عناوین
متن کتاب
انتشارات انصار امام مهدی(ع)
روشنگریهایی از
دعوتهای فرستادگان(ع)
(جلد دوم)
سید احمد الحسن(ع)
مترجم
گروه مترجمان انتشارات انصار امام مهدی(ع)
نام کتاب: روشنگریهایی از دعوتهای فرستادگان (جلد دوم)
نویسنده: احمد الحسن(ع)
مترجم: گروه مترجمان انتشارات انصار امام مهدی(ع)
نوبت انتشار: دوم
تاریخ انتشار: 1395
کد کتاب: 2/106
ویرایش ترجمه: دوم
جهت کسب اطلاعات بیشتر در خصوص دعوت مبارک سید احمد الحسن(ع) به تارنماهای زیر مراجعه نمایید.
www.almahdyoon.co/ir
www.almahdyoon.co
-تقدیم
به کسانی که به من آموختند چگونه همراه حق بایستم و هیچ ترسی و هراسی از تنهایی نداشته باشم به کسانی که به من بیارزش بودن و پست بودن دنیا را آموختند به کسانی که برای من شرافت و حتی تمام شرافت است، که خود را به خاک قدمهایشان خاکسار کنم به سروران گرامی، انبیای الهی وفرستادگانش (ع) احمدالحسن 26 صفر 1425 ه . ق[1] روشنگریهایی از دعوتهای فرستادگان جلد دوم بسم الله الرحمن الرحیم به نام خداوند بخشایندهی بخشایشگر اَلْحَمْدُ لِلّهِ ربِّ الْعالَمیِنِ، مالِکِ الْمُلْکِ، مُجْرِي الْفُلْکِ، مُسَخّرِ الرِّیاحِ، فالِقِ الإصْباحِ، دَیّانِ الدْینِ، ربَّ الْعالَمیِنِ حمد و ستایش مخصوص خداوند، پروردگار جهانیان است؛ کسی که مالک سلطنت، روان کنندهی کشتی (وجود)، مُسخّر کنندهی بادها، شکافندهی سپیدهی صبح، حکمفرمای روز جزا و پروردگار جهانیان است. اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي مِنْ خَشْیَتِهِ تَرْعَدُ السَّماءُ وَ سُکانَها، وَ تَرْجِفُ الأَرْضُ وَ عَمّارَها، وَ تَمُوجُ الْبِحارُ وَ مَنْ یَسْبَحُ فِي غَمَراتِها سپاس مخصوص خدایی است که از ترس و خشیّت او، آسمان و ساکنانش میغرّند و زمین و آبادکنندگانش میلرزند و دریاها و هر آن که در اعماقش غوطهور است موج میزنند. الّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمّد و آلِ مُحَمّد ، اَلْفُلْکِ الْجارِیَة فِي اللُجَجِ الْغامِرَة، یَأْمَنُ مَنْ رَکِبَها وَ یَغْرِقُ مَنْ تَرکَها، اَلْمُتَقدّمُ لَهم مارِق، وَ الْمُتَأَخّرُ عَنْهُمْ زاهِق، وَ اللّازِم لَهُم لاحِق بار خدایا! بر محمد و آل محمد درود فرست؛ کشتی روان در اقیانوسهای ژرف؛ هر که بر آن سوار شود، ایمنی یابد و هر که آن را رها کند غرق شود. کسی که از آنها پیش افتد، از دین خارج است و کسی که از آنها عقب بماند، نابود است؛ و همراه با آنها، ملحق به آنها است.-روشنگری از فرستاده و عذاب
«وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيٍّ إِلَّا أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ * ثُمَّ بَدَّلْنَا مَكَانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّى عَفَوْا وَقَالُوا قَدْ مَسَّ آبَاءَنَا الضَّرَّاءُ وَالسَّرَّاءُ فَأَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً وَهُمْ لا يَشْعُرُونَ»[2] (و ما هيچ پيامبری را به هيچ قريهای نفرستاديم مگر آنکه ساکنانش را به سختی و عذاب گرفتار کرديم، باشد که تضرّع کنند * سپس جای بلا و محنت را به خوشی و خوبی سپرديم تا شمارشان افزون شد و گفتند: آنها پدران ما بودند که دچار سختی و بيماری شدند. ناگهان آنان را بیخبر فروگرفتيم). «وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَأَخَذْنَاهُمْ بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ * فَلَوْلا إِذْ جَاءَهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا وَلَكِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ * فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ أَبْوَابَ كُلِّ شَيْءٍ حَتَّى إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً فَإِذَا هُمْ مُبْلِسُونَ»[3] (هر آينه بر امتهايی که پيش از تو بودند رسولانی فرستاديم و آنان را به سختيها و آفتها دچار کرديم تا مگر زاری کنند * پس چرا هنگامی که عذاب ما به آنها رسيد زاری نکردند؟ زيرا دلهايشان را قساوت فرا گرفته و شيطان اعمالشان را در نظرشان آراسته بود * چون اندرزهايی را که به آنها داده شده بود فراموش کردند، دربهای هر چیزی را به رويشان گشوديم تا از آنچه يافته بودند شادمان گشتند، پس به ناگاه فرو گرفتيمشان و همگان نوميد گرديدند). «سنت الله و لن تجد لسنة الله تبدیلاً، و لن تجد لسنة الله تحویلاً» (سنت خداوند است و در سنت خداوندی تبدیلی نیست، و در سنت خداوندی تغییری نیست). سنت خداوند سبحان و متعال در میان اهل شهرها هنگام فرستادن فرستادهای برای آنها به این صورت است که آنان را به رنج و عذاب دچار میکند. این رنج و عذاب که معمولاً به سبب تسلّط طاغوتیان بر اهل زمین است ـمانند تسلط فرعون مصر بر بنی اسرائیل و تسلط نمرود بر قوم ابراهیم(ع)ـ و زیان اقتصادی که عبارت از نقص در اموال و اندک شدن برکت در محصول و نسل و تجارت میباشد، به طور عادی ابزاری اساسی برای تحریک و تشویق مردم به تفکر در وضعیت فاسدی میباشد که در آن زندگی میکنند؛ و به دنبال آن برخی از آنها به سمت خداوند بازمیگردند و به او پناه میآورند و به این ترتیب گروهی برای پذیرایی از فرستاده و ایمان آوردن به او آمادگی پیدا میکنند. ولی در این گسترهی ارسال الهی، دنیا آغوش خود را برای اهلش باز میکند تا آزمون و ابتلایی برای آنان باشد و وارد جهنمشان کند؛ البته پس از سرپیچی آنان از فرستادهای که به سوی آنان فرستاده شده است. اینها شُبَهات را عذری برای سقوط خود قرار میدهند و گمان میکنند عذرهای واهیشان که با آنها از یاری دادن فرستاده سرپیچی کردهاند یا به نبرد با او پرداختهاند، برای روبهرو شدن در پیشگاه خداند در روز قیامت، کفایت میکند. هنگامی که مؤمنان آنها را یادآور میشوند که این وضعیت، شبیه وضعیت امتهایی است که پیشتر مورد عذاب واقع شدند، چنین پاسخ می دهند: این سنت بر پدران ما نیز جاری شد و هیچ عذابی بر آنان نازل، و فرستادهای برای آنان فرستاده نشد؛ این مرد، دروغگو، جادوگر، پیشگو، شاعر یا متوهّم است، و یا هر عذر و بهانهای که به واسطهی آن، عذر تراشی میکنند تا استدلالی برای خودشان پیدا کنند که اگر به بیدار شدن دعوت شوند، از آن علیه فطرت خود و همچنین علیه مؤمنینی که با آنان، بحث و جِدال میکنند، بهره میگیرند در حالی که به این ترتیب، آنها در عرصهای جدید قرار گرفتهاند؛ یعنی روی آوردن دنیا بر آنها «بَدَّلْنَا مَكَانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ» (جای بدی و سختی را به خوشی سپردیم) و در اوج این بهرهمندی و در حالت سرمستی از نعمت و برخوردار بودن، ناگهان عذابی برای آنان میآید در حالیکه از آن آگاهی ندارند. «لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِي سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ» (سوگند به جانت، آنان در مستی خود سرگردان هستند). در این هنگام است که پشیمانی دیگر سودی ندارد و صداها بلند میشود که پروردگارا! بدبختی ما بر ما چیره شد.... پروردگارا! ما را از آن بیرون بیاور.... و ما ستمکار هستیم.... پروردگارا!.... پروردگارا!.... و پاسخ آنان این گونه میآید: «قَالَ اخْسَأُوا فِيهَا وَلا تُكَلِّمُونِ * إِنَّهُ كَانَ فَرِيقٌ مِنْ عِبَادِي يَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنْتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ * فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِيّاً حَتَّى أَنْسَوْكُمْ ذِكْرِي وَكُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَكُونَ»[4] (گويد: در آتش گم شويد و با من سخن مگوييد * آری، گروهی از بندگان من میگفتند: ای پروردگار ما، ايمان آورديم، ما را بيامرز، و بر ما رحمت آور که تو بهترين رحمت آورندگانی * و شما ريشخندشان میکرديد تا ياد مرا از خاطرتان بزدودند و شما همچنان به آنها میخنديديد).-روشنگری پیش از وقوع عذاب
فرستاده پیش از عذاب خداوندی، رحمتی الهی است. حال چگونه این رحمت تشخیص داده میشود و چگونه این فرستاده از میان دعوتهایِ باطلِ بسیار، شناخته میشود و چگونه حق شناخته میشود؟! چطور مسلمانان، محمد(ص) را تمایز قائل شدند و از او پیروی کردند؛ نه از مُسَیلمه یا سَجّاح یا اَسوَد عنسی، و سایر علمای نصارا، علمای یهود یا علمای اَحناف؟ آیا اینها افرادی سادهدل بودند و استدلالها و عذرهایی نداشتند تا از پیروی از حقی که همراه با محمد(ص) بود، بهانه بیاورند و بر مردم استدلال کنند که حق با دعوتهای باطلِ تحریف شدهی آنان میباشد؟! آیا نصارا به رسالتی که یک پیامبر ـیعنی حضرت عیسی(ع)ـ آورده بود استناد نمیکردند و محمد(ص) به آن اعتراف و آن را تصدیق نمیکرد؟! آیا یهود مدعی پیروی از موسی(ع) نبودند؟! و همچنین احناف مدعی دنبالهروی از ابراهیم؟! آیا پیروان علمای احناف و یهود و نصارا نمیگفتند: «إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُقْتَدُونَ»[5] (ما پدرانمان را بر آيينی یافتیم و به اعمال آنها اقتدا میکنيم) و «بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لا يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَلا يَهْتَدُونَ»[6] (نه، بلکه ما به همان راهی میرويم که پدرانمان میرفتند؛ حتی اگر پدرانشان هیچ خِردی نداشته و گمراه بوده باشند). آیا نگفتند «یک گنجشگ در دست، بهتر از ده گنجشگ بر درخت است» و حتی روی درخت چیزی نمیدیدند و در شک خودشان در تردید به سر میبردند. آیا در دستانشان گنجشگی وجود داشت یا فقط توهّم و فریبی بود که شیطان به واسطهی آن، ایشان را فریفته بود؟ آیا با محمد(ص) با این سخنان برخورد نکردند: دیوانه، جنزده، جادوگر، پیشگو، دروغگو، نادان و چیزهای دیگر. چطور استدلال میشود که حق با فرستادگان نیست؟! 1- دیوانهای است که با حکمت سخن میگوید!! 2- فردی است جنزده با کلامی از سوی خداوند، شیاطین را از بین مردم بیرون میآورد و جنهای کافر و شیاطین از او فرار می کنند!! 3- پیشگو و کاهنی است که روزگارش را در نماز و عبادت صرف میکند!! 4- دروغگویی که با صفت راستگویِ امانتدار بودن شناخته میشود!! 5- نادانی که با علما مبارزهطلبی میکند و علمی آورده است که برتر از علم آنان میباشد و برای پاسخ دادن به او، جز سفسطه و مغالطه و اِفترا، چیز دیگری ندارند!! گمان میکنم این تناقضات برای شناختن اینکه حق با فرستادهی مورد اِتهام میباشد، کافی باشد. به علاوه، جنّ، آفریدهای ضعیف و بیچاره است، حتی شرورترین آنان در مقابل شرورترین فرزندان آدم، نیازمند و بیچاره هستند. علمای گمراهی که با پیامبران میجنگند برای آنان چنین تصوری ایجاد میکنند که آنان آفریدههایی ترسناکاند و نیروهای بسیاری دارند؛ در حالی که خود میدانند برخی از شیاطین در مقابل آیهای از آیات خداوند یا کلمهای از کلمات خداوند سبحان تاب مقاومت نمیآورند. «وَمَا تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّيَاطِينُ * وَمَا يَنْبَغِي لَهُمْ وَمَايسْتَطِيعُونَ * إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ»[7] (و اين قرآن را شياطين نازل نکردهاند * آنان نه در خورِ اين کارند و نه توان آن دارند * شياطين از شنيدن وحی معزول داشته شدهاند). علاوه بر این، آنان خود میدانند که او راستگو، عابد و پرهیزگار است و در عین حال میگویند شیاطین بر او فرود میآیند! ولی خداوند سبحان که جن و شیاطین را آفریده است، پاسخشان را اینگونه میدهد: «هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلَى مَنْ تَنَزَّلُ الشَّيَاطِينُ * تَنَزَّلُ عَلَى كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ * يُلْقُونَ السَّمْعَ وَأَكْثَرُهُمْ كَاذِبُونَ»[8] (آيا شما را آگاه کنم که شياطين بر چه کسی نازل میشوند؟ * بر هر بسيار دروغگوی گنهکار نازل میشوند * القا میکنند در حالی که بيشترشان دروغگويانند). ولی با این حال بیشتر مردم از علمای گمراهی که دشمنان پیامبران و فرستادگان هستند، پیروی میکنند. آنها نیز اغوایشان میکنند و از حقیقتی که فرستادگان آوردند، گمراهشان مینمایند: «وَالشُّعَرَاء يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ»[9] (و گمراهان از پیِ شاعران میروند)؛ منظور از شاعران همان علمای گمراهی میباشد، و این مطلبی است که اهل بیت(ع) تفسیر نمودهاند. «أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وَادٍ يَهِيمُونَ»[10] (آیا ندید که آنان در هر وادی سرگردانند؟)؛ درهای عمیق، و سقوط در هاویهی جهنم، و گمراهی و انحراف از حقیقت، و آنان سخنانی را بر زبان میرانند که انجام نمیدهند! همواره میبینیم که عالم بیعملِ گمراه مردم را به خوبی و ترک بدی دعوت میکند؛ ولی در عین حال، خود به نیکی عمل نمیکند؛ بلکه مال یتیم و زنهای بیسرپرست را میخورد و از ضعیفان سوء استفاده و بهرهکشی میکند و در راه خداوند جهاد نمیکند: «وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَيَاةٍ وَمِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَمَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذَابِ أَنْ يُعَمَّرَ وَاللهُ بَصِيرٌ بِمَا يَعْمَلُونَ»[11] (آنان را از مردم ديگر، حتی از مشرکان به زندگی اين جهانی حريصتر خواهی يافت، و بعضی از کافران دوست دارند که هزار سال در اين دنيا زيست کنند، در حالی که عمر طولانی، عذاب خدا را از آنان دور نخواهد ساخت، که خدا به اعمالشان بينا است). در نهایت، هنگامی که عذاب میآید، افرادی که پیروی میشدند، از کسانی که آنها را پیروی میکردند، بیزاری میجویند؛ ولی هیهات که کلمه و سخن به حقیقت پیوست: «يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ يَقُولُ يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلاً * يَا وَيْلَتَى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِيلاً * لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءنِي وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِلْإِنسَانِ خَذُولاً»[12] (روزی که ظالم دستان خود را به دندان گزد و گويد: ای کاش راهی را که رسول در پيش گرفته بود، در پيش گرفته بودم * وای بر من، کاش فلانی را دوست نمیگرفتم * پس از آنکه قرآن برای من نازل شده بود، مرا از پيرويش بازمیداشت و اين شيطان همواره آدمی را تنها میگذارد). در حالی که پیشتر: «قَالُوا اطَّيَّرْنَا بِكَ وَبِمَنْ مَعَكَ قَالَ طَائِرُكُمْ عِنْدَ اللهِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ»[13] (گفتند: ما تو و يارانت را به فال بد گرفتهايم. گفت: فال نیک و بد شما نزد خدا است؛ بلکه اينَک شما مردمی فريب خورده هستيد) و «قَالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِنْ قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ يَتَطَهَّرُونَ»[14] (خاندان لوط را از قريهی خود بيرون کنيد که آنان دعوی پاکی میکنند). و وضعیت با عذاب به پایان میرسد.... «فَكُلّاً أَخَذْنَا بِذَنْبِهِ فَمِنْهُمْ مَنْ أَرْسَلْنَا عَلَيْهِ حَاصِباً وَمِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ الصَّيْحَةُ وَمِنْهُمْ مَنْ خَسَفْنَا بِهِ الْأَرْضَ وَمِنْهُمْ مَنْ أَغْرَقْنَا وَمَا كَانَ اللهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَلَكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ * مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللهِ أَوْلِيَاءَ كَمَثَلِ الْعَنْكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتاً وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنْكَبُوتِ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ»[15] (همه را به گناهشان فرو گرفتيم: بر بعضی بادهای ريگبار فرستاديم، بعضی را فرياد سهمناک فرو گرفت، بعضی را در زمين فرو برديم، بعضی را غرقه ساختيم در حالی که خداوند به آنها ستم نمیکرد، آنها خود به خويشتن ستم کرده بودند * مَثَل آنان که سوای خدا را دوستان میگيرند، مَثَل عنکبوت است که خانهای بساخت و کاش میدانستند هر آينه، سستترين خانهها، خانهی عنکبوت است). عنکبوت، علمای گمراهی خیانتکار میباشد و تار و پودشان همان جدالشان با فرستادگان و سفسطهی سست و ضعیف آنان است. آیا کسی هست که پند گیرد و خود را از دام ضعیف آنان برهاند و از نیش عنکبوت و مُخدّری که وارد جسمش کرده است، رها گردد، متوجه خداوند شود، حق را پیروی کند و از باطل و اهلش روی گرداند و متوجه شود که همهی نیروها از آنِ خداوند است و به دست او میباشد؟-روشنگری از سخنان فرستادگان با عذابشدگان
تکذیب رسالتهای الهی، مقولهای است که فرزندان آدم به آن دچار بودهاند. هیچ قومی، از فرستادهی خودشان با آغوش باز استقبال نکرد؛ بلکه همیشه با ریشخند و مسخره کردن و استهزا و در نهایت نیز با کشتن و تبعید کردن، از او استقبال میکردند. این مسألهای نیست اتفاقی یا بیمقدمه به وجود آمده باشد، بلکه نتیجهی حتمی برخوردی است که به طور معمول بین فرستاده و مردمِ او که از راه مستقیم منحرف شدهاند، حاصل میشود. او سعی در اصلاح و انتشار عدل و داد و رحمت مینماید و اینکه قومش را به رنگ خدایی درآورد و به فطرت خداوند بازگرداند؛ ولی بزرگان قوم یعنی علمای بیعمل و راحتطلبها، با جدیّت تلاش میکنند تا جامعهای که از آنان پیروی میکند، بر باطل باقی بماند؛ البته پس از اینکه برای آنان این توهّم را به وجود آوردند که آنان بر حق هستند و رنگشان، همان رنگ صحیح میباشد و فطرت آلودهشان که با نظرات باطلشان آلوده شده است، همان فطرت صحیح میباشد؛ نه اینکه آنها کسانی هستند که با رنگ خدایی به مخالفت برخاستهاند! اینچنین است که علمای بیعمل در جامعهای که به خواریاش کشانیدهاند، قاعدهی وارونهای را پایهریزی میکنند که مقیاسها را وارونه میبیند؛ حق را باطل، و باطل را حق، و معروف را منکر، و منکر را معروف میبینند. در میدان مواجههی فرستادگان و علمای بیعملِ گمراه و خوشگذرانها و جامعهای که خوار و ذلیلش کردهاند، فرستاده فریاد برمیآورد تا قومش را انذار دهد، شاید آنان یادآور شوند، و روزهای خداوند را به یادشان میآورد، تا شاید پند گیرند، و با مثالها به آنان پند میدهد، تا شاید متوجه و بیدار شوند، و آنان را با حکمت و آیات یادآور میشود، شاید هدایت شوند. حال ما وارد عرصهی رویارویی نوح با قومش میشویم. آنان قومی هستند که او را نکوهش میکنند و مسخرهاش مینمایند: «قَالُوا يَا نُوحُ قَدْ جَادَلْتَنَا فَأَكْثَرْتَ جِدَالَنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ»[16] (گفتند: ای نوح، با ما جدال کردی و بسيار هم جدال کردی، اگر راست میگويی، آنچه به ما وعده دادهای را برایمان بياور). سپس او را به کشتن تهدید میکنند «قَالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ يَا نُوحُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِينَ»[17] (گفتند: ای نوح، اگر دست برنداری، به طور قطع سنگسار خواهی شد). نوح با این قوم وارونهشده چه کند؟ کسانی که پاسخی برای سخنان مبارک و حکمتش ندارند، جز اینکه استهزا و مسخره کنند، ریشخند زنند و سپس به کشتن تهدیدش نمایند. با اینکه در میان آنان علمایی وجود دارد؛ ولی آنها علمای بیعمل و علمای گمراهی هستند و به جای اینکه از علم برای شناختن حقیقت استفاده کنند، برای جِدال و سفسطه و گمراه کردن مردم و دور کردن آنها از نوح ودعوتِ حقّش بهره میجستند. «قَالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمِي كَذَّبُونِ * فَافْتَحْ بَيْنِي وَبَيْنَهُمْ فَتْحاً وَنَجِّنِي وَمَنْ مَعِيَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ»[18] (گفت: ای پروردگار من، قوم من مرا تکذيب میکنند * ميان من و آنها راهی برگشای و مرا و مؤمنان همراه مرا رهايی بخش) و این، پس از آن بود که نوح از سوی خداوند سبحان دانست: «أَنَّهُ لَنْ يُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِكَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ فَلا تَبْتَئِسْ بِمَا كَانُوا يَفْعَلُونَ»[19] (از قوم تو جز آن گروه که ايمان آوردهاند، ديگر ايمان نخواهند آورد؛ از کردار آنان اندوهگين مباش). کلمات نوح برای آنان سودی نداشت؛ گویی مردگانی هستند که سخن او خطاب به خودشان را نمیشنوند: «يَا قَوْمِ لَيْسَ بِي ضَلالةٌ وَلَكِنِّي رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ»[20] (گفت: ای قوم من، گمراهی را در من راهی نيست، و من فرستادهای از سوی پروردگار جهانيان هستم) و «إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ»[21] (گفت: من برای شما بيمدهندهای آشکار هستم) و «إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ أَلِيمٍ»[22] (من از عذاب روز دردناک بر شما بيمناکم) و «إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ»[23] (من از عذاب روزی بزرگ بر شما بيمناکم). کار مردم جای تعجب دارد؛ اگر پادشاهان نسبت به فرمانروایی باطل دنیایی خود بیمناک باشند و علمای بیعمل از جایگاههای دینی خود در هراس، مردم از چه چیزی میترسند؟! آیا عاقلانه است که انسان، رهبریِ خودش را به علمای گمراهی دهد، گویی حیوانی است که افساری دارد و صاحبش آن را هر جا که بخواهد، میبرد؟! آیا عاقلانه است که انسان از این خوشنود باشد که پیروی امامان گمراهی باشد، تا او را وارد جهنم کنند؟! آیا گمان میکند اگر در روز قیامت بگوید: من دنبالهرویی ضعیف بودم، این عذرتراشی برایش سودی خواهد داشت؟! در حالی که در این روز، امامان گمراهی از پیروهای خود بیزاری میجویند. خداوند متعال میفرماید: «وَبَرَزُوا لِلَّهِ جَمِيعاً فَقَالَ الضُّعَفَاءُ لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذَابِ اللهِ مِنْ شَيْءٍ قَالُوا لَوْ هَدَانَا اللهُ لَهَدَيْنَاكُمْ سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَجَزِعْنَا أَمْ صَبَرْنَا مَا لَنَا مِنْ مَحِيصٍ»[24] (همه در پيشگاه خدا حاضر آيند. ناتوانان به آنان که گردنکشی میکردند، گويند: ما پِيرو شما بوديم، آيا اکنون میتوانيد ما را به کار آييد و اندکی از عذاب خدا را از ما دفع کنيد؟ گويند: اگر خدا ما را هدايت کرده بود، ما نيز شما را هدايت میکرديم. حال، ما را راه خلاصی نيست، برای ما يکسان است چه بيتابی کنيم، چه شکيبايی ورزيم). حق تعالی میفرماید: «إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا وَرَأَوُا الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبَابُ * وَقَالَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ»[25] (آنگاه که پيشوايان، عذاب را بنگرند و از فرمانبران خويش بيزاری جويند و پيوند ميان ايشان گسسته گردد * و آن پيروان گويند: کاش بار ديگر بازمیگشتيم تا از آنها بیزاری جوییم). ولی هیهات از این اما و اگرها! چارهای نیست از اینکه آنان عذاب خوارکننده را در زندگی دنیا بچشند، سپس وارد جهنم شوند و در روز قیامت، چه بد وارد شدنی دارند! نوح قومش را تهدید میکند: «فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ يَأْتِيهِ عَذَابٌ يُخْزِيهِ وَيَحِلُّ عَلَيْهِ عَذَابٌ مُقِيمٌ»[26] (به زودی خواهيد دانست که عذاب بر چه کسی رسد و خوارش سازد و عذاب جاويد بر که فرود آيد). انذار و تهدید سودی ندارد و بر خلیفهی خداوند در زمین ـنوحـ ستم پابرجا است و حتی تا آخرین لحظه او را تکذیب میکنند. «كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ فَكَذَّبُوا عَبْدَنَا وَقَالُوا مَجْنُونٌ وَازْدُجِرَ»[27] (پيش از اينها قوم نوح تکذيب کرده بودند؛ بندهی ما را تکذيب کردند و گفتند: ديوانه است و به دشنامش راندند) ، «وَقَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْماً فَاسِقِينَ»[28] (و پيش از این، قوم نوح را فروگرفتيم، که قومی نافرمان بودند) و «وَقَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ كَانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَأَطْغَى»[29] (و پيش از آنها قوم نوح را، که ستمکارتر و سرکشتر بودند). نتیجه در این زندگی دنیا، عذاب بود که در مورد قوم نوح، غرق شدن میباشد؛ چرا که آنها همه چیزها را آلوده و هر چیزی را فاسد کرده بودند.... آب آمد تا آنان را هلاک کند و زمین را از گناهان آنان پاکیزه نماید. «وَأَغْرَقْنَا الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنَا فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُنْذَرِينَ»[30] (و کسانی را که آيات ما را دروغ میانگاشتند غرقه کرديم، پس بنگر که عاقبت بيم داده شدگان چگونه بود) ، «ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِينَ»[31] (و آن ديگران را غرقه ساختيم). نوح ایستاد همان طور که صالح و شعیب پس از او ایستادند، در حالی که بر قومش آه میکشید و حسرت میخورد: «فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَةَ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَكُمْ وَلَكِنْ لا تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ»[32] (از آنان روی برگردانيد و گفت: ای قوم من، رسالت پروردگارم را به شما رسانيدم و اندرزتان دادم؛ ولی شما نيکخواهان را دوست نداريد) و «فَكَيْفَ آسَى عَلَى قَوْمٍ كَافِرِينَ»[33] (چگونه بر مردمی کافر اندوهگين شوم؟).-روشنگری از معجزه و عذاب
در جلد اولِ روشنگریها گفتم: پیامبران میآیند تا مردم را به سوی فطرتی که خداوند آنها را بر آن سرشته است، راهنمایی کنند. سپس آنان را رها میکنند تا بین حقی که آوردهاند یا باطلی که مردم و بزرگان آنها از علمای گمراه بر آن هستند، یکی را برگزینند. به طور معمول آغاز دعوت فرستادگان متّکی بر شخصیت آنها میباشد ـآنچه قومشان آنان را با آن میشناختندـ و متصف بودن آنان به بالاترین خصایص اخلاقی و راستی در سخن و ادای امانت. ولی مردم و حتی نزدیکان فرستادگان، به دلیل اینکه فطرت خود را وارونه نمودهاند، نمیتوانند حقی را که فرستادگان آوردهاند، بشناسند. بنابراین مسئله با درخواست دلیل بر رسالت آغاز میشود و فرستاده، دلایل کافی میآورد تا مردم صدق دعوت او را بشناسند؛ ولی آنها تعلّل میکنند. «وَقَالُوا لَوْلا نُزِّلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ»[34] (و گفتند: چرا معجزهای از پروردگارش بر او نازل نشده است؟) ، «وَقَالَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ لَوْلا يُكَلِّمُنَا اللهُ أَوْ تَأْتِينَا آيَةٌ»[35] (و نادانها گفتند: چرا خدا با ما سخن نمیگويد؟ يا معجزهای بر ما نمیآيد؟) ، «وَيَقُولُونَ لَوْلا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ»[36] (و میگويند: چرا از جانب پروردگارش معجزهای بر او نازل نمیشود؟) و «وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ»[37] (و کافران میگويند: چرا از جانب پروردگارش آيتی بر او نازل نمیشود؟). آیه و نشانهای که دنبالش هستند، چیست؟! نشانهی علمی، نشانهی روحانیِ ملکوتی، نشانهی مادی!!! حقیقت این است که مردم در آیه و نشانهی مطلوبشان و دلیل بر راستی فرستادگان اختلاف نظر دارند؛ برخی از آنان علم وحکمت را نشانه میدانند و برخی از آنان آیات و نشانههای ملکوتی را معتبر میداند؛ آیاتی که خود انسان ببیند یا تعدادی از مردم ببینند به طوری که تبانی کردن آنها بر دروغ امکانپذیر نباشد را آیهای که مورد نظرشان است، میدانند. از جمله این نشانههای ملکوتی، مکاشفه در بیداری و رؤیای صادقه در خواب میباشد. اما بقیهی مردم، فقط نشانههای مادی را دلیل میدانند و نه چیز دیگر. این افراد در حقیقت کسانی هستند که بر اثر مادیگرایی، وارونه شدهاند و اغلب نیز حتی اگر نشانهی مادی بیاید، جز عدهی اندکی، کسی از آنها ایمان نمیآورد و اغلبشان در شک و تردید به سر میبرند. رسالتهای پیامبران پیش روی شما قرار دارند. در هر حال، در اینجا به ترتیب به این آیات و نشانهها میپردازیم:-نشانهی علمی
«وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ»[38] (و کتاب و حکمتشان بياموزد اگر چه پيش از آن در گمراهی آشکار بودند). شاید علم و حکمت و حُسن تدبیر، مهمترین وجه تمایز دعوتهای فرستادگان باشد؛ ولی بیشتر مردم بین حکمت الهی که فرستادگان از آن سخن میگویند و سفسطهای که علمای گمراهی ـ راهزنان راه خداوند سبحان و متعالـ به واسطهی آن، با ایشان مخالفت میکنند، تمایزی قایل نمیشوند. این عدم تمایز آن گونه که برخی مردم ادعا می کنند یا متوهّم شدهاند، به دلیل سخت بودن تشخیص حکمت نمیباشد، بلکه مهمترین دلیل این خِلط و در هم آمیختگی این است که مردم، فطرت خود را آلوده کرده و مانند نابینایی شدهاند که بین شراب و شیر یا بین بیخردی شیطان و حکمت خداوند سبحان و متعال تمایزی قایل نمیشوند و با کمال تأسف وضعیت بیشتر مردم در هر زمان، این گونه است! به عنوان مثال، وضعیتی که مسلمانان به آن رسیدهاند، توضیح داده میشود: محمد(ص) قرآن را به عنوان معجزه آورد و همهی مسلمانان این را پذیرفتهاند؛ ولی چه کسی میتواند تشخیص دهد که قران، آیه و نشانهای معجزهگونه است؟ اگر امروز محمد بن عبدالله(ص) بیاید و به زمین فرود آید و همراه او سورهی قرآنیِ جدیدی باشد که از سوی خداوند سبحان و متعال آورده است، آیا مسلمانان میتوانند این سوره را تشخیص دهند و یقین نمایند که از سوی خداوند سبحان و متعال میباشد؟ و در نتیجه برایشان ثابت شود که شخصی که آن را آورده است، همان محمد(ص) میباشد؟ بی هیچ تردیدی میگویم: بیشتر مسلمانان از چنین تمایز دادنی، ناتوان هستند؛ چه علما باشند و چه جاهلان؛ مگر مسلمانهایی که فطرت خودشان را آلوده نکرده باشند؛ آنها این توانایی را دارند که این سوره را تشخیص بدهند و بفهمند که آیهای از جانب خداوند سبحان است و درنتیجه فردی که این سوره را آورده است، فردی عادی و معمولی نمیباشد. بنابراین نتیجهای که حاصل میشود این است که اگر امروز محمد بن عبدالله(ص) قرآن را بیاورد، بیشتر مسلمانان به ایشان کافر میشوند و به او ایمان نمیآورند و میگویند: جادوگر و دروغگو.-نشانهی ملکوتی
دو پرسش در این جایگاه مطرح میشود: 1- نشانهی ملکوتی چیست؟ 2- این نشانهی ملکوتی برای چه کسی حجّت و دلیل میباشد؟ پاسخ: نشانههای ملکوتی درواقع بسیار هستند؛ از جمله، نشانههای آفاقیِ ملکوتی و نشانههای نفسانی میباشند. خداوند متعال میفرماید: «سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ»[39] (زودا که آيات و نشانههای خود را در آفاق و در وجود خودشان به آنها نشان خواهيم داد تا برايشان آشکار شود که او حق است)؛ یعنی قیام قائم، حق است. از جملهی این نشانهها عبارت است از: الف- نور بصیرت، اطمینان قلبی، و آرامش و وقار؛ البته اگر انسان بر فطرت خداوندی باشد که مردم را بر آن سرشته است و آن را آلوده نکرده باشد یا اینکه پس از به یاد آوردن و بیدار شدننش از خواب غفلت، به آن فطرت بازگردد. ب- دیدن باطن افراد و توسُّم (شناخت با فراست و تیزبینی) در آفاق و اَنفُس. ت- رؤیای صادقه در خواب. ث- رؤیای صادقه در بیداری ـمکاشفهـ که عبارت است از: 1- رؤیای صادقه در نماز. 2- رؤیای صادقه در رکوع. 3- رؤیای صادقه در سجده. 4- رؤیای صادقه در چُرتِ بین خواب و بیداری. 5- رؤیای صادقه هنگام خواندن قرآن. 6- رؤیای صادقه هنگام رفتن خدمت ابا عبدالله امام حسین(ع). 7- رؤیای صادقه هنگام دعا و تضرّع به درگاه خداوند سبحان و متعال. 8- رؤیای صادقه در ضریحهای امامان و پیامبران(ع) و مساجد و حسینیهها و بسیاری موارد دیگر. همهی انواع این مکاشفهها و رؤیاهای صادقه نشانههای الهی است؛ چرا که فقط با دستور خداوند و به خواست و مشیّت خداوند سبحان و متعال صورت میپذیرند و انجام اینها را فرشتگان خدای سبحان و متعال و بندگان شایستهی او عهدهدار میباشند؛ کسانی که از سخن او پیشی نمیگیرند و تنها به فرمان او عمل میکنند. این نشانهها، دلیل رسا و حجّت بالغهی خداوند سبحان و متعال بر بندگانش است؛ چرا که کلمات او هستند که به واسطهی آنها با مردم سخن میگوید. کسی که اینها را تکذیب کند، خداوند سبحان و متعال را تکذیب کرده است، و این، از بزرگترین انواع کُفر و تکذیب محسوب میگردد. خداوند متعال میفرماید: «سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ»[40] (زودا که آيات و نشانههای خود را در آفاق و در وجود خودشان به آنها نشان خواهيم داد تا برايشان آشکار شود که او حق است). یعنی آفاق مَلَکوتی و مُلکی و در نفس انسانی؛ تا برایشان روشن شود که او حق است؛ یعنی قیام قائم(ع)؛ همان طور که در روایات از ائمه(ع) نقل شده است؛ چرا که مردم او را تکذیب میکنند و او را تصدیق نمینمایند. خداوند سبحان و متعال میداند که بیشتر مردم غافلاند و از نشانههای نفسانی و آفاقی رویگردان هستند و به همین دلیل، کُفر به رسالتهای الهی، نتیجهی حتمی و محصول نهایی است که از آن گریزی نمیباشد. «وَإِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آيَاتِنَا لَغَافِلُونَ»[41] (و حال آنکه بسياری از مردم از آيات ما غافلاند) ، «وَرَضُوا بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاطْمَأَنُّوا بِهَا وَالَّذِينَ هُمْ عَنْ آيَاتِنَا غَافِلُونَ»[42] (و به زندگی دنيا خوشنود و راضی شده و به آن آرامش يافتهاند، و آنان که از آيات ما غافلاند) و «وَآتَيْنَاهُمْ آيَاتِنَا فَكَانُوا عَنْهَا مُعْرِضِينَ»[43] (آيات خويش را بر آنان رسانيديم؛ ولی از آن رویگردان بودند). در نهایت، خداوند سبحان و متعال این قومی را که به نشانههای نفسانی و آفاقی ایمان نمیآورند، تهدید میکند؛ مخصوصاً علمای گمراهی؛ کسانی که سفسطهبافی میکنند و برای اِبطال حجت و دلیل بودن این نشانههای الهی جِدال میکنند. خداوند سبحان و متعال به آنان وعده میدهد: «وَالَّذِينَ سَعَوْا فِي آيَاتِنَا مُعَاجِزِينَ أُولَئِكَ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ»[44] (و آنان که در رد آيات ما میکوشند و میخواهند ما را به عجز آورند، آنان جهنمیان هستند) ، «وَالَّذِينَ يَسْعَوْنَ فِي آيَاتِنَا مُعَاجِزِينَ أُولَئِكَ فِي الْعَذَابِ مُحْضَرُونَ»[45] (آنان که به آيات ما میتازند تا ما را ناتوان سازند، آنها حاضرشدگان در عذاب هستند) ، «إِذَا لَهُمْ مَكْرٌ فِي آيَاتِنَا قُلِ اللهُ أَسْرَعُ مَكْراً إِنَّ رُسُلَنَا يَكْتُبُونَ مَا تَمْكُرُونَ»[46] (در آيات ما مکر و خدعه میکنند. بگو: مکر خدا سريعتر است، رسولان ما خدعهها و بدانديشیهای شما را مینويسند) و «وَالَّذِينَ سَعَوْا فِي آيَاتِنَا مُعَاجِزِينَ أُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مِنْ رِجْزٍ أَلِيمٌ»[47] (و آنان که به آيات ما میتازند تا ما را ناتوان سازند، برايشان عذابی است از بلای دردآور). این آیات و نشانهها، حجت و دلیلی قاطع و غیر قابل انکار میباشد؛ هم برای بینندگانشان و هم برای کسانی که به ایشان نزدیک هستند و با آنها معاشرت دارند. اگر هم برای غیر از بینندگانشان با وجود بسیار بودنشان، دلیل نباشد، حاقل عامل نیرومندی است که آنان را به شدت تشویق میکند تا در مورد دعوت الهی و فرستادهای که آنها را آورده است، تحقیق و جستوجو کنند؛ ولی متأسفانه بیشتر مردم از نشانههای ملکوتی غافلاند، تا اینکه «دابّة الارض» (جنبندهی زمین) خروج کند و بر پیشانی آنان نشانه بگذارد که آنها به نشانههای خداوند کافر میباشند. «وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كَانُوا بِآياتِنَا لا يُوقِنُونَ»[48] (چون سخن بر ایشان محقق گردد، برايشان جنبندهای از زمين بيرون میآوريم که با آنان سخن بگويد که اين مردم به آيات ما يقين نمیآوردند).-نشانهی جسمانی (مادی):
این آخرین درمان است و آخرین درمان، داغ کردن میباشد؛ با اینکه داغ کردن مخصوص حیوان است و نه انسان! معمولاً این نشانهها با درخواست و اِصرار مردم صورت میپذیرند؛ البته پس از اینکه با عذر و بهانههای واهی برای عدم تصدیق فرستادگان، عذرتراشی کردند و دلایل قاطع و کوبندهای که به وسیلهشان با آنها روبهرو شدند و نشانههای اَنفُسی و آفاقی بزرگی که خداوند سبحان و متعال برای آفریدهها آشکار فرمود را نپذیرفتند، تا دعوت اولیا و فرستادگانشان را که برای اصلاح فساد ارسال فرموده است، تایید و تصدیق کنند. «وَقَالَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ لَوْلا يُكَلِّمُنَا اللهُ أَوْ تَأْتِينَا آيَةٌ كَذَلِكَ قَالَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَيَّنَّا الْآياتِ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ»[49] (و نادانان گفتند: چرا خدا با ما سخن نمیگويد؟ يا معجزهای بر ما نمیآيد؟ پيشينيانشان نيز اینچنين سخنانی میگفتند. دلهاشان همانند يکديگر است. ما برای آنان که به يقين رسيدهاند، آيات را بيان کردهايم). این مرحلهی پایانیِ نشانهها میباشد؛ یعنی مرحلهی آیه و نشانهی مادی، و عذاب، همراه با این نشانه است. خداوند متعال میفرماید: «هَذِهِ نَاقَةُ اللهِ لَكُمْ آيَةً فَذَرُوهَا تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللهِ وَلا تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ»[50] (اين ماده شتر خدا برايتان نشانهای است، رهايش کنيد تا در زمين خدا بچرد و هيچ آسيبی به او نرسانيد که عذابی دردآور شما را فرا خواهد گرفت) و به مجرّد تکذیب این نشانه و برگرفتن جایگاهی بر ضدِّ آن، عذاب، فرستاده خواهد شد: «هَذِهِ نَاقَةُ اللهِ لَكُمْ آيَةً فَذَرُوهَا تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللهِ وَلا تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابٌ قَرِيبٌ»[51] (اين ماده شتر خداوند و نشانهای است برای شما. بگذاريدش تا در زمين خدا بچرد و به بدی ميازاريدش که به زودی عذاب شما را فرو گيرد). حقیقت این است که آنچه انتظار میرود، روی گردانیدن از نشانهی مادی میباشد؛ همان طور که از نشانههای نفسانی و آفاقی ملکوتی رویگردانی حاصل شد؛ از این رو که تکذیبکنندگانِ ملکوتِ آسمانها و غیب خداوند سبحان و متعال و کلمات خداوند در رؤیای صادقه، به طور قطع و یقین انسانهای وارونه شدهای هستند. خداوند متعال میفرماید: «سَأَصْرِفُ عَنْ آيَاتِيَ الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَإِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لا يُؤْمِنُوا بِهَا وَإِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الرُّشْدِ لا يَتَّخِذُوهُ سَبِيلاً وَإِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الْغَيِّ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلاً ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآياتِنَا وَكَانُوا عَنْهَا غَافِلِينَ»[52] (آن کسانی را که به ناحق در زمين سرکشی میکنند، زودا که از آيات خويش رويگردان سازم، چنان که هر آيتی را که بينند ايمان نياورند و اگر طريق هدايت بينند آن را برنگیرند و اگر طريق گمراهی بينند از آن راه بروند؛ زيرا اينان آيات را دروغ انگاشتند و از آن غفلت ورزيدند). اینها کسانی هستند که کلمهی عذاب بر آنها محقق شده است؛ به این دلیل که کلمات خداوند را تکذیب نمودند و انگشت سکوت بر دهان فرستادگان نهادند و سخنان و حکمتشان را نشنیدند. «وَلا تَكُونَنَّ مِنَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِ اللهِ فَتَكُونَ مِنَ الْخَاسِرِينَ * إِنَّ الَّذِينَ حَقَّتْ عَلَيْهِمْ كَلِمَتُ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ * وَلَوْ جَاءَتْهُمْ كُلُّ آيَةٍ حَتَّى يَرَوُا الْعَذَابَ الْأَلِيمَ»[53] (و از آنان که آيات خدا را تکذيب میکنند مباش که در زمرهی زيانکنندگان باشی * کسانی که سخن پروردگار تو در بارهی آنان تحقق يافت، ايمان نمیآورند * هر چند هر گونه معجزهای بر آنان آشکار شود تا آنگاه که عذاب دردآور را بنگرند). در این هنگام است که همهی نشانهها با جنّ.... سحر.... یا هر چیز دیگری تأویل میشود؛ تا اینکه عذاب دردناک را ببینند. «وَقَالُوا مَهْمَا تَأْتِنَا بِهِ مِنْ آيَةٍ لِتَسْحَرَنَا بِهَا فَمَا نَحْنُ لَكَ بِمُؤْمِنِينَ»[54] (و گفتند: هر آیه و نشانهای برای ما بیاوری تا ما را با آن جادو کنی، هرگز مؤمن به تو نخواهیم بود) و «وَإِنْ يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا وَيَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ»[55] (و اگر آیه و نشانهای ببينند، روی بگردانند و گويند: جادويی است پیوسته). در نهایت و هنگامی که کافران بر لبهی جهنم میایستند، به یاد میآورند که چگونه با فرستادگان برخورد کردند و آنان را به جادوگر بودن متهم نمودند. ندایی بر ایشان میآید تا آنان را متوجه عاقبت خوارکنندهشان نماید: «أَفَسِحْرٌ هَذَا أَمْ أَنْتُمْ لا تُبْصِرُونَ»[56] (آيا اين جادو است؟! يا شما نمی بينيد؟!).-روشنگری از دلایل و موجبات عذاب
عذاب الهی برای هر امتی و در هر زمانی، رخداد بزرگی است که فقط پس از این اینکه امت به سوی انحرافات عمیق عقایدی و تشریعی رفته باشند، واقع میگردند؛ هنگامی که بیشترشان وارونه شده، مقیاسها را وارونه میبینند (منکر را معروف و معروف را منکر میبینند). همچنین پس از این رخ میدهد که فرستادهای، فرستاده میشود تا برای مردم انحراف و باطلی را که پذیرفتهاند و به آن عمل میکردند، بیان کند و سپس اعضای این جامعه، فرستاده را تکذیب میکنند، از او رویگردان میشوند و به او اعتنایی نمیکنند یا به مسخره کردن و استهزا روی میآورند. بنابراین، علت وقوع عذاب، انحراف و فساد، مُضاف بر نپذیرفتن هر گونه تلاشی برای اصلاح این انحراف، و تکذیب فرستادگان خداوند سبحان و متعال میباشد. امکان ندارد انحراف عقایدی یا تشریعی در هر امتی به وجود آید، مگر اینکه علمای دین در آن امت عهدهدار این موضوع باشند؛ چرا که امکان ندارد عامهی مردم در شریعت تحریف ایجاد کنند و دیگران را بتوانند در پذیرفتن این تحریف، قانع نمایند. حال که انحراف از طرف غیرعلما امکانپذیر نیست، وجود داشتن تحریف کننده از میان آنان، عادی است و حتی در اغلب موارد، بزرگِ آنان میباشد؛ کسی که به سوی او رجوع میکنند و پس از آن، گروهی از این علمای بیعمل در مدت زمانی که این تحریف صورت میگیرد، از آن محافظت مینمایند. اما فساد اخلاقی، سنّتی است که با وجود طاغوت فسادگر و خالی شدن میدان از علمای ربّانی مخلِص و یا کم شدن آنها و کم شدن یاریگرانشان و حتی با وجود داشتن علمای بیعمل که در شهوتها فرو غلتیدهاند، رواج پیدا میکند؛ کسانی که با رفتار خوارکنندهی خود، مردم را از راه مستقیم بازمیدارند و حتی باعث بیزار شدن تعداد بسیاری از مردم از دین و نپذیرفتن آموزههای پیامبران و اوصیا، میشوند؛ چرا که مردم گمان میکنند این آموزهها، آموزههای این علمای فاسد میباشد. کسانی که از دین بیزار میشوند، بسیار سادهتر از افرادی هستند که از این علمای فاسد تقلید و از انحرافشان دنبالهروی میکنند، بدون اینکه هیچ نقد یا نظری در مورد این انحراف داشته باشند و حتی بدون هیچ تلاشی برای اعتراف به این واقعیت خوارکننده برای علمای فاسد؛ هر چند واقعیت آنان روشن و واضح باشد و به کنکاش و نظریهپردازی برای شناختش نیازی وجود نداشته نباشد. این تقلیدکنندگان نابینا، چیزی جز آنچه علمای بیعمل فاسدشان میبینند، نمیبینند. «وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ الشَّيْطَانُ يَدْعُوهُمْ إِلَى عَذَابِ السَّعِيرِ»[57] (و چون به آنها گفته شود: از آنچه خدا نازل کرده است پیروی کنيد، گويند: نه، ما از آيينی که پدران خود را بر آن يافتهايم پیروی میکنيم اگر چه شيطان آنها را به عذاب آتش فراخوانده باشد). با وجود چنین واقعیت جاهلانهای، به چیز زیادی نیاز نداریم تا نتیجهای که قرآن برای ما بیان میکند را بشناسیم؛ یعنی تکذیب فرستادگان اصلاحگر از سوی خداوند سبحان و متعال: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحاً إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ * قَالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاكَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ * قَالَ يَا قَوْمِ لَيْسَ بِي ضَلالةٌ وَلَكِنِّي رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ»[58] (نوح را بر قومش به رسالت فرستاديم. گفت: ای قوم من، الله را بپرستيد، شما را خدايی جز او نيست، من از عذاب روزی بزرگ بر شما بيمناکم * مهتران و بزرگان قومش گفتند: ما تو را در گمراهی آشکاری میبينيم * گفت: ای قوم من، گمراهی را در من راهی نيست، و من فرستادهای از سوی پروردگار جهانيان هستم). رسالتها پی در پی میآیند و موضعگیری علمای بیعمل و تقلیدکنندگان آنها نسبت به پیامبران و فرستادگان(ع) تکرار می شود. «وَإِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً....» (و به سوی عاد، برادرشان هود را فرستادیم....) ، «قَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا» (بزرگانی که کافر شدند گفتند) ـ به رسالت او کافر شدندـ «مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاكَ فِي سَفَاهَةٍ» (از قومش (گفتند:) ما تو را در سفاهت و بیخردی میبینیم)؛ بزرگان متکبر گمان میکنند هر کسی که در مسیرشان در سفسطهی شیطانیشان، آنها را همراهی نکند، سفیه و نادان است. «وَإِنَّا لَنَظُنُّكَ مِنَ الْكَاذِبِينَ * قَالَ يَا قَوْمِ لَيْسَ بِي سَفَاهَةٌ وَلَكِنِّي رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ»[59] (و پنداريم که از دروغگويان باشی * گفت: ای قوم من، در من نشانی از بیخردی نيست، و من فرستادهای از سوی پروردگار جهانيان هستم). «وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحاً....»[60] (و بر قوم ثمود، برادرشان صالح را....). «قَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَتَعْلَمُونَ أَنَّ صَالِحاً مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ قَالُوا إِنَّا بِمَا أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ * قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا بِالَّذِي آمَنْتُمْ بِهِ كَافِرُونَ»[61] (مهتران قومش که گردنکشی میکردند به زبونشدگان قوم که ايمانآورده بودند گفتند: آيا میدانيد که صالح از جانب پروردگارش آمده است؟ گفتند: ما به آنچه به آن فرستاده شده است، ايمان داريم * گردنکشان گفتند: ما به کسی که شما ايمان آوردهايد، کافر هستیم). «وَلُوطاً إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَا سَبَقَكُمْ بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعَالَمِينَ»[62] (و لوط آنگاه که به قوم خود گفت: چرا کاری زشت میکنيد که هيچ کس از مردم جهان پيش از شما انجام نداده است؟). چه بسا دل طاغوتیان به حال یتیم گرسنه یا بیوهزن و بیسرپرست به رحم آید، ولی این علمای گمراهی بیعملِ منحرف و پیروانشان از مجامع و هیأتهای نزدیک به آنها و سایرین که خداوند لعنت و خوارشان کند و ننگ و عارشان را در این زندگی دنیا آشکار نماید و تاج متعفّن بر سرهای گندیدهشان نَهَد، از بیوهزنان و بینوایان سوء استفاده میکنند تا اموالی به دست آورند و گردآوری کنند و سپس آنها را به نام این ستمدیدگانِ ضعیف، غارت و چپاول نمایند؛ اگر مقداری هم به آنان بدهند، اندک، آن هم با روشهای پست و حقیر خواهد بود. به خدا سوگند، من حتی از بیان کردن چنین چیزی، حیا دارم. تعجب میکنم چگونه این اراذلِ قوم لوط در زمانهی ما، چنین عملی را انجام میدهند! یکی از آنان که خداوند صورتش را در دنیا و آخرت سیاه کند، در حالی که عمرش به شصت سال میرسد، خانمی نزدش آمد؛ درب را به روی او بست و او را به نام مُتعه به زنان و کار زشت دعوت مینماید. دیگری با دختری بیست ساله ازدواج میکند، در حالی که عمرش نزدیک به هفتاد سال میباشد. این منحرفانِ بندگانِ حقیرِ شهوت، اتومبیلهای آخرین سیستم سوار میشوند و نگهبان استخدام میکنند. نمیدانم این علمای گمراهی ترسو و خیانتکار از چه چیزی هراس دارند در حالی که در خانههای بزرگ با مبلمانهای گرانقیمت و گرانترین اثاثیهها زندگی میکنند. اینها دنبالهروهای معاویه که خداوند لعنتش کند، و باقیماندگان خاندان ابو سفیان میباشند و رسول خدا از اینها بیزار است، هر چند ادعای انتساب به ایشان(ص) را داشته باشند. پاسخ این افراد وارونه شده و پاسخ قوم لوط به کسی که آنان را به اصلاح دعوت میکند، یکسان است: «أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ يَتَطَهَّرُونَ»[63] (آنها را از قريهی خود برانيد که آنان مردمی هستند که پاکیزگی میجويند). «وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْباً»[64] (و بر مردم مَدَين، برادرشان شعيب را فرستاديم). «قَالُوا يَا شُعَيْبُ أَصَلاتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ مَا يَعْبُدُ آبَاؤُنَا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِي أَمْوَالِنَا مَا نَشَاءُ إِنَّكَ لَأَنْتَ الْحَلِيمُ الرَّشِيد»[65] (گفتند: ای شعيب، آيا نمازت به تو فرمان میدهد که ما آنچه را پدرانمان میپرستيدند، ترک گوييم، يا در اموال خود آنچنان که خود میخواهيم تصرّف نکنيم؟! به راستی تو مردی بردبار و خردمند هستی). با شعیب(ع) اینگونه برخورد میکنند: فریبکاری با مال، و چربزبانی و چاپلوسیِ پست و حقیرانه؛ حتی با فروتنی و با ظاهری آرام و ملایم «أَصَلاتُكَ تَأْمُرُك» (آیا نمازت تورا فرمان میدهد) «إِنَّكَ لَأَنْتَ الْحَلِيمُ الرَّشِيدُ» (به راستی که تو بردبار و خردمند هستی). قاطعانه تأکید میکنند که ما به حکمت و خرد و صبر تو و رفتارهای تو یقین داریم، ولی پس از لحظاتی که چاپلوسیِ پست و حقیرانهشان و فریب دادن شعیب(ع) سودی ندارد، مرحلهی جدیدی آغاز میشود: «قَالَ الْمَلَأُ» (بزرگان گفتند)، بزرگان، همان علمای بیعمل هستند که دشمنان همیشگی پیامبران میباشند. «الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّكَ يَا شُعَيْبُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَكَ مِنْ قَرْيَتِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَا»[66] (که سرکشی و تکبر پيشه کرده بودند، گفتند: ای شعيب، تو و کسانی را که به تو ايمان آوردهاند از قريهی خويش میرانيم مگر آنکه به آيين ما بازگردید).-روشنگری از مقدمات عذاب
هنگامی که دلایل و موجبات عذاب کامل و فرستاده تکذیب شد و مردم ـمخصوصاً علمای بیعمل و مقلدان کوردلشانـ او را به سخره گرفتند، مرحلهی جدیدی آغاز میشود: مقدمات عذاب؛ درست مانند مقدمات طوفان سهمگینی که ابتدا با نسیم خوشآیندی که نادان به آن تکیه میکند و گمان میکند استمرار دارد، آغاز میشود، ولی پس از لحظاتی به تُند بادی تبدیل میشود که با اجازهی پروردگارش همه چیزها را از زیر و رو میکند. «فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ أَبْوَابَ كُلِّ شَيْءٍ حَتَّى إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً فَإِذَا هُمْ مُبْلِسُون»[67] (دربهای هر چیزی را به رويشان گشوديم تا از آنچه يافته بودند شادمان گشتند، پس به ناگاه فرو گرفتيمشان و همگان نوميد گرديدند). شروع عذاب، رو کردن دنیا به اهلش که فرستادگان را تکذیب نمودهاند، میباشد. «فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ أَبْوَابَ كُلِّ شَيْءٍ» (دربهای هر چیزی را به رويشان گشوديم)؛ به دو دلیل: اول: غرق شدن آنها در شهوات و خوشیها و زینتهای دنیا، البته پس از آنکه به آن تکیه کردند و دنیا نهایت بهرهی علمی آنان شد تا آنجا که فراتر از آن چیزی را نبینند و غفلتی بر غفلتهایشان اضافه کنند. «وَأُمْلِي لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ»[68] (و به آنها مهلت دهم، که تدبير من استوار است). دوم: تا هنگامی زمانی که عذاب الهی دنیوی بر آنها فرستاده میشود، عذاب نفسانی آنان افزایش یابد؛ یعنی هنگامی که از دنیایی که به آنان رو کرده است و با آغوش باز از آن استقبال کردهاند، جدا میشوند: «فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا» (به چیزهایی که به آنان داده شد است، شادمان شدند)؛ بدون اینکه نسبت به وضعیت ننگآورشان تفکّر و تعقّلی داشته باشند، در حالی که زیر سایهی طاغون اِشغالگرِ مسلّط ناتوان شدهاند و گویا این حدیث قدسی را نشنیدهاند: «يَا ابن عمران، إِذَا رَأَيْتَ الْغِنَى مُقْبِلا فَقُلْ: ذَنْبٌ عُجِّلَتْ عُقُوبَتُهُ» (ای فرزند عمران! آن هنگام که دیدی بینیازی به تو روی آورد، بگو: گناهی است که عقوبتش نزدیک شده است). اینچنین در غفلت همیشگی به سر میبرند و گمان میکنند دنیایی که به آنها رو کرده است، پاداش آنان، و این نعمت و آسایش، حاصل دسترنجشان میباشد؛ ولی در واقع نسیم پیش از طوفان و گناهی است که عقوبتش فرار سیده است!! احمدالحسن 26صفر1425 هـ.ق[69] نجف اشرفپا ورقی ها
فهرست روشنگری از فرستاده و عذاب 12 روشنگری پیش از وقوع عذاب 15 روشنگری از سخنان فرستادگان با عذابشدگان 18 روشنگری از معجزه و عذاب 23 نشانهی علمی: 24 نشانهی ملکوتی: 25 نشانهی جسمانی (مادی): 28 روشنگری از دلایل و موجبات عذاب 31 روشنگری از مقدمات عذاب 35