متن کتاب

انتشارات انصار امام مهدی(ع) بشارت به تسلی‌دهنده، احمد و کنکاشی در عقیدۀ مسیحیت به قلم عادل سعیدی مترجم گروه مترجمان انتشارات انصار امام مهدی(ع) نام کتاب: بشارت به تسلی‌دهنده، احمد و کنکاشی در عقیدۀ مسیحیت نویسنده: عادل سعیدی مترجم: گروه مترجمان ‌انتشارات انصار امام مهدی(ع) نوبت انتشار: اول تاریخ انتشار: 1398 کد کتاب: 1/1023 ویرایش ترجمه: اول جهت کسب اطلاعات بیشتر در خصوص دعوت مبارک سید احمدالحسن(ع) به تارنماهای زیر مراجعه نمایید. www.almahdyoon.co www.almahdyoon.co/ir

-تقدیم

به آن‌که به من آموخت روح را جز بخشاینده‌اش مالِک نیست... به آن‌که به من آموخت گواهی‌دادن با کلام و خون، آیین آزادگان است... به قلب تپندۀ من که به محبت همۀ پیامبران و فرستادگان می‌تپد... به آن‌که خود را به‌عنوان قربانی، فدیۀ عرش خدا کرد... به آن‌که یادش، نفس‌های من و فراموش‌کردنش، مرگ من است... به حسین ‌بن علی، پدر آزادگان و شهدا... به یاران حسین، آنان که بی‌دریغ خونِ خود را نثار او کردند... به انصار خدا، کسانی که خون خود را فدا کردند و کلید حکومت عدل الهی شدند... به آن‌که به تسلی‌دهنده بشارت داد و پشت سر او نماز خواهد خواند... به تسلی‌دهنده، احمد... درود و سلام خدا از طرف من به همۀ آن‌ها... این اندک سرمایه را از من بپذیرید و از ما دستگیری کنید که خداوند صدقه‌دهندگان را دوست می‌دارد. بسم الله الرَّحمن الرَّحیم

-پیشگفتار

سپاس و ستایش تنها از آنِ خداوند، آن پروردگار جهانیان است. سپاس و ستایش تنها از آنِ خدایی است که ما را به ولایت طاهرین، محمد و خاندانش، هدایت نمود. شُکر و سپاس تنها از آن اوست که مهدی آل محمد، ‌سید احمدالحسن(ع)‌ را به ما شناساند؛ و درود و صلوات بر محمد و خاندان محمد! بارزترین مشخصه‌هایی که علم لاهوت مسیحی را متمایز می‌کند، زبان انشائی و بدیع و منطق پیچیده‌ای است که دست به دامن مجاز‌ها می‌شود و تفکرات و متون را آزادانه به هم ارتباط می‌دهد. این نقشۀ کار، نه به طرز فکر مرتبط می‌شود و نه به متن؛ چراکه امیدی به ارتباطی حقیقی بین این دو وجود ندارد. لاهوت مسیحی پیش از هر چیز به یک چهارچوب فکری اعتقاد دارد که از نگاه‌کردنِ به متون پیشی گرفته است؛ یعنی از متون کمک نمی‌گیرد؛ این لاهوت نیازمند تأیید این عقیدۀ پیشی‌گرفته است یا اینکه این عقیده را با متون توجیه کند؛ بنابراین دارندۀ چنین طرز فکری، متون دینی را با ذهنیتِ پَرده‌برداشتن از افق‌هایی که این متون در خود جای دارند بازخوانی نمی‌کند؛ بلکه تنها با ذهنیت کسی می‌خواند که سعی و تلاشش در راستای به‌دست‌آوردن هر آن چیزی است که امیدوار است این متون دلایل و برهان‌های مطلوبش را در اختیار قرار دهند؛ دلایل و برهان‌هایی که برگرفته از نتیجه‌ای است که از پیش مقرّر شده! چنین فردی متون دینی را در نهایت ضعف و ناتوانی می‌بیند، حتی غریب و ناآشنا و بسیار دورتر از آنچه آرا و نظراتش را محقق کند، بنابراین بر بال خیالات و تصورات خود سوار می‌شود تا کلمه‌ای را در اینجا و کلمه‌ای را در جایی دیگر شکار کند و به‌این‌ترتیب در راستای پوشش‌دادن به معنا و مفهومی تلاش می‌کند که خودش قصد کرده است؛ در‌نتیجه خوانندۀ این علم، خود را در سفر عجایب می‌بیند. سفری که مرتب از فکری به فکر دیگری می‌لغزد و تنها نقطۀ امیدی که این لغزش‌ها را توجیه می‌کند چیزی جز تقلا و دست‌وپا‌زدنی بزرگ نیست؛ تلاش و تقلایی مبتنی بر لاهوت مسیحیِ آکنده از مَجازها و جملات و عباراتی که آگاهانه، از ایستگاهی دیگر با گذر از پل‌هایی خیالی منتقل می‌شوند. علم لاهوت مسیحی ـ‌‌در یک کلام‌ـ تلاشی ناامیدانه برای توجیه عقیده‌ای است با منبعی ناشناخته! یک عالِمِ لاهوتیِ مسیحی نیز عقلانی‌نبودن منطق خودش را درک می‌کند؛ به همین دلیل همواره به ابزار ترساندن پناه می‌برد و خواننده را می‌ترساند که اگر یک لاهوتیِ مسیحی را پهلوانی تصور کند که بازی‌های فکری کودکانه‌ای انجام می‌دهد ایمانش را از کف داده است! واقعیت این است، معادله‌ای که علم لاهوت مسیحی، عموم پیروانش را در برابرش قرار داده از این قرار است: یا به این عقیدۀ پیچیده‌ای که فهمش دشوار و حتی به‌طور کامل با منطق در تضاد است ایمان بیاورد، یا فهم منطقی سلیمی داشته باشد که این عقیده را به‌طور کامل دگرگون کند؛ این معادلۀ تاریکی است که انسان به وجود آورده؛ انسانی که قابلیت‌های عجیبی دارد و می‌تواند جملات پیچیده‌ای بیان کند و هرکسی را که سعی دارد توضیحی از او بخواهد، به ایمان‌نداشتن و فاصله‌گرفتن از روح‌القدس متهم می‌کند! ایمان به‌صورتی که یک انسان مسیحی با آن زندگی می‌کند، در حقیقت چیزی نیست، جز حفظ فرمان‌هایی مرتبط با آنچه اعتقادنامۀ کلیسا می‌گویند؛ و در کنار این ایمان، سرگردانی وجود دارد که آرام نمی‌گیرد و تلاشی سخت برای از‌بین‌‌بردن توجه به پرسش‌هایی است که از عقل و منطق سلیم نشئت می‌گیرند؛ به‌عبارت‌دیگر ایمان مسیحی چیزی نیست، جز مولودی زشت و متناقض از سلطۀ مقهور‌کردن اراده و لگام‌زدن به درک؛ به‌این‌ترتیب به‌هیچ‌وجه بعید نیست که تاریخ کلیسا سریالی باشد که قسمت‌های متهم‌کردن دیگران به ارتداد، در آن تکرار شده است. این هیکل تُهی‌از‌روح چه‌زود تداعی‌کنندۀ خاکستری خواهد بود که بر باد داده می‌شود و این واقعیتِ منظومۀ افکاری است که مسیحیت به دور آن می‌چرخد؛ مسیحیتی که در نتیجۀ فهمی منحرف شکل ‌گرفته و تلاش کرده است تا خود را مظهر نمادی برگرفته از متون دینی نشان دهد؛ اما خدعه و نیرنگ‌بودنش چه‌زود مشخص و تقلبی‌بودنِ انتسابش به این متون به‌رغم دخالت‌هایی که برای تحریف این متون صورت گرفته‌، چه زود برای محقِق روشن می‌شود! اکنون ما درحالی‌که این کتاب را می‌خوانیم با چشمان خود شاهد خواهیم بود که چگونه تخت این دروغ بزرگ زیر ضربه‌های دقیقِ تیشه‌های نویسندۀ این کتاب واژگون می‌شود و با شادی و سرور شاهد خواهیم بود که قلم مطمئن و قاطع او چگونه ما را به بنای زیبایی رهنمون می‌شود که عیسی(ع) می‌خواست ستون‌هایش را استوار کند؛ همان بنایی که کِشیش‌ها تلاش می‌کنند آن را پشت تیرگی‌های تأویل‌های منحرف خود پنهان کنند. پس از راندن این تأویل‌ها و افکار منحرف از مسیحیت، مسیحیتِ راستین با لباس پاک سفیدش آشکار خواهد شد؛ لباس سفیدی که از منسوب‌بودن مسیحیت به حرکت دین الهی پرده برمی‌دارد؛ همان حرکتی که فقهای مسیحی خواسته‌اند مسیحیت را از آن جدا کنند. از خداوند سبحان‌و‌متعال خواستارم که برادرم و نگارندۀ این کتاب را توفیق عطا فرماید و وی را استوار بدارد و ان‌شاء‌‌الله این کتابی که تأیید‌شده با اذن و اجازۀ خداوند است، سرآغاز کارهای دیگری باشد. و سپاس و ستایش تنها از آنِ خداوند، آن پروردگار جهانیان است؛ و سلام و درود بر فرستادگان و سلام‌وصلوات تامّ خداوند بر سرورِ فرستادگان، محمد و اهل‌بیتش، ‌ائمه و مهدیین‌ باد. دکتر عبدالرزاق دیراوی

-مقدمه

هدف از این کتاب، ارائۀ استدلال‌هایی مبتنی بر نص (متن) است؛ به این معنا که بخش‌های کتاب مقدس، یکدیگر را تفسیر می‌کنند، بی‌آنکه به تفسیرها و تأویل‌های بیرونی پناه برده شود؛ تأویل‌هایی که به این متونِ روشن و واضح ارتباطی ندارد و خوانندۀ تیزهوش برای فهمیدن آن‌ها نیازمند رنج و سختی چندانی نیست. این کتاب به تمامی مسائلی که به اعتقادات نصرانی مربوط است نمی‌پردازد، بلکه تلاش می‌کند تا به بحث و بررسی مهم‌ترین مسائلی بپردازد که عقیدۀ آن‌ها بر آن استوار است و مهم‌تر از آن، بیان عقیدۀ حق از کتاب مقدس و با ظهور تسلی‌دهنده، ‌احمد(ع)‌ است؛ با دلایل استوار که انصاف خواننده را هنگام مطالعه و دقت در آن می‌طلبد؛ به‌علاوه از خواننده می‌خواهد تا هنگام مطالعۀ این متون، تفکرات، برداشت‌ها و اعتقادات پیشین خود را به کناری نهد. حتی می‌توانم به قطع و یقین سوگند بخورم که این بحث و کنکاشِ استدلالی برای کسی که قدری به صفت انصاف آراسته است، همان گم‌شدۀ مطلوب برای شناختن حقی است که همۀ پیامبران و فرستادگان به آن بشارت داده‌اند. از خداوند سبحان خواستارم که دست من و دست همۀ کسانی را بگیرد که همّ و غمّشان معرفت و شناخت حقیقت است، بی‌آنکه تعصبی کورکورانه به گروه، طایفه یا دینی داشته باشند؛ و خداوند کسی است که راه حق را نشان می‌دهد.

-زمینه‌سازی

-بشارت به رهایی‌بخشی که در آخرالزمان فرستاده می‌شود

آیا پیامبران به فرستادۀ رهایی‌بخشی (تسلی‌دهنده) که در آخرالزمان می‌آید بشارت داده‌اند؟ کسی که متون قرآن و کتاب مقدس در عهد قدیم و جدید از او یاد نموده‌اند. و آیا او یک بشر است که فرستاده می‌شود یا یک روحِ محض (روح‌القدس)؟ پیش از اینکه به ماهیت این تسلی‌دهنده بپردازم باید به نکتۀ مهمی توجه کرد؛ نکته‌ای که گریزی از توجه به آن وجود ندارد و عبارت است از: آیا قانون و روش مشخصی وجود دارد که توسط خالق وضع شده باشد؟ همانندِ قوانین وضعی و قرار‌دادی که تمام سرزمین‌های عالم به آن‌ها عمل می‌کنند. برادران گمان نکنند من در اینجا از شریعت و آیینی سخن می‌گویم که کارهای بندگان را جهت‌دهی می‌کند؛ چراکه این آیین و شریعت در هر زمان و مکانی تغییر می‌کند، هر‌چند اموری وجود دارد که با تغییر زمان و مکان تغییر نکرده‌اند و نمی‌کنند. آنچه مدنظر من است دستور و قانونی است برای منصوب‌کردن رهبری که جامعه را با عدالت و انصاف و مهربانی راهبری می‌کند. این شخص همان کسی است که شریعت (احکام دین) را برای ما بیان می‌کند. اگر آفریدگان مجاز باشند که روش، دستور و قانونی برای چگونگی منصوب‌کردن این رهبر یا حاکم وضع کنند و اگر در به‌انجام‌رساندن این کار اهمال و کوتاهی کنند، به صفت سفاهت و بی‌خردی و دور‌‌بودن از حکمت توصیف می‌شوند؛ شایسته‌تر و سزاوارتر آن است که ما به دنبال دستور خداوند و روش و قانونی بگردیم که خودش در این خصوص برای ما وضع کرده است؛ اما در خصوص این دستورالعمل‌های قراردادی ـ‌همان دستور‌العمل‌هایی که از طریق آن‌ها برگزیدن پادشاهان و رؤسای دولت‌ها و حاکمان صورت می‌پذیرد و همان دستورهایی که بر اساس آن‌ها مردم به سمت انتخاب (شوری) رهسپار می‌شوند و حاکم را انتخاب می‌کنند‌ـ قطعاً و یقیناً و واضح و آشکار است که دیری نمی‌پاید تا نادرست بودن محاسبات و انتخاب مردم آشکار می‌شود، در‌حالی‌که [به‌دنبال انتخاب آن‌ها] افرادی طغیانگر، قاتل، دزد و ستمکار بر صندلی ریاست نشسته‌اند. به همین دلیل بر ما لازم است در جست‌وجوی روش و دستوری باشیم که اگر به آن چنگ بزنیم هرگز گمراه نمی‌شویم. این قانون، در تورات، انجیل و قرآن روشن است؛ یعنی همان قانون شناخت حجت‌ها و جانشینان خداوند در زمینش؛ همان کسانی که از آنان عهد گرفته شده است تا بر مَسند حکومت بنشینند و اگر این طاغوتیان کرسی حکومت را از آنان سلب کنند به این معنا نیست که این مسند حق آنان نیست؛ چراکه این عهدی است که از آدم و فرزندان نیکوکار راست‌گوی او ستانده و به آن‌ها سفارش شده است. هابیل همان فرزند نیکوکاری است که قاین (قابیل) با او به نزاع برخاست و او را کشت؛ ولی خداوند این عهد را در نسل دومِ فرزندان آدم قرار داد. این‌چنین بود که به اخنوخ (ادریس) و نوح سفارش شد تا به ابراهیم رسید که پدر انبیا و فرستادگان است. خداوند تصریح می‌فرماید که این عهد و پیمان تا ابد میان او و نسل ابراهیم می‌ماند. در سِفر پیدایش، اصحاح 17 می‌خوانیم: (و پیمان خود را میان خودم و تو و فرزندان تو استوار سازم تا نسل‌اندرنسل عهدی جاودان و ابدی باشد تا برای تو و برای نسل پس از تو خدا باشم). پس ‌از آن حضرت، اسحاق و یعقوب آن را تحویل گرفتند تا به موسی(ع) رسید؛ کسی که بنی‌اسرائیل را از دریا عبور داد و حقیقتاً برایشان حاکم بود. او به این دستور الهی حکم نمود که این مطلب همانند خورشید میان روز واضح و آشکار است و هیچ حجابی آن را نمی‌پوشاند. پس‌ازآن، به یوشع ‌بن نون سفارش نمود. او شمشیر را برای بالا‌‌بردن کلمۀ توحید و انتشار عدالت و انصاف در جای‌جای زمین، میان دشمنانش قرار داد. این‌چنین بود تا اینکه این عهد به داوود و سلیمان رسید و پیشگویی‌هایی دربارۀ نشستن این رهایی‌بخش بر کرسیِ داوریِ داوود از راه رسید. وقتی عیسی(ع) (مسیح) آمد، زبان به‌حق و راستی گشود که آمدنش ادامه و استمرار همین روند بوده است؛ آنجا که می‌فرماید: (من نیامدم تا شریعت یا پیامبران را از بین ببرم؛ بلکه [آمدم] تا کامل کنم)‌؛ و این گواهی حقی است که این جماعت به آن توجه نکردند و ازآنجاکه عیسی(ع) بر کرسی داوود نمی‌نشیند، این جماعت برای توجیه‌ این امر مجبور شدند دست به دامان «آمدن دوم» بشوند. ما بدون شک آمدنِ دوم را انکار نمی‌کنیم و برای کامل‌کردن این روش و پس از رفع‌شدن (بالا‌رفتن) آن حضرت(ع) و تا آمدن دوم او، باید رهبری موجود باشد تا این امت را رهبری کند. پس از رفع‌شدن عیسی(ع)، پطرس وصی این امت بود و او با متنی صریح و روشن گفته که او شبانِ این امت است. در انجیل متی، اصحاح 16 می‌خوانیم: (و کلید‌های ملکوت آسمان‌ها را به تو می‌سپارم؛ پس آنچه بر زمین ببندی در آسمان‌ها بسته شود و آنچه در زمین بگشایی در آسمان‌ها گشوده گردد). همچنین به او فرمود: (گوسفندان مرا شبانی کن)؛ و نیز در انجیل یوحنا، اصحاح 21 می‌خوانیم: (پس‌ازاینکه صبح کردند یسوع به سمعان پطرس فرمود: ای سمعان ‌بن یونا، آیا مرا بیش از این افراد دوست داری؟ عرض کرد: بله، ای پروردگار، تو می‌دانی که من تو را دوست می‌دارم. به او فرمود: گوسفندانم را شبانی کن. دوباره به او فرمود: ای سمعان ‌بن یونا، آیا مرا دوست می‌داری؟ به او عرض کرد: بله، ای پروردگار، تو می‌دانی که من تو را دوست می‌دارم. به او فرمود: گوسفندانم را شبانی کن). و نیز به او فرمود: (سومین بار به او فرمود: ای سمعان‌ بن یونا، آیا مرا دوست می‌داری؟ پطرس ناراحت شد؛ چراکه برای سومین بار به او فرموده بود آیا مرا دوست می‌داری. به ایشان عرض کرد: ای پروردگار، شما همه‌چیز را می‌دانی. شما خود می‌دانی که من شما را دوست می‌دارم. یسوع به او فرمود: گوسفندانم را شبانی کن)؛ پس سمعان (شمعون) پس ‌از آن حضرت(ع)، شبان و وصی این امت بود و این وصایت ادامه داشت تا به رسول خدا حضرت محمد(ص) رسید. این منهج الهی پس ‌از آن حضرت(ص) با دوازده امام و پس از ایشان با دوازده مهدی ادامه یافت. اولین مهدیین، همان تسلی‌دهنده (‌احمد(ع)‌) است که عیسی(ع) بشارتش را داده است و ایشان را این‌گونه ذکر می‌فرماید که او همان رهایی‌بخش و تسلی‌دهنده در روز پروردگار یا روز قیامت صغراست و او همان تسلی‌دهنده (روح حق) است. ازآنجاکه این منهج الهی ثابت و تغییرناپذیر است، برادران مسیحی نیازمند این واسطه بین خداوند و مردم هستند که از سوی خداوند سبحان قرار ‌داده شده است؛ از همین رو روح‌القدس را در این معادلۀ سخت و پیچیده وارد کردند تا این جای خالی را پر کنند و به‌این‌ترتیب روح‌القدس، جایگزینِ رهبر و حاکمی می‌شود که مردم به او نیازمند هستند؛ تا زمانی که آمدن دوم اتفاق بیفتد. این حاکم که از سوی خداوند قرار داده شده است باید معصوم از خطا و اشتباه باشد؛ به‌طوری‌که مردم را از حق خارج و در باطل وارد نکند؛ و حجت‌ها و خلفای خداوند در زمینش همه معصوم هستند. خداوند بزرگ و بلندمرتبه آفریننده است و او کسی است که دستور و قوانین (شریعت و دین) را به‌گونه‌ای وضع می‌کند که همۀ مسائل دنیوی و اخروی آفریدگان را نظم دهد و این نکته را فقط کسی انکار می‌کند که عقلش ضایع شده و به خداوند عزوجل ایمان ندارد. ازآنجاکه خداوند عزوجل خودش احکامش را به‌طور مستقیم پیاده نمی‌کند و آن‌ها را تنها از طریق خلیفه و جانشین خود در زمین جاری می‌کند، باید این خلیفه و جانشین آینه‌ای صیقلی باشد که جز حقیقت و راستی را مُنعکس نکند. واجب‌‌نبودن پاکی و عصمت در خلیفۀ خدا در زمینش لازم می‌دارد که معتقد باشیم به اینکه خداوند متعال به اطاعت از کسی فرمان می‌دهد که اشتباه می‌کند و گمراه می‌نماید و درنتیجه به خطا و گمراهی فرمان می‌دهد؛ یا حداقل برای کسی که عصمتِ جانشینِ خداوند را انکار می‌کند لازم است معتقد باشد که خداوند متعال بر گمراهی عقوبت نمی‌کند؛ و حال‌آنکه این سخنی است که مؤمن به خداوند عزوجل اعتقادی به آن ندارد. پس ‌از این مقدمۀ مهم، از برادران می‌خواهم که با دیدۀ انصاف و حکمت به آن توجه کنند تا حق برایشان روشن شود و آشکار گردد که چرا ما معتقدیم این تسلی‌دهنده، یک بشر است و روح محض نیست. نیاز مردم به این واسطه، مستمر و همیشگی است و قطع نمی‌شود. این نکته‌ای است که پولس رسول با این سخن خود در «نامۀ اول به تیموتائوس 2» بر آن تأکید می‌کند: (چراکه تنها یک خدا وجود دارد و تنها یک واسطه بین خداوند و مردم: انسان، یسوع، مسیح). در این متنِ قطعی‌الدلاله ‌که باید با دیدۀ انصاف خوانده شود‌، روح‌القدس ذکر نشده است. پیامبران و فرستادگان خداوند، راهنمایان و واسطه‌های میان خداوند و مردم هستند. هر‌کس آن‌ها را انکار کند و از آن‌ها راهنمایی نجوید عاقبتش سرگردانی است؛ ولی امروز ما می‌بینیم که گروهی می‌گویند از این دلیل و راهنما بی‌نیاز شده‌اند و وضعیت آنان به همان صورتی است که دکتر عبدالرزاق دیراوی توصیف نموده است؛ آنجا که می‌گوید: وضعیت آنان مانند وضعیت کسی است که همراهی با راهنما را در صحرا رها کرده و درنتیجه در پیچ‌وخم‌های آن سرگردان شده است؛ ولی زبانِ درازی دارد که می‌گوید: ببینید! من از دلیل و راهنما بی‌نیاز شدم و به او نیازی ندارم! ما به او می‌گوییم: زبان حال تو برخلاف آن چیزی است که زبانِ درازت فریاد می‌زند؛ پس مواظب خودت باش! آری، برای هرزمانی نیاز به یک واسطه وجود دارد؛ واسطه‌ای که حق را از باطل متمایز کند و بر مردم واجب است که از او پیروی کنند. در زمان یسوع، خودِ او کسی بود که باید پیروی می‌شد. پس از رفع‌شدن و کوچ کردنش باید کسی یا وصی یا تسلی‌دهندۀ دیگری به‌جای او قیام کند: (من از پدر درخواست می‌کنم که تسلی‌دهندۀ دیگری به شما عطا فرماید)؛[1] اما اینکه روح‌القدس (روح محض و خالص) را در این جایگاه و این معادله قرار دهیم به دور از حکمت است؛ در این صورت دستور و منهج خداوند را نقض کرده‌ایم. روح‌القدس وظیفه‌ای دارد که همان الهام و تسدید‌ است و انبیا و فرستادگان با او مسح شدند، همان‌طور که مسیح(ع) با او مسح شد. به شما می‌گوییم که در آخرالزمان قرار داریم و روز پروردگار نزدیک شده است و ناگزیر برای آمدن دوم باید شخصیتی زمینه‌ساز وجود داشته باشد و این فرستاده، یک انسانِ فرستاده‌شده است. اسقف آنتونیوس فکری، یکی از مفسرین کتاب مقدس، می‌گوید که پیش از دومین آمدن، یک زمینه‌ساز برای مسیح (ع) وجود خواهد داشت.[2] وی می‌گوید: ملاحظه کنید که کاتبان، از معرفت نظری ـ‌ولی بدون روح‌ـ نسبت به کتاب برخوردار بودند. یوحنا پیش‌تر با روح ایلیا در زهد و ریاضت و گواهی‌دادن او به حق در برابر پادشاهان آمد، ولی آن‌ها او را نشناختند، چراکه دیدگانشان بسته بود؛ بنابراین ایلیا آمده است اما نه به همان معنای تحت‌اللفظی؛ بلکه در اینجا زمینه‌سازی برای مردم به‌واسطۀ مُعمِّدان (یوحنا) انجام شده است. آن‌ها توبه و اظهار ندامتی را برای زمینه‌سازیِ آمدن اول مسیح، پیش فرستادند و ایلیا در عمل و پیش از آمدن دوم خواهد آمد تا مردم را برای بازگرداندن دل‌های پدران به فرزندان آماده کند. ملاکی، ‌اصحاح 4: 6: (و او دل‌های پدران را به‌سوی پسران و دل‌های پسران را به‌سوی پدران برمی‌گردانَد). ما می‌گوییم ایلیا، ‌همان کسی که مقرر شده بیاید، باید بیاید؛ چراکه روزِ پروردگار نزدیک شده‌ است؛ و او همان احمدالحسن‌(ع) و زمینه‌ساز و فرستاده‌ای از سوی مسیح(ع) است. ملاکی، ‌اصحاح چهارم: 5: (آگاه باشید! من ایلیای نبی را پیش از آمدن روز بزرگ و ترسناکِ پروردگار می‌فرستم). آیا شما می‌گویید ایلیای فرستاده‌شده که در آمدن دومِ پیش از مسیح‌(ع) می‌آید، همان روح‌القدس است؟ تسلی‌دهنده، احمدالحسن(ع) می‌فرماید: «روح‌القدس همان روح پاكی و عصمت است. اگر بنده نیّتش را برای خداوند سبحان و متعال خالص گرداند و خواهان وجه او باشد، خداوند او را دوست می‌دارد و ملکی را موکّلش می‌کند تا او را به هر خیری وارد و از هر شرّی خارج كند و او را به‌سوی مکارم اخلاق (والاترین خصوصیات اخلاقی) سوق می‌دهد. روح‌القدس واسطه‌ای است برای انتقال علم و دانش به انسانی که موکّلش است.»[3] و این مطلبی است که در سِفر اعمال رسولان‌، ‌اصحاح دهم نگاشته شده است: (38 همان یسوع که از ناصره بود را خدا چگونه‌ با روح‌القدس‌ و قوت‌ مسح‌ نمود؛ که‌ حرکت کرده‌، اعمال‌ نیکو به‌جا می‌آورد و همۀ مقهورین‌ ابلیس‌ را شفا می‌بخشید؛ زیرا خدا با وی‌ بود). حق‌تعالی می‌فرماید: (وَ إِذْ قالَ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يا بَني‏ إِسْرائيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتي‏ مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْبَيِّناتِ قالُوا هذا سِحْرٌ مُبين)[4] (و [یاد کن] هنگامى را كه عيسى بن مريم گفت: «اى فرزندان اسرائيل، من فرستادۀ خدا به‌سوی شما هستم. تورات را كه پیش از من بوده تصديق مى‌كنم و به فرستاده‌اى كه پس از من مى‌آيد و نام او «احمد» است بشارتگرم.» پس وقتى براى آنان دلايل روشن آورد، گفتند: «اين سحرى آشكار است.»). و عیسی(ع) می‌فرماید: (15 اگر مرا دوست می‌دارید وصیت‌های مرا حفظ کنید. 16 و من از پدر درخواست می‌کنم که تسلی‌دهندۀ دیگری به شما ببخشد که تا ابد با شما بماند. 17 همان روح راستی که جهان نمی‌تواند او را بپذیرد؛ چراکه او را نمی‌بیند و او را نمی‌شناسد؛ اما شما او را می‌شناسید؛ زیرا او با شما می‌ماند و در شما خواهد بود).[5] مسیحیان می‌گویند: متن مذکور به‌طورقطع و یقین می‌گوید که تسلی‌دهنده، همان روح‌القدس است؛ چراکه جهان او را نمی‌بیند! ما می‌گوییم: چه‌بسا منظور گوینده چیزی غیر از آنچه باشد که شما فهمیده‌اید؛ همان‌طور که در سِفر اعمال رسولان، اصحاح هشتم: 30، آمده است: (او را شنید که اشعیای نبی می‌خواند؛ پس گفت: آیا آنچه را می‌خوانی می‌فهمی؟) عیسی(ع) می‌فرماید کتاب‌ها را جست‌وجو کنید: (کتاب‌ها را تفتیش کنید؛ زیرا شما گمان می‌کنید در این کتاب‌ها برای شما زندگانی جاودانی است؛ و این کتاب‌هاست که برای من گواهی می‌دهد).[6] پس ما باید در سخنان عیسی(ع) جست‌و‌جو و به آن‌ها عمل کنیم. در انجیل متی اصحاح هفتم آمده است که عیسی(ع) به ما خبر می‌دهد چگونه کتاب‌ها را جست‌وجو کنیم: (24 هر‌کس این سخنان مرا می‌شنود و به آن‌ها عمل می‌کند شبیه مرد عاقلی است که خانه‌اش را بر صخره بنا می‌کند. 25 باران آمد، رودها آمدند، بادها وزیدند و بر آن خانه فرود آمدند، ولی آن خانه سقوط نمی‌کند 26 و هرکه این سخنان مرا شنید و به آن‌ها عمل نکرد، به مردی نادان مانَد که خانۀ خود را بر ریگ بنا نهاد. 27 باران آمد، رودها آمدند، بادها وزیدند و این خانه صدمه دید و ویران شد؛ و ویرانیِ آن، عظیم بود). بنابر‌این مسیح(ع) نمی‌فرماید در سخنان علما و تفاسیر جست‌وجو کنید. تفسیرها وحی نیست. در تفسیرها احتمال درست‌بودن و احتمال اشتباه‌بودن وجود دارد. اگر احتمال راستی در آن باشد و با دلایل و براهینی ـ‌که مقبولیت آن را ثابت می‌کند‌ـ تأیید شده باشد، ما نمی‌گوییم باید آن‌ها را نادیده بگیریم...؛ ولی عیسی(ع) بهترین راه‌حل را وضع می‌کند تا حق از باطل و راستی از دروغ مشخص شود؛ با این سخن خود که (در کتاب‌ها جست‌و‌جو کنید و این کتاب‌ها هستند که برای من گواهی می‌دهند)؛ و به‌این‌ترتیب شما می‌توانید حق را در بین زوایای مختلف متون کشف کنید؛ حتی در این صورت بسیار نزدیک است که این متون دست شما را بگیرد و بی هیچ سختی و مشقتی به حق نائل کند؛ و آنجا که می‌فرماید (کتاب‌ها را جست‌و‌جو کنید) ما را رها نمی‌کند تا بپرسیم این کتاب‌ها کجا هستند؟ بنابراین عیسی(ع) به نکتۀ مهمی اشاره می‌فرماید: (هر‌کس این سخنان مرا می‌شنود و به آن‌ها عمل می‌کند شبیه مرد عاقلی است که خانه‌اش را بر صخره بنا می‌کند. باران آمد، رودها آمدند، بادها وزیدند و بر آن خانه فرود آمدند، ولی آن خانه سقوط نمی‌کند). بنابراین راه‌حل این است که ما در سخنان عیسی(ع) جست‌وجو کنیم، نه در سخنان مفسرین که در این صورت از صراط مستقیم گمراه خواهیم شد. عیسی(ع) می‌فرماید: پس‌ مرا به باطل عبادت می‌کنند: (پس‌ به‌ تقلید خود، حکم‌ خدا را باطل‌ نموده‌اید. ۷ ای‌ ریاکاران‌! اشعیا دربارۀ شما نیکو نبوت‌ نموده‌ است‌ که‌ فرمود: ۸ این‌ قوم‌ با‌ زبان‌های‌ خود به‌ من‌ تقرّب‌ می‌جویند و با‌ لب‌های‌ خویش‌ مرا تمجید می‌کنند؛ لیکن‌ دلشان‌ از من‌ دور است‌. ۹ پس مرا به باطل عبادت می‌کنند؛ چراکه تعالیمی را تعلیم می‌دهند که سفارش‌ها و احکام مردم‌اند).[7] و عیسی(ع) می‌فرماید: (22 چه بسیار کسان که در آن‌ روز مرا خواهند گفت‌: پروردگارا، پروردگارا، آیا به‌ نام‌ تو نبوت‌ ننمودیم‌ و به‌ اسم‌ تو دیوها را اخراج‌ نكردیم‌ و به‌ نام‌ تو معجزات‌ بسیار ظاهر نساختیم‌؟ ۲۳ آنگاه‌ به‌ ایشان‌ به‌صراحت خواهم‌ گفت‌: هرگز شما را نشناختم‌! ای‌ گنهکاران از من‌ دور شوید).[8] علمای یهود تفسیرها را تحریف کردند تا حقایق و بشارت‌های به عیسی(ع) را (به‌رغم وجود‌داشتنشان‌) پنهان کنند؛ همان‌طور که علمای نصارا تفسیرها را تحریف کردند تا حقایق و بشارت‌های مخصوص به تسلی‌دهندۀ منتظر یا بشارت‌های مسیح منتظر به‌طور خاص دربارۀ تسلی‌دهنده، احمد(ع) را پنهان کنند. در کتاب‌های عهد قدیم، بشارت‌ها و پیشگویی‌هایی است که دلالت بر مسیح منتظر دارد؛ بشارت‌هایی که نصارا می‌گویند دربارۀ عیسی(ع) هستند و توسط علمای یهود تحریف شده‌اند. این حقیقت‌ها پنهان و حتی به‌صورت واژگونه تغییر داده شده‌اند تا آنجا که عیسی(ع) را با بدترین اتهام‌هایی که عرق شرم را بر پیشانی تاریخ می‌نشاند متهم نموده‌اند و به آن بزرگوار و مادر عذرایش اتهاماتی وارد کردند که هیچ ارتباطی به آن دو نداشت. ای جماعت نصارا! علی‌رغم این کار، شما دربارۀ سخنان این‌ها سکوت پیشه کردید و حتی دستان خود را در دست‌های آن‌ها قرار دادید تا شخصیت رسول خدا(ص) را بد جلوه دهید؛ کسی که عیسی(ع) و مادر پاک و طاهرش، وی را به بزرگی و پاکی یاد کرده‌اند. نصارا می‌گویند: شما باید به سخنان ما مراجعه کنید؛ چراکه ما اصحاب این کتاب مقدس هستیم و شما نمی‌توانید آن را به‌صورت تفسیرهای اسلامی، تفسیر کنید. ما می‌گوییم: این کتاب مقدسی که شما به آن ایمان دارید، به دو بخش تقسیم می‌شود: عهد قدیم و عهد جدید. این گمانِ شما که ما باید تفسیر آن را از شما بگیریم باطل است و ما باید به همان اصلی مراجعه کنیم که دربارۀ بشارت‌های شخص مسیح(ع) وجود دارد و شما به آن تکیه می‌کنید؛ ‌یعنی همان عهد قدیم. همان اصلی که اصحابِ آن ـ‌یعنی یهودیان‌ـ تفسیر علمای شما درباره‌شان را انکار می‌کنند. طبق این گفتارتان، شما باید به آن‌ها مراجعه کنید؛ چراکه آن‌ها نیز همین سخن شما را بر زبان می‌آورند؛ اینکه آن را بهتر از شما می‌شناسند! این استدلال شما پاسخی برای خود شماست. بر شما لازم است حق را بشناسید تا اهلش را بشناسید و نه عکس آن! حاکمِ میان ما و شما، این متون هستند، نه تفاسیر. سخنان عیسی(ع) حاکم است. سخن او(ع) سخن نهایی و همان حق است. بر ماست که از گفتار او پیروی کنیم و در برابر سخنان او تسلیم باشیم، نه چیز دیگر. این همان کاری است که او(ع) ما را به آن وصیت فرموده است. آیا ما باید از وصیت او پیروی کنیم یا همچون فردی کور و به دور از فهم و دقت، تقلید کنیم؟! تسلی‌دهنده، احمد(ع) می‌فرماید: «ای مردم! علمای گمراه و پیروانشان شما را فریب ندهند. خودتان بخوانید، جست‌وجو کنید، دقت کـنید، بـیاموزید و خودتان حقيقت را بـيابـيد. به هیچ‌کسی تکیه نکـنید تا برای آخرت شما تصمیم بگیرد که فردا پشیـمان خواهید شد، در‌حالی‌که پشیمانی سودی نخواهد داشت: (وَ قالُوا رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ كُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبيلا)[9] (و گفتند: پروردگارا! ما تنها از آقایان و بزرگان خود اطاعت کردیم؛ پس آن‌ها ما را گمراه کردند).»[10] ما اکنون به جست‌و‌جو می‌پردازیم و دقت می‌کنیم و از طریق وارسی و جست‌و‌جو در کتاب‌ها به نتیجه‌ای می‌رسیم تا به گواهیِ متنیِ روشنی دربارۀ حقیقت تسلی‌دهنده دست یابیم. از همین رو همۀ عاقلان نصارا را به تلاش برای خواندن کتاب ـ‌همراه با آزاداندیشی و عقلانیت بسیار‌ـ دعوت می‌کنیم؛ با رها‌شدن از قید قرائت‌ها و باورهای پیشین و حکم‌های از پیش‌رانده‌شده، و تفکر و تأمل در متونی که ارائه خواهیم نمود و تلاش برای درک و فهم آن‌ها. در این هنگام است که خواهید دید دلالت این متون بر تسلی‌دهنده، احمد(ع) همچون خورشید میانِ روز، روشن است.

-اصطلاحاتی که باید دانست

1. نصارا نکاتی وجود دارد که لازم است پیش از ورود به جزئیات بحث به بیانشان پرداخته شود، و به‌عنوان‌مثال ـ‌‌و نه به‌طور کامل‌‌ـ عبارت‌اند از: می‌گویند: کلمۀ «نصارا» در جایی غیر از ادبیات مسلمانان و قرآنِ آنان پیدا نمی‌شود و هیچ اصل و اساسی در کتاب مقدس یا سخنان پاپ‌های پیشین ندارد. می‌گوییم: هدف نهایی نصارا اثبات عکس آن چیزی است که در قرآن کریم وجود دارد؛ ولی قرآن حقایقی را بیان می‌کند که گریزی از آن‌ها نیست! از جمله اموری که قرآن کریم ذکر کرده کلمۀ «نصارا» است؛[11] عبارتی که به مسیحیان (نصارا) اشاره دارد و در واقع این یک حقیقت تاریخی است؛ حقیقتی که کتاب مقدس و کتاب‌ها و کلیساهای خودِ آنان به آن اقرار کرده‌اند. این را به‌اختصار،‌طوری که به بحث خللی وارد نکند، ثابت می‌کنیم: در قرون آغازین، کلمۀ نصارا بر مسیحیان اطلاق می‌شد و این عبارت، آن‌گونه که برخی ادعا می‌کنند، به‌عنوان ناسزا یا عبارتی نیست که برای کاستن از ارزش‌های مسیحیان بوده باشد؛ بلکه این عبارت لقب آنان بوده است و این خودِ آن‌ها بودند که خود را نصارا می‌نامیدند. از جمله مواردی که سخن مرا ثابت می‌کند تحریف ترجمۀ کلمه نصارا در جهت تأیید تفکرات کلیسایی است. متون زیر را از کتاب مقدس می‌خوانیم: (فندیک) اعمال رسولان 24: 5: (... زیرا که این شخص را مفسد و فتنه‌گر بین همۀ یهودیان ساکن منطقۀ مسکونی یافتیم و سرآغاز فرقۀ ناصری‌هاست). این عبارت در سایر ترجمه‌ها «نصارا» است نه «ناصری‌ها»: (کاتولیکی) اعمال رسولان 24: 5: (... این مرد را آفتی از آفت‌ها یافتیم که بین همۀ یهودیان سراسر عالم فتنه می‌انگیزد و یکی از امامان فرقۀ نصاراست). (عربی مشترک) اعمال رسولان 24: 5: (... ما این مرد را فسادگری یافتیم که بین یهودیان همۀ جهان فتنه ایجاد می‌کند و پیشوای فرقۀ نصاراست). (اخبار ساره) اعمال رسولان 24: 5: (... این مرد را فسادگری یافتیم که بین یهود در سرتاسر جهان فتنه‌ها می‌انگیزد و پیشوای فرقۀ نصاراست). آیا متن یونانی «نصارا» است یا «مسیحی‌ها» یا «ناصری‌ها»؟ 5:24:ευροντες γαρ τον ανδρα τουτον λοιμον και κινουντα στασιν πασιν τοις ιουδαιοις τοις κατα την οικουμενην πρωτοστατην τε της των ναζωραιων αιρεσεως کلمۀ ναζωραιων = نصارا. برای اطمینان می‌توان به این متن در نوشتۀ خطی سینائیه (قرن چهارم) مراجعه کرد. و این مطلبی است که کشیش «تادرس یعقوب ملطی» بر آن تأکید می‌کند؛ آنجا که می‌گوید: «کلمۀ ناصره؛ نصارا از آن مشتق شده که لقب مسیحیان و به عبری natzar است.»[12] سرودهایی در سایت رسمی ارتودوکس وجود دارد که اولین معترضان به کلمۀ نصارا را ذکر می‌کنند و شما می‌بینید که با این کلمه ترانه می‌سرایند.[13] 2. عیسی(ع) می‌گویند: نام عیسی فقط در ادبیات شما وجود دارد و نام او یسوع است. می‌گوییم: معروف است که دربارۀ نام مسیح، بین مسلمانان و نصارا اختلاف وجود دارد؛ نام ایشان(ع) در نظر مسلمانان، مسیح عیسی بن مریم(ع) است؛ به دلیل سخن حق‌تعالی: (إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسيحُ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجيهاً فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبين)‏[14] (آنگاه‌که فرشتگان گفتند: ای مريم، خدا تو را به کلمه‌ای از سوی خودش بشارت می‌دهد. نام او مسيح، عيسی پسر مريم است که در دنيا و آخرت آبرومند و از مقربان است). و از نظر نصارا نام ایشان یسوع مسیح است: (و او پسری خواهد زایید و نام‌ او را یسوع خواهی نهاد؛ زیرا او امت‌ خویش‌ را از گناهانشان‌ خواهد رهاند).[15] نصارا همواره نامیده‌شدن مسیح به عیسی در قرآن را برنمی‌تابیده‌اند، با این اعتقاد که آنچه در انجیل آمده، صحیح است؛ زیرا کسانی که انجیل را نگاشته‌اند شاگردان و حواریون مسیح بوده‌اند؛ کسانی که او را چهره‌به‌چهره دیده، با او زندگی کرده و از او برگرفته‌اند. حال چگونه قرآن پس از 500 سال می‌آید تا بگوید: نه، او عیسی بوده است! آیا محمد(ص) نام مسیح را بهتر از شاگردانش می‌داند؟ اول: آنچه به زبان آرامی ارتباط دارد می‌گویم: مسیح به زبان «آرامی» سخن می‌گفت و بسیاری از الفاظ زبان آرامی به زبان عربی شباهت دارد؛ البته باوجود برخی اختلافات در چگونگی بیان این الفاظ؛ مثلاً حرف «س» زبان عربی، در زبان آرامی به‌صورت «ش» تلفظ می‌شود؛ مانند کلمۀ «ماشیح» که به معنای «مسیح» است. باید یادآور شوم که نام عیسی بین یهود رایج و شناخته‌شده بود. در سفر پیدایش چندین بار کلمۀ «عیسو» آورده شده است. عیسو در گویش آرامی‌ها و عبرانی‌ها، همان عیسی در گویش عربی است. ببینیم نام مسیح که به‌آرامی شناخته شده بوده است چیست؟ برای دانستن این مطلب شما را به سایت زیرا ارجاع می‌دهم تا برخی الفاظ مسیحی در زبان آرامی را بیاموزید: h​t​t​p​:​/​/​w​w​w​.​l​e​a​r​n​a​s​s​y​r​i​a​n​.​c​o​m​/​a​r​a​m​a​i​c​/​c​h​u​r​c​h​/​c​h​u​r​c​h​.​h​t​m​l خواهید دید که دومین لفظ، نام مسیح به زبان انگلیسی «jesus» است و مقابل آن گویش معادل در زبان آرامی به‌صورت «eesho» دیده می‌شود. توجه داشته باشیم که حرف «e» اول، به‌جای حرف عین است که در انگلیسی وجود ندارد و به‌این‌ترتیب گویش این کلمه (عیشو) خواهد بود. اگر می‌خواهید به این مطلب اطمینان پیدا کنید، در همان سایت به معنای کریسمس «Christmas» توجه کنید و خواهید دید که در برابر آرامی آن «eeda soorraa» نوشته شده است؛ یعنی «عید سور». به عبارت «عید» دقت کنید که مطابق گویش عربی است. همان‌طور که پیش‌تر گفتیم حرف «سین» در زبان آرامی معادل «شین» است؛ بنابراین تلفظ این کلمه «عیسو» است که در زبان عربی «عیسی» می‌شود. اگر نام حقیقی مسیح، یسوع می‌بود، باید مقابل آرامی آن عبارت «یشوع» نوشته می‌شد؛ ولی لفظ آرامی آن «عیشو» یعنی همان «عیسو» است. اگر مایل باشید می‌توانید به سایت رسمی مراجعه کنید تا این زبان را به شکل نوشتاری و گویشیِ آن بیاموزید: http://www.learnassyrian.com/aramaic دوم: آنچه به زبان یونانی ارتباط دارد باید بدانیم که در زبان یونانی همیشه به نام شخصیت‌ها حرف «س» افزوده می‌شود تا دلالت داشته باشد بر اینکه این نام، نامِ عَلَم یک شخصیت است؛ مثل «هرقل: هرقلیس»، «اخیل: اخیلوس»، «اودیس: اودیسیوس»، «هومیر: هومیروس» و... . همچنین باید بدانیم در زبان یونانی حرف عین وجود ندارد؛ بلکه در بسیاری از کلمات به‌جای آن حرف «جیم» می‌آید. اکنون پس‌ازاینکه این نکات را دانستیم باید به اسمی که نصارا در همه‌‌جای جهان برای مسیح با افتخار بیان می‌کنند بنگریم؛ یعنی اسم «جیسوس» و معروف است که این عبارت در اصل یونانی است. با توجه به مطالب پیشین می‌دانیم که حرف «عین» در یونانی جیم بیان می‌شود و این عبارت برای ما «عیسوس» خواهد شد و با حذف سین ـ‌زیرا همان‌طور که گفته شد این حرف یک حرف پیوست‌شده است‌ـ نتیجه «عیسو» می‌شود که در زبان عربی همان «عیسی» است. اگر نام حقیقی مسیح، یسوع می‌بود باید مقابل یونانی آن «یسوجوس» بوده باشد؛ درحالی‌که عبارت یونانی، کلمۀ «جیسوس» یعنی همان «عیسو» است. کاری که مترجم کرده به این صورت بوده است که حرف اول در «عیسو» را تغییر داده و آن را به‌عنوان آخرین حرف این کلمه قرار داده است تا نام «یسوع» حاصل شود؛ که این امانت‌داری علمی محسوب نمی‌شود! کلمات زیادی هستند که از معنای حقیقی‌شان منحرف شده‌اند؛ آن‌هم تنها به دلیل دور‌کردن مردم از حقیقت‌هایی که قرآن کریم بیان فرموده است؛ تا مردم را دچار توهم کنند که این کتاب سخن حق را بیان نمی‌کند! چه کار عبثی! حال‌آنکه حق، چون خورشید نیمۀ روز درخشان است و «غربال» آن را نمی‌پوشاند.

-فصل اول: تسلی‌دهنده، یک انسان است یا فقط روح؟

بشارت به رهایی‌دهنده، اینکه او چه کسی است و ماهیت او چیست. آیا او فقط روح است یا صفت انسان‌بودن را دارد؟ اگر صفت انسان‌بودن را داراست، آیا او از نسل ابراهیم از طرف اسحاق است یا از سوی اسماعیل؟ یا از هر دو؟ به این معنا که از یک‌جهت ـ‌از سوی مادر‌ـ از نسل اسحاق و یعقوب و داوود است و از سوی دیگر ـ‌از سوی پدر‌ـ از نسل اسماعیل و محمد(ص)؟ این‌ها سؤالاتی است که در این مبحث به بیانشان خواهیم پرداخت. شالودۀ رسالت عیسی(ع) بشارت به ملکوت خداوند یا ملکوت آسمان‌ها بود؛ همان دین حق خداوند که در حجت خدا، قائم از نسل یسی جلوه‌گر شده است؛ همان رهایی‌دهنده‌ای که زمین را پر از عدل و داد می‌کند پس‌ازآنکه لبریز از ظلم و ستم شده است؛ همان کسی که همۀ پیامبران و فرستادگان به او بشارت داده و به شیعیان خود وعده داده‌اند که در آخرالزمان خواهد بود. نسل‌اندرنسل آن را نقل کردند تا موعد آن با بشارت مسیح(ع) نزدیک شد؛ به همین دلیل عیسی(ع) با این سخن خود آغاز می‌فرماید: (مرا لازم‌ است‌ شهرهای‌ دیگر را نیز به‌ ملکوت‌ خدا بشارت‌ دهم‌؛ زیرا برای‌ همین‌ کار فرستاده‌ شده‌ام‌).[16] همان‌طور که یسوع شاگردانش را این‌چنین سفارش می‌کند: (7 چون‌ می‌روید موعظه‌ کنید و بگویید:‌ ملكوت‌ آسمان‌‌ها نزدیک است‌).[17] و به آنان دستور می‌دهد که در دعاهایشان این‌گونه بگویند: (پس‌ شما این‌چنین دعا كنید: ای‌ پدر ما كه‌ در آسمانی هستی، نام‌ تو مقدس‌ باد! ۱۰ ملكوت‌ تو بیایـد. ارادۀ تو چنانكه‌ در آسمان‌ است‌ بر زمین‌ نیز انجام شود).[18] و پس‌ازاینکه مثال‌های بسیاری برای ملکوت خداوند ـ‌که اساس دعوت و علتِ آمدن ایشان است‌ـ در موعظۀ کوه بیان می‌فرماید، خلاصه‌وار بار دیگر به آنان می‌فرماید: (۴۳ ازاین‌جهت‌ شما را می‌گویم‌ که‌ ملکوت‌ خدا از شما گرفته‌ شده‌ به‌ امتی‌ عطا خواهد شد که‌ میوه‌اش‌ را بیاورند. ۴۴ و هرکه‌ بر آن سنگ‌ سقوط کند شکسته شود و اگر آن‌ بر کسی‌ افتد نرمَش‌ سازد).[19] ملکوت آسمان‌ها به چه کسی داده خواهد شد و آن تسلی‌دهنده‌ای که می‌آید و امت‌ها منتظرش هستند چه کسی است؟ می‌گویند: عیسی(ع) فرد پس از خود را این‌گونه توصیف کرده که او روح است و می‌فرماید: (روح حق).[20] ما می‌گوییم: فرهنگ نصارا در قرن‌های اولیه و پیش از اسلام به این مطلب اشاره داشته است که این تسلی‌دهنده خصوصیت انسان‌بودن را داراست و او فرستاده و همان رهایی‌دهنده‌ای است که جهان منتظرش است و بسیاری همانند چنین خصوصیتی را داشته‌اند و تنها به‌عنوان نمونه ‌ـ‌و نه به‌عنوان تمام موارد‌ـ برخی از آن‌ها را ان‌شاء‌الله در پایان ویژگی‌های تسلی‌دهنده بیان خواهیم کرد. اکنون اگر ویژگی‌هایی را که مسیح برای شخصیت تسلی‌دهنده و ماهیت او توصیف کرده است مشخص کنیم، به نتیجۀ مهمی دست خواهیم یافت؛ خصوصیاتی که در ادامه خواهد آمد: خصوصیت اول می‌گویند: تسلی‌دهنده، ‌که همان روح‌القدس است‌، پس از عیسی(ع) آمد و در پنجاهمین روز پس از رفع‌‌شدن عیسی(ع) بر شاگردان حُلول کرد. ما می‌گوییم: او پس از عیسی(ع) می‌آید، نه پیش از ایشان. آن حضرت(ع) فرموده است: (و من‌ به‌ شما راست‌ می‌گویم‌ که‌ رفتن‌ من‌ برای‌ شما مفید است‌؛ زیرا اگر نروم،‌ آن تسلی‌دهنده‌ نزد شما نخواهد آمد).[21] از جمله خصوصیات آن‌کسی که می‌آید این است که او پس از رفتن مسیح از این دنیا می‌آید. پس مسیح و این فرستادۀ تسلی‌دهنده در دنیا جمع نمی‌شوند و این را بار دیگر تأکید می‌کند که امکان ندارد تسلی‌دهنده، همان روح‌القدسی باشد که در طول زندگی مسیح، وی را تأیید کرده است؛ حال‌آنکه تسلی‌دهنده درحالی‌که مسیح در این دنیاست به دنیا نمی‌آید: (اگر نروم‌ آن تسلی‌دهنده‌ نزد شما نخواهد آمد). پوشیده نیست که روح‌القدس در طول زندگی مسیح و حتی پیش از آن موجود بود. در انجیل لوقا، اصحاح 1، آیۀ 35 آمده است: (فرشته‌ در پاسخ گفت‌: [‌در پاسخ به اینکه مریم پرسیده بود چگونه بدون داشتن همسر بارور خواهد شد و به وی می‌گوید‌] روح‌القدس‌ بر تو خواهد آمد و قوّت‌ حضرت‌ اعلی‌ بر تو سایه‌ خواهد افکند). پس اگر روح‌القدس پیش از آن موجود بوده باشد، چگونه مسیح، روح‌القدس را ارسال می‌کند؟ اگر گفته شود: ایشان او را به شکلی خاص می‌فرستد تا پس از رفع‌شدنش به آسمان، تسلّی دهد؛ ما می‌گوییم: تسلّی‌دادن مؤمنان توسط روح‌القدس پیش از مرفوع‌شدن مسیح نیز وجود داشت. پس اینکه مسیح، روح‌القدس را برای تسلّی‌دادن ارسال کند چه فایده‌ای خواهد داشت؟ در انجیل لوقا، اصحاح 2، آیۀ 25: (و شخصی‌ به نام شمعون‌ در اورشلیم‌ بود و او مردی صالح‌، متقی‌ و منتظر تسلّی‌ اسرائیل‌ بود و روح‌القدس‌ بر وی‌ بود). حال که آمدن روح‌القدس پیش از مسیح روشن شد، صحیح نیست گفته شود این تسلی‌دهنده همان روح‌القدس و طبق پندار آن‌ها همان اُقنوم سوم است! ما از شما خواستار تنها یک متن از زبان شاگردان هستیم که بگوید حلول روح‌القدس در پنجاهمین روز بر آنان همان تسلی‌دهنده‌ای است که مسیح بشارتش را داده است. با توجه به اینکه وقتی عیسی(ع) به آنان فرمود (اورشلیم را ترک نکنید) و به آنان وعده داد که آن‌ها با روح‌القدس غسل تعمید خواهند شد، سخن ایشان دربارۀ تعمید است و هیچ ارتباطی با آمدن آن تسلی‌دهنده‌ای که بشارتش را به آنان داده بود ندارد. متن زیر را می‌خوانیم؛ که در خصوص درخواست او از شاگردانش است تا از اورشلیم بیرون نروند: (۴ و چون‌ با ایشان‌ جمع‌ شد ایشان‌ را قدغن‌ فرمود که‌ اورشلیم‌ را ترک نکنید؛ بلکه‌ منتظر آن‌ وعدۀ پدر باشید که‌ از من‌ شنیده‌اید. ۵ زیرا یحیی‌ با‌ آب‌ تعمید می‌داد؛ لیکن‌ شما بعد از اندک‌‌ایامی‌ با روح‌القدس‌ تعمید خواهید یافت‌. ۶ پس‌ آنانی‌ که‌ جمع‌ بودند از او سؤال‌ نمودند و گفتند: ای پروردگار! آیا در این‌ وقت‌ باز ملکوت‌ را بر اسرائیل‌ برقرار خواهی‌ داشت‌؟ ۷ به ایشان‌ فرمود: از شما نیست‌ که‌ زمان‌ها و اوقاتی‌ را که‌ پدر در قدرت‌ خود نگاه‌ داشته‌ است بدانید. ۸ لیکن‌ چون‌ روح‌القدس‌ بر شما آید قوّت‌ خواهید یافت‌ و شاهدان‌ من‌ خواهید بود، در اورشلیم‌ و تمامی‌ یهودیه‌ و سامره‌ و تا دورترین جاهای زمین).[22] آنچه محکم و قطعی است این است که روح‌القدس در متن مذکور یک توصیف است و اسمی خاص برای یک شخص نیست؛ چراکه او می‌گوید تسلی‌دهنده (روح‌القدس) و کلمۀ تسلی‌دهنده، صفت نیز محسوب می‌شود؛ صفتی که انسان نیز به آن متّصف می‌شود و این شخص، همان عیسی(ع) است. طبق این سخن ایشان(ع): «تسلی‌دهندۀ دیگری». باید این تسلی‌دهنده، انسانِ دیگری باشد و اطلاق آن به روح محض نیازمند دلیل است. اگر منظور آن حضرت همان منظور شما باشد سزاوار بود این‌گونه بیان می‌فرمود: «روح‌القدسِ تسلی‌دهنده را برای شما می‌فرستم.» شاگردان قبل از روز پنجاهم نیز به روح‌القدس دست پیدا کرده بودند. این مطلب به‌طورکلی این سخن شما را که می‌گویید روح‌القدس فقط در پنجاهمین روز بر شاگردان فرود آمده است نقض می‌کند. این متن تقدیم شما: مسیح پیش از رفتن خود، آن [روح‌القدس] را به شاگردان داد، آنجا که به آنان فرمود: (و چون‌ این‌ را گفت،‌ دمید و به‌ ایشان‌ گفت‌: روح‌القدس‌ را بیابید)[23] و طبق [گفتۀ] انجمن یسوعیه به‌ این صورت زیر است: (در آنان دمید و فرمود: روح‌القدس را بگیرید). به‌این‌ترتیب روح‌القدس همراه مسیح و پیش از او بود و وی آن را به شاگردان عطا کرد؛ اما خصوصیت آن تسلی‌دهنده یا روح‌القدسی که خواهد آمد به این صورت است: (اگر نروم وی نزد شما نمی‌آید)؛ پس او همان روح‌القدسی نیست که مسیحیان از آن سخن به میان می‌آورند. به‌علاوه روح‌القدس، خدایی است که در لاهوت، با پدر و پسر مساوی بوده است. پس وقتی عیسی(ع) صعود کند و روح‌القدس فرود بیاید، لازمه‌اش این خواهد بود که روح‌القدس همان عیسی(ع) باشد؛ چراکه در لاهوت، متحد و یکپارچه هستند؛ بنابراین لفظ «دیگر» به روح‌القدس نمی‌تواند بازگردد؛ بلکه به بشری که فرستاده می‌شود بازمی‌گردد؛ چراکه او در سخن مسیح کسی غیر از عیسی(ع) است: (من از پدر درخواست می‌کنم تا تسلی‌دهندۀ دیگری به شما بدهد). هنگامی‌که مقرّر شده بود آن حضرت آن‌ها را ترک می‌کند، به آن‌ها وعدۀ کسی را داد که همان وظیفه را انجام می‌دهد و او شخص دیگری است که می‌آید تا آن‌ها را تعلیم دهد و از آن‌ها حمایت کند و این بر روح‌القدس منطبق نمی‌شود. کلمۀ «دیگر» چند بار در انجیل‌ها به همین شکل تکرار شده است. از جمله: 1. انجیل لوقا 7: 19: (آیا تو آن‌که خواهد آمد هستی‌ یا منتظر دیگری باشیم‌؟) یعنی آیا تو همان وعده‌داده‌شدۀ مورد انتظار ـ‌یعنی مسیح‌ـ هستی؟ یا تو آن شخص نیستی و ما منتظر شخص دیگری هستیم که او همان مسیح وعده‌داده‌شده است؟ 2. انجیل یوحنا 5: 42: (ولی‌ هرگاه‌ دیگری‌ به‌ اسم‌ خود بیاید او را قبول‌ خواهید کرد)؛ یعنی اسمش بر صفتش دلالت دارد و اسم «احمد» از «حمد» گرفته شده است. 3. انجیل یوحنا 14: 16: (به شما تسلی‌دهندۀ دیگری داده می‌شود). 4. نامۀ دوم به قرنتیان 11: 4: (زیرا هرگاه‌ آن‌که‌ آمد وعظ‌ می‌کرد به‌ عیسای دیگر). کلمه «دیگر» دلالت دارد بر اینکه شخصی از همین نوع وجود دارد؛ یعنی: تسلی‌دهندۀ نخستینی وجود دارد که همان عیسی(ع) است. پس تسلی‌دهندۀ دیگری که مشابه اوست چه کسی خواهد بود؟ خصوصیت دوم می‌گویند: تسلی‌دهنده همه‌چیز را به شما می‌آموزد. ما می‌گوییم: خصوصیتی که روح‌القدس می‌تواند با آن توصیف شود این است که او روحی است الهام‌کننده و تسدید‌کننده. جزئیات ماهیت روح‌القدس ان‌شاء‌الله در فصل دوم خواهد آمد. خصوصیت سوم می‌گویند: هر‌آنچه عیسی(ع) به او می‌فرماید بیان می‌کند؛ آنجا که در وصف تسلی‌دهنده می‌فرماید: (هر چیزی را که من به او گفته‌ام به شما یادآور می‌شود). می‌گوییم: این نیز نیازمند سخنگویی است که شنوندگان را به سخنان و کارهای عیسی(ع) یادآور می‌شود؛ درحالی‌که روح‌القدس شاگردان را یادآوری نمی‌کند و بعد از آنان، امت مسیحی را نیز یادآوری نمی‌کند ـ‌نه به همه و نه به برخی از سخنان مسیح‌ـ و چیزی نیز در‌این‌باره از ایشان حفظ نشده است؛ بلکه همان‌طور که گفتیم او تسدید‌کننده و الهام‌‌دهندۀ مؤمنانی است که برای خداوند سبحان اخلاص می‌ورزند. خصوصیت چهارم می‌گویند: فرستنده برتر از فرستاده‌شده است و تنها خداوند ارسال‌کننده است؛ پس شما چگونه می‌گویید عیسی(ع) او را می‌فرستد؟ می‌گوییم: تسلی‌دهنده در مرتبۀ اول به‌صورت «فرستادۀ خداوند» توصیف شده است؛ در این سخن مسیح: (من از پدر درخواست می‌کنم تسلی‌دهندۀ دیگری به شما عطا فرماید). بار دوم به‌عنوان «فرستادۀ مسیح» توصیف شده است؛ با این سخن ایشان: (ولی اگر من بروم او را به‌سوی شما می‌فرستم). و مرتبۀ سوم به اینکه او «فرستادۀ خدا به اسم مسیح است» توصیف شده است؛ در این سخن ایشان: (اما آن تسلی‌دهنده، روح‌القدس است که پدر با نام من او را می‌فرستد). ما در برابر این توصیف‌های سه‌گانه قرار می‌گیریم؛ حال یا باید بگوییم اختلاف موجود در این توصیف‌ها به «نابسامانی در نقل» دلالت دارد که در نتیجه استدلال به همگی آن‌ها باطل می‌شود؛ یا تلاش کنیم تمام این توصیف‌های سه‌گانه را درست و منطقی توجیه کنیم. این توصیف که تسلی‌دهنده، فرستادۀ خداوند است اشکالی ندارد؛ اما توصیف او به «فرستادۀ مسیح» است به این دلیل است که مسیح به او بشارت داد و از خداوند (پدر) ارسال‌شدنش را تقاضا نمود و توصیف‌شدن او به «فرستاده‌ای به نام مسیح» به این دلیل است که او دین مسیح را بیان و شائبه‌های شرک و بدعت‌ها را از آن رفع می‌کند؛ گویی او به نام مسیح آمده است تا رسالتش را از هر‌آنچه به آن پیوست شده است بزداید و خالص گرداند. اکنون پس از این توضیحات به این اشکال، با ذکر سه نکته بازخواهیم گشت: اول، این اشکال در وهلۀ نخست به خودِ شما بازمی‌گردد. شما می‌گویید روح‌القدس معادلِ عیسی(ع) است، درحالی‌که متن می‌گوید عیسی(ع) او را ارسال خواهد کرد. آیا شما دربارۀ روح‌القدس به این ماهیت نازل اعتقاد دارید که او مخلوقی است که بسیاری از پاپ‌های اولیۀ کلیسا به چنین طرز فکری معتقد بودند تا اینکه کسی آمد و عقیدۀ روح‌القدس لاهوت را وضع نمود که هیچ پایه و اساسِ برگرفته از کتاب مقدس ندارد. دوم، هیچ مانعی وجود ندارد که یک فرستاده، چند فرستاده را ارسال کند. او حجت خداوند بر آفریدگانش و تمثیل خداوند است و صلاحیت فرستادن را دارد. به او توانایی زنده‌کردن مردگان و شفای بیماران و نیز ارسال فرستادگان داده شده است. این متن محکم و قطعی که بیان می‌کند فرستاده می‌تواند فرستادگانی را ارسال کند تقدیم شما: (و شائول فرستادگانی برای گرفتن داوود فرستاد و چون جماعت انبیا را دیدند كه نبوت می‌كنند و سموئیل را كه به پیشوایی ایشان ایستاده است، روح خدا بر فرستادگان شائول آمد و ایشان نیز نبوت كردند).[24] سوم، باید به مسئلۀ مهمی توجه داشت؛ اینکه عیسی(ع) از پدر درخواست کرد تا او را بفرستد. پس این سخن آنان مُنتفی می‌شود که عیسی(ع) از آن فرستاده برتر است؛ چراکه فرستندۀ حقیقی خداوند است؛ همان‌طور که در سخن حق‌تعالی می‌توان دید: (اللهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حينَ مَوْتِها)[25] (خدا جان‌ها را به‌هنگام مردنشان به‌تمامی بازمی‌ستاند). همچنین: (قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوت)[26] (بگو: فرشتۀ مرگ شما را می‌میراند). و( الَّذينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَة)[27] (کسانی که فرشتگان جانشان را به‌طور کامل بازستانند). ستانندۀ حقیقی جان‌ها خداوند است؛ ولی این کار را به کسان دیگری واگذار کرده است که به آن بپردازند.[28] مانند چنین عملی در کتاب پادشاهان دیده می‌شود. ایلیای نبی عقوبت الهی را به خودش نسبت داده است؛ عقوبتی که پروردگار، پادشاه اخاب را با آن مجازات خواهد کرد: (اَخاب‌ به‌ ایلیا گفت‌: «ای‌ دشمن‌ من‌! آیا مرا یافتی‌؟» او جواب داد: بلی‌ تو را یافتم؛‌ زیرا تو خود را فروخته‌ای‌ تا آنچه‌ در نظر خداوند شر و بدی است‌ به‌جا آوری‌. اینک من‌ بر تو بلا می‌آوردم و تو را به‌طور کامل هلاك خواهم‌ ساخت‌ و از اَخاب‌ هر مرد را ـ‌خواه‌ محبوس‌ و خواه‌ آزاد‌ـ در اسرائیل‌ منقطع‌ خواهم‌ ساخت‌). ایلیای پیامبر آنچه در ‌حقیقت ساخته و عقوبت خداوند است به خودش نسبت داده؛ چراکه او اجراکنندۀ این عقوبت الهی است. خصوصیت پنجم می‌گویند: او از خداوند جدا می‌شود؛ و این در گفتۀ مسیح است: (روح راستی که از سوی پدر جدا می‌شود). ما می‌گوییم: جدا‌شدن و سرچشمه‌گرفتن، متأخر (عقب‌تر) می‌آید، حتی اگر به‌اندازۀ لحظه‌ای باشد؛ همچنین این صادر‌‌شدن نمی‌تواند به‌تنهایی تفسیر شود؛ بلکه باید با نظایر آن، ‌که در همان معناست تفسیر شود، ‌یعنی همان ارسال‌ که در برخی از متون به ارسال و فرستادن توصیف شده است. اختلاف‌داشتن این الفاظ دلالت بر اختلاف معنای آن‌ها ندارد، بلکه بر مترادف و هم‌معنا‌‌بودن آن‌ها دلالت دارد. پس معنای جدا‌‌شدن و فرستادن ـ‌با توجه به جمع‌بستن بین متون‌ـ یکی است و در‌نتیجه این توصیف صحیح است و تأیید می‌کند که این تسلی‌دهنده، فرستاده‌ای از سوی خداوند سبحان است. خصوصیت ششم می‌گویند: اینکه او خبرهایی از آینده می‌دهد: (و از امور آینده به شما خبر می‌دهد). ما می‌گوییم: چنین گفته نشده که روح‌القدس از امور آینده خبر می‌دهد. به‌علاوه خبر‌‌دادن، به زبان سخنگویِ انسانی نیازمند است تا امور آینده را بیان کند. هرکس می‌خواهد از امور غیبی که تسلی‌دهنده، احمد(ع) بیان داشته است مطلع شود، می‌تواند به کتاب کرامات و غیبیات مراجعه کند و گمشده‌اش را در آن بیابد. خصوصیت هفتم می‌گویند: شاگردان، او را می‌شناسند و این مطلب در سخن مسیح دیده می‌شود: (اما شما او را می‌شناسید). ما می‌گوییم: منظور، دیدن بصری و شناخت حسی نیست؛ بلکه شناخت ایمانی است. در غیر این صورت شایسته بود بگوید: «اما شما او را می‌بینید و می‌شناسید.» اما وقتی دیدن حذف شده، بر این مطلب دلالت دارد که منظور از دیدن در اینجا شناخت حقیقی است، نه دیدن با چشم؛ و در اینجا معنای آن چنین است: «وقتی تسلی‌دهنده بیاید مردم جهان او را به شکل حقیقی نمی‌شناسند؛ درحالی‌که شاگردان، او را حقیقتاً می‌شناسند؛ چراکه آن‌ها خبری از او داشتند.» ایمان حقیقی، به دیدن با چشم نیست؛ بلکه یک ایمان قلبی است حتی اگر دیدن حاصل نشده باشد؛ و این مطلبی است که عیسی(ع) بر آن تأکید می‌ورزد: (چراکه تو ‌ای‌ توما‌، بعد از دیدنم ایمان‌ آوردی‌؟ خوشا به حال‌ آنانی‌ که‌ ندیده‌ ایمان‌ می‌آورند).[29] یوحنای دهان‌‌طلا (جان کریسوستوم) می‌گوید: «ایشان ـ‌منظورش عیسی(ع) است‌ـ در هرجایی مایل است که دیدن را در جایگاه شناخت قرار دهد؛ همان‌طور که می‌فرماید: (خوشا به حال کسانی که قلبشان پاک است؛ چراکه خداوند را می‌بینند). (متی 5: 8)؛ یعنی افراد پاکی که نه‌تنها از زنا، بلکه از هر خطا و اشتباهی پاک شده‌اند؛ زیرا هر خطایی موجب ناپاکیِ دل می‌شود.»[30] اغسطونیوس دربارۀ مسئلۀ شناخت توضیح می‌دهد: «مسیح چه می‌گوید؟ «ای فیلیپس، در این مدت با شما بوده‌ام است. آیا مرا نشناخته‌ای؟» به او نفرمود «تو مرا ندیده‌ای» بلکه فرمود: «تو مرا نشناخته‌ای.»[31] و مَثَل آن، آمدن ایلیا با مصداق یوحناست. مردم او را نشناختند؛ زیرا چشمانشان بسته بود: آنتونیوس فکری، ‌یکی از مفسرین کتاب مقدس‌، می‌گوید که پیش از دومین آمدن، یک زمینه‌ساز برای مسیح(ع) وجود خواهد داشت.»[32] وی می‌گوید: ملاحظه کنید کاتبان، از معرفت نظری نسبت به کتاب برخوردار بودند ولی بدون روح. یوحنا پیش‌تر با روح ایلیا در زهد و ریاضت و گواهی‌دادن او به حق در برابر پادشاهان آمد؛ ولی او را نشناختند؛ چراکه دیدگانشان بسته بود؛ بنابراین ایلیا دقیقاً خودش نیامد؛ اما در اینجا زمینه‌سازی برای مردم به‌واسطۀ تعمید‌دهندگان (یوحنا) انجام شده است. آن‌ها توبه و اظهار ندامتی را برای زمینه‌سازی آمدن اولِ مسیح پیش فرستادند و ایلیا در عمل و پیش از آمدن دوم خواهد آمد تا مردم را برای بازگرداندن دل‌های پدران به فرزندان آماده کند. ملاکی، اصحاح چهارم: 6: (و او دل‌های پدران را به‌سوی پسران و دل‌های پسران را به‌سوی پدران برمی‌گردانَد). بنابراین ایلیا در آمدن اولِ مسیح(ع) با شخصیت یوحنا آمد، ولی آن‌ها او را نشناختند، چراکه چشم‌های آن‌ها بسته بود. پس ایلیای مدنظر که در آمدن دوم می‌آید چه کسی خواهد بود؟ در ملاکی،‌اصحاح چهارم: 5 آمده است: (آگاه باشید! من ایلیای نبی را پیش از آمدن روز بزرگ و ترسناکِ پروردگار می‌فرستم). ما معتقدیم ایلیای مدنظر باید بیاید؛ زیرا روز خداوند نزدیک است. او همان احمدالحسن(ع) است، زمینه‌ساز و فرستاده‌ای از سوی مسیح(ع). آن‌ها می‌گویند: او از شاگردان جدا نمی‌شود، بلکه با آنان و در میان آنان است: (زیرا او با شما می‌ماند و در میان شما خواهد بود). نصارا با توجه به این توصیف را نفی می‌کنند: اینکه منظور از تسلی‌دهنده یک انسان باشد یا محمد(ص) یا هرکس دیگری. این شاگردان قرن‌ها پیش‌ از این تسلی‌دهندۀ انسان ‌که به او اشاره می‌کنید از دنیا رفته‌اند؛ پس چطور صحیح است گفته شود: او با شما و در میان شماست؟ به‌رغم اینکه ما برای معنای (با شما می‌ماند و شما او را می‌شناسید) تفسیر دیگری داریم، در فصل سوم دربارۀ شخصیت این شبیه و یکی از حواریون سیزده‌گانه توضیحاتی بیان خواهد شد.[33] ما تفسیر به رأی نمی‌کنیم؛ ‌چراکه هر‌کس تفسیر به رأی کند هلاک می‌گردد‌؛ بلکه متون را به‌عنوان سخنگو، تفسیرکننده و تعبیر‌‌کنندۀ حقیقی هر مفهومی قرار می‌دهیم. ما می‌گوییم: اگر منظور شما صرفاً تفسیر کلامی است شاگردان تنها کسانی بودند که این سخن را شنیدند، درحالی‌که آن‌ها موجود بودند؛ پس این شناخت به غیر آن‌ها سرایت نمی‌کند. در متی در ‌خصوص خطاب‌قرار‌دادن رؤسای کاهنان، شیوخ و مجمع آمده است: (و نیز شما را می‌گویم‌: پس ‌از این‌ پسر انسان‌ را خواهید دید که‌ بر دست‌ راست‌ قوّت‌ می‌نشیند و بر ابرهای‌ آسمان‌ می‌آید).[34] حال‌آنکه این کسانی که خطاب قرار گرفته‌اند، مرده و از بین رفته‌اند و او را درحالی‌که بر ابرها می‌آید ندیدند. ولی آیا متونی وجود دارد که به همین معنا اشاره داشته باشد؟ بیایید در این متون به‌دقت بنگریم: در انجیل یوحنا 14: 20 آمده است: (در آن‌ روز شما خواهید دانست‌ که‌ من‌ در پدرم هستم‌ و شما در من‌ و من‌ در شما). همانند آن در انجیل یوحنا اصحاح 15: 4 نیز آمده است: (در من‌ بمانید و من‌ در شما. همچنان که‌ شاخه‌ اگر در تاک‌ نماند از خود نمی‌تواند میوه‌ آورد، شما نیز به همین صورت اگر در من‌ نمانید). در انجیل یوحنا اصحاح 15: 11 آمده است: (این‌ را به‌ شما گفتم‌ تا خوشیِ من‌ در شما بماند و شادی‌ شما کامل‌ شود). ما می‌گوییم: اکنون پس‌ازاینکه مسئلۀ شبیه با توضیحات تسلی‌دهنده، احمد(ع) روشن شد، مسئله‌ای که می‌فرماید (او همان کسی است که با شما و در میان شما می‌ماند) برای ما روشن می‌شود و بیان آن در فصل سوم همین کتاب خواهد آمد. حال پرسشی را مطرح می‌کنیم که از تسلی‌دهنده، احمد(ع) دربارۀ وجود‌داشتن شبیهی که به‌جای عیسی(ع) به صلیب رفته است پرسیده شد: پرسش: چرا حواریون پس ‌از اینکه واقعۀ به‌صلیب‌رفتن و مرگ اتفاق افتاد، حقیقت فدا‌‌شدن شما برای پیامبر خدا عیسی(ع) را برای مردم بیان نکردند؟ پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم و الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلّیماً کثیراً. خداوند شما را به هر خیری موفق بدارد. شبیه، برای حواریون مشخص نبود تا او را بشناسند و جزئیات این اتفاق را پیش از به‌انجام‌رسیدنش بدانند؛ حتی وقتی او حاضر شد کسی جز عیسی(ع) او را ندید. به‌این‌ترتیب خداوند اراده فرمود تا پس از رفع‌شدن عیسی(ع) همگی او را ببینند؛ اما خودِ واقعی او را نمی‌دیدند بلکه او را به‌صورت عیسی(ع) می‌دیدند تا همان‌طور که خداوند سبحان و متعال اراده فرموده بود کار تمام شود. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته. این پاسخی است کافی و شافی که تسلی‌دهنده، سید احمدالحسن(ع) نکتۀ مهمی را روشن می‌فرماید که شاگردان آن را نفهمیده بودند؛ این سخن یسوع: (پس از اندکی‌ مرا نخواهید دید و بعد از اندکی‌ باز مرا خواهید دید).[35] تمام سخن ایشان(ع) تقدیم شما: (12 و بسيار چيزهای ديگر نيز دارم که به شما بگويم ولی الآن طاقت تحملشان را نداريد 13 اما هنگامی‌که او يعنی روحِ راستی آيد، شما را به جميع راستی هدايت خواهد كرد؛ زيرا كه از خود تکلم نمی‌كند، بلكه فقط به آنچه شنيده است سخن خواهد گفت و از امور آینده به شما خبر خواهد داد 14 او مرا جلال خواهد داد؛ زيرا آنچه از آنِ من است خواهد گرفت و به شما خبر خواهد داد ۱۵ هر‌چه‌ از آنِ پدر است‌ از آنِ من‌ است‌. ازاین‌جهت‌ گفتم‌ که‌ از آنچه‌ از آنِ من‌ است‌ می‌گیرد و به‌ شما خبر خواهد داد. ۱۶ پس از اندکی‌ مرا نخواهید دید و بعد از اندکی‌ باز مرا خواهید دید؛ زیرا نزد پدر می‌روم‌. 17 آنگاه‌ بعضی‌ از شاگردانش‌ به‌ یکدیگر گفتند: این چه‌چیز است‌؟! اینکه‌ به‌ ما می‌گوید پس از اندکی‌ مرا نخواهید دید و بعد از اندکی‌ باز مرا خواهید دید و اینکه، زیرا نزد پدر می‌روم‌؟ ۱۸ پس‌ گفتند: این چه‌چیز است‌؟ این‌ اندکی‌ که‌ او می‌گوید؟ ما نمی‌دانیم‌ او چه‌ می‌گوید. ۱۹ عیسی‌ چون‌ دانست‌ آن‌ها می‌خواهند از او سؤال‌ کنند به ایشان‌ گفت‌: آیا در میان‌ خود از این‌ سؤال‌ می‌کنید که‌ گفتم‌ اندکی‌ دیگر مرا نخواهید دید، پس‌ بعد از اندکی‌ باز مرا خواهید دید؟) باید در سخنان عیسی(ع) تحقیق و در کتاب مقدس دربارۀ معانی کلماتی که عیسی(ع) بیان می‌فرماید جست‌وجو کنیم. در هر متنی که آن‌ها گواه بر این مطلب می‌گیرند که تسلی‌دهنده، روح است و انسان نیست! در انجیل یوحنا، اصحاح 14 آمده است: (15 اگر مرا دوست می‌دارید وصیت‌های مرا حفظ کنید. 16 و من از پدر درخواست می‌کنم تسلی‌دهندۀ دیگری به شما ببخشد که تا ابد با شما بماند. 17 همان روح راستی که جهان نمی‌تواند او را بپذیرد؛ چراکه او را نمی‌بیند و او را نمی‌شناسد؛ اما شما او را می‌شناسید؛ زیرا او با شما می‌ماند و در میان شما خواهد بود). پیش از اینکه در جزئیات این گوهرهای ناب که از زبان عیسی(ع) بیرون آمده است وارد شوم، مایلم به نکتۀ مهمی اشاره کنم که از دید نصارا پنهان مانده است: عیسی(ع) به آنان سفارش می‌کند که ایمان‌ داشته باشند و از او پیروی کنند و به آن‌ها می‌فرماید: (اگر مرا دوست می‌دارید وصیت‌های مرا حفظ کنید) و نیز می‌فرماید: (پیش از آنکه اتفاق بیفتد به شما گفتم تا اگر آمد، ایمان بیاورید). و این گوهر ارزشمند را به آنان می‌فرماید: (او از خودش سخنی نمی‌گوید، بلکه هر چیزی را که می‌شنود بیان می‌کند). اگر کسی که می‌آید همان روح‌القدس باشد، این وصیت‌ها معنایی نخواهد داشت؛ زیرا این روح به‌صورت زبانه‌های آتش فرود آمد و تأثیر آن در درون آن‌ها این بود که زبان‌های مختلف را دانستند. همانند چنین رویدادی به وصیتی نیازمند نیست تا به واسطه‌اش به او ایمان آورند و بر راستگو‌‌بودنش تأکید شود؛ چراکه بدون نیاز به رد‌کردن یا توانایی بر تکذیب‌کردنش در دل بر پا می‌شود. همچنین روح‌القدس یکی از ارکان تثلیث است و طبق عقیدۀ نصارا شایسته است که شاگردان به او ایمان داشته باشند؛ پس چرا آنان را وصیت می‌کند به او ایمان بیاورند؟ طبق اعتقاد نصارا روح‌القدس خدایی است که در الوهیتش با پدر مساوی است؛ پس این توانایی را دارد که از خودش سخن بگوید؛ ولی آن روحِ حقی که می‌آید: (او از خودش سخنی نمی‌گوید، بلکه هر چیزی را که می‌شنود بیان می‌کند). می‌گویند: اینکه (تسلی‌دهنده‌ای‌ دیگر به‌ شما عطا خواهد کرد که تا ابد با شما بماند...) دلالت بر ابدی‌بودن می‌کند و ابد به معنای چیزی است که پایانی ندارد. ما می‌گوییم: (تا ابد با شما بماند) الزاماً به معنای چیزی نیست که پایانی ندارد یا ابدی باشد و دلیل آن از کتاب مقدس: در سفر تثنیه، اصحاح 23 می‌خوانیم: (عمّونی‌ و موآبی‌ داخل‌ جماعت‌ پروردگار نشوند. حتی‌ تا پشت‌ دهم‌، اَحَدی‌ از ایشان‌ تا ابد داخل‌ جماعت‌ خداوند نشود). در سفر اول تواریخ 28: 6 می‌خوانیم: (و به من گفت: سلیمان فرزند توست. او خانه و سرزمین مرا می‌سازد؛ زیرا که او را برگزیده‌ام تا پسر من باشد و من پدر او خواهم بود و مملکت او را تا ابد استوار خواهم ساخت). اما مملکت سلیمان پایان یافته و تا ابد باقی نمانده است. این متن نتیجه‌گیری شما نسبت به کلمۀ ابد را نقض می‌کند. متون بسیاری وجود دارد که بر این مطلب دلالت دارند و ما تنها به‌عنوان نمونه ذکر کردیم. می‌گویند: منظور این است که این متن در اینجا از نسل داوود سخن می‌گوید؛ نسلی که تا ابد باقی می‌ماند. می‌گوییم: پس چرا در زمان عیسی(ع) بازایستاد. آیا «ابد» آن‌گونه که شما می‌گویید الزاماً به معنای چیزی است که پایانی ندارد؟ بلکه می‌گوییم: بله، اینکه ابد به معنای بی‌پایان باشد علیه شماست و نه به سود شما. شما در زمان عیسی(ع) بازمی‌ایستید و به‌این‌ترتیب ابدی‌بودن خود را نقض می‌کنید؛ درحالی‌که حقیقت این است که ادامه‌دار‌‌بودن آن تا ابد در وجود تسلی‌دهنده، احمد(ع) محقق شده است. ایشان از سوی مادر از نسل داوود(ع) است ـ‌یعنی نرجس(ع) مادر امام مهدی(ع)ـ و اکنون این نسل به تسلی‌دهنده، احمد(ع) رسیده است و در نسل ایشان ادامه خواهد یافت؛ این از یک‌سو. از سوی دیگر، بر شماست بپذیرید که شمشیر تا ابد حتی با عیسی(ع) باقی خواهد ماند؛ پس چرا شما می‌گویید شمشیر با رسالت عیسی(ع) بازایستاد و کرسی داوود(ع) به کرسی ملکوتی روحانی تبدیل شد و دیگر زمینی نیست؟ در سموئیل 12، آیۀ 10 که دربارۀ داستان داوود است این‌گونه می‌خوانیم: (و اکنون شمشیر تا ابد از خانه‌ات جدا نمی‌شود). همچنین در سخن دانیال به بخت‌النصر می‌خوانیم: (دانیال با پادشاه سخن گفت: ای پادشاه، تا ابد زندگی کن). می‌گویند: این سخن دانیال در متن مذکور به معنای دعای دانیال برای پادشاه است که محقق نشد. ما می‌گوییم: کلمۀ ابد به این معنا که شما تصور کرده‌ای نیست. متن زیر را مشاهده کنید: (پروردگار سوگند خورده‌ است‌ و پشیمان‌ نخواهد شد كه‌: تو با مقام و مرتبۀ پادشاهی صادق تا ابد كاهن‌ خواهی بود).[36] آیا این سخن پروردگار نیز محقق نمی‌شود؟ شما را چه شده؟ چگونه حکم می‌کنید؟! متن زیر قاطعانه اشاره دارد که مردم تا ابد به موسی ایمان خواهند آورد: سفر خروج، اصحاح نوزده: 9: پروردگار به موسی فرمود: (اینک من‌ در ابر تیره نزد تو می‌آیم‌ تا وقتی با‌ تو سخن‌ بگویم‌ این قوم‌ بشنوند؛ پس به تو نیز تا ابد ایمان‌ آورند) درحالی‌که موسی از دنیا رفت و کسانی که به او ایمان آورده بودند نیز از دنیا رفتند. سفر خروج، اصحاح 21: (۵ لیكن‌ هرگاه‌ آن‌ غلام‌ بگوید كه‌ هرآینه‌ آقایم‌ را دوست می‌دارم و زن‌ و فرزندان‌ خود را، و نمی‌خواهم‌ آزاد بیرون‌ روم‌، ۶ آنگاه‌ آقایش‌ او را به‌ حضور خدا بیاورد و او را نزدیک در یا چهارچوب برساند و آقایش‌ گوش‌ او را با درفشی‌ سوراخ‌ كند؛ پس او وی‌ را تا ابد خدمت کند). آیا با وجود این سخن، خدمتگزار تا ابد باقی مانده است؟ و نمونه‌های فراوان دیگر؛ ولی به همین مقدار بسنده می‌کنیم که همین مقدار، سخنِ آن‌ها را از اصل و اساس نقض می‌کند؛ اینکه «ابد» به معنای بی‌پایان یا ابدی است. می‌گویند: اینکه (جهان او را نمی‌شناسد) بر این دلالت دارد که او روح است و یک انسان نیست! ما می‌گوییم: منظور از این متن این است که مردم، عالَم او را با شناختی حقیقی نمی‌شناسد، ولی شما او را می‌شناسید؛ زیرا مسیح و پیامبران از او به شما خبر داده‌اند؛ اما بقیۀ مردم همان‌طور هستند که مسیح می‌فرماید: (زیرا آن‌ها بینندگانی هستند که نمی‌بینند و شنوندگانی هستند که نمی‌شنوند و نمی‌فهمند).[37] می‌گویند: عالَم نمی‌تواند او را بپذیرد زیرا او را نمی‌بینند و نمی‌شناسند. (و اما شما او را می‌شناسید؛ زیرا او با شما می‌ماند و در میان شماست). ما می‌گوییم: منظور از این عبارت دیدن بصری و شناخت حسی نیست؛ بلکه منظور شناخت ایمانی است. مشابه آن در یوحنا آمده است: (یسوع پاسخ داد: شما نه‌ مرا می‌شناسید و نه‌ پدر مرا؛ که اگر مرا می‌شناختید قطعاً پدر مرا نیز می‌شناختید).[38] و مانند این‌ سخنان در انجیل‌ها بسیار است. «متی هنری» در تفسیر خود بر انجیل یوحنا می‌گوید: «کلمۀ "می‌بیند" در متن یونانی دیدن با چشم را نمی‌رساند؛ بلکه منظور، دیدن با بصیرت است. بسیاری از مفسرین کتاب مقدس "دیدن" را به شناخت و معرفت تفسیر کرده‌اند؛ از جمله یوحنای دهان‌طلا (جان کریسوستوم)، آگستینوس، تادرس یعقوب و بسیاری دیگر.» و ما می‌گوییم آن‌ها نسبت به آن منتظری که می‌آید شناختی ندارند چراکه او غریب است و خوشا به حال غریبان: (و اما مسیح هنگامی‌که بیاید هیچ‌کس نمی‌داند او از کجاست).[39] ایلیا با شخصیت یوحنای معمّدان (یحیای تعمیددهنده) آمد و او را نشناختند؛ زیرا چشم‌های آنان بسته بود‌؛ و ایلیا ـ‌واقعاً‌ـ پیش از آمدن دوم خواهد آمد تا مردم را برای بازگرداندن دل‌های پدران به فرزندان آماده کند. ملاکی‌، ‌اصحاح چهارم: 6: (و او دل‌های پدران را به‌سوی پسران و دل‌های پسران را به‌سوی پدران برمی‌گردانَد). بنابراین ایلیا با شخصیت یوحنا آمد و او را نشناختند؛ زیرا چشمانشان بسته بود. و ما می‌گوییم که ایلیا، همان کس که مقرر شده بیاید‌، باید بیاید، ‌چراکه روزِ پروردگار نزدیک شده و او همان احمدالحسن(ع) و زمینه‌ساز و فرستاده‌ای از سوی مسیح(ع) است. آیا شما می‌گویید ایلیای فرستاده‌شده که در آمدن دوم پیش از مسیح(ع) می‌آید همان روح‌القدس است؟ خصوصیت هشتم می‌گویند: او همۀ عالَم را سرزنش خواهد کرد و کسی جز روح چنین کاری نمی‌تواند انجام دهد. ما می‌گوییم: او، عالَم را به خاطر گناه توبیخ می‌کند؛ چراکه مسیح می‌فرماید: (و چون‌ او آید جهان‌ را بر گناه‌ و بر عدالت‌ و داوری‌ ملزم‌ خواهد نمود). اما نکوهش و توبیخ جهان را بر اساس عدالت، مسیح با این سخن خود تفسیر کرده است: (و اما بر عدالت‌، از آن‌ سبب‌ که‌ نزد پدر خود می‌روم‌ و دیگر مرا نخواهید دید). نظر پروفسور عبد‌الاحد داوود[40] این است که مسیح، ملزم‌کردن بر عدالت را با سخن بعدی خود تفسیر کرده است: (و اما بر عدالت‌، از آن‌ سبب‌ که‌ نزد پدر خود می‌روم‌ و دیگر مرا نخواهید دید) و معنایش این است که او کسانی را توبیخ می‌کند که معتقدند وی به صلیب شده است، درحالی‌که رها‌شدن او از کید و حیلۀ دشمنانش را انکار می‌کنند. به آن‌ها خبر داده است که او را طلب می‌کنند ولی او را نمی‌یابند؛ چراکه او به آسمان بالا خواهد رفت: (ای‌ فرزندان‌ من! من اندک‌زمانی‌ دیگر با شما هستم‌. شما مرا طلب‌ خواهید کرد و همچنان که‌ به‌ یهود گفتم‌ من به‌جایی‌ می‌روم‌ که شما را توانِ آمدن نیست، اکنون نیز به‌ شما می‌گویم‌...).[41] همان‌طور که آن تسلی‌دهنده ـ‌که خواهد آمد‌ـ شیطان را توبیخ و با وحی و هدایتی که گسترش داده است بر او حکم می‌کند و این سخنی است که پروفسور عبد‌الاحد داوود در مناظرۀ بزرگی که بین مجموعه‌ای از کشیشان و مجموعه‌ای از مناظره‌‌کنندگان مسلمان صورت گرفت ‌ـ‌و ایشان یکی از آن‌ها بود‌ـ بر آن تأکید می‌ورزد. این مناظره از تلویزیون پخش و نیز در بیشتر روزنامه‌ها و تعدادی از سایت‌ها و تالارها منتشر شد. (و اما بر داوری‌، ازآن‌رو که‌ بر رئیس‌ این‌ جهان‌ حکم‌ شده‌ است‌). صحیح نیست تمام این خصوصیات که عبارت‌اند از حکم‌‌کردن بر گناهان و عدالت و شیطان از ناحیۀ روح‌القدس باشد. او مردم را بر گناهان توبیخ نمی‌کند. او شیطان را توبیخ نمی‌کند. کسی که منکر چنین مطلبی است باید برای ما متونی دربارۀ روح‌القدس بیاورد که اعتقادش را روشن سازد و آن را توضیح دهد. طبق ترجمۀ پاپ جورج فاخوری در لبنان، به‌جای عبارت «توبیخ می‌کند» «او را ساکت می‌کند» آورده و گفته شده، «اَفحَمه» یعنی او را در دشمنی و سایر امور ساکت و خاموش می‌کند.[42] از جمله جایگاه‌های تسلی‌دهنده، نکوهش کردن عالم به‌گونه‌ای است که آن‌ها را در پاسخ گفتن به خودش به خاموشی می‌کشانَد، و با این‌چنین نکوهش کردنی آن‌ها نخواهند توانست سخن او را نقض کنند. خصوصیت نهم می‌گویند: او به همۀ حق هدایت می‌کند و این مطلب در سخن مسیح آمده است: (او شما را به‌سوی همۀ حق هدایت می‌کند). ما می‌گوییم: وقتی متنِ کامل بیان شود روشن می‌شود که او یک شخصیت است و روح نیست. متن را می‌خوانیم: انجیل یوحنا، اصحاح 16: (5 اما الآن نزد فرستندۀ خود می‌روم و كسی از شما، از من نپرسد به كجا می‌روی 6 وليكن چون اين را به شما گفتم، دل شما از غم پُر شده است 7 و من به شما راست می‌گويم كه رفتن من برای شما بهتر است؛ زيرا اگر نروم تسلی‌دهنده نزد شما نخواهد آمد؛ اما اگر بروم او را نزد شما می‌فرستم 8 و چون او آيد، جهان را بر گناه و عدالت و داوری ملزم خواهد نمود 9 اما بر گناه، زيرا آن‌ها به من ايمان نمی‌آورند 10 و اما بر عدالت، از آن سبب كه نزد پدر خود می‌روم و ديگر مرا نخواهيد ديد 11 و اما بر داوری، ازآن‌رو كه بر رئيس اين جهان حكم شده است 12 و بسيار چيزهای ديگر نيز دارم که به شما بگويم؛ ولی الآن شما تابِ تحمّل نداريد 13 ولی هنگامی‌که او يعنی روحِ راستی بیايد شما را به جميع راستی هدايت خواهد كرد؛ زيرا از خود تکلم نمی‌كند، بلكه فقط به آنچه شنيده است سخن خواهد گفت و از امور آینده به شما خبر خواهد داد). با توجه به متن فوق، می‌بینیم که این متن دربارۀ شخصیتی سخن می‌گوید ‌که یک انسان است‌ و به امور حسی بسیاری می‌پردازد که یک روحِ بدون جسد نمی‌تواند آن‌ها را انجام دهد. اکنون به برخی نکاتی خواهیم پرداخت که در خصوصیات پیشین به آن‌ها اشاره نکردیم و عبارت‌اند از: اول، سبک و سیاق این متن اشاره به اتفاقات زمینی و داوری‌هایی دارد که خطاکاران را خوار و حقیر می‌گردانَد، و سخن از شخصی به میان می‌آورد که این کار را انجام می‌دهد. او جهان‌ را بر گناه‌ و عدالت‌ و داوری‌ ملزم‌ خواهد کرد. عیسی(ع) به این مطلب اشاره می‌فرماید که همراهیان او سخنش را تحمل نمی‌کنند، ولی وقتی او بیاید ـ‌که اشاره به شخصی مبعوث و فرستاده‌شده داردـ این کار را انجام خواهد داد. دوم، (شما را به‌سوی جمیع حق هدایت می‌کند). وی در این عبارت توقف نمی‌کند و آن را کامل می‌نماید و با این سخن خود بر آن دلیل می‌آورد: (زيرا از خود تکلم نمی‌كند بلكه فقط به آنچه شنيده است سخن خواهد گفت). شما گمان می‌کنید روح‌القدس همان لاهوت است و لاهوت به دیگری نیازمند نیست و بی‌نیاز است؛ ولی ما می‌بینیم او به دیگری نیازمند است و نمی‌تواند از خودش سخن بگوید، بلکه چیزی را بیان می‌کند که می‌شنود. به‌این‌ترتیب شما لاهوت‌بودن روح‌القدس را از جایی که خود نمی‌فهمید نقض کرده‌اید؛ درحالی‌که ما ثابت کردیم این تسلی‌دهنده شخصیتی است که مبعوث می‌شود و به لاهوت مطلق نیازمند است. سوم، خبر‌‌دادن از امور غیبی با این گفتار: (و از امور آینده به شما خبر خواهد داد). خبر‌‌دادن به «سخنگویی» نیازمند است که به‌حق سخن بگوید و مؤمنان و غیر‌مؤمنان را از آن باخبر کند. این خصوصیت بر تسلی‌دهنده، احمدالحسن(ع) صِدق می‌کند. او کسی است که مردم را به همه‌چیز هدایت کرده است حتی اگر این هدایت به‌صورت جزئی و تفصیلی نبوده نباشد به شکلی اجمالی و بیان کلیدهای آن بوده است. او امور دینی و اخروی را توضیح داده و راه‌های حق را از باطل مشخص کرده است. هیچ خیری نیست مگر اینکه ما را به سویش راهنمایی کرده و هیچ شری نیست مگر اینکه ما را از آن بازداشته است؛ و این در حالی است که این خصوصیت برای روح‌القدس شناخته‌شده نیست. کسی که می‌پندارد روح‌القدس امت نصرانی را به همۀ حق هدایت کرد و سخن گفت و خبر داد و امور غیبی را بیان کرد، باید دلیلی بر این مدعا بیاورد؛ درحالی‌که هیچ دلیلی در دست ندارد. خصوصیت دهم و آخر می‌گویند: او روح حق و راستیژ است و این ویژگی به روح‌القدس اختصاص دارد و جایز نیست یک انسان به «روح» توصیف شود. ما می‌گوییم: این در تضاد و مخالف آن چیزی است که کتاب مقدس شما آورده. یوحنا بیان کرده است که [صفت] روح‌بودن بر پیامبران نیز اطلاق می‌شود؛ در انجیل یوحنا آمده است: (2 با‌ این‌، روح‌ خدا را می‌شناسید‌: هر روحی‌ که‌ به‌ عیسی‌ مسیح‌ مجسم‌شده‌ (آمده در جسد) اقرار کند از خداست‌، ۳ و هر روحی‌ که‌ عیسی‌ مسیح‌ مجسم‌ را انکار کند از خدا نیست‌).[43] در نامۀ اول یوحنای رسول، اصحاح 4: 1 آمده است: (ای‌ حبیبان‌، هر روحی را تصدیق نکنید، بلکه روح‌ها را بیازمایید که‌ از خدا هستند یا نه‌؛ زیرا انبیای‌ دروغین بسیاری به‌ [سرتاسر] دنیا رفته‌اند). در اینجا کلمۀ روح‌ها مترادف کلمۀ پیامبران آمده است؛ پس نمی‌توان عبارت روح را فقط به روح‌القدس اختصاص داد. یوحنا تعبیر روح الهی را برای دلالت بر پیامبر الهی یا به‌عبارت‌دیگر «فرستاده‌شده از سوی خدا» استفاده کرده است. یوحنا ما را بدون مشخص‌کردن روح خدا رها نکرده است؛ آنجا که در نامۀ اول یوحنای رسول 4: 2 می‌گوید: (با‌ این‌، روح‌ خدا را می‌شناسید‌: هر روحی‌ که‌ به‌ عیسی‌ مسیح‌ مجسم‌شده‌ (آمده در جسد) اقرار کند از خداست‌). در نامۀ اول یوحنای رسول 4: 6: (هرکس خدا را بشناسد ما را می‌شنود و هرکس که از سوی خدا نیست ما را نمی‌شنوند. از اینجاست که ما روح حق و روح گمراهی را می‌شناسیم). می‌گویند: روح‌القدس در پنجاهمین روز بر حواریون حلول کرد (فرود آمد) و پیش از آن روز ‌با وجود عیسی(ع)‌ و پس ‌از آن، بر آنان فرود نیامد. ما می‌گوییم: روح‌القدس با وجود عیسی(ع) نیز بر حواریون فرود آمد. دلیل از انجیل یوحنا 20: 22 تقدیم شما: (۲۱ عیسی‌ دوباره به‌ ایشان‌ گفت‌: سلام‌ بر شما! چنانکه‌ پدر مرا فرستاد من‌ نیز شما را می‌فرستم‌. ۲۲ و چون‌ این‌ را گفت‌، دمید و به‌ ایشان‌ گفت‌: روح‌القدس‌ را دریابید). به‌علاوه اگر این، امر مهمی بود چرا شاگردان برای ما بیان نکرده‌اند که فرود‌‌آمدن روح‌القدس بر آنان در پنجاهمین روز همان آمدن تسلی‌دهنده‌ای است که عیسی(ع) به او بشارت داده است؟ از اینجا روشن می‌شود که روح حق و راستی، انسانی راست‌گو و از سوی خداوند است و روح گمراهی، انسان دروغ‌گویی است که به‌هیچ‌وجه از سوی خدا نیست. معنای «تسلی‌دهنده» باراکلیتس یا باریکلیتس یا هرچیز دیگری باشد، خصوصیات و مقدماتی که عیسی(ع) برای او ذکر کرده است مانع می‌شود که منظور از آن، روح‌القدس باشد و تأکید می‌شود که منظور از آن، انسانی است که خداوند او را می‌فرستد. این مطلب از طریق مطالعۀ منصفانۀ متون روشن می‌شود؛ بدون مراجعه به عقیده‌ای که منظور از آن، محکم‌کردن متون باشد و نه برعکس! می‌گویند: او مسیح را جلال خواهد داد و بزرگ خواهد شمرد: (او مرا جلال‌ خواهد داد؛ زیرا آنچه‌ را از آنِ من‌ است‌ خواهد گرفت‌ و به‌ شما خبر خواهد داد).[44] ما می‌گوییم: (او مرا جلال‌ خواهد داد) یعنی او رسالت مرا بزرگ می‌شمارد و به فضیلت من اعتراف می‌کند؛ به همین دلیل رسالت او را کوچک نشمارید و فضیلت او را انکار نکنید؛ بلکه او را پیروی کنید، بزرگش بدارید و جلالش دهید؛ همان‌طور که او مرا جلال می‌دهد. تجلیل و بزرگ‌شمردن من توسط او این‌گونه است: (زیرا آنچه‌ را از آنِ من‌ است خواهد گرفت‌ و به‌ شما خبر خواهد داد) یعنی او از سوی خداوند، از آن علم خداوندی که برای من ذخیره شده است می‌گیرد ـ‌یعنی از همان علمی که من از آن گرفتم‌ـ و آن را به من نسبت می‌دهد؛ زیرا من همان کسی هستم که با شما سخن می‌گویم، و او از همان منبعی که من از آن می‌گیرم، برخواهد گرفت و به شما خبر خواهد داد. کسی جز احمدالحسن(ع) از تورات و انجیل سخن به میان نیاورده و اسرارش را باز نکرده و حقیقت به‌صلیب‌رفتن و بسیاری از اسرار کتاب مقدس را بیان نکرده است؛ به‌خصوص رؤیای یوحنای لاهوتی دربارۀ بیست‌وچهار شیخی (پیر) که مفسرین مسیحی در مشخص‌کردن هویت آن‌ها و اینکه آن‌ها چه کسانی هستند حیران و سرگردان شده‌اند؟ ایشان، مُهر آن را به‌واسطۀ وصیت رسول خدا(ص) گشود؛ اینکه این رؤیا به امامان دوازده‌گانه و مهدیین دوازده‌گانه اشاره دارد و تفسیر دیگری جز این، برای این کسانی که بر عرش خداوند نشسته‌اند وجود ندارد. و بسیاری از اسرار و مهرهای موجود در سفر رؤیا، پیچیده و اسرارآمیز بود تا اینکه خورشید آمد تا آن را برای ما روشن کند. اسقف آنتونیوس فکری، ‌یکی از مفسرین کتاب مقدس است‌، دربارۀ آن می‌گوید: «پیچیده‌بودن سفر رؤیا به بزرگی آن می‌افزاید. از معانی آن فقط در زمانی پرده برداشته می‌شود که خداوند خواسته باشد؛ اما اگر این رازها را بشناسید ابلیس آن‌ها را تباه می‌کند.»[45] تسلی‌دهنده، احمد(ع) مُهرهای آن را برای ما گشوده و این پیچیدگی‌ها را برای ما روشن کرده است. در فصل آخر این کتاب توضیح داده خواهد شد‌ و اینکه تسلی‌دهنده احمد (سید احمدالحسن(ع)) چگونه متون کتاب مقدس، ‌از جمله‌ رؤیای یوحنا لاهوتی را تفسیر می‌کند و به پرسش‌های پرسشگران پاسخ می‌دهد. عطف به ابتدای این مبحث، عیسی(ع) در سخن خود دربارۀ تسلی‌دهنده به نکاتی اشاره می‌فرماید که نشان می‌دهند او یک انسان است که پس از ایشان خواهد آمد؛ آنجا که در انجیل یوحنا می‌فرماید: (ولی هنگامی‌که او، يعنی روحِ راستی آيد، شما را به جميع راستی هدايت خواهد كرد؛زيرا كه از خود تکلم نمی‌كند، بلكه فقط به آنچه شنيده است سخن خواهد گفت و از امور بسیاری به شما خبر خواهد داد).[46] اکنون دلیل آن‌ها را بر اینکه کلمۀ تسلی‌دهنده فقط به روح‌القدس بازمی‌گردد، بدون هیچ تأویلی و با متن محکمی از کتاب مقدس رد می‌کنیم. در نامۀ دوم پولس به کولسیان، اصحاح 1 آمده است: (3 خداوند ـ‌پدر پروردگار ما یسوع مسیح‌ـ مبارک است. پدر مهربانی و خداوند هر تسلّی. 4 کسی که ما را در هر سختی تسلّی می‌دهد تا بتوانیم کسانی را تسلّی دهیم که در هر سختی قرار دارند که ما به‌واسطۀ آن از سوی خداوند هستیم). این دلیل، سخن آنان را باطل می‌کند؛ اینکه کلمۀ تسلی‌دهنده نمی‌تواند بر خصوصیت انسان‌بودن منطبق شود یا به آن بازگردانده شود. ما با این خصوصیات استدلال می‌کنیم که تسلی‌دهنده یک صفت انسانی است، نه روحی. آیا پس ‌از این توصیفات صریح، در اینکه این تسلی‌دهنده‌ای که مسیح درباره‌اش سخن می‌گوید، عنوان یک انسان است، کمترین شک و تردیدی وجود خواهد داشت؟! نصارای اولیه از سخن یوحنا چنین فهمیدند که این کلمه بشارت به موجودی بشری می‌دهد. مونتوس (منتس) در قرن دوم میلادی (187م) در آسیای صغیر مدعی شد که تسلی‌دهنده، فارقلیط است که آمده. مانی ـ‌همانند او‌ـ مدعی شد که وی فارقلیط و مشابه مسیح است. او دوازده شاگرد و هفتاد اسقف را برگزید و آن‌ها را به سرزمین‌های شرقی فرستاد. اگر فهم آنان از فارقلیط چنین بود که وی سومین اقنوم (روح‌القدس) است، هرگز جسارت چنین ادعایی را نمی‌داشتند. آیین مانوی به زهد و خودشناسی به‌عنوان اولین گام برای رهایی از چنگال‌های ماده دعوت می‌کند و پس ‌از آن، بالا‌‌رفتن روح (معراج). مانی برای مسیحیت یک خطر شمرده می‌شد و با کاهنان زرتشتی درگیر شد و آن‌ها با برخی از درباریان پادشاهی علیه او شدند؛ او زندانی و شکنجه شد تا در سال 276م مُرد و در شهر تیسفون دفن شد؛ شهری که امروز در عراق، سلمان پاک نامیده می‌شود؛ یعنی شهر سلمان فارسی مبارک و کسی که از پیروان آیین مانوی شمرده می‌شد.[47] سندی در کلیسای فینا لیاسابیوس قیصری وجود دارد. «بیوس قیصری» کشیش قیصریه و مورخ اولین کلیسا این مطلب را در کتاب «تاریخ کنیسه» آورده است. در این کتاب آمده است که کلمۀ «بارکلیتس» به‌عنوان صفتی برای شخصیتی اطلاق می‌شود که مسئولیت دفاع از مسیحیان را عهده‌دار است و وی کسی است که به مسیحی‌بودن آن‌ها اهمیت می‌دهد. در این کتاب آمده است که مسیحیان این شخصیت را که نامش «فیتوش ایب اجانوس» است با عبارت «برکلیتس» ستایش می‌کنند؛ چراکه او حامی آن‌هاست و آشکارا تا پای جان از آن‌ها دفاع می‌کند.[48] در خصوص مذاهبی که برچسب مرتد‌‌بودن بر آن‌ها زده شد ـ‌مثل مذهب گنوستیسیسم (ع)nostics، آپولینارین‌ها Appolinarians، دوکیتی‌ها Docetas و دیگران‌ـ یکی از رهبران این مذاهب، نام «براقلیوس» را برای خودش برگزید و مدعی شد که وی همان پیامبر (آل احمد) است که مسیح به او بشارت داده و پیروان بسیاری دورش جمع شدند.[49] انبا آتاناسیوس، ‌اسقف بنی سویف و بهنسا، در تفسیر یوحنا، ص‌119 می‌گوید: «وقتی اندکی تلفظ عبارت فارقلیط (تسلی‌دهنده) تحریف شود "بیرکلیتس" و به معنای حمد یا شکر می‌شود...» که نزدیک لفظ احمد است. کشیش «متی هنری» در تفسیر یوحنا می‌گوید: «یکی از نام‌های مسیا بین یهود، «مناحیم» بود؛ یعنی تسلی‌دهنده. یهودیان روز مسیا را سالیان تسلّی می‌نامیدند.»[50] کشیش مهتدی عبد‌الاحد داوود، ‌استاد زبان یونانی، می‌گوید: «این کلمه از نظر لغوی به معنای باشکوه‌ترین، مشهورترین و مستحق مدح و ستایش است. این کلمه از دو بخش تشکیل شده است: «بری» و «کلیتوس». این کلمه از تمجید یا مدح و ثنا مشتق شده که در زبان عربی دقیقاً به معنای «احمد» است. متن یونانی، کلمۀ «اونوما» را استفاده کرده است که به معنای «نام او» است؛ ولی نصارا آن را در انجیل‌های فعلی تغییر داده‌اند: (پدر او را با نام من می‌فرستد) درحالی‌که ترجمۀ صحیح به این صورت است: (اما پیامبر راستینی که خداوند او را مبعوث می‌کند، نامش احمد است)... .»[51] ما همۀ عُقلای نصارا را دعوت می‌کنیم کتاب مقدس را با آزادی و عقلانیت و رها‌شدن از مطالعات پیشین، قانع‌شدن‌های گذشته و حکم‌های از‌پیش‌رانده‌شده مطالعه کنند و در متونی که ما برخی از آن‌ها را از کتاب خودشان آورده‌ایم تأمل و اندیشه کنند و آن‌ها را دعوت به تلاش برای فهم این متون می‌کنیم؛ در این صورت متوجه خواهند شد که این متون بر تسلی‌دهنده، احمد(ع) دلالت دارد. از جمله سخنان قائم آل محمد، احمدالحسن(ع) که در پاسخ به یک زن مسیحی فرموده است: پرسش: شما شیعیان معتقدید سفرای امام زمان چهار نفر هستند و بعد از آن، سفارت قطع شده است. چطور با دلیل عقلی و نقلی از قرآن، تورات و انجیل ثابت می‌کنيد که شما سفیر پنجم هستيد؟! Reta Jorj، یک زن مسیحی، 2005م پاسخ: «...سفر اشعیا اصحاح یازدهم: (1 و از تنۀ یسی شاخه‌ای خارج می‌شود و شاخه‌ای از ریشه‌هایش خواهد شکفت 2 و روح پروردگار بر او قرار خواهد گرفت، روح حکمت و فهم، روح مشورت و قدرت، روح معرفت و ترس از خداوند 3 و خوشی او در ترس از پروردگار خواهد بود، فقط بر وفق مشاهدۀ چشمش قضاوت نمی‌کند و موافق سمع گوش‌هایش حکم نمی‌دهد 4 بلکه مسکینان را با عدالت داوری خواهد کرد و در میان بینوایان زمین با انصاف حکم خواهد راند. زمین را با عصای دهانش می‌زند و منافق با نفس لب‌هایش خواهد مرد 5 کمربند کمرش، عدالت و کمربند میانش، امانت خواهد بود 6 پس گرگ با گوسفندان سکونت خواهد داشت و پلنگ با بزغاله خواهد خوابید و گوساله با شیر [...] 9 و در تمام کوه مقدس من، فساد نمی‌کنند و کار زشتی انجام نمی‌دهند؛ زیرا زمین از معرفت پروردگار پُر می‌شود همان‌طور که آب، دریا را می‌پوشاند 10 و در آن روز ریشۀ یسی به‌عنوان پرچمی برای مردم برپا خواهد شد و امت‌ها فقط او را طلب خواهند کرد و او با جلال خواهد بود).[52] [...] اما یسی در تورات شناخته‌شده است؛ او پدر پیامبر خدا، داوود(ع) است و مادر امام مهدی(ع) از نسل داوود(ع) است. داستان آن به‌صورت کاملاً خلاصه به شرح زیر است: (او ملکه‌ای است که جدش قیصر روم است. در خواب، عیسی(ع) و جانشین وی یعنی شمعون صفا و محمد(ص) را می‌بیند؛ و حضرت محمد(ص) او را از حضرت عیسی(ع) برای فرزندش امام حسن عسکری‌(ع) خواستگاری می‌کند. عیسی(ع) به شمعون صفا (سمعان بطرس) می‌گوید: افتخار بزرگی نصیبت شده است؛ چراکه وی (مادر امام زمان(ع)) از نوادگان شمعون صفا (سمعان بطرس)، وصی و جانشین عیسی(ع) است. بعد از این رؤیا، رؤیاهای زیادی می‌بیند، خودش را اسیر می‌کند و معجزه‌های زیادی برایش اتفاق می‌افتد؛ تا به خانۀ امام علی هادی(ع) می‌رسد و آن حضرت وی را به همسری فرزندش امام حسن عسکری(ع) درمی‌آورد و امام محمد بن الحسن المهدی(ع) از او متولد می‌شود). پس امام مهدی محمد بن الحسن العسکری(ع) از ناحیۀ مادری جزو نوادگان اسرائیل (یعقوب(ع)) و از ناحیۀ پدری از نوادگان محمد(ص) به شمار می‌رود. پس اینکه حضرت مهدی(ع) شاخه‌ای از تنۀ یسی است بر او صدق می‌کند؛ همان‌گونه که این امر بر مهدی اول از مهدیین دوازده‌گانه نیز صدق می‌کند؛ چراکه او نیز شاخه‌ای است که از شاخه‌ای از تنۀ یسی بیرون می‌آید؛ زیرا او از نسل امام مهدی(ع) است. مهدی اوّل که طبق روایات رسول اکرم(ص) و ائمه(ع)، نامش احمد است، فرستادۀ امام مهدی(ع) و وصی و نیز دست راست وی و اولین کسی است که در آغاز ظهورش، قبل از اینکه با شمشیر قیام کند به وی ایمان می‌آورد. به جهت اختصار به همین مقدار بسنده می‌کنم. اگر خواستار توضیحات بیشتر هستی به تورات، سِفر اشعیا، اصحاح‌های سیزدهم، چهل‌و‌دوم، چهل‌و‌سوم، چهل‌و‌چهارم، چل‌و‌نهم، شصت‌و‌سوم، شصت‌و‌پنجم و شصت‌و‌ششم مراجعه و در آن‌ها به‌خوبی تدبر کن... .»[53] در پرسشی خطاب به قائم آل محمد(ع) پرسیده شد: در زیارت مادر قائم(ع) آمده است: «سلام بر تو که در انجیل نَعت (وصف) شده‌ای.» در کجای انجیل این نعت (وصف) آمده است؟ پاسخ: «بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً. این وصف مادر قائم(ع) در مکاشفات یوحنا لاهوتی اصحاح 12 است: (1 و علامتی عظيم در آسمان ظاهر شد: زنی كه آفتاب را دربر دارد و ماه زير پا‌هایش و بر سرش تاجی از دوازده ستاره است، 2 درحالی‌که آبستن است، از دردِ زایمان و عذاب زاييدن فرياد برمی‌آورد. 3 و علامتی ديگر در آسمان پديد آمد. اژدهای بزرگِ آتشگون كه او را هفت ‌سر و ده شاخ بود و بر سرهايش هفت افسر 4 و دُمش ثلث ستارگان آسمان را كشيد و آن‌ها را بر زمين ريخت. اژدها روبه‌روی آن زن كه می‌زاييد ايستاد تا چون بزايد، فرزند او را ببلعد. 5 پس فرزند نرینه‌ای را زاييد كه همۀ امت‌های زمين را به عصای آهنين حكمرانی خواهد كرد؛ و فرزندش به نزد خدا و تخت او ربوده شد. 6 و زن به بيابان فرار كرد كه در آنجا مكانی برای وی مهيّا شده است تا او را مدت هزار‌‌و‌دويست‌و‌شصت روز بپرورند. 7 و در آسمان جنگ شد: ميكائيل و فرشتگان با اژدها جنگ كردند، و اژدها و فرشتگانش جنگ كردند، 8 ولی غلبه نیافتند و بعد از آن، مکان آن‌ها در آسمان يافت نشد. 9 و اژدهای بزرگ، آن مار قدیمی که ابلیس و شیطانی که تمام عالم را گمراه می‌کند به زمین افکنده شد و فرشتگانش نیز همراهش افکنده شدند 10 و آوازی بلند در آسمان شنيدم كه می‌گويد: اكنون نجات و قوّت و سلطنَت خدای ما و قدرت مسيح او ظاهر شد؛ زيرا كه آن مدعیِ برادران ما كه شبانه‌روز در حضور خدای ما بر ايشان دعوی می‌كند، به زير افكنده شد. 11 و ايشان به وساطت خون بره و کلمۀ شهادتشان بر او غالب آمدند و جان خود را دوست نداشتند تا اینکه بمیرند. 12 ازاین‌رو، ای آسمان‌ها و ساكنان آن‌ها شاد باشيد؛ وای بر ساکنان زمين و دريا، زيرا كه ابليس با خشمی عظيم به‌سوی شما فرود آمده است، چون می‌داند كه زمان اندکی دارد. 13 و چون اژدها ديد كه بر زمين افكنده شده است، بر آن زن كه فرزند نرينه را زاييده بود جفا كرد. 14 پس دو بال عقاب بزرگ به زن داده شد تا به بيابان به مكان خود پرواز كند، جايی كه او دور از دسترس آن مار، یک زمان و دو زمان و نصف زمان، محافظت شود. 15 و مار از دهان خود در عقب زن، آبی چون رود فروریخت تا سيل او را فرا‌گيرد. 16 پس زمين، زن را حمايت كرد و دهانش را گشود و آن رود را كه اژدها از دهانش ريخت، فروبُرد. 17 اژدها بر زن غضب نمود. رفت تا با باقی‌ماندگان نسلِ او، کسانی که وصایای خداوند را حفظ می‌کردند و حاملین آن بودند، جنگ کند...).»[54]

-فصل دوم: بررسی متونی که برای اثبات عقیدۀ تثلیث به آن تکیه می‌کنند

دانستن باطل‌بودن عقیدۀ تثلیث که نصارا به آن اعتقاد دارند و از آن دفاع می‌کنند و تأکید دارند که در کتاب مقدس ذکر شده است، نیازمند تلاش بسیاری از سوی محقق ندارد؛ چراکه هیچ متن صریحی وجود ندارد که این عقیده را بیان کرده باشد، بلکه عقیدۀ اقانیم سه‌گانه یا خدایان سه‌گانۀ متمایز و اینکه ‌آن‌گونه که آن‌ها تصور می‌کنند‌ همگی یک جوهر هستند، در هیچ متن قطعی و محکمی از کتاب مقدس نیامده تا بتوان آن را ثابت کرد؛ حتی عقل سلیم نیز این عقیده را به‌طورقطع و یقین بی‌هیچ اشکالی برنمی‌تابد.[55] حتی در خصوص استشهاد آن‌ها به متن (کسانی که در آسمان گواهی می‌دهند سه تن هستند...)[56] باید توجه داشت که این متن، اصلی نیست و مترجمان و مفسران آن را جعل کرده‌اند؛ با ‌توجه به اینکه این متن، مهم‌ترین متنی است که بر پایه‌اش بر اعتقاد اقانیم سه‌گانه گواه می‌آورند. در سفر اشعیا: 34: 16 می‌خوانیم: (در کتاب پروردگار تفتیش‌ نموده‌، آن را مطالعه‌ كنید). و در سفر رؤیای یوحنای لاهوتی 1: 3 می‌خوانیم: (خوشا به حال‌ کسی‌ که‌ می‌خواند و آنانی‌ که‌ می‌شنوند کلام‌ این‌ نبوت‌ را و آنچه‌ در آن مکتوب‌ است را‌ نگاه‌ می‌دارند؛ زیرا وقت‌ نزدیک‌ است‌). این متن‌ها ما را به خواندن، تحقیق و دقت دعوت می‌کنند؛ چراکه نجات و رهایی ما، در شناخت است. با ما همراه شوید تا در اَسفار کتاب مقدس جست‌و‌جو و تحقیق کنیم و بخوانیم؛ چه‌بسا هدف خود را بیابیم. مسیحیان برای نزدیک‌کردن ذهن به مفهوم این عقیده، دلایل عقلی را پیش می‌کشند؛ زیرا عقیدۀ تثلیث از فقر متونی رنج می‌برد که به آن استدلال کنند؛ به همین دلیل فقهای مسیحی به روش استفاده از مثال‌‌ها پناه آوردند تا از یک‌سو دلالتی بر آن داشته باشد و از سوی دیگر این عقیده به ذهن‌ها نزدیک شود. از جمله مثال‌هایی که در این خصوص پیش می‌کشند این سخن آنان است که خورشید از جسم و نور و حرارت تشکیل شده است و این سه تا، یک سه‌گانه را تشکیل می‌دهند. امکان ندارد بتوان خورشید را از جسم و نور یا حرارتش جدا کرد؛ بنابراین این سه تا، یک چیز هستند و درعین‌حال سه تا! مثال جسم سیب و طعم و بویش نیز به همین صورت است. ولی آن‌ها از این حقیقت غافل می‌شوند که حرارت، طعم، نور و بو، تنها عَرَض‌ها یا صفاتی هستند که به‌خودیِ‌خود استوار و مستقل نیستند؛ درحالی‌که اَقانیم سه‌گانه هرکدام حقیقی و از یکدیگر مستقل هستند؛ بنابراین مساوی‌بودنی که در اَقانیم سه‌گانه می‌پندارند، در اینجا جایگاهی ندارد. آن‌ها مثال دیگری برای تثلیث بیان می‌کنند و می‌گویند: انسان از ذات و عقل و روح تشکیل شده، درحالی‌که یک موجود است. در اینجا باید بدانیم که ذات برای زنده‌بودن به روح و برای اندیشیدن به عقل نیازمند است؛ بنابراین ما در برابر اجزایی هستیم که به یکدیگر نیازمند هستند و مستقل نیستند؛ همان‌طور که دربارۀ اَقانیم گفته می‌شود. البته این هنگامی است که ما معتقد باشیم که این سه تا، اجزا هستند. همین سخن دربارۀ مثال مثلث گفته می‌شود؛ مثلث از سه ضلع تشکیل می‌شود و درعین‌حال یکی هستند؛ هر ضلع آن به‌تنهایی مثلث نیست، بلکه یک مثلث با کنار هم قرار‌‌دادن ضلع‌های دیگر تشکیل می‌شود. اکنون می‌خواهیم به مسئلۀ اُقنوم سوم، ‌یعنی روح‌القدس‌ بپردازیم. آیا این اقنوم یک مخلوق است یا اَزلی؟ و آیا عالمانِ روزگار گذشته اعتقاد داشتند او «خدا» است؟ و آیا متنی وجود دارد که تأکید کند این اُقنوم، خداوند اَزلی است؟ برخی از متونی را که آن‌ها می‌پندارند بر اُلوهیت روح‌القدس دلالت دارد، با هم می‌خوانیم و این متون را در فهرست بحثمان قرار می‌دهیم: متن اول نامۀ اول یوحنای رسول 5: 7: (7 زیرا کسانی که در آسمان گواهی می‌دهند سه تا هستند؛ ۸ پدر، کلمه و روح‌القدس؛ و این‌ سه‌، یکی‌ هستند). می‌گویند: این دلیلی قاطع بر عقیدۀ تثلیث و اَقانیم سه‌گانه است. «پدر، پسر (کلمه) و روح‌القدس» و این سه، یکی هستند. می‌گوییم: ما متوجه نمی‌شویم چگونه 1+1+1 = 1 زیرا این سه‌تا در همه‌چیز با یکدیگر متمایز هستند؛ با وجود این، در متون جست‌وجویی می‌کنیم، شاید چیزی بیابیم که به نظر شما اشاره داشته باشد! اول، این متن در قرن پانزدهم آشکار شده و پیش از آن نبوده است. دوم، دایرة‌المعارف کتاب مقدس بیان می‌کند این متن، هیچ وجودی نداشته است و نیز می‌گوید که این متن، تنها یک پانویس بوده و جزو متون [اصلی] نبوده است؛ بلکه تنها پانویسی بوده که بعداً به متون افزوده شده است. این متن جزو متون اصلی در کتاب مقدس نیست. این نکته به اعتراف دایرة‌المعارف کتاب مقدس، ج3، ص‌295 حرف «خ»، نوشته‌های خطی عهد جدید و تحت‌عنوان «اختلاف‌های عمدی» است که می‌گوید: «گاهی برخی از افزودنی‌ها برای تقویت اندیشۀ لاهوتی انجام شده است؛ همان‌طور که در اضافه‌کردن جملۀ (زیرا کسانی که در آسمان گواهی می‌دهند سه‌ تا هستند)[57] چنین بوده است. این عبارت در هیچ دست‌نوشتۀ یونانی که به پیش از قرن پانزدهم بازگردد، دیده نمی‌شود. چه‌بسا این عبارت در اصل در یک توضیح حاشیه‌ای در نوشتۀ خطی لاتین آمده و به‌عنوان اضافه‌ای عمدی و هدفمند به متن کتاب مقدس نبوده، سپس یکی از نسخه نویسان آن را در متن وارد کرده باشد.» سوم، این متن طبق ترجمه‌های جدید عربی: 1. ترجمۀ عربی مبسط (ترجمۀ مشترک) که هیئت‌هایی از گروه‌های مختلف مسیحی‌عربی در آن کار می‌کنند، این متن را حذف کرده‌اند. 2. ترجمۀ کاتولیکی جدید یا (یسوعیه) انتشارات دار‌المشرق بیروت، این متن را حذف کرده و در حاشیۀ پایینِ عبارتی که پیش از آن است (ص‌992، چاپ 19) این‌گونه نگاشته است: «در برخی از نسخه‌های اصل: پدر، کلمه و روح‌القدس و این‌ها یکی هستند. این مطلب در اصل‌های یونانی که بر آن‌ها تکیه می‌شود نیامده است. شایسته است بگوییم این متن یک توضیح است که در برخی از نسخه‌ها به متن وارد شده است.» 3. ترجمۀ تفسیری کتاب مقدس (کتاب زندگی) آن را بین پرانتز قرار داده و در مقدمه نگاشته است: «جملۀ بین پرانتز عبارت است از توضیح و تفسیر و در متن اصلی وجود ندارد.» پس این متن موجودیتی ندارد و واردشده است؛ زیرا عقیده‌ای است که خواسته شده آشکارا بیان شود ولی در متون کتاب مقدس وجود نداشته است. چهارم، گواهی دانشمند بزرگ اسحاق نیوتن است که می‌گوید: «این عبارت اولین‌بار در چاپ سوم انجیل ایرازمس عهد جدید ظاهر شد.» همچنین نیوتن نکتۀ مهمی را اضافه می‌کند؛ اینکه این متن در هیچ بحث لاهوتی دربارۀ تثلیث از زمان جروم و حتی در زمان طولانی پس از او استفاده نشده و اصلاً بیان نشده است؛ ولی این متن به طریقی شیطانی با سوءاستفادۀ ناگهانی صلیبیون آمده است و همان‌طور که دیدیم آن‌ها هر چیزی را جز کوتاه‌آمدن از تثلیث دروغین می‌پذیرند. پنجم، نوشته‌های خطی این متن فقط در هشت نوشتۀ خطی یافت شده است که هفت تای آن‌ها به قرن شانزدهم بازمی‌گردد. شماره‌های نوشته‌های خطی عبارت‌اند از: (6، 88، 429، 629، 636، 318، 2318 و 221). نوشتۀ خطی آخر با شمارۀ 221 از قرن دهم است؛ یعنی دست‌کم هزار سال است که این متن تنها به‌صورت پانویس و با خطی متفاوت وجود داشته است؛ درحالی‌که تاریخ نگارش آن به‌طور دقیق مشخص نیست. معنایش این است که هیچ دلیل یقینی وجود ندارد که وجود این متن را در یکی از دست‌نوشته‌های یونانیِ قبل از سال 1500 ثابت کند. حتی در خصوص هفت نوشتۀ خطی پیش‌گفته‌شده در چهار تای آن‌ها این متن به‌صورت پانویس نگاشته شده است. آیا پس از این توضیحات کسی وجود دارد که به این متن استدلال کند؟ متن دوم انجیل متی 28: 19: (پس‌ بروید و همۀ امت‌هـا را شاگـرد سازیـد و آن‌ها را بـه‌ اسمِ پدر، پسر و روح‌القدس‌ تعمید دهید). می‌گویند: صیغۀ تعمید که در این متن آمده، دلیلی قطعی بر عقیدۀ تثلیث است. می‌گوییم: طی این بحث روشن می‌شود که آیۀ 19 انجیل متی، اصحاح 28 تحریف شده و اِستشهاد و دلیل‌‌آوردن به آن باطل است؛ چراکه هیچ‌یک از حواریون و شاگردان و حتی خود پطرس این صیغه را نمی‌دانستند؛ بلکه این صیغه در اعمال رسولان 2: 38 به ‌این‌ صورت وارد شده است: (پطرس به آنان گفت: توبه کنید و هرکدام از شما با نام یسوع مسیح برای آمرزش گناهان تعمید نماید. بخشش روح‌القدس را بپذیرید). پس روح‌القدس می‌بخشد و توبه‌کنندگان با او از خطاها و گناهان تسدید می‌شوند؛ همان کسانی که با پیروی از حجت خدا و جانشین او بر آفریدگانش، از گناهانشان پاک می‌شوند؛ کسی که توصیف شده است به اینکه خدای در خلق[58] است که در آن زمان، مسیح(ع) بوده است. مطلبی که در انجیل یوحنا، اصحاح 20 آمده، دلیلی است بر اینکه خلیفه و جانشین خداوند و حجت خداوند همان کسی است که آنان را با روح‌القدس تسدید می‌کند و اینکه او همان کسی است که به آنان می‌بخشد: (۲۱ عیسی‌ دوباره به‌ ایشان‌ گفت‌: سلام‌ بر شما. همان‌طور که پدر مرا فرستاد من‌ نیز شما را می‌فرستم‌. ۲۲ و چون‌ این‌ را گفت‌، دمید و به‌ ایشان‌ گفت‌: روح‌القدس‌ را دریابید). و به‌عنوان‌مثال این عبارت در مرقس 16: 15 سه اُقنومِ ادعا‌شده را بیان نمی‌کند: (پس‌ به ایشان‌ گفت‌: به تمام‌ عالم‌ بروید و جمیع‌ خلایق‌ را به‌ انجیل‌ موعظه‌ کنید). طبق پندار آن‌ها مسیح متن وارد‌شده در متی 28: 19 را در برابر یازده شاگرد بالای کوه بیان کرده است. پس می‌توانیم آن را طبق آنچه نویسندۀ انجیل متی پنداشته‌، خطبۀ وداع بنامیم یا آخرین مطلبی که مسیح بیان داشته است. واقعاً دشوار است که تصور کنیم یازده شاگرد این سخن مهم و اساسی را فراموش کردند و پس از آن حتی یک‌بار کسی آن را نگفته باشد! آیا عاقلانه است که شاگردان نتوانسته‌اند «یک جمله» را حفظ کنند! درحالی‌که این جمله مهم‌ترین و آخرین سخنی بوده باشد که مسیح بیان کرده و [درعین‌حال] هیچ‌کدام از شاگردانش به آن جمله عمل نکرده باشند؟! ما می‌توانیم به‌سادگی بسیار سؤال کنیم: نصارا در تعمید باید از چه کسی پیروی کنند؟ از روش متی یا روش پطرس و مرقس که قبلاً بیان شد؟ مرجع متی، مرقس است و به همین دلیل روش مرقس برتری دارد. به هر صورت این متن هیچ‌چیزی را در موضوع تثلیث ثابت نمی‌کند. دلیل، این است که این روش به متن اصلی افزوده شده. آنچه را که اوسِبیوس قیصری بیان می‌کند خواهیم خواند؛ البته پس‌ازاینکه خواننده را با ایشان آشنا کردیم.

-اوسِبیوس کیست؟

اوسِبیوس قیصری (263 تا 339‌م) در سال 314، اسقف قیصریه شد. به او قیساریه گفته می‌شد. او به جهت بزرگداشت قیصر روم، ‌اگوستوس‌، به این نام نامیده شد. چند شهر به اسم قیصریه یا قیسریه وجود دارد که یکی از آن‌ها در جولان سوریه است، یکی در انطاکیه و سومی در فلسطین که از سال 133 میلادی (قیصریۀ فلسطین) نامیده می‌شد؛ همچنین قیصریۀ فیلیپی در سوریه که در جولان فعلی واقع و در انجیل لوقا ذکر شده است و امروزه بانیاس حوله نامیده می‌شود.[59] در بسیاری اوقات از او به‌عنوان پدر تاریخ کلیسا یاد می‌شود؛ به جهت کارهایی که در تاریخ‌نگاری کلیسای مسیحی در همان اوایل انجام داد، به‌خصوص وقایع تاریخی کلیسا. اوسِبیوس آیۀ 19 در انجیل متی: 28: 19 را خواند و در کتاب‌های بسیارش که در بازۀ زمانی 300 تا 336 نگاشته از آن به‌عنوان سند استفاده کرده است. از جملۀ این کتاب‌ها، توضیحات و شرح‌هایی است که بر مزامیر و بر اشعیا نگاشته و کتاب مشهور خود «تاریخ کلیسا» و کتاب دیگرش که در ستایش امپراتور کنستانتین است. اوسِبیوس این آیه را در انجیل متی ذکر کرده و متن آن به‌صورت زیر است: (پس‌ بروید و همۀ امت‌هـا را شاگـرد سازیـد و آن‌ها را بـه‌ اسمِ من تعمید دهید) و حتی یک بار هم عبارت مربوط به تثلیث را بیان نکرده است. اگر بخواهیم عقیدۀ تثلیث را ‌که نصارا به آن ایمان دارند‌، متن‌به‌متن دنبال کنیم خط سِیر آن را به این صورت می‌یابیم: یا در نسخه‌های یونانی و عبری وجود ندارد، یا از معنای اصلی‌اش منحرف، یا از نظر معنا و دلالت‌داشتن تحریف شده است. کسی که معتقد است متنی قطعی و اصلی بر این عقیده وجود دارد، از او انتظار داریم تحفه‌ای برایمان به ارمغان بیاورد و از او بسیار سپاسگزار خواهیم شد! چه‌بسا بگویند ای مسلمانان! فقط شما چنین عقیده‌ای دارید؛ اما ما مسیحیان بر این عقیده اتفاق‌نظر داریم و اینکه ـ‌طبق اعتقاد ارتودوکس‌ها‌ـ روح‌القدس از پدر یا ـ‌طبق اعتقاد کاتولیک‌ها‌ـ از پدر و پسر سرچشمه گرفته است، و روح‌القدس، لاهوتِ مطلق است و مخلوق نیست! اما این سخن هیچ سودی برایشان ندارد. دلیل عکس آن، در تصریحات خود آنان وجود دارد که می‌توانند به سایت‌های رسمی خودشان مراجعه و مطالعه کنند.[60]

-علما و اسقف‌ها ایمان دارند که روح‌القدس مخلوق است:

اوریجانوس روح‌القدس را در درجه‌ای پایین‌تر از پسر قرار می‌دهد؛ نه به دلیل کرامت، بلکه با توجه به اصل و ریشه. او بیان می‌دارد که فقط پسر از پدر است؛ اما روح‌القدس به‌واسطۀ پسر از پدر است. آن‌ها کاتولیک‌ها را متهم می‌کنند و می‌گویند سرآغاز بدعت کاتولیک این اعتقاد بوده که روح‌القدس از «پدر و پسر» جدا شده است. اوریجانوس در توضیح عبارت: (همه‌چیز به‌واسطۀ او آفریده شد و به غیر از او چیزی از موجودات وجود نیافت)[61] در ابتدای انجیل یوحنا چنین می‌پرسد: «اکنون ـ‌همان‌طور که می‌بینیم‌ـ همه‌چیز از طریق آن «لوگوس» به وجود آمده است. در اینجا باید بپرسیم آیا روح‌القدس نیز از طریق آن به وجود آمده است؟»

-اوریجانوس کیست؟

اوریجانوس (185 تا 254‌م) «Ὠριγένης Ōri(ع)énēs» از‌ جملۀ بارزترین پاپ‌های نخستینِ کلیسای مسیحی بود که در سال 254 از دنیا رفت. نوشته‌های او بسیار اهمیت دارند؛ چراکه جزو اولین تلاش‌های فکری برای توصیف مسیحیت شمرده می‌شوند. او قوۀ عقلانی فوق‌العاده‌ای داشت و با وجود کم‌بودن سنش، نابغه‌ای در علم شد. وی همچنین به تکیه‌گاه‌بودن و تشویق مؤمنانی که مورد ستم قرار می‌گرفتند شهره بود و آن‌ها را در ایمانشان تقویت می‌کرد تا به شهادت می‌رسیدند. او تا آنجا پیشرفت کرد که ـ‌‌در‌حالی‌که‌ 18 سال بیشتر نداشت‌ـ پاپ دیمیتریوس اول، پاتریک دوازدهم او را به‌ جانشینی «اکلیمندس اسکندری» رئیس مدرسۀ لاهوتی اسکندریه منصوب کرد و مدیر مدرسۀ مسیحی اسکندریه شد. وی در تفسیر کتاب مقدس و پژوهش‌های تطبیقیِ انجیل فعال بود و کتاب‌ها و رساله‌های تفسیری بسیاری را در تفسیر کتاب مقدس به رشتۀ تحریر درآورد؛ به‌علاوۀ کتاب مشهور «هیکسابلا». بنابراین اوریجانوس ایمان داشته که روح‌القدس از پسر پایین‌تر و به‌واسطۀ او آفریده شده است. پس از او، آریوس و سپس مقدونیوس همین اعتقاد را داشتند و انکار آن‌ها در خصوص لاهوت‌بودن روح‌القدس معروف است. همچنین ثیئوغنسطس نیز این مطلب را بیان کرده است. این‌ها جزو مسلمانان محسوب نمی‌شوند؛ زیرا در زمانی زندگی می‌کردند که اسلام در عمل پا به عرصه نگذاشته بود؛ بنابراین متهم‌کردنمان به اینکه فقط ما معتقد به مخلوق‌بودن روح‌القدس هستیم عاری از هرگونه صحتی است. اکنون پس از این مقدمه به یکی از اقانیم، ‌یعنی روح‌القدس، می‌پردازیم تا به‌روشنی و بی‌هیچ شک و تردیدی دریابیم که روح‌القدس یک مخلوق است و خداوندِ اَزلی نیست. ولی اول باید بفهمیم روح‌القدس چیست؟ تسلی‌دهنده، احمدالحسن(ع) می‌فرماید: «روح‌القدس همان روح پاكی و عصمت است. اگر بنده نیّتش را برای خداوند سبحان و متعال خالص گرداند و خواهان وجه او باشد، خداوند او را دوست می‌دارد و ملکی را موکّل او می‌کند تا او را به هر خیری وارد و از هر شرّی خارج كند و او را به‌سوی مکارم اخلاق (والاترین خصوصیات اخلاقی) سوق می‌دهد. روح‌القدس واسطۀ انتقال دانش به انسانی است که موکّلش است. روح‌القدس‌ها متعددند و یکی نیستند؛ روح‌القدسی كه با حضرت عیسی(ع) و انبیا بوده است با روح‌القدسی كه با محمد(ص)، علی(ع) و فاطمه(ع) و ائمه(ع) است فرق می‌كند؛ این روح‌القدس، همان روح‌القدس اعظم است كه فقط برای حضرت محمد(ص) نازل شد و پس از وفات او به علی(ع) منتقل شد و پس از او به ائمه(ع) انتقال یافت و پس از ایشان به مهدیین دوازده‌گانه منتقل می‌شود. از ابوبصیر روایت شده است كه گفت: از ابوعبدالله(ع) دربارۀ این سخن خداوند تبارک‌وتعالی پرسیدم: (وَكَذَلِكَ أَوْحَینَا إِلَیكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنَا مَا كُنْتَ تَدْرِی مَا الْكِتَابُ وَلا الْأِیمَانُ)[62] (و این‌چنین روحی از امر خودمان را به تو وحی کردیم درحالی‌که تو نمی‌دانستی کتاب چیست و ایمان کدام است). فرمود: مخلوقی از مخلوقات خداوند عزوجل كه از جبرئیل و میكائیل بزرگ‌تر است و همراه حضرت محمد(ص) بود و به او خبر می‌داد و راهنمایی می‌كرد و بعد از ایشان، همراه ائمۀ بعد از اوست.[63]»[64] خداوند حجت‌ها و خلفای خود را با روح‌القدس مسح و با آن تسدیدشان می‌کند و این مطلبی است که تورات و انجیل بر آن تصریح دارند. سفر اعمال رسولان، اصحاح دهم: (38 همان یسوع را که از ناصره بود خدا چگونه‌ با روح‌القدس‌ و قوت‌ مسح‌ نمود که‌ حرکت کرده‌، اعمال‌ نیکو به‌جا می‌آورد و همۀ مقهورین‌ ابلیس‌ را شفا می‌بخشید؛ زیرا خدا با وی‌ بود). در این متن کسی که مسح شده، مسیح(ع) است که به او توان انجام اعمال را عطا می‌کند؛ چراکه خدا با او بود. مزامیر، اصحاح 45: 7: (عدالت‌ را دوست‌ و شرارت‌ را دشمن‌ داشتی‌. به این دلیل خداوند ـ‌خدای‌ تو‌ـ تو را با‌ روغن‌ شادمانی‌ بیش از رفقایت‌ مسح‌ كرده‌ است‌). اکنون تأملی می‌کنیم در برخی از متونی که ثابت می‌کنند روح‌القدس مخلوق است و نیز هیچ ارتباطی با اقانیم سه‌گانه ندارد. متن اول از رسالۀ اول پولس رسول به کولسیان 3: 17: (و آنچه‌ کنید در گفتار و کردار، همه‌ را به‌ نام‌ پروردگار یسوع انجام دهید و خداوند و پدر را به‌وسیلۀ او شکر کنید). بنابراین هر عمل، سخن و کاری با نام پروردگار یسوع (آقا یا یسوع معلم) با شکرگزاری از خداوند و پدر انجام می‌شود. می‌بینیم هیچ یادی از روح‌القدس نیست و هیچ اشاره‌ای، ‌نه نزدیک و نه دور‌، در این متن وجود ندارد. متن دوم در رسالۀ دوم پولس به قرنتیان 13: 14 این سخن پولس: (فیض‌ پروردگار ما یسوع و محبت‌ خدا و مشارکت روح‌القدس‌ با جمیع‌ شما باد. آمین‌!) نصارا از این متن، برهانی را نتیجه می‌گیرند برای صحیح‌بودن تثلیث و مساوی‌بودن اقانیم سه‌گانه. می‌گویم: چه‌بسا منظور گوینده چیزی غیر از فهم شما باشد؟ در سفر اعمال رسولان 8: 30 آمده است: (و او شنید که اشعیای نبی می‌خواند؛ پس گفت: آیا آنچه می‌خوانی، می‌فهمی؟). اگر کوتاه بیاییم و بگوییم این همان مطلبی است که پولس رسول می‌خواست به مردم بفهماند، می‌گوییم: اول، گویندۀ این عبارت پولس رسول است که مسیح را ندیده و نزدش شاگردی نکرده است؛ درنتیجه معصوم از خطا و اشتباه نیست تا سخنانش دلیل و حجت باشد. دوم، عبارت پیشین پولس مبنی بر اعتقاد به تثلیث فرض شده، درحالی‌که اعتقاد به تثلیث نه از این عبارت و نه از امثال آن ریشه نگرفته، بلکه بر اساس مَجمع نیقیه در سال 325‌م در ربع اول قرن چهارم میلادی مقرر شده است. سوم، معنای لفظ روح‌القدس در سخن پولس، خداوند نیست تا اُقنوم سوم تلقی شود؛ بلکه منظور یک موهبت قدسی است که وقتی بنده برای خداوند اخلاص می‌ورزد و از گناهانش پاک می‌گردد از سوی خداوند عطا می‌شود. درنتیجه روح‌القدس را برای تسدید و راهنمایی‌اش موکل بر او می‌کند و این همان نکته‌ای است که ما در اعمال رسولان 2: 38 بیان کردیم: (پطرس به آنان گفت: توبه کنید و هرکدام از شما به نام یسوع مسیح برای آمرزش گناهان تعمید کند. بخشش روح‌القدس را بپذیرید). روح‌القدس می‌بخشد و به واسطه‌اش توبه‌کنندگانِ از گناهان تسدید می‌شوند؛ همان کسانی که با پیروی از حجت و خلیفۀ خدا بر خلقش از گناهانشان پاک می‌شوند؛ یعنی پیروی از خدای در خلق که در آن زمان، مسیح(ع) بود. خداوند بیان فرموده که روح‌القدس مخلوق است و این روح آن‌گونه که نصارا می‌پندارند، همان خداوند نیست. آن‌ها همیشه بیان می‌کنند که خداوند، روح است! این روحی که خداوند به‌واسطۀ او مخلصان و پاک‌دلان را تسدید می‌کند در اسفار زیر ذکر شده‌ است. این‌ها فقط چند نمونه است، نه همۀ ‌‌‌‌آن‌ها؛ وگرنه بسیارند: در مزمور 51: 10 می‌خوانیم: (ای‌ خدا! قلبی پاک در من‌ بیافرین‌ و روحی راستکار در باطنم‌ تازه‌ بساز). خداوند در درون او، در دلش روحی نیکوکار آفرید که او را تسدید و پاک و طاهر می‌کند تا به‌واسطۀ آن، راه‌های حق را بپیماید؛ درنتیجه روح، مخلوق است و آن‌گونه که مسیحیان می‌گویند، خداوند نیست. در سفر حزقیال 11: 19: (و ایشان‌ را یک دل‌ خواهم‌ داد و در اندرون‌ ایشان‌ روحی تازه‌ خواهم‌ نهاد). دعا برای آنان به این صورت است که در درونشان روحی جدید قرار داده شود، غیر از روحی که درون آنان است. این خود دلیلی است بر اینکه روح، آفریده‌ای از آفریده‌های خداوند است. در سفر دوم پادشاهان 2: 9: (الیشع گفت‌: نصیب‌ مضاعف‌ روح‌ تو بر من‌ شود). این متن بر متعدد‌‌بودن روح تأکید می‌ورزد و اینکه یکی نیست. در سفر دانیال 5: 11: (شخصی‌ در مملكت‌ تو هست‌ كه‌ روح‌ خدایان‌ قدوس‌ دارد). در اینجا تأکید می‌شود مردی وجود دارد که در او روح خدایان قدوس هست؛ یعنی روح‌القدس. و این روح، همانی است که کسانی که ذکرشان خواهد آمد از او آکنده شده‌اند: یوحنای معمدان (یحیای تعمید‌دهنده)؛ در انجیل لوقا 1: 15 آمده است: (و از شکم‌ مادر خود آکنده از روح‌القدس‌ خواهد بود). همچنین مادرش الیزابت آکنده از آن بود؛ طبق آنچه در انجیل لوقا 1:‌41 آمده است: (و چون‌ الیصابات‌ (الیزابت) سلام‌ مریم‌ را شنید آن جنین در رحم‌ او به‌ حرکت‌ درآمد و الیصابات‌ آکنده از روح‌القدس‌ شد). وجه تمایز بین فرود‌‌آمدن روح‌القدس بر مادر یوحنا ـ‌الیزابت‌ـ و مریم عذرا(ع) چیست؟ آیا این‌طور نیست که بر هر دو، روح‌القدس فرود آمده است؟ یا شما می‌گویید بُز است حتی اگر پرواز کند؟![65] همان‌طور که پدرش زکریا آکنده از آن بود؛ طبق آنچه انجیل لوقا 1: 67 بیان کرده است؛ و استفانوس آکنده از آن بود که یادش در سفر اعمال رسولان 6: 5 و نیز 7: 55 آمده و نمونه‌های دیگر که بسیارند. آنچه در این متون آمده است نه از‌جمله برهان‌های دال بر صحیح‌بودن تثلیث محسوب می‌شوند و نه مساوی‌بودن اقانیم سه‌گانه؛ حتی اگر کوتاه بیاییم و بپذیریم که این‌ها، متون اصلی هستند و در کتاب مقدس وارد نشده‌اند؛ چراکه در آن‌ها هیچ ذکری از اقانیم سه‌گانه وجود ندارد. انبیا و فرستادگان و نیز شاگردان با روح‌القدس مسح شدند و به‌طور قطع و یقین عیسی(ع) نیز یکی از ایشان است. متن زیر را از اعمال رسولان می‌خوانیم که همچون خورشید میان روز، آشکار است: اعمال رسولان اصحاح دهم: (38 همان یسوع را که از ناصره بود خدا چگونه‌ با روح‌القدس‌ و قوت‌ مسح‌ نمود؛ که‌ حرکت کرده‌، اعمال‌ نیکو به‌جا می‌آورد و همۀ مقهورین‌ ابلیس‌ را شفا می‌بخشید؛ زیرا خدا با وی‌ بود). ما از شما می‌پرسیم: تفاوت بین مسح‌شدن یسوعی که از ناصره است توسط خداوند و مسح‌شدن دیگر انبیا و فرستادگان توسط او چیست؟ اگر بگویید: در اینجا عام و خاص مطرح می‌شود که چنین چیزی موجود نیست! شما بر ما تفضلی فرمایید و بفرمایید چنین مطلبی را از کجا آوردید؟! اما عبارت روح‌القدس، طبق متونی که پیش‌تر بیان شد به موهبت قدسی و تسدید و یاری مؤمنان مربوط می‌شود. با وجود ‌این، می‌پرسیم: آن‌گونه که مسیحیان اعتقاد دارند چطور ممکن است اقانیم سه‌گانه از یکدیگر متمایز و درعین‌حال در جوهر یکسان باشند؟! در نامۀ اول پولس رسول به تسالونیکی 5: 19 می‌خوانیم: (روح‌ را خاموش مکنید. ۲۰ نبوت‌ها را حقیر مشمارید. ۲۱ همه‌چیز را تحقیق‌ کنید و به‌ آنچه‌ نیکوست‌ تمسک جویید). در اینجا روح مترادف نبوت‌ها آمده است و بر امتحان و تحقیق هر چیز و تمسک به آنچه نیکوست تأکید شده. این همان چیزی است که برای روح حق خواسته شده است؛ روحی که عیسی(ع) به آن بشارت داد، همان تسلی‌دهنده، احمد(ع). او روح حق است و این صفتی است که نصارا گمان کردند به روح‌القدس اختصاص دارد و جایز نیست هیچ بشری به روح‌بودن توصیف شود؛ درحالی‌که این نظر با آنچه در کتاب مقدس آنان آمده، در تضاد است؛ آنجا که یوحنا بیان می‌کند روح‌بودن بر انبیا نیز اطلاق می‌شود. در انجیل آمده است: (2 با‌ این‌، روح‌ خدا را می‌شناسید‌: هر روحی‌ که‌ به‌ عیسی‌ مسیح‌ مجسم‌شده‌ (آمده در جسد) اقرار کند از خداست‌، ۳ و هر روحی‌ که‌ عیسی‌ مسیح‌ مجسم‌ را انکار کند از خدا نیست‌). در نامۀ اول یوحنای رسول اصحاح 4: 1 آمده است: (ای‌ حبیبان‌، هر روحی را تصدیق نکنید، بلکه روح‌ها را بیازمایید که‌ از خدا هستند یا نه‌؛ زیرا انبیای‌ دروغین بسیاری به‌ [سرتاسر] دنیا رفته‌اند). در اینجا کلمۀ «روح‌ها» مترادف کلمۀ «پیامبران» آمده است؛ پس نمی‌توان عبارت روح را فقط به روح‌القدس اختصاص داد. یوحنا تعبیر روح الهی را برای دلالت پیامبر الهی یا به‌عبارت‌دیگر «فرستاده‌شده از سوی خداوند» استفاده کرده است. یوحنا ما را بدون مشخص‌کردن روح خدا رها نکرده است؛ آنجا که در نامۀ اول یوحنای رسول 4: 2 می‌گوید: (با‌ این‌، روح‌ خدا را می‌شناسید‌: هر روحی‌ که‌ به‌ عیسی‌ مسیح‌ مجسم‌شده‌ (آمده در جسد) اقرار کند از خداست‌). این مبحث را با دو متن قطعیِ محکم به پایان می‌رسانیم؛ متونی که نقص و جهالتی را که در خصوص مسیح(ع) وجود دارد بیان می‌دارند. همچنین دربارۀ روح‌القدسی که مسیح(ع) بیان می‌دارد؛ اینکه او از آن ساعتی که جز پدر شخص دیگری نمی‌داند، اطلاعی ندارد. در انجیل متی 24: 36 آمده است: (اما از آن روز و ساعت، هیچ‌کس جز پدر من اطلاع ندارد، حتی ملائکۀ آسمان). در انجیل مرقس 13: 32 آمده است: (اما از آن روز و ساعت هیچ‌کس خبر ندارد؛ نه فرشتگان آسمان و نه پسر. فقط پدر از آن آگاه است). نه روح‌القدس و نه پسر، هیچ‌کدام آن ساعت (روز پروردگار) را نمی‌دانند. شاید بگویند: در اینجا مسیح با ناسوت خودش سخن می‌گوید. این تنها یک مغالطه است؛ مغالطه‌ای که هیچ سودی برایشان ندارد؛ به‌این‌ترتیب آن‌ها قانون ایمانی را که به آن اعتقاد دارند نقض می‌کنند؛ اینکه او تنها یک جوهر و ذات بوده است. در کتاب بدعت‌های جدید پاپ شنودا، ص109 از قدیس کیرلس (377 تا 444) نقل می‌کند: «دانستیم که پس از اتحاد از دو ذات سخن نگوییم... بنابراین ما می‌توانیم بگوییم: درون رحم سیده عذرا طبیعت لاهوتی از نظر اُقنومی با طبیعت بشری یکی شده است؛ ولی پس‌ازاین اتحاد به‌هیچ‌وجه بازنمی‌گردیم تا از دو طبیعت در مسیح سخن بگوییم؛ چراکه عبارت دو طبیعت، جدا و متفاوت‌بودن را می‌رساند.» این سخن انبا گریگوریوس نیز هست. انبا ابرام اسقف الفیوم می‌گوید: «ما نمی‌گوییم این نیاز را طبیعت ناسوتی برآورده کرده است و آن کار را طبیعت لاهوتی. این از سخنان پروتستان‌هاست که ما به آن اعتقاد نداریم.» انبا بیشوی، ‌دبیر شورای مجمع مقدس‌، می‌گوید: «یسوع، یک «ذات» است، ‌با لاهوت و ناسوت خودش‌، و بین این دو، انفصال و جدایی وجود ندارد و ما نمی‌گوییم این کار را ناسوت او و آن کار را لاهوتش انجام داده است.»

-فصل سوم: عقیدۀ به‌صلیب‌‌رفتن و فدا‌‌شدن... چگونه این عقیده ثابت یا نقض می‌شود؟

اثبات یک عقیده نیازمند دلیل قطعی است که هیچ شائبه‌ای در آن نباشد و دلیلی صریح که بدون ‌هیچ پوشیدگی و ابهامی به این عقیده اشاره کند؛ ولی می‌بینیم نصارا عقیده‌ای از‌پیش‌تعیین‌شده دارند که می‌خواهند آن را به متون تحمیل کنند. ما می‌گوییم: وقتی دانستیم اصل و اساس ایمانِ صحیح به هر عقیده‌ای، ملتزم‌بودن به مطالب کتابی است که صاحب آن عقیده به آن ایمان دارد و وقتی بدانیم ایمانی که به‌صورتی قطعی به متون آن کتاب استناد نداشته یا برخی اعتقاداتی را در بر داشته باشد که در تضاد یا تناقض یا حداقل از کتابی که در ایمان صحیح به آن تکیه می‌شود به دور باشد، چنین وضعیتی بی‌هیچ شک و تردیدی فاسد ‌بودن این ایمان را ثابت می‌کند. در اینجا شایسته است موضع خود را دربارۀ عقیدۀ فدا‌‌شدن روشن سازیم. ما منکر این عقیده نیستیم؛ ولی مفهوم اعتقاد مدنظر نصارا را نفی می‌کنیم؛ این اعتقاد که خداوند در قالب یک انسان، جسد‌دار شد تا فدا‌شدن را به اجرا برساند. مفهوم فدا‌شدن از ابتدا وجود داشته و کتاب مقدس آن را بیان کرده و قرآن این مطلب را با داستان فدا‌شدن یگانه فرزند ابراهیم بیان فرموده است. این مفهوم در ذبح‌شدن سر یحیی (یوحنا) فرزند زکریا و نیز در عبدالله پدر رسول خدا(ص)نیز دیده می‌شود. رسول خدا(ص) فرمود: «من فرزند دو ذبح‌شده هستم.»[66] یعنی عبدالله و اسماعیل. بزرگ‌ترین فداکاری انجام‌شده در این زمین با حسین بن علی بن‌ ابی‌طالب(ع) روی داد؛ همان‌کس که خونش را فدایی عرش خداوند و زمینه‌سازی حکومت آن نجات‌دهنده‌ای کرد که زمین را پس ‌از اینکه از ظلم و ستم پر شده است، آکنده از عدل و داد می‌کند. این حادثه، همان‌طور که کتاب مقدس بیان می‌کند‌، در زمین کربلا و نزدیک رود فرات اتفاق افتاد. سفر ارمیا 46: 10: (و این روز، روزِ سُرور خداوند، پروردگار سپاهیان است، روز انتقام از غضب‌شدگان. پس شمشير، هلاک می‌کند و سير می‌شود و از خون ايشان مست می‌گردد. زيرا خداوند، پروردگار سپاهیان ذبح‌شده‌ای در زمین شمالی نهر فرات دارد). می‌گویند: خلاصی و رها‌شدن تنها با مسیح صورت می‌گیرد. ما می‌گوییم: خداوند روش و منهجی برای رضایت و شناخت خود از طریق انبیا و فرستادگانش ـ‌که حجت‌های خداوند بر آفریدگانش هستند‌ـ وضع فرموده است. کسی که از آنان پیروی کند نجات می‌یابد و کسی که سرپیچی کند هلاک می‌شود و با این‌هاست که جهان خاضع و فروتن می‌شود؛ نه به آن صورتی که آن‌ها می‌گویند: خلاصی و رها‌شدن تنها با یسوع مسیح صورت می‌گیرد. برای این سخن شما دلیلی وجود ندارد درحالی‌که عکس آن روشن و واضح است. این متن محکم تقدیم شما! متنی که می‌گوید کسی که به حجت و خلیفۀ خداوند در هر زمان ایمان بیاورد به رضایت و خشنودی خداوند دست پیدا می‌کند؛ چراکه به‌واسطۀ خلیفه و حجت خدا بر آفریدگانش است که جهان خاضع می‌شود، نه با آن خلاص‌شدن مدنظر شما و نه با گناه اولینی که شما می‌پندارید. این متن محکم را با هم می‌خوانیم: سفر پیدایش 5: 24: (و خنوخ‌ با خدا راه‌ می‌رفت‌ و نایاب‌ شد؛ زیرا خدا او را برگرفت‌). نامۀ عبرانیان، اصحاح 11: (۵ به‌واسطۀ ایمان‌ خنوخ،‌ منتقل‌ شد تا مرگ را نبیند و نایاب‌ شد، چراکه‌ خدا او را منتقل‌ ساخت‌؛ زیرا پیش از انتقالِ وی‌ برایش شهادت‌ داده‌ شد که‌ وی رضامندی‌ خدا را حاصل‌ کرد). آنتونیوس فکری در تفسیر کتاب مقدس می‌گوید: «زندگی خنوخ، به‌وسیلۀ ایمان صورتی برای کلیسای والای آسمانی آورد؛ اما نیکوکارانه، پس او با ایمان زنده شد. او با ایمانش توانست خداوند را خشنود کند. خنوخ مثالی است برای کسی که نیکوکارانه در میان جهانی بد و شرور، زنده شده است. کسی که پیروز می‌شود و همانند خنوخ، با ایمان خود در نیکی سیر می‌کند، خداوند او را منتقل می‌کند تا با او در مشارکت با بزرگی‌هایش زندگی کن.» ما می‌گوییم: خنوخ توانست خداوند را خشنود کند، بی‌آنکه به ایمان‌آوردن به آن عقیده‌ی رها شدنی که شما اعتقاد دارید، پناه ببرد. پس در اینجا عقیدۀ گناه آغازین کجاست؟ همان‌که می‌گوید خداوند راضی نمی‌شود مگر با عقیدۀ به‌صلیب‌رفتن و خلاص‌شدن. متونی را بیان می‌کنیم که در نامه به عبرانیان، اصحاح 11 ذکر شده است: (به‌ ایمان‌ هابیل‌ قربانیِ نیکوتر از قائن‌ (قابیل) تقدیم خدا کرد و به ‌سبب‌ آن‌ شهادت‌ داده‌ شد که‌ او نیکوکار است‌، آنجا که خداوند به‌ هدایای‌ وی گواهی داد؛ و به ‌سبب‌ همان‌ بعد از مردن‌ هنوز گوینده‌ است‌. ۵ به‌واسطۀ ایمان‌ خنوخ،‌ منتقل‌ شد تا مرگ را نبیند و نایاب‌ شد، چراکه‌ خدا او را منتقل‌ کرد‌؛ زیرا پیش از انتقالِ وی‌ برایش شهادت‌ داده‌ شد که‌ وی رضامندی‌ خدا را حاصل‌ کرد ۶ لیکن‌ بدون‌ ایمان،‌ تحصیل‌ رضامندی‌ او ممکن نیست، زیرا هر‌که‌ به‌ خدا تقرب می‌جوید لازم‌ است‌ ایمان‌ آورد که‌ او هست‌ و اینکه او جویندگان‌ خود را جزا می‌دهد. ۷ به‌واسطۀ ایمان،‌ نوح‌ خدا‌ترس شد؛ چون‌ دربارۀ‌ اموری‌ که‌ تا آن‌ وقت‌ دیده‌ نشده،‌ الهام‌ یافته‌ بود. پس برای نجات‌یافتن اهل‌ خانۀ خود یک کشتی ساخت‌. پس دنیا به‌واسطۀ او داوری شد، و او وارث‌ آن‌ نیکی‌ای شد که به‌حَسَب ایمان بود...). این متون عقیدۀ گناه آغازین را نقض می‌کند؛ گناهی که ممکن نیست پاک شود مگر با تجسد‌یافتن لاهوت به ناسوت تا وظیفۀ رها‌کردن بشر از این گناه را به انجام برساند. نه‌تنها رها‌شدن، بلکه داوری‌شدن؛ همان‌طور که دربارۀ نوح(ع) به انجام رسید: (خلاص‌شدن و رهایی‌یافتن با سوار‌شدن در کشتی نوح(ع) و جهان به‌وسیلۀ او داوری شد)؛ پس عقیدۀ گناه آغازین کجاست؟

-متونی که نصارا با آن‌ها بر عقیدۀ به‌صلیب‌‌رفتن دلیل می‌آورند

متن اول (8 لیکن‌ خدا محبت‌ خود را در ما ثابت‌ می‌کند از اینکه‌ هنگامی‌که‌ ما هنوز گناهکار بودیم‌ مسیح‌ در راه ما مرد).[67] همۀ انبیا و فرستادگان خودشان و همه‌چیزشان را در راه نجات قومشان قربانی کردند. آن‌ها راهنمایان به‌سوی خدا و درب خدا هستند. آن‌ها به خاطر کسی که گناه کرده و عهد و میثاق خداوند را فراموش کرده است بار مشقت و سختی را به دوش کِشیده‌اند؛ همان‌طور که خواندیم و در متونی که خواهد آمد ملاحظه خواهیم کرد آن‌کسی که بار گناهان را به دوش می‌کشد چه کسی است. متن دوم (و برحسب‌ شریعت‌، تقریباً همه‌چیز با‌ خون‌ طاهر می‌شود و بدون‌ ریختن‌ خون‌، آمرزشی نیست‌).[68] این متن برای قضیۀ به‌صلیب‌رفتن، قطعی‌‌الدلاله محسوب نمی‌شود. با توجه به متون خواهیم دید که آیا آمرزش بدون ریختن خون حاصل می‌شود؟ اما آنچه در یوحنا، اصحاح 3 آمده است: (16 زیرا خداوند جهان‌ را این‌قدر محبت‌ کرد که‌ پسر یگانۀ خود را داد تا هر‌کس به او ایمان‌ آورد هلاک‌ نشود؛ بلکه‌ حیاتی جاودان‌ یابد)؛ کلمۀ «یگانه» در اصل یونانی و انگلیسی وجود ندارد، بلکه عبارت «برگزیده» یا «انتخاب‌‌شده» دیده می‌شود؛ بنابراین این کار توسط مترجم یا کسی که می‌خواهد عقیده‌ای را بر دیگران واجب کند، عملی فریب‌کارانه است. Kin(ع) James Version: For (ع)od so loved the world, that he (ع)ave his only be(ع)otten Son, that whosoever believeth in him should not perish, but have everlastin(ع) life. کلمۀ be(ع)otten به معنای «برگزیده» یا «انتخاب‌شده» است و به‌هیچ‌وجه به معنای «یگانه» نیست. بااین‌حال، اگر کوتاه بیاییم، وقتی متن را کامل کنیم مضمون و معنا روشن خواهد شد: (۱۷ زیرا خدا پسر خود را به این جهان‌ نفرستاد تا بر جهان‌ داوری‌ کند بلکه‌ تا به‌وسیلۀ او جهان‌ نجات‌ یابد. ۱۸ آن‌که‌ به‌ او ایمان‌ آورد بر او حکم‌ نشود؛ اما هر‌که‌ ایمان‌ نیاورد اکنون بر او حکم‌ شده‌ است؛ به جهت‌ اینکه او به‌ اسم‌ پسر یگانۀ خدا ایمان‌ نیاورده‌ است. ۱۹ و حکم‌ این‌ است‌: نور به جهان‌ آمد، درحالی‌که مردم‌ ظلمت‌ را بیش از نور دوست‌ داشتند، از آنجا که‌ اعمال‌ ایشان‌ بد است‌). پس کسی که به فرستادۀ خدا و حجت و جانشین او ایمان بیاورد، بر او حکم نمی‌شود و کسی که ایمان نمی‌آورد، بر او حکم می‌شود؛ زیرا ایمان از طریق نورِ خلیفه و جانشین خدا و حجت اوست، ولی مردم تاریکی را بیش از نور دوست می‌دارند. متون دیگری هم در این خصوص وجود دارد؛ ولی ما به همین مقدار بسنده می‌کنیم؛ زیرا نیازمان را برطرف می‌کند و بحث تفصیلی آن در پرتوی برخی پرسش‌ها برای شناخته‌شدن این موضوع کامل می‌شود. اینکه: 1. چه کسی گناه را به دوش کِشید؟ 2. آیا راهی غیر از به‌صلیب‌رفتن برای آمرزش وجود دارد؟ 3. آیا کسی که به صلیب رفت، همان خداوندِ نامحدود است؟ 4. یسوع با زاری و گریه و توسل از خداوند درخواست می‌کند که این جام از او برداشته شود و به صلیب نرود! 5. آیا متونی وجود دارد که بگوید به‌دستآوردن زندگی جاودان جز با ایمان‌داشتن به عقیدۀ به‌صلیب‌رفتن نمی‌تواند حاصل شود؟ 6. آیا دلایلی وجود دارد که شخص دیگری به صلیب رفته و به خاطر عیسی(ع) قربانی شده باشد؟ عقیدۀ به‌صلیب‌رفتن و فدا‌شدن، بر تفکر تجسّد‌یافتن پسر خدا در قالب انسان تکیه می‌کند. سپس این شخصیت فدای بشریت به صلیب می‌رود تا رها‌شدن از گناه آدم(ع) را محقق نماید. در حقیقت این عقیده‌ای که نصرانیت بر آن استوار است، پایه و اساسی در کتاب مقدس ندارد. یسوع نمی‌گوید من به خاطر گناه آدم آمدم، یا آمدم تا برای رها‌شدن بشریت به صلیب بروم. عیسی(ع) ‌همان‌طور که در متی 5: 17 آمده است‌، می‌فرماید: (17 گمان مبرید که آمده‌ام تا تورات یا صحف انبیا را باطل سازم؛ بلکه [آمدم] تا کامل کنم ۱۸ زیرا هر‌آینه‌ حق را به‌ شما می‌گویم‌: تا آسمان‌ و زمین‌ زایل‌ نشود، یک حرف یا نقطه‌ای از تورات‌ هرگز زایل‌ نخواهد شد تا همه‌ واقع‌ شود. ۱۹ پس‌ هر‌کس یكی از این‌ احكام‌ کوچک‌ترین‌ را بشكند و به‌ مردم‌ چنین‌ تعلیم‌ دهد، در ملكوت‌ آسمان‌‌ها كمترین‌ شمرده‌ شود؛ اما هر‌كس‌ به عمل‌ آورد و تعلیم‌ نماید، او در ملكوت‌ آسمان‌‌ها بزرگ‌ خوانده‌ خواهد شد). یک محقق دقیق هیچ پایه و اساسی برای این اعتقاد در کتاب مقدس نمی‌یابد؛ حتی خودِ حضرت آدم(ع) هنگامی‌که از درخت خورد، طبق متن صریح کتاب مقدس‌، نمی‌دانست گناه مرتکب می‌شود؛ زیرا او تفاوت بین خیر و شر را نمی‌دانست. در سفر پیدایش 2: 17 آمده است: (اما از درخت‌ شناخت نیک و بد زنهار نخوری‌ زیرا روزی‌ كه‌ از آن‌ خوردی‌ به‌یقین‌ خواهی‌ مرد). پروردگار به آدم(ع) می‌فرماید: از درخت شناخت خوبی و بدی نخور؛ ولی آدم(ع) از آن خورد؛ زیرا او نمی‌توانست بین اشتباه و درست تمایز قائل شود و پس‌ازاینکه از درخت خورد توانست تفاوت بین خیر و شر را بفهمد. در سفر پیدایش 3: 22: (پروردگار ـ‌خدا‌ـ گفت‌: اینک انسان‌ مثل‌ یكی‌ از ما شد، که نیک و بد را می‌شناسد). بنابراین آدم(ع) تنها هنگامی‌که از آن درخت خورد فرق بین خیر و شر را دانست؛ درحالی‌که پیش از خوردن، نمی‌دانست. بنا بر فرض، اینکه آدم گناه کرده است، گناه بشر در به‌دوش‌کِشیدن این گناه چه بوده است؟

-1. چه کسی گناه را به دوش می‌کِشد؟

تثنیه 24: 16: (نه پدران‌ به‌عوض‌ پسران‌ كشته‌ شوند و نه‌ پسران‌ به‌عوض‌ پدران‌؛ هركس‌ برای‌ گناه‌ خود كشته‌ شود). ارمیا 31: 29: (29 و در آن‌ ایام‌ بار دیگر نخواهند گفت‌ كه‌ پدران‌ انگور ترش خوردند و دندان‌ پسران‌ كُند شد 30 بلکه هرکدام به گناه خود خواهد مرد؛ هر انسانی که انگور ترش بخورد دندانش کُند شود). حزقیال 18: 20: (هركه‌ گناه‌ كند او خود خواهد مرد. پسر متحمل‌ گناه‌ پدرش‌ و پدر متحمل‌ گناه‌ پسرش‌ نخواهد بود. نیکوییِ نیکوکار بر خودش‌ خواهد بود و شرارتِ شریر بر خودش‌). این متون ثابت می‌کنند پسران، گناه پدران و پدران، گناه پسران را به‌‌دوش نمی‌کِشند؛ هر انسانی برای گناه خودش محاسبه می‌شود. حتی اگر برای پرهیز از جدل کوتاه بیاییم و صحیح‌بودن گمان آن‌ها به اتفاق‌افتادن گناه را بپذیریم ـ‌‌آن‌گونه که کتاب مقدس بیان می‌دارد‌ـ نیازی به مصلوب‌ و کشته‌شدن نخواهد بود.

-2. آیا راهی غیر از به‌صلیب‌رفتن برای آمرزش وجود دارد؟

برای آمرزش گناهان، هیچ قید یا شرطی بر خداوند متعال وجود ندارد؛ مگر آنچه خودش برای خودش شرط کرده باشد. به‌راستی خداوند از سرِ لطف و رحمتش بدون نیاز به هیچ قربانی، می‌بخشاید؛ زیرا او رحیم است و بسیار آمرزنده، و «عمل صالح» پایه و اساسی از پایه‌های مغفرت و آمرزش است. گاهی انسانی با پیشکش‌کردن حیوان یا پرنده‌ای برای ذبح‌کردن، کفارۀ گناهی را می‌پردازد یا با تقدیم طلا، نقره، پول یا نانی (آرد). رحمت و مهربانی از جمله صفاتی است که پروردگار به آن توصیف می‌شود: (...آیا دست‌ من‌ از هر عوض‌دادنی کوتاه شده یا در من‌ قدرتی‌ نیسـت‌ كه‌ رهایی‌بخشم).[69] (باید شریر راه‌ خود را و گناهكار افكار خویش‌ را ترک‌ گوید و به‌سوی‌ پروردگار بازگردد؛ پس بر وی رحمت‌ خواهد نمود، و به‌سوی‌ خدای‌ ما [بازگردد] كه‌ او مغفرتِ بسیار خواهد كرد).[70] (۱ ای‌ پروردگار، از زمین‌ خود راضی شده‌ای‌. اسیریِ یعقوب‌ را بازآورده‌ای. ۲ عصیان‌ قوم‌ خود را عفو كرده‌ای‌. تمامی گناهان‌ ایشان‌ را پوشانده‌ای‌؛ سِلاه‌! ۳ تمامی غضب‌ خود را برداشته‌‌ای. از حِدّت‌ خشم‌ خویش‌ بازگشته‌ای).[71] (19پس‌ گناه‌ این‌ قوم‌ را به‌حسب‌ عظمتِ رحمت‌ خود بیامرز؛ همچنان که‌ این‌ قوم‌ را از مصر تا اینجا آمرزیده‌ای‌. ۲۰ پروردگار گفت‌: بی‌تردید برحسب‌ كلام‌ تو آمرزیدم‌).[72] بررسی چگونگی آمرزش گناهان در کتاب مقدس 1. آمرزش با نماز و توبه دوم تواریخ 7: 14: (پس قوم‌ من‌ كه‌ به‌ اسم‌ من‌ نامیده‌ شده‌اند، متواضع‌ شوند و دعا كنند و طالب‌ حضور من‌ باشند و از راه‌های‌ بد خویش‌ بازگردند؛ آنگاه‌ من‌ از آسمان‌ اجابت‌ خواهم‌ فرمود و گناهان‌ ایشان‌ را خواهم‌ آمرزید و زمین‌ ایشان‌ را شفا خواهم‌ داد). اشعیا 55: 7: (باید شریر راه‌ خود را و گناهكار افكار خویش‌ را ترک‌ گوید و به‌سوی‌ پروردگار بازگردد؛ پس بر وی رحمت‌ خواهد نمود، و به‌سوی‌ خدای‌ ما [بازگردد] كه‌ او مغفرتِ بسیار خواهد كرد). 2. آمرزش با آرد لاویان 5: 11: (11 و اگر دستش‌ به‌ دو فاخته‌ یا دو جوجه‌ كبوتر نرسد، آنگاه‌ قربانی‌ خود را برای‌ گناهی‌ كه‌ كرده‌ است‌ «ده‌ ایفه‌« آرد مرغوب به جهت‌ قربانیِ گناه‌ بیاورد، روغنی‌ بر آن‌ ننهد و كُندری بر آن‌ نگذارد؛ زیرا که قربانیِ گناه‌ است‌. ۱۲ آن‌ را نزد كاهن‌ بیاورد و كاهن‌ یک‌ مشت‌ از آن‌ را برای‌ یادآوری برگیرد و بر هدایای‌ آتشین‌ پروردگار بر مذبح‌ بسوزاند که این‌ قربانی‌ گناه‌ است‌). 3. آمرزش با اموال خروج 30: 15: (15 دولتمند از نیم‌ مثقال‌ زیاده‌ ندهد و فقیر كمتر ندهد هنگامی‌که‌ هدیه‌ای‌ برای‌ كفارۀ جان‌های‌ خود به‌ پروردگار تقدیم می‌کنند. ۱۶ و نقد كفاره‌ را از بنی‌اسرائیل‌ بگیر و آن‌ را برای‌ خدمت‌ خیمۀ اجتماع‌ قرار بده‌، تا برای‌ بنی‌اسرائیل‌ یادگاری‌ به‌ حضور خداوند باشد و به جهت‌ جان‌های‌ شما كفاره‌ باشد). 4. آمرزش با جواهرات اعداد 31: 50: (پس‌ ما از آنچه‌ هركس‌ یافته‌ است‌ هدیه‌ای‌ برای‌ پروردگار آورده‌ایم؛ از زیورهای‌ طلا و خلخال‌ها و دستبندها و انگشترها و گوشواره‌ها و گردنبندها تا برای‌ جان‌های‌ ما به‌ حضور پروردگار كفاره‌ شود). بنابراین آمرزش، از طریق نماز و توبه و از طرق دیگری مثل آرد و اموال و جواهر محقق می‌شود. پس به چه دلیل طریقۀ آمرزیده‌شدن تنها به کشته‌شدن و به‌صلیب‌رفتن تغییر کرده است؟! 5. همچنین آمرزیدنی به‌واسطۀ ذبح قوچ یا گوساله و مشابه آن پس چرا آمرزیده‌شدن تنها به خون محدود شده است؟ در میکاه 6: 6 تا 8 آمده است: (6 با چه‌چیز به‌ حضور پروردگار بیایم‌ و نزد خدای‌ تعالی‌ ركوع‌ کنم؟ آیا با قربانی‌های‌ سوختنی‌ و با گوساله‌های‌ یک‌ساله‌ به‌ حضور وی‌ بیایم‌؟ ۷ آیا پروردگار از هزاران قوچ‌ و از ده‌ها‌ هزار نهر روغن‌ راضی‌ خواهد شد؟ آیا نخست‌زادۀ خود را به‌‌عوض‌ معصیتم‌ و ثمرۀ بدن‌ خویش‌ را به‌‌عوض‌ گناه‌ جانم‌ بدهم‌؟ ۸ به‌درستی که ای‌ انسان، از آنچه‌ نیكوست‌ تو را باخبر نموده‌ است‌ و اینکه پروردگار از تو چه‌ می‌طلبد؛ جز اینكه‌ انصاف‌ به‌جا آوری‌ و رحمت‌ را دوست‌ بداری‌ و در حضور پروردگار خویش‌ با فروتنی‌ سلوک‌ نمایی‌؟). خداوند از تو قوچ، خون، روغن و پیشکش‌های دیگر نمی‌خواهد! آنچه خداوند از تو می‌خواهد این است که حق را به‌جا بیاوری، نه‌فقط با ایمان‌آوردن بلکه با ایمان و اعمال! او مهربانی و تواضع با خداوندگارت را دوست می‌دارد.

-3. آیا کسی که به صلیب رفت همان خداوندِ نامحدود است؟

نصارا اعتقاد دارند آمرزیده‌شدن گناهان جز با به‌صلیب‌رفتن و مرگ خداوند امکان‌پذیر نخواهد بود و اینکه برای تکفیر گناهان، از مردنِ کسی که نامحدود است گریزی نیست و ازآنجاکه فقط خداوند نامحدود است، از مردن خداوند بر صلیب گریزی نیست! ولی این مطلب با کتاب مقدس و متون آن در تناقض است: تثنیه 32: 40: (من‌ تا ابدالآباد زنده‌ هستم‌). حزقیال 18: 3: (سید ـ‌پروردگار‌ـ می‌فرماید: من [همیشه] زنده‌ام). ارمیا 10: 10: (اما یهوه‌ پروردگار حق‌ است‌ و او خدای‌ زنده است). حبقوق 1: 12: (ای‌ خدای‌ من‌! ای‌ قدوس‌ من‌! آیا تو از ازل‌ پروردگار نیستی؟ پس‌ هرگز نخواهی‌ مرد). بنابراین خداوند، آن معبود زنده‌ای است که هرگز نمی‌میرد؛ پس چگونه بر صلیب می‌میرد؟ گفته می‌شود او با ناسوت بشری‌اش مُرد و با لاهوتش نمرده است. می‌گویم: این گفتار، اعتقاد آن‌ها را نقض خواهد کرد، مبنی بر اینکه آمرزش گناهان، مرگ خداوند لاهوت ـ‌و نه ناسوت‌ـ را طلب می‌کند. مردن ناسوت اهمیتی ندارد؛ چراکه گناه نامحدود مرگ نامحدود را طلب می‌کند و نامحدود همان لاهوت است و ناسوت نیست. پس آیا لاهوت مُرد و سه روز پس از مردن او این هستی بدون خداوند بوده است؟ پاپ شنودا در کتاب بدعت‌های جدید، ص‌109 از قدیس کیرلس (377 تا 444) نقل می‌کند: «دانستیم پس از اتحاد، از دو طبیعت سخن نگوییم [...] بنابراین ما می‌توانیم بگوییم: درون رحم سیده عذرا طبیعت لاهوتی از نظر اُقنومی با طبیعت بشری یکی شده است؛ ولی پس از این اتحاد به‌هیچ‌وجه بازنمی‌گردیم تا از دو طبیعت در مسیح سخن بگوییم؛ چراکه عبارت دو طبیعت، جدا و متفاوت‌بودن را می‌رساند.» این سخن «انبا گریگوریوس» نیز هست. انبا ابرام اسقف الفیوم می‌گوید: «ما نمی‌گوییم این نیاز را طبیعت ناسوتی برآورده کرده است و آن کار را طبیعت لاهوتی. این از سخنان پروتستان‌هاست که ما به آن اعتقاد نداریم.» انبا بیشوی، ‌دبیر شورای مجمع مقدس، می‌گوید: «یسوع، یک طبیعت است؛ با لاهوت و ناسوت خودش و بین این دو، انفصال و جدایی وجود ندارد و ما نمی‌گوییم این کار را ناسوت او و آن کار را لاهوتش انجام داده است.»

-4. یسوع با گریه و زاری و توسل از خداوند درخواست می‌کند که این جام از او برداشته شود و به صلیب نرود!......

جای تعجب است که یسوع خوشحال و شاد و مسرور نیست؛ چراکه وی در محقَق‌نمودن هدفش پیروز شده است، ‌یعنی به‌صلیب‌رفتن تا بشر از گناه آدم خلاص شود! یسوع در هنگام به‌صلیب‌‌رفتن، محزون و گریان بود و از خداوند درخواست می‌کرد که به‌صلیب‌رفتن از او برداشته شود. این واقعاً مطلب حیران‌کننده‌ای است! چرا یسوع چنین درخواستی دارد و برای به‌صلیب‌نرفتنش گریه می‌کند؟ درحالی‌که خود او نقشۀ به‌صلیب‌رفتن برای نجات‌یافتن بشر از هلاکت را وضع کرده است؟! متون زیر یسوع و این موقعیت بد ناراحت و گریان‌کننده را پیش از به‌صلیب‌رفتنش توصیف می‌کنند؛ توصیفی که واضح می‌کند یسوع نمی‌خواست به صلیب برود: مرقس 14: 34: (34 و به ایشان‌ گفت‌: نفس‌ من‌ از حزن،‌ به مرگ نزدیک شد. اینجا بمانید و بیدار باشید. 35 و قدری پيش‌تر رفت، به روی زمين افتاد و دعا كرد تا اگر ممكن باشد آن ساعت از او بگذرد 36 پس گفت: ای پدرِ پدران، هر چيزی برای تو امکان‌پذیر است. اين پياله را از من بگذران). یوحنا 12: 27: (اکنون جان‌ من‌ مضطرب‌ است‌ و چه‌ بگویم‌؟ ای‌ پدر، مرا از این‌ ساعت‌ نجات‌بخش). عبرانیان 5: 7: (او که در ایام مجسّم‌بودنش چون با فریادهای بلند و اشک‌ها به درگاه او ـ‌که قادر به رهانیدنش از مرگ بود‌ـ دعا و استغاثه کرد، و به‌خاطر تقوایش مستجاب شد). می‌بینیم یسوع فریاد می‌زند و تضرُّع می‌کند تا اینکه خداوند او را ‌برخلاف آنچه انتظار می‌رود‌، از به‌صلیب‌رفتن رهایی ببخشد؛ چراکه فرض بر این است که برای وقوع این اتفاق، خوشبخت و مسرور باشد؛ زیرا او بشر را از گناه اصلی خود نجات خواهد داد. پس خداوند دعای او را مستجاب کرد و به‌جهت تقوایش سخن او را شنید و فدا‌شدن او را با شبیه(ع) به انجام رساند. نصارا به پیشگویی‌های عهد قدیم اِستشهاد می‌کنند که واقعۀ به‌صلیب‌رفتن وجود دارد و به‌طور دقیق بر سید مسیح(ع) جاری شده است. آن‌ها با مزمور، اصحاح 22 گواه می‌آورند: (۱ ای‌ خدای‌ من! ای‌ خدای‌ من‌! چرا مرا ترک‌ كرده‌ای‌ و از نجات‌ من‌ و فریاد سخنم دوری؟ ۲ ای‌ خدای‌ من‌! در روز می‌خوانم‌ و مرا اجابت‌ نمی‌كنی و در شب‌ نیز؛ و مرا خاموشی‌ نیست‌. ۳ و اما تو قدوس‌ هستی‌، ای‌ كه‌ بر تسبیحات‌ اسرائیل‌ نشسته‌ای‌! ۴ پدران‌ ما بر تو توكل‌ داشتند؛ بر تو توكل‌ داشتند و ایشان‌ را خلاصی‌ دادی‌). در حقیقت اگر آن‌ها این متون را به‌خوبی می‌خواندند برایشان روشن می‌شد که خداوند عیسی(ع) را رهانیده است. آیۀ 4 می‌گوید: (پدران‌ ما بر تو توكل‌ داشتند؛ بر تو توكل‌ داشتند و ایشان‌ را خلاصی‌ دادی). و در نامۀ عبرانیان: (و به‌‌سبب‌ تقوای‌ خویش‌ مستجاب‌ گردید). در نتیجه، خداوند آن شبیه که به‌جای او به صلیب رفت را فرود آورد. اما چرا این پیشگویی‌ها در عهد قدیم وجود دارد؟ در علم خداوند است که واقعۀ به‌صلیب‌رفتن به وقوع خواهد پیوست و عیسی(ع) این مطلب را می‌دانست؛ به همین دلیل از پدر درخواست می‌کند که او را رهایی ببخشد و این جام را از او بردارد و او [پدر] به خاطر تقوایش سخنش را شنید. علی‌رغم اینکه متون بالا به‌وضوح دلالت دارند که شخص به‌صلیب‌رفته شخصیت دیگری است، ولی کتاب مقدس را جست‌وجو خواهیم کرد و در آن توقف‌هایی خواهیم داشت تا برای ما به‌روشنی مشخص شود که شخص به‌صلیب‌رفته، فرد دیگری است؛ کسی که خود را برای رها‌شدن عیسی(ع) قربانی نمود. ان‌شاءالله ده دلیل خواهم آورد که بر اساس آن‌ها استدلال می‌شود مصلوب همان شبیهی است که خود را قربانی کرد تا این جام را از مسیح(ع) بردارد.

-ایستگاه اول: سید مسیح دعا می‌کند و انجیل اقرار دارد که خداوند دعایش را مُستجاب کرد. آیا این واقعه اتفاق افتاده است؟

این مطلب را در نامۀ عبرانیان، اصحاح 5، آیۀ 7 می‌بینیم: (او که در ایام مجسّم‌بودنش چون با فریادهای بلند و اشک‌ها به درگاه او ـ‌که قادر به رهانیدنش از مرگ بود‌ـ دعا و استغاثه کرد، و به‌خاطر تقوایش مستجاب شد). این متن به ما می‌گوید که مسیح با تضرع شدید و جاری‌شدن اشک از خداوند درخواست کرد تا او را از مرگ رهایی بخشد و این متن اقرار می‌کند که خداوند به‌خاطر تقوایش صدای او را شنید. متن دیگری وجود دارد که حقیقت را به ما خبر می‌دهد؛ در مزمور، اصحاح 91، آیۀ 14: (چون او به‌ من‌ رغبت‌ دارد او را خواهم‌ رهانید و چون به‌ اسم‌ من‌ عارف‌ است‌ او را بالا خواهم برد). و در مزمور، اصحاح 91، آیۀ 15: (مرا خواند، پس او را اجابت‌ کردم. من‌ در تنگی‌ با او خواهم‌ بود. او را نجات‌ می‌دهم و بزرگ خواهم‌ داشت). ما دربارۀ این متون چه نظری داریم؟ آن‌گونه که نصارا ایمان دارند مزامیر، پیشگویی‌هایی از سید مسیح است و به ما خبر می‌دهد که خداوند او را رهانیده و نجات داده است و حتی او را رفع کرده است و او از خداوند درخواست می‌کند و خداوند اجابت می‌فرماید؛ همچنین انجیل متی از ماجرایی به ما خبر می‌دهد که هنگام آزمودنش، بین او و شیطان روی داده است: انجیل متی، اصحاح 4، آیۀ 6: (به‌ وی گفت‌: اگر تو پسر خدا هستی خود را به‌ زیر بینداز، زیرا مكتوب‌ است‌ كه‌ فرشتگانِ خود را دربارۀ تو فرمان‌ می‌دهد تا تو را به‌ دست‌های خود برگیرند، مبادا پایت‌ به‌ سنگی خورَد). می‌بینیم که شیطان از او به‌عنوان امتحان یا آزمایش درخواست می‌کند که اگر او مسیح است خودش را به پایین بیندازد و اگر حق باشد به او آزاری نمی‌رسد؛ چراکه خداوند به فرشتگانش سفارش کرده است که او را با دست‌هایشان بگیرند تا پایش با سنگ مصدوم نشود و شیطان برای این سخن خود به آنچه در مزامیر آمده است استدلال می‌کند. در مزامیر، اصحاح 91، آیۀ 11: (زیرا كه‌ فرشتگانِ خود را دربارۀ تو امر خواهد فرمود تا در تمامی راه‌هایت‌ تو را حفظ‌ کنند). در مزامیر، اصحاح 91، آیۀ 12: (تو را بر دست‌های‌ خود برخواهند داشت‌ مبادا پای‌ خود را به‌ سنگی بزنی). شیطان از مزامیر آگاه بود و مقصود آن را می‌د‌انست. آیا همان‌طور که مزامیر به ما خبر داده است خداوند او را در عمل نجات داد و رفع کرد و آیا آن‌گونه که نامۀ عبرانیان به ما خبر می‌دهد خداوند دعایش را مُستجاب فرمود؟ آری، خداوند او را نجات داد؛ زیرا وی درخواست کرد که جام از او برداشته شود. یسوع دعا و توسل می‌کند که این جام از او برداشته شود: انجیل مرقس، اصحاح 14: 35: (35 و قدری پيش‌تر رفت، به روی زمين افتاد و دعا كرد تا اگر ممكن باشد آن ساعت از او بگذرد 36 پس گفت: ای پدرِ پدران، هر چيزی برای تو امکان‌پذیر است. اين پياله را از من بگذران). خداوند فرشتگانی را برای مسیح فرستاد تا او را از بین دشمنانش رهایی بخشد. در انجیل لوقا، اصحاح 22: 43 آمده است: (فرشتگانی از آسمان برایش آشکار شد تا او را نیرو بخشند).

-ایستگاه دوم: چرا پطرس می‌گوید: «جان‌ خود را در راه‌ تو خواهم‌ نهاد؟»

در انجیل یوحنا، اصحاح 16 آمده است: (پس از اندکی‌ مرا نخواهید دید و بعد از اندکی‌ باز مرا خواهید دید). معنای (پس از اندکی‌ مرا نخواهید دید و بعد از اندکی‌ باز مرا خواهید دید) در بحث خصوصیات تسلی‌دهنده روشن شد و اینکه مقصود از آن، همان شخص شبیه است؛ مراجعه کنید. در انجیل یوحنا، اصحاح 13: (۳۳ ای‌ فرزندان‌! اندک‌زمانی‌ دیگر با شما هستم‌ و مرا طلب‌ خواهید کرد؛ و همچنان که‌ به‌ یهود گفتم‌ [به شما هم می‌گویم] جایی‌ که‌ می‌روم‌ شما نمی‌توانید بیایید؛ اکنون نیز به‌ شما می‌گویم‌. ۳۴ به‌ شما حکمی تازه می‌دهم‌ که‌ به یکدیگر محبت‌ کنید؛ چنانکه‌ من‌ به شما محبت‌ کردم تا شما نیز به یکدیگر محبت‌ کنید. ۳۵ به‌این‌ترتیب همه‌ خواهند فهمید که‌ شما شاگرد من‌ هستید، اگر محبت‌ یکدیگر را داشته‌ باشید. ۳۶ شمعون پطرس به وی گفت: ای آقا، كجا می‌روی؟ عيسی پاسخ داد: جايی که می‌روم، اکنون نمی‌توانی‌ از پیِ من بيايی؛ ولی در آخر از پیِ من خواهی آمد.37 پطرس به او گفت: ای آقا، برای چه اکنون نتوانم از پیِ تو بيايم؟ جان خود را در راه تو خواهم نهاد.38 عيسی به او جواب داد: آيا جان خود را در راه من می‌نهی؟ به‌یقین به تو می‌گويم تا سه مرتبه مرا انكار نكرده باشی، خروس بانگ نخواهد زد). اگر در این متن دقت کنیم مطلب زیر را خواهیم دید: (۳۶ شمعون پطرس به وی گفت: ای آقا، كجا می‌روی؟ عيسی پاسخ داد: جايی که می‌روم، اکنون نمی‌توانی‌ از پیِ من بيايی؛ ولی در آخر از پیِ من خواهی آمد. 37 پطرس به او گفت: ای آقا، برای چه اکنون نتوانم از پیِ تو بيايم؟ جان خود را در راه تو خواهم نهاد. 38 عيسی به او جواب داد: آيا جان خود را در راه من می‌نهی؟ به‌یقین به تو می‌گويم تا سه مرتبه مرا انكار نكرده باشی، خروس بانگ نخواهد زد) چه‌چیزی باعث شد که شمعون پطرس بگوید «جان خود را در راه تو خواهم نهاد»؟ این متون به ما می‌گویند که مسیح(ع) به آنان توضیح نمی‌دهد که چه حادثۀ ناگواری برایش اتفاق خواهد افتاد؟ بنابراین چیزی وجود دارد که مسیح به آنان خبر داده است. علتی که باعث شد مسیح(ع) بفرماید اکنون نمی‌توانید به دنبال من بیایید، همانی است که سمعان پطرس را وادار کرد بگوید: «جان‌ خود را در راه‌ تو خواهم‌ نهاد.» و چرا خودش را در راه او قرار دهد؟! تا بتواند به دنبال او برود. اگر مسیح(ع) به ملکوت و رفع خداوند صعود کند سمعان پطرس نمی‌تواند او را دنبال کند، مگر از همان طریق یعنی «رفع‌شدن و بالا‌‌رفتن» و به همین دلیل سمعان می‌خواهد خودش را به‌جای مسیح قرار دهد تا به صلیب برود و به‌این‌ترتیب بتواند در ملکوت او را دنبال کند. این متن تأکید می‌کند مسیح(ع) کاری را که یهود می‌خواستند انجام دهند به آن‌ها خبر داده و به آن‌ها گفته است که خداوند سبحان و متعال او را یاری خواهد داد و بالا خواهد برد. به همین دلیل سمعان آرزو می‌کند خودش را به‌جای مسیح قرار دهد تا بتواند او را دنبال کند و وارد ملکوت شود. از‌همین‌رو سمعان با تعجب می‌پرسد که چرا نمی‌تواند او را دنبال کند: «چرا نمی‌توانم تو را دنبال کنم؟ من جان خود را در راه تو خواهم نهاد.» زیرا شبیهی وجود دارد که خداوند او را به‌جای عیسی(ع) آماده کرده است و آن هنگام که این شباهت بر آن شخص فدایی که برای انجام این وظیفه فرود آمده بود افتاد: (63 ...پس کاهن اعظم پاسخ داد و به او گفت: تو را به خدای زنده، سوگند می‌دهم به ما بگو آیا تو مسیح، پسر خدا هستی؟ 64 یسوع (عیسی) پاسخ داد: تو [این‌گونه] گفتی؛ و نیز من به شما می‌گویم که بعد از این، پسر انسان را خواهید دید که بر دست راست قوّت می‌نشیند و بر ابرهای آسمان می‌آید).[73] شبیه نمی‌فرماید من او هستم؛ به همان صورتی که مسیح(ع) همواره چنین می‌گفت. ایستگاه سوم: سکوت مصلوب در برابر پیلاطس و هیرودیس! سکوت کسی که دستگیر شد در برابر پیلاطس، آن‌گونه که در متی، اصحاح 27، آیۀ 13 آمده است: (13 پس‌ پیلاطس به‌ او گفت‌: نمی‌شنوی‌ چقدر علیه تو شهادت‌ می‌دهنـد؟ ۱۴ اما او در پاسخ وی یک‌ سخـن‌ هـم‌ نگفت‌؛ ‌طوری ‌که‌ والـی‌ بسیـار متعجب‌ شـد). اگر او همان مسیح است چرا پاسخش را نمی‌دهد؟ علی‌رغم فصیح و گویا‌بودن زبان سید مسیح و شجاعت وی که او همان کسی بود که آشکارا مردم را با استدلال به سکوت می‌کشاند. وقتی کسی را که دستگیر شد نزد هیرودیس فرستادند هیرودیس بسیار خوشحال شد؛ زیرا او می‌خواست سید مسیح را ببیند و سخنش را بشنوند، حتی معجزه‌ای از او ببیند و چیزهای بسیاری از او بپرسد؛ اما چه شد؟ لوقا، اصحاح 23، آیۀ 8 این واقعه را برای ما روایت می‌کند: (اما هیرودیس‌ چون‌ عیسی‌ را دید به‌غایت‌ شادمان شد؛ زیرا مدت‌ مدیدی‌ بود می‌خواست‌ او را ببیند؛ چراکه چیزهای بسیاری از او شنیده بود و امید داشت تا‌ معجزه‌ای‌ از او ببیند). لوقا، اصحاح 23، آیۀ 9 دربارۀ این اتفاق می‌گوید: (پس‌ چیزهای‌ بسیار از وی‌ پرسید؛ لیکن‌ وی هیچ‌ پاسخی به‌ او نداد). دلیل دیگری وجود دارد مبنی بر اینکه مصلوب، مسیح نیست بلکه شبیه است: (12 درحالی‌که رؤسای کاهنان و شیوخ شکایت می‌کردند او هیچ پاسخ نداد. 13 پس‌ پیلاطس به او‌ گفت‌: نمی‌شنوی‌ چقدر علیه تو شهادت‌ می‌دهنـد؟ ۱۴ اما او در پاسخ وی یک‌ سخـن‌ هـم‌ نگفت‌؛ ‌طوری که‌ والـی‌ بسیـار متعجب‌ شـد). آیا این شخص همان سید مسیح است که یهود را با استدلال به خاموشی می‌کشاند؟ یا او همان کسی است که به‌جهت اعتقاد رهایی‌بخشیدن آمده است ولی دربارۀ آن، یک کلمه هم حرف نمی‌زند؟

-ایستگاه چهارم: آن‌گونه که نصارا می‌پندارند اتهام مصلوب چه بود؟

یهودیان او را به دلیل کفرگویی به صلیب کشیدند. اگر هدف از آمدن در قالب جسد، به‌صلیب‌رفتن باشد تا آن گناه برداشته شود، آیا شایسته نبود کسی که دستگیر شد این اتهام را ثابت کند تا او را به صلیب ببرند و به‌صلیب‌رفتن و فدا‌شدن کامل شود؟ ولی آیا اتهام کفر‌گفتن در عمل برایش ثابت شد؟ این اتهام به‌هیچ‌وجه برای شخص دستگیر‌شده ثابت نشد. این مطلب را ما در میان سخن پیلاطس می‌بینیم؛ آن‌گونه که انجیل لوقا، اصحاح 23، آیۀ 13 برای ما روایت می‌کند: (پس‌ پیلاطس‌ کاهنان و سرداران‌ و [بزرگان] قوم‌ را خوانده‌ 14 به‌ ایشان‌ گفت‌: این‌ مرد را نزد من‌ آوردید که‌ قوم‌ را می‌شوراند. الحال‌ من‌ او را در حضور شما امتحان‌ کردم‌ و از آنچه‌ بر او ادعا می‌کنید اثری‌ نیافتم‌). انجیل لوقا، اصحاح 23، آیۀ 4: (ناگاه‌ پیلاطس‌ به‌ کاهنان و جمیع‌ قوم‌ گفت‌: من در این‌ شخص‌ هیچ‌ عیبی‌ نمی‌یابم‌).

-ایستگاه پنجم: دو پاسخ مختلف که گمان آنان را مبنی بر اینکه مصلوب همان سید مسیح(ع) است ساقط می‌کند.

نکته‌ای به‌غایت مهم وجود دارد. پرسشی که یهود در هیکل و رواق سلیمان از سید مسیح پرسیدند و همین پرسش پیش از به‌صلیب‌رفتن از شخصِ دستگیر‌شده پرسیده شد. مشاهده می‌کنیم که دو پاسخِ کاملاً متفاوت وجود دارد. اگر مسیح همان کسی است که به صلیب رفت، تفاوت در پاسخ به همان پرسشی که توسط همان گروه پرسیده شد، فقط یک معنا می‌تواند داشته باشد: اینکه این دو نفر، دو شخصیت متفاوت بودند. در انجیل یوحنا، اصحاح 10، آیۀ 23: (۲۳ و عیسی در هیکل، در رواق سلیمان [با وقار] قدم می‌زد ۲۴ یهودیان‌ دور او را گرفتند و به او گفتند: تا کی‌ ما را در تردید نگاه می‌داری‌؟ اگر تو مسیح‌ هستی‌ آشکارا به‌ ما بگو. ۲۵ عیسی‌ به ایشان‌ جواب‌ داد: من‌ به‌ شما گفتم‌ و شما ایمان‌ نیاوردید. اعمالی‌ که‌ به‌ اسم‌ پدر خود به‌جا می‌آورم‌، آن‌ها برای‌ من‌ شهادت‌ می‌دهند. ۲۶ لیکن‌ شما ایمان‌ نمی‌آورید زیرا از گوسفندان‌ من‌ نیستید؛ چنانکه‌ به‌ شما گفتم‌. ۲۷ گوسفندان‌ من‌ آواز مرا می‌شنوند و من‌ آن‌ها را می‌شناسم‌؛ پس آن‌ها مرا پیروی می‌کنند. ۲۸ و من‌ به‌ آن‌ها حیات‌ جاودان می‌بخشم و تا به‌ ابد هلاک‌ نخواهند شد و هیچ‌کس‌ آن‌ها را از دست‌ من‌ نخواهد ربود). یهود از او پرسیدند که آیا او مسیح است؟ او به آنان پاسخ می‌دهد که قبلاً به آن‌ها گفته است، ولی آن‌ها به او ایمان نیاوردند و او را تصدیق نکردند و با دلایل بر راستی خویش استدلال می‌کند؛ همان معجزات و کارهایی که به نام خداوند انجام داده و به واسطه‌شان تأیید شده است؛ ولی آن‌ها ایمان نمی‌آورند و او را تصدیق نمی‌کنند؛ زیرا آن‌ها از پیروان او و از ایمان‌آورندگان به او نیستند؛ اما پیروانش او را می‌شناسند و به او ایمان می‌آورند و تعالیمش را می‌دانند و او نیز آنان را می‌شناسد و آنان از او پیروی می‌کنند. ملاحظه می‌کنید؟ آن‌ها از او پرسیدند آیا او مسیح است؟ او پاسخ مثبت می‌دهد و دلایلی برایشان پیش می‌کشد. ولی آن‌ها همان پرسش را از کسی که دستگیر شد پرسیدند و او چه پاسخی داد؟ نگارندۀ انجیل لوقا در اصحاح 22 از ابتدای آیۀ 67 برای ما روایت می‌کند: (آن‌ها گفتند: اگر تو همان مسیح هستی به ما بگو. به آنان فرمود: اگر به شما بگویم تصدیقم نمی‌کنید و اگر بپرسم پاسخم را نمی‌دهید و رهایم نمی‌سازید). کسی که دستگیر شد به آن‌ها این‌گونه پاسخ داد که اگر بگوید شما حقیقت را انکار می‌کنید و اگر پاسخی غیر از آنچه آن‌ها می‌خواهند بدهد او را تصدیق نمی‌کنند و اگر او از آنان بپرسد به او پاسخ نمی‌دهند و او را آزاد نمی‌کنند! آیا این پاسخ به همان صورتی است که سید مسیح در هیکل گفته است؟! انجیل متی، اصحاح 26: 64: (یسوع (عیسی) پاسخ داد: تو [این‌گونه] گفتی؛ و همچنین من به شما می‌گویم که بعد از این پسر انسان را خواهید دید که بر دست راست قوّت می‌نشیند و بر ابرهای آسمان می‌آید). همچنین کسی که دستگیر شد این‌گونه پاسخ می‌دهد که آن‌ها چنین ادعا می‌کنند و او دربارۀ آنچه آن‌ها ادعا می‌کنند هیچ‌چیزی نگفت! لوقا، اصحاح 22، آیۀ 70: (همه‌ گفتند: آیا تو پسر خدا هستی‌؟ او به‌ ایشان‌ گفت‌: شما می‌گویید که‌ من‌ آن هستم‌). چرا او اصرار دارد به این صورت پاسخ دهد که آن‌ها هستند که چنین ادعایی دارند و او کسی نیست که آن‌ها می‌گویند. وقتی به سخن سید مسیح و پاسخی که در رواق هیکل به یهودیان داد و پاسخ کسی که دستگیر شد بازمی‌گردیم، اختلاف و تعارضی بزرگ می‌بینیم که فقط به یک صورت حل می‌شود: اینکه شخص دوم، همان شبیه است.

-ایستگاه ششم: مسیح، همان است که بر دست راست قوّت خداوند نشسته است

شخص دستگیر‌شده دربارۀ مسیح چه خبری به یهودیان داد؟ مراجعه می‌کنیم به پاسخ دستگیر‌شده، پس‌ازاینکه از او پرسیدند ببینیم آیا او مسیح است. می‌بینیم او چنین پاسخ می‌دهد: (یسوع (عیسی) پاسخ داد: تو [این‌گونه] گفتی؛ و همچنین من به شما می‌گویم که بعد از این پسر انسان را خواهید دید که بر دست راست قوّت می‌نشیند و بر ابرهای آسمان می‌آید).[74] شما ادعا می‌کنید من مسیح هستم. همچنین به شما می‌گویم: پس از اکنون ـ‌یعنی در لحظه‌ای که با آنان سخن می‌گوید‌ـ پسر انسان ـ‌یکی از القاب مسیح در کتاب‌ـ بر دست راست قوت نشسته است! شبیه در برابرشان بود و از او می‌پرسیدند که آیا او مسیح است. او به آن‌ها پاسخ می‌دهد شما چنین ادعایی دارید و من، او نیستم در این لحظه‌ای که با شما سخن می‌گویم پسر انسان بر دست قوت خدا نشسته است.

-ایستگاه هفتم: همگی دربارۀ من شک روا می‌دارید

اکنون روی کلام دربارۀ (شُبِّهَ لَهُمْ) است. انجیل به آیۀ (وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ) (ولی بر آنان مشتبه شد) اقرار می‌کند: خداوند سبحان در قرآن کریم سخن یهود را حکایت می‌فرماید:( وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسيحَ عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذينَ اخْتَلَفُوا فيهِ لَفي‏ شَكٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ يَقيناَ)[75] (و گفتۀ ايشان كه: «ما مسيح، عيسى بن مريم، پيامبر خدا را كشتيم» و حال آنكه آنان او را نكشتند و مصلوبش نكردند، ليكن امر بر آنان مشتبه شد؛ و كسانى كه دربارۀ او اختلاف كردند، قطعاً دربارۀ آن دچار شک شده‌اند و هيچ علمى بدان ندارند، جز آنكه از گمان پيروى مى‌كنند، و يقيناً او را نكشتند). سخن مسیح پیش از دستگیر‌شدن او چنین بود که همگی در شخصیت او شک می‌کنند؛ همان‌گونه که در انجیل متی، اصحاح 26، آیۀ 31 می‌بینیم: (آنگاه‌ یسوع به همگی‌شان گفت‌: همۀ شما امشب‌ دربارۀ من‌ لغزش‌ خواهید خورد؛ چنانکه‌ مکتوب‌ است‌ من شبان‌ را می‌زنم‌ و گوسفندان‌ گله‌ پراکنده‌ می‌شوند). همچنین در انجیل مرقس، اصحاح 14، آیۀ 27: (آنگاه عیسی‌ ایشان‌ را گفت‌: همانا همۀ شما امشب‌ در من‌ لغزش‌ خواهید خورد؛ زیرا مکتوب‌ است‌ شبان‌ را می‌زنم‌ و گوسفندان‌ پراکنده‌ خواهند شد). شخصیت سید مسیح(ع) در آن زمان برای همه شناخته‌شده بود. آیا ممکن است، ‌آن‌گونه که سید مسیح به آنان خبر می‌دهد‌، در شخصیت او شک کنند؟! شک و تردید آن‌ها از این‌ جهت بود که قانع شده بودند مسیح توسط یهودیان دستگیر نخواهد شد؛ زیرا عیسی(ع) به آن‌ها خبر داده بود که یهودیان نمی‌توانند به او دست یابند. این چیزی بود که وقتی مصلوب دستگیر شد باعث گریختن آن‌ها شد. پس همان‌طور که مسیح به آن‌ها خبر داده بود، همگی در شخصیت او شک می‌کنند و در شک و تردید و گمان بودند!

-ایستگاه هشتم: عیسی(ع) با استغاثه و گریه و توسل از خداوند درخواست می‌کند که جام را از او بردارد و به صلیب نرود.

جای تعجب است که یسوع خوشحال و شاد و مسرور نیست؛ چراکه وی در محقَق‌نمودن هدفش پیروز شده است، ‌یعنی به‌صلیب‌رفتن تا بشر از گناه آدم خلاص شود! یسوع در هنگام به‌صلیب‌‌رفتن، محزون و گریان بود و از خداوند درخواست می‌کرد که به‌صلیب‌رفتن از او برداشته شود. این واقعاً مطلب حیران‌کننده‌ای است! چرا یسوع چنین درخواستی دارد و برای به‌صلیب‌نرفتنش گریه می‌کند؟ درحالی‌که خود او نقشۀ به‌صلیب‌رفتن برای نجات‌یافتن بشر از هلاکت را وضع کرده است؟! متون زیر یسوع و این موقعیت بد ناراحت و گریان‌کننده را پیش از به‌صلیب‌رفتنش توصیف می‌کنند؛ توصیفی که واضح می‌کند یسوع نمی‌خواست به صلیب برود: مرقس 14: 34: (34 و به ایشان‌ گفت‌: نفس‌ من‌ از حزن،‌ به مرگ نزدیک شد. اینجا بمانید و بیدار باشید. 35 و قدری پيش‌تر رفت، به روی زمين افتاد و دعا كرد تا اگر ممكن باشد آن ساعت از او بگذرد 36 پس گفت: ای پدرِ پدران، هر چيزی برای تو امکان‌پذیر است. اين پياله را از من بگذران). یوحنا 12: 27: (اکنون جان‌ من‌ مضطرب‌ است‌ و چه‌ بگویم‌؟ ای‌ پدر، مرا از این‌ ساعت‌ نجات‌بخش). عبرانیان 5: 7: (او که در ایام مجسّم‌بودنش چون با فریادهای بلند و اشک‌ها به درگاه او ـ‌که قادر به رهانیدنش از مرگ بود‌ـ دعا و استغاثه کرد، و به‌خاطر تقوایش مستجاب شد). می‌بینیم یسوع فریاد می‌زند و تضرُّع می‌کند تا اینکه خداوند او را ‌برخلاف آنچه انتظار می‌رود‌، از به‌صلیب‌رفتن رهایی ببخشد؛ چراکه فرض بر این است که برای وقوع این اتفاق، خوشبخت و مسرور باشد؛ زیرا او بشر را از گناه اصلی خود نجات خواهد داد. پس خداوند دعای او را مستجاب کرد و به‌جهت تقوایش سخن او را شنید و فدا‌شدن او را با شبیه(ع) به انجام رساند. نصارا به پیشگویی‌های عهد قدیم اِستشهاد می‌کنند که واقعۀ به‌صلیب‌رفتن وجود دارد و به‌طور دقیق بر سید مسیح(ع) جاری شده است. آن‌ها با مزمور، اصحاح 22 گواه می‌آورند: (۱ ای‌ خدای‌ من! ای‌ خدای‌ من‌! چرا مرا ترک‌ كرده‌ای‌ و از نجات‌ من‌ و فریاد سخنم دوری؟ ۲ ای‌ خدای‌ من‌! در روز می‌خوانم‌ و مرا اجابت‌ نمی‌كنی و در شب‌ نیز؛ و مرا خاموشی‌ نیست‌. ۳ و اما تو قدوس‌ هستی‌، ای‌ كه‌ بر تسبیحات‌ اسرائیل‌ نشسته‌ای‌! ۴ پدران‌ ما بر تو توكل‌ داشتند؛ بر تو توكل‌ داشتند و ایشان‌ را خلاصی‌ دادی‌). در حقیقت اگر آن‌ها این متون را به‌خوبی می‌خواندند برایشان روشن می‌شد که خداوند عیسی(ع) را رهانیده است. آیۀ 4 می‌گوید: (پدران‌ ما بر تو توكل‌ داشتند؛ بر تو توكل‌ داشتند و ایشان‌ را خلاصی‌ دادی). و در نامۀ عبرانیان: (و به ‌سبب‌ تقوای‌ خویش‌ مستجاب‌ گردید). در نتیجه، خداوند آن شبیه که به‌جای او به صلیب رفت را فرود آورد. اما چرا این پیشگویی‌ها در عهد قدیم وجود دارد؟ در علم خداوند است که واقعۀ به‌صلیب‌رفتن به وقوع خواهد پیوست و عیسی(ع) این مطلب را می‌دانست؛ به همین دلیل از پدر درخواست می‌کند که او را رهایی ببخشد و این جام را از او بردارد و او [پدر] به خاطر تقوایش سخنش را شنید.

-ایستگاه نهم: آیا ادب است که پسری مادرش را «ای زن» صدا بزند!

انجیل یوحنا 19: 26: (چون عيسی مادر خود را با آن شاگردی كه دوست می‌داشت ايستاده ديد، به مادر خود گفت: ای زن، اينک این پسر توست). آیا این اخلاقی است که انسان، مادرش ‌که او را به دنیا آورده است، با عبارت «ای زن» صدا کند! (چون عيسی مادر خود را با آن شاگردی كه دوست می‌داشت ايستاده ديد، به مادر خود گفت: ای زن، اينک این پسر توست 27 و به آن شاگرد گفت: اينک این مادر توست...). دقت کنید در همین متنی که وی مریم را «ای زن» مخاطب قرار می‌دهد به یوحنا می‌گوید «این مادر توست»! اگر او عیسی(ع) می‌بود آیا سزاوار نبود که او را با «ای مادرم» خطاب قرار می‌داد؛ همان‌طور که به یوحنا گفت «این مادر توست»! یسوع به احترام به مادر تصریح می‌فرماید، پس احترام او به مادرش کجاست؟ و اگر او مادرش است چرا او را چنین صدا می‌زند؟ متی 19: 16: (16 و ناگاه‌ شخصی‌ آمد و به وی‌ گفت‌: ای‌ استاد نیکو! چه‌ عمل‌ نیکویی کنم‌ تا حیات‌ جاودانی یابم‌؟ ۱۷ به وی گفت‌: از چه‌ سبب‌ مرا نیکو گفتی‌ و حال‌آنکه‌ کسی‌ نیکو نیست‌ مگر یک شخص و او خداست؛ لیکن‌ اگر می‌خواهی‌ داخل‌ حیات‌ شوی‌ احکام‌ را نگاه‌ دار. ۱۸ به او گفت‌: کدام‌ احکام‌؟ عیسی‌ گفت‌: قتل‌ مکن‌، زنا مکن‌، دزدی‌ مکن‌، شهادت‌ دروغ‌ مده‌، ۱۹ و پدر و مادر خود را حرمت‌ دار و همسایۀ خود را مثل‌ خودت دوست‌ بدار).

-ایستگاه دهم

تأکیدی بر اینکه آن‌ها شبیه را گرفتند: اینکه پطرس او را نمی‌شناخت. انجیل متی، 26: 72: (72 باز هم پطرس منکر شد و گفت: من قسم می‌خورم که آن مرد را نمی‌شناسم. 73 کمی بعد کسانی که آنجا ایستاده بودند پیش آمدند و به پطرس گفتند: البته که تو یکی از آن‌ها هستی زیرا از لهجه‌ات پیداست. 74 در آن هنگام شروع به لعن‌کردن و قسم‌خوردن نمود که اگر من آن مرد را بشناسم. در همان لحظه خروس بانگ زد). انجیل‌های دیگری ـ‌که پذیرفته‌شده نیستند‌ـ وجود دارند که بیان می‌‌کنند جایگزین یا شبیه، همان کسی است که به‌جای مسیح قرار گرفت؛ از جمله: انجیل توما، انجیل برنابا و انجیل پطرس. انجیل توما: انجیلی است که از سوی نصارا پذیرفته‌شده نیست. پس‌ازاینکه ما برخی از مطالب مربوط به قضیۀ به‌صلیب‌رفتن مسیح را بیان کردیم متوجه خواهیم شد که چرا نصارا این انجیل را نپذیرفته‌اند. نسخه‌های کشف‌شدۀ انجیل توما آن‌گونه که برخی متخصصان نوشته‌های خطی مشخص کرده‌اند به حدود سال 150‌م بازمی‌گردد. پژوهشگر کویستر این انجیل را به نیمۀ قرن اول میلادی بازمی‌گرداند و پژوهشگر کیسیبل آن را به سال 140‌م. انجیل توما روشن می‌کند جایگزین مسیح(ع) کسی است که به صلیب رفته است و سخنی بر زبان عیسی(ع) به روایت توما بیان می‌کند: (آن‌گونه که آن‌ها می‌خواستند برایشان سر فرود نیاوردم. من در حقیقت نمردم؛ بلکه در ظاهر این‌گونه است تا در بی‌آبرویی به من نپیوندند؛ زیرا مرگی ـ‌که گمان کردند مرا گرفتارش کرده‌اند‌ـ با گناه و با کوری تنها خودشان را به کام مرگ کشاندند؛ زیرا آن‌ها بر مرگ خود پایکوبی کردند. کسی که تلخی و سرکه را نوشید شخص دیگری بود و او من نبودم. مرا با نی زدند! شخص دیگری بود که همان شمعون است. همان کسی که صلیب را بر دوش خود حمل نمود. به‌راستی کسی که بر سرش تاج و خار قرار دادند شخص دیگری بود. من به نادانی آن‌ها می‌خندیدم).[76] انجیل برنابا: این انجیل نیز انجیلی است که توسط نصارا پذیرفته نشد. انجیل برنابا مدعی است خداوند شبیه عیسی را بر یهودا انداخت و اینکه او به آسمان مرفوع شد و برای ادعایش این‌گونه زمینه‌سازی می‌کند که مسیح(ع) تا پایان جهان زنده خواهد بود و جبرئیل او را از خیانت یهودا خبر داده است. سپس یسوع اعلام کرد که خداوند او را از زمین بالا خواهد برد و چهرۀ خائن )یهودا) را تغییر خواهد داد تا جایی که هرکسی گمان می‌کند او یسوع است.[77] سپس انجیل برنابا بر این مطلب تأکید می‌کند که مسیح(ع) به‌هیچ‌وجه بالای صلیب نرفت؛ بلکه خداوند شبیه او را بر یهودا انداخت و او به‌جایش به صلیب رفت. از‌جمله مطالبی که برنابا بیان می‌دارد: (حقیقت را به شما می‌گویم: صدا و شخصیت و صورت یهودا تا حدی شبیه یسوع شده بود که شاگردان و همۀ مؤمنان اعتقاد داشتند که او یسوع است).[78] انجیل پطرس: این انجیل نیز ـ‌که انجیل پذیرفته‌شدۀ نصارا نیست‌ـ دربارۀ یسوع می‌گوید: (دیدم گویی او را می‌گیرند و عرض کردم: ای آقا! این چیست که می‌بینم؟ آیا این به‌واقع شما هستی که آن‌ها دستگیر می‌کنند؟... یا آن‌ها دست‌ها و پاهای شخص دیگری را می‌کوبند؟... به من رهایی‌دهنده می‌گویند... کسی که میخ‌ها را در دست‌وپاهایش می‌نهند شخصی جایگزین است. آن‌ها شخصی را در شباهت در بی‌حرمتی و خواری قرار می‌دهند! به من نگاه کن و به او بنگر). در نوشته‌‌های افیقبوس در نیمۀ قرن چهارم آمده است که اسقف انطاکیه (‌متوفی سال 210‌) می‌گوید: این اسقف اعتراف به انجیل پطرس را رد کرده است؛ انجیلی که در کشورهای شام و فلسطین منتشر شده بود. قدیس ایروزیموس ـ‌سال 253‌ـ می‌گوید: این انجیل بدعت‌هایی بیان می‌کند؛ زیرا با انجیل‌های کلیسا که از انجیل پولس تأیید گرفته‌اند در تعارض است.[79] این مطلبی است که انجیل‌های دیگری به ما خبر می‌دهند و طبیعتاً اکنون یکی از علت‌های نپذیرفتن این انجیل‌ها توسط نصارا را دانستیم؛ زیرا این انجیل‌ها واقعۀ به‌صلیب‌رفتن و فدا‌‌شدن شخص عیسی(ع) را رد می‌کنند و اعتقاد آن‌ها را بر باد می‌دهند. آن‌ها هر چیزی را که با اعتقادشان مخالفت داشته باشد رد می‌کنند، حتی اگر صحیح باشد! از جمله فرقه‌هایی که معتقدند کسی غیر از مسیح به‌جای او به‌ صلیب‌ رفته است کورنثیون، کربوکراتیون و سیرنثیون هستند. جورج سایل می‌گوید: «سیرنثیون و کربوکراتیون از جمله قدیمی‌ترین فرقه‌های نصارا هستند. آن‌ها می‌گویند: خودِ مسیح به صلیب نرفت و کشته نشد؛ بلکه یکی از شاگردانش به صلیب رفته است که به‌طور کامل به او شباهت داشت. باسیلیدیون‌ها اعتقاد دارند که شخص دیگری به‌جای مسیح به صلیب رفت.»[80] تسلی‌دهنده، احمد (سید احمدالحسن(ع)) در پاسخ به پرسشی دربارۀ شخص به‌صلیب‌کشیده‌شده می‌فرماید: «باید به این نکته توجه داشته باشند: اینکه عیسی(ع) خواستار به‌صلیب‌رفتن باشد باطل است؛ و باطل‌بودن آن را با استفاده از انجیل و سخنان عیسی(ع) در آن، بیان کردم؛ و نیز درخواست ایشان(ع) از خداوند برای به‌صلیب‌نرفتن و برگردانیدن رنج و آزار صلیب از او را. پس یا خدا دعای عیسی(ع) را اجابت فرمود، او را بالا برد و شبیه او را فروفرستاد ـ‌که این، عقیدۀ صحیح است‌ـ یا خداوند دعای عیسی(ع) را اجابت نفرمود که در این صورت، معنای سخن آنان چنین است: خداوند به دعای عیسی(ع) اهمیتی نمی‌دهد! به‌علاوه، آن‌ها عیسی(ع) را به سِفاهت، ضعف ادراک و کمیِ بصیرت متهم می‌کنند؛ در غیر این صورت، چه معنایی دارد که عیسی درخواست می‌کند خداوند به‌صلیب‌رفتن را از او بردارد؛ با‌اینکه این توانایی را دارد که بدون هیچ شکایتی، بر آزار و شکنجۀ به‌صلیب‌رفتن صبر کند؛ و ایشان(ع) می‌داند که مسئلۀ به‌صلیب‌رفتن، در روند پیشرفت دین الهی، مسئلۀ مهمی است. همچنین باید به سند تاریخی «انجیل یهودا» که انجمن تاریخ بین‌المللی بر آن اذعان داشته است، توجه داشته باشند. این انجیل یکی از آثار باستانی خطی است که در مصر کشف شده است و تاریخش به ابتدای قرن سوم میلادی بازمی‌گردد؛ یعنی پیش از اسلام و پیش از بعثت محمد(ص). در این سند آمده است که عیسی به ‌صلیب‌ نشد، بلکه شخصی دیگر به صلیب شد که شبیه او بود. آنچه برای ما مهم است این است که به‌طورکلی مسئلۀ شبیه ـ‌بدون در‌نظر‌‌گرفتن مصداق‌ـ بیش از 1700 سال پیش نزد مسیحیان وجود داشته است؛ و همان‌طور که در مَثَل گفته می‌شود: (هیچ دودی بی آتش نیست)؛ اگر این موضوع هیچ اثر و نشانه‌ای نداشت، بین مسیحیانِ اولیه و در اعتقاداتشان آشکار نمی‌شد. پرسشی که مسیحیان باید به آن توجه داشته باشند و از خود بپرسند این است که این فرقۀ باستانی از مسیحیان از کجا آورده‌اند که عیسی به صلیب نشد و کسی که به صلیب شد، شبیه اوست؟ آیا این صرفاً چیزی بوده که در فکر آنان خطور کرده است؟ و آیا این موضوع، صرفاً مسئله‌ای عقیدتی است یا موضوعی تاریخی که نقل شده؟ آیا به‌عنوان‌مثال می‌توان گفت: این گروه اعتقاد داشتند که عیسی(ع) به صلیب نشد و کسی که به صلیب شد شبیه او بوده است، بدون اینکه روایتی تاریخی وجود داشته باشد که توسط برخی کسانی که در زمان به‌صلیب‌شدن زندگی می‌کرده‌اند به آنان رسیده باشد؟! تمام مسیحیان آزاده را نصیحت می‌کنم که به این سخن کلیسایِ امروز توجهی نداشته باشند [که می‌گویند]: کسانی که این انجیل یا این متن از مسیحیانِ اولیه را به نگارش درآورده‌‌اند فرقه‌ای بدعت‌گذار بوده‌اند؛ چراکه اگر در آن دوران از این گروه دربارۀ عقاید کلیسای امروزی می‌پرسیدیم قطعاً آنان می‌گفتند: این‌ها بدعت است؛ و اگر از آریوس و پیروانش دربارۀ کلیسای امروز بپرسیم قطعاً خواهند گفت: آن‌ها بدعت‌گذار هستند. کلیسا، هر فرد مسیحی را که با او سرِ ناسازگاری داشته باشد به‌عنوان بدعت‌گذار به دشنام و ناسزا می‌گیرد؛ به همان صورتی که امروز با شاهدان یهوه چنین می‌کنند. این حقیقتی که اکنون به‌روشنی آشکار شده است، نه جلو می‌افتد، نه عقب و نه پوشیده می‌ماند؛ آنچه کلیسای امروز می‌گوید موضوعی بوده که در میان مسیحیان اولیه محل اختلاف بوده است و حتی تا امروز نیز در آن اختلاف وجود دارد. فرقۀ مسیحی شاهدان یهوه بهترین گواه بر این اختلاف امروزی است. حقیقت ثابت‌شدۀ موجود در حال حاضر ـ‌در آنچه اختصاص به مسئلۀ مصلوب‌شدن دارد‌ـ این است که سندی تاریخی وجود دارد و تجزیه‌وتحلیل آن از سوی گروه‌های جهانی باستان‌شناسی و با جدیدترین متدهای علمی به انجام رسیده و ثابت شده که این سند به ابتدای قرن سوم میلادی بازمی‌گردد. در این سند، عیسی به صلیب‌ نشد بلکه شبیهی وجود دارد که به‌جای او به صلیب شد. آیا مسیحیان به این تصریح کلیسا که این سند به فرقۀ مسیحیِ کهنی بازمی‌گردد که بدعت‌گذار بوده است اکتفا خواهند نمود؟! آیا این پاسخِ کلیسا پاسخی علمی است؟! آیا ـ‌به‌عنوان‌مثال‌ـ هر مخالفی نمی‌تواند به آنان بگوید: چرا شما آن بدعت‌گذار نباشید؟! آیا صحیح نیست که اکنون و پس از آشکار‌شدن این حقایق، موضوع به‌صلیب‌شدن به شکل بی‌طرف، علمی و به دور از تعصب و تقلید کورکورانه به بحث گذاشته شود؟ این متنی از انجیل یهوداست (طبق ترجمۀ کلیسا بر اساس متن قبطی) که به‌وضوح بیان می‌کند عیسی(ع) به صلیب کشیده نمی‌شود، بلکه شخص دیگری وجود دارد که شبیه اوست و به‌جای او بر صلیب می‌رود: انجیل یهودا، فصل سوم: (و یهودا گفت: ای آقا! آیا ممکن است نسل من تحت سلطۀ حکام قرار گیرد؟ عیسی(ع) پاسخ داد و به او گفت: بیا این من هستم [...دو خط مفقود شده است...] لیکن تو هنگامی‌که ملکوت و نَسلَش را ببینی، بسیار غم‌انگیز خواهی شد). (و هنگامی‌که آن را شنید، یهودا به او گفت: من چه خیری را حاصل کردم؟ چراکه تو همانی که مرا از آن نسل دور ساختی. عیسی پاسخ داد و گفت: تو سیزدهمین خواهی بود و در آینده از سوی نسل‌های دیگر لعن خواهی شد؛ لیکن تو برای پادشاهی بر آنان بازخواهی گشت و در روزهای پایانی، صعودِ تو را لعنت خواهند کرد 47 تا نسلِ مقدّس). (But you will exceed all of them. For you will sacrifice the man that clothes me). (اما تو برتر از همۀ آن‌ها خواهی بود؛ زیرا تو آن انسانی را که مرا پوشیده است، قربانی خواهی کرد، و حال و وضعیت «قرن» (دوران) تو رفیع، و مجازات الهیِ تو شعله‌ور، و ستاره‌ات درخشان و ظاهر خواهد شد و قلب تو... 57). در این متن: اول اینکه یهودا شبیه عیسی می‌شود، به‌جای او به صلیب می‌رود و خود را قربانی می‌کند. دوم اینکه یهودا در آخرالزمان می‌آید تا آقایی کند. به‌طورقطع یهودای آمده در برخی از متون انجیل یهودا ـ‌مثل همین متن‌ـ کسی غیر از یهودای اسخریوطی است که عیسی را تحویل داده است؛ همان‌طور که در پایان انجیل آمده است: (و به یهودا نزدیک شدند و به او گفتند: اینجا چه‌کار می‌کنی؟ تو شاگرد عیسی هستی. یهودا همان‌طور که از او انتظار داشتند به آنان پاسخ داد؛ و او بخشی از پول را گرفت و او را به آنان تحویل داد).[81] با توجه به اینکه کلمۀ یهودا در عربی به معنای (حمد = ستایش) یا (احمد = ستایش کرد) است؛ یعنی این اسم، اسم مهدی، رهایی‌بخش، یا تسلی‌دهنده‌ای است که در آخرالزمان وعده‌اش داده شده است و بیان می‌کند که منظور از یهودا شخص دیگری است که شبیه به عیسی شد و به‌جای او بر صلیب رفت و همان کسی است که عیسی(ع) او را این‌گونه خطاب قرار داده است که او بازمی‌گردد و در آخرالزمان آقایی می‌کند. او مُنجی، تسلی‌دهنده‌ و مهدی (احمد) ذکر‌شده در تورات، انجیل، قرآن و وصیت رسول خدا حضرت محمد(ع) است.» این مطلب به‌طور کامل از پاسخی که سید احمدالحسن(ع) در پاسخ به پرسش زیر فرموده است روشن می‌شود: پرسش: داستان حضرت عیسی(ع) چیست و چگونه طبق فرمایش حق‌تعالی بر آنان مشتبه شد؟ (وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسيحَ عيسَي ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذينَ اخْتَلَفُوا فيهِ لَفي‏ شَکٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ يَقيناً)[82] (و گفتۀ ايشان كه: «ما مسيح، عيسى بن مريم، پيامبر خدا را كشتيم» و حال آنكه آنان او را نكشتند و مصلوبش نكردند، ليكن امر بر آنان مشتبه شد؛ و كسانى كه دربارۀ او اختلاف كردند، قطعاً دربارۀ آن دچار شک شده‌اند و هيچ علمى بدان ندارند، جز آنكه از گمان پيروى مى‌كنند، و يقيناً او را نكشتند). پاسخ: «بسم الله الرحمن الرحیم والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً. حضرت عیسی(ع) در شبی که رفع شد (بالا برده شد) با حواریون خود وعدۀ دیدار گذاشت. همه به‌جز یهودا که علمای یهود را به مکان عیسی(ع) هدایت کرد در پیشگاه او حاضر شدند. یهودا به سراغ مرجع اعلای یهود رفت و بر سرِ تسلیم‌کردن عیسی(ع) به آنان با او معامله کرد. پس از نیمه‌شب که حواریون خوابیدند و حضرت عیسی(ع) باقی ماند، خداوند او را مرفوع نمود (بالا برد) و شبیه او را ـ‌که به دار آویخته و کشته شد‌ـ فرو‌فرستاد. او سپر و فداییِ عیسی(ع) شد و این شبیه، از اوصیا از آل محمد(ع) است؛ او به خاطر قضیۀ امام مهدی(ع) مصلوب و کشته شد و عذاب را به جان خرید. حضرت عیسی(ع) به دار آویخته نشد و کشته نشد بلکه بالا برده (رفع) شد و خداوند او را از دست یهود و علمای گمراه و گمراه‌کننده‌شان ـ‌که خداوند لعنتشان کند‌ـ نجات داد. حق‌تعالی می‌فرماید: (وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسيحَ عيسَي ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذينَ اخْتَلَفُوا فيهِ لَفي‏ شَکٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ يَقيناً) (و گفتۀ ايشان كه «ما مسيح، عيسى بن مريم، پيامبر خدا را كشتيم» و حال آنكه آنان او را نكشتند و مصلوبش نكردند، ليكن امر بر آنان مشتبه شد؛ و كسانى كه دربارۀ او اختلاف كردند، قطعاً دربارۀ آن دچار شک شده‌اند و هيچ علمى بدان ندارند، جز آنكه از گمان پيروى مى‌كنند، و يقيناً او را نكشتند). در روایتی در تفسیر علی بن ابراهیم از ابوجعفر(ع) نقل است که فرمود: (عیسی(ع) در شبی که خداوند او را به‌سوی خودش بالا برد، شب‌هنگام با یارانش وعده گذاشت و آن‌ها دوازده مرد بودند. آن‌ها را به خانه‌ای داخل کرد؛ سپس در کُنج خانه چشمه‌ای برای آن‌ها خارج کرد و درحالی‌که بر سرش آب می‌ریخت، فرمود: خداوند در این ساعت مرا به‌سوی خودش بالا می‌برد و از یهود پاکم می‌کند. کدام‌یک از شما شبح من بر وی خواهد افتاد، کشته و به صلیب کشیده می‌شود و با من هم‌درجه می‌شود؟ جوانی از بینشان گفت: من، ای روح خدا. فرمود: تو همانی... سپس امام(ع) فرمود: یهود در همان شب در طلب عیسی(ع) آمدند...؛ و آن جوان‌ را که شبح عیسی(ع) بر وی افتاده بود گرفتند، کشتند و به صلیب کشیدند).[83] امام باقر(ع) می‌فرماید: «دوازده نفر گرد آمدند.» درحالی‌که آن تعداد از حواریون که آمده بودند «یازده تن» بودند و یهودا نیامده بود؛ بلکه به نزد علمای یهود رفته بود تا عیسی(ع) را تسلیم کند؛ این از مسائل متواتر است و ‌انکارناپذیر است. نفر دوازدهمی که آمد یا می‌توان گفت از آسمان نازل شد یکی از اوصیا از آل محمد(ع) بود که پس‌ازآنکه شبیه عیسی(ع) گردید به صلیب کشیده و کشته شد. آخرین کلماتی که این وصی هنگام به‌صلیب‌شدن بر زبان می‌راند این است: (ایلیا، ایلیا، چرا ترکم نمودی). در انجیل متی آمده است: (46 یسوع به آواز بلند صدا زد و گفت: ايلی ايلی لَما شَبَقْتنی؛ يعنی الهی الهی چرا مرا ترک کردی؟ 47 برخی حاضران وقتی شنیدند گفتند او الیاس را می‌خواند... 49 و ديگران گفتند: بگذار تا ببينيم آيا الياس می‌آيد تا او را برهاند 50 یسوع باز به آواز بلند صيحه زد و روح را تسليم نمود 51 كه ناگاه پردۀ هيكل از سر تا پا پاره شد و زمين متزلزل و سنگ‌ها شكافت...).[84] در حقیقت ترجمۀ کلماتی که بر زبان آورد چنین است: (ای علی! ای علی! چرا مرا فرو فرستادی؟) و مسیحیان آن را به (الهی! الهی! چرا مرا ترک کردی؟) ترجمه می‌کنند، همان‌طور که از متن پیشین از انجیل چنین دریافت می‌شود. و فرو‌فرستادن یا انداختن از آسمان به زمین، نزدیک به ترک‌کردن است. این وصی این کلمات را به دلیل جهلش نسبت به علت فرو‌فرستاده‌شدنش یا از روی اعتراض بر فرمان خداوند سبحان و متعال نگفت؛ بلکه این پرسشی است که پاسخ را در بطن خود نهان دارد و خطابش به مردم است؛ یعنی بدانید و آگاه باشید که چرا من فرو‌فرستاده شدم، چرا به دار آویخته شدم و چرا کشته شدم؛ تا مبادا یک بار دیگر که همین سؤال تکرار شد، در امتحان شکست بخورید؛ آنگاه‌ که دیدید رومیان (یا همانندهای آنان) زمین را به اشغال خود درآورند و علمای یهود (یا همانندهای آنان) با آن‌ها سازش می‌کنند و من بر این زمین خواهم بود و این سنّت الهی است که تکرار می‌شود، عبرت گیرید و مرا وقتی آمدم یاری کنید و بار دیگر در به‌دار‌آویختن و به‌قتل‌رسانیدنم مشارکت نکنید! او می‌خواهد با این پرسش ـ‌که برای هر عاقل پاک‌سرشتی پاسخش روشن است‌ـ بگوید: من به صلیب کشیده شدم و آزار و اهانت‌های علمای یهود را تحمل کردم و کشته شدم به خاطر قیامت صغری، قیامت امام مهدی(ع) و دولت حق و عدل الهی بر روی این زمین. و هنگامی‌که علمای یهود و حاکم رومی از این وصی می‌پرسند: آیا تو پادشاه یهود هستی؟ در پاسخ می‌گوید: تو این‌طور گفتی، یا آن‌ها می‌گویند، یا شما می‌گویید. او نمی‌گوید آری؛ که برای کسی که حقیقت را نداند پاسخی است غریب و شگفت‌آور؛ اما اکنون آشکار و واضح شد. او نگفت: آری، زیرا او پادشاه یهود نبود بلکه پادشاه یهود، عیسی(ع) بود که خداوند او را بالا برد و او همان فرد «شبیه» است؛ همان کسی که فرود آمد تا به‌جای عیسی(ع) مصلوب و به قتل برسد. این متن پاسخ او از انجیل است، پس ‌از آنکه دستگیر شد: (63 ...رئيس کاهنان روی به وی كرد و گفت: تو را به خدای حیّ قسم می‌دهم ما را بگو كه آیا تو مسيح هستی؟ 64 یسوع به وی گفت: تو می‌گویی...)[85] (11 عيسی در حضور والی ايستاده بود. پس والی از او پرسيد و گفت: آيا تو پادشاه يهود هستی؟ عيسی به او گفت: تو می‌گويی!...)[86] (...2 پیلاطس از او پرسید: تو پادشاه یهود هستی؟ او پاسخ داد و به او گفت: تو می‌گویی...)[87] (... همگان گفتند: آیا تو مسیح هستی؟ مسیح به آن‌ها گفت: شما می‌گویید که من او هستم...)[88] (...33 پس پيلاطس دوباره داخل ديوانِ ‌خانه شد و عيسی را طلبيد و به او گفت: آيا تو پادشاه يهود هستی؟ 34 عيسی به او جواب داد: آيا تو اين را از خود می‌گويی يا ديگران دربارۀ من به تو گفتند؟35 پيلاطس جواب داد: مگر من يهودی هستم؟ امت تو و رؤسای كاهنان تو را به من تسليم كردند. چه كرده‌ای؟ 36 عيسی پاسخ داد: پادشاهیِ من متعلق به این دنیا نیست. اگر پادشاهیِ من از اين جهان می‌بود، خادمان من می‌جنگیدند تا به يهود تسليم نشوم. ولی اكنون پادشاهی من از اين جهان نيست. 37 پيلاطس به او گفت: مگر تو پادشاه هستی؟ عيسی جواب داد: تو می‌گويی كه پادشاه هستم. من برای این متولد شدم و به این دلیل به این جهان آمدم تا به ‌راستی شهادت دهم...).[89] در این متن اخیر، وصی روشن می‌سازد که از اهل زمین در آن زمان نیست؛ بلکه برای انجام مأموریتی در آن فرود آمده است و آن، فدا‌شدن برای حضرت عیسی(ع) است و شما می‌بینی که این وصی می‌گوید: (پادشاهیِ من متعلق به این دنیا نیست)، (ولی اكنون پادشاهی من از اين جهان نيست) و (و به این دلیل به این جهان آمدم تا به ‌راستی شهادت دهم). از رسول خدا(ص) روایت است: «عیسی(ع) در هنگام شکافته‌شدن صبح میان دو جامۀ زرد فرود می‌آید؛ دو لباس زردرنگ از زعفران؛ بدنش سفید، موی سرخ و بور و فرق وسطش باز شده و بر سرش روغن زده است. نیزه‌ای در دست دارد که صلیب را می‌شکند، خوک را می‌کشد و دجال را به هلاکت می‌رساند و اموال قائم را بازمی‌ستاند. پشت سر او اصحاب کهف قرار دارند. او وزیر و دست راست قائم و پرده‌دار و نایب اوست و از کرامت حجت بن الحسن(ع) در شرق و غرب عالم امنیت را برقرار می‌سازد.»[90] از امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب(ع) روایت شده است که فرمود: «...و حکومت به زورا بازمی‌گردد و امور، شورایی می‌شود و هر‌که بر هر‌چه غالب شود همان کند. در آن هنگام سفیانی خروج می‌کند و نُه ماه در زمین می‌تازد که بدترین عذاب‌ها را به آنان می‌چشاند. پس وای بر مصر، وای بر زورا، وای بر کوفه و وای بر واسط! گویا من به واسط و آنچه در آن است می‌نگرم؛ که ندادهنده‌ای خبر می‌دهد. آری، در آن هنگام سفیانی خروج می‌کند، غذا کم می‌شود، مردم دچار قحطی می‌شوند، باران کم می‌شود، گیاهی در زمین نمی‌روید و آسمان نمی‌بارد. سپس مهدی هدایتگرِ هدایت‌شده خارج می‌شود؛ کسی که پرچم را از دست عیسی بن مریم(ع) می‌ستاند... .»[91] احادیث بسیاری یافت می‌شود که نشان می‌دهد عیسی(ع) به صلیب کشیده و کشته نشد، بلکه کسی که بر صلیب رفت و کشته شد، شبیه عیسی(ع) است. از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمود: «عیسی(ع) با لباسی از پشم که مریم(ع) ریسیده و دوخته بود صعود کرد. آنگاه‌که به آسمان رسید ندا آمد: ای عیسی بن مریم! زینت دنیا را بیَفکن.»[92] امام رضا(ع) می‌فرماید: (امر هیچ‌کدام از انبیای الهی و حجت‌هایش برای مردم شبهه‌ناک نشد مگر امر عیسی بن مریم(ع)؛ چراکه او زنده به آسمان رفت و روحش بین زمین و آسمان قبض شد. سپس به آسمان بالا رفت و روحش به او بازگشت و این، سخن خداوند عزوجل است: (إِذْ قالَ اللهُ يا عيسي‏ إِنِّي مُتَوَفِّيکَ وَ رافِعُکَ إِلَيَّ)[93] (آنگاه‌که خداوند گفت: ای عيسی، من تو را برمی‌گیرم و به‌سوی خود بالا می‌برم).»[94] از پیامبر(ص) روایت شده است که فرمود: «عیسی(ع) نمرد و پیش از قیامت به‌سوی شما بازمی‌گردد.»[95] توجه داشته باشید که عیسی(ع) پیامبر مرسَل (فرستاده‌شده) است و از خداوند سبحان و متعال درخواست می‌کند که معاف شود و به‌دار‌آویخته‌شدن و عذاب و قتل از او برداشته شود. خداوند سبحان و متعال دعای پیامبر مرسَل را هرگز رد نمی‌کند؛ بنابراین خداوند دعایش را مستجاب نمود، او را بالا برد و به‌جای او، آن وصی که مصلوب و مقتول شد را فرو‌فرستاد. در انجیل متن‌های مختلفی وجود دارد که در آن‌ها عیسی(ع) دعا می‌کند که به‌صلیب‌کشیده‌شدن و قتل از او برداشته شود. از جملۀ آن‌ها: (... 39 سپس قدری پیش رفته، به روی زمین درافتاده و دعا می‌کرد، درحالی‌که می‌گفت: ای پدر، اگر ممکن باشد این پیاله را از من بگذران...).[96] (... 35 و قدری پيش‌تر رفت، به روی زمين افتاد و دعا كرد تا اگر ممكن باشد آن ساعت از او بگذرد 36 پس گفت: ای پدرِ پدران، هر چيزی برای تو امکان‌پذیر است. اين پياله را از من بگذران...).[97] (... 41 و از ايشان به مسافت پرتاب سنگی دور شده، به زانو درآمد و دعا كرد 42 و گفت: ای پدر، اگر تو بخواهی اين پياله را از من بگردان...).[98] در تورات سفر اشعیا و در اعمال رسولان اصحاح هشتم چنین متنی دیده می‌شود: (... همانند برّه‌ای به‌سوی قربانگاه و همانند گوسفندی ساکت و آرام در حضور کسی که ذبحش می‌کند، این‌گونه دهانش را نمی‌گشاید...). این در حالی است که تمامی انبیا و اوصیا سخن می‌گفتند و هیچ‌یک از آن‌ها ساکت و خاموش به قربانگاه نرفتند؛ آن‌ها فرستاده شدند تا سخن بگویند و مردم را هشدار دهند و موعظه کنند؛ مخصوصاً حضرت عیسی(ع) که چه بسیار علما و مردم را هشدار و اندرز داد؛ بنابراین اینکه وی خاموش به قربانگاه رفت بر او صدق نمی‌کند! آن‌کس که ساکت و خاموش به قربانگاه رفت، شخص وصی یعنی شبیه عیسی بود که بدون اینکه سخنی بگوید یا از خدا بخواهد آزار و به‌صلیب‌کشیده‌شدن و قتل را از او دور کند، بر دار رفت و کشته شد. او با مردم سخن نگفت و هنگامی‌که به او اصرار کردند و مصرانه از او پرسیدند تو کیستی و آیا تو مسیح هستی، فقط با یک عبارت پاسخ آن‌ها را داد: تو می‌گویی! و به‌این‌ترتیب او ساکت و خاموش و راضی به امر خدا به‌سوی عذاب و به‌صلیب‌کشیده‌شدن و کشته‌شدن رفت تا فرمانی را که برای آن فرود آمده بود به انجام برساند؛ اینکه به‌جای حضرت عیسی(ع) بر دار و کشته شود. چراکه اساساً هنوز وقت آن نرسیده بود که او ارسال شود و مردم را تبلیغ کند و با ایشان سخن بگوید: (... همانند بره‌ای به‌سوی قربانگاه و همانند گوسفندی ساکت و آرام در حضور کسی که ذبحش می‌کند، این‌گونه دهانش را نمی‌گشاید...). امیدوارم هر مؤمنی که در پِی درک و شناخت حقیقت است، از این مطلب بهره‌مند شود. این انسان به زمین فرود آمد، به صلیب کشیده شد، کشته شد درحالی‌که هیچ‌کس نمی‌داند، او نمی‌خواست که از او یادی شود یا شناخته شود. ساکت و خاموش پایین آمد، خاموش بر دار رفت، خاموش کشته شد و خاموش به‌سوی پروردگارش بالا رفت. اگر می‌خواهید این‌گونه عمل کنید، چنین باشید.»[99] این پاسخ، سخن نهایی است و پس از پاسخ آل محمد(ع) سخنی نیست.

-5- آیا متونی وجود دارد که بیان کند نمی‌توان به زندگی جاودانی دست یافت، مگر با ایمان به عقیدۀ به‌صلیب‌رفتن؟

لوقا ‌10: 25: (ناگاه‌ یکی‌ از فقها برخاسته‌ از روی‌ امتحان‌ به‌ وی‌ گفت‌: ای‌ استاد! چه‌ کنم‌ تا وارث‌ حیات‌ جاودانی‌ شوم؟ ۲۶ به‌ وی‌ فرمود: در تورات‌ چه‌ نوشته‌ شده‌ است‌ و چگونه‌ می‌خوانی‌؟ ۲۷ پاسخ داده‌، گفت‌: اینکه‌ خداوندْ خدای‌ خود را به‌ تمام‌ دل‌ و تمام‌ جان و تمام‌ توانایی‌ و تمام‌ فکر خود محبت‌ نمایی و همسایۀ خود را مثل‌ خودت)؛ بنابراین زندگی ابدی نیازمند به‌صلیب‌رفتن نیست؛ ولی به این نیازمند است که پروردگار ـ‌خدایت‌ـ را با تمام دلت و وجودت و همۀ توانایی‌ات و اندیشه‌ات دوست بِداری و مانند خودت نزدیک تو باشد. این گناه و به‌صلیب‌رفتن در این متن کجاست؟ یوحنا 17: 3: (و حیات‌ جاودانی‌ این‌ است‌ که‌ تو را به‌عنوان خدای‌ واحد حقیقی‌ بشناسند و عیسی‌ مسیح‌ را که‌ فرستادی‌ بشناسند). یسوع می‌فرماید: زندگی ابدی این است که بدانی خدایی جز الله نیست و مسیح جانشین خداوند و فرستاده‌ای از سوی او سبحان است. متی 19: 16: (16 و ناگاه‌ شخصی‌ آمده‌، وی‌ را گفت‌: ای‌ استاد نیکو! چه‌ عمل‌ نیکویی کنم‌ تا حیات‌ جاودانی یابم‌؟ ۱۷ وی‌ را گفت‌: از چه‌ سبب‌ مرا نیکو گفتی‌ و حال‌آنکه‌ کسی‌ نیکو نیست‌ مگر یک شخص و او خداست؛ لیکن‌ اگر می‌خواهی‌ داخل‌ حیات‌ شوی‌ احکام‌ را نگاه‌ دار. ۱۸ به او گفت‌: کدام‌ احکام‌؟ عیسی‌ گفت‌: قتل‌ مکن‌، زنا مکن‌، دزدی‌ مکن‌، شهادت‌ دروغ‌ مده‌، ۱۹ و پدر و مادر خود را حرمت‌ دار و همسایۀ خود را مثل‌ خودت دوست‌ بدار). در این متن نیز یسوع نمی‌پذیرد که وی شایستۀ مطلق ـ‌همانند خداوند سبحان‌ـ تلقی شود. شایستۀ مطلق فقط یکی یعنی همان خداوند است و او فریب‌کاریِ کسی را که می‌گوید او همان شبان شایسته است، ‌به این معنا که او خداوند سبحان است نفی می‌کند. وی می‌فرماید به‌‌دست‌آوردن زندگی ابدی می‌طلبد که کسی را نکُشد، زنا نکند، دزدی نکند، گواهی باطل ندهد و اینکه پدر و مادرش را اکرام کند و نزدیکانش را دوست بِدارد. این متن ـ‌نه در معنای نزدیک و نه در معنای دور‌ـ آن گناه اصلی یا فدا‌شدن یا به‌صلیب‌رفتن را بیان نمی‌کند. متی 5: 20: (زیرا به‌ شما می‌گویم‌ تا عدالت‌ شما بر عدالت‌ كاتبان‌ و فریسیان‌ افزون‌ نشود به‌ ملكوت‌ آسمان‌ هرگز داخل‌ نخواهید شد). یوحنا 5: 28: (28 از این تعجب نکنید. ساعتی می‌آید که همۀ کسانی که در قبرها هستند صدایش را می‌شنوند. 29 کسانی را که کارهای شایسته کرده‌اند تا برپایی زندگی و کسانی که کارهای بد کرده‌اند تا برپایی داوری بیرون می‌آورد). یسوع در این متون می‌فرماید: تنها کارهای شایسته است که وارد ملکوت می‌کنند، بدون رها‌شدن و بدون فدا‌شدن و به‌صلیب‌رفتن.

-6- آیا دلایلی وجود دارد که شخص دومی به خاطر عیسی(ع) به صلیب رفته و قربانی شده باشد؟

علت چیست که مسیح می‌فرماید: (1 یسوع این سخن را بیان کرده، چشمانش را رو به آسمان برد و عرض کرد: ای پدر! آن ساعت آمد. پسرت را بزرگ بِدار تا پسرت نیز تو را بزرگ بِدارد. 2 که به او بر هر جسدی این سلطنت را دادی تا به هرکسی که به او بخشیدی زندگی ابدی بدهد. 3 و حیات‌ جاودانی‌ این‌ است‌ که‌ تو را به‌عنوان خدای‌ واحد حقیقی‌ بشناسد و عیسی‌ مسیح‌ را که‌ فرستادی‌ بشناسد 4 من تو را بر زمین بزرگ می‌دارم. کاری که به من عطا فرمودی تا انجام دهم کامل نمودم)؛ بنابراین آن کار پیش از به‌صلیب‌رفتن کامل شده است. می‌گویند: مسیح ـ‌که خداوند جسم‌دار است‌ـ از کُرسیِ بزرگی‌اش فرود آمد تا به‌عنوان فدیۀ تمام بشر از گناه آدم به صلیب برود. می‌گوییم: ازآنجاکه به‌صلیب‌رفتن مسیح تکیه‌گاه اصلی عقیدۀ مسیحیت فعلی است باید مصلوب، این تکیه‌گاه را به‌روشنی تمام بیان کند طوری که هیچ شبهه‌ای در آن نباشد و او از نتیجۀ به‌دست‌آمده برایش آگاه باشد؛ ولی در مقابل می‌بینیم او همه‌چیز را انکار می‌کند و هیچ سخنی نمی‌گوید و همان‌طور که در سفر اشعیا: 53 آمده است: (مانند بره‌ای که به قربانگاه می‌رود و گوسفندی كه‌ در برابر پشم‌‌چینش بی‌زبان‌ است‌ همچنان‌ دهان‌ خود را نمی‌گشاید). عیسی(ع) معلم‌های شریعت را ناسزا گفته، به آن‌ها می‌گوید: (ای افعی‌زادگان)[100] در جای دیگری این‌گونه به آنان ناسزا می‌گوید: (ای‌ جاهلان کور).[101] و به آنان می‌فرماید: (ای‌ مارهای افعی‌زاده! چگونه‌ از داوری جهنم‌ خواهید گریخت).[102] آنان را در برابر همه به جهل و نفاق و ریا متهم می‌کند؛ درحالی‌که مصلوب ساکت و بی‌صدا بوده است؟ انصاف این است که ببینیم آیا تغییری در رفتار شخص مصلوب و پیش از دستگیر‌شدن مصلوب وجود داشته است. ما می‌بینیم عیسی به ملکوتی که در راه است بشارت می‌دهد و دعوتش را آشکارا منتشر می‌کند، درحالی‌که در مقابل آن می‌بینیم کسی که به صلیب می‌رود صامت و بی‌صداست؛ سکوت دستگیر‌شده‌ای در برابر پیلاطس! در متی، اصحاح 27، آیۀ 13 آمده است: (13 پس‌ پیلاطس‌ وی‌ را گفت‌: نمی‌شنوی‌ چقدر علیه تو شهادت‌ می‌دهنـد؟ ۱۴ اما او در پاسخ وی یک‌ سخـن‌ هـم‌ نگفت‌، به قسمـی‌ که‌ والـی‌ بسیـار متعجب‌ شـد). اگر او مسیح بود چرا پاسخش را نداد؟

-پادشاهیِ من از این عالم نیست

سید احمدالحسن(ع) می‌فرماید: (در انجیل یوحنا اصحاح 18: 33: (...33 پس پيلاطس دوباره داخل ديوانِ ‌خانه شد و عيسی را طلبيد و به او گفت: آيا تو پادشاه يهود هستی؟ 34 عيسی به او جواب داد: آيا تو اين را از خود می‌گويی يا ديگران دربارۀ من به تو گفتند؟35 پيلاطس جواب داد: مگر من يهودی هستم؟ امت تو و رؤسای كاهنان تو را به من تسليم كردند. چه كرده‌ای؟ 36 عيسی پاسخ داد: پادشاهیِ من متعلق به این دنیا نیست. اگر پادشاهیِ من از اين جهان می‌بود، خادمان من می‌جنگیدند تا به يهود تسليم نشوم. ولی اكنون پادشاهی من از اين جهان نيست. 37 پيلاطس به او گفت: مگر تو پادشاه هستی؟ عيسی جواب داد: تو می‌گويی كه پادشاه هستم. من برای این متولد شدم و به این دلیل به این جهان آمدم تا به ‌راستی شهادت دهم...). در این متن اخیر، وصی روشن می‌سازد که از اهل زمین در آن زمان نیست، بلکه برای انجام مأموریتی در آن فرود آمده است و آن مأموریت، فدا‌شدن برای حضرت عیسی(ع) است و شما می‌بینی که این وصی می‌گوید: (پادشاهیِ من متعلق به این دنیا نیست)، (ولی اكنون پادشاهی من از اين جهان نيست) و (و به این دلیل به این جهان آمدم تا به‌راستی شهادت دهم).[103] در اینجا شخص مصلوب تأکید می‌کند که پادشاهی او از این عالم نیست و پادشاهی او در عالم دیگری است و او انصاری خواهد داشت که تلاش می‌کنند تا وی به کسانی شبیه علمای یهود تحویل داده نشود و در آن جهان با خادمانش بر همۀ طاغوتیان و ستمکاران پیروز خواهد شد. این پادشاهی زمینی است و نه ـ‌آن‌گونه که نصارا می‌گویند‌ـ ملکوتی یا روحی و زمان این عالم با ظهور شخصِ به‌صلیب‌رفته، احمد(ع) فرارسیده است و انصارش برای محقق‌شدن دولت عدل الهی تلاش خواهند نمود؛ ان‌‌شاء‌‌الله با حول و قوّۀ او سبحان.

-فصل چهارم: اُلوهیت عیسی(ع)

اعتقاد نصارا مبنی بر اینکه خداوند می‌تواند جسدی به خود بگیرد و در جسد یک انسان حلول کند اعتقاد به تغییر حالت خداوند از وضعیت لاهوت مطلق به لاهوت و ناسوت است و این اعتقاد ـ‌همان‌طور که در فصل‌های پیشین اشاره کردیم‌ـ با هر آنچه انبیا و فرستادگان آورده‌اند در تضاد است. متون کتاب مقدس با روشن‌ترین بیان، الوهیت مطلق خداوند را بیان می‌کند و اینکه امکان ندارد خداوند حلول کند و چنین تغییری برایش حاصل شود. در ملاکی 3، آیۀ 6 آمده است: (زیرا من‌ كه‌ پروردگار هستم تبدیل‌ نمی‌پذیرم‌ و از این‌ سبب‌ شما ای‌ پسران‌ یعقوب‌ هلاک نمی‌شوید). عهد قدیم در چند موضع بیان کرده است که خداوند، نه انسان است و نه پسر انسان؛ پس با چه دلیلی بر الوهیت عیسی(ع) دلیل می‌آورید؟ در سفر اعداد 23: 19 می‌خوانیم: (خداوند انسان نیست که دروغ بگوید و پسر انسان نیست که پشیمان شود. آیا می‌گوید و انجام نمی‌دهد یا تکلم می‌کند و وفا نمی‌کند؟) همچنین عهد جدید از زبان عیسی(ع) تصریح می‌کند: عیسی(ع) می‌فرماید: پس‌ مرا به باطل عبادت می‌کنند: (پس‌ به‌ تقلید خود، حکم‌ خدا را باطل‌ نموده‌اید. ۷ ای‌ ریاکاران‌! اشعیا دربارۀ شما نیکو نبوّت‌ کرده است‌ که‌ فرمود: ۸ این‌ قوم‌ با‌ زبان‌های‌ خود به‌ من‌ تقرّب‌ می‌جویند و با‌ لب‌های‌ خویش‌ مرا تمجید می‌کنند؛ لیکن‌ دلشان‌ از من‌ به دور است‌. ۹ پس مرا به باطل عبادت می‌کنند؛ چراکه تعالیمی را تعلیم می‌دهند که سفارش‌ها و احکام مردم‌اند).[104] این متون و متون دیگری که خواهیم آورد، روشن و صریح و قطعی‌‌الدلاله هستند که هیچ‌چیز همانند خداوند نیست و به‌هیچ‌وجه امکان ندارد که خداوند ـ‌به همان صورتی که آن‌ها می‌گویند‌ـ انسان یا پسر انسان باشد. «الله» یک صفت است و صفت از موصوف متأخر یا غیر‌موصوف است. یک صفت می‌تواند در کنار صفات دیگر قرار گیرد؛ اما چطور صفت می‌تواند همان موصوف باشد؟ کلمۀ «اله» منحصر به لاهوت مطلق نیست؛ زیرا کسانی را نیز شامل می‌شود که مقام خداوندگاری را دارا هستند و می‌تواند به‌صورت خدای در خلق توصیف شوند. بیایید در برخی از مطالبی که تسلی‌دهنده، احمد(ع) در کتاب توحید خود به رشتۀ تحریر درآورده است توقفی کنیم. ایشان این اعتقاد را بر اساس متون محکم باطل می‌کند. هر فرد باانصاف و عاقلی را دعوت می‌کنیم که این سخن را بخواند و برترینش را دنبال کند: تسلی‌دهنده، احمد (سید احمدالحسن(ع)) می‌فرماید: «نصارا یا کسانی که خود را مسیحی می‌نامند، برای حضرت عیسی(ع) ـ‌پیامبر خدا‌ـ که بنده‌ای از بندگان خداوند است، الوهیت مطلق و غنای مطلق قائل شدند. دلیل آن‌ها بر این عقیده صرفاً برخی کلماتی است که در انجیل‌های آن‌ها آمده، از قبیل سخن حضرت عیسی(ع) که گفته است پدرم و پسر؛ و حال‌آنکه این‌ها تماماً قابل تأویل است به اینکه منظور، همان صفات پدر‌بودن و پسر‌بودن است نه خود آن‌ها یعنی رحمت، مدارا و مهربانی، تربیت و...؛ و نیز افاضه و بخششی که ممکن است به دلیل جان‌فشانی از پدر به پسرش برسد. خدای سبحان و متعال در برخی از صفات، با پدر‌بودن ـ‌با در‌نظر‌گرفتن غنا و بی‌نیازی باری‌تعالی‌ـ مشترک است و همچنین از جهت فرزند‌بودن نسبت به پدر می‌توان صفت صالح‌بودن فرزند برای پدرش و اطاعت از او در راه و روش انبیا و اوصیا در مسیر خداوند سبحان و متعال را در نظر گرفت. خدای سبحان و متعال در مقام عطا و بخشش به بنده‌اش به‌جایی می‌رسد که خودش را به‌تمامی می‌بخشد و بنده‌اش را چنین خطاب می‌کند: «من بی‌نیازی هستم که نمی‌میرم و تو را نیز بی‌نیازی کرده‌ام که نمی‌میرد. من به چیزی می‌گویم باش، می‌شود و تو را نیز چنین کرده‌ام که به چیزی بگویی باش، می‌شود.»[105] این همان متصف‌شدن به صفت الوهیت در خلق است؛ یعنی اینکه بنده به برخی اوصاف الوهیت متصف شود، البته با در‌نظر‌گرفتن فقر و نیازی که دارد. لذا این بنده، زنده‌ای نامیراست که به چیزی می‌گوید باش و می‌شود و این صفتِ الوهیت است؛ ولی کسی که او را چنین کرده و چنین مقامی به او داده است، همان خدای سبحان و متعال است و این بنده، محتاج است و نیازمند خدا، تا بر همین منوال باقی بماند. ولی خداوند سبحان و متعال از ازل تاکنون و تا ابد، زنده‌ای نامیرا خواهد بود و به چیزی می‌گوید باش و می‌شود، بدون اینکه به احدی نیاز داشته باشد. این، به‌وضوح فرق بین متصف‌شدن به صفت الوهیت در خلق (وجه خدا، یا دست خدا، یا پرتوی فروزان خدا در ساعیر، یا ظهور خدا در فاران) ‌که اولیای خاص الهی مانند محمد(ص) و عیسی(ع) نماد آن هستند‌ و الوهیت حقیقیِ مطلق را که منحصر به خدای سبحان و متعال است، نشان می‌دهد. (لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ اللهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ وَقَالَ الْمَسِيحُ يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اعْبُدُواْ اللهَ رَبِّي وَرَبَّكُمْ إِنَّهُ مَن يُشْرِكْ بِاللّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللهُ عَلَيهِ الْجَنَّةَ وَمَأْوَاهُ النَّارُ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنصَارٍ)[106] (به تحقیق آنان که گفتند خدا همان مسیح پسر مریم است کافر شدند. مسیح گفت: ای بنی‌اسرائیل، الله، پروردگار من و پروردگار خود را بپرستید، زیرا هرکس برای خداوند شریکی قرار دهد خدا بهشت را بر او حرام کند، و جایگاه او آتش است و ستمکاران را یاوری نیست). (لَّقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ اللهَ ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ وَمَا مِنْ إِلَـهٍ إِلاَّ إِلَـهٌ وَاحِدٌ وَإِن لَّمْ يَنتَهُواْ عَمَّا يَقُولُونَ لَيَمَسَّنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ)[107] (آنان که گفتند خدا یکی از [این] سه‌تاست، یقیناً کافر شدند درحالی‌که هیچ خدایی جز الله نیست. اگر از آنچه می‌گویند بازنایستند، به کافران عذابی دردآور خواهد رسید). (أَفَلاَ يَتُوبُونَ إِلَى اللهِ وَيَسْتَغْفِرُونَهُ وَاللهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ)[108] (آیا به درگاه خدا توبه نمی‌کنند و از او آمرزش نمی‌خواهند؟ خدا آمرزنده و مهربان است). (مَّا الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَأُمُّهُ صِدِّيقَةٌ كَانَا يَأْكُلاَنِ الطَّعَامَ انظُرْ كَيْفَ نُبَيِّنُ لَهُمُ الآيَاتِ ثُمَّ انظُرْ أَنَّى يُؤْفَكُونَ)[109] (مسيح، پسر مريم جز پيامبرى نبود كه پيش از او [نيز] پيامبرانى آمده بودند؛ و مادرش زنى بسيار راست‌گو بود. هر دو غذا مى‌خوردند. بنگر چگونه آيات [خود] را براى آنان توضيح مى‌دهيم؛ سپس ببين چگونه [از حقيقت‌] دور مى‌افتند). (لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ)[110] (اگر در زمین و آسمان خدایانی جز الله می‌بود، هر دو تباه می‌شدند؛ پس منزّه است خدا، پروردگار عرش، از آنچه وصف مى‌كنند).

-او ـ‌خداوند سبحان‌ـ یکتا و یگانه است و هرچه غیر او جملگی مخلوق اویند.

خدای سبحان و متعال در قرآن کریم سخن کسانی را که گفته‌اند خداوند پسری دارد که از او منفصل شده یا از او متولد یا از او صادر شده به این معنا که از لاهوت مطلق، یک لاهوت مطلق دیگر حاصل شده است، و نیز عقیدۀ کسانی را که می‌گویند یک انسانِ آفریده‌شده، می‌تواند تا آنجا ارتقا یابد که به لاهوت مطلق برسد ـ‌یعنی حقیقت این انسان لاهوت مطلق می‌شود زیرا او با لاهوت مطلق یکی شده است‌ـ مردود شمرده است. بر اساس نگرش این افراد، لاهوت مطلق در ناسوت و در جسد تنزل یافته یا به‌صورت یک انسان در بین مردمان متجلی شده است و این انسان، پسر خداست. در حقیقت با اینکه این دیدگاه اعتقادی که علمای غیرعامل بنیان نهاده‌اند باطل است ولی خداوند سبحان و متعال از روی رحمتش، حتی در جزئیات چنین نظریه‌ای آن‌ها را مخاطب قرار داده و با آن‌ها صحبت کرده است. شما می‌بینی حق‌تعالی این موضوع را برای آنان موشکافی می‌کند و آسیب‌ها و نقصان نهفته در این عقیده را به آن‌ها گوشزد می‌کند. خداوند متعال می‌فرماید: (بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ أَنَّى يَكُونُ لَهُ وَلَدٌ وَلَمْ تَكُن لَّهُ صَاحِبَةٌ وَخَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ وهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ)[111] (پدیدآورندۀ آسمان‌ها و زمین است، چگونه او را فرزندی باشد و حال‌آنکه او را همسری نیست، هر چیزی را او آفریده است و به هر چیزی داناست). (أَنَّى يَكُونُ لَهُ وَلَدٌ وَلَمْ تَكُن لَّهُ صَاحِبَةٌ) (چگونه او را فرزندی باشد و حال‌آنکه او را همسری نیست): و این نقض تامّی است که خدا به‌وسیلۀ آن با ایشان سخن گفته است و آن‌ها به‌هیچ‌وجه قادر نیستند آن را رد کنند؛ زیرا معنایش این است که: شما معتقدید خدای سبحان و متعال فرزندی دارد و این فرزند همان لاهوت مطلق است (یعنی کامل مطلق و غنی مطلق است و به دیگری نیازمند نیست). اگر بگویید این فرزند فقط از خدای سبحان و متعال صادر شده، به آن معناست که فرزند کاملاً با پدر مطابقت دارد ـ‌با قطع‌نظر از اینکه حقیقتِ بسیطِ (غیرمُرکّب) مطلق نمی‌تواند متعدد و چندگانه باشد‌ـ حال، در این صدور چه مفهوم و چه حکمتی نهفته است؟! و حال‌آنکه (اصولاً) هیچ تمایز یا اختلاف و تغییری وجود ندارد که بتوان به تصوّر آورد؟! آیا بر این باورید که این پدر غیر حکیم است، چراکه فرزندی از او متولد یا صادر شده است که نه برای او سبحان و متعال سودی به همراه دارد نه برای دیگری؟! اگر به وجود اختلاف یا تمایز یا تفاوت معتقد باشید ـ‌همان‌طور که نصاری امروزه چنین باور دارند و می‌گویند اقانیم از هم متمایزند‌ـ این الزاماً به معنای وجود لاهوت دوم (...صَاحِبَةٌ...) خواهد بود تا به این ترتیب «پسر» از «دو لاهوت» صادر شده باشد که در این صورت مطابق با هیچ‌کدام نخواهد بود چراکه او از هردوی این‌ها با هم صادر شده است؛ بنابراین آیا شما به وجود لاهوت دوم (الصاحبة = همسر) که پیش از پسر بوده است، اعتقاد دارید؟![112] بدانید اگر به وجود فرزند معتقدید، به‌ناچار باید قبل از او به وجود لاهوت دوم (الصاحبة = همسر) معترف شوید؛ وگرنه چطور بدون وجود لاهوت مطلق دوم (الصاحبة) از پدید‌آمدن فرزند (لاهوت مطلقی که از آن حاصل شده است) دم می‌زنید؛ آن‌هم از همان ابتدای کار به همراه خداوند سبحان و متعال! موجود بودن اله مطلق دوم (الصاحبة) در آغاز به همراه خداوند سبحان و متعال، محال است؛ زیرا لاهوت مطلق، حقیقتِ بسیطِ مطلق است و نمی‌تواند چندگانه باشد: (أَنَّى يَكُونُ لَهُ وَلَدٌ وَلَمْ تَكُن لَّهُ صَاحِبَةٌ) (چگونه او را فرزندی باشد و حال‌آنکه او را همسری نیست). و خدای متعال می‌فرماید: (مَا اتَّخَذَ اللهُ مِن وَلَدٍ وَمَا كَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَهٍ إِذًا لَّذَهَبَ كُلُّ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ سُبْحَانَ اللهِ عَمَّا يَصِفُونَ)[113] (خدا فرزندى اختيار نكرده و با او معبودى [ديگر] نيست، و اگر جز اين بود، قطعاً هر خدايى آنچه را آفريده [بود] با خود مى‌برد، و حتماً بعضى از آنان بر بعضى ديگر برتری مى‌جستند. منزه است خدا از آنچه وصف مى‌كنند). یعنی شما آنچه را از اقانیم سه‌گانه (اصول سه‌گانه) پنداشته‌اید، به این صورت سامان داده‌اید و به وجود پدر (خدای سبحان و متعال) و لاهوت مطلق دوم یا همان صاحبة معتقد شده‌اید. سپس بر این باورید که از این دو، لاهوت مطلق سوم (اقنوم سوم) یا روح‌القدس صادر شده است. سخن دربارۀ لاهوت دومی است که در آغاز به همراه خدای سبحان و متعال بوده: آیا بین این دو تمایز و تفاوتی وجود دارد یا اینکه این دو یکی هستند؟ کسی که بگوید این دو یکی هستند، نقض پیشین بر او وارد است؛ زیرا صادر شده از این دو، با هردویشان مطابقت دارد؛ و کسی که معتقد باشد بین این دو تمایز و تفاوت هست، الوهیت‌مطلق‌بودن الوهیت دوم، عقیده‌اش را نقض می‌کند، زیرا این نقض بر او وارد و بجاست و تمایزی نمی‌تواند باشد جز در کمال مطلق: (... وَلَعَلَا بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ سُبْحَانَ اللهِ عَمَّا يَصِفُونَ) (...بعضى از آنان بر بعضى ديگر برتری مى‌جستند. منزه است خدا از آنچه وصف مى‌كنند). علمای غیرعامل ازآن‌رو که فطرت خود را واژگونه کرده‌اند و به قهقرا بازگشته‌اند، گفته‌اند خداوند فرزندی دارد، (سبحانه و تعالی عمّا یصفون) (خداوند منزّه است ازآنچه برای او توصیف می‌کنند): (أَلَا إِنَّهُم مِّنْ إِفْكِهِمْ لَيَقُولُونَ* وَلَدَ اللهُ وَإِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ)[114] (آگاه باش که از دروغ‌گویی‌شان است که می‌گویند خدا فرزند آورده! و بی‌تردید آنان دروغ‌گو هستند). اگر آن‌ها به فطرت الهی بازگردند و در نعمت‌های خداوند بیندیشند، خود را از این هلاکت آشکار نجات می‌دهند و از سخن‌گویی دربارۀ آنچه به آن دانشی ندارند باز‌می‌ایستند. سخن‌گفتن آدمی دربارۀ چیزی که نمی‌داند دروغ‌گویی است: (إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ) (آن‌ها دروغ می‌گویند). خدای متعال می‌فرماید: (وَيُنذِرَ الَّذِينَ قَالُوا اتَّخَذَ اللهُ وَلَدًا * مَّا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَلَا لِآبَائِهِمْ كَبُرَتْ كَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ إِن يَقُولُونَ إِلَّا كَذِبًا)[115] (و هشدار دهد كسانى را كه گفته‌اند: خداوند فرزندى برگرفته است. * نه خود به آن دانشی دارند و نه پدرانشان داشته‌اند. چه بزرگ است سخنی که از دهانشان بیرون می‌آید و جز دروغی نمی‌گویند). در ضمن خداوند سبحان و متعال تعدد لاهوت مطلق و اعتقاد به چنین چیزی را به هر صورت که باشد از اساس مردود دانسته است: (قَالُواْ اتَّخَذَ اللهُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ هُوَ الْغَنِيُّ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَات وَمَا فِي الأَرْضِ إِنْ عِندَكُم مِّن سُلْطَانٍ بِهَـذَا أَتقُولُونَ عَلَى اللهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ)[116] (گفتند: «خدا فرزندى براى خود اختيار كرده است.» منزّه است او. او بى‌نياز است. آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمين است از آنِ اوست. شما را بر اين [ادعا] حجتى نيست. آيا چيزى را كه نمى‌دانيد، به‌دروغ بر خدا مى‌بنديد؟). (قَالُواْ اتَّخَذَ اللهُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ هُوَ الْغَنِيُّ) (گفتند: «خدا فرزندى براى خود اختيار كرده است.» منزّه است او. او بى‌نياز است): اصل این نقض ‌برای کسانی که به تعدد لاهوت مطلق معتقدند ـ‌چه به‌صورت فرزند و چه به گونۀ دیگری که افراد انحراف‌یافته از راه راست می‌پندارند‌ـ این است که خداوند در فطرت انسان چیزی به ودیعه نهاده است که با آن می‌تواند حکمت را از سفاهت (حماقت) بازشناسد: (فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا)[117] (سپس بدی‌ها و پرهیزگاری‌هایش را به او الهام کرد). هرکس این معیار را به کار گیرد قطعاً خواهد گفت که اعتقاد به تعدد لاهوت به همراه عدم تفاوت، سفاهت و خالی از حکمت است. لذا تنها چیزی که می‌ماند موضوع تمایز و تفاوت بین این دوست که این نیز با یک جمله نقض می‌شود: (سُبْحَانَهُ هُوَ الْغَنِيُّ) (خدا منزّه است، بی‌نیاز است). تمایزی در لاهوت نیست، مگر در کمال که فقر و نقص در غیر او را مشخص می‌کند و درنتیجه وجود لاهوت مطلقِ غیر از او را نقض می‌کند. در خصوص موضوع ارتقای انسان، خداوند انسان را آفرید و در او فطرتی به ودیعه گذاشت که با آن، این شایستگی را یافته که تا آنجا صعود کند که اسماء الله و صورت الله و تجلی خدا و خدای در خلق شود؛ لیکن انسان هرقدر هم که اوج بگیرد و ارتقا یابد باز هم لاهوت مطلق و غنی مطلق نخواهد شد، بلکه مخلوق و نیازمند به درگاه خداوند سبحان و متعال باقی می‌ماند: (يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَى نُورٍ يَهْدِي اللهُ لِنُورِهِ مَن يَشَاء)[118] (نزدیک است روغنش روشنی بخشد، هرچند آتش به آن نرسیده باشد. نوری افزون بر نور دیگر، خدا هرکس را که بخواهد به نورش راه می‌نماید) «نزدیک است» به این معنا نیست که از «خودش روشنی می‌بخشد» تا به‌این‌ترتیب لاهوتِ مطلق شود؛ چراکه هر چیزی غیر از او، مخلوق خداوند است و دست نیاز به‌سوی او سبحان و متعال می‌برد: (مَا كَانَ لِلهِ أَن يَتَّخِذَ مِن وَلَدٍ سُبْحَانَهُ إِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ)[119] (نسزد خداوند را که فرزندی برگیرد، منزّه است، چون ارادۀ کاری کند می‌گوید: باش، پس می‌شود). در این نقض که در قرآن کریم آمده است، پیام کافی برای صاحب‌دلان یا آنان که با حضور قلب گوش فرامی‌دارند وجود دارد.»[120] تسلی‌دهنده، احمد(ع) می‌فرماید: «آن‌ها از یک‌سو عقیده دارند خداوند یکتا و یگانه است، و از سوی دیگر به اقانیم سه‌گانه‌‌ای معتقدند که از هم متمایز و در ذات خود مستقل‌اند و طبق اعتقادی که دارند، هریک، دیگری را ارسال می‌کند و ایمان به اینکه بین این‌ها رابطه‌ای از نوع رابطۀ پدر‌فرزندی برقرار است و... این نظریه‌ای است که خودشان هم می‌دانند از روی بی‌خردی است؛ وگرنه چطور می‌شود یگانۀ واحد با تعددش و اجزایش و تمایز اجزایش یک‌جا جمع شود، حتی اگر آن‌ها را اجزا نام ننهند؟! اگر همۀ آنچه را که تاکنون برای بطلان این عقیده گفته‌ایم کنار نهیم، مطلب زیر به‌تنهایی برای آن‌ها کافی خواهد، بود اگر به خرد اندیشه کنند: خداوند نوری است بدون اینکه ظلمتی در آن باشد و تمام عوالم خلقت، نور همراه با ظلمت است، موجودات نیز با تجلی نور خدای سبحان و متعال در ظلمات، تجلی و ظهور یافته‌اند؛ لذا امکان ندارد در عوالم خلقت، خداوند در مخلوقی حلول یابد یا به‌طور کامل در او ظهور نماید ـ‌همان‌طور که در خصوص عیسی و روح‌القدس چنین ادعایی دارند‌ـ زیرا معنای این سخن آن است که چنین موجودی نمی‌تواند بقا یابد، بلکه فانی می‌شود و جز نور بی‌ظلمت چیز دیگری بر جای نمی‌ماند؛ به‌عبارت‌دیگر خلق باقی نمی‌ماند، بلکه فقط خدای سبحان بر جای می‌ماند که نوری است بی‌ظلمت.»[121] به همین دلیل تسلی‌دهنده، احمد(ع) در بسیاری از کتاب‌هایش می‌فرماید: «محمد بین لاهوت و منیت و انسانیت در نوسان است.»[122] و تأکید می‌فرماید: «بر همین اساس است که ما بارها گفته‌ایم و تکرار کرده‌ایم که محمد بین لاهوت و انانیت و انسانیت در نوسان است. من بر این مطلب تأکید کرده‌ام تا کسی گمان نکند که خداوند ـ‌که نوری است بی‌ظلمت‌ـ در عوالم خلق حلول می‌یابد، تعالی‌الله علواً کبیراً. قضیه کاملاً روشن است: معنای ظهور تامِّ نورِ بی‌ظلمت در عوالم خلق، به معنای فنا و محو‌شدن آن است، به‌گونه‌ای که نه اسمی و نه رسمی و نه معنایی از آن بر جای نمی‌ماند؛ بلکه فقط خداوند، یعنی نوری که هیچ ظلمتی در آن راه ندارد، باقی می‌ماند، تعالی‌الله علواً کبیراً.»[123] تسلی‌دهنده، احمد(ع) در تفسیر خود بر برخی از متونی که در کتاب مقدس آمده و برخی متوهم شده‌اند که این متون به لاهوت مطلق اشاره دارد با بهترین بیان روشن فرموده است: «در توصیف معنای «آمدن خداوند» و «دست خداوند» و دیگر مواردی که خداوند با شکل و جهتی توصیف شده ـ‌که از جملۀ این‌ها توصیف وارد‌شده در کتاب مقدس و همچنین در قرآن است‌ـ برخی پنداشته‌اند که منظور از این توصیف‌ها، خداوند سبحان و متعال است. خداوند بسی والاتر از چنین نسبت‌هایی است. این مثالی از نص بر فرستادۀ خدا حضرت محمد(ص) از کتاب‌های عهد قدیم و جدید )تورات و انجیل) است: حبقوق، اصحاح سوم: (1 دعای حَبَّقُوق نبی بر شُجونُوت. 2 ای پروردگار! چون خبر تو را شنیدم ترسان شدم‌. ای پروردگار! عمل خویش را در میان سال‌ها زنده كن‌! در میان سال‌ها آن را معروف ساز و در حینِ غضب‌، رحمت را به یاد آور. 3 خدا از تیمان آمد و قدّوس از جبلِ فاران‌، سِلاه‌. جلال او آسمان‌ها را پوشانید و زمین از تسبیح او مملو گردید. 4 پرتُوِ او مثل نور بود و از دست وی شعاع ساطع شد؛ و ستر قوّت او در آنجا بود. 5 پیش روی وی وبا می‌رفت و آتش تب نزد پا‌های او می‌بود). معنی آن: (خدا از تیمان آمد): خداوند از یمن آمد. (قدّوس از جبلِ فاران‌): قدوس از مکه آمد. خداوند بالاتر از آن است که به آمدن از آسمان توصیف شود، چه برسد به زمین؟! زیرا لازمۀ رفت‌وآمد، حرکت و درنتیجه حدوث است و باعث نفی قدیم و اَزلی‌بودن و درنهایت موجب نفی الوهیت مطلق می‌شود. پس نمی‌توان این‌طور به‌حساب آورد که آن‌کس که از تیمان یا یمن می‌آید یا آن‌کس که از فاران می‌آید، خداوند سبحان و متعال است؛ این علاوه بر صفات و ویژگی‌های دیگری مانند داشتن دست‌وپاست؛ خداوند بسی برتر و بالاتر از چنین نسبت‌هایی است! (4 پرتُوِ او مثل نور بود و از دست وی شعاع ساطع شد؛ و ستر قوّت او در آنجا بود. 5 پیش روی وی وبا می‌رفت و آتش تب نزد پا‌های او می‌بود). درنتیجه کسی که آمده و توصیف موجود در متن بالا به‌طور کامل بر او منطبق است، بندۀ خدا و فرستادۀ او محمد و پس از او خاندان او هستند؛ زیرا آنان از مکه (فاران) هستند و محمد و آل محمد نیز یمانی هستند.»[124] اینکه تیمان به معنای یمن است در انجیل بر زبان عیسی(ع) نیز آمده است؛ وقتی ایشان پادشاه یمن را پادشاه «تیمن» یا «تیمان» نامید. انجیل متی، اصحاح دوازدهم: (ملکۀ تیمن (جنوب) در روز داوری با این فرقه برخواهد خاست و بر ایشان حکم خواهد کرد؛ زیرا او از اَقصای زمین آمد تا حکمت سلیمان را بشنود، و اینک، شخصی بزرگ‌تر از سلیمان در اینجاست). انجیل لوقا، اصحاح یازدهم: (ملکۀ تیمن (جنوب) در روز داوری با مردم این فرقه برخواهد خاست و بر ایشان حکم خواهد کرد؛ زیرا که از اَقصای زمین آمد تا حکمت سلیمان را بشنود).» پایان سخن تسلی‌دهنده، احمد(ع). برخی از روایاتی را که بر این معنا دلالت دارند خواهیم آورد: ابوعبدالله(ع) دربارۀ سخن خداوند عزوجل (فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ)[125] «و چون ما را به خشم آوردند از آن‌ها انتقام گرفتيم) فرمود: «خداوند عزوجل مانند ما متأسف نمی‌شود؛ ولی برای خودش اولیایی آفریده است که متأسف می‌شوند و خشنود می‌شوند و آنان آفریدگانی تربیت‌شده‌اند. پس رضایت آن‌ها را رضایت خودش و خشم آن‌ها را خشم خودش قرار داد؛ به این دلیل که آن‌ها را دعوت‌کننده و راهنمایان به‌سوی خودش قرار داده است. آن‌ها به همین دلیل این‌چنین شدند و این‌طور نیست که این موضوع به آفریدگانش ارتباطی داشته باشد؛ اما این معنایی است که به این شکل نفرموده، [بلکه] فرموده است: کسی که به ولیّ و دوست من اهانت کند، جنگ با من را آشکار کرده و مرا به جنگ فراخوانده است، و می‌فرماید: (مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللهَ)[126] (هركس از پيامبر فرمان بَرَد در حقيقت خدا را فرمان برده است) و (إِنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللهَ يَدُ اللهِ فَوْقَ أَيْديهِمْ)[127] (در حقيقت، كسانى كه با تو بيعت مى‌كنند، جز اين نيست كه با خدا بيعت مى‌كنند؛ دست خدا بالاى دست‌هاى آنان است). همۀ این موارد و موارد مشابه آن همان‌طور است که به تو گفتم. خشنودی و خشم و دیگر موارد مشابه آن این‌چنین هستند. اگر تأسف و خستگی به خداوند برسد ـ‌درحالی‌که اوست که آن‌ها را آفرید و به وجود آورد‌ـ جایز بود گوینده‌ای چنین بگوید: روزی آفریدگار از بین می‌رود؛ زیرا وقتی خشم و خستگی در او وارد شود او دچار تغییر و دگرگونی می‌شود و وقتی دچار تغییر شود از نابودی در امان نخواهد ماند. در این صورت پدید‌آورنده از پدید‌آمده و قادر از کسی که تحت قدرت است بازشناخته نمی‌شود و همچنین خالق از مخلوق. خداوند از چنین نسبت‌ها و سخنانی بسی والاتر است؛ بلکه او آفرینندۀ هر چیزی است، نه از روی هیچ نیازی؛ و ازآنجاکه هیچ نیازی ندارد، محدودیت و چگونگی در او محال است. بفهم و درک کن، ان‌شاء‌‌الله تعالی.»[128] هاشم بن ابی‌عماره جنبی می‌گوید: از امیرالمؤمنین(ع) شنیدم که فرمود: «من چشم خداوند هستم، من دست خداوند، من سمت‌و‌سوی[129] خداوند هستم، و من درب خداوند هستم.»[130] از ابوعبدالله امام صادق(ع) روایت شده است: «ای مفضل، هر بیعتی پیش از ظهور قائم(ع) بیعت کفر و نفاق و فریب است. خداوند، بیعت‌کننده و بیعت‌شونده را لعنت کند. ای مفضل، قائم(ع) به حرم تکیه می‌دهد و دستش را دراز می‌کند، درحالی‌که سفید و بی‌هیچ عیبی است و می‌فرماید: این دست خداست و از خداست و به دستور خداست. سپس این آیه را تلاوت می‌کند: (إِنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللهَ يَدُ اللهِ فَوْقَ أَيْديهِمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلى نفسه‏ ) (در حقيقت، كسانى كه با تو بيعت مى‌كنند، جز اين نيست كه با خدا بيعت مى‌كنند؛ دست خدا بالاى دست‌هاى آنان است. پس هركه پيمان‌شكنى كند، تنها به زيان خود پيمان مى‌شكند.»[131] در دعای ندبۀ مشهور که امام مهدی(ع) در آن ندبه می‌فرماید، آمده است: «...کجاست وجه خداوند که اولیا به او توجه می‌کنند... .» در کتاب‌ها جست‌وجو می‌کنیم. این کتاب‌هاست که برای مسیح گواهی می‌دهد: در یوحنا 5: 30 می‌خوانیم: (من‌ از خود هیچ‌ نمی‌توانم‌ کرد، بلکه‌ چنانکه‌ شنیده‌ام‌ داوری‌ می‌کنم‌ و داوری‌ من‌ عادل‌ است؛‌ زیرا خواهان ارادۀ خود نیستم‌، بلکه‌ ارادۀ پدری‌ [را خواهانم] که‌ مرا فرستاده‌ است‌). ما نمی‌بینیم که مسیح(ع) ادعای الوهیت و رُبوبیت داشته باشد... بلکه تنها به عبودیت خداوند سبحان و متعال اقرار می‌کند و اعتراف دارد. پس نمی‌تواند کاری را برای خودش انجام دهد. او خواهان خواست خودش نیست، بلکه خواهانِ خواست خداوند سبحان و متعالی است که او را فرستاده. انجیل مرقس: 12: (۲۸ و یکی‌ از کاتبان‌ چون‌ مباحثۀ ایشان‌ را شنید و دید که‌ ایشان‌ را جواب‌ نیکو داد، پیش‌ آمد و از او پرسید:‌ اولِ همۀ احکام‌ کدام‌ است‌؟ ۲۹ عیسی‌ وی را پاسخ داد: اول‌ همۀ احکام‌ این‌ است‌ که‌ بشنو ای‌ اسرائیل‌، پروردگار خدای‌ ما پروردگار یگانه است‌. ۳۰ و خدای‌ خود را به‌تمامی‌ دل‌ و تمامی‌ جان‌ و تمامی‌ فکر و تمامی‌ قوّت‌ خود محبت‌ نمایی که‌ این، اولِ احکام‌ است‌. ۳۱ و دوم‌ مثل‌ اول‌ است‌ که‌ همسایۀ خود را چون نفْس خود محبت‌ نما. بزرگ‌تر از این‌ دو، حکمی‌ نیست‌. ۳۲ کاتب‌ وی‌ را گفت‌: آفرین‌ ای‌ استاد، نیکو گفتی‌، زیرا خدا واحد است‌ و سوای‌ او، دیگری‌ نیست‌). نامۀ اول پولس رسول به تیموتائوس 2: (5 زیرا خداوند یگانه است‌ و در میان‌ خدا و انسان‌ یک‌ واسطه وجود دارد؛‌ یعنی‌ انسانی‌ که‌ عیسی مسیح‌ است). عیسی(ع) واسطۀ میان خداوند و مردم است؛ به این معنا که او خلیفه و حجت خداوند بر زمینش است و خداوند سلطنت زنده‌‌کردن مردگان و شفای بیماران و دیگر اموری را که تمثیل خدا در زمینش را به آن‌ها آراسته، به او داده است. به همین دلیل بر این جماعت مشتبه شد که وی لاهوت مطلق است؛ بلکه کوتاهی و ضعف آنان و تلاش‌نکردن آن‌ها برای شناخت خداوند، آن‌ها را به‌جایی کِشاند که «یک انسان» را لاهوت مطلق قرار دادند تا به‌جای خداوند پرستیده شود تا ناتوانی خود را توجیه کنند از اینکه [تبدیل به] بشری نشده‌اند که خدا را عبادت می‌کند، نفسش را پاک و طاهر می‌گردانَد و خودش را به آنجا می‌رساند که وجه خدا در زمینش می‌شود. آن‌ها با ناتوانی و کوتاهیِ خود، او را انسانی خارج از مسیر طبیعی و در جایگاه الوهیت مطلق قرار دادند؛ وگرنه هیچ متن قطعی وجود ندارد که دلالت بر الوهیت مسیح داشته باشد، بلکه عکس این مطلب فراوان است.

-یسوع اقرار می‌کند که خداوند از او بزرگ‌تر است:

یوحنا 14: 28: (زیرا پدر از من‌ بزرگ‌تر است‌). همچنین اقرار می‌کند که او فرستادۀ خداوند است. یوحنا 8: 29 می‌گوید: (و او که‌ مرا فرستاد با من‌ است‌ و پدر مرا تنها نگذارده‌ است؛‌ زیرا من‌ همیشه‌ کارهای‌ موردپسند او را به‌جا می‌آورم‌). یوحنا 5: 24 می‌گوید: (آمین‌ آمین‌ به‌ شما می‌گویم‌: هرکس کلام مرا می‌شنود و به کسی که مرا فرستاده است ایمان بیاورد، حیات جاودانی دارد و در داوری وارد نمی‌شود بلکه از مرگ به زندگی منتقل شده است). بار دیگر اقرار می‌کند که خداوند از او بزرگ‌تر است. یوحنا 14: 16: (بنده‌ای بزرگ‌تر از آقایش نیست و فرستاده‌ای بزرگ‌تر از فرستنده‌اش نیست). شما قلۀ توحید و اعتراف یسوع را به اینکه وی بنده‌ای فرستاده‌شده از سوی خداوند است می‌بینید، ولی نمی‌پذیرید که سجدۀ خداوند را به‌جا آورید. یوحنا در رؤیای یوحنا اصحاح 22 آیۀ 9 می‌گوید: (او مرا گفت‌: زنهار، چنین مکن! زیرا من «بنده‌ای» با تو و با برادران تو از انبیا و با آنانی‌ هستم که‌ کلام‌ این‌ کتاب‌ را نگاه‌ می‌دارند. خدا را سجده‌ کن‌). همانندِ این متون بسیار‌ند و می‌توانید به (یوحنا 5: 19) و (یوحنا 10: 29) و (یوحنا 17: 3) و (یوحنا 17: 7) مراجعه نمایید.

-متونی که با آن‌ها بر الوهیت عیسی(ع) استدلال می‌کنند

برخی از متونی را که آن‌ها قوی‌ترین دلایل بر این مطلب می‌دانند خواهیم آورد؛ البته به‌عنوان چند نمونه و نه تمام متون: متن اول یوحنا، اصحاح هشتم: می‌گویند: (عیسی‌ به ایشان‌ گفت‌: راست و درست را به‌ شما می‌گویم‌ که‌ پیش‌ از آنکه‌ ابراهیم‌ پیدا شود من‌ هستم‌. ۵۹ آنگاه‌ سنگ‌ها برداشتند تا او را سنگسار کنند؛ اما عیسی‌ خود را مخفی‌ ساخت‌ و از میان‌ آن‌ها گذشت‌، از هیکل‌ بیرون‌ شد و همچنان‌ برفت‌). پس او پیش از ابراهیم موجود بوده است و ما از این مطلب چنین برداشت می‌کنیم که او ازلی است! ما می‌گوییم: برخی از نویسندگان مسیحی از این عبارت چنین برداشت کرده‌اند که معادل جملۀ «من خداوند هستم» یا «من پروردگار هستم» یا «من یهوه هستم» است؛ طبق تورات عبری یهوه، اسم جلاله است. به‌رغم اینکه می‌توان این جدال را با یک کلمه از بین برد ـ‌اینکه عبارت «من خداوند هستم» یا «من پروردگار هستم» به این معنا نیست که مسیح(ع) تجلی خداوند در زمین است و لاهوت‌بودن او از نوع لاهوت مطلق نیست‌ـ ولی ما می‌توانیم از عبارتی که آن‌ها استدلال می‌کنند دلالت‌های بسیاری بفهمیم که به‌هیچ‌وجه با آنچه مدنظر مسیحیان است ارتباطی ندارد. در اینجا تنها به یک معنای احتمالی بسنده می‌کنیم تا استدلال آن‌ها را نقض کنیم؛ زیرا همین که [تنها] یک احتمال برای فهم دیگری ـ‌به‌غیر از فهمی که آن‌ها داشته‌اند‌ـ وجود داشته باشد، برای نقض فهم آن‌ها کافی خواهد بود؛ زیرا باقی‌ماندن و تکیه بر آن الزاماً به این نکتۀ اساسی تکیه می‌کند که این معنا تنها معنایی باشد که بتوان از سخن عیسی(ع) برداشت نمود و با وارد‌شدن احتمال دیگر، سخن عیسی(ع) متشابه یا دارای چند دلالت و معنا می‌شود و درنتیجه قطع و یقین‌داشتن بر یک معنا امکان‌پذیر نخواهد بود؛ حتی اگر قراین بسیار دیگری را بیابیم که آن معنا را تقویت کند؛ چراکه احتمال دارد منظور گوینده به غیر از این فهم باشد و همچنین به این دلیل که احتمال دارد قراینی وجود داشته باشد که فهم دیگری را برتری دهد، درحالی‌که این قراین از ما پنهان و پوشیده است. می‌توانیم از سخن عیسی(ع) این‌گونه متوجه شویم ـ‌البته بر اساس یک احتمال نوعی‌ـ که منظور ایشان این است که می‌خواست به شنوندگانش بفهماند که روح و حقیقت او پیش از زمان ابراهیم(ع) یا پیش از وجود ابراهیم در این عالم مادی وجود داشته است؛ با توجه به اینکه ارواح پیش از این عالم مادی خلق شده بودند. متون بسیاری دربارۀ پیامبران بنی‌اسرائیل وارد شده که به این مفهوم اشاره دارد. از جمله: در ارمیا اصحاح چهارم آمده است: (سخن پروردگار با من این‌گونه بود که فرمود: پیش از آنکه تو را در شکم، صورتگری کنم تو را می‌شناختم و پیش از آنکه تو را از رحم بیرون بیاورم تو را مقدس می‌شمردم. تو را پیامبری برای مردم قرار دادم). همۀ این‌ها به یک حقیقت اشاره دارد: اینکه ارواح و فرشتگان پیش از آفرینش این عالم مادی آفریده شده‌اند و این به آن معنا نیست که آن‌ها خداوند هستند؛ بلکه حوادث نیز پیش از روی‌دادنشان در علم خداوند متعال حاضر هستند. به‌عنوان‌مثال کسی که رؤیای یوحنا را مطالعه می‌کند می‌بیند سخنانی هستند دربارۀ اتفاقاتی که در این زمین اتفاق خواهد افتاد. این وقایع هنوز به وقوع نپیوسته‌اند؛ بااین‌حال آن‌ها را به‌طور کامل به تصویر می‌کشد، گویی ـ‌به‌واقع‌ـ اتفاق افتاده‌اند؛ که این، اشاره‌ای است به حتمی‌بودن وقوعشان؛ چراکه تقدیر آن‌ها پیش‌تر در علم خداوند مقدّر شده است. ما می‌گوییم: اگر مسیحیان از متن گفته‌شده، اُلوهیت را می‌فهمند چرا چنین نمی‌فهمند که ملکی صادق نیز این‌چنین است؛ آن‌گونه که در متن زیر آمده است: نامه‌ای به عبرانیان: 7: (۱ زیرا این‌ ملکی صادق‌ ـ‌پادشاه‌ سالیم‌ و کاهن خدای‌ متعال‌‌ـ هنگامی‌که‌ ابراهیم‌ از شکست‌دادن‌ ملوک‌ مراجعت‌ می‌کرد او را استقبال‌ کرد و به او برکت‌ داد. ۲ و ابراهیم‌ نیز از همۀ چیزها ده‌یک‌ به او داد؛ که‌ او اولین ترجمان (پادشاه‌ عدالت)‌ است‌ و بعد (پادشاه سالیم‌) یعنی‌ پادشاه‌ سلامتی. ۳ بدون پدر، بدون مادر، بی‌هیچ نسب، و بدون‌ ابتدای‌ ایام‌ و بدون انتهای‌ حیات‌، بلکه‌ شبیه‌ پسر خداست). متن دوم می‌گویند: در انجیل یوحنا اصحاح پنجم آمده است: (تا زمانی که من در جهان هستم من نور جهان هستم) و ازآنجاکه خداوند نور است، پس عیسی(ع) همان خداست. همچنین آنچه در انجیل یوحنا اصحاح دوازدهم آمده است: (۴۶ من‌ نوری‌ هستم که در جهان‌ آمدم‌ تا هرکه‌ به‌ من‌ ایمان‌ آورد در ظلمت‌ نماند). ما می‌گوییم: کلمۀ نور به معنای شریعت آمده است. اول: کتاب امثال، اصحاح ششم: (۲۳ زیرا كه‌ احكام،‌ چراغ‌ و شریعت، نور است‌ و توبیخ‌ها‌، تأدیب طریقتِ زندگانی است)؛ بنابراین شریعت، نور است. دوم: در سفر اشعیا، اصحاح 49: (۶ پس‌ می‌گوید: این‌ چیز قلیلی است‌ كه‌ بندۀ من‌ بشوی‌ تا اسباط‌ یعقوب‌ را برپا كنی‌ و ناجیان‌ اسرائیل‌ را باز آوری‌. بلكه‌ تو را نور امّت‌ها خواهم‌ کرد و تا اقصای‌ زمین‌ نجات‌ من‌ خواهی‌ بود). این متن می‌گوید: تو را نوری برای جهان قرار دادم. پس او نوری است که از خودش نور نمی‌دهد ـ‌زیرا لاهوت مطلق نیست‌ـ بلکه به دیگری نیازمند است تا او را به‌عنوان نوری قرار دهد. سوم: در انجیل متی، اصحاح 5: (۱۴ شما نور عالم هستید. شهری را كه‌ بر كوهی بنا شود، نتوان‌ پنهان‌ كرد). در اینجا شاگردان، نور جهان هستند. این عبارت به الوهیت عیسی(ع) اشاره ندارد؛ در غیر این صورت بین این عبارت و دیگر متون تمایزی وجود نخواهد داشت. اگر بگویند: نور عیسی(ع) با نور شاگردان و نور شریعت تفاوت دارد، زیرا در اینجا تخصیص وجود دارد، می‌گوییم: این تخصیص کجاست؟ و این اختلاف کجاست؟ در حقیقت چنین چیزی جز در مخیلۀ آن‌ها وجود ندارد! متن سوم می‌گویند: در نامۀ اول یوحنا اصحاح پنجم آیۀ هفتم آمده است: (زیرا کسانی که در آسمان گواهی می‌دهند سه تا هستند: ۸ پدر، کلمه و روح‌القدس؛ و این‌ سه،‌ یکی‌ هستند). این دلیل بر الوهیت عیسی(ع) است؛ زیرا او یکی از اقانیم سه‌گانه در لاهوت است. می‌گوییم: پیش‌تر روشن شد که آیۀ هفتم از اصحاح پنجم از نامۀ اول یوحنا که در آن آمده است: (زیرا کسانی که در آسمان گواهی می‌دهند سه تا هستند: ۸ پدر، کلمه و روح‌القدس؛ و این‌ سه‌ یکی‌ هستند) جعلی است و در منابع یونانی ـ‌که بر آن تکیه می‌شود‌ـ نیامده است؛ یعنی این عبارت جعلی است و جزو متن نیست و این عبارتِ جعلی از ترجمۀ انجمن یسوعیه که در سال 1986 چاپ شد، حذف شده است و به همین ترتیب از ترجمه‌های کاتولیکی عربی جدید. از همۀ ترجمه‌های غربی جدید ـ‌مانند ترجمه‌های قیاسی انگلیسی‌ـ نیز حذف شده است. می‌توانید به فصل دوم مبحث نقض‌کردن الوهیت روح‌القدس رجوع کنید. متن چهارم اسم عمانوئیل تنها بر یسوع اطلاق می‌شود و کسی جز او به این نام، نامیده نشده است! سفر اشعیا 7: 14: (بنابراین‌ خودِ خداوند به‌ شما آیتی‌ خواهد داد: اینک باكره‌ حامله‌ شده‌، پسری‌ خواهد زایید و نام‌ او را عِمّانوئیل‌ خواهد خواند). می‌گویند: کسی جز عیسی(ع) وجود ندارد که نام عمانوئیل (خدا با ماست) بر او اطلاق شود. می‌گوییم: شما را به مفسران خودتان و کتاب مقدس ارجاع می‌دهیم که ببینید آن‌ها چه می‌گویند؟ اینکه آیا کسان دیگری هستند که نام عمانوئیل (خدا با ماست) بر آنان اطلاق شود؟ شرح کتاب مقدس، عهد قدیم، اسقف آنتونیوس فکری، امثال سلیمان 30، تفسیر سفر امثال، آیۀ 1: (كلمات‌ و پیغام‌ آكور بن‌ یاقَه‌. وحی‌ آن مرد به‌ ایتیئیل‌ یعنی‌ به‌ ایتیئیل‌ و اُكال‌).[132] این آیه طبق نظر مفسران ـ‌که در تفسیر آن دو گروه تقسیم شده‌اند‌ـ به دو صورت فهمیده شده است: 1. اجور (آکور) اسم عَلم برای شخصی ناشناخته است که با روح‌القدس پر شده. وی با وحی از سوی روح نگاشته است؛ ولی دربارۀ او و خانواده‌اش چیزی نمی‌دانیم؛ اما او از قبیلۀ مسا است. دو دوست دارد که نام‌هایشان ایتیئیل (خداوند با ماست) و اکّال (توانا) هستند. شاید دو شاگرد آکور باشند. 2. مدرسۀ دیگری این آیه را به این صورت فهمیده‌اند که همۀ آن، به‌صورتی رمزگونه نگاشته شده است. برای اینکه معنای آیه روشن شود باید معنای هر کلمه را در آن ببینیم. اجور = جامعه. متقیه = التقی. «جامعه» همان سلیمان و «التقی» قطعاً پدرش داوود است. مسا = به معنای وحی الهی یا کسی است که به او وحی می‌شود. ایتیئیل = خداوند با من است، یعنی همان عمانوئیل (خدا با ماست). اکال = قادر و توانا. پیروان این مدرسه می‌گویند این نام‌ها، نام‌های عَلم نیست، بلکه ـ‌همان‌طور که می‌بینیم‌ـ الفاظی هستند که معانی دارند. بنابراین (خدا با ماست) فقط به عیسی(ع) اختصاص ندارد، بلکه متعلق به هرکسی می‌شود که روح‌القدس به او الهام می‌کند؛ همچنین نامی رمزگونه برای خلیفۀ خدا یا همان خدای در خلق است که وی همان حجت خداست که از سوی خدا فرستاده شده است. لیکن بیایید به همان متن مراجعه کنیم و ببینیم آیا این پیشگویی به عیسی(ع) اشاره دارد؟ این پیشگویی را در اشعیا، اصحاح هشتم می‌خوانیم: (۱ و پروردگار مرا گفت‌: لوحی‌ بزرگ‌ برای خود برگیر و بر آن‌ با قلم‌ انسان،‌ برای‌ مهیر شلال‌ حاش‌ بَز بنویس‌. ۲ و من‌ شهود امین‌ یعنی‌ اوریای‌ كاهن‌ و زكریا ابن‌ یبَركیا را به‌ جهت‌ خود برای‌ شهادت‌ می‌گیرم‌. ۳ پس‌ من‌ با‌ نبیه‌ نزدیكی‌ كردم‌ و او حامله‌ شد و پسری‌ زایید. آنگاه‌ پروردگار به‌ من‌ گفت‌: او را مَهیر شَلال‌ حاش‌ بَز بنام‌، ۴ زیرا قبل‌ از آنكه‌ این طفل ‌بتواند ای‌ پدرم‌ و ای‌ مادرم‌ بگوید، اموال‌ دمشق‌ و غنیمت‌ سامره‌ را پیش‌ پادشاه‌ آشور به‌ یغما خواهند برد. ۵ سپس بار دیگر پروردگار مرا خطاب‌ كرد و فرمود: ۶ چون‌که‌ این‌ قوم‌ آب‌های‌ شیلوه‌ را كه‌ به‌ملایمت‌ جاری‌ می‌شود، خوار شمرده‌، از رصین‌ و پسر رملیا مسرور شده‌اند، ۷ بنابراین‌ اینک خداوند آب‌های‌ زورآور بسیارِ نهر، یعنی‌ پادشاه‌ آشور و تمامی‌ حشمت‌ او را بر ایشان‌ خواهد آورد و او از جمیع‌ جوی‌های‌ خود بالا خواهد آمد و از تمامی‌ كناره‌های‌ خویش‌ جاری خواهد شد، ۸ و بر یهودا تجاوز نموده‌، سیلان‌ كرده‌، عبور خواهد نمود تا آنكه‌ به‌ گردن‌ها برسد و بال‌های‌ خود را پهن‌ كرده‌، طول‌ و عرض‌ ولایتت‌ را ـ‌ای‌ عمّانوئیل‌‌ـ آکنده خواهد ساخت‌). مایلم از تک‌تک نصرانی‌ها بپرسم: معنای «مهیر شلال‌ حاش‌ بَز» چیست که در این نبوت آمده است. عبارتی که مولودی به آن نامیده خواهد شد که از زن کوچک به دنیا می‌آید؟ ترجمۀ آن به شرح زیر است: (برای چپاول شتاب کن... برای غارت‌کردن اقدام کن). چرا این عبارت را در نسخۀ عربی ترجمه نکرده‌اند؟ متن پنجم من و پدر، یکی هستیم؛ معنای آن چنین است که من همان خداوند هستم! می‌گویند: یسوع فرمود: (من و پدر، یکی هستیم) این دلالت صریح دارد بر اینکه او همان خداوند است. می‌گوییم: از شما می‌خواهیم عبارت‌ها را از متون جدا نکنید که در غیر این صورت با مراجعه به متن کامل، مسئله روشن می‌شود و آن را از دو جهت باطل می‌کنیم. ببینیم: صورت اول: مضمون سیاق کلی متن:[133] (۲۷ گوسفندان‌ من‌ آواز مرا می‌شنوند و من‌ آن‌ها را می‌شناسم‌؛ پس آن‌ها مرا پیروی می‌کنند. ۲۸ و من‌ به‌ آن‌ها حیات‌ جاودانی‌ می‌بخشم و آن‌ها تا به‌ ابد هلاک‌ نخواهند شد و هیچ‌کس‌ آن‌ها را از دست‌ من‌ نخواهد ربود. ۲۹ پدر من که به من عطا فرمود از همه بزرگ‌تر است و کسی نمی‌تواند از دست پدر من برباید. ۳۰ من و پدر، یکی هستیم. ۳۱ آنگاه یهودیان باز سنگ‌ها برداشتند تا او را سنگسار کنند.۳۲ عیسی به ایشان پاسخ داد: بسیار کارهای نیک از سوی پدر خود به شما نمودم. به سبب کدام‌یک از آن‌ها مرا سنگسار می‌کنید؟ ۳۳ یهودیان در پاسخ گفتند: به سبب عمل نیک، تو را سنگسار نمی‌کنیم، بلکه به سبب کفر، زیرا تو انسان هستی و خود را خدا می‌خوانی. ۳۴ عیسی در پاسخ ایشان فرمود: آیا در تورات شما نوشته نشده است که من گفتم شما خدایان هستید؟ ۳۵ پس اگر آنانی را که کلام خدا بر ایشان نازل شد خدایان خواند و ممکن نیست کتاب نقض گردد، ۳۶ آیا کسی را که پدر تقدیس کرد و به جهان فرستاد، به او می‌گویید کفر می‌گویی، از آن سبب که گفتم پسر خدا هستم؟ ۳۷ اگر اعمال پدر خود را به‌جا نمی‌آوردم به من ایمان نمی‌آوردید. ۳۸ ولیکن چنانچه آن‌ها را به‌جا می‌آورم، اگر به من ایمان نمی‌آورید، [دست‌کم] به اعمال ایمان آورید تا بدانید و یقین کنید که پدر در من است و من در او). یهود متوجه شدند که او ادعای الوهیت می‌کند؛ درنتیجه ایشان را سنگسار کردند. آیا جمله‌ای که عیسی(ع) فرمود: (من و پدر، یکی هستیم) دلیل بر این است که ایشان خداوند است؟! ولی پاسخ مسیح بسیار مهم است. مسیح به آن‌ها پاسخ می‌دهد که این اتهام، اشتباه و بدفهمی است و این جمله نمی‌گوید که او خداوند است: (۳۴ عیسی در پاسخ ایشان فرمود: آیا در تورات شما نوشته نشده است که من گفتم شما خدایان هستید؟ ۳۵ پس اگر آنانی را که کلام خدا بر ایشان نازل شد خدایان خواند و ممکن نیست که کتاب نقض گردد، ۳۶ آیا کسی را که پدر تقدیس کرده، به جهان فرستاد، به او می‌گویید کفر می‌گویی، از آن سبب که گفتم پسر خدا هستم؟). (من گفتم شما خدایان هستید) این عبارت در مزمور 82: 6 آمده است: (۶ من‌ گفتم‌ شما خدایان هستید و جمیع‌ شما فرزندان‌ حضرت‌ اعلی‌). آیا یهودیان این قُضات را خدا می‌دانند؟ خیر. هیچ‌کس از این عبارت، خدا‌بودن این قاضی‌ها را نفهمیده است؛ پس چرا مرا متهم می‌کنید؟ درحالی‌که پروردگار مرا پاک فرمود و به این جهان فرستاد؟ می‌گویید: من کفر می‌گویم و خودم را خدا می‌دانم؛ زیرا این سخن را بیان کردم؟ عیسی(ع) این دروغ‌پردازی را رد و باطل می‌کند و گویی به آن‌ها می‌فرماید: وقتی نوشته‌ای در کتاب شما وجود دارد که این قضات، خدا هستند و ارزش این نوشته نقض نمی‌شود، چرا مرا به کفرگویی متهم می‌کنید؛ درحالی‌که من کسی هستم که پروردگار، مرا تقدیس فرمود و به این جهان فرستاد؟ عیسی(ع) از خودش این‌گونه تعبیر کرده است؛ همان‌طور که «آساف» از این قضات با عبارت خدا تعبیر کرده است. صورت دوم: باید کتاب مقدس را با خود کتاب مقدس فهمید. مشابه این عبارت (من و پدر، یکی هستیم) را جست‌وجو می‌کنیم. عیسی(ع) در همان انجیلی که در آن عبارت (من و پدر، یکی هستیم) آمده است می‌فرماید: (۲۰ و نه‌فقط برای‌ این‌ها درخواست می‌کنم‌، بلکه‌ برای‌ آن‌ها نیز که‌ به‌وسیلۀ کلام‌ ایشان‌ به‌ من‌ ایمان‌ خواهند آورد. ۲۱ تا همه‌ یکی شوند، چنانکه‌ تو ای‌ پدر در من‌ هستی‌ و من‌ در تو، تا ایشان‌ نیز در ما یکی باشند تا جهان‌ ایمان‌ آورد که‌ تو مرا فرستادی‌. ۲۲ و من‌ جلالی‌ را که‌ به‌ من‌ دادی‌ به‌ ایشان‌ دادم‌ تا یکی باشند چنانکه‌ ما یکی هستیم‌. ۲۳ من‌ در ایشان‌ هستم و تو در من‌، تا در یکی‌شدن کامل‌ شوند).[134] در اینجا منظور از سخن آن حضرت(ع) (من و پدر، یکی هستیم) را متوجه می‌شویم. این عبارت با توجه به عبارت‌های (من در آن‌ها هستم و تو در من هستی) و نیز (تا در یکی‌‌شدن کامل‌ شوند) مشابه این عبارت است: (پدر در من است و من در تو هستم). عیسی(ع) از خداوند درخواست می‌فرماید که وحدت و یکپارچگی مؤمنان در میانشان خالص باشد تا یکی شوند؛ همانند یکپارچه‌بودن عیسی(ع) با خداوند. آیا یکپارچه‌بودن مؤمنان در میان خودشان را این‌گونه به‌حساب می‌آوریم که آن‌ها از نظر جسمی و روحی یک انسان شده‌اند؟ مثل اعتقادی که مسیحیان دربارۀ عیسی(ع) و خداوند دارند؟ همچنین یکی‌شدن عیسی(ع) با آن‌ها در این سخن او(ع) (من در آن‌ها هستم و تو در من هستی) به این صورت می‌شود که همگی یکی هستند؟! اگر یکی‌شدن عیسی(ع) با خداوند در این سخن (من و پدر، یکی هستیم) او را در جایگاه خدا قرار می‌دهد، یکی‌شدن مؤمنان با عیسی(ع) و با خداوند آن‌ها را نیز مصداق خداوند قرار خواهد داد! این معنا مجازی است: (من و پدر، یکی هستیم) و منظور از آن یکی‌بودن هدف است؛ یعنی: کسی که از من پیروی کند خدا را پیروی کرده است؛ چراکه من فرستاده‌ای از سوی خدا هستم. وقتی همۀ مؤمنان با کلمۀ خدا یکی شوند از ما هستند و ما از آنان هستیم و همۀ ما یکی خواهیم شد و هدف یکی خواهد شد. عیسی(ع) با این سخن خود این منظور را قصد می‌کند که او و پدر در هدف یکی هستند و نه چیزی فراتر. متن زیر را بخوانیم تا موضوع به‌روشنی برایمان مشخص شود: لوقا 10: (۱۶ آن‌که‌ شما را بشنود مرا شنیده‌ و کسی‌ که‌ شما را حقیر شمارد مرا حقیر شمرده‌ و هر که‌ مرا حقیر شمارد کسی که مرا فرستاده را حقیر شمرده‌ است)؛ بنابراین آن‌ها در هدف یکی هستند و سخن آن‌ها همان سخن مسیح و سفارش‌هایشان سفارش‌های مسیح است؛ درست مثل ارتباط مسیح با پدر. مسیح در یوحنا 12: 48 به ما خبر می‌دهد: (هرکه‌ مرا حقیر شمارد و کلام‌ مرا قبول‌ نکند، کسی‌ هست‌ که‌ در حق او داوری‌ کند؛ همان‌ کلامی‌ که‌ گفتم‌ در روز بازپسین‌ بر او داوری‌ خواهد کرد). در یوحنا 12: 49: (ازآن‌رو که‌ من‌ از خود نگفتم‌، لیکن‌ پدری‌ که‌ مرا فرستاد کسی است که به‌ من‌ فرمان‌ داد چه‌ بگویم‌ و به‌ چه‌چیز تکلم‌ کنم‌). و در یوحنا 12: 50: (و می‌دانم‌ که‌ فرمان‌ او همان حیات جاودانی‌ است‌؛ پس آنچه من می‌گویم، چنانکه پدر به من گفته است، تکلم می‌کنم). در این متون می‌بینیم عیسی(ع) می‌فرماید: هرکس مرا پست و حقیر بشمارد ـ‌یعنی مرا نپذیرد و سخن مرا قبول نکند‌ـ این سخن علیه او حجت و دلیل خواهد بود. چرا؟ زیرا مسیح از خود سخن نمی‌گوید و با کلام کسی که او را فرستاده است سخن می‌گوید... زیرا پدر ـ‌که همان خداوند است‌ـ وصیتی (حکمی) به او داده است که چه بگوید و چه سخنی بر زبان براند. عیسی(ع) می‌فرماید من می‌دانم که وصیت او همان زندگی جاودان است ـ‌همان‌طور که پدر به من فرموده است‌ـ من این‌چنین سخن می‌گویم. در یوحنا 7: 16 آمده است: (عیسی‌ در پاسخ ایشان‌ گفت‌: تعلیم‌ من‌ از من‌ نیست‌ بلکه‌ از فرستندۀ من‌ است). در این متن مشاهده می‌شود که تعلیم عیسی(ع) از سوی خودش نیست، بلکه متعلق به کسی است که او را فرستاده؛ یعنی پدر. بنابراین از طریق این متون روشن می‌شود که سخن مسیح از سخن خداوند و فرمان‌های او فرمان‌های خداوند است که خداوند برای او بیان فرموده است، و تعالیم او از آنِ خودش نیست، بلکه متعلق به پدرش است که او را فرستاده. حال آیا عیسی حق ندارد بیان کند که من و پدر، یکی هستیم؟! این با آنچه در قرآن آمده است موافقت دارد: (مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ الله‏)[135] (هرکس از پيامبر اطاعت کند به‌درستی که خدا را اطاعت کرده است). متن ششم (و بالاجماع‌ سرّ دین‌داری‌ عظیم‌ است‌ که‌ خدا در جسم ظاهر شد). اول: کلمۀ الله (خدا) در نسخه‌ها و نوشته‌های خطی وجود ندارد. بسیاری از ترجمه‌ها کلمۀ (الله) را در خود ندارند و این به‌تنهایی استدلال آن‌ها را نقض می‌کند. برخی از ترجمه‌های عربی را می‌خوانیم: ترجمۀ فندیک: (و بالاجماع‌ سرّ تقوا عظیم‌ است‌ که‌ خدا در جسم‌ ظاهر شد، در روح‌ تصدیق‌ شد، به‌ فرشتگان‌ مشهود گردید، به‌ امت‌ها موعظه‌ کرد، در دنیا ایمان‌ آورد و به‌ جلال‌ بالا برده‌ شد). ترجمۀ پولسی: (و‌ آن بسیار عظیم است، بی‌هیچ شکی، سرّ تقوا، کسی که در جسم تجلی کرد و روح برایش گواهی داد و ملائکه مشاهده‌اش کردند و به امت‌ها بشارت داده شد و در عالم ایمان آورد و در بزرگی و جلال بالا رفت...). ترجمۀ مشترک عربی: و اختلافی نیست که سرّ تقوا عظیم‌ است‌ (که در جسم‌ ظاهر شد و در روح‌ تصدیق‌ شد و به‌ فرشتگان‌ مشهود گردید و بشارتی بود برای امت‌ها و در دنیا ایمان‌ آورد‌ و به‌ جلال‌ بالا برده‌ شد). ترجمۀ کاتولیکی: و اختلافی نیست که سرّ تقوا عظیم‌ است‌‌ (که‌ در جسم‌ تجلی یافت و در روح‌ علنی تصدیق‌ شد و فرشتگان‌ مشاهده‌اش کردند و در حضور بت‌پرستان به‌ او بشارت داده شد و در دنیا ایمان‌ آورد و به‌ جلال‌ بالا برده‌ شد). دوم: این متن، از تقوا سخن می‌گوید و اینکه چگونه در انسانی که گناهان را رها کرده و به خداوند متصل شده است ظهور می‌کند. این عبارت متوجه کسانی است که ادعا می‌کنند بزرگان دینی هستند و با نام اسقف و شماس به آنان اشاره می‌شده و این خصوصیت مهم (دارندگان‌ سرّ ایمان‌ در ضمیر پاک‌) بر آنان نهاده شده است. پس این عبارت اگر بر چیزی دلالت داشته باشد، نصایح و پندهایی برای فاش‌کردن راز تقواست؛ از طریق آراسته‌شدن به صفاتی که به آن‌ها فرمان داده‌اند. این اصحاح را می‌خوانیم تا مطلب برایمان روشن شود: نامۀ اول پولس رسول به تیموتائوس 3: (۱ این‌ سخن‌ راست و درست است‌: اگر کسی‌ منصب اسقفی‌ را بخواهد، پس باید کاری نیکو انجام دهد. ۲ پس‌ اسقف‌ باید بی‌ملامت‌، شوهر یک‌ زن‌، هوشیار، خردمند، محتاط، مهمان‌نواز و راغب‌ به‌ تعلیم‌ باشد؛ ۳ نه‌ میگسار یا ضرب‌زننده‌ یا طمّاعِ سودِ قبیح، بلکه‌ حلیم‌ و نه‌ جنگجو و نه‌ زرپرست‌. ۴ خانۀ خود را به‌ نیکویی‌ تدبیر کند و فرزندان‌ خویش‌ را در کمال‌ وقار مطیع‌ گرداند، ۵ زیرا هرگاه‌ کسی‌ نداند اهل‌ خانۀ خود را چگونه تدبیر کند، چگونه‌ کلیسای‌ خدا را نگاهبانی‌ می‌نماید؟ ۶ و جدید‌‌الایمان نباشد که‌ مبادا مغرور شده، به محکومیت ابلیس‌ دچار شود. ۷ و لازم‌ است‌ در نظر آنانی‌ که‌ بیرون [از کلیسا] هستند نیز نیک‌نام‌ باشد تا‌ مبادا در رسوایی‌ و دام‌ ابلیس‌ گرفتار گردد. ۸ همچنین‌ شمّاسان‌ باوقار باشند، نه‌ دو زبان‌ و نه‌ راغب‌ به‌ شراب‌ زیاده‌ و نه‌ طمّاع سود قبیح‌ ۹ دارندگان‌ سرّ ایمان‌ در ضمیر پاک‌. ۱۰ اما باید اول‌ ایشان‌ آزموده‌ شوند و چون‌ بی‌عیب‌ یافت‌ شدند کار شماسی‌ کنند. ۱۱ و‌ همین‌طور زنان‌ نیز باید باوقار باشند و نه‌ غیبت‌گو، بلکه‌ هوشیار و در هر چیزی امین‌. ۱۲ و شمّاسان‌ شوهر یک‌ زن باشند و فرزندان‌ و اهل‌ خانۀ خویش‌ را نیکو تدبیر نمایند، ۱۳ زیرا آنانی‌ که‌ کار شماسی‌ را نیکو کرده‌ باشند درجه‌‌ای نیکو برای‌ خویشتن‌ تحصیل‌ می‌کنند و اطمینانی کامل‌ در ایمانی‌ که‌ به‌ مسیح‌ عیسی‌ است‌. ۱۴ این‌ را به‌ تو می‌نویسم‌ به‌ امید آنکه‌ به‌زودی‌ نزد تو آیم‌. ۱۵ و اگر تأخیر کردم، بدانی‌ چگونه‌ باید در خانۀ خدا رفتار کنی‌؛ خانه‌ای که‌ همان کلیسای‌ خدای‌ حی، و ستون‌ و بنیاد راستی‌ است‌. ۱۶ و بالاجماع‌ سرّ تقوا عظیم‌ است‌ که‌ خدا در جسم‌ ظاهر شد، در روح‌ تصدیق‌ شد، به‌ فرشتگان‌ مشهود گردید، به‌ امت‌ها موعظه‌ کرد، در دنیا ایمان‌ آورد و به‌ جلال‌ بالا برده‌ شد). به‌رغم باطل‌بودن نظر نصارا از نظر نبودن این متن در نوشته‌های خطی آنان، تسلی‌دهنده، احمد(ع) کوتاه آمده و این متن را از باب «آنان را به آنچه خود ایمان دارند مُلزم کنید» نقض کرده است. وی با واضح‌ترین بیان این متن را توضیح داده و با روشن‌ترین بیان تبیین فرموده است. آنچه را که تسلی‌دهنده، احمد(ع) در پاسخ به سخن آن‌ها ـ‌ظهور خدا در جسد‌ـ نگاشته است می‌خوانیم: «خداوند در جسد ظاهر شد: این یکی از رساله‌هایی است که علمای غیرعامل برای اثبات ادعای باطل و گمراهانۀ خود مبنی بر اینکه لاهوت مطلق در جسد حلول یافته است از آن بهره‌برداری می‌کنند: (1 پولُس فرستادۀ یسوع مسیح به‌فرمان نجات‌دهندۀ ما خداوند، و پروردگار ما یسوع مسیح که امید ماست 2 به تیموتائوس، فرزند حقیقی من در ایمان تقدیم می‌شود. از طرف خدای پدر و پروردگار ما مسیح عیسی، فیض و رحمت و سلامتی به تو باد).[136] (16 و به اجماع بزرگ که سرّ تقواست، خداوند در جسد ظاهر شد و در روح، تصدیق شد و برای فرشتگان مشهور گردید و امّت‌ها را موعظه فرمود و عالم با او ایمان آورد و در شکوه به بالا برده شد).[137] اولاً اصحاح اول از رساله، به عیسی(ع) فقط صفت ربوبیت داده و این صفتی است که متصف‌شدن پیامبر و رسول(ع) به آن بی‌اشکال است؛ زیرا این‌ها(ع) مربیان مردم‌اند و برای اتصاف به آن، از پدری که به آن متصف می‌شوند و نسبت به خانواده‌اش نام «رب» می‌گیرد سزاوارترند. علاوه بر این در اصحاح آمده است که فرستادن فقط با امر خدای سبحان ممکن است و عیسی مأمور بود (طبق امر خداوند)؛ بنابراین عیسی(ع) مأمور بود و فرمان الهی را اجرا می‌کرد و این به آن معناست که خداوند از عیسی برتر، داناتر و قدرتمندتر است؛ بنابراین ثابت می‌شود که عیسی(ع) به کسی غیر از خود نیاز دارد تا صفحۀ وجودش را از نقص و کاستی بزداید؛ وگرنه معنا ندارد که وی هم مأمور باشد و هم کامل مطلق، زیرا چنین چیزی مخالف حکمت است. کامل مطلق از غیر خود چه سودی می‌تواند ببرد؟! اما از آنچه در همین رساله در اصحاح سوم آمده است، بعد از تفسیری که ارائه کردیم، فهمیده می‌شود که ظهور خداوند در جسد دقیقاً مانند ظهور و تجلی او در تمام عوالمِ خلقت، و ظهور عالم خلقت به‌وسیلۀ خدای سبحان است. آری در اینجا ویژگی خاصی برای این کلام وجود دارد، زیرا عیسی تمثیل پرتوی فروزان خدا در ساعیر است؛ یعنی او دست خدا، وجه خدا و صورت خداست و درعین‌حال او بنده‌ای مخلوق است و خدای سبحان و متعال نیست. بین حقیقت و صورت تفاوت زیادی وجود دارد، همان‌طور که بین شیء و لاشیء (چیز و هیچ‌چیز) تفاوتی فراوان نهفته است. همان‌طور که پیش‌تر بیان کردیم، خداوند در عوالم آفرینش تجلی یافته و در آن‌ها ظاهر گشته و آن‌ها را بروز داده است. البته این به آن معنا نیست که وی در این‌ها حلول کرده است یا این عوالم، لاهوت مطلق شده‌اند یا برخی از آن‌ها هرچقدر هم که نورش عظمت داشته باشد، بتواند لاهوت مطلق شود؛ زیرا به‌هرحال مخلوق است و به‌صورت نوری آمیخته با ظلمت باقی می‌ماند. بالاترین مقامی که ممکن است انسان به آن دست یابد، خدای‌در‌خلق‌شدن است: (...يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَى نُورٍ...)[138] (نزدیک است که روغنش روشنی بخشد، هرچند آتش به آن نرسیده باشد، نوری افزون بر نور دیگر)؛ نزدیک است از خود روشنی بخشد ـ‌به همین دلیل در ابتدا، امر بر حضرت ابراهیم(ع) مشتبه شد تا خدا حقیقت را به او شناساند‌ـ[139] ولی هیچ‌گاه از خودش نور نمی‌دهد. در حدیث قدسی از خداوند سبحان و متعال آمده است که فرمود: (زمین و آسمان گنجایش مرا ندارد ولی دل بندۀ مؤمن من دارد).[140] یعنی او وجه الله و یدالله است و این معنا در قرآن نیز آمده است: (إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللهَ يَدُ اللهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ)[141] (آنان که با تو بیعت می‌کنند جز این نیست که با خدا بیعت می‌کنند، دست خدا بالای دست‌هایشان است) و (وَیَبْقَى وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِکْرَامِ)[142] (و ذات (وجه) پروردگار صاحب جلال و اکرام توست که باقی می‌ماند).[143] متون بسیاری وجود دارند که با آن‌ها بر الوهیت عیسی(ع) دلیل می‌آورند و همۀ آن‌ها از همین دست هستند؛ به این معنا که همگی آن‌ها بر اساس فهم ما از کتاب مقدس با خود کتاب مقدس نقض می‌شوند. وقتی پایه و اساس باطل باشد ـ‌یعنی مهم‌ترین محوری که نصارا بر الوهیت عیسی(ع) به آن تکیه دارند‌ـ ما می‌توانیم حکم به باطل‌بودن فرعیات منشعب از این ریشه بدهیم. تمام مطالبی که نصارا بر عقیدۀ خودشان گواه می‌آورند، متون متشابهِ تأویل‌پذیر است و حتی یک دلیل قطعی از زبان خود عیسی(ع) وجود ندارد که الوهیت او را بیان کند و در مقابل، متون قطعی وجود دارد که اشاره به عکس این مطلب می‌کنند و حتی سندی بر نقص و جهل ایشان می‌آورند و این عقیده را از پایه و اساس ویران می‌کند؛ از جمله:

-یسوع در چندین جایگاه، جهل خود را بیان می‌کند

1. او وقت میوه‌دادن انجیر را نمی‌داند: (۱۲ بامدادان‌ چون‌ از بیت‌ عنیا بیرون‌ می‌آمدند گرسنه‌ شد. ۱۳ ناگاه‌ درخت‌ انجیری‌ را که‌ برگ‌ داشت‌ از دور دید‌، آمد تا شاید چیزی‌ بر آن‌ بیابد؛ اما چون‌ به آن‌ رسید جز برگ‌ بر آن‌ هیچ‌ نیافت؛‌ زیرا موسم‌ انجیر نرسیده‌ بود).[144] 2. او نمی‌داند چقدر از زمان دچار‌شدن کودک به شیطانی که با آن درگیر است سپری شده است: (۲۱ پس‌ از پدر وی‌ پرسید: چند وقت‌ است‌ که‌ او را این‌ حالت‌ است‌؟ گفت‌: از طفولیت‌. ۲۲ و بارها او را در آتش‌ و در آب‌ انداخت‌ تا هلاکش کند. حال‌ اگر می‌توانی‌ بر ما ترحم‌ کن و ما را مدد فرما).[145] 3. وی زمان بر‌پا‌شدن ساعت را نمی‌داند. این متن قطعی‌الدلاله بر جهلی است که در ساحت عیسی(ع) وجود دارد: (اما از آن روز و ساعت هیچ‌کس خبر ندارد، نه فرشتگان آسمان و نه پسر، فقط پدر از آن آگاه است).[146]

-فصل پنجم: متونی در تورات و انجیل که به ظهور قائم آل محمد، تسلی‌دهنده، احمد(ع) بشارت می‌دهند

رسالت‌های آسمانی عبارت‌اند از حلقه‌های کامل‌شونده‌ای که با یکدیگر ارتباط دارند تا زنجیرۀ ایمان به توحید را تشکیل دهند. هیچ نبی یا ولیّ نبوده است، مگر اینکه به کسی که بعد از خود می‌آید بشارت دهد؛ چراکه خلافت و جانشینی خداوند در زمین قطع نمی‌شود تا مردم نسبت به حق در شک و تردید فرو‌نروند. به همین دلیل باید در هر زمان حجتی بر آفریدگان وجود داشته باشد که ترجمانی برای وحی خداوند متعال و تعالیم او باشد. با توجه به اینکه از خصوصیات قائم مهدی(ع) جهانی‌بودن رسالتش است، همۀ انبیای پیشین و اوصیایشان(ع) اقدام به زمینه‌سازی مستمر برای بشریت نموده‌اند تا این رسالت را بپذیرند و ظرفیت آن را پیدا کنند. بشارت‌ها دربارۀ رهایی‌بخش و منجی متمثّل در قائم آل محمد(ع) از زمان آدم(ع) بوده و حتی وصیت رسول خدا(ص) در شب وفاتش ایشان(ع) را به اسم بیان کرده است. در تورات و انجیل و دیگر اسفار کتاب مقدس، بشارت‌های خاص به رسول خدا(ص) و اهل‌بیتش با توصیف چهره و خصوصیاتشان آمده است؛ ولی تحریف معنایی و لفظی که در تورات و انجیل صورت گرفته، بسیاری از آموزه‌های متونی را که دربارۀ اهل‌بیت (درود و سلام بر ایشان) آمده را دگرگون ساخته است؛ همان متونی که انبیای پیشین برای امت‌های خود می‌خواندند. بااین‌وجود یک خوانندۀ دقیق می‌تواند این متون را بازخوانی کند تا بسیاری از قرائن و نشانه‌های واضح‌الدلاله بر ایشان مشخص شود؛ علی‌رغم اینکه دست‌هایی با این متن‌ها بازی و آن‌ها را از اذهان مردم منحرف کرده‌اند. در اینجا ما درصدد پیگیری پیشگویی‌هایی هستیم که «نصارا» بیان می‌دارند فقط به عیسی(ع) اختصاص دارد، نه به شخص دیگری. در کتاب‌ها جست‌و‌جو می‌کنیم تا به لطف و مدد حق‌تعالی مطلب روشن شود. از آنچه سایت‌های رسمی آن‌ها در پاسخ به پرسش‌ها بیان کرده‌اند آغاز می‌کنیم؛ از جمله: سال‌ها با ایمیل‌های مردم. پرسش‌هایی دربارۀ کتاب مقدس. پیشگویی‌هایی از مسیح در عهد قدیم. پرسش: پیشگویی‌هایی که دربارۀ سید مسیح در عهد قدیم سخن می‌گوید چیست؟ پاسخ: صدها پیشگویی prophecies در عهد قدیم دربارۀ پروردگار یسوع مسیح آمده است که در آمدن اول ایشان محقق شده‌اند؛ چه پیشگویی‌هایی که در زندگی و در خدمتگزاری ایشان صورت پذیرفت و چه رؤیت‌های پیشین برای شخصیت ایشان. با توجه به قانون احتمالات ریاضی برای اتفاق‌افتادن همۀ این پیشگویی‌ها در یک شخص فقط یک فرصت در هر 84 با 98 صفر در سمت راستش وجود دارد. چقدر تعجب‌آور است که همۀ این‌ها در یک فرد واقع شود. این خود از قوی‌ترین دلایلی است که بیان می‌کند منبع آن‌ها الهی است و به همین دلیل مصداق آن‌ها به‌طور مطلق مشخص است. بنابراین پاسخ‌دهندۀ به این پرسش یقین دارد که این پیشگویی‌ها فقط بر عیسی(ع) منطبق می‌شود. وی به قانون احتمالات ریاضی استدلال می‌کند تا از این طریق ثابت کند این پیشگویی‌ها فقط بر شخص عیسی(ع) منطبق می‌شود. ما می‌گوییم: آیا این قانون احتمالات عقلانی است که حتی یک فرصت برای منطبق‌شدن این پیشگویی‌ها بر کسی غیر از عیسی(ع) را قائل نمی‌شود؛ درحالی‌که یهود و دیگر ادیان این رهایی‌دهنده را قاطعانه رد می‌کنند و منتظر شخص دیگری هستند؟ اکنون برخی پیشگویی‌ها را می‌بینیم که مفسرین اعتقاد دارند فقط بر شخص عیسی(ع) منطبق می‌شود و به‌روشنی خواهیم دید که چقدر از منطبق‌شدن بر عیسی(ع) به دور است! با من همراه شوید تا این پیشگویی‌ها را ببینیم: در سفر اشعیا، اصحاح 59: 21 می‌خوانیم: (پروردگار می‌فرماید: اما عهد من‌ با ایشان‌ این‌ است‌ كه‌ روح‌ من‌ كه‌ بر توست‌ و كلام‌ من‌ كه‌ در دهان‌ تو گذاشته‌ام‌ از دهان‌ تو و از دهان‌ ذرّیت‌ تو و از دهان‌ ذرّیت‌ ذرّیت‌ تو دور نخواهد شد. پروردگار می‌فرماید: از اکنون و تا ابدالآباد). می‌گویند: در شرح کتاب مقدس عهد قدیم اسقف آنتونیوس فکری آمده است: تفسیر سفر اشعیا 59، آیۀ 21: (پروردگار می‌فرماید: اما عهد من‌ با ایشان‌ این‌ است‌ كه‌ روح‌ من‌ كه‌ بر توست‌ و كلام‌ من‌ كه‌ در دهان‌ تو گذاشته‌ام‌ از دهان‌ تو و از دهان‌ ذرّیت‌ تو و از دهان‌ ذرّیت‌ ذرّیت‌ تو دور نخواهد شد. پروردگار می‌فرماید: از اکنون و تا ابدالآباد).[147] اما ... من = پدر که همان متکلم است؛ و با ایشان = با یهود و امت‌های یهود مؤمن و توبه‌کننده. کلام من = کتاب مقدس که هیچ حرفی از آن ساقط نمی‌شود. معنایش این است که این، سخن پدری است متوجه پسرش. می‌گوییم: ما نمی‌خواهیم قانون احتمالات را بر این متن پیاده کنیم و خوانندۀ منصف را آزاد می‌گذاریم تا تنها یک احتمال به بنده ارائه بدهد که این پیشگویی، عیسی(ع) را توصیف می‌کند؟ این متن روشن است: (و كلام‌ من‌ كه‌ در دهان‌ تو گذاشته‌ام‌ از دهان‌ تو و از دهان‌ ذرّیت‌ تو و از دهان‌ ذرّیت‌ ذرّیت‌ تو دور نخواهد شد). آیا عیسی(ع) نسلی داشت. فقط این نیست بلکه (از دهان‌ ذریت‌ ذریت‌ تو)؟! همین یک جمله کفایت می‌کند برای ساقط‌کردن تمام احتمالات مبنی بر اینکه منظور از این پیشگویی، عیسی(ع) است. این شخصِ رهایی‌بخش فرد دیگری است که نسل و فرزندانی دارد و ذریت ذریت او همان پادشاهان و حاکمان در زمین خواهند بود. ایشان همان مهدی اول (تسلی‌دهنده، احمد) و فرزندان مهدیینش هستند که در وصیت رسول خدا(ص) یاد شده‌اند.[148] پیشگویی دیگری را در مزمور 89: 29 می‌خوانیم: (29 و ذریت وی را باقی خواهم داشت تا ابدالآباد و تخت او را مثل روزهای آسمان [...] ۳۵ یک‌ چیز را به‌ قدوسیت‌ خود قسم‌ خوردم‌ و به‌ داوود هرگز دروغ‌ نخواهم‌ گفت‌. ۳۶ كه‌ ذریت‌ او بر روزگار باقی‌ خواهد بود و تخت‌ او به‌ حضور من‌ چون آفتاب‌، ۳۷ مثل‌ ماه‌ بر روزگار استوار خواهد بود و آن شاهد در آسمان‌، امین است). این متن نیز به کسی اشاره دارد که نسلی دارد و نسل او تا پایان روزگار حاکم بر زمین خواهد بود. در سفر اشعیا، اصحاح 53 می‌خوانیم: (۱ كیست‌ كه‌ خبر ما را تصدیق‌ نموده‌ و كیست‌ كه‌ ساعد خداوند بر او منكشف‌ شده‌ باشد؟ ۲ زیرا در‌ حضور وی،‌ مثل‌ نهال‌ و مانند ریشه،‌ در زمین‌ خشک خواهد رویید. او را نه‌ صورتی‌ باشد و نه‌ جمالی‌ که او را بنگریم‌ و نه منظری‌ كه‌ مشتاقش باشیم‌. ۳ حقیر و در نظر مردمان‌ مردود، و مردی صاحب‌ غم‌ها و رنج‌دیده‌، و همچون كسی‌ كه‌ روی‌هایمان را از او برگیریم [حتی نگاهش نکنیم]، و حقیر‌شده‌‌ای كه‌ نادیده‌اش بگیریم. ۴ لیكن‌ او غم‌های‌ ما را بر خود گرفت‌ و دردهای‌ ما را بر خویش‌ حمل‌ نمود و ما او را از جانب‌ خدا زحمت‌كشیده‌ و مضروب‌ و مبتلا گمان‌ بردیم. ۵ و حال‌آنکه‌ به‌ سبب‌ تقصیرهای‌ ما مجروح‌ و به‌ سبب‌ گناهان‌ ما كوفته‌ شد و تأدیب‌ سلامتی‌ ما بر وی‌ آمد و از زخم‌های‌ او ما شفا یافتیم‌. ۶ جمیع‌ ما مثل‌ گوسفندان‌ گمراه‌ شده‌ بودیم‌ و هر‌یك از ما به‌ طریقت خود برگشته‌ بود و پروردگار، گناه‌ جمیع‌ ما را بر وی‌ نهاد. ۷ او مظلوم‌ شد، اما تواضع‌ نموده‌، دهان‌ خود نگشود، مانند بره‌ای که به قربانگاه می‌رود و میشی كه‌ در برابر پشم‌‌چینش بی‌زبان‌ است،‌ همچنان‌ دهان‌ خود را نمی‌گشاید. ۸ او ـ‌ظالمانه‌ـ محکوم و دستگیر شد، و از نسل او کسی بود كه‌ پنداشت او از زمینِ زندگان‌ منقطع‌ گردید، اینکه به‌ جهت‌ گناه‌ قومِ‌ من‌ اعدام شد ۹ و قبر او را با شریران‌ تعیین‌ نمودند و هنگام مردنش‌ با دولتمندان‌. هرچند هیچ‌ ظلم‌ نكرد و در دهان‌ وی‌ حیله‌ای‌ نبود. ۱۰ اما پروردگار را پسند آمد كه‌ او را مضروب‌ نماید و به‌ دردها مبتلا سازد. چون‌ جان‌ او را قربانی‌ گناه‌ ساخت‌، آنگاه‌ ذریت‌ خود را خواهد دید و روزگار او دراز خواهد شد و مسرّت‌ پروردگار در دست‌ او میسر خواهد بود. ۱۱ ثمرۀ مشقت‌ جان‌ خویش‌ را خواهد دید و سیر خواهد شد و بندۀ عادلِ من‌ به‌ معرفت‌ خود بسیاری‌ را عادل‌ خواهد کرد؛ زیرا كه‌ او گناهان‌ ایشان‌ را بر خویشتن‌ حمل‌ خواهد نمود. ۱۲ ازاین‌رو او را در میان‌ عزیزان نصیب‌ خواهم‌ داد و غنیمت‌ را با بزرگان تقسیم‌ خواهد نمود، به‌ جهت‌ اینكه‌ او جان‌ خود را به‌ مرگ‌ ریخت‌ و از خطاكاران‌ محسوب‌ شد، درحالی‌که گناهان‌ بسیاری‌ را بر خود گرفت‌ و برای‌ خطاكاران‌ شفاعت‌ نمود). مسیح با آنچه در اشعیا 53 آمده است هیچ ارتباطی ندارد، به همان دلیل پیشین؛ اینکه نسل او در آیۀ دهم ذکر شده است: (اما پروردگار را پسند آمد كه‌ او را مضروب‌ نماید و به‌ دردها مبتلا سازد. چون‌ جان‌ او را قربانی‌ گناه‌ ساخت‌، آنگاه‌ ذریت‌ خود را خواهد دید و روزگار او دراز خواهد شد و مسرّت‌ پروردگار در دست‌ او میسر خواهد بود). آیۀ دهم می‌گوید: این فرد نسل خود را خواهد دید؛ درحالی‌که مسیح نسلی نداشت. ممکن است شما بگویید: ایشان نسل معنویِ ملکوتی دارد؛ و طبق عادت خود هر وقت متنی محکم، شما را ملزم می‌کند آن متن را تأویل می‌کنید؟ و راحت‌ترین راه برای فرار از متن، تأویل آن است! ما می‌بینیم آیۀ دهم طبق متن عبری از این اصحاح، دربارۀ بنده‌ای سخن می‌گوید که وعده داده شده است که فرزندانی عملی یا واقعی دارد؛ چراکه متن عبری این‌چنین است: וַיהוָה חָפֵץ דַּכְּאוֹ, הֶחֱלִי--אִם-תָּשִׂים אָשָׁם נַפְשׁוֹ, יִרְאֶה זֶרַע יַאֲרִיךְ יָמִים; וְחֵפֶץ יְהוָה, בְּיָדוֹ יִצְלָח. ترجمه انگلیسی آن: And the Lord wished to crush him, He made him ill; if his soul makes itself restitution, he shall see children, he shall prolon(ع) his days, and (ع)od's purpose shall prosper in his hand این متن مشکل بزرگی برای کلیسا به وجود آورده است؛ زیرا مسیح(ع) فرزندانی از صلب خود ندارد؛ چراکه کلمۀ عبری zerah یا zer'a که در این آیه آمده است، تنها به فرزندانی اشاره دارد که از پشت مرد یا از نسل حقیقی او هستند؛ اما کلمۀ عبری که برای اشاره به فرزندان مجازی استفاده می‌شود ben است. مثالی برای توضیح تفاوت دو کلمۀ Zerah و ben در عبری: در پیدایش 15: 3 می‌خوانیم: (۳ و ابرام‌ گفت‌: اینک مرا نسلی (Zerah)‌ ندادی‌ و خانه‌زادم (‌ben) وارث‌ من‌ است‌. ۴ و در ساعت‌، كلام‌ خداوند به‌ وی‌ در رسیده‌، گفت‌: این‌ وارث‌ تو نخواهد بود، بلكه‌ كسی‌ كه‌ از صُلب‌ تو درآید وارث‌ تو خواهد بود‌). به مثال‌های دیگری از کتاب برای کاربرد کلمۀ عبری Zerah به معنای نسل حقیقی و عملی نگاه کنید: پیدایش 12: 7، پیدایش 15: 13، پیدایش 46: 6 و خروج 28: 43 و برای معنای نسل مجازی ben به تثنیه 14: 1 مراجعه کنید. پس این بنده‌ که طبق کتاب مقدس به نسل حقیقیِ عملی وعده داده شده است، به‌هیچ‌وجه ممکن نیست طبق اعتقادات مسیحی مسیحیان، بر مسیح(ع) منطبق شود. با توجه به آیۀ دوازدهم می‌بینیم که پروردگار با متن زیر به این بنده وعده‌‌ای می‌دهد: (ازاین‌رو او را در میان‌ عزیزان نصیب‌ خواهم‌ داد و غنیمت‌ را با بزرگان تقسیم‌ خواهد نمود) و بر اساس ترجمه الحیات این متن این‌چنین است: (ازاین‌رو او را بین بزرگان نصیبی قرار خواهم داد...). پرسشی که خودبه‌خود مطرح می‌شود: اگر مسیح ـ‌طبق اندیشۀ مسیحی‌ـ همان خداوند جسد‌یافته است، آیا ایدۀ ثواب یا پاداش‌دادن به مسیح معنایی خواهد داشت؟! آیا خداوند به خودش پاداش می‌دهد؟! آیا رهایی‌بخش می‌آید تا مؤمنان و مسکینان را از ستم رهایی بخشد و دولت عدل الهی را برپا کند و زمین را پر از عدل و داد کند یا این رها‌شدن، آن‌گونه که مسیحیان می‌گویند، روحانی‌ملکوتی است؟ ما با قاطعیت می‌گوییم: همۀ انبیا و فرستادگان آمدند تا مردم و به‌خصوص مؤمنان را به ملکوت خدا انتقال دهند و آن‌ها را به همان مکانی بازگردانند که برای امتحان از آن فرود آمدند و آن‌ها را از بُعد دنیوی جسدی به بُعد روحانی‌ملکوتی انتقال دهند؛ ولی این به معنای آن نیست که رهایی‌بخش تنها برای همین منظور می‌آید؛ بلکه وی آمده است تا وعدۀ خداوند را محقق کند. اینکه مملکت پروردگار را در این زمین برپا کند و آن را پس‌ازاینکه از ستم و ظلم پر شده است، از عدل و داد سرشار کند. در سفر ارمیای نبی، اصحاح 23 و همچنین 33 می‌خوانیم: (پروردگار می‌گوید: اینک‌ ایامی‌ می‌آید كه‌ شاخه‌ای‌ عادل‌ برای‌ داوود برپا می‌كنم‌ و پادشاهی‌ سلطنت‌ نموده‌، کار را برآورده کند و انصاف‌ و عدالت‌ را در زمین‌ اجرا خواهد کرد. ۶ در ایام‌ وی‌ یهودا نجات‌ خواهد یافت‌ و اسرائیل‌ با امنیت‌ ساكن‌ خواهد شد و این اسمی‌ است كه‌ به‌ آن‌ نامیده‌ می‌شود: (پروردگار عدالت ما)... ۱۵ در آن‌ ایام‌ و در آن‌ زمان‌ شاخۀ عدالت‌ برای‌ داوود خواهم‌ رویاند؛ پس او انصاف‌ و عدالت‌ را در زمین‌ جاری‌ خواهد ساخت‌. ۱۶ در آن‌ ایام‌ یهودا نجات‌ خواهد یافت‌، و اورشلیم‌ ـ‌با امنیت‌‌ـ آرامش خواهد یافت، و این اسمی‌ است كه‌ به‌ آن‌ نامیده‌ خواهد شد: پروردگار عدالت ما). آیا کسی که حق را در زمین جاری می‌کند و کسی که عدالت را در زمین جاری می‌کند غیر از کسی است که آن را از قسط و عدل پر می‌کند پس از آنکه از ظلم و ستم لبریز شده است؟ آیا این غیر از تسلی‌دهنده، احمد (مهدی اول(ع)) شاخۀ نیکی و عدالت از سوی مادری از نسل داوود است؟ و آیا کسی که از کلام به شمشیر منتقل می‌شود کسی جز تسلی‌دهنده، احمد(ع) است؟ تسلی‌دهنده، احمدالحسن(ع) می‌فرماید: «اگر کلام سودی نبخشید، شمشیر، جداکنندۀ بین حق و باطل خواهد بود برای برافراشتن کلمۀ الله و علنی‌ساختن اطاعت و پیروی از او در زمینش؛ بنابراین منتقل‌شدن به مرحلۀ شمشیر ـ‌اگر گفتار سودی نبخشد‌ـ حتمی و اجتناب‌ناپذیر و حتی در تمام ادیان الهی واجب شمرده شده است؛ و از همین روست که انبیای خداوند و فرستادگانش شمشیر کشیدند و در راه خدا برای برافراشتن کلمۀ الله جهاد و پیکار کردند؛ بنابراین منتقل‌شدن یک‌باره به مرحلۀ شمشیر، عجله‌کردن است و آنان که شتاب می‌کنند هلاک می‌شوند، و ترک گفتن مرحلۀ انتقال به شمشیر پس از پایان‌یافتن گفتار، غفلت و سستی است و غافلان به هلاکت می‌رسند.»[149] و این مطلبی است که پیشگویی در مزمور 45: 2 تا 5 بر آن تأکید می‌ورزد؛ آنجا که می‌گوید: ای جبار، شمشیرت را بر ران خود ببند: (سرودخوان می‌گوید: ۲ تو جمیل‌تر هستی‌ از بنی‌آدم‌ و نعمت‌ بر لب‌های‌ تو ریخته‌ شده‌ است‌؛ بنابراین‌ خدا تو را تا ابدالآباد مبارک ساخته‌ است‌. ۳ ای‌ جبار، شمشیر خود را بر ران‌ خود ببند؛ جلال‌ و كبریایی‌ خود را. ۴ و بر‌ كبریایی‌ خود سوار شده‌، غالب‌ شو به‌ جهت‌ راستی‌ و حلم‌ و عدالت‌؛ و دست‌ راست تو چیزهای‌ ترسناک را به‌ تو خواهد آموخت‌. ۵ تیرهای‌ تیزِ تو را بر قلب دشمنان پادشاه امت‌ها خواهیم نشاند. امت‌ها به زیر پای تو می‌افتند). سرود جدیدی (مزمور 149) و تسبیح او در گروه قدیس‌ها را ضمیمه می‌کنیم: (سرودخوان در روح می‌گوید: ۱ هلّلویاه‌! پروردگار را سرودی تازه ‌بسرایید و تسبیح‌ او را در جماعت‌ مقدسان‌! ۲ اسرائیل‌ به خالق خود شاد باشد و پسران‌ صهیون‌ به پادشاه‌ خویش‌ وجد نمایند. ۳ نام‌ او را با رقص‌ تسبیح‌ بخوانند. با بَربَط‌ و عود او را بسرایند. ۴ زیرا پروردگار از قوم‌ خویش‌ رضامندی‌ دارد. مسكینان‌ را به‌ نجاتْ جمیل‌ سازد. ۵ مقدّسان‌ از جلال،‌ فخر بنمایند و بر بسترهای‌ خود ترنّم‌ كنند. ۶ تسبیحات‌ بلند خدا در دهان‌ ایشان‌ باشد و شمشیر دو دم در دست‌ ایشان‌. ۷ تا از امّت‌ها انتقام‌ كشند و تأدیب‌ها بر طوایف‌ بنمایند. ۸ و پادشاهانشان را به‌ زنجیرها ببندند و سرورانشان را به‌ پابندهای‌ آهنین‌. ۹ و داوریِ مكتوب‌ را بر ایشان‌ اجرا دارند. این‌ كرامت‌ است‌ برای‌ همۀ مقدسان‌ او. هلّلویاه‌!). جز علی بن ابی‌طالب و ـ‌پس از او‌ـ فرزندانش(ع) کسی شمشیر دو دم حمل نمی‌کند. وقتی این متن را کلمه به کلمه بخوانیم و به شکل مجازی تفسیر کنیم، می‌بینیم، اشاره به کلمه و شمشیر دارد. عیسی(ع) شمشیر را حمل نمی‌کند و نمی‌جنگد و مملکتی را نمی‌سازد و بر کُرسی داوود(ع) نمی‌نشیند.

-این جوانمرد دوست‌داشتنی من است

: در متی 12، آیه‌های 17 و 18 یکی از پیشگویی‌هایی را که ادعا شده دربارۀ یسوع در عهد قدیم است می‌خوانیم: (۱۷ تا تمام‌ شود کلامی‌ که‌ به‌ زبان‌ اشعیای‌ نبی‌ گفته‌ شده‌ بود: ۱۸ اینک‌ جوانمرد من که‌ او را به دوستی برگزیدم‌ که‌ خاطرم‌ از وی‌ خرسند است‌، روح‌ خود را بر وی‌ خواهم‌ نهاد تا حق را به امت‌ها خبر دهد). این آیه که مدنظر متی است، در کتاب اشعیا، اصحاح 42: 1 آمده است و آن را نقل می‌کنم: (اینک بندۀ من‌ كه‌ او را دستگیری‌ نمودم ‌و برگزیدۀ من‌ كه‌ جانم‌ از او خرسند است‌، روح‌ خود را بر او می‌نهم‌ تا حق را بر امت‌ها بیرون آورد). اکنون پس از مطالعۀ متن در اشعیا، دو انتخاب پیش روی ما قرار دارد: اول: یا مترجم فریب‌کار است و می‌خواهد مردم را با تغییر کلمۀ «بندۀ من» فریب دهد و به‌جای آن «جوانمرد من» را قرار دهد و عبارت «حق را برای امت‌ها بیرون می‌آورد و پیاده کند» را به‌جای «تا حق را به امت‌ها خبر دهد» تبدیل کند. دوم: لازم است این پیشگویی را از منبع آن و منبع پیشگویی بگیریم که همان اشعیاست. اشعیا می‌فرماید: بندۀ من... یسوع بنده است یا پروردگار؟ پرسشی که مطرح می‌شود: چرا عمداً عبارت «بندۀ من» را به «جوانمرد من» تبدیل کردید؟ نویسندۀ انجیل متی این متن را با امانت‌داری نقل نکرده است. در انتهای متن نیز عبارت «حق را برای امت‌ها بیرون می‌آورد» را به «تا حق را به امت‌ها خبر دهد» تبدیل کرده؛ چرا چنین کرده است؟ این متن یک پیشگویی دربارۀ تسلی‌دهنده، احمد(ع) است. او بندۀ خداست. او چنین توصیف شده است: (روحم را بر او قرار دادم). او حق را برای امت‌ها بیرون آورده، هر شرکی به خداوند را از بین برده و عقیدۀ صحیح را برای مردم به ارمغان آورده است. اگر مایل باشید که از سخن من مطمئن شوید، متن کامل پیشگویی، تقدیم شما. شما خود بر هر آنچه می‌خوانید حکم کنید! در اشعیا، اصحاح 42: 1 تا 13 آمده است: (۱ اینک بندۀ من‌ كه‌ او را دستگیری‌ نمودم ‌و برگزیدۀ من‌ كه‌ جانم‌ از او خرسند است‌، من‌ روح‌ خود را بر او می‌نهم‌ تا حق را بر امت‌ها بیرون آورَد ۲ او فریاد نخواهد زد و آواز خود را بلند نخواهد کرد و آن‌ را در كوچه‌ها نخواهد شنوانید. ۳ نِی‌ خرد‌شده‌ را نخواهد شكست‌ و فتیلۀ ضعیف‌ را خاموش‌ نخواهد ساخت‌ تا عدالت‌ را به‌راستی‌ بیرون آورد. ۴ او ضعیف‌ و شکسته نخواهد شد تا حق را بر زمین‌ پیاده کند و جزیره‌ها منتظر شریعت‌ او باشند. ۵ خداوند یهوه‌ كه‌ آسمان‌ها را آفرید و آن‌ها را پهن‌ كرد و زمین‌ و نتایج‌ آن‌ را گستراند و دهندۀ جان‌هاست به‌ قومی‌ كه‌ در آن‌ باشند و سکون‌دهندۀ روح در آن‌ها، چنین‌ می‌گوید: ۶ من‌ كه‌ پروردگار هستم‌ تو را به‌ عدالت‌ خوانده‌ام‌ و دست‌ تو را گرفته‌، تو را نگاه‌ خواهم‌ داشت‌ و تو را عهد قوم‌ و نور امت‌ها خواهم‌ ساخت. ۷ تا چشم‌های‌ کورها را بگشایی‌ و اسیران‌ را از زندان‌ و نشینندگان‌ در ظلمت‌ را از محبس‌ بیرون‌ آوری‌. ۸ من‌ پروردگار هستم‌ و این اسم‌ من‌ است‌ و جلال‌ خود را به‌ كسی‌ دیگر و ستایش‌ خویش‌ را به‌ بت‌های‌ تراشیده‌ نخواهم‌ داد. ۹ اینک‌ وقایع‌ نخستین‌ واقع‌ شد و من‌ از چیزهای‌ نو اعلام‌ می‌کنم‌ و قبل‌ از آنکه‌ به وجود آید شما را از آن‌ها خبر می‌دهم ۱۰ ای‌ شما كه‌ به‌ دریا فرو‌می‌روید و ای ‌آنچه‌ در آن‌ است‌! ای‌ جزیره‌ها و ساكنان‌ آن‌ها! سرود نو را به‌ پروردگار و ستایش‌ وی‌ را از اقصای‌ زمین‌ بسرایید! ۱۱ صحرا و شهرهایش‌ و قریه‌هایی‌ كه‌ اهل‌ قیدار در آن‌ها ساكن‌ باشند، آواز خود را بلند کنند و ساكنان‌ سالع‌ ترنّم [شادی] نموده‌، از قلۀ‌ كوه‌ها نعره‌ زنند! ۱۲ برای‌ پروردگار جلال‌ بدهند و تسبیح‌ او را در جزیره‌ها بخوانند! ۱۳ پروردگار همچون جبار بیرون‌ می‌آید و مانند مرد جنگی‌ غیرت‌ خویش‌ را برمی‌انگیزاند. فریاد كرده‌، نعره‌ خواهد زد و بر دشمنان‌ خویش‌ غلبه‌ خواهد نمود). و در اشعیا 42: 21 آمده است: (پروردگار به‌ عدلش مسرور شد كه‌ شریعت‌ را تعظیم‌ کرد و آن را اکرام نمود). این متن روشن است: «او بندۀ من است». آیا شما می‌گویید عیسی(ع) بندۀ خداست یا با خداوند مساوی است. در اینجا اشارۀ این پیشگویی به عیسی(ع) ـ‌همانند دیگر پیشگویی‌ها‌ـ نقض می‌شود. پس منحصر‌شدن این احتمالات دربارۀ شخصیت عیسی(ع) کجاست؟ احتمالات بسیاری که اشاره می‌کنند این توصیف به فرد دیگری اشاره دارند وارد شده است؛ و قاعدۀ منطقی می‌گوید: وقتی احتمالی بیاید استدلال از بین می‌رود. در اشعیا، اصحاح یازدهم: 1 تا 5 می‌خوانیم: (1 و از تنۀ یسی شاخه‌ای خارج می‌شود و شاخه‌ای از ریشه‌هایش خواهد شکفت 2 و روح پروردگار بر او قرار خواهد گرفت، روح حکمت و فهم، روح مشورت و قدرت، روح معرفت و ترس از خداوند 3 و خوشی او در ترس از پروردگار خواهد بود، صرفاً بر وفق مشاهدۀ چشمش قضاوت نمی‌کند و موافق سمع گوش‌هایش حکم نمی‌دهد 4 بلکه مسکینان را با عدالت داوری خواهد کرد و در میان بینوایان زمین با انصاف حکم خواهد راند. زمین را با عصای دهانش می‌زند و منافق با نفس لب‌هایش خواهد مرد 5 کمربند کمرش عدالت و کمربند میانش امانت خواهد بود). چگونه خوشی او می‌تواند در ترس از پروردگار باشد؟ جز اینکه بندۀ پروردگار باشد؟ و او چنین است و برخلاف آنچه شما ادعا می‌کنید، این نیز بر خداوندی عیسی(ع) دلالت ندارد. همچنین متون دربارۀ حکومت زمینی و عدالت الهی در زمین برای مساکین سخن می‌گوید. این‌ها همان‌گونه است که ما می‌گوییم؛ اینکه تسلی‌دهنده، احمد (مهدی اول(ع)) است؛ کسی که رسول خدا(ص) به او بشارت داده و همان کسی که زمین را از عدل و داد پر می‌کند، پس‌ازاینکه از ظلم و ستم لبریز شده است. ببینیم تسلی‌دهنده، احمد (مهدی احمد(ع)) در پاسخ به یکی از پرسش‌هایی که دربارۀ متن پیشین دربارۀ شاخه‌ای که در اشعیا آمده، چه می‌فرماید: (1 و از تنۀ یسی شاخه‌ای خارج می‌شود و شاخه‌ای از ریشه‌هایش خواهد شکفت 2 و روح پروردگار بر او قرار خواهد گرفت، روح حکمت و فهم، روح مشورت و قدرت، روح معرفت و ترس از خداوند 3 و خوشی او در ترس از پروردگار خواهد بود، صرفاً بر وفق مشاهدۀ چشمش قضاوت نمی‌کند و موافق سمع گوش‌هایش حکم نمی‌دهد 4 بلکه مسکینان را با عدالت داوری خواهد کرد و در میان بینوایان زمین با انصاف حکم خواهد راند. زمین را با عصای دهانش می‌زند و منافق با نفس لب‌هایش خواهد مرد 5 کمربند کمرش عدالت و کمربند میانش امانت خواهد بود 6 پس گرگ با گوسفندان سکونت خواهد داشت و پلنگ با بزغاله خواهد خوابید و گوساله و شیر و پرواری با هم، و طفل كوچك آن‌ها را خواهد راند. 7 و گاو با خرس خواهد چرید و بچه‌های آن‌ها با هم خواهند خوابید و شیر مثل گاو، كاه خواهد خورد. 8 و طفل شیرخواره بر سوراخ مار بازی خواهد كرد و طفلِ از شیر بازداشته‌‌‌شده دست خود را بر خانۀ افعی‌ها خواهد گذاشت. 9 و در تمام کوه مقدس من، فساد نمی‌کنند و کار زشتی انجام نمی‌دهند، زیرا زمین از معرفت پروردگار پُر می‌شود، مثل‌ آب‌هایی‌ که‌ دریا را می‌پوشاند. 10 و در آن روز ریشۀ یسی به‌عنوان پرچمی برای مردم برپا خواهد شد و امت‌ها فقط او را طلب خواهند کرد و او با جلال خواهد بود. 11 و در آن روز واقع خواهد شد كه خداوند بار دیگر دست خود را دراز كند تا بقیۀ قوم خویش را كه از آشور و مصر و فتروس و حبش و عیلام و شنعار و حَمات و از جزیره‌های دریا باقی مانده باشند بازآورد. 12 و به جهت امّت‌ها عَلَمی برافراشته‌، و رانده‌شدگان اسرائیل را جمع خواهد كرد، و پراكندگان یهودا را از چهار طرف جهان فراهم خواهد آورد).[150] تفسیر آن‌ها [مسیحیان] مبنی بر اینکه این شاخه همان عیسی(ع) است، صحیح نیست؛ ازاین‌جهت که این متن با تفسیر آنان تطبیق نمی‌کند و باعقیدۀ آن‌ها مخالفت دارد. عیسی بر اساس عقیدۀ آنان پروردگار مطلق است؛ چگونه او از پروردگار می‌ترسد و خوشی او در ترس از پروردگار است؟! شاید بخواهند با پناه‌بردن به عقیدۀ باطل و متناقض اقانیم سه‌گانه (تثلیث) توجیه بیاورند؛ عقیده‌ای که باطل‌بودن آن را با ذکر دلیل در کتاب توحید بیان کرده‌ام. عیسی(ع) حکومت نکرد و بین مردم قضاوت ننمود؛ پس ایشان امکان اقامۀ عدل یا انصاف به مظلومان را نداشته است. پس چگونه متن بالا بر او منطبق می‌شود؟! آنچه این متن به تصویر می‌کِشد، در زمان عیسی(ع) محقق نشد: اینکه زمین از شناخت پروردگار لبریز می‌شود، همان‌طور که از آب دریاها پر شده است. چنین شناختی نشانه‌هایی دارد: اینکه ثروتمندان، فقیران را تسلی می‌دهند و نیرومند، ضعیف را یاری می‌دهد و زمین تقریباً از ظلم و ستم خالی می‌شود... . تمامی این متن، فرسنگ‌ها از عیسی(ع) و دعوت او فاصله دارد؛ به‌عنوان‌مثال آیا آن حضرت رانده‌شدگان اسرائیل (از نظر آنان یعقوب) را جمع کرد؟ و پراكندگان یهودا (از نظر آنان فرزندان یعقوب) را از گوشه و کنار زمین به آن‌ها ضمیمه کرده است؟ حال‌آنکه این متن می‌گوید این شخص پراکندگان یهودا را از اطراف زمین جمع می‌کند؛ یعنی طبق این متن، در زمان برانگیخته‌شدن این فرد، مردمِ بسیاری از دولت‌های عالم و از دولت‌های دور از مکان مبعوث‌شدنش ـ‌ به‌خصوص از گوشه و کنار زمین‌ـ به او ایمان می‌آورند و به او معتقد می‌شوند. (و به جهت امت‌ها عَلَمی برافراشته‌، و رانده‌شدگان اسرائیل را جمع خواهد كرد، و پراكندگان یهودا را از چهار طرف جهان فراهم خواهد آورد) کلمۀ یهودا در عربی به معنای «حمد» یا احمد است. تورات، سفر پیدایش، اصحاح 29: (35 و بار ديگر حامله شده، پسری زاييد و گفت: اين مرتبه پروردگار را حمد می‌گويم. پس او را يهودا نام نهاد. سپس از زاييدن بازايستاد). کلمۀ اسرائیل در عربی، عبدالله (بندۀ خدا) است. درنتیجه متن به این صورت می‌شود: (و به جهت امت‌ها عَلَمی برافراشته‌، و رانده‌شدگان اسرائیل (عبدالله) را جمع خواهد كرد، و پراكندگان یهودا (احمد) را از چهار طرف جهان فراهم خواهد آورد). پراكندگان‌ کسانی هستند که مانند ریختن برگ درختان پاییزی از گوشه و کنار زمین برای یاری قائم (مهدی اول، احمد) جمع می‌شوند. اینان انصار امام مهدی(ع) در آخرالزمان هستند؛ همان‌طور که از روایات محمد و آل محمد مشخص است. متون بسیاری وجود دارند که به حکومت تسلی‌دهنده، احمد (مهدی اول) و فرزندانش ـ‌مهدیین‌ـ اشاره دارد. از جملۀ این متون مطلبی است که در مزمور، اصحاح 72 از مزامیر داوود نبی(ع) در کتاب مقدس آمده است و به نجات‌دهنده‌ای اشاره دارد که این جهان را اصلاح و دولت عدل و داد را برپا می‌کند و بشریت را از بدی ظلم و ستم رهایی می‌بخشد. همان‌طور که در مزمور است، این منجی، فرزند صاحب رسالت جهانی است که در این زمین در آخرالزمان آقایی می‌کند. بیایید در آنچه در این سِفر آمده است تأملی داشته باشیم: (۱ خداوندا، احکام‌ خود را به‌ پادشاه‌ بده‌ و نیکی‌ات را به‌ پسر پادشاه‌! ۲ او قوم‌ تو را به‌ عدالت‌ داوری‌ خواهد نمود و مساكین‌ تو را به‌ انصاف‌. ۳ آنگاه‌ كوه‌ها برای‌ قوم‌، سلامتی‌ را به بار خواهند آورد و تَل‌ها نیز به عدالت‌. ۴ مساكین‌ قوم‌ را دادرسی‌ خواهد كرد و فرزندان‌ بینوا را نجات‌ خواهد داد و ظالمان‌ را زبون‌ خواهد ساخت. ۵ از تو خواهند ترسید، مادامی‌که‌ خورشید باقی‌ است‌ و مادامی‌که‌ ماه‌ هست‌ تا جمیع‌ طبقات‌. ۶ او مثل‌ باران‌ بر علفزارِ چیده‌‌شده‌ فرود خواهد آمد و مثل‌ بارش‌هایی‌ كه‌ زمین‌ را سیراب‌ می‌كند. ۷ در زمان‌ او صالحان‌ خواهند شكفت‌ و وفور سلامتی‌ خواهد بود، تا زمانی ‌که‌ ماه‌ نیست‌ نگردد. ۸ و او حكمرانی‌ خواهد كرد از دریا تا دریا و از نهر تا اقصای‌ جهان‌. ۹ صحرانشینان به‌ حضور وی‌ گردن‌ خواهند نهاد و دشمنان‌ او خاک را خواهند لیسید. ۱۰ پادشاهان‌ تَرشیش‌ و جزایر هدایا خواهند آورد. پادشاهان‌ شَبا و سَبا ارمغان‌ها خواهند رسانید. ۱۱ جمیع‌ سلاطین‌ او را تعظیم‌ خواهند كرد. جمیع‌ امت‌ها او را بندگی‌ خواهند نمود. ۱۲ زیرا چون‌ فقیر استغاثه‌ كند او را رهایی‌ خواهد داد و مسکینی را كه‌ رهاننده‌ای‌ ندارد. ۱۳ بر مسكین‌ و بینوا كَرَم‌ خواهد فرمود و جان‌های‌ فقرا را نجات‌ خواهد داد. ۱۴ جان‌های‌ ایشان‌ را از ظلم‌ و ستم‌ فدیه‌ خواهد داد و خون‌ ایشان‌ در نظر وی‌ گران‌بها خواهد بود. ۱۵ و او زنده‌ خواهد ماند و از طلای‌ شبا به او خواهد داد و دائم برای‌ وی‌ دعا خواهد كرد و تمامی‌ روز او را مبارک خواهد خواند. ۱۶ و فراوانی غله‌ در زمین‌ بر قلۀ كوه‌ها خواهد بود كه‌ ثمرۀ آن‌ مثل‌ لُبنان‌ جنبش‌ خواهد كرد و اهل‌ شهرها مثل‌ علف‌ زمین‌، نَشو و نَما خواهند كرد. ۱۷ نام‌ او بر روزگار تا ابدالآباد باقی‌ خواهد ماند. اسم‌ او تا به خورشید امتداد خواهد یافت. آدمیان‌ در او برای‌ یكدیگر بركت‌ خواهند خواست‌ و جمیع‌ امت‌های‌ زمین‌ او را خوشحال‌ خواهند خواند).[151] این متن به‌وضوح بر امام مهدی (پادشاه) و فرزندش مهدی اول (پسر پادشاه) ـ‌سلام‌وصلوات بر هردویشان‌ـ دلالت دارد؛ ولی برخی، آن را به داوود پیامبر خدا(ع) نسبت می‌دهند؛ درحالی‌که برخی دیگر آن را به پسرش سلیمان(ع) نسبت می‌دهند. آن‌ها با توجه به نکته‌ای که در این متن وجود دارد دربارۀ این دو شخصیت دچار اختلاف شدند: اینکه طبق این متن به‌واسطۀ این دو به خداوند متعال توسل می‌کنند تا آنان را برای نجات مستضعفان زمین و برپایی عدالت بفرستد. مطابقت‌دادن خصوصیاتی که در این متن آمده است با عالم واقع روشن می‌کند که این متن دربارۀ امام مهدی محمد بن الحسن و فرزندش احمدالحسن (درود و سلام بر هر دو) است. بخش اول این بشارت که به شکل دعا آمده است اشاره به این دارد که پس از زمان داوود(ع) دو شخصیت بزرگ آشکار می‌شوند. یکی از آن‌ها به پادشاه صاحب احکام تعبیر شده است: (خداوندا، احکام خود را به پادشاه بده) و دیگری به پسرش که عدالت را بر اساس این شریعت برپا می‌کند: (و نیکی‌ات را به پسر پادشاه بده) اما سایر ویژگی‌هایی که آمده است بین این دو شخصیت مشترک است. روشن است که این متن تصویری برای اتفاقات بزرگ در آینده را ترسیم می‌کند که خوبی در آن برتری خواهد یافت و درب بدی بسته خواهد شد. این رویداد در هیچ زمانی اتفاق نیفتاده است و اتفاق نمی‌افتد، مگر در زمان امام مهدی و فرزندش؛ خداوند در زمین تمکینشان دهد. پیامبر(ص) به سلمان فرمود:...سپس (پیامبر) دستش را بر حسین(ع) زد و فرمود: «ای سلمان، مهدی امت من ـ‌کسی که زمین را پر از عدل و داد می‌کند همان‌گونه که پر از جور و ستم شده است‌ـ از فرزندان این شخص است؛ امام فرزند امام، عالِم فرزند عالِم، وصی فرزند وصی؛ پدرش که بعد از او می‌آید امامِ وصیِ عالِم است.» (سلمان) گفت: عرض کردم: ای پیامبر خدا، مهدی بهتر است یا پدرش؟ فرمود: «پدرش از او برتر است. او همانند پاداش همۀ آن‌ها را دارد؛ چون خدا به‌واسطۀ او همۀ آن‌ها را هدایت می‌کند.»[152] تعبیر «پادشاه» در کتاب مقدس بر انبیای مختلفی اطلاق شده است. آنچه در کتاب بر زبان پیامبر خدا، دانیال(ع) آمده است منظور از پادشاه را تأیید می‌کند. با اشاره به اینکه صاحب سلطنت و مملکتی که منتظرش هستند روزی آشکار خواهد شد و مملکت او به‌هیچ‌وجه منقرض نمی‌شود تا اینکه خداوند هر آنچه در زمین و بر آن است به ارث ببرد. این متن می‌گوید: (۴۴ و در ایام‌ این‌ پادشاهان‌ خدای‌ آسمان‌ها سلطنتی‌ را که‌ تا ابدالآباد زایل‌ نشود، بر پا خواهد نمود و این‌ سلطنت‌ به‌ قومی‌ دیگر منتقل‌ نخواهد شد، بلکه‌ تمامی‌ آن‌ سلطنت‌ها را خرد کرده‌، مغلوب‌ خواهد ساخت‌ و خودش (سلطنت الهی)‌ تا ابدالآباد استوار خواهد ماند).[153] همان‌طور که دانیال(ع) بار دیگر به آمدن پادشاه خبر می‌دهد: (۱۳ و در رؤیای‌ شب‌ نگریستم‌ و اینک مثل‌ پسر انسان‌ با ابرهای‌ آسمان‌ آمد و نزد قدیم‌الایام‌ رسید و او را به‌ حضور وی‌ آوردند. ۱۴ و سلطنت‌ و جلال‌ و ملكوت‌ به‌ او داده‌ شد تا جمیع‌ قوم‌ها و امت‌ها و زبان‌ها او را خدمت‌ نمایند. سلطنت‌ او سلطنتی جاودانی‌ است که زوال‌ ندارد و ملكوت‌ او زایل‌ نخواهد شد).[154] همان‌طور که پیامبر خدا یحیی(ع) برای بنی‌اسرائیل دعا کرد و آن‌ها را به‌سوی خداوند متعال دعوت می‌کرد تا برای استقبال از ملکوت آسمان‌ها ـ‌ که درباره‌اش می‌فرمود‌ـ آماده شوند و به آنان فرمود: (۲ توبه‌ كنید، زیرا ملكوت‌ آسمان‌ نزدیک است‌. ۳ زیرا همین‌ است‌ آنكه‌ اشعیای نبی از او خبر داده‌، می‌گوید: صدای ندا‌كننده‌ای در بیابان‌. راه‌ خداوند را مهیا سازید و طُرُق‌ او را راست‌ نمایید).[155] متن دیگری بر زبان پیامبر خدا، زکریا(ع) آمده است که در آن دربارۀ امام مهدی(ع) سخن می‌گوید؛ ولی نصارا آن را تأویل دیگری می‌کنند. این متن می‌گوید: (۹ ای‌ دختر صهیون‌ بسیار وجد بنما و ای دختر اورشلیم‌ آواز شادمانی‌ بده‌! اینک پادشاه‌ تو نزد تو می‌آید. او عادل‌ و منصور (صاحب‌ نجات‌) است).[156] این دو صفت «عادل و منصور» جز بر دولت امام مهدی و فرزندش(ع) منطبق نمی‌شود؛ ولی نصارا مدعی هستند که این بشارت مخصوص عیسی مسیح(ع) است؛ اما این ادعای آن‌ها باطل است؛ زیرا عیسی(ع) صاحب سلطنت نبود و حکومت نکرد و وارد جنگی نشد. همچنین آن‌ها می‌گویند: مملکت او(ع) روحی‌ملکوتی است و زمینی نیست. دربارۀ کسی که در مزمور آمده و زمین را به ارث می‌برد مطلب بسیار است. از جمله: سفر مزامیر 37: (۹ زیرا كه‌ شریران‌ منقطع‌ خواهند شد؛ و اما منتظران‌ پروردگار وارث‌ زمین‌ خواهند بود. ۱۰ هان‌ بعد از اندک‌زمانی‌ شریر نخواهد بود. در مكانش‌ تأمل‌ خواهی‌ كرد و نخواهد بود. ۱۱ و اما حلیمان‌ وارثان زمین‌ خواهند شد و از فراوانی سلامتی‌ لذت خواهند برد... ۲۱ شریر قرض‌ می‌گیرد و وفا نمی‌كند و اما صالح،‌ رحیم‌ و بخشنده‌ است‌. ۲۲ زیرا آنانی‌ كه‌ از وی‌ بركت‌ یابند وارث‌ زمین‌ شوند و اما آنانی‌ كه‌ ملعون‌ وی‌اند منقطع‌ خواهند شد... ۲۸ زیـرا پروردگار انصاف‌ را دوست‌ می‌دارد و مقدسان‌ خود را ترک نخـواهد فرمود. ایشان‌ محفوظ‌ خواهند بود تا ابدالآباد؛ و اما نسل‌ شریر منقطع‌ خواهد شد. ۲۹ صالحان‌ وارث‌ زمیـن‌ خواهند بـود و در آن‌ تـا به‌ ابد سكونت‌ خواهند نمود). سعی و تلاش زیادی برای فهمیدن این عبارت لازم نیست. دولت خداوند که بر زمین برپا خواهد شد به دست قائم(ع) تسلی‌دهنده، احمد(ع) خواهد بود که مصداق این سخن خداوند متعال است: (وَ نُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ)[157] (و خواستیم بر مستضعفان زمین منّت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روی زمین قرار دهیم). پیشگویی در سفر اشعیا 11: (1 و از تنۀ یسی شاخه‌ای خارج می‌شود و شاخه‌ای از ریشه‌هایش خواهد شکفت 2 و روح پروردگار بر او قرار خواهد گرفت، روح حکمت و فهم، روح مشورت و قدرت، روح معرفت و ترس از خداوند 3 و خوشی او در ترس از پروردگار خواهد بود، صرفاً بر وفق مشاهدۀ چشمش قضاوت نمی‌کند و موافق سمع گوش‌هایش حکم نمی‌دهد 4 بلکه مسکینان را با عدالت داوری خواهد کرد و در میان بینوایان زمین با انصاف حکم خواهد راند. زمین را با عصای دهانش می‌زند و منافق با نفس لب‌هایش خواهد مرد 5 کمربند کمرش عدالت و کمربند میانش امانت خواهد بود 6 پس گرگ با گوسفندان سکونت خواهد داشت و پلنگ با بزغاله خواهد خوابید و گوساله و شیر و پرواری با هم، و طفل كوچک آن‌ها را خواهد راند. 7 و گاو با خرس خواهد چرید و بچه‌های آن‌ها با هم خواهند خوابید و شیر مثل گاو، كاه خواهد خورد. 8 و طفل شیرخواره بر سوراخ مار بازی خواهد كرد و طفلِ از شیر بازداشته‌شده دست خود را بر خانۀ افعی‌ها خواهد گذاشت. 9 و در تمام کوه مقدس من، فساد نمی‌کنند و کار زشتی انجام نمی‌دهند، زیرا زمین از معرفت پروردگار پُر می‌شود، همان‌طور که آب، دریا را می‌پوشاند 10 و در آن روز ریشۀ یسی به‌عنوان پرچمی برای مردم برپا خواهد شد و امت‌ها فقط او را طلب خواهند کرد و او با جلال خواهد بود). در اینجا اشاره‌هایی واضح بر تسلی‌دهنده، احمد (قائم مهدی(ع)) وجود دارد و برخلاف آنچه آن‌ها می‌گویند این پیشگویی به عیسی(ع) اشاره ندارد؛ زیرا عقیدۀ آنان را مبنی بر اینکه عیسی(ع) لاهوت مطلق است باطل می‌کند؛ چگونه لذت او در ترس از پروردگار است؟ این عبارت در باطل‌کردن نظر آن‌ها روشن و بدیهی است؛ همچنین عبارت‌های دیگری که به مملکت زمینی اشاره دارد که مسکینان در آن حکومت می‌کنند و عدل و داد و رحمت در آن گسترش می‌یابد. این پیشگویی را در نامۀ اول پولس به رومیان: 15 می‌خوانیم که اشاره به اشعیای نبی دارد: (۹ و تا امت‌ها خدا را به سبب‌ رحمتش تمجید نمایند، چنانکه‌ مکتوب‌ است‌: که‌ ازاین‌جهت‌ تو را در میان‌ امت‌ها ستایش خواهم‌ کرد و به‌ نام‌ تو تسبیح‌ خواهم‌ خواند. ۱۰ و نیز می‌گوید: ای‌ امت‌ها با قوم‌ او شادمان‌ شوید. ۱۱ و همچنین: ای‌ جمیع امت‌ها، پروردگار را حمد گویید و ای‌ تمامی‌ قوم‌ها او را مدح‌ نمایید. ۱۲ و اشعیا نیز می‌گوید: که‌ ریشۀ یسی خواهد بود و قائم تا بر امت‌ها آقایی کند. امید امت‌ها بر وی‌ خواهد بود). اما به‌طورکلی آنچه در کتاب مقدس دربارۀ اهل‌بیت(ع) آمده بسیار است؛ ولی اینجا و به شکل مختصر، مهم‌ترین عبارت‌ها و توصیفات را می‌آوریم: آنچه دربارۀ امامان دوازده‌گانه و مهدیین دوازده‌گانه در سفر رؤیای یوحنای لاهوتی آمده است می‌خوانیم: سفر رؤیا یوحنای لاهوتی 21: (۱ سپس دیدم‌ آسمانی‌ جدید و زمینی‌ جدید، چون‌که‌ آسمان‌ اول‌ و زمین‌ اول‌ درگذشت‌ و دریا از این به بعد نیست. ۲ و من یوحنا شهر اورشلیم مقدس‌ جدید را دیدم‌ که‌ از سوی خدا از آسمان‌ نازل‌ می‌شود، حاضر شده‌ چون‌ عروسی‌ که‌ برای‌ شوهر خود آراسته‌ است‌. ۳ و آوازی‌ بلند از آسمان‌ شنیدم‌ که‌ می‌گفت‌: اینک‌ خیمۀ خدا با آدمیان‌ است‌ و او با آن‌ها ساکن‌ خواهد بود و آن‌ها قوم‌های‌ او خواهند بود. خودِ خدا با ایشان و خدای ایشان خواهد بود. ۴ و خدا هر اشکی‌ را از چشمان‌ ایشان‌ پاک‌ خواهد کرد و بعد از آن‌ موت‌ نخواهد بود و ماتم‌ و ناله‌ و درد دیگر رو نخواهد نمود، زیرا که‌ چیزهای‌ نخستین درگذشت‌. ۵ و آن‌ تخت‌نشین‌ گفت‌: الحال‌ همه‌چیز را نو می‌سازم‌؛ و به من گفت‌: بنویس‌ زیرا که‌ این‌ سخنان راست‌ و امین است‌. ۶ باز مرا گفت‌: تمام‌ شد! من‌ الف‌ و یا و ابتدا و انتها هستم‌. من‌ به‌ هرکه‌ تشنه‌ باشد از چشمۀ آب‌ حیات‌ رایگان خواهم‌ داد. ۷ و هرکه‌ غالب‌ آید وارث‌ همه‌چیز خواهد شد، و من او را خدا خواهم‌ بود و او مرا پسر خواهد بود. ۸ لیکن‌ ترسندگان‌ و بی‌ایمانان‌ و خبیثان‌ و قاتلان‌ و زناکاران و جادوگران‌ و بت‌پرستان‌ و جمیع‌ دروغ‌گویان، نصیب‌ ایشان‌ در دریاچۀ‌ افروخته‌شده‌ به‌ آتش‌ و کبریت‌ خواهد بود. این‌ است‌ مرگ ثانی‌. ۹ و یکی‌ از آن‌ هفت‌ فرشته‌ ـ‌که‌ هفت‌ پیاله‌ پر از هفت‌ بلای‌ آخرین‌ را دارند‌ـ آمد و مرا مخاطب‌ ساخته‌، گفت‌: «بیا تا عروس‌ آن برّه‌ را به‌ تو بنمایانم». ۱۰ آنگاه‌ مرا در روح‌، به‌ کوه بزرگ بلندی برد و شهر بزرگ ـ‌اورشلیم‌ مقدس‌ـ را به‌ من‌ نمود که‌ از آسمان‌ از سوی خدا نازل‌ می‌شود، ۱۱ و جلال‌ خدا را دارد و نورش‌ مانند جواهر گران‌بها، چون‌ یشم‌ بلورین‌. ۱۲ و دیواری‌ بزرگ‌ و بلند دارد و دوازده‌ دروازه‌ دارد و بر سرِ دروازه‌ها، دوازده‌ مَلَک و اسم‌هایی بر ایشان‌ مرقوم‌ است‌ که‌ نام‌های‌ دوازده‌ سبط‌ بنی‌اسرائیل‌ باشد. ۱۳ از مشرق‌ سه‌ دروازه‌ و از شمال‌ سه‌ دروازه‌ و از جنوب‌ سه‌ دروازه‌ و از مغرب‌ سه‌ دروازه‌. ۱۴ و دیوار شهر دوازده‌ اساس‌ دارد و بر آن‌ها دوازده‌ اسم‌ دوازده‌ فرستادۀ بره‌ است‌). یوحنا در رؤیای دوازده خود از سفر رؤیا می‌گوید: (1 و علامتی عظيم در آسمان ظاهر شد: زنی كه آفتاب را دربر دارد و ماه زير پا‌هایش و بر سرش تاجی از دوازده ستاره است، 2 درحالی‌که آبستن است، از دردِ زایمان و عذاب زاييدن فرياد برمی‌آورد. 3 و علامتی ديگر در آسمان پديد آمد. اژدهای بزرگِ آتشگون كه او را هفت ‌سر و ده شاخ بود و بر سرهايش هفت افسر 4 و دُمش ثلث ستارگان آسمان را كشيد و آن‌ها را بر زمين ريخت. اژدها روبه‌روی آن زن كه می‌زاييد ايستاد تا چون بزايد، فرزند او را ببلعد. 5 پس فرزند نرینه‌ای را زاييد كه همۀ امت‌های زمين را به عصای آهنين حكمرانی خواهد كرد؛ و فرزندش به نزد خدا و تخت او ربوده شد. 6 و زن به بيابان فرار كرد كه در آنجا مكانی برای وی مهيّا شده است تا او را مدت هزار‌‌و‌دويست‌و‌شصت روز بپرورند. 7 و در آسمان جنگ شد: ميكائيل و فرشتگان با اژدها جنگ كردند، و اژدها و فرشتگانش جنگ كردند، 8 ولی غلبه نیافتند و بعد از آن، مکان آن‌ها در آسمان يافت نشد. 9 و اژدهای بزرگ، آن مار قدیمی که ابلیس و شیطانی که تمام عالم را گمراه می‌کند به زمین افکنده شد و فرشتگانش نیز همراهش افکنده شدند 10 و آوازی بلند در آسمان شنيدم كه می‌گويد: اكنون نجات و قوّت و سلطنَت خدای ما و قدرت مسيح او ظاهر شد؛ زيرا كه آن مدعیِ برادران ما كه شبانه‌روز در حضور خدای ما بر ايشان دعوی می‌كند، به زير افكنده شد. 11 و ايشان به وساطت خون برّه و کلمۀ شهادتشان بر او غالب آمدند و جان خود را دوست نداشتند تا اینکه بمیرند. 12 ازاین‌رو، ای آسمان‌ها و ساكنان آن‌ها شاد باشيد؛ وای بر ساکنان زمين و دريا، زيرا كه ابليس با خشمی عظيم به‌سوی شما فرود آمده است، چون می‌داند كه زمان اندکی دارد. 13 و چون اژدها ديد كه بر زمين افكنده شده است، بر آن زن كه فرزند نرينه را زاييده بود جفا كرد. 14 پس دو بال عقاب بزرگ به زن داده شد تا به بيابان به مكان خود پرواز كند، جايی كه او دور از دسترس آن مار، یک زمان و دو زمان و نصف زمان، محافظت شود. 15 و مار از دهان خود در عقب زن، آبی چون رود فروریخت تا سيل او را فرا‌گيرد. 16 پس زمين، زن را حمايت كرد و دهانش را گشود و آن رود را كه اژدها از دهانش ريخت، فروبرد. 17 اژدها بر زن غضب نمود. رفت تا با باقی‌ماندگان نسلِ او، کسانی که وصایای خداوند را حفظ می‌کردند و حاملین آن بودند، جنگ کند).[158] علمای کلیسا نمی‌توانند تفسیر روشن و منطقی از این رؤیا و این خصوصیات ارائه دهند. یک بار می‌گویند: منظور از این زن، کلیساست؛ ولی این تفسیر با این پرسش مواجه می‌شود که چگونه کلیسا پسری به دنیا می‌آورد؟ کلیسا تنها در زمان اخیر ایجاد شده است و در زمان عیسی(ع) وجود نداشت. برخی مدعی هستند که منظور از این زن، مریم عذراست؛ ولی این معنا نیز درست درنمی‌آید. مریم فرزندی جز پسرش مسیح(ع) ندارد. او «خورشید» و «ماه» و «دوازده ستاره» ندارد؟! او در نبرد با اژدها یا ماری که می‌خواهد فرزندانش را ببلعد ـ‌کسانی که رسالت آسمانی را به دوش می‌کِشند‌ـ وارد نمی‌شود؟! اما ادعای برخی از آنان که دوازده ستاره که تاجی تشکیل داده‌اند و سر این زن را زینت می‌دهند، همان حواریون دوازده‌گانۀ عیسی هستند، ادعایی مردود است. این زن چه ارتباطی با این افراد دارد؟! آیا آن‌ها فرزندان او هستند تا گفته شود بین او و آن‌ها ارتباطی وجود دارد؟! حقیقت ماجرا این است که رؤیای یوحنا آمده است تا نبرد اهل‌بیت رسول خدا(ع) علیه دشمنان خداوند را برای ما حکایت کند؛ دشمنانی که می‌خواهند نور او را خاموش کنند، درحالی‌که خداوند جز اینکه نورش را کامل کند نمی‌خواهد. تسلی‌دهنده، احمد (امام احمدالحسن(ع)) در پاسخ به پرسشی که از ایشان دربارۀ زنی که در رؤیا وجود دارد پرسیده شده است این‌گونه پاسخ می‌دهد: اول: باطل‌بودن تفسیر آن‌ها ـ‌آن‌گونه که مسیحیان تفسیرش می‌کنند‌ـ به اینکه این زن همان کلیساست روشن است. همین کافی است که آن‌ها، فرزند آن زن را به اینکه عیسی(ع) است تفسیر می‌کنند؛ درحالی‌که واقعیت این است که پیش از آنکه کلیسا متولد شود و وجودی بتوان برایش در نظر گرفت، عیسی(ع) متولد شد، برانگیخته شد و مرفوع شد! به همین ترتیب تلاش در جهت تفسیر این زن به مریم(ع) نیز صحیح نیست. هر‌کس خواهان حق است باید توجه داشته باشد که: اگر زن همان مریم(ع) باشد فرزندش کیست؟ و دوازده ستاره و خورشید و ماه چه کسانی هستند؟ اگر آنان بگویند که زنِ در رؤیا همان مریم(ع) است، به پانزده شخصیت دیگر برای تفسیر رؤیا به شکلی صحیح نیاز خواهند داشت! و آیا عیسی(ع) همۀ امت‌ها را با عصایی آهنین حکمرانی کرده است یا می‌کند؟! و آیا مریم نسلی غیر از عیسی(ع) دارد که برخی از آن‌ها به اینکه از سوی خدا تکلیف شده باشند تا وصایای خداوند را حفظ کنند شناخته شده باشند؟! یعنی آن‌ها فرستادگان یا جانشینان خداوند در زمینش و پیشوایان خوبی و راه خداوند باشند؛ به‌گونه‌ای که مسئولیت رویارویی با رهبران شرّ و بدی از شیطان‌های اِنس و جن ـ‌همان‌طور که در رؤیا وجود دارد‌ـ بر عهدۀ آنان باشد؟! همچنین وقتی رؤیا اتفاقاتی را بیان می‌کند، اموری غیبی بیان می‌شود که به‌طورمعمول در آینده اتفاق می‌افتد؛ در غیر این صورت، اینکه آنچه را دیروز اتفاق افتاده است در رؤیا ببینیم تا به‌عنوان‌مثال مردم را از آن آگاه کنیم چه معنایی خواهد داشت؟ درحالی‌که ما خود از آن آگاهیم! و در آگاهی‌دادن مردم به آن‌ها چه فایده‌ای وجود خواهد داشت؟ درحالی‌که رؤیای یوحنا مدتی طولانی پس‌ازاینکه مریم(ع) عیسی را به دنیا آورد دیده شد؛ حتی پس از مبعوث‌شدن عیسی و پس از به‌اتمام‌رسیدن رسالتش و مرفوع‌شدن او بوده است؛ بنابراین رؤیای یوحنا از اموری غیبی که اتفاق خواهد افتاد سخن می‌گوید، نه از مسائل تاریخی که اتفاق افتاده و به پایان رسیده است؛ آن‌گونه که کسی که می‌گوید «آن زن مریم(ع) است» آن را تفسیر می‌کند. آنچه ارائه شد، امور روشنی بود که نفی‌کنندۀ این امر است که آن زن مریم(ع) است. دوم: بیان معنای صحیح: پیش از بیان معنای این متن در رؤیا باید توجه داشته باشیم که رؤیاها کلماتِ خداوند هستند و درنتیجه رؤیا همانند قرآن، تورات و انجیل در حالاتی که خورشید و ماه در جریان هستند، از جهت نو‌به‌نو و منطبق‌شدن بر مصداق‌های مختلف در زمان‌ها مختلف‌اند، و ازاین‌رو وجودشان رمزگونه است و معناهای متعددی دارد. خورشید و ماه در رؤیا می‌توانند فرستاده و وصی باشد، یا مادر و پدر جسمانی، یا مادر و پدر روحانی. همچنین گاهی امکان دارد شما کسی را در رؤیا ببینی که منظور، خودِ او نباشد، بلکه فقط نام او مد‌نظر باشد، و چه‌بسا شما شهری ببینی که خودِ آن شهر مدنظر نباشد، بلکه منظور شهری باشد که در برخی خصوصیات یا شاید نامش با آن تشابهاتی داشته باشد. رؤیاها کلمات خداوند هستند و چه‌بسا رمزها، اشاره‌ها و حکمت الهی را آورده باشند، دقیقاً همانند وحی و سخن پیامبران و سخن خداوند در کتاب‌های ‌فروفرستاده‌شده‌اش. حال که این نکته روشن شد می‌گویم: این زن در رؤیای یوحنا به‌طور رمزگونه به مادر امام مهدی در زمانی مشخص اشاره دارد. ایشان با خورشید، ماه و دوازده نفر در برگرفته و احاطه شده است؛ یعنی با محمد، علی، فاطمه و امامان از فرزندان فاطمه(ع) تا امام مهدی؛ یعنی چهارده تَن، و فرزندی که در رؤیا به دنیا می‌آورد، مهدی اول است که در وصیت فرستادۀ خدا حضرت محمد(ص) ذکر شده است. به‌این‌ترتیب عدد پانزده نفر در رؤیا به دست می‌آید و شیطان‌های انسانی و جنی با نسل ایشان می‌جنگند؛ زیرا آن‌ها خلفا و جانشینان خداوند در زمینش هستند. اما اینکه این فرزند، فرزند مستقیم او نیست؛ پس اینکه او درد زایمان دارد و او را به دنیا می‌آورد چه معنایی دارد؟ پاسخ: این زن، پدر او یا همان اصلی را که او از آن آمده، به دنیا آورده است. و باید یادآوری شود: مانعی وجود ندارد که مصداق دیگری برای این زن در زمانی دیگر وجود داشته باشد؛ ازاین‌جهت که او همان فرزندی را به دنیا آورده است که محور رؤیاست. به‌این‌ترتیب این زن، فاطمه(ع) است و آن پانزده نفر عبارت‌اند از: پدر، مادر و همسر ایشان و یازده امام از فرزندانش و رازی که در او به ودیعه گذاشته شده یا همان مولود دوازدهمین از فرزندانش که محور رؤیاست.[159] بارخدایا، پادشاه و فرزند پادشاه را حفظ کن و در زمینت برای ایشان تمکین عطا فرما و ما را جزو یاری‌دهندگان و حرکت‌کنندگان بر منهج آن‌ها قرار ده و نور ایشان را به ما نشان بده تا در دنیا و آخرت از آن نور برگیریم؛ که تو شنوای دعا هستی. سپاس و ستایش تنها از آنِ کسی است که فرزندی ندارد و شریکی در پادشاهی ندارد و او را بسیار بزرگ بدار. سپاس و ستایش تنها از آنِ خداوند یگانه است. و بارالها، سلام‌وصلوات تامّ خود را بر محمد و آل محمد، امامان و مهدیین، ارزانی فرما.

پا ورقی ها

[1] . انجیل یوحنا، اصحاح 14.

[2] . h​t​t​p​:​/​/​w​w​w​.​a​r​a​b​c​h​u​r​c​h​.​c​o​m​/​c​o​m​m​e​n​t​a​r​i​e​s​/​f​a​t​h​e​r​_​a​n​t​o​n​i​o​s​/​M​a​t​t​h​e​w​/​1​7

[3] . پاسخ‌های روشنگرانه، ج1، س23. (مترجم)

[4] . صف، 6.

[5] . انجیل یوحنا: 14.

[6] . انجیل یوحنا 5: 39.

[7] . متی، اصحاح 15.

[8] . متی، اصحاح 7.

[9] . احزاب، 67.

[10] . خطبۀ محرم، تسلی‌دهنده، احمدالحسن، سال1432.

[11] . حق‌تعالی می‌فرماید: (إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ الَّذينَ هادُوا وَ النَّصارى‏ وَ الصَّابِئينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون‏( (در حقيقت، كسانى كه [به اسلام‌] ايمان آورده و كسانى كه يهودى شده‌اند و ترسايان و صابئان، هر‌‌كس به خدا و روز بازپسين ايمان داشت و كار شايسته كرد، پس اجرشان را پيش پروردگارشان خواهند داشت و نه بيمى بر آنان است و نه اندوهناك خواهند شد). (بقره، 62)

[12] . تفسیر کشیش تادرس یعقوب ملطی، صفحه‌ای در تفسیر انجیل متی 2: 23.

[13] . سرود نصارا: h​t​t​p​:​/​/​s​t​-​t​a​k​l​a​.​o​r​g​/​L​y​r​i​c​s​-​S​p​i​r​i​t​u​a​l​-​S​o​n​g​s​/​0​8​-​C​o​p​t​i​c​-​T​a​r​a​n​e​e​m​-​K​a​l​e​m​a​t​_​M​e​e​m​-​N​o​u​n​/​M​a​3​s​h​a​r​-​A​l​-​N​a​s​a​r​a​-​Y​a​-​K​h​a​y​r​-​A​l​-​S​h​o​3​o​o​b​.​h​t​m​l

[14] . آل‌عمران، 45.

[15] . انجیل متی 1: 21.

[16] . لوقا 4: 43.

[17] . متی 10: 7.

[18] . متی 6: 9 و 10؛ لوقا 11: 2.

[19] . متی 21: 43 و 44.

[20] . یوحنا 13: 16.

[21] . انجیل یوحنا 16: 7.

[22] . سفر اعمال رسولان: 1.

[23] . یوحنا 20: 22.

[24] . سفر سموئیل اول 19: 20.

[25] . زمر، 42.

[26] . سجده، 11.

[27] . نحل، 28.

[28] . آنچه بر این مطلب دلالت دارد این سخن حق‌تعالی است: (قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلى‏ رَبِّكُمْ تُرْجَعُون( (بگو: فرشتۀ مرگ که موکل بر شماست شما را می‌ميراند سپس به‌سوی پروردگارتان بازگردانیده می‌شوید). که وظیفۀ گرفتن ارواح و ستاندن جان‌ها به فرشتگان واگذار شده است.

[29] . یوحنا 20: 29.

[30] .​h​t​t​p​:​/​/​s​t​-​t​a​k​l​a​.​o​r​g​/​p​u​b​_​B​i​b​l​e​-​I​n​t​e​r​p​r​e​t​a​t​i​o​n​s​/​H​o​l​y​-​B​i​b​l​e​-​T​a​f​s​i​r​-​0​2​-​N​e​w​-​T​e​s​t​a​m​e​n​t​/​F​a​t​h​e​r​-​T​a​d​r​o​s​-​Y​a​c​o​u​b​-​M​a​l​a​t​y​/​0​4​-​E​n​j​e​e​l​-​Y​o​u​h​a​n​n​a​/​T​a​f​s​e​e​r​-​E​n​g​e​e​l​-​Y​o​u​h​a​n​n​a​_​0​1​-​C​h​a​p​t​e​r​-​1​4​.​h​t​m​l

[31] .​h​t​t​p​:​/​/​s​t​-​t​a​k​l​a​.​o​r​g​/​p​u​b​_​B​i​b​l​e​-​I​n​t​e​r​p​r​e​t​a​t​i​o​n​s​/​H​o​l​y​-​B​i​b​l​e​-​T​a​f​s​i​r​-​0​2​-​N​e​w​-​T​e​s​t​a​m​e​n​t​/​F​a​t​h​e​r​-​T​a​d​r​o​s​-​Y​a​c​o​u​b​-​M​a​l​a​t​y​/​0​4​-​E​n​j​e​e​l​-​Y​o​u​h​a​n​n​a​/​T​a​f​s​e​e​r​-​E​n​g​e​e​l​-​Y​o​u​h​a​n​n​a​_​0​1​-​C​h​a​p​t​e​r​-​1​4​.​h​t​m​l

[32] . w​w​w​.​a​r​a​b​c​h​u​r​c​h​.​c​o​m​/​c​o​m​m​e​n​t​a​r​i​e​s​/​f​a​t​h​e​r​_​a​n​t​o​n​i​o​s​/​M​a​t​t​h​e​w​/​1​7

[33] . همچنین می‌توانید به کتاب شبیه عیسی، دکتر ابو‌محمد انصاری، انتشارات انصار امام مهدی(ع) مراجعه کنید‌ تا حقیقت برای شما روشن شود: h​t​t​p​s​:​/​/​a​l​m​a​h​d​y​o​o​n​.​c​o​/​1​0​3​1​3​/​b​o​o​k​s​/​a​n​s​a​r​_​f​a​/​S​h​a​b​i​h​_​i​s​a​.​p​d​f

[34] . متی 26: 64.

[35] . انجیل یوحنا: 16.

[36] . مزمور 110: 4.

[37] . متی 13: 13.

[38] . یوحنا 8: 19.

[39] . یوحنا 7: 27.

[40] . پروفسور عبد‌الاحد داوود، استاد علم لاهوت مسیحی است که مسیحی بود و مسلمان شد.

[41] . یوحنا 13: 33.

[42] . در سال 1953 در بیروت، عهد جدید ترجمه شد و به‌دلیل منتسب‌شدن آن به پاپ پولیسی جورج فاخوری، به ترجمۀ پولیسی معروف و این ترجمه در عصر جدید در ترجمه‌های انجیل به عربی برگردانده شد.

[43] . نامۀ اول یوحنای رسول، اصحاح 4: 2.

[44] . انجیل یوحنا 16: 14.

[45] . آنتونیوس فکری: h​t​t​p​:​/​/​s​t​-​t​a​k​l​a​.​o​r​g​/​p​u​b​_​B​i​b​l​e​-​I​n​t​e​r​p​r​e​t​a​t​i​o​n​s​/​H​o​l​y​-​B​i​b​l​e​-​T​a​f​s​i​r​-​0​2​-​N​e​w​-​T​e​s​t​a​m​e​n​t​/​F​a​t​h​e​r​-​A​n​t​o​n​i​o​u​s​-​F​e​k​r​y​/​2​7​-​S​e​f​r​-​E​l​-​R​o​2​y​a​/​T​a​f​s​e​e​r​-​S​e​f​r​-​R​o​i​a​-​Y​o​u​h​a​n​n​a​-​E​l​-​L​a​h​o​u​t​y​_​_​0​0​-​i​n​t​r​o​d​u​c​t​i​o​n​.​h​t​m​l

[46] . یوحنا 16: 13.

[47] . مرگ وی را (ساویرس) در کتاب «تاریخ سَراسقف‌ها» بیان می‌کند. این مطلب را قدّیس «ماریادی لیکوری» در کتاب «تاریخ بدعت‌ها به همراه ‌بطلا‌نشان» و محمد حسنی یوسف در کتاب «قرآن سخن می‌گوید و انجیل آنچه را دین حق بیان می‌دارد، ثابت می‌کند» نیز آورده‌اند.

[48] . کتاب «قرآن سخن می‌گوید و انجیل آنچه را دین حق بیان می‌دارد، ثابت می‌کند» نوشتۀ محمد حسنی یوسف؛ همچنین این مطلب در مناظرۀ بزرگی بین مجموعه‌ای از کشیشان و علمای مسلمان که احمد دیدات از‌جملۀ آنان بود به بحث گذاشته شد و به‌ اثبات رسید.

[49] . کتاب «تصویر دیگر مسیح» نوشتۀ مورخ سوری «فراس سواح».

[50] . مراجعه کنید به «الریس»، بشارت احمد در انجیل، ص‌171 تا 173.

[51] . مراجعه کنید به کتاب «محمد آن‌گونه که در کتاب یهود و نصارا آمده است»، ص141 تا 148.

[52] . اصحاح یازدهم: 1 تا 10.

[53] . امام احمدالحسن(ع)، کتاب «وصی و فرستادۀ امام مهدی(ع) در تورات، انجیل و قرآن».

[54] . امام احمدالحسن(ع)، پاسخ‌های روشنگرانه، ج3، س218.

[55] . برای مشاهدۀ بطلان عقیدۀ تثلیث می‌توانید به کتاب «توحید» نوشتۀ تسلی‌دهنده، احمد(ع) در لینک زیر مراجعه کنید: h​t​t​p​s​:​/​/​a​l​m​a​h​d​y​o​o​n​.​c​o​/​1​0​3​1​3​/​b​o​o​k​s​/​T​a​w​h​i​d​.​p​d​f

[56] . پژوهش و تحقیق دربارۀ این متن خواهد آمد.

[57] . یوحنا 5: 7.

[58] . برای دانستن حقیقت تعبیر «خدای در خلق» کتاب توحید، نوشتۀ سید احمدالحسن(ع) را مطالعه کنید.

[59] . ویکی‌پدیا (عربی) دانشنامۀ آزاد.

[60] . به‌عنوان‌مثال مراجعه کنید به: h​t​t​p​:​/​/​s​t​-​t​a​k​l​a​.​o​r​g​/​C​o​p​t​i​c​-​H​i​s​t​o​r​y​/​C​o​p​t​i​c​H​i​s​t​o​r​y​_​0​2​-​H​i​s​t​o​r​y​-​o​f​-​t​h​e​-​C​o​p​t​i​c​-​C​h​u​r​c​h​-​C​o​u​n​c​i​l​s​-​n​-​C​h​r​i​s​t​i​a​n​-​H​e​r​e​s​i​e​s​/​A​l​-​M​a​g​a​m​e​3​-​A​l​-​M​a​s​k​o​o​n​e​y​a​/​E​n​c​y​c​l​o​p​e​d​i​a​-​C​o​p​t​i​c​a​_​C​o​u​n​c​i​l​s​_​1​0​-​M​a​g​m​a​3​-​E​l​-​K​o​s​t​a​n​t​i​n​e​y​a​-​I​n​r​o​-​0​1​-​O​r​i​g​a​n​o​s​-​W​a​l​-​r​o​o​h​-​A​l​-​K​o​d​o​s​.​h​t​m​l

[61] . انجیل یوحنا 1: 3.

[62] . شوری، 52.

[63] . کافی، ج1، ص273.

[64] . سید احمدالحسن(ع)، متشابهات، ج3، س118.

[65] . ضرب‌المثل عربی (مترجم).

[66] . صدوق در عیون اخبار‌الرضا(ع)، ج2، ص189 روایت کرده است که احمد بن حسین قطان برای ما حدیث کرد و گفت که احمد بن محمد بن سعید کوفی به ما خبر داد و گفت که علی بن حسین بن علی‌ بن فضال از پدرش برای ما حدیث کرد و گفت که از ابوالحسن علی بن موسی‌الرضا(ع) دربارۀ معنای این سخن پیامبر( «من فرزند دو ذبح‌شده هستم» پرسیدم. فرمود: «یعنی اسماعیل بن ابراهیم خلیل(ع) و عبدالله بن عبدالمطلب؛ اما اسماعیل، پسر شکیبایی بود که خداوند او را به ابراهیم بشارت داد. (فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْي‏( (و وقتى با او به جايگاه «سعى» رسيد، گفت) و درحالی‌که عملکردی همچون عمل او دارد: (قالَ يا بُنَيَّ إِنِّي أَرى‏ فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى‏ قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ( (گفت: ای پسرکم، در خواب دیده‌ام که تو را ذبح می‌کنم، بنگر که چه می‌اندیشی. گفت: ای پدر، به هرچه مأمور شده‌ای عمل کن) و نمی‌گوید پدرم، هر طور نظرت بود عمل کن. (سَتَجِدُني‏ إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرين( (ان‌شاء‌الله مرا از شكيبايان خواهى يافت). وقتی تصمیم به بریدن سر او گرفت خداوند ذبحی عظیم را فدایش کرد؛ با قوچی زیبا که در سبزی می‌خورد، در سبزی می‌نوشد، در سبزی نگاه می‌کند، در سبزی راه می‌رود، در سبزی بول می‌کند و در سبزی مدفوع می‌کند و چهل سال پیش از آن، در باغ‌های بهشت می‌چرید و از رحم ماده‌ای بیرون نیامده بود و خداوند عزوجل فقط فرمود: (کُن فَیَکون( (بشو! پس شد) برای فدا‌شدن اسماعیل. هر‌آنچه در منا ذبح می‌شود تا روز قیامت فدیه‌ای برای اسماعیل است. این یکی از ذبح‌شده‌هاست؛ اما دیگری: عبدالمطلب است که از حلقۀ در کعبه آویخته بود و از خداوند می‌خواست به او ده فرزند بدهد و برای خداوند عزوجل نذر کرده بود که هر وقت خداوند دعایش را اِجابت کند یکی از آن‌ها را ذبح کند. وقتی به ده تن رسیدند فرمود: خداوند برای من وفا کرد؛ پس باید به عهد خود با خداوند عزوجل وفا کنم. فرزندانش را وارد کعبه کرد و بین آن‌ها قرعه انداخت. تیر قرعۀ عبدالله پدر رسول خدا( بیرون آمد، درحالی‌که او دوست‌داشتنی‌ترین فرزند در نظر او بود. سپس دوباره قرعه انداخت و تیر عبدالله بیرون آمد و سومین بار قرعه انداخت و تیر عبدالله بیرون آمد. او را گرفت و تصمیم به بریدن سرش نمود. قریش جمع شدند و او را از این کار بازداشتند. زن‌های عبدالمطلب جمع شدند و گریه می‌کردند و فریاد می‌زدند. دخترش عاتکه به او عرض کرد: ای پدر! برای کشتن فرزندت بین خود و خدای عزوجل جایگزینی قرار بده. فرمود: دخترم! چگونه جایگزینی قرار بدهم که تو خود مبارک هستی؟ عرض کرد: با آن شترهایی که در حرم داری، و بین آن‌ها و پسرت قرعه بینداز تا جایی که او راضی شود. عبدالمطلب به سراغ شترانش فرستاد و ده تا ده تا از آن‌ها را جدا کرد و قرعه به نام شتران افتاد. قریش تکبیری گفتند که کوه تهامه لرزید. عبدالمطلب گفت: نه تا هنگامی‌که سه بار قرعه بیندازم. سه بار قرعه انداخت و هر بار تیر قرعۀ شتران بیرون آمد. وقتی سومین بار انجام شد زبیر و ابوطالب و برادرانشان او را از زیر دو پای ابوطالب بیرون کشیدند درحالی‌که پوست صورتش که روی زمین بود زخمی شده بود. او را بلند کردند و بوسیدند و خاک را از او زدودند. عبدالمطلب فرمان ذبح شترها را صادر کرد و هیچ‌یک را منع نکرد و تعدادشان به صد شتر رسید. عبدالمطلب پنج سنّت وضع نمود که خداوند آن‌ها را در اسلام رایج فرمود: حرام‌بودن زنان پدران بر فرزندان؛ سنّت فدیۀ صد شتر در برابر قتل و هفت شوط طواف خانۀ خدا؛ خمس گنجی که پیدا می‌شود؛ و نامیدن چاه زمزم وقتی آن را برای سقایت (آبدهی) حجاج حفر کرد. اگر آنچه عبدالمطلب عمل کرد حجت نبود و عزم او برای ذبح‌کردن فرزندش عبدالله شبیه عزم و ارادۀ ابراهیم بر ذبح فرزندش اسماعیل نبود، هرگز پیامبر( به منتسب‌کردن خویش به اینکه آن دو ذبیح هستند با این سخن که «من فرزند دو ذبح‌شده هستم» افتخار نمی‌کرد. دلیلی که خداوند ذبح‌شدن اسماعیل را از او دور کرد، همان دلیلی است که ذبح‌شدن را از عبدالله دور فرمود و آن، وجود‌ پیامبر( و ائمه در صلب آن دو بود. پس به برکت پیامبر( و ائمه( خداوند ذبح‌شدن را از آن دو دور فرمود و این سنت در کشتن (قربانی‌کردن) فرزندان در میان مردم ادامه نیافت؛ که اگر این‌طور نمی‌شد، قربانی‌کردن فرزندان به‌قصد قربت و نزدیکی به خداوند متعال بر مردم واجب می‌شد. پس هر چیزی که مردم با ذبح‌کردنش به خداوند عزوجل تقرب می‌جویند تا روز قیامت فدایی اسماعیل(ع) خواهد بود.»

[67] . رومیان 5: 8.

[68] . عبرانیان 9: 22.

[69] . اشعیا 50: 2.

[70] . اشعیا 55: 7.

[71] . مزامیر 85: 1 تا 3.

[72] . اعداد 14: 19 و 20.

[73] . متی 26: 63 و 64.

[74] . انجیل متی، اصحاح 26، آیۀ 64.

[75] . نساء، 157.

[76] . کتاب The Holy Blood and The Holy Grail

[77] . برنابا 112: 15.

[78] . انجیل برنابا، تحقیق سیف‌الله احمد فاضل، ص 292.

[79] . ویکی‌پدیا، دانشنامۀ آزاد (عربی).

[80] . به نقل از دکتر منقذ بن محمود سقار.

[81] . انجیل یهودا: فصل سوم.

[82] . نساء، 157.

[83] . تفسیر قمی، ج1، ص103؛ بحارالانوار، ج14، ص336 و 337؛ قصص‌الانبیا، جزایری، ص473.

[84] . انجیل متی، اصحاح 27.

[85] . انجیل متی: 26.

[86] . انجیل متی: 27.

[87] . انجیل مرقس: 15.

[88] . انجیل لوقا: 22.

[89] . انجیل یوحنا: 18.

[90] . غایة‌المرام، سید هاشم بحرانی، ج7، ص93.

[91] . ملاحم و الفتن، سید بن طاووس حسنی، ص134.

[92] . بحارالانوار، ج14، ص338.

[93] . آل‌عمران، 55.

[94] . قصص‌الانبیا، جزایری، ص474 به‌نقل از عیون اخبارالرضا(ع).

[95] . بحارالانوار، ج14، ص344.

[96] . متی: 26.

[97] . مرقس: 14.

[98] . لوقا: 22.

[99] . متشابهات، سید احمدالحسن(ع)، ج4، س179.

[100] . متی 3: 7.

[101] . متی 23: 17.

[102] . متی 23: 33.

[103] . متشابهات، ج4، س179.

[104] . متی، اصحاح 15.

[105] . مراجعه کنید به کتاب جواهر السنیه، حر عاملی، ص363.

[106] . مائده، 72.

[107] . مائده، 73.

[108] . مائده، 74.

[109] . مائده، 75.

[110] . انبیاء، 22.

[111] . انعام، 101.

[112] . این به‌طور فطری و عقلی پذیرفته شده است که از حقیقتِ بسیطِ مطلق نمی‌تواند چیزی صادر شود که مغایر یا متمایز با آن باشد و نمی‌تواند در آن گونه‌ها، اجزا، اصول و یا اقانیم متمایز، آن‌گونه که ایشان نام نهاده‌اند، وجود داشته باشد؛ زیرا در این صورت به این معنا خواهد بود که آن حقیقت، حقیقتِ مرکب است، نه بسیط؛ و مرکب‌بودن دلالت بر فقر و نیاز دارد و بی‌نیازی و غنی‌بودن را نفی می‌کند؛ بنابراین برای جدا‌شدن چیزی متمایز از حقیقتِ بسیطِ مطلق، باید حقیقت بسیط مطلق دیگری هم وجود داشته باشد که این محال است؛ چراکه حقیقت بسیط مطلق، یگانه است و نمی‌تواند متعدد باشد.

[113] . مؤمنون، 91.

[114] .صافات، 151 و 152.

[115] . کهف، 4 و 5.

[116] . یونس، 68.

[117] . شمس، 8.

[118] . نور، 35.

[119] . مریم، 35.

[120] . کتاب توحید، ص 83 و بعد ‌از آن.

[121] . توحید، ص 86.

[122] . مراجعه کنید به متشابهات، س28 و... .

[123] . توحید، ص 86.

[124] . سید احمدالحسن(ع)، کتاب متشابهات،ج4، س144. بسم الله الرحمن الرحیم والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً. اولاً باید دانسته شود که مکه از تهامه است و تهامه از یمن؛ بنابراین محمد و آل محمد( جملگی یمانی هستند: حضرت محمد( یمانی است، علی(ع) یمانی است، امام مهدی(ع) یمانی است، مهدیین دوازده‌گانه یمانی‌اند و مهدی اول یمانی است. این نکته‌ای است که علمای عامل پیشین می‌دانسته‌اند: (فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا ٱلصَّلَوةَ وَٱتَّبَعُوا ٱلشَّهَوَتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيًّا( (آنگاه پس از آنان جانشینانی بر جای ماندند که نماز را تباه ساختند و از هوس‌ها پیروی کردند، و به‌زودی گمراهی را خواهند دید). علامه مجلسی( در بِحار، سخن اهل‌بیت( را (حکمت یمانیه) نامیده است و حتی گفته این موضوع از پیامبر خدا( نقل شده است؛ همان‌طور که عبدالمطلب(ع) بیت‌الحرام را (کعبۀ یمانیه) نام نهاده است. اما در خصوص اوصاف و ویژگی‌های شخصیت یمانی: در روایت از امام باقر(ع) آمده است: «در میان پرچم‌ها پرچمی هدایتگرتر از پرچم یمانی نیست؛ این [پرچم]، پرچم هدایت است، زیرا به‌سوی صاحبتان دعوت می‌کند. هنگامی‌که یمانی خروج کرد، فروختن سلاح بر مردم و بر هر مسلمانی حرام می‌شود. هنگامی‌که یمانی خروج کرد به‌سوی او به پا خیز، چراکه پرچم او پرچم هدایت است و بر هیچ مسلمانی جایز نیست از او سرپیچی کند. هرکس چنین کند، اهل آتش(جهنم) است؛ چراکه او به حق و راه مستقیم فرامی‌خواند.» که در این حدیث: اول: «بر هیچ مسلمانی جایز نیست از او سرپیچی کند؛ هرکس چنین کند، اهل آتش(جهنم) است.»: و این به آن معناست که یمانی صاحب ولایت الهی است. آری، کسی بر مردم حجت نیست ـ ‌به‌گونه‌ای که سرپیچی از او آن‌ها را وارد جهنم سازد حتی اگر نماز بخوانند و روزه بگیرندـ مگر اینکه آن شخص از جانشینان خداوند بر زمینش باشد؛ و این‌ها صاحبان ولایت الهی از انبیا، فرستادگان، ائمه و مهدیین هستند. دوم: «او به حق و راه مستقیم فرامی‌خواند.»: دعوت و فراخواندن به حق و راه مستقیم یا صراط مستقیم به آن معناست که این شخص دچار خطا نمی‌شود تا مردم را به باطل بکشاند یا آن‌ها را از حق خارج سازد؛ به‌عبارت‌دیگر او معصومی است که بر عصمتش نص و تصریح وارد شده، و به این معنا، چنین قید یا محدودیتی، شاخصی برای مشخص‌کردن شخصیت یمانی تعیین می‌کند. اما فرض‌گرفتن هر معنای دیگری برای این سخن «او به حق و راه مستقیم فرامی‌خواند» این گفتۀ معصومین( را عبث و بی‌فایده می‌سازد و درنتیجه قید و حدی برای شخصیت یمانی بر جای نمی‌گذارد و این بسی از ساحت این حضرات معصوم( به دور است! از آنچه در دو نکتۀ اول و دوم ارائه شد این نتیجه به دست می‌آید که: یمانی، حجتی از حجت‌های خدا در زمینش است، معصوم بوده و بر عصمتش نص و تصریح وارد شده است، و با روایات متواتر و متون قطعی‌الدلالة ثابت شده که حجت‌های پس از پیامبر خدا حضرت محمد(، دوازده امام( و پس از آن‌ها دوازده مهدی هستند و بر زمین غیر از آن‌ها هیچ معصوم و حجّت خدایی وجود ندارد؛ با آن‌ها نعمت کامل می‌شود، دین کمال می‌یابد و رسالت‌های آسمان خاتمه می‌پذیرد. از ائمه( یازده امام درگذشته و امام مهدی(ع) و دوازده مهدی باقی مانده‌اند. یمانی به امام مهدی(ع) فرامی‌خواند؛ پس ناگزیر یمانی، اولینِ مهدیین است؛ چراکه یازده مهدیِ پس از او از فرزندان او هستند: (ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَاللهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ( (فرزندانی، برخی از نسل برخی ديگر پديد آمده، و خداوند شنوا و داناست) و آن‌ها پس از زمان ظهور امام مهدی(ع) می‌آیند و حتی در دولت عدل الهی حاضر خواهند بود. ثابت شده است که نخستین مهدیین، در زمان ظهور امام مهدی(ع) وجود دارد و او نخستینِ مؤمنان به امام مهدی(ع) در سرآغاز ظهور و حرکت امام(ع) است تا مقدمات پایگاه قیام را فراهم سازد ـ‌همان‌گونه که در وصیت پیامبر خدا( آمده است‌ـ و از اینجا شخصیت یمانی منحصر و محدود می‌شود به اینکه وی مهدی اول از مهدیین دوازده‌گانه است. روایت‌های اهل‌بیت(، نام، ویژگی‌ها و محل سکونت مهدی اول را به‌تفصیل بیان کرده‌اند، و اینکه اسم او احمد و کنیه‌اش عبدالله ـ‌یعنی اسرائیل‌ـ است؛ یعنی مردم به‌ناچار و برخلاف میلشان، او را اسرائیلی می‌نامند. رسول خدا(می‌فرماید: «نامم احمد است و من بندۀ خدا هستم. اسمم اسرائیل است؛ هرچه به او امر فرمود، مرا نیز امر کرد و هرچه او به او نمایاند مرا نیز نمایانید.» مهدی اول نخستین نفر از 313 نفر است و او از بصره است، در گونۀ راستش نشانه‌ای است، در سرش شوره دارد، بدنش مانند بدن موسی بن عمران است و در پشتش مهر نبوّت است، وصیت رسول خدا( دربارۀ اوست، او پس از ائمه داناترین مردم به قرآن، تورات و انجیل است، و در ابتدای ظهورش جوان است. پیامبر خدا( فرمود: «... سپس دربارۀ جوانی سخن گفت و فرمود: هنگامی‌که او را دیدید با او بیعت کنید زیرا او خلیفۀ مهدی است.» از ابوعبدالله(ع) از پدرانش از امیرالمؤمنین(ع) نقل شده است که فرمود: «رسول خدا( در شبی که از دنیا رفتند به علی( فرمودند: ای اباالحسن! صحیفه و دواتی آماده کن. حضرت( وصیتشان را به امیرالمؤمنین( املا فرمود تا به اینجا رسید: ای علی، پس از من دوازده امام خواهند بود و بعد از آن‌ها دوازده مهدی؛ و تو ای علی، اولین نفر از دوازده امام هستی.» و حدیث را ادامه می‌دهد تا اینکه می‌فرماید: «حسن آن را به فرزندش «محمد» که حافظ شریعت آل محمد ( است بسپارد. این دوازده امام بود و بعد از آن‌ها دوازده مهدی خواهد بود. پس وقتی‌که زمان وفات او رسید [وصایت و جانشینی مرا] به فرزندش که اولین و برترین مقربین است تسلیم نماید؛ و او سه نام دارد، یک نامش مانند نام من، نام دیگرش مثل نام پدر من است و آن عبدالله و احمد است و سومین نام او مهدی خواهد بود؛ و او اولینِ مؤمنان است.» از امام صادق(ع) روایت شده است كه فرمود: «از نسل ما بعد از قائم، دوازده مهدی از فرزندان حسین(ع) خواهند بود.» از امام صادق(ع) روایت شده است كه فرمود: «از نسل ما بعد از قائم، یازده مهدی از فرزندان حسین(ع) خواهند بود.» در این روایت قائم همان مهدی اوّل است، نه امام مهدی(ع)؛ چون بعد از امام مهدی(ع) دوازده مهدی خواهند بود. امام باقر(ع) در وصف مهدی اول فرموده است: (...داراى قرمزى صورت، چشم‌هاى گود، ابروهاى برجسته، فراخ و پهنىِ ميان دو شانه، در سرش شوره و در صورتش اثرى است، رحمت خدا بر موسی باد). و از امیر مؤمنان(ع) در خبری طولانی روایت شده است: «...فرمود: آگاه باش كه اولین آن‌ها از بصره و آخرینشان از ابدال است... .» و از امام صادق در خبری طولانی كه اصحاب قائم را نام برده است روایت شده است: «...و از بصره... احمد... .» و از امام باقر(ع) روایت شده است كه فرمود: «او ـ‌یعنی قائم‌ـ دو اسم دارد، اسمی مخفی و اسمی آشكار؛ اما اسمی كه پنهان می‌ماند احمد و اسمی كه آشكار می‌شود محمد است.» و احمد اسم مهدی اول و محمد اسم امام مهدی(ع) است، همان‌طور كه از وصیت رسول خدا( آشكار شده است. از امام باقر(ع) روایت شده است كه فرمود: «خداوند متعال گنجی در طالقان دارد كه نه از طلاست و نه از نقره؛ ‌دوازده هزار نفر در خراسان که شعارشان (احمد احمد) است و رهبرى آن‌ها جوانى از بنی‌هاشم است که سوار بر قاطرى خاکستری است و پيشانى‌بند قرمزرنگ دارد. گویی به او مى‌نگرم كه از فرات مى‌گذرد؛ و اگر شنيديد، به‌سوی او بشتابيد حتى اگر سینه‌خیز بر يخ و برف باشد.» و احمد، اسم مهدی اول است. در کتاب ملاحم و الفتن: «گفت امیر غضب، نه از این است و نه از آن، اما صدایی می‌شنوند که نه انسانی گفته است و نه جنی، که با فلانی بیعت کنید، به اسمش که نه از این است و نه از آن، لیکن او خلیفۀ مهدی است.» و در کتاب ملاحم و الفتن سید بن طاووس حسنی آمده است: (پس گِرد می‌آیند و چشم‌انتظار کسی می‌شوند که بیعتش کنند. پس در این بین ناگاه صدایی می‌شنوند که نه انسانی گفته است و نه جنی، که بیعت کنید با فلانی، به اسمش که نه از این است و نه از آن، لیکن او خلیفۀ یمانی است.» شیخ علی کورانی در کتاب معجم احادیث امام مهدی(ع) روایت کرده است: «مهدی نیست مگر از قریش و خلافتی نیست مگر در قریش، به‌جز آنکه او اصل و نسبی در یمن دارد.» و ازآنجاکه مهدی اول از فرزندان امام مهدی(ع) است، به‌ناچار مقطوع‌النسب است (نسبی ناشناخته و مبهم دارد)؛ چراکه فرزندان امام مهدی(ع) گمنام‌اند و این‌ها صفات یمانی منصور و صفات مهدی اول هستند؛ زیرا این‌ها (در واقع) یک نفر هستند، همان‌طور که این مطلب پیش‌تر روشن شد. و اگر بیشتر بخواهی، اضافه می‌کنم که یمانی، زمینه‌ساز ظهور مقدس و جزو 313 نفر است و پرچم را به امام مهدی(ع) تسلیم می‌کند، و مهدی اول نیز در زمان ظهور مقدس موجود است و نخستین مؤمن به امام مهدی(ع) در سرآغاز ظهور و پیش از قیام آن حضرت است؛ بنابراین ناگزیر باید یکی از آن‌ها حجّت بر دیگری باشد و ازآنجاکه ائمه و مهدیین حجت‌های خدا بر جمیع خلق هستند و مهدی اول از آن‌هاست، پس او حجّت بر یمانی است، اگر این دو یکی نباشند. در نتیجه مهدی اول، همان فرمانده انقلاب برای زمینه‌سازیِ ظهور است و از همین رو نقش یمانی، ثانوی و حتی دستیار فرمانده خواهد بود و این درست نیست؛ چراکه یمانی زمینه‌ساز اصلی و فرمانده حرکت ظهور مقدس است و به‌ناچار لازم می‌آید که مهدی اول همان یمانی، و یمانی همان مهدی اول باشد. بر این اساس یمانی چنین است: «نامش احمد است، از بصره است، در گونۀ راستش نشانه و اثری است، در ابتدای ظهورش جوان است، در سرش شوره، پس از ائمه داناترین مردم به قرآن، تورات و انجیل است، مقطوع‌النسب است، مُلقّب به مهدی است، او امام واجب‌الاطاعة از سوی خداوند است، بر هیچ مسلمانی جایز نیست از او سرپیچی کند و اگر کسی چنین کند از اهل آتش است، او به حق و راه مستقیم دعوت می‌کند و به‌سوی امام مهدی فرامی‌خواند و...؛ و... .» و دارای تمام اوصاف و ویژگی‌های مهدی اول است که در روایات محمد و آل محمد( بیان شده است. به روایات کتاب‌های غیبت نعمانی، غیبت طوسی، اکمال‌الدین، بحار و دیگر کتب حدیث مراجعه نمایید... . متشابهات، ج4، س144

[125] . زخرف، 55.

[126] . نساء، 80.

[127] . فتح، 10.

[128] . کافی، ج 1، ص144.

[129] . اصل کلمه «جنب» بوده است. (مترجم)

[130] . کافی، ج1، ص145.

[131] . بحارالانوار،علامه مجلسی، ج53، ص 8.

[132] 1 شرح کتاب مقدس، عهد قدیم، اسقف آنتونیوس فکری: h​t​t​p​:​/​/​s​t​-​t​a​k​l​a​.​o​r​g​/​p​u​b​_​B​i​b​l​e​-​I​n​t​e​r​p​r​e​t​a​t​i​o​n​s​/​H​o​l​y​-​B​i​b​l​e​-​T​a​f​s​i​r​-​0​1​-​O​l​d​-​T​e​s​t​a​m​e​n​t​/​F​a​t​h​e​r​-​A​n​t​o​n​i​o​u​s​-​F​e​k​r​y​/​2​2​-​S​e​f​r​-​E​l​-​A​m​t​h​a​l​/​T​a​f​s​e​e​r​-​S​e​f​r​-​E​l​-​A​m​t​h​a​l​_​_​0​1​-​C​h​a​p​t​e​r​-​3​0​.​h​t​m​l

[133] . انجیل یوحنا، اصحاح دهم (مترجم).

[134] . انجیل یوحنا 17: 20 تا 23.

[135] . نساء، 80.

[136] . رسالۀ اول پولس به تیموتائوس، اصحاح اول، عهد قدیم و جدید، جلد 2، مجمع کنیسه‌های شرقی.

[137] . رسالۀ اول پولس به تیموتائوس، اصحاح سوم، عهد قدیم و جدید، جلد 2، مجمع کنیسه‌های شرقی.

[138] . نور، 35.

[139] . تفصیل آن را در کتاب متشابهات مطالعه کنید.

[140] . بحارالانوار، ج55، ص 39.

[141] . فتح، 10.

[142] . الرحمن، 27.

[143] . کتاب توحید، تسلّی‌دهنده، سید احمدالحسن(ع)، ص91.

[144] . مرقس 11: 12 و 13.

[145] . مرقس 9: 21 و 22.

[146] . مرقس 13: 32.

[147] .​h​t​t​p​:​/​/​s​t​-​t​a​k​l​a​.​o​r​g​/​p​u​b​_​B​i​b​l​e​-​I​n​t​e​r​p​r​e​t​a​t​i​o​n​s​/​H​o​l​y​-​B​i​b​l​e​-​T​a​f​s​i​r​-​0​1​-​O​l​d​-​T​e​s​t​a​m​e​n​t​/​F​a​t​h​e​r​-​A​n​t​o​n​i​o​u​s​-​F​e​k​r​y​/​2​7​-​S​e​f​r​-​A​s​h​e​i​a​/​T​a​f​s​e​e​r​-​S​e​f​r​-​A​s​h​3​e​i​a​2​_​_​0​1​-​C​h​a​p​t​e​r​-​5​9​.​h​t​m​l

[148] . برای دانستن وصیت رسول خدا حضرت محمد( در شب وفاتش به انتشارات انصار امام مهدی(ع) مراجعه کنید؛ مانند کتاب‌های «وصیت و وصی» و «پیروزی وصیت» و «یاری وصیت» و «جامع‌الادله» و دیگر کتاب‌ها.

[149] 1 کتاب «جهاد، درب بهشت است».

[150] . اشعیا، اصحاح یازدهم.

[151] . مزمور 72: 1 تا 17.

[152] . کتاب سلیم بن قیس، ص429.

[153] . سفر دانیال 2: 44.

[154] . سفر دانیال 7: 13 و 14.

[155] . انجیل متی 3: 2 و 3.

[156] . سفر زکریا 9: 9.

[157] . قصص، 5.

[158] . رؤیای یوحنا 12: 1 تا 17.

[159] . کتاب سیزدهمین حواری، سید احمدالحسن(ع). (مترجم).