متن کتاب

انتشارات انصار امام مهدی(ع) مناظرات بر بستر امواج، قسمت دوم مناظره‌ای در موضوع پایان‌یافتن سفارت به قلم شیخ ناظم عقیلی مترجم گروه مترجمان انتشارات انصار امام مهدی(ع) نام کتاب: مناظره‌ای در موضوع پایان‌یافتن سفارت نویسنده: شیخ ناظم عُقیلی مترجم: گروه مترجمان انتشارات انصار امام مهدی(ع) انتشار کتاب اصلی: 1438ق، 2017م انتشار ترجمه: 1398 نوبت انتشار: اول کد کتاب: 1/1036 ویرایش ترجمه: اول  جهت کسب اطلاعات بیشتر در خصوص دعوت مبارک سید احمدالحسن (ع) به تارنماهای زیر مراجعه نمایید. www.almahdyoon.co www.almahdyoon.co/ir

-پیشگفتار

بسم الله الرَّحمن الرَّحیم سپاس‌وستایش تنها از آنِ خداوند، آن پروردگار جهانیان است! و سلام و صلوات تام و تمام خداوند بر محمد و آل محمد (ع)آن برگزیدگان پاک و طاهر و معصوم باد! پنج سال پیش (سال ۲۰۱۲) مناظره‌ای ‌در خصوص پایان‌یافتن سفارت و نیابت خاص از طرف امام مهدی(ع) در غیبت کبری، میان من و یکی از مهمانان تالار گفت‌وگوی انصار امام مهدی(ع) در اینترنت صورت پذیرفت. دلیل طرح این مناظره، توقیع معروف به «توقیع سَمُری» است که برای پایان‌یافتن سفارت و نیابت از طرف امام مهدی(ع) تا زمان ظهور مقدس، به این توقیع استدلال می‌شود. متن این توقیع به قرار زیر است: شیخ صدوق: ابومحمد حسن بن احمد مُکتَب به ما گفت: «در سالی‌که شیخ علی بن محمد سمری (قدس الله روحه) وفات یافت، در مدینة‌السلام بودم و چند روز پیش از وفات وی به نزدش رفتم. او توقیعی به شرح زیر برای مردم خواند که من از آن نسخه‌ای برداشتم: "بسم الله الرحمن الرحیم. ای علی بن محمد سمری، خداوند، برادرانت را در مصیبت تو اجر عظیم عطا فرماید. تو در فاصلۀ شش روز، از دنیا خواهی رفت؛ پس کارهای خود را سر‌و‌سامان بده و به هیچ‌کس وصیت نکن که پس از تو جانشینت باشد؛ زیرا غیبت دوم واقع شده است و ظهوری نخواهد بود مگر پس از اذن خداوند عزوجل و این اجازه پس از مدتی طولانی خواهد بود که دل‌ها سخت و زمین از ستم آکنده شود. و از شیعیان من کسانی خواهند آمد که ادعای مشاهده می‌کنند. آگاه باشید! کسی ‌که قبل از خروج سفیانی و صیحۀ آسمانی ادعای مشاهده کند، دروغ‌گوی افترا‌‌زننده است ولا حول ولا قوة إلا بالله العلي العظيم... ." راوی گوید: از این توقیع نسخه برداشتیم و از حضور وی خارج شدیم. در روز ششم به حضورش رفتیم درحالی‌که او در حال احتضار بود. از او پرسیده شد: وصى و جانشین تو پس از تو چه کسی است؟ گفت: «حق تعالى را امری است که به پایان می‌رساند.» و او که خدا از او راضی باشد درگذشت و این آخرین کلامی بود که از او شنیدم.»[1] باوجود انتشار کتاب‌ها و تحقیقات متعددی که به شرح‌حال این توقیع و اینکه تا چه اندازه به پایان‌یافتن سفارت دلالت دارد پرداخته‌اند، اما بنده از‌دست‌رفتن هرگونه تلاش علمی معتبری را در این زمینه مایۀ خسران دیدم؛ به‌خصوص اگر دربردارندۀ مطلب جدیدی بوده و به روش متفاوتی به این موضوع پرداخته باشد؛ همان‌طور که در این مناظره ـ‌هرچند کوتاه و مختصر‌ـ چنین دیدم. اما از خوانندۀ گرامی انتظار دارم که موضعی به دور از تعصب، بی‌طرفانه و مبتنی بر دلیل و حجت داشته باشد. چه‌بسا در این مناظره نکته‌‌ای بیابد که پیش‌تر در کتاب‌‌های دیگری که به این موضوع پرداخته‌اند، ندیده باشد و چه‌بسا ویژگی اصلی موجود در این چند صفحه، بی‌پرواییِ علمی در نفی هر چیزی باشد که دلیل صریحی برایش اقامه نشده است، حتی اگر از موارد معروف و مشهور بوده باشد! به قول معروف «چه بسیار موارد مشهوری که اصل و اساسی ندارند». به اعتقاد بنده از جمله مهم‌ترین اجزای قوام‌دهنده و سازندۀ امتِ آزاداندیش، پرداختن به نقد جدی واقع‌گرایانه در وسیع‌ترین محدودۀ ممکن در زمینه‌های گوناگون است؛ به‌خصوص در عرصۀ اعتقادات، فقه و تاریخ. در میراث اسلامی هم سخنان پوچ و بی‌اساس وجود دارد و هم سخنان متین و پرمعنا و اعتماد به این میراث، بدون غربال‌گری و پاک‌سازی، امت را ـ‌دانسته یا نادانسته‌ـ به موقعیت‌های هلاکت‌بار وارد خواهد کرد. این مناظره، دربردارندۀ چهار پاسخ اصلی است. اسم مستعار طرف مقابل در تالار گفت‌وگو در این مناظره «متعلم علی سبیل النجاة» (دانشجویی بر راه نجات) و اسم مستعار بنده در تالار «علی الصراط المستقیم» (علی صراط مستقیم است) بوده است. هرکس مایل است از همۀ جزئیات این مناظره اطلاع حاصل کند، می‌تواند به تالار گفت‌وگوی انصار امام مهدی(ع) به آدرس زیر مراجعه کند: h​t​t​p​:​/​/​v​b​.​a​l​m​a​h​d​y​o​o​n​.​o​r​(​ع​)​/​s​h​o​w​t​h​r​e​a​d​.​p​h​p​?​t​=​1​5​9​4​2 به‌علاوه به‌جهت حفظ امانت‌داری علمی، در پاسخ‌های ارائه‌شده در این مناظره دخل و تصرفی نکردم و حتی اشتباهات املاییِ واضح و دیگر نکات از این دست را نیز به حال خود رها و به نوشتن کلمۀ «کذا» (این‌چنین) در مقابل آن بسنده کردم، تا مشخص باشد که اشتباه از طرف نویسندۀ این عبارت بوده است. و سپاس و ستایش از آنِ خداوندی است که اول است و آخر. شیخ ناظم عُقیلی نجف اشرف ۲۷شوال۱۴۳۸، ۲۰۱۷/۷/۲۲ [2]

-پاسخ اول

«دانشجویی بر راه نجات»:

">

«دانشجویی بر راه نجات»:

">

«دانشجویی بر راه نجات»:

">

«دانشجویی بر راه نجات»:

سلام علیکم و رحمة الله و برکاته از برادران عضو در تالار خواهشمندم از بین خود یکی از اعضا را برای شرکت در گفت‌وگوی فکری دربارۀ ادلۀ دعوت احمدالحسن به بنده معرفی کنند... زیرا بدون مشخص‌کردن شخص مباحثه‌کننده تنها در مدار بسته‌ای گرفتار خواهیم شد و گفت‌وگوها پراکنده و از مسیر صحیح خود خارج خواهد گردید... و چنانچه دیگر برادران هم در حین بحث، نظری داشته باشند، آن را در بحث مستقل دیگری گوشزد کنند و بنده در خصوص آنچه مطرح خواهند کرد به بحث و بررسی خواهم پرداخت... منتظر موافقت‌ شما هستم...

«دانشجویی بر راه نجات»:

">

«دانشجویی بر راه نجات»:

">

«دانشجویی بر راه نجات»:

">

«دانشجویی بر راه نجات»:

سلام علیکم و رحمة الله و برکاته... همچنان منتظر پاسخ برادرِ مناظره‌کننده هستم و نیز توضیحش در خصوص آنچه از دیروز منتشر کردم؛ مانند توضیح و پاسخی که بر پرسش وی در خصوص موضوع مهدیین داده شد. اما موضوعی که تقاضا دارم در ابتدا مورد بحث و بررسی قرار گیرد، مسئلۀ سفارت و پایان‌یافتن آن در زمان غیبت کبراست؛ زیرا چنانچه بر پایان‌یافتن و بسته‌شدن باب سفارت در زمان غیبت کبری دلیل اقامه شود، دیگر به طولانی‌کردن کلام با بحث و بررسی باقی دلایل نیازمند نخواهیم بود. آنچه بنده از طریق ادبیات شما دانستم این نکته بود که شما دلالت توقیع سمری( بر پایان‌یافتن سفارت را نمی‌پذیرید و به این نکته اشکال می‌گیرید که این توقیع، مرسل و از جمله اخبار آحاد است که تنها مفید ظن است و نمی‌توان عقیده را براساس آن استوار نمود ـ‌درست همانند نظر علمای مدرسۀ اصول‌ـ و به‌این‌ترتیب اصولیون با استدلال به این توقیع با قواعد و بنیانی که خود پایه‌ریزی کرده‌اند مخالفت ورزیده‌اند. بنده نمی‌دانم شما از کجا چنین مطلبی آورده‌اید که علمای مدرسۀ اصول پیوسته و همواره بنای خود را بر ردِ روایت مرسل و ضعیف یا خبر واحد گذاشته‌اند... درحالی‌که سخنان آن‌ها تصریح دارد بر اینکه روایت ضعیف یا مرسل هنگامی‌که با قرائنِ تقویت‌کنندۀ صدور آن از معصوم(ع) همراه شود، می‌تواند به آن عمل شود و حتی از روایتی که از نظر سند صحیح است اما با قرینه‌ای همراه نباشد که بر صحت صدورش دلالت داشته باشد یا علمای شیعه به مضمون آن توجه و اهتمامی نداشته‌اند، قوی‌تر خواهد بود. درخصوص این توقیع شریف، قرائن بسیاری وجود دارد که صادر‌شدن آن را از معصوم(ع) تأیید می‌کند که از مهم‌ترینِ این دلایل، شهرت روایی این روایت است و اینکه نسل‌اندر‌نسل توسط علما نقل شده و آن‌ها بر صحیح‌بودن این خبر، توافق داشته‌اند. به‌علاوه از جملۀ این قرائن، بررسی شرایط زمانیِ صدور این توقیع است. تشکلات مردمی در آن برهه از زمان چشم‌انتظار صدور توقیعی از ناحیۀ معصوم بودند که نایب جدیدِ بعد از سمری(خدا از او راضی باشد) را مشخص کند، بنابراین این توقیع صادر شد تا دوران سفارت خاص، خاتمه یابد و دوران جدیدی برای غیبت امام(ع) (جانم به فدایش) آغاز شود. اما درخصوص اشکال دوم که عبارت است از واضح‌نبودن لفظ نفی مشاهده‌ای که در توقیع شریف آمده: «و از شیعیان من کسانی خواهند آمد که ادعای مشاهده می‌کنند. آگاه باشید! کسی‌که قبل از خروج سفیانی و صیحۀ آسمانی ادعای مشاهده کند دروغ‌گوی افترا‌‌زننده است.» در خصوص نفی‌کردن سفارت، این گفته، عبارتی است کلی و متشابه که در فهم آن بسیاری نظرات و گفته‌ها آمده، و اینکه معنای آن را تنها بر یک وجه ـ‌و نه بر وجه دیگری‌ـ حمل کنیم از مصادیق کوته‌فکری است. ما می‌گوییم: فهمیدن کلماتی که در یک روایت آمده به سبک و سیاق وارد‌شدن این کلمات و نیز شرایط زمانی‌ای که این متن در آن صادر شده بستگی دارد، و بدیهی است آنچه بزرگان شیعه در آن دوره انتظارش را می‌کشیدند موضوعِ امکان‌داشتن یا نداشتنِ مشاهدۀ امام در زمان غیبت کبری نبوده است؛ بلکه موضوع مورد انتظار، احتمال وجود سفیر یا فرستاده‌ای بوده است که به‌طور مستقیم با امام در ارتباط باشد؛ یعنی مشاهده‌ای مثل مشاهدۀ سمری(رحمه الله) و سفیرانی که پیش از او بودند، نه به‌طورکلی هر نوع مشاهده‌ای. علمای راستین شیعه در دوره‌های مختلف، بر پایان‌یافتن سفارت پس از درگذشت سمری(رحمه الله) اتفاق‌نظر داشته‌اند تا آنجا که شیخ نعمانی(رحمه الله) ـ‌با توجه به برداشتی که از این توقیع شریف داشته‌اند‌ـ گفته است که هرکس پس از سمری مدعی این امر و جایگاه شود دروغ‌گوی گمراه فاسد است. از جمله قرائن و شواهدی که پایان‌یافتن دوران سفارت را می‌رساند این برداشت بزرگان در دورانی نزدیک به زمان صدور این متن بوده است. به‌علاوه مسئلۀ پایان‌یافتن سفارت پس از سمری(رحمه الله) تنها مستند بنا بر ‌گفتۀ امام(ع) به تکذیب ادعاکنندۀ مشاهده محدود نمی‌شود، بلکه همچنین در این سخن امام(ع) آمده است: «و به هیچ‌کس وصیت نکن که پس از وفات تو جانشینت باشد؛ زیرا غیبت کامل واقع شده است.» پس امام(ع) میان غیبت کامل و پایان‌یافتن سفارت، ارتباط ایجاد فرموده است؛ به گونه‌ای که غیبت کامل، غیبتی است تمام و کامل که در آن سفیر آشکاری بین مردم وجود نخواهد داشت. در خصوص نکاتی که مطرح کردم منتظر پاسخ شما هستم. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته. «مدیر تالار» (اختیاره هو): به‌خواست خدای پروردگار جهانیان، گفت‌وگو فقط بین شما و برادر انصاری «علی(ع) صراط مستقیم است» خواهد بود و هیچ‌‌یک از افراد حاضر در تالار ـ‌چه از انصار و چه دیگران‌ـ در این بحث وارد نخواهند شد و ضمن عرض پوزش قبلی از همه، هرکس دخالتی کند پیامش حذف خواهد شد. به‌علاوه لازم نیست پاسخ‌ها فوری باشد، بلکه می‌تواند با تأخیر همراه باشد، به‌شرطی که این تأخیر نامتعارف نباشد. و سپاس‌وستایش، تنها از آنِ خداوند یکتاست. «علی(ع) صراط مستقیم است»: بسم الله الرحمن الرحیم سپاس‌وستایش تنها از آنِ خداوند، پروردگار جهانیان است و درود و سلام بر خورشید وجود، آن برگزیدۀ ستوده و بر ماه درخشان، وزیر و دست راست او، و بر ستارۀ درخشان آسمان و زمین، فاطمه(ع) و بر ستاره‌های نورانی از نسل او تا روز قیامت، امامان و مهدیین(ع). سلام بر همۀ شما... و خوشامد می‌گوییم به برادر مهمان «دانشجویی در راه نجات» و از خدا می‌خواهیم تا هنگامی‌که وی خواهان حق به وسیلۀ حق باشد ما را در خدمت به او توفیق عطا فرماید. اما بعد... موضوع و نظرات گفته‌شده را خواندم و برایم مشخص شد که این برادرِ مناظره‌کننده مایل است بحث و گفت‌وگو را با موضوع پایان‌یافتن سفارت از سوی امام مهدی(ع) در دوران غیبت کبری تا زمان قیام مقدس و مبارک حضرت، آغاز کند. و برای اینکه این گفت‌وگو، مرتب و به دور از مطالب اضافه باشد از این برادرِ گفت‌وگو‌کننده خواهش دارم تا دلیل خود را بر پایان‌یافتن سفارت همراه با استدلال ـ‌هرچند به‌طور مختصر‌ـ بیان کند تا گفت‌وگویی جدی را آغاز کنیم. از خداوند، در‌امان‌ماندن از گناه و یاری‌شدن را خواستاریم.

-پاسخ دوم

«دانشجویی بر راه راست»:

سلام علیکم و رحمة الله و برکاته خداوند، برادر عزیز «علی (ع) صراط مستقیم است» را زنده بدارد و از خداوند سبحان‌ومتعال خواستاریم که این گفت‌وگو را نتیجه‌بخش فرماید و پیروی از حق را راهنمای ما در این گفت‌وگو قرار دهد... . اگر برادر بزرگوار از آخرین پیام بنده درخصوص این موضوع اطلاع حاصل می‌فرمود، از این طریق از دلیل بنده بر پایان‌یافتن سفارت در دوران غیبت کبری آگاهی می‌یافت. خلاصۀ دلیل بنده، تکیه بر توقیع سمری (خدایش بیامرزد) و از طریق دو عبارت موجود در این متن شریف بوده است. اول: این سخن امام(ع) که فرموده است: «و از شیعیان من کسانی خواهند آمد که ادعای مشاهده می‌کنند. آگاه باشید! کسی‌که قبل از خروج سفیانی و صیحۀ آسمانی ادعای مشاهده کند دروغ‌گوی افترا‌زننده است.» پس به‌درستی که امر از ناحیۀ ایشان در تکذیب مدعیِ مشاهده وارد شده است. شما خواهی گفت عبارت «مشاهده» لفظی است کلی که معانی متعددی می‌تواند داشته باشد و حمل آن، تنها بر یک معنا از این معانی، نوعی کوته‌فکری است. و بنده به شما خواهم گفت: آنچه معنا و مفهوم صحیح را از میان معانی احتمالی مشخص می‌کند، قرائن و شواهد وارد‌شده در سبک و سیاق خواهد بود؛ این قرائن عبارت است از لفظ وارد‌شده در این متن و شرایط زمانی صادر‌شدن متن مدنظر. روشن است که این توقیع، در روزهای پایانی عمر سمری(رحمه الله) صادر شده است؛ به‌طوری‌که نگاه‌ها متوجه مشخص‌شدن کسی بود که پس از وی عهده‌دار امر سفارت قائم (جانم به فدایش) باشد و این توقیع شریف، تکذیب مدعیِ مشاهدۀ امام در دوران غیبت، پیش از صیحه و سفیانی را آورد. بنابراین، طبق شرایط زمان صدور این توقیع، منظور از مشاهده در اینجا مشاهدۀ همراه با ادعای سفارت است. پس این روایت به‌طور کلی «مشاهده» را نفی نمی‌کند، بلکه به‌طور خاص مشاهدۀ همراه با ادعای سفارت از طرف امام مهدی(ع) را نفی می‌کند. به‌علاوه صِرف ادعای مشاهده بدون ادعای هر امر دیگری خطری نخواهد داشت؛ بلکه خطر در ادعای اتصال و ارتباط با امام مهدی و گرفتن اخبار و دستورات بدون واسطه از ایشان و ادعای سفارت و واسطه‌بودن بین ایشان و مؤمنان در زمان غیبت خواهد بود. پس تأکید امام(ع) بر خطر مدعیان مشاهدۀ امام و برحذر‌داشتن مردم از آن‌ها و امر به تکذیبشان، با مشاهدۀ همراه با ادعای سفارت همخوانی دارد، نه به‌طورکلی با هر نوع مشاهده‌ای. دوم: این فرمودۀ امام(ع): «و به هیچ‌کس وصیت نکن که پس از وفات تو جانشینت باشد؛ زیرا غیبت کامل واقع شده است.» آنجا که امام(ع) غیبت کامل و پایان‌یافتن سفارت را در کنار یکدیگر قرار داده است... غیبت کامل، غیبتی است که هیچ‌کس در آن، در مقام سفرای چهارگانه (رحمت خداوند بر آن‌ها) قرار نخواهد گرفت. و سپاس ‌و ستایش از آنِ خداوندی است که اول است و آخر. «علی(ع) صراط مستقیم است»: سلام علیکم و رحمة الله و برکاته خداوند، برادر «دانشجویی بر راه نجات» را زنده بدارد. پاسخ در چند محور: محور اول: سند این توقیع، به دلیل وجود «حسن بن احمد مکتب» در سلسله راویانش ضعیف است؛ زیرا نه نام و نه شرح‌حال وی در کتاب‌های رجالی پیشین نیامده است. همچنین گفته می‌شود این روایت، مُرسَل است. در اینجا شما در مقام نفی امری متعلق به امامت هستید، یعنی امری از اصول دین. امری که علم و یقین در آن ملاک است و خبر واحدِ صحیح‌السند ـ‌به‌تنهایی‌ـ جز ظن و گمان نمی‌‌رساند؛ حال اگر ضعیف‌السند باشد، وضعیت به چه‌صورت خواهد بود؟! محور دوم: اما این گفتار امام(ع): «و از شیعیان من کسانی خواهند آمد که ادعای مشاهده می‌کنند. آگاه باشید! کسی‌که قبل از خروج سفیانی و صیحۀ آسمانی ادعای مشاهده کند دروغ‌گوی افترازننده است.» میرزای نوری وجوه مختلفی برای معنای لفظ «مشاهده» بیان داشته است: صورت اول: نظر علامه مجلسی است که می‌گوید: «شاید این عبارت بر کسی‌ حمل شود که مدعی مشاهدۀ همراه با نیابت و رساندن اخبار از طرف امام(ع) به شیعیان ـ‌مثل سفیران چهارگانه‌ـ باشد... .» صورت دوم: نفی مشاهده مختص ابتدای غیبت کبری یا در شرایط ترس امام مهدی(ع) از تعقیب و دسترسیِ ستمکاران بوده است؛ اما پس از گذر زمان و ناامید‌شدن دشمنان از وی، مشاهده‌ای که خطری همراه نداشته باشد، امکان‌پذیر خواهد بود. صورت سوم: منظور از مشاهدۀ نفی‌شده، این بوده که امام(ع) را مشاهده کند و هنگامِ مشاهده بداند که ایشان حضرت حجت(ع) است. صورت چهارم: اینکه خواص از نفی کلیِ مشاهده، استثنا شده باشند. صورت پنجم: این مسئله که مکان حضرت و اقامتگاهش بر همه مخفی و از آن‌ها پوشیده باشد و کسی به آن حضرت دسترسی نداشته باشد و هیچ‌کس حتی فرزندش او را نشناسد، منافاتی نخواهد داشت، با دیدارها و مشاهدۀ آن حضرت در اماکن و جایگاه‌هایی که برخی از آن‌ها را بیان کردیم، و ظاهر‌شدن آن حضرت برای درماندۀ پناه‌جسته به ایشان، ‌پناه‌جسته‌ای که تمامی اسباب از او بریده، و تمامی درب‌ها غیر از امام(ع) برایش بسته شده باشد‌. این پنج صورت برای معنای «مشاهده» بود که ـ‌با دخل و تصرف‌ـ از میرزای نوری نقل کردم و بر آن‌ها اضافه می‌شود: صورت ششم: پوشیده نیست که ظاهر عبارت «مشاهده»، مشاهدۀ بصری را می‌رساند و تنها با دلیل قطعی می‌توان از این معنا صرف‌نظر کرد و هنگام چشم‌پوشی از این معنا نمی‌توان به معنای دیگری متمایل شد مگر با دلیل قطعی، وگرنه این عبارت، در معنا، متشابه باقی خواهد ماند. حال اگر معنای آن با دلیل محکم شود که مشکلی نخواهد بود وگرنه علم آن به اهلش واگذار خواهد شد. این درحالی است که به‌کار‌بردن لفظ «مشاهده»، به معنای «دیدن با چشم» در گفتار اهل بیت(ع) یا روایاتشان رایج بوده است. صورت هفتم: اینکه «مشاهده» به معنای ظهور باشد؛ یعنی کسی‌که ادعا کند امام مهدی(ع) پیش از صیحه و سفیانی آشکارا برای مردم ظاهر شده، دروغ‌گوی افترازننده است. این وجه بسیار نزدیک است؛ به‌خصوص وقتی‌که می‌بینیم در این سخن امام(ع)، نفیِ مشاهده پس از نفی ظهورِ مشروط آمده است: «پس ظهوری نخواهد بود، مگر پس از اذن خداوند عزوجل و این اجازه پس از مدتی طولانی خواهد بود که دل‌ها سخت و زمین از ستم آکنده شود. و از شیعیان من کسانی خواهند آمد که ادعای مشاهده ‌می‌کنند. آگاه باشید! کسی‌که قبل از خروج سفیانی و صیحۀ آسمانی ادعای مشاهده کند دروغ‌گوی افترازننده است.» پوشیده نیست که سبک و سیاق این روایت نیز بسیار موافق با این صورت است و این صورتی است که با روایات متواتر مورد تأکید قرار گرفته؛ روایاتی که تصریح دارند صیحه و سفیانی از نشانه‌های حتمی ظهور و قیام امام مهدی(ع) هستند. بنابراین نفی مشاهده، منشعب‌شده یا در نتیجۀ این سخن خواهد بود: «پس ظهوری نخواهد بود.» بنابراین، عبارت «مشاهده» متشابه است و اگر بخواهیم آن را به‌معنای خاصی حمل کنیم، اولویت با پذیرفتن آن به معنای ظهورِ علنی پیش از صیحه و سفیانی خواهد بود. و به‌این‌ترتیب این دلیل برادر «دانشجویی بر راه نجات» از نظر سند و دلالت، سست و ضعیف خواهد بود و حتی ظن و گمان هم به‌دنبال نخواهد داشت، چه برسد به علم. محور سوم: اما در خصوص این نظر شما که مشخص‌کردن معنای سفارت برای لفظ «مشاهده» با تکیه بر قرائنی است که در سبک و سیاق این توقیع آمده؛ مشخص شد که سبک و سیاق این توقیع، بر این نکته دلالت دارد که «مشاهده» به‌معنای ظهور علنی پیش از صیحه و سفیانی است، نه به معنای سفارت. اما این سخن شما که نگاه مردمان متوجه مشخص‌شدن شخصی بود که پس از سفیر چهارم، عهده‌دار امر سفارت می‌شد و این توقیع صادر شد تا مشاهدۀ پیش از صیحه و سفیانی یعنی سفارت را نفی کند؛ [این سخن شما] به‌وضوح سخت و تکلّف‌آور است؛ زیرا امام پایان‌یافتن سفارت بلافاصله پس از سفیر چهارم را با سخن خود روشن فرموده است: «پس کارهای خود را سر‌و‌سامان بده و به هیچ‌کس وصیت نکن که پس از وفات تو جانشینت باشد؛ زیرا غیبت دوم واقع شده است.» و این پاسخی کافی ‌و وافی برای آگاه‌شدن مردم از سفیر پنجم پس از علی بن محمد سمری(رحمه الله) است. اما این سخن شما که صِرف مشاهده خطری ندارد؛ در پاسخ به شما می‌گویم: خطرِ بردنِ نام امام مهدی(ع) به تنهایی، بسیار کمتر از خطر ادعای صِرف مشاهده است؛ با این وجود روایاتی را می‌بینیم که از این کار منع می‌کنند و کسی که نام امام مهدی(ع) را ببرد لعنت می‌کنند. این سخن شما: پس تأکید امام(ع) بر خطر مدعیان مشاهدۀ امام و برحذر‌داشتن مردم از آن‌ها و امر به تکذیبشان، با مشاهدۀ همراه با ادعای سفارت همخوانی دارد، نه به‌طورکلی با هر نوع مشاهده‌ای؛ در پاسخ به شما می‌گویم: و این سخن با هشدار‌دادن از خطر مهدویت و ظهور پیش از صیحه و سفیانی نیز سازگار است. محور چهارم: این سخن شما: «دوم، این فرمودۀ امام(ع): «و به هیچ‌کس وصیت نکن که پس از وفات تو جانشینت باشد؛ زیرا غیبت کامل واقع شده است.» آنجا که امام(ع) غیبت کامل و پایان‌یافتن سفارت را در کنار یکدیگر قرار داده است... غیبت کامل، غیبتی است که هیچ‌کس در آن، در مقام سفرای چهارگانه (رحمت خداوند بر آن‌ها) قرار نخواهد گرفت.» چنین پاسخ داده می‌شود: 1. هیچ ذکری از سفارت دیده نمی‌شود، مگر اینکه شما بگویید امام سفارت را با غیبت کامل در کنار هم قرار داده است. ۲. در متن این روایت «غیبت دوم واقع شده است» آمده است، نه عبارت «غیبت کامل». آری، اشاره‌ای به عبارت «کامل» در پاورقی در یک از نسخه‌ها آمده است و به‌این‌ترتیب حداقل اگر عبارت «غیبت دوم» را ترجیح ندهیم، استدلال شما مبهم خواهد بود. پس استدلال به «غیبت کامل واقع شده است» نیز سست و ضعیف است و به آن توجه نمی‌شود‌. نتیجه: بر برادر «دانشجویی بر راه نجات» لازم است بر مدعای خود مبنی بر پایان‌یافتن سفارت تا ظهور سفیانی و صیحه، دلیل محکمی هم از نظر سند و هم از نظر دلالت بیاورد. و سپاس و ستایش تنها از آنِ خداوند، آن پروردگار جهانیان است؛ و سلام و صلوات خداوند بر محمد و آل پاک و طاهرش باد!

-پاسخ سوم

«دانشجویی بر راه نجات»:

">

«دانشجویی بر راه نجات»:

">

«دانشجویی بر راه نجات»:

">

«دانشجویی بر راه نجات»:

برادر «علی(ع) صراط مستقیم است»، سلام علیکم و رحمة الله و برکاته ۱. اینکه این روایت از نظر سند ضعیف است یا مرسَل یا خبری است واحد، برای رد‌کردنش کافی نخواهد بود؛ زیرا مجموعه‌ای از قرائن، می‌تواند این روایت را همراهی کرده باشد که آن را به درجۀ صحیح‌بودن و یقین به صادر‌شدنش از طرف معصوم(ع) برساند. توقیع سمری(رحمه الله) همراه قرائن بسیاری است که صادر‌شدنش از طرف حجت خدا بر خلق را تأیید می‌کند؛ از جمله شهره‌بودن چنین توقیعی از نظر روایی و نقل‌شدن آن توسط بسیاری از علمای شیعه و ملاحظات شرایط زمانی دوران سفیر چهارم (خدا رحمتش کند). و ما هیچ سند روایی دیگری ـ‌غیر از این روایت شریف‌ـ مبنی بر پایان‌یافتن دوران سفارت مستقیم و شروع دوران جدیدی برای غیبت که سفیری آشکار و مشخص در آن وجود ندارد، در اختیار نداریم. یک اصل عقیدتی بر خبر واحد یا مرسَل بنا نمی‌شود؛ بلکه تفاصیل و جزئیات دیگری که به آن عقیده تعلق دارد با آن اثبات می‌شود؛ بنابراین، استدلال بر این عقیده با یک خبر واحد یا مرسل که با قرائنی که صدور آن را از معصوم(ع) برتری می‌بخشد، اشکالی نخواهد داشت. چنانچه بخواهیم بر تفاصیل و جزییات عقیده تنها با روایاتی استدلال کنیم که از نظر سند صحیح باشند، قطعاً حفره‌ها و خلل‌های بسیاری در اعتقادات ما نسبت به توحید، نبوت، امامت و معاد پدید خواهد آمد. ۲. در ابتدای طرح این مناظره گفتم که نظرات علما در عرصۀ اعتقادات نمی‌تواند بدون ذکر دلیل یا تکیه‌گاهی که صاحب‌نظر به آن تکیه کرده باشد پذیرفته شود؛ چراکه نظر هرکسی غیر از معصوم(ع)، می‌تواند پذیرفته شود یا نشود. بنابراین، نظر میرزای نوری(رحمه الله) یا دیگران بر ما حجت نیست تا هنگامی‌که سند و دلیلش برای ما روشن شود. آری، این نظر محترم است اما نمی‌توان آن را به‌عنوان فهمی صحیح برای این روایت شریف در نظر گرفت. ۳. آنچه سبب شد میرزای نوری(رحمه الله) چنین وجوهی را برای فهم عبارت «مشاهده» بیان کند، این تصور بود که نفی حاصل‌شده از این عبارت در توقیع شریف با وقایع نقل‌شده از تشرّف برخی افراد به دیدار امام (جانم به فدایش) در دوران غیبت کبری، منافات دارد؛ بنابراین در ابتدا نظر علامه مجلسی(رحمه الله) را نقل می‌کند که مشاهده را در اینجا به مشاهدۀ همراه با ادعای نیابت تفسیر کرده است؛ و به‌همین جهت شکل‌ها و صورت‌های دیگری را نیز مطرح می‌کند؛ گویی وی می‌خواهد چنین بگوید که اگر در اینجا منظور از مشاهدۀ نفی‌شده به معنای ادعای نیابت پذیرفته نشود، باز هم این عبارت با وقایع نقل‌شده از کسانی‌که به دیدار امام(ع) مشرّف شده‌اند منافاتی نخواهد داشت. ۴. صورت دومی که علامه نوری(رحمه الله) بیان کرده بسیار دور از ذهن است و حتی با ظاهر این متن مخالفت دارد؛ زیرا امام به تکذیب مدعی مشاهده تا زمان ظهور سفیانی و صیحه امر فرموده است؛ پس چگونه می‌گوید که این نفی تنها به ابتدای دوران غیبت کبری اختصاص دارد. ۵. وجه سومی که علامه نوری بیان کرده نیز مستلزم نفی وقوع سفارت از سوی امام مهدی(ع) در دوران غیبت کبراست؛ زیرا مدعی سفارت، دیدار با امام مهدی(ع) را ادعا می‌کند، با علم به اینکه او حجت خدا بر خلق است، و همچنین نقل‌کردن آن برای مردم؛ یعنی او با «امام حجت» ملاقات، و اخبار و احکام را از ایشان نقل می‌کند. آنچه واقعاً عجیب و مایۀ شگفتی است این است که این بزرگواران به سمت تأویل متن واضحِ محکم در خصوص «نفی مشاهده» رفته‌اند، آن‌هم به‌جهت صحیح‌شمردن ادعای کسانی که دیدار با امام مهدی(ع) را در زمان غیبت ادعا کرده‌اند. آیا بازی‌کردن با متن وارد‌شده از معصوم(ع) به دلیل صحیح‌شمردن ادعای فلانی و فلانی و... ـ‌حتی اگر از علما نیز بوده باشند‌ـ جایز است؟ به‌خصوص که این افراد کسانی هستند که خطا و سهو درباره‌شان احتمال می‌رود و این وقایعی که از دیدار با امام مهدی(ع) در دوران غیبت نقل شده، خود نیازمند تحقیقی عمیق و قانع‌کننده است. کسی‌که دلیلی در اختیار نداشته باشد مبنی بر اینکه عبارت «مشاهده» در اینجا به معنای ادعای سفارت و نیابت است، بر او لازم خواهد بود تا آن را بر معنای ظاهرش حمل کند؛ اما اگر در اینجا «مشاهده» به «نیابت» تفسیر شود، کار بسیار آسان خواهد بود؛ زیرا در این‌صورت این روایت، به‌طورکلی در مقام «مشاهده» نخواهد بود، بلکه به‌طور خاص مشاهدۀ همراه با ادعای نیابت را خواهد رساند. ۶. برادر عزیزم! شما فهمی جدید از این روایت آوردی که در آن مشاهده را به معنای ظهور تفسیر کردی و گفتی ذکر سفیانی و صیحه، قرینه‌ای است برای این برداشت؛ زیرا این دو از علامت‌های ظهور شریف هستند. پس معنای روایت چنین می‌شود که هرکس تحقق ظهور را پیش از صیحه و سفیانی مدعی شود دروغ‌گوی افترازننده است. و پاسخ آن: الف. امام(ع) با این سخن خود «و ظهوری نخواهد بود، مگر پس از اذن خداوند عزوجل» ظهور را به‌طور جداگانه در همین روایت شریف بیان فرموده است که [به نوعی] به تفاوت این دو عبارت (ظهور و مشاهده) اشاره دارد. امام(ع) از فصیح‌ترینِ عرب‌زبان‌ها و از دقیق‌ترین‌ها در به‌کارگیری الفاظ است. عبارت «مشاهده» به معنای «ظهور» نمی‌آید، مگر به صورت مَجازی و مَجاز نیز خود احتیاج به قرینه‌ای دارد و فقط آمدن سفیانی و صیحه برای امکان‌پذیر‌بودن حمل لفظ مشاهده بر معنای ظهور، کافی نخواهد بود. ظهور، نوعی مشاهده است، اما مشاهده‌ای خاص و نه به‌طورکلی هر نوع مشاهده‌ای. ب. مدعی ظهور پیش از صیحه و سفیانی، مدعی مهدویت خواهد بود، نه مدعی مشاهدۀ امام مهدی (جانم به فدایش)؛ پس در اینجا صحیح نخواهد بود که چنین ادعایی به مشاهده تعبیر شود. ۷. در خصوص این عبارت مولا(ع): «و به هیچ‌کس وصیت نکن که پس از وفات تو جانشینت باشد؛ زیرا غیبت کامل واقع شده است» آشکارا در نفی سفارت در زمان غیبت کبراست. بنده نمی‌فهمم چرا شما در تفسیر غیبت وارد‌شده در این روایت به «کامل»، خود را به زحمت می‌اندازی و ترجیح می‌دهی عبارت «دوم» بیان شده باشد؛ زیرا من نگفتم نفی سفارت از «کامل‌بودنِ غیبت» ناشی می‌شود و این تنها به دلیل ارتباط بین وجود غیبت کامل یا غیبت دوم و نبودن سفیری ظاهر در این دوران، نتیجه می‌شود. به متن توجه داشته باش «و به هیچ‌کس وصیت نکن که پس از وفات تو جانشینت باشد.» و اگر شخصی سؤال کند برای چه؟ پاسخ آن حضرت(ع) چنین خواهد بود: «زیرا غیبت کامل/ غیبت دوم واقع شده است.» پس این غیبت مانند غیبت اول نبوده است که به وضوح در آن امکان ارتباط با امام(ع) از طریق سفیران ایشان وجود داشته باشد و غیبت جدیدی شروع شده که از آن در بسیاری از روایات شریف به دوران فتنه و آزمایش و ابتلا و امتحان و غربال‌شدن یاد شده است؛ دورانی که فضیلت مؤمن در آن، به دلیل ظاهر‌نبودن حجت خدا یا کسی‌که به‌طور مستقیم از طرف او نیابت داشته باشد‌، از اصحاب رسول خدا(ص) نیز بیشتر است. و مایلم شما برادر عزیزم را نصیحت کنم که خودم و شما ادب گفت‌وگو و مناظره را بیاموزیم و اگر نظر دیگری را نمی‌پذیریم، استدلال طرف مقابل را به سست‌بودن توصیف نکنیم. شما چیزی نیاوردی، جز وجوه و احتمالاتی که از ده‌ها سال پیش در کلام علما بوده است. و به‌همین‌جهت برداشتی غریب و دور از ذهن را بیان کردی که مشاهده را به ظهور تفسیر می‌کند. و سپاس و ستایش تنها از آنِ خداوندی است که اول است و آخر؛ و درود و سلام همیشگی او بر برترین خلقش محمد و آل محمد(ع). «علی(ع) صراط مستقیم است»: بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم و رحمة الله و برکاته ۱. بنده از خبر واحدِ بدون قرینه صحبت کردم و این مطلب را در سخن خودم به صراحت بیان نمودم و حاصل‌شدن علم از خبر همراه با قرائن قطعی را نفی نکردم. توقیع مورد اشاره، خبری است واحد، با سندی ضعیف و بدون قرینه و برخی نیز گفته‌اند مُرسل است. اما سختی و دشواری تلاش شما برای درست‌کردن قرائن یا قرینه‌ای برای این توقیع، روشن است و البته هیچ پایه و اساسی نیز ندارد. نظر شما در خصوص شهرت روایی برای این توقیع، جای شگفتی دارد؛ زیرا این روایت را فقط یک راوی مجهول‌الحال از سفیر چهارم روایت کرده و فقط شیخ صدوق است که این روایت را از این راوی نقل کرده است، و اگر مُرسل‌بودن این روایت را نیز در نظر بگیریم، مزید بر این خواهد شد که فقط از یک راوی مجهولی روایت شده که در هیچ‌یک از منابع رجالی ذکر نشده است. بنده هیچ‌یک از متقدمین ـ‌به جز شیخ طوسی در کتاب غیبت‌ـ را نیافتم که این روایت را از شیخ صدوق نقل کرده باشد. متاخرین نیز این روایت را یا از شیخ صدوق نقل می‌کنند یا از او به واسطۀ شیخ طوسی. حال اگر خبری که یک راوی مجهول روایت کرده و جز در یک یا دو منبع روایی نیامده باشد، مشهور به حساب آورده شود، پس لطفاً شما بنده را ـ‌در تمامی منابع روایی‌ـ به حدیثی غیر مشهور راهنمایی بفرمایید! و کندن خاروخاشاک با دست برهنه آسان‌تر از این کار خواهد بود و تلاش بیهوده به جایی نخواهد رسید. بلکه وضعیت به‌طور کامل برعکس است؛ زیرا وجودِ چنین خبری با چنین اهمیت و با چنین موضوعی که همۀ شیعه از آن اطلاع دارند و به این خطیری ـ‌یعنی پایان‌یافتن سفارت‌ـ چنین توقیعی را شایستۀ منتشر و پراکنده‌شدن و بسیار‌مشهور‌شدن می‌کند، حتی اگر متواتر نباشد... به‌خصوص که خودِ این توقیع، به‌صراحت بیان می‌دارد که سفیر چهارم، آن را برای مردم اعلام کرده است و آنان نیز از آن نسخه برداشته‌اند. آیا همۀ این مردم به‌سرعت مُردند و جز فردی مجهول‌الحال، شخص دیگری باقی نماند تا [به این ترتیب] این توقیع را تنها همین یک نفر روایت کند؟! بنابراین، اگر این روایت مشهور و معتبر می‌بود باید مثلاً نُعمانی در کتاب غیبت خود یا شیخ مفید در ارشاد یا دیگر محدثان اهل قم و بغداد آن را روایت می‌کردند. این انفراد، مشهور‌نبودن و روی‌گرداندن شیعه از آن یا روایت‌نشدن این توقیع توسط شیعیان، ضعفی بر ضعف‌های این روایت می‌افزاید. از جمله نکاتی که کار را دشوارتر می‌کند، این است که سفیر چهارم در هنگامی که وفاتش فرامی‌رسد و شیعیان به حضورش می‌رسند و دربارۀ سفیر پس از او از وی می‌پرسند، توقیعی به آن‌ها ارائه نمی‌دهد و چیزی نمی‌گوید جز این جمله که به او امر نشده تا به کسی وصیت کند: غیبت طوسی، ص۳۹۴، حدیث ۳۶۳: محمد بن محمد بن نعمان و حسین بن عبیدالله از اباعبدالله محمد بن احمد صفوانی به ما خبر داد: :شیخ ابوالقاسم(رحمه الله)به علی بن محمد سمری(رحمه الله) وصیت کرد. پس وی آنچه را که ابوالقاسم عهده‌دار بود بر عهده گرفت. هنگامی که وفات او فرارسید، شیعیان نزد او حاضر شدند و دربارۀ وکیل و جانشین پس از او، از وی سؤال کردند. او چیزی در این‌خصوص اظهار نکرد و فقط این را گفت که به او امر نشده تا برای این مقام به کسی پس از خود وصیت کند.» چرا سمری برای شیعیانی که مشتاقِ دانستن سرنوشتشان پس از وفات سفیر چهارم و آگاهی از تکلیف صادر‌شده از طرف امام غایبشان بودند، این توقیع را ارائه نمی‌کند؟! و اگر این توقیع شش روز پیش از وفات سمری برای شیعیان اعلام و در آن به پایان‌یافتن سفارت تصریح شده بود، پس چرا آن‌ها هنگام وفات سمری در خصوص سفیر پس از او سؤال می‌پرسند؟! آیا با وجود چنین توقیعِ علنی و آشکار، وضعیت ‌روشن نشده بود؟! آیا سمری این توقیع را تنها برای «مُکتب» مجهول‌الحال، آشکار و سپس آن را پنهان و از شیعیان مخفی کرده بود؟! و چرا وی گفته است: «به او امر نشده تا برای این مقام به کسی پس از خود وصیت کند.» و نمی‌گوید: «به او امر شده تا به هیچ‌کس دیگری پس از خود وصیت نکند»؟! انتظار می‌رود برادر «دانشجویی در راه نجات» به تمامی این پرسش‌ها پاسخ گوید. همچنین روایت زیر نیز، تقدیم حضور می‌شود: غیبت شیخ طوسی، ص۳۹۳ و ۳۹۴، حدیث ۳۶۲: «شیخ طوسی با سند از اباعبدالله محمد بن خلیلان نقل می‌کند که پدرم به من خبر داد از جده عتاب ـ‌از ولد عتاب بن اسید‌ـ که گفته است: ...وقتی وفات سمری فرارسید از او پرسیده شد به چه کسی وصیت می‌کند. وی در پاسخ گفت: خداوند امری دارد که به انجامش می‌رسانَد». چرا سمری این توقیع را در پاسخ به پرسش‌کنندگان ارائه نمی‌دهد؟! ...یا اینکه او شش روز پیش آن را آشکار کرده بوده و سپس شیعیان دچار فراموشی شده و آن را از یاد برده بودند؟! و چرا سمری تنها به این سخن که «خداوند امری دارد که به انجامش می‌رسانَد.» بسنده می‌کند و به پرسش‌کنندگان نمی‌گوید دستور پایان‌یافتن سفارت، صادر شده است؟ آیا مردم مخاطب این توقیع نبوده‌اند و بر سمری واجب نبوده است که پیام امام را به آن‌ها برسانَد؟! به‌واقع که وضعیت عجیبی است! پس این توقیع، خبر واحدِ ضعیف‌السندی است که نه تنها قرینه‌ای ندارد بلکه قرائن علیه آن است و آن را تضعیف می‌کند. بنده از مناظره‌کننده‌ام توقع دارم قرینه‌ای حقیقی بیاورَد، یا بپذیرَد که این روایت، بسیار ضعیف است. اما در پاسخِ به این گفتۀ شما: «و ما برای پایان‌یافتن دوران سفارت مستقیم و شروع دوران جدیدی برای غیبت ـ‌که سفیری آشکار و مشخص در آن وجود ندارد‌ـ غیر از این روایت شریف، سند روایی دیگری در اختیار نداریم». می‌گویم: گناه بنده چیست ای هم‌صحبت من؟! آیا نبود سندی روایی برای پایان‌یافتن سفارت، صحیح‌بودنِ روایتی ضعیف در پایان‌یافتن آن را لازم می‌گرداند؟! بنده درک نمی‌کنم اینچنین استدلالی بر کدام پایه و اساس علمی بنا شده است! و چرا ما می‌خواهیم چیزی ثابت‌نشده را اثبات کنیم و ما چه نیازی به آن داریم؛ اینکه سفارت تا هنگام صیحه و سفیانی قطع می‌شود، آیا ـ‌به عنوان مثال‌ـ این مسئله در زمرۀ مسائل شخصی است؟! به‌علاوه، موضوع بحث، پایان‌یافتن همیشگی سفارت است؛ پس چطور شما با خودِ این مطلب بر من احتجاج می‌کنی؟ آیا این همان کلام نخستین نیست؟! و آیا این کار، نوعی مصادره به مطلوب واضح نیست؟! ۲. اما این گفتۀ شما: «یک اصل عقیدتی بر خبر واحد یا مرسَل بنا نمی‌شود، بلکه تفاصیل و جزئیات دیگری که به آن عقیده تعلق دارد با آن اثبات می‌شود؛ بنابراین، استدلال بر این عقیده با یک خبر واحد یا مرسل که با قرائنی که صدور آن را از معصوم(ع) برتری می‌بخشد، اشکالی نخواهد داشت. چنانچه بخواهیم بر تفاصیل و جزئیات عقیده تنها با روایاتی استدلال کنیم که از نظر سند صحیح باشند، قطعاً حفره‌ها و خلل‌های بسیاری در اعتقادات ما نسبت به توحید، نبوت، امامت و معاد پدید خواهد آمد.» در پاسخ می‌گویم: در خصوص امور اعتقادی که ایمان به آن‌ها واجب یا بهشت و جهنم بر آن‌ها مترتب است، چاره‌ای نیست جز داشتن قطع و یقین. اکنون می‌خواهم با شما در همین مقدار وارد بحث شوم؛ با چشم‌پوشی از تقسیم‌بندی یا تفاصیلی که خود شما بیان کردی. مسئلۀ سفارت خاص، از امور اعتقادی است که به سرنوشت اخروی مؤمن بستگی دارد که یا به بهشت یا ـ‌پناه بر خدا‌ـ به جهنم منجر می‌شود؛ زیرا سفیر، قائم‌مقام حجت معصوم است و سرپیچی و نافرمانی از او، به معنای نافرمانی از معصوم خواهد بود؛ چرا که او از طرف معصوم سخن می‌گوید. و اثبات نفیِ اینچنین امر اعتقادیِ مهمی، تنها با یک خبر آحاد ضعیف‌السند ممکن نیست؛ همچنان‌که وضعیت دلیل شما بر پایان‌یافتن سفارت اینچنین است؛ که بیانش تقدیم شد. به‌علاوه ـ‌‌ای جان من‌ـ بنده در اینکه راه و روش سندی، برای اثبات همۀ اعتقادات کافی نیست، هیچ گناه و تقصیری ندارم! ولی به شما اطمینان می‌دهم که اعتقادات بر صحت سندها متوقف نیستند؛ چراکه راه عقاید، علم قطعی است و این یا با تواتر به دست می‌آید یا با روایتِ همراه با قرینه، و در هر دوی این‌ها صحت سند شرط نیست. موضوع تقسیم‌بندی‌های چهارگانۀ حدیث در خصوص خبر آحاد بدون قرینه است؛ پس روایتی که متواتر یا همراه با قرینه باشد، در این تقسیم‌بندی داخل نمی‌شود. اما در خصوص خبر واحد بدون قرینه با سند صحیح، در جایز‌بودن عمل به آن در فقه، اختلاف شدیدی وجود دارد، چه برسد به عقیده. به‌این‌ترتیب از خبر واحد بدون قرینۀ ضعیف‌السند ـ‌مثل توقیعی که تنها دلیل شماست‌ـ چیزی برگرفته نمی‌شود. ۳. بنده نظرات علما در معنای عبارت «مشاهده» را به این دلیل بیان نکردم که این نظرات حجت هستند و همچنین نه به‌جهت اینکه صورتی از آن‌ها را برگیرم یا از آن دفاع کنم؛ بلکه برای بیان این نکته بود که این عبارت در معنا، متشابه است و پوشیده نیست که این، نکته‌ای ثابت‌شده است و این سخن شما که گفتید این عبارت، دلالتی قطعی بر سفارت دارد ـ‌به‌وضوح‌ـ سخنی است گزاف که مستند به هیچ دلیلی نیست و ما می‌توانیم با دلیلی محکم‌تر از آن با شما مخالفت کنیم؛ همچنان‌که در توضیح قبلی آمد. این مقام [که درباره‌اش بحث می‌کنیم] مقامِ دلالتِ قطعی است؛ اما دلالت ظنیِ معارض ـ‌با همانندِ آن یا قوی‌تر از آن‌ـ در اینجا جایگاهی ندارد؛ زیرا موضوع ما اعتقادی است و در این باره، جز قطع و یقین روا نخواهد بود، و این چیزی است که استدلال شما ـ‌ای مناظره‌کنندۀ گرامی‌ـ از فقدانش رنج می‌برد. یادآور می‌شوم که مجلسی نگفته «مشاهده» به معنای نیابت است، بلکه گفته است: «شاید این نفی‌کردن بر کسی حمل شود که مدعی مشاهده همراه نیابت باشد...» و اینکه وی می‌گوید «شاید» یعنی او یقین ندارد که مشاهده، معنای نیابت را می‌رساند. از شما انتظار دارم در سخن خود دقیق باشی. منظور بنده این بود که کلمۀ «مشاهده» تفسیرهای متعددی دارد و اگر دلالتش بر سفارت، قطعی می‌بود دیگر در معنای آن اختلاف به وجود نمی‌آمد. پس این کلمه نه تصریحی بر سفارت دارد و نه در آن هویداست. ما برای تفسیر شما احترام قائلیم ولی التزامی به آن نداریم و در برابر شما نیز سر تسلیم فرود نمی‌آوریم زیرا شما معصوم نیستی؛ حتی تفسیر شما به ترجیح‌داده‌شدن (متمایل‌شدن به آن) نیز نمی‌رسد، چه برسد به اینکه برتر باشد. اگر مسئلۀ متشابه، غیر از چیزی است که در دلالتش اختلاف باشد یا غیر از چیزی است که معانی مختلفی داشته باشد، امید است مرا به آن راهنمایی کنید! ۴. برداشتی که بنده برای معنای «مشاهده» مطرح کردم ـ‌اینکه مشاهده به معنای ظهور است‌ـ از جمله برداشت‌هایی است که بر متشابه‌بودنِ این کلمه تأکید می‌کند و به‌این‌ترتیب ضعفی بر ضعف استدلال شما می‌افزاید. استفاده از الفاظ گوناگون در توضیح یک معنا در زبان عربی، شایع و از فنون بلاغت و فصاحت است. کسی‌که ادعا می‌کند امام مهدی(ع) پیش از صیحه و سفیانی ظهور کرده، در واقع ادعا کرده که امام(ع) پیش از صیحه و سفیانی، آشکارا مشاهده شده است. این در صورتی است که وی از ظهور امام مهدی(ع) خبر بدهد؛ اما اگر مدعی مهدویت باشد، یعنی بگوید من امام مهدی هستم و پیش از صیحه و سفیانی ظاهر شود، در این‌صورت او نیز با گفتار یا زبان حال خود ادعا می‌کند که امام مهدی پیش از صیحه و سفیانی آشکارا مشاهده شده است؛ و این همان مسئله‌ای است که این توقیع آن را نفی می‌کند. شما می‌توانی بگویی: تعبیر‌کردن ظهور با عبارت «مشاهده» از بابِ تعبیر‌کردن چیزی به لازمۀ آن چیز است که از آن منتج می‌شود. «مشاهده» از لازمه‌های «ظهور»، و نتیجه و ثمرۀ «ظهور» است؛ یعنی هرکس ظهور داشته باشد قابل‌مشاهده است. دو نکته، این برداشت را تأیید می‌کند؛‌ همچنان‌که در توضیح قبلی آمد: اول اینکه نفیِ «مشاهده» فرع یا نتیجۀ نفیِ «ظهور» شده است؛ با این عبارت امام(ع): «پس ظهوری نیست... پس هرکس مدعی مشاهده شود...» دوم اینکه در روایات آل محمد(ع) ظهور و قیام امام مهدی(ع) با صیحه و سفیانی همراه است، نه دیدنِ آن حضرت یا نیابت از ایشان. اما این سخن شما: «و مَجاز نیز خود احتیاج به قرینه‌ای دارد و فقط آمدن سفیانی و صیحه، برای امکان‌پذیر‌بودن حمل لفظ مشاهده بر معنای ظهور کافی نخواهد بود. ظهور، نوعی مشاهده است، اما مشاهده‌ای خاص، نه به‌طورکلی هر نوع مشاهده‌ای». اشکالاتی در آن وجود دارد: اول، آنچه در برابر «اطلاق» قرار دارد «مقید‌بودن» است، نه «اختصاص‌داشتن». این از باب تصحیح سخن شما. دوم، اگر شما منکر احتمالاتی هستی که بنده برای شما بیان کردم، پس به کدام دلیل، «مشاهده» را مقید کردی و گفتی منظور از آن، مشاهدۀ همراه نیابت است؟! با وجود اینکه «مشاهده» در این توقیع بدون چنین قیدی آمده است؛ و روشن شد که آنچه شما بر آن اصرار داشتی، از تأویلی بی‌هیچ دلیل یا قرینه‌ای فراتر نبوده است. به‌علاوه بحث و گفت‌وگوی من با شما تنها درخصوص امکان‌داشتن حملِ عبارت «مشاهده» بر معنای سفارت نیست، بلکه در خصوص دلالت قطعی «مشاهده» بر معنای سفارت بوده است؛ زیرا دلیل‌آوردن با چیزی، فرع بر درستی و دلالت آن است. بنابراین، به فرض که من در پاسخ شما گفتم چنین چیزی ممکن است؛ بعد چه؟! می‌تواند معنای محتملِ دومی مطرح شود و به‌همین‌ترتیب معنای سوم، چهارم، پنجم و...؛ بنابراین تنها «امکان‌پذیر‌بودن» در اینجا ارزشی ندارد و ما در گفت‌وگوی خود به دنبال چنین چیزی نیستیم. امیدوارم به خوبی متوجه باشید. خداوند شما را موفق بدارد. گفته شد که آمدن سفیانی، صیحه و همچنین سیاق این روایت، تأییدکنندۀ برداشتی است که بنده برای شما مطرح کردم؛ بنده ملزم به اثباتِ قطعی و یقینیِ این برداشت برای شما نیستم، بلکه همین‌ که فهمی مقبول در برابر برداشت شما مطرح کنم کفایت خواهد کرد؛ درحالی‌که از شما خواسته می‌شود که فهم و برداشت خود را به صورت قطعی و یقینی به اثبات برسانی؛ پس دقت کن. و در خصوص این سخن شما: «مدعی ظهور پیش از صیحه و سفیانی، مدعی مهدویت خواهد بود، نه مدعی مشاهده؛ تعبیر این مطلب به مشاهده، صحیح نیست.» این استدلالی است عجیب که از شما انتظار نمی‌رود؛ زیرا همان‌طور که مجاز است انسانی از مشاهدۀ یک شخص خبر دهد، می‌تواند دربارۀ خودش نیز خبر دهد که آشکارا در معرض دید همگان قرار می‌گیرد؛ به‌خصوص اگر پیش از این خبر‌دادن، مخفی‌شدن و غیبتی داشته باشد و این ادعا یا با سخن‌گفتن علنی می‌شود یا با زبان حالی که بازگو‌کنندۀ انسجام یا التزام به این گفتار باشد. ۵. ظاهر این عبارت: «پس به هیچ‌کس وصیت نکن که پس از وفات تو جانشینت باشد.» در نهی سمری از وصیت به کسی پس از خودش دلالت دارد و ـ‌نه در معنای دور و نه در معنای نزدیک‌ـ بر نفی سفارت به صورت کلی دلالتی ندارد. روی سخن و این نهی، متوجهِ سفیر چهارم است و این به معنای نفی این مسئله نیست که امام مهدی(ع) بخواهد سفیر، نایب یا فرستاده‌ای در دوره‌ای منصوب فرماید یا بفرستد. نهایت چیزی که از این عبارت دانسته می‌شود، پایان‌یافتن سفارت بلافاصله پس از سمری است ـ‌که البته در این خصوص هم، اما و اگر وجود دارد‌ـ اما استدلال به این عبارت برای نفی سفارت در تمامی دورانِ غیبت کبری، بیش از حکم‌کردن بر اساس رأی و نظر شخصی نخواهد بود. ۶. اما در خصوص عبارتِ «غیبت کامل» یا «غیبت دوم»، شما نگران به سختی افتادن بنده نباش؛ زیرا این نکته برای کسی ‌که از کتاب‌های حدیث ـ‌به‌خصوص کتاب‌های مربوط به موضوع امام مهدی(ع)ـ آگاهی داشته باشد، به‌سادگی قابل تشخیص است؛ اما آنچه در عمل مرا خسته و درمانده می‌کند سخنِ بدون دلیل و انکار واضحات است. پس اگر شما به لفظ «کامل» استدلال نمی‌کنی، این نکته را در نظر داشته باش تا برای خودت یا دیگران یادآوری باشد و اگر به آن استدلال کرده باشی که وضعیت مشخص خواهد بود. اما استدلال شما به تعدّد و متمایز‌بودنِ دو غیبت امام مهدی(ع) به این معنا که در اولی سفیرانی وجود دارند و در دومی سفیرانی وجود ندارند، این نیز از امور غریب و ناشناخته‌ای است که یکی پس از دیگری می‌آید! دانش ما دربارۀ وجود سفیران در غیبت صغری در زمرۀ واقعیت‌های تاریخی محسوب می‌شود و از این توقیع دانسته نمی‌شود؛ اما اینکه غییت کبری از وجود سفیران خالی باشد این توقیع ـ‌که قبلاً هم گفته شد‌ـ دلالتی بر این مطلب ندارد و پوشیده نیست که این مطلب همان سرآغاز کلام و موضوع مورد بحث میان من و شماست. و این سخن امام: «زیرا غیبت دوم واقع شده است» کمکی به شما نمی‌کند؛ زیرا سفارت در غیبت دوم می‌تواند از نوع دیگری بوده باشد غیر از آنچه در غیبت اول متعارف بوده است؛ یعنی غیر از این حالت که سفیر هنگام وفات خود به کسی ‌که جانشینش در سفارت می‌شود وصیت کند و آن سفیر برای همۀ مردم و شیعیان، آشکار و شناخته‌شده باشد. وقتی مردم یا عموم شیعیان سزاوار وجود سفیرِ آشکار و علنی در میان خود نباشند یا شرایط به‌گونه‌ای باشد که سفیرِ آشکار و علنی وجود نداشته باشد، این به‌معنای نفی وجود‌داشتن سفیر برای خواص شیعه که یاران وفادار و حقیقی اهل بیت هستند نخواهد بود؛ با در‌نظر‌داشتن پرهیز از خطری که از علنی و آشکار‌بودن سفیر برای عموم مردم یا شیعیان به وجود خواهد آمد؛ زیرا واضح است که زمین از اولیای خالص‌شده برای ولایت امام مهدی(ع) خالی نمی‌شود. پس اگر عموم شیعیان کوتاهی کنند و شایستۀ وجود سفیر امام در بین خود نباشند، گناه خواصی که چنین شایستگی را دارا هستند چه خواهد بود؟! به‌عنوان مثال ما می‌دانیم که یقیناً زمین هرگز از حجت خدا بر مردم، خالی نشده و نمی‌شود و نیز می‌دانیم زمان‌های فترتی وجود داشته که در آن‌ها پیامبر یا فرستاده وجود نداشته است؛ حال آیا نبودن پیامبر یا فرستاده‌ای آشکار به معنای نبودنِ پیامبر یا سفیری مخفی خواهد بود؟! تردیدی نیست که نفیِ سفارتِ به معنایی خاص، به‌معنای نفیِ سفارت به‌طور کلی نخواهد بود و نیز ممکن نیست امت به‌طورکلی از سفارت بی‌نیاز باشد و حتی این وضعیت، مخالف حکمت و عدالت خواهد بود؛ پس ناگزیر باید برای امام مهدی(ع) سفیری وجود داشته باشد ـ‌که پس از به‌پایان‌رسیدن دوران سفارت علنی برای عموم مردم یا شیعه‌ـ چوپان و راهبری برای خواص شیعه باشد؛ و نقش سفیر در اینجا محدود به امور ضروری و آنچه امام مهدی(ع) صلاح ببیند، خواهد بود. به‌علاوه ملاحظه می‌کنیم که اهل بیت(ع) بین دو غیبت تفاوت گذاشته‌اند؛ اما این تفاوتی را که برادر «دانشجویی بر راه نجات» درصدد اثبات آن است در فرمایشات آن‌ها نمی‌بینیم. اگر بخواهیم تفاوت‌های این دو غیبت را بیان کنیم، باید به آنچه از اهل بیت(ع) نقل شده است بسنده کنیم، نه اینکه تفاوت‌هایی براساس خواست و نظرات خودمان وضع کنیم! ۷. اما در خصوص نصیحت شما، نصیحتی است مقبول و تا هنگامی‌که شما خواهان حق باشی برای شما احترام بسیاری قائل خواهم بود؛ اما بنده از چهارچوب ادب و نزاکت گفت‌وگو تجاوز نکردم. «وهن» معنای «ضعف و سستی» را می‌رساند که مصطلح است و استفاده از آن در ارزیابی علمی اشکالی ندارد. به همین دلیل شما را به مراجعه به کتاب‌های فرهنگ لغت سفارش می‌کنم تا از معنای «وهن» آگاه و متوجه شوی که در آنچه نوشتی عجله کردی... با وجود این، من در این خصوص از شما معذرت می‌خواهم. اینکه بنده استدلال شما را سست یا ضعیف توصیف کردم بی‌دلیل نبود؛ زیرا ثابت کردم که شما در موضوعی که قطع و یقین در آن شرط است، حتی نتوانستی ظن و گمان را به اثبات برسانی و اینکه منظور بنده از بیان نظرات علمایی که ده‌ها سال پیش از دنیا رفته‌اند اثبات آن نظرات نبود، بلکه به‌دلیل اثبات این نکته بود که عبارت «مشاهده» در این توقیع ـ‌حتی اگر دلالتی ظاهری غیر از خواستۀ شما هم نداشته باشد‌ـ در معنا متشابه است و می‌تواند چندین معنا داشته باشد. به‌علاوه قدمت، باعث از‌بین‌رفتن علم نمی‌شود، ای هم‌صحبت گرامی من! روشن شد که فهم و برداشت بنده، غریب و دور از انتظار نیست و حتی ارجح نیز هست و اگر هم غریب و دور از انتظار به نظر برسد، فهم شما عجیب‌تر و غریب‌تر خواهد بود؛ زیرا شما با قطع و یقین ادعا می‌کنی «مشاهده»، بر سفارت دلالت دارد، درحالی‌که حتی نتیجۀ ظنی نیز تنها با اما و اگرهایی حاصل می‌شود، چه برسد به قطع و یقین؛ حال آنکه بنده ادعا نکردم که فهم و برداشتم قطعی و یقینی است. خلاصۀ آنچه تقدیم شد: ۱. ثابت شد که این توقیع، خبر آحاد ضعیف‌السند و بدون قرینه است و حتی علیه آن قرینه وجود دارد. پس بر برادر «دانشجویی بر راه نجات» لازم است تا قطعی‌بودنِ صدور این توقیع را اثبات کند و بدون چنین اثباتی، دست‌کشیدن بر خاروخاشاک خواهد بود. ۲. همچنین ثابت شد که دلالت‌داشتن «مشاهده» به سفارت یا نیابت، به ظن و گمان نیز نمی‌رسد، چه برسد به قطع و یقین؛ و این عبارت نه به‌صراحت و نه به‌طور ضمنی به خواستۀ طرف مقابل بنده اشاره ندارد؛ پس گریزی نخواهد بود از اینکه با دلیل قطعی اثبات شود و بر قطعی‌بودنِ دلالت تأکید می‌کنم نه ظنی‌بودن آن، زیرا این بحث و گفت‌وگو در جایگاه اعتقاد علمی قرار دارد. پس دلیل برادر «دانشجویی بر راه نجات» هم از نظر سند و هم از نظر دلالت ویران است؛ و این همان مطلوب ماست. و سپاس و ستایش تنها از آنِ خداوند، آن پروردگار جهانیان است؛ و سلام و صلوات خداوند بر محمد و آل پاک و طاهرش باد!

-پاسخ چهارم

«دانشجویی بر راه نجات»:

">

«دانشجویی بر راه نجات»:

">

«دانشجویی بر راه نجات»:

">

«دانشجویی بر راه نجات»:

سلام علیکم و رحمة الله و برکاته پاسخ در چند قسمت ارائه خواهد شد: ۱. برادر «علی(ع) صراط مستقیم است» تلاش کرده است تا از ارزش علمی توقیع سمری بکاهد؛ اینکه این توقیع خبری است مرسل، بی‌هیچ قرینه‌ای؛ راوی مجهولی آن را از شیخ سمری سفیر چهارم روایت کرده است؛ شیخ صدوق این روایت را از این راوی نقل کرده و به‌این‌ترتیب منبع شیخ طوسی (خداوند متعال رحمتش کند) نیز همین شخص بوده است و اگر این روایت مشهور می‌بود، باید نزد علما شهرت می‌یافت، درحالی‌که غیر از شیخ صدوق و شیخ طوسی، هیچ‌کس دیگری ـ‌نه شیخ مفید، نه نعمانی و نه محدثان اهل قم و بغداد و همچنین دیگر راویان حدیث‌ـ آن را روایت نکرده است. پاسخ این نکته را به‌طور خلاصه به شرح زیر ارائه می‌کنم: اول، اگرچه «حسن بن ‌احمد مکتب» به‌حسب ظاهر از راویان مجهول است، اما قرائن بسیاری وجود دارد که به وثاقت وی (مطمئن‌بودن او) اشاره دارد؛ از جمله اینکه وی از مشایخ (اساتید) شیخ صدوق است و شیخ صدوق هنگام نقل روایت از او بر وی رحمت می‌فرستد و اینکه شیخ صدوق روایتی عام را از او نقل نکرده، بلکه روایتی را نقل کرده که از سفیر چهارم حجت خدا امام مهدی(ع) نقل شده است که اگر وی از نظر شیخ صدوق(رحمه الله) موثق و قابل‌اعتماد نبود، چنین توقیعی را از او نقل نمی‌کرد. دوم، با کمال احترام به نظر شما، تلاش شما برای نفی قرائنی که این توقیع شریف را در برگرفته است و تبدیل آن به خبری شاذ و نادر موفق نبود؛ اینکه شما وجوه استحسانیِ ذوقی[3] در برابر روایتی که بنده بیان کردم مطرح کردید و گفتید: چرا نقل‌کردن این حدیث مشهور نشده است، به‌خصوص با وجود متن صریحی که به نسخه‌برداشتن حاضران از این توقیع اشاره دارد... و اگر این توقیع، درخصوص پایان‌یافتن سفارت از سمری صادر شده بود، چرا مردم در شب وفات او(رحمه الله) دوباره دربارۀ سفیر بعدی سؤال می‌کنند... .» عزیز من! مدت‌زمان بین صدور این توقیع و وفات سمری شش روز بوده است. آیا چنین زمانی برای مشهور‌شدن این توقیع میان شیعیان کافی بوده است؟ به‌خصوص با در‌نظر‌گرفتن شرایط کلی آن زمان و به‌خصوص شرایط مربوط به فعالیت‌های سفیران و زندگی‌ آن‌ها با آن وضعیت تقیۀ شدید. و آیا شما دلیلی در دست داری که کسانی که از شیخ سمری در رابطه با سفیر پس از او سؤال پرسیده‌اند، همان کسانی بوده باشند که در لحظۀ صدور این توقیع شریف حاضر بوده‌اند؟ و چه بسیار روایاتی وجود دارند که در آن‌ها یاران ائمه از مجموعه اموری که امروز از نظر ما از جمله امور بدیهی مشهور شمرده می‌شوند سؤال می‌پرسیدند ـ‌چه در عرصۀ فقه و چه در عقیده‌ـ درحالی‌که بسیاری از روایات شریفی که از نظر زمانی پیش از این توقیع بودند درخصوص این امور صحبت کرده بودند و این به‌دلیل گسترش حرکت علمی و فکری امروز است؛ زیرا در آن روزگار هنوز کتاب‌ها جمع‌آوری، مدوّن و منظم نشده بود و مانند امروز روایات در دسترس همه قرار نداشت. به‌علاوه روایاتی که شما از کتاب‌های روایی بیان کردید، با این توقیع شریف تناقضی ندارد، و روایت‌نشدن این توقیع توسط این افراد دلالتی بر صحیح‌نبودن این روایت از نظر آن‌ها ندارد؛ چراکه همۀ علمایی که شما از آنان نام بردی، به پایان‌یافتن سفارت از ناحیۀ امام فتوا داده‌اند. آیا برای این فتواها جز این توقیع شریف، مستندات دیگری وجود دارد؟! و به‌خواست خدا این سخن ادامه دارد... سپس «دانشجویی بر راه نجات» چنین می‌نویسد: سلام علیکم و رحمة الله و برکاته بحمدالله پاسخ بر اشکالاتِ وارد‌شده به استدلال بر توقیع سمری مبنی بر پایان‌یافتن سفارت در زمان غیبت کبری را ادامه می‌دهیم: ۱. اگر ما طبق همین روشی که شما با توقیع سمری برخورد کردید عمل کنیم، دیگر هیچ توقیعی که از سوی امام مهدی(ع) روایت شده باشد برای ما باقی نخواهد ماند که با نکاتی همانند آنچه شما بیان کردی سازگاری داشته باشد. آیا بر این اساس همۀ این توقیعات مبارک را رد خواهیم کرد؟! ۲. بنده درک نمی‌کنم آیا این برادر عزیز، در پذیرفتن روایات چنین روش سختگیرانه‌ای را می‌پذیرد تا آنجا که در خصوص مسئلۀ سفارت ـ‌طبق این روش‌ـ یک مسئلۀ عقیدتی را قبول نمی‌کند؟! شما دنیا را از چیزی که حدیثِ وصیت می‌نامید با داد و فریادتان پُر کرده‌اید؛ درحالی‌که این روایت، خبر واحدی است که تنها شیخ طوسی(رحمه الله) آن را نقل کرده و ـ‌همان‌طور که روشن است‌ـ حتی خود شیخ هم به آن عمل نمی‌کند و آن را بعید می‌شمارد... ۳. این سخن بنده را که ما جز توقیع سمری(رحمه الله) دلیل دیگری بر پایان‌یافتن سفارت نداریم، غریب و شگفت یافتید و گفتید: گناه بنده چیست که پایان‌یافتن سفارت را باور ندارم؟ در پاسخ می‌گویم: محل اختلاف من و شما در پایان‌یافتن سفارت پس از وفات سمری تا زمان ظهور نیست؛ این دعوت، محل بحث و مناقشۀ ماست و ما با یکدیگر در پایان‌یافتن سفارت پس از درگذشت سمری(رحمه الله) اتفاق نظر داریم و این نقطۀ مشترک میان ماست. چه دلیلی بر این پایان‌یافتن غیر از همین توقیع سمری(رحمه الله) وجود دارد؟ ۴. همۀ علمای ما حتی علمای قدیم که منهج اخباری داشتند، بر مسئلۀ پایان‌یافتن سفارت، اتفاق‌نظر داشته‌اند و روشن است که اخباریون در عرصۀ اعتقادات و فقه بر اجتهاد اعتماد نمی‌کردند و تنها به روایات شریف پایبند بودند. خاستگاه اعتقاد آن‌ها به پایان‌یافتن سفارت چه چیز دیگری غیر از همین توقیع شریف بوده است؟ و این یکی از قرائنی است که بر صحت صدور این توقیع شریف و دلالتش بر پایان‌یافتن سفارت، دلالت دارد. ۵. مسئلۀ هم‌زمانی و ارتباط میان درگذشت سمری(رحمه الله) بدون اینکه کسی را برای برعهده‌گرفتنِ این امر پس از خود منصوب کند و واقع شدن غیبت کامل، در این توقیع شریف امری بسیار واضح و آشکار است و به قول معروف، توضیح واضحات از مشکل‌ترین کارهاست. مایلم از شما بپرسم اگر شخصی بخواهد به مسافرت برود و وُکلایی به‌جانشینی خودش منصوب کند تا از طریق نامه‌هایی که از او می‌رسد، در امور شخصیِ او دخل‌و‌تصرف داشته باشند؛ به‌طوری که [از طریق نامه‌نگاری] پس از وفات یک وکیل، وکیلِ دیگری را منصوب کند و هنگام درگذشت آخرین وکیلش نامه‌ای برای او بفرستد و در آن بگوید: «شخص دیگری را برای وکالت پس از خود منصوب نکن؛ زیرا من اینچنین مقرّر کردم.» در این‌صورت بسیار واضح و روشن است که وکالت تنها در صورتی برقرار خواهد بود که فرمان مذکور در نامه محقق نشود؛ اما پس از واقع‌شدن این امر دیگر دلیلی برای وکالت وجود نخواهد داشت. امام(ع) به سمری می‌فرماید: «به هیچ‌کس وصیت نکن که پس از وفات تو جانشینت باشد؛ زیرا غیبت کامل واقع شده است.» پس این مرحله از غیبت با نبودن سفیر ظاهری آشکار برای امام(ع) متمایز می‌شود... و این همان وجه تمایز بین دو غیبت امام مهدی است، همان‌طور که این غیبت طولانی در روایات شریف به دوران نبودن امام هدایت یا پرچم حق در آن، توصیف شده است؛ که اگر سفیر یا واسطه‌ای بین امام و بنیان‌های مردمی وجود می‌داشت، چنین توصیفاتی در وصف این غیبت وارد نمی‌شد. ۶. شما ـ‌ای برادر عزیز من‌ـ می‌گویی: وجوهی را که به‌نقل از میرزای نوری(رحمه الله) بیان کرده‌‌ای به این دلیل نبوده که به آن‌ها معتقد هستی، بلکه برای دلالت‌داشتن بر این نکته است که عبارت «مشاهده» از امور متشابهی است که معانی متعددی می‌تواند داشته باشد... به شما می‌گویم عزیز من: میرزای نوری(رحمه الله) درصدد تفسیر عبارت «مشاهده» که در این توقیع شریف آمده، نبوده است، بلکه تنها درصدد رفع تعارض میان نفی مشاهده و وقایعی بوده که از تشرّف برخی افراد به ملاقات امام مهدی(ع) نقل کرده است؛ و پس از اینکه در ابتدا وجهی را ـ‌که علمای ما بر آن اتفاق نظر داشته‌اند‌ـ به نقل از علامه مجلسی(رحمه الله) بیان کرده است، وجوه دیگری را نیز برای توضیح بیشتر بیان می‌کند؛ به گونه‌ای که ما می‌توانیم عبارت «مشاهده» را به چندین معنا تفسیر کنیم و در عین حال تعارضی میان این تعابیر و صحیح‌بودن تشرف به دیدار امام مهدی(ع) در زمان غیبت کبری به وجود نمی‌آید. ۷. علامه مجلسی(رحمه الله) هنگامی‌که از تفسیر کلمۀ «مشاهده» ـ‌با عبارت «شاید»‌ـ به «مشاهدۀ همراه با ادعای نیابت» سخن به میان می‌آورد، با چنین تعبیری، تضعیفِ این وجه را اراده نکرده است؛ بلکه این از باب رعایت ادب و احترام در برابر کلام معصومین(ع) و ابراز‌نکردن یقین نسبت به علمی است که در اختیار داشته ـ‌با وجود قرائنی بر صحت آن‌ـ بوده است؛ و این از مرامِ شیخ مجلسی در حاشیه‌هایی که بر روایات شریف دایرة‌المعارف گران‌قدرش بحار‌الانوار می‌زند واضح و مشخص است. ۸. تفسیر عبارت «مشاهده» به «ظهور» تفسیری است بسیار غریب و دور از انتظار، و با قواعد درست در استدلال مخالفت دارد. شما برای به‌کار‌گرفتن کلمۀ «مشاهده» برای معنای ظهور در زبان عرب مرا راهنمایی کن تا برای من قرینه‌ای باشد بر این فهمی که شما بیان کردی. روشن است که امام(ع) مشاهده‌ای را که متعلق به یک چیز به‌خصوص یعنی شخص مبارکش است نفی می‌کند؛ اما وقتی ما مشاهده را به ظهور تفسیر کنیم، در چنین وضعیتی، مدعی، مدعیِ مهدویت خواهد بود، نه مدعی مشاهدۀ امام(ع). شما برای این تعبیر بسیار بعید چه توضیحی دارید؟ برای تأخیر در پاسخ‌گویی به سبب بسیار‌بودن مشغله‌ها عذرخواهی می‌کنم؛ و سپاس و ستایش خدایی را که اول است و آخر. «علی(ع) صراط مستقیم است»: بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم و رحمة الله و برکاته اما بعد... ۱. بنده اشتباه‌بودنِ ادعای مناظره‌کنندۀ گرامی را مبنی بر اینکه توقیع سمری، توقیعی مشهور است ثابت کردم. روشن شد که این روایت، خبر واحدی است که تنها یک راوی مجهول ـ‌یعنی «مکتب»‌ـ آن را از سمری نقل کرده و از مکتب نیز تنها شیخ صدوق و از شیخ صدوق نیز تنها شیخ طوسی نقل کرده است. پس این شهرتِ مورد ادعا کجاست؟ و اگر چنین روایتی مشهور توصیف شود آیا از این به‌بعد دیگر روایت غیرمشهوری وجود خواهد داشت؟! و طرف مقابل بنده از پاسخ‌دادن به سخنم چشم‌پوشی می‌کند یا به عبارت بهتر، اصلاً پاسخی ندارد. پس ثابت شد که این توقیع، خبرِ واحدِ ضعیف‌السندِ بدون قرینه است و به ‌چنین روایتی در فقه نیز اعتماد نمی‌شود، چه برسد به اعتقادات! ۲. بنده دلالت این توقیع را بر سفارت یا نیابت از طرف امام مهدی(ع) مورد بحث و بررسی قرار دادم و به‌تفصیل، اشتباهِ طرف مقابل را در تفسیرِ «مشاهده» به «سفارت» روشن ساختم و پاسخی بر کلام خودم ندیدم؛ و این یعنی ناتوانیِ طرف مقابل بنده از اثبات تفسیر و تصور خودش و اگر جز این است باید عکس آن را اثبات کند. ۳. اما این سخن مناظره‌کنندۀ بنده در پاسخ آخرش: «اگرچه «حسن بن ‌احمد مکتب» به‌حسب ظاهر از راویان مجهول است، اما قرائن بسیاری وجود دارد که به وثاقت وی (مطمئن‌بودن او) اشاره دارد؛ از جمله اینکه وی از مشایخ (اساتید) شیخ صدوق است و شیخ صدوق هنگام نقل روایت از او بر وی رحمت می‌فرستد و اینکه شیخ صدوق روایتی عام را از او نقل نکرده، بلکه روایتی را نقل کرده که از سفیر چهارم حجت خدا امام مهدی(ع) نقل شده است که اگر وی از نظر شیخ صدوق(رحمه الله) موثق و قابل‌اعتماد نبود، چنین توقیعی را از او نقل نمی‌کرد.» در پاسخ می‌گویم: حتی اگر بپذیریم که شیخ صدوق برای مُکتب رحمت فرستاده، این به آن معنا نخواهد بود که وی ثقه است و بر نقلش اعتماد می‌شود. این نکته‌ای است که از برخی علما دانسته می‌شود و حتی امروز هم مشهور است. اگر شما بگویی: اعتقاد به اینکه «رحمت‌فرستادنِ صدوق الزاماً به معنای وثاقت نیست»، تنها رأی و نظر علماست و آنان معصوم نیستند و گاهی درست می‌گویند و گاهی نیز اشتباه می‌کنند. در پاسخ می‌گویم: اعتقاد به اینکه رحمت‌فرستادنِ صدوق به معنای وثاقت است نیز رأی و نظر علماست؛ پس تیر به همان‌جا بازگشت که رها شده بود! حتی گفته شده که از رحمت‌فرستادنِ معصوم به‌تنهایی نیز توثیق دانسته نمی‌شود، چه برسد به اینکه از طرف غیرمعصوم بوده باشد. و قابل ملاحظه است که طرف مقابل مناظرۀ بنده تنها از گمانی سست و ضعیف به گمانی ضعیف‌تر از آن رو می‌آورَد؛ پس به استدلال خود چیزی اضافه نمی‌کند مگر ضعف و سستی بر سستی! بیش از یک مرتبه به او تذکر داده‌ام که موضوع بحث ما اعتقادی است و در موضوع اعتقادی، بر خبر واحد صحیح‌السند نیز تکیه نمی‌شود، چه برسد به روایت ضعیف‌السند؛ درحالی‌که او اکنون برای توثیق «مکتب» به روشی تلاش می‌کند که علما در آن اختلاف دارند؛ و این یعنی وی می‌خواهد ظنی را با ظنی دیگر و یا شکی را با شکی دیگر اثبات کند و این کار اگر بر چیزی دلالت کند، تنها بر کمبود دلیل نزد طرف مقابل بنده و میزان نبودِ برهان که بر استدلال خود بیفزاید دلالت دارد. نتیجه اینکه راویِ این توقیع مجهول است و وثاقتش از طریق معتبری ثابت نمی‌شود؛ پس سند این روایت ضعیف است و وصله‌پینه‌کردن، سودی به‌حالش نخواهد داشت. اما طرفِ مقابل بنده گفته، قرائن بسیاری موجود است که به وثاقتِ این راوی (مُکتب) اشاره دارد و از جملۀ این قرائن، رحمت‌فرستادنِ شیخ صدوق بر او را ذکر کرده است که میزانِ ضعف این قرینه نیز روشن شد. پس باید دیگر قرائنِ بسیار به بنده عرضه شود تا میزان ضعف و قوت آن‌ها را تشخیص دهیم. اما این سخن وی که می‌گوید: «اگر وی از نظر شیخ صدوق(رحمه الله) موثق و قابل‌اعتماد نبود، چنین توقیعی را از او نقل نمی‌کرد.» من طرف مقابل خود را نصیحت می‌کنم که از ‌چنین کلامی که به‌هیچ‌وجه دلیل محسوب نمی‌شود دست بردارد و امیدوارم به استدلالِ پشتیبانی‌شده با برهانِ استوار بسنده کند. ۴. اما این سخن وی: «با کمال احترام به نظر شما، تلاش شما برای نفی قرائنی که این توقیع شریف را در برگرفته است و تبدیل آن به خبری شاذ و نادر موفق نبود؛ اینکه شما وجوه استحسانیِ ذوقی در برابر روایتی که بنده بیان کردم مطرح کردید و گفتید: چرا نقل‌کردن این حدیث مشهور نشده است، به‌خصوص با وجود متن صریحی که به نسخه‌برداشتن حاضران از این توقیع اشاره دارد... و اگر این توقیع، درخصوص پایان‌یافتن سفارت از سمری صادر شده بود، چرا مردم در شب وفات او(رحمه الله) دوباره دربارۀ سفیر بعدی سؤال می‌کنند... .» اشکالاتی چند در این سخنان دیده می‌شود: الف. هیچ قرینه‌ای دیده نمی‌شود تا بنده درصدد نفی آن برآیم. بنابراین، صحیح آن است که گفته شود: تلاش برای اثبات قرینه‌ای برای توقیع سمری به‌هیچ‌وجه موفق نبود و جز وصله‌پینه چیزی دیده نشد. این شما هستی که می‌خواهی اثبات کنی و بر شماست که قرینه را به شکل تام‌وتمام و استوار به اثبات برسانی؛ اما بیان چنین سخنانی سست و ضعیف حتی برای کودکان و زنانِ حجله‌نشین نیز دشوار نیست. ب. بنده در خصوص این ادعای شما که «این توقیع از قرینۀ شهرت روایی‌بودن برخوردار است» صحبت کردم و شهرت‌نداشتنِ این توقیع و محال‌بودن اثبات چنین قرینه‌ای نیز روشن شد و روشن شد که این توقیع، تنها «خبری غریب» است و به این ترتیب «سِحر به ساحر بازگشت»[4] و شهرت‌نداشتن، موجب تضعیف توقیع سمری شد. ج. بنده استحسانات ذوقی نیاوردم ـ‌ای هم‌صحبت من‌ـ بلکه از موضوعات عادی و واقعی سخن به میان آوردم و شما نتوانستی آن‌ها را رد کنی. ۵- اما در خصوص این سخن وی: «مدت زمان بین صدور این توقیع و وفات سمری شش روز بوده است. آیا چنین زمانی برای مشهور‌شدن این توقیع میان شیعیان کافی بوده است؟ به‌خصوص با در‌نظر‌گرفتن شرایط کلی آن زمان و به‌خصوص شرایط مربوط به فعالیت‌های سفیران و زندگی آن‌ها با آن وضعیت تقیۀ شدید.» الف. اگر شش روز برای مشهور‌شدنِ این توقیع و اینکه شخص دیگری غیر از مُکتب آن را نقل کند کافی نبوده آیا ـ‌به‌عنوان مثال‌ـ بیست یا سی سال نیز برای مشهور‌شدن چنین توقیعی کافی نبوده است؟ این روایت تصریح می‌کند که سفیر چهارم، این توقیع را برای مردم آشکار کرد و آن‌ها از آن نسخه برداشتند و از این ماجرا بیش از هزار سال می‌گذرد و ما غیر از «مکتب» هیچ شخص دیگر را نمی‌بینیم که آن را نقل کرده باشد. آیا همۀ کسانی که این توقیع را شنیده و از آن نسخه‌برداری کرده‌اند با درگذشتِ سفیر چهارم از دنیا رفته‌اند؟! آیا فقها، محدثان و شیعیانی که این توقیع را شنیده‌اند از بین رفته‌اند و جز مکتب هیچ شخص دیگری باقی نماند تا تنها او نقل‌کنندۀ این روایت باشد؟! چگونه چنین توقیعی که برای مردم آشکار شده است و بسیاری از آن‌ها از آن نسخه‌برداری کرده‌اند پنهان می‌ماند، درحالی‌که دربردارنده موضوع بسیار مهمی بوده است؟! آیا این توقیع فقط خطاب به مکتب بوده است؟! یا آیا فقط او در نقل این توقیع جدیت داشته است و سایر علما و محدثان کوتاهی کرده و از آن روی‌گردانده‌اند؟! ما پرسش‌های بسیاری مطرح کردیم و پاسخ قانع‌کننده‌ای نشنیدیم! ب. درخور توجه است که طرف مقابل بنده، پس از آنکه ادعا می‌کند این توقیع مشهور است، اکنون بازگشته، می‌گوید شهرت‌نداشتن این توقیع، مایۀ ضعف و سستی‌اش نیست... و این در حقیقت از عجیب‌ترین کارهاست! حتی برادر «دانشجویی بر راه نجات» به مشهور‌نبودن این توقیع اعتراف می‌کند؛ با این سخن خود که می‌‌گوید: «آیا چنین زمانی برای مشهور‌شدن این توقیع میان شیعیان کافی بوده است؟ به‌خصوص با در‌نظر‌گرفتن شرایط کلی آن زمان و به‌خصوص شرایط مربوط به فعالیت‌های سفیران و زندگی آن‌ها با آن وضعیت تقیۀ شدید.» بنابراین این توقیع، یک خبر واحد غیرمشهور است. پس شما چطور می‌گویید شهرت صدور این توقیع، قرینۀ صدورش است؟! اکنون مشخص شد چه‌کسی خودش را به سختی می‌اندازد بدون آنکه مطلب مفیدی بیان کند! ۶. اما در خصوص این سخن وی: « به‌علاوه روایاتی که شما از کتاب‌های روایی بیان کردید، با این توقیع شریف تناقضی ندارد و اینکه این افراد این توقیع را نقل نکرده‌اند، بر صحیح‌نبودن این روایت از نظر آن‌ها، دلالتی ندارد؛ چراکه همۀ علمایی که شما از آنان نام بردی، به پایان‌یافتن سفارت از ناحیۀ امام فتوا داده‌اند. آیا برای این فتواها جز این توقیع شریف، مستندات دیگری وجود دارد؟!» الف. البته که این توقیع با روایات گفته‌شده درتناقض است؛ زیرا این روایات چنین می‌رسانند که سمری، توقیعی از طرف امام مهدی(ع) نداشته است، که اگر می‌داشت آن را برای کسی‌ که از او در خصوص سفیر بعدی سؤال پرسید ارائه می‌کرد؛ درحالی‌که مضمونِ این توقیع، مخالف این نکته است؛ یعنی مخالف اینکه چنین توقیعی وجود داشته باشد. ب. من از صحیح‌بودنِ این توقیع از نظر علما سخن به میان نیاوردم، بلکه از شهرت رواییِ موردِ ادعا صحبت کردم و عرض کردم اگر این توقیع مشهور می‌بود نباید فقط یک مرتبه از یک نفر روایت می‌شد... بلکه باید محدثانِ متقدّم آن را نقل می‌کردند. همان کسانی که به جمع‌آوریِ هرآنچه به امام مهدی(ع) و وقایع مربوط به غیبت او اختصاص دارد اهتمام داشته‌اند و توان و همت خود را در این راه به کار برده‌اند. اما مسئلۀ صحیح‌بودن این حدیث از نظر علما، این نکته‌ای است که اثباتش از طرف مقابل بنده خواسته می‌شود، که اگر مایل بود می‌تواند برای اثبات آن تلاش کند. ج. اما درخصوص فتوا‌دادن علمای پیشین به پایان‌یافتن سفارت تا زمان سفیانی و صیحه... بنده از این موضوع اطلاعی ندارم، اگر مناظره‌کنندۀ گرامی بنده، از آن اطلاعی دارد با بیانِ همراه با ذکرِ منابع بر ما منت بگذارد. د. سخن علما مبنی بر پایان‌یافتن سفارت پس از سمری به این معنا نیست که این گفتۀ آن‌ها مستند به همین توقیع است؛ بلکه ممکن است به این سخن سمری مستند بوده باشد که وی امر نشده است تا به شخص دیگری وصیت کند و نیز این سخن وی که «خداوند امری دارد که آن را به پایان می‌رساند» و این به معنای نفیِ کلی سفارت نیست؛ بلکه نهایتِ آنچه می‌توان از آن‌ برداشت کرد پایان‌یافتن سفارت به‌شکل متعارف و معمولش بوده است؛ یعنی وصیت مستقیم سفیرِ قبلی به سفیرِ بعدی. ۷. اما در خصوص این سخن وی: «اگر ما طبق همین روشی که شما با توقیع سمری برخورد کردید عمل کنیم، دیگر هیچ توقیعی که از سوی امام مهدی(ع) روایت شده باشد برای ما باقی نخواهد ماند که با نکاتی همانند آنچه شما بیان کردی سازگاری داشته باشد. آیا بر این اساس همۀ این توقیعات مبارک را رد خواهیم کرد؟! بنده درک نمی‌کنم آیا این برادر عزیز، در پذیرفتن روایات چنین روش سختگیرانه‌ای را می‌پذیرد تا آنجا که در خصوص مسئلۀ سفارت ـ‌طبق این روش‌ـ یک مسئلۀ عقیدتی را قبول نمی‌کند؟! شما دنیا را از چیزی که حدیث وصیت می‌نامید با داد و فریادتان پُر کرده‌اید؛ درحالی‌که این روایت، خبر واحدی است که تنها شیخ طوسی(رحمه الله) آن را نقل کرده و ـ‌همان‌طور که روشن است‌ـ حتی خود شیخ هم به آن عمل نمی‌کند و آن را بعید می‌شمارد... .» الف. موضوع بحث در اینجا توقیع سمری است. آیا چون شما از اثباتِ صدور این توقیع ناتوان هستی می‌خواهی به روایاتِ دیگر منتقل شوی؟! هرگاه ما به دیگر توقیعات پرداختیم درخصوص اثبات یا نفیِ آن‌ها صحبت خواهیم کرد. بنده با توقیع سمری هرگز سختگیرانه برخورد نمی‌کنم، بلکه کمترین حد برای صدور آن را خواستارم و چون راجع به موضوعی اعتقادی صحبت می‌کنیم، حتماً باید قطع و یقین وجود داشته باشد، درحالی‌که این توقیع، حتی ظن و گمان نیز افاده نمی‌کند. این توقیع، خبری است غریب و ضعیف‌السند که شبهات آن را دربرگرفته‌اند، پس چگونه شما از من انتظار داری چنین روایتی را بپذیرم و مسئله‌ای اعتقادی را که بهشت و جهنم بر آن استوار است نفی کنم؟! شما حتی قادر نیستی صحیح بودنِ سند این توقیع را اثبات کنی، چه برسد به قطعی‌بودنِ صدورِ آن. آیا می‌خواهی راه جدیدی را در اعتماد به روایات ابداع کنی که مضمون آن چنین است: در گرفتن اعتقادات، بر روایت غریب و ضعیف‌السند و... اعتماد می‌کنیم؟! چه تساهلی از من انتظار داری ای هم‌صحبت من؟! و گناه بنده چیست که دلیل شما بر پایان‌یافتن سفارت تا این حد ضعیف است؟! ب. اما متعرض‌شدن شما به وصیت مقدس، عادت و خصلتی است که بنده با آن آشنایی دارم. از شما انتظار دارم به سطح اخلاق علمی آراسته باشی و ما را به اوصاف ناشایست متصف نکنی. سعی نکن موضع خودت را با خروج از موضوع بحث، بهبود ببخشی. وقتی صحبت از وصیت مقدس پیش کشیده شد «شما کلنگ خودت را بزن» و دلیل علمی خود را در ضعیف‌بودن آن به ما نشان بده... زیرا گفته می‌شود «هر سخنی را مجالی است». از شما انتظار دارم در برابرِ دلیل علمی، فروتنی پیشه کنی و همانند معاندان نباشی. میزان ضعف و سستیِ دلیل شما بر پایان‌یافتن سفارت روشن شد. ۸. اما در خصوص این سخن وی: «این سخن بنده را که ما جز توقیع سمری(رحمه الله) دلیل دیگری بر پایان‌یافتن سفارت نداریم غریب و شگفت یافتید و گفتید: گناه بنده چیست که پایان‌یافتن سفارت را باور ندارم؟ در پاسخ می‌گویم: محل اختلاف من و شما در پایان‌یافتن سفارت پس از وفات سمری تا زمان ظهور نیست؛ این دعوت، محل بحث و مناقشۀ ماست و ما با یکدیگر در پایان‌یافتن سفارت پس از درگذشت سمری(رحمه الله) اتفاق نظر داریم و این نقطۀ مشترک میان ماست. چه دلیلی بر این پایان‌یافتن غیر از همین توقیع سمری(رحمه الله) وجود دارد؟». بله، حتی اگر بنده به پایان‌یافتن سفارت بلافاصله پس از سمری معتقد باشم ـ‌منظورم سفارتی است که در غیبت صغری متعارف و معمول بوده، به این صورت‌که سفیر قبلی بر سفیر بعدی آشکارا و صریح وصیت کند‌ـ این نظر من به توقیع سمری نیازی ندارد، بلکه این نظر با بیش از یک روایت ثابت شده است. ثابت شد که سمری گفته است وی به تعیینِ سفیرِ پس از خود امر نشده است و همین برای اعتقاد به پایان‌یافتن سفارت پس از سمری به شکل قبلی‌اش کفایت می‌کند و هیچ نیازی برای تمسک‌جستن به دلیلی ثابت‌نشده، وجود ندارد. غیبت شیخ طوسی، ص۳۹۴، حدیث ۳۶۳: محمد بن محمد بن نعمان و حسین بن عبیدالله از اباعبدالله محمد بن احمد صفوانی به ما خبر داد: «شیخ ابوالقاسم(رحمه الله)به علی بن محمد سمری(رحمه الله) وصیت کرد. پس وی آنچه را که ابوالقاسم عهده‌دار بود بر عهده گرفت. هنگامی که وفات او فرارسید، شیعیان نزد او حاضر شدند و دربارۀ وکیل و جانشین پس از او، از وی سؤال کردند. او چیزی در این‌خصوص اظهار نکرد و فقط این را گفت که به او امر نشده تا برای این مقام به کسی پس از خود وصیت کند.» غیبت شیخ طوسی، ص۳۹۳ و ۳۹۴، حدیث ۳۶۲: «شیخ طوسی با سند از اباعبدالله محمد بن خلیلان نقل می‌کند که پدرم به من خبر داد از جده عتاب ـ‌از ولد عتاب بن اسید‌ـ که گفته است: ...وقتی وفات سمری فرارسید از او پرسیده شد به چه کسی وصیت می‌کند. وی در پاسخ گفت: خداوند امری دارد که به انجامش می‌رسانَد.» با وجودِ اینکه ما نیازی به هیچ روایتی درخصوص پایان‌یافتن سفارت پس از سمری نداریم ـ‌زیرا مسئله‌ای است تاریخی که به وقوع پیوسته و با شهرتی که دارد، ثابت شده است‌ـ پس دلیلی برای تحمل رنج و سختی جهتِ اثباتِ مطلب اضافه‌ای وجود ندارد. ۹. در خصوص این سخن: «همۀ علمای ما حتی علمای قدیم که منهج اخباری داشتند، بر مسئلۀ پایان‌یافتن سفارت، اتفاق‌نظر داشته‌اند و روشن است که اخباریون در عرصۀ اعتقادات و فقه بر اجتهاد اعتماد نمی‌کردند و تنها به روایات شریف پایبند بودند. خاستگاه اعتقاد آن‌ها به پایان‌یافتن سفارت چه چیز دیگری غیر از همین توقیع شریف بوده است؟ و این یکی از قرائنی است که بر صحت صدور این توقیع شریف و دلالتش بر پایان‌یافتن سفارت، دلالت دارد.» گفته شد که پایان‌یافتن سفارت پس از سمری ـ‌بدون توقیع سمری‌ـ ثابت شده است؛ پس این سخن، در ساختنِ قرینه‌ای موهوم برای دلیلتان کمکی نخواهد کرد؛ دلیلی که حفره‌هایش همچون یک غربال، عیان است. ۱۰. اما در خصوص این سخن: «مسئلۀ هم‌زمانی و ارتباط میان درگذشت سمری(رحمه الله) بدون اینکه کسی را برای برعهده‌گرفتنِ این امر پس از خود منصوب کند و واقع شدن غیبت کامل، در این توقیع شریف امری بسیار واضح و آشکار است و به قول معروف، توضیح واضحات از مشکل‌ترین کارهاست. مایلم از شما بپرسم اگر شخصی بخواهد به مسافرت برود و وُکلایی به‌جانشینی خودش منصوب کند تا از طریق نامه‌هایی که از او می‌رسد در امور شخصیِ او، دخل‌و‌تصرف داشته باشند؛ به طوری که [از طریق نامه‌نگاری] پس از وفات یک وکیل، وکیلِ دیگری را منصوب ،کند و هنگام درگذشت آخرین وکیلش نامه‌ای برای او بفرستد و در آن بگوید: «شخص دیگری را برای وکالت پس از خود منصوب نکن؛ زیرا من اینچنین مقرّر کردم.» در این‌صورت بسیار واضح و روشن است که وکالت تنها در صورتی برقرار خواهد بود که فرمان مذکور در نامه محقق نشود؛ اما پس از واقع‌شدن این امر دیگر دلیلی برای وکالت وجود نخواهد داشت. امام(ع) به سمری می‌فرماید: «به هیچ‌کس وصیت نکن که پس از وفات تو جانشینت باشد؛ زیرا غیبت کامل واقع شده است.» پس این مرحله از غیبت با نبودن سفیر ظاهری آشکار برای امام(ع) متمایز می‌شود... و این همان وجه تمایز بین دو غیبت امام مهدی است، همان‌طور که این غیبت طولانی در روایات شریف به دوران نبودن امام هدایت یا پرچم حق در آن، توصیف شده است؛ که اگر سفیر یا واسطه‌ای بین امام و بنیان‌های مردمی وجود می‌داشت، چنین توصیفاتی در وصف این غیبت وارد نمی‌شد.» الف. مناظره‌کنندۀ گرامی... انتظار دارم پیش از آنکه پاسخی علمی بنویسی، خوب فکر کنی و هر موضوعی را که می‌خواهیم درباره‌اش صحبت کنیم به خوبی بشناسی. بارها به شما یادآور شدم که استدلال بر یک متن، فرع بر دلالتِ قطعیِ آن است و توجه داشته باش که شما از استدلال‌کردن به اموری که نهایت چیزی که از آن‌ها به دست می‌آید جز ظن و گمان نخواهد بود، جدا نمی‌شوی. در پاسخ قبلی، برای شما روشن ساختم که تصریح به وقوع غیبت دوم به معنای پایان‌یافتن سفارت به‌طور کلی نیست. بنده نمی‌دانم آیا شما پاسخم را خوانده‌ای یا نه؟! ب. به شما عرض کردم که تصریح بر وقوعِ غیبت دوم، دلالت قطعی بر نفی سفارت در غیبتِ دوم ندارد؛ بلکه این تنها نظر شخصی شماست که از استحکام علمی برخوردار نیست. در پاسخ قبلی گفته شد که نهایت چیزی که از این عبارت «زیرا غیبت دوم واقع شده است» برداشت می‌شود، پایان‌یافتن سفارت به گونه‌ای است که در آن سفیر قبلی، سفیر بعدی را معین می‌کرده است و این به معنای نفیِ سفارت از نوعی دیگر نخواهد بود؛ و گفتم که حتی در این معنا هم اشکال وجود دارد که می‌تواند مورد توجه قرار گیرد. ج. در پاسخ قبلی نیز به شما عرض کردم که اهل‌بیت(ع) بین دو غیبت امام مهدی(ع) تفاوت قائل شده‌اند و ایدۀ «دانشجویی بر راه راست» را ـ‌که بدون دلیل بر آن پافشاری می‌کند‌ـ بیان نفرموده‌اند. کافی، ج۱، ص۳۴۰: محمد بن یحیی از محمد بن حسین از ابن محبوب از اسحاق بن عمار نقل کرده است که ابوعبدالله امام صادق (ع) فرمود: «قائم، دو غیبت دارد که یکی از آن‌ها کوتاه و دیگری طولانی است. در غیبت اول کسی از جای او اطلاعی ندارد، جز خواص شیعیانش؛ و در دیگری، کسی از مکان او اطلاعی ندارد، مگر دوستدارانِ خاصش». پس همان‌طور که در غیبت صغری، خواص شیعیانش ـ‌یعنی سفیران‌ـ از محل او اطلاع داشته‌اند، در غیبت کبری نیز دوستدارانِ خاص حضرت از محل او اطلاع دارند که آنان نیز به نوعی «سفیران» محسوب می‌شوند. ۱۱. اما در خصوص این سخن: «میرزای نوری(رحمه الله) درصدد تفسیر عبارت «مشاهده» که در این توقیع شریف آمده، نبوده است؛ بلکه تنها درصدد رفع تعارض میان نفی مشاهده و وقایعی بوده که از تشرّف برخی افراد به ملاقات امام مهدی(ع) نقل کرده است؛ و پس از اینکه در ابتدا وجهی را ـ‌که علمای ما بر آن اتفاق‌نظر داشته‌اند‌ـ به نقل از علامه مجلسی(رحمه الله) بیان کرده است، وجوه دیگری را نیز برای توضیح بیشتر بیان می‌کند؛ به گونه‌ای که ما می‌توانیم عبارت «مشاهده» را به چندین معنا تفسیر کنیم و در عین حال تعارضی میان این تعابیر و صحیح‌بودن تشرف به دیدار امام مهدی(ع) در زمان غیبت کبری به وجود نمی‌آید.» الف. چه میرزای نوری درصدد تفسیر عبارت «مشاهده» بوده باشد و چه درصدد رفع تعارض بین این توقیع و روایات مشاهده، نتیجه یکسان خواهد بود؛ اینکه عبارت «مشاهده» متشابه است که اگر محکم ‌بود در معنایش اختلاف وجود نداشت و قطعاً معنای یگانه‌ای ‌داشت، به گونه‌ای که تأویل و اختلافی را نمی‌پذیرفت. پس تا هنگامی که یک لفظ بیش از یک معنا داشته باشد، متشابه است و به آن احتجاج نمی‌شود. این سخن نهایی است. وقتی حقیقت را با چشم خود دیدی، دیگر نشانه‌ای مخواه! ب. اما این نظر شما که گفتی همۀ علما بر تفسیر «مشاهده» به سفارت یا نیابت اتفاق نظر دارند، سخنی فراتر از تحکمی محض نیست. نظراتِ این علما کجاست؟ این اجماع کجاست؟ (قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ) (بگو اگر راست مى‌گوييد، برهان خود را بياوريد). ۱۲. اما در خصوص این سخن: «علامه مجلسی(رحمه الله) هنگامی‌که از تفسیر کلمۀ «مشاهده» ـ‌با عبارت «شاید»‌ـ به «مشاهدۀ همراه با ادعای نیابت» سخن به میان می‌آورد، با چنین تعبیری، تضعیفِ این وجه را اراده نکرده است؛ بلکه این از باب رعایت ادب و احترام در برابر کلام معصومین(ع) و ابراز نکردن یقین نسبت به علمی است که در اختیار داشته ـ‌با وجود قرائنی بر صحت آن‌ـ بوده است، و این از مرامِ شیخ مجلسی در حاشیه‌هایی که بر روایات شریف دایرة‌المعارف گران‌قدرش بحار‌الانوار می‌زند واضح و مشخص است». بلکه عکسِ این مطلب، صحیح است! اگر لفظ «مشاهده» دلالتی محکم بر معنای «نیابت» ‌داشت، بر علامه مجلسی واجب بود تا به آن تصریح کند و اگر وی از دلالتِ این لفظ بر نیابت کم کرده باشد تقصیرکار و در برابر اهل بیت(ع) بی‌ادبی کرده است ـ‌که هرگز چنین نبوده‌ـ و حتی در این‌ صورت تحریف‌کنندۀ کلام اهل بیت(ع) شمرده می‌شود. آری، اگر «دلالت‌داشتن لفظ» بر «مطلوب» قطعی نباشد، بر مؤمن لازم است تا از یقین به آن پرهیز کند و واجب است تا به دلالتِ ظنی‌بودن آن بر مطلوب، اشاره کند؛ و این وضعیتِ لفظِ «مشاهده» است و به همین دلیل بوده است که علامه مجلسی با کلمۀ «شاید»، از دلالتِ این کلمه بر «نیابت» کاسته است. از کِی ادب‌داشتن در دگرگون‌کردنِ حقایق و ظنی‌کردن یک لفظِ قطعی‌الدلاله یا قطعی‌کردن یک لفظِ ظنی‌الدلاله بوده است؟! و آیا شایسته خواهد بود که ما این شیوۀ جدید را برگزینیم تا هر آیه یا روایت قطعی‌الدلاله‌ای را در جایگاه ظن و گمان قرار دهیم؟! این چه سخن عجیب و غریبی است که نه درک و احساس انسان به آن راضی می‌شود و نه انصاف علمی؟! حال بیا و مرا از روش مجلسی که مدعای شماست آگاه کن و متون شرعی قطعی‌الدلاله‌ای را برای من بیان کن که مجلسی در دلالتِ آن‌ها خدشه وارد کرده یا با عباراتی مثل «شاید»، «گاهی» یا «چه‌بسا» از دلالتِ آن‌ها کاسته است؟! حقیقت این است که شما خواستی مدح بگویی اما شماتت کردی... با کمال تأسف! ۱۳. اما در خصوص این سخن: « تفسیر عبارت «مشاهده» به «ظهور» تفسیری است بسیار غریب و دور از انتظار، و با قواعد درست در استدلال مخالفت دارد. شما برای به‌کار‌گرفتن کلمۀ «مشاهده» برای معنای ظهور در زبان عرب مرا راهنمایی کن تا برای من قرینه‌ای باشد بر این فهمی که شما بیان کردی. روشن است که امام(ع) مشاهده‌ای را که متعلق به یک چیز به‌خصوص یعنی شخص مبارکش است نفی می‌کند؛ اما وقتی ما مشاهده را به ظهور تفسیر کنیم، در چنین وضعیتی، مدعی، مدعیِ مهدویت خواهد بود، نه مدعی مشاهدۀ امام(ع). شما برای این تعبیر بسیار بعید چه توضیحی دارید؟» الف. قرائن و تأییدکننده‌هایی که معنای ظهور را تأیید می‌کنند برای شما بیان کردم؛ اما یا شما آن‌ها را نخوانده‌ای یا به‌دلیل ناتوانی از پاسخ‌گویی، خود را به غفلت می‌زنی. سخن خودم را برای شما تکرار خواهم کرد: «برداشتی که بنده برای معنای «مشاهده» مطرح کردم ـ‌اینکه مشاهده به معنای ظهور است‌ـ از جمله برداشت‌هایی است که بر متشابه‌بودنِ این کلمه تأکید می‌کند و به‌این‌ترتیب ضعفی بر ضعف استدلال شما می‌افزاید. استفاده از الفاظ گوناگون در توضیح یک معنا در زبان عربی، شایع و از فنون بلاغت و فصاحت است. کسی‌که ادعا می‌کند امام مهدی(ع) پیش از صیحه و سفیانی ظهور کرده، در واقع ادعا کرده که امام(ع) پیش از صیحه و سفیانی، آشکارا مشاهده شده است. این در صورتی است که وی از ظهور امام مهدی(ع) خبر بدهد؛ اما اگر مدعی مهدویت باشد، یعنی بگوید من امام مهدی هستم و پیش از صیحه و سفیانی ظاهر شود، در این‌صورت او نیز با گفتار یا زبان حال خود ادعا می‌کند که امام مهدی پیش از صیحه و سفیانی آشکارا مشاهده شده است؛ و این همان مسئله‌ای است که این توقیع آن را نفی می‌کند. شما می‌توانی بگویی: تعبیر‌کردن ظهور با عبارت «مشاهده» از بابِ تعبیر‌کردن چیزی به لازمۀ آن چیز است که از آن منتج می‌شود. «مشاهده» از لازمه‌های «ظهور»، و نتیجه و ثمرۀ «ظهور» است؛ یعنی هرکس ظهور داشته باشد قابل‌مشاهده است. دو نکته، این برداشت را تأیید می‌کند؛‌ همچنان‌که در توضیح قبلی آمد: اول اینکه نفیِ «مشاهده» فرع یا نتیجۀ نفیِ «ظهور» شده است؛ با این عبارت امام(ع): «پس ظهوری نیست... پس هرکس مدعی مشاهده شود...» دوم اینکه در روایات آل محمد(ع) ظهور و قیام امام مهدی(ع) با صیحه و سفیانی همراه است، نه دیدنِ آن حضرت یا نیابت از ایشان. اما این سخن شما: «و مَجاز نیز خود احتیاج به قرینه‌ای دارد و فقط آمدن سفیانی و صیحه، برای امکان‌پذیر‌بودن حمل لفظ مشاهده بر معنای ظهور کافی نخواهد بود. ظهور، نوعی مشاهده است، اما مشاهده‌ای خاص، نه به‌طورکلی هر نوع مشاهده‌ای». اشکالاتی در آن وجود دارد: اول، آنچه در برابر «اطلاق» قرار دارد «مقید‌بودن» است، نه «اختصاص‌داشتن». این از باب تصحیح سخن شما. دوم، اگر شما منکر احتمالاتی هستی که بنده برای شما بیان کردم، پس به کدام دلیل، «مشاهده» را مقید کردی و گفتی منظور از آن، مشاهدۀ همراه نیابت است؟! با وجود اینکه «مشاهده» در این توقیع بدون چنین قیدی آمده است؛ و روشن شد که آنچه شما بر آن اصرار داشتی، از تأویلی بی‌هیچ دلیل یا قرینه‌ای فراتر نبوده است. به‌علاوه بحث و گفت‌وگوی من با شما تنها درخصوص امکان‌داشتن حملِ عبارت «مشاهده» بر معنای سفارت نیست؛ بلکه در خصوص دلالت قطعی «مشاهده» بر معنای سفارت بوده است؛ زیرا دلیل‌آوردن با چیزی، فرع بر درستی و دلالت آن است. بنابراین، به فرض که من در پاسخ شما گفتم چنین چیزی ممکن است؛ بعد چه؟! می‌تواند معنای محتملِ دومی مطرح شود و به‌همین‌ترتیب معنای سوم، چهارم، پنجم و...؛ بنابراین تنها «امکان‌پذیر‌بودن» در اینجا ارزشی ندارد و ما در گفت‌وگوی خود به دنبال چنین چیزی نیستیم. امیدوارم به خوبی متوجه باشید. خداوند شما را موفق بدارد. گفته شد که آمدن سفیانی، صیحه و همچنین سیاق این روایت، تأییدکنندۀ برداشتی است که بنده برای شما مطرح کردم؛ بنده ملزم به اثباتِ قطعی و یقینیِ این برداشت برای شما نیستم، بلکه همین‌ که فهمی مقبول در برابر برداشت شما مطرح کنم کفایت خواهد کرد؛ درحالی‌که از شما خواسته می‌شود که فهم و برداشت خود را به صورت قطعی و یقینی به اثبات برسانی؛ پس دقت کن. و در خصوص این سخن شما: «مدعی ظهور پیش از صیحه و سفیانی، مدعی مهدویت خواهد بود، نه مدعی مشاهده؛ تعبیر این مطلب به مشاهده، صحیح نیست.» این استدلالی است عجیب که از شما انتظار نمی‌رود؛ زیرا همان‌طور که مجاز است انسانی از مشاهدۀ یک شخص خبر دهد، می‌تواند دربارۀ خودش نیز خبر دهد که آشکارا در معرض دید همگان قرار می‌گیرد؛ به‌خصوص اگر پیش از این خبر‌دادن، مخفی‌شدن و غیبتی داشته باشد و این ادعا یا با سخن‌گفتن علنی می‌شود یا با زبان حالی که بازگو‌کنندۀ انسجام یا التزام به این گفتار باشد.» پس بنده انتظار دارم شما موضوعی و منطقی فکر کنی و ـ‌همانند بنده‌ـ پاسخ مرا به تفصیل بررسی کنی؛ وگرنه من نیز می‌توانستم بی‌توجه به پاسخ‌های شما اشکالات خودم را تکرار کنم. حال آنکه بنده به‌رغم ضعف و سست‌بودن استدلال شما، آن را بررسی کردم و به تفصیل پاسخ گفتم. و نتیجه همان‌طور که بود باقی می‌مانَد و حتی با شدت بیشتری به جایگاه نخستین خود بازمی‌گردد؛ اینکه: الف. مناظره‌کنندۀ بنده، قطعی‌بودنِ صدورِ این توقیع و حتی ظنی‌بودنِ صدور آن را نیز اثبات نکرده است. ب. همچنین قطعی‌بودنِ دلالتِ این توقیع بر مطلوبش را نیز اثبات نکرده است؛ بلکه برتری و حتی رجحان و متمایل‌بودنش به مطلوب را نیز اثبات نکرده است. این درحالی است که از نظر ما به چیزی که دلالت قطعی نداشته باشد عمل نمی‌شود و این دلالت قطعی، حلقه‌ای گم شده است و بدون اثبات آن، دست‌کشیدن بر خاروخاشاک خواهد بود. این سخن نهایی است. و سپاس و ستایش تنها از آنِ خداوند، آن پروردگار جهانیان است. توجه: این مناظره در روز ۲۵/۶/۲۰۱۲ شروع شد و در روز ۱۳/۷/۲۰۱۲ به پایان رسید که این تاریخِ آخرین پاسخ «علی(ع) صراط مستقیم است» بوده و پس از آن، طرف مقابل، «دانشجویی بر راه راست» ناگهان عقب‌نشینی کرد و تا امروز ۲۲/۷/۲۰۱۷ برای گفت‌وگو حاضر نشده است.

پا ورقی ها

[1] . کمال‌الدین و تمام‌النعمه، ص 516.

[2] . 1مرداد1396. (مترجم)

[3] . استحسان به معنای خارج‌شدن از مورد دلیل کلی به واسطۀ وجود مصالح موردی و جزیی است. (مترجم)

[4] . ضرب‌المثل عربی.