متن کتاب

انتشارات انصار امام مهدى (ع) مهدى ولى الله نويسنده: شهيد سيد ضياء موسوی ترجمه: کوثر انصاری چاپ اول 1435 هـ.ق – 2014 م بهمن ماه 1392 هجرى شمسى جهت اطلاعات بيشتر در مورد دعوت مبارک سيد احمد الحسن (ع) لطفاً از وبسايت ما بازديد فرماييد: http://almahdyoon.co http://almahdyoon.co/ir / و الحمد لله رب العالمين، و صلی الله علی محمد و آل محمد الأئمة و المهديين و سلم تسليماً

-مقدمه:

بسم الله الرحمن الرحيم ﴿قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلُ كَانَ أَكْثَرُهُم مُّشْرِكِينَ * فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ الْقَيِّمِ مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ يَوْمٌ لَّا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ يَوْمَئِذٍ يَصَّدَّعُونَ * مَن كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ وَمَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِأَنفُسِهِمْ يَمْهَدُونَ﴾، (بگو در زمين بگرديد و بنگريد فرجام كسانى كه پيشتر بوده [و] بيشترشان مشرک بودند چگونه بوده است * پس به سوى اين دين پايدار روى بياور پيش از آن‌كه روزى از جانب خدا فرا رسد كه برگشت‏ناپذير باشد و در آن روز [مردم] دسته دسته مى‏شوند * هر كه كفر ورزد كفرش به زيان اوست و كسانى كه كار شايسته كنند [فرجام نيك را] به سود خودشان آماده مى‏كنند).([1]) خداوند تبارک و تعالی بندگان خود را فرمان می‌‌دهد که بنگرند و تفکر کنند؛ نه اين‌که چشمان خود را ببندند و غفلت کنند. خداوند از همان آغاز خلقت انسآن‌ها را مورد آزمايش و امتحان قرار می‌‌دهد تا بد ذات از نيک سرشت غربال و جدا شود، و همواره اين امتحان و آزمايش به وسيله انبياء و فرستادگان و اوليای صالح خدا بوده است، و اين امتحان بندگان، با حضور يتيمان و مسکينان گرفته می‌‌شد، پس هر کس يتيمی‌ را پناه، و مسکينی را طعام دهد از اين آزمون رستگار شده، و آن‌که چنين نکند، به هلاکت رسيده است به عبارتی روشن‌تر، هر کس پيرو پيامبر يا فرستاده قوم خويش شود و به سيره ايشان عمل کند رستگار و پيروز گشته و هر کس ايشان را نافرمانی کند، در دنيا و آخرت زيان‌کار و نابود شده است. ای بندگان خدا بنگريد و تدبر کنيد همان‌طور که خدای عزيز و جليل و رسولش شما را امر می‌‌کنند نه آن‌گونه که هوی و هوس و بت‌های امروز، شما را امر می‌‌کنند، بت‌هائی که زبان شيطانی دارند و امت محمد (ص) با فرزندان حضرتش (ع)، مورد آزمايش قرار گرفته است تا آن‌ کس که به آنان بپيوندد، به حق پيوسته باشد و آن‌که آنان را گم کند، گمراه شود، و امروز ما و شما را خداوند سبحان، با امام مهدی (ع) و فرزندانش (ع) آزموده است تا ببيند ما و شما چه می‌کنيم. همانا ما شما را به ياری آنان و خذلان و رسوائی طاغوت سفيانی و عاملانش از پيشوايان کفر و ضلالت دعوت می‌کنيم و شما آنان را گرفتار چيزی جز عذاب رسوا کننده در زندگی دنيا و آخرت نخواهيد ديد. ******

-تقديم

اللهم صلّی علی محمد و آل محمد الأئمة و المهديين و سلم تسليماً وابستگی و آگاهی مردم نسبت به امام مهدی (ع) و رسول خدا (ص) و ديگر ائمه دچار کهنگی و فرسودگی گشته و تنها در ادعاء و الفاظ گنجانده شده است، همان‌طور که رسول الله (ص)به ما خبر داد، جز اسمش (اسلام) باقی نمی‌ماند. آری! مسلمانان امروز از اسلام خود رهايند و شيعيان نيز از تشيّع خود جدا می‌باشند. و اين قضيه در گذشته سابقه دارد همان‌گونه که يهود و نصاری از آن‌چه موسی و عيسی (ع) آوردند، منحرف شدند. شخص شيعی را می‌بينی که با زبان خود به حقانيّت امام مهدی (ع) به عنوان امام و حجت زمان و دوازدهمين وصی از اوصيای رسول خدا (ص) اعتراف می‌کند اما اين ادعاء خالی از هرگونه محتواست و بود و نبود آن يکسان است. چه بسا عدم اين ادعاء بهتر از هستی آن باشد؛ زيرا اين ادعاء، به نفاق می‌کشاند که اين‌گونه توصيف شده است که برای اُمت از کفر بدتر است. پس حجت و امام و ولی، شايسته نيست انسان تحت عنوانش باشد، اگر حتی مختصری همراه او نباشد و بر اساس شدت اين همراهی انسان يا نبود آن پيروان امام، با هم متفاوت می‌شوند يعنی مأموم و پيرو امام می‌شود و بر اين اساس، معتقد به چيزی نمی‌شود که مخالف نظر امام معصوم (ع) است و کاری را نمی‌کند، که موافق خواسته‌ی امام معصوم (ع) نباشد. اما اگر شخص تنها در لفظ، خود را تابع امام بداند اين امر در حقيقت ايمان زبانی و عاری از هرگونه عمل و مطابقت با نظر امام است، بلکه کار به آن‌جا می‌رسد که دشمنان امام معصوم، آن را می‌خواهند، همان‌طور که امروز فقهای بدکار چنين کرده‌اند، مثلاً به انتخابات و دستوری که خود وضع نهادند، و دست دادن با کفار که با اسلام می‌جنگند، و غير آن مشروعيّت بخشيده‌اند در حالی‌که خوب می‌دانند صدها روايات وارد شده است که از اين امور، به صورت قطعی نهی می‌کند. پس ولايت امام معصوم امروز در اغلب اگر نگويم هميشه، عنوانی لبريز از رياء و حُب شنود مردم از سخنشان شده است. به همين ترتيب، حال قرآن کريم است که فقط برای تبّرک و مجالس عزاء خوانده می‌شود، و عمل به آن به عنوان دستور الهی، ترک شده است. آن فرمان الهی که همواره قانون ساخته بشر را لعنت می‌کند. و به اين ترتيب مردم ثقلين، يعنی قرآن و عترت را ترک کردند و همراه با دشمنان خدای متعال و دشمنان رسولان و انبياء و اوليايش (ع) حرکت کردند، پس اجتماع مسلمانان عموماً و به خصوص اجتماع شيعه، به جامعه‌ای تبديل شد که اسلام و تشيّعش فقط اسمی است و نه بيشتر، و حقيقت و عمل آن با عنوانش در تضاد است جز آنان‌که خداوند به ايشان رحم کند و آنان کم‌يابند. رسول خدا (ص) قبل از هزار سال از اين رويداد خبر داده‌اند و فرمودند: (يأتي على الناس زمان إذا سمعت بإسم رجل خير من أن تلقاه، فإذا رأيته لقيته خيراً من أن تجربه، ولو جربته أظهر لك أحوالاً، دينهم دراهمهم، وهمهم بطونهم، وقبلتهم نساؤهم، يرکعون للرغيف، ويسجدون للدرهم، حيارى سكارى، لا مسلمين ولا نصارى)، (زمانی فرا خواهد رسيد كه شنيدن نام اشخاص بهتر از ملاقات با آنان است! و اگر با آنان ملاقات كردی بهتر از آزمودنشان است! اگر آنان را آزمودی هر خصلتی برای تو آشكار می‌گردد، دينشان پولشان است و همه سعی و تلاش آن‌ها برای شكم‌شان و قبله‌ی آنان زنانشان هستند، برای لقمه‌ای نان خم می‌شوند. و برای پول به سجده می‌افتند! (عباداتشان برای اهداف دنيا و ماديات است نه برای خدا) حيرت زده و مَستَند، نه مسلمانند و نه مسيحی هستند).([2]) آری آنان فقط نام و عنوان مسلمان را به دوش می‌کشند اما عملشان همانند عمل مسيحيان است و پيرو آن می‌شوند که طاغوتيان مسيحی امر می‌کنند، و با اسلام به مخالفت بر می‌خيزند در حالی‌که شگفت‌زده و مستند. اين کتاب اثر شهيد راه حق و قهرمان مجاهد، سيد ضياء موسوی ( است که قضيه‌ی ولايت الهی و رسول و ائمه و خصوصاً ولايت امام مهدی (ع) را مورد بحث قرار داده و به معنی ولايت و لوازم و موالی آن و نيز چگونگی خروج مردم از ولايت الهی می‌پردازد. در حقيقت شهيد سيد ضياء موسوی قبل از شهادت، کتاب خويش را به هيئت علمی انصار امام مهدی (ع) ارسال کرد تا به آن مراجعه و تکميل شود اما به سبب مشغله فراوان و دشواری وضعيت، اين امر به تأخير افتاد... اما در نهايت خداوند به بنده توفيق مراجعه و تکميل آن را عطاء کرد، با وجود اين‌که مراجعه و تصحيح آن تمام نشده، برخی اشتباهات را در عبارات ديدم و درصدد بر آمدم آن‌ها را با حفظ محتوا و عدم تغيير معنی تصحيح کنم و اين‌چنين برخی از روايات با معنی ذکر شده است و اين عادت هميشگی کتب انصار است و انضباط و درج احاديث به همراه منبع آن‌ها از سوی هيئت علمی و قبل از نشر، کامل می‌شود. پس برخی از روايات را از منابع‌‎شان استخراج کردم و برخی از توضيحات بيشتر را نيز در مورد آن‌ها اضافه کردم و هر چه را ذکر کرده بودم، بيان نمود؛ زيرا امکان نداشت که کتاب به مؤلف اصليش عرضه گردد پس از خداوند به خاطر اين همه تقصير و کوتاهی در حق، طلب آمرزش می‌کنم که او بهترين مولا و ياور است. اين کتاب حاصل و ثمره‌ی جُهد و تلاش سخنران حسينی، شهيد سيد ضياء موسوی است، سيدی که در اخلاق و ذکاوت و سلوک، گلی شکفته از باغ محمد و آل محمد (ع) است. او به واسطه شجاعت و فداکاری‌اش، شمشير برّنده‌ای بود که عظمتش در روز شهادتش به اوج رسيد. سلام بر او هنگامی‌که دستان برومندش در نگاشتن اين کلمات حق بر صفحات تاخت، و سلام بر او هنگامی که شهيدی وارسته، صبور، متوکل و خرسند بر زمين افتاد. سلام بر او و بر تمام شهيدان راه حق، آن قهرمانان راستين، چراغ‌های فروزان بر زمين. کسانی که هرگز از فزونی ظالمان بيم به دل خود راه ندادند و خون پاک خود را تنها برای آل محمد (ع) ارزانی داشتند و حقيرانه و خاضعانه در برابر حق و صاحب حق زانو زدند و شفاعت او را در دنيا و آخرت طلب کردند. سلام بر آن ارواح و خون‌های پاک و اجساد مطهر، سلامی از قلب سوخته در فراغ شما؛ از قلبی شکافته و آکنده از آتش عشق رحلت و پيوستن به شما، سلام بر شما تا زمانی که آسمان‌ها و زمين استوارند. به خدا سوگند! فراق از شما نزد ما سخت، و رحلت شما بسيار دردناک است؛ پس چشم‌ها گريان و سينه‌ها سوز می‌زند. شما به سوی پروردگار خود شتافتيد در حالی‌که بر سر خود، تاجی از جنس شهادت گذاشتيد. خوشا به سعادتتان!، گوارای وجودتان! که آن همان رستگاری بزرگ است، از خداوند به حق شما و به حق سروران ما و شما يعنی محمد و آل محمد (ع) مسئلت داريم که ما را به شما ملحق کند و پرونده اعمال ما را با مُهری که بر آن، شهادت بر ولايت صاحب عصر و زمان و شهادت بر وصی بر حق ايشان سيد احمد الحسن (ع) نگاشته شده، مختوم سازد. دل‌های ما ماتم‌زده و چشم‌ها گريان است، اما چيزی را بر زبان نمی‌رانيم که خشم خدا را بر انگيزد، و فقط به کلام سرور و مولايمان رسول خدا (ص) بسنده می‌کنيم و خداوند ما را کفايت است و او چه خوب وکيلی است و لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم و الحمد لله رب العالمين وکسانی‌که به آل محمد و پيروانشان ظلم کردند، به زودی خواهند دانست که به چه ظلمی گرفتار خواهند شد و عاقبت از آن مهدی (ع) و انصار مخلص اوست. شيخ ناظم العقيلى 1/شعبان/1429 هـ ق

-پيشگفتار

بسم الله الرحمن الرحيم ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا﴾، (ما امانت [الهى و بار تكليف] را بر آسمان‌ها و زمين و كوه‌ها عرضه كرديم پس از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناک شدند و[لى] انسان آن را برداشت راستى او ستمگرى نادان بود).([3]) حمد و سپاس خداوند جهانيان را سزاست که مرا آفريد و مرا تقدير کرد و هدايت نمود و مرا به راه حق محمد و آل محمد (ع) هدايت کرد؛ زيرا ايشان (ع) اولين کسانی هستند که خداوند را عبادت کردند و اولين موحّدان الهی هستند و آنان راهنمای به سوی خداوند هستند، همان‌طور که امام صادق (ع) فرمود: (... فنحن صنائع الله والخلق من بعد صنائع لنا...)، (ما آفريده‌های خدا هستيم و بعد از آن، آفريده‌ها را برای ما آفريد).([4]) پس هر کس خواهان معرفت خداوند باشد با شناخت و معرفت آنان (ع) آغاز می‌کند و به واسطه ايشان (ع)، خداوند سبحان شناخته و عبادت می‌شود. و با وجود ايشان، خداوند به خلائق روزی می‌دهد و آسمان‌ها و زمين با وجود آنان استوار گشته است. پس آنان نور الهی‌اند و حلقه‌ی اتصال بين خدا و خلائق و ريسمان محکم الهی هستند. آری! آنان (ع) امينان و اوليای الهی هستند، همان‌طور که امام حسين (ع) فرمودند: (اعطينا الله ما يريد فاعطينا ما نريد)، (هر آن‌چه که خدا می‌خواست را به او عطاء کرديم پس او نيز هر آن‌چه می‌خواستيم را به ما عطاء کرد).([5]) خدای سبحان نور ولايتش را به آنان داد و رسالتش را به آنان بخشيد، و اوليای خدا بر همه خلق شدند. برای بيان اين منزلت عظيم که خداوند آن را مخصوص بندگان صالح خويش از اولين و آخرين قرار داد، لازم است به آنان مراجعه شود تا به معرفت اين حقيقت ربانی و منزلت الهی برسيم. اين سخن دارای نقاطی است از جمله: 1ـ ولايت خداوند سبحان. 2ـ اوليای الهی بر خلق، محمد و آل محمد (ع) هستند. 3ـ امام مهدی (ع)، حافظ و نگهبان نور ولايت است. 4ـ ولايت امام مهدی (ع) و فرزندش مهدی اول، سيد احمد الحسن (ع)، زمينه ساز و آماده کننده زمينه برای قيام پدرشان محمد بن حسن المهدی (ع) است که قبل از امام مهدی (ع) خروج می‌کند، و آن ميزانی در قبول و پذيرش اعمال و رفتار و ملحقات آن می‌باشد. پس بر نوشتن اين متن‌هایِ روايت شده اعتماد می‌کنيم و وصيتی از رسول خدا (ص) را ذکر می‌نماييم: (وَإِنِّي فَرَطُكُمْ وَأَنْتُمْ وَارِدُونَ عَلَي الْحَوْضَ حَوْضِي غَداً وَهُوَ حَوْضٌ عَرْضُهُ مَا بَينَ بُصْرَى وَصَنْعَاءَ فِيهِ أَقْدَاحٌ مِنْ فِضَّةٍ عَدَدَ نُجُومِ السَّمَاءِ أَلَا وَإِنِّي سَائِلُكُمْ غَداً مَا ذَا صَنَعْتُمْ فِيمَا أَشْهَدْتُ اللَّهَ بِهِ عَلَيكُمْ فِي يوْمِكُمْ هَذَا إِذَا وَرَدْتُمْ عَلَی حَوْضِي وَمَا ذَا صَنَعْتُمْ بِالثَّقَلَينِ مِنْ بَعْدِي فَانْظُرُوا كَيفَ تَكُونُونَ خَلَفْتُمُونِي فِيهِمَا حِينَ تَلْقَوْنِي. قَالُوا: وَمَا هَذَانِ الثَّقَلَانِ يا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: أَمَّا الثَّقَلُ الْأَكْبَرُ فَكِتَابُ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ سَبَبٌ مَمْدُودٌ مِنَ اللَّهِ وَمِنِّي فِي أَيدِيكُمْ طَرَفُهُ بِيدِ اللَّهِ وَالطَّرَفُ الْآخَرُ بِأَيدِيكُمْ فِيهِ عِلْمُ مَا مَضَى وَمَا بَقِي إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ وَأَمَّا الثَّقَلُ الْأَصْغَرُ فَهُوَ حَلِيفُ الْقُرْآنِ وَهُوَ عَلِي بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَعِتْرَتُهُ (ع) وَإِنَّهُمَا لَنْ يفْتَرِقَا حَتَّى يرِدَا عَلَي الْحَوْضَ...). (آگاه باشيد كه من پيشتاز شما (در مرگ) هستم و شما در حوض (كوثر) بر من وارد خواهيد شد، حوض من، فردا وسعتى چون وسعت ميان بصره و صنعاء خواهد داشت، در آن پياله‏هايى از نقره به تعداد ستارگان آسمان است. آگاه باشيد، فردا كه وارد حوض من شديد از شما خواهم پرسيد در باره آن‌چه از شما به آن، چنين روزى گواهى گرفتم كه چه رفتارى كرديد و بعد از من با «ثقلين دو چيز گرانبها» چه كرديد؟ وقتى با من ملاقات نموديد، به من نظر بدهيد كه چگونه پس از من با آن‌ها رفتار كرديد؟ عرض کردند: يا رسول اللَّه اين دو چيز گران‌بهاء چيست؟ فرمود: چيز گران‌بهاى بزرگتر كتاب خداوند است كه واسطه‏اى است كشيده شده از خدا و من در دستان شما، كه يک طرف آن در دست خدا و طرف ديگرش در دست شماست، دانش گذشته و آينده تا روز قيامت در آن است، و اما چيز گران‌بهاى كوچک كه ملازم قرآن است، آن على بن ابى طالب و عترت او هستند و اين دو امانت از هم جدا نشوند تا وقتى كه در حوض (كوثر) بر من وارد شوند).([6]) تا از جمله‌ی کسانی نباشيم که تفسير به رأی کنيم و از هلاکت شدگان شويم و از دين‌مان خارج نشويم؛ دين محمد (ص) و علی و ائمه از فرزندانش (ع)؛- که همان دين پيامبران و رسولان است. همان‌طور که امام صادق (ع) می‌فرمايد: (من دخل في هذا الدّين بالرجال، اخرجه منه الرجال کما ادّخلوه، ومن دخل فيه بالکتاب والسّنّة زالت الجبال قبل از يزول)، (کسی که اشخاص و رجال او را وارد وادی دين کردند، اشخاص هم او را از دين بيرون می‌برند اما کسی که با ملاک و معيار (کتاب الهی و سنت، يعنی با پشتوانه‌ی محکم) وارد دين شده، کوه‌ها تکان می‌خورند ولی او تکان نمی‌خورد).([7]) خداوندا! به حق بسم الله الرحمن الرحيم، ما را از ثابت قدمان بر کلام در امامت قرار بده؛ زيرا ايمان نفسی که در گذشته ايمان نياورده است يا خيری در ايمان آوردنش به دست نياورده، به آن سود نمی‌رساند. خداوندا! ما را به همراه سيد احمد الحسن (ع) از جمله‌ی شهيدان قرار ده يا الله يا الله يا الله. ******

-مبحث اول

ولايت الهى

ولايت در معنای عام: ولايت در لفظ عامه به معنای کسی است که، سلطه و احاطه و مالکيّت بر مالش دارد يا در معنی ديگر تصرف صاحب بر آن‌چه در دست اوست. و سلطه و تسلط و احاطه تام و کامل بر همه چيز و تصرف حقيقی، جز به واسطه خدای سبحان، مُيَسَر نيست (و ولايت حقيقی برای خداوند سبحان است). ﴿تَبَارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾، (بزرگوار [و خجسته] است آن‌كه فرمانروايى به دست اوست و او بر هر چيزى تواناست).([8]) اما برای غير آن معبود سبحان، اين مالکيت اعتباری است: (وَ قَدْ سُئِلَ عَنْ مَعْنَى قَوْلِهِمْ لَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ إِنَّا لَا نَمْلِكُ مَعَ اللَّهِ شَيْئاً وَلَا نَمْلِكُ إِلَّا مَا مَلَّكَنَا فَمَتَى مَلَّكَنَا مَا هُوَ أَمْلَكُ بِهِ مِنَّا كَلَّفَنَا وَمَتَى أَخَذَهُ مِنَّا وَضَعَ تَكْلِيفَهُ عَنَّا)، هنگامى كه از امام (ع) پرسيدند معناى لا حول و لا قوّة الاّ باللّه را (هيچ نيروى فكرى و ظاهرى نيست مگر به اراده و خواست خدا) فرمود: (ما داراى چيزى نيستيم با خدا (شريک او نيستيم) و دارنده‌ى چيزى نمى‌شويم (از عقل و جان و مال...) مگر آن كه او ما را بدهد و مالک گرداند، پس هر گاه ما را مالک چيزى فرمود، كه او از ما مالک‌تر است، به ما نسبت به آن چيز دستور و تكليفى مى‌نمايد كه بايد انجام دهيم و هر گاه از ما گرفت، تكليف آن را هم از ما بر مى‌دارد).([9]) اين سخنان از امير المؤمنين (ع) سرور موحّدان و از اهل بيت نبوّت است اما آنان هرگز خود را همراه خدا، مالک چيزی نمی‌دانند جز آن‌چه خدا به ايشان بخشيد و آن معبود سبحان، ايشان را مالک آن قرار داد به همان ميزان که خودش می‌خواست. آری، پادشاهی، و همه ملک از آن خدای يگانه‌ای است که شريکی ندارد. در کتاب متشابهات جلد يک اثر سيد احمد الحسن (ع) در تفسير: (انّ الله يحول بين المرء وقلبه)، (خداوند بين انسان و قلبش حائل است) سيد (ع) فرمودند: (همانا امام معصوم، نزديک‌ترين مخلوق به انسان مؤمن است با اين وجود می‌بينيم که خدا از معصوم هم به انسان نزديک‌تر است يعنی بين انسان و قلبش (يعنی معصوم) حائل می‌شود). (هر کس خواهان اطلاعات بيشتر است به آن مراجعه کند). پس موجودی به وجود نمی‌آيد مگر به واسطه خدا، همه چيز، داخل در ولايت خدايند. کوچک و بزرگ و حقير و عزيز. و امير المؤمنين (ع) هنگامی‌که شنيدند شخصی کلمه استرجاع (إنا للّه و إنا إليه رجعون) را بر زبان جاری کرد، فرمودند: (انّ قولنا (انّا لله) إقراراً علی أنفسنا بالملک وقولنا انّا إليه راجعون إقراراً علی انفسنا بالهلک)، (با گفتن «إنا للّه» اقرار به مالکيّت خدا بر خود می‌کنيم و با گفتن «إنا إليه راجعون» به هلاکت و مرگ خود اقرار کرده‌ايم).([10]) بهترين سخنان برای خاتمه، دعای امام زين العابدين (ع) است که در هر صبحگاه و شامگاه می‌فرمود: (...أَصْبَحْنَا وَ أَصْبَحَتِ الْأَشْيَاءُ كُلُّهَا بِجُمْلَتِهَا لَكَ سَمَاؤُهَا وَأَرْضُهَا، وَمَا بَثَثْتَ فِي كُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا، سَاكِنُهُ وَمُتَحَرِّكُهُ، وَمُقِيمُهُ وَشَاخِصُهُ وَمَا عَلَا فِي الْهَوَاءِ، وَمَا كَنَّ تَحْتَ الثَّرَى. أَصْبَحْنَا فِي قَبْضَتِكَ يَحْوِينَا مُلْكُكَ وَسُلْطَانُكَ، وَتَضُمُّنَا مَشِيَّتُكَ، وَنَتَصَرَّفُ عَنْ أَمْرِكَ، وَنَتَقَلَّبُ فِي تَدْبِيرِكَ، لَيْسَ لَنَا مِنَ الْأَمْرِ إِلَّا مَا قَضَيْتَ، وَلَا مِنَ الْخَيْرِ إِلَّا مَا أَعْطَيْتَ)، (اى خدا ما‌ شب را‌ صبح كرديم ‌و‌ همه اشياء مانند ما‌ شب را‌ روز كردند، در‌ حالى كه‌ همه موجودات عالم از‌ آسمان ‌و‌ زمين عالم ‌و‌ آن‌چه منتشر كرده‌اى در‌ هر‌ يک از‌ آسمان ‌و‌ زمين، از‌ آرام ‌و‌ جنبنده‌ی آن‌ها، و مقيم ‌و‌ شاخص آن‌ها ‌و‌ آن‌چه در‌ جوّ هوا بالا رفته، ‌و‌ آن‌چه در‌ زير زمين پنهان شده است، همگى شب را‌ صبح كرديم، در‌ حالتى كه‌ تمام در‌ قبضه‌‌ى‌ قدرت توايم و‌ ملک و‌ اقتدارت بر‌ ما‌ محيط است و‌ مشيت ‌و‌ خواستت بر‌ جميع ما‌ شامل است. تمام تصرّفات احوال ما‌ به‌ امر نافذ خواهد بود‌ ‌و‌ تحولات ما‌ همه به‌ حسن تدبير توست، هيچ امر ‌و‌ اقتدارى براى ما‌ جز به‌ قضاء و قدر نخواهد بود تو ‌و‌ هيچ گونه خيری به‌ ما‌ جز به‌ عطاى تو‌ نخواهد رسيد).([11]) ******

-مبحث دوم

اولياء بر خلق، محمد و آل محمد (ع) هستند

خداوند اراده کرد که با مخلوقات خود روبرو شود و در ملک خويش آشکار شود تا مخلوقات بدانند که مالک آن خدائی يگانه و فرد و بي نياز است که نه می‌زايد و نه زاييده شد و هيچ کس مشابه او نيست و او بر همه چيز سيطره دارد و ولّی و پادشاه است و او کسی است که آن را به وجود آورد و بنيان گذارد و خلق کرد و با فضل و احسان خويش بر آن منّت نهاد و آن را چيزی قابل ذکر قرار داد بعد از آن‌که هيچ چيز نبود. در حالی که در عدم و نيستی بود، آن را ايجاد کرد و ظلمتش را با نور خويش (که پاک و منزه است) روشن ساخت اما مواجهه و ظهور در برابر خلق چگونه مُيَسَر می‌گردد؟!! خداوند سبحان، با اوليای خويش، محمد و آل محمد (ع)، با خلق خود روبرو شد و در حديث قدسی آمده است (کنت کنزاً مخفياً فاحببت ان يعرف فخلقت الخلق لاعرف...)، (گنجی پنهان بودم، دوست داشتم شناخته شوم پس خلق را آفريدم تا مرا بشناسد...).([12]) و عبارت (خلق را آفريدم تا شناخته شوم) يعنی محمد و آل محمد را آفريدم تا شناخته شوم. آری! به وسيله‌ی محمد و آل محمد (ع)، خداوند سبحان شناخته و عبادت می‌شود. و در حديثی از معصوم (ع) آمده است: (لا تتفکّروا في ذات الله بل فکروا في خلق الله)، (در ذات خداوند تفکر نکنيد بلکه در خلقت او تدبر کنيد).([13]) يعنی برای رسيدن به خدا و عبادت او، به محمد آل محمد بينديشيد؛ زيرا بنده حقيقی و انسان کاملی که خداوند را به طور حقيقی شناخت و در مورد خداوند خالص گرديد، محمد بن عبد الله (ص) بود. و در روايتی از علی بن ابی طالب (ع) آمده است: (مررت يوما برجل... الي ان قال – الکلام لرسول الله (ص): نظر الله سبحانه الی اهل الارض نظرة فاختارني منهم ثمّ نظر نظرة فاختار علياً اخي و وزيري...)، (روزی از مردی رد می‌شدم که کلام رسول الله (ص) را روايت می‌کرد که فرمودند: خداوند سبحان به اهل زمين نظری کرد، پس مرا از آن اختيار نمود، سپس نظر ديگری انداخت و علی برادرم و وزيرم را اختيار کرد).([14]) اين نگاه از طرف خدای سبحان و متعال بدون مقدمه از رسول الله (ص) نبود بلکه منشأ اصلی اين نگاه و انتخاب، چيز ديگری است، هنگامی‌که خدا از مخلوقات خويش پرسيد (أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ؟)، (آيا من پروردگار شما نيستم؟) پاسخ از مجموعه خلق متفاوت بود، و مجموعه‌ای پاسخ نداد اما اولين کسی که پاسخ داد، رسول الله محمد (ص) بود، پس نخستين امتحان و نخستين شخص سر بلند در آن امتحان، رسول الله محمد (ص) بود. پس اين نگاه، و اين جواب، اثری دارد و اين اثر آن است که خداوند، ايشان (ص) را به نور ولايت خويش اختصاص داد و به رسالت خويش گمارد، پس رسول الله (ص) در عالم لاهوت آيينه‌ای شد که هر آن‌چه در عالم لاهوت موجود است را منعکس می‌کند و هر آفريده چه از پيامبران مرسل و چه از ملائکه مقربين يا اوصيای پاک يا غير آن‌ها از محمد (ص) آموختند. مفضل گويد: به ابا عبد الله (ع) عرض کردم: (كيف كنتم حيث كنتم في الأظلّة؟ يا مفضل کنا عند ربّنا ليس عنده احد غيرنا في ظلّة خضراء نسبّحه ونقدّسه ونهلّله ونمجده وما من ملک مقرّب ولا ذي روح غيرنا حتی بدأ له في خلق الأشياء، فخلق ما شاء کيف شاء من الملائکة وغيرهم ثمّ انهی علم ذلک الينا)، (چگونه بوديد زمانى كه در اظله قرار داشتيد؟! فرمود اى مفضل در نزد خدا بوديم در حالى كه كسى غير از ما، در اظله خضراء وجود نداشت، تسبيح، تقديس و تمجيد خدا مى‌كرديم نه ملک مقربى و نه ذى روحى بود؛ تا اين‌كه هر چه را، هر طور كه مى‌خواست آفريد، و علم آن‌ها را به ما وا گذاشت).([15]) و مانند اين معنی وارد شده است که حضرت (ص) فرمودند: (فلمّا سبحنا سبحت الملائکة ولمّا قدسنا، قدست الملائکة ولما هللنا، هللت الملائکة)، (پس هنگامی که خدا را تسبيح کرديم، ملائکه نيز تسبيح کردند و هنگامی که او را تقديس کرديم، ملائکه نيز تقديس کردند و هنگامی که تهليل کرديم، ملائکه نيز تهليل کردند).([16]) بآل محمد عرف الصواب ** وفي أبياتکم نزل الکتاب هم حجج الإله علی البرايا ** بهم وبجدهم لايستراب راه نيكى به وسيله‌ی آل محمد (ع) شناخته شد، و كتاب خدا قرآن در خانه آنان فرود آمد. آنان حجت‌هاى خدا بر مردم‌اند، درباره آنان وجدشان جاى هيچ گونه شک و ريبی نيست. و قرآن کريم می‎فرمايد: ﴿الم * ذَلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ﴾، (الف لام ميم * اين است كتابى كه در [حقانيت] آن هيچ ترديدى نيست [و] مايه هدايت تقواپيشگان است).([17]) همانا ايشان (ع) همان کتاب هستند که در آن هيچ شکی نيست ﴿هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ﴾، (مايه هدايت تقواپيشگان است) و آنان هدايت‌گر کسانی هستند که خواهان سير به سوی خدای سبحان و متعال‌اند، و آنان (ع) با نور خويش و نوری که در آنان نازل شده، راه را برای آن راه رفته به سوی الله، روشن می‌سازند. و برای آن‌که پی ببريم، چگونه رسول الله (ص) نخستين پيروز تاريخ گرديد همراه من بياييد و به زهد و پرهيزگاری ايشان (ص) در دنيا بنگريد که چگونه رسول خدا به ديده‌ی حقارت و پستی به دنيا نگاه می‌کرد و هرگز به آن توجه نداشت. برای اين کار بايد با علی ابن ابی‌طالب (ع) در نزد رسول خدا (ص) بنشينيم تا در ايشان اسوه‌ی نيکوئی برای ما باشد. امير المؤمنين (ع) فرمودند: (فَتَأَسَّ بنَبيّکَ الأطْيَبِ الاأطْهَر (ص)‌ فَإنَّ فيه‌ أُسوَةً لِمَنْ تَأسّی‌ وعَزاءً لِمَن‌ تَعَزّی‌ وأحَبُّ العباد الی‌ اللهِ المُتَأسّي‌ بنَبيّه‌ والمُقْتَصُّ لاِثرِه‌، ولقد کان‌ (ص)‌ يأکل‌ علی‌ الأرض‌ ويجلس‌ جِلسَةَ العبد، ويَخصِفُ بيده‌ نعلَه‌، ويرقَعُ بيده‌ ثوبَه‌، ويرکَبُ الحمارَ العاري‌ ويردِفُ خلفَه‌، قد حقّر الدنيا وصغّرها، وأهوَنَ بها وهَوَّنها، وعَلِمَ أنَّ الله زواها عنه‌ اختياراً، وبَسَطها لِغيره‌ احتقاراً، فَاَعرَضَ عن‌ الدنيا بقلبه‌، وأمات‌ ذِکرَها عن‌ نفسِه‌، وأَحَبَّ أن‌ تَغيبَ زينَتُها عن‌ عَينه‌، لکَيْلا يتّخِذَ منها رياشاً، أو يرجُوَ فيها مَقاماً. بَلَّغَ عن‌ رَبّه‌ مُعذِراً، ونَصَحَ لاِمَّتِهِ مُنذِراً، ودعا الی‌ الجنّة‌ مُبَشِّراً وخَوَّفَ مِن‌ النار مُحَذِّراً)، (از پيامبر پاک‌ و پاکيزه‌ات‌ (ص)‌ پيروی‌ کن‌، زيرا راه‌ و رسمش‌ سرمشقی‌ است‌ برای‌ آن‌ کس‌ که‌ بخواهد تأسّی‌ جويد و نسبت‌ او انتسابی‌ است‌ عالی‌ برای‌ کسی‌ که‌ بخواهد منتسب‌ گردد، و محبوب‌ترين‌ بندگان‌ نزد خداوند کسی‌ است‌ که‌ از پيامبرش‌ سرمشق‌ گيرد و قدم‌ به‌ جای‌ قدم‌ او گذارد. رسول‌ خدا (ص) روی‌ زمينِ بدون‌ فرش‌ می‌نشست‌ و غذا می‌خورد، و با تواضع‌ هم‌چون‌ بردگان‌ جلوس‌ می‌کرد، با دست‌ خويش‌ کفش‌ و لباسش‌ را وصله‌ می‌فرمود و بر مرکب‌ برهنه‌ سوار می‌شد و حتی‌ کسی‌ را پشت‌ سر خويش‌ سوار می‌نمود، محمّد (ص) دنيا را به‌ هيچ‌ می‌انگاشت‌ و آن‌ را در نظر ديگران‌ بی‌مقدار و حقير معرّفی‌ می‌کرد. به‌ دنيا بی‌اعتناء بود و آن‌ را پست‌ و بی‌ارزش‌ نشان‌ می‌داد. او می‌دانست‌ که‌ خدا دنيا را به‌ ميل‌ خويش‌ از او دور گردانيده‌، و چون‌ فرومايه‌ است‌، آن‌ را در نظر ديگران‌ جلوه‌ داده‌ و نصيب‌ آنان‌ کرده‌ است‌، بدين‌ جهت‌ رسول‌ خدا صلّی‌ (ص)‌ با ميل‌ و علاقه‌ی‌ قلبی‌ خود از دنيا دوری‌ کرده‌ و حتی‌ نام‌ آن‌ را از جان‌ خويش‌ بيرون‌ رانده‌ بود. محمّد (ص)‌ دوست‌ می‌داشت‌ که‌ زينت‌ و آرايش‌ دنيا را به‌ چشم‌ نبيند تا از آن‌ لباس‌ آراسته‌ نخواهد، يا به‌ مقامی‌ چشم‌ ندوزد و اقامت‌ در آن‌ را آرزو نکند. هدف‌ او تنها اين‌ بود که‌ نهايت‌ کوشش‌ خود را در امر تبليغ‌ به کار بندد و امّت‌ خويش‌ را از عذاب‌ الهی‌ ترسانيده‌، پند و اندرزشان‌ دهد، و به‌ آنان‌ مژده‌ی‌ بهشت‌ دهد و از آتش‌ دوزخ‌ بر حذرشان‌ دارد).([18]) و خداوند فرستادگان و پيامبران خويش را به عنوان بشارت دهنده و بيم دهنده، به سوی خلق بر انگيخت: ﴿وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلاَّ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ فَمَنْ آمَنَ وَأَصْلَحَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ﴾، (و ما پيامبران [خود] را جز بشارت‌گر و هشدار دهنده نمى‏فرستيم پس كسانى كه ايمان آورند و نيكوكارى كنند بيمى بر آنان نيست و اندوهگين نخواهند شد).([19]) تا در ميان اهل زمان خود حجتی باشد که زمين با وجود او پايدار گردد و امانی برای اهل زمين باشد، تا آن‌که ارسال انبياء (ع) با محمد (ص) خاتمه يافت و بعد از اين‌که رسول الله به نبوّت خاتمه داد، ارسال ائمه (ع) را آغاز کرد و به عبارتی روشن‌تر، رسول خدا (ص) (پايان دهنده‌ی نبوّت و گشاينده‌ی امامت است) و اين همان معنائی است که در زيارت رسول الله (ص) آمده است: (... الخاتم لما سبق والفاتح لما استقبل)، (... خاتم پيامبران پيشين و گشاينده درهاى بسته).([20]) پس نخستين کسی که نور ولايت محمد (ص) با او گشوده شد، علی بن ابی‌طالب (ع) بود که نزديک‌ترين و شايسته‌ترين و عارف‌ترين مردم به محمد (ص) با گواه و شهادتی از جانب خداوند در کتابش و در سنّت رسول الله (ص) بوده و خداوند می‌فرمايد: ﴿وَوَهَبْنَا لَهُم مِّن رَّحْمَتِنَا وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِيًّا﴾، (و از رحمت خويش به آنان ارزانى داشتيم و ذكر خير بلندى برايشان قرار داديم).([21]) خدای سبحان می‌فرمايد: ﴿وَوَهَبْنَا لَهُم مِّن رَّحْمَتِنَا وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِيًّا﴾، (و از رحمت‏ خويش به آنان ارزانى داشتيم و ذكر خير بلندى برايشان قرار داديم). يعنی آن زبان صادق، علی بن ابی‌طالب (ع) است که آيه بدون هيچ تأويل به صراحت اعلام می‌کند([22]) و رسول خدا (ص) فرمود: (هر کس که من مولای اويم اينک علی مولای اوست، خداوندا دوست‌دار او را دوست بدار و با دشمنش دشمنی کن).([23]) و آيات قرآنی و احاديث نبوّی بسياری در خصوص اثبات ولايت امير المؤمنين (ع) و يک به يک ائمه بعد از ايشان (ع) آمده است و اين امر در به نّص رسول الله (ص) و در روايت امير المؤمنين (ع) موجود است که فرمودند: (... ألستم تعلمون إن الله عز وجل أنزل في سورة الحج: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَافْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ * وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمينَ مِن قَبْلُ وَفِي هَذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ﴾. فقام سلمان ( عند نزولها فقال يا رسول الله من هؤلاء الذين أنت شهيد عليهم وهم شهداء علی الناس الذين اجتباهم الله ولم يجعل عليهم في الدين من حرج ملة إبراهيم؟ فقال رسول الله (ص): عنی الله تعالی بذلک ثلاثة عشر انساناً أنا وأخي علياً وأحد عشر من ولده...)، (... آيا نمی‌دانيد که خدای عزيز و جليل در سوره حج فرمود: (اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد ركوع و سجود كنيد و پروردگارتان را بپرستيد و كار خوب انجام دهيد باشد كه رستگار شويد * و در راه خدا چنان‌ كه حق جهاد [در راه] اوست جهاد كنيد اوست كه شما را [براى خود] برگزيده و در دين بر شما سختى قرار نداده است آيين پدرتان ابراهيم [نيز چنين بوده است] او بود كه قبلاً شما را مسلمان ناميد و در اين قرآن نيز همين مطلب آمده است تا اين پيامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشيد). سلمان در هنگام نزول آيه بلند شد و گفت: ای رسول الله، آن‌هائی که شما بر آن‌ها گواهی و آنان بر مردم گواه‌ند که خدا آن‌ها را برگزيد و از ملت ابراهيم بر آن‌ها حرجی قرار نداده کيستند؟ رسول الله (ص) فرمود: منظور خدای متعال سيزده انسان بود، من و برادرم و یازده نفر از فرزندانش...).([24]) و نيز بايد بدانيم که امامت، عهد و وصيّت و امانتی از جانب پروردگار به پيامبرش محمد (ص) است. همان‌طور که از اهل بيت نبوّت (ع) روايت شده. در حديثی از عمر بن اشعث آمده که گويد: (سمعت أبا عبد الله جعفر بن محمد (ع) يقول ونحن عنده في البيت نحو عشرين رجلاً فأقبل علينا وقال: لعلکم ترون أن هذا الأمر في الإمامة الی الرجل منا يضعه حيث يشاء؟ والله أنه لعهد من الله نزل علی رسول الله (ص) الی رجال مسمين رجل فرجل حتی تنتهي الی صاحبها)، (از امام صادق (ع) شنيدم - در حالی‌که ما نزديک بيست نفر در خانه نزد ايشان بوديم؛ به ما خطاب کرده و فرمودند: (آيا ديديد كه وصيت كننده از ما به هر كس كه بخواهد وصيت كند؟ نه به خدا سوگند؛ در صورتی كه آن عهدی از خداوند و رسولش (ص) به مردی بعد از مرد ديگر تا اين كه امر به صاحبش به پايان برسد).([25]) معاذ بن کثير از ابی عبد الله جعفر بن محمد (ع) روايت می‌کند که فرمودند: (إن الوصية نزلت من السماء علی محمد کتاباً، لم ينزل علی محمد (ص) کتاب مختوم إلا الوصية. فقال جبرئيل (: يا محمد هذه وصيتک في أمتک عند أهل بيتک فقال رسول الله (ص): أي بيتي يا جبرئيل؟ قال: نجيب الله منهم وذريته ليرثک علم النبوة...)، (به راستی كه وصيت به صورت كتابی از آسمان بر محمد (ص) نازل گرديد، و نامه‌ی مهر شده‌ای جز وصيت بر آن حضرت نازل نشد، جبرئيل عرض كرد: ای محمد اين است وصيت تو در امتت كه نزد خاندان تو خواهد بود. رسول خدا (ص) فرمود: ای جبرئيل كدام خاندانم؟ عرض كرد: برگزيدگان خدا از آن‌ها و دودمانشان. تا علم نبوت را از تو ارث برند...).([26]) و زراره از جعفر محمد بن علی (ع) نقل می‌کند: (سألته عن قول الله عز وجل: ﴿إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤدُّواْ الأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُم بَيْنَ النَّاسِ أَن تَحْكُمُواْ بِالْعَدْلِ إِنَّ اللّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُم بِهِ إِنَّ اللّهَ كَانَ سَمِيعًا بَصِيرًا﴾، قال أمر الله الإمام منا ان يؤدي الإمامة الی الإمام بعده ليس له ان يزويها عنه، ألا تسمع الی قوله: ﴿وَإِذَا حَكَمْتُم بَيْنَ النَّاسِ أَن تَحْكُمُواْ بِالْعَدْلِ إِنَّ اللّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُم بِهِ إِنَّ اللّهَ كَانَ سَمِيعًا بَصِيرًا﴾، إنهم الحکام أو لا تری انه خاطب بها الحکام؟). از ايشان در مورد فرموده‌ی خداوند متعال پرسيدم: (خدا به شما فرمان مى‏دهد كه سپرده‏ها را به صاحبان آن‌ها رد كنيد و چون ميان مردم داورى مى‏كنيد به عدالت داورى كنيد در حقيقت نيكو چيزى است كه خدا شما را به آن پند مى‏دهد خدا شنواى بيناست)، فرمودند: خداوند به هر امام از ما امر کرده که امامت را به امام بعدی تسليم کند و جايز نيست از آن را از او منع کند، آيا کلام خداوند را نشنيده‌ای که فرمود: (و چون ميان مردم داورى مى‏كنيد به عدالت داورى كنيد در حقيقت نيكو چيزى است كه خدا شما را به آن پند مى‏دهد خدا شنواى بيناست)، به راستی که حکام ايشان هستند يا نديده‌ای که خداوند با اين آيه، حکام را خطاب می‌کند).([27]) پس از اين سه روايت در می‌يابيم که امامت مربوط به اختيار شخص يا اشخاص نمی‌باشد؛ يعنی از طريق شورا و اختيار مردم نيست بلکه مبدأ تعيين آن، از سوی خدا، برای رسول الله (ص) است؛ زيرا آنان (ع) نزديک‌ترين مردم به پيامبران هستند، همان‌طور که امير المؤمنين (ع) فرمودند: (إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِالْأَنْبِيَاءِ أَعْلَمُهُمْ بِمَا جَاءُوا بِهِ)، (نزديک‌ترين مردم به پيامبران، داناترين آنان است، به آن‌چه كه آورده اند).([28]) و سيره و تاريخ ثابت می‌کند که ائمه (ع) داناترين مردم به آن‌چه که انبياء از کتب آسمانی و به جز آن، از مواريث انبياء تا خاتم آنان (ص) که با قرآن آمد، می‌باشند و آنان در کودکی و بزرگ‌سالی، داناترين مردم هستند و وارثان انبيائند همان‌طور که در حديث آمده است: (العلماء ورثة الأنبياء)، (علماء وارثان انبياء هستند).([29]) آنان علمائی هستند که وارثان انبيای الهی می‎باشند و غير از اين نيستند و اگر کسی چنين مرتبه‌ای را ادعاء می‌کند بايد با چيزی بيايد که انبيای خدا، موسی و عيسی و محمد (ع)، آمدند يعنی با يقين و نه با شک و ترديد، همان‌طور که اهل بيت (ع) اين‌گونه بودند. امام صادق (ع) می‌فرمايد: (... نحن العلماء وشيعتنا المتعلّمون و سائر النّاس غثاء...)، (ما علماء هستيم و شيعه‌ی ما تعليم ‌يافتگان و باقی مردم خار و خاشاک‌اند).([30]) و امام زين العابدين (ع) در صحيفه سجّاديه خويش در دعای صلوات بر محمد و آل محمد (ع) فرمودند: (اللهم يا من خص محمدا وآله بالکرامة وحباهم بالرّسالة وخصّهم بالوسيلة وجعلهم ورثة الأنبياء وختم بهم الأوصياء والأئمّة)، (بار خدايا! ای که محمد و آل محمد را به کرامت مخصوص فرمودی و رسالت را بدان‌ها مرحمت نمودی و آنان را به وسيله بودن مخصوص فرمودی و آنان را ورثه‌ی انبياء قرار دادی و بدان‌ها وصايت و امامت را ختم فرمودی...).([31]) پس امامت، عهد خدا و وصيّت خدا و امانت خدا است و ممکن نيست که به نادان داده شود و خداوند سبحان می‌داند که رسالت خويش را در کجا قرار دهد، و هر امام معصوم علم و آن‌چه که از پدران قبل از خويش به ارث برد را به امام بعد از خود تسليم می‌کند، پس کجاست کسی که می‌گويد امام مهدی (ع) بدون هيچ واسطه‌ای از علومش به من داده است؟! و علی بن ابراهيم با استناد از فضاله بن ايوب، گويد: (سئل الرضا (ع) عن قول الله عز وجل: ﴿قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْرًا فَمَن يَأْتِيكُم بِمَاء مَّعِينٍ﴾. فقال (ع): ماؤکم أبوابکم أي الأئمة، والأئمة أبواب الله بينه وبين خلقه ﴿فَمَن يَأْتِيكُم بِمَاء مَّعِينٍ﴾، يعنی بعلم الإمام)، (از حضرت رضا (ع) درباره‌ی اين سخن خداوند سؤال شد که (بگو اگر آب شما فرو نشيند پس چه کسی به شما آب روان می‌رساند) فرمود: (ماؤکم) به معنای اَبْوابکم و مقصود ائمه (ع) است، ائمه ابواب خداوند ميان او و خلقش هستند (پس چه کسی به شما آب روان می‌رساند) مقصود از (آب روان) علم و دانش امام است).([32]) اين امر محقق نمی‌گردد مگر با وجود مهديين و بخصوص مهدی اول که قبل از امام مهدی (ع) خروج می‌کند و به سوی آن حضرت دعوت می‌کند و با علم امام مهدی (ع) می‌آيد و در صورتی که اين شخص، همان سيد احمد الحسن وصی و فرستاده‌ی امام مهدی (ع) است. و در حديثی از امير المؤمنين (ع) نقل شده که حضرت فرمود: (ألا انّ العلم الّذي هبط به آدم من السّماء الی الأرض وجميع ما فضلت به النّبيون إلی خاتم النّبيين في عترة خاتم النّبيين فأين يتاه بکم بل أين تذهبون يا من نسخ من أصلاب أصحاب السّفينة هذا مثلها فيکم فکما نجي في هاتيک من نجي فکذالک ينجو من هذه من ينجو – ويل لّمن تخلّف عنهم يعني عن الائمة (ع))، (آگاه باشيد. آن علمی را که آدم با خود از آسمان به زمين آورد، با جميع آن‌چه را که پيغمبران بدان برتری جستند تا خاتم پيامبران، در نزد من است و در نزد عترت خاتم النبيين است. پس چرا در وادی ضلالت گم می‌شويد ؟ بلکه شما کجا می‌رويد ؟).([33]) پس همه‌ی ما در مورد اهل بيت (ع) مورد سؤال واقع می‌شويم و همه مردم در مورد حجت خدا بر زمين و امام بازخواست خواهند شد و بر آنان واجب است که در پی گرفتن خبری از او باشند و به آثارش اقتداء کنند و در تفسير: ﴿ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ﴾، (سپس در همان روز است كه از نعمت [روى زمين] پرسيده خواهيد شد). آمده است: طبرسی از عياشی در حديثی طولانی روايت می‌کند: (قال: سأل أبو حنيفة أبا عبد الله (ع) عن هذه الآية، فقال له: ما النعيم عندک يا نعمان؟ قال: القوت من الطعام والماء البارد. فقال: لئن أوقفک الله بين يديه يوم القيامة حتی يسألک عن کل أکلة أکلتها أو شربة شربتها ليطولن وقوفک بين يديه؟! فقال: فما النعيم جعلت فداک؟ قال: نحن أهل البيت النعيم الذي أنعم الله بنا علی العباد وبنا ائتلفوا بعد ما کانوا مختلفين وبنا ألف الله بين قلوبهم فجعلهم إخواناً بعد أن کانوا أعداءاً وبنا هداهم الله للإسلام وهو النعمة التي لاتنقطع، والله سائلهم عن حق النعيم الذي أنعم به عليهم وهو النبي (ص) وعترته (ع))، (امام صادق (ع) از ابی حنيفه سؤال فرمودند: (اين نعمت نزد تو چيست ای نعمان؟ عرض کرد: غذا و خوردنی‌ها و آب سرد (نوشيدنی‌هاست). حضرت فرمودند: اگر بنا باشد خدا در روز قيامت آن‌قدر تو را در مقابل خود نگه دارد تا سؤال کند از تو از هر خوردنی که خوردی و هر نوشيدنی که آشاميدی ايستادنت نزد خدا خيلی زياد طول نمی‌کشد؟ گفت: چرا! سپس گفت: فدايتان شوم پس نعيم چيست؟ - فرمودند: ما اهل بيت همان نعمتی هستيم که خدا به بندگان نعمت داد و به وسيله‌ی ما، بندگان بعد از اين‌که اختلاف کردند، متحد شدند و به وسيله‌ی ما خدا بين قلب‌هايشان الفت داد و آن‌ها را برادر قرار داد بعد از اين‌که دشمن بودند، و به وسيله‌ی ما آنان را به اسلام هدايت کرد، و آن، همان نعمتی است که قطع نمی‌شود و خداوند از حق نعمتی که داده است سؤال (بازخواست) می‌کند و آن نعمت همان نبی اکرم (ص) و عترت ايشان (ع) هستند).([34]) پس فرو رفتن در شخصيّت سلوک امام مهدی (ع) همان سير و توجه در مسير معرفت خدای سبحان است: (وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى)، (و از سر هوس سخن نمى‏گويد * و از سر هوس سخن نمى‏گويد). و به اين ترتيب، معرفت امام مهدی (ع) واجب است همان‌طور که وضوء برای ادای نماز واجب است. آيا نماز بدون طهارت پذيرفته می‌شود؟ هرگز نماز بی وضوء پذيرفته نمی‌شود و مشروعيّتی هم ندارد، در نتيجه نماز بدون وضوء و طهارت يک نماز لغو و بی‌فايده است و سپس واجب است که انسان در هر حالتی که هست، خود مراحل وضوء را انجام دهد (لا تشرک بعبادة ربّک أحداً)، (در عبادت پرودگارت کسی را شريک قرار مده).([35]) حال چه انسانِ عالمی باشد و چه نادان. پس معرفت امام مهدی (ع) بر هر انسانی واجب بوده، که شخصاً به اين معرفت دست يابد حتی اگر جاهل يا عالم باشد، هم‌چنين روايت شده: (أن أبا بصير سأل الإمام الباقر (ع) عن قول الله تعالی: ﴿يُؤتِي الْحِكْمَةَ مَن يَشَاءُ وَمَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ﴾، ما معنی ذلک؟ فقال: معرفة الإمام وإجتناب الکبائر ومن مات وليس في رقبته بيعة لإمام، مات ميتة جاهلية. ولا يعذر الناس حتی يعرفوا إمامهم فمن مات وهو عارف لإمامه لم يضره تقدم هذا الأمر أو تأخر، فکان کمن هو مع القائم في فسطاطه. قال: ثم مکث هنيئة ثم قال: لا بل کمن قاتل معه. ثم قال: لا بل-والله- کمن استشهد مع رسول الله (ص)). ابو بصير از امام باقر (ع) پرسيد مقصود از آيه‌ی: (خدا به هر كس كه بخواهد حكمت مى‏بخشد، و به هر كس حكمت داده شود، به يقين‏، خيرى فراوان داده شده است‏؛ و جز خردمندان‏، كسى پند نمى‏گيرد). چيست؟ حضرت فرمود: شناخت امام، و اجتناب و پرهيز از گناهان بزرگ، كسى كه از دنيا برود و بيعت امامى بر گردنش نباشد، مانند دوران جاهليّت از دنيا رفته، و مردم معذور نيستند تا اين‌كه امام خويش را بشناسند، كسى كه بميرد و به امامت آشنا باشد، تقديم و تأخير ظهور به او زيانى نمى‌رساند، او مانند كسى است كه در خيمه‌ی حضرت با اوست، وى گويد: سپس امام لحظه‌اى درنگ كرد و سپس فرمود: خير، بلكه مانند كسى است كه در ركاب او مبارزه كند، و بعد فرمود: خير، بلكه – به خدا سوگند - مانند كسى است كه در ركاب رسول خدا (ص) شهيد شده باشد).([36]) ايشان، حجت و نشانه‌ی آشکار خدا است که خداوند با آن بر خلقش احتجاج می‌کند: ﴿يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُوْلَئِكَ يَقْرَؤُونَ كِتَابَهُمْ وَلاَ يُظْلَمُونَ فَتِيلًا﴾، ([ياد كن] روزى را كه هر گروهى را با پيشوايشان فرا مى‏خوانيم پس هر كس كارنامه‏اش را به دست راستش دهند آنان كارنامه خود را مى‏خوانند و به قدر شکاف هسته خرمايى به آن‌ها ستم نمى‏شود).([37]) پس انسان بايد بنگرد آيا امامِ زمانِ خويش را شناخت و به سوی او شتافته و در يافتن او حريص بوده، تا آن‌که در روز قيامت به همراه او بيايد و او را به عنوان حجت بين خود و خدا قرار دهد، تا خداوند از او درگذرد يا خير؟ عدم حضور او شکست بزرگی خواهد بود. روايت اهل بيت (ع) در اين زمينه برای اثبات اين‌که امام، حجت بر خلق است بسيار است. ابا عبد الله (ع) فرمودند: (ما زالت الإرض إلا ولله فيها حجة يعرف الحلال والحرام ويدعو الناس الی سبيل الله)، (زمين همواره برقرار و استوار باقی نمانده جز اين‌که در آن برای خدا حجتی‌ست که حلال و حرام را می‌شناسد و مردم را به سوی خداوند دعوت می‌کند).([38]) امام باقر (ع) فرمود: (والله ما ترک الله أرضه منذ قَبَض الله آدم إلا وفيها إمام يُهتَدی به الی الله وهو حجّته علی عباده ولا تبقی الأرض بغير حجّة لله علی عباده)، (به خدا سوگند که خداوند از زمان وفات آدم، هرگز زمين خويش را ترک نگفته جز اين‌که در آن امام هدايت‌گری گماشته که به سوی خداوند هدايت می‌کند و اوست حجت بر بندگانش؛ و زمين بدون حجت خداوند بر بندگان باقی نمی‌ماند).([39]) و اين وصيّت امام باقر (ع) است که همواره به شيعيان امر می‌کرد جهت اثبات امر امامت پس از رسول (ص)، از سوره‌ی قدر ﴿إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ﴾، (ما [قرآن را] در شب قدر نازل كرديم). کمک بگيرند، علامه بحرانی ( از ابو جعفر (ع) روايت می‌کند که فرمود: (يا معشر الشيعة خاصموا بسورة إنا أنزلناه تفلجوا (تفلحوا)، فوالله انها لحجة الله تبارک وتعالی علی الخلق بعد رسول الله (ص) وانها لسيدة دينکم وانها لغاية علمنا. يا معشر الشيعة خاصموا بـ"حم * وَالْكِتَابِ الْمُبِينِ * إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُّبَارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنذِرِينَ" فانها لولاة الأمر خاصة بعد رسول الله (ص). يا معشر الشيعة يقول الله تبارک وتعالی: "وَإِن مِّنْ أُمَّةٍ إِلَّا خلَا فِيهَا نَذِيرٌ" قيل: يا أبا جعفر نذيرها محمد (ص) صدقت، فهل کان نذير وهو حي من البعثة في أقطار الأرض، فقال السائل: لا، قال أبو جعفر (ع): أرأيت بَعيثهِ أليس نذيره، کما أن رسول الله (ص) في بعثته من الله عز وجل نذير، فقال: بلی، قال: فکذلک لم يمت محمد إلا وله بعيث نذير. قال: فإن قلت لا فقد ضيع رسول الله (ص)من في أصلاب الرجال من أمته، قال: ما يکفيهم القرآن؟ قال: بلی إن وجدوا له مفسراً. قال: وما فسره رسول الله (ص)؟ قال: بلی قد فسره لرجل واحد وفسر للأمة شأن ذلک الرجل وهو علي بن ابي ‌طالب (، قال السائل: يا أبا جعفر کان هذا أمر خاص لايتحمله العامة؟ قال: أبی الله أن يعبد إلا سراً حتی يأتي إبان أجله الذي يظهر فيه دينه، کما أنه کان رسول الله مع خديجة مستتراً حتی أمر بالإعلان، قال السائل: ينبغي لصاحب هذا الدين أن يکتم؟ قال: أو ما کتم علي بن ابي ‌طالب (ع) يوم أسلم مع رسول الله (ص) حتی ظهر أمره؟ قال: بلی، قال: فکذلک أمرنا حتی يبلغ الکتاب أجله). (امام محمد تقى ( فرمود: اى گروه شيعه: با سوره ﴿إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ﴾، (ما [قرآن را] در شب قدر نازل كرديم) مخاصمه و مباحثه كنيد تا پيروز شويد، به خدا كه آن سوره پس از پيغمبر حجت خداى تبارک و تعالى است بر مردم و آن سوره سرور دين شماست و نهايت دانش ماست. اى گروه شيعه با آيات (حاء ميم * سوگند به كتاب روشنگر * [كه] ما آن را در شبى فرخنده نازل كرديم [زيرا] كه ما هشدار دهنده بوديم) مخاصمه كنيد، زيرا اين آيات مخصوص واليان امر امامت است بعد از پيغمبر (. اى گروه شيعه! خداى تبارک و تعالى مى‏فرمايد: (هيچ امتى نيست مگر آن‌كه بيم رسانى در ميان آن‌ها بوده است). شخصى گفت: اى ابا جعفر بيم رسان امت، محمد (ص) است. فرمود: درست گفتى ولى آيا پيغمبر در زمان حياتش چاره‏اى از فرستادن نمايندگان در اطراف زمين داشت؟ گفت: نه: امام فرمود: به من بگو مگر فرستاده پيغمبر بيم رسان او نيست چنان‎كه خود پيغمبر (ص) فرستاده خداى عز و جل و بيم رسان او بود؟ گفت: چرا. فرمود: پس هم‌چنين پيغمبر (ص) براى پس از مرگ خود هم فرستاده و بيم رسان دارد، اگر بگوئى ندارد، لازم آيد كه پيغمبر آنهائى را كه در صلب مردان امتش بودند، ضايع كرده (و بدون رهبر گذاشته) باشد. آن مرد گفت: مگر قرآن براى آنها كافى نيست؟ فرمود: چرا در صورتی كه مفسرى براى قرآن داشته باشند، گفت: مگر پيغمبر (ص) قرآن را تفسير نفرموده است؟ فرمود: چرا تنها براى يک مرد تفسير كرد و شأن آن مرد را كه على بن ابی‌طالب است به امت خود گفت. مرد سائل گفت، اى ابا جعفر، اين مطلبى است خصوصى كه عامه از مردم زير بار آن نروند، فرمود خدا حتماً مى‏خواهد كه در نهان پرستش شود تا برسد هنگام و زمانى كه دينش آشكار شود، همچنان‎كه (سالهاى اول بعثت) پيغمبر (ص) با خديجه در نهان پرستش خدا مى‏كرد تا زمانى كه مأمور به اعلان گشت. مرد سائل گفت: آيا صاحب اين دين بايد آن را نهان كند؟ فرمود: مگر على ابی‌طالب ( از روزى كه با رسول خدا (ص) اسلام آورد آن را نهان نكرد تا زمانى كه امرش ظاهر گشت؟ كار ما نيز هم‌چنين است تا نوشته خدا مدتش برسد).([40]) پس امام مهدی (ع)، صاحب شب قدر می‌شود و حضرتش داننده‌ی تمام اموری است که در آن شب رقم می‌خورند، چه کوچک و چه بزرگ چه خاص و چه عام، چه محکم و چه متشابه...([41]) همان‌طور که در مورد خويش می‌فرمايد: (... وأما وجه الانتفاع بي في غيبتي فکالانتفاع بالشّمس اذا غيبها عن الأبصار السّحاب...)، (و بهره‌مندی از من در هنگام غيبتم، همانند بهره‌مندی از خورشيد پشت ابر است).([42]) در شريعت مقدّس، مفاهيم ثابت و ضروری و مُسَلَم در شريعت مقدس وجود دارد که ترک آن‌ها امکان‌پذير نيست چه رسد به مخالفت با آن‌ها!!! به درستی که صدای زنده را هنگام صدا کردنش می‌شنوی اما آن‌که خود را به خواب زده را اميدی نيست... اما...! ﴿فَإِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاء إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ﴾، (و در حقيقت تو مردگان را شنوا نمى‏گردانى و اين دعوت را به كران آن‌گاه كه به ادبار پشت مى‏گردانند نمى‏توانى بشنوانى).([43]) و اين کلام برای عموم می‌باشد، برای تمام اديّان از جمله دين اسلام چه شيعه و سنی است. شخص شيعی به اين کلام اعتراض می‌کند و می‌گويد آيا ما کسانی نيستيم که در مورد امامت ائمه (ع) تا آخرينشان سخن می‌گوييم؟! و من به او آن چيزی را می‌گويم که رسول الله (ص) فرموده است: (... لا تأتوني بأنسابکم واتوني بأعمالکم...)، (... با حَسَب و نَسَب نزد من نياييد بلکه با عملتان نزدم بياييد).([44]) و قرآن کريم می‌فرمايد: ﴿وَأَن لَّيْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى﴾، (و اين‌كه براى انسان جز حاصل تلاش او نيست).([45]) پس ايمان همراه و قرينه‌ی عمل است و از اهل بيت عصمت (ع) روايت شده که فرمودند: (النّاس کلّهم هالکون إلا العالمون، والعالمون کلّهم هالکون إلا العاملون، والعاملون کلّهم هالکون إلا المخلصون، والمخلصون علی خطر عظيم)، (مردم همه هلاک ‌شدگانند جز عالمان، و عالمان همه هلاک ‌شدگانند جز عمل ‌کنندگان، و عمل‌ کنندگان همه هلاک‌ شدگانند جز مخلصان، و مخلصان بر خطری بزرگ هستند).([46]) و وجود انسان مبنی بر اين که آيا از اهل حق است يا از اهل باطل تابع اختيار خود اوست: يعنی پوينده‌ی راه مستقيم شود يا راه جهنم. و برای اين‌که بتواند تشخيص دهد که بر کدام راه سير می‌کند، بايد به عمل و فعل خود بنگرد؛ زيرا کسی که خود را منتسب به اسلام می‌داند، بايد به هر آن‌چه که محمد (ص) با خود آورده، پايبند شود و هم‌چنين کسی که خود را مسيحی می‌داند، بايد پايبند به تعاليم و آموزه‌های عيسی (ع) باشد و کسی که خود را تابع دين يهود می‌داند، بايد پايبند به آموزه‌‌ها و تعاليم موسی (ع) باشد، و بر هر کسی که خود را تابع عقيده‌ای می‌‌داند، واجب است که خود را پايبند به احکام و قوانين آن عقيده کند([47]) و اگر به ضروريات مذهب و عقيده‌ای که بدان نسبت داده شده است، مقيّد نيست و التفات و توجه‌ای به آن ندارد، به تحقيق که از عقيده‌ی خود خارج است. اما اگر به افراد و اصحاب اين ضروريات بنگری بيشترشان و حتی تو که ادعای تشيع اهل بيت (ع) می‌کنی، اعمال و افعال و عقل خود را به رجال رجوع می‌دهند و می‌گويند اينان عالمان و رجال دين‌اند، مردان سال‌خورده (با تجربه)، صاحب محاسن بلند و عمامه‌های بزرگ هستند! و کارشان به جائی رسيده که احاديث ساختگی از طرف خود ارائه می‌دهند که خدا هيچ دليل و برهانی برای آن‌ها نازل نکرده بلکه آن حديث شيطان بوده، (خليها برقبة عالم وأطلع منها سالم)، (آن را بر گردن عالم واگذار، و خود از آن سالم به بيرون پا گذار).([48]) و ديگر نجواهای شيطانی و عجيب‌تر از آن، اين است که آنان با آيات قرآنی و احاديث نبوّی ثابت می‌کنند که اين روايات خاص اهل بيت عصمت (ع) بوده و می‌گويند برای ايشان است.([49]) حتی من با جماعتی نشستم که حديث ثقلين را به علماء و مراجع کنونی خود، نسبت می‌دهند و به من می‌گويند: کسانی که رسول الله (ص) به همراه دوازده امام معصوم، سفارش کرده مراجع هستند! و برخی می‌گويند: اصول فقه، همان قرآن است! و حاشاه نمی‌دانم از روی چه کتابی می‌خوانند و چه نوع علمی را می‌آموزند؟! اين همان ميراثِ علماء، از افلاطون می‌باشد. آنان در تمام مسائل به علماء و مراجع خود تکيه می‌کنند و گويا تمام افعال خود را، به نيابت از آنان انجام می‌دهند و هرگونه وظيفه و تکليف را از دوش خود برداشته‌اند و اين مرجع را کسی می‌دانند که خدا و امام را به ايشان می‌شناساند و خوب و بد را برايشان آشکار می‌کند گويا عقلی ندارند تا به وسيله‌ی آن حق را از باطل بازشناسند و اين سخن کفار است: ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُّقْتَدُونَ﴾، (ما پدران خود را بر آيينى [و راهى] يافته‏ايم و ما از پى ايشان راهسپريم).([50]) و هنگامی که عذاب و شمشير قائم آل محمد (ع) بيايد، عذاب آن، شامل حال همگان می‎شود؛ زيرا به پی کردن شتر صالح (ع) موافق و راضی هستند؛ زيرا به پرتاب ابراهيم در آتش نمرود و سنگ‌ساری محمد (ص) و به شکستن پهلوی فاطمه (ع) و خانه‌نشين کردن علی و مسموم کردن حسن و قتل حسين و عزل قائم آل محمد (ع) از منصبی که خدا برای حضرتش قرار داده، خشنود و راضی هستند: ﴿بَلِ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَهْوَاءهُم بِغَيْرِ عِلْمٍ فَمَن يَهْدِي مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَمَا لَهُم مِّن نَّاصِرِينَ﴾، (نه [اين چنين نيست] بلكه كسانى كه ستم كرده‏اند بدون هيچ گونه دانشى هوس‌هاى خود را پيروى كرده‏اند پس آن كس را كه خدا گمراه كرده چه كسى هدايت مى‏كند و براى آنان ياورانى نخواهد بود).([51]) ******

-مبحث سوم

ولايت مهدی (ع)، ميزان حق

بعد از اين‌که خدای سبحان اطاعت ولی معصوم (ع) را واجب کرد و شناخت خليفه‌ی خدا بر زمين را لازم دانست، می‌فرمايد: ﴿إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ﴾، (مگر كسى كه دلى پاک به سوى خدا بياورد).([52]) از رسول الله (ص) در مورد قلب پاک پرسيده شد؟ فرمود: (دين بلا شک ّولا هوی وعمل بلا سمعة ورياء)، (دين بدون شک و هوای نفس، و كردار بدون شهرت طلبی و رياء است).([53]) تا آن‌که عمل انسان پذيرفته شود و روز قيامت صغری يا کبری سودمند اُفتد، لازم است که عقيده درست و دين صحيح و يقينی داشته باشد و در اين عقيده و دين، شک و شبهه‌ای نماند و صاحب عقيده‌ی صحيح و دينی با يقين و بدون شک و ترديد و شبهه باشد و هيچ شبهه‌ای در اين عقيده و دين نداشته باشد و خدای متعال می‌فرمايد: ﴿إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ﴾، (در حقيقت دين نزد خدا همان اسلام است).([54]) اسلام در آن، که رسالت الهی را حمل می‌کند، نمايان می‌شود و اين همان چيزی است که رسول الله (ص) در حق علی بن ابی‌طالب (ع) می‌فرمايد: (برز الإيمان کله الی الکفر کله)، (تمام ايمان در مقابل تمام کفر، آشکار گرديده).([55]) و در آن‌چه گذشت، آشکار شد که دين اسلام به امام معصوم نمايان و بارز می‌باشد و معصوم امروز، امام مهدی (ع) است پس آن ‌که از امام مهدی (ع) پيروی کند و بر راه ايشان پيش رود و پيرو ايشان باشد، قلبی پاک آورده است، يعنی معصومی است که به خدای سبحان و تعالی پيوسته است و سالم و رها از انديشه‌ها و هوس‌ها است. ﴿بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ * لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾، (بلكه بندگانى ارجمندند * كه در سخن بر او پيشى نمى‏گيرند و خود به دستور او كار مى‏كنند).([56]) پس فرموده‌ی امام مهدی (ع)، فرموده‌ی خدا، و عمل ايشان عمل خداست، و پادشاهی و ملک مهدی (ع)، حکم و ملک خداوند سبحان است. عياشی با استناد از رفاعه بن موسی گويد: از ابو عبد الله (ع) شنيدم که در باره‎ی آيه زير فرمود: (وَلَهُ أَسْلَمَ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ طَوْعاً وَكَرْهاً)، قال: إذا قام القائم (ع) لا تبقی أرض إلا نودي فيها بشهادة ان لا إله إلا الله وإن محمداً رسول الله (ص))، (آن‌چه در آسمان‌ها و زمين است چه ناراضی و چه خشنود، به تسليم او در آيند)، فرمودند: هنگامی که قائم قيام کند زمينی باقی نمی‌ماند مگر اين‌که در آن به شهادت و گواهی هيچ خدائی جز الله نيست و محمد فرستاده‌ی اوست، نداء داده شود).([57]) پس ولايت امام مهدی (ع) حرم امن خداست، هر کس داخل آن شود ايمن می‌گردد و در حرم خدا قرار می‌گيرد، و هر کس از آن خارج شود از حرم خدا خارج شده است و بهره‌ای از اسلام ندارد (مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءتْ مَصِيراً)، (جايگاه‌شان جهنم است و چه بد منزلگاهی‌ست). و خداوند می‌فرمايد: ﴿اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُواْ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِينَ كَفَرُواْ أَوْلِيَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾، (خداوند سرور كسانى است كه ايمان آورده‏اند آنان را از تاريكی‌ها به سوى روشنايى به در مى‏برد و[لى] كسانى كه كفر ورزيده‏اند سرورانشان [همان عصيانگران=] طاغوتند كه آنان را از روشنايى به سوى تاريكی‌ها به در مى‏برند آنان اهل آتشند كه خود در آن جاودانند).([58]) و در تفسير اين آيه از عبد الله بن ابی‌يعفور آمده است: (قلت لأبي عبد الله (ع): إني أخالط الناس فيکثر عجبي من أقوام لايتولونکم ويتولون فلاناً وفلاناً، لهم أمانة وصدق ووفاء وأقوام يتولونکم، ليس لهم تلک الأمانة ولا الوفاء والصدق؟ قال: فاستوی أبو عبد الله ( جالساً فأقبل عليَّ کالغضبان، ثم قال: لا دين لمن دان الله بولاية إمام جائر ليس من الله ولا عتب علی من دان بولاية إمام عادل من الله، قلت: لا دين لأولئک ولا عتب علی هؤلاء؟! قال: نعم لا دين لأولئک ولا عتب علی هؤلاء، ثم قال: ألا تسمع لقول الله عز وجل يقول: ﴿اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُواْ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ﴾. يعني من ظلمات الذنوب إلی نور التوبة والمغفرة لولايتهم کل إمام عادل من الله وقال: ﴿وَالَّذِينَ كَفَرُواْ أَوْلِيَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ﴾. إنما عنی بهذا أنهم کانوا علی نور الإسلام فلما تولوا کل إمام جائر ليس من الله عز وجل خرجوا ولايتهم [إياه] من نور الإسلام إلی ظلمات الکفر، فأوجب الله لهم النار من الکفار، فـ﴿أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾). ابن ابی يعفور گويد: به امام صادق (ع) عرض کردم: (من با مردم معاشرت دارم، بسيار تعجب می‌کنم از کسانی که ولايت شما را نپذيرفته‌اند ولی فلانی و فلانی را دوست دارند، اما امانت‌دار، راست‌گو و وفادار هستند ولی کسانی ولايت شما را پذيرفته‌اند اما دارای آن امانت و وفاداری و راستی در گفتار و کردار نيستند! راوی می‌گويد: ناگهان ديدم امام راست نشستند و مانند کسی که بسيار غضبناک است رو به من کرده و فرمودند: آن کس که به امامی جائر که از جانب خدا نيست اعتقاد داشته باشد، دين ندارد و کسی که به ولايت امام عادلی که منصوب از جانب خداست اعتقاد داشته باشد سزاوار ملامت و سرزنش نيست. عرض کردم: آيا آن‌ها ديندار نيستند و اين‌ها سزاوار سرزنش نيستند؟ فرمود: آری آن‌ها دين ندارند و بر اينان نيز سرزنشی نيست. سپس فرمودند: آيا اين سخن خدای متعال را نشنيده‌ای که می‌فرمايد: (خداوند ولی کسانی است که ايمان آورده‌اند آنان را از تاريکی‌ها به سوی نور خارج می سازد)، يعنی از تاريکی‌های گناهان به روشنائی توبه و مغفرت. به خاطر اين‌که ولايت امام عادلی که از جانب خداست را پذيرفته‌اند و پس از آن خداوند می فرمايد: (و آنان که کفر ورزيدند سرپرست شان طاغوت است که آنان را از روشنائی و نور به سوی تاريکی‌ها می‌راند). برای کافر چه نوری وجود دارد تا از آن خارج شود؟ همانا خداوند بدين جهت فرمود که آن‌ها در نور اسلام نه ايمان بودند. ولی چون ولايت پيشوای جائر و ستمگر را که از جانب خدا نبود پذيرفتند٬ از نور اسلام خارج و به ظلمات کفر وارد شدند. خدا نيز آنان را در زمره کفار مستوجب آتش دوزخ فرمود و لذا فرمود: (آنان اصحاب آتش‌اند و در آتش جاودان خواهند بود)).([59]) ******

-مبحث چهارم

گروه‌های مردم در عصر ظهور امام مهدی (ع)

بعد از اين‌که مردم به وسيله‌ی خليفه‌ی خدا بر زمين مورد آزمايش قرار می‌گيرند تا در ايمان غربال شوند: ﴿أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ﴾، (آيا مردم پنداشتند كه تا گفتند ايمان آورديم رها مى‏شوند و مورد آزمايش قرار نمى‏گيرند).([60]) غربال می‌شويد همان‌گونه که طلا غربال می‌شود.([61]) امير المؤمنين (ع) فرمودند: (لايقولنّ احدکم: اللهم اعوذ بک من الفتنة لأنّه ليس احد الا وهم مشتمل علی فتنة ولکن من استعاذ، فليستعذ من مّضلّات الفتن...)، (هيچ كس از خداوند دورى از فتنه و آزمايش را نخواهد، زيرا همه‏ى مردم بدون استثناء دچار آن مى‏شوند، بلكه دورى از لغزش و انحراف در آزمايشات را از خدا درخواست كند).([62]) اين سنت جاری از سوی خدای تبارک و تعالی است که می‌فرمايد: ﴿سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا﴾، (در باره كسانى كه پيشتر بوده‏اند [همين] سنت‏ خدا [جارى بوده] است و در سنت ‏خدا هرگز تغييرى نخواهى يافت).([63]) و ﴿فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلًا وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلًا﴾، (و هرگز براى سنت‏خدا دگرگونى نخواهى يافت).([64]) داستان معروف ابليس (که لعنت خدا بر او باد) و آزمايشی که بر ملائکه روی داد که نتيجه‌ی آن خروج ابليس بود و خداوند سبحان، آن منيّت و تکبر و خود پسندی را که ابليس در درون خود پنهان می‌کرد آشکار نمود، و پس از آن، مردم به دو دسته تقسيم شدند، دسته‌ی مؤمن و دسته‌ی کافر و اگر بيشتر دقت کنيم از اين دو قسمت، دو دسته ديگر خارج می‌شود که روی هم رفته، چهار دسته می‌شوند: 1ـ مؤمنی که بر ايمانش استوار می‌ماند: ﴿إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًى﴾، (آنان جوانانى بودند كه به پروردگارشان ايمان آورده بودند و بر هدايتشان افزوديم).([65]) 2ـ کافری که بر کفرش ثابت می‌ماند: ﴿ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَرَاهَا وَمَن لَّمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ﴾، (تاريكی‌هايى است كه بعضى بر روى بعضى قرار گرفته است هر گاه [غرقه] دستش را بيرون آورد به زحمت آن را مى‏بيند و خدا به هر كس نورى نداده باشد او را هيچ نورى نخواهد بود).([66]) 3ـ مؤمنی که از ايمانش خارج شده و کافر می‌شود: (... فيصبح احدکم وهم يري انّه علی شريعة من امرنا فيمسي وقد خرج منها ويمسي وهو علی شريعة مّن امرنا فيصبح وقد خرج منها)، (ناخالص‌های شما هم صبح می‌کنند در حالی که بر اميری از ولايت ما گام بر می‌دارند. و غروب می‌کنند، در حالی که از آن بيرون رفته‌اند. و (بالعکس) شامگاهان در مسيری از ولايت ما هستند و صبح می‌کنند در حالی که از آن خارج شده‌اند).([67]) 4ـ کافری که از کفر خود خارج شده و مؤمن می‌گردد: (اذا خرج القائم (ع) خرج من هذا الأمر من کان يری انّه من اهله ودخل فيه شبه عبدة الشّمس والقمر)، (چون قائم (ع) قيام كند، كسى كه خود را اهل اين امر مى‏پنداشته است، از اين امر بيرون مى‏روند. در مقابل، افرادى مانند خورشيد پرستان و ماه پرستان، به آن مى‏پيوندند).([68]) و برای تکميل سودمندی شناخت اين تقسيم، بر آيات قرآن و روايات اهل بيت (ع) توقفی می‌کنيم، خداوند سبحان می‌فرمايد: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُواْ نِعْمَةَ اللّهِ كُفْرًا وَأَحَلُّواْ قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ﴾، (آيا به كسانى كه [شكر] نعمت‏ خدا را به كفر تبديل كردند و قوم خود را به سراى هلاكت درآوردند ننگريستى).([69]) و نعمت امروز خدا، مهدی (ع) است و هر کس جز امام مهدی (ع) را اختيار کند کفر را برای خود برگزيده و خدای سبحان می‌فرمايد: ﴿مَّثَلُ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِرَبِّهِمْ أَعْمَالُهُمْ كَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ فِي يَوْمٍ عَاصِفٍ لاَّ يَقْدِرُونَ مِمَّا كَسَبُواْ عَلَى شَيْءٍ ذَلِكَ هُوَ الضَّلاَلُ الْبَعِيدُ﴾، (مثل كسانى كه به پروردگار خود كافر شدند كردارهايشان به خاكسترى مى‏ماند كه بادى تند در روزى طوفانى بر آن بوزد از آن‌چه به دست آورده‏اند هيچ [بهره‏اى] نمى‏توانند برد اين است همان گمراهى دور و دراز).([70]) رّب امروزشان، مهدی (ع) است همان‌ طور که در تفسير ائمه (ع) آمده است: ﴿وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا﴾، (و زمين به نور پروردگارش روشن گردد).([71]) و رب به معنی مربی است. مفضل به عمر گويد: از امام صادق (ع) در مورد فرموده‌ی پروردگار ﴿وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا﴾، (و زمين به نور پروردگارش روشن گردد)، پرسيدم. امام (ع) فرمود: (رب الأرض يعني إمام الأرض. فقلت: فإذا خرج يکون ماذا؟ قال: إذاً يستغني الناس عن ضوء الشمس ونور القمر ويجترون بنور الإمام)، (رب [پرورش ‌دهنده‌ی] زمين؛ يعنی امام زمين. عرض کردم: هنگامی که خروج کند چه می‌شود؟ فرمودند: در آن هنگام است که مردم از روشنائی خورشيد و ماه بی‌نياز می‌شوند و به وسيله‌ی نور قائم منّور می‌گردند).([72]) يا رب به معنی مربی و آموزگار تعاليم الهی به مخلوقات است. سعيد بن جبير از ابن عباس نقل می‌کند: رسول الله (ص) فرمود: (إن علي بن ابي طالب (ع) وصيي وإمام أمتي... الی أن قال ابن عباس فقام اليه جابر بن عبد الله الأنصاري فقال: يا رسول الله وللقائم من ولدک غيبة؟ فقال: أي وربي (وليمحص الله الذين آمنوا ويمحق الکافرين) يا جابر أن هذا أمر من أمر الله وسر من سر الله علمه مطوي عن عباده فإياک والشک فيه فإن الشک في أمر الله عز وجل کفر)، (همانا علی بن ابی‌طالب (ع) امام و خليفه پس از من بر امت من می‌باشد و از فرزندان او است امام قائم (ع) كه همه چشم به راه ظهور او باشند خدا به وسيله‌ی او زمين را كه پر از ستم و ظلم شده پر از عدل و داد كند و قسم به خدائی كه مرا به حق بشارت بخش برانگيخت همانا كسانی كه به عقيده امامت او در زمان غيبتش ثابت بمانند كمياب‌تر و گران‌بهاتر از گوگرد قرمز باشند. جابر بن عبد الله انصاری ( برخاست و عرض كرد: يا رسول الله قائم (ع) كه از فرزندان شما غيبت دارد؟ فرمود: آری قسم به پروردگارم (و تا پاک گرداند خدا مؤمنان را، و تباه سازد كافران را). ای جابر اين امری از امرهای خدا و رازی از رازهای خدا است علم بر بندگان خدا پنهان است مبادا شک كنی كه شک در امر خدا كفر است).([73]) بايد انسانِ عاقل تفکر کند. پس شک و ترديد داشتن به امر او کفر است، پس انکار امر او چگونه است؟! رسول خدا (ص) فرمود: (إن الله عز وجل أوحی إلي ليلة أسري بي... إلی ان قال الرسول محمد (ص) عن الله تعالی: ... يا مُحَمَّدُ إِنِّی خَلَقْتُ عَلِيّاً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ وَ الْأَئِمَّةَ مِنْ نُورٍ وَاحِدٍ ثُمَّ عَرَضْتُ وَلَايَتَهُمْ عَلَى الْمَلَائِکَةِ فَمَنْ قَبِلَهَا کَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ وَ مَنْ جَحَدَهَا کَانَ مِنَ الْکَافِرِينَ يَا مُحَمَّدُ لَوْ أَنَّ عَبْداً مِنْ عِبَادِی عَبَدَنِی حَتَّى يَنْقَطِعَ ثُمَّ لَقِيَنِی جَاحِداً لِوَلَايَتِهِمْ أَدْخَلْتُهُ النَّاري ...)، (ای محمد، به تحقيق که علی و فاطمه و حسن و حسين و سایر امامان را از يک نور آفريدم، سپس ولايت ايشان را بر فرشتگان ارائه نمودم، هر که پذيرفت از نزديکان شد و هر کس آن را انکار کرد، او را وارد آتشم می‌کنم، ای محمد اگر بنده‌ای از بندگانم مرا عبادت کرد تا جز من کس دیگری نبيند اما روز حساب منکر ولايتشان با من رو به رو شد او را وارد جهنم می‌کنم...).([74]) و روايت شده: (أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَالَ لِمُوسَى هَلْ عَمِلْتَ لِي عَمَلًا قَطُّ، قَالَ: صَلَّيْتُ لَكَ وَصُمْتُ وَتَصَدَّقْتُ وَذَکَرتُ لَکَ. قال اللَّهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى لَهُ: أَمَّا الصَّلَاةُ فَلَكَ بُرْهَانٌ وَالصَّوْمُ جُنَّةٌ وَالصَّدَقَةُ ظِلٌّ وَالذِّکرُ نُورٌ فَأَيَّ عَمَلٍ عَمِلْتَ لِي؟ قَالَ مُوسَى دُلَّنِي عَلَى الْعَمَلِ الَّذِي هُوَ لَكَ. قَالَ يَا مُوسَى هَلْ وَالَيْتَ لِي وَلِيّاً وَهَلْ عَادَيْتَ لِي عَدُوّاً قَطُّ؛ فَعَلِمَ مُوسَى أَنَّ أَفْضَلَ الْأَعْمَالِ الْحُبُّ فِي اللَّهِ وَالْبُغْضُ فِي اللَّه)، (خداوند به موسی فرمود: آيا تا به حال کاری برای من انجام داده‌ای؟ حضرت موسی که پيغمبر مرسل است، فرمود: برای تو نماز خواندم. و روزه گرفتم، صدقه دادم و ذکر گفتم. خداوند فرمود نمازی که خواندی دليل اين است که تو دين داری و مسلمان. روزه هم سپری است که در جهنم نروی. و صدقه‏هائی هم که دادی برای اين است که در روز قيامت زير سايه‏بان آن‌ها قرار بگيری و از حرارت روز قيامت که می‌گويند چه‌قدر زياد است و طولانی، در امان بمانی. و ذکر هم که برای اين است که نورانيّت پيدا کنی. چه‌کار برای من کردی؟ حضرت موسی در پاسخ در ماند. عرض کرد: خدايا، خودت مرا راهنمائی کن تا من آن را انجام دهم. خداوند فرمود ای موسی! آيا پيوند دوستی با دوستان من برقرار کرده‌ای؟ آيا شده که به خاطر من کسی را دوست بداری؟ آيا با کسی به خاطر من قطع رابطه کرده‌ای؟ پس موسی دانست که با فضيلت‌ترين عمل، دوستی برای خدا، و جدائی برای خدا است).([75]) پس به حال موسی (ع)، کليم الله بنگر و ببين چگونه ياری و هدايت را از خدای سبحان می‌جويد تا او را به عمل خالصانه که برای خدا باشد، ارشاد کند، عملی که در آن هيچ چيز برای انسان نباشد. به عبارت ديگر؛ انسان در تولّی و تبرّی الهی به درجه‌ای ترقی کند که نفس خود را خالصانه برای خداوند قرار دهد. پس موسی (ع) با وجود کمال و قرّب به خداوند، اين عمل از ديد او پنهان بوده جز به استعانت و توفيق الهی ﴿فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾، (پس هر كس به طاغوت كفر ورزد و به خدا ايمان آورد به يقين به دستاويزى استوار كه آن را گسستن نيست چنگ زده است و خداوند شنواى داناست).([76]) ******

-مبحث پنجم

مقدمات خروج از ولايت

برای انسان در اين دنيا، تلاش و کوشش و مسير و رسيدن به هدف وجود دارد. پس ممکن است اين سعی و تلاش، رسيدن به راه حق را مُيَسَر گرداند و يا بر عکس، سعی و کوشش انسان صرف رسيدن به مسير باطل ‌شود. پس انسان در انتخاب مسير و پيمودن آن، اختيار کامل دارد، مبنی بر اين‌که به سوی راه نور برود و هر چقدر که در آن گام بردارد و تلاش خود را صرف آن کند، بر نورش می‌افزايد و نور بر نور می‌شود، و يا اين‌که راه ظلمت را در پيش گيرد که هر چقدر در آن استمرار يابد، تاريکی‌اش متراکم شده و نزديک است در آن ديده نشود. خداوند سبحان در مورد حجت و دليلی که با آن می‌آيد([77]) و آن همان دليل رسول الله (ص) است، با قرآن بر اهل قرآن و با انجيل بر اهل انجيل و با تورات بر اهل تورات احتجاج می‌کند، خداوند می‌فرمايد: ﴿وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَاءنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَاء نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ﴾، (و چون آيات روشن ما بر آنان خوانده شود آنان‌كه به ديدار ما اميد ندارند مى‏گويند قرآن ديگرى جز اين بياور يا آن را عوض كن. بگو مرا نرسد كه آن را از پيش خود عوض كنم جز آن‌چه را كه به من وحى مى‏شود پيروى نمى‏كنم اگر پروردگارم را نافرمانى كنم از عذاب روزى بزرگ مى‏ترسم).([78]) هم‌چنين دليل ديگرش، روايات اهل بيت (ع) است که به وضوح مسير و حقانيّت امام مهدی (ع) را از زمان آفرينش مخلوقات تا زمان ظهور و قيام و برپائی دولت مبارکش بيان می‌کند، و نيز سيره تاريخی و اخلاقی امام مهدی (ع) را بيان می‌کند: حارث بن مغيره گويد: (قلت لأبي عبد الله (ع): بأي شيء يعرف الإمام؟ قال: بالسکينة والوقار. قال: وبأي شيء؟ قال وتعرفه بالحلال والحرام وبحاجة الناس إليه ولايکون يحتاج الی أحد ويکون عنده سلاح رسول الله (ص). قلت: أيکون وصياً ابن وصي؟ قال: لا يکون إلا وصياً وابن وصي)، (از ابو عبد الله (ع) پرسيدم چگونه امام شناخته می‌شود؟ فرمودند: با سکينه و وقار. عرض کردم: و ديگر با چه چيز؟ فرمودند: او را با حلال و حرام می‌شناسی و حاجت و نيازمندی مردم به او در حالی که او به احدی نياز ندارد و نزد او سلاح رسول الله (ص) می‌باشد. عرض کردم: آيا ايشان وصی فرزند وصی است؟ امام (ع) فرمود: ممکن نيست مگر آن‌که وصی و فرزند وصی باشد).([79]) پس پرسشی که در آغاز مطرح می‌شود اين است که شناخت و تمسک و سير بر منهج صحيحی که امام مهدی (ع) ارائه خواهند داد، چگونه مُيَسَر می‌گردد؟ در ابتدا با روايت آل محمد (ع) آغاز می‌شود؛ زيرا تأسيس و استخراج مفهوم عقيدتی و غيره و اثبات آن و عمل به آن مُيَسَر نمی‌گردد، مگر از طريق روايات اهل بيت (ع) و تسليم در برابر آن‌چه مطرح کرده‌اند. و امام صادق (ع) می‌فرمايند: (اعرفوا منازل شيعتنا عندنا علی قدر روايتهم عنا وفهمهم منا)، (جايگاه شيعيان ما را در نزد ما از روی ميزان روايتشان از ما و فهمشان از ما بشناسيد).([80]) نيز فرمودند: (کلّموا النّاس احاديثنا فانها اقرب الی النّفوس)، (با مردم از طريق احاديث ما سخن بگوييد؛ زيرا آن نزديک‌ترين چيز به نفوس است).([81]) و نيز (ع) در حديثی طولانی فرمودند: (... من کتم الصعب من حديثنا، جعله الله نور بين عينيه ورزقه العزّ في النّاس...)، (هر کس حديث سختی از ما را پنهان نمايد خدا آن را نوری در بين چشمانش قرار می‌دهد و بزرگواری را در ميان مردم ، به او می‌بخشد).([82]) اين چنين کلام اهل بيت (ع) روشنائی و نوری برای طی مسير انسان مؤمن می‌شود که با آن در ميان مردم راه می‌رود و بر او از جانب شيطان هراسی نيست، و اما انسانی که بر کلام اهل بيت (ع) استناد نمی‌کند و کلامشان را رّد می‌کند، از اطاعت آنان خارج است و به سبب اين عمل از اهل دوزخ می‌گردد. عبد الله ابن ابی يعفور گويد: (قلت لأبي عبد الله (ع): رجل يتولاکم ويبرأ من عدوکم و يحلل حلالکم ويحرم حرامکم ويعلم أن الأمر فيکم لم يخرج منکم الی غيرکم، إلا انه يقول: إنهم قد اختلفوا فيما بينهم وهم الائمة القادة، فإذا اجتعموا علی رجل فقالوا: هذا، قلنا: هذا. فقال (ع): إن مات علی هذا فقد مات ميتة جاهلية)، (به ابو عبد الله (ع) عرض کردم: مردی از شما پيروی می‌کند و از دشمنان شما بيزاری می‌جويد حلال شما را حلال و حرام شما را حرام می‌شمرد و می‌داند که امر در شماست و از شما به نزد غير شما نمی‌رود جز اين‌که می‌گويد: آن‌ها در ميان خود به اختلاف پرداختند در حالی که ائمه و رهبران هستند پس هنگامی‌که بر مردی اجتماع کنند و بگويند: اين رهبر است ما هم می‌گوييم اين (رهبر است). امام (ع) فرمود: هر کس به این ترتيب بميرد، به مرگ جاهليت مرده است).([83]) و امام باقر (ع) فرمودند: (والله إن أحب أصحابي إليّ أورعهم وأفقههم وأکتمهم لحديثنا وان أسوأهم عندي حالاً وأمقتهم الذي إذا سمع الحديث ينسب إلينا ويروی عنا فلم يعقله اشمأز منه وجحده وکفر من دان به وهو لايدري لعل الحديث من عندنا خرج وإلينا أسند فيکون بذلک خارجاً عن ولايتنا)، (به خدا سوگند که عزيزترين اصحاب نزد من، پرهيزکارترين آن‌ها و رازدارترين آنان نسبت به احاديث ما هستند و بدترين آنان نزد من کسانی هستند که هر گاه حديثی بشنوند که به ما نسبت داده می‌شود و از ما روايت می‌شود، پس بدون آن‌که بينديشد از آن بيزاری می‌جويد و آن را انکار می‌کند و آن کس را که به آن عمل نمايد، کافر می‌خواند در حالی که نمی‌داند شايد اين حديث از ما صادر شده باشد و سندش از ما باشد پس به سبب اين عملش از ولايت ما خارج می‌گردد).([84]) ****** و الحمدلله رب العالمين

پا ورقی ها

[1] . الروم: 44-42.

[2] . مستدرک الوسائل للميرزا النوري ج 11 ص 379.

[3] . الأحزاب: 72.

[4] . مشارق أنوار اليقين: ص57.

[5] . منبع اين حديث را نيافتم و شايد شهيد مؤلف در معنا آن را ذکر کرده باشد و الله اعلم.

[6] . الغيبة للنعماني ب2 ص46.

[7] . الغيبة للنعماني ص28.

[8] . الملک: 1.

[9] . بحار الأنوار ج5 ب7 ص209.

[10] . نهج البلاغة ج4 ص22.

[11] . مفتاح الفلاح: ص86-85.

[12] . شرح الأسماء الحسنی للملا هادي السبزواري ج1 ص64.

[13] . کشف الخفاء ج1 ص311. حديث روايت شده از رسول الله ( است اما با لفظ (لا تتفکروا في الله...) و از ائمه ( روايات بسياری با اين مضمون نقل شده از جمله: عن أبی بصير قال: قال ابو جعفر (: (تکلموا في خلق الله ولا تتکلموا في الله فإن الکلام في الله يزداد صاحبه إلا تحيرا...)، (در مورد خلقت الهی سخن برانيد و در مورد خداوند سخن نگوييد؛ زيرا سخن راندن و تفکر در حقيقت خدا، چيزی جز سرگردانی و حيرت، عايد شخص نمی‌شود). الکافي:1 ص92.

[14] . الغيبة للنعماني ب4 ص65.

[15] . الکافي ج1 ص441.

[16] . روايات بسياری در اين مورد هستند اما يکی از روايات را برگزيدم که علی رغم طولانی بودن، در بر دارنده‌ی مضامين و معانی عميق است که آن را به طور کامل درج کردم : از حضرت امام رضا ( از پدران گرامی‌اش ( از امير المؤمنين ( نقل کرد که پيامبر اکرم فرمود: (خدا خلقى را بهتر از من نيافريده و نه گرامى‏تر از من نزد او هست. على ( عرض کرد: يا رسول اللَّه شما برتريد يا جبرئيل؟ فرمود: يا على خداوند برترى بخشيده انبياء مرسل را بر ملائکه مقرب و مرا برترى بخشيده از تمام انبياء مرسل و فضيلت بعد از من مال تو است. ملائکه خدمتکاران ما و خدمتکاران محبين ما هستند. يا على کسانى که حامل عرش و کسانى که اطراف آن هستند تسبيح می‌کنند به حمد پروردگارشان و استغفار می‌نمايند از براى کسانى که ايمان آورده‏اند به ولايت ما. يا على اگر ما نبوديم خداوند آدم و حوا و بهشت و جهنم و آسمان و زمين را نمى‏آفريد چطور مى‏شود که از ملائکه برتر نباشيم؛ زيرا اول چيزى که خداوند آفريد ارواح ما بود ما را به سخن در آورد به توحيد و تحميد خود. بعد ملائکه را آفريد وقتى ارواح ما را يک نور واحد مشاهده کردند ما را بزرگ شمردند شروع به تسبيح پروردگار نموديم تا ملائکه بدانند ما مخلوق هستيم و خداوند منزه است از اين‌که داراى صفات ما باشد آن‌گاه ملائکه از تسبيح ما شروع به تسبيح نمودند و او را منزه از صفات ما نمودند وقتى مشاهده عظمت مقام ما را نمودند ما خدا را تهليل گفتيم تا ملائکه بدانند که جز او پروردگارى نيست و ما بنده‏ايم نه خدا که هم رديف با خدا پرستيده شويم يا در مقامى پائين‏تر از او گفتند لا اله الا اللَّه. همين که بزرگى مقام ما را مشاهده کردند ما اللَّه اکبر گفتيم تا ملائکه بدانند خداوند بزرگتر از آن است که مقامش درک شود مگر به وسيله خودش وقتى مشاهده کردند خداوند چقدر عزت و نيرو به ما داده گفتيم لا حول و لا قوة الا باللَّه تا ملائکه بدانند حرکت و نيروئى نيست مگر به خدا. همين که مشاهده نعمت‏هاى خدا را بر ما نمودند و اين‌که اطاعت ما را واجب کرده گفتيم الحمد للَّه پس به واسطه ما هدايت يافتند به معرفت توحيد خدا و تهليل و تحميد و تمجيد او. سپس وقتى خداوند آدم را آفريد ما را در صلب او به امانت نهاد به ملائکه دستور داد او را سجده کنند به واسطه تعظيم و گرامى داشت ما سجده آن‌ها براى خدا عبادت بود و براى آدم احترام و اطاعت چون ما در صلب او بوديم چطورى ما از ملائکه برتر نباشيم با اين‌که همه آن‌ها براى آدم سجده کردند. چون مرا به معراج بردند جبرئيل دو تا دو تا اذان گفت و دو تا دو تا اقامه، بعد به من گفت محمّد! جلو بايست. گفتم بر تو نيز مقدم بايستم؟ گفت آرى چون خداوند انبياى خود را برترى بخشيد بر تمام ملائکه و تو را فضيلتى مخصوص عنايت کرده. من جلو ايستادم و بر آن‌ها نماز خواندم جاى فخر و مباهات نيست. وقتى رسيدم به پرده‏هاى نور جبرئيل به من گفت جلو برو و از من جدا شو گفتم در چنين جايى از من جدا می‌شوى؟ جبرئيل گفت يا محمّد اين‌جا آخرين محلى است که خدا براى من قرار داده اگر از اين‌جا بالاتر روم پر و بالم می‌سوزد به واسطه تجاوز از مرزى که خدا برايم قرار داده. مرا درون نور انداخت تا رسيدم به جائى که خدا می‌خواست از مقام بلند مملکتش. صدائى شنيدم يا محمّد. گفتم لبيک ربى و سعديک تبارکت و تعاليت صدائى شنيدم اى محمّد تو بنده منى و من پروردگار تو، مرا بپرست و بر من توکل کن. تو نور من در ميان بندگانم و رسولم به سوى مردمى و حجت در ميان خلق براى تو و پيروانت بهشت را آفريده‏ام و براى مخالفينت جهنم را و براى جانشينان تو کرامت خود را لازم نموده‏ام و براى شيعيان ايشان ثوابم را. گفتم خدايا اوصياى من کيستند؟ خطاب رسيد يا محمّد اوصياى تو بر ساق عرش اسم آن‌ها نوشته شده. در آن موقع که مقابل پروردگارم بودم نگاه کردم به ساق عرش ديدم دوازده نور در هر نورى سطرى سبز که بر او اسم يکى از اوصياى من است اول آن‌ها على بن ابى طالب و آخر آن‌ها مهدى امتم. گفتم خدايا اينهايند اوصيايم بعد از من خطاب رسيد اى محمّد اين‌ها اولياى من و اوصياء و اصفياء و حجت‏هاى من‌اند بعد از تو بر مردم و آن‌ها جانشينان و اوصياى تو و بهترين خلق من پس از تو هستند. به عزت و جلالم سوگند به وسيله آن‌ها دينم را اظهار و کلمه خود را بلند و زمين را به وسيله آخرى آن‌ها پاک می‌کنم و او را مالک شرق و غرب زمين می‌نمايم. بادها را در تسخيرش در مى‏آورم و ابرهاى سخت را تابع او می‌کنم، او را با سپاه خود يارى می‌کنم و با ملائکه مدد می‌نمايم تا دعوت من بلند شود و مردم بر توحيد و يکتائی‌ام اجتماع نمايند سپس ملک و فرمانفرمائى او را ادامه می‌دهم و دوران را بين اولياء خود تا روز قيامت مى‏چرخانم).

[17] . البقرة: 2-1.

[18] . نهج البلاغة ج2، ص59-58.

[19] . الأنعام: 48.

[20] . کامل الزيارات ص368. پس ائمه، رسولان خدای متعال با واسطه محمد (، هستند. آری! رسول الله، محمد (، پايان ارسال مستقيم از طرف خداست و گشاينده‌ی ارسال از طرف خويش می‌باشد و اين را به وضوح در يکی از خطبه‌های امير المؤمنين ( می‌بينيم آن‌گاه که در براه رسول الله محمد (، فرمود: (الخاتم لما سبق والفاتح لما انغلق...)، (ختم کننده آن‌چه پيش از اين بود و باز کننده آن‌چه پيش از اين بسته بود)نهج البلاغة ج 1 رقم 27 ص 121. يعنی گشاينده آن‌چه بر محمد (، بسته بود يعنی ارسال رسولان. او اين راه بسته را به طريقش گشود؛ زيرا او انسان کامل بود و همان‌طور که سيد و مولايم سيد احمد الحسن (، به وضوح بيان کردند، الله در ميان خلق است و الله اعلم.

[21] . مريم: 50.

[22] 2. توضيحات. در مورد تأويل آيه 50 سوره مريم همان‌طور که ذکر شد احاديث فراوانی وجود دارد: عن أبي بصير عن الصادق (في خبر: (أن إبراهيم (کان قد دعا الله أن يجعل له لسان صدق في الآخرين فقال الله تعالى: (وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَكُلًّا جَعَلْنَا نَبِيًّا * وَوَهَبْنَا لَهُم مِّن رَّحْمَتِنَا وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِيًّا)، (اسحاق و يعقوب را به او عطاء كرديم و همه را پيامبر گردانيديم * و از رحمت‏ خويش به آنان ارزانى داشتيم و ذكر خير بلندى برايشان قرار داديم)، يعنی علی بن ابی‌طالب ().بحار الأنوار ج 35 - ص 59. امام صادق ( فرمود: ابراهيم ( به درگه خدا دعاء می‌کرد که برايش زبانی راستگو در ميان آيندگان قرار دهد پس خدای متعال فرمود: (وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَكُلًّا جَعَلْنَا نَبِيًّا * وَوَهَبْنَا لَهُم مِّن رَّحْمَتِنَا وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِيًّا)، (اسحاق و يعقوب را به او عطاء كرديم و همه را پيامبر گردانيديم * و از رحمت‏ خويش به آنان ارزانى داشتيم و ذكر خير بلندى برايشان قرار داديم). وعن يونس بن عبد الرحمان، قال: قلت لأبي الحسن الرضا (: (إن قوما طالبوني باسم أمير المؤمنين ( في کتاب الله عز وجل، فقلت لهم من قوله تعالى: ﴿وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِيًّا﴾، فقال: صدقت هو هكذا). بحار الأنوار ج 36 - ص 57. از يونس ابن عبد الرحمان روايت است که به امام رضا ( عرض کردم: (همانا مردم از من خواستند که اسم امير المومنين ( را در کتاب خدای عزيز و جليل بياورم پس به آنان سخن خدای متعال را گفتم: ﴿وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِيًّا﴾. امام رضا ( فرمود: راست گفتی. همان‌گونه است. وعن أبي بصير، عن الصادق (: ﴿وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِيًّا﴾: يعني علياً أمير المؤمنين ().بحارالأنوار ج 36 - ص 59. امام صادق ( در مورد آيه: ﴿وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِيًّا﴾ فرمود: يعنی علی امير المومنين (). وعن القمي في تفسيره: ﴿وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِيًّا﴾، يعنى أمير المؤمنين ( حدثني بذلك أبى عن الحسن بن علي العسكري ().تفسير القمي ج2 ص 51. درباره‌ی ﴿وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِيًّا﴾، پدرم از حسن ابن علی العسکری ( روايت کردند که يعنی امير المومنين ( است). وعن سلمان الفارسي - ( – انه قال في حق علي (: هذا الذي قال الله تعالى فيه: ﴿وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِيًّا﴾.مدينة المعاجز ج1ص 529-528. از سلمان فارسی ( روايت است که در مورد علی ( گويد: علی، آن کسی است که خدای متعال در مورد او فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِيًّا﴾. وعن أبي عبد الله ( في قوله تعالی: (﴿وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِيًّا﴾ قال: هو علي بن أبي طالب ( عرضت ولايته على إبراهيم (. فقال: اللهم اجعله من ذريتي، ففعل الله ذلك).بحار الأنوارج 36 ص 57-58. از امام صادق ( درباره آيه: ﴿وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِيًّا﴾، روايت است که فرمود: او علی ابن ابی‌طالب ( است که ولايتش بر ابراهيم ( عرضه شد پس گفت: خدايا! او را از فرزندانم قرار بده پس خدا چنين کرد).

[23] . الآمالی للصدوق ص 184.

[24] . الغيبة للنعماني ب4 ص78-77.

[25] . الغيبة للنعماني ب3 ص59.

[26] . الکافي ج1 ص279.

[27] . الغيبة للنعماني ب3 ص61.

[28] . نهج البلاغة ج4 رقم96 ص21.

[29] . الکافي ج1ص32.

[30] . بصائر الدرجات ب6 ص29.

[31] . الصحيفة السجادية (أبطحي) رقم13 ص43.

[32] . بحار الأنوار ج24 ص100.

[33] . الغيبة للنعماني ب2 ص51.

[34] . بحار الأنوار ج7 ص258.

[35] . از جمله‌ی کلام امام رضا ( با مأمون، هنگامی که ديد مأمون وضو می‌گيرد و خدمتکارش بر دست او آب را می‌ريزد: (ودخل الرضا ( يوماً عليه فرآه يتوضأ للصلاة والغلام يصب علی يده الماء. فقال: "لا تشرک –يا أمير المؤمنين- بعبادة ربک أحداً. فصرف المأمون الغلام وتولی تمام وضوئه بنفسه وزاد ذلک في غيظه ووجده)، (روزی امام رضا ( بر مأمون وارد شد و ديد که برای نماز وضوء می‌گيرد و خدمت‌کارش بر دست او آب می‌ريخت. امام فرمود: ای امير کسی را در عبادت پروردگارت شريک مکن. مأمون غلام را از آن کار منع کرده و خود به تنهائی وضوء گرفت در حالی‌که کلام امام بر غضب او افزود).الإرشاد ج2 ص269.

[36] . بحار الأنوار ج27 ص127-126.

[37] . الأسراء: 71.

[38] . الکافي ج1 ص178.

[39] . علل الشرائع ج1 ب153 ص197.

[40] . الکافي ج1 ص250-249.

[41] . اين کلام به دليل داشتن اشتباه چاپی يا غير مشخص بدون عبارات، را ضرورتاً حذف کردم.

[42] . الإحتجاج: ج2 ص 284-281.

[43] . الروم: 52.

[44] . زندگانی امام حسين ( اثر قريشی ج1 ص196.

[45] . النجم: 39.

[46] . شرح الرضي علی الکافية ج2 ص130-129.

[47] . يعنی پيروان چنين دياناتی، پيروی و تبعيّت از شرائع و احکام حقيقی نه منحرف شده، واجب است. و اگر آن را می‌دانستند به تحقيق به حق هدايت شده و در دنيا و آخرت رستگار می‌شدند.

[48] . مَثَل يا گفته‌ای که بر سر زبان عامه است، و چنين کلامی مستقر نمی‌گردد جز در پناه بردن به معصومين (.

[49] . يعنی از انطباق اين آيات و روايات بر فقهائی غير از ائمه‌ی معصومين ( می‌گويند.

[50] . الزخرف: 23.

[51] . الروم: 51.

[52] . الشعراء: 89.

[53] . مستدرک الوسائل: ج1 ص113.

[54] . آل عمران: 19.

[55] . عوالي اللئالي ج4 ص88.

[56] . الأنبياء: 27-26.

[57] . تفسير العياشی: ج1 ص183.

[58] . البقرة: 257.

[59] . الکافي ج1 ص376-375.

[60] . العنکبوت: 2.

[61] . عن معمر بن خلاد قال: سمعت أبا الحسن ( يقول: ((ألم * أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ؟(. ثم قال لي: ما الفتنة؟ قلت: جعلت فداك الذي عندنا الفتنة في الدين، فقال: يفتنون کما يفتن الذهب، ثم قال: يخلصون کما يخلص الذهب).الكافي ج 1 ص 370. از ابا الحسن ( شنيدم که فرمود: (الم * ايا مردم گمان کردند همين‌که گفتند ايمان آورديم به حال خود رها می‌شوند و آزموده نمی‌شوند؟) سپس امام ( به من فرمود: فتنه چيست؟ عرض کردم: جانم فدای شما! فتنه‌ای است که در دين داريم پس امام ( فرمود: همان‌گونه که طلا آزموده می‌شود، شما هم آزموده می‌شويد و همان‌گونه که طلا خالص می‌گردد، شما هم خالص می‌گرديد).

[62] . نهج البلاغة ج4 ص20.

[63] . الأحزاب: 62.

[64] . فاطر: 43.

[65] . الکهف: 13.

[66] . النور: 40.

[67] . الغيبة طوسی: ص339، روايت شده از امام باقر (.

[68] . الغيبة النعماني: ب21 ص332، روايت شده از امام صادق (.

[69] . ابراهيم: 28.

[70] . ابراهيم: 18.

[71] . الزمر: 69.

[72] . تفسير القمی: ج2 ص253.

[73] . بحار الأنوار ج38 ص127-126.

[74] . الغيبة النعماني: ص95-94.

[75] . جامع أحاديث الشيعة للسيد البروجردي ج16 ص212.

[76] . البقرة: 256.

[77] . مقصود امام مهدی ( است.

[78] . يونس: 15.

[79] . الغيبة للنعماني ب13 ص249.

[80] . الغيبة للنعماني ص29.

[81] . ظاهراً روايت در قالب معنائی نقل شده و نه در قالب نّص روايت. روايت کامل آن: عن ابي بصير قال: سمعت أبا عبد الله ( يقول: (رحم الله عبداً حببنا إلی الناس ولم يبغضنا إليهم، أما والله لو يروون محاسن کلامنا لکانوا به أعزوماً استطاع أحد أن يتعلق عليهم بشئ ولکن أحدهم يسمع الکلمة فيحط إليها عشراً)، (خدا رحمت کند آن بنده‌ای را که باعث دوستی ما با مردم شود و نه اين‌که دشمنی ما را در دل آنان بکارد، به خدا قسم اگر سخن ما را درست به ديگران منتقل کنند، عزيزترين انسان خواهند بود و کسی نخواهد توانست بر آن‌ها اشکالی وارد کند؛ اما (متأسفانه) حرفی را می‌شنوند و ده‌تا رويش می‌گذارند (و به عنوان سخن ما به مردم می گويند)).الکافي ج8 ص229. وعن عبد السلام بن صالح الهروي قال: (سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ عَلِیَّ بْنَ مُوسَى الرِّضَا ( يَقُولُ رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً أَحْيَا أَمْرَنَا فَقُلْتُ لَهُ وَكَيْفَ يُحْيِي أَمْرَكُمْ قَالَ يَتَعَلَّمُ عُلُومَنَا وَيُعَلِّمُهَا النَّاسَ فَإِنَّ النَّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ كَلَامِنَا لَاتَّبَعُونَا)، (امام رضا ( فرمود خدا رحمت کند کسی را که امر ما را احياء می‌کند. از حضرت سؤال شد که امر شما چگونه احياء می‌شود. حضرت جواب فرمود: کسی که علوم ما را فرا بگيرد و به مردم آموزش دهد که اگر مردم خوبی‌های سخنان ما را بدانند از ما پيروی می‌کنند...). عيون أخبار الرضا ( ج2 ص275.

[82] . الإختصاص للشيخ المفيد ص321.

[83] . الغيبة للنعماني ب7 ص133-132.

[84] . الکافي ج2 ص223.