انتشارات انصار امام مهدى (ع)
پارههائی از
عهد ماندگار
نویسنده: شهید رستگار، شیخ انمار المهدی
ترجمه: كوثر انصاری
چاپ اول
1434 هـ.ق – 2013 م
آذر ماه 1392 هجرى شمسى
جهت اطلاعات بيشتر در مورد دعوت مبارک سيد احمد الحسن (ع)
لطفاً از وبسايت ما بازديد فرماييد:
http://almahdyoon.co
http://almahdyoon.co/ir
-اهداء
به کسانی که در راه اقامهی حکم الله تعالی، با مداد و خون جانفشانی کردند...
به کسانی که امرش را به اوليائش تسليم کردند و هرگز در آن تغييری ايجاد نکردند...
تقديم به مالک اشتر... به عمار... به سلمان... به تو ای مقداد... به تو ای مقداد به تو ای مقداد...
اجر و ثواب اين نوشتهها را مستمندانه به او تقديم میکنم در حالیکه کمال عفو و بخشش او نور و رضا و خشنودی او را خواستارم.
-سخن ويراستار:
شکی نيست که حکومتهای الهی با حکومتهای منتخب قابل مقايسه نمیباشند، اما بسياری از مردم فرق بين اين و آن نمیدانند، و بيشتر مردم به فکر زندگی مرفهی هستند و از آخرت خود غافل شدهاند یا از آن رویگردان شدند، به اين دلیل است که به حکومتهای منتخب بنيان شده بر اساس ظلم و طغيان و زور گوئی روی آورده و با آنها زد و بند دارند، و برای اين است که از پروژه دولت عدل خدا و نعمتهای بی اطلاع و بیبهرهاند.
اغلب مردم از آنجائیکه بیشتر این نوع حکومتها را تجربه و درک کردند، لذا حکومتخواهی اولیای خدا را درک نکردهاند که در اين کتاب پر محتوا متوجه فرق خواهند شد و مقایسه را به خواننده گرامی میسپاريم تا بدانند ساليان سال به دنبال چه نوع حکومتها بودهاند که به اسم اسلام و عدل و داد چه ظلم و ستمهائی که نکردند.
رسول الله (ص): (من أحب قوماً حشر معهم ومن أحب عمل قوم اشرك في عملهم).(
[1])
(هر کس گروهی را دوست داشته باشد با آنها محشور میگردد، و هر کس عمل جماعتی را دوست بدارد در عمل آنها شریک خواهد بود).
و لازم به تذکر اين حديث بود تا مردم به خود بيايند و بدانند که مسئله فقط به انتخاب حاکم منتهی نمیشود، بلکه مکنت دادن به حکومت طغيانگران با هر نامی که برای خود تعيين کردند، و ظلم و ستمهائی که انجام میشود تا ابد الآباد به گردن خود انتخاب کننده است و شريک جرم خواهد بود، خدا ما و شما را از جمله یاری دهندگان ولی خدا قرار دهد.
اما سخنی که میتوان با حکومتداران داشته باشم اين است که حکومتداری اصول و قواعدی دارد، و هر حکومتی که حد اقل بر اساس ثقلین بنيان گذاری نشده باشد حکومتی طغيانگر و زور گو است، و تصور نمیکنم که آنها از حال و وضع خود و کارگزارانشان با خبر نباشند، بلکه میدانند قبلهگاه آنها چيست و کيست، که نياز نيست اين زور گوئیها و ظلم و ستمها و... را یادآوری کرد، چون در اين اندک صفحات نمیگنجد.
و اما اوليای خدا: به وزيران و مشاوران خود میآموزند تا متواضع باشند و با خدای حق تعالی ارتباط و پيوندی محکم داشته باشند تا جرأت ظلم و ستم و زورگوئی نداشته باشند، در صورتیکه در حکومتهای انتخاب شده توسط مردم میبينیم که به اسم دين نعره میزنند و شکمهای خود را از اموال مردم پُر میکنند، (أُولَـئِكَ مَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ إِلاَّ النَّارَ وَلاَ يُكَلِّمُهُمُ اللّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلاَ يُزَكِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ)،(
[2]) (آنان جز آتش در شكمهاى خويش فرو نبرند و خدا روز قيامت با ايشان سخن نخواهد گفت و پاكشان نخواهد كرد و عذابى دردناک خواهند داشت). پس میبينيم که رئيس یا وزير و يا در کل مسؤول کاخهای مجلل، بهترین مرکب، و بهترین زندگی دارد، در صورتی که رعيت غم و اندوه و حسرت نصيب آنها شده است.
سخن در اين باب بسيار است و حسرت و انده فراوانتر از آن است که بتوان آن را در اين اندک صفحات جای داد، لذا حق طلبان را به مطالعه کتاب " بین رؤیای جمهوریها و پروژهی الهی یمانی آل محمد (ع)" يکی از انتشارات انصار امام مهدی (ع) دعوت میکنم، باشد که مردم به خود بيايند و پروژههای الهی را ياری دهند. و الحمد لله رب العالمين.
يوسف الأنصار
5/ صفر/ 1434 هـ.ق
يکشنبه 17/ آذر ماه/ 1392 هـ.ش
و الحمد لله رب العالمين، و صلی الله علی محمد و آل محمد الأئمة و المهديين و سلم تسليماً
-تقديم:
سيد احمد الحسن (ع) همواره انصار را به تدبر و تفکر عميق در مورد عهد ماندگاری که امير المؤمنين (ع) برای مالک اشتر در زمان حکمرانیاش بر مصر، نگاشتند، تشويق و ترغيب مینمودند و همچنين سيد احمد الحسن (ع) به نگاشتن و تحقيق در بارهى اين عهد بزرگ که حاوی دستورات الهی برای تمام بشريّت بوده و دربردارندهی نکات اخلاقی و پند و اندرزهاست که از دروازهی شهر علم، علی بن ابیطالب (ع) خارج شده ست و از جملهی کسانی که پاسخگوی اين حکمت متعالی بوده، شهيد رستگار، شيخ انمار حمزه المهدی ( میباشد. اين بحث، هر چند اندک و کم حجم بوده، اما به مثابهی رحمتی ست که از آن قلب پاک صادر گشته است. آری قلب شهيد رستگار، انمار المهدی ( است، که صاحب اخلاق متعالی و خشوع و وقار و محاسن کريمه اخلاقی بوده، که خود بنده نيز به شخصيّت والای او غبطه میخوردم، او در زمينهی فقه بسيار اهتمام میورزيد و در مدرسهی انصار امام مهدی (ع)، استاد فقه و احکام شرعی بود.
هرگز موقف دليرانه و جاودان او، در روز شهادتش را فراموش نمیکنيم، برخی از برادران نقل میکردند، هنگامی که با شليک گلولهی خيانت و نيرنگ، به شدت زخمی شد، برخی از انصار به سوی او شتافتند و خواستند او را برای مداوا بلند کنند، در حالىکه واپسين لحظات عمر را سپری میکرد و با نفسهای به شمارش افتادهی خود به آنان خطاب کرد: «مرا رها کنيد، و احمد الحسن را هرگز رها نکنيد شما را به احمد الحسن سفارش میکنم، او حق است پس در ياری او کوتاهی نکنيد». سپس سه مرتبه فرياد زد: (بهشت... بهشت... بهشت) و به رحمت الهی پيوست در حالیکه در خون خود غلتيده بود و اين موقف، چه شباهت بسياری به موقف مسلم بن عوسجه (ع) يکی از اصحاب امام حسين (ع)، داشت. جائیکه در آخرين لحظات عمر خويش، به ياری و نصرت حسين (ع) وصيّت میکرد.
در بحار الأنوار آمده است: (... بر زمين افتاد در حالیکه هنوز رقمی در بدن او بود، حسين (ع) به سوی او شتافت و همراه ايشان حبيب بن مظاهر نيز بود، پس حسين (ع) بدو فرمود: خداوند تو را رحمت کند ای مسلم ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا﴾،(
[3]) (از ميان مؤمنان مردانىاند كه به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا كردند برخى از آنان به شهادت رسيدند و برخى از آنها در [همين] انتظارند و [هرگز عقيده خود را] تبديل نكردند). سپس حبيب نزديک او آمد و بدو گفت: جدايی از تو برايم ناگوار است ای مسلم تو را به بهشت بشارت میدهم. پس مسلم با صدايی ضعيف بدو گفت: خداوند تو را بشارت خير دهد. حبيب گفت: اگر میدانستم که به دنبال شما رهسپار نيستم، دوست داشتم مرا به آنچه که برايم اهميّت دارد، وصيّت کنی. پس مسلم گفت: تو را به اين وصيّت میکنم – و به حسين (ع) اشاره کرد- در رکاب او بجنگ تا مرگ تو را در يابد. حبيب گفت: به روی چشم. سپس خدايش از او خشنود باد، وفات يافت).(
[4])
پس سلام بر او و بهشت و همسايگی با محمد و آل محمد (ع) گوارای وجودش باد.
و سلام بر تمام شهيدان رستگار و سعادتمند، کسانی که نصرت و ياری حق را در بهترين شکل ممکن، مجسم کردند. در حالیکه آن فداکاریها و ايثار عظيم را بی مهابا از فزونی تعداد و عدد لشکر منافق بنی عباس، تقديم کردند.
پس حمد و سپاس بر بلايش و بزرگی نعمتهايش، و از خداوند مسئلت میداريم که صبر بر فراقشان را روزی ما قرار دهد و در روزی که نه مال سود میبخشد و نه فرزندان، جز آن کس که با قلب تسليم شده، به سوی خداوند آمده باشد، شفاعتشان را روزی ما گرداند و ما را بر مرکب يقين حقيقی سوار کرده و به آنان ملحق سازد.
شيخ ناظم عقيلی
9/ رمضان مبارک/ 1429 هـ.ق
20/ شهریور ماه / 1387 هـ.ش
بسم الله الرحمن الرحيم
و الحمدلله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آل محمد الأئمة و المهديين و سلم تسليما.
-مقدمه:
چه بسيارند کسانی که به همکاران خود، نامه مینگارند و برخی ديگر، نامههای خود را برای وزيران خود ارسال میکنند...
اما...
آيا همهی نامهها و عهدنامهها، با هم برابری میکنند؟ يا در آنها چيزی به اسم تساوی يا هم تراز بودن وجود دارد؟ مطمئناً هرگز وجود ندارد.
پس عهدها و نامههای طاغوتيان غاصب حاکميّت خداوند کجا و عهد و نامههای تعيين شدگان و خاصان به علم و وصيّت کجا؟!
نامههای جاهلان و صاحبان انديشهی گزاف کجا و نامههای برگزيدگان کجا؟
نامههای معاويه کجا و نامههای تو ای علی کجا؟
نامهها و عهدهای حکومتداران امروز و فقهايشان کجاست و عهدهای تو ای علی ای وصی اين زمان کجا؟
زمين کجا و ثُريا کجا... بلکه نور کجا و ظلمت کجا؟
******
-شرايط عهد و پيمان:
آنچه که باعث تمايز عهد نامهای که امير المؤمنين (ع) برای مالک ارسال کردند، شده، مجموعهای از امور و ويژگیهائیست که بدان جنبهی عمومی بخشيده و در حد ذات خود، يک دستور کامل برای هر حاکم میباشد که شامل نحوهی ادارهی شهر خود و نحوهی رفتار با مردم بوده است.
اما در اين بحث ساده و متواضع، به توضيح برخی از مفاهيمی که سرور و مولايم امير المؤمنين (ع) برای معاون خود، مالک ذکر میکند خواهيم پرداخت؛ و منظورم در توضيح مفاهيم و تبيان دلايل لغوی يا اصطلاحی آنها نيست بلکه مقصود در فهم مفهوم مشار اليه نسبت به موضع حاکميّت و چگونه پياده کردن اين مفهوم در به راه انداختن امور رعيّت میباشد. مثلاً مفهوم ارتباط با خداوند، به نسبت برای حاکم که با غيرش در اختلاف است. پس بايد حاکم و فرمانروا، ارتباطی عميق و مؤکد با خداوند داشته باشد و اين امر به سبب مواجهه شدن حاکم با انواع فتنهها و امتحانها و حيلههای دنيا در اين جايگاه، به شمار میرود.
اين از يک سو. و از سوی ديگر واجباتی که بر گردن حاکم است به مراتب بيشتر و سنگينتر از غير او میباشد. پس بايد در تکليف، اختلافی وجود داشته باشد و آن به سبب اختلاف موقعيّت و جايگاه است و مقصودم از تکليف، تکليف جمعی نيست بلکه برخی تکاليف است.
و شاهد و گواه اين امر، دستور امام (ع) به معاونش بوده، که او را به تقويّت ارتباطش با خداوند امر میکند و ارتباطش با خداوند بايد قویتر از زمانی باشد که حکم بدو دفع شود و ايشان (ع) به او میدهد و او را نسبت به فايدهی ارتباط با خداوند سبحان، ملتفت میسازد. و چرا ارتباط و چگونگی آن را با نيّت و سلوک باطنی و عمل ظاهری، اقامه کند و ميسر سازد در حالیکه ( نمیتواند بدون دريافت، ظاهری و باطنی و حقيقی اين مفهوم، امور مردم را به دست گيرد.
******
-اول: ارتباط با خداوند سبحان
هر کس تابع اين عهد نامهی مبارک گردد، ولو با تمرکز اندک، در میيابد که امير المؤمنين (ع) تأکيد فراوانی کردند که ارتباط مالک با پروردگارش بسيار عميق باشد. پس در ابتدای عهد خود، او را به تقوای الهی و ايثار در اطاعت او و پيروی از دستورات الهی در واجبات و سنتهايش امر میکند و در موضع ديگر میخوانيد که میفرمايند: (واجعل لنفسک فيما بينک وبين الله أفضل تلک المواقيت وأجزل تلک الأقسام، فأعط الله من بدنک في ليلک ونهارک ووف ما تقربت به إلی الله من ذلک کاملاً غير مثلوم ولا منقوص بالغاً من بدنک ما بلغ...).(
[5])
(نيکوترين وقتها و بهترين ساعات شب و روزت را برای خود و خداى خود انتخاب کن، اگر چه همه وقت برای خداست، آنگاه که نيت درست و رعيت در آسايش قرار داشته باشد. از کارهايی که به خدا اختصاص دارد و بايد با اخلاص انجام دهی، انجام واجباتی است که ويژه پروردگار است، پس در بخشی از شب و روز، تن را به پرستش خدا اختصاص ده، و آنچه تو را به خدا نزديک میکند بی عيب و نقصانی انجام ده، اگر چه دچار خستگی جسم شوی).
و اگر از خود میپرسيم که علت تأکيد امير المؤمنين (ع) چيست؟! پاسخش را هم خواهيم دريافت که از موجبات است؛ زيرا شخص فاقد يک چيز، نمیتواند آن را عطاء کند. چگونه ممکن ست عدالت را عرضه کند در حالیکه خود عادل نباشد؟! و چگونه عادلیست در حالیکه عدل يکی از صفات خداوند میباشد، کسی که فاقد صفات خداست چگونه میتواند بدانها آراسته شود؟! و چگونه به صفات خداوند آراسته گردد در حالیکه هيچ ارتباطی با خدا ندارد؟! و همچنين ديگر صفات! پس تأمل کن.
*****
-دوم: رفتار و سلوک
و سلوک بر دو نوع است: سير و سلوک به همراه خالق و سير و سلوک به همراه مخلوق. به سير و سلوک به همراه خالق، در مفهوم ارتباط با خداوند اشاره کردم و اما سير و سلوک به همراه خلق، بر شماست که سخنان امير المؤمنين (ع) در خصوص سير و سلوک با خلق خدا و اهل خدا که به مالک سفارش میکند را در يابی که چگونه با رعيّت ارتباط داشته باشی و حکام اين زمان، چقدر به اين سخنان نيازمندند: (... وَأَشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّةِ وَالَْمحَبَّةَ لَهُمْ وَاللُّطْفَ بِهِمْ وَ لَا تَكُونَنَّ عَلَيْهِمْ سَبُعاً ضَارِياً تَغْتَنِمُ أَكْلَهُمْ فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ لَكَ فِي الدِّينِ وَإِمَّا نَظِيرٌ لَكَ فِي الْخَلْقِ يَفْرُطُ مِنْهُمُ الزَّلَلُ وَتَعْرِضُ لَهُمُ الْعِلَلُ وَيُؤْتَى عَلَى أَيْدِيهِمْ فِي الْعَمْدِ وَالْخَطَإِ فَأَعْطِهِمْ مِنْ عَفْوِكَ وَصَفْحِكَ مِثْلِ الَّذِي تُحِبُّ وَتَرْضَى أَنْ يُعْطِيَكَ اللَّهُ مِنْ عَفْوِهِ وَصَفْحِهِ فَإِنَّكَ فَوْقَهُمْ وَوَالِي الْأَمْرِ عَلَيْكَ فَوْقَكَ وَاللَّهُ فَوْقَ مَنْ وَلَّاكَ وَقَدِ اسْتَكْفَاكَ أَمْرَهُمْ وَابْتَلَاكَ بِهِمْ).
(دل خود را مالامال از علاقه و محبت و رحمت نسبت به مردم كن، مبادا نسبت به آنان همچون درندهاى وحشى باشى و فرصت حكومت را براى خود مغتنم شمارى! آخر آنان يا برادران دينى تواند و يا لا اقل در آفرينش. ـ احساسات و نيازها و خيلى چيزهاى ديگر ـ شبيه خودت، لغزش و اشتباه زياد دارند و عوامل فراوانى روى آنها اثر مىگذارد كه از جاده حق بيرون روند با عمد يا خطاء. بنا بر اين همانگونه كه خودت مايلى خداوند تو را مشمول عفو و اغماض خود گرداند تو هم كه ما فوق آنان هستى نسبت به آنها عفو و اغماض و گذشت داشته باش. تو فرا دست آنانى و مقام والى كل فوق تو است. و خدا كه كار مردم را به تو وا گذاشته و از اين راه مورد آزمايش قرار داده فوق او...).
و در جايی ديگر، فرمودند: (... ولا يشغلک عنهم بطر فإنک لا تعذر بتضييعک التافة لأحکامک الکثير المهم، فلا تشخص همک عنهم ولا تصعر خدک لهم وتفقد أمور من لا يصل إليک منهم ممن تقتحمه العيون وتحقره الرجال ففرغ لأولئک نفسک...).
(مبادا سر مستی حكومت تو را از رسيدگی به آنان باز دارد، كه هرگز انجام كارهای فراوان و مهم عذری برای ترک مسؤوليتهای كوچکتر نخواهد بود، همواره در فكر مشكلات آنان باش، و از آنان روی بر مگردان، به ويژه امور كسانی را از آنان بيشتر رسيدگی كن كه از كوچكی به چشم نمیآيند و ديگران آنان را كوچک میشمارند و كمتر به تو دسترسی دارند. وقت خود را برای اين گروه از افراد، صرف کن).
و هر کس به عهدنامه گذری داشته باشد و با تدبر و تفکر آن را مطالعه کند، کلام بسياری در مورد سلوک و رفتار حاکم با رعيّت خويش را می يابد و سبحان الله و بحمد الهی که سرور و مولايم امير المؤمنين (ع) از روی لطف، تنها به مشخص کردن رفتار و سلوک، اکتفاء نمیکند بلکه مغز و محتوای اين سلوک يا درون مايهی نياز يک حاکم برای رسيدن به عزت دنيا و سعادت آخرت را آشکار میکند.
و فرد متأمل در اين جملهی مبارک: (اعلم يا مالک أني قد وجهتک إلی بلاد قد جرت عليها دول من قبلک من عدل وجور)، (ای مالک بدان من تو را به سوی کشوری فرستادم که پيش از تو دولتهای عادل و ستمگری بر آن حکومت داشتند).
به راستی که از آن، برخی معانی معرفتی و سلوکی بر دو سطح حکم و حکمت، مستفاد میشود. فرمودهی امير المؤمنين (ع): (جرت عليها دول قبلک من عدلٍ وجور)، (پيش از تو دولتهای عادل و ستمگری بر آن حکومت داشتند). تذکریست که در بقای مادی، بقای برای دولت عدل و دولت ظلم وجود ندارد، و الا امر بدست تو نمیرسيد ای مالک! و چه بسا که بقای اثری و معنوی يا به اصطلاح روحی آن در نفوس مردم و نزد خداوند باقی میماند. پس شخص عدالتگر و حاکم عادل همواره بالا میرود و درجهاش ارتقاء میيابد و نامش در دنيا و آخرت جاودان میگردد؛ و ظالم و حاکم ظالم، بر زبانهای مردم قرنی بعد از قرن ديگر، مورد لعن و نفرين قرار میگيرد. پس ای مالک عبرت بگير خواه حاکم باشی، خواه شخص عادی (والسعيد من اتعظ بغيره)، (و سعادتمند کسی است که از سرنوشت غير خود، عبرت بگيرد).(
[6])
******
-سوم: بطانه یا معاون
از رسول الله (ص) روايت شده که فرمودند: (من أراد الله به خيراً جعل له بطانة خير، و من أراد الله به شراً جعل له بطانة سوء).
(هر کس که خداوند خير او را بخواهد، برای او وزير و معاونی خيرخواه قرار میدهد و هر کس که خداوند شر او را بخواهد، برای او قرينی شرور، قرار میدهد).
پس بطانه: (به عبارت ديگر، وزير، معاون يا شخص مقرّب به حاکم) دارای نقش بزرگی در آسان کردن و راه اندازی امور حاکم هستند و در نهايت، در همواره ساختن امور سرزمينها و شهرها، دخالت و سهم بزرگی دارند. و اين امر برای من و شما، اکيداً بسيار واضح است؛ زيرا وزيران و معاونان، از يک جهت گزارشگران آنچه که از حوادث و رويدادها رخ میدهند، بصورت خاص به حاکم هستند و از جهت ديگر، مشاوران وی هستند و از جهت سوم، مُخبِر از طرف ايشان هستند و...
پس اگر حاکم، وزيران و معاونانی با تقوا انتخاب نکند، کسی جز خود را ملامت نکند؛ زيرا نفس خود و رعيّتش را در معرض هلاکت شعوری در رسيدن به دنيا و آخرت قرار داده است. پس به همين علت است که میبينيم امير المؤمنين (ع) تأکيد آشکاری در بيشتر جايگاهها در پيمان نامهی خود به مالک ، در خصوص مفهوم بطانه، کيفيّت انتخاب مردان آن، و شرح نقش فعال آنان، در صورتی که از صالحين باشند و بر عکس، در صورتی که از اصحاب قلوب بيمار يا مناقين باشند، کرده است و همچنين میيابيم که امير المؤمنين (ع)، مالک را برحذر میدارد از اينکه امتيازاتی را به خاصه، عطاء کند و عامه را از آنها محروم سازد يا آنان را بر اين مردم فضليّت و برتری بخشد و يا بر عکس. و يک نگاه ساده به اين کلمات، کفايت میکند: (فإن سخط العامة يُجحف برضی الخاصة وإن سخط الخاصة يُغتفر مع رضا العامة وليس أحد من الرعية أثقل علی الوالي مؤونة في الرخاء وأقل معونة له في البلاء وأکره بالإنصاف وأسأل بالإلحاف وأقل شکراً عند الإعطاء وأبطأ عذراً عند المنع وأضعف صبراً عن ملمات الدهر من أهل الخاصة).
(با خدا و با مردم، و با خويشاوندان نزديک، و با افرادی از رعيت خود که آنان را دوست داری، انصاف را رعايت کن. که اگر چنين نکنی ستم روا داشتی، و کسی که به بندگان خدا ستم روا دارد خدا به جای بندگانش دشمن او خواهد بود، و آن را که خدا دشمن شود، دليل او را ستمکاری نعمت خدا را دگرگون نمیکند، و کيفر او را نزديک نمیسازد، که خدا دعای ستمديدگان را میشنود، و در کمين ستمکاران است. مردمگرايی، حقگرايی دوست داشتنیترين چيزها در نزد تو، در حق ميانهترين، و در عدل فرا گيرترين، و در جلب خشنودی مردم گستردهترين باشد، که همانا خشم عمومی مردم خشنودی خواص را از بين میبرد، اما خشم خواص را خشنودی همگان بیاثر میکند).
و میبينيم که امير المؤمنين (ع) مالک ، را از انتخاب مردان، بدون امتحان و آزمايش نهی میکند بلکه انتخاب آنان از روی آزمودنشان و نظر به صفات و موهباتیست که لازم است در هنگام انتخاب خود، بدانها توجه کند، انجام گيرد. پس امام (ع) فرمودند: (ثُمَّ لَا يَكُنِ اخْتِيَارُكَ إِيَّاهُمْ عَلَى فِرَاسَتِكَ وَاسْتِنَامَتِكَ وَحُسْنِ الظَّنِّ مِنْكَ فَإِنَّ الرِّجَالَ يَتَعَرَّضُونَ لِفِرَاسَاتِ الْوُلَاةِ بِتَصَنُّعِهِمْ وَحُسْنِ خِدْمَتِهِمْ وَلَيْسَ وَرَاءَ ذَلِكَ مِنَ النَّصِيحَةِ وَالْأَمَانَةِ شَيْءٌ وَلَكِنِ اخْتَبِرْهُمْ بِمَا وُلُّوا لِلصَّالِحِينَ قَبْلَكَ فَاعْمِدْ لِأَحْسَنِهِمْ كَانَ فِي الْعَامَّةِ أَثَراً وَأَعْرَفِهِمْ بِالْأَمَانَةِ وَجْهاً).
(در كار منشيان و دفتر دارها دقيق باش، بهترين مردم را به اين سِمَتها بگمار... با اتكاء به حدس و گمان و حسن ظن شخصىِ خود كارمندان را به كار مگمار، زيرا مردم مىتوانند با تصنع و رياء و خوش خدمتى خودشان را در نظر حكام صالح جلوه دهند در عين اينكه خالى از واقعيت و حقيقت باشند. پرونده آنها را بررسى كن و پيشينه آنها را در نحوه خدمتشان در دوره رؤساى گذشته مطالعه نما. آنان را كه اثر بهترى در جامعه و در گذشته داشتهاند و چهرهاى امين در ميان مردم كسب كردهاند، انتخاب كن...).
و در موضع ديگری، امام (ع) میفرمايند: (ثُمَّ إِنَّ لِلْوَالِي خَاصَّةً وَبِطَانَةً فِيهِمُ اسْتِئْثَارٌ وَتَطَاوُلٌ وَقِلَّةُ إِنْصَافٍ فِي مُعَامَلَةٍ فَاحْسِمْ مَادَّةَ أُولَئِكَ بِقَطْعِ أَسْبَابِ تِلْكَ الْأَحْوَالِ وَلَا تُقْطِعَنَّ لِأَحَدٍ مِنْ حَاشِيَتِكَ وَحَامَّتِكَ قَطِيعَةً وَلَا يَطْمَعَنَّ مِنْكَ فِي اعْتِقَادِ عُقْدَةٍ تَضُرُّ بِمَنْ يَلِيهَا مِنَ النَّاسِ فِي شِرْبٍ أَوْ عَمَلٍ مُشْتَرَكٍ يَحْمِلُونَ مَئُونَتَهُ عَلَى غَيْرِهِمْ فَيَكُونَ مَهْنَأُ ذَلِكَ لَهُمْ دُونَكَ وَعَيْبُهُ عَلَيْكَ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَإلزِمَ مِنَ ألحَقَ مِنَ لَزَمَهُ مِنَ القَريبِ والبَعيدِ وَکُن في ذَلِکَ صَابِراً مُحتَسِباً...).
(معمولاً والى نزديكان و محارمى دارد كه زيادهطلب و متجاوزند و زورگويى و بىانصافى از مشخصات آنها است. ريشه اينگونه افراد را با قطع عوامل اين روحيهها بِكَن. مبادا قطعه زمينى از اموال دولت به اين افراد واگذار كنى، كارى كن كه هيچ يک از حواشى و نزديكانت طمع مالک شدن مزرعه و كشتزارى كه بتوانند به مالکان مجاور خود زور بگويند، نداشته باشند و به حق و کسی که خود را بدان، ملزم میدارد، ملزم کن چه از نزديکان باشد چه غريب و در آن صابری محتسب باش...).
و در موضع ديگر از اين عهد مبارک، امير المؤمنين (ع) مالک را قرار دادن وزيرانی که سابقهی شرور بودن داشتهاند و وزيران اشرار بودند، برحذر میدارد و آن را بيان کرده و مینويسند: (... إنّ شرّ وزرائک من کان للأشرار قبلک وزيراً، ومن شرکهم في الآثام فلا يکوننّ لک بطانةً).
(بدترين وزيران کسانی هستند که وزير و کارگزار حکومت بد و اشرار بودهاند. کسی که با آن گناهکاران در کارها شرکت داشته است نبايد جزو سرداران زمامداران حکومت باشد...).
و از لطف و کرم امير المؤمنين و الهدی سرور الوری آية الله العظمی(
[7]) علی بن ابیطالب (ع) است که ايشان به چيزی امر نمیکند يا مفهومی بدهد و آن را بر واليّان واجب گرداند، جز اينکه فايده آن را توضيح داده و تساوی آن را ترک کرده و اين امر برای پيروان دانا و زيرک بسيار آشکار است.
******
-چهارم: عدل
عدل: صفتی از صفات خداوند میباشد و عادل نامی از نامهای ذات مقدس اوست و صفت عدل يا عدالت، از مشتقات اسم عادل است، پس هرگاه انسان در تکاپوی انطباق عدالت بر خود باشد، نمیتواند جز در يک درجهی نسبی و آن به سبب الهام انسان از معرفت فطری میباشد. اما انسان، عدالت حقيقی يا مطلق را به طور کامل، نمیتواند بر خود منطبق سازد جز اينکه آراسته به اسم عادل خداوند متعال، گردد و در آن هنگام است که در ذات خود (ذات انسانيّت) و خارج آن، عادل و عدالتگر میگردد و به همين دليل میيابيم که امير معرفت و مقصودها و منزلگاهها و محل فرود آنها، ممثل و نمايندهی خداوند در خلق خويش، مالک را در عهدنامه، به تقوی سفارش و امر میکند و هرگاه انسان با تقوی گردد، عدالت نزد او حاصل میگردد يا اينکه بگوييم به عدالت را کسب کرده و آراسته به اسم عادل خداوند گشته، نزد متّقی، عدل و زيادت وجود دارد. و اما کلام امام علی (ع) در خصوص عدل در عهدنامه چنين آمده است: (وليس شيء ادعی إلی تغير نعمة الله وتعجيل نقمته من إقامة علی ظلم، فإن الله سميع دعوة المضطهدين وهو للظالمين بالمرصاد، ولکن أحب الأمور إليک أوسطها في الحق وأعمها في العدل وأجمعها لرضی الرعية...).
(و بدان، هيچ چيز در تغيير نعمتهای خدا و تعجيل انتقام و كيفرش، از اصرار بر ستم سريعتر و زودرستر نيست، چرا كه خداوند دعاء و خواستهی مظلومان را میشنود و در كمين ستمگران است).
(ولا يکونن المحسن والمسيء عندک بمنزلة سواء، فإن ذلک تزهيداً لأهل الإحسان في الإحسان، وتدريباً لأهل الإساءة علی الإساءة).
(هرگز نيکوکار و بدکار در نظرت يکسان نباشند. زيرا نيکوکاری در نيکوکاری بیرغبت، و بدکاران در بدکاری تشويق میگردند).
(ثم اعرف لکل امرئ ما أبلی و لا تضمن بلاء (عمل) امرئ إلی غيره، ولا تقصدن به دون غاية بلائه ولا يدعونک شرف إمرئٍ إلی أن تعظم من بلائه (عمله) ما کان صغيراً ولا ضعة امرئٍ إلی أن تستصغر من بلائه ما کان عظيماً).
(و در يک ارزشيابی دقيق، رنج و زحمات هر يک از آنان را شناسايی کن، و هرگز تلاش و رنج کسی را به حساب ديگری مگذار، و ارزش خدمت او را ناچيز مشمار، تا شرافت و بزرگی کسی موجب نگردد که کار کوچکش را بزرگ بشماری، يا گمنامی کسی باعث شود که کار بزرگ او را ناچيز بدانی).
پس بواسطهی عدل است که سنّتها و احکام، برپا میگردد و عدل، مهمترين صفاتیست که يک حاکم و غيره او بايد دارا باشد و دائره بحث، به اخلاقيات حکم و حاکم در همين حد، بسنده میکند و برای من تعيين میکند تا به زيادت نرفته و از موضوع خارج نشوم... و من (پناه میبرم به خدا از شر منيت) از خوانندهی بزرگوار خواهشمندم که با ديدهی انصاف و تسديد به آنچه که در عالم واقعی و جسمانی ما و به خصوص در عراق، بنگرد که آيا آنچه امير توحيد (ع)، خواسته است، در ميان حکام و استانداران و مشاوران و آنچه که به عنوان نواب مجلس ناميده میشوند، اين عهد و پيمانها ديده میشود؟ هرگز... هرگز، به خدايی که دانه را شکافت و هستهی خرما را به دو نيم کرد، هرگز هيچ عدلی در آنان ديده نمیشود؛ زيرا با قرآن (دستور الهی شامل و کامل) مخالفت کردند و غير آن را برگزيدند و از اطراف آن پراکنده شدند و با وصيّت رسول الله محمد (ص) که خلفاء و فرمانروايان زمين، بعد از خويش را تعيين کرده، مخالفت کردند و دست به يکی کردند و گوشها و سمع خود را نسبت به فرمودهی حضرتش (ص) که امت را از دو شورای کوچک و بزرگ،(
[8]) قبل از قيام امام مهدی (ع) برحذر داشته، به گنگی زدند. پس چه زشت است آنچه که آنان و فقهای گمراه خائنشان انجام دادند و میدهند، کسانی که به مشروعيّت اعمالشان، اقرار میکنند. کسانی که رسول الله (ص) آنان را شرورترين خلق خدا در زير سايهی آسمان توصيف میکند که فتنه از آنان خارج میشود و به سوی آنان باز میگردد. پس اين نتيجهی ظلم و ستم، قتل و گريز است. پس آيا فزونتر از آن، وجود دارد؟ يا امر تا بدين حد، رسيده، ای خدای وعده و وعيد.
خداوندا از تو مسئلت داريم که ما را به سبب آنچه که سفيهان و نادانان از ما، انجام دادند، مؤاخذه نکنی و در زمرهی کسانی قرار ده که دولت و حکم خود را با آنان بر پا میکنی و ما را ارشاد کرده و هدايت و تأييد را به ما الهام بخشی که تو بسيار مهربان و ارادهگر به انجام هرکاری هستی.
******
-پنجم: ایثار
امير المؤمنين (ع) تنها به سفارش معاونان و واليّان شهرها، در رعايت عدل در مورد رعيّت، بسنده نمیکند بلکه آنان را به گذشت و ايثار، نيز در دو سطح مادی و معنوی، امر میکند و از زيباترين تعاليم ايشان، دستور حضرتش در قالب دعاء بوده و نه به صورت مستقيم.
و امام (ع) از خلال دعاء، به اصحاب و معاونان و وزيران خويش میآموزد و آنان را به ايثار و گذشت، از خلال مقدم ساختن رعيّت بر نفس خود حتی در دعاء نيز امر میکند. امير المؤمنين (ع) هرگز از خداوند طلب سعادت، خوشبختی و شهادت را نکرده مگر اينکه قبل از آن، خواستار توفيق خدمت به خلق خدای سبحان و سامان بخشی به سرزمينهايش را مسئلت داشته است.
امير المؤمنين (ع) فرمودند: (... أن يوفقني وإياک لما فيه رضاه في الإقامة علی العذر الواضح إليه وإلی خلقه من حسن الثناء في العبادة(
[9]) وجميل الأثر في البلاد وتمام النعمة وتضعيف الکرامة وأن يختم لي ولک بالسعادة و الشهادة).
(... من و تو را موفق دارد تا رضای او را جلب نمائيم و کاری کنيم که نزد او و خلقش معذور باشيم همراه با مدح و ثنايی يک در ميان بندگان و آثار خوب در شهرها و تماميت نعمت و فزونی شخصيت در پيشگاه او و نيز از او مسألت دارم که زندگی من و تو را با سعادت و شهادت پايان بخشد).
-ششم: دوری و عُزلت گزيدن از ديد رعيّت
از امور تأسف بار در طول تاريخ بشريّت، گوشه نشينی و عزلت گزيدن واليّان نسبت به حال مردم است و تماس و ارتباطشان فقط از طريق مشاوران و معاونان صورت میگيرد و همين امر يا فعل باعث به وجود آمدن آثار منفی بزرگی میشود.
به همين دليل امام علی (ع) را میيابيم که اين امر را فرو نگذاردهاند، بلکه به توضيح آن اقدام کردند و ايشان کتاب آشکاری هستند که در آن تفصيل و تبيان هر چيز، گنجانده شده است.
پس برای معاون خود در حالیکه او را از حجاب و عزلت گزيدن نهی کرده و آثار زيان بار آن را بيان میکنند، میفرمايند: (فلا تطولن احتجابك عن رعيتك فان احتجاب الولاة عن الرعية شعبة من الضيق وقلة علم بالأمور والاحتجاب منهم يقطع عنهم علم ما احتجبوا دونه فيصغر عندهم الكبير ويعظم الصغير ويقبح الحسن ويحسن القبيح ويشاب الحق بالباطل. وانما الوالي بشر لا يعرف ما توارى عنه الناس به من الامور وليست على الحق سمات تعرف بها ضروب الصدق من الكذب...).(
[10])
(چنين مباد كه ديرى از توده مردم چهره بپوشى، چه روى نهان داشتن حكمرانان از توده مردم شعبهاى از تنگ حوصلگى و اندک آگاهى داشتن از كارهاست. اگر حكمران از مردم روى نهان كند، به امورى كه از او پنهان است آگاه نمىتواند شد، از اين رو، كار بزرگ در نظر توده مردم خرد مىنمايد و كار خرد بزرگ، نيكو زشت جلوه مىكند و زشتى نيكو، و حق به باطل در مىآميزد. همانا كه فرمانروا بشر است و از كارهايى كه مردم از او پوشيده مىدارند بىخبر، و حق را نشانههايى نيست كه با آن نشانهها راستیها از دروغها شناخته آيد).
******
-هفتم: به کارگيری چشم هایی که از اوضاع مراقبت کنند(جاسوسان مخفی)
همچنين امير المؤمنين (ع) آن کارگزار بزرگ همت خويش را به تشکيل يک سيستم اطلاعاتی برای کسب اطلاعات از احوال کارگرانی که در شهرها گماشته میشوند، و مسؤولانی که برای رسيدگی به امور بندگان خدا قرار میدهد، امر میکنند. و اين مفهوم نيز اکنون در سراسر شهرها، اجرا میشود و امروز به سيستم اطلاعاتی نام نهاده شده، اما آن اخبار و اطلاعاتی که امير عرفان (ع) خواهان دست يابی به آنهاست، کجا و اين خبر رسانیهای دروغين و تلکه کنندگان کجا...
اما اکنون زمان رساندن آن به گوش مؤمن است: (... ثم تفقد أعمالهم (أي العمال في الدولة)، وابعث العيون من أهل الصدق والوفاء عليهم، فإن تعاهدک في السر لأمور الرعية حدوة لهم علی استعمال الأمانة والرفق بالرعية...).(
[11])
(با فرستادن مأموران مخفی (یعنی کارگران و مسؤولین در دولت) سپس از اهل صدق و راستی و وفا بفرست تا كارهای آنان را زير نظر بگيرند! زيرا بازرسی نهانی در كارشان، آنان را به رعايت امانت و ملاطفت با مردم وادار میسازد).
پس امير المؤمنين (ع) به قرار دادن چشمهايی امر میکنند، که احوال مسؤولين دولتی را مورد نظر قرار دهند، نه بر حال مردم مسکين. پس حاکمان دولتها، غاصبان حاکميّت الله ملتفت شوند، هر چند که حق مشروع اوليای الهی را ندادهاند و به آموزههايشان توجهی نمیکنند، تا شايد بعد از خسران در آخرت، مورد حب ملت قرار گيرند.
******
-هشتم: تسلیم
تسليم شدن، اجتهاد به رأی را نقض میکند و رسول الله (ص) و اهل بيت ايشان (ع) همواره از فتنهی اجتهاد به رأی، بر حذر میداشتند و بر فقيه يا والی واجب است که فقهش از خلال تسليم به حکم الهی در کتاب خدا و سنّت رسولش (ص) و آل البيت (ع) باشد.
و برای دستيابی به معرفت، بايد اجتهاد از طريق کتاب و روايات صورت گيرد نه اجتهاد در مقابل کتاب و روايت و همچنين به کارگيری عقل در فهم حکم از کتاب و سنّت، میباشد (گفتار و کردار معصوم و اقرار به آن) نه اينکه عقل ناقص بشريّت را منبعی از مصادر تشريع مثالی يا زيادت کتاب و سنّت مطهر، قرار دهد.
هرگز و بعد از آن نيز هرگز چنين نيست، خدوند سبحان، رسولش و ائمه درود خداوند بر آنان باد، نهی شديد در خصوص اين امر میکنند و نزد ما دهها روايات ديگر در کتب معتبر شيعه (مانند اصول کافی، بحار الأنوار و وسائل الشيعه و ديگر کتب معتبر حديث) يافت میشوند که از چنين امری، نهی میکنند.
و ای خوانندهی گرامی، اين روايت را برای شما نقل میکنم و شما را دعوت به مطالعه کتاب (ختم کلام در پاسخ به منکر فرستادهی امام) يکی از انتشارات انصار امام مهدی (ع) میکنم که در آن، نويسنده (خداوند به او جزای خير دهد) به مناقشهی مسألهی اجتهاد پرداخته و در آن روايات معتبر و صحيح السند بسياری نقل کرده است، پس اگر میخواهيد از آن فيض ببريد، با دقت و تدبر بيشتر آن را مطالعه کنيد خداوند شما را هدايت کند و راه تسديد را برای شما هموار ساخته و گفتار و کردار شما را مسدّد گرداند.
عن أبي بصير، أنه قال للإمام الصادق (ع): (ترد علينا الأشياء ليس نعرفها في کتاب الله ولا سنته (ص) فننظر فيها؟ فقال (ع): لا، أما أنک إن أصبت لم تؤجر، وإن أخطأت کذبت علی الله).(
[12])
ابی بصير گويد: به امام صادق (ع) عرض کردم: (اموری بر ما عرضه میشوند که آنها را در کتاب خدا و سنّتش (ص) نمیيابيم، پس در آنها حکم به رأی کنيم؟ حضرت فرمودند: (خير، اگر درست حکم کردی، پاداشی به تو داده نمیشود و اگر خطاء کنی، بر خدا افترا بستهای).
و در اين عهد مبارک، امير المؤمنين (ع) به معاون خويش، مالک ( در خصوص مسألهی تسليم و عدم اجتهاد به رأی و رجوع حکم به خداوند سبحان که در کتابش موجود است، تأکيد میکند: ﴿مَّا فَرَّطْنَا فِي الكِتَابِ مِن شَيْءٍ﴾،(
[13]) (ما هيچ چيزى را در كتاب فروگذار نكردهايم).
و همچنين حقيقت مهمی را آشکار میکند که قوم به سبب جهلشان و عدم پاکیشان، در دست بر معانی قرآن، بدان دست نيافتند: ﴿لَّا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ﴾،(
[14]) (كه جز پاک شدگان بر آن دست ندارند).
و آن معضل و امر مشتبه، از جمله اموریست که محکمش در کتاب خداوند موجود است، پس چگونه ممکن است از آن اندک تر باشد؟ پس دقت کن خداوند تو را خير دهد.
امير المؤمنين (ع) نوشتند: (واردد إلی الله ورسوله ما يضلعک من الأمور، فقد قال تعالی لقوم أحب إرشادهم: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ﴾، فالرد إلی الله الأخذ بمحکم کتابه، و الرد إلی الرسول الأخذ بسنته الجامعة غير المفرقة ...).(
[15])
(مشکلاتی که در احکام نظاميان برای تو پديد میآيد، و اموری که برای تو شبههناکاند، به خدا، و رسول خدا (ص) بازگردان، زيرا خدا برای مردمی که علاقه داشت هدايتشان کند فرمود. )ای کسانی که ايمان آورديد، از خدا و رسول و امامانی که از شما هستند اطاعت کنيد، و اگر در چيزی نزاع داريد، آن را به خدا و رسولش باز گردانيد). پس بازگرداندن چيزی به خدا يعنی عمل کردن به قرآن، و بازگرداندن به پيامبر (ص) يعنی عمل کردن به سنت او که وحدت بخش است، نه عامل پراکندگی...).
و دوست دارم اشاره داشته باشم به اينکه آنچه نزد مردم متعارف بوده، اين است که چون مجتهد خطاء کند برای او يک پاداش و چون درست حکم کند، دو پاداش برای اوست.
در حقيقت اين برگرفته از اين روايت نهاده شده و موجود در کتب ابناء عامه بوده که از طريق ابی هريره به رسول (ص) نسبت داده شده و روايت دوم از طريق مولی عمرو بن عاص است!!!
پس ای خوانندهی گرامی، عبرت گير و انديشه کن که چقدر اين جامعه نسبت به سادهترين حقائق، در گمراهی و سرگردانی به سر میبرد و چه بسيارند علمايی که اين تكليفدار مسکين را در غفلت و سرگردانی قرار دادهاند... از خود بپرس چرا؟!
******
-خاتمه:
حقيقت را میگويم که من از دادن تمام مفاهيم موجود در اين عهد مبارک به دو علت عاجزم!
اول: به علت فراوانی و کثرت آن.
و دوم: به علت فهم ظاهری و معرفت اندکم به آن، که ملتفت آن نمیشوم. جايگاه من و ما و شما ای خوانندهی عزيز، نسبت به اين عهدی که امير عارف به هسته که برای معاون بزرگوارش نگاشته، کجاست؟!
اما در هر حال، ما میتوانيم از نور آن منّور گرديم و لو با فهم بسيار اندک که ما را در سير به سوی الله، ياری کند و در مقايسهی بين دولت حق و مفاهيم آن و دولت باطل (اگر سزاوار نام دولت باشد) و مفاهيم شيطانی (دموکراسی) آن، برای ما سودمند واقع گردد.
و من، اول نفس خود و بعد از آن شما ای خواننده را نصحيت میکنم که به اين عهد موجود در نهج البلاغه را بيش از يک بار مراجعه کنی و در هر بار مراجعه به امر و مفهوم جديدی بر خواهيم خورد. و دوست دارم در اينجا برخی حقائق را بيان کنم که امير المؤمنين (ع) آشکار کردند و اين از منّت و لطف ايشان بر واليّان و رعيّت است که حضرتش قومی را مورد خطاب قرار نداده و کتابی به سوی آنان نفرستاده، مگر اينکه پيش از اين کار، حقائق موجود در آن را به طور وضوح آشکار کرده و تبيان آن را عرضه داشته است.
از جمله نگاشتهای امير المؤمنين (ع) به مالک: (واعلم أن الرعية طبقات لا يصلح بعضها إلا ببعض ولا غنی ببعضها عن بعض...).
(ای مالک بدان! مردم از گروههای گوناگونی میباشند که اصلاح هر يک جز با ديگری امکان ندارد، و هيچ يک از گروهها از گروه ديگر بینياز نيست).
(والحق کله ثقيل وقد يخففه الله علی أقوام طلبوا العاقبة فصبَّروا أنفسهم ووثقوا أنفسهم ووثقوا بصدق موعود الله لهم...).
(اگر چه حق، تمامش سنگين است اما خدا آن را بر مردمی آسان میکند که آخرت میطلبند، نفس را به شکيبايی وا میدارند، و به وعدههای پروردگار اطمينان دارند).
آری، ای امير المؤمنين برترين درود و سلامها بر تو باد. حق مطلق سنگين است. چگونه بر کسی که پيرو هوی و رأی و مصالح خود بوده، سنگين نباشد و به راستی که خداوند آن را بر کسانی که حُسن عاقبت را با قلبهای صاف و جستجويشان در ورای حقيقت خواهانند، آسان و سبک میگرداند، کسانی که با خداوند در پيوندند و معصوم را برای خود، وسيلهای در جهت سير و عروج به سوی خداوند بر میگيرند تا ايشان را از خدمتگزاران و انصارش قرار دهد، هر چند اين امر به فداکاریها و قتل شخصيّتهايشان، و برخوردهای مستهزئانه و حقير شمردن و افترا بستن بر آنان در جامعهها میانجاميده. در اين هنگام است که خداوند را خواهند يافت و کسی که خدا را بيابد، هيچ چيزی را گم نکرده و کشف و شهود حقائق برای آنان حاصل خواهد شد همانگونه که آمده: (إلهي ماذا وجد من فقدک، ماذا فقدک من وجدک)،(
[16]) (آنکه تو را ندارد چه دارد، و آنکه تو را دارد، چه ندارد؟).
و اما کسی که تکبر ورزيده، همين فرمودهی خداوند متعال، او را کفايت میکند: ﴿سَأَصْرِفُ عَنْ آيَاتِيَ الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَإِن يَرَوْاْ كُلَّ آيَةٍ لاَّ يُؤْمِنُواْ بِهَا وَإِن يَرَوْاْ سَبِيلَ الرُّشْدِ لاَ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا وَإِن يَرَوْاْ سَبِيلَ الْغَيِّ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا وَكَانُواْ عَنْهَا غَافِلِينَ﴾.(
[17])
(به زودى كسانى را كه در زمين به ناحق تكبر مىورزند از آياتم رویگردان سازم [به طورى كه] اگر هر نشانهاى را [از قدرت من] بنگرند بدان ايمان نياورند و اگر راه صواب را ببينند آن را برنگزينند و اگر راه گمراهى را ببينند آن را راه خود قرار دهند اين بدان سبب است كه آنان آيات ما را دروغ انگاشته و غفلت ورزيدند).
و همچنين از جمله حقائقی که بيان فرمودند: (... وَأَنَّ النَّاسَ يَنْظُرُونَ مِنْ أُمُورِكَ فِي مِثْلِ مَا كُنْتَ تَنْظُرُ فِيهِ مِنْ أُمُورِ الْوُلَاةِ قَبْلَكَ وَيَقُولُونَ فِيكَ مَا كُنْتَ تَقُولُ فِيهِمْ وَإِنَّمَا يُسْتَدَلُّ عَلَى الصَّالِحِينَ بِمَا يُجْرِي اللَّهُ لَهُمْ عَلَى أَلْسُنِ عِبَادِهِ).(
[18])
(مردم همانگونه كه تو ناظر حكام قبل از خود بودى بر كار تو نظارت دارند و همانند تو درباره كارهايت قضاوت مىنمايند. سند صلاح و خلوص حكام صالح همان چيزى است كه خدا به عنوان قضاوت بر زبان مردم صالح جارى مىكند).
سبحان الله، حقيقتی ساده و معروف است اما چقدر نزد کسی که منصب ولايت را بدون تنصيب و تعيين الهی، متصدی میشود، مخفی و پوشيده است. قبل از اينکه متصدی مقام میشود، او را میبينيم که میگويد، وعده میدهد و متعهد میشود که اگر اين مقام را دريافت کردم، در حق کسی ظلم نمیشود و عدالت و احسان را منتشر میکنم و چنين و چنان میکنم... اما هنگامی که بر مَسْنَد قدرت نشست، تمام وعده و تعهدهای خود را به فراموشی میسپارد و يا خود را به فراموشی میزند.
همگان میدانند که نجات يافتن انسان از بلاهای دنيا و دشواریهای زندگی، امری آسان است اما چه دشوار است رهايی و نجات يافتن از بلای مقامهای قدرت!
و به همين علت از امير المؤمنين (ع) روايت شده که فرمودند: (آنان را در مناصب مورد امتحان قرار ده).
خداوندا به حق فاطمه و پدرش و همسرش و رازی که در او به وديعه نهاده شده، قَسَمَت میدهيم که ما را سير ده و مورد آزمايش و انتخاب قرار مده و همانگونه قرار ده که تو میخواهی و هر جا که تو بخواهی که تو بسيار بخشندهای و بر همه چيز قدرتمند و گواه هستی.
و از جمله فرمودههای حضرت (ع): (فإنه ليس شيء أدعی لنقمة ولا أعظم تبعة ولا أحری بزوال نعمة وانقطاع مدة من سفک الدماء بغير حقها... فلا تقوين سلطانک بسفک دم حرام، فإن ذلک مما يوهنه ويضعفه بل يزيله وينقله...).
(از خون نا حق و از خونريزی بپرهيز، و از خون ناحق پروا کن، که هيچ چيز همانند خون نا حق کيفر الهی را نزديک، مجازات را بزرگ، و نابودی نعمتها را سرعت، و زوال حکومت را نزديک نمیگرداند، و روز قيامت خدای سبحان قبل از رسيدگی اعمال بندگان، نسبت به خونهای نا حق ريخته شده داوری خواهد کرد، پس با ريختن خونی حرام، حکومت خود را تقويت مکن. زيرا خون نا حق حکومت را سست، و پست، و بنياد آن را بر کنده به ديگری منتقل سازد).
و نيز: (واياک والمن على رعيتک باحسانک أو التزيد فيما کان من فعلک او ان تعدهم فتع موعدک بخلفک فان المن يبطل الإحسان والتزيد يذهب بنور الحق، والخلف يوجب المقت عند الله والناس. قال الله تعالى: (كَبُرَ مَقْتاً عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ)).
(از منت نهادن بر رعيت به جهت احسانى که نمودهاى و يا بيش از حد جلوه دادن آنچه کردهاى بپرهيز، و نيز از دادن وعدهاى که خلف مى کنى احتراز کن؛ چه منت نهادن، احسان را بى ارزش مىکند و زياده نگرى روشنايى حق را مىبرد و خلف وعده موجب خشم خدا و مردم مىشود. خداى تعالى فرمود: (گناه بزرگى است از نظر خداوند که بگوييد آنچه را عمل نمى کنيد)).
خداوندا به تو پناه میبريم و به نور وجهت و به پيامبرت، نبّی رحمت و وصیاش و همسرش و فرزندنش و نسلش از ائمه و مهديين، و بندگان صالح تو سلام و درود تو بر تمام آنان باد؛ پناه میبريم به شما، از اينکه چيزی بگوييم که بدان عمل نمیکنيم.
و به تو پناه میبريم از آنچه که بندگان صالحت، از آن به درگاه تو پناه بردند و از تو مسئلت میداريم که ما را به رکاب مولايمان صاحب الزمان و وصی و فرستاده و يمانی ايشان، سيد احمد الحسن نخستين مهديين و اولين ايمان آورندگان و صاحب علم و وصيّت، ملحق سازی که تو شنوای اجابت کننده هستی.
و الحمد لله علی بلائه و عظيم نعمائه و الصلاة و السلام علی محمد و آله العُلام
جمعه 22/ذي الحجة/ 1427
22/ دی ماه/ 1385 هـ.ش
12/1/2007م
انمار حمزه المهدی
و الحمد لله رب العالمین
[6] - شرح أصول الکافي- مازندراني: ج12، ص 161.
[7] - اين لقب خاص امیر المؤمنين ( است و جايز نيست کسی غير از ايشان، اين لقب را بر خود نهد به کتاب متشابهات ج3 سؤال شماره 121 مراجعه شود.
[8] - رسول الله (ص) فرمود: (وای وای بر امتم از شورای بزرگ و شورای كوچک. از ايشان دربارهی آن سؤال شد. پيامبر (ص) فرمود: اما شورای بزرگ در شهر خودم بعد از وفاتم برای غصب خلافت برادرم و غصب حق دخترم منعقد میشود. و اما شورای كوچک در غيبت كبری در زوراء (بغداد) برای تغيير سنتم و تبديل و عوض كردن احكامم منعقد میگردد). مائتان وخمسون علامة ص 130.
[9] - و از جليلترين و بزرگترين مصاديق بندگی که امير المؤمنين ( ذکر میکنند، خدمت عيال الله است. پس خلق، عيال و خانواده و اهل خداوند هستند و دوست داشتنیترين آنان، نزد او، مهربانترين آنان نسبت به عيالش و خانوادهاش میباشد.
[10] - نهج البلاغة- عهد نامه مالک اشتر.
[12] - وسائل الشيعة (آل البيت): ج27، ص 40.
[16] - برگرفته از دعای امام حسين (.