انتشارات انصار امام مهدى ( عدد (14)
سلسلهى اخلاقى
(توقفگاه اخلاقی)
قسمت اول
نويسنده: شيخ حبيب سعيدی
ترجمه: کوثر انصاری
چاپ اول
1435 هـ.ق – 2014 م
بهمن ماه 1392 هجرى شمسى
جهت اطلاعات بيشتر در مورد دعوت مبارک سيد احمد الحسن (ع)
لطفاً از وبسايت ما بازديد فرماييد:
http://almahdyoon.co
http://almahdyoon.co/ir
-تقديم به
:
آن ستارهی درخشان...
آن مجهول النسب و تمنّای اهل ذکر...
به جوانترين اهل بيت و زيباترين شخص و بخشندهترين آنان (ع)...
اين سخنان اندک را پيشکشی برای وديعهی الهی بر زمين بقية الله، تقديم میکنم...
و از ايشان عفو و بخشش را مسئلت میدارم...
حمد و سپاس از آنِ پروردگار جهانيان، مالک هستی، مجری کشتی، به تسخير درآورندهی بادها، شکافندهی صبحها، وامدار دين، پروردگار عالميان.
حمد و سپاس خدای را که از ترس او آسمان و ساکنان آن میغرّند و زمين و اسباب آن میلرزند و امواج به خروش در میآيند و او را تسبيح میکنند.
خداوندا بر محمد و آل محمد (ع) درود فرست، آن کشتیهای هميشه روان در امواج خروشان، سوار شده در آن ايمن و ترک کنندهی آن هلاک شده است، پيشیگرفته از آن هلاک و متأخر از آن زايل و ملاحق و ملازم آن رستگار است.
******
-مقدمه
:
اين سخنان اندک را در باب تذکر نگاشتم و تذکر برای مؤمنان سودمند است، بعد از اينکه دانستيم کسانی هستند که بدنبال ترک قرآن و اهل بيت (ع)، نيش را با نوش درآميخته و به خورد مؤمنان میدهند. و آنچه شايسته بوده، تمسک به ثقلين میباشد و نه غير؛ زيرا غير، بُطلان محض است و بعد از حق چيزی نيست جز گمراهی آشکار. از خداوند مسئلت دارم که اين سخنان را به لطف و رحمت خويش و به حق عزيزترين خلق محمد و آل محمد (ع) مايهی سود و منفعت برای من و برادران مؤمنم، طالبان حق و فطرت نيکو و بی تکلّف هستند، قرار دهد و حقيقت اين است، کسانی هستند که کلامشان شيرينتر از عسل و قلبشان تلختر از زهر بوده و يا از يک سو زبانش حلاوت میدهد و از سوی ديگر زهر تلخ همچون نيش مار پس میدهد و گذشته از شکل و ظاهرش، همانند روباه از تو رويگردان میشود و اين در حقيقت، نفاق محض است.
از خداوند میخواهم که سخن و عمل ما را يکی گرداند و در سخن فضليتی بر عمل نباشد و ما را از صادقين همراه محمد و آل محمد (ع) قرار دهد.
شيخ حبيب سعيدی
13/جمادی الاول/1425 هـ.ق
پنجشنبه، 11/ تير ماه/ ۱۳۸۳ هـ.ش
-والاترين هدف برای انسان
:
انسان به دليل يک هدف عظيم و والا خلق شد و اين هدف چيزی نيست جز شناخت نعمت دهندهی حقيقی. و معرفت همواره وابسته به عمل است؛ زيرا هرگاه انسان ارزش و قيمت چيزی را بداند به اندازهی قدر و منزلت آن، برای به دست آوردنش تلاش میکند. مثلاً اگر بداند که در فلان جا، گنجی از طلا پنهان است و در موضع ديگر گنجی از قير مدفون است، در صورتی که انسان در طلب مال باشد، بیشک سعی و تلاش او برای رسيدن و به دست آوردن گنج طلا بيشتر از دستيابی به گنج قير است؛ زيرا میداند که قيمت و ارزش طلا، هزار برابر ارزش قير است، پس به اندازهی شناخت و معرفتی که به طلا دارد، تلاش میکند که به آن برسد.
در يک حديث قدسی، خداوند میفرمايد: (کنت کنزاً مخفياً، فأحببت أن أعرف فخلقت الخلق)، (من گنج پنهانی بودم، دوست داشتم شناخته شوم پس مخلوقات را آفريدم).
و نيز میفرمايد: ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ﴾، (و جن و انس را نيافريدم جز براى آنكه مرا بپرستند).(
[1]) عبادت تحقق نمیيابد مگر از طريق معرفت. پس خداوند ما را آفريد تا او را بشناسيم و اين معرفت راههايی دارد از جمله: خودِ نفس: (من عرف نفسه، فقد عرف ربه)، (هرکس خود را بشناسد به تحقيق خدای خود را شناخته است).
و نيز از خلال نشانههای آفاقی (نفسانی): ﴿سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ﴾، (به زودى نشانههاى خود را در افقها[ى گوناگون] و در دلهايشان بديشان خواهيم نمود تا برايشان روشن گردد كه او خود حق است آيا كافى نيست كه پروردگارت خود شاهد هر چيزى است).(
[2])
و میفرمايد: ﴿إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لآيَاتٍ لِّأُوْلِي الألْبَابِ﴾، (مسلماً در آفرينش آسمانها و زمين و در پى يكديگر آمدن شب و روز براى خردمندان نشانههايى [قانع كننده] است).(
[3])
و میفرمايد: ﴿وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلاَ تَتَّبِعُواْ السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ﴾، (و [بدانيد] اين است راه راست من پس از آن پيروى كنيد).(
[4])
و از اهل بيت (ع) روايت شده که فرمودند: راهی که خداوند به پيروی از آن امر کرده همانا امير المؤمنين (ع) است. و خداوند میفرمايد: ﴿إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ﴾، (تو هشدار دهندهاى و براى هر قومى هدايت کنندهای است).(
[5])
پس رسول الله (ص) هشدار دهنده و امير المؤمنين (ع) هدايت کننده است که به سوی راه مستقيم و راست هدايت میکند و هدايت کننده بعد از ايشان (ع)، فرزندش امام حسن (ع) و بعد از امام حسن (ع)، امام حسين (ع) میباشند و نيز از ايشان (ع) روايت شده که فرمودند: (إن القرآن يجري مجری الشمس والقمر فکما جری علی أولنا يجري علی آخرنا)، (همانا قرآن مانند گردش خورشيد و ماه در حال گردش است و همانگونه که بر اول ما جاری بود، بر آخرين ما نيز جريان خواهد داشت).
راه مستقيم و ريسمان محکم الهی در اين زمان ما، قائم (ع) میباشد: ﴿إِلاَّ بِحَبْلٍ مِّنْ اللّهِ وَحَبْلٍ مِّنَ النَّاسِ﴾، (مگر آنكه به پناه امان خدا و زينهار مردم [روند]).(
[6]) آن امام مظلوم از ياد رفته، فراموش شده، مورد نسيان قرار گرفته، کسی که حتی ذکرش هم مجهول مانده، ولّی الله اعظم محمد بن حسن عسکری (ع)، اوست يگانه راهی که ما را به معرفت الهی میرساند و خداوند میفرمايد: ﴿وَابْتَغُواْ إِلَيهِ الْوَسِيلَةَ﴾، (و به او [توسل و] تقرب جوييد).(
[7])
پس اسباب و وسيلهی تقرّب به خداوند متعال، محمد و آل محمد (ع) و امام مهدی (ع) میباشند. اکنون (امام مهدی (ع)) نمايندهی خداوند بر زمين و واسطهی فيض الهی برای تمام مخلوقات هستند. در زيارت جامعهی کبيره چنين آمده است: (السلام علی محال معرفة الله، السلام علی مساکن ذکر الله، السلام علی مظهري أمر الله و نهيه، السلام علی الدعاة إلی الله، السلام علی المستقرين في مرضاة الله، السلام علی المخلصين في طاعة الله، السلام علی الأدلاء علی الله، السلام علی الذين من والاهم فقد والا الله ومن عاداهم فقد عادی الله ومن عرفهم فقد عرف الله ومن جهلهم فقد جهل الله ومن اعتصم بهم فقد اعتصم بالله ومن تخلی منهم فقد تخلی من الله عز وجل).
(سلام بر جايگاههاى معرفت خدا، سلام بر مسكنهاى ذكر خدا، سلام بر آشكار سازندگان امر و نهى خدا، سلام بر خوانندگان (مردم ) به سوى خدا، سلام بر استقرار يافتگان در خوشنودیهاى خدا، سلام بر مخلصان در فرمانبردارى خدا، سلام بر راهنمايان به سوى خدا، سلام بر آن بزرگوارانى كه هر كه دوستشان دارد خداى را دوست داشته و هر كه دشمنشان دارد خداى را دشمن داشته و هر كه آنان را بشناسد خداى را شناخته و هر كه نشناسدشان خداى را نشناخته و هر كه بدانان چنگ زند به خدا چنگ زده و هر كه آنان را رها كند خداى عز و جل را رها کرده است).
به راستی که هر مقطع از اين زيارت، نيازمند توقف و تدبر عميق در آن است و تمام اين صفات، مختص مولا و سرورمان ولی عصر (ع) جانمان فدای مقدمش، میباشند.
******
-سرگرداني بني اسرائيل
خداوند متعال میفرمايد: ﴿وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ﴾، (و ذو النون را [ياد كن] آنگاه كه خشمگين رفت و پنداشت كه ما هرگز بر او قدرتى نداريم).(
[8])
يونس (ع) با خشم و غضب بسيار، به مدت چند روز قوم خود را ترک کرد و به قومش وعدهی نزول عذاب، بعد از غيبتش را داد، پس هنگامیکه قوم نشانههای آمدن عذاب را ديدند، از کار خود پشيمان شده و توبه کردند و پيامبرشان را تصديق کردند، اما او را نيافتند پس به پيشگاه خداوند طلب بخشش و تضرع کردند تا خداوند عذاب را از آنان دفع کرد و يونس (ع) را به سوی آنان بازگرداند.
پس اکنون به تفاوتهای موجود در بين اُمت يونس (ع) و اُمت مهدی (ع) که امامشان اين همه مدت، از آنان غائب گشته، بنگريد. (لترکبن سنن من کان قبلکم حذو النعل بالنعل والقذة بالقذة حتی لا تخطئون طريقهم ولا يخطأکم بني إسرائيل)، (شما دچار سنت بنی اسرائيل که قبل شما بودند میشويد پس از سنت آنان پيروی کنيد و از طريق آنان خطاء نکنيد چرا که سنت بنی اسرائيل در مورد شما خطاء نمیکند).
يونس (ع) روزهای اندکی را از قوم خويش غائب گشت، در حالیکه امام مهدی (ع) قرنهاست که غائب هستند و يونس (ع) پيامبری از پيامبران بنی اسرائيل بوده که حضرت عيسی (ع) افضلتر از ايشان است؛ زيرا عيسی (ع) پيامبری از پيامبران اولو العزم میباشد و در پشت سر حضرت ولی العصر محمد بن حسن عسکری (ع) به نماز میايستد و اُمت يونس (ع) امتی اندک بيش از هزار نفر بودند در حالی که امت اسلامی از يک ميليارد مسلمان هم تجاوز میکند، و اُمت يونس (ع) استاد و معلمشان، يونس (ع) بوده و اُمت محمد (ص) استاد و معلمی چون محمد (ص) دارند و علمشان نسبت به ساير امتها به فضل محمد و آل محمد (ع) بيشتر است، اما با وجود اين همه فضليتها که شامل اين اُمت شده هرگز کاری نکرد که اُمت يونس (ع) کردند و هرگز از روی صدق و پاکی نيّت و اخلاص برای رسيدن به صراط مستقيم، امام خود را طلب نکردند! و اين اُمت همواره در حال سير و سلوک به سوی گمراهی مطلق است، همانطور که رسول الله (ص) در مورد آن فرمودند: (تتيه أمتي کما تاهوا بنو إسرائيل)، (اُمت من گمراه میشود، همانگونه که بنی اسرائيل گمراه شدند).
و بنی اسرائيل تنها به سبب عدم اطاعت از دستورات موسی (ع) گمراه شدند و مدت گمراهیاشان، چهل سال طول کشيد و امروز اُمت محمد (ص) و علی و مهدی (ع) را میبينيد که چگونه به امامشان پشت کرده و گمان میکنند بهترين عملکرد را از سايرين در اين زمينه، دارند.
و خداوند میفرمايد: ﴿قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالًا * الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا﴾، (بگو آيا شما را از زيانكارترين مردم آگاه گردانم * [آنان] كسانىاند كه كوشششان در زندگى دنيا به هدر رفته و خود مىپندارند كه كار خوب انجام مىدهند).(
[9])
يونس بن ضبيان میگويد: از ابا عبدالله (ع) شنيدم که فرمودند: رسول الله (ص) فرمودند: خداوند عز و جل میفرمايد: (ويلٌ للذين يجتلبون الدنيا بالدين وويل للذين يقتلون الذين يأمرون بالقسط من الناس وويل للذين يسير المؤمن فيهم بالتقية، إبيَّ تفترون أم عليَّ فتجترؤن فبي حلفت لأمتحنهم بفتنة تترک الحکيم منهم حيراناً)، (وای بر کسانی که دنيا را به دين میدوزند و وای بر کسانی که امر کنندگان از مردم به قسط را به قتل میرسانند و وای بر کسانی که مؤمن در ميان آنان با تقيه رفتار میکند، آيا بر مردم بهتان میبنديد يا به من جسارت میکنيد، به عزت و جلالم سوگند آنان را دچار فتنهای سازم که عقل حکيم در آن فتنه زايل میشود).(
[10])
سعد بن ظريف از ابی جعفر باقر (ع) از رسول الله (ص) نقل میفرمايند که رسول الله (ص) فرمودند: (من أحب أن يحيي حياة تشبه حياة الأنبياء ويموت موتة تشبه موتة الشهداء ويسکن الجنان التي غرسها الرحمن فليتول علياً وليوالي وليه وليقتدي بالأئمة من بعده، فأنهم عترتي خُلِقوا من طينتي، اللهم ارزقهم فهمي وعلمي، وويل للمخالفين لهم من أمتي اللهم لا تنالهم شفاعتي).
(هر کس دوست دارد مانند انبياء زنده باشد و زندگی کند و همانند شهيدان شهيد گردد و در بهشتهايی که نهرها از زير آنها جاری است، و درختان آنها را خدا کاشته مسکن گزيند، علی (ع) را پيروی کند و به ائمهی بعد از علی (ع) اقتدا کند، به راستی آنان عترت من هستند که از گِل و سرشت من خلق شدند، خداوندا به آنان فهم و علم مرا عطاء کن و وای بر رويگردانان امتم از آنان (ع)، خداوندا شفاعت مرا نصيبشان مگردان).
هر کس اين حديث را میشنود و يا میخواند، میگويد: من پيرو علی (ع) و ائمهی بعد از ايشان (ع) هستم. اندکی برآن توقف میکنيم؛ اگر امت پيرو امام مفترض الطاعة باشد يعنی اوامر و نواهی ايشان را اطاعت کند پس آن اُمت برای خداوند و اوليای امام (ع) میباشد و اگر چنين باشد خداوند و امام آنان را دوست میدارند و اگر خداوند، آنان را دوست بدارد آيا بين آنان ولّی خود، حجاب و حايل قرار میدهد؟! پس اُمت به سبب عدم اطاعت از اوامر و نواهی الهی و حجت بر خلقش و گناهانشان استحقاق آن را ندارد که امام را ببيند و از فرماندهی او برای رسيدن به رستگاری، بهره ببرد.
پس بر امت اسلامی واجب است بيدار شود و هوشيار گردد و در طلب امام خود با صدق نيّت و ارادت خالصانه و با تضرع به پيشگاه الهی برخيزد و او را به حق محمد و علی و فاطمه و حسن و حسين و ائمه معصومين (ع) و امام مهدی مظلوم (ع)، سوگند دهند و شب و روز و در هر صبحگاه و شامگاه و بعد از هر نماز، در هر وقت، آمدن امام خويش را طلب کنند.
اما با تأسف فراوان، اهل تديّن در طلب کسی غير از امامشان بر آمدهاند و برای استمرار فرماندهی خود تا به امروز شعار انتخابات را سر میدهند، گويا امامی ندارند که در غيبت است و او فرماندهی الهی آنان میباشد و هرگز نام او را نمیبرند و خواهان تعجيل در فرجش نيستند و مقام و منصبی که از زمان پدران بزرگوارش (ع) غصب شده را به ايشان تسليم نمیکنند و به مظلوميّت حضرتش هيچ توجهی نمیکنند.
امام صادق (ع) میفرمايند: (أوصی الله تعالی إلی إبراهيم (ع) انه سيولد لسارة فقالت (ألد وأنا عجوز) فأوحی إليه انها ستلد ويعذب أولادها بردها الکلام عليّ. قال: فلما طال علی بني إسرائيل العذاب ضجوا وبکوا إلی الله أربعين صباحاً فأوحی الله إلی موسی وهارون ليخلصهم من فرعون فحط عنهم سبعين ومائة سنة. فقال الصادق (ع) هکذا انتم لو فعلتم لفرج الله عنا، فأما إذا لم تکونوا فأن الأمر ينتهي إلی منتهاه)، (خداوند تبارک و تعالی به ابراهيم بشارت داد که صاحب فرزندی میشود. ساره گفت: چگونه برای خود فرزندی داشته باشم در حالیکه پيرزنی بيش نيستم او فرزندی خواهد زائيد و فرزندانش را به دليل رد کلام عذاب خواهم داد، فرمود: هنگامی که عذاب بر بنی اسرائيل طول کشيد، ضجه کشيدند و چهل صبحگاه در پيشگاه خداوند گريستند پس خداوند به موسی و هارون وحی کرد تا آنان را از فرعون خلاصی دهند، پس خداوند بر آنان صد و هفتاد سال افزود، و امام صادق (ع) فرمودند: اگر شما چنين میکرديد، خداوند در گشايش و فرج تعجيل ما میکرد، اما امر آنقدر طول میکشد تا به انتهايش برسد).(
[11])
******
-قرآن به تکامل دعوت می کند
و خداوند میفرمايد: ﴿أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا﴾، (آيا به آيات قرآن نمىانديشند يا [مگر] بر دلهايشان قفلهايى نهاده شده است).(
[12])
﴿أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ اخْتِلاَفًا كَثِيرًا﴾، (آيا در [معانى] قرآن نمىانديشند اگر از جانب غير خدا بود قطعاً در آن اختلاف بسيارى مىيافتند).(
[13])
﴿كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِّيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ وَلِيَتَذَكَّرَ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ﴾، ([اين] كتابى مبارك است كه آن را به سوى تو نازل كردهايم تا در [باره] آيات آن بينديشند و خردمندان پند گيرند).(
[14])
طبيعتاً انسان از ماده ساخته شد، و بعد از اينکه روح با ماده عجين میشود، ماده نيز ناگزير به زمين باز میگردد: ﴿وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي﴾، (پس از روح خود در آن دميدم).(
[15]) و روح در قفس کالبد، اسير میشود و در معرفت و عُلُو و رفعت، آزادگی کامل ندارد و انسان بر اساس فطرت خود که خداوند آن را ماهيّت او قرار داده، کمال را دوست دارد و اين غريزهای است که خداوند در ذات انسانها به وديعه نهاد: ﴿فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾، (همان سرشتى كه خدا مردم را بر آن سرشته است آفرينش خداى تغييرپذير نيست).(
[16])
و رسول الله (ص) میفرمايند: (کل مولود علی الفطرة حتی يکون أبواه يهودانه أو يمجسانه أو ينصرانه)، (هر نوزادی بر اساس سرشت و فطرت پاک به دنيا میآيد، تا آن زمان که پدرش و مادرش او را به يهوديت يا مجوسيت يا مسيحيت فرا خوانند).
پس لازم است که انسان در نفس خود و ساير مخلوقات در اطراف خود در آسمانها و زمين تفکر کند: ﴿إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لآيَاتٍ لِّأُوْلِي الألْبَابِ﴾، (مسلماً در آفرينش آسمانها و زمين و در پى يكديگر آمدن شب و روز براى خردمندان نشانههايى [قانع كننده] است).(
[17])
﴿وَسَخَّرَ لَكُم مَّا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا مِّنْهُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لَّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ﴾، (و آنچه را در آسمانها و آنچه را در زمين است به سود شما رام كرد همه از اوست قطعاً در اين [امر] براى مردمى كه مىانديشند نشانههايى است).(
[18])
و از خود يا ديگران بپرسد که علت اين خلقت و هستیآفرينی چيست؟! و خداوند میفرمايد: ﴿أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ﴾، (آيا پنداشتيد كه شما را بيهوده آفريدهايم و اينكه شما به سوى ما بازگردانيده نمىشويد).(
[19])
بر انسان واجب است که بعد از توکل بر خداوند، در طلب راههائی برای رسيدن به هدفی که به سبب آن آفريده شد، بر آيد.
(اللهم صلّ علی محمد، واکفني ما يشغلني الإهتمام به واستعملني بما تسألني غداً عنه، وأستفرغ إياي فيما خلقتني له)، (خداوندا بر محمد و آل محمد درود فرست و مرا از آنچه که به غير از تو مشغول میدارد، رهائی بخش و مرا در مورد آنچه که قرار است فردا پاسخگوی آن باشم، مورد استفاده قرار ده و از ايام خود که برای آن خلق شدم بهرهی کافی را نصيبم گردان).(
[20])
و راههای رسيدن به خداوندکه از اهل بيت (ع) روايت شده به تعداد نفسهای مخلوقات است، پس اگر اينچنين باشد اين همه کور دلی و غفلت که ما در آن غرق شدهايم از کجا نشأت میگيرد؟! و لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم.
در هر حال، بر انسان واجب است که در طلب اين راهها بر آيد هر چند که از او دور نيستند، اما اين انسان است که به سبب گرفتاری و غرق بودن در ماديات، خود را از آنها دور ساخته و اين جمله را در ذهنم تداعی میکند: (همه گمان میکنند چون گرفتارند از خدا دور شدهاند اما حقيقت اين است که چون از خدا دور شدند اينگونه گرفتار گشتهاند). و روح خود را با عالم غيب که منشأ وجود هستی است بيگانه میسازند.
******
-تمسک به ثقلين
رسول الله (ص) و اهل بيت ايشان (ع) بندگان را به تمسک به قرآن سفارش میکنند، و آن دو ثقل، قرآن و عترت (ع) میباشند که اوامر و نواهی از آن دو سر چشمه میگيرد.
رسول الله (ص) فرمودند: (أني تارک فيکم الثقلين کتاب الله وعترتي أهل بيتي ما أن تمسکتم بهما لن تضلوا بعدي أبداً)، (من ثقلين را در ميان شما به امانت میگذارم، کتاب خدا و ديگری عترتم اهل بيتم هستند که هر گاه به آن دو تمسک جوييد هرگز گمراه نمیشويد).
امام صادق (ع) فرمودند: (الحافظ للقرآن العامل به مع السفرة الکرام البررة)، (حافظ قرآن و عمل کننده به دستورات آن، کسیست که همنشين بزرگواران نيکوکار میباشد).
و نيز فرمودند: (إنما هلک الناس في المتشابه لأنهم لم يقفوا علی معناه ولم يعرفوا حقيقته، فوضعوا له تأويلاً من عند أنفسهم بآرائهم واستغنوا بذلک عن مسألة الأوصياء فيعرفونهم)، (آنچه باعث هلاکت مردم شده، تمسکجوئی آنان به متشابه است؛ زيرا به معنای آن علمی ندارند پس برای آن تأويل و تفسيری مطابق با آراء و نظر خودشان قرار دادند و در مورد توضيح خواستن دربارهی مسائل آن از سوی اوصياء بینياز شدند).
از آن احاديث، در میيابيم که ثقلين از هم جدا نمیشوند و سودمندی قرآن بدون امام حجت مُيَسَر نمیگردد و در اين حديث آشکار شده است: (أن الله ليزع بالسلطان مالا يزع بالقرآن)، (همانان خداوند بوسيلهی حكومت از كارهايی جلوگيری مینمايد كه بوسيلهی قرآن جلوگيری نمیشوند)، و امام بدون قرآن نيز نمیتواند از چيزی بهره ببرد و ثقلين از هم جدا نمیشوند تا اين که بر حوض بر رسول الله (ص) وارد شوند؛ پس هر گاه اُمت گمراه و دچاره ضلالت شد و با آرای خود نظر میدهد، اين اُمت به ثقلين يعنی کتاب خدا و عترت متمسک نشده و اگر متمسک میبود، اينگونه گمراه و متفرق نمیشد و مردار دشمنان قرار نمیگرفت. اما رحمت و لطف الهی بر اين اُمت با وجود سرپيچی و سرکشی در آن با وجود امام مهدی (ع) هنوز شعلهور است زيرا ايشان (ع) رحمتی برای عالميان میباشد: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ﴾، (و تو را جز رحمتى براى جهانيان نفرستاديم).(
[21])
درست است که اين آيه در شأن و منزلت رسول الله (ص) نازل شده، اما ايشان (ع) میفرمايند: (إن القرآن يجري علی آخرنا کما يجري علی أولنا)، (قرآن بر آخرين ما جريان خواهد داشت همانطور که بر اولين ما جريان داشته است).
و اکنون امام مهدی (ع) در مقام جدّش رسول الله (ص) میباشد و رحمت محمد (ص) در فرزندش متجلی گشته و در هر زمان فيضهای الهی به واسطهی امام مهدی (ع) بر خلق نازل میشود و الا هرگز مخلوقات از روزیهای مادی و معنوی بهرهای نداشتند، و ممکن است بخشی از اين رحمت الهی که نزد امام (ع) برای اين اُمت مخزون است، بواسطهی ذريهی ايشان (ع) خارج گردد، همانگونه که ائمه (ع) از ذريهی رسول الله (ص) خارج شدند. و اين امرِ امکان ناپذيری نيست بلکه از اقتضای رحمت و بخشودگی الهی است که مستحق سپاس فراوان از خداوند سبحان میباشد. پس ممکن است امام غائبِ ما، قبل از قيام خويش رسولی را بفرستد تا زمينه را برای خروج حضرتش آماده و مهياء سازد و اين فرستاده راه مستقيم را به مردم نشان دهد و شرطی در کار نيست که مردم هر کس را دوست داشته باشند به سوی آنان فرستاده شود. در قديم مردمی از قريش بر رسول الله (ص) اعتراض کردند و گفتند: ﴿وَقَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِّنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ﴾، (و گفتند چرا اين قرآن بر مردى بزرگ از [آن] دو شهر فرود نيامده است).(
[22])
بنگريد که قوم قريش، خود خواهان تعيين رسول بودند و اينکه میخواستند رسالت به دست يکی از بزرگان علماء و فقهايشان به سوی آنان بيايد.
سبحان الله تاريخ همواره در حال تکرار است! و خداوند میفرمايد: ﴿أَفَكُلَّمَا جَاءكُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَى أَنفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَرِيقًا كَذَّبْتُمْ وَفَرِيقًا تَقْتُلُونَ﴾، (پس چرا هر گاه پيامبرى چيزى را كه خوشايند شما نبود برايتان آورد كبر ورزيديد گروهى را دروغگو خوانديد و گروهى را كشتيد).(
[23])
و همچنين بنی اسرائيل میخواستند که نبی خاتم از خودشان باشد و اگر غير از آنان باشد، هرگز او را پيروی و تبعيت نمیکنند و اينچنين در تاريخ سنت شد، همانطور که پروردگار خبر میدهد: ﴿فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلًا وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلًا﴾، (هرگز براى سنت خدا دگرگونى نخواهى يافت).(
[24])
و قريش امروز نيز همان سخن قريش ديروزی را میگويند! چرا مهدی فرستادهای از علماء و مجتهدين يا اشخاص معروف در منصبهای دنيوی تعفنآور و... نمیفرستد؟! گويا قرآن را اصلاً نمیخوانند که میفرمايد: ﴿إِن جَاءكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَيَّنُوا﴾، (اگر فاسقى برايتان خبرى آورد نيك وارسى كنيد).(
[25])
يعنی حتی اگر فاسق باشد- پناه بر خدا- خداوند ما را به عدم تکذيب او بدون تبيان و شتابزدگی امر میکند و بر ماست که در مورد اين خبر تحقيق کنيم يا اينکه کاری را بکنند که دلفا دختر يکی از رؤسای عشاير عربی کرد، هنگامی که رسول الله (ص) جوبير مردی فقير را به سوی پدر دلفا فرستاد تا دلفا را از او خواستگاری کند، پدر دلفا از اين امر سرباز زد و قبيلهی او راضی به اين کار نشدند و به جوبير گفتند: رسول الله (ص) راضی نمیشود که دختر بزرگ قبيله با مرد فقيری مثل تو ازدواج کند و تو مکار و حيلهگر هستی و در ادعايّت که فرستادهای از جانب محمد (ص) هستی دروغگو میباشی. دلفا به سخنان پدر و عشيرهی خود اعتراض کرد و به پدرش گفت: پدر اگر در صداقت اين مرد شک داريد کسی را به سوی رسول الله (ص) بفرستيد تا از اين امر مطمئن شويد؛ زيرا شايسته نيست که فرستادهی محمد (ص) نبی خدا را بدون هيچ تحقيقی تکذيب کنيم. پدر دلفا خود به ديدار رسول الله (ص) رفت و رسول الله او را امر کرد تا دلفا را به نکاح جوبير در آورد، پدر نيز مطيع امر پيامبر شد و دلفا را به همسری جوبير در آورد.
تحقيق شما از هر جهت به معنای احترام به امام (ع) میباشد. آيا از خصوصيات اخلاقی شماست که در هنگام مواجه شدن با صاحب خبر او را مورد تکذيب و ريشخند قرار میدهيد در حالیکه به شما میگويد: من رسول و فرستادهای از سوی امام مهدی (ع) برای شما هستم و به دنبال آن با سخنان اهل بيت (ع) در مورد قيام امام مهدی (ع) نيز قرابتی عجيب دارد.
امام صادق (ع) فرمودند: (... ثم يهز الراية (أي الإمام المهدي) فلا يبقی أحد في المشرق ولا في المغرب إلا لعنها، وهي راية رسول الله نزل بها جبرئيل يوم بدر)، (... سپس پرچم خود را به اهتزاز در میآورد پس در مشرق و مغرب کسی باقی نمیماند مگر آن پرچم را لعنت کند در حالیکه آن پرچم، پرچمی است که جبرئيل در روز بدر بر رسول الله (ص) نازل کرده است).
بر ماست که در شناخت عقيدهی خود آزاد انديش باشيم و در طلب علم حقيقی بر آييم نه علم مغشوش و مشکوک که به جای آنکه مايهی هدايت ما باشد، مايهی ضلالت ما گردد.
پس با چشم باز و شفاف به حقايق بنگريم و جگر و روح خود را با نوشيدن آبی گوارا سيراب کنيم و خود را از تعلقات دنيوی جدا کنيم و از جملهی کسانی نباشيم که به لهو و لعب پرداخته و دنيا و آخرت خود را فراموش کردهاند: ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا﴾، (آنان جز مانند ستوران نيستند بلكه گمراهترند).(
[26])
عاقلانه نيست که انسان بالغ و عاقل اين روح عالی مرتبه که از عالم ملکوت نشأت میگيرد، را رها کند: ﴿وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي﴾، (از روح خود در آن دميدم).(
[27]) و خداوند آن را در وجود ما قرار داده تا بوسيلهی آن ارتقاء يافته و به مصاف فرشتگان و حتی بالاتر از آنها در آييم؛ زيرا انسان دارای قابليّتها و ظرفيتهايی است که خداوند تعالی به او عنايت کرده: (صَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ)، (شما را در بهترين شکلها آفريد). ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ﴾، ([كه] به راستى انسان را در نيكوترين اعتدال آفريديم).(
[28])
رسول الله (ص) فرمودند: (خلق الله الإنس ثلاث أصناف: صنف کالبهائم، ثم قال تعالی: ﴿لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لاَّ يُبْصِرُونَ بِهَا﴾ وصنف أجسادهم أجساد بني آدم وأرواحهم أرواح الشياطين وصنف کالملائکة في ظل الله يوم لا ظل إلا ظله)، (خداوند انسانها را سه گروه آفريده است: گروهی از آنان همانند چهارپايان هستند. سپس خداوند میفرمايد: (دلهايى دارند كه با آن [حقايق را] دريافت نمىكنند و چشمانى دارند كه با آنها نمىبينند و گوشهايى دارند كه با آنها نمىشنوند)، و گروهی از آنان اجسادی همانند اجساد آدمیزاد دارند ولی ارواح شيطانی صفت در کالبد خود جای دادهاند و گروه ديگر همانند فرشتگان در سايهی الهی هستند در آن روز که برای هيچ کس سايهای وجود ندارد).
امير المؤمنين (ع) فرمودند:
بني أن من الرجال بهيمة/ في صورة الرجل السميع المبصر
فطن بکل رزية في ماله/ و إذا أصيب بدينه لم يشعر
فرزندم برخی از انسانها چهارپايانی هستند که در صورت انسان صاحب چشم و گوش میباشند اما درک نمیکنند و اگر مال آنان دچار نقصان شود ماتم میگيرند اما اگر به دينشان آسيبی رسد هيچ اهميتی برای آنان ندارد.
******
-حقِ انتخاب از آن خداوند است يا مردم؟
بر هر انسان صاحب بصيرتی واجب است که اين نعمت الهی را پاس بدارد و با تمام وجود از آن مراقبت کند و پاک بگرداند نه اينکه با رذايل اخلاقی، آن را پايمال سازد؛ زيرا خداوند ما را آفريده تا با معرفت و شناخت خويش، به سوی او عروج کنيم و به توحيد حقيقی که از طريق اهل بيت عصمت (ع) يا کسی که در مقام آنان (ع) قرار گرفته نه کسی که از هوی و هوس خود پيروی کند، برسيم، تا ما را به سوی اين حقيقت ربانی سوق دهد. و خداوند میفرمايد: ﴿وَإِن تُطِعْ أَكْثَرَ مَن فِي الأَرْضِ يُضِلُّوكَ﴾، (و اگر از بيشتر كسانى كه در زمين مىباشند پيروى كنى تو را از راه خدا گمراه مىكنند).(
[29])
میبينيد که بيشتر مردم تاب و تحمل حق را ندارند و يا اينکه حق را از آنجا میتوانند تحمل کنند که خود از همان جهتی که خواستهاند، به سويشان آمده باشد، پس آن را دوست داشته و پيروی میکنند اما هر گاه حق از جهتی به سويشان آيد که انتظارش را نداشتند آن را رد و انکار میکنند و کوچک میشمارند گويا سخن پروردگار را نشنيدهاند که میفرمايد: ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾، (خدا بهتر مىداند رسالتش را كجا قرار دهد).(
[30]) و نيز میفرمايد: ﴿أَهُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَةَ رَبِّكَ﴾، (آيا آنانند كه رحمت پروردگارت را تقسيم مىكنند).(
[31])
اهل بيت (ع) فرمودند: (إن الله أخفی أولياءه في خلقه فلا تحتقر أحداً من خلقه عسی أن يکون ولياً من أوليائه)، (همانا خداوند اوليای خويش را در ميان خلق خود پنهان کرده، پس مبادا کسی از آنان را تحقير کنيد ممکن است آن ولّی از اوليای خدا باشد).
آيا مردم در تعيين اوليای الهی يا انتخاب آنان سزاوارترند يا خداوند؟! پس چرا اين قوم هيچ سخنی را درک نمیکنند: ﴿أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ﴾، (بلكه به مردم براى آنچه خدا از فضل خويش به آنان عطاء كرده رشك مىورزند).(
[32])
پس بر ماست که تمام کينهها، بغض و حسد و منيّت را از قلب خويش بيرون زدوده و قلب خويش را به اخلاق حسنه و فضليتهای اخلاقی آراسته سازيم و اين امر امکانپذير نيست مگر با علم و عمل و اخلاص، نه با مکر و نيرنگ و عوام فريبی و تظاهر به تدّين؛ زيرا در اين صورت، حال ما همانند گوری میشود که ظاهرش آراسته و زيباست اما در باطنش چيزی جز مرداری بدبو ندارد.
پس بر ما واجب است که هر يک از ما انسانی حقيقی باشد، نه گرگ زيانبار، (هم ذئاب وعليهم ثياب کلامهم أحلی من العسل وقلوبهم أمر من الحنظل)، (آنان گرگهائی هستند که بر خود پوستين (انسان) دارند و گرگهای انسان نمائی هستند که کلامشان شيرينتر از عسل و قلبهايشان تلختر از زهر میباشد).
ما در اين زمانه، همانگونه که شاهد هستيد، چه بسيار از اهل بدعت و مکاران روزگار به عنوان اهل دين و تدّين فريب خوردهايم که ديگر نيازی به ذکر موضعگيری آنان نيست، همه اين حقيقتشان را میدانند اما همچنان آن را سرپوشيده نگه داشتهاند. و به زودی به سبب عدم مبارزه با آنان مورد بازخواست قرار میگيريد و به زودی به سبب کتمان شهادت در روز گواهان بازخواست خواهيد شد.
آنان را میبينيد که مرتکب گناهان و رذايل اخلاقی بسياری شدهاندکه قابل شمارش نيست و روح خود را با آداب شريعت مقدس آراسته نمیکنند بلکه بر اعمال پليد خود جامهای از قداست و پاکی وهمانگيز میاندازند و برای آن صدها برده و بنده که کور دلند و از شناخت و معرفت حقيقت غافلند، مهياء میکنند. حقيقتی که هرگز از بيدار دلان و اهل بصيرت پنهان نيست و خداوند میفرمايد: ﴿لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَكِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ﴾، (در حقيقت چشمها كور نيست ليكن دلهايى كه در سينههاست كور است).(
[33])
پس چرا خود را از برکت و هدايت ثقلين محروم میسازيم در حالیکه سخت در روزگاری که مسلمانان به تقليد روی آوردهاند، به آن نيازمنديم و حال امروز بسيار تأسف بار و رسوا کننده است و همانند کسی هستيم که در دستش آب دارد اما از شدت عطش میميرد! اين شريعت از ميراث اهل بيت (ع) و بقية آل محمد (ع) در ميان دستهايمان است. پس چرا نبايد از چشمهی پاک و زلال که باعث نورانی شدن قلبهايمان میشود، ننوشيم و يا اينکه دين خود را از پارهگوئیهای رجال برگيريم! در حالیکه اهل بيت (ع) میفرمايند: (من أخذ دينه من أفواه الرجال أزالته الرجال ومن أخذ دينه من القرآن والسنة زوال الجبال أيسر من زوال دينه)، (هر کس دين خود را از سخنان رجال برگيرد، آن رجال با سخنان ديگر آن را زايل میکنند و هر کس دين خود را از قرآن و سنّت برگيرد، زوال و نابودی کوهها آسانتر از زوال و نابودی دين اوست).
پس بايد خودمان به دنبال دين خود در نفسمان جستجو کنيم نه اينکه به ديگران تکيه کنيم تا آنان دينمان را تعيين کنند، ديگران را بارها و بارها آزمايش و تجربه کرديم اما تنها تمسخر و استهزای آنان بر ما نمايان شد و حق را به خاطر عدم از دست دادن منصب و قدرتهای پوچ دنيوی يا اجتماعی و شأن و منزلت خود در ميان مردم و زير سؤال نرفتن شخصيتهای آنان، از ما مخفی و پنهان کردند که نمونهی بارز اين امر، علمائی هستند که حق را از مؤمنين پنهان داشتهاند اما آيا بر مخفی کردن ابدی حق توانا هستند؟! به خدا سوگند هرگز و هزار هرگز. آنان میخواهند نور خدا را با دهانشان خاموش کنند اما هرگز نمیتوانند، با تمام وقاحت و بیشرمی ادعاء میکنند کسی که با امام مهدی (ع) ديدار کند کذاب مفتر است. ﴿يُرِيدُونَ أَن يُطْفِؤُواْ نُورَ اللّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَيَأْبَى اللّهُ إِلاَّ أَن يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ﴾، (مىخواهند نور خدا را با سخنان خويش خاموش كنند ولى خداوند نمىگذارد تا نور خود را كامل كند هر چند كافران را خوش نيايد).(
[34])
اگر اطاعت از او را تصديق نکنيد به دنبال اين رويگردانی، چيزی جز شمشير نصيبتان نمیشود و يا اينکه زير سايهی شمشير مرگ ايمان بياوريد. و اينچنين اسيران زمانه میشويد. پس هنگامی که اين مرد _رسول و فرستادهی امام مهدی، سيد احمد الحسن_ با رحمت و رأفت به سوی شما آمده و در حالیکه شما او را مورد استهزاء قرار دادهايد، پس بعد از اين همه رحمت و عاطفهها، در طلب چه هستيد؟ آيا عذاب بر تکذيب کنندگان سزاوارتر نيست؟! و اين سنّت پيشينيان قبل از شما بوده است.
در حديثی از اهل بيت (ع) در بارهی آخر الزمان آمده است:
(يکذب الصادق ويصدق الکاذب ويقرب الماحل)، (راستگو، دروغگو و دروغگو، راستگو پنداشته میشود و حيلهگر و مکار مقرّب میگردد).(
[35])
(لا يکون شيء أخفي من الحق ولا اظهر من الباطل)، (هيچ چيزی مخفیتر از حق و هيچ چيزی آشکارتر از باطل وجود ندارد).(
[36])
(ترون المعروف منکراً والمنکر معروفا)، ([عمل] نيک را زشت و کار زشت را نيک میبينيد).(
[37])
(تکون الناس کالبهائم)، (مردم در آن زمان، [از نظر عقل و فهم] مانند چهارپايان میشوند).
(وحتی يکاد لايری عاقل)، (و نزديک است بين آنان عاقلی ديده نشود).(
[38])
در حقيقت امروز هر کس حق و صدق را پيشهی خود سازد به کفر و سحر و جنون و به هر چيزی که نزد مردم به بدی معروف است، شناخته میشود و مردم همواره حق را باطل و باطل را حق میبينند و حق نزد آنان زمانی حق است که سودش به جيب خودشان رود و هنگامی که هر يک از آنان بيمار شود برای درمان جسم خود به هر طبيب زبردست و ماهری مراجعه کرده و هر داروئی را میخورد، اين همه امور فقط برای درمان جسم فانی و متلاشی شدهای است که دير يا زود از بين میرود اما هرگز به درمان روح خود اعتنائی نمیکنند در حالیکه بيماری روح میتواند زيان بارتر از بيماری جسمی باشد. «خداوندا از تو سلامت و عافيت در دينمان را خواهانيم همانگونه که سلامت و عافيت کالبدمان را از تو میخواهيم».
و اين روح، بر عکس جسد مادی تا آنجا که خداوند اراده کرده باقی خواهد ماند. پس چرا نبايد قبل از گذشت زمان به اين مسئله توجه، تعقل و تفکر کنيم؟! تا زمانی که خونمان در برههای از زندگی جريان دارد و مادامی که نفس میکشيم و رحمت سايهگستر الهی شب و روز ما را احاطه کرده، پس بايد برای درمان و علاج خويش به سوی دواء بشتابيم و آن را در کتاب الهی وکلام اهل بيت (ع) بجوييم که آن دو، شفای هر بيماری هستند.
رسول الله (ص) فرمودند: (إذا التبست عليکم الفتن کقطع الليل المظلم فعليکم بالقرآن، فأنه شافع مشفع وما حل صادق ومن جعله إمامه قاده إلی الجنة ومن جعله خلفه، ساقه إلی النار وهو الدليل يدل علی خير سبيل وهو کتاب فيه تفصيل وبيان وتحصيل وهو الفصل ليس بالهزل، وله ظهر وبطن، فظاهره حکم وباطنه علم ظاهره أنيق وباطنه عميق له نجوم وعلی نجومه نجوم لاتحصی عجائبه ولا تبلی غرائبه مصابيح الهدی ومنار الحکمة ودليل علی المعرفة)، (هنگامی که فتنهها شما را در بر گيرند و هماند سياهی شب در تاريکی فرو میرويد پس بر شما باد به قرآن؛ چرا که آن شفاعت کننده، شفاعت شونده و صادق و حق محض است و هر کس آن را پيشروی خويش قرار دهد، او را به سوی بهشت هدايت میکند. و هر کس آن را پشت سر خود بياندازد، خود را وارد جهنم کرده است، و آن بهترين راهنمائی است که به سوی بهترين راه هدايت میکند و آن کتابی است، پر از تبيان و تفصيل و تحصيل، و آن کلام آخر است نه حديث هجو و برای آن پشت و بطن است، ظاهرش حکمتها دارد و باطنش علم است، ظاهرش ساده و باطنش عميق، برای آن ستارگانیست و بر آن ستارگان، ستارگان ديگر است، عجايبش قابل شمارش نيست و به غرائب آن احاطهای نيست، آن چراغ هدايت و منارههای حکمت و راهنمای معرفت میباشد).(
[39])
و اين رسول الله (ص) است که ما را به پيروی از علم و نور قرآن کريم در هنگام فتنهها و انحرافات آخر الزمان سفارش میکنند و خداوند میفرمايد: ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاء وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ وَلاَ يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إَلاَّ خَسَارًا﴾، (و ما آنچه را براى مؤمنان مايه درمان و رحمت است از قرآن نازل مىكنيم و[لى] ستمگران را جز زيان نمىافزايد).(
[40])
******
-سعادت و خوشبختی در قرآن است نه در غير آن
بسياری از مردم غرق در تزوير و ريای اين دنيا شدهاند که هيچ حقيقتی ندارد و تنها خوشی زودگذریست که دير يا زود به پايان میرسد، عالم غرب که در زندگی مادی غرق شده هم گرفتار امراضی شده است که هيچ شفائی برای آنها نمیيابند؛ زيرا بيماريشان اين بار جسمی نيست بلکه روحی و روانی است و برای شفای بيماری روحی خود هيچ داروئی نمیيابند و هرگز نخواهند يافت و هرگز وارد دين ناب محمدی نخواهند شد.
رسول الله (ص) فرمودند: (إن القلوب لتصدأ وجلاؤها القرآن)، (همانا دلها زنگار میگيرند پس جلا دهندهی آن قرآن است).
و نيز فرمودند: (أني تارک فيکم الثقلين کتاب الله وعترتي آل بيتي ما أن تمسکتم بهما لن تظلوا بعدي أبدا)، (من ميان شما دو چيز گرانبها را به امانت میگذارم، يکی کتاب خدا و ديگری عترتم اهل بيتم هستند که هر گاه به آنها تمسک جوييد هرگز گمراه نخواهيد شد).
پس چرا اکنون اُمتها دچار اختلاف و تفرقه شدهاند و بر يکديگر افترا میبندند و هر کس بر اساس هوی و هوس و مصلحت خود کار میکند؟! اگر به قرآن و عترت متمسک گشته بودند اينگونه حالشان تأسف بار نبود، چه بسا ممکن است کسی بگويد: آيا نمیبينی اُمت اسلامی شب و روز قرآن تلاوت میکند و به يادگيری و آموزش آن اهتمام میورزد؟
میگويم: پس عملش کجاست؟ برای هر عملی، ثمرهای است. ثمره اين عمل کجاست؟ ثمرهی عمل به قرآن کجاست؟! سرزمينهای اسلامی از تمام جهتهای سياسی، اقتصادی و اجتماعی و... از زمين تا آسمان دچار گسستگی شده و اگر به دستورات قرآن عمل میکردند اينگونه ظالمان بر آنان چيره نمیشدند.
«امر به معروف و نهی از منکر کنيد».کدام عمل است که در قرآن نيامده؟!
(أو ليسلطن عليکم شرار الناس، فيدعوا خيارکم، فلايستجاب لکم)، (يا مردم شرور جامعه بر شما مسلط میشوند و آن گاه هر چقدر دعاء کنيد، دعايتان مستجاب نمیشود).
به کتاب خدا بازگرديد و در آن تدبر، تأمل و تفکر کنيد که خداوند میفرمايد: : ﴿أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا﴾، (آيا به آيات قرآن نمىانديشند يا [مگر] بر دلهايشان قفلهايى نهاده شده است).(
[41])
برخی میگويند: ما در عصر فناوری و تکنولوژی به سر میبريم و قرآن پاسخگوی نيازهای علمی ما نيست!
میگويم: قرآن همواره زنده و لا يموت است بلکه شما هستيد که مردهايد و قرآن همانند شب و روز و ماه و خورشيد در حال گردش است تا زمانی که آسمانها و زمين استوارند، همانگونه که اهل بيت (ع) چنين بيان کردهاند.
اما آنچه از آن به عنوان پيشرفت و عصر تکنولوژی ياد میکنند عاملی است که باعث از بين رفتن هويت بشر و هزاران مشکل ديگر در اجتماع شده است و جامعه، مملو از فرزندان زنا گشته و خانواده بيشتر اوقات خود را صرف ديدن برنامههای ضد اخلاقی و مستهجن سپری میکنند که نتيجهی آن شستشوی مغزی و بد آموزی را برای جامعه داشته و تا آنجا که ديگر دختر از برادر خود هيچ شرم و حيائی نمیکند و پسر هيچ غيرت و حميتّی نسبت به ناموس خود ندارد و کودک در ابتدای رشد و نموی خود، بر چنين رسوائیهای اخلاقی چشم میگشايد و بر اساس آنها تربيت میشود. پس خوشبختی زندگی تنها در گِرُوه خوردن و آشاميدن و پوشيدنیهای رنگا رنگ نيست بلکه در صفای روح و ايمان و سير در مسير تکامل انسانيّت و اخلاق است که نتيجهی عبادت حقيقی و خالصانهی خداوند میباشد. و خداوند میفرمايد: ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ﴾، (و جن و انس را نيافريدم جز براى آنكه مرا بپرستند).(
[42]) نه اينکه بخورند و لهو لعب و فسق به راه اندازند، همانطورکه جوامع غرب يک زندگی حيوانی به راه انداختهاند و آن ذره اخلاقی که داشته را هم از جامعهی خود طرد کردهاند! و امروز زمين، جنگلِ حيوانات گشته و قوی ضعيف را میخورد و مردم رهبر و پيشوای قرآن شدهاند نه قرآن رهبر آنان، و در مورد قرآن بر اساس هوی و هوس و ميل خود عمل میکنند، همانطور که امام علی (ع) خبر داده بودند و اين جامعهی آلوده را کسی جز امام مهدی (ع) نمیتواند پاک گرداند هنگامی که با شمشير قيام میکند و منحرفان و اهل تدّين قلابی که باعث فرقه فرقه شدن اُمت شدهاند و هر حزب که همراه آنان بوده و از افعال آنان خرسند گشته و هوی و هوس خود را در قرآن راه دادهاند و قرآن را پشت سر خود گذاشته و خود جلو میروند و دستورها تنها از آنِ بتهائی است که مورد عبادت قرار دادهاند، بتهائی که نه به آنان ضرر میرسانند و نه سودی، همه را به دار مجازات خواهد آويخت و سعادت حقيقی تنها در پياده کردن احکام الهی بر زمين محقق میگردد.
خداوند میفرمايد: ﴿وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَالأَرْضِ وَلَكِن كَذَّبُواْ فَأَخَذْنَاهُم بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ﴾، (و اگر مردم شهرها ايمان آورده و به تقوا گراييده بودند قطعا بركاتى از آسمان و زمين برايشان مىگشوديم ولى تكذيب كردند پس به [كيفر] دستاوردشان [گريبان] آنان را گرفتيم).(
[43])
﴿وَأَلَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُم مَّاء غَدَقًا﴾، (و اگر [مردم] در راه درست پايدارى ورزند قطعاً آب گوارايى بديشان نوشانيم).(
[44])
در آن تبيان همه چيز آمده و آن شفای هر بيماری و مرض میباشد، اما زمانی که طبيب ماهری نباشد که برای معرفت طبيب حقيقی خود را به رنج نيفکند اين دواء به چه کار ما آيد؟! ما در رذايل فرو رفته و از کسب فضايل عقب افتادهايم و از هوی و هوس و رأی خود پيروی کرده و قرآن را پشت سر خود نهاديم. و لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم.
******
-قطعاً خداوند با نيکوکاران است
فيضهای الهی همواره روز و شب پی در پی بر سرما میبارند (يا من يعطي من سأله ومن لم يسأله)، (ای کسی که عطاء میکند به درخواست کننده و به هر کس که درخواست نکند). اما قلبهای سنگين ما خفتهاند، پس بر ماست که خود را از اين خواب عميق و طولانی مدت بيدار کنيم و قلبهايمان را از هر گونه پليدی و ناپاکی شستشو دهيم تا از باران رحمت و فيض الهی، مملو سازيم، خداوند میفرمايد: ﴿أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَدًا رَّابِيًا وَمِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغَاء حِلْيَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِّثْلُهُ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاء وَأَمَّا مَا يَنفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الأَرْضِ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللّهُ الأَمْثَالَ﴾، ([همو كه] از آسمان آبى فرو فرستاد پس رودخانههايى به اندازه گنجايش خودشان روان شدند و سيل كفى بلند روى خود برداشت و از آنچه براى به دست آوردن زينتى يا كالايى در آتش مىگدازند هم نظير آن كفى برمىآيد خداوند حق و باطل را چنين مثل مىزند اما كف بيرون افتاده از ميان مىرود ولى آنچه به مردم سود مىرساند در زمين [باقى] مىماند خداوند مثلها را چنين مىزند).(
[45])
و میفرمايد: ﴿وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ﴾، (و كسانى كه در راه ما كوشيدهاند به يقين راههاى خود را بر آنان مىنماييم و در حقيقت خدا با نيكوكاران است).(
[46]) ظاهر آيه، دو امر يا دو معنی را میرساند.
اول: جهاد اصغر و آن يعنی جهاد و دفاع از دين و مال و ناموس و... میباشد.
دوم: جهاد اکبر است و آن جهاد با نفس در برابر رذايل اخلاقی هوی و هوس و معصيت الهی تکبر و نخوت و... میباشد.
امام صادق (ع) فرمودند که جهاد به فريضه و سنّت تقسيم میشود، و سپس جهاد فريضه نيز به دو قسمت، تقسيم میشود و فرمودند: (فأما أحد الفرضين فمجاهدة الرجل نفسه عن معاصي الله تعالی وهو أعظم الجهاد ومجاهدة الذين يلونکم من الکفار فرض)، (يکی از اين دو فريضه، جهاد انسان با نفس خويش در برابر معصيت الهی است وآن بزرگترين جهاد میباشد، و جهاد با گروهی از کفار که به شما آسيب میرسانند، فرض ديگر آن است).
و نيز از ائمه (ع) روايت شده: (إن أفضل الجهاد من جاهد نفسه التي بين جنبيه)، (همانا بالاترين درجهی جهاد، جهاد با نفس خويش است).
پس جهاد با نفس بالاترين جهاد است و آيهی قرآن بر اين امر دلالت میکند که نتيجهی جهادِ با نفس، هدايت شدن به راههائی است که ما را به راه مستقيم الهی هدايت میکنند. راههائی که انسان آنها را نمیشناخت و هرگز به آنها راه نيافته بود.
رسول الله (ص) فرمودند: (من عمل بما علم، علمه الله ما لا يعلم)، (هر کس به آنچه که میداند، عمل کند خداوند به او علمی میآموزد که پيش از آن، هرگز نياموخته بود).
و نيز روايت شده که فرمودند: (من عمل بما علم ورثه الله علم ما لم يعلم)، (هر کس به آنچه که میداند، عمل کند خداوند او را وارث علمی میکند که هرگز نياموخته بود).
و روايت شده است، همانا علم نوری است که خداوند در سينهی هر کس از بندگانش که بخواهد میتاباند. و روايت شده، هر کس به مدت چهل صبحگاه خود را برای خداوند خالص گرداند، خداوند حکمت را در قلبش جوشان گردانده و بر زبانش جاری میسازد، و قطعاً خداوند با نيکوکاران است. و امری ثابت است که خداوند دوستدار چنين مجاهدانی میباشد، چقدر انسان خوشبخت و سعادتمند است، آن زمان که دوست او صادق و مخلص و پاک و مؤمن باشد و بر سرور و شعفش افزوده میشود، چون ببيند آن دوست، ولی از اوليای خداوند متعال است و يا اينکه همنشينی و مصاحبت با پيامبری از پيامبران الهی در ميان باشد، چقدر انسان را به وجد میآورد. پس اين شادمانی چگونه میباشد هنگامیکه قضيه اينگونه باشد (قطعاً خداوند با نيکوکاران است)، پس آيا با اين وجود، نبايد در حفظ و دوستی با خداوند و عدم جدايی از او، حريص باشيم؟! که خداوند همان خالق، صورتگر، رحمان و رحيم، عزيز و حکيم است...
بر ما است که تفکر و تدبر کنيم که در تفکر، حيات قلبهاست و خداوند میفرمايد: ﴿أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا﴾، (آيا به آيات قرآن نمىانديشند يا [مگر] بر دلهايشان قفلهايى نهاده شده است).(
[47])
﴿أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ اخْتِلاَفًا كَثِيرًا﴾، (آيا در [معانى] قرآن نمىانديشند اگر از جانب غير خدا بود قطعاً در آن اختلاف بسيارى مىيافتند).(
[48])
﴿كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِّيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ وَلِيَتَذَكَّرَ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ﴾، ([اين] كتابى مبارك است كه آن را به سوى تو نازل كردهايم تا در [باره] آيات آن بينديشند و خردمندان پند گيرند).(
[49])
﴿أَوَلَمْ يَتَفَكَّرُوا فِي أَنفُسِهِمْ مَا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُّسَمًّى وَإِنَّ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ بِلِقَاء رَبِّهِمْ لَكَافِرُونَ﴾، (آيا در خودشان به تفكر نپرداختهاند خداوند آسمانها و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است جز به حق و تا هنگامى معين نيافريده است و [با اين همه] بسيارى از مردم لقاى پروردگارشان را سخت منكرند).(
[50])
﴿الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىَ جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذا بَاطِلًا سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ﴾، (همانا كه خدا را [در همه احوال] ايستاده و نشسته و به پهلو آرميده ياد مىكنند و در آفرينش آسمانها و زمين مىانديشند [كه] پروردگارا اينها را بيهوده نيافريدهاى منزهاى تو پس ما را از عذاب آتش دوزخ در امان بدار).(
[51])
هاشم بن حکم گويد: ابو الحسن موسی بن جعفر (ع) در حديثی طولانی به من فرمودند: (يا هشام إن لکل شيء دليلاً، ودليل العقل التفکر ودليل التفکر الصمت)، (ای هشام! برای هر چيزی دلايلی است و دليل تعقل، تفکر و دليل تفکر خاموشی و سکوت است).
و نيز از ابا عبدالله (ع) روايت شده که فرمودند: (کان أمير المؤمنين (ع) يقول: نبه بالتفکر قلبک وجاف عن الليل جنبک (ساجداً) واتق الله ربک)، (امير المؤمنين (ع) میفرمايند: با تفکر قلب خود را هوشيار کن و در تاريکی شب برای خداوند سجده کن و تقوای الهی را پيشهی خود ساز).
و حسن صيقل میگويد: (از ابو عبد الله (ع) در مورد آنچه که مردم روايت میکنند که يک ساعت تفکر از شب زنده داری بهتر است. پرسيدم: چگونه بايد تفکر کرد؟ حضرت (ع) فرمودند: از کنار خرابهها و خانههای خالی گذر کن و از آنها بپرس ساکنانت کجايند؟ کسانی که تو را بنا کردند کجا رفتهاند؟ چرا سخن نمیگويی؟!).
امام رضا (ع) فرمودند: (ليس العبادة کثرة الصلاة والصوم أنما العبادة التفکر في أمر الله عز وجل)، (عبادت در بسياری نماز و روزه نيست، بلکه در تفکر و تدبر در امر الهی میباشد).
و رسول الله (ص) نيز فرمودند: (أفضلکم منزلة عند الله تعالی أطولکم جوعاً وتفکراً، وأبغضکم إلی الله کل نؤوم أکول)، (همانا با فضليتترين شما نزد خداوند گرسنهای است که همواره در حال تفکر میباشد و کسانی که همواره در حال خوردن و خوابيدن هستند مورد غضب الهی واقع شدهاند).
ابن عباس گويد که قومی در مورد خداوند تفکر میکردند، رسول الله (ص) فرمودند: (تفکروا في خلق الله ولا تفکروا في الله فإنکم لم تقدروا قدره)، (در خلقت خداوند تفکر و تدبر کنيد و در مورد خداوند تفکر نکنيد؛ زيرا در تفکر به خداوند هرگز به نتيجهای نمیرسيد (قادر به درک پروردگار نيستيد)).
و امام صادق (ع) فرمودند: (الفکر مرآة الحسنات وکفارة السيئات وضياء للقلوب وفسحة للخلق وإصابة في صلاح المعاد واطلاع علی العواقب واستزادة في العلم وهي خصلة لايعبد الله بمثلها)، (تفکر آيينهی خوبیها و کفارهی گناهان و روشنیبخش قلبها و فسحة للخلق است و اموری برای اصلاح آخرت خود و آگاهی از عواقب خود و باعث فزونی علم میشود و آن خصلتی است که هيچ چيز به مانندی آن خداوند را عبادت نمیکند).
******
-شکرگذاري از خداوند
تأکيد بسياری در مورد تفکر در خلقت الهی و نهی از تدبر در مورد خداوند، ديدهايم و از خلال تفکر در خلقت الهی و خلقت اين جهان عظيم و بسيار منظّم و دقيق که هيچ دانشمند و عالمی هرگز نمیتواند از پس شناخت کامل آن بر آيد، اين جهان بسيار وسيع است و خلقت زمين در برابر جهان، بنا به گفتهی ستارهشناسان، ذرهای در برابر اين عظمت است و همهی اين خلقت فقط برای بنیآدم است.
(يا ابن آدم خلقت کل شيء من أجلک وخلقتک من أجلي)، (ای فرزند آدم همه چيز را برای تو خلق کردم و تو را برای خود خلق کردم).
تمام اين جهان و مخلوقات ريز و درشت ذرات با زبان حال خود نداء میدهند: (خالقنا الله الواحد القهار)، (خالق ما خداوند يگانهی درهم شکننده است).
تفکر در مورد اين مخلوقات، نور هدايت را در تاريکیهای قلب میتاباند و هر چقدر تفکر افزايش يابد، آن نور و معرفت نيز فزونی میيابد، و قلب برای رسيدن به معرفت حقيقی به حرکت در میآيد و لو انسان با زبان خود چيزی نگويد. پس اگر تمام صنايع و دست آوردههای علمی که شب و روز با آنها رياء و تفاخر میکنند را جمع کنند تا يک سلول يا يک سلول خونی که با چشم غير مسلح ديده نشود را بسازند! هرگز نخواهند توانست. آنجاست که عجز انسان حقير و قدرت لا يزال پروردگار متجلّی میشود پس هنگامی که انسان خالق قدرتمند خود را شناخت، بر اوست که با تمام جوارح و اعضاء و در تمام امور بزرگ و کوچک و در شدت و فراغ و در قدرت و ضعف و در صحت و بيماری در همه حال خود را به او واگذار کند... زيرا اگر خداوند نبود او يک لحظه هم زنده نبود.
امير المؤمنين (ع) فرمودند: (اقل ما يلزمکم لله ان لاتستعينوا بنعمة علی معاصيه)،(کمترين وظيفهی شما در برابر خداوند آن است که از نعمتهای او در جهت انجام گناه و معصيت او کمک نگيريد).(
[52])
و خداوند میفرمايد: ﴿وَإِن تَعُدُّواْ نِعْمَةَ اللّهِ لاَ تُحْصُوهَا﴾، (و اگر نعمت[هاى] خدا را شماره كنيد آن را نمىتوانيد بشماريد).(
[53]) پس بوسيلهی اين نعمتی که خداوند در دستان ما قرار داده و در امانات خداوند آنگونه که شايسته است و مورد رضايت اوست، تصرف کنيم.
واقعاً مايهی شرمساری است که انسان به تو امانتی دهد و به تو بگويد: از آن هر طور که دوست داشتی برای به دست آوردن منافع خود عمل کن اما در قِبال آن يک چيز از تو میخواهم؛ اينکه اين امانت مرا آلوده نکنی و در راه لغو و بيهوده از آن استفاده نکنی و به زودی در مقابل اين کاری که میکنی برايت بهترين پاداش را در نظر میگيرم... اما تو خيانت در امانت میکنی و امانتی را که به دست تو سپرده شد، در راه باطل که صاحبش تو را از اين امر نهی میکرد استفاده کنی و آن را آلوده و پايمال سازی و در مقابل احسان او خيانت میکنی. پس شايسته است نفس خود را قبل از اينکه مورد حساب قرار دهند، مورد حسابرسی خود قرار دهيم، و خداوند میفرمايد: ﴿فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ * وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ﴾، (پس هر كه هموزن ذرهاى نيكى كند [نتيجه] آن را خواهد ديد * و هر كه هموزن ذرهاى بدى كند [نتيجه] آن را خواهد ديد).(
[54])
و نيز امير المؤمنين (ع) فرمودند: (الدنيا في حلالها حساب، وفي حرامها عقاب، وفي الشبهات عتاب)، (در مال حلال دنيا حسابرسی و در مال حرام آن عِقاب و در شبهات آن عِتاب است).
همهی اين روايات را حفظ کرده و مضمون آنها را میدانند اما چه کسی از ما به طور جدی، صادق و صالح و از روی وجدان به آنها، در مقابل خداوند عمل میکند؟ و چه اندازه ما تحت مراقبت خداوند هستيم آيا اين امر را درک کردهايم؟! در حالی که در اين دنيای فانی و پوچ لهو لعب را پيش گرفتهايم، دنيائی که سراسر امتحان است و در هر امر کوچک و بزرگ و در تکلّم و خاموشی، در حرکت و سکون، عِقاب و جزاء برای ما در نظر گرفته شده پس بايد از تمام اعمال خود مراقبت کنيم؛ زيرا فرشتگان نويسنده شب و روز اعمال ما را ثبت و ضبط میکنند در حالیکه خود اعمالمان را فراموش کرده و يا خود را به فراموشی میزنيم.
و الحمد لله رب العالمين
[1] . الذاريات: 56.
[2] . فصلت: 53.
[3] . آل عمران: 190.
[4] . الأنعام: 153.
[5] . الرعد: 7.
[6] . آل عمران: 112.
[7] . المائده: 35.
[8] . الأنبياء: 87.
[9] . الکهف: 104-103.
[10] . البرهان ج1 ص271.
[11] . إلزام الناصب ج1 ص 415 ط1.
[12] . محمد: 24.
[13] . النساء: 82.
[14] . ص: 29.
[15] . الحجر: 29.
[16] . الروم: 30.
[17] . آل عمران: 190.
[18] . الجاثية: 13.
[19] . المؤمنون: 115.
[20] . دعاء مکارم الأخلاق الصحيفة السجادية.
[21] . الأنبياء: 107.
[22] . الزخرف: 31.
[23] . البقرة: 87.
[24] . فاطر: 43.
[25] . الحجرات:6.
[26] . الفرقان: 44.
[27] . الحجرات: 29.
[28] . التين: 4.
[29] . الأنعام: 116.
[30] . الأنعام: 124.
[31] . الزخرف: 32.
[32] . النساء:54.
[33] . الحج: 46.
[34] . التوبة: 32.
[35] . يوم الخلاص.
[36] . البرهان ج1.
[37] . الوسائل.
[38] . البرهان ج1.
[39] . مکارم الأخلاق.
[40] . الاسراء: 82.
[41] . محمد: 24.
[42] . الذاريات: 56.
[43] . الأعراف: 96.
[44] . الجن: 16.
[45] . الرعد: 17.
[46] . العنکبوت: 69.
[47] . محمد: 24.
[48] . النساء: 82.
[49] . صّ: 29.
[50] . الروم: 8.
[51] . آل عمران: 191.
[52] . نهج البلاغة.
[53] . النحل: 18.
[54] . الزلزلة: 8-7.