متن کتاب

انتشارات انصار امام مهدى (ع) عدد (43) یحیای عصر ما نگرشی نُو در مورد قضیه‌ی امام مهدی (ع) و نقش سید محمدصادق صدر رحمه الله در آن نویسنده: ضیاء زیدی چاپ اول 1437 هـ.ق - 2016 م اسفندماه سال 1394 هجرى شمسى جهت اطلاعات بيشتر در مورد دعوت مبارک سيد احمد الحسن (ع) لطفاً از وب‌سايت ما بازديد فرماييد: http://almahdyoon.co http://almahdyoon.co/ir

-اهدا:

به مظلومِ غريب به حامل بار و مسئوليت پدرش محمد به فرزند طه و محکمات به فرزند زهرا و پهلوی شکسته‌اش به فرزند حوراء و مظلومیتش به فرزند سيده‌های اسير گشته به سرور و مولايم سيد احمد الحسن مولای من، اين تحفه‌ی اندک را به همراه عذر و اعترافم به کوتاهی و تقصيرکاری و افراط و تفريط در حق شما، بپذيريد. ضياء 30/ رجب مبارک/1426 هـ و الحمد لله رب العالمين، و صلی الله علی محمد و آل محمد الأئمة و المهديين و سلم تسليما

مقدمه

:">-

مقدمه

: بار الهی، بر محمد و آل محمد (ع)، آن کشتی‌های جاری بر امواج خروشان درود فرست که سوار شده بر آن ايمن يافته، ترک‌‌کننده‌ی آن هلاک، پیشی‌گیرنده از آن مارق و متأخر از آن زاهق شدنی است و ملازم آن، ملاحق است.

مقدمه

‌چينی برای موضوعی که می‌خواهيم در آن به بحث بپردازيم، امری ضروری است تا مبحث در میان توضیح جزئيات اساسی دچار سردرگمی نگردد. لذا در صورتی که خواهان شناخت نقشی که سيد محمد صدر رحمه الله به ايفای آن پرداخته، باشيم بايد به برخی جزئيات، معرفت و شناخت اساسی داشته باشيم از جمله‌ی اين امور: 1- ميزان و سطح مقایسه بين پيامبر خدا يحيی (ع) و سيد محمد صدر رحمه الله چيست؟ 2- آيا فرقی بين قيام و ظهور است؟ در صورت پاسخ مثبت، اين فرق و تفاوت چيست؟ 3-

ابزار و وسيله‌ی ظهور مقدس

چيست؟ 4- صفات و ويژگی‌هایِ

شخصیت‌های زمينه‌ساز

ِ دولت امام مهدی (ع) چيست؟

-نکته‌ی اول:

ميزان و سطح مقايسه

خواننده‌ی بزرگوار توجه داشته باشد به اين‌که هرگاه نويسنده بين سيد محمد صدر رحمه الله و پيامبری از انبيای الهی مقايسه‌ای و شباهتی ايجاد می‌کند، به معنای هم‌سطح بودن دو شخصیت به‌طور قطعی نيست، بلکه به وجود وجه مشترک بين آن دو در يک مأموريت مهم و معين در حيات دنیایی اشاره می‌کند، نه اين‌که به‌طور مطلق شريک و همسان هم هستند، چراکه هيچ منزلتی به منزلت و مقام انبياء و معصومين (ع) نزديک نمی‌گردد. (معصوم هرگز با شخص غير معصوم قابل مقايسه نيست). حتی اگر اين شخصیت متوجه و معطوف به خداوند و قربانی راه او گردد، خداوند به اسرار درون آگاه‌ است درحالی‌که بر انسان است تنها به ظاهر بنگرد و برحسب ظاهر امور مورد محاسبه قرار می‌گيرد، اما درجه‌ی تفضيل و برتری و برگزيده شدن از درجات مختص الهی است که اوليائش از انبياء و رسولان و معصومين (ع) بدان نائل می‌گردند و اين امری است که شخص سيد محمد‌صادق صدر رحمه الله در بيش از يک موضع در سخنرانی‌های خود خطاب به طلابش، بر آن تأکيد داشت: (حتی سيد محمد صدر به‌طور طبيعی، معصوم نيست پس در صورتی که معصوم نبوده از اين جهت دچار غفلت می‌شود و فراموش می‌کند، درشتی می‌کند، مصالحی که جز با صله نزد خدا نمی‌ميرند او را می‌برند).([1]) و در سخنان ديگری در اين ديدار گويد: (... و چيز ديگری که در اینجا سخت بدان تأکيد می‌شود اين است که تکبر و نخوت نورز که ديگران درست را به تو بگويند، هر که باشد حتی اگر سيد محمد صدر باشد...).([2])

-نکته‌ی دوم:

ظهور و قيام

">فرق بين

ظهور و قيام

و برخی امور اين تفاوت را در کتاب «نگرشی نُو در روايت سمُری» بيان کرديم. و بر ما آشکار شد که دولت عدل الهیِ امام مهدی (ع) در دو مرحله‌ی اساسی سير می‌يابد: 1- ظهور: يعنی ظهور امر امام مهدی (ع) و دعوت ايشان. 2- قيام، (يا طبق توقيع شريف، مقصود مشاهده): يعنی قيام امام مهدی (ع) با شمشير برای پاک گرداندن زمين از هرگونه شرک و الحاد. و اين

مقدمه

‌چينی برای موضوع، ضروری است و نمی‌توان به مفهوم صحيحی از حرکت و انقلاب امام مهدی (ع) رسيد، جز از طريق دسته‌بندی و تقسيم مباحث يعنی تمايز بين

ظهور و قيام

. لذا سيد صدر رحمه الله، زمينه‌ای برای حرکت و آغاز ظهور مقدس بود، نه اين‌که برخی‌ها چنين متوهم شدند که حرکت سيد صدر رحمه الله،

مقدمه

‌ی قيام مقدس است همان‌طور که آشکار خواهد شد، بلکه آن زمينه‌ای برای آغاز حرکت سيد احمد الحسن (ع) بوده که ان‌شاء‌الله در مباحث آينده به‌طور مفصل، بيان خواهد شد. با حول و قوه‌ی الهی آغاز کرده و در توضيح بيان بر او توکل می‌کنيم.

ظهور و قيام

ظهور يک حرکت عقایدی است که در جامعه با هدف هموار ساختن راه برای امام مهدی (ع) مطرح شده و ظهور می‌کند تا جامعه را برای استقبال از امام مهدی (ع) آماده ساخته و باعث جمع شدن و گردآوری انصار و عده و عدد از لحاظ روحی و معنوی می‌شود تا مهيای پذيرش و استقبال از اين فيض الهی که در امام مهدی (ع) متجلی و متجسم گشته، شوند. لذا جامعه‌ای که قلوب اهلش پر از قساوت شده، به کسی نياز دارد که آنان را به راه حق و درست بازگرداند؛ و جامعه‌ای که ذکر و نام خدايش را از ياد بُرده نياز به ضرباتی دارد تا منهج الهی و دل‌وابستگی و تعلق به خدا را به آنان یادآوری کند؛ به همين سبب قبل از قيام، در جوامع مسخ و قذف و خسف و عقوبات دنيوی از جمله زمين‌لرزه‌های شديد، سيلاب‌ها، بارش شهاب‌سنگ و... و... و هر امری که مايه‌ی رجوع جامعه به راه الهی باشد به وقوع می‌پيوندد. بنابراین، قتل و کشتاری که قبل از قيام به راه می‌افتد، قتل و کشتار نظامی نيست يا همان‌طور که سيد محمد صدر رحمه الله گفته است: (پس قتل و کشتار، يک حرکت نظامی و به‌مجرد پيروزی و سيطره يافتن نيست، بلکه

مقدمه

‌ای اساسی برای انتصاب انطباق شرايط عادل است).([3]) و نزد اهل علم، متعارف و ثابت است که اين عقوبات ممکن نيست بر جامعه و قسمتی از ايلات اتفاق افتد، مگر بعد از وجود رسالت الهی و اين امری است که قرآن کريم به‌وضوح بدان اشاره می‌کند و خداوند فرمود: (مَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا يضِلُّ عَلَيهَا وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا)، (هر کس هدايت شود، براي خود هدايت يافته؛ و آن کس که گمراه گردد، به زيان خود گمراه شده است؛ و هيچ کس بار گناه ديگري را به دوش نمي‌کشد؛ و ما هرگز (قومي را) مجازات نخواهيم کرد، مگر آنکه پيامبري مبعوث کرده باشيم).([4]) و تمام عقوبات و عذاب‌هایی که بر حال جامعه‌ی انسانی می‌گذرد، سرمنشأ معينی دارد و عذابی است که

مقدمه

‌ی ظهور امام مهدی (ع) می باشد و در دولت عدل الهی‌اش نقش به سزایی دارد و به همين سبب، خداوند آن را در اخبار منفرد گشته و از آن خبر می‌دهد و می‌فرمايد: ﴿فَارْتَقِبْ يَوْمَ تَأْتِي السَّمَاء بِدُخَانٍ مُّبِينٍ * يَغْشَى النَّاسَ هَذَا عَذَابٌ أَلِيمٌ * رَبَّنَا اكْشِفْ عَنَّا الْعَذَابَ إِنَّا مُؤْمِنُونَ* أَنَّى لَهُمُ الذِّكْرَى وَقَدْ جَاءهُمْ رَسُولٌ مُّبِينٌ﴾، (پس در انتظار روزى باش كه آسمان دودى نمايان برمى‏آورد* كه مردم را فرو مى‏گيرد اين است عذاب پر درد*[مى‏گويند] پروردگارا اين عذاب را از ما دفع كن كه ما ايمان داريم *آنان را كجا [جاى] پند [گرفتن] باشد و حال آنكه به‌یقین براى آنان فرستاده‌اى روشنگر آمده است).([5]) و از ائمه (ع) روايت است که در مورد اين آيه فرمودند که آن از شروط ساعت است([6]) و اين عذاب (دخان) از نشانه‌های پيش از قيام امام مهدی (ع) می‌باشد که بر مردم احاطه پیدا کرده و بر چهره‌هايشان سايه می‌افکند و اين همان عذاب خوارکننده است، همان‌طور که در حديث روايت شده است: (از شروط ساعت: نخستين نشانه‌ها، دخان و نزول عيسی (ع) ...).([7]) ای خواننده‌ی عزيز، اگر به حلقه‌ی کامل آيات بنگری، امر به‌صورت آشکار پديدار می‌گردد: ﴿أَنَّى لَهُمُ الذِّكْرَى وَقَدْ جَاءهُمْ رَسُولٌ مُّبِينٌ﴾، (آنان را كجا [جاى] پند [گرفتن] باشد و حال آنكه به‌یقین براى آنان فرستاده‌ای روشنگر آمده است). و خداوند، اين عذاب را بر مُنکران و کافران به فرستاده‌ای نازل کرده، پس چگونه ممکن است خداوند هدايتشان کند مگر از طريق فرستادن رسول؟! و صفت اين فرستاده، همان تبليغ رسالت الهی به‌صورت واضح است: ﴿وَقَدْ جَاءهُمْ رَسُولٌ مُّبِينٌ﴾، (و به‌یقین براى آنان فرستاده‌ای روشنگر آمده است)؛ و آنان به اين رسالت و رسول، کفران می‌ورزند و اين امر به بُرهه‌ای از زمان قيام امام مهدی (ع) مختص گشته يعنی اين فرستاده، زمينه‌ساز سلطنت مهدوی است. لذا طبق شروط ساعت، وجود يک زمينه‌ساز و

مقدمه

‌چين يا ﴿رَسُولٌ مُّبِينٌ﴾، سپس (وجود عذاب)، سپس (نزول عيسی بن مريم (ع))، لازم، ضروری و حتمی است. و مقصود و مُراد حديث قبلی این‌چنین واضح می‌شود که دخان (دود) نخستين شرط ساعت است و به همين سبب؛ سيد احمد الحسن (ع) در بيانی نصیحت‌گر به طلاب حق فرمودند: (... و خداوند اراده کرده و مشیت او تحقق‌یافتنی است. ﴿وَإِنْ مِنْ قَرْيَةٍ إِلاَّ نَحْنُ مُهْلِكُوهَا قَبْلَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ أَوْ مُعَذِّبُوهَا عَذَابًا شَدِيدًا كَانَ ذَلِك فِي الْكِتَابِ مَسْطُورًا*وَمَا مَنَعَنَا أَن نُّرْسِلَ بِالآيَاتِ إِلاَّ أَن كَذَّبَ بِهَا الأَوَّلُونَ وَآتَيْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُواْ بِهَا وَمَا نُرْسِلُ بِالآيَاتِ إِلاَّ تَخْوِيفًا﴾، (و هيچ شهرى نيست مگر اينكه ما آن را [در صورت نافرمانى] پيش از روز رستاخيز به هلاكت می‏رسانيم يا آن را سخت عذاب مى‏كنيم اين [عقوبت] در كتاب [الهى] به قلم رفته است*و [چيزى] ما را از فرستادن معجزات باز نداشت جز اينكه پيشينيان آن‌ها را به‌دروغ گرفتند و به ثمود ماده‏شتر داديم كه [پديده‏اى] روشنگر بود و [لى] به آن ستم كردند و ما معجزه‏ها را جز براى بيم‏دادن [مردم] نمى‏فرستيم).([8]) و﴿قَبْلَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ﴾، ظهور امام مهدی (ع) به‌واسطه‌ی وصی و فرستاده‌اش می‌باشد و خداوند چنين اراده کرده که نشانه‌ی فرستاده‌ی امام مهدی (ع) همان عذاب باشد. ﴿وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا﴾، (و ما تا فرستاده‌اى برنينگيزيم به عذاب نمى‏پردازيم).([9]) پس اين رسول و فرستاده‌ی آشکار که پيش از ظهور امام مهدی (ع) می‌آيد کيست و صفات و مشخصاتش چيست؟ پاسخ: اين شخصیت توسط اهل‌بیت (ع) در مواضع بسياری از کلامشان مشخص شده است. از جمله‌ی اين صفات (اولين مهديين)، همان‌طور که در وصیت رسول‌الله (ص) آمده و از جمله احاديث يمانی، که پيش از ظهور امام مهدی (ع) می‌آيد و برای حضرتش زمينه‌سازی می‌کند و جزئيات بيشتر در انتشارات انصار امام مهدی (ع) موجود است. پس

ظهور و قيام

">فرق بين

ظهور و قيام

در اين است که ظهور با بروز حرکت زمينه‌سازی عقاید حقيقی همراه است و قائد و رهبر آن شخصی است که صفاتش از جانب اهل‌بیت (ع) مشخص شده باشد و ان‌شاء‌الله در نکته‌ی دوم به اين بحث می‌پردازيم و همّ و غم آن، مطالبه‌ به وجود امام مهدی (ع) به‌عنوان رهبر و حاکم آن می‌باشد، که با زمينه‌سازی زمين برای استقبال حضرتش مُيَسَّر می‌گردد و عده‌ی اندکی از مردم در آغاز حرکت زمينه‌ساز به اين حرکت مقدس ملحق می‌شوند تا اين‌که حضرت (ع) خطبه‌ای بين رکن و مقام ایراد کند و اين جاست که رسالت الهی به‌طور کامل ابلاغ می‌شود؛ و ديگر چيزی جز شمشير بين اُمت و ايشان باقی نمی‌ماند. و قيام يک امر سامان‌ يافته از خلال ظهور است و بدون ظهور، قطعاً قيام يا خروجی در کار نخواهد بود، همان‌طور که در برخی روايات آمده است -مگر اين‌که مرحله‌ی ظهور و ابلاغ رسالت به انجام برسد- چراکه وقوع شمشير، يک نوع عذاب است و اگر امر قائم (ع) به شمشير برسد، می‌کُشد و می‌کُشد: (دشمنان خدا را آن‌قدر به قتل می‌رساند تا اين‌که خداوند خشنود گردد).([10]) و به همين سبب است که شرط ظهور با شرط قيام و عده‌ی اصحاب در ظهور با عده‌ی اصحاب در قيام تفاوت دارد، لذا می‌بينيم که شرط ظهور، اجتماع سيصد و سيزده تن است که اهل‌بیت (ع) از آن به‌عنوان حلقه يا عده ياد کردند، اما در قِبال آن، شرط قيام را در (تکميل حلقه) يا (تکميل عده) يعنی وجود ده هزار نفر می‌باشد و امام (ع) خروج نمی‌کند: (مگر با نيروی قوی و نيروی قوی بدون ده‌ها هزار نفر مُيَسَر نمی‌باشد).([11]) و اين مسئله از خلال کلام امام جواد (ع) برای ما بيشتر واضح می‌گردد: امام جواد (ع) فرمود: (يَا أَبَا الْقَاسِمِ مَا مِنَّا إِلَّا وَ هُوَ قَائِمٌ بِأَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هَادٍ إِلَى دِينِ اللَّهِ وَ لَكِنَّ الْقَائِمَ الَّذِي يُطَهِّرُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ الْأَرْضَ مِنْ أَهْلِ الْكُفْرِ وَ الْجُحُودِ وَ يَمْلَؤُهَا عَدْلًا وَ قِسْطاً هُوَ الَّذِي تَخْفَى عَلَى النَّاسِ وِلَادَتُهُ وَ يَغِيبُ عَنْهُمْ شَخْصُهُ وَ يَحْرُمُ عَلَيْهِمْ تَسْمِيَتُهُ وَ هُوَ سَمِيُّ رسول‌الله (ص) وَ كَنِيُّهُ وَ هُوَ الَّذِي تُطْوَى لَهُ الْأَرْضُ وَ يَذِلُّ لَهُ كُلُّ صَعْبٍ وَ يَجْتَمِعُ إِلَيْهِ مِنْ أَصْحَابِهِ عِدَّةُ أَهْلِ بَدْرٍ ثَلَاثُمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا مِنْ أَقَاصِي الْأَرْضِ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل (اَ‏يْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعاً إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ) فَإِذَا اجْتَمَعَتْ لَهُ هَذِهِ الْعِدَّةُ مِنْ أَهْلِ الْإِخْلَاصِ أَظْهَرَ اللَّهُ أَمْرَهُ فَإِذَا كَمَلَ لَهُ الْعَقْدُ وَ هُوَ عَشَرَةُ آلَافِ رَجُلٍ خَرَجَ بِإِذْنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَلَا يَزَالُ يَقْتُلُ أَعْدَاءَ اللَّهِ حَتَّى يَرْضَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ عَبْدُ الْعَظِيمِ فَقُلْتُ لَهُ يَا سَيِّدِي وَ كَيْفَ يَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ رَضِيَ قَالَ يُلْقِي فِي قَلْبِهِ الرَّحْمَةَ فَإِذَا دَخَلَ الْمَدِينَةَ أَخْرَجَ اللَّاتَ وَ الْعُزَّى فَأَحْرَقَهُمَا)، (اى ابوالقاسم! هیچ‌یک از ما نيست جز آنكه قائم به امر خداى تعالى و هادى به دين الهى است، امّا قائمى كه خداى تعالى توسّط او زمين را از اهل كفر و انكار پاك سازد و آن را پر از عدل و داد نمايد كسى است كه ولادتش بر مردم پوشيده و شخصش از ايشان نهان و بردن نامش حرام است و او همنام و هم كنيه رسول خدا (ص) است و او كسى است كه زمين برايش در‌پيچيده شود و هر دشوارى برايش هموار گردد و از اصحابش سيصد و سيزده تن به تعداد اصحاب بدر از دورترين نقاط زمين، گرد او فراهم آيند و اين همان قول خداى تعالى است كه فرمود: (أَينَ مَا تَكُونُوا يأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعًا إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ)، (هر جا باشيد، خداوند همه شما را حاضر مي‌کند؛ زيرا او، بر هر کاري تواناست) ([12]). عبد العظيم گفت: اى سرورم چگونه مى‏داند كه خداى تعالى خشنود گرديده است؟ فرمود: در قلبش رحمت مى‏افكند و چون به مدينه درآيد لات و عزّى را بيرون كشيده و آن دو را بسوزاند).([13]) و چون اين تعداد از اهل اخلاص به گرد او فراهم آيند خداى تعالى امرش را ظاهر سازد و چون عقد كه عبارت از ده هزار مرد باشد كامل شد، به اذن خداى تعالى قيام كند و دشمنان خدا را بكشد تا خداى تعالى خشنود گردد. ***

-نکته‌ی سوم:

ابزار و وسيله‌ی ظهور مقدس

قبل از هر چيز، انسان بايد در مورد چگونگی ظهور بپرسد و اين‌که آيا امر ظهور، به‌طور فراگير اعلام می‌شود يا برخی پنهان‌کاری نيز در آن وجود داشته است؟ و برای نزديکی به اين سؤال می‌گوییم: آيا احاديث اهل‌بیت (ع) در خصوص اين موضوع واضح بوده يا برای حفاظت از اين انقلاب جهانگیر دارای چشم‌پوشی‌هایی هم بوده است؟ پس حديث و روايات ايشان (ع) را به دور از هرگونه تعصب و انکار آنچه از ايشان آمده، مطالعه می‌کنيم چراکه اهل‌بیت (ع) و قرآن کريم ما را از چنين امری بر حذر داشتند و خداوند می‌فرمايد: ﴿لَقَدْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَأَرْسَلْنَا إِلَيْهِمْ رُسُلًا كُلَّمَا جَاءهُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَى أَنْفُسُهُمْ فَرِيقًا كَذَّبُواْ وَفَرِيقًا يَقْتُلُونَ﴾، (ما از فرزندان اسرائيل سخت پيمان گرفتيم و به سويشان پيامبرانى روانه كرديم هر بار پيامبرى چيزى برخلاف دلخواهشان برايشان آورد گروهى را تكذيب مى‏كردند و گروهى را مى‏كشتند).([14]) بلکه در خصوص قضيه‌ی امام مهدی (ع)، بحث و تحقيق و عدم انکار هر امری واجب است؛ زيرا برخلاف انتظار، می‌آيد و اهل بيت (ع) بر اين امر تأکيد کردند. أبی عبيدة الحذاء، قال: (سألت أبا جعفر (ع) عن هذا الأمر، متى يكون؟ قال: إن كنتم تؤملون أن يجيئكم من وجه، ثم جاءكم من وجه فلا تنكرونه). از ابی‌عبيدة الحذاء، گويد: (از امام باقر (ع) در مورد اين امر پرسيدم که چه هنگام خواهد بود؟ حضرت فرمودند: (اگر انتظار داشتيد اين امر از همان‌جایی بيايد که شما می‌خواستيد، اما از سوی ديگر به سراغتان آمد آن را انکار نکنيد).([15]) آنچه نزد شيعه‌ی اماميه به‌صورت خاص و مسلمانان به‌صورت عام از توافق باقی مانده، خداوند اين اُمت را قبل از قيام قائم (ع) مورد امتحان قرار خواهد داد تا اين‌که بر زمين خدا مؤمنی جز انصار امام مهدی (ع) باقی نماند؛ و هر کس که با آنان دشمنی کند، برَده‌ی دنيا بوده و هم و غمشان تنها اشباع شهوتِ شکم و فرج است و امیرالمؤمنین (ع) در يکی از خطبه‌هايش چنين فرمودند: (يأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ إِذَا سَمِعْتَ بِاسْمِ رَجُلٍ خَيرٌ مِنْ أَنْ تَلْقَاهُ فَإِذَا لَقِيتَهُ خَيرٌ مِنْ أَنْ تُجَرِّبَهُ وَ لَوْ جَرَّبْتَهُ أَظْهَرَ لَکَ أَحْوَالًا دِينُهُمْ دَرَاهِمُهُمْ وَ هِمَّتُهُمْ بُطُونُهُمْ وَ قِبْلَتُهُمْ نِسَاؤُهُمْ يرْکَعُونَ لِلرَّغِيفِ وَيسْجُدُونَ لِلدِّرْهَمِ حَيارَى‏ سُکَارَى‏ لَا مُسْلِمِينَ وَ لَا نَصَارَى)، (بر مردم زمانی بيايد که هرگاه نام کسی را بشنوی بهتر است از اينکه او را ملاقات نمائی و هرگاه او را ملاقات کنی بهتر است از آن‌که او را آزمايش نمائی و اگر او را بیازمایی برای تو دگرگونی‌هایی آشکار می‎سازد- (سپس فرمودند) دين مردم آن زمان پول‎هايشان خواهد بود و کوشش آن‌ها برای شکم‌هایشان و قبله آن‌ها زنان‌شان می‌باشد. برای گرده نان رکوع می‌کنند و برای سکه‌ی پول سجده می‌کنند. مردمانی سرگردان و مست خواهند بود که نه مسلمان‌اند و نه نصرانی).([16]) و از رسول‌الله (ص) روايت شده که مردم طوق اسلام را از گردن خود بر زمين می‌گذارند و اسلام را غريبانه می‌بينی: (إِنَّ الْإِسْلَامَ بَدَأَ غَرِيباً وَ سَيَعُودُ غَرِيباً فَطُوبَى لِلْغُرَبَاءِ)، (اسلام غريبانه آغاز شد و به همان غربت خود باز خواهد گشت پس خوشا به حال غريبان).([17]) و اختلافی در آن نيست که امام قائم (ع) بعد از لبريز شدن زمين از ظلم و ستم قيام خواهد کرد؛ به‌عبارت‌دیگر خداوند همه را در غربال امتحان به گردش در می‌آورد و مؤمنی جز انصار امام مهدی (ع) باقی نمی‌ماند، حتی برخی روايات از رسول‌الله (ص) وارد شده که فرمودند: (والذي نفس محمد بيده لينقضن الإسلام عروة عروة حتی يقال الله الله، لتأمرون بالمعروف ولتنهون عن المنکر أو ليسلطن الله عليکم شرارکم فليسو منکم سوء العذاب، ثم يدعو خيارکم فلايستجاب لهم)، (قسم به کسی که جان محمد در دست اوست، اسلام از هم گسسته می‌شود تا جایی که خدا را ذکر نمی‌کنند، شما مردم بايد امر به معروف و نهى از منكر كنيد يا خدا اشرارتان را بر شما چيره مى‌سازد، پس خوبانتان دعا مى‌كنند ولى دعايشان مستجاب نمى‌شود).([18]) بنابراین، کسی در آخرالزمان سنگينی حق را تحمل نمی‌کند مگر آن‌کس که در عالم ذر، عهد و ميثاق بسته و اين امام صادق (ع) است که می‌فرمايد: (والله لتمحصن والله لتطيرن يميناً وشمالا حتی لا يبقی منکم إلا کل امرئ اخذ الله ميثاقه و کتب الايمان فی قلبه وايده بروح منه)، (به خدا قسم که غربال می‌شويد، به خدا قسم که به سمت راست و چپ پراکنده می‌شويد تا اين‌که کسی از شما باقی نماند، جز آن‌کس که خدا از او عهد گرفته و ايمان را در قلبش نوشته و او را با روحی از جانب خود مؤيد کرده است).([19]) خدا تو را خير دهد، به اين فرموده‌ی امام صادق (ع) توجه کن: (به خدا قسم، غربال و تمحيص می‌شويد و به خدا قسم به چپ و راست پراکنده می‌شويد). و اين لحن، حاکی از شدت فتنه‌ها و آسیب‌هایی است که قبل از دولت عدل الهی، گريبان‌گير اُمت خواهد شد و ائمه (ع) بيان کردند که در نزديکی وعده، مردم فوج فوج از خط ولایت الهی که پيش از اين متمسک به آن بودند، خروج خواهند کرد و حديثی از ايشان (ع) چنين آمده است: (حتی لا يبقی منکم علی هذا الأمر إلا الأندر فالأندر)، (تا اين‌که کسی از شما بر اين امر باقی نماند جز اندک و اندک‌تر).([20]) و ابی‌بصير گويد: از امام باقر (ع) شنيدم که فرمودند: (والله لتميزن، والله لتمحصن، والله لتغربلن کما يغربل الزؤان من القمح)، (به خدا قسم غربال می‏شويد. به خدا قسم خالص و پاک می‏شويد. به خدا قسم غربال می‏شويد همچنان‌که دانه‏های غير گندم از گندم در موقع غربال کردن جدا می‏گردد).([21]) و روايات بسياری از اهل‌بیت (ع) روايت شده که اين روزها را توصيف می‌کنند و مردم را از فتنه‌ها و پيامدهايش که خروج آن‌ها از ايمان و اسلام بوده، بر حذر می‌دارند. از خود می‌پرسيم: دليل و علّت اين همه شکست و رسوب جمعی که تمام مردم را شامل شده -جز آن‌کس که خدايم بدو رحم کند- چه بوده که در اين امتحان‌کسی پيروز خارج نمی‌شود، مگر عده‌ی اندک و اندک‌تر، همان‌طور که اهل‌بیت (ع) توصيفشان کردند؟ و اين امتحان چيست که اين‌گونه اُمت را در هم کوبيده و سبب خروجشان از خط ولایت الهی و شکست‌شان در امتحان گشته تا جایی‌که منجر به خروج‌شان از ايمان و ورودشان به کفر و نفاق شده است؟؟؟ و امام باقر (ع) می‌فرمايند: (لتمحصن يا شيعة آل محمد تمحيص الکحل في العين، و ان صاحب العين يدري متى يقع الکحل في عينه ولا يعلم متى يخرج منها، وکذلک يصبح الرجل على شريعة من أمرنا، ويمسي وقد خرج منها، ويمسي على شريعة من أمرنا، ويصبح وقد خرج منها)، (ای شيعه‌ی آل محمد! آن‌قدر تمحيص و غربال می‌شويد، همانند سرمه در چشم! زيرا صاحب چشم می‌داند چه هنگام بايد سرمه در چشم خود بگذارد اما نمی‌داند سرمه‌ی آن چه هنگام خارج می‌شود و در چنين حالتی مردی فکر می‌کند در شريعت امر ماست اما طولی نمی‌کشد که از آن خارج می‌شود).([22]) يعنی شيعه، به‌زودی ندانسته از خط ولایت ائمه‌ی اطهار (ع) خارج خواهند شد و اين امر به معنای افتادن از طرف ديگر بام است، به‌راستی که بهشت، قرين ولایت است. همان‌طور که امام صادق (ع) فرمودند يعنی عامه‌ی مردم و شيعه‌ی خاص مستحق آتش شدند و از منهج اهل‌بیت (ع) جدا شدند و بعد از اين باز می‌گرديم و می‌پرسيم: آن امتحانی که مردم را از خط ولایت و مذهب اهل‌بیت (ع) خارج می‌کند، چيست؟؟؟ پاسخ اين سؤال: اين بلا، همان بلایی است که اُمت‌های پيشين با آن مواجه شدند و آن خروج از ولایت الهی بود، با علم به اين‌که هيچ چيزی انسان را از ولایت الهی (مذهب تشيع) خارج نمی‌کند مگر (انکار) ولایت و هر چيزی که حسابش را بکنيد انسان را از مذهبش خارج نمی‌کند؛ آری يک شيعه فسوق می‌کند، ظلم می‌کند، تجاوز می‌کند و... اما از خط عام خارج نمی‌گردد، مگر در يک حالت! و آن کفر شيعی به امام مفترض الطاعه (ع) است؛ به عبارت ديگر، کفر او به امامی که از جانب خداوند اطاعتش واجب شده و توسط رسول‌الله (ص) منصوص بوده، چه اين‌که آن امام زنده باشد يا وفات يافته باشد، سبب خروج انسان از خط ولايت الهی می‌شود و اين از جمله مبادی و اصولی است که مذهب امامی بر آن استوار بوده و يقين يافته که خروج از ولایت، نتيجه‌ی يک دليل است نه اين‌که خودِ خروج، در حد ذاتش، دليل باشد؛ و انسان هرگز از روی عبث و لغو از جانب خدا (واستغفر‌الله از گفته‌های جاهلان)، خارج نمی‌شود بلکه به سبب نتيجه‌ی امتحان قبلی می باشد. و سؤال: اين امتحان چيست؟ امتحانی که در

مقدمه

‌ی اين بلا می‌آيد و اين بلا و خروج از ولایت، نتيجه‌ی همان شکست در امتحان بوده که بر قرن‌های پيشين گذشته است.

خلاصه

: مرور سختی بر اين دوره بر اُمت‌ها تا اين‌که جامعه نسبت به صاحب امر معرفت يابد و با اطاعتش، به‌ معرفت صاحب ملکوت آسمان‌ها و زمين بازگردد. کسی‌که از طريق دربی که برايشان گشوده، پناه می‌دهد اما پناهی نمی‌خواهد تا انسان به آن‌کس که نجات و راه خروج به دست اوست، پناه برد؛ پس هرگاه مقصود را شناخت و بر راهش سير يافت، خداوند بلا را از او دور و امتحانش را آسان می‌کند تا اين‌که وارد امتحان بعدی شود، در صورتی‌که خداوند امتحان ديگری برای او رقم زده باشد... اما اگر انسان تکبر ورزد و بر فهم خود اعتماد کند و راه خدايش را ترک کند، خداوند او را در طغيانش رها می‌کند و برکات هر چيزی را بر او می‌گشايد تا اين‌که به طغيان و سرکشی و کفر خود تفاخر کند و آنگاه خداوند در يک لحظه امرش را خاتمه می‌دهد، درحالی‌که نمی‌داند و احساس نمی‌کند و اين امر را به‌وضوح در داستان‌های اُمت‌های پيشين که قرآن کريم از حالشان حکايت می‌کند، می‌بينيم جایی ‌که می‌فرمايد: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِّن نَّبِيٍّ إِلاَّ أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ* ثُمَّ بَدَّلْنَا مَكَانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّى عَفَواْ وَّقَالُواْ قَدْ مَسَّ آبَاءنَا الضَّرَّاء وَالسَّرَّاء فَأَخَذْنَاهُم بَغْتَةً وَهُمْ لاَ يَشْعُرُونَ﴾، (و در هيچ شهرى پيامبرى نفرستاديم مگر آنكه مردمش را به سختى و رنج دچار كرديم تا مگر به زارى درآيند * آنگاه به جاى بدى [=بلا] نيكى [=نعمت] قرار داديم تا انبوه شدند و گفتند پدران ما را [هم مسلماً به‌حکم طبيعت] رنج و راحت مى‏رسيده است پس درحالی‌که بی‌خبر بودند به ناگاه [گريبان] آنان را گرفتيم). ([23]) ﴿وَلَقَدْ أَرْسَلنَآ إِلَى أُمَمٍ مِّن قَبْلِكَ فَأَخَذْنَاهُمْ بِالْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ* فَلَوْلا إِذْ جَاءهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُواْ وَلَكِن قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ* فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُكِّرُواْ بِهِ فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ أَبْوَابَ كُلِّ شَيْءٍ حَتَّى إِذَا فَرِحُواْ بِمَا أُوتُواْ أَخَذْنَاهُم بَغْتَةً فَإِذَا هُم مُّبْلِسُونَ*فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِينَ ظَلَمُواْ وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾، (و به‌یقین ما به‌سوی امت‌هایی كه پيش از تو بودند [پيامبرانی] فرستاديم و آنان را به تنگى معيشت و بيمارى دچار ساختيم تا به زارى و خاكسارى درآيند *پس چرا هنگامی‌که عذاب ما به آنان رسيد تضرع نكردند ولى [حقيقت اين است كه] دل‌هایشان سخت شده و شيطان آنچه را انجام مى‏دادند برايشان آراسته است*پس چون آنچه را كه بدان پند داده شده بودند فراموش كردند درهاى هر چيزى [از نعمت‌ها] را بر آنان گشوديم تا هنگامی‌که به آنچه داده شده بودند شاد گرديدند ناگهان [گريبان] آنان را گرفتيم و یک‌باره نوميد شدند *پس ريشه آن گروهى كه ستم كردند بركنده شد و ستايش براى خداوند پروردگار جهانيان است). ([24]) پس ابتدا امتحان در تنگدستی، سپس اقبال دنيا به آنان که از خدا دور شده‌اند و مغرور ساختنشان و به‌خصوص اين‌که اگر مريدانی بيابند؛ و علمای دين حقايق را پنهان می‌کنند، معروف را مُنکر و منکر را معروف جلوه می‌دهند؛ بدين ترتيب انسان دچار توهم می‌شود که (در اين مرحله) بر خط الهی و در دایره‌ی رضا و خشنودی او سير می‌کند و به خير دنيا و آخرت دست يافته است؛ هرچند در نفس خود از شدت دوری و ابتعادش از خداوند متعال و اوليائش بی‌خبر نيست؛ لذا امتحان بر اين اساس شکل می‌گيرد که آيا انسان هنوز هم به آن‌کس که در آغاز راه هدايتش کرد، متمسک است؟ پس امتحان حتمی است و شکست و خروج مردم از منهج اهل‌بیت (ع) نيز در آن وجود داشته است. (صبح می‌کند درحالی‌که بر شريعتی از امر ماست و شب می‌کند درحالی‌که از آن خارج شده) و به بيعت شيطان در می‌آيند؛ اين همان امتحانی است که شامل همگان می‌شود و کسی از آن نجات نمی‌يابد مگر عده‌ی اندک و اندک‌تر: (ای شيعه‌ی آل محمد (ع)! غربال می‌شويد همانند سرمه در چشم) و (تا اين‌که کسی از شما بر اين امر باقی نماند جز اندک و اندک‌تر). به‌اضافه‌ی سه عامل قبلی (تنگدستی در معيشت، اقبال دنيا و علمای بی‌عمل)، امتحان و آزمایش در مورد امام مفترض الطاعه و منصوص از جانب رسول‌الله (ص) صورت می‌گيرد و اين فتنه قبل از قيام قائم (ع) محقق می‌شود تا در هنگام قیام قائم (ع) جز عده‌ی اندکی از اعراب به همراه ايشان قيام نکنند. ابن ابی‌يعفور گويد: از امام صادق (ع) شنيدم که فرمودند: (ويل لطغاة العرب من أمر قد اقترب، قلت: جعلت فداك كم مع القائم من العرب؟ قال: نفر يسير، قلت: والله إن من يصف هذا الامر منهم لكثير، قال: لابد للناس من أن يمحصوا ويميزوا ويغربلوا ويستخرج في الغربال خلق كثير)، (واى بر سركشان و طاغيان عرب از بلايى كه به آن‌ها نزديك مى‌گردد. راوى مى‌گويد: عرض كردم: قربانت شوم چه تعدادى از عرب همراه حضرت قائم (ع) خواهند بود؟ فرمود: عده كمى. گفتم به خدا سوگند عده‌ی بسيارى از عرب قضيه ظهور حضرت مهدى (ع) را تعريف مى‌كنند، حضرت فرمود: مردم بايد امتحان شوند و جدا شده و غربال گردند، آنگاه بسيارى از آن‌ها از غربال رد خواهند شد (كنايه از اينكه صلاحيت نخواهند داشت)).([25]) شيعه‌ی عرب تعداد بسياری داشته به حدی که ابو يعفور به شگفت می‌آيد و قسم می‌خورد: (به خدا سوگند عده‌ی بسيارى از عرب قضيه ظهور حضرت مهدى (ع) را تعريف مى‌كنند). پس کسانی که از امامت می‌گويند بسيارند، اما امام (ع) با فرموده‌ی خويش امر را آشکار می‌کند: (مردم تمحيص و تمييز و غربال می‌شوند و در غربال، خلق بسياری خارج خواهند شد). و روايات بسياری موجود است که بر اين حقيقت تأکيد می‌کنند. امروزه مردم منتظر امام مهدی (ع) هستند و در تصور خود (به‌صورت عامه)، معتقدند که امام مهدی (ع) همان کسی است که ظهور می‌کند و غير از آن را نمی‌پذيرند اما در حقيقت، اين امر با آنچه در روايات آل محمد (ع) آمده و تأکيد کردند که قبل از قيام امام مهدی (ع) زمينه‌سازی توسط مردی از اهل‌بیت امام مهدی (ع) انجام می‌گيرد که هشت ماه شمشير بر گردنش حمل می‌کند و بدون امام مهدی (ع) به کارزار برمی‌خیزد، مخالفت دارد. و اهل‌بیت (ع) در مواضع بسياری از احاديث خويش گاهی به‌طور مستقيم و گاهی به‌صورت ايماء و اشاره این حقیقت را بیان کرده‌اند و از جمله‌ اين احاديث که دالِ بر خروج مردم از ولایت امام زمانشان و ترک مذهب تشيع هستند: اول: حديث قبلی از امام باقر (ع) که فرمودند: (لتمحصن يا شيعة آل محمد تمحيص الکحل في العين، و آن صاحب العين يدري متى يقع الکحل في عينه ولا يعلم متى يخرج منها، وکذلک يصبح الرجل على شريعة من أمرنا، ويمسي وقد خرج منها، ويمسي على شريعة من أمرنا، ويصبح وقد خرج منها)، (ای شيعه‌ی آل محمد (ع)! آن‌قدر تمحيص و غربال می‌شويد همانند سرمه در چشم! زيرا صاحب چشم می‌داند چه هنگام بايد سرمه در چشم خود بگذارد اما نمی‌داند سرمه‌ی آن چه هنگام خارج می‌شود و در چنين حالتی مردی فکر می‌کند در شريعت امر ماست اما طولی نمی‌کشد که از آن خارج می‌شود).([26]) معشر شيعه که به ولايتمداری اهل‌بیت (ع) معروف‌اند، به‌زودی توسط امام زمانشان مورد تمحيص قرار خواهند گرفت و از مسيری که مدت‌زمان بسياری بر آن سير می‌کردند، جدا می‌شوند و خداوند آنان را با قوم ديگری که از مسير و خط الهی خيلی دور بودند- برحسب ظاهر الفاظ احاديث- تغيير و تبديل می‌کند.([27]) دوم: در حديث روايت شده از رسول‌الله (ص) به سلمان فارسی محمدی (ع) که در آن نشانه‌های آخرالزمان را برمی‌شمرد و سلمان از آن نشانه‌ها به شگفت می‌آمد و می‌گفت: (و چنين چيزی به وقوع پیوستنی است يا رسول‌الله (ص)؟)؛ و رسول‌الله (ص) در پاسخش می‌فرمود: (آری و قسم به کسی که جانم در دست اوست ای سلمان در آن زمان رويبضه تکلم می‌کنند). سلمان می‌پرسد: رويبضه چيست يا رسول‌الله پدر و مادرم به فدايتان؟ در گفتگوی رسول‌الله (ص) با سلمان فارسی چنين آمده است: (قال سلمان: و ان هذا لکائن يا رسول‌الله؟ فقال: اي و الذي نفسي بيده، يا سلمان فعندها يتکلم الرويبضة فقال سلمان و مالروبيضة يا رسول‌الله فداک ابي و امي قال: يتکلم في امر العامة من لم يکن يتکلم فلم يلبثوا الا قليلا حتي تخور الارض خورة فلا يظن کل قوم الا آن‌ها خارت في ناحيتهم فيمکتون ما شاءالله ثم ينکثون في مکثهم فتلقي لهم الارض افلا ذکبدها قال ذهبا و فضة ثم اومي بيده الي الأساطين فقال مثل هذا فيومئذ لا ينفع ذهب و لا فضة فهذا معني قوله تعالي (فقد جاء اشراطها) قال الله تعالي: (فاعلم انه لا الة الا الله و اسغفر لذنبک)، سلمان ( عرض کرد: (يا رسول‌الله اين امر واقع‌شدنی است؟ فرمود: آری قسم به آن‌کس که جانم به دست اوست ای سلمان در اين وقت رويبضه به سخن آيد. سلمان عرض کرد: يا رسول‌الله رويبضه چيست؟ پدر و مادرم فدايت باد. فرمود: در امور عامه مردم کسی که سخن نمی‌گفته سخن بگويد و اندکی درنگ کنند که زمين ناله‎ای برکشد، پس هر قومی گمان کنند که تنها در ناحيه خودشان اين ناله برآمده، پس تا آنجا که خدا بخواهد درنگ کنند و زمين پاره‎های جگر خود را برای آن‌ها می‌افکند. فرمود: يعنی طلا و نقره را، آنگاه با دست مبارک اشاره به ستون‌ها کرد و فرمود: مثل اين در آن‌روز طلا و نقره سودی ندهد و اين است معنای آيه کريمه: (درحالی‌که هم‌اکنون نشانه‌هاي آن آمده است. ([28])) خدای تعالی فرمايد: (پس بدان که معبودی جز ذات پاک خدای يگانه نيست و برای گناه خود استغفار کن). ([29])).([30]) آشکار می‌شود که اُمت اسلامی بعد از شهادت رسول‌الله (ص) از جهت پيروی ولایت الهی به دو فرقه تقسيم شدند. 1- فرقه‌ی اول: اصحاب ولایت خاص: و آنان‌ کسانی هستند که گفتند امر به دست خداست و ملک را به هر کس که بخواهد، عطا می‌کند و وجوب تسليم را، به صاحب وصیت می‌بينند، که خداوند آن را به هر کس از بندگانش که بخواهد، اختصاص می‌دهد، لذا تسليم مطلق او می‌شوند و او سزاوارترین آنان به خودشان است و اينان همان شيعه امامیه هستند که به آل محمد (ع) اختصاص يافتند به همين سبب به (خاصه) لقب يافتند. 2- فرقه‌ی دوم: اصحاب ولایت عامه: کسانی که گفتند منصب ولایت موکول به اُمت بوده و از طريق شورا و انتخابات صورت می‌گيرد و هر کس می‌تواند بدان دست يابد و این‌چنین ولایت علی‌بن‌ابی‌طالب (ع) و فرزندانش (ع) را تا روز قيامت مُنکر شده و حق ايشان را غصب کردند. و اکنون به حديث رسول‌الله (ص) با سلمان رجوع می‌کنيم و بر حدود کلمه‌ی «رويبضه»، وقوف می‌کنيم، جایی ‌که رسول‌الله (ص) اين کلمات را چنين ذکر می‌کند: (در مورد امر عامه که پيش از اين هرگز بدان سخن نمی‌گفته، تکلم می‌کند)، و حديث به‌وضوح اشاره می‌کند که اُمت شيعه در طول اين مدت (مرابضه) بوده و باز خواهد گشت و حق امام مفترض الطاعه را مُنکر خواهد شد و بر خط‌مشی ابوبکر و عمر باز می‌گردد و گفته‌ی ابنای عامه را تکرار می‌کند و در مقام تعيين الهی، روش شورا و انتخابات را سر می‌دهد. و احاديث در اين مجال بسيارند که تنها به اندکی از آن‌ها بسنده کرديم تا مبادا باعث ملامت خواننده گردد. پس برای ما معلوم شد که امتحان در امر امامت شکل می‌گيرد، اما از کجا می‌توانيم صفاتی که در اين امام بوده و مايه‌ی امتحان مردم خواهد بود را تشخيص دهيم؟ و در اینجا می‌گوییم اهل‌بیت (ع) صفاتش را مشخص کردند، لذا صفات صاحب زمينه‌ساز يا مهدی اول را در پنج نکته‌ی بعدی بخوانيد يا به کتب انصار (بلاغ المبين)، و (نور المبين)، و (مهدی و مهديين در قرآن و سنّت)، مراجعه کنيد تا بر روايات آل محمد (ع) در تشخيص اين شخصیت محمدی واقف آيید. و در پايان، به نفس خود و برادران انصارم و عبرت‌گيرندگان، کلام امیرالمؤمنین (ع) را یادآوری می‌کنم که فرمودند: (أيها النّاس لا تستوحشوا في طريق الهدى لقلّة أهله، فانّ النّاس قد اجتمعوا على مائدة شبعها قصير، وجوعها طويل، أيها النّاس إنّما يجمع النّاس الرّضا و السّخط، و إنّما عقر ناقة ثمود رجل واحد فعمّهم اللّه بالعذاب لمّا عمّوه بالرّضا، فقال سبحانه (فَعَقَرُوها فَاَصْبَحُوا نادِمينَ) فما کان إلاّ أن خارت أرضهم بالخسفة خوار السّکّة المحماة في الارض الخوّارة أيها النّاس من سلک الطّريق الواضح ورد الماء، و من خالف وقع في التّيه)، (ای مردم در طريق هدايت از کمی نفرات وحشت نکنيد؛ زيرا مردم در اطراف سفره‌ای اجتماع کرده‌اند که مدت سيری آن کوتاه و گرسنگی آن طولانی است. ای مردم رضايت و نارضایتی [بر عملی] موجب وحدت پاداش و کيفر مردم می‌گردد [يعنی عاملان و کسانی که راضی به آن عمل‌اند در کيفر يا پاداش شریک‌اند]. ناقه ثمود را يک نفر بيشتر پی نکرد اما عذاب و کيفر آن‌، همه‌ی قوم ثمود را فراگرفت، زيرا همه به عمل او راضی بودند؛ خداوند سبحان می‌فرمايد: (فَعَقَرُوهَا فَأَصْبَحُوا نَادِمِينَ،) (آن را پی کردند ولی [سرانجام پس از نزول بلا] پشيمان شدند). ([31]) سرزمين آنان همچون آهن گداخته‌ای که در زمين نرم فرو رود یک‌باره فريادی برآورد و فروکش کرد و به اين طريق اعمال خلاف خود را ديدند. ای مردم آن‌کس که از راه آشکار و جاده واضح برود به آب می‌رسد اما آن‌کس که مخالفت کند و از اين طريق منحرف گردد در حيرت و سرگردانی قرار خواهد گرفت [و تشنه‌کام جان می‌دهد]).([32]) و فرمود: ﴿فَنَادَوْا صَاحِبَهُمْ فَتَعَاطَى فَعَقَرَ*فَكَيْفَ كَانَ عَذَابِي وَنُذُرِ﴾، (پس رفيقشان را صدا كردند و [او] شمشير كشيد و [شتر را] پى كرد*پس چگونه بود عذاب من و هشدارها [ى من]).([33]) ﴿فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُم بِذَنبِهِمْ فَسَوَّاهَا*وَلَا يَخَافُ عُقْبَاهَا﴾، (و[لى] دروغ‌زنش خواندند و آن [ماده‏شتر] را پى كردند و پروردگارشان به [سزاى] گناهشان بر سرشان عذاب آورد و آنان را با خاك يكسان كرد*و از پيامد كار خويش بيمى به خود راه نداد).([34]) ***

-نکته‌ی چهارم

شخصیت‌های زمينه‌ساز

روايات اهل‌بیت (ع) اشاره دارند که شخصیتی پيش از ظهور امام مهدی (ع) ظهور می‌کند و روايات ذکر کرده و حدود اين شخصیت، هویت و حرکتش را با صفات معين و نشانه‌های واضح مشخص کرده‌اند و اين شخصیت، رهبر و فرمانده‌ی حرکت ظهور و مؤيد از جانب امام مهدی (ع) به‌صورت مستقيم می‌باشد. و جمع نشانه‌های اين شخصیت در رواياتشان (ع) در نکات بعدی امکان‌پذير است: 1- شخصیت اساسی زمينه‌ساز، منحصر به ذريه‌ی امام مهدی (ع) می‌باشد. 2- شخصیت اساسی، محدود و منحصر به شهر بصره است. 3- شخصیت اساسی، با احتجاج و استناد بر قرآن کريم، می‌آيد. 4- حمل سلاح بر اين شخصیت اساسی، واجب است. 5- در شخصیت اساسی، امتحان و آزمايشی برای اُمت است. *** اکنون به توضيح اين پنج نکته می‌پردازيم و با استفاده از روايات آل محمد (ع) در حدود اين شخصیت مهم توقف می‌کنيم. 1- شخصیت اساسی زمينه‌ساز، منحصر به ذريه‌ی امام مهدی (ع) می‌باشد. اين شخصیت از اهل‌بیت امام مهدی (ع) يا به عبارت ديگر از ذريه‌ی ايشان است، بلکه اغلب روايات آن را به فرزند امام مهدی (ع) منحصر کرده‌اند، از جمله‌ی اين روايات: امیرالمؤمنین (ع) فرمودند: (يخرج رجل قبل المهدي من اهل‌بیته من المشرق...)، (قبل از مهدی، مردی از اهل‌بیتش از جانب مشرق خروج می‌کند).([35]) و روايات بسيار صریحی است مبنی بر اين‌که اين مرد، از نسل امام مهدی (ع) بوده و خروجش قبل از ظهور امام مهدی (ع)، به‌عنوان يک حرکتِ زمينه‌ساز برای امام مهدی (ع) اتفاق می‌افتد و ممکن نيست احدی، منکرش شود يا امرش بر او مشتبه گردد. لذا اين فرمانده‌ی زمينه‌ساز برای امام مهدی (ع)، نَسَبی مجهول دارد، اما از طرفی از عشيره و قبيله‌ی معروفی است و مجهول‌النسب بودن او از طرف ديگر به سبب عدم وجود ذريه‌ی معروف و مشهور برای امام مهدی (ع) می‌باشد و إلا همين نکته در اثبات رسالت سيد احمد الحسن (ع) برای صاحب‌دلان کفايت می‌کرد. مفهوم مستفاد شده از اين روايت، عين مضمون و محتوای روايت شده در وصیت رسول‌الله (ص) به امام علی (ع) در شب وفاتش می‌باشد، که فرمودند: (قال رسول‌الله - فی الليلة التی كانت فيها وفاته - لعلی (ع): يا أبا الحسن، أحضر صحيفة ودواة. فأملا رسول‌الله (ص) وصيته حتى انتهى إلى هذا الموضع، فقال: يا علي، إنه سيكون بعدی اثنا عشر إماماً ومن بعدهم إثنا عشر مهدياً، فأنت يا علی أول الاثنی عشر إماماً سماك الله تعالى فی سمائه: علياً المرتضى، وامیرالمؤمنین، والصديق الأكبر، والفاروق الأعظم، والمأمون، والمهدي، فلا تصح هذه الأسماء لأحد غيرك. يا علي، أنت وصيی على اهل‌بیتی حيهم وميتهم، وعلى نسائي: فمن ثبتها لقيتنی غداً، ومن طلقتها فأنا برئ منها، لم ترنی ولم أرها فی عرصة القيامة، وأنت خليفتی على أمتی من بعدي. فإذا حضرتك الوفاة فسلمها إلى ابنی الحسن البر الوصول، فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنی الحسين الشهيد الزكی المقتول، فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه سيد العابدين ذی الثفنات علي، فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه محمد الباقر، فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه جعفر الصادق، فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه موسى الكاظم، فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه علی الرضا، فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه محمد الثقة التقي، فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه علی الناصح، فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه الحسن الفاضل، فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه محمد المستحفظ من آل محمد (ع). فذلك اثنا عشر إماماً، ثم يكون من بعده اثنا عشر مهدياً، فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه أول المقربين له ثلاثة أسامي: اسم كاسمی واسم أبی وهو عبد الله وأحمد، والاسم الثالث: المهدي، هو أول المؤمنين). از امام جعفر صادق (ع)، از امام باقر (ع)، از امام سجاد (ع)، از امام حسين (ع)، نقل می‌فرمايند که امير مؤمنان علی (ع) فرمودند: (رسول خدا (ص) در شب وفاتشان فرمودند: اى ابا الحسن كاغذ و دواتى بياور و حضرت رسول اكرم (ص) وصيت خود را املاء فرمود و على (ع) می‌نوشت تا بدین جا رسيد كه فرمود: يا على! بعد از من دوازده امام مى‌باشند و بعد از آن‌ها دوازده مهدى. پس تو يا على اولین دوازده امام مى‌باشى. خداى تعالى تو را در آسمان على مرتضى، امير مؤمنان، صديق اكبر، فاروق اعظم، مأمون و مهدى ناميده است و اين نام‌ها براى غير تو شايسته نيست. اى على تو وصی من بر خاندانم زنده و مرده‌شان هستى، و نيز وصى بر زنانم هستى، هر یک را كه تو به همسرى من باقى گذارى فرداى قيامت مرا ديدار كند و هر یک را تو طلاق دادى من از وى بيزارم و مرا نخواهد ديد و من نيز او را در صحراى محشر نخواهم ديد، و تو پس از من خليفه و جانشين من بر امتم هستى، هرگاه وفاتت رسيد (خلافت) را به فرزندم حسن واگذار كن، كه او برّ وصول است (برّ به معنى نيكوكار، و وصول، به معنى بسيار پيوند كننده بين خويشان). چون او وفاتش رسيد آن (خلافت) را به فرزندم حسين زكىّ شهيد مقتول بسپارد، چون هنگام وفات‏ حسين رسيد آن (خلافت) را به فرزندش سيد العابدين ذى‌الثّفنات علی بسپارد، چون هنگام وفات او رسد آن (خلافت) را به فرزندش محمد باقر‌العلم بسپارد، و چون وفات او رسد آن (خلافت) را به فرزندش جعفر صادق واگذار كند، و چون وفات او فرا رسد آن (خلافت) را به فرزندش موسى بن جعفر كاظم بسپارد، و چون وفات او فرا رسد آن (خلافت) را به فرزندش على بسپارد، و چون وفات او فرا رسد آن (خلافت) را به فرزندش محمد تقى واگذارد، و چون هنگام وفات او رسد آن (خلافت) را به فرزندش على ناصح بسپارد، و چون وفات او رسد آن (خلافت) را به فرزندش حسن فاضل واگذارد، و چون وفات او برسد آن (خلافت) را به فرزندش محمد كه مستحفظ از آل محمد (ص) است، تسليم می‌کند، و ايشان دوازده امام‌اند. بعد از آن دوازده مهدى می‌باشند. پس وقتى كه وفات او رسید آن (خلافت) را به فرزندش كه نخستین مهديین است می‌سپارد، و براى او سه نام است؛ یک نامش مانند نام من، و نام ديگرش نام پدر من است و آن‌ها عبدالله و احمد هستند، و نام سومین مهدى است و او اولین مؤمنان است).([36] ( و روايت دارای دلالت بسيار صريح و واضحی‌ در خصوص شخصیت موصوف در روايت می‌باشد، مبنی بر اين‌که نخستين ايمان‌آورنده به قضيه‌ی امام مهدی (ع) -و او اولين ايمان‌آورندگان است- از ذريه‌ی ايشان و وصی و فرستاده‌ی حضرتش می‌باشد لذا نمی‌توان حديث را بر اين مضمون حمل کرد که او (نخستين ايمان‌آورندگان به خدا باشد)، زيرا تمام انبياء و مرسلين و ائمه (ع)، مؤمنين به خداوند هستند، همان‌طور که حمل آن بر مضمون اولين مؤمنين به امام مهدی (ع) نيز جايز نبوده؛ چراکه تمام شيعه‌ی دوازده‌امامی به امام مهدی محمد بن حسن (ع) ايمان دارند؛ و حملش بر هيچ مضمونی امکان‌پذير نبوده جز بر اين مضمون که او نخستين ايمان‌آورندگان به قضيه و حکم امام مهدی (ع) می‌باشد، که دقيقاً مانند مضمون و محتوای روايت شده در حق امیرالمؤمنین (اولين ايمان‌آورندگان)، نسبت به قضیه‌ی رسول‌الله (ص) است نه در حق رسول‌الله (ص) که تورات و انجيل بدان بشارت داده و اهل کتاب همانند پسرانشان او را می‌شناختند. لذا حديث بسيار واضح و صريح است که اين فرزند، زمينه‌ساز سلطنت و حکومت پدر بزرگوارش می‌باشد. اين همان فرزندی است که امام رضا (ع) ما را مأمور به دعا برای او در هر روز جمعه کردند و نصيحتشان به مؤمنين این بود که هر کاری دارند ترک کنند، جز اين دعایی که مختص امام مهدی (ع) می‌باشد و در آن فرمودند: (اللهم أعطه فی نفسه وأهله وَوَلَدِه وذريته وأمته وجميع رعيته ما تقر به عينه وتسر به نفسه وتجمع له ملك المملكات كلها ...)([37])، (خداوندا به او (مهدی (ع)) و اهلش و فرزندش و ذريه‌اش و اُمتش و تمام رعیتش آنچه باعث چشم‌روشنی و خرسندی‌اش می‌شود را عطا کن... و جمع کن برایش حکومت همه سرزمین‌ها را ... ). و دعای روايت شده از امام رضا (ع) در خصوص اعمال روز جمعه که در آغاز دعا چنين آمده است: (اللهم ادفع عن وليک وخليفتک وحجتک...)، (بار الهی، (شر را) دفع کن از ولیّت و خليفه‌ات و حجتت...).([38]) او همان مولودی است که فکر و انديشه‌ی علی بن ابی‌طالب (ع) را مشغول داشته، جایی ‌که اصبغ بن نباته ايشان را در حال تفکر، که بر زمين نقش می‌بسته، یافته است؛ و حديث این‌چنین روايت شد: (أتيت امیرالمؤمنین (ع) فوجدته ينكت فی الأرض، فقلت له: يا امیرالمؤمنین، ما لی أراك مفكراً تنكت فی الأرض، أرغبة منك فيها؟ قال: لا والله ما رغبت فيها ولا فی الدنيا قط، ولكنی تفكرت فی مولود يكون من ظهر الحادی عشر من ولدی هو المهدی الذی يملاها عدلاً وقسطاً كما ملئت ظلماً وجوراً، يكون له حيرة وغيبة تضل فيها أقوام ويهتدی فيها آخرون. قلت: يا مولای فكم تكون الحيرة والغيبة؟ قال: ستة أيام، أو ستة أشهر، أو ست سنين. فقلت: و آن هذا الأمر لكائن؟ فقال: نعم كما أنه مخلوق، وأنى لك بهذا الأمر يا أصبغ، أولئك خيار هذه الأمة مع أبرار هذه العترة. قال: قلت: ثم ما يكون بعد ذلك؟ قال: ثم يفعل الله ما يشاء فإن له بداءات وإرادات وغايات ونهايات). اصبغ بن نباته گويد: (روزی به‌سوی امیرالمؤمنین (ع) آمدم ايشان را ديدم که به خاک زمين خيره شده بود؛ عرض کردم: يا امیرالمؤمنین چه شده شما را مشغول تفکر می‌بينم، آيا به زمين مشتاق شده‌ايد؟ فرمودند: خير به خدا سوگند که لحظه‌ای به آن مشتاق نشده‌ام، اما به مولودی می‌انديشم که در آخرالزمان می‌آيد، او از نسل فرزند يازدهم من می‌باشد، او همان مهدی است که زمين را پر از قسط و عدل می‌کند، همان‌طور که پر از ظلم و ستم گشته است؛ برای او حيرت و غيبتی است که اقوام بسيار در آن گمراه و اندکی هدايت می‌شوند. عرض کردم: ای مولای من غيبت و حيرت او چه قدر طول می‌کشد؟ فرمودند: شش روز، شش ماه و يا شش سال. عرض کردم: آيا اين امر از حتميات است؟ فرمودند: آری آن‌قدر حتمی است که گويا صاحب آن، اکنون آفريده شده است. ای اصبغ آنان برگزيدگان اين امت و همراه نيکان اين عترت هستند. عرض کردم: بعد از آن، چه خواهد شد؟ فرمودند: هر چه خداوند اراده کند، انجام می‎دهد زيرا تمام غايات و نهايات و اراده‎ها از آن اوست). ([39]) و اين فرزند همان فرزند امام مهدی (ع) می‌باشد؛ زيرا امام مهدی (ع) يازدهمين فرزند امیرالمؤمنین (ع) است و کسی که از صلب ايشان خارج می‌شود، موضوع بحث ماست که برای پدر بزرگوارش زمينه‌سازی می‌کند. اين از يک طرف برای نخستين زمينه‌ساز بوده و آن بيان نَسَبش می‌باشد. *** 2- شخصیت اساسی، محدود و منحصر به شهر بصره است.

خلاصه

‌ی نکته‌ی دوم از تمييزات اين شخصیت، اين بوده که تحديداً از شهر بصره می‌باشد و در روايات مذکور است از جمله: امیرالمؤمنین (ع) در خبری طولانی در ذکر انصار امام مهدی (ع) فرمودند: (... ألا و آن أولهم من البصرة وآخرهم من الأبدال...)، (... اولين آن‌ها از بصره و آخرين آن‌ها از ابدال می‌باشد).([40]) و امام صادق (ع) در حديثی فرمودند: (ومن البصرة ثلاثة رجال، وأصحاب الکهف وهم سبعة)، (و از بصره سه تن و اصحاب کهف درحالی‌که هفت نفرند).([41]) بلکه امام صادق (ع) فرمودند: که در وصیت رسول‌الله (ص) به امیرالمؤمنین (ع) که ابی‌بصير آن را از امام صادق (ع) نقل می‌کند، چنين آمده است: (عن ابی‌بصير: عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ هَلْ کَانَ امیرالمؤمنین يعْلَمُ أَصْحَابِ الْقَائِمِ کَمَا کَانَ يعْلَمُ عِدَّتُهُمْ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ حَدَّثَنِي أَبِي قَالَ: وَاللَّهِ لَقَدْ کَانَ يعْرِفَهُمُ بِأَسْمَائِهِمْ وَ أَسْمَاءِ آبَائِهِمْ وَ قَبَائِلِهِمْ رَجُلًا فرجلا وَ مَوَاضِعَ مَنَازِلِهِمْ وَ مَرَاتِبِهِمْ ... قَالَ: قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَخْبِرْنِي بِعَدَدِهِمْ وَ بُلْدَانِهِمْ وَ مَوَاضِعِهِمْ فَذَاکَ يقْتَضِي مِنْ أسمائهم قَالَ فَقَالَ إِذَا کَانَ يوْمُ الْجُمُعَةِ بَعْدَ الصَّلَاةِ فَأْتِنِي قَالَ فَلَمَّا کَانَ يوْمُ الْجُمُعَةِ أَتَيتُهُ فَقَالَ يا أَبَا بَصِيرٍ أَتَيتَنَا لِمَا سَأَلْتَنَا عَنْهُ قُلْتُ نَعَمْ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ إِنَّکَ لَا تَحْفَظَ فَأَينَ صَاحِبَکَ الَّذِي يکْتَبَ لَکَ فَقُلْتُ أَظُنُّ شَغَلَهُ شَاغِلٍ وَ کَرِهْتُ أَنْ أَ تَأَخَّرَ عَنْ وَقْتِ حَاجَتِي فَقَالَ لِلرَّجُلِ فِي مَجْلِسِهِ اکْتُبْ لَهُ هَذَا مَا أَمْلَاهُ رسول‌الله عَلِي امیرالمؤمنین وَ أَوْدَعَهُ إِياهُ مِنْ تَسْمِيتِ أَصْحَابِ الْمَهْدِي وَ عِدَّةُ مِنْ يوافيه مِنْ المفقودين عَنْ فُرُشِهِمْ ... إلی أن يصل... وَ مِنَ الْبَصْرَةِ ثَلَاثَةُ رِجَالٍ)، (به امام صادق (ع) عرضه داشتم: فدايت گردم! آيا اميرالمؤمنين (ع) اصحاب قائم (ع) را می‌شناخت؛ همچنان‌که شماره آنان را می‌دانست؟ حضرت فرمود: [پدرم برايم حديث گفت و فرمود]: به خدا سوگند آنان را با اسامی خودشان و نام‌های پدران‌شان و قبايل‌شان [و همسران‌شان یک‌به‌یک] می‌شناختم و منزلگاه و مراتب‌شان را می‌دانست... ابو بصير گويد: عرض کردم فدايت شوم! تعداد آنان و شهرها و جایگاه‌هایشان را برايم بفرمای [که از نام بردن‌شان کفايت می‌کند] آن‌ جناب فرمود: چون روز جمعه شود بعد از نماز نزد من بیا. [گويد]: پس چون روز جمعه شد به خدمت آن حضرت رفتم فرمود: ای ابو بصير! به جهت آنچه سؤال کرده بودی آمدی؟ عرض کردم: آری فدايت شوم! فرمود: تو آن را حفظ نخواهی کرد، کجاست آن دوستت که برايت می‌نوشت؟ عرضه داشتم: گمان می‌کنم کاری او را مشغول داشته من هم خوش نداشتم که از وقت کارم عقب بيفتم. پس آن بزرگوار به مردی که در مجلس بود، فرمود: برايش بنويس: اين است آنچه رسول خدا (ص) آن را بر امیرالمؤمنین (ع) املاء فرمود؛ و آن را نزد او به وديعت سپرد؛ از نام‌های [اصحاب] مهدی (ع) و شماره آنان‌که به خدمتش می‌شتابند؛ از مفقودين از خوابگاه‌هايشان ... تا آنجا که فرمودند: ... و سه نفر از بصره).([42]) و نيز از امیرالمؤمنین (ع) در حديثی ديگر که در آن از اصحاب قائم (ع) نام می‌برد، فرمودند که نخستين انصار امام مهدی (ع) به‌عنوان (اولين ايمان‌آورنده)، از شهر بصره می‌باشد. (ألا إنه أشبه الناس خلقا وخلقا وحسنا برسول‌الله (ص) ألا أدلكم على رجاله وعددهم؟ قلنا: بلى يا امیرالمؤمنین (ع): قال سمعت رسول‌الله (ص) قال أولهم من البصرة وآخرهم من اليمامة وجعل علي (ع) يعدد رجال المهدي (ع))، (فرمود: آگاه باشيد که مهدی (ع) شبيه‌ترين مردم از جهت خلقت و زیبایی و اخلاق به رسول خدا (ص) مى‌باشد. آيا نمى‌خواهيد شما را از ياران آن حضرت و تعداد آن‌ها مطلع نمايم؟ گفتند: بله يا امیرالمؤمنین. پس حضرت نام مردان مهدی (ع) را بر می‌شمرد).([43]) و ابی‌بصير گويد: امام صادق (ع) در خبری طولانی نام اصحاب قائم (ع) را ذکر می‌کردند و فرمودند: (ومن البصرة عبد‌الرحمن و احمد)، (و از بصره... عبد الرحمن و احمد).([44]) از جمع نکته‌ی اول و دوم به اين نتيجه می‌رسيم که اولين مؤمنين در وصیت رسول‌الله (ص)، احمد (ع) و از ذريه‌ی امام مهدی (ع) و از بصره می‌باشد و دليل وجود فرمانده‌ی درفش‌های سياه در شهر بصره، بسيار واضح است؛ زيرا او اولين انصار امام مهدی (ع) و از ذريه‌ی امام مهدی (ع) و فرستاده و وصی ايشان می‌باشد؛ همان‌طور که در وصیت و احاديث آمده و خداوند اراده کرده است از اين منطقه (بصره) برخیزد، منطقه‌ای که در روايات آل محمد (ع) آمده، حاوی نوزده نوع از شر است، همان‌طور که در فرموده‌ی امیرالمؤمنین (ع) ذکر شده: (... و بها تسعة أعشار الشر وهي مسکن الجن، الخارج منها برحمة والداخل إليها بذنب أما آن‌ها لا تذهب الدنيا حتی يجيئ إليها کل فاجر ويخرج منها کل مؤمن وحتی يکون مسجدها کأنه جؤجؤ سفينة)، (... و در آن نُه نوع از شر است و مسکن جن می‌باشد، خارج‌شوندگان از آن در رحمت و واردان به آن در گناه و عصيان. اما دنيا پايان نمی‌يابد تا اين‌که هر انسان فاجر روانه‌ی آن شود و هر مؤمن از آن خارج گردد و مسجد آن همانند عرشه‌ی کشتی است).([45]) مذمت ورود به شهر بصره از زبان اهل‌بیت (ع) و به‌خصوص از زبان امیرالمؤمنین (ع) گويای اين حقيقت به بشریت و تمام مخلوقات به‌طور عام بوده که خداوند متعال موازين را برعکس می‌کند و شاعر (ابی‌علاء معری)، می‌گويد: تقفون والفلک المسخر دائرٌ/ و تقدرون فتضحک الأقدار. و آن تحدی ابليس و لشکرش است، همان‌طور که مظلومه‌ی آل محمد (ع)، زينب حوراء(ع) چنين فرمود: (کيد و سعی خود را به کار گير و تلاشت را مضاعف کن، به خدا سوگند که ذکر ما را محو نمی‌کنی و وحی ما را نمی‌ميرانی و غياب ما را درک نمی‌کنی)؛ و اراده و مشیت الهی چنين رقم خورده است، که اصلاح در قلب فساد ريشه بدواند (همانا همراه سختی‌، فراخی است) ([46])، همان‌طور که موسی (ع) در کاخ فرعون و يوسف (ع) در حکومت فرعون رشد و نُمو يافتند و خروج مهدی اول (ع) از مرکز شهری که مذمتش در روايات اهل‌بیت (ع) مذکور است، محقق گشت. و ای خواننده‌ی عزيز، وصیت و اشاره‌ی سيد محمد صدر رحمه الله در خصوص اين شهر عظيم که حامل بهترين خلق خدا بعد از امام مهدی (ع) يعنی سيد احمد الحسن (ع) بوده است را بيان خواهيم کرد؛ و ان‌شاء‌الله از خلال پيش‌گویی سيد محمد صدر رحمه الله که خداوند به او خبر داده است، به‌تفصیل آن خواهيم پرداخت. *** 3- شخصیت اساسی با احتجاج و استناد بر قرآن کريم می‌آيد: مسئوليت اين مرد، اعاده‌ی حق آل محمد (ع) و اعاده‌ی حق قرآن کريم به نفوس مردم، بعد از دوری‌شان از ايشان می‌باشد؛ و آن نکته‌ای است که هر شخصی نمی‌تواند مدعی آن شود جز آن‌کس که خداوند روزيش قرار داده و گذشت از آن امکان‌پذير نيست جز اين‌که به‌سوی آتش رود همان‌طور که در حديث شريف روايت شده است. ﴿وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لأُنذِرَكُم بِهِ وَمَن بَلَغَ﴾، (و اين قرآن به من وحى شده تا به‌وسیله آن شما و هر كس را [كه اين پيام به او] برسد هشدار دهم).([47]) امام (ع) فرمودند: (من بلغ أن يکون إماماً من آل محمد فهو ينذر بالقرآن کما انذر به رسول‌الله)، (کسی که ابلاغ کند بايد امامی از آل محمد (ع) باشد، با قرآن هشدار دهد همان‌طور که رسول‌الله (ص) بدان هشدار می‌داد). و در تفسير اين آيه نيز از امام صادق و باقر (ع) روايت شده که فرمودند: (يعنی ائمه‌ی بعد از ايشان و آنان مردم را بدان هشدار می‌دهند). به ابی‌جعفر (ع) عرض کردم: ﴿وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لأُنذِرَكُم بِهِ وَمَن بَلَغَ﴾، (و اين قرآن به من وحى شده تا به‌وسیله آن شما و هر كس را [كه اين پيام به او] برسد هشدار دهم)، فرمودند: امام از ما به‌وسیله‌ی قرآن هشدار می‌دهد همان‌طور که رسول‌الله (ص) هشدار می‌داد). و از اهل‌بیت (ع) در مورد فرموده‌ی خداوند متعال: ﴿بَلْ يُرِيدُ كُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ يُؤْتى صُحُفاً مُنَشَّرَةً﴾، (بلكه هرکدام از آن‌ها انتظار دارد نامه جداگانه‏اى از سوى خدا براى او فرستاده شود).([48]) آمده است: (هر يک از مخالفين می‌خواهد که کتابی از آسمان بر او نازل شود)؛ و علی ابن ابراهيم گويد: سپس فرمود: ای محمد به آنان بگو «گواهی چه کسی از همه برتر است» يعنی چه کسی راستگوترين است. سپس فرمود: ﴿قُلِ اللّهِ شَهِيدٌ بِيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لأُنذِرَكُم بِهِ وَمَن بَلَغَ﴾، (بگو گواهى چه كسى از همه برتر است بگو خدا ميان من و شما گواه است و اين قرآن به من وحى شده تا به‌وسیله آن شما و هر كس را [كه اين پيام به او] برسد هشدار دهم).([49]) فرمود: امام هشدار دهنده است. محمد (ص) هشدار می‌دهد و ما می‌گوییم همان‌طور که پيامبر (ص) بدان هشدار می‌داد؛ و فرموده‌ی خداوند: ﴿وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بِآيَاتِهِ إِنَّهُ لاَ يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ﴾، (و كيست‏ستمكارتر از آن‌کس كه بر خدا دروغ بسته يا آيات او را تكذيب نموده. بی‌تردید ستمكاران رستگار نمى‏شوند)، ([50]) ... و آن محکم است).([51]) و اين عارف به کتاب الهی، زمينه‌ساز امام مهدی (ع) است که هم و غمش شناساندن قرآن کريم و کشف اسرار الهی آل محمد (ع) برای مردم می‌باشد و اوست مضمون اين کلام (درحالی‌که حامل قرآن بوده، به سويشان می‌آيد). و در حديث ديگر از امام باقر (ع): (کسی را وا نمی‌گذارد جز اين‌که با کتاب الهی بر او محتج می‌شود). و در حديث سوم از ايشان (ع): (گويا به قائم می‌نگرم که پشت بر سنگ زده و گويد... ای مردم هر کس در مورد کتاب خدا با من احتجاج کند، من سزاوارترين مردم به کتاب خدا هستم). و از جمله رواياتی که بيان‌گر طريقه‌ی احتجاج هستند. از امام صادق (ع) روايت است که فرمودند: (و احتجاج کننده با کتاب خدا بر ناصب سرخسی، نجم بن عقبه بن داوود... و آنان سيصد و سيزده مرد به تعداد اهل بدر هستند).([52]) اما سؤالی در اینجا مطرح می‌شود که: از خلال احاديث قبل دانستيم که نام زمينه‌ساز (مهدی اول از ذريه‌ی امام مهدی (ع))، احمد است؛ اما اين حديث می‌گويد نامش (نجم بن عقبه بن داوود) بوده، لذا محل تناقض است؟!! اما حقيقت اين است که اهل‌بیت (ع) در اغلب اوقات نام‌هایی که در اين عالم مورد استفاده قرار می‌گيرند را ذکر نمی‌کنند و یا به‌ندرت ذکر می‌کنند اما

نام‌گذاری

ايشان از خلال نام‌های اشخاص در عالم ملکوت (يعنی نام‌های آسمانی آنان)، صورت می‌گيرد و این‌چنین مفهوم اين نام مشخص می‌شود. پس (نجم)، نام مهدی (ع) است همان‌طور که در روايت آمده: (کيف بکم إذا غاب عنکم نجمکم)، (چگونه‌ايد آن زمان که ستاره‌ی شما غايب گردد)، اما (عَقَبه)، نيز امام مهدی است: (نحن العَقبة)، (ما عَقَبه /گردنه هستيم). همان‌طور که از ائمه (ع) روايت شده، کما اين‌که مهدی اول (ع) نيز عقبه است و گذر و عبور مردم از اين عقبه در صورتی که خواهان نجات‌اند، اجباری است. و اما نام سوم (داوود)، امام مهدی و مهدی اول (، وارثان قطعی انبياء (ع) هستند، اما برای داوود نبی (ع)، يک ویژگی است و آن (درع) يعنی زره است که زره لباس و ابزار جنگجو می‌باشد و هر کس تابع احاديث در اين مسئله گردد، به مقصود می‌رسد اما ما در حدود همين بحث باقی می‌مانيم. 2- اهل‌بیت (ع) بر بيان حقيقت ديگر استمرار می‌يابند و آن حقيقت این است که اين عارف به الله و مدافع از آل محمد (ع) و قرآن و احتجاج‌گر با قرآن بر (ناصبی از شهر سرخس)، همان‌طور که در حديث قبلی آمده، بر ساير نواصب انجاس و دشمنان متعدد آل محمد (ع) احتجاج می‌کند که تنها به يک شخصیت يا شهر محدود نيستند، بلکه تمام آن‌ها در قول و فعل، دشمنان آل محمد (ع) هستند، اما هرکدام در مکان و جهت خود حرکت می‌کند و حديث در اینجا مکان را از (سرخس) گرفته و امام صادق (ع) آن را به ناصبی جديد از مکان جديد (قرقز) تبديل می‌کند. امام صادق (ع) فرمودند: (أما المحتج‏ بكتاب‏ الله‏ على الناصب من قرقز. فرجل يلهمه الله معرفة القرآن فلا يلقى أحدا من المخالفين إلا حاجه و يثبت أمرنا في كتاب الله)، (با کتاب خدا بر ناصبی از قرقز احتجاج می‌کند، مردی است که خداوند معرفت قرآن را به او الهام می‌کند و هيچ‌يک از مخالفين را باقی نمی‌گذارد جز اين‌که بر او احتجاج کند و امر ما را با کتاب خدا اثبات می‌کند).([53]) 3- روايت شده که اين عارف به کتاب الهی، درحالی‌ می‌آيد که حامل قرآن برای بشریت است، يعنی حامل تفسير اهل‌بیت (ع) در قرآن است؛ و مطرح شدن نظريات جديد در تمام جوامع شکل می‌گيرد به حدی که اين نظريات به تنهائی در تمايز او و بيان حقش کفايت می‌کند. از جمله‌ی اين روايات: رسول‌الله (ص) فرمودند: (يرفع الله بهذا القرآن و العلم بتأويله، و بموالاتنا أهل البيت و التبري من أعدائنا أقواما، فيجعلهم في الخير قادة، تقص آثارهم، و ترمق أعمالهم و يقتدى بفعالهم، و ترغب‏ الملائكة في خلتهم، و بأجنحتها تمسحهم، و في صلواتها [تبارك عليهم، و] تستغفر لهم [حتى‏] كل رطب و يابس [يستغفر لهم‏] حتى حيتان البحر و هوامه [سباع الطير] و سباع البر و أنعامه، و السماء و نجومها).(خداوند به‌واسطه‌ی قرآن و علم تأويلش و با موالات ما اهل‌بیت و بيزاری از دشمنان ما، قومی را بالا می‌برد و آنان را، در کارهای خير پيشوا قرار می‏دهد تا ديگران از آثار علمی آن‌ها اقتباس بنمايند، فرشتگان رغبت به دوستی آن‌ها می‏کنند و با بال‌های خود آن‌ها را مسح می‏کنند و در نماز آن‌ها به آن‌ها تبريک می‏گويند و برای آن‌ها هر تر و خشکی، حتی ماهيان دريا و جانورانش و درندگان صحرا و چهارپايانش و آسمان و ستارگانش استغفار می‏کنند).([54]) و به همين سبب، سيد محمد صدر رحمه الله پيشگوئی کرد که قضيه‌ی امام مهدی (ع) با علوم قرآن آغاز شده و بر حول محور آن می‌گردد. مفضل بن عمر گويد: از امام صادق (ع) شنيدم که فرمودند: (إنّ لصاحب هذا الأمر غيبتين يرجع في أحدهما إلی أهله والأخری يقال هلک في أي واد سلک. قلت: کيف نصنع إذا کان کذلک. قال (ع): إن ادّعی مدّع أسألوه عن تلک العظائم التي يجيب فيها مثله)، (برای صاحب اين امر دو غيبت است که در يکی به‌سوی اهل خويش باز می‌گردد و در ديگری گفته می‌شود به کدام وادی سلوک کرده... عرض کرديم: اگر چنين شد چه کنيم؟ فرمودند: اگر کسی مدعی آن شد در مورد آن عظائم از او بپرسيد که کسی مانند او پاسخ‌شان دهد).([55]) در حقيقت هیچ‌چیز عظيم‌تر از قرآن وجود ندارد، لذا شناختن صاحب اين امر (ع) طبق کلام اهل‌بیت (ع)، از خلال سؤال در مورد اسرار آن منحصر می‌گردد و معرفت حقانیت دعوتش از طريق قرآن و کشف اسرارش مُيَسَر می‌گردد؛ چراکه بزرگ‌ترين عظائم است و اين همان مذهب اهل‌بیت (ع) در کتاب خدا و ارتباط انسان بدان است و هر انسانی بسته به ظرفیت خود از آن بهره می‌برد. امام صادق (ع) فرمودند: (إنا لا نعدل بکتاب الله عزوجل وسنة نبيه (ص))، (ما در کتاب خداوند و سنّت پيامبرش (ص) دست نمی‌بريم).([56]) بلکه هر يک از ائمه (ع) حق خويش را از طريق قرآن و معرفت قرآن ثابت می‌کند. امام صادق (ع) فرمودند: (عشر خصال من صفات الامام: العصمه و النصوص و ان يکون اعلم الناس و اتقاهم لله و اعلمهم بکتاب الله و ان يکون صاحب الوصيه الظاهره و يکون له المعجز و الدليل و تنام عينه و لا ينام قلبه و لايکون له في‏ء و يري من خلفه کما يري من بين يديه)، (ده خصلت از صفات امام معصوم است: 1- پاک‌دامنی و عصمت 2- نص و صراحت بر امامت 3- داناترين مردم 4- پرهيزگارترين مردم برای خدا 5- داناتر از همه به کتاب خدا 6- صاحب وصيت و سفارش آشکار 7- دارا بودن معجزه و دليل برای اثبات امامت 8- به هنگام خواب چشمان امام به خواب می‏رود ولی دلش بيدار است 9- امام سايه ندارد 10- امام از پشت سر مشاهده می‏کند، همان‌گونه که از پيش رو می‏بيند).([57]) به‌زودی ان شاء الله، نظر سيد محمد صدر رحمه الله در تبيان اين نکات را بر خواننده عرضه می‌داريم و اين‌که اعتقاد و موقف سيد محمد صدر رحمه الله در مورد نقش قرآن کريم در معرفت و تشخيص جهات منسوب به امام مهدی (ع) و شناخت صحت ادعا و ارتباطش با قرآن کريم چگونه بوده است. *** 4- حمل سلاح بر اين شخصیت اساسی واجب است. صفت اين دعوت‌کننده‌ی الهی اين است که او مردی جنگجو می‌باشد که وظايف جنگ را بر عهده می‌گيرد و این‌چنین پرچم را به امام مهدی (ع) تسليم می‌کند و اين مبحث در کتاب (مهدی و مهديين در قرآن و سنّت)، به‌طور مفصل بيان شده است. اما قسمتی از اين روايات و آنچه شيخ طوسی از ديگر روايات آورده را برمی‌گیریم؛ در حديث روايت شده از اصبغ بن نباته گويد: (روزی به‌سوی امیرالمؤمنین (ع) آمدم ايشان را ديدم که به خاک زمين خيره شده بود، عرض کردم: يا امیرالمؤمنین چه شده شما را مشغول تفکر می‌بينم، آيا به زمين مشتاق شده‌ايد؟ فرمودند: خير به خدا سوگند که لحظه‌ای به آن مشتاق نشده‌ام اما به مولودی می‌انديشم که در آخرالزمان می‌آيد، او از نسل فرزند يازدهم من می‌باشد، او همان مهدی است که زمين را پر از قسط و عدل می‌کند، همان‌طور که پر از ظلم و ستم گشته است؛ برای او حيرت و غيبتی است که اقوام بسيار در آن گمراه و اندکی هدايت می‌شوند. عرض کردم: ای مولای من غيبت و حيرت او چقدر طول می‌کشد؟ فرمودند: شش روز، يا شش ماه و يا شش سال. عرض کردم: آيا اين امر از حتميات است؟ فرمودند: آری، آن‌قدر حتمی است که گويا صاحب آن، اکنون آفريده شده است. ای اصبغ آنان برگزيدگان اين امت و همراه نيکان اين عترت هستند).([58]) بار ديگر به حديث خوب توجه کن! حديث می‌گويد که اين شخص از ذريه‌ی امام مهدی (از نسل يازدهمين فرزند من) است و يازدهمين فرزند امام علی بن ابی‌طالب (ع)، همان مهدی می‌باشد. بنابراین، حديث در مورد شخصی از ذريه و نسل امام مهدی (ع) سخن می‌گويد که فرمانده جنگ‌ها و مطهر زمين- و اين به ضميمه‌ی نکته‌ی اول يعنی از ذريه‌ی امام مهدی (ع) - می‌باشد. ممکن است کسی بگويد که اين امر با روايات بسياری از اهل‌بیت (ع) که توصيف‌گر تطهير زمين به دست امام مهدی (ع) بوده، مخالفت می‌کند. اما در حقيقت، هيچ مخالفت و تعارضی وجود ندارد. مهدی اول (که از نسل امام مهدی (ع) بوده)، عامل به خواست و اراده‌ی امام مهدی (ع) است و حفاظتِ حرکتِ مقدس از نقشه‌های دشمنان امام مهدی (ع) توسط او انجام می‌گيرد و اين امری است که اهل‌بیت (ع) در بيشتر احاديث بدان تأکيد دارند تا جایی ‌که شيعه را نسبت به اين چشم‌پوشی گوشزد می‌کنند. و از طرف ديگر می‌گوییم آنچه در این شأن _ مهدی همان ‌کسی است که به کارزار برمی‌خیزد_، روایت شده، اسلوبِ باطنیِ کلام است. مثلاً معلوم است که اگر اطلاق يابد، مقصودش صاحب اين امر، امام مهدی (ع) است و احدی در اين مورد و حديث روايت شده از عيسی الخشاب، اختلاف ندارد. عيسى الخشاب، قال: (قلت للحسين بن علی (ع): أنت صاحب هذا الأمر؟ قال: لا، ولكن صاحب الأمر الطريد الشريد، الموتور بأبيه، المكنى بعمه، يضع سيفه على عاتقه ثمانية أشهر). عيسى خشاب، گويد: به حسين بن علی (ع) عرض کردم: شما صاحب اين امر هستيد؟ فرمودند: خير اما صاحب اين امر همان مطرود، فراری و خونخواه پدرش و هم کنيه‌ی عمويش که به مدت هشت ماه، شمشير را بر دوش می‌کِشد).([59]) پس آنچه به ذهن انسان متبادر می‌شود اين است که روايت به امام مهدی (ع) اختصاص دارد، اما اگر به بقيه‌ی احاديث مراجعه کنيم درخواهیم يافت، به مردی که قبل از مهدی (ع) خروج می‌کند و برای حکومتش زمينه‌ساز می‌کند، اختصاص دارد. امیرالمؤمنین (ع) فرمودند: (يخرج رجل قبل المهدي من أهل بيته بالمشرق يحمل السيف على عاتقه ثمانية أشهر يقتل ويمثل ويتوجه إلى بيت المقدس، فلا يبلغه حتى يموت)، (و قبل از مهدی (ع) مردی از اهل‌بیتش از سوی مشرق خروج می‌کند و به مدت هشت ماه شمشير را بر دوش می‌کِشد، آن‌قدر می‌کُشد و مثله می‌کند تا به بیت‌المقدس برسد و رسيدن به آنجا با قتل و کشتار بسياری مُيسر خواهد شد).([60]) اين مرد، از اهل‌بیتش يعنی از اهل‌بیت امام مهدی (ع) است، همان‌طور که قبلاً ذکر شد؛ و در روايات بسيار آمده که او به‌عنوان فرمانده‌ی لشکر (غضب) از جانب خراسان پيش می‌آيد و از عرب جز اندکی در لشکرش ديده نمی‌شود.([61]) پیشگفتار را خاتمه می‌دهم تا با نام خداوند متعال به اصل موضوع آغاز کنيم و آن وجه‌ شباهت بين نبی خدا يحيی بن زکريا (ع) و سيد محمد صدر رحمه الله است. ***

مقدمه

: بسياری از پرسش‌های انسان پيرامون سنن تاريخی در زندگی و حيات ملّت‌ها و اختلاف سليقه‌ها بين آن‌هاست و (هر کس مطالعه‌ی فکری و بصری تاريخی داشته)، به اين نتيجه رسیده است، که رويدادهای تاريخی همواره تکرار می‌شوند و حتی امر به جایی رسيد که طايفه‌ای، از تناسخ که بذری از بذرهای اين مفهوم بدين حد تشابه بوده می‌گويد لذا تناسخ رويدادها يا تکرارش بين اُمت و ديروز و امروز شکل گرفته و می‌گيرد و بقيه گفتند: ما نقول الشعر إلا معاراً/ وما نعيد يعاد مراراً و از اين تشابه، وجه نظرات بسياری تقسيم شده‌اند، اما پناه ما ايمن و مأوای ما در امان است و حدّ فاصل بين حق و باطل که برای ما ظلمت را کشف و راه را برايمان روشن می‌سازد، همانا سفارش رسول‌الله (ص) در وصیت معروفشان می‌باشد که فرمودند: (إني تارک فيکم أمرين إن أخذتم بهما لن تضلوا: کتاب الله عزوجل واهل‌بیتي عترتي، أيها الناس اسمعوا وقد لغت، إنکم ستردون علي الحوض فأسألکم عما فعلتم في الثقلين والثقلان: کتاب الله واهل‌بیتي، فلاتسبقوهم فتهلکوا، ولا تعلموهم فأنهم أعلم منکم)، (من دو امر مهم را در ميان شما گذاشتم، پس چون بدانها تمسک جوئيد هرگز گمراه نخواهيد شد: کتاب خدا و عترت اهل‌بیتم. ای مردم بشنويد که ابلاغ رسالت کردم؛ شما بر حوض بر من وارد خواهيد شد و من از شما در مورد ثقلين خواهم پرسيد که چگونه رفتار کرديد، يکی کتاب خدا و ديگری اهل‌بیتم. پس از آن‌ها پيشی نگيريد که هلاک می‌شويد و بدان‌ها نياموزيد که آن‌ها از شما داناترند).([62]) و رها کردن آنچه در اين وصیت آمده، با آتش مساوات می‌کند، همان‌طور که رسول‌الله (ص) فرمودند؛ پس فرموده‌ی ثقلين (قرآن و عترت) در اين مسئله: 1- اگر بر ثقل اکبر عرضه بداريم تا مقدار صحت و وضوح اين انديشه- انديشه‌ی تشابه اُمم- برايمان روشن شود، اين مسئله به‌وضوح از خلال تعبير خداوند متعال محقق می‌شود: ﴿فَلَا أُقْسِمُ بِالشَّفَقِ*وَاللَّيْلِ وَمَا وَسَقَ*وَالْقَمَرِ إِذَا اتَّسَقَ*لَتَرْكَبُنَّ طَبَقًا عَن طَبَقٍ﴾، (نه سوگند به شفق*سوگند به شب و آنچه [شب] فرو پوشاند*سوگند به ماه چون [بدر] تمام شود *كه قطعاً از حالى به حالى بر‌خواهيد نشست).([63]) اين

مقدمه

‌ی قَسَم‌واری که قرآن کريم برای ما تقديم کرده، تأکيد داشته که در اين امر هيچ تغيير و تبديلی در هيچ حالی از احوال صورت نمی‌گيرد؛ و عدم توجه به اين سنّت الهی در عالَم هستی از مصائب روزگار است و آن مقوله‌ی اعرابی که اسلام بر او عرضه شد را تداعی می‌کنم. گفت: آيا کتابی داريد؟ گفتند: آری. گفت: برخی از آن را بياوريد. گفتند: ﴿فَلَا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ*الْجَوَارِ الْكُنَّسِ*وَاللَّيْلِ إِذَا عَسْعَسَ*وَالصُّبْحِ إِذَا تَنَفَّسَ*إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ﴾، (نه نه سوگند به اختران گردان*[كز ديده] نهان شوند و از نو آيند*سوگند به شب چون پشت گرداند*سوگند به صبح چون دميدن گيرد *كه [قرآن] سخن فرشته بزرگوارى است).([64]) اعرابی گفت: (او را به قسم مجبور ساختيد، چه بد بندگانی هستيد شما و چه خوب پروردگاری است پروردگار شما). سبحان‌الله، بعد از اين همه قَسَم و سوگند محکم از جانب خداوند در کتابش، باز چهره برمی‌گردانند و گويا نمی‌شنوند؛ و امروز بار ديگر داستان از نُو در مورد وصی و فرستاده‌ی امام مهدی (ع) تکرار شده، او آنان را به تمام مجالات علمی که نزدشان معروف بوده يا پيش از اين معروف نبوده دعوتشان کرده است، همچون دعوت به حديث اهل‌بیت (ع) در تشخيص شخصیت زمينه‌ساز يا همچون دعوت به مناظره يا دعوت به قسم برائت يا تمام ادله‌ی الی الله و بيان حال و منزلت سيد احمد‌الحسن (ع)، چه از طريق استخاره و چه از طريق رؤيای معصومين (ع) يا ملائکه‌ی الهی يا کشف و شهود يا تحدی همگان از جمله بزرگان اديان اسلام و مسيحيت و يهود به مباهله و ديگر امور، يا اظهار معجزه‌ای که سيستانی به‌واسطه‌ی وکيلش طلب کرد اما بعد از اعلان آمادگی برای تحققش، از طلب خود عقب‌نشينی کرد و اظهار معجزه تنها به سيستانی محدود نبود، بلکه شامل حال تمام مراجع معروف جهان از جمله: (علی خامنه‌ای، محمد حسين فضل‌الله، محمد سعيد طباطبائی حکيم، محمد اسحاق فياض و علی سيستانی)، اين همه و ديگر ادله‌ای که سيد احمد‌الحسن (ع) با آن‌ها آمده که نزديک به هفتاد دليل بوده، اما قوم باز خود را به کوری می‌زند و إنا لله وإنا إليه راجعون. همانا آن مرد اعرابی، کلامی در توصيف آن مقام و منزلت يافت که من کلمه‌ ای در وسع تعبير اين مقام نيافتم؛ به‌راستی آنچه در مقابل شماست، پيمانی سخت و محکم از خداوند آسمان‌ها و زمين است که در آن به شما می‌فرمايد: مسئله‌ای است که در واقعیت خود ديديد و در نفس خود بدان آگاهيد، پس چرا اين همه انکار و گمراهی؟! إنا لله وإنا إلیه راجعون. اين نسبت به قرآن کريم بوده است. 2- اما نسبت به ثقل اصغر (اهل‌بیت (ع) و احاديث شريف ايشان)، فرموده‌ی آنان به سير اين اُمت بر مسير اُمم پيشين در حد تواتر است و از اين تواتر يک متواتر لفظی و معنائی را برمی‌گیریم که انکارش ممکن نيست مگر اين‌که قبلش عقل انکار کننده‌اش را مُنکر شود. رسول‌الله (ع) فرمودند: (والله لتحذون حذو بنی إسرائیل حذو القذة بالقذة و النعل بالنعل. لا تخطئون طریقهم حتی إذا دخلوا جحر ضب لدخلتموه)، (بخدا قسم همچون بنی اسرائیل قدم به قدم و یکی پس از دیگری امتحان خواهید شد و راه رفته آنها را بدون هیچ خطایی دنبال خواهید کرد، حتی اگر آنها وارد سوراخ خزنده ای می شدند شما نیز وارد همان سوراخ خواهید شد). بعد از اين‌ حديث، چه بگوییم و چه چيزی برای گفتن داريم؟! آيا بر دروازه‌ی هدايت و نجات و گشوده پيش‌روی مردم، تکبر ورزيم؟! مطمئناً دسته‌ای از خوانندگان می‌گويند که ما آنچه اين حديث بدان نُطق کرده را تکذيب نکرده‌ايم. و به اين دسته از مردم- از باب نصيحت و هدايت- می‌گويم: همانا تکذيب به چند جهت تقسيم می‌شود: یک بار در اصل خبر و بار دیگر در رد نفسی آن، يعنی اعراض از خبر روايت شده و بيزاری جُستن نفس از آن، و تکذيب سوم که مصيبت بوده و در اغلب حالات از انسان جدا نمی‌شود و آن: تکذيب مصداق بوده نه کلام و تئوری. او را می‌بينی که در خط‌مشی تو حرکت می‌کند و کلامت را تأييد می‌کند اما هرگاه کلامت را محصور به شخص معين و موجود در ساحت اجتماعی می‌کنی، به‌شدت به تکذيب و ردّ کلامش يا عدم تأييد و عدم موافقت قبلی‌اش، در صورت تجسم حقيقت در مقابلش، می‌پردازد. مثال ساده‌ای را برای خواننده بزرگوار می‌زنم (با تأسی از عيسی بن مريم (ع) که اغلب کلامش در امثال متجلی گشته همان‌طور که سيد احمد الحسن (ع) فرمودند). تمام اهل تشيع اتفاق‌نظر دارند که ما اينک در عصر و دوره‌ی ظهور به سر می‌بريم از جمله: (سيد صدر رحمه الله در مواضع بسياری تأکيد می‌کرد و می‌گفت ما در ساعات ظهور هستيم نه در روزهای ظهور)، و مقوله‌ی سيد صدر رحمه الله (ساعات ظهور)، به‌طور مکرر ذکر می‌شد و حتی برخی بدان قسم می‌خوردند، از جمله شيخ عبدالحمید مهاجر در بيشتر محاضراتش؛ بلکه دسته‌ی سوم می‌گويند: (ريش سفيدش نزديک است امام مهدی (ع) را درک کند و اما جوانان همان‌طور که می‌گويد اکيداً عصايش خواهند بود)، و اين کلام در بيشتر رسانه‌ها از زبان کسانی همچون شيخ علی کورانی، به‌کرات شنيده و ديده شد. و اين امر نزد اغلب مردم، بسيار روشن و واضح است و به‌خصوص بعد از مرگ (فهد) حاکم سعودی و خبری که رسول‌الله (ص) در مورد او دادند و فرمودند: (يحكم الحجاز رجل اسمه على اسم حيوان إذا رأيته حسبت في عينه الحول من البعيد وإذا اقتربت منه لا ترى في عينه شيئاً له أخ يخلفه اسمه عبد الله ويل لشيعتنا منه أعادها ثلاثاً بشّروني بموته أبشّركم بظهور الحجّة)، (در حجاز شخصی حکومت می‌کند که نامش مانند نام حيوان است (فهد)، اگر از دور به او نگاه کنی در چشمش انحراف مشاهده می‌کنی و اگر نزديک شوی از آن چيزی نمی‌بينی و بعد از او حکومت به برادرش می‌رسد که نامش عبدالله است. وای بر شيعيان از عبدالله؛ و رسول الله (ص) اين کلام را سه بار تکرار می‌کند و سپس فرمود: هرکس بشارت مرگش را به من بدهد بشارت ظهور حجت را به او می‌دهم).([65]) همگان متفق‌اند که اينک، عصر ظهور است و اگر به او بگویی که عصر ظهور، ملازم با علمای بی‌عملی است که حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال کرده و در صدد تغيير و تبديل سنّت الهی و احکامش می‌باشد،- همان‌طور که در احاديث منقول در پايان کتاب آمده است-، با شگفتی تمام می‌بينی که با امريکا همکاری کرده و به اشغال سرزمين‌های اسلامی اقرار کرده و در خراب و ويرانی اماکن مقدسه، دشمنان را ياری کرده و از اين فعلشان سکوت می‌کنند و شاهد هتک‌حرمت و تجاوز و انتشار فحشا و شيوع منکر بوده تا جایی ‌که تلویزیون هم از شبکه‌های لهو و لعب گشته است.([66]) اين همه فحشا، ولی هرگز با يک کلمه هم حاضر به ردّ باطل نشدند و می‌بينند که مردم از يک طرف به دست امريکا و هم‌پيمانانش و از طرف ديگر به دست وهابیت کشته می‌شوند، اما دَم بر نمی‌آورند! پس اگر از احکام عرب انتقاد کنيم در حالی‌که به خطابه (ندين، نشجب، نستنکر...)، بدون عمل ممارست می‌کنند، اين علمای فاسق، عمل نمی‌کنند و سخن نمی‌گويند و ياور ظالم بر ستمديده‌اند؛ آنان را می‌بينی که با آرامش و آسودگی خيال با هتاکان حرمت مراقد ائمه‌شان (ع) رفتار می‌کنند و زنان‌شان را به اسيری بُرده و مردان و فرزندانشان را به قتل می‌رسانند. همه‌ی اين امور به وقوع پيوست، اما مردی از رجال دين خروج نکرد؛ و گفتند ما را چه‌کار با جزئيات!!! سبحان‌الله آن‌ها همان مقوله‌ای را تکرار کردند که اهل کوفه در مورد حسين (ع) گفتند، آن هنگام که پرسيده شد: چرا يزيد امام (ع) را کُشت؟ جامعه گفت: ما را چه‌کار به کار سلاطين!!!. مثال ديگری برای خواننده می‌زنم: امروزه مردم شاهد نزول عذاب الهی بر سر اُمت‌ها و به‌طور عموم بر زمين است، از فاجعه‌ی سونامی تا طوفان‌های کاترينا و ريتا، يخ‌بندان جنوب شرق آسيا و زلزله‌های پاکستان و يخ‌بندان اروپا و خودروهای بمب‌گذاری‌شده در هر سوی عالم، و هرگز محدود به سر منشأش (عراق) نبوده و فاجعه‌ی آتش‌فشان‌ها و... و انواع ديگری از عذاب‌ها و اخیراً شيوع وبا که امکان توقفش وجود ندارد و آن بيماری آنفولانزای مرغی است. به‌راستی‌که آن‌ها عذاب‌های الهی است برای تهديد اين اُمت‌ها، لذا نمی‌توان از انتقال اين پرندگان جلوگيری کرد، يا سرايت بيماری ايدز از طريق گرفتن خون از دولت‌های بيگانه که نيروهای اشغالگر بارها و بارها بدان ممارست داشته، يا انتشار بيماری (ميکروبی) در محصولات پاک‌کننده، همچون صابون يا انتشار تيغه‌ها و براده‌هایی از آهن در طعام‌ همچون چای و آرد؛ و اين‌که آن شيعی يا ديگر مدعی که در خيابان راه می‌رود نمی‌داند چه زمان با تير سلاح وهابیت کشته می‌شود يا در يک خودروی بمب‌گذاری‌شده. و ديگر بلاهایی که در حقيقت رسالتی از جانب خداست تا آن‌ها را متوجه عذاب و عِقاب کند و از گناهانتان توبه کنيد و به اوليايتان رجوع کنيد. اگر در چنين مواردی با انسان گفتگو کنيد، آثار اقرار و پذيرش را در چهره‌اش می‌بينی و با تأييد پاسخت را می‌دهد و می‌گويد: راست گفتی که اين عذاب الهی است، وگرنه چرا از آنچه به‌عنوان ويرانی کامل شهر ياد می‌کنی از آن چيزی باقی نمانده جز بیت‌الله (الجامع) در اندونزی و ترکيه؟ در صورتی که به او بگویی: ﴿مَّنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا﴾، (هر كس به راه آمده تنها به سود خود به راه آمده و هر كس بيراهه رفته تنها به زيان خود به بيراهه رفته است و هيچ بردارنده‏اى بار گناه ديگرى را بر نمى‏دارد و ما تا پيامبرى برنينگيزيم به عذاب نمى‏پردازيم).([67]) خداوند متعال در اين آيه‌ی کريمه و غيرش اقرار می‌کند که عذابی واقع نخواهد شد مگر بعد از ارسال فرستاده‌‌ای هشداردهنده که آنان را هشدار می‌دهد در خصوص اين‌که ﴿وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى﴾، (و هيچ بردارنده‏اى بار گناه ديگرى را بر نمى‏دارد). پس اين فرستاده‌ای که برای تمام جهان آمده و آن را مورد خطاب قرار داده کجاست؟!! و هيچ مصداق خارجی برای اين ارسال وجود ندارد، جز سيد احمد الحسن (ع). و بعد از اين‌که دانستيم، سيرت اين اُمت بر سيرت اُمت‌های ديگر نيز منطبق بوده، می‌پرسيم شبيه و نظير يحيی (ع) در زمينه‌سازی برای قضيه‌ی عيسی بن مريم (ع) کجاست؟!! در حقيقت، سيد محمد صدر رحمه الله، شبيه يحيی (ع) است، او زمينه‌ساز اصلی برای وصی و فرستاده‌ی آل محمد (ع) و يمانی موعودشان سيد احمد الحسن (ع) شبيه عيسی بن مريم (ع) است. و در پايان می‌گويم: ای خواننده اين سطور، با حق باش و پادشاهی کن؛ آل محمد (ع) را ترک مکن و تمثیل‌گر فرموده‌ی آل محمد (ع) باش و با ايشان سير کرده و تابع راهشان باش و نفس خود را نجات ده، سپس به بعد از آن، به حال کسی بنگر که بتوانی او را بيدار کنی تا آلت دست ابليس ملعون نگردد؛ پس نخستين چيز، بيداری نفس است، زيرا صاحب اقرار بدان هستی؛ و اما در مورد ديگران نصيحت را در پيش گير و خداوند هدايت‌گر است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ عَلَيْكُمْ أَنفُسَكُمْ لاَ يَضُرُّكُم مَّن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ إِلَى اللّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾، (اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد به خودتان بپردازيد هرگاه شما هدايت‏يافتيد آن‌کس كه گمراه شده است به شما زيانى نمى‏رساند بازگشت همه شما به‌سوی خداست پس شما را از آنچه انجام مى‏داديد آگاه خواهد كرد).([68]) پس نفس خود را مخلص بدار و برای خدايت تلاش کن و الحمدالله وحده وحده‌وحده، که وعده داده و بنده‌اش را ياری کرده و احزاب را به تنهائی شکست داده و حمد و سپاس از آن اوست و ملک و حکومت برای اوست، زنده می‌کند و می‌ميراند و می‌ميراند و زنده می‌کند، اوست زنده‌ای که نمی‌ميرد و خير به دست اوست و بر همه‌چیز تواناست. *** -

بحث اول

نام‌گذاری

تفکر اسلامی که آل محمد (ع)، مطرح کردند برای ما بيان کرد که تمام عالم عبارت‌اند از يک حلقه‌ی سلسله‌وار که برخی، برخی ديگر را تکميل می‌کند؛ برخلاف نظر کسی‌که گفته به‌طور تصادف يا اتفاق به وجود آمده است؛ پس تصادف و اتفاق در کلام آل محمد (ع) جايگاهی ندارد؛ در همين‌جا به ضرورت ايجاد ارتباط بين اشياء و مسمّاهای آن پی می‌بريم و اين ارتباط ظاهر بسيار واضح نداشته اما نزد اصحاب اين آيه، روشن و واضح است: ﴿إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَاتٍ لِّلْمُتَوَسِّمِينَ﴾، (به‌یقین در اين [كيفر] براى هوشياران عبرت‌هاست).([69]) و در اين مجال، به فرموده‌ی سيد احمد الحسن (ع) در کتاب اسرار امام مهدی (ع) (متشابهات)، توجه می‌کنيم که فرمودند: (همانا يونس (ع) درحالی‌که طفل صغيری بود، وفات کرد و نبی خدا ايليا (الياس)، به اذن الهی او را حيات بخشيد، ايليا (ع) نبی خدا، دست بر طفل مُرده کشيد و هنگامی‌که گرمای جسم نبی خدا ايليا (ع) به جسم نبی خدا يونس (ع) منتقل شد و در حالی‌که طفل صغير مُرده بوده، به خداوند توسل کرد و خداوند او را زندگی دوباره بخشيد و در اين رويداد، (نشانه‌ای برای هوشياران است). بعد از آن برای يونس (ع) چه اتفاقی افتاد؟! يونس در شکم ماهی مُرد و علی (ع) (ايليا) او را حيات دوباره بخشيد بعد از اين‌که حرارت علم علی (ع) بدو رسيد و حق علی (ع) را شناخت).([70]) لذا نام پيامبر خدا يحيی (ع) برای سير بر راه جديدی آمده که اين پيامبر عظیم‌الشأن در آن قدم گذارد؛ و خداوند فرمود: ﴿يَا زَكَرِيَّا إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَامٍ اسْمُهُ يَحْيَى لَمْ نَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِيًّا﴾، (اى زكريا ما تو را به پسرى كه نامش يحيى است مژده مى‏دهيم كه قبلاً همنامى براى او قرار نداده‏ايم).([71]) و اگر بپرسيم که علّت اين

نام‌گذاری

چه بوده؟ و امتياز اين پيامبر عظیم‌الشأن که به سبب

نام‌گذاری

جديد بدان منفرد گشته و پيش از اين هرگز وجود نداشته چيست؟ پاسخ: کلمه‌ی يحيی برگرفته از فعل و مصدر حيات است و از اسم بر وزن فعلش، اسم يحيی مطابق با فعل (يحيی) شکل می‌گيرد و يحيی، به سبب علم و آگاهی خداوند به فعل اين پيامبر عظيم در زمينه‌سازی کلمه‌ی الهی عيسی بن مريم (ع)، يحيی ناميده شد؛ لذا خداوند متعال اين نام را برای او برگزيد و مُنشق و جدا کرد تا راهی جديد در هدايتی باشد که اين پيامبر بر آن سير خواهد يافت و خداوند اين راه و زمينه‌سازی و در حقيقت فدایی شدن برای عيسی بن مريم (ع) را در احدی غير از يحيی قرار نداد. اين برای کسی است که طالب نيل به ساحت قدسی الهی بوده و اما کسی که کفر بورزد پاسخش از جانب خداوند همواره همين بوده: ﴿فَيُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذَابَ الْأَكْبَرَ﴾، (كه خدا او را به آن عذاب بزرگ‌تر عذاب كند).([72]) و ان شاء الله از باب ولادت مرتبط با اين امر خواهد آمد... با ما همراه باشيد. خداوند متعال، او را به اين نام مختص گردانده و هرگز خواهان تمايزش تنها در اسم نبوده بلکه اسم به‌خصوصيتی از ذات مقدس اشاره داشته است. پس يحيی (ع)، برای درخشش خداوند در ساعير زمينه‌سازی کرد، همان‌طور که در دعای سمات آمده (و درخششت در ساعير)، يعنی برای ظهور عيسی بن مريم (ع)، طلوع الهی و کلمة الله زمينه‌سازی کرد و خداوند يحيی (ع) را با اين کرامت مختص گرداند و هرگز اين زمينه‌سازی را برای غيرش قرار نداد: ﴿لَمْ نَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِيًّا﴾، (قبلاً همنامى براى او قرار نداده‏ايم). در حقيقت،

نام‌گذاری

عبارت‌اند از: وجود نام در (صفحه‌ی حيات)، ([73])لذا مقصود خداوند متعال، از نام، نامِ مشهور مادی نيست هرچند که واقعیتی ملموس در حيات مادی داشته باشد، اما خداوند چنين اراده کرده همان‌طور که پيش از اين حکمتش عميق بوده است؛ پس زندگی يحيی (ع) يا وجودش (يعنی ظهور نامش)، در قضيه و دعوت الله

خلاصه

شد و برای زمينه‌سازی در اعتلای کلمة الله صرف شد. پس نام مذکور در آيه، دالِ بر زمينه‌ساز و بشارت‌دهنده به خروج عيسی بن مريم (ع) می‌باشد و يحيی (ع) همان کسی ‌بود که خداوند او را بدين بشارت از باقی خلق اختصاص داد.

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

از آنچه تقديم شد، به ارتباط روحی و غير ظاهر در اغلبِ اوقاتِ اين نام پی برديم و اگر به‌

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

انتقال يابيم، مصداق فرموده‌ی خداوند: ﴿لَمْ نَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِيًّا﴾، (قبلاً همنامى براى او قرار نداده‏ايم) را در وجود سيد محمد صدر رحمه الله خواهيم يافت. و اگر اين تشابه را در انفراد

نام‌گذاری

بين سيد صدر رحمه الله و يحيی نبی (ع) لمس کنيم، وجه تشابه را در بشارت به ظهورِ قضيه‌یِ الهی درخواهیم يافت. يحيی به ظهور عيسی (ع) بشارت داد و برای آن زمينه‌سازی کرد و سيد صدر رحمه الله نيز به ظهور وصی و فرستاده‌ی امام مهدی (ع)، سيد احمد الحسن (ع) بشارت داد و زمينه‌سازی کرد. 1- خط‌مشیی که سيد محمد صدر رحمه الله از اوايل خروجش بر آن سير يافت، همانا دعوت به‌سوی امام مهدی (ع) بود و تاريخ شيعه که به هزار و چهارصد و اندی سال امتداد يافته (حتی ظهور محمد صدر رحمه الله)، هرگز شاهد اهتمام به قضيه‌ی امام مهدی (ع) نبوده‌ايم، لذا تلاش سيد محمد صدر رحمه الله در موسوعه‌اش (موسوعه‌ی امام مهدی (ع))، متجلی گرديد تا جایی ‌که به بحث و پاسخ‌گویی به جزئيات برآمد و اين گفته‌ی علما از اتباع مذهب جعفری است که گويند: (اين موسوعه، بی‌نظير است و هيچ مشابهی ندارد). سيد صدر رحمه الله در

مقدمه

‌ی اين موسوعه گويد: (و به اين

خلاصه

از افکار و انديشه، بسنده خواهم کرد و وسعت‌بخشی در آن و جزئيات مرتبط به اين کتاب باارزشی که در مقابل ماست را ترک می‌کنم، همانا در بين دستانم موسوعه‌ی بسيار متجلی در مورد امام مهدی (ع) است که يکی از فرزندان و شاگردان عزيز ما، علامه محقق سيد محمد صدر رحمه الله، آن را نگاشته و آن موسوعه‌ای است که در تاريخ تصنيف شيعی پيرامون مسائل خاص امام مهدی منتظر (ع) بی‌سابقه و بی‌نظير بوده و من احساس خوشبختی می‌کنم و احساس می‌کنم که اين موسوعه تمام کاستی‌ها را برطرف کرده است).([74]) این‌چنین محمد صدر رحمه الله در اين

نام‌گذاری

نيز سبقت داشت و هرگز نظيری در زمينه‌سازی نداشت و اين گفته‌ی آنان است و بدين ترتيب فرموده‌ی خداوند متعال منطبق می‌گردد: ﴿لَمْ نَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِيًّا﴾، (قبلاً همنامى براى او قرار نداده‏ايم). 2- اهل‌بیت (ع) حقيقتی را بيان کردند که انسان بايد با توجه به فزونی احاديث روايت شده بدان توجه و التفات کند و آن، علمای آخرالزمان به‌خصوص علمای مذهب جعفری است که شرورترين خلق خدا هستند چراکه آنان بنی‌اسرائيل([75]) را در زمان ظهور به‌سوی هاويه‌ی دوزخ سوق می‌دهند و شيعه نزديک‌ترين مردم در ايمان به امام مهدی (ع) در هنگام ظهور هستند لذا اگر مردم به ايشان ايمان آورند، علمای بی‌عمل اولين کسانی هستند که به سبب اين ايمان مردم، پُست و مقام دينی و دنيوی خود را از دست می‌دهند و در نتيجه، علمایِ بی‌عملِ شيعه اولين دشمنان امام مهدی (ع) می‌شوند و به ايشان می‌گويند: برگرد ای پسر فاطمه، نيازی به تو نداريم، يا از همان راهی که آمدی بازگرد ما به پسر فاطمه نيازی نداريم.([76]) و قرآن را بر ايشان تأويل و تفسير می‌کنند و احاديث در اين خصوص بسيارند.([77]) لذا از وجود حدّ فاصل بين حق و باطل می‌گوییم، يعنی وجود مردی که پرچم حق را بر افرازد، هرچند که صاحبش معصوم مطلق نباشد و مردم را به‌سوی امام مهدی (ع) دعوت نمايد، قبل از انطباق فرموده‌ی ايشان (ع) در احاديث قبلی که شامل حال بسياری از فقها بلکه احاديث قبلی آنان را شرورترين خلق خدا ناميده‌اند، لازم و ضروری است. و این‌چنین واضح می‌شود که سيد صدر رحمه الله مصداق آيه‌ی قرآنی ﴿لَمْ نَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِيًّا﴾، (قبلاً هم‌نامى براى او قرار نداده‏ايم) از غير خود بوده است و قبل از سيد صدر رحمه الله هيچ زمينه‌سازی برای قضيه‌ی امام مهدی و سيد احمد الحسن (ع) توسط احدی صورت نگرفته بود و بر اين اساس، سيد صدر رحمه الله فاتح اين دروازه از غيرش بود و الحمدلله وحده. ***

-مبحث دوم

ولادت:

در آن ولادت، سِرّی از اسرار الهی بود، مادرش پيرزن فرتوت و عقيم بيش نبود که تا پيش از آن هرگز سرور و شادمانی مادر شدن، برايش رقم نخورده و پدرش پيرمردی بيش از نود ساله بود؛ و والدينی که به اين مرحله‌ی سنّی رسيده و بعد از پايان امر-به‌خصوص در مورد مادر که خداوند او را به اصلاح توصيف کرد مبنی بر اين‌که نعمت الهی بر زکريا بود- ﴿وَأَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ﴾، (و همسرش را براى او شايسته [و آماده حمل] كرديم).([78]) و آن منّت بزرگ الهی و خوشبختی و سعادت انسان بوده همان‌گونه اهل‌بیت (ع) از آن چنين تعبير می‌کنند. پس خداوند، زکريا (ع) را به مولودی صاحب خير و صلاح در جامعه‌ی فاسد و منحرف در عقايد، بشارت داد: ﴿يَا زَكَرِيَّا إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَامٍ اسْمُهُ يَحْيَى لَمْ نَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِيًّا﴾، (اى زكريا ما تو را به پسرى كه نامش يحيى است مژده مى‏دهيم كه قبلاً همنامى براى او قرار نداده‏ايم).([79]) و علی‌رغم اين‌که زکريا (ع) خداوند را خواند تا بدو فرزندی عطا کند: ﴿وَزَكَرِيَّا إِذْ نَادَى رَبَّهُ رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا وَأَنتَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ﴾، (و زكريا را [ياد كن] هنگامی‌که پروردگار خود را خواند پروردگارا مرا تنها مگذار و تو بهترين ارث برندگانى).([80]) آيه به‌وضوح بيان می‌کند که زکريا (ع) علی‌رغم تسليمش در برابر امر خداوند عالميان، طالب بود و با آگاهی به اين‌که قوم گمان کردند که دعای او به سبب برخی رويگردانی و اعتراض از خدا، مستجاب نشده است، ولو به کلمات ساده که مسبب گناه و معاصی می‌شود. خداوند فرمود: ﴿قَالَ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلَامٌ وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِرًا وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْكِبَرِ عِتِيًّا﴾، (گفت پروردگارا چگونه مرا پسرى خواهد بود و حال آنكه زنم نازاست و من از سالخوردگى ناتوان شده‏ام).([81]) در حقيقت، زکريا از آنچه قوم بدو نسبت می‌دادند، پاک و منزه بود و اهل‌بیت (ع) اين امر را آشکار کردند که زکريا (ع) در هراس الهی بود که مبادا اين کلام از القای شيطان باشد نه خداوند متعال، چراکه شيطان می‌تواند در برخی کلمات و در انتهای برخی امور تداخل يابد و اين امر در حديث شريف موجود است و سيد احمد الحسن (ع) اين مفهوم را در برخی کلامش به انصار توضيح دادند. امام صادق (ع) فرمودند: (حضرت زکريا (ع) خدای خود را خواند و فرمود: بار الهی به من از نزد خود ولدی ببخش تا وارث من و وارثی از آل يعقوب (ع) باشد، پس خداوند او را به يحيی (ع) بشارت داد و ندانست که آيا آن از وحی از سوی خداوند بود يا از شيطان؛ پس گفت چگونه مرا فرزندی باشد؟ برای من نشانه‌ای قرار ده، پس خاموش شد و دانست که آن وحی از جانب خداوند است).([82]) در حقيقت اين امر موافق قرآن است، چرا که ايشان اهل کتاب هستند و خداوند فرمود: ﴿فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَوَهَبْنَا لَهُ يَحْيَى وَأَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ كَانُوا يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَيَدْعُونَنَا رَغَبًا وَرَهَبًا وَكَانُوا لَنَا خَاشِعِينَ﴾، (پس [دعاى] او را اجابت نموديم و يحيى را بدو بخشيديم و همسرش را براى او شايسته [و آماده حمل] كرديم زيرا آنان در كارهاى نيك شتاب مى‏نمودند و ما را از روى رغبت و بيم مى‏خواندند و در برابر ما فروتن بودند).([83]) نخستين توضيح از اهل‌بیت (ع) و تفصيل قول در مورد اين آيه و ساير آيات در باب زمينه‌سازی آمده است، که قبل از امام مهدی (ع) خروج می‌کند و با کتاب خدا بر آنان محتج شده و حق اهل‌بیت (ع) را از خلال کتاب خدا و تفسيرش مطالبه می‌کند؛ و مقصودم سرور و مولايم سيد احمد الحسن (ع) وصی و فرستاده‌ی امام مهدی (ع) می‌باشد که در کتاب متشابهات در شرح آيه کريمه‌ی قرآن: ﴿فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا وَكَفَّلَهَا زَكَرِيَّا كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِندَهَا رِزْقًا قَالَ يَا مَرْيَمُ أَنَّى لَكِ هَذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ إنَّ اللّهَ يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ﴾، (پس پروردگارش وى [=مريم] را با حسن قبول پذيرا شد و او را نيكو بار آورد و زكريا را سرپرست وى قرار داد. زكريا هر بار كه در محراب بر او وارد مى‏شد نزد او [نوعى] خوراكى مى‏يافت [مى] گفت اى مريم اين از كجا براى تو [آمده است او در پاسخ مى] گفت اين از جانب خداست كه خدا به هر كس بخواهد بی‌شمار روزى مى‏دهد).([84]) سيد احمد الحسن (ع) فرمودند: بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين،‌ اللهم صل علی محمد و آل محمد الأئمة والمهديين و سلم تسليما (نزد او روزی يافت): يعنی نزد او علم، حکمت و معرفت يافت. محراب و نماز (معراج مؤمن و فيض الهي براي) اوست. و جای رزق دنيوی و هم‌چنين غذا خوردن، در محراب عبادت و نماز نيست؛ زيرا انسان در حين ايستادن در محراب برای اقامه نماز غذا نمی‌خورد. هرچند رزق و روزی دنيوی بر مريم (ع) نازل می‌شد، اما مراد و مقصود از اين آيه (روزی حقيقی) همانا علم، حکمت و معرفت است. به همين دليل ﴿هُنَالِكَ دَعَا زَكَرِيَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ﴾، (آنجا زکريا خداي خود را خواند و گفت: پروردگارا از نزد خود به من نسلی پاک ببخش که تو شنوای دعا هستی). ([85]) اين دعای حضرت چند علت داشت از جمله (من از بزرگان و وارثانم بيم دارم و همسرم نازاست پس از نزد خود ولی و ياری به من ببخش).([86]) (بزرگان): همان علمای بنی‌اسرائيل هستند که از آن‌ها در مورد عيسی (ع) هراس داشت؛ زيرا به امر عيسی (ع) دانا بود؛ و زکريا (ع) بر مريم (ع) حجت بود؛ و زکريا (ع) نسلی پاک طلب کرد تا حامل و وارث حقيقت آل يعقوب (ع) که همان حکمت و نبوت و ياری ولی خدا عيسی (ع) است، باشد و خداوند به او يحيی (ع) را عطا کرد. زکريا (ع) کفالت و نگهبانی مريم (ع) را به خاطر شأن و منزلتش بر عهده گرفت. زيرا خداوند کفالت شأن او را به زکريا (ع) داده بود و مهم‌ترين و والاترين شأن او در مادر عيسی (ع) بودن بود؛ پيامبری از پيامبران اولوالعزم که مصلح دين الهی بود، همان‌طور که تولد يحيی (ع) نتيجه‌ی اجابت دعای زکريا (ع)، از مهم‌ترين اجابت‌ها و دعاهای زکريا (ع) بود و به همين دليل يحيی (ع)، ناصر و ياوری برای عيسی (ع) گشت: ﴿فَنَادَتْهُ الْمَلائِكَةُ وَهُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي فِي الْمِحْرَابِ أَنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيَى مُصَدِّقاً بِكَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَسَيِّداً وَحَصُوراً وَنَبِيّاً مِنَ الصَّالِحِينَ﴾، (پس درحالی‌که وى ايستاده در محراب دعا مى‌كرد فرشتگان او را ندا در دادند كه خداوند تو را به يحيى كه تصدیق‌کننده كلمة‌الله و بزرگوار و خويشتن‌دار و پيامبرى از شايستگان است مژده مى‌دهد). ([87]) و مصدق يحيی (ع) و کلمه‌ی پروردگار و سرور حصور (تارک دنيا)، عيسی (ع) می‌باشد. او پيامبری از پیامبران اولوالعزم و پادشاه بنی‌اسرائيل و حصور به دليل عدم نزديکی او با زنان و دنياست؛ و اکنون به دعای زکريا (ع) درحالی‌که طالب فرزند بود توجه کنيد: ﴿وَإِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِيَ مِنْ وَرَائي وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِراً فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيّاً * يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيّاً﴾، ([88]) (من از بزرگان بر نسلم بيمناکم و همسرم نازاست پس از نزد خود ولی و ياری به من ببخش تا وارث من و آل يعقوب باشد خدايا او را از راضی شدگان قرار ده). 1- (من از بزرگان بر نسلم بيمناکم): يعنی از علمای بنی‌اسرائيل بر عيسی (ع)، همان سرور و پادشاه بنی‌اسرائيل و کلمه‌ی خدا بيمناکم. پس زکريا (ع) در اینجا از پروردگار طلب کرد که به او فرزندی ببخشد تا کفالت امر مريم (ع) بعد از مرگش را بر عهده گيرد؛ و او گفت من پير شده‌ام و عمرم رو به پايان است و موهايم سپيد گشته؛ پس انتظار می‌رود که در هنگام بعثت عيسی (ع) درخواهد گذشت و با درخواست و طلب فرزندی چون يحيی (ع)، خواست خدمت خود را به‌طور کامل نسبت به مريم (ع) انجام داده باشد. 2- (تا وارث من و آل يعقوب باشد): که همان ياور بودن برای حضرت عيسی (ع) است. عيسی (ع) قائم آل يعقوب (ع) بود، پس ياری يحيی (ع) به عيسی (ع) به نيابت از زکريا (ع) و کفالت يحيی (ع) از عيسی (ع) به نيابت از آل يعقوب (ع)، صالحان از انبياء و اولياء و مرسلين (ع) است. 3- (خدايا او را از راضی شدگان قرار ده): يعنی او را در بلا و امتحان راضی قرار ده و قرار دادن خود در معرض مرگ فقط برای ياری عيسی (ع) باشد؛ و يحيی (ع) توجه شاگردان و مردم را به ياری عيسی (ع) قبل از بعثتش جلب می‌کرد و در آغاز بعثتِ عيسی (ع) کشته شد و به شهادت رسيد؛ پس زکريا: ﴿قَالَ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلامٌ وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِراً وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْكِبَرِ عِتِيّاً﴾، (فرمود پروردگارا ممکن است برای من فرزندی باشد درحالی‌که همسرم نازاست و من به پيری و فرسودگی رسيده‌ام).([89]) اگر فضل و بخشش تو نباشد برای من فرزندی نخواهد بود... ﴿قَالَ كَذَلِكَ﴾، (فرمود این‌چنین است) ([90])، يعنی فضل و بخشش پروردگار بر توست. و مريم(ع) فرمود: ﴿قَالَتْ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي وَلَدٌ وَلَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ قَالَ كَذَلِكِ اللَّهُ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ إِذَا قَضَى أَمْراً فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ﴾، (پروردگارا چگونه مرا فرزندی است درحالی‌که هيچ بشری مرا لمس نکرده؛ گفت: این‌چنین خداوند هر که را می‌خواهد می‌آفريند هنگامی‌که کار به پايان آيد می‌گويد باش پس می‌شود).([91]) ﴿قَالَتْ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي وَلَدٌ﴾، (گفت: پروردگارا چگونه مرا فرزندي است): يعني اگر فضل و بخشش تو نباشد فرزندی برای من نيست ﴿… قَالَ كَذَلِكِ …﴾، (... گفت این‌چنین است) يعنی اين فضل خدا بر توست. ﴿وَيُعَلِّمُهُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالْأِنْجِيلَ﴾، (به او کتاب و حکمت و تورات و انجيل می‌آموزد) ([92]) و اين همان فضل و رزق است. ﴿كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً قَالَ يَا مَرْيَمُ أَنَّى لَكِ هَذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ﴾، (هر زمان که زکريا در محراب بر او وارد می‌شد نزد او رزقی می‌يافت. گفت: ای مريم اين را از کجا آورده‌ای؟ گفت: اين از نزد پروردگار است همانا خداوند بر هر‌کس که می‌خواهد بدون حساب روزی می‌دهد) ([93]) بنابراين فضل خداوند بدون حساب است؛ و حمد و سپاس از آنِ پروردگار است).([94]) و با اين تفضل و کَرَم سيد احمد الحسن (ع)، دربی جديد برای ورود به داستان زکريای نبی (ع) و اسرار مناجاتش با خدا در طلب فرزند، به روی ما گشوده می‌شود، فرزندی که نماينده‌ی پدر خواهد بود و تجلی نصرت و ياری زکريا (ع) در کلمة الله (عيسی بن مريم) خواهد شد، لذا زکريا (ع) هرگز طالب فرزند جهت برآوردن حاجات و نيازهای خود يا ارضای فطرت انسانی که همان ديدن فرزندان است - همان‌طور که برخی‌ چنين تصور می‌کنند- نبوده بلکه همان‌طور که از کلام سيد (ع) نمايان بود، خواهان نصرت و ياری اوليای الهی در زمانش و مواسات و دلجویی از اوليای الهی به‌واسطه‌ او و بعد از شهادت همين فرزند بود. همان‌طور که در پاسخ امام قائم (ع) آمده است. سعد بن عبد الله در مورد حروف مقطعه در کتاب پرسيد: (قلت: فأخبرني يا ابن رسول‌الله عن تأويل " كهيعص" قال: هذه الحروف من أنباء الغيب، أطلع الله عليها عبده زكريا، ثم قصها على محمد صلى الله عليه وآله وذلك أن زكريا سأل ربه أن يعلمه أسماء الخمسة فأهبط عليه جبرئيل فعلمه إياها، فكان زكريا إذا ذكر محمدا وعليا وفاطمة والحسن والحسين سري عنه همه، وانجلى كربه، وإذا ذكر الحسين خنقته العبرة، ووقعت عليه البهرة، فقال ذات يوم: يا إلهي ما بالي إذا ذكرت أربعا منهم تسليت بأسمائهم من همومي، وإذا ذكرت الحسين تدمع عيني وتثور زفرتي؟ فأنبأه الله تعالى عن قصته، وقال: " كهيعص" " فالكاف" اسم كربلا؛ و " الهاء" هلاك العترة؛ و " الياء " يزيد، وهو ظالم الحسين عليه السلام؛ و " العين " عطشه؛ و " الصاد " صبره. فلما سمع ذلك زكريا لم يفارق مسجده ثلاثة أيام ومنع فيها الناس من الدخول عليه، وأقبل على البكاء والنحيب وكات ندبته " إلهي أتفجع خير خلقك بولده إلهي أتنزل بلوى هذه الرزية بفنائه، إلهي أتلبس عليا وفاطمة ثياب هذه المصيبة، إلهي أتحل كربة هذه الفجيعة بساحتهما "؟! ثم كان يقول: " اللهم ارزقني ولدا تقر به عيني على الكبر، واجعله وارثا وصيا، واجعل محلة مني محل الحسين، فإذا رزقتنيه فافتني بحبه، ثم فجعني به كما تفجع محمدا حبيبك بولده " فرزقه الله يحيى وفجعه به. وكان حمل يحيى ستة أشهر وحمل الحسين (ع) كذلك وله قصة طويلة)، (عرض كردم: اى فرزند رسول خدا مرا از تفسير (كهيعص) آگاه ساز، فرمود: اين حروف از خبرها و اسرار غيبى است كه خداوند بنده‌ی خويش زكريا (ع) را بر آن‌ها آگاه ساخت، و سپس سرگذشت آن‌ها را به محمد (ص) بيان داشت، و آن اين بود كه زكريا (ع) از پروردگار خود خواست كه نام پنج‌تن را بدو بياموزد، جبرئيل (ع) بر او نازل شد و آن‌ها را بدو آموخت. زكريا، هرگاه محمد (ص) و علی و فاطمه و حسن و حسين (ع) را ياد می‌کرد، شادمان، و ناراحتی و غم و اندوه او برطرف می‌شد و زمانی‌که از امام حسين (ع) ياد مى‎كرد چشمانش پر از اشک مى‌شد و اشکش جارى مى‌گشت. روزى فرمود: خداوندا، مرا چه مى‌شود هرگاه چهار تن آن‌ها را ياد می‌کنم، با نام آن‌ها تسلى خاطر پيدا می‌کنم و ناراحتی‌هایم برطرف مى‌شود، و زمانی‌که حسين (ع) را ياد مى‎كنم، اشكم جارى و غم و اندوهم افزون مى‌شود خداوند او را در جريان سرگذشت [حسين (ع)] قرار داد و فرمود: "كهيعص "، "كاف" اشاره به نام كربلا و " هاء " هلاك شدن عترت (ع) و "ياء" يزيد هم او كه حسين (ع) را به شهادت رساند و "عين" عطش و تشنگی آن حضرت و "صاد" صبر آن بزرگوار است. هنگامی‌كه زكريا (ع) اين مطلب را شنيد، سه روز به مسجد خود نرفت، و مردم را از ورود به آن منع نمود، و به گريه و زاری پرداخت و در دعايش عرضه می‌داشت، بار خدايا، آيا بهترين آفریده‌ات نسبت به فرزندش چنين فاجعه‌ی دردناكى را می‌بیند؟ خداوندا آيا اين مصيبت در خانه‌ی او به وجود مى‎آيد؟ معبودا، آيا على (ع) و فاطمه (ع) در اين مصيبت لباس عزا به تن مى‌كنند؟ خداوندا آيا غم و اندوه اين مصيبت جانكاه را بر اين دو قرار مى‌دهى؟! و سپس عرضه داشت: خدايا، در سن پيرى فرزندى به من عنايت كن و چشم مرا به ولادتش روشن گردان و او را وارث و وصى من قرار ده، جايگاه او را نسبت به من مانند جايگاه حسين (ع) قرار ده، اگر او را روزى من گرداندى، مرا علاقه‌مند و شیفته‌ی محبت او گردان، و آنگاه مرا به مصيبت جانكاه و دردناک او دچار ساز، همان‌گونه كه محمد (ص) حبيب خودت را نسبت به فرزندش این‌چنین قرار دادى، از اين رو خداوند، يحيى (ع) را به او عنايت فرمود، و مدت بارداری مادر يحيى مانند حسين (ع) شش ماه بود و آن حضرت داراى سرگذشتى طولانى است).([95]) و تا به اینجا، سر و راز اين ولادت مبارک برای ما کشف شد.

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

اگر به‌جانب ديگر اين بحث منتقل شويم، مقصودم ولادت سيد محمد صدر رحمه الله است، در خواهيم يافت که برای پيرمردی سال‌خورده و مو سپيد فرزندی زاده می‌شود که پيش از اين طفلی روزی او نبوده و مادری نازا که بيش از بيست سال بود منتظر قدوم فرزندی بود و هرگز نيامد تا اين‌که خداوند برای آنان مقدر ساخت که خانه‌ و مزار پيامبر کريمش را زيارت کنند و واجب خدا را ادا کنند، پس در آن هنگام دعا کردند که خداوند فرزندی به آنها عنايت کند. (... پدر و مادرش هيچ فرزندی نداشتند و هنگامی‌که به حج و زيارت قبر پيامبر (ص) رفتند، رسول‌الله (ص) را واسطه‌ قرار دادند تا خداوند به آنان فرزندی عطا کند و خداوند دعای اين والدين را مستجاب کرد...).([96]) و اين کرامتی از جانب خداوند به آنان بود که مقرون به کرامت ديگر شد و آن ولادت اين مولود مبارک در روز ولادت رسول‌الله (ص) و امام صادق (ع) بود. لذا تساوی و تشابه سيد محمد صدر (ع) و يحيای نبی (ع) از اين جهت شد و هم‌چنين هر دوی ايشان صاحب والدين عقيم بودند که هرگز ولادت مولودی برای ايشان رقم نخورده بود مگر به‌طور معجزه‌آسا و هر دو به سبب استجابت دعا، به دنيا آمدند و عامل ولادت هر دو، نصيب و بهره ای در نصرت و ياری امام زمان خويش و زمينه‌سازی برای اوست. پس يحيی برای آمدن عيسی بن مريم (ع) زمينه‌سازی کرد و سيد محمد صدر رحمه الله به قدوم و آمدن مهدی اول از مهديين دوازده‌گانه، اوصيای امام محمد بن حسن عسکری (ع)، بشارت داده و زمينه‌سازی کرد و زمینه‌سازی‌اش برای امام مهدی (ع) از خلال بشارت به آمدن سيد احمد الحسن (ع) تحقق يافت و اين بشارت از خلال کلام سيد صدر رحمه الله در مباحث بعدی ان شاء الله آشکار خواهد شد. ***

-مبحث سوم

زمينه‌سازی برای ظهور عيسی (ع) و پيشگوئی حرکت و انقلابی در آينده

مسئوليتی که حضرت يحيی (ع) بر عهده داشت، زمينه‌سازی برای حرکت عيسی (ع) بود، همان دليلی که اين پيامبر عظیم‌الشأن به خاطرش پيش از عيسی (ع) مبعوث شد و به قوم خود فرمود: يک مصلح غيبی به‌سوی شما خواهد آمد که هر کس بدو ايمان آورد، نجات يافته است. و طبيعتاً می‌بينيم که عيسی بن مريم (ع) به نبی‌ خدا يحيی (ع) به چشم ايليا می‌نگرد به اعتبار اين‌که حرکتش يک حرکت زمينه‌ساز بوده و مردم را به‌جانب حق و باطل آگاه می‌کند و در ميان‌شان تکلم می‌کند تا در نفس‌شان نوعی بيداری نسبت به روزهای آينده شکل گيرد. حال کسی که در استقبال از زمينه‌سازیِ قضيه‌ای خطا کند، مانند حال کسی که در استقبال از اصل قضيه خطا کند، نبوده است. همانا کسانی که در حق نبی خدا يحيی (ع) اشتباه کردند، واجب بود و انتظار می‌رفت که در هنگام بعث عيسی (ع) خطا و اشتباه خود را اصلاح کنند به اعتبار اين‌که ديگر حقيقت کشف شده و شبهه آشکار گشته و نيرنگش واضح گرديده است. به‌درستی که فتنه‌ها اول‌بار انسان را می‌برند اما چه سريع بُطلانش کشف می‌گردد و اين علی‌بن‌ابی‌طالب (ع) است که اين حقيقت را در کلام قصار خويش روشن می‌سازد و می‌فرمايد: (إن الفتن إذا أقبلت شبهت، وإذا أدبرت نبهت، ينکرن مقبلات ويعرفن مدبرات...)، (به‌راستی آنگاه که فتنه‌ها روی آورند، شبهه افکنند و باطل از حق دانسته نمی‌شود و هنگامی‌که می‌گذرد حقيقت آشکار و شناخته شود).([97]) پس برحسب کلام امیرالمؤمنین (ع) و سيرت متعارف نزد مردم و آنچه در اولين لحظه از فتنه‌ها و شبهات متبادر می‌شود، شبهه به سبب شباهتش به حق، شبهه ناميده شد و در خطبه‌ای فرمودند: (وَإِنَّمَا سُمِّيتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لِاَنَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَّ فَأَمَّا أَوْلِياءُ اللهِ فَضِياؤُهُمْ فِيهَا الْيقِينُ، وَدَلِيلُهُمْ سَمْتُ الْهُدَى، وَأَمَّا أَعْدَاءُ اللهِ فَدُعَاؤُهُمْ الضَّلالُ، وَدَلِيلُهُمُ الْعَمْى، فَمَا ينْجُو مِنَ المَوْتِ مَنْ خَافَهُ، وَلا يعْطَى الْبَقَاءَ مَنْ أَحَبَّهُ)، (از آن رو شبهه را شبهه ناميده‌اند که به حق شبيه و همانند است. در ادامه می‌فرمايند: امّا نور هدایت‌کننده دوستان خدا، در شبهات، يقين است و راهنمای آنان مسير هدايت الهی است، امّا دشمنان خدا، دعوت‌کننده‌شان در شبهات، گمراهی است و راهنمای آنان کوری است).([98]) و به همين سبب خداوند متعال بين اوليای خويش، زمينه‌سازان و بشارت‌دهندگانی قرار داده تا اُمت‌ها را نسبت به بزرگی جناياتی که در پی مخالفت با حجج الهی بر خلقش، مرتکب می‌شوند، یادآوری کنند و مسئولیت اين زمينه‌ساز و بشارت‌دهنده، یادآوری مردم و بر حذر داشتن آنان از مخالفت با اوست؛ و تنها به اين بسنده نمی‌کند بلکه آنان را از مخالفت با حججی که بعد از او می‌آيند، بر حذر می‌دارد. پس به چيزی مغرور می‌شوند و بر چشمشان پرده می‌گذارد، که لازم بود بدان توجه کنند و اين نيرنگ با گذشت زمان- همان‌طور که سرور موحدين، امیرالمؤمنین (ع) در حديث قبلی فرمودند - فتنه‌ی منسجمی می‌شود که از يک طرف تابع هوای نفس بوده و از طرف ديگر سنگينی حق بر نفوس مردم است، که باعث می‌شود مردم دانسته يا ندانسته از حق و اصحابش روی‌گردان شوند. به عبارت ديگر (شبهه بدان سبب شبهه ناميده شد؛ زيرا شبيه حق است) و اين شبهه و اظهار باطل در لباس حق، ستون اساسی و سلاح فعال و مورد اعتماد علمای بی‌عمل است و آنان شب و روز در تلاش‌اند تا مردم را به دنبال اميال و هوای نفس خود بکشانند، همان فعلی که اول و دوم (لعنت خدا بر آنان)، بر آن سير يافتند و همان پاسخ امام صادق (ع) بود آن هنگام که پرسيده شد چرا امر برای اول و دوم استوار گشت ولی برای سوم استوار نشد و حضرت فرمودند: (لأنهما مزجوا ما بين حق وباطل والثالث أرادها باطل صرف)، (زيرا آن‌ها بين حق و باطل مزاج کرده و سومی خواهان صرف باطل شده است). و اهل‌بیت (ع) فرمودند: (سعادتمند کسی است که از غيرش، پند گيرد). ([99]) و فرمودند: (مؤمن هرگز از يک سوراخ، دو بار گزيده نمی‌شود). ([100]) و فرمودند: (ديوانه کسی است که يک اشتباه را دو بار تکرار کند). و ديگر روايات بسيار. بنابراین، مستفاد می‌شود که اين دعوت، آمده تا به مردم بگويد که راه حق واضح است و آن دوری از ريسمان‌های شيطان به‌واسطه‌ی دوری از علمای بی‌عمل و گمراه و برگرفتن شريعت حق از منبع و سرمنشأ اساسی آن است و منبعش بی‌ترديد انبياء و رسولانشان (ع) می‌باشد. و گويا يحيی نبی (ع) می‌خواهد بگويد: وظيفه و مسئوليت من در توضيح خط‌مشی الهی است و بعد از من کسی خواهد آمد که علمای گمراهی با او به مبارزه بر خواهند خاست، همان‌طور که اکنون به مبارزه با من کمر بسته‌ايد؛ پس ای مردم! در حق او کوتاهی نکنيد همان‌طور که با من چنين کرديد، بر حذر باشيد و هوشيار، مبادا که اين گروه فاسد شما را منحرف کرده و به‌سوی هاويه دوزخ، سوق دهد پس کسی که در ابتدای زمينه‌سازی به من ايمان نياورد، هوشيار شود و اصل قضيه را از دست ندهد. پس تمهيد و زمينه‌سازی، نوعی یادآوری برای اساس و اصل است؛ و بدين معنا نيست که هر کس در برهه‌ی زمينه‌سازی شکست خورد، در اصل قضيه هم شکست می‌خورد، بلکه برعکس، زمينه‌سازی به معنای ساعتی برای یادآوری خواهد بود و بيش‌ترين هوشياری و استقبال برای اصل قضيه را به ارمغان می‌آورد؛ چراکه مؤمن از يک سوراخ دو بار گزيده نمی‌شود. *** و اگر به حرکت زمينه‌سازی برای مصلح که به دست يحيای اين زمان فرماندهی می‌شود منتقل شويم و در احوال شهيد سيد محمد صدر رحمه الله مطالعه داشته باشيم، سيرتی که در پیش روی ما قرار می‌گیرد، کشف اوراق (هویت) علمای بی‌عمل است، آشکاری بسيار که در کلام هم نمی‌گنجد و در حقيقت مأموريت مهم او کلامی بود که دو هفته قبل از وفاتش گفته بود، جایی ‌که به اين قضيه‌ی مبارک که ملائکه‌ی الهی در آسمان‌ها بدان شادمان گشته و هله هله می‌گويند اشاره کرد، اما پيش از اين می‌بايست نقاب از چهره‌ی کسانی که در مقابل امام مهدی (ع) می‌ايستند، بِدرد، همان‌طور که می‌بايست صِدق کلامش را به مردم ثابت می‌کرد تا کلام پایانی‌اش در آنان تأثير گذارد، همان‌طور که می‌ديد کلامش در زمين و عالم واقع در حال تحقق است؛ و نيرنگ و فريب حُکام طاغوت و مراجعی که همانند گورهای تراشيده ساکت و خاموش‌اند را کشف کند این‌چنین از آنان تعبير می‌کرد درحالی‌که بر منبر کوفه نشسته و با صدایی رسا فرمود: (از آنان در مورد سکوتشان که همانند خاموشی گورهاست بپرس). و اين دعوت‌کننده در دو خط‎مشی مبارزه می‌کرد: (خط‌مشی مرجعیت طاغوتی و ديگری با حکام طاغوتی). لذا مرجعیت طاغوت به قدرت موجود در دست حُکام طاغوتی و حُکام طاغوتی به قداست موجود در مرجعیت اعتماد کردند و با يکديگر عليه دشمن مشترکشان (کلمه‌ی حق)، متحد شدند که سيد محمد صدر رحمه الله با آن آمده بود. دور از انتظار نبود که خداوند متعال، به سيد محمد صدر رحمه الله برخی اخبار غيبی که مايه‌ی کشف حق و حقيقت در ساحت غيابش بوده را الهام کند؛ چگونه به او وحی و الهام نشود درحالی‌که از اهل‌بیت (ع) منقول است: (هر کس چهل صباح خود را برای خدا خالص گرداند، منابع حکمت از قلبش بر زبانش جاری می‌شود).([101]) پس الطاف الهی بر هرکسی که خود را برای خدا خالص گرداند، نازل می‌شود تا جایی ‌که خداوند عزوجل در حديث قدسی فرمود: (چيزی که باعث تقرب بنده‌ام به من می‌شود برتر از چیزی است که بر او واجب کردم...). بنابراین، اگر انسان به اين مرتبه برسد، به‌واسطه‌ی وحی الهی که انسان را به امور آينده آگاه می‌کند، تسدید می‌شود، بلکه اگر انسان ملتزم به خط ولایت باشد چه‌بسا گناهش به سبب روح ايمان مؤيد گردد و اين امر در احاديث اهل‌بیت (ع) روايت شده که فرزند آدم می‌تواند در ارتقا و عروج خود به فنا در ذات قدسی در عالی‌ترين مرتبه استمرار ‌يابد و مصداق فرموده‌ی خداوند متعال گردد: ﴿ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى* فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى﴾، (سپس نزديك آمد و نزدیک‌تر شد *تا [فاصله‏اش] به قدر [طول] دو [انتهاى] كمان يا نزدیک‌تر شد).([102]) و مهم‌ترين چيزی که سيد صدر رحمه الله بدان خبر داد، اشاره به وجود سيد احمد الحسن (ع) و دعوتش و آنچه پيش از ظهور امام مهدی (ع) حاصل می‌گردد، بود؛ بلکه همه‌ی زمينه‌سازی‌ها و مقدماتی که سيد محمد صدر رحمه الله به وجود آورد در حقيقت زمينه‌سازی برای قضيه‌ای بود که تمام انبياء و مرسلين (ع) که قطعاً فاضل‌ترند، برای آن زمينه‌سازی کردند؛ و محمد صدر رحمه الله با آنان قابل مقايسه نيست، اما ملحق به رکاب ايشان می‌شود. سيد صدر رحمه الله در دو هفته پایانی حياتش به‌طور مستقيم و بدون تصريح به اسم در برخی ديدارها از اين رويداد خبر داد و در آخرين ديدار و در پاسخ به سؤال شخصی از اهل بصره که پرسيده بود چه کسی بعد از شماست، به اسم بدون اشاره به ارتباطش با امام مهدی (ع) تصريح کرد و گفت: (احمد از شما اهل بصره است). اما قبل از اين دوست دارم به آنچه در اين خصوص بر من حاصل شده را ذکر کنم. زمانی که خداوند ديدار با سرور و مولايم، يمانی آل محمد، سيد احمد الحسن (ع) را روزيم قرار داد به من فرمودند: (آيا تو همان کسی هستی که در مورد قضيه‌ی سيد محمد صدر رحمه الله می‌نويسد؟) عرض کردم: بلی- و پيش از آن سيد (ع) مرا متوجه مواضع و اشاراتی کرد که انگيزه و اساس نگارش اين کتاب بود و مضمونش ([103]) چنين بود: (در رؤيا ديدم که خداوند به سيد محمد صدر رحمه الله دو سطر از ام‌الکتاب وحی کرد و آن دو سطر را نور می‌ديدم و اين رؤيا، دو هفته قبل از وفاتش بود حال اگر ‌خواستی در خطبه‌ها و دیدارهایی که دو هفته قبل از وفاتش صورت گرفت، جستجو کن)؛ و مضمون کلام سيد احمد الحسن (ع) به پايان رسيد. لذا در جستجوی آن برخاستم و اموری در خصوص (قضيه‌ی امام مهدی (ع) و وصی‌اش، مهدی اول يعنی سيد احمد الحسن (ع) يافتم، حمد و سپاس از آن خداوند است، از جمله اشاره‌ی سيد صدر رحمه الله به مهديين در خطبه‌ی روز جمعه و ... اما بدان اهمیت بالغ و آشکار که مستلزم احيای (ام‌الکتاب) بوده -همان‌گونه سيد (ع) خبر دادند- نبود تا اين‌که يکی از برادران انصار، ما را به مجله‌ی (الأمل الموعود)، (آرزوی موعود) راهنمایی کرد پس به مقصود رسيدم و به آن دو سطری که خداوند به اين بنده‌ی برگزيده برای اين مأموريت مهم وحی کرد، دست يافتم و آنچه در مجله يافتم، مسئله ای بود که سيد صدر رحمه الله بدان اشاره کرده مبنی بر اين‌که بصره محل تحقق آمال خواهد بود و طلوع امام مهدی (ع) از آن خواهد دميد. اما سيد صدر رحمه الله از ذکر هرگونه جزئيات با اقتدا به سيرت ائمه (ع) با هدف حفاظت از هسته‌ی اصلی پرهيز می‌کرد و اکنون به سطر نور منتقل می‌شويم، سيد محمد صدر در مجله‌ی (الأمل الموعود)، گويد: (شهيد صدر دوم رحمه الله دوازده روز قبل از شهادتش مقابل نخبگانی از جوانان بصره که اغلبشان تاکنون زنده هستند و روزی می‌خورند، گفت). يعنی دو روز بعد از معرفتش نسبت به اين خبر، لذا سيد احمد‌الحسن (ع) فرمودند (دو هفته قبل)، يعنی چهارده روز پيش، و پیش‌گویی که سيد محمد صدر رحمه الله در خطاب به آنان گفته اين بوده که: (در بصره نقطه‌ی عطفی وجود دارد که اکنون نمی‌توان بدان تصريح کرد).([104]) و آن عبارتی از دلالت قطعی بوده که سيد محمد صدر رحمه الله بدين امر اطلاع داشته وگرنه چنين نمی‌گفت: (اکنون نمی‌توان بدان تصريح کرد).([105]) و اين تعلل سيد محمد صدر رحمه الله بود و جزء پنجم از موسوعه را در راه خدا نگاشت و در راه خدا مخفی کرد همان‌طور که اين خبر در دوران حياتش روايت شد، بلکه عدم آشکار ساختن و تصریح به آن، امر تعیین‌شده در مفهوم سيد صدر رحمه الله بوده و او از رهبری در خلال کتمان سر سخن گفته: (از ضروريات يک رهبر اين است که احياناً درصدد کتمان هدف حقيقی در روش صحت و نتیجه‌گیری‌اش، برآید). و محمد صدر رحمه الله در موضع ديگری از نوشته‌هايش می‌گويد: (پس کتمان اهداف حقیقی‌اش در روش صحت و نتيجه‌گيری، از ضروريات است و اين شرط چهارم بوده و مبنی بر اين‌که ما بايد توقع شنيدن اهداف نادرست از حضرتش (ع) را داشته باشيم و اين خلاف آنچه به حول و قوه‌ی الهی از اهداف ذکر خواهيم کرد، است، بلکه آن بعد از تحقق حرکتش و وجود و القای آن است، بلکه بعد از دستيابی به تعداد متعددی از نتايج شکل می‌گيرد و به هدف قبل از حرکت تصريح می‌کند نه بعد از آن).([106]) و بعد از اين، چگونه می‌توانيم از اين شخص توقع داشته باشيم که به اسلوب و روش حرکت ظهور امر امام مهدی (ع) تصريح کند؟! آری به ذکر اسم تصريح می‌کند اما نقشه و مسير حرکتش را مشخص نمی‌کند تا مبادا سبب اختلال در مسير مهدویت شود يا امنیتش را بر هم زند و اين همان سطر نور اول است و اما سطر دوم: (شما ای اهل بصره: صاحب امتيازی از ساير شهرها هستيد... که آن را به علم خدا واگذار می‌کنيم).([107]) در نکته‌ی چهارم پیشگفتار، بيان عامل برتری و تمييز شهر بصره و آنچه از خير و شر در آن جمع می‌شود بر ما گذشت، و اگر با سيد صدر رحمه الله همراه شويم، در می‌يابيم که متوجه مسائلی از قبيل الهام الهی شده و همان‌طور که بيان شد، نقش اساسی از پیش‌گویی محمد صدر رحمه الله، زمينه‌سازی اصغر برای امام مهدی (ع) و تکوين و آماده‌سازی اذهان برای استقبال حضرتش يا به عبارت ديگر آمده بود تا برای وصی امام مهدی (ع)، يمانی آل محمد، سيد احمد الحسن (ع) زمينه‌سازی کند، همان‌طور که در

مقدمه

ذکر کرديم؛ و در باب اخبار غيبی سيد صدر رحمه الله به‌صورت سلسله‌وار به ذکر آن خواهيم پرداخت و در آغاز به اهداف اصلی آن اشاره می‌کنيم: 1- آنچه سيد محمد صدر رحمه الله از رويدادهای آينده در چگونگی معرفت و شناخت صاحب حق هرگاه آيد، ترسيم کرده، می‌گويد صاحب اين امر با معجزه کلاسيک نمی‌آيد بلکه با قرآن کريم می‌آيد و هر کس خواهان معرفت و شناختش بوده، در مورد قرآن کريم از او بپرسد. سيد محمد صدر رحمه الله اشاره کرده که امام با قرآن کريم می‌آيد و با قرآن احتجاج می‌کند. لذا اين معجزه را این‌چنین تقسيم می‌کند: اول: (آنچه آن را معجزه‌ی کلاسيک ناميديم... همچون تبديل عصا به اژدها و شکافتن دريا و زنده کردن مُردگان و شکافتن ماه به دو تکه و...).([108]) دوم: (آنچه آن را معجزه‌ی علمی ناميديم... اسلوبی که روشش بر اعجاز در دقت و تحليل و تفسير و ... استوار است و واضح‌ترين شکل برای اين دسته، قرآن کريم و مهم‌ترين معاجز پيامبر اسلام (ص) می‌باشد و از خلال اين تقسيم، معجزات مهدی رهبر تحقق می‌يابند).([109]) زمانی‌که سيد صدر رحمه الله به اين جزئيات می‌رسد به کلام جديدی روی می‌آورد و آن اين است که امام در آغاز ظهورش هرگز بر روش نوع اول اعتماد نکرده و نمی‌آيد، و می‌گويد: (به‌زودی امام (ع) از اين نوع به سبب کمبود و قصورش از سطح پيشرفتی که جامعه در روز ظهورش بر آن سير يافته، روی‌گردان می‌شود بلکه تنها مناسب زمان پيشين و معاصر با انبياء و اولياء و پيشينيان بوده است).([110]) بنابراین، دعوت امام مهدی (ع) بر معجزه‌ی مادی استوار نبوده و هرگز رکن اساسی در شناسایی دعوت امام مهدی (ع) به شمار نمی‌رود، بلکه نقش فعال در تعريف قضيه‌ی امام (ع) به مردم از خلال معجزه‌ی علمی شکل می‌گيرد و اين امری است که سيد صدر رحمه الله بدان تأکيد داشته و می‌گويد: (همانا مهدی (ع) نيازی به معجزه‌ی مادی ندارد بلکه می‌تواند بر سطح فکری و عقایدی و مفاهيمی که برای اثبات حقانیت و بزرگی اهدافش به کار می‌گيرد، اعتماد کند و معجزه‌ی مادی تنها برای اقناع فکر بشری بوده و اين امری است که به شکل عميق حاصل خواهد شد و به‌طور مؤکّد در زمان اعلان سطح جديد، طلب و درخواست پيرامون معجزه‌ی مادی، امری مستأنف ( آنچه كه قبلًا انجام نشده باشد) خواهد بود).([111]) و بدين ترتيب، سيد صدر رحمه الله دو راه را در پيش می‌گيرد: 1- تشويق مردم به توجه و التفات به شناخت امام (ع) و قضيه‌اش در اوايل ظهور از طريق قرآن کريم؛ و در اين نصيحت سيد صدر رحمه الله به مردم در تفکر به قرآن کريم دعوت می‌کند و اين‌که هر انسانی مجموعه‌ای از سؤالاتی که بتواند از پاسخشان به حقانیت امام مهدی (ع) و اين‌که صاحب قرآن خواهد آمد و زمين را پاک می‌گرداند، را گردآوری کند. لذا سيد محمد صدر رحمه الله می‌گويد: (پس خواننده در هر سؤالی که بدان در توجه به امام مهدی (ع) در آستانه‌ی ظهورش رغبت داشته، تدبر کند... برای فرد ممکن است سؤالی اختيار کند که در پی آن معتقد باشد که پاسخ درستش دالِ بر صدِق و حقانیت پاسخ‌دهنده در صورت مدعی باشد و هرگاه پاسخ صحيح داد، بر پرسش‌گر ديگر جايز نيست که از نُو شک کند مگر اين‌که تفکری نادرست داشته باشد).([112]) 2- محمد صدر رحمه الله حديثی گويد که به (ازرق) بودن سفيانی اشاره می‌کند بر الزرقاوی قابل تطبيق است: حماد از عمر بن يزيد گويد: امام صادق (ع) به من فرمودند: (لو رأيت السفياني رأيت اخبث الناس، اشقر احمر اذرق يقول: ثاري ثم النار و لقد بلغ من خبثه انه يدفن ام ولد له حية مخافة ان تدل عليه)، (اگر سفيانی را ببينی ناپاک‌ترين مردم. سرخ رنگ که به زردی زند. سرخ رنگ کبود چشم می‌گويد: انتقام من است و سپس آتش و خباثت و ناپاکی او بدان درجه باشد که ام ولد خود را (کنيزی که با او هم‌بستر شده و از او فرزند آورده) زنده در گور کند، از ترس آنکه جاسوسی او کند).([113]) و اين رنگ‌ها بايد حاوی دلالت‌ها و اشارات رمزی باشد و ممکن نيست حمل بر جانب مادی شود، رنگ زردی که امام (ع) بدان اشاره می‌کند دالِ بر فکر و انديشه‌ی غربی اوست، غرب کسانی هستند که اغلب اوقات با اين امتياز از ساير هم‌کيشان خود متمايز می‌شوند و اين چيزی است که بسياری احاديث بدان اشاره می‌کنند و ذکر کردند که سفيانی اعتقاد دينی دارد و درحالی‌که صليب بر گردنش بوده، می‌آيد اما در مورد رنگ ديگر (قرمز)، اين رنگ به خون و قتل و کشتار دلالت می‌کند و روايات آل محمد (ع) از چنين خصلتی به وفور خبر دادند تا جایی ‌که او بر اساس نام‌ها مردم را به قتل می‌رساند و به دنبال شيعه‌ی علی (ع) است و اما رنگ سوم (ازرق)، ممکن است از شهر زرقاء باشد و ازرق يا زرقاوی بوده و حداقل از اين نظريه‌ها -که امکان اعتماد در تطبيق صفات سفيانی روايت شده در کلام آل محمد (ع) در مورد زرقاوی (ناصبی نجس) را فراهم می‌کنند- چنين مستفاد شود تا به نتيجه‌ی سلبی يا ايجابی برسيم. و در اینجا، به نکته و اخبار غيبی که در ضمن کلام سيد احمد الحسن (ع) واقع شده اشاره می‌کنيم؛ و آن نکته‌ی روشن و غير مشتبه، ارتباط حرکت وهابیت با حمايت از قدرت مستکبر در جهان است، لذا آغاز حرکت وهابیت را از ريشه‌ی شخصی به اسم (محمد بن عبدالوهاب) يافتم که همکار، دست‌نشانده و جاسوس بریتانیایی (مستر همفر) بوده و در حرکت به او چراغ سبز نشان داده و حرکتش را از نُو حيات بخشيد، درحالی‌که (محمدعلی بک) حاکم مصر به‌وسیله‌ی لشکری به فرماندهی فرزندش، به کار او خاتمه داده بود و هنگامی‌که دوران صلاحيت بریتانیا پايان يافت و امر به دست ايالات متحده‌ی امريکا (اژدهای آهنين همان‌طور که دانيال نبی بدان خبر داد)، رسيد حرکت وهابیت نيز بدان منوط شده و ارتباطش را (تنظيم القاعده) قلمداد کرد و حال امريکا بر همگان روشن بوده و در مصالح مشترک هم‌سو بودند و از جمله مددهای آمریکایی برای تنظيم القاعده در افغانستان، حمایت کردن آن در جهت مبارزه با اتحاد سوفيتی بوده، سپس به مرحله‌ی ديگر انتقال يافت و آن تشويش عليه اسلام در اروپا بعد از انتشارش در روح اروپا بود. وهابیت يک برگه برنده در دست امريکاست که به‌وسیله‌ی آن با ملّت اسلامی از درون به جنگ برخاسته است. پس ورود امريکا (دجال تک‌چشم) به عراق بی‌شک با ورود دست‌نشانده‌ها و گروهش (سفيانی) که در روايات اهل‌بیت (ع) توصيف شده و بر سينه‌اش صليب دارد، يعنی در ولایت تام غرب کافر بوده، همراه است. به همين دليل ظهور زرقاوی را شاهد بوديم که بر اساس

نام‌گذاری

‌ها به قتل می‌رساند، همان‌طور که در روايات اهل‌بیت (ع) آمده، هر که نامش علی يا حسين يا فاطمه و هر کس موالی علی‌بن‌ابی‌طالب (ع) بوده را در حرکت تکفیری خود قتل‌عام می‌کند. پس باوجود اين نشانه‌ها، ديگر منتظر چه هستند چرا اين‌گونه در نصرت و ياری مذهب محمد و آل محمد (ع) راه خذلان را در پيش گرفته‌اند؟ آنان گوش خود را از اخبار قتل‌عام و بی‌خانمانی هزاران تن بسته‌اند، همان‌طور که پيش از اين درباره‌ی اخبار کشتار زنان عراقی در زندان‌های ابوغریب و قتل‌عام صدها تن در ساحت امیرالمؤمنین (ع) گوش‌هايشان را بسته‌ بودند. پس امريکا علاوه بر اشغال عراق با نيروی سلاح، از حد خود تجاوز کرده و در درون به جنگ اعتقادی با آن پرداخته است و به همين سبب کلام سيد احمد الحسن (ع) پيرامون شيطان بزرگ (امريکا) توأم با لعن و نفرين سفيانی بود و فرمودند: (لعنت خدا بر شيطان و لشکرش... لعنت خدا بر دجال و لشکرش... لعنت خدا بر شيطان بزرگ و لشکرش... لعنت خدا بر دجال بزرگ و لشکرش... لعنت خدا بر سفيانی... لعنت خدا بر سفيانی... لعنت خدا بر سفيانی و لشکرش...). بنابراین مسئله‌ی ارتباط بين ورود نيروهای اشغال‌گر امريکا به سرزمين‌های مسلمان و سفيانی، در کلام سيد (ع) بسيار واضح بوده و نياز به توضيح بيشتری ندارد. سپس بعد از آن مسئله‌ی دیگری است و آن تاريخ صدور اين بيان از سيد احمد الحسن (ع) در اوايل تشکيل سفيانی بود.([114]) 3- و از جمله‌ی حوادث و رویدادهایی که سيد صدر در ديدار حنانه ذکر کرده است، پیش‌گویی او به مرگ مادرش-در بيمارستان- بود، علی‌رغم تلاشش در دفع اين انديشه هرگز نتوانست و سبحان‌الله همان چيزی به وقوع پيوست که به قلب اين انسان الهام شده بود. اين همان امر مشار‌الیه در احاديث اهل‌بیت (ع) می‌باشد. 4- منهج و روشی که بعد از شهادت سيد محمدباقر صدر رحمه الله برگرفت و سيد محمد صدر رحمه الله در ديدار حنانه آن را در پيش گرفت. 5- اخبار غيبی که محمد صدر رحمه الله در خطابه‌های عديدی بر آن تمرکز داشته است، بلکه زمانی که بر منبر کوفه بالا رفت در کلام معروفش القا کرد (هرگز... هرگز امريکا)، آيا اين از باب مستی آمده؟! يا اين‌که انسان تصور نمی‌کند که اين از اخبار غيبی و الهامی از سوی خداوند بوده وگرنه چگونه از آن آگاه می‌شد؟!! و ديگر پیش‌گویی و خبر از حادثه يا رویدادهایی که محمد صدر رحمه الله در میان ‌کسانی که با ايشان نشست و برخاست داشتند، خبر داد يا حادثه‌ی قتلش، و خبری در آن برهه‌ی زمانی استخراج شد، که گويد او در روز وفات يا يک روز قبل از آن حادثه بدان آگاه بود. *** -

مبحث چهارم

يحيی (ع) در مواجه با علما و حُکام

حضرت زکريا و يحيی (ع) توسط جامعه، بسيار مورد آزار و اذيت قرار می‌گرفتند اما بيشترين شقاوت را از جانب علمای بنی‌اسرائيل (علمای گمراهی و لشکر ابليس) متحمل می‌شدند و از آنان چیزهایی می‌ديدند که از غيرشان نمی‌ديدند. زوجیت و ترکيب باعث دوری و فرار آنان از تعاليمی می‌شد که حضرت زکريا و يحيی (ع) در صدد انتشار آن‌ها بودند. حق سنگين است و نياز به صبر و دلجوئی دارد، خصلتی که علمای شهوت‌ران بنی‌اسرائيل فاقد آن بودند و اين همسان نمودن (اختلاط بين حق و باطل و اشاعه‌ی حُب دنيا برای غير) عامل نزديکی آنان (علمای بی‌عمل) به نفوس اهل جامعه بود، لذا حُب دنيا را برای آنان زينت بخشيده و در معرض ديد آنان قرار می‌دهند، بدين ترتيب هوای مردم با اهدافشان هم‌سو می‌گردد و کسی که تابعشان شود گمان می‌برد به فيض دنيا و آخرت نائل گشته بلکه حداقل نفس خود را درگير چنين توهمی می‌کند. علمای بی‌عمل همواره کارشان را با هم‌سوئی پيش می‌بردند و چيزی می‌گفتند که بدان عمل نمی‌کردند و مردم را امر به ادای فريضه‌ها و مناسک بدعتی خود (من‌درآوردی) می‌کردند، درحالی‌که خود از انجامشان دوری می‌کردند. اين زوجیت به‌صورت واضح و شفاف به همراه علمای بنی‌اسرائيل متجلّی گشت، هرچند سنّتی از سنن الهی در خلق و در تمام دوران بوده است. آنان با مَنظَر نُساک عابدان رخ می‌نمايانند و اين تظاهر در زمان يحيی نبی (ع) با لباس پشمی و وصله‌دار و مراوده با بیت‌المقدس رخ نماياند، پس يحيی نبی (ع) شاهد اين اوضاع بود و فرمود: اگر اين روش تو را خشنود می‌سازد پس برگير تا خشنود شوی. ابن‌بابویه گويد: رسول‌الله (ص) فرمودند: (کان من زهد يحيی بن زکريا (ع) أنه أتی بیت‌المقدس فنظر إلی المجتهدين من الأحبار والرهبان عليهم مدارع الشعر فلما رآهم أتی أمه فقال انسجي لي مدرعة من صوف حتی آتي بیت‌المقدس فأعبد الله مع الأحبار فأخبرت زکريا بذلک فقال يا بني ما يدعوک إلی هذا وإنما أنت صبي صغير؟ فقال: يا أبت أ ما رأيت من هو أصغر مني قد ذاق الموت قال بلي وقال لأمه انسجي له المدرعة فأتي بیت‌المقدس وأخذ يعبد الله تعالی حتی أکلت مدرعة الشعر لحمه وجعل يبکي وکان زکريا إذا أراد أن يعظ يلتفت يميناً وشمالاً فإن رأي يحيی لم يذکر جنة ولا نار)، (زُهد يحيی بن زکريا (ع) اين‌گونه بود که به‌سوی بیت‌المقدس می‌آمد و به مجتهدين از بزرگان و علما می‌نگريست که بر آن‌ها جامه‌ای از جنس مو بود پس هنگامی‌که آنان را بدين شکل ديد به‌سوی مادر خود بازگشت و گفت: مادر برای من جامه‌ای از جنس مو بباف تا به‌سوی بیت‌المقدس بروم و خداوند را به همراه بزرگان عبادت کنم. هنگامی‌که به زکريا خبر رسيد، زکریا فرمود: ای فرزندم چه چيزی تو را به اين کار وا می‌دارد درحالی‌که پسربچه‌ی کوچکی هستی. گفت: ای پدر آيا نديده‌ای که مرگ هم بچه‌ی کوچک‌تر از مرا نيز درک می‌کند؟ فرمود: بلی و به مادر يحيی فرمود: برای او جامه‌ای از جنس مو بباف. پس به‌سوی بیت‌المقدس آمد و خداوند را آن‌قدر عبادت کرد که مو و زبری لباس، گوشت تنش را می‌زد و همواره می‌گريست؛ و هرگاه زکريا زبان به موعظه می‌گشود، به چپ و راست خود نگاه می‌کرد و چون يحيی را می‌ديد هرگز از بهشت و دوزخ سخن نمی‌گفت).([115]) آری آنان چنين لباسی به تن می‌کردند و جامه‌ی علمای صالح را تن‌پوش خود می‌کردند اما چه راست فرمود رسول‌الله (ص): (همانا خداوند به چهره و ظاهر و اعمال شما نمی‌نگرد بلکه به قلب‌های شما می‌نگرد).([116]) و ساعاتی بيش نبود که خداوند پيامبرش يحيی (ع) را مبعوث ساخت و عبادات خالصانه‌ی او از برای خداوند عالميان، سبب رسوایی علمای ‌بی‌عمل گشت و از ائمه (ع) روايت است که فرمودند: (کان يحيی بن زکريا يصلي ويبکي حتی ذهب لحم خده وجعل لبدا وألزقه بخده حتی تجري الدموع عليه وکان لاينام. فقال أبوه يا بني إني سألت الله أن يرزقنيک لأفرح بک وتقر عينی، قم فصل. قال: فقال له يحيی: إن جبرائيل أن أمام النار مفازة لايجوزها إلا البکاءون. فقال: يا بني فإبک وحق لک أن تبکي)، (يحيی بن زکريا مرد بسيار عابدی بود، همواره نماز می‌خواند و اشک می‌ريخت، به حدی که گوشت گونه‌هايش از بين رفته و استخوان باقی مانده که اشک‌ها بر آن جاری می‌شد و چشمش به خواب نمی‌رفت. پس پدرش گفت: فرزندم من از خداوند خواستم تو را به من ببخشد تا به‌واسطه‌ی تو دل‌شاد گردم و چشمم روشن گردد، برخيز و نماز بخوان. يحيی گفت: همانا جبرئيل به من خبر داده که در مقابل آتش، گردنه‌ايست که جز گريه‌کنندگان احدی از آن عبور نمی‌کند. پدر گفت: پس ای فرزندم گريه کن و سزاوار است که گريه کنی).([117]) اين نيرنگ‌بازان، جامه‌ی انبياء و اوصياء را به تن می‌کنند درحالی‌که از ساحت قدسی خداوند عزوجل بسيار به دورند و به همين سبب آنان را می‌بينی که از شدت عبادت يحيی (ع) به شگفت می‌آيند... حديث اهل‌بیت (ع) در مورد بيانشان در باب اين امر را برگير: (فبلغ ذلک أمة، فدخلت عليه وأقبل زکريا واجتمع الأحبار والرهبان فأخبروه بذهاب لحم خديه. فقال: ما شعرت بذلک. فقال زکريا: يا بني ما يدعوک إلی هذا إنما سألت ربي أن يهبک لي لتقر بک عينی؟ قال: أنت أمرتني بذلک يا أبة. قال: ومتی ذلک يا بني؟ قال: ألست القائل: إن بين الجنة والنار لعقبة لايجوزها إلا البکاؤون من خشية الله؟ قال: بلي، فجد واجتهد وشأنک غير شأني... فنظر زکريا إلی ابنه والی دموع عينيه، فرفع رأسه إلی السماء وقال: اللهم إن هذا ابني وهذه دموع عينيه وأنت أرحم الراحمين)، (پس خبر به جماعت رسيد و زکريا بر او وارد شد و بسياری از بزرگان و راهبان جمع شده و او را از فرو رفتن گوشت گونه‌اش خبر دادند؛ در پاسخ گفت: احساس نکردم. زکريا گفت: فرزندم چه چيزی تو را به اين عمل وا می‌دارد درحالی‌که از خداوند خواستم مايه‌ی روشنی چشم من باشی؟ يحيی گفت: شما ای پدر مرا بدان امر کرديد. گفت: ای فرزندم چه زمان چنين امری به تو کردم؟ يحيی گفت: آيا شما نبوديد که فرموديد بين بهشت و جهنم گردنه‌ای است که عبور از آن برای کسی مُيَسر نيست جز گريه‌کنندگان از خشوع در برابر الهی؟ فرمود: بلی. گفت: پس جهاد کن و کار شما غير از کار من است... زکريا به فرزندش و اشک‌هايش نگاهی کرد و سر به آسمان بلند کرد و فرمود: بار الهی اين فرزندم و اين اشک‌هايش و تو بهترين رحم‌کنندگان هستی).([118]) و سبحان‌الله، حضرت زکريا با اسلوب و روش جديدی به نصيحت و هدايت بزرگان می‌پردازد و آن، رساندن صدای حق به گوششان بود، به حدی که نمی‌توانستند از آن روی‌گردان شوند. پس گردآمدن آنان با هدف نصيحت يحيی (ع) در ظاهر شکل گرفت و زکريا (ع) آنان را جمع می‌کند (و او را از رفتن خبردار می‌کنند)، يعنی يحيی (ع) را باخبر می‌کنند و در اين هنگام، زکريا (ع) برای رساندن صدای حق به گوششان وارد عمل می‌شود و می‌گويد: (ای فرزندم چه چيزی تو را به اين کار وا‌داشته، درحالی‌که من از خداوند خواستم تو را به من ببخشد تا مايه‌ی روشنی چشمم باشی). يحيی پاسخ پدر را می‌دهد: (گفت: شما ای پدر مرا بدان امر کرديد. گفت: ای فرزندم چه زمان چنين امری به تو کردم؟ يحيی گفت: آيا شما نبوديد که فرموديد بين بهشت و جهنم گردنه‌ای است که عبور از آن برای کسی مُيَسر نيست جز گريه‌کنندگان از خشوع در برابر الهی؟ فرمود: بلی. گفت: پس جهاد کن و کار شما غير از کار من است). برخی از مردم معتقدند که عبادت يحيی (ع) به سبب هراس از آتش بوده همان‌طور که در روايات ائمه (ع) آمده و اين امر با مقام نبوت و عبادت انسان‌های آزاده، تناسبی ندارد. و سيد احمد الحسن، يمانی آل محمد (ع) در پاسخ به اين سؤال فرمودند: (عبادت احرار و انسان‌های آزاده به معنای اين نيست که از آتش و غضب الهی در هراسند و به بهشت و پاداش الهی اميد ندارند؛ کسی که از روی محبت و اشتياق و از سر شکر و حمد، خداوند را عبادت می‌کند چگونه از او هراسی نداشته باشد درحالی‌که بنده است و حقيقت عبوديتش با ظلمت و تاريکی و عدم (منیتی که از او جدا نمی‌شود)، همراه بوده و آن گناه ملازم با اوست (لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ)، (تا خداوند از گناه گذشته و آينده تو درگذرد).([119]) چگونه از خداوند هراسی نداشته باشد درحالی‌که مقصر و گنه‌کار است. (وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكَا مِنكُم مِّنْ أَحَدٍ أَبَدًا)، (و اگر فضل خدا و رحمتش بر شما نبود هرگز هیچ‌کس از شما پاك نمى‏شد).([120]) اگر برای بنده، گناه و معصيتی نباشد و بنده‌ای معصوم از هرگونه لغزش بوده، سزاوار است که استخوان‌های بدنش از خوف الهی به لرزش در آيند و چگونه بهشت با معصيت به دست آيد؛ و اما ببخش و عطای الهی و بهشت و ثوابش؛ چگونه ممکن است کسی که خدا را دوست دارد، بدان اميدوار نباشد، به‌راستی که هر کس خدا را دوست دارد، عطايش را نيز دوست دارد و هر نعمتی که از جانب خداوند به او رسد را دوست می‌دارد نه اين‌که بدان طمع بورزد، بلکه آن عطا و بخششی از سوی محبوب است و در حديث قدسی آمده است: (ای فرزند عمران بگذار نخ نعلينت و علف حيوانت و نمک خورجينت باشم)).([121]) اين همه نصيحت در مقابل ديده و گوش‌های بزرگان و راهبان، پس ديگر زکريا (ع) چه چيزی بيش‌تر از اين تقديم کند؟ و انبياء و اولاد انبياء (ع) این‌چنین دعوت کردند و اين شيخ انبياء، حضرت نوح (ع) است که در مناجات با خدايش چنين می‌فرمايد: ﴿قَالَ رَبِّ إِنِّي دَعَوْتُ قَوْمِي لَيْلًا وَنَهَارًا*فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعَائِي إِلَّا فِرَارًا *وَإِنِّي كُلَّمَا دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصَابِعَهُمْ فِي آذَانِهِمْ وَاسْتَغْشَوْا ثِيَابَهُمْ وَأَصَرُّوا وَاسْتَكْبَرُوا اسْتِكْبَارًا *ثُمَّ إِنِّي دَعَوْتُهُمْ جِهَارًا *ثُمَّ إِنِّي أَعْلَنتُ لَهُمْ وَأَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْرَارًا﴾، ([نوح] گفت پروردگارا من قوم خود را شب و روز دعوت كردم*و دعوت من جز بر گريزشان نيفزود *و من هر بار كه آنان را دعوت كردم تا ايشان را بيامرزى انگشتانشان را در گوش‌هایشان كردند و رداى خويشتن بر سر كشيدند و اصرار ورزيدند و هر چه بيشتر بر كبر خود افزودند *سپس من آشكارا آنان را دعوت كردم *باز من به آنان اعلام نمودم و در خلوت [و] پوشيده نيز به ايشان گفتم).([122])

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

بعد از اين‌که خبر يحيی نبی (ع) و زمینه‌سازی‌اش برای عيسی بن مريم (ع) را مطالعه کرديم، انتقال به‌جانب دوم باقی مانده و آن مُمثل و نماينده در زمينه‌سازی برای قضيه‌ی ظهور مقدس امام مهدی (ع) و وصی بر حقّش سيد احمد الحسن (ع) می‌باشد. پس در اين زمان به سيد صدر رحمه الله بنگريم و اين‌که آيا اين ولیّ، ناصر و ياوری در خروج از ظلمت اين دنيا و سير به‌سوی خداوند متعال از راهی مستقيم و بدون نشستن و دست بر دست گذاردن، يافته است؟! محمد صدر رحمه الله در برهه‌ای از زمان بدين مأموريت مبعوث شد که در آن مجتهدين بسياری وجود داشتند، اما اين ايمان (تا زمانی که با بلاها غربال نشود، ايمان حقيقی به شمار نمی‎رود)، همان‌طور که امام حسين (ع) فرمودند: (الناس عبيد الدنيا والدين لعق علی ألسنتهم يحوطونه مادرت معائشهم، فإذا محصوا بالبلاء قل الديانون)، (مردم، بردگان دنيا هستند و دين تا زمانی‌که مايه‌ی امرار معاش‌شان بوده لقلقه‌ی زبانشان است پس هرگاه با انواع بلاها غربال شوند، دين‌داران بسيار اندک می‌شوند).([123]) لذا در زمان سيد محسن حکيم تعداد کسانی که در حوزه بودند، بسيار بود اما در زمان و لحظه‌ی حساس هیچ‌یک از آنان را نمی‌بينی. در اين باب، يک يا دو مثال می‌زنيم: سيد خمينی رحمه الله زمانی که طاغوت عراق به اخراجش از عراق، دستور داد آن‌گاه که در منزلش محاصره شده بود، هيچ احدی به زيارت ايشان نرفت و هيچ شخص يا مرجع يا خطيب و يا بزرگ قومی بدان امر اعتراض نکرد، جز يک نفر و او عبدالعلی سبزواری بود که بسيار با تأخير رسيد و زمانی که از راه رسيد و نيروهای امنیتی را از منزل سيد خمينی رحمه الله دور کرد، ايشان را خارج از نجف يافت و اما بقيه هيچ تحرکی نکردند، پس اين همه تعداد بی‌شمارشان در حمايت و جلوگيری از رانده شدن مؤمنی همچون سيد خمينی رحمه الله از شهر اسلامی به دست صدام کافر کجا رفت؟! ديروز تعداد بی‌شمار شيعه در کوفه کجا رفتند که مسلم بن عقيل در چنگال دشمنان افتاد و کجاست آن عده‌ی بی‌شمار مسلمانان که به وصیت رسول‌الله (ص) عمل کنند؟! به‌راستی که سنّت الهی در اُمت‌های پيشين است؛ و به مثال ديگری از اين اُمت می‌رويم که (لباس پشمیِ وصله‌دار به تن می‌کند اما بُن و ريشه‌ی برعکس دارد)، يا بهتر است گفته شود ظرف‌های تُهی از ايمان و روح الهی که از دين دَم می‌زنند. يا مثال ديگری که به حادثه‌ی اولی نزديک‌تر بوده، آنچه درباره‌ی سيد محمدباقر صدر رحمه الله اتفاق افتاد؛ نظام بعثی عراق بيش از سه بار به حريم ايشان تجاوز کرد، اما هيچ عکس‌العملی از جانب علمای دين ديده نشد، نه از مرجعیت و نه از حوزه، جز افرادی به تعداد انگشتان‌ دست که اغلب از اتباع او بودند بلکه برعکس آن اتفاق افتاد، حوزه و مرجعیت موقفی بر ضدش اتخاذ کرده و به صدام و نظام کافر او بر ضد سيد محمدباقر صدر رحمه الله اقرار کردند و به‌خصوص بزرگان قوم از جمله محمدتقی خوئی فرزند مرجع معروف سيد خوئی به صدام گفت: (از محمدباقر صدر رحمه الله چه انتظاری داريد از او می‌خواهيد خمينی ثانی در عراق شود؟!).([124]) اما شايسته بود که به شعور دينی فهم و درک برحسب زعمشان به‌عنوان ورثه‌ی انبياء و مَثَل يا برتر از انبيای بنی‌اسرائیل‌اند و برتر از زکريا و يحيی و عيسی و موسی (ع) ... هستند، آراسته شوند. اين مدعيان (پناه می‌برم به خدا از چنين ادعاهایی)، همان کسانی هستند که آن انسان وارسته (سيد صدر اول رحمه الله) را در چهارمين دستگیری‌اش به‌سوی مقتل کشاندند و در پی اين قتل، دروازه‌ای برای قتل و کشتار هزاران بلکه ده‌ها هزار جوان صالح شيعی گشوده شد و به‌جای اين‌که با مظلوم هم‌صدا شوند و حق او را باز ستانند، با ظالم هم‌صدا شدند و به‌جای اين‌که مقابل ظلم و طغيان بايستند و به‌جای اين‌که مانع اين خونريزی‌ها و هتک حرمت‌ها شوند، سرهايشان به عقب برگشته و معروف را منکر و منکر را معروف ديدند و ايمان از نظر اين بخت‌برگشته‌ها، رخت بر بست و اولين کسانی بودند که به اين مجازات خشنود شدند و منزل سيد محمدباقر صدر رحمه الله به مدت سه روز محاصره شد و آب و غذا را بر آنان منع کردند؛ آيا کسی از آنان حداقل به زنان و کودکان، کمک و رحمی کرد؟!! سبحان‌الله. آری خداوند به هر کس که اراده کند بدون حساب روزی می‌بخشد و تو ای خواننده‌ی گرامی، معتقد نباش که اين مسئله فقط در حدود شخصیت شهيد صدر اول رحمه الله باز ايستاد بلکه جامعه را اغفال کردند؛ و اين حال محمد سعيد حکيم بود که با سيد خمينی رحمه الله، آن زمان که جمهوری اسلامی را در ايران پايه‌گذاری کرد مخالفت کرد و در موردش گفت که طاغوت است چراکه هر پرچمی که قبل از قائم برپا شود، صاحبش طاغوت است... اما زمانی که امريکا وارد عراق شد، نخستين کسی که بدان پيوست، محمد سعيد حکيم بود بلکه شيپور و راديوی تبليغاتی حکومت آمریکایی در عراق شد و پيش از اين ديديم که شکايتش در قضيه‌ی معروف مدرسه را نزد صدام ملعون می‌برد و سيد محمد صدر رحمه الله را در آن قضيه نزد صدام ‌برد، درحالی‌که قرآن کريم می‌فرمايد: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُواْ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُواْ إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُواْ أَن يَكْفُرُواْ بِهِ وَيُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَن يُضِلَّهُمْ ضَلاَلًا بَعِيدًا﴾، (آيا نديده‏اى كسانى را كه مى‏پندارند به آنچه به‌سوی تو نازل شده و [به] آنچه پيش از تو نازل گرديده ايمان آورده‏اند [بااین‌همه] مى‏خواهند داورى ميان خود را به‌سوی طاغوت ببرند با آنكه قطعاً فرمان يافته‏اند كه بدان كفر ورزند و [لى] شيطان مى‏خواهد آنان را به گمراهى دورى دراندازد).([125]) محمد سعيد حکيم، محمد صدر رحمه الله را زنده به قتل رساند و تصريح می‌کرد که: (محمد صدر سرباز صدام است)؛ و بار ديگر می‌گويد: (محمد صدر ، فرزند زناست). بيش از يک بار بدان تصريح کرد و آخرين تصريحش مدتی پيش در جمع شاعران بود، زمانی که يکی از شاعران مقتدی صدر شعری در موردش سرود، گفت: (اين زعطوط([126]) چيست، طفل نادان ياوه‌گو که هيچ اصل و نسبی ندارد). و آنچه در اين کلام برای ما اهمیت داشته، طعنه‎زنی به حسب و نسب است و از سفاهت‌های ديگر چشم‌پوشی می‌کنيم، او در اینجا به‌طور غیرمستقیم تصريح می‌کند که (محمد صدر رحمه الله، فرزند زناست)، (هيچ اصل و نسبی ندارد) و اين تهمتی است که از بيشتر انبيای الهی جداناپذیر بوده و مثال آن: انقطاع نسب و حسب موسی کلیم‌الله (ع) و اما عيسی (ع)، واضح‌تر از آن است که انسان بدان سخن گويد و خداوند در حقش می‌فرمايد: ﴿إِنَّ مَثَلَ عِيسَى عِندَ اللّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثِمَّ قَالَ لَهُ كُن فَيَكُونُ﴾، (در واقع مثل عيسى نزد خدا همچون مثل [خلقت] آدم است [كه] او را از خاك آفريد سپس بدو گفت باش پس وجود يافت).([127]) از جمله مواقف اين علما با سيد صدر رحمه الله، بستن درب‌هايشان در زمانی بود که صدام او را به قتل رساند و هیچ‌یک از آنان دَم بر نياورد، بلکه حتی برای غسل و کفن و تشييعش هم حرکت نکردند و هرکدام برای خود عذر و بهانه‌ای ‌تراشيد بلکه حتی آن‌کس که کوچک‌ترين حرکتش سبب خيزش مردم می‌شد، آنان را حيواناتی در دام صدام طاغوتی گرفتار می‌کرد همان‌طور که قبلاً ثابت شد. این‌چنین برای ما کشف می‌شود که طاغوت مرجعیت (علمای بی‌عمل)، بر اسلوب قوی‌تر و فتاک‌تر اعتماد کرده‌اند و آن مبارزه‌ی حق با باطل و علم با جهل است پس لشکريان جهل را تجهيز کرده و با محمد صدر رحمه الله به مبارزه برخاستند و این با جدا کردن مردم از هرگونه ثقل مورد اعتمادشان در امور مهم شکل گرفت؛ زمانی که انسان از ثقلی که او را ثابت نگه داشته، جدا گردد همانند برگی در هوا می‌شود که با وزش هر بادی به اين سو و آن سو می‌دود يا همان‌طور که گفته می‌شود: (مهره‌هایی بر صفحه‌ی شطرنج). نه هوشيار بوده و نه می‌شنود بلکه به دست ديگری تکان می‌خورد و در آن هنگام، مردم مصداق اين آيه می‌شوند: ﴿كَمَثَلِ الَّذِي ينْعِقُ بِمَا لَا يسْمَعُ إِلَّا دُعَاءً وَنِدَاءً صُمٌّ بُكْمٌ عُمْي فَهُمْ لَا يعْقِلُونَ)، بسان کسی است که (گوسفندان و حيوانات را براي نجات از چنگال خطر،) صدا می‌زند؛ ولی آنها چيزی جز سر و صدا نمی‌شنوند؛ (و حقيقت و مفهوم گفتار او را درک نمی‌کنند. اين کافران، در واقع) کر و لال و نابينا هستند؛ از اين رو چيزی نمی‌فهمند!) ([128]). و علّت

نام‌گذاری

دو مصدر تشريع (کتاب خدا و عترت طاهره)، به ثقلين توسط رسول‌الله (ص) به همين سبب بوده؛ زيرا ايشان (ع) قلعه‌ی محکم و ثابت را برای انسان بنا می‌کنند که غير قابل تخريب و انتقال بوده و اين امر در احاديث‌شان موجود است که فرمودند: (هر كس دين خود را از دهان مردم بگيرد، [همان] مردم، او را از دين بر مى گردانند و هر كس دين خود را از قرآن و سنّت رسول خدا (ص) فراگيرد، كوه ها از بين مى روند، ولى ايمان او ماندگار است).([129]) بنابراین، حق چگونه مورد هجوم قرار می‌گيرد جز به سبب باطل؛ زيرا باطل توان رویارویی با حق را ندارد جز از دو طريق: 1- اسلوب اغفال، يعنی غوطه‌ور ساختن مردم در جهالت و نادانی و متصديان اين عمل، علمای خيانت‌کار گمراه هستند. 2- روش کُشتار و فراری دادن، کاری که حاکمان انجام می‌دهند و غالباً بدين روش شکل می‌گيرد که علمای گمراه خیانت‌کار تابع حکومت ظالم می‌شوند، همان امری که بر انبيای الهی حاصل گشت و بعد از آن برای سيد محمد صدر رحمه الله پیش آمد و اين روش، حاکی از سبک‌شماری مردم و جدا ساختنشان از مصدر ثقل است. اين کار علمای آخرالزمان است که توصيفشان در حديث شريف آمده است: (آنان شرورترين فقها زير سايه‌ی آسمان‌ هستند که فتنه از آنان خارج شده و به‌سوی آنان باز می‌گردد) ([130]). اين فعل حوزه‌ی شريف و عفيف است!!! اما مکر و نيرنگ می‌کنند و خداوند هم مکرشان را تباه می‌کند و خداوند بهترين مکر کنندگان است. در آغاز، آنان به قتل سيد محمد صدر رحمه الله اقدام کردند سپس زمانه، دهانش را به‌سوی آنان باز کرد و سیاه‌چاله‌ی صدام آن‌ها را بلعيد! و اين گفته‌ی محمدتقی خوئی بود که گفت: (از محمدباقر صدر رحمه الله چه انتظاری داريد از او می‌خواهيد خمينی ثانی در عراق شود؟!)؛ و او صاحب توزيع (الشربت) در برانيه پدرش در روزی که محمدباقر صدر رحمه الله در آن به قتل رسيد، بود؛ بلکه خداوند خاندان آنان را به دست اين طاغی فنا کرد: (ظالم، تازيانه‌ی من است به‌وسیله‌ی او و از او انتقام می‌گيرم). سپس صدام به دنبال آنان رفته و تک‌تک آنان را به قتل رساند. الحمد‌لله رب‌العالمين. واقعیت اجتماعی موجود بر زمين، در حقيقت جهل و نيرنگ اين دجالان را برای ما آشکار می‌سازد، همه‌ی آنان برای اشغال شهر مسلمان توسط کافر ناصبی زمينه‌سازی کردند، بلکه مردم را به سکوت در زير سايه‌ی تقيه و واگذاشتن اشغال‌گر کافر سفارش می‌کردند و تاکنون کلام سيد صدر رحمه الله بر منبر کوفه، طنين‌انداز است زمانی که می‌گفت: (هرگز هرگز امريکا... هرگز هرگز ای شيطان)؛ و او تنها شخص از ميان اين باقی‌مانده‌ها بود که در رساله‌ی علمی خود به ذکر باب جهاد پرداخت و هرگز به کلام صدام و حزبش و تهديداتشان اعتنائی نکرد، درحالی‌که سيستانی هرگز باب، فصل و حتی يک ورق هم در مورد جهاد ننوشته است؛ و رساله‌ی علمی سيستانی در بين دستان شماست، آن را مطالعه کنيد و ببينيد که آيا رد پایی از جهاد در آن می‌يابيد؟! محمد صدر رحمه الله، اين منهج را به تصوير کشيد تا در آينده‌ی نه‌چندان دور قصه‌ی اين منافقين که مدعی سير بر خط محمد صدر رحمه الله بودند را کشف کند؛ و می‌گويد: (امر به صبر و شکیبایی بر حاکم منحرف و تحمل ظلم و طغيانش با سکوت، غير مطابق با قاعده‌ی اسلامی است...).([131]) اين علمای خيانت‌کار کسانی هستند که سيد محمد صدر رحمه الله در توصيفشان گفته: در برابر هتک‌حرکت حرم الهی، مُردگان و خاموش‌اند همانند خاموشی گورها. در جایی که می‌گويد: (... در مورد سکوتشان بپرس که همانند سکوت و خاموشی قبور است... و برترين کاری که برخی از آنان کردند، سکوت و عذر و بهانه‌جویی بود).([132]) اینان ‌کسانی هستند که برای تأسيس حاکمیت مردم در نفوس پیروان مدرسه (حاکمیت الله)، دست در دست امريکا گذاشتند و این‌چنین فعل اول و دوم و مفهوم سرقت خلاف و... و... را تصحيح کردند. اين علمای خيانت‌کار بودند که مردم را به ترک قرآن و قرار دادن قانونی وضعی وادار کردند؛ قانونی که به دست خودشان نوشتند و با کتاب خدا و سنّت مطهر مخالفت داشته و در ماه نزول قرآن کريم و با دستور امريکا در ماه رمضان بيعت کردند و خداوند می‌فرمايد: ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِيَ أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِّنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ﴾، (ماه رمضان [همان ماه] است كه در آن قرآن فرو فرستاده شده است [كتابى] كه مردم را راهبر و [متضمن] دلايل آشكار هدايت و [ميزان] تشخيص حق از باطل است).([133]) اين علمای خيانت‌کارند که مردم را از وصی امام مهدی (ع) و قضيه‌اش دور کردند و تکذيب و بهتان و دوری از او را بر مردم تحميل کردند و گفتند از دست او فرار کنيد، همان‌طور که از مقابل شير درنده فرار می‌کنيد؛ و اين همان صفتی است که قرآن کريم با آن قوم قريش را توصيف می‌کند: ﴿كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُّسْتَنفِرَةٌ * فَرَّتْ مِن قَسْوَرَةٍ﴾، (گويى گورخرانى رميده‏اند*كه از مقابل شيرى فرار كرده‏اند).([134]) اين حال علمای ديروز بود که سيد محمد صدر رحمه الله بر آن‌ها خارج شد و نقش يحيی نبی (ع)، با او نيز تکرار شد و امروز می‌بينيم که هر که بر شانه‌های محمد صدر رحمه الله بالا رفته و تلاشش را دزدیده، ديروز در قتلش شريک بوده است؛ مقصودم قتل معنوی اوست و در مقابل قاتل مادی که همان صدام ملعون بود، سکوت کردند... ابهام و تاریکی شکل ‌گرفته بين محمد صدر رحمه الله و اين بدکاران کافر هرگز روشن نشد، مگر توسط وصی و فرستاده‌ی امام مهدی (ع) که در منزلش فرود آمد (نه افراط و نه تفريط) و اين امری بود که با يحيی بن زکريا (ع) تکرار شد. پس به مقوله‌ی عيسی بن مريم (ع) گوش فرا ده: (وقد قال عيسی (ع) عن يوحنا (يحيی)، بأنه إيليا- أي مثل إيليا- (ولکني أقول لکم أن إيليا قد جاء ولم يعرفوه بل عملوا به کل ما أرادوا. کذلک ابن الإنسان أيضاً سوف يتألم منهم حينئذ فهم التلاميذ أنه قال لهم عن يوحنا المعمدان)، (و عيسی (ع) در مورد يحيی فرمود که او ايلياست-نظير و مانند ايلياست- ولی من به شما می‌گويم که ايليا آمده و هرگز او را نشناختند بلکه با او هر‌چه خواستند، انجام دادند، پسر انسان نيز به‌زودی از آن‌ها به ستوه خواهد آمد. هنگامی‌که آنان شاگردانش بودند و عيسی در مورد يوحنا معمدان می‌فرمود).([135]) سيد محمد صدر رحمه الله، نقش مرشد يا معلم و مربی در برهه‌ای از زمان را برای آنان ايفا کرد- با وجود اختلافات موجود- و جزايش را این‌چنین دادند، اما اين اتفاقات نيز دور از انتظار نبوده چراکه رسول‌الله (ص) اين مسئله را 1426 سال پيش ذکر کردند و اهل‌بیت (ع) در مواضع بسياری بدان تأکيد کردند، مبنی بر اين‌که علمای آخرالزمان شرورترين فقها در زير سايه‌ی آسمان هستند و ديگر احاديث که بخشی از آن‌ها را انتخاب نموديم و در پايان اين کتاب در پيوست دوم برای طالب حق، بيان نموديم. ***

-مبحث پنجم

قتل به خاطر ظالمی از ظالمان بنی‌اسرائيل

قتل يحيی بن زکريا (ع)، به خاطر ظالمی از ظالمان بنی‌اسرائيل بود و در روايتی از امام صادق (ع) آمده است که فرمودند: (پادشاهی در زمان يحيی بن زکريا حکومت‌ می‌کرد که بسيار شهوت‌ران بود و به زنان خود بسنده نمی‌کرد تا اين‌که زنی عاصی بدو رسيد و نزد او رفت‌وآمد می‌کرد تا به مسند نشست، سپس دخترش را برای او مهيا کرد و به دخترش گفت می‌خواهم پادشاه را نزد تو بياورم پس چون تو را ديد از تو می‌پرسد که چه خواسته‌ای داری بگو خواسته‌ام اين است که يحيی بن زکريا را به قتل برسانی. پس چون حاکم به نزد او رفت، پرسيد چه حاجتی داری؟ گفت: قتل يحيی بن زکريا. پس به دنبال يحيی بن زکريا (ع) فرستاد و او را آوردند و برای سر بُريدنش تشت طلائی را طلب کرد و او را بر زمين گذاردند و خونش به خروش آمد و بالا می‌رفت و مردم برای فرو نشاندن خونش، بر آن خاک می‌ريختند اما خون از آن بالا می‌رفت و خاک می‌ريختند تا اين‌که به تپه بزرگی تبديل شد).([136]) شايد اين سؤال در ذهنت شکل گيرد که ارتباط بين اين حرامزاده و يحيی نبی (ع) چه بوده که پادشاه به قتل يحيی دست يازيد؟؟ پاسخ: آن زن با آن پادشاه ازدواج کرد سپس در صدد بر آمد که دخترش را نيز به ازدواج حاکم-بعد از اين‌که در جايگاه خود قرار گرفت- در آورد تا اين‌که از موضع و جايگاهی که به دست آورده خارج نشود و هیچ‌یک از علمای خيانت‌کار گمراه (علمای بی‌عمل بنی‌اسرائيل)، مُنکر آن نشدند و بر پادشاه اعتراض نکردند، جز يحيی بن زکريا (ع) که به پادشاه و تمام درباريانش فرمود: (شرعیت خدا در مردم ضعيف کوتاهی نمی‌کند بلکه غنی و فقير و حاکم و برده در شريعت يکی هستند). هرگز امثال اينان (بردگان دنيا) به حق تصريح نکردند جز يحيی نبی (ع) که صدايش را در حُرمت آن بلند کرد و هرگز به سکوت علمای خيانت‌کار و سکوتشان در هم‌سویی با باطل و مجامله بر حساب خداوند سبحان اعتنا نمی‌کرد و در حديث روايت شده: (إن هذه البغي کانت زوجه ملک جبار قبل هذا الملک وتزوجها هذا بعده، فلما أسنت وکانت لها أبنه من الملک الأول قالت لهذا الملک: تزوج أنت بها، فقال: لا حتی أسال يحيی بن زکريا عن ذلک فأن إذن فعلت فسأله عنه فقال: لايجوز فهيأت بنتها وزينتها في حال سکره وعرضتها عليه، فکان من حال قتل يحيی ما ذکر وکان ماکان...)، (اين زن عاصی، پيش از اين‌که با اين حاکم ازدواج کند، همسر حاکم جباری بود و صاحب دختری از شوهر اولش بود، پس هنگامی‌که بر مسند نشست. به اين حاکم گفت: با اين ازدواج کن. گفت: نه چنين نمی‌کنم تا اين‌که در مورد اين مسئله از يحيی بن زکريا (ع) سؤال کنم پس اگر رخصت داد، چنان می‌کنم. پس از او پرسيد: جايز نيست؛ اما آن زن، دخترش را در حالت مستی و مدهوشی حاکم بر او عرضه داشت و همين امر منجر به قتل يحيی بن زکريا (ع) شد...).([137]) در حقيقت، علمای بی‌عمل، قاتلان يحيی نبی (ع) بودند؛ و اگر اين امر از آن‌ها سر نمی‌زد حداقل می‌بايست با کلام حق از او در مقابل سلطان ظالم دفاع می‌کردند و بر آنها واجب بود فدای اين پيامبر عظیم‌الشأن و مأمور به امر الهی شوند. در حقيقت، حُب دنيا عامل قتل يحيی (ع) بود جایی ‌که علمای بنی‌اسرائيل بر خضوع و خشوع در مقابل دریدن حرمت الهی تشويق بلکه به سبب حفظ رياست و رهبری مسلوب از اهل باطل، اين دریدن حرمت را تأييد و قبول کردند، جايگاهی که معلوم نبود تا چند لحظه بعد چه کسی بر آن می‌نشيند و در چند لحظه ميليون‌ها عامل از آن جدا می‌شوند، که نزديک‌ترين آن‌ها فرا رسيدن مرگ است که هيچ راه گريزی از آن وجود ندارد. ﴿وَاتَّقُواْ يَوْمًا لاَّ تَجْزِي نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَيْئًا وَلاَ يُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلاَ يُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلاَ هُمْ يُنصَرُونَ﴾، (و بترسيد از روزى كه هیچ‌کس چيزى [از عذاب خدا] را از كسى دفع نمى‏كند و نه از او شفاعتى پذيرفته و نه به جاى وى بدلى گرفته مى‏شود و نه يارى خواهند شد).([138]) حُب دنيا، همان عاملی بود که باعث شد آن زن چنين درخواستی از پادشاه طلب کند و حُب دنيا نيز باعث شد که پادشاه درخواست آن زن را بپذيرد. بلکه مفهوم زن در حقيقت دنياست و اين امر از جمله مفاهیمی می‌باشد که نزد اهل عراق متداول بوده است و اگر شخصی در خواب زنی ناشناس ببيند، به او گويند که آن دنياست و اين مفهوم به‌طور اجمالی در کلام اهل‌بیت (ع) در مواضع بسياری ذکر شده و ان‌شاء‌الله در خصوص رؤيای زنی که سيد محمد صدر رحمه الله را بعد از وفاتش در عالم رؤيا ديد، خواهيم گفت که اين سه بيت شعر را ذکر می‌کرد: بُني إن الزناة کثير/ و آن مأواهم سقر فأسرج خيولک/ فقد حان وقت المنتظر بلغ فالقول سيف/ وقد اعذر من انذر (فرزندم همانا که ناپاک زادگان فراوان هستند هرچند که جایگاهشان جهنم دوزخ خواهد بود. هان که ساز و برگ اسب‌ها را آماده کن. چرا که زمان بازگشت منتظر فرا رسیده است. تبلیغ کن و مژه بده چون گفتار همچو شمشیر است. و بر کسی که هشدار داده هیچ عذری نیست).

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

و اما در خصوص سيد محمد صدر رحمه الله، عمليات و نقشه‌ی قتل او، مشهورتر از آن است که ذکر شود اما در توضيح امر برای کسی که شاهد حادثه نبوده می‌گوییم: عملیات و نقشه‌ی قتل محمد صدر رحمه الله به خاطر (بغی) دنيا بود، همان‌طور که يحيی بن زکريا رحمه الله به خاطر آن به قتل رسيد؛ اما تصوير در اين زمان تغيير کرد تا مفاهيم و مقياس‌های انسانیت را تغيير دهد؛ به‌راستی که عنصر اصلی در قتل محمد صدر رحمه الله، حُب دنيا بود و نخستين زمينه‌ی قتل او، از جانب علمای بی‌عمل، پيش از قتلش توسط طاغی ملعون صدام حسين شکل گرفت و نخستين قتلش زمانی صورت گرفت که عليه او شايعه‌ای منتشر کردند مبنی بر اين‌که از اصحاب و ياران و همدستان صدام ملعون بوده و همين شايعه باعث شد که شخصیتش نزد مردم زير سؤال رفته و به قتل برسد و در پی آن، بسياری از انصار و ياورانش او را تنها گذاردند و هر کس که به ياری و نصرت او متمسک بود، در پی شدت اشاعه‌ی اين فتنه از جانب دشمنان دچار تزلزل شد تا جایی ‌که محمد صدر رحمه الله شخصاً در ديدار حنانه گفت: مسئله‌ی تعاملش با صدام طاغوت (به متواترات تبديل شده)، علی‌رغم تکذيبش، هر جا روی اين خبر را می‌شنوی اما با وجود اين همه تهمت‌های بی‌اساس، محمد صدر رحمه الله هرگز در مقابل طاغوت عصر خود زانو نزد و صدام در قتل محمد صدر رحمه الله ترديد بسياری داشت، یک بار او را آزار می‌داد و بار ديگر تهديد می‌کرد، بلکه حتی در آخرين قرار (قرار قتل)، محمد حمزه زبيدی را به‌سوی محمد صدر رحمه الله فرستاد تا او را از ادای نماز جمعه نهی کند اما سيد محمد صدر رحمه الله به او اعتنا نکرده و با عصايش به او ضربه زد و اين حادثه‌‌ای معروف نزد به ياد آورندگان آن می‌باشد. بنابراین، محمد صدر رحمه الله هرگز بر حساب دين خود، مداهنه و همکاری نکرد، هرچند که سيل ویران‌کننده‌ای در مقابلش بود، هرگز نگفت که آن نيرو قوی‌تر از من است و هرگز نگفت که امريکا با قدرت جنگی خود می‌تواند مرا از پای در آورد، هرگز نگفت که اسرائيل برای ضربه زدن به دشمنش، نقشه می‌کشد و اين‌که دستش را غلغلک دهم تا مرا ببخشد و بر من غضب نکند. محمد صدر رحمه الله هرگز چيزی به زبان نياورد جز اين‌که گفت: (هرگز هرگز امريکا... هرگز هرگز ای شيطان)؛ و در مورد اسرائيل و بریتانیا و امريکا می‌گويد: (مثلث شوم). و هرگز مالک سلاح مادی قوی نبود، بلکه سلاحش تنها ايمان به قدرت لايزال الهی بود و به همين سبب او را می‌يابی که همواره می‌گفت: (زمانی که سيد محمد صدر بميرد شما بر عزت خود باقی بمانيد). محمد صدر رحمه الله به خاطر دنیایی به قتل رسيد که هرگز بدان ميل و رغبت نداشت و مردم را به حرص ورزيدن برای آن وادار نکرد، بلکه آنان را به مذهب اهل‌بیت (ع) دعوت می‌کرد که تمام عزت در آن بود و هرگز در مورد غيرش اهتمام نمی‌ورزيد، هرچند که تقصيراتی از او سر می‌زد؛ به‌هرحال او انسان غير معصومی بود و همين بس که برای رضا و خشنودی خداوند و بالا بردن پرچم محمد و آل محمد (ع) تمام تلاش خود را کرد. *** -

مبحث ششم

ا نتقام گرفتن و گريه‌ی خون آسمان‌ و سنگ‌ها بعد از مطالعه‌ای که در مورد زندگانی يحيی نبی (ع) داشتيم، مسئله‌ی حائز اهمیتی را در آن يافتيم و آن انتقام خداوند از قاتلانش می‌باشد، اما با روشی برخلاف عادت؛ لذا انتقام‌ گرفتن از آن اُمت متمرد و عصيان‌گر از اراده‌ی خداوند، اُمتی که قاتل اوليایی هستند که هم و غمشان خروج مردم از تاريکی‌ها به‌سوی نور بود، جامعه‌ای که يحيی را به قتل رساند به‌صرف اين‌که خواست آنان را به ياد خدا متذکر سازد و سلوک در راهی را به آنان یادآوری کرد که سير در آن بر آن‌ها واجب بود و نتيجه‌ی مخالفت با اوليای الهی را به آنان بشناساند و این‌چنین تشابه بين امام حسين (ع) و يحيی نبی (ع) را برای ما تفسير می‌کند و کلام سيد احمد الحسن (ع) که در گذشته نقل شد، دلالتی واضح بر اين مقصود بود و امری که اوليای الهی بدان خبر دادند و امام قائم (ع) به سعد بن عبد الله در پاسخ به سؤال تأويل "کهيعص" فرمودند: (...اللهم ارزقني ولدا تقر به عيني على الكبر، واجعله وارثا وصيا، واجعل محلة مني محل الحسين، فإذا رزقتنيه فافتني بحبه، ثم فجعني به كما تفجع محمدا حبيبك بولده " فرزقه الله يحيى وفجعه به. وكان حمل يحيى ستة أشهر وحمل الحسين (ع))، (خدايا، در سن پيرى فرزندى به من عنايت كن و چشم مرا به ولادتش روشن گردان و او را وارث و وصى من قرار ده، جايگاه او را نسبت به من مانند جايگاه حسين (ع) قرار ده، اگر او را روزى من گرداندى، مرا علاقه‌مند و شیفته‌ی محبت او گردان، و آنگاه مرا به مصيبت جانكاه و دردناک او دچار ساز، همان‌گونه كه محمد (ص) حبيب خودت را نسبت به فرزندش این‌چنین قرار دادى. از این‌رو خداوند، يحيى (ع) را به او عنايت فرمود، و مدت بارداری مادر يحيى مانند حسين (ع) شش ماه بود).([139]) امام (ع) با اين حديث، قضيه‌ی يحيی (ع) را به قيام خويش به‌طور غیرمستقیم مربوط می‌کند و آن از خلال تشبيه به قضيه‌ی امام حسين (ع) مُيَسر می‌گردد؛ زيرا امام مهدی (ع) کسی است که برای گرفتن انتقام خون امام حسين (ع) و هر کس که همانند امام حسين (ع) متحمل رنج شده، قيام خواهد کرد و این‌چنین مقصود امام مهدی (ع) از اين حديث روشن می‌گردد، لذا بار ديگر به حديث رجوع و تدبر کن. يحيی (ع) برای قضيه عيسی بن مريم (ع) و طلوع خداوند در ساعير زمينه‌سازی کرد، همان‌طور که با چنين تعبيری از آن در دعای سمات ياد شده است (و به مجدت که بر طور سينا ظاهر شد و به‌واسطه‌ی آن با بنده و رسولت موسی بن عمران (ع) سخن گفتی و به طلوعت در ساعير و ظهورت در کوه فاران).([140]) و آن زمينه‌سازی برای ظهور امر امام مهدی (ع) به‌واسطه‌ی وصی‌اش می‌باشد، همان‌طور که در

مقدمه

‌ی اين کتاب ذکر شد، که از خلال آن، حقايقی از اهل‌بیت (ع) کشف می‌گردد: ﴿وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا﴾، (سوگند به روز چون [زمين را] روشن گرداند).([141]) پس ارتباط قضيه‌ی امام حسين (ع) با قضيه‌ی امام مهدی (ع) مشهورتر از آن است که ذکر شود و همين کفايت می‌کند که يکی از پرچم‌هایی که امام مهدی (ع) به اهتزاز در می‌آورد، شعار پرچم (يا لثارات‌الحسين) می‌باشد و سيد احمد‌ الحسن (ع) در مواضع عديدی به تشابه قائم (ع) در اين زمان پرداختند. لطفاً به کتاب متشابهات ايشان مراجعه شود. حضرت يحيی (ع) برای عيسی بن مريم (ع) زمينه‌سازی کرد و نيرنگ و فريب علمای دين در آن زمان را رسوا کرد و مسيح را تصديق کرده و بدو بشارت داد، همان‌طور که در خبر آمده و اين ظاهر قضيه بود، اما در باطن، حقيقت حضرت يحيی (ع) فراتر از آن بوده و در خبر چنين آمده است: (هنگامی‌که زکريا خداوند را خواند و درخواست فرزند از او کرد درحالی‌که در قربانگاه نماز می‌خواند، مردی جوان (جبرئيل (ع)) به‌سوی او آمد، زکريا ترسيد و جبرئیل فرمود: (همانا خداوند تو را به يحيی تصدیق‌کننده‌ی کلماتی از خداوند بشارت می‌دهد) و يحيی (ع) نخستين ايمان آورنده و تصديق‌کننده به عيسی (ع) بود؛ و هنگامی‌که مادرش بدو باردار شد چون با مريم (ع) که به عيسی (ع) باردار بود، روبه‌رو می‌شد، می‌گفت: ای مريم تو باردار هستی؟ گفت: چرا می‌پرسی. گفت: چراکه می‌بينم آنچه درون شکم من است برای آنچه در شکم توست، سجده می‌کند و این‌چنین تصديقش را عرضه می‌داشت).([142]) بعد از اين همه مناقب و فضايل، بديهی است که اين بردگان دنيا (علمای فاسق و حُکام خيانت‌کار)، به مبارزه عليه اين مرد و تکذيب و قتلش برخيزند و در پی آن، عذاب خداوند بر آن‌ها شدت گرفت و شرورترين خلق خود از خودشان را بر آن‌ها مسلط کرد و اين امر در حديثی قدسی روايت شده که خداوند فرمود: (ظالم، شمشير من است به‌وسیله‌ی او عذاب می‌کنم و او را نيز عذاب می‌دهم). آن‌کسی که انتقام يحيی (ع) را ستاند، پادشاه (بخت نصر) بود و بخت نصر ذو‌الشفا و امر خدا و شمشير خدا بود که به‌وسیله‌ی آن از دشمنش انتقام گرفت و به‌زودی از او نيز انتقام می‌گيرد. رسول‌الله ( فرمودند: (همانا بنی‌اسرائيل سرکشی کردند و هنگامی‌که انبياء را به قتل رساندند، خداوند عزوجل بخت نصر را بر آن‌ها نازل کرد و هفتاد هزار سال بر آن‌ها تازيد، سپس خداوند عزوجل به آن‌ها ترحم کرده و به پادشاهی مؤمن از پادشاهان پارس، وحی کرد که به‌سوی بندگانم، بنی‌اسرائيل سير کن و آنان را از عذاب بخت نصر نجات ده. پس آنان را نجات داده و وارد بیت‌المقدس کرد. گويد: پس به‌سوی بیت‌المقدس در آمدند در حالی‌که چهل سال مطيع بودند و بعد از آن دوباره به ظلم و ستم بازگشتند و خداوند در قرآن فرمود: (چون بازگرديد، ما نيز باز می‌گرديم)، يعنی چون به معاصی و سرکشی بازگرديد ما نيز بشارت عذاب را بر شما باز می‌گردانيم).([143]) و اين حاکم ظالم، (بخت‌نصر) همان حاکمی بود که خداوند به سبب قتل عموم انبيا (ع) و علی‌الخصوص حضرت يحيی (ع) بر قوم بنی‌اسرائيل مسلط کرد. در اینجا می‌پرسيم: اين حاکم (بخت‌نصر) که بود؟! ای خواننده‌ی عزيز، اين پاسخ نقل‌شده از قطب رواندی از امام صادق (ع) از رسول‌الله (ص) در مورد اين حاکم است که فرمودند: (خداوند بخت نصر را بر آن‌ها مسلط کرد و بدان نام ناميده شد، چراکه از شير سگش خورد و نام سگش (بخت) و نام صاحبش (نصر) که بسيار مجوس بود و بیت‌المقدس را غارت ‌کرد).([144]) درست است که بخت نصر کافر مجوس به خونخواهی تمام انبيا به‌خصوص حضرت يحيی (ع) در طلب يهود برآمد، اما نه به سبب ايمان به ايشان يا به يحيی (ع)، بلکه هنگامی‌که ديد خونش به جوشش در آمده و بند نمی‌شود، در طلب قاتلش برخاست و علمای يهود را به قتل رساند و روايت است: (پس هنگامی‌که امر بخت نصر چنان بود که بود، آن خون را ديد و در موردش سؤال کرد و کسی پيدا نشد که دليلش را ذکر کند تا اين‌که به شيخ بزرگی دلالت کردند، پس از او پرسيد و گفت: پدرم از جدم به من خبر داده که قصه‌ی يحيی بن زکريا (ع) چنين و چنان بوده و سرنوشت يحيی (ع) و خونش را برای بخت نصر تعريف کرد. بخت نصر گفت: جُرمی نيست که قاتلانش را به قتل برسانم تا اين خون ساکن شود، پس هفتاد هزار نفر را به قتل رساند؛ و هنگامی‌که به عهد خود وفا کرد، خون از جوشش باز ايستاد).([145])

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

">

جانب معاصر

اگر قسمت دوم موضوع که محل اصلی يعنی همان تطبيق هدف دعوت محمد صدر رحمه الله بر سيرت حضرت يحيی (ع) بوده را بپذيريم، چيزی که در اين مجال ما را به مطالعه وا می‌دارد، انطباق عجيب بين دو دعوت در اين نقطه مشترک می‌باشد که بعد از وفاتش، به تحقق پيوست. محمد صدر رحمه الله کسی بود که عمامه‌های مزیّن را در مقابل عموم مردم کشف کرد و حاکم و لشکرش را به تحدی فرا خواند و تمام علمای ضلالت و حُکام خائن ظالم بر مرگ و قتل محمد صدر رحمه الله اتفاق‌نظر يافتند و فعلاً خداوند در اين تمکينشان داد... بعد از آنچه شد؟ آيا سنّت الهی که در سيرت يحيی نبی (ع) مطالعه کرديم، بعد از مرگ محمد صدر رحمه الله نيز تکرار شد؟؟ سبحان‌الله (دقة بدقة ولو زدت لزاد السقا) ( یک ضربه در مقابل یک ضربه و اگر بیشتر شود سقا هم بیشتر خواهد زد) ضرب‌المثل عراقی ( چشم در مقابل چشم ) در اين اُمت، بلاهایی سرازير شد که در امت‌های دیگر هم واقع شده بود، همان‌طور که در مورد قضيه‌ی يحيی (ع) گفته شد و آن سنّتی از سنن الهی در خلق می‌باشد. در صورتی‌که به نتايجی رسيده باشيم، وجود مقدمات نيز ضروری است و چون (ذو الشفا) را در اين عصر بيابيم لا جَرَم بايد قضيه‌ای همچون قضيه‌ی يحيی نبی (ع) و دعوتی همچون دعوت انبيا (ع) قبل از حلولش در ميان باشد؛ و عذاب الهی همواره مستلزم وجود رسالتی از پيش تعيين شده می‌باشد که مورد تکذيب قرار گرفته و اين عذاب نيز نتيجه‌ی همان تکذيب بوده است. به گمانم خواننده در مورد حقيقت (ذو‌الشفا) که در موردش بحث می‌کنيم، پرسشی دارد!! به او می‌گوییم که شکیبا باشید و با ما همراه شوید تا مقصود از ذو‌الشفا که همان شفای قلوب مؤمنين است را بيابی؛ چرا‌که آن انتقام الهی است که بر اُمت عصيان‌گر مسلط می‌شود و لذا کلمه (ذو‌الشفا) را در زمره‌ی نشانه‌های آخرالزمان می‌يابيم. امام باقر (ع) فرمودند: (اذا بلغ العباسي خراسان طلع بالمشرق القرن ذو الشفا، وکان أول ما طلع بهلاک قوم نوح حين غرقهم الله، وطلع في زمان إبراهيم (ع) حيث القوه في النار، وحين أهلک الله فرعون ومن معه وحين قتل يحيی بن زکريا، فإذا رأيتم ذلک فأستعيذوا بالله من شر الفتن ويکون طلوعه بعد انکساف الشمس والقمر، ثم لايلبثون حتی يظهر الابقع بمصر)، (هرگاه عباسی به خراسان رسد، از سمت مشرق ذو‌الشفا، طلوع می‌کند و اولين طلوعش زمان هلاک قوم نوح بود که خداوند آنان را غرق کرد و در زمانی که ابراهيم را به آتش انداختند و زمانی که خداوند فرعون و همراهيانش را هلاک کرد، زمانی که يحيی بن زکريا (ع) به قتل رسيد، پس هرگاه چنان ديديد، از شر فتنه‌ها به خدا پناه ببريد و طلوعش بعد از کسوف خورشيد و ماه می‌باشد، سپس درنگ نمی‌کنند تا آن‌که ابقع در مصر ظهور کند).([146]) و (ذو‌الشفا) همان غضب و عذاب خداست و همان‌طور که در حديث قدسی آمده (تازيانه‌ی من است) که در کافر متجلی می‌شود و خداوند او را به سبب تکذيب يا قتل انبيا بر اُمت کافر مسلط می‌کند و از آنان انتقام می‌گيرد و احاديث طلوع (ذو‌الشفا) را در سه شکل ذکر کرده‌اند. نخستين بار، خداوند آن را بر قوم نوح مسلط کرد و عامل اصلی هلاک آنان در طوفان شد و فرمود: ﴿وَيَسْتَعْجِلُونَكَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ وَقَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِمُ الْمَثُلاَتُ و آن رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِّلنَّاسِ عَلَى ظُلْمِهِمْ و آن رَبَّكَ لَشَدِيدُ الْعِقَابِ﴾، (و پيش از رحمت، شتاب‌زده از تو عذاب مى‏طلبند و حال ‌آنکه پيش از آنان [بر كافران] عقوبت‌ها رفته است و به‌راستی پروردگار تو نسبت به مردم با وجود ستمشان بخشايشگر است و به‌یقین پروردگار تو سخت‏كيفر است).([147]) اين طلوع اول ذو‌الشفا بود. اما نوع دوم که حديث در شکل دوم ذکر کرده: (در زمان حضرت ابراهيم (ع) آشکار شد هنگامی‌که او را در آتش انداختند). ذو‌الشفا در اینجا مردم را از شناخت حق باز نمی‌دارد يا به سبک‌شماری انبيا (ع) وادار نمی‌سازد، همان‌طور که در قوم نوح (ع) بود؛ بلکه درب هدايت را با وجود معرفت و ظهور حق به‌صورت واضح و آشکار می‌بندد و خداوند می‌فرمايد: ﴿قُلْنَا يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِيمَ﴾، (گفتيم اى آتش براى ابراهيم سرد و بى‏آسيب باش).([148]) اما نوع سوم از خروج ذو‌الشفا، مغاير با ظهور اول (استهزاء) يا دوم (انکار) بلکه در اینجا به عدم رخصت دادن به هر شکلی از اشکال تبليغ الهی ولو با حضور بينه و دليل و معجزه بلکه بدتر از آن، قتل وجود دعوت الهی به ‌مجرد تبليغ از سوی خداوند می‌باشد و این‌چنین سلسله‌ای که خروج ذو‌الشفا بر آن سير يافته، آشکار می‌گردد و آن: 1- استهزاء و رويگردانی با زبان از انبيا. 2- تلاش برای قتل انبيا. 3- اصرار ورزيدن بر قتل انبياء. و به همين سبب، اهل‌بیت (ع) عامل اصلی خروج ذو‌الشفا در آخرالزمان را در عِقاب و عذاب الهی بر جامعه که با ظهور تازيانه‌ی خدا (ذو‌الشفا) متجلی شده، مشخص کرده‌اند. و اگر اين انتقام الهی را بر قتل سيد محمد صدر رحمه الله منطبق کنيم، آن را انطباقی کامل و تمام خواهيم يافت... بعد از قتل سيد محمد صدر رحمه الله، قوی‌ترين قدرت استکباری جهان (امريکا) يا (شيطان بزرگ) همان‌طور که سيد خمينی رحمه الله چنين از آن ياد می‌کند وارد عراق شد و اين امر در روايات اهل‌بیت (ع) ذکر شده و از آن به‌عنوان (دجال تک‌چشم) ياد شده و مکان ورودش از طرف (کوه سنام) و روش دعوتش را تعيين کردند؛ آنچه حائز اهمیت بوده، اين است که ورود اشغالگران آمریکایی قطعاً در بردارنده‌ی دليلی می‌باشد که آن دليل ذکر شد. همان‌طور که نمونه‌ای از خروج ذو‌الشفا در زمان قتل يحيی (ع) برايمان آشکار شد و در حديث اول آمده است؛ و خروج ذو‌الشفا در آخرالزمان همانند حديث قبلی برای ما آشکار می‌کند که اين خروج بر اثر دریدن حرمتی از حرمت‌های الهی بوده و آن قتل سيد محمد صدر رحمه الله است و برای اين‌که قضيه بيشتر روشن شود، اين حديث روايت شده از امام باقر (ع) را برای شما خواننده‌ی بزرگوار نقل می‌کنم که فرمودند: (اذا اختلفت کلمتهم و طلع القرن ذو‌الشفا لم يلبثوا إلّا يسيراً حتّى يظهر الأبقع بمصر، يقتلون الناس حتّى يبلغوا إرم، ثمّ يثور الأصهب عليه، فتکون بينهما ملحمة عظيمة، ثمّ يظهر السفياني الملعون، فيظفر بهما جميعاً و ترفع قبل ذلک ثنتا عشرة راية بالکوفة معروفة و يقتل بالکوفة رجل من ولد الحسين يدعو إلى أبيه، ثمّ يبثّ السفياني جيوشه)، (هرگاه سخن ايشان (بنی‌عباس) اختلاف پيدا کرد و گيسوی سختی‎آور طلوع کرد، درنگ نمی‌کنند، مگر اندکی، تا آنکه ابقع (گندم‌گون) در مصر آشکار شود. مردم را می‌کشند تا به ارم (دمشق) برسند. سپس اصهب (دارای موی بور) بر او می‌شورد. در نتيجه، ميان آن دو نبرد خونين بزرگی خواهد بود. آنگاه، سفيانی نفرین‌شده پديدار می‌شود و بر همه‌ی آن دو چيره می‌گردد و پيش از اين‌ها، دوازده پرچم شناخته‌شده در کوفه برافراشته می‌شوند و مردی از فرزندان حسين (ع) که به‌سوی پدرش فرا می‌خواند، در کوفه کشته می‌شود. سپس سفيانی‌ سپاهيانش را پخش می‌کند).([149]) ای خواننده‌ی عزيز، می‌بينی که چگونه معنا و دلالت حديث واضح نیست و آيا اين (القرن ذو‌الشفا) جز در عصر ظهور است؟!! چراکه مقرون به ظهور دوازده پرچمی است که يکی از ديگری قابل تشخيص نبوده همان‎طور که در حديث مفضل بن عمر جعفی از امام صادق (ع) آمده که فرمودند: (إياكم‏ و التنويه‏ أما و الله ليغيبن إمامكم سنينا من دهركم و لتمحصن حتى يقال مات أو هلك بأي واد سلك و لتدمعن عليه عيون المؤمنين و لتكفؤن كما تكفأ السفن في أمواج البحر و لا ينجو إلا من أخذ الله ميثاقه و كتب في قلبه الإيمان و أيده‏ بروح منه‏ و لترفعن اثنتا عشرة راية مشتبهة لا يدرى أي من أي قال فبكيت فقال لي ما يبكيك يا أبا عبد الله فقلت و كيف لا أبكي و أنت تقول اثنتا عشرة راية مشتبهة لا يدرى أي من أي فكيف نصنع قال فنظر إلى شمس داخلة في الصفة فقال يا أبا عبد الله ترى هذه الشمس قلت نعم قال و الله لأمرنا أبين من هذه الشمس)، (فریاد نكنيد، به خدا سوگند امام شما ساليانى از روزگارتان غيبت كند و حتما مورد آزمايش واقع شويد تا به غايتى كه بگويند: او مرده يا هلاك شده و به كدام وادى سلوك كرده است؟ و چشمان مؤمنان بر او بگريد و واژگون شويد همچنان كه كشتى در امواج دريا واژگون شود، و تنها كسى نجات يابد كه خداى تعالى از او ميثاق گرفته و در قلبش ايمان نقش كرده و او را به روحى از جانب خود مؤيد كرده باشد، و دوازده پرچم‏ مشتبه برافراشته شود كه هيچ يك از ديگرى بازشناخته نشود، راوى گويد: من گريستم، آنگاه فرمود: اى ابا عبد الله! چرا گريه مى‏كنى؟ گفتم: چگونه نگريم در حالى كه شما مى‏گویيد: دوازده پرچم مشتبه كه هيچ يك از ديگرى باز شناخته نشود، پس ما چه كنيم؟ راوى گويد: امام به پرتو آفتاب كه به داخل ايوان تابيده بود نگريست و فرمود: اى ابا عبد الله! آيا اين آفتاب را مى‏بينى؟ گفتم: آرى، فرمود: به خدا سوگند امر ما از اين آفتاب روشن‏تر است).([150]) و در حديث (ذو‌الشفا)، اشاره‌ی ديگری شده و آن ظهور سفيانی و انتشار لشکرش در سرزمين‌هاست يعنی ظهورش بر آن‌ها: (سپس سفيانی ملعون ظهور می‌کند و بر تمام آن‌ها آشکار می‌شود)؛ و معلوم است که امر سفيانی ظهور نمی‌يابد مگر با ظهور يمانی و خروجشان در يک روز، در يک ماه و در يک سال است: (خروج سه نفر، خراسانی و سفیانی و يمانی در يک سال، در يک ماه، در يک روز است و در ميان پرچم‌ها، پرچمی هدايت‌گرتر از پرچم يمانی نيست، او به‌سوی حق هدايت می‌کند).([151]) و مستفاد می‌شود که خروج (ذو‌الشفا) که از نشانه‌های ظهور مقدس می‌باشد (و در

مقدمه

شماره 2 و3 بدان اشاره داشتيم)، به سبب حادثه‌ی قتل مُبلغ رسالت الهی بوده است؛ که حاملِ بشارتِ ظهورِ زمينه‌ساز اصلی برای امام مهدی (ع)، اولين اوصياء از ذريه‌ی امام مهدی (ع)، اولين مهديين دوازده‌گانه که نامش احمد و از اهل بصره و از ذريه‌ی امام مهدی (ع) می‌باشد و صفات جسمانی او توسط اهل‌بیت (ع) مشخص شده، همان‌طور که تمام اين امور در

مقدمه

توضيح داده شد، لطفاً مراجعه شود. و اخبار غيبی از ايشان (ع) در مورد سيد صدر رحمه الله تطابق يافته، مبنی بر اين‌که او مُبلغ رسالت و بشارت‌دهنده‌ی حقيقی به ظهور مهدی اول (سيد احمد الحسن (ع)) می‌باشد؛ پس قتل سيد محمد صدر رحمه الله نيز از اخبار غيبی بوده که اهل‌بیت (ع) با رمز و اشاره بدان خبر دادند، همان‌طور که با زبان اشاره و رمزی از ورود امريکا بر اثر نتيجه‌ی اين قتل خبر دادند. علاوه بر آن، ارتباط ديگری در این خصوص وجود داشته که خداوند آن را بر زبان اوليائش آشکار کرده و آن، حرکت و جنبش ذو‌الشفا (امر الهی) در روز چهارشنبه بود. (عن امیرالمؤمنین (ع) في حديث أن رجلاً قام اليه جل فقال: (يا أمير المؤمنين أخبرني عن يوم الأربعاء وتطيرنا منه‬ و قلة وأي أربعاء هو؟ فقال آخر أربعاء في الشهر وهو المحاق، وفيه قتل قابيل هابيل‬ ‫أخاه، ويوم الأربعاء اُلقي إبراهيم في النار، ويوم الأربعاء وضعوه في المنجنيق، ويوم‬ ‫ر‬ ‫الأربعاء أغرق االله فرعون، ويوم الأربعاء جعل الله ... ويوم الأربعاء قتل يحيى بن زكريا)، (امیرالمؤمنین (ع) در حديثی فرمودند: مردی برخاست و عرض کرد: يا امیرالمؤمنین ما را از روز چهارشنبه و نحسی آن خبر دهيد و آن کدام چهارشنبه است؟ حضرت فرمودند: آخرين چهارشنبه در ماه نحس بوده، روزی که در آن، قابيل هابيل را کُشت و در روز چهارشنبه ابراهيم در آتش افتاد و او را در منجنيق قرار دادند و در روز چهارشنبه خداوند فرعون را غرق کرد ... و در روز چهارشنبه، يحيی بن زکريا (ع) به قتل رسيد).(​[​1​5​2​]​<​/​a​>​)​‬​‬​‬​‬​‬​‬​‬​‬​‬​‬​‬​‬​‬​‬​‬​‬​‬​‬​‬​‬​‬​‬​‬​‬​‬​‬​‬​‬​‬​‬​‬​‬​‬​‬​‬​‬​‬​‬​‬​‬​‬​‬ و سبحان‌الله، خداوند اراده کرد که روز چهارشنبه نخستين روز حمله‌ی نيروهای آمریکایی به عراق باشد (در روز چهارشنبه مصادف با 17/16 ماه اول/ کانون الثانی/1991 م) و نشانه‌ی ديگری که حاصل شد، دومين حمله‌ی امريکا به عراق يا اشغال آن نيز در روز (چهارشنبه) و دقيقاً در تاريخ 20/3/2002 م بود.

-پيوست اول

بيان سيد احمد الحسن (ع) پيرامون فتنه‌ی دجال: بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمين خداوندا بر محمد و آل محمد (ع) درود فرست و در کار ما گشايش و راه نجاتی بگذار. يا هو يا من لا هو الا هو، بر محمد و آل محمد (ع) درود فرست و ما را بر قوم کافر پيروز گردان در کتاب متشابهات تبيان نمودم که سخنان متشابه ائمه (ع) معانی زيادی دارد و برای هر معنا، مصاديق زيادی هستند که برحسب مکان و زمان به وقوع می‌پيوندند و از اين متشابهاتی که از رسول‌الله (ص) و اهل‌بیتش (ع) وارد شده است، همانا (دجال) می‌باشد و آنان (ع) وجوب ايستادگی و جنگ عليه دجال را تأکيد کردند، با اینکه او دارای قدرت مادی فراوانی می‌باشد و برحسب سخنانی که از آن‌ها (ع) وارد شده است: (کوهی از آتش و کوهی از غذا دارد) و گمان نمی‌کنم که مصداق سخنشان (ع) در اين روزها بر مؤمنان پيرو رواياتی که از رسول‌الله (ص) و اهل‌بیتش (ع) ایراد شده‌اند پنهان باشد، و بلکه می‌خواستم کسانی را که غفلت آن‌ها را راست يا چپ برده و از حق روی برگردانده‌اند، که همانا مانند خورشيد در سينه‌ی آسمان قابل‌انکار نمی‌باشد را يادآوری کنم. (فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ * لَّسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِرٍ * إِلَّا مَن تَوَلَّى وَكَفَرَ * فَيُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذَابَ الْأَكْبَرَ * إِنَّ إِلَيْنَا إِيَابَهُمْ * ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا حِسَابَهُمْ﴾، (پس تذكر ده كه تو تنها تذکردهنده‌ای * بر آنان تسلطى ندارى * مگر كسى كه روى بگرداند و كفر ورزد * كه خدا او را به آن عذاب بزرگ‌تر عذاب كند * در حقيقت بازگشت آنان به‌سوی ماست * آنگاه حساب [خواستن از] آنان به عهده ماست).(
[153]) پس آيا بر مؤمنان مخفی است که آمريکا مصداق بزرگ برای (دجال) است؟ رسول خدا (ص) و اهل‌بیتش (ع) فرمودند: بدين معنا که: (دجال از کوه سنام می‌آيد و مردم را فريب می‌دهد و همراهش کوهی از آتش و کوهی از غذاست). و فرمودند: (می‌آيد و می‌گويد ای يارانم به‌سوی من آييد... من پروردگار بزرگ شما هستم). و بر كسی پنهان نيست که آمريکا از کويت از سوی کوه سنام موجود در سفوان وارد عراق شد و بر کسی پنهان نيست که کوه آتش همان ابزارهای جنگی آمریکایی می‌باشد؛ و نيز بر کسی پنهان نمی‌باشد که کوه غذا همان اقتصاد آمریکایی پر رونق و دلار آمریکایی است؛ و پنهان نمی‌باشد که آمريکا امروز ياران خود را ندا می‌دهد و در برابر حکم خداوند منزه اعتراض می‌کند و خود قانون‌گذاری و تعيين می‌کند و می‌خواهد آن را بر مردم واجب گرداند؛ آن ادعا می‌کند که پروردگار بزرگتان می‌باشد و او جز با يک چشم نمی‌بيند، چشم مصلحت شيطانی آمریکایی؛ و اين دجالان ادعا می‌کنند که آن‌ها نمايندگان عيسی مسيح (ع) می‌باشند، با اين همه فسادی که دارند و فسادی که به پا می‌کنند. پس آمريکا همان مسيح دجال می‌‌باشد که در زمين منتشر شد تا آن را پر از فساد کند و آمريکا همان دجال یک‌چشم ‌می‌باشد. ﴿ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ...﴾، (به سبب آنچه دست‌های مردم فراهم آورده فساد در خشكى و دريا نمودار شده است...).([154]) آيا برای کسانی که با آمريکا زد و بند دارند بهانه‌ای باقی است؟ و آيا برای کسانی که در برابر آمريکا ايستادگی نکرده و نمی‌جنگند عذر و بهانه‌ای باقی ماند. و هر انسانی در ولايت امام مهدی (ع) و داخل در ولايت خداوند سبحان و متعال نمی‌باشد مگر اين‌که به طاغوت کفر ورزد که همانا طاغوت امروز دجال و شيطان بزرگ، آمريکاست. ﴿لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾، (در دين هيچ اجبارى نيست و راه از بيراهه به‌خوبی آشكار شده است، پس هر كس به طاغوت كفر ورزد و به خدا ايمان آورد به‌یقین به دستاويزى استوار كه آن را گسستن نيست چنگ زده است، و خداوند شنواى داناست).([155]) لعنت خدا بر شيطان و سربازانش باد... لعنت خدا بر دجال و سربازانش باد... لعنت خدا بر شيطان بزرگ و سربازانش باد... لعنت خدا بر دجال بزرگ و سربازانش باد... لعنت خدا بر سفيانی... لعنت خدا بر سفيانی... لعنت خدا بر سفيانی و سربازانش باد... لعنت خدا بر کسی باد که با دجال بزرگ نجنگد. لعنت خدا و محمد (ص) و علی (ع) و فاطمه (ع) و لعنت ائمه و پيامبران و فرستادگان (ع) و لعنت فرشتگان و نيکوکاران بر کسی باد که با دجال بزرگ نجنگد. خداوندا! آيا ابلاغ کردم؟ مولا و سرورم امام محمد‌بن‌الحسن‌المهدی (ع) آيا ابلاغ کردم؟ خداوندا خود بر اين امت گواه باش. پيروز به خداوند منزه و بلندمرتبه وصی و فرستاده‌‌ی امام مهدی (ع) احمد الحسن 3 ربیع‌الثانی 1425 هـ.ق بهمن‌ماه 1383 هـ.ش

-پيوست دوم

گريزی بر احاديث شريفه پيرامون توصيفات علمای آخرالزمان می‌زنيم: 1- مالک بن ضمره گويد: امیرالمؤمنین (ع) فرمودند: (يا مالك بن ضمرة، كيف أنت إذا اختلفت الشيعة هكذا؟ وشبك أصابعه وأدخل بعضها فی بعض. فقلت: يا امیرالمؤمنین ما عند ذلك من خير. قال: الخير كله عند ذلك، يا مالك عند ذلك يقوم قائمنا فيقدم سبعين رجلاً يكذبون على الله ورسوله فيقتلهم. ثم يجمعهم الله على أمر واحد)، (ای مالک بن ضمره چگونه‌ای وقتی شيعه این‌چنین با هم اختلاف پيدا می‌کنند؟ حضرت انگشتان دو دست خويش را در هم فرو برد، عرض کردم: يا امیرالمؤمنین در آن خيری نيست. فرمودند: تمام خير در آن است؛ زيرا قائم (ع) ما قيام می‌کند و هفتاد تن از کسانی که بر خدا و رسولش افترا می‌بندند را به قتل می‌رساند سپس مردم را بر يک امر واحد جمع می‌کند). ([156]) 2- امیرالمؤمنین (ع) فرمودند: رسول‌الله (ص) در توصيف آخرالزمان می‌فرمايد: (سيأتی على أمتی زمان لا يبقى من القرآن إلا رسمه، ومن الإسلام إلا اسمه، يسمون به وهم أبعد الناس منه، مساجدهم عامرة وهی خراب من الهدى، فقها ذلك الزمان شر فقها تحت ظل السماء، منهم خرجت الفتنة وإليهم تعود)، (زمانی بر امتم فرا خواهد رسيد که از قرآن جز خطش و از اسلام جز اسمش باقی نخواهد ماند، به آن نسبت داده می‌شوند درحالی‌که دورترين افراد به آن هستند، مساجدشان آباد است اما از هرگونه هدايت به دورند، فقهای آن زمان شرورترين خلق خدا در زير سايه‌ی آسمان هستند که فتنه‌ها از آنان خارج شده و به‌سوی آنان بازگردد).([157]) 3- از ائمه (ع) روايت است که فرمودند: (ستکون فتنة في الزوراء يفزع الناس فيها إلی علمائهم فيجدوهم قد مسخوا قردة وخنازير لما بدلوا من شريعة الله)، (فتنه‌ای در زوراء (عراق) اتفاق خواهد افتاد و مردم در آن به‌سوی علمايشان روانه می‌شوند و آنان را به سبب آنچه از شريعت الهی تحريف کرده‌اند، بوزينه و خوک‌های مسخ‌شده می‌يابند).([158]) 4- رسول‌الله (ص) فرمودند: (لست اخاف علی امتی جوعاً تقتلهم و لا عدوّاً يجتاحهم و لکنّی اخاف علی امتی ائمة مضلّين إن اطاعوهم فتنوهم و ان عصوهم قتلوهم)، (من بر امتم از گرسنگی مرگبار نمی‌ترسم، از دشمن خارجی ويرانگر نمی‌ترسم، وليکن از پيشوايانی گمراه‌‌گر بيم دارم که اگر از آنان اطاعت کنند، از دين بيرون می‌روند و اگر مخالفت کنند، کشته می‌شوند).([159]) 5- رسول‌الله (ص) در مورد آخرالزمان به ابن مسعود فرمودند: (يا ابن مسعود: يأتي علی الناس زمان الصابر فيه علی دينه مثل القابض علی الجمر بكفه، فإن كان في ذلك الزمان ذئباً، وإلا أكلته الذئاب. يا ابن مسعود: علماؤهم وفقهاؤهم خونة فجرة، ألا إنهم أشرار خلق الله، وكذلك أتباعهم ومن يأتيهم ويأخذ منهم ويحبهم ويجالسهم ويشاورهم أشرار خلق الله يدخلهم نار جهنم (صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَرْجِعُونَ)، (وَنَحْشُرُهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَي وُجُوهِهِمْ عُمْياً وَبُكْماً وَصُمّاً مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ كُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَاهُمْ سَعِيراً)،( كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَيْرَهَا لِيَذُوقُوا الْعَذَابَ)، (إِذَا أُلْقُوا فِيهَا سَمِعُوا لَهَا شَهِيقاً وَهِيَ تَفُورُ * تَكَادُ تَمَيَّزُ مِنَ الْغَيْظ)، (لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَهُمْ فِيهَا لا يَسْمَعُونَ)،(كُلَّمَا أَرَادُوا أَنْ يَخْرُجُوا مِنْهَا مِنْ غَمٍّ أُعِيدُوا فِيهَا وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِيقِ)، يا ابن مسعود: يدعون أنهم علی دينی وسنتي ومنهاجي وشرائعي إنهم مني برآء وأنا منهم برئ. يا ابن مسعود: لا تجالسوهم في الملا ولا تبايعوهم في الأسواق، ولا تهدوهم إلي الطريق، ولا تسقوهم الماء، قال الله تعالي:( مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِيهَا وَهُمْ فِيهَا لا يُبْخَسُونَ)، يقول الله تعالي: (وَمَن كَانَ حَرْثَ الدُّنْيَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ نَصِيبٍ)، يعني العلماء والفقهاء يُرِيدُ)، (ای پسر مسعود زمانی بر مردم بيايد كه صبر كننده‏ بر دينش مانند كسی است كه آتش در دست خود بگيرد. ای پسر مسعود اگر کسی در آن زمان گرگ بود كه هيچ، وگرنه او را گرگ‌صفتان می‌خورند. ای پسر مسعود، علما و فقهای آن‌ها خائن و فاجر هستند. آگاه باشيد كه اينان شرترين خلق خدايند و همچنين پيروان ايشان و كسانی كه پيش آنان می‌روند و از آنان می‌گيرند و آن‌ها را دوست دارند و با آنان هم‌نشینی می‌كنند و با آن‌ها مشورت می‌كنند، شرترين مخلوقات خدا هستند. ايشان را در آتش جهنم وارد می‌كند. (كرند لال‌اند كورند بنابراين به راه نمی‌‏آيند)([160])،(و روز قيامت آن‌ها را كور و لال و كر به روی چهره‌هایشان در افتاده برخواهيم انگيخت جايگاهشان دوزخ است هر بار كه آتش آن فرو نشيند شراره‌ای تازه برايشان می‌‏افزاييم)([161])، (هر بار پوستشان بسوزد پوست‌های ديگری بر جايش نهيم تا عذاب را بچشند)([162])، (چون در آنجا افكنده شوند از آن خروشي می‌شنوند درحالی‌که می‌جوشد * نزديک است كه از خشم شكافته شود) ([163])، (برای آن‌ها در آنجا ناله‌‏ای زار است و در آنجا چيزی نمی‌شنوند)([164])، (هر بار بخواهند از شدت غم از آن بيرون روند در آن باز گردانيده می‏شوند كه هان بچشيد عذاب آتش سوزان را).([165]) ای پسر مسعود: آنان ادعا می‌كنند كه بر دين و سنت و راه و روش من‌اند. آنان از من به دور و من از آنان بيزارم. ای پسر مسعود با آنان در اجتماع هم‌نشینی ننمایید. در بازار با ايشان خریدوفروش نکنيد. راه را نشان‌شان ندهيد. آبشان ندهيد. خدای تعالی فرمود: (كسانی كه زندگی دنيا و زيور آن را بخواهند جزای كارهايشان را در آنجا به‌طور كامل به آنان می‏دهيم و به آنان در آنجا كم داده نخواهد شد)([166])، و خداي تعالی می‌فرمايد: (و كسی كه كشت اين دنيا را بخواهد به او از آن می‌دهیم ولی در آخرت او را نصيبی نيست)([167])). ([168]) 6- مفضل بن عمر گويد: از امام صادق (ع) شنيدم که فرمودند: (إياكم‏ و التنويه‏ أما و الله ليغيبن إمامكم سنينا من دهركم و لتمحصن حتى يقال مات أو هلك بأي واد سلك و لتدمعن عليه عيون المؤمنين و لتكفؤن كما تكفأ السفن في أمواج البحر و لا ينجو إلا من أخذ الله ميثاقه و كتب في قلبه الإيمان و أيده‏ بروح منه‏ و لترفعن اثنتا عشرة راية مشتبهة لا يدرى أي من أي قال فبكيت فقال لي ما يبكيك يا أبا عبد الله فقلت و كيف لا أبكي و أنت تقول اثنتا عشرة راية مشتبهة لا يدرى أي من أي فكيف نصنع قال فنظر إلى شمس داخلة في الصفة فقال يا أبا عبد الله ترى هذه الشمس قلت نعم قال و الله لأمرنا أبين من هذه الشمس)، (فریاد نكنيد، به خدا سوگند امام شما ساليانى از روزگارتان غيبت كند و حتما مورد آزمايش واقع شويد تا به غايتى كه بگويند: او مرده يا هلاك شده و به كدام وادى سلوك كرده است؟ و چشمان مؤمنان بر او بگريد و واژگون شويد همچنان كه كشتى در امواج دريا واژگون شود، و تنها كسى نجات يابد كه خداى تعالى از او ميثاق گرفته و در قلبش ايمان نقش كرده و او را به روحى از جانب خود مؤيد كرده باشد، و دوازده پرچم‏ مشتبه برافراشته شود كه هيچ يك از ديگرى بازشناخته نشود، راوى گويد: من گريستم، آنگاه فرمود: اى ابا عبد الله! چرا گريه مى‏كنى؟ گفتم: چگونه نگريم در حالى كه شما مى‏گوئيد: دوازده پرچم مشتبه كه هيچ يك از ديگرى باز شناخته نشود، پس ما چه كنيم؟ راوى گويد: امام به پرتو آفتاب كه به داخل ايوان تابيده بود نگريست و فرمود: اى ابا عبد الله! آيا اين آفتاب را مى‏بينى؟ گفتم: آرى، فرمود: به خدا سوگند امر ما از اين آفتاب روشن‏تر است).([169]) 7- زمانی که از رسول‌الله (ص) در مورد علمای آخرالزمان و ظهور دجال سؤال شد، حضرت ظهور دجال را به زمان علماء مقرون دانسته و فرمودند: (لغير الدجال أخوف عليکم عندي من الدجال: أئمة مضلون)، (غير از دجال از دجال ديگر بر شما هراسانم و آن ائمه گمراه هستند).([170]) 8- رسول‌الله (ص) در مورد آخرالزمان فرمودند: (يمسخ قوم من هذه الأمة في آخرالزمان قردة وخنازير قالوا يا رسول‌الله، أليس يشهدون أن لا إله إلا الله و آن محمداً رسول‌الله؟ قال: بلی ويصومون ويصلون ويحجون. قالوا: فما بالهم؟ قال: إتخذوا المعازف والدفوف والقينات، وباتوا علی شربهم ولهوهم، فأصبحوا قد مسخوا قردة وخنازير...)، (قومی از اين اُمت در آخرالزمان به ميمون و خوک مسخ خواهند شد. عرض شد: يا رسول‌الله، آيا آنان شهادت نمی‌دهند که خدائی جز الله نيست و محمد رسول‌الله است؟ فرمودند: آری و روزه می‌گيرند و نماز می‌خوانند و به حج می‌روند. عرض شد: پس آنان را چه شده؟ فرمودند: لهو و لعب و آوازه‌خوانی و دف‌ها را برگرفتند و بر شراب و لهو خود باقی ماندند و به بوزينه و خوک مسخ شدند).([171]) 9- محی الدين بن عربی در کتاب خود «الفتوحات المکية» گويد: (بدان که خداوند ما را مؤيد کرده است. همانا برای خداوند خليفه‌ای است؛ زمانی که زمين پر از ظلم و ستم می‌شود خروج می‌کند و آن را پر از عدل و قسط می‌کند؛ و اگر از دنيا جز يک روز هم باقی نمانده خداوند آن روز را آن‌قدر طولانی می‌کند تا آن خليفه از عترت رسول‌الله (ص) و از فرزند فاطمه (ع) خروج کند که نامش همانند نام رسول‌الله (ص) است و شاهد انقلاب بزرگی می‌شود و در آن ظلم و اهلش را در هم می‌کوبد، دين را به پا می‌دارد و روح را در کالبد اسلام می‌دمد، اسلام را بعد از ذلتش عزيز می‌گرداند و بعد از مرگش آن را زنده می‌کند، جزيه را می‌نهد و با شمشير به‌سوی خدا دعوت می‌کند پس هر‌کس ابا کند، کشته می‌شود و هر کس نزاع کند، رسوا می‌شود، حقيقت دين را ظاهر می‌کند و اگر رسول‌الله (ص) می‌بود نيز بدان حکم می‌کرد. تمام اديان زمين را منسوخ می‌کند و تنها دين خالص را باقی می‌گذارد، دشمنانش مقلدین فقهای اهل اجتهاد هستند، هنگامی‌که حکمش را برخلاف حکم اربابان خود می‌بينند، با کراهت و از ترس شمشير و تازيانه‌اش به حکمش و طمع به آنچه در دست دارد سر می‌نهند، عامه‌ی مسلمانان و بيشتر خاصان به سببش دل‌شاد و مسرور می‌شوند و عارفان از اهل حقايق از طريق کشف و شهود به تعريف الهی با او بيعت می‌کنند، برای او مردانی الهی است که دولتش را برپا داشته و ياريش می‌کنند).([172])

پا ورقی ها

[1] . سخنانی از سخنرانی سيد محمد صدر( با ائمه جمعه (از فايل صوتی خطابه).

[2] . منبع قبلی.

[3] . تاريخ ما بعد الظهور: ص 400.

[4] . الأسراء: 15.

[5] . الدخان: 13-10.

[6] . معجم احاديث امام مهدی (ع): للشيخ کورانی: ج 3 ص 119.

[7] . تفسير الصافی- الفيض الکاشانی: ج 4 ص 405.

[8] . الأسراء: 59-58.

[9] . الأسراء: 15، قسمتی از کلام سيد احمد الحسن (ع).

[10] .کمال‌الدین- للشيخ الصدوق: 329.

[11] . کمال‌الدین: ص 654.

[12] . البقرة: 148.

[13] .کمال الدین و تمام النعمة، ج 2، ص 378.

[14] . المائدة: 70.

[15] . الإمامة والتبصرة- ابن‌بابویه القمی: ص 94.

[16] . بحار الأنوار (ط - بيروت): ج‏71، ص 166. أعلام الدين في صفات المؤمنين، ص: 291

[17] .کمال الدین و تمام النعمة، ج 1، ص 66

[18] . معجم احاديث الامام المهدی (ع) ج 1 ص 26.

[19] . الغيبة النعمانی: ص 26.

[20] . الغيبة النعماني: ص 26.

[21] . الغيبة للنعماني: ص 205، (الزؤان: دانه‌های بسيار ريزی که در گندم يا غذا ديده می‌شوند که خيلی اندک هستند).

[22] . الغيبة النعماني: ص 206.

[23] . الأعراف: 95-94.

[24] . الأنعام: 45-42.

[25] . اصول الکافي: ج 1 ص 370.

[26] . الغيبة النعمانی: ص 206.

[27] . در روايات نيز ذکر شده که حتی خورشيد و ماه پرستان وارد دعوت امام مهدی (ع) می‌شوند.

[28] . محمد: 18.

[29] . محمد: 19.

[30] . الزام الناصب في اثبات الحجة الغائب: ج 2 ص 123.

[31] . الشعراء: 157.

[32] . مستدرک الوسائل- الميرزا النوري: ج 12 ص 194.

[33] . القمر: 30-29.

[34] . الشمس: 15-14.

[35] . کتاب الفتن لإبن نعيم بن حماد المروزي: ص 198.

[36] . المصادر: الغيبة - للشيخ الطوسي: ص 150، فی مختصر بصائر الدرجات - الحسن بن سليمان الحلي: ص 39 وفی طبعة أخرى ص 159، وفی غاية المرام - للسيد هاشم البحراني: ج 1 ص 169 ج 2 ص 241، وفی بحار الأنوار - للعلامة محمد باقر المجلسي: ج 36 ص 260 ج 53 ص 147، وفی تاريخ ما بعد الظهور - للسيد الصدر: ص 640.

[37] . جمال الاسبوع: ص 307. مصباح مجتهد: ص 409.

[38] . مفاتیح‌الجنان: ص 616.

[39] . الغيبة - للشيخ الطوسي: ص 164 – 166 ح 127، و ص 336 ح 282، دلائل الإمامة للطبری (الشيعي): ص 529 –530 ح 504، الاختصاص - للشيخ المفيد: ص 209، الهداية الكبرى - للحسين بن حمدان الخصيبي: ص 362 باختلاف يسير.

[40] . بشارة الإسلام: ص 181.

[41] . معجم أحاديث الإمام المهدی (ع): ج 5 ص 35.

[42] . مکاتيب الرسول- الأحمدي الميانجي: ج 2 ص 302.

[43] . معجم أحاديث الامام المهدی (ع)- للکورانی: ج 3 ص 104.

[44] . بشارة الإسلام: ص 148.

[45] . الجمل-الشيخ المفيد: ص 225.

[46] . الشرح: 6

[47] . الأنعام: 19.

[48] . المدثر: 32.

[49] . الأنعام: 19.

[50] . الأنعام: 21.

[51] . تفسير القمي: ج 1 ص 195.

[52] . معجم احاديث الإمام المهدي (ع): ج 4 ص 28.

[53] . بحار الأنوار (ط - بيروت): ج‏80، ص 390

[54] . التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام: ص 16.عند البحار: ج 92، ص 182، ذیل ح 18

[55] . غيبة النعماني: ص 187، الزام الناصب: ج 1 ص 247، بحار الأنوار: ج 52.

[56] . الکافي- للشيخ کلينی: ج 4 ص 291.

[57] . الخصال للشيخ الصدوق: ص 428.

[58] . لمعرفة مصادر هذا الحدیث انظر دلائل الامامة للطبری ص 529 و اصول کافی للکلینی، والغیبة للطوسی و الغیبة للنعمانی، و المجلسی فی بحاره، و الکلبیکانی فی منتخب الاثر، و الصدوق فی کمال الدین، و انظر التفصیل فی کتاب (المهدی و المهدیین فی القران و السنة) ص 46.

[59] . الإمامة والتبصرة- ابن بابويه القمی: ص 115.

[60] . شرح إحقاق الحق: ج 29 للمرعشي ص:573 و کتاب الفتن ابن حماد: 198.

[61] . در کتاب (مهدی و مهديين) توضيح کافی در اين باره ذکر شده است.

[62] . اصول الکافي: ج 1 ص 294.

[63] . الأنشقاق: 19-16.

[64] . التکوير: 19-15.

[65] . مائتان وخمسون علامة: للسيد الطباطبائی: ص 122.

[66] . خدا رحمت کند سيد صدر ( را که سوار شدن در ماشينی که در آن موسيقی پخش می‌شود را حرام دانسته و رزقش را غیر حلال معتبر دانسته و آن مبارزه با باطل بوده و اين فعل در زمان صدام و حکومتش بود، پس اينان را چه شده است؟ به‌وسیله‌ی نام سيد صدر ( با اين حکومت‌هایی که هتک حرمتش کردند و هر فعل حرام را به او نسبت دادند، بيعت می‌کنند.

[67] . الأسراء: 15.

[68] . المائدة: 105.

[69] . الحجر: 75.

[70] . کتاب متشابهات: ج 4 ص 123.

[71] . مريم: 7.

[72] . الغاشيه: 24.

[73] . به متشابهات: ج 2 پاسخ پيرامون عالم ذر مراجعه شود.

[74] . بحث حول المهدی- السيد محمد باقر الصدر: ص 62.

[75] . بنی‌اسرائيل يعنی بنده‌ی خدا و عبوديت و ستايش خداوند متعال، مُيَسَر نمی‌گردد مگر با اطاعت امام معصوم . در حديث آمده که هر کس بميرد و امام زمان و عصر خويش را نشناخته، به مرگ جاهليت مُرده است و هيچ متمسک به عبوديت حقيقی پيدا نمی‌شود جز شيعه‌ای که به وصیت رسول‌الله ( اقرار کنند (آنان اصحاب مذهب حق هستند) و آنان اُمت برگزيده‌ی خداوند می‌باشند که به دين او چنگ زدند و مايه‌ی هدايت اُمت ايمانی منتظر امام مهدی (ع) هستند و آنچه ديروز اتفاق افتاده، امروز نيز اتفاق می‌افتد پس انسان به آنچه از عقل و شعور دارد بنگرد تا بداند چه کسی بنی‌اسرائيل را در هاویه‌ی دوزخ کشانده است، و خداوند فرمود: (اتَّخَذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُواْ إِلاَّ لِيَعْبُدُواْ إِلَهًا وَاحِدًا لاَّ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ(، (اينان دانشمندان و راهبان خود و مسيح پسر مريم را به‌جای خدا به الوهيت گرفتند باآنکه مأمور نبودند، جز اينكه خداى يگانه را بپرستند كه هيچ معبودى جز او نيست، منزه است او از آنچه [با وى] شريك مى‏گردانند). التوبة: 31. علمايشان همان کسانی بودند که غير شريعت خدا را برای آن‌ها قرار داده و آنان را از راه راست منحرف کردند. حال اگر خواستی تابع علمای‌ مذموم بنی‌اسرائيل در کلام قرآن کريم و مصداق اين فرموده‌ی رسول‌الله ( بشو که فرمودند: (پا در جای پا و قدم‌به‌قدم بنی‌اسرائيل خواهيد گذاشت...).

[76] . إعلام الوری بأعلام الهدی- الشيخ طبرسی: ج 2 ص 289.

[77] . ان شاء الله در مبحث مواجهه علمای سوء و طواغيت عصر ذکر خواهد شد.

[78] . الأنبياء: 90.

[79] . مريم: 7.

[80] . الأنبياء: 89.

[81] . مريم: 8.

[82] . قصص الأنبياء راوندی باب: 14 ص 218.

[83] . الأنبياء: 90.

[84] . آل عمران: 37.

[85] . آل عمران: 38.

[86] . مريم:5.

[87] . آل عمران: 39.

[88] . مريم: 6-5.

[89] . مريم: 8.

[90] . مريم: 9.

[91] . آل عمران: 47.

[92] . آل عمران: 48.

[93] . آل عمران: 37.

[94] . متشابهات: ج 4.

[95] . کمال‌الدین و تمام النعمة – شيخ صدوق: ص 641.

[96] . مقدمة أضواء علی ثورة الحسين (ع): ص 6، و اين مقدمه در زمان سيد صدر نگاشته شده است.

[97] . نهج البلاغة: ج 1 ص 183.

[98] . نهج البلاغة: ج 1 ص 89.

[99] . شرح الکافی، الأصول و الروضة (للمولی صالح المازندراني)، ج 12، ص 155

[100] . التحقیق في کلمات القرآن الکریم، ج 12، ص 236

[101] . جامع الأخبار (للشعیري): ص 94

[102] . النجم: 10-9.

[103] . هر انسانی بايد بداند که رؤيای اوصياء (، وحی الهی است که تخلف‌ناپذیر است ، مگر در حالت بداء.

[104] . مجلة الأمل الموعود: ص 39، الملحق رقم 3 في آخر الکتاب.

[105] . و تأکيد می‌کند که از سيد صدر ( در آخرين لحظات حياتش در مورد خليفه‌ی بعد از خود سؤال شد و گفت: (از شما يا نزديک شما از بصره، احمد)؛ و ان شاء الله در روزهای آينده بدان دست می‌يابيم.

[106] . أضواء علی ثورة الحسين (ع): ص 76.

[107] . مجلة الأمل الموعود: ص 39.

[108] . تاريخ ما بعد الظهور: 237.

[109] . تاريخ ما بعد الظهور: 237.

[110] . تاريخ ما بعد الظهور: 239.

[111] . تاريخ ما بعد الظهور: ص 235.

[112] . تاريخ ما بعد الظهور: ص 236.

[113] . بحار الأنوار: ص 205 ج 52 باب 25- علامات ظهوره (ع).

[114] . بدان که سفيانی يک مفهوم است و می‌تواند بر مصاديق بسياری قابل انطباق باشد و در روايات اهل عصمت ( آمده است که: (اولين آنان سفيانی و آخرين آنان سفيانی است) و نيز روايت شده، سفيانی اول و دومی هستند که ...

[115] . قصص الأنبياء للرواندي: ص 219.

[116] . الفصول المهمة في أصول الأئمة ( للحر العاملي: ج 3 ص 244.

[117] . قصص الأنبياء للرواندي: ص 217.

[118] . قصص الأنبياء- الجزائری: ص 445.

[119] . الفتح: 2.

[120] . النور: 21.

[121] . متشابهات، به تأليف سيد احمد الحسن (ع): ج 1.

[122] . نوح: 9-5.

[123] . بحارالأنوار (ط - بيروت) : ج ‏44 ص 383، ج 75 ص 117

[124] . سال‌های پر از رنج و محنت که در آن‌ها بيش از اين حقايق بیان‌شده، وجود دارد.

[125] . النساء: 60.

[126] . زعطوط: لقبی‌ برای حقير و کوچک شمردن طرف عداوت.

[127] . آل عمران: 59.

[128] . البقرة: 171.

[129] . روضة الواعظين، ج 1، ص 28.

[130] . الکافی: ج 8، ص 307. بحارالأنوار: ج 52، ص 190. جامع الأخبار: ص 129

[131] . السفير الخامس: ص 41.

[132] . به کلام سيد احمد الحسن (ع) در کتاب (حاکمیت الله نه حاکمیت مردم) مراجعه شود.

[133] . البقرة: 185.

[134] . المدثر: 51-50.

[135] . إنجيل متی اصحاح 17.

[136] . بحار الأنوار: ج 14 ص 181.

[137] . قصص الأنبياء- الرواندي ص 220.

[138] . البقرة: 48. متشابهات: ج 1.

[139] . کمال‌الدین و تمام النعمة- الشيخ الصدوق: ص 461.

[140] . مصباح المجتهد- الشيخ الطوسي: ص 419.

[141] . الشمس: 3، برای اطلاعات بيشتر به کتاب متشابهات مراجعه شود.

[142] . بحار الأنوار: ج 14، ص 188.

[143] . معجم أحاديث الإمام المهدی (ع)- للشيخ الکورانی: ج 1 ص 359.

[144] . قصص الأنبياء- الرواندي: ص 223.

[145] . قصص الأنبياء- الجزائری: ص 451.

[146] . الملاحم والفتن- السيد بن طاووس الحسني: ص 43.

[147] . الرعد: 6.

[148] . الأنبياء: 69.

[149] . معجم احاديث الامام المهدی (ع): ج 3 ص 276، و مقصود از اين شخصیت، شخصیت اولين مؤمنين (فرزند امام مهدی (ع)) وصی و فرستاده‌ی ايشان به‌سوی مردم، يمانی موعود می‌باشد و قتل در حديث، قتل معنوی است نه مادی همان‌طور که در تفسير فرموده‌ی خداوند متعال آمده: (و انبيا را به ناحق به قتل رساندند).

[150] . كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 347

[151] . بحار الأنوار: ج 52 ص 210.

[152] . وسائل الشيعة: ج 5 ص 354، باب کراهت انتخاب چهار‌شنبه برای سفر.

[153] . الأنبياء: 26-21.

[154] . الروم: 41.

[155] . البقرة: 256.

[156] . بحار الأنوار: ج 52 ص 115.

[157] . الکافي شيخ کلينی: ج 8 ص 308. بحار الأنوار: ج 52 ص 191.

[158] . يوم الخلاص.

[159] . نهج الفصاحه، ص 343، ش 343.

[160] . البقرة:17.

[161] . الاسراء:97.

[162] . النساء:55.

[163] . الملک:7-6.

[164] . الانبياء 100.

[165] . الحج:22.

[166] . هود:15.

[167] . الشوراء: 19.

[168] . مكارم الأخلاق الطبرسی: ص 449.

[169] . كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 347

[170] . معجم أحاديث الإمام المهدی (ع)- شيخ الکوراني: ج 1 ص 33.

[171] . الغدير- الشيخ الأميني: ج 8 ص 71.

[172] . عصر الظهور- للشيخ الکوراني: ص 370.