متن کتاب

انتشارات انصار امام مهدی (ع) احکام نورانی اسلام جلد دوم (عبادت‌ها) سید احمد‌الحسن (ع) وصی، فرستاده و یمانیِ امام مهدی (ع) مترجم گروه مترجمان انتشارات انصار امام مهدی (ع) نام کتاب: احکام نورانی اسلام، جلد دوم (عبادت‌ها) نویسنده: احمد‌الحسن(ع) مترجم: گروه‌ مترجمان انتشارات انصار امام مهدی (ع) نوبت انتشار: اول تاریخ انتشار: 1397 کد کتاب: 132 ویرایش ترجمه: دوم جهت کسب اطلاعات بیشتر در خصوص دعوت مبارک سید احمد‌الحسن (ع) به تارنماهای زیر مراجعه نمایید. www.almahdyoon.co www.almahdyoon.co/ir فهرست کتاب زکات 11 نوع اول: زکات مال 11 مبحث اول: کسی که زکات بر او واجب است 11 مبحث دوم: موارد وجوب و استحباب زکات 13 زکات حیوانات: 14 شرایط وجوب زکات: 14 آنچه واجب است به‌عنوان زکات پرداخت شود 18 زکات طلا و نقره 24 احکام هفتگانۀ زکات طلا و نقره 26 زکات غلّات 27 مال‌التجاره (سرمایۀ تجارت) 32 تعریف 32 شروط 32 احکام 34 مبحث سوم: مستحقان دریافت زکات و زمان تسلیم زکات و نیت 36 مستحقان دریافت زکات 36 بخش اول: انواع مستحقان دریافت زکات 36 بخش دوم: ویژگی‌های مستحقان دریافت زکات 41 بخش سوم: متولی مصرف زکات 42 بخش چهارم: پیوست‌ها 44 مبحث چهارم: وقت تسليم زکات 46 مبحث پنجم: نيّت 48 نوع دوم: زکات فطره (فطریه) 50 اول: کسانی که فطریه بر آن‌ها واجب است 50 دوم: جنس زکات 53 سوم: زمان فطریه 53 چهارم: مصرف زکات فطره 54 کتاب خمس 55 فصل اول: آنچه به آن خمس تعلق می‌گیرد 55 فصل دوم: تقسيم خمس 58 انفال 60 کتاب حج 62 بخش اول: مقدمات 62 مقدمۀ اول 62 مقدمۀ دوم: شرایط حج 63 حِجّةُ الاسلام 63 حجی که با نذر، قسم و یا عهد واجب می‌شود 71 نیابت 72 مقدمۀ سوم: انواع حج 78 حج تمتّع 78 حج اِفراد و قران 81 مقدمۀ چهارم: میقات‌ها 84 میقات‌های شش‌گانه 84 احکام مواقیت 85 بخش دوم: اعمال حج 86 ۱- احرام 86 مقدمات 86 چگونگی احرام 88 واجبات احرام 88 احکام احرام: 90 مستحبات احرام 91 محرمات و مکروهات 92 2- وقوف در عرفات 98 مقدمه 98 چگونگی وقوف 98 واجبات 98 احکام وقوف در عرفات 99 مستحبات 100 3- وقوف در مشعر 100 مقدمه 100 چگونگی وقوف در مشعر 101 4- ورود به مِنا و اعمال عبادی آن 104 اول: رمی جمرۀ عقبه 104 دوم : قربانی کردن 105 1- قربانی 105 2- خصوصیات قربانی 106 3- بدل از قربانی 107 4- قربانی حج قِران 109 5- قربانی روز عید قربان 110 سوم: حلق و تقصیر 111 5- طواف 113 اول: مقدمات 113 دوم: چگونگی طواف 115 سوم: احكام طواف 119 6- سعی بین صفا و مروه 122 7- احکام مربوط به مِنا پس از بازگشت 124 بخش سوم: ملحقات 130 اول: احصار و صَدّ 130 دوم: احكام صيد (شکار) 134 فصل اول: صيد بر دو نوع است 134 اول: صیدی که کفاره ندارد 134 دوم: آنچه کفاره دارد 135 فصل دوم: آنچه موجب ضمان است 140 اقدام به تلف کردن 140 دوم: در اختیار داشتن 141 سوم : باعث تلف شدن 142 فصل سوم: صید در محدودۀ حرم 143 فصل چهارم: ملحقات 145 سوم: سایر محرمات احرام 147 خاتمه 152 کتاب عمره 153 كتاب امر به معروف و نهی از منكر 156 احکام نورانی اسلام (جلد دوم) ( کتاب زکات ( کتاب خمس ( کتاب حج ( کتاب عمره ( کتاب امربه‌معروف و نهی‌از‌منکر

-کتاب زکات

که مشتمل بر دو نوع است:([1])

-نوع اول: زکات مال

که مباحث زیر را شامل می‌شود: کسی که زکات بر او واجب است، آنچه زکات به آن تعلق می‌گیرد و کسانی که مستحق دریافت زکات هستند.

-مبحث اول: کسی که زکات بر او واجب است

زکات بر کسی واجب است که بالغ، عاقل، آزاد، صاحب مال باشد و اجازۀ تصرف در اموال خود را نیز داشته باشد. زکات بر کودک واجب نیست؛ اما بر سرپرست او واجب است تا زکات آن قسمت از اموال کودک که زکات به آن تعلق می‌گیرد -‌به غیر از طلا و نقره‌- را بپردازد و اگر چنین نکند وقتی کودک بالغ شد خودش زکات را می‌پردازد. دیوانه نیز حکمش به همین صورت است. تملّک‌داشتن در همۀ اجناس شرط است و باید مالکیتش تام و تمام باشد.([2]) اگر به‌اندازۀ حدنصاب([3]) به کسی هدیه داده شود، محاسبۀ سال زکات بعد از دریافت آن مال آغاز می‌شود؛ همچنین اگر کسی وصیت کند که از اموالش به‌اندازۀ حدنصاب به فردی داده شود محاسبۀ سال زکات بعد از وفات و پذیرفتن این وصیت توسط وصیت‌شونده آغاز خواهد شد. اگر مالی را که به‌اندازۀ حدنصاب است خریداری کند محاسبۀ سال زکات از زمان برقرار‌شدن قرارداد (خرید) شروع می‌شود نه از روز سوم،([4]) و اگر فروشنده یا هر دو خیار فسخ([5]) را بیش از سه روز شرط کنند باز هم حکم به همین صورت خواهد بود.([6]) اگر مالی را قرض کند و عين آن مال باقی بماند، محاسبۀ سال زکات از موقع دريافت شروع می‌شود. محاسبۀ سال مالیِ غنیمت، تنها پس از تقسیم‌شدن آن آغاز می‌شود و اگر امام قسمتی (از غنایم) را برای شخصی کنار بگذارد، اگر صاحبش حاضر باشد، محاسبۀ سال زکاتش از همان لحظه آغاز می‌شود؛ ولی اگر غایب باشد محاسبۀ سال از هنگامی‌که آن سهم به دستش برسد آغاز می‌گردد. اگر در طول سالِ زکات، صدقه‌ای به مقدار حدنصاب نذر کند، چون به مقدار حدنصاب به‌عنوان صدقه تعیین شده است محاسبۀ سال به هم می‌خورد. شرط است که فرد در همۀ اجناسی که زکات به آن‌ها تعلق می‌گیرد اجازۀ تصرف داشته باشد. امکان پرداخت زکات به مستحقش، شرط در واجب‌شدن زکات نیست، بلکه شرط در ضامن‌بودن فرد (در صورت تلف‌شدن مال) است.([7]) در این موارد زکات واجب نیست: مال غصبی، مال فرد غایب (درصورتی‌که در اختیار وکیل یا ولی‌اش نباشد)، رهن، وقف، حیوان گمشده، مال گمشده -که اگر چندین سال سپری و سپس پيدا شود، زکات برای همان سال مستحب است‌- همچنین مال قرضی تا اینکه به صاحبش بازگردد. پرداخت زکات دِین تا زمانی که آن را دریافت کند واجب نیست، اما اگر تأخير آن از سوی صاحبش باشد زکات بر مالکش واجب است. پرداخت زکات بر کافر واجب است ولی صحيح نیست. اگر (مالی که باید آن را برای زکات پرداخت می‌کرد) تلف شود ضمان آن بر او واجب نيست حتی اگر سهل‌انگاری کرده باشد. اگر مسلمان توانايی خارج‌کردن زکات (از مالش) را نداشته باشد و مال تلف شود ضامن نيست، ولی اگر توانايی آن را داشته و کوتاهی کرده باشد ضامن است. ديوانه و کودک، اگر سرپرستشان سهل‌انگاری کند (و مال زکات تلف شود) ضامن نیستند.

-مبحث دوم: موارد وجوب و استحباب زکات

زکات در این حیوانات سه‌گانه واجب می‌شود: شتر، گاو و گوسفند؛ و در طلا، نقره و همچنین در غلات چهارگانۀ گندم، جو، خرما و کشمش و همچنین حبوبات؛ زکات در مال‌التجاره (سرمایۀ تجارت) نیز واجب است و در غیر این موارد واجب نیست. زکات در این موارد مستحب است: تمام چیزهایی که از زمین می‌روید، ‌فرقی نمی‌کند محاسبۀ آن‌ها با کِیل (پیمانه)([8]) باشد یا با وزن‌؛ و همچنین در اسب‌های ماده؛ در غير این موارد زکات ساقط می‌شود، مگر آنچه ذکر خواهيم کرد. قاطر، الاغ و (بردگانِ) مملوک زکات ندارند. اگر حیوانی از نسل دو حیوان مختلف متولد شود که به یکی از آن دو زکات تعلق می‌گیرد با توجه به اسمی که به آن حیوان اطلاق می‌گردد در مورد زکاتش حکم می‌شود.([9])

-زکات حیوانات:

که مشتمل بر سه بخش است: شرایط وجوب زکات، آنچه به‌عنوان زکات پرداخت می‌شود و پیوست‌ها.

-شرایط وجوب زکات:

(وجوب زکات چهارپایان) چهار شرط دارد: شرط اول: رسیدن به حدنصاب برای شتر دوازده نصاب وجود دارد؛ برای هر پنج شتر یک گوسفند به‌عنوان زکات پرداخت می‌شود و این کار تا بیست‌وپنج شتر ادامه می‌یابد (این پنج مورد از دوازده نصاب محسوب می‌شود). وقتی تعداد شترها به بیست‌وشش نفر رسید همگی به یک نصاب رسیده‌اند و برای همۀ آن‌ها یک «بنت مخاض» (ماده‌شتری که وارد سال دوم شده) به‌عنوان زکات پرداخت می‌شود و بعد اگر به سی‌وشش نفر رسید یک «بنت لبون» (ماده‌شتری که وارد سال سوم شده) به‌عنوان زکات پرداخت می‌شود و سپس برای چهل‌وشش شتر یک «حُقَّه» (ماده‌شتری که وارد سال چهارم شده) پرداخت می‌شود و سپس برای شصت‌ویک شتر یک «جِزعه» (ماده‌شتری که وارد سال پنجم شده) پرداخت می‌شود، سپس برای هفتادوشش شتر دو «بنت لبون» پرداخت می‌شود و زکات نودویک شتر دو «حُقّه» می‌باشد و هنگامی‌که تعداد شترها صدوبیست‌و‌یک نفر شد (محاسبۀ زکاتش این‌گونه خواهد بود که) شترها را به دسته‌های چهل‌تایی یا پنجاه‌تایی و یا ترکیبی از این دو تقسیم کرده، برای هر چهل شتر یک «بنت لبون» و برای هر پنجاه شتر یک «حُقه» به‌عنوان زکات پرداخت می‌نماید. و در مورد گاو فقط دو نصاب وجود دارد: سی‌تایی و چهل‌تایی. برای سی عدد گاو یک «تَبیعه» (ماده گاوی که وارد سال دوم شده) و برای چهل عدد گاو یک «مُسِنّه» (ماده‌گاوی که وارد سال سوم شده) به‌عنوان زکات پرداخت می‌شود. در مورد گوسفند: زکاتِ چهل رأس گوسفند، یک گوسفند است، سپس زکات صدوبیست‌و‌یک رأس، دو گوسفند، سپس زکات دویست‌و‌یک رأس، سه گوسفند است، سپس زکات سیصد‌و‌یک رأس، چهار گوسفند و به همین منوال هر صد رأس که اضافه شود به زکاتش یک گوسفند اضافه می‌گردد، بنابراین در چهارصد‌و‌يک رأس گوسفند، پنج گوسفند زکات داده می‌شود. مقدار واجب زکات با رسیدن هرکدام از این انواع به حدنصاب واجب می‌گردد و در مقدار بين دو نصاب چيزی واجب نیست. به‌طورمعمول به شترهايی که به حدنصاب نمی‌رسند «شَنق» می‌گویند، به گاوها «وَقص» و به گوسفندها «عَفو» می‌گویند و معنی این سه کلمه یکی است. پس در نُه شتر، نصاب و شنق وجود دارد که نصاب پنج‌تا و شنق چهارتا است، به این معنی که حتی اگر چهارتا از آن‌ها تلف شوند چيزی از زکات واجب ساقط نمی‌شود. به همین ترتیب برای سی‌ونه گاو، نصاب و وَقص وجود دارد که برای سی عدد از آن‌ها زکات واجب می‌شود و اضافۀ آن «وقص» است تا به چهل رأس برسد. همچنين در صدوبیست رأس گوسفند، برای چهل عدد از گوسفندان زکات واجب پرداخت می‌شود و مقدار اضافی آن «عَفو» حساب می‌شود تا اینکه به صدوبیست‌و یک رأس برسد. حکم مقدار مابين این نصاب‌هايی که بیان کردیم نیز به همین صورت است. در محاسبۀ زکات، مال کسی به ديگری ضميمه نمی‌شود، حتی اگر با هم مخلوط و در يک مکان باشند، بلکه باید مال هرکدام از آن‌ها به‌تنهایی به حدنصاب برسد. همچنین دو مالِ متعلق به یک مالک -حتی اگر مکان‌هایشان از يکديگر دور باشد‌- جدا از هم محاسبه نمی‌گردند. شرط دوم: سُؤم (حیوانی که به چرا می‌رود) حیوانی که به او خوراک داده می‌شود زکات ندارد. در مورد برّۀ حيوان هم زکات واجب نیست مگر اينکه با چریدن از شير مادر بی‌نیاز شده باشد. چریدن حداقل باید هشت ماه در سال استمرار داشته باشد و تمام‌شدن ماه هفتم و ورود به ماه هشتم کفايت می‌کند؛ بنابراین اگر بيش از چهار ماه به حیوان علف داده شود محاسبۀ سال زکات از ابتدای چرای دوباره آغاز می‌گردد. همچنين اگر مانعی مانند یخبندان باعث شود حیوان نتواند بچرد و مالک یا شخصی غیر از او (با اجازه یا بدون اجازۀ او) بیش از چهار ماه به حیوان علوفه بدهد سال زکات از ابتدای چریدن دوباره آغاز می‌گردد. شرط سوم: حول (گذشتن يک سال) که در مورد حیوانات، مال‌التجاره، طلا و نقره‌ای که زکاتش واجب است و همچنین اسب‌هایی که زکاتشان مستحب است در نظر گرفته می‌شود. منظور از آن (سال) گذشتن یازده ماه و ورود به ماه دوازدهم است؛ هنگام آغاز ماه دوازدهم، زکات واجب می‌شود -گرچه روزهای سال تمام نشده است‌- و اگر در اَثنای این دورۀ مربوط به سال، يکی از شروط از بین برود -مانند اينکه مقدار مال از حدنصاب کمتر و سپس کامل شود يا اينکه آن را با مثل یا هم‌جنسش معاوضه کند‌- محاسبۀ سال زکات از نو شروع می‌شود؛ اما اگر این کارها را برای فرار از پرداخت زکات انجام دهد زکات واجب می‌گردد. بچه‌‌های گوسفندان همراه مادرانشان شمرده نمی‌شوند، بلکه سال زکاتِ هرکدام جداگانه محاسبه می‌گردد. اگر سال زکات کامل شود و مقداری از حدنصاب تلف گردد [دو حالت خواهد داشت:] اگر مالک کوتاهی کرده باشد او ضامن است و اگر کوتاهی نکرده باشد به نسبت مقدار تلف‌شده از حدنصاب، از مقدار زکات واجب کم می‌شود.([10]) اگر مسلمان پیش از فرا رسیدن سال زکات مرتد([11]) شود، زکات واجب نمی‌گردد و ورثۀ او محاسبۀ سال زکات را از ابتدا آغاز می‌کنند و چنانچه بعد از فرا‌رسیدن سال زکات مرتد شود پرداخت زکات واجب می‌گردد. اگر مرتد فطری([12]) نباشد، سال زکات قطع نمی‌شود و هنگام تمام‌شدن سال، اگر مال باقی مانده باشد زکات واجب می‌گردد. شرط چهارم: اینکه حیوان کاری نباشد. ([13]) به حیوانِ کاری زکات تعلق نمی‌گیرد، حتی اگر جزو چارپایان چرنده در بیابان باشد.

-آنچه واجب است به‌عنوان زکات پرداخت ‌شود

توضیح آن مستلزم بیان چند نکته است: نکتۀ اول: در مورد زکات شتر، واجب است برای هر پنج شتر یک گوسفند به‌عنوان زکات بپردازد تا بیست‌وپنج شتر (که باید پنج گوسفند به‌عنوان زکات بپردازد) و اگر یکی دیگر به شترها افزوده شد (یعنی بیست‌وشش شتر شدند) زکات آن یک «بنت مخاض»([14]) می‌شود و اگر ده شتر دیگر به آن‌ها اضافه شود (زکات سی‌و‌شش شتر) یک «بنت لبون»،([15]) و اگر پانزده شتر به آن افزون گردد (زکات چهل‌وشش شتر) یک «حُقه»،([16]) و اگر پانزده شتر دیگر به آن‌ها اضافه شود (زکات شصت‌ویک شتر) یک «جِذعه»،([17]) و اگر پانزده شتر دیگر اضافه گردد (زکات هفتادوشش شتر) دو «بنت لبون» و اگر پانزده شتر دیگر افزون گردد (زکات نودویک شتر) دو «حقه» خواهد بود و هنگامی‌که شترها به صدوبیست‌و‌یک شتر برسد زکات به روش دیگری محاسبه می‌شود؛ یعنی باید برای هر پنجاه شتر یک «حقه» و یا برای هر چهل شتر یک «بنت لبون» بپردازد. اگر تعداد طوری بود که هم چهل‌تایی و هم پنجاه‌تایی (به هر دو روش) قابل‌محاسبه باشد مالک می‌تواند به هر‌یک از دو روش که بخواهد عمل کند. برای هر سی عدد گاو یک «تبیع»([18]) یا «تبیعه»([19]) به‌عنوان زکات بپردازد و برای هر چهل عدد گاو، یک «مسنه».([20]) نکتۀ دوم: نکاتی دربارۀ جایگزین‌های زکات کسی که باید یک بنت مخاض به‌عنوان زکات بپردازد درصورتی‌که نداشته باشد می‌تواند یک «ابن لبونِ» (نر) بپردازد و اگر هیچ‌کدام را نداشت، هرکدام را که خواست می‌تواند بخرد [و به‌عنوان زکات بپردازد]. کسی که بر او واجب است شتری با سنِّ خاص به‌عنوان زکات بپردازد ولی چنین شتری را ندارد و شتری با سنِّ بیشتر دارد، همان را بپردازد و [در برابر ارزش اضافه‌اش] دو گوسفند یا بیست درهم یا اختلاف قیمت بین آن دو را پس بگیرد و اگر شتری که دارد یک سال کوچک‌تر است، همراهش دو گوسفند یا بیست درهم یا تفاوت آن‌ها را بپردازد و انتخاب یکی از این موارد با مالک است نه با جمع‌کنندۀ زکات و فرقی ندارد که انتخابش مساوی، کمتر یا بیشتر از قیمت بازار باشد. اگر سن آن دو بیش از یک سال تفاوت داشته و یا شتر از «جذع»([21]) بزرگ‌تر باشد به این مقدار شرعیِ تعیین‌شده (دو گوسفند یا بیست درهم) افزوده نمی‌شود([22]) و در مورد تفاوت ارزش آن‌ها به قیمت بازاری آن‌ها مراجعه می‌کنیم. در مورد اختلاف سن در مورد غیر از شتر نیز حکم همین‌گونه است. نکتۀ سوم: واجبات مربوط به سن و سال بنت مخاض: ماده شتری که یک سالش تمام و وارد سال دوم شده است؛ یعنی مادرش «ماخض» (باردار) است. بنت لبون: ماده شتری که دو سالش تمام و وارد سال سوم شده است؛ یعنی مادرش شیر (لبن) دارد. حقه: ماده شتری که سه سالش تمام و وارد سال چهارم شده و آمادۀ آمیزش یا بارداری شده باشد. جذعه: ماده شتری است که چهار سالش تمام و وارد سال پنجم شده است و بالاترین سنی است که به‌عنوان زکات گرفته می‌شود. تبیع: گاو نری که یک سالش تمام شده است و نامش را «تبیع» (دنباله‌رو) گذاشته‌اند، چون در چریدن از مادرش تبعیت می‌کند. مسنة: ماده گاوی که دو سالش تمام و وارد سال سوم شده است؛ و به آن «ثَنیة» می‌گویند. می‌تواند زکات واجب را از جنسی غیر از آنچه واجب شده با توجه به قیمت بازار بپردازد، ولی اگر زکات را از همان جنس بپردازد بهتر است؛ و در مورد سایر انواع نیز حکم به همین صورت است. کمترین گوسفندی که به‌عنوان زکات گرفته می‌شود «جذع» است (گوسفندی که شش ماهش کامل شده) یا بزی که یک سالش تمام و وارد سال دوم شده باشد. حیوان بیمار، سالخورده و یا ناقص به‌عنوان زکات پذیرفته نمی‌شود. مسئول جمع‌آوری زکات حق انتخاب ندارد و اگر برای انتخاب گوسفند مشکلی پیش بیاید (بحثی در بگیرد) از بین گوسفندان واجد شرایط قرعه انداخته، یکی را انتخاب می‌کنند. پیوست‌ها: زکات در عین مال واجب می‌شود نه در ذمّه؛ پس اگر امکان رساندن آن به مستحق یا مسئول جمع‌آوری زکات یا امام را داشته باشد و چنین نکند، کوتاهی کرده و در صورت تلف شدن مال، ضامن است. اگر مهریۀ زنی را یک نصاب کامل قرار دهد و این مال یک سال در دست زن باشد، سپس مرد بدون اینکه با زن نزدیکی کرده باشد آن زن را طلاق بدهد، نصف آن (نصابی که به زن پرداخته) را باید به مرد بدهد و زکات واجب از مال زن برداشته می‌شود. اگر نصف آن [مالی که به‌اندازۀ نصاب بود و به‌عنوان مهر به زن داده شد] به دلیل کوتاهی از بین برود، مسئول جمع‌آوری زکات از عین مال، زکات را برمی‌دارد و مرد برای گرفتن نصفۀ خود (که باید پس می‌گرفت و اکنون مقداری از آن کم شده) به زن رجوع می‌کند، چون زن ضامن (تلف‌شدن مال) است. کسی که به‌اندازۀ یکی از نصاب‌ها مال داشته باشد و چند سال بر آن بگذرد: اگر هر سال، زکات آن نصاب را از مالی غیر از خودِ آن مال بپردازد هر سال جدیدی که بر آن مال می‌گذرد باید زکات آن نصاب را بپردازد (زکات تکرار می‌شود)، اما اگر زکاتش را از خودِ آن مال پرداخت کند فقط پرداخت زکات یک سال واجب است.([23]) اگر کسی بیش از حدنصاب مال داشته باشد زکات واجب به حدنصاب تعلق می‌گیرد و جای آن مقداری که از نصاب به‌عنوان زکات پرداخت کرده است با آن مقدار که اضافه بود پر می‌شود؛([24]) و به همین ترتیب هر سال باید زکات پرداخت کند تا زمانی که مالش از مقدار نصاب کمتر شود؛ بنابراین اگر بیست‌وشش شتر داشته باشد و دو سال بر آن بگذرد بر او یک بنت مخاض و پنج رأس گوسفند واجب می‌شود و اگر سه سال بگذرد بر او یک بنت مخاض و نُه گوسفند واجب می‌شود. زکات در نصابی که از گوسفند و بز، یا از گاو و گاوميش و یا از شترهای اصیل و غیر اصیل تشکیل شده باشد، واجب می‌شود و مالک از هرکدام از این صنف که بخواهد می‌تواند زکات را خارج کند. اگر صاحب مال گفت: بر مالم یک سال نگذشته است يا اينکه بگويد قبلاً زکاتم را پرداخت کرده‌ام، از او پذیرفته می‌شود و لازم نیست بيّنه بیاورد یا سوگند بخورد، ولی اگر دو شاهد خلاف گفتۀ او شهادت بدهند، گفتۀ آن دو شاهد پذیرفته خواهد بود. اگر مالک دارای اموال متفرقه‌ای باشد از هرکدام از آن‌ها که بخواهد می‌تواند زکات را خارج کند. اگر حیوانی که واجب است آن را زکات بدهد مريض باشد پذیرفته نیست و حیوان یا حیوانات دیگری([25]) هم‌قیمت با حیوان مریض پرداخت ‌نماید([26]) و اگر همۀ آن‌ها مريض باشند مکلّف به خريد حیوان سالم نيست. حیوانی که تازه زایمان کرده (تا پنجاه روز) و حیوان چاقی که برای [ذبح و] خوردن کنار گذاشته شده و فَحل (حیوان نری که لقاح‌کنندۀ ماده‌هاست) به‌عنوان زکات دریافت نمی‌گردد. می‌تواند [جایز است] از غير گوسفندهای شهر زکات را بپردازد -حتی اگر به قيمت کمتر باشند- و همچنین در پرداخت زکات تفاوتی بین حیوان نر و حیوان ماده وجود ندارد.

-زکات طلا و نقره:

زکات در طلا واجب نمی‌شود تا اينکه به بيست دينار برسد (هر دينار معادل یک مثقال طلای ۱۸ عيار است) که باید از آن (بیست دینار) ده قیراط([27]) (یعنی دو و نیم درصد [مقدار طلا]) را زکات بدهد؛ سپس بر مقدار اضافه بر آن، چيزی واجب نيست تا اينکه مقدار اضافه به چهار دينار برسد که در آن (مقدار اضافه) دو قيراط (دو و نیم درصد [مقدار طلا]) زکات واجب است. بر طلایی که کمتر از بيست مثقال (دینار) باشد زکاتی واجب نیست؛ همچنین بر مقدار اضافه‌ای که کمتر از چهار دينار باشد نیز زکات واجب نیست؛ و پس‌ازآن (بیست دینار) برای هر چهار دینار دو قیراط زکات واجب می‌شود (هرچقدر که بالا برود). زکات در نقره واجب نيست تا اينکه به دويست درهم برسد که زکاتش پنج درهم است؛ سپس به ازای هر چهل درهم یک درهم زکات واجب می‌گردد و در آنچه کمتر از چهل درهم باشد زکاتی واجب نيست، همان‌طور که در کمتر از دويست درهم نیز چیزی واجب نیست. هر درهم معادل دو و نیم گرم نقرۀ خالص است. در وجوب زکات بر دينار و درهم، اینکه ضرب شده باشند و نقش سکۀ رایج در معاملات بر آن‌ها بسته شده باشد يا آنکه با آن‌ها معامله شود شرط نيست، بلکه نگهداری آن‌ها به جهت پس‌انداز کافی است، حتی اگر شمش طلا یا شمش نقره و يا خاک (پودر) طلا باشد و وجود همۀ نصاب در تمام طول سال شرط است و اگر در بين سال کم شود يا اينکه عين نصاب با چیزی از جنس خودش و یا به غیر از جنس خودش عوض شود، در اين صورت زکات واجب نمی‌شود و همچنين اگر از تصرف در آن منع شده باشد پرداخت زکات واجب نیست، چه این منع شدن شرعی باشد -‌مانند وقف و رهن- و يا اجباری باشد مانند غصب. زیورآلات زینتی که حلال باشند زکات ندارند -‌مانند النگو برای زن و تزیینِ شمشیر برای مرد- و اگر (زینت) حرام باشد زکاتش واجب است -‌مثل خلخال برای مرد- و همچنین ظرف‌هایی که از طلا و نقره ساخته شده و وسایل لهو که از طلا و نقره درست شده باشد (زکات دارند). اگر طلا و نقره را انبار کند و زکاتش را نپردازد از مصادیق این آیه خواهد بود: (والَّذين يكْنِزونَ الذَّهب والْفضةَ ولاَ یُنفقونها في سبِيلِ اللّه فَبَشِّرهُم بِعذَابٍ أَليمٍ)؛([28]) (و کسانی را که زر و سيم می‌اندوزند و در راه خدا انفاقش نمی‌کنند، اینان را به عذابی دردآور بشارت بده).

-احکام هفتگانۀ زکات طلا و نقره

: اول: اگر مقداری طلا یا نقره داشته باشد که قسمتی از قسمتی دیگر مرغوب‌تر باشند برای محاسبۀ نصاب، همۀ آن‌ها با هم جمع می‌شوند و برای پرداخت زکات اگر مایل بود همۀ زکات را از آنچه مرغوب‌تر است بپردازد، وگرنه از هرکدام از آن‌ها به نسبت خودش بپردازد. دوم: درهم ناخالص زکات ندارد تا وقتی‌که مقدار نقرۀ خالصش به حدنصاب برسد؛ به‌علاوه نمی‌تواند از آن درهم‌های ناخالص، زکاتِ واجب را بپردازد. سوم: اگر کسی درهم‌های ناخالص داشته باشد، اگر نسبت نقرۀ خالص موجود در آن را بداند، می‌تواند زکات آن را از نقرۀ خالص بپردازد یا از همان درهم‌های ناخالص به‌اندازۀ زکاتش نقرۀ خالص خارج کند.([29]) و اگر مقدار نقرۀ خالص را نداند می‌تواند احتیاطاً به ازای کل درهم‌ها زکات را با درهم خالص بپردازد و اگر (با مأمور جمع‌آوری زکات بر سر مقدار نقرۀ خالص) چانه‌زنی کند باید درهم‌ها را تصفیه([30]) نماید تا مقدار زکات واجب آن مشخص گردد. چهارم: اگر قرض‌گیرنده‌ای مالِ قرضی را یک سال کنار بگذارد، زکات بر قرض‌گیرنده واجب می‌شود نه بر قرض‌دهنده؛ و اگر قرض‌گیرنده با قرض‌دهنده شرط کند که زکات مال را او بپردازد بر او (قرض‌دهنده) واجب نمی‌شود. پنجم: کسی که مالی را پنهان و جایش را فراموش کند، یا مالی به‌عنوان ارث به او داده شود اما به دستش نرسد و چند سال بر آن مال بگذرد و بعدازآن به دستش برسد مستحب است که زکات همان سال (که به دستش رسیده) را بپردازد. ششم: وقتی نفقه‌ای را برای خانواده‌اش کنار گذاشته و آن نفقه در معرض تلف‌شدن و مالک هم خودش غایب باشد، زکات ساقط می‌شود و اگر مالک حضور داشته باشد زکاتش واجب خواهد بود. هفتم: تا زمانی که کل یک جنس به حدنصاب نرسد زکاتش واجب نمی‌شود و اگر یک جنس کمتر از حدنصاب باشد نمی‌توان آن را با جنس دیگری کامل کرد، مثل کسی که ده دینار و صد درهم دارد، یا چهار شتر و بیست گاو دارد.([31])

-زکات غلّات

شامل مباحث مربوط به جنس، شروط و ملحقات آن می‌باشد. اول: در آنچه از زمين می‌رويد زکات واجب نمی‌شود، مگر در جنس‌های چهارگانه: گندم، جو، خرما، کشمش؛ و [در] سایر حبوباتی که با کِيل يا ترازو اندازه‌گیری می‌شوند، مثل ذرت، برنج، عدس، ماش، ارزن و لوبيا [واجب است]. شرایط وجوب زکات: رسیدن به حدنصاب (850 کيلوگرم) و بر مقدار کمتر از آن زکات واجب نمی‌شود و بر آنچه بیش از حدنصاب باشد زکات تعلق می‌گیرد، حتی اگر مقدار کمی باشد. زمان واجب شدن زکات در این اجناس وقت رسیدن محصول است. وقت خارج‌کردن زکات از غلات هنگام پاک‌شدن و در خرما بعد از بريدن آن و در کشمش بعد از چيدن آن است. زکات در غلات تنها در شرایطی واجب می‌شود که شخص از طریق کشاورزی مالک آن شده باشد نه از راه دیگری مانند خرید، هدیه یا مبادله. وقتی زکات محصول کشاورزی پرداخت شود، دیگر زکاتی بر آن واجب نمی‌شود حتی اگر چند سال باقی بماند. زکات تنها پس از کسر همۀ هزينه‌ها واجب می‌شود. پیوست‌ها که شامل چند مسئله است: اول: هر آنچه توسط آب جاری یا دِیم (آب باران) آبیاری می‌شود و یا از طریق ریشه آب را دریافت می‌کند زکاتش یک‌دهم است و محصولی که به‌صورت آبی([32]) آبياری شود زکاتش نیم عُشر (نصف یک‌دهم) است و اگر از هر دو نوع آبیاری استفاده شود باید مطابق هر شیوه‌ای که بیشتر آبیاری کرده است زکات بدهد،([33]) و اگر مساوی بودند از نصف آن یک‌دهم و از نصف ديگر نیمی از یک‌دهم (یک‌بیستم) به‌عنوان زکات برداشته می‌شود. دوم: در مورد نخلستان یا کشتزارهايی که در مکان‌های دور از هم باشند و میوۀ بعضی از آن‌ها زودتر از دیگری می‌رسد، همه را با هم جمع می‌کنیم و حکم آن‌ها مانند محصولی است که در يک مکان قرار دارد؛ پس آنچه به دست می‌آيد اگر به حدنصاب برسد زکاتش برداشته می‌شود و از بقيۀ محصول بعد از رسیدن آن زکات دریافت می‌گردد چه کم باشد و چه زياد؛ و اگر بخشی از مالش که مقدار آن کمتر از نصاب است برسد، برای وجوب زکات صبر می‌کند تا با رسیدن محصول بقیۀ کشتزارها، ثمره به حدنصاب برسد، فرقی نمی‌کند که همۀ نخلستان و زراعت یک‌جا شکوفه زده باشد یا همگی با هم به بار نشسته باشد و یا هم‌زمان نباشند. سوم: اگر دو نوع نخل داشته باشد که یکی از این دو نخل یک بار در سال محصول بدهد و دیگری دو بار، دومین بار به اولی ضميمه می‌شود.([34]) چهارم: دریافت رطب به‌جای خرما کفايت نمی‌کند و همچنین پرداخت انگور به‌جای کشمش و اگر کسی که مسئول جمع‌آوری زکات است آن را دریافت کند و بعداً خشک شود و مقدار آن کاهش یابد باید آن مقدار کم شده را (دوباره) دریافت کند. پنجم: اگر مالک فوت کند و دِينی به گردنش باشد، سپس محصولاتش برسد و به‌اندازۀ حدنصاب باشد پرداخت زکات آن بر وارث واجب نیست و اگر دِين میت پرداخت شود و بعد به‌اندازۀ حدنصاب از ثمره باقی بماند، باز هم زکات در آن واجب نمی‌شود زیرا در حکم مال ميت است و اگر محصولاتش تبدیل به خرما شود و خود مالک هنوز زنده باشد و بعدازآن فوت کند، پرداخت زکات واجب می‌شود حتی اگر دِينش به میزان همۀ اموال باقی‌مانده‌اش باشد و اگر اموال باقی‌ماندۀ میت از دِين کمتر باشد، زکات مقدّم می‌شود. ششم: اگر پیش از آنکه ثمرۀ نخلستانی به بار بنشیند (شخصی) مالکِ آن نخلستان شود زکاتش بر عهدۀ اوست و همچنين اگر ثمره را قبل از به بار نشستن بِخَرد (باز هم زکاتش بر عهدۀ اوست)؛ اما اگر ثمره را بعد از به بار نشستنش صاحب شود زکات بر عهدۀ کسی است که محصول را از او خریده([35]) است. هفتم: حکم آنچه از زمين می‌رويد و زکاتش مستحب است از نظر مقدار حدنصاب([36]) و مقدار زکات و چگونگی آبياری در آن، همانند غلات چهارگانه و حبوبات است.

-مال‌التجاره (سرمایۀ تجارت)

بحث در تعریف آن، شروط و احکامش می‌باشد.

-تعریف:

مالی است که با عقد معاوضه([37]) مالک شود و با تملّکش قصد کسب‌وکار با آن را داشته باشد؛ پس اگر مالی به‌عنوان ارث يا هدیه به او داده شود زکات ندارد و همچنین اگر آن را برای پس‌انداز تهیه کند زکات ندارد و همچنین اگر آن را برای تجارت بخرد و سپس نيت پس‌انداز کند([38]) (زکات ندارد).

-شروط:

شامل سه شرط است: اول: نصاب. باید در تمام طول سال سرمایۀ تجارتش به‌اندازۀ نصاب باشد؛ پس اگر در طول سال حتی يک روز از حدنصاب کمتر شود وجوب زکات از بین می‌رود و اگر مدتی بر سرمایه بگذرد که در اين مدت به دنبال به دست آوردن سرمایۀ (اضافه) بوده باشد سپس سرمایه کنونی اضافه شود، سال محاسبۀ زکات برای اصل سرمایه از لحظۀ خريد و سال محاسبۀ زکات برای آنچه اضافه شده است از لحظۀ به وجود آمدن آن خواهد بود. دوم: اينکه کسب‌وکار را با اصل سرمايه و یا سودی که از آن به دست آورده است انجام دهد؛ پس اگر سرمايۀ او صد (واحد) باشد و با کمتر از آن به کسب‌وکار بپردازد -حتی اگر به مقدار ذره‌ای کمتر باشد- زکات بر او واجب نمی‌شود و اگر چندين سال با همین سرمایۀ کمتر از حدنصاب بر او بگذرد، فقط پرداخت زکات يک سال برایش مستحب خواهد بود. سوم: گذشتن یک سال بر سرمایه. باید آن مقدار از سرمایه که در واجب‌شدن زکات شرط است از اول سال تا آخر آن موجود باشد؛ پس اگر سرمايۀ او در طول سال کم شود يا نيت کند که آن را نگه دارد و پس‌انداز کند، سال زکات سرمایۀ او قطع می‌شود. پس اگر قسمتی از سال، سرمایه‌ای به‌اندازۀ حدنصاب داشته باشد و با آن متاعی را برای تجارت بخرد سال زکاتی او از نو شروع می‌شود و چنانچه سرمايۀ او کمتر از حدنصاب باشد، سال زکاتی او از هنگامی شروع می‌شود که سرمایه‌اش به حدنصاب و یا بيشتر برسد.

-احکام:

شامل چند مسئله است: اول: زکات تجارت به قيمت کالا تعلق می‌گیرد نه به خودِ آن و با دينار يا درهم قيمت‌گذاری می‌شود. نکته: اگر کالا بر اساس درهم یا دینار به حدنصاب برسد، زکات به آن تعلق می‌گيرد، چون به آنچه نصاب ناميده می‌شود رسیده است. دوم: اگر شخصی تعدادی از حیواناتی که به آن‌ها زکات تعلق می‌گیرد (مانند چهل گوسفند يا سی گاو) را برای تجارت خریداری کند، زکات چهارپایان به آن تعلق نمی‌گیرد، بلکه زکات تجارت در آن واجب می‌گردد و دو زکات با هم جمع نمی‌شوند. سوم: اگر برای تجارت چهل حیوان سائمه (حیوانی که با چریدن ارتزاق می‌کند) را با چهل سائمه عوض کند، زکات چهارپایان و زکات تجارت ساقط می‌شود و محاسبۀ سال زکات از ابتدا آغاز می‌گردد. چهارم: اگر در مال مضاربه([39]) سودی به دست بیاید، زکات اصل مال بر صاحب آن است، به علت اینکه در اصل مال با کسی شریک نیست و زکات سود بر عهدۀ هردوی آن‌هاست و سود مالک، ضميمۀ سرمایه‌اش می‌شود و باید برای کل آن زکات بپردازد، زیرا سرمايه‌اش جزو نصاب محسوب می‌شود و شریک لازم نیست برای سودش (کسی که با پول کار می‌کرده و تنها از سود سهم می‌برده است) زکات بپردازد، مگر اينکه سهم او از سود، به حدنصاب برسد و حتی اگر هرکدام سهم خود را جدا نکرده باشند باید زکات پرداخت شود، یعنی برای پرداخت زکات، سهم شریک از سهم مالک جدا محاسبه می‌شود (هرچند هنوز با هم مخلوط باشند). پنجم: دِين (بدهی) مانعِ وجوب زکات تجارت نمی‌شود، حتی اگر مالک چیزی جز آن نداشته باشد و حکم در زکات چهارپایان نیز به همین صورت است، زیرا زکات بر عين (خود مال) تعلق می‌گیرد. دو مسئله: اول: پرداخت بهرۀ زمینی که برای بالا رفتن قیمتش خریداری شده مستحب است و بعدازآن اگر بهره‌اش به حدنصاب برسد و یک سال بر آن بگذرد زکات بر آن واجب می‌شود. زکات در این موارد مستحب نیست: خانه، لباس، وسایل و غذاهایی که انسان ذخیره می‌کند. دوم: ماده‌اسب‌هایی که خود می‌چرند، اگر یک سال بر آن‌ها بگذرد (دو حالت دارد): اگر اسب اصیل باشد به ازای هر اسب مستحب است دو دینار پرداخت شود و اگر اسب غیر اصیل باشد مستحب است یک دینار پرداخت گردد.

-مبحث سوم: مستحقان دریافت زکات و زمان تسلیم زکات و نیت

-مستحقان دریافت زکات

این مبحث چند بخش دارد:

-بخش اول: انواع مستحقان دریافت زکات

که هشت گروه هستند: 1 و 2- فقرا و مساکین فقیر کسی است که هزینه‌های زندگی‌اش را به‌طور کامل ندارد و مسکین کسی است که هیچ چیزی برای خرجی خود در اختیار ندارد. کسی که بتواند به‌اندازۀ مخارج خودش و خانواده‌اش درآمد کسب کند جایز نیست زکات بگیرد -زیرا همانند انسان غنی (بی‌نیاز) است- و حکم کسی که در یک صنعت، ماهر است نیز به همین صورت است؛([40]) و اگر درآمدش کمتر از مخارجش باشد می‌تواند از زکات بگیرد و به‌اندازه‌ای که هزینه‌هایش را تکمیل کند به او از زکات داده می‌شود، البته این شرطی را ایجاب نمی‌کند؛ به‌همین‌دلیل ممکن است پرداخت زکات به کسی که سیصد درهم درآمد داشته باشد جایز باشد (زیرا برای مخارجش کافی نیست) اما برای کسی که پنجاه درهم درآمد دارد حرام باشد (زیرا برای مخارجش کافی است). به فقیر زکات پرداخت می‌شود حتی اگر برای سکونت خانه داشته یا خادم داشته باشد؛ ‌وقتی نمی‌تواند بدون این‌ها زندگی کند، یعنی ناچار است که خادم داشته باشد -مثل انسان معلول- نه اینکه به‌عنوان شأن و مقام خانوادگی -که بندگان شهوات مُبدعش هستند- خادم بگیرد. اگر کسی ادعای فقیر‌بودن نماید و بتوان راست‌گویی یا دروغ‌گویی او را تشخیص داد، بر اساس همان (تشخیص) با او رفتار می‌شود و اگر نتوان راست‌گویی یا دروغ‌گویی‌اش را تشخیص داد بدون اینکه او را قسم دهیم، از زکات به او پرداخت می‌شود و فرقی ندارد که (از نظر مالی) قوی بوده باشد یا ضعیف و اگر مقداری مال داشته باشد و ادعا کند تلف شده نیز حکم به همین صورت است (بدون قسم از او پذیرفته می‌شود). واجب نیست به فقیر بگوییم آنچه به او داده می‌شود زکات است و اگر از کسانی باشد که این‌گونه اموال را نمی‌پذیرد -‌درحالی‌که مستحق زکات است‌- زکات را به‌عنوان هدیه به او می‌دهند و اگر فکر کنند فقیر است و از زکات به او بدهند و بعداً مشخص شود که دارا بوده است، در صورت تمکّن باید از او پس گرفته شود و اگر از برگرداندن آن معذور بود بر ذمّۀ گیرنده باقی خواهد بود (که مال را پس دهد) و کسی که زکات را به او پرداخته چه مالک بوده یا امام یا مسئول جمع‌آوری زکات ضامن نیست؛ همچنین اگر معلوم شود کسی که زکات را به او داده‌اند کافر یا فاسق بوده یا از افراد واجب‌النفقه‌اش بوده یا هاشمی بوده است و از زکات غیرهاشمی به او داده‌اند، باز هم حکم همین‌گونه است.([41]) 3- مسئولین دریافت و پرداخت زکات آن‌ها مسئولین جمع‌آوری و تقسیم صدقات هستند و باید این چهار ویژگی را داشته باشند: تکلیف، ایمان، عدالت ودانستن احکام شرعی؛ و اگر به‌اندازۀ نیاز از مسائل زکات بدانند جایز است (که به او از زکات بدهند) و اگر هاشمی (سید) بود فقط از زکات سادات به او می‌دهند. لازم نیست که مسئول، آزاد باشد. امام می‌تواند به ازای کل کارش برایش دستمزدی تعیین کند یا اینکه بر اساس مدت‌زمان به او دستمزد بپردازد. 4- متمایل کردن دل‌ها به سمت ایمان (مؤلفة قلوبهم) منظور کفار و منافقینی هستند که تمایل دارند همراه مسلمانان جهاد کنند. 5- بردگان ([42]) بر سه نوع هستند: 1- برده‌های مکاتب،([43]) 2- برده‌هایی که تحت فشار و سختی هستند، 3- برده‌ای که خریده و آزاد می‌گردد، حتی اگر تحت فشار و سختی نباشد، به‌شرط اینکه مستحقی وجود نداشته باشد. همچنین کسی که کفاره بر او واجب می‌شود و نتواند برده خریداری و آزاد کند از طرف او آزاد می‌کنند. در صورتی به بندۀ مُکاتَب از این سهم داده می‌شود که نتواند مقداری که در قرارداد ذکر شده است را بپردازد و اگر با وجود کم‌داشتن پول برای قراردادش مال را برای کار دیگری خرج کند جایز است از او پس گرفته شود، اما اگر از سهم فقرا به او داده شده باشد آن را پس نمی‌گیرند. اگر (بنده‌ای) ادعا کند مُکاتَب است و مولایش او را تصدیق کند ادعایش پذیرفته می‌شود و نیازی به بینه (گواه) یا سوگند نیست. 6- ورشکستگان و بدهکاران کسانی هستند که بدهی دارند و بدهکاری‌شان در راه معصیت هم نبوده ولی نمی‌توانند بدهی‌شان را پرداخت کنند. اگر بدهی که دارد به دلیل انجام معصیتی بوده باشد نباید از طرف او ادا شود؛ البته اگر توبه کرده باشد از سهم فقرا به او پرداخت می‌شود و جایز است آن را برای بدهی‌اش هزینه کند و اگر ندانند (بدهی‌اش را) در چه راهی مصرف کرده (این ندانستن) مانع از پرداخت زکات به او نمی‌شود. اگر مالک (که می‌خواهد زکات مالش را پرداخت کند) از فقیر پولی طلب داشته باشد جایز است همان پولی که از فقیر می‌خواهد را به‌عنوان قسمتی از زکاتش حساب کند و چنانچه بدهکار فوت کرده باشد می‌توان بدهی‌اش را از طرف او پرداخت کرد یا (کسی که از میت طلبکار است) طلبش را به‌عنوان زکات محسوب کند. چنانچه یکی از افرادی که نفقه‌اش بر او واجب است بدهی داشته باشد می‌تواند (به‌عنوان زکات) بدهی او را پرداخت کند -چه آن شخص زنده باشد یا فوت کرده باشد- (و همچنین اگر خود او از آن کسی که نفقه‌اش بر عهده‌اش است طلبی داشته باشد) می‌تواند آن را به‌عنوان زکات خود به‌حساب آورد. اگر بدهکار آنچه از سهم بدهکاران به او داده شده است را در غیر پرداخت بدهی‌اش مصرف کند، از او پس گرفته می‌شود و اگر ادعا کند که بدهی به عهدۀ اوست و طلبکار نیز او را تصدیق کند گفته‌اش پذیرفته می‌شود و چنانچه صرفاً ادعا کند و کسی او را تصدیق یا تکذیب نکرده باشد نیز حکمش به همین صورت است. 7- در راه خدا منظور جهاد هجومی و دفاعی است. موارد دیگری را که مصلحتی در آن باشد نیز شامل می‌شود، مانند ساختن سنگر، حج، کمک به زائرین، ساختن مساجد. به جنگجو متناسب با اوضاعش از زکات به‌اندازه‌ای که برایش کافی باشد اعطا می‌شود -‌حتی اگر بی‌نیاز باشد‌- و تا وقتی‌که بجنگد از او پس گرفته نمی‌شود، ولی اگر در جنگ شرکت نکند از او پس گرفته می‌شود. 8- در راه‌مانده کسی که در حال حاضر پولی ندارد حتی اگر در شهر خود دارا و غنی باشد و میهمان نیز به همین صورت است؛ و باید سفرشان مباح باشد، پس اگر سفری برای معصیت باشد چیزی از زکات به آن‌ها داده نمی‌شود و به‌اندازه‌ای که برای رفتن به شهرش کافی باشد به او پرداخت می‌شود و اگر چیزی از آن اضافه بیاید باید آن را بازگرداند.

-بخش دوم: ویژگی‌های مستحقان دریافت زکات

1- ایمان به کافر و همچنین به کسی که معتقد به غیر حق باشد چیزی از زکات پرداخت نمی‌شود، مگر کسانی که -همان‌طور که گفته شد- تمایل به جهاد دارند. فطریه را تنها در صورت نبودن مؤمن می‌توان به مستضعف داد. زکات به کودکان مؤمنان داده می‌شود و به غیر آن‌ها داده نمی‌شود. اگر کسی که مخالف [عقیدۀ حق] بوده باشد زکاتش را به کسانی داده باشد که هم‌عقیدۀ او بوده‌اند و سپس به حق گرویده باشد، باید دوباره زکاتش را بپردازد. 2- پرهیز از گناهان کبیره گناهانی مثل شراب‌خواری، زنا و ترک نماز؛ و چنانچه شاهدی بر این مطلب پیدا نشد، شناخت او از حدود نمازها، انجام‌دادن غسل توبه و قسم‌خوردن بر اینکه از گناه کبیره دوری می‌کند کافی است. 3- واجب‌النفقۀ([44]) مالک نباشد واجب‌النفقه مانند والدین، اجداد و هر‌چه بالاتر رود و فرزندان، نوادگان و هر‌چه پایین‌تر رود، همسر (زن) و بنده. پرداخت زکات به سایر اقوام جایز است حتی اگر اقوام بسیار نزدیک باشند، مانند برادر و عمو. اگر به این دلیل که کارگر اوست نفقه‌اش بر او واجب باشد جایز است از زکات به او بپردازد و جنگجو نیز به همین صورت است و بدهکار (ورشکسته)، بردۀ مکاتب و در راه‌مانده نیز به همین صورت هستند، البته در راه‌مانده علاوه بر مخارج اصلی -مثل خوراک‌- خرج سفرش را نیز از زکات می‌گیرد. 4- هاشمی نباشد اگر هاشمی باشد زکاتِ غیر هاشمی برایش حلال نیست و زکات کسی که در نَسَب همانندِ او باشد برایش حلال است.([45]) اگر مقداری از خمس که به هاشمی داده می‌شود، برطرف‌کنندۀ نیازش نباشد جایز است به‌قدر ضرورت از زکات بردارد، حتی اگر از غیر هاشمی بگیرد و تنها به مقدار ضرورت می‌تواند از زکات غیر هاشمی بگیرد. هاشمی می‌تواند زکاتِ مستحب را از هاشمی و غیر هاشمی دریافت کند. مراد از هاشمی‌هایی که صدقۀ واجب بر آن‌ها حرام است، تنها فرزندان هاشم هستند و این افراد در حال حاضر فرزندان ابوطالب، عباس، حارث و ابو‌لهب می‌باشند.([46])

-بخش سوم: متولی مصرف زکات

متولیان مصرف زکات عبارت‌اند از: مالک، امام و مسئول جمع‌آوری زکات. مالک می‌تواند خودش یا وکیلش مسئولیت رساندن زکات به مستحق را بر عهده بگیرد و بهتر است آن را به امام برساند و استحباب این کار (رساندن به امام) در اموال ظاهری مانند حیوانات و غلّات بیشتر است. اگر امام زکات را درخواست کند واجب است آن را به امام بپردازند و در این صورت جایز نیست مالک خودش آن را به مستحق برساند. ولیّ (سرپرست) کودک -‌از نظر اجازۀ پرداخت زکات (از اموال کودک)- مانند مالک است. امام شخصی را برای دریافت صدقات معیّن می‌کند و هنگامی‌که آن شخص زکات را درخواست کند واجب است زکات را به او بدهند و خواستن او به‌منزلۀ خواستن امام است و اگر مالک بگوید پیش از درخواست او زکات را پرداخت کرده است از او پذیرفته می‌شود و به اقامۀ دلیل شرعی یا سوگند خوردن، مکلف نمی‌شود. مسئول زکات بدون اذن امام، اجازۀ مصرف زکات را ندارد؛ پس وقتی امام به او اجازه دهد، سهم خودش را برداشته، باقی‌ماندۀ آن را به مستحقان می‌رساند. بهتر است زکات را بین همۀ گروه‌های مستحق زکات تقسیم کند و به تعدادی از هر گروه، مقداری از زکات را بدهد. اگر زکات را تنها به یک گروه از مستحقان بدهد جایز است و حتی جایز است که آن را به یک نفر از یک گروه بپردازد. با وجود مستحق، جایز نیست زکات را به غیر مستحق بپردازد و همچنین با وجود مستحق در شهر، جایز نیست زکات را به مستحقی در شهر دیگر بپردازد و همچنین به تأخیر انداختن پرداخت زکات -‌در صورت توانایی در پرداختش- جایز نیست و اگر یکی از این موارد را مرتکب شود گناه کرده و ضامن است. حکم کسی که مال دیگری را در اختیار داشته باشد و او آن را درخواست کند و شخص از پس دادن مال امتناع کند نیز به همین صورت است؛([47]) و يا اينکه به او وصيت شده باشد که مال را برای مورد خاصی خرج کند و او در انجام آن کوتاهی کند و يا چيزی به او بدهد تا آن را به ديگری برساند. اگر در آن شهر مستحقی را پیدا نکند می‌تواند زکات را به شهر ديگری انتقال دهد و در صورت تلف شدن، ضامن نخواهد بود -مگر اينکه کوتاهی کرده باشد‌- و اگر مالش در شهر دیگری باشد، بهتر است در همان شهری که مال در آن است صرف شود و اگر عوض آن را در شهر خودش بدهد نیز جايز است؛ ولی اگر زکات واجب را به شهر خودش منتقل کند، در صورت تلف‌شدن، ضامن خواهد بود. در مورد زکات فطره بهتر است آن را در شهر خودش بپردازد، حتی اگر مالش در شهر ديگری باشد، چراکه این نوع زکات بر خود شخص واجب می‌شود نه بر مال. اگر زکات فطره را از مالی که در شهری دیگر است تعيين کند و در آن شهر مستحق وجود داشته باشد، در انتقال مال از آن شهر به شهر خودش ضامن خواهد بود.

-بخش چهارم: پیوست‌ها

مسائل هشت‌گانه: اول: اگر امام يا مسئول زکات آن را دریافت کند دیگر چیزی بر عهدۀ مالک نخواهد بود، حتی اگر بعدازآن تلف شود. دوم: اگر مالک برای پرداخت زکات مستحقی پیدا نکند بهتر است آن را جدا کند و اگر هنگام مرگش فرا رسید واجب است به آن وصيت کند. سوم: اگر بنده‌ای که از مال زکات خريده می‌شود بميرد و وارثی نداشته باشد صاحبان زکات، وارثِ او هستند. چهارم: اگر محاسبۀ صدقه نياز به کيل يا وزن‌کردن داشته باشد، اجرت آن بر عهدۀ مالک است. پنجم: اگر فقيری دو یا چند سبب از اسباب استحقاق زکات را داشته باشد -مثل فقر و عبد مکاتب بودن و جنگجو بودن- جايز است با توجه به هر سبب، سهمی به او داده شود. ششم: هنگامی‌که امام زکات را می‌گیرد مستحب است برای صاحب آن دعا کند. هفتم: مکروه است با اختیار خود آن مالی که به‌عنوان صدقۀ واجب یا مستحب پرداخت کرده است را دوباره مالک شود و اگر بدون اختیار، آن مال را مالک شود (مانند اینکه آن را به ارث ببرد) اشکالی ندارد. هشتم: مستحب است محکم‌ترین و آشکارترین جای بدن حیوانی را که به‌عنوان صدقه می‌پردازد علامت‌گذاری کند -‌مانند بیخ گوش گوسفندان و ران‌های شتر و گاو‌- و در علامت نوشته شود که به چه منظوری پرداخت شده است: زکات، صدقه، يا جزيه.

-مبحث چهارم: وقت تسليم زکات

هنگامی‌که ماه دوازدهم آغاز شود پرداخت زکات واجب می‌گردد و به تأخير انداختن آن جايز نيست، مگر مانعی پیش بیاید یا منتظرِ مسئول جمع‌آوری زکات باشد. اگر زکات را کنار گذاشته باشد جایز است یک یا دو ماه تسلیم آن را به تأخیر بیندازد و اگر تأخیر به دلیلی مباح بوده باشد تا زمان وجود آن عذر، اشکالی وجود ندارد و محدود به مدت‌زمان خاصی نمی‌شود، ولی اگر خودسرانه و بدون دلیل تسلیم زکات را به تأخیر بیندازد، جايز نيست و اگر [مال زکات] تلف شود ضامن خواهد بود. پرداخت زکات پیش از واجب‌شدنش جايز نيست و اگر بخواهد آن را زودتر بپردازد به‌عنوان قرض پرداخت می‌کند و آن (مال) زکات محسوب نمی‌شود و به چنین‌کاری پرداخت پیش از موعد نمی‌گویند؛ بنابراین هنگامی‌که وقت وجوب آن فرا برسد آنچه قرض داده بود را به‌عنوان زکات به‌حساب می‌آورد، مثل طلبی که از فقير دارد‌؛([48]) (این حکم) به شرطی صحیح است که قرض گيرنده هنوز جزو مستحقان زکات باقی مانده و پرداخت زکات برای آن مال نیز هنوز واجب باشد. اگر مالی که دارد به همراه مقداری که قرض گرفته روی هم به‌حد نصاب برسد زکات واجب نمی‌شود؛ فرقی ندارد که عین آن باقی باشد يا تلف شده باشد. اگر مستحق از صفت (مستحق) خارج شود([49]) مالی که در دست او بوده است پس گرفته می‌شود؛ ([50]) در این صورت مستحق می‌تواند از برگرداندن عین مال امتناع کند و قیمت آن را مطابق زمانی که آن مال را تحویل گرفته بود بپردازد، مثل حکم قرض گرفتن؛ و چنانچه برای عدم پرداخت، عذری داشته باشد مالک باید خسارت تمام زکات را بپردازد. چنانچه فرد هنوز هم مستحق دریافت زکات باشد و شرایط وجوب زکات بر آن مال نیز وجود داشته باشد، جایز است آن مالی را که قبلاً به‌عنوان قرض به او داده بود از او پس بگیرد و عوض آن را به او اعطا کند، زیرا قبلاً این مال به‌عنوان زکات تعیین نشده بود و همچنین جایز است زکات را به کسی غیر از آن مستحق بپردازد. نکات سه‌گانه: اول: چنانچه گوسفندی را به مستحق اعطا کند، سپس ارزش آن گوسفند توسط خودش افزایش یابد (مثلاً چاق شود) و فقر آن فقیر نیز از بین برود، مالک نمی‌تواند آن گوسفند را پس بگیرد و فقیر می‌تواند قیمت آن را بپردازد. اگر افزایش ارزش در چیزی جدای از خودِ گوسفند باشد (مثل بچه‌دار شدن گوسفند) باز هم حکم به همین صورت است، ولی اگر فقیر گوسفند را پس بدهد، واجب نیست بچۀ آن گوسفند را نیز بدهد. دوم: اگر (مالی که به‌عنوان قرض در دست فقیر بوده) ناقص شود آن را برمی‌گرداند و چيزی بر عهدۀ فقير نيست. سوم: اگر فقیر با گرفتن این مالِ قرضی دارا شود و پس‌ازآن، وقت محاسبۀ زکات صاحب مال فرا برسد، می‌تواند همان مالی که به فقیر داده است را به‌عنوان زکات حساب کند و لازم نیست مالک، مال را از او پس بگیرد (تا فقیر شود) و بعد به او برگرداند و اگر فقیر با مالی غير از آن دارا شود باید مالک آن قرضی که به او داده را پس بگیرد.([51])

-مبحث پنجم: نيّت

اگر پرداخت‌کنندۀ زکات به مستحق، خودِ مالک باشد، خودش نیت می‌کند و اگر مسئول جمع‌آوری زکات يا امام يا وکيل (پرداخت‌کنندۀ زکات به مستحق باشند) فرقی نمی‌کند مالک، نیت‌کننده باشد یا پرداخت‌کنندۀ زکات. سرپرست کودک و مجنون، مسئولیت نيت زکات را بر عهده می‌گیرد يا کسی که از آن سرپرست، زکات را تحویل می‌گیرد، مثل امام یا مسئول جمع‌آوری زکات (هنگام پرداخت آن به مستحق نیت می‌کند). نیت فقط باید هنگام پرداخت انجام شود و حقيقت نیت این است: قصد قربت نماید و مشخص کند که زکاتِ واجب است یا مستحب و اینکه زکاتِ مال است یا زکات فطره؛ و نيازی نیست جنس آنچه را که به‌عنوان زکات می‌خواهد بپردازد در نیتش مشخص کند. چند نکته: اگر دو مالِ مساوی داشته باشد که يکی نزد او و ديگری در جایی دیگر باشد و زکاتی را بپردازد و نیت کند برای یکی از آن دو باشد، کفایت می‌کند. اگر زکاتی بپردازد و بگويد: اگر مال غایب من سالم باشد (این به‌عنوان زکات همان است) نیز حکم به همین صورت است. اگر برای مالی که نزدش نیست زکات پرداخت کند با این نیت که اگر سالم بود این مال به‌عنوان زکاتش باشد، سپس معلوم شود که آن مال (که نزدش نیست) تلف شده است می‌تواند این زکاتی را که پرداخته است به‌عنوان زکات مال دیگری به‌حساب آورد. اگر زکاتی پرداخت کند و نیت کند برای مالی باشد که امید دارد در آینده به دستش برسد، چنین کاری جایز نیست (حتی اگر آن مال بعداً به دستش برسد). اگر صاحب مال نيت نکند و مسئول زکات يا امام هنگام تسليم آن نيت کنند جايز است، چه مسئول زکات آن را با رضايت دریافت کرده باشد يا به اجبار.

-نوع دوم: زکات فطره (فطریه)

چهار رکن دارد:

-اول: کسانی که فطریه بر آن‌ها واجب است

واجب شدن فطریه سه شرط دارد: اول: تکلیف؛ پس بر این افراد فطریه‌دادن واجب نیست: کودک، دیوانه و کسی که هنگام حلول ماه شوال بی‌هوش باشد. دوم: آزاد بودن؛ پس بر برده، فطریه دادن واجب نیست و همچنین برای بردۀ مُدبّر،([52]) کنیز امّ ولد،([53]) بردۀ مکاتب مشروط،([54]) و بردۀ کاملی که هیچ بخشی از او آزاد نشده باشد فطریه‌دادن واجب نیست. چنانچه بخشی از برده آزاد شده باشد به همان مقداری که آزاد شده است باید فطریه پرداخت کند و چنانچه مولای او خرجش را می‌دهد، فطریه بر مولایش واجب است، نه بر برده. سوم: دارا (غنی) بودن؛ پس بر فقیر، فطریه دادن واجب نیست و فقیر به کسی گفته می‌شود که خرجی خود و خانواده‌اش را ندارد و نمی‌تواند همۀ خرج خود و خانواده‌اش را مهیا کند. مستحب است فقیر فطریۀ خود را از اموالش خارج کند، کمترین مقداری که می‌دهد این است که یک صاع (سه کیلوگرم از غذاهای رایج) را در بین اعضای خانواده‌اش بچرخاند و سپس آن را صدقه بدهد. اگر این شروط وجود داشته باشد باید فطریه را از طرف خود و تمامی کسانی که خرجی‌شان بر عهده‌اش است، بپردازد؛ فرقی نمی‌کند خرجی دادن به آن افراد بر او واجب باشد یا مستحب، از جمله همسر، فرزند و یا هرکسی شبیه به این‌ها و میهمان و یا شبیه میهمان، (و فرقی ندارد که) کودک باشد یا پیر، آزاد باشد یا بنده، مسلمان باشد یا کافر. در ادا کردن فطریه نیت لازم است؛([55]) پس فطریه‌دادن توسط کافر صحیح نیست، ‌هرچند که فطریه بر او هم واجب است‌ و چنانچه مسلمان شود از او ساقط می‌گردد. مسائل سه‌گانه: اول: پرداخت فطریه بر کسی که پیش از حلول هلال ماه شوال به بلوغ برسد یا مسلمان شود یا دیوانگی‌اش از بین برود و یا صاحب چیزی شد که با آن فقرش برطرف شود واجب می‌گردد و چنانچه بعد از حلول هلال ماه تا پیش از عید این شرایط مهیا شد، فطریه‌دادن مستحب است؛ همچنین اگر فرد، صاحب برده شد و یا فرزندی به دنیا آورد همین شرایط و احکام (از نظر زمان واجب‌شدن فطریه و غیره) لحاظ می‌شود. دوم: فطریۀ همسر و برده تا زمانی که در تکفّلِ فرد هستند بر او واجب است، حتی اگر (شب عید) در بین خانواده حضور نداشته باشند. سوم: هرکسی که زکاتش بر شخص دیگری واجب شود وجوب آن از خودش ساقط می‌گردد، هرچند درصورتی‌که جدا می‌بود زکات بر او واجب می‌شد، مانند مهمانی که فقیر نباشد (که اگر مهمان نمی‌بود باید زکاتش را خودش پرداخت می‌نمود) و همسر. چهار نکته: اول: اگر برده‌اش غایب باشد و بداند که زنده است، اگر خودش خرج خود را می‌داده يا تحت تکفل مولايش باشد، فطریه‌اش بر مولا واجب می‌شود و اگر کس دیگری غیر از مولایش خرجش را می‌دهد، زکات بر همان فرد واجب می‌شود. دوم: اگر دو نفر به‌صورت شراکتی دارای یک برده باشند، زکات بر هر دو واجب می‌شود و اگر يکی از آن‌ها خرجی‌اش را بدهد پرداخت زکات بر خرج‌دهنده واجب می‌شود. سوم: اگر مولا فوت کند و بدهی (دِین) داشته باشد، اگر بعد از هِلال فوت کرده باشد، واجب است زکات برده را از مالش خارج کنند و اگر اموال میّت کم باشد بین بدهی و زکات فطره به‌اندازۀ سهم هرکدام تقسيم می‌شود و اگر پیش از هلال فوت کند زکات فطرۀ برده (عبد) بر کسی واجب نيست، مگر کسی که خرجی او را می‌دهد. چهارم: اگر وصیت کند برده‌اش به شخصی به ارث برسد و بعدازآن بمیرد، اگر پذیرفتن وصیت پیش از هلال باشد پرداخت زکات برده بر او (کسی که برده را به ارث برده) واجب است و اگر بعد از هلال باشد پرداخت زکات برده بر آن شخص و ورثه واجب نیست. اگر کسی برده‌ای به او هدیه بدهد اما آن را دریافت نکند، زکات برده به عهدۀ او نیست و اگر کسی که برده را به او بخشیده است بميرد زکات فطرۀ برده بر ورثه واجب می‌شود.

-دوم: جنس زکات

ضابطه و قانون آن: از غذایی که به‌طور غالب مصرف می‌شود زکات می‌دهد مانند گندم، جو، آرد (گندم و جو)، نان (گندم و جو)، خرما، کشمش، برنج، شیر و کشک. غیر از این موارد قیمت بازاری آن محاسبه می‌گردد و بهتر است به ترتیب یکی از این موارد را به‌عنوان فطریه بپردازد: خرما، کشمش و بعدازآن آنچه غالباً مصرف می‌کند. مقدار فطریه: از تمام موارد مذکور یک صاع می‌باشد که هر صاع معادل چهار مُد است و هر مد معادل سه‌چهارم کیلوگرم است؛ بنابراین هر صاع، سه کیلوگرم می‌باشد.

-سوم: زمان فطریه

با حلول هلال ماه شوال فطریه واجب می‌گردد و جایز نیست فطریه را زودتر از این زمان بپردازد، مگر اینکه به‌عنوان قرض بدهد و می‌تواند بعد از رؤیت هلال، زکات را از اموال خود خارج کند و به تأخیر انداختن آن تا پیش از نماز عید بهتر است. اگر وقت نماز به پایان رسید -‌پایان وقت نماز عید فطر هنگام زوال (اذان ظهر) است- و آن را کنار گذاشته بود واجب است آن را به نیت ادا بپردازد و چنانچه کنار نگذاشته بود، معصیت کرده و واجب است باز هم به نیت ادا بپردازد. اگر پس از خارج‌کردن فطریه از اموال، پرداختش را به تأخیر بیندازد درحالی‌که می‌توانسته آن را به متولی یا به فقیر برساند و سهل‌انگاری کرده باشد، ضامن است و اگر نمی‌توانسته، ضامن نیست. اگر مستحق در آن شهر باشد جایز نیست فطریه را به شهر دیگری ببرد و ضامن خواهد بود؛ ولی اگر مستحق وجود نداشت، جایز است و ضامن هم نخواهد بود.

-چهارم: مصرف زکات فطره

مانند مصرف زکات مال است. شخص می‌تواند خودش این کار را انجام دهد و فطریه را به فقیر برساند، ولی بهتر است به امام یا کسی که امام منصوب کرده است بپردازد. زکات به فقیر مؤمن داده می‌شود و در صورت نبودن فقیر مؤمن، به مستضعف غیر‌مؤمن([56]) پرداخت می‌شود. زکات به کودکانی که مؤمن باشند نیز داده می‌شود، حتی اگر پدرانشان فاسق باشند. نباید به هر فقیر کمتر از یک صاع (سه کیلوگرم) داده شود، مگر اینکه جماعتی باشند که اگر زکات را بینشان تقسیم کنیم به هرکدام کمتر از یک صاع می‌رسد. می‌تواند به یک فقیر به‌اندازه‌ای از زکات داده شود که با دریافت آن غنی (توانگر) شود. مستحب است در پرداخت زکات فطره ابتدا نزدیکانش و سپس همسایه را مقدّم کند.

-کتاب خمس

که مُشتمِل بر دو فصل است:

-فصل اول: آنچه به آن خمس تعلق می‌گیرد

که شامل هفت مورد است: اول: غنایم جنگی هر‌آنچه لشکر تصاحبش می‌کند، چه آن را قبض کرده باشد (مانند سلاح دشمن و...) یا نه (مانند زمين يا غير آن) که البته از مسلمان يا هم‌پیمان‌های مسلمین غصب نشده باشد؛ و فرقی ندارد غنایم کم باشند یا زیاد. دوم: معادن فرقی ندارد فلزی باشند -مثل طلا و نقره و سرب- یا غیرفلزی -‌مثل یاقوت و زبرجد و سرمه‌- یا اینکه مایع باشند -‌مثل قیر و نفت و گوگرد-. در مورد معدن، مقدار خمس پس از کم‌کردن هزینه‌ها محاسبه می‌شود. سوم: گنج گنج شامل هر مالی می‌شود که زیر زمین ذخیره شده باشد؛ پس اگر ارزش آن بالغ بر بیست دینار شد و در سرزمین دشمن باشد یا اگر در سرزمین اسلامی پیدا شود و اثری از اسلام در آن نباشد، در این صورت خمس بر آن واجب است. چنانچه در ملکی که خریداری کرده است گنجی پیدا کند به فروشنده می‌گوید، اگر آن را شناخت پس مال اوست، اما اگر آن را نشناخت، متعلق به مشتری خواهد بود و باید خمسش را بپردازد. اگر حیوانی بخرد و در شکمش چیزی قیمتی پیدا کند نیز به همین صورت خواهد بود؛([57]) البته اگر ماهی بخرد و درون شکم ماهی چیزی بیابد خمسش را می‌پردازد و باقیمانده، مالِ خودش خواهد بود و نیازی نیست برای شناسایی آن شیء به کسی مراجعه کند. نکته: اگر گنجی در زمین موات (بایر) در سرزمین اسلامی پیدا شود و بر رویش نشانه‌ای از اسلام باشد حق امام است و کسی که آن را استخراج کرده، هزینه و اجرت استخراج را دریافت می‌کند؛ و اگر آن را در ملکی که خریده است پیدا کند به فروشنده می‌گوید اگر آن را شناخت، مالِ اوست و اگر نشناخت حق امام است. چهارم: هر‌چیزی که با غواصی یا بدون غواصی (مثلاً با کمک وسیله‌ای) از دریا استخراج شود -‌مانند جواهر و مروارید‌- اگر قیمتش یک دینار یا بیشتر باشد، خمس دارد. نکته: عنبر([58]) اگر با غواصی به دست آید وقتی یک دینار یا بیشتر باشد خمس دارد، اما اگر از روی سطح آب یا ساحل گرفته شود حکم معدن را خواهد داشت.([59]) پنجم: آنچه از سود تجارت، تولیدات و کشاورزی (که انجام داده است) از هزينۀ سالانۀ او و خانواده‌اش اضافه بيايد. ششم: هنگامی‌که ذمّی([60]) از مسلمانی زمينی بخرد، پرداخت خمسِ آن بر ذمی واجب می‌شود، چه زمينی باشد که در آن خمس واجب است، ‌مانند زمينی که به‌وسیلۀ جنگ تصرف شده باشد، يا واجب نباشد، همانند زمينی که مردمش خود مسلمان شده باشند‌. هفتم: حلال وقتی با حرام مخلوط شده باشد و نتوان آن‌ها را از هم جدا کرد، خمسِ آن واجب می‌گردد. نکات: اول: خمسِ گنج و معادن و آنچه با غواصی از دريا گرفته شده باشد واجب است؛ فرقی ندارد یابنده‌‌اش آزاد باشد يا بنده، کودک باشد يا بزرگسال. دوم: در هیچ‌یک از مواردی که خمس در آن‌ها واجب است (برای پرداخت خمسش) گذشتن یک سال بر آن مال شرط نیست، فقط خمس واجب شده در سود تجارت‌ها را می‌تواند یک سال به تأخیر بیندازد([61]) که این هم برای رعایت حال کاسب بوده است. سوم: هنگامی‌که بين مالک و مستأجر در مورد گنج اختلاف پيش آيد، اگر اختلاف در مالک‌بودن باشد حرف مؤجر با سوگند پذيرفته می‌شود و اگر در مقدار آن اختلاف داشته باشند حرف مستأجر پذیرفته می‌شود. چهارم: بعدازاینکه هزینه‌های موردنیاز برای بیرون‌آوردن گنج و استخراج معدن مانند حفاری و پاک‌سازی و غیره- کسر شد، آنگاه خمس (آنچه باقی مانده) واجب خواهد بود.

-فصل دوم: تقسيم خمس

خمس شش قسمت می‌شود: سه سهم آن برای پيامبر (ص) است: یعنی سهم خدا، سهم رسول خدا و سهم ذی‌القربی يا همان امام ( که بعد از پیامبر برای امامت، جانشين ايشان می‌باشد. آنچه پيامبر (ص) یا امام ( دريافت کرده باشد به وارثش منتقل می‌شود. و سه سهم ديگر: برای یتیمان، مساکين و در راه‌ماندگان است. شرط است که این سه گروه از طرف پدر منتسب به عبدالمطلب باشند؛ ([62]) پس اگر انتساب فقط از ناحيۀ مادری باشد، هیچ‌چیزی از خمس به آن‌ها تعلق نمی‌گيرد. واجب نيست (که خمس را به) همگی افراد پرداخت کنیم، بلکه اگر از هر گروه به يک نفر اکتفا شود نیز جايز خواهد بود. چند مسئله: اول: مستحقِ خمس، فرد مؤمن از نسل عبدالمطلب است؛ یعنی از نسل ابوطالب، عباس، حارث و ابو‌لهب و فرقی ندارد که مرد باشد یا زن و بین آن‌ها نسل ابوطالب مقدم هستند و در نسل ابوطالب فرزندان علی و فاطمه (ع) مقدم هستند و بین فرزندان علی و فاطمه (ع)، فرزندان امام مهدی ( مقدم هستند. دوم: خمس می‌تواند فقط به يک گروه (از گروه‌های مستحق خمس) پرداخت شود. سوم: امام ( خمس را میان سه گروه مستحق خمس([63]) تقسیم می‌کند؛ به‌طوری‌که زندگی معمولی آن‌ها را کفایت کند. اگر چیزی از سهم آن‌ها اضافه آمد، برای امام است و اگر لازم بود از سهم خودش به سهم مستحقان اضافه می‌کند (تا برای آن‌ها کافی باشد). چهارم: لازم نیست در راه‌مانده حتماً فقير باشد، بلکه نیازمند‌بودن در شهری که قرار است از خمس به او پرداخت شود کفایت می‌کند، حتی اگر در شهر خود ثروتمند باشد و اين حکم در مورد يتيم نیز لحاظ می‌شود. پنجم: با وجود مستحق در شهر خود جايز نيست خمس به شهر ديگری برده شود و اگر بااین‌وجود، خُمس را به‌جای ديگری ببرد و تلف شود ضامن است، ولی در صورت نبودِ مستحق، منتقل‌کردن خمس جایز می‌باشد. ششم: یکی از شروط استحقاق خمس، مؤمن‌بودن است، ولی عدالت، شرط نيست.

-انفال:

بحث انفال نیز به بحث خمس ملحق می‌شود.([64]) انفال: اموالی است که امام به‌طور خاص استحقاق آن را دارد -مانند آنچه مختص رسول خدا (ص) بود- که پنج مورد است: زمينی که بدون جنگ و خون‌ريزی به تصاحب درآید، ‌فرقی ندارد ساکنان آن از بين بروند يا به ميل خود شهر را تسليم کنند؛ و زمين‌های مَوات (باير)، ‌فرقی ندارد اول تصاحب شده و سپس اهل آن نابود شوند يا زمينی باشد که تملیک آن جایز نباشد مانند صحرا، ساحل، دريا، قلۀ کوه‌ها و هر‌آنچه در آن‌هاست‌؛ و حکم زمين‌های پست بين کوه‌ها و نیزار نیز به همین صورت است. اگر سرزمين دشمن فتح شود هر آنچه برای پادشاه آن‌ها بوده -مانند زمين و چيزهای گران‌بها- از آنِ امام است، البته اگر از مسلمان یا هم‌پیمان مسلمانان غصب نشده باشد و همچنين امام ( می‌تواند هر‌آنچه از غنایم را که بخواهد بردارد -مثل اسب، لباس، کنیز يا چيزهای ديگر- و آنچه جنگجويان بدون اذن ايشان کسب کنند مختص امام ( است. تصرف در انفال بدون اذن امام جايز نيست و اگر کسی تصرف کرد غاصب محسوب می‌شود و چنانچه سودی از آن به دست آید، مختص امام خواهد بود.

-کتاب حج

حج سه بخش دارد که عبارت‌اند از مقدمات، افعال حج و ملحقات.

-بخش اول: مقدمات

این بخش شامل چهار مقدمه است:([65])

-مقدمۀ اول:

هرچند «حج» در لغت به معنای «قصد» است، ولی در شرع به مجموعه‌ای از اعمال عبادی که در مکان‌هایی خاص انجام می‌شود گفته شده است و (این اعمال) بر هرکسی که شرایط لازم را دارا باشد واجب می‌شود، خواه مرد باشد یا زن و یا خنثی. حج در شریعت اسلامی فقط یک بار واجب می‌شود، ‌که حجةالاسلام نام دارد‌؛ و در صورت وجوب فوراً باید اجرا شود (واجب فوری است) و تأخیر‌انداختن آن، ‌درحالی‌که شرایطش مهیا باشد، گناه کبیره‌ای است که موجب مصیبت و هلاکت می‌شود. گاهی حج به دلیل نذر یا شبیه به آن و یا اجیر شدن از طرف کسی به‌عنوان نایب واجب می‌شود و گاهی به دلیل خللی که در اعمال حج ایجاد شده (واجب است حجِ دیگری به‌جا آورد) و با تکرار هرکدام از این سبب‌ها حج تکرار می‌شود؛ حج در غیر از این موارد، مستحب است. حج برای کسی که شروطش را ندارد مستحب است، مانند کسی که بدون اسبابِ سفر و با مشقّت، راهی حج شود و فرقی ندارد که پیمودن راه برایش سخت باشد یا آسان. برده‌ای که مولایش به او اجازه داده باشد نیز همین حکم را دارد.([66])

-مقدمۀ دوم: شرایط حج

شامل چند مبحث است: حجةالاسلام، حجی که به دلیل نذر یا شبیه به آن واجب می‌شود، احکام نیابت.

​-​ح​ِ​ج​ّ​ة​ُ​‌​ا​ل​ا​س​ل​ا​م​<​/​h​3​>​(​<​a href="#" class="link-offset-2 link-underline link-underline-opacity-25" data-bs-toggle="modal" data-bs-target="#footnoteModal" onclick="setModalContent('[67]', '[67]')">[67]) حجةالاسلام با وجود پنج شرط واجب می‌شود: اول: بلوغ و کامل‌شدن عقل بر کودک و دیوانه واجب نیست. اگر کودک، حج به‌جا آورد و یا (کسی) به‌جای کودک یا دیوانه حج به‌جا آورد، آن حج، جای حجةالاسلام را نمی‌گیرد. اگر کودکِ ممیّز یا دیوانه به نیت مستحبی به حج برود، سپس هرکدام از این دو کامل شود([68]) و (در حال سلامت عقل یا بلوغ) به اعمال مشعر برسد، حجةالاسلامش صحیح است. احرام کودک ممیّز صحیح است، هرچند بر او واجب نیست؛ و اگر سرپرست، کودکی را که هنوز به سن تمییز نرسیده است به نیت استحباب، مُحرِم نماید صحیح است؛ و حکم دیوانه نیز به همین صورت است. ولیّ (سرپرست): به کسی گفته می‌شود که بر اموال ولایت دارد، ‌مانند پدر، پدربزرگ، یا وصی‌؛ و مادر در مُحرِم‌کردن فرزند ولایت دارد و مخارج اضافی کودک بر عهدۀ ولیّ اوست، نه بر عهدۀ خود کودک.([69]) دوم: آزاد بودن (برده نبودن) (حج) بر برده واجب نیست حتی اگر مولایش به او اجازه داده باشد؛ و اگر با اجازۀ مولا، خود را به زحمت انداخت و به حج رفت حجش صحیح است، ولی جای حجةالاسلام را نمی‌گیرد؛ پس اگر درحالی‌که آزاد شده باشد به وقوف در مشعر برسد حجةالاسلامش صحیح است ولی اگر (به وقوف در مشعر برسد درحالی‌که) به حج خود اخلال وارد کرده باشد و سپس آزاد گردد، باید آن حج را تکمیل نماید (هرچند که حجش دچار اخلال شده است) و شتری فربه (به‌عنوان کفاره) قربانی می‌کند و قضای حج را به‌جا می‌آورد و به‌عنوان حجةالاسلام از او پذیرفته می‌شود. اگر پس از عبور از دو موقف (یعنی عرفات و مشعر) آزاد گردد، قضای حج بر او واجب است و به‌عنوان حجةالاسلام از او پذیرفته می‌شود. سوم: زاد و راحله (اسباب سفر) این دو برای کسی شرط است که برای انجام حج باید طیّ طریق (مسافرت) کند و برای (تهیۀ اسباب سفرِ) حج نیازی به فروش لباس و لوازم کار و خادم و منزل مسکونی‌اش نباشد. مقصود از «زاد» مقداری از غذا و نوشیدنی است که برای رفت‌وبرگشت کافی باشد و مقصود از «راحله» مَرکبی است که قابلیت بردن و بازگرداندن فرد را داشته باشد. زاد و راحله باید خریداری شود یا اینکه پول زاد همراهش باشد و راحله را اجاره کند و اگر پول برای اجارۀ مرکب داشته باشد -‌حتی اگر اجاره‌بهای آن بیشتر از معمول باشد- باید مرکب را اجاره کند. اگر بدهی به گردن دارد و می‌تواند آن را پرداخت کند حج بر او واجب است، ولی اگر توانایی پرداخت بدهی را نداشته و دارایی دیگری هم نداشته باشد، وجوب حج از او ساقط می‌شود. اگر قرضی به‌اندازۀ دارایی‌اش داشته باشد حج بر او واجب نیست، مگر اینکه دارایی‌اش به‌قدری از قرضش بیشتر باشد که بتواند با آن به حج برود. واجب نیست برای رفتن به حج از کسی پول قرض بگیرد، مگر اینکه علاوه بر ضروریات زندگی (که پیش‌تر به آن اشاره شد)([70]) به‌اندازۀ مایحتاج سفرش اموال اضافه داشته باشد.([71]) اگر به‌اندازۀ سفرِ حج پول داشته و (از طرفی) احساس نیاز شدید به ازدواج نیز داشته باشد، جایز نیست پولش را برای ازدواج هزینه کند -‌هرچند به‌سختی بیفتد- و حج بر او واجب است؛ و اگر به‌اندازۀ زاد و راحله و مخارج خود و عیالش به او مال پرداخت کنند حج بر او واجب می‌شود، ولی اگر مالی به او هدیه شود پذیرفتن آن برایش واجب نیست. اگر برای کمک در سفر حج استخدام شود و همه یا قسمتی از زاد و راحله را برایش مهیا کنند و مابقی زاد و راحله و مخارج خانوادۀ خود را داشته باشد، حج بر او واجب می‌شود؛ و چنانچه این حج را برای خودش انجام دهد به‌عنوان حج واجبش منظور می‌گردد. اگر توانایی انجام حج را نداشته باشد و به نیابت از کس دیگری حج به‌جا آورد، به‌جای حج واجبش حساب نمی‌شود و هر وقت مستطیع شد باید حج را به‌جا آورد. چهارم: باید علاوه بر زاد و راحله، به مقدار مخارج خانواده‌اش -تا زمان بازگشتنش از حج‌- دارایی داشته باشد و اگر کمتر از این مقدار بود حج بر او واجب نیست. اگر شخص دیگری که توانایی حج رفتن دارد به‌جای او به حج برود، حج واجب از عهدۀ او ساقط نمی‌شود و فرقی ندارد که زاد و راحله داشته باشد یا نداشته باشد؛ ولی اگر درحالی‌که استطاعت ندارد خود را به‌سختی بیندازد و به حج برود، این حج به‌عنوان حج واجبش حساب می‌شود. بر فرزند واجب نیست که برای به‌جا آوردن حج به پدرش مالی ببخشد. پنجم: پیمودن راه امکان‌پذیر باشد؛ که شاملِ موارد زیر می‌باشد: سالم‌بودن، خالی‌بودن مسیر از مانع، رسیدن به کاروان، داشتن وقت کافی به‌اندازۀ پیمودن مسافت. اگر بیمار باشد، به‌گونه‌ای که با سوارشدن بر مرکب به او آسیبی برسد، حج بر او واجب نیست و اگر بیمار باشد اما بتواند سوار بر مرکب شود حج از عهده‌اش ساقط نمی‌شود؛ و اگر دشمنی مانع او شود یا آن‌قدر ضعیف باشد که نتواند به دنبال کاروان حرکت کند و یا درحالی‌که نیاز به همراه داشته باشد کسی را نیابد وجوب حج از عهده‌اش ساقط می‌شود. اگر مانعی از قبیل بیماری یا دشمن برایش پیش آمد باید نایب بگیرد و اگر نایب، حج را به‌جا آورد و مانع هنوز برطرف نشده بود نیازی به قضا کردن حج نیست و اگر مانع برطرف شد و توانایی انجام حج را پیدا کرد مستحب است یک شتر فربه قربانی کند و اگر حج بر ذمّۀ او مستقر([72]) شد اما پیش از اینکه به حج برود فوت کند باید از طرف او قضایش را به‌جا آورند. چنانچه در جسمش نقصی وجود داشت (که مانع رفتن به حج باشد) نه بر خودش واجب است که به حج برود و نه لازم است نایب بگیرد. اگر در سفر حج برای همراهی (با کاروان) یا فرار (از خطرات) نیاز به پیمودن مسیرهای دشوار باشد و به علت ضعف نتواند چنین کند، در آن سال رفتن به حج بر او واجب نیست و منتظر می‌ماند تا در آینده امکانش فراهم شود و اگر پیش از فراهم شدن این امکان فوت کند، واجب نیست از طرف او قضای حج را به‌جا آورند. اگر لوازم ضروری مثل ظرف آب یا غذا را نداشته باشد، وجوب حج از عهده‌اش ساقط می‌شود. اگر برای رفتن به حج دو راه داشته باشد و یکی از آن‌ها بسته باشد باید از راه دیگر برود و فرقی ندارد که دورتر باشد یا نزدیک‌تر. اگر در راه دشمنی باشد که فقط با پرداخت مال خطرش برطرف می‌شود، اگر می‌تواند باید آن مال را بپردازد و اگر کس دیگری آن مال را به‌جای او پرداخت کند ازآنجاکه مانع برطرف شده است باید به حج برود. اگر دشمن بگوید: «تو باید خودت پول را بپردازی» رفتن به حج واجب نیست.([73]) (شروطِ) راه دریایی مانند راه خشکی است؛ پس اگر ظن غالِب به سالم‌ماندن در سفر داشته باشد حج بر او واجب است وگرنه واجب نیست. اگر امکان رفتن به حج از راه دریا و راه خشکی هر دو مهیا و میزان اطمینان در سالم ماندن از هر دو راه مساوی باشد مخیّر است (از هرکدام که می‌خواهد برود) و اگر اطمینان به سلامتی فقط در یکی از راه‌ها وجود داشته باشد باید از همان راه برود و اگر خطرِ هلاک شدن در هر دو راه یکسان باشد، وجوب حج از او ساقط می‌شود. کسی که پس از مُحِرم‌شدن و داخل‌شدن در حرم فوت کند، ذمّه‌اش از حج بَری می‌شود،([74]) و اگر پیش از آن فوت کند و حج بر ذمّه‌اش مستقر شده باشد باید از طرف او قضایش را به‌جا آورند و درصورتی‌که بر ذمّه‌اش مستقر نشده باشد از عهده‌اش ساقط می‌شود. حج بر ذمّۀ کسی که تمام شرایط را داشته ولی کوتاهی کرده، مستقر است. حج بر کافر واجب است ولی حجش صحیح نیست؛ پس اگر ابتدا مُحرِم و سپس مسلمان شود باید از نو مُحرِم شود،([75]) و اگر بازگشت به میقات برایش ممکن نباشد از همان‌جایی که هست مُحرم شود و اگر برای حج مُحرم شود و به وقوف در مشعر برسد کافی نیست، مگر اینکه از نو مُحرم شود و اگر وقت کمی داشته باشد -‌حتی اگر در عرفات باشد- باید مُحرم شود. اگر مسلمانی حج به‌جا آورَد، سپس مُرتَد شود (نیازی نیست) حج را تکرار کند. اگر مستطیع نباشد ولی در حالت ارتداد مستطیع شود حج بر او واجب می‌شود و اگر توبه کند حجش صحیح است؛ و اگر درحالی‌که مسلمان است مُحرم شود، سپس مرتد شده، سپس توبه نماید احرامش باطل نیست. برای واجب‌شدن حج، شرط نیست به‌اندازۀ کافی مال داشته باشد یا اینکه صنعت یا حرفۀ خاصی داشته باشد، بلکه اگر بخشی از شرایط را داشته باشد و بدون زاد و راحله حج به‌جا آورد یا پیاده و یا با خرج کس دیگری به حج برود آن حج به‌عنوان حج واجب از او پذیرفته می‌شود. کسی که حج بر او واجب است اگر پیاده به حج برود و (این کار) باعث ضعف جسمی‌اش نشود، پیاده‌رفتن برای او بهتر از رفتن بر مرکب است، در غیر این صورت (باوجود ضعف) به حج رفتنِ با مرکب بهتر است. چهار مسئله: مسئلۀ اول: کسی که حج بر ذمّه‌اش مستقر شده است و سپس فوت کند، باید از اصل اموال باقی‌ماندۀ او، قضای حج را از طرف او به‌جا آورند. اگر دِینی به گردن او باشد و اموال باقی‌مانده کم باشد، بین دین و اجرت‌المثل حج به‌صورت متناسب تقسیم می‌شود.([76]) مسئلۀ دوم: حج از نزدیک‌ترین مکان قضا می‌شود.([77]) مسئلۀ سوم: کسی که حِجّة‌الاسلام بر او واجب شده، نمی‌تواند به‌جای کس دیگری -‌چه به نیت واجب و چه به نیت مستحب- حج به‌جا آورد و کسی که به‌واسطۀ نذر یا وارد شدن خلل در اعمالِ حج، حج بر او واجب شده نیز حکمش چنین است.([78]) مسئلۀ چهارم: بودن مَحرم همراه زن برای حج الزامی نیست، فقط کافی است که به سلامتی خود اطمینان داشته باشد. به حج رفتن زن با نیت مستحب فقط با اجازۀ شوهرش صحیح است، ولی حج واجب را در هر صورتی (با اجازۀ شوهر یا بدون آن) می‌تواند به‌جا آورد. زنی که در عدۀ رجعی قرار دارد نیز همین حکم را دارد،([79]) ولی زنی که طلاق بائن گرفته است می‌تواند بدون اجازۀ شوهرش به حج برود (خواه حج مستحب باشد، خواه واجب).

-حجی که با نذر، قسم و یا عهد واجب می‌شود

دو شرط دارد: شرط اول: کامل بودن عقل؛ پس نذرِ کودک یا دیوانه صحیح نیست. شرط دوم: آزاد بودن؛ پس نذرِ برده فقط با اجازۀ مولایش صحیح است و اگر مولایش به او اجازۀ نذر را داد و او نیز نذر نمود، حج بر او واجب است و به‌جا آوردن حج برایش جایز است حتی اگر مولایش او را نهی کند؛ و حکم زنِ شوهر‌دار نیز به همین صورت است.([80]) مسائل سه‌گانه: اول: اگر بی‌هیچ قید و شرط خاصی نذر کند که به حج برود و مانعی برایش پیش بیاید آن حج را تا وقتی مانع برطرف شود به تأخیر می‌اندازد؛ اگر شرایط به‌جا‌آوردن حج برایش مهیا باشد سپس بمیرد، باید از باقی‌ماندۀ اموالش قضای حج را از طرف او به‌جا آورند؛ ولی اگر قبل از برطرف‌شدن مانع فوت کند، قضا نمودن حج به‌جای او واجب نیست. اگر برای نذرش وقت تعیین و در انجام آن کوتاهی کرده باشد قضای حج را از طرف او به‌جا می‌آورند و اگر تا وقتی‌که فوت کند چیزی مانند بیماری یا دشمن مانع ادای نذرش شود قضای حج به‌جای او واجب نیست. اگر نذر کند به حج برود یا به حج خود خللی وارد کند، در حالتی که ضعیف و ناتوان باشد واجب نیست کسی برای حجش اجیر شود. دوم: وقتی نذر کند به حج برود، اگر نیتش حِجَّة‌الاسلام باشد، این دو با هم ادغام می‌شوند و هرکدام را به‌جا آورد کافی است، ولی اگر غیر از این را نیت کند هیچ‌کدام جای دیگری را نمی‌گیرد. همچنین اگر نذرش بی قید و شرط باشد هیچ‌کدام (از حج‌های واجب شده) جای دیگری را نمی‌گیرد. سوم: اگر نذر کند پیاده به حج برود واجب است وقتی از معابر([81]) می‌گذرد به حالت ایستاده باشد؛ پس اگر تمام مسیر را با مرکب بپیماید باید حج را قضا کند، ولی اگر بخشی از مسیر را سوار بر مرکب باشد کفایت می‌کند و اگر ناتوان شد (می‌تواند) بر مرکب سوار شود.

-نیابت

نیابت سه شرط دارد: مسلمان‌بودن، کامل‌بودن عقل، حج واجب بر ذمّه نداشتن. نیابت کافر صحیح نیست زیرا نمی‌تواند قصد قربت کند. مسلمان نیز نمی‌تواند به‌جای کافر به حج برود. مسلمان نمی‌تواند به‌جای مسلمانِ مخالف([82]) به حج برود، مگر اینکه آن مسلمانِ مخالف، پدر خودش باشد. دیوانه نمی‌تواند نایب باشد، زیرا به دلیل بیماری‌اش عقلش زایل شده است و نمی‌تواند قصد کند. کودک غیر ممیّز نیز نمی‌تواند نایب باشد، ولی نیابت کودک ممیّز صحیح است. برای نایب شدن از طرف کسی دیگر حتماً باید نیت نیابت داشته باشد و باید کسی را که می‌خواهد به‌جایش به حج برود معین کند. اگر مولا به برده‌اش اجازه داده باشد (آن برده) می‌تواند نایب شود. نیابت از طرف کسی که حج بر او واجب و بر گردنش مستقر شده باشد صحیح نیست، مگر اینکه حتی با پای پیاده نیز نتواند به حج برود. به همین ترتیب حج مستحبی او نیز صحیح نیست و اگر به‌جای شخصی دیگر به حج برود این حج برای هیچ‌یک از این دو محسوب نمی‌شود. کسی که حج به‌جا آورده است اگر حج عمره برایش واجب نباشد می‌تواند به‌جای کس دیگری عمره به‌جا آورد؛ همچنین اگر کسی حج عمره رفته باشد می‌تواند به‌جای کس دیگری به حج واجب برود (البته) اگر حج بر خودش واجب نشده باشد. کسی که شرایط وجوب حج برایش به شکل کامل مهیا نشده باشد می‌تواند نایب شود حتی اگر تابه‌حال به حج نرفته باشد. زن می‌تواند به‌جای مرد یا زن حج به‌جا آورد. اگر نایب در راه (حج) بمیرد، اگر مُحرم وارد حرم شده باشد حجش برای کسی که به‌جای او نایب شده کافی است، ولی اگر پیش از آن بمیرد (محرم نشده باشد) کافی نخواهد بود و باید آن مقدار از اجرت‌المثلی که از راه رفت‌وبرگشت باقی مانده است برگردانده شود. نایب باید حج را به همان شکلی که از او خواسته شده به‌جا آورد؛ چه حجِ خواسته‌شده حجِ تمتّع باشد، یا حج قِران، یا اِفراد. اگر شرط شده که از راه مشخصی به حج برود چنانچه از این شرط غَرَضی خاص مدنظر بوده باشد، جایز نیست از راه دیگری به حج برود. اگر برای یک حج اجیر شده باشد جایز نیست (هم‌زمان) برای شخص دیگری نیز نایب شود، مگر اینکه حج نیابتی اول را به‌جا آورد. اگر پیش از مُحرم شدن و ورود به حرم مانعی برای نایب پیش آید باید آن مقدار از اجرت‌المثل که متناسب با اعمال و مسیر باقی مانده است را بازگرداند و اگر نایب ضمانت کند که در آینده آن حج را به‌جا خواهد آورد الزامی وجود ندارد که سخن او را بپذیرند. وقتی از طرف کسی به‌عنوان نایب اجیر شود و اجرتی که به او داده‌اند کم بیاید واجب نیست مقدار کم آمده به او پرداخت شود؛ همچنین اگر اجرتی که به او داده‌اند بیش از مخارجش باشد واجب نیست مقدار اضافی را بازگرداند. کسی که در مکه حضور دارد نمی‌تواند برای طواف واجبِ خود کسی را نایب قرار دهد و باید خودش این کار را انجام دهد، مگر اینکه عذری داشته باشد، مانند بی‌هوشی یا مشکل گوارشی و یا نظایر آن؛ و اگر کسی او را بر دوش خود حمل کند و او را طواف دهد هرکدام از این دو نفر می‌تواند طواف را برای خود حساب کند. اگر کسی به‌جای میتی حج واجب را مجانی انجام دهد ذمّۀ آن میت از حجِ واجب بری می‌شود.([83]) اگر نایب در حجی که انجام می‌دهد کاری کند که کفاره بر او واجب شود از اموال خودش کفاره را می‌پردازد و اگر خللی به حج وارد و حج را باطل کند باید از نو به حج برود و هیچ اجرت جدیدی به او داده نمی‌شود. اگر بدون گذاشتن قید و شرطِ زمانی اجیر شود باید در زودترین زمان ممکن حج را به‌جا بیاورد. نیابت از جانب دو فرد در یک سال صحیح نیست. اگر دو نفر او را در یک سال اجیر کنند آن‌کسی که زودتر او را اجیر کرده اجاره‌اش صحیح است، ولی اگر هر دو هم‌زمان او را اجیر کرده باشند هر دو اجاره باطل است. اگر دچار گرفتاری شود با قربانی‌کردن، آزاد و به‌جای او طواف نسا انجام می‌شود و قضایی بر عهده‌اش نیست. اگر دو حج مختلف بر کسی واجب شود -‌مثلاً حِجَّة‌الاسلام و حج نذری‌- و مانعی برایش رخ دهد و نتواند به حج برود می‌تواند دو نفر را برای هر دو حج در یک سال اجیر کند. مستحب است نایب، کسی را که از سوی او اجیر شده است در هرجایی از مناسک حج و در هر فعلی که در اعمال حج انجام می‌دهد نام ببرد -چه حجِ واجب باشد و چه حجِ عمره‌- و مستحب است مقدار باقی‌مانده از اجرت‌المثل حج را پس‌ از انجام حج بازگرداند و مستحب است اگر مخالف به مذهب حق ایمان آورد حجِ خود را تکرار کند. نایب قرار گرفتن زن -‌اگر برای اولین بار به حج می‌‌رود‌- مکروه است. مسائل هشت‌گانه: اول: اگر میت وصیت کند به‌جای او حج به‌جا آورند و اجرتی را برای این کار معین نکرده باشد، اگر حجِ واجب باشد اجرت‌المثل از اصل اموال او برداشته و برای حجش پرداخت می‌شود و اگر حجِ مستحبی باشد از یک‌سوم اموال او برداشته می‌شود. وقتی کسی اجیر می‌شود از همان زمان، مستحق (اجرتِ مورد قرارداد) می‌گردد. اگر اجیر با شروطی که در قرارداد بوده است مخالفت کند فقط (به‌اندازۀ) اجرت‌المثل مستحق خواهد بود. دوم: اگر میت وصیت کند به‌جای او حج به‌جا آورند ولی تعدادی برایش مشخص نکرده باشد، چنانچه از سخن او چند‌مرتبه‌بودن فهمیده نشود، فقط یک بار کفایت می‌کند، ولی اگر چند‌مرتبه‌بودن فهمیده شود، به مقداری که یک‌سوم اموال باقی‌مانده‌اش کفاف دهد برایش حج به‌جا آورده ‌شود. سوم: اگر میت وصیت کند هر سال‌ با مبلغی مشخص یک حج برایش به‌جا آورند و آن مبلغ کم بیاید، هزینۀ دو سال حج جمع می‌شود و در یک سال برای او حج به‌جا می‌آورند و چنانچه باز هم مبلغ کم بیاید از پول سال سوم به آن افزوده می‌گردد. چهارم: اگر امانتی در دست کسی باشد و صاحب امانت درحالی‌که حجةالاسلام بر ذمّه دارد فوت کند و امانت‌دار بداند که وارث میت این واجب را ادا نمی‌کند می‌تواند به‌اندازۀ اجرت حج از آن امانت کم و کسی را برای حج میت اجیر کند، زیرا این مقدار جزو اموال وارث محسوب نمی‌شود. پنجم: اگر نایب به‌جای کسی که او را اجیر کرده است احرام ببندد، سپس نیت خود را از نیابت به نیتِ حج برای خودش تبدیل کند، حجش صحیح نیست و اگر حج را کامل به‌جا آورَد حجِ او برای اجیر‌کننده محسوب نمی‌شود و مستحق اجرت نخواهد بود و حجی که به‌جا آورده برای هیچ‌یک به‌حساب نمی‌آید. ششم: اگر میت وصیت کند به‌جای او حج به‌جا آورند و برای این کار مبلغی را معین کند، چنانچه مبلغ تعیین شده به‌اندازۀ یک‌سوم اموال یا کمتر از آن باشد صحیح است -چه حجِ واجب باشد و چه حجِ مستحب- ولی اگر مبلغ تعیین شده بیش از یک‌سوم و حجِ وصیت‌شده واجب باشد و وارث نیز اجازه ندهد، باید به‌اندازۀ اجرت‌المثل از اصل اموال او برای به‌جا آوردن حج برداشته شود و بیش از اجرت‌المثل را از یک‌سوم بردارند؛ و اگر حجِ وصیت‌شده مستحب باشد، اگر یک‌سوم اموال برای این کار کافی باشد از همان سرزمین میت به حج مستحبی می‌روند، ولی اگر یک‌سوم برای این کار کم باشد از نیمه‌های راه کسی را برای به‌جا‌آوردن حج اجیر می‌کنند و اگر یک‌سوم اموال به‌قدری کم باشد که هیچ اجیری حاضر به انجام حج نشود، یک‌سوم اموال را در کارهای خیر مصرف می‌کنند. هفتم: اگر میت وصیت کند حجِ واجب و غیر واجب را برایش به‌جا آورند، حجِ واجب مقدّم شمرده می‌شود. اگر تمام حج‌هایی که میت وصیت کرده است واجب و اموال باقی‌مانده برای انجام چنین کاری کم باشد، اموال باقی‌ماندۀ میت به‌صورت نسبی بین آن چند حج تقسیم می‌گردد. هشتم: اگر کسی حجةالاسلام (حج واجب) بر ذمّه داشته باشد و یک حج دیگر را نیز به‌واسطۀ نذر بر خود واجب و بعد از استقرار حج بر ذمّه‌اش فوت کند، اجرت حجةالاسلام از اصل اموال باقی‌ماندۀ میت و اجرت حجِ نذری از یک‌سوم باقی‌مانده خارج می‌شود و اگر اموال باقی‌ماندۀ میت فقط به‌اندازۀ حجةالاسلام باشد، فقط باید حجةالاسلام را برای او به‌جا آورد و به‌جا آوردن حجِ نذری مستحب می‌گردد.

-مقدمۀ سوم: انواع حج

حج بر سه نوع است: حج تمتّع، حج قِران، حج اِفراد.

-حج تمتّع:

کیفیت حج تمتّع: اینکه برای عمرۀ تمتّع از میقات احرام ببندد، سپس وارد مکه شود و هفت مرتبه دور خانۀ کعبه طواف کند و دو رکعت نماز در مقام به‌جا آورد، سپس بین صفا و مروه هفت مرتبه به سعی بپردازد و (آنگاه) تقصیر([84]) انجام دهد. پس‌ازآن بهتر است از روز ترویه([85]) بار دیگر از مکه برای حج احرام ببندد و (اگر در روز ترویه احرام نبست) زمانی مُحرِم شود که بداند به‌اندازۀ رسیدن به وقوف وقت دارد؛ سپس به عرفات برود و تا غروب در آنجا بماند؛ سپس روانۀ مشعر می‌شود و بعد از طلوع فجر در آنجا توقف می‌کند؛ سپس در روز عید قربان روانۀ مِنا می‌شود و در آنجا حلق([86]) و قربانی نموده و جمرۀ عقبه([87]) را رمی می‌کند. آنگاه اگر خواست می‌تواند همان روز یا روز بعد به مکه برود، طواف حج را به‌جا آورَد، دو رکعت نماز طواف بگزارد، سپس اعمال سعی را به‌جا آورَد، طواف نسا انجام دهد، نماز طواف نسا را اقامه کند، سپس به مِنا بازگردد و آنچه از رمیِ جمرات باقی مانده است را انجام دهد؛ و اگر خواست می‌تواند روز یازدهم در مِنا اقامت کند تا اینکه رمیِ جمراتِ سه‌گانه را به‌جا آورَد و همین کار را می‌تواند در روز دوازدهم نیز انجام دهد؛ سپس بعد از اذان ظهر از آنجا کوچ می‌کند؛ و جایز است تا کوچ دوم در آنجا اقامت کند و برای دو طواف و سعی به مکه بازگردد. این نوع از حج (تمتّع) بر کسی واجب است که فاصلۀ خانه‌اش تا مکه از هر سو 22 کیلومتر یا بیشتر باشد. اگر این عده -‌از روی اختیار و بدون اضطرار- نیت خود را از تمتّع به قران یا اِفراد تبدیل کنند جایز نیست، ولی اگر از روی اضطرار چنین کنند جایز است. این نوع حج چهار شرط دارد: نيت در ماه‌های مخصوص اعمال حج باشد؛ ‌ماه‌های حج عبارت‌اند از: شوال، ذی‌قعده و ذی‌حجه؛ و قانون آن، چنین است: زمان شروع آن وقتی است که بداند به اعمال حج می‌رسد و اینکه در یک سال، حج و عمره را انجام می‌دهد و اینکه از خودِ مکه مُحرم شود و اگر از مسجدالحرام مُحرم شود بهتر است؛ و نیز بهتر است احرام بستن در «مقام» (در مسجدالحرام) انجام شود و در درجۀ دوم بهتر است زیر میزاب([88]) باشد. اگر برای عمرۀ تمتّع در غیر از ماه‌های حج، مُحرم شود جایز نیست برای تمتّع به حج برود و اگر بخشی از اعمال تمتّع را در غیر ماه‌های حج انجام دهد نیز حکمش به همین صورت است (یعنی جایز نیست) و لازم نیست قربانی کند. در صورت اختیار و عدم اضطرار باید از میقات مُحرم شود و احرام بستن از غیرمکه برای حج تمتّع کفایت نمی‌کند. اگر در حال احرام وارد مکه شد، واجب است از نو مُحرم شود، ولی اگر عذر داشت (و چنین کاری را از روی عمد انجام نداده بود) از هرجایی که برایش ممکن بود احرام ببندد -حتی اگر در عرفه بتواند چنین کند‌- و ریختن خون از او ساقط می‌شود (درحالی‌که کفارۀ ترک احرام از مکه، قربانی‌کردن است). کسی که به تمتّع رفته است نمی‌تواند از مکه خارج شود، مگر اینکه حج به‌جا آورد -‌زیرا حج بر عهده‌اش لازم آمده است‌- مگر درصورتی‌که نیازی به انجام دوبارۀ عمره نداشته باشد (یعنی در حال احرام از مکه خارج شود و به همین حال به مکه بازگردد و یا بدون احرام از مکه خارج و پیش از سپری شدن یک ماه به مکه بازگردد) ولی [اگر بعد از بازگشت] عمره را دوباره انجام داد، این عمرۀ آخر را به‌عنوان عمرۀ تمتّع قرار می‌دهد و حجش را تکمیل می‌نماید. اگر در وضعیت عمرۀ تمتّع وارد مکه شود و از تنگی وقت بترسد، جایز است نیت خود را به حج اِفراد تبدیل کند؛ در چنین حالتی فقط عمرۀ مفرده بر عهده‌اش است. اگر عذر زن حائض و نفسا باعث شود نتواند از حالت احرام خارج شود و دوباره برای حج احرام ببندد حکم به همین صورت است،([89]) زیرا اگر صبر کند تا عذرش برطرف شود وقت را از دست می‌دهد. اگر دوباره برای چنین زنی عذر پیش بیاید درحالی‌که چهار دور از طواف خود را انجام داده باشد، تمتّعش صحیح است و سعی را انجام می‌دهد و سایر مناسک را به‌جا می‌آورد و بعد از پاک شدن، آنچه از طوافش باقی‌مانده است را به‌جا می‌آورد و وقتی تمتّع صحیح شد عمرۀ مفرده از او ساقط می‌شود.

-حج اِفراد و قران

کیفیت حج اِفراد: از میقات یا هرجایی که احرام بستن برای حج جایز است احرام می‌بندد، سپس به‌سوی عرفات رفته، در آنجا توقف می‌کند، آنگاه به‌سوی مشعر رفته، در آنجا توقف می‌نماید و سپس به مِنا رفته، مناسک را در آنجا به‌جا می‌آورد، آنگاه طواف انجام می‌دهد و دو رکعت نماز طواف را به‌جا می‌آورد و بین صفا و مروه سعی انجام می‌دهد، طواف نسا و دو رکعت نماز نسا را به‌جا می‌آورد. بعد از حج و خارج‌شدن از احرام باید عمرۀ مفرده به‌جا بیاورد؛ سپس از نزدیک‌ترین جایی که از حالت احرام خارج شده، عمرۀ مفرده را به‌جا می‌آورد و جایز است این حج را در غیر از ماه‌های حج نیز انجام دهد. اگر در حج افراد بدون انجام عمرۀ مفرده احرام ببندد، سپس به نزدیک‌ترین محل خروج از احرام برود، احرام اول او کفایت نمی‌کند و باید از نو احرام ببندد. حج افراد و حج قران برای کسی واجب است که فاصلۀ او تا مکه -‌از هر سو‌- کمتر از 22 کیلومتر باشد. چنین اشخاصی اگر -‌در حالت اضطرار یا اختیار- نیت خود را به تمتّع تبدیل کنند، جایز است و لازم نیست قربانی کنند. حج قران سه شرط دارد: نیت کند، آن را در ماه‌های حج انجام دهد، از میقاتِ خودش (محل زندگی) احرام ببندد و اگر خانه‌اش به مکه از میقات هم نزدیک‌تر بود از خانۀ خانواده‌اش احرام ببندد. افعال و شروط حج قران: مانند افعال و شروط حج افراد است و تنها تفاوتش این است که هنگام احرام باید قربانی را با خود همراه ببرد. وقتی لبیک می‌گوید علامت‌گذاری کردن شتری که با خود همراه دارد مستحب است،([90]) به‌این‌ترتیب که کوهان شتر را از سمت راست بشکافد و خونی که از آن بیرون می‌آید را روی صورت شتر بمالد. اگر به همراه شتر وارد شد پیوسته قربانی‌بودن آن شتر را اعلام کند. تقلید (قلاده انداختن): کفش‌هایی را که با آن‌ها نماز می‌خوانده بر گردن قربانی بیاویزد. برای شتر می‌توان هم اشعار و هم تقلید را انجام داد، ولی برای گاو یا گوسفند فقط می‌توان تقلید انجام داد. و چنانچه قارن (کسی که به حج قران رفته) یا مُفرِد (کسی که به حج افراد رفته) وارد مکه شود و خواست طواف کند جایز است، ولی بعد از نماز طواف، لبیک‌گفتن را از سر می‌گیرد. وقتی مُفرِد وارد مکه شد، جایز است نیت خود را به تمتّع تبدیل کند، ولی قارِن نمی‌تواند چنین کند. کسی که اهل مکه است اگر از وطنش دور شده باشد و برای حجةالاسلام به میقات برود، واجب است از میقات احرام ببندد. کسی که حج تمتّع بر او واجب شده است اگر یک یا دو سال در مکه اقامت کند حج واجب از او ساقط نمی‌شود و اگر خواست حجةالاسلام به‌جا آورد باید به‌سوی میقات خارج ‌شود و اگر امکان این کار را نداشت فقط به بیرون از حرم برود و اگر این هم ممکن نبود از همان‌جایی که هست احرام ببندد. اگر اقامتش در مکه دو سالِ کامل به طول انجامید و وارد سال سوم شد و آنگاه خواست حج به‌جا بیاورد، حج تمتّعش تبدیل به قران یا افراد می‌شود. اگر شخصی، هم در مکه و هم در شهری دیگر خانه داشته و در آن خانه بیش از شش ماه اقامت کرده باشد([91]) به هر صورتی که خواست می‌تواند حج به‌جا آورد. قربانی‌کردن برای کسی که حج افراد و قران انجام می‌دهد واجب نیست، البته می‌تواند به نیت استحباب قربانی کند و جایز نیست بین حج و عمره، با یک نیت، قران به‌جا آورد و همچنین واردکردن یکی در دیگری نیز جایز نیست؛ همچنین جایز نیست به‌عنوان دو حج یا دو عمره در یک سال اعمال را به‌جا آورد.

-مقدمۀ چهارم: میقات‌ها

در این مقدمه به توضیح اقسام میقات و احکام آن می‌پردازیم.

-میقات‌های شش‌گانه:

برای اهل عراق: عقيق است و بهتر است از مسلخ و در درجۀ بعد بهتر است از غمره باشد و درنهایت از ذات عِرق.([92]) برای اهل مدینه: در حالت اختیار مسجد شجره و در حالت اضطرار جُحفه. برای اهل شام: جحفه. برای اهل یمن: يلملم. برای اهل طائف: قرن المنازل. و میقات برای کسی که منزلش از میقات (به مکه) نزدیک‌تر است، منزل خودش می‌باشد. هرکس که از میقات، حج را آغاز می‌کند از همان‌جا احرام می‌بندد. اگر از مسیری به حج برود که از هیچ‌یک از مواقیت عبور نکند، زمانی که اطمینان حاصل کند که در موازات نزدیک‌ترین میقات به مکه قرار گرفته است احرام می‌بندد. کسی که از طریق دریا به حج می‌رود نیز حکمش به همین صورت است. حج و عمره در این حکم یکسان‌اند. باید زیورآلات و لباس‌های دوختنی کودکان در سرزمین فخّ([93]) از تن آن‌ها بیرون آورده شود.([94])

-احکام مواقیت:

مسائل: اول: کسی که قبل از این مواقیت احرام ببندد احرامش درست نیست، مگر برای کسی که نذر کرده به‌شرط اینکه احرام در ماه‌های حج بسته شود، یا برای کسی که می‌خواهد عمرۀ مفرده را در ماه رجب به‌جا آورد و می‌ترسد وقتش بگذرد. دوم: وقتی شخصی قبل از میقات احرام ببندد احرامش درست نیست و اینکه از میقات درحالی‌که مُحرم است بگذرد کفایت نمی‌کند و باید در محل میقات از نو احرام ببندد و چنانچه به دلیل وجود مانعی نتوانست در محل میقات احرام ببندد، اگر بعداً مانع برطرف شد به میقات بازگردد و اگر امکان بازگشت به میقات را نداشت از همان‌جا که مانع برطرف شده است دوباره احرام ببندد. چنانچه به مکه وارد شده بود به‌سوی میقات باز‌گردد و اگر امکانش نبود فقط از حرم خارج ‌شود و اگر امکان این کار هم نبود از همان مکه مُحرِم ‌شود. چنانچه احرام را فراموش کرد یا وارد مناسک نشد نیز حکمش به همین صورت است. برای کسی که در مکه مقیم است و حج تمتّع بر او واجب است نیز حکم به همین صورت است؛ اما اگر احرام را به تأخیر بیندازد تا وقتی‌که به میقات بازنگردد احرامش صحیح نیست و اگر امکان بازگشت به میقات را نداشته باشد نیز احرامش صحیح نیست. سوم: اگر احرامش را فراموش کند و تا پایان مناسک حج به یاد نیاورد، اشکالی ندارد و حجش صحیح است.

-بخش دوم: اعمال حج

واجبات حج دوازده مورد است: احرام، وقوف در عرفات، وقوف در مشعر، نزول در مِنا، رمیِ جمرات، ذبح، حلق یا تقصیر، طواف و دو رکعت نماز طواف، سعی، طواف نسا و دو رکعت نماز طواف نسا. این اعمال پیش از رفتن به حج، مستحب است: صدقه، دو رکعت نماز، اینکه بر در خانۀ خود بایستد و سورۀ فاتحه و آیة‌الکرسی را در پیش رو و از سمت راست و از سمت چپ خود تلاوت کند، دعای فرج و دعاهای وارد شده از اهل‌بیت(ع) را بخواند و هنگامی‌که پا در رکاب (وسیلۀ نقلیه) می‌گذارد بگوید: «بسم الله الرحمن الرحيم، بسم الله و بالله و الله‌اکبر» و هنگامی‌که سوار بر مرکبش (وسیلۀ نقلیه‌اش) شود دعاهای وارد شده از اهل‌بیت (ع) را بخواند.

-۱- احرام

شامل مقدمات، کیفیت (چگونگی) و احکام احرام است.

-مقدمات

همگیِ مقدمات احرام مستحب و عبارت‌اند از: اگر قصد رفتن به حج تمتّع را دارد از ابتدای ذی‌قعده موی سر خود را بلند نگه دارد و (اگر از ابتدای ذی‌قعده این کار را نکرد) تأکید شده است که از ابتدای ذی‌حجه این کار را انجام دهد. اینکه بدن خود را پاکیزه نماید، ناخن‌ها و سبیلش را کوتاه کند و موهای زاید بدن و زیر بغل را با مواد مخصوص از بین ببرد. چنانچه موهای زاید بدن را قبلاً با مواد مخصوص زدوده بوده و هنوز پانزده روز از آن زمان نگذشته باشد، نیازی به انجام دوبارۀ این کار نیست. (مستحب است) برای احرام غسل و اگر آب نیافت تیمم نماید. اگر غسل نمود و سپس چیزی خورد یا پوشید که خوردن یا پوشیدنش برای مُحرِم جایز نیست، مستحب است دوباره غسل نماید. اگر بترسد که (در محل میقات) آب پیدا نکند می‌تواند پیش از رسیدن به میقات غسل کند و اگر در میقات آب پیدا کرد مستحب است دوباره غسل کند. غسلی که ابتدای روز انجام می‌شود برای آن روز و غسلی که ابتدای شب انجام می‌شود اگر نخوابد برای آن شب کفایت می‌کند. اگر بدون غسل کردن یا بدون نمازخواندن احرام ببندد و بعد یادش بیاید (مستحب است) غسل کند یا نمازی را که فراموش کرده به‌جا آورده، دوباره احرام ببندد. همچنین مستحب است بعد از نماز واجب ظهر و یا نماز واجب دیگر احرام ببندد و اگر زمان نمازِ واجب نرسیده بود برای احرام‌بستن شش رکعت و یا حداقل دو رکعت نماز به‌جا آورد که در رکعت اول آن سورۀ حمد و کافرون و در رکعت دوم حمد و توحید را می‌خواند. بعد از احرام بستن دو رکعت نماز مستحبی مربوط به احرام را به‌جا آورد و حتی اگر وقت نماز واجب بود و وقتش تنگ نبود، ابتدا این نافله را به‌جا آورد.

-چگونگی احرام

شامل اعمال واجب و مستحب است.

-واجبات

احرام">

-واجبات

احرام سه مورد است. اول: نیت نیت یعنی چهار مورد را از قلب خود بگذراند: اینکه احرامش برای حج یا عمره با قصد قربت باشد، نوع حج را مشخص کند که تمتّع است یا قران یا اِفراد، اینکه واجب است یا مستحب و درنهایت اینکه برای حجةالاسلام احرام می‌بندد یا حجی دیگر. چنانچه نوع خاصی از حج را نیت کند اما حج دیگری غیر از آنچه در نیت داشته است به زبان آورد، بر اساس نیتش عمل ‌کند و چنانچه عمداً یا سهواً در نیتش خللی وارد نماید احرامش صحیح نیست. چنانچه برای حج و عمره با یک نیت احرام ببندد -‌چه در ماه‌های حج باشد و یا در غیر ماه‌های حج- احرامش باطل است و باید از نو نیت کند و احرام ببندد. اگر (در نیتش) بگوید: «مانند احرام فلانی» و می‌دانست آن شخص برای چه نوع حجی احرام بسته، احرامش صحیح است، ولی اگر نمی‌دانست احرام آن شخص برای چه نوع حجی بوده، احرامش باطل است. دوم: لبیک‌های چهارگانه اگر برای حج تمتّع یا اِفراد این لبیک‌ها گفته نشود احرام منعقد نمی‌شود.([95]) فرد لال باید با اشاره، لبیک‌ها را از قلبش بگذراند. کسی که می‌خواهد برای حج قِران محرم شود (قارِن) می‌تواند برای محرم‌شدن لبیک‌های چهارگانه را بگوید یا تقلید یا اشعار([96]) را انجام دهد و هرکدام از این دو کار را که انجام دهد، انجام دیگری مستحب می‌شود. روش گفتن لبیک‌ها به‌این‌ترتیب است که بگوید: (لَبَّيكَ اللهمَّ لبيك، لبيكَ لا شَريكَ لكَ لبيك، إن الحمدَ والنعمةَ لكَ والملكَ لكَ، لا شريكَ لكَ). اگر نیت احرام کند و (دو تکه) لباسش را بپوشد ولی لبیک نگفته باشد و یکی از محرمات احرام را انجام دهد، چنانچه قصد حج تمتّع یا افراد دارد و یا اگر قصد حج قران دارد اما هنوز اشعار یا تقلید انجام نداده است، کفاره‌ای بر ذمّه‌اش نخواهد بود.([97]) سوم: پوشیدن دو (تکه) لباس احرام که پوشیدن این دو لباس واجب است. لباس‌هایی که پوشیدنش برای نماز جایز نیست برای احرام نیز جایز نیست. مُحرم‌شدن با پارچۀ حریر برای بانوان جایز است. پوشیدن بیش از دو (تکه) لباس یا عوض کردن لباس احرام برای مُحرم جایز است. وقتی خواست طواف کند بهتر است با همان دو لباسی که ابتدا احرام بسته بود طوافش را انجام دهد. چنانچه دو لباس احرام همراهش نبود و قبا به همراه داشت جایز است آن را برعکس کرده (به این صورت که پایین قبا را روی دو کتفش قرار دهد) به‌عنوان لباس احرام استفاده نماید.

-احکام احرام:

پنج مسئله: اول: کسی که احرام بسته جایز نیست احرام جدیدی ببندد تا اینکه اعمال احرام اول را به پایان برساند؛ پس اگر برای حج تمتّع احرام بست و وارد مکه شد و پیش از اینکه تقصیر انجام دهد، از روی فراموشی برای حج احرام ببندد، چیزی بر عهده‌اش نیست، اما اگر این کار را از روی عمد انجام دهد عمره‌اش باطل است و حج او از عمره منقطع می‌گردد. دوم: اگر نیت حج افراد کند سپس وارد مکه شود، جایز است طواف کند و سعی انجام داده، تقصیر نماید و این اعمال را به‌عنوان عمرۀ تمتّع قرار دهد. سوم: وقتی ولیّ برای کودک احرام می‌بندد باید در سرزمین فخ، لباس‌های دوخته‌شده و زیورآلات او را از تنش بیرون بیاورد و آنچه بر مُحرم واجب است (به کودک القا کند تا کودک انجام دهد) و او را از آنچه مُحرم باید دوری کند دور نماید. چنانچه کودک، عملی که به‌واسطۀ آن کفاره واجب می‌شود انجام دهد، کفاره‌اش بر ولیّ واجب است و باید از مال خودش پرداخت کند و هر عملی را که کودک از انجام آن ناتوان باشد (مثلاً لبیک گفتن، طواف، سعی و...) باید ولیّ به‌جای او انجام دهد. همچنین بر ولی واجب است قربانی را از مال خودش تهیه نماید. اگر کودک ممیّز بود جایز است به او امر کند به‌جای قربانی روزه بگیرد و اگر کودک توانایی روزه گرفتن را نداشت و ولی هم نمی‌توانست قربانی تهیه کند به‌جای کودک روزه بگیرد. چهارم: اگر هنگام احرام بستن شرط کند که در صورت به وجود آمدن مانعی برای ادامۀ اعمال حج، از احرام خارج شود سپس این اتفاق رخ دهد، از احرام خارج می‌گردد، البته قربانی از عهده‌اش ساقط نمی‌شود. فایدۀ این شرط این است که در صورت به وجود آمدن مانع (غیرقابل‌اجتناب) خروج از احرام جایز می‌شود. پنجم: هنگامی‌که مانعی برای ادامۀ اعمال حج پیش آمد و فرد از احرام خارج شد، اگر حجش واجب بوده است باید در سال‌های آینده دوباره حج به‌جا آورد و چنانچه حج مستحبی بوده از عهده‌اش ساقط می‌شود.

-مستحبات

احرام">

-مستحبات

احرام مردها برای گفتن لبیک‌ها صدای خود را بالا ببرند. (مستحب است) لبیک‌ها را هنگام خواب‌وبیدار شدنش و یا قرار گرفتن بر فراز بلندی و در سرزمین‌های پست تکرار نماید. اگر برای حج احرام بسته است تا ظهر شرعیِ([98]) روز عرفه و اگر برای عمرۀ تمتّع احرام بسته، وقتی خانه‌های مکه را دید لبیک گفتن را قطع کند و چنانچه برای عمرۀ مفرده احرام بسته، می‌تواند هنگام وارد شدن به حرم یا هنگام مشاهدۀ خانۀ کعبه لبیک گفتن را قطع نماید. (مستحب است) اگر از راه مدینه به حج می‌رود هنگامی‌که مرکبش در میانۀ صحرا قرار گرفت با صدای بلند لبیک بگوید و اگر پیاده بود از محل احرامش این کار را انجام دهد. مستحب است نیتش را بر زبان آورد؛ همچنین مستحب است شرط کند در صورت رخ‌دادن مانع از ادامۀ اعمال حج، از احرام خارج شود و مستحب است شرط کند اگر از حج منع شد عمره به‌جا آورد. (مستحب است) لباس احرامش از جنس پنبه و بهتر است رنگش سفید باشد. (مستحب است) اگر از مکه مُحرم شد هنگامی‌که به ابطح رسید با صدای بلند لبیک بگوید. مستحب است شهادت‌های چهارگانه را با صدای بلند ادا نماید: شهادت به یگانگی خداوند، رسالت پیامبر (ص)، ولایت علی و ائمه(ع) و هدایت مهدی و مهدیین(ع).

-محرمات و مکروهات

کارهایی که در حالت احرام ترک می‌شوند: محرمات که بیست‌ویک مورد است: اول: شکار جانداران خشکی -چه به قصد شکار و چه برای خوردن- حتی اگر شخصی که در احرام نیست آن را شکار کرده باشد و اشاره و راهنمایی به صیاد و بستن و ذبح حیوان شکار شده. اگر حیوان را ذبح کند مُردار محسوب می‌شود که (خوردن آن) برای مُحلّ و مُحرِم حرام است؛ جوجه و تخم آن حیوان نیز حرام خواهد بود. ملخ نیز در زمرۀ جانداران خشکی است؛ اما شکار و صید حیوانات آبی (که در آب تخم‌گذاری می‌کنند یا بچه می‌زایند) حرام نیست. دوم: ارتباط با زنان، چه به‌صورت نزدیکی و لمس با شهوت باشد و چه عقد کردن برای خود یا دیگری و چه شهادت بر عقد و اجرای عقد. اگر این کار را مُحِل (کسی که محرم نیست) انجام دهد (یعنی محلّ، محرم را به عقد کسی یا کسی را به عقد او دربیاورد)، بعد از خروج از احرام اشکالی نخواهد داشت. بوسیدن و نگاه‌کردن با شهوت و همچنین استمنا([99]) حرام است. دو نکته: نکتۀ اول: اگر زوجین در عقد با یکدیگر اختلاف کنند و یکی از آن دو مدعی شود که عقد در حال احرام واقع شده و دیگری انکار نماید، حرف کسی پذیرفته است که ادعای وقوع عقد در خارج از احرام را دارد. اگر زن منکر بوده باشد فقط نصف مهریه حق اوست، زیرا مرد به چیزی اعتراف کرده که مانع دخول (نزدیکی) است. نکتۀ دوم: اگر کسی در حال احرام، وکیل بگیرد و ایقاع (طلاق را جاری) نماید، اگر قبل از اینکه موکل (وکیل‌گیرنده) از احرام خارج شود طلاق جاری گردد عقد باطل است و اگر بعد از خروج از احرام بوده باشد صحیح است. رجوع به همسر مطلقۀ رجعی و نیز خریدن کنیز در حال احرام جایز است. سوم: [استعمال و استنشاق] بوی خوش به‌طورکلی -‌حتی اگر در غذا باشد- به‌جز خوشبوکنندۀ کعبه (چیزی که خانۀ خدا و یا پوشش‌هایش را با آن عطرآگین می‌کنند و یا چیزی که خودِ حاجی برای خوشبو‌کردن خانۀ کعبه به همراه دارد). اگر مجبور شود چیزی را که در آن بوی خوش به کار رفته است بخورد یا چیز دارای بوی خوش را لمس کند باید بینی‌اش را بگیرد. چهارم: پوشیدن لباس دوخته‌شده برای مردان؛ ولی برای زنان چه در حال اضطرار و چه در حال اختیار جایز است. برای مرد پوشیدن شلوار جایز است البته اگر اِزار (دامان لباس احرام) نیابد؛ همچنین پوشیدن طیلسانی (نوعی بالاپوش ضخیم و بدون آستین) که دکمه هم دارد جایز است، البته نباید دکمه‌هایش را ببندد. پنجم: سُرمه کشیدن با سیاهی و با چیزهایی که بوی خوش در آن بکار رفته است؛ و زن و مرد در این حکم مساوی‌اند. ششم: نگاه‌کردن در آینه؛ اما اگر برای تزیین و آرایش نباشد جایز است. هفتم: فسوق؛ یعنی همان دروغ. هشتم: جدال؛ یعنی گفتن: «نه به خدا» (لا والله) و «آری به خدا» (بلى والله). نهم: کشتن حشرات موذی حتی شپش؛ اما می‌تواند آن را از بدنش به مکان دیگری منتقل کند و می‌تواند کَنه (کوچک و بزرگ) را از روی خود پایین بیندازد. دهم: انگشتر به انگشت کردن به نیت زینت حرام است ولی برای سنت (استحباب) جایز است؛ همچنین اینکه زن زینت‌آلات را به نیت زیبایی بپوشد (جایز نیست)، ولی به‌اندازۀ معمول برایش اشکالی ندارد، اما نشان دادن آن به دیگران -‌حتی به شوهرش‌- بر او حرام است. یازدهم: استعمال روغنی که در آن بوی خوش باشد -‌پس از محرم‌شدن‌- حرام است و نیز پیش از احرام اگر بویش تا احرام باقی بماند؛ همچنین استعمال روغنی که خوشبو نیست -‌پس از احرام بستن‌- در حال اختیار جایز نیست اما در حالت اضطرار جایز است. دوازدهم: زدودن مو -چه کم باشد و چه زیاد‌- اما در حال ضرورت گناهی محسوب نمی‌شود. سیزدهم: پوشاندن سر. اگر از روی فراموشی سر خود را بپوشاند واجب است پوشش سرش را پایین بیندازد و مستحب است تلبیه (لبیک‌ها) را دوباره تکرار کند. پوشش سر برای زن جایز است. چهاردهم: در روز زیر سایۀ متحرک رفتن بر مرد حرام است، اما اگر مجبور شده باشد حرام نیست. اگر همراه او یک مریض یا یک زن باشد فقط آن مریض یا زن می‌تواند زیر سایۀ متحرک حرکت کند. زیر سایه بودن در حال پرواز (برای کسی که سوار هواپیما شود) جایز است؛ اگر در حال عبور از میقات در هواپیما محرم شود، زیر سایه بودن مشکلی برایش ایجاد نمی‌کند. پانزدهم: خارج‌کردن خون از بدن (مگر در صورت وجود ضرورت) و نیز خاراندن پوست به حدی که سبب شود خون از آن خارج شود و همچنین مسواک زدنی که باعث خونریزی شود جایز نیست. شانزدهم: گرفتن ناخن. هفدهم: قطع درختان و کندن علف‌ها، مگر اینکه در ملک شخصی‌اش روییده باشد. هجدهم: غسل دادن مُحرِمی که در حال احرام مرده باشد با کافور. نوزدهم: همراه داشتن سلاح در غیر از موارد ضروری. بیستم: فرورفتن تمام سر در آب (که به آن اِرتِماس می‌گویند). بیست و یکم: پوشاندن روی پا،([100]) اما اگر مجبور شود جایز است. مكروهات: احرام در لباس سیاه‌رنگ، زردرنگ و نظایر آن کراهت دارد و این کراهت برای رنگ سیاه بیشتر است؛ همچنین در مورد خوابیدن روی آن (لباس سیاه). پوشیدن لباس آلوده حتی اگر پاک (طاهر) باشد. پوشیدن لباس علامت‌دار. به کار بردن حنا برای زینت؛ و همچنین (استفاده از حنا) برای زن مکروه است حتی اگر پیش از احرام باشد، البته اگر به احرام متصل شود. نقاب و روبنده برای زن. ورود به حمام و کیسه کشیدن بدن در حمام. به کار بردن کلمۀ «لبیک» برای پاسخ دادن به صدای کسی که او را صدا بزند. استشمام گُل‌ها و گیاهان خوشبو. خاتمـه: هرکس که وارد مکه می‌شود باید محرم باشد، مگر کسی که پیش از گذشتن یک ماه از احرامش دوباره وارد مکه گردد، یا کسی که این کار را بارها تکرار می‌کند مثل هیزم‌شکن و خارکََن. هر‌کس برای پیکار وارد آن شود می‌تواند به‌صورت مُحِل (بدون احرام) وارد گردد، همان‌طور که پیامبر (ص) در سال فتح مکه وارد آنجا شد درحالی‌که «کلاه‌خود» بر سر داشت. احرام زن مانند احرام مرد است، به‌جز آنچه برای زنان استثنا کردیم. اگر زن در میقات حاضر شد می‌تواند محرم شود -‌حتی اگر حائض باشد- اما نماز احرام نمی‌خواند. اگر زن حائض به گمان اینکه مجاز نیست، محرم نشود، باید به میقات بازگشته، از میقات محرم شود و اگر مانعی برایش به وجود آمد از همان‌جا که هست محرم می‌شود. اگر به مکه وارد شده باشد باید به نزدیک‌ترین مکان خروج از احرام برود و باز اگر مانعی برایش پیش آمد از همان مکه محرم می‌گردد.

-2- وقوف در عرفات

این بخش شامل یک مقدمه، چگونگی وقوف در عرفات و ملحقاتی دربارۀ آن است.

-مقدمه

">

-مقدمه

مستحب است کسی که به حج تمتّع رفته، روز تَرویِه (هشتم ذی‌حجه)، پس‌ازآنکه نماز ظهر و عصر را خواند، به‌سوی عرفات حرکت کند، مگر کسی که ناچار است، ‌مثل کسی که بسیار پیر و فرتوت است و کسی که از شلوغی وحشت دارد؛ و نیز مستحب است تا مِنا برود و آن شب را تا طلوع فجر روز عرفه (نهم ذی‌حجه) در آنجا بیتوته کند (شب بماند)، البته جایز نیست پیش از طلوع خورشید از «بیابان محسَّر» عبور کند. خروج (از منا) پیش از طلوع فجر کراهت دارد، مگر با وجود ضرورت -مانند بیمار و کسی که می‌ترسد- و مستحب است امام تا طلوع فجر در منا بماند. مستحب است هنگام خروج از مِنا دعاهای مرسوم خوانده شود و برای وقوف [در عرفات] غسل نماید.

-چگونگی وقوف

این بخش شامل واجبات و مستحبات است:

-واجبات

نیت و ماندن در عرفات تا غروب. اگر در بیابان‌های «نمَرة»، «عُرنَة»، «ثوية»، «ذی‌المجاز» و یا «تحت‌الاراک» وقوف نماید کافی نیست (از او پذیرفته نیست). اگر از روی ندانستن حکم و یا فراموشی پیش از غروب از عرفات خارج شود چیزی بر ذمّه‌اش نیست، اما اگر از روی عمد چنین کند جبرانش قربانی‌کردن یک شتر است و اگر نتوانست باید هجده روز روزه بگیرد؛ اما اگر قبل از غروب دوباره برگردد چیزی بر ذمّه‌اش نخواهد بود.

-احکام وقوف در عرفات

شامل پنج مسئله است: اول: وقوف در عرفات یک رکن است که هر‌کس آن را از روی عمد ترک کند حج انجام نداده است و هر‌کس آن را از روی فراموشی انجام ندهد تا وقتش باقی است باید جبران کند و اگر وقت از دست رفت و در عرفات وقوف نکرد می‌تواند به وقوف در مشعر اکتفا کند. دوم: وقت اختیاری برای وقوف در عرفات از زوال خورشید (ظهر شرعی) تا غروب است. کسی که عمداً آن را ترک کند حجش باطل می‌شود و وقت اضطرار، تا طلوع فجر روز عید قربان است. سوم: کسی که وقوف در عرفات را فراموش کند، اگر بداند می‌تواند وقوف در مشعر را پیش از طلوع آفتاب درک کند، اگرچه وقوفش در عرفات تا طلوع فجر (اذان صبح) به طول بینجامد باید برگردد و در عرفات وقوف نماید، اما اگر گمان قوی داشته باشد به اینکه وقوف مشعر را از دست می‌دهد، به وقوف در مشعر پیش از طلوع آفتاب اکتفا می‌کند و حجش کامل است. اگر وقوف در عرفات را فراموش کند و تا بعد از وقوف در مشعر که پیش از طلوع آفتاب است به یاد نیاورد نیز حکم به همین صورت است. چهارم: اگر پیش از غروب در عرفات وقوف داشته باشد و نتواند مشعر را تا قبل از ظهر شرعی درک کند حجش صحیح است. پنجم: اگر نتوانست روز را در عرفات وقوف نماید و شب را در آنجا ماند و تا طلوع آفتاب نتوانست مشعر را درک کند، اگر بتواند قبل از ظهر شرعی خود را به مشعر برساند و در آن وقوف داشته باشد، حجش صحیح است.

-مستحبات

وقوف در سمت چپ (جبل‌الرحمه) (نسبت به کسی که از مکه وارد عرفات می‌شود) در پایین‌ترین قسمت کوه و خواندن دعاهایی که از اهل‌بیت (ع) گرفته‌شده یا دعاهای دیگر؛ و اینکه برای خودش و پدر و مادرش و دیگر مؤمنان دعا کند؛ و خیمه‌اش را در وادی نمره بر پا نماید؛ و اینکه در زمین صاف بایستد؛ و اینکه تمام بارش را جمع و جای خالی (بین خودش و همراهانش) را با حضور خودش و وسایلش پر کند؛ و اینکه ایستاده دعا بخواند. مکروه است در بالای کوه، یا سواره یا نشسته وقوف نماید.

-3- وقوف در مشعر

این بحث مشتمل بر یک مقدمه و کیفیت وقوف در مشعر است.

-مقدمه

">

-مقدمه

مستحب است در رفتن به‌سوی مشعر میانه‌روی کند (نه تند حرکت کند و نه کُند) و اینکه وقتی به ریگزار سرخ سمت راست راه رسید بگوید: (اللهم ارحَم مَوقِفي،‌وَ زِد في عملي، وسَلِّم لي ديني، وتَقبَّل مناسكی)؛ (خدایا! به این جایگاهم رحم کن و عملم را زیاد فرما و دینم را برایم سالم گردان و عباداتم را قبول فرما)؛ و نیز مستحب است نماز مغرب و عشا را تا رسیدن به مزدلفه به تأخیر بیندازد -حتی اگر تا یک‌چهارم از شب طول بکشد‌- و اگر مانعی برایش پیش بیاید بین راه، نمازش را بخواند و مستحب است نماز مغرب و عشا را پشت سر هم بخواند، با یک اذان و دو اقامه([101]) بدون اینکه بین آن دو، نافله بخواند و نافله‌های مغرب را تا بعد از نماز عشا به تأخیر بیندازد.

-چگونگی وقوف

در مشعر واجبات: 1- نیت 2- وقوف در مشعر. محدودۀ آن، بین مأزمین (دو کوهی که بین عرفات و مشعر است) تا حیاض تا وادی محَسّر است. نباید در جایی غیر از مشعر وقوف نماید و اگر شلوغی و ازدحام جمعیت زیاد بود جایز است از کوه بالا رود. اگر نیت وقوف کند سپس خوابش ببرد یا دیوانه و یا بی‌هوش شود، وقوفش صحیح است. 3- وقوف بعد از طلوع فجر (اذان صبح) باشد؛ اگر قبل از طلوع فجر عمداً از مشعر خارج شود (بعدازاینکه شب -‌هرچند مقدار کمی از آن‌- را در مشعر مانده باشد) حجش باطل نمی‌شود -البته اگر در عرفات وقوف کرده باشد‌- و جبران آن، قربانی کردن یک گوسفند است. برای بانوان و کسانی که از آسیب جانی بر خودشان بیمناک‌اند جایز است قبل از طلوع فجر از مشعر خارج شوند و نیاز به جبران هم نیست؛ همچنین اگر از روی فراموشی زودتر خارج شود نیز چیزی بر عهده‌اش نخواهد بود. مستحبات: مستحب است بعد از نماز صبح در مشعر وقوف نماید و دعاهای مرسوم یا دعاهایی را که شامل حمد و ثنای الهی و صلوات بر پیامبر و خاندانش(ع) است، بخواند؛ همچنین مستحب است کسی که اولین بار حج می‌گذارد با پای برهنه در مشعر قدم نهد و اینکه بر کوه قُزَح بالا رفته، در آنجا ذکر خدا بگوید. مسائل پنج‌گانه: اول: وقت وقوف در مشعر بين طلوع فجر تا طلوع آفتاب است و برای کسی که مضطر (ناچار) باشد تا ظهر شرعی است. دوم: کسی که نَه شب و نَه بعد از طلوع فجر (از روی عمد) در مشعر وقوف نکند حجش باطل است و اگر از روی فراموشی وقوف در مشعر را ترک کرد، درصورتی‌که وقوف در عرفات را انجام داده باشد باطل نیست. اگر هر دو وقوف را ترک نماید -‌چه عمداً و چه از روی سهو و فراموشی‌- حجش باطل است. سوم: کسی که در عرفات وقوف نکند و قبل از طلوع آفتاب به وقوف در مشعر برسد، حجش صحیح است، اما اگر به وقوف مشعر هم نرسد حجش باطل است. اگر در عرفات وقوف نموده باشد (و به وقوف در مشعر در وقتش نرسیده باشد) می‌تواند تا قبل از ظهر شرعی وقوف در مشعر را به‌جا آورد. چهارم: کسی که حجش باطل شده است با انجام عمرۀ مفرده از احرام خارج می‌شود و اگر حجش واجب بوده، باید در آینده قضای آن را به همان شکلی که بر او واجب شده بود به‌جا آورد (تمتّع، قران یا افراد). پنجم: کسی که حجش باطل شده، اعمال حج از گردنش برداشته می‌شود و مستحب است تا پایان ایام تشریق در منا اقامت کند، سپس اعمال عمرۀ مفرده‌ای که با آن از احرام خارج می‌شود را به‌جا آورد. خاتمــه: هنگامی‌که وارد مشعر شد مستحب است هفتاد عدد ریگ از زمین بردارد، هرچند اگر از جای دیگر هم برداشت جایز است، البته از محدودۀ حرم و خارج از مساجد. دربارۀ این ریگ‌ها سه شرط واجب وجود دارد: طوری باشد که به آن سنگ گفته شود، از محدوده حرم باشد و تابه‌حال از آن در رمی استفاده نشده باشد. مستحب است رنگی، صاف و به‌اندازۀ بند انگشت باشد. به رنگ سرمه و نقطه‌نقطه باشد و از روی زمین برداشته شود. مکروه است سفت و خشن یا شکسته شده باشد. برای غیر امام مستحب است کمی پیش از طلوع آفتاب از مشعر خارج گردد، اما نباید تا بعد از طلوع آفتاب از وادی محسّر عبور کند. امام تا طلوع آفتاب خروجش را به تأخیر می‌اندازد و نیز مستحب است در وادی محسّر سعی انجام دهد درحالی‌که این ذکر را می‌گوید: (اللهم سَلِّم عهدي، واقبَل توبتي، وأجِب دعوتي، واخلُفني فيمن ترَكتُ بعدي)؛ (خدایا عهد و پیمانم را به سلامت دار و توبۀ مرا بپذیر و دعایم را اجابت فرما و در میان کسانی که از خود به‌جا گذاشتم جانشینم باش) و اگر سعی در آنجا را ترک کرد مستحب است بازگردد و سعی را انجام دهد.

-4- ورود به مِنا و اعمال عبادی آن

هرگاه وارد منا شود مستحب است دعاهای مرسوم را بخواند. اعمال منا در روز عید قربان سه مورد است: رمی جمرۀ عقبه، سپس قربانی‌کردن و بعدازآن «حلق» (تراشیدن سر).

-اول: رمی جمرۀ عقبه

واجبات آن عبارت‌اند از: نیت، تکمیل تعداد که هفت عدد (سنگ) است، انداختن سنگ‌ها طوری که به آن پرتاب بگویند و برخورد‌کردن سنگ‌ها به جمره با پرتاب‌کردن. اگر سنگ با چیز دیگری برخورد کند و برگشت کرده، به جمره اصابت کند جایز است، ولی اگر حرکت سنگ کُند باشد و حرکت چیز دیگری مانند حیوان یا انسان تکمیل‌کنندۀ آن باشد جایز نیست. همچنین اگر شک کند و نداند که سنگ به جمره رسیده است یا نه، حکم به همین صورت است (جایز نیست). اگر آن را بدون پرتاب‌کردن روی جمره بیندازد نیز جایز نیست. مستحبات آن شش مورد است: طهارت، دعا هنگام تصمیم به پرتاب سنگ، اینکه بین او و جمره ده تا پانزده ذراع فاصله باشد، اینکه رمی جمره را با سنگ‌ریزه انجام دهد، با پرتاب هر سنگ دعا کند و پیاده باشد (هرچند که رمی به‌صورت سواره نیز جایز است). در رمیِ جمرۀ عقبه مستحب است رو به جمره کرده، پشت به قبله بایستد و در جمرات دیگر هم رو به جمره و هم رو به قبله باشد (جمره را بین خود و قبله قرار دهد).

-دوم: قربانی کردن

شامل پنج مورد است:

-1- قربانی

قربانی بر کسی که حج تمتّع به‌جا می‌آورد واجب است، ولی بر دیگران واجب نیست چه حجشان واجب باشد و چه مستحب. اگر شخصی که ساکن مکه است حج تمتّع به‌جا ‌آورد قربانی‌کردن بر او نیز واجب است و اگر شخصی که غلام فرد دیگری است با اجازۀ مولایش حج تمتّع به‌جا ‌آورد، مولایش مخیر است که به‌عوض او قربانی کند یا اینکه به او دستور دهد روزه بگیرد. اگر بنده (غلام) هنگام وقوف در یکی از دو موقف آزاد شود اگر در توانش بود قربانی بر او واجب است و اگر نتوانست باید روزه بگیرد. در قربانی‌کردن، داشتنِ نیت شرط است و البته جایز است قصاب (به‌شرط مؤمن‌بودن) از طرف او نیت کند و واجب است قربانی‌کردن در مِنا باشد. در حجِ واجب هر قربانی فقط برای یک نفر کفایت می‌کند، اما در حجِ مستحبی یک گاو برای هفت نفر هم کفایت می‌کند. برای تهیۀ قربانی واجب نیست لباس‌های گران‌بهای خود را بفروشد، بلکه (اگر پول نداشت) به روزه گرفتن اکتفا کند. اگر حیوان قربانی گم شود و شخص دیگری غیر از صاحبش آن را ذبح کند از او پذیرفته نمی‌شود. جایز نیست چیزی از گوشت قربانی را از منا خارج سازد، بلکه به‌اندازۀ مصرفش در منا از آن جدا ‌کند. واجب است قربانی را در روز عید قربان پیش از تراشیدن موی سرش، انجام دهد و اگر قربانی را به تأخیر بیندازد گناه کرده ولی صحیح است. اگر در روزهای باقی‌مانده‌ از ماه ذی‌حجه قربانی کند نیز جایز است.

-2- خصوصیات قربانی

داشتن سه خصوصیت برای قربانی واجب است: اول: جنسیت. واجب است از چارپایان باشد: شتر، گاو و یا گوسفند. دوم: سن. اگر بخواهد شتر قربانی کند باید «ثنی» باشد -یعنی شتری که پنج سالش تمام و وارد شش سال شده باشد- تا کفایت کند. اگر گاو و بز قربانی می‌کند باید یک سالش تمام و وارد دوسالگی شده باشد. گوسفند باید زادۀ همان سال باشد تا کفایت کند.([102]) سوم: اینکه ناقص نباشد؛ پس اگر حیوان مشکلات زیر را داشته باشد به‌عنوان قربانی کفایت نمی‌کند: حیوان کور، حیوان لَنگی که لنگ‌بودنش آشکار باشد، حیوانی که شاخش تا لایۀ درونی شکسته باشد، حیوانی که گوش‌بریده باشد، حیوان نری که بیضه‌هایش کشیده شده باشد و «مهزوله» (حیوان لاغری که روی کلیه‌هایش چربی نداشته باشد). اگر حیوان را به‌عنوان «مهزول» خریده و واقعاً هم مهزول باشد کفایت نمی‌کند، ولی اگر سمینه (فربه) از کار درآمد مشکلی نخواهد داشت. اگر آن را به‌عنوان حیوان فربه خریده باشد ولی مهزوله از کار درآید نیز به همین صورت خواهد بود. اگر به‌عنوان حیوان تامّ (بی‌عیب) خریداری کرده باشد ولی ناقص از کار درآید کفایت نخواهد کرد. مستحبات: قربانی به حدی چاق باشد که به سایۀ خودش نگاه کند، در سایۀ خودش بنشیند و به همین صورت راه برود (کنایه از درشت‌هیکل بودن). اینکه حیوانی باشد که از شب عرفه با خود همراه داشته باشد. در مورد شتر و گاو بهترینشان برای قربانی ماده‌ها و در مورد گوسفند و بز، نرها بهتر هستند. مستحب است شتر را در حالت ایستاده نحر کنند و بین سُم و ران او را ببندند و اینکه دشنه را از سمت راست بر او بزنند و اینکه هنگام ذبح‌کردن خدا را بخوانند؛ همچنین مستحب است حاجی دستش را روی دست قصاب قرار دهد و بهتر است اگر خودش می‌تواند به‌خوبی عمل ذبح را انجام دهد، خودش ذبح کند. مستحب است گوشت قربانی را به سه قسمت تقسیم کرده، یک سومش را خودش بخورد، یک‌سوم را صدقه بدهد و یک‌سوم دیگر را هدیه نماید. واجب است خودش از گوشت قربانی بخورد هرچند مقدار کمی باشد. مکروه است گاومیش یا گاو نر و یا حیوانی که بیضه‌هایش در اثر زخم فاسد شده باشد را قربانی کند.

-3- بدل از قربانی

کسی که نتوانسته قربانی پیدا کند ولی پولش را داشته باشد، عمل واجبش از قربانی‌کردن به روزه‌گرفتن تبدیل می‌شود [به‌جای قربانی روزه می‌گیرد] و اگر نه قربانی و نه پول آن را داشته باشد، باید ده روز روزه بگیرد که سه روز آن را به‌صورت متوالی در ایام حج می‌گیرد (روز قبل از ترویه، روز ترویه و روز عرفه) ‌و اگر به این صورت نتوانست به روز ترویه و عرفه اکتفا کند‌ و سپس روز سوم را پس از کوچ، روزه می‌گیرد. اگر روز ترویه را روزه نگرفت روزۀ آن را به بعد از کوچ موکول می‌کند. می‌تواند روزۀ آن سه روز را از روزهای اول ماه ذی‌حجه -پس‌ازاینکه به حج مشغول شد‌- روزه بگیرد و نیز می‌تواند در طول ذی‌حجه روزۀ این سه روز را به‌جا آورد. اگر دو روز روزه بگیرد و روز سوم را افطار کند کفایت نمی‌کند و باید از ابتدا هر سه روز را روزه بگیرد، مگر اینکه روز سوم عید قربان باشد که در این صورت سومین روز را پس از کوچ‌کردن از منا به‌جا می‌آورد. به‌جا آوردن روزۀ این سه روز فقط در ماه ذی‌حجه و پس از شروع‌کردن به حج صحیح است. اگر ماه ذی‌حجه تمام شود و روزۀ این سه روز را نگرفته باشد، باید در سال آینده یک قربانی به‌جا آورد. اگر آن سه روز را روزه بگیرد و سپس قبل از اقدام به روزۀ هفت روزِ باقیمانده قربانی به دست آورد، قربانی‌کردن بر او واجب نیست و می‌تواند روزه‌ها را ادامه دهد، هرچند بهتر است به‌جای روزه قربانی کند. زمان روزۀ هفت روزِ باقیمانده، پس از بازگشت و رسیدن به اهل و خانواده‌اش می‌باشد و پشت سر هم بودن این روزه‌ها شرط نیست. اگر در مکه اقامت کرد به‌اندازۀ رسیدن به خانواده‌اش صبر می‌کند، البته بیش از یک ماه نشود. اگر کسی که روزه بر او واجب است بمیرد و روزه را نگرفته باشد واجب است ولیّ او از طرفش یک سه روز و یک هفت روز روزه بگیرد. کسی که قربانی‌کردن یک شتر (بُدنه) به سبب نذر یا کفاره بر او واجب شده ولی شتر نیافته باشد، به‌جای آن، هفت گوسفند قربانی ‌کند و اگر فقط قربانی کردن واجب شده باشد و شخصی که بر او واجب شده است بمیرد، از اصل ماتَرَک (اموال میت) خارج می‌شود.

-4- قربانی حج قِران

قربانی حج قِران از مایَملَک کسی که آن را به مکه می‌برد جدا نمی‌شود؛ او می‌تواند قربانی را عوض یا در آن تغییر ایجاد کند، حتی اگر آن را علامت‌گذاری یا تقلید کرده باشد؛ اما وقتی آن را به مکه آورده باشد اگر برای احرام حج باشد باید آن را در مِنا قربانی کند و اگر برای عمره باشد در اطراف کعبه (اطراف مسجد) در حَزوَره (تپه‌ای بین صفا و مروه) آن را قربانی کند. اگر قربانی تَلَف شود لازم نیست به‌جای آن قربانی دیگری بیاورد، زیرا ضامن آن نبوده است و اگر ‌مانند کفاره‌ها، ضامن آن بوده باشد باید به‌جای آن‌که تلف شده قربانی دیگری بیاورد. اگر حیوانی که به‌عنوان قربانی با خود می‌برد از رسیدن (به محل قربانی) ناتوان شود می‌تواند آن را نحر یا ذبح نماید و با چیزی که مشخص کند این قربانی است آن را علامت‌گذاری و معین ‌نماید. اگر حیوان دچار شکستگی شد، فروختن آن جایز خواهد بود و بهتر است پولش را صدقه بدهد یا یک قربانی دیگری به‌جای آن تهیه کند. واجب نیست قربانی که با خود همراه برده را حتماً به‌عنوان صدقه بدهد، مگر اینکه نذر کرده باشد. اگر در نگهداریِ قربانی کوتاهی نکند اما قربانی از او دزدیده شود، ضامن نیست. اگر قربانی گم شود و کسی که آن را پیدا کرده از طرف صاحبش آن را قربانی نماید، از صاحبش پذیرفته می‌شود. اگر قربانی از دستش برود و یک حیوان دیگر را عوض آن برای قربانی تهیه کند سپس حیوان اولی پیدا شود، همان اولی را قربانی ‌کند و ذبح حیوان دوم واجب نیست؛ و اگر دومی را ذبح کرده باشد (و بعدازآن حیوان اول پیدا شود) ذبح‌کردن اولی مستحب است، مگر اینکه اولی نذر بوده باشد. سوارشدن بر حیوانی که برای قربانی همراه خود می‌برد، درصورتی‌که آسیبی به آن نرسد جایز است و همچنین دوشیدن شیرش درصورتی‌که به بچه‌اش آسیبی نرسد (جایز است). جایز نیست چیزی از قربانی‌های واجب، مانند کفارات‌ را به قصاب بدهد یا چیزی از پوست آن را بردارد و یا چیزی از آن را بخورد؛ و اگر مقداری از آن را خورد به‌اندازۀ پولش صدقه ‌دهد. کسی که نذر کرده شتر قربانی کند اگر مکانش را هم مشخص کرده باشد باید در همان مکان باشد و اگر مشخص نکرده باشد آن را در مکه ذبح ‌نماید. خوردن از قربانی‌ای که با خودش برده (و برای نذر و کفاره نبوده) مستحب است؛ همچنین مستحب است یک‌سوم از قربانی را -همانند قربانی تمتّع و قربانی روز عید قربان‌- هدیه و یک‌سوم را صدقه بدهد.

-5- قربانی روز عید قربان

زمان آن برای کسی که در منا باشد چهار روز است که اولین روزش عید قربان است ([103]) و برای کسی که در شهرها باشد سه روز. خوردن از گوشت قربانی عید قربان مستحب است و ذخیره‌کردن گوشتش ایرادی ندارد و اینکه از منا خارجش کند مکروه است، اما بیرون بردن آنچه سایرین قربانی کرده‌اند، اشکالی ندارد. قربانیِ واجب، از قربانیِ مستحبی عید کفایت می‌کند و اگر هر دو را انجام دهد بهتر است. کسی که قربانی مستحبی عید قربان را نیابد، پولش را صدقه ‌دهد و اگر قیمت‌ها متفاوت بود به‌اندازۀ میانگین قیمت گران و متوسط و ارزان صدقه ‌دهد.([104]) مستحب است قربانیِ عید قربان را بخرد و مکروه است حیوانی را که خودش بزرگ کرده قربانی کند. مکروه است چیزی از پوست قربانی‌های روز عید برای خود بردارد و یا به قصاب بدهد، بلکه بهتر است آن را صدقه بدهد.

-سوم: حلق و تقصیر

([105]) هنگامی‌که ذبح به پایان رسید، مخیّر است بین اینکه سر خود را بتراشد و یا موهایش را کوتاه نماید و البته تراشیدن سر بهتر است و برای کسی که برای اولین مرتبه حج به‌جا می‌آورد تأکید بیشتری دارد و اینکه موهای سر خود را با صمغ بپوشاند. تراشیدن سر در مورد بانوان صدق نمی‌کند و فقط تقصیر می‌کنند (مقداری از مویشان را می‌چینند) و حتی اگر به‌اندازۀ یک بند انگشت از موی سرشان را کوتاه کنند کفایت می‌کند. واجب است تقصیر را پیش از طواف حج و سعی انجام دهد. اگر عمداً طواف را پیش از تقصیر انجام دهد باید برای جبرانش یک گوسفند قربانی کند و اگر از روی فراموشی چنین کند چیزی بر عهده‌اش نیست و فقط باید طوافش را اعاده نماید. واجب است حلق را در مِنا انجام دهد و اگر از آنجا خارج شده بود باید برای انجام حلق به مِنا بازگردد و اگر نتوانست، حلق یا تقصیر را در همان‌جایی که هست انجام داده، موهایش را بفرستد تا در منا دفن شود و اگر این کار هم ممکن نبود چیزی بر عهده‌اش نیست. کسی که بر سرش مویی ندارد کافی است وسیلۀ تراشیدن مو را روی سرش بکشد. واجب است این اعمال در روز عید قربان به ترتیب زیر انجام شود: رمی جمرات، قربانی و سپس حلق (یا تقصیر). اگر کسی این ترتیب را برهم بزند گناه کرده است ولی نیازی به تکرار نیست. مسائل سه‌گانه: اول: جایگاه‌های حلال شدن محرمات احرام: 1- پس از حلق یا تقصیر، تمام محرمات به‌جز استعمال بوی خوش و موارد مربوط به ارتباط با زنان و صید، حلال می‌شود. 2- هنگامی‌که طواف زیارت انجام داد استعمال بوی خوش برایش حلال می‌گردد. 3- وقتی طواف نسا را انجام داد ارتباط با زنان (که به‌واسطۀ احرام ممنوع شده بود) حلال می‌شود. و پس از قربانی، حلق و تقصیر برای خودش و دیگران حلال می‌شود و پوشیدن لباس دوخته‌شده مکروه است تا اینکه از طواف زیارت فارغ شود، همچنین استعمال بوی خوش تا زمانی که طواف نسا تمام نشده باشد مکروه است. دوم: وقتی اعمال عبادی روز عید قربان را انجام داد بهتر است برای طواف و سعی در همان روز پیاده به‌سوی مکه برود و اگر طوافِ پس از ترک گفتنِ منا به‌سوی مکه را به تأخیر انداخت فردای آن روز طواف کند؛ این مورد برای کسی که حج تمتّع انجام می‌دهد مستحب مؤکد است و اگر باز هم به تأخیر انداخت گناه کرده ولی طواف و سعی او پذیرفته است. کسانی که حج قِران و اِفراد انجام می‌دهند می‌توانند این مورد را تا آخر ماه ذی‌حجه به تأخیر بیندازند، هرچند مکروه است. سوم: کسی که برای طواف و سعی به مکه می‌رود بهتر است غسل کند و ناخن‌ها و سبیل را کوتاه نماید و هنگامی‌که به درب مسجدالحرام رسید دعا کند.

-5- طواف

شامل سه سرفصل است:

-اول: مقدمات

شامل مقدمات واجب و مقدمات مستحب است. مقدمات واجب: طهارت، پاک کردن نجاست از لباس و بدن و اینکه ختنه شده باشد (این مورد برای زنان شرط نیست). مقدمات مستحب: هشت مورد هستند: غسل‌کردن برای ورود به مکه و اگر عذری [که مانع از غسل کردن است] داشته باشد پس از ورود غسل ‌کند، بهتر است از چاه میمون یا از «فخ»([106]) غسل نماید، وگرنه در منزل خود غسل ‌کند. جویدن اِذخِر([107])، وارد شدن به مکه با پای برهنه و با آرامش و سنگینی از سمت بالای آن، غسل کردن برای ورود به مسجدالحرام، وارد شدن به مسجدالحرام از باب بنی‌شیبه برای اینکه هبل را زیر پای خود لگدکوب کند،([108]) البته در حال حاضر باب بنی‌شیبه وجود ندارد زیرا وهابی‌های ناصبی آثار آن را از بین برده‌اند‌؛ پس‌ازآن ایستادن کنار درب (باب بنی‌شیبه) و سلام‌دادن به پیامبر (ص) و خواندن دعاهای مأثوره.([109])

-دوم: چگونگی طواف

شامل واجبات و مستحبات است. واجبات طواف: هفت مورد است: 1- نیت. 2- آغاز‌کردن طواف از رو‌به‌روی حجر‌الاسود و به پایان رساندن طواف تا همان‌جا. 3- هنگام طواف سمت چپ بدنش به‌سوی کعبه باشد. 4- هنگام طواف خارج از حِجر حرکت کند.([110]) 5- هفت شوط (دور) را کامل کند. 6- بین خانۀ کعبه و مقام ابراهیم طواف کند.([111]) 7- اگر روی پایه‌های کعبه یا دیوار حِجر اسماعیل حرکت کند صحیح نیست. از ملزمات طواف، دو رکعت نماز طواف است که واجب است بعد از طوافِ واجب به‌جا آورده شود و اگر فراموش کند باید بازگردد و اگر مشقت داشت هر‌جا که یادش آمد به‌جا آورد و اگر از دنیا رفت باید ولی‌اش به‌جای او قضا نماید. مسائل شش‌گانه: اول: بیش از هفت دور طواف‌کردن در طوافِ واجب ممنوع و در طواف مستحب مکروه است. دوم: طهارت (وضو‌داشتن) در طوافِ واجب شرط است اما برای طوافِ مستحب لازم نیست، به‌طوری‌که جایز است طواف مستحبی را بدون طهارت آغاز کند هرچند با طهارت بودن بهتر است. سوم: واجب است دو رکعت نماز طواف را در جایی که در حال حاضر مقام ابراهیم(ع) قرار دارد بخواند (و جایز نیست در جای دیگری بخواند) و اگر ازدحام جمعیت مانعش شد، پشتِ مقام یا در یکی از دو طرف آن نمازِ طواف را به‌جا ‌آورد. چهارم: اگر کسی بداند لباسش نجس است و با همان لباس طواف نماید، طوافش صحیح نیست و اگر نداند و در حین طواف بفهمد، نجاست را برطرف نماید و طواف را به پایان برساند و اگر نداند و بعد از پایان طواف متوجه شد که لباسش نجس بوده طوافش صحیح است. پنجم: دو رکعت نماز طوافِ واجب را در هر زمان که خواست می‌تواند بخواند. ششم: کسی که طوافش را ناقص انجام داده است اگر بیش از نصف کل طواف را انجام داده باشد([112]) بازگشته، آن را کامل ‌کند و اگر به خانه‌اش برگشته بود کسی را مأمور ‌کند تا از طرف او نقص طوافش را کامل نماید و اگر این‌گونه نبود دوباره طواف کند. حکم کسی که طواف واجبش را به دلیل ورود به خانۀ کعبه و یا جهت تلاش برای [رسیدن به] نیازش قطع نموده باشد به همین صورت است. اگر در اثنای طوافش بیمار شود و اگر بیماری‌اش ادامه یافت به‌طوری‌که نتوانست طواف کند از طرف او طواف را به‌جا ‌آورند. اگر در طواف واجب، حدثی از او سر بزند نیز حکمش همین است. اگر سعی صفا و مروه را شروع نماید و به یاد آورد که طوافش را تمام نکرده است، اگر بیش از نصف کل طواف را انجام داده باشد باز‌گردد و آن را کامل ‌کند، سپس به محل صفا و مروه رفته، سعی‌اش را تمام ‌کند. مستحبات طواف: پانزده مورد: توقف نزد حجرالأسود، حمد و ثنای الهی و صلوات بر پیامبر و خاندانش (ع)، بالا‌بردن دست‌ها برای دعا، دست‌کشیدن روی حجر و بوسیدن آن، اگر نتوانست ببوسد بر آن دست بکشد و دستش را ببوسد و اگر دستش بریده بود با موضع قطع‌شدۀ دستش آن را لمس کند. اگر دست نداشت فقط به اشاره اکتفا کند و مستحب است بگوید: «هذه أمانتي أديتها، وميثاقي تعاهدته، لتشهد لي بالموافاة. اللهم تصديقاً بكتابك ... تا آخر دعا».([113]) همچنین مستحب است هنگام طواف با آرامش و سنگینی و با میانه‌روی گام بردارد، دعا بخواند و ذکر خدا بگوید و این دعا را بخواند: «اللهم إني أسألك باسمك الذي يمشي به على طلل الماء ... تا آخر دعا»([114]). اینکه در شوط هفتم به مستجار([115]) بچسبد، دو دستش را بر دیوار بگشاید، شکم و گونه‌اش را به آن بچسباند و دعاهایی که از معصومین (ع) وارد شده است را بخواند. اگر از مستجار به سمت رکن یمانی گذشته بود برنگردد. مستحب است خود را به تمام رکن‌های کعبه بچسباند و چسبیدن به رکنی که در آن حجرالأسود وجود دارد و رکن یمانی، تأکید بیشتری نسبت به ارکان دیگر دارد. مستحب است سیصد‌و‌شصت طواف انجام دهد و اگر نتوانست سیصد‌و‌شصت دور و شوط‌های اضافی به طواف آخر ملحق می‌شود و کراهت دور زدن بیش از هفت دور به‌این‌ترتیب از بین می‌رود. مستحب است در دو رکعت نماز طواف در رکعت اول «حمد» و «قل هو الله احد» و در رکعت دوم «حمد» و «قل يا أيها الكافرون» را بخواند. مستحب است کسی که سهواً بیش از هفت دور زده، آن را به چهارده دور برساند و دو رکعت نماز طواف برای هفت دور اول بخواند، سپس سعی انجام دهد و بعد از اتمام آن، دو رکعت نماز طواف مستحبی به‌جا آورد؛ همچنین مستحب است به خانۀ کعبه نزدیک شود. هرگونه سخن‌گفتن در هنگام طواف به‌جز خواندن دعا یا قرآن، مکروه است.

-سوم: احكام طواف

دوازده مسئله: اول: طواف یکی از ارکان حج است که اگر کسی عمداً آن را ترک کند حجش باطل است و هر‌کس از روی فراموشی آن را ترک نماید باید آن را قضا کند، ‌حتی اگر پس از اتمام مناسک باشد؛ و اگر نتوانست برگردد برای آن نایب می‌گیرد. کسی که پس از بازگشت در تعداد شوط‌ها شک کند توجهی به شک خود نکند و اگر در بین طواف شک کند و شکّش بر بیشتر بودن عدد باشد طوافش را قطع کند و وظیفۀ دیگری ندارد، ولی اگر شکش بر کمتر بودن عدد باشد [دو حالت دارد:] اگر طواف واجب باشد طواف را از سر بگیرد، ولی اگر طواف مستحب باشد بنا را بر عدد کمتر بگذارد. دوم: کسی که از روی فراموشی بیش از هفت دور طواف کند و پیش از اینکه به رکن برسد یادش بیاید، طوافش را قطع ‌نماید و وظیفۀ دیگری ندارد. سوم: کسی که طواف کند و یادش بیاید طهارت ندارد، اگر طوافش واجب است باید دوباره طواف کند و اگر طواف مستحبی است نیاز به تکرار ندارد و اگر طواف واجب باشد نماز طواف واجب را دوباره بخواند و اگر طوافِ مستحبی بود، مستحب است نماز طواف را دوباره بخواند. چهارم: هر‌کس طواف زیارت را تا زمانی که به نزد همسرش برگردد فراموش کند و با همسرش نزدیکی کند کفاره بر گردنش نیست و اگر پس‌ازاینکه به یاد آورد باز هم نزدیکی نمود باید یک شتر (به‌عنوان کفاره) قربانی کند و برای طواف به مکه بازگردد. اگر طواف نسا را فراموش کرد می‌تواند نایب بگیرد و اگر از دنیا رفت واجب است ولیّ او از طرفش قضا نماید. پنجم: کسی که طواف انجام داده، می‌تواند سعی صفا و مروه را تا فردای آن روز به تأخیر بیندازد، اما درصورتی‌که توانش را داشته باشد تأخیر بیش از این جایز نیست. ششم: کسی که حج تمتّع به‌جا می‌آورد باید طواف و سعی صفا و مروه را تا بعد از وقوف در عرفات و مشعر و انجام مناسک روز عید قربان به تأخیر اندازد و فقط بیمار، زنی که می‌ترسد حیض شود و پیر ناتوان می‌توانند طواف و سعی را زودتر انجام دهند. کسی که حج قران و افراد به‌جا می‌آورد نیز می‌تواند طواف و سعی‌اش را زودتر انجام دهد، هرچند که مکروه است. هفتم: کسی که حج به‌جا می‌آورد (چه تمتّع و چه غیر آن) جایز نیست در حال اختیار‌، طواف نسا را قبل از سعی انجام دهد، اما در حالت ضرورت و ترس از حیض‌شدن جایز است. هشتم: کسی که از روی فراموشی طواف نسا را پیش از سعی انجام دهد از او پذیرفته است، ولی اگر از روی عمد چنین کند کفایت نمی‌کند. نهم: جایز نیست مَرد در حال طواف (چه طواف عمره و چه طواف حج) سر خود را بپوشاند. دهم: اگر مردی نذر کند چهاردست‌وپا طواف نماید واجب است نذرش را به همین شکل ادا کند، اما اگر زنی چنین نذری کند باید دو طواف روی دو پا (و نه روی چهاردست‌وپا) به‌جا آورد. یازدهم: اشکالی ندارد که مرد در شمردن تعداد دورهای طواف به دیگری اعتماد کند و اگر همگی آن‌ها به شک افتادند طبق احکامی که در این مورد گفته شد عمل کنند. دوازدهم: طواف نسا در حج واجب و عمرۀ مفرده (نه عمرۀ تمتّع) واجب است و این مورد برای زنان، مردان، کودکان و افراد خنثی لازم است.

-6- سعی بین صفا و مروه

مقدمات سعی: ده مورد هستند که همۀ آن‌ها مستحب می‌باشند: طهارت، دست‌کشیدن بر حجرالأسود، نوشیدن از چشمۀ آب زمزم، ریختن از آب زمزم بر روی بدن با سطل مقابل حجرالأسود، خارج شدن از دربِ مقابل (نزدیک) حجرالأسود، بالا‌ رفتن بر روی کوه صفا، ایستادن رو به رکن عراقی (همان رکنی که حجرالأسود در آن قرار دارد)، حمد و ثنای الهی گفتن، طولانی نمودن وقوف بر روی صفا، هفت بار «الله‌اکبر» و هفت بار «لا اله الا الله»گفتن و سه بار گفتن «لا إله إلا الله، وحده لا شريك له، له المـُلك وله الحمد، يحيي ويميت وهو حي لا يموت، بيده‌الخير، وهو على كل شئ قدير» و خواندن دعاهایی که از طرف اهل‌بیت (ع) سفارش شده‌اند. واجبات سعی: نیت، شروع از صفا، پایان‌دادن سعی در سمت مروه، هفت بار سعی انجام دادن (که رفتن را یک سعی و بازگشتش را یک سعی دیگر حساب می‌کند). مستحبات چهارگانه: پیاده‌حرکت‌کردن (هرچند جایز است سواره باشد) و حرکت‌کردن از کناره‌های راه (یعنی مسیر سعی)، هروله کردن بین مناره و بازار عطر‌فروش‌ها که امروزه با علامت این دو مکان را مشخص کرده‌اند (فرقی ندارد پیاده باشد یا سواره) و اگر هروله‌کردن را فراموش کرد به عقب برگردد و قسمت مخصوص هروله را با حالت هروله عبور کند و دعا خواندن در طول انجام سعی (چه در حال راه‌رفتن معمولی باشد و چه در حال هروله). اگر در بین سعی برای استراحت بنشیند اشکالی ندارد. چند مسئله: اول: سعی یکی از ارکان حج است که اگر کسی عمداً آن را ترک کند حجش باطل است و اگر از روی فراموشی آن را ترک نماید باید آن را قضا کند و اگر از محدودۀ حرم خارج شده بود، بر‌گردد تا سعی را به‌جا آورد و اگر نتوانست برگردد نایب بگیرد. دوم: بیش از هفت بار انجام‌دادن سعی جایز نیست و اگر عمداً بیشتر انجام دهد سعی او باطل است و اگر سهواً بیشتر انجام داد اشکالی ندارد. کسی که می‌داند چند دور از سعی را انجام داده، اما شک دارد از صفا شروع کرده یا از مروه، اگر در دور زوج بود و بر روی صفا قرار داشت شروعش از روی صفا بوده و صحیح است، ولی اگر بر روی مروه بود باید دوباره سعی را انجام دهد و اگر عکسِ این فرض بود حکم نیز معکوس می‌گردد. سوم: کسی که نمی‌داند چند دور از سعی را انجام داده است باید از ابتدا شروع کند و کسی که مطمئن است از هفت دور کمتر انجام داده (و مقدار دورهایی که کمتر انجام داده را نیز می‌داند) آن را کامل کند. اگر عمرۀ تمتّع انجام می‌دهد و گمان دارد که سعی خود را به پایان رسانده، سپس از احرام خارج شود و با زنی هم‌بستر شود و بعدازآن به یاد آورد که مقداری از سعی را انجام نداده بوده، باید یک گاو قربانی کند و نقصانِ عملش را به‌جا آورد، ولی اگر ناخن یا موی سرش را کوتاه کرده باشد کفاره ندارد و فقط نقصان عملش را کامل ‌کند. چهارم: اگر در حال انجام سعی باشد و وقت نماز برسد، سعی را قطع کرده، نماز بخواند و سپس سعی را کامل کند. اگر برای خودش یا دیگری حاجتی پیش آمده و سعی را قطع کرده باشد نیز حکم به همین صورت است. پنجم: مقدّم‌کردن سعی بر طواف جایز نیست، همان‌طور که مقدم‌کردن طواف نسا بر سعی جایز نیست. اگر سعی را بر طواف مقدم کند، طواف را انجام داده، بعدازآن سعی را دوباره انجام ‌دهد. اگر در میان سعی یادش آمد که از طوافش چیزی باقی مانده است سعی را قطع نموده، طواف را کامل ‌کند و بعدازآن را سعی را تکمیل نماید.

-7- احکام مربوط به مِنا پس از بازگشت

وقتی حاجی مَناسِکش (اعمالش) -یعنی طواف زیارت و سعی و طواف نسا‌-را در مکه به پایان رساند واجب است به منا برگردد و شب را در آنجا بماند. واجب است شب یازدهم و دوازدهم ذی‌حجه را در منا بماند و اگر آن دو شب را در جای دیگری بگذراند به‌عوض هر شب یک گوسفند قربانی ‌کند، مگر اینکه آن دو شب را در مکه و مشغول عبادت بوده باشد، یا پس از نیمه‌شب از منا خارج شود، البته به‌شرط اینکه بعد از طلوع فجر وارد مکه شود. اگر شب‌های سه‌گانه را در جایی غیر از منا بگذراند، چنانچه از کسانی باشد که غروب شب سوم را در منا هستند([116]) یا کسانی که نمی‌ترسند مبتلا به صید و یا ارتباط با زنان گردند([117])، قربانی‌کردن سه گوسفند بر عهده‌اش واجب می‌شود، زیرا بر این افراد واجب است شب یازدهم و دوازده و سیزدهم ذی‌حجه را در منا بگذرانند. واجب است در هرروز از ایام تشریق (روز یازدهم، دوازده و سیزدهم ذی‌حجه) رمی جمرات سه‌گانه را انجام دهد و به‌سوی هرکدام هفت سنگ‌ریزه پرتاب نماید و در اینجا -‌علاوه بر آنچه قبلاً به‌عنوان شروط رمی گفته شد- ترتیب نیز واجب است. به این شکل: از جمرۀ اول آغاز کرده، سپس جمرۀ وسطی و بعدازآن جمرۀ عقبه را رمی می‌کند و اگر معکوس انجام داد (یعنی جمرۀ اول را در انتها رمی نمود) به‌سوی جمرۀ وسطی برمی‌گردد و دوباره رمی می‌کند و سپس جمرۀ عقبه را رمی می‌کند. وقت رمی از طلوع تا غروب خورشید است و جایز نیست در شب رمی کند، مگر اینکه عذری داشته باشد، مثل کسی که ترسان، بیمار، چوپان و یا از بردگان است. کسی که چهار سنگ‌ریزه به سمت یک جمره پرتاب کرده، بعد به‌سوی جمرۀ بعدی رفته، ترتیب را رعایت کرده است، فقط باید بازگشته، به همان ترتیب سه سنگ باقیمانده را پرتاب کند و رمی او صحیح است. اگر رمی یک روز را فراموش کرده باشد، فردای آن روز قضای آن را به‌جا می‌آورد، البته به ترتیب (رمی قضا شده را اول انجام می‌دهد) و سپس رمی روز جاری را به‌جا می‌آورد. مستحب است رمی مربوط به روز گذشته را در ابتدای صبح و رمی روز جاری را هنگام ظهر انجام دهد. چنانچه رمی جمرات را فراموش کرد و وارد مکه شد، بازگشته، رمی را انجام ‌دهد، اما اگر از مکه خارج شده و زمان رمی نیز به پایان رسیده باشد وظیفه‌ای ندارد و اگر سال آینده بازگشت رمی (قضا شده) را انجام ‌دهد؛ همچنین می‌تواند برای آن نایب نیز بگیرد. کسی که عمداً رمی جمرات را ترک کند قضا کردن آن برایش واجب است. می‌توان به‌جای شخص معذور (مانند بیمار) رمی انجام داد. مستحب است انسان در ایام تشریق در منا بماند و اینکه جمرۀ اول را از سمت راست خود رمی کند و بایستد و دعا بخواند و برای جمرۀ دوم نیز چنین کند و جمرۀ سوم را درحالی‌که پشت به قبله است و جمره در مقابلش قرار دارد رمی نماید و نزد آن توقفی نکند. تکبیر‌گفتن در منا مستحب است، به این صورت: (الله أكبر، الله أكبر، لا إله إلا الله والله أكبر، الله أكبر على ما هَدانا، والحمد لله على ما أَولانا ورزقَنا مِن بهيمة الأنعام). جایز است که در کوچ اول (یعنی روز دوازدهم ذی‌حجه) از منا کوچ نماید -‌البته برای کسی که در زمان مُحرم بودنش از ارتباط با زنان و صید اجتناب کرده باشد- و نیز جایز است در کوچ دوم (روز سیزدهم ذی‌حجه) از منا کوچ کند. کسی که در کوچ اول قصد خروج از منا را داشته باشد، باید بعد از زوال (ظهر شرعی) خارج شود، اما در کوچ دوم می‌تواند قبل از ظهر خارج گردد. مستحب است امام برای مردم خطبه خوانده، آنان را از این امر آگاه نماید. کسی که مناسکش در مکه به پایان می‌رسد می‌تواند هر‌جا که خواست برود و کسانی که چیزی از مناسکشان باقی مانده است باید برگردند. پنج مسئله: اول: کسی که مرتکب کاری شود که موجب حد یا تعزیر یا قصاص گردد و به حرم پناه ببرد، در خوردن و آشامیدن بر او سخت گرفته می‌شود تا از حرم خارج شود و اگر کسی در محدودۀ حرم مرتکب جرمی شد در همان محدودۀ حرم به‌مقتضای جنایتش با او برخورد می‌شود. دوم: مکروه است کسی را از سکونت در خانه‌های مکه منع نمایند. سوم: مکروه است کسی ساختمانی را بلندتر از مکه بنا کند. چهارم: تصرف در چیزی که در محدودۀ حرم پیدا می‌شود جایز نیست -چه کم باشد و چه زیاد‌- و یک سال آن را اعلان می‌کند (تا صاحبش پیدا شود) سپس اگر خواست آن را صدقه می‌دهد و ضامن نخواهد بود([118]) و اگر هم خواست می‌تواند آن را به‌عنوان امانت نگه دارد. پنجم: اگر مردم زیارت پیامبر (ص) را ترک کردند آن‌ها را وادار به زیارت کنند، زیرا این کار (تعطیل‌شدن زیارت) به معنی جفا به رسول خدا (ص) است که حرام می‌باشد. مستحب است: کسی که مناسک خود را انجام داده، برای وداع با خانۀ خدا به مکه بازگردد و مستحب است پیش از آن، شش رکعت در مسجد خیف نماز بخواند و نماز نزد منارۀ وسط مسجد خیف استحباب بیشتری دارد که محدودۀ آن از مناره به جهت قبله حدود سی ذراع([119]) و از سمت راست و چپ مناره نیز همین مقدار است. مستحب است کسی که در کوچ آخر کوچ نموده است به مسجد حصبا وارد شود و در آن دراز بکشد.([120]) هنگامی‌که به مکه بازگشت، موارد زیر از سنت‌ها (مستحبات) است: رفتن به داخل کعبه و این کار برای کسی که اولین بار است حج انجام می‌دهد مستحب مؤکد است، غسل کردن و دعا خواندن هنگام داخل‌شدن به کعبه، خواندن دو رکعت نماز بین دو ستونی که (از داخل) مقابل درب کعبه هستند روی سنگ قرمز صافی که آنجا وجود دارد به این صورت که در رکعت اول (حمد و سورۀ سجده) را بخواند و در رکعت دوم [حمد و] به تعداد آیاتِ سورۀ سجده [از سورۀ دیگر] بخواند. مستحب است در چهارگوشۀ خانه نماز بخواند و سپس دعاهای مرسوم را قرائت کند. دست کشیدن به ارکان کعبه مستحب است و استحباب رکن یمانی مؤکد است، سپس هفت دور خانه را طواف نماید و سپس بر ارکان و بر مستجار دست بکشد و هر دعایی که دوست دارد انتخاب کند و بخواند، سپس نزد چاه زمزم آمده، از آب آن بنوشد و سپس درحالی‌که دعا می‌خواند از آن خارج گردد. مستحب است از درب حنّاط‌ها خارج شود (در حال حاضر اثری از آن وجود ندارد، پس از هر دربی که می‌تواند رکنی را که حجر در آن قرار دارد ببیند خارج شود) و به سجده بیفتد و رو به قبله کند و دعا نماید و به قیمت یک درهم (5/2 گرم نقره) خرما بخرد و آن را از باب احتیاط به‌عوض چیزهایی که شاید در حال احرام از او سر زده باشد و متوجه نبوده است صدقه بدهد. مکروه است روی شتر نجاست‌خوار، حج به‌جا آورد. مستحب است کسی که حج انجام می‌دهد تصمیم داشته باشد دوباره برگردد. برای کسانی که مجاور مکه هستند طواف از نماز بهتر است و برای کسی که در آنجا قصد اقامت نموده‌اند نماز بهتر از طواف می‌باشد. مجاور شدن با مکه (سکنی گزیدن نزدیک مکه) مکروه است. مستحب است در مسیر مدینه در معرّس([121]) پیاده شود و دو رکعت نماز به‌جا آورد. سه مسئله: اول: مدینه حرمی دارد و محدودۀ آن از کوه عیر (عایر) تا کوه وعیر است. نباید درختان حرم را قطع کند و اشکالی ندارد در حرم مدینه صید کند، مگر در محدودۀ بین حرّتین([122]) که این مورد کراهت شدید دارد. دوم: مستحب مؤکد است که حاجیان، پیامبر (ص) را زیارت نمایند. سوم: مستحب است فاطمه (ع) و امامان (ع) را در بقیع زیارت کنند. خاتمه: مستحب است مجاور مدینه شود (نزدیک مدینه ساکن شود)، هنگام ورود به مدینه غسل کند و بین قبر رسول خدا(ص) و منبر ایشان (روضۀ مطهر) نماز بخواند. مستحب است انسان در مدینه سه روز برای برآورده‌شدن نیازهایش روزه بگیرد و اینکه شب چهارشنبه کنار ستون ابو لبابه نماز بخواند و در شب پنجشنبه کنار ستونی که پشت مقام رسول خدا (ص) است نماز بخواند و اینکه به مساجد مدینه برود، مثل مسجد احزاب، مسجد فتح، مسجد فضیخ و قبور شهدا در اُحُد به‌خصوص قبر حضرت حمزه (ع). خوابیدن در مسجدها کراهت دارد و این کراهت برای مسجد پیامبر (ص) بیشتر است. * * *

-بخش سوم: ملحقات

شامل چند مبحث است:

-اول: احصار و صَدّ

([123]) «صدّ» به‌وسیلۀ دشمن و احصار به‌واسطۀ بیماری (نه چیز دیگر) محقق می‌شود. مصدود ([124]) اگر مشغول حج شده بود و سپس ‌از آن منع شود چنانچه راهی دیگر به‌جز راهی که در آن از حج منع شده، نداشته باشد، یا اینکه راه دیگری باشد ولی هزینۀ رفتن از آن راه را نداشته باشد، همۀ چیزهایی که به‌واسطۀ احرام برایش ممنوع بوده برایش حلال می‌شود، ولی اگر راه دیگری باشد و هزینۀ آن را هم همراه داشت، هرقدر هم که راه دوم طولانی‌تر باشد احرامش را ادامه ‌دهد. اگر بترسد از اینکه حجش از دست برود از احرام خارج نشود تا اینکه صدّ محقق گردد، سپس با انجام عمره از احرام خارج گردد؛ اگر حجش واجب بود باید در سال آینده قضایش را انجام دهد و اگر مستحبی بود، مستحب است (سال آینده قضایش را به‌جا آورد). فقط بعد از قربانی و نیت خروج از احرام، از احرام خارج می‌شود. همین حکم برای کسی که حج عمره رفته و از رسیدن به مکه منع شده است نیز وجود دارد. اگر قربانی همراهش برده بود، همان برای خروج از احرام کفایت می‌کند. برای قربانیِ تحلل (خروج از احرام) جایگزینی وجود ندارد و اگر نتوانست قربانی کند و پولش را هم نداشت در حالت احرام می‌ماند و اگر خود را از احرام خارج کند مُحِلّ نمی‌گردد. اگر از وقوف در عرفات و مشعر و همچنین از رسیدن به مکه منع شود، صدّ محقق گشته است، ولی اگر از بازگشت به منا برای رمی جمرات سه‌گانه و بیتوته (شب ماندن) در آن منع شود، صدّ محقق نشده و حکم به صحیح بودن حجش داده می‌شود و برای رمی جمرات نایب می‌گیرد. پنج نکته: اول: اگر به جهت دِینی که دارد حبس شود و قادر به پرداخت آن باشد از احرام خارج نمی‌شود، ولی اگر از پرداخت آن عاجز باشد مُحِلّ می‌گردد (از احرام خارج می‌شود). اگر او را ظالمانه محبوس کرده باشند نیز به همین صورت خواهد بود. دوم: اگر صبر کرد و زمان حج به پایان رسید، خروج از احرام با قربانی کافی نیست، بلکه باید عمره به‌جا آورد و قربانی‌کردن نیاز نیست و اگر حجش واجب بود باید آن را قضا کند. سوم: اگر گمان قوی داشته باشد که خطر دشمن پیش از آنکه فرصت را از دست بدهد رفع می‌شود می‌تواند از احرام خارج شود، اما بهتر است بر احرامش باقی باشد تا اگر خطر رفع شد حجش را تمام کند و چنانچه وقت از دست رفته بود با انجام عمره از احرام خارج گردد. چهارم: اگر حجش را باطل کرده و سپس مصدود شده باشد، سه چیز بر او واجب است: قربانی‌کردن یک شتر، قربانیِ خروج از احرام، به‌جا آوردن حج در سال آینده. اگر خطر دشمن رفع شد و برای از سر گرفتن قضای حج وقت کافی داشت باید قضا کند و این حج، قضای حج همان سالش محسوب می‌شود؛ اما همان‌طور که گفتیم هنوز حج عقوبت (تنبیهی) باقی است؛ ولی اگر از احرام خارج نشده بود همان حج باطل شده را به اتمام برسانَد و در سال آینده آن را قضا ‌نماید. پنجم: اگر دشمن فقط و فقط با جنگیدن از سر راه کنار می‌رود، چنانچه ظنّ قوی داشته باشد که سالم می‌ماند واجب است بجنگد و اگر دشمن، مالی را از او درخواست کرد، واجب نیست به او بدهد، مگر اینکه ضرری جدی برایش نداشته باشد. «مُحصَر» -‌کسی که به سبب بیماری از رسیدن به مکه یا یکی از دو موقف (عرفات و مشعر) بازمانده باشد- قربانی‌ که با خود آورده را بفرستد و اگر قربانی همراهش نیاورده بود یک قربانی و یا قیمتش را بفرستد و تا هنگامی‌که قربانی به‌جایگاهش نرسیده باشد از احرام خارج نگردد. جایگاه قربانی برای کسی که حج به‌جا می‌آورد «مِنا» و برای کسی که عمره انجام می‌دهد «مکه» است. به‌محض اینکه (قربانی به‌جایگاهش) رسید تقصیر انجام ‌دهد و همۀ محرمات احرام به‌جز ارتباط با زنان برایش حلال می‌شود؛ زنان بر او حرام می‌مانند تا اینکه اگر حجش واجب است در سال آینده حج به‌جا آورد و اگر مستحب است از طرف او طواف نسا به‌جا آورند. اگر معلوم شد حیوان او ذبح نشده است خروج از احرامش باطل نمی‌شود و بر عهدۀ او خواهد بود که سال آینده یک قربانی انجام دهد. اگر قربانی‌اش را فرستاد و سپس مشکلش حل شد باید به همراهانش ملحق شود؛ حال اگر در وقت موردنظر به یکی از دو موقف رسید حجش درست است، وگرنه با انجام عمره از احرام خارج شود و در سال آینده حج واجبش را باید قضا کند و مستحب است قضای حج مستحبی که از دست رفته را نیز به‌جا آورد. کسی که عمره انجام می‌دهد، اگر از احرام خارج شود وقتی عذرش برطرف شد باید عمره‌اش را قضا ‌کند. کسی که حج قِران به‌جا می‌آورد، اگر مُحصَر شد فقط در صورتی واجب است در سال آینده حج قِران انجام دهد که حجش واجب بوده باشد و اگر مستحب بود، در سال آینده هر‌یک از انواع حج را که خواست می‌تواند به‌جا آورد، هرچند بهتر است مشابه همان نوعی که سال پیش از دست داده بود را به‌جا آورد. کسی که مستحبی و داوطلبانه قربانی می‌فرستد، زمانی را برای قربانی (ذبح یا نحر) با همراهانش مقرر کند؛ سپس از همۀ محرمات احرام اجتناب نماید و وقتی موعد مقرر فرارسید از احرام خارج گردد، ولی این شخص تلبیه نکند (لبیک‌ها را نگوید) و اگر کاری را که بر محرم حرام است انجام داد مستحب است کفاره بدهد.

-دوم: احكام صيد (شکار)

صید مربوط به حیوان غیر اهلی است و شرط نیست که حلال‌گوشت باشد. این بحث دارای چهار فصل است:

-فصل اول: صيد بر دو نوع است

-اول: صیدی که کفاره ندارد

مانند صید دریایی، ‌یعنی هر آنچه در آب تخم می‌گذارد یا بچه می‌زاید، مرغِ شاخ‌دار و نیز چهارپایانی که وحشی شده باشند. کشتن درندگان، ‌چه رونده باشند و چه پرنده، کفاره ندارد، به‌جز شیر که اگر به او حمله نکرده باشد کسی که آن را کشته باید یک قوچ قربانی کند. در مورد موجودی که حاصل آمیزش یک حیوان وحشی و اهلی بوده و یا حاصل آمیزش حیوانی که صیدش برای مُحرم حلال است با حیوانی که حرام است بوده باشد، متناسب با اسم آن حیوان عمل می‌کنیم.([125]) کشتن این حیوانات اشکالی ندارد: مار، عقرب، موش، وزغ، شاهین و کلاغ (با پرتاب سنگ) و نیز کشتن کَـک و زنبور اشکالی ندارد. کشتن زنبور عسل جایز نیست؛ اگر غیر عمد کشته شود کفاره ندارد، اما اگر عمداً کشته شود باید برایش صدقه داده شود، حتی اگر (این صدقه) به‌اندازۀ یک‌کف‌دست غذا باشد. خریدن قُمری و سینه‌سرخ و بیرون‌بردن آن از مکه جایز است ولی کشتن و خوردن آن دو جایز نیست.

-دوم: آنچه کفاره دارد

که بر دو صورت است: اول: حیواناتی که برای کفارۀ کشتنشان جایگزینِ به خصوصی وجود دارد،([126]) که شامل هر حیوانی می‌شود که برایش در میان چهارپایان، مِثلی وجود دارد و اقسام آن پنج مورد است: 1- شترمرغ که کفاره‌اش یک شتر است و اگر نتوانست، قیمت شترِ قربانی را مشخص کند و با آن گندم بخرد و به هر مسکین دو مُد (یک کیلو و نیم) گندم صدقه ‌دهد و بیش از شصت نفر لازم نیست؛([127]) و اگر نتوانست به ازای هر دو مد (یک کیلو‌و‌ نیم) یک روز روزه بگیرد (یعنی شصت روز) و باز هم اگر نتوانست، هجده روز روزه بگیرد. در مورد کفارۀ جوجه شترمرغ، یک شتر کوچک قربانی کند. 2- گاو وحشی و الاغ وحشی که کفارۀ کشتن هرکدام از آن‌ها یک گاو اهلی است و اگر نتوانست، قیمت گاو را برآورد ‌کند و با آن گندم بخرد و به هر مسکین دو مُد (معادل یک کیلو و نیم) صدقه ‌دهد و لازم نیست اِطعام از سی فقیر بیشتر شود و اگر نتوانست، به ازای هر دو مد، یک روز روزه بگیرد (یعنی سی روز) و باز هم اگر نتوانست نُه روز روزه بگیرد. 3- آهو که کفارۀ آن یک گوسفند است و اگر نتوانست، قیمت گوسفند را گندم بخرد و به هر مسکین دو مُد گندم صدقه ‌دهد و صدقه دادن به بیش از ده نفر لازم نیست؛ اگر نتوانست، به ازای هر دو مد، یک روز روزه بگیرد ( یعنی ده روز) و باز هم اگر نتوانست، سه روز روزه بگیرد. کفارۀ کشتن روباه و خرگوش یک گوسفند است و اگر نتوانست قیمت گوسفند را گندم بخرد و به هر مسکین دو مُد گندم صدقه بدهد و صدقه دادن به بیش از ده نفر لازم نیست؛ اگر نتوانست، به ازای هر دو مد یک روز روزه بگیرد (یعنی ده روز) و باز هم اگر نتوانست، سه روز روزه می‌گیرد. جایگزین‌های ذکر شده در سه مورد بالا ترتیبی هستند.([128]) 4- شکستن تخم شترمرغ، اگر جوجۀ درون آن تکان خورده باشد به ازای هر تخم شترمرغ یک شتر بِکر([129]) قربانی کند و اگر هنوز جوجۀ درون تخم حرکت نکرده بود به تعداد تخم‌هایی که شکسته، شتر یا شتران ماده را آمیزش دهد و آنچه متولد می‌شود را قربانی ‌نماید و اگر نتوانست، به ازای هر تخم شترمرغ یک گوسفند قربانی کند و اگر باز هم نتوانست، ده مسکین را اطعام کند و اگر از این هم عاجز بود، سه روز روزه بگیرد. 5- برای شکستن تخم‌مرغ قطا (سنگ‌خوار) و کبک، اگر جوجۀ درون آن حرکت کرده بود یک گوسفند کوچک قربانی کند و اگر هنوز جوجۀ درون تخم حرکت نکرده بود به تعداد تخم‌های شکسته شده، گوسفند یا گوسفندان ماده را آمیزش ‌دهد و سپس هر تعداد گوسفند که متولد شد به‌عنوان کفاره قربانی کند و اگر نتوانست، مانند کسی است که تخم شترمرغ را شکسته باشد.([130]) دوم: حیواناتی که برای کفارۀ کشتنشان جایگزین خاصی گفته نشده که پنج قِسم می‌باشد: 1- کبوترها (کبوتر به هر پرنده‌ای گفته می‌شود که صدایش را به‌صورت پیاپی در گلو زمزمه می‌کند و منقارش را در آب کرده، آب می‌نوشد([131])) که کفارۀ کشتن آن برای مُحرم، قربانی‌کردن یک گوسفند و برای کسی که محرم نیست ولی در حرم است یک درهم (دو و نیم گرم نقرۀ خالص) است. کفارۀ کشتن جوجۀ آن برای محرم یک برّه و برای غیر محرم در حرم نصف درهم (25/1 گرم نقرۀ خالص) است. اگر صیاد مُحرم و در حرم نیز باشد هر دو کفاره بر او واجب است (کفارۀ جمع). کفارۀ شکستن تخم کبوتر، اگر جوجه در آن تکان خورده باشد یک برّه و اگر پیش از تکان خوردن بوده باشد، برای مُحرم یک درهم و برای غیر محرم ربع درهم است و اگر شخص، محرمِ در حرم باشد یک درهم کامل و ربع درهم باید کفاره بدهد. کفارۀ کشتن کبوتر، چه اهلی و چه کبوتر حرم اهلی، اگر در حرم کشته شوند یکسان است، اما در مورد کبوتر حرم باید به‌اندازۀ قیمتش برای کبوتران حرم خوراک بخرد. 2- کفارۀ کشتن مرغ قطا (سنگ‌خوار)، کبک و قرقاول، برّه‌ای است که از شیر گرفته شده و علف می‌خورد.([132]) 3- کفارۀ کشتن هر‌یک از حیواناتِ خارپشت، مارمولک و موش صحرایی، یک بچه بُز نَر تا یک ساله است. 4- کفارۀ هر‌یک از انواع گنجشک، چکاوک یا قناری، یک مُد طعام است. 5- کشتن ملخ، یک مشت طعام کفاره دارد. اگر شپشی را از بدنش پرتاب کند نیز به همین صورت است. کفارۀ کشتن تعداد زیادی ملخ، یک گوسفند است و اگر نتوانست از کشتن آن‌ها اجتناب کند -‌مثلاً اگر سر راهش بودند- گناهی نکرده و کفاره‌ای هم ندارد. اگر حیوانی را که کفاره‌ای برای صیدش تعیین نشده است([133]) صید کند قیمت خود آن حیوان را به‌عنوان کفاره بپردازد. کفارۀ تخم این حیوانات هم به همین صورت است. پنج نکته: اول: اگر حیوان معیوبی را صید کند (مثل حیوانی که شکستگی در بدن دارد یا حیوانی که لنگ است) کفارۀ آن را باید با حیوان سالم بدهد و اگر حیوانی باشد که در نوع و مقدار عیب، مانند آن باشد نیز کفایت می‌کند. کفارۀ صید حیوان نر (یا ماده) هم می‌تواند حیوان نر باشد و هم ماده، البته اگر هم‌جنس خودش باشد بهتر است. دوم: برای قیمت‌گذاری حیواناتی که برایشان کفاره تعیین‌شده قیمتِ زمان پرداخت ملاک است و برای حیواناتی که کفاره‌ای برایشان تعیین نشده، ملاک، زمان صید است. سوم: اگر حیوان بارداری را بکشد (از حیواناتی که مِثل دارند) به‌جایش حیوان بارداری را قربانی کند و اگر نتوانست، باید قیمت حیوانِ باردار را بپردازد. چهارم: اگر حیوان بارداری را صید کند و آن صید جنینش را درحالی‌که زنده است سقط کند، سپس هر دو بمیرند، در ازای مادر، مِثلش را و در ازای بچۀ سقط‌شده نیز حیوان کوچکی قربانی کند و اگر هر دو زنده باشند، اگر حیوان صیدشده معیوب نشده باشد فدیه‌ای بر عهده‌اش نیست و اگر معیوب شده باشد «دیِه» (اَرش) (مابه‌التفاوت قیمت حیوان سالم و معیوب) بر عهدۀ او خواهد بود و اگر یکی از آن دو مرده باشد فقط فدیۀ همان بر عهدۀ اوست. اگر جنین مرده سقط شده باشد «دیه» بر او لازم است؛ که در اینجا مابه‌التفاوتِ قیمت حیوان حامله و حیوانی است که بچه‌اش سقط شده است. پنجم: اگر شخص محرم حیوانی را بکشد و شک کند در اینکه این حیوان صید بوده است یا خیر، ضامن چیزی نیست.

-فصل دوم: آنچه موجب ضمان است

که سه مورد هستند: اقدام به تلف‌کردن، در اختیار داشتن، باعث تلف‌شدن

-اقدام به تلف‌کردن:

می‌گوییم: کشتن به‌واسطۀ صید موجب کفاره می‌شود، حال اگر از آن صید بخورد کفارۀ دیگری نیز بر عهده‌اش خواهد بود؛ پس کفارۀ آنچه را که صید کرده است می‌پردازد و قیمت آن مقدار که خورده نیز بر ذمّه‌اش خواهد بود. اگر تیری به‌سوی صید پرتاب کند و به آن برخورد کند ولی تأثیری نگذارد کفاره‌ای بر عهده‌اش نیست و اگر آن را مجروح کند سپس آن را سالم بیابد پرداخت «دیه» بر او لازم است و اگر خبری از وضعیتش نداشت یا نمی‌دانست تیر در او اثر کرده یا خیر، باید کفاره‌اش را بپردازد. اگر گروهی در کشتن صید همکاری کرده باشند هر‌یک از آن‌ها باید یک کفارۀ کامل بپردازد. هر‌کس که پرنده‌ای را (در حرم) بزند و روی زمین بیفتد، یک قربانی بر عهدۀ اوست و نیز دو قیمت پرنده (یکی به این دلیل که پرنده را در حرم صید کرده و دیگری برای اینکه حرمت حرم را کوچک شمرده است). کسی که از شیر آهویی در حرم بنوشد یک قربانی و نیز قیمت شیری که نوشیده است بر عهده‌اش خواهد بود. اگر کسی‌که مُحرم نیست به‌سوی صیدی تیراندازی کند و تیر هنگامی‌که او مُحرم شده است به صید برخورد کند ضامن آن نیست (چیزی بر عهده‌اش نخواهد بود). اگر درحالی‌که مُحرم نیست چیزی روی سر خود قرار دهد که با آن شپش‌ها کشته می‌شوند، سپس مُحرم شود و شپش‌ها ‌توسط آن بمیرند نیز حکم به همین صورت خواهد بود.

-دوم: در اختیار داشتن

کسی که شکاری همراهش باشد سپس احرام ببندد مالکیتش از بین می‌رود و باید حیوان را رها کند و اگر پیش از رها کردن، آن حیوان بمیرد شخصِ صیاد ضامن آن خواهد بود. اگر حیوان شکار شده از او دور باشد مالکیت شکارچی از بین نمی‌رود. اگر شخص مُحرم صید را نگه دارد و شخص مُحرم دیگری آن‌را ذبح کند هرکدام از آن دو یک فدیۀ کامل بر عهده دارند و اگر در حرم باشند علاوه بر کفاره -‌اگر کفاره شتر فربه نباشد- ضامن قیمت شکار هم خواهند بود و اگر آن دو مُحرم نباشند ولی در حرم باشند چیزی به کفاره افزوده نمی‌شود و اگر فقط یکی از آن دو نفر مُحرم باشد فقط به کفارۀ او افزوده می‌گردد. اگر شخص محرم در بیرون از حرم شکار را نگه دارد و کسی که مُحرم نیست آن را ذبح کند، فقط فرد مُحرم باید کفاره بپردازد. اگر تخم حیوانی که شکار محسوب می‌شود را جابه‌جا نماید و باعث فاسدشدن آن گردد ضامن خواهد بود، اما اگر از آن مراقبت کند تا جوجه سالم از آن خارج شود ضامن نخواهد بود. اگر شخص مُحرم، صیدی را ذبح کند، آن صید، مردار محسوب می‌شود و برای غیر مُحرم، حرام می‌گردد ؛ اما اگر مُحرم آن را صید و مُحِل آن را ذبح کند، چنین حکمی نخواهد داشت.

-سوم: باعث‌تلف شدن

که شامل چند مسئله است: اول: کسی که باعث به دام افتادن کبوتری از کبوتران حرم گردد، درحالی‌که آن کبوتر دارای جوجه و تخم باشد‌، ضامن خواهد بود (ضامن کبوتر، جوجه و تخم)؛ حال اگر اسباب به دام‌انداختن از بین برود و کبوتر را به‌سلامت رها سازد، دیگر ضامن نخواهد بود. اگر کبوتر هلاک شود به ازای کبوتر، یک گوسفند کفاره ‌دهد، به ازای جوجه، یک برّه و به ازای تخم کبوتر یک درهم بپردازد و اگر شخص مُحرم نباشد، به ازای کبوتر یک درهم، به ازای جوجه نصف درهم و به ازای تخم، یک‌چهارم درهم بپردازد. دوم: اگر کبوتر حرم را بِتاراند چیزی بر عهده‌اش نیست، اما بهتر است صدقه بدهد. سوم: اگر دو نفر به‌سوی صیدی تیراندازی کنند و تیر یکی به هدف بخورد و دیگری به خطا رود، کسی که به هدف زده ‌برای جنایتش باید کفاره بدهد و کسی که تیرش به خطا رفته نیز باید کفاره بدهد زیرا کمکش کرده است. چهارم: اگر گروهی به‌قصد صید، آتشی بر پا کنند و صیدی داخلش بیفتد باید هرکدام از آن‌ها یک کفاره بپردازد، اما اگر قصد صید نداشته‌‌اند، باید همگی با هم فقط یک کفاره بدهند. پنجم: اگر صیدی را با تیر بزند و صید رَم کند و جوجه و یا صیدی دیگر را بکشد، باید کفارۀ همگی را بدهد، زیرا او باعث تلف‌شدن آن‌ها شده است. ششم: شخصی که چهارپا (یا ماشین یا وسایل نقلیۀ دیگری) را می‌راند ضامن چیزی است که چهارپای او باعث هلاکتش می‌شود. اگر راکب، آن را متوقف کند نیز به‌همین‌صورت خواهد بود.([134]) اگر پیاده سفر کند و باعث صدمه‌زدن به چیزی شود نیز ضامن خواهد بود. هفتم: اگر صیدی را که بچه‌دار است بگیرد و نگه دارد و به این واسطه بچه‌اش تلف شود، ضامن خواهد بود. اگر غیر مُحرِم، شکار بچه‌داری را درون حرم بگیرد نیز به همین صورت خواهد بود. هشتم: اگر سگِ خود را به‌سوی صیدی روانه کند و سگش صید را بکُشد ضامن است، چه داخل حرم باشد و چه خارج از آن‌؛ اما اگر مُحرم و داخل حرم بوده باشد، علاوه بر کفاره ضامن قیمت هم می‌باشد. نهم: اگر صیدی را بتاراند و صید در اثر برخورد با چیزی هلاک شود یا پرندۀ شکاری شکارش کند، ضامن است. دهم: اگر صید داخل تور گیر افتاده باشد و شخصی بخواهد آن را آزاد کند اما موجب هلاکت یا معیوب شدنش بشود، ضامن خواهد بود. یازدهم: شخصی که دیگران را به‌سوی صیدی راهنمایی کند و باعث کشته‌شدنش شود ضامن است.

-فصل سوم: صید در محدودۀ حرم

صید کردن تمام حیواناتی که بیرون از حرم بر شخص محرم حرام است، داخل حرم بر شخص غیر مُحرم نیز حرام می‌باشد؛ پس اگر کسی داخل حرم صیدی را به قتل برساند کفاره‌اش بر عهده‌اش خواهد بود و اگر گروهی با هم در کشتن صید سهیم باشند هر‌یک از آن‌ها باید یک کفاره بپردازد. اگر حیوان قصد ورود به حرم را داشته باشد باز هم کشتنش حرام است و اگر حیوانی که با تیر زده داخل حرم شده، آنجا بمیرد (شکارچی) ضامن خواهد بود. صید‌کردن در حدفاصل «برید» (22 کیلومتر) و حرم مکروه است.([135]) اگر در این محدوده صید کرد و چشم شکار کور شد یا شاخش شکست، مستحب است صدقه بدهد. اگر صیدی را در محدودۀ بیرون حرم ببندد، سپس حیوان داخل حرم شود جایز نیست آن را خارج نماید. اگر شخص از بیرون حرم صیدی را در داخل حرم نشانه برود و آن را از پای دربیاورد، باید کفاره‌اش را بدهد. اگر فردی داخل حرم باشد و صیدی را که بیرون از حرم است با تیر بزند و بکشد ضامن است. اگر قسمتی از صید در حرم باشد و تیر به آن قسمتی که بیرون یا داخل حرم است اصابت کند و حیوان کشته شود، صیاد ضامن خواهد بود. درختی که در حرم روییده است، اگر صیدی بر یک شاخه از آن درخت که بیرون از حرم قرار گرفته است نشسته باشد، اگر آن صید را بکُشد ضامن خواهد بود. کسی که با صیدی داخل حرم شود باید آن را رها کند و اگر خارجش کند و حیوان تلف شود ضامن است، چه به دست خود او بمیرد و چه به دلیل دیگری تلف شود. اگر پرهای پرنده‌ای را چیده باشند باید از آن مراقبت کند تا پرهایش کامل شود سپس آن را رها نماید. شکار کبوتران حرم در بیرون از حرم جایز نیست. کسی که پَری از کبوتر حرم را جدا کند باید صدقه بدهد و باید با همان دستی که این کار را کرده است صدقه را بپردازد. کسی که صیدی را از حرم خارج کند واجب است آن را برگرداند و اگر قبل از بازگرداندن، آن حیوان بمیرد ضامن است. اگر از بیرونِ حرم تیری بیندازد و تیر به حرم وارد شود سپس باز از حرم خارج شده، صیدی را از پای درآورد، کفاره ندارد. اگر غیر مُحرم صیدی را در حرم ذبح نماید، آن حیوان مردار است و اگر در خارج از حرم آن را ذبح و سپس آن را وارد حرم کند استفاده از آن برای غیر محرم حرام نیست، اما بر محرم حرام است و او مالک هیچ‌چیزی از صید نخواهد بود.

-فصل چهارم: ملحقات

تمام کفارات صیدی که در خارج از حرم بر عهده مُحرم است یا آنچه در حرم بر عهدۀ غیر مُحرم می‌باشد، به‌طور مجموع بر عهدۀ مُحرمی است که در حرم مرتکب صید شود تا هنگامی‌که به حد یک شتر فربه برسد و از آن تجاوز نخواهد کرد. هر بار که صید کردن -به‌طور غیرعمدی- توسط مُحرم تکرار شود ضامن است، اما اگر از روی عمد تکرار شود، بار اول کفاره دارد اما اگر بیشتر شد کفاره تکرار نمی‌شود و این شخص از کسانی خواهد بود که خدا از آن‌ها انتقام می‌گیرد. هر‌کس عمداً یا سهواً صیدی را بکشد ضامن است؛ پس اگر به‌سوی صیدی تیر پرتاب کند و تیر از داخل بدن صید عبود کند و صید دیگری را نیز بکشد باید دو کفاره بپردازد. همچنین اگر به‌سوی هدفی تیر بیندازد اما به صید دیگری اصابت کند، ضامن آن خواهد بود. اگر غیر مُحرم برای شخص مُحرم تخم شترمرغ بخرد و محرم آن را بخورد، محرم باید به ازای هر تخم یک گوسفند به‌عنوان کفاره بپردازد و غیر محرم به ازای هر تخم یک درهم بپردازد. صید به هیچ‌یک از طرق زیر در تملّک مُحرم درنمی‌آید: با صید کردن، خرید کردن، بخشیدن، ارث بردن؛ البته این‌ها در صورتی است که صید همراهش باشد، اما اگر در شهر و دیار خودش باشد مالک می‌گردد. اگر مُحرم مجبور شد (به اضطرار افتاد) از صید بخورد، آن را بخورد و کفاره‌اش را نیز بپردازد و اگر (علاوه بر صید) مرداری هم در اختیارش بود و توانایی پرداخت کفاره را هم داشت صید را بخورد وگرنه مردار را بخورد. اگر صید در ملکیت کس دیگری باشد کفاره از آنِ صاحبش خواهد بود و اگر در ملکیت کسی نباشد، کفاره را صدقه می‌دهد. هر کفاره‌ای که بر عهدۀ مُحرم است، اگر در عمره باشد آن را در مکه و اگر در حج باشد در منا ذبح (و یا نحر) کند. کسی که باید به‌عنوان کفاره یک گوسفند بدهد و نتواند، ده فقیر را اطعام کند و اگر باز هم نتوانست، سه روز در حج روزه بگیرد.

-سوم: سایر محرمات احرام

که هفت مورد است: اول: بهره‌بردن از زنان. کسی که با همسرش نزدیکی کند (چه از جلو و چه عقب) درحالی‌که بداند این کار حرام است و عمداً مرتکب آن شود حجش باطل است و باید حجش را تمام کند و یک شتر فَربه نیز قربانی و در آینده حجش را قضا نماید، چه حجی که باطل کرده است، واجب باشد و چه مستحب. اگر با کنیزش درحالی‌که خودش مُحرم است نزدیکی کند نیز همین حکم جاری است. اگر همسرش در حال احرام باشد و در این کار با شوهرش همکاری کند، بر زن نیز مثل همین کفاره واجب می‌شود و (هنگام قضا نمودن حج) زمانی که به آن مکان رسیدند بر هردوی آن‌ها واجب است از یکدیگر جدا شوند تا زمانی که مناسکشان را به پایان برسانند (البته اگر از همان مسیر حج قبلی حج را به‌جا بیاورند) و معنی جدایی این است که نباید با یکدیگر خلوت کنند مگر اینکه نفر سومی همراهشان باشد. اگر مرد همسرش را مجبور به نزدیکی نماید حجِ زن صحیح است و مرد باید دو کفاره بپردازد و مرد از طرف همسرش چیزی جز کفاره بر عهده‌اش نخواهد بود.([136]) اگر بعد از وقوف در مشعر و پیش از انجام طواف نسا یا تا دور سوم از طواف نسا یا کمتر چنین کند، یا پیش از وقوف اما از راهی غیر از فرج با همسرش نزدیکی کند، حجش صحیح است و تنها یک شتر فربه به‌عنوان کفاره بپردازد. نکته: اگر در سال بعد به سبب باطل‌شدن حجش، حج به‌جا آورد و حج دوم را نیز باطل نماید، آنچه در اولین مرتبه بر او واجب بود در این مرتبه نیز بر او واجب خواهد بود. کفارۀ استمنا یک شتر فربه است، اما حجش با انجام این عمل باطل نمی‌شود و قضا هم بر او واجب نیست. اگر شخص غیر مُحرم با کنیزش -که با اجازۀ خود او مُحرم شده است‌- نزدیکی کند، باید از طرف او یک شتر، گاو یا گوسفند کفاره بدهد و اگر فقیر است یک گوسفند بدهد یا سه روز روزه بگیرد. اگر شخص مُحرم قبل از طواف زیارت نزدیکی کند، واجب است یک شتر کفاره دهد ‌و اگر نتوانست، یک گاو یا گوسفند؛ و اگر شخص مُحرم پنج دور از طواف نسا را انجام داده باشد سپس نزدیکی نماید، نیاز نیست کفاره بدهد و طوافش را ادامه ‌دهد. اگر شخص مُحرمی برای مُحرمی دیگر، زنی را عقد و مُحرم دوم با آن زن نزدیکی کند هرکدام از آن دو باید یک کفاره بپردازد. اگر عاقد محرم نباشد نیز به همین صورت است. کسی که در حال احرام عمره و پیش از سعی، نزدیکی کند عمره‌اش باطل است و باید یک شتر فَربه کفاره دهد و عمره‌اش را نیز قضا نماید و بهتر است که در همان ماه برای قضای عمره اقدام کند. اگر به شخصی غیر از همسرش نگاه کند و جُنُب شود، در صورت توانمندی باید یک شتر کفاره دهد و اگر از طبقۀ متوسط است یک گاو و اگر از فقیران است یک گوسفند. ولی اگر به همسرش نگاه کند چیزی بر او واجب نیست. اگر با شهوت همسرش را لمس کند، ‌حتی اگر جنب نشود‌، باید یک گوسفند کفاره دهد. اگر همسرش را ببوسد باید یک گوسفند بدهد و اگر این بوسیدن از روی شهوت باشد باید یک شتر قربانی کند؛ اگر در حین ملاعبه (بازی و نوازش همسر) منی از او خارج شود نیز به همین صورت خواهد بود. اگر به صدای نزدیکی‌کردن دو نفر گوش دهد و بدون اینکه به آن‌ها نگاه کند جنب شود، چیزی بر عهده‌اش نیست. نکته: اگر شخصی حج مستحبی که به‌جا می‌آورد را باطل کند، سپس محصور شود، باید برای باطل‌کردن حج یک شتر و برای احصار یک گوسفند قربانی کند و در سال آینده تنها یک قضا کفایت می‌کند. دوم: بوی خوش کسی که بوی خوش استفاده کند باید گوسفندی قربانی نماید، چه بوی خوش را به‌عنوان رنگ و لاک استفاده کند و چه به خود بمالد، چه بوی خوش را از همان زمان استفاده کند و چه اینکه از قبل خوشبو بوده باشد و دوباره آن را استفاده نماید، یا بُخور کند یا در غذا بریزد. عطر خانۀ کعبه اشکالی ندارد حتی اگر در آن از زعفران استفاده شده باشد. میوه‌جاتی مانند پرتقال و سیب و گیاهان خوشبو -مانند گل‌ها‌- نیز همین حکم را دارند. سوم: گرفتن ناخن باید برای هر ناخن یک مُد طعام بدهد و اگر در یک نوبت، هم‌زمان ناخن‌های دست‌وپا را کوتاه کند یک قربانی بر عهده‌اش است و اگر هرکدام (از دست‌وپا) را در نوبت جداگانه کوتاه کند باید دو قربانی تقدیم نماید. اگر شخصی به فرد مُحرم([137]) فتوا بدهد که ناخنش را بگیرد و خون جاری شود، شخص فتوا‌دهنده باید یک گوسفند قربانی کند. چهارم: پوشیدن لباس دوخته‌شده بر مرد مُحرم حرام است که لباس دوخته‌شده بر تن کند؛ اگر چنین کرد باید یک گوسفند قربانی کند و اگر ناچار شد لباس بپوشد تا او را از گرما و سرما محافظت نماید، جایز است و باید یک گوسفند قربانی ‌کند. پنجم: تراشیدن مو کفاره‌اش یک گوسفند است یا اطعام ده فقیر (به هرکدام یک مد طعام) و یا سه روز روزه. اگر به موی صورت یا سرش دست بکشد و مویی از آن فرو افتد، باید یک کف دست غذا اطعام نماید. اگر هنگام وضو گرفتن برای نماز چنین اتفاقی بیفتد چیزی بر عهده‌اش نیست. اگر موهای زیر بغل یکی از دست‌هایش را تنظیف نماید کفاره‌اش اطعام سه مسکین است و اگر هر دو را با هم تنظیف کند کفاره‌اش یک گوسفند است. برای قرار گرفتن در سایۀ متحرک، باید یک گوسفند کفاره بدهد. اگر سر خود را با لباس بپوشاند یا پوششی از گِل بر آن قرار دهد یا سر خود را در آب فرو ببرد یا سایبانی بالای سر خود بگیرد نیز به همین صورت خواهد بود. ششم: جدال درصورتی‌که جدال در موردی دروغین باشد اگر یک بار باشد یک گوسفند و اگر دو بار بود یک گاو و اگر سه بار بود باید یک شتر بدهد؛ ولی در موردی درست، کمتر از سه مرتبه کفاره‌ای ندارد، اما اگر سه مرتبه شد باید یک گوسفند بپردازد. هفتم: از بُن کندن درختان حرم برای درخت بزرگ باید یک گاو بدهد -حتی اگر محرم نباشد- و برای درخت کوچک، یک گوسفند و اگر قسمتی از آن را ببُرد قیمتش را بپردازد. اگر درختی که متعلق به حرم است را از ریشه بکند باید آن را برگرداند و اگر خشک شود ضامن نیز هست. کَندن خار و خاشاک کفاره‌ای ندارد، هرچند کسی که چنین کند گناهکار است. هر‌کس در حال احرام از روغن‌های خوشبو استفاده کند باید یک گوسفند کفاره بدهد و اگر بنا به ضرورت بوده باشد چیزی بر عهده‌اش نیست. کسی که دندان خود را از جا درآورد کفاره ندارد. خوردن روغن‌هایی که خوشبو نیست مانند روغن حیوانی و روغن کنجد جایز است اما روغن‌مالی با آن‌ها جایز نیست.

-خاتمه:

شامل چهار مسئله است: اول: اگر چند کار مختلف را که موجب کفاره می‌شود انجام دهد -مثل‌اینکه لباس دوخته‌شده بپوشد، ناخن‌هایش را کوتاه و از بوی خوش استفاده کند‌- باید برای هرکدام یک کفاره بدهد و تفاوتی ندارد آن‌ها را در یک‌زمان انجام داده باشد یا در زمان‌های مختلف و یا اینکه کفارۀ کار اول را پرداخته باشد یا خیر. دوم: اگر شخص مُحرم، نزدیکی را تکرار کند، باید به ازای هر مرتبه یک کفاره بپردازد، اما اگر تراشیدن مو را در یک‌زمان چند بار تکرار کند باعث تکرار کفاره نمی‌شود، ولی اگر در زمان‌های مختلف تکرار کند کفاره‌اش تکرار می‌شود. در مورد پوشیدن لباس دوخته‌شده یا استعمال بوی خوش نیز حکم به‌همین‌صورت است؛ اگر در یک‌زمان انجام شود باعث تکرار کفاره نمی‌شود، ولی اگر در زمان‌های مختلف باشد کفاره‌اش تکرار می‌شود. سوم: هر مُحرمی که مرتکب خوردن یا پوشیدن چیزهایی که برایش حلال نیست بشود باید یک گوسفند قربانی کند. چهارم: کفاره از جاهل، فراموش‌کار و دیوانه ساقط است، مگر کفارۀ شکار که حتی اگر سهوی باشد هم کفاره دارد. * * *

-کتاب عمره

چگونگی آن به این صورت است که در میقاتی که می‌تواند از آنجا احرام ببندد، احرام می‌بندد، سپس داخل مکه شده، طواف می‌کند و دو رکعت نماز طواف می‌خواند، سپس بین صفا و مروه سعی انجام داده، قسمتی از موی سر یا ناخن خود را کوتاه (تقصیر) می‌نماید. شرایط واجب‌شدن عمره همان شرایط واجب شدن حج است و با وجود شرایط، یک بار در طول عمرش واجب است عمره به‌جا آورد. به سبب نذر و آنچه در معنای نذر است،([138]) با اجیر شدن، باطل شدن عمره، از دست رفتن وقت و وارد شدن به مکه همراه با از بین رفتن عذر،([139]) عمره واجب می‌شود و وجوب عمره با هرکدام از این علت‌ها تکرار می‌شود.([140]) اعمال هشت‌گانۀ عمره نیت، احرام بستن، طواف، دو رکعت نماز طواف، سعی، تقصیر، طواف نسا و دو رکعت نماز طواف نسا. عمره بر دو نوع است: عمرۀ تمتّع و عمرۀ مفرده. اول (عمرۀ تمتّع) بر کسی که از اهل مسجدالحرام نیست واجب می‌شود. این نوع عمره فقط در ماه‌های حج صحیح است و با انجام آن، عمرۀ مفرده ساقط می‌شود. تقصیر در آن لازم است و تراشیدن سر جایز نیست و اگر چنین کند باید یک قربانی کفاره بدهد. طواف نسا در آن واجب نیست. دوم (عمرۀ مفرده) بر اهل مسجدالحرام واجب است و در تمام ایام سال صحیح می‌باشد و بهترین عمره، عمره‌ای است که در ماه رجب انجام شود. اگر کسی احرام عمرۀ مفرده بست و داخل مکه شد می‌تواند نیت عمرۀ تمتّع کند و باید قربانی هم انجام دهد و اگر در غیر از ماه‌های حج باشد نیتِ عمرۀ تمتّع جایز نیست. اگر درحالی‌که احرام تمتّع بسته بود داخل مکه شد، اجازۀ خروج از آنجا را ندارد مگر اینکه حج را به‌جا آورد، چراکه این احرام مرتبط با حج است. اگر به‌صورتی از مکه خارج شود که نیازمند احرام مجدد نباشد می‌تواند خارج شود و اگر خارج شود سپس مجدداً احرام عمره ببندد، با احرام دوم، تمتّع را به‌جا می‌آورد. عمرۀ مفرده در تمام ماه‌ها مستحب است. کمترین فاصلۀ بین دو عمره ده روز است و مکروه است دو عمره را به فاصلۀ کمتر از ده روز به‌جا آورد. از احرام عمرۀ مفرده با تقصیر خارج می‌شود، اما تراشیدن مو (حلق) بهتر است. وقتی تقصیر کرد یا مو را تراشید همه‌چیز برای او حلال می‌شود به‌جز زنان؛ وقتی طواف نسا را انجام داد زنان نیز برایش حلال می‌گردند.([141])طواف نسا در عمرۀ مفرده بعد از سعی، بر کسی که عمرۀ مفرده انجام می‌دهد -‌چه زن چه، چه خواجه و چه بچه‌- واجب است. عمره در صورت وجوب، فوراً باید اجرا شود (واجب فوری است).

-كتاب امربه‌معروف و نهی از منكر

معروف: هر آنچه شارع، به آن امر و یا تشویق کرده باشد. منکر: هر آنچه شارع، از آن نهی کرده باشد. امربه‌معروف و نهی‌از‌منکر بر تک‌تک افراد در جامعۀ مؤمنان واجب است. معروف تقسیم می‌شود به واجب و مستحب؛ امر به واجب، واجب و امر به مستحب، مستحب است. منکر تقسیم‌بندی ندارد؛ بنابراین نهی از تمام اقسام منکر واجب است. نهی‌از‌منکر درصورتی‌که شروط چهارگانۀ زیر برقرار نباشد واجب نیست: اول: (نهی‌کننده) منکر را منکر بداند تا از اشتباه در معنای منکر در امان بماند و بر هر مؤمنی واجب است که (موارد منکر را) یاد بگیرد. دوم: نهی‌از‌منکر تأثیری داشته باشد؛ اگر گمان قوی یا یقین داشته باشد که تأثیری ندارد واجب نخواهد بود. سوم: کسی که مرتکب منکر شده است بر ادامۀ آن اصرار داشته باشد؛ اگر نشانه‌ای از ترک منکر از آن شخص به او رسید یا آن شخص به‌طور کامل دست برداشت، نهی‌از‌منکر ساقط می‌گردد. چهارم: در نهی‌از‌منکر مفسده‌ای وجود نداشته باشد؛ اگر گمان قوی داشت که ضرری به او یا به اموالش یا به یکی از مؤمنان می‌رسد وجوب آن ساقط می‌شود. نهی‌از‌منکر سه مرحله دارد: 1- با قلب؛ که شامل نگاه‌کردن با غضب به مرتکب منکر و روی‌‌برگرداندن از او می‌شود. این مرحله به‌طورکلی واجب است. 2- با زبان (گفتاری). 3- با دست (عملی). در وهلۀ اول، دفع منکر با قلب واجب است، هنگامی‌که بداند اظهار انزجار او در مرتکب‌شوندۀ منکر تأثیر می‌گذارد و از کارش دست برمی‌دارد؛ همچنین اگر بداند این کار کافی نیست و نوع خاصی از روی‌برگرداندن و قهر کردن لازم است باید آن کار را انجام دهد و به همان بسنده نماید. اگر بداند این حد از انکارِ منکر آن شخص را از انجام منکر منصرف نمی‌کند به انکار زبانی می‌پردازد؛ البته باید در انکار زبانی مرحله‌به‌مرحله پیش رود و از لحن آرام‌تر شروع نماید؛ و اگر به‌هیچ‌وجه دست برنداشت جایز است به انکار عملی متوسل شود، ‌مثلاً با زدن یا کاری شبیه آن‌؛ ولی اگر به مجروح‌کردن و یا کشتن او نیاز بود این کار بدون اجازۀ امام جایز نیست. اجرای حدود الهی فقط در زمان حضور امام و فقط برای امام یا شخص منصوب از سوی ایشان برای برپایی این کار، جایز است. در صورت عدم حضور امام، مولا می‌تواند بر مملوک خود حد جاری کند، ولی مرد نمی‌تواند بر فرزند و همسرش اجرای حد نماید.

پا ورقی ها

[1] - زکات مال و زکات فطره. (مترجم)

[2] - یعنی مالکِ تمام مال باشد و مثلاً شریک نداشته باشد. (مترجم)

[3] - نصاب: یک معیار اندازه‌گیری است که اگر مال به آن مقدار مشخص برسد پرداخت زکات آن مال -تحت شرایطی خاص- واجب می‌گردد. (مترجم)

[4] - در معاملات حیوانات سه روز خیار فسخ (حق باطل‌کردن معامله) در نظر می‌گیرند. (مترجم)

[5] - حق باطل کردن قرارداد. (مترجم)

[6] - یعنی محاسبۀ سال زکات از زمان جاری شدن قرارداد خرید شروع می‌شود. (مترجم)

[7] - یعنی حتی اگر امکانش نبود که زکات را به دست مستحقش برساند باز هم زکات بر او واجب می‌شود، اما اگر امکان رساندن زکات به دست مستحق بود و کوتاهی کند و پیش از اینکه آن را به مستحق برساند تلف شود او ضامن است و باید مشابه همان مالی را که تلف شده فراهم کند و به‌عنوان زکات پرداخت نماید. (مترجم)

[8] - مثل پیمانه‌هایی که در اندازه‌گیری روغن یا چیزهای دیگر استفاده می‌شود. (مترجم)

[9] - مثلاً اگر اسب و گاو با هم آمیزش کنند، اگر به حیوانی که از آن دو ایجاد شده گاو گفته شود زکات دارد وگرنه زکات ندارد. (مترجم)

[10] - مثلاً سال محاسبۀ زکات فرا رسیده و یک‌دهم از مال زکات بدون اینکه مالک کوتاهی کرده باشد تلف شده است، در این صورت یک‌دهم از مقدار زکات واجب کم می‌شود. (مترجم)

[11] - اموال مرتد فطری بین وارثانش تقسیم می‌شود. (مترجم)

[12] - به کسی که از پدر یا مادر مسلمان متولد شده باشد و سپس مرتد شود مرتد فطری می‌گویند، ولی اگر مسلمان‌زاده نباشد مرتد ملی گفته می‌شود. (مترجم)

[13] - که از آن در آسیاب، شخم زدن، آبیاری یا در سواری کار می‌کِشند. (مترجم)

[14] - ماده شتری که یک سالش تمام و وارد سال دوم شده باشد. (مترجم)

[15] - ماده شتری که دو سالش تمام و وارد سال سوم شده باشد. (مترجم)

[16] - ماده شتری که سه سالش تمام و وارد سال چهارم شده باشد. (مترجم)

[17] - ماده شتری که سال چهارمش تمام و وارد سال پنجم شده باشد. (مترجم)

[18] - گاو نری که یک سالش تمام و وارد سال دوم شده باشد. (مترجم)

[19] - گاو ماده‌ای که یک سالش تمام و وارد سال دوم شده باشد. (مترجم)

[20] - ماده‌گاوی که دو سالش تمام و وارد سال سوم شده باشد. (مترجم)

[21] - شتر نری که چهار سالش تمام و وارد پنج سال شده است. (مترجم)

[22] - مثلاً نمی‌گوییم چون سه سال تفاوت سن دارند، شش گوسفند یا شصت درهم بگیرد یا بپردازد. (مترجم)

[23] - زیرا برای سال‌های بعد، از آن حدنصابی که بوده است کمتر می‌شود. (مترجم)

[24] - یعنی در سال‌های بعد هم می‌تواند زکات را از آن پرداخت کند. (مترجم)

[25] - که بزرگ‌تر یا کوچک‌تر از حیوانی باشد که لازم است بدهد. (مترجم)

[26] - مثلاً اگر بر مالک واجب باشد که چهار گاو مسنه را به‌عنوان زکات بپردازد و گاوهای مسنه مریض باشند، به‌جای آن‌ها تعدادی گاو تبیعه هم‌قیمت با چهار گاو مسنه می‌پردازد. (مترجم)

[27] - هر مثقال برابر بیست قیراط است. (مترجم)

[28] - توبه: 34

[29] - یعنی به‌اندازه‌ای از درهم‌های ناخالص بپردازد که برابر با زکاتش باشد، یعنی دو و نیم درصد نقرۀ خالص موجود در کل درهم‌ها. (مترجم)

[30] - یعنی درهم‌ها را آب و نقرۀ خالصش را جدا نماید. (مترجم)

[31] - یعنی زکات شتر وقتی واجب می‌شود که حداقل به پنج شتر برسد؛ پس اگر چهار شتر و تعدادی گاو دارد نمی‌گوییم یک نصاب کامل دارد و هنوز زکات بر او واجب نشده است. (مترجم)

[32] - یعنی حالتی که انسان در آبیاری آن نقش داشته باشد. (مترجم)

[33] - مثلاً زمینی که بیشتر اوقات از آبیاری قنات یا چاه استفاده می‌کند و مقداری هم بارش باران در رویش محصولات تأثیرگذار بوده است باید فقط یک‌بیستم از محصولات را به‌عنوان زکات پرداخت کند. (مترجم)

[34] - یعنی تمام محصولات را با هم جمع می‌بندیم. (مترجم)

[35] - یعنی زکات بر عهدۀ کسی است که محصول در حال تملک او به بار بنشیند. (مترجم)

[36] - 850 کیلوگرم. (مترجم)

[37] - یعنی مال را به‌واسطۀ معاملۀ دوطرفه به دست آورده باشد. (مترجم)

[38] - اگر ارث یا هدیه باشد یا آن را برای حفظ و نگهداری تهیه کرده باشد زکات ندارد. (مترجم)

[39] - مضاربه عقدی است که یک طرف پولی را در اختیار دیگری قرار می‌دهد تا با آن به کار بپردازد و در سود با هم شریک باشند. (مترجم)

[40] - یعنی هرچند بالفعل پول چندانی ندارد، اما کسب‌وکار یا مهارتی دارد که می‌تواند به‌اندازۀ مخارجش از آن درآمد کسب کند. (مترجم)

[41] - یعنی باید در صورت امکان از او پس بگیرند و اگر ممکن نبود بر عهدۀ او باقی خواهد ماند. (مترجم)

[42] - که از زکات برای آزاد کردنشان پرداخت می‌شود. (مترجم)

[43] - مکاتب، برده‌ای است که با مولایش قرارداد بسته و قرار است پس از مدتی معین با شرایطی خاص آزاد شود. (مترجم)

[44] - کسی که در صورت فقر، پرداخت مخارج او بر عهدۀ انسان است. (مترجم)

[45] - یعنی زکات هاشمی برای هاشمی حلال است ولی زکات غیر هاشمی برای هاشمی حلال نیست، درحالی‌که هاشمی می‌تواند هم به هاشمی زکات دهد، هم به غیر هاشمی. (مترجم)

[46] - در حال حاضر تنها اولاد امام علی  -یعنی سادات- از هاشمی‌ها شناخته شده هستند. (مترجم)

[47] - یعنی گناهکار و ضامن است. (مترجم)

[48] - که می‌تواند همان طلب را به‌عنوان زکات حساب کند و از فقیر پس نگیرد. (مترجم)

[49] - مثلاً کسی که فقیر بوده است غنی شود و یا ایمانش را از دست بدهد و... . (مترجم)

[50] - یعنی قبلاً به مستحقی پولی را به‌عنوان قرض داده بودیم و الآن که وقت پرداخت زکات اموالمان رسیده قصد داریم تا همان قرض را به‌عنوان زکات حساب کنیم، اما الآن دیگر آن فرد، جزو افراد مستحق زکات نیست. (مترجم)

[51] - زیرا در حالت اول، فقیر با گرفتن آن مال قرضی دارا شده و اگر آن را پس بگیرد باز هم فقیر و مستحق زکات می‌شود، اما در حالت دوم فقیر با مالی غیرازآن قرض دارا شده و دیگر مستحق زکات نیست، چون حتی بدون داشتن آن مال قرضی هم دیگر فقیر نیست. (مترجم)

[52] - برده‌ای که قرار گذاشته شده پس از مرگ مالک و چه‌بسا اشخاص دیگر آزاد شود. این قرار که مالک آن را در زمان زندگی خود اعلام کرده است اصطلاحاً تدبیر و بردۀ مزبور مُدَبَّر نامیده می‌شود. (مترجم)

[53] - کنیز زنی که از مالکش دارای فرزند شده است. (مترجم)

[54] - بردۀ مکاتب برده‌ای است که با مولایش قرارداد نوشته تا به ازای مبلغ مشخصی آزاد شود که مشتمل بر دو نوع است: بردۀ مکاتب مطلق که در قراردادش ذکر شده که به ازای هر میزان از مبلغ قرارداد که بپردازد به همان نسبت آزاد شود و مکاتب مشروط که شرط شده از لحظه‌ای که تمام پول قرارداد را بپردازد آزاد باشد. (مترجم)

[55] - چون مانند نماز و روزه از عبادات است. (مترجم)

[56] - اگر فقیر مؤمن وجود نداشت جایز است زکات فطریه را به مستضعف غیر‌مؤمن بدهند. (مترجم)

[57] - باید به فروشنده بگوید و اگر مال فروشنده نبود، می‌تواند آن را تصاحب کند. (مترجم)

[58] - نوعی گیاه در کف دریا یا نوعی عطر. (مترجم)

[59] - یعنی بعد از کم‌کردن هزینه‌ها، خمس محاسبه می‌شود. (مترجم)

[60] - کافران دو گروه‏اند: اهل کتاب (کتابی) و غیر اهل کتاب. غیر اهل کتاب، راهی جز پذیرش اسلام ندارند، اما اهل کتاب سه راه پیش رو دارند: پذیرش اسلام، جنگ و التزام به شرایط ذمّه. (مترجم) به کسانی که راه سوم را انتخاب کنند و به شرایط ذمّه ملتزم شوند، اهل ذمّه یا ذمّی گفته می‏شود و حکومت اسلامی در قبال تعهد ایشان به شرایط ذمّه، متعهد است از آنان به‌عنوان شهروند حمایت کند و هیچ مسلمانی حق تعرض به آنان را ندارد. (مترجم)

[61] - یعنی ابتدای سال خمسی آن را پرداخت کند. (مترجم)

[62] - یعنی ساداتی که از نسل عبدالمطلب باشند. (مترجم)

[63] - یتیم و مسکین و در راه مانده. (مترجم)

[64] - چون شبیه خمس است که به دست امام ( رسیده است و ایشان ( آن را مصرف می‌نماید و... (مترجم)

[65] - معنی حج، شرایط حج، اقسام حج، میقات‌ها. (مترجم)

[66] - حج برای برده‌ای که مولا به او اجازه داده باشد مستحب است. (مترجم)

[67] - حج واجبی است که در ایام ذی‌حجه انجام می‌شود و برای هر‌کس در مدت حیاتش -‌اگر تمام شرایط را داشته باشد- فقط یک بار واجب می‌گردد. (مترجم)

[68] - یعنی کودک، بالغ شود و بیماریِ دیوانه برطرف گردد. (مترجم)

[69] - به‌عنوان‌مثال اگر کودک از طریق ارث یا غیره دارای اموالی باشد، هزینه‌های او از این اموال برداشته نمی‌شود. (مترجم)

[70] - لباس، وسایل کار، خادم و منزل مسکونی. (مترجم)

[71] - مثلاً علاوه بر منزل مسکونی که در آن زندگی می‌کند یک خانۀ دیگر نیز دارد یا موارد دیگری از این دست. (مترجم)

[72] - استقرار حج بر ذمّه یعنی فرد دارای تمام شرایط وجوب حج شده و حج بر او واجب گشته است. (مترجم)

[73] - مقصود در حالتی است که خودِ فرد توانایی پرداخت آن پول را ندارد. (مترجم)

[74] - یعنی در حکم کسی است که حجش را به‌جا آورده و دیگر نیازی نیست کسی به‌جای او حج به‌جا آورد. (مترجم)

[75] - یعنی احرامی که در حال کُفر بسته است صحیح نیست. (مترجم)

[76] - مثلاً پنج میلیون تومان بدهی دارد و اجرت‌المثل سفر حج (یعنی مقدار رایج دست مزدی که معمولاً به‌عنوان نیابت از طرف کسی می‌گیرند) ده میلیون تومان باشد و کل اموال باقی‌ماندۀ میت نُه میلیون تومان است. در اینجا نسبت بدهی به اجرت‌المثل یک به دو است، پس نه میلیون تومان باقی‌مانده را به سه قسمت تقسیم و یک قسمت برای قرض و دو قسمت برای اجرت‌المثل حج قرار می‌دهند؛ یعنی سه میلیون تومان برای قرض و شش میلیون تومان برای اجرت‌المثل. (مترجم)

[77] - یعنی تا جایی که امکان دارد کسی را از مدینه برای قضا کردن حج اجیر می‌کنند و اگر نشد از طائف یا جده تا کمترین تصرف در اموال باقی‌ماندۀ میت صورت بگیرد. (مترجم)

[78] - یعنی چنین شخصی نمی‌تواند به‌جای کس دیگری حج به‌جا آورد، چه به نیت واجب باشد و چه به نیت مستحب. (مترجم)

[79] - یعنی اگر حج واجب بر عهده داشته باشد می‌تواند حتی بدون اجازۀ شوهر به حج برود، اما برای حج مستحبی نیاز به اجازۀ شوهر دارد. (مترجم)

[80] - یعنی اگر شوهر در ابتدا به همسرش برای به حج رفتنش اجازه دهد و حج بر زن واجب شود، سپس شوهر او را از حج رفتن نهی کند. (مترجم)

[81] - مقصود از معابر، مکان‌هایی است که فرد مجبور است با کشتی یا شبیه آن عبور کند که باید در این موارد داخل کشتی یا آن وسیلۀ نقلیه ایستاده بماند تا اینکه از آن معبر بگذرد. (مترجم)

[82] - مثلاً شیعه به‌جای سنی. (مترجم)

[83] - بری شدن ذمّه یعنی دیگر چیزی بر عهده‌اش نیست؛ در اینجا یعنی دیگر نیازی نیست کسی به‌جای میت برای حج واجبی که بر ذمّه داشته است اجیر شود. (مترجم)

[84] - کوتاه‌کردن مقداری از موهای سر و یا کوتاه‌کردن ناخن‌ها را تقصیر می‌گویند. (مترجم)

[85] - روز هشتم ذی‌حجه. (مترجم)

[86] - به تراشیدن موهای سر، حلق می‌گویند. (مترجم)

[87] - هر‌یک از جمرات نامی دارد: به ترتیب از سمت منا رو به مکه، به اولی جمرۀ اولی و به دومی جمرۀ وُسطی و به آخری جمرۀ عَقَبه می‌گویند. (مترجم)

[88] - میزاب یا ناودان طلا روی بام کعبه به سمت درون حجر اسماعیل نصب شده است. (مترجم)

[89] - یعنی باید نیت خود را به حج اِفراد تبدیل کنند و فقط عمرۀ مفرده بر عهده دارند. (مترجم)

[90] - این عمل اشعار نام دارد. (مترجم)

[91] - یعنی هم مکه و هم آن شهر وطنش به‌حساب آیند. (مترجم)

[92] - نام یکی از میقات‌های حج که در گذشته شهری بوده است. (مترجم)

[93] - فخّ نام چاهی معروف می‌باشد که در یک فرسخی مکۀ مکرمه بوده است. (مترجم)

[94] - به این عمل تَجَرُّد می‌گویند؛ برای کودکانِ پسر لباس‌های دوخته‌شدۀ آن‌ها را باید بیرون آورند و برای کودکان دختر زیورآلاتشان را. (مترجم)

[95] - احرام منعقد نمی‌شود، یعنی از ابتدا احرامی وجود نداشته است. (مترجم)

[96] - تقلید: کفش‌هایی را که با آن‌ها نماز خوانده، به گردن قربانی بیاویزد و این کار برای شتر، گاو و گوسفند است؛ و اشعار یعنی اینکه کوهان شتر را از سمت راست بشکافد و صورت شتر را به خونش آغشته نماید و اشعار فقط برای شتر است. (مترجم)

[97] - زیرا چنین شخصی هنوز مُحرم به‌حساب نمی‌آید. (مترجم)

[98] - ظهر شرعی، وقت اذان است. (مترجم)

[99] - اینکه کسی با خود کاری کند که منی از او خارج شود. (مترجم)

[100] - مثل‌اینکه کفش یا جوراب بپوشد. (مترجم)

[101] - اذان و اقامه بگوید و مغرب را خوانده، بلافاصله اقامه بگوید و نماز عشا را بخواند. (مترجم)

[102] - باید جذع باشد؛ یعنی گوسفندی که هفت ماهش تمام و وارد هشت ماه شده باشد. (مترجم)

[103] - البته زمان شروع دقیقش، عید قربان پس از طلوع آفتاب و گذشتن به‌اندازۀ نماز عید و دو خطبه می‌باشد. (مترجم)

[104] - قیمت گران و متوسط و ارزان را جمع و تقسیم بر سه ‌کند. (مترجم)

[105] - حلق به معنی تراشیدن تمام موی سر و تقصیر به معنای کوتاه کردن قسمتی از موی سر است حتی به مقداری اندک. (مترجم)

[106] - مکانی در یک‌فرسخی مکه برای کسی که از سمت مدینه به مکه وارد می‌شود. (مترجم)

[107] - یک نوع سبزی معطر که برای خوشبو شدن دهان جویده می‌شود و در فارسی به آن «کوم» گفته می‌شود. (مترجم)

[108] - زیرا ‌بنا‌بر‌آنچه در روایات آمده است، بت هبل پس از سقوط از بام کعبه به دست حضرت علی  کنار باب بنی‌شیبه به سمت مسجد دفن گردیده است که با ورود از این در، بت یادشده لگدمال می‌شود. (مترجم)

[109] - دعاهای نقل‌شده از آل محمد .(مترجم)

[110] - یعنی حجر اسماعیل در درون دایرۀ طواف قرار گیرد. (مترجم)

[111] - شعاع حرکتش بیشتر از فاصلۀ بین کعبه و مقام ابراهیم نباشد. (مترجم)

[112] - مثلاً چهار شوط (دور) انجام داده باشد. (مترجم)

[113] - (هذه أَمانَتِی أَدَّیْتُها، وَ مِیثاقِی تَعاهَدْتُهُ لِتَشْهَدَ لِی بِالْمُوافاة، اَللَّهُمَّ تَصْدِیقاً بِکِتابِکَ، وَ عَلی سُنَّةِ نَبِیّـِک، أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلاّ اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ، وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، آمَنْتُ بِاللهِ وَ کَفَرْتُ بِالْجِبْتِ وَ الطّاغُوتِ، وَ بِاللاَّتِ وَ الْعُزّی، وَ عِبادَةِ الشَّیْطانِ وَ عِبادَةِ کُلِّ نِدٍّ یُدْعَی مِنْ دُونِ اللَّه)؛ (اَدای امانت کردم و به میثاقم وفا نمودم تا اینکه به وفای به عهد برایم گواهی دهی. پروردگارا! کتاب تو (قرآن) و سنت پیامبرت را تصدیق می‌کنم و گواهی می‌دهم جز خدای یکتا و بی‌همتا معبودی نیست و به‌راستی، محمد  بنده و فرستادۀ اوست. به الله ایمان آوردم و به هر معبودی جز حق و به طاغوت و لات و عُزّی و به پرستش شیطان و پرستش هر آنچه همتای خدا خوانده می‌شود کفر می‌ورزم). (مترجم)

[114] - امام صادق  فرمود: بر گِرد خانۀ خدا هفت شوط طواف کن و در طواف بگو: (اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذِی یُمْشَی بِهِ عَلَی طَلَلِ الْمَاءِ کَمَا یُمْشَی بِهِ عَلَی جَدَدِ الاْرْضِ وَ أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذِی یَهْتَزُّ لَهُ عَرْشُکَ، وَ أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذِی تَهْتَزُّ لَهُ أَقْدَامُ مَلاَئِکَتِکَ، وَ أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذِی دَعَاکَ بِهِ مُوسَی مِنْ جَانِبِ الطُّورِ فَاسْتَجَبْتَ لَهُ وَ أَلْقَیْتَ عَلَیْهِ مَحَبَّةً مِنْکَ، وَ أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذِی غَفَرْتَ بِهِ لِمُحَمَّد مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ وَ أَتْمَمْتَ عَلَیْهِ نِعْمَتَکَ أَنْ تَفْعَلَ بِی... کَذَا وَ کَذَا مَا أَحْبَبْتَ مِنَ الدُّعَاءِ)؛ (خدایا! تو را به آن نامت می‌خوانم که با آن بر پشت دریاها راه می‌روند، همچنان که با آن راه‌های زمینی را طی می‌کنند و به آن نامی که عرش تو برای آن به لرزه درمی‌آید و به آن نامت که گام‌های فرشتگانت برایش به لرزه می‌افتند. خدایا! تو را به آن نامت سوگند که موسی  از سوی وادی طور تو را با آن صدا کرد و پاسخش دادی و محبتی از خویش بر او انداختی و به آن نامت می‌خوانم که با آن محمد  را و گناه گذشته و آینده‌اش را بخشیدی و نعمت خویش را بر او تمام کردی. از تو می‌خواهم... هر دعا و خواسته‌ای که دوست داری بگو). (مترجم)

[115] - محلی در پشت درب کعبه، کمی مانده به رکن یمانی، مقابل ملتزم و در سوی دیگر کعبه. دیوار کنار رکن یمانی را «مستجار» می‌نامند. «جار» به معنای همسایه و «مستجار» به معنای پناه‌بردن به هم‌جوار و به‌صورت کلی‌تر «پناه‌بردن» است. این مکان نیز در اعتقاد مسلمانان از مکان‌های پذیرفته‌شدن دعاست. هنگامی‌که خانۀ کعبه دو در داشت، درِ دیگر آن کنار مستجار بود که بسته شد. (مترجم)

[116] - یعنی هنوز اعمالشان را تکمیل نکردند و تا غروب روز دوازدهم در منا مانده باشند. (مترجم)

[117] - چون سایر محرمات با حلق یا تقصیر پس از قربانی حلال می‌شود، اما صید و ارتباط با زنان تا پایان مناسک مکه و منا ممنوع است. (مترجم)

[118] - یعنی اگر صاحبش پس از یک سال پیدا شد چیزی بر عهدۀ یابنده نیست. (مترجم)

[119] - تقریباً پانزده متر. (مترجم)

[120] - به قدر استراحت، نه اینکه بخوابد. (مترجم)

[121] - مکانی در راه بین مکه و مدینه. (مترجم)

[122] - سرزمینی که سنگ‌های فرسودۀ سیاه دارد، مانند اینکه آنجا را سوزانده‌اند. (مترجم)

[123] - کسی که به‌واسطۀ بیماری و یا به‌واسطۀ دشمن از ادامۀ حج بازمانده است. (مترجم)

[124] - کسی که توسط دشمن از حج منع شده است. (مترجم)

[125] - یعنی اگر نام حیوان اهلی یا حلال به آن اطلاق شد، آن را حلال خواهیم دانست وگرنه حرام خواهد بود. (مترجم)

[126] - یعنی در روایات گفته شده کفاره‌اش فلان چیز باشد و اگر نتوانستی به‌جایش فلان چیز دیگر را کفاره بدهد، برخلاف صورت دوم که برای کفاره‌اش در روایات جایگزین خاصی ذکر نشده است. (مترجم)

[127] - یعنی اگر قیمت شتر بیشتر از صدوبیست مد (نود کیلو) گندم بود لازم نیست تمام قیمت شتر را گندم بخرد. (مترجم)

[128] - یعنی اگر مورد اول را نتوانست باید مورد دوم را انجام دهد و اگر نتوانست، سراغ مورد سوم برود. (مترجم)

[129] - یعنی شتری که هنوز شتر نر بر آن نجسته باشد. (مترجم)

[130] - یعنی ده مسکین را اِطعام ‌کند و اگر از این هم عاجز بود سه روز روزه بگیرد. (مترجم)

[131] - مانند مرغ و گنجشک نیست که چند قطره آب بردارند و سر را بلند کنند و آب را ببلعند. (مترجم)

[132] - در حدود چهار ماه تا یک سال عمر دارد. (مترجم)

[133] - و از مواردی که کفاره ندارند هم نیستند. (مترجم)

[134] - مثلاً وسیلۀ نقلیۀ خود را در وسط راه متوقف کند و به همین دلیل چیزی با آن تصادف کند و به او صدمه وارد شود. (مترجم)

[135] - منظور از فاصله بین برید و حرم، فضای داخل برید است، زیرا برید از حرم جدا نیست و به معنی محدودۀ 22 کیلومتری محیط بر حرم می‌باشد. (مترجم)

[136] - مثلاً نیاز نیست به‌جای او حج قضا به‌جا بیاورد یا نایب بگیرد. (مترجم)

[137] - در این زمینه حدیثی وجود دارد که شخصی از یکی از اهل‌بیت ( پرسید: کسی انگشتانش آسیب دیده است و نمی‌تواند ناخن‌هایش را کوتاه کند و دیگری به او فتوا داده که ناخن‌هایت را کوتاه کن. او نیز چنین کرد و از انگشتانش خون جاری شد. حضرت فرمودند: «کسی که فتوا داده باید یک گوسفند بپردازد...». (وسائل الشیعه: ج 9، باب 13) (مترجم)

[138] - مثل عهد و قسم. (مترجم)

[139] - درصورتی‌که پیش از برطرف شدن عذر از مکه خارج نشده باشد. (مترجم)

[140] - یعنی هر سببی باعث واجب‌شدن یک عمره می‌شود. (مترجم)

[141] - یعنی بعدازآن می‌تواند با همسرش ارتباط داشته باشد یا با زن دیگری ازدواج نماید، درحالی‌که با احرام از هرگونه رابطه با زنان منع شده بود. (مترجم)