متن کتاب

انتشارات انصارامام مهدى ( عدد (30) اظهار بُطلانِ منکرِ حجيتِ قرآن نویسنده: استاد ضياء الزیدی ترجمه: کوثر انصاری چاپ اول 1434 هـ. ق – 2013 م آذر ماه 1392 هجرىشمسى جهت اطلاعات بيشتر در مورد دعوت مبارک سيد احمد الحسن (ع) لطفاً از وبسايت ما بازديد فرماييد: http: //almahdyoon.co http: //almahdyoon.co/ir و الحمد لله رب العالمين، و صلی الله علی محمد و آل محمد الأئمة و المهديين و سلم تسليماً

-تقديم به...

تو، ای فرزند مصطفی تو، ای فرزند مرتضی تو، ای فرزند زهراء تو، ای شکافنده علوم انبياء تو، ای چراغ فروزان هدايت و دستگيره ناگُسستَنی ولايت ای مولای من يا ابا جعفر الباقر (ع) مرا با پذيرش و قبول مورد تزکيه و پاکی قرار ده. سلام و درود و رحمت الهی بر شما باد مادامی که روز و شب در حال گردش است.

-مقدمه

: بهترين آغاز، حديث رسول الله(ص)است که می‌فرمايند: (هر کس بدون علم، به مردم فتوا دهد، خداوند او را در حالی‌که بر پوزه‌اش واژگون شده، وارد جهنم می‌سازد). و قرآن کريم می‌فرمايد: (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن جَاءكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَيَّنُوا أَن تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ). (اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد اگر فاسقى برايتان خبرى آورد نيک وارسى كنيد مبادا به نادانى گروهى را آسيب برسانيد و [بعد] از آن‌چه كرده‏ايد پشيمان شويد).([1]) نفی خبر با وجود چنين موقعيتی حسّاس و پر اهميتی امکان پذير نمی‌باشد، جز اين‌که در مورد مخالفتش در شريعت به قطع و يقين برسيم و حازم سعدی که مدعی شده هرگز با يک دليل بر ضد قضيه نيامده بلکه بر حسب زعم او ادله دعوت را زير سؤال برده و اگر اندکی بپذيريم و بگوييم که قضيه هيچ دليل و برهانی ندارد اين امکان برای او به وجود می‌آيد که آن را به کذب توصيف کند، به اين دليل که مخالف قواعد عقلی گشته که می‌گويد: "هر چيز را كه نمی‌دانی ولی به گوش گران بيايد در دائره «امكان» آن را رها كن تا اثبات روشن آن را برای تو ثابت کند". پس برهان آشکار خود را به ما دهد و برهان آشکار او را در اين کتاب خواهيم ديد و در آن نظر می‌افکنيم، اما در آغاز و قبل از هر چيز به سه نکته در مقدمه اشاره می‌کنم. اول: خداوند می‌فرمايد: (وَإِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلَى هُدًى أَوْ في ضَلَالٍ مُّبِينٍ). (و در حقيقت ‏يا ما يا شما بر هدايت ‏يا گمراهى آشكاريم).([2]) همانا مبدأ تسويه حتی در مورد دليل به واسطه خودِ دليل، قرعه می‌زد، پس اين‌چنين خروجش از حق آشکار می‌شود. پس حتماً بايد قطع و يقينی در اعتقاد خاصه ايراد گردد و امکان به دست آوردن و دست‌يابی به اين قطع و يقين وجود ندارد جز از طريق معصوم (ثقلين) هر چيز غير از آن دو، بيهوده‌گی می‌باشد نه فربه می‌سازد و نه گرسنگی را رفع می‌کند بلکه هر چيزی که با آن دو موافق و همراه نباشد، باطل محض است. امام باقر(ع) میفرمايند: (حكم به دو صورت است، حكم خداوند عز و جل يا حكم جاهليت، هر كسى در حكم خداوند متعال خطاء كند با حكم جاهليت حكم كرده است و هر كسى كه به خاطر درهمی (پول ناچيز) حكم كند (فتوا بدهد) به خداوند متعال كفر كرده است). دوم: خداوند میفرمايد: (مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاء بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِيمَاهُمْ في وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِكَ مَثَلُهُمْ في التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ في الْإِنجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا). (محمد پيامبر خداست و كسانى كه با اويند بر كافران سختگير [و] با همديگر مهربانند آنان را در ركوع و سجود مى‏بينى فضل و خشنودى خدا را خواستارند علامت [مشخصه] آنان بر اثر سجود در چهره‏هايشان است اين صفت ايشان است در تورات و مثل آن‌ها در انجيل چون كشته‏اى است كه جوانه خود برآورد و آن را مايه دهد تا ستبر شود و بر ساقه‏هاى خود بايستد و دهقانان را به شگفت آورد تا از [انبوهى] آنان [خدا] كافران را به خشم در اندازد خدا به كسانى از آنان كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده‏اند آمرزش و پاداش بزرگى وعده داده ‏است).([3]) پس رحمت در مفهوم اسلامی بر دو نوع است، گاهی: نرم خويی و مهربانی پيشه می‌کنيم، و گاهی خشم و غضب. و کسی که مؤسس ديانت اسلام را انکار می‌کند، جايز نيست با او مهربان و خوش زبان بود و هر کس که چنين رفتاری با آنان داشته باشد بر حسب دينش مداهن و نرم خوی است و خداوند می‌فرمايد: (وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ). (دوست دارند كه نرمى كنى تا نرمى نمايند).([4]) سوم: پيامبر(ص)می‌فرمايند: (همانا بهترين جهاد، کلمه و سخنان نيکو (حقيقی و از روی عدل) نزد امام ستمگر و مستبد است).([5]) نزد امامی که مردم را به سوی جهنم سير و حرکت می‌دهد و از بديهيات است، ظلمی که بر آل محمد (ع)روا داشته شده هيچ ظلم و ستمی با آن برابری نمی‌کند پس ياری دهنده آنان هر چند با کلمات ساده، بهتر و برتر از جهاد در بين دستان خداوند است که اين منّت را بر بندگان خود می‌نهند. پاسخ‌گويی به هر کس که به آل محمد (ع) کافر شده، از اين سه مقدمه حاصل می‌گردد و دليل و حجت آل محمد (ع) همچون حجيت مناقشه با قرآن کريم و بُطُون آن و کشف اسرار موجود در آن و ورود اسم و صفات و مسکن و نسب و عمر و طريقه مناقشه و بعد از شناخت آن‌چه که اهل خصم آورده بودند، است و به عبارت ديگر طرفين دلايلی از قرآن و عترت را دارا می‌باشند، بر مردم واجب است که با تمام قدرت و فعل خود به مقابله با باطل برخيزند و ساده‌ترين راه، همان قطع ارتباط و عدم توجه و التفات به اين چهره‌های شيطانی و مسخ شده است، پس اگر نظر کردن به چهره عالم، عبادت است، نظر کردن به چهره کافر هم کفر است. (با چهره‌ای کفر انگيز با کفار مواجه شويد). جابر از ابی جعفر (ع) نقل می‌کند که فرمودند: (خداوند به شعيب نبی وحی کرد: من ده هزار نفر از قوم تو را عذاب می‌دهم که چهل هزار نفر آنان از شروران و شش هزار نفر از برگزيدگانشان هستند. گفت: خداوندا اينان اشرار هستند پس حال برگزيدگان چگونه خواهد بود؟ خداوند عز و جل به او وحی کرد: با اهل معصيت نرم خويی می‌کردند و هرگز برای من (به آنان) خشمگين نمی‌شدند). و از رسول الله(ص)روايت شده که فرمودند: (تا زمانى كه مردم، امر به معروف و نهى از منكر نمايند و در كارهاى نيك و تقوا به يارى يكديگر بشتابند، در خير و سعادت خواهند بود، اما اگر چنين نكنند، بركت‌ها از آنان گرفته شود و گروهى بر گروه ديگر سلطه پيدا كنند. نه در زمين ياورى دارند و نه در آسمان).([6]) و امير المؤمنين (ع) در پايان اين کلامش فرمود: (هر کس امر به معروف را در قلب و دست و زبان خود انکار کند، مردهِ زنده نما است).([7]) بسم الله الرحمن الرحيم (وَإِذَا قِيلَ لَهُم مَّاذَا أَنزَلَ رَبُّكُمْ قَالُواْ أَسَاطِيرُ الأَوَّلِينَ * لِيَحْمِلُواْ أَوْزَارَهُمْ كَامِلَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَمِنْ أَوْزَارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُم بِغَيْرِ عِلْمٍ أَلاَ سَاء مَا يَزِرُونَ * قَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهمْ فَأَتَى اللّهُ بُنْيَانَهُم مِّنَ الْقَوَاعِدِ فَخَرَّ عَلَيْهِمُ السَّقْفُ مِن فَوْقِهِمْ وَأَتَاهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَيْثُ لاَ يَشْعُرُونَ). (و چون به آنان گفته شود پروردگارتان چه چيز نازل كرده است مى‏گويند افسانه‏هاى پيشينيان است * تا روز قيامت بار گناهان خود را تمام بردارند و [نيز] بخشى از بار گناهان كسانى را كه ندانسته آنان را گمراه مى‏كنند آگاه باشيد چه بد بارى را مى‏كشند * پيش از آنان كسانى بودند كه مكر كردند و[لى] خدا از پايه بر بنيانشان زد در نتيجه از بالاى سرشان سقف بر آنان فرو ريخت و از آن‌جا كه حدس نمى‏زدند عذاب به سراغشان آمد).([8]) و درخواست کننده همچون مسؤل گشته، نابينا، دست نابينای ديگر را گرفته و پيش می‌برد پس هر دو در چاه جهل و نادانی فرو می‌اُفتند و نور و روشنايی نزد رهبران قوم، به ظلمت و تاريکی مشتبه شده. چه رهبرانی؟! و چه جماعتی؟! و بعد از اين‌که کلام از سوی قومی آمد که فرق بين شتر ماده و نر را نمی‌دانند و امثال آنان در طول تاريخ چه بسيارند، پس علی بن ابی‌طالب (ع) گرفتار يک معاويه شد و امام مهدی (ع) و فرستاده ايشان (ع) گرفتار هفتاد معاويه گشته‌اند و الا حق همانند خورشيد در روز روشن متجلی است اما کور و نابينا از کجا می‌خواهد شعاع خورشيد را ببيند، کوران و نابينايان در اين زمان در مورد خورشيد به حرص‌ورزی افتاده‌اند و گفتند که خورشيدی وجود ندارد. گفتند قرآن کتاب مقدس است اما حجت نيست پس اگر کتاب خدا حجت نيست، چگونه با کلمه مساوات به سوی آنان آيی بعد از اين‌که ساده‌ترين بديهيات را انکار کرده‌اند پس يهود و نصاری بيدار شدند: (قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَى كَلَمَةٍ سَوَاء بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَلاَ نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلاَ يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ). (بگو اى اهل كتاب بياييد بر سر سخنى كه ميان ما و شما يكسان است بايستيم كه جز خدا را نپرستيم و چيزى را شريک او نگردانيم و بعضى از ما بعضى ديگر را به جاى خدا به خدايی نگيرد پس اگر [از اين پيشنهاد] اعراض كردند بگوييد شاهد باشيد كه ما مسلمانيم (نه شما)).([9]) پس کسی که منکر حجيت قرآن و باطن آن گردد، ديگر چه چيزی را باقی گذاشته و به کدامين دين متمسک شده است؟ سپس اين کور و نابينا به اين اکتفاء نمی‌کند (در حالی‌که اين برای نابودی تمام اهل زمين بس کفايت می‌کند) بلکه با انکار خدا و رسولش و ملائکه و بهشت و جهنم پيش می‌رود، عالم غيب را منکر می‌شود، چه چيزى می‌بيند و به چه چيزی اعتقاد و بعد از اين انکار به چيزی اعتقاد خواهد داشت، و بعد از آن با وجود انکار امداد و تأييد الهی روزگار می‌گذارند. پس آيا عاقلی هست که اين‌چنين بی توجهی‌ها را تأييد کند و خدا و رسول و انبيائش را انکار کند، الله اکبر، ای مردم آيا در دين خدا كوتاهى می‌کنيد؟ آيا با کسی که خدا را در بالای عرشش متهم می‌سازد، به صلح و سازش در می‌آييد؟ آيا با کسی که محمد و علی و فاطمه و ائمه (ع) را انکار میکند نشست می‌کنيد، نشست و مشارکت می‌جوييد با کسانی که ولايتشان را انکار و دلايلشان را رد می‌کنند؟ (يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ). (اى مردم از پروردگار خود پروا كنيد چرا كه زلزله رستاخيز امرى هولناک است).([10]) و علی رغم لغو نا به هنگام که در مکانی غير از مکان خود نشسته، اما پاسخ‌گويی به آن نياز است و انکار کلام باطلش واجب است تا شخص جاهل گمان نبرد که کلام او صحيح بوده. سبحان الله سيد محمود حسنی صرخی در مواجه با کتاب (ختم کلام در پاسخ به منکر فرستاده‌ی امام) که شيخ ناظم عقيلی (حفظه الله) تأليف کردند، عاجز و ناتوان گشت؛ پس خواهان اتباع آن بود بعد از اين‌که عجز و ناتوانی و شکست و نيز طريقه او برای تحريف مردم را ديدند (کسانی‌که نسبت به حقيقت بی اطلّاع هستند) اين جاهل (حازم سعدی) خود را در معرض اين مهلکه قرار داد. حمد و سپاس خدايی که حجت اوليائش قابل نفوذ نيست؛ زيرا حجتشان قرآن و حديث اهل بيت (ع)است. (فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُواْ بِاللّهِ وَاعْتَصَمُواْ بِهِ فَسَيُدْخِلُهُمْ في رَحْمَةٍ مِّنْهُ وَفَضْلٍ وَيَهْدِيهِمْ إِلَيْهِ صِرَاطًا مُّسْتَقِيمًا). (و اما كسانى كه به خدا گرويدند و به او تمسك جستند به زودى [خدا] آنان را در جوار رحمت و فضلى از جانب خويش درآورد و ايشان را به سوى خود به راهى راست هدايت كند).([11]) و ای خواننده گرامی بدان که هر کس موافقت و مؤيد و راضی به عمل قومی ‌گردد، با آنان محشور خواهد شد. پس شما را به خدا شما را به خدا در مورد خودتان با کسی که انبيای خدا و رسولش را متهم می‌کند و قرآن و روايات اهل بيت (ع) را انکار میکند، و امداد غيبی و تأييد الهی را رد می‌کند، به صلح و سازش در نياييد. آيا در برابر چنين شخصی، ساکت و خاموش می‌ايستيد؟!

-سر آغاز

: اولين کلمه‌ای که حازم سعدی با آن سخن خود را آغاز می‌کند کلمه کشنده‌ای است و اين کلمه از سخنانش می‌باشد: (شکی نيست) و نفی شک يعنی دستيابی به قطع و يقين می‌باشد و کسی به قطع و يقين نمی‌رسد مگر از طريق و دلالت معصوم، و الا در هيچ حالتی از حالت‌ها نمی‌توان به آن نام (قطع و يقين) داد. و دليل و برهان معصوم اجماعاً (ثقلين _ کتاب الله و عترت از آل بيتم). و حازم سعدی در طول سخنان خود هيچ آيه و روايتی را به عنوان دليل، نقل ذکر نمی‌کند. پس با اولين کلمه آشکار شد که تکذيب کرده و هرگز با چيزی غير از کفر به خدا و آياتش نيامده است و با ادامه کلام آشکار خواهد شد. سپس با ذکر سه عبارت می‌آيد: ساده و عامی بودن ادله. (بی‌کاری صاحب دعوت). گمراهی و جاهل بودن پيروان و تابعان او. و اين سه عبارت را بخش به بخش مورد تحليل قرار خواهيم داد که به خداوند سوگند بسيار موفق و بازدارنده هستند. سبحان الله. ... و آن هنگام که زندگی کنی، روزگار شگفتی‌هايی را به تو نشان می‌دهد. پس سياهی جز در سوراخی تاريک، جايی برای زندگی ندارد. به الفاظی که اين شخص خارج ساخته، بنگر. با اين الفاظ به تمام دعوت‌های الهی تجاوز کرده و به تمام انبياء و فرستادگان که بالغ بر 124 هزار پيامبر شامل رسول اکرم و امير المؤمنين و ائمه(ع) و شامل مهدی و مهديين (ع) می‌باشد، تجاوز کرده است. بنگر که معنای سخنش اين است: طلب استخاره از خداوند به واسطه قرآن کريم، يک دليل ساده و بی‌اهميت است!!! ديدن و رؤيت امام معصوم در خواب يا مکاشفه و شهود، دليلی ساده و ناچيز است!!! و احاديث اهل بيت (ع) و وصيت رسول الله (ص) دليلی ساده و ناچيز است!!! امداد غيبی و تأييد الهی، دليلی ساده و ناچيز است!! و معجزات و کرامات حاصل بدست انبيای الهی، دليلی ساده و عام است!! کشف و شهود و اخبار غيبی، دليلی ساده و ناچيز است!!! دعوت رسول الله(ص) به مباهله، دليلی ساده و ناچيز است!! دعوت امام صادق (ع) به قسم برائت، دليلی ساده و بی تکلّيف است!!! و اعجاز علمی و دعوت عامه به مناظره، اهل قرآن با قرآنشان و اهل تورات با توراتشان و اهل انجيل با انجيلشان، دليلی ساده و ناچيز است!!! و... و... و... انا لله و انا اليه راجعون. همه اين‌ها و غير آن‌ها، ادل‌های است که سيد احمد الحسن (ع) با آن‌ها آمده است، اما به راستی که فرموده خداوند حق است: (سَأَصْرِفُ عَنْ آيَاتِيَ الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ في الأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَإِن يَرَوْاْ كُلَّ آيَةٍ لاَّ يُؤْمِنُواْ بِهَا وَإِن يَرَوْاْ سَبِيلَ الرُّشْدِ لاَ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا وَإِن يَرَوْاْ سَبِيلَ الْغَي يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا وَكَانُواْ عَنْهَا غَافِلِينَ). (به زودى كسانى را كه در زمين به ناحق تكبر مى‌‏ورزند از آياتم روى‌گردان سازم به طورى اگر هر نشانه‌‏اى را [از قدرت من] بنگرند بدان ايمان نياورند و اگر راه صواب را ببينند آن را برنگزينند و اگر راه گمراهى را ببينند آن را راه خود قرار دهند اين بدان سبب است كه آنان آيات ما را دروغ انگاشته و غفلت ورزيدند).([12]) لعنت خدا بر کافران، ديگر چه حرمتی برای خدا باقی گذاريده‌ايد _تو و هر کس که با تو سير می‌کند_ و ديگر بر مرکب کدامين جهل و شيطان سوار نشده‌ايد؟! با چه چيزی دين خدا نزد شما ثابت می‌شود و انبيای خدا و رسول و اوليائش، با کدامين حجت بر شما محتج شوند و با کدامين امر، امامت ائمه (ع) نزد شما ثابت می‌گردد؟! الله اکبر.(تَكَادُ السَّمَاوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنشَقُّ الْأَرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدًّا). (چيزى نمانده است كه آسمان‌ها از اين [سخن] بشكافند و زمين چاک خورد و كوه‌ها به شدت فرو ريزند).([13]) شما را به خدا ای خواننده به من بگو: چه کسی و ادله کدام يک ساده و ناچيز است، سيد احمد الحسن(ع) که صاحب قرآن کريم و حديث شريف و مؤيد الهی و همگام با معصومين (ع) است، يا حازم سعدی که صاحب فحش و سخن پراکنی، منکر قرآن کريم و تهمت زننده به انبياء خدا و رسولش که نمی‌داند چه می‌گويد؟ اين چه جستجويی است که با آن صدور حکم می‌کند در حالی‌که ادله را هرگز مطالعه نکرده و هرگز در روايات اهل بيت نظر نکرده بلکه آن‌چه را که نفس خبيثش خوش داشت، و آن‌چه که شيطان بر او املاء کرد، را اخذ کرده و اگر در احاديث تفحص و جستجو می‌کرد، در می‌يافت که صفوان جمال بر امامت امام رضا (ع)استدلال کرده نه بر امام کاظم (ع) همان‌گونه که در صفحات ثابت شده است. پس چگونه محققیهستی؟! و اين روايت است نه رؤيا؟! اما سبحان الله همان‌گونه است که سرور و مولايم حجت بن الحسن مهدی (ع) فرموده: (نه در امری تعقل می‌کنيد و نه اوليايی را قبول می‌کنيد، حكمت بالغه [حق اين بود] ولى هشدارها سود نكرد). پس اگر بيهوده‌گی تا اين سطح باشد و از اين خطاها بدون التفات و توجه می‌گذرد، آيا از چنين شخصی انتظار می‌رود آن‌چه که از باطن قرآن کريم به او القاء می‌شود را بفهمد و درک کند؟! نه به خدا سوگند. آری خداوند می‌فرمايد: (وَمِنْهُم مَّن يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن يَفْقَهُوهُ وَفي آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِن يَرَوْاْ كُلَّ آيَةٍ لاَّ يُؤْمِنُواْ بِهَا حَتَّى إِذَا جَآؤُوكَ يُجَادِلُونَكَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنْ هَذَا إِلاَّ أَسَاطِيرُ الأَوَّلِينَ). (و برخى از آنان به تو گوش فرا مى‏دهند و[لى] ما بر دل‌هايشان پرده‏ها افكنده‏ايم تا آن را نفهمند و در گوش‌هايشان سنگينى [قرار داده‏ايم] و اگر هر معجزه‏اى را ببينند به آن ايمان نمى‏آورند تا آن‌جا كه وقتى نزد تو مى‏آيند و با تو جدال مى‏كنند كسانى كه كفر ورزيدند مى‏گويند اين (کتاب) چيزى جز افسانه‏هاى پيشينيان نيست).([14]) (وَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرآنَ جَعَلْنَا بَيْنَكَ وَبَيْنَ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ حِجَابًا مَّسْتُورًا * وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن يَفْقَهُوهُ وَفي آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِذَا ذَكَرْتَ رَبَّكَ في الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْاْ عَلَى أَدْبَارِهِمْ نُفُورًا). (و چون قرآن بخوانى ميان تو و كسانى كه به آخرت ايمان ندارند پرده‏اى پوشيده قرار مى‏دهيم * و بر دل‌هايشان پوششها مى‏نهيم تا آن را نفهمند و در گوش‌هايشان سنگينى [قرار مى‏دهيم] و چون در قرآن پروردگار خود را به يگانگى ياد كنى با نفرت پشت مى‏کنند).([15]) کلام بانوی عصمت و طهارت زينب حوراء (ع) را میگويم: (و اگر مصائب روزگار مرا بر آن داشت كه با تو مخاطبه و تكلم كنم ولی بدان قدر تو را كم می كنم و سرزنش تو را عظيم و توبيخ تو را بسيار می‌شمارم، اين جزع و بی‌تابی كه می‌بينی نه از ترس قدرت و هيبت توست، لكن چشم‌ها گريان و سينه‌ها سوزان است). ای کسی که فرق بين خاشاک و چيز با ارزش را نمی‌دانی، در مورد سيد احمد الحسن (ع) می‌گويی: (فراغ و دوری صاحب دعوت) آری پس امير المؤمنين (ع) نيز فرمودند: (هرگاه انسان چيزی را دوست بدارد، چشمانش را کور می‌کند). و راست گفتی در آن‌چه که فرمودی، پس لابد رسالت وصی و فرستاده امام مهدی (ع)، سيد احمد الحسن (ع) در نظرت تهی و ناچيز است و حتماً رسالت تمام ائمه(ع) در نظرت تهی و ناچيز بوده، همگی آنان اصحاب قرآن بوده و فرزندشان سيد احمد الحسن (ع) نيز در اين امر پيرو و تابع آنان می‌باشد که با کتاب خدا و حديث شريف نبوی، دعوت کننده به سوی مردم آمدند. شگفتی نيست که تو و امثال تو را با چنين تهمت‌هايی ببينيم؛ زيرا ايشان با شرابی نيامدند که تو از سر دوستی و حُب گوساله، آن را به قلب خود نوشاندی، خماری و مستی اصول، تو را هم‌چون لخته خونی در دست شيطان قرار داد تا هرگونه که بخواهد، آن را حرکت می‌دهد. تا آن‌جا رسيديد که گفتيد قرآن ما فقه و اصول، و معجزه ما اصول و فقه است. و ای کاش بر اين ادعای خود برهان و دليلی می‌آورديد! شيخ ناظم عقيلی (حفظه الله) در کتاب خود (ختم کلام در پاسخ به منکر فرستاده‌ی امام) امامتان (سيد محمود صرخی) را به تحدی فرا می‌خواند اين‌که جلو بيايد ولو با يک دليل قطعی الصدور و دلايل مفيد، مبنی بر اين‌که امام مهدی (ع) با علم اصول میآيد يا با اصول احتجاج و مناقشه می‌کند! و چه پاسخی خواهيد داشت بلکه هرگز پاسخی نخواهيد يافت؛ زيرا قرآن در ميان شما فرياد می‌زند: (قُلْ جَاء الْحَقُّ وَمَا يُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَمَا يُعِيدُ). (بگو حق آمد و [ديگر] باطل از سر نمى‏گيرد و برنمى‏گردد). انا لله و انا اليه راجعون و کسانی که به آل محمد (ع) ظلم کردند، به زودی خواهند دانست به چه ظلمی گرفتار آيند. برادر گرامی بدان که: آمدن سيد احمد الحسن (ع) با قرآن کريم، بزرگ‌ترين دليل بر انحراف و خروجشان از دين است پس آنان را چه شده است که جوانی، به ياد خدا متذکرشان می‌سازد و به سوی کتابش دعوت می‌کند و آنان روی‌گردانی می‌کنند. در حقيقت روی‌گردانی آنان از سيد احمد الحسن (ع) نيست بلکه روی‌گردانی از کتاب خدا و اعراض از کتاب ناطق الهی است و ائمه اطهار (ع)، پدران سيد احمد الحسن (ع) اسوه‌ای حسنه برای او هستند. پس ای خواننده گرامی (نسبت به حقيقت) حريص باش و از کسانی مباش که قرآن را جدا مانده می‌نگرند. (وَقَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا). (و پيامبر [خدا] گفت پروردگارا قوم من اين قرآن را رها كردند).([16]) ای خواننده! و گمان مکن که اين مسئله جديد و نو است. مسئله نفاق و دو رويی و مسايرت و برابر رفتن برای قرآن و سنّت اهل بيت (ع) با زبان و افعال‌شان بر عکس آن را نشان می‌دهد. از مضمون کلام آل بيت عصمت و طهارت روايت شده که فرمودند: (اينان قومی هستند که خداوند آنان را مسخر گردانده پس به حق ما سخن گفتند و ما را ذکر کردند اما از جمله کسانی هستند که ما را انکار کردند). همان‌گونه که مسئله اعراض و روی‌گردانی مردم از قرآن و قرآن ناطق يک مسئله قديمی و تکرار شده است و تاريخ بزرگترين دليل و شاهد می‌باشد و روايات در اين باب بسيار فراوانند که هر کس خواهان مطالعه است به آن‌ها مراجعه كند. اگر چه منکر خدا و اوليائش به کتاب خدا اعتناء نمی‌کند و هيچ اعتباری نسبت به حرمت قرآن برای او شکل نمی‌گيرد بلکه نزد او بر (بيکاری صاحب دعوت) دلالت میکند. در گذشته نيز چنين اموری وجود داشته و شمر بن ذی الجوشن يکی از انصار امام حسين (ع) را با نيزه مورد هدف قرار داد و گفت: (ساکت شو، ساکت شو، خدا تو را خاموش کند، سر ما را از سخنان بسيارت به درد آوردی). آری آنان از شنيدن کلام حق اذيت می‌شوند و بسيار بر آنان سنگينی می‌کند پس باطل ناتوانی و تحمل شنيدن حق را ندارد و بهترين پاسخ، پاسخ زهير بن قين بود که می‌گفت: (ای فرزند کسی که پشت پاشنه‌هايش را خيس می‌کند با تو تکلّم نمی‌کنم، به خدا سوگند که تو چهارپا هستی، گمان نمی‌کنم که بر اساس دو آيه از کتاب خدا حکم کنی پس خواری و ذلّت در روز قيامت و عذاب دردناک، بر تو بشارت باد). آری هر انسانی به اندازه طهارت و پاکدامنی‌اش از موهبت قرآن برخوردار می‌شود نه اين‌که هر کس ذره‌ای از آن برخوردار شد با آن حکم‌رانی کند و به حاکم و فرمانده شدنش راضی گردند. پس انسان به اندازه پاکی و طهارت خود با قرآن رفيق می‌گردد و به حاکم و رهبری‌اش راضی می‌شود. و اين سيرت ائمه هدايت (ع)است که از امير المؤمنين(ع) روايت شده که فرمودند: (همانا خداوند تبارک و تعالی ما را تطهير کرده و معصوم داشت و ما را گواهانِ بر خلقش و حجت در زمين خويش قرار داد و ما را به همراه قرآن و قرآن را همراه ما قرار داده، نه ما از آن و نه آن از ما جدا نمی‌شود). پس ای حازم سعدی اگر چيزی از قرآن را درک نمی‌کنی و مسايرت با آن را خوش نمی‌داری و از آن روی‌گردان می‌شوی پس اين به تو مربوط است و خداوند می‌فرمايد: (وَمَا ظَلَمْنَاهُمْ وَلَكِن كَانُوا هُمُ الظَّالِمِينَ). (و ما بر ايشان ستم نكرديم بلكه خود ستمكار بودند).([17]) و اهل بيت (ع) خبر داده‌اند که قرآن کريم رها خواهد شد و از مسير حق و صواب دور خواهد شد و حتی کسی که از او انتظار می رود که حامل قرآن باشد، آن را ترک می‌کند و کسی به آن متمسک نمی‌شود جز خاصه و آنان اصحاب حقيقی آن هستند و با هجران و روی‌گردانی جامعه مواجه می‌شوند. اين امری است که از امير المؤمنين (ع) سرور موحدين روايت شده است که فرمودند: (به زودی پس از من زمانی بر شما بيايد كه در آن هيچ چيزی ناپيداتر از حق و پيداتر از باطل وجود ندارد... در ميان مردم آن روزگار كالايی بی‌رونق‌تر از كتاب خدا [آن‌گاه كه به درستی و چنان كه حق آن است تلاوت شود] وجود ندارد و هرگاه معانی آن تحريف شود، متاعی پر رونق‌تر از آن نيست. در شهرها چيزی ناپسندتر از كار نيک و پسنديده‌تر از كار زشت وجود ندارد؛ زيرا قرآن دانا [و عالمان دينی] آن را به كناری افكنده، حافظانش، آن را به دست فراموشی سپرده‌اند. در آن روزگار، قرآن و اهل آن مطرود و رانده هستند... و در پس آن زمان، انواع سختیها و شكنجه‌ها در حق درست‌كاران اعمال می‌شود). 3- گفته او (جاهل و نادان بودن کسی که او را تصديق کند). با چه چيز می‌توان پاسخ کسی را داد که مردم را به حمل، (مرا با عار و ننگ خودش سرزنش کرد و کنار رفت) متهم می‌سازد. در حقيقت، اين کلمات بسيار ساده، پاسخی در مقابل سخنان ابتدايی و اعلان اعتقادش (ساده و ناچيز بودن ادله) و (بی‌کاری صاحب دعوت) می‌باشند. اما می‌گويم: چگونه تجاوز به گروهی از بزرگان در جامعه با اختلاف طبقاتی و در مناطق مختلف عراق بلکه خارج از آن، هم‌چنين انصار و مؤيدان سيد احمد الحسن (ع) را بر خود جايز دانستی و می‌آيی و به همين سادگی آنان را به جاهلان و نادانان توصيف می‌کنی و از جمله آنان: مشايخ در حوزه نجف و افراد معروف در عراق و خارج عراق هم‌چون سيد حسن حمامی فرزند مرجع تقليد معروف در عراق يعنی سيد محمد علی حمامی و جدّ او نيز مرجع بوده، می‌باشد و برخی از اين جماعت اساتيد دانشگاه‌ها و برخی از آنان که نويسنده اين نوشته‌ها هستند، استاد دانشگاه و دارای درجه فوق ليسانس هستند و برخی از آنان پزشکان و مهندسان و اساتيد می‌باشند، آيا کسی سخنت را قبول می‌کند که اين جماعت را با اختلاف مراتب و علومشان، به نادانان و جاهلان توصيف کنی! سبحان الله، آيا ديده‌ای که انصار از حدود خدا تجاوز کنند! يا اين‌که به سبب دعوت‌شان برای سرور خلق، ولّی اعظم الهی امام مهدی (ع) است! سپس اگر به ضلالت اين جماعت مردم معتقدی و خود را امامی پيرو شده تعيين کرده‎ای _همان‌گونه که ابوحنفيه پيش از تو خود را منصوب کرد_ اين سخنان را به تبعيت از مولايم امام باقر (ع) می‌گويم که سوره بن کليب از ابی جعفر (ع) نقل می‌کند: از ايشان در مورد اين فرموده خداوند پرسيدم: (وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ تَرَى الَّذِينَ كَذَبُواْ عَلَى اللَّهِ وُجُوهُهُم مُّسْوَدَّةٌ)، (و روز قيامت كسانى را كه بر خدا دروغ بسته‏‌اند رو سياه مى‌‏بينى آيا جاى سركشان در جهنم نيست).([18]) فرمودند: (هر کس که بگويد من امام هستم در حالی که امام نمی‌باشد. عرض کردم: و حتی اگر علوی باشد؟ فرمودند: حتی اگر علوی باشد. عرض کردم: حتی اگر از فرزند علی بن ابی‌طالب (ع) باشد؟ فرمودند: و حتی اگر اين‌گونه باشد).([19]) پس اگر خود را امام پيرو شده تعيين کردی بر تو ارشاد حسنی واجب است، مبنی بر اين‌که ادله تقديم شده از جانب سيد احمد الحسن (ع) بواسطه قرآن و سنّت اهل بيت (ع) را همان‌گونه که امام آن‌ها را از قرآن و سنت تقديم کرده، از او (حسنی) می‌خواهيم که آن‌ها را از همان طريق باطل سازد و همان‌گونه که در مقدمه ذکر کردم برای اين کار بايد دلايلی محکم ارائه دهد و در آخر می‌گويم: آری تهمت زنی به انصار انبياء و اولياء امری عادی است و خداوند می‌فرمايد: (فَقَالَ الْمَلأُ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قِوْمِهِ مَا نَرَاكَ إِلاَّ بَشَرًا مِّثْلَنَا وَمَا نَرَاكَ اتَّبَعَكَ إِلاَّ الَّذِينَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِيَ الرَّأْی وَمَا نَرَى لَكُمْ عَلَيْنَا مِن فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّكُمْ كَاذِبِينَ). (پس سران قومش كه كافر بودند گفتند ما تو را جز بشرى مثل خود نمى‏بينيم و جز (جماعتى از ( فرومايگان ما آن هم نسنجيده نمى‏بينيم كسى تو را پيروى كرده باشد و شما را بر ما امتيازى نيست بلكه شما را دروغگو مى‏دانيم).([20]) تنها اين نيست بلکه ابا عبد الله (ع) به ما وعده دادند و فرمودند: قال ابو عبد الله (ع): (سَیَأْتِی عَلَیْکُمْ زَمَانٌ لَا یَنْجُو فِیهِ مِنْ ذَوِي الدِّینِ إِلَّا مَنْ ظَنُّوا أَنَّهُ أَبْلَهُ وَصَبَّرَ نَفْسَهُ عَلَى أَنْ یُقَالَ إِنَّهُ أَبْلَهُ لَا عَقْلَ لَهُ‏)، (همانا زمانى براى شما پیش آید که از دین‌داران نجات نیابد، جز آن‌که را مردم ابلهش دانند و خود او هم آماده باشد و تحمل کند که به او گویند ابله و بی‌عقل است). پس حمد و سپاس خدای را که در وعده‌اش مصداق آن بوديم. بعد از اين قسمت، به حول و قوه الهی به پنج نقطه ديگر منتقل می‌شويم: نکته اول: اما گفته تو: (اگر تقليد... باشد، پس بزرگتر از آن چيست). جمله سخنانِ خنده‌آور و در عين حال گريه‌آور است و از شگفتی‌های بسيار شگفت‌انگيز است که اين شخص در مورد امر عقائدی (فرستاده امام مهدی (ع)) سؤال می‌کند و می‌خواهد قضيه را با چيزِ غير ثابتی نفی کند و آن تقليد می‌باشد _ و اگر مشهور باشد جز شهرت شراب‌خواری که مثلاً خوردن آن جايز نيست_ و اين شيخ ناظم عقيلی، استاد تو را به تحدّی دعوت می‌کند که يک دليل محکم بياورد تا تقليد را ثابت کند! بلکه در احاديث اهل بيت (ع)خلاف تقليد را می‌يابيم و سيد محمود صرخی و غيره از پاسخ‌گويی به اين مسئله عاجز و ناتوان گشته‌اند. پس در ابتدا مسئله تقليد را ثابت کرده و سپس به ترتيب اثر بر آن پرداخته و بعد از آن آبی بر گِل ريخته تا قيد مختلف دوم به آن اضافه کند که در آن اختلاف بسيار است و آن مسئله اعلميت است و مسئله اعلميت يک امر متشابه می‌باشد که تنها کسی که در قلب او بيماری و شک و ترديد است يا کسی که به دنبال فتنه و داخل كردن مردم در باطل است، به آن اعتماد می‌کند و الا اعلم‎تر از همه، امام مهدی (ع) است که صاحب حق غصب شده و فراموش شده از جانب شيعه می‌باشد و هر آن‌چه که برشمرده، زر و زيور و باطلی بوده که نه سير می‌کند و نه گرسنگی را رفع می‌کند و خداوند می‌فرمايد: (هُوَ الَّذِي أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تأويلهِ وَمَا يَعْلَمُ تأويلهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ في الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ). (اوست كسى كه اين كتاب [=قرآن] را بر تو فرو فرستاد پاره‏‌اى از آن آيات محكم =(صريح و روشن] است آن‌‌ها اساس كتابند و [پاره‏اى] ديگر متشابهاتند[كه تأويل ‏پذيرند] اما كسانى كه در دل‌هايشان انحراف است براى فتنه‏جويی و طلب تأويل آن [به دل‌خواه خود] از متشابه آن پيروى مى‏كنند با آن‌كه تأويلش را جز خدا و ريشه‏داران در دانش كسى نمى‏داند. [آنان كه] مى‏گويند ما بدان ايمان آورديم همه[چه محكم و چه متشابه] از جانب پروردگار ماست و جز خردمندان كسى متذكر نمى‏شود).([21]) اين اولاً است. و ثانياً: از پرداختن به مسئله تقليد چشم‌پوشی کرده و بر مسئله استخاره وقوف می‌کنيم و می‌گويم: عدم اخذ به استخاره، مسائل عظيم و متعددی را شامل می‌شود از جمله: متهم کردن خداوند تعالی و تکذيب اهل بيت (ع) که به استخاره سفارش و تأکيد می‌کنند، و انکار غيب و انکار چيز واقعِ ملموس و رد رحمت الهی و طعنه زدن به کسانی که استخاره می‌گيرند. آيا اين به مثابه خارج شدن از دين برای صاحب‌دلان و گوش شنوا در حالی‌که گواه و شاهد است، کفايت نمی‌کند؟! و اين گفته تو چيزی نيست جز مانند گفته يهود که گفتند: (وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيْفَ يَشَاءُ). (و يهود گفتند دست ‏خدا بسته است دست‌هاى خودشان بسته باد و به [سزاى] آن‌چه گفتند از رحمت ‏خدا دور شوند بلكه هر دو دست او گشاده است هر گونه بخواهد مى‏بخشد).([22]) و امروز شما منکر دخالت الهی در امور می‌شويد در حالی‌که بنده ملتمسانه به سوی رحمت او چشم دوخته‌ام! ای خواننده به فرموده خدا بنگر: (وَقَالَ الَّذِينَ لاَ يَعْلَمُونَ لَوْلاَ يُكَلِّمُنَا اللّهُ أَوْ تَأْتِينَا آيَةٌ كَذَلِكَ قَالَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِم مِّثْلَ قَوْلِهِمْ تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَيَّنَّا الآيَاتِ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ). (افراد نادان گفتند چرا خدا با ما سخن نمى‏گويد يا براى ما معجزه‏اى نمى‏آيد كسانى كه پيش از اينان بودند [نيز] مثل همين گفته ايشان را مى‏گفتند (دل‌ها و افكار]شان به هم مى‏ماند ما نشانه‏ها[ى خود] را براى گروهى كه يقين دارند نيك روشن گردانيده‏ايم).([23]) سپس در دنباله آيه آمده، کسانی در اين ميان هستند که اين اِشکالات و متشابهات ظاهر را اخذ می‌کنند اما نه همه بلکه (قَدْ بَيَّنَّا الآيَاتِ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ). (ما نشانه‌‏‌ها[ى خود] را براى گروهى كه يقين دارند نيك روشن گردانيده‌‏ايم). آری او و امثال او چيزی جز ماده و ماديات نمی‌بينند، و حُب و علاقه به زندگی دنيايی چشمان‌شان را کور کرده و روايت شده که: (هر کس چيزی را دوست بدارد، حُب آن چشمان او را کور می‌کند). و الا استخاره در نظر اين ناکسان (ارزش اعتماد و اطمينان و هم‌چنين علم و درايت) ندارد. انا لله و انا اليه راجعون. آل محمد (ع) در طول مسير با قومی گرفتار می‌شوند که هيچ نمی‌فهمند و سخن می‌رانند بدون اين‌که خود آن را بفهمند. آری امير المؤمنين (ع) در حکمت بالغ خويش فرمودند: (زبان عاقل در پشت عقل او و عقل نادان در پشت زبان او قرار دارد). ای خواننده گرامی به کلام اهل بيت (ع) رجوع میکنيم، تا ببينيم آيا استخاره در علم و اطمينان، سودمند است يا خير. يا آيا جايز است کسی با استخاره مخالفت کند؟! از ابی عبد الله(ع) روايت شده: از ايشان سؤال شد: گرامیترين بندگان در نزد خداوند متعال كيست؟ حضرت فرمود: (کسی كه بيشتر به ياد خدا بوده و ييشتر از همه مطيع او باشد). سؤال شد پس مورد خشم قرار گرفته و دور گردیده‌ترين بندگان نزد خداوند كيست؟ آن حضرت فرمود: کسی كه خدا را متهم می‌كند! راوی سؤال كرد: آيا امكان دارد کسی خدای خود را متهم كند!؟ امام فرمود: بله؛ کسی كه استخاره كرده و آن‌چه خيرش بوده پيش آمده ولی او اكراه دارد از آن‌چه پيش آمده و در نتيجه از استخاره عصبانی و غضبناک می‌شود، اين شخص چنين فردی است كه خدای خود را متهم می‌كند). پس نظرت در مورد کسی که حق را بشناسد سپس از استخاره و قبل از قيام و عمل به آن، از روی بغض به حکم خدا، روی‌گردان می‌شود، چيست؟ حمد و سپاس خدايی که دشمنانش را با بيان آشکار اعتقادشان، رسوا کرده است. وَعَنْ عَلِي بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَمْرِو بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ خَلَفِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: (قُلْتُ لَهُ رُبَّمَا أَرَدْتُ الْأَمْرَ يَفْرُقُ مِنِّي فَرِيقَانِ أَحَدُهُمَا يَأْمُرُنِي وَالْآخَرُ يَنْهَانِي. قَالَ: فَقَالَ إِذَا كُنْتَ كَذَلِكَ فَصَلِّ رَكْعَتَيْنِ وَاسْتَخِرِ اللَّهَ مِائَةَ مَرَّةٍ وَمَرَّةً ثُمَّ انْظُرْ أَحْزَمَ الْأَمْرَيْنِ لَكَ فَافْعَلْهُ فَإِنَّ الْخيرةَ فِيهِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ وَلْتَكُنِ اسْتِخَارَتُكَ في عَافِيَةٍ فَإِنَّهُ رُبَّمَا خير لِلرَّجُلِ في قَطْعِ يَدِهِ وَمَوْتِ وَلَدِهِ وَذَهَابِ مَالِهِ). از امام صادق (ع) فرمود(عرض کردم: ممکن است امری را بطلبم و گروهی مرا امر به انجام آن کار کنند و گروهی نهی. گفت: ايشان فرمود: اگر چنين شد دو رکعت نماز به جای آور و خدا را صد بار و مرتبه استخاره کن سپس نظر کن که کدام یک از راه‌ها مناسب است، که خیر در آن است ان شاء الله و استخاره‌ات در امری نیک باشد، زیرا که شاید استخاره برای فردی بریدن دست یا مرگ فرزند یا از دست دادن مال باشد). و امير المؤمنين (ع) در وصيت خويش به فرزندش می‌فرمايد: (نفس خود را بر شكيبايی در برابر ناملايمات عادت ده، و چه خوب اخلاقی است شكيبايی در راه حق، و خود را در همه‌ی كارها به خدای خويش بسپار كه به پناه‌گاهی محكم و نگهدارنده‌ای توانا سپرده‌ای، و درخواست خود را فقط به درگاه پروردگارت ببر كه بخشيدن و نوميد ساختن به دست اوست، و بسيار در كارها از خداوند طلب خير نما، و در سفارش و وصيت من فهم و انديشه كن، و از آن روی بر مگردان كه بهترين گفتار آن گفتاری است كه سود بخشد، و بدان‌ كه خيری نيست در علمی كه سود ندهد). اما امير المؤمنين (ع) در مورد کسی سخن می‌گويند که به خدا ايمان می‌آورد نه کسی که او و اوليائش را متهم می‌کند و به همه کفر می‌ورزد. از امام صادق (ع) سؤال شد: (گرامی‌ترين بندگان در نزد خداوند متعال كيست؟ حضرت فرمود: کسیكه بيشتر به ياد خدا بوده و ييشتر از همه مطيع او باشند. سؤال شد: پس مورد خشم قرار گرفته و دور گردیده‌ترين بندگان نزد خداوند كيست؟ آن حضرت فرمود: کسی كه خدا را متهم می‌كند! راوی سؤال كرد: آيا امكان دارد کسی خدای خود را متهم كند؟! امام فرمود: بله؛ کسی كه استخاره كرده و آن‌چه خيرش بوده پيش آمده ولی او اكراه دارد از آن‌چه پيش آمده و در نتيجه از استخاره عصبانی و غضبناك است اين شخص چنين فردی است كه خدای خود را متهم می‌كند). امام علی (ع) میفرمايد: (کسی که استخاره کند، نا اميد نمی‌گردد). ابی عبد الله بن ميمون قداح از ابی عبد الله (ع) نقل میکند که فرمودند: (برای من فرقی نمی‌كرد اگر استخاره گرفتم بر چه وجهی قرار می‌گرفت. استخاره را همان‌گونه كه سوره‌های قرآن را ياد می‌گرفتيم استخاره را همان‌گونه ياد می گرفتيم). برای ايشان فرقی نداشت که استخاره بر چه وجهی قرار بگيرد و اين يعنی تسليم در برابر خداوند، که نزد غير مدعيان ولايت آل بيت (ع) زياد يافت نمی‌شود. و در مورد اين (حسنی) که تنها نفس خود را می‌بيند، سخن نمی‌گويم. ابی عبد الله (ع) می‌فرمايد: (بنده‌ای مؤمن از خداوند طلب استخاره نکرد جز اين‌که خداوند عز و جل برای او امری را خواسته باشد، حتی اگر ناخوشايند شخص قرار گيرد). و آن‌چه که علامه مجلسی از ابن عقده از ابی عبد الله (ع) روايت می‌کند: (استخاره را می‌آموختيم همان‌گونه كه سوره‌های قرآن را ياد می‌گرفتيم و برای من فرقی نمی‌كرد اگر استخاره گرفتم بر چه وجهی قرار می‌گرفت). و فکر می‌کنم اين دليل برای آشکار ساختن کفر اين شخص به حديث اهل بيت (ع) کفايت کند، پس به جايگاه مسئله استخاره، نزد علماء نظر می‌کنيم و سبحان الله اين مسئله را آشکار و غير مخفی می‌يابيم و بزرگان مراجع شيعه از آن سخن گفته‌اند و از علمای متقدم همچون علامه مجلسی در مورد بحار خود می‌گويد: (پس بعد از استخاره از پروردگارم و استعانه از او و با حول و قوه او و ياری و استمداد جستن از تأييد و رحمتش به تأليف کتاب و تنظيم و ترتيب و گردآوری آن عزيمت کردم).([24]) پس بحار الأنوار يکی از کتب بی نظير در ميان تأليفات شيعه است، بلکه آن لطف و رحمتی از الطاف الهی بوده که نتيجه استخاره از خداوند منّان می‌باشد و در شمار متأخرين، سيد محمد صدر در کتاب معروف خود (ما وراء الفقه) آن‌جا که می‌گويد: (خداوند، در نصحيت کردن کسی که خواهان نصيحت و موعظه اوست، اهمال و سستی نمی‌ورزد پس از آن‌جا که ما مسلمانيم به ضرورت اعتقاد داريم که خداوند سبحان و متعال کمال مطلق است که در علم، اراده، قدرت و کَرَم او کوتاهی نيست و در آن با وجود گذشت طلب و درخواست طالبان و راز و نيازِ اهل نياز، مصلحت شخصی وجود ندارد علاوه بر آن خداوند می‌فرمايد: (ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ). (مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم).([25]) و آن وعده‌ای صريح در استجابت است).([26]) (اخبار حاکی بر صدق استخاره و صحت آن‌ها که همه از ائمه معصومين(ع)روايت شده، به وفور ديده می‌شوند. بلکه به آن نيز اشاره کرديم...).([27]) پس ممکن است به صورت اجدادی و نسل به نسل ادعاء کنيم که احتمال صدق و حقانيت استخاره نزديک است به صد در صد برسد، که تفصيل آن در قسمت‌های بعدی اين فصل خواهد بود. اما خداوند می‌فرمايد: (فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيًّا). (آن‌گاه پس از آنان جانشينانى به جاى ماندند كه نماز را تباه ساخته و از هوس‌ها پيروى كردند و به زودى [سزاى] گمراهى [خود] را خواهند ديد).([28]) و آن‌چه در گذشته بيان كرديم اين است که او امداد غيبی و تصرف يد قدرت الهی در امور را انکار می‌کند و در باب رؤيا نيز با انکارش، مواجه خواهيم بود پس ای خواننده! از او انتظار داری که با اين حالش با استخاره به يقين و اطمينان برسد؟ پس حتماً نزد او اختياری است همان‌طور که گفته (بلکه آن (استخاره) برای مطابقت، مشکوک بوده و با عالم واقع، مطابقت ندارد) و اما حقيقت اين است، هر کسی که از توحيد، سخن گويد یگانه‌پرست نيست و نه کسی که شهادت‌های سه گانه را به زبان براند، مؤمن است. بلکه ايمان حقيقی همان ايمان به غيب است و انسان با بيهوده‌گی تمام تلاش می‌کند که ايمان سومی را القاء کند و آن انکار غيب و اتهام‌زنی به خداست در حالی‌که ايمان حقيقی همان ايمان به غيب است و خداوند می‌فرمايد: (الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ). (آنان كه به غيب ايمان مى‏آورند و نماز را بر پا مى‏دارند و از آن‌چه به ايشان روزى داده‏ايم انفاق مى‏كنند).([29]) و در قِبال اين جماعت، جماعت ديگری هست که ايمان تنها ورد زبانشان بوده و با صداهای خود تنها جوّ را پر تنش می‌کنند اما حقيقت‌شان تهی از ايمان و يقين می‌باشد و خداوند می‌فرمايد: (وَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ آمَنَّا بِاللّهِ وَبِالْيَوْمِ الآخِرِ وَمَا هُم بِمُؤْمِنِينَ * يُخَادِعُونَ اللّهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَمَا يَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنفُسَهُم وَمَا يَشْعُرُونَ). (و برخى از مردم مى‏‌گويند ما به خدا و روز بازپسين ايمان آورده‏ايم ولى گروندگان [راستين] نيستند * با خدا و مؤمنان نيرنگ مى‏بازند ولى جز بر خويشتن نيرنگ نمى‏زنند و نمى‏فهمند).([30]) پس کسی که در قلبش بيماری (شک و ترديد) است، امکان ندارد به جهتی از جهت‍‌ها، اطمينان يابد چه بسا با اين جهت (انکار استخاره) و دست الهی نزدشان اين گونه بود: (في قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضًا وَلَهُم عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ). (در دل‌هايشان مرضى است و خدا بر مرضشان افزود و به [سزاى] آن‌چه به دروغ مى گفتند عذابى دردناك [در پيش] خواهند داشت).([31]) سپس به منافقينیکه وارد دين شده‌اند، می‌گويم: آيا به اختيار و انتخاب برای مردم عمل می‌کنيد و مردم را به آن سفارش می‌کنيد يا خير؟! پس اگر گفتيد: خير، در برابر همه مردم دروغ گفته ‌ايد و اگر بگوييد: آری، در اين‌صورت شما منافقانی هستيد که بدون اعتقاد عمل می‌کنيد و دروغ‌گويانی هستيد که مردم را فريب و نيرنگ می‌دهيد و آنان را نصيحت نمی‌کنيد و بدانيد که دين نصحيت و موعظه مطلق برای بشر است. پس حمد و سپاس از آنِ خداوند است. نکته دوم: گفت: (و اگر رد در نخستين کافی باشد...). برايمان آشکار شد که مقصود از نخست، انکار رسالات آسمانی و عدالت (علم) محکم نسبت به متشابه است و در مورد نخست، مخالفت صريح قرآن کريم و روايات اهل بيت (ع) موجود است و اين همان چيزی است که در ابتداء می‌بود و برای شناخت حق و صواب و روشن شدن حقيقت برای صاحب‌دلان و اصحاب گوش شنوا در حالی‌که گواه است، کافی می‌باشد اما او تنها به مخالفت با آل محمد (ع)اکتفاء نمیکند بلکه در دور دوم نيز طبق روال گذشته خود عمل می‌کند و می‌بينيم که می‌گويد: (استدلال با رؤيا (در امر) بطلان کفايت می‌کند) سبحان الله... آيا می‌دانند که استدلال چيست؟ و با چه چيزی خواهد بود؟! استدلال يعنی آوردن دليل شرعی و دليل شرعی نزد مؤمن همان وصيت رسول الله(ص)(کتاب خدا و عترتم اهل بيتم) است. پس گاهی می‌گويی آيا استدلال با دليل شرعی برای بطلان رؤيا امکان‌پذير است؟! و بار ديگر می‌گويی هاااان آيا دليل شرعی برای حجت بودن رؤيا وجود دارد؟! و (حازم سعدی) نه تنها از بطلان و عدم حجيت رؤيا، آن‌هم بدون هيچ دليل شرعی و لو يک روايت ضعيف سخن گفته بلکه بر ضد آن نيز دهان گشود. به زودی وجوب اعتقاد به آن برای اثباتش در شريعت اسلامی را خواهيم ديد و الا حکم نهايی را به خدا و رسولش عرضه می‌کنيم و به محضر آيات قرآنی و روايات اهل بيت(ع)که حجيت رؤيا را اثبات می‌کنند، می‌رويم. اولين چيزی که در اين باب ارائه می‌دهم، روايت شده که يهود رؤيا را تصديق کردند در حالی‌که آنان قاتلان انبياء بودند، کسانی که قرآن آنان را دارای قلب‌های سخت‌تر از سنگ توصيف نموده است. از امام صادق (ع) روايت شده که فرمودند: (... يوشع، در حالی‌که همراه موسی نبی خدا بود، گفت... (موسی گفت) من ملازم به نبی خدا بودم، پس موسی (ع) از درون لباس کشيده شده و لباس بر دستان يوشع افتاد و هنگامی‌که يوشع با پيراهن موسی به سوی بنی اسرائيل آمد و او را در آن حال ديدند، مورد مؤاخذه قرار داده و به او گفتند: پيامبر خدا را کشتی؟! گفت: من او را نکشته‌ام. او ناگهان از مقابل من پنهان گشت. پس هرگز او را تصديق نکردند. يوشع گفت: اگر باور نمی‌کنيد، سه روز مرا مهلت دهيد. پس اشخاصی را به عنوان همراه با او قرار دادند. يوشع به درگاه خداوند دعاء کرد پس به آن نگهبانان در عالم خواب الهام شد که يوشع هرگز موسی را نکشته و ما، او را به سوی خود رفع کرديم. بدين جهت يوشع را رها کردند...).([32]) اينان قاتلان انبياء هستند ای حازم بنگر، بنگر!!! که قاتلان انبياء به رؤيا ايمان داشتند. تو از کدام قوم هستی! رسول الله (ص)فرمود: (هر كس مرا در خواب ببيند به درستی که مرا ديده است، چرا كه شيطان نمی‌تواند به صورت من و هيچ كدام از جانشينانم در آيد). کدام نادان چنين می‌گويد که اين کلام مقيد به قرينه خصوصی است! بلکه بر عکس کلام رسول الله(ص)(هر کس مرا ببيند) را در قيد عمومی می‌بينيم و هرگز نمی‌توان گفت که جنبه خصوصی دارد. سپس در آن جا مسئله ديگری است که همه به وجود رؤيای صادقه اقرار می‌کنند پس اگر رؤيای معصوم از آن دست رؤيای کاذب باشد العياذ بالله پس رؤيای صادقه کجاست؟ سبحان الله! انگشتر در انگشت دست ابليسگشته‌ايد و هرگونه که بخواهد شما را در بين انگشتان خود حرکت می‌دهد و هرگاه بخواهد شما را در می‌آورد ـ و کلام آخر در پاسخ اولين مهديين، سيد احمد الحسن (ع) خواهد آمد. از امام علی (ع) روايت شده که فرمودند: (رؤيای مؤمن مجرى تکلم خداوند با بنده‌اش است). اين کلام علی بن ابی‌طالب (ع) است و اما کلام حازم سعدی در مورد رؤيا می‌گويد که آن (رؤيا واسطه تکلم ابليس با بنده‌اش است) حق دارد و راست می‌گويد، او از خدای خودش سخن می‌گويد. يوسف نبی (ع) به آن کافر فرمود: (اذْكُرْنِي عِندَ رَبِّكَ). (مرا نزد آقاى خود به ياد آور). قال الصادق (ع): (اذا كان العبد على معصية الله عز وجل وأراد الله به خيراً أراه في منامه رؤيا تروعه فينزجر بها عن تلك المعصية).([33]) امام صادق (ع) فرمود: (چون بنده بر گناه باشد و خداوند عزّ و جلّ خيرش را خواهد به او خوابى نمايد كه او را بترساند و از آن گناهش كنار كشد‏). و آن رؤيای عامه در غير معصوم است اما به عنوان هشدار دهنده و وحی از سوی خداوند متعال می‌باشد لذا آن را جزئی از هفتاد جزء نبوت قرينه کردند اما با زبان نرم برای قومی که هيچ سخنی را نمی‌فهمند. به همين سبب از ائمه(ع) روايت شده که: (وحی رفع شده و مبشرات و منذرات (رؤياهای بشارت دهند و بيم دهنده) جايگزين آن شدند). و گمان می‌کنم که برای يادآوری کفايت می‌کند و هر کس خواهان مطالعه بيشتر است به مصادر آن رجوع کند. اين پاسخ قرآن کريم و اهل بيت(ع) است. اگر خود را ملزم به رأی خود می‌کنی _ و هر کس که با توست بر اين راه سير می‌کند_ فرموده خداوند اين است: (فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُلْ حَسْبي اللّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ). (پس اگر روى برتافتند بگو خدا مرا بس است هيچ معبودى جز او نيست بر او توكل كردم و او پروردگار عرش بزرگ است). ([34]) (فَذَلِكُمُ اللّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ). (اين است ‏خدا پروردگار حقيقى شما و بعد از حقيقت جز گمراهى چيست پس چگونه [از حق] بازگردانيده مى‏شويد).([35]) ای خواننده گرامی بدان: کسانی که رؤيا را انکار کردند، بی شک دشمنان انبياء (ع) هستند بلکه سبب ارسال نخستين رؤياها تنها برای احتجاج بر منکران پيامبر خدا بوده است. عن بعض اصحابنا، عن علي بن العباس، عن الحسن بن عبد الرحمان عن ابي الحسن (ع) قال: (ان الأحلام لم تكن فيما مضی من اول الخلق، وانما حدثت، فقلت: وما العلة في ذلك؟ فقال (ع): ان الله عز ذكره بعث رسولاً الی أهل زمانه فدعاهم الی عبادة الله وطاعته، فقالوا: ان فعلنا ذلك، فما لنا؟ فوالله ما انت بأكثرنا مالاً و لا بأعزنا عشيره، فقال: ان اطعتموني أدخلكم الله الجنة، وان عصيتم ادخلكم الله النار. فقالوا: وما الجنة والنار؟ فوصف لهم ذلك، فقالوا: متی نصير الی ذلك؟ فقال: اذا متم، فقالوا: لقد رأينا امواتنا صاروا عظاماً ورفاتاً، فازدادوا له تكذيباً وبه استخفافا، فاحدث الله عز وجل فيهم الأحلام، فاتوه فاخبروه بما رأوا وما أنكروا من ذلك، فقال (ع): ان الله عز وجل أراد أن يحتج عليكم بهذا، هكذا تكون ارواحكم اذا متم، وان بليت أبدانكم، تصی وان بليت ابدانكم، تصير الأرواح الی عقاب حتی تبعث الأبدان). به نقل از حضرت موسی بن جعفر (ع) می‌فرمايد: (در ابتدای خلقت انسان، ديدن در خواب (رؤيا) وجود نداشته ولی بعد به وجود آمده است. راوی حديث می‌گويد: به حضرت عرض كردم: چه علتی داشت؟ حضرت فرمود: خداوند تبارك و تعالی پيامبری برای هدايت مردم آن زمان فرستاد، او نيز مردم زمان خود را به عبادت و اطاعت از خداوند فرا خواند، گفتند: اگر عبادت كنيم چه بهره‌ای خواهيم برد؟ پيامبر فرمود: اگر اطاعت كنيد شما را داخل بهشت می‌كند و اگر نافرمانی كنيد شما را به جهنم می‌برد. پرسيدند: بهشت و جهنم چيست؟ برای آن‌ها توضيح داد. گفتند: چه وقت است؟ گفت: پس از مرگ. گفتند: بسيار ديده‌ايم كه پس از مرگ استخوان‌های مردگان پوسيده و بدن‌های آن‌ها از ميان می‌رود و خلاصه هر چه بيشتر برای آن‌ها توضيح می‌داد و آن‌ها را موعظه می‌كرد، بيشتر آن حضرت را انكار می‌كردند تا اين‌كه خداوند ديدن در خواب (رؤيا) را بر آن‌ها ايجاد فرمود و از اين پس هر وقت به خواب می‌رفتند مناظری را در خواب مشاهده می‌كردند. پيش پيامبر آمدند و آن‌چه را در خواب ديده بودند تعبير آن را از او پرسيدند، پيامبر تعبير خواب آن‌ها را بيان كرد و سپس فرمود: همين طوری كه هنگام خواب روح از بدن شما خارج می‌شود و به جاهای مختلفی می‌رود و انواع غذاهايی را می‌خورد و... وقت مردن، روح انسان بع طور کلی از بدن خارج شده و هم‌چنان باقی است و از نعمت‌های خدا بهره‌مند می‌شود تا وقتی قيامت بر پا شود، اين بدن‌ها را دوباره زنده می‌كند و به بهشت و يا جهنم می‌برد و فرمود: خداوند خواسته است با اين رؤياها حجت را بر شما تمام كند و به شما بفهماند: گر چه بدن‌های شما می‌پوسد ولی روح زنده و سالم است و در انتظار قيامت به سر می‌برد). سپس کسانی که در انکار وجود روح مبالغه کردند، اهل مادّيات بودند که تنها به ماده و عالم ملموس اعتقاد دارند و از یاوه‌گویی‌های بسيار ديگر اين است، کسی که مدعی پيروی از منزلت و معرفت اهل بيت (ع) است در شيوه خود راه دشمنان انبياء و فرستادگان را پيش گرفته است و حمد و سپاس خدايی که دشمنان آل محمد (ع) را با اين موارد آشکار، برای همه رسوا کرده است. سبحان الله! فرزندان عامه حجيت بودن رؤيا را انکار نمی‌کنند بلکه حتی وهابيت حجيت آن را انکار نمی‌کنند بلکه حتی فرعون مصر که انکار و استکبار ورزيد، (فَقَالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى). (و گفت پروردگار بزرگتر شما منم).([36]) يعنی من داناتر و بلند مرتبه در بين شما هستم، هم حجيت رؤيا را انکار نکرد بلکه می‌يابيم که در مورد تأويل و تفسيرش جستجو می‌کرد و سبحان الله! از خِلال رؤيای همين متکبر کافر، اقتصاد کامل امپراطوری مصر بنا می‌گردد. و هر کس خواهان مطاالعه بيشتر در اين باب است به کتاب دار السلام ميرزا نوری يا کتب انصار مراجعه کند که در آن‌ها به مباحث بسياری در اين امر پرداخته‌اند از جمله کتاب: (روشنى بيان در حجيت صاحب‌دلان) نوشته استاد احمد حطاب. و در خاتمه برايمان آشکار می‌شود که مسئله حجيت رؤيا در قرآن کريم و سنّت اهل بيت (ع) امری ثابت شده و از ضروريات مذهب می‌باشد – و در آن قطع و يقين حقيقی وارد شده نه توهم– و کسی که منکر يکی از ضروريات دين شود از دين خارج شده و حمد و سپاس از آنِ خداوند است. سپس بعد از اين همه دوست داريم به ارتباط رؤيا با مسئله امام مهدی (ع) بپردازيم _ و به همين سبب، قوم به انکار حجيت رؤيا کمر همت بستند _ و در اين‌جا به اختصار، به دو مورد آن اشاره می‌کنم. 1- روايات دلالت کننده بر اين ارتباط 2- مسئله صيحه و ارتباط آن با رؤيا

-اول: روايات دلالت کننده بر اين ارتباط

از جمله اين روايات: (عَنِ الْبَيزَنْطِي قَالَ‏سَأَلْتُ الرِّضَا (ع) عَنْ مَسْأَلَةٍ لِلرُّؤْيَا فَأَمْسَكَ ثُمَّ قَالَ: إِنَّا لَوْ أَعْطَيْنَاكُمْ مَا تُرِيدُونَ لَكَانَ شَرّاً لَكُمْ وَأُخِذَ بِرَقَبَةِ صَاحِبِ هَذَا الْأَمْر).([37]) (احمد بن ابى نصر بزنطى گفت: از امام رضا (ع) در باره خواب سؤالى نمودم. حضرت از پاسخ دادن خوددارى كردند. سپس فرمود: اگر آن‌چه شما از ما می‌‌خواستيد به شما بدهيم يا بگوئيم براى شما بد بود و گردن صاحب الأمر به باد می‌رفت). پس اين ارتباط بين رؤيا و گرفتاری و بر باد رفتن گردن صاحب امر چيست؟! جز اين‌که تأييد الهی در عالم ملکوت، مرافق برای صاحب اين امر باشد همان‌گونه که در عالم شهادت مؤيد آن است و نيز تأييد عالم ملکوتی بالاتر از تمام ملک می‌باشد و اين عين چيزی است که امام صادق (ع) بر آن تأکيد می‌کردند. و روايت بعدی: (عَنْ أَبِي بَكْرٍ الْحَضْرَمي قَالَ دَخَلْتُ أَنَا وَأَبَانٌ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) وَذَلِكَ حِينَ ظَهَرَتِ الرَّايَاتُ السُّودُ بِخُرَاسَانَ فَقُلْنَا مَا تَرَى فَقَالَ: اجْلِسُوا في بُيُوتِكُمْ فَإِذَا رَأَيْتُمُونَا قَدِ اجْتَمَعْنَا عَلَى رَجُلٍ فَانْهَدُوا إِلَيْنَا بِالسِّلَاح‏).([38]) ابى بكر حضرمى گفت من و ابان به خدمت امام صادق (ع) رسيديم و اين به هنگامى بود كه پرچم‏هاى سياه در خراسان ظاهر شده بود. عرض كرديم نظر شما چيست؟ فرمود: در خانه خودتان بنشينيد هر وقت ديديد كه ما به گرد مردى گرد آمديم آن وقت با اسلحه به يارى ما قيام كنيد). و طبيعتاً ائمه (ع) سلاح را حمل نمی‌کنند و امر به امام مهدی (ع) موکول شده، اوست که زمين را بعد از لبريز شدنش از ظلم و ستم، پر از عدل و داد می‌کند. پس حديث منحصر به شخصيت امام مهدی (ع) می‌باشد. عزيزم به اين نکته توجه کن: (فَإِذَا رَأَيْتُمُونَا قَدِ اجْتَمَعْنَا عَلَى رَجُلٍ فَانْهَدُوا إِلَيْنَا بِالسِّلَاح)،‏ (هر وقت ديديد كه ما به گرد مردى گرد آمديم آن وقت با اسلحه به يارى ما قيام كنيد). تمام ائمه (ع) در اين دنيا وفات يافته‌اند پس اجتماع آنان طبق اين حديث چگونه خواهد بود؟! حقيقت اين است که راهی برای اجتماع در اين عالم ماده نيست جز در عالم رؤيا و مکاشفه و شهود. پس رسول الله(ص)فرمودند: (رؤيای مؤمن در آخر الزمان جزئی از چهل جزء نبوّت می‌باشد) و اين امتناع در مورد اخبار (با وجود آن‌چه می‌دانيم) از امام رضا (ع) و اخبار گرد آمدن ائمه (ع) بر شخص و امر به نصرت و ياری او، همه در اخبار غيبی نوستر آداموس که ماجد المهدی در کتاب خود (آغاز جنگ آمريکا عليه امام مهدی (ع)) نقل کرده، آمده است. * قرن ششم – خبر غيبی سی و سوم: (در آخر دستش را به سمت آلوس خونی دراز می‌كند و از حمايت خود در دريا عاجز خواهد ماند، و از سپاه بين النهرين خواهد ترسيد و يك شخص سياه و خشمگين او را از کرده خود پشيمان خواهد كرد).

-دوم: مسئله صيحه وارتباط آن با رؤيا

2- مبحث صيحه همواره مورد بحث است، و استاد احمد حطاب در کتاب خود (روشنى بيان در حجيت صاحب‌دلان) يکی از انتشارات انصار امام مهدی (ع)، کلام نهائی در اين باب را تقديم می‌کند پس هر کس خواهان وقوف بيشتر بر اين حقيقت است، به آن کتاب مراجعه کند. و بعد از اين همه، بيت شعری را تقديم خواننده اين کتاب می‌کنيم: نماز خواند و روزه گرفت برای مقصود خويش پس چون به مقصود رسيد، نه نماز خواند و نه روزه کرد از پيش و می‌گوييم: از آغاز تا کنون، بعد از اين همه، ای سيد محمود صرخی! آيا تو نبودی که قبل از نزولت بر مسند و ساحت مرجعيت به اصحابت امر کردی که رؤياها را نگاشته و به دستت برسانند!؟ بلکه علاوه بر آن، صندوقی برای جمع‌آوری رؤياها قرار دادی؟! لا حول و لا قوة إلا بالله و الحمد لله رب العالمين. و خداوند می‌فرمايد: (وَيْلٌ لِّلْمُطَفِّفِينَ * الَّذِينَ إِذَا اكْتَالُواْ عَلَى النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ * وَإِذَا كَالُوهُمْ أَو وَّزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ * أَلَا يَظُنُّ أُولَئِكَ أَنَّهُم مَّبْعُوثُونَ * لِيَوْمٍ عَظِيمٍ * يَوْمَ يَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ). (واى بر كم‏فروشان * كه چون از مردم پيمانه ستانند تمام ستانند * و چون براى آنان پيمانه يا وزن كنند به ايشان كم دهند * مگر آنان گمان نمى‌‏دارند كه برانگيخته خواهند شد * در آن روز بزرگ * روزى كه مردم در برابر پروردگار جهانيان به پاى ايستند).([39]) سنّتی که همواره دشمنان انبياء و فرستادگان بر آن بوده‌اند، بار ديگر تکرار شده و آن عدم آشکار ساختن حجت طرف ديگرست، زيرا چون حق آشکار شود لا جَرَم باطل نيز رسوا می‌گردد و چون پنجره‌ای از نور گشوده شود ديگر تاريکی و ظلمت، مأوايی ندارد. اکنون کلام حازم سعدی را بشنويم: (از جهت ديگر می‌گوييم آيا کسی ايشان (ع) را در عالم واقع ديده است تا در عالم رؤيا به تشبيه و مثل آنان قانع شود (يعنی آنان را بشناسد)). شخصی که از خداوند بيم داشته باشد، در مورد نفس خودش در مقابل مردم به عنوان يک انسان، انصاف می‌ورزد و الا او گمراه‌تر از چهارپا می‌باشد. (أُوْلَئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ). (آنان همانند چهارپايان بلكه گمراه‌‏ترند [آرى] آن‌ها همان غافل‏ماندگانند).([40]) در اين صورت او امروز در دو حالت قرار گرفته يا اين‌که جاهل بوده و از خطبه سيد احمد الحسن (ع) که خطاب به طلّبه‍‌هاى حوزه علميه فرمودند، خبر نداشته و يا اين‌که جاهلی باشد که بعد از شنيدن خطبه باز بر استکبار و انکار خود اصرار می‌ورزد همان‌گونه که کسانی قبل از او نيز، بعد از معرفت حقيقت بر تکبر خود اصرار ورزيدند. ای خواننده عزيز، قسمتی از اين خطبه را برايت نقل می‌کنم: (مردم را به مسخره می‌گيريد، و به آن‌ها می‌گوئيد: آيا رسول خدا را ديده‌ايد که او را در رؤيا بشناسيد؟ خداوند پاک و منزه است. آيا در زمان امام صادق (ع) کسی رسول خدا (ص)را ديده که امام صادق (ع) می‌فرمايد: هر کس بخواهد رسول خدا را در رؤيا ببيند، اين‌چنين و اين‌چنين عمل کند؟ و روايات زيادی در اين مورد وجود دارند و برای اطلاع بيشتر، به کتاب دار السلام، و به ديگر کتب حديث مراجعه نماييد). و خطبه برای حق طلبان در حسينيه‌های انصار امام مهدی (ع) به شکل خواندنی و شنيدنی موجود می‌باشد. (كَبُرَتْ كَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ إِن يَقُولُونَ إِلَّا كَذِبًا). (بزرگ سخنى است كه از دهانشان برمى‏آيد [آنان] جز دروغ نمى‏گويند).([41]) ای مردم تقوای الهی پيشه کنيد و به اين جاهل و هر کس که بر مسير او قرار گرفته، بنگريد که می‌گويند: ممکن است شيطان به صورت رسول الله (ص)و ائمه (ع) در آيد! بنگر و تعجب کن! و وهب نصرانیگمراه بوده، آن‌گاه که امر عيسی (ع) را از خلال رؤيا اطاعت کرد؛ زيرا او عيسی (ع) را در عالم واقع نديده بلکه شيطان را مشاهده کرده است!!! بنگر و تعجب کن. می‌گويند که شيطان به سوی بانو نرجس خاتون مادر امام مهدی (ع) رفته و هرگز رسول الله(ص)و عيسی بن مريم(ع) به سوی او نرفته‌اند؛ زيرا رسول الله (ص)و عيسی بن مريم را در عالم واقع نديده است!!! می‌گويند امام صادق (ع) در کلام خود اشتباه کرده که گفته (هر وقت ديديد كه ما به گرد مردى گرد آمديم آن وقت با اسلحه به يارى ما قيام كنيد)، زيرا ممکن است که شيطان به چهره‌های آنان در آيد. بنگر و تعجب کن!! می‌گويند علی بن ابی‌طالب (ع) دچار توهم شده آن هنگام که فرمود رؤيا حالتی است که خداوند به وسيله آن با بنده‌اش سخن می‌گوید؛ زيرا اين امکان وجود دارد که شيطان به صورت مقدس‌ترينِ موجودات در عالم رؤيا در آيد!! ببين و تعجب کن! می‌گويند اموری که مردم در عالم رؤيا لمس می‌کنند، اتفاق محض می‌باشد. ببين و تعجب کن!!! می‌گويند حضور ائمه(ع) در عالم رؤيا و برخی کرامات حاصل در آن هم‌چون شفاء از بيماری، اتفاقى محض است!!! بنگر و به شگفت در آی و... و... و...!!! خدايا به سبب اين همه اتهامات از تو طلب استغفار می‌کنم (إِنْ هِي إِلاَّ فِتْنَتُكَ تُضِلُّ بِهَا مَن تَشَاء وَتَهْدِي مَن تَشَاء أَنتَ وَلِيُّنَا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنتَ خير الْغَافِرِينَ). (جز آزمايش تو نيست هر كه را بخواهى به وسيله آن گمراه و هر كه را بخواهى هدايت مى‏كنى تو سرور مايى پس ما را بيامرز و به ما رحم كن و تو بهترين آمرزندگانى).([42]) امام حسين (ع) می‌فرمايند: (مردم برده دنيا هستند و دين تنها بر زبانشان جای دارد و از آن برای گذران معيشت خود استفاده می‌کنند و چون زمان آزمايش و ابتلاء رسد، دين‌داران اندک می گردند). پس مردم آن‌چه که با هوای نفسشان موافق بوده را اخذ می‌کنند اما چون با حق مواجه شوند، از آن روی‌گردان شده و پشت سر خود دفع می‌کنند. مصداق بارز اين قضيه، سيد محمود حسنی است که در آغاز دعوتش، در مورد مسئله رؤيا اهتمام بسياری می‌ورزيد حتی يک صندوق برای جمع آوری رؤيا نصب کرده بود جز اين‌که، چون حق آمد و اهل بيت (ع) به دور آن جمع شدند مبنی بر اين‌که سيد احمد الحسن (ع) وصی و فرستاده‌ای از جانب امام مهدی (ع) می‌باشد. و بسياری هشدارها در قِبال سيد محمود حسنی صرخی، سودی نداشت و او از جانب خود روی‌گردان شده و از دليل و حجت بودن رؤيا خود را کنار کشيد و بعد از تأييد قاطعانه به چهره خود منقلب گشت. و در آخر می‌گويم: رواياتی که از ائمه (ع) وارد شده، مبنی بر اين‌که اگر خواستی رسول الله (ص)و يا هر يک از ائمه (ع) را در عالم رؤيا ببينی، چنين و چنان کن _ آيا کسی با اين مخالف (حازم سعدی) مسايرت می‌کند، که ائمه (ع) در کلام خود در مورد کسی که خواهان ديدن رسول الله(ص)است، چنين و چنان کند _ عبث و ياوه‌گویی را پيشه کرده‌اند (پاک و منزه‌اند از اين تهمت ها) و الا چگونه می‌توان بين کلام‌شان مبنی بر ديدن رؤيا و اعمال مربوط به آن و هم‌چنين عبث و بيهوده بودن رؤيا تناسب ايجاد کرد! در اين صورت يا اين‌که امام (ع) به باطل بودن رؤيا آگاه است و به باطل امر می‌کند (استغفر الله) و يا اين‌که در مورد آن نمی‌داند و در مورد چيزی که نمی‌داند، سخن می‌گوید (بر اساس گفته انکار کننده) پس انا لله و انا اليه راجعون و کسانی‌که به آل محمد (ع) ظلم کردند به زودی خواهند دانست که به چه ظلمی گرفتار آيند. در ظاهر اين شخص نسبت به سخنان خود هيچ درک و فهمی ندارد، سخنان خود را با استهزاء و تمسخر قرآن کريم آغاز کرد و تا اين حد هم توقف نکرده بلکه به استهزاء و تمسخر خود ادامه می‌دهد ولی اين بار رسول الله(ص)و فاطمه زهرا(ع) ، امير المؤمنين و ائمه(ع) را با اين کلامش که شيطان به چهره آنان در می‌آيد، مورد استهزاء قرار داده است، به اين حجت که همه مردم، ائمه (ع) را هرگز نديده‌اند بلکه در قسمت دوم کلام خود تصريح می‌کند که اين امکان وجود دارد که شيطان به صورت مطلق آنان در آيد! پس اين ملعون کيست و کدام شياطين به او در آن‌چه که می‌گويد، ياری می‌رسانند سپس از او تبعيت می‌کنند! انا لله و انا اليه راجعون. گرفتار قومی شده‌ايم که هيچ سخنی را نمی‌فهمند، شما ای که در سايه عقل غرق شده‌ايد – البته اگر جايگاهی نزد شما داشته باشد- چگونه است که می‌گوييد شيطان ممکن است به چهره و صورت معصوم در آيد، پس کجايید از قرآن و ائمه و فقهای پيشين. خداوند می‌فرمايد: (وَمَا تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّيَاطِينُ * وَمَا يَنبَغي لَهُمْ وَمَا يَسْتَطِيعُونَ). (و شيطان‌ها آن را فرود نياورده‏اند * و آنان را سزاوار نيست و نمى‌توانند وحى كنند). پس اگر شيطان توانايی تکلّم و لو يک حرف از قرآن را ندارد، چگونه می‌تواند به شکل تمام قرآن در آيد و اين فرموده سيد احمد الحسن (ع) در بيان گذشته است که فرمودند: (می‌گوئيد که شيطان (لع) به صورت حضرت محمد (ص) ظاهر می‌شود. همانا سخنی بسيار زشت و منکر بر زبان آورديد. ﴿لَقَدْ جِئْتُمْ شَيئًا إِدًّا * تَكَادُ السَّمَاوَاتُ يتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنشَقُّ الْأَرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدًّا﴾، (واقعاً چيز زشتى را بر زبان آورديد * چيزى نمانده است كه آسمآن‌ها از اين سخن بشكافـند و زمين چاك خورد و كوهها به شدت فرو ريزند)).([43]) و در حالی که خداوند می‌فرمايد: (وَمَا تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّيَاطِينُ * وَمَا يَنبَغِي لَهُمْ وَمَا يَسْتَطِيعُونَ). (و شيطان‌ها آن را فرود نياورده‌‏اند * و آنان را سزاوار نيست و نمى‏توانند وحى كنند).([44]) پس اگر شيطان نمی‌تواند حتی حرفی از قرآن به زبان خود بياورد، پس چگونه به صورت محمد (ص)ظاهر می‌شود؟ در صورتی که محمد (ص)کل قرآن است. ﴿قُلْ مَن بِيدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيءٍ وَهُوَ يجِيرُ وَلَا يجَارُ عَلَيهِ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ﴾. (بگو فرمانروايى هر چيزى به دست كيست و اگر مى‏دانيد كيست آن‌كه او پناه مى‏دهد و در پناه كسى نمى‏رود).([45]) چه کسی ملکوت آسمان‌ها و زمين به دست اوست؟ به خدا که انصاف پيشه نکرديد، وقتی که ملکوت آسمان‌ها را به دست شيطان سپرديد و حرمت رسول خدا (ص)را ارج ننهاديد، و لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظيم. با وجود اين روايات وارده از اهل بيت نبوت (ع) ديگر چه می‌گويند؟ رواياتی که نصحيت می‌کنند کسانی که در هنگام مشاهده رؤيا سراسيمه گشته و می‌گويند چنين و چنان ديديم. و چه می‌گويند درباره رواياتی که مؤمنين را به اخذ رؤياهای بشارت دهنده و بيم دهنده، نصحيت می‌کنند و... و... و.... نکته سوم: آن‌جا که در مورد باطن قرآن سخن به زبان می‌آورد و می‌گويد: (استدلال با اين مسئله در حالتی امکان‌پذير است که باطن برای همگان آشکار باشد). علاوه بر آن‌چه که در مورد استدلال گفته شد، می‌گوييم: آيا باطن قرآن برای همه آشکار است؟ سبحان الله: (وَإِذَا تُتلی عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا قَالُواْ قَدْ سَمِعْنَا لَوْ نَشَاء لَقُلْنَا مِثْلَ هَذَا إِنْ هَذَا إِلاَّ أَسَاطِيرُ الأوَّلِينَ). (و چون آيات ما بر آنان خوانده شود مى‏گويند به خوبى شنيديم اگر مى‏خواستيم قطعاً ما نيز همانند اين را مى‏گفتيم اين جز افسانه‌‏هاى پيشينيان نيست).([46]) سبحانه (حتی اگر داخل سوراخ سوسمار می‌شدند پشت آن‌ها وارد می‌شديد). و امثال تو در اين مورد، (ابو حنيفه است) و آن سنتی از سنت‌های الهی می‌باشد بلکه آن فرموده خداوند است که می‌فرمايد: (أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَآ آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُم مُّلْكًا عَظِيمًا). (بلكه به مردم براى آن‌چه خدا از فضل خويش به آنان عطاء كرده رشك مى‏ورزند در حقيقت ما به خاندان ابراهيم كتاب و حكمت داديم و به آنان ملكى بزرگ بخشيديم).([47]) آن‌چه که به اهل بيت (ع) اختصاص داشته را مورد هدف قرار داده‌اند. در محاجه امام صادق (ع) با ابو حنفيه در حديثی طولانی آمده است: (پدرم و محمد بن حسن از ابو زهير بن شبيب بن انس از برخی اصحاب از ابا عبد الله (ع) نقل می‌کنند که حضرت (ع) فرمودند: (ای ابو حنفيه آيا کتاب خدا را به حق معرفتش می‌شناسی و ناسخ و منسوخ آن را می‌دانی؟ گفت: آری. فرمودند: ای ابو حنفيه ادعای علم کردی وای بر تو، خداوند آن علم را نزد هيچ احدی جز اهل کتاب که بر آنان نازل شد قرار نداده است، وای بر تو! و آن نزد کسی نيست جز خاصان ذريه ی پيامبرمان (ع) و خداوند يک حرف از کتاب را برای تو به ارث قرار نداده همان‌طور که ادعاء می‌کنی و قطعاً اين‌گونه نخواهی بود). پس آن تنها به آل محمد (ع) اختصاص دارد. و می‌گويی که قرآن و باطن آن برای همه آشکار است. (تِلْكَ إِذًا قِسْمَةٌ ضِيزَى)، (در اين صورت اين تقسيم نادرستى است).([48]) و به خدا سوگند، بسيار قرآن و آل محمد (ع) را مورد استهزاء قرار داده‌ايد: ﴿ لَقَدْ جِئْتُمْ شَيئًا إِدًّا * تَكَادُ السَّمَاوَاتُ يتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنشَقُّ الْأَرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدًّا﴾. (واقعاً چيز زشتى را بر زبان آورديد * چيزى نمانده است كه آسمان‌ها از اين سخن بشكافند و زمين چاک خورد و كوه‌ها به شدت فرو ريزند).([49]) لعنت خدا بر کافران (وای بر کسی که حامی آنان باشد) آيا انسان اين همه سخن مزخرف را تصديق می‌کند؟! آيا مثل اين احتمال بر کتاب خدا و آل محمد (ع) احتمال می‌رود؟! اين چه بيهوده‌گوئی‌ست! و اگر ضربه گذشته‌ای برايتان باشد اين‌که بگوييد بايد امام به مطرح ساختن قرآن از يک جانب بپردازد و خمره اصول را نيز اخذ کند. الحمد لله علی نعمائه و کثير بلائه. سپس احتمال دوم را دنبال می‌کند و می‌گويد: (و الا معرفت باطن امکان‌پذير نمی‌باشد مگر با معرفت معصوم (ع) و در اين هنگام اگر با کلام معصوم موافقت داشت، تصديق آن نيز کامل می‌گردد). و رد اين سفسطه با ذکر چند نکته، امکان‌پذير می‌باشد از جمله: 1- همانا اين امر، يک نقش صريحی است. پس معرفت و شناخت مردم نسبت به امام از خلال روشن شدن و آشکار ساختن اسرار قرآن محقق می‌گردد و اين از امور ثابت شده در تاريخ است و ادله‌ای از ولايت امير المؤمنين (ع) می‌باشد که ايشان عالم‌ترين مردم به کتاب خدا بودند (بی‌نياز از ديگران و نيازمندی ديگران به ايشان). و شگفت است که سخن در بديهيات بيافتد، اما جاهل حتی در امر بديهی هم شک می‌کند و بهترين شاهد گشوده شدن اسرار قرآن برای امير المؤمنين (ع) به همراه يهود و نصاری است که آنان می‌پرسيدند و به سبب يافتن پاسخی محکم وارد دين اسلام می‌شدند و اين حکايات بسيارند. و يا مناظره امام صادق (ع) با ابو حنفيه که ذکر شد. ربيع روايت می‌کند: (من به همراه ابی جعفر(ع) در سالی که هشام بن عبد الملک به همراه نافع بن ازرق مولی عمر بن خطاب در آن حج کردند، ما نيز حج کرديم، پس (نافع بن ازرق) به هشام گفت: يا امير المؤمنين اين کيست که مردم بر گرد او جمع شده‌اند. هشام گفت: او فرزند پپامبر اهل کوفه، محمد بن علی بن حسين بن علی بن ابى‌طالب (ع) است. پس نافع گفت: به سوی او می‌روم و در مورد مسائل از او می‌پرسم که توانايی پاسخ‌گويی به آن‌ها را ندارد جز پيامبر يا وصی يا فرزند وصی پيامبر. هشام گفت: پس به سوی او برو و سؤالاتت را بپرس، شايد به سبب عدم پاسخ‌گويی باعث خجالت شود. پس مغرورانه از ميان مردم گذشت و به سوی ابی جعفر (ع) آمد و گفت: ای محمد بن علی، من تورات، انجيل و زبور و فرقان را خوانده‌ام و حلال و حرام آن‌ها را از بر شدم، آمدم تا از شما سؤالاتی پرسم که کسی پاسخگوی آن‌ها نيست جز پيامبر يا وصی پيامبر يا فرزند پيامبر. پس ابی جعفر (ع) سر خود را بلند کردند و فرمودند: بپرس. گفت: مرا با خبر کنيد بين (نبوت) عيسی و محمد چند سال است. فرمود: تو را از گفته خودت با خبر کنم يا از گفته خود؟ گفت: مرا از هر دو با خبر کنيد. فرمودند: اما بر اساس گفته من، پانصد سال است و اما بر اساس گفته تو ششصد سال می‌باشد. گفت: مرا از فرموده خداوند با خبر کنيد که می‌فرمايد: (وَاسْأَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رُّسُلِنَا أَجَعَلْنَا مِن دُونِ الرَّحْمَنِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ)، (و از رسولان ما كه پيش از تو گسيل داشتيم جويا شو آيا در برابر [خداى] رحمان خدايانى كه مورد پرستش قرار گيرند مقرر داشته‏ايم).([50]) چه کسی از محمد پرسيد در حالی‌که بين او و بين عيسی پانصد سال اختلاف بود. پس ابو جعفر (ع) اين آيه را تلاوت کردند: (سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ البَصِيرُ). (منزه است آن [خدايى] كه بنده‌‏اش را شبانگاهى از مسجد الحرام به سوى مسجد الأقصى كه پيرامون آن را بركت داده‏‌ايم سير داد تا از نشانه‏‌هاى خود به او بنمايانيم كه او همان شنواى بيناست).([51]) پس از جمله نشانه‌هايی که خداوند به محمد (ص) در هنگام عروج به سمت بيت المقدس، نشان داد اين بوده که مخلوقات اولين و آخرين از انبياء و مرسلين را محشور ساخت سپس به جبرئيل امر کرد، پس جبرئيل دوتا دوتا اذان و دوتا دوتا اقامه خواند سپس در اقامه خود گفت حی علی خير العمل سپس محمد بر قوم پيشی گرفته و نماز خواند و خداوند اين آيه را نازل کرد (وَاسْأَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رُّسُلِنَا أَجَعَلْنَا مِن دُونِ الرَّحْمَنِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ). پس رسول الله(ص) به آنان فرمودکه بر چه چيز گواه و شهادت می‌دهيد و چه چيزی را عبادت می‌کرديد، گفتند: شهادت می‌دهيم که هيچ خدايی جز الله نيست هيچ شريک و همتايی ندارد و تو رسول و فرستاده خدا هستی و ميثاق و عهدهای ما را بر آن برگيريد. نافع گفت: راست گفتی ای فرزند رسول الله، يا ابا جعفر به خدا سوگند به راستی که شما اوصيای رسول الله و خلفای ايشان در تورات و نام‌هايتان در انجيل و زبور و در قرآن هستيد و شما به امر شايسته‌تر از ديگرانيد).([52]) و همان‌طور که آشکار است، سؤال از باطن قرآن می‌باشد و امام (ع) امامت خود را برای کسی که منکر او بود، ثابت کرد، و غير آن نيز بسيار است. پس آيا پند گيرنده‌ای هست؟! 2- معرفت اسرار قرآن کريم با حرکت ظهور مقدس ارتباط عميقی دارد جائی‌که علم از آغاز خلقت تا قبل از ظهور، تنها دو حرف آن را می‌يابيم پس هنگامی که قائم (ع) مبعوث می‌گردد، بيست و پنج حرف ديگر علم را ضميمه آن دو حرف می‌کند که روی هم رفته بيست و هفت حرف می‌گردد و اين همان چيزی است که روايات بسياری بر آن دلالت می‌کنند. همانا مهمترين نشانه‌های مهدی (ع) اين است که با بُطُون جديد قرآن کريم می‌آيد و احاديث در اين زمينه بسيارند و از شما خواننده گرامی می‌خواهم که به کتاب (نور مُبین در باره‌ی اخبار صادقین) مراجعه کنيد که در آن‌جا به اثبات جزئيات آن پرداخته‌ايم. اما اين حديث روايت شده از امام رضا (ع) را ذکر می‌کنم که در آن مُمَهِد و زمينه ساز اساسی برای امام مهدی (ع)را ذکر کرده و هم‌چنين در آن می‌فرمايد: (اگر مدعی چنين ادعايی کرد از او درباره آن عظائم سؤال کنيد که تنها اوست که به آن‌ها پاسخ می‌دهد) پس اگر سؤال در مورد امور عظيم به سؤالاتی غير از کتاب خدا مربوط می‌شد، در اين صورت نمی‌توان به آن‌ها امور عظيم گفت و اگر آن امور عظيم، در قرآن وجود دارند پس امکان آشکار شدن آن‌ها برای همگان وجود ندارد (تا کسی که در منزله او نيست نتواند به آن پاسخ دهد) يعنی در منزلت امامت؛ پس بايد اين امور عظيم از اسرار قرآن باشند که علم به آن‌ها، به کسی جز آل محمد (ع) اختصاص داده نشده است. 3- همانا اظهار و آشکار ساختن اسرار درونی قرآن کريم به عينه يک اعجاز می‌باشد و آن دربی است که خداوند برای اهل بيت نبوت(ع) و محل فرود رسالت، گشوده است يا همان‌گونه که امام صادق (ع) فرموده بلکه تنها مخصوص خاصان از آنان (ع) و خاصه از اهل بيت (ع) می‌باشد و آنان ائمه اطهار، دوازده امام و دوازده مهدی (ع) می‌باشند. معجزه در اين‌جا به دو قسمت، تقسيم می‌شود. اول: آن‌چه که سيد احمد الحسن(ع) از علم خارج ساخته‌اند همان عطاء و فضل و نعمت الهی به اوست؛ زيرا او اولين مهديين و اولين ايمان آورندگان می‌باشد و اين (اعجاز علمی) در چهار جزء متشابهات و تفسير سوره فاتحه و روشنگری‌‌هايی از دعوات فرستادگان با اجزای آن، منتشر شده‌اند پس هر کس خواهان وقوف بر اين اعجاز است به اين کتب يتيم (بی همتا) رجوع کند و همين کفايت می‌کند که سيد احمد الحسن(ع) با علوم خود که برای مردم مطرح کردند، همگان را به تحدی فرا می‌خواند و هر کدام از آن‌ها سر خود را در سوراخی تاريک فرو برده تا نور حق چشمانش را آزار ندهد. دوم: و سيد احمد الحسن (ع) به تفسير قرآن کريم و آشکار ساختن عقايد صحيح از خلال آن‌چه که از روايات آل محمد (ع) در کتب معتبر شيعه ثابت شده، پرداختند و اين‌که خداوند راز امور ناشاخته و غريب در تاريخ شيعه اماميه را به دست مبارک ايشان گشودند و برخی از جزئيات آن را در کتاب (تفسير مقارن) ذکر کردم. از خداوند منّان مسئلت می‌دارم که توفيق اتمام آن و خدمت به سرور و مولايم ابا القاسم محمد و وصی ايشان سيد احمد الحسن (ع) مظلوم را عطاء کند. 4- هر کس که بهره اندکی از علم برده باشد در می‌يابد کلامی که سيد احمد الحسن (ع) در کُتُب و بيانات خويش منتشر کردند از همان چراغ‌دان و نور آل محمد (ع) و از آن اصل و منشأ الهی که بر زبان امير المؤمنين سرور موحدين و حسن و حسين و ائمه معصومين (ع) تکرار می شد، می‌باشد؛ و در کلام آخر – و حق را به شما می‌گويم- ای خواننده اين متون به آن‌چه از علم آل محمد (ع) به دست ولّی الهی، سيد احمد الحسن (ع) خارج شده، رجوع کن و در حق خودت با انصاف رفتار کن پس به خدا قسم اگر تکبر ورزيدی، خصم خدای متعال دامن تو را می‌گيرد و از جانب خداوند چيزی می‌دانم که شما نمی‌دانيد و من نصيحت کننده‌ای امانت‌دار برای شما هستم. نکته چهارم: و آن حول اخبار غيبی می‌باشد همچون سقوط صدام ملعون می‌گويد: (اگر کلامی مهم‌تر از اين قضيه باشد، پس آن به منزله پرتاب تير در تاريکی است). می‌گويم: چيزی را باقی نگذاشتی جز اين‌که آن را هتک حرمت کردی، حتی به طرف جزئياتی آمدی که اسلام به آن اقرار کرده است. سبحان الله و حمد و سپاس خدای را که دشمنانش را رسوا کرده، کسی که دنيا را برای اوليای خود محل آزمايش و برای دشمنان خود محل استدراج([53]) قرار داده است، هر آن‌چه که می‌خواهی بگويی بگو که خبر دادن از سقوط صدام با تعيين ماه و تقريباً قبل از هشت ماه پيش و خبر دادن سيد احمد الحسن (ع) از مرتد شدن جمعی از انصار، پرتاب تير در تاريکی است!!! و اخبار بسيار در مورد جماعتی از انصار که در آينده اتفاق می‌افتد و بعد از آن هرگز رخ نداده و اين چنين اموری بسيارند آن‌ هم بدون تقسيمشان، از جمله خبر دادن از امور ضمير کسی که جز خودِ شخص و خداوند عالم به آن امور نبوده، و نيز وجود اخبار متواتری که سيد احمد الحسن (ع) از ضماير اشخاص خبر می‌دادند و با سخنانی که اشخاص به زبان نمی‌آوردند، سخن می‌گفتند. بعد از اين‌که يکی از برادران کتابی تحت عنوان (کرامات و غيبيات) جمع آوری کرده که يکی از انتشارات انصار امام مهدی (ع) می‌باشد، ذکر اين موارد را از ضروريات نمی‌بينم و بعضی از قسمت‌های اين کتاب را برای خواننده نقل می‌کنم، اميد است مايه سودمندی باشد و نام‌های اشخاص آن نيز در کتاب مذکور است. ** بعد از سقوط نظام صدام مجرم يکی از مراجع خارج کشور، وکيلی را به سوی يکی از شخصيات حوزوی موجود در عراق فرستاد. پس سيد (ع) به ما خبر دادند که اين مرجع اهدافی در سر دارد که می‌خواهد آن‌ها را به واسطه اين وکيل عملی سازد، سپس او را فريب می‌دهد و بر ضد او بر می‌خيزد و وکالتش را باطل می‌کند، پس سيد احمد الحسن (ع) نامه‌ای به آن وکيل نوشتند و او را نسبت به توطئه آن مرجع بر حذر داشته و او را در مورد برخی از امور که در خصوص آن مسئله که در آينده مشکل‌ساز خواهد شد، نصحيت کردند... ** در يکی از روزها در محضر سيد نشسته بوديم، پس يکی از انصار از سيد احمد الحسن (ع) درخواست کردند که چيزی از آيات قرآنی را برايمان شرح دهند، ايشان ساکت شدند سپس آنان تکرار کردند ايشان به آنان فرمودند: "نبايد درس را در حال آغازش قطع کرد، به زودی زائر يا مهمانی از راه دور به سوی ما خواهد آمد". و تقريباً بعد از سه دقيقه، چند نفری از منطقه ناصريه بر ما وارد شدند و از محضر سيد (ع) سؤالاتی داشتند. کسی که همراه ايشان (ع) بود متوجه آگاهی از اخبار غيبی شد. ** هنگامی که موضوع دعوت را شنيدم و آن را تصديق کردم، می‌خواستم برای ابلاغ دعوت به سوی خانواده و عشيره‌ام بروم. پس سيد احمد الحسن (ع) به من فرمودند: (آنان در ابتدای امر، دعوت را تصديق خواهند کرد و با تو برای نصرت حق قيام خواهند کرد (بر می‌خيزند) اما بعد از مدتی به زودی از نصرت حق، می‌نشينند). و اکنون همان‌گونه که سيد (ع) به من خبر داده بودند، آنان را ابلاغ کردم. بسيار خرسند شدند و گفتند ما با تو هستيم اما بعد از اين‌که خداوند آنان را به واسطه امری مورد آزمايش قرار داد، همراه نشسته‌ها، از همه چيز دست کشيده و نشستند جز تعداد اندکی از آنان و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظيم. ** در ابتدای دعوت، قضيه فرستاده امام مهدی (ع) را به جمعی از مردم، ابلاغ کرديم، سه تن از آن‌ها دعوت را تصديق کردند و فعلاً آمدند و از کتاب‌های دعوت برای مطالعه بردند و هنگامی که سيد (ع) را ديدم فرمودند: (صيحه شيطان، آنان را در خواهد گرفت) و سبحان الله آن سه شخص مرتد شدند. و هم‌چنين اين اخبار با من نيز اتفاق افتاده و تنها در (کرامات و غيبيات) محدود نمی‌شوند و هر کس خواهان رجوع به آن است اين کتاب در حسينيه های انصار امام مهدی (ع) موجود است، اما ای خواننده گرامی اندکی اين مدعی فهم و مهارت همراهی می‌کنيم و بر مسيری سير کنيم که برای خود کشيده است. برای آن‌که امر بيشتر آشکار گردد می‌گوييم: همانا ورود غيبی رومی‌ها در قرآن کريم: (غُلِبَتِ الرُّومُ * في أَدْنَى الْأَرْضِ وَهُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ). (روميان شكست‏ خوردند * در نزديک‌ترين سرزمين و[لى] بعد از شكستشان در ظرف چند سالى به زودى پيروز خواهند گرديد).([54]) هم‌چنين انداختن تير در تاريکی است؟! ** و اخبار قرآن به ارتداد مسلمين بعد از شهادت رسول الله(ص)در فرموده پروردگار: (وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَن يَنقَلِبْ عَلَىَ عَقِبَيْهِ فَلَن يَضُرَّ اللّهَ شَيْئًا وَسَيَجْزِي اللّهُ الشَّاكِرِينَ). (و محمد جز فرستاده‌‏اى كه پيش از او [هم] پيامبرانى [آمده و] گذشتند نيست آيا اگر او بميرد يا كشته شود از عقيده خود بر مى‏گرديد و هر كس از عقيده خود باز گردد هرگز هيچ زيانى به خدا نمى‏رساند و به زودى خداوند سپاسگزاران را پاداش مى‏دهد).([55]) نيز پرتاب تير در دل تاريکی است؟! * اخبار غيبی رسول الله(ص)و از جمله اخبار در مورد سيرت و سرگذشت ائمه (ع) و مهدی (ع) همه به معنای پرتاب تير در تاريکی است؟! * اخبار غيبی امير المؤمنين (ع) که برخیها در مورد آن کتاب تأليف کردند، پرتاب تير در تاريکی است؟! * و اخبار امام صادق (ع) مبنی بر اين‌که امر به صاحب گنبد زرد رنگ يعنی منصور دوانيقی، واگذار می‌شود. و الخ... هم‌چنين پرتاب تير در تاريکی شب است؟! پس اگر اقرار کنی که اين همه امور غيبی، مثال پرتاب تير در تاريکی شب است، به حقيقت که از دين خدا خارج شدی و اگر به امداد غيبی الهی اقرار کنی، خبث طينت و نفاق موجود بر زبانت را آشکار ساختی و الا در مقابل هر کس که بنگرد، آشکار شده است. 1- وگفته‌اش (و وقوع خلاف آن‌چه که می‌گويند، آشکارترين دليل است). می‌گويم: ظاهراً روح خبيثیکه در کنار اين منافق و منکر خدا و رسولش مسكن گزيده، به ايشان (ع) پاسخ می‌دهد تا نشستن بر کرسی حکم‌رانی برايش خوش‌تر شود. به آن‌چه که اين شخص در مخالفت صريح با اهل بيت (ع) می نويسد بنگر. بنگر که چگونه امور ثابت را مورد شک و ترديد قرار می‌دهد و سبحان الله مخالفت اسلام در مسائل کوچک و بزرگ از سوی اين منافق رخ داده پس در امور بزرگ – مبدأ عام، هميشه به وجود بداء اقرار می‌کنند بلکه امير المؤمنين (ع) می‌فرمايند: (اگر آيه بداء در قرآن نبود شما را به همه چيز آگاه می‌ساختم...). و شيعه همگی به وجود بداء در قرآن کريم که مبدأ را ثابت می‌کند، اقرار می‌کنند و حادثه حضرت موسی (ع) که قرآن کريم آن را ثابت کرده، آن را در چهره اين منافق فرياد می‌کشد. (وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلاَثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً وَقَالَ مُوسَى لأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي في قَوْمي وَأَصْلِحْ وَلاَ تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ). (و با موسى سى شب وعده گذاشتيم و آن را با ده شب ديگر تمام كرديم تا آن‌كه وقت معين پروردگارش در چهل شب به سر آمد و موسى [هنگام رفتن به كوه طور] به برادرش هارون گفت در ميان قوم من جانشينم باش و [كار آنان را] اصلاح كن و راه فسادگران را پيروى مكن).([56]) پس آيا آشکارا موسی (ع) را انکار می کنی يا قرآن را؟! آری من – پناه می برم به خدا از منيت- بعد از پاسخت يقين دارم که اگر در ميان قوم موسی (ع) می‌بودی، اولينِ فردی بودی که به سوی آنان شتاب می‌کردی. ای خواننده عزيز از حديث اهل بيت (ع) برگير: فضل بن يسار از ابی جعفر (ع) نقل می‌کند که فرمودند: (وقتی که ما خبری به شما می‏دهيم و موافق گفته ما به شما برسانند، شما بگوئيد خدا راست گفت و اگر حديثی ما گفتيم ولی بر خلاف گفته ما به شما بگويند، شما بگوئيد: خدا راست گفته تا دوبار پاداش بگيريد). اين در مورد مسئله بزرگ است، و اما در مورد مسئله کوچک می‌گوييم: آيا اين دروغ و افترا نيست ای کسی که کلام را از موضعش تحريف می‌کنی و همه چيز را بر عکس جلوه می‌دهی؛ چون خود سراسر تناقضی. ای کسی که مردم ساده را با شعارهای فريبنده و نام‌های پر آوازه، فريب می‌دهی همانا قلب‌هايتان به سوی دروغ بزرگ و نفاقِ آشکار مايل گشته و الا چه هنگام سيد احمد الحسن (ع) در خطبه‌ها و بيانيه‌ها و مشابه آن‌ها، از حادثه‌ای خبر داده و آن حادثه اتفاق نيفتاد؟! انا لله و انا اليه راجعون و لعنت خدا بر کافران باد. از پيامبر اکرم(ص) روايت شده که فرمودند: (آيةُ المُنافِقِ ثَلاثٌ: اِذا حَدَثَ کَذِبَ وَ اِذا وَعَدَ اَخلَفَ وَاِذا اؤتُمِنَ خانَ). (نشان منافق سه چيز است: 1- سخن به دروغ بگويد. 2- از وعده تخلف کند. 3- در امانت خيانت نمايد).([57]) ملاحظه می‌کنيم که اين شخص، هر سه خصلت را به ارث برده، در بيش از يک موضع بر قرآن و اهل بيت (ع) افترا بسته، و به امانتیهم‌چون اهل بيت (ع) که خداوند به امانت او قرار داده، خيانت کرده و ديديم که چگونه روايات را به باد فناء می‌سپرد، در حالی‌که مأمور به تسليم در برابرشان شده بود. سپس در امانت‌داری خود، نسبت به مردم خيانت کرد و ای خواننده سخن او را ديدی! سپس خود را امام مردم تعيين می‌کند و به آنان وعده رسيدن به حق – امام مهدی (ع)، بهشت- را می‌دهد. در حالی‌که آنان را به مبارزه و معاندت با آل محمد (ع)، و مواجه با امام مهدی (ع) فرا خوانده است. اما ادعايش مبنی بر اين‌که ديوانه‌ها به سقوط صدام خبر دادند، پس نمی‌توان آن را بی اساس شمرد و الا هر شخصی که از نعمت عقل بهره‌ای برده باشد، بيهوده‌گی گفته او را در می‌يابد. چه کسی از سقوط صدام آن‌هم يک ماه قبل، خبر می داد- تقريباً هشت ماه و ماهی که در آن قرار بود سقوط کند، را مشخص کرد – ماه صفر- هر کس که از عقل نصيبی برده باشد، در می‌يابد که اين امر از جمله اخبار غيبی می‌باشد و عجيب است که مردم حتی در هفته آخر از سقوط صدام می‌گفتند که امر هم‌چون احداث نَوَد، تدبير و تنظيم شده است و بعد از آن صدام را ترک خواهند کرد بلکه عده‌ای از مردم تا مدتی بعد از سقوط صدام هنوز خبر سقوط او را باور نمی‌کردند تا اين‌که يک يا دو روز از خبر گذشت و عجيب‎تر از آن، اين است که اين حادثه چند روز يا چند شب را از سر نگذرانده بود تا نياز به نقل و وجود شاهد و... داشته باشد. همگی حادثه سقوط صدام ملعون را به ياد دارند و به ياد دارند که مردم حتی در آخر وقت دو روز، فرزندان خود را راهی لشکر نظامی می‌کردند و از سخن با نظام مقبور وحشت داشتند. نکته پنجم: می‌گويد: (علاوه بر ضعف سند اغلب روايات در همين خصوص هستند). سبحان الله! امر تا اين حد رسيده است! هرگز به طور واضح و آشکار به روايات اهل بيت (ع) طعنه نمی‌زد تا اين‌که به اين اين‌جا رسيد پس می‌بينيم که هرگز دزد را به لقب ائمه (ع) نمی‌رساند. اولاً: او بر خدا و رسول خدا و ائمه (ع) دروغ بسته سپس بر مردم که او را امين خود و ثقه می‌دانستند، دروغ بسته و الا اين رواياتی که به اغلب آن‌ها نسبت ضعف داده‌ای کجا هستند؟ اگر هرگز تحقيق نکرده‌ای پس لعنت خدا بر تو باد؛ زيرا می‌خواهی مردم را از اعتناء به روايات آل محمد (ع) منصرف کنی و اگر در روايات تحقيق کرده‌ای، بر خدا و رسولش دروغ بسته‌ای؛ زيرا اغلب آن‌ها صحيح هستند. دوم: اگر تو اين‌چنين بودی که ادعاء می‌کنی، نفس خود و مردم گمراه را کفايت می‌کردی و آرزوی ما که همان پاسخ شنيدن از تو و باطل کردن ضلالت توست را برآورده می‌کردی؛ زيرا راه و روش قرآن کريم و اهل بيت (ع) اين است که حديث را مطرح نمی‌کنند و مقصودم در اين نقطه که در محلی غير از محل خود نشسته _ حازم سعدی _ نيست زيرا همان‌گونه که ذکر شد کتاب و حديث اهل بيت (ع) را پشت سر خود قرار داده و آنان را حجت نمی‌داند بلکه در نظر او ادله دعوت، ساده و ناچيز می‌باشند و کلام برای مسلمانی که کتاب خدا و حديث اهل بيت را قبول دارد، يک دليل شرعی می‌باشد. (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن جَاءكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَيَّنُوا أَن تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ). (اى كسانى كه ايمان آورده‌‏ايد اگر فاسقى برايتان خبرى آورد نيک وارسى كنيد مبادا به نادانى گروهى را آسيب برسانيد و [بعد] از آن‌چه كرده‏ايد پشيمان شويد).([58]) به آيه قرآنی توجه کردی غايت آن‌چه که به آن امر می‌کند همان تبيان است نه رد بلکه هيچ‌کس حق رد روايت ندارد، منع آن عمل، از اهل بيت (ع) روايت شده بلکه رد روايت حرام گشته حتی اگر آن را شخص مشهور به کذب، روايت کند. روايت صحيح السند از سفيان بن سمط می‌گويد: (به ابی عبد الله (ع) عرض کردم: فدايتان شوم مردی از سوی شما می‌آيد و به کذب معروف است پس از حديثی سخن می‌گويد که ممکن است آن را ناخوشايند بدانيم. حضرت فرمودند: آيا به شما می‌گويد که شب روز است و روز شب است؟ عرض کردم: خير. فرمودند: اگر به تو آن‌چه که من گفته‌ام خبر داد (چنين بود)، او را تکذيب مکن زيرا در اين صورت، مرا تکذيب کرده‌ای). و در حديث صحيح ديگری روايت شده که به ابی عبد الله (ع): (مردی از جانب شما، به سوی ما می‌آيد و در مورد امر بزرگی از شما، ما را با خبر می‌کند و به سبب آن سينه‌هايمان تنگ می‌گردد و تکذيبش می‌کنيم. ابو عبد الله (ع) فرمودند: آيا از جانب من به شما خبر می‌دهد؟ گفتم: آری. فرمودند: آيا به شما می‌گويد که شب روز است و روز شب است؟ عرض کردم: خير. فرمودند: پس به ما ارجاع دهيد زيرا اگر آن را تکذيب کنيد به حقيقت که ما را تکذيب کرده‌ايد). بلکه برای کسی که احاديث اهل بيت (ع) را مطالعه می‌کند جايز نيست که آن‌ها را با صفاتی ضعيف يا مشکوک، مخالف يا واقفی يا خارجی و يا هر چيز ديگر که روايت را خدشه‌دار می‌کند، توصيف نمايد. ابی بصير از ابی جعفر (ع) يا ابی عبد الله (ع) روايت می‌کند و می‌گويد: (از ايشان شنيدم که فرمودند: حديثی را تکذيب نکنيد حتی اگر مرجئی يا قدری يا خارجی، آن را به ما نسبت دهد؛ زيرا شما نمی‌دانيد شايد چيزی از حق باشد و اين‌گونه خدا را بالای عرشش تکذيب می‌کنيد). و احاديث در اين باره بسيارند. سوم: اغلب رواياتی که انصار بوسيله آن‌ها بر رسالت سيد احمد الحسن (ع) استدلال می‌کنند، رواياتی هستند که فقهاء درگذشته آن‌ها را روايت کرده و قبول دانسته و تصحيح کرده‌اند از جمله شهيد سيد محمد الصدر (الموسوعة المهدوية) و سيد محمد باقر صدر و غيره. سپس بعد از اين حازم سعدی از ترس رسوا شدن امرش برای جويندگان حقيقت می‌گويد: (و اگر سندش کامل باشد، پس بر مصاديق بسياری قابل مطابقت دادن است، استدلال بر اين مصداق (محقق) می‌شود). به عبارت ديگر اين شيطان است که تو را چنين وسوسه می‌کند. ای خواننده اين متون را ديدی که چگونه اين جاهل به شريعت آسمانی طعنه می‌زند و می‌گويد همانا فرموده قرآن: (الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِي الأُمي الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِندَهُمْ في التَّوْرَاةِ وَالإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَآئِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُواْ بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُواْ النُّورَ الَّذِي أُنزِلَ مَعَهُ أُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ). (همانا كه از اين فرستاده پيامبر درس نخوانده كه [نام] او را نزد خود در تورات و انجيل نوشته مى‏يابند پيروى مى‏كنند [همان پيامبرى كه] آنان را به كار پسنديده فرمان مى‏دهد و از كار ناپسند باز مى‏‌دارد و براى آنان چيزهاى پاكيزه را حلال و چيزهاى ناپاک را بر ايشان حرام مى‏گرداند و از [دوش] آنان قيد و بندهايى را كه بر ايشان بوده است بر مى‏دارد پس كسانى كه به او ايمان آوردند و بزرگش داشتند و ياريش كردند و نورى را كه با او نازل شده است پيروى كردند آنان همان رستگارانند).([59]) می‌گويد هر کس که چنين گفته‌ای بگويد باطل است و حجت بر او ملزم نيست، احتمال می‌رود که بر غير نيز قابل انطباق باشد لذا يهود و نصاری معذورند اگر وارد دين اسلام نشدند؛ زيرا نام احمد نزد آنان مذکور است و نام محمد نامی وارده می‌باشد. پس بر اساس گفته اين جاهل، حق دارند! انا لله و انا اليه راجعون. پس قرآن چه بگويد تا بر يهود و نصاری به سبب ورود نام محمد(ص)و مسکنش در کتبشان محتج شود و خداوند متعال آنان را ملزم به اين حجت سازد و می‌فرمايد: (وَلَمَّا جَاءهُمْ رَسُولٌ مِّنْ عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِيقٌ مِّنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ كِتَابَ اللّهِ وَرَاء ظُهُورِهِمْ كَأَنَّهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ). (و آن‌گاه كه فرستاده‏اى از جانب خداوند برايشان آمد كه آن‌چه را با آنان بود تصديق مى‏داشت گروهى از اهل كتاب كتاب خدا را پشت ‏سر افكندند چنان‌كه گويی(از آن) هيچ نمی‌دانند).([60]) و خداوند متعال می‌فرمايد: (وَإِذْ قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُم مُّصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَي مِنَ التَّوْرَاةِ وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ يَأْتِي مِن بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جَاءهُم بِالْبَيِّنَاتِ قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُّبِينٌ). (و هنگامى را كه عيسى پسر مريم گفت اى فرزندان اسرائيل من فرستاده خدا به سوى شما هستم تورات را كه پيش از من بوده تصديق مى‏كنم و به فرستاده‌‏اى كه پس از من مى‏آيد و نام او احمد است بشارت‌گرم پس وقتى براى آنان دلايل روشن آورد گفتند اين سحرى آشكار است).([61]) و انجيل هرگز نام محمد را برايشان ذکر نکرده بلکه به نام احمد بسنده کرده، پس تو با وجود مطابقت نام به آنان حق می‌دهی و در صورت مفارقت چگونه خواهند بود، همان حالت، امروز تکرار شده اما به شکلی آشکارتر. به حقيقت که رسول الله(ص)در وصيت خويش، امير المؤمنين(ع) و ائمه بعد از ايشان و نيز سيد احمد الحسن (ع) را با اسم مطابق احمد ذکر کردند و تو ای حازم سعدی حديثشان را انکار کردی پس حالت چگونه خواهد بود، اگر آن‌چه که برای يهود و نصاری آمده بود مثلاً نام محمد به جای احمد، برای تو می‌آمد؟! و اين‌جا آشکار می‌شود که او ملعون‌تر از يهود و نصاری می‌باشد، آری به خدا قسم که ملعون‌تر از يهود و نصاری است، به راستی که يهود و نصاری به حجت قرآن اقرار کردند و اين پرسش‌های آنان در اينترنت موجود است، که درباره اثبات دعوت از قرآن و انجيل و تورات می‌پرسند، اين از آن‌چه که گذشته، می‌باشد و در حال حاضری که در آن به سر می‌بريم، رواياتی موجودند که امام مهدی (ع) و صفات جسمانی ايشان را ذکر می‌کنند. پس آيا ائمه، آن‌ها را عبث و بيهوده قرار داده‌اند (پاک و منزه‌اند) و يا اين‌که قرار دادند تا مردم بوسيله آن‌ها بر امام زمانشان و فرمانده‌شان امام مهدی (ع) مستدل شوند؟! و اگر اين امر برايت اهميتی ندارد، طبيعی است؛ زيرا از پيروان اهل بيت (ع) نيستی و اگر از پيروانشان می‌بودی حجيت قرآن و حديث شريف را منکر نمی‌شدی و اگر از پيروانشان می‌بودی با يک آيه يا حديث بر کلامشان شهادت می‌دادی و اگر از پيروانشان می‌بودی، بر احاديثشان اعتراض نمی‌کردی. و اگر از پيروانشان می‌بودی وصيت پيام‍‌آور خاتم را رد نمی‌کردی و... اما اين روايات بر زبان اهل بيت (ع) آمده تا شيعه آنان، از آن‌ها در برهه‌ای از زمان، بهره‌مند گردند. اما در آن‌چه که می‌آيد، رواياتی هستند که ذکر می‌کنند امام مهدی (ع) فرستاده‌ای برای اهل مکه خواهند فرستاد که نامش محمد ذو النفس زکيه است، اهل مکه او را در بين رکن و مقام به قتل می‌رسانند و روايت صفات و ويژگی‌هائی برای او ذکر نمی‌کند جز دو چيز (نامش محمد و دوم اين‌که جوان می‌باشد) .گمان می‌کنم که تو اين گفته را تکرار کنی که (اين اسم و سن و سال بر مصاديق بسياری قابل انطباق است) پس تو از جمله گروه‌های محارب با او می‌شوی همان‌گونه که امروز با گفته‌ات (ای فرزند فاطمه از همان جايی که آمده‌ای بازگرد که دين در خير و سلامت است) با آنان مساهمت و مداهنه کرده‌ای، بلکه تو شريک و هم‌دست با قاتلانی هستی که خون محمد ذو نفس زکيه را خواهند ريخت. و ديديد آن‌چه که بر حسين (ع) واقع شده به سبب همان روز سقيفه بود. و ادامه می‌يابد تا اين‌که به آن مصيبت بزرگ می‌رسد جائی‌که می‌گويد: (و مضمون گفته سيد حسنی را متذکر می‌شويم که می‌گويد هر کس از من بر اساس حسنی تقليد کند، پس تقليد او باطل است). لعنت خدا بر ظالمان هر جا که حضور يابند، و چگونه اين اعتقاد را هم‌چون مسلمات سوق ندهند. به گفته‌اش بنگر (پس تقليد او باطل است) و نمی‌گويد (پس اعتقاد او باطل است)، و به سوی جهنم می‌رود که چه بد مسيری است؛ زيرا دليلی ندارد. پس اين همان نفاقی است که به سوی او ميل يافته و اين همان دو جنبه‌گرايی و دو روی است که چيزی را آشکار می‌سازند و خلاف آن را پنهان می‌دارند. در ميان خود می‌گويند که اين حسنی موعود است و... و... چون يکی از راه رسد و از آنان دليل و برهان قطعی بخواهد، از عقيده خود باز می‌گردند و می‌گويند در تمنای آن هستيم. (وَمَا يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا إَنَّ الظَّنَّ لاَ يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا إِنَّ اللّهَ عَلَيمٌ بِمَا يَفْعَلُونَ)، (و بيشترشان جز از گمان پيروى نمى‏كنند [ولى] گمان به هيچ وجه [آدمى را] از حقيقت بى‏‌نياز نمى‏گرداند آرى خدا به آن‌چه مى‏كنند داناست).([62]) و سبحان الله! روايتی که حسنی را ذکر می‌کند، دارای مضمون مشکوکی است و چه بسا در آن ممنوعيت باشد، اما آن را اخذ می‌کنند؛ زيرا با هوای نفسشان و سکوتشان، موافقت می‌کند در حالی‌که ده‌ها روايات متواتر داله بر سيد احمد الحسن (ع) وجود دارند، آن‌ها را اخذ نمی‌کنند؛ زيرا نفس پليد و شيطانی آنان، اين اعتقاد را خوش نمی‌دارد. (وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ وَمَن فِيهِنَّ بَلْ أَتَيْنَاهُم بِذِكْرِهِمْ فَهُمْ عَن ذِكْرِهِم مُّعْرِضُونَ). (و اگر حق از هوس‌هاى آن‌ها پيروى مى‏كرد قطعاً آسمان‌ها و زمين و هر كه در آن‌هاست تباه مى‏شد بلكه يادنامه‌‏شان را به آنان داده‏‌ايم ولى آن‌ها از (پيروی) يادنامه خود روی‌گردان‌ند).([63]) در ادامه: و در پايان، توفقی همراه با کلمه آية الله داريم که آن را لقب خود قرار داده است. در گذشته بيان شد که اين کلمه مختص اهل بيت (ع) است و بر کسی جايز نيست که آن را لقب خود قرار دهد جز اين‌که کذاب باشد و در اين باب، بيانی از مولايم مهدی آل محمد (ع) منتشر گشته پس به آن رجوع کنيد. اما در اين‌جا می‌گوييم: آيا ممکن است هر آيت اللهی، کتاب خدا را انکار کند؟! آيا ممکن است آيت الله، حديث رسول الله (ص) را انکار کند؟! آيا ممکن است آيت الله، ديدار با معصومين در رؤيا را انکار کند؟! آيا ممکن است آيت الله، دخالت و تصرف الهی در امور را انکار کند؟! آيا ممکن است آيت الله راه‌‌های غيب را انکار کند؟! اما به شما می‌گويم که فعلاً چنين شخصی آيت است اما آيه‌ای از آيات شيطان نه خدای رحمن. و در پايان: به کسانی که به سبب فتوای محمود حسنی صرخی فريب خورده‌اند. اگر فتوای محمود حسنی کافی بوده همان‌گونه که ادعاء می‌کنيد اين عدول در مورد او نسبت به غيرش، چيست و آن‌چه از بيهوده‌گی که در آن بوده و معنای اين سکوت چيست بعد از اين‌که شيخ ناظم عقيلی از او برای ادعاء و در مورد اصولش دليل خواست؟ و دليل گفته‌اش در مورد تقليد چيست؟ علاوه بر غير آن، که بسيارند! خواننده عزيز و گرامی به کتاب (ختم کلام در پاسخ به منکر فرستاده ی امام) برای وقوف بر اين‌که کدام گروه شايسته پيروی است، مراجعه کنيد و چه کسانی (هُمْ أَوْلَى بِهَا صِلِيًّا). (براى درآمدن به [جهنم] سزاوارترند).([64]) و از آن‌چه که گذشت، حاصل می‌گردد که انکار حازم سعدی به مثابه انکار رسالت محمد و انکار ائمه (ع) می‌باشد؛ زيرا ادله‌ای که سيد احمد الحسن (ع) با آن‌ها استدلال کرده، همان ادله رسول الله(ص) و ائمه (ع) می‌باشد. امام (ع) با قرآن و حديث انبياء و ائمه(ع) و اخبار غيبی و اظهار معجزه از نوع مادی و علمی و... آمده است و در آخر محمود حسنی را نصحيت می‌کنم که شخصی را قرار دهد که چيزی را درک کند و متوجه گفته‌های خود شود نه اين‌که کسی را قرار دهد که دين خدا را با جزئيات کامل انکار کند و کفر خود را در مقابل کسی که گفته‌هايش را با انصاف می‌خواند، آشکار سازد. او از قومی می‌باشد که فرق بين شتر ماده و نر نمی‌دانند و اگر انصار را دشنام داده و به جاهلان و نادانان توصيف کرده، ما به کسانی که در مسير شما قرار گرفته‌اند، چنين سخنانی نمی‌گوييم؛ اما آنان فريب شما را خورده‌اند، يا به آنان قبولانديد که بر سنّت رسول الله(ص) و در راه مستقيم در حال حرکت هستيد و آنان را با الفاظ و عبارات رنگی، فريب داديد، و زمان آشکار شدن همه حقيقت نزديک است و به راستی که حقيقت تو کشف شده و گمراهی‌ات آشکار. از خداوند برای آنان طلب هدايت می‌کنيم. هرگز دوست ندارم کسی که در عالم ذر آل محمد (ع) را انکار کرده است، وارد راه و مسير ايشان (ع) شود. پس اول (وَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنفَقْتَ مَا في الأَرْضِ جَمِيعًا مَّا أَلَّفَتْ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَكِنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ). (و ميان دل‌‌هايشان الفت انداخت كه اگر آن‌چه در روى زمين است همه را خرج مى‏كردى نمى‏توانستى ميان دل‌‌هايشان الفت بر قرار كنى ولى خدا بود كه ميان آنان الفت انداخت چرا كه او تواناى حكيم است).([65]) و در پايان در مورد سيد محمود حسنی صرخی می‌گويم، خداوندا تو شاهد و گواه باش که ما به او ابلاغ کرديم اما درب را به روی خود بست و برای او هدايت نامه فرستاديم و وکيلانش آن را از او منع کردند. و در مورد مردم می‌گوييم: خداوندا گواه باش که ما، سنگ جلوی پا، که درب ملکوت را می بندد و مانع رسيدن آب به مزرعه همان‌گونه که عيسی بن مريم (ع) فرموده، شناسانديم. پس حمد و سپاس بر بسياری نعمت‌ها و بلاها، از آنِ خداوند است. خداوندا هر نعمتی که داريم از جانب توست هيچ خدايی جز تو نيست، پاک و منزهی تو (همانا) من از ظالمان (به نفس خود) هستم. و الحمد لله رب العالمين

پا ورقی ها

[1] . الحجرات: 6.

[2] . سبأ: 24.

[3] . الفتح: 29.

[4] . القلم: 9.

[5] . بحار: ج97 ص89.

[6] . تهذيب الأحكام، ج 6، ص 181، ح 22.

[7] . مشکاة الأنوار: طبرسی ص 104.

[8] . النحل: 26-24.

[9] . آل عمران: 29.

[10] 0. الحج: 1.

[11] . النساء: 175.

[12] 2. الأعراف: 146.

[13] 3. مريم: 90.

[14] 4. سوره انعام: 25.

[15] 5. سوره اسراء: 46-45

[16] . الفرقان: 30.

[17] 7. الزخرف: 76.

[18] 8. الزمر: 24.

[19] 9. کافی ج1 ص372.

[20] . هود: 27.

[21] 1. آل عمران: 7.

[22] 2. المائدة: 64.

[23] 3. البقرة: 118.

[24] . بحار الأنوار: ج 1 ص 4.

[25] . غافر: 60.

[26] . استخاره/ (ماوراء الفقه10-9).

[27] . (ماوراء الفقه10-9).

[28] . مريم: 59.

[29] . البقرة: 3.

[30] . البقرة: 9-8.

[31] . البقرة: 10.

[32] . بحار الأنوار: ج31 ص372.

[33] . بحار الأنوار: ج 58 ص 118.

[34] . التوبه: 129.

[35] . يونس: 32.

[36] . النازعات: 24.

[37] . مختصر بصائر الدرجات - الحسن بن سليمان الحلی ص 104.

[38] . غيبة النعماني: ص197.

[39] . المطففین: 6-1.

[40] . المطففین: 179.

[41] . الکهف: 5.

[42] . الأعراف: 152.

[43] . مريم: 90-89.

[44] . الشعرا: 211.

[45] . المؤمنون: 88.

[46] . الأنفال: 31.

[47] . النساء: 54.

[48] . النجم: 22.

[49] . مريم: 90-89.

[50] . الزخرف: 25.

[51] . الإسراء: 1.

[52] . بحار الأنوار: ج10ص162.

[53] . دادن نعمت دنبال نعمت براى مشرکان و... است، تا درجه درجه پایین بیایند و به ورطه هلاکت نزدیک شوند.(ویراستار: یوسف الأنصار).

[54] . الروم: 3-2.

[55] . آل عمران: 144.

[56] . الأعراف: 142.

[57] . صحيح مسلم، کتاب الايمان، ح 89.

[58] . الحجرات: 6.

[59] . الأعراف: 158.

[60] . البقرة: 101.

[61] . الصف: 6.

[62] . اليونس: 36.

[63] . المؤمنون: 71.

[64] . مريم: 70.

[65] . سوره انفال: 63.