متن کتاب

انتشارات انصار امام مهدى ( عدد (16) پاسخ دندان‌شکن به منکران دیدار با صاحب الزمان(ع) نویسنده: شيخ ناظم عقيلى چاپ اول 1435 هـ.ق – 2014 م اسفند ماه سال 1392 هجرى شمسى جهت اطلاعات بيشتر در مورد دعوت مبارک سيد احمد الحسن (ع) لطفاً از وبسايت ما بازديد فرماييد: http://almahdyoon.co http://almahdyoon.co/ir و الحمد لله رب العالمين، و صلی الله علی محمد و آل محمد الأئمة و المهديين و سلم تسليما توجه: اين کتاب عبارت است از مناظره بين انصار امام مهدی و سيد سيستانی و دفتر و مؤسسه‌ی تحقيقات عقائدی تابع او می‌باشد که به مدت يک سال تمام، از تاريخ 21/رمضان/1424هـ.ق تا 29/ رمضان/1425هـ.ق صورت گرفت. اين مناظره با اين موضوع همراه بود: فتوای سيد سيستانی به عدم امکان رؤيت امام مهدی (ع) در غيبت کبری. پاسخ شيخ ناظم عقيلی به فتوای سيد سيستانی. پاسخ مرکز تحقيقات عقائدی در مورد پاسخ شيخ ناظم عقيلی. پاسخ شيخ ناظم عقيلی به مرکز تحقيقات عقائدی در نجف اشرف. وظیفه شرعی در برابر کسی که ادعای دیدار با امام عصر ارواحنا فداه می‌کند، چه به صورت مستقیم و چه از طریق رؤیا در زمان غیبت کبری در ادعائی که می‌کند نباید راست‌گو پنداشته شود و هر چه به ايشان (ع) از اوامر و غیره نسبت داده شود از او (مدعی) اخذ نشود. بلکه آن‌چه در باره‌ی ایشان (ع) از امور معلوم باطل که بعضی در فوق به آن‌ها اشاره شد می‌گوید باید مورد انکار قرار گیرد، و ما برادران مؤمن، خدا به آن‌ها توفیق دهد را ملتفت می‌کنیم که دنبال مانند چنين ادعاها نروند و در نشر و ترویج آن‌ها به هر نحوی مساهمت نکنند، و آن‌ها را به پرهيز و دوری از اصحاب آن‌ها و پيروان‌شان نصيحت می‌کنيم اگر چه این راه را ترک نکنند، و به خدای تبارک و تعالی تضرع می‌کنیم تا در فرج اماممان صاحب العصر (ع) تعجيل فرج کند و ما را از انصار و یاوران ايشان قرار دهد. 21/ رمضان/ 1422 هـ.ق برابر با 26/ آبان ماه/ 1380 هـ.ش. پاسخ شيخ ناظم عقيلی به فتوای سيد سیستانی: بسم الله الرحمن الرحيم و الحمدلله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهديين و سلم تسليماً کثيرا. تقريباً سال‌ها پيش، دعوت سيد احمد الحسن، به عنوان فرستاده ای از جانب امام مهدی (ع) به سوی تمام مردم منتشر شد تا امور آنان را سامان دهد و آنان را در جهت نصرت و ياری امام مهدی (ع) و دوری از نصرت دعوت‌های شخصی که سبب تفرقه افکنی بين شعوب شده تا آن‌جا که کارشان به لعن و نفرين يکديگر انجاميده، سير دهد. ابی عبد الله (ع) فرمودند: (لا يكون ذلك الأمر حتى يتفل بعضکم في وجوه بعض، وحتی يلعن بعضکم بعضاً، وحتی يسمي بعضکم بعضاً کذابين).([1]) (اين امر پديد نمیآيد مگر بعد از آن كه بعضی از شما از بعضی ديگر بيزاری جويند و بعضی آب دهان به صورت ديگران بياندازند، و موقعی كه يكديگر را لعنت كنند و عدهای از شما عدهای از مردم را درغ‌گو بنامند). و دعوت سيد احمد الحسن بر بسياری از علماء عرضه شد؛ که يکی از آنان سيد علی سيستانی می‌باشد. پس به عدم جواز رؤيت امام مهدی (ع) چه در خواب و چه در بيداری و هم‌چنين انکار مدعی رؤيت امام مهدی (ع) يا نقل کننده از ايشان (ع) فتوا داد، که با تأسف فراوان انتظار نمی‌رفت اين فتوا از شخص سيد علی سيستانی صادر گردد؛ زيرا با احاديث اهل بيت (ع) و هم‌چنين با داستان‌ها و قصه‌های ديدار بسياری از علمای ابرار (خداوند مقامشان را رفيع گرداند) مخالفت می‌کند؛ بسياری از آنان در عالم بيداری يا در خواب به ديدار امام مهدی (ع) نائل آمدند، بلکه بسياری از مردم عامه نيز به ديدار امام مهدی (ع) شرف‌یاب شدند و فراتر از آن، قضيه‌ی رؤيت امام مهدی (ع) از بديهيات بوده و جرأت انکارش، وجود نداشته چرا که همانند خورشيد در سينه‌ی آسمان می‌درخشد. ﴿قَالَ يَا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِن كُنتُ عَلَى بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّيَ وَآتَانِي رَحْمَةً مِّنْ عِندِهِ فَعُمِّيَتْ عَلَيْكُمْ أَنُلْزِمُكُمُوهَا وَأَنتُمْ لَهَا كَارِهُونَ﴾،([2]) (گفت اى قوم من، به من بگوييد اگر از طرف پروردگارم حجتى روشن داشته باشم و مرا از نزد خود رحمتى بخشيده باشد كه بر شما پوشيده است آيا ما [بايد] شما را در حالى كه بدان اكراه داريد به آن وادار كنيم). و شايد کسی بر نگارش اين سطرها، اعتراضی داشته باشد و بگويد، چگونه يک طلبه‌ی حوزوی بر مرجع دينی جسارت کند و پاسخ او را رّد کند؟ می‌گويم: من بنده‌ی حقير، کم دانش و عمل، ادعاء نمی‌کنم که از سيد سيستانی داناتر هستم. اما مطالعه‌ای بر روايات اهل بيت (ع) و آرای علمای پيشين، داشته‌ام. پس فتوای سيد سيستانی را به وضوح مخالف آن ديدم، من از روی نظر و ميل خود رّد نمی‌کنم بلکه از روی روايات اهل بيت (ع) و آرای علمای عامل پيشين پاسخ می‌دهم و خداوند می‌فرمايد: ﴿قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ﴾،([3]) (بگو اگر راست مى‏گوييد برهان خويش را بياوريد). ( عن إسحاق بن عمار، قال: قال أبو عبد الله (ع): (للقائم غيبتان: أحدهما قصيرة والأخری طويلة، الغيبة الأولی لا يعلم بمکانه فيها إلا خاصة شيعته، والأخری لا يعلم بمکانه فيها إلا خاصة مواليه في دينه).([4]) اسحاق بن عمار گويد: ابا عبد الله (ع) فرمودند: (حضرت قائم (ع) دو غيبت دارد يکی از آن طولانی و آن ديگری کوتاه است. در غيبت طولانی مکان او را تنها شيعيان خاصش میدانند و در غيبت ديگر دوستان خاص او مکان او را میدانند(. ( عن أبي عبد الله (ع) أنه قال: (لابد لصاحب هذا الأمر من غيبة، ولابد له في غيبته من عزلة، ونعم المنزل طيبة، وما بثلاثين من وحشة).([5]) ابی عبد الله (ع) فرمودند: (صاحب اين امر را ناگزير غيبتی خواهد بود و در غيبتش به ناچار عزلتی خواهد داشت و بهترين منزل، و با حضور سی نفر ديگر وحشتی نخواهد بود). ( عن الإمام الصادق (ع): (لا يقوم القائم حتی يقوم اثنا عشر رجلاً کلهم يجمع علی قول أنهم رأوه فيکذبونهم).([6]) امام صادق (ع) فرمودند: (قائم (ع) قيام نمینمايد مگر اين‌که دوازده مرد متفق القول میشوند که او را ديدهاند و (مردم) ايشان را تکذيب میکنند). و غير از آن، روايات بسياری بر اين حقيقت اشاره می‌کنند. و اين امام صادق (ع) است که تصريح می‌کند، اوليای خاصش، کسانی که در غيبت کبری، خود را برای خدا خالص گرداندند، از مکان امام مهدی (ع) آگاهند. و نکته‌ی قابل یادآوری در حديث، اشاره دارد که مردم عامه از مکان و محل اقامت امام (ع) خبر ندارند، و اما در مورد رؤيت شخص حضرت، حديث هرگز آن را در مورد چه عامه و چه خاصه، نفی نکرده است. پس در اين نکته، تدبر کنيد. و اما علمايی که با امام مهدی (ع) ديدار داشتند، بسيارند. از جمله: ( المولى الكبير المعظم جمال الدين ابن الشيخ الأجل الأوحد الفقيه القارئ نجم الدين جعفر بن الزهيري، وقصته على لسانه هكذا: (إني كنت مفلوجاً وعجز الأطباء عني، وقد أباتتنی جدتی تحت القبة (مقام صاحب الزمان في الحلة) وأن الحجة صاحب الزمان قال لي: قم بإذن الله تعالى. أعانني على القيام، فقمت وزال عنی الفالج، وانطبق علی الناس حتى كادوا يقتلوني، واخذوا ما كان عَلَيَ من الثياب تقطيعاً وتنتيفاً يتبركون فيها، وكساني الناس من ثيابهم، ورحت الى البيت وليس بي أثر الفالج...).([7]) مولای بزرگ و معظم جمال الدين ابن شيخ الاجل فقيه قاری نجم الدين جعفر بن زهيری می‌گويد: (فلج بودم و تمام پزشکان از من قطع اميد کردند پس از آن مادر بزرگم مرا در زير گنبد (مقام صاحب الزمان) بيتوته کرد در آن هنگام امام حجت صاحب الزمان به من فرمودند: با حول و قدرت الهی برخيز! ايشان مرا در هنگام برخاستن ياری دادند پس برخاستم و ناتوانی از بدنم زايل گشت در اين هنگام مردم فوج فوج بر سر من ريختند، نزديک بود مرا بکشند، لباسهايم را تکه تکه کردند و برای تبرک بردند. برخی از آنان تن برهنه‌ی مرا پوشاندند و من در کمال صحت و سلامت به سوی خانه بازگشتم). ( عن المولى السلماسی (ره)، قال: (كنت حاضراً في محفل إفادته، فسأله رجل - سأل السيد فخر الشيعة العلامة السيد محمد مهدی الطباطبائي بحر العلوم (قدس سره) - عن إمكان رؤية الطلعة الغراء في الغيبة الكبرى، وكان بيده الآلة المعروفة لشرب الدخان المسمى عند العجم بغليان، فسكت عن جوابه وطأطأ رأسه، وخاطب نفسه بكلام خفي أسمعه فقال ما معناه: "ما أقول في جوابه؟ وقد ضمني صلوات الله عليه إلى صدره...).([8]) مولی سلماسی (ره) نقل می‌کند که گفته است: (در تفرج گاهی حضور داشتم – مردی از سيد فخر شيعه علامه سيد محمد مهدی طباطبايی بحر العلوم قدس سره در مورد امکان ديدار امام مهدی (ع) در غيبت کبری پرسيدم، در حالی که در دستش وسيله‌ای بود که با آن دود می‌کردند و در عجم به آن غليان می گفتند، پس در پاسخش خاموش شد و سرش را تکان می‌داد و با خود می‌گفت: در پاسخ او چه بگويم؟! در حالی که حضرت (ع) مرا در آغوش گرفتند). ( قال الشيخ الصدوق: (فبينا أنا ذات ليلة أفكر فيما خلفت ورائي من أهل وولد وإخوان ونعمة إذ غلبني النوم، فرأيت كأني بمكة أطوف حول بيت الله الحرام وأنا في الشوط السابع عند الحجر الأسود أستلمه وأقبله وأقول: أمانتي أديتها وميثاقي تعاهدته لتشهد لي بالموافاة، فأرى مولانا القائم صاحب الزمان (ع) واقفاً بباب الكعبة، فأدنو منه على شغل قلب وتقسم فكر، فعلم (ع) ما في نفسي بتفرسه في وجهي فسلمت عليه، فرد عليّ السلام، ثم قال لي: لم لا تصنف کتاباً في الغيبة حتی تکفي ما قد همك؟ فقلت له: يا ابن رسول الله، قد صنفت في الغيبة أشياء، فقال (ع): لیس علی ذلك السبیل، آمرك أن تصنف الآن کتاباً في الغيبة واذكر فيه غيبات الأنبياء (ع)، ثم مضى (ع)، فانتبهت فزعاً إلى الدعاء والبكاء والبث والشكوى إلى وقت طلوع الفجر، فلما أصبحت ابتدأت في تأليف هذا الكتاب ممتثلاً لأمر ولي الله وحجته مستعيناً بالله ومتوكلاً عليه ومستغفراً من التقصير، وما توفيقي إلا بالله عليه توكلت وإليه أنيب).([9]) شيخ صدوق گويد: (در اين ميان شبی درباره خانواده و فرزندان و برادران و نعمتی که پشت سرگذاشته بودم، فکر می‌کردم، ناگهان خواب بر من غلبه کرد. در خواب ديدم گويا در مکهام و بر گرد بيت الله الحرام طواف میکنم و در دور هفتم میباشم و به نزد حجر الأسود آمدهام دست بدان مىکشم و آن را مىبوسم و میگويم: (امانت خود را اداء کرده و عهد و پيمانم را مواظبت نمودم تا به وفادارى من شهادت و گواهى دهى). در اين هنگام مولايم حضرت قائم (ع) را ديدم که بر در خانه کعبه ايستاده. من با قلب مشغول و فکر پريشان نزديک آن حضرت (ع) شدم، راز درونم را از چهرهام دانست، سلام کردم و جواب سلامم را دادند سپس فرمود (ع): چرا درباره غيبت کتابی تأليف نمی‌کنی تا اندوه دلت را برطرف کنی؟ عرض کردم: اى فرزند پيامبر (ص)، درباره غيبت چيزهايی تصنيف کردهام. فرمود (ع): بدان روش و سبک تو را امر نمیکنم که کتاب بنويسى بلکه الان کتابی در غيبت بنويس و غيبت‌هايی را که پيامبران (ع) داشتهاند ذکر کن! اين را فرمودند و سپس رفتند. من هراس زده از خواب برخاستم و تا طلوع صبح به دعاء و گريه و درد دل و شکايت مشغول بودم. صبح که فرا رسيد؛ در پى امتثال امر ولی الله و حجت الهى شروع به تأليف اين کتاب کردم در حالى که از خداوند، استعانت جسته و بر او توکل می‌کنم و از تقصيرات خود طلب آمرزش مینمايم). و هر کس خواهان مطالعه‌ی بيشتر در اين زمينه است، به کتاب النجم الثاقب اثر ميرزا نوری مراجعه کند که در آن صدها قصه‌ی ديدار و لقاء با امام مهدی (ع) در غيبت کبری، نگاشته شده است و هم‌چنين به کتاب جنة المأوی، مراجعه شود. اين دو کتاب، از برای طالب حقيقت کفايت می‌کند. و اما گفته‌ی سيد سيستانی: انکار امور نقل شده از امام مهدی (ع) واجب است، اين فتوا نيز مخالف با آن‌چه که با علمای پيشين حاصل گشته، در تضاد است. پس اگر کلام سيد سيستانی صحيح باشد، تکذيب اين علمای وارسته و طعنه‌زنی به شخصيّتشان، ملزم می‌گردد؛ زيرا از امام مهدی (ع) در غيبت کبری، امور بسياری را نقل کردند. علمايی مانند سيد بن طاووس و سيد بحر العلوم و شيخ مفيد و شيخ اردبيلی و ديگر علمای جليل القدر. ( امام مهدی (ع) دو نامه برای شيخ مفيد قدس سره در غيبت کبری، ارسال کردند و متن دو نامه در کتاب النجم الثاقب ج2 ص 235 و ص 238، موجود می‌باشد. ( و ذکر السيد الجليل ابن طاووس قدس سره في کتاب مهج الدعوات: (وکنت أنا بسر من رأی فسمعت سحراً دعاءه – أي دعاء الإمام المهدي (ع)-، فحفظت منه (ع) من الدعاء لمن ذکره من الأحياء والأموات: "وأبقهم" أو قال: "وأحيهم في عزنا وملکنا وسلطاننا ودولتنا" وکان ذلک في ليلة الأربعاء ثالث عشر ذي القعدة سنة ثمان وثلاثين وستمائة).([10]) سيد بزرگوار، ابن طاووس قدس سره در کتاب مهج الدعوات ذکر می‌کند: (من در سر من رأی بودم که در سحرگاهی دعای حضرتش را شنيدم _ امام مهدی (ع)_، از ايشان (ع) قسمتی از دعاء، در ذکر احياء و مردگان حفظ کردم: "زنده بدارشان" يا فرمودند: "و آنان را در عزت ما و ملک و سلطنت و دولت ما، زنده بدارشان" و آن در شب چهارم از سيزدهم ذی القعده‌ی سال 638 بود). و سيد بن طاووس، ادعيه‌ی بسياری را از امام مهدی (ع) نقل کرده که در اين‌جا به ذکر چند مورد بسنده کرديم. ( قال العلامة الحلي قدس سره في کتاب منهاج الصلاح: (نوع آخر من الاستخارة عن والدي الفقيه سديد الدين يوسف ابن علي المطهر (ره)، عن السيد رضي الدين الآوي الحسيني (ره) عن صاحب الأمر (ع) وهو: "... و يذکر نوع الاستخارة نقلاً عن الإمام المهدي (ع)...).([11]) علامه حلی قدس سره در کتاب منهاج الصلاح گويد: (شيوه‌ی ديگری از استخاره موجود است که پدرم فقيه سديد الدين، يوسف بن علی مطهر (ره) از سيد رضی الدين الاوی الحسينی (ره) از صاحب امر (ع) نقل می‌کند و آن: "... و شيوه‌ی ديگری برای استخاره را به نقل از امام مهدی (ع)، ذکر می‌کند...). ( نقل الشيخ الفضل ابن الحسن الطبرسي صاحب تفسير مجمع البيان في کتاب کنوز النجاح: (دعاء علمه صاحب الزمان عليه سلام الله الملک المنان أبا الحسن محمد بن أحمد ابن أبي الليث (ره) في بلدة بغداد... أنه علمني أن أقول: " اللهم عظم البلاء، وبرح الخفاء وانقطع الرجا...). شيخ فضل بن الحسن طبرسی، صاحب کتاب تفسير مجمع البيان در کتاب کنوز النجاح نقل کرده است: (دعايی که صاحب الزمان (ع) به ابا الحسن محمد بن احمد ابن ابی الليث (ره)، در شهر بغداد، آموختند... ايشان به من آموختند که بگويم: (خدايا بلاء عظيم گشته و درون آشكار شد و پرده از كارها برداشته شد و اميد قطع شده...). و غير از اين علماء، کسان بسياری هستند که در غيبت کبری از امام مهدی (ع)، امور بسياری را نقل کردند که به دليل اختصار از ذکر آن‌ها چشم پوشی می‌کنيم. يکی از علماء فتوايی مشابه به فتوا سيد سيستانی ارائه داده، که اکنون به او اطلاع رسانی کرديم و او صدور اين فتوا، از جانب خود را، به کلی انکار کرد. در حالی‌که فتوا، مختوم به مُهر دفتر اوست!. پس اگر سيد سيستانی در فتوای خود اشتباه کرده، بر اوست که آن را حذف کرده و به مردم اعلام کند. و اما اگر به آن اصرار ورزد، بر اوست که راه خروج از اين تضاد و تعارض موجود بين فتوايش و روايات اهل بيت (ع) و آن‌چه که با علمای پيشين، حاصل گشته را برای ما توضيح دهد. و خداوند می فرمايد: (وَلاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْؤُولًا).([12]) (و چيزى را كه بدان علم ندارى دنبال مكن زيرا گوش و چشم و قلب همه مورد پرسش واقع خواهند شد). و الحمد لله وحده. شيخ ناظم عقيلی- انصار امام مهدی (ع)- 9/ربيع الاول 1425هـ.ق پاسخ دفتر تحقيقات عقائدی در نجف اشرف در دفاع از فتوا سيد سيستانی: بسم الله الرحمن الرحيم فتوای آيت الله العظمی سيد علی سيستانی (دام ظله) در خصوص مدعی مشاهده‌ی امام منتظر (عجل الله تعالی فرجه): توضيح: از برخی برادران مؤمن، نامه‌ای به دست ما رسيده که بعضی از آنان در خصوص اين فتوا اعتراض داشتند، مبنی بر اين‌که بحث علمی در ميان است که اين فتوا با آن‌چه که در اخبار متواتر در خصوص رؤيت برخی از مؤمنان با حجة الله فی ارضه قائم آل محمد (ع) متعارض می‌باشد و از ما، درخواست پاسخ و توضيح در مورد آن کردند و برای رفع شبهه که برخی از اهل غرض به دنبال آن هستند، اين سطرها را نگاشتيم: ائمه‌ی هدايت (ع) تصريح کردند که: (له غيبتان، أولهما قصيرة لا يعلم بمکانه فيها إلا خاصة شيعة، والأخری طويلة لا يطلع علی موضعه فيها إلا خاصة مواليه في دينه. وفي حديث: إلا المولی الذي يلي أمره).([13]) (حضرت قائم (ع) دو غيبت دارد يکی از آن طولانی و آن ديگری کوتاه است در غيبت طولانی مکان او را تنها شيعيان خاصش میدانند و در غيبت ديگر دوستان خاصش او را میدانند. و در حديثی ديگر: مگر مولایی که امر او را بر عهده می‌گيرد). و غيبت صغری با وفات امام حسن عسکری (ع) در هشتم ربيع الأول سال 260هـ. آغاز گرديده و با وفات علی بن محمد سمری، چهارمين سفير از سفيران و نواب خاص امام مهدی (ع) در نيمه ماه شعبان سال 329 هـ، پايان يافت. غيبتی که در آن، سفيران منصوب بين امام (ع) و خلق به صورت آشکارا و ظاهر با شخصيّت‌هايشان و شئونشان، موجود بودند. و دو امام بزرگوار عسکريين، برای ظاهر سفارت و غيبت، زمينه سازی کردند. پس عثمان بن سعيد عمری را وکيل خود منصوب کردند، عمری وکيل امام هادی (ع) بود، سپس وکيل امام عسکری (ع) منصوب شد. و اين دو امام بزرگوار به مدح عمری و فرزندش و توثيق آن دو، بسيار تصريح کردند و مردم را به اطاعت و اخذ از آنان، امر کردند.([14]) سپس عثمان بن سعيد عمری، به عنوان سفير اول برای امام مهدی (ع) و فرزندش محمد بن عثمان، به عنوان سفير دوم منصوب گشتند. و هيچ يک از اين چهار سفير، هرگز از نيابت سخن نگفتند مگر با داشتن يک نّص يا وصيّتی از جانب صاحب امر (ع) و شخص قبل از خود بوده، و چکيده‌هايی از علم و پاسخ به معضلات و مسائلی که سؤال می‌شد، به دست اين سفيران آشکار می‌گشت. و اما غيبت کبری، با وفات سفير چهارم، علی بن محمد سمری آغاز گشت. که چند روز قبل از وفات خود، توقيعی از جانب امام مهدی (ع) خارج کرد، در آن چنين آمده است: (فقد وقعت الغيبة التامة، فلا ظهور إلا بعد إذن الله تعالی ذکره، وذلك بعد طوال الأمر، وقساوة القلوب، وامتلاء الأرض جوراً، وسيأتي لشيعتي من يدعي المشاهدة، ألا فمن ادعی المشاهدة قبل خروج السفياني والصيحة فهو كذاب مفتر).([15]) (غيبت تامّه واقع شد و ظهورى نيست مگر پس از اذن خداى تعالى و آن پس از مدّتى طولانی و قساوت دل‌ها و پر شدن زمين از ستم واقع خواهد شد. و به زودى کسانی نزد شيعيان من آيند و ادّعاى مشاهده کنند، بدانيد هر که پيش از خروج سفيانی و صيحه آسمانی ادّعاى رؤيت و مشاهده کند دروغ‌گوى مفترى است). و در احاديث بسياری از معصومين (ع) بر امر غيبت امام (ع) از شيعه‌ی خويش در مرحله غيبت کبری، تأکيد بسياری شده است. از امام صادق (ع) روايت شده که فرمودند: (يفقد الناس إمامهم، يشهد المواسم فيراهم ولا يرونه).([16])(مردم امام خود را نمیيابند ولی او در موسم حج حاضر میشود و مردم را میبيند ولی مردم او را نمیبينند). و از امام مهدی (ع) روايت شده که فرمودند: (كيف أنتم إذا صرتم في حال لا ترون فيها إمام هدى ولا علماً يری؟)،([17])( چگونه خواهيد بود در حالی که امام هدايت کننده و راهنمايی نداشته باشيد و علم و نشانه‌ای ديده نشود). و ائمه‌ی هدايت، افراد شيعه در دوران غيبت کبری را به مراجعه به اعلام و فقهای عظام، سفارش کرده‌اند. از امام عسکری (ع) روايت شده، که فرمودند: (... فأما من کان من الفقهاء صائناً لنفسه حافظاً لدينه فللعوام أن يقلدوه).([18]) (هر کس از فقهاء نفس خود را از معصيت و محرمات نگه‌دارد و دين خود را حفظ نمايد و مخالف هوای خود و فرمانبر مولای خود باشد پس برای عوام رواست که او را تقليد کنند). و هم‌چنين از امام مهدی (ع) روايت شده که فرمودند: (... أما الحوادث الواقعة فارجعوا فيها إلی رواة حديثنا، فإنهم حجتي عليکم وأنا حجة الله).([19]) (... و در مورد رويدادهای زمان به راويان حديث ما رجوع کنيد. که آنان حجت من بر شمايند و من حجت خدا بر آن ها می‌باشم). پس ائمه‌ی هدايت (ع)، عکس العمل شرعی برای شيعه، در زمان غيبت کبری را رجوع به فتوای مجتهدين منصوب شده از جانب صاحب الأمر (ع) بر مردم، تشخيص داده و حجيّت فتوايشان را جايز دانسته. و علمای شيعه، متصدی پاسخ به مدعی بابيّت و سفارت از سوی صاحب الأمر (ع) گشته‌اند، و _برای مثال_ شيخ طوسی، بابی در کتاب (الغيبة) در ذکر مذموم شدگان کسانی که ادعای بابيّت کردند، وارد کرده است. و مراجع بزرگوار شيعه به تکذيب مدعيّان مشاهده و نيابت و نقل اخبار از صاحب الأمر (ع) به شيعه (به عنوان سفراء)، از باب بستن درب بدعت در دين و جلوگيری از نسخ احکام شريعت و نهی از پيروی از لغزش‌های شيطانی، فتوا دادند. (وَمَن يَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ).([20]) (و هر كس پاى بر جاى گام‌هاى شيطان نهد [بداند كه] او به زشت‌كارى و ناپسند وامى‏ دارد). و قد روي عن الإمام الصادق (ع) قوله: (من أشرك مع إمام إمامته من عند الله من ليست إمامته من الله کان مشرکاً).([21]) امام صادق (ع) فرمودند: (هر که با امام بر حق کسی را که امام بر حق نيست شريک داند، به خدا مشرک است). و مدتی پيش، شخصی ظهور کرده که اذعان دارد، فرستاده‌ای از جانب امام مهدی (ع) برای تمام مردم است و اذعان داشته که صاحب الأمر (ع) او را به جای مراجع، منصوب کرده و کلام خود را خطاب به سيد سيستانی ساخت. پس فتوا دادند که عمل شرعی ایستادن در مقابل کسی که ادعای ديدار با امام العصر ارواحنا فداه در زمان غيبت کبری، چه در خواب و چه در بيداری، با عدم تصديق آن‌چه که ادعاء کرده و عدم اخذ آن‌چه که به امام (ع)، از اوامر و غير آن، نسبت داده است، بلکه انکار هر آن‌چه از اموری که بُطلان‌شان معلوم باشد، مانند برخی امور که در تصريحات اين شخص، ذکر شد. برابری می‌کند. و واضح است که فتوای سيد بر جمله اموری در خصوص تشخيص عمل شرعی برای افراد شيعه در قبال چنين افرادی تأکيد می‌کند: 1- به تعامل در بر حذر بودن و موضع گيری در قبال اين‌گونه ادعاهای لقائی توصيه می‌کند که ما را به عدم حجيّت آن ادعاها و مضامينش به شکل عام می‌رساند، با توجه به اين‌که عدم حجيّت اقوال، مبنی بر اسباب غير متعارف مانند خواب‌های شرعی است. 2- به تکذيب مدعی ديدار آشکار در برابر مردم يا گروهی از آنان، نقل کننده‌ی رسالتی از جانب حضرت (ع)، به خصوص با ادعای ملاقات‌های مکرر با قصد و علم از قبل تعيين شده، و در هر زمان و مکان معين، اشاره دارد. و اشاره به بسياری از علمای شيعه که کتابی در قصه‌های کسانی که به مشاهده‌ی امام مهدی (ع) نايل آمدند، را ملزم می‌کند. 3- فتوا بر ضرورت انکار چنين اشخاص و انکار نقل اموری از صاحب الأمر (ع) که بُطلان‌شان معلوم بوده، تأکيد می‌کند؛ زيرا ائمه‌ی هدايت (ع) به باطل امر و از حق نهی نمی‌کنند. 4- اين فتوا افراد شيعه را بر مصوّن ماندن از اصحاب چنين امثال و اتباعشان نصيحت می‌کند تا با آن‌چه که نقل می‌کنند، به عنوان حجت و دليل، قيام نکنند و سپس آشکار می‌شود که با فتوای مطلق در مورد ديداری که با علمای شيعه به طور تصادفی برای گروهی از افراد شيعه و علمايشان حاصل گشته، منافاتی ندارد و هرگز هيچ يک از آنان چنين اذعان نکرده که فرستاده‌ای از جانب امام مهدی (ع) به سوی تمام مردم است و هرگز ادعاء نکرده که باب برای امام مهدی (ع) بوده و هرگز نامه و رسالتی صريح از برای مردم نرسانده و هرگز از اموری که بُطلان‌شان آشکار است، چيزی نقل نکرده است. و جهت سودمندی، به چند نکته در رّد اين مدّعی و اشکالاتش می پردازيم: 1- اين‌که از او بپرسيم، دليلش بر ادعای رؤيت امام يا اين‌که از جانب امام (ع) فرستاده شده و يا غيره، چيست؟ بايد برای هر ادعايی، دليلی برای تمايز و تشخيص بين دروغ‌گو و صادق باشد. چگونه صدق و راست‌گويی اين مدعی را برای ما ضمانت کند و اين‌که اهداف ديگری نداشته باشد يا برای مبارزه با شيعيان اهل بيت (ع) فرستاده شده، با ملاحظه به اين‌که تمام کسانی که ذکرشان در کتب آمده که با امام ديدار داشتند، همه از بزرگان و علمای دين بوده و مردم، راستی و صداقت آنان را از روی وثاقتشان شناخته‌اند. بيشتر کسانی که با امام (ع) ديدار داشتند، خود متوجه اين امر نمی‌شدند مگر بعد از رفتن حضرت (ع). هم‌چنين کسانی که ايشان (ع) را شناختند، بيشترشان به رازداری و عدم اطلاع رسانی به غير ثقه‌ها از سوی امام (ع) سفارش می‌شدند، همان‌گونه که در نامه‌ی حضرت (ع) به شيخ مفيد (ره) آمده است. و هم‌چنين در داستان سيد بن طاووس و سيد بحر العلوم آمده است. بلکه علمای دين که ديدارها از آنان نقل می‌شد، آن را پنهان می‌کردند. پس اين مدّعی چه بسا دروغ‌گو يا مخالف حکمت غيبت امام (ع) در عدم اشاعه و شهرت بوده است. سپس، اگر او ادعاء کرده که از اوليای خاص کسانی که متوّلی امرش هستند، همان‌گونه که در برخی روايات آمده، باشد، به او می‌گوييم اين اشخاص نيز نامشخص و مجهول‌اند، به دنبال مردم نمی‌گردند و خود را به آنان نمی‌شناسانند. اضافه بر درخواست دليل و حجت. 2- سپس از او می‌پرسيم آيا مدّعی يک بار ملاقات شده يا چندين ملاقات با حضرت داشته. اگر بگويد يک بار، بعد از درخواست دليل که در نکته‌ی اول بيان کرديم، می‌گوييم: يک بار ملاقات، ادعای تو را ثابت نمی‌کند. بين تو و کسانی که امام (ع) را ديدند و حاجتشان را برآورده کرده يا شفايشان داده، چه فرقی هست؟ و اگر مدّعی ديدارهای مکرر شد. می‌گوييم: اين امری است که خود امام (ع) شخصاً آن را تکذيب کردند و برای ما بيان کردند که هر کس مدعی مشاهده و ديدار شود، او دروغ‌گوست. پس چگونه فرستاده‌ای ارسال کند در حالی‌که پيش از اين، تکذيبش کرده است و بلکه حضرت (ع) موضع شرعی در قِبال امثال تو را مشخص کرده و آن تکذيب تو و رّد ادعای توست، پس گناه ما چيست. 3- سپس از او سؤال می‌کنيم که در هنگامه‌ی غيبت امام (ع) واقع گشته‌ايم، حجت بر ما کيست آيا مراجع هستند يا کسی که مدعی ديدار امام و يا نائب ايشان (ع) و غيره گردد؟ اگر بگويد: مراجع حجت هستند، خود را تکذيب کرده و بعد از آن، ديگر حاجتی به او نداريم و اگر بگويد: حجت کسی است که جدا از مراجع، مدعی لقاء و ديدار شود؛ به او می‌گوييم که اين امر از جانب امام مهدی (ع) تکذيب شده است. بعد از پايان غيبت صغری، به ما خبر دادند که ديگر سفيران خاص وجود ندارند، بلکه نواب عامه جای آنان را می‌گيرند و آنان مراجع هستند و مراجع حجت بر بندگان در زمان غيبت کبری می‌باشند. پس چگونه حضرت از گفته‌ی خود بازگردد و تکذيبش کند _ اعوذ بالله_ و سفير خاص ارسال کند و چگونه ممکن است از آنان تبعيت کنيم در حالی‌که امام (ع) حکم شرعی در مقابل آنان را برای ما بيان کردند و ما را به تکذيبشان امر کردند. پس اين تناقض پيش آمده را شخص عادی انجام نمی‌دهد و چگونه ممکن است حجت بالغ خدا و بقية الله در زمين چنين بکند! 4- و در آخر به کسانی که لباسی غير از تن پوشش، به تن کرده و به رّد فتوای مراجع زبان باز کرده، از جمله آية الله العظمی سيد علی سيستانی ، می‌گوييم: فتوا را با دقت بخوان و عبارت‌های آن را به صورت صحيح بفهم سپس در مورد آن توضيح بده و ما علم را از کسی سرخود نکرديم، اما هر چيز بر حسبش است. از خداوند، تعجيل در فرج ولّی و عافيّت و پيروزی را خواستاريم و علمای عامل مخلص ما را تسديد نمايد و دشمنان اسلام و مسلمين را نابود سازد که او چه خوب مولی و چه خوب ياوری است. مرکز تحقيقات عقائدی نجف اشرف. عراق- نجف اشرف – خيابان الرسول (ع) - جنب دفتر آية الله العظمی سيد علی سيستانی (() ک.پ 729. تلفن: 372245-0096433332679 www.aqaed.com-1nf@aqaed.com پاسخ دندان‌شکن به منکران رؤیت صاحب الزمان( اهداء به احيــاگر سنّت و نـابودگر بدعت... به جمع کننده کلمه بعد از اختلاف و تفرفـه... به جدا کننده‌ی سرهای نفـاق و گمراهی... به پايان دهنده‌ی تجاوز ستمکاران... به غريب فراری و دور افتاده‌ی محـزون... به کسی که قلب‌های مـؤمنين به او احساس عاطفه و محبت دارد... به مولـا و سرورم و معتمد و اميدم در دنيا و آخرتم، حجة ابن الحـسن العسکـری (ع) اين سطرها را متواضعانه در دفاع از ايشان و قضيه‌ی حضرتش، تقديـم می‌کنم در حالی‌که از خداوند منّان مسئلت دارم که مرا از خدمت‌گزاران و مطيعان با يقين و ثابت قرار دهد. او شنـوای اجابت کننده است. / خداوند می فرمايد: (بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ يَلْعَبُونَ * فَارْتَقِبْ يَوْمَ تَأْتِي السَّمَاء بِدُخَانٍ مُّبِينٍ * يَغْشَى النَّاسَ هَذَا عَذَابٌ أَلِيمٌ * رَبَّنَا اكْشِفْ عَنَّا الْعَذَابَ إِنَّا مُؤْمِنُونَ * أَنَّى لَهُمُ الذِّكْرَى وَقَدْ جَاءهُمْ رَسُولٌ مُّبِينٌ * ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَقَالُوا مُعَلَّمٌ مَّجْنُونٌ).([22]) (ولى نه آن‌ها به شک و شبهه خويش سرگرمند * پس در انتظار روزى باش كه آسمان دودى نمايان بر مى‌‏آورد * كه مردم را فرو مى‌‏گيرد اين است عذاب پر درد * [مى‏‌گويند] پروردگارا اين عذاب را از ما دفع كن كه ما ايمان داريم * آنان را كجا [جاى] پند[گرفتن] باشد و حال آن‌كه به يقين براى آنان پيامبرى روشنگر آمده است * پس از او روى برتافتند و گفتند تعليم‏ يافته‏اى ديوانه است). سيد سيستانی فتوايی بر ضد سيد احمد الحسن، فرستاده‌ی امام مهدی (ع) صادر کرده و در آن بر تکذيب مدّعيان رؤيت امام مهدی (ع) چه در عالم خواب و چه در عالم بيداری، تأکيد کرده است. پس در صدد رّد آن، برخاستم؛ زيرا آن را خالی از هرگونه دليل شرعی و عقلی و مخالف آن‌چه در عالم واقع حاصل گشته و از سوی بسياری از علماء و ساير مردم، از برای امام مهدی (ع)، مشاهده شده، می‌باشد. و اين حقيقتی است که هيچ کس توانايی رّد و انکار آن را ندارد جز از طريق انکار خورشيدی که در وسط روز می‌تابد. و در رّد اين فتوا، به رفتار و اسلوب علمی در جهت دفاع از مولا و مقتدايمان، ناموس العصر و الزمان امام حجة بن الحسن (ع)، از خلال روايات و وقايع فزون يافته و آرای علمای جليل که خداوند آنان را با رحمت وسيع خويش قرين سازد، اعتماد کردم. و از سيد سيستانی خواستم که اين تعارض جيغ، بين فتوايش به عدم امکان مشاهده‎‌ی امام مهدی (ع) و بين تصريح بسياری از علمای بزرگوار در تشرفشان به ديدار حضرتش (ع) با چشم پوشی از مشاهدات بسياری از مردم، را حل کند. اما تقريباً شش ماه از اين کلام می‌گذرد و هرگز پاسخی از سيد سيستانی به اين فتوا دريافت نشد نه از شخص او و نه نمايندگانش. منتظر پاسخ بوديم و اميد داشتيم که حجت را با حجت پاسخ دهد تا نظر صحيح را از نظر سقيم تشخيص دهيم و به تبيان کلام حق در مورد چنين مسئله‌ی مهم و ارتباطش با بزرگترين امر عقائدی که امر امامت و قيام صاحب الزمان (ع) بوده، بپردازد؛ زيرا در چنين موضوعی، برای تفريط يا زياده‌روی جايی نيست. و در امر خدا، نبايد سرزنش ملامتگر در ما اثری بگذارد و به گوينده‌ی آن نظر نکنيم؛ زيرا سليمان نبی (ع) نصيحت يک مورچه را پذيرفت و اگر اندکی از مورچه کوتاه بياييم، می‌گوييم: (حکمت را برگير و لو از دهان ديوان‌گان). و لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم. و بحمد الله، اخيراً جزوه‌ای در جهت دفاع از فتوای سيد سيستانی در عدم امکان مشاهده‌ی امام مهدی (ع) به دست ما رسيده و آن، پاسخ به نامه‌ای که از سوی انصار امام مهدی (ع) در رّد اين فتوا به آنان ارسال شد. و اين نامه‌ای -که از فتوای سيد سيستانی دفاع می‌کند – از (مرکز تحقيقات عقائدی) در نجف اشرف، صادر شده است. همان‌گونه که شنيديم اين دفتر تحت نظارت سيد سيستانی می‌باشد و با تأسف فراوان اين نامه نيز آب، بر گِل افزود. خواهان حل تعارض و اثبات فتوا بوده اما در حقيقت نگارنده اين نامه، خود را در متناقضات بسياری گرفتار کرده که هيچ راه خروجی برای خود باقی نگذارده و همانند مورچه‌ای شد که لقمه‌ی بزرگتر از دهان خود برداشت که در بلعيدن آن دچار مشکل شد و يا خواست به چشم خود سرمه بکشد پس آن را با نوک سرمه‌دان، کور کرد!!! به زودی برای خواننده، از خلال پاسخی که به آن نامه با دليل واضح علمی وکلام آشکار، بدون طفره‌زنی و تدليس حقائق خواهيم داد، هسته‌ی کلام آشکار می‌گردد. و مدد و توفيق را از خداوند منّان مسئلت داريم. خواننده گرامی و با انصاف، چکيده‌ای از پاسخ مرکز تحقيقات عقائدی را به همراه پاسخ انصار امام مهدی (ع) پيروان فرستاده‌ی امام مهدی (ع)، احمد الحسن، تقديم شما می‌کنيم: گفته‌ی آنان: (توضيح: از برخی برادران مؤمن، نامه‌ای به دست ما رسيده که برخی از آنان در خصوص اين فتوا اعتراض داشتند، مبنی بر اين‌که بحث علمی در ميان است که اين فتوا با آن‌چه که در اخبار متواتر در خصوص رؤيت برخی از مؤمنان با حجة الله فی ارضه قائم آل محمد (ع) متعارض می‌باشد و از ما، درخواست پاسخ و توضيح در مورد آن کردند و برای رفع شبهه که برخی از اهل غرض به دنبال آن هستند، اين سطرها را نگاشتيم). در اين کلام، دو ملاحظه وجود دارد: اول: لازم است که متن بيانی که صادر کرديم توضيح در مورد آن را ذکر کنيم تا خواننده بتواند به مقايسه‌ی دو حجت تمرکز کرده و حق را از بينشان تشخيص دهد. چرا که ذکر حجت شما و عدم ذکر حجت ما در آغاز بحث، از نشانه‌های ضعف و عدم انصاف علمی می‌باشد. دوم: می‌گويم هيچ ادعائی برای اين جبهه‌گيری نيست و ما را بدون حق به اهل غرض توصيف کردند. من فتوای سيد سيستانی را با دليل علمی و مؤدبانه مورد مناقشه قرار دادم و اين حق مُسَلَم هر شخصی بوده هر زمان که بخواهد با دليل علمی بحث کند. پس پاسخ به چنين لحنی جز با همان لحن رفتار مؤدبانه‌ی علمی، سزاوار نيست. گفته‌ی آنان: (ائمه‌ی هدايت (ع) تصريح کردند که: (له غيبتان، أولهما قصيرة لا يعلم بمکانه فيها إلا خاصة شيعة، والأخری طويلة لا يطلع علی موضعه فيها إلا خاصة مواليه في دينه. و في حديث: ألا المولی الذي يلي أمره)، (حضرت قائم (ع) دو غيبت دارد يکی از آن طولانی و آن ديگری کوتاه است. در غيبت طولانی مکان او را تنها شيعيان خاصش میدانند و در غيبت ديگر دوستان خاصش او را میدانند و در حديث: که امر او را بر عهده می‌گيرد). در پاسخ گفته می‌شود: راهی برای استدلال با اين روايت در عدم امکان رؤيت امام مهدی (ع) در عصر غيبت کبری، وجود ندارد. صاحب پاسخ فراموش کرده که روايت عدم اطلاع و آگاهی از مکان امام مهدی (ع) و مسکنی که در آن مستقر است، را نفی می‌کند: (لا يطلع علی موضعه) و به نفی مشاهده‌ی امام (ع) و ديدار با ايشان در مکانی غير از موضع اصلی حضرتش، نپرداخته است، بلکه روايت به تصريح اطلاع و آگاهی برخی خاصان و مواليان در دينش، از موضع و مکانش دلالت می‌کند: (لا يطلع علی موضعه فيها إلا خاصة مواليه في دينه). پس مشاهده‌ی امام مهدی (ع) در مکان‌های متعدد بلکه در دولت‌های متعدد، ثابت شده است. در نتيجه امکان مشاهده‌ی امام مهدی (ع) در قالب اين روايت، نفی نشده است؛ زيرا نگفته: (لا يطلع علی شخصه)، (کسی بر شخصش اطلاع نمی‌يابد) بلکه گفته است: (لا يطلع علی موضعه)، (از موضعش اطلاعی ندارد). و برخی از علمای بزرگوار از جمله شهيد سيد صدر (ره) در موسوعه مهدويه خود بدان اشاره داشتند. و گفته‌ی آنان: (غيبت صغری با وفات امام حسن عسکری (ع) در هشتم ربيع الأول سال 260هـ. آغاز گرديد... و به زودى کسانی نزد شيعيان من آيند و ادّعاى مشاهده کنند، بدانيد هر که پيش از خروج سفيانی و صيحه آسمانی ادّعاى رؤيت و مشاهده کند دروغ‌گوئى مفترى است). می‌گويم: حمد و سپاس خداوندی که اين توقيع را فاصله‌ای قرار داد تا بسياری از بينايانی که با آن بر عدم امکان رؤيت امام مهدی (ع) در زمان غيبت کبری بر اطلاق آن، استدلال می‌کنند، در آن بيفتند. پس به محض اين‌که در مورد ديدار و ملاقات امام مهدی (ع)، از آنان سؤال کنی، هيچ روايتی را نمی‌يابند که با آن بر تکذيب مدعی رؤيت استدلال کنند جز اين روايت، که به زودی در بيان بعدی خواهد آمد که اين روايت ظنی، غير قطعی الصدور و معارض با وقايع حاصل گشته، می‌باشد. و مصيبت بزرگ‌تر از نتيجه‌گيری با اين روايت در تکذيب مدعی مشاهده‌ی امام مهدی (ع)، آشکار خواهد شد و ان شاء الله به زودی خواهيد ديد که چگونه استدلال اينان با اين روايت از بين می‌رود، همان‌گونه که يک طوفان شن‌های صحرا را در يک روز طوفانی از بين می‌برد. و اين از فضل وجود خداوند سبحان است. و اکنون به مناقشه‌ی توقيع سمری می‌پردازیم، و برای کسی که در آن تدبر کند، شايسته نيست که با اين توقيع بر تکذيب مدعی رؤيت امام مهدی (ع) استدلال کند. 1- اين توقيع، در نزد برخی علماء، يک خبر آحاد و مرسل می‌باشد و خبر آحاد هر چند سند صحيحی داشته باشد و نزد اهل اصول، مرسل نباشد، در خور علم و عمل و استدلال با آن در مسئله‌ی عقائد نيست و نزد آنان در بهترين احوالش، در خور استفاده‌ی عملی در فقه به اعتبار ظنی الصدور می‌باشد. پس ايراد اين توقيع به منزله‌ی دليلی بر تکذيب مدعی رؤيت امام مهدی (ع)، گزافه‌گوئی و امری بيهوده است. در حالی‌که، قضيه‌ای که در صدد آن هستيم، يک قضيه‌ی عقائدی است. سيد مصطفی کاظمی، صاحب بشارة الاسلام بر اين توقيع، تعليقی داشته می‌گويد: (همانا توقيعی که يک خبر واحد و مرسل است با قضايای بسيار و وقايع بزرگی که علماء آن‌ها و غيرشان را در کتب و تصنيف‌های خود پذيرفتند، هر چند با آن‌چه که کلينی و نعمانی و شيخ طوسی با استنادهای معتبر روايت کردند، در تعارض باشد. عن أبي عبد الله (ع)، قال: (لابد لصاحب هذا الأمر من غيبة، ولابد له في غيبته من عزلة، ونعم المنزل طيبة، وما بثلاثين من وحشة)، (صاحب اين امر را ناگزير غيبتی خواهد بود و در غيبتش به ناچار عزلتی خواهد داشت و بهترين منزل، و با حضور سی نفر ديگر وحشتی نخواهد بود). و در ظاهر همان‌گونه که احاديث شرح حضرت (ع) را می‌کنند که با سی تن از اوليای خويش در غيبتش مأنوس است و از محتومات است که اين سی تن در هر قرن و دوره تغيير کنند؛ زيرا تقديری از عمر که برای صاحبشان رقم خورده، برای آنان رقم نخورده است همان‌طور که آشکار ست).([23]) پایان کلام ایشان (ره). 2- علاوه بر آن، اين توقيع به اعتبار خبر آحاد بلکه به رأی برخی فقهاء، مرسل بودنش، غير قطعی الصدور است. با اين‌که ما از مسئله سند گذشتيم، توقيع، غير قطعی الدلاله است و اتفاق نظر يافتند که عمل به روايت جايز نيست مگر اين‌که قطعی الدلاله باشد، يعنی بر يک وجه باشد و چند پهلو، مبهم و گنگ نباشد و علماء در تشخيص مقصود اين توقيع عاجز ماندند و به زودی برخی از اقوال آنان را ذکر خواهيم کرد: الف) -کلام سيد مصطفی کاظمی، صاحب کتاب (بشارة الإسلام) که در نکته‌ی اول ذکر کردم (مراجعه شود). ب) - سيد مصطفی کاظمی تعليقی برای شيخ مجلسی در باب روايت مشاهده را برايمان نقل می‌کند: (مجلسی در بحار، بعد از ذکر خبر مذبور، ذکر می‌کند: شايد مقصود، مدّعی مشاهده به همراه نيابت و رساندن اخبار از جانب امام برای شيعه مانند مثال سفرای اربعه، شايد با اخباری که با گذشته منافاتی داشته باشد و کسی می‌آيد که حضرت (ع) را ديده باشد و الله اعلم).([24]) پایان کلام ایشان (ره). و شيخ مجلسی کوچک‌ترين احتمالی که از اين توقيع برداشت کرده، نفی سفارت از امام مهدی (ع) بوده و آن احتمالی‌ست که در خور قطعيّت نيست. ج)- محقق نهاوندی در کتاب خود (العبقري الحسان) می‌گويد: (بين توقيع سمری و قصه‌های ديدار هيچ تعارضی وجود ندارد؛ زيرا توقيع شريف در صدد منع ادعای ظهور است، ظهور علنی امام و ذکر مشاهده در توقيع به معنای ظهور و حضور است همان‌گونه که در اين آيه آمده ست: (فَمَن شَهِدَ مِنكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ)، ([25])(پس هر كس از شما اين ماه را درک كند بايد آن را روزه بدارد). و قرينه بر معنا، در دو امر است: اول: فرموده‌ی ايشان (ع): (فلا ظهور إلا بعد الهرج والمرج، والفتنة والفساد)، (پس ظهوری نيست مگر بعد از هرج و مرج و فتنه و فساد). و دوم فرموده‌ی حضرت (ع): (إلا من ادعی المشاهدة – أي الظهور، ظهور الإمام (ع)- قبل خروج السفياني والصيحة من علامات الظهور)، (بدانيد هر که پيش از خروج سفيانی و صيحه آسمانی ادّعاى رؤيت و مشاهده- ظهور امام (ع)- کند)، و بر اين اساس، هرگز بين توقيع شريف و بين حکايات، تعارض و تناقضی ديده نمی‌شود...). کلام ایشان به پايان ‌رسيد. د)- شهيد سيد صدر قدس سره بر اين توقيع شريف تعليقی طولانی داشته که به نقل مختصر آن بسنده می‌کنيم، می‌گويد: (مدعی مشاهده در صورتی کاذب می‌باشد که منحرف بوده و اموری باطل را از امام مهدی (ع) نقل کند، اما در غير اين صورت، اين توقيع شريف دال بر بُطلان او نمی‌باشد چه اين‌که فرد، امور صحيحی را طبق قواعد اسلامی يا حد اقل محتمل به صحيح، نقل کند. يا هرگز چيزی نقل نکرده باشد). کلام ایشان (ره) به پايان رسید. و (ره) در موضع ديگر می‌گويد: (از تمام امور، حاصل می‌گردد: اشکالی که ذکر کردند، غير وارد بر توقيع بوده و بر اخبار مشاهده و امکان اخذ آن و اخبار مشاهده، مستلزم تکذيبشان نيست مگر همراه با انحراف و خروج از حق باشد...).([26]) و از احاطه کردن تمام آرای علماء در اين مسأله، پوزش می‌طلبيم؛ زيرا نيازمند به بحث مستقل و مفصل است که با اين خلاصه‌واری، تناسبی ندارد. و بعد از اين همه، چگونه ممکن است کسی با اين توقيع متشابه –چند وجهی- استدلال کند. و بار ديگر کلام را ذکر می‌کنيم که همه بر اين اتفاق نظر دارند که عمل جايز نيست مگر با خبر قطعی الدلاله، پس شما چگونه حکم می‌کنيد... و اين چيزی جز خنديدن به ريش رجال نيست!!! 3- اگر نفی مشاهده‌ی امام مهدی (ع) از اين توقيع، مستفاد شد، با آن‌چه که به طور يقين در زمين واقع گشته، عرضه می‌شود و آن تشرف بسياری از علمای ما به دیدار امام مهدی (ع) و هم‌چنين تشرف بسياری از مردم به ساحت مقدسش (ع) که هيچ تعارضی در آن ديده نمی‌شود. برای تأکيد بيشتر به کتاب النجم الثاقب ميرزا نوری ج2 مراجعه کند. او صدها قصه از قصه‌های ديدار و ملاقات با امام مهدی (ع) را نقل می‌کند و ديگر کتبی که در اين باب نگاشته شده‌اند. اين حقيقت واضحی است که کسی جز متکبر آن را انکار نمی‌کند و آن‌چه بر زبان رانده را تصحيح نمی‌کند و آن از امور واضح نزد عامه‌ی مردم به شمارد می‌رود اصحاب علم که جای خود ندارند! و از دشوارترين کارها، توضيح امور واضح است اما چاره چيست؟! چه بسا انسان خود را به کوری بزند در حالی‌که بيناست!!! 4- التزام به اين‌که، اين توقيع مشاهده‌ی امام مهدی (ع) را نفی می‌کند، به زودی ما را در تنگنا قرار می‌دهد و آن تکذيب زمينه سازان کسانی که قبل از قيام امام مهدی (ع) بر می‌خيزند و روايات متواتر المعنا به ذکرشان پرداخته، وادار می‌سازد. هم‌چنين به زودی ما را وادار به تکذيب فرستاده‌ی امام مهدی (ع)، محمد ذو النفس الزکيه که امام بيست و پنج روز قبل از قيام خويش او را به سوی مردم ارسال می‌کند و مردم در بين رکن و مقام او را به قتل می‌رسانند و احتمالاً يکی از دلايل قتلش: (کسی که ادعای مشاهده‌ی امام را بکند، دروغ‌گوست و قتلش واجب است)!!! و آن مصيبت بزرگی است. و شايد اعتراض کننده بگويد، دليل بر اين کلام چيست؟؟؟ به شما می‌گويم: بزرگ‌ترين محققان از علمای شيعه، در حوزه‌ی مهدويّت و قضيه‌ی امام مهدی (ع) تأکيد کردند که نشانه‌های حتمی برای امام مهدی (ع) وجود دارد از جمله صيحه و سفيانی که قابليّت بداء درآن‌ها وجود دارد و قيام امام (ع) را نمی‌توان بر اساس آن‌ها متفق ساخت. چه بسا امام (ع) قيام کند و هيچ کدام از اين نشانه‌ها و يا برخی از آن‌ها به سبب بداء، تحقق نيابند. پس اگر در صيحه و سفيانی بداء حاصل شود و در مورد صاحب نفس زکيه بداء صورت نگيرد و نفس زکيه به همراه رسالتی از جانب امام مهدی (ع) به سوی ما بيايد در حالی‌که ما ملزم به اين قاعده هستيم که هر کس ادعای مشاهده امام مهدی (ع) را پيش از صيحه و سفيانی بکند، او دروغ‌گوئی مفتر است؛ پس در اين حالت به زودی نفس زکيه را تکذيب کرده و رسالتش از جانب امام مهدی (ع) را نمی‌پذيريم و چه بسا در قتل او نيز شریک باشيم؛ زيرا او را منحرف از دين می‌بينيم. چرا که قبل از صيحه و سفيانی، ادعای مشاهده‌ی امام مهدی (ع) را کرده و اين اشکال محکمی است که گريزی از آن نداريد مگر با کوتاه آمدن از رأيتان مبنی بر تکذيب مدعی مشاهده‌ی امام مهدی (ع). 5- از شما می‌پرسيم آيا احتمال می‌رود که در مضمون توقيع سمری بداء رخ دهد يا خير؟ پس اگر بگوييد، احتمال نمی‌رود در آن بداء رخ دهد، در اين صورت، با ضرورتی از ضرورت‌های مذهب مخالفت کرديد! و اگر بگوييد احتمال بداء در آن است پس خود را دستی دستی به هلاکت رسانديد. عن أبي جعفر (ع)، قال: (... فإذا حدثناكم الحديث فجاء على ما حدثناكم [به] فقولوا: صدق الله، وإذا حدثناكم الحديث فجاء على خلاف ما حدثناكم به فقولوا: صدق الله تؤجروا مرتين).([27]) امام محمد باقر (ع) فرمودند: (... اگر چيزی به شما گفتيم و همان چيز روی داد بگويید: خداوند راست گفت. و اگر چيزی به شما گفتيم و همان چيز روی نداد بگويید: خداوند راست گفت تا دو مرتبه پاداش ‌گيريد). و احتمالاً بگويید: دليل بر تکذيب مشاهده، کلام امام (ع) به علی بن محمد سمری‌ست که فرمود: (به کسی بعد از خود، وصيّت نکن). به او پاسخ می‌دهيم: راهی برای استدلال با آن وجود ندارد؛ زيرا هدفی که اين کلام بر آن دلالت می‌کند، نهی امام (ع) به علی بن محمد سمری از وصيّت به شخص بعد از خود می‌باشد و اين‌که بعد از او به سبب وقوع غيبت کبری، و روی‌گردانی مردم از وکلاء، وکيلی که در ارتباط با امام (ع) باشد، وجود ندارد. کلام امام مهدی (ع) بر وقوع آن در آخر الزمان و قبل از قيام خويش (ع)، دلالت نمی‌کند بلکه روايات از وجود زمينه سازان، قبل از قيام امام مهدی (ع) به شدت تصريح و تأکيد می‌کنند که با ايشان (ع) در ارتباط بوده و برای ياری و نصرتش، زمينه سازی می‌کنند و کلام در ذکر رواياتی که بر آن دلالت می‌کنند، طولانی می‌گردد. پس شما را به برخی تحقيقاتم که از طريق انصار امام مهدی (ع) منتشر شده، مانند: (هوشیاری خفتگان برای پیشوازی از امام زمان)، (پاسخ قطعی به منکران فرزندان امام مهدی)، (رسالتی آشکار ج1) و (امکان مشاهده‌ی امام) و (شکست منتظران) و ديگر انتشارات انصار امام مهدی (ع) ارجاع می‌دهم، که در آن برای هر طالب حقيقت، کفايتی است. و اما کسی که کور است، تابش خورشيد در شناخت راه، برای او سودی ندارد. و خداوند می‌فرمايد: (وَمَن كَانَ فِي هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِي الآخِرَةِ أَعْمَى وَأَضَلُّ سَبِيلًا).([28]) (و هر كه در اين [دنيا] كور [دل] باشد در آخرت [هم] كور [دل] و گمراه‌تر خواهد بود). کلام در اين مقام را طولانی کرديم و اما اکنون ديگر چراغ را خاموش می‌کنيم چرا که صبح فرا رسيده است. گفته‌ی آنان: (و در احاديث بسياری از معصومين (ع) بر امر غيبت امام (ع) از شيعه‌ی خويش در مرحله‌ی غيبت کبری، تأکيد بسياری شده است. از امام صادق (ع) روايت شده که فرمودند: (يفقد الناس أمامهم، يشهد المواسم فيراهم ولا يرونه). (مردم امام خود را نمیيابند ولی او در موسم حج حاضر میشود و مردم را میبيند ولی مردم او را نمیبينند). و از امام مهدی (ع) روايت شده که فرمودند: (كيف أنتم إذا صرتم في حال لاترون فيها إمام هدى ولا علماً يری؟)، (چگونه خواهيد بود در حالی که امام هدايت کننده و راهنمايی نداشته باشيد و علم و نشانه‌ای ديده نشود). ادعايی در خصوص تأکيد بر غيبت امام مهدی (ع) نيست، امری که در آن اختلاف نيست و نياز به بيانی ندارد. اما محل اختلاف اينجاست که: آيا امام (ع) در غيبت کبری، با برخی از مخلصان ديدار می‌کند يا خير. و اين اموری است که سيد سيستانی در فتوای خود، نفی کرده و ما آن را ثابت و از آن دفاع می‌کنيم. و اما حديثی که از امام صادق (ع) ذکر کرديد: (مردم امام خود را نمیيابند ولی او در موسم حج حاضر میشود و مردم را میبيند ولی مردم او را نمیبينند). ای نگارنده‌ی اين سطرها! اگر به نفس خود اندکی زحمت می‌دادی و بر اين باب از غيبت نعمانی گذری داشتی، ما را از پاسخ بی‌نياز می‌کردی. در آن بيانی از شرح حال ولّی‌اش (ع) که قبل از خود، او را به سوی مردم می‌فرستد، موجود است. عن محمد بن علي (ع) أنه قال: (يکون لصاحب هذا الأمر غيبة في بعض هذه الشعاب – وأومی بيده إلی ناحية ذي طوی – حتی إذا کان قبل خروجه أتی المولی الذي معه حتی يلقي بعض أصحابه، فيقول: کم أنتم ها هنا؟ فيقولون: نحن نحو من أربعين رجلاً. فيقول: کيف أنتم لو رأيتم صاحبکم؟ فيقولون: والله لو ناوی بنا الجبال لناويناها معه، ثم يأتيهم من القابلة ويقول: أشيروا إلی رؤساءکم أو خيارکم عشرة، فيشيرون له إليهم فينطلق بهم حتی يلقو صاحبهم وبعدهم الليلة التي تليها). ([29]) امام باقر (ع) فرمودند: (برای صاحب اين امر در بعضی از اين درهها - و با دستش به جانب سرزمين ذی طوی اشاره فرمود - غيبتی است. تا آن که قبل از خروجش آن مولا که همواره با ايشان همراه است میآيد تا بعضی از اصحابش را ببيند. پس می‌گويد شما در اين‌جا چند نفر هستيد؟ میگويند: حدود چهل نفر. میگويد: چه خواهيد کرد اگر صاحبتان را ببينيد؟ میگويند: به خدا سوگند اگر او بفرمايد اين کوه‌ها را از جا برکنيم در رکابش خواهيم کند. سپس سال بعد نزد آن‌ها می‌آيد و میگويد : ده نفر از بزرگان و برگزيدگان خود را معرفی کنيد. پس آنها ده نفر را به او معرفی می‌کنند. پس با ايشان روانه میگردد، تا با صاحبشان ملاقات کنند. و به آنها وعدهی ملاقات در شب آينده را میدهد). اين روايت صريح است که امام مهدی (ع) مولایی که همراه ايشان بوده را به عنوان فرستاده و رسول به سوی اصحاب خويش از مؤمنين می‌فرستند و آن قبل از قيام و قتل نفس زکيه می‌باشد. بلکه روايت، زمان به خصوص را ذکر نکرده، شايد به قبل از قيام امام (ع) اشاره می‌کند. پس اشاره دارد به اين‌که اين امر قبل از قيام رخ می‌دهد (بدون مشخص بودن زمان). و ديدار اين ده نفر از اصحاب با امام مهدی (ع) از خلال برنامه و هماهنگی قبلی و وعده خاص تحقق می‌يابد و ديدار در دو وعده تکرار شده است و اين چيزی است که پاسخ‌گو، در نکته‌ی دوم از شرح خود در مورد فتوای سيد سيستانی، نفی خواهد کرد. سپس امام باقر (ع) اين چهل نفر را از اصحاب امام مهدی (ع) توصيف می‌کند و "صاحب" واژه‌ای برگرفته از همنشينی و مصاحبت و رفاقت می‌باشد. پس اين چهل نفر می‌بايست قبل از اين رويداد، يک يا دو بار با امام مهدی (ع) ملاقات داشتند. پس از کلام پاسخ‌گو، تکذيب اين صحابه در ديدارشان با امام مهدی (ع) ملزم می‌گردد؛ زيرا او هر مدعی ديدار با امام مهدی (ع) در غيبت کبری را تکذيب می‌کند!!! علاوه بر آن، روايتی که آن پاسخ‌گو (مردم امام خود را نمی‌يابند) با آن استدلال کرده، ديدار امام مهدی (ع) با برخی از خاصان خويش را نفی نمی‌کند بلکه اين امر با چندين روايت صحيح و معتبر، ثابت شده است. که به ذکر برخی از آن‌ها ان شاء الله خواهيم پرداخت. پس هدف دلالت در آن روايت، تحقق غيبت امام مهدی (ع) از عامه‌ی مردم می‌باشد. و شهيد سيد صدر بدين موضوع در کتاب خود (تاريخ ما بعد الظهور) اشاره می‌کند و می‌گويد: (... در عالم _ طبق تصوری که در خصوص مهدی (ع) دارم _ تعداد بسياری از مردم، شخص مهدی را می‌شناسند و برای شناخت خود نسبت به ايشان، نيازی به اقامه‌ی معجزه نيست؛ زيرا ايشان را در خلال غيبتش، يک يا چند بار ديده‌اند، و همه‌ی آنان افراد درجه يک در اخلاص و برخی هم افراد درجه دو مخلصان می‌باشند... و آنان واسطه‌ی حضرتش به سوی مردم _ به شکل ديگر_ از خلال غيبت هستند و آنان خود بازتاباندگان حق و عدالت و زبان ناطق و شمشير زننده در بين دستان فرمانده‌شان مهدی (ع) خواهند بود. پس ممکن است _ با چشم پوشی بر هر چيز ديگر_ آنان، شاهدان راست‌گو در معرفی رهبرشان به مردم باشند. چه بسا که از مجموع اعمال و گفتار راستين و بزرگی اهدافشان و همراهانشان، ثابت گردد و ديگر نيازی به اقامه‌ی معجزه ندارند).([30]) و کلام سيد صدر به وجود زمينه سازان برای امام مهدی (ع) تصريح می‌کند که قبل از قيام با حضرتش در ارتباط بوده و وسيله‌ی ايشان (ع) بين خود و مردم بوده و فرمانده‌ی زمينه سازان برای نصرت و ياريش می‌باشند. و اما حديثی که به اشتباه به امام مهدی (ع) نسبت داديد، در حالی‌که از امام صادق (ع) صادر شده و آن: (چگونه خواهيد بود در حالی که امام هدايت کننده و راهنمايی نداشته باشيد و علم و نشانه‌ای ديده نشود). هسته‌ای که اين حديث بدان اشاره دارد، موضوع وقوع غيبت برای امام مهدی (ع) از عامه‌ی مردم می‌باشد و هم‌چنين بر انحراف رهبران دينی و سياسی دلالت می‌کند جائی که ديگر راهبری برای مردم وجود ندارد تا آنان را به راه حق هدايت کند. و اين بر شماست نه بر ما؛ زيرا شما مدّعی رهبری و زعامت مردم به سوی حق و راه راست می‌باشيد، شماييد که ادعاء می‌کنيد حجت خدا بر اُمت هستيد و اين حديث و مشابه آن، شما را تکذيب کرده و پاسخ‌تان را می‌دهد. عن الإمام علی (ع)، قال: (لا تنفك هذه الشيعة حتی تکون بمنزلة المعز، لا يدري الخابس – أي الأسد – علی أيها يضع يده، فليس لهم شرف يشرفونه، ولا سناد يستندون إليه في أمورهم).([31]) امام علی (ع) فرمودند: (اين گروه شيعه چنان در سختی و فشار خواهند بود که همانند (گله) بزى باشند که در اختيار شیر است، هر کدام را بخواهد به چنگ آورد اينان نه پناهگاهى دارند که به آن پناه برند و نه پشتيبانی که در کارهايشان به او تکيه کنند). و احاديث با اين معنا و مضمون در کتب معتبر متواتر هستند که بر اختلاف شيعه در آخر الزمان و پراکنده شدن امرشان تأکيد می‌کنند که قادر به احاطه بر آن‌ها نيستيم و تنها به ذکر اين حديث جهت تذکر، بسنده کرديم. عن الإمام الحسين (ع): (لا يکون الأمر الذي تنتظرونه حتی يبرأ بعضکم من بعض، ويتفل بعضکم في وجوه بعض، ويشهد بعضکم علی بعض بالکفر، ويلعن بعضکم بعضاً. فقلت له: ما في ذلك الزمان من خير؟ فقال الحسين (ع): الخير كله في ذلك الزمان، يقوم قائمنا ويدفع ذلك کله).([32]) امام حسين (ع) فرمودند: (امری که در انتظار آن هستيد (فرج آل محمد (ع)) اتفاق نمیافتد تا اين‌که برخی از شما از برخی ديگر بيزاری بجوئيد و برخی در صورت برخی آب دهان بيندازند و برخی در مورد برخی شهادت به کفر دهند و بعضی بعض ديگر را لعنت نمايند. راوی به حضرت عرض کرد: در اين زمان خيری نيست. حضرت فرمود: تمام خیر در اين زمان است چرا که قائم ما در اين زمان قيام میکند و همه اينها (اختلافات) را رفع میفرمايد(. و اما رواياتی که بر ملاقات عددی از مخلصين با امام مهدی (ع) در عصر غيبت کبری دلالت می‌کند، بسيارند که به ذکر برخی می پردازيم: عن أبي عبد الله (ع) إنه قال: (لابد لصاحب هذا الأمر من غيبة، ولابد له في غيبته من عزلة، ونعم المنزل طيبة، وما بثلاثين من وحشة).([33]) ابی عبد الله (ع) فرمودند: (صاحب اين امر را ناگزير غيبتی خواهد بود و در غيبتش به ناچار عزلتی خواهد داشت و بهترين منزل، و با حضور سی نفر ديگر وحشتی نخواهد بود). عن أبي عبدلله (ع) إنه قال: (للقائم غيبتان: إحدهما طويلة، والأخری قصيرة، فالأولی يعلم بمکانه فيها خاصة من شيعته، والأخری لا يعلم بمکانه فيها إلا خاصة مواليه في دينه).([34]) ابی عبد الله (ع) فرمودند: (برای قائم (ع) دو غيبت است: يكی طولانی و ديگری كوتاه، در اولی تنها خواص شيعيان از جايگاه او مطلع خواهند بود، در دومی فقط نزديک‌ترين خواص او كه متصدی خدمت او هستند از جايگاه وی باخبر خواهند بود). عن أبي عبد الله (ع)، قال: (... قال: يا أبا محمد، ليس تری أمة محمد فرجاً أبداً ما دام لولد بني فلان ملك حتی ينقضي ملکهم، فإذا انقرض ملکهم أتاح الله لآل محمد برجل منا أهل البيت يسير بالتقی، ويعمل بالهدی، ولا يأخذ في حکمه الرشا، والله أني لأعرفه باسمه واسم أبيه، ثم يأتي ذو الخال والشامتين العادل الحافظ لما استودع، فيملأها عدلاً وقسطاً کما ملأها الفاجر جوراً وظلماً).([35]) امام صادق (ع) فرمودند: (... فرمود: ای ابا محمد! مادامی كه بنیعباس بر تخت سلطنت تكيه زده‏اند، امت محمد (ع) فرج و راحتی ندارند. وقتی كه دولت آنها منقرض گرديد، خداوند مردى را كه از اهل بيت ماست و براى امت محمد (ص) نگاه داشته ظاهر گرداند تا دستور تقوى دهد و به هدايت رفتار كند و در صدور حكمش رشوه نگيرد. به خدا قسم من او را به اسم خود و پدرش ميشناسم؛ سپس مردى كه گردنی قوى دارد و داراى دو خال سياه است به سوى ما خواهد آمد او قائم عادل و حافظ امانت الهى است، او زمين را پر از عدل و داد مىكند چنان كه فاجران آن را پر از ظلم و ستم كرده باشند). عن عمار بن يسار ( في خبر طويل: (... ويخرج ثلاث نفر بالشام کلهم يطلب الملک: رجل أبقع، ورجل أصهب و رجل من أهل بيت أبي سفيان... و يخرج قبل ذلک من يدعوا لآل محمد (ع)...).([36]) عمار بن يسار ( در خبری طولانی گويد: (... و سه نفر از شام خروج می‌کنند که همه طالب ملک هستند: مردی دو رنگ، مردی صورتی و مردی از اهل بيت ابی سفيان... و قبل از آن، کسی که به سوی آل محمد (ع) دعوت می‌کند، خروج می‌کند...). و غير از آن بسيار است که در اين خلاصه‌واری، مجال ذکر آن نيست. گفته‌ی آنان: (و ائمه‌ی هدايت، افراد شيعه در دوران غيبت کبری را به مراجعه به اَعلام و فقهای عظام، سفارش کرده‌اند. از امام عسکری (ع) روايت شده، که فرمودند: (... فأما من کان من الفقهاء صائناً لنفسه حافظاً لدينه فللعوام أن يقلدوه)، (هر کس از فقهاء، نفس خود را از معصیت و محرمات نگه‌داری کند و دين خود را حفظ نمايد و مخالف هوای خود و فرمانبر مولای خود باشد پس برای عوام رواست که او را تقليد کنند)... پس ائمه‌ی هدايت (ع)، موقف شرعی برای شيعه، در زمان غيبت کبری را رجوع به فتوای مجتهدين منصوب شده از جانب صاحب الأمر (ع) بر مردم، تشخيص داده و حجيّت فتوايشان را جايز دانسته است). می‌گويم: به راستی که گام‌های آن پاسخ‌گو، لغزيده و خود را در معرض هلاک قرار داده و با گفته‌ی خود با آن‌چه مشهور است مخالفت کرده، جائی که ادعاء کرده دليل اجتهاد شرعی و استدلال با دو روايت، که يکی مرسل و ديگری خبر آحاد است، و فايده‌ی علمی ندارند و در نتيجه برای استدلال عقائدی کافی نيستند، و آشکار است که مسأله‌ی نيابت از امام معصوم و رهبری اُمت از عقائد شمرده می‌شود، و امکان استدلال با خبر آحاد در مورد آن وجود ندارد. اين روش شما در نحوه‌ی استدلال است همان‌گونه که محقق خوئی در "البيان في تفسير القرآن" ذکر کرده، پس از گفته‌هایت به خودت قرض می‌دهم. و برای مناقشه حول اين دو روايت در جهت شفاف سازی، خلاصه‌وار خواهيم پرداخت: روايت: (... هر کس از فقهاء ...) در چند نکته بدان پاسخ می‌دهيم: الف)- اين روايت در تفسير منسوب به امام حسن عسکری (ع) وارد شده و اين تفسير نزد تمام علمای شيعه، مرسل محسوب شده است. پس اين روايت نيز مرسل بوده و در خور استدلال علمی و عملی نيست و از اين‌گونه روايات در فقه استفاده نمی‌شود چه برسد به عقائد. ب)- نويسنده‌، جزئی از آن روايت را نقل و باقی آن را ترک کرده، با توجه به دانش او نسبت به اين مسئله که در روايت مذمتی در خصوص علمای بی‌عمل شيعه و مذمت پيروانشان و مشابه بودن آنان به يهود، هنگامی که پيروان علمای منحرفشان شدند و با انبياء و رسولان (ع) به مخالفت برخاستند، موجود است. پس اگر نويسنده، خود را ملزم به ذکر آخر روايت می‌کند، بر اوست که خود را به آوردن مقطع اول آن نيز ملزم بدارد و اين متن کامل روايت است. ج)- نويسنده‌، اين جزء از روايت را در قالب مغلطه کاری نقل کرده و صحيح آن، اين‌گونه است: (33401-احمد بن علی بن ابی طالب طبرسی در (الإحتجاج): عن أبي محمد العسکري (ع) في قوله تعالی:(فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِندِ اللّهِ). ([37]) قال: (هذه لقوم من اليهود: إلی أن قال: وقال رجل للصادق (ع) إذا كان هؤلاء العوام من اليهود لا يعرفون الكتاب إلا بما يسمعونه من علمائهم فكيف ذمهم بتقليدهم والقبول من علمائهم؟ وهل عوام اليهود إلا كعوامنا يقلدون علماءهم - إلى أن قال: - فقال (ع): بين عوامنا وعوام اليهود فرق من جهة وتسوية من جهة، أما من حيث الاستواء فإن الله ذم عوامنا بتقليدهم علماءهم كما ذم عوامهم، وأما من حيث افترقوا فإن عوام اليهود کانو قد عرفوا علماءهم بالکذب الصراح وأکل الحرام والرشاء وتغییر الأحکام واضطروا بقلوبهم إلی أن من فعل ذلك فهو فاسق لا يجوز أن يصدق علی الله ولا علی الوسائط بين الخلق وبين الله فلذلك ذمهم، وکذلك عوامنا إذا عرفوا من علمائهم الفسق الظاهر والعصبية الشديدة والتکالب علی الدنيا وحرامها، فمن قلد مثل هؤلاء فهو مثل اليهود الذين ذمهم الله بالتقليد لفسقة علمائهم، فأما من کان من الفقهاء صائناً لنفسه، حافظاً لدينه مخالفاً علی هواه، مطيعاً لأمر مولاه، فللعوام أن يقلدوه، وذلك لا يکون إلا بعض فقهاء الشيعة لا کلهم، فإن من رکب من القبايح والفواحش مراکب علماء العامة فلا تقبلوا منهم عنا شيئاً ولاکرامة، وإنما کثر التخليط فيما يتحمل عنا أهل البيت لذلك؛ لأن الفسقة يتحملون عنا فيحرفونه بأسره لجهلهم ويضعون الأشياء علی غير وجهها لقلة معرفتهم، وآخرون يتعمدون الکذب علينا الحديث). امام حسن عسکری (ع) در تفسير کلام خدای عز و جل: (واى بر كسانی كه كتاب [تحريف‏ شده‏اى] با دستهاى خود مى‏نويسند سپس مى‏گويند اين از جانب خداست)، فرمودند: (عوام ما و عوام يهود، از يک جهت فرق دارند و از جهتی مانند هم هستند. از آن جهت که مانند هم هستند، خداوند عوام ما را نيز مذمت کرده است؛ همان گونه که عوام یهود را نکوهش فرموده است. فرق آنها اين است که عوام يهود از وضع علمای خود آگاه بودند و میدانستند که آنها به صراحت دروغ میگويند، حرام و رشوه میخورند و احکام خدا را تغيير میدهند. آنها با وجدان خود اين حقيقت را دريافته بودند که چنين اشخاصی فاسقاند و جايز نيست سخنان آنها را دربارهی خدا و احکام او بپذيرند و گواهی آنها را دربارهی پيامبران قبول کنند. به اين دليل، خداوند آنها را نکوهش کرده است. اگر عوام ما هم از علمای خود فسق آشکار و تعصب شديد و حرص به دنيا و اموال حرام ببينند و از آنها پيروی کنند، مثل يهود خواهند بود که خداوند آنان را به خاطر پيروی از علمای فاسق نکوهش کرده است. سپس امام فرمود: عوام بايد از دانشمندانی تقليد کنند که پاکی روح خود را حفظ میکنند، دين خود را نگه میدارند و مخالف هوی و هوس و مطيع فرمان خداوند هستند، پس برای عوام است که از او تبعيت کنند و اين امر در کسی نيست جز برخی فقهای شيعه و نه در همه‌ی آنان. پس هرگاه کسی بر مرکب زشتی‌ها و فاحشه‌ها مراکب علمای عامه سوار گردد، هيچ چيزی از آنان که به ما نسبت می‌دهند را نپذيريد و نه کرامتی را؛ و چه بسا به سبب آنان، بسياری از امور مختلط را از ما اشاعه دهند؛ زيرا فاسقان از ما بر می‌گيرند ولی در پنهانی و از روی جهل آن را تحريف کرده و به سبب اندکی معرفتشان، چيزها را بر وجوهی غير از وجوه خود می‌گذارند و غيرشان متعمد در حديث بر ما افترا می‌بندند). و امام عسکری (ع) در تفسير خويش وارد کرده است. و صاحب الوسائل تعليق کرده می‌گويد: (می‌گويم: تقليد مجاز در آن، قبول روايت است نه قبول رأی و اجتهاد، و ظن و اين امری واضح است و در آن اختلافی نيست و با آن‌چه که تقديم شد، منافاتی ندارد و در آن‌چه که از حديث وارد کرديم و در برخی مواضع از آن را رها کرديم، تصريح شده که اعتماد بر اين حديث در نزد اهل اصول، نه در زمينه‌ی اصول و نه در زمينه‌ی فروع، جايز نيست؛ زيرا خبر واحد و مُرسل، ظنی السند و نزدشان دارای متن ضعيف، معارض با تواتر، قطعی السند و دلاله می‌باشد؛ و با اين وجود، احتمال حمل آن بر تقيه می‌رود).([38]) پس توجه به اين نکته و تصحيح آن برای مردم را خواهانيم؛ زيرا ذکر روايات به صورت اشتباه، نوعی افترا بستن بر اهل بيت (ع) می‌باشد. خداوند با منّت و کرمش ما را از آن به دور سازد. و اما در باب استدلال بر حجيّت اجتهاد، با توقيع صادره از امام مهدی (ع): (... و اما در مورد رخدادهای زمانه...). پاسخ آن در چند نکته داده می‌شود که هيچ گريزی از آن نيست. الف)- اين توقيع، از اخبار آحاد است. پس استدلال با آن در مورد قضيه‌ی عقائدی امکان‌پذير نيست که اين امر نزد تمام شيعه ثابت شده است و نيازی به اثبات آن ندارد. ب)- توقيع، در خصوص ذکر "راويان حديث" است و هرگز اجتهاد با مفهوم اصولی را ذکر نکرده، و اين چيزی است که روايات اهل بيت (ع) در جهت سوق دادن مردم به سوی راويان حديث از ايشان (ع)، بر آن تمرکز داشتند. و هم‌چنين بسياری از علمای متقدمين و متأخرين، از جمله حر عاملی، صاحب وسائل الشيعة و امين استرآبادی و فيض کاشانی در رسالت (الحق المبين) و ديگر علمای بزرگوار ما، بدين امر تأکيد داشتند. پس مقصود امام مهدی (ع) از (راويان حديث)، سفيران چهارگانه‌ی امام مهدی (ع) در غيبت صغری و به مدت هفتاد سال می‌باشند. و آنان: عثمان بن سعيد عمری و محمد بن عثمان و حسين بن روح و علی بن محمد سمری می‌باشند. و مقصود امام مهدی (ع) از راويان حديث، تنها اين نواب می‌باشد نه کس ديگر؛ زيرا آنان نقل کننده‌ی حديث از امام مهدی (ع) به شيعه هستند، و آنان کسانی‌اند که (رّدشان با رّد امام مهدی (ع) مساوات می‌کند) زيرا به طور مستقيم از جانب امام مهدی (ع) منصوب گشته‎اند و هرگز در موردشان نقل نشده که سبب تفرقه‌ی اُمت شدند يا به مردم طبق نظرشان، فتوا می‌دادند، و اين امری است که سفير سوم، حسين بن روح با کلام خود، بر آن تأکيد کرده: ( اگر از آسمان سقوط کنم و پرندگان در هوا مرا بدرند و يا بادها مرا به مکان سوزان ببرند، برای من بهتر است از اين‌که آرای خود را در دين خدا به کار گيرم و از خود بگويم، بلکه اصل آن را از حجة شنيدم).([39]) پس اينان به حق و راستی حجت هستند؛ زيرا چيزی نقل نمی‌کنند مگر کلام شخص امام مهدی (ع) را. سپس کسی که مصداق (راويان حديث) از کلام امام مهدی (ع) را بر عامه‌ی علماء و فقهاء منطبق سازد، بسياری از اشکالات بر او وارد می‌شود که حال او در هنگام شنيدن آن‎ها، همانند حال سوسکی می‌شود که در بطری صاف افتاده و روی آن پوشانده شده پس هيچ راه خروجی برای آن باقی نمی‌ماند. اشکالاتی مانند: 1- همان‌گونه که گفتیم اين خبر آحاد (ظنی الصدور) است که در خور استدلال در زمينه‌ی عقائد نيست. علاوه بر آن، ظنی الدلاله است؛ زيرا انطباق آن بر نواب اربعه به صورت واضح و آشکار، امکان‌پذير است و بر عکس انطباق آن بر علماء، هيچ تناقضی در پی ندارد. و در نهايت، اين توقيع از جهت غير قطعی الدلاله و قطعی صدور بودن، در خور استدلال نيست و بر حسب استدلال علمی حوزوی، استدلال با آن، يک مغلطه کاری واضح است! 2- امام مهدی (ع)، راويان حديث خويش را با صفات عظيم، توصيف می‌کند که اين توصيفات در خورد کسی نيست جز معصوم از خطاء و تحريف در ابلاغ احاديث امام (ع)، همانند سفيران چهارگانه که امام (ع) در مورد آنان می فرمايند: (پس آنان حجت من بر شما و من حجت خدا بر آنان هستم)، آن‌چه که در عقيده ثابت است، اين بوده که حجت بر مردم بايد از هرگونه خطاء و انحراف، معصوم باشد. اما اگر غير معصوم باشد، امکان خطاء و وقوع امت در خطاء نيز برای او وجود دارد. و اين به طور کلی، مخالف عقيده‌ی شيعه‌ی امامی می‌باشد و هرگز کسی از آن سخن نمی‌گويد. بلکه اين چيزی است که دشمنان اهل بيت (ع) جايز دانستند؛ و آشکار است که علماء در عصر غيبت کبری، غير معصوم هستند. پس صفت "حجت بر بندگان" به سبب خطاء و اشتباهشان در تشريع، بر آنان قابل انطباق نيست. پس حجت نمی‌تواند حجت باشد مگر معصوم، و اين معنايی است که در اخبار متواتر اهل بيت عترت (ع) آمده است. 3- اگر مقصود از (راويان حديث ما) عامه‌ی علماء و فقهاء باشد. پس بايد در فتوا و عمل‌کرد سياسی و ديگر امور اُمت، با يک‌ديگر اختلاف و نزاع نداشته باشند؛ زيرا دين خدا يکی است و تناقضی در آن نيست و حلال محمد تا روز قيامت حلال و حرام محمد تا روز قيامت حرام است. در حالی‌که اختلاف و زد و بند موجود بين علماء، به اخبار روز مبدّل شده و انکار اين حقيقت بر کسی جايز نيست جز متکبر و کسی که کلامش را تصحيح نمی‌کند. بلکه امرشان به کُشتن و کارزار و فاسق و زنديق شمردن يک‌ديگر رسيده، و اين امری‌ست که در کربلاء و نجف و ديگر مناطق عراق حاصل گشته و همه بدان شهادت می‌دهند و رسانه‌ها نيز از وقوع چنين اختلافی خبر می‌دهند و در اين بين کلام امام صادق (ع) محقق شد که فرمودند: (لا يكون ذلك الأمر حتى يتفل بعضکم في وجوه بعض، وحتی يلعن بعضکم بعضاً، وحتی يسمي بعضکم بعضاً کذابين).([40]) (اين امر پديد نمیآيد مگر بعد از آن كه بعضی از شما از بعضی ديگر بيزاری جويند و بعضی آب دهان به صورت ديگران بياندازند، و موقعی كه يک‌ديگر را لعنت كنند و عدهای از شما عدهای از مردم را درغ‌گو بنامند). پس اگر مقصود توقيع شريف، عامه‌ی علماء باشد؛ پس آنان در بسياری از فتواها و مواقف سياسی و غيره با هم اختلاف دارند. در اين صورت کلام يکی از آنان حجت و ديگری حجت نيست، پس تو اگر کلام زيد از علماء را اخذ کنی، در اين صورت با عمر که با فتوای زيد مخالف است، مخالفت کردی و اگر کلام عمر از علماء را برگرفتی، با بکر از علماء که فتوايش مخالف او بوده، مخالفت کردی و اگر از کلام بکر اطاعت کردی، با زيد و عمر مخالفت کردی و اختلاف‌ها همچنان ادامه دارد! پس کدام يک از اين علماء را می‌بينی که اگر با کلامش مخالفت کنی با کلام امام مهدی (ع) مخالفت کرده‌ای و کدامشان اين‌ چنين نيست و دليل بر انتخاب فلان نه فلان چيست! زيرا حجت را کسی منصوب نمی‌کند مگر خداوند متعال يا امام معصوم. و اکنون برايت آشکار شد که مقصود از (راويان حديث ما) در توقيع شريف امام مهدی (ع) چه کسانی هستند، کسانی‌اند که کلام اهل بيت (ع) را نقل می‌کنند و به رأی و اسنباط خود، فتوا نمی‌دهند و واضح‌ترين مصداق برای آن، سفيران چهارگانه هستند که امام مهدی (ع) به طور مستقيم آنان را انتخاب کردند، و هم‌چنين مصداقی‌ست برای هر کسی که امام (ع) قبل از قيام مقدس خويش، به عنوان زمينه ساز يا نائب انتخاب می‌کند، چرا که نائب خاص و منصوب از جانب امام (ع)، به طور مستقيم، تنها واسطه‌ی بين امام و شيعه حضرتش می‌باشد. پس بدين ترتيب درب اختلاف‌ها در فتواها و هر موقف ديگر در اُمت، بسته می‌شود. علاوه بر آن، هر کس که بگويد، علماء در غيبت کبری، حجت بر مردم هستند، اين کلامش مخالف با تمام اديان الهی و سيره اهل بيت عصمت (ع) و سيره سفرای چهارگانه رحمهم الله می‌باشد، زيرا هرگز برای ما نقل نشده که پيامبران در يک مکان و در يک زمان واحد مبعوث شدند، مگر اين‌که يکی از آنان، حجت بر ديگری بوده و يک حجت ناطق و ديگری خاموش، و تدبير امور مردم به دست حجت بوده. و هم‌چنين ائمه‌ی هدايت (ع) هيچ يک از آنان، جهت راهبری مردم و هدايت‌شان قيام نکرد مگر بعد از وفات امام قبل از خويش. پس حسن و حسين (ع)، در يک زمان و مکان واحد بودند اما امام حسين (ع) هرگز متصدی رهبری اُمت نشد مگر بعد از وفات و شهادت برادر بزرگوارش امام حسن (ع). و هم‌چنين امام محمد باقر (ع) معاصر با حيات پدر بزرگوارش امام سجاد (ع) بود، اما هرگز متصدی امامت امت نشد، مگر بعد از شهادت پدرش امام سجاد (ع). و هم‌چنين ديگر ائمه (ع) تا غيبت امام مهدی (ع)، با وجود فزونی شيعه و پراکندگی شهرها و سرزمين‌هايشان هرگز بيش از يک سفير، در يک زمان، برای آنان منصوب نکرد. پس اگر مرگ آن سفير را دريافت، به امر امام مهدی (ع) به شخص بعد از خود وصيّت می‌کند و اين چنين ادامه داشت تا اين‌که زمان سفيران چهارگانه رحمهم الله به پايان رسيد. پس فرموده‌ی خداوند حق است: (لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ).([41]) (اگر در آنها جز خدا، خدايانی [ديگر] وجود داشت قطعاً تباه مى‏شد پس منزه است ‏خدا پروردگار عرش از آن‌چه وصف مى‏كنند). و کشتی که چند ناخدا داشته باشد، قطعاً غرق شده است؛ زيرا رهبران چندگانه باعث اختلاف و زد و بند در بين خود می‌شود و آن سنّتی از سنن الهی می‌باشد که هيچ تغيير و تبديلی در آن نيست. آشکار است که مراجع در حال حاضر، به بيش از صدها نفر رسيده‌اند که هر کدام از آنان مدعی حق و رهبری اُمت به دست خود و نفی غير می‌باشد، بلکه امر به فاسق شمردن يک‌ديگر و کُشتار در بينشان انجاميده که بر هيچ کس مخفی نيست که روايت امير المؤمنين (ع) بر ما منطبق گشت: حميد بن زياد کوفی از حسن بن محمد سماعه از احمد بن حسن ميثمی از زائدة بن قدامه از عبد الکريم نقل می‌کنند که گويد: نزد ابی عبد الله (ع) قائم را ذکر کرديم، حضرت فرمودند: (أنی يکون ذلك ولم يستدر الفلك حتی يقال مات أو هلك في أي واد سلك، فقلت: وما استدارة الفلك؟ اختلاف الشيعة بينهم).([42]) (چگونه باشد )اين امر) در حالی که زمانه برنگشته تا گفته شود مرده يا هلاک شده و در کدام وادی رفته است. عرض کردم: برگشتن زمانه چيست؟ فرمود: اختلاف شيعه بين خودشان). احتمالاً کسی بگويد: نقش علماء در عصر غيبت را جملتاً و تفصيلاً، لغو کردی حالا به کجا می‌توان پناه برد؟ می‌گويم: من نقش علماء را جملتاً و تفصيلاً نفی نکردم، اما چيزی که نفی می‌کنم، انطباق روايات اهل بيت بر مصاديقی غير از مصاديق حقيقی‌اش از روی هوی و هوس و تعصب است، مانند توقيعی که اکنون مورد مناقشه قرار می‌دهيم. و هم‌چنين اعتراض به تفرقه‌ی امت و عدم اجتماع جمله‌ی علماء، که باعث تفرقه و قبيله‌ای شدن امت گشته و يک‌ديگر را لعن و نفرين می‌کنند. پس از حقی که مال ماست جدا شديم و دشمنان ما بر باطلشان اجتماع يافتند و ما قربانی و لقمه‌ای آسان برای هر کافر و ظالم گشته‌ايم و در وضعی فاجعه‌بار زندگی می‌کنيم و اين بار به سبب اختلاف بين اين علماء و اُمت است. و لا حول و لا قوة إلا بالله العلي العظيم. 4- اخبار از رسول الله (ع) و ائمه (ع) در مذمت علمای آخر الزمان و مذمت اختلافاتشان و تفرقه‌ی اُمت به سببشان بسيار است. بلکه امام مهدی (ع) در هنگام قيام خويش، حدود هفتاد عالم را در پشت کوفه و سه هزار تن از قريش يعنی پيروان اين علماء را به قتل می‌رساند. و برخی احاديث در مذمت علمای آخر الزمان پيش روی شماست: عن رسول الله (ص) قال: (سألت أخي جبرائيل: أتنزل بعد إلی الدنيا؟ قال: نعم أنزل عشر مرات وأرفع جواهر الأرض. قلت : وما ترفع؟ قال :في المرة الأولى: ارفع البركة من الأرض. وفي المرة الثانية: ارفع الشفقة من قلوب العباد. وفي المرة الثالثة: ارفع الحياء من النساء. وفي المرة الرابعة: ارفع العدل من أولي الأمر. وفي المرة الخامسة: ارفع المحبة من قلوب الخلائق. وفي المرة السادسة: ارفع الصبر من الفقراء. وفي المرة السابعة: ارفع السخاوة من الأغنياء. وفي المرة الثامنة: ارفع العلم من العلماء. وفي المرة التاسعة: ارفع القرآن من المصاحف ومن قلوب القراء. وفي المرة العاشرة: ارفع الإيمان من قلوب أهل الإيمان). رسول خدا (ص) فرمود: (از برادرم جبرئيل سؤال کردم: آيا باز هم به زمين نازل میشوی؟ گفت بله، ده بار فرود خواهم آمد و جواهر زمين را بالا میبرم. عرض کردم: و چه چيزی را بالا میبری؟ گفت: در بار اول: برکت زمين را بالا میبرم. در بار دوم: مهربانی از قلبهای بندگان را بالا میبرم. در بار سوم: حياء را از زنان بالا میبرم.در بار چهارم: عدل از اولی الأمر را بالا میبرم. در بار پنجم: محبت در قلب‌های مردم را بالا میبرم .در بار ششم: صبر از فقراء را بالا میبرم. در بار هفتم: سخاوت از ثروتمندان را بالا میبرم. در بار هشتم: علم از علماء را بالا میبرم. در بار نهم: قرآن از صحيفهها و از قلبهای قاريان را بالا میبرم. در بار دهم: ايمان از قلبهای اهل ايمان را بالا میبرم). و قال رسول الله (ع) عن الله سبحانه وتعالی في المعراج: (... قلت: إلهي؛ فمتی يکون ذلك (أي قيام القائم)؟ فأوحی إلي عز وجل: يکون ذلك: إذا رفع العلم، وظهر الجهل، وکثر القرّاء، وقلّ العمل، وکثر الفتك، وقل الفقهاء الهادون، وکثر فقهاء الضلالة الخونة...).([43]) رسول الله (ع) در معراج خويش از خداوند سبحان می‌فرمايد: (... گفتم: خداوندا! در چه زمانی اين اتفاق خواهد افتاد؟ خداوند به من وحی فرمود که: اين واقعه زمانی است که: علم پيشرفت میکند و جهل ظاهر میشود. گويندگان زياد و عمل کنندگان کم میشوند. خواسته‌های نفسانی زياد میشود و فقهايی که هدايت کننده مردم هستند، کم خواهند شد و فقهايی که شرّ و خيانت به پا میکنند بر تعدادشان افزوده خواهد شد). قال رسول الله (ع): (لغير الدجال أخوف عليكم من الدجال الأئمة المضلون، وسفك دماء عترتي من بعدي، أنا حربٌ لمن حاربهم، وسلمٌ لمن سالمهم).([44]) رسول الله (ع) فرمودند: (غير از دجال بر شما از دجالين پيشوا و امامان ضلالت بيمناک‌ترم؛ كه بعد از من خون عترتم را بريزند، من به جنگ كسى هستم كه با آنها به جنگ است، و به صلح كسى هستم كه با آنان به صلح است)‏. و عنهم (ع): (زلة العالِم تفسد عوالِم).([45]) (لغزش عالِم، عالم‌هايی را فاسد مىكند). (زلة العالم كإنكسار السفينة تغرق وتغرِق معها غيرها).([46]) (لغزش عالِم مانند شكستن كشتی است كه غرق مى‏شود و با خود ديگران را غرق میکند). (زلة العالم كبيرة الجناية).([47]) (لغزش عالِم بزرگ‌ترين جنايت است). (زلة العالم كإنكسار السفينة تغرق وتُغرِق).([48]) (لغزش عالِم مانند شکستن کشی است که غرق شده و غرق میکند). و عنه (ع): (إن أشد ما أتخوف على أمتي من بعدي ثلاث خصال: أن تتأولوا القرآن غير تأويله وتتبعوا زلة العالِم …).([49]) رسول الله (ع) فرمودند: (سخت‌تر چيزى كه بعد از خود، بر اُمتم می‌ترسم سه چيز است: يكى آن‌كه قرآن را به غير تأويل آن تأويل كنند و ديگر آن‌كه تابع لغزش عالِم شوند...). وعن ابي بصير عن الصادق (ع) قال: قلت له: (﴿اتَّخذُوا أَحْبَارَهُمْ وَ رُهْبَانَهُمْ أَرْبَاباً مِنْ دُونِ الله.....﴾.([50]) فقال (ع) أما والله ما دعوهم إلى عبادة أنفسهم ولو دعوهم إلى عبادة أنفسهم ما أجابوهم ولكن احلوا لهم حراماً وحرموا عليهم حلالاً فعبدوهم من حيث لا يشعرون).([51]) ابو بصير گويد: (از امام صادق (ع) دربارهی آيهی (علماء و راهبان خويش را پروردگار خود گرفتند نه خدا را...) پرسيدم. فرمود: به خدا سوگند كه علماء و راهبان، مردم را به عبادت خويش نخواندند و اگر هم مى‌خواندند آن‌ها نمى‌‏پذيرفتند، ولى حرام خدا را براى آن‌ها حلال، و حلالش را حرام كردند. بنا بر اين آن‌ها ندانسته و نفهميده علماء را عبادت نمودند). عن محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد بن عيسی، عن الحسن بن أيوب، عن أبي عقيلة الصيرفي، قال حدثنا کرام، عن أبي حمزة الثمالی، قال: (قال أبو عبد الله (ع): إياك والرّياسة، وإياك أن تطأ أعقاب الرّجال. قلت: جعلت فداك أما الرئاسة فقد عرفتها، وأما أن أطأ أعقاب الرجال فما ثلثا ما في يديّ إلا ممّا وطّئت أعقاب الرجال. فقال لي: ليس حيث تذهب، إيّاك أن تنصب رجلاً دون الحجّة فتصدّقه في کلّ ما قال).([52])   امام صادق (ع) فرمود: (دور باش از رياست و دور باش از اين‌که دنبال مردان بروی (راوی گفت) عرض کردم: رياست را دانستم و اما دنبال مردان رفتن، پس نرسيدم به آن‌چه دارم مگر اين‌که به دنبال مردان رفتن به دست آوردم . امام (ع) فرمود: آن گونه که گفتی نيست دور باش از اين‌که مردی را بدون دليل و برهان منصوب کنی (به منصبی) و او را در هر چه می‌گويد تأييد و تصديق کنی). و امام علی امير المؤمنين (ع) فرمود: (يا معشر شيعتنا المنتحلين مودتنا، إياکم وأصحاب الرأي، فإنهم أعداء السنن، تفلت منهم الأحاديث أن يحفظوها، وأعيتهم السنة أن يعودها، فاتخذوا عباد الله خولاً وماله دولاً، فذّلت لهم الرقاب، وأطاعهم الخلق أشباه الكلاب، ونازعوا الحق أهله، وتمثلوا بالأئمة الصادقين، وهم من الکفار الملاعين، فسألوا عما لا يعلمون، فأنفوا أن يعترفوا بأنهم لا يعلمون، فعارضوا الدين بآرائهم، فضلوا وأضلوا).([53]) (ای گروه شيعيان و ای کسانی که ادعای دوستی ما را داريد مبادا از صاحبان رأی و نظر پيروی کنيد زيرا آنان دشمنان سيره و روش و طريقه عملی و گفتاری پيامبرند. حفظ احاديث از ايشان فوت شد و ضبط سنّت ايشان را عاجز ساخت و توانائی بر آن نيافتند، پس بندگان خدا را بنده و خدمت‌گزار خود ساختند و مال خود را در انحصار خود گرفتند و بين خود چرخاندند، سپس گردن‌ها در برابر ايشان فرود آمد و خلقی که شبيه سگ‌ها هستند از آن‌ها اطاعت کردند، حق را از اهل آن گرفتند، خود را مثال پيشوايان راستين قرار دادند و منزلت و مقام آنان را ادعاء کردند. در حالی که از کافران ملعون هستند. و چون از آن چه نمی‌دانند سؤال شدند تکبر ورزيدند که اعتراف به نادانی خود کنند و با آراء خودشان با دين مبارزه کردند. پس خودشان گمراه شدند و ديگران را هم به گمراهی کشاندند). عن رسول الله (ع) ما معناه: (تکون في أمتي فزعة فيفرعون إلی علمائهم فإذا هم قردة وخنازير لما حرفوا من الحق).([54]) رسول الله (ع) فرمودند: (در آخر الزمان امت من دچار ترس و وحشت می‌شوند. پس مردم به نزد علمايشان می‌روند با وجود آن که آنان را ميمون و خوک مسخ شده می‌يابند؛ زيرا حق را از مسيرش تحريف کردند). قال رسول الله (ص): (سيأتي على أمتی زمان لا يبقی من القرآن إلا رسمه، ولا من الإسلام إلا اسمه، يسمون به وهم أبعد الناس منه، مساجدهم عامرة وهي خراب من الهدى، فقهاء ذلك الزمان شر فقهاء تحت ظل السماء، منهم خرجت الفتنة وإليهم تعود(.([55]) پيامبر (ص) فرمود: (زمانی بر امتم میآيد که از قرآن جز نوشتههايش باقی نمیماند و از اسلام جز اسمش باقی نمیماند. خود را مسلمان میخوانند در حالی‌که دورترين افراد از آن هستند، مساجدشان آباد است ولی خبری از هدايت در آن نيست، فقهای آن زمان شرترين فقهايی هستند که آسمان بر آنها سايه افکنده است، فتنه از آنها خارج میشود و به سوی خودشان نيز باز میگردد). وعن أمير المؤمنين (ع): (يا مالك إبن ضمرة، كيف أنت إذا اختلفت الشيعة هكذا؟ وشبك أصابعه وأدخل بعضها في بعض، فقلت: يا أمير المؤمنين، ما عند ذلك من خير؟ قال (ع): الخير كله عند ذلك، يقوم قائمنا فيقدم عليه سبعون، فيقدم سبعين رجلاً يكذبون علی الله ورسوله فيقتلهم، فيجمع الله الناس علی أمرٍ واحد(.([56]) مالک بن ضمره از امير المومنين (ع) نقل می‌کند: (ای مالک بن ضمره چگونه‌ای زمانی که شيعه اين‌گونه اختلاف پيدا کنند سپس انگشتانش را در هم فرو برد. عرض کردم: خيری در آن وقت نيست. فرمود: تمام خير در آن موقع است. ای مالک در آن موقع قائم ما قيام میكند، و هفتاد مرد را كه بر خدا و رسولش دروغ بسته‌‏اند، می‏آورد و همه را به قتل میرساند، آنگاه خداوند همه مردم را بر يک عقيده جمع می‌کند(. و ديگر احاديث بسياری که به سبب اختصار از ذکر آن‌ها چشم پوشی کرديم. پس چگونه ممکن است عامه‌ی علماء، حجت بر مردم باشند، در حالی‌که همه‌ی اين احاديث در مذمت آنان و صفات منحرفشان از سيره اهل بيت (ع) روايت شده است. پس اگر کسی بگويد که اين روايات در مورد همه‌ی علمای عامه نيست... می‌گويم: درست است که شامل همه علماء نمی‌شود و علمای عامل مخلص نيز پيدا می‌شوند اما امر بر مردم مشتبهه شده و تعداد مراجع بی‌شمار گشته و آراء و موافقت‌هايشان با هم يکسان نيست و هر کس ادعاء می‌کند که بر حق بوده و غيرش باطل است و مردم بين داناتر و فقيه‌تر و پاک‎تر، حيران و سرگردان مانده‌اند و هر طائفه ادعاء می‌کند که مرجعش بر حق است و حق به گوهری تبديل شده که بين سنگ‌ها گم شده و راهی برای يافتنش نيست و اين همان مقصود امام صادق (ع) در حديث می‌باشد: (چگونه‌ايد آن هنگام که امام هدايت‌گر نداشته باشيد و دانشی ديده نشود...). 5- کلام در مورد علماء در خصوص اين مسأله، با موضوع بيگانه است؛ زيرا قضيه‌ی امامت و نيابت از عقائد است و کل شيعه متفق القول است که تقليد در عقائد، جايز نيست. پس علماء نيز مانند سايرين، مکلّف و در غربله و تحميص واقع گشته‌اند. اگر خداوند توفيقشان دهد که امام را ياری کنند و اگر نه در نصرت امام مهدی (ع) شکست خورده‌اند، پس چگونه در اين مسأله می‌توان آنان را ترجيح داد! گفته‌ی آنان: (و علمای شيعه، متصدی پاسخ به مدعی بابيّت و سفارت از سوی صاحب الأمر (ع) گشته‌اند، و _برای مثال_ شيخ طوسی، بابی در کتاب (الغيبة) در ذکر مذمت شدگان کسانی که ادعای بابيّت کردند، وارد کرده است). می‌گويم: علماء متصدی کسانی شدند که ادعای باب برای امام مهدی (ع) يا سفارت از روی زور و دروغ شدند و بُطلان اين مدعيان از خلال انحرافشان از شريعت، ثابت شد بلکه برخی از آنان، بسياری از ضروريات مذهب را انکار کردند و اين بدين معنا نيست که هر کس ادعای ارتباط با امام مهدی (ع) بکند، دروغ‌گوست مگر اين‌که بُطلانش را با دليل قاطع، ثابت کند. پس بابيه، واسطه‌ای از امام مهدی (ع) بوده و اين امر قبيحی نيست؛ چرا که نواب اربعه همه باب برای امام مهدی (ع) بودند. گفته‌ی آنان: (و مراجع بزرگوار شيعه به تکذيب مدعيّان مشاهده و نيابت و نقل اخبار از صاحب الأمر (ع) به شيعه (به عنوان سفراء)، از باب بستن درب بدعت در دين و جلوگيری از نسخ احکام شريعت و نهی از پيروی از لغزش‌های شيطانی، فتوا دادند. ﴿وَمَن يَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ)، (و هر كس پاى بر جاى گام‌هاى شيطان نهد [بداند كه] او به زشت‌كارى و ناپسند وا مى‏دارد). می‌گويم: 1- (گفته‌ی او: علماء به تکذيب مدعی مشاهده، فتوا دادند) اين کلام نادرست است؛ زيرا عامه‌ی علماء به جواز مشاهده‌ی امام مهدی (ع) اقرار می‌کنند بلکه در بسياری از تصنيفات خود، داستان‌های ديدار با امام مهدی (ع) را نقل می‌کنند. همان‌گونه که در اين بحث ذکر شد و برای تأکيد بيشتر به النجم الثاقب اثر ميرزا نوری ج2، جنة المأوی و موسوعه‌ی سيد صدر، غيبة الطوسی و کمال الدين صدوق و بشارة الإسلام سيد مصطفی کاظمی و إلزام الناصب سيد حائری و... مراجعه شود. و اما کسی که از عدم امکان مشاهده‌ی امام مهدی (ع) بگويد، به گفته‌ی خود توجه و التفاتی نداشته و او مخالف با رأی جمهور علمای محققين ما قدس الله ارواحهم بوده است. پس پاسخ‌گو‌ را نصحيت می‌کنم که در کلام خود دقت کافی مبذول نمايد. 2- (و اما گفته‌شان مبنی بر اين‌که علماء به تکذيب مدعی نيابت، فتوا دادند...). می‌گويم: در گذشته در مورد توقيع سمری، مناقشه‌ای داشتيم و ثابت کرديم که آن جملتاً و تفصيلاً بر بُطلان سفارت دلالت نمی‌کند و کلام علماء حول اين توقيع را نقل کرديم که آن بر تکذيب مدعی مشاهده دلالت نمی‌کند و همگان را به تحدی فرا می‌خوانيم که يک روايتی غير از اين توقيع برای ما بياورند که امکان مشاهده‌ی امام مهدی (ع) را نفی کند بلکه آنان را به تحدی فرا می‌خوانم که يک روايت غير از اين توقيع برای من بياورند که سفارت از جانب امام مهدی (ع) را نفی کند و اگر صحت سند (توقيع سمری) را بپذيريم، در اين صورت باز هم يک خبر آحاد است و در خور علم و عمل در عقائد نيست و استدلال با آن در قضيه‌ی نيابت از جانب امام مهدی (ع) که از عقائد شمرده می‌شود، صحيح نيست. پس اگر فتوای علماء، کسانی که به تکذيب مدعی مشاهده و ارتباط با امام مهدی (ع) فتوا دادند، خالی از هرگونه دليل شرعی باشد، اين فتوا در لحظه‌ی اول، يک بدعت توصيف می‌شود و شايسته نيست هر کس مدعی ارتباط با امام شود و دلیلی برای باطل کردن ادعایش تقدیم نشود را قبول نکرد، و اين‌چنين فتوايی در نخستين بار، به پيروی و تبعيت از لغزش‌های شيطانی توصيف می‌شود و آيه‌ی مذکور، بر آن منطبق شده است. و گفته‌ی آنان: (امام صادق (ع) فرمودند: (هر که با امام بر حق، کسی را که امام بر حق نيست شريک داند، به خدا مشرک است)). در پاسخ می‌گوييم: سيد احمد الحسن امامی جز امام مهدی (ع) را برنگرفته بلکه به نصرت و ياری امام مهدی (ع) و توجه و التفات انظار به حضرتش، به جای توجه به ساير شخصيّت‌ها که سبب تفرقه‌ی اُمت و پراکندگی احوال آن شده، دعوت می‌کند. پس ذکر اين حديث بر (اشخاص) ضد ماست و از آن گريزی نيست بلکه مصداق هر مبارزه‌گر با ما و افترا زننده به باطل بدون تحقيق و آگاهی بر ما بوده است. ما به امر خود يقين داريم و هر کس که با ما مبارزه کند در حقيقت با امام مهدی (ع) به مبارزه برخاسته و کسی گمان نکند که ما از روی ساده لوحی و بدون تعقل و تدبر از چنين شخصی پيروی می‌کنيم، بسياری از ما طلبه هستند که در حوزه‌ی علميه درس می‌خواندند و برخی در نجف اشرف و برخی در قم بودند. بعد از اين‌که بر ادله‌ی عقلی، نقلی و غيبی آن محرز گشتيم، به ايشان ملحق شديم و هر روز يقينمان نسبت به اين دعوت حق، فزونی می‌يابد. پس اگر شما با عقلتان استدلال می‌کنيد، ما نيز عاقل هستيم و متمسک به ولايت اهل بيت (ع) می‌باشيم. گفته‌ی آنان: (و مدتی پيش، شخصی ظهور کرده که اذعان دارد، فرستاده‌ای از جانب امام مهدی (ع) برای تمام مردم است و اذعان داشته که صاحب الأمر (ع) او را به جای مراجع، منصوب کرده و کلام خود را متوجه سيد سيستانی ساخت. پس فتوا دادند که موقف شرعی در مقابل کسی که ادعای ديدار با امام العصر ارواحنا فداه در زمان غيبت کبری، چه در خواب و چه در بيداری، با عدم تصديق آن‌چه که ادعاء کرده و عدم اخذ آن‌چه که به امام (ع)، از اوامر و غير آن، نسبت داده، بلکه انکار هر آن‌چه از اموری که بُطلانشان معلوم است. مانند برخی امور که در تصريحات اين شخص ذکر شد. برابری می‌کند). و در پاسخ گفته می‌شود: اين قضيه از عقائد است، پس امکان ارجاع آن به مراجع وجود ندارد؛ زيرا تقليد در فروع دين جايز است ولی در اصول جايز نيست. پس فتوای سيستانی و غير او در تکذيب سيد احمد الحسن (ع) حجت نيست. و می‌پرسيم آيا سيد سيستانی و غير او، معصوم هستند يا غير معصوم؟ پس اگر گفتيد که معصوم است، با ضرورتی از ضروريات مذهب مخالفت کرديد. چرا که معصومی نيست مگر اهل بيت (ع) يا نائب مستقيم ايشان يا کسی که بر عصمت او وصیت شده باشد. و اگر گفتيد که غير معصوم است، پس آيا احتمال می‌رود که امام مهدی (ع) را هنگام قيامش نشناسد يا کسی که به عنوان زمينه ساز از جانب حضرت (ع) ارسال می‌شود را می‌شناسد؟ پس اگر گفتيد احتمال نمی‌رود، خود را در معرض هلاکت قرار داديد و خود را نقض کرديد و به قول عصمت بازگشتيد. و اگر گفتيد که احتمال می‌رود امام را ياری نکند يا فرستاده‌ی امام (ع) را تکذيب می‌کند، پس در اين حالت، در اين مسأله‌ی عقائدی، پيروی از او جايز نيست و امر طلبيده شده است که هيچ راه گريزی از اين استدلال وجود ندارد. پس بازگشت به علماء در خصوص قضيه‌ی امام مهدی (ع) يک بدعت در دين و خروج از راه مستقيم است و چه بسا دانسته و چه نادانسته به مبارزه با امام مهدی (ع) برخيزيم. گفته‌ی آنان: (و واضح است که فتوای سيد بر جمله اموری در خصوص تشخيص موقف شرعی برای افراد شيعه در قبال چنين افرادی تأکيد می‌کند). گفته می‌شود: در نکته‌ی قبلی، بدان پاسخ داده شد. تشخيص موضع گيری اهل تکلّيف در برابر امام مهدی (ع) يا فرستاده‌ای که امام (ع) می‌فرستد، بر هيچ مجتهدی جايز نمی‌باشد، و بار ديگر بازگو نمی‌کنيم که آزاده را يک اشاره کفايت می‌کند. گفته‌ی آنان: (1- به تعامل در بر حذر بودن و موضع‌گيری در قبال اين‌گونه ادعاهای دیداری توصيه می‌کند، که ما را به عدم حجيّت آن ادعاها و مضامينش به شکل عام می‌رساند، با توجه به اين‌که عدم حجيّت اقوال، مبنی بر اسباب غير متعارف مانند خواب‌های شرعی است). و در پاسخ می‌گوييم: حيرت و سرگردانی پاسخ‎گو در عذر و بهانه تراشی برای فتوای سيد سيستانی، بر خواننده‌ی هوشيار پنهان نيست. او را می‌بينيد که يک بار امکان مشاهده‌ی امام (ع) را نفی می‌کند و بار ديگر جايز می‌کند و بار ديگر بين نفی و اثبات راه می‌رود و حال چنين شخصی مانند اين است که می‌خواهد با غربال، آب را از چاه بکشد! و اين بزرگ‌ترين دليل بر عدم ثابت قدمی اوست و دستش از هرگونه دليل، خالی‌ست. پس از خواننده خواهشمندم که دنبال کننده و مطالعه‌گر آن‌چه که از (مرکز تحقيقات عقائدی) صادر می‌شود باشد تا به وضوح برايش آشکار گردد که به زودی تجویز مشاهده‌ی امام (ع) بعد از نفی آن در کلام پيشين خود را صادر خواهند کرد. گفته‌ی آنان: (به تعامل در برحذر بودن و موضع گيری در قبال اين‌گونه ادعاهای دیداری توصيه می‌کند). می‌گويم: ما می‌پرسيم که دليل بر تکذيب مدعی ديدار با امام مهدی (ع) چيست. پس اگر گفتيد که دليل توقيع سمری است!!! می‌گوييم: بيان شد که آن يک روايت آحاد و به سبب تعدد وجوه و تضاد با اخبار مشاهده‌ی مشهور و بسيار از اعتبار ساقط است. و حاصل گشت که ظنی الصدور و ظنی الدلاله است و امکان استدلال با آن در عقائد وجود ندارد بلکه استدلال با آن در تکذيب مدعی دیدار با صاحب الزمان (ع)، وجود ندارد. و اگر بگوييد نزد ما دليل روائی غير از توقيع سمری وجود دارد، شما را به تحدی در ذکر و لو يک روايت واحد قطعی الصدور، و دال بر وجوب تکذيب مدعی ديدار امام مهدی (ع)، فرا می‌خوانيم! ما در اين موضوع تخصص داشته و تحقيقاتی در اين زمينه داريم، هرگز به منابع، حتی يک روايت هم برنخورديم که امکان ديدار با امام مهدی (ع) در عصر غيبت کبری را نفی کرده باشد. بلکه روايات بسياری را يافتيم که بر اتصال و ارتباط برخی مخلصين در آخر الزمان و رسولان و زمينه سازان امام (ع) دلالت می‌کند. عن أبي جعفر محمد بن علی (ع) أنه قال: (يکون لصاحب هذا الأمر غيبة في بعض هذه الشعاب – وأومئ بيده إلی ناحية ذي طوی – حتی إذا کان قبل خروجه أتی المولی الذي معه حتی يلقي بعض أصحابه، فيقول: کم أنتم ها هُنا؟ فيقولون: نحن نحو من أربعين رجلاً. فيقول: کيف أنتم لو رأيتم صاحبکم؟ فيقولون: والله لو ناوی بنا الجبال لناويناها معه، ثم يأتيهم من القابلة ويقول: أشيروا إلی رؤساءکم أو خيارکم عشرة، فيشيرون له إليهم فينطلق بهم حتی يلقو صاحبهم وبعدهم الليلة التي تليها...).([57]) امام محمد باقر (ع) فرمودند: (برای صاحب اين امر در بعضی از اين درهها - و با دستش به جانب سرزمين ذی طوی اشاره فرمود - غيبتی است. تا آن که قبل از خروجش آن مولی که همواره با ايشان همراه است میآيد تا بعضی از اصحابش را ببيند. پس می‌گويد شما در اين‌جا چند نفر هستيد؟ میگويند: حدود چهل نفر. میگويد: چه خواهيد کرد اگر صاحبتان را ببينيد؟ میگويند: به خدا سوگند اگر او بفرمايد اين کوهها را از جا برکنيم در رکابش خواهيم کند. سپس سال بعد نزد آنها میآيد و میگويد: ده نفر از بزرگان و برگزيدگان خود را معرفی کنيد. آنها ده نفر را به او معرفی می‌کنند. پس با ايشان روانه میگردد، تا با صاحبشان ملاقات کنند. و به آنها وعدهی ملاقات در شب آينده را میدهد...). و هم‌چنين فرمودند: (خروج السفياني واليماني والخراساني في سنة واحدة، في شهر واحد، في يوم واحد، نظام کنظام الخرز يتبع بعضه بعضاً، فيکون البأس من کل وجه، ويلٌ لمن ناواهم، وليس في الرايات أهدی من راية اليماني، هي راية هدی، لأنه يدعو إلی صاحبکم، فإذا خرج اليماني حرم بيع السلاح علی الناس وکل مسلم، وإذا خرج اليماني فانهض إليه فإن رايته راية هدی، ولا يحل لمسلم أن يتلوي عليه، فمن فعل ذلك فهو من أهل النار؛ لأنه يدعو إلی الحق والی طريق مستقيم...).([58]) (خروج سفيانی و يمانی و خراسانی در يک سال و در يک ماه و در يک روز میباشد، ترتيب آنها همانند رشتههای تسبيح است، و مشکلات و سختیها از هر جهت روی میآورند، وای بر کسی که با آنها دشمنی کند، و در میان اين پرچمها، پرچمی هدايت‌گر از پرچم يمانی نيست، و آن پرچم هدايت است. چون كه شما را به صاحبتان دعوت می‌کند، و اگر يمانى خروج کرد فروختن اسلحه حرام مىشود. و اگر يمانى خروج کرد، به پا خيز به سوی او، که همانا پرچمش پرچم هدايت است. و جايز نيست مسلمانان از او سرپيچى كنند، و اگر كسى اين كار را انجام دهد از اهل جهنم میباشد. زيرا که او دعوت به حق و هدايت به راه راست میكند). عن عبد الکريم، عن ابن حنفيه، قال: (بين خروج الراية السوداء من خراسان وشعيب بن صالح وخروج المهدي وبين أن يسلم الأمر للمهدي إثنان وسبعون شهراً).([59]) عبد الکريم، از ابن حنفيه نقل می‌کند که گويد: (بين خروج پرچمهای سياه از خراسان و شعيب بن صالح و خروج مهدی (ع) و اين كه امر را تسليم مهدى (ع) کند هفتاد و دو ماه خواهد بود). عن محمد بن حنفيه، قال: (تخرج رايه سوداء لبني العباس ثم تخرج من خراسان أخرى سودا قلانسهم سود وثيابهم بيض علی مقدمتهم رجل يقال له شعيب بن صالح أو صالح بن شعيب من تميم يهزمون اصحاب السفياني حتى ينزل بيت المقدس يوطيء للمهدي سلطانه يمد اليه ثلثمائه من الشام يكون بين خروجه وبين أن يسلم الأمر المهدي اثنان وسبعون شهراً).(([60] محمد بن حنفيه گويد: (پرچم سياهى از بنی عباس خروج می‌كند آن‌گاه از خراسان پرچم‌های سياهى خروج میكنند كه كلاه (صاحب) آنها سياه و لباس‌شان سفيد خواهد بود. جلوى آنها مردى از (بنی) تميم است كه آن را شعيب بن صالح يا صالح بن شعيب میگويند، اصحاب سفيانی را شكست می‌دهد تا اين‌كه وارد بيت المقدس شود و سلطنت آن را براى مهدى (ع) مسخر نمايد و سيصد نفر از شام به سوى او حاضر خواهند شد. بين خروج آن و بين اين كه امر را تسليم مهدى (ع) کند هفتاد و دو ماه خواهد بود). عن أبي جعفر (ع)، قال: (يخرج شاب من بني هاشم بكفّه اليمنى خال، ويأتي من خراسان برايات سود بين يديه شعيب بن صالح، يقاتل أصحاب السفياني فيهزمهم).(([61] ابی جعفر (ع) فرمودند: (جوانی از نسل هاشم كه در دست راست وى خالی هست از طرف خراسان با پرچمهاى سياه خروج میكند فرمانده لشكر او شعيب بن صالح است و او با لشكر سفيانی نبرد كرده و آنان را متلاشى مینمايد). عن رسول الله (ع) أنه ذکر: (بلاء يلقاه أهل بيته حتى يبعث الله راية من المشرق سوداء من نصرها نصره الله، ومن خذلها خذله الله حتى يأتوا رجلاً اسمه كإسمي، فيوليه (فيولونه) أمرهم، فيؤيده الله وينصره).([62]) رسول الله (ع) فرمودند: (پرچم‌هاى سياهى از جانب مشرق (خراسان) به اهتزاز در مى‌آيد. هر كسى كه زير اين پرچم‌ها برود و صاحبش را يارى كند خداوند او را يارى خواهد فرمود و هر فردى كه آن‌ها را مخذول كند، يعنى با پرچم و صاحب آن مخالفت كند، خداوند او را مخذول خواهد كرد تا اين‌كه مردى بيايد كه نامش مانند نام من باشد. پس زمام امور را به دست گيرد و خداوند او را از نصرت و تأييدات خودش بهره‌مند خواهد فرمود(. عن أبي جعفر (ع)، قال: (تنزل الرايات السود التى تخرج من خراسان الى الكوفة، فاذا ظهر المهدى (ع) بعث اليه بالبيعة).([63]) ابی جعفر (ع) فرمودند: (پرچم‌هاى سياهى از خراسان بيرون مىآيد و به جانب كوفه به حركت در مىآيند. پس چون مهدى (ع) ظاهر شود، اينان وى را دعوت به بيعت مىكنند). عن أبي قلابة عن ثوبان: (إذا رأيتم الرايات السود خرجت من قبل خراسان فأتوها ولو حبواً علی الثلج؛ فإن فيها خليفة الله المهدي).([64]) ابی قلابه از ثوبان نقل می‌کند: (هرگاه ديديد درفش‌های سياه از سمت خراسان خروج کردند به سوی‌شان بشتابيد حتی اگر بر برف‌ها بخيزيد؛ زيرا در آن خليفة الله مهدی است).  عن أبي الحسن الرضا (ع)، قال: (رجل من اهل قم يدعو الناس الی الحق، يجتمع معه قوم کزبر الحديد، لاتزلهم الرياح والعواصف، و لايملون من الحرب و لايجبنون، وعلی الله يتوکلون، والعاقبة للمتقين).([65]) امام رضا (ع) فرمودند: (مردی از اهل قم قيام می‌کند، مردم را به سوی حق دعوت می‌نمايد، جمعيتی نيرومند که مانند پاره‌های آهن (سخت و استوار) هستند، به گرد او جمع می‌شوند که طوفان‌های حوادث آن‌ها را نمی‌لرزاند، و از جنگ با دشمن خسته نمی‌شوند، و ترس به آن‌ها راه ندارد، و توکلشان به خداست). عن علي (ع) أنه قال: (فإذا انقضی ملك بني فلان، أتاح الله لآل محمد برجل منا أهل البيت، يسير بالتقی، ويعمل بالهدی، ولا يأخذ في حکمه الرشا، والله أني لأعرفه باسمه واسم أبيه... ثم يأتينا ذو الخال والشامتين، العادل الحافظ لما استودع، فيملأها قسطاً وعدلاً).([66]) امام علی (ع) فرمودند: (وقتی كه دولت بنی فلان منقرض گرديد، خداوند مردى را كه از اهل بيت ماست و براى امت محمد (ص) نگاه داشته ظاهر گرداند تا دستور تقوى دهد و به هدايت رفتار كند و در صدور حكمش رشوه نگيرد. به خدا قسم من او را به اسم خود و پدرش می‌شناسم. سپس مردى كه گردنی قوى دارد و داراى دو خال سياه است به سوى ما خواهد آمد او قائم عادل و حافظ امانت الهى است، او زمين را پر از عدل و داد مىكند چنان كه فاجران آن را پر از ظلم و ستم كرده باشند). و نقل الشيخ الکوراني في کتابه (الممهدون): (يخرج رجل قبل المهدي من أهل بيته من المشرق، يحمل السيف على عاتقه ثمانية أشهر، يقتل ويقتل ويتوجَّه إلى بيت المقدس فلا يبلغه حتَّى يموت).(([67] شيخ کورانی در کتاب خود (الممهدون) نقل می‌کند: (پيش از ظهور حضرت مهدی (ع) مردی از خاندانش در مشرق خروج میکند در حالی که شمشير بر دوش نهاده و تا هشت ماه میکشد و میکشد و به سوی بيت المقدس روی نهد و پيش از رسيدن به آن‌جا میميرد). می‌گويم: و شايد صحيح‌تر اين باشد که (نمی ميرد تا بدان برسد). عن الإمام علي (ع): (يفرج الله الفتن برجل منا يسومهم خسفاً، لايعطيهم إلا السيف، يضع السيف على عاتقه ثمانية أشهر هرجاً حتى يقولوا والله ما هذا من ولد فاطمة (ع) لو كان من ولدها لرحمنا، يغري بني العباس وبني أمية).(([68] امير المؤمنين (ع) فرمودند: (خدا، به سبب مردی از ما، فتنه‌ها و آشوب‌ها را برطرف می‌سازد و آنان (فتنه‌گران) را خوار و ذليل می‌كند و به آنان جز شمشير چيزی نمی‌دهد (آشوب‌گران را می‌كشد) و شمشير بر دوش نهاده و هشت ماه، به شدت مبارزه می‌كند تا اين كه می‌گويند: به خدا قسم! اين از فرزندان فاطمه نيست! اگر از فرزندان فاطمه بود به ما رحم می‌كرد). قال أبو عبد الله (ع): (للقائم غيبتان: إحدهما طويلة، والأخری قصيرة، فالأولی يعلم بمکانه فيها خاصة من شيعته، والأخری لا يعلم بمکانه فيها إلا خاصة مواليه في دينه).([69]) ابا عبد الله (ع) فرمودند: (برای قائم (ع) دو غيبت است: يكی طولانی و ديگری كوتاه، در اولی تنها خواص شيعيان از جايگاه او مطلع خواهند بود، در دومی فقط نزديک‌ترين خواص او كه متصدی خدمت او هستند از جايگاه وی باخبر خواهند بود). (... أبي بصير عن الإمام الباقر (ع) قال: (يقول القائم لأصحابه: يا قوم، إن أهل مكة لا يريدونني، ولكنی مرسل إليهم لأحتج عليهم بما ينبغي لمثلي أن يحتج عليهم. فيدعو رجلاً من أصحابه فيقول له: امض إلى أهل مكة فقل: يا أهل مكة، أنا رسول فلان إليكم، وهو يقول لكم: إنا أهل بيت الرحمة، ومعدن الرسالة والخلافة، ونحن ذرية محمد وسلالة النبيين، وإنا قد ظلمنا واضطهدنا وقهرنا، وابتز منا حقنا منذ قبض نبينا إلى يومنا هذا، فنحن نستنصركم فانصرونا. فإذا تكلم الفتى بهذا الكلام، أتوا إليه فذبحوه بين الركن والمقام، وهي النفس الزكية. فإذا بلغ ذلك الإمام قال لأصحابه: ألا (أما) أخبرتكم أن أهل مكة لا يريدوننا. فلا يدعونه حتى يخرج...).([70]) (... روايتی طولانی از ابی بصير از امام باقر (ع) آمده است که حضرت فرمودند: (قائم به اصحاب خويش می‌فرمايند: ای قوم اهل مکه مرا نمی‌خواهند اما من به سوی آنان فرستاده شدم تا به آنان چنان احتجاجی کنم که هرگز کسی مانند آن احتجاج نکرده است. پس مردی از اصحاب خويش را می‌خواند و به او می‌فرمايد: به سوی اهل مکه برو و بگو: ای اهل مکه من فرستاده‌ی فلان به سوی شما هستم و او به شما می‌گويد: ما اهل بيت رحمت و معدن رسالت و خلافت هستيم و ما ذريه‌ی محمد (ع) و سلاله انبياء هستيم همانا از زمانی که جدم وفات يافته تا به امروز ما مورد ظلم و ستم، هتک حرمت قرار گرفته‌ايم و همواره ما را از حق خود عزل کرده و حق ما را غصب کردند، ما هستيم که شما را پيروز می‌گردانيم پس ما را ياری کنيد. پس هنگامی که جوان اين سخنان را می‌گويد قوم بر او حمله‌ور شده و بين رکن و مقام سرش را از بدنش جدا می‌کنند، او نفس زکيه است، پس هنگامی که خبر به امام (ع) می‌رسد به اصحاب خويش می‌فرمايد: به شما نگفته‌ام که اهل مکه ما را نمی‌خواهند، پس او را استجابت نمی‌کنند تا اين که خروج می‌کند). و اما گفته‌ی آنان: (با توجه به اين‌که عدم حجيّت اقوال، مبنی بر اسباب غير متعارف مانند خواب‌های شرعی است). در پاسخ می‌گوييم: ادله‌ی سيد احمد الحسن تنها بر رؤیاها، بنا نشده بلکه سيد احمد الحسن تمام بزرگان و علماء را برای مناظره با قرآن کريم در جهت اثبات علمی که با خود آوردند و عدم اکتسابی بودنش دعوت کرد تا نشان دهد آن علم از امام مهدی (ع) بوده و هيچ کس يارای رّد و پاسخ به آن علم نيست و کتاب‌هايی در خصوص احکام متشابهات قرآن صادر کرد و همه را برای پاسخ دادن به کتب و يافتن اشکالشان، به تحدی فرا خواند و هم‌چنين علمايی که ايشان را تکذيب می‌کنند را برای قسم مباهله دعوت کرد. ﴿فَمَنْ حَآجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءكُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءكُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةَ اللّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ﴾،([71]) (پس هر كه در اين [باره] پس از دانشى كه تو را [حاصل] آمده با تو محاجه كند بگو بياييد پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و ما خويشان نزديک و شما خويشان نزديک خود را فرا خوانيم سپس مباهله كنيم و لعنت‏ خدا را بر دروغ‌گويان قرار دهيم). هيچ کس پاسخی به دعوت برای مباهله ندارد و هم‌چنين از علماء خواست که از او هر معجزه‌ای طلب کنند، تا از خلال آن بر صحت کلامش و رسالتش از جانب امام مهدی (ع) استدلال کند و اين بار نيز سکوت اختيار کردند و پاسخی شنيده نشد. و سخن در باب ادله‌ی احمد الحسن طولانی می‌گردد، پس شما را به انتشارات انصار امام مهدی (ع)، دعوت می‌کنم که تا کنون به بيش از پنجاه کتاب رسيدند که برای طالب حق کفايت می‌کنند. علاوه بر آن، سيد احمد، ادعاء نکرده که با امام مهدی (ع) در عالم رؤيا ديدار داشته بلکه ايشان در عالم بيداری هم با امام (ع) ديدار داشته‌اند، و سيد احمد الحسن از آينده‌ی بسياری از انصار خبر داد و آن رويدادها تحقق يافت و هم‌چنين از جانب عالم غيب نيز مؤيد است. صدها تن از مؤمنين، رؤياهايی با حضور ائمه اطهار (ع) ديدند که بر حقانيّت سيد احمد الحسن از خلال رؤيا به مؤمنين، تأکيد می‌کردند اين‌که ايشان فرستاده‌ای از جانب امام مهدی (ع) می‌باشد. و روايات بسياری وارد شده که هر کس ائمه (ع) را در عالم رؤيا ببيند مانند اين است که در عالم بيداری ديده و شيطان به شکل آنان در نمی‌آيد. عن الرضا (ع)، قال: حدثني أبي، عن جدي، عن أبيه، أن رسول الله (ع) قال: (من رآني في منامه فقد رآني؛ لأن الشيطان لا يتمثل في صورتي ولا في صورة أحد من أوصيائي ولا في صورة واحدة من شيعتهم، وإن الرؤيا الصادقة جزء من سبعين جزءاً من النبوة).([72]) امام رضا (ع) فرمودند: پدرم از جدّم از پدر بزرگوارش نقل می‌کند که رسول الله (ع) فرمودند: (هر کس مرا در خواب ببيند، به حق مرا ديده است؛ زيرا شيطان به صورت من و هيچ يک از اوصيا ئم و شيعيانم در نمی‌آيد و به حقيقت رؤيای صادقه جزئی از هفتاد جز نبوت است). عن رسول الله (ع) قال: (من رآني في المنام فقد رآني، فإن الشيطان لا يتمثل بي في نوم ولا يقظة ولا بأحد من أوصيائي إلى يوم القيامة).([73]) رسول الله (ع) فرمودند: (هر کس مرا در خواب ببيند همانا به حق مرا ديده و شيطان چه در خواب و چه در بیداری به صورت من و هيچ يک از اوصيای من تا روز قيامت در نمی‌آيد). عن الصادق (ع)، قال: (إذا کان العبد علی معصية الله عز وجل وأراد الله به خيراً أراه في منامه رؤيا تروعه فينجزع بها عن تلك المعصية، وإن الرؤيا الصادقة جزءاً من سبعين جزءا من النبوة).([74]) امام صادق (ع) فرمودند: (اگر بنده‌ای بر معصيت خداوند عز و جل باشد و خداوند خير او را بخواهد، در خوابش به او خوابی را نشان می‌دهد که باعث ترس می‌شود و از انجام معصيت می‌پرهيزد زيرا که رؤيای صادقه جزئی از هفتاد جزء نبوت است). عن الرسول (ع)، إنه قال: (لا نبوة بعدي إلا المبشرات. قيل يا رسول الله وما المبشرات؟ قال الرؤيا الصالحة).([75]) رسول الله (ع) فرمودند: (بعد از من هيچ نبوتی نيست جز مبشرات، گفته شد يا رسول الله (ص) مبشرات چيست؟ فرمودند: رؤياهای صادقه). عنه (محمد بن يحيى)، عن أحمد بن محمد، عن ابن فضال، عن أبي جميلة، عن جابر، عن أبي جعفر (ع)، قال: (قال رجل لرسول الله في قول الله (: ﴿لَهُمُ الْبُشْرَى فِي الْحَياةِ الدُّنْيَا﴾،([76]) قال: هي الرؤيا الحسنة يرى المؤمن فيبشر بها في دنياه).([77]) محمد بن يحيی از احمد بن محمد از ابن فضال از ابو جميله از جابر از ابو جعفر (ع) فرمودند: (مردی از رسول الله (ع) در مورد قول پروردگار (برای آنان بشارتی در زندگی دنيايی است) سؤال کرد. فرمودند: آن رؤيای صالحه‌ای است که برای مؤمن در زندگی دنيايی بشارت داده می‌شود). جابر بن عبد الله انصاری گويد: (جندل بن جناده بن جبير يهودی بر رسول الله (ع) وارد شد. عرض کرد:... ديشب در خواب موسی بن عمران را ديدم. به من فرمود: ای جندل دست خود را تسليم محمد خاتم انبياء کن و به اوصيای بعد از او تسمک بجوی. عرض کردم: تسليم شدم. پس حمد و سپاس خدای را که مرا به دست تو هدايت نمود. سپس گفت: يا رسول لله مرا از اوصيای بعد از خود، خبر دهيد تا به آنان تمسک جويم. حضرت فرمود: اوصيای من دوازده تن هستند. جندل گفت: آن چنين آنان را در تورات يافتيم. سپس عرض کردم يا رسول الله نام آنان را برايم ذکر کنيد. سپس فرمودند...).([78]) و هم‌چنين داستان اسلام آوردن خالد بن سعيد بن عاص اموی، بدين سبب بود که روزی در خواب می‌بيند که پدرش او را به طرف آتش می‌برد و رسول الله (ع) او را به سمت بهشت روانه می‌سازد. پس به محضر رسول الله (ع) آمد و رؤيای خود را بازگو کرد و تسليم شد و چه خوب تسليمی بود، و از جمله‌ی کسانی شد که بعد از وفات رسول الله (ع) که همه علی را یاری نکردند، او ياری‌اش کرد. و اما داستان نرجس خاتون، مادر امام مهدی (ع) که از داستان‌های مشهور و زبان‌زد خاص و عام است. آن هنگام که دختر قيصر روم بود، و در عالم رؤيا ديد که رسول الله (ع) او را از عيسی بن مريم (ع) از برای امام حسن عسکری (ع) خواستگاری کرده و بعد از آن فاطمه الزهراء (ع) و مريم (ع) را در خواب می‌بيند که فاطمه (ع) او را امر کرد که اسلام آورد و شهادت‌ها را بگويد. پس نرجس خاتون (ع) مسلمان شد، سپس هر شب امام حسن عسکری (ع) را در خواب می‌ديد و در شبی از شب‌ها او را امر کرد که لباس کنيزکان بپوشد و خود را ناشناس جلوه دهد و در لشکر پدرش که به سوی کارزار با مسلمانان می‌رود، پنهان شده و با آنان برود و از اسيران مسلمانان گردد، سپس خريداری او از جانب امام علی هادی (ع) صورت گرفته و او را به همسری فرزندش حسن عسکری (ع) درآورد. و اين داستان با تمام جزئياتش در کتاب الزام الناصب ج1 ص 285 و اکمال الدين شيخ صدوق و غيبة طوسی موجود است. و داستان وهب نصرانی و شهادت او در رکاب امام حسين (ع) بسيار مشهور است و سبب آن تنها يک رؤيا بود. او در عالم رؤيا می‌بيند که عيسی (ع) او را به ياری حسين (ع) فرا می‌خواند. پس نفس خود و اهل خود را به سبب خوابی که ديده بود، فداء کرد. و شيخ طوسی گويد: (در اين ميان شبی درباره خانواده و فرزندان و برادران و نعمتی که پشت سرگذاشته بودم فکر می‌کردم ناگهان خواب بر من غلبه کرد. در خواب ديدم گويا در مکهام و بر گرد بيت الله الحرام طواف میکنم و در دور هفتم میباشم و به نزد حجر الأسود آمدهام دست بدان مىکشم و آن را مىبوسم و میگويم: (امانتى اديتها و ميثاقى تعاهدته لتشهد لي بالموافاة)، (امانت خود را اداء کرده و عهد و پيمانم را مواظبت نمودم تا به وفادارى من شهادت و گواهى دهى). در اين هنگام مولايم حضرت قائم (ع) را ديدم که بر در خانه کعبه ايستاده. من با قلب مشغول و فکر پريشان نزديک شدم آن حضرت (ع)، راز درونم را از چهرهام دانست پس سلام کردم و جواب سلامم را دادند سپس فرمود: چرا درباره غيبت کتابی تأليف نمی‌کنی تا اندوه دلت را برطرف کنی؟ عرض کردم: اى فرزند پيامبر (ص)، درباره غيبت چيزهايی تصنيف کردهام. فرمود (ع): بدان روش و سبک تو را امر نمیکنم که کتاب بنويسى بلکه الان کتابی در غيبت بنويس و غيبت‌هايی را که پيامبران (ع) داشتهاند ذکر کن! اين را فرمودند و سپس رفتند. من هراس زده از خواب برخاستم و تا طلوع صبح به دعاء و گريه و درد دل و شکايت مشغول بودم. صبح که فرا رسيد؛ در پى امتثال امر ولی الله و حجت الهى شروع به تأليف اين کتاب کردم در حالى که از خداوند، استعانت جسته و بر او توکل می‌کنم و از تقصيرات خود طلب آمرزش مینمايم).([79]) پس به شما گوش‌زد می‌کنم که ادعای سيد احمد الحسن مبنی بر خواب‌ها، در عدم انصافتان، بسیار بالغ است، پس اگر مؤمن هستيم که بر ماست در حق دشمنانمان هم انصاف ورزيم و اين چيزی است که از سيره‌ی اهل بيت (ع) آموختيم. گفته‌ی آنان: (فتوای سيد سيستانی- به تکذيب مدعی ديدار آشکار در برابر مردم يا گروهی از آنان، نقل کننده‌ی رسالتی از جانب حضرت (ع)، به خصوص با ادعای ملاقات‌های مکرر با قصد و علم از قبل تعيين شده، و در هر زمان و مکان معين، اشاره دارد). در پاسخ می‌گوييم: همه اين سخنان، بی‌دليل و بی‌اساس است و در بحث گذشته به طور مفصل در اين باره سخن گفتيم پس ممکن است تکرار آن باعث خستگی خواننده شود. اما دوست دارم از پاسخ‌گو سؤالی کنم. اين‌که آن قيدها را از کجا در کلام خود آورده "به خصوص با ادعای ملاقات‌های مکرر با قصد و علم از قبل تعيين شده، و در هر زمان و مکان معين" آن پاسخ‌گو را به تحدی می خوانم که يک دليل شرعی برايم بياورد و ما منتظر هستيم. گفته‌ی آنان: (و اشاره به بسياری از علمای شيعه که کتابی در قصه‌های کسانی که به مشاهده‌ی امام مهدی (ع) نايل آمدند، را ملزم می‌کند). می‌گوييم: اکنون حق آشکار شده و قلم نويسنده لرزيدن گرفته و خود را هلاک کرد و هر چه از استدلالات بر عدم امکان مشاهده‌ی امام مهدی (ع) را پيش از اين بنا کرده بود، اکنون ويران کرد. جائی که به مشاهده‌ی امام مهدی (ع) از جانب بسياری از مردم، اقرار کرده و برای خداوند در خلق شؤونی است! و گفته‌ی آنان: (فتوا بر ضرورت انکار چنين اشخاص و انکار نقل اموری از صاحب الأمر (ع) که بُطلانشان معلوم بوده، تأکيد می‌کند؛ زيرا ائمه‌ی هدايت (ع) به باطل امر و از حق نهی نمی‌کنند). می‌گوييم: در وجوب انکار کسی که امور باطلی را به امام (ع) نسبت دهد، شکی نيست اما کلام در اين است که اگر شخص امور غير معلوم به باطل را نقل کند و برای اثبات ادعای خويش با آشکارترين برهان و دلايل آمادگی دارد، موضع گيری در قِبال چنين شخصی چگونه است آيا باز او را تکذيب کنيم؟ پس اگر بگوييد آری، پس کلامتان مانند اين گفته است "مُرده است، یا در کدامين بيابان رفته است که برگشتی ندارد"!!! گفته‌ی آنان: (4- اين فتوا، افراد شيعه را بر مصوّن ماندن از اصحاب چنين امثال و اتباعشان نصيحت می‌کند تا با آن‌چه که نقل می‌کنند، به عنوان حجت و دليل، قيام نکنند و سپس آشکار می‌شود که با فتوای مطلق در مورد ديداری که با علمای شيعه به طور تصادفی برای گروهی از افراد شيعه و علمايشان حاصل گشته، منافاتی ندارد و هرگز هيچ يک از آنان چنين اذعان نکرده که فرستاده‌‎ای از جانب امام مهدی (ع) به سوی تمام مردم است و هرگز ادعاء نکرده که باب برای امام مهدی (ع) بوده و هرگز نامه و رسالتی صريح از برای مردم نرسانده و هرگز از اموری که بُطلانشان آشکار است، چيزی نقل نکرده است. و جهت سودمندی، به چند نکته در رّد اين مدّعی و اشکالاتش می‌پردازيم). و در چند نکته به او پاسخ داده می‌شود: 1- گفته‌ی آنان: (اين فتوا افراد شيعه را بر مصوّن ماندن از اصحاب چنين امثال و اتباعشان نصيحت می‌کند تا با آن‌چه که نقل می‌کنند، به عنوان حجت و دليل، قيام نکنند). می‌گويم: اکنون پاسخ‌گو به نظر در مورد آن‌چه که از امام مهدی (ع) نقل می‌شود، بازگشته است. پس اگر حق است، آن را می‌پذيريم و اگر باطل است، آن را رّد می‌کنيم و اين نوعی تنزل و کوتاه آمدن از گفته‌ی سابقش مبنی بر تکذيب مدعی مشاهده می‌باشد، که هرگاه دروغش در ملاقات امام مهدی (ع) را دانستيم ديگر نيازی به شنيدن آن‌چه که می‌گويد، نيست. اما با اين وجود می‌گوييم: شما حجتی را از مرد نفی کرده‌ايد بدون آن‌که حجتش را بشنويد يا شخصش را ببينيد در حالی‌که تمام علمای اديان را برای مناظره فراخواند، ولی هرگز پاسخی به او داده نشد. 2- گفته‌ی آنان: (و سپس آشکار می‌شود که با فتوای مطلق در مورد ديداری که با علمای شيعه به طور تصادفی برای گروهی از افراد شيعه و علمايشان حاصل گشته، منافاتی ندارد). می‌گويم: کجاست اين موضوعی که ادعاء می‌کند. فتوای سيستانی در تکذيب هر کس که ادعای مشاهده کند، بسيار صريح است که می‌گويد: (موضع گيری شرعی در قِبال کسی که با امام عصر اروحناه فداه به طور مستقيم يا از طريق رؤيا در زمان غيبت کبری، ملاقات داشته با عدم تصديق آن‌چه که ادعاء کرده می‌باشد). هر کسی که مدعی ديدار با امام مهدی (ع) شود، شما را به خدا از هر عاقلی بپرسيد از اين عبارت چه می‌فهميد؟ و آيا تأويل و تفسيرش بر خلاف ظاهرش بر گردن شماست؟ به راستی که مرجع ضمير شخصی در (يدعيه) به (مدعی دیدار) باز می‌گردد و بعد از آن ادات اسستثناء يا استدراک را اصلاً ذکر نمی‌کند و اين امر حتی بر محصل مقطع ابتدائی هم پنهان نيست و پنهانی‌اش بر طلّاب حوزه، تأسف‌بار است! پس اگر سيد سيستانی از رجوع خود به فتوايش، شما را مطلع کرده، لازم است فتوای جديدی را صادر کند و از اين کار، چيزی از او کم نمی‌شود، بهتر از آن است که اين‌گونه به دور خود تاب بخورد، چرا که اين تأويل شما درست نيست و فهم سقيمی دارد. سپس سيد سيستانی گفته‌ی خود را کنار آن رديف کرده می‌گويد: (و عدم اخذ آن‌چه که به امام (ع) از اوامر و غيره، نسبت می‌دهد). و اين امری نادرست است. بسياری از علمای بزرگوار ما که با امام مهدی (ع) ديدار داشتند و برخی ادعيه را از حضرتش نقل کردند و علمای شيعه آن‌ها را تأييد و در کتبشان مثل مفاتيح الجنان نگاشتند. از جمله کسانی که از امام (ع) نقل کردند، سيد بن طاووس است. ظاهراً سيد، دعای مشهور فرج را فراموش کرده که کتب ادعيه، تهی از آن نيستند و شيعيان صدها سال است که با آن دعاء می‌کنند، دعايی که امام مهدی (ع) در عالم رؤيا به يک زندانی آموخت و به راحتی از بند آزاد گشت و اين دعاء در مفاتيح الجنان و مصباح کفعمی و غيرهم موجود است. پس بر اساس دستور سيد سيستانی بايد اين دعاء و هر آن‌چه که از امام مهدی (ع) نقل شده را رد کرد!!! و اما نامه‌های امام مهدی (ع) به شيخ مفيد در دوره‌ی غيبت کبری، که معروف‌تر از آن است که ذکر شود. اگر موضع گيری شرعی، تکذيب نقل کننده از امام مهدی (ع) باشد چگونه تصديق شيخ مفيد در حمل رسالتی از جانب امام مهدی (ع) جايز شمرده شده، با توجه به اين‌که آن نامه‌ها سراسر حاوی راهنمايی‌ها و اوامر و نهی بوده و شيخ مفيد آن را قبول کرده و هرگز حامل رسالت امام مهدی (ع) را تکذيب نکرده است. و اين کلام در نخستين پاسخ به شما ای سيد سيستانی، مذکور است. پس بر مرکز تحقيقات عقائدی لازم شد که به آن توجه کرده و دليل قانع کننده‌ای به ما بدهند. و اما گفته‌ی او که: تمام ديدارها با امام (ع) فقط اتفاقی است و اطلاق بر آن، امری نادرست است. آری بسياری از ديدارها، تصادفی بوده اما برخی از ديدارها هم مثلاً به امر امام (ع) بوده که به شخص در عالم رؤيا خبر می‌دهد که در فلان مکان و فلان زمان، يک‌ديگر را می‌بينيم. پس ديدارهای اين‌چنينی، اتفاقی محسوب نمی‌شوند و به زودی برخی ديدارها را نقل خواهيم کرد: ( المولى الكبير المعظم جمال الدين ابن الشيخ الأجل الأوحد الفقيه القارئ نجم الدين جعفر بن الزهيري، وقصته على لسانه هكذا: (إني كنت مفلوجاً وعجز الأطباء عني، وقد أباتتني جدتي تحت القبة (مقام صاحب الزمان في الحلة) وأن الحجة صاحب الزمان قال لي: قم بإذن الله تعالى. أعانني على القيام، فقمت وزال عنی الفالج، وانطبق علی الناس حتى كادوا يقتلوني، واخذوا ما كان عَلَيَ من الثياب تقطيعاً وتنتيفاً يتبركون فيها، وكَسَاني الناس من ثيابهم، ورحت الى البيت وليس بي أثر الفالج...).([80]) مولای بزرگ و معظم جمال الدين فرزند شيخ اَجَل فقيه قاری نجم الدين جعفر بن زهيری می‌گويد: (من فلج بودم و تمام پزشکان از من قطع اميد کردند پس از آن مادر بزرگم مرا در زير گنبد (مقام صاحب الزمان) بيتوته کرد. در آن هنگام امام حجت صاحب الزمان به من فرمودند: با حول و قدرت الهی برخيز! ايشان مرا در هنگام برخاستن ياری دادند پس برخاستم و ناتوانی از بدنم زائل گشت، در اين هنگام مردم فوج فوج بر سر من ريختند، نزديک بود مرا بکشند، لباسهايم را تکه تکه کردند و برای تبرک بردند برخی از آنان تن برهنه‌ی مرا پوشاندند و من در کمال صحت و سلامت به سوی خانه بازگشتم). ( عن المولى السلماسي (ره)، قال: (كنت حاضراً في محفل إفادته، فسأله رجل - سأل السيد فخر الشيعة العلامة السيد محمد مهدي الطباطبائي بحر العلوم (قدس سره) - عن إمكان رؤية الطلعة الغراء في الغيبة الكبرى، وكان بيده الآلة المعروفة لشرب الدخان المسمى عند العجم بغليان، فسكت عن جوابه وطأطأ رأسه، وخاطب نفسه بكلام خفی أسمعه فقال ما معناه: "ما أقول في جوابه؟ وقد ضمني صلوات الله عليه إلى صدره...).([81]) مولی سلماسی (ره) نقل می‌کند که گفته است: (در مکان تفرج گاهی حضور داشتم –مردی از سيد فخر شيعه علامه سيد محمد مهدی طباطبايی بحر العلوم قدس سره در مورد امکان ديدار امام مهدی (ع) در غيبت کبری پرسيدم، در حالی که در دستش وسيله‌ای بود که با آن دود می‌کردند و در عجم به آن غليان می‌گفتند، پس در پاسخش خاموش شد و سرش را تکان می‌داد و با خود می‌گفت: در پاسخ او چه بگويم؟! در حالی که حضرت (ع) مرا در آغوش گرفتند). عن المولى المذكور (المولى السلماني)، قال: (صلينا مع جنابه في داخل حرم العسكريين (ع)، فلما أراد النهوض من التشهد إلى الركعة الثالثة، عرضته حالة فوقف هنيئة ثم قام. ولما فرغنا تعجبنا كلنا، ولم نفهم ما كان وجهه، ولم يجترء أحد منا على السؤال عنه إلى أن أتينا المنزل، وأحضرت المائدة، فأشار إلی بعض السادة من أصحابنا أن أسأله منه، فقلت: لا وأنت أقرب منا، فالتفت (ره) إلي وقال: فيم تقاولون ؟ قلت وكنت أجسر الناس عليه: إنهم يريدون الكشف عما عرض لكم في حال الصلاة، فقال: إن الحجة عجل الله تعالى فرجه، دخل الروضة للسلام على أبيه (ع)، فعرضني ما رأيتم من مشاهدة جماله الأنور إلى أن خرج منها). مولی سلمانی در مورد ايشان می‌گويد: (همراه ايشان در حرم عسکريين (ع) نماز خوانديم پس هنگامی که خواست از تشهد به رکعت سوم برخيزد حالتی بر ايشان عارض شد که او را منقلب کرد سپس برخواست، هنگامی که نماز تمام شد همه‌ی ما تعجب کرديم و حالت وارده بر ايشان را درک نکرديم و هيچ کس از ما جرأت نداشت از او بپرسد تا اين که به منزل رفتيم و سفره را آماده کردم. ايشان به برخی حضرات از اصحاب ما گفتند هر کس سؤالی دارد بپرسد، عرض کردم خير شما از ما مقرب‌تر هستيد! ايشان به من توجه کرد و گفت: در مورد چه سخن می‌گويی؟ در حالی که ديگران را همراه خود ساختم، عرض کردم: همه می‌خواهند از حالی که در هنگام نماز بر شما عارض شد با خبر شوند؟ گفت: در آن هنگام حضرت حجت بن الحسن (ع) وارد روضه شدند و بر پدرشان (ع) سلام کردند و آن چه شما در چهره‌ی من ديدی حاصل حيرت زدگی من از چهره‌ی نورانی ايشان (ع) بود). ( امام مهدی (ع) دو نامه برای شيخ مفيد قدس سره در غيبت کبری، ارسال کردند و متن دو نامه در کتاب النجم الثاقب ج2 ص 235و ص 238، موجود می‌باشد. ( وذکر السيد الجليل ابن طاووس قدس سره في کتاب مهج الدعوات: (وکنت أنا بسر من رأی فسمعت سحراً دعاءه – أي دعاء الإمام المهدي (ع)-، فحفظت منه (ع) من الدعاء لمن ذکره من الأحياء والأموات: "وأبقهم" أو قال: "وأحيهم في عزنا وملکنا وسلطاننا ودولتنا" وکان ذلک في ليلة الأربعاء ثالث عشر ذي القعدة سنة ثمان وثلاثين وستمائة).([82]) و سيد بزرگوار، ابن طاووس قدس سره در کتاب مهج الدعوات ذکر می‌کند: (و من در سر من رأی بودم که در سحرگاهی دعای حضرتش را شنيدم _ امام مهدی (ع)_، پس از ايشان (ع) قسمتی از دعاء، در ذکر احياء و مردگان حفظ کردم: "زنده بدارشان" يا فرمودند: "و آنان را در عزت ما و ملک و سلطنت و دولت ما، زنده بدارشان" و آن در شب چهارم از سيزدهم ذی القعده‌ی سال 638 بود). و سيد بن طاووس، ادعيه‌ی بسياری را از امام مهدی (ع) نقل کرده که در اين‌جا به ذکر چند مورد بسنده کرديم. ( قال العلامة الحلي قدس سره في کتاب منهاج الصلاح: (نوع آخر من الاستخارة عن والدي الفقيه سديد الدين يوسف ابن علي المطهر (ره)، عن السيد رضي الدين الآوي الحسيني (ره) عن صاحب الأمر (ع) وهو: "... ويذکر نوع الإستخارة نقلاً عن الإمام المهدي (ع)...).([83]) علامه حلی قدس سره در کتاب منهاج الصلاح گويد: (شيوه‌ی ديگری از استخاره موجود است که پدرم فقيه سديد الدين، يوسف بن علی مطهر (ره) از سيد رضی الدين آوی حسينی (ره) از صاحب امر (ع) نقل می‌کند و ايشان: "... و شيوه‌ی ديگری برای استخاره را به نقل از امام مهدی (ع)، ذکر می‌کند...). و ديگر علمای بسياری که از امام مهدی (ع) در غيبت کبری، نقل کردند که به دليل اختصار از ذکر آن‌ها چشم پوشی می‌کنيم. و اما گفته‌ی آنان: (و هرگز هيچ يک از آنان چنين اذعان نکرده که فرستاده‌ای از جانب امام مهدی (ع) به سوی تمام مردم است. و هرگز ادعاء نکرده که باب برای امام مهدی (ع) بوده و هرگز نامه و رسالتی صريح از برای مردم نرسانده است). می‌گوييم: عدم ادعای رسول بودن کسانی که امام مهدی (ع) را مشاهده کردند، دليلی بر عدم آمدن فرستاده و رسول از جانب امام مهدی (ع) نيست. مصلحت در مورد آنان اين‌گونه بوده که تنها با امام ديدار داشته باشند يا اموری را از جانب حضرتش ابلاغ کنند و اين با ديدار امام (ع) با يک شخص و ارسال او برای ابلاغ برخی امور به مردم، بر حسب اقتضای مصلحتی که امام ديده نه آن‌که شما می‌بينيد، منافاتی ندارد. و اين ربط پيشرفته هم با اين استدلال نمی‌کند چه برسد به مدعی علم! و گفته‌ی آنان: (و هرگز از اموری که بُطلانشان آشکار است، چيزی نقل نکرده است). می‌گوييم: ما می‌پرسيم اموری که سيد احمد الحسن نقل کرده، چيست تا معلوم به بُطلان، توصيف شوند. سيد احمد الحسن ضرورت حاکميّت خدا و رد حاکميّت مردم و تنصيب ظالمان برای حکم به قانون وضعی را مطرح کرده است، و شما حاکميّت مردم و انتخابات را جايز، بلکه بر مردم واجب ساختيد و اذعان می‌داريد که شرعی است، در حالی‌که قرآن و سنّت شريفه به عدم جايز بودن حاکميّت مردم، تصريح می‌کند. و سيد احمد الحسن (ع) مردم را برای ياری امام مهدی (ع) و وحدت امت و تمام رهبران اعم از رهبران دينی و سياسی که همه مردم را به سوی خود دعوت می‌کنند، و دعوت امام مهدی (ع) را ترک کرده‌اند، دعوت می‌کند. سيد احمد الحسن به مبارزه با اشغال‌گران کافر دعوت می‌کند و همه مگر اندکی به اين اشغال راضی و خشنود هستند و بدان اطمينان دارند و خداوند می فرمايد: ﴿وَلَن تَرْضَى عَنكَ الْيَهُودُ وَلاَ النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ﴾،([84]) (و هرگز يهوديان و ترسايان از تو راضى نمى‏شوند مگر آن‌كه از كيش آنان پيروى كنى). و سيد احمد الحسن به اهتمام ورزيدن به حال فقراء و مساکين و یتیمان دعوت می‌کند در حالی‌که شما از حقوق و دست‌مزد اين فقيران، فربه گشته و استخوان پر کرده‌ايد و آنان را بدون پناه، آب و غذا رها کرديد و برای خودتان مبالغ ميليونی مصرف می‌کنيد و اين حقيقتی است که برای هر بينا، رخ نمايانده و... و... و... بسياری از امور ديگر. و اکنون چه کسی با امور معلوم الباطل آمده، سيد احمد الحسن يا دشمنانش؟! سپس رّدتان در برابر هر شخصی که با امور باطل، بر حسب نظرتان می‌آيد، اين عمل شما را به مبارزه با امام مهدی (ع) سوق خواهد داد؛ زيرا ايشان با کتاب و سنّتی جديد خواهد آمد و بر عرب بسيار سخت‌گير است همان‌گونه که در روايات آمده است: ابن أبي يعفور قال: دخلت علی أبي عبد الله (ع) وعنده نفر من أصحابه فقال لي: (يا ابن أبي يعفور، هل قرأت القرآن؟ قال: قلت: نعم هذه القراءة، قال: عنها سألتك ليس عن غيرها، قال: فقلت: نعم جعلت فداك، ولم؟ قال: لأن موسى (ع) حدث قومه بحديث لم يحتملوه عنه فخرجوا عليه بمصر فقاتلوه فقاتلهم فقتلهم. ولأن عيسى (ع) حدث قومه بحديث فلم يحتملوه عنه فخرجوا عليه بتكريت فقاتلوه فقاتلهم فقتلهم، وهو قول الله عز وجل: (فَآَمَنَت طَّائِفَةٌ مِّن بَنِي إِسْرَائِيلَ وَكَفَرَت طَّائِفَةٌ فَأَيَّدْنَا الَّذِينَ آَمَنُوا عَلَى عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِينَ)،([85]) وإنه أول قائم يقوم منا أهل البيت يحدثكم بحديث لا تحتملونه فتخرجون عليه برميلة الدسكرة فتقاتلونه فيقاتلكم فيقتلكم، وهي آخر خارجة تکون).([86]) ابن ابی یعفور گويد: (بر ابی عبد الله (ع) داخل شدم در حالی که یاران نزد او بودند و به من فرمود: ای ابن ابی یعفور: آیا قران را خواندی؟ عرض کردم: آری این قرائت را خواندم. حضرت فرمود: از آن سؤال کردم نه قرائتی دیگر. عرض کردم: بله فدایت شوم چرا؟ فرمود: زیرا که موسی (ع) با قوم خود گفت و گو کرد و آن را تحمل نکردند و در مصر بر علیه او خارج شده و با او جنگ کردند و با آن‌ها جنگ کرد و آن‌ها را کشت. و زیرا که عیسی (ع) با قوم خود گفت و گو کرد و آن را تحمل نکردند و در تکریت بر علیه او خارج شدند و با او جنگ کردند و با آن‌ها جنگ کرد و آن‌ها را کشت و آن فرموده خداوند متعال است: (طائفه‌اى از بنى اسرائيل ايمان آورد و دیگری کفر ورزید و طائفه‌ای را که ایمان آورد را بر دشمنانشان تأیید کردیم و ظاهر گردیدند). و اولین قائمی که از ما اهل بيت قیام کند به حدیثی شما را گفت و گو کند که آن را تحمل نمی‌کنید و بر علیه او خروج می‌کنید و با او می‌جنگید و با شما می‎جنگد و شما را می‌کشد و آن آخرین قیام است). قال الصادق (ع): (إن حديثکم هذا لتشمئز منه قلوب الرجال، فانبذوا إليهم نبذاً، فمن أقر به فزيدوه، ومن أنکره فذروه. إنه لابد من أن تکون فتنة يسقط فيها کل بطانة ووليجة حتی يسقط فيها من يشق الشعرة بشعرتين حتی لا يبقی الا نحن وشيعتنا).([87]) امام صادق (ع) فرمودند: (گفتار شما (شيعيان) دل‌های مردم (نا اهل) را ناخوش آيد، احاديثی را بر آن‌ها عرضه کنيد اگر پذيرا بودند زيادتر کنيد و هر کس منکر بود رهايش کنيد زيرا که يقيناً فتنه‌ای به سراغ شما خواهد آمد که هر دوست و همراهی را از بين ببرد تا آن‌که حتی اگر بر يک مو وارد شود آن را به دو مو تبديل کند، در اين فتنه جز ما و شيعيان (خالص) ما باقی نخواهند ماند). گفته‌ی آنان: (و جهت اتمام سودمندی، به چند نکته در رّد اين مدّعی و اشکالاتش می‌پردازيم: 1- اين‌که از او بپرسيم، دليلش بر ادعای رؤيت امام يا اين‌که از جانب امام (ع) فرستاده شده و يا غيره، چيست؟ پس بايد برای هر ادعايی، دليلی برای تمايز و تشخيص بين دروغ‌گو و صادق باشد. پس چگونه صدق و راستگوئی اين مدعی را برای ما ضمانت کند و اين‌که اهداف ديگری نداشته باشد يا برای مبارزه با شيعه‌ی اهل بيت (ع) فرستاده شده، با ملاحظه به اين‌که تمام کسانی که ذکرشان در کتب آمده که با امام ديدار داشتند، همه از بزرگان و علمای دين بوده و مردم، راستی و صداقت آنان را از روی وثاقتشان شناخته‌اند. سپس بيشتر کسانی که با امام (ع) ديدار داشتند، خود متوجه اين امر نمی‌شدند مگر بعد از رفتن حضرت. و هم‌چنين کسانی که ايشان (ع) را شناختند، بيشترشان به کتمان و عدم اطلاع رسانی به غير ثقه‌ها، از سوی امام (ع) سفارش می‌شدند، همان‌گونه که در نامه‌ی حضرت (ع) به شيخ مفيد (ره) آمده است. و هم‌چنين در داستان سيد بن طاووس و سيد بحر العلوم آمده است و بلکه علمای دين که ديدارها از آنان نقل می‌شد، آن را پنهان می‌کردند. پس اين مدّعی چه بسا دروغ‌گو يا مخالف حکمت غيبت امام (ع) در عدم اشاعه و شهرت، بوده است. سپس، اگر او ادعاء کرده که از اوليای خاص کسانی که متوّلی امرش هستند، همان‌گونه که در برخی روايات آمده، باشد، پس به او می‌گوييم اين اشخاص نيز نامشخص و مجهول‌اند، به دنبال مردم نمی‌گردند و خود را به آنان نمی‌شناسانند. اضافه بر درخواست دليل و حجت). و پاسخ در چند نکته داده می‌شود: 1-گفته‌ی آنان: (جهت اتمام سودمندی) از آن‌چه که بيان شده و از آن‌چه که حاصل خواهد شد، جهت اتمام ضلالت و گمراهی است و نه سودمندی. 2-گفته‌ی آنان: (اين‌که از او بپرسيم، دليلش بر ادعای رؤيت امام يا اين‌که از جانب امام (ع) فرستاده شده و يا غيره، چيست. پس بايد برای هر ادعايی، دليلی برای تمايز و تشخيص بين دروغ‌گو و صادق باشد). می‌گويم: اين حق مسلم همه است که در مورد دليل و ادله‌ی موجود چه نقلی و چه علمی يا غيبی سؤال کند. پس روايات را می‌يابيد که سيد احمد را با نام و محل سکونت و برخی نشانه‌های جسمی توصيف کرده‌اند، پس به کتاب (رسالتی آشکار ج1) از انتشارات انصار امام مهدی (ع) مراجعه کند، تا به گمراهی خود پی ببرد. اما ادله‌ی علمی: سيد احمد تمام علماء را برای مناظره با قرآن کريم يا پاسخ‌گوئی به هر سؤال از احکام و متشابه قرآن که مختص علوم مخزون نزد ائمه (ع) می‌باشد، به تحدی فرا خواند. و اما ادله‌ی غيبی: مؤمنين صدها رؤيا و خواب‌های صادقه با حضور ائمه اطهار (ع) مشاهده کردند که بر صدق و حقانيّت سید احمد الحسن گواهی می‌دادند که ايشان فرستاده‌ی امام مهدی (ع) می‌باشد. اگر يک يا دو يا ده رؤيا بود با شما کوتاه می‌آمديم که در خور اطمينان نيستند اما صدها رؤيای صادقه با حضور ائمه‌‌ی معصومين (ع) غير ممکن است که از شيطان باشد- اعوذ بالله- مگر اين‌که بگوييد ملکوت به دست شيطان است و العياذ بالله. و خداوند می‌فرمايد: ﴿فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ﴾،([88]) (چيزى در دست اوست و به سوى اوست كه بازگردانيده مى‏شويد). 3-گفته‌ی آنان: (پس چگونه صدق و راست‌گويی اين مدعی را برای ما ضمانت کند و اين‌که اهداف ديگری نداشته باشد يا شايد برای مبارزه با شيعه‌ی اهل بيت (ع) فرستاده شده است). در پاسخ می‌گوييم: بر توست که از او دليل بخواهی. پس اگر صدق و راستی‌اش را ثابت کرد، ديگر نيازی به اين احتمالات دور دست نيست. سپس او در شهر و طايفه‌ی خود، و حوزه‌ی علميّه، مردی سرشناس است و بسياری از طلبه‌های حوزه‌ی علميّه و بسياری از ثقه‌های مؤمن، سال‌های متمادی با ايشان نشست و برخاست داشتيم و از او چيزی جز خير و نيکی و اصلاح امور و دانايی و زهد و تقوی و صدق حديث نديديم، و ما در مقابل خدا به آن گواه می‌دهيم. پس چگونه ممکن است شخص از جهت منحرفی بيايد و در زمينه‌ی علوم قرآن، با همه تحدی کند و کفيل امر دعوت به نصرت امام مهدی (ع) گردد. پس در مورد چه چيزی با اين مرد به مبارزه برخاستيد به سبب تغيير شريعت يا تبديل سنّت؟؟؟!!! و حقيقت اين است که اُمت‌های پيشين، با همين تهمت‌ها و امثال آن در برابر انبياء و مرسلين (ع) برخاستند و صدق فرموده‌ی رسول الله (ع) محقق گشته که فرمودند: (سيکون في أمتي ما کان في بني إسرائيل حذو النعل بالنعل وحذو القذة بالقذة)،([89]) (در امت من تمام چيزهايی که در بنی اسرائيل رخ داده، اتفاق خواهد افتاد مو به مو و بدون هيچ کم و کاست). و (اگر دنيا پرست بود) به سبب آن چه چيزی از مال دنيا عائدش شد؟ او نفس خود را در معرض تهمت‌ها و دشنام‌ها و تکذيب و استهزاء از جانب مسخره کنندگان، قرار داد. کسانی که از ذريه‌ی همان مسخره کنندگان به انبياء و مرسلين بودند و آنان ذريه‌ی کسانی هستند که می‌گفتند: ﴿وَقَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِّنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ﴾،([90]) (و گفتند چرا اين قرآن بر مردى بزرگ از [آن] دو شهر فرود نيامده است). 4- و گفته‌ی آنان: (با ملاحظه به اين‌که تمام کسانی که ذکرشان در کتب آمده که با امام ديدار داشتند، همه از بزرگان و علمای دين بوده و مردم، راستی و صداقت آنان را از روی وثاقتشان شناخته‌اند). در پاسخ می‌گوييم: اين کلام مطلقاً، صحيح نيست. آری بسياری از علماء و ثقه‌ها، به ديدار امام مهدی (ع) مشرف شدند، اما اين بر حصر لقاء بر اشخاصی مانند آنان، دلالت نمی‌کند بلکه ديدار امام مهدی (ع) با اشخاصی که به وجودش (ع) اعتقاد نداشتند، حاصل گشته و اين ديدارشان با حضرت، سبب ايمان و اعتقاد به امام گشته است. و داستان ديدارهای بسياری با افراد غير مذهبی نقل شده که ديدارشان با امام مهدی (ع) سبب اصلاح حال و هدايت‌شان در باقی عمرشان گرديده است. پس هر کس خواهان تأکيد بيشتر است به کتاب النجم الثاقب ج2 ميرزا نوری مراجعه کند؛ چرا که ذکر داستان‌ها در اين مجال، مناسب نيست. 5-کلام آنان: (سپس بيشتر کسانی که با امام (ع) ديدار داشتند، خود متوجه اين امر نمی شدند مگر بعد از رفتن حضرتش). در پاسخ می‌گويم: نويسنده، به وجود اشخاصی که با امام مهدی (ع) ديدار داشتند، از خلال کلام خود بيشتر اعتراف می‌کند. يعنی قاعده‌ی کلی، پيدا نمی‌شود. به عبارت ديگر؛ برخی پيدا می‌شوند که ديدار با امام مهدی (ع) از آنان نقل شده که امام را در هنگام دیدار شناختند. 6- گفته‌ی آنان: (و هم‌چنين کسانی که ايشان (ع) را شناختند، بيشترشان به کتمان و عدم اطلاع رسانی به غير ثقه‌ها، از سوی امام (ع) سفارش می‌شدند، همان‌گونه که در نامه‌ی حضرت (ع) به شيخ مفيد (ره) آمده است. و هم‌چنين در داستان سيد بن طاووس و سيد بحر العلوم آمده است و بلکه علمای دين که ديدارها از آنان نقل می‌شد، آن را کتمان می‌کردند). می‌گوييم: همان پاسخی که در مورد کلام قبلی داده شد را می‌گويم، قاعده‌ی کلی پيدا نمی‌شود. بيشتر کسانی که با امام مهدی (ع) ديدار داشتند آن را مقابل مردم علنی کردند و اگر نه چگونه خبر آن به ما رسيده و در کتب مشهور، نگاشته شد؟! و با کوتاه آمدن، می‌گوييم: امام (ع) با آنان ديدار داشتند و برخی را امر به کتمان ديدار کرد و آن امر را انجام دادند، اما اگر قضيه بر عکس شود، يعنی امام (ع) با شخصی ديدار کند و او را امر به اعلان و تبليغ کند! نظرتان در اين باره چيست؟! آيا از شما اطاعت کرده و از امام (ع) سرپیچی کند؟ يا اين‌که امام خود را اطاعت کرده و آن‌چه از اعلان و ابلاغ بدان امر شده را انجام می‌دهد؟ بعد از اين همه جای تعجبی ندارد، اگر مردم به امام مهدی (ع) بگويند: (برگرد ای فرزند فاطمه که ما به تو نيازی نداريم). 7- گفته‌ی آنان: (پس اين مدّعی چه بسا دروغ‌گو يا مخالف حکمت غيبت امام (ع) در عدم اشاعه و شهرت بوده است). گفته می‌شود: نويسنده از تفاوت و فرق بين غيبت کبری و عصر ظهور، دچار غفلت شده. حکمت غيبت، مختص به غيبت کبری است، اما عصر ظهور، روايات اهل بيت (ع) از ملاقات برخی مخلصين با امام مهدی (ع) خبر دادند و آنان را به اعلان و اشاعه‌ی امر، دستور می‌دهد. از قبيل اين روايات: عن الإمام الصادق (ع): (لا يقوم القائم حتی يقوم اثنا عشر رجلاً کلهم يجمع علی قول أنهم رأوه فيکذبونهم).([91]) امام صادق (ع) فرمودند: (قائم (ع) قيام نمینمايد مگر اين‌که دوازده مرد متفق القول میشوند که او را ديدهاند و (مردم) ايشان را تکذيب میکنند). عن ابی عبد الله (ع)، قال: (خروج السفياني واليماني والخراساني في سنة واحدة، في شهر واحد، في يوم واحد، وليس في الرايات أهدی من راية اليماني، يهدي إلی الحق).([92]) (خروج سفيانی و يمانی و خراسانی در يک سال و در يک ماه و در يک روز میباشد، و در میان اين پرچمها، پرچمی هدايت‌گر از پرچم يمانی نيست، و آن به حق هدايت می‌کند). و در روايتی ديگر آمده است: (وليس في الرايات أهدی من راية اليماني، هي راية هدی، لأنه يدعو إلی صاحبکم...).([93]) (و در ميان اين پرچمها، پرچمی هدايت‌گر از پرچم يمانی نيست، و آن پرچم هدايت است. چون كه شما را به صاحبتان دعوت می‌کند). و ارسال محمد ذو النفس الزکيه که بين قيام قائم و قتل او، تنها بيست و پنج شب فاصله است. همانا فرستادن رسولی از امام برای مردم جهت دعوت به ياری آل محمد و اعطاء کردن حق غصب شده‌ی ايشان در طول اين سال‌ها، يکی از نشانه‌های متواتر المعناست. و ديگر روايات بسيار که به دليل اختصار از ذکر آن‌ها چشم پوشی کرديم. و برای کسب اطلاعات بيشتر به کتاب (هوشیاری خفتگان برای پیشوازی از امام زمان) و (شکست منتظران) از انتشارات انصار امام مهدی (ع) مراجعه کند تا به کلام روشن برسد ان شاء الله. و از رسول الله (ع) در وصف اهل بيت (ع) آمده است: (به آنان نياموزيد چرا که آنان داناتر از شما هستند)([94]) بر شماست که در برابر صاحب العصر و الزمان (ع) ادب را رعايت کنيد و نگوييد بهتر است که چنين و چنان کند! ايشان داناتر و حکيم‌تر از شماست و وجه الله در زمين می‌باشد. و ظاهراً پاسخ‌گو می‌خواهد که امام تا ابد در غيبت باشد؛ زيرا او ديدار کننده با امام يا زمينه ساز برای نصرت حضرتش را تکذيب می‌کند. 8- گفته‌ی آنان: (سپس، اگر او ادعاء کرده که از اوليای خاص کسانی که متوّلی امرش هستند، همان‌گونه که در برخی روايات آمده، باشد، پس به او می‌گوييم اين اشخاص نيز نامشخص و مجهول‌اند، به دنبال مردم نمی‌گردند و خود را به آنان نمی‌شناسانند. اضافه بر درخواست دليل و حجت). می‌گويم: گويا دستان نويسنده از روايات اهل بيت (ع) که عصر ظهور و نقش زمينه سازان در فراهم سازی نصرت برای امام مهدی (ع)، و جنگ‌های متعدد با دشمنان امام (ع) قبل از قيام حضرتش، را ثابت می‌کند، خالی‌ست. اگر اندکی به خود زحمت می‌داد و قبل از اين‌که اين پاسخ را می‌نوشت، به روايات مراجعه می‌کرد و ما را از به استشهاد گرفتن اين قول شاعر، بی‌نياز می‌کرد: خلق الله للحرب رجالاً ورجالاً لقصعة وثريد خداوندی مردانی را بر کارزار، و مردانی را هم برای کاسه و فرنی آفريد! گفته‌ی آنان: (سپس از او می‌پرسيم آيا مدّعی يک بار ملاقات شده يا چندين ملاقات با حضرت داشته. اگر بگويد يک بار، بعد از درخواست دليل که در نکته‌ی اول بيان کرديم، می‌گوييم: يک بار ملاقات، ادعای تو را ثابت نمی‌کند. بين تو و کسانی که امام (ع) را ديدند و حاجتشان را برآورده کرده يا شفايشان داده، چه فرقی هست؟). می‌گويم: اين استدلال بی‌ارزشی ست. اگر کوتاه آييم و بگوييم که سيد احمد الحسن يک بار با امام مهدی (ع) ديدار داشته و ايشان را مأمور به اعلان و ابلاغ يک چيز معين کرده، پس مخالفت با امام (ع) در عدم اعلان بر او جايز نيست. اما کسانی که برای بار اول با امام مهدی (ع) ديدار داشتند، امام مصلحتی در ارسال آنان برای تبليغ نديدند يا زمان تبليغ برای ظهور مقدس، هنوز فرا نرسيده است، و تفاوت بين اين دو گروه بسيار واضح است و جمع آن دو با يک حکمت و مصلحت، امری ناشايست است و طالب حق نمی‌تواند با چنين چيزی استدلال کند. و اما گفته‌ی آنان: (و اگر مدّعی ديدارهای مکرر شد. می‌گوييم: اين امری است که خود امام (ع) شخصاً آن را تکذيب کردند و برای ما بيان کردند که هر کس مدعی مشاهده و ديدار شود، او دروغ‌گوست. پس چگونه فرستاده ای ارسال کند در حالی‌که پيش از اين، تکذيبش کرده است). می‌گويم: ما دليل بر تکذيب شخصی که ديدارهای مکرر با امام مهدی (ع) داشته را مطالبه می‌کنيم. هيچ روايتی وجود ندارد که چنين امری را نفی کند، جز توقيع سمری. توقيعی که بيان شد، ظنی الصدور و دلاله و هم‌چنين معارض با اخبار متواتر مشاهده و دیدار است. پس امکان استدلال با آن در زمينه‌ی عقائد، وجود ندارد. علاوه بر آن، ديدارهای مکرر بسياری از علماء من جمله سيد بحر العلوم، صاحب الکرامات و سيد بن طاووس _خدايشان بيامرزد_ نقل شده است. و در حقيقت قلم از پاسخ‌گو، به حيرت درآمده، باری امکان ديدار امام (ع) را نفی می‌کند و باری ديگر از گفته‌ی خود باز می‌گردد و باری از ديدار اوليای خاص می‌گويد و به آنان و ديدارهای مکررشان اعتراف می‌کند، سپس بار ديگر به نفی ديدار با امام مهدی (ع) رجوع می‌کند. تناقض در کلامش بسيار واضح است، نمی‌دانم چاره‌ای برای او نمانده يا از قصد چنين کرده يا در فروختن استدلال مرتب به او، کوتاهی کردند؟! و با اين گفته اش: (پس چگونه تو را بفرستد در حالی‌که پيش از اين، تکذيبت کرده است)، تمام بيانی که تقديم کرده را به باد می‌دهد. و گفته‌ی آنان: (و بلکه حضرت (ع) موضع شرعی در قِبال امثال تو را مشخص کرده و آن تکذيب و رّد ادعای توست پس گناه ما چيست). در پاسخ می‌گوييم: در آن‌چه که تقديم شد، عدم صحت استدلال بر تکذيب مدعی ديدار بيان شد، پس نيازی به تکرار نيست. و اما گفته‌ی شما: (گناه ما چيست) گناه شما اين است که تابع ظن و گمان شديد، و در واقع گمان در وصول به حقيقت هيچ سودى نمى‌رساند و گناهتان اين است که بدون علم، تکذيب می‌کنيد و خداوند می فرمايد: ﴿بَلْ كَذَّبُواْ بِمَا لَمْ يُحِيطُواْ بِعِلْمِهِ وَلَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ كَذَلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِينَ﴾،([95]) (بلكه چيزى را دروغ شمردند كه به علم آن احاطه نداشتند و هنوز تاويل آن برايشان نيامده است كسانى [هم] كه پيش از آنان بودند همين گونه [پيامبرانشان را] تكذيب كردند پس بنگر كه فرجام ستمگران چگونه بوده است). پس خود را سرزنش کنيد نه امام مهدی (ع) و ما را. و بعد از آن، اين است ادبتان در رفتار با امام مهدی (ع)، به او پاسخ داده و مورد نکوهش قرار می دهيد؟! گفته‌ی آنان: (3- سپس از او سؤال می‌کنيم که در هنگامه‌ی غيبت امام (ع) واقع گشته‌ايم، حجت بر ما کيست آيا مراجع هستند يا کسی که مدعی ديدار امام و يا نائب ايشان (ع) و غيره گردد؟ پس اگر بگويد: مراجع، حجت هستند. پس خود را تکذيب کرده و بعد از آن، ديگر حاجتی به او نداريم. و اگر بگويد: حجت کسی است که جدا از مراجع، مدعی ديدار شود. به او می‌گوييم که اين امر از جانب امام مهدی (ع) تکذيب شده. بعد از پايان غيبت صغری، به ما خبر دادند که ديگر سفيران خاص وجود ندارند، بلکه نواب عامه جای آنان را می‌گيرند و آنان مراجع هستند و مراجع حجت بر بندگان در زمان غيبت کبری می‌باشند. پس چگونه حضرت از گفته‌ی خود بازگردد و تکذيبش کند _ اعوذ بالله_ و سفير خاص ارسال کند و چگونه ممکن است از آنان تبعيت کنيم در حالی‌که امام (ع) موقف شرعی در مقابل آنان را برای ما بيان کردند و ما را به تکذيبشان امر کردند. پس اين تناقض پيش آمده را شخص عادی انجام نمی‌دهد و چگونه ممکن است حجت بالغ خدا و بقية الله در زمين چنين بکند!). و در چند نکته، پاسخ می‌دهيم: 1- گفته‌ی آنان: (سپس از او سؤال می‌کنيم که در اين هنگامه‌ی غيبت امام (ع) واقع گشته ايم، حجت بر ما کيست آيا مراجع هستند يا کسی که مدعی ديدار امام و يا نائب ايشان (ع) و غيره گردد؟ پس اگر بگويد: مراجع، حجت هستند. پس خود را تکذيب کرده و بعد از آن، ديگر حاجتی به او نداريم). می‌گوييم: سيد احمد هرگز نگفته که علماء بعد از ارسالش از جانب امام مهدی (ع) حجت بر مردم هستند بلکه ايشان، حجت منصوب از جانب امام مهدی (ع) است. 2- گفته‌شان: (پس اگر بگويد: مراجع، حجت هستند. پس خود را تکذيب کرده و بعد از آن، ديگر حاجتی به او نداريم و اگر بگويد: حجت کسی است که جدا از مراجع، مدعی ديدار شود. به او می‌گوييم که اين امر از جانب امام مهدی (ع) تکذيب شده. بعد از پايان غيبت صغری، به ما خبر دادند که ديگر سفيران خاص وجود ندارند، بلکه نواب عامه جای آنان را می‌گيرند و آنان مراجع هستند و مراجع حجت بر بندگان در زمان غيبت کبری می‌باشند. پس چگونه حضرت از گفته‌ی خود بازگردد و تکذيبش کند _ اعوذ بالله_ و سفير خاص ارسال کند). در چند نکته به او پاسخ می‌دهيم: اول: حجت تنها شخص مدعی مشاهده و ديدار نيست بلکه علاوه بر آن، بايد تکليفی از جانب امام برای ابلاغ و رهبری اُمت بر عهده‌ی او باشد و اين حال سيد احمد الحسن است. دوم: هيچ دليل شرعی بر تنصيب از جانب امام مهدی (ع) برای علماء به عنوان نواب عام در دوران غيبت کبری، وجود ندارد بلکه از جهت دليل عقلی- خالی از دليل شرعی- هم، نزاع در حجيّت آن شده – و عدم حجيّت آن در بين خود شيعه، به وضوح آشکار است و امر به فاسق و زنديق شمردن و تکفير يک ديگر رسيده و علمای متقدم ما از روی دليل عقلی، عمل نمی‌کردند. بلکه اين جريان، بعد از هفتصد سال بعد از غيبت امام مهدی (ع) به وجود آمد و در خصوص اين موضوع، بين علماء کشمکش و نزاعات و مناظرات شکل گرفته که رجوع به آن‌ها، برای ما اهميّتی ندارد. سوم: اگر اندکی کوتاه آييم و از حجيّت علماء در عصر غيبت کبری بگوييم، اين حجيّت تنها در خصوص فروع دين است و هرگز کسی از حجيّتشان در اصول دين به طور مطلق، نگفته است، و امامت و نيابت امام مهدی (ع) از اصول – عقائد- است، و امکان تقليد در آن جود ندارد. سپس حجيّت علماء در فروع- چنان‌چه صحيح باشد- مانع ارسال فرستاده‌ای از جانب امام مهدی (ع) برای تمام مردم و اين‌که حجت بر علماء و غيرشان باشد، نمی‌گردد؛ زيرا اگر اذن عام و خاص با يک‌ديگر پيشی گيرند، اذن خاص قطعاً بر اذن عام مقدم‌تر است. سپس علمايی که شما از حجيّت آنان بر بندگان در عصر غيبت کبری می‌گوييد، در روايات بسياری آمده است که تأکيد می‌کند، امام مهدی (ع) هفتاد تن از علماء و سيصد هزار تن از پيروان‌شان را به قتل می‌رساند. پس چگونه ممکن است امام (ع) حجتی که بر بندگان است را به قتل برساند؟! و اين يک تناقض صريح است اگر بر گفته‌ی شما سير کنيم و اگر بگوييد علمائی که امام مهدی (ع) آنان را به قتل می‌رساند، منحرفان هستند. به شما می‌گويم که احتمال وارد شده بر هر عالم از علماء موجود است و هنگامی که احتمال وارد شود، استدلال باطل می‌گردد. جز اين‌که خلاف آن با نّصی از جانب امام مهدی (ع) ثابت گردد و اين نّص اصلاً وجود ندارد. و در آخر به آن پاسخ‌گو می‌گويم: (ای سعد، شتر را اين‌گونه سيراب نکن). گفته‌شان: (و چگونه ممکن است از آنان تبعيت کنيم در حالی‌که امام (ع) موقف شرعی در مقابل آنان را برای ما بيان کردند و ما را به تکذيبشان امر کردند. پس اين تناقض پيش آمده را شخص عادی انجام نمی‌دهد و چگونه ممکن است حجت بالغ خدا و بقية الله در زمين چنين بکند!). می‌گويم: موقف شرعی که ادعاء کرده‌ايد، عاری از هرگونه دليل شرعی و عقلی می‌باشد همان‌طور که بيان شد. و تعارضی که بر امام مهدی (ع) وارد کرده‌ايد، در گلوی شما بازگشته و بر شما چيره شده و هيچ گريزی از آن نداريد. و تناقض در بين کلام شماست نه در کلام امام مهدی (ع) و او حکيم است و حجت خدا بر شما و بر تمام اهل زمين است چه بخواهند چه نخواهند. گفته‌شان: (4- و در آخر به کسی که لباسی غير از تن پوشش، به تن کرده و به رّد فتوای مراجع زبان باز کرده، از جمله آية الله العظمی سيد علی سيستانی (، می‌گوييم: فتوا را با دقت بخوان و عبارت‌های آن را به صورت صحيح بفهم سپس در مورد آن توضيح بده و ما علم را از کسی سرخود نکرديم، اما هر چيز بر حسبش است). در چند نکته به او پاسخ داده می‌شود: 1- ما فرزندان دلیل و استدلالیم هر کجا برود ما هم می‌رویم. من با دليل واضح علمی به فتوای سيد سيستانی، پاسخ دادم، و بايد پاسخ آن نيز با دليل داده شود و نيازی به بی‌احترامی و بی‌ادب به من نيست و مرا اين‌گونه توصيف می‌کنيد که "به کسی که لباسی غير از تن پوشش، به تن کرده". بلکه من تن پوش ائمه و سرورانم، و حجت الهی را به تن کردم و تبعيّت از امام مهدی (ع) را به جای شخصيّت‌های ديگر که جز تفرقه افکنی و بيچارگی و تسلط دشمنان بر ما شده و با شعار آمريکا که هم دموکراسی و انتخابات است، هم‌صدا شديم، اختيار کردم. و (نزد آنان) گويا خداوند بوده که بر جواز انتخابات (سقيفه) و حکم از روی قانون وضعی نّص صادر کرده است. لباس و تن پوش من، تمسک به حجت الهی، صاحب الزمان (جانمان فدای مقدمش) و رّد و ترک ظلم و طاغوت و حکم به آن‌چه که خدا نازل نکرده، می‌باشد. و خداوند می فرمايد: ﴿وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ﴾،([96]) (و كسانى كه به موجب آن‌چه خدا نازل كرده داورى نكرده‏اند آنان خود كافرانند). و خود و قلمم را برای دفاع از امام مهدی (ع) و توجه ديدگان خلق به انتظارش و چگونگی نصرتش طبق آن‌چه که از ائمه (ع) روايت شده و ترک دعوت‌های ديگر، نذر کردم. پس اگر اذعان داريد که اين لباس، لباس شما نيست، پس من به پوشيدن آن، تشرف و تبرک جُسته و از آن‌چه که شما به تن می‌کنيد، بيزاری می‌جويم. 2- اما قضيه‌ی پاسخ به علماء، مادامی که امر از ضروريات دين نباشد. هر کسی حق دارد آن‌چه که مطرح شود، با دليل و حجت واضح و حکمت همراه باشد: (به سخن بنگريد، نه به گوينده‌ی آن). و رسول الله (ع) و عترت پاکش (ع) ما را از تقليد کور کورانه برحذر داشتند و آن را به تقليد يهود از علمايشان تشبيه کردند. و عنه (ع): (إن أشد ما أتخوف علی أمتي من بعدي ثلاث خصال: أن تتألوا القرآن غير تأويله و تتلعوا زلة العالم...).([97]) رسول الله (ع) فرمودند: (بر امتم از سه چيز بيش از همه، هراسانم: اين‌که قرآن را بر غير تأويلش، تفسير شود و عالم لغزش‌کار را تبعيت کنيد...). عن محمد بن يحيي، عن أحمد بن محمد بن عيسی، عن الحسن بن أيوب، عن أبي عقيلة الصيرفي، قال حدثنا کرام، عن أبي حمزة الثمالي، قال: (قال أبو عبد الله (ع): إياك والرّئاسة، وإياك أن تطأ أعقاب الرّجال. قلت: جعلت فداك أما الرئاسة فقد عرفتها، وأما أن أطأ أعقاب الرجال فما ثلثا ما في يديّ إلا ممّا وطّئت أعقاب الرجال. فقال لي: ليس حيث تذهب، إيّاك أن تنصب رجلاً دون الحجّة فتصدّقه في کلّ ما قال).([98])   امام صادق (ع) فرمود: (دور باش از رياست و دور باش از اين‌که دنبال مردان بروی. (راوی گفت) عرض کردم: رياست را دانستم و اما دنبال مردان رفتن، پس نرسيدم به آن‌چه دارم مگر اين‌که به دنبال مردان رفتن به دست آوردم (امام (ع)) فرمود: آن گونه که گفتی نيست دور باش از اين‌که مردی را بدون دليل و برهان منصوب کنی (به منصبی) و او را در هر چه می‌گويد تأييد و تصديق کنی). 3- من نصحيت شما را پذيرفتم و فتوای سيد سيستانی را بار ديگر خواندم و تأمل و تدبر طولانی مدت در آن کردم. پس از آن چيزی جز آن‌چه که در اين پاسخ و پاسخ اول برای شما نگاشتم، نفهميدم. شما را واگذارم تا به حال خود و اين فتوا، تفکر کنيد. و تعصب و اندازه گيری با دو ترازو شما را بر نگيرد، چرا که حق گفتنی‌ست حتی اگر در آن هراس بر نفس باشد و در مورد ما انصاف ورزيد، خداوند به شما رحم کند. و در پايان... کلامم را متوجه سيد سيستانی يا نائب او و به خصوص به مرکز تحقيقات عقائدی می‌کنم: اگر خواهان پاسخگوئی به اين سطرها هستيد، برای اين کار کسی را انتخاب کنيد که در استدلال در اين موضوع عقائدی خريداری داشته باشد تا ما را از وارد شدن به سفسطه بی‌نياز گرداند، چرا که، کسی که برای پاسخگوئی به رّد ما در فتوای سيستانی، انتخاب کرده‌ايد خواست اصلاح کند، فساد به راه انداخت. خواست شفاف‌سازی کند، در خود گم شد. خواست از فتوای سيستانی راه نجاتی به خارج ايجاد کند، اما آن را نخواسته، رّد کرد. و بعد از آن، لرزش مدادش، کلام متناقضی را نگاشت که سر آن از ته آن معلوم نبود. و در آخر از خداوند منّان مسئلت داريم که فرج ما را در قيام حجت ابن الحسن (ع) نزديک بگرداند و ما را از انصار و ياری رسانان حضرتش قرار دهد و مؤمنين را عزيز و دروغ‌گويان را نفرين و کافران و همدستان و خشنودان به فعلشان را خوار و رسوا گرداند. و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آل محمد الأئمة و المهديين و سلم تسليما شيخ ناظم عقيلی 1/ذی القعده/1425 23/ آذر ماه/ 1383 هـ.ش نجف اشرف

پا ورقی ها

[1] -غيبة النعماني: ص 214.

[2] - هود: 28.

[3] - النمل: 64.

[4] - غيبة النعماني: ص 175.

[5] - غیبة النعماني: ص 194.

[6] - غيبة النعماني: ص 285، بشارة الإسلام: ص 107.

[7] - النجم الثاقب: ج2 ص 223.

[8] - النجم الثاقب ج2 ص286.

[9] - کمال الدين: ج 1 ص 5 –4.

[10] - النجم الثاقب: ج2 ص 120.

[11] - النجم الثاقب: ج2 ص 126.

[12] - الإسراء: 36.

[13] - غيبة النعماني: ص 171- 170ح 1، 3، 5.

[14] - الغيبة للطوسي: ص 234.

[15] - الغيبة للطوسی: ص 243 – 242، الإحتجاج الطبرسی: ج2 ص 193.

[16] - غيبة النعماني: ص 176 – 175، ح 16- 13.

[17] - غيبة النعماني: ص 159 ح4.

[18] - الإحتجاج الطبرسي: ص 263 ح 2.

[19] - کمال الدين، صدوق: ج2 ص 684، الغيبة الطوسی: ص 291، الإحتجاج الطبرسي: ج2 ص 283.

[20] - النور: 21.

[21] - غيبة النعماني: ص 13 ح 8.

[22] - الدخان: 14 – 9.

[23] - بشارة الإسلام: ص 146.

[24] - بشارة الإسلام: ص 147.

[25] - البقرة: 185.

[26] - الغيبة الصغری: ص 654.

[27] - غيبة النعماني: ص 305.

[28] - الإسراء: 72.

[29] - غيبة النعماني: ص 187.

[30] - ما بعد الظهور: ص 234.

[31] - غيبة النعماني: ص 197.

[32] - غيبة النعماني: ص 213.

[33] - غيبة النعماني: ص 194.

[34] - غيبة النعماني: ص 175، الکافي: ج1 ص 340 ح 19، بحار الأنوار: ج 52 ص 100 ح 11 – 10.

[35] - بشارة الإسلام: ص 118.

[36] - الغيبة للطوسي: ص 303.

[37] - البقرة: 79.

[38] - وسائل الشيعة (آل البيت) للحر العاملي: ج72، ص 132-131.

[39] - الغيبة للطوسی: ص 281.

[40] - غيبة النعماني: ص 214.

[41] - الأنبياء: 22.

[42] - غيبة النعماني: ص 157.

[43] - بحار الأنوار: ج 52 ص 277.

[44] - الأمالی الطوسی: مج 18 ص 512.

[45] - تحف العقول: ص 325.

[46] - مناقب آل أبي طالب: ج 1 ص5.

[47] - غرر الحکم: ص 277.

[48] - بحار الأنوار: ج2 ص 58.

[49] - معدن الجواهر: ص 31.

[50] - التوبة: 31.

[51] - البرهان: ج 10 ص 120.

[52] - وسائل الشيعة (آل البيت)، الحر العاملي: ج 72 ص 126.

[53] - مستدرك الوسائل الميرزا النوري: ج 71 ص 309.

[54] - يوم الخلاص.

[55] - بحار الأنوار: ج 52 ص 19.

[56] - الغيبة النعماني: ص 50.

[57] - غيبة النعماني: ص 187.

[58] - غیبة النعماني ص 262.

[59] - الملاحم والفتن: الباب 83.

[60] - الملاحم والفتن: الباب 92، الممهدون الکوراني: ص 106.

[61] -الملاحم والفتن: ص 48.

[62] - الملاحم والفتن: باب 100، الممهدون الكوراني: ص 101.

[63] - الملاحم والفتن: الباب 104.

[64] - الملاحم و الفتن: الباب 94، الممهدون للکوراني: ص101، ما بعد الظهور للسيد الصدر (قدس سره).

[65] - الممهدون الكوراني: ص 109.

[66] - بحار الأنوار: ج52 ص 269، الممهدون الكوراني ص 109.

[67] - الممهدون الكوراني: ص 101.

[68] - ما بعد الظهور للسيد الصدر )قدس سره(، الملاحم والفتن: ص 134.

[69] - الغيبة النعماني: ص 175، الکافي: ج1 ص 340 ح 19، بحار الأنوار: ج 52 ص 100 ح 11 – 10.

[70] - بحار الانوار: ج52، ص 307.

[71] - آل عمران: 61.

[72] - دار السلام: ج4، ص 272، من لا یحضره الفقيه: ج3، ص 585، بحار الأنوار: ج49، ص 284، کشف الغمة ج3، ص 119.

[73] - دار السلام: ج4 ص 273.

[74] - الإختصاص المفید: ص 241، بحار الأنوار: ج 14 ص 435.

[75] - بحار الأنوار: ج 58 ص 193.

[76] - يونس: 64.

[77] - بحار الأنوار: ج 1 ص 181.

[78] - الزام الناصب: ج 1 ص 178.

[79] - کمال الدين: ج1 ص 5-4.

[80] - النجم الثاقب: ج2 ص 223.

[81] - النجم الثاقب ج2 ص286.

[82] - النجم الثاقب: ج2 ص 120.

[83] - النجم الثاقب: ج2 ص 126.

[84] - البقرة: 120.

[85] - الصف: 14.

[86] - بحار الأنوار: ج 52 ص 375.

[87] - غیبة النعماني: ص 210.

[88] - يس: 83.

[89] - کمال الدين و تمام النعمة: ص27.

[90] - الزخرف: 31.

[91] - غيبة النعماني: ص 285، بشارة الإسلام: ص 107.

[92] - غیبة النعماني ص 262.

[93] - الغیبة النعماني ص 262.

[94] - الکافي: ج1، ص 209.

[95] - يونس: 39.

[96] - المائدة: 44.

[97] - معدن الجواهر: ص 31.

[98] - وسائل الشيعة (آل البيت)، الحر العاملي: ج 72 ص 126.