انتشارات انصارامام مهدى (ع) عدد ( 121)
دلايل صدق
و
زدودن غبار شك
توضیح بعضی از دلایل دعوت مبارک یمانی و نمایان ساختن آنها با زدودن غبار بعضی از شبهات مطرح شده
نویسنده: دکتر توفیق مغربی
ترجمه: کوثر انصاری
چاپ اول
1435 هـ.ق – 2014 م
بهمن ماه 1392 هجرى شمسى
جهت اطلاعات بيشتر در مورد دعوت مبارک سيد احمد الحسن (ع)
لطفاً از وبسايت ما بازديد فرماييد:
http: //almahdyoon.co
http: //almahdyoon.co/ir
و الحمد لله رب العالمين، و صلی الله علی محمد و آل محمد الأئمة و المهديين و سلم تسليماً
تقديم به:
به تو ای فرزند پاکان، سلام و درود خداوند بر تو و بر همه آنان...
به تو ای که مبتلا گشته ای، به شرترین طاغوتيانی که تاریخ بشریّت آنان را شناخته،...
بزرگترین ظالمان و حیلهگرترین دروغگویان و متکبرترین گردنکِشان...
بسم الله الرحمن الرحیم
و الحمد لله رب العالمین
و صلی الله علی محمد و آل محمد الأئمة و المهدیین و سلم تسلیماً.
-مقدمه:
راست گفتی، جانم به فدایت و تو صادق و فرزند صادقان (ع) میباشی، آن هنگام که فرمودی: (همانا امیر المؤمنین علی (ع) به معاویه بن هند (لعنه الله) گرفتار شد و به سوی او قومی روی آورد که شتر نر را از ماده تشخیص نمیداد، و من امروز گرفتار شدهام همانگونه که پدرم امیر المؤمنین علی بن ابیطالب (ع) مبتلا شد، اما با هفتاد معاویه (لع). و قومی آنان را تبعیت میکنند که فرق بین شتر نر و ماده را نمیدانند و از خداوند یاری میطلبم بر آنچه توصیف میکنند).
همانا معاویه با جدت علی بن ابیطالب (ع) با سلاح کذب و افترا و بهتان مبارزه کرد تا حدی که اهل شام باور کردند که علی نماز نمیخواند (و بلا نسبت ايشان درود خداوند بر او باد). و امروز آنان هفتاد معاویه هستند که بر تو افترا میبندند و هزاران نفر از آنان پیروی کرده و با تو با سلاح کذب و افترا و بهتان مبارزه میکنند زمانی که چیزی نیافتند که با آن، دلایل نورانی آشکاری که تقدیمشان کردی، را رد کنند.
انا لله و انا الیه راجعون و تنها خدا ما را کفایت کند و او نیکو وکیل و کارساز است.
این مجموعهای از سؤالات و شبهاتی است که فردی فارسی زبان به نام شروین از ایران مطرح کرده است و یکی از انصار (خدا حفظش کند) آن را به زبان عربی ترجمه کرده است، علیرغم اینکه اغلب سؤالات، سست و ضعیف بوده و سيد احمد الحسن (ع) از پیش به آنها پاسخ دادهاند و برادران انصار در آنچه نوشته و منتشر کردند، به تفصیل به آنها پرداختهاند؛ پس خداوند خواست تا این جواب را_ به دور از اِطناب و درازهگویی و اختصار مُخِل _ بنویسم و در آنچه که خداوند بر این بندهی جاهل و قلیل العلم و عمل، لطف نمود تا از آنچه که از کلام سيد احمد الحسن (ع) و انصار عالم و با فضیلت و پیشیگرفته ایشان، دریافت کردم را، گرد آورم و از خداوند متعال مسئلت میدارم که به وسیله آن به پرسشگر و هر کس که جواب به او میرسد، سود برساند؛ و از خداوند به خاطر قصور و تقصیر، طلب مغفرت و آمرزش میکنم و از خلیفه خدا به سبب کثرت پوزش طلبی، عذر میخواهم، اما این حال من است و تو از آن آگاهی و من به قصور و کوتاهی خود اقرار دارم.
گناهکار مقصر: توفیق مغربی
بسم الله الرحمن الرحیم، و الحمد لله رب العالمین.
ملاحظه: اصل این مشارکت توسط کاربر سایت به نام شروین از ایران در تالار رسمی گفتگوی فارسی انصار امام مهدی (ع) پیروان یمانی آل محمد (ع)، سيد احمد الحسن (ع) ارسال شده است:
نام (مستعار): شروین.
مکان جغرافیائی: ایران.
آقای احمد اسماعیل: بنده مدت نسبتاً طولانیست که در مورد شما مطالعه کردهام... اوایل امر به شما تمایل داشتم اما هر قدر بیشتر مطالعه کردم بیشتر متقاعد شدم که در دعوت شما نکات مبهم و بلکه نپذیرفتنی بسیاری وجود دارد... من جمله اینکه با روش خودتان استخاره کردهام و بارها در تکذیب شما آمده و یا اینکه چندین بار خواب دیدهام در اینکه شما صادق نیستید. مدت زیادی انصار شما را مد نظر داشتهام و از بسیاری از آنان جز کذب و دروغ پراکنی و بیتقوایی ندیدهام. با این حال از آنجائیکه رفتار پیروان یک فرد را دلیل خوبی برای ارزیابی خود آن فرد نمیدانم چند سؤال از خود شما دارم تا پرونده این تحقیق را ببندم و امیدوارم پاسخ آنها را به بنده ارائه کنید.
1- شما در معرفی خودتان به چند حدیث اشاره کردهاید و نتیجه گرفتهاید که لفظ قائم اشاره به دو نفر دارد. بسیار خوب، فرض کنیم تا اینجا را پذیرفتهایم. پیروان شما، شما را قائم آل محمد به معنی خاص میدانند یعنی همان کسیکه شرق و غرب عالم را از عدل و داد پر میکند و اساساً کم کم فقط شما را قائم آل محمد معرفی میکنند. آیا خود شما هم بر همین عقیدهاید یا از رفتار برخی از انصار خود بیزاری میجوئید؟
2- با توجه به اینکه بنده به اکثر فقهاء اعتقادی ندارم و اصولاً اهل تقلید نبودهام اما یک نکته در رفتار شما هست که بسیار توجه بنده را جلب میکند و آن اینکه چرا پیکان تیز اسلحه شما بیشتر و یا اغلب متوجه فقهاء و بالأخص فقهای شیعه است در حالیکه علمای اهل سنت بدتر نباشند بهتر نیز نیستند، و سؤال اساسیتر اینکه چرا رفتار شما نسبت به آل صهیون خیلی متعادلتر و دوستانهتر است؟ به نظرتان با توجه به اینکه این دسته یعنی آل صهیون در ظلم و ستم از فقهاء جلوتر نباشند عقبتر نیستند این برخورد شما عجیب نیست؟
3- علت اینکه پیروان شما سعی در پُر رنگتر نشان دادن شما از حضرت حجت دارند چیست؟ و این دعوت چگونه دعوتیست که قرار است برای بیعت گرفتن برای حضرت حجت باشد اما آنقدر شما را پُر رنگ نشان میدهند که عملاً جایی برای حضرت حجت باقی نگذاشته و حتی اکثر القاب حضرت حجت را هم بر شما تطبیق میدهند. آیا شما از این موضوع باخبرید و یا اینکه از رفتار برخی از انصار در این مورد اعلام برائت میکنید؟
4- پیروان شما، شما را دابة الأرض معرفی میکنند آیا خود شما هم بر همین باورید؟
5- شما معتقدید از قرآن کم شده است... ممکن است یکی از سورههایی را که معتقدید در قرآن بوده و حذف شده لطفاً ارائه دهید؟
6- برخی از پیروان شما میگویند ندای آسمانی به نام شما سر داده میشود آیا شما بر این عقیدهاید یا نظرتان با آنها متفاوت است؟
7- با توجه به اینکه شما میفرمایید با حضرت در ارتباطید ممکن است نام سفیانی را معرفی کنید تا وقتی خروج کرد سندی بر حقانیت شما باشد؟
8- آیا برای شما امکان دارد حل یکی از مسائل حل نشده در علوم را از شما بپرسم چون جانشین امام باید آنقدر علم داشته باشد که علوم مادی بشر در برابر علم او هیچ نیست حتی شخصی مثل آقای رجبعلی خیاط که یکی از عرفای اخیر بود و سواد چندانی نداشت هم قادر به حل سؤالات سخت الکترومغناطیس بود، با توجه به اینکه شما خود را جانشین امام و اولین مهدیین و مقربین میدانید پس اینکه از شما توقع داشته باشم بتوانید سؤالات مشکل علوم را پاسخ دهید توقع بیجایی نیست. سؤال این است آیا قادرید حلی برای فرض زتای ریمان ارائه دهید؟
بنده سؤال بیشتری ندارم.
**خواهشمندم هیچکدام از انصار به این سؤالات مطلقاً جواب ندهند و فقط خود آقای احمد اسماعیل جواب دهند**و السلام علی من اتبع الهدی
پاسخ:
بسم الله الرحمن الرحیم
و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آل محمد الأئمة و المهدیین و سلم تسلیماً کثیراً.
ان شاء الله ابتدا به آنچه که در مقدمه مشارکت آمده، اعم از شبهات و افترا، پاسخ خواهم داد، سپس به سؤالات یکی پس از دیگری خواهم پرداخت.
-1- پاسخ به مقدمه مشارکت:
1.1. پاسخ به متهم نمودن انصار:
گفته شما: (مدت زیادی انصار شما را مد نظر داشتهام و از بسیاری از آنان جز کذب و دروغ پراکنی و بیتقوایی ندیدهام. با این حال از آنجاییکه رفتار پیروان یک فرد را دلیل خوبی برای ارزیابی خود آن فرد نمیدانم چند سؤال از خود شما دارم تا پرونده این تحقیق را ببندم و امیدوارم پاسخ آنها را به بنده ارائه کنید).
اگر مقصودت از انصار، انصار امام مهدی (ع) هستند، ما هیچ چیزی جز خیر و برکت از آنان ندیدیم و بسیاری از آنان صاحب اخلاق عالی، و عبادت کننده، اهل نُسک بوده و شب را به عبادت و روزها را با روزهداری سپری میکنند، و خدا را عصیان نمیکنند و مرتکب فحشاء نمیشوند و امر به معروف و نهی از منکر میکنند، و به خداوند و همه انبیاء و رسولانش و تمام کتب آسمانی که انبیاء با خود آوردهاند (قرآن و تورات و انجیل) و ملائکه و عالم غیب و دو قیامت صغری و کبری ایمان و یقین دارند. مردم را برای ایمان به خداوند و حاکمیت او بر زمین و به وصیت رسول الله (ص) دعوت میکنند، و به قرآن و کلام اهل بیت (ع) پايبند هستند، پس اگر این (کارها) نزد شما به معنای عدم التزام به تقوا و انحراف تلقی میشود، پس هدایت و راه راست چگونه خواهد بود؟! و اگر این امور نزد شما به معنای کذب و تدلیس و کتمان عیب است پس صدق و حقانیّت چگونه خواهد بود؟!
بیشتر این انصار، پیروان علماء از جمله علمای معروف بودند و بعد از اینکه حق برایشان آشکار شد از آن تبعیت کردند، پس آیا آنان فقط به خاطر اینکه به حق ایمان آوردند و با دلیلی که خداوند به آن راضی است، شایسته این هستند که اینگونه مورد اتهام و افترا و تکذیب و زور قرار گیرند؟!
سپس اگر رفتار و کردار پیروان را دلیلی بر صدق یا کذب کسی که از او تبعیت میکنند، نمیبینی، با وجود این به افترا و کذب و بهتان بر انصار پرداختی، پس این امر بر سفاهت دلالت میکند!
-1.2. استخاره و رؤیا و سلاح تکذیب کننده با آن دو:
1.2.2.استخاره در دین الهی:
گفته شما: (من جمله اینکه با روش خودتان استخاره کردهام و بارها در تکذیب شما آمده).
فرض بر این است که اگر شما به استخاره ایمان داشته باشی و به اینکه هنگامی که استخاره میگیری، از خداوند طلب میکنی، استخاره را تکرار نمیکردی و این به عنوان آگاهی است برای بیان حال شما. همچنین اگر به رؤیا ایمان داشتی، و از آنجا که استخاره را تکرار کردی - همانگونه که خود گفتی- و بر حسب گمان خودت رؤیاهای متعددی دیدی، و اگر واقعاً از او سؤال کردی پس چرا به آنچه که خدا شما را اجابت کرده و پاسخت داد، عمل نکردی؟
بلکه، به خدا که آن کذبی رسوا شده است، همانگونه که آن را بیان خواهیم کرد، و آن سلاح انکار کنندگان غیب است. پس همراهی کن؛ و من در ادامهی این سطرها و با دلیل بیان خواهم کرد که چگونه قطعاً و یقیناً افترا بستهای.
استخاره یعنی، سؤال کردن از خداوند متعال و در نتیجه ناگزیر باید شروطی باشد و از این شرطها حد اقل:
[اول: در نفس خود هیچ امری را ترجیح ندهی بلکه در نفس خود، دو امر را مساوی قرار دهی.
دوم: آمادۀ پذیرش پاسخ خداوند به طور کامل باشی و در نفس خود نباید هیچگونه رد و عدم قبول و مناقشهای برای پاسخی که به تو داده میشود، جای گرفته باشد.
سوم: اینکه پاسخ بپذیری و آن را نعمت بزرگ خداوند بدانی که با تو سخن گفت و به تو پاسخ داد.
این سه مورد به عنوان حد اقل، از ضروریات استخاره میباشند تا [گفته شود] واقعاً خدا را استخاره کردهای. اما اینکه شخصی بیاید و نسبت به پذیرش جواب خدا در تردید باشد، سپس استخاره بگیرد و آنچه را که خودش انجام داده، به منزله استخاره بداند. پس حق است که چنین شخصی شاید خداوند کریم به او نعمت داده و پاسخش را بدهد، اما عجب رسوایی است برای این شخص و امثالش، و این شخص خود راضی نیست که کسی با وی مشورت کند سپس خلاف مشورت وی عمل کند و گویا با وی مشورت کرده تا خلاف گفتارش را انجام دهد، پس چگونه به انجام این فعل با خدای سبحان راضی میشود؟ به خدا قسم که این امر عظیم و جسارت بزرگ بر خداوند سبحان است و با وجود این همه خباثت سر زده از مردم، خداوند همواره با رحمت و رأفت با آنان رفتار میکند].(
[1])
1.2.2. استخاره در دین الهی به عنوان راهی است برای تشخیص و شناخت حجت خدا بر خلق:
اهل بیت (ع) نسبت به امر استخاره اهتمام شدیدی ورزیدند و در روایات بسياری شیعیان خود را به سمت آن سوق دادند، و در باب تشویق به آن روایات بیشماری وارد شده است، و این مثالی است از این روایات مقدس:
از ابی عبد الله (امام صادق) (ع):
(صل ركعتين واستخر الله فوالله ما استخار الله تعالى مسلم الا خار الله له البتة).
(دو ركعت نماز بخوان و خدا را استخاره کن، به خدا سوگند هيچ مسلمانى خدا را استخاره نکرد، مگر اين كه قطعاً خداوند برای وی اختیار کرد).(
[2])
از ابی عبد الله (ع)، فرمود: (کنا نتعلم الإستخاره کما نتعلم السورة من القرآن. ثم قال: ما ابالي اذا استخرت علی اي جنبي وقعت).(
[3])
(استخاره را همانگونه كه سورهای از قرآن را ياد میگرفتيم، فرا میگرفتيم. سپس فرمود: و برای من فرقی نمیکند که اگر استخاره گرفتم بر چه وجهی بیاید).
و هرگز از ایشان (ع) در مورد نهی از استخاره دربارۀ معرفت حجت خدا (ع) روایت نشده است. پس معاندین و مخالفان با کدامین دلیل این شیوه و روشی که اهل بیت (ع)، شیعیان خود را به سوی آن سوق دادهاند، منکر میشوند؟!
آیا عاقلانه است که خداوند کسی را که از او طلب نصیحت کرده است، فریب دهد؟! و یا او به کسی که از وی طلب نصیحت کرده، را در سفرش و روزیاش و... و... و... پاسخ دهد، سپس او را در شناخت مصداق حجت خویش (حجت خداوند) پاسخ ندهد؟!
و آیا جایز است، خداوند سبحان بندگان خود را با باطل فریب دهد، اینگونه که آنها را به زبان حجتهای خویش (ع) به استخاره سوق دهد ولی آنها را در (استفاده از) استخاره برای شناخت خلیفة الله نهی نکند؟! حاشا! و پاک و منزه و رفیع و بلند مرتبه است از این عمل.
بلکه روایت شده که صفوان جمال یکی از بزرگان شیعه از طریق استخاره، به امامت امام رضا (ع) یقین پیدا کرده است:
عن علي بن معاذ انه قال: (قلت لصفوان بن يحيی: بأي شيء قطعت علی علي (اي علي الرضا (ع))؟ قال: صلیت ودعوت الله واستخرت (علیه) وقطعت علیه).(
[4])
علی بن معاذ میگوید: به صفوان بن یحیی گفتم: (با چه چیزی در مورد امامت علی (یعنی علی بن موسی الرضا (ع)) یقین حاصل کردی؟ گفت: نماز خواندم و دعاء کردم و استخاره گرفتم و به یقین رسیدم).
کما اینکه تشویق به استخاره در خصوص امر امام مهدی (ع) از ائمه (ع) روایت شده است؛ در روایتی که شیخ نعمانی نقل کرده است، آمده:
عن سلیمان بن بلال، قال: (حدثنا جعفر بن محمد (ع)، عن ابیه، عن جده الحسین بن علي (ع)، قال: جاء رجل الی امیر المؤمنین (ع)، فقال له: یا امیر المؤمنین، نبئنا بمهدیکم هذا؟ ...... إلی أن قال: ثم رجع إلی صفة المهدي (ع)، فقال: أوسعکم کهفاً، واکثرکم علماً، وأوصلکم رحماً، اللهم فاجعل بعثه خروجاً من الغمة واجمع به شمل الأمة. فإن خار الله لک فاعزم ولا تنثن عنه إن وقفت له، ولا تجوزن عنه إن هدیت الیه، هاه-وأومأ بیده إلی صدره- شوقاً إلی رؤیته).(
[5])
سلیمان بن بلال میگوید: (جعفر بن محمد (ع) از پدرش از جدش از حسین بن علی (ع) نقل میکند که فرمودند: مردی به سوی امیر المؤمنین (ع) آمد و به او گفت: ای امیر المؤمنین ما را از این مهدیتان با خبر کنید؟ .... (تا آنجا که میفرماید): آستانه او در پناهدهى به بىپناهان از همه آستانهها وسیعتر، و علم و دانش آن حضرت از همه زیادتر است و از همه مردم بیشتر به صله ارحام و پیوند با خویشاوندان توجه مىنماید. پروردگارا بعثت او را پایانبخش همه اندوهها قرار بده و تفرّق و پراکندگى امت را به وسیله او به یگانگى مبدّل فرما. پس اگر از خداوند استخاره کردی، بر آن عزیمت کن و اگر در آن موفق شوی نسبت به آن سستی مکن و از او پیشی مگیر اگر به وی هدایت یافتی، _ و با دست خویش به سینه خود اشاره کرد _ به نشانه اشتیاق برای دیدارش).
-1.3 "رؤیا" در قرآن و روایات، دلیلی بر تشخیص حجت خدا است:
گفته شما: (بارها در تکذیب شما آمده و یا اینکه چندین بار خواب دیدهام در اینکه شما صادق نیستید).
بدان که رؤیا به عنوان دلیلی بر تشخیص مصداق عقیده خلافت خدا بر زمین، امری است که خداوند در قرآن آن را بیان کرده است، و این یعقوب (ع) پیامبر معصوم، رؤیا را طریقی برای معرفت و شناخت صاحب حق و خلیفه خدا و حجت او بعد از خود و وصیاش یوسف (ع) میداند و این عمل یعنی دانستن رؤیا به عنوان طریق معرفت و شناخت خلیفه خدا بر زمین توسط قرآن بدان اقرار شده است و بدان تشویق نموده و آن را بهترین حکايتها و داستانها نامیده است، خداوند میفرماید: (نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ هَذَا الْقرآن وَإِن كُنتَ مِن قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِين * إِذْ قَالَ يُوسُفُ لِأَبِيهِ يَا أَبتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي سَاجِدِينَ * قَالَ يَا بُنَيَّ لاَ تَقْصُصْ رُؤْيَاكَ عَلَى إِخْوَتِكَ فَيَكِيدُواْ لَكَ كَيْدًا إِنَّ الشَّيْطَانَ لِلإِنسَانِ عَدُوٌّ مُّبِينٌ * وَكَذَلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَيُعَلِّمُكَ مِن تَأْوِيلِ الأَحَادِيثِ وَيُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَعَلَى آلِ يَعْقُوبَ كَمَا أَتَمَّهَا عَلَى أَبَوَيْكَ مِن قَبْلُ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبَّكَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ).(ما نيكوترين سرگذشت را به موجب اين قرآن كه به تو وحى كرديم بر تو حكايت مىكنيم و تو قطعاً پيش از آن از بىخبران بودى * ]ياد كن] زمانى را كه يوسف به پدرش گفت اى پدر من [در خواب] يازده ستاره را با خورشيد و ماه ديدم. ديدم [آنها] براى من سجده مىكنند * ]يعقوب] گفت اى پسرک من، خوابت را براى برادرانت حكايت مكن كه براى تو نيرنگى مىانديشند زيرا شيطان براى آدمى دشمنى آشكار است * و اين چنين پروردگارت تو را برمىگزيند و از تعبير خوابها به تو مىآموزد و نعمتش را بر تو و بر خاندان يعقوب تمام مىكند همان گونه كه قبلاً بر پدران تو ابراهيم و اسحاق تمام كرد در حقيقت پروردگار تو داناى حكيم است).(
[6])
پس اگر فرموده یعقوب (ع): (وَكَذَلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَيُعَلِّمُكَ مِن تَأْوِيلِ الأَحَادِيثِ وَيُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَعَلَى آلِ يَعْقُوبَ كَمَا أَتَمَّهَا عَلَى أَبَوَيْكَ مِن قَبْلُ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبَّكَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ). (و اين چنين پروردگارت تو را برمىگزيند و از تعبير خوابها به تو مىآموزد و نعمتش را بر تو و بر خاندان يعقوب تمام مىكند همان گونه كه قبلاً بر پدران تو ابراهيم و اسحاق تمام كرد در حقيقت پروردگار تو داناى حكيم است). باطل بود، قطعاً خداوند آن را انکار میکرد و بطلانش را آشکار میساخت، بلکه خداوند سبحان نیز بدان اقرار کرده و آن را (احسن القصص، نيكوترين سرگذشت) نامید.
همچنین این امر با امام موسی بن جعفر (ع) که رؤیا دید و گواه بر امامت امام رضا (ع) بعد از ایشان بود، تکرار شد:
عن الحسن بن موسی الخشاب، عن علي بن اسباط، عن الحسین مولی ابي عبد الله، عن ابي الحکم، عن عبد الله بن ابراهیم الجعفري، عن یزید بن سلیط الزیدي، قال: (لقینا ابا عبد الله (ع) في مکة ونحن جماعة، فقلت له: بأبي انت وامي انتم الأئمة المطهرون والموت لا یعری احد منه فأحدث إلي شیئاً أالقیه الی من یخلفني، فقال لي: نعم، هؤلاء ولدي وهذا سیدهم-وأشار إلی ابنه موسی (ع)- وفیه العلم والحکم والفهم والسخاء والمعرفة بما یحتاج الناس إلیه فیما اختلفوا فیه من أمر دینهم... وقال یزید: ثم لقیت ابا الحسن یعني موسی بن جعفر (ع) بعد فقلت له: بأبي انت وامي إني أرید أن تخبرني بمثل ما أخبرني به أبوک، قال: فقال: کان أبي (ع) في زمن لیس مثله. قال یزید: فقلت: من یرضی منک بهذا فعلیه لعنة الله، قال: فضحک، ثم قال: اخبرک یا ابا عمارة اني خرجت من منزلي فأوصیت في الظاهر الی بني فاشرکتهم مع ابني علي وافردته بوصیتي بالباطن ولقد رأیت رسول الله (ص) في المنام وامیر المؤمنین (ع) معه ومع خاتم وسیف وعصاء وکتاب وعمامة، فقلت له: ما هذا، فقال: اما العمامة فسلطان الله تعالی (عز وجل)، واما السیف فعزة الله (عز وجل)، واما الکتاب فنور الله (عز وجل)، واما الخاتم فجامع هذه الأمور، ثم قال رسول الله (ص): والأمر یخرج الی علي ابنک. قال، ثم قال: یا یزيد، انها ودیعة عندک فلا تخبر بها الا عاقلاً او عبداً امتحن الله قلبه للایمان أو صادقاً، ولا تکفر نعم الله تعالی وان سئلت عن الشهادة فأدها، فان الله تعالی یقول: (إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها)، وقال الله (عز وجل): (وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ)، فقلت: والله ما کنت لأفعل هذا أبدا.
قال: ثم قال أبو الحسن (ع): ثم وصفه لي رسول الله (ص)، فقال: علي ابنك الذي ينظر بنور الله ويسمع بتفهيمه وينطق بحكمته يصيب ولا يخطئ ويعلم ولا يجهل وقد ملئ حكماً وعلما وما أقل مقامك معه، إنما هو شيء كان لم يكن فإذا رجعت من سفرك فأصلح أمرك وأفرغ مما أردت فإنك منتقل عنه ومجاور غيره، فاجمع ولدك وأشهد الله عليهم جميعا وكفى بالله شهيدا. ثم قال: يا يزيد، إني أؤخذ في هذه السنة وعلي ابني سمي علي بن أبي طالب (ع) وسمي علي بن الحسين (ع)، أعطي فهم الأول وعلمه ونصره وردائه، وليس له أن يتكلم إلا بعد هارون بأربع سنين، فإذا مضت أربع سنين فاسأله عما شئت يجيبك إن شاء الله تعالى).(
[7])
حسن بن موسی خشاب از علی بن اسباط از حسین مولی ابی عبد الله از ابی حکم از عبد الله بن ابراهیم جعفری از یزید بن سلیط زیدی نقل میکنندکه يزيد بن سليط زيدى گفت: در راه مكه با گروهى خدمت حضرت صادق (ع) رسيديم، عرض كردم پدر و مادرم فدايت، شما پيشوايان پاک نهاد هستيد هيچ كس را از مرگ گريزى نيست مرا مفتخر به شناختن امام بعد از خود بنما تا به بازماندگان خود سفارش كنم. فرمود: (بسیار خوب اينها فرزندان مناند اين (اشاره به موسى بن جعفر نمود) سرور آنها است... او گنجينه علم و درک و معرفت است در مورد آنچه مردم نياز داشته باشند و در اختلافات دينى او داراى امتياز حسن خلق و خوش معاشرتى است و يكى از درهاى بين مردم و خداست، در او يک امتياز ديگرى است كه از همه اينها بهتر است.
پدرم گفت: آقا بفرمائيد آن امتياز چيست؟ فرمود از او به وجود مىآيد فريادرس و پناه اين امت و گنجينه علم و نور و درک و حكمت، بهترين فرزندى است كه سبب جلوگيرى از خونريزى مىشود و اختلاف به وسيله او رفع میگردد باعث اتحاد و اجتماع مىشود. خدا به وسيله او برهنگان را میپوشاند و گرسنگان را سير میكند و وحشتزدهها ايمن میشوند سبب نزول باران میگردد بهترين موجودى است كه خداوند فاميل او را قبل از بالغ شدن او بشارت میدهد. رهنماى مردم است سخنش حكمت و خاموشى او علم است، جوابگوى تمام مسائل اختلافى مردم است، پدرم گفت: آقا مگر بعد از خود فرزندى خواهد داشت؟ فرمود: بلى ديگر دنباله سخن خود را قطع نمود. يزيد گفت بعدها خدمت موسى بن جعفر (ع) رسيده گفتم: پدر و مادرم فدايت مايلم همان طور كه پدرت از جانشين خود مرا مطلع نمود شما نيز مرا مفتخر به شناسائى جانشين بگردانى. فرمود: زمان پدرم مثل حالا نبود. گفتم: لعنت خدا بر كسى باد كه به همين مقدار از فرمايش شما قانع شود. امام خنديد سپس فرمود: ابو عماره وقتى از منزل خود خارج شدم در ظاهر وصيت به تمام فرزندانم نمودم و آنها را با فرزندم علی شريک كردم ولى وصيت امامت را پنهانى با او كردم. پيغمبر اکرم (ص) و امير المؤمنين (ع) را در خواب ديدم كه در دست خود انگشترى با شمشير و عصا و كتاب و عمامهاى داشتند، عرض كردم اينها چيست؟ فرمود: عمامه سلطنت خداست و شمشير عزت او، اما كتاب نور خداى بزرگ است، عصا نيروى خداست، انگشتر مجموع اين امور است...
سپس پيامبر اكرم فرمود: امامت متعلق به فرزندت على است. بعد به من فرمود يزيد اين جريان را به عنوان امانت در اختيار تو میگذارم مبادا به هر كس كه رسيدى بگوئى مگر كسى كه آراسته به زيور عقل يا مؤمنى آزموده يا شخصى پاکنهاد باشد، كفران نعمت خدا را نكنى اگر تو را به عنوان گواه بر اين مطلب خواستند گواهى بده خداوند در قرآن كريم میفرمايد: (خداوند شما را دستور میدهد که امانات را به صاحبانشان باز گردانید). باز میفرمايد: (چه کسی، از آن کسی که شهادتی از جانب خداوند نزد خود دارد و آن را کتمان کند، ستمکارتر است؟).
عرض كردم به خدا هرگز چنين كارى نمیكنم. فرمود: پيغمبر اكرم شروع كرد به تعريف كردن از فرزندم و فرمود: فرزندت على به نور خدا مىبيند و به راهنمائى او درک میكند و به علم خدا سخن میگويد اشتباهى از او سر نمیزند؛ عالم است از نادانى فاصله دارد گنجينهاى از دانش و داورى است تو به زودى از او جدا خواهى شد چارهاى نيست، وقتى از اين سفر برگشتى خود را آماده كن و هر چه مايلى انجام ده كه از دنيا خواهى رفت و به سراى ديگر میروى، فرزندانت را جمع كن و خدا را گواه بر آنها بگير خدا كافى است.
فرمود: يزيد مرا امسال میگيرند پسرم على كه هم نام با على بن ابى طالب و على بن الحسين است داراى درک و دانش على و نصرت و رداى او است و نبايد تا چهار سال پس از هارون الرشيد سخن بگويد بعد از چهار سال هر چه میخواهی از او بپرس جوابت را ان شاء اللَّه خواهد داد).
-1.4. یک شبهه و جواب آن: آیا قرآن به کار یعقوب اقرار میکند؛ زیرا رؤیا از جانب شخص معصوم (یوسف) بود؟
کسی که بگوید رؤیای یوسف نبی (ع) یا رؤیای امام موسی (ع) حق است؛ زیرا آنان معصوم هستند، پس چگونه این مطلب (راه شناخت بودن رؤیا برای مصداق خلیفه الهی) را به رؤیای غیر معصوم تعمیم دادید؟
پس میگویم: ما به فعل معصوم (یعقوب) احتجاج کردیم و در حالی که او پیامبر است، یعنی ما به دانستن رؤیا توسط ایشان (ع) به عنوان راهی برای تشخیص خلیفه خدا احتجاج کردیم و نه به خود رؤیا! و معصوم مردم را از حق خارج نمیسازد و وارد باطل نمیکند.
و همچنین به اقرار قرآن به این عمل، احتجاج کردیم، به دلیل اینکه فعل یعقوب (ع) و دانستن رؤیا به عنوان دلیل توسط وی را حکایت کرده و این داستان را در آغاز سوره مورد مدح و ستايش قرار داد، خداوند میفرماید: (نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ)، (ما نيكوترين سرگذشت را به موجب اين قرآن كه به تو وحى كرديم بر تو حكايت مىكنيم). پس اگر باطل میبود، مدح این فعل یا حد اقل اهمال آن، فریب دادن به باطل میبود و منزه است خداوند سبحان که بندگان خود را فریب دهد و يا گول زند، پس آشکار شد که فعل یعقوب (ع) حق و یقین بوده و این امر در قرآن کریم از محکمات است و هیچ قیمت و اعتباری برای هر گونه رأیی که مخالف نص محکم و آشکار قرآن باشد، نیست.
-1.5.اقرار رسول الله (ص) به اینکه رؤیا وسیله ایمان و راه تشخیص حجت خدا میباشد:
رسول الله (ص) اقرار کردهاند که رؤیا راهی برای هدایت و ایمان میباشد؛ زیرا ایمان خالد بن سعید بن عاص اموی (که معصوم نیست) پذیرفته و به آن اقرار کردند و آن به خاطر رؤیایی بود که ولید ايشان (پیامبر) را در آن دیده بود، و آن داستان مشهوری نزد اهل سنت و شیعه میباشد.(
[8])
و این قصه را سید بحر العلوم به صورت خلاصه در کتاب خود فوائد رجالیه نقل میکند:
(خالد بن سعید بن عاص: ابو سعید از نجبای بنی امیه، از نخستین پیشگامان و متمسکین به ولایت امیر المؤمنین (ع) بود و علت اسلام آوردنش این بود که او در عالم رؤیا دید که آتشی برافروخته شده، و پدرش میخواست او را در آن بیندازد، اما ناگهان رسول الله (ص) میآید و او را به سمت خود کشیده و از آن آتش رها میکند. هنگامی که از خواب بیدار شده و صدق خوابش را شناخت، با شتاب به سوی رسول الله (ص) رفت تا اسلام خویش را بر رسول الله (ص) عرضه بدارد، در میان راه ابو بکر را میبیند و رؤیای خود را برای او تعریف میکند و ابو بکر نیز به همراه او خدمت رسول الله (ص) آمده و اسلام آوردند...).(
[9])
همچنین این داستان ایمان مردی است یهودی که موسی بن عمران (ع) را در عالم رؤیا میبیند که خلیفه خدا و حجتش در آن زمان، محمد رسول الله (ص)، را بدو معرفی میکند. سید بروجردی و شیخ علی یزدی حائری در کتاب خود، الزام الناصب و غیره نقل میکند:
جابر بن عبد الله انصاری میگوید: جندل بن جناده بن جبیر یهودی بر رسول الله (ص) وارد شده، گفت: (... من دیشب موسی بن عمران (ع) را در خواب دیدم که به من فرمود: ای جندل به دست محمد خاتم انبیاء اسلام آور و به اوصیای بعد از او متمسک شو. گفتم: اسلام آوردم! پس حمد و سپاس از آن خداوند است که اسلام آوردم و مرا به تو هدایت کرد...).(
[10])
پس رسول الله (ص) ایمان خالد بن سعید بن عاص (در حالیکه معصوم نیست) را میپذیرد و به رؤیای شخص یهودی (که او نیز معصوم نیست) اقرار میکند و منکر آن نمیشود و با این اقرار آشکار میکند که رؤیا حقی از جانب خداوند است و راه هدایت و ایمان در دین الهی است که برای همه خلق گشوده است، زیرا اگر سکوت در برابر چنین امری، در صورت باطل بودن آن، به معنای فریب دادن به باطل میباشد و حاشا! درود خداوند بر او و خاندنش، از اینکه مردم را در باطل وارد کند یا از حق خارج سازد.
ثابت شد که رؤیا به عنوان راه شناخت خلیفه خدا حقیست که هیچ شکی در آن نیست.
-1.6 سلاح تکذیب کنندگان رؤیا: استهزاء و تمسخر یا ادعای دیدن رؤیای مخالف از روی کذب و به زور.
رؤیا از جانب خداوند است و خصوصاً آن رؤیایی که یکی از معصومین یا قرآن در آن متجلّی شوند، و رسول الله (ص) اقرار کردهاند که رؤیا، حقیست از جانب خداوند و کلامی است که خداوند به واسطه آن با بندهاش سخن میگويد، همانگونه که از امیر المؤمنین (ع) روایت شده که فرمودند: (خواب دیدن مؤمن، همچون کلامی است که خداوند در نزد او سخن گفته است).(
[11])
کسانی که به رؤیا و راههای غیب ایمان ندارند عموماً به رفتاری چون استهزاء و سبکشماری یا ادعای مشاهده رؤیای مخالف متمسک میشوند!
1.6.1 یک شبهه و پاسخ به آن: (تناقض رؤیا) اگر روایت دو شخص از رؤیایی که ادعای دیدن آن را دارند تناقض پیدا کرد؟!
اگر روایت دو شخص از دو رؤیا که ادعای دیدن آنها دارند تناقض پیدا کرد، یا یکی از رؤیاها یا هر دو کذب هستند، یا اینکه یکی از اشخاص یا هر دوی آنان دروغگو هستند! از آنجا که انصاری که رؤیاهایی که به حقانیت دعوت مبارک یمانی شهادت میدهند، تعدادشان از صدها و تعداد رؤیاهایشان از هزاران عدد میگذرد، و اجتماعشان بر چیز دروغ و کذب امری غیر عاقلانه است؛ زیرا آنان از سرزمینهای مختلف و عقائد مختلف میباشند، پس دیگر حرفی باقی نمیماند جز اینکه کسی که گفته من رؤیایی ضد دعوت دیدهام، کذاب باشد؛ زیرا گفته او با حقیقتی یقینی، تناقض دارد و آن رؤیاهای متواتری است که هم دست شدن راویان آنها بر کذب امکان ناپذیر است.
1.6.2 دلیل قطعی دیگر: (موافقت رؤیا با دلیل نص یقینی):
علاوه بر آن، رؤیاهای انصار دلیل است؛ زیرا با دلیل یقینی و غیر قابل نقض، موافق هستند و آن نّص تشخیصی بازدارنده از هر گونه ضلالت برای شخص متمسک به آن است.
اما روايت شما از رؤیاهایی که ادعاء میکنی دیدهای، علاوه بر اینکه فاقد شروط حجیّت است؛ زیرا همانگونه که ذکر کردیم روایت یک شخص در مقابل متواتر یقینی است، اگر آن را بر دلیل یقینی عرضه کنیم نیز تناقض دارد و در نهایت قطعاً جنبه کذب پیدا میکند.
پس چیزی که حجیّت ندارد با چیزی که حجت است، تعارض ندارد و آنچه که با صدق و حق و یقین، تکاذب داشته باشد (در تکذیب باشد)، قطعاً کذب است.
و خالی از لطف نیست، و لو به شکل اجمالی به دلیل یقینی که سيد احمد الحسن (ع) تقدیم کردند، بپردازیم و قانونی که با آن حجت خدا شناخته میشود، را عرضه کنیم.
-1.6.3 قانون معرفت و شناخت حجت الهی:
با دلیل قطعی از قرآن ثابت شده است که قانون معرفت حجتهای الهی (ع)، نص (وصیت) علم و دعوت به حاکمیت الله، میباشد.
و تعیین خلیفه الهی و نّص بر او در فرموده خداوند عز و جل است: (وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ)(
[12]) (و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت من در زمين جانشينى خواهم گماشت ]فرشتگان] گفتند آيا در آن كسى را مىگمارى كه در آن فساد انگيزد و خونها بريزد و حال آنكه ما با ستايش تو [تو را] تنزيه میکنیم و به تقديست مىپردازيم. فرمود من چيزى مىدانم كه شما نمىدانيد).
سپس نّص الهی بر آدم (ع) به وصیّت تبدیل شد آن هم به دلیل وجود خلیفه سابق، که به امر خداوند به خلیفه بعد از خود وصیت کند.
و علم و اینکه خلیفه الهی، داناترین میباشد، در این فرموده خداوند است: (وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِي بِأَسْمَاء هَؤُلاء إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ)(
[13]) (و [خدا] همه [معانى] نامها را به آدم آموخت، سپس آنها را بر فرشتگان عرضه نمود و فرمود اگر راست مىگوييد از اسامى اينها به من خبر دهيد).
و بالا بردن پرچم البیعة لله (بیعت با خدا) یا حاکمیت الله، که آن را در امر از سوی خداوند به اطاعت از این خلیفه، در این فرموده خدای متعال مییابی: (فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِينَ)(
[14]) (پس وقتى آن را خلق كردم و از روح خود در آن دميدم پيش او به سجده در اُفتيد). یعنی حاکمیت خدا و ملک الهی بر زمین از خلال اطاعت و پیروی از خلیفه الهی در زمین، تحقق مییابد، پس هر خلیفهای این پرچم (بیعت برای خدا یا حاکمیت خدا یا مُلک برای خدا) را در مقابل حاکمیت مردم و انتخاب مردم و دموکراسی، بر میافرازد.
و توضیح و تفصیل بیشتری درباره این قانون که سيد احمد الحسن (ع) آن را با دلیل در کتب انتشار یافته خویش در سایت خواهی یافت، از جمله کتاب روشنگریهایی از دعوتهای فرستادگان، لذا به آنها مراجعه کنید.
1.6.4. تطبیق قانون بر سيد احمد الحسن (ع):
سيد احمد الحسن (ع) با قانون معرفت و شناخت حجتهای الهی، احتجاج کردند، پس با نّص تشخیص و آن وصیت رسول الله محمد (ص)که آن را بازدارنده و نگهدارنده متمسکین به آن، از هرگونه ضلالت، تا روز قیامت توصیف کردند.
و کسانی که وصیت رسول الله (ص) را نقل کردند، آل محمد (ع) میباشند: عن جماعة عن أبي عبد اللّه الحسين بن عليّ بن سفيان البزوفريّ عن عليّ بن سنان الموصليّ العدل عن عليّ بن الحسين عن أحمد بن محمّد بن الخليل عن جعفر بن أحمد المصريّ عن عمّه الحسن بن عليّ عن أبيه عن أبي عبد اللّه جعفر بن محمّد عن أبيه الباقر عن أبيه ذي الثّفنات سيّد العابدين عن أبيه الحسين الزّكيّ الشّهيد عن أبيه أمير المؤمنين (ع) قال: (قال رسول اللّه (ص)في اللّيلة الّتي كانت فيها وفاته لعليّ (ع): يا أبا الحسن أحضر صحيفة ودواة فأملئ رسول اللّه (ص) وصيّته حتّى انتهى إلى هذا الموضع فقال: يا عليّ إنّه سيكون بعدي إثنا عشر إماما، ومن بعدهم إثنا عشر مهديّا وأنت يا عليّ أوّل الإثني عشر امام؛ سمّاك في سمائه علياً المرتضى وأمير المؤمنين والصّدّيق الأكبر والفاروق الأعظم والمأمون و المهديّ، فلا تصلح هذه الأسماء لأحد غيرك، يا عليّ أنت وصيّي على أهل بيتي حيّهم وميّتهم وعلى نسائي؛ فمن ثبّتّها لقيتني غداً، ومن طلّقتها فأنا منها بريء لم ترني ولم أرها في عرصة يوم القيامة، وأنت خليفتي على أمّتي من بعدي، فإذا حضرتك الوفاة فسلّمها إلى ابني الحسن البرّ الوصول، فإذا حضرته الوفاة فليسلّمها إلى ابني الحسين الزّكيّ الشّهيد المقتول، فإذا حضرته الوفاة فليسلّمها إلى ابنه سيّد العابدين ذي الثّفنات عليّ، فإذا حضرته الوفاة فليسلّمها إلى ابنه محمّد باقر العلم، فإذا حضرته الوفاة فليسلّمها إلى ابنه جعفر الصّادق، فإذا حضرته الوفاة فليسلّمها إلى ابنه موسى بن جعفر الكاظم؛ فإذا حضرته الوفاة فليسلّمها إلى ابنه عليّ الرّضا، فإذا حضرته الوفاة فليسلّمها إلى ابنه محمّد التّقيّ، فإذا حضرته الوفاة فليسلّمها إلى ابنه عليّ النّاصح، فإذا حضرته الوفاة فليسلّمها إلى ابنه الحسن الفاضل، فإذا حضرته الوفاة فليسلّمها إلى ابنه محمّد المستحفظ من آل محمّد (ع) فذلك إثنا عشر إماما، ثمّ يكون من بعده إثنا عشر مهديّا؛ فإذا حضرته الوفاة فليسلّمها إلى ابنه أوّل المقرّبين (و في مصادر: اول المهدیین) له ثلاثة أسامي اسم كاسمي واسم أبي، وهو عبد اللّه وأحمد والإسم الثّالث المهديّ وهو أوّل المؤمنين).(
[15])
از جماعتی از ابی عبد الله الحسین بن علی بن سفیان بزوفری از علی بن سنان موصلی عدل از علی بن الحسین از احمد بن محمد بن خلیل از جعفر بن احمد مصری از عمویش حسن بن علی از پدرش از ابی عبد الله جعفر بن محمد از پدرش زین العابدین از پدرش سيد الشهداء از پدرش امير مؤمنان (ع) از رسول خدا (ص) روایت كرده كه آن حضرت در همان شبى كه رحلتش واقع شد به على (ع) فرمود: اى ابا الحسن كاغذ و دواتى بياور و حضرت رسول اکرم (ص) وصیت خود را املاء فرمود و على مىنوشت تا بدين جا رسيد كه فرمود: يا على! بعد از من دوازده امام مىباشند و بعد از آنها دوازده مهدى. پس تو يا على اوّلين دوازده امام مىباشى. خداى تعالى تو را در آسمان على مرتضى، و امير مؤمنان، صديق اكبر، و فاروق اعظم، و مأمون و مهدى ناميده و اين نامها براى غير تو شايسته نيست، اى على تو وصىّ من بر خاندانم زنده و مردهشان هستى، و نيز وصى بر زنانم هستى، هر يک را كه تو به همسرى من باقى گذارى فرداى قيامت مرا ديدار كند و هر يک را تو طلاق دادى من از وى بيزارم و مرا نخواهد ديد و من نيز او را در صحراى محشر نخواهم ديد، و تو پس از من خليفه و جانشين من بر امتم هستى، هر گاه مرگت رسيد (خلافت) را به فرزندم حسن واگذار كن، كه او برّ وصول است (برّ به معنى نيكوكار، و وصول، به معنى بسيار پيوند كننده بين خويشان) چون او وفاتش رسيد آن (خلافت) را به فرزندم حسين زكىّ شهيد مقتول بسپارد، چون هنگام مرگ حسين رسيد آن (خلافت) را به فرزندش سيد العابدين ذى الثّفنات علىّ (ثفنه به معناى پينهاى است كه سر زانو مىبندد و آن حضرت را به واسطه پينه زيادى كه از كثرت سجده در اعضاى سجدهاش مىبست ذى الثّفنات مىگفتند) بسپارد، چون هنگام وفات او رسد آن (خلافت) را به فرزندش محمد باقر العلم بسپارد، و چون مرگ او رسد آن (خلافت) را به فرزندش جعفر صادق واگذار كند، و چون مرگ او فرا رسد آن (خلافت) را به فرزندش موسى بن جعفر كاظم بسپارد، و چون وفات او فرا رسد آن (خلافت) را به فرزندش على بسپارد؛ و چون مرگ او فرا رسد آن (خلافت) را به فرزندش محمد تقى واگذارد، و چون هنگام وفات او رسد آن (خلافت) را به فرزندش على ناصح بسپارد؛ و چون مرگ او رسد آن (خلافت) را به فرزندش حسن فاضل واگذارد، و چون وفات او برسد آن (خلافت) را به فرزندش محمد كه مستحفظ شريعت و از جمله آل محمّد (ص) است، تسليم مىكند، و ايشان دوازده امامند. بعد از آن دوازده مهدى مىباشند. پس وقتى كه قائم (ع) را اجل دريافت، آنگاه امر (خلافت) را به فرزندش كه اوّلين مهديين است مىسپارد، و براى او سه نام است. يک نامش مانند نام من، و نام ديگرش نام پدر من است و آنها عبد الله و احمداند، و نام سوّمين مهدى است و او اوّلين مؤمنان است).
و صحت صدور وصیت با تواتر و قرائن موجود، به اثبات رسیده است.
1.6.5.تواتر معنوی وصیت:
اما در مورد تواتر، روایات بسیاری موجود است که بر وجود مهدیین دوازدهگانه (ع) بعد از قائم دلالت میکنند، از جمله:
عن الإمام الصادق (ع) قال: (إن منا بعد القائم (ع) اثني عشر مهدياً من ولد الحسين (ع)).(
[16])
امام صادق (ع) فرمودند: (از ما بعد از قائم (ع) دوازده مهدي از فرزندان حسين (ع) خواهند بود).
عن أبي عبد الله (ع)، قال: (سألته عن الأئمة بعد النبي (ص) فقال: نعم، کان أمیر المؤمنين علي بن أبي طالب (ع) الإمام بعد النبي (ص) وأهل بیته، ثم کان علي بن الحسین، ثم کان محمد بن علي، ثم إمامکم الیوم، من أنکر ذلک کان کمن أنکر معرفة الله و رسوله،..... فقال لي: إنما ذکرت هذا لتکون من شهداء الله في الأرض، إنِّ منا بعد الرسول (ص) سبعة اوصیاء أئمة مفترضة طاعتهم سابعهم القائم إن شاء له [إن شاء الله له] إنّ الله عزیز حکیم، یقدم ما یشاء ویؤخر ما یشاء وهو العزیز الحکیم، ثم بعد القائم أحد عشر مهدیاً من ولد الحسین...).(
[17])
ابی عبد الله (ع) میفرماید: (درباره ائمه بعد از پیامبر از او پرسیدم، فرمود: آری امیر المؤمنین علی بن ابی طالب (ع) امام بعد از پیامبر (ص) بود سپس علی بن الحسین سپس محمد بن علی، سپس امام امروز شما. هر کس منکر این امر شود مانند کسی است که معرفت خدا و رسولش را انکار کرده ... پس به من فرمود: این را ذکر کردم تا تو از گواهان و شاهدان خدا بر زمین باشی، که همانا از ما بعد از رسول الله (ص) هفت وصی مفترض الطاعه هستند که هفتمین آنان قائم است ان شاء له (ان شاء الله له) همانا خداوند عزیزی حکیم است آنچه را که میخواهد مقدم و آنچه را که میخواهد به تأخیر می اندازد و اوست عزیز حکیم سپس بعد از قائم یازده مهدی از فرزند حسین (ع) میباشند...).
عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) أَنَّهُ قَالَ: (يَا أَبَا حَمْزَةَ إِنَّ مِنَّا بَعْدَ الْقَائِمِ أَحَدَ عَشَرَ مَهْدِيّاً مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ (ع)).(
[18])
ابو حمزه ثمالى روايت ميكند كه حضرت صادق (ع) فرمود: (اى ابو حمزه ما را بعد از قائم يازده مهدى خواهد بود كه همه از اولاد حسين (ع) میباشند).
عن ابي بصیر، قال: (قلت للصادق جعفر بن محمد (ع): یا ابن رسول الله، إني سمعت من أبیک (ع) أنه قال: یکون بعد القائم اثنا عشر اماماً، فقال: إنما قال: اثنا عشر مهدیاً، ولم یقل: اثنا عشر إماما، ولکنهم قوم من شیعتنا یدعون الناس إلی موالاتنا ومعرفة حقنا).(
[19])
ابی بصير گويد: به امام صادق جعفر بن محمّد (ع) عرض کردم: (ای پسر رسول خدا از پدرتان امام باقر (ع) شنیدم كه فرمود: پس از قائم دوازده مهدی میباشند، امام صادق (ع) فرمود: بلكه ايشان فرمود دوازده مهدی و نگفت دوازده امام، اما ايشان از شيعيان ما میباشند كه مردم را به ولايت ما و شناساندن حق ما دعوت میكنند).
و این دوازده مهدی، حجتها و اوصیائی واجب الاطاعت هستند، اگر چه همانند ائمه از آل محمد (ع) نباشند ولی آنان ائمهای هدایتگر و مهدی هستند.
عن حبة العرني، قال (خرج أمير المؤمنين (ع) الی الحيرة فقال: (ليتصلن هذه بهذه - وأومأ بيده إلى الكوفة والحيرة - حتى يباع الذراع فيما بينهما بدنانير وليبنين بالحيرة مسجدا له خمسمائة باب يصلي فيه خليفة القائم (ع) لأن مسجد الكوفة ليضيق عليهم، وليصلين فيه اثنا عشر إماماً عدلا).(
[20])
حبه عرنی میگوید: امیر المؤمنین (ع) به سوی حیره خارج شدند پس فرمودند: (روزى برسد كه كوفه به حيره وصل شود و چنان مرغوبيت پيدا مىكند كه يک ذرع زمين آن به چند اشرفى فروخته مىشود، و مسجدى در حيره بنا شود كه داراى پانصد درب باشد! و خليفه و جانشين قائم (ع) در آن نماز خواهد خواند. زيرا مسجد كوفه برای آنان كوچک و تنگ شود و در آن دوازده امام عدل نماز خواهند خواند).
وفي الدعاء المروی عن الرضا (ع) لصاحب الأمر: (... اللهم أعطه في نفسه وأهله ووَلَدِهِ وذریته وأمته وجمیع رعيته ما تقر به عينه وتسر به نفسه، وتجمع له ملك المملكات كلها قريبها وبعيدها وعزيزها وذليلها....... اللهم صل على ولاة عهده والأئمة من بعده...).(
[21])
در دعای روایت شده از امام رضا (ع) برای صاحب الامر(ع): (خداونداء به او در نفس وذريهی او و شيعيان و رعيتاش عطائی مرحمت فرما كه چشمش روشن و دلش شاد شود و ملک و فرمانروایی تمام سرزمینها، نزدیکشان و دورشان و مستکبرشان و خوار و ذلیلشان را برای وی جمع گردانی... و درود بفرست بر واليان عهد او و امامان از پسرانش...).
و در صلوات روایت شده از امام مهدی (ع): (... وصل على وليك وولاة عهدك والائمة من ولده ومد في أعمارهم وزد في اجالهم وبلغهم أقصى آمالهم دينا ودنيا وآخرة).(
[22])
(... خدايا درود فرست بر پيمانداران و پيشوايان پس از او و آنان را به آرزوهایشان برسان و عمرشان را طولانى گردان و به اجلشان بیفزای، و آنها به نهایت آرزوهایشان چه در دین و چه در دنیا و آخرت برسان).
روایات در این باب بسیارند که در صدد بیانشان نیستم و بعضی را برای حجت بیان کردم و شیخ ناظم عقیلی (حفظه الله) دهها روایت را در کتاب (چهل حدیث در مورد مهدیین) گردآوری کرده است و آن در سایت انصار امام مهدی (ع) موجود است، و اگر نه طالب حق به کتب حدیث رجوع کند و خود از تواتر روایاتی که بر حجتهای الهی بعد از ائمه دوازده گانه از آل محمد (ع) دلالت میکند، مطمئن شود.
1.6.6. محفوف بودن وصیت به قرائن:
محفوف بودن وصیت به قرائن متعدد نیز ثابت شده است که از همگی آن قرائن، قطعیت صدور و صحت معنای وصیت مستفاد میشود، و کتابی به تألیف شیخ ناظم عقیلی (کتاب دفاع از وصیت، نوشته شیخ ناظم عقیلی، از انتشارات انصار امام مهدی (ع)) در دست است که در آن تعدادی از قرائن را به طور مفصل ثابت کرده است، پس هر کس خواهان مطالعه است به آن رجوع کند. اما در اینجا، خلاصهوار به ذکر یک قرینه که برای آگاهی از صدور وصیت و کوتاه کردن دست معاندان متکبر از تمسک به بهانهها و عذرها کافی است:
اول: وصیت نوشتهای است که رسول الله (ص) در هنگام احتضار و وفات بر امام علی (ع) املاء کردند، و شیخ طوسی (ره) تنها روایت از این کتابت را نقل کرده است و هرگز کسی غیر او، وصیت رسول الله (ص) در هنگام وفاتش را نقل نکرده است.
و در نزد هیچ مسلمان شیعه و سنّی وصیت رسول الله (ص) در هنگام وفاتش که خداوند به آن اینگونه در قرآن دستور داده یافت نمیشود: (كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالأقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ)(
[23]) (بر شما مقرر شده است كه چون يكى از شما را مرگ فرا رسد اگر خیری بر جاى گذارد براى پدر و مادر و خويشاوندان [خود] به طور پسنديده وصيت كند [اين كار] حقى است بر پرهيزگاران).
پس هر کس آن را رد کند، چه شیعه و چه سنّی، رسول الله (ص) را به مخالفت با قرآن متهم کرده است و او منزه است از اینکه با گفتار خداوند مخالفت کند.
و این وصیّت از جانب رسول الله (ص) خلاصه رسالت ایشان و حافظ دین بعد از حضرتش است، و بر تمام وصیتهای حضرتش چيره و سیطره دارد؛ زیرا در لحظات آخر حیات ایشان نگاشته شد.
دوم: رسول الله (ص) این وصیت را به عنوان نوشته بازداره ازگمراهی اُمت تا روز قیامت وصف کردند، پس هر کس این وصیت را قبول نکند، رسول الله (ص) را به کوتاهی و قصور در نوشتن این وصیت مهم که امت را از هرگونه ضلالت محفوظ میدارد، متهم کرده است، آن هم بعد از اینکه رسول الله (ص) چند روزی قبل از وفات خویش، فرصت نگاشتن آن را داشتند؛ زیرا روایتی غیر از روایت شیخ طوسی در خصوص نوشته شدن وصیت در هنگام وفات، یافت نمیشود و رسول الله (ص) از کوتاهی مبرا است.
پس اگر این امر ثابت شد و دانستیم که رسول الله (ص) یقیناً این وصیت را نوشتند و ترک آن جایز نیست، راهی باقی نمیماند جز پذیرش و قبول این یگانه وصیت یتیم، و کسی که با وجود اقرارش به نوشته شدن این کتاب بازدارنده از گمراهی اُمت، آن را قبول نکند، او خداوند تعالی را به عدم حفظ این کتاب متهم میکند، و این تضییع رخ نمیدهد مگر به سبب عجز یا به دلیل اهمال و سهلانگاری یا از روی بیهودگی! و الا فایده و سود نوشتن این کتاب و وصف آن به کتاب بازدارنده از گمراهی برای کسی که به آن تمسک کند، در چه بود، و تأکید میکنم (کتابی برای امت) یعنی آن وصیت خصوصی نیست که نقل نشود و مردم به آن اطلاع پیدا نکنند، یا اینکه نقل شد و لکن گم شده و به آنها نرسید؟!
آیا جایز است مؤمنی صفات عجز و ناتوانی و اهمال و سستی یا بیهودگی را به خدای متعال نسبت دهد؟! خدا از وصف ظالمان والا و منزه است.
این برخی روایات از کتب اهل سنّت و شیعه است، که رسول الله (ص) در آن، وصیت را کتاب بازدارنده از گمراهی توصیف میکنند:
در کتب اهل سنّت:
عن ابن عباس، أنه قال: (يوم الخميس وما يوم الخميس، ثم بكى حتى خضب دمعه الحصباء، فقال: اشتد برسول الله وجعه يوم الخميس، فقال: إئتوني بكتاب أكتب لكم كتابا لن تضلوا بعده أبدا، فتنازعوا، ولا ينبغي عند نبي نزاع، فقالوا: ما شأنه؟ أهجر، استفهموه، فذهبوا یردون علیه فقال: دعوني فالذي أنا فيه خير مما تدعوني إليه. وأوصاهم بثلاث قال: أخرجوا المشركين من جزيرة العرب، وأجيزوا الوفد بنحو ما كنت أجيزهم، وسکت عن الثالثة أو قال: فنسيتها).(
[24])
در روایتی از ابن عباس، گفت: (روز پنجشنبه آیا میدانید در آن روز چه گذشت، هنگامی که بیماری رسول شدت گرفت فرمود (ص): به من کاغذ و دواتی بدهید تا کتابی برای شما بنویسم که هرگز بعد از آن گمراه نخواهید شد و اختلاف بین حضار در گرفت در حالی که نزد نبی هیچ نزاعی جایز نیست و مردم گفتند کلام رسول هذیان است که میگوید، پس پیامبر فرمود: مرا رها کنید، زیرا آنچه من در آن هستم، از آنچه که مرا بدان میخوانید، بهتر است. و هنگام وفات به سه چیز وصیت کرد: مشرکین را از جزیره عرب خارج سازید، به پيکها و قاصدان، جايزه دهيد، همانگونه كه من جايزه میدادم، و بر سومی سکوت کرد، یا فرمود: پس فراموشش کردم).
عن ابن عباس، قال: يوم الخميس وما يوم الخميس، ثم جعل تسيل دموعه حتى رؤيت على خديه کانها نظام اللؤلؤ، قال: قال رسول الله (ص): إئتوني بالكتف والدواة، أو اللوح والدواة، أكتب لكم كتاباً لن تضلوا بعده أبداً، فقالوا: إن رسول الله يهجر).(
[25])
از ابن عباس: (روز پنجشنبه و چه روزی بود روز پنجشنبه، سپس اشکهایش جاری شد و بر گونههایش همچون مروارید میریخت. گفت: پیامبر (ص) فرمود: به من کاغذ و داوتی بدهید یا لوح و قلمی بدهید تا نوشتهای برای شما بنویسم که هرگـز بعد از آن گـمراه نخواهید شد ولی گفتند که پیامبر خدا (ص) هذیان میگوید).
در کتب شیعه:
عن سلیم بن قیس الهلالي، قال: (سمعت سلمان یقول: سمعت علياً (ع) بعد ما قال ذلک الرجل (عمر) ما قال وغضب رسول الله (ص) و دفع الکتف: ألا نسأل رسول الله (ص) عن الذي أراد أن یکتبه في الکتف مما لو کتبه لم یضل أحد ولم یختلف اثنان...).(
[26])
سلیم بن قیس هلالی میگوید: از سلمان شنیدم که میگوید: از علی (ع) شنیدم که: بعد از آنکه آن مرد سخنانش را گفت و رسول الله (ص) غضبناک شد و کتف را دفع کرد، فرمود: آيا از پيامبر (ص) نپرسیم چه مطلبى مىخواست در كتف بنويسد كه اگر آن را مىنوشت احدى گمراه نمىشد و دو نفر هم اختلاف نمىكردند...).
عن سليم بن قيس الهلالي: قال (الإمام علی (ع) لطلحة: ألست قد شهدت رسول الله (ص) حین دعا بالکتف لیکتب فیها ما لاتضل الأمة ولا تختلف، فقال صاحبک ما قال: "إن النبي الله یهجر" فغضب رسول الله (ص)...).(
[27])
سلیم بن قیس هلالی میگوید: (امام علی (ع) به طلحه فرمودند: اى طلحه، مگر تو يادت نيست كه آن حضرت در زمان بيماری تقاضاى دوات و كاغذ نمود تا مبادا بعد از او امّت به گمراهى افتند، و رفيقت (عمر) وقيحانه گفت: رسول خدا هذيان مىگويد! و با اين كلام پيامبر به خشم آمد...).
عن سلیم بن قیس: (إنّ علیاً (ع) قال لطلحة في حدیث طویل عند ذکر تفاخر المهاجرین و الأنصار بمناقبهم و فضائلهم: یا طلحة، أ لیس قد شهدت رسول الله (ص)حین دعانا بالکتف لیکتب فیها ما لا تضل الأمة و لا تختلف، فقال صاحبک ما قال إن رسول الله یهجر فغضب رسول الله (ص) و ترکها؟ قال: بلی قد شهدته).(
[28])
مسلم بن قيس روايت كرده كه على (ع) به طلحه در مذاكرهاى طولانى به موقع تفاخر كردن مهاجرين و انصار به فضايل و مناقبى كه داشتند فرمود: (اى طلحه آيا رسول خدا را نديدى كه کاغذ را مىخواست تا در آن چيزى بنويسد كه امّت بعد از او گمراه نشوند و اختلاف ننمايند و صاحب تو گفت آن چه را گفت كه رسول اللَّه (ص) هذيان مىگويد، حضرت رسول به خشم آمد و آن را ترك كرد؟ گفت: بلى ديدم...).
-1.6.7 دروغ سند:
و با این وجود و بعد از عجز و ناتوانی فقهاء در رد دلیل قطعی و یقینی مبنی بر صحیح بودن صدور وصیت، این مدعیان علم به تلاش برای فریب مردم پرداختند و به آنان گفتند که سند وصیت ضعیف است، علی رغم اینکه روایت وصیت متواتر و مؤيد به قرائن متعدد میباشد، که از آنها بر قطع در صدور وصیت مستفاد میشود و اصلاً وارد تقسیمات چهارگانه نمیشوند.
و جهت سودمندی قسمتهایی را نقل میکنم که در آن به بیان صحت سند وصیت میپردازیم و آن برگرفته از پاسخ سيد احمد الحسن (ع) به سؤال یک شخص طالب حقیقت در فیسبوک است که اکنون ایمان آورده است و الحمد لله:
[... از ديگر دروغهای آنها [یعنی فقهاء] اين است كه به مردم میگويند كه راويان وصيت مجهولند و به اين دليل، سند وصيت ضعيف میباشد. و اين در حالی است كه ما صحت صدور وصيت را با تواتر و قرينهها برای آنان ثابت كرديم، و انصار، آن را به تفصيل برای آنان بيان كردند. و تبيين كردند كه وصیت اصلاً جزو تقسيمات چهارگانه حديث نيست تا به ضعف توصيف گردد، و با وجود اینکه علم رجالی كه به آن دل خوش کردهاند، دروغی بزرگ است كه با آن مردم را میفريبند، آنان اصلاً هيچ دليل و ماده رجالی (از علم رجال) كافی و معتبری در اختیار ندارند، ولی از باب کوتاه آمدن برای آنان و برای اینکه دروغ آنان باور مردم مظلوم فريب خورده، نشود؛ برای آنان تبيين میكنيم كه وصيت، سندش صحيح است و برای اين موضوع، شهادت خود شيخ طوسی (ره)، كافی است آن گاه كه ايشان، راويان اين وصيت را از افراد خاصه يعنی شيعهی اماميه برشمرد و شما در سند رجال بر سخن شيخ طوسی اعتماد میكنيد.
پس صرف نظر از آنچه حقيقت است و آشكار شده، چرا سخن شيخ طوسی در علم رجال در اين جا در نزد شما بیارزش است؟ يا اين كه هوی و هوس شما را بر زمين زده است و حقيقت در نزد شما دیگر اهمیتی ندارد؟
و به هر حال اين سؤالی است كه قبلاً بر من عرضه شده است كه آن را جواب دادهام و برای تو سؤال و جواب را نقل میکنم.
سؤال: برادر جعفر الشبيب از معنی سخن امام (ع) در این مورد که روایت وصیت با سند صحیح (به ما) رسیده است، می پرسد.
ابو زینب.
جواب:
بسم الله الرحمن الرحیم
و الحمد لله رب العالمین
و صلی الله علی محمد و آل محمد الأئمة و المهدیین و سلم تسلیما کثیرا
قبل از جواب، لازم است آگاه باشيم كه حجت، نيازی ندارد تا از روشهای قراردادیِ منحرف از حق، حق را اثبات نمايد بلكه به عنوان رحمت بر مردم، بر بعضی از منحرفين به روش خود آنها استدلال میكند و آن را به مناقشه كشانده و سستی آن را روشن كرده و سخن درست از نادرست آشكار میكند و آنان را ملزم میكند تا شايد به سوی حق بازگردند.
در نزد آنها اگر راويان سند روايت، شيعه با عدل يا راستگو باشند، روایت صحيح السند میباشد. بنا بر اين برای صحت سند كافی است اثبات كنيم كه:
1- راويان شيعه باشند.
2- راستگو باشند.
و برای اثبات آن كه راويان حديث وصيت، شيعه هستند، همين كافی است كه شيخ طوسی روايت وصيت را در ضمن روايات خاصه آورده است، يعنی شيخ طوسی راویان آن را از خاصه (شيعه) میداند و در كتاب الغيبة گفته است: (و اما آن چه از راويان خاصه وارد شده است بيشتر از آن است كه شمارش شود و ما تعدادی از آنها را ذكر میكنيم...).(
[29])
سپس بعد از نقل روايات خاصه كه از جمله آنها وصيت است، توضیحوار میگويد: (و اما آن چه دلالت بر صحت اين احاديث میكند، آن است كه شيعه آنها را به حد تواتر از گذشتگان به آيندگان نقل كرده است و راه درست دانستن آن در كتب اماميه در نصوص امير المؤمنين علی (ع) موجود است، و روش یکی است).(
[30])
و مراجعه به كتاب «درباره وصيت» نوشتهی شيخ ناظم حفظه الله، در اثبات اين قضيه كه همه راويان وصيت شيعه هستند، امكانپذير است.
اما برای حكم به صداقت تک تک راويان، -و صداقت برای ما کافی است- پس نیازی نداریم جز به اینکه به دلیل شرعی ثابت نشده است، که به احدی از راویان طعن و قدحی وارد شده است، و مؤمن در آنچه میگوید صادق است، تا زمانی که با دلیل شرعی کذب وی ثابت شود.
و آنان نمیگويند كه مؤمن، دروغگو است، تا آنكه با دليل شرعی، صداقتش اثبات گردد و هر كه چنين بگويد يعنی اينكه پيروانش را فاسق میشمرد و دروغگو حساب میكند، تا آنكه هر کدام از آنان با دلیل صدق خود را اثبات کند؟!
اما هر کس از آنها بگويد مؤمن، در ظاهر مجهول الحال است تا آن كه صداقتش ثابت گردد و می خواهند بيان كنند كه حال ظاهری او که راستگو است یا دروغگو، مشخص نيست مگر آن كه با دليل شرعی مشخص گردد، پس سخن اينان مخالف قرآن و منش رسول در شنيدن سخن مؤمنين و تأييد آن بدون اینکه درباره ایمان آنان تفحص بیشتری انجام دهدو آيه قرآنی كه منش رسول (ص) را در این باره بيان میكند، بسيار واضح و آشکار است. خدای متعال فرمود:
(وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَيِقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَّكُمْ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَرَحْمَةٌ لِّلَّذِينَ آمَنُواْ مِنكُمْ وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ).(
[31])
(و از آنان كسانی هستند كه نبی را میآزارند و میگويند او گوش (یعنی مانند گوش حرف همه را گوش میدهد) است. بگو گوشی كه به خدا و مؤمنين، ايمان دارد، برای شما بهتر است و او رحمتی برای مؤمنان شماست و آنان كه رسول الله را میآزارند، عذابی دردناك خواهند داشت).
يعنی معترضان بر كردار رسول الله محمد (ص)، سخنشان مانند سخن اینان است كه میگويند مؤمن، مجهول الحال است و نمیتوان بر سخنش اعتماد كرد، تا زمانی كه صداقتش با دليل اثبات گردد، پس آنان در حقيقت، از روش رسول، محمد (ص) در شنيدن سخن هر مؤمنی و تصديق آن انتقاد می كنند:
(وَيِقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَّكُمْ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ)، (و میگويند او گوش (یعنی مانند گوش همه حرفها را گوش میدهد) است. بگو گوشی كه به خدا و مؤمنين، ايمان دارد، برای شما بهتر است).
و اين آيه يعنی اينكه محمد (ص) سخن هر مؤمنی را میشنيد و سخن آن را تصديق میكرد و نمیفرمود مؤمن، مجهول الحال يا دروغگو است تا زمانی که عدم صدقش ثابت شود، بلكه نزد رسول، همان گونه كه در آيه مشخص است، سخن هر مؤمنی راست است تا آن كه خلافش ثابت گردد:
(قلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَّكُمْ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ)، (بگو گوشی كه به خدا و مؤمنين، ايمان دارد، برای شما بهتر است).
وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ (و به مؤمنين، ايمان دارد) يعنی مؤمنين را راستگو میپندارد و اين حكم قرآنی به راستگو بودن مؤمن در ظاهر است و نه مجهول الحال بودن او، آن گونه كه آنها ادعاء میكنند.
پس کافی است برای ما زمانی که راویان وصیت شیعه مؤمن هستند، و مؤمن در ظاهر صادق است همانگونه که در قرآن است، و به اين دليل، راويان وصيت شیعه در ظاهر صادق هستند، و این (مطلب)، صحت سند وصيت را برای كسانی كه پايبند به درستی سند و تصحیح آن هستد و بر آن اعتماد میكند، اثبات مینمايد، اما مسأله باطن مؤمن، که راستگو است یا دروغگو، مسألهای است كه خدا مردم را به آن مكلف نكرده است و جز رب الأرباب، دانای به باطنها و آن کس که او بخواهد، احدی از آن خبر ندارد.
معتقدم آن چه بيان شد، كافی باشد، ولی برای توضيح بيشتر اضافه میكنم، سخن آنها مبنی بر آن كه مؤمن، دروغگو يا مجهول الحال است تا زمانی كه با دليل صداقتش روشن گردد، مخالف روش جوانمردی و سماحت شریعت اسلام است و با استناد به آن، بايد همه محاكم شرعی و قضائی و قراردادهای يکطرفه و دو طرفه را در بيشتر حالات تعطيل كرد؛ زيرا جز با سختی بسيار نمیتوان به شاهدی بر ازدواج و طلاق و درگيریها رسيد، و اين در حالی است كه، در شروط اثبات عدالت و صدق نزد آنان، تسامحی ایجاد شود و اگر جز اين باشد، صداقت و عدالت احدی مگر به وسيله بررسی دقيق ثابت نمیشود و خود اين بررسی كننده و مدقق نيز بر اساس نظر اينان، عدالت و صداقتش جز با تحقيق و جستجو اثبات نمیگردد.
پس جستجوگر و محقق، خود نیز برای آنكه عدالت و صداقتش اثبات گردد، نيازمند شهادت ديگری است تا به اين وسيله شهادتش در نزد ديگری پذيرفته شود و اين امر به اين ترتيب به صورت سلسهوار در میآيد و باطل میشود.
پس به اين ترتيب، عدالت احدی اثبات نمیشود، یا برای خود محقق، عدالت او اثبات نمیشود، مگر آنكه حجتی از حجتهای خدا كه حجيتش با دليل اثبات شده است، برای او شهادت دهد، و ممكن نيست كه قاضی شرع، عدالت هر انسانی را شخصاً تحقیق کند، بنا بر اين شهادت دادن نزد قضات، كلاً در اسلام باطل میشود.
بنا بر اين سخن آنها مبنی بر مجهول الحال بودن مؤمن، محصل شدن گواهی و شهادت در محاكم و موارد مشابه، در برخوردها و قراردادها، را بسيار سخت میكند. پس، سخن آنها باطل و مخالف سنت رسول، محمد (ص) و ائمه (ع) و مخالف اسلام و جوانمردی آن و مخالف قرآن و آسانی احكامش است.
و اضافه میكنم كه سخن آنها مبنی بر مجهول الحال بودن مؤمن، موجب عدم اعتماد بر بازار مؤمنين سوای بازار مسلمين میشود و اين در حالی است كه روايات بيان میكند كه جايز است بر بازار مسلمين اعتماد كرد و فقهای آنها (نیز) به اين مورد فتوی میدهند، يعنی روايات وارده از ائمه (ع)، حكم بر راستگویی مسلمان در قول خود درباره حلال بودن ماهی و ذبح شرعی و موارد مشابه آن میکنند، چه برسد به مؤمن؟!
بنا بر اين درست آن است كه به صداقت مؤمن حكم كنيم تا زمانی كه دليلی قطعی بر دروغ او پيدا شود.
اما آنان كه پس از اين بيان، باز اصرار بر مجهول الحال بودن مؤمن يا فسق او میكنند، مگر آن كه با دليل، عدالت و صداقتش اثبات گردد، اين شأن خود آنها است و عناد و اصرار بدون دليل است، بلكه دليل قائم است كه مؤمن، راستگو است مگر آنكه خلافش ثابت شود و در قولش تصدیق میشود، پیروان آنها قول آنها بشنوند و بدانند که آنها نزد فقهای گمراهی فاسق و ناشناس مجهول الحال و غیر صادق هستند، حتی اگر ثابت کنند که مؤمن هستند؛ زیرا فقهای گمراهی آنها را ملزم میکنند که هر فرد از آنها عدالت خود را اثبات کند، که طبق روش آنها این کار با دلیلی منطقی و صحیح امکان ناپذیر است؛ زیرا اگر بگویند عدالت شخص با شهادت دو یا چند نفر با عدل اثبات میشود، پس این اشخاص عادل نیز نیاز به گواه دارند، و اینگونه موضوع به تسلسل کشیده شده و باطل میشود.
و بالاتر آنچه ذكر شد، اينهايی كه به علم رجال دل خوش کردهاند، نزدشان اصلاً ماده و قانون رجالی درباره "جرح و تعدیل"، وجود ندارد كه تعداد قابل توجهی از صحابه محمد و آل محمد (ع) را شامل شود، تا بر اساس آن اجازه این را داشته باشند، که درباره "جرح و تعدیل" سخن به میان آورند.
و آنان اصلاً فاقد اصل و مادهای معتمد در "جرح و تعدیل" هستند، زيرا رسول الله (ص) و ائمه (ع)، صدها هزار صحابه داشتهاند، و آنان در نزد خود در کتب رجال متقدمین به جز ذکر و اشاره به تعداد خیلی اندک از این صحابه، چیز بیشتری در دست ندارند، آنگاه كه اين چنين است، میتوانند هر روايتی را كه به مزاج آنان خوش نیاید و با هوای نفس آنان در تعارض باشد، به سادگی آن را رد كنند، با اين بهانه كه اين راوی مجهول الحال است يا آن كه در كتابهای رجال متقدمین (گذشتگان) موجود نيست، در حالی كه بيشتر راويان حديث، اصلاً نامشان ذكر نشده است، و در حالی که حقیقتی که عامه مردم از آن بیخبرند، این است که اینان اصلاً قانون و مادهای موثق و از لحاظ منطقی معتمد، در دست ندارند تا (در صورت اختلاف) به عنوان حاکم به آن رجوع کنند.
و هر كه توضیح بیشتری بخواهد میتواند به آنچه شیخ ناظم حفظه الله در این باره به تفصیل بیان کرده است رجوع کند.
و الحمد لله رب العالمین).
بنا بر اين (خدا به تو توفيق دهد) ما دليلمان را با حجت شرعی و عقلی اثبات كرديم و آن در كتابهای گوناگون منتشر شده است، و آخرين آن كتاب «وصيت مقدس» است و آنان رد و جوابی بر اين كتابها جز دروغ و طعن در سند وصیت متواتر و مقرون [با قرائن] كه كار انسان عاجز است، ندارند و بالاتر از آن، اين است كه درستی سند وصيت را شيخ طوسی با اين بيان كه رجال آن خاصه هستند، تأييد كرده است و آنان و همه علمای متأخرین بر سخنان شيخ طوسی در رجال اعتماد میكنند و بر اساس سخن متأخرين، آنان یارای رد قول شیخ طوسی در رجال را ندارند، و الّا حتی آن خرده ریزهای که اسمش را علم رجال میگذارند، بر باد خواهد رفت، و حقیقت سخن متأخرین در رجال و عدم و نیستی یکی است؛ زیرا آن تنها یک سخن است و از هر گونه دلیل شرعی عاری است.
آنان از آوردن دليل شرعی و عقلی بر عقيده تقليد که بر اساس آن دین مرجعی خود را بنا میکنند، عاجزند و هيچ آيه قرآنی با دلالت محكم و روايت قطعی الصدور و قطعی الدلاله و دليل عقلی تام و کامل در دست ندارند، پس قاعده واجب بودن رجوع به عالم كه آنان پيش میكشند، بر آنان منطبق نمیشود؛ زيرا آنان در بهترین حالاتشان ظن و گمان ارائه میدهند، و آنان در ظن و گمان هستند، و حقيقت آن است كه اينان در بعضی وقتها، جز توهم ارائه نمیدهند، مانند احكام نماز در مناطق نزديک به قطب، بلكه بعضی از اينها كه خود را مرجع میدانند، آنچه را که به آنان گفته میشود نمیفهمند، پس زمانی که ما از آنان میخواهيم كه دليلی بر عقيده خود مبنی بر وجوب تقليد غير معصوم بياورند، میبينيم كه آنان دليل میآورند كه اين مطلب، رجوع به متخصص است و اين سخن در بهترين حالاتش يعنی جواز اين كار، نه وجوب آن است، و البته حتی جواز اين كار هم جای بحث و مناقشه دارد، و معنی ارائه اين سخن به عنوان دليل عقلی، آن است كه يا آنچه را ما به آنها میگوييم نمیفهمند، و يا آن كه اقرار به این دارند که عقیده آنها بدعت است و باطل و بدون دلیل، و نیز یعنی بعد از اینکه ما باطل بودن عقیده وجوب تقلید را برایشان روشن ساختیم، از آن دست کشیده و به عقیده مجاز بودن یا مستحب بودن آن روی آوردهاند، پس اگر چنين باشد، باید عقيده خود را در کوتاه آمدن از عقيده باطل خود و روی آوردن از وجوب تقليد به مجاز بودن آن، اعلان كنند تا با آنان در اين مقام و با اين عقيده جديدشان مناقشه كنيم.
شما را به خدا قسم! چگونه عاقلی كه از آخرت در هراس است، این حقيقتی را كه احمد الحسن برايش عرضه میکند، رها کرده، و به اوهام و نادانی كسانی كه خود را مرجع ناميدهاند، چنگ میزند. به خدا سوگند! من دلم به حال اينهايی میسوزد كه خود را مرجع میخوانند، با اين حال در مقام دفاع از عقيدهشان که امروز به فضل خدا و توفيقش که شامل حال ما شده است، اين عقيده منهدم گشته است، اين چنين عاجز و ناتوانند، و آنان را دعوت میكنم تا به وجدان خويش مراجعه كنند، پس همه ما به سوی مرگ در حال حركت هستيم و از ما و آنان سؤال خواهد شد، و معتقد نيستم كه زعامت و رهبری دينی، ارزش این همه رنج را داشته باشد و به خاطر آن، آخرت خود را بفروشند و راه گمراهی را بر علم برگزينند و مردم را گمراه كرده و به غضب خدا و عذاب او گرفتار شوند، پس بايد در مورد انسانهای بيچارهای كه گمراهشان میکنند و آنان را از حق دور مینمایند با دروغها و اوهامی که عاری از حقيقتاند و دليلی بر آنها نیست، از خدا بترسند، مانند دروغ عقیده آنان در وجوب تقلید غیر معصوم...].
و با علم احتجاج کرد و در برافراشتن پرچم "البیعة لله" یا دعوت به حاکمیت الهی منفرد و یگانه گشت، پس قانون معرفت حجت بر او منطبق شد، و در نهایت هر کس دعوت حق را رد کند، بر او است که دلیل را نقض کند و به خصوص وصیت را، و اما رؤیاهای انصار در مورد حقانیت دعوت همانگونه که ذکر شد متواتر است، بلکه از حد تواتر هم خیلی بیشتر است و با دلیل قطعی یقینی توافق و همخوانی دارند.
و در نتیجه: کسی که میگوید رؤیایی مخالف دعوت دیده است، پس وی یقیناً و حتماً دروغگو است که کذبش آشکار است.
-پاسخ سؤال 2/ موضع و جهت گیری نسبت به فقهاء و صهیونیستها:
اما گفته شما: (2- با توجه به اینکه بنده به اکثر فقهاء اعتقادی ندارم و اصولاً اهل تقلید نبودهام اما یک نکته در رفتار شما هست که بسیار توجه بنده را جلب میکند و آن اینکه چرا پیکان تیز اسلحه شما بیشتر و یا اغلب متوجه فقهاء و بالأخص فقهای شیعه است در حالیکه علمای اهل سنت بدتر نباشند بهتر نیز نیستند).
بدان که هرگز بین ما و هیچ کسی، عداوت و دشمنی شخصی وجود ندارد و همه برای ایمان به دعوت حق و جستجو و پژوهش در ادله سيد احمد الحسن (ع) دعوت میشوند، و ایشان با حق و صداقت دست خویش را به سوی تمام انسانها دراز میکنند...
و نیز بدان که تعدادی از طلّبهی حوزه که برخی از آنان مجتهد، یا شبیه به آن بودند، ایمان آورده و به کاروان مبارک پیوستند، اشخاصی همچون سید پاک حسن حمامی، چند روز پیش، مرجعی معروف نزد شیعه نامهای به سيد احمد الحسن (ع) فرستاد، که در آن خبر داده بود که وی به طور جدی در حال کندوکاو درباره دعوت است، از خداوند مسئلت داریم که وی را به شناخت حق و اعلان ایمان خود، توفیق دهد.
پس کلام سيد احمد الحسن (ع) خطاب به علمای بیعمل یا کسانی که خود را مرجع مینامند، کلامی است که به طور خاص طرف مورد خطاب آن، علمایی هستند که با حق مبارزه میکنند و خطابی عام نیست. و اما فقهای شیعه از جمله خاصان هستند و بیشتر از همه مورد خطاب میباشند؛ زیرا نسبت به بقیه نزدیکترین اشخاص به حق هستند و به وصایای محمد و آل محمد (ص) آگاهترند... و این بدان معنی نیست که علماء و فقهای دیگر ادیان که خود را ائمه و رهبر مردم معرفی میکنند و عوام از آنان تقلید میکنند وضع بهتری دارند یا بدی کمتری مرتکب میشوند!
اما دوست دارم که از شما و هر عاقل دیگری، سؤالی بپرسم، نوک تیز پیکان چه کسی در مقابل دیگری قرار گرفته است؟! آیا سيد احمد الحسن (ع) که فقهاء را برای مناظره و گفتگوی علمی، دعوت میکند یا کسی که با کذب و افترا و تشویق حکومت به دستگیری انصار و بازداشت و شکنجه آنان و جرائم دیگر پاسخش را میدهد؟!
و اما گفته شما: (سؤال اساسیتر اینکه چرا رفتار شما نسبت به آل صهیون خیلی متعادلتر و دوستانهتر است؟ به نظرتان با توجه به اینکه این دسته یعنی آل صهیون در ظلم و ستم از فقهاء جلوتر نباشند عقبتر نیستند این برخورد شما عجیب نیست؟).
چه کسی با آل صهیون رفتاری متعادل دارد؟! کسی که از دین خدای سبحان و وصیت رسول الله (ص) و وصایای انبیاء و مرسلین (ع) دفاع میکند و با آمریکای کافر اشغالگر جهاد میکند و جهاد و قتال با آنان را واجب میداند و به حاکمیت خدا و ملک الهی بر زمین اقرار میکند، و کسی جز قرآن و معصوم را نمیپذیرد، و کسی که قرآن و رسول (ص) و ائمه (ع) را شعار و پوشش خود میداند و در گفتار و کردار از آنان پیشی نمیگیرد، و کسی که طلب یاری و بیعت برای امام مهدی (ع) را میکند و انصار را برای حضرتش مهیاء میسازد و به زُهد و تقوا در این دنیای پَست و به توجه و التفات به آخرت و به دست آوردن آن، دعوت میکند و... و... و؟ یا کسی که چاپلوسی آمریکای کافر را میکند و به دموکراسی و انتخابات و حاکمیت مردم و قانون وضعی توسط مردم را، اقرار میکند و... و...؟!
سيد احمد الحسن (ع) با تمام عقائد باطل مقابله میکند و چاپلوسی هیچ کس را نمیکند و به رد عقائد باطل مسیحیان و یهود و وهابییون، پرستشگران هُبَل پرداختند و اکنون به پاسخگویی به ملحدان در کتاب خویش (توهم الحاد (بی خدایی)) که ان شاء الله به زودی منتشر خواهد شد، ووو... پرداختند. و به عقائد باطلی که فقهای شیعه وارد مذهب کردهاند، همچون عقیده وجوب تقلید غیر معصوم و حاکمیت مردم ووو...، پاسخ گفتند.
ایشان (ع) فرمودند: [... من به وصيت رسول الله محمد (ص)، احتجاج كردم؛ همان وصيتی كه نبی (ص)، آن را بازدارنده از گمراهی برشمردند و درستی صدورش و قطعيت انطباقش بر مدعيش را ثابت كرديم تا با اين صحت انطباق، غرض از آن كه نگهبانی از گمراهی باشد، تحقق يابد.
و در مقابل شما دو جواب است كه با آن حجت را كامل بيان كردم و آنها را شيخ پاک، علاء السالم خدا حفظش كند، جمع آوری كرده و بر آن شرحی نگاشته و فرد مخالف ما علاوه بر اینكه دليلی شرعی و عقلی بر ادعايش مبنی بر وجوب تقليد از غير معصوم ندارد، نیز او از پاسخ به دليل قطعی كه آوردم، عاجز است.
پس هيچ حجتی برای آن کس كه پيرو باطل آنان، همان باطلی كه بدون هيچ دليل شرعی و عقلی آن را، ارائه میکنند، میباشد و حق ما و دین حق و الهی ما، همان دین انبیاء و محمد و آل محمد (ع)، که بر آن دلیل شرعی قطعی ارائه دادیم را ترک میکند، نزد خداوند وجود ندارد.
و آنان كه خود را آيات و مراجع مینامند از مواجهه و مناظره رو در رو با من فرار كردند در حالی كه من در منطقه النصر نجف بودم و درب خانهام، شب و روز باز بود و از هر شخصی استقبال میكردم و از آنان برای مناظره رو در رو دعوت كرده بودم و آمادگیام را برای مناظره در هر محلی كه آنها انتخاب میکنند يا حتی دفاتر آنها، اعلام كرده بودم و سالها بدون نتيجه منتظر ماندم. سپس آن گاه كه عجز خود را دريافتند، شروع به تحریک نيروهای تحت امر خود نمودند كه مرا ترور كرده، يا اسير نمايند.
و به دفتر دعوت، نزديک حرم امام علی (ع) حمله كردند و جمعی از مؤمنين را بدون هيچ گناهی اسير كردند، فقط به اين دليل كه رسوايی جهالت و ناتوانی مراجع از رو در رويی با علمی كه احمد الحسن مطرح نموده بود، آشكار گرديد. پس همه اينها برای آن بود تا از مناظره علنی بگريزند؛ زيرا اين مناظره، تهی بودن اعتقاداتشان و دين مرجعی دروغين آنها كه بر پايه وجوب تقليد از غير معصوم برپا شده بود، آشكار میساخت.
و آن گاه كه با زور و اسلحه، مرا ناچار كردند كه در خانهام در اطراف نجف منزوی شوم، باز هم باب مناظره را نبستم، بلكه درب جديدی را گشودم كه تا به امروز نيز برای آنان همچنان باز است و آن، هنگامی بود كه اقدام به انتشار عقيده حق در قالب كتابهايی كردم و از آنان خواستم كه پاسخی به آنها بنويسند و مناظرهای كتبی انجام دهند، ولی آنان همان گونه که میبینی تا به امروز هم چنان از پاسخ دادن بازماندهاند.
و اخيراً نيز كتاب «وصيت مقدس» منتشر گرديد كه در آن دو جواب، شامل دلايل صدور وصيت و قطعيت دلالت آن بر مصداقش، آن هنگام كه مصداقش مدعی آن شود را تبيين كردم.
پس، بيايند همه گذشتهها را فراموش کنيم و به اين دو جواب پاسخ دهند و من از آنان دعوت میكنم كه پاسخ علمی با ارزشی بدهند، و مراجع نجف بهتر است از مراجع قم كمک بگيرند و پاسخ دهند تا مناظره كتبی بين من و آنان آغاز شود و من پيشاپيش به شما میگويم كه آنان هرگز پاسخی نخواهند داد؛ زيرا آنان نيروهای نظامی خود را فقط به اين منظور که از مناظره بگريزند، به هجوم به دفتر و بستن آن و هجوم به منزل من در نجف تشويق كردند، پس امروز چگونه از آنها انتظار داشته باشم كه جوابی دهند؟ مگر اينکه شما آنها را به این کار بر انگيزيد و ناچار سازيد؛ و این تنها راه است که شاید نتیجهای داشته باشد.
و اگر مشتاق به مناظره برای دو جواب قبلی و آن چه ما به آن معتقديم، نيستند، پس مناظرهای كتبی بين من و آنها در مورد عقيده آنان بر وجوب تقليد از غير معصوم، شروع شود.
اما کوچکان آنان از خطیبان گرفته تا مدعیان اجتهاد و ما شابه، زبان و قلم شیوخ انصار امام مهدی (ع) از درخواست مناظره علنی از آنان در شبکههای ماهوارهای، جهت تبیین عقیده حق برای مردم خسته شده است، در حالی كه آنان میگريزند و هر بار بهانهای میآورند تا فرارشان را از مناظره با انصار امام مهدی (ع)، توجيه كنند، و ای کاش از مناظره فرار کرده و ساكت میماندند، بلكه ساكت هم نماندند و با دروغ، به فريب مردم پرداختند.
مثلا ًكورانی و مركز تحت نظر و مديريت سيستانی میگويند كه اسم يكی از پدران من گاطع است و اين اسم را بارها در شبكههای ماهوارهای تكرار میكند و میگويد (ابن گويطع) و این از نهایت پستی فرد نشأت میگيرد و الا، چگونه از مردی ملبس و پا به سن گذاشته چنين دروغی و با چنين روش مبتذلی صادر میشود با آن كه اسم من در ثبت احوال رسمی عراق، احمد اسماعيل صالح سلمان است و اسم گاطع يا قاطع ندارد، پس كورانی از كجا اسم گاطع را آورده است؟
اين دروغی از سلسله دروغهای مركز سيستانی و كورانی است! و كوششی پست و بیارزش از آنها است، برای اینكه به مردم دروغ بگويند و آنها را فريب دهند و با لقبهايی زشت ديگران را خطاب كنند، گويا قرآن نخواندند در حالی كه قرآن مردم را از اين اخلاق زشت باز میدارد، حتی اگر اين لقب درست باشد، چه برسد به اینکه من در اسم پدرانم، قاطع نمیباشد و هرگز لقب خود من هم نيست، معتقدم كه سر زدن اين دروغها و توصيفات حتی برای كودكی بیپروا و بازیگوش نيز مناسب نيست، در حالی كه آنها سالخورده هستند و از فرط پيری، ريششان سپيد شده و عمامه بر سر میگذارند، پس نفرتانگیز است که در این درجه از سبک سری باشند و کذب و افتراء و نامیدن به القاب زشت، به این صورت نپخته و خام از آنان سر بزند.
خدای متعال فرمود: (وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمَانِ وَمَن لَّمْ يَتُبْ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ)(
[32]) (همديگر را با القاب نخوانيد. چه بد نسبتی است اگر كسی را بعد از ايمان متهم به فسق كنيد و كسی كه، توبه نكند، از ستمكاران است).
و در وسائل الشيعة ج21 ص 400 باب كراهت ذكر لقب و كنيهای كه صاحب آن، آن را ناپسند میدارد، يا محتمل است كه ناپسند بدارد آمده است:
از مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى بْنِ أَبِي عَبَّادٍ، عَن عَمِهّ، عَن الَِرضَا (ع): (أَنَّهُ أَنْشَدَ ثَلَاثَ أَبْيَاتٍ مِنَ الشِّعْرِ وَذَكَرَهَا، قَالَ: وَقَلِيلًا مَا كَانَ يُنْشِدُ الشِّعْرَ، فَقُلْتُ: لِمَنْ هَذَا قَالَ: لِعِرَاقِيٍّ لَكُمْ. قُلْتُ: أَنْشَدَنِيهِ أَبُو الْعَتَاهِيَةِ لِنَفْسِه.ِ فَقَالَ: هَاتِ اسْمَهُ وَدَعْ عَنْكَ هَذَا، إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلّ يَقُولُ: "وَلا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ" وَلَعَلَّ الرَّجُلَ يَكْرَهُ هَذَا).
(امام رضا (ع) سه بيت سرودند و ايشان كم شعر میسرودند. پس گفتم: اين شعر از كيست؟ فرمودند: از افراد عراقی و هم ولايتی شما. پس گفتم: آن را ابو العتاهيه برای خودش گفته. (ابوالعتاهيه لقب فرد ديوانه و مجنون است) پس ايشان فرمود: اسمش را بگو و آن لقب زشت را بكار نبر. همانا خدای عزيز و جليل می گويد: "و يكديگر را با لقب (زشت) نخوانيد" و شايد آن مرد از اين صفت خوشش نيايد...).
ولی آيا موضوع تا به اينجا تمام شد؟
خیر، كورانی میگويد كه احمد الحسن صهيونيست است، و دليلش بر اين اتهام آن است كه احمد الحسن از ستاره شش گوش دفاع میكند و میگويد كه آن از ميراث انبياء است.
و با آن كه ستاره شش گوش در آثار سومريان پيدا گرديد و سومريان قدیمیترین تمدن كشف شده بر روی زمين هستند و قبل از تولد موسی ابن عمران (ع) و قبل از آن كه چيزی به نام يهود پدید آید، ولی كورانی اصرار دارد كه ستاره شش گوش از مختصات صهيونيستها است و نه چيز ديگر، و هر آن كس كه از آن دفاع كند و يا حقيقت آن را بنماياند و بگويد كه از ميراث انبياء است، صهيونيست است.
بنا بر اين با اين روش استدلال كورانی، حوزه نجف و حكومت حالی عراق و حکومت حالی ایالت كربلا و اداره موزه امام حسين (ع) در كربلا، همه و همه را کورانی به صهیونیست بودن، متهم میكند؛ زيرا صندوق فاطمه زهرا (ع) كه مزين به ستاره شش گوش بزرگی است، و اصل اين صندوق در موزهای در تركيه است، نسخهبرداری شده و آن نسخه در موزه امام حسین (ع) در كربلای عراق، و با اطلاع حوزه نجف قرار داده شده است، بلکه كورانی با این قیاس خود، رسول خدا محمد (، و فاطمه زهرا (ع) را نيز متهم میسازد كه صهيونيست هستند؛ زيرا فاطمه (ع) اين صندوق را كه منسوب به او است و بر آن ستاره شش گوش نمايان است، در منزلش كه دربش به مسجد رسول الله محمد (، در مدينه منوره، باز میشود، گذاشته بود، يعنی ستاره شش گوش در مسجد نبوی قرار داشت.
پس همان گونه كه میبينی، خدا تو را به صلاح برساند، آنان با دروغ و افترا و تهمت، دعوت حق را پاسخ میدهند و هر عاقلی حكم میكند، آن كسی كه برای پاسخ به دعوت مخالفش به ناچار به دروغ روی آورد، با اين كارش اعتراف میكند كه از دادن پاسخ علمی عاجز است و به همين دليل دروغ را بر میگزيند...].
و همچنین، آنان که میگویی شمشیر به سمت آنان تیز است، بنگر چند روز پیش چه کردند و پاسخ آنان به سيد احمد الحسن (ع) چگونه بود.
سید احمد (ع) فرمودند: [... مدتی پیش یکی از مراجع معروف نزد شیعیان عموماً و در حوزههای نجف و قم خصوصاً، نامهای فرستاد و او خدا خیرش دهد، گفت در حال بررسی دعوت با دقت و تفصیل است و امید دارد به حق دست پیدا کند. از خداوند خواستارم او را توفیق دهد و خطایش را تسدید کند. و او گامهایی به طرف خدا برداشت و با منیت و دنیا و شیطان جنگید و خداوند مثل او را ترک نخواهد گفت ان شاء الله. از خداوند خواستارم که عمل او را ختم به خیر کند و بر او قدرت و ثبات را فیض بدارد تا اگر خدا برای ایمان آوردن توفیقش داد، ایمانش را اعلام بدارد، و از خداوند خواستارم تا او را مبارک گرداند و مورد رحمت قرار دهد، اوست مهربانترین مهربانان، و بیتردید او ولی من است و هم ولایت صالحان را بر عهده دارد.
این را بدین جهت میگویم تا همه بدانند که سخنان سابق و آیندهی من برای مانند این مرجع که خداوند توفیقش دهد یا کسانی که با دعوت حق دشمنی نمیکنند نیست، بلکه سخنان ما به مراجع و علمای بیعملی است که با حق دشمنی میکنند و بر باطلی که در آن هستند اصرار میورزند، حتی بعد از اینکه باطل بودن آن را با نقض کامل تبیان کردیم و آنها از رد آن عاجز ماندند.
چند روز پیش درخواست مناظرهای از مراجع تقدیم کردم و از آنها خواستم تا عقیدهی وجوب تقلید از غیر معصوم که به آن اعتقاد دارند و بعد از اینکه آن را به صورت کامل نقض کردم را اثبات کنند، و نیز از آنها خواستم به دلیل دعوت مهدویمان که در کتاب وصیت مقدس منتشر شد را پاسخ دهند.
سپس وسعت بیشتری دادم و بعضی از سؤالات علمی متعلق به اثبات وجود خدا را مطرح ساختم، و منتظر پاسخ آنها شدم تا مناظرهی علمی بین من و آنها آغاز گردد، تا ببینیم و مردم ببینند، که از پس چه چیزی بر میآیند.
و متأسفانه دیروز پاسخ مراجع به من رسید و آن دستگیری سید پاکدامن، سید حسن حمامی پسر مرجع راحل محمد علی حمامی ( و شیخ عالیقدر کاظم ناصری در نجف اشرف بود، و با اینکه پدر سید حسن حمامی از مشهورترین مراجع شیعه و جدش از فقهای مشهور شیعیان بود ولیکن با این حال اینها برای سید حسن حمامی نزد آنها شفاعت نکرد، و برای سید حسن حمامی که امام نماز جماعت در ضریح امام علی (ع) بود، شفاعت نکرد، و برای سید حسن حمامی این مورد شفاعت نکرد که ایشان از فقهای شیعه بود و برای ایشان "برانی" (مکانی برای استقبال از میهمانان) بود، که برای تدریس علوم حوزه و یاری رسانی به فقیران و طلبههای حوزه مقابل ضریح امام علی (ع) باز بود و پیری و بیماری برای ایشان نیز شفاعت نکرد.
اینگونه این سید عالیقدر پاکدامن باری پس از دیگری دستگیر میشود، فقط به خاطر اینکه ایمان دارد احمد الحسن حق است، و الا گناه سید حسن حمامی چیست در حالیکه به فقیران کمک میکند و به کسی تجاوز و ستمی روا ندارد. آیا او را به گناهی طلب دارید تا هر مدتی به زندان افکنده شود، به خدا سوگند، همین عملی که با سید پاکدامن، سید حسن حمامی انجام میدهید به زودی ننگ بزرگی بر سرتان خواهد بود.
ای مردم بنگرید، ای منصفان، من چه چیزی تقدیم میکنم و کسانی که خود را "مراجع" مینامند چگونه پاسخ میدهند، من علم و معرفتی که پدران صالحین من ائمه (ع) تقدیم کردند، را تقدیم میکنم و کسانی که خود را "مراجع" مینامند، جهل و نادانی را تقدیم میکنند و به نادان ساختن مردم اقدام میکنند.
و پاسخ آنها به من همانند پاسخهای طغیانگران به پیامبران و فرستادگان و پدرانم ائمه (ع) است، زندان و قتل: (وَقَالَ الْمَلأُ مِن قَوْمِ فِرْعَونَ أَتَذَرُ مُوسَى وَقَوْمَهُ لِيُفْسِدُواْ فِي الأَرْضِ وَيَذَرَكَ وَآلِهَتَكَ قَالَ سَنُقَتِّلُ أَبْنَاءهُمْ وَنَسْتَحْيِـي نِسَاءهُمْ وَإِنَّا فَوْقَهُمْ قَاهِرُونَ * قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ اسْتَعِينُوا بِاللّهِ وَاصْبِرُواْ إِنَّ الأَرْضَ لِلّهِ يُورِثُهَا مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ)(
[33]) (و سران قوم فرعون گفتند آيا موسى و قومش را رها مىكنى تا در اين سرزمين فساد كنند و [موسى] تو و خدايانت را رها كند. [فرعون] گفت به زودى پسرانشان را مىكشيم و زنانشان را زنده نگاه مىداريم و ما بر آنان مسلطيم * موسى به قوم خود گفت از خدا يارى جوييد و پايدارى ورزيد كه زمين از آن خداست آن را به هر كس از بندگانش كه بخواهد مىدهد و فرجام [نيک] براى پرهيزگاران است).
پس موسی بن جعفر (ع) در زندان عمر خود را گذراند؛ زیرا که عمامههای بنی العباس در رد دلیل و علم ایشان (ع) عاجز بودند، بنا بر اين راه حلی جز زندانی کردن و قتل ایشان (ع) پیدا نکردند تا از رسوایی و خواری که در آن غوطهور شدند، خلاص شوند، آیا در شباهت امرم به پدرانم ائمه (ع) برای کسی که حق طلب است چیز غیر واضحی مانده است؟
با کمال تأسف! جهلِ مردم، علی (ع) را بیست و پنج سال، خانه نشین کرد. و سهم ایشان، پنج سال تلخی بود که در آن تمامی شیاطین انس و جن برای جنگ با ایشان سرگشته شدند. و هشتاد سال به وی بر روی منبرها که برابر با کانالهای ماهوارهای امروزی است، دشنام داده شد، اما در نتیجه نسلی آمدند و فرمودههای علی (ع) را خواندند و حقیقت را دریافتند و بر قبر معاویه آب دهان انداختند.
اینها امروز بر این شرطبندی میکنند که سهم احمد الحسن مانند سهم علی (ع) باشد، اما آیا آنها از اینکه نسلی خواهد آمد و آنچه احمد الحسن نگاشته را مطالعه خواهند کرد و حقیقت را در خواهند یافت و بر روی قبرهایشان آب دهان خواهند انداخت، در امان خواهند بود؟! البته اگر قبرهایی برای آنان باقی بماند]. سيد احمد الحسن (ع) - صفحه شخصی در فیسبوک.
و چند روز بعد، انصاری دیگر را بدون هیچ اتهام گناهی، جز اینکه به سيد احمد الحسن (ع) ایمان دارند!!! دستگیر کردند پس چه کسی شمشیر خود را برای مقابله و مبارزه، با دیگری تیز کرده است و چه کسی دنبالهرو صهیونیستها در سیرت و سیاست است و رفتاری معتدلانه دارد؟!
و لا حول و لا قوة الا بالله.
-2. قائم در عصر ظهور(جواب س1):
اما گفته شما: (1- شما در معرفی خودتان به چند حدیث اشاره کردهاید و نتیجه گرفتهاید که لفظ قائم اشاره به دو نفر دارد... بسیار خوب فرض کنیم تا اینجا را پذیرفتهایم... پیروان شما، شما را قائم آل محمد به معنی خاص میدانند یعنی همان کسیکه شرق و غرب عالم را از عدل و داد پر میکند و اساساً کم کم فقط شما را قائم آل محمد معرفی میکنند. آیا خود شما هم بر همین عقیدهاید یا از رفتار برخی از انصار خود بیزاری میجویید؟).
اول: (ادعای شما مبنی بر اینکه انصار، اسم قائم را به سيد احمد الحسن (ع) اختصاص میدهند نه غیر، تنها یک افترا میباشد و منبعی بابت این اتهام خود ارائه ندادی، آیا کتابی از کتب منتشر شده انصار امام مهدی (ع) را به ما نشان میدهی تا آن چیزی که بر انصار افترا بستهای را ثابت کنی؟!
دوم: عقیده ما این است که لفظ (قائم) بعد از رسول الله محمد (ص) یک صفت میباشد که تمام اوصیای آل محمد (ع) با آن وصف شدهاند و مخصوص یک شخص از آنان (ع) نیست. در زمان قیام مقدس، دو حجت وجود دارد که اطاعتشان واجب است، یکی امام مهدی محمد بن الحسن عسکری (ع) و دیگری وصی و فرستادهی ایشان، مهدی اول، یمانی موعود، سيد احمد الحسن (ع) میباشد.
2.1. حجتهای الهی، همگی قائم میباشند:
روایاتی که بیان میکنند حجتهای از آل محمد (ع) همگی قیام کننده به حجت و حق و قیام کننده به امر الهی و به امر حجت قبل از خود میباشند، بسیارند و این بعضی از آنهاست تا برای شما بیان کنند آنچه را در فوق ذکر کردم:
عن ابي جعفر (ع)، قال للحکم: (يا حكم، كلنا قائم بأمر الله. قلت: فأنت المهدي؟ قال: كلنا نهدي إلى الله. قلت: فأنت صاحب السيف؟ قال: كلنا صاحب السيف ووارث السيف. قلت: فأنت الذي تقتل أعداء الله ويعز بك اولياء الله ويظهر بك دين الله؟ فقال: يا حكم كيف أكون أنا وقد بلغت خمسا وأربعين [سنة]؟ وإن صاحب هذا الأمر أقرب عهداً باللبن مني وأخف على ظهر الدابة).(
[34])
ابی جعفر (ع) به حکم فرمودند: (ای حکم! همه ما قائم به امر خدا هستیم. عرض کردم: شما مهدی هستید؟ فرمودند: همه ما به سوی خدا هدایت میکنیم. عرض کردم: شما صاحب شمشیر هستید؟ فرمودند: همه ما صاحب شمشیر و وارث آن هستیم. عرض کردم: این شما هستید که دشمنان خدا را ریشه کَن میکنید و به واسطه شما، اولیای خویش را عزیز میگرداند و دین الهی را ظاهر میکند؟ فرمودند: ای حکم چگونه آنگونه باشم در حالیکه در سن چهل و پنج سالگی پا گذاشتم؟! حال آنكه صاحب اين امر (كه تو میپرسى) از من به دوران شيرخوارگى نزديکتر و هنگام سوارى چالاکتر است).
عن ابي عبد الله (ع) أنه سئل عن القائم فقال: (كلنا قائم بأمر الله، واحد بعد واحد حتى يجيئ صاحب السيف، فإذا جاء صاحب السيف جاء بأمر غير الذي كان).(
[35])
امام صادق (ع) فرمود: (همه ما قائم به امر خدا هستيم. يكی پس از ديگری تا آن كه صاحب شمشير بيايد. پس اگر صاحب شمشير بيايد، با امری كه قبلاً نبوده، میآيد).
عن عبد الله بن سنان قال: قلت لأبي عبد الله (ع): ((يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ) قال: (إمامهم الذي بين أظهرهم وهو قائم أهل زمانه).(
[36])
عبد الله ابن سنان گوید: به امام صادق (ع) عرض کردم: ((روزى كه هر گروه از مردم را با امامشان فراخوانيم) فرمودند: امامی که برایشان ظاهر شده است و او قائم اهل زمانش است).
عن الإمام الرضا (ع) فی حدیث طویل ذکر فیه فضائل وخصائص الإمام، قال: (... مفروض الطاعة، قائم بأمر الله عز وجل، ناصح لعباد الله، حافظ لدين الله...).(
[37])
امام رضا (ع) در حدیثی طولانی در فضایل و ویژگیهای امام میفرمایند: (... امام مفترض الطاعه است (واجب است از وی پیروی شود)، قیام کننده به امر خدا است، نصحیت کننده بندگان خدا است، حافظ دین خدا است...).
روى الشيخ الصدوق عن أبي جعفر الثاني محمد بن علي (ع) في حديث لقاء الخضر (ع) بأمیر المؤمنین (ع): (..... فقال الرجل (أي الخضر (ع)): أشهد أن لا إله إلا الله، ولم أزل أشهد بها، وأشهد أن محمدا رسول الله، ولم أزل أشهد بها، وأشهد أنك وصيه والقائم بحجته) بعده ( -وأشار) بيده إلى أمير المؤمنين (ع) ولم أزل أشهد بها، و أشهد أنك وصيه والقائم بحجته– وأشار إلى الحسن (ع). وأشهد أن الحسين بن علي وصي أبيك والقائم بحجته بعدك، وأشهد على علي بن الحسين أنه القائم بأمر الحسين بعده، وأشهد على محمد بن علي أنه القائم بأمر علي بن الحسين، وأشهد على جعفر بن محمد أنه القائم بأمر محمد بن علي، وأشهد على موسی بن جعفر أنه القائم بأمر جعفر بن محمد، وأشهد على علي بن موسى أنه القائم بأمر موسى بن جعفر، وأشهد على محمد بن علي أنه القائم بأمر علي بن موسى، وأشهد على علي بن محمد أنه القائم بأمر محمد بن علي، وأشهد على الحسن بن علي أنه القائم بأمر علي بن محمد، وأشهد على رجل من ولد الحسن بن علي لايكنى ولايسمى حتى يظهر أمره فيملأ الأرض عدلاً كما ملئت جور).(
[38])
شیخ طوسی از ابی جعفر ثانی محمد بن علی (ع) در حدیث دیدار خضر نبی با امیر المؤمنین (ع) فرمودند: (... آن مرد (خضر نبی (ع)) گفت: شهادت میدهم که خدایی جز الله نیست و شهادت میدهم که محمد فرستادهی خداست و همواره به آن شهادت میدهم و شهادت میدهم که شما وصی او و قیام کننده به حجت او (بعد از او) _ و با دست خویش به امیر المؤمنین (ع) اشاره کردند_ و همواره به آن شهادت میدهم و شهادت میدهم که شما وصی او و قیام کننده به حجت او میباشی _ و با دست خویش به حسن (ع) اشاره کرد_ و شهادت میدهم که حسین بن علی وصی پدر تو و قیام کننده به حجت او بعد از تو میباشد. و شهادت میدهم که علی بن حسین قیام کننده به امر حسین بعد از او میباشد. و شهادت میدهم که محمد بن علی قیام کننده به امر علی بن حسین میباشد. و شهادت میدهم که جعفر بن محمد قیام کننده به امر محمد بن علی میباشد. و شهادت میدهم موسی بن جعفر قیام کننده به امر جعفر بن محمد میباشد. و شهادت میدهم علی بن موسی قیام کننده به امر موسی بن جعفر میباشد. و شهادت میدهم که محمد بن علی قیام کننده به امر علی بن موسی میباشد. و شهادت میدهم که علی بن محمد قیام کننده به امر محمد بن علی میباشد. و شهادت میدهم که حسن بن علی قیام کننده به امر علی بن محمد میباشد. و شهادت میدهم بر مردی از فرزند حسن بن علی که بردن نام و کنیه او حرام است تا آن زمان که امرش آشکار گردد، پس زمین را پر از عدل و داد میکند همانگونه که پر از ظلم و ستم گشته است).
عن يونس بن عبد الرحمن، قال: (دخلت على موسى بن جعفر (ع) فقلت له: يا ابن رسول الله، أنت القائم بالحق؟ فقال: أنا القائم بالحق ولكن القائم الذي يطهر الأرض من أعداء الله عز وجل ويملأها عدلاً كما ملئت جوراً وظلماً هو الخامس من ولدي، له غيبة يطول أمدها خوفاً على نفسه، يرتد فيها أقوام ويثبت فيها آخرون. ثم قال: طوبى لشيعتنا، المتمسكين بحبلنا في غيبة قائمنا، الثابتين على موالاتنا والبراءة من أعدائنا، أولئك منا ونحن منهم، قد رضوا بنا أئمة، ورضينا بهم شيعة، فطوبى لهم، ثم طوبى لهم، وهم والله معنا في درجاتنا يوم القيامة).(
[39])
على بن ابراهيم از يونس بن عبد الرحمن روايت میكند كه خدمت حضرت موسى بن جعفر (ع) رسيدم و عرض كردم: يا ابن رسول اللَّه (ص) شما قائم به حق هستيد؟ فرمودند: من قيام کننده به حق هستم و ليكن آن قائم كه زمين را از دشمنان خدا پاک میكند و جهان را پر از عدل و داد میسازد پس از اينكه از ظلم و جور پر شده باشد پنجمين فرزند من است و براى وى غيبتى خواهد بود كه گروهى در هنگام غيبت او مرتد میشوند و جماعتى هم ثابت قدم میمانند، پس از اين فرمود: خوشا به حال شیعیان ما كه دست از ريسمان ولاء ما بر ندارند و به غيبت قائم ما ثابت باشند، هر كس در دوستى ما پا بر جا باشد و از دشمنان ما تبرى جويد از ما خواهد بود، آنان از امامت ما راضى بوده و ما هم از متابعت و تشيع آنها نسبت به خودمان رضايت داريم، خوشا به حال آنان، به پروردگار سوگند آنها روز قيامت با ما در يک درجه خواهند بود).
عن عبد العظيم بن عبد الله الحسني، قال: (قلت لمحمد بن علي بن موسى (ع): إني لأرجو أن تكون القائم من أهل بيت محمد الذي يملأ الأرض قسطاً وعدلاً كما ملئت جوراً وظلما، فقال (ع): يا أبا القاسم، ما منا إلا وهو قائم بأمر الله عز وجل، وهاد إلى دين الله، ولكن القائم الذي يطهر الله عز وجل به الأرض من أهل الكفر والجحود، ويملأها عدلاً وقسطا، هو الذي تخفى على الناس ولادته، ويغيب عنهم شخصه، ويحرم عليهم تسميته، وهو سمي رسول الله (ص) وکنیه...).(
[40])
عبد العظيم بن عبد اللَّه حسنى گويد به محمد بن على بن موسى (ع) عرض کردم من اميدوارم شما همان قائم خاندان محمد (ع) باشيد كه زمين را پر از عدل و داد كند چنانچه پر از ظلم و ستم شده است، فرمودند: اى ابو القاسم نيست امامى از ما جز آنكه قائم به امر خداى عز و جل است و رهبر به دين خداست ولى آن قائمى كه به وسيله او خداى عز و جل زمين را از اهل كفر و جحود پاک میكند و آن را پر از عدل و داد میكند او آنچنان كسى است كه ولادتش بر مردم نهان است و شخصش از ديدهها پنهان و بردن نامش بر آنها حرام است و او همنام و هم كينه رسول خداست).
عن كميل بن زياد، قال: (أخذ أمير المؤمنين علي بن أبي طالب (ع) بيدي فأخرجني إلىظهر الكوفة........ إلى أن قال: اللهم بلى لا تخلو الأرض من قائم بحجة (إما) ظاهر مشهور أو خاف مغمور لئلا تبطل حجج الله وبيناته، وكم ذا وأين أولئك، أولئك والله الأقلون عددا، والأعظمون خطرا، بهم يحفظ الله حججه وبيناته حتى يودعوها نظراءهم ويزرعوها في قلوب أشباههم...).(
[41])
كميل بن زياد گفت امير المؤمنين (ع) دست مرا گرفت و از كوفه خارج كرد... تا آنجا که میفرماید: (آری، هرگز زمين خالى از حجت نيست كه قيام با دلائل براى خدا نمايد يا ظاهر و آشكار باشد و يا پنهان و بيمناک تا حجت و دلائل خدا باطل نشود اما چقدر هستند آنها و كجايند. به خدا قسم تعداد آنها از همه كمتر است و مقامشان از همه بالاتر، به وسيله ايشان خدا دلائل و براهين خود را حفظ میكند تا به شخصيتهائى نظير خود بسپارند و در دل مردمى پاک سرشت بذر آن را بكارند...).
عن أمير المؤمنين (ع)، قال: (وإنما الأئمة قوام الله على خلقه، وعرفاؤه على عباده، لايدخل الجنة إلا من عرفهم وعرفوه، ولا يدخل النار إلا من أنكرهم وأنكروه).(
[42])
امیر المؤمنین (ع) فرمودند: (همانا امامان از جانب خدا قیام كننده بر خلق خدایند، و شناسانندگان او به بندگانش هستند. كسى به بهشت نرود جز آنكه آنان را شناخته باشد، و آنان او را شناخته باشند، و به دوزخ در نشود جز آنكه منكر آنان بود، و آنان وى را نپذيرفته باشند، و محرم نساخته).
و "قوام" جمع "قائم" است [(قائم) به چند شکل جمع بسته میشود یکی از آنها (قوام) است، همانگونه که علامه مجلسی گوید: (القوام جمع قائم، مانند كفار وكافر)(
[43])] و او کسی است که به امر خدا قیام میکند و با حجت قیام میکند و به امر حجتهای (ع) قبل از خود قیام میکند.
وعن أبي عبد الله (ع)، قال: (..ونحن قوام الله على خلقه وخزانه على دينه...).(
[44])
ابی عبد الله (ع)، فرمودند: (...به خدا قسم ما قائمان الهی بر خلق و نگهبانان بر دين او هستيم...).
وعن أبي جعفر (ع)، أنه قال لقتادة: (ويحك يا قتادة إن الله جل وعز خلق خلقاً منخلقه فجعلهم حججه على خلقه فهم أوتاد في أرضه، قوام بأمره، نجباء في علمه، اصطفاهم قبل خلقه أظلة عن يمين عرشه).(
[45])
امام باقر (ع)، فرمود: (واى بر تو ای قتاده خداوند گروهى از آفريدههاى خود را حجت بر مردم قرار داده آنها او تا دو استوانههاى زمين هستند و قیام کنندگان به امر او و برجستگان دانش قبل از آفرينش آنها را برگزيد به صورت سايهاى در طرف راست عرش).
اینها یازده روایت از ائمه اطهار (ع)- و روایات دیگری نیز هست_ آشکار میکنند که همه آنان (ع) قوام میباشند و هر کدام از ایشان (ع)، قائم.
2.2.مهدی اول (ع) قائم و مهدیین (ع) قوام هستند:
همانگونه که آنها (محمد و آل محمد (ع)) مهدیین را، قوام (قیام کنندگان) نامیدهاند:
عن ابن قولويه، قال: حدثني أبي، عن سعد بن عبد الله، عن أبي عبد الله محمد بن أبي عبد الله الرازي الجاموراني، عن الحسين بن سيف بن عميرة، عن أبيه سيف، عن أبي بكر الحضرمي، عن أبي جعفر (ع)، قال: (قلت له: إي بقاع الأرض أفضل بعد حرم الله (عز وجل) وحرم رسوله (، فقال: الكوفة يا أبا بكر، هي الزكية الطاهرة، فيها قبور النبيين المرسلين وغير المرسلين والأوصياء الصادقين، وفيها مسجد سهيل الذي لم يبعث الله نبياً إلا وقد صلى فيه، ومنها يظهر عدل الله، وفيها يكون قائمه والقوام من بعده، وهي منازل النبيين والأوصياء والصالحين).(
[46])
از ابى بكر حضرمى و او از حضرت ابى عبد اللَّه (ع) يا ابو جعفر (ع) نقل نموده، مىگويد: محضر مباركش عرضه داشتم: بعد از حرم خداوند عزّ و جل و حرم رسول خدا ( چه مكانى از زمين از امكنه ديگر برتر و اشرف مىباشد؟
حضرت فرمودند: (اى ابو بكر، آن زمين كوفه مىباشد، اين زمين پاک و پاكيزه بوده و در آن قبرهای انبياء مرسل و غير مرسل و اوصياءِ انبياء بوده و در آن مسجد سهيل قرار دارد، از خصوصيات اين مسجد آن است كه حق تعالى هيچ پيغمبرى را مبعوث نفرموده مگر آنكه وى در آن نماز خوانده است و نيز از آن عدل الهى ظاهر و آشكار مىگردد و در آن قائم حق تعالى و قيام کنندگان بعد از او میباشند و آن منازل انبياء و اوصياء صالح مىباشد).
پس این قائمان چه کسانی هستند غیر از مهدیین دوازدهگانه که بعد از ائمه دوازدهگانه (ع) میآیند همانگونه که در وصیت رسول الله ( و روایات اهل بیت (ع) آمده است و ذکر برخی از آنها گذشت:
عن أبي عبد الله (ع): (إنّ منا بعد القائم (ع) اثنا عشر مهدياً من ولد الحسين (ع)).(
[47])
ابی عبد الله (ع) فرمودند: (همانا از ما بعد از قائم دوازده مهدی از فرزند حسین (ع) میباشند).
و این قوام چه کسانی هستند غیر از دوازده امام عدل که در مسجدی که امام مهدی (ع) در کوفه، بعد از قیام حضرتش بنا میکنند، همانگونه که امام علی (ع) خبر دادند، نماز میخوانند:
عن أمير المؤمنين علي بن أبي طالب (ع)، قال: (وليبنين بالحيرة مسجد له خمسمائة باب يصلي فيه خليفة القائم عجل الله تعالى فرجه؛ لأن مسجد الكوفة ليضيق عنهم، وليصلين فيه اثنا عشر إماماً عدلا).(
[48])
امام علی (ع) فرمود: (در حيره مسجدی بنا خواهد شد كه پانصد درب خواهد داشت در آن خليفه و جانشين قائم عجل الله تعالی فرجه نماز خواهد خواند. زيرا مسجد كوفه برای آنان كوچک و تنگ میشود، در آن دوازده امام عدل نماز خواهند خواند).
اگر چه آنچه گذشت، کفایت میکند، اما جهت تأکید بیشتر روایات دیگر و به غیر این روایات، روایات بسیاری وجود دارد که برایت بیان میکنند که لفظ قائم در زمان قیام مقدس، در روایات اهل بیت (ع) برای اشاره به نشانهای از نشانههای ظهور آمده است، یعنی مقصود از آن، همان مهدی اول (ع) و یمانی آل محمد (ع) است که قبل از ظهور امام محمد بن حسن (ع) حضور دارند.
عن أبي عبد الله (ع): (اختلاف بني العباس من المحتوم، والنداء من المحتوم، و خروج القائم من المحتوم...).(
[49])
ابی عبد الله (ع) میفرمایند: (اختلاف بنی عباس از محتومات و نداء از محتومات و خروج قائم از محتومات میباشند...).
عن أبي حمزة الثمالي، قال: (قلت لأبي عبد الله (ع): إنّ أبا جعفر (ع) كان يقول: خروج السفياني من المحتوم، والنداء من المحتوم، وطلوع الشمس من المغرب من المحتوم، وأشياء كان يقولها من المحتوم. فقال أبو عبد الله (ع): واختلاف بني فلان من المحتوم، وقتل النفس الزكية من المحتوم، وخروج القائم من المحتوم...).(
[50])
ابی حمزه ثمالی میگوید: به ابی عبد الله (ع) عرض کردم: همانا ابا جعفر (ع) میفرمودند: خروج سفیانی از محتومات و نداء از محتومات و طلوع خورشید از سمت مغرب از محتومات و چیزهای دیگر را از امور محتوم میفرمودند. ابا عبد الله (ع) فرمودند: (و اختلاف بنی فلان از محتومات و قتل نفس زکیه از محتومات و خروج قائم از محتومات میباشند...).
و اکیداً علامت و نشانه یک چیز بوده و به آنچه دلالت میکند، چیزی دیگری است و امام (ع) در صدد بیان نشانههای حتمی ظهور امام مهدی (ع) میباشد، پس آن قائمی که خروجش، از نشانههای حتمی ظهور امام مهدی (ع) است، چه کسی میتواند باشد غیر از مهدی اول یمانی آل محمد (ع) ؟!
و در انتشارات انصار امام مهدی (ع) تفصیل کافی و وافی برای هر آنکه توضیح بیشتر خواهد، وجود دارد.
-3. نقش امام مهدی (ع) و مهدی اول (ع) در زمان ظهور (جواب س3):
گفتی که: (3. علت اینکه پیروان شما سعی در پُر رنگتر نشان دادن شما از حضرت حجت دارند چیست و این دعوت چگونه دعوتیست که قرار است برای بیعت گرفتن برای حضرت حجت باشد اما عملاً آنقدر شما را پُر رنگ نشان میدهد که عملاً جایی برای حضرت حجت باقی نگذاشته و حتی اکثر القاب حضرت حجت را هم بر شما تطبیق میدهند... آیا شما از این موضوع باخبرید و یا اینکه از رفتار برخی از انصار در این مورد اعلام برائت میکنید؟)
سيد احمد الحسن (ع) وصی و فرستاده امام مهدی (ع) و زمینه سازِ برای ایشان و قائم (قیام کننده) به امر ایشان است و سيد احمد الحسن (ع) نقش اصلی زمینهسازی برای برپایی دولت عدل الهی را عهدهدار میباشند، و ابتلاء و آزمایش اُمت در زمان ظهور به واسطه ایشان میباشد، و این موضوع را بسیاری از روایت آشکار کردهاند. و این به معنای لغو نقش امام مهدی (ع) نیست، بلکه سيد احمد الحسن (ع) وصی و فرستادهای از جانب ایشان میباشد.
برای مثال میگویم: هنگامی که خداوند سبحان و متعال، رسولی میفرستد، پناه به خدا، این به معنای لغو شدن نقش خداوند میباشد؟! و هنگامی که ملک الموت ارواح را میستاند، این بدان معناست که نقش خداند منتفی شده است، یا ملائکه موکل از سوی ملک الموت، هنگامی که ارواح را میستانند، این بدان معناست که نقش ملک الموت لغو شده است؟!
متعال فرمود: (اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا)(
[51]) (خدا روح مردم را هنگام مرگشان به تمامى باز مىستاند).
و متعال فرمود: (وَاللّهُ خَلَقَكُمْ ثُمَّ يَتَوَفَّاكُمْ)(
[52])(و خدا شما را آفريد سپس [جان] شما را مىگيرد).
و نیز فرمود: (وقُلْ يَتَوَفَّاكُم مَّلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ)(
[53]) (بگو فرشته مرگى كه بر شما گمارده شده جانتان را مىستاند آنگاه به سوى پروردگارتان بازگردانيده مىشويد).
و همچنین فرمود: (وَلَوْ تَرَى إِذْ يَتَوَفَّى الَّذِينَ كَفَرُواْ الْمَلآئِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ وَذُوقُواْ َعذَابَ الْحَرِيق)(
[54]) (و اگر ببينى آنگاه كه فرشتگان جان كافران را مىستانند بر چهره و پشت آنان مىزنند و [گويند] عذاب سوزان را بچشيد).
و در هر حال اگر چه سيد احمد الحسن (ع) به امر الهی قیام کرد، در حالیکه وصی و فرستاده امام محمد بن حسن (ع) میباشد، آن امر از ناحیه امام مهدی (ع) و فعل منسوب به ایشان (ع) و انجام دهندهی اصلی و حقیقی این امر خداوند میباشد.
اما در مورد القاب، برایمان آشکار کن، القابی که به سيد احمد الحسن (ع) نسبت دادهایم چیست و کدام القاب هستند که اصلاً در قرآن و روایات اطهار (ع) وجود ندارند؟
و امام معصوم و صادق از سوی خداوند، از مصداق القاب الهی خبر میدهد و ثابت شد که سيد احمد الحسن (ع) حجت و معصوم است، پس اگر کلامی بگوید، گفتارش حجت و دلیل قطعی و یقینی میباشد، و شما تاکنون یکی از آنها را ذکر کردی و آن قائم میباشد و از آنچه گذشت، آشکار شد، که آل محمد (ع) همه با این لفظ وصف میشوند و مهدی اول در روایات نیز با آن وصف میشود.
آری، القاب دیگری هم هست که مخصوص آل محمد (ع) میباشند، اما برخیها که از آنان (آل محمد (ع)) نیستند بدون دلیل، آنها را غصب کرده و به خود نسبت دادند از جمله: (اهل ذکر) و (آیة الله) و (آیة الله العظمی) که فقهای آخر الزمان و علمای بیعمل آنها را بدون آنکه بر آنان خُرده بگیرید و انکار کنید، مال خود کردهاند، پس سبحان الله!!!
-4. جنبنده زمین (دابة الأرض) در زمان ظهور (پاسخ سؤال 4):
گفتی که: (پیروان شما، شما را دابة الأرض معرفی میکنند آیا خود شما هم بر همین باورید؟)
خداوند میفرماید: (وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِّنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كَانُوا بِآيَاتِنَا لَا يُوقِنُونَ * وَيَوْمَ نَحْشُرُ مِن كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجًا مِّمَّن يُكَذِّبُ بِآيَاتِنَا فَهُمْ يُوزَعُون)(
[55])
(و چون قول [عذاب] بر ايشان واجب گردد جنبندهاى را از زمين براى آنان بيرون مىآوريم كه با ايشان سخن گويد كه مردم [چنانكه بايد] به نشانههاى ما يقين نداشتند * و آن روز كه از هر امتى گروهى از كسانى را كه آيات ما را تكذيب كردهاند محشور مىگردانيم پس آنان نگاه داشته مىشوند تا همه به هم بپيوندند).
در کتاب متشابهات جلد چهار نوشته سيد احمد الحسن (ع) در پاسخ به سؤال شماره 145 به این بیان این مورد پرداختند:
الف) جنبنده، انسان است.
ب) مصداق جنبنده در عالم رجعت: امام علی (ع) میباشد.
ج) قبل از رجعت در زمان قیام قائم (ع) نیز جنبندهای موجود است، همانگونه که در روایات از آنها (ع) نقل شده است.
د) جنبنده در زمان قیام مقدس از نشانهها و علامات میباشد.
هـ) علت مؤاخذه و سرزنش مردم توسط جنبنده، عدم ایمان و عقیده آنان به آیات است و این آیات رؤیای صادقه و مکاشفات میباشند.
و علاوه بر جواب سید (ع) تفصیلی در کتاب استاد احمد حطاب به نام (قيامگر مشرق و دابة الأرض) در این باره موجود است و برای آنکه این نوشته نیز خالی از فایده واقع نگردد ان شاء الله خالی از لطف نخواهد بود، اگر بر نکاتی که امام (ع) بیان کردند، تمرکز کنیم و لو به صورت اجمالی.
و قبل از آن میگویم:
در آنچه گذشت، گفتم که القاب و نامها و صفاتی که در قرآن یا روایات از ائمه (ع) مذکور است، مصادیق آنها را تنها از سوی خداوند و صادقان، معصومین (ع) میشناسیم، و ثابت شده است، که سيد احمد الحسن (ع) خبر دهندهای صادق از سوی خداوند است؛ زیرا وی حجت است با دلیل، پس فرموده او حجت است و این در پاسخگویی کفایت میکند ولی برای توضيح بيشتر و دفع شبهات، اندکی این کلام را توضیح میدهم:
4.1. جنبندهی زمین، انسان است و او در رجعت امیر المؤمنین علی (ع) میباشد:
روایات بسیاری از اهل بیت (ع) موجود است، که بیان میکنند، جنبنده در این آیه یک انسان میباشد:
قال رجل لأبي عبد الله (ع): (بلغني أن العامة يقرؤون هذه الآية هكذا: (تَكلمهم) أي تجرحهم، فقال (ع): (كلمهم الله في نار جهنم ما نزلت إلا تُكلمهم من الكلام).(
[56])
مردی به ابی عبد الله (ع) عرض کرد: (به من خبر رسیده که عامه این آیه را چنین میخوانند (تَکلمهم) یعنی آنان را مجروح میکند، حضرت فرمودند: خداوند آنان را در آتش جهنم مجروح سازد، نازل نشده است جز به این صورت (تُکلمهم) یعنی اینکه از نوع کلام با آنان سخن بگوید).
وعن أبي عبد الله (ع): (إنّ النبي ( قال لعلی (ع): یا دابة الله).(
[57])
ابی عبد الله (ع) فرمودند: (همانا پیامبر ( به علی (ع) فرمودند: ای جنبندهی خدا).
عن علي(ع) قال: (أنا دابة الأرض).(
[58])
امیر المؤمنین (ع) فرمودند: (من جنبنده زمین هستم).
و عنه (ع) أنه قال: (أنا باب المقام، وحجة الخصام، ودابة الأرض...).(
[59])
و نیز فرمودند: (من درب مقام و حجت خصم کنندگان و جنبندهی زمین هستم...).
عن أبي جعفر(ع) أنه قال: (أي شيء يقول الناس في هذه الآية: (وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّة مِّنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كَانُوا بِآيَاتِنَا لَا يُوقِنُونَ)، فقال: هو أمیر المؤمنین (ع)).(
[60])
از ابی جعفر(ع): (مردم در مورد این آیه چه میگویند: (وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّة مِّنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كَانُوا بِآيَاتِنَا لَا يُوقِنُونَ)، حضرت فرمودند: او امیر المؤمنین (ع) است).
وعن الرضا (ع) في قوله تعالی: (أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِّنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ)، قال(ع): (علي (ع)).(
[61])
و امام رضا (ع) در مورد فرمودهی خداوند: (أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِّنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ) فرمودند: او علی (ع) است)
پس (دابة الأرض) در آیه، انسان و امیر المؤمنین (ع) در عالم رجعت میباشد.
4.2. در زمان ظهور مقدس نیز جنبندهای است که با مردم سخن میگوید:
ولی روایات دیگری وجود دارد، که در آنها، جنبنده در زمان قیام قائم است، و اینها نمونههایی از آنها است:
عن النبي (ص) في حديث دابة الأرض تخرج قبل خروج السفياني الذي يحكم ثمانية أشهر ثم بعد ذلك يظهر القائم (ع): (في العشرين بعد ستمائة الجرح والقتل وتمتلئ الأرض ظلماً وجورا، وفي العشرين بعدها يقع موت العلماء... وفي التسعين تخرج دابة الأرض ومعها عصا آدم وخاتم سليمان...).(
[62])
پیامبر اکرم (ص)در حدیث، جنبندۀ زمین که قبل از خروج سفیانی که هشت ماه حکومت میکند، سپس بعد از آن قائم (ع) ظهور میکند: (در بیست بعد از ششصد جراحتها و كشتارها است و زمين از ظلم و جور لبریز میشود، و در بيست بعد از آن واقع شود مرگ عالمان و در نود بعد از آن برون آيد دابة الارض، و با وی باشد عصاى آدم (ع) و انگشتر سليمان...).
و عن أمیر المؤمنین (ع) في قوله تعالی: (وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِّنَ الْأَرْضِ تُکَلِلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كَانُوا بِآيَاتِنَا لَا يُوقِنُونَ)، قال(ع): (وما يتدبرونها حق تدبرها، ألا أخبركم بآخر ملك بني فلان. قلنا: بلى يا أمير المؤمنين. قال: قتل نفس حرام في يوم حرام في بلد حرام من قوم من قريش، والذي فلق الحبة وبرأ النسمة ما لهم ملك بعده غير خمس عشرة يوم).(
[63])
و امیر المؤمنین (ع) در مورد فرموده خداوند: (وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِّنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كَانُوا بِآيَاتِنَا لَا يُوقِنُونَ)، فرمودند: (و در مورد آن، آنگونه که شایسته است تدبر نمیکنند، آیا شما را از آخرین ملک بنی فلان آگاه کنم، گفتیم: آری یا امیر المؤمنین. فرمودند: کشته شدن نفس حرام در ماه حرام، در سرزمین حرام، توسط قومی از قریش، سوگند به کسی که دانه را شکافته و هسته خرما را با خطی نصف کرده، بعد از آن حکومتی برایشان باقی نخواهد ماند جز پانزده روز).
وعن ابي جعفر (ع) في قوله تعالی: ﴿إِنَّ اللهَ قَادِرٌ عَلَى أَن يُنَزِّل آيَةً)(
[64]) (وسيريكم في آخر الزمان آيات، منها دابة الأرض، والدجال، ونزول عيسى بن مريم، وطلوع الشمس من مغربها).(
[65])
ابی جعفر (ع) در مورد فرمودهی خداوند: (خدا قادر است كه پديدهاى شگرف فرو فرستد). فرمودند: (و در آخر الزمان (خداوند) نشانههایی بر شما، نمایان خواهد کرد از جمله: جنبندهی زمین و دجال و نزول عیسی بن مریم و طلوع خورشید از مغرب).
وعن أبي عبد الله (ع): (سأله رجل: متى يكون خروج القائم (ع)؟ فقال (ع): إذا شاء من له الخلق والأمر. قال: فله علامة قبل ذلك؟ قال (ع): نعم، علامات شتى، خروج دابة الأرض من المشرق ودابة من المغرب، وفتنة تضل أهل الزوراء "أي بغداد"...).(
[66])
از ابی عبد الله (ع): (مردی از ایشان پرسید: خروج قائم چه هنگام خواهد بود؟ فرمودند: هر گاه که صاحب خلق و امر بخواهد. عرض شد: آیا قبل از آن نشانههایی است؟ فرمودند: آری نشانههای مختلف، خروج جنبنده زمین از سوی مشرق و خروج جنبندهای از سوی مغرب و وقوع فتنهای که اهل زورا (بغداد امروزی) در آن گمراه میشوند...).
وعن الإمام الصادق (ع): (... ثم تظهر دابة الأرض بين الركن والمقام فتكتب في وجه المؤمن مؤمن، وفي وجه الكافر كافر، ثم يظهر السفياني ويسير بجيشه إلى العراق...).(
[67])
و امام صادق (ع) فرمودند: (... سپس جنبنده زمین در بین رکن و مقام ظهور میکند و بر چهره مؤمن مینویسد که این مؤمن است و بر چهره کافر مینویسد که این کافر است، سپس سفیانی ظهور میکند و به همراه لشکرش به سوی عراق رهسپار میشود...).
وعن الإمام المهدي (ع): (سأله علي بن إبراهيم بن مهزيار: ... متى يا بن رسول الله؟ (أي القيام)، فقال لي: في سنة كذا وكذا تخرج دابة الأرض من بين الصفا و المروة ومعه عصا موسى وخاتم سليمان...).(
[68])
از امام مهدی (ع): علی بن مهزیار از ایشان میپرسد: (... هنگامه آن (یعنی قیام) چه وقت خواهد بود ای فرزند رسول الله (؟ حضرت به من فرمودند: در سال چنین و چنان و جنبنده زمین از بین صفا و مروه خروج میکند و همراه او عصای موسی و خاتم سلیمان است...).
و روایات بسیار است که بیان میکنند، در زمان قیام قائم (ع) جنبندهای وجود دارد که با مردم سخن میگوید، و این قبل از رجعت است همانگونه که از ائمه (ع) روایت شده است.
4.3. قیام قائم قبل از رجعت است:
بی شک قیام قائم (ع)، نخستین ایام الله عز و جل، غیر از روز رجعت میباشد (با هم یکی نیستند)، بلکه قبل از آن است، همانگونه که از آنان (ع) روایت شده است:
عن أبي جعفر (ع)، قال: (أيام الله عز وجل ثلاثة: يوم يقوم القائم، ويوم الكرة، ويوم القيامة).(
[69])
ابی جعفر (ع) می فرمایند: (روزهای خداوند (ایام الله)، سه روز میباشند: روز قیام قائم و روز رجعت و روز قیامت).
عن الصادق (ع)، عن أبيه (ع)، قال: (أيام الله عز وجل ثلاثة، يوم يقوم القائم و يوم الكرة ويوم القيامة).(
[70])
امام صادق (ع) از پدرش (ع) نقل می فرمایند که فرمودند: (روزهای خداوند، سه روز میباشند: روزی که قائم قیام میکند و روز رجعت و روز قیامت).
و سيد احمد الحسن (ع) نیز در مورد رجعت کتابی نگاشتهاند.(
[71])
4.4. برای جنبنده زمین دو مصداق است: امام علی (ع)، در رجعت، و مهدی اول، قبل از قیام قائم (ع):
در نتیجه، جنبنده زمین که قبل از قیام مقدس با مردم سخن میگوید، نیز انسان میباشد و به واسطه این انسان، حق از باطل جدا میشود و کافر از مؤمن متمایز میشود، یعنی او حجتی معصوم و صاحب ولایت الهی میباشد و در زمان ظهور مبارک و قبل از قیام امام محمد بن الحسن (ع) هیچ حقی یافت نمیشود مگر در یک مرد، و او یمانی و مهدی اول است، پس او مصداق جنبنده مذکور در آیه، در این زمان میباشد.
و در باب این مسأله، در کتاب (قيامگر مشرق و دابة الأرض) نوشته استاد احمد حطاب (حفظه الله) به تفصیل سخن به میان آمده است، که در سایت انصار امام مهدی (ع) موجود است. به آن مراجعه شود.
و در هر حال از مصداق وصف (جنبندهی زمین) در زمان قیام مقدس کسی نمیتواند پرده بردارد، مگر حجتی معصوم (ع)، و حجتهای در زمان قیام مقدس و قبل از برپایی دولت عدل الهی، تنها دو حجت میباشند و آنها: امام مهدی محمد بن الحسن (ع) و قبل از ظهور ایشان سيد احمد الحسن، مهدی اول (ع) میباشند، پس هر گاه یکی از آنان از مصداق مورد نظر خبر دهند، آن، خودش میباشد؛ زیرا گفتار و قول معصوم حجت میباشد همانگونه که به مرور و تکرار گذشت.
شبههای باقی ماند که آن را در اینجا میآوریم و به آن پاسخ میدهیم ان شاء الله.
-5.4.شبهه و پاسخ آن: رجعت قبل یا در زمان ظهور مقدس به وقوع میپیوندد؟
یک درک و فهم اشتباه میان فقهاء و پیروانشان وجود دارد و آن، این است که رجعت در زمان قیام مقدس اتفاق میافتد و منشأ این توهم برخی روایات متشابه است که در آنها، برای رجعت زنده شدن عُزیر را مثال میزنند، یا روایتی که در آنها قائم را به علی (ع) و انصارش را به اصحاب کهف و برخی گذشتگان شیعه، همچون سلمان فارسی و مالک اشتر و غیرشان، تشبیه کردهاند.
و علی رغم اینکه سيد احمد الحسن (ع) در آنچه منتشر کردند، به وضوح بیان کردهاند که رجعت در عالم دیگر غیر از این عالم ماده و جسمانی و بعد از قیام مقدس، تحقق مییابد و امکان مراجعه به کتاب (رجعت سومین روز از روزهای بزرگ خدا) وجود دارد، با اینکه، با این وجود شک و شبههای باقی نمیماند، همچنین بیان کردند که حتی با کوتاه آمدن در برابر آن درک و فهم اشتباه، جای هیچ اشکال وارد کردنی به دعوت حق، وجود ندارد. و خیلی خلاصهوار میگویم:
اول: آیا مانعی است که لفظ (الرجعة یا الکرة) دارای مصادیق متعدد و در عوالم متعدد و اوقات متعدد باشد؟! و پاسخ این است که خیر، هیچ مانع و دلیلی بر محصور بودن لفظ رجعت، در رجعت بعد از انقضاء و پایان یافتن حکومت مهدیین وجود ندارد، و همین در رد شبهه کفایت میکند.
پس اگر این موضوع واضح گشت، میگویم:
دوم: در روایات دلیل بر آن است که رجعت، دو رجعت است، که در اولی به مثل و مانند، صورت میگیرد، همانگونه که سيد احمد الحسن (ع) بیان کردند: [رجعت دوتا است: رجعتی در قیام قائم به مثل و مانند است، و رجعتی در عالم (مخصوص) رجعت، "الأولی"(
[72]) که رجوع با انفس و اجساد متناسب با آن عالَم بعد از آنکه خداوند آنان را نسبت به حال گذشته خود و امتحان اول و دوم، دچار نسیان و غفلت ساخته، صورت میپذیرد...].(
[73])
در نتیجه روایاتی که علی (ع) یا محمد ( را در زمان قائم ذکر میکنند، مقصود از آنها کسی است که نظير محمد ( و علی (ع) هستند و او قائم (ع) میباشد و همچنین روایاتی که مثلاً رجوع مالک اشتر و... و ما شابه را ذکر میکنند، مقصود از آنها، خود شخص مالک اشتر نیست بلکه به شخصیتی شبیه و نظیر او در میان انصار و اصحاب امام (ع) اشاره دارد که عملکرد و اوصافی همانند عملکرد و اوصاف مالک اشتر دارد.
و در آنچه گذشت، مثالی از قرآن در مورد وفات نفس از جانب خداوند و عزرائیل و ملائکه مأمور به اجرای امر عزرائیل، ذکر شد و تعارضی در آن و همچنین در مواضع دیگر قرآن و روایاتشان (ع)، وجود ندارد.
و به این روایت اکتفاء میکنم و هر کس خواهان معرفت بیشتر است به کتاب (توحید) و (همگام با بندهی صالح) و کتاب (رجعت سومین روز از روزهای بزرگ خدا) و (متشابهات) کتب سيد احمد الحسن (ع) و همچنین به کتاب (قيامگر مشرق و دابة الأرض) اثر استاد احمد حطاب و دیگر انتشارات انصار امام مهدی (ع) مراجعه کند.
عن عباية الأسدي: (أنّ أمير المؤمنين (ع) قال: لأبنين بمصر منبرا، ولأنقضن دمشق حجراً حجرا، ولأخرجن اليهود والنصارى من كل كور العرب، ولأسوقن العرب بعصاي هذه. قال: قلت له: يا أمير المؤمنين، كأنك تخبر أنك تحيى بعد ما تموت؟ فقال: هيهات يا عباية ذهبت في غير مذهب يفعله رجل مني).(
[74])
امام علی ((ع)) در روایتی كه عبایه اسدی آن را نقل كرده، میفرماید: (من در آینده در مصر منبری خواهم ساخت و دمشق را سنگ به سنگ خراب کنم و یهود و نصاری را از سرزمینهای عرب بیرون کنم و اعراب را با این عصای خود برانم، عرض کردم: یا امیر المؤمنین گویی شما خبر میدهید که بعد از مردن زنده میشوید و این کارها را انجام میدهید؟ فرمودند: هیهات ای عبایه! به مذهب دیگری شدی (کنایه از اینکه اشتباه متوجه شدی)، مردی از نسل من این کارها را انجام خواهد داد).
-5. شبهه نقص قرآن (پاسخ س 5):
گفتی: (شما معتقدید از قرآن کم شده است... ممکن است یکی از سورههایی را که معتقدید در قرآن بوده و حذف شده لطفاً ارائه دهید؟).
پاسخ به شبهه در چند نکته:
-5.1. یادآوری:
در آغاز و قبل از پاسخ، فقط به عنوان یادآوی، میگویم: طبق تعبیر خود، سؤال کننده (آقای شروین) حکم کردند که نقص – اگر پیدا شود یا کسی قائل به آن باشد – باید سوره کاملی یا مجموعهای از سورهها باشد.
آیا وجود اختلاف در سطح یک حرف یا مجموعهای از حروف یا یک کلمه یا کلماتی پراکنده یا در یک جا، را نمیتواند به عنوان نقص یا زیادت نسبی، دانست؟!
-5.2. سید (ع) در کجا فرموده که در قرآن نقص وجود دارد؟!
در کلام سيد احمد الحسن (ع) آنچه را که صاحب شبهه بدان به عنوان عقیده یا قول صریح از سوی سید (ع)، اشاره کرده است، وجود ندارد، بلکه موجود، این است که بسیاری از علماء و بزرگان فقهای اصولیون شیعه به تحریف قائل بوده، به آن تصریح میکنند و علمایی از اهل سنّت و در کتبشان و آنچه که روایت کردهاند و نزدشان صحیح میباشد، نیز به این امر قائل هستند.
و موجود آن است که برخی علماء که از تحریف سخن گفتهاند، آن را بدان سبب دانستهاند که قرآن با قواعد وضعی صرف و نحو و بلاغت و مشابه آن، مخالفت دارد، همانگونه که در کلام آخوند خراسانی و کلام مشکینی خواهد آمد.
اما آنچه سيد احمد الحسن (ع) فرمودند، آن است که قرائت و تلاوتی خاصّ اهل بیت نبی (ع) موجود است، و به شما فرمودند که فقط آن را همانند قرائتهای هفتگانهای که در نزد شما مقبول است، بدانید.
-5.3. یک شبهه و پاسخ آن: سخن در مورد تحریف، از نقص یا تغییر بعضی کلمات با توجه به روایاتی که از معصومین (ع) و از بعضی صحابه وارد شده، تجاوز نمیکند:
شاید منشأ شبهه (به هر حال این شبههای که مطرح است و برای مطرح کردن و روشن ساختن حق در مورد آن استخاره کردم، در حالی که از خداوند درخواست دارم که انصار و جوینده حق به فضل و منت خدا، از آن استفاده کنند)، نزد پرسنده، همان متن متشابه بر جاهل به آن، باشد که در کتاب "گوساله" به تألیف سيد احمد الحسن (ع) آمده است، که در آغاز دعوت مبارک و در زمان دعوت سری، به منظور زمینهسازی برای اعلان و آشکار ساختن دعوت مبارک و برای هوشيار کردن امت و علماء و طلّبهها نسبت به اشتباهاتی که در آن افتادهاند و ممکن بود آنان را از جمله دشمنان مهدی (ع) در هنگامه ظهور، قرار دهد، و در آن کتاب مسأله گوساله و سامری که با تمام دعوتهای الهی تکرار میشود، و انحراف امتها بعد از غائب شدن حجت برای مدتی از ایشان و انحراف امت اسلامی بعد از وفات پیامبر ( و بعد از غیبت امام (ع)، را تبیین کردند، سپس به روشنگریهایی از عمل اصلاحی که مهدی (ع) در هنگام ظهور، به آن دست میزنند، پرداختند. سپس به مسأله تحریف قرآن نزد اهل سنّت و شیعه و آنچه که از اختلاف مسلمین شیعه وسنّی در آن رخ داده است، پرداختند. پس ادله دو گروه را مطرح کرده و آن را به مناقشه و بحث کشیدند، همانگونه که مسائل دیگری که امت در آنها از حق منحرف شده است، مانند مسئله تشریع با دلیل عقلی، را نیز به مناقشه و بحث کشیدند و ادله کسانی که قائل به دلیل عقلی در تشریع و قائلان به وقوف در مقابل نصوص را مطرح کرده، به بحث پرداخت. و غیره.
و در اینجا موضع شبهه از کلام سيد احمد الحسن (ع) را نقل میکنیم، و آن متنی است که بعد از مناقشه و بحث ادله فریقین (سنی و شیعی) آوردند، فرمودند: [و خلاصه: قول به تحریف، از قول به نقص یا تغییر بعضی کلمات با توجه به روایاتی که از معصومین (ع) و از بعضی صحابه وارد شده، فراتر نمیرود. و هر دو-یعنی نقص و تغییر بعضی کلمات- به قرآن بودن آنچه که در دست ما است، خدشه وارد نمیسازد، زیرا قول به نقص به معنی این است که آنچه که در دست ما است جزئی از قرآن است، پس اشکالی در از خدای سبحان بودن آن نیست.
اما قول به تغییر بعضی کلمات مثل: (أمة به أئمة)، و (اجعلنا به اجعل لنا)، و (طلح به طلع)، آن شبیه است به قول به قرائات هفت یا دهگانه که امروزه مورد قبول همه مسلمین است، و آنها به کسی که با هر کدام از این قرائات، با وجود اختلاف بعضی کلمات چه در لفظ و چه در معنی در قرائات مختلف، تلاوت کند، اشکال نمیگیرند].
پس سيد (ع) در این متن هرگز به اثبات با نفی نقص و کاستی نپرداختهاند، بلکه فقط به رد اشکال مطرح شده بر قرائت و تلاوت اهل بیت (ع) و روایاتشان (ع) پرداختند و اینکه آنچه در روایات اهل بیت (ع) آمده از قول به نقص در برخی کلمات یا تغییرشان فراتر نمیرود! در واقع هر دو امر موجود هستند و (مسلمانان) منکر آن نمیشوند، زیرا برای قرآن، قرائتهای متعدد و مقبولی میباشد، لا اقل هفت قرائت از آنها که مشهور بوده و بینشان اختلاف است: کاستی یا فزونی (نسبی) و تغییر برخی کلمات و با وجود آن، کسی به سبب این اضافهها یا کاستیها در مصاحف (یا قرائتهای) مختلف به قرآن خدشه و طعن وارد نمیسازد.
و امام (ع) از قرائت اهل بیت (ع) دفاع میکرد و شیعه را به خصوص و مسلمانان را به طور عام را متذکر و هوشیار میکرد تا اینکه دچار خطاء و اشتباه نشوند و با مهدی (ع) آن هنگام که بیاید، به سبب اینکه با قرائت و تلاوت جدش رسول الله ( و پدرانش ائمه (ع) قرآن را قرائت خواهد کرد، به مبارزه برنخیزند، و قرآن را بر او تأویل نکنند، همانگونه که در روایات از آنان (اهل بیت) (ع) آمده است.
سبحان الله، خداوند تعالی و خلفایش (ع) مردم را نسبت به هیچ چیزی بر حذر نکردند، مگر اینکه مردم در آن گرفتار شدند. پس بعد از اعلان دعوت، همان چیزی واقع شد که سيد احمد الحسن (ع) از آن هشدار داده بودند، مثلاً هنگامی که سورهی قدر را بر اساس قرائت پدرانش (ع) قرائت کردند، آنان دنیا را زیر و رو کردند.
و جهت سودمندی بیشتر، کلام سيد احمد الحسن (ع) که سالها پس از کتاب گوساله آمد، را نقل میکنم، و بعد از اینکه، مبارزه این مدعیان علم و معرفت و دفاع از دین با مهدی (ع) تحقق پیدا کرد و شیخ علاء سالم از ایشان در آن زمان پرسید و این پاسخ ایشان است، تا حق طلب، از آن سودمند گردد و کسی که هنوز در غفلت به سر میبرد، هوشیار گردد و حجت بر معاند تمام شود.
فرمودند: [آنها میگویند که احمد الحسن قائل به قرائت (بکل أمر) است و این مخالف نسخه مکتوب امروزی است، و هر کس خلاف نسخه مکتوب امروزی بخواند، باطل است، آیا این چنین نیست؟
بنا بر اين استدلال از سوی آنها، فقهای شیعه اصولیون همه باطل خواهند بود؛ زیرا آنها به بیش از این قائل هستند، فقط به کتب فقهی آنها مراجعه کن و نمیگویم پژوهش (کن)؛ زیرا آنها مملو از قائل بودن به قرائتها هستند و این یکی، این قرائت را ترجیح میدهد و دیگری آن یکی قرائت را، بلکه به کتب فتوا در قرائت از کتاب نماز مراجعه کن، خواهی یافت که آنان میگویند که سورههای قرآن (112) تا است و نه (114)، و قائل به زیادت دو بسم الله هستند، پس آنها خود را باطل میکنند؛ زیرا آنان با نسخه مکتوب مخالفت کردند، این اولاً.
ثانیاً: کتاب کفایة الأصول و نقد و پینوشت مشکینی بر آن را داری؛ زیرا این نسخه را در حوزه نجف تدریس میکنند و به نقد آن عمل میکنند. در کفایة (الأصول) سخن در مورد حجیت ظاهر قرآن وجود دارد، آیا از قبل بر تو گذشته است؟ آیا کلام صاحب کتاب و نقد مشکینی بر آن درباره مسئله تحریف قرآن را خواندهای؟ آن را بخوان، خواهی ديد که صاحب کتاب تحریف را ترجیح میدهد و مشکینی تحریف را با اعتبار و اخبار تأکید میکند. اخبار که واضح است، و منظورش از اعتبار اشکال در بلاغت و انقطاع (از هم گسیختگی) در کلام و اشکال در نحو... الی آخر است.
پس اینان علماء و بزرگان فقهای اصولیون قائل به تحریف هستند و آن را صراحتاً بیان میکنند، اما ما فقط به آنان گفتیم که قرائت اهل بیت (ع) را به عنوان قرائتی همانند قرائتهای هفتگانهی مقبول نزد خودتان، بدانید، پس مشکل کجاست؟!
به خدا سوگند، روزی به یک وهابی گفتم: قرائت اهل بیت را همانند دیگر قرائتهای هفتگانهای که با آن قرائت میکنید، بدانید، ساکت شد و جوابی نداد و سخنم را پذیرفت، پس اینان را چه شده؟! با وجود اینکه این وهابی میگفت که اهل بیت قائل به تحریف قرآن هستند و احتجاج میکرد، ولی اینان را حسد کور کرده، سخن را نمی فهمند].(
[75])
وا عجبا بر شیعه آخر الزمان که چگونه منکر قرائت آل محمد (ع) میشود، با وجود روایات بسیاری از ایشان (ع) که شیعه خود را بر قرائت قرآن همانگونه که مردم عامه قرائت میکنند (یعنی بر اساس قرائات هفتگانه و غیر از آن، که در زمان آنان موجود است) توصیه میکنند تا هنگامی که قائم ظهور کند و به قرائت اهل بیت (ع)، قرائت کنند!!!
وا عجبا چگونه منکر فقهای شیعه و علمایشان و بسیاری از بزرگان آنان نمیشوید! در حالیکه از تحریف قرآن سخن میگویند و به آن تصریح میکنند و در این باره، بر اساس قواعد وضعی مانند مخالفت قرآن با نحو و مخالفت قرآن با آنچه که به عنوان قواعد بلاغت قرار دادند، به زعم و خیال خود، استناد میکنند؟!
شگفتا و شگفتیام پایانی ندارد، چگونه شگفت زده نشوم در حالیکه قرنها پیش ما را از وقوع چنین حوادثی خبر دادهاند، یا چگونه شگفت زده نشوم در حالیکه ما را نسبت به گرفتار آمدن در چنین اموری بر حذر داشتهاند!!!
چگونه شما و علماء و فقهایتان و تمام مسلمانان، قرائتهای قرآنی نقل شده توسط اشخاص غیر معصوم (بلکه در ثقه بودن آنان و یا لا اقل در تعدادی از آنان خدشه وارد است)(
[76]) را میپذیرید در حالیکه بین قرائتهای آنان و مصحفهای چاپ شده، اختلافات و کاستی و فزونی و تغییر کلمات و حرکات که از آنها ملزم به اختلاف در رسم و معنا و احکام و عقائد میشود، اما قرائت اهل بیت نبی خودتان را نمیپذیرید!!! در حالیکه اطمینان و یقین دارید که طبق نّص معروف رسول الله ( نزد تمام مسلمانان، آنان (ع) ثقل دومی هستند که هرگز از قرآن جدا نمیشوند.
[... و سبب آنها (قرائتهای هفتگانه)، این است که: آنها بعد از آنکه عثمان مردم را به یک مصحف جمع نمود – یعنی یک رسم الخط– و نه یک قرائت؛ زیرا در آن نه نقطه، و نه حرکات و نه همزه بود، و رسم الخط را به صورتهای متعدد بنا بر تصور هر قاری خواندند و قرائتها زیاد شدند، و در زمان امویان، حکومت اموی مردم را به قرائت قاریان معتبر نزد مردم و نزد سلطنت وحدت داد، و اینکه مصحف – با نقطه و حرکات و همزهها - با قرائتهای دیگری نوشته و قرائت شود را رد کردند و هفت قرائت را قبول نمودند و ما بقی را رد کردند، و تاریخ قرآن در دست است، پس با کتب و آنچه که نزد خودشان است، و آنچه در کتب تاریخ نگاشته شده است، بر آنها احتجاج کنید.
و همه قرائتهای هفتگانه در زمان ائمه (ع) شایع بود و با همه آنها قرآن را مینوشتند و با همه آنها قرائت میکردند، و فرموده سيد (ع): همانطور که مردم میخوانند، بخوانید، یعنی: با قرائتی که مردم با آن میخوانند و آن هفت قرائت یا بیشتر است و یکی نیست، و تا امروز کسی که شناختی به قرائتهای هفتگانه دارد با تمام آنها قرائت میکند، مانند عبد الباسط، و او با قرائتهای هفتگانه تلاوت میکند و هرگاه به کلمهای که برای آن دو و یا سه قرائت باشد، برسد آن را بیش از یک بار و هر بار با یک قرائت تکرار میکند].(
[77]) پايان فرمايشات سید (ع) .
-5.4. نمونهای از نقص و فزونی، در مصحفهای امروزی موجود و مقبول نزد مسلمانان:
بسیاری از مردم با متأسفانه (و ترجیحاً صاحب شبهه و سؤال از میان آنان) نمیدانند که قرائتها و مصاحف چاپی مختلف از قرآن کریم چه در زمینه گفتار و چه در رسم الخط و چه در معانی، وجود دارند و در بین آنها اختلافاتی است که از این اختلافات الزام به اختلاف در عقیده و در احکام میشود، بلکه بین برخی، فزونی و نقص در کلمات و حروف میباشد، که این امر در اینجا، برای ما حائز اهمیت است. قرائتهای مقبول نزد تمام مسلمین شیعه و سنی، حد اقل هفت قرائت است، بلکه علمای شیعه و سنّی، بیش از هفت قرائت را قبول دارند.
و در اینجا یک مثال خواهم زد و هر کس خواهان توضیح و تفصیل بیشتر است به کتب قرائتها و کتب تاریخ قرآن مراجعه کند:
مصحف منتشر شده در سرزمینهای شرقی (همچون عراق و ایران) بیشتر بر اساس قرائت (حفص از عاصم) یکی از قرائتهای هفتگانه میباشد و در آن آیه 24 سورهی حدید اینچنین خوانده و نوشته میشود: (الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَيَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَمَن يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ).(
[78])
در حالیکه در دو قرائت نافع و ابن عمر همین آیه چاپ شده در (مصحف ورش) با نقص کلمه (هو) خوانده و نوشته میشود. اینگونه: (الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَيَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَمَن يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ).
بنا بر اين، مصحف ورش چاپ و منتشر شده در مغرب عربی دارای نقص کلمه (هو) نسبت به مصحف حفص که اکثراً در شرق منتشر شده، میباشد!!! یا ممکن است امر را بر عکس کنی و بگویی که مصحف حفص یک کلمه (هو) در مقایسه با مصحف ورش، اضافه کرده است!!! پس کدام یک مصحف حقیقی است ورش یا حفص؟! و در کدام یک اضافه است و در کدام یک نقص؟!
و کاستیها و فزونیهای بسیار و اختلافات متعددی است اما در صدد تبیان و آشکار ساختن آنها نیستم و آنچه که ذکر شد، کفایت میکند. (برای توضیح بیشتر به کتاب (بر قرآن و قرائت اهل بیت (ع) چه گذشت) جزء اول- نوشته شیخ علاء السالم مراجعه شود).
اما اگر خواهان تفصیل بیشتری هستی به انتشارات انصار امام مهدی (ع) و حتی کتب علمای قرائتها، چه اهل سنّت یا شیعه مراجعه کن.
-5.5. فتوای سیستانی و سید خامنهای به جایز بودن قرائت قرآن با قرائتهای مختلف:
فتوای سیستانی:
این متن فتوای سیستانی به جایز بودن قرائت قرآن، نه فقط محصور و محدود به قرائتهای هفتگانه، بلکه به قرائت به مطلق آنچه که موافق با راه و روش عربی باشد:
(شایسته است که قرائت، طبق قرائتهای متعارف هفتگانه باشد و هر چند که قرائت بر نهج عربی، قویتر باشد و هر چند که با آن در حرکات مبنی و معرب مخالفت کند...).(
[79])
فتوای سيد خامنهای به صحت قرائت قرآن مبنی بر روایاتی غیر از روایت حفص عن عاصم:
متن خبر را همانگونه که شبکه جهانی اخبار قرآنی (ایکنا) در تهران در سایت خود در اینترنت، منتشر کرد، را نقل میکنم و در آن فتوای سید خامنهای است دربارهی صحت قرائت، به غیر از قرائت حفص عن عاصم:
(سه شنبه 28/ ژوئن/2011، ساعت 08:42، شمارهی خبر: 816386_ درس احکام فقهی حول قرآن کریم/ دفتر مقام رهبری در پاسخ به ایکنا: قرائت قرآن به روایاتی غیر از روایت حفص عن عاصم صحیح است).
تهران _ ایکنا: دفتر مقام رهبری انقلاب اسلامی در ایران آیت الله العظمی سید علی خامنهای، تلاوت قرآن کریم با روایاتی غیر از روایت حفص عن عاصم را جایز دانستند.
و خبرگزاری جهانی قرآنی (ایکنا) افزود که این پاسخ در استفتای خبرگزاری ایکنا جهت آگاهی حول صحت تلاوت قرآن کریم توسط شیعه به روایاتی غیر از روایت حفص عن عاصم آمده است.
و موضوع اختلاف قرائتها از موضوعاتی به حساب میآید که حول آن سؤالات متعددی بین قاریان قرآن کریم وجود دارد، از جمله اینکه آیا تلاوت قرآن کریم با این قرائتهای مختلف از نظر شرعی، صحیح است.
و این متن استفتاء است: (و آیا تلاوت قاریان شیعه با روایاتی غیر از روایت حفص عن عاصم صحیح است؟).
و این پاسخ دفتر مقام معظم رهبری در ایران آیة الله العظمی سید علی خامنهای به این استفتاء: این امر صحیح است.
http: //ca.iqna.ir/ar/news_deail.php?ProdID=816386
-6.صیحه یا نداء (جواب س6):
گفتی: (برخی از پیروان شما میگویند ندای آسمانی به نام شما سر داده میشود آیا شما بر این عقیدهاید یا نظرتان با آنها متفاوت است؟)
اگر قرآن میخواندید، حال خود و حال سيد احمد الحسن (ع) را در آن مییافتید، و اگر به روایات اهل بیت (ع) مطلع میشدید، در مییافتید که به خدا قسم قائمشان (ع) و شیعهاش و آنچه که از دست شما خواهند کشید را، توصیف کردهاند.
ان شاء الله به این سؤالها پاسخ خواهیم داد:
_ نداء یا صیحه در کجا به وقوع میپیوندد و منادی کیست؟
_ چه کسی نداء را میشنود؟
_ مضمون نداء چیست؟
_ حکمت و فایده این نداء چیست؟
سپس به نتیجه میرسیم که: نداء در عالم رؤیا و مکاشفه، به نام مهدی اول میباشد.
روایات بسیاری از ائمه (ع) موجود است که بیان میکنند، نداء یا صیحه به اسم قائم (ع) میباشد، و هر کدام از استاد احمد حطاب خدا حفظش کند در کتاب خود (فصل الخطاب) و شیخ علاء السالم خدا حفظش کند، در کتاب خود (معترضان بر خلفاء الله) مفصل به این موضوع پرداختهاند، و ما تنها در اینجا به ذکر برخی متون، به همراه بیانی خلاصهوار بر دلالت آن متون در چند نکته میپردازیم:
-6.1: نداء یا صیحه در کجا خواهد بود و منادی چه کسی است؟
دو صیحه یا دو نداء:
دو صیحه و نداء هستند که با دعوت قائم (ع) همراه میباشند و آن دو صیحه جبرائیل و صیحه ابلیس، یا صیحه حق و صیحه باطلی که به دنبال آن میآید، پس بعد از هر صیحه حقی، صیحه باطلی وجود دارد، و همانگونه که مردم دعوت حق و دعوت کننده به حق را میشنوند، ناگزیر باید مورد امتحان قرار گیرند و از شیاطین جن و انس شبهاتی را بشنوند که به وسیله آن، خواهان پوشاندن حق و گمراه ساختن خلق از راه مستقیم میباشند.
صیحه جبرائیل از آسمان است و صیحه ابلیس از زمین:
اهل بیت (ع) با تمام حکمت مکان دو صیحه را جدا کردند، و آشکار ساختند که صیحه جبرائیل (ع) از آسمان و صیحه ابلیس (لع) از زمین است.
عن أبي عبد الله (ع) أنه قال: (ينادي مناد من السماء أول النهار... ثم ينادي إبليس في آخر النهار من الأرض).(
[80])
ابی عبد الله (ع) فرمودند: (در ابتدای روز، منادیی از آسمان نداء میدهد... سپس ابلیس در آخر روز از زمین نداء میدهد).
وعن أبي جعفر محمد بن علي (ع): (صوت من السماء وهو صوت جبرائيل [بإسم صاحب هذا الأمر واسم أبيه]، والصوت الثاني من الأرض وهو صوت إبليس اللعين...).(
[81])
و ابی جعفر محمد بن علی (ع) میفرمایند: (صوتی از آسمان و آن صوت جبرئیل (ع) میباشد (به اسم صاحب این امر و نام پدرش) و صدای دوم از زمین و آن صدای ابلیس ملعون میباشد...).
شبههای و پاسخ به آن: آن آسمان، آسمان این زمین نمیتواند، باشد.
شاید کسی گوید: مقصود از آسمانی که صیحه جبرائیل از آن است، آسمان همین زمین میباشد، و همه اهل زمین صدا را میشنوند؟
پاسخ در چند نکته است:
صدا در این عالم مادی، نیروی مکانیکی است که نیاز به ماده متراکم دارد تا از طریق امواج حامل آن، در آن ماده منتقل شود، و برای صوت امکانپذیر است در هر واسطهای که تراکم کافی را دارا باشد، منتقل شود (صوت، تنها در هوا یا گازها منتقل نمیشود، بلکه در مایعات و جامدات نیز امکان انتقال دارد)، و واضح است که مقصود از صدای دوم در اینجا، صدایی است که در هوا پخش میشود، نه صدایی که از آب صادر و در آن منتقل شود یا از ماده جامدی صادر و در آن منتقل شود، بلکه این موضوع از سوی اهل بیت (ع) در روایات به صراحت بیان شده است:
عن أبي عبد الله (ع)، عن ابیه (ع) أنه قال: (... فيؤمن أهل الأرض إذا سمعوا الصوت من السماء... فإذا كان من الغد صعد إبليس في الهواء حتى يتوارى عن أهل الأرض، ثم ينادي...).(
[82])
امام صادق (ع) از پدرش (ع) نقل میفرماید که فرمودند: (... پس اهل زمین، اگر صدا را از آسمان بشنوند، ایمان میآورند... سپس فرداى آن روز شيطان به هوا بالا میرود به طورى كه از نظر مردم روى زمين ناپديد مىشود آنگاه صدا میزند...).
بنا بر اين، (صوت ابلیس) از زمین و در (جو) هوا میباشد، پس اگر صیحه جبرائیل (ع) مادی و در آسمان این عالم مادی میبود، در این حالت یا در لایه اطراف (جو) زمین است یا در فضای خارجی.
احتمال اول: اگر صیحه جبرئیل (ع) در هوا باشد، پس یعنی اینکه صیحه اولی نیز از زمین میباشد؛ زیرا هوا جزئی از آن است، و ابلیس نیز در جو بالا رفته تا اینکه از دیدگان اهل زمین ناپدید گردد!!! (... فرداى آن روز شيطان به هوا بالا میرود به طورى كه از نظر مردم روى زمين ناپديد مىشود آنگاه صدا میزند...).
پس چرا اهل بیت (ع) در روایات خویش بین دو صوت فرق نهادهاند؟! و حکمت این جدا سازی و فرق نهادن از سوی اهل بیت (ع) چه بود، اگر هر دو صوت، از زمین و در هوا میبود؟!
و هر کس چنین گوید، سفاهت را به آنان (ع) نسبت داده وآنان (ع) مبرا هستند. و آنان حکیمان ناطق از سوی حکیم مطلق و تعالی میباشند و او از آنچه که ظالمان میگویند، منزه و متعال است.
احتمال دوم: صدای جبرئیل (ع) یک صوت مادی، شنیداری و صادر از آسمان این عالم جسمانی است که خارج از جو قرار دارد، و خالی از لطف نیست که به تبیان عدم امکانپذیر بودن این امر، و لو به شکل مختصر بپردازیم و بهانههای معاندین را از بین ببریم و توهم کسانی که نسبت به فیزیک صوت و قانون انتقال آن، جاهلاند را دفع کنیم.
میگویم: فضای این آسمانی که در آن هستیم یا فضای خارجی (خارج از جو) نمیتواند امواج صوتی مکانیکی را انتقال دهد و آن به این خاطر است که به استثنای اجرام آسمانی، فضا علی رغم خلأ مطلق نبودن، دارای ماده متراکم به میزان کافی برای ایجاد لرزش سپس ایجاد ارتعاشاتی که نیروی مکانیکی را به شکل موجهای صوتی به زمین منتقل کنند، نیست، و بر این اساس حتی از انفجارات بزرگی که در خورشید به وقوع میپیوندند، صدای قابل سمعی به گوش نمیرسد، بلکه آنچه میرسد امواج الکترومغناطیس است؛ زیرا این امواج به حامل خارجی انرژی، نیاز ندارند.
بنا بر اين، برای اینکه صوتی از آسمان در زمین شنیده شود، ناگزیر آن صوت باید در هوا باشد، و بیان غیر ممکن بودن صیحه جبرئیل (ع) در هوا گذشت؛ زیرا این به معنی این است که آن (صیحه جبرئیل (ع)) نیز از زمین خواهد بود، پس در این صورت این به معنی این خواهد بود که هم صیحه جبرئیل (ع) و هم صیحه ابلیس (لع) هر دو در هوا خواهند بود.
و در نتیجه: پس مراد از آسمانی که صیحه جبرئیل در آن به وقوع میپیوندد، آسمان این زمین نمیتواند باشد و در نتیجه، صوت یا صدا، صدایی مادی نیست.
و این همان فرموده سيد احمد الحسن (ع) است: (اگر صیحه جبرئیل در آسمان این زمین بود، هر دو صیحه از زمین و در جو حاصل میشدند) که موافق و محکم به قول پدران بزرگوارش (ع) است.(
[83])
-6.2. چه کسی صیحه را میشنود و آیا همه آن را میشنوند؟
6.2.1. این آسمان که آسمان این زمین نیست، کدام آسمان است؟
- جبرئیل (ع) فرشته است و او یک روح میباشد و جسدی مادی نیست و عالم جبرئیل (ع)، عالم ملکوت است. پس صیحه یا نداء در عالم ملکوت اتفاق میافتد و به عبارت دیگر یک صدای ملکوتی بوده و جنبه مادی ندارد. پس کسانی که صوت ملکوتی را میشنوند یا بهتر است بگوییم (صدای ملکوتی را درک میکنند) کسانی هستند که وجودی در ارواح، ملائکه و ارواح بنی آدم، دارند.(
[84])
- اما آنچه که برای ما اهمیت دارد، درک کردن این صوت ملکوتی توسط انسان است، حال اینکه در این عالم جسمانی و ماده حضور دارد. و هر آنچه که روح انسان از عالم ملکوت درک میکند، به آن در این عالم ماده و جسمانی توجه نمیکند، یا آن را نمیفهمد، بلکه اکثر مردم از آن غافل هستند؛ زیرا آنان به وسیله جسد مادی و حجاب ماده که در آن غوطهور هستند، محجوب (در ورای حجاب ماده و جسم مادی خود) هستند.
آری، هر کس روحش با عالم ملکوت درآویخته باشد، نسبت به این صوت و ندای ملکوتی غافل نیست و در ملکوت میشنود، جسد مادیاش مانع و سد راه او نمیشود، همانگونه که امام علی (ع) اینگونه بودند، در کوفه راه میرفتند و با ارواح سخن میگفتند. پس کسی که اینگونه باشد، صیحه جبرئیل (ع) را به صورت مستقیم درک خواهد کرد و همچنین ممکن است او، از خلال مکاشفه یا رؤیای صادقهای که دارای چیزی است که بر صدقش و وجودش از عالم ملکوت دلالت میکنند، همچون محتوی بودن آن به کلمات الله و معصومین (ع) که شيطان به شکل آنان در نمیآيد، آن را درک کند.
سيد احمد الحسن (ع) فرمودند: [همانگونه که در روایات واضح است، جبرئیل (ع) در آسمان یعنی در عالم ملکوت نداء میدهد... صیحه از آن جبرئیل (ع) میباشد و جبرئیل فرشته است، پس صیحه او در عالم خودش یعنی عالم ملکوت رخ میدهد. او به فرشته موکل به امر رؤیا نداء میدهد و آن فرشته به ملائکه موکل به امر رؤیا که تابع خودشاند، و گوش به فرمان او هستند و رؤیاها را به مردم نشان میدهند، نداء میدهد، و همچنین جبرئیل (ع) در آسمان صیحه میزند، پس همه ارواح می شنوند].(
[85])
6.2.2. شبههای و پاسخ به آن: آیا هر انسانی این صدا را خواهد شنید؟
احتمالاً برخی از معاندين و جاهلان نسبت به حقیقت امر گفتهاند که: تسلیم شدیم (قبول کردیم) که صیحه در عالم ملکوت است، ولی طبق روایات، باید حتماً همه مردم آن را بشنوند.
پاسخ به شبهه در چند نکته:
-1.6.2.2. دلیلی مبنی بر اینکه هر کسی نداء را خواهد شنید، وجود ندارد، بلکه دلیل بر خلاف آن است.
دلیلی وجود ندارد که صیحه یا صوت را تمام اشخاصی که در این عالم مادی هستند، میشنوند و درک میکنند، بلکه دلیل، خلاف آن را نشان میدهد و آن هنگامی بود که ذکر کردیم، که صیحه در عالم ملکوت رخ میدهد و صدا در آن مادی نبوده و در هوا منتقل نمیشود، و قوانین این عالم مادی بر آن سیطره ندارند و برای اینکه آن صدای ملکوتی به زمین برسد، باید ارواح مردم از عالم ملکوت دریافت کننده باشند، یا به صورت مستقیم یا به وسیله ارسال ملائکه و نازل کردن آن بر مردم.
و خداوند میفرماید: (قُل لَّوْ كَانَ فِي الأَرْضِ مَلآئِكَةٌ يَمْشُونَ مُطْمَئِنِّينَ لَنَزَّلْنَا عَلَيْهِم مِّنَ السَّمَاءِ مَلَكًا رَّسُولًا)(
[86]) (بگو اگر در روى زمين فرشتگانی بودند كه با اطمينان راه مىرفتند البته بر آنان [نيز] فرشتهاى را به عنوان رسول از آسمان نازل مىكرديم)، یعنی ملائکه که موجودات مقدسی هستند، نازل نمیشوند مگر بر نفوس مقدس و طاهر و اگر بر غیر این نفوس نازل شوند، معمولاً با عذاب و صیحه نازل میشوند، در اینجا (نزول ملائکه) برای تبلیغ رسالت و برای دعوت به قائم (ع) و شناساندن ايشان و حق وی است، نه صیحه عذاب.(
[87])
پس هر کس بدون دلیل، به این گفته متمسک شود، او بیشک فقط عناد میورزد و حق و حقیقت را خواهان نیست، به کلام وی اعتناء نمیشود و هیچ ارزش علمی برای کلام او نخواهد بود.
-2.6.2.2. دلیل عقلی بر غیر ممکن بودن شنیدن نداء توسط هر فرد.
گذشت، و بیان کردیم که صیحه، صدا مادی نمیباشد، پس چگونه صدای عادی باشد، در حالیکه نیازمند انتقال در جو بوده تا مجموعهای از مردم، آن را از خلال جو بشنوند، چه برسد به اینکه هر فردی بر روی کره زمین آن را بشنود، پس این امر مستوجب معجزهای است که حد اقل سه قانون فیزیکی، را نقض کند:
الف) ارتعاشات صوتی بدون داشتن منبع جسمی مادی.
ب) انتشار صدای مادی در تمام جو زمین.
ج) تغییر امواج صوتی طبق خصوصیات هوای شخص شنونده با توجه به لغت و زبان وی.
و این یعنی معجزه شکننده و قاهر که اگر اتفاق بیفتند، مجالی برای شک و تردید در آن و همچنین مجالی برای امتحان و آزمودن خلق با صیحه دوم که از زمین بر میخیزد، باقی نمیماند. پس برای آنکه امتحانی وجود داشته باشد، باید ابلیس (لع) به مانندی آن صیحه، نداء دهد تا صیحه وی منشئی برای شک و تردید باشد و مجالی برای امتحان باقی بماند همانگونه که روایات بیان کردهاند، و آیا کسی میگوید که خداوند متعال بر دست ابلیس معجزهی مقهور کنندهای انجام میدهد، در حالی که او به سوی باطل دعوت میکند؟!
بنا بر اين، عقلاً ناممکن است که هر شخصی در زمین، صیحه جبرئیل (ع) را بشنود.
-3.6.2.2. روایات و متونی که الفاظش عامه است، قطعی الدلاله بر مقصود بودن عمومیتی که همه را فرا گیرد، نمیباشد.
کسی که به آنچه در روایات اهل بیت (ع) وارد شده متمسک شود، مانند این فرموده ایشان (ع): (پس اهل زمین همه به ندای اول، ایمان میآورند) یا (هر قوم، آن را با زبان خود میشنود). [از زراره نقل است که گفت: (به امام صادق (ع) عرض کردم: ندای حق؟ فرمود: به خدا سوگند، تا حدی که هر قومی آن را با زبان خود بشنوند)(
[88])]، و خواهان برداشت عمومیّتی که همه را فرا گیرد، از آن باشد، مانند کسی است که در صدد پوشاندن خورشید با پردهای است، بدین سبب که عمومیتی که همه را فرا گیرد دارای لفظ مختصی نمیباشد، یعنی الفاظ و کلمات عمومیت همه، محتمل بر اختصاص است، و دلیل آن از قرآن و کلام خدا و کلام ائمه (ع) و از کلام اهل لغت و کلام بزرگان فقهای شیعه میباشد.
و خداوند میفرماید: (يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُواْ نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ)(
[89]) (اى فرزندان اسرائيل از نعمتهايم كه بر شما ارزانى داشتم و [از] اينكه من شما را بر جهانيان برترى دادم ياد كنيد). پس خطاب در ظاهر، عام است، اما مراد از آن خاص میباشد و بنی اسرائیل فرزندان یعقوب (ع) هستند و آنان اسباط میباشند و برتریشان بر عالمیان زمان خود، به سبب اموری است که به آنان اختصاص داده شده است، اما در غیر از این (مقام)، مقصود از اسباط، اوصیاء (ع) و عاقلانه نیست که کافری از آنان (بنی اسرائیل) بر عالمیان برتری یابد، بلکه حتی اوصیاء از فرزند یعقوب نبی (ع) بر آل محمد (ع) برتری ندارند.
و خداوند میفرماید: (إِنِّي وَجَدتُّ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَأُوتِيَتْ مِن كُلِّ شَيْءٍ وَلَهَا عَرْشٌ عَظِيمٌ)،(
[90]) (من [آنجا] زنى را يافتم كه بر آنها سلطنت میکرد و از هر چيزى به او داده شده بود و تختى بزرگ داشت). مقصودِ خدای سبحان، بلقیس بوده و او با وجود این همه، هرگز از اشیاء بسياری که خداوند به وسیله آنها، مردان را بر زنان برتری داده، به او بخشیده نشده بود.
و خداوند میفرماید: (... رِيحٌ فِيهَا عَذَابٌ أَلِيمٌ * تُدَمِّرُ كُلَّ شَيْءٍ بِأَمْرِ رَبِّهَا...)(
[91]) (... بادى است كه در آن عذابى پر درد [نهفته] است* همه چيز را به دستور پروردگارش بنيانكن مىكند...)، و بادها اشیای بسیاری را باقی گذارد و ویران نکرد.
و میفرماید: (فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُكِّرُواْ بِهِ فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ أَبْوَابَ كُلِّ شَيْءٍ حَتَّى إِذَا فَرِحُواْ بِمَا أُوتُواْ أَخَذْنَاهُم بَغْتَةً فَإِذَا هُم مُّبْلِسُونَ)(
[92]) (پس چون آنچه را كه بدان پند داده شده بودند فراموش كردند درهاى هر چيزى را بر آنان گشوديم تا هنگامى كه به آنچه داده شده بودند شاد گرديدند ناگهان [گريبان] آنان را گرفتيم و يكباره نوميد شدند)، و مقصود خداوند، دولتشان در دنیا و آنچه که برای آنان قرار داده، میباشد و اکیداً آن همه چیز نیست.
و آیات در این باب بسیارند و اما کلام اهل بیت (ع) نیز دارای کلام محکم و متشابه بوده و کلام عامی که منظور از آن خاص بوده و کلام خاصی که منظور از آن عمومیت است. و به همین ترتیب، همانند کلام خداوند سبحان و متعال.
و روایات بسیار زیادند، از جمله:
روی العلامة المجلسي في بحار الأنوار: عن الإمام الصادق (ع) أنه قال: وسألوه (اي أمیر المؤمنین (ع)) صلوات الله علیه عن الخاص والعام في کتاب الله تعالی فقال: ان من کتاب الله آیات لفظها الخصوص والعموم، ومنه آيات لفظها لفظ الخاص ومعناه عام، ومن ذلك لفظ عام يريد به الله تعالى العموم وكذلك الخاص أيضاً. فأما ما ظاهره العموم ومعناه الخصوص فقوله عز وجل: ﴿ يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذكُْرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي اَنْ عَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ﴾.(
[93]) فهذا اللفظ يحتمل العموم ومعناها لخصوص؛ لأنه تعالى إنما فضلهم على عالم أزمانهم بأشياء خصهم بها، مثل المن والسلوى، والعيون التي فجرها لهم من الحجر، وأشباه ذلك، ومثله قوله تعالى: ﴿إِنَّ الله اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ﴾.(
[94]). أراد الله تعالى أنه فضلهم على عالمي زمانهم، وكقوله تعالى: ﴿وَأُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْء وَلَهَا عَرْشٌ عَظِيمٌ﴾.(
[95]) يعني سبحانه بلقيس وهي مع هذا لم تؤت أشياء كثيرة مما فضل الله تعالى به الرجال على النساء، ومثل قوله تعالى: ﴿تُدَمِّرُ كُلَّ شَيْء بِأَمْرِ رَبِّهَا﴾.(
[96]) يعني الريح وقد تركت أشياء كثيرة لم تدمرها. ومثل قوله عز وجل: ﴿ثُمَّ أَفِيضُواْ مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ﴾.(
[97]) أراد سبحانه بعض الناس...).(
[98])
علامه مجلسی در بحار الأنوار روایت میکند: از امام صادق (ع) فرمود: (و از وی (یعنی امیر مؤمنان (ع)) که درود خداوند بر او باد، درباره خاص و عام در کتاب خدا، پرسیدند. فرمود: بیشک در کتاب خدا آیاتی وجود دارند که لفظشان خاص و عام است، و در آن آیاتی که لفظشان، لفظ خاص است و معنی آن عام است، و از آن جمله، لفظی عام که مقصود خداوند متعال از آن عمومیت و نیز اختصاص است. و اما آنچه ظاهرش عام و معنیاش اختصاص است، فرموده عز و جل است: (اى فرزندان اسرائيل از نعمتهايم كه بر شما ارزانى داشتم و [از] اينكه من شما را بر جهانيان برترى دادم ياد كنيد). پس این لفظ محتمل بر عموم است و معنی آن خاص؛ زیرا خداوند متعال بیشک آنان را بر عالمیان زمان خود با اشیائی که به آنان اختصاص داد، برتری داد، از جمله "منّ" و "سلوی" و چشمههایی که از دل سنگ برای آنان جاری ساخت، و امثال این، و همانند این فرموده خداوند متعال: (به حقیقت خدا آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برگزید). مقصود خداوند این است که آنها بر جهانیان زمان خودشان برتری داد، و همانند این گفته خدای متعال: (و از هر چيزى به او داده شده بود و تختى بزرگ داشت). مقصود خدای سبحان، بلقیس بوده و او با وجود این همه، هرگز از اشیاء بسياری که خداوند به وسیله آنها، مردان را بر زنان برتری داده، به او بخشیده نشده بود، و مثل این قول خداوند متعال: (همه چيز را به دستور پروردگارش بنيانكن مىكند...) یعنی باد و بادها اشیای بسیاری را باقی گذارد و ویران نکرد. و مثل این قول خداوند عز و جل: (بعد از آن به طریقی که همه مردم باز میگردند، رجوع کنید)، مقصود خداوند بعضی از مردم بود...).
وفي تفسير علي بن إبراهيم عن أبي حمزة، قال: (سألت أبا جعفر (ع) عن قول الله: (فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُكِّرُواْ بِهِ)، (يعني فلما تركوا ولاية علي بن أبي طالب (ع) وقد أمروا به (فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ أَبْوَابَ كُلِّ شَيْءٍ)، (يعني دولتهم في الدنيا وما بسط لهم فيها...).(
[99])
در تفسیر علی بن ابراهیم از ابی حمزه، که گفت: (از ابا جعفر (ع) درباره قول خداوند پرسیدم: (پس هنگامی که آنچه را که به آنان تذکر داده شده بود، فراموش کردند)، یعنی هنگامی که ولایت علی بن ابی طالب (ع) را رها ساختند و در حالی که به (اطاعت) ایشان امر شده بودند. (دربهای همه چیز را بر آنان گشودیم)، يعنی دولت آنان در دنیا و آنچه در آن برای آنان فراخ گشته بود...).
و روایات با این مضمون بسیارند؛ در صورت تمایل به کتب تفسیر و حدیث مراجعه شود.
و اما گفتههای علماء و فقهاء:
از باب مثال، نه برشمردن همه، میتوان به گفتههای شیخ مفید در "الفصول المختارة"(
[100])، و همچنین به "التذکرة بأصول الفقه"(
[101]) و به گفتههای سید مرتضی در کتاب "الذریعه"(
[102]) و گفتههای شیخ طوسی(
[103]) مراجعه کرد.
-4.6.2.2. توجیه نصوص دال بر عمومیت:
اگر کوتاه آمده و گفتیم، الفاظ در روایات وارده از ائمه (ع) مانند این فرموده ایشان: (همه اهل زمین) یا (هر قوم با زبان خودش) به معنای عمومیتی است که شامل همه میشود، ولی نمیتوان به قطع و یقین رسید که هر شخصی در زمین، صدا را از "آسمان" میشنود و آن با ارائه یک فهم (برداشت) امکانپذیر، اثبات میشود و این فهمی (برداشتی) که تقدیم خواهیم کرد _ که از باب تَنَزُل (کوتاه آمدن) میباشد _ بسیار قابل قبول است و ممکن است از خلال آن، بین آن و آنچه که با دلیل ثابت کردیم، جمع صورت گیرد.
و آن بر این نحو میباشد:
هر انسانی دارای نفس و روح میباشد؛ پس برای او در عالم ملکوت، وجود و هستی است و در نتیجه هر انسانی در عالم ملکوت، صحیه را میشنود به عبارت دیگر روح او صیحه را میشنود؛ اما هر کسی که روح او، صیحه را در عالم ملکوت شنیده باشد، در این عالم جسمانی و مادی، آن را به خاطر نخواهد آورد؛ بلکه اغلب مردم نسبت به آنچه که میشنوند، غافلاند؛ و مِثَال آن در قرآن موجود است، خداوند میفرماید: (وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُواْ بَلَى شَهِدْنَا أَن تَقُولُواْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ )(
[104]) (و هنگامى را كه پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذريه آنان را برگرفت و ايشان را بر خودشان گواه ساخت كه آيا پروردگار شما نيستم گفتند چرا گواهى داديم تا مبادا روز قيامت بگوييد ما از اين [امر] غافل بوديم).(
[105])
و خداوند میفرماید: (نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ)(
[106]) (خدا را فراموش كردند و او [نيز] آنان را دچار خودفراموشى كرد).
پس درک نفس یا روح، حقیقتی است در عالم ملکوت که الزاماً درک انسان در عالم جسمانی در حالی که وی به وسیله جسد خود محجوب است، نسبت به آن حقائقی که در ملکوت مشاهده کرده را، موجب نمیشود. و در کل آنچه که قصد بیان آن را داشتیم، فهم صحیحی _ لا اقل قابل قبول _ برای جمع بین روایات بود؛ آن هم بعد از اینکه به این موضع کوتاه آمدیم که مقصود از روایات، شنیدن صیحه جبرئیل (ع)، که در ملکوت میباشد، توسط همه مردم است.
-5.6.2.2. روایتی که دارای بیانی است مبنی بر: شنیدن صدا در زمین، جنبه عمومیت ندارد.
هر چند در آنچه قبلاً تقدیم شد، برای حق طلب، کفایت میکند؛ اما مشکلی نخواهد بود، اگر به امر دیگری اشاره کنیم، و آن امر مهم و گرانبهاء، از آل محمد (ع) که قبلاً نقل کردیم، بسیار واضح و آشکار است، آن هنگام که امام صادق (ع) فرموده پدر خویش (ع) را ذکر کرد: (... پس اهل زمین ایمان میآورند، اگر که صدا را از آسمان بشنوند،...).(
[107])
به فرموده حضرت (ع) توجه کنید: (اگر که صدا را از آسمان بشنوند)، پس ایمان، مشروط به شنیدن صدا از آسمان میباشد و اگر قرار بود همه اهل زمین آن صیحه را بشنوند، حضرت میفرمود: (... هنگامی که صدا را بشنوند ...)، یا میفرمود: (... در حین شنیدن صدا...)!!!
-6.6.2.2. مسک ختام و فصل خطاب
سيد احمد الحسن (ع) فرمودند: [آن هنگام که ابن ملجم، بر علی (ع) ضربتی وارد ساخت، همه مردم صیحه جبرئیل را نشنیدند و اگر همه مردم میشنیدند، همه آن را نقل میکردند؛ پس اگر در این عالم ماده میبود، همه مردم آن را میشنیدند، چه چیز مانع شنیدن این صدا میشد، اگر در این عالم ماده به وقوع میپیوست، و آن صیحه، مانند صیحه جبرئیل در زمان ظهور موعود میباشد].(
[108])
به عبارت دیگر این صدا نمیتواند جنبه مادی داشته باشد؛ حتی اگر فرض کنیم که مثلاً شنیدن آن محصور به یک مکان معین است؛ زیرا به محض اینکه یک شخص در یک مکان، آن صدای مادی را بشنود، لاجرم همه موجودین در آن مکان نیز صدا را میشنوند؛ کما اینکه این حالت و طبیعت همه صداهای مادی میباشد.
-6.3. شبههای و پاسخ به آن: چگونه نداء، علامت و حجت باشد در حالیکه هر شخصی آن را نمیشنود؟
*شبهه: اگر هر کسی صدا و نداء را نشنود، پس چگونه میتواند نشانهای برای ظهور مهدی (ع) باشد و دلیل بر حجیّتش چیست؟!
پاسخ به شبهه: کافی است عدهای که عقلاً هم دست شدن آنها بر کذب محال باشد، آن را بشنوند و برای مردم نقل کنند؛ اگر روایت اشخاص مختلف با زبان مختلف و از دیار مختلف که به پیشینه عقائد مختلفی منتسب هستند متواتر گردد، و بر این روایت اتفاق نظر یابند که نداء و صیحهای را شنیدند که به اسم یک مرد و اسم پدرش میباشد و او صاحب امر یا قائم یا مهدی یا امیر است، حجیّت نداء و صیحه اثبات شود و اینچنین مقصود و مُراد از روایات اهل بیت (ع) نیز تحقق یابد.
و برای توضیح بیشتر میگویم: اگر تعدادی از اشخاص در یک زمان تقریباً واحد که اصلاً بیش از این سابقه نداشته است که با هم ملاقات داشته باشند و از دیار مختلفی که هزاران کیلومتر با یکدیگر فاصله دارند و دارای زبانهای مختلفی هستند، مثلاً یکی از آنها عربی از عراق و دومی عربی از مصر و سومی فارسی زبان و چهارمی ترک و همچنین آمریکایی و فرانسوی و آلمانی و اسپانیایی و سوئدی و روس با ادیان و عقائد مختلف یهودی و مسیحی و شیعی و سنی و وهابی به تو خبر دهند که هر کدام از آنان، رؤیایی دیده که در آن قرآن یا ملائکه یا انبیاء و ائمه (ع) حضور داشتند و به آنان از وجود مردی به اسم فلان فرزند فلان خبر میدادند که او صاحب حق است؛ پس به قطع و یقین این ندائی ملکوتی بوده که این اشخاص شنیدهاند.
سپس هر کدام از آنان این اخبار را برای اقوام خود و مردم هم زبان خود نقل کردند، و اینچنین هر مردمی با زبان خود این موضوع را نقل کردند و روایات دیگری از اشخاص دیگر این امر را تأیید کردند تا تعداد به دهها نفر رسید، سپس امر اینگونه ادامه یافت و آوازه و شهرت آنان در جای جای کره زمین منتشر شد. سپس اگر روایتشان را بر نصوص صحیح عرضه بداری و آن را موافق با آنها بیابی؛ پس حتماً این ندائی ملکوتی برای تمام عالم و هر قوم با زبان خودش میباشد، و کسی که به رؤیا و مکاشفه و عالم غیب ایمان دارد، اگر که آن صدا را بشنود، به آن ایمان میآورد. [در واقع این امر در دعوت قائم آل محمد (ع)، مهدی اول، سید احمد الحسن (ع) محقق گشت و هزاران رؤیا و مکاشفه را صدها شخص با جنسیت و زبان و کشورهای مختلف روایت میکنند که همگی شهادت میدهند که احمد الحسن (ع) فرزند امام مهدی (ع) است و وی حق است!!!].
-6.4. مضمون صیحه آسمانی این است: اسم قائم و اسم پدرش و کنیه او.
اکنون که منشأ صیحه و این که کجاست و چگونه است بیان شد، پاسخ به سؤال استنکاری شما امکانپذیر است؛ و کافی است روایات مقدس ایشان (ع) را طلب به سخن گفتن کنیم، تا بدانیم که مقصود از صیحه شناساندن صاحب امر و قائم (ع) از طریق شناساندن وی به اسم خود و اسم پدرش است و در نتیجه میتوان فهمید که مقصود، شخصی است که امرش از مردم مخفی است و درباره وی اعلان نشده است، و این حالت درباره امام مهدی محمد بن حسن عسگری (ع)- جانمان به فدای او_ اینگونه نیست.(
[109])
و این برخی از روایات هستند که این قائم (مورد نظر) و صاحب امر را توصیف میکنند، که برای شناساندن وی به اسم او و اسم پدرش، نداء داده میشود:
عن أبي عبد الله (ع) أنه قال: (أما إنّ النداء من السماء باسم القائم في كتاب الله ليبين. فقلت: فأين هو أصلحك الله؟ فقال: في "طسم تلك آيات الكتاب المبين"، قوله: "إن نشأ ننزل عليهم من السماء آية فظلت أعناقهم لها خاضعين". قال: إذا سمعوا الصوت أصبحوا وكأنما على رؤوسهم الطير).(
[110])
فضیل بن محمد از امام صادق (ع) روایت کرده که آن حضرت فرمود: (بدانید آن نداء که از آسمان به نام قائم است در کتاب خدا بسیار روشن است، عرض کردم: آن در کجا است خداوند حال شما را اصلاح فرماید؟ فرمود: در "طسم تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ" که (خداوند) میفرماید: "اگر بخواهیم نشانهای از آسمان بر ایشان فرو فرستیم تا گردنهای ایشان برای آن خاضع و ذلیل گردد" آن حضرت فرمود: هنگامی که صدا را بشنوند همچون کسانی که پرنده بر سرشان نشسته باشد بی حرکت بمانند).
عن أبي عبد الله (ع) أنه قال: (ينادي باسم القائم، فيؤتى وهو خلف المقام فيقال له: قد نودي باسمك فما تنتظر؟ ثم يؤخذ بيده فيبايع).(
[111])
ابى عبد اللَّه (امام صادق) (ع) فرمودند: (قائم را به نام بخوانند و در پشت مقام به خدمتش برسند و عرض كنند: نام شما اعلام شده است منتظر چه هستيد؟ سپس دستش را می گيرند و بيعتش می كنند).
عن أبي جعفر (ع) أنه قال: (إنّ المنادي ينادي: إنّ المهدي [من آل محمد] فلان بن فلان باسمه واسم أبيه، فينادي الشيطان: "إن فلانا وشيعته على الحق - يعني رجلا من بني أمية -").(
[112])
ابو جعفر، امام باقر (ع) فرمود: (آن نداء دهنده چنين نداء خواهد داد: (مهدىّ [از آل محمّد] فلانى فرزند فلانى است؛ بنام خودش و نام پدرش، پس شيطان هم نداء خواهد داد كه (فلانى و پيروانش بر حقاند- و مقصودش مردى از بنى اميّه باشد).
عن زرارة بن أعين، قال: (سمعت أبا عبد الله (ع) یقول: ينادي مناد من السماء: "إنّ فلاناً هو الأمير"، وينادي مناد: "إنّ علياً وشيعته هم الفائزون". قلت: فمن يقاتل المهدي بعد هذا؟ فقال: إنّ الشيطان ينادي: إنّ فلاناً وشيعته هم الفائزون لرجل من بني أمية. قلت: فمن يعرف الصادق من الكاذب؟ قال: يعرفه الذين كانوا يروون حديثنا ويقولون إنه يكون قبل أن يكون، ويعلمون أنهم هم المحقون الصادقون).(
[113])
شنيدم ابا عبد اللَّه امام صادق (ع) میفرمود: (نداء دهندهاى از آسمان نداء خواهد داد كه فقط فلانى امير است. و آواز دهنده ديگرى آواز دهد كه فقط على و شيعيانش پيروزند. عرض كردم: پس از اين آواز چه كسى با مهدى میجنگد، فرمود: شيطان آواز میدهد كه فلانى و شيعيانش پيروزند- از براى مردى از بنى اميه). عرض كردم: چه كسى میتواند راستگو را از دروغگو بشناسد؟ فرمود: كسانى آن را میشناسند كه حديث ما را روایت میکنند و قائل به وقوع آن هستند پيش از آنكه واقع شود و میدانند كه بر حق و راستگو هستند).
عن أبي عبد الله (ع) إنه قال: (إنه ينادي باسم صاحب هذا الأمر مناد من السماء: ألا إن الأمر لفلان بن فلان ففي مَ: القتال؟).(
[114])
ابی عبد الله (ع) فرمودند: (منادی) از آسمان به نام صاحب این امر نداء میدهد، آگاه باشید که امر از آن فلان فرزند فلان است پس این جنگ و کارزار برای چیست؟).
عن أبي عبد الله (ع) إنه قال: (لا يكون هذا الأمر الذي تمدون إليه أعناقكم حتى ينادي مناد من السماء: ألا إنّ فلاناً صاحب الأمر، فعلى ما القتال).(
[115])
ابا عبد اللَّه (امام صادق) (ع) فرمود: (اين امری كه شما گردنها به سوى آن كشيدهاید- و به انتظارش هستيد- نخواهد شد تا آنگاه كه منادى از آسمان نداء دهد: فلانى صاحب امر است، پس جنگ براى چيست؟).
وعن أبي عبد الله (ع): (يشمل الناس موت وقتل حتى يلجأ الناس عند ذلك إلى الحرم فينادي مناد صادق من شدة القتال فيم القتل والقتال؟ صاحبكم فلان).(
[116])
ابی عبد الله (ع) فرمودند: (قتل و مرگ چنان مردم را فرا گيرد كه به خانه خدا پناه برند. آنگاه از بس كار جنگ سخت مىشود، گويندهاى صادق بانگ میزند كه: بر سر چه موضوعى جنگ و خون ريزى میكنيد؟ صاحب شما فلانى است).
اگر چه روایات خیلی زیاد هستند، این مقدار برای طالب حق کفایت میکند.
-6.5. فایده از این نداء چیست و چگونه ممکن است به محض شنیدن اسم صاحب امر او شناخته شود؟
از آنچه گذشت، روشن شد که ندای آسمانی به اسم قائم (ع) و اسم پدرش و برای بیان حق وی است و به آن شناخته میشود.
عن ابن أبي يعفور، قال: قال لي أبو عبد الله (ع): (امسك بيدك هلاك الفلاني، وخروج السفياني، وقتل النفس، وجيش الخسف والصوت. قلت: وما الصوت هو المنادي؟ فقال (ع): نعم، وبه يعرف صاحب هذا الأمر).(
[117])
عبد اللَّه بن ابى يعفور روايت نموده كه حضرت صادق (ع) به من فرمود: (نابودى فلانى و آمدن سفيانى و كشته شدن مرد پاكدل و فرو رفتن لشكر در زمين و صدا از آسمان را به عنوان علامت در دست خود نگاه دار. عرض كردم: صدا كدام است؟ همان گوينده است؟ فرمود: آرى! به همين صداى آسمانی صاحب الأمر شناخته میگردد).
پس اگر مقصود از قائم (ع) در اینجا امام مهدی محمد بن الحسن (ع) باشد که افراد دور و نزدیک نیز از نام ایشان آگاهند؛ در این صورت چگونه ممکن است که مردم شخص او را به محض شنیدن اسم او و اسم پدر و کنیه یا نسب بشناسند؟!
یعنی اگر منادی از آسمان نام (مهدی، محمد بن الحسن) را نداء دهد، یا تعدادی از اشخاص به سوی ما بیایند و بگویند که این نداء را شنیدند و شروط صدق، همانگونه که آنها را ذکر کردیم، نیز بر آنان تحقق یافت، پس اشکال این خواهد بود: مردم چگونه صاحب این اسم را بشناسند؟ که اصلاً در کتب از قرنها پیش که از حد تواتر هم گذشته، موجود است، و چه کسی به مصداق صاحب حق اشاره خواهد نمود؟!
پس لا اقل باید شخصی مدعی شود که او محمد بن الحسن است و در حقیقت نامش محمد و نام پدرش حسن باشد و نزد مردم شناخته شده باشد؛ پس آیا این امر بر کسی که قرنها در غیبت بوده و بر پدرش که از قرن سوم هجری وفات یافته، قابل انطباق میباشد؟!
اگر نام (محمد بن الحسن) میبود، از آن مستفاد نمیشد، جز اینکه امام دوازدهمی که شیعه بدان قائلاند، حق است، و این موضوع با دلیل نقلی قطعی از قرنها پیش اثبات شده است و نیازی به نداء برای اثبات آن در زمانی که مردم نیازمند شناخت مصداق خارجی در زمانشان و دلیلی بر حقانیت صاحب اسم هنگامی که ظهور کند و به امر برخیزد دارند، نیست!!!
پس آشکار شد که مقصود از نداء به اسم (محمد بن الحسن (ع)) نیست و همچنین آشکار گشت که مقصود، شخصی ظاهر و شناخته شده میباشد؛ تا اسم بر او دلالت کند و وی به آن (اسم) شناخته شده باشد؛ به عبارت دیگر او قبل از نداء یا ملازم آن، صاحب دعوت بوده تا نداء به اسم او دلیلی بر حق وی و حقانیت او و صدق ادعایش باشد و تا با آن نداء و با آنچه از نصوص که در مورد وی در کتب وارد شده، بر مردم احتجاج کند.
عن مالك الجهني، قال: (قلت لأبي جعفر (ع): إنّا نصف صاحب هذا الأمر بالصفة التي ليس بها أحد من الناس، فقال: لا والله لا يكون ذلك أبداً، حتى يكون هو الذي يحتج عليكم بذلك ويدعوكم إليه).(
[118])
مالک جهنی گويد: (به امام باقر (ع) عرض کردم ما صاحب اين امر را با صفتی وصف میكنيم كه احدی از مردم چنان نيست. امام باقر (ع) فرمود: نه والله كه چنين نخواهد بود تا زمانی كه خود بر شما بدان احتجاج كند و شما را به خود دعوت كند).
پس صاحب امر است که با اسم خویش بر مردم محتج میشود؛ نه برعکس. و پیداست مهمترین صفات و اولین آنها، نام میباشد.
عن المفضل: (... يا مولاي، فكيف يدری ظهور المهدي (ع) وإنّ إليه التسليم؟ قال (ع): يا مفضل، يظهر في شبهة ليستبين، فيعلو ذكره ويظهر أمره وينادي باسمه وكنيته ونسبه، ويكثر ذلك على أفواه المحقين والمبطلين والموافقين لتلزمهم الحجة بمعرفتهم به، على أنه قد قصصنا ودللنا عليه ونسبناه وسميناه وكنيناه وقلنا سمي جده رسول الله ( وكنيته لئلا يقول الناس ما عرفنا له اسما ولا كنية ولا نسباً، والله ليتحقق الإيضاح به وباسمه ونسبه وكنيته على ألسنتهم حتى ليسميه بعضهم لبعض، كل ذلك للزوم الحجة عليهم، ثم يظهره كما وعد به جده ( في قوله عز وجل: ﴿هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ)).(
[119])
مفضل میگوید: (... ای مولای من چگونه از ظهور مهدی با خبر شده و تسلیم امر ایشان شویم؟ حضرت فرمودند: اى مفضل! او در وضع شبههناكى آشكار مىشود، تا اينكه امرش روشن شود و نامش بالا رود و كارش آشكار گردد، و نام و كنيه و نسبش برده شود، و آوازه او در زبان پيروان حق و باطل و موافقين و مخالفين زياد برده مىشود؛ تا اينكه به واسطه شناختن او حجت بر مردم تمام شود. به علاوه ما داستان ظهور او را براى مردم نقل كردهايم و نشان دادهايم و نام و نسب و كنيه او را برده و گفتهايم كه: او همنام جدش پيغمبر خدا و هم كنيه اوست تا مبادا مردم بگويند اسم و كنيه و نسب او را نشناختيم، به خدا سوگند كار او به واسطه روشن شدن نام و نسب و كنيهاش كه بر زبانهاى مردم بالا گرفته، محقق مىشود. به طورى كه نام وی را براى يکديگر بازگو میكنند. همه اينها براى اتمام حجت بر آنهاست. سپس او را ظاهر میگرداند، همان طور که به جدّش در این گفته وعده داده: (اوست که رسول خود را با هدايت و دين حق فرستاد؛ تا دین او را بر تمام اديان غالب گرداند، هر چند مشركان اکراه داشته باشند...).
چرا به اسم و کنیه و نسب او نداء داده میشود و فایده آن در چیست؟! و این چگونه حجت را بر مردم ملزم میکند؟! و از يک اسم، چیزی ملزم نمیشود الّا اینکه امام دوازدهم محمد بن الحسن (ع) میباشد و از نداء نیز ملزم نمیگردد، الا نشانهای در مورد زمان ظهور!
و الّا چگونه ممکن است مردم، آن شخص (مصداق خارجی او را) را به محض شنيدن نداء به اسم بشناسند، اگر مقصود (محمد بن الحسن (ع)) باشد که در غیبت بوده؟ یا چگونه در مورد نسب او تحقیق کنند، در حالیکه هیچ یک از پدران بزرگوارش در میان مردم نیستند؟ و کیست که بدو اشاره کند و شخص وی را برای مردم نمایان سازد؟
و اگر امر تنها به اثبات اینکه اسم امام مهدی (ع)، محمد بن الحسن (ع) یا اعلان آن در زمان ظهور، متعلق میشد، برای این مفهوم مجال مقبولیت و پذیرش وجود داشت، اما موضوع، به شناخت مصداق خارجی مربوط میشود و عاقلانه نیست که اسم بر شخصیّتی دلالت کند که پیشاپیش و قبل از ادعاء با آن اسم شناخته شده نباشد.
پس اسم و اسم پدر و کنیه، صفاتی است که بر حقانیت شخص موصوف و شناخته شده با آنها، بدون هیچ جدلی دلالت میکند؛ به عبارت دیگر باید این شخص موجود باشد و با اسمش و اسم پدرش و کنیهاش شناخته شده باشد، سپس ادعاء کند که مهدی یا قائم یا امیر و... است. پس، صیحه (نداء) در هنگام ادعایش یا بعد از آن جهت تصدیق حقانیت او و صدق ادعایش، در میگیرد.
در نتیجه: نداء به (اسم مردی شناخته شده در شخصیت و عیناً ظاهر در میان مردم) و از آنان مخفی است که آن نام قائم به حق موجود در متون، میباشد. و آن به خاطر این که مشهور و معلن نزد منتظران امام مهدی (ع) است که نام قائم، محمد بن الحسن (ع) نزد شیعه اشاره و نزد اهل سنّت، نام او مانند نام پیامبر ( و نام پدرش مانند نام پدر پیامبر ( میباشد.
پس آیا در زمان ظهور مقدس، حجتی واجب الاطاعه غیر از امام محمد بن الحسن (ع) وجود دارد که عنوان قائم بر او صدق کند؟ - و در گذشته ذکر شد که لفظ قائم صفتی است برای تمام حجتهای الهی - و شخصیت ایشان در ميان مردم، شناخته شده باشد و نداء در تعریف حق او و امر او مفید واقع گردد؟ یا سؤال را اینگونه مطرح کنیم: آیا نصوص ذکر کردهاند که اسمی مخفی برای قائم به حق، غیر از اسم آشکار برای همگان و زبانزد خاص و عام، موجود است؟!
آری، آن (اسم) قائم به حق، اول مهدیین دوازدهگانه از اوصیای امام مهدی (ع) در وصیت رسول الله ( است، وصیتی که امام صادق (ع) از پدران خویش (ع) نقل کرده است و متن وصیت به طور کامل تقدیم شد: (... اولین مهدیین، برای او سه نام است نامی مانند نام من و نام پدرم، و آن عبد الله و احمد و نام سومش مهدی است، و او اولین ایمان آورندگان میباشد).
و احمد توصیف شده به عنوان اولین ایمان آورندگان، در زمان ظهور موجود بوده و حجت معصوم میباشد و صفت (قائم) بر او صدق کرده و او صاحب نام مخفی بر مردم است.
عن الباقر (ع) أنه قال: (له إسمان - أي للقائم - اسم يخفى واسم يعلن، فأمّا الذي يخفى فأحمد، وأمّا الذي يعلن فمحمد).(
[120])
امام باقر (ع) فرمودند: (برای او (قائم) دو نام است، نامی پنهان و نامی آشکار. اما نامی که پنهان میشود، احمد و نامی که آشکار میشود محمد است).
و او همان کسی است که امام صادق (ع) او را از اصحاب قائم از اهل بصره نامیده است: (... و از بصره... احمد...)(
[121]). زیرا امام علی (ع) [در روایات] روشن کردند که اولین مهدی (ع) (به عبارت دیگر: اولین ایمان آورندگان به ایشان در زمان ظهور) از بصره میباشد. از جمله آن روایات:
(... ألا وإنّ أولهم من البصرة...).(
[122])
(... آگاه باشید که اولین آنان از بصره است...).
و امام باقر (ع) ایشان را با اوصاف جسمانی غیر از اوصاف امام مهدی (ع) توصیف کردند؛ فرمودند: (... ذاك المشرب حمرة، الغائر العينين، المشرف الحاجبين، العريض ما بين المنكبين، برأسه حزاز وبوجهه أثر، رحم الله موسى).
(او شخصی است سرخ و سفید دارای چشمانی گود و فرو رفته و ابروانی پرپشت و برجسته و شانهای پهن و بر سرش حزاز (پوستهای که از سر فرو میریزد) و بر صورتش اثری است خداوند موسی را رحمت کند).(
[123])
و او امیر و فرماندهای است که نامش شعار گنجهای طالقان و درفشهای مشرقی میباشد که هم رکاب شدن با او و یاری او بر همگان واجب است.
عن الباقر (ع): (إنّ لله تعالى كنزا بالطالقان ليس بذهب ولا فضة، اثنا عشر ألفاً بخراسان شعارهم: أحمد، أحمد، يقودهم شاب من بني هاشم على بغلة شهباء، عليه عصابة حمراء، كأني أنظر إليه عابر الفرات، فإذا سمعتم بذلك فسارعوا إليه ولو حبواً على الثلج).(
[124])
امام باقر (ع) فرمود: (براى خداى تعالى گنجى است در طالقان نه طلاست و نه نقره؛ بلكه دوازده هزار نفر در خراساناند كه شعارشان: "احمد...احمد" است و جوانى از بنى هاشم سوار بر قاطرى خاکستری رنگ آنها را رهبری میکند و پيشانى بندی قرمز رنگ بر پيشانی دارد، گويی به او مىنگرم كه از رود فرات مىگذرد؛ پس اگر آن را شنيديد به سوى او بشتابيد؛ و لو سینه خیز بر یخ).
و او یمانی آل محمد (ع) موعود میباشد که به سوی حق دعوت میکند و سرپیچیکننده از او از اهل آتش است؛ همانگونه که در روایات ائمه (ع) آمده است؛ کسی که نداء به اسمش داده میشود با صدايی که نه از جن است و نه از انس (یعنی صوت جبرئیل (ع) و ملائکه است).
في كتاب الملاحم والفتن: قال: (أمير الغضب ليس من ذي ولا ذهو لكنهم يسمعون صوتاً ما قاله إنس ولا جان بايعوا فلاناً باسمه، ليس من ذي ولا ذهو ولكنه خليفة يماني).(
[125])
در کتاب ملاحم و الفتن آمده است: که حضرت فرمودند: (امير الغضب (امیر خشم) از اين و آن نيست، ولى آنها صدایى میشنوند كه آن را نه انس گفته و نه جنّ، با اسم فلانى بيعت کنید، كه نه از این است ونه از آن بلکه خليفهای يمانى است).
وفي الملاحم والفتن للسيد بن طاووس الحسني: (فيجتمعون وينظرون لمن يبايعونه، فبيناهم كذلك إذا سمعوا صوتاً ما قال إنس ولا جان بايعوا فلاناً باسمه ليس من ذي ولا ذه ولكنه خليفة يماني).(
[126])
و در ملاحم و الفتن بن طاووس الحسنی آمده است: (جمع میشوند و به کسی که با او بيعت می كنند، مینگرند؛ و در آن موقع كه مشغول بيعتاند صدایى مىشنوند؛ که نه انس آن را گفته و نه جن، که میگويد: به اسم فلانی كه از این و آن نیست، بیعت کنید که او خلیفهای يمانى است).
و روایات بسیار زیاد میباشند و اگر بخواهیم همه را در این مقام برشماریم، سخن به درازا میکشد. و سيد احمد الحسن (ع) آن را بیان کردند و انصار خداوند توفیقشان دهد به تفصیل به استدلال با آن، پرداختهاند؛ پس هر کس خواهان آن است، بدان مراجعه کند. و تنها بخشی از آن را ذکر کردیم تا جواب خالی از توضیح باقی نماند و امید است که پرسنده یا کسی که این کتاب به دست او میرسد و از آنچه نگاشتم، بهرهمند گردد؛ و ستایش مخصوص خداوند است آنگونه که شایسته اوست.
-7. تشخیص سفیانی (پاسخ سؤال 7):
گفته شما: (با توجه به اینکه شما میفرمایید با حضرت در ارتباطید ممکن است نام سفیانی را معرفی کنید تا وقتی خروج کرد سندی بر حقانیت شما باشد؟).
فرض میکنیم که امام (ع) اسمی را برای شما مشخص کرد، ضابطه و قانونی که به وسیله آن بتوانی سفیانی را در هنگام خروج تمییز دهی چیست؟! مگر غیر از این است که او را به سبب دشمنیش با حق خواهی شناخت؟! پس با شناخت حق، هر باطلی شناخته میشود؛ زیرا با حق به مبارزه بر میخیزد. اما با معرفت و شناخت باطل، نجات نمییابی؛ زیرا باطل ممکن است علیه باطل دیگر به مبارزه برخیزد. پس برایت آشکار شد که راهی برای شناخت حق با باطل وجود ندارد؛ بلکه باطل به وسیله مخالفتش با حق شناخته میشود. سيد احمد الحسن (ع) در کتاب جهاد، درب بهشت می فرمایند: [نه هر آن کس که به ظلمت برخورد میکند، نور است؛ بلکه شاید او نیز ظلمت باشد و لیکن هر کس که به نور برخورد میکند، ظلمت است؛ لذا ناگزیر باید جستجو کنیم و نور را بشناسیم و با آن ظلمات را بشناسیم].(
[127])
ما میدانیم که طریقی از جانب خداوند متعال برای معرفت و شناخت صاحب حق وجود دارد و هر کسی که در رکاب حق نیست، باطل است چه سفیانی باشد، چه غیر او. و شما مکلّف به ایمان آوردن به سفیانی و غیر او نشدهاید؛ بلکه مکلّف به ایمان آوردن به حجتها (ع) شدهاید. پس کسی که حجت (ع) را شناخت، به او هیچ ضرری نمیرسد و از رنج جستجو و تحقیق بینیاز میشود.
وفي الكافي: عن الإمام علي (ع): (... واعلموا أنكم إن اتبعتم طالع المشرق سلك بكم مناهج الرسول (ص) فتداويتم من العمى والصم والبكم، وكفيتم مؤونة الطلب والتعسف، ونبذتم الثقل الفادح عن الأعناق، ولا يبعد الله إلا من أبى وظلم واعتسف وأخذ ما ليس له، وسيعلم الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون).(
[128])
و در کافی از امام علی (ع) روایت شده که فرمودند: (... و بدانيد كه، اگر پيرو قيامگر مشرق شويد؛ شما را به حقیقت روشن رسول خدا ( به راه برد و از نادانى و كورى و كرى و گنگى بدر آئيد و از رنج طلب و زور گفتن و زور كشيدن رها شويد و بار سنگين و كمر شكن را از گردن خود به دور اندازيد و خدا دور نسازد از رحمت خود جز كسى كه سر باز زند و ستم كند و زور گويد و زور كشد و آنچه را حق ندارد، بگيرد و تصرف كند و به زودى بدانند آن كسانى كه ستم روا داشتند به چه سر انجامى خواهند رسيد).
و قيامگر مشرق همان مهدی اول و یمانی موعود، سيد احمد الحسن (ع) میباشد و هر کس خواهان مطالعه بیشتر حول این بحث است به کتاب (قيامگر مشرق و دابة الأرض) نوشته استاد احمد حطاب (خداوند حفظش کند) مراجعه کند و آن یکی از انتشارات انصار امام مهدی (ع) میباشد و در سایت رسمی منتشر شده است.
سفیانی همانگونه که در روایات آل محمد (ع) آمده، یک امتحان و آزمایش برای مردم میباشد و او امام و رهبر ضلالت و گمراهی است که پیروانی دارد، و با حق به مبارزه برمیخیزد. آیا ایمان داری و مطمئن هستی که خودت سفیانی یا مثلاً از پیروان سفیانی نباشی؟! به خصوص اینکه ظاهر روایات بیان میکند که برای سفیانی، مصادیقی متعدد وجود خواهد داشت.
اما صدق دعوت، با ادلهای که سيد احمد الحسن (ع) بیان کردند، به خصوص وصیت مقدس، بازدارنده از گمراهی برای متمسکین به آن، ثابت شده است.
و سيد احمد الحسن (ع) در صفحه شخصی خود در فیسبوک هشداری نسبت به سفیانیها، نوشتند و مصداقی از مصادیق پرچم سفیانی که امروزه بلند شده است را تبیین کردند:
[به مناسبت: ورود اسیران آل محمد (ع) به شام، آنچه امروز در سوریه اتفاق میافتد.مجدداً دعوت خود را برای گرد آمدن دور پرچم حق مهدوی جهت ایستادگی در برابر قاتلان سفیانی القاعده که در سوریه با پشتیبانی حکومت آمریکا و یاورانش جمع شدند و عراق را گام بعدی خود میدانند تکرار کرده و آن را به سوی مسلمانان در هر مکان و به ویژه در عراق سوق میدهم]. به صفحه شخصی سيد احمد الحسن (ع) در فیسبوک مراجعه شود.
-8. حل مسئله ریاضی، زتای ریمان (پاسخ به س 8):
پرسنده میگوید: (آیا برای شما امکان دارد حل یکی از مسائل حل نشده در علوم را از شما بپرسم چون جانشین امام باید آنقدر علم داشته باشد که علوم مادی بشر در برابر علم او هیچ نیست حتی شخصی مثل آقای رجبعلی خیاط که یکی ار عرفای اخیر بود و سواد چندانی نداشت هم قادر به حل سؤالات سخت الکترو مغناطیس بود. با توجه به اینکه شما خود را جانشین امام و اولین مهدیین و مقربین میدانید پس اینکه از شما توقع داشته باشم بتوانید سؤالات مشکل علوم را پاسخ دهید توقع بیجایی نیست. سؤال این است آیا قادرید حلی برای فرض زتای ریمان ارائه دهید؟).
ان شاء الله پاسخ را در چند نکته و در قالب چند قسمت بیان خواهیم کرد:
-8.1. حجیّت حل مسأله ریاضی یا در کل علم دانشگاهی در چیست؟
1.8.1. مقدمه چینی: حکمت و هدف از حل یک مسئله معین غیر از مسائل دیگر چیست؟
قبل از بحث میگویم: باید بر حکمت و هدف از طلب یا سؤال، توقفی داشته باشیم. پس میگویم: چرا به طور خصوص یک مسئله ریاضی؟
سپس چرا از ریاضیات، مسئله زتا ریمان را انتخاب کردهای؟ در حالیکه بسیاری از مسائل ریاضی بیپاسخ ماندهاند، چرا این مسئله مثلاً، نه دیگر مسئلهها از بین مسائل مطرح شده توسط هیلبرت؟!
این مسئله (توزیع صفرهای تابع زتا) هشتمین مسئله از بیست و سه مسئله هیلبرت میباشد!
به علاوه آیا همه دانشمندانی که برای مسائل لا ینحل، راه حلّی ارائه دادند، از جمله همین مسائل هیلبرت، معصوم و حجتهای واجب الاطاعه به حساب میآیند یا نسبت به آنچه که خبر دادند، صادق هستند؟! (ریاضیدانانی مثل جلفوند (ع)elfond، شنایدر Schneider، ماتیاسویک Matiyasevich، ولادیمیر آرنولد Vladimir Arnold و ماسایوشی ناگاتا Masayoshi Na(ع)ata و... که به یکی از مسئلههای هیلبرت پاسخ دادند، آیا از معصومین و حجتهای واجب الاطاعه شدند؟!) بنا بر اين در این حالت، نه تنها خروج از دین اسلام بلکه از تمام ادیان بر تو واجب میشد؛ زیرا بسیاری از آنان مسلمان نبوده، بلکه ملحد هستند و به وجود خدا ایمان ندارند!!
2.8.1. راه حل پیش فرض چگونه خواهد بود؟
مسئله ریمان یک مسئله آکادمیک میباشد و برای پاسخگوئی به آن باید دلایل فروتن برای نقد و بررسی علمی ارائه داد تا دانشمندان از صحت دلایل ارائه شده (یا دلایلی بر نقض فرضیه) اطمینان حاصل کنند و در نتیجه هیچ وجهی برای استدلال با برهان ریاضی در مسئلهای ریاضی، بر مسئله عصمت یا صدق ادعای مقامی الهی وجود ندارد تا اینکه گفته شود که امر یک نشانه و معجزه میباشد و این موضوع را در ادامه و در نکاتی به بحث خواهیم پرداخت.
3.8.1. شبهه: آیا حل مسئله لا ینحل از ریاضی همچون زتا ریمان، یک نشانه و معجزه به حساب می آید؟
شاید گفته شود که ریاضیدانان از حل مسئله ریمان عاجز شدند، پس حل آن یک معجزه و آیه تلقی میشود.
میگویم:
اول: ریاضیدانان اقرار نمیکنند که حل مسئله ریمان یا حل هر مسئله آکادمیک دیگر، یک معجزه به حساب میآید، چه برسد به اینکه اقرار کنند: کسی که راه حلّ این مسئله را بیاورد، از جانب خداوند تأیید شده است؛ چگونه اقرار کنند، در حالی که اکثرشان ملحد هستند و به وجود خدا اعتقاد ندارند و کسانی از این ملحدين هستند که مسائل علمی بسیار پیچیدهای را حل نمودهاند.
دوم: از میان بیست و سه مسئله سخت (مسائل هیلبرت) به بیش از ده مسئله از آنها حل و فصل شده است و تعدادی مطرح باقی مانده است و ریاضیدانان تاکنون از حل آنها عاجز ماندهاند، به علاوه دیگر مسائل ریاضی مطرح شده که اهمیت و دشواری آنها از ریمان کمتر نیست؛ پس خصوصیتی برای مسئله ریمان نیست!
سوم: اگر کوتاه آمده، بگوییم که حل مسئله ریمان برای برخی از ریاضیدانان یک معجزه به حساب میآید، سپس اگر فرض کنیم که سید احمد الحسن (ع) راه حلّی را تقدیم کردند؛ پس فیزیکدانان نیز مسائلی دارند که در حل و پاسخگوئی به آنها تاکنون عاجز ماندهاند، بلکه شاید این مسائل سختتر و مهمتر از مسئله ریمان به حساب آیند و همچنین زیست شناسان و پزشکان و... و به همین ترتیب؛ به عبارت دیگر این موضوع مستلزم احاطه بر تمام علوم دنیوی پیچیده است، طبیعتاً این امر برای کسانی که این علوم پیچیده را درک نمیکنند، قانع کننده نمیباشد؛ پس آنان نیز حل مسائلی در علومی با پیچیدگی کمتر را طلب خواهند کرد؛ مثلاً باید اقتصاد دانان و سیاسیها و روانشناسان و لغتدانان و...، همه را عاجز گرداند و اگر نه حل یک مسئله معین از یک مجال علمی معین بیشتر ادعائی برای شک و تردید است، تا دلیلی بر صدق مدعی.
در نتیجه: نمیشود حل یک مسئله آکادمیک معین را دلیلی بر حقانیّت حجتی از حجتهای الهی (ع) دانست. نمیتوان حل مسائل علمی را اعجازی الهی دانست، مگر اینکه با احاطه بر تمام علوم، از ساده گرفته تا پیچیده آن باشد.
و این پاسخ سؤالی است که در آغاز مطرح کردیم و اگر چه در این برای آشکار ساختن سفاهت پرسنده، کفایت وجود دارد؛ ولی به تفصیل سخن خواهیم پرداخت، باشد که خداوند با این کلمات با فضل و منّت خود به خواهران و برادران انصار و هر حق طلبی منفعت رساند. پس این سؤال را می پرسیم و عنوانی را به آن اختصاص می دهیم:
-8.2. شبهه: آیا معصوم (ع) تمام علوم دنیوی از دشوارترین مسائل تا سادهترین، را میداند؟!
لازم است بین آن علم معصوم (ع) که صفتی ملازم با وی است و با آن شناخته میشود، و بین آن علمی که معصوم در هنگام ضرورت برای ادای وظیفه خود به عنوان خلیفه الهی و حاکم و دفاع کننده از دین الهی و رسولان و کتبش و... احتیاج پیدا میکند، فرق قائل شد.
و در ذیل، سؤالی و پاسخ آن از سيد احمد الحسن (ع) است، همانگونه که شیخ علاء سالم، در درس عقائد مرحله اول حوزه مهدوی اینترنتی، نقل کردند:
[س/ مسئلهای در خصوص علم معصوم وجود دارد و احتمالاً برای بسیاری از انصار موضع شبهه باشد و آن، این است که آیا معصوم به همه چیز داناست... یا بر جهت و بخش معینی از علم احاطه دارد؟
ج: (بر تمام علوم احاطه دارد... از دشوارترین علم تا سادهترین علم دنیوی؛ اما این معجزه بوده و بدون سبب و از روی سفاهت تحقق نمییابد ... طبیعتاً علاوه بر علم واجب که علم ادیان است، احاطه بر تمام علوم ضروری است و الا چگونه رهبری کند و چگونه پاسخ دهد، زمانی که پاسخگوئی مستلزم احاطه بر علوم میباشد. در هنگام ضرورت باید دانا شود. مثلاً: اگر حکومت کرد باید به علم اقتصاد خِبره شود و دیگر امور...؛ اما این امور معجزه میباشند؛ یعنی: او از زمان تولد و ورودش به این عالم جسمانی، بر این علوم احاطهای ندارد؛ بلکه خداوند در حالت ضرورت، علوم را به او یاد میدهد و دقیقاً مانند عصا که به مار تبدیل شد].
و به کسی که معتقد است احاطه بر تمام علوم، صفتی است که معصوم با آن شناخته میشود، میگویم:
این عقیده و عقائد باید دارای دلیل یقینی باشد در حالی که این دلیل موجود نيست؛ بلکه دلیل قرآنی و روایی و عقلی و حقیقت واقع، خلاف آن را نشان میدهند؛ بلکه حتی عالم و فقیهی از فقهای عقائد که به نظر و قولشان توجه میشود، پیدا نمیشود که از چنین عقیده باطلی سخن گفته باشد.
خداوند متعال میفرماید: (قَالَتْ رُسُلُهُمْ أَفِي اللّهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ يَدْعُوكُمْ لِيَغْفِرَ لَكُم مِّن ذُنُوبِكُمْ وَيُؤَخِّرَكُمْ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى. قَالُواْ إِنْ أَنتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِّثْلُنَا تُرِيدُونَ أَن تَصُدُّونَا عَمَّا كَانَ يَعْبُدُ آبَآؤُنَا فَأْتُونَا بِسُلْطَانٍ مُّبِينٍ * قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِن نَّحْنُ إِلاَّ بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ وَلَكِنَّ اللّهَ يَمُنُّ عَلَى مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَمَا كَانَ لَنَا أَن نَّأْتِيَكُم بِسُلْطَانٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ وَعلَى اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ)(
[129]) (پيامبرانشان گفتند مگر در باره خدا پديد آورنده آسمانها و زمين ترديدى هست او شما را دعوت مىكند تا پارهاى از گناهانتان را بر شما ببخشايد و تا زمان معينى شما را مهلت دهد. گفتند شما جز بشرى مانند ما نيستيد مىخواهيد ما را از آنچه پدرانمان مىپرستيدند باز داريد پس براى ما حجتى آشكار بياوريد * پيامبرانشان به آنان گفتند ما جز بشرى مثل شما نيستيم ولى خدا بر هر يک از بندگانش كه بخواهد منت مىنهد و ما را نرسد كه جز به اذن خدا براى شما حجتى بياوريم و مؤمنان بايد تنها بر خدا توكل كنند).
و میفرماید: (قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَن كَانَ يَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا)(
[130]) (بگو من هم مثل شما بشرى هستم و[لى] به من وحى مىشود كه خداى شما خدايى يگانه است پس هر كس به لقاى پروردگار خود اميد دارد بايد به كار شايسته بپردازد و هيچ كس را در پرستش پروردگارش شريک نسازد).
و میفرماید: (وَما أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا إِنَّهُمْ لَيَأْكُلُونَ الطَّعَامَ وَيَمْشُونَ فِي الْأَسْوَاقِ وَجَعَلْنَا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَتَصْبِرُونَ وَكَانَ رَبُّكَ بَصِيرًا)(
[131]) (و پيش از تو پيامبران [خود] را نفرستاديم جز اينكه آنان [نيز] غذا مىخوردند و در بازارها راه مىرفتند و برخى از شما را براى برخى ديگر (وسيله) آزمايش قرار داديم آيا شكيبايى مىكنيد و پروردگار تو همواره بيناست).
پس اصل این است که حجت در این عالم جسمانی همانند بقیه مردم است و در مسئله معرفت و شناخت علوم دنیوی در این عالم جسمانی، امکانپذیر نمیباشد که دیگر علوم را بداند مگر از طریق اکتساب، همانند دیگر مردم. (إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ)، (من بی شک بشری مثل شما هستم)؛ و الّا از طریق معجزه، و امکان خروج از این اصل وجود ندارد، الّا با دلیلی یقینی و قطعی که در دست نمیباشد.
و در سیرهی انبیاء در قرآن کریم و در آنچه که از ایشان (ع) روایت شده، روایات بسیاری است (که مجال برای ذکر آنها قد نمیدهد و هر کس خواهان باشد به تحقیق دکتر عبد الرزاق الدیراوی (حفظه الله) درباره عصمت مراجعه کند)، برای کسی که در آنها تدبر کند، خلاف این گفته باطل را نشان میدهد.
حجتهای الهی (ع) مهارتها و حرفههایی را میآموختند تا زندگی خود را بگردانند و روزی خود را کسب کنند و اگر بر تمام علوم احاطه داشتند، چه نیازی بود که نزد صاحبان حرفهها تعلیم ببینند! عیسی (ع)، یکی از پیامبران اولیالعزم و معصوم که حرفه نجاری را نزد یوسف نجار میآموخت و پیامبر اکرم ( به همراه قریش و عمویش ابی طالب (ع) مسافرت میکرد تا بازرگانی را بیاموزد و آن همانند نجّاری خیلی آسانتر از ریاضیات و فیزیک و دیگر علوم آکادمیک است.
و امام حسن (ع) مؤدبی (معلمی) داشت که نزد او نوشتن را میآموخت؛ همان طور که در داستان اعرابی آمده است؛ اعرابی که آمده بود تا از خلیفه و جانشین رسول الله (ص) در مورد مسئله تخم شتر مرغ بپرسد، در حالی که ايشان (امام علی (ع)) عازم حج بود؛ پس امیر المؤمنین (ع) او را به سوی حسن (ع) فرستاد در حالیکه نزد معلم بود.
عن أبي عبد الله (ع): (... فقال أمير المؤمنين: أجل يا أعرابي عليك بالصبي الذي بين يدي معلمه ومؤدبه صاحب الرواية فإنه ابني الحسن فاسأله فإنه يفتيك. قال الأعرابي: .... تأمرني أن أسأل الصبي الذي بين يدي معلمه لا يفصل بين الخير والشر؟ فقال أمير المؤمنين (ع): يا أعرابي، لا تقل ما ليس لك به علم واسأل الصبي فإنه يفتيك. فقام الأعرابي إلى الحسن (ع) وقلمه في يده يخط في الصحيفة ومؤدبه يقول: أحسنت أحسن الله إليك يا حسن...).(
[132])
ابی عبد الله (ع) فرمودند: (... امیر المؤمنین (ع) فرمودند: آری، ای اعرابی به نزد کودکی که بین دستان آموزگار و مربیاش صاحب روایت، علم آموزی میکند برو او فرزندم حسن است؛ پس از او سؤال کن که به تو فتوا میدهد. اعرابی گفت: ... مرا امر میکنید که نزد کودکی روم که در بین دستان معلمش علم میآموزد و خیر و شر را از هم تشخیص نمیدهد؟! امیر المؤمنین (ع) فرمودند: ای اعرابی در مورد آنچه که نمیدانی سخن مگو. از کودک بپرس او به تو فتوا میدهد. اعرابی برخاست و نزد حسن (ع) رفت در حالیکه کودک قلم به دست و بر روی صحیفه مینگارد و معلم به او میگوید: احسنت، ای حسن، خداوند به تو احسان نموده است...).
و همچنین امام جواد (ع) نزد یک مربی و معلم، تعلیم میدید.
عن محمد بن قتيبة، عن مؤدب كان لأبي جعفر (ع)، قال: (إنه كان بين يدي يوماً يقرأ في اللوح إذ رمى اللوح من يده وقام فزعاً وهو يقول: "إنا لله وإنا إليه راجعون، مضى والله، مات أبي (ع)"..... واستعرضني باي القرآن إن شئت سأفسر لك وتحفظه...).(
[133])
محمد بن قتیبه از معلم ابی جعفر (ع) نقل میکند که گفته است: (روزی نزد من بود و مشغول خواندن از روی لوح بود. ناگهان لوح را انداخت و با حالت فزع از جای خود پرید و میفرمود: "انا لله وانا الیه راجعون، به خدا سوگند که درگذشت، پدرم وفات یافت".. و هر آیهای از قرآن را که میخواهی بر من عرضه بدار که برایت تفسیر میکنم و آن را حفظ میکنی...).
و روایات بسيار دیگر. پس آیا ايشان (ع) وقت خود تلف میکردند، اگر به این علوم آگاهی داشتند؟ و آنان (ع) از هرگونه بیهودگی و سفاهت پاک و منزهاند.
اگر علی (ع) و حسن و حسین (ع) طبابت - که از ریاضیات سادهتر است- را میدانستند، پس چرا به دنبال طبیب برای معاینه زخم امیر المؤمنین (ع) که ابن ملجم ملعون بر فرق سر ایشان ایجاد کرده بود، فرستادند؟! و آوردن طبیب، اگر آنها طبابت میدانستد و معصوم هستند به دور از حکمت خواهد بود؛ پس آنان منزهاند از آن!
و رسول الله ( چه احتیاجی داشتند که مردی را به عنوان راهنمای سفر خود، اجاره کنند آن هنگام که قصد مدینه یا سفر به مکان دیگر را میداشتند؟
به علاوه اگر حجتهای الهی (ع) تمام علوم را بر نحوهی ملازمت، دارا میبودند (یعنی آنها در هر حین و بدون ضرورت آن علوم را بدانند) در این صورت این امر بزرگترین معجزه بلکه یک معجره در هم شکننده میباشد. پس موسی نبی (ع) چه نیازی به عصایی که به مار مبدّل شد، داشت. و علمای عقائد چه نیازی داشتند که واقعه شیر ده شدن بزام معبد را به عنوان یکی از معجزات پیامبرمان محمد ( و... نقل کنند.
و اگر معصومین (ع) تمام این علوم را میدانستند، با آن احتجاج میکردند و آن به تواتر به ما میرسید و اگر این عقیده موجود بود، علماء و فقهای مذهب حق آن را تدوین کرده، به آن اعتناء میکردند؛ بلکه آنان _خداوند رحمتشان کند _ اجماع طائفه محق را مبنی بر اینکه این عقیده غلاة(
[134]) است، نقل کردهاند. و علماء حتی اتفاقِ افتادن معجزه را برای شناخت صدق و حقانیت مدعی مقام حجیّت واجب نمیدانستند.
و به نقل بعضی از گفتههای علمای پیشین (رحمهم الله) از باب امانت، بسنده خواهم کرد؛ زیرا آنان را از باب احتجاج ذکر نکردم پس با گفته عالم، بر پیروانش احتجاج میشود؛ در حالیکه برای ما حجت، به شمار نمیآید. (به عبارت دیگر الزام حجت، بر تابعانش میباشد نه بر ما):
شیخ مفید در پاسخ به اشکال، پیروی موسی (ع) از خضر میگوید: (... احاطه داشتن بر هر علمی، از شروط انبیاء (ع)، نمیباشد و بر باطن همه چیز، احاطه یابند و پیامبرمان محمد ( و اهل بیت ایشان که افضل انبیاء و داناترین مرسلین بودند، با این وجود بر علم نجوم احاطهای نداشتند و به آن نمیپرداختند و از ایشان گفتههای شعرگونه سر نمیزند و در خور وى نيست. و به نص قرآن ایشان اُمی (خواندن و نوشتن نمیدانستند) بوده و با حرفهها و صنایع مختلف آشنایی نداشتند و هنگامی که خواستند به سوی مدینه رهسپار شوند، شخصی راهنما را برای شناخت راه، اجاره کردند و از اخبار میپرسیدند و بخشی از اخبار تا زمانی که توسط راستگویی از مردم به اطلاع ایشان نمیرسید، بر ایشان مخفی باقی میماند...).(
[135]) همچنین که اجماع شیعه بر عقیدهی خود، مبنی بر عدم مشروط بودن به احاطه بر علوم و صنایع را نقل کرد و آن (عقیده به دانستن تمام علوم توسط معصوم) را در اوائل المقالات به غلاة نسبت داد.(
[136])
و شریف مرتضی میگوید: (پناه بر خدا از اینکه علومی را بر امام واجب کنیم، جز آنچه که به اقتضای ولایتش باشد و آنچه که از احکام شرعی به وی رجوع داده شود... واجب نیست که امام به حرفهها، شغلها و صنایع و موارد شبیه به این که ارتباطی به شریعت ندارند، دانا باشد. در این امور به اربابش (متخصص آن) رجوع میشود و بر امام واجب است که احکام را بداند و در علم به آنها مستقل باشد و در معرفت آن به غیر خودش محتاج و نیازمند نباشد؛ زیرا او سرپرست و ولّی برپایی و اجرای آن میباشد).(
[137])
-8.3.شبههای و پاسخ به آن: حل مسئله ای علمی که در خواست کننده آن، آن را یک معجزه به حساب آورده و اگر سيد احمد الحسن (ع) پاسخش دهد، او ایمان خواهد آورد.
شاید گفته شود که پرسنده حل مسئله علمی از نوعی که خود، پیشنهاد داده (فرضیه ریمان) را یک معجزه میداند و اگر سيد احمد الحسن (ع) پاسخش را بدهد، او ایمان خواهد آورد. پاسخ را چند نکته بیان میکنیم:
1.8.3.آیا معجزه یک دلیل است و به وقوع پیوستن آن واجب است؟
معجزه در دعوتهای الهی، یک دلیل است اما واجب نیست؛ به عبارت دیگر: ممکن است رخ دهد و ممکن است رخ ندهد. و هر گاه معجزهای حاصل شود، حجتی بر هر کسی که به وی رسد، میباشد؛ خواه وی شاهد آن باشد، خواه از طریق صحیح برای وی نقل شود.
2.3.8. معجزاتی که مؤید دعوت یمانیه هستند، برای همگان ملزم کننده بوده و تعدادش بسیار است و مورد اعتماد.
بیان عدم ملازمت بین عصمت و صدق دعوت و بین پاسخگوئی به تمام مسائل علمی یا احاطه داشتن بر تمام علوم، گذشت و همچنین بیان سفیه بودن طلب وارده در سؤال. اما اگر موضوع ایمان آوردن منوط به معجزه باشد، پس آیات و معجزات بسیاری مؤید این دعوت مبارک میباشند. و از جمله آنها، معجزاتی است که موثق با ویدیو و صوت بوده و شبکههای ماهوارهای آن را نقل کرده و اطلاع بر آن ممکن است، همانگونه که در قسمت خاص برنامه (بین الناس) در تاریخ 31/ ژانویه/2012 در شبکه ماهوارهای (الدیار) به این صورت است.
از جمله: معجزهی زنده شدن کودکی به نام (علی سعدون) پس از مرگ که در یک رودخانه افتاد و پدرش قبل از این حادثه به دعوت ایمان نداشت و برای دانستن حقانیت دعوت مبارک، از خداوند طلب معجزه میکرد. خداوند سبحان کودک را پس از چند ساعت مرگ مطلق که پزشکان از وفات او نیز مطمئن شده بودند، به حیات بازگرداند. و در شبکه فیلم ضبط شده کامل و جزئیات بیشتری از داستان موجود است و آن موثق به صدا و تصویر است و این قصه را مردم عراق نقل میکنند و خیلیها هنگامی که این داستان برای آنان نقل میشود ایمان میآورند.
و نیز: شفای بیماری که مبتلاء به سرطان بود و او معلم است و اکنون از بیماری خود به صورت کامل شفاء یافته است و داستان خلاصهوار او اینگونه است: مادر خانم معلم بعد از اینکه معجزه زنده شدن کودک مرده را در شبکه (الدیار) میبیند، گریه کرده، به سید احمد الحسن (ع) توسل میجوید و در عالم رؤیا سيد احمد الحسن (ع) را میبیند که او را خبر به شفای دخترش میدهد و این امر تحقق یافته و دخترش شفا یافت و خانواده این معلم که دهها نفر هستند، بر این معجزه شهادت میدهند در حالی که قبل از این معجزه، به دعوت مبارک ایمان نداشتند.
از جمله: دو معجزهای که علی کورانی به طور مستقیم در شبکه کوثر در برنامه (مهدی موعود) طلب کرد و آن دو: به هلاکت رسیدن شارون و دیگری منع او از حضور یافتن در برنامه خودش، و این دو معحزه عملاً تحقق یافتند و خود او نیز به تحقق آنها اعتراف کرد، همانگونه که در سند منتشر شده در سایت انصار امام مهدی (ع) موجود است.
و همچنین: به هلاکت رسیدن خطیب مشهور، علی شکری که به تاختن در مساجد عراق و به بیاحترامی و تکذیب سيد احمد الحسن (ع) پرداخت. سپس تاختن خود را در مسجد "ابله" بصره در حالی که شهادت خداوند را طلب می کرد، پایان داد؛ پس خداوند جز چند روز، به او مهلت نداد، تا اینکه وی را هلاک کرد.
و از جمله آنها آیات غیبی و اخبار غیبی که بسیارند و انصار مواردی بسیار اندک از آنها را در برخی کتب گردآوری کردند. و امکان رجوع به آن در سایت رسمی وجود دارد.
نتیجه: نشانهها و آیاتی که مؤید سيد احمد الحسن (ع) هستند، بسیار زیاد میباشند. و برخی از آن قطع به یقین در صحت و نقل هستند؛ پس همه را بدون استثناء ملزم میکند. و الحمد لله رب العالمین.
3.3.8. معجزهی شخصی و معجزهی پیشنهادی.
آشکار شد که حجتهای الهی (ع) با قانونی الهی واجب و کافی برای بیان حق خویش، شناخته میشوند؛ اما معجزه، اگر رخ دهد پس آن از رحمت و فضل خداوند است، برای اینکه بعضی از کسانی نسبت به حق غافلاند با آن هدایت شوند. و همچنین بیان شد که هر زمانی که معجزه رخ دهد و انسان از وقوع آن اطمینان حاصل کند، بر او و بر کسی که به وی (خبرش) رسد، حجت باشد.
اما کسی که معجزه یا آیه شخصی طلب میکند، وضعیت او از این دو حالت خارج نیست:
اول: یا اینکه آن را از خداوند طلب کند و برای آن هیچ شرطی قرار ندهد، جز اینکه خداوند به او مهربانی کند و وی را مورد رحمت خویش قرار دهد و هدایت را با هر نشانهای که خود سبحانه اختیار کرده، روزی او گرداند و این هیچ اشکالی ندارد و سيد احمد الحسن (ع) همواره طالبان حق را به درخواست کردن از خداوند سبحان و متعال برای نشان دادن حق همانگونه که به غیرشان نشان داده، رهنمود میسازد؛ چه از طریق رؤیا و مکاشفه و چه از طریق معجزهای غیبی که خدای سبحان مقرر میسازد. و اعمال و ادعیهای وجود دارد که آن را سيد احمد الحسن (ع) بیان کردند، و برای نیل این مقصود میتوان از آنها استعانت جست.
دوم: یا اینکه شخص (مثل پرسنده) نوع معجزه جزئیات آن را پیشنهاد دهد و ادعاء میکند که حجت باید آن را بیاورد و شرط میکند که معجزه باید چگونه باشد و چه زمانی حاصل شود و... و خداوند سبحان سفاهت طلب چنین شخصی را بیان کرده و به طلب او چنین پاسخ میدهد: (وَأَقْسَمُواْ بِاللّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ لَئِن جَاءتْهُمْ آيَةٌ لَّيُؤْمِنُنَّ بِهَا قُلْ إِنَّمَا الآيَاتُ عِندَ اللّهِ وَمَا يُشْعِرُكُمْ آنها إِذَا جَاءتْ لاَ يُؤْمِنُونَ)(
[138]) (وبا سختترين سوگندهايشان به خدا سوگند خوردند كه اگر معجزهاى براى آنان بيايد حتماً بدان مىگروند بگو معجزات تنها در اختيار خداست و شما چه مىدانيد كه اگر [معجزه هم] بيايد باز ايمان نمىآورند).
و نیز میفرماید: (وَقَالُوا لَوْلَا أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَاتٌ مِّن رَّبِّهِ قُلْ إِنَّمَا الْآيَاتُ عِندَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُّبِينٌ)(
[139]) (و گفتند چرا بر او از جانب پروردگارش نشانههايى [معجزه آسا] نازل نشده است بگو آن نشانهها پيش خداست و من تنها هشدار دهندهاى آشكارم).
و اینان که خداوند سبحان و متعال به آنان پاسخ داده است، حالشان و آنچه که طلب میکنند را بیان کرده است؛ آنان وقوع یک آیه و معجزه را واجب میکنند و آن را شرط قرار میدهند و خداوند با تمام وضوح در پاسخ به آنان میفرماید: (قُلْ إِنَّمَا الْآيَاتُ عِندَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُّبِينٌ)، (بگو آن نشانهها پيش خداست و من تنها هشدار دهندهاى آشكارم).
پس تصدیق و باور شخص فرستاده (هشدار دهندهی آشکار) مشروط به آوردن معجزه و نشانه نیست و او نیست که مقرر میکند که آیتی بیاورد، بلکه آن بدست خداوند متعال است (إِنَّمَا الْآيَاتُ عِندَ اللَّه) اگر بخواهد، آنها را جاری سازد و اگر نخواهد، جاری نمیسازد.
پس، آیات در شناخت صاحب حق، شرط نیستند. و الّا اگر شرط و ملازم با هر حجت فرستاده شده میبود پس معنای این فرمودهی خداوند چه بود: (وَإِنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُّبِينٌ)؟!
اینان که خداوند سبحان حالشان و گفتههایشان را حکایت کرده است، ادعاء میکنند که اگر آیه حاصل شود، آنان به طور قطع ایمان خواهند آورد (وَأَقْسَمُواْ بِاللّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ لَئِن جَاءتْهُمْ آيَةٌ لَّيُؤْمِنُنَّ بِهَا) (و سوگندهايشان به خدا سوگند خوردند كه اگر معجزهاى براى آنان بيايد حتما بدان مىگروند). به عبارت دیگر: آنان تصور میکنند آیهای که فرستاده با خود میآورد یا باعث ایمان آوردن از روی قهر و اجبار میباشد، یا آنان نوع نشانهای که آنان را از ایمان آورندگان قرار میدهد را مشخص میکنند و این تعيين و مشخص کردن، نوعی از اجبار میباشد. پس در هر دو حالت آنان خواستار و طالب چیزی هستند که باعث ایمان آوردنشان از روی قهر و اکراه باشد.
پس خداوند متعال به آنان پاسخ داده و بیان میکند که حتی اگر نشانه حاصل شود_ هر چند که برای حقانیّت دعوت، شرط نیست_ آن گونه نیست که آنان فرض میدارند و مشروط میکنند؛ (وَمَا يُشْعِرُكُمْ آنها إِذَا جَاءتْ لاَ يُؤْمِنُونَ)، (و شما چه مىدانيد كه اگر [معجزه هم] بيايد باز ايمان نمىآورند)، یعنی هرگز بر ایمان آوردن مقهور نمیکند و خداوند سبحان بیان کرده که نشانه دارای شبهه است و این امر با قرآن و حکمت، موافق میباشد و اّا معجزهی مقهور کنندهای که برای ایمان به غیب و امتحان، مجالی باقی نمیگذارد، اگر اتفاق افتد، ایمان به همراه آن، هرگز پذیرفته نمیشود؛ مانند معجزهای که فرعون با چشم خود دید و بعد از اینکه آب دریا که مانند کوه عظیم بود را لمس کرد، ایمان آورد!
پس چنین اشخاصی در حقیقت بر اساس هوی و امیالشان، معجزه طلب میکنند یا اینکه آنها کیفیت، نوع و زمان آن و... را مشخص میکنند؛ و به همین سبب به جزمیّت میرسند که اگر چنین آیه و نشانهای از جانب فرستاده بیاید، ایمان خواهند آورد و به آن جزمیّت یافتهاند: (وَأَقْسَمُواْ بِاللّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ لَئِن جَاءتْهُمْ آيَةٌ لَّيُؤْمِنُنَّ بِهَا) (سوگندهايشان به خدا سوگند خوردند كه اگر معجزهاى براى آنان بيايد حتما بدان مىگروند).
خداوند سبحان گفته آنها را رد کرده، میفرماید که آیات به دست اوست و اوست که به هر صورت بخواهد آیات را میآورد، و اینکه همراه این امر جایی برای ایمان آوردن یا کفر باقی میماند ولی غیر از آن بر خلاف حکمت و قرآن خواهد بود.
-4.8. سيد احمد الحسن (ع) موضوعاتی علمی برای بحث و مناظره ارائه میدهد.
علاوه بر تعداد بیشمار علوم و معارفی که سيد احمد الحسن (ع) مطرح کردند و با آن تمام علماء و فقهای ادیان، مسلمانان - شیعه و سنّی- و یهود و مسیحی را عاجز و درمانده ساخت. و چند روز قبل، سيد (ع) در صفحه شخصی خود در فیسبوک، مجموعهای از موضوعات علمی مرتبط با تازهترین و پیچیدهترین نظریات علمی را مطرح ساختند؛ اما نه برای خود نظریات علمی، بلکه برای حکمتی و هدف الهی؛ و آن دفاع از دین الهی در برابر بیخدایی (آتئیسم) است که تعدادی از دانشمندان آکادمیک به آن چشم بستهاند. و همچنین برای آشکار ساختن بیعلم بودن فقهاء و علمای ادیان و عجزشان در دفاع از دین الهی، میباشد.
سيد احمد الحسن (ع) فرمودند: [سعی میکنم که موضوعاتی علمی مرتبط با خلق و اثبات وجود خدا یا عدم او را مطرح سازم.
این موضوعات علمی مهم میباشند و آنچه در میدان علمی میبینم، این است که الحاد (بیخدایی) در برابر کسانی که ادعای نمایندگی ادیان میکنند، از لحاظ علمی پیروز است و آن هم با معدل بسیار بالا. و اینها که نامشان را علماء میگذارند، چه مسلمانان شیعه و سنی و وهابی یا مسیحیان و یا یهود، به موضوعات علمی که علمای بیولوژی تکاملی و غیر آنها مطرح میسازند، اصلاً بدون فهم آنچه دانشمندان مطرح میکنند، پاسخ میدهند، پس آنها مانند کسی هستند که مسئلهای را به اشتباه شنید و متوجه شد پس به اشتباه پاسخ گفت، و لهذا کتابی نوشتم که الان تقریباً کامل است، و در آن مهمترین نظریات علمی که از لحاظ تجربی یا ریاضی و یا نظری اثبات شدهاند، را مورد بحث قرار دادم، و ان شاء الله آن را هنگامی که ببینم اشخاصی از لحاظ شناخت، شایستگی آن را داشته باشند تا آنچه را نوشتم متوجه شوند، منتشر خواهم کرد؛ زیرا که نیاز به اطلاعی نه چندان بد در مورد علومی مانند زمین شناسی تاریخی (یا تاریخ زمین)، و تاریخ قدیم و آرکئولوژی (باستانشناسی) و علم بیولوژی تکاملی و فیزیک نظری و کیهانشناسی (علم حیات) و مردمشناسی (انسانشناسی) و علم مهندسی ژنتیک و پزشکی و فلسفه و غیر آنها است.
سؤالاتی برای بحث و مناقشه:
رأی و نظرات علمای شیعه، سنی، وهابیت و مسیحیان در مورد نظریه یا همانگونه که عامه مردم آن را میشناسند، نظریه تکامل یا داروین، چیست؟ و پاسخ علمی منکر، به آن چیست؟ راه اثبات وجود خدایی، ضمن حدود زندگی زمینی برای کسانی که نظریهی تکامل را میپذیرند چیست؟
رأی و نظر آنها در مورد نظریهی ژن خودخواه چیست؟
رأی و نظر آنها در مورد هیگز و بوزون هیگز که مسئول پيدايش ذرات ماده در این جهان است که اخیراً با تجربهی برخورد دهندهی هادرونی بزرگ کشف شده است، چیست؟ رأی و نظر آنها در مورد نظریهی ممبران (غشاء) یا ام تئوری و وجود بیش از چهار بُعد در این جهان، و یازده بُعد تا الان، چیست؟
رأی و نظر آنها در مورد آنچه اخیراً پروفسور استیون هاوکینگز در مورد اصل جهان و آغازش مطرح ساخت و اینکه ام و کوانتوم تئوری برای تفسیر ظهور جهان از عدم کافی هستند و اینکه برای ظهور جهان از عدم به غیر از وجود قانون جاذبه موجود از ابتدا بر حسب نظریهی همه چیز یا نظریهی ام به چیز دیگری نیاز نیست، و اینکه جهان ممکن است بدون نیاز به فرضیهی وجود خدا ظاهر گردد، چیست؟
رأی و نظر آنها در مورد آنچه علمای فیزیک میگویند که مجموع انرژی مثبت و ماده با انرژی منفی و ماده تاریک (یا ضد ماده) در جهان مادی مساوی با صفر است، چیست؟ آدم بر روی این زمین چه موقع شروع به زندگی کرد، و از آنها تاریخ دقیق نمیخواهم بلکه کلی بیان کنند، یعنی مثلاً بگویند دهها هزار سال یا صدها هزار یا میلیونها سال پیش.
طوفان نوح (ع) در کجا واقع شد؟ طوفان نوح (ع) چه موقع واقع شد و از آنها تاریخ دقیق نمیخواهم بلکه کلی بیان کنند، یعنی مثلاً بگویند دهها هزار سال یا صدها هزار یا میلیونها سال پیش.
طوفان نوح چگونه واقع شد و چگونه امواج مانند کوهها بودند؟ همانگونه که در قرآن ذکر شده است.
آیا طوفان تمام کره زمین را در برگرفت؟
آیا با طوفان نوح تمامی جانداران زمین به هلاکت رسیدند؟
و اگر پاسخ آنها این بود که شامل تمامی زمین شد و تمامی جانداران یا حد اقل حیوانات بر روی زمین را هلاک کرد، پس تعلیل آنها بر وجود حیواناتی در جزیرههای دور دست مانند حیوانات کیسهدار در استرالیا و حیوان فوسا Fossa در ماداگاسکار و غیره چیست؟
این سؤالات علمی مرتبط به اثبات یا انکار وجود خداست، و لهذا بر کسانی که مدعی نمایندگی ادیان هستند آنها را با جوابهایی که موافق با علم حدیث و نه جوابهای روائی یا متنهای دینی گمانی الصدور یا دلالت و متعارض با واقع علمی ثابت شده به شکل قطعی، پاسخ دهند؛ مانند حقائق تاریخی جیولوژی زمین و محتویات طبقات آن، پس مانند این متنهای دینی یا غیر صحیح میباشند، یا اینکه تأویل میشوند زیرا که با حقائق علمیِ به اثبات رسیده در تعارضاند.
بنا بر اين آنچه از فقهای ادیان خواهانیم پاسخهای علمی به سؤالات بالا میباشند، و گمان میکنم که آنها کاملاً از پاسخگوئی به آنها به صورت علمیِ معتبر عاجزند، بلکه به هر آنچه نوشته شد مطلع شدم و دیدم که فهم و درک اشتباه از مسائل علمی است و پاسخگوئی بر اساس فهم و درک اشتباه خودشان، یعنی اینکه مثلاً نظریهی تکامل را بر اساس فهم و درکشان به گونهای میپندارند سپس بر اساس همان فهم و درک اشتباه از مسئله، پاسخ اشتباه میدهند، و گمان میکنند که به نظریهی تکامل پاسخ دادند در حالیکه آنها به قول و فهم اشتباهشان از نظریهی تکامل پاسخ میدهند و نه پاسخ به آنچه در حقیقت نظریهی تکامل داروین میگوید.
آنچه معتقدم این است که در مرحلهای که امروز در آن زندگی میکنیم و آنچه در این موضوعات علمی مرتبط به طور مستقیم با دین و اثبات وجود الله سبحانه است بسیار بزرگتر از آنهایی که مدعی هستند علمای ادیانند، میباشد. و کتابها و سخنان فقهای شیعه و سنی و مسیحیانی که آنها را مطالعه کردم کتابها و سخنان ساده که فقط برای عرضه در بازار محلی ارزش دارند و برای فریبکاری برخی پیروان بیهوش و راضی به جهل نه بیشتر نوشته شدهاند، و ممکن نیست پاسخهای آنها شخصی را که اطلاعات بسیار خوبی از علم زیست شناسی تکاملی و علم ژنتیک و فیزیک مثلاً داشته باشد را قانع و متقاعد سازد، بلکه به آنان بر اساس اینکه آنها ساده لوح و نادان و دروغگو و نه بیشتر، هستند، نظر میکند.
و ان شاء الله با شما بعضی از سخنان و نوشتههای آنها در این صفحه را مورد مناقشه قرار میدهم تا شما به شخصه سطح علمی آنها و آنچه در نزد خود دارند را ببینید، و خواهید دانست چرا آنها راه علمی جهت مواجهه با احمد الحسن را ندارند لذا به کذب و افتراء یا کمک و یاری از نیروهای مسلحی که دست در دست هم دادند پناه میبرند تا به دفتر احمد الحسن در نجف یا به منزل احمد الحسن با نیروهای مسلح بزرگ هجوم میکنند، اکنون علت آن برای شما به وضوح نمایان میشود و آن اینکه وجود احمد الحسن به طور علنی بین مردم آنها را رسوا میکند و جهلشان را آشکار میسازد.
و به شما ان شاء الله تهی و خالی بودن علمی و فکری آنها را در این صفحه نشان خواهم داد.و آنچه از فرهیختگان آرزو دارم این است که همراه با من به خود مقداری زحمت دهند و یاد بگیرند و مطالعه کنند، و به والله قسم وقوع آنها در دست حیلهگری که از جهل و نادانیشان در مسألهای علمی یا دینی معین سوء استفاده میکند و آنها را از حق دور میسازد همانگونه که امروز اتفاق میافتد وقتی که فقهای گمراهی آنها را با دروغ وجوب تقلید غیر معصوم گمراه ساخت، ما را رنج و آزار میدهد.
هر کس رأی و نظری از رأی و نظرات آنها دارد بیاید و اینجا مطرح سازد، و ان شاء الله آن را مطالعه کرده و به آن پاسخ خواهم داد.
اما در مورد خودم، بنده به این سؤالات و بیشتر از آنها را در کتاب (توهم الحاد) پاسخ دادم، و ان شاء الله به زودی آن را منتشر خواهم کرد، و همچنین آن حاوی آنچه که ممکن است مناظرهی علمی با پروفسور ریچارد داکنز که از برجستهترین علمای معاصر زیست شناسی تکاملی شمرده میشود، و پروفسور استیون هاوکینگز که ایشان از برجستهترین علمای فیزیک نظری و ریاضیات تطبیقی و متخصص در علم حیات است و برای ایشان نظریهی ثابت شده در اشعاع سیاه چالهها است، نامیده شود، میباشد.
منتظر پاسخ مراجع به تمامی این سؤالات میباشم تا مناظره بین من و آنها آغاز شود، چنانچه موضوعات سابقی را که مطرح کردم را رد میکنند. و پیشنهاد میدهم که از اساتید دانشگاهها جهت فهم و درک این موضوعات و اصطلاحات کمک و یاری گیرند تا مرا در مناظره خسته نکنند].(
[140])
و همچنین طرحها و نظریههایی برای تفسیر متون تاریخ قدیم که حتی به دوران سومریان نیز باز میگردد، قرار دادند و پندار و نظریات یا فرضیات دانشمندان مبنی بر اینکه دین صرفاً منشأ انسانی دارد، را نقض کردند. برای کسب اطلاعات بیشتر به صفحه شخصی سيد (ع) مراجعه کنید.
و در کلام آخر میگویم: سيد احمد الحسن (ع) با ادلهای آمدند که امر او را آشکارتر و روشن تر از خورشید در هنگام ظهر میسازد و آن ادله مانند ادله انبیاء و اوصیاء (ع) میباشد و بر هیچ یک از دلایل ارائه شدهی دعوت مبارک، حتی یک تناقض علمی وارد نشده است. و تمام آنچه که مخالفان تقدیم کردند، این است:
یا سکوت خوار کننده و دلالت کننده بر عجز و ناتوانی و شکست.
و یا القای شبهات و کذب و تهمت و تشهیر همان طور که حال شخص پرسندهای که پاسخ او را در این کتاب دادیم، اینگونه است. و انصار پاسخ وی را در تعدادی از کتب منتشر شده خود دادهاند و هر کس خواهان آن کتب است، به آنها مراجعه کند.
و یا قتل و زندان و شکنجه.
و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم. و الحمد لله رب العالمین.
توفیق مغربی
ربیع الأول 1434 هـ.ق
بهمن ماه 1391 هـ.ش
فهرست کتاب:
مقدمه: 7
1- پاسخ به مقدمه مشارکت: 10
1.1. پاسخ به متهم نمودن انصار:
10
1.2. استخاره و رؤیا و سلاح تکذیب کننده با آن دو: 11
1.2.2.استخاره در دین الهی:
11
1.2.2. استخاره در دین الهی به عنوان راهی است برای تشخیص و شناخت حجت خدا بر خلق:
12
1.3. "رؤیا" در قرآن و روایات، دلیلی بر تشخیص حجت خدا است: 14
1.4. یک شبهه و جواب آن: آیا قرآن به کار یعقوب اقرار میکند؛ زیرا رؤیا از جانب شخص معصوم (یوسف) بود؟ 19
1.5.اقرار رسول الله (ص) به اینکه رؤیا وسیله ایمان و راه تشخیص حجت خدا میباشد: 19
1.6. سلاح تکذیب کنندگان رؤیا: استهزاء و تمسخر یا ادعای دیدن رؤیای مخالف از روی کذب و به زور. 21
1.6.1. یک شبهه و پاسخ به آن: (تناقض رؤیا) اگر روایت دو شخص از رؤیایی که ادعای دیدن آن را دارند تناقض پیدا کرد؟! 21
1.6.2. دلیل قطعی دیگر: (موافقت رؤیا با دلیل نص یقینی): 22
1.6.3. قانون معرفت و شناخت حجت الهی: 22
1.6.4. تطبیق قانون بر سيد احمد الحسن (ع):
23
1.6.5.تواتر معنوی وصیت:
25
1.6.6. محفوف بودن وصیت به قرائن:
28
در کتب اهل سنّت: 30
در کتب شیعه:
31
1.6.7. دروغ سند: 32
پاسخ سؤال 2/ موضع و جهت گیری نسبت به فقهاء و صهیونیستها: 40
2. قائم در عصر ظهور(جواب س 1): 49
2.1. حجتهای الهی، همگی قائم میباشند:
50
2.2.مهدی اول (ع) قائم و مهدیین (ع) قوام هستند:
55
3. نقش امام مهدی (ع) و مهدی اول (ع) در زمان ظهور (جواب س 3): 58
4. جنبنده زمین (دابة الأرض) در زمان ظهور (پاسخ سؤال 4): 60
4.1. جنبندهی زمین، انسان است و او در رجعت امیر المؤمنین علی (ع) میباشد:
61
4.2. در زمان ظهور مقدس نیز جنبندهای است که با مردم سخن میگوید:
62
4.3. قیام قائم قبل از رجعت است: 65
4.4. برای جنبنده زمین دو مصداق است: امام علی (ع)، در رجعت، و مهدی اول، قبل از قیام قائم (ع): 65
5.4.شبهه و پاسخ آن: رجعت قبل یا در زمان ظهور مقدس به وقوع میپیوندد؟ 66
5. شبهه نقص قرآن (پاسخ س 5): 68
پاسخ به شبهه در چند نکته: 68
5.1. یادآوری: 68
5.2. سید (ع) در کجا فرموده که در قرآن نقص وجود دارد؟! 69
5.3. یک شبهه و پاسخ آن: سخن در مورد تحریف، از نقص یا تغییر بعضی کلمات با توجه به روایاتی که از معصومین (ع) و از بعضی صحابه وارد شده، تجاوز نمیکند: 69
5.4. نمونهای از نقص و فزونی، در مصحفهای امروزی موجود و مقبول نزد مسلمانان: 74
5.5. فتوای سیستانی و سید خامنهای به جایز بودن قرائت قرآن با قرائتهای مختلف: 75
فتوای سیستانی: 75
فتوای سيد خامنهای به صحت قرائت قرآن مبنی بر روایاتی غیر از روایت حفص عن عاصم: 75
6.صیحه یا نداء (جواب س6): 76
6.1: نداء یا صیحه در کجا خواهد بود و منادی چه کسی است؟ 77
دو صیحه یا دو نداء:
77
صیحه جبرائیل از آسمان است و صیحه ابلیس از زمین: 77
6.2. چه کسی صیحه را میشنود و آیا همه آن را میشنوند؟ 80
6.2.1. این آسمان که آسمان این زمین نیست، کدام آسمان است؟ 80
6.2.2. شبههای و پاسخ به آن: آیا هر انسانی این صدا را خواهد شنید؟
81
6.2.2.1. دلیلی مبنی بر اینکه هر کسی نداء را خواهد شنید، وجود ندارد، بلکه دلیل بر خلاف آن است. 82
6.2.2.2. دلیل عقلی بر غیر ممکن بودن شنیدن نداء توسط هر فرد. 82
6.2.2.3. روایات و متونی که الفاظش عامه است، قطعی الدلاله بر مقصود بودن عمومیتی که همه را فرا گیرد، نمیباشد. 83
6.2.2.4. توجیه نصوص دال بر عمومیت: 87
6.2.2.5. روایتی که دارای بیانی است مبنی بر: شنیدن صدا در زمین، جنبه عمومیت ندارد. 89
6.2.2.6. مسک ختام و فصل خطاب 89
6.3. شبههای و پاسخ به آن: چگونه نداء، علامت و حجت باشد در حالیکه هر شخصی آن را نمیشنود؟ 90
6.4. مضمون صیحه آسمانی این است: اسم قائم و اسم پدرش و کنیه او. 91
6.5. فایده از این نداء چیست و چگونه ممکن است به محض شنیدن اسم صاحب امر او شناخته شود؟ 94
7. تشخیص سفیانی (پاسخ سؤال 7): 100
8. حل مسئله ریاضی، زتای ریمان (پاسخ به س 8): 102
8.1. حجیّت حل مسأله ریاضی یا در کل علم دانشگاهی در چیست؟ 102
8.1.2. مقدمه چینی: حکمت و هدف از حل یک مسئله معین غیر از مسائل دیگر چیست؟ 102
8.1.2.2. راه حل پیش فرض چگونه خواهد بود؟ 103
8.1.3. شبهه: آیا حل مسئله لا ینحل از ریاضی همچون زتا ریمان، یک نشانه و معجزه به حساب می آید؟ 104
8.2. شبهه: آیا معصوم (ع) تمام علوم دنیوی از دشوارترین مسائل تا سادهترین، را میداند؟! 105
8.3.شبههای و پاسخ به آن: حل مسئله ای علمی که در خواست کننده آن، آن را یک معجزه به حساب آورده و اگر سيد احمد الحسن (ع) پاسخش دهد، او ایمان خواهد آورد. 110
8.3.1.آیا معجزه یک دلیل است و به وقوع پیوستن آن واجب است؟ 111
8.3.2. معجزاتی که مؤید دعوت یمانیه هستند، برای همگان ملزم کننده بوده و تعدادش بسیار است و مورد اعتماد. 111
8.3.3. معجزهی شخصی و معجزهی پیشنهادی. 112
4.8. سيد احمد الحسن (ع) موضوعاتی علمی برای بحث و مناظره ارائه میدهد. 115
[1] - سيد احمد الحسن (- جواب های روشن کننده از طریق امواج، ج 3 سؤال شماره 234.
[2] -شیخ کلینی-کافی(عربی) ج3 ص470 باب نماز استخاره.
[3] -وسائلالشيعة (عربی)- شیخ حر عاملی ج8 ص66-67.
[7] - عیون اخبار الرضا ( ج1 ص35-34.
[8] - برای مثال مراجعه شود به کتاب طبقات بن سعد ج4 ص 94، و فوائد الرجالیة سید بحر العلوم ج2 ص325.
[9] . الفوائد الرجالیة (عربی) سید بحر العلوم ج 2ص 325.
[10] . بحار الأنوار مجلسی ج36 ص305-304، جامع احدیث الشیعة السید البروجردي ج 14ص 565،الزام الناصب الشیخ الیزدي الحائری ص 175، و همچنین صاحب مکیال المکارم و دیگر منابع این داستان را نقل کردهاند.
[11] . بحار الأنوار ج 58 ص 210.
[12] . البقرة: 30.
[13] . البقرة: 31.
[14] . الحجر: 29.
[15] . غبیت شیخ طوسی (عربی)ص 151.
[16] . مختصر بصائر الدرجات للحسن بن سليمان الحلي ص 48، منتخب الأنوار المضيئة ص 354-353، بحار الأنوار ج 53 ص 148.
[17] . الأصول الستة عشر، أصل محمد بن المثنی الخضرمي ص 91-90.
[18] . غيبة الطوسي ص 478.
[19] . کمال الدین و تمام النعمة ص 358.
[20] . تهذیب الأحکام للشیخ الطوسي ج3 ص253.
[21] . مصباح المجتهد ص 409، جمال الاسبوع ص 307.
[22] . کتاب الغیبة الطوسی ص 281 ح238.
[23] . البقرة: 180.
[24] . صحیح البخاري ج 1 ص 4168.
[25] . صحیح مسلم، کتاب الوصیة.
[26] . کتاب سلیم بن قیس ص 398.
[27] . کتاب سلیم بن قیس ص 211.
[28] .کتاب الغیبة، للنعماني ص 81.
[29] . الغيبة الشيخ الطوسی: ص 137.
[30] . غيبة الطوسي: ص 156.
[31] . التوبة: 61.
[32] . الحجرات: 11.
[33] . الأعراف: 128-127.
[34] . الشیخ الکلیني- الکافي باب (إنّ الائمة ( کلهم قائمون بأمر الله تعالی هادون الیه).
[35] . همان.
[36] . همان.
[37] . الکافي- الشیخ الکلیني: ج1 ص202، الامالي- الشیخ الصدوق: ص778، وفي کتاب الغیبة- محمد بن إبراهیم النعماني: ص229، و غیرها من المصادر.
[38] .کمال الدین و تمام النعمة- الشیخ الصدوق: 315-313.
[39] .كمال الدين وتمام النعمة–الشيخ الصدوق: ص361.
[40] . همان ص378-377.
[41] . همان ص291-290.
[42] . نهج البلاغة: ج 6 ص 41-40.
[43] . بحار الأنوار: ج 32 ص 63.
[44] . بصائر الدرجات - للصفار: ص 33.
[45] . الكافي: ج 2 ص 63.
[46] . كامل الزيارات - لجعفر بن محمد بن قولويه: ص 7.
[47] . منتخب الأنوار المضيئة: ص 354-353، مختصر بصائر الدرجات: ص49، بحار الأنوار: ج53 ص148.
[48] . تهذيب الأحكام - الشيخ الطوسي: ج 3 ص254-253.
[49] . الكافي - الشيخ الكليني: ج 8 ص484-310.
[50] . كتاب الغيبة - الشيخ الطوسي: ص 435.
[51] . الزمر: 42.
[52] . النحل: 70.
[53] . السجده: 11.
[54] . الأنفال: 50.
[55] . النمل: 83-82.
[56] . بحار الأنوار: ج 53 ص 53.
[57] . مختصر بصائر الدرجات: ص43.
[58] . بحار الأنوار: ج 39 ص 243.
[59] . بحار الأنوار: ج41 ص5.
[60] . بحار الأنوار: ج52 ح112 باب الرجعة ص39.
[61] . (بسیاری از روایات به اینکه جنبنده در رجعت علی ( است، اشاره دارند. بحار الأنوار: ج53 ص 53، و مدینة المعاجز- للبحراني: ج 3ص 90، و غیر ذلک).
[62] . جامع الأخبار: ص 135.
[63] . كتاب الغيبة - النعماني: ص 259.
[64] . الأنعام: 37.
[65] . تفسير القمي: ج 1 ص 198.
[67] . الرجعة - للأسترآبادي: ص 100.
[68] . بشارة الإسلام: ص236.
[69] . الخصال - الشيخ الصدوق: ص108.
[70] . معاني الأخبار - الشيخ الصدوق: ص366-365.
[71] . [کتاب "رجعت سومين روز از روزهای بزرگ خدا- سید احمد الحسن (، یکی از انتشارات انصار امام مهدی(].
[72] . [اشاره به آیه: ﴿وَهُوَ اللَّهُ لا إلَهَ إلَّا هُوَ لَهُ الحَمدُ في الأُولَى وَالآخرَة وَ لَهُ الحُكمُ وَإلَيه ترجَعُونَ ﴾ القصص: 70، ویراستار].
[73] . کتاب رجعت سومين روز از روزهای بزرگ خدا-سيد احمد الحسن (.
[74] . بحار الأنوار: ج53 ص60-59.
[75] . کتاب همگام با بنده صالح، یکی از انتشارات انصار امام مهدی (.
[76] . [ترجمه قاریان هفتگانه همانگونه که شیخ علاء سالم خدا حفظش کند، آن را آورده است: (1- عبد الله بن عامر: ... گمان میشد که او از "حمیر" باشد، و در نسبش اغماز میشد... در 8 هجری متولد، و در سال 118 درگذشت. 2- عبد الله بن کثیر: .. فارسی الأصل، و حافظ ابو علاء الهمدانی گوید: او نزد ما مشهور و شناخته شده نیست، در مکه سال 45 متولد و در سال 120 درگذشت. 3- عاصم کوفی: او فرزند ابی النجود است... عجلی گفت: .. و او عثمانی بود. در سال 128 درگذشت. 4- ابو عمرو بصری: ... گفته میشود او از سرزمین فارسیان بود... و در مسجد جامع اموی مشغول تعلیم مردم بود... در سال 68 متولد و در سال 154 درگذشت. 5- حمزه کوفی: او فرزند حبیب بن عماره است... و سفیان ثوری گوید: حمزه از مردم در قرآن و واجبات پیشی گرفت... در سال 80 متولد و در سال 156 درگذشت. 6- نافع مدنی: او نافع بن عبد الرحمن بن ابی نعیم است. ابن الجزری گوید: "اصل او از اصبهان (اصفهان) است، در سال 169.. در وی احمد و یحیی اختلاف کردند، پس احمد گوید: او منکر الحدیث است، و یحیی گوید: ثقه است. 7- کسائی: او علی بن حمزه بن عبد الله بن بهمن بن فیروز اسدی است، مولا و بزرگ آنان از فرزندان پارس است... ابو عبید در کتاب القراءات گوید: "کسائی قرائتها را انتخاب میکرد، پس از قرائت حمزه مقداری برگزید و باقی را رها کرد. او رشید را آموزش داد، سپس فزرند وی امین را... در سال 189 درگذشت)]. سید خوئی- البیان: ص 126.
[77] . کتاب همگام با بنده صالح، یکی از انتشارات انصار امام مهدی (.
[78] . الحدید: 24.
[79] . المسائل المنتخبة: ص121 مسألة 267.
[80] . کتاب الغیبة- شیخ الطوسي: 435.
[81] . کتاب الغیبة- الشیخ محمد بن إبراهیم النعماني: ص254.
[82] . کتاب الغیبه- الشیخ محمد بن إبراهیم النعماني: ص261-260.
[83] . فصل الخطاب- احمد حطاب: ج1 ص80، از انتشارات انصار امام مهدی (.
[84] . [زیرا هر انسانی روح یا نفسش در ملکوت، حقیقتش است. (به آنچه سيد احمد الحسن ( در باره آسمانها و عوالم در کتب مختلف خویش مانند متشابهات، جوابهای روشنگرانه، گزیدهای از تفسیر فاتحه و غیره مراجعه کنید].
[85] . فصل الخطاب - أحمد حطاب: ج1 ص 80، یکی از انتشارات انصار امام مهدی (.
[86] . الإسراء: 95.
[87] . [به تفسیر آیه کریمه توسط سيد احمد الحسن ( در کتاب متشابهات ج 3، سؤال شماره 103، مراجعه شود].
[88] . غیبت نعمانی- ص 283.
[89] . البقرة: 47.
[90] . النمل: 23.
[91] . الأحقاف: 25-24.
[92] . الأنعام: 44.
[93] . البقرة: 47.
[94] . آل عمران: 23.
[95] . النمل: 23.
[96] . الأحقاف: 25-24.
[97] . البقرة: 199.
[98] . بحار الأنوار: ج 90 ص 23.
[99] . تفسير القمي: ج 1 ص 200.
[100] . (... عمومیت نزد ما صیغهای ندارد...). الفصول المختارة – الشیخ المفید: 152.
[101] . (... و هر لفظی در صیغه جمع سودمند است بدون در نظر گرفتن جنسیّت و ترکیب آن، در حقیقت دربردارنده یک مفهوم عام است. علاوه بر آن، به خصوص همانند فرموده خداوند عز و جل است: "فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ أَبْوَابَ كُلِّ شَيْءٍ"، "دربهای همه چیز را بر آنان گشودیم) (دربردارنده یک مفهوم عام است)، اما هرگز دربهای بهشت و دربهای دوزخ را به روی آنان نگشوده است. و میفرماید: "ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى كُلِّ جَبَلٍ مِّنْهُنَّ جُزْءاً"، "سپس بر هر کوه، قطعه ای از آنان را قرار ده"، در حالیکه خداوند به بعضی کوهها اشاره کرده (و نه تمام کوههای عالم). و مانند گفته کسی که بگوید: ( فلان کس به همراه عجیب و غریبی تمام (با تمام عجائب و غرابت دنیا) به سوی ما آمد. و مَثَلها در این زمینه، بسیارند و لفظ "کل" در عبارات مذکور، به عنوان لفظ عام به کار میرود و از لحاظ دیگر به سبب ناتوانی در حمل کل محتوا، به صورت خاص به کار می رود).
[102] . (فصلی در ذکر دلالت و یاد آوری بر اینکه: عموم مستغرق، لفظ خصوصی ندارد و مشترک بودن الفاظی که در آن ادعای استغراق میشود طبق نظر کسانی که آن را این چنین تلفظ میکنند، ادعاء میکنند که آن برای استغراق میباشد که گاهی اوقات در مورد خاص به کار میرود و گاهی در مورد عام. آیا نمیبینید شخصی که میگوید: کسی که به خانهی من وارد شود، به او اهانت میکنم یا او را گرامی میدارم. مقصودش چیزی جز اشخاص خاص نمیباشد و هرگاه خواهان عمومیّت بخشیدن به آن باشد و بگوید: با علماء دیدار کردم و قصد (رفتن) شرفاً را کردم. و در حالیکه، گاهی قصد ذکر عموم را دارد و گاهی قصد ذکر خصوص. و این امر، در آنچه که مثلش خلاف واقع نگردد، به صورت ضرورت آشکار است. و آنچه که در استفاده الفاظ در دو چیز آشکار میگردد، وجه مشترک در بینشان و قرار داده شدن برای آنهاست، جز اینکه با ما موافقت داشته و یک دلیل قطعی و یقینی به ما بدهد مبنی بر اینکه آنان در استفاده و استعمال یکی از آن دو مجاز هستند و این جمله به اشتراک این الفاظ، خاتمه میدهد. و احتمال آن، جنبهی عمومی و خصوصی است که بر آن اعتماد کردیم). ذریعة اصول الفقه سید مرتضی ج1ص 202-201.
[103] . (... (لفظ) عموم، بر مذهب بسیاری از اصحاب ما، صیغه ای ندارد...). اقتصاد – شیخ طوسی: ص 128.
[104] . الأعراف: 175.
[105] . [به تفسیر آیه توسط سيد احمد الحسن ( در متشابهات ج 2 سؤال شماره 63، مراجعه شود].
[106] . الحشر: 19.
[107] . الغیبة للشیخ النعمانی: 261-260.
[108] . فصل الخطاب – احمد حطاب: ج1 ص 80، کتابی از انتشارت انصار امام مهدی (.
[109] . (به امام مهدی ( به صراحت سخن گفته شده و امر ایشان آشکار است، ویراستار).
[110] . الغیبة- النعماني: ص271.
[111] . همان.
[112] . کتاب الغیبة- النعماني: ص 272.
[113] . همان.
[114] . كتاب الغيبة - النعماني: ص274.
[115] . مكيال المكارم - محمد تقي الاصفهاني: ج2 ص174.
[116] . كتاب الغيبة - النعماني: ص275.
[117] . كتاب الغيبة - النعماني: ص266.
[118] . کتاب الغیبة- النعماني: ص321.
[119] . مختصر بصائر الدرجات: ص180-179.
[120] . كمال الدين و تمام النعمة: ص653.
[121] . بشارة الإسلام (عربی): ص181.
[122] . بشارة الإسلام: ص148.
[123] . كتاب الغيبة - النعماني: ص215.
[124] . منتخب الأنوار المضيئة: ص343.
[125] . الملاحم و الفتن - للسيد ابن طاووس الحسني: ص27.
[126] . الملاحم و الفتن: ص80.
[127] . کتاب جهاد، درب بهشت – سيد احمد الحسن (، کتابی از انتشارات انصار امام مهدی (.
[128] . الکافي: ج8 ص66-63.
[129] . ابراهيم: 11-10.
[130] . الکهف: 110.
[131] . الفرقان: 20.
[132] . الهداية الكبرى - الحسين بن حمدان الخصيبي: ص 189-187، وعنه مستدرك الوسائل - الميرزا النوري: ج 9 ص 271-266.
[133] . الثاقب في المناقب- ابن حمزة الطوسي: ص 510-509، و موسوعة الإمام الجواد(- السید الخمیني القزویني: ج 1ص 76-75.
[134] . (کسانی که معصوم را به مبالغه و دور از حقیقت وصف میکنند و چه بسا صفات لاهوت مطلق (الله) را به وی میدهند- ویراستار).
[135] . المسائل العكبرية - الشيخ المفيد: ص34.
[136] . أوائل المقالات - الشيخ المفيد: ص 67.
[137] . الشافي - الشريف المرتضى: ص189-188.
[138] . الأنعام: 109.
[139] . العنکبوت: 50.
[140] . به صفحه شخصی سید ( به آدرس www.facebook.com/Ahmed.Alhasan.10313
و یا به صفحه ترجمه پیامهای ایشان ( به زبان فارسی مراجعه فرمایید. www.facebook.com/ansar.ahmed.alhasan.farsi