متن کتاب

انتشارات انصار امام مهدى ( عدد (193) حق این‌چنين شناخته می‌شود نه با شُبهات (شرح مختصری از ابزار معرفت حق و رّد ياوه‌گوئی‌های جاهلان) نویسنده: شيخ عبد العال منصوری چاپ اول 1435 هـ.ق – 2014 م فروردین 1393 هجرى شمسى جهت اطلاعات بيشتر در مورد دعوت مبارک سيد احمد الحسن(ع) لطفاً از وبسايت ما بازديد فرماييد: http://almahdyoon.co بسم الله الرحمن الرحيم و الحمدلله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهديين و سلم تسليماً و لا حول و لا قوة إلا بالله العلي العظيم، جمله‌ای که به وسيله‌ی آن از شر دشمنانم از انس و جن مصّون و محفوظ می‌مانم. و به وسيله‌ی آن نيرو می‌گيرم و بر تمام منکران و کافران از جن و انس تا روز قيام دين، پيروز می‌گردم. بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَنزَلَ عَلَى عَبْدِهِ الْكِتَابَ وَلَمْ يَجْعَل لَّهُ عِوَجَا * قَيِّمًا لِّيُنذِرَ بَأْسًا شَدِيدًا مِن لَّدُنْهُ وَيُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا حَسَنًا * مَاكِثِينَ فِيهِ أَبَدًا * وَيُنذِرَ الَّذِينَ قَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا * مَّا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَلَا لِآبَائِهِمْ كَبُرَتْ كَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ إِن يَقُولُونَ إِلَّا كَذِبًا * فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَى آثَارِهِمْ إِن لَّمْ يُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِيثِ أَسَفًا * إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا * وَإِنَّا لَجَاعِلُونَ مَا عَلَيْهَا صَعِيدًا جُرُزًا * أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَبًا * إِذْ أَوَى الْفِتْيَةُ إِلَى الْكَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِن لَّدُنكَ رَحْمَةً وَهَيِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا * فَضَرَبْنَا عَلَى آذَانِهِمْ فِي الْكَهْفِ سِنِينَ عَدَدًا * ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصَى لِمَا لَبِثُوا أَمَدًا * نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًى * وَرَبَطْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ إِذْ قَامُوا فَقَالُوا رَبُّنَا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَن نَّدْعُوَ مِن دُونِهِ إِلَهًا لَقَدْ قُلْنَا إِذًا شَطَطًا * هَؤُلَاء قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً لَّوْلَا يَأْتُونَ عَلَيْهِم بِسُلْطَانٍ بَيِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا﴾، (ستايش خدايى را كه اين كتاب [آسمانى] را بر بنده خود فرو فرستاد و هيچ گونه كژى در آن ننهاد * [كتابى] راست و درست تا [گناهكاران را] از جانب خود به عذابى سخت بيم دهد و مؤمنانى را كه كارهاى شايسته مى‏كنند نويد بخشد كه براى آنان پاداشى نيكوست * در حالى كه جاودانه در آن [بهشت] ماندگار خواهند بود * و تا كسانى را كه گفته‏اند خداوند فرزندى گرفته است هشدار دهد * نه آنان و نه پدرانشان به اين [ادعا] دانشى ندارند بزرگ سخنى است كه از دهانشان برمى‏آيد [آنان] جز دروغ نمى‏گويند * شايد اگر به اين سخن ايمان نياورند تو جان خود را از اندوه در پيگيرى [كار]شان تباه كنى * در حقيقت ما آنچه را كه بر زمين است زيورى براى آن قرار داديم تا آنان را بيازماييم كه كدام يك از ايشان نيكوكارترند * و ما آنچه را كه بر آن است قطعا بيابانى بى‏گياه خواهيم كرد * مگر پنداشتى اصحاب كهف و رقيم [=خفتگان غار لوحه‏دار] از آيات ما شگفت بوده است * آنگاه كه جوانان به سوى غار پناه جستند و گفتند پروردگار ما از جانب خود به ما رحمتى بخش و كار ما را براى ما به سامان رسان * پس در آن غار ساليانى چند بر گوشهايشان پرده زديم *آنگاه آنان را بيدار كرديم تا بدانيم كدام يك از آن دو دسته مدت درنگشان را بهتر حساب كرده‏اند * ما خبرشان را بر تو درست‏حكايت مى‏كنيم آنان جوانانى بودند كه به پروردگارشان ايمان آورده بودند و بر هدايتشان افزوديم * و دلهايشان را استوار گردانيديم آنگاه كه [به قصد مخالفت با شرك] برخاستند و گفتند پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمين است جز او هرگز معبودى را نخواهيم خواند كه در اين صورت قطعا ناصواب گفته‏ايم * اين قوم ما جز او معبودانى اختيار كرده‏اند چرا بر [حقانيت] آنها برهانى آشكار نمى‏آورند پس كيست‏ستمكارتر از آن كس كه بر خدا دروغ بندد).([1])

-1- قرآن مسلک های حق و باطل را بيان می‌کند.

﴿أَوْ تَقُولُواْ لَوْ أَنَّا أُنزِلَ عَلَيْنَا الْكِتَابُ لَكُنَّا أَهْدَى مِنْهُمْ فَقَدْ جَاءكُم بَيِّنَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن كَذَّبَ بِآيَاتِ اللّهِ وَصَدَفَ عَنْهَا سَنَجْزِي الَّذِينَ يَصْدِفُونَ عَنْ آيَاتِنَا سُوءَ الْعَذَابِ بِمَا كَانُواْ يَصْدِفُونَ﴾، (يا نگوييد اگر كتاب بر ما نازل مى‏شد قطعا از آنان هدايت‏يافته‏تر بوديم اينك حجتى از جانب پروردگارتان براى شما آمده و رهنمود و رحمتى است پس كيست‏ستمكارتر از آن كس كه آيات خدا را دروغ پندارد و از آنها روى گرداند به زودى كسانى را كه از آيات ما روى مى‏گردانند به سبب [همين] اعراضشان به عذابى سخت مجازات خواهيم كرد).([2]) ﴿نَّحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَسْتَمِعُونَ بِهِ إِذْ يَسْتَمِعُونَ إِلَيْكَ وَإِذْ هُمْ نَجْوَى إِذْ يَقُولُ الظَّالِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلاَّ رَجُلًا مَّسْحُورًا﴾، (هنگامى كه به سوى تو گوش فرا مى‏دارند ما بهتر مى‏دانيم به چه [منظور] گوش مى‏دهند و [نيز] آنگاه كه به نجوا مى‏پردازند وقتى كه ستمگران گويند جز مردى افسون‏شده را پيروى نمى‏كنيد).([3]) ﴿وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَن يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُوْلَئِكَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ * أَفَمَنْ حَقَّ عَلَيْهِ كَلِمَةُ الْعَذَابِ أَفَأَنتَ تُنقِذُ مَن فِي النَّارِ﴾، (و[لى] آنان كه خود را از طاغوت به دور مى‏دارند تا مبادا او را بپرستند و به سوى خدا بازگشته‏اند آنان را مژده باد پس بشارت ده به آن بندگان من كه * به سخن گوش فرامى‏دهند و بهترين آن را پيروى مى‏كنند اينانند كه خدايشان راه نموده و اينانند همان خردمندان * پس آيا كسى كه فرمان عذاب بر او واجب آمده [كجا روى رهايى دارد] آيا تو كسى را كه در آتش است مى‏رهانى).([4]) ﴿وَلَمَّا جَاءهُمُ الْحَقُّ قَالُوا هَذَا سِحْرٌ وَإِنَّا بِهِ كَافِرُونَ * وَقَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِّنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ﴾، (و چون حقيقت به سويشان آمد گفتند اين افسونى است و ما منكر آنيم * و گفتند چرا اين قرآن بر مردى بزرگ از [آن] دو شهر فرود نيامده است).([5]) ﴿وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءهُمْ هَذَا سِحْرٌ مُّبِينٌ * أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ إِنِ افْتَرَيْتُهُ فَلَا تَمْلِكُونَ لِي مِنَ اللَّهِ شَيْئًا هُوَ أَعْلَمُ بِمَا تُفِيضُونَ فِيهِ كَفَى بِهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ﴾، (و چون آيات روشن ما بر ايشان خوانده شود آنان كه چون حقيقت به سويشان آمد منكر آن شدند گفتند اين سحرى آشكار است * يا مى‏گويند اين [كتاب] را بربافته است بگو اگر آن را بربافته باشم در برابر خدا اختيار چيزى براى من نداريد او آگاه‏تر است به آنچه [با طعنه] در آن فرو مى‏رويد گواه بودن او ميان من و شما بس است و اوست آمرزنده مهربان).([6]) ﴿أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ لِتُنذِرَ قَوْمًا مَّا أَتَاهُم مِّن نَّذِيرٍ مِّن قَبْلِكَ لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ﴾، (آيا مى‏گويند آن را بربافته است [نه چنين است] بلكه آن حق و از جانب پروردگار توست تا مردمى را كه پيش از تو بيم‏دهنده‏اى براى آنان نيامده است هشدار دهى اميد كه راه يابند).([7]) ﴿وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا قَالُواْ قَدْ سَمِعْنَا لَوْ نَشَاء لَقُلْنَا مِثْلَ هَذَا إِنْ هَذَا إِلاَّ أَسَاطِيرُ الأوَّلِينَ * وَإِذْ قَالُواْ اللَّهُمَّ إِن كَانَ هَذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِندِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنَا حِجَارَةً مِّنَ السَّمَاءِ أَوِ ائْتِنَا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ﴾، (و چون آيات ما بر آنان خوانده شود مى‏گويند به خوبى شنيديم اگر مى‏خواستيم قطعا ما نيز همانند اين را مى‏گفتيم اين جز افسانه‏هاى پيشينيان نيست * و [ياد كن] هنگامى را كه گفتند خدايا اگر اين [كتاب] همان حق از جانب توست پس بر ما از آسمان سنگهايى بباران يا عذابى دردناك بر سر ما بياور).([8]) ﴿وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَاءنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَاء نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ﴾، (و چون آيات روشن ما بر آنان خوانده شود آنانكه به ديدار ما اميد ندارند مى‏گويند قرآن ديگرى جز اين بياور يا آن را عوض كن بگو مرا نرسد كه آن را از پيش خود عوض كنم جز آنچه را كه به من وحى مى‏شود پيروى نمى‏كنم اگر پروردگارم را نافرمانى كنم از عذاب روزى بزرگ مى‏ترسم).([9])

-2- موازين بدعتی.

مايه‌ی تأسف فراوان است که امروزه _در طول قرون متمادی_ می‌يابيم که مدعيان حاملان کتاب خداوند سبحان و کلام رسول الله (ص) و عترت ايشان (ع) در حالی که قادر به تشخيص جواهر از سنگ و دانه از پوست نيستند. مفاهيم اصيل اسلامی را بدعت و بدعت‌های به وجود آمده را ميزان قرار داده‌اند!! برخی‌ به سوی اين موازين عجيب و غريب روی آورده و به آنها متمسک شده و مردم را در تمسک به رموز وهم‌انگيز و متفاوت بر حسب سليقه‌‌ها، تشويق می‌کنند و برای هر کدام از اين مدعيان، اميال و خواسته‌هائی است که هرکس با آنها مخالفت کند، مخالف با شريعت محسوب می‌شود و گويا که شریعت تابع سليقه‌ها و ذوق فلان يا فلان از مردمی که در به زندگی مادی دل بسته اند، می‌باشد. لذا بشريّت برای خود رهبرانی قرار داد که طاعت آنها را به دلیل مرجع تقلید بودنشان واجب دانست!! در حالی‌که حق اطاعت مطلق ذاتاً از آن خداست و خداوند سبحان تنها به اطاعت از کسانی امر کرده که آنان را خليفه‌ی خويش بر زمين قرار داده است. آنها تقليد را عقيده و خط قرمزی معرفی کردند که امکان انتقاد و مناقشه در مورد آن وجود ندارد. در حالی‌که از هر گونه دليل شرعی، بلکه عقلی و نقلی تهی است؛ زيرا عقيده در نزد آنان تنها با قطعی الصدور و قطعی الدلاله ثابت می‌گردد. و آيا در کتبشان يک دليل قطعی بر وجوب تقليد ارائه دادند؟ يا يک دليل عقلی قطعی بر وجوب تقليد در دين تقديم کردند؟!! در حالی‌که امام صادق (ع) می‌فرمايند: (إياک والتقليد فإنه من قلد في دينه هلک، إن الله تعالی يقول: ﴿اتَّخَذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَاباً مِّن دُونِ اللّهِ﴾، فقال: (والله ما صاموا لهم ولا صلوا لهم ولكن أحلوا لهم حراماً وحرموا عليهم حلالاً فقلدوهم في ذلک فعبدوهم وهم لايشعرون)، (برحذر باشيد از فتنه‌ی تقليد و هرکس در دين خود تقليد کند هلاک شده و خداوند می‌فرمايد: (آنها) دانشمندان و راهبان خويش را معبودهايی در برابر خدا قرار دادند). فرمودند: به خدا سوگند برايشان نماز نخواندند و روزه نگرفتند بلکه حرام خدا را برايشان حلال و حلال او را حرام کردند پس مردم از آنان پيروی کردند و آنان را ندانسته مورد عبادت قرار دادند).([10]) همانا شريعت، قيّم و حاکمی دارد که ظرف زمان از آن تُهی نمی‌گردد و هرگز آن را به بهای اندک به دنيا نمی‌فروشد همان‌طور که بسياری دين و آخرت خود را فروختند ؛کسانی همچون بلعم بن باعوراء و سامری و امثالشان. همان‌طور که بانوی دو عالم حضرت فاطمه (ع) در خطبه‌ی خويش در مسجد پدر بزرگوارش (ص) فرمود: (استبدلوا و اللّه الذّنابی بالقوادم، و العجز بالکاهل، فرغما لمعاطس قوم يحسبون انّهم يحسنون صنعا)، (وآگاه باشيد که اُمتها، پيشوای صالح را رها کرده و به پسوا روی‌آورده است سر را گذاشته و به دم چسبيدند، پيشوا را رها کرده و به پَسوا روی آوردند، پی عامی رفتند و از عالم نپرسيدند. نفرين به مردمی نادان که تبهکارند و تبهکاری خود را نيک می‌پندارند).([11]) به راستی که بهترين را با پستی عوض کرده‌اند: ﴿أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِي هُوَ أَدْنَى بِالَّذِي هُوَ خَيْرٌ﴾، (آيا به جاى چيز بهتر خواهان چيز پست‏تريد).([12]) اين حقيقتی‌ست که پاره‌ی تن رسول الله (ص) سال‌ها پيش بيان کرده تا به امروز نيز در گوش‌های جهان طنين‌انداز است و آن را يک حقيقتی مسنجم در مقابل صاحبان بصيرت می‌بينی که با چشم و گوش خويش آن را احساس می‌کنند اما بر قلب‌های مريض و لال وگنگ که هيچ نمی‌فهمند، پوشيده مانده: ﴿وَمِنْهُم مَّن يَسْتَمِعُونَ إِلَيْكَ أَفَأَنتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ وَلَوْ كَانُواْ لاَ يَعْقِلُونَ﴾، (و برخى از آنان كسانى‏اند كه به تو گوش فرا مى‏دهند آيا تو كران را هر چند در نيابند شنوا خواهى كرد).([13])

-3- اغفال مردم، سلاح اهل غرض و سوء نيّت.

منطق قرآنی به وضوح می‌فرمايد: ﴿وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَن يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُوْلَئِكَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ * أَفَمَنْ حَقَّ عَلَيْهِ كَلِمَةُ الْعَذَابِ أَفَأَنتَ تُنقِذُ مَن فِي النَّارِ﴾، (و[لى] آنان كه خود را از طاغوت به دور مى‏دارند تا مبادا او را بپرستند و به سوى خدا بازگشته‏اند آنان را مژده باد پس بشارت ده به آن بندگان من كه * به سخن گوش فرامى‏دهند و بهترين آن را پيروى مى‏كنند اينانند كه خدايشان راه نموده و اينانند همان خردمندان * پس آيا كسى كه فرمان عذاب بر او واجب آمده [كجا روى رهايى دارد] آيا تو كسى را كه در آتش است مى‏رهانى).([14]) قرآن به گوش سپردن و پيروی از حق، تشويق می‌کند و این بدان معنی است که؛ جستجو و تحقيق با جديّت و انصاف‌ورزی در خصوص شنيده‌هائی که می شنود و به ويژه در مورد مسائل سرنوشت‌ساز که انسان بايد خود تصميم اصلی را بگيرد و نبايد به گفته‌های ديگران اعتماد کندیا اینکه سلوک جمعی يا آموزه های موروثی در تصميم او دخالت کنند. چراکه قرآن در بيشتر آيات از چنين امری به شدت نهی می‌کند. ﴿وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَا﴾، (و مى‏گويند پروردگارا ما رؤسا و بزرگتران خويش را اطاعت كرديم و ما را از راه به در كردند).([15]) ﴿إِنَّهُمْ أَلْفَوْا آبَاءهُمْ ضَالِّينَ * فَهُمْ عَلَى آثَارِهِمْ يُهْرَعُونَ * وَلَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَكْثَرُ الْأَوَّلِينَ﴾، (آنها پدران خود را گمراه يافتند * پس ايشان به دنبال آنها مى‏شتابند * و قطعا پيش از آنها بيشتر پيشينيان به گمراهى افتادند).([16]) ﴿بَلْ قَالُوا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُّهْتَدُونَ﴾، ([نه] بلكه گفتند ما پدران خود را بر آيينى يافتيم و ما [هم با] پى گيرى از آنان راه يافتگانيم).([17]) و در اين‌جا دوخطاب را می‌خوانيم: 1- خطابی که موافق با قرآن است وبه گوش دادن و تحقيق و پژوهش ترغيب می‌کند همانا که این نوع خطاب ،خطاب سيد احمد الحسن (ع) است که می‌فرمايد: (ای مردم، علمای گمراه و پيروانشان شما را فريب ندهند. بخوانيد، جستجو کنيد، دقت کنيد و بياموزيد و خود حقيقت را بيابيد و بر كس ديگری توکل نکنيد تا برای آخرت شما تصميم بگيرد؛ چونکه فردا پشيمان خواهيد شد و فردا پشيمانی را سودی نخواهد بود...).([18]) (پس ای مردم عاقل باشيد و قبول نکنيد که کسی شما را سبک شمارد تا اينکه شما را در مقام كسانى كه فرستادگان و خلفای خدا در زمين را تكذيب كرده بودند، بگذارند؛ و به وحی خدا رؤيا و مکاشفه، خوابهاى آشفته گويند و خداوند سخن خبيث آنها که تا امروز تکرار می‌شود را در قرآن ذکر نمود: ﴿بَلْ قَالُواْ أَضْغَاثُ أَحْلاَمٍ بَلِ افتَرَاهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ فَلْيَأْتِنَا بِآيَةٍ كَمَا أُرْسِلَ الأَوَّلُونَ﴾ (وليکن گفتند که اين سخنان خواب و خيالی است بلکه اين فرستاده شاعر بزرگی است که اين کلمات را فرا بافته و گرنه برای ما مانند پيغمبران گذشته آيت و معجزه ای بياورد).).([19]) (مردم را چه شده که ملتفت نیستند یا حداقل به جای پیروی وتقلید کورکورانه به بحث روی آورند. ﴿وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءنَا فَأَضَلُّونَا السَّبيلَا﴾، (و گويند ای خدا ما اطاعت امر بزرگان و پيشوايان (فاسد) خود را کرديم و ما را به راه گمراهی کشيدند).).([20]) 2-نگرشی که مورد نکوهش قران است: ﴿وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَا تَسْمَعُوا لِهَذَا الْقُرْآنِ وَالْغَوْا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَغْلِبُونَ﴾، (و كسانى كه كافر شدند گفتند به اين قرآن گوش مدهيد و سخن لغو در آن اندازيد شايد شما پيروز شويد).([21]) ﴿بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ﴾، (بلكه [حقيقت اين است كه] بيشترشان ايمان نمى‏آورند).([22]) ﴿وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ﴾، (ليكن بيشتر آنان نمى‏دانند).([23]) ﴿وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ يَجْهَلُونَ﴾، (ولى بيشترشان نادانى مى‏كنند).([24]) ﴿وَلاَ تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ﴾، (و بيشترشان را شكرگزار نخواهى يافت).([25]) ﴿وَمَا وَجَدْنَا لأَكْثَرِهِم مِّنْ عَهْدٍ وَإِن وَجَدْنَا أَكْثَرَهُمْ لَفَاسِقِينَ﴾، (و در بيشتر آنان عهدى [استوار] نيافتيم و بيشترشان را جدا نافرمان يافتيم).([26]) ﴿وَمَا يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا إَنَّ الظَّنَّ لاَ يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا إِنَّ اللّهَ عَلَيمٌ بِمَا يَفْعَلُونَ﴾، (و بيشترشان جز از گمان پيروى نمى‏كنند [ولى] گمان به هيچ وجه [آدمى را] از حقيقت بى‏نياز نمى‏گرداند آرى خدا به آنچه مى‏كنند داناست).([27]) ﴿أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا﴾، (يا گمان دارى كه بيشترشان مى‏شنوند يا مى‏انديشند آنان جز مانند ستوران نيستند بلكه گمراه‏ترند).([28]) اين همان حقيقتی است که قرآن کريم درباره اکثریت یاد کرده است. آيا انسان عاقل آن را مِلاک تشخيص حق قرار می‌دهد و کوراکورانه پشت سرشان به راه افتد يا رهبری را به دست کسی ديگر تسليم می‎کند؟!! سيد احمد الحسن يمانی (ع) می‌فرمايد: (فقهای گمراه يا همانگونه که قرآن، آنها را به اشراف و بزرگان وصف می‌کند، حتی عباراتی را که با آن به مقابله با پيامبران و اوصياء پرداختند،تغيير نمی‌دهند، تا اينکه خداوند متعال فرمود: ﴿أَتَوَاصَوْا بِهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ طَاغُونَ﴾، (آيا به يکديگر سفارش کرده اند، بلکه اين گروه از مردم، سرکش و نافرمانند).([29]) مردم را چه شده است که به اقوام و ملت‌های قبل از خود توجه و التفات نمی‌کنند، و يا عبرت نمی‌گيرند تا خود را از آنان دور کرده و از دام آنها نجات يابند. در اين آيه خداوند می‌خواهد مردم را به اين حقيقت ملتفت سازد، و آن يکی بودن راه و روش فقهای گمراه در مواجه با دعوت های پيامبران و اوصياء است. از آنها کورکورانه تقليد و پيروی مکنيد. صفحات تاريخ اقوام و ملت‌های پيشين را ورق زده و ببينيد که چگونه علمای گمراه بی‌عمل آنها را منحرف کرده و باعث شدند که با پيامبران و اوصياء، به خيال انجام فعل نيک، مبارزه کنند).([30]) و می‌فرمايد: (آيا از قرآن پرسيده‌ايد که چه کسی برای ابراهيم آتش بر افروخت؟ و چه کسی خواستار قتل عيسی (ع) شد؟ و چه کسی با نوح، هود، صالح، شعيب، موسی، يونس (ع) و تمام انبياء و اوصياء به مبارزه برخاست؟ اگر با خود انصاف به خرج ندهید و اکنون پاسخ اين سؤال را ندهيد، قطعاً جواب اين سؤال را در آتش و اين‌گونه خواهيد داد: ﴿وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءنَا فَأَضَلُّونَا السَّبيلَ﴾.الأحزاب: 67 (و گويند خدايا ما اطاعت امر بزرگان و پيشوايان (فاسد) خود را کرديم و ما را به راه گمراهی کشيدند)). و نيز در خطبه‌ی محرم فرمودند: (عاقلى پيدا نمی‌شود، که به عقل خود احترام بگذارد و اعتقاد داشته باشدکسانی که در جامعه با رسالت‌های جديدِ دينی مقابله می‌کنند، گروهی غير از رجال دين نيستند!!! همان کسانی که خداوند در قران کريم، آنها را به اشراف و بزرگان وصف می‌کند، و جامعه ی گمراه شده، آنان را متخصص، يا دارای قدرت تشخيص شناخته، و در نهايت در شناخت حقانيت يا ابطال رسالت دينی جديد، در جامعه‌ای که پيامبر يا وصی با آن مى آيد، به طور کامل به آنها اعتماد می‌كنند. و متأسفانه مردم حکم آنها را بدون تدبير و انديشه و تحقيق قبول می‌كنند. و حتی بدون توجه به اينکه اين اشراف و بزرگان و فقهاى گمراه، بزرگترين زيان ديده از رسالت‌ها و دعوت‌های اصلاحی و انقلاب‌های بزرگ فرستادگان و اوصياء هستند، پس چگونه مردم به آنها اعتماد کرده، و خود را از ناحیه ی علمای دين در اَمان مى‌بينند و در باره حقانيت يا بطلان قضيه‌ای، آنها را قاضی مى‌گذارند، در حالی که آنان يکی از دو طرف اين قضيه هستند. و چگونه مردم خود را از ناحیه ی آنان در امان میبينند، در حالی که هميشه همان تعامل را با دعوت‌های انبياء و اوصيای خدا تکرار می‌کنند. ﴿قَالَ الْمَلأُ مِن قَوْمِهِ إِنَّا لَنرَاكَ فِي ضَلاَلٍ مُّبينٍ﴾.الأعراف: 60 ﴿قَالَ الْمَلأُ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَوْمِهِ إِنَّا لَنرَاكَ فِي سَفَاهَةٍ وِإِنَّا لَنَظُنُّكَ مِنَ الْكَاذِبِينَ﴾.الأعراف:66 ﴿فقَالَ الْمَلأُ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قِوْمِهِ مَا نَرَاكَ إِلاَّ بَشَراً مِّثْلَنَا وَمَا نَرَاكَ اتَّبَعَكَ إِلاَّ الَّذِينَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِيَ الرَّأْيِ وَمَا نَرَى لَكُمْ عَلَيْنَا مِن فَضْلٍ بَلْ نَظُنكُمْ كَاذِبِينَ﴾.هود: 27 ﴿فقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَوْمِهِ مَا هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُرِيدُ أَن يَتفضَّلَ عَلَيْكُمْ وَلَوْ شَاء اللَّهُ لَأَنزَلَ مَلَائِكَةً مَّا سَمِعْنَا بِهَذَا فِي آبَائنَا الْأَوَّلِينَ﴾.المؤمنون: 24﴿وَانطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلَى آلِهَتِكُمْ إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ يُرَادُ﴾.ص:6. (گروهی از علمای قومش گفتند، که ما تو را سخت در گمراهی می‌بينيم). (گروهی از علمای قومش كه كافر شدند گفتند، ما تو را سفيه و بی خرد می يابيم و گمان می‌کنيم که تو سخت از دروغگويان باشی). (بزرگان قوم در پاسخ گفتند، که ما تو را مانند خود بشری بيشتر نمی دانيم و پيرَوان تو اشخاصی پست و بی قدر بيش نيستند، و ما هيچگونه مزيتی بر شما نسبت به خود نمی‌بينيم. بلکه شما را دروغگو می‌پنداريم). (بزرگان قوم که کافر شدند در پاسخ چنين گفتند، که اين شخص جز آنکه بشري مانند شماست که می‌خواهد بر شما برتری يابد، فضيلت ديگری ندارد و اگر خدا می‌خواست فرستاده ای را بر بشر بفرستد، همانا از فرشتگان می فرستاد. ما اين سخنانی که اين شخص می‌گويد را از پدران پيشين خود هيچ نشنيده ايم). (و گروهی از بزرگان قوم چنين رأی دادند، که بر پرستش خدايان خود ثابت قدم باشيد، اين کاريست که مراد همه است) بدرستی که ما از منطق فرعون که از مردم می‌خواهد هيچ گونه تفکر و تدبری نکنند ،رنج می بریم: ﴿قَالَ فِرْعَوْنُ مَا أُرِيكُمْ إِلَّا مَا أَرَى وَمَا أَهْدِيكُمْ إِلَّا سَبِيلَ الرَّشَادِ﴾، (فرعون گفت‏جز آنچه مى‏بينم به شما نمى‏نمايم و شما را جز به راه راست راهبر نيستم).([31]) تا شاید مردم در اوج غفلت و نادانی خود باقی بمانند تا اینکه رهبری و زمام امورشان در دست فرعون و پيروان مسلکش باقی بماند، تا شاید منفعت‌طلبان و اهل مصالح و مقامات شامخ و خط قرمزها همواره در صدر و بالاتر از نقد علمی نشينند و اين در ذات خود همان تقديس باطل است. عن أبی بصير، عن أبی عبد الله (ع) فی قول الله: ﴿اتَّخَذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَاباً مِّن دُونِ اللّهِ﴾، فقال: (والله ما صاموا لهم ولا صلوا لهم ولكن أحلوا لهم حراماً وحرموا عليهم حلالاً فاتبعوهم).([32]) ابی بصيرمی گوید امام صادق (ع) در مورد این آیه: ﴿اتَّخَذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَاباً مِّن دُونِ اللّه﴾، (آنها) دانشمندان و راهبان خويش را معبودهايی در برابر خدا قرار دادند). فرمودند: به خدا سوگند برايشان نماز نخواندند و روزه نگرفتند بلکه حرام خدا را برايشان حلال و حلال او را حرام کردند پس مردم از آنان پيروی کردند). و امام صادق (ع) فرمودند: (من أطاع رجلاً في معصية فقد عبده)، (هر کس در معصيتی مطيع کسی شود در حقيقت او را عبادت کرده است).([33]) بنابراین بر مردم واجب است که به بحث و تحقيقات علمی رجوع کنند؛ زيرا امرِ مهم و سرنوشت‌سازی است که بهشتی يا جهنمی شدن انسان را رقم می‌زند... وموضع گیری حر بن رياحی در کربلا برای ما درسی بس بزرگی باید باشد تا جائی که موضع خود را در واپسين لحظات حيات خويش، آن هنگام که صدای منطق حسينی را شنيد، تعیین کرد و فرمود:( خود را بين بهشت و دوزخ می‌بينم و چيزی جز بهشت را برای خود برنمی‌گزينم )و به سوی امامش شتافت در حالی‌که از شدت شرم سر به زير انداخته بود؛ چراکه در حق حضرتش تا قبل از آن، ستم روا کرده بود. پس چرا ما خجالت زده نباشيم و ازاسلوب های برارزش و به دور از انصاف دوری نگزينيم؟! چرا بدون دليل انکار می‌کنيم و چرا بدون علم و آگاهی آن را رّد می‌کنيم؟!! با وجود آنکه آيات الهی در گوش‌هايمان فرياد می‌زنند: ﴿بَلْ كَذَّبُواْ بِمَا لَمْ يُحِيطُواْ بِعِلْمِهِ وَلَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ كَذَلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِينَ﴾، (بلكه چيزى را دروغ شمردند كه به علم آن احاطه نداشتند و هنوز تاويل آن برايشان نيامده است كسانى [هم] كه پيش از آنان بودند همين گونه [پيامبرانشان را] تكذيب كردند پس بنگر كه فرجام ستمگران چگونه بوده است).([34]) بدرستیکه ظلمی عظیم در حق معرفتی است که خداوند وخلفایش مردم را به آن تشویق می کردند. از آن گذشته چرا اجازه دهیم دیگران برای ما تعیین تکلیف کنند؟با اینکه جلوی جمع همان گونه که عبارت آنخواهد آمد، به شسکت خود اعتراف می کند. پس ای شکست‌خوردگان راه را برای مردم باز کنيد تا خود تحقيق کنند و برايشان تعيين تکليف نکنيد بعد از اين‌که به شکستتان اعتراف کرده‌ايد. ای مردم به آن‌چه سيد احمد الحسن (ع) می‌فرمايد گوش فرا دهيد تا چوپان را از گرگان تشخيص دهيد: (ای مردم، علمای گمراه و پيروانشان شما را فريب ندهند. بخوانيد، جستجو کنيد، دقت کنيد و بياموزيد و خود حقيقت را بيابيد و بر كس ديگری توکل نکنيد تا برای آخرت شما تصميم بگيرد؛ چونکه فردا پشيمان خواهيد شد و فردا پشيمانی برایتان سودی نخواهد داشت. ﴿وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءنَا فَأَضَلُّونَا السَّبيلَا﴾، (و گويند ای خدا ما اطاعت امر بزرگان و پيشوايان (فاسد) خود کرديم و ما را به راه گمراهی کشيدند. اين نصحيت من به شماست، و به خدا قسم که اين نصحيت دلسوز و مهربان نسبت به شماهاست. پس در آن تدبر کنيد و چوپان را از گرگها تشخيص دهيد. بينديشيد، و ببينيد که خط و راه امام حسين (ع) چه بوده و دشمنان امام حسين (ع) که با او مبارزه کردند بر چه خط و راهی پيش می‌رفتند. آنها بر خط و راه حاکميت مردم بودند، اما امام حسين (ع) بر خط و راه الهی که حاکميت خدا بوده، قرار داشت؛ علی‌رغم اينکه رهروان آن راه بسيار اندک اند. و متأسفانه امروزه، بسياری از مردم گمراه شده را می‌بينيم تا حدی که بر خط و راه و روش قاتلان امام حسين (ع) پيش می‌روند و آن را تأييد می‌کنند، سپس مدعی می‌شوند که شيعه‌ی امام حسين (ع) هستند و به زيارت امام حسين (ع) می‌روند و مراسم عزاداری صوری را اجرا می کنندکه اگر از هدف ومحتوا خالی شونددیگر هيچ ارزشی نخواهند داشت؛ و آن احياي امری است که امام حسين (ع) بخاطر آن قيام نموده یعنی؛ حاکميت خدا. پس چگونه ممکن است که آنها مراسم‌های حسينی را بر پا دارند و پرچم دشمنانش را برافراشته‌اند که حاکميت مردم است و نتيجه‌ی آن تحريف هدف انقلاب حسينی خواهد بود و امام حسين (ع) به دروغ و افتراء، تأييد کننده و ياری دهنده‌ی حاکميت مردم يا خط شورا و انتخابات که نتيجه اين خط باطل امثال يزيد است، قلمداد می کنند. اين امر بسيار دردناک است که فقهای گمراه، بيداری و هوشياری مردم را تسخير کردند تا جای که مقلدين نادان و گمراه، حامل پرچم حاکميت مردم شده و سپس به زيارت امام حسين (ع) می‌روند. امامی که بخاطر ابطال و نقض حاکميت مردم و برپا کردن حاکميت خدا قيام کرد. آيا تا اين حد انسان می‌تواند متناقض رفتار کند که پرچم مقتول را به زمين بياندازد و آن را زير پا لگدمال کند و پرچم قاتل را بالا ببرد و سپس بر سر قبر مقتول رفته بر او ترحم کند وبر قاتل او لعنت فرستد؟ در این صورت اگر خواستيم چنين انسانی را ارزيابی کنيم در زمره‌ی چه کسانی حسابش می‌کنيم؟ آيا خواهيم گفت که او با قاتل و بر ضد مقتول است، زيرا که با حمل پرچمِ قاتل، به مقتول اهانت می‌کند، يا بگوييم با مقتول است و ضد قاتل، زيرا که بر مقتول ترحم کرده و قاتل را لعنت می‌کند؟ ای خردمندان، ای عاقلان تدبر کنيد... حاکميت مردم و يزيد يکی است... حاکميت مردم و يزيد يکی است، و همچنين حاکميت خدا و حسين (ع) يکی است. پس هر کس که پرچم حاکميت مردم را حمل کند و به آن ايمان داشته باشد و به آن عمل کند او حتماً و قطعاً با يزيد است، و او تا مغز استخوان يزيدی است حتی اگر امام حسين ( را هر روز زيارت کند و حتی اگر همه‌ی عمرش رابا گریه وزاری بر مصيبت‌های امام حسين(ع) بگذراند. به هر حال، غير ممکن است امام حسين (ع) را از قيام و هدف مبارکش که برپا کردن حاکميت خدا بر روی زمين است جدا کنيم. وقتی که امروزه فقهای گمراه، فتوای واجب بودن شورا و انتخابات را به عنوان راه شرعی برای حکومت ها صادر کردند، و هنگامی که فتوای شرعی بودن حکومت‌ها و کانديدای شورا و انتخابات را دادند بطور حتم آنها تا مغز استخوان يزيدی هستند. و اگر توصيف آنها به عنوان يزيدی جرم است، لذا توصيف آنها به عنوان حسينی نيز بزرگترين جرم در حق امام حسين (ع) و در حق قيام مبارکش و هدف ايشان که همان نقض حاکميت مردم و اثبات حاکميت خدا بر زمين خواهدبود. چون اين طبقه‌بندی ظلم و ستمی است که مخالفِ ساده‌ترين معيارهای ادراک انسان است، و قتل امام حسين (ع) را که يزيد (لعنت خدا بر او باد) در آن شکست خورد را مورد هدف قرار می‌دهد. بلکه امام حسين (ع) در اولين روياروئی که در آن شهيد شد توانست موارد زيادی را برای حاکميت خدا به ثمر برساند. و خون امام حسين (ع) توانست اُمت اسلام حقيقی، اُمت حسينی، اُمت محمدی که به حاکميت خدا ايمان دارد، و به حاکميت مردم کفر می‌ورزد را پايدار و ماندگار سازد. و در طول تاريخ آنها را به رافضه ناميدند، زيرا که در طول بيش از هزار سال حاکميت مردم را رد کرده اند. و اين اُمت مبارک، بسياری از دردها و رنج‌ها را در راه حاکميت خدا از طغيانگران و ستمگران تحمل کردند، وليکن متأسفانه امروزه ابليس توانست بواسطه‌ی فقهای گمراه، نسل‌های امروزی را بر خلاف نسل‌های پيشين که به حاکميت خدا اقرار می‌کردند به انحراف بکشاند. ﴿فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيّاً﴾.مريم: 59 (سپس جانشين آن مردم خدا پرست، قومي شدند که نماز را از بين برده و شهوت نفس را پيروی کردند و اينها به زودی کيفر گمراهی را خواهند يافت). امروزه ابليس- خدا رسوايش کند- توانست به صف‌های اين اُمت حسينی محمدی، به واسطه‌ی سربازان خود از فقهای گمراهی که رهبری را به دست گرفته‌اند شکاف ايجاد کرده و اهداف خود را با گمراهی امتی که بيش از هزار سال به حاکميت خدا اقرار می‌کردند محقق سازد، و باعث شد به حاکميت مردم اقرار کرده و حاکميت خدا را نقض کنند. مصيبتی که امروزه گرفتار آن هستيم اين است که، بر افراشتگان پرچم قاتلان امام حسين(ع) قضيه‌ی او را بدست گرفته‌اند و امروزه قاتلان امام حسين (ع) سخنگويان قضيه او (ع) گشتند و پرچمی را برافراشتند که بيش از هزار سال پيش، با امام حسين (ع) مبارزه کرد. امام حسين (ع) کشته شد در حالی که با آن پرچم مبارزه می‌کرد و باطل بودن آن و بنيانگذارانش را آشکار نمود. بلکه آن همان پرچمی است که امام علی (ع) با آن جنگيد پرچمی که امام علی (ع) را از خلافت دور ساخت و نزديک به بيست و پنج سال او را خانه نشين کرد. و آن پرچم همان پرچمی است که حضرت محمد (ص) و همه‌ی پيامبران و اوصياء قبل از او با آن روبرو شده و جنگيدند، که همان پرچم حاکميت مردم است. پرچم خودبينی و خودخواهی يا سقيفه يا انتخابات يا آنچه که مردم بخواهند. همان پرچمی است که دائماً در مقابلِ آنچه که خدا و پرچم او سبحانه و تعالی بخواهد، يعنی پرچم حاکميت خدا يا بيعت از آن خدا و يا پرچمی که پيامبران و اوصياء آن را حمل کرده و تا روز قيامت برافراشته خواهد ماند، ايستادگی کرد.مصيبتی که امروزه ما گرفتار آن هستيم، تغيير مسير قيام حسينی توسط دشمنان که تکرار جنگ حسينی در کربلاء ضمن حدود الهی را حتمی ساخته، تا خون‌های حسينی طاهر و پاک ريخته شود و سببی برای احيای دوباره هدف قيام حسينی گردد که همان حاکميت خدا است؛ تا نقشه‌ی ابليس ملعون و سربازان او از فقهای گمراه -خدا رسوايشان سازد- شکست بخورد و آن اتفاقات ماه محرم حرام تقدير خدا بود... و اين حقيقت بصورت آشکار ظاهر شده؛ علی‌رغم تمام حمله‌های گمراه کننده و مخفی نگهداشتن حقيقت از طرف فقهای گمراهی و پيروان آنها، روز به روز اين حقيقت آشکارتر می‌شود تا همه‌ی مردم آن را ببينند. سپاس خداوندی را که ابليس و سربازان او از فقهای گمراهی را توسط انسان‌های پاکدامنی که به دين خود و دين گذشتگانشان از شيعه‌ی محمد و آل محمد (ع) با وجود مشقتِ حَملِ پيام الهی و اندکی يار و ياور، و زيادی دشمنان و هجوم بر آنها مانند کسی که يک زغال گُداخته بدست گرفته چنگ زده و کوشش آنها را نقش بر آب کردند).([35])

-4- تهمت و افترا، سلاح شکست‌خوردگان.

به درستی که مدعيان شر بر استهزاء و تهمت زدن و افترا بستن برای نجات نفس خود که بر اغفال مردم پا برجاست، خو گرفته اند. وتمام پيامبران و خلفای الهی بهای آن را به سبب دعوت به ذات اقدس الهی و بيان حق و شهادت به آن ،پرداختند، هر چند به ريختن خون پاکشان انجاميد. و قرآن کريم آن مشکلات و دشواری ها را به شکل واضحی بيان کرده که شبهه از هر انسان منصفی را دفع می‌کند و خداوند می‌فرمايد: ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ إِنِّيَ أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ * قَالَ الْمَلأُ مِن قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاكَ فِي ضَلاَلٍ مُّبِينٍ * قَالَ يَا قَوْمِ لَيْسَ بِي ضَلاَلَةٌ وَلَكِنِّي رَسُولٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ * أُبَلِّغُكُمْ رِسَالاَتِ رَبِّي وَأَنصَحُ لَكُمْ وَأَعْلَمُ مِنَ اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ * أَوَعَجِبْتُمْ أَن جَاءكُمْ ذِكْرٌ مِّن رَّبِّكُمْ عَلَى رَجُلٍ مِّنكُمْ لِيُنذِرَكُمْ وَلِتَتَّقُواْ وَلَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ * فَكَذَّبُوهُ فَأَنجَيْنَاهُ وَالَّذِينَ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ وَأَغْرَقْنَا الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا إِنَّهُمْ كَانُواْ قَوْمًا عَمِينَ * وَإِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ أَفَلاَ تَتَّقُونَ * قَالَ الْمَلأُ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاكَ فِي سَفَاهَةٍ وِإِنَّا لَنَظُنُّكَ مِنَ الْكَاذِبِينَ * قَالَ يَا قَوْمِ لَيْسَ بِي سَفَاهَةٌ وَلَكِنِّي رَسُولٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ﴾، (همانا نوح را به سوى قومش فرستاديم پس گفت اى قوم من خدا را بپرستيد كه براى شما معبودى جز او نيست من از عذاب روزى سترگ بر شما بيمناكم * سران قومش گفتند واقعا ما تو را در گمراهى آشكارى مى‏بينيم * گفت اى قوم من هيچ گونه گمراهى در من نيست بلكه من فرستاده‏اى از جانب پروردگار جهانيانم * پيامهاى پروردگارم را به شما مى‏رسانم و اندرزتان مى‏دهم و چيزهايى از خدا مى‏دانم كه [شما] نمى‏دانيد * آيا تعجب كرديد كه بر مردى از خودتان پندى از جانب پروردگارتان براى شما آمده تا شما را بيم دهد و تا شما پرهيزگارى كنيد و باشد كه مورد رحمت قرار گيريد * پس او را تكذيب كردند و ما او و كسانى را كه با وى در كشتى بودند نجات داديم و كسانى را كه آيات ما را دروغ پنداشتند غرق كرديم زيرا آنان گروهى كور[دل] بودند * و به سوى عاد برادرشان هود را [فرستاديم] گفت اى قوم من خدا را بپرستيد كه براى شما معبودى جز او نيست پس آيا پرهيزگارى نمى‏كنيد * سران قومش كه كافر بودند گفتند در حقيقت ما تو را در [نوعى] سفاهت مى‏بينيم و جدا تو را از دروغگويان مى‏پنداريم * گفت اى قوم من در من سفاهتى نيست ولى من فرستاده‏اى از جانب پروردگار جهانيانم).([36]) اين حال آقازاده ها و بزرگان قوم و شخصيت‌هائی است که متصدی رهبری مردم گشته‌اند و مردم نسبت به آنها اطلاع و به دهان‌هايشان که با خلفای الهی به مبارزه برخاسته‌اند، اطلاع یافته اند و ميدان نبردشان با خلفای الهی مدرسه‌ای عظيم بود که شايسته‌ است مردم امروز از آن عبرت بگيرند و قرآن کريم داستان‌ها و قصه‌های آنها را حکايت نکرده، مگر به جهت عبرت‌گيری از سرنوشت گذشتگان: ﴿لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِّأُوْلِي الأَلْبَابِ مَا كَانَ حَدِيثًا يُفْتَرَى وَلَكِن تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَتَفْصِيلَ كُلَّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ﴾، (به راستى در سرگذشت آنان براى خردمندان عبرتى است‏سخنى نيست كه به دروغ ساخته شده باشد بلكه تصديق آنچه [از كتابهايى] است كه پيش از آن بوده و روشنگر هر چيز است و براى مردمى كه ايمان مى‏آورند رهنمود و رحمتى است).([37]) وبدین شکل قرآن کريم درقلب انسان را زنده می شود وهمراه با زمان پیش می رود هرچند زمان پیشرفت کرده باشد، آنهم بعد از اين‌که جاهلان قران را کتابی همچون کتاب قصه و داستان‌های ادبی و حماسی يا تاريخی قرار دادند و خواننده اين امر را ازطریق آشنایی با آن‌چه شيعه و اهل سنّت تفاسير قرآن نام نهاده‌اند، می‌يابد. و این گونه تفاسير، نقش قرآن را ازبین برده و آن را طبق تفسیرشان کتابی زمینی براساس آنچه بر زمین می بینند، قرار داده‌اند در حالی‌که خداوند در قران می‌فرمايد: ﴿لَوْ أَنزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَّرَأَيْتَهُ خَاشِعًا مُّتَصَدِّعًا مِّنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ﴾، (اگر اين قرآن را بر كوهى فرومى‏فرستاديم يقينا آن [كوه] را از بيم خدا فروتن [و] از هم ‏پاشيده مى‏ديدى و اين مثلها را براى مردم مى‏زنيم باشد كه آنان بينديشند).([38]) قرآن کتابی است که خداوند سبحان از جانب خود فرو فرستاد و در آن رموز ملکوتی نهفته است که کسی به جز قرين ان که خداوند برای آن قرار داده که همانا عترت رسول الله (ص) هستند نمی تواند رموز آنها را بفهمد و از تفسير به رأی قرآن به شدت نهی کردند. امير المؤمنين (ع) فرمودند: (أتقوا الله ولا تفتوا الناس بما لاتعلمون_إلی أن قال: قالوا: فما نصنع بما قد خبرنا به في المصحف؟ فقال: يسأل عن ذلک علماء آل محمد (ع))، (تقوای الهی پيشه کنيد و مردم را به آن‌چه از آن آگاهی نداريد، فتوا ندهيد- تا آنجا که فرمودند_ گفتند: پس با آن‌چه که در قرآن آمده چه کنيم؟ فرمودند: در باره‌ی آن، از علمای آل محمد (ع) سؤال کنيد).([39]) و امام باقر (ع) در گفتگوی خويش با قتاده فرمودند: (وَيْحَكَ يَا قَتَادَةُ إِنَّمَا يَعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِهِ)، (وای بر تو قتاده! که تنها کسانی می‌توانند قرآن را بفهمند که مورد خطاب قرآن و طرف صحبت و گفتگوی آن هستند).([40]) پس ای مردم در مورد خود جانب انصاف را برگيريد و تدبر کنيد و اين امری است که سيد احمد الحسن (ع) شما را بدان دعوت کرده و می‌فرمايد: (با خود منصف باشيد و قلب‌هايتان را به حکمت معطوف سازيد، و سخنان مرا با انصاف تدبر کنيد، و صله‌ی رحم محمد (ص) را قطع نکنيد، زيرا که به عرش الهی متصل است و می‌گويد: خداوندا هر که با من وصلت کند با او وصلت کن، و هر که با من قطع رابطه کرد با او قطع رابطه کن. به کدام يک از ثقلينِ هدايت تمسُک جُستيد؟ به قرآن يا به عترت؟ آيا از خود پرسيده ايد؟؟؟ اما قرآن، شما آن را پشت سر خود نهاديد، و آن را سَبُک ترين امور در ميزان خود قرار داديد. و اما عترت، حکمت يمانی و روايات ربانی آنها را مانند غباری که هوا آن را پراکنده می‌کند آنها را پراکنده کرديد، و هر آنچه موافق هوای نفسانی شما بود پذيرفتيد، هر چند که راويان آن اندک باشند و آنچه مخالف هوای نفسانی شما بود، هر چند که به حد تواتر رسيد، را رد کرديد. می‌گوئيد، رواياتی که مرا توصيف کرده اند حجت نيستند. و وصيت رسول خدا (ص) به اَئمه (ع) و به من و مهديين حجت نيست. و معرفت قرآن و راه‌های آسمانی حجت نيستند.رسول اکرم (ص) و قرآن و عترت (ع) در ميزان شما چقدر سبک هستند، و در عقل‌های شما چقدر بی‌اهميّت می‌باشند... در کشتن امام حسين (ع) شرکت نکنيد، سينه نزنيد و لباس‌های خود را ندريد و اشک‌های ريا و دروغین جاری نسازيد، و برای امام حسين (ع) عزاداری نکنيد تا امام حسين (ع) را مجدداً بکشيد و آنچه را که انجام نمی‌دهيد، نگوئيد. ﴿يا أَيهَا الّذِينَ آَمَنُوا لِمَ تقولُونَ مَا لَا تَفعَلونَ * كَبر مَقتًا عِندَ اللَّهِ أَن تقولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ﴾.الصف:3-2 (اى كسانى كه ايمان آورده ‏ايد چرا چيزى مى‏گوييد كه انجام نمى ‏دهيد * نزد خدا ناپسند است كه چيزى را بگوييد و انجام ندهيد). اگر می‌خواهيد برای امام حسين(ع) عزادارای کنيد، روح شما قبل از جسم‌های شما بايد آن را دريابد، و خون شما قبل از اشک‌هايتان برای ايشان جاری شود. آيا نمی‌بينيد که دنيا پشت کرده و آخرت در حال فرا رسيدن است؟ و شرورترين و فاسدترين و ظالمترين خلق خدا (آمريکائی‌ها) و همدستان پليد و کافرشان بر دريا و خشکی تسلط پيدا کرده اند. ﴿ظَهرَ الفَسَادُ في البر وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيدِي النّاسِ لِيذِيقَهُم بَعْضَ الذِي عَملُوا لَعَلَّهُمْ يرْجِعُونَ﴾.الروم:41 (به سبب آنچه دستهاى مردم فراهم آورده، فساد در خشكى و دريا نمودار شده است تا سزاى بعضى از آنچه را كه كرده‏ اند به آنان بچشاند، باشد كه بازگردند). حرمت اسلام لگدمال شد، و از هر جهتی با اسلام مبارزه شده است، بنابراین قرار است دیگر چه اتفاقی بیفتد؟!!!اگر با صدق و اخلاص نيت به امام حسين (ع) می‌گوئيد ای کاش با شما بوديم و به سر بلندی بزرگی می‌رسيديم، آگاه باشيد که اکنون حسين اين زمان (ع) به وسيله‌ی فرزندش امام مهدی (ع) بين شما ظاهر شده است، و شما را می‌بيند و مراقب اعمالتان است و در بين شما نداء سر مي دهد: (آيا به ما پشت می‌کنيد، و از ياری ما سرباز می‌داريد، خدا ما را بس است و نيكو حمايتگرى است)... پس هر عاقلي به خود بيايد، چون فرصت ها مانند ابر گذرا هستند. اگر طالب حق هستيد در اين زمان امام حسين (ع) را ياری دهيد و نهراسيد. ﴿وَلاَ تَهِنُوا وَلاَ تَحزَنُوا وَأَنتمُ الأَعْلَوْنَ إِن كُنتم مُّؤْمنينَ﴾.آل عمران: 139 (و اگر مؤمن هستيد سستى نكنيد و غمگين نشويدكه شما برتريد). از کسی که جسد را از بين می‌برد مترسيد، وليکن از کسی که می‌تواند روح و جسم را با هم در جهنم به هلاکت برساند، بترسيد. و اگر نيت شما اين است که با امام حسين (ع) در اين زمان پيمان شکنی کنيد، و اگر ظلم به خود را برگزينيد به شما هشدار می‌دهم و شما را بر حذر می‌دارم از عذاب خداوند سبحان و تعالی در دنيا و آخرت، و هيچ عذر و بهانه‌ای برای شما باقی نخواهد ماند).([41]) ای مردم جواب شما چيست؟! امام حسين (ع) در روز عاشوراء فرمودند: (اَيهَا النّاسُ اسْمَعُوا قَوْلِى وَلا تَعْجِلُوا حَتّى اَعِظَکُمْ بِما هُوَ حَقُّ لَکُمْ عَلَىَّ وَحَتّى اَعْتَذِرَ اِلَيکُمْ مِنْ مَقْدمى عَلَيکُمْ فَاِنْ قَبِلْتُمْ عُذْرِى وَصَدّقْتُمْ قَوْلى وَاَعْطَيتُمُونى النّصَفَ مِنْ اَنْفُسِکُمْ کُنْتُمْ بِذلِکَ اَسْعَدَ وَلَمْ يکُنْ لَکُمْ عَلَىَّ سَبيلٌ وَاِنْ لَمْ تَقْبَلُوا مِنّى الْعُذْرَ وَلَمْ تُعْطُوا النَّصَفَ مِنْ اَنْفُسِکُمْ فَاجْمِعُوا اَمْرَکُمْ وَشُرَکاءَکُمْ ثُمَّ لا يکُنْ اَمْرُکُمْ عَلَيکُمْ غَمَّةً ثُمَّ اقْضوا اِلَىَّ وَلا تَنْظِرُونِ اِنَّ وَلَيي اللّهُ الَّذى نَزَّلَ الْکِتابَ وَهُوَ يتَوَلّى الصّالِحِينَ)، (مردم ! حرف مرا بشنويد و در جنگ و خونريزى شتاب نکنيد تا من وظيفه خود را که نصيحت و موعظه شماست، انجام بدهم و انگيزه سفر خود را به اين منطقه توضيح بدهم اگر دليل مرا پذيرفتيد و با من از راه انصاف درآمديد راه سعادت را دريافته و دليلى براى جنگ با من نداريد و اگر دليل مرا نپذيرفتيد و از راه انصاف نيامديد همه شما دست به هم بدهيد و هر تصميم و انديشه باطل که داريد درباره من به اجرا بگذاريد و مهلتم ندهيد ولى به هرحال امر بر شما پوشيده نماند، يار و پشتيبان من خدايى است که قرآن را فرو فرستاد و اوست يار و ياور نيکان). و هنگامی که حُر آن مرد آزاده کلام امام حسين (ع) را شنيد به سوی ابن سعد آمد و گفت: (ومالکم فيما عرضه عليکم من الخصال)، (شما را چه شده در حالی‌که اوضاعتان را بيان می‌کند). ای مردم اميد است اين سيرت عطرآگين خلفای الهی و شيعيانشان، مسلکی واضح و شفاف برای شما باشد هم‌چنان که سيرت مخالفانشان بایستی عاملی بر شناخت شما نسبت به هر کسی باشد که ادعای تدین دارد و بنام دین برای حفظ دنیا فانی خود، اقدام به گمراهی مردم می کند. دنيائی که به خاطرش، علی بن ابی‌حمزه بطائنی واقفی و همقطارانش هرگز حاضر به اقرار و پذيرفتن امامت امام رضا (ع) نشدند و به ساختن شرعيتی از شبهات اقدام کردند و با سلاح عناد و جدال و شبهه‌افکنی به مبارزه با امام برخاستند تا مردم را از ايمان به ایشان علیه السلام(ع) (با وجود حجت آشکارش) منع کنند، اين دنيا و مصالح آن بوده که علی بن ابی‌طالب (ع) قربانی حيله‌هايش گشت تا جائی که وقتی خبر شهادتش در محراب نماز به گوش اهل شام رسيد، گفتند: مگر علی نماز می‌خواند؟!! به درستی که آن سلاح ياوه‌گويانی است که هیچ دلیل علمی در اختیار ندارند. و اين‌چنين می‌بينيم که تاريخ بار ديگر و با هم محتوا بر ما تکرار شده است و با وجود شناختمان نسبت به آن بيماری ،خود را به غفلت می‌زنيم تا اين‌که تمام بدن ما را فراگيرد و خارج نمی‌گردد مگر به همراه زجر کشیدن!! چرا اين‌گونه است؟!! مگر خداوند نمی‌فرمايد: ﴿الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُوْلَئِكَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ * أَفَمَنْ حَقَّ عَلَيْهِ كَلِمَةُ الْعَذَابِ أَفَأَنتَ تُنقِذُ مَن فِي النَّارِ﴾، (به سخن گوش فرامى‏دهند و بهترين آن را پيروى مى‏كنند اينانند كه خدايشان راه نموده و اينانند همان خردمندان * پس آيا كسى كه فرمان عذاب بر او واجب آمده [كجا روى رهايى دارد] آيا تو كسى را كه در آتش است مى‏رهانى).([42]) اين منطق قرآنی است که به گوش فرا دادن و پيروی از حق سفارش می‌کند. پس چرا قرآن را ترک کرده و به سخنان بی‌اساس کسانیکه به دور از علم و تفقه که به خاطر مصالح دنيوی خودبا حق به ستيز برخاسته، گوش کنيم؟!! امام صادق (ع) فرمودند: (ألا آتينّكم بأخفّ النّاس ميزاناً يوم القيامه ، وأبينهم خسراناً ؟ مَن باع آخرته بدنيا غيره)، (آيا برای شما خبر بدهم از آن كسی كه در روز قيامت ميزان عملش بسيار سبک است؟ آيا برای شما خبر بدهم از آن كسی كه در دنيا و در روز قيامت خسارت زده و زيانكار است ؟ حضرت فرمود: خسارت زده و زيانكار آن كسی است كه دنيا ديگری را برای اين كه آباد بكند آخرتش را می‌فروشد).([43]) در حالی‌که منطق مصلحت‌طلبی افراد با منطق قرآنی تفاوت بسياری دارد: الف- منع مردم از هرگونه تحقيق و بررسی: ﴿يَا قَوْمِ لَكُمُ الْمُلْكُ الْيَوْمَ ظَاهِرِينَ فِي الْأَرْضِ فَمَن يَنصُرُنَا مِن بَأْسِ اللَّهِ إِنْ جَاءنَا قَالَ فِرْعَوْنُ مَا أُرِيكُمْ إِلَّا مَا أَرَى وَمَا أَهْدِيكُمْ إِلَّا سَبِيلَ الرَّشَادِ﴾، (اى قوم من امروز فرمانروايى از آن شماست [و] در اين سرزمين مسلطيد و[لى] چه كسى ما را از بلاى خدا اگر به ما برسد حمايت‏خواهد كرد فرعون گفت‏جز آنچه مى‏بينم به شما نمى‏نمايم و شما را جز به راه راست راهبر نيستم).([44]) ب- کتمان حقايق از انظار مردم: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَى مِن بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ أُولَئِكَ يَلعَنُهُمُ اللّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ﴾، (كسانى كه نشانه‏هاى روشن و رهنمودى را كه فرو فرستاده‏ايم بعد از آنكه آن را براى مردم در كتاب توضيح داده‏ايم نهفته مى‏دارند آنان را خدا لعنت مى‏كند و لعنت‏كنندگان لعنتشان مى‏كنند).([45]) ج- پوشاندن باطل در لباس حق و حق در لباس باطل: ﴿وَلاَ تَلْبِسُواْ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُواْ الْحَقَّ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ﴾، (و حق را به باطل درنياميزيد و حقيقت را با آنكه خود مى‏دانيد كتمان نكنيد).([46]) د- تهمت و افترا: ﴿وَقَالُواْ لَوْلا أُنزِلَ عَلَيْهِ مَلَكٌ وَلَوْ أَنزَلْنَا مَلَكًا لَّقُضِيَ الأمْرُ ثُمَّ لاَ يُنظَرُونَ﴾، (و گفتند چرا فرشته‏اى بر او نازل نشده است و اگر فرشته‏اى فرود مى‏آورديم قطعا كار تمام شده بود سپس مهلت نمى‏يافتند).([47]) ﴿وَمِنْهُم مَّن يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن يَفْقَهُوهُ وَفِي آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِن يَرَوْاْ كُلَّ آيَةٍ لاَّ يُؤْمِنُواْ بِهَا حَتَّى إِذَا جَآؤُوكَ يُجَادِلُونَكَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنْ هَذَآ إِلاَّ أَسَاطِيرُ الأَوَّلِينَ﴾، (و برخى از آنان به تو گوش فرا مى‏دهند و[لى] ما بر دلهايشان پرده‏ها افكنده‏ايم تا آن را نفهمند و در گوشهايشان سنگينى [قرار داده‏ايم] و اگر هر معجزه‏اى را ببينند به آن ايمان نمى‏آورند تا آنجا كه وقتى نزد تو مى‏آيند و با تو جدال مى‏كنند كسانى كه كفر ورزيدند مى‏گويند اين [كتاب] چيزى جز افسانه‏هاى پيشينيان نيست).([48]) ﴿قَالَ الْمَلأُ مِن قَوْمِ فِرْعَوْنَ إِنَّ هَذَا لَسَاحِرٌ عَلِيمٌ﴾، (سران قوم فرعون گفتند بى‏شك اين [مرد] ساحرى داناست).([49])

-5- بگو دليل و برهان خود را بياوريد اگر از راست‌گويان هستيد.

خداوند سبحان می‌فرمايد: ﴿وَقَالُواْ لَن يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَن كَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَى تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ﴾، (و گفتند هرگز كسى به بهشت درنيايد مگر آنكه يهودى يا ترسا باشد اين آرزوهاى [واهى] ايشان است بگو اگر راست مى‏گوييد دليل خود را بياوريد).([50]) همانا شما را به امر عقائدی دعوت کردیم و امور عقيدتی با علم و يقين و قطعيّت اثبات می‌شوند نه به اشکالات و شبهات .لذا فرق بين دليل علمی و اشکال علمی که می شنویم، بسيار واضح است. و برای اين‌که مفهوم جا بيفتد می‌گويم: همانا خلفای گذشته‌ی الهی بر زمين از انبياء و مرسلين همواره حق خود را با يقين و علم اثبات می‌کردند و زبان ياوه‌گويان و اهل نيّت سوء و منکران از تهمت‌زنی‌ها و افتراهای گوناگون به آنان(ع) دست بردار نبوده است و همه انبیاء در معرض تهمت و افتراهای دروغين واقع شدندوسیرت هیچ کدام از پیامبران از اتهاماتی همچون ساحر بودن و یا مجنون بودن ویا گمراه بودن، خالی نبوده است و آن‌چنان این تهمتها ادامه یافت که حتی قرآن کريم بدان گواهی داده است همان‌طور که در برخی آيات تقديم شد. و رسول الله (ص) نيز به سبب تبليغ رسالت الهی-اسلامی با آن زبان‌های تند و گزنده و متعفن و قساوت‌گر، رو به رو شد و بعد از ايشان وصی بر حق حضرتش، امير المؤمنين (ع) آمد و در غدير خم بيش از هجده‌هزار نفر به امامت و خلافت ايشان گواهی دادند اما در

پايان

کار تنها چهار نفر بر امامتش باقی مانده و بقيه مرتد گشتند!! بعد از امام علی (ع)، فرزندش امام حسن مجتبی (ع) آمد و تاريخ بر ايشان نيز تکرار شد و بعد از ايشان، امام حسين (ع) و آن مصيبت جان‌کاهش آمد و تمام خلفای الهی به خاطر رسالت آسمانی چنين امری را متحمل شدند تا اين‌که امام دوازدهم، محمد بن حسن عسکری (ع) به سبب رويگردانی مردم از ايشان، غايب گشتند. معنای اين همه عهد شکنی و دشمن‌ستيزی با خلفای الهی چيست؟!! تا جائی که خداوند متعال می‌فرمايد: ﴿يَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ مَا يَأْتِيهِم مِّن رَّسُولٍ إِلاَّ كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُون﴾، (دريغا بر اين بندگان هيچ فرستاده‏اى بر آنان نيامد مگر آنكه او را ريشخند مى‏كردند).[51] احمد الحسن (ع) دليل قطعی ارائه می‌دهد اما با اشکالات و اوهام و اتهام پاسخش می‌دهند!! سيد احمد الحسن (ع) دليل خلفای الهی را ارائه نمود. یعنی؛ (وصيّت و علم و بيعت برای خدا) و مخالفانش دلايل را تنها با اشکال و گمان و توهم جواب دادند. آيا عاقلی هست که دست از علم يقين بردارد و با حدس وگمان و توهم و اتهام احتجاج کند؟ و آيا از پیروان علمای گمراهی این عذر قابل قبول است که به دنبال تبلیغات گمراه کننده بروند تا شاید براعمال خود در دین خدا پرده بپوشانند ؟؟ سيد احمد الحسن (ع) سيرت عطرآگينی تقديم کرده که حتی انسان دور هم که او را می شناسد قبل از شخص نزدیک به آن شهادت می دهد ، او حتی در مورد مخالفان خويش انصاف می‌ورزد، شجاعتی را تقديم کرده که دوست ودشمن برایش شهادت می دهند ،کَرَم و بخشش و ايثار و فداکاری را تقديم کرده، اما مخالفانش چه چيزی تقديم اين اُمت کرده‌اند؟!! سيد احمد الحسن (ع) علمی که خداوند به وسيله‌ی آن، او را از مردم بی‌نياز کرده را به صحنه آورد. امور متشابهات را بيان کرده و در موضوعات مختلف علمی، تفسير، عقيده، اخلاق، سيره و ديگر موضوعات مختلف، کتاب تأليف کرده‌که هنوز شما را به تحدّی فرا می‌خواند اما هيچ پاسخی نشنيده است!! احمد الحسن (ع) با دليل قطعی آمده اما آنان با توهم و شُبهات آمده‌اند و ان شاء الله تفصيل آن خواهيم آمد. بعد از اين‌که در پاسخ علمی شکست خوردند و عاجز گشتند به برخی اتهامات بی‌اساس روی آورده‌اند از جمله: 1- او شخصی وهمی است. 2- او زنده بوده سپس می‌ميرد. 3- او دست‌نشانده‌ی اسرائيل است. 4- او نادان است و هيچ نمی‌فهمد. 5- او در دهه‌ی شصت به دنيا آمده پس چگونه می‌تواند فرزند امام مهدی (ع) باشد. 6- امام مهدی (ع) عقيم بوده و ذريه‌ای ندارد. 7- چرا پنهان و مخفی است؟ 8- فقط با او مناظره می‌کنيم نه با غيرش. 9- چرا معجزه نمی‌آورد؟ 10- اگر به راستی وصی مهدی است، ريش سفيدم را به سياه تغيير دهد!! 11- يمانی از يمن است. 12- چگونه امام سيزدهم شده است؟ 13- چرا در قرائت قرآن خطا می‌کند؟ 14- چگونه از اهل بصره است؟ 15- اگر قبل از امام مهدی (ع) بميرد، شما چه می‌گوييد؟ 16- با علم اعداد وصی بودن خود را ثابت کند. و بدین صورت حدس ها و گمان ها و شک ها و احتمالات ادامه پیدا می کند!! در حالی‌که حتی اسم سيد را با وجود نمایان شدنش در سايت رسمی و انتشارات به درستی نمی‌دانند!! ای خردمندان ای اهل انصاف! به تمام اين تهمت‌ها، اشکالات و شبهاتی که اين ياوه‌گويان پراکنده می‌سازند، پاسخ داده شد و شفاف‌سازی آنها با بيش از يک وجه نيز شکل گرفته! اما آنان نمی‌خواهند شما موضوع را بفهميد و حقيقت را بشناسيد بلکه می‌خواهند سدهای توهمی در مقابل شما ايجاد کنند تا شما را از ايمان به حق بازدارند و همان‌طور که مشاهده کرديد، دروغ می‌گويند و شبهه‌افکنی می‌کنند و مردم را به باطل متهم می‌کنند و حق را با باطل و باطل را با حق می‌پوشانند تا مردم را از آن دور کنند. اين‌چنين شما را با تهمت‌ها و اشکالاتی که

پايان

ی ندارد، گمراه می‌کنند. يونُسَ بْنِ يعْقُوبَ قَالَ: (کُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) فَوَرَدَ عَلَيهِ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ فَقَالَ إِنِّي رَجُلٌ صَاحِبُ کَلَامٍ وَ فِقْهٍ وَ فَرَائِضَ وَ قَدْ جِئْتُ لِمُنَاظَرَةِ أَصْحَابِکَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع کَلَامُکَ مِنْ کَلَامِ رَسُولِ اللَّهِ ص أَوْ مِنْ عِنْدِکَ فَقَالَ مِنْ کَلَامِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ مِنْ عِنْدِي فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فَأَنْتَ إِذاً شَرِيکُ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ لَا قَالَ فَسَمِعْتَ الْوَحْي عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ يخْبِرُکَ قَالَ لَا قَالَ فَتَجِبُ طَاعَتُکَ کَمَا تَجِبُ طَاعَةُ رَسُولِ اللَّهِ (ص) قَالَ لَا فَالْتَفَتَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) إِلَي فَقَالَ يا يونُسَ بْنَ يعْقُوبَ هَذَا قَدْ خَصَمَ نَفْسَهُ قَبْلَ أَنْ يتَکَلَّمَ ثُمَّ قَالَ يا يونُسُ لَوْ کُنْتَ تُحْسِنُ الْکَلَامَ کَلَّمْتَهُ قَالَ يونُسُ فَيا لَهَا مِنْ حَسْرَةٍ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنِّي سَمِعْتُکَ تَنْهَى عَنِ الْکَلَامِ وَ تَقُولُ وَيلٌ لِأَصْحَابِ الْکَلَامِ يقُولُونَ هَذَا ينْقَادُ وَ هَذَا لَا ينْقَادُ وَ هَذَا ينْسَاقُ وَ هَذَا لَا ينْسَاقُ وَ هَذَا نَعْقِلُهُ وَ هَذَا لَا نَعْقِلُهُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) إِنَّمَا قُلْتُ فَوَيلٌ لَهُمْ إِنْ تَرَکُوا مَا أَقُولُ وَ ذَهَبُوا إِلَى مَا يرِيدُونَ...)، يونس بن يعقوب گويد: (من خدمت امام صادق (ع) نشسته بودم که مردى از اهل شام بر آن حضرت وارد شد و گفت: من مردى هستم که در کلام و فقه و فرائض استادم و آمدم با شاگردان شما مناظره کنم، امام صادق (ع) فرمود: سخن تو از رسول خدا است يا از پيش خودت؟ گفت: از گفتار رسول خدا و از پيش خودم، امام صادق (ع) فرمود: پس تو در اين صورت شريک رسول خدائى؟ گفت: نه، گفت: از خداى عز و جل به گوش خود وحى شنفتى؟ گفت: نه. امام- طاعتت چون طاعت رسول خدا (ص) واجب است؟ شامى- نه. امام رو به من کرد و فرمود: اى يونس بن يعقوب، اين مرد به زبان خودش خود را محکوم کرد پيش از آنکه وارد بحثى شود، سپس فرمود: اى يونس، اگر تو خوب علم کلام مى‏دانستى با او گفتگو مى‏کردى. يونس گفت: چه بسيار افسوس مى‏خورم و عرض کردم: قربانت، من خود از شما شنيدم که از علم کلام نهى مى‌فرمودى و مى‏گفتى: واى بر صاحبان علم کلام مى‏گويند: اين پذيرفتنى است و اين پذيرفتنى نيست، اين روا است و اين روا نيست، اين را تعقل مى‏کنيم و اين را تعقل نمى‏کنيم. امام صادق (ع) فرمود: همانا من گفتم: واى بر آنها اگر گفتار مرا واگذارند و دنبال آنچه خواهند بروند...).([52]) شما را به خدا آيا اين انصاف است؟!!

-6- انبياء چه چيزی تقديم کردند و حسين در کربلاء چه چيزی تقديم کرد؟

ای مردم بنگريد که نوح (ع) از قومش چه خواست... و قوم در جوابش چه گفتند و به چه متهمش کردند... به موسی (ع) بنگريد که چه فرمود... و به او چه گفته شد و چگونه اتهامات را متوجه او ساختند... به محمد (ص) بنگريد که چه فرمود... و در پاسخش چه گفتند و چگونه او را به سحر و جنون و سفاهت متهم کردند و پاک و منزه است از اين ياوه‌گوئی‌ها و اوست زبان ناطق خداوند به صدق و حقيقت. به علی بن ابيطالب (ع) بنگريد که چه فرمود... و بنگريد در پاسخش چه گفتند و چه اتهامی بدو زدند... به حسين (ع) بنگريد که در کربلاء چه فرمود... و در پاسخش چه گفتند و چه تهمتی به او زدند... سيد احمد الحسن (ع) فرمود: (امام حسين (ع) در کربلاء چه چيزی را تقديم کرد، تا ثابت کند بر روی زمين، او خليفه‌ی خداست؟ ای مردم آيا هيچ از خود اين سؤال را کرده‌ايد، قبل از اينکه از علمای گمراه، بدون تدبير و تفکر، کورکورانه پيروی کنيد؟ امام حسين (ع) چه چيزی را در کربلا تقديم کرد؟ وصيت رسول خدا (ص) به پدر و برادر و خود و پسرانش (ع) را تقديم کرد، علم و معرفت خود را عرضه کرد و پرچم البيعة لله (حاکميت خدا) که تنها ايشان حامل آن پرچم در برابر پرچم حاکميت مردم بود را تقديم نمود. پرچم حاکميت مردم، همان خط مخالف و دشمن، که با جدش و پدرش و برادرش (ع) قبل از او، رو برو شده بود امام حسين (ع) در کربلا چه چيزی را تقديم کرد؟ رؤياها (خواب‌های صادقه) و مکاشفات اهل بيت و اصحابش را تقديم نمود، رؤيای وهب نصرانی هنگامی که حضرت عيسی (ع) را در خواب ديد که او را به پيروی و ياری امام حسين (ع) تشويق مي کرد ،تقديم نمود. مکاشفه‌ی حُر رياحی، آن هنگام که از کوفه خارج می‌گشت و ندائی شنيد که او را به بهشت بشارت می‌دهد را تقديم نمودند. و امروز ای مردم، با چه چيزی به میان شما آمديم؟ آيا با بدعت برای شما آمده‌ايم که پيامبران و اوصياء و رسول خدا حضرت محمد (ص) و علی (ع) و حسن (ع)و حسين(ع) و اَئمه از فرزندان حسين (ع) با آنها نيامده اند؟ ﴿قُلْ مَا كُنتُ بِدْعاً مِّنْ الرُّسُلِ﴾.الأحقاف: 9 (بگو من اولين پيغمبر نيستم که آوازه‌ی رسالت بلند کرده باشم). يا اينکه با هر چه که فرستادگان آمده اند ما نيز آمده ايم؟ همانا براي هر کس که طالب حق باشد ما با دلايل اَئمه (ع) و با دلايلي واضح همانند نور خورشيد آمده ايم. آيا وصيت رسول خدا (ص) که ذخيره‌ی به جا مانده از حضرت محمد (ص) و آل محمد (ع) برای صاحب حق، يمانی و قائم آل محمد (ع) کافی نيست؟ و آيا علم و معرفت کافی نيست؟ و آيا اين يگانگی از بين اهل زمين در برپا داشتن پرچم حاکميت خدا کافی نيست؟ آيا اين يگانگی، آيه اي از آيات خدا که همانند خورشيد روشن می‌باشد، نيست؟ و آن هم بعد از اينکه علمای گمراه، به حاکميت مردم اعتراف کردند و از حاکميت خدا دور گشتند، و کسی باقی نماند تا پرچم بيعت با خدا را بالا ببرد مگر صاحب حق و اين شاخصه هر شبهه‌ای را از طالب حق دور می‌سازد، زيرا که زمين از حق خالی نمی‌شود و هميشه حق با حاکميت خداست. آيا ما آنچه که بر امام حسين (ع) در کربلا اعم از رؤيا و مکاشفه که دليلی بر تشخيص صاحب حق بوده را ارائه نکرديم؟ آيا تواتر رؤياهای مردم از کشورهای مختلف به پيامبران و اوصياء و به محمد (ص) و آل محمد (ع) که آنها را به ياری صاحب حق، يمانی و قائم آل محمد (ع) امر می‌کنند کافی نيست؟ آيا تواتر رؤياهای مؤمنان به خدا و روز جزاء کافی نيست؟ ای مردم!م آيا منطقی است که شما همه چيز را به دست ممسوخان شیطانی سپردیدو تا درجه‌ای رسيدند که رؤياها و مکاشفات را مسخره کرده و به رؤياهاي صادقه، خوا‌ب‌های آشفته گويند و ملکوت را بی‌خردانه بدانند و شما از آنها بدون اينکه ملتفت شويد که رؤياها و مکاشفات کلام خداوند و وحی او برای بندگانش است، پيروی می‌کنيد!!! آيا قرآن را نخوانده ايد و در داستان يوسف (ع) تفکر نکرده‌ايد که چگونه حضرت يعقوب (ع) در حالی‌که او پيامبر خدا، و در قرآن که کتاب خداست، رؤيای فرزندش را دليل تشخيص و مصداق خليفه ي خدا که يوسف (ع) بود را معتبر دانست؛ و يوسف را بر حذر داشت که اين رؤيا را به برادران خود نگويد، زيرا که با اين رؤيا او را شناخته و در نهايت ممکن است اتفاق هابيل بر او تکرار شود: ﴿قَالَ يَا بُنَيَّ لاَ تَقْصُصْ رُؤْيَاكَ عَلَى إِخْوَتِكَ فَيَكِيدُواْ لَكَ كَيْداً إِنَّ الشَّيْطَانَ لِلإِنسَانِ عَدُوٌّ مُّبِينٌ﴾.يوسف:5 (يعقوب گفت ای فرزند عزيز، خواب خود را بر برادران حکايت مکن که به غوای شيطان بر تو مکر و حسد خواهند ورزيد زيرا دشمنی شيطان با آدميان بسيار آشکار است). آيا اين اقرارِ واضحِ قرآنی به حجيت رؤيا در تشخيص مصداق خليفه‌ی خدا در زمين نيست؟ آيا يوسف بر اساس رؤيای فرعون اقتصاد دولت مصر را پايه گذاری نکرده و برای مردم غذای فراوان فراهم نکرد؟ آيا خداوند خود را شاهد قرار نداد که خليفه‌ی خود را در زمينش با رؤيا و مکاشفه که آنها راه وحی الهی بوده آشکار کند؟ ﴿قُلْ كَفَى بِاللّهِ شَهِيداً بيني وَبينكُمْ إِنَّهُ كَانَ بِعِبَادِهِ خَبيراً بصِيراً﴾.الإسراء: 96) اي رسول بگو ميان من و شما شهادت خداوند کافي است، که او به احوال بندگانش آگاه و بصير است﴾. ﴿هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَكفَى بِاللَّهِ شَهِيداً﴾.الفتح: 28 (او خدائيست که رسول خود را با قرآن و دين حق به عالم فرستاد تا او را بر همه اديانِ دنيا غالب گرداند و بر حقيقت اين سخن گواهی خدا کافيست). و گرنه چگونه خداوند، خود شهادت می‌دهد! و چگونه خدا با بندگانش چه کافر و يا مؤمن سخن گفته و برای آنها شهادت می‌دهد؟ آيا برای حواريين که به ياری حضرت عيسى (ع) شتافتند شهادت نداد؟ ﴿وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُواْ بي وَبِرَسُولِي قَالُوَاْ آمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَننَا مُسْلِمُون﴾.المائدة:111 (و ياد کن هنگامي که به حواريين وحي کرديم که به من و رسول من ايمان آريد گفتند (ما با مقام علم يقين) ايمان آورديم خدايا گواه باش که ما تسليم امر توايم). آيا در اينجا خداوند و فرشتگان و اوليائش در رؤيا و مكاشفه برای صاحب حق و خليفه‌ى خدا در زمين شهادت ندادند؟ ﴿لكِنِ اللّهُ يَشْهَدُ بِمَا أَنزَلَ إِلَيْكَ أَنزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَالْمَلآئِكَةُ يَشْهَدُونَ وَكَفَى بِاللّهِ شَهِيداً﴾.النساء: 166 (ليکن خدا به آنچه برای تو فرستاد گواهی دهد که به علم ازلی خود فرستاده و فرشتگان نيز گواهی دهند و گواهی خود تو را کافی است). ﴿وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفَى بِاللّهِ شَهيداً بيْني وَبيْنكُمْ وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ﴾. (و کافران بر تو اعتراض کنند که تو رسول خدا نيستی بگو تنها گواه بين من و شما خدا و کسی که دارای علم کل کتاب(قران) است خواهد بود). پس ای مردم عاقل باشيد و قبول نکنيد که کسی شما را سبک شمارد تا اينکه شما را در صف كسانى كه فرستادگان و خلفای خدا در زمين را تكذيب كرده بودند، بگذارند؛ و به وحی خدا رؤيا و مکاشفه، خواب‌هاى آشفته گويند و خداوند سخن خبيث آنها را که تا امروز تکرار می‌شود را در قرآن ذکر نمود. ﴿بَلْ قَالُواْ أَضْغَاثُ أَحْلاَمٍ بَلِ افتَرَاهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ فَلْيَأْتِنَا بِآيَةٍ كَمَا أُرْسِلَ الأَوَّلُونَ﴾.الأنبياء: 5 (وليکن گفتند که اين سخنان خواب و خيالي است بلکه اين فرستاده شاعر بزرگي است که اين کلمات را فرا بافته و گرنه برای ما مانند پيغمبران گذشته آيت و معجزه ای بياورد). ای مردم، علمای گمراه و پيروانشان شما را فريب ندهند. بخوانيد، جستجو کنيد، دقت کنيد و بياموزيد و خود حقيقت را بيابيد و بر كس ديگری توکل نکنيد تا برای آخرت شما تصميم بگيرد؛ چونکه فردا پشيمان خواهيد شد و فردا پشيمانی را سودی نخواهد بود. ﴿وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءنَا فَأَضَلُّونَا السَّبيلَا﴾.الأحزاب: 67 (و گويند ای خدا ما اطاعت امر بزرگان و پيشوايان (فاسد) خود را کرديم و ما را به راه گمراهی کشيدند).).([53]) سيد احمد الحسن يمانی (ع)، وصيّت الهی و علم الهی و حاکميّت الله را تقديم کرد و آن قانونی‌ست که خليفه‌ی الهی در هر زمان را ثابت می‌کند و بنگريد که مخالفان در پاسخش چه تقديم کرد... انواع تهمت‌ها را تقديم کردند، شُبهات، احتمالات، و اشکالاتی که هرگز

پايان

ی نداشته و همواره دست به گريبان تاريخ اسلام بوده را تقديم کردند!! آيا امروز اين اشکالات به

پايان

رسيده؟!! يا زبان ياوه‌گويان از اتهام‌زنی باز ایستاده است؟!!

-7- احمد الحسن (ع) دليل قطعی واضح و شفافی را تقديم می‌کند.

بايد در ابتداء دو امور را بيان و روشن کنيم: الف- دليل: و آن امری است که امر ديگر را با حدس که شرعی معتبر است به اثبات می‌رساند، همچون رواياتی که بر اعتبار حدس و گمان ناشی از اخبار ثقات دلالت می‌کنند و ديگری با قطع و يقين همان‌طور که در باب اعتقادات آمده است. ب- اشکال: از عدم دريافت مفهوم دليل به سبب امور متعدد نشأت می‌گيرد و می خواهم به این مناسبت عبارتی از سيد احمد الحسن (ع) در کتاب همگام با بنده‌ی صالح را نقل کنم: (هميشه در مناظره بر مثال در نقض اشکالی که بر دليل مطرح شده ،تمرکز کنيد .يعنی اين‌که مثلاً: به آنها می‌گوئی اين دليل از کتاب‌های شما به اين‌که عمر به منزل حضرت زهرا (ع) تعدی نموده و درب خانه‌اش را سوزاند. به شما خواهند گفت: چگونه چنين شده و شجاعت علی بن ابيطالب (ع) کجا رفته و چگونه اجازه دد که زهرا چنين ضربه‌ای بخورد و پهلويش بشکند؟؟ شما به این نکته تمرکز کنید ، آنها چه کردند؟ اول: دليل را با دليلی که آن را رّد می‌کند، پاسخ ندادند. بنابراین دليل ثابت شد و در ابتدا به امر اقرار نمودند؛ زيرا آنها به آن اشکال وارد کردند نه اين‌که با دليل مخالف آن را رّد کردند! يعنی آنها اگر دليل رّد بر آن را داشتند، حتماً مطرح می‌کردند و از آن‌جائی که آنها دليلی بر رّد حقيقت امر مطرح نکردند، پس دليل بر آنها ثابت گرديده و بدان اقرار نمودند و آنها در مرحله‌ی رفع شبهات از دليل با مطرح کردن اشکالات بر آن هستند بدین نقطه توجه کنید شما در این جا آنها را دچار سردرگمی کردید؛چون که معنی طرح اشکال آنها همانا اقرار به دلیل است.و طرح کردن اشکال به معنی فقدان دلیل است وطرح اشکال در مرحله روشن شدن دلیل ورفع شبهات از آن معنی می دهد.... ).([54]) و گمان نمی‌کنم که صاحب عقل و بصيرت از اين حقيقتی که سيد (ع) بيان کرده، دوری گزيند! به درستی که اشکال: 1- دليل را نقض نمی‌کند، بلکه نوعی اقرار به صحت دليل است. 2- مطرح کردن اشکال بدين معناست که صاحب اشکال در مرحله‌ای واضح کردن آن و توضيح دليل و رفع شبهه از آن می باشد 3- دليل بايد با دليل ديگری نقض شود نه با احتمالات و نظريه‌ها و شبهات بی‌اساس. ج- روحيه‌ی اقناع‌آميز: و آن امر روحی و بهد از ارائه دليل می آید. بنایراین گاهی انسان با دليل قانع می‌شود و گاهی دلیل را رد می کند وبدان قانع نمی‌گردد. آگاه باشيد که رّد آن به معنای بُطلان دليل نيست، بلکه دليل پابرجاست اما نفوس بیمار آن را نمی‌پذيرند. بنابراین در دليل هيچ خللی وجود ندارد بلکه خلل در نفوس است. بر وجود خداوند سبحان چقدر نشانه وجود دارد ولی با این وجود می بینیم تعدادی به خدا ایمان ندارند. در حالی‌که امام حسين (ع) در دعای عرفه می‌فرمايند: (كَيفَ يسْتَدَلُّ عَلَيكَ بِما هُوَ في وُجُودِه مُفْتَقِرٌ اِلَيكَ. أَيكُونُ لِغَيرِكَ مِنَ الظُّهورِ ما لَيسَ لَكَ حَتّي يكُونَ هُوَ الْمُظْهِرُ لَكَ؟ مَتي غِبْتَ حَتّي تَحتاجَ اِلي دَليلٍ يدُلُّ عَلَيكَ؟ وَمَتي يعُدْتَ حَتّي تَكُونَ الْآثارُ هِي الَّتي تُوصِلُ اِلَيكَ؟ عَمِيتْ عَينٌ لا تَراكَ عَلَيها رَقيباً)، (چـگـونـه استدلال شود بر وجود تو به چيزى كه خود آن موجود، در هستی‌اش نيازمند بـه تـو اسـت. و آيـا اسـاساً براى ما سواى تو (غير تو) ظهورى هست كه در تو نباشد تا آن؛ وسيله ظهور تو گـردد؟ تـو کى پـنـهان شده‌اى تا محتاج به دليلى باشيم كه به تو راهنمائى كند و چه وقت دور مانده‌اى تا آثار تو، ما را به تو واصل گرداند کور باد چشمی که تو را ناظر و حاضر بر خود نبيند). لذا قناعت تابع نفس انسان است و گياه و نباتات در زمين هموار می‌رويند اما در زمين خشک و ناهموار علفی نمی‌رويد و اين بدان معنا نيست که اشکال و خلل در بذر است بلکه خلل در خودِ زمين می‌باشد که برای زراعت آماده نشده است و بر کشاورز و کشتکار واجب است که در ابتداء به زدودن شوره اززمين اقدام کند و سپس در آن بذر پاشی کند. و در اين‌جاست که کفر به طاغوت بر ايمان به خداوند مقدم می گردد: ﴿فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾، (پس هر كس به طاغوت كفر ورزد و به خدا ايمان آورد به يقين به دستاويزى استوار كه آن را گسستن نيست چنگ زده است و خداوند شنواى داناست).([55]) بر اين اساس، تمامیت دليل هيچ ارتباطی با قناعت‌پذيری ندارد؛ زيرا قناعت امری مربوط به نفس انسان می‌باشد با وجود انطباق تمام ادله و بر نبوت رسول (ص) می‌بينيم که جمع بسياری از مردم نبوت ايشان را انکار کردند و با وجود فزونی ادله بر امامت امام علی بن ابی‌طالب (ع) بسياری از مردم به امامت ايشان و خلافتش بعد از رسول الله (ص) اقرار نکردند. و اين امر به نبّوت رسول الله (ص) و امامت امام علی (ع) و فرزندان بزرگوارش خدشه ای وارد نمی کند؛ زيرا ادله‌ی قطعی بر نبوت ايشان و امامت فرزندانش (ع) دلالت می‌کند. از این جاست که هر کس دليل قطعی تقديم کند، امکان ندارد که اِشکال و قانع شدن، به آن خدشه وارد کند بلکه دليل استوار باقی می‌ماند تا اين‌که دليل ديگری برای نقض آن مطرح شود و در غير اين صورت دليل ،حجت باقی می‌ماند چه مردم بپذيرند و چه نپذيرند. بعد ازین می خوا هیم ببینیم سيد احمد الحسن (ع) چه چیزی ارائه فرمودند: 1- وصيّتی را تقديم کرد که بر نام، صفات و مسکنش اشاره می کند: و اين امکان برای همگان وجود دارد که به انتشارات انصار امام مهدی (ع) در سايت رسمی انصار امام مهدی در اينترنت مراجعه کنند: almahdyoon.or(ع) و هم‌چنين می‌توانند به صفحه‌ی شخصی سيد احمد الحسن (ع) و نيز صفحات انصار امام مهدی (ع) در فيس‌بوک مراجعه کنند و علاوه بر آن می‌توانند برخی تأليفات را از دفاتر رسمی انصار درخواست کنند. 2- تقديم علم و حکمت: همگان می‌توانند به کتب سيد احمد الحسن (ع) در سايت رسمی دعوت مبارک دسترسی يافته و آنها را مطالعه کنند و إن شاء الله در آن کتب موضوعات مختلف و علوم جديدی را خواهند يافت که جز از آل محمد (ع) کسی چنين علمی را عرضه نمی‌دارد. از ايشان بالغ بر چهل جلد کتاب، در زمينه‌ی علوم مختلف منتشر شده است. 3- حاکميّت الله را ارائه نمود: بدان معنا که خليفه و قانون‌گذار بايد معصوم باشد تا شريعت الهی را به طور تمام و کمال و به دور از هرگونه هوی نفس و سليقه‌های شخصی، به دست مردم برساند. و اين سه امر به نّص قرآن و روايات اهل بيت (ع) در کسی جمع نمی‌گردد مگر در حجج خداوند سبحان و معنای اين‌که در کسی جز خلفای الهی جمع نمی‌گردد این است که دلالتش بر مدعی‌اش، يک دلالت قطعی بوده که با گذشت زمان‌های بسيار تغيير نمی‌کند. لذا تمام انبيای الهی با آن آمدند همان‌طور که خودِ وصيّت در مورد هيچ کدامشان اختلاف نداشته است و هر حجت الهی بايد حامل وصيّتی از جانب خداوند باشد چه به طور مستقيم و چه از طريق حجت قبلی. و بينيم که قرآن و قرین آن (اهل بیت) بازدارنده از گمراهی ؛ اموری که حجت و خليفه‌ی الهی با آنها منفرد می‌گردد را بیان می دارند: و خداوند می‌فرمايد: ﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ * وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِي بِأَسْمَاء هَؤُلاء إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ * قَالُواْ سُبْحَانَكَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ * قَالَ يَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَآئِهِمْ فَلَمَّا أَنبَأَهُمْ بِأَسْمَآئِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ * وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ﴾، (و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت من در زمين جانشينى خواهم گماشت [فرشتگان] گفتند آيا در آن كسى را مى‏گمارى كه در آن فساد انگيزد و خونها بريزد و حال آنكه ما با ستايش تو [تو را] تنزيه مى‏كنيم و به تقديست مى‏پردازيم فرمود من چيزى مى‏دانم كه شما نمى‏دانيد * و [خدا] همه [معانى] نامها را به آدم آموخت‏سپس آنها را بر فرشتگان عرضه نمود و فرمود اگر راست مى‏گوييد از اسامى اينها به من خبر دهيد * گفتند منزهى تو ما را جز آنچه [خود] به ما آموخته‏اى هيچ دانشى نيست تويى داناى حكيم * فرمود اى آدم ايشان را از اسامى آنان خبر ده و چون [آدم] ايشان را از اسماءشان خبر داد فرمود آيا به شما نگفتم كه من نهفته آسمانها و زمين را مى‏دانم و آنچه را آشكار مى‏كنيد و آنچه را پنهان مى‏داشتيد مى‏دانم * و چون فرشتگان را فرموديم براى آدم سجده كنيد پس بجز ابليس كه سر باز زد و كبر ورزيد و از كافران شد [همه] به سجده درافتادند).([56]) آيات کريمه اموری قعطی را بيان می‌کنند که خليفة الله در هر زمانرا ثابت می کنند: 1- آيه‌ی الجعل: خداوند عزوجل می‌فرمايد: (إنی جاعل... خليفة) پس جعل و قرار دادن تنها مختص خداوند سبحان است .و اگر گماردن و قرار دادن به دست اوست لذا از ملزمات است که بر خليفه‌ی خويش نّص کند. بنابراین وصيّت و نّص خداوند بر خليفه ثابت می‌کند که خليفه از جانب اوست وطبیعتاً از آن جایی که گماردن وکسی که نّص او را نمایان می کند مختص خداوند است بنابراین نّص برای تشخيص خليفه‌ی خدا به کار می‌رود و از آن‌جا که وصيّت باعث روشن شدن امر خليفة الله می شود، لازم است که خداوند اين وصيّت را از مدعيان دروغين محفوظ و مصون بدارد و إلا اين امکان وجود دارد که وصيّت به دست مدعيان دروغين بيفتند و باعث گمراهی و ضلالت مردم بنام وصيّت الهی گردد و اکيداً اين امررا ممکن نیست و نمی توان به خدا نسبت داد چون قبیح است و با حکمت خداوند متعال سازگار نيست ؛لذا باید خداوند متعال اين وصيّت مقدس را برای خليفه‌ی خويش از دست مدعیان دروغین حفظ کند و اين حقيقتی است که تاريخ بدان گواهی می‌دهد و ثابت می‌کند که در طول تاريخ هيچ يک از مدعيان دروغين قادر نبودند وصيّتی برای اثبات ادعای خود ارائه دهند و بدان دست درازی کنند. همان‌طور که گماردن مستمر است چون فعل (جاعل) اسم فاعل می‌باشد که بر استمرار و تجدد دلالت می‌کند. بنابرین فعل گماردن استمرار داشته و هرگز قطع نمی‌گردد بلکه حاجت و نيازی که در ارسال رسولان وجود دارد همان عامل استمرار و بقای خليفةخداوند می‌باشد. 2- علم: ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا﴾، (نامها را به آدم آموخت). خداوند سبحان کسی است که به خليفه‌ی خويش علم می‌آموزد .بنابراین خلافت خليفة الله بر علم الهی استوار می‌باشد. و الا هدف از استخلاف و جانشينی از بین می رفت ؛چون برگزیدن به این معناست که خداوند خلیفه ای را در زمین گماشته و برای بندگانش تبین کرده است به همین خاطر می بینیم که قران بر علم خلفای الهی تأکيد می‌کند. همان‌طور که در کلام خليفة الله مهدی چنين می‌يابی. 3- سجود يعنی اطاعت ‌پذيری. بنابراین خليفة الله بايد به عنوان خليفه‌ی خداوند سبحان مورد اطاعت قرار گيرد و (خداوند) حق طاعت را به خلفای خويش بخشيده و إلا فایده ای از جانشينی حاصل نمی شد. در حالی که ممکن نيست که خداوند سبحان شخصی را به خلافت برگزيند اما اطاعتش را بر بندگان واجب نسازد. همان‌طور که مفهوم مفصل آن را در کلام خليفة الله مهدی (ع) خواهيد ديد. اين سه امر را در هر خليفه از خلفای الهی همچون انبياء و رسولان می‌بينيم و وجود اين سه عامل، در مدعی خلافت امری ضروری است که خود به تنهائی عامل تمايز و تشخيص صاحب حق می‌باشد چون ملازم با غیر از _خلیفه خدا_نیست . ب- روايات 1- امام صادق (ع) فرمود: (صاحب اين امر با سه خصوصيت شناخته می‌شود که در هيچ‌کس جز او نيست. او اولی ترین مردم به کسی که قبل از او است می‌باشد و وصيش است. نزد او سلاح رسول الله (ص) است. وصیت دارد و او کسی‌ست که خداوند در باره‌‌اش فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤدُّواْ الأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا﴾، (امانت‌ها را به اهلش بازگردانيد). همانا مَثَل سلاح در ما مانند تابوت است در بنی اسرائيل. يعنی هر كسی تابوت نزدش بود نبوت برای او بود و به همين صورت هر كدام از ما كه نزدش سلاح باشد صاحب امر است).([57]) 2- امام باقر (ع) فرمود: (... هر چيزی برای شما ايجاد اشکال يا شبهه کند وصيت و پرچم و سلاح پيامبر خدا (ص) جای هيچ گونه شبهه و اشکال برايتان باقی نمی‌گذارد... بر حذر باشید از کسانی که از آل محمد دور شده اند. که همانا برای آل محمد و علی (ع) پرچمی (يک پرچم) است و برای ديگران پرچم‌هاست. پس در جای خودت ثابت باش و از هيچ‌ کس ابداً تبعيت نکن تا مردی را از فرزندان حسين (ع) ببينی که با او وصيت رسول خدا (ص) و پرچم او و سلاح او باشد).([58]) 3- حرث بن المغيره گويد: به امام صادق (ع) عرض کردم: (صاحب اين امر با چه چيزی شناخته می‌شود ؟ فرمود: با سکینه و وقار و علم و وصيت).([59]) این روایات ودیگر روایات همانگونه که کلینی در"الکافی"نقل می کند به این امر اشاره دارندکه امام و صاحب امر با سه ويژگی شناخته می‌شود: 1- وصيّت به او و سفارش به حق او. 2- حامل علم و حکمت. 3- با آن‌چه که خداوند نازل کرده، حکم کند. و اين سه مورد، مطابقت تام و کامل با قرآن کريم دارند: 1- خداوند بر خليفه‌ی خويش آدم (ع) وصيّت کرد. 2- و علم خليفه، فراتر از علم ملائکه است. 3- ملائکه را به سجود برای او امر کرد، يعنی به اطاعت از او امر کرد. بعد از آن‌چه تقديم شد، توجه خواننده را به دو سؤال معطوف می‌سازم که پاسخ سرنوشت‌سازی به دنبال خواهند داشت و آن: اگر از تمام روایاتی که سيد احمد الحسن (ع) برشناخت شخصيّتش آورده ، چشم‌پوشی کنيم و تنها به سه چيزی که بوسیله قران احتجاج کرده، بسنده کنيم که فرمود: همانا قرآن ميان ما قضاوت و داوری می‌کند و قرآن کريم، اموری که وجودشان در هر خليفه‌ی الهی ثابت است (يعنی وصيّت، علم و حاکميّت الله) را به وضوح بيان کرده است. آيا ثابت خواهد کرد که حجتی از حجج الهی هست يا خير؟ و آيا ما به سبب عدم پيروی و تبعيتش، در حالی‌که با آن بر ما احتجاج کرده، محجوج خواهيم بود؟؟ قطعاً محجوج خواهيم بود و ايمان به او بر ما واجب است؛ زيرا با قانونی آمده که خلفای الهی را ثابت می‌کند و اين قانون يک قانون قطعی بوده که با گذشت قرن‌ها و دوره‌ها تغيير نخواهد کرد همان‌طور که خداوند بر خليفه‌ی خويش آدم (ع) وصيّت کرد، به خلفای بعد از او نيز از طريق خلفايش وصيّت کرده است. لذا شيث و ابراهيم، يعقوب و يوسف، موسی و عيسی و محمد (ع) همه با وصیت آمدند هستند و هم‌چنين آل محمد (ع) بر آنها نص وجود دارد . همان‌طور که تمام خلفای الهی، هر کدام به حسب درجه‌اش حامل دين خداوند سبحان بودند تا اين‌که به آل محمد (ع) رسيد، کسانی که در علم الهی شُهره تمام حجج الهی گشتند و به درستی که حاملان علم الهی و مترجمان وحی او هستند. و همان‌طور که تمام خلفای الهی، قوانين خداوند را بر زمين تطبیق می‌کنند و به اذن و اراده‌ی او حکومت کرده و احکامش را برای مردم بيان می‌کنند. سيد احمد الحسن (ع) با اين سه امر آمده است ؛پس چون خلافت خلفای پيشين از خلال اين سه امر به طور قطعی، ثابت شد بنابراين بی‌شک حقانيّت سيد احمد الحسن (ع) به عنوان خليفه‌ای از خلفای الهی نيز ثابت می‌شود و اگر ثابت نشد، خلافت خلفای پيشين نيز ثابت نشده است... اما خلافتشان بدینوسیله اثبات شد و با قطع و يقين روشن می‌شود که سيد احمد الحسن (ع) حجتی از حجج الهی و خليفه‌ای از خلفای الهی می‌باشد.

-8- قطعيّت قانون الهی.

همواره از مدعيان شکست‌خورده‌ی علم شنيديم به وصيّت که سيد احمد الحسن (ع) با احتجاج نموده، طعنه می‌زنند و متن اين وصيّت که در کتاب غيبه طوسی روايت شده به شرح زير است: (أخبرنا جماعة، عن أبی عبد الله الحسين بن علی بن سفيان البزوفري، عن علی بن سنان الموصلی العدل، عن علی بن الحسين، عن أحمد بن محمد بن الخليل، عن جعفر بن أحمد المصري، عن عمه الحسن بن علي، عن أبيه، عن أبی عبد الله جعفر بن محمد، عن أبيه الباقر، عن أبيه ذی الثفنات سيد العابدين، عن أبيه الحسين الزكی الشهيد، عن أبيه أمير المؤمنين (ع)، قال: قال رسول الله - فی الليلة التی كانت فيها وفاته - لعلی (ع): (يا أبا الحسن، أحضر صحيفة ودواة. فأملا رسول الله وصيته حتى انتهى إلى هذا الموضع فقال: يا علي، إنه سيكون بعدی اثنا عشر إماماً ومن بعدهم إثنا عشر مهدياً (... إلى قوله (ص)): فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه أول المقربين له ثلاثة أسامي: اسم كاسمی واسم أبی وهو عبد الله وأحمد، والاسم الثالث: المهدي، هو أول المؤمنين). شيخ طوسی در کتاب خود (غيبة الطوسی) گويد: (جماعتی به ما خبر داده اند، از حسين بن علی بن سفيان البزوفری، از علی بن سنان موصلی العدل، از علی بن حسين، از احمد بن محمد بن خليل، از جعفر بن احمد مصری، از عمويش حسن بن علی ، از پدرش، از امام جعفر صادق (ع)، از امام باقر (ع)، از امام سجاد (ع)، از امام حسين (ع)، از امير المؤمنان علی (ع) نقل می فرمايند که حضرت فرمودند: (در شب وفات رسول خدا (ص) به من فرمودند: ای ابو الحسن قلم و صحيفه ای بياور و رسول خدا (ص) شروع به إملا کردن وصيت و امام علی (ع) آن را با با دست خود می نوشت تا به اين موضوع از وصيت رسيد و فرمودند (ص): ای علی بعد از من دوازده امام و بعد از آنها دوازده مهدی، و اولين امامان تو هستی که خداوند در آسمان تو را با اين نام ها، علی مرتضی ، و امير المؤمنان، صديق بزرگ، فاروق أعظم، مأمون و مهدی قرار داده است. و اين اسم ها مخصوص تو است و کسی جز تو ادعای آن را نخواهد کرد. ای علی تو وصی من بر اهل بيتم هم زنده و مرده ی آن ها هستی و نيز بر زنانم: که هر يک از آن ها از تو پيروی کرد مرا در آخرت خواهد ديد و هر يک از آن ها از تو پيروی نکرد مرا در عرصه ی قيامت نخواهد ديد و من او را نيز نخواهم ديد. و تو خليفه و جانشين بعد از من بر اُمتم هستی . و اگر وفاتت رسيد آن را به فرزندم حسن (ع) و اگر وفاتش رسيد آن را به فرزندم حسين شهيد مقتول و اگر وفاتش رسيد آن را به فرزندش سيد عابدان علی و اگر وفاتش رسيد آن را به فرزندش محمد باقر و اگر وفاتش رسيد آن را به فرزندش جعفر صادق و اگر وفاتش رسيد آن را به فرزندش موسی کاظم و اگر وفاتش رسيد آن را به فرزندش علی رضا و اگر وفاتش رسيد آن را به فرزندش محمد تقی و اگر وفاتش رسيد آن را به فرزندش علی نقی و اگر وفاتش رسيد آن را به فرزندش حسن عسکری] و اگر وفاتش رسيد آن را به فرزندش محمد مستحفظ از آل محمد (ع) تسليم کند. و آنها دوازده امام می باشند و بعد از آن ها دوازده مهدی می باشد (و اگر وفاتش رسيد) آن را به فرزندش اولين مقربين که سه اسم دارد اسمی همانند اسم من و پدرم و او احمد و عبدالله و اسم سوم او مهدی می باشد تسليم کند و او اولين مومنان است).([60]) و سيد احمد الحسن (ع) در کتاب (وصيّت، کتاب بازدارنده از گمراهی) به طور مفصل به بحث ومو شکافی آن پرداخته وصدور قطعی ودلالت قطعی آن را به اثبات رسانیده است. کمااين‌که شيخ ناظم عقيلی در کتاب خود تحت عنوان (دفاع از وصيّت و پيروزی وصيّت) در خصوص توثيق راويانش، توضيح و شرحی را ضميمه‌ی آن ساخته و ثابت کرده که با روايات اهل بيت (ع) موافق بوده و قرينه‌هائی که قطعی الصدورند با آنها برابری می‌کنند. در مفاد وصيّت، روايات عديدی در تشخيص هويّت مهديين (ع) آمده است و اين متن برگرفته از يکی از انتشارات انصار امام مهدی (ع) می‌باشد. (بيان گزيده‌ای از هويّت مهديين (ع)): شناسایی هویت مهدیین رابه آل محمد (ع) از خلال ذکر روایات آنها واگذار می‌کنيم .چون اهل بیت (ع) ،مهديين را با عناوين مختلف ياد می‌کنند، از جمله: 1- از اهل بيت (ع) و از ذريه‌ی امام مهدی (ع) عن أبي عبد الله (ع) أنه قال: (يا ابا حمزه إن منا بعد القائم أحد عشر مهديا من ولد الحسين (ع))، امام صادق (ع) فرمود: (ای ابا حمزه همانا از ما بعد از قائم يازده مهدی از فرزندان حسين (ع) می‌باشند).([61]) عن الإمام الصادق (ع) قال: (إن منا بعد القائم (ع) اثنى عشر مهديا من ولد الحسين (ع))، امام صادق (ع) فرمود: (همانا از ما بعد از قائم (ع) دوازده مهدى از فرزندان حسين (ع) می‌باشند).([62]) می‌بينيم که امام صادق (ع) تصريح می‌کنند که مهديين دوازده‌گانه از ايشان هستند (از ما) بلکه به طور مشخص از ذريه‌ی امام حسين (ع) و از ذريه‌ی امام مهدی (ع) هستند. امام صادق (ع) در يکی از ادعيّه‌های مشهور، فرمودند: (اللهم كن لوليك القائم بأمرك، محمد بن الحسن المهدي عليه وعلى آبائه أفضل الصلاة والسلام في هذه الساعة وفي كل ساعة، وليا وحافظا وقائدا وناصرا ودليلا ومؤيدا، حتى تسكنه أرضك طوعا وتمتعه فيها طولا وعرضا، وتجعله وذريته من الأئمة الوارثين)، (خداوندا براي ولّی خود قائم به امرت محمد بن الحسن مهدی كه درود خداوند براو و بر پدرانش باد در اين ساعت و در هر ساعت، ولی و حافظ و رهبر و ياری دهنده و راهنما و مؤيد، و او را در زمينت به سلطنت بنشانی و به رغبت مردم و بهره دهی او را در آن به طول و عرض قرار داده او را و ذريه‌ی او را از ائمه وارثين قرار دهی).([63]) پس ائمه‌ی وارثان، امام مهدی (ع) و ذريه‌اش (ع) می‌باشند؛ همان‌طور که در دعای امام مهدی (ع) در چگونگی درود و سلام فرستادن بر محمد و آل محمد (ع) آمده تا آن‌جا که فرمودند: (اللهم أعطه فی نفسه، وذريته (خداوندا به او و نسلش عطاکن)، وشيعته، ورعيته، وخاصته، وعامته، وعدوه وجميع أهل الدنيا ما تقربه عينه، وتسر به نفسه، وبلغه أفضل أمله فی الدنيا والآخرة. إنك على كل شيء قدير....). و در آخر دعا آمده: (وصل على وليك وولاة عهدك، والأئمة من ولده (و ائمه از فرزندانش)، ومد فی أعمارهم وزد فی آجالهم، وبلغهم أقصى آمالهم ديناً ودنيا وآخرة...).([64]) در دعای امام رضا (ع) در حق امام مهدی و در عصر غيبتش آمده است: (اللهم أعطه في نفسه وأهله وَوَلَدِه وذريته وأمته وجميع رعيته ماتقر عينه وتسر به نفسه وتجمع له ملک المملکات کلها... إلی أن يقول: اللهم صلّ علی ولاة عهده والأئمة من بعده وبلغهم آمالهم وزد في آجالهم وأعز نصرهم...)، (خداوند به نفس او و اهلش و فرزندش و امتش و تمام رعيّتش آن‌چه مايه‌ی چشم روشنی‌ست و مايه‌ی سرورش و گرد آوردنده‌ی تمام سرزمين‌ها را برای او قرار ده... تا جائی که می‌فرمايد: خداوندا بر واليان عهد او (امام مهدی (ع)) و امامان بعد از او (امام مهدی (ع)) درود فرست و آرزوهايشان را بر آور و بر عمرهايشان بيافزای).([65]) أبا عبد الله (ع) يقول: (إن لصاحب هذا الأمر غيبتين، إحداهما تطول حتى يقول بعضهم: مات، ويقول بعضهم: قتل، ويقول بعضهم: ذهب، حتى لا يبقى على أمره من أصحابه إلا نفر يسير لا يطلع على موضعه أحد من ولده ولا غيره إلا المولى الذی يلی أمره). امام صادق (ع) فرمودند: (برای صاحب اين امر دو غيبت است، يکی از آن ها آن قدر طول می‌کشد که برخی می‌گويند: مرده و برخی می‌گويند: کشته شده و برخی می‌گويند: رفته تا آن جا که کسی از اصحابش باقی نمی‌ماند و هيچ کس از فرزندانش از موضع ايشان اطلاعی ندارد جز مولائی که عهده دار امر اوست).([66]) نعمانی روايت را با اين لفظ وارد کرده: (إن لصاحب هذا الأمر غيبتين، إحداهما تطول حتى يقول بعضهم: مات، ويقول بعضهم: قتل، ويقول بعضهم: ذهب، حتى لا يبقى على أمره من أصحابه إلا نفر يسير لا يطلع على موضعه أحد من ولي ولا غيره إلا المولى الذی يلی أمره). امام صادق (ع) فرمودند: (برای صاحب اين امر دو غيبت است، يکی از آن ها آن قدر طول می‌کشد که برخی می‌گويند: مرده و برخی می گويند: کشته شده و برخی می‌گويند: رفته تا آن جا که کسی از اصحابش باقی نمی ماند و هيچ کس از موضع ايشان اطلاعی ندارد جز ولّی‌ و مولائی که عهده دار امر اوست).([67]) 2- فاضلان، خزينه‌داران امين. عن الإمام الرضا (ع) قال:...إلى ان قال: (اللهم صل عليه و على آله من آل طه ويس واخصص وليك ووصي نبيك وأخا رسولك و وزيره وولي عهده إمام المتقين وخاتم الوصيين لخاتم النبيين محمد (ص) وابنته البتول وعلى سيدي شباب أهل الجنة من الأولين والآخرين وعلى الأئمة الراشدين المهديين السالفين الماضيين وعلى النقباء الأتقياء البررة الأئمة الفاضلين الباقين وعلى بقيتك في أرضك القائم بالحق في اليوم الموعود وعلى الفاضلين المهديين الأمناء الخزنة). امام رضا (ع) فرمود: در وتر اين دعا را بخوانيد: (... خداوندا بر محمد و آل او از آل طه و يس درود فرست، و آن (درود) را اختصاص بده به وليت و وصی نبيت و برادر رسولت و وزير او و ولی عهد او، امام المتقين و خاتم الوصيين برای خاتم النبيين محمد (ص)، و دختر او بتول، و بر دو سرور جوانان اهل بهشت از اولين و آخرين، و بر امامان راشدين و مهديين قبلی و گذشته، و بر نقباء و اتقيای نيكوكار امامان فاضل باقی‌ مانده، و بر بقيه‌ات در زمينت قائم به حق در روز موعود، و بر مهديين فاضل خزانه داران امينت).([68]) 3- قائمان بعد از پدر بزرگوارشان (ع): امام باقر و امام صادق (ع) در ذکر کوفه فرمودند: (الكوفة هي الزكية الطاهرة... فيها مسجد سهيل الذي لم يبعث الله نبيا إلا وقد صلى فيه، ومنها يظهر عدل الله، وفيها يكون قائمه والقوام من بعده)، (كوفه پاكـ و طاهر است... در آن مسجد سهله است كه خداوند پيامبری را مبعوث نكرد مگر اينكه در آن مسجد نماز خواند، و از آنجا عدل خدا پديدار می‌شود، و در آن است قائمش و قوام (قائم‌های) بعد از او).([69]) 4- واليّان عهد امام مهدی (ع): يونس بن عبد الرحمن گويد: امام رضا (ع) در دعاء برای صاحب امر به اين صورت سفارش می‌کردند و آن دعاء طولانی است و تنها به بخش مورد نظر اشاره می‌کنيم: (اللهم و صل على ولاة عهده (أي ولاة عهد الامام المهدي (ع)) و بلغهم آمالهم وزد في آجالهم وانصرهم، وتمم لهم ما أسندت إليهم من أمر دينك، واجعلنا لهم أعوانا وعلى دينك أنصارا. اللهم فإنهم معادن كلماتك، وخزان علمك، وولاة أمرك وخالصتك من عبادك، وخيرتك من خلقك، و أوليائك، وسلائل أوليائك، وصفوتك وأولاد أصفيائك، صلواتك ورحمتك وبركاتك عليهم أجمعين)، (خداوندا بر وليت (امام مهدی (ع)) و واليان عهد او (امام مهدی (ع)) و واليان عهدت و امامان از فرزندان او ...كه آنها معادن كلماتت و خزانه داران علمت و اركان توحيدت و ستون‌‌های دينت و واليان امر تو هستند...).([70]) 5- ائمه: عن حبة العرني، قال: (خرج أمير المؤمنين (ع) إلى الحيرة فقال: لتصلن هذه بهذه - وأومى بيده إلى الكوفة والحيرة - حتى يباع الذراع فيما بينهما بدنانير، وليبنين بالحيرة مسجد له خمسمائة باب يصلی فيه خليفة القائم (عجل الله تعالى فرجه)؛ لأن مسجد الكوفة ليضيق عنهم، وليصلين فيه إثنا عشر إماماً عدلاً)، حبة العرنی گويد: (امير المؤمنين (ع) به سوی حيره خارج شدند و فرمودند: اين به اين متصل خواهد شد – حضرت با دست خويش به کوفه و حيره اشاره کردند – تا اين که زراع بين آن ها با دينارهای زيادی فروخته شود و در حيره مسجدی بنّا می شود که پانصد در ورودی دارد که در آن خليفه‌ی قائم (ع) نماز می گذارد، زيرا مسجد کوفه گنجايش آنان را ندارد و دوازده امام عادل در آن نماز می گذارند).([71]) 6- اوصياء: ادع فيه بهذا الدّعاء: (اَللّـهُمَّ اِنّي اَساَلُكَ بِحَقِّ الْمَوْلُودِ في هذَا الْيَوْمِ، الْمَوْعُودِ بِشَهادَتِهِ قَبْلَ اْستِهْلالِهِ وَوِلادَتِهِ... الْمُعَوَّضِ مِنْ قَتْلِهِ اَنَّ الاْئِمَّةَ مِنْ نَسْلِهِ، وَالشِّفاءَ في تُرْبَتِهِ، والْفَوْزَ مَعَهُ في اَوْبَتِهِ، والاْوصِياءِ مِنْ عِتْرَتِهِ بَعْدَ قائِمِهِمْ وَغَيْبَتِهِ حَتّى يُدْرِكُوا الاْوْتارَ، وَيَثْأَرُوا الثّارَ، وَيُرْضُوا الْجَبّارَ، وَيَكُونُوا خَيْرَ اَنْصار، صَلَّى اللهُ عَلَيْهِمْ مَعَ اْختِلافِ اللَّيلِ وَالنَّهارِ، اَللّـهُمَّ فَبِحَقِّهِمْ اِلَيْكَ اَتَوَسَّلُ وَاَسْأَلُ سُؤالَ مُقْتَرف مُعْتَرف مُسيئ اِلى نَفْسِهِ، مِمَّا فَرَّطَ في يَوْمِهِ وَاَمْسِهِ يَسْأَلُكَ الْعِصْمَةَ اِلى مَحَلِّ رَمْسِهِ)، امام حسن عسكری (ع) فرمود: (در روز سوم شعبان تولد امام حسين (ع) است. پس اين دعا را بخوانيد: خدايا از تو می‌خواهم به حق كسی كه در اين روز به دنيا آمده... همانا كه امامان از نسل او هستند... و اوصياء بعد از قائم و غيبتش نيز از عترت و فرزندان او هستند...).([72]) 7- عن أبی بصير، قال: (قلت للصادق جعفر بن محمد (ع): يا بن رسول الله، سمعت من أبيك أنه قال: يكون بعد القائم اثنی عشراماماً، فقال: إنما قال: اثنی عشر مهدياً ولم يقل إثنا عشر إماماً، ولكنهم قوم من شيعتنا يدعون الناس إلى موالاتنا ومعرفة حقنا). ابوبصير گويد: به امام صادق (ع) عرض کردم: (يا ابن رسول الله از پدرتان شنيدم که فرمودند: بعد از قائم (ع) دوازده امام می‌باشد. حضرت فرمودند: پدرم فرمودند: دوازده مهدی، نه دوازده امام !! اما آنان قومی از شيعيان ما هستند که مردم را به مودّت و معرفت حق ما دعوت می‌کنند).([73]) و تمام اين الفاظ به مهديين دوازده‌گانه (ع) اشاره دارند وهرکس که صاحب عقل و درايت باشد در آنها شک نمی کند. از خلال اين تعابير بر از اهل بيت بودن ايشان و از ذريه‌ی امام مهدی (ع)بودنشان دلالت می‌کنند و اين‌که مهديين، واليّان عهد بعد از حضرت هستند و اوصيای وی هستند و ائمه‌ی خلق بعد از ايشان و امينان بردين خدا و خزانه‌داران علوم الهی بعد از پدر بزرگوارشان هستند . از آنجایی که وصایت و خلافت همان‌طورکه در مکتب اهل بيت (ع) واضح است تنها از طريق نّص الهی ثابت می‌گردد ، طبيعی است که مهدیین (ع) همانند ساير مردم نيستند بلکه ايشان اوصيای برگزيده خداوند و خلفای او بر زمين هستند. پس طبيعتاً هر آن‌چه که خلافت الهی با آن استوار است را دارا می‌باشند؛ چراکه ائمه‌ی بر مردم هستند. و هر کس غير آن را بگويد، روایاتی را که ذکر کردیم بر او حجت است واین دلایل بسيار واضح بوده و غير قابل رّد و انکار است. بهر حال هر کس بخواهد حجت مهديين را نفی کند، با ياوه‌گوئی‌ها و جهالتش نخواهد توانست همان‌طور که نمی‌توان نور خورشيد را با غربال پنهان کرد. کما اين‌که هويّتشان برای خواننده‌ی بزرگوار روشن و شفاف شده است.بنابراین مهدیین حجج الهی بعد از پدر بزرگوارشان می‌باشند که خداوند آنان را وارث زمين می‌گرداند و حق و حقوقی که برای خلفای پيشين الهی بوده، نيز برای مهديين (ع) می‌باشد ائمه‌ی واجب الطاعه هستند. آری در مقام با ائمه‌ی دوازده‌گانه (ع) فرق دارند همان‌طور که ساير خلفای الهی در مقام با هم متفاوت هستند. ﴿تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِّنْهُم مَّن كَلَّمَ اللّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ وَآتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَلَوْ شَاء اللّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِن بَعْدِهِم مِّن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَلَكِنِ اخْتَلَفُواْ فَمِنْهُم مَّنْ آمَنَ وَمِنْهُم مَّن كَفَرَ وَلَوْ شَاء اللّهُ مَا اقْتَتَلُواْ وَلَكِنَّ اللّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ﴾،([74]) (برخى از آن پيامبران را بر برخى ديگر برترى بخشيديم از آنان كسى بود كه خدا با او سخن گفت و درجات بعضى از آنان را بالا برد و به عيسى پسر مريم دلايل آشكار داديم و او را به وسيله روح القدس تاييد كرديم و اگر خدا مى‏خواست كسانى كه پس از آنان بودند بعد از آن [همه] دلايل روشن كه برايشان آمد به كشتار يكديگر نمى‏پرداختند ولى با هم اختلاف كردند پس بعضى از آنان كسانى بودند كه ايمان آوردند و بعضى از آنان كسانى بودند كه كفر ورزيدند و اگر خدا مى‏خواست با يكديگر جنگ نمى‏كردند ولى خداوند آنچه را مى‏خواهد انجام مى‏دهد).([75])

-9- در حق آل محمد (ع) منصف باشيم.

و بعد از آن، با دقت و توجه کامل و به دور از تعصب و لجاجت ذهن خود را به اين مسئله‌ی سرنوشت‌ساز معطوف سازيم و حتماً در این مسئله با خود صریح باشیم و اقدام به شکستن منيّت و غرور کنیم که تمام اعمال ابليس را به باد فنا داده و او را یک ملعون رانده شده از رحمت الهی تبديل کرد و اين‌که تکبر و غرور را نيز ترک کنيم و شعارمان فرموده‌ی رسول الله (ص) باشد که فرمودند: (إني مخلف فيکم الثقلين کتاب الله وعترتي أهل بيتي ما أن تمسکتم بهما لن تضلوا بعدي أبداً، وإنهما لن يفترقا حتی يردا عليّ الحوض)، (من دو چيز گرانبها را در ميان شما به امانت می‌گذارم يکی کتاب خدا و ديگری عترتم، اهل بيتم هستند که هرگاه به آنها تمسک جوييد بعد از من هرگز گمراه نخواهيد شد و آن دو هرگز از يکديگر جدا نمی‌شوند تا آن روز که بر حوض کوثر بر من وارد شوند).([76]) صادق آل محمد (ع) فرمودند: (ان سره ان يستکمل الايمان کله فليقل: القول مني في جميع الاشياء قول آل محمد فيما اسروا و ما اعلنوا و فيما بلغني عنهم و فيما لهم يبلغني)، (هر کس از کامل شدن ايمان خود مسرور می‌گردد، بايد بگويد: رأی و گفتار من در همه چيز، رأی و گفتار آل محمد (ع) است در آنچه پوشانيده يا اعلان نموده‌اند و در آن‌چه به دست من رسيده يا نرسيده).([77]) و به آن‌چه سيد احمد الحسن (ع) ارائه فرمود، بنگريم و آن را به کلام خداوند سبحان و رسول الله (ص) مطابقت دهيم، اگر موافق قران باشد، حق بوده هرچند همه مردم از آن به دور و منحرف شده باشند و او را به انواع تهمت‌ها متهم کرده هیچ گاه از قدر و منزلتش در نزد خداوند کاسته نمی‌شود و اگر حق نباشد -که امری محال است- از آن اجتناب می‌کنيم. خواننده‌ی عزيز و گرامی تأمل و تدبر کن که سيد احمد الحسن (ع) چه چیزی ارائه فرموده است: سيد احمد الحسن (ع) با قانون شناخت حجت الهی در هر زمان، احتجاج کرده و بيان آن نيز تقديم شد لذا هر کس بخواهد جلو بيايد و با دلايلی که سيد احمد الحسن (ع) آورده، مناقشه کند و شُبهات را به عنوان عذری برای کج فهمی هایش مطرح نکند. سيد احمد الحسن (ع)، دليل و برهان خلفای الهی را تقديم کرده لذا هر کس با این حجت که دلیلی نیاورده، در حقيقت به خلفای الهی ايمان نداشته است. سيد احمد الحسن (ع) با علمی آمده که هيچ‌کس توان رّد و انکار آن را ندارد و در به روی پاسخگويان همواره باز است و همگان را به مناظره‌ی علمی فرا خواند که به سبب هراس از رسوائی پاسخش ندادند. سيد احمد الحسن (ع) با حاکميّت الله بر زمين بر خلاف کسانی که به دنبال حاکمیت مردم رفتند منفرد گشته است. خداوند از طريق رؤيای صادقه و کشف و شهود و نَقر به حقانيّت سيد احمد الحسن (ع) گواهی می‌دهد و رسول الله در روايات بسيار، مخالفان شخصش را مورد مذمت و نکوهش قرار داده است. سيد احمد الحسن (ع) در روايات توصيف شده و اين توصيفات را در انتشارات انصار امام مهدی (ع) در سايت رسمی دعوت مبارک می‌يابيد.

-10- وقوف و محاکمه‌ای با سيد والی زاملی.

بعد از اين‌که خواننده‌ی گرامی به آن‌چه که تقديم شد، اطلاع پیدا کرد، دوست دارم توقفی منصفانه داشته باشم و بنده و خواننده‌ی بزرگوار، برخی متون و عباراتی را که مدعيّان علم ذکر کردند تا مردم را از دعوت سيد احمد الحسن (ع) دور کنند، مورد محاکمه قرار دهيم. هرچند در حقيقت تمام گفته‌ها و اقوال این شخص سزاوار ایراد نیست و واقعاً از خواننده‌ی گرامی پوزش می‌طلبم که نقل قول‌های بسيار بر او عرضه داشته و مورد مناقشه قرار می‌دهم اما می‌خواهم بکه مردم جهل و حماقت او را ببینند حقيقتا که حماقت علاجی ندارد. عيسی بن مريم (ع) فرمودند: (داويت المرضى فشفيتهم بإذن الله ، وأبرأت الأكمه والأبرص بإذن الله، وعالجت الموتى فأحييتهم بإذن الله، وعالجت الأحمق فلم أقدر على إصلاحه ! فقيل: «يا روح الله! وما الأحمق ؟»، قال: «المعجب برأيه ونفسه ، الّذي يرى الفضل كلّه له لا عليه ، و يوجب الحقّ كلّه لنفسه ولا يوجب عليها حقاً ، فذاك الأحمق الّذي لا حيلة في مداواته)، (بيماران را به اذن خداوند، مداوا كردم و نابينا و پيس را به اذن خداوند بهبود بخشيدم؛ و مردگان را با اذن الهى زنده كردم؛ به مداواى نادان پرداختم؛ ولى نتوانستم احمق را اصلاح كنم». عرض شد: «اى روح خدا! احمق كيست؟». فرمود: «آنكه به خود و رأى خويش، خوشبين باشد. آنكه فضيلت ها را از آنِ خود مى داند. [و كاستى برخود نمى پذيرد] و حقّ را به خود مى‌دهد و تكليف و حقّى بر خويش باور ندارد. اين نادانى است كه چاره‌اى براى درمانش نيست).([78]) و شاعر می‌گويد: لکل داء دواء يستطب به/ إلا الحماقة أعيت من يداويها. هر دردی دوا دارد که درمانش می‌کند/ جز حماقت که درمانگرش از درمانش به ستوه آمده است.

-تامل اول: سيد والی زاملی به شکست اقرار می‌کند.

سيد والی زاملی در يکی از نشريه‌ها، کلامی از غزالی را نقل کرده و توضيحی در مورد آن می‌دهد و متن منتشر شده در مقابل خواننده‌ی گرامی است: (غزالی گويد: اسلام، (ذاتاً) يک قضيه‌ی پيروز است اما مبتلا به وکيل شکست‌خورده است)؛ مقصودم اين است که مسلمانان در زمينه‌ی ابلاغ و عرضه داشتن دين اسلام همان‌طور که رسول الله (ص) در قالب پند و اندرز نيکو، با آن آمد و باعث شکست تمدن‌های ماديگری شد، شکست خوردند و امروز مسلمانان در مقابل تهدیدات عاجز مانده است که دشمنان اسلام موفق شدند که عروسکهای محرکی را تسخیرکنند تا افکاری را منتشر سازند تا مسلمان را از مصایبی را که بنام اسلام رخ می دهد به دور نگاه دارند حق ماست که بپرسيم که اين وکيل شکست‌خورده کيست؟ مقصود او از وکيلان شکست‌خورده، اهل بيت (ع) که امتداد رسول الله (ص) هستند، نيست؛ بلکه او به امامتشان بر حسب وجوب، اعتقاد دارد. و مصداق وکيل شکست‌خورده به کسی اشاره دارد که خود را در مقام دين قرار می‌دهد و منصوب می‌کند در حالی‌که از دين چيزی نمی‌داند بلکه دين را پوششی برای خود در جهت فريب مردم به کار برده است. بعد به شکست اعتراف کردید و اين‌که مسلمان در برابر تحدی‌ها عاجز و درمانده گشته است، پس چرا توجه مسلمانان را به عقيده‌ی حق و اسلام راستين و ناب محمدی معطوف نمی‌سازيد؟!! مفضل گويد که برای امام صادق (ع) نامه‌ای نگاشت ،جواب آن چنين آمد: (إَنَّ الدِّينِ وَ أَصْلَ الدِّينِ هُوَ رَجُلٌ وَ ذَلِكَ الرَّجُلُ هُوَ الْيَقِينُ وَ هُوَ الْإِيمَانُ وَ هُوَ إِمَامُ أُمَّتِهِ وَ أَهْلِ زَمَانِهِ فَمَنْ عَرَفَهُ عَرَفَ اللَّهَ وَ مَنْ أَنْكَرَهُ أَنْكَرَ اللَّهَ وَ دِينَهُ وَ مَنْ جَهِلَهُ جَهِلَ اللَّهَ وَ دِينَهُ وَ حُدُودَهُ وَ شَرَائِعَهُ بِغَيْرِ ذَلِكَ الْإِمَامِ)، (ريشه دين و پايه آن فرد است يک نفر است و آن يك نفر يقين و ايمان است او پيشواى مردم و اهل زمان است هر كه او را بشناسد خدا و دينش را شناخته و هر كه منكر او شود منكر خدا و دينش گرديده و جاهل بامام جاهل به خدا و دين اوست دين و آئين و حدود پروردگار شناخته نمى‏شود مگر بوسيله آن امام).([79]) و تا زمانی که شکست‌خورده هستيد چگونه مردم را به تبعيّت از اين شکست‌خوردگان وادار می‌کنيد و مشرعيّت را از آنان خواستار هستی و در يکی از نشريه‌های خود می‌گوئی: (ما مشروعیت تحرک در تصدی امور را از مراجعمان می گیریم)؟؟!! آيا آن مراجعی که مشروعيت را از آناه می گیری، وکيلان موفقی هستند يا شکست‌خورده‌اند؟ و اگر وکيلان موفقی هستند، آن شخصی که در عرضه‌ی دين اسلام در قالب صحیح شکست خورده کیست؟ و کسی که مسلمان به سببش از پاسخ به افکار غربی عاجز و درمانده شده تا اینکه از جرائم ورسوایی هایی بنام اسلام رخ می دهد غافل بماند؟!! آری به درستی که آن جرائم ورسوایی ها به اسلام نسبت داده می‌شود و يکی از رسوائی‌هائی که اسلام بدان مبتلاء شده، شما شکست‌خوردگان بينوا هستيد که هّم و غمی نداريد جز اشباع روحيه‌ی هوسران خود ندارید واسلام و مسلمانان را بر صفای فطرتشان ترک نکرديد بلکه همواره به گمراهی و غفلتشان کمر بسته‌ايد تا آنان را وادار به تبعيّت از خود کنيد و دنبال شما به راه افتند همان‌طور که يک بَرده، خوار و ذليلانه و شکست‌خورده پشت سر سرور خود راه می‌رود. فرموده‌ی حسين (ع) را به ياد آوردم آن هنگام که مروان به حکم از ايشان خواست که با يزيد بيعت کند پس حضرت فرمود: (إنا لله وإنَّا إليه راجعون، وعلی الإسلام السلام إذ قد بُليت الأمة براعٍ مثل يزيد)، (يعنی بر اسلام، سلام باد، بايد فاتحه اسلام را خواند و با اسلام خدا حافظی کرد، آنگاه که والی مسلمانان کسی همچون ‏يزيد باشد). و اگر علمای بی‌عمل دست از اُمت اسلامی بلکه دست از سر تمام مردم برمی‌داشتند... تاکنون بر يک کلمه اجتماع می‌کردند اما حال علمای بی‌عمل همان‌گونه است که عيسی بن مريم توصيفشان فرمود: (مثل علماء السوء مثل صخرة وقعت علی فم نهر، لا هي تشرب ولا هي تترک الماء يخلص الی الزرع)، (مَثَل علمای سوء همانند مَثَل صخره‌ی لب رود است، نه خود آب می‌خورد و نه می‌گذارد آب به مزرعه برسد).([80]) راه مؤمنان را بُريده‌ايد همان‌طور که امامان عسکری به هاشم جعفری چنين فرموده: (يا أبا هاشم سيأتي زمان على النّاس وجوههم ضاحكة مستبشرة، و قلوبهم مظلمة منكدرة، السّنة فيهم بدعة، و البدعة فيهم سنّة، المؤمن بينهم محقّر، و الفاسق بينهم موقّر، أمراؤهم جاهلون جائرون، و علماؤهم في أبواب الظّلمة سائرون، أغنياؤهم يسرقون زاد الفقراء، و أصاغرهم يتقدّمون على الكبراء، كلّ جاهل عندهم خبير، و كلّ مجيل عندهم فقير، لا يميّزون بين المخلص و المرتاب، و لا يعرفون الضّأن من الذّئاب، علماؤهم شرار خلق اللّه على وجه الأرض، لأنّهم يميلون إلى الفلسفة و التّصوّف، و أيم اللّه إنّهم من أهل العدول و التّحرّف، يبالغون في حبّ مخالفينا و يضلّون شيعتنا و موالينا، فان نالوا منصبا لم يشبعوا من الرّشاء، و ان خذلوا عبدوا اللّه على الرّياء، ألا إنّهم قطّاع طريق المؤمنين، و الدّعاة إلى نحلة الملحدين، فمن أدركهم فليحذرهم و ليصن دينه و ايمانه. ثمّ قال: يا أبا هاشم هذا ما حدّثني به أبي عن آبائه عن جعفر بن محمّد (ع) و هو من أسرارنا فاكتمه إلّا عن أهله)، (ای ابا هاشم برای مردم زمانی فرا می‌رسد که چهره‌هايشان خندان ولی دل‌هايشان تاريک و تيره است. بدعت در آن زمان تبديل به سنت شده است و سنت ها به بدعت تبديل گشته‌اند. مومن در آن هنگام تحقير شده است و فاسق دارای وقار و منزلت. امران آنها در گمراهی هستند و علمای آن ها در گمراهی سر گردان. ثروتمندان آن ها از توشه‌ی فقرا می‌دزدند و کوچک‌ها بر بزرگ‌ها پيشی می‌گيرند. هر جاهلی در آن زمان دانا به نظر می‌رسد و هر واگذار شده‌ای فقير. هيچ تفاوتی ميان مخلص و گمراه نيست. آن ها گوسفند را از گرگ تشخيص نمی‌دهند. علمای آن‌ها از بدترين مخلوقات خدا بر روی زمين هستند؛ زيرا آن ها تمايل به فلسفه و تصوف دارند سوگند به خدا که همانا آنان از اهل عدول و انحراف هستند در محبت مخالفين ما مبالغه مي‌کنند، و شيعيان و دوستداران ما را گمراه میکنند اگر به منصبي دست يابند از رشوه اشباع نمی‌شوند! و اگر به منصبي نرسندٰ خدا را براي رياء عبادت مي‌کنند. آگاه باشيد که آنان همان دزدان بر سر راه مومنين هستند و دعوت کنندگان به روش کافران. پس هر کسی که به آنها رسید از آنان برحذر باشد و دين و ايمان خويش را حفظ کند! سپس فرمود: ای اباهاشم! اين همان چيزی است که پدرم از پدرانش ازامام صادق (ع) نقل کردهٰ پس آن را جز از اهل آن کتمان نما).([81]) بنابراین علم، ای کسی که مدعی آن هستی! تنها مفاهيم جدا از هم نیست بلکه علم مبداء و مسلک معرفت است و هر کسی توان معرفت آن را ندارد، لذا مردم را با سنگ مورد هدف قرار مده در حالی‌که خانه‌ات از جنس شيشه است. بيا و برای مردم دليل علمی موافق با کتاب خدا و خلفای دال بر بطلان این دعوت مبارک بیاور.واگر نتوانستی بدان که کار شاقی پیش روت است چون که شما يکی از آن شکست‌خوردگانی هستی که در موردشان سخن گفتی و برای اين‌که شکستت را برايت ثابت کنم و سطح علمی تو را آشکار کنم تا خواننده‌ منصف، حقيقت را دريابد تو را به مناظره‌ی نوشتاری در صفحه‌ی شخصيم يا صفحه‌ی ديگری که تو انتخاب کنی، يا مناظره‌ی صوتی در راديوی منجی عالمی و يا در چت روم پالتاک در اتاق گفتمان خودمان يا در روم خصوصی دعوت می‌کنم تا قضاوت را به شنونده واگذار کنيم! تا شکست‌خورده از ميان ما دوتا آشکار گردد: ﴿قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ﴾، (بگو اگر راست مى‏گوييد دليل خود را بياوريد). و اگر از هر آن‌چه بر تو عرضه داشتم، امتناع کنی می‌توانی بصورت نوشتاری با اين محتوا بنويسی و منتشر کنی: 1- دليل بر وجوب تقليد چيست؟ به شرط اين‌که دليل قطعی الصدور و قطعی الدلالت باشد. 2- آيا اجتهاد و استنباط جايز است يا خير و دليل قطعی بر اين جواز چيست؟ 3- آيا پرداخت خمس به کسانی که در زمان غيبت کبری، خود را به نيابت منصوب کرده‌اند (فقهاء و علماء) جايز است؟ اگر جايز بوده دليل قطعی بر صحت آن چيست؟ و منتظر پاسخگوئی به اين سؤالات هستم... و نمی‌دانم که اين نقاطی که بعد از پاسخ گویی ذکر شدند

پايان

می‌يابند يا هم‌چنان تا بی‌نهايت ادامه خواهند يافت؟

-تامل دوم: ديوانه ياوه‌گوئی می‌کند و بی‌دليل متهم می‌کند.

والی زاملی در يکی از منشورات خود می‌گويد: (آگاه باشيد، آن سرگردانی بزرگی که پيروان اهل بيت در غيبت کبری بدان دچار گشته‌اند، غيبت دوازدهمين امام (ع) است و روايات ما را از مدعيانی که برای خود مدافعانی از جوانب ناشناخته و جاهلان و اصحاب ايمان مستعار يافته‌اند و تعداد انها فراوان هستند، برحذر می‌دارند و يکی از آنان به اسم احمد بن الحسن يمانی بصری است و معتقدم مناقشه‌ی روايات با اين مدعی مخفی شده به او فرصت پیشرفت و وقت بیشتری می‌دهد و مسأله اهميّت زيادی ندارد بلکه طبق همان که گفته می‌شود ثبت العرش ثم النقش تا به امروز چنين بوده و مناقشه پيرامون نسب مدعی است که خود را فرزند مهدی می‌داند و رواياتی در مورد نسبش وارد شده. ما می‌گوييم که احمد اسماعيل گاطع ادعا کرده که از صلب امام مهدی (ع) می‌باشد و حال آن‌که در سال 1999-1989 نام احمد (احمد اسماعيل گاطع) بوده و مادرش معروف بوده... لذا او در اين بُرهه از زمان، از نسل و صلب اسماعيل گاطع است... در اين‌جا سؤالی مطرح می‌شود که: امام مهدی (ع) چه وقت با همسر اسماعيل گاطع ازدواج کرده و از کجا او را خواستگاری کرده؟ آيا مادر احمد اسماعيل گاطع هنگامی که به همسری امام مهدی (ع) درآمد بر ذمه‌ی اسماعيل بوده است؟؟ اگر اندکی به عقب برگرديم می‌بينيم که احمد اسماعيل گاطع از متولدين دهه شصت است و به اين معناست که امام مهدی در دهه شصت با مادرش ازدواج کرده! پس چرا مادرش به او خبر نداده که بر ذمه‌ی مرد ديگری غير از پدرش می‌باشد و از ذريه‌ی مرد ديگری است و نه از صلب اسماعيل گاطع؟؟ اين سؤالات و استفهامات، واقعی و منطقی بوده و در اذهان عموم مردم شکل گرفته اما بدانها توجه نمی‌کنند اگر ما از اين سؤالات چشم‌پوشی کنيم، قطعاً از سؤالات اساسی ديگری که به تبع تامل وتجزیه وتحلیل گسترش می یابند تا کم می شوند نمی‌گذريم: 1- تمام مردم می‌دانند که نقش امام، در حفظ شريعت و هدايت مردم است در این صورت آيا عاقلانه است که امام مرتکب فعلی شود که خلاف شريعت بوده؟ و آيا ممکن است با زنی ازدواج کند که بر ذمه‌ی مرد ديگری است؟ کلام به

پايان

رسيد و می‌گوييم بعد از آن به مرحله‌ی ادعای وصيّت و مناقشه آن می‌پردازيم.آن مرد (احمد اسماعيل) در ادعای خود موفق بوده تا جائی که آن را به کرامات و تفسير و علوم لدنی کشانده است اين شخصيّت اگر توهمی نبوده و در پشت خود مؤسسه‌ی و سازمانی مخفی نداشته که هدفش سرگرمی ساختن شيعه و به مسير خلاف کشيدنش است، وحتما به فنون سحر و اعتماد بر خواب‌ها برای اثبات اعتقاد فريبنده‌ی خود، بسيار ماهر بوده و از آن‌جا که نمی‌خواهيم تمام اين امور باطل را عرضه کنيم، مرجعيّت کار خود را در انتشار فتوای مراجع چهارگانه پيرامون دروغگوئی‌های مدعی احمد بن الحسن، انجام داده و در اين نشريه آن را به خوانندگان گرامی و ملتزم به احکام تقديم خواهيم کرد). و بعد از اين، به بحث ديگری رفته بدون اين‌که نکته‌ی دوم را ذکر کند؟!! واقعاً نمی‌دانم چه بگويم و چگونه اين نگارنده را توصيف کنم در حالی‌که با کلام خودش پرده از شدّت جهل و نادانی و حُبش به تهمت‌زنی بدون ترس از خدای متعال، می‌درد و بی‌عِلم بودنش ديگر جای خود دارد. و حسبکم هذا التفاوت بیننا فکل اناء بالذی فیه ینضح. این را در نظر بگیر که میان ما تفاوت چرا که از ظرف همان تراود که در اوست و به آن‌چه در کلامش آمده، نظری می اندازیم: الف- می‌گويد: (و معتقدم مناقشه‌ی روايات با اين مدعی مخفی شده به او فرصتی ازپیشرفت و وقت زیاد می‌دهد و مسأله اهميّت زيادی ندارد بلکه همان گونه که گفته می‌شود ثبت العرش ثم النقش لازم است مناقشه پيرامون نسب مدعی باشد که خود را فرزند مهدی می‌داند). می‌گويم: 1- ما از مردی سخن می‌گوييم که ادعا کرده، وصی و فرستاده‌ی امام مهدی (ع) است در این صورت از اين‌که فرزند امام مهدی (ع) است چشم‌پوشی می کنیم، چگونه ثابت می‌شود که او حق يا باطل است؟ آيا احتجاجش با وصيّت ما را ملزم می‌کند يا خير؟ و فراتر از اين فرض؛ اگر هيچ روايتی در مورد او رّد نشود و با قرآن به تنهائی بر ما محتج شد آيا از محجوجين هستيم يا خير؟ اکيداً از محجوجين خواهيم بود. 2- زاملی فرض می‌کند که مناقشه با نسب آغاز می‌شود. پس اگر به هر طريقی نسب خود را اثبات نماید که فرزند امام می باشد آيا حجت خواهد بود و پيروی از او واجب می‌گردد؟ اکيداً این امر ممکن نيست؛ زيرا راه‌هائی که نسب را اثبات می‌کنند هيچ دخل و تصرفی در حجيّت و واجب الطاعه بودن ندارند. تو از کدام عرش و نقش سخن می‌گوئی؟ در حالی‌که عرش را از نقش تشخيص نمی‌دهی! آن‌چه اهميّت داشته و واجب بوده اين است که بدانی او حجت است يا خير؟ و حجيّتش با چه ثابت می‌شود؟ اين راه و رسم مناقشه‌ی علمی است ای مدعيان علم، هرچند ذره‌ای از آن را در دست نداريد. 3- می‌گويد: (و معتقدم مناقشه‌ی روايات با اين مدعی مخفی شده به او فرصت پیشرفت و وقت بیشتری می‌دهد و مسأله فقط در اين سطح از اهمیت نیست). من واقعاً نمی‌دانم که زاملی به امام مهدی (ع) اعتقاد دارد يا خير؟ وگرنه شما را به خدا دعوتی که به امام مهدی (ع) مربوط است، بر حسب اعتقادش مهم نيست که می گويد: (و اين مسأله اهميّت زيادی ندارد)؟!! آری حق دارد و به نسبت برای او اهميّتی نداشته؛ زيرا او و امثالش عدل حضرتش را دوست ندارند وگرنه والی زاملی در صورت گم شدن درهمش کمر همت می‌بندد و در هر سوراخ و سُنبه‌ای به دنبالش می‌گردد و خيالش آسود نمی‌شود مگر اين‌که آن را پيدا کند و اگر پيدايش نکند غم و اندوه فراوان او را در بر می‌گيرد چراکه چيزی که برايش عزيز بوده را گم کرده است. شما را به خدا اگر عزيز گمشده‌ای داشته باشيم که واقعاً او را دوست می‌داريم و از او خبری به گوشمان برسد، نبايد شتابان در پی آن خبر برخيزيم؟!! پس چرا نبايد به سوی کسی بشتابيم که به ما گفته من وصی و فرستاده‌ی امام مهدی (ع) هستم و در مورد آن‌چه گفته، از روی انصاف تحقيق کنيم تا حقيقت را دريابيم؟!! آيا اين راه و منش منتظران واقعی طلوع امامشان نيست؟!! به گمان زیاد وی بخاطر اینکه معنای روایات را نمی فهمد از بحث در مورد آنها اجتناب می کند ؛ زيرا روايات ،کلام معصومين (ع) هستند و بسيار عميق بوده و حقايق پنهانی دارند. در این صورت زاملی واشباح نادانش کجا وفهم ودرک روایات اهل بیت کجا؟!! ب- می‌گويد: (در مورد نسبش مطالعه شده است. ما می‌گوييم که احمد اسماعيل گاطع ادعا کرده که از صلب امام مهدی (ع) می‌باشد و حال آن‌که در سال 1999-1989 نام احمد (احمد اسماعيل گاطع) بوده و مادرش معروف بوده... لذا او در اين بُرهه از زمان، از نسل و صلب اسماعيل گاطع است... در اين‌جا سؤالی مطرح می‌شود که: امام مهدی (ع) چه وقت با همسر اسماعيل گاطع ازدواج کرده و از کجا او را خواستگاری کرده؟ آيا مادر احمد اسماعيل گاطع هنگامی که به همسری امام مهدی (ع) درآمد بر ذمه‌ی اسماعيل بوده است؟؟ اگر اندکی به عقب برگرديم می‌بينيم که احمد اسماعيل گاطع از متولدين دهه شصت است و به اين معناست که امام مهدی در دهه شصت با مادرش ازدواج کرده! پس چرا مادرش به او خبر نداده که بر ذمه‌ی مرد ديگری غير از پدرش می‌باشد و از ذريه‌ی مرد ديگری است و نه از صلب اسماعيل گاطع؟؟). می‌گويم: کسی که اين جمله‌ها را می‌خواند، بوی خبث طينت و حسادتی که سينه‌های قوم را نسبت به سيد احمد الحسن (ع) سوزانده، به مشامش می‌رسد و الا آيا می‌توان نام چنين سؤالاتی را مناقشه‌ی علمی گذاشت؟!! 1- والی زاملی گويد، احمد الحسن ادعا کرده که از صلب امام مهدی (ع) می‌باشد و مقصودت فرزند مستقيم است. باشد احمد الحسن در کجا چنين ادعائی کرده؟ کتب سيد احمد الحسن در اختیار شما هستند در آنها خوب جستجوکن و آن مقطعی که گفته من فرزند مستقيم امام مهدی (ع) هستم را به ما نشان بده. اين همه دروغ و افترا بر مردم بيچاره کسانی که در طول سال‌های متمادی قربانی شما بوده‌اند و دنيايتان را با اموال فقيرانی که به شما احترام می‌گذارند و نسبت به شما حُسن‌ظن داشته در حالی‌که نمی‌دانند چه گرگ‌های مُضر و درنده‌ای هستيد، ساخته‌ايد. کی می‌خواهيد شرم و حيای جوانمردانه داشته باشيد؟! 2- بعد از اين‌که دروغش را گفت و اذاعان کرد که احمد الحسن ادعا کرده که از صلب امام مهدی (ع) (يعنی فرزند مستقيمش است) با ياوه‌گوئی به تصورات و ساخته و پرداخته‌ی ذهنش دامن می‌زند و متوهم شده که مادر سيد احمد الحسن (ع) در يک آن واحد با دو شخص ازدواج کرده. واقعاً مصيبت بزرگی‌ست اگر به دست چنين شخصی و امثالش افتاده باشد!! 3- او اسم حقيقی پدربزرگ و جدّ سيد احمد الحسن (ع) را نمی‌داند در حالی‌که در سايت رسمی و در آغا کتب ايشان مذکور است و آن (احمد اسماعيل صالح حسين سلمان محمد بن حسن عسکری (ع)) می‌باشد و والی می‌آيد و با بی شرمی تمام بر مردم افترا می‌بندد که احمد الحسن ادعا کرده از صلب امام مهدی (ع) است و می‌گويد نام جدّش گاطع است و حال آن‌که در شجره‌نامه و تمام مشخصات رسمی موجود در عراق چنين اسمی در ميان نام‌های پدرانش مشاهده نشده است و این يکی ديگر از دروغ‌های والی است!! 4- سپس می‌پرسد امام مهدی (ع) کی ازدواج کرده؟!! نمی‌دانم آيا بر امام واجب بود که قبل از ازدواج به زاملی و امثالش خبر دهد و آيا آنان صاحب امر امام‌اند تا آنان را از کارهای خود خبر دهد؟!! ج- سپس می‌گويد: (آن مرد (احمد اسماعيل) در ادعای خود موفق بوده تا جائی که آن را به کرامات و تفسير و علوم لدنی کشانده است اين شخصيّت اگر توهمی نبوده و در پشت خود مؤسسه‌ی و سازمانی مخفی نداشته که هدفش سرگرمی ساختن شيعه و به مسير خلاف کشيدنش است، وحتما به فنون سحر و اعتماد بر خواب‌ها برای اثبات اعتقاد فريبنده‌ی خود، بسيار ماهر بوده و از آن‌جا که نمی‌خواهيم تمام اين امور باطل را عرضه کنيم، مرجعيّت کار خود را در انتشار فتوای مراجع چهارگانه پيرامون دروغگوئی‌های مدعی احمد بن الحسن، انجام داده و در اين نشريه آن را به خوانندگان گرامی و ملتزم به احکام تقديم خواهيم کرد).). می‌گويم: 1- زاملی می‌گويد: (آن مرد (احمد اسماعيل) در ادعای خود موفق بوده تا جائی که آن را به کرامات و تفسير و علوم لدنی کشانده است). و به سادگی می‌گويم که ؛ احمد الحسن (ع) در کجا از علم لدنی گفته است؟ تمام منصفان را به جستجو در کتب سيد احمد الحسن (ع) دعوت کنيد تا ببينيد آيا به علم لدنی اشاره فرموده است؟؟ و هرگز چیزی در این موردنخواهید يافت بلکه دروغی بيش نيست که بر دروغ‌های قبليش افزوده شد. و ای زاملی اگر از اهل علم هستی چرا به آن‌چه که سيد احمد الحسن (ع) نوشته است نمی پردازی توجه چرا به آنچه انصارش نوشته اند پاسخ یا ردی نداری پون هیچ از کلام سید نمی فهمی درست ماننداصحاب عمر بن سعد کلام حسين را نمی‌فهمند و می‌گويند: (ما نمی‌فهميم چه می‌گوئی ای فرزند فاطمه). اگر می‌توانی به کتب انصار پاسخ علمی بده. 2- زاملی به آن‌چه نفسش تمايل داشته، منتقل می‌شود و اتهاماتی رديف کرده و می‌گويد: (اين شخصيّت اگر توهمی نبوده و در پشت خود مؤسسه‌ی و سازمانی مخفی نداشته که هدفش سرگرمی ساختن شيعه و به مسير خلاف کشيدنش است، وحتما به فنون سحر و اعتماد بر خواب‌ها برای اثبات اعتقاد فريبنده‌ی خود، بسيار ماهر بوده تمام آنچه نگاشته، دروغ محض است چه شخصيّت توهمی که مؤسسه‌ی قدرتمندی از او حمايت می‌کند که هدفش آسيب رساندن به تشيع است و چه اين‌که شخصيّت توهمی نيست بلکه در فنون سحر و جادو مهارت دارد!! و اين فرموده‌ی خداوند را ياد آوری می‌کند که می‌فرمايد: ﴿إِنَّهُ فَكَّرَ وَقَدَّرَ * فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ * ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ * ثُمَّ نَظَرَ * ثُمَّ عَبَسَ وَبَسَرَ * ثُمَّ أَدْبَرَ وَاسْتَكْبَرَ * فَقَالَ إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ يُؤْثَرُ * إِنْ هَذَا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ * سَأُصْلِيهِ سَقَرَ * لَا تُبْقِي وَلَا تَذَرُ * لَوَّاحَةٌ لِّلْبَشَرِ * عَلَيْهَا تِسْعَةَ عَشَرَ﴾، (آرى [آن دشمن حق] انديشيد و سنجيد * كشته بادا چگونه [او] سنجيد * [آرى] كشته بادا چگونه [او] سنجيد * آنگاه نظر انداخت * سپس رو ترش نمود و چهره در هم كشيد * آنگاه پشت گردانيد و تكبر ورزيد * و گفت اين [قرآن] جز سحرى كه [به برخى] آموخته‏اند نيست * اين غير از سخن بشر نيست * زودا كه او را به س ق ر در آورم * و تو چه دانى كه آن س ق ر چيست * نه باقى مى‏گذارد و نه رها مى‏كند * پوستها را سياه مى‏گرداند * [و] بر آن [دوزخ] نوزده [نگهبان] است).([82]) سپس می‌گويد در اثبات اعتقادشان به خواب‌ها اعتماد می‌کنند و اين هم يک دروغ ديگر است و خواننده می‌تواند به کتب ما مراجعه کند و دريابد که ما از حجيّت رؤيا در تشخيص مصداق خليفه‌ی الهی سخن می‌گوييم و اگر اثبات اعتقادمان در خواب‌ها مُيَسَر ‌بود، هر کدام از ما امام نفس خود می‌شد!! و چه نيازی به سيد احمد الحسن (ع) داشتيم. و اين سخن بر سفاهت صاحب خود دلالت می‌کند. د- سپس می‌گويد: (و اگر‌نخواهيم برتمامی اين امور خط بطلان بکشیم ، مرجعيّت کار خود را در انتشار فتوای مراجع چهارگانه پيرامون دروغگوئی‌های مدعی احمد بن الحسن، انجام داده و در اين نشريه آن را به خوانندگان گرامی و ملتزم به احکام تقديم خواهيم کرد). می‌گويم: 1- از کدام امور باطل می‌گوئی ؟ آيا گفته‌ی امامت که با نّص وصيّت اثبات می‌شود از امور باطل است؟ آيا گفته اینکه قانون گذار ومجری قانون باید معصوم باشد از جمله امور باطل است(حاکمیت خدا)؟ اگر اين امور از جمله‌ی امور باطل است، شما بفرما و حق را به مردم بگو و برايشان توضيح ده که چگونه تو و امثال تو، مدعی يمانی در هنگام ظهورش را خواهند شناخت؟؟ چگونه امام مهدی (ع) را در هنگام ظهورش خواهيد شناخت؟؟ با اين‌که تو در مورد انتظار نوشتی و بسيار سفسطه کردی؛ اما هرگز برای منتظران بيان نکردی که چگونه منتظَر را بشناسند؟ چرا برايشان بيان نمی‌کنی؟ بيا و آن راه شناخت امام مهدی منتظر (ع) را شرح بده، چگونه او را می‌شناسی؟؟ 2- آيا از آن‌چه نوشته‌ای خجالت نمی‌کشی؟ و مراجعت خجالت نمی‌کشند؟!! در حالی که بر حرمت تقليد در عقايد اتفاق نظر دارند اما می‌بينيم که در عقايد هم به شما فتوا می‌دهند و شما هم از آنان می‌پذيريد؟ کدام يک، ديگری را به سخره گرفته ، آيا آنان بر شما می‌خندند يا شما بر آنان؟!! دعوت مبارک يماني يک دعوت کاملاً عقائدی است؛ زيرا از مباحث امامت و از جمله‌ی عقائد نزد شماست. پس چگونه است که مراجع به اصول دين فتوا می‌دهند در حالی‌که تقليد در اصول دين را حرام می‌دادند؟!! و تو چگونه در مسأله‌ی عقيدتی با فتواهايشان احتجاج می‌کنی؟!! شما را به خدا، بازی با دين و فرصت‌طلبی در جهت اغفال تا بدین جا رسیده است ؟!! يکی از شاعران می‌گويد: فدع عنک الکتابة لست منها/ / ولو سودت وجهک بالمداد. نوشتن را کنار بگذارکه کار تو نيست گرچه خود را با جوهر بمالی

-تامل سوم: انسان سفيه خود را شکست می دهد.

سيد والی زاملی در يکی از نشريه‌های خود می‌گويد: (رواياتی که مدعيان را رسوا می‌کند: در محاسن البرقی از رسول الله (ص): (من أم قوماً وفيهم أعلم منه أو أفقه منه لم يزل أمرهم في سفال الي يوم القيامة)، (کسی که زمام دار قومی شود در حالی که بين آن قوم اعلم يا افقه از او يافت شود, دائماً امر اين قوم تا قيامت به سوی فرومايگی خواهد رفت). (محاسن: ج1 ص93) اين واقعيّتی است که ما اشاعه می کنیم باعث شد که استتار کنند در پس دعوت‌های دينی و انصاف اهل ثقه که دشمنان تشيع را به خود جذب کردند شجاعت پیدا کنند، به اين فرد مشکوک می‌گوييم:تو را به تحدّی می‌خوانيم که بگوئی من هستم و حضور دارم و با طلّاب حوزه علمیه گفتگوئی داشته باشی. و در بحار (ج90، چاپ بيروت صفحات: 64، 45، 44) در تفسير نعمانی از امير المؤمنين (ع) در بيان صفات امام مسلمين آمده است: (واما اللواتي في صفات ذاته فانه يجب ان يکون ازهد الناس واعلم الناس واشجع الناس واکرم الناس وما يتبع ذلک لعللک تقتضيه والثاني ان يکون اعلم الناس بحلال الله وحرامه وضروب احکامه وامره ونهيه وجميع ما يحتاج اليه الناس فيحتاج الناس اليه و يستغني عنهم)، (ويژگی‌های شخصی امام آن است که زاهدترين, داناترين, شجاع ترين و کريم ترين مردمان باشد و نيز بايد داناتر به حلال و حرام و دستورهای خداوند و اوامر و نواهی او و آن چه مردم بدان نيازمندند باشد. مردم به او نيازمند هستند و او از مردم بی نياز). و از ايشان در محکم و متشابه روايت کرده و در الوسائل (ج18، ص564) با استناد از فضيل بن يسار گويد: از امام صادق (ع) شنيدم که فرمودند: (من خرج يدعوا الناس وفيهم من هو أعلم منه فهو ضال مبتدع)، (هر کس خروج کند و مردم را فراخواند در حالی‌که کسی داناتر از او در ميان قوم باشد، آن کس گمراه بدعت‌آور است). آيا اين بدعت‌آور گمراه که می‌گويد من مهدی هستم می‌تواند خطبه‌ای ده سطری برای ما بخواند که اشتباهی نحوی نداشته باشد،علوم ديگر بماند). اين نگاشت‌های والی زاملی در بين دستان خواننده‌ی گرامی است و من نيز ملاحظات خود را ذکر می‌کنم: 1- او تصريح کرده که رسول الله (ص) چنين فرموده: (من أم قوماً وفيهم أعلم منه أو أفقه منه لم يزل أمرهم في سفال الي يوم القيامة)، (کسی که زمام دار قومی شود در حالی که بين آن قوم اعلم يا افقه از او يافت شود, دائماً امر اين قوم تا قيامت به سوی فرومايگی خواهد رفت). و شکی نيست که اين فرموده‌ی رسول الله (ص)است اما: الف- چگونه برایت تو ثابت شده که اين روايت از رسول الله (ص) صادر شده تا به وسيله‌ی آن احتجاج کرده وبر اثر آن یک امر معرفتی را پی ریزی کنی، لذا شيوه‌ی خود در اثبات صدور روايات را برای ما بيان کن. اگر اين روايت، حجت باشد پس چرا رواياتی که بر مهديين دلالت می‌کنند، و رواياتی که بر مهدی اول دلالت می‌کنند و رواياتی که بر وجود امام سيزدهم دلالت می‌کنند، و ديگر روايات حجت به حساب نمی‌آيند؟!! چگونه روايات صحيح را غیر صحیح تشخيص می‌دهی .آيا ميزانی برای تشخيصشان داری يا بر اساس سليقه عمل می‌کنی؟!! ب- چگونه جاهل و عالم و فقيه را از هم تشخيص می‌دهی تا بفهميم امام و رهبر مردم داناتر و افقه‌تر از همه است يا خير؟ آيا ميزان خود در شناخت داناتر و افقه‌تر را به ما شناساندی تا مردم تشخيص دهند؟؟ آيا فقهائی که در طول اين سال‌ها امامت مردم را کرده‌اند در حالی‌که هر يک از اعلمیت خود نسبت به ديگری می‌گويد، شامل حديثی که ذکر کردی هستند یا خیر؟؟ حال مردم در اين ميان چگونه است وقتی که آنان با هم اختلاف دارند و برسر آراء شاخ به شاخ شدند؟!! تو اقرار کردی که اين امری عین واقعیت است و گفتی: اين شخصيّت اگر توهمی نبوده و در پشت خود مؤسسه‌ی و سازمانی مخفی نداشته که هدفش سرگرمی ساختن شيعه و به مسير خلاف کشيدنش است). و آيا تو نيز در ضمن اين واقعت هستی و يا خارج از آن هستی؟!! اگر بگوئی که از آن خارجی، متناقض عمل کردی؛ زيرا تو به تقليد از کسانی دعوت می‌کنی که مُسبب وقوع این واقعیت هستند که از آن سخن می‌گوئی. بلکه کلام آنان را جدا کننده‌ی حق از باطل قرار می‌دهی آيا دليل ديگری بهتر از اين هست که تو را در فرومايگان قرار دهد؟!! 2- والی زاملی گويد: (و به اين فرد مشکوک می‌گوييم و تو را به تحدّی می‌خوانيم که بگوئی من هستم و حضور دارم و با طلّاب حوزه علمیه محاوره ومناقشه کنی). و مقصودش از فرد مشکوک، سيد احمد الحسن است و (و پاک و منزه‌ای از اين اتهامات ای فرزند پاکان) و سيد احمد را به تحدی دعوت می‌کند که بگويد من هستم و حضور دارم! در حالی‌که سيد احمد الحسن (ع) دارای سايت رسمی و شبکه راديوئی و صفحه‌ی فيسبوک شخصی بوده و مکاتباتی هم دارد که حضورش را مانند خورشيد درقلب آسمان واضح کرده است. به راستی که امر زاملی عجيب است!! همین‌طور که می‌گويد: نيز تو را به مناقشه با طلّاب حوزه علمیه، فرا می‌خوانيم! اگر سيد احمد الحسن (ع) اين‌گونه که می‌گوئی بوده، حداقل علمايتان برای محاوره و مناظره با ايشان می آمدند در حالی‌که سال‌هاست آنان را بدان دعوت می‌کند . وهمچنان دعوت به قوت خود باقیست ،چه چيزی باعث تأخيرتان در پذيرفتنش شده است؟ احمد الحسن (ع) دارای مدرک دانشگاهی است که اثبات می‌کند او مهندس راه‌سازی‌ست و کتاب‌هائی که با دست خويش نگاشته و حاوی علومی هستند که هرگز از آنها اطلاع ندارید و هرگز نشنيده‌ايد ، گواه اين حقيقت هستند بلکه خداوند متعال به حقانيّت او شهادت می‌دهد و شما چطور؟ چه کسی برای شما شهادت می‌دهد؟؟ ﴿قُلْ هَلْ عِندَكُم مِّنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنَا إِن تَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ أَنتُمْ إَلاَّ تَخْرُصُونَ﴾، (بگو آيا نزد شما دانشى هست كه آن را براى ما آشكار كنيد شما جز از گمان پيروى نمى‏كنيد و جز دروغ نمى‏گوييد).([83]) ﴿قُلْ أَرَأَيْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَرُونِي مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّمَاوَاتِ اِئْتُونِي بِكِتَابٍ مِّن قَبْلِ هَذَا أَوْ أَثَارَةٍ مِّنْ عِلْمٍ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ﴾، (بگو به من خبر دهيد آنچه را به جاى خدا فرا مى‏خوانيد به من نشان دهيد كه چه چيزى از زمين [را] آفريده يا [مگر] آنان را در [كار] آسمانها مشاركتى است اگر راست مى‏گوييد كتابى پيش از اين [قرآن] يا بازمانده‏اى از دانش نزد من آوريد).([84]) 3- سپس بعد از نقل روايتی که صفات امام از آل محمد (ع) و روايت ديگری بر آن افزوده، و می‌گويد: (آيا اين بدعت‌آور گمراه که می‌گويد من مهدی هستم می‌تواند خطبه‌ای ده سطری برای ما بخواند که اشتباهی نحوی نداشته باشد،علوم ديگر بماند). گر صبر کنی روزگار عجایب فراوانی نشانت می دهد! ای زاملی همان گونه که ادعا می کنی به مردم پاسخ بده، ادعا کردی که سيد احمد الحسن (ع): الف- بدعت‌آور گمراه است. ب- می‌گويد من مهدی هستم. ت- نمی‌تواند خطبه‌ی ده سطری بنويسد. ث- در علوم ديگر سر رشته ندارد. چگونه اثبات می‌کنی که بدعت‌آور گمراه است؟ و در کجا گفته من مهدی محمد بن حسن (ع) هستم؟؟ و چگونه نمی‌تواند خطبه‌ی ده سطری بنويسد و از کجا چنين دانستی؟ و چگونه در علوم ديگر سر رشته ندارد و حال آن‌که در مورد علوم مختلف، کتاب تأليف کرده است؟؟ آيا به اين همه ياوه‌گوئی های بی‌شرمانه خاتمه نمی دهی و ازخداوند نمی ترسی؟؟

-تامل چهارم: تزکيه‌ی خداوند و خلفايش يا تزکيه‌ی مردم؟

والی زاملی گويد: (سؤالی در پيرامون اين شخص بدعت‌آور که احمد بن الحسن خوانده می‌شود را متوجه خوانندگان گرامی می‌کنيم. اول: آيا می‌تواند در تزکيه‌ی خود از علمای شيعه در سراسر عالم، دست يابد؟؟ و دوم: آیا مورد اعتماد مردم جامعه متدین می باشد، نه کسانی که از دلارها استفاده کرده وبه دنبال مصالح دنیا باشندو خطر اين دعوت و امور منفی را ندانند؟. آيا تصديق دعوتی که صاحبش به دور از ديدگان است ؟ و مديريت اين مؤسسه‌ بر عهده‌ی اشخاص مجهول است امکان‌دارد؟ و اين روايت، دروغ‌هايش را برملا می‌سازد و از او بعید نیست که مدعی علم اولين و آخرين باشد واين روايت را می‌خوانيم: (ج11، ص28) با استناد صحيح از امام صادق از پدرش: رسول الله (ص) فرمودند: (کسی که با مردم بجنگد و آن ها را به سوی خود دعوت کند (داعيه رهبری داشته باشد) در حالی که در ميان مسلمين اعلم و داناتر از او هست, گمراه است و بی جهت خود را به زحمت انداخته است). و در تحف العقول ص 375 از امام صادق (ع) روايت شده که فرمود: (هرکس مردم را به سوی خود دعوت کند در حالی‌که ميانشان يکی داناتر از اوست، بی‌شک او بدعت‌آور و گمراه است). و گمراهی اين مدعی در مقام امامت، بسيار واضح است و در حد کفر بوده پس نبايد در مورد امثال اينان، سهل‌انگاری کرد. همان‌طور که فرزندانمان از شيعه‌ی اهل بيت برحذر باشند که آنان را از خود مأيوس کنند و اوراق‌ و با بهتان به دجال بودن آنان را نفریبند؛ زيرا اهل بيت عصمت و طهارت ما را از فزونی دجال‌ها و مدعيان دروغين ، قبل از قيام قائم باخبر ساختند. مسيلمه دروغگو و سجاح تميميه نيز در زمان رسول الله (ص) ادعای نبوت کردند و اين دروغ‌گو نيز اولين و آخرين آنان در ليست مدعيان نیست، و امت اسلامی در سرگردانی و خسارت‌زدگی زندگی می‌کند). می‌گويم: 1- نمی‌دانم که دستيابی و تحصيل تزکيه‌ از طرف اين همه دشمنان کينه‌توز ، چگونه مُيَسَر می‌گردد؟ و آيا تزکيه‌ی علمای شيعه مِلاک حق بودن آنهاست؟ و اگر علمای شيعه بر تزکیه شخصی اجتماع کنند، اين بدان معناست که او حجت است؟؟ و شايسته‌تر اين است بدانيم که آيا اين علمای پاک دامن که تاباید سيد احمد الحسن (ع) را تزکیه کنند و چه کسی آنان را تزکیه کرده است؟؟ بنگر که بهترين خلق خدا چه می‌فرمايد: (قلت: إلهی؛ فمتی يکون ذلک؟ فأوحی إلی عزوجل: يکون ذلک: إذا رفع العلم و ظهر الجهل و کثر القرّاء و قلّ العمل و کثر الفتک و قل الفقهاء الهادون و کثر فقهاء الضلالة الخونة)، (گفتم: خداوندا! کی زمان آن (قيام قائم) فرا می‌رسد؟ پس خداوند به من وحی فرمود که: اين وقايع زمانی است که: علم پيشرفت می‌کند و جهل ظاهر می‌شود. گويندگان زياد و عمل کنندگان کم می‌شوند. خواسته‌های نفسانی زياد می‌شود و فقهائی که هدايت کننده مردم‌اند، کم خواهند شد و فقهائی که شرّ و خيانت به پا می‌کنند بر تعدادشان افزوده خواهد شد).([85]) بنابراين قبل از اين‌که تزکيه‌شان مِلاک باشد، بايد تزکيه و پاکی آنان را برای ما ثابت کنی هرچند هرگز نمی‌توانی! و اين منطق نهايت سفاهت است؛ زيرا تزکيه‌ی فقهاء حجت بودن حجت را نفی يا اثبات نمی‌کند و اين امر بسيار واضح است. 2- والی زاملی گويد: آیا مورد اعتماد مردم جامعه متدین می باشد ؟ به او می‌گويم: آيا نوح، موسی، عيسی، محمد و علی (ع) تابع قواعد و قوانين جامعه‌ی متدين بودند؟؟ قوانين جامعه چه ربطی به اثبات و نفی دارند؟؟ شگفتا!! چه مور تایید باشد یا نباشد این امور چه دخلی در نفی یا اثبات اینکه وی فرستاده ووصی امام مهدی (ع)می باشد، دارند؟ 3-تعدد دجال‌ها و مدعيان دروغين به معنای نبود دعوت حق نيست، به علی این امور است که خداوند حکيم باید ميزانی برای تشخيص دجال از غيرش قرار داده، لذا آن ميزانی که بتوان به وسيله‌ی آن دجال را از غيرش تشخيص داد، چيست؟ آيا شخصی در زمان رسول الله (ص)حق دارد به سبب مدعيان دروغين نبوت، به رسالت رسول الله (ص) ايمان نياورد؟ تومعادلات را بهم میزنی و عدم بهم ريختگی آنها را مطالبه می‌کنی و غير خود را به دجال بودن وبهتان و اين‌که پيروانش به دنبال مصالح خود از دلار گرفته و ديگر معاملات متهم می کنی در حالی‌که پيروانش دنيای خود را از دست دادند و اموالشان را صرف دعوت حق کردند همان‌گونه که خديجه بنت خويلد (ع) چنين کرد. آنان دنيای خود را برای آخرتشان فروختند نه مثل تو و امثالت که آخرت را برای دنيا فروختند. سپس خود را رسوا می‌کند تا عذری برای خود بياورد و می‌گويد: (چگونه به شخصی که از ديدگان پنهان است، ايمان بياوريم؟) و با اين سخنش، امامت امام مهدی (ع) که ساليان دراز در غيبت بوده و به دور از انظار است، را منهدم کرده وبا این کار راه را برای وهابيّان و مخالفين گشوده تا با همين کلام به ياوه‌گوئی بپردازند بنابراین چه کسی مؤسسات او برای ضربه‌زدن به شيعه و تحريف اعتقادشان اجير کرده است؟!! کما اين‌که ديدن با چشم ربطی به ايمان و عدم ايمان ندارد؛ ايمان، يک قانونی دارد که تو نسبت به آن جهل داری و به همين سبب به ياوه‌گوئی پرداختی. 4- والی زاملی به راستی که خود را به سبب عدم تشخيص بين مدعی مقام و مدعی نص تشخيصی(وصیت) و قانون الهی در شناخت حجج ، رسوا کرده است!! مسيلمه و غيره او، مدعی مقام نبوت شدند اما هرگز با وصيّتی که ثابت کند از انبياء هستند، نيامدند و سيد احمد الحسن (ع) و انصارش دو امر را از هم تفکيک دادند. لذا ادعای مقام ممکن است اما ادعای قانون خداوندی که حجیّت خليفة الله را ثابت می‌کند امری محال است (جز برای صاحبش). می‌توانی به انتشارات انصار امام مهدی (ع) مراجعه کن و از فریب مردم و سبک‌شمردن عقول آنان دست بردار. 5- می‌گويد: (اُمت اسلامی در سرگردانی و خسران زندگی می‌کند من هم در این مورد کاملاً با تو موافقم. اما چه کسی باعث رسيدن اُمت به اين حال گشته است؟). طبق فرموده‌ی رسول الله (ص) تو و امثالت هستند: (سيأتی علی الناس زمان لا يبقی من القرآن الا رسمه و من الاسلام الا اسمه يسمون به و هم ابعد الناس منه مساجدهم عامرة و هي خراب من الهدي فقهاء ذلک زمان شر فقهاء تحت ظل السماء منهم خرجت الفتنة و اليهم تعود)، (بر مردم زمانی خواهد آمد که از قرآن جز رسم آن و از اسلام جز اسم آن که به آن ناميده می‌شوند نخواهد ماند. و ايشان از همه کس نسبت به آن دورترند، مساجدشان آباد است ولی از هدايت خاليست فقها آن زمان بد ترين فقها زير آسمان هستند. از ايشان فتنه خارج می‌گردد و به خودشان برمی‌گردد).([86]) پس شما در رأس فتنه و اختلاف قرار داريد و فتنه‌ها از سوی شما خارج شده و بر سرتان بر می‌گردد و اين شمائيد که اُمت اسلامی را به تفرقه کشاندید وامر تا جایی رسید که نمی توانند حق را از باطل تشخیص دهند و در طول ساليان دراز با فتواها و آرای متناقض و فاسدتان آنان را گمراه کرديد. سيد احمد الحسن (ع) را به کذب و دروغ متهم ساختی، آيا دروغش را برای مردم ثابت کردی؟! آيا دين خدا، تهمت‌زنی را برای شما مباح کرده يا آن را در مواردی جزای آن را شلاق زدن وتنبیه قرار داده است؟؟ در حقيقت شما هيچ دينی نداريد تا به قوانين آن ملزم گرديد.

-تامل پنجم: آنان را از شهر خود بيرون کنيد چراکه خود را مردمی پاک‌سرشت می دانند.

والی زاملی گويد: (بايد به رأی فقهاء در مورد چنين مُرَوِجان باطل، توجه کرد که: اولاً: نصيحت آنان و برحذر داشتن و اقامه‌ی حجت بر آنان و گوشزد کردن وآشنا کردن آنان با بُطلان اين دعوت مُخرب و خطر آفرين بودنشان، واجب است.اگر بر سلوک و رفتن در راه منحرف اصرار ورزيدند و گوششان را بستند و به دعوت گمراهشان و خروج از منهج اهل بيت (ع) ادامه دادند، بايد با آنان قطع رابطه کرد و مردم را از شرشان بر حذر داشت و يک سری قوانين و ضوابطی را در قبال آنها وضع کرد : اول: خواستار ممنوعيّتشان از ورود به مراکز و جوامع اسلامی. دوم: بیان خروجشان از مذهب طايفه‌ی شيعه. سوم: مجالست و ديدار آنان جايز نيست. چهارم: بر علماء و خطيبان در انجمن‌های اسلامی واجب است که به يک حماسه‌ی فرهنگی- بيداری و هوشياری قيام کنند و مردم را با فتنه‌ها و راه‌های خروج از آنها و مقابله با آنها آشنا سازند طبق اين حديث که فرمود: (هنگامی که فتنه‌ها ظاهر شود بر عالم است که علم خود را آشکار سازد و اگر چنين نکرد، لعنت خدا بر او باد). می‌گويم: 1- در کنارت دفتر ما موجود است که دربش هميشه گشوده و پذيرای تمام بازديدکنندگان است آيا به آن‌جا مراجعه کردی و مسؤولان و مديران آن را نصيحت کردی؟؟ مگر آن حديث را نقل نکردی که عالِم بايد در هنگام فتنه‌ها علمش را آشکار سازد و چون نسازد مورد نفرين و لعنت خداست و تو می‌توانی به دفتر مراجعه کنی و با برادران (خداوند توفيقشان دهد و خطايشان را مسدد کند) مناقشه کنی و آنان را نصيحت کنی تا ببينيم که زبان گفتنش را داری يا زبانت بند می‌آيد؟!! 2- شما با تمام اهل اديان رابطه قطع نمی کنيد. مگر انصار سيد احمد الحسن (ع) چه کردند که با آنان قطع رابطه کنيد؟!! آيا به نظرت قطع رابطه با آنان سودی در بر دارد؟ و آيا منع انصار از ورود به مراکز اسلامی شما و عدم ديدارشان، و ديگر اسلوب غير اخلاقی، به بُطلان دعوت مبارک منجر می شود؟؟ اگر چنين باشد چرا قطع رابطه‌ی قريش با محمد (ص) و پيروانش، نفع و سودی برايشان نداشت؟!! 3- ای زاملی همه را تحریک به اعلام خروج پيروان و اتباع سيد احمد الحسن (ع) از طائفه شیعه می کنی؛ اگر مقصودت از خروج، همان رها شدن از بدعت تقليد و تبعيّت از هوی و هوس است به راستی که خروج از آن شرف بزرگی برای ما می‌باشد خواستی که ما را مذمت کنی اما برعکس ستايشمان کردی. و اگر مقصودت، خروج از مذهب تشيع بوده،براستی که سخت در اشتباهی؛ زيرا اسلام و مذهب تشيع تنها به محمد و آل محمد (ع) بیان گر آن هستند و احمد الحسن و انصارش جز به کتاب خدا و کلام محمد و آل محمد (ع) سخن نمی گويند پس چگونه از تشيع خارج شده‌اند؟!! بلکه بهتر بود اول گفته شود که کسی از اسلام و مذهب خارج شده که با کلام خدا و خلفايش مخالفت می‌کند و قران واهل بیت ميان ما داوری می کنند تا ببينيم چه کسی خارجی است!! بی‌پروا سخن می‌گوئی گويا که رهبر و رئيس بزرگی هستی که از طائفه تشیع هر کس را که مخالف توست اخراج می‌کنی در حالی‌که خود بازيچه‌ای بيش نيستی که به دنبال دنيای خود هراسان می دوی و هّم و غمت رسيدگی به شهوات و شکمت است و هيچ ارزشی برای خود نگذاردی و از اين‌که در چند سطر ياوه‌گوئی کردی، مغرور نشو. اين نصحيت را بخوان اميد است به سودت آيد و تو را از غرور و تکبر بازدارد. سيد احمد الحسن (ع) فرمود: (در تورات نوشته شده است: (بر من با تمام وجودت توکل کن، و بر فهمت اعتماد نکن، به هر طريقی مرا بشناس، و من راه تو را روشن می‌سازم. خود را حکيم حساب نکن. به من احترام بگذار و با سخنانم خود را ادب کن).

پايان

برای تمام مؤمنين کسانی که به آخرت خويش توجه دارند و از روز حساب در هراسند، تمنّا دارم که خود به بحث و تحقيق و جستجو بپردازند و به سوی خداوند رجوع کنند تا حق از باطل، را نشانشان دهد، که اوست راهنمای سرگشتگانی است که دستانشان را برای دعاء و ابتهال به سوی درگاه الهی، در طلب حق و ياری آن، به آسمان کرده اند. و هرکس خواهان مناظره است با حول و قوه‌ی الهی همواره آماده‌ی مناظره هستيم. و هر کس می‌خواهد، ادله را رّد کند به آن‌چه بيان کرديم پاسخ دهد و در اشکالات و شبهات فرو نرود؛ زيرا فرو رفتن در آنها تنها بیانگر سفاهت و عدم ادراکش است. همان‌طور که اشکالات وارده بر عقيده‌اش، پاسخ دارند، ما نيز نه فقط يک پاسخ بلکه پاسخ‌ها داريم. و بر اوست که قبل از رّد و پاسخگوئی، به خوبی هر آن‌چه نگاشته‌ايم را مطالعه کند تا بعداً رسوا نشود. بر اهل انصاف واجب است که به انصاف علمی آراسته گردند؛ زيرا بحث يک بحث عقائدی بوده و از هرگونه هرج و مرج و عدم تفکر و تعقل و تهمت‌‌زنی و هجو گوئی بپرهيزند. بر اهل انصاف واجب است که به دنبال اتمامات و شايعات بی‌اساس که برخی مريضان اشاعه می‌کنند، نروند و بيايند و حقيقت را از خودمان جويا شوند چراکه ما اصحاب دعوت هستيم و تبيان امر بر عهده‌ی ماست پس تنها به مراجعه به مخالفان اکتفا نکنند بلکه حداقل گفته‎های دو طرف دعوت را بشنوند. و از خداوند مسئلت داريم که با لطف و کرم خويش، حق را زنده کند و باطل را بميراند و دعای آخر ما الحمدلله رب العالمين وصلی الله علی محمد وآل محمد الائمة والمهديين و سلم تسليما. فهرست: 1- قرآن منهج حق و باطل را بيان می‌کند. 8 2- موازين بدعتی. 10 3- اغفال مردم، سلاح اهل غرض و سوء نيّت. 12 4- تهمت و افترا، سلاح شکست‌خوردگان. 22 5- بگو دليل و برهان خود را بياوريد اگر از راست‌گويان هستيد. 29 6- انبياء چه چيزی تقديم کردند و حسين در کربلاء چه چيزی تقديم کرد؟ 33 7- احمد الحسن (ع) دليل قطعی واضح و شفافی را تقديم می‌کند. 37 8- قطعيّت قانون الهی. 45 9- در حق آل محمد (ع) منصف باشيم. 53 10- وقوف و محاکمه‌ای با سيد والی زاملی. 55 ايستگاه اول: سيد والی زاملی به شکست اقرار می‌کند. 56 ايستگاه دوم: ديوانه ياوه‌گوئی می‌کند و بی‌دليل متهم می‌کند. 60 ايستگاه سوم: انسان سفيه فقط خود را هلاک می‌کند. 67 ايستگاه چهارم: تزکيه‌ی خداوند و خلفايش يا تزکيه‌ی مردم؟ 71 ايستگاه پنجم: آنان را از شهر خود بيرون کنيد چراکه مردمی پاک‌سرشتند. 75

پايان

77

پا ورقی ها

[1] . الکهف: 15-1.

[2] . الأنعام: 157.

[3] . الإسراء: 47.

[4] . الزمر: 19-17.

[5] . الزخرف: 31-31.

[6] . الاحقاف: 8-7.

[7] . السجدة: 3.

[8] . الأنفال: 32-31.

[9] . يونس: 15.

[10] . تصحيح الاعتقاد- الشيخ المفيد: ص73.

[11] . الحتجاج: ج1 ص146.

[12] . البقرة: 61.

[13] . يونس: 42.

[14] . الزمر: 19-17.

[15] . الأحزاب: 67.

[16] . الصافات: 71-69.

[17] . الزخرف: 22.

[18] . خطبه‌ی سيد احمد الحسن ( در محرم سال 1432.

[19] . الأنبياء: 5، خطبه‌ی سيد احمد الحسن ( در محرم سال 1432.

[20] . الاحزاب: 67.

[21] . فصلت: 26.

[22] . البقرة: 100.

[23] . الأنعام: 37.

[24] . الأنعام: 111.

[25] . الاعراف: 17.

[26] . الأعراف 102.

[27] . يونس: 36.

[28] . الفرقان: 44.

[29] . الذاريات: 53.

[30] . خطبه‌ی سيد احمد الحسن ( در محرم سال 1432.

[31] . غافر: 29.

[32] . الکافی: ج2 ص398.

[33] . الکافی: ج2 ص398.

[34] . يونس: 39.

[35] . خطبه‌ی سيد احمد الحسن ( در محرم سال 1432.

[36] . الأعراف: 67-59.

[37] . يوسف:111.

[38] . الحشر: 21.

[39] . وسائل الشيعة (آل البيت): ج27 ص186.

[40] . الکافی: ج8 ص312، وسائل الشيعة: ج27 ص158، بحار الانوار: ج24 ص238.

[41] . خطبه‌ی نصحيتی به طلّاب حوزه‌ی علميه در تاريخ: 8/ ربيع الثانی/1426.

[42] . الزمر: 19-18.

[43] . أمالی الشيخ الطوسی: ص51.

[44] . غافر: 29.

[45] . البقرة: 159.

[46] . البقرة: 42.

[47] . الأنعام: 8.

[48] . الأنعام: 25.

[49] . الأعراف: 109.

[50] . البقرة: 111.

[51] . يس:30.

[52] . الکافی: ج1 ص171.

[53] . سيد احمد الحسن ( خطبه‌ی محرم سال 1432.

[54] . همگام با بنده‌ی صالح: ج1- ص137.

[55] . البقرة: 256.

[56] . البقرة: 34-30.

[57] . بصائر الدرجات: ص201.

[58] . تفسير العياشی: ج1 ص65، بحار الانوار: ج52 ص222.

[59] . بصائر الدرجات: ص509، الخصال: ص200، الامامة والتبصرة: ص138.

[60] . غيبة الطوسی: ص150.

[61] . غيبة الطوسی: ص478، مختصر بصائر الدرجات: ص38 و ص158، بحار الانوار: ج53 ص145.

[62] . مختر بصائر الدرجات: ص49 و ص182، بحار الانوار: ج53 ص148.

[63] . بحار الانوار: ج94 ص 349، مکيال المکارم: ج2 ص38.

[64] . غيبة الطوسی: ص186، جمال الاسبوع: ص301.

[65] . جمال الاسبوع: ص 309، مصباح المجتهد: ص409، مفاتيح الجنان: ص618.

[66] . غيبة الطوسی: ص162.

[67] . غيبة النعمانی: ص176.

[68] . فقه الرضا (: ص403.

[69] . وسائل الشيعة الاسلامية: ج3 ص524.

[70] . مصباح المجتهد: ص409، مختصر بصائر الدرجات: ص129، جمال الاسبوع: ص309.

[71] . التهذيب الاحکام: ج3 ص253، بحار الانوار: ج52 ص374، معجم أحاديث الامام المهدی (: ج3 ص112.

[72] . المصباح للکفعمی: ص543، مصباح المجتهد: ص826.

[73] . کمال الدين وتمام النعمة: ص358، مختصر بصائر الدرجات: ص212، بحار الانوار: ج53 ص115.

[74] . البقرة: 253.

[75] . المهديون الاثنا عشر خلفاء دولة العدل الهی: ص59.

[76] . الوسائل: ج3 ص412.

[77] . الکافی: ج1 ص391.

[78] . العقل والجهل في القرآن والسنة: ص189.

[79] . بصائر الدرجات: ص549.

[80] . العلم والحکمة في کتاب والسنة: ص446.

[81] . مستدرک الوسائل الشيعة: ج11 ص380.

[82] . المدثر: 30-18.

[83] . الأنعام: 148.

[84] . الأحقاف: 4.

[85] . بحار الانوار: ج52.

[86] . الکافی: ج8 ص479.