انتشارات انصار امام مهدی(ع)
سرگردانی
یا مسیر بهسوی خدا
سید احمدالحسن یمانی(ع)
وصی و فرستادۀ امام مهدی(ع)
مترجم
گروه مترجمان انتشارات انصار امام مهدی(ع)
نام کتاب: سرگردانی یا مسیر بهسوی خدا
نویسنده: سید احمدالحسن(ع)
مترجم: گروه مترجمان انتشارات انصار امام مهدی(ع)
نوبت انتشار: دوم
تاریخ انتشار: 1394
کد کتاب: 2/116
ویرایش ترجمه: دوم
مشخصات کتاب اصلی:
نام کتاب: سرگردانی یا مسیر بهسوی خدا
گردآورنده: سید احمدالحسن(ع)
نوبت چاپ: دوم
تاریخ انتشار: 1394 ه. ش.، 1436 ه. ق. ۲۰15م.
جهت کسب اطلاعات بیشتر در خصوص دعوت مبارک سید احمدالحسن(ع)
به تارنماهای زیر مراجعه نمایید.
www.almahdyoon.co
www.almahdyoon.co/ir
فهرست
تقدیم 7
پیشگفتار 13
سرگردانی بنیاسرائیل 17
سرگردانی در امت اسلام 29
اسلام و سیاست و حکومت 49
راه برونرفت از سرگردانی 81
نمـاز 83
دعـا 85
امربه معروف و نهی ازمنکر 89
خمس و زکـات 92
روزه 94
صبـر 97
تقیـه 104
جهـاد 106
1- نشر فقه دینی بین مؤمنان 110
2- امر به معروف و نهی از منکر 111
3- گسترش فکری نهضت اسلامی 116
4- آمادهسازی قوا برای جهاد 119
-تقدیم
به نبی کریم
و پیشوای نظامی بینظیر
و وصی موسیبن عمران(
کسی که بنیاسرائیل را در خروج از سرگردانی رهبری نمود
به یکی از دو مردی که خداوند بر ایشان منّت نهاد؛ آنجا که میفرماید:
(قَالَ رَجُلانِ مِنَ الَّذِینَ یخَافُونَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیهِمَا ادْخُلُوا عَلَیهِمُ الْبَابَ فَإِذَا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّکمْ غَالِبُونَ وَعَلَى اللَّهِ فَتَوَکّلُوا إِنْ کنْتُمْ مُؤْمِنِینَ)؛(
[1]) (دو مرد از آنان که پرهیزگاری پیشه داشتند و خدا نعمتشان عطا کرده بود گفتند: از این دروازه بر آنان داخل شوید، و چون به شهر درآمدید شما پیروز خواهید شد و بر خدا توکل کنید اگر از مؤمنان هستید).
به سیّد یوشعبن نون(
آقای من! این مسکین، این بضاعت اندک را به تو تقدیم میکند؛
پس بر ما پیمانه را تمام کن و بر ما صدقهای ببخش؛
که خداوند صدقهدهندگان را پاداش میدهد.
-پیشگفتار
ستایش مخصوص خداوندی است که میفرماید: (و ما أَرْسَلْناک إِلاّ کافَّةً لِلنّاسِ بَشیرًا ونذیرًا ولکنَّ أَکثَرَ النّاسِ لا یعْلَمُونَ * وَیقُولُونَ مَتى هذَا الْوَعْدُ إِنْ کنْتُمْ صادِقینَ * قُلْ لَکمْ میعادُ یوْمٍ لا تَسْتَأْخِرُونَ عَنْهُ ساعَةً ولا تَسْتَقْدِمُونَ)؛
[2] (و ما تو را جز براي همه مردم نفرستاديم تا بشارت دهي و [از عذاب] بترساني؛ ولي بيشتر مردم نميدانند * و میگویند: اگر راست میگویید، این وعده چه وقت فرامیرسد؟ * بگو: آن روز که میعاد شماست، نه ساعتی از آن تأخیر میکنید و نه ساعتی پیش میافتید).
ستایش مخصوص توست ای پروردگار ما که به ما وعدۀ تخلّف ناپذیرت، شمشیر برندهات، سنگ کوبندهات، بندهای را که خود خالص گردانیدی و برای یاری دینت از او راضی گشتی و با علمت او را انتخاب نمودی و از گناهان مصونش داشتی و از عیبها به دور نگه داشتی و بر غیب آگاهش نمودی، به ما شناساندی؛ بندهای که بر او منت نهادی، از پلیدی طاهرش گردانیدی و از آلودگی پاکش گردانیدی، اطاعت از او را اطاعت از خودت و یاریاش را یاری خودت قرار دادی و او را با بیان رسول امّیات(ص) و انبیای گذشتهات(ع) به بندگانت شناساندی؛ او را در تورات، انجیل و قرآن بیان نمودی و بندگانت را از غافل شدن از او بر حذر داشتی؛ پاک و منزّهی! فرمودی: (بسمالله الرحمن الرحیم * وَ یوْمَ یعَضُّ الظّالِمُ عَلى یدَیهِ یقُولُ یا لَیتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبیلاً * یا وَیلَتى لَیتَنی لَمْ أَتَّخِذْ فُلانًا خَلیلاً * لَقَدْ أَضَلَّنی عَنِ الذِّکرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنی وَ کانَ الشَّیطانُ لِلاِنسان خَذُولاً)؛
[3] (روزی که کافر دستان خود را به دندان بگزد و بگوید: ایکاش به همراه رسول، راهی برگزیده بودم * وای بر من! کاش فلانی را دوست نمیگرفتم * او مرا از يادآوري[حق] گمراه ساخت بعد از آنکه [ياد حق] به سراغ من آمده بود! * و شيطان هميشه خوارکنندۀ انسان بوده است).
این نوشتهها، اندکی از فراوان و ناچیزی از بسیاری است که در وجود مؤمنان میگذرد. در آنها مقدار ناچیزی از گذشته، مقدار ناچیزی از حال و مقدار زیادی از آینده وجود دارد. در گذشته، پندهایی انکارناپذیر وجود دارد؛ سنّت الهی که تغییرناپذیر است. خاتم انبیا(ص) میفرماید: (والذی نفسی بیده لترکبن سنن من کان قبلکم حذو النعل بالنعل و القذة بالقذة حتی لاتخطئون طریقهم ولا یخطئکم سنة بنیاسرائیل)؛
[4] (قسم به آنکه جانم در دست اوست، دنبالهروی سنّتهای پیش از خود خواهید بود؛ قدمبهقدم و بدون هیچ انحرافی؛ از راه و روش آنها جدا نمیشوید و سنّتهای بنیاسرائیل نیز از شما جدا نمیگردد).
این نوشتهها داستان ملتی است که در سرگردانی وارد شدند و از آن نجات یافتند و همچنین ملتی دیگر که در سرگردانی وارد شدند و همچنان در آن قرار دارند؛ در این نوشتهها، اشارهای به راه نجات وجود دارد.
من، بندۀ مسکین کمعمل و پرلغزش، به نگارش درمیآورم تا فریاد تمام مستضعفان بهسوی بیدادگران باشد؛ تا ندای سرور مستضعفین، حجت بر تمام خلق، مهدی این امت (، بهسوی هر زن و مرد مؤمنی باشد تا آنها را به این وسیله یاری نماید و حجتی بر رویگردانان از یاریاش باشد؛ چه امروز قبل از قیامش یا فردا پس از قیام ایشان( .
از خداوند عزیز رحیم کریم خواستارم تا آن را حجتی از حجتهای خویش در صحرای محشر قرار دهد. سپاس خداوندی که مرا آفرید، سپس هدایتم فرمود. خداوندا! من را به صالحین ملحق فرما و روز برانگیختهشدن سرافکنده مساز؛ روزی که مال و فرزند، هیچ سودی ندارد، مگر کسی که با قلبی سلیم به درگاه خداوند بیاید.
خداوندا! این تحفۀ ناچیز را از من بپذیر و دل صاحبالزمان را از من راضی بگردان.
مولای من، ای صاحبالزمان! ای حجت خدا بر زمینش، ای وارث پیامبران و اوصیا، ای مظلومی که حقش غصب شده است، ای عزیز! مصیبت به جان ما و اهلبیت ما افتاد و با توشهای ناچیز، نزد شما آمدیم؛ پس پیمانه را بر ما تمام کن و بر ما تصدقی فرما که خداوند صدقهدهندگان را اجر و ثواب عطا میفرماید...
آنکه در انتظار تو صبور بود هلاک شد، ای احیاکنندۀ شریعت
پس به پا خیز که تحملی نمانده است، جز مقدار بسیار اندکی
زخم کهنه سرباز کرد و از جدایی وصل شکایت میکند
هماکنون، شمشیر شفاآور است برای قلبهای شیعیان دردمندت
همه یکساناند، بهبود نمییابد، این نفس زمینگیر شده بندهای بردگی بسیار شد، کی جدا شده به آن بازمیگردد؟
چه بسیار استواران بر دین شما که پایههای بلندشان ویران شد
از فروع آن، اصول و از اصولش، فروع را برگرفته است
آنکه حرمت گرانش را درید، امروز در آن به رأی خود حکم میکند
بهجای کسی که همبهای آن و مخاطب سخن آن است
پس شمشیر برنده را برکش، برای ارواح گوشبهفرمانت
که اگر دعوتشان کند، سبکبار میشتابند حتی اگر سنگین باشند
با خون خود، بودنِ در کربلا با بهترین شیعیانت را طالبم
اگر صبر کنی، چه چیزی به تلاطمت درمیآورد،
از رویداد هولناک کنارۀ رود
آیا نمیبینی که فاجعهای دردناکتر بعد از فاجعهای میآید
که حسین بر خاک افتاد و اسبهای دشمنان، دندههایش را آسیاب کردند
آل امیه او را شهید کردند، تشنهلب کنار رودخانه او را با خون ورید سیراب کردند، رنگین شد آنگه که برای شیرخوارش طلب نمود
ای غیرت خدا، بدرخش، با تعصب برای دین استوار
قوچ انتقام تو شمشیر کشید برای کسی که خواستار گردنکشی است
لشکر خدا برای پر کردن این زمین وسیع، دعوت شدند
تا از بیخ برکند حتی کودکان آل جنگ با شیرخوارگان را.
[5]
بسمالله الرحمن الرحیم
اَلْحَمْدُ لِلّهِ ربِّ الْعالَمیِنِ، مالِکِ الْمُلْکِ، مُجْرِي الْفُلْکِ، مُسَخّرِ الرِّیاحِ، فالِقِ الإصْباحِ، دَیّانِ الدْینِ، ربَّ الْعالَمیِنِ
حمد و ستایش مخصوص خداوند، پروردگار جهانیان است؛ کسی که مالک سلطنت، روانکنندۀ کشتی (وجود)، مُسخّرکنندۀ بادها، شکافندۀ سپیدۀ صبح، حکمفرمای روز جزا و پروردگار جهانیان است.
اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي مِنْ خَشْیَتِهِ تَرْعَدُ السَّماءُ وَ سُکانَها، وَ تَرْجِفُ الأَرْضُ وَ عَمّارَها، وَ تَمُوجُ الْبِحارُ وَ مَنْ یَسْبَحُ فِي غَمَراتِها
سپاس مخصوص خدایی است که از ترس و خشیت او، آسمان و ساکنانش میغرند و زمین و آبادکنندگانش میلرزند و دریاها و هر آنچه در اعماقش غوطهور است، موج میزنند.
اللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمّد و آلِ مُحَمّد، اَلْفُلْکِ الْجارِیَة فِي اللُجَجِ الْغامِرَة، یَأْمَنُ مَنْ رَکِبَها وَ یَغْرِقُ مَنْ تَرکَها، اَلْمُتَقدّمُ لَهم مارِق، وَ الْمُتَأَخّرُ عَنْهُمْ زاهِق، وَ اللّازِم لَهُم لاحِق
بار خدایا! بر محمد و آل محمد درود فرست؛ کشتی روان در اقیانوسهای ژرف؛ هرکه بر آن سوار شود، ایمنی یابد و هرکه آن را رها کند غرق شود. کسیکه از آنها پیش افتد، از دین خارج است و کسیکه از آنها عقب بماند، نابود است؛ و همراه با آنها، ملحق میشود
-سرگردانی بنیاسرائیل
بنیاسرائیل پسازآنکه از مصر به همراه حضرت موسی و هارون( خارج شدند، چهل سال در صحرای سینا گم و سرگردان شدند و این سرگردانی، نتیجۀ سرپیچی آنها از حضرت موسی( و فرمان الهی در ورود به سرزمین مقدس (فلسطین) بود و همینطور برای اصلاح و خالصشدنشان از مفسدههایی که در اثر سلطۀ فرعون و حزبش در مصر، در وجودشان رسوخ پیدا کرده بود. داستان سرگردانی در قرآن کریم ذکر شده است. خداوند متعال میفرماید:
(وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ اذْکرُواْ نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیکمْ إِذْ جَعَلَ فِیکمْ أَنبِیاء وَجَعَلَکم مُّلُوکاً وَآتَاکم مَّا لَمْ یؤْتِ أَحَداً مِّن الْعَالَمِینَ * یا قَوْمِ ادْخُلُوا الأَرْضَ المُقَدَّسَةَ الَّتِی کتَبَ اللّهُ لَکمْ وَلاَ تَرْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِکمْ فَتَنقَلِبُوا خَاسِرِینَ * قَالُوا یا مُوسَى إِنَّ فِیهَا قَوْماً جَبَّارِینَ وَإِنَّا لَن نَّدْخُلَهَا حَتَّىَ یخْرُجُواْ مِنْهَا فَإِن یخْرُجُواْ مِنْهَا فَإِنَّا دَاخِلُونَ * قَالَ رَجُلاَنِ مِنَ الَّذِینَ یخَافُونَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیهِمَا ادْخُلُواْ عَلَیهِمُ الْبَابَ فَإِذَا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّکمْ غَالِبُونَ وَعَلَى اللّهِ فَتَوَکّلُواْ إِن کنتُم مُّؤْمِنِینَ * قَالُواْ یا مُوسَى إِنَّا لَن نَّدْخُلَهَا أَبَداً مَّا دَامُواْ فِیهَا فَاذْهَبْ أَنتَ وَرَبُّک فَقَاتِلا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ * قَالَ رَبِّ إِنِّی لا أَمْلِک إِلاَّ نَفْسِی وَأَخِی فَافْرُقْ بَینَنَا وَبَینَ الْقَوْمِ الْفَاسِقِینَ* قَالَ فَإِنَّهَا مُحَرَّمَةٌ عَلَیهِمْ أَرْبَعِینَ سَنَةً یتِیهُونَ فِی الْأَرْضِ فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفَاسِقِینَ)؛
[6] (و آنگاهکه موسی به قوم خود گفت: ای قوم من، نعمتی را که خدا بر شما ارزانی داشته است یاد کنید که از میان شما پیامبران و پادشاهانی پدید آورد و به شما چیزهایی عنایت کرد که به هیچیک از جهانیان عنایت نکرده است * ای قوم من، به سرزمین مقدسی که خدا برایتان مقرر کرده است داخل شوید و باز پس مگردید که زیاندیده بازمیگردید * گفتند: ای موسی، در آنجا مردمی جبارند. ما به آن سرزمین درنیاییم تا آنگاهکه آن جباران بیرون شوند؛ اگر آنان از آن سرزمین بیرون شوند، به آن داخل شویم * دو مرد از آنان که پرهیزگاری پیشه داشتند و خدا نعمتشان عطا کرده بود، گفتند: از این دروازه بر آنان داخل شویدکه چون به آن داخل شوید، پیروز خواهید شد و بر خدا توکل کنید اگر از مؤمنان هستید * گفتند: ای موسی! تا وقتیکه جباران در آنجایند هرگز به آن شهر داخل نخواهیم شد. ما اینجا مینشینیم، تو و پروردگارت بروید و با آنها نبرد کنید * گفت: ای پروردگار من! من تنها مالک نفس خویش و برادرم هستم، میان من و این مردم نافرمان جدایی بینداز * خداوند گفت: ورود به آن سرزمین به مدت چهل سال برایشان حرام شد و در آن بیابان، سرگردان خواهند ماند؛ پس بر این قوم فاسق، اندوهگین مباش).
بنیاسرائیل پیش از آنکه سرگردان شوند، در مصر زندگی میکردند. اولین کسی از بنیاسرائیل که در مصر ساکن شد حضرت یوسف پسر یعقوب ( بود؛ پسازآنکه بهاجبار و برخلاف میلش بهفرمان یکی از فراعنۀ مصر، وزیر خزانهداری (بیتالمال) شد از پدر و برادرانش خواست تا به مصر نقلمکان کنند. از آن زمان به بعد اسرائیل یا همان پیامبر خدا حضرت یعقوببن اسحاقبن ابراهیم( و فرزندانش، زندگی صحرانشینی که به چوپانی و رعیتی چهارپایان مشغول بودند را رها کردند و به مصر و زندگی شهرنشینی نقلمکان نمودند.
از آن زمان به بعد نوادگان پیامبر خدا حضرت یعقوب ( در مصر ساکن شدند و مردم را به توحید و آیین حقپرستی و رویگردانی از پرستش بتها و خدا انگاری فرعون دعوت کردند؛ گاهی این دعوت بهصورت علنی و گاهی پنهانی انجام میشد و روزبهروز بر تعداد بنیاسرائیل در مصر افزوده میشد.
دعوت به حقپرستی رفتهرفته اصطکاکهایی با منافع حکّام جور ایجاد نمود و فکر از دست دادن سلطنتشان و افتادن حکومت دنیوی آنها به دست پیامبران عظیمالشأن بنیاسرائیل، در دل آنها تخم رعب وحشت کاشت؛ ازاینرو، آنها شدیدترین انواع شکنجهها و تهدیدها را بر بنیاسرائیل آغاز کردند؛ آنها را خوار کردند، به استضعاف کشیدند، فرزندانشان را کشتند و از انجام عبادات و شعائر الهی ممانعت کردند. به هر وسیلۀ ممکن سعی نمودند که تعالیم آئین توحید را از بین ببرند و مصریان و بنیاسرائیل را به شرک و کفر به خداوند و آئینش و اطاعت از فرعون و آنچه به آن امر مینمود، از پرستش مجسمهها، عکسها و کشتار مؤمنان، مجبور سازند. اگر باور انتظار، که پیامبران نوید آن را در دل بنیاسرائیل کاشته بودند که خلیفۀ منتظر خواهد آمد و بر فرعون و هامان و سربازانش چیره میشود، در میان بنیاسرائیل نبود، هیچ فرد مؤمنی باقی نمیماند و هرگز گرد این منجی، اجتماع نمیکردند؛ اما متأسفانه پشتیبانی آنها از این منجی تنها در حد گردآمدن گروهی مستضعف به دور فرماندهای که از او انتظار نجات از ظلم طاغوت را داشتند بود؛ غافل از اینکه این منجی، پیامبری عظیمالشأن است که فرستاده شده بود تا آنها را بار دیگر تزکیه کند و نفسهایشان را تطهیر نماید و دین توحید و یگانهپرستی و تعالیم آن را که در آستانۀ پوسیدهشدن بود، بار دیگر بگستراند.
حضرت موسی( همراه با آیات و نشانههای روشن فرستاده شد؛ اما فرعون و هامان و سربازان توانمندش از بنیاسرائیل، همانند قارون تکبّر ورزیدند و بر گمراه نمودن و اذیت و آزار ایمانآورندگان به حضرت موسی( ادامه دادند. خداوند متعال میفرماید:(وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآیاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُّبِینٍ * إِلَى فِرْعَوْنَ و هَامَانَ و قَارُونَ فَقَالُوا سَاحِرٌ کذَّابٌ * فَلَمَّا جَاءهُم بِالْحَقِّ مِنْ عِندِنَا قَالُوا اقْتُلُوا أَبْنَاء الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ وَاسْتَحْیوا نِسَاءهُمْ و َمَا کیدُ الْکافِرِینَ إِلَّا فِی ضَلَالٍ * و َقَالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِی أَقْتُلْ مُوسَى وَلْیدْعُ رَبَّهُ إِنِّی أَخَافُ أَن یبَدِّلَ دِینَکمْ أَوْ أَن یظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسَادَ * و َقَالَ مُوسَى إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی و َرَبِّکم مِّن کلِّ مُتَکبِّرٍ لَّا یؤْمِنُ بِیوْمِ الْحِسَابِ)؛
[7] (ما موسی را با آيات خود و حجتی آشکار فرستاديم * بهسوی فرعون و هامان و قارون. گفتند که او جادوگری دروغگو است * چون حق را از جانب ما بر آنها عرضه داشت، گفتند: پسران کسانی که به او ايمان آوردهاند را بکشيد و زنانشان را زنده بگذاريد؛ و حيلهسازی کافران جز در طريق تباهی نباشد * فرعون گفت: بگذاريد موسی را بکشم و او خدای خود را به ياری بطلبد. میترسم دينتان را دگرگون سازد يا در زمين فساد برانگيزد * موسی گفت: من به پروردگار خود و پروردگار شما از هر متکبری که به روز حساب باور ندارد، پناه میبرم).
بعدازاین مرحله، چارهای جز هجرت در زمین پهناور خدا نبود. حضرت موسی ( بهاتفاق بنیاسرائیل هجرت خود از مصر را در راه خداوند آغاز کردند؛ ولی فرعون نمیتوانست این گروه مستضعف را آزاد و خارج از قبضه و قدرت خود ببیند؛ پس با سربازانش آنها را دنبال نمود. زمان امتحان بزرگ الهی فرا رسید. رود نیل راه بر بنیاسرائیل بسته بود و از قفا سیاهیلشکریان فرعون نمایان شد؛ آنها ترسیدند و پنداشتند که گرفتار شدهاند و از یاد برده بودند که کسی که آنها را به این مکان هدایت کرده، پیامبر بزرگواری است که از جانب خداوند سبحان ارسال شده بود. حضرت موسی( با این عبارت به آنها گوشزد نمود که آنها بهسوی خدا هجرت مینمایند: (قالَ کلاّ إِنَّ مَعی رَبّی سَیهْدینِ)؛
[8] (گفت: هرگز! پروردگار من با من است و مرا راهنمایی خواهد کرد).
خداوند به او وحی فرمود که عصایش را به دریا بزند؛ دریا برایش به دو نیم شد؛ چراکه دریا بندهای از بندگان خداوند است و هرگز سد راه این بندۀ مخلص که تمام توکلش بر خداست، نمیشود. آب دریا هرگز سد راه این موج عظیم ایمان نخواهد شد. آب دریا هرگز سد راه حضرت موسی( نمیشود، زیرا او یک انسان است و هر آنچه در زمین است در خدمت انسانی است که توانمندترینِ مخلوقات برای معرفت و شناخت خداوند میباشد؛ اما اگر به اطاعت از شیطان درآید، نادانتر و سختتر از سنگ خارا میشود؛ چهبسا از دل سنگهای سخت، چشمهها بجوشد و از ترس خداوند به خشوع درافتند.
این آخرین معجزه و نشانهای بود که فرعون و سربازانش از حضرت موسی( دیدند؛ اما آنها دلهایشان از سنگ هم سختتر بود. لحظهای درنگ نکردند تا اندیشه کنند؛ میان دو کوهِ آب با دلهایی سرشار از تکبّر و عناد به حرکت درآمدند و غرق و هلاک شدند.
بنیاسرائیل از میان دریا عبور کردند و نجات یافتند و خود را در میان صحرای بیآبوعلفی دیدند؛ آنهم بعد از آن زندگیشان در درۀ حاصلخیز رود نیل! اما حضرت موسی( بشارت و فرمان الهی برای وارد شدن به سرزمین مقدّس را بر ایشان آورد و وعدۀ نصرت از جانب خدا را به آنها نوید داد. بعد از تمام آیات، معجزات و نشانههایی که در مصر مشاهده کردند و پس از شکافته شدن آب دریا و غرق شدن فرعون و لشکریانش، انتظار میرفت که بنیاسرائیل ذرهای در اطاعت از فرمان، تردید و یا سرپیچی نکنند و به وعدۀ نصرت و پیروزی، کاملاً یقین داشته باشند؛ اما آنها سرپیچی کردند و از ورود به سرزمین مقدس، خودداری نمودند.
شاید مهمترین عوامل نافرمانی آنها عبارت است از:
1- ضعف ایمان آنها به نبوّت و رسالت حضرت موسی(؛ بیشتر آنها او را به دید یک فرمانده نگاه میکردند تا یک پیامبر عظیمالشأن؛ حتی برخی از پذیرفتن فرمان او نیز سرپیچی میکردند.
2- سستی در تقوی و ترس از خدا که منجر به سرپیچی و ارتکاب گناه بیمهابا شد.
3- ضعف نفس و ترس از استبدادگران و تسلیم و خضوع در برابر آنها، خو گرفتن به ظلم و درنهایت ترک جهاد در راه خدا.
4- توجه به زندگی دنیوی بیش از آخرت که منجر به رخنه کردن دوستی دنیا در دلهایشان شد و تمسک جستن بیش از اندازه به دنیا همانند بعضی از مسلمانان این زمانه.
5– همهگیر شدن خودپسندی در میان آنها؛ بهطوریکه بعضی از آنها خود را برتر از موسی و هارون( میدیدند و زیر بار فرماندهیشان نمیرفتند؛ همانگونه که در تورات، سِفر اعداد، اصحاح شانزدهم آمده است: (و قورح بن يِصهاربن قهاتبن لاوي و داتان و اَبيرام پسران اليَاب و اُوْنبن فالِت پسران رؤبين2با بعضي از بنیاسرائیل، يعني دويستوپنجاه نفر از سروران جماعت که برگزيدگان شورا و مردان معروف بودند، به حضور موسي برخاستند 3 و در مقابل موسي و هارون جمع شده، به ايشان گفتند: شما از حد خود تجاوز مينماييد، زيرا تمامي جماعت، هريک از ايشان مقدساند و خداوند در ميان ايشان است؛ پس چرا خويشتن را از جماعت خداوند برتر میدانید؟ 4 و چون موسي اين را شنيد، به روي دراُفتاد... 12 و موسي فرستاد تا داتان و ابيرام پسران الياب را بخواند. ايشان گفتند: ما نميآييم! 13 آيا این کم بود که ما را از زميني که شير و عسل در آن جاری بود بيرون آوردي تا ما را در صحرا هلاک سازي و حال ميخواهي خود را بر ما حکمران سازي؟ ...).
در قرآن، متنی نزدیک به این معنی آمده است.
یادآور میشوم که حب نفس و تکبّر، آفتی اخلاقی است که بسیاری از انسانها را هلاک و به هاویۀ جهنم سوق میدهد و چه بسیار، شیطان وعدهاش را برای گمراه نمودن بنیآدم از طریق تکبّر عملی میسازد! در بسیاری موارد، تکبّر، عامل اصلی رویگردانی مردم از اطاعت و تأیید پیامبران (ع) است. بیشتر کسانی که نسبت به پیامبران و اوصیا (ع) تکبّر میورزند، ثروتمندان، توانمندان و بزرگان قوماند. خداوند متعال میفرماید: (وَما أَرْسَلْنا فی قَرْیةٍ مِنْ نَذیرٍ إِلاّ قالَ مُتْرَفُوها إِنّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ)؛
[9] (هيچ بيمدهندهای به قريهای نفرستاديم، جز آنکه توانگران خوشگذرانشان گفتند: ما به آنچه شما به آن فرستاده شدهاید، کافریم «ایمان نداریم»).
خود را از پیامبران و اوصیا (ع) و از هر رهبری که از طرف خدا برای امور دین و دنیا برگزیده شود، برتر میبینند و به آنچه خدا به آنها عطا فرموده است، رشک میورزند. خداوند متعال میفرماید: (أَمْ یحْسُدُونَ النّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَینا آلَ إِبْراهیمَ الْکتابَ والْحِکمَةَ واتَیناهُمْ مُلْکا عَظیمًا * فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ ومنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ وَ کفى بِجَهَنَّمَ سَعیرًا)؛
[10] (يا بر مردم به خاطر نعمتی که خدا از فضل خويش به آنان ارزانی داشته است حسد میورزند؟ درحالیکه ما به خاندان ابراهيم، کتاب و حکمت داديم و فرمانروایی بزرگ به آنها ارزانی داشتيم * بعضی به آن ايمان آوردند و بعضی از آن روی گردانیدند؛ دوزخ، آن آتش افروخته، ايشان را کافی است).
از آنچه گذشت پی میبریم، دلهای بنیاسرائیل که همراه حضرت موسی( خارج شدند، انحطاطهای اخلاقی بسیاری پیدا کرد و سرگردانی، که کیفری بود که خداوند برای سرپیچی از ورود به سرزمین مقدس، ایشان را به آن گرفتار کرد، جهت پاکسازی دلهایشان و بازگشت به اصل توحید و بهبودی، ضروری و اجتنابناپذیر بود.
در این چهل سال سرگردانی، نسل جدیدی از فرزندان و نوادگان کسانی که با حضرت موسی( خارج شدند، در صحرا پرورش یافت؛ آنها هیچ جا و مکانی برای استقرار و یا زرقوبرقی از دنیا که به آن دل ببندند، نداشتند. از سوی دیگر، تحت سلطۀ هیچ ستمگری نیز واقع نشدند تا مورد آزار و اذیت شدید قرار گیرند و بذر رعب و وحشت در دلهایشان کاشته شود. آنها در کمال آزادی پرورش یافتند و دوستدار آزادی شدند. شاید معجزاتی که در دوران سرگردانی دیدند نقش مؤثری در تربیت روحی و اعتقاد و ایمان عالیشان داشته است. در دوران سرگردانی، نسلی مؤمن، نیرومند، دلیر و شایسته برای به دوشکشیدن رسالت الهی و گسترش آن و آماده برای نبرد با ستمگران و جهاد در راه خدا و ورود به سرزمین مقدس، پرورش یافت.
بهاینترتیب، علت توجه خداوند به پدران آنها و ارسال پیامبری بزرگ از پیامبران اولوالعزم یعنی حضرت موسی( علیرغم اینکه بیشتر آنها فاسق بودند و صلاحیت به دوشکشیدن رسالت الهی را نداشتند، آشکار میشود. کسانی که همراه حضرت موسی( خارج شدند، همگی در این سرگردانی مردند و از بین رفتند و جز کالب و یوشع( کسی از بین آنها باقی نماند تا حضرت یوشع( فرزندان و نوادگان آنها را برای ورود به سرزمین مقدس و پیروزی بر استبداد گران، هدایت کند.
پیامد سرگردانی بنیاسرائیل، علاوه بر کیفر، تحولی اصلاحی نیز بود؛ هدف اصلی آن، اصلاح و تربیت بنیاسرائیل، بر رویگردانی از ظلم و فساد و عدم اطاعت از سردمداران زور و طاغوت بود، آن هم پسازآنکه تسلیم محض خواستههای آنها شدند و هیچ نهضتی برای تغییر وضع بدِ موجود در مصر ایجاد نکردند. محل سرگردانی به علت دورافتاده بودنش اثر بزرگی دارد؛ در چنین مکانی انسان به خدا پناه میبرد، بر او توکل میکند و به ولایتش تحصّن میجوید. ذکر خداوند همانگونه که برای حضرت موسی( مؤثر بود، اثر بزرگی در اصلاح بنیاسرائیل و آماده کردن آنها برای به دوش کشیدن رسالت الهی داشت؛ این وجودی ربانی که خداوند او را برای خودش و یاری دینش انتخاب کرد، همانگونه که در قرآن خبر داده است؛
[11] هنگامیکه وارد کاخ فرعون شد، یکه و تنها در راه خدا جهاد کرد، ستمدیدگان را یاری نمود و رو در روی متکبّران ایستاد. زمانی که هنوز از قدرت برخوردار نبود، یکی از ستمگران را به هلاکت رسانید. خداوند در قرآن در این مورد میفرماید: (وَدَخَلَ الْمَدِینَةَ عَلَى حِینِ غَفْلَةٍ مِّنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِیهَا رَجُلَینِ یقْتَتِلَانِ هَذَا مِن شِیعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِی مِن شِیعَتِهِ عَلَى الَّذِی مِنْ عَدُوِّهِ فَوَکزَهُ مُوسَى فَقَضَى عَلَیهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّیطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُّضِلٌّ مُّبِینٌ)؛
[12] (بیخبر از مردم شهر، داخل شهر شد. دو تَن را ديد که با هم نزاع میکنند، یکی از پيروانش و آن دیگری از دشمنانش بود. آنکه از پيروانش بود بر ضد آن ديگر که از دشمنانش بود از او ياری خواست. موسی مشتی بر او نواخت و او را کشت. گفت: اين عملی شيطان بود، او به آشکارا دشمنی گمراهکننده است).
اما این سخن وی( که (هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّیطَانِ)؛ (اين عملی شيطان بود)؛ چهبسا منظور، عملی است که به خاطر آن، قتل انجام گرفت و شاید منظورش خود شخص مقتول باشد؛ این شخص، عملی شیطانی است، زیرا کسی که فطرت توحیدی و پاک او را آلوده نموده بود، شیطان بود.
پس از این اتفاق، حضرت موسی( از مصر خارج میشود، درحالیکه بر دینش نگران است، چشم به رحمت خداوند دارد و با خدا عهد بسته بود که با آنچه خداوند از نیرو و ایمان و هدایت به او داده بود، هرگز هیچ استبدادگری را حتی با سکوت بر ستمگریاش یاریگر نباشد؛ پس بهسوی خداوند هجرت فرمود، درحالیکه راضی و قانع به قسمت الهی، دنیای مادی پست و فرومایه و پر زرقوبرقی که در کاخ فرعون وجود داشت را ترک نمود؛ خداوند، پیوستن به پیامبری بزرگ یعنی حضرت شعیب( و ازدواج با یکی از دخترانش و ده سال باقی ماندن در کنار این پیامبر به همراه چوپانی گوسفندان را روزیاش قرار داد. این موارد از چیزهایی بود که خداوند برایش برگزیده بود.
سپس خداوند اراده فرمود تا او( را پس از غیبتش، بهسوی قومش در مصر بازگرداند تا آنها را از تاریکی به نور و از بردگی به آزادی رهنمون سازد؛ و همانطور که اشاره شد، از آنها نسلی صالح، خداجو و شایستۀ به دوش کشیدن رسالت الهی، تربیت فرمود. اگر رحمت و فضل خدا نبود و اگر این وجود مقدس یعنی موسی ( که خداوند او را برگزید و تزکیه نمود، نبود، این گروهِ فرزندان آزاده که در برابر خداوند فروتن بودند از آن پدرانی که بر فرمان الهی سرکش بودند، خارج نمیشدند.
-سرگردانی در امت اسلام
پس از رحلت پیامبر خدا محمدبن عبدالله (ص) امت اسلام راه را گم کردند؛ از هنگامیکه ابوبکر و گروهی از منافقین اقدام به تسلط و غصب جانشینی رسول خدا (ص) نمودند و بیشتر صحابه از یاری وصی و جانشین پیامبر (ص) و برگزیدۀ خداوند یعنی حضرت علیبن ابیطالب (، شانه خالی کردند. کسی که رسول خدا (ص) به امر خداوند، در غدیر خم-در آخرین حج (حجةالوداع)- او را امیری برای مؤمنین و خلیفهای برای بعد از فرستادۀ پروردگار جهانیان منصوب نمود. آنها نهتنها حق مسلّم امام علی( و حق انسانیت برای رسیدن پیام (لا اله الا الله محمد رسولالله) را بهجا نیاوردند، بلکه گستاخی را از این هم فراتر بردند تا آنجا که عمربن خطاب و گروهی از منافقین اقدام به آتش زدن خانۀ حضرت فاطمۀ زهرا (ع) آن یگانه دُخت پیامبر اسلام (ص) نمودند؛ درحالیکه خداوند، دوستی با او و همچنین با امام حسن و حسین و امام علی(ع) را در قرآن واجب دانسته است. خداوند متعال میفرماید: (قُلْ لا أَسْئَلُکمْ عَلَیهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى)؛
[13] (بگو بر اين رسالت، مزدی از شما نمیخواهم، جز دوست داشتن نزديکانم).
چون تلاش عمر برای خارج کردن حضرت علی (ع) از منزل به جهت بیعت اجباری با ابوبکر بهجایی نرسید، به خانۀ حضرت زهرا (ع) هجوم بردند، پهلویش را شکستند، جنینش را ساقط نمودند و میخ در سینهاش فرو رفت؛ درحالیکه او شخصیتی است که پیامبر اسلام (ص) دربارهاش فرموده است: (أم ابیها وبضعة منی ویرضی الله لرضاها ویغضب الله لغضبها و سیدة نساء العالمین من الأولین والآخرین)؛
[14] (او مادر پدرش و پارۀ تن من است. خداوند با رضایتش راضی و با خشمش، خشمگین میشود. او سرور زنان جهانیان است، از اولین تا آخرینشان).
مسلمانان بعدازاینکه گامبهگام در همان مسیر بنیاسرائیل شروع به حرکت نمودند، قدم در مسیر سرگردانی یا همان مسیر یهود نهادند. رسول خدا(ص) فرمود: (والذی نفسی بیده لترکبن سنن من کان قبلکم حذو النعل بالنعل والقذة بالقذة حتی لاتخطئون طریقهم ولا یخطئکم سنة بنیاسرائیل)؛
[15] (قسم به آنکه جانم در دست اوست، قدمبهقدم و بدون هیچ انحرافی دنبالهروی سنتهای پیش از خود خواهید بود؛ از راه و روش آنها جدا نمیشوید و سنتهای بنیاسرائیل نیز از شما جدا نمیگردد).
از زمانی که این امت بهرۀ خود را از دست داد، با دشمنش همپیمان شد و با امام و پیشوای خود دشمنی کرد و پروردگار خود را خشمگین ساخت، رفتهرفته بهسوی سرگردانی و خسران رهسپار شد تا امروز که در دل بیابان جای گرفته است. گذری از معاویه و زیاد تا به یزید و ابن زیاد و از مسلمبن عقبه تا مروان و عبدالملک و فرزندانش و از حجّاج تا بنیعباس خونخوار و منصور دوانقی و هادی و مهدی و رشید گمراه و تا امین و مأمون و غیر مأمون و تا به متوکل بر شیطان و غیره و غیره. چه سفر هولناکی است که امت اسلام پشت سر نهاد! در این فاصله، چه بسیار شهرهایی که هتک حرمت شدند و عزیزانی که به قتل رسیدند و چه بسیار زنانی که عفت و نجابتشان پایمال شد! در این میان، حتی شهر رسول خدا (ص) و کعبۀ مکرمه از دست این متجاوزان در امان نبود (یزید ملعون، مسلمبن عقبه -این جنایتکار خونخوار- را به مدینه فرستاد و بیش از دهها هزار مسلمان را از دم تیغ گذراند که در میان آنها هفتصد صحابی بود. بیش از هزار دوشیزه را مورد تجاوز قرار داد؛ اما به اینهمه جنایت بسنده نکرد؛ پسازآن بهقصد کعبۀ شریف بهسوی مکه حرکت کرد که در راه، به سرنوشت اصحاب فیل دچار شد و خداوند او را از بین برد).
[16]
چه بسیار آزادمردانی که شکنجه شدند و نیک مردانی که به قتل رسیدند و چه بسیاری از آنان که در زندانها و سردابهای تنگ و تاریک که شب و روزش مشخص نبود، روزگار گذرانیدند. آنچه بنیامیّه و بنیعباس بر سر مسلمانان آوردند، آکنده است از رعب و وحشت و داستان فسق و فجور و کفر و خروجشان از دین، بسیار حیرتآور است!
مسعودی دربارۀ یکی از آنها یعنی ولیدبن یزیدبن عبدالملک که جامههای طلا به تن میکرد، میگوید: (در مجلسی، پسر عایشه با صدای خوش برایش آواز میخواند. چون ولید از خوشی سرمست شد و به وجد آمد به او گفت: احسنت! ای مرد، تو را به عبد شمس قسم میدهم که یک بار دیگر برایم بخوان؛ و چون تکرار کرد گفت: تو را به امیّه قسم، تکرار کن. او نیز تکرار کرد... سپس ولید به ترانهخوان گفت: دراز بکش؛ و هیچ عضوی بر بدنش نماند که بر او بوسه نزده باشد تا رسید به عورتش که آن مرد آن را میان دو رانش مخفی کرد؛ لیکن ولید به او گفت: نه به خدا قسم مگر آنکه بر آن بوسه بزنم؛ و آنقدر اصرار کرد تا اینکه بر آن بوسه زد و به او هزار دینار بخشید و بر قاطری سوار کرد و گفت: از روی فرش من رد شو؛ و او چنین کرد. ولید در میان باغ حوضی ساخت و آن را پر از شراب نمود و در آن، با فاحشهها شنا میکرد و آنقدر مینوشید تا عقلش را از دست میداد تا جایی که روزی بهسوی دخترش رفت و گفت: کسی که از مردم بترسد، با اندوه مرده است).
[17]
سید مرتضی در امالی گفته است: ابوعبیدالله مرزبانی از احمدبن کامل روایت کرد که گفت: یزیدبن ولید، زندیق (بیدین) بود. روزی قرآن را باز کرد و این آیه را دید: (وَاسْتَفْتَحُوا وَخَابَ كُلُّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ)؛(2) (پيروزی خواستند و هر جبار کینهتوزی ناامید شد). مصحف (قرآن) را هدف قرار داد و به آن تیر زد تا آن را پارهپاره کرد درحالیکه این اشعار را میگفت:
آیا هر گردنکش منحرفی را وعده میدهی/ پس من همان گردنکش منحرفم چون روز قیامت بهپیش پروردگارت شدی/ بگو که ولید مرا پارهپاره کرد).
[18]
ذکر این وقایع بسیار تأسفآور است و آنچه ذکر شد، تنها گوشهای از اعمال ننگین آنهاست. کشتن فرزندان پیامبر (ص) و راندن آنها به دورترین نقاط، در صدر برنامههای ننگین این ستمگران بوده است؛ بهطوریکه امروزه شاهد پراکندگی فرزندان پیامبر (ص) در کشورهای ایران، افغانستان، هندوستان و سرزمینهای دور از سرزمین جدشان پیامبر اسلام (ص) هستیم. این خود دلیلی کافی و محکم بر انحراف و خروج آنها از دین و دشمنی آنها با اسلام است؛ همچنین دلیل محکمی بر کینهتوزی آنها به پیامبر اسلام(ص) میباشد.
این ظلم و فساد تا به امروز نیز ادامه دارد. ثروتهایمان در دست ستمگرانی است که گسترش فساد در سرزمینها و بین بندگان در اولویت کار آنهاست و از این ثروتها در این جهت که مردم آنها را بهجای خدا بپرستند، استفاده مینمایند. زندانهایشان در تاریخ، مشابهی ندارد؛ آکنده از انواع شکنجهها که مو بر بدن راست میکند. لشکریانشان تا بُن دندان مسلح؛ نه برای دفاع از سرزمینهای اسلامی بلکه برای از بین بردن ملتهای مسلمان؛ و هرکسی که بانگ (لا اله إلا الله) را فریاد بزند و مسلمانان را بهحکم خدا و آنچه خداوند نازل فرموده است دعوت کند، فرجامش دهلیزهای تنگ و تاریک و یا مرگ خواهد بود. نمیدانیم چه وقت این سرگردانی و گمراهی پایان میپذیرد و چه وقت اسلام بازخواهد گشت تا همچون زمان پیامبر (ص) بر مسلمین حکم براند و عدل و داد در سرزمینهای اسلامی و درنهایت در کل زمین، گسترش یابد؛ اما بههرحال یقین داریم که بازخواهد گشت؛ زیرا رسول خدا (ص) به ما وعده و خبر داده است که اسلام، تروتازه، در آخرالزمان به دست فرزند موعودم مهدی ( باز خواهد گشت.
این ظهور مبارکِ آن اصلاحکنندۀ بزرگ محقق نمیشود، مگر اینکه اسباب غیبتش برطرف شود و نسلی در این امت پدید آید که آمادگی لازم برای بر دوش کشیدن رسالت الهی برای کل اهل زمین را داشته باشد تا وعدۀ الهی برای ظهور این دین بر تمام ادیان دیگر، جامۀ عمل بپوشد. اگر واقعاً و بهطور عملی خواستار گسترش عدالت بر زمین باشیم و بخواهیم از این صحرا و این سرگردانی خارج شویم و اگر واقعاً خواستار ظهور امام مهدی ( باشیم، بر ماست که به مسیر اسلامی که مورد رضایت خداوند است بازگردیم، نه اسلامی که خواست طاغوتهاست. خداوند متعال میفرماید: (ولَقَدْ بَعَثْنا فی کلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ واجْتَنِبُوا الطّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللّهُ وَمِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیهِ الضَّلالَةُ فَسیرُوا فِی اْلأَرْضِ فَانْظُرُوا کیفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکذِّبینَ)؛
[19] (ميان هر امتی، پيامبری مبعوث کرديم تا خدا را بپرستند و از طاغوت، دوری جويند. بعضی از آنها را خدا هدايت کرد و بر بعضی، گمراهی مقرر داشت؛ پس در زمين بگرديد و بنگريد که عاقبت کار تکذیبکنندگان، چگونه بوده است).
طاغوتهایی که امروزه با کمک آمریکا بر این امت مسلط شدهاند، درحالیکه آشکارا دشمنی خود را اظهار میکنند تا آخرین پردههای نمایش زشت و کَریهشان را به اتمام برسانند، هدفی ندارند جز از صحنه خارج کردن اسلام و خالی نمودن قلب مسلمان از ایمان به خدا و غافل نمودن او تنها در حد پوستهای از دین بدون هیچگونه حقیقتی؛ حتی اگر بتوانند، حذف همین پوسته و جنگ با آن تا جایی که بهطور کامل از بین برود را نیز در سر دارند، چنانچه امروزه در ترکیه شاهد هستیم. هرکس که در نوکری آنها برای آمریکا و اسرائیل شک دارد بهخصوص کسانی که ادعا میکنند که آنها دشمن آمریکا و اسرائیل هستند، به تاریخ سیاهشان مراجعه نمایند؛ خواهند دید که هر لحظه برای حفظ قدرت خود، با افروختن آتش جنگ با مسلمین و ملت عرب از یکسو و قلعوقمع هر حرکت اسلامی و بیدارگر دینی از سویی دیگر، به اربابانشان، آمریکا و اسرائیل، خدمت میکنند. کسی که خواهان اسناد و مدارک بیشتر است میتواند به سِفر دانیال در تورات مراجعه نماید؛ خواهد دید که در منطقۀ خاورمیانه، ده پادشاه مزدور آمریکا (یا آنطور که در آن ذکر شده است، مملکت آهنین) وجود دارد؛ مملکتی که دیگر ممالک روی زمین را پایمال و به کام خود میکشد؛ اما انشاءالله به دست مهدی این امت لگدکوب خواهد شد، همانگونه که در سِفر دانیال آمده است. برای حکومت طاغوت هیچچیز دیگری جز خودش، ارزشمند نیست و پایههای تخت حکومتش بر خون و پیکرهای مردم استوار شده است. هرکسی که ولایت و سلطهاش را نپذیرد، به قتل میرسد. همواره ملت را در بحرانهای بیانتها قرار میدهد مگر اینکه پایانش، حکم خودش باشد. آتش جنگ را برمیافروزد و میان قبایل، تعصب و نعرههای شیطان را رواج میدهد؛ حتی قرص نانی را از ملت منع میکند تا همواره سرگرمِ به دست آوردن آن باشند. زندگی در زیر یوغ طاغوت، جز ذلت نیست، حتی مرگی است در قالب زندگی؛ خسران دنیا و آخرت!
افلاطون، فیلسوف یونانی، در وصف حکومت طاغوت و نحوۀ شکلگیری آن میگوید: (مدعیان دموکراسی و حمایت از مردم، از خشنترین و حیلهگرترین افراد هستند؛ (دموکراسی) ثروتمندان را تبعید یا اعدام میکند، بدهیهای مردم را میبخشد و زمین را بین رعیت تقسیم میکند و برای خود طرفدارانی جمع میکند تا پیشمرگ دسیسههای مخالفان باشند. ملت آرزویش را میکنند و سرانجام بر مسند قدرت مینشیند. آتش جنگ میان کشورهای همسایه پسازآنکه دست دوستی به آنها دراز کرده بود را برمیافروزد تا پایههای خود را محکم و اذهان مردم را از خود دور کند و همراه دائمی نیاز آنها باشد؛ و در این میان، فرصتی برای ایجاد فضایی امن برای خود در داخل کشور باشد و رقیبان و منتقدان را از دمِ تیغ بگذراند. افراد لایق و اهل فضیلت از او دور میشوند و مزدوران و جیرهخواران جذبش میگردند. به شاعرانی که ما را از مدینۀ فاضلهمان دور میکنند عطای بسیار میبخشد و آنها نیز از مدح و ثنا، کلمهای فروگذار نمیکنند. عبادتگاهها را غارت میکند و ملت را میدوشد تا شکم نگهبانان و طرفدارانش سیر شود. سرانجام ملت خواهد فهمید که از آزادی به طغیان منتقل شده است؛ و این، فرجام این حکومت است).
[20]
اما بندگان طاغوت و جیرهخوارانشان گمان میبرند که در امنیت کامل به سر میبردند و به یک زندگی آرام و بیدغدغه دست پیدا کردهاند و تا زمانی که در خدمت طاغوت باشند، به آنها آسیبی نمیرسد؛ چراکه سرورشان با قدرت، مخالفان را گردن میزند و ملت در برابر ظلم و ستمش زانو میزنند و تسلیم میشوند؛ این، توهمی بیش نیست، زیرا آتش همچنان زیر خاکستر باقی میماند. خداوند متعال میفرماید: (مَثَلُ الَّذینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ أَوْلِیاءَ کمَثَلِ الْعَنْکبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیتًا وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُیوتِ لَبَیتُ الْعَنْکبُوتِ لَوْ کانُوا یعْلَمُونَ)؛
[21] (مَثَل آنان که بهجز خدا را دوست میگيرند، مَثَل عنکبوت است که خانهای ساخت و کاش میدانستند که هرآینه سستترين خانهها، خانۀ عنکبوت است).
برای دانستن حقیقت کافی است به تاریخ ملتها نگاهی بیفکنیم تا ببینیم که پایان تمامی حکومتهای طاغوت و جیره خوارانشان، به دست مستضعفین و مظلومین بوده است؛ (وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ) (و آنها که ستم کردند بهزودی خواهند فهمید که بازگشتشان به کجاست).
اما کسانی که تسلیم طاغوتها شدند و در برابر آنها سر فرود آوردند، هرچند که ادعای مسلمانی کنند، از ولایت خداوند خارج گشتهاند، درحالیکه خود نمیدانند. خداوند میفرمایند: (أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذینَ یزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَیک وَما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِک یریدُونَ أَنْ یتَحاکمُوا إِلَى الطّاغُوتِ وقدْ أُمِرُوا أَنْ یکفُرُوا بِهِ وَیریدُ الشَّیطانُ أَنْ یضِلَّهُمْ ضَلالاً بَعیدًا)؛
[22] (آيا آنان را نمیبينی که میپندارند به آنچه بر تو نازل شده و آنچه پيش از تو نازل شده است، ايمان آوردهاند؛ ولی میخواهند که طاغوت را حَکَم قرار دهند، درحالیکه به آنان فرمان داده شده است که طاغوت را انکار کنند. شيطان میخواهد گمراهشان سازد، گمراهی بسیار دوردست).
طاغوت آنها را به جنگ با ملتهای اسلامی وادار میکند و آنها نیز از ترس مجبور به همکاری میشوند و به جنگ اولیای خدا میروند و حرمت مؤمنان را پایمان میکنند؛ چه حالی بدتر از این حال و چه کفری بالاتر اینکه به یاری دشمنان خدا برخواستهاند! خداوند متعال میفرماید: (الَّذینَ آمَنُوا یقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللّهِ والَّذینَ کفَرُوا یقاتِلُونَ فی سَبیلِ الطّاغُوتِ فَقاتِلُوا أَوْلِیاءَ الشَّیطانِ إِنَّ کیدَ الشَّیطانِ کانَ ضَعیفًا)؛
[23] (آنان که ايمان آوردهاند، در راه خدا میجنگند و آنان که کافر شدهاند، در راه شيطان؛ پس با هواداران شيطان نبرد کنيد که مکر شيطان، ضعیف است).
برخی از آنان ترس از طاغوتها و کشته شدن را بهانه میکنند؛ این عذر بدتر از گناه است و قابلقبول نیست؛ اگر چارهای جز بر دوش گرفتن سلاح نباشد باید آن را به روی طاغوت نشانه گرفت، نه در جهت یاری او! خداوند متعال میفرماید: (إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلآئِکةُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ قَالُواْ فِیمَ کنتُمْ قَالُواْ کنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الأَرْضِ قَالْوَاْ أَلَمْ تَکنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُواْ فِیهَا فَأُوْلَـئِک مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءتْ مَصِیراً)؛
[24] (کسانی هستند که فرشتگان جانشان را میستانند درحالیکه بر خويشتن ستم کرده بودند. از آنها میپرسند: در چه کاری بوديد؟ گويند: ما در روی زمين مستضعف بودیم. فرشتگان گويند: آيا زمين خدا پهناور نبود که در آن مهاجرت کنيد؟ جایگاه اينان دوزخ است و بد سرانجامی دارند).
همچنین میفرماید: (قَالَ الَّذِینَ اسْتَکبَرُوا لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا أَنَحْنُ صَدَدْنَاکمْ عَنِ الْهُدَى بَعْدَ إِذْ جَاءکم بَلْ کنتُم مُّجْرِمِینَ * وَقَالَ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکبَرُوا بَلْ مَکرُ اللَّیلِ وَالنَّهَارِ إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَن نَکفُرَ بِاللَّهِ وَنَجْعَلَ لَهُ أَندَاداً وَأَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ وَجَعَلْنَا الْأَغْلَالَ فِی أَعْنَاقِ الَّذِینَ کفَرُوا هَلْ یجْزَوْنَ إِلَّا مَا کانُوا یعْمَلُونَ)؛
[25] (مستکبران به مستضعفان میگويند: آيا ما شما را از هدايت بازداشتيم بعد از آنکه به سراغ شما آمد (و آن را بخوبي دريافتيد)؟! بلکه شما خود مجرم بوديد! مستضعفان به مستکبران ميگويند: وسوسههاي فريبکارانۀ شما در شبوروز [مايۀ گمراهي ما شد]، هنگامي که به ما دستور ميداديد که به خداوند کافر شويم و همتاياني براي او قرار دهيم!» و آنان هنگامي که عذاب را ميبينند پشيماني خود را پنهان ميکنند؛ و ما غل و زنجيرها در گردن کافران مينهيم؛ آيا جز آنچه عمل ميکردند به آنها جزا داده ميشود؟!).
همانطور که یارینمودن و همکاری با طاغوتها حرام است، ترک جهاد و امربهمعروف و نهیازمنکر نیز حرام است. دوری گزیدن از مسلمانان، تکلیف را ساقط نمیکند. کسی که روز را به شب برساند و به امور مسلمانان اهتمام نورزد، مسلمان نیست حتی اگر فقیهی باشد که ادعای نیابت عامۀ امام زمان( را داشته باشد. هر فرد مسلمان باید به قلب خویش و آنچه در آن است، رجوع کند؛ آیا از ترس از خدا آکنده است یا ترس از طاغوت؟ این دو در قلب مؤمن جمع نمیشوند؛ ترس از خدا، طاغوتها را در نظر مؤمن از حشرهای هم کوچکتر و حقیرتر مینماید و هیچگونه تأثیری بر او و تصمیمهایش ندارد، مگر هنگامیکه تقیۀ واجب پیش آید. خداوند متعال میفرماید: (أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ کفُّواْ أَیدِیکمْ وَأَقِیمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّکاةَ فَلَمَّا کتِبَ عَلَیهِمُ الْقِتَالُ إِذَا فَرِیقٌ مِّنْهُمْ یخْشَوْنَ النَّاسَ کخَشْیةِ اللّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْیةً وَقَالُواْ رَبَّنَا لِمَ کتَبْتَ عَلَینَا الْقِتَالَ لَوْلا أَخَّرْتَنَا إِلَى أَجَلٍ قَرِیبٍ قُلْ مَتَاعُ الدَّنْیا قَلِیلٌ وَالآخِرَةُ خَیرٌ لِّمَنِ اتَّقَى وَلاَ تُظْلَمُونَ فَتِیلاً)؛(
[26]) (آيا نديدی کسانی را که به آنها گفته شد، اکنون از جنگ باز ايستيد و نماز بخوانيد و زکات بدهيد، اما هنگامیکه جنگيدن بر آنان مقرر شد، گروهی چنان از مردم ترسيدند که بايد از خدا میترسيدند؟ حتی ترسی بيشتر از ترس خدا و گفتند: ای پروردگار ما، چرا جنگ را بر ما واجب کردهای و ما را مهلت نمیدهی تا به مرگ خود که نزديک است، بميريم؟ بگو: متاع دنیا اندک و آخرت که برتر است، از آنِ پرهيزگاران است و به شما حتی بهقدر رشتهای که در ميان هستۀ خرماست، ستم نمیشود).
خدا را سپاس که امروز امت اسلام راه بازگشت بهسوی خداوند و راه بیداری دینی اسلامی را آغاز کرده است و میبینیم که هرروز گسترش بیشتری مییابد تا کلیۀ سرزمینهای اسلامی را در برگیرد؛ و پایههای سلطنت طاغوتیانی که بر این امت مسلط بودند، به لرزه درآمده است؛ طغیانگرانی که تا حد ممکن سرمایههای آن را به تاراج بردند تا جوانان مسلمان را در منجلاب شهوتها و لذتهای مادی و جنسی فرو ببرند، عشرتکدههای فساد و بساط شرابخواری و فسق و فجور را در کشورهای مسلمان به پا کردند، آنچه خداوند حرام فرموده است از رقص و موسیقی و آواز تا صحنههای زنان عریان و داستانهای زندگی غرب که هدفی جز از هم گسیختن خانوادههای اسلامی ندارد، از شبکههای تلویزیونی پخش کردند؛ اما خداوند تمام نقشههایشان را نقش بر آب کرد و پایههایشان را از بن درهم کوبید و إنشاءالله دیری نخواهد پایید که سقف حکومتشان بر سرشان خراب خواهد شد.
این طاغوتیان همانند نیاکان خود متوهم شدند که قادرند آثار دین توحیدی حقیقی را محو و نابود کنند، اسلام را دگرگون نمایند و نیز عقاید حقی که در آن است و پایههای حکومت آنها را تهدید میکند- بهخصوص عقیدۀ انتظار مهدی (- را نابود سازند؛ اما چگونه چنین چیزی ممکن است درحالیکه قرآن پیش روی ماست و در گوشهای ما اینگونه ندا میدهد: (وَنُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی اْلأَرْضِ ونجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً ونجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ * وَنُمَکنَ لَهُمْ فِی اْلأَرْضِ ونرِیَ فِرْعَوْنَ وهامانَ وجنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یحْذَرُونَ)؛
[27] (ما ميخواهيم بر مستضعفان زمين منت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان روي زمين قرار دهيم؛ و حکومتشان را در زمين پابرجا سازيم؛ و به فرعون و هامان و لشکريانشان، آنچه را از آنها بيم داشتند نشان دهيم).
(وَلَقَدْ کتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکرِ أَنَّ الْأَرْضَ یرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ * إِنَّ فِی هَذَا لَبَلاغاً لِقَوْمٍ عَابِدِینَ)؛
[28] (در «زبور» بعد از ذکر (تورات) نوشتيم: بندگان شايستهام وارث زمين خواهند شد؛ و در اين، ابلاغ روشني است براي جمعيت عبادتکنندگان).
(وَعَدَ اللّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکمْ وعمِلُوا الصّالِحاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی اْلأَرْضِ کمَا اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ ولیمَکنَنَّ لَهُمْ دینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى لَهُمْ ولیبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا یعْبُدُونَنی لایشْرِکونَ بی شَیئًا ومنْ کفَرَ بَعْدَ ذلِک فَأُولئِک هُمُ الْفاسِقُونَ)؛
[29] (خدا به کسانی از شما که ايمان آورده و کارهای شايسته انجام دادهاند، وعده داد که در روی زمين جانشینشان کند، همچنان که مردمی را که پيش از آنها بودند جانشين نمود و دينشان را که خود برايشان پسنديده است استوار سازد و وحشتشان را به ايمنی بدل کند؛ آنها مرا میپرستند و هیچچیزی را با من شريک نمیکنند و آنها که ازاینپس ناسپاسی کنند، فاسقاند).
این توهم هرگز به حقیقت نخواهد پیوست تا زمانی که کلام رسول خدا(ص) در گوشمان چنین طنینانداز است: (لو لم یبق من الدنیا إلا یوم لخرج من ولدی من یملئها قسطا وعدلا کما ملئت ظلما وجورا).
[30] (اگر از عمر دنیا فقط یک روز باقی باشد، در آن روز یکی از فرزندانم قیام خواهد کرد و آن را لبریز از عدل و داد خواهد کرد، پسازآنکه آکنده از ظلم و جور شده بود).
امام مهدی( در میان ماست و همچنان که زمین و اهل زمین از خورشید پشت ابر بهره میجویند، مسلمانان نیز از او بهرهمند هستند.
[31]
ای برادران و خواهران مسلمان! ای عزیزان! به خدا ایمان آورید و به طاغوت کفر بورزید و به عروة الوثقی، حجت خدا بر زمینش، مهدی موعود( تمسک جویید و بدانید که لازمۀ ایمان به خدا، کفر به طاغوت است؛ و این دو لازم و ملزوم یکدیگرند؛ همانند رفتن تاریکی و برآمدن نور؛ هرگز نمیتوان رفتن تاریکی را درک کرد، مگر با آمدن نور و روشنایی. خداوند متعال میفرماید: (قَدْ تَبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یکفُرْ بِالطّاغُوتِ وَ یؤْمِنْ بِاللّهِ فقد استَمْسَک بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى لاَ انْفِصامَ لَها واللّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ)؛
[32] (قطعاً هدايت از گمراهی مشخص شده است؛ پس هرکس به طاغوت کفر ورزد و به خدا ايمان آورد، به چنان رشتۀ استواری چنگ زده است که گسستنش نباشد؛ و خداوند شنوا و داناست).
از شیطان و هوای نفسانی بر حذر باشید و ازآنچه رسول خدا (ص) از جانب خداوند سبحان برایتان به ارمغان آورده است پیروی کنید. خداوند تمامی گناهان را میآمرزد، اما از گناه شرک درنمیگذرد. خداوند میفرماید: (إِنَّ اللّهَ لا یغْفِرُ أَنْ یشْرَک بِهِ وَ یغْفِرُ ما دُونَ ذلِک لِمَنْ یشاءُ ومنْ یشْرِک بِاللّهِ فَقَدِ افْتَرى إِثْمًا عَظیمًا)؛
[33] (همانا خدا گناه کسانی که به او شرک آورند را نمیآمرزد، و گناهان ديگر را برای هرکه بخواهد میآمرزد و هرکه به خدا شرک آورد، دروغی ساخته و گناهی بزرگ مرتکب شده است).
ایمان به طاغوت، قبول حکومتش، یاری، خضوع و تسلیم شدن در برابرش همگی مصداق شرک به خدا و گمراهی از راه راست خداوند است؛ و چه گمراهی بدی! آیا تابهحال شنیدهاید نماز و روزۀ کسی که به خدا کفر و یا شرک بورزد موردپذیرش قرار گرفته باشد؟ عبادتها برای ثابتقدم شدن بنده بر اطاعت خداوند است؛ حال اگر طاعتشان برای طاغوت باشد درحالیکه او دشمن خداوند است، بقیۀ عبادتها چه معنایی دارد؟ لحظهای که انسان در برابر دستورات و قوانین طاغوت سر تعظیم فرود آورد، لحظۀ کفر به خداوند و خروج از ولایت او و رفتن زیر ولایت طاغوت و یا همان عبور از نور به ظلمت است. خداوند میفرماید: (أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذینَ یزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَیک وما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِک یریدُونَ أَنْ یتَحاکمُوا إِلَى الطّاغُوتِ وقدْ أُمِرُوا أَنْ یکفُرُوا بِهِ وَ یریدُ الشَّیطانُ أَنْ یضِلَّهُمْ ضَلالاً بَعیدًا)؛
[34] (آيا آنان را نمیبينی که میپندارند به آنچه بر تو نازل شده و آنچه پيش از تو نازل شده است، ايمان آوردهاند؛ ولی میخواهند که طاغوت را حَکَم قرار دهند، درحالیکه به آنان فرمان داده شده است که طاغوت را انکار کنند. شيطان میخواهد گمراهشان سازد، گمراهی بسیار دوردست).
راه بازگشت بهسوی خدا و ولایتش همان راه کفر به طاغوت و خروج از ولایت اوست و در واقع، هر دو یک راه هستند؛ همان صراط مستقیمی است که با آن اعمال پذیرفته میشود؛ زیرا این راه، راه خداوند یکتا و یگانه است. اگر خواستار بازگشت واقعی به اسلام ناب محمدی هستیم، باید به هر آنچه محمدبن عبدالله (ص) برایمان به ارمغان آورده است ایمان بیاوریم، به تمام اسلام و احکام آن، نه اینکه تنها به احکامی که موافق با خواستههایمان است ایمان آوریم و دیگر احکام را واگذاریم. بر ما واجب است از راهی که اوصیای محمد(ع) برایمان ترسیم کردند تبعیت کنیم، چراکه آنها کشتی نجاتاند و کسیکه از آنان پیشی بگیرد، گمراه و کسیکه از آنها عقب بیفتد فنا و نابود میشود و کسی که همراه آنها باشد، (به حق) ملحق میشود؛ اما کسانی که به بخشی از کتاب (قرآن) کفر بورزند و به بخشی از آن ایمان بیاورند، سرانجام متوجه خواهند شد که به دنبال سراب در صحرا لَهلَه میزدند. برای ما و برای همۀ مؤمنین، در جادوگرانی که به حضرت موسی ( ایمان آوردند، هدایتی وجود دارد؛ همچنین در مؤمنینی که از روش الهی به دور، و حتی از یاران طاغوت بودند و در ابتدا در کنار فرعون ملعون، با حضرت موسى( معارضه میکردند، ولی هنگامیکه با هوای نفس خویش مخالفت کردند، حق بر آنها آشکار گردید، به خداوند ایمان آوردند و به فرعون کفر ورزیدند و نور ایمان در دلهایشان پرتوافشان شد و سیاهی طاغوت از دیدگانشان کنار رفت و این بار در کنار حضرت موسی( ایستادند تا در راه خدا جهاد کنند و با فرعون نزاع کردند تا اینکه دروغ، سستی و ضعفش را برای مردم آشکار نمودند. خداوند متعال میفرماید: (فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ سُجَّدًا قالُوا آمَنّا بِرَبِّ هارُونَ وموسى * قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکمْ إِنَّهُ لَکبیرُکمُ الَّذی عَلَّمَکمُ السِّحْرَ فَلأُقَطِّعَنَّ أَیدِیکمْ وَأَرْجُلَکمْ مِنْ خِلافٍ وَلأُصَلِّبَنَّکمْ فی جُذُوعِ النَّخْلِ ولتَعْلَمُنَّ أَینا أَشَدُّ عَذابًا وَأَبْقى* قالُوا لَنْ نُؤْثِرَک عَلى ما جاءَنا مِنَ الْبَیناتِ والَّذی فَطَرَنا فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ إِنَّما تَقْضی هذِهِ الْحَیاةَ الدُّنْیا)؛
[35] (ساحران به سجده افتادند. گفتند: به پروردگار هارون و موسی ايمان، آورديم * فرعون گفت: آيا پيش از آنکه شما را رخصت دهم به او ايمان آورديد؟ او بزرگ شماست و به شما جادوگری آموخته است. دستها و پاهايتان را بطور مخالف قطع ميکنم و شما را از تنههاي نخل به دار ميآويزم؛ تا بدانيد که عذاب کدامیک از ما سختتر و پايندهتر است * گفتند: سوگند به آن کسي که ما را آفريده، هرگز تو را بر دلايل روشني که براي ما آمده، مقدم نخواهيم داشت! هر حکمي ميخواهي بکن؛ تو تنها در اين زندگي دنيا ميتواني حکم کني!).
دنیا در دیدگان این بندگان مؤمن خوار و ذلیل شد، نهایت خوار شدن؛ و تهدیدهای فرعون که لعنت خدا بر او باد، بر بریدن دستها و پاهایشان و به صلیب کشیدنشان هیچ تأثیری بر اقرارشان به پیروی از راه حق و حقیقت نداشت. دلبستگیهایشان به این دنیا از بین رفت و حقیقت این دنیا که فرعون و هامان و قارون و امثال آنها بر سر آن میجنگیدند، برایشان آشکار شد. آن جادوگران در این امتحان سربلند بیرون آمدند، سرای عقبی را پاداش گرفتند و به رضای الهی رستگار شدند؛ پس خوشا به سعادتشان، چه خوب بازگشتی داشتند! کشتۀ آل محمد، حسین( فرمود:
اگر این دنیا باارزش به نظر میرسد، سرای ثواب خداوند برتر و گرانبهاتر است؛
و اگر روزی، تقسیمشده و مقدّر است، پس برای مرد، حرص کمتر برای کسب درآمد زیبندهتر است و اگر همۀ اموال برای ترک گفتن است، پس چرا مرد برای آنچه باید ترک نماید، بخل بورزد؟ و اگر بدنها برای مرگ خلق شدهاند، پس برای مرد، کشته شدن با شمشیر در راه خدا برتر است.
[36]
شایسته است که خود را مخاطب قرار دهیم:
- باید که دلهایمان در برابر ذکر خداوند خشوع کند، بهسوی او توبۀ واقعی کنیم و برای اولیای خدا یاور و برای دشمنانشان دشمن باشیم، اسلام را دستور و روش زندگیمان قرار دهیم و قرآن، شعارمان و کلمۀ لا اله الا الله پناهگاه و حصار ما باشد.
- وقت آن رسیده است که به طاغوت بگوییم هر چه میخواهی حکم کن، تو فقط میتوانی برای این زندگانی دنیوی حکم کنی.
- وقت آن رسیده است که حکم اسلام را برگزینیم و حکم جاهلیت را وانهیم.
- وقت آن رسیده است که در قلبهایمان نور حق بدرخشد تا با درخشش آن سیاهی طاغوت از بین برود.
آیا در این سرگردانی باقی خواهیم ماند؟ و در این صحرا به دنبال سراب، لَهلَه خواهیم زد؟ درحالیکه خروج در دستان ماست و آب در نزدیکیمان؟ خداوند میفرماید: (وَما أَنْتَ بِهادِی الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلاّ مَنْ یؤْمِنُ بآیاتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ)؛
[37] (تو هدایتکنندۀ نابينايان از گمراهیشان نيستی. تو صدايت را تنها به گوش کسانی میرسانی که به آيات ما ايمان آوردهاند و تسليم شدهاند).
-اسلام، سیاست و حکومت
حکام طاغوت کشورهای اسلامی سعی میکنند تا در میان عامۀ مسلمانان اندیشۀ جدایی دین از سیاست را گسترش دهند و همواره شعار جدایی دین از سیاست را سر میدهند. این اندیشه، حاصل فکر این افراد نادان نیست، بلکه آن را از غرب مادیگرا وام گرفتهاند. اگر تحریف تورات و انجیل و نزاع راهبان و قِسّیسان بر سر مسندهای دنیوی نبود، این فکر هرگز در غرب و در میان مسیحیان و یهودیان گسترش پیدا نمیکرد. این کجفکری، هرگز دامنگیر مسلمان آگاه به دین اسلام نمیشود، حتی اگر این آگاهی جزئی باشد؛ چراکه اسلام برای تمام مسائل کوچک و بزرگ زندگی، راهحل ارائه نموده است، همانطور که برای کلیۀ عبادتها، جزئیات را بیان نموده است. هیچ تعامل اقتصادی و اجتماعی وجود ندارد، مگر اینکه فقه اسلامی، روشی برای آن بیان نموده باشد. همچنین در امور نظامی و مسائل مربوط به جهاد و تعامل با غیرمسلمانان و تنظیم قراردادها و پیمانها و صلحنامهها، شرایط به همینگونه است و این سیاستها قطعاً برای ادارۀ جوامع تبیین شده است؛ اما این احکام باب میل طاغوتیان نیست. سیاست برای آنها، تنها ابزاری برای فریب و حیلهگری است تا بتوانند بر ملتهای مسلمان مسلط شوند. سیاست آنها علیه ملتهاست؛ اما سیاستی که موردپسند خداوند است در جهت منافع ملتهاست. هرکس سعی بر خروج از سیاستی که خداوند مشخص نموده است بنماید، در واقع قدم در ظلمتهای جاهلیت گذاشته است. خداوند میفرماید: (أَفَحُکمَ الْجاهِلِیةِ یبْغُونَ ومنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُکمًا لِقَوْمٍ یوقِنُونَ)؛
[38] (آيا حکم جاهليت را میجويند؟ برای آن مردمی که اهل يقين هستند، چه حکمی از حکم خدا بهتر است؟).
(ومنْ لَمْ یحْکمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِک هُمُ الْکافِرُونَ)؛
[39] (و هرکه طبق آياتی که خدا نازل کرده است حکم نکند، کافر است).
(وَمَن لَّمْ يَحْکم بِمَا أنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَئِک هُمُ الظَّالِمُونَ)؛
[40] (و هرکه به آنچه خدا نازل کرده است حکم نکند، از ستمکاران است).
(ومنْ لَمْ یحْکمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِک هُمُ الْفاسِقُونَ)؛
[41] (هرکس به آنچه خدا نازل کرده است داوری نکند، از نافرمانان است).
سیاست، ارتباط تنگاتنگی با حکومت و حاکم دارد. اساس سیاست طاغوت، مکر، حیله، فریب و آزار ملت و ایجاد حصار فکری و اقتصادی و همچنین گسترش فساد و ظلم میان بندگان خداست؛ اما شالودۀ سیاست پیامبر(ص) یا معصوم یا هرکسی که از طرف آنها نیابت داشته باشد، گسترش رحمت و دوستی میان مردم و بندگان خدا، هدایت مردم بهسوی تعقل و تفکر، انتشار عدل و انصاف در جامعه و فراهم کردن مایحتاج مردم و ایجاد رفاه اقتصادی است.
طاغوت، تنها به خود و بقای سلطنتش میاندیشد؛ اما هدف پیامبر(ص)، مردم و بیرون آوردن آنها از تاریکی به نور و گسترش عدل و داد میان آنهاست.
در این صورت، آیا معقول است که خداوند، مسلمانان را پس از رحلت پیامبر(ص) به حال خود واگذارد، بدون آنکه امام معصومی برایشان تعیین کند تا حافظ دین باشد و میان مردم عدل و داد را گسترش دهد؟ چطور چنین چیزی میتواند صحیح باشد؟ درحالیکه او، حکیم خبیری است که با توجه به آیۀ (الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاء)؛(
[42]) (مردان، سرپرست و نگهبان زنان هستند)، کوچکترین عضو اجتماع یعنی خانواده را بدون سرپرست رها نکرده است! حال، آیا عاقلانه است بگوییم که خداوند، امت اسلام را بدون تعیین امام و جانشین رها کرده است تا سرانجام، زمام امور مسلمین به دست دشمنان خدا چون یزیدبن معاویه بیفتد و امام حسین( را به شهادت برساند، در مدینه کشتار راه بیندازد و خانۀ خدا را با منجنیق مورد تجاوز قرار دهد؟!
اگر کشتی کوچکی را در نظر بگیریم که در آن تعدادی ملوان و خدمه مشغول به کار باشند، آیا صاحبش آن را بدون ناخدا رها میکند؟! اگر صاحبش چنین کند و کشتی غرق شود، آیا منصفانه نیست بگوییم که صاحب آن، نادان و جاهل بوده است؟ حال، چگونه قبول کنیم که خدای سبحان و متعال کشتی را درحالیکه پر از بندگانش میباشد، در این فضای متلاطم، بدون رهبر رها کرده باشد؟
تهاجمات سهمگینی که امروزه بین این بندگان وجود دارد، برای غرق کردن کشتی و پراکندن اجزای آن در فضا کافی است؛ آیا عاقلانه است که سرنشینان این کشتی بدون شرع و قانون الهی و بدون رهبری عادل و معصوم که این شریعت و قانون را پیاده کند، رها شوند؟! خداوند سبحانومتعال حکیم عادل ملک قدوس از این نسبتها مبرّاست!
ما بهعنوان مسلمان، بر این عقیده اتفاقنظر داریم که شرع و قانون در این زمان، همان دین اسلام، دین پایاندهندۀ ادیان است و خداوند سبحانومتعال، امامان عادل، پاک و معصوم را تعیین فرمود تا با قسط و عدالت، به امور دین و دنیا بپردازند؛ اما طاغوتیان، حق آنها را غصب کردند و با ظلم و زور بر سکان رهبری آنها چنگ انداختند و مردم نیز آن رهبران پاک را تنها گذاشتند و یاری ننمودند، بهرۀ خود را از دست دادند و مورد غضب پروردگارشان قرار گرفتند.
تمام مسلمانان بر اینکه تعداد آنها (امامان) دوازده تن است اتفاقنظر دارند، همانگونه که در حدیث نبوی صحیح و متواتر آمده است؛
[43] و ما میگوییم که اولینِ آنها حضرت علی( و آخرینشان مهدی( است. حدیث خُلَفا که پس از من دوازده نفر هستند، محقق نمیشود مگر با آنها؛ تکتک آنها ادعای امامت و رهبری دین و دنیای امت را کردند و به نفر بعد از خود بهصراحت اقرار نمودند، همانطور که پیامبر(ص) با ذکر نام، به همۀ آنها اقرار نموده بود.
همۀ مردمان در هر زمان اتفاقنظر دارند که آنها کاملترین و داناترین افراد زمان خود بودند و هیچ کجا نقل نشده است که احدی از آنها علم را از کس دیگری فراگرفته باشد، بلکه دانش آنها بهصورت لدنّی با الهام از جانب خداوند است. آنها از نسل حضرت محمد(ص) و ابراهیم( هستند و قرآن بر امامتشان گواهی داده و وعده نموده که هرکس به آن کفر بورزد از جهنمیان است. خداوند میفرماید: (أَمْ یحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ فَقَدْ آتَینَا آلَ إِبْرَاهِیمَ الْکتَابَ وَالْحِکمَةَ وَآتَینَاهُم مُّلْکاً عَظِیماً * فَمِنْهُم مَّنْ آمَنَ بِهِ وَمِنْهُم مَّن صَدَّ عَنْهُ وَکفَى بِجَهَنَّمَ سَعِیراً)؛
[44] (يا اينکه نسبت به مردم [= پيامبر و خاندانش]، و بر آنچه خدا از فضلش به آنان بخشيده، حسد ميورزند؟ ما به آل ابراهيم، کتاب و حکمت داديم؛ و حکومت عظيمي در اختيار آنها قرار داديم؛ ولي جمعي از آنها به آن ايمان آوردند؛ و جمعي راه بر آن بستند. و شعله فروزان آتش دوزخ، براي آنها کافي است).
تمام مسلمانان بر امامت آخرینِ آنها متفقاند؛ آخرینِ آنها همان مهدی ( است و منکر به آن، همانند منکر به رسول خدا (ص) میباشد و احادیثی که در این زمینه نقل شده است به صدها مورد میرسد. متأسفانه بسیاری از کسانی که نام مسلمان بر خود نهادهاند هنگام ظهور مبارکش او را انکار خواهند کرد و به سفیانی، فرماندۀ ضلالت و تاریکی که دم از دفاع از اسلام و مسلمین میزند، خواهند پیوست. خداوند میفرماید: (أَفَرَأَیتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَن یهْدِیهِ مِن بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَکرُونَ)؛
[45] (آيا ديدي کسيکه هواي نفس خويش را معبود خود قرار داده و خداوند او را با آگاهي [بر اينکه شايسته هدايت نيست] گمراه ساخته و بر گوش و قلبش مهر زده و بر چشمش پردهاي افکنده است؟ با اين حال چه کسي ميتواند غير از خدا او را هدايت کند؟ آيا متذکر نميشويد؟).
ایشان را از نشانهها و معجزاتش خواهند شناخت ولی آنها را تأویل خواهند نمود و از بین رفتن لشکر سفیانی را یک حادثۀ طبیعی قلمداد خواهند کرد، همانگونه که علت از بین رفتن لشکر ابرهه را (وبا) معرفی کردند، نه عذاب الهی!
اسناد و مدارک دال بر امامت اولین امام، علی( بسیار زیاد و غیرقابل شمارش است؛ ازجمله سخنان پیامبر (ص) که: (أقضاکم علی)،
[46] (حاکمترین شما علی است)؛ (سلموا علیه بأمرة المؤمنین)،
[47] (با لفظ امیرالمؤمنین بر او سلام کنید)؛ (أنت الخلیفة من بعدی)،
[48] (پس از من، تو خلیفه و جانشین هستی)؛ (أنت ولیّ کل مؤمن و مؤمنة بعدی)،
[49] (پس از من، تو ولیّ هر زن و مرد مؤمنی هستی)؛ (أنت منّی بمنزلة هارون من موسى)،
[50] (منزلت تو نسبت به من همانند هارون نسبت به موسی است)؛ و هارون، خلیفه و جانشین موسی( در زمان حیاتش بود.
همانطور که در آیۀ مباهله آمده است، نفْس او همانند نفْس پیامبر(ص) میباشد: (فَمَنْ حَآجَّک فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءک مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءکمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءکمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَکمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةَ اللّهِ عَلَى الْکاذِبِینَ)؛
[51] (پس بعد از علم و دانشي که به تو رسيده، کساني با تو به محاجه و ستيز برخيزند، به آنها بگو: «بياييد ما فرزندان خود را دعوت کنيم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خويش را دعوت نماييم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت کنيم، شما هم از نفوس خود؛ آنگاه مباهله کنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم).
تمام مفسّران اتفاقنظر دارند که پیامبر(ص) علی، فاطمه وحسنین(ع) را برای مباهله برد؛ و از زنان، حضرت فاطمه (ع)، زیرا او سرور زنان عالم از ازل تا به قیامت است؛ خداوند متعال در مورد حضرت ابراهیم (ع) فرمود که او امت است درحالیکه او یک نفر بود؛
[52] از میان فرزندان، حسنین( (امام حسن و امام حسین() بودند که دراینبین هیچ اختلافی وجود ندارد، و نفْس پیامبر(ص) همان حضرت علی(ع) میباشد.
[53]
اما گروهی ادعا میکنند که در این آیه منظور از نفْس پیامبر (ص) خود پیامبر (ص) است؛ این ادعای کسانی است که از هوای نفْس خود پیروی میکنند و کلام خداوند سبحان را بازیچه قرار میدهند؛ هرگز چنین نیست و خداوند سبحان و متعال بسیار برتر از لغو و بیهودهگویی است! آیا معنی دارد که انسان نفْس خود را که حاضر است، به کاری دعوت کند؟! خداوند متعال میفرماید: (إِنَّمَا وَلِیکمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیؤْتُونَ الزَّکاةَ وَهُمْ رَاکعُونَ)؛
[54] (سرپرست و ولي شما، تنها خداست و پيامبر او و آنها که ايمان آوردهاند؛ همانها که نماز را برپا ميدارند و در حال رکوع، زکات ميدهند).
اکثر قریب به اتفاق مفسّران بر نزول این آیه در شأن امیر مؤمنان علی (ع) اتفاقنظر دارند؛ زمانیکه در حال رکوع، انگشتر خود را به فرد نیازمند بهعنوان صدقه در راه خدا بخشید.
[55] در این آیه، فعل جمع دلالت بر همۀ یازده فرزند پس از حضرتش مینماید که بهاینترتیب او (ع) و همۀ یازده فرزندش که از طریق فاطمه (ع) فرزند پیامبر(ص) نیز میباشند، پس از پیامبر(ص) شایستهترین افراد برای ادارۀ امور مسلمین هستند، چراکه ولایت آنها برگرفته از ولایت رسول خدا(ص) است و ولایت رسول خدا (ص) برگرفته از ولایت الهی.
ازآنجاکه در این آیه ولایت ایشان با ولایت الهی قرین شده است، پس هیچ معنایی بر تصرف حکومت و تدبیر امور دینی و دنیوی مسلمین توسط غیر آنها وجود ندارد. خداوند میفرماید: (یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکمْ)؛
[56] (ای کسانی که ايمان آوردهايد، از خدا اطاعت کنيد و از رسول و اولوالأمر خويش فرمان بريد).
در اینجا منظور از اولوالأمر، ائمۀ دوازدهگانۀ معصوم (ع)، پس از پیامبر(ص) میباشد؛ اگر منظور غیر از آنها باشد، فرمان به اطاعت مطلق از فردی میدهد که گناه میکند یا خطایی از او سر میزند؛ زیرا اطاعت از او با اطاعت از خداوند قرین شده است که این نمیتواند صحیح باشد؛ زیرا در این صورت به این معناست که خداوند ما را به اطاعت از دشمنانش و یا دستکم به معصیت خودش (پناه بر خدا) فرمان داده است!
روشن شد، کسی که بعد از پیامبر(ص) به اطاعت از آنها امر شده است، علی و فرزندان معصومش (ع) هستند و عصمت آنها از گناه، در قرآن بهصراحت ذکر شده است. خداوند متعال میفرماید: (إنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَیطَهِّرَکمْ تَطْهِیراً)؛
[57] (خداوند میخواهد پليدی را از شما اهلبیت دور کند و شما را چنانکه بايد، پاک سازد).
همانگونه که بسیاری از مفسرین توضیح دادهاند پیامبر(ص) بهصراحت اعلام فرموده است که منظور از اهلبیت، علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) میباشد.
[58]
پیامبر(ص) در حجةالوداع در محلی بنام غدیرخم هنگام ظهر فرمود: (أیها الناس الست أولى بکم من أنفسکم؟ قالوا بلى یا رسولالله. قال فمن کنت مولاه فهذا علی مولاه؛ اللهم، وال من والاه وعاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله، و ادر الحق معه حیثما دار)؛
[59] (ای مردم آیا من از شما بر خودتان اولیتر نیستم؟ گفتند: آری ای رسول خدا. فرمود: پس هرکس من مولای او هستم، علی مولای اوست؛ خدایا، برای کسانی که یاریاش کنند، یار باش و با دشمنانش، دشمن؛ آنان که او را پیروز گردانند، پیروز گردان و کسانی که او را رهایش کنند، رها بفرما؛ و به هر سمت که رو کند، حق را به همان سمت بگردان).
در این حدیث، پیامبر(ص) ولایت حضرت علی(ع) بعد از خودش را ثابت میکند. پیامبر(ص) بر مؤمنین از خودشان سزاوارتر است و این حدیث از پیامبر(ص) متواتر و منبع آن در دهها کتاب از کتابهای مسلمانان آمده است؛ آورده شده است که پیامبر(ص) پس از خطبهاش در حجةالوداع در محلی بنام غدیرخم از مسلمانان خواست تا با حضرت علی( بیعت کنند و در آن هنگام ابوبکر و عمر با ایشان بیعت نمودند و با [لقب] امیرالمؤمنین، به او سلام دادند.
[60]. از ما و همچنین از آنها خواهند پرسید؛ روزی که نه مال و نه فرزندان هیچ نفعی ندارند، مگر آنان که با قلبی سلیم به پیشگاه خداوند حاضر شوند.
اما در مورد امامان از نسل حضرت علی(، پیامبر( [در حدیثی] به نقل از جابربن عبدالله انصاری(تکتک آنها را ذکر فرمود. گفت هنگامیکه خداوند فرمود: (یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن کنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیوْمِ الآخِرِ ذَلِک خَیرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلا)؛
[61] (ای کسانی که ايمان آوردهايد، از خدا اطاعت کنيد و از رسول و اولوالأمر خويش فرمان بريد و چون در امری اختلاف کرديد اگر به خدا و روز قيامت ايمان داريد، به خدا و پيامبر رجوع کنيد که خير شما در اين است و سرانجامی بهتر دارد)، به محضر پیامبر(ص) عرض کردم: ای رسولالله، خدا را شناختیم و اطاعتش کردیم و شما را شناختیم و اطاعتتان کردیم، اما اولوالأمر که خداوند ما را به اطاعتشان دعوت میکند چه کسانی هستند... فرمود: (هم خلفائی یا جابر وأولیاء الأمر بعدی أولهم أخی علی(ع) ثم من بعده الحسن(ع) ثم ولده الحسین(ع) ثم علیبن الحسین(ع) ثم محمدبن علی(ع) و ستدرکه یا جابر فإذا أدرکته فأقرأه من السلام. ثم جعفربن محمد(ع) ثم موسىبن جعفر(ع) ثم علیبن موسىالرضا(ع) ثم محمدبن علی(ع) ثم علیبن محمد(ع) ثم الحسنبن علی(ع) ثم محمدبن الحسن(ع) یملئ الأرض قسطاً وعدلاً کما ملئت جوراً و ظلماً)؛
[62] (ای جابر، آنها جانشین و اولیای امر پس از من هستند؛ اولینِ آنها برادرم علی(ع) سپس فرزندانش حسن و حسین(؛ پس از آنها علیبن الحسین(ع)، محمدبن علی(ع) و عمر تو تا زمان او کفاف خواهد داد، چون او را دیدی، سلام مرا به او برسان؛ پس از او جعفربن محمد(ع)، موسیبن جعفر(ع)، علیبن موسی الرضا(ع)، محمدبن علی(ع)، علیبن محمد(ع)، حسنبن علی(ع) و محمدبن الحسن(ع) که با آمدنش دنیا را پر از عدل و داد میکند، پسازآنکه پر از ظلم و جور گشته است).
همانطور که پیامبر(ص) در مورد حسین (ع) فرموده است: (این فرزندم حسین، امام، پسر امام و برادر امام است و پدرِ نُه امام میباشد که نهمین آنها قائم آنها و برترینشان است).
[63]
سورۀ قدر نیز گواهی بر امامت آنهاست و فرود آمدن امر همراه با ملائکه و روح بر آنها در شب قدر، پس از رحلت پیامبر اسلام(ص) گواه بر آن میباشد؛ وگرنه پس از رحلت پیامبر(ص)، تمام میشد که این باطل است.
پس از پیامبر(ص) شب قدر همچنان باقی است و در ده شب آخر ماه رمضان قرار دارد.
[64]
دلایل امامت حضرت علی و فرزندانش(ع) که معصوم هستند، بعد از پیامبر(ص) بسیار است. آنچه ذکر کردم طرفهای بیش نیست و از این بابت از خداوند و رسولش و ائمۀ اطهار(ع) و مؤمنان پوزش میطلبم؛ بنابراین هیچ عذر و بهانهای برای کسیکه از راه آنها منحرف میشود و راه غاصبین حقشان را در پیش میگیرد، باقی نمیماند؛ درحالیکه او میداند امامت مخصوص آنهاست و نه برای او و او هیچ حقی در این زمینه نداشته است. امیر مؤمنان( میفرماید:
(أما والله لقد تقمصها فلان (یعنی ابیبکر) وانه لیعلم أن محلی منها محل القطب من الرحی ینحدر عنی السیل و لا یرقى جذاء أو اصبر على طخیة عمیاء یهرم فیها الکبیر ویشیب فیها الصغیر و یکدح فیها المؤمن حتى یلقى ربه فرأیت أن الصبر على هاتا أحجى فصبرت و فی العین قذى وفی الحلق شجى أری تراثی نهبا حتى مضى الأول لسبیله فأدلى بها إلى فلان (یعنی عمربن الخطاب) بعده ثم تمثل قول الأعشى:
شتان ما یومی على کورها ... و یوم حیان أخی جابر
فیا عجبا بینما هو یستقیلها فی حیاته (حیث أن أبا بکر قال علی المنبر أقیلونی فلست خیرکم وعلی فیکم) إذ عقدها الآخر بعد وفاته لشد ما تشطرا ضرعیها فصیرها فی حوزة خشناء یغلظ کلامها ویخشن مسها ویکثر العثار فیها والاعتذار منها فصاحبها کراکب الصعبة أن اشنق لها خرم وان أسلس لها تقحم فمنی الناس لعمر الله بخبط وشماس (أی خروج عن صراط الله المستقیم؛ لان عمر اخذ یحلل و یحرّم علی هواه فحرم متعتی النساء و الحج و رفح حی علی خیر العمل من الآذان و تخبط فی المواریث تخبط العشواء) وتلون واعتراض، فصبرت على طول المدة وشدة المحنة حتى إذا مضى لسبیله جعلها فی جماعه زعم أنی أحدهم فیا لله وللشورى ومتى اعترض الریب فی مع الأول منهم (یعنی أبابکر) حتی صرت اقرن إلى هذه النظائر (تحقیراً لشأنهم) لکنی أسففت إذ أسفوا وطرت إذ طاروا فصغى رجل منهم لضغنه (سعدبن أبی وقاص) ومال آخر لصهره (أی عبد الرحمنبن عوف) مع هن وهن (یشیر إلی وضاعة القوم) إلى أن قام ثالث القوم نافجا حضنیه بین نثیبه ومعتلفه (یشیر إلى عثمان ویمثله بالدابة التی لیس لها همّ إلا العلف والروث) وقام معه بنو أبیه (أی بنو أمیة لعنهم الله وهم الشجرة الملعونة فی القرآن) یخضمون مال الله خضمة الإبل نبتة الربیع إلى انتکث فتله وأجهز علیه عمله وکبت به بطنته (أی قتلته بطنه الملیئة بمال الله المغصوب) فما راعنی إلا والناس کعرف الضبع إالیَّ ینثالون علیَّ من کل جانب حتى لقد وطئ الحسنان وشق عطفای مجتمعین حولی کربیضة الغنم فلما نهضت بالأمر نکثت طائفة ومرقت أخرى وقسط آخرون کأنهم لم یسمعوا کلام الله حیث یقول: (تلْک الدّارُ اْلآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لا یریدُونَ عُلُوًّا فِی اْلأَرْضِ وَلا فَسادًا والْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ).
[65]
بلى والله لقد سمعوها ووعوها ولکنهم حلیت الدنیا فی أعینهم وراقهم زبرجها.
أما والذی فلق الحب وبرأ النسمة لولا حضور الحاضر وقیام الحجة بوجود الناصر وما اخذ الله على العلماء أن لا یقاروا على کضة ظالم ولا سغب مظلوم لألقیت حبلها على غاربها ولأسقیت آخرها بکاس أولها ولألفیتم دنیاکم هذه ازهد عندی من عفطة عنز).
[66]
(آگاه باشید، به خدا سوگند که فلانی [منظور أبوبکر] خلافت را چون جامهاى بر تن کرد، درحالیکه نیک مىدانست که جایگاه من نسبت به آن، چونان محور است به آسیاب؛ سیلها از من فرو مىریزد و پرنده را یاراى پرواز به قلۀ رفیع من نیست؛ پس میان خود و خلافت پردهاى آویختم و از آن چشم پوشیدم و به دیگر سو گشتم و رخ برتافتم. در اندیشه شدم که با دست شکسته بتازم یا بر آن فضاى ظلمانى شکیبایى ورزم؛ فضایى که بزرگسالان در آن سالخورده شوند و خردسالان به پیرى رسند و مؤمن، همچنان رنج کشد تا به لقاى پروردگارش نائل آید. دیدم شکیبایى در آن حالت خردمندانهتر است و من طریق شکیبایى گزیدم، در حالى که همانند کسى بودم که خاشاک به چشمش رفته و استخوان در گلویش مانده باشد. مىدیدم که میراث من به غارت مىرود؛ تا آن نخستین، به سراى دیگر شتافت و مسند خلافت را به دیگرى واگذاشت [منظور عمربن خطاب]، بعد از او تمثیلی از این سخن شاعر نابینا بود:
چه فرق بزرگى است میان زندگى من بر پشت این شتر/ و زندگى حیان، برادر جابر
اى شگفتا، در آن روزها که زمام کار را به دست گرفته بود، همواره مىخواست که مردم معافش دارند [در آن زمان ابوبکر بالای منبر میگفت تا زمانی که علی میان شماست من شایستۀ شما نیستم]؛ ولى در سراشیب عُمْر، عَقد آن عروس را بعد از خود به دیگرى بست. بنگرید که چگونه دو پستانش را، آن دو، میان خود تقسیم کردند و شیرش را دوشیدند؛ پس خلافت را به عرصهاى خشن و ناهموار افکند؛ عرصهاى که درشتىاش پاى را مجروح مىکرد و ناهموارىاش، رونده را به رنج مىافکند. لغزیدن و به سر درآمدن و پوزش خواستن فراوان شد. صاحب آن مقام، چونان مردى بود سوار بر اشترى سرکش که هرگاه مهارش را مىکشید، بینىاش مجروح میشد و اگر مهارش را سست مىکرد، سوار خود را هلاک مىساخت [منظور، خروجشان از صراط مستقیم خداوند است؛ چراکه عمر به سلیقۀ خود، حلال را حرام و حرام را حلال میکرد؛ که نتیجۀ آن تحریم ازدواج موقت و حج و حذف عبارت «حیّ على خیرالعمل» از اذان بود]. به خدا سوگند که در آن روزها مردم، هم گرفتار خطا بودند و هم سرکشى، هم دستخوش بىثباتى بودند و هم اعراض از حق؛ و من بر این زمان دراز درگرداب محنت، شکیبایى مىورزیدم تا او نیز به جهان دیگر شتافت و امر خلافت را در میان جماعتى قرار داد که مرا هم یکى از آن قبیل مىپنداشت؛ و پناه بر خدا از این شورا! که چگونه در منزلت و مرتبت من نسبت به خلیفۀ نخستین [منظور أبابکر] تردید روا داشتند که اینک با چنین مردمى همسنگ و همطرازم شمارند [تحقیر جایگاه آنها]. هرگاه چون پرندگان، رو به زمین شیرجه میزدند یا بال زده و پرواز میکردند، من راه مخالفت نمىپیمودم و با آنان همراهى مىنمودم. یکى از ایشان کینۀ دیرینهاى را که با من داشت [منظور سعدبن ابیوقّاص] یاد آورد و آن دیگر [منظور عبد الرحمنبن عوف] نیز از من روى بتافت و به داماد خود گرایش یافت و کارهاى دیگر کردند که من از گفتنشان کراهت دارم [اشاره به فرومایگی قوم]. آنگاه سوّمى برخاست، در حالى که از پرخوارگى، باد به پهلوها افکنده بود و چونان چهارپایی که همّى جز خوردن در اصطبل نداشت [اشاره به عثمان و او را به چهارپایی تشبیه میفرماید که فکری جز خوردن و چریدن ندارد]. خویشاوندان پدریاش با او همدست شدند [منظور بنی امیه لعنت خدا بر آنها باد یا همان شجرۀ خبیثهای که در قرآن آمده است] و مال خدا را چنان با شوق و میل فراوان خوردند که اشتران، گیاه بهارى را؛ تا سرانجام، آنچه را تابیده بود، باز شد و کردارش، قتلش را در پى داشت و شکمبارگیاش به سر درآوردش [منظور، شکمش که پر از مال غصبی خداوند بود او را به هلاکت رساند]. به ناگاه، دیدم که انبوه مردم روى به من نهادهاند، انبوه چون یالهاى کفتاران، گرد مرا از هر طرف گرفتند، چنان که نزدیک بود استخوانهاى بازو و پهلویم را زیر پاى فروکوبند و رداى من از دو سو بدرید. چون رمۀ گوسفندان مرا دربرگرفتند؛ اما هنگامى که زمام کار را به دست گرفتم جماعتى از ایشان عهد خود را شکستند و گروهى از دین بیرون شدند و قومى همدست ستمکاران گردیدند. گویى، سخن خداى سبحان را نشنیده بودند که مىفرماید: (سراى آخرت از آنِ کسانی است که در زمین، نه برترى مىجویند و نه فساد مىکنند و سرانجام نیکو از آنِ پرهیزگاران است).
آرى، به خدا سوگند که شنیده بودند و به خاطر سپرده بودند، ولى دنیا در نظرشان آراسته جلوه کرده و زر و زیورهاى آن فریبشان داده بود.
بدانید، سوگند به کسى که دانه را شکافت و جانداران را آفرید، اگر انبوه آن جماعت نمىبود و با وجود ناصر، حجت تمام نمیشد و خدا از عالمان پیمان نگرفته بود که در برابر شکمبارگى ستمکاران و گرسنگى ستمکشان خاموشی نگزینند، افسارش را بر گردنش مىافکندم و رهایش مىکردم و در پایان با آن، همان میکردم که در آغاز کرده بودم و مىدیدید که دنیاى شما نزد من، از عطسۀ مادهبزى هم کمارجتر است).
امام علی( همچنین فرمود: (ای مردم، سخن مرا بشنوید و در آن تعقل کنید که زمان جدایی نزدیک است. من امام مردم و وصی بهترین خلیفه و همسر برترین زنان امت و پدر عترت طاهره و ائمۀ هدایتگر میباشم. من برادر رسول خدا(ص) و وصی او و ولی او و وزیر او و انتخابشدۀ او و حبیب او و دوست او هستم. من امیرالمؤمنین، پیشوای پیشانی سفیدان و آقای اوصیا هستم. جنگ من، جنگ خدا و صلح من، صلح خدا و اطاعت از من، اطاعت از خدا و ولایت من، ولایت خداست. شیعیان من، اولیای خدا و انصار من، انصار خدا هستند. قسم به خداوندی که مرا آفرید درحالیکه چیزی نبودم، حافظان اصحاب رسول خدا(ص) میدانند که ناکثین و قاسطین و مارقین بر زبان نبی امّی، ملعون هستند و ناامید است هرکه افترا ببندد).
[67]
زمانی که خلافت به دست أمیرمؤمنان افتاد سعی کرد تا مسلمانان را بهسوی خداوند هدایت کند و آنها را از تاریکیها بهسوی نور رهایی بخشد و عدل و داد را بگستراند، آن هم بعد از انتشار ظلم به دست والیان عثمان؛ اما این چگونه میسر بود، درحالیکه مردم، بندگان دنیا شده بودند و دین، تنها لقلقۀ زبانشان بود، مگر تعداد کمی که به عهد خدا وفادار ماندند؛ و این چگونه میسر میشد وقتی که پسر ابیسفیان، فرمانده ارتش کفر و فرزند هند خورندۀ جگر حمزۀ سیدالشهدا، بر تخت سلطنت نشست و روزهای بسیار را در جهاد با ناکثین، قاسطین و مارقین که لعنت خدا بر آنها باد سپری کرد؛ تا بر کسی پوشیده نباشد که ایشان(ع) حق خویش را بر همه آشکار ساخت و مردم را به صراط مستقیم خداوند رهنمون ساخت تا حجتی برای دوری مردم از ائمه باقی نمانده باشد؛ اما مردم او را واگذاشتند و به یاریاش نشتافتند. سرانجام معاویه که لعنت خدا بر او باد، امام حسن( را شهید کرد و یزید که لعنت خدا بر او باد، امام حسین( را به شهادت رساند و جز هفتاد و اندی نفر، کسی به یاری امام حسین( نشتافت؛ درحالیکه او پنجمین نفر از اصحاب کساء و سید جوانان اهل بهشت و آخرین نوۀ دختری رسول خدا(ص) بر زمین و سومین وصی رسول خدا(ص) بود. باید بدانید که در زمان امام حسین( مسلمانان در چه حدی از خضوع و تسلیم شدن در برابر طاغوت بودند؛ تا به این حد که ذریۀ رسول خدا(ص) با قربانی کردن خود به مسلمانان هشدار داد که آنها از دین دور گشته و از ولایت خدا خارج و با خضوع در برابر یزید و امثال او که لعنت خدا بر آنها باد، به ولایت طاغوت و شیطان وارد شدهاند.
بعد از امام حسین(، اوصیای پیامبر خدا(ص) جهاد در راه خدا را ادامه دادند و مردم را بر دین اسلامی که پیامبر خدا حضرت محمد(ص) آورده بود دعوت کردند؛ برخلاف خواست طاغوتها که بر این امت مسلط شده بودند. خون امام حسین( اثر بزرگی در بازگشت مسلمانان به ولایت خداوند سبحانومتعال داشت. از آن زمان، تشکیلات اسلامی مردمی به رهبری خاندان پیامبر(ع) که نشانگر اسلام ناب محمدی است شروع شد و ایشان(ع) دعوت در راه خداوند را ادامه دادند؛ و از سوی دیگر، طاغوتیان، کسانی را از بین افرادی که دنیا را از راه دین طلب میکردند، برای یاری خود پیدا میکردند.
اوصیای پیامبر(ع) نهایت آزار و اذیت را تحمل کردند و شیعیانشان به قتل رسیدند و طاغوتها با این امت، همان کارهایی را کردند که فرعون با بنیاسرائیل میکرد: بریدن دستها و پاها و مصلوب شدن بر تنۀ درخت خرما؛ اما حق را اهلی است و هرچه بیشتر مؤمنین را مورد آزار و اذیت قرار میدادند دوستداران حق بیشتر میشد و هزاران نفر به تشیّع روی میآوردند.
هنگامیکه امامت به آخرین وصی پیامبر(ع) رسید، خداوند اراده فرمود تا او را حفظ کند؛ او را از چشم طاغوتیان غایب کرد تا او را نیز همانند پدرانش(ع) به قتل نرسانند. رهبری امت اسلامی بیش از هفتاد سال توسط نوّابان امام( صورت گرفت؛ کسانی که از بهترین مؤمنین خالص بودند که میتوانستند با ایشان( رابطۀ مستقیم داشته باشند. آنان نامههای مسلمانان را برای امام( میبردند و پاسخها و توجیهات ایشان(ع) را برایشان میآوردند.
زمانی که این مدت به پایان رسید، خواست خدا بر آن شد که امام( به مدت طولانی از نظرها غایب باشد؛ تا زمانی که نسلی در این امت به وجود آید که برای یاری او و یاری دین خدا تا غالب شدن دین خدا بر تمام ادیان، آمادگی لازم را داشته باشند. از امام( و اجداد ایشان برخی روایات آمده است که از آنها این چنین برداشت میشود که رهبران دینی و دنیوی امت اسلامی، کسانی هستند که احادیث آنها را نقل میکنند. برخی تفسیر کردهاند که راویان حدیث، فقهای عادل در زمان غیب ایشان( هستند و این در زمانی است که نائب خاص امام( که احکام و دستوراتش را به مؤمنین منتقل کند، وجود نداشته باشد. اما زمانی که ایشان( فرستادهای از طرف خود بفرستد، اطاعت از او بر فقها واجب میشود و حتی یاری او برایشان واجب میشود و اگر او را تنها بگذارند و یا نافرمانیاش نمایند، از ولایت اهلبیت(ع) خارج میشوند؛ دراینصورت، اطاعت از آنها [فقها] واجب نیست، بلکه واجب، مخالفت با آنها و اطاعت از فرستادهای است که امام(ع) ارسال نموده است، میباشد.
در کتاب ذخیرۀ صالحین اثر شیخ عبدالکریم زنجانی در صفحات 7 تا 9 آمده است:
(اما ولایت مجتهد واجد شرایط بر فتوا، قسمتی از ولایت امام( است که خود بخشی از ولایت پیامبر(ص) میباشد؛ که برگرفته از ولایت خداوند و حاکمیت الهی است.
توضیح مطلب: بدیهی است که حاکمیت خالق که تجلی قدرت او بر تمام مخلوقات است، بالاترین انواع حاکمیت و محکمترین ولایت است. از مشتقات این ولایت الهی و حاکمیت ربّانی، ولایت پیامبر خدا(ص) میباشد که در این آیه ذکر شده است: (النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ)؛
[68] (پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است)؛ سپس از ولایت پیامبر خدا(ص)، ولایت امام علی( مشتق شد، همانگونه که رسول خدا(ص) در حدیث غدیر اشاره فرمود و به طرق صحیح و متواتر از طریق منابع شیعه و سنّت نقل شده است. پیامبر خدا(ص) با این سخن خود برای ولایت امام علی( زمینهسازی نمود: (آیا من نسبت به مؤمنین از خودشان صاحباختیارتر نیستم؟ گفتند: بله. ادامه داد: هرکس که من مولا وآقای اویم، علی مولا وآقای اوست...).
[69] این زمینهسازی یک دلیل قطعی از پیامبر(ص) است که میخواهد اولین معنا از کلمه (مولا) را روشن کند، یعنی ولایت امام علی( فرعی از ولایت پیامبر(ص) و از آن نوع میباشد.
آنچه از احادیث بسیار برداشت میشود، این است که امام علی( حجت خدا بر مردم است و او( حاکمیتی مطلق بر همگان دارد که از طرف خداوند متعال اعطا شده است. این ولایت، اصل مذهب است و مذهب بر این اصل بنا گذارده شده است. یکی از فروع ولایت امام(، ولایت فقیه جامع الشرایط بر فتوا میباشد که از تفسیری که منصوب به امام حسن عسکری( است بهطور خلاصه با این عبارت برداشت میشود: (واما اگر فقهایی باشند که مسلط به نفس خود، محافظ دینش، مخالف با هوای نفسش، مطیع امر امام زمان خود باشد، عوام میتوانند از ایشان تقلید کنند).
[70]
امام( حقیقت مخالفت با هوای نفس را در حدیث دیگری بیان فرموده که شیخ طبرسی آن را در کتاب احتجاج به استناد از امام هشتم، امام رضا( روایت کرده است. امام رضا(ع) فرمود: (امام علیبن حسین(ع) فرمود: اگر دیدید مردی را که مقامش بالا رفت و خوب باقی ماند و در منطقۀ خویش معروف شد و در حرکاتش فروتنی و از خودگذشتگی دیدید، کمی تأمّل کنید؛ زیرا چه بسیارند کسانی که به دلیل ضعف، از دنیا عاجزند و به دلیل ضعف نیّت و ترس از رسوایی و ضعف قلبشان، از محارم اجتناب میکنند و انتصابات دینی را بهعنوان تلهای قرار میدهند و با دینداری و ظاهرسازی پسندیده، مردم را فریب میدهند و اگر توانایی انجام حرام را داشته باشند، بدانید که انجام میدهند. اگر دیدید مردی به مال حرام دست نمیزند کمی درنگ کنید، زیرا شهوتهای مردم مختلف است؛ هرچند که به مال حرام که در اختیارش باشد حتی اگر زیاد باشد، دست نمیزند؛ بلکه خود را مشغول اعمال قبیحی میکند که از آنها حرام برمیآید. اگر دیدید که از آن مال حرام گذشت میکند، شما را به اشتباه نیندازد. منتظر باشید که عقلش او را به کجا میبرد، زیرا خیلیها، همۀ این موارد را ترک کردند ولی به عقل سلیم برنگشتند. این شخص آنچه را که با نادانیاش خراب میکند بیشتر از چیزی است که با عقلش اصلاح میکند. اگر دیدید کاری از روی عقل سلیمش انجام داد باز تأمل کنید واشتباه نکنید، صبر کنید و ببینید که آیا هوای نفس بر عقلش حاکم است یا عقلش بر هوای نفس؟ علاقۀ او به ریاستهای باطل و پرهیزگاریاش در آن چگونه است؟ بعضی از مردم، دنیا و آخرت را از دست دادهاند، زیرا دنیا را برای دنیا ترک کردهاند و لذت ریاست باطل را بهتر از اموال و نعمتهای حلال میبینند و برای طلب ریاست باطل تمام اینها را ترک میکنند؛ حتی اگر به آنها بگویند تقوای به خدا پیشه کنید، عزت را در پلیدی میبینند و عاقبت گرفتار جهنم میشوند و چه بد جایگاهی است! شروع به کارهای نادرست میکند و این کارهای باطل او را بیشتر به زوال سوق میدهد؛ تا آنجا که به بدترین خصلتهای پست برسد؛ و خداوند او را رها میکند تا هرچقدر که میتواند در طغیانش فرو رود. او حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال میکند. آنچه از دنیا از دست میدهد برایش اهمیتی ندارد تا فقط ریاستی که برایش مشقت کشیده است، باقی بماند. آنها مورد عذاب و لعنت خداوند قرار میگیرند و خداوند برایشان عذابی سخت در نظر گرفته است؛ اما بهترین مردم کسی است که هوای نفس خود را مطیع امر خدا گرداند و قوایش را در اختیار رضای خدا قرار دهد و عزت ابدی را در ذلت ظاهری با حق ببیند تا در عزت داشتن در باطل. خودش میداند، احتمال کمی دارد که رضای نفس، او را به نعمت دائمی در خانهای که از بین نمیرود برساند و اگر هوای نفسش را پیروی کند به بسیاری ضررها و به عذابی که پیوسته است و پایانی ندارد، میرسد. این چنین مردی، بهترین مرد است، به او تمسّک جویید و به سنتش اقتدا کنید تا به خدایتان نزدیک شوید و به او متوسل شوید، زیرا خداوند دعای او را مستجاب میکند و هیچ طلبی را از او رد نمیکند)؛
[71] و ...
بنابراین اختیارات ولایت مجتهد جامع الشرایط بر سه مقام است:
اول: مقام فتوا در مسائلی که عوام در عملشان به آن نیاز دارند. موارد فتوا، مسائل فرعی و موضوعات استنباطی است که حکم شرعی از آنها خارج میشود.
دوم: مقام قضاوت و دادن حکم در دعواها و غیره در قضاوتهای مخصوص.
سوم: مقام ولایت و تصرف در اموال و جانها که خود مرتبهای از ولایت عام است که قابل واگذاری (از طرف امام به فقیه) میباشد). [پایان سخن شیخ عبدالکریم زنجانی]
در کتاب (تهذیب الاصول من الزوائد والفضول) نوشتۀ سید عبدالأعلی سبزواری، درجزء دوم، صفحه 128 آمده است: (اعمالی که فقیه واجد شرایط انجام میدهد فقط در فتوا واجرای حکم منحصر نمیشود، بلکه او یک حجت وجودی است حتی اگر سکوت اختیار کند؛ زیرا خداوند در روز قیامت از آن بهعنوان حجت استفاده میکند. او در بارگاه الهی از جهل و نادانی مردم شکایت میکند؛ از اینکه کسی برای فهم احکام نزد او نمیآمد. در حدیثی آمده است که: (سه شخص در روز قیامت نزد خداوند شکایت میکنند: عالِمی که از او سؤال نشده است... ادامۀ حدیث)؛ همچنین دارای ولایت نظمبخشی میباشد، یعنی نظم بخشیدن در زندگی بشر و سیاست که این نظم بر مبنای نظم الهی است، به شرطی که بر تمام امور مسلط و دستش در حکومت از هر لحاظ، باز باشد). [پایان سخن سید عبدالأعلی سبزواری]
بنابراین آنچه بر مسلمانان در زمان غیبت واجب است یاری نمودن دین با تمکین نائب خاصی است که امام( فرستاده است و یا در صورت نبودن نائب خاص امام، تمکین دادن فقیه واجد شرایط عادل و زاهد، با بازگذاشتن دست او در حکومت از هر حیث و جهت، میباشد؛ همانطور که امروزه واجب است علما با طاغوتها بجنگند، زیرا این جنگ در این زمان، جهاد دفاعی از سرزمین اسلامی است. طاغوتیانی که سعی در محو کردن کامل اسلام و بازگرداندن سرزمینهای اسلامی به جاهلیت دارند؛ همانگونه که یزید که لعنت خداوند بر او باد در زمان امام حسین( انجام داد؛ حتی از این بدتر، کشورهای اسلامی پر شده است از بتها و تصاویر؛ و احترام و مقدس شمردن آنها را بر مسلمانان واجب دانستند، زیرا این بتها و عکسها بیانگر شخصیت شیطانی خودشان است که این خود از بارزترین مصداقهای شرک به خداوند است؛ پس بر عالِم واجب است که علمش را اظهار کند، جهاد نماید و مجاهدین را یاری نماید حتی اگر در حد فتوا دادن و رسانیدن این فتواها به جامعه و بالا بردن سطح فرهنگ دینی اجتماع باشد.
اما علما یا بهتر است بگوییم جاهلان، زیرا طبق آنچه از اهلبیت(ع) وارد شده است، عالم بیعمل در حقیقت جاهل است؛
[72] کسانیکه در دهلیزهای تاریک، زندگی گزیدهاند و حتی خود را مکلّف نمیدانند که از احوال مسلمین باخبر شوند یا هیچ حرکت دینی اسلامی حقیقی که نمودی در جامعه داشته باشد یا حتی حرکتی کوچک [انجام دهند]؛ اینان، هیچ ارتباطی بین خود و فرقۀ نجاتیافته حس نمیکنند. اینان در روز قیامت، خود را با روی سیاه در دهلیزهای تاریک پیدا میکنند. پیامبر(ص) چیزی بیان فرمود که همین معنا را میرساند: (شریرترین مردم در روز قیامت، عالِمی است که از علمش سودی نبرده باشد).
[73]
آنچه گذشت بیان میدارد که دین اسلام یک نظریۀ سیاسی کامل، هم از نظر قانونگذاری و هم اجرای آن میباشد و بر مسلمانان است که آن را رها نکنند؛ چراکه کاملترین نظریۀ سیاسی است که بشریت شناخته است و هیچ نظریۀ سیاسی دیگری همسطح آن پیدا نشده است؛ زیرا خداوند سبحان متعال علیم حکیم، وضعکننده و بنیانگذار آن است. اجرای آن برعهدۀ پیامبر(ص) و بعد از او، امام معصوم( و بعد از او در زمان غیبت امام( و نبودن نائب خاص از جانب ایشان، فقیه ربّانی جامعالشرایط عادل و زاهد در دنیا، میباشد؛ والحمدلله وحده.
* * *
-راه برونرفت از سرگردانی
ای عزیزان، ای برادران و خواهران مؤمن! بر همگی ماست که نسلی باشیم که از سرگردانی و صحرایی که خود را در آن یافتهایم، خارج شویم. باید از اصلاح خودمان و اصلاح جامعۀ اسلامیمان شروع کنیم، هرکس به مقدار وُسع و توان خودش. خداوند متعال میفرماید: (وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَینْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکرِ وَیقِیمُونَ الصَّلاةَ وَیؤْتُونَ الزَّکاةَ وَیطِیعُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولَئِک سَیرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکیمٌ)؛
[74] (مردان و زنان باايمان، ولي [و يار و ياور] يکديگرند؛ امربهمعروف، و نهيازمنکر ميکنند؛ نماز را برپا ميدارند؛ و زکات را ميپردازند؛ و خدا و رسولش را اطاعت ميکنند؛ بهزودي خدا آنان را مورد رحمت خويش قرارميدهد؛ خداوند توانا و حکيم است).
ای عزیزان! دوری از دین اسلام و راه الهی، بهروی قلبها، قفلها و حجابهایی قرار داده است. بر چشمها حجابهایی قرار داده است که از بین نخواهد رفت، مگر با اخلاص برای خدا و با شروعی مقتدرانه در جهت حرکت از سایۀ معصیت خدا به عزت طاعت خدا، و از ذلت طاعت طاغوت و خضوع در برابر آن به عزت طاعت خدا و تسلیمشدن در برابر او؛ تا نور در قلبها پرتوافشان شود و ظلمت و تاریکی از دیدهها پاک گردد. خداوند میفرماید: (فَذَکرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّکرَى * سَیذَّکرُ مَنْ یخْشَى * وَیتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَى)؛
[75] (پس تذکر ده، اگر تذکر مفيد باشد؛ و بهزودي کسي که از خدا ميترسد متذکر ميشود؛ اما بدبختترين افراد از آن دوري ميگزيند).
خداوند، من و شما را از شقاوت دور کند و ما را جزو بهترین کسانی که سخنانش را گوش میدهند و پیروی میکنند قرار دهد؛ شاید که خداوند در تعجیل فرج مولایمان محمدبن حسن( بر ما منّت گذارد تا در هر دو نیکی پیروز شویم، شهادت بعد از پیروزی و کشتن دشمنان دین و منافقین. خداوند میفرماید: (ذَلِک فَضْلُ اللَّهِ یؤْتِیهِ مَنْ یشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ)؛
[76] (اين نعمت خداست که به هرکه بخواهد ارزانياش میدارد و خدا صاحب بخشايش بزرگ است).
در راه خروج از سرگردانی باید نماز، زکات، روزه، امربهمعروف و نهیازمنکر، جهاد در راه خدا، دوستداشتن برای خدا و کینه داشتن برای خدا را به جا آورد. در راه خروج از سرگردانی، باید به تمام شرایع دین اسلام و اخلاص و عمل برای خدای سبحان پایبند بود. در راه خروج از سرگردانی خونهای پاک جاری میشود وعرقهای پاک ریخته خواهد شد.
طی طریق در مسیر خروج از سرگردانی آسان نیست ولی عاقبتی نیکو دارد؛ زیرا در انتهای این راه، رضای خدا و رضای پیامبر خدا(ص) وجود دارد. در انتهای این مسیر، دولت حق و عدل الهی برپا میشود و کلمۀ (الله اکبر) بر تمام نقاط زمین گسترش پیدا میکند.
برای مسیر خروج از سرگردانی، آیات و علامتهای بسیار واضح و روشنی وجود دارد که سِیرکنندگان در مسیر خداوند، کسانی که بر صراط مستقیم قرار دارند، با آنها راهنمایی میشوند. شما را کسی جز آنکه به این آیات آگاه است که همان خدای سبحان میباشد و کسانی که عالِم به آنها هستند که همان محمد و آل محمد(ع) میباشند، آگاه نمیکند. من در این مبحث به بعضی از آیات کتاب عزیز و احادیث محمد و آل محمد(ع) و حالتهای آنها اشاره میکنم، شاید که خداوند به کسانی که گوش شنوا دارند، نفعی رسانَد، درحالیکه او همواره شاهد است. مهمترین علامتها در این مسیر:
-نمـاز
نماز، ستون دین و معراج مؤمن و شرف اوست. اگر مورد قبول واقع شود تمام اعمال دیگر مورد قبول قرار میگیرد و اگر پذیرفته نشود، سایر اعمال نیز پذیرفته نخواهد شد. توسط آن، ارواح از پلیدی پاک میگردند، همانطور که بدنها با آب از آلودگی پاکیزه میگردند. پیامبر خدا(ص) فرمود: (خداوند به عزت خودش قسم یاد میکند که نمازگزاران و سجدهکنندگان را عذاب نمیدهد و آنها را هنگامیکه مردم در پیشگاه پروردگار جهانیان حاضر میشوند، از آتش دوزخ نمىترساند).
[77]
اگر زمان نماز برسد نباید به تأخیر بیفتد؛ زیرا که تأخیر انداختن نماز، اولین سهلانگاری محسوب و باعث سبک شمردن آن میشود. پیامبر خدا(ص) فرمود: (کسیکه خود را مقیّد به نماز واجب نماید و رکوع و سجود پسندیده همراه با تواضع انجام دهد و سپس خداوند را تمجید و شکرگزاری کند تا زمانی که وارد فریضۀ نماز دیگر شود و هیچ جدایی بین این دو نماز به وجود نیاورد، خداوند برایش اجر حج و عمره مینویسد و او را در زمرۀ علّیین قرار میدهد).
[78]
امام صادق و امام باقر( فرمودند: (آن مقدار از نمازت مورد قبول است که آن را با حضور قلب و خشوع خوانده باشی و اگر در آن سهلانگاری نمودی و از آداب آن غافل شدی، نماز، پیچیده و بهصورت نمازگزار کوبیده میشود).
[79]
درحالیکه در مقابل خدا ایستادهای، به عظمت الهی بیندیش و سجود و رکوع خود را طولانی کن، زیرا این نماز، هدیۀ شما برای مَلِک حق است و ثوابش از خود آن بزرگتر است. تا جایی که میتوانی سعی کن نماز جماعت مسجد را از دست ندهی، زیرا ثواب نماز جماعت بسیار بزرگ و عظیم است. بر تو باد بعضی از نمازهای مستحبی بهخصوص نماز غفیله و نماز شب و در هیچ حالتی آن را ترک نکن، زیرا ثواب آن بسیار بزرگ و عظیم است. نماز شب، هشت رکعت است، به اضافۀ دو رکعت شفع و یک رکعت وتر؛ مانند نماز صبح بعد از هر دو رکعت سلام میدهی، به جز یک رکعت وتر که خودش به تنهایی یک رکعت است. نماز شب را میشود فقط با خواندن سورۀ حمد کوتاهتر کرد و یا فقط با خواندن دو رکعت شفع و یک رکعت وتر، خلاصهاش نمود.
روایت شده است که هرکس قبل از نماز صبح بیدار شود و نماز وتر و نافلۀ نماز صبح که دو رکعت قبل از نماز صبح است را ادا کند، برایش نماز شب نوشته میشود؛ پس بهرهات را از دست نده.
[80]
از ابیعبدالله( نقل شده است که فرمود: (مردی نزد پیامبر(ص) آمد و گفت: ای رسول خدا، آیا خداوند به جز از نماز هم سؤال میکند؟ فرمود: نه. گفت: قسم به کسی که تو را به حق مبعوث کرد، به خدا نزدیک نشدم مگر با انجام فریضۀ نماز. فرمود: چرا؟ گفت: زیرا خداوند مرا زشت خلق کرده است. پیامبر خدا سکوت کرد. جبرئیل( فرود آمد و گفت: ای محمد، خداوند بر تو سلام میفرستد و میفرماید سلام مرا به بندهام فلانی برسان و به او بگو، آیا راضی نمیشوی که فردا جزو ایمنشدگان مبعوثت نمایم؟ پس گفت: ای رسول خدا، به درستی که خداوند مرا نزد خود یاد کرد! فرمود: بله. گفت: قسم به کسی که تو را به حق مبعوث کرد، چیزی که مرا به خداوند نزدیک گرداند باقی نماند، مگر اینکه آن را انجام دادم).
[81]
کدامیک از ما گناه نمیکند و کدامیک از ما نمیخواهد که روز قیامت جزو ایمنشدگان باشد؟
-دعـا
خداوند فرمود: (قُلْ مَا یعْبَأُ بِکمْ رَبِّی لَوْلا دُعَاؤُکمْ)؛
[82] (بگو اگر دعای شما نبود، پروردگارم ارجی برای شما قائل نبود).
همچنین: (وَقَالَ رَبُّکمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکمْ إِنَّ الَّذِینَ یسْتَکبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ)؛
[83] (پروردگارتان گفت: بخوانيد مرا تا شما را پاسخ گويم. آنهايی که از پرستش من سرکشی میکنند زود است که در عين خواری، به جهنم درآيند).
بر شما باد دعا کردن، در راحتی و سختی و برای برآورده شدن هر حاجت کوچک و بزرگ. آنچه طلب میکنی را کوچک نشمار و گمان نکن آنچه از خدا میطلبی، بسیار بزرگ است. هیچ خیری به شما نمیرسد، مگر از طرف خداوند و هیچ شرّی از شما دفع نمیشود مگر به واسطۀ خداوند. روایت شده است که خداوند به موسی(ع) وحی کرد: (ای موسی، حتی نمک خمیرت و بند نعلینت و یونجۀ چهارپایت را از من بخواه).
ای عزیزان، بدانید خداوند سبحانومتعال در وصف نمیگنجد و بخشش او نهایتی ندارد و تنها به مقدار نیاز، نعمت و رحمت نازل میکند، زیرا جهان ما محدود است؛ پس هرچه از خیر دنیا و آخرت که برایت آشکار شده است و صلاح دین و رضای خدا در آن است را درخواست کن. دعاهای مبارک صحیفۀ سجادیه که کتاب زبور آل محمد(ع) است فراموش نشود؛ همچنین دعای کمیل در شبهای جمعه و دعای ابوحمزۀ ثمالی و مناجات شعبانیه.
در اینجا قسمتی از آن مناجات را ذکر میکنم شاید که خداوند ما را از مکر و حیلههای دنیا نجات دهد و بعضیها را در تفکر در معانی آن و یا حفظ آن و دعای با آن در هر حالتی، توفیق دهد.
بسم الله الرحمن الرحیم
إِلهِي أَسْکنْتَنا داراً حَفَرَتْ لَنا حُفَرَ مَکرِها وَعَلَّقَتْنا بِأَيْدِي المَنايا فِي حَبائِل غَدْرِها فَإِلَيْک نَلْتَجِيُ مِنْ مَکائِدِ خُدَعِها وَ بِک نَعْتَصِمُ مِنَ الاِغْتِرارِ بِزَخارِفِ زِينَتِها فَإنَّها المُهْلِکةُ طُلابَها المُتْلِفَةُ حُلا لَها المَحْشُوَّةُ بِالآفاتِ المَشْحُونَةُ بِالنَّکباتِ، إِلهِي فَزَهِّدْنا فِيها وَسَلِّمْنا مِنْها بِتَوْفِيقِک وَعِصْمَتِک و َانْزَعْ عَنَّا جَلابِيبَ مُخالَفَتِک و َتَوَلَّ أُمُورَنا بِحُسْنِ کفايَتِک و َأَوْفِرْ مَزِيدَنا مِنْ سَعَةِ رَحْمَتِک و َأَجْمِلْ صِلاتِنا مِنْ فَيْضِ مَواهِبِک و َاغْرِسْ فِي أَفْئِدَتِنا أَشْجارَ مَحَبَّتِک و َأَتْمِمْ لَنا أَنْوارَ مَعْرِفَتِک و َأَذِقْنا حَلاوَةَ عَفْوِک و َلَذَّةَ مَغْفِرَتِک و َأَقْرِرْ أَعْيُنَنا يَوْمَ لِقائِک بِرُؤْيَتِک و َأَخْرِجْ حُبَّ الدُّنْيا مِنْ قُلُوبِنا کما فَعَلْتَ بِالصَّالِحِينَ مِنْ صَفْوَتِک و َالاَبْرارِ مِنْ خاصَّتِک بِرَحْمَتِک يا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ وَيا أَکرَمَ الاَکرَمِينَ.
[84]
به نام خداوند بخشایندۀ بخشایشگر
خداوندا، ما را در این سرای دنیا منزل دادی، سرایی که به مکر و حیله بر سر راه ما چاهها کنده و دست آمال و آرزوها به رشتههای فریبش آویخته است. از تو درخواست داریم که ما را از فریفتهشدن به زخارف دنیا و زر و زیورش نگه داری، زیرا که این دنیا طالبانش را هلاک میسازد و واردانش را نابود میکند. دنیایی است پر از آفتها، رنجها و نکبتها. خداوندا! ما را با توفیق پارسایی و بیعلاقگی به دنیا، از شرّ و فساد آن حفظ کن و از تن ما جامههای مخالفت با اوامر خودت را بیرون کن و به حسن کفایت خویش عهدهدار امور ما باش و از رحمت بیمنتها و عطای جاودانهات بر نعمت ما بیفزا و از مواهب بخشش خود، جوایز و نصیب ما را افزون کن و در باغ دلهای ما نهالهای عشق و محبت خودت را بنشان و انوار معرفت خویش را برای ما به حدّ کمال برسان و شیرینی عفو و لذت بخشش خودت را بر ما بچشان و در روز لقایت، چشم ما را به شهود جمال خویش روشن گردان و محبت دنیا را از دل ما بیرون کن، آنطور که با شایستگان و بندگان نیکوکار و ویژگان درگاهت رفتار میکنی. به امید رحمت و بخشایشت ای بخشندهترین بخشایندگان و ای بزرگوارترین بزرگواران.
بر شما باد ذکر خدا در هر حالتی، هنگام کار یا هنگام فراغت، در شب یا روز، بهخصوص بعد از نمازهای واجب، قبل از آنکه از جایت برخیزی. بر محمد و آل محمد (ع) زیاد صلوات بفرستید. بعد از هر نماز و یا بعد از هر نعمتی که خداوند شما را ارزانی میدارد، سجدۀ شکر به جا آورید و همچنین بعد از هر مکروهی که از شما دفع میشود؛ بهتر است به این صورت باشد که ابتدا سجده کنی و بعد، گونۀ راستت و سپس گونۀ چپت را بر زمین قرار دهی و دوباره به سجده برگردی و حداقل چیزی که در هر حالت بگویی سه بار (شکراً لله) و بهتر است که صد بار گفته شود.
از ذکرهایی که بر تداوم آن بر مؤمن بهخصوص بعد از نماز صبح آمده است:
1- لا اله إلا الله وحده لا شریک له، له الملک وله الحمد، یحیی ویمیت ویمیت ویحیی، وهو حی لا یموت، بیده الخیر وهو علی کل شیء قدیر. (10 مرتبه) بعد از نماز صبح و قبل از غروب خورشید.
2- سبحان الله العظیم وبحمده ولا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم. (10 مرتبه)
3- اشهد أن لا اله الالله وحده لا شریک له، إلهاً واحداً احداً فرداً صمداً لم یتخذ صاحبةً ولا ولداً. (10 مرتبه)
4- اللهم صل علی محمد وعجل فرجهم. (100 مرتبه)
5- سبحان الله والحمد لله ولا اله الا الله والله اکبر. (30 مرتبه)
این ذکرها علاوه بر فایدههای اخروی، فایدههای دنیوی نیز دارد و شرّ سلطان و شیطان را دور میکند.
-امر به معروف و نهی ازمنکر
مهمترین چیزی است که بر کل جامعۀ اسلامی واجب است انجام دهد؛ روحانی، دکتر، کشاورز، مهندس و هر فردی که در جامعۀ اسلامی زندگی میکند در قبال امربهمعروف و نهیازمنکر مسئولیت دارد. پیامبر خدا(ص) به امت خود این چنین هشدار داد که بر جامعهای که این فریضه ترک شود، اشرار مسلط خواهند شد، آنگاه دعا میکنند اما اجابت نمیشود.(
[85]) آیا شریرتر از طاغوتهایی که امروزه بر امت، مسلط شدهاند پیدا میشوند؟ به امربهمعروف و نهیازمنکر بازگردید و در راه خدا از سرزنش هیچ ملامتگری هراسی به خود راه ندهید. باید فریادها را بر سر هر عصیانگری بلند کنیم تا شاید خداوند ما را مورد رحمت خویش قرار دهد و این بلا را از ما بگرداند. خداوند میفرماید: (وَلْتَکنْ مِنْکمْ أُمَّةٌ یدْعُونَ إِلَى الْخَیرِ وَیأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَینْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکرِ وَأُولَئِک هُمُ الْمُفْلِحُونَ)؛
[86] (بايد که از ميان شما گروهی باشند که به خير دعوت کنند و امربهمعروف و نهیازمنکر نمایند؛ اينان رستگارانند).
از ائمه (ع) نقل شده است که با امربهمعروف فریضهها برپا میشود، راهها در امان میماند، کسْبها حلال میشود، ظلم از بین میرود، زمین آباد میشود و حق مظلوم از ظالم گرفته میشود؛ و تا زمانی که مردم امربهمعروف و نهیازمنکر میکنند، در خیر و نیکی هستند. در کارهای نیک همکاری کنید که در غیر این صورت، برکتها از آنان گرفته میشود و بعضی بر بعضی دیگر مسلط میشوند و برای آنها نه در زمین و نه در آسمان، یاوری وجود نخواهد داشت.
[87]
پیامبر خدا(ص) فرمود: (چگونه خواهید بود زمانی که زنان شما فاسد و جوانانتان فاسق باشند، درحالیکه شما امربهمعروف و نهیازمنکر نمیکنید؟ صحابه گفتند: ای پیامبر خدا مگر میشود؟! فرمود: بله! بلکه بدتر از این؛ چگونه خواهید بود وقتی که امربهمنکر و نهیازمعروف میکنید؟ پس به او گفته شد: ای رسول خدا، اینگونه خواهد شد؟! فرمود: بله و بدتر از آن؛ حال شما چگونه خواهد بود وقتی معروف را منکر و منکر را معروف میبینید؟).
[88]
امروز بر هر زن و مرد مؤمن واجب است که امربهمعروف و نهیازمنکر کند و شبانهروز برای اصلاح اشخاصی که معروف را منکر و منکر را معروف میبینند، بکوشد. والحمدلله وحده.
-خمس و زکـات
در بعضی از خبرها وارد شده، کسی که زکات نمیدهد کافر است.
[89] امام باقر( فرمود: (بیشترین گرفتاری مردم در روز قیامت زمانی است که صاحب خمس برخیزد و بگوید: خدایا، خمس من)؛
[90] وامام زمان( فرمود: (اگر کسی از مال ما چیزی بخورد، در شکم او آتش است و وارد آتش میشود).
[91]
خمس و زکات را بپردازید که خیر دنیا و آخرت در آن است و باعث برکت و زیادشدن مال میشود. خداوند میفرماید: (إِنَّ الَّذِینَ یتْلُونَ کتَابَ اللَّهِ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَأَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرّاً وَعَلانِیةً یرْجُونَ تِجَارَةً لَنْ تَبُورَ * لِیوَفِّیهُمْ أُجُورَهُمْ وَیزِیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ غَفُورٌ شَکورٌ)؛
[92] (آنانکه کتاب خدا را میخوانند و نماز میگزارند و از آنچه به آنها دادهايم پنهانی و آشکارا انفاق میکنند، اميدوار به تجارتی هستند که هرگز زيان نمیکند * زيرا خدا پاداششان را به تمامی میدهد و از فضل خود بر آن میافزايد؛ او آمرزنده و پذيرای سپاس است).
مهمترین چیزی که باید در نظر داشته باشیم و بدانیم، این است که آنکه مالش را در راه خدا انفاق نمیکند جانش را هم در راه خدا نمیدهد. کسی که خمس و زکات نمیدهد، به همراه و در صف امام حجت( نمیجنگد، حتی بعید نیست در مقابل و برضد امام( بجنگد؛ آن زمان که عدالت امام( با مصالح شخصیاش همخوانی نداشته باشد. اگر به این موضوع، منصفانه نگاه کنیم میبینیم که اموال دنیا تماماً از آنِ خداست و او مالک حقیقی همه چیز است؛ با این حال، خداوند چهار قسمت از پنج قسمت را به ما بخشیده و یک قسمت را برای خود برداشته و واجب فرموده است که خمس و زکات را پرداخت کنیم تا اطاعتمان از خداوند و دوستیمان را به او و رسولش(ص) و ذریۀ او(ع) نشان دهیم. خداوند نیازی به این مال ندارد و اگر پرداخت نمودی، امروز آن را برای فقرا و تنگدستان انفاق میکنی.
مثال: صاحب مزرعه، مزرعۀ خود را در اختیار کارگران قرار داده و به آنها گفته است روی این زمین کار کنید، چهارپنجم محصول مال خودتان و یکپنجم باقیمانده را به همسایگان فقیر خود بدهید، زیرا من نمیخواهم آنها گرسنه وعریان بمانند. کارگران طمع کردند و آن یک قسمت را هم برای خود برداشتند. حال آیا بخشندگی صاحب مزرعه و خساست کارگران مزرعه را ملاحظه مینمایید؟! والحمد لله ربالعالمین.
-روزه
روزه عبادتی است برای تزکیۀ نفس و علاوه بر تقوای الهی، توجه و اهتمام به امور فقرای مسلمین میباشد. بر روزهدار است که تمام روزش را به افطار و نوع غذایی که قرار است تناول کند فکر نکند. زمانی که در حال روزهداری احساس گرسنگی کردی به یاد مسلمانانی که بیشتر ایام سال را گرسنه میمانند باش، نه از کسانی که خداوند میفرماید: ( وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقَکمُ اللَّهُ قَالَ الَّذِینَ کفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنُطْعِمُ مَنْ لَوْ یشَاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِی ضَلالٍ مُبِینٍ)؛
[93] (و چون به آنها گفته شود که از آنچه خدا روزيتان کرده است انفاق کنيد، کافران به مؤمنان گويند: آيا کسانی را طعام دهيم که اگر خدا میخواست، خود، آنها را طعام میداد؟ بهراستی که شما در گمراهی آشکاری هستيد).
سعی و تلاش شما صرفاً در حد اطعام بعضی از فقرا نباشد، بلکه بر همۀ ما واجب است کاری انجام دهیم تا فقر از تمام مسلمانان برداشته شود، زیرا بیشتر مسلمانان در فقر به سر میبرند، درحالیکه سرزمینهای اسلامی از نظر داشتن ثروتهای زمین مانند معادن، کشاوزی و نفت، غنی هستند. اگر به درستی و طبق قوانین اسلام این منابع برای مسلمانان خرج شود، امروزه مسمانان از ثروتمندترین مردم جهان خواهند بود. ولی متأسفانه امروزه طاغوتیان بر سرزمین اسلام مسلط شدهاند؛ آنانی که هیچ دلمشغولیای جز چپاول ثروتها، ساختن قصرها، فسق و فجور و مِیگساری ندارند. اگر یکی از طاغوتیان قصد سفر به یکی از کشورهای غربی را داشته باشد، هفت هواپیمای بزرگ که حامل صدها تن مواد غذایی، وسایل راحتی و تجملاتی و غیر آن به اضافۀ مستخدمین، او را همراهی میکنند، بهطوریکه برای اطعام شهری از شهرهای اسلامی که اهالی آن در گرسنگی بهسر میبرند، کافی است. مقدار هزینهای که یکی از اینها در تبلیغاتش خرج میکند به حدی است که میتوان با آن یک ملت گرسنۀ مسلمان را که با ریختن خونها به آن مسلط شدهاند، از گرسنگی نجات داد. تمامی این اعمال برای آن است که روی سیاهش و دهانی که از آن، خون مسلمانان میچکد را مخفی کند تا بر مسمانان حاکم بماند، حتی اگر برای یک روز بیشتر باشد؛ در آن روز تا جایی که میتواند چپاول میکند و از انواع خوردنیها میخورد؛ خداوند شکمش را سیر نکند!
عزیزان! در روزه، حکمتِ تدبّر و تفکر در احوال مسلمین است. در روزه، جهاد با نفس، شیطان، هوی و هوس و زینت دنیاست. در روزه، دوستی در راه خدا و دشمنی در راه خدا، وجود دارد. در قلب مؤمن، رحمت برای مؤمنین و شدت و غلظت بر کافرین و منافقین وجود دارد. از اینکه بهرۀ روزۀ شما صرفاً گرسنگی و تشنگی باشد، پرهیز کنید.
از پیامبر خدا(ص) روایت شده است که فرمود: (چه کم هستند روزهداران و چه بسیارند گرسنگان).
[94]
امیرالمؤمنین( فرمود: (چه بسیار روزهدارانی که از روزه نصیبی جز گرسنگی ندارند و چه بسیار قیامکنندگانی (نماز) که نصیبی جز خستگی ندارند. خواب و افطار دانایان، چه نیکوست).
[95]
روایت شده است که پیامبر(ص) به جابربن عبدالله انصاری فرمود: (ای جابر، این ماه رمضان است. هرکس روزش را روزه بگیرد و شبش را عبادت کند و شکم و فرج و زبانش را حفظ کند، با خارج شدن از این ماه، از گناهانش خارج میشود). جابر گفت: این سخن چقدر نیکوست. پیامبر(ص) فرمود: ای جابر و چه سخت است شرایط آن!).
[96]
از مهمترین عبادتهای این ماه، تلاوت قرآن، تفکر وعمل به آن و تدریس قرآن است تا به شیوۀ سعادتمندان زندگی کنید و به روش شهدا بمیرید. رسول خدا(ص) فرمود: (زمانی بر امت میآید که از قرآن چیزی جز خط آن باقی نمیماند).
[97]
امروزه چه بسیار قرآنهایی که به چاپ رسیدهاند و الحمدلله، چه بسیارند قاریانی که قرآن میخوانند، ولی آیا در قرآن تدبر میکنیم؟ آیا خود را به اخلاق قرآنی آراسته نمودهایم؟ آیا به آیات آن میاندیشیم؟ آیا همانطور که قرآن به ما فرمان داده است، ما از کافرانِ به طاغوت هستیم؟ آیا ما از یقینداران هستیم؟
خداوند متعال میفرماید: (وَلَوْ أَنَّ قُرْآناً سُیرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ کلِّمَ بِهِ الْمَوْتَى بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمِیعاً)؛
[98] (و اگر با قرآن کوهها به جنبش درآيند يا زمين پارهپاره شود يا مردگان به سخن درآیند (باز ایمان نمیآوردند)، بلکه همۀ کارها از آنِ خداست).
سبحان الله! تمام اینها در قرآن است و ما از آن غافلیم!! همه از خداییم و بهسوی او بازمیگردیم. شاید پیش خود گمان بردهایم که در قرآن تفکر و تدبر کردهایم ولی با کمترین ناراحتی، سخت پریشان میشویم! درحالیکه در قرآن و در سورۀ شعرا، حکایتهای بیشماری در صبر و توکل بر خداوند آمده است:
(فَلَمَّا تَرَاءَى الْجَمْعَانِ قَالَ أَصْحَابُ مُوسَى إِنَّا لَمُدْرَکونَ * قَالَ کلَّا إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیهْدِینِ)؛
[99] (چون آن دو گروه يکديگر را ديدند، ياران موسی گفتند: گرفتار آمديم * گفت: چنين نيست! يقيناً پروردگارم با من است، بهزودي مرا هدايت خواهد کرد). آیا در معنی این آیه اندیشیدهایم؟
اصحاب موسی(ع) تأکید میکنند که به دست فرعون و سربازانش خواهند افتاد، درحالیکه موسی(ع) تأکید میکند که خداوند او را هدایت میکند و از فرعون و سربازانش رهایی میبخشد: (قَالَ کلَّا إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیهْدِینِ).
آیا شما هم همانند موسی( از این آیه بهعنوان سلاحی برای پیروزی بر دشمنانتان استفاده کردهاید؟
-صبـر
(یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنْکرِ وَاصْبِرْ عَلَى مَا أَصَابَک إِنَّ ذَلِک مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ * وَلا تُصَعِّرْ خَدَّک لِلنَّاسِ وَلا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لا یحِبُّ کلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ * وَاقْصِدْ فِی مَشْیک وَاغْضُضْ مِنْ صَوْتِک إِنَّ أَنْکرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ)؛
[100] (ای پسرک من، نماز بگزار و امربهمعروف کن و نهیازمنکر نما و بر هرچه به تو رسد صبر کن که اين از مهمترین کارهاست * با تکبّر از مردم روی مگردان و به خودپسندی بر زمين راه مرو، زيرا خدا هيچ نازخرامندۀ فخرفروشی را دوست ندارد * در رفتارت راه ميانه را برگزين و آوازت را فرود آر، زيرا ناخوشترين، بانگها، بانگ خران است).
از ابیعبدالله( نقل شده است که پیامبر خدا(ص) فرمود: (خداوند هیچ حاجتی به کسی که مال و بدنش نفعی به دیگری نمیرساند ندارد).
[101]
از پیامبر خدا(ص) پرسیده شد: گرفتارترین مردم در دنیا چه کسانی هستند؟ فرمود: (ابتدا پیامبران، سپس جانشینان و جانشینان آنها و سپس مؤمن به اندازۀ درجۀ ایمان و حُسن عملش؛ هرچه ایمانش بیشتر و عملش نیکوتر باشد گرفتاریاش بیشتر و هرچه ایمانش ضعیفتر و عملش کمتر باشد گرفتاریاش کمتر است).
[102]
امیرالمؤمنین( فرمود: (اگر کوه مرا دوست میداشت، منهدم میشد).
[103]
و همچنین فرمود: (دوستداران اهلبیت برای گرفتاری، لباسی آماده کنند).
[104]
مؤمن همیشه گرفتار است و باید از صبر بهعنوان سلاحی قوی در مقابل مصیبتها وگرفتاریها استفاده کند.
صبر در راه خداوند از عظیمترین عبادتهاست و شکلهای مختلفی دارد؛ صبر در انجام عبادتها، صبر در مقابل معصیت، صبر در هنگام مصیبت و از مهمترین و عظیمترین مصادیق صبر، تحمل مشقتها و مصیبتهایی است که هر انسان مؤمن برای اطاعت خالصانۀ خدا - هنگامیکه با باطل و آنچه از طاغوتیان و ثروتمندان و جاهلان در آن هستند مواجه میشود - تحمل میکند. ای برادران و خواهران مؤمن، بر آزار و اذیتی که از طرف طاغوتیان و بندگانشان از ثروتمندان و نادانان میآید، صبور و شکیبا باشید و با چنگ و دندان از دین خود محافظت کنید. بر تنگدستی زندگی صبور باشید و خود را در معرض هلاکت نیندازید، زیرا زندگی، ساعتی بیش نیست و با رسیدن مرگ، انسان آن را جز ساعتی نمیبیند که در آن درنگی کرده و فقط مردم را در آن شناخته است.
بدانید در دنیایی که از محمدبن عبدالله(ص) منع شد خیری نیست؛ پس سعی در اصلاح دین خود داشته باشید تا دنیا و آخرت شما اصلاح شود. پیامبر خدا(ص) فرمود: (زمانی بر مردم فراخواهد رسید که هیچ دینی سالم نمیماند و دینداران همانند روباهان که فرزندان خود را به دندان میگیرند، دین خود را گرفته از کوهی به کوهی و از سنگی به سنگی فرار میکنند. گفتند: ای پیامبر خدا، این زمان کِی فرا میرسد؟ فرمود: زمانی که معیشت، فقط با معصیت خدا به دست میآید و بعد از آن ازدواجی صورت نمیگیرد. گفتند: ای پیامبر خدا، تو ما را به ازدواج امر کردی! فرمود: بله! ولی آن زمان که فرا رسد مرد به دست والدینش، اگر والدینی نداشت به دست همسر و فرزندش، و اگر اینها را نداشت به دست اقوام و همسایگانش به هلاکت میرسد. گفتند: ای پیامبر خدا، چگونه این چنین میشود؟ فرمود: او را بهخاطر تنگدستی در امرار معیشت تحقیر و بیشتر از حد توانش از او مطالبه میکنند، بهحدی که زمینۀ هلاکت او را مهیا میسازند).
[105]
ای عزیزان، سختی را تحمل کنید و به روزی حلال هرچند کم باشد، قانع باشید و به دنیا کمتر اهمیت دهید و با طاغوتیان و پیروان آنها معاشرت نکنید. انشاءالله فرج آل محمد(ع) و فرج شما نزدیک است. (إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا * فإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا)؛ (بعد از هر سختی، آسانی است *پس بعد از هر سختی، آسانی است). پیامبر خدا(ص) فرمود: (جزو کسانی نباشید که سرای زودگذر آنها را فریب داده و دارِ آرزوها آنها را مغرور ساخته است. فریب، زودگذر است و بهسوی دار عقبی رهسپار خواهی شد. نابودیاش سریع و انتقال، نزدیک است. از دنیا چیزی باقی نمانده است، مگر به اندازۀ سوار شدن بر شتری! به چه اعتماد میکنید و منتظر چه هستید؟
به خدا سوگند! گویی آنچه از دنیا در آن بودهاید، اصلاً وجود نداشته است و آنچه در مسیر آخرت انجام دادهاید، پیوسته خواهد بود. پیوسته آمادۀ انتقال از آن[دنیا] باشید و برای سفر، توشه برگیرید و بدانید هرکسی هر آنچه را فرستاده است در پیش رو خواهد دید و از آنچه پشت سر گذاشته است [و کوتاهی نموده است] پشیمان خواهد شد).
[106]
اگر بیش از هزاروچهارصد سال پیش به انتهای دنیا چیزی بیش از سوار شدن بر پشت شتری باقی نمانده بود اکنون چیزی از آن که قابل ذکر باشد، باقی نمانده است. چهبسا که امام مهدی(ع) امسال یا سال دیگر ظهور کند. آیا باز هم باید غافل و خواب، در طلب دنیا بمانیم؟ غافل از آنچه از ما خواسته شده است؟ (الناس نیام، اذا ماتوا انتبهوا)؛
[107] (مردم در خواب هستند، چون بمیرند بیدار شوند).
از ابوذر( سؤال شد: چرا ما مرگ را دوست نداریم؟ فرمود: زیرا شما دنیای خود را ساختهاید و آخرت را خراب کردهاید و کسی دوست ندارد از جای آباد به جای خراب منتقل شود.
[108]
خدا ما را برای عبادت خلق کرد؛ پس باید که از عابدین باشیم و هرچه وقت اضافه آمد به روزی و عمل اختصاص دهیم، نه برعکس آن!
پیامبر(ص) فرمود: (ای مردم، روزی تقسیم شده است و هیچکس بیشتر از قسمت خود روزی ندارد؛ پس خواستۀ خود را در مطالبۀ روزی، کم کنید؛ زیرا عمر محدود است و برای هرکس بیشتر از آنچه مقدر شده است، ادامه پیدا نمیکند...).
[109]
پیامبر خدا(ص) هنگامیکه از جنگ احد بازمیگشت فرمود: (ای مردم، آنچه برای اصلاح آخرت شما تکلیف شده است را انجام دهید و از آنچه دنیا بر شما تحمیل میکند، روی برگردانید...).
[110]
علی( فرمود: (آنچه برای تو قسمت شده است، به تو میرسد؛ پس از خواستههایت کم کن؛ و آنچه برای تو قسمت نشده است به دست تو نمیرسد؛ پس به آنچه بدست آوردی، قانع باش).
[111]3)
و نیز ایشان( فرمود: (مرگ سراغت خواهد آمد، پس از خواستههایت صرفنظر کن؛ و به تو آنچه مقدّر شده است خواهد رسید، پس در روزی قانع باش).
[112]
همچنین( فرمود: (در عجبم از کسی که میداند خداوند ضامن روزیهاست و آنها را مقدّر نموده است و تلاش او، روزیاش را از آنچه مقدّر شده است بیشتر نمیکند، با این همه، همواره در طلب روزی، حریص است!).(
[113])
بدانید این احادیث و روایات هیچ تعارضی با سعی و تلاش برای طلب روزی و تلاش در این دنیا ندارد، بلکه با طلب روزی به گونهای که باعث شود از عبادت کناره بگیری یا در آن کوتاهی کنی یا نماز را به تأخیر بیندازی و یا بدنت را در طلب روزی به هلاکت افکنی، در تعارض میباشد؛ چراکه بدن تو حقی بر تو دارد.
بدانید کسی که جسمش را خسته کند قدرت عبادت ندارد؛ پس باید برای عبادتهای واجب و مستحب، وقتی در نظر گرفته شود و اسبابش را مهیا نمود، بهخصوص نماز شب که در هیچ حالتی نباید آن را ترک کرد.
امام حسن( فرمود: (ای فلانی، بیشترین تلاشت را برای طلب روزی مکن و مانند کسی که تسلیم شده است، بر تقدیر تکیه مزن که طلب روزی و رحمت، از سنّت و کم کردن طلب روزی از عفّت است. عفّت، روزی را دفع نمیکند و حرص و طمع، چیزی اضافه نمینماید؛ چراکه روزی، تقسیم شده است و مرگ، وقت معینی دارد و حرص ورزیدن، گناه به بار میآورد).
[114]
-تقیـه
همه به نوعی در زندگی روزانه تقیه میکنیم، زیرا انسان بهطور فطری از ضرر مادی دوری میکند؛ حتی حیوانات بیزبان نیز چنیناند؛ اما لازم است که این ویژگی فطری را طبق احکام و موازین شرع اسلام به کار گیریم. در اسلام، تقیه از مهمترین عبادتها محسوب میشود و مؤمنین باید آن را بهطور دقیق و کامل به جای آورند و ترک آن در مواردی که باید انجام شود حرام است؛ همانطور که عمل به تقیه در سایر مواردی که مجاز نیست، باعث هلاکت مؤمن میشود.
بسیاری از مؤمنین در تقیه زیادهروی و اندکی از مؤمنان در آن کوتاهی میکنند. نقل شده است که ائمۀ اطهار(ع) از افراط و تفریط در تقیه نهی کردهاند. از امام صادق( روایتی نقل شده است که چنین معنایی را میرساند: (تقیه دین من و دین اجداد من است).
[115]
همچنین از امام صادق( نقل شده است: (کسی که تقیه نمیکند دین ندارد).
[116]
همچنین حدیث دیگری از ایشان(ع) نقل شده است که معنایش چنین میباشد: (اگر برای یاری ما دعوت شوید، شما تقیه را بیشتر از پدرانتان دوست میدارید).
[117]
همانگونه که امام( بر عمل به تقیه در موارد خودش تأکید میکند، بیان میدارد که بعضیها با تقیه، عذرتراشی میکنند و از یاری آل محمد(ع) شانه خالی مینمایند، علیالخصوص در زمان ظهور امام مهدی(ع).
بنابراین، تقیه به معنی ترک جهاد و عمل در راه خدا نیست، بلکه به معنی انجام کار با احتیاط میباشد. بهعنوان مثال اگر شما بخواهید یک مار سمی را بکشید باید به آرامی به آن نزدیک شوید و سرش را بزنید؛ اما اگر با سروصدا به آن نزدیک بشوید، توجه او به شما جلب میشود و احتمال دارد حالت تهاجمی به خود بگیرد.
از ابوجعفر( در صحیح حذاء نقل شده است: (به خدا سوگند، دوستدارترین اصحاب من، پرهیزگارترین، فقیهترین و کتمانکنندهترینشان در حدیث ماست...).
[118]
[منظور] کتمان کردن احادیث اهلبیت(ع) از دست نااهلان و آنان که به امامت آل محمد(ع) ایمان ندارند و دشمنان آنها و خارج شدگان از ولایت ایشان، میباشد.
-جهـاد
خداوند متعال میفرماید: (أُذِنَ لِلَّذِینَ یقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ * الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ یقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یذْکرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کثِیراً وَلَینْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ ینْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ)؛
[119] (به کساني که جنگ بر آنان تحميل گرديده، اجازه جهاد داده شده است؛ چرا که مورد ستم قرار گرفتهاند؛ و خدا بر ياري آنها تواناست* همانها که از خانه و شهر خود، به ناحق رانده شدند، جز اينکه ميگفتند: «پروردگار ما، خداي يکتاست!» و اگر خداوند بعضي از مردم را بهوسيله بعضي ديگر دفع نکند، ديرها و صومعهها، و معابد يهود و نصارا، و مساجدي که نام خدا در آن بسيار برده ميشود، ويران ميگردد! و خداوند کساني را که او را ياري کنند [و از آيينش دفاع نمايند] ياري ميکند؛ خداوند قوي و شکست ناپذير است).
ای برادران و خواهران مؤمن، این حاکمان ظالم با زور بر مسلمانان مسلط شدهاند، خونهایی که خدا حرام نموده است را حلال کردهاند و با مکر و حیله و به خدمت گرفتن افراد پست، با هر انسان آزادهای که خود را مقید به دوری از اطاعت از هر شخص دیگری غیر از خدا میبیند و از قوانین آنها پیروی نمیکند، به جنگ برمیخیزند. آنها خود را بالاتر از بشر میبینند، پس به زعمشان، آنها باید بگویند و انجام بدهند و مردم نیز باید این گفتهها و اعمال را تأیید نمایند. آنها مستکبرانی هستند که تحمل شنیدن کلمۀ طیبه را ندارند؛ تنها چیزی که میفهمند، زور است؛ زور و قدرت تنها چیزی است که مشکلات ما را با این مستکبرین ظالم حل میکند و این تقدیر ماست؛ خداوند سبحان با جهاد، مؤمنین را مورد آزمایش قرار میدهد تا مؤمنی که در ایمانش صادق است را از کسانی که به دروغ ادعای ایمان دارند، بازشناسد. خداوند متعال میفرماید: (الم * أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یتْرَکوا أَنْ یقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يفْتَنُونَ* وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَلَیعْلَمَنَّ الْکاذِبِینَ * أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ یعْمَلُونَ السَّیئَاتِ أَنْ یسْبِقُونَا سَاءَ مَا یحْکمُونَ * مَنْ کانَ یرْجُو لِقَاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ * وَمَنْ جَاهَدَ فَإِنَّمَا یجَاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ عَنِ الْعَالَمِینَ)؛
[120] (الف، لام، ميم * آيا مردم پنداشتهاند که چون بگويند: ايمان آورديم، رها میشوند و ديگر مورد آزمایش قرار نمیگیرند؟ * هر آينه مردمی را که پيش از آنها بودند آزموديم تا خدا کسانی را که راست گفتهاند معلوم دارد و دروغگويان را بشناسد * آيا آنان که مرتکب گناه میشوند پنداشتهاند که از ما میگريزند؟ چه بد داوری میکنند * هرکس که به ديدار خدا اميد دارد بداند که وعدۀ خدا آمدنی است و او شنوا و داناست * کسي که جهاد و تلاش کند، براي خود جهاد ميکند؛ چرا که خداوند از همه جهانيان بينياز است).
این طاغوتیان همانطور که امام حسین( میفرماید، بین دو انتخاب قرار دارند: کشته شدن و یا قبول ذلت و خواری.
[121]
خداوند، پیامبر و مؤمنین هرگز برای ما ذلت و خواری نمیپسندند. از جهاد با این طاغوتها وگماشتگانشان که خون مسلمانان را میریزند، ناگزیریم؛ قبل از آنکه روزی بیاید و ببینیم تبدیل به جسدهایی بدون خون و مردگان متحرک در روی زمین شدهایم. برای هیچ مسلمانی شایسته نیست که بگوید ما با سیاست کاری نداریم؛ زیرا هر مسلمانی که خود را ملزم به اسلامش میداند، میداند که دینش، یک دین سیاسی است.
اگر به کتابهای فقه اسلامی نگاهی بیندازیم، خواهیم دید احکام معاملات اقتصادی، اجتماعی، قضایی و سیاسی بیشتر از احکام عبادی است؛ بهعلاوه، مگر قرآن دستور زندگی ما و ترسیم کنندۀ صراط مستقیمی نیست که طی طریق در آن بر ما واجب است؟ اگر در قرآن تدبّر کنیم، نهضت پیامبران (ع) و مستضعفین در رویارویی با طاغوتیان مستکبر را خواهیم یافت. کافی است در این حدیث پیامبر(ص) تدبّر کنیم، خواهیم یافت که چه میگوید: (بهترین جهاد، گفتن کلمۀ حق در مقابل حاکم ظالم است).
[122]
آنچه از این حدیث بر میآید، برتری جهاد در مقابل حاکم ستمگر میباشد؛ ازاینرو که او به حکم جاهلیت، حکم میدهد، از هوای نفس خویش متابعت میکند، خونها و اموال و نوامیس مردم را مباح میشمرد و چیزی از اسلام باقی نمیگذارد، مگر هوای نفس خودش؛ علمای خود فروخته را مزدور خود میکند تا قرآن را طبق هوای نفس خودش تفسیر کنند و او را مصداق اولوالامر در آیۀ زیر قرار دهند: (یاأَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکمْ)؛(
[123] (ای کسانی که ايمان آوردهايد، از خدا اطاعت کنيد و از رسول و اولوالامرخويش فرمان بريد).
آنها حاکمان ستمگرند، نه امامان دوازدهگانۀ معصوم(ع). موسی، علی و حسین (ع)، علیه ائمۀ [گمراهی] زمان خودشان یعنی فرعون، معاویه و یزید که لعنت خدا بر آنها باد، خروج کردند؛ و بهاینترتیب مردم به زمان جاهلیت بازمیگردند و از قرآن جز خطش و از اسلام جز اسمش باقی نمیماند.
ازاینرو، میفهمیم که جهاد در مقابل حاکم ستمگر، جهاد دفاعی از اسلام است و هر مسلمان، ناگزیر است از مبارزه با طاغوتهایی که بر سرزمینهای اسلامی مسلط شدهاند، از بین بردن گماشتگان آنها، اقامۀ حکومت الهی آسمانی اسلامی و به تَبَع آن به جریان انداختن آنچه قرآن تشریع نموده و آنچه بر زبان پیامبر اعظم(ص) جاری شده است و آنچه امامان دوازدهگانۀ معصوم(ع) از رسول خدا(ص) با خود آوردهاند، در بین سرزمینها و بندگان خدا و انتشار عدل و مبارزه با فساد.
از جهاد مسلحانه گریزی نیست، اما برای آماده نمودن این امت، باید چند مرحله سپری شود:
-1- نشر فقه دینی بین مؤمنین:
که بر هر مؤمن، واجب و یک واجب شرعی است؛ زیرا مقدمۀ تمام عبادتها و اصلاح تمام معاملات است؛ [البته] هرکس برحسب توان و قدرتش. آنچه برعهدۀ یک دانشآموختۀ دانشگاهی است مانند آنچه برعهدۀ یک شخص عامی است، نمیباشد؛ بهعنوان مثال یک دانشآموخته باید دروس فقهی یا برخی از مسائل آن را بیاموزد یا از یک طلبۀ علوم دینی کمک بگیرد -که راهنمایی کردن از سوی روحانیون، بر آنها واجب است- سپس به نشر فقه بین مؤمنین اقدام نماید.
اما کسی که توان خواندن ندارد، باید در مساجد و یا از دیگر مؤمنین اقدام به یادگیری بعضی مسائل فقهی نماید؛ و سپس به انتشار آن در میان مؤمنین بپردازد. کسی نباید علمش را کوچک بشمارد؛ حتی اگر فقط یک مسئله فقهی را بدانید باید به نشر آن بین مؤمنین اقدام نمایید.
آگاه باشید که امروزه با نشر فقه و بحث بین مؤمنین در خصوص قوانین اسلامی و احوال مسلمانان، چهرۀ طاغوتها و اعوان و انصار آنها که با اسلام ظاهرنمایی میکنند، عریان میشود؛ و بهاینترتیب مسلمانان متوجه خروج این حاکمان ستمگر از شریعت مقدس و تمسخر مقدسات توسط آنها و جنگی که با اولیای خداوند و مؤمنین و متدیّنین به راه انداختهاند، خواهند شد.
-2- امر به معروف و نهی از منکر:
دربارۀ این موضوع پیشتر گفته شد که یک وظیفۀ اجتماعی مهم و واجبی از مهمترین واجبات شرعی است که با آن رضای خدا را به دست میآوریم و طاغوتها را رسوا میسازیم. بر عهدهی ماست که زیردستان و فرومایگانی که در خدمت طاغوتیان هستند را اصلاح و آیات قرآن و سخنان انبیا(ع) و جهادی که در مقابل طاغوت انجام دادند را به آنها یادآور شویم. خداوند متعال میفرماید: (إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَیوْمَ یقُومُ الْأَشْهَادُ)؛
[124] (ما بهيقين پيامبران خود و کساني را که ايمان آوردهاند، در زندگي دنيا و روزي که گواهان به پا ميخيزند ياري ميدهيم).
همچنین میفرماید: (کتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِی إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ * لا تَجِدُ قَوْماً یؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الْآخِرِ یوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُولَئِک کتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْأِیمَانَ وَأَیدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَیدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولَئِک حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ)؛
[125] (خداوند چنين مقرر داشته که من و رسولانم پيروز ميشويم؛ چرا که خداوند قوي و شکستناپذير است * هيچ قومي را که ايمان به خدا و روز رستاخيز دارند نمييابي که با دشمنان خدا و رسولش دوستي کنند، هرچند پدران يا فرزندان يا برادران يا خويشاوندانشان باشند؛ آنان کساني هستند که خدا ايمان را بر صفحۀ دلهايشان نوشته و با روحي از ناحيه خودش آنها را تقويت فرموده، و آنها را در باغهايي از بهشت وارد ميکند که نهرها از زير (درختانش) جاري است و جاودانه در آن ميمانند؛ خدا از آنها خشنود است، و آنان نيز از خدا خشنودند؛ آنها حزباللهاند؛ بدانيد حزب الله، پيروز و از رستگاران هستند).
همچنین میفرماید: (وَلَقَدْ سَبَقَتْ کلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا الْمُرْسَلِینَ * إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ * وَإِنَّ جُنْدَنَا لَهُمُ الْغَالِبُونَ)؛
[126] (ما دربارۀ بندگانمان که به رسالت میفرستيم از پيش تصميم گرفتهايم * که هرآينه آنان، خود پيروزند * و لشکر ما، خود غالباند).
کسی که در وجودش اندکی نور الهی وجود داشته باشد، یادآور خواهد شد و به ولایت الهی بازخواهد گشت و دیگر به فرمان طاغوت نخواهد بود و به گروه مؤمنین ملحق میگردد.
اما (بدبخت) کسی است که گمان دارد تسلیم شدن در برابر طاغوت، او را نجات خواهد داد و زنده باقی خواهد گذاشت. برای چنین شخصی نباید متأسّف شد، زیرا فکر میکند که زندگی در دست طاغوت است، نه در دست خداوند! وجود او آنقدر مالامال از ترس و خوف از طاغوت شده است که شخصیتی دوگانه پیدا کرده است.
یاریدهندگان طاغوت، کسانی هستند که قلبهایشان تاریک و دیدگانشان نابینا گشته است، به حدی که منکر را معروف و معروف را منکر میبینند؛ اما این سخن به این معنا نیست که آنها را رها کنیم تا هیزم جهنم شوند، زیرا امکان دارد یکی از آنان اصلاح شود و بهسوی ولایت خدا بازگردد.
ما بهعنوان مؤمن باید امام حسین( را الگو قرار دهیم؛ امام حسین( لشکر یزیدبن معاویه که لعنت خدا بر او باد را نصیحت و آنها را امربهمعروف و نهیازمنکر فرمود و نتیجه، بازگشت فرماندهی از فرماندهان سپاه اموی که همان حربن یزید ریاحی بود، حاصل شد. اگر این، تنها نتیجۀ خطبۀ حضرت ابیعبدالله( باشد، کافی است.
مؤمنین باید با احتیاط و تدبیر، این گمراهان را پند و نصیحت کنند و باید خویشاوندان مؤمنین یا کسانی که از آسیب آنها در امان هستند، آنها را نصیحت نمایند. مؤمنین نباید از اصلاح جامعۀ اسلامی مأیوس شوند، زیرا آنها حزب خدا و سربازان او هستند و خداوند برای آنها پیروزی و سربلندی نوشته است. خداوند سبحان رهبر الهی، مهدی( را ارسال میکند؛ که اصلاح کنندۀ بزرگ و منتشرکنندۀ شریعت بر روی زمین است و کلمهای است که خداوند برای رسولانش وعده کرده بود و به آنها وعدۀ پیروزی داده بود. از طلوع خورشید بعدازاین غیبت طولانی، خستهکننده و مرارتآور، گریزی نیست. شب و روز، آشکار و پنهان، تلاش کنید؛ تلاشی درخور مؤمنی که برای آمادهسازی پایههای دولت صاحب الزمان( در این هنگامۀ عظیم، تلاش میکند!
ابیعبدالله( فرمود: (پیامبر خدا(ص) فرمود: خوشا به سعادت کسی که در زمان قائم اهلبیت من زندگی میکند، درحالیکه قبل از قیامش به او اقتدا نموده است؛ دوستدار او را دوست داشته باشد و از دشمن او، برائت بجوید و ائمۀ هدایتگر قبل از او را دوست داشته باشد؛ اینها رفیقان من و مورد رحمت و دوستی با من و کریمترینِ امتم بر من هستند. رفاعه گفت: و کریمترین خلق خدا بر من نیز!).
[127]
از امام صادق( نقل شده است که فرمود: (پیامبر خدا(ص) به اصحابش فرمود: امتی بعد از شما خواهد آمد که اجر یک مرد از آنها برابری میکند با پنجاه مرد از شما. گفتند: ای پیامبر خدا، ما در جنگهای بدر، احد و حنین با تو همراه بودیم و قرآن در میان ما نازل شد. فرمود: شما تحملِ آنچه آنها تحمل میکنند را ندارید و بر آنچه آنان صبر میکنند، صبر ندارید).
[128]
از محمدبن عبدالخالق از ابیبصیر که گفت: ابیعبدالله امام صادق( فرمود: (ای ابامحمّد! در نزد ما سرّى از اسرار خدا و علمى از علم خدا هست که نه ملک مقرب و نه نبى مرسل و نه مؤمنى که قلبش را خدا براى ايمان آزموده است، تاب آن را ندارد. به خدا قسم کسى را جز ما مکلف به حمل آن نکرده و کسی غیر از ما را با این سرّ، بندۀ خویش ننموده است؛ و در نزد ما سرّى از اسرار خدا و علمى از علم خداست که دستور تبليغ آن را به ما داده است. ما آنچه را که از جانب خدا دستور به تبليغش داشتیم، تبليغ کرديم و محل و موضعى و اهلى و حاملی نيافتیم که آن را حمل کند تا زمانی که خداوند برای آن، از سرشتى که محمد و ذريهاش و از نورى که محمد و خاندانش را از آن آفريده است و آنها را آراست -آنگونه که با فضل و رحمتش محمد و ذریهاش را آراسته نمود- گروهى را بیافریند. آنچه را خدا دستور به تبليغش داده بود، تبلیغ کردیم و آنها پذيرفتند و تحملش کردند (از سوی ما به آنها تبلیغ شد و آنها قبولش کردند و تحملش نمودند) و مقام ما را به ايشان یادآور شدند، دلهاى آنها به معرفت و گفتار ما متمايل شد. اگر سرشت آنها چنين نبود اين طور نبودند؛ نه به خدا قسم که تاب و تحمل نمىآوردند.
سپس فرمود: (خداوند گروهى را براى جهنم و آتش آفريد؛ به ما دستور داد آنها را تبليغ کنيم. آنها را تبليغ نموديم ولى از آن ناراحت شدند و قلبهایشان نفرت ورزید و آن را به خودمان برگرداندند و تاب نياوردند و تکذيب کردند و گفتند: ساحر و دروغگوست. خدا بر دلهاى آنها مُهر زد و آنها را به فراموشى واداشت؛ سپس خداوند زبانشان را بر پارهای از حق باز گذاشت که آن را به زبان مىآورند ولى در دل منکرند تا به اين وسيله از اولياى خدا و بندگان مطيعش دفع شود؛ اگر چنين نبود، خدا در زمين پرستش نمىشد. ما دستور داريم از آنها دست برداريم و اين مطلب را پوشيده بداريم و شما نیز آنچه خدا به کتمانش فرمان داده است را پوشیده بدارید و از کسانی که خداوند، فرمانِ پوشیدهداشتن و مخفیکردن از او را داده است، مخفی نمایید). در اين موقع امام( دست خود را بلند نمود، گريه کرد و فرمود: (اللهم ان هؤلاء لشرذمة قليلون فاجعل محياهم محيانا و مماتهم مماتنا و لا تسلّط عليهم عدوا لک فتفجعنا بهم فانک ان فجعتنا بهم لم تعبد ابدا في ارضک وصلى الله على محمد وآله وسلم تسليماً)؛ (خدايا! اینها گروهى اندکاند. زندگى آنها را زندگى ما و مرگشان را مرگ ما قرار ده و دشمن خود را بر آنها چيره مکن که گرفتار اندوه و مصيبت آنها شويم. خدايا اگر ما به مصيبت و اندوه آنها مبتلا شويم، در زمين پرستش نخواهى شد؛ درود و سلام خداوند، بر محمد و خاندانش).
[129]
-3- گسترش فکری نهضت اسلامی:
نهضت اسلامی همان نهضت حضرت محمدبن عبدالله(ص) و مؤمنین و مستضعفین علیه طاغوتیان زمان خودشان مانند ابوسفیان، کسری و قیصر و اَعوان و انصارشان است. این نهضت به پایان نمیرسد، مگر اینکه همۀ مردم روی زمین کلمۀ (لا اله الا الله، محمد رسولالله) را سر بدهند که به دست مهدی این امت( در تمام نقاط جهان گسترش مییابد. مسلمان تردید نمیکند که نهضت امام حسین( ادامۀ نهضت پیامبر(ص) است، همانطور که در حدیث مشهور میفرمایند: (حسین از من است).
[130]
نهضت امام حسین( همان نهضت حزب خدا و یارانش علیه طاغوت و حزب اوست؛ همچنین خروج امام حسین( همان خروج پیامبر خدا(ص) اما در شخصیت پسرش حسین( است که آقای جوانان بهشت میباشد.
خروج امام حسین( با هدف به دست آوردن پیروزی نظامی در میدان جنگ نبود، زیرا فقط هفتادوچند نفر با او بودند. حسین( با سفارش و عهدی از جانب جدش رسول خدا(ص) خروج کرد و بهخوبی آگاه بود که کشته خواهد شد و یارانش و حتی فرزند شیرخوارش نیز به قتل میرسند و همچنین زنانش که بین آنها زینب دختر فاطمه دختر رسول خدا(ص) حضور داشت نیز به اسارت خواهند رفت.
قیام حسین( با هدف احیای نهضت اسلامی محمدی صورت گرفت و حقیقتی اصلاحگرایانه داشت؛ اما بنی امیّه خواهان تبدیل این هدف به یک شورش نظامی بودند تا به این وسیله یک امپراتوری عربی به اسم اسلام برقرار نمایند. نهضت حسین(ع) آمد تا به مردم در هر مکان و زمان، اعلام دارد که اسلام هدفِ برپایی امپراتوری عربی را در سر ندارد.
هدف اسلام این است که همۀ مردم روی زمین (لا اله الا الله) بگویند.
هدف اسلام، برپاداشتن عدل الهی در زمین است.
نهضت امام حسین( آمد تا برائت خداوند سبحان و رسولش(ص) از حاکمان ظالمی که بر این امت مسلط شده و جانشینان خدا در زمینش که همان اوصیای محمد(ص)، امامان دوازدهگانه(ع) هستند را از حکومت دور کرده بودند، اعلام دارد.
آنچه در روز دهم محرم سال شصت ویک هجری در کربلا حاصل شد، تأکید میکند که امت اسلامی بعد از وفات پیامبر(ص) به عصر جاهلیّت برگشتند. مهمترین و بارزترین نمونۀ این بازگشت، کشتن امام حسین( و بالا بردن سر مبارکش بر نیزه و اسیر کردن وصی چهارم از اوصیای پیامبر(ص) علیبن الحسین(ع) و کشانیدن ایشان به شام، آن هم با دستهای زنجیر شده میباشد. آنچه این امت بر سر اوصیای پیامبر(ص) آوردند کامل کنندۀ اعمالی بود که بنیاسرائیل بر سر پیامبر خود آورده بود؛ البته اگر ننگینتر و بدتر از آن نباشد!
ماحصل واقعۀ کربلا، لعنت بر آن نسلی از امت اسلامی بود که راضی به قتل حسین( شدند و در همان زمان، ایشان( رحمتی برای نسلهایی از این امت بود که بعد از شهادت امام حسین( به وجود آمد؛ به این صورت که فکر انقلاب اسلامی در جانهای بسیاری ریشه دوانید؛ فکری که خداوند سبحانو متعال خطوط آن را ترسیم نمود و محمد(ص) و پس از او، آل محمد(ع) آن را اجرا نمودند.
امروزه ما این حقیقت را درک میکنیم؛ زیرا این واقعه در عمل رخ داد و هنگامیکه روز عاشورا فرا میرسد نوحه و عزاداری و گریه از هر گوشۀ زمین که مؤمنی وجود دارد، برمیخیزد.
امام حسین( هرآنچه را که داشت در راه خدا قربانی کرد تا از واضحترین علامتهای سیر بهسوی خدا و خارج شدن از سرگردانیای که بر این امت واقع شد، باشد؛ تا پایه و اساس محکمی برای هر مسلمانی که شمشیر خود را برای مواجهه با طاغوتهایی که بر این امت مسلط شدهاند تا آن را به دوران جاهلیّت بازگردانند، باشد. نهضت حسین( نهضت محمدی اسلامی اصیل است که هدف آن اصلاح فرزندان این امت و آمادهسازی نسلی است که توانایی حمل رسالت الهی را دارند. نسلی ربّانی که خداوند را عبادت میکنند و هیچ دستوری را جز دستور قرآن قبول ندارند و حاکمی را جز معصومین(ع) که از طرف خداوند تعیین شده و یا کسانی که نایب آنها هستند نمیپذیرند.
اگر کشته شدن امام حسین( واقعهای بسیار عظیم است، هدفش نیز به همان اندازه عظیم است که همان برپایی دولت بزرگ (لا اله الا الله) بر روی زمین، دولت عدل الهی به رهبری ابنالحسن( امام مهدی منتظر میباشد.
-4– آمادهسازی قوا برای جهاد:
اگر مسلمانان در دین خود اندیشه کنند و شروع به امربهمعروف و نهیازمنکر نمایند و هدف نهضت اسلامی را که همان برافراشتن کلمۀ لااله الا الله بر تمام اهل زمین و اقامۀ عدل الهی بر روی زمین است به خوبی بشناسند، نسلی که آمادۀ جهاد علیه طاغوتیان است، آماده میشود. مرحلۀ چهارم آماده سازی برای جهاد، آمادهسازی بدنی و تهیۀ سلاح است، حتی اگر چاقویی کوچک یا قطعه فلزی باشد؛ اینها را بیاهمیت و ناچیز نشمارید زیرا اصحاب پیامبر خدا(ص) با برگهای درخت خرما توانستند بر شمشیرهای مشرکین قریش پیروز شوند.
بدانید خداوند با شماست، پابرجایتان میکند و توسط فرشتگانش شما را یاری میدهد اگر بهراستی جزو مخلصین او باشید؛ و همراه لشکر طغیانگر، شیطان است که آنها را راهنمایی میکند و آنان نیز به دنبال او حرکت میکنند تا جایی که دو لشکر با هم مواجه شوند و لشکر طغیانگر فرار کرده و پشت به جنگ کند. خداوند میفرماید: (وَقَالَ الشَّیطَانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدْتُکمْ فَأَخْلَفْتُکمْ وَمَا کانَ لِیَ عَلَیکمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُکمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلا تَلُومُونِی وَلُومُوا أَنْفُسَکمْ مَا أَنَا بِمُصْرِخِکمْ وَمَا أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کفَرْتُ بِمَا أَشْرَکتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ)؛
[131] (چون کار به پايان آيد، شيطان گويد: خدا به شما وعده داد و وعدۀ او حق بود و من نيز به شما وعده دادم ولی در وعدۀ خود خلاف کردم و من بر شما هیچ تسلطی ندارم جز آن که دعوتتان کردم و شما نيز دعوت مرا اجابت کرديد؛ پس مرا ملامت مکنيد، خود را ملامت کنيد؛ نه من فريادرس شما هستم، نه شما فريادرس من. از اينکه مرا پيش از اين، شريک خدا قرار داده بوديد بيزارم، زیرا برای ستمکاران عذابی است دردآور).
با اجرای مراحلی که بیان شد، سربازان مهدی( که همان سربازان خداوند سبحانومتعال هستند، هم از بُعد نفسانی و هم از بُعد جسمانی برای جهاد آماده میشوند. هر مؤمن مجاهد باید در خودش ببیند که همراه با خدای سبحان جبّار آسمانها و زمین است و از طاغوتها و انبوهی سپاهیان و امکاناتشان هیچ ترس و هراسی به دل راه ندهد: (إِنَّ کیدَ الشَّیطَانِ کانَ ضَعِیفاً)؛
[132] ( مکر شيطان، ضعیف است).
در این هنگام، خداوند سبحانومتعال بر این امت گشایش میکند و رهبر ربّانی، مهدی( را ارسال میکند تا از این سرگردانی خارج شوند و به سرزمین مقدس داخل شوند؛ انشاءالله سبحانهوتعالی.
حضرت مهدی(، محمد، فرزند حسن، فرزند علی، فرزند محمد، فرزند علی، فرزند موسی، فرزند جعفر، فرزند محمد، فرزند علی، فرزند حسین، فرزند علیبن ابیطالب(ع) است. او از فرزندان علی(ع) و فاطمه (ع) دختر حضرت محمد(ص) پیامبر خداست.
مسلمانان همگی بر اینکه او در آخرالزمان خروج میکند، اتفاقنظر دارند و در این خصوص احادیث متواتری وجود دارد و همانطور که در حدیثی از حضرت محمد(ص) آمده است، منکر او همانند کسی است که به پیامبر(ص) کافر شده باشد.
در سال 255 هـ. ق. پنج سال قبل از شهادت پدرش امام حسن عسکری( متولد شد و مادرش نوۀ دختریِ پادشاه روم است که نَسَب او به یکی از حواریون عیسی( میرسد. بسیاری از مؤمنین در زمان حیات پدرش امام عسکری( او را دیدند. زمانی که به مقام امامت رسید فقط چهار نایب خاص در زمان غیبت صغری که بیش از 70 سال طول کشید، او را میدیدند؛ سپس خواست خدا بر این بود که غیبت کبری واقع شود و ایشان( تا امروز زنده باقی بماند تا زمین را از عدل و داد پر کند، همانگونه که از ظلم و ستم پر شده است.
در تورات و انجیل ذکرش به میان آمده و به دلیل عمر طولانیاش (قدیمالایام) نامیده شده است. عیسی( در زمان قیام ایشان( از آسمان فرود میآید تا وزیر او( و تأیید کنندۀ حق او( باشد.
امام در مکه قیام میکند و یارانش که بالغ بر 313 نفر به تعداد اصحاب جنگ بدر و یاران طالوت که توانستند از رودخانه عبور کنند، میباشند؛ گرد او جمع میگردند و سپس از تمام کشورهای اسلامی، مؤمنین مخلص بهسوی مکه روان میشوند که تعداد آنها به دههزار نفر میرسد و اینها نخستین لشکر امام( هستند. امام برای جنگ از مکه خارج نمیشود تا آن که خداوند لشکر سفیانی را بین راه مکه و مدینه در زمین فرو ببرد و این همان لشکری است که ارسال میشود تا جلوی حرکت نهضت مهدی( را بگیرد. بعدازاین واقعه، حرکت امام برای پاکسازی زمین اسلامی از طاغوتیان و نوکرانی که اطراف آنها جمع شدهاند آغاز میشود. امام به جنگ سفیانی و سربازان نجس او و آزادسازی سرزمین مقدس میرود و مردم گروهگروه در دین خدا وارد میشوند.
امتحانات الهی در زمان ظهور حضرت بسیارند؛ از جملۀ آنها دجال و لشکر غرب است؛ اما خداوند ولیّ خود، مهدی(ع) و سربازانش که همراه او هستند را یاری و بر دشمنان پیروز میکند تا دین الهی بر تمام ادیان پیروز شود، حتی اگر مشرکین را خوش نیاید؛ همانگونه که خداوند در قرآن کریم وعده فرموده است.
[133]
از علامتهای نزدیک شدن ظهور ایشان( آن است که آسمان بارانش را منع میکند؛ همچنین گرمای شدید، اختلاف بین شیعه، مرگ فقها که بسیاری از آنها در نجف به قتل میرسند، محاصرۀ اقتصادی عراق، همانگونه که در روایتها آمده است حتی دِرهَمی با عراق دادوستد نمیشود.
[134] اهل عراق از زیارت خانۀ خدا منع میشوند و کسی که آنها را منع میکند، روم (غرب امروزی) میباشد، همانطور که از امام صادق هنگامیکه اهل عراق را مخاطب قرار داده بود، روایت شده است که فرمود: (... آن هنگام از حج منع میشوید، محصولات کم میشود و خشکسالی سرزمینها را دربرمیگیرد، به تورم و گرانی قیمتها و همچنین به ظلم حاکم مبتلا میشوید و در بین شما ظلم و تعدی به همراه بلایا و وبا (بیماری) و گرسنگی ظاهر میشود و فتنهها بر شما سایه میافکنند...).
[135]
مساجد تزیین میشوند و قرآنها آراسته میگردند و در مسجد غذا خورده میشود. سال مانند ماه و ماه مانند هفته و هفته مانند روز و روز مانند یک ساعت میگذرد. چهار هزار مسلمان روز جمعه در مسجد کوفه به دست حاکمان عراق کشته میشوند. دیوار مسجد کوفه فرو میریزد. بین حاکمان عراق اختلاف پیش میآید و این اختلاف، نخستین علامتِ از بین رفتن حکومتشان است و مردم به این حکومت طمع میکنند. ستارۀ دنبالهدار که روشناییاش مانند نور ماه است، پیدا میشود و سپس خم میشود، بهطوریکه سرستاره به دنبالۀ آن میرسد. دیگر علامات عبارتاند از: ندای آسمانی در روز 23 ماه رمضان، ظهور سفیانی در شام و اردن و اشغال سوریه و بخشی از فلسطین توسط او؛ و قبل از ظهور سفیانی در شام، اختلاف بر سرحکومت در شام، داخل شدن سفیانی به عراق و کشتن حاکم آن، وقوع ماهگرفتگی در 5 روز مانده به آخر ماه و خورشیدگرفتگی در نیمۀ رمضان که این دو علامت در یک ماه رخ میدهند.
در سال قیام ایشان( سیل، کوفه را میگیرد. در سال قیام، از آسمان 24 باران میبارد و آثار و برکاتش در زمین دیده میشود، خرما در نخلها فاسد میشود و در بعضی از روایات آمده است که میوهها در درختان فاسد میشوند.
[136] ظاهر شدن آتش در حجاز و ظاهر شدن آتش در آسمان و همچنین ظاهر شدن سرخی در آسمان، متوقف شدن خورشید هنگام زوال (ظهر)، خراب شدن بغداد با جنگها و فتنهها، خراب شدن بصره، ظاهر شدن ذکر ایشان( بر سرِ زبانها، خروج ایشان در سالی فرد، کشته شدن نفس زکیه در کعبه بین رکن و مقام؛ و پس از این علامتها، قائم بعد از پانزده روز یا کمتر قیام میکند.
بعد از قیامش چند علامت دیگر رخ میدهد که دال بر ظهور ایشان( است از جمله، به زمین رفتن لشکر سفیانی در بیداء، بین مکه و مدینه؛ و چهبسا احتمال دارد که ندای آسمانی بعد از ظهور و قیام امام( واقع شود تا دلالتی بر حقانیت امام باشد، بهخصوص که منادی، جبرئیل در آسمان میباشد.
این علامتها برخی از چیزهایی است که در احادیث از ائمه(ع) نقل شده است، و خداوند داناتر است؛ به ما جز اندکی از علم داده نشده است که از خداوند سبحان تقاضای زیاد شدن آن را داریم!
والسلام على حجة الله فی أرضه و رحمة اللـــه و برکاته.
و سلام بر حجت خدا بر زمینش و رحمت خدا و برکاتش بر او باد.
والسلام على المؤمنین و المؤمنات و رحمة الله و برکاته.
و سلام بر مردان و زنان مؤمن و رحمت خدا و برکاتش بر ایشان باد.
(رَبَّنَا آمَنَّا بِمَا أَنْزَلْتَ وَاتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاکتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِین).
[137]
(ای پروردگار ما، به آنچه نازل کردهای ايمان آورديم و از رسول، پيروی نمودیم؛ پس ما را در شمار گواهیدهندگان بنويس).
(رَبَّنَا لا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیتَنَا وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْک رَحْمَةً إِنَّک أَنْتَ الْوَهَّابُ).
[138]
(ای پروردگار ما، پس از آن که ما را هدايت کردی، دلهای ما را به باطل متمايل مساز و رحمت خود را بر ما ارزانی دار که تو بسیار بخشايندهای).
بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ
(إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیقْتُلُونَ وَیقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیهِ حَقّاً فِی التَّوْرَاﺓ وَالْأِنْجِیلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیعِکمُ الَّذِی بَایعْتُمْ بِهِ وَذَلِک هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ* التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاکعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ).
[139]
بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ
(خدا از مؤمنان جانها و مالهايشان را خريد تا بهشت برای آنان باشد. در راه خدا جنگ میکنند، چه بکُشند يا کشته شوند، وعدهای که خدا در تورات و انجيل و قرآن داده است به حق بر عهدۀ اوست و چه کسی بهتر از خدا به عهد خود وفا خواهد کرد؟ به اين خريدوفروشی که کردهايد شاد باشيد که کاميابی بزرگی است؛ توبهکنندگان، پرستندگان، ستايندگان، روزهداران، رکوعکنندگان، سجدهکنندگان، امرکنندگان به معروف و نهیکنندگان از منکر و حافظان حدود خداوند و مؤمنان را بشارت ده).
گناهکار تقصیرکار
احمـدالحسن
1420 هـ. ق.
[140]
[4] تفسیر عیاشی: ج 1، ص 303؛ مسند احمد: ج 5، ص 340؛ سنن ترمذی: ج 3، ص 322؛ هیثمی در مجمع الزوائد: ج 7، ص 216 با مقداری اختلاف در الفاظ ولی با مضمون یکسان.
[5] ابیاتی از قصیدۀ مشهور شاعر اهلبیت سید حیدر حلی (. به دیوان او، جلد 1، ص 37 رجوع نمایید.
مات التصبر فی انتظارک أیها المحی الشریعه/ فانهض فما أبقی التحمل غیر أحشاء جزوعه
قد مزقت ثوب الأسی و شکت لواصلها القطیعه/ فالسیف آن به شفاء قلوب شیعتک الوجیعه
فسواه منهم لیس ینعش هذه النفس الصریعه/ طالت حبال عواتق فمتی تعود به قطیع
کم ذا القعود ودینکم هدمت قواعده الرفیعه/ تنعی الفروع أصوله و اصوله تنعی فروعه
فیه تحکــم من أباح الیوم حرمته المنیعـه/ من لو بقیمة قدره غالیت ما ساوی رجیعه
فاشحذ شبا غضب له الأرواح مذعنة مطیعه/ أن یدعوها خفة لدعوته وان ثقلت سریعه
واطلب به بدم القتیل بکربلاء فی خیر شیعه/ ماذا یهیجک إن صبرت لوقعة الطف الفظیعه
أترى تجئ فجیعة بأمض من تلک الفجیعه حیث/ الحسین علی الثرى خیل العدى طحنت ضلوعه
قتلته آل أمیة ضام إلى جنب الشریعــه/ و رضیعه بدم الورید مخضب فاطلب رضیعه
غیرة الله اهتفی بحمیة الدین المنیعــه/ وضبی انتقامک جردی لطلی ذوی البغی التلیعه
ودعی جنود الله علی هذه الأرض الوسیعه/ و استأصلی حتى الرضیع لآل حرب والرضیعه
[11] ایشان (به فرمایش خداوند متعال اشاره مینماید: (وَ اصطنَعْتُک لِنَفْسى * اذْهَب أَنت وَ أَخُوک بِآياتِي وَ لا تَنِیا فی ذِکرِى * اذْهَبَا إِلی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طغَى(؛ (تو را برای خودم برگزیدم * تو و برادرت آیات مرا ببرید و در رسالت من سستی مکنید * به سوی فرعون بروید که او طغیان کرده است). (طه: 41 تا 43).
[14] رجوع کنید به: اسد الغابة ابن اثیر: ج 5، ص 520؛ مسند احمد: ج 4، ص 5؛ صحیح بخاری: ج 4، ص 210؛ صحیح مسلم: ج 7، ص 141؛ سنن ترمذی: ج 5، ص 360؛ فضائل الصحابه نسائی: ص 87؛ سنن کبری بیهقی: ج 10، ص 210؛ استیعاب ابن عبدالبر: ج ، ص 1895؛ ذخائر العقبی: ص 43؛ تاریخ دمشق: ج 42، ص 134؛ إصابة: ج 8، ص 102 و سایر منابع از هر دو گروه که در آنها فضایل حضرت فاطمۀ زهرا( ذکر شده است.
[15] تفسیر عیاشی: ج 1، ص 303؛ مسند احمد: ج 5، ص340؛ سنن ترمذی: ج 3، ص 322؛ هیثمی در مجمع الزوائد: ج 7، ص 216 با مقداری اختلاف در الفاظ و مضمون یکسان.
[16] ایشان ( به واقعۀ (حرّۀ دامیه) که در 28 ذی حجه سال 64 هجری رخ داد، اشاره میفرماید. یزید به مدت سه روز شهر رسول خدا( را مباح اعلام کرد و آنچه از قتل و تجاوز روی داد، زبان از ذکر تفاصیل آن قاصر است. کسانی که خواهان اطلاعات بیشتری هستند میتوانند به کتابهایی که تفصیل این واقعه را بیان کردهاند، مراجعه نمایند. همانطور که ایشان ( اشاره میفرماید این واقعه ادامه یافت تا به 3 ربیع الاول همان سال رسید که سربازان یزید، بیتاللهالحرام را محاصره نمودند و مسجد و خانۀ کعبه را به آتش کشیدند.
[17] کنی و القاب: ج 1، ص 346
2- ابراهیم: 15
[18] امالی سید مرتضی: ج 1، ص 90
أتوعـد کل جـبار عـنـید/ فها أنـا جـبار عـنـیـد
إذا ما جئت ربک یـوم حشـر/ فقل یا ربـی خرقنـی الولید
[20] قسمتی از کتاب جمهوری افلاطون (مترجم)
[30] عیون اخبار رضا(: ج 1، ص 397؛ مسند احمد: ج 1، ص 99 و سایر کتابها از منابع هر دو گروه (شیعه و سنی).
[31] ایشان ( به این فرمودۀ نبی اکرم ( به جابربن عبدالله انصاری اشاره میفرماید: (جابر گفت: به ایشان گفتم: ای رسول خدا! آیا در زمان غیبتش، شیعیانش از او بهرهای میبرند؟ فرمود: سوگند به کسی که مرا به نبوّت مبعوث نمود، آنها در زمان غیبتش، از نورش روشنایی میگیرند و با ولایتش بهرهمند میگردند، همانطور که مردم از خورشید پشت ابر بهرهمند میگردند. ای جابر، این سرّ پوشیدۀ خداوند است و در علمش ذخیره نموده است و آن را پنهان میدارد، مگر برای اهلش). کمالالدین و تمامالنعمة: ص 253.
[36] در مناقب آلالبیت: ج 3، ص 246؛ مثیرالاحزان: ص 32؛ بحار الانوار: ج 44، ص 374 و سایر منابع با اندکی اختلاف.
إذا کانت الدنیـا تعد نفیسـه/ فـدار ثواب اللـه أعلی وأنبل
وان کانت الأرزاق قسماً مقدراً/ فقلت حرص المرء بالکسب أجمل
وان کانت الأموال للترک جمعها/ فمـا بال متروک بـه المرء یبخل
وان کانت الأبدان للموت أنشئت/ فقتل امرؤ بالسیف فی الله افضل
[43] احمد با سند در مسند روایت نموده است: رسول خدا ( فرمود: (دین، پیوسته پابرجا خواهد بود تا دوازده خلیفه از قریش باشند). ج 5، ص 86؛ همچنین از جابربن سمره روایت شده است که گفت: شنیدم که رسول خدا ( در حجةالوداع فرمود: (تا زمانی که دوازده خلیفه از امت من حضور دارند، بر اثر کسی که به ظاهر با آن دشمنی کند و یا کسی که مخالفت بورزد و یا از آن جدا شود، به این دین آسیبی نمیرسد). گفت: سپس چیزی فرمود که من نفهمیدم؛ از پدرم پرسیدم چه فرمود؟ گفت: فرمود: (همۀ آنها از قریش هستند). ج 5، ص 87. مسلم در صحیحش، ج 6، ص 3، همین حدیث را با کمی اختلاف روایت کرده است؛ و ابو داوود هم در سننش با مطالبی اضافیتر، روایت نموده است. رجوع کنید به سنن ابو داوود: ج 2، ص 309؛ و به این ترتیب در سایر منابع نیز روایت شده است که خلفای بعد از پیامبر دوازده نفر هستند.
[46] شرح نهج البلاغه ابن ابیالحدید: ج 1، ص 18؛ احکام قرآن ابن عربی: ج ، ص 43؛ تفسیر قرطبی: ج 15، ص 162؛ مستصفی غزالی: ص 170؛ تاریخ دمشق: ج 51، ص 300.
[47] اقتصاد طوسی: ص 203؛ النکت اعتقادی مفید: ص 41؛ یقین ابن طاووس: ص 312؛ بحار الانوار: ج 37، ص 111.
[48] رسایل دهگانه طوسی: ص 97؛ حاکم حسکانی در شواهدالتنزیل روایت نموده است: اَنَس گفت: ستارهای در زمان رسول الله ( فروافتاد. ایشان ( فرمود: (به این ستاره نگاه کنید، به هر خانهای که فروافتاد، خلیفۀ بعد از من است). نگاه کردیم و دیدیم که در خانۀ علیبن ابیطالب سقوط کرد. گروهی گفتند: محمد به خاطر دوستی با علی، گمراه شده است. خداوند نازل فرمود: (وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى * مَا ضَلَّ صَاحِبُکمْ وَمَا غَوَى * وَمَا ینطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْی یوحَى(؛ (سوگند به ستاره هنگامي که افول ميکند * که یار شما نه گمراه شده و نه به راه کج رفته است * و هرگز از روي هواي نفس سخن نميگويد! * آنچه ميگويد چيزي جز وحي که بر او نازل شده نيست!): شواهدالتنزیل: ج 2، ص 276.
[49] ینابع المودة: ج 1 ص 112؛ رسایل دهگانه طوسی: ص 97 و همچنین با مقدار اختلاف در منابع بسیاری ذکر شده است.
[50] مسند احمد: ج 1 ص 179 و ج 6 ص 396؛ صحیح مسلم: ج 7 ص 120؛ بخاری با کمی اختلاف نقل نموده است: ج 4 ص 208.
[52] ایشان ( به این آیه اشاره میفرمایند: (إِنَّ إِبْرَاهِیمَ کانَ أُمَّةً قَانِتًا لِلّهِ حَنِیفًا وَلَمْ یک مِنَ الْمُشْرِکینَ( (ابراهيم [به تنهايي] امتي بود مطيع فرمان خدا؛ خالي از هرگونه انحراف؛ و از مشرکان نبود). نحل: 120.
[53] آنچه فخر رازی نقل میکند، کفایت میکند: (روایت شده است که وقتی ایشان ( دلایل را برای مسیحیان نجران ارائه نمود، آنها بر جهل خویش اصرار ورزیدند. ایشان ( فرمود: (خداوند به من امر فرمود اگر حجت را نپذیرفتید با شما مباهله کنم). گفتند: ای اباالقاسم، ما بازمیگردیم و میاندیشیم و سپس به سوی تو بازمیگردیم. هنگامی که بازگشتند به بازماندگان که صاحب رأی بودند گفتند: ای عبدالمسیح، نظر تو چیست؟ گفت: (به خدا سوگند که ای مسیحیان، محمد، نبیِ فرستاده شده است و با کلام حق از یار شما به سوی شما آمده است. به خدا سوگند پیامبری با قومی مباهله نکرد، مگر اینکه دیگر پیرشان زندگی نکرد و کودکشان بزرگ نشد. پس اگر انجام دهید، نصیبتان نابودی است؛ پس منصرف شوید، جز اینکه بر دینتان و آنچه به آن اعتقاد دارید بمانید. این مرد را رها کنید و به سرزمین خود بازگردید). رسول الله ( خارج شده بود، درحالی که عبای مویین سیاهی پوشیده، حسن را دربرگرفته و دست حسین را گرفته بود، فاطمه پشت سرش راه میرفت و علی ( نیز پشت سر فاطمه؛ در حالی که ایشان ( میفرمود: (هنگامیکه خواندم، ایمن باشید). اسقف نجران گفت: (ای مسیحیان، صورتهایی را میبینم که اگر از خدا بخواهند کوهی از جایش کنده شود، از جایش کنده خواهد شد؛ مباهله نکنید که هلاک میشوید و هیچ مسیحیای تا روز قیامت بر زمین نخواهد ماند)؛ سپس گفتند: ای اباالقاسم، ما با تو مباهله نمیکنیم و بر دینت نیز اقرار نمیکنیم؛ پس ایشان که صلوات خدا بر او باد، فرمود: (حال که از مباهله منصرف شدید، مسلمان شوید تا هرچه برای مسلمین است برای شما باشد و بر شما باشد هر چه بر مسلمانان است). قبول نکردند؛ پس فرمود: (شما را به جنگ دعوت میکنم). گفتند طاقت جنگ با عرب را نداریم ولی با تو مصالحه میکنیم که با ما جنگ نکنی و از دینمان بازنگردانی و درعوض، هر سال دو هزار دست لباس میدهیم: هزارتا در صفر و هزارتا در رجب به اضافۀ سیصد زرۀ آهنی. با ایشان مصالحه نمود و فرمود: (قسم به کسی که جانم به دست اوست، هلاکت بر اهل نجران سایه افکنده بود؛ و اگر لعنت میشدند به صورت میمون و خوک، مسخ میگردیدند و بر آنها از بیابان آتشی شعلهور میشد و نجران و اهلش ریشهکن میشدند، حتی پرندگان روی درختانشان و حال تمام مسیحیان به اینگونه میشد تا همگی هلاک میشدند...). تفسیر رازی: ج 8، ص 85.
[55] بزرگان علمای عامّه (سنیها) به صراحت بیان نمودهاند که این آیه در شأن علی ( نازل شده است. آنچه حاکم حسکانی و فخر رازی از قول ابوذر غفاری روایت میکنند، ما را کفایت میکند که گفتند: در روزی از روزها، نماز ظهر را با رسول الله ( به جا میآوردم. نیازمندی در مسجد، تقاضا نمود. کسی به او چیزی نداد. نیازمند دستش را به آسمان بلند کرد و گفت: خداوندا شاهد باش که در مسجد رسول الله درخواست نمودم و کسی، چیزی به من نداد. علی در حال رکوع بود. انگشت کوچک دست راستش را که انگشتری بر آن بود به او اشاره نمود. شخص نیازمند قبول کرد و انگشتر را از انگشت کوچکش بیرون آورد. این عمل جلوی چشم پیامبر انجام گرفت. هنگامی که پیامبر( از نماز فارغ شد، سرش را به آسمان بلند کرد و فرمود: (خداوندا، برادرم موسی از تو درخواست نمود و گفت: خدایا سینهام را گشاده گردان و امرم را آسان نما و گره از زبانم بازگشا تا سخنم را بفهمند و هارون برادرم که اهل من است را وزیرم قرار بده و پشتم را به او محکم نما و او را در امر من شریک فرما؛ پس قرآن ناطق بر او نازل شد) (تو را با برادرت یاری کردیم). خدایا، من محمد، نبی و انتخاب شدۀ تو هستم. خداوندا، سینهام را گشاده گردان و کارم را آسان فرما و علی که برادر و اهل من است را وزیرم قرار بده و پشتم را به او محکم نما). ابوذر گفت: به خدا قسم کلام رسول الله ( هنوز به طور کامل منعقد نشده بود که جبرئیل بر او فرود آمد و گفت: ای محمد، گوارای تو باد آنچه خداوند در برادرت به تو ارزانی داشت. فرمود: ای جبرئیل، آن چیست؟ گفت: خداوند امر به دوستی با او تا روز قیامت فرمود و در قرآن این گونه بر تو نازل فرمود (إِنَّمَا وَلِیکمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیؤْتُونَ الزَّکاةَ وَهُمْ رَاکعُونَ(. شواهد التنزیل: ج 1 ص 230؛ فخر رازی در تفسیرش: ج 12 ص 26.
[58] احمد در مسندش روایت کرده است: شداد ابی عمار گفت: بر وائلةبن اسقع که جمعی نزدش بودند، وارد شدم. ذکر علی به میان آمد. هنگامی که ایستاد به من گفت: آیا تو را از چیزی که از رسول خدا( دیدم باخبر نکنم؟ گفتم: آری. گفت: بر فاطمه وارد شدم و جویای علی شدم، گفت: به سوی رسول الله( رفت. نشستم و منتظر شدم. رسول خدا( آمد، درحالی که همراه او علی، حسن و حسین بودند و درحالیکه همۀ آنها را با دستش گرفته بود داخل شد. علی و فاطمه جلو آمدند و پیش رویش، حسن و حسین نیز روی رانهایش نشستند؛ سپس پیراهنش یا جامهاش را روی آنها کشید و این آیه را تلاوت فرمود: (إنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَیطَهِّرَکمْ تَطْهِیراً( و ادامه داد: خداوندا، اینها اهل بیت من هستند، اینها اهل بیت من هستند. مسند احمد: ج 4، ص 107.
مسلم در صحیحش روایت میکند: عایشه گفت: پیامبر( صبحهنگام خارج شد. بر روی وی بالاپوش مویین سیاهی بود. حسنبن علی آمد و داخل شد؛ سپس حسین آمد و با او داخل شد؛ سپس فاطمه آمد و او را داخل نمود؛ سپس علی آمد و او را داخل نمود؛ سپس فرمود: (إنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَیطَهِّرَکمْ تَطْهِیراً(. صحیح مسلم: ج 7، ص 130.
ترمذی روایت میکند: عمربن ابی سلمه ناپسری پیامبر( گفت: (هنگامی که این آیه بر پیامبر( نازل شد: (إنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَیطَهِّرَکمْ تَطْهِیراً( پیامبر در خانۀ امّ سلمه، فاطمه، حسن و حسین را خواست و روی آنها لباسی کشید؛ پس از آنها علی آمد و روی او نیز لباس را کشید؛ سپس فرمود: (خداوندا! اینها اهل بیت من هستند. پلیدی را از آنها بزدا و کاملاً پاکشان گردان). امّ سلمه گفت: من هم با آنها هستم ای نبی خدا؟ فرمود: تو جایگاه خودت را داری و تو بر خیر هستی). سنن ترمذی: ج 5، ص 30.
فخر رازی میگوید: (روایت شده از ایشان(، هنگامی که با بالاپوش مشکی خارج شد، حسن آمد و داخلش نمود. حسین آمد و داخلش نمود؛ سپس فاطمه و سپس علی آمدند؛ سپس فرمود: (إنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَیطَهِّرَکمْ تَطْهِیراً( احزاب: 33. و بدان که صحت این روایت بین اهل تفسیر و حدیث، متقن است). تفسیر رازی: ج 8، ص 85.
ثعلبی در تفسیرش (ج 5، ص 38) از ابن حجر نقل میکند: (و ابن حجر گفت: (إنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَیطَهِّرَکمْ تَطْهِیراً(... بیشتر مفسرین اتفاق نظر دارند که این آیه در شأن علی، فاطمه، حسن و حسین نازل شده است). صواعق المحرقة: ص 143، ط. مصر؛ و ط. بیروت: ص 220، باب یازدهم، در آیات وارد شده در آن، اولین آیه. میتوانید به سایر منابع نیز مراجعه نمایید.
[59] عبدالرحمن احمد بکری در کتابش دربارۀ زندگی عمربن خطاب آورده است: (محمدبن احمد بیرونی خوارزمی متوفی 440 هجری در حوادث ماه ذیحجه گفته است: امروز، هجدهم، به نام غدیرخم نامیده میشود که این نام مکانی است که پیامبر( هنگام بازگشت از حجّةالوداع در آن توقف فرمود. بار و بنهها و زینها را جمع کردند؛ درحالی که بازوی علیبن ابی طالب ( را گرفته بود، از آنها بالا رفت و فرمود: ای مردم، آیا من به شما از خودتان سزاوارتر نیستم؟ گفتند: آری. فرمود: هرکس من مولای اویم، علی مولای اوست. خداوندا، دوستان او را دوست بدار و دشمنانش را دشمن دار. آنکه یاریش کند را یاری فرما و آنکه تنهایش گذارد را تنها بگذار و هر جا او باشد، حق را به همان سو بگردان؛ همچنین روایت شده است که سرش را به سوی آسمان بلند کرد و فرمود: خداوندا، آیا سه بار ابلاغ نکردم؟). از زندگی خلیفه، عمربن خطاب: ص 321.
[60] تاریخ دمشق: ج 42، ص 220؛ بدایة و نهایة: ج 7، ص 386 و سایر منابع که واقعۀ غدیرخم را بیان نمودهاند.
[62] نافع یومالحشر در باب یازدهم: ص 115؛ این معنا با اندکی اختلاف در منابع زیر نیز آمده است: کمال الدین: ص 285؛ کفایة الاثر: ص 45؛ احتجاج: ج 1، ص 87 و سایر منابع.
[63] نافع یوم الحشر در باب یازدهم: ص 115؛ این معنا با اندکی اختلاف در منابع زیر نیز آمده است: رسایل دهگانه طوسی: ص 89؛ نکت اعتقادی: ص 43؛ بحار الانوار: ج 36 ص 372 و سایر منابع.
[64] کلینی از ابوجعفر امام محمد تقى (روایت میکند که فرمود: (اى گروه شیعه، با سورۀ (انا انزلناه( (با اهل سنّت) مخاصمه و مباحثه کنید تا پیروز شوید. به خدا که آن سوره پس از پیغمبر، حجت خداى تبارک و تعالى بر مردم است. آن سوره، سرور دین شما و نهایت دانش ماست. اى گروه شیعه، با آیات (حم * وَالْکتَابِ الْمُبِینِ * إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیلَةٍ مُّبَارَکةٍ إِنَّا کنَّا مُنذِرِینَ(؛ (حا،میم* سوگند به این کتاب روشنگر * ما آن را در مبارک شبی نازل کردیم، ما بیم دهندهای بودهایم) مخاصمه کنید، زیرا این آیات مخصوص والیان امر امامت، بعد از پیغمبر( است. اى گروه شیعه! خداى تبارک و تعالى مىفرماید: (وَإِن مِّنْ أُمَّةٍ إِلَّا خلَا فِیهَا نَذِیرٌ(؛ (هیچ امتى نیست مگر آنکه بیمرسانى در میان آنها بوده است). شخصى گفت: اى ابا جعفر، بیم رسان امت، محمد( است. فرمود: درست گفتى؛ ولى آیا پیغمبر در زمان حیاتش چارهاى جز فرستادن نمایندگان در اطراف زمین داشت؟ گفت: نه. امام فرمود: به من بگو مگر فرستادۀ پیغمبر بیمرسان او نیست؟ چنانکه خود پیغمبر( فرستادۀ خداى عزوجل و بیمرسان او بود؟ گفت: چرا! فرمود: پس همچنین پیغمبر( براى پس از مرگ خود هم فرستاده و بیمرسان دارد؛ اگر بگویى ندارد، لازم میآید که پیغمبر آنهایى را که در صلب مردان امتش بودند، ضایع و گمراه کرده باشد. آن مرد گفت: مگر قرآن براى آنها کافى نیست؟ فرمود: چرا در صورتی که مفسرى براى قرآن وجود داشته باشد. گفت: مگر پیغمبر( قرآن را تفسیر نفرموده است؟ فرمود: چرا، تنها براى یک مرد تفسیر کرد و جایگاه آن مرد را که علىبن ابیطالب( است به امت خود گفت. مرد سائل گفت: اى ابا جعفر، این مطلبى است از ناحیۀ شیعیان که عامۀ مردم زیر بار آن نمیروند. فرمود: خدا مىخواهد که در نهان پرستش شود تا هنگام و زمانى برسد که دینش آشکار شود، همچنان که (سالهاى اول بعثت) پیغمبر( با خدیجه در نهان پرستش خدا مىکرد تا زمانى که مأمور به اعلان گشت. مرد سائل گفت: آیا شایسته است که صاحب این دین، آن را نهان کند؟ فرمود: مگر علىبن ابی طالب( از روزى که به رسول خدا( اسلام آورد آنرا نهان نکرد تا زمانى که امرش ظاهر گشت؟ گفت: آری. فرمود: کار ما نیز همچنین است تا نوشتۀ خدا مدتش برسد). کافی: ج 1، ص 249.
همچنین روایت شده است: مردى به ابوجعفر امام محمد تقى( عرض کرد: (ای پسر پیغمبر! بر من خشم مکن. فرمود: براى چه! عرض کرد: براى آنچه میخواهم از شما بپرسم. فرمود: بگو. عرض کرد: خشم نمىکنى؟ فرمود: خشم نمىکنم. عرض کرد: بفرمایید اینکه راجع به شب قدر معتقدید که فرشتگان و جبرئیل به سوى اوصیا نازل میشوند، آیا براى آنها امرى میآورند که پیغمبر( آن را نمىدانسته یا امرى میآورند که پیغمبر( آن را میدانسته است؟ با آنکه شما میدانید که چون پیغمبر( وفات کرد، علی( تمام علوم او را فرا گرفته بود! امام فرمود: اى مرد مرا با تو چه کار است، چه شخصى تو را نزد من آورد؟ عرض کرد: سرنوشت مرا براى طلب دین نزد تو آورده است. فرمود: پس آنچه را به تو مىگویم خوب بفهم. چون رسول خدا( را به معراج بردند، فرود نیامد تا این که خداى عزوجل علم گذشته و آینده را به او آموخت. مقدار زیادى از آن علم مُجمَل و سربسته بود که تفسیر و توضیحش در شب قدر میآید. علىبن ابیطالب( هم مانند پیغمبر بود؛ علوم مجمل را میدانست و تفسیرش در شبهاى قدر میآید، مانند آنچه براى پیغمبر( بود. مرد سؤالکننده گفت: مگر در آن علوم مجمل و سربسته تفسیرش نبود؟ فرمود: چرا؛ ولى در شبهاى قدر از طرف خدای تعالى به پیغمبر( و اوصیا( نسبت به آنچه میدانند دستور میآید که چنین و چنان کن و در آن شب دستور مىگیرند که نسبت به آنچه مىدانند چگونه رفتار کنند. مرد سائل میگوید، عرض کردم: این مطلب را برایم توضیح دهید. فرمود: پیغمبر( وفات نکرد، جز اینکه علوم سربسته و تفسیر آنها را فرا گرفته بود. عرض کردم: پس آنچه در شبهاى قدر برایش میآید چه علمى بود؟ فرمود: فرمان و تسهیلى بود نسبت به آنچه مىدانست. مرد سائل گفت: پس براى ایشان در شبهاى قدر چه علمى غیر از آنچه مىدانستند پدید میآید؟ فرمود: این مطلب از چیزهایى است که ایشان مأمور به کتمانش بودند و تفسیر آنچه را پرسیدى، جز خداى عزوجل نداند. مرد سائل گفت: مگر اوصیا میدانند آنچه را که پیغمبران نمىدانند؟ فرمود: نه! چگونه میشود که وصى علمى جز آنچه به او وصیت شده است، بداند؟!
مرد سائل گفت: آیا ما میتوانیم بگوییم که یکى از اوصیا چیزى میداند که وصى دیگر، آن را نمىداند؟ فرمود: نه! هیچ پیغمبرى نمیمیرد، مگر این که علمش در قلب وصیش باشد و فرشتگان و جبرئیل در شب قدر، فقط آنچه را که وصى باید میان بندگان حکم کند، فرود میآوردند. مرد سائل گفت: مگر ایشان آن حکم را نمىدانند؟ فرمود: چرا مىدانند، ولى نمىتوانند مطلبى را اجرا کنند تا این که در شبهاى قدر دستور یابند که تا سال آینده چگونه رفتار کنند. مرد سائل گفت: ای ابا جعفر، آیا من نمىتوانم این موضوع را انکار کنم؟ امام فرمود: هر که آنرا انکار کند، از ما نیست. مرد سائل گفت: اى اباجعفر، بفرمایید که آیا براى پیامبر( در شبهاى قدر علمى میآید که آن را نمىدانست؟ فرمود: این سؤال براى تو روا نیست، اما نسبت به علم گذشته و آینده، هر پیغمبر و وصیاى که بمیرد وصی پس از وى آن را مىداند و اما این علمى که تو مىپرسى خداى عزوجل نخواسته که جز خود اوصیا از آن اطلاع یابند. مرد سائل گفت: پسر پیغمبر! از کجا بدانم که شب قدر در هر سالى هست؟ فرمود: چون ماه رمضان فرا رسد، در هر شب سورۀ «دخان» را صد مرتبه بخوان؛ چون شب بیستوسوم رسد، تصدیق آنچه را که پرسیدى مىبینى). کافی: ج 1، ص 251؛ و میتوانید به سایر روایات در خصوص شب قدر در کافی ج 1، ص 242 رجوع نمایید.
[66] نهجالبلاغه به شرح محمد عبده: ج 1، ص 30، خطبۀ شقشقیه.
[67] امالی صدوق: ص 702؛ عللالشرایع: ج 1، ص 43؛ من لایحضرهالفقیه: ج 4، ص 419؛ بحارالانوار: ج 39، ص 336.
[72] امیرالمؤمنین( در یکی از خطبههایش میفرماید: (و دیگرى که او را دانشمند نامند اما از دانش بىبهره است. یک دسته از نادانىها را از جمعى نادان فرا گرفته و مطالب گمراهکننده را از گمراهان آموخته و به هم بافته و دامهایى از طنابهاى غرور و گفتههاى دروغین بر سر راه مردم افکنده است. قرآن را بر امیال و خواستههاى خود تطبیق مىدهد و حق را با هوسهاى خود تفسیر مىکند. مردم را از گناهان بزرگ ایمن مىسازد و جرایم بزرگ را سبک جلوه مىدهد. ادعا مىکند از ارتکاب به شبهات پرهیز دارد اما در آنها غوطه مىخورد. مىگوید: از بدعتها دورم، ولى در آنها غرق شده است. چهرۀ ظاهری او چهرۀ انسان و قلبش قلب حیوان درنده است. راه هدایت را نمىشناسد که از آن سو برود و راه خطا و باطل را نمىداند تا از آن بپرهیزد؛ پس مردهاى است در میان زندگان؛ پس به کجا میروید؟). نهجالبلاغه با شرح محمد عبده: ج 1، ص 153.
[73] از رسول الله( روایت شده است: (شدیدترین عذاب در روز قیامت برای کسی است که پیامبر یا فرزند پیامبری را به قتل رسانیده یا عالمی که از علمش بهرهای نبرده باشد). روضةالواعظین: ص10؛ علم و حکمت در کتاب و سنّت: ص 457؛ موسوعة عقاید اسلامی: ج 2، ص 499.
همچنین ایشان( فرموده است: (علمای این امت دو دستهاند: کسی که خداوند به او علمی داده است که با استفاده از آن وجه خدا و سرای آخرت را طلب میکند و به مردم نیز میبخشد، طمعی ندارد و آن را به بهایی ناچیز نمیفروشد. دیگری، کسی است که خداوند به او علم داده است اما نسبت به بندگان بخل میورزد و با آن طمعکار میشود و آن را به بهایی اندک میفروشد؛ در روز قیامت، به چنین شخصی افساری از آتش زده میشود و ملکی از ملائکه، بالای سر شاهدین ندا سر میدهد که این فلانی فرزند فلانی است که خداوند در سرای دنیا به او علمی عطا فرمود ولی او نسبت به بندگان بخل ورزید تا اینکه از حساب فارغ شد). روضةالواعظین: ص10
[77] امالی صدوق: ص 154؛ عیون اخبار الرضا(: ج 2، ص 266؛ بحارالانوار: ج 93، ص 357
[78] رسایل شهید ثانی: ص 107؛ مستدرکالوسائل: ج 4، ص 101؛ بحارالانوار: ج 81، ص 260
[79] کافی: ج 3، ص 363؛ تهذیب: ج 2، ص 342؛ بحارالانوار: ج 81، ص 260
[80] معاویةبن وهب از امام صادق( نقل نموده است: شنیدم که ایشان( فرمود: (آیا کسی از شما راضی نمیشود که قبل از صبح بیدار شود و یک رکعت وتر و دو رکعت نافلۀ صبح را بخواند و برایش نماز شب نوشته شود؟) تهذیبالاحکام: ج 2، ص 341؛ وسائلالشیعه (آل البیت): ج 4، ص 258
[81] عللالشرایع: ص 463؛ بحارالانوار: ج 5، ص 280
[85] - طبرانی از ابیهریره روایت نموده است که رسول الله( فرمود: (بر شماست که امربهمعروف و نهیازمنکر نمایید، در غیر این صورت خداوند، اشرار شما را بر شما مسلط میکند، سپس دعا میکنید اما اجابت نمیشوید). معجم اوسط: ج 2، ص 99
[87] طوسی در تهذیب روایت کرده است که پیامبر( فرمود: (مردم تا زمانی که امربهمعروف و نهیازمنکر میکنند در خیر هستند؛ و در کار نیک و تقوی همکاری و تعاون داشته باشید که در غیر این صورت، برکتها از آنان گرفته میشود و بعضی بر بعضی دیگر مسلّط خواهند شد و نه در زمین و نه در آسمان، یاوری نخواهند داشت). تهذیبالاحکام: ج 6 ، ص 181
کلینی از ابوجعفر( روایت میکند که فرمود: (در آخرالزمان مردمانی خواهند بود که ریاکاران پیرو آناناند. اینان به زبان [قرآن] قرائت میکنند و راه بدعتگزاران نادان را خواهند پیمود. امربهمعروف و نهیازمنکر را واجب نمیدانند، مگر اینکه از ضرر و زیان ایمن باشند و برای خود، عذر و بهانه میتراشند و دنبالهروی لغزشهای علما و کردار فاسدشان هستند. نماز و روزه و هرچه را برای جان و مالشان ضرر نداشته باشد بهجا میآورند، اما اگر نماز و دیگر کارها، برای مال و جانشان ضرری داشته باشد، از آن شانه خالی میکنند، چنان که از والاترین و بزرگترین وظیفه سر باز میزنند؛ یعنی امربهمعروف و نهیازمنکر که فریضهای عظیم است و انجام دیگر تکالیف، منوط به آن است؛ در این صورت، خشم و غضب خدای عزوجل ظاهر میشود و همگی را مجازات خواهد کرد؛ درنتیجه نیکان به همراه فاجران، و خردسالان همراه بزرگسالان هلاک و نابود خواهند شد. امربهمعروف و نهیازمنکر، راه پیامبران و شیوۀ صالحان و فریضهای عظیم میباشد که انجام واجبات دیگر بسته به آن است. با امربهمعروف و نهیازمنکر، راهها امنیت مییابد، کار و کسب رونق میگیرد و ظلم برطرف میگردد، زمین آباد میشود، حق از دشمنان ستانده میشود و کارها استوار و پابرجا میگردد؛ پس با دل و زبان، نهیازمنکر کنید و آنرا بر پیشانی دشمنان بزنید و در راه خدا از سرزنش ملامتگران نهراسید. اگر پذیرفتند و به راه حق برگشتند، راه [نکوهشی] بر آنان نیست. (راه [نکوهش] فقط بر کسانی است که به مردم ستم میکنند و به ناحق در زمین، ظلم و جور مینمایند. برای اینان عذابی دردناک است. دراینحال، با جسمتان در راه خدا جهاد کنید و بی آنکه به آنان گرایشی داشته باشید و خواهان ظلمی باشید و یا کمککار ظالمی، در دل با آنان دشمن باشید تا وقتی که به راه خدا بازآیید و او را اطاعت کنید. خداوند عزوجل به شعیب پیامبر( وحی کرد: من صد هزار نفر از قومت را عذاب میکنم؛ چهلهزار از اشرار و شصتهزار از نیکانش را! شعیب( عرض کرد: خداوندا! اشرار به جای خود، اما چرا نیکان؟! خدای عزوجل به او فرمود: زیرا با معصیتکاران مبارزه نکردند و به خاطر خشم من بر گناهکاران، خشم نگرفتند). کافی: ج 1 ص 55
[88] کافی: ج 5، ص 59؛ تهذیبالاحکام: ج 6، ص 177؛ وسائلالشیعه (آل البیت): ج 16، ص 122
[89] از امام صادق( از پدرانش( روایت شده است، در وصیت پیامبر( به علی( که فرمود: (ای علی، ده گروه از این امت به خداوند کافر هستند - و آنها را نام میبرد تا کسی که زکات نمیدهد- سپس فرمود: ای علی، هرکس به اندازۀ یک قیراط از زکات مالش را ندهد مؤمن نیست، مسلمان نیست و کرامتی ندارد. ای علی، ترک کنندۀ زکات، از خداوند تقاضا میکند به این دنیا بازگردانیده شود و این سخن خداوند است که میفرماید: (حَتَّى إِذَا جَاء أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ(؛ (چون یکیشان را مرگ فرا رسد، گوید: ای پروردگار من، مرا بازگردان). وسائلالشیعه (آلالبیت): ج 9، ص 34
[90] کافی: ج 1، ص 547؛ من لا یحضرهالفقیه: ج 2، ص 43
[91] کمالالدین و تمامالنعمة: ص 521؛ وسائلالشیعه (آل البیت): ج 9، ص 541
[95] نهجالبلاغه به شرح محمد عبده: ج 4، ص 35
[96] کافی: ج 4، ص 87؛ تهذیبالاحکام: ج 4، ص 196
[97] کافی: ج 8، ص 308؛ ثوابالاعمال: ص 253
[101] الكافي: ج2، ص256؛ بحار الأنوار: ج64، ص215
[102] الكافي: ج2، ص252؛ وسائل الشيعة (آل البيت): ج3، ص261
[103] نهجالبلاغه با شرح محمد عبده: ج 4، ص 26؛ بحارالانوار: ج 34، ص 284
[104] نهجالبلاغه با شرح محمد عبده: ج 4، ص 26
[105] مستدرکالوسائل: ج 11، ص 388؛ شرح ابن ابیالحدید: ج 10، ص 37
[106] بحارالانوار: ج 74، ص 183؛ نهجالسعاده: ج 7، ص 61
[107] خصایصالائمه: ص 112؛ و حدیث از امام علی( میباشد.
[108] شخصی به ابوذر(گفت: چرا ما از مرگ کراهت داریم؟ جواب داد: «زیرا شما دنیای خود را آباد و آخرتتان را خراب کردهاید؛ پس منتقل شدن از جای آباد به جای خراب را خوش ندارید». اعتقادات فی دین امامیة: ص 57.
[109] مستدرکالوسائل: ج 13، ص 29؛ بحارالانوار: ج 74، ص 179
[110] بحار الانوار: ج 74، ص 182؛ نهجالسعادة: ج 7، ص 329
[111] - مستدرک الوسائل: ج 13، ص 33؛ نهجالسعادة: ج 7، ص 330
[112] مستدرک الوسائل: ج 13، ص 32؛ نهجالسعادة: ج 7، ص 330
[113] - مستدرک الوسائل: ج 13، ص 33؛ نهجالسعادة: ج 7، ص 330
[115] محاسن: ج 1، ص 255؛ دعائمالاسلام: ج 1، ص 110
[116] عوالیاللئالی: ج 1، ص 432؛ اوایلالمقالات: ص 216
[117] از ابوحمزۀ ثمالی: ابوعبدالله امام صادق( میفرماید: (روزی از زمین باقی نمیماند، مگر اینکه در آن عالِمی باشد که حق را از باطل بشناسد. همچنین فرمود: ما فقط برای جلوگیری از به هدر رفتن خون، تقیه میکنیم و اگر تقیه باعث ریختن خون شود، دیگر نباید تقیه نمود. سوگند به خدا اگر برای یاری ما دعوت شوید، میگویید انجام نمیدهیم و ما فقط تقیه میکنیم؛ برای شما تقیه از پدران و مادرانتان دوستداشتنیتر است و اگر قائم ( قیام کند به پرسیدن از شما نیازی ندارد و برای بسیاری از منافقین شما حدّ الهی را جاری میسازد). تهذیب الاحکام: ج 2، ص 223
[121] ایشان( به این سخن جدش امام حسین( اشاره میفرماید: (أَلا إِنَّ الدَّعِىَّ ابْنَ الدَّعی قَدْ رَکزَنی بَینَ اثْنَتَینِ، بَینَ السَّلَةِ وَ الذِّلَّةِ، وَ هَیهاتَ له ذلکَ منّی. أَبَى اللّهُ ذلِک لنا وَ رَسُولُهُ و المُؤمنُون، وَ حُجُورٌ طَهُرَتْ، وَ جُدُودٌ طابَتْ، أن تُؤْثِرَ طاعَةَ اللِّئامِ عَلى مَصارِعِ الْکرامِ، أَلا و إِنِّی زاحِفٌ بِهذِهِ الاْسْرَةِ عَلى قِلَّةِ العددِ، کثرة العدوّ وَ خَذَلَةِ النّاصِر. ثم تمثل و قال شعرا:
فَاِنْ نَهْزِمْ فَهَزّامُونَ قِدْماً / وَ إِنْ نُهْزَمْ فَغَیرُ مُهَزَّمینا
وَ ما إِنْ طِبُّنا جُبْنٌ وَ لکنْ/ مَنایانا وَ دَوْلَةُ آخِرینا
فلو خلد الملوک اذا خلدنا/ ولو بقی الکرام اذا بقینا
فقل للشامتین بنا افیقوا/ سیلقی الشامتون کما لقینا)
(بدانید! که این ناپاکزاده، فرزند ناپاکزاده مرا میان دو انتخاب قرار داده است: کشته شدن یا قبول ذلّت؛ و چقدر دور است که من تن به ذلّت دهم. خداوند، پیامبر و مؤمنین او هرگز براى ما ذلّت و زبونى نمىپسندند و نیاکان پاک سرشت و دامنهاى پاکى که ما را پرورانده اند این را از ما نمىپذیرند. هرگز! ما هیچگاه فرمانبردارى فرومایگان را بر مرگ شرافتمندانه ترجیح نخواهیم داد. بدانید من با شما اتمام حجّت کردم و شما را از عاقبت کارتان بیم دادم. به هوش باشید! من با همین خاندانم و آمادگى کم و یاران اندک، با شما پیکار مىکنم وآمادۀ شهادتم. آنگاه این اشعار را خواند:
اگر ما در جنگ، دشمن را درهم بشکنیم، این شیوۀ دیرین ماست و اگر [به ظاهر] شکست بخوریم، باز هم ما شکست نخوردهایم. ترس، زیبندۀ ما نیست ولى اینک دولت و حکومت دیگران جز با کشتن ما میسر نیست. اگر بنا بود پادشاهان جاودان باشند، ما نیز جاودان میماندیم و اگر بزرگواران باقی میماندند، ما نیز باقی میماندیم. به سرزنشکنندگان ما بگو بیدار باشید؛ به زودی سرزنشکنندگان ما خواهند دید آنچه را که ما دیدیم). احتجاج طبرسی: ج 2، ص 24
[122] مسند احمد: ج 3، ص 19؛ سنن نسایی: ج 7، ص 161
[130] مسند احمد: ج 4، ص 172؛ سنن ابنماجه: ج 1، ص 51
[133] ایشان( به این سخن خداوند متعال اشاره میفرماید: (هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کلِّهِ وَلَوْ کرِهَ الْمُشْرِکونَ(؛ (او کسی است که فرستادۀ خود را با هدایت و دینی بر حق فرستاد تا آن را بر همۀ دینها پیروز گرداند، هرچند مشرکان را خوش نیاید). توبه: 33
[134] از ابینضره نقل شده است که گفت: نزد جابربن عبدالله بودیم، گفت: (بر اهل عراق زمانی خواهد رسید که درهمی با آنها دادوستد نمیشود...). عمده ابنالبطریق: ص 424؛ بحارالانوار: ج 51، ص 91؛ صحیح مسلم: ج 8، ص 184
[135] امالی مفید: ص 64؛ بحارالانوار: ج 47، ص 122
[136] از ابیعبدالله( که فرمود: (در سال قیام قائم(، میوهها و خرما بر درختان فاسد میشود و از آن شکایت نکنید). ارشاد: ج 2، ص 377