انتشارات انصار امام مهدی(ع)
شکست منتظران
به قلم:
شیخ ناظم عُقیلی
مترجم:
گروه مترجمان انتشارات انصار امام مهدی(ع)
نام کتاب: شکست منتظران
نویسنده: شیخ ناظم عُقیلی
مترجم: گروه مترجمان انتشارات انصار امام مهدی(ع)
نوبت انتشار: دوم
تاریخ انتشار: 1397
کد کتاب: 2/1301
ویرایش ترجمه: دوم
جهت کسب اطلاعات بیشتر در خصوص دعوت مبارک سید احمدالحسن(ع)
به تارنماهای زیر مراجعه نمایید.
www.almahdyoon.co
www.almahdyoon.co/ir
-تقدیم
:
به آن پهلو شکسته...
به آنکه جنینش سقط شد...
به آنکه حقش غصب شد...
به امّ ابیها و شفیعۀ دوستدارانش...
به فاطمۀ زهرا (سلامالله علیها)
این اندک تلاش را تقدیم میکنم... به امید شفاعتش در آن روز که نه مال سودی بخشد و نه فرزند، مگر آنکه با قلبی سلیم به درگاه باریتعالی درآید.
بسم الله الرَّحمن الرَّحیم
-پیشگفتار
خداوند سبحانومتعال، جن و انس و تمام هستی را برای عبادت خود آفرید؛ عبادتی قلبی و شناخت و معرفت حقیقی خودش، نه برای عبادت ظاهری که نه منفعتی عاید صاحبش میکند و نه زیانی را از او دور میگرداند.
برای رسیدن به شناخت حقیقی خداوند سبحانومتعال، گریزی از وجود راههایی که ما را به این غرض نائل کند نیست؛ زیرا خداوند متعال منزه از آن است که با تمامی مخلوقاتش بهطور مستقیم و بیواسطه سخن بگوید؛ ازاینرو خداوند متعال، فرستادگان را گسیل داشت و انبیا را مبعوث فرمود تا راهنمایانی بهسوی خودش و راههایی روشن به سوی خشنودی خودش باشند؛ پس هرکس که به شناخت فرستادگان و انبیای الهی موفق گردد و به ایشان اقتدا نماید و بر آیین اینان سِیر کند، متناسب با استعداد و شفافیت آینۀ فطرت خودش، به بهرۀ خویش از کمال دست خواهد یافت؛ اما کسی که هوا و هوس نفسانی و حب دنیا چشمش را کور کرده باشد از این راه روی گردانده، به جهنم درآمده، گرفتار (ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَرَاهَا وَمَن لَّمْ يَجْعَلِ اللهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِن نورٍ)(
[1]) (تاريكیهايى است كه بعضى بر روى بعضى قرار گرفته است. هرگاه دستش را بيرون آورَد، به زحمت آن را مىبيند و خدا به هركس نورى نداده باشد او را هيچ نورى نخواهد بود) خواهد شد.
مطلب مهم، شناخت وضعیت مردم در رویارویی با فرستادگان و پیامبران و دانستن دلیل تکذیب مردم نسبت به پیامبران و انبیاست؛ و اینکه چرا همواره بیشتر مردم تکذیبکننده هستند. پاسخ در این سخن حقتعالی آمده است: (وَأَرْسَلْنَا إِلَيْهِمْ رُسُلاً كُلَّمَا جَاءهُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَى أَنْفُسُهُمْ فَرِيقاً كَذَّبُواْ وَفَرِيقاً يَقْتُلُونَ)(
[2]) (و به سويشان پيامبرانى روانه كرديم. هر بار پيامبرى چيزى بر خلاف دلخواهشان برايشان آورد، گروهى را تكذيب مىكردند و گروهى را مىكشتند).
هوای نفْس، همان شجرۀ خبیثهای است که شاخههای بیشمارش در قلبهای اهل شک و شبهه ریشه دوانده و آنان نیز به چریدن و خوردن از شکوفههای آن ـکه چون سرهای شیاطین استـ پرداختند؛ پس شکمهایشان از ظُلُمات و تاریکیها پر شد و به آنجا رسیدند که جز نفْس و خواهشهای آن و هرآنچه نفعی برایشان داشته باشد چیزی را نمیبینند؛ و مصداق این سخن شاعر شدند:
پسرکم! برخی مردان چهــارپایانی بیش نیستند/ که در هیئت، مردِ شنوای بینـا هستند؛
که برای هرگونه زیان مالی زیرک است/ اما اگر آسیبی به دینش وارد شود احساسی ندارد.(
[3])
این سنت خداوند است و در سنت خدا تبدیلی نخواهی یافت. آن هنگام که امت از صراط مستقیم خداوند رویگردان میشود و احکام الهی را به کناری مینهد و به حبّ نفس و مقام و پیروان فراوان متمایل میگردد... در چنین زمانی، پیامبر یا فرستادهای با اخلاق آسمانی و احکام الهی میآید؛ احکامی که مخالف هوای نفْس منحرفان است؛ منحرفانی که اکثریت جامعه را تشکیل میدهند، اینان شروع به تکذیب دعوتهای الهی میکنند؛ چراکه مخالف خواستههای منحرفشان است و شخصیت انبیا و فرستادگان الهی را با انواع تهمتها و افتراها ـهمچون سحر، جنون و دروغگوییـ مورد هجمه قرار میدهند و این سنتی است که در هر زمان و بر هر زبان جاری بوده و هست.
آنچه میخواهم بر آن تأکید کنم این است که بسیاری از امتها منتظر پیامبرانشان بودهاند و وعدۀ آمدن ایشان به آنها داده شده بود، آنها انتظارشان را میکشیدند و ایشان را با نامها و خصوصیاتشان میشناختند، ظلمها و مصیبتهای بسیاری را متحمل میشدند و به درگاه الهی ناله و تضرع میکردند تا پیامبر وعدهدادهشدهشان را برای نجات از خواری و ذلت مبعوث گردانَد؛ اما هنگامیکه خداوند متعال فرستادۀ موعودشان را همراه با تعالیم الهی ـکه مخالف خواستههای نفسانیشان بودـ مبعوث میفرمود بهسوی تکذیب وی و متهمکردنش به سحر و جنون و دروغگویی شتاب میکردند و از او روی میگرداندند؛ تا آنجا که برخی انبیا را کشتند، به دار آویختند و آواره کردند.
بلای بزرگتر و مصیبت عظیمتر زمانی است که این سنت در رویارویی با امام مهدی(ع) تکرار میشود؛ آن هنگام که امام(ع) دین سلیم الهی و سنت صحیح نبوی را که مخالف هوای نفسانی ماست با خود بیاورد، به او خواهیم گفت: «ای پسر فاطمه برگرد! که ما را به تو نیازی نیست» همانگونه که در روایات اهلبیت (ع) چنین آمده است.
به همین دلیل بر خدا توکل کردم و به جهت شناخت وضعیت برخی امتهایی که چشمانتظار پیامبرانشان بودند شروع به نگارش این اندکتحقیق نمودم؛ اینکه چرا در انتظار خود ناکام ماندند، فرستادگان الهی را تکذیب کردند، آنها را راندند و به ایشان گفتند: «ما را به شما نیازی نیست. ما تنها آنچه را میپرستیم که پدرانمان میپرستیدند و شما را جز عدهای دروغگو نمیبینیم».
باید بدانیم که شکست در انتظار بر دو نوع است:
شکست در پذیرش و شناخت فرستادۀ الهی یا امام.
و شکست در همراهی با آن فرستاده یا امام پس از استقبال و شناخت وی.
بهعنوانمثال، قوم نوح(ع) در استقبال و شناخت وی شکست خوردند، درحالیکه قوم موسی(ع) از او استقبال کردند، او را شناختند اما در همراهی با او ناکام ماندند؛ به همین دلیل هنگامیکه فرعون و سپاهیانش به تعقیبشان پرداختند و آنها را در ساحل دریا محاصره کردند، بنیاسرائیل گفتند: ما گرفتار شدیم، و موسی(ع) به آنها فرمود: پروردگار من همراهم است و مرا هدایت خواهد فرمود؛ و وقتی موسی(ع) به آنان فرمان جنگ داد، گفتند: (فَاذْهَبْ أَنتَ وَرَبُّكَ فَقَاتِلا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ)(
[4]) (ما اينجا مینشينيم، تو و پروردگارت برويد و با آنها بجنگید)؛ و هنگامیکه موسی(ع) چهل شب از آنان غیبت نمود آنها سامری را اطاعت کردند و بهجای خدای متعال به پرستش گوساله پرداختند.
اما در مورد امام مهدی (ع) هر دو نوع شکست و ناکامی رخ خواهد داد؛ در ابتدای امر عدهای ـکه بیشتر مردم هستندـ در استقبال و شناخت وی شکست میخورند و سپس در ادامه برخی از کسانی که به آن حضرت ایمان میآورند و ایشان را میپذیرند، در همراهی با امام مهدی (ع) شکست خواهند خورد.
این دعوتی است تا همگی در احوال امتهایی که در انتظار بودند به تفکر بپردازیم ـکه در داستانهای آنها درس و عبرتی است برای کسانی که تعقل میکنندـ تا ما در همراهی با امام مهدی(ع) چنین نکنیم و همانند کسانی که پیش از ما بودند، در انتظار شکست نخوریم. از خداوند متعال میخواهیم توفیق شناخت حق و یاری بقیةالله حضرت حجت، محمد بن الحسن العسکری(ع) را به ما عنایت فرماید که او شنوایی است اجابتکننده.
*****
-آدم (ع)
خداوند به فرشتگان وعدۀ خلقت آدم(ع) را داد و اینکه او را جانشین خود در زمین قرار میدهد: (إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَة)(
[5]) (من در زمين خليفهای قرار میدهم).
و هنگامیکه خداوند متعال آدم(ع) را خلق فرمود و به فرشتگان فرمان سجده داد، همه سجده کردند جز ابلیس که از سجده برای آدم امتناع کرد، تکبر ورزید و جملۀ مشهور خود را بر زبان جاری نمود: (قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَني مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طین)(
[6]) (گفت: من از او بهترم؛ مرا از آتش آفريدهای و او را از گِل). ابلیس در شمارِ فرشتگان و حتی در میان فرشتگان به «طاووس ملائک» معروف بود و هیچ نقطهای از زمین نبود که بر آن سجده نکرده باشد.
روایت شده است که ابلیس ششهزار سال خدا را عبادت کرد و نیز روایت شده که او دو رکعت برای خداوند نماز خواند که ششصد سال به طول انجامید، ولی علیرغم تمامی این اوصاف، ابلیس در این امتحان الهی شکست خورد و نافرمانی کرد؛ پس اولین کسی که در انتظار شکست خورد ابلیس بود که لعنت خدای متعال بر او باد!
*****
-نوح (ع)
«ادریس نبی (ع) از شیعیانش غایب شد تا حدی که کار شیعیانش به آنجا رسید که [بهدست آوردن] خوردوخوراک برایشان سخت شد و سلطان ستمکار عدهای از آنان را به قتل رساند، آنها را فقیر و نیازمند گرداند و بقیۀ آنها را دچار ترس و وحشت کرد؛ سپس وی ( آشکار شد و وعدۀ فَرَج و گشایش و قیام قائمی از فرزندانش را به شیعیانش داد. این فرزند، نوح( بود؛ سپس خداوند (عزوجل) ادریس( را بالا برد و شیعیانش سالیان پیدرپی و نسلاندرنسل چشمانتظار قیام نوح( بودند، درحالیکه بر عذاب خوارکنندۀ طاغوتیان شکیبایی میورزیدند تا هنگامیکه نبوت نوح( آشکار شد».(
[7])
روشن است که شیعیان نوح(ع) به ظهور او وعده داده شده بودند و او(ع) همان قائمی بود که آنها را از ظلم و ستم نجات میداد و این وعده را پیامبر خدا ادریس(ع) داده بود.
اما بنگریم هنگامیکه نوح (ع) ظهور کرد آیا قومش او را تصدیق کردند یا تکذیبش نمودند؟ و بهعبارتدیگر آیا در انتظار پیروز شدند یا شکست خوردند؟
نگارندۀ کتاب الزامالناصب ـبه نقل از کتاب اکمالالدین شیخ صدوق(ـ ماجرای او با قومش را در زمان بعثتش برای ما چنین بازگو میکند:
)وقتی خداوند، نبوت نوح(ع) را آشکار کرد و شیعیانش به گشایش و فرج یقین کردند، بلاها شدت یافت و آن تصمیم بزرگ گرفته شد. کار بهجایی رسید که فشار شدیدی به پیروانش وارد شد. نوح(ع) را بهسختی کتک میزدند، تا حدی که گاهی سه روز بیهوش میافتاد و خون از گوشهایش جاری میشد و پس از مدتی به هوش میآمد. اوضاع تا سیصد سال پس از بعثت وی بر همین مِنوال بود. او در این مدت آنها را شبانهروز دعوت میکرد ولی آنها از او فرار میکردند. آنها را مخفیانه دعوت میکرد ولی پاسخش را نمیدادند و آشکارا آنها را فرامیخواند ولی از او روی برمیتافتند. پس از سیصد سال آن حضرت (ع) بر آن شد تا آنها را نفرین کند. پس از نماز صبح نشست تا دعا کند که عدهای از ملائکه ـکه سه تا بودندـ از آسمان هفتم آمدند، به او سلام کردند و گفتند: ای پیامبر خدا! ما درخواستی داریم. فرمود: درخواست شما چیست؟ گفتند: نفرین علیه قومت را به تأخیر بینداز، زیرا این اولین انتقام الهی بر این زمین است. فرمود: دعا علیه آنها را سیصد سال دیگر به تأخیر انداختم.
بهسوی قومش بازگشت و کاری را که قبلاً انجام میداد از سر گرفت و آنها نیز همان کاری را با او کردند که در گذشته انجام میدادند تا اینکه سیصد سال به اتمام رسید و او از ایمان آوردن آنها ناامید شد. در بین روز برای دعا نشست که در این هنگام دستهای از فرشتگان از آسمان ششم نزد او آمدند. آنها سه مَلَک بودند، بر او سلام کردند و عرض کردند: ما گروهی از آسمان ششم هستیم که صبح زود خارج شدیم و پس از برآمدن خورشید به نزد تو آمدیم؛ و بعد همان درخواستی که گروه آسمان هفتم داشتند را تکرار کردند. او نیز همانگونه که خواستۀ قبلیها را اجابت فرموده بود خواستۀ اینان را نیز اجابت نمود.
نوح(ع) بهسوی قومش بازگشت و دعوتش را از سر گرفت، اما دعوت او جز گریختن آنها از حق نیفزود؛ تا اینکه سیصد سال دیگر نیز سپری شد و نهصد سال به پایان رسید. شیعیانش (جمع اندکی که به او ایمان آورده بودند) نزد او آمدند، از رنجهایی که از سوی عامۀ مردم و طاغوتها به آنها میرسید به او شکایت کردند و از او خواستند برای فرج و گشایش دعا کند. او نیز این درخواست را اجابت نمود، نماز خواند و دعا کرد. جبرئیل(ع) پایین آمد و به او گفت: خداوند تبارکوتعالی دعای تو را اجابت فرمود. به شیعیانت بگو خرما بخورند و دانههایش را بکارند و از آن مراقبت کنند تا میوه بدهد. وقتی میوه داد، برایشان گشایش خواهد شد، یعنی عذاب بر کافران نازل خواهد شد. نوح(ع) خدا را حمد و ثنا گفت و این خبر را به پیروانش رساند و ایشان شادمان شدند و به یکدیگر بشارت میدادند؛ خرما خوردند، دانهها را کاشتند و مراقبت کردند تا میوه داد؛ سپس با خرماها نزد نوح آمدند و از او خواستند وعدهاش را عملی کند. نوح نیز این مورد را از خداوند درخواست کرد و خدا به او وحی فرمود: به آنها بگو این خرماها را بخورند و دانهها را بکارند، وقتی میوه داد فرج شما حاصل خواهد شد. وقتی آنها گمان کردند که مورد خُلفوعده قرار گرفتهاند یکسومشان مرتد شدند (از ایمان به نوح بازگشتند) و دو سومشان ثابت ماندند. آنها خرماها را خوردند و دانهها را کاشتند تا اینکه میوه داد و میوهها را نزد نوح آوردند و به او خبر دادند و از او خواستند وعدهاش را عملی سازد. او نیز در این خصوص از خداوند عزوجل درخواست نمود و خدا به او وحی فرمود: به ایشان بگو این خرماها را بخورند و دانههایش را بکارند؛ در نتیجه یکسومِ دیگر از آنها مرتد شدند و یکسوم باقی ماندند و باز خرما را خوردند و دانهها را کاشتند و زمانی که میوه داد آنها را نزد نوح (ع) آوردند و به او گفتند: از ما بهجز عدهای اندک باقی نمانده است و بیم داریم که با تأخیر افتادن فرج، در خطر باشیم و هلاک گردیم. نوح (ع) نیز نماز خواند و گفت: پروردگارا! از یاران من جز همین گروه اندک کسی باقی نمانده و من میترسم اگر فرج ایشان به تأخیر افتد هلاک گردند. خداوند (عزوجل) وحی فرمود: دعایت را اجابت کردم؛ اکنون کشتی را بساز. بین اجابت دعای نوح(ع) و طوفان پنجاه سال فاصله بود).(
[8])
نوح (ع) کشتی را میساخت و هرگاه گروهی از کنار او میگذشتند او را به باد تمسخر و استهزا میگرفتند و او به آنان میفرمود: (إِنْ تَسْخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنْكُمْ كَمَا تَسْخَرُونَ * فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ يَأْتِيهِ عَذَابٌ يُخْزِيهِ وَيَحِلُّ عَلَيْهِ عَذَابٌ مُقِيمٌ)(
[9]) (اگر ما را مسخره مىكنيد، ما [نيز] شما را همانگونه كه مسخره مىكنيد، مسخره خواهيم كرد * بهزودی خواهيد دانست چه کسی عذاب خوارکننده به سراغش خواهد آمد و بر او عذابى پايدار فرود مىآيد؟)؛ و طوفان آمد و تکذیبکنندگان را غرق کرد و آنها در انتظار، شکست خوردند. آنها در شناخت پیامبر موعودشان موفق نشدند و تنها دارندگان قلبها و بصیرتها در این انتظار موفق شدند؛ کسانی که اندکعدهای مستضعف بودند و آنگونه که در کتابهای تاریخ آمده است هشتاد نفر بودند.
***
-پیامبر خدا صالح (ع)
از اباعبدالله امام صادق (ع) روایت شده است که فرمود:
(صالح ( مدتی از قومش غایب شد و آن هنگام که از آنان غایب شد در مجموع، میانسال، با شکم خالی، خوشاندام، با ریش پرپشت، شکم لاغر، با گونههای کوچک و چهارشانه بود، اما وقتی بهسوی قومش بازگشت آنها وی را نشناختند. او در حالی بهسویشان بازگشت که آنها سه گروه شده بودند: طبقۀ منکِر که بههیچوجه دست از انکار برنداشتند، گروه دیگر که در مورد او شک داشتند، و عدۀ دیگری که به او یقین کردند. صالح ( با گروهی که در شک و تردید بودند شروع کرد و به آنها گفت: من صالح هستم. آنان هم او را تکذیب کردند، به او ناسزا گفتند، طردش نمودند و گفتند: خدا از تو برائت میجوید، چهرۀ صالح شبیه چهرۀ تو نبود. سپس منکران آمدند، به سخن او گوش ندادند و بهشدت تمام از او دوری گزیدند و از اطرافش پراکنده شدند؛ سپس بهسوی طبقۀ سوم رفت که اهل یقین بودند و به آنها فرمود: من صالح هستم. گفتند: به ما خبری بده که به کمک آن شک نکنیم که تو صالح هستی. ما تردیدی نداریم که خداوند تبارکوتعالی ـکه خالق استـ به هرصورتی که بخواهد تغییر و تحول ایجاد میکند و به ما اینگونه خبر داده شده و نشانههای قائم را وقتی که بیاید بررسی و تحقیق میکنیم و تنها وقتی خبری از آسمان بیاید برای ما صحیح خواهد بود. به آنها فرمود: من همان صالحی هستم که برای شما آن ناقه را آوردم. در پاسخ گفتند: راست گفتی و این همان موردی است که بررسی خواهیم کرد. علامتهایش چیست؟ فرمود: او سهمی از آب داشت و شما نیز روز معینی را سهم آب داشتید. گفتند: به خداوند و آنچه برایمان آوردی ایمان آوردیم. در اینجاست که خداوند تبارکوتعالی میفرماید: (أَنَّ صَالِحاً مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ) (که صالح، فرستادهشده از سوی پروردگارش بود) و اهل یقین گفتند: (إِنَّا بِمَا أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ * قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا) (ما به آنچه او بدان مأموريت يافته، ايمان آوردهايم * متکبران [یعنی همان شکاکان و منکران] گفتند): (إِنَّا بِالَّذِي آمَنْتُمْ بِهِ كَافِرُونَ) (
[10]) (ما به آنچه شما به آن ایمان آوردید کافریم)».(
[11])
میگویم: اینان قوم صالح (ع) بودند که صالح (ع) از بینشان غایب شد؛ همان کسانی که در ابتدای رسالتش به او ایمان آوردند و از عذابی که بر کافران فرود آمد نجات یافتند، اما هنگامیکه خداوند سبحان با غیبت صالح (ع) آنها را آزمود، ایمان سابقشان سودی برایشان نداشت و بیشترشان در امتحان الهی شکست خوردند. این شکست مشابه آن چیزی است که در زمان امام مهدی (ع) اتفاق خواهد افتاد؛ وقتی در بین مردم با چهرهای جوان ظاهر میشود، درحالیکه آنها وی را پیرمردی سالخورده گمان میکردهاند.
از اباعبدالله امام صادق(ع) روایت شده است که فرمود: (وقتی قائم قیام کند مردم او را انکار میکنند؛ زیرا وی با چهرۀ جوانی برومند بهسوی ایشان بازمیگردد و تنها کسانی بر ولایت او استوار میمانند که خداوند در عالم نخستینِ ذر، عهد و پیمان او را از آنها ستانده است).(
[12])
و در روایتی دیگر میفرماید: (از بزرگترین آزمایشها این است که صاحبشان در هیئت یک جوان به سویشان میآید، در حالی آنها وی را پیرمردی سالخورده گمان میکردهاند).(
[13])
***
-موسی (ع)
از پیامبر اکرم (ص) روایت شده است که فرمود:
(وقتی وفات یوسف ( فرا رسید شیعیان و اهلبیت خود را جمع کرد و ثنای خدا را گفت. سپس دربارۀ سختی و گرفتاری که به آنها میرسد با آنان سخن گفت؛ که در آن مردان کشته و شکم زنان باردار پاره و کودکان ذبح میشوند تا اینکه خدا حق را در قائم از فرزندان لاویِ بن یعقوب آشکار میسازد. او مردی است سبزه و بلندقامت و خصوصیات او را توصیف نمود. آنان به آنچه او گفته بود تمسک جستند و غیبت و سختی برای بنیاسرائیل اتفاق افتاد درحالیکه آنان چهارصد سال منتظر قیام قائم بودند تا اینکه مژدۀ ولادت او را شنيدند و نشانههای ظهورش را دیدند و مصیبت بر آنان سخت شد و با چوب و سنگ بر آنان حملهور شدند. مرد فقیهی که با سخنانش آرام میگرفتند مورد تعقیب قرار گرفت و پنهان شد. کسی را بهسوی او فرستادند و گفتند: در سختی با سخنان شما آرامش مییافتیم. او آنان را بهسوی صحرایی برد و با آنها نشست و دربارۀ قائم و خصوصیاتش و نزدیکبودن امرش سخن گفت. شبی مهتاب بود، در همین وضعیت بودند که موسی ( نزدشان آمد، درحالیکه وی در آن زمان کم سن و سال بود و برای گردش از خانۀ فرعون بیرون آمده بود. او از موکبش کناره گرفت و به سویشان آمد درحالیکه سوار بر قاطری بود و عبايی از خز بر دوش داشت. وقتی فقیه او را دید وی را با خصوصیاتش شناخت، برخاست و خود را روی پاهایش انداخت. سپس گفت: سپاس و ستایش از آنِ خداوندی است که مرا نمیراند تا تو را به من نشان داد. وقتی پیروان، او را دیدند فهمیدند که وی صاحب آنان است، بر زمین افتادند و خداوند (عزوجل) را شکر گفتند. او تنها این سخن را بر زبان راند: امیدوارم خداوند در فَرَج شما تعجیل فرماید. بعد از آن موسی غیبت کرد و بهسوی شهر مدین رفت و مدتی نزد شعیب ماند. غیبت دوم برای آنان از غیبت اول سختتر و پنجاه و اندی سال بود. بلاها بر آنها شدت یافت و آن فقیه مخفی شد. به دنبالش فرستادند که ما بر مخفی شدن شما صبر و تحمل نداریم؛ پس او به صحرایی رفت و آنها را به دعا فراخواند و نفْسهایشان را تزکیه نمود و به آنها گفت که خداوند عزوجل به او وحی فرموده است که بعد از چهل سال فرج آنها را خواهد رساند. آنها همگی گفتند: سپاس و ستایش تنها از آنِ خداوند است؛ سپس خداوند عزوجل وحی کرد که به آنها بگو به جهت گفتن «الحمد لله» آن را سی سال قرار دادم؛ سپس آنها گفتند: همۀ نعمتها از سوی خداست. سپس خدا به او وحی کرد: آن را بیست سال قرار دادم. گفتند: کسی بهجز خدا خیری برایمان نمیآورد. پس خداوند عزوجل به او وحی فرمود: به ایشان بگو برنگردند که اجازۀ فرج و گشایش آنها را صادر کردم. آنها در این وضعیت بودند و موسی (ع) درحالیکه سوار بر الاغی بود برایشان آشکار شد. فقیه خواست چیزی به شیعیان بگوید که آنها را دربارۀ موسی (ع) به بصیرت برساند. موسی(ع) آمد تا اینکه بالای سر آنها ایستاد و سلام کرد. فقیه گفت: اسم تو چیست؟ فرمود: موسی. گفت پسر چه کسی؟ فرمود: پسر عمران. گفت: پسر چه کسی؟ فرمود: پسر قاهب بن لاوی بن یعقوب. گفت: چه با خود آوردی؟ فرمود: رسالتی از سوی خدا؛ سپس آن فقیه از جایش برخاست، بهسوی او رفت و دستش را بوسید. سپس در بین آنها نشست و به آنان خوشآمد گفت؛ سپس به آنها امر کرد و آنها را از هم متفرق نمود. بین آن زمان تا فرَج آنها (غرقشدن فرعون) چهل سال فاصله بود).(
[14])
این داستانِ وعده به قیام موسای نبی (ع)، غیبتش و مشکلات مردم و سختیهایشان در این غیبت است. محل شاهد مثال این است که آیا بنیاسرائیل موسی (ع) را یاری دادند و به او ایمان آوردند؟ یا در انتظار، شکست خوردند و موسی(ع) را تکذیب نمودند؟
بسیاری از بنیاسرائیل به موسی(ع) ایمان آوردند، اما در همراهیِ او شکست خوردند. آنها تقریباً به پنج دسته تبدیل شدند:
دستۀ اول: گروهی که از فرمانروای طاغوت زمان خود ـیعنی فرعون (لعنهالله)ـ پیروی کردند؛ اینان بندگان مال و منصب و جاه و مقام بودند که از سلطۀ فرعون (لعنهالله) در هراس بودند.
دستۀ دوم: گروهی بودند که از بلعم بن باعورا پیروی کردند؛ همان عالم آن زمان که دوازده هزار کاتب در محضر درسش حاضر میشدند؛ یعنی وی علوم الهی را تدریس میکرد و تا زیر عرش را مینگریست و ـبه گواهی بعضی روایاتـ(
[15]) یک قسمت یا تمام اسم اعظم در اختیارش بود؛ ولی با وجود تمامی این علم و این مقام و منزلت، وقتی فرعون از او خواست ـبا اسم اعظمی که داشتـ بر موسی و مؤمنان نفرین کند درخواستش را اجابت کرد، درحالیکه از فرعون امید مقام و اموال و نزدیکشدن به او را داشت. حقتعالی در مذمت او میفرماید: (وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنْ الْغَاوِينَ)(
[16]) (و خبر آنكس را كه آيات خود را به او داده بوديم براى آنان بخوان كه از آن عارى گشت؛ آنگاه شيطان، او را دنبال كرد و از گمراهان شد).
دستۀ سوم: گروهی که از سامری پیروی کردند؛ وقتیکه او برایشان گوسالهای از طلا ساخت و به آنها گفت این پروردگار شماست و موسی به شما دروغ گفته است. این در حالی بود که موسی چهل شب برای میقات [وعدهگاه و دیدار] پروردگارش از میان قوم خود غایب شد؛ علیرغم اینکه سامری از اولین انصار موسی (ع) بود و جبرئیل را نیز میدید، با این حال شیطان او را لغزاند و او از غیبت موسی (ع) سوءاستفاده کرد، آن گوساله را برای مردم ساخت، آنها را به پرستشش فرمان داد و وقتی بر عبادت آن گوساله اصرار ورزید بسیاری از بنیاسرائیل را به گمراهی کشاند.
دستۀ چهارم: گروهی که از دستورات موسی (ع) سرپیچی کردند؛ مثلاً وقتی به آنها فرمان داد با دشمنان بجنگند، به او گفتند: «تو و پروردگارت بروید و بجنگید که ما همینجا نشستهایم» و از همراهی با او در جنگیدن با دشمنانش امتناع ورزیدند.
دستۀ پنجم: اینان عدهای اندک بودند که در شناخت پیامبر خدا موسی (ع) موفق و در همراهی با او نیز پیروز شدند و در راه خدا سرزنش هیچ سرزنشکنندهای را برنتافتند؛ زیرا آنها به نور خدا ـنور فطرت الهیـ ایمان آوردند؛ پس خوشا به حالشان و چه خوش بازگشتگاهی دارند.
سنت خداوند متعال بار دیگر با موسی(ع) که قائمِ اصلاحگر بنیاسرائیل بود تکرار شد؛ آنجا که گروهی اندک ایمان آوردند و بیشتر بنیاسرائیل کفر ورزیدند و در انتظار او شکست خوردند و او را با انواع تهمتها ـمانند سحر، شعبدهبازی، دروغگویی و...ـ متهم کردند.
***
-دانیال نبی (ع)
بعد از وفات پیامبر خدا، سلیمان (ع)، وصی او آصف بن برخیا (ع) باقی بود و در میان پیروان سلیمان (ع) حضور داشت و آنها آموزههای دینشان را از او دریافت میکردند: (سپس خداوند متعال آصف را برای مدتی طولانی غایب نمود؛ سپس وی برایشان ظاهر و آشکار شد و تا آنجا که خدا اراده فرموده بود میان قومش باقی بود. سپس با آنان وداع کرد. آنها گفتند: کجا یکدیگر را ملاقات کنیم؟ فرمود: روی صراط؛ سپس تا زمانی که خداوند اراده فرموده بود از آنها غایب شد و با غیبت او بلاها و سختیها بر بنیاسرائیل شدت یافت. از میان اسیران، از خاندان یهودا چهار نفر انتخاب شدند که یکی از آنها دانیال بود و از فرزندان هارون نیز عُزَیر برگزیده شد، درحالیکه آنها در آن هنگام کودکانی خردسال بودند. آنها مدتی در دست او بودند درحالیکه بنیاسرائیل در رنج و عذاب و سختی خوارکنندهای به سر میبردند. حجت خدا، دانیال، نود سال در دست بختالنصر (لعنهالله) اسیر بود. وقتی بختالنصر فضیلت و برتری او را فهمید و شنید که بنیاسرائیل منتظر خروج او هستند و امید دارند با ظهور او و به دست او گشایش حاصل شود، دستور داد او را در چاهی بزرگ و وسیع قرار دهند و همراهش شیری را بگمارند تا او را بخورد، ولی آن شیر به او نزدیک نشد. دستور داد به او غذا ندهند ولی خداوند تبارکوتعالی به دست یکی از انبیایش آب و غذایش را به او میرساند. دانیال (ع) روزها را روزه میگرفت و شبها با غذایی که آن نبی برایش میآورد افطار مینمود.
فشارها بر شیعیان او شدت گرفت و قومش منتظر ظهورش بودند و بیشترشان به دلیل طولانیشدن زمان انتظار در دین به شک افتادند. وقتی بلاهای دانیال و قومش به پایان رسید بختالنصر (لعنهالله) در خواب دید که گویی فرشتگان آسمان گروهگروه به زمین، به چاهی که دانیال در آن بود، فرود میآمدند، به او سلام میکردند و به او بشارت فرج و گشایش میدادند. صبحهنگام از کاری که در حق دانیال کرده بود پشیمان شد و دستور داد او را از چاه بیرون بیاورند. وقتی او خارج شد به جهت آنچه در حق او روا داشته بود از او عذرخواهی کرد. سپس امر نظارت در امور ممالک خود و نیز قضاوت بین مردم را به او واگذار کرد. آن دسته از بنیاسرائیل که مخفی شده بودند آشکار شدند، سرشان را بالا گرفتند و با یقین به فرج الهی به دور دانیال گرد آمدند. این وضعیت مدت زیادی به درازا نکشید تا اینکه وی از دنیا رفت و امر پس از وی به عُزَیر رسید...).(
[17])
***
-عیسی (ع)
«سختیها بر بنیاسرائیل شدت یافت تا یحیی فرزند زکریا به دنیا آمد، پرورش یافت و ظهور کرد. نُه سال داشت که در میان مردم به خطابه ایستاد و پس از حمد و ثنای الهی و یادآوری آنها به ایامالله، به آنها خبر داد که رنجهای صالحان تنها به جهت گناهان بنیاسرائیل است و عاقبت نیکو از آنِ پرهیزگاران؛ و به آنها وعده داد که پس از بیستوچند سال از زمان این سخنان، فرج و گشایش آنها، با قیام مسیح، محقق خواهد شد. وقتی مسیح متولد شد خداوند تولد او را مخفی و شخصیتش را نیز غایب نمود؛ زیرا وقتیکه مریم (ع) او را باردار بود و به دوردست برده بود، زکریا و خالۀ مریم آمدند و پیگیر مریم (ع) شدند و در حالی به او رسیدند که او آنچه را که در شکم داشت به دنیا آورده بود، درحالیکه میگفت: (يَا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هَذَا وَكُنتُ نَسْيًا مَّنسِيًّا)(
[18]) (ایکاش پيش از اين مرده و از يادها فراموش شده بودم). سپس خداوند متعال زبان عیسی را برای معذور داشتن مریم و اظهار حجت او باز کرد. وقتی او ظاهر شد، بلاها و درخواست گشایش در بنیاسرائیل شدت یافت و ظالمان و طاغوتیان بر آنها مسلط شده بودند؛ تا اینکه آنچه خداوند متعال دربارۀ مسیح (ع) خبر داده بود اتفاق افتاد).(
[19])
دعوت عیسی (ع) بزرگترین جناح ـیعنی جناح عالمانـ را مخاطب قرار داد بهگونهای که عیسی (ع) با آن دسته از عالمان بنیاسرائیل که از شریعت موسی (ع) منحرف شده بودند رویارو شد؛ کسانی که به آنچه میگفتند عمل نمیکردند و زندگی اشرافی و اسرافکارانهای داشتند، آنهم بهحساب فقرا و مستمندان؛ فقرا و مستمندانی که از فشار گرسنگی و فقر، ناله و فریادشان بلند بود.
در نتیجه این عالمان بیعمل و در رأس آنان زعیم و رهبر دینی بنیاسرائیل (حنانیا) به شدیدترین صورت با دعوت عیسی (ع) به مقابله برخاستند، درحالیکه میدانستند وعدۀ آمدن عیسی به آنها رسیده است و با نشانههای روشن او را میشناختند. بیشتر بنیاسرائیل از آنها پیروی کردند درحالیکه بیشترین توجه عیسی(ع) بر این بود که این عالمان منحرف را رسوا کند و از حقیقتِ آنان، در برابر مردم، پرده بردارد و مانع شود که آنها مردم را به پیروی از خود وادار کنند.
عیسی (ع) رفاهزدگی عالمان بنیاسرائیل را با این جملات خود، زشت و شنیع میشمرد: (خدمتکارم دستانم، مرکبم پاهایم، زمین بسترم، و سنگ، بالشم است. گرمکنندهام در زمستان، قسمتهای شرقی زمین، چراغم در شب، ماه، نان خورشم، گرسنگی، جامۀ زیرینم، ترس، لباسم، پشمین، میوه و سبزیام، آنچه زمین برای چهارپایان و وحوش میرویاند است. شب را به سر میآورم درحالیکه چیزی ندارم و صبح میکنم درحالیکه چیزی ندارم و حالآنکه بر روی زمین کسی بینیازتر از من نیست).(
[20])
و نیز در مذمت علمای بنیاسرائیل میفرمود: (آنان را رها کنید. آنان کورهایی هستند که کورهایی را رهبری میکنند. وقتی کوری رهبر کور دیگر شود با هم در چاه سقوط خواهند کرد).
و میفرمود: (۲ ...کاتبان و فریسیان بر کرسی موسی نشستهاند. ۳ پس آنچه به شما گویند، نگاه دارید و بهجا آورید، لیکن مثل اعمال ایشان مکنید، زیرا میگویند و نمیکنند... ۱۳ وای بر شما ای کاتبان و فریسیان ریاکار که درب ملکوت آسمان را به روی مردم میبندید، زیرا خود داخل آن نمیشوید و داخلشوندگان را از دخول مانع میشوید. ۱۴ وای بر شما ای کاتبان و فریسیان ریاکار، زیرا خانههای بیوهزنان را میبلعید و از روی ریا نماز را طویل میکنید؛ از آنرو عذاب شدیدتر خواهید یافت ۱۶ وای بر شما ای راهنمایان کور ...).
و در نتیجه کسانی که در انتظار عیسی (ع) شکست خوردند، عالمان بیعمل و پیروانشان بودند ـچه شاگردانشان و چه عموم مردمـ بهاضافۀ طاغوت آن زمان یعنی پیلاطس، حاکم ستمگر.
***
-محمد(ص) فرستادۀ خدا
تمام پیامبران و فرستادگان الهی به رسالت پیامبر خاتم محمد(ص) بشارت دادهاند. حقتعالی میفرماید: (يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِندَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالإِنْجِيلِ) (
[21]) ([صفاتش] را، در تورات و انجيلی که نزدشان است، میيابند...).
و نیز میفرماید: (مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاء بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللهِ وَرِضْوَانًا سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِي الْإِنجِيلِ) (
[22]) (محمد فرستادۀ خداست؛ و کسانیکه با او هستند در برابر کفار سرسخت و شديد، و در ميان خود مهرباناند؛ پيوسته آنها را در حال رکوع و سجود میبينی، درحالیکه همواره فضل خدا و رضای او را میطلبند؛ نشانۀ آنها در صورتشان، از اثر سجده، نمايان است؛ اين توصيف آنان در تورات و توصيف آنان در انجيل است).
یهودیان و مسیحیان منتظر فرستادۀ خدا، محمد (ص)، بودند و او را همچون فرزندانشان میشناختند. حقتعالی میفرماید: (وَلَمَّا جَاءَهُمْ كِتَابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ وَكَانُوا مِنْ قَبْلُ يسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكَافِرِينَ)(
[23]) (و هنگامى كه از جانب خداوند كتابى كه مؤيد آنچه نزد آنان است برايشان آمد، و از ديرباز [در انتظارش] بر كسانى كه كافر شده بودند پيروزى مىجستند؛ ولى همين كه آنچه [كه اوصافش] را مىشناختند برايشان آمد، انكارش كردند. پس لعنت خدا بر كافران باد).
و همچنین میفرماید: (يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ) (
[24]) (او را همچون فرزندانشان میشناختند).
امام عسکری(ع) میفرماید: (خداوند یهودیان را مذمت کرده، میفرماید: (وَلَمَّا جَاءهُمْ) (و زمانی که برایشان آمد) یعنی همین یهودیانی که نام برده شدند و برادران یهودیشان (کتابٌ مِّنْ عِندِ اللهِ) (کتابی از سوی خدا) به سویشان آمد، یعنی قرآن، آن کتاب (مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ) (که آنچه نزدشان بود را تصدیق میکرد) یعنی همان توراتی که در آن بیان شده است که محمد اُمّی از فرزندان اسماعیل است که با بهترین خلایق بعد از خودش ـیعنی علی ولیّ خداـ یاری میشود (وَ کانُوا) درحالیکه این یهودیان (مِنْ قَبْلُ) پیش از ظهور محمد با رسالتش (يَسْتَفْتِحُونَ) از خدا فتح و پیروزی را خواستار میشدند (عَلَي الَّذينَ کَفَرُوا) پیروزی در برابر کافران از دشمنانشان و کسانی که در مقابلشان قد علم میکردند، پس خداوند برایشان گشایش ایجاد میکرد و ایشان را یاری مینمود. خداوند عزوجل میفرماید: (فَلَمَّا جاءَهُمْ) (پس هنگامیکه به سویشان آمد) یعنی بهسوی این یهودیان (ما عَرَفُوا) آنچه میشناختند از توصیفات محمد، آمد (کَفَرُوا بِهِ) خودشان به آن کافر شدند و به دلیل حسادت و ظلم بر او، نبوتش را انکار کردند و خداوند عزوجل فرمود: (فَلَعْنَةُ اللهِ عَلَي الْکافِرينَ) (پس لعنت خداوند بر کافران باد)...).(
[25])
اسحاق بن عمار میگوید: از اباعبدالله امام صادق (ع) از این سخن خداوند تبارکوتعالی پرسیدم: (وَ کانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَي الَّذينَ کَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللهِ عَلَي الْکافِرينَ) (و با وجود آنکه پيش از آن خواستار پيروزی بر کافران بودند وقتی آنچه میشناختند به سویشان آمد به آن کافر شدند، پس لعنت خدا بر کافران باد) فرمود: بین محمد و عیسی (ع) قومی بودند. آنها بتپرستان را با آمدن پیامبر (ص) تهدید میکردند و میگفتند: بهزودی پیامبری خروج خواهد کرد و بتهای شما را درهم خواهد شکست و آنچه باید علیه شما انجام دهد انجام خواهد داد؛ اما وقتی رسول خدا (ص) خروج کرد به او کفر ورزیدند).(
[26])
اصبغ بن نباته از امیرالمؤمنین (ع) روایت میکند که فرمود: اما اصحابالمشأمه همان یهودیان و نصاری بودند. خداوند عزوجل میفرماید: (الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ)(
[27]) (کسانی که به آنها کتاب داده بودیم، او را میشناختند همانگونه که فرزندانشان را میشناختند). آنها محمد و ولایت را در تورات و انجیل میشناختند، همانگونه که فرزندان داخل خانهشان را میشناختند (الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ)(
[28]) (حق از سوی پروردگارت است؛ پس مبادا از ترديدكنندگان باشى). پس وقتی آنچه را که میشناختند انکار کردند، آنها را به آن مبتلا کرد؛ پس روح ایمان را از آنها گرفت و در بدنهایشان سه روح ساکن شد: روح قوت، روح شهوت و روح بدن [روح حیات]؛ سپس آنها را با چهارپایان مقایسه میکند و میفرماید: (إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ)(
[29]) (اینان چون چهارپایانی بیش نیستند)؛ زیرا چهارپا فقط با روح قوت بار میکشد، با روح شهوت میچرد و با روح بدن [روح حیات] حرکت میکند).(
[30])
یهودیان همراه اوس و خزرج در مدینۀ منوره ساکن شدند؛ زیرا میدانستند پیامبر خاتم محمد (ص) به این مکان مهاجرت خواهد کرد؛ اما وقتی محمد (ص) مبعوث شد و چیزهایی را آورد که مطابق خواست نفْسشان نبود به او کافر شدند، او را تکذیب کردند و به سحر و شاعری و دروغ و دیگر تهمتهایی که مردم بهطورمعمول به انبیا و فرستادگان الهی نسبت میدهند، متهم نمودند.
حقتعالی میفرماید: (أَفَكُلَّمَا جَاءَكُمْ رَسُولٌ بِمَا لا تَهْوَى أَنْفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَرِيقاً كَذَّبْتُمْ وَفَرِيقاً تَقْتُلُونَ)(
[31]) (هرگاه پيامبرى، چيزى را كه خوشايند شما نبود برايتان آورد، كبر ورزيديد؟ گروهى را دروغگو خوانديد و گروهى را كشتيد).
پس منتظران محمد (ص) همان یهودیان و عالمانشان و نصاری و عالمانشان و احناف و عالمانشان بودند، اما در انتظار خود شکست خوردند و جز عدهای اندک، کسی به او ایمان نیاورد و پیامبر اکرم (ص) از کسانی که کافر شدند شدیدترین رنجها را متحمل شد؛ تا جایی که او را سنگباران میکردند، بر سر او [سنگ] میریختند و بهشدت او را میزدند تا حدی که از شدت خونریزی و ضربات، بیهوش میافتاد؛ اما خداوند چنین اراده فرمود که دینش با محمد و علی و خدیجه (ع) شروع و سپس منتشر شود و شرق و غرب عالم را پر کند.
حقتعالی میفرماید: (يُرِيدُونَ أَن يُطْفِئُواْ نُورَ اللّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَيَأْبَى اللّهُ إِلاَّ أَن يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ)(
[32]) (مىخواهند نور خدا را با دهان خويش خاموش كنند، ولی خدا جز این نمیخواهد که نور خود را کامل کند، هرچند كافران را خوش نيايد).
***
-امام مهدی (ع)
تقریباً هیچیک از ادیان گذشته نیست که با ماجرای انتظار برای اصلاحگری که در آخرالزمان میآید بیگانه باشد و تمام انبیا و فرستادگان، به قیام قائم (ع) و اینکه او از نسل پیامبر خاتم ـمحمد(ص)ـ و دوازدهمین جانشین ایشان(ص) است بشارت دادهاند.
اما از این جهت که یهودیانی که نه به رسالت عیسی (ع) ایمان میآورند و نه به رسالت محمد (ص)، اعتقاد دارند اصلاحکنندهای که در آخرالزمان میآید ایلیای نبی است که خداوند او را به آسمان بالا برد و به آنها وعده داده است که وی در آخرالزمان به سویشان بازمیگردد؛ و مسیحیانی که به رسالت محمد (ص) ایمان ندارند، معتقدند که عیسی(ع) همان مُصلِحی است که همه منتظرش هستند و اینکه وی به آسمان بالا برده شد و در آخرالزمان پایین خواهد آمد و زمین را پس از ویرانی اصلاح خواهد نمود.
اما اعتقاد هر دو گروه نادرست است؛ زیرا تورات و انجیل به آمدن محمد (ص) خاتم پیامبران و اینکه قائم از نسل او و دوازدهمین جانشین او (ص) است تصریح مینمایند؛ و اینکه او زمین را پس از اینکه از ظلم و ستم پر شده است از عدل و داد پر میکند؛ بنابراین ایلیا، عیسی و خضر(ع) در آخرالزمان برای یاریدادن امام مهدی (ع) محمدـ بن الحسن العسکری (ع) باز خواهند گشت.
برای اثبات این مطلب، به بشارتهایی که در تورات، انجیل، قرآن کریم و سنت شریف آمده است خواهیم پرداخت؛ مطالبی که همگی بشارت میدهند و تأکید دارند که اصلاحگر و قائم، محمد بنالحسن العسکری (ع)از فرزندان رسول خدا (ص) و دوازدهمین نفر از جانشینان آن حضرت (ص) میباشد.
-اول: بشارت در تورات و انجیل
- از اقبال: از ابیمفضل در حدیثی طولانی نقل شده است: (عالمان مسیحی نجران، صحیفۀ بزرگ آدم را آوردند و از آن، سخنی طولانی دربارۀ خبر مربوط به پیامبر (ص)، خصوصیاتش، صفات خاندانش، اوصیایش و منزلت و مَرتبت آنها نزد خداوند عزوجل نقل نمودند؛ تا آنجا که میگوید: سپس قوم به آنچه بر موسی نازل شده بود رسیدند و در سِفر دوم تورات به گزافهگویی دچار شدند: اینکه من در امین از فرزندان اسماعیل پیامبری را مبعوث خواهم کرد، کتابم را بر او نازل خواهم کرد و او را با شریعت استوار برای همۀ مخلوقاتم مبعوث خواهم داشت، حکم خود را به او میدهم و با فرشتگان و سپاهیانم او را تأیید و یاری میکنم. نسل او از دختر پربرکت او خواهد بود که من، او را مبارک نمودم؛ سپس از دو پسر آن دختر، همانند اسماعیل و اسحاق، دو شاخه برای دو ملت عظیم قرار خواهم داد و آنها را بسیار بسیار بزرگ خواهم گرداند. از آنها دوازده سرپرست خواهد بود. تبلیغ و حکمت دینم را برای محمد(ص) که با آن فرستاده شده است کامل میکنم و انبیا و فرستادگانم را با او خاتمه خواهم بخشید؛ پس برای محمد(ص) و امتش «آن ساعت» بر پا خواهد شد).(
[33])
ـ از فصل اول کتاب «حسامالشیعه» خلاصۀ مطلب: (زمان صاحب نزدیک شد. آن روز، روز تلخی است که شجاعان از آن گریزاناند، روز تنگشدن قلب و روز اضطراب احوال است. تاریکی، فریاد، تندبادها و صدای عظیم در شهرهای آباد، مکانها و اتاقهای بالا خواهد بود. مردم مضطرب میشوند و به دلیل نافرمانی از صاحب، بهسان نابینایان راه خواهند رفت. خونهایشان ریخته میشود و جسدهایشان کوفته میگردد. طلاها و نقرههایشان در روز غضب صاحب، آنها را نجات نخواهد داد، زیرا هنگام غضب صاحب، هر آنچه بر زمین است خواهد سوخت).(
[34])
- عبدالله بن سلیمان که اهل مطالعه بود نقل میکند: در انجیل خواندم که اوصاف پیامبر(ص) را ذکر کرده بود؛ تا آنجا که خدای متعال به عیسی(ع) میفرماید: (تو را بهسوی خودم بالا میبرم، سپس در آخرالزمان تو را فرو میفرستم تا در امت آن پیامبر(ص) عجایب را ببینی و آنها را در برابر دجال ملعون یاری کنی. تو را در وقت نماز پایین میآورم تا با آنها نماز بخوانی. آنها امتی هستند که مورد رحمت قرار گرفتهاند).(
[35])
برای اطلاع بیشتر، خوانندۀ محترم را به جلد اول از کتاب «الزامالناصب» ارجاع میدهیم که در آن سیوشش بشارت از کتابهای قدیمی پیامبران آمده است.
-دوم: وعده به امام قائم (ع) در قرآن کریم
حقتعالی میفرماید: (يُريدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ * هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدي وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ)(
[36]) (مىخواهند نور خدا را با دهان خويش خاموش كنند، ولی خدا جز این نمیخواهد که نور خود را کامل کند، هرچند كافران را خوش نيايد * او کسی است که فرستادۀ خود را با هدايت و دين حق فرستاد تا آن را بر همۀ دينها پيروز گرداند، هرچند مشرکان را خوش نيايد).
ایشان(ع) میفرماید: (بهوسیلۀ قائم از آل محمد (ع)؛ تا اینکه وقتی خروج کند آن را بر همۀ ادیان غالب گردانَد تا غیر خدا عبادت نشود، و این همان سخن اوست که زمین را از عدل و داد پر میکند همانگونه که از ظلم و ستم لبریز شده است).(
[37])
از اباعبدالله امام صادق (ع) در تفسیر این سخن خداوند عزوجل (يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ لا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْراً)(
[38]) (روزی که برخی از نشانههای پروردگارت بیاید ایمان کسی که پيش از آن ايمان نياورده يا در ایمانش خیری به دست نیاورده است سودی نخواهد داشت) آمده است که فرمود: (این آیات و نشانهها همان امامان هستند و آن نشانهای که منتظرش هستند، قائم (ع) است. پس در آن روز، ایمان کسیکه پیش از «قیام او با شمشیر» ایمان نیاورده باشد سودی نخواهد داشت، حتی اگر به امامان پیش از او از پدرانش (ع) ایمان داشته باشد).(
[39])
حقتعالی میفرماید: (أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ وَيَجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِيلًا مَا تَذَكَّرُونَ)(
[40]) (یا آنکس که دعای درماندهای را هنگامیکه او را میخواند اجابت میکند و گرفتاری را برطرف مینماید و شما را جانشینان زمین قرار میدهد؟ آیا معبود دیگری هم همراه الله وجود دارد؟ چه اندک یادآور میشوید!).
از امام باقر(ع) دربارۀ این سخن خداوند عزوجل (أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ) (یا آنکس که دعای درماندهای را هنگامیکه او را میخواند اجابت میکند) روایت شده است که میفرماید: (این آیه دربارۀ قائم (ع) نازل شده است؛ وقتی خروج میکند عمامه بر سر گذاشته، در مقام، نماز میگزارد و به درگاه پروردگارش تضرع مینماید؛ پس هرگز هیچ پرچمی بر او وارد نمیشود [کسی در برابرش قد علم نخواهد کرد]).(
[41])
حقتعالی میفرماید: (قُلْ کُلٌّ مُتَرَبِّصٌ فَتَرَبَّصُوا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحابُ الصِّراطِ السَّوِيِّ وَ مَنِ اهْتَدي)(
[42]) (بگو: هريک منتظريم؛ پس در انتظار باشيد كه بهزودی خواهيد دانست یاران راه سلامت چه کسانی هستند و چه کسی هدایت یافته است).
عیسی بن داوود نجار از ابوالحسن امام موسی بن جعفر(ع) روایت میکند که فرمود: (از پدرم دربارۀ این سخن خداوند عزوجل (قُلْ کُلٌّ مُتَرَبِّصٌ فَتَرَبَّصُوا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحابُ الصِّراطِ السَّوِيِّ وَ مَنِ اهْتَدي) (بگو: هريک منتظريم؛ پس در انتظار باشيد كه بهزودی خواهيد دانست یاران راه سلامت چه کسانی هستند و چه کسی هدایت یافته است) پرسیدم، فرمود: راه سلامت همان قائم (ع) است و هدایت آن است که به طاعت او هدایت یابند. آیهای مشابه این آیه در کتاب خداست که میفرماید: (وَإِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا ثُمَّ اهْتَدَى)(
[43]) (و بهیقین من آمرزندۀ كسى هستم كه توبه كند و ايمان بياورد و كار شايسته انجام دهد، سپس هدایت گردد)، فرمود: به ولایت ما).(
[44])
حقتعالی میفرماید: (قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْرًا فَمَن يَأْتِيكُم بِمَاءٍ مَّعِينٍ)(
[45]) (بگو: اگر آبتان در زمين فرو رود چه کسی شما را آب روان خواهد داد؟).
از ابوبصیر از امام باقر (ع) دربارۀ این سخن خداوند عزوجل (قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْرًا فَمَن يَأْتِيكُم بِمَاءٍ مَّعِينٍ)؛ (بگو: اگر آبتان در زمين فرو رود چه کسی شما را آب روان خواهد داد؟) روایت شده است که فرمود: (این آیه دربارۀ قائم نازل شده است. میفرماید: اگر امام شما غایب شود طوری که ندانید او کجاست، چه کسی برایتان امامِ ظاهر میآورد تا اخبار آسمان و زمین و حلال و حرام خدا را برایتان بیاورد؟).(
[46])
و دهها آیۀ دیگر که دربارۀ وعدۀ آمدن امام مهدی (ع) سخن میگویند و در کتابهای حدیث آمدهاند. کسی که خواهان مطالب بیشتری است میتواند به کتابهای مفصّل مراجعه نماید.
-رنج و سختی امّت در غیبت امام مهدی (ع)
کسی که در روایات اهلبیت(ع) به جستوجو بپردازد میبیند که رنج و محنت غیبت امام قائم(ع) از بزرگترین رنجهاست؛ که این به دلیل فراوانی فتنهها و انحرافات در آن بازۀ زمانیِ جانفرسا میباشد. به همین جهت به مطالعۀ جزئیات این رنجها و محنتها در روایات اهلبیت (ع) خواهیم پرداخت.
علی بن ابیطالب (ع) فرموده است: (این آیه (وَ جَعَلَها کَلِمَةً باقِیَةً فِی عَقِبِهِ لعلّهُم یَرجِعونَ) (
[47]) (و آن را در فرزندان خود سخنی پاينده کرد، شاید بازگردند)، دربارۀ ما نازل شده است؛ پس امامت تا روز قیامت در نسل حسین (ع) خواهد بود و امام غایب از ما دو غیبت دارد که یکی از آن دو، از دیگری طولانیتر است؛ اما غیبت اول، شش روز، شش ماه یا شش سال است، اما دیگری مدتش به طول خواهد انجامید تا آنجا که بیشتر کسانی که به او ایمان داشتند از این امر بازمیگردند. پس بر وی باقی نمیماند مگر کسی که یقینش قوی و معرفتش صحیح باشد و از آنچه ما حکم کردهایم تنگی و حَرَجی در خود نمیبیند و تسلیم ما اهلبیت است).(
[48])
امام رضا(ع) از پدرش از پدرانش از امیرالمؤمنین علی(ع) روایت میکند: (رسول خدا(ص) فرمود: بهطور قطع قائم از فرزندان من با عهدِ نوشتهشده از سوی من غیبت خواهد کرد تا آنجا که بیشتر مردم میگویند: خداوند دیگر در آل محمد حاجتی ندارد؛ و عدۀ دیگری در ولادت او شک میکنند؛ پس هرکس دوران او را درک کند باید به دینش تمسک جوید و با شک و تردید خود برای شیطان، در وجودش راهی قرار ندهد که (در این صورت) او را از آیین من بلغزانَد و از دین من خارج کند ـکه او در گذشته پدر و مادر شما را از بهشت خارج کردـ و خداوند عزوجل، شیاطین را سرپرست کسانی قرار میدهد که ایمان نمیآورند).(
[49])
اصبغ بن نباته از امیرالمؤمنین (ع) روایت میکند که فرمود: (مانند زنبور در میان پرندگان باشید. پرندهای از پرندگان نیست، مگر اینکه زنبور را ضعیف میشمارد؛ و اگر پرندگان، برکتی را که درون اوست میدانستند با آن چنین نمیکردند. با زبانها و بدنهایتان با مردم رفتوآمد، و با دلها و کارهایتان با آنان مخالفت کنید. قسم به خدایی که جانم در دستان اوست آنچه را که دوست دارید نمیبینید، تا اینکه برخی از شما در صورت برخی دیگر آب دهان بیندازید و برخی از شما برخی دیگر را دروغگو بنامید و از میان شما (یا فرمود: از میان شیعیان من) فقط مانند سرمه در چشمان و نمک در غذا باقی بماند. برای شما مثال مردی را میزنم که غذایی دارد و آن را تمیز میکند و پاک مینماید؛ سپس آن را به جایی میبرد و تا زمانی که خدا بخواهد رها میکند؛ سپس نزد آن بازمیگردد و میبیند که کِرم در آن وجود دارد. آن را بیرون میآورد و تمیز و پاک میکند؛ سپس غذا را به خانه بازمیگرداند و تا زمانی که خداوند بخواهد رها میکند؛ سپس دوباره نزد آن بازمیگردد و میبیند که کِرم در آن رشد کرده است. آن را بیرون میآورد و تمیز و پاک میکند و آن را بازمیگرداند. همینگونه ادامه مییابد تا اینکه مقداری از آن ـکه اندک استـ باقی میماند که دیگر کِرم به آن زیانی نمیرساند. شما نیز به همین صورت متمایز میشوید تا اینکه از میان شما فقط گروهی اندک باقی بمانند که فتنه و آزمایش به آنان هیچ زیانی نرسانَد).(
[50])
عبدالله بن عباس از رسول خدا (ص) نقل میکند که فرمود: (... نهمینِ آنها، قائم اهلبیت من و مهدی امتم است؛ شبیهترین مردم به من در شمایل، گفتار و کردارش. بعد از غیبتی طولانی و حیرتی تاریک ظهور خواهد کرد. پس امر خدا را آشکار میکند، دین خدا را پیروز میکند، تأییدشده به یاری خداست و بهوسیلۀ فرشتگان الهی یاری میشود...).(
[51])
حقتعالی میفرماید: (وَلَا يَكُونُوا كَالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلُ فَطَالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَكَثِيرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ)(
[52]) (و مانند کسانی نباشید که در گذشته کتاب به آنها داده شد. مدت برای آنها طولانی گشت، پس دلهایشان سخت گردید؛ و بسیاری از آنها فاسقاند).
از اباعبدالله امام صادق(ع) نقل است که فرمود: (این آیه دربارۀ اهل زمان غیبت و ایام آن نازل شده است نه دیگران، و منظور از «مدت»، مدتِ غیبت است).(
[53])
از موسی بن جعفر(ع) نقل شده است که فرمود: (وقتی پنجمین از هفتمین فرزندان غایب شد خدا را خدا را دربارۀ دینتان (به یاد داشته باشید) که کسی شما را از آن نلغزاند. پسرم! از غیبتی برای صاحب این امر، گریزی نیست؛ تا آنجا که کسانی که به این امر اعتقاد دارند از آن برمیگردند؛ و این همان رنجی است از سوی خداوند عزوجل که خلق را با آن میآزماید).(
[54])
یمان تمار میگوید: نزد اباعبدالله امام صادق(ع) نشسته بودیم که به ما فرمود: (بهناچار صاحب این امر غیبتی دارد. کسی که در این غیبت به دین خود عمل کند مانند کسی است که با دست خود خار میکَنَد؛ سپس فرمود: کدامیک از شما حاضر است به خارهای بیابان چنگ بزند؟).(
[55])
ابان بن تغلب میگوید: ابوعبدالله امام صادق(ع) فرمود: (هنگامیکه بین دو مسجد حملۀ ناگهانی اتفاق بیفتد چه حالی خواهی داشت؟ (در آن زمان) علم پنهان میشود ـهمانطور که مار در سوراخ خود پنهان میگرددـ شیعیان دچار اختلاف میشوند و بعضی از آنان بعضی دیگر را دروغگو مینامند و بعضی از آنها بر روی بعضی دیگر آب دهان میاندازند. عرض کردم: فدای شما گردم! در آن زمان خیری نیست! به من فرمود: تمام خیر همان هنگام است و این را سه بار تکرار فرمود).(
[56])
از امام صادق (ع) نقل شده است که فرمود: (پس از به قتل رسیدن عثمان، وقتی مردم با امیرالمؤمنین(ع) بیعت کردند، ایشان بر منبر رفت و خطبهای خواند که در آن فرمود: آگاه باشید که بلاها و امتحان شما باز خواهد گشت، مانندِ روزی که خداوند، پیامبر(ص) را مبعوث فرمود. سوگند به آنکس که او را به حق مبعوث کرد بهشدت آزموده میشوید و بهشدت غربال میگردید تا جاییکه پاییندستهای شما بالا میآیند و بالادستها پایین میروند و بسیاری از کسانی که کوتاهی کرده بودند سبقت میگیرند و بسیاری از کسانی که سبقت گرفته بودند کوتاهی خواهند کرد. به خدا سوگند هیچ نشانهای را پنهان نداشتم و هرگز دروغی نگفتم و به چنین مقام و چنین روزی به من خبر داده شده است).(
[57])
ابن ابییعفور میگوید: از امام صادق (ع) شنیدم که میفرمود: (وای بر طغیانگران عرب از امری که نزدیک است. گفتم: فدایت شوم، چقدر از عربها با قائم هستند؟ فرمود: «تعدادی اندک». عرض کردم: به خدا قسم بسیاری از آنها این امر را توصیف میکنند. فرمود: گریزی نیست از اینکه مردم آزموده شوند، پاکسازی شوند، غربال شوند و بسیاری از مردم از این غربال سقوط خواهند کرد).(
[58])
منصور میگوید: اباعبدالله امام صادق(ع) به من فرمود: (ای منصور! بهراستیکه این امر به شما نمیرسد مگر پس از مأیوسشدن، و به خدا سوگند به شما نخواهد رسید تا از یکدیگر جدا شوید، و به خدا سوگند نمیرسد تا خالص گردید، و به خدا سوگند نمیرسد تا آنکس که بدبخت است بدبخت گردد و آنکه سعادتمند است سعادتمند گردد).(
[59])
امام باقر(ع) فرمود: (بهراستی دلهای مردان از این حدیث [گفتن] شما مُشمَئز میشود؛ پس هرکس به آن اقرار کند بیشتر به او بگویید و هرکس آن را انکار کرد رهایش کنید. از فتنهای که در آن هر یار پنهانی و هر دوست نزدیکی سقوط میکند، گریزی نخواهد بود؛ تا آنجا که کسانی سقوط خواهند کرد که تار مویی را به دو نیم تقسیم میکنند، تا آنجا که بهجز ما و شیعیانمان کسی باقی نخواهد ماند).(
[60])
امام صادق(ع) فرمود: (و از بزرگترین آزمایشها و بلاها این است که صاحبشان بهصورت جوانی بهسوی آنها خروج میکند درحالیکه آنها او را پیرمردی سالخورده تصور میکردهاند).(
[61])
ابوبصیر میگوید: امام صادق(ع) فرمود: (خداوند این امر را با کسانی یاری میکند که هیچ سهمی در آن ندارند و وقتی امر ما فرا رسد کسانی که در آن روز در عبادت بتها باقی ماندهاند بهطور قطع از آن خارج خواهند شد).(
[62])
در حاشیۀ کتاب غیبت طوسی، توضیحی برای این حدیث دیده میشود که متن آن به شرح زیر است:
«شاید مراد این باشد که در این روز بیشتر کسانی که یاریگر حق و انصار شیعه هستند، جماعتی هستند که هیچ نصیبی در دین ندارند؛ و اگر قائم ظهور و خروج کند کسانی که مردم میدانند ـبهواقع یا بهطور مجازیـ در عبادت بتها باقی ماندهاند یا مردم آنان را مؤمن بهحساب میآورند یا هنگام ظهور قائم به عبادت بتها مشغول هستند، از دین خارج میشوند».
اما در مورد استدلال و محاجۀ دینداران و روشنفکران سطح بالا و موضعگیری آنها در برابر امام، آنها قرآن را علیه ایشان تأویل میکنند و بر اساس آن با او به جنگ برمیخیزند و این در حالی است که تأویل قرآن و شناخت علوم قرآن برای عامۀ مردم امکانپذیر نیست و حتی برای روشنفکران متوسط؛ بلکه این کار مختص صاحبان فرهنگهای دینی گسترده است که عالمان بدنهاد از جملۀ آنها هستند.
محمد بن ابوحمزه از بعضی یارانش نقل میکند: از اباعبدالله امام صادق(ع) شنیدم که میفرمود: (قائم در جنگ خود، با مسائلی روبهرو میشود که رسول خدا(ص) با آن روبهرو نشده بود؛ رسول خدا بهسوی آنان آمد درحالیکه آنها سنگها و چوبهای تراشیدهشده را میپرستیدند؛ اما دربارۀ قائم، آنان درحالی بر ایشان خروج میکنند که کتاب خدا را علیه وی تفسیر مینمایند و براساس آن، با او میجنگند).(
[63])
ابوحمزه ثمالی میگوید: شنیدم امام باقر(ع) میفرمود: (وقتی صاحب این امر ظاهر شود، با مسائلی، از سوی مردم، روبهرو میشود که رسول خدا(ص) با آنها مواجه شد و حتی با بیش از آن).(
[64])
محمد بن منصور عقیلی از پدرش نقل میکند: من و حارث بن مغیره و گروهی از همراهانمان نشسته بودیم. ابوعبدالله امام صادق(ع) سخن ما را میشنید؛ به ما فرمود: (شما چه فکر میکنید؟ هرگز هرگز! نه؛ به خدا سوگند! آنچه بهسویش چشم دوختهاید به وقوع نخواهد پیوست تا اینکه غربال شوید. به خدا سوگند آنچه به آن چشم دوختهاید واقع نخواهد شد تا خالص شوید. نه؛ به خدا سوگند آنچه به آن چشم دوختهاید نخواهد شد تا جداسازی شوید. به خدا سوگند آنچه انتظارش را میکشید نخواهد شد، مگر بعد از مأیوسشدن. نه؛ به خدا سوگند آنچه منتظرش هستید نخواهد شد تا هرکس بدبخت است بدبخت شود و آنکس که سعادتمند است سعادتمند گردد).(
[65])
-ناکامی در شناخت امام مهدی(ع) و استقبال از او
در مقدمه این بحث گفتم که گروهی از امت ـکه اکثریت هستندـ در شناخت و استقبال از امام مهدی(ع) شکست میخورند و گروهی دیگر در همراهی با وی و اطاعت از او ناکام میمانند. در ادامه ابتدا با مجموعۀ اول و سپس با مجموعۀ دوم آشنا خواهیم شد، البته با استناد به متون شریف صادر شده از اهلبیت (ع)؛ چراکه تنها این متون را سودمند میشماریم و نه سخنان دیگران.
ناکامماندن در شناخت امام (ع) به چند سبب روی میدهد: از جمله اینکه وی در هیئت یک جوان میآید، درحالیکه مردم گمان میکنند او باید پیرمردی سالخورده باشد. دیگر اینکه بسیاری از منحرفان و بدعتگذاران را به قتل میرساند. وی بسیاری از عالمان بیعمل را ـکه مردم گمان میکنند صالح و نیکوکار هستندـ خواهد کشت. دیگر اینکه با خود کتابی جدید و سنتی جدید میآورد و دین را از نو پایهریزی میکند. اینکه یاران و پیروان او ضعیفانی از جامعه و انسانهایی ساده هستند و این برای مردم دشوار است که از چنین اشخاصی پیروی کنند، و اینکه زمان غیبت، طولانی و قلبها سخت شده است؛ و بسیاری دلایل دیگر.
از اباعبدالله امام صادق (ع) روایت شده است که فرمود: (وقتی قائم قیام کند مردم او را انکار میکنند؛ زیرا وی با چهرۀ جوانی برومند بهسویشان بازمیگردد و تنها کسانی بر ولایت او استوار میمانند که خداوند در عالم نخستینِ ذر عهد و پیمان او را از آنها گرفته است).(
[66])
روایت بعدی بیان میکند که وی هفتاد تن از بزرگان را که ریشۀ فتنه و اختلاف داخلی شیعیان هستند به قتل میرساند و به نظر میرسد آنها از عالمان بدنهادِ گمراهکننده باشند؛ همانطور که شیخ کورانی در کتاب «عصر ظهور» خود بیان کرده است.(
[67])
از مالک بن ضمره نقل شده است: امیرالمؤمنین (ع) فرمود: (ای مالک بن ضمره! چگونه خواهی بود وقتی شیعیان اینگونه اختلاف میکنند، و حضرت انگشتان دو دست خویش را در هم کردند. عرض کردم: ای امیرالمؤمنین! در آن زمان هیچ خیری وجود ندارد. حضرت فرمود: تمام خیر در آن زمان است. ای مالک! آن زمان قائم ما قیام میکند، به سراغ هفتاد نفر که به خدا و پیامبرش دروغ میبندند میرود و آنها را میکُشد و سپس خداوند، شیعیان را بر یک امر متحد میسازد).(
[68])
از امام باقر (ع) روایت شده است: (هنگامیکه قائم (ع) به پا خیزد بهسوی کوفه میرود. چند ده هزار نفر از بتریه که با خود سلاح دارند به او میگویند: به همانجا که آمدهای برگرد، ما به فرزندان فاطمه نیازی نداریم. پس شمشیر را در میانشان قرار میدهد و تا آخرینشان را میکُشد؛ سپس به کوفه داخل میشود و تمام منافقین شکاک را از بین میبرد، کاخهایشان را ویران میکند و مبارزانشان را میکشد تا خداوند عزوجل راضی گردد).(
[69])
اما دربارۀ چگونگی شروع دعوت امام (ع) و ناخوشایند بودن آن برای مردم و دشمنی آنها با دعوت و همچنین لعن و نفرین کردن پرچم امام (ع) مواردی را از کلام اهلبیت (ع) با هم مرور میکنیم.
از ابان بن تغلب روایت شده است: شنیدم اباعبدالله(ع) میفرماید: (وقتی پرچم حق آشکار شود، اهل مشرق و اهل مغرب، آن را لعنت میکنند. آیا میدانی به چه علت؟ [راوی میگوید:] عرض کردم: خیر. فرمود: به خاطر اینکه مردم، پیش از خروج او، با مردی از اهل بیتش ملاقات و دیدار میکنند. و در روایتی، اینگونه است: به خاطر آنچه از بنیهاشم میبینند).(
[70])
از ابوبصیر نقل شده است: ابوعبدالله(ع) فرمود: (قائم خروج نمیکند تا حلقه کامل شود. عرض کردم: حلقه با چه تعدادی کامل میشود؟ فرمود: ده هزار نفر که جبرئیل از سمت راست و میکائیل از سمت چپ، آنها را همراهی میکنند؛ سپس پرچم را به اهتزاز درمیآورد و آن را حرکت میدهد، پس نه در مشرق و نه در مغرب کسی باقی نمیماند، مگر اینکه آن را نفرین میکند درحالیکه آن پرچم، پرچمِ رسول خداست که جبرئیل در روز بدر آن را پایین آورده بود...).(
[71])
ابویحیی حکیم بن سعید میگوید: شنیدم علی(ع) میفرمود: (یاران و اصحاب قائم، جوان هستند بهطوریکه در میان آنان پیران نیستند، مگر مانند سرمه در چشم یا نمک در میان توشه که کمترین مقدار توشه، نمک است).(
[72])
ابراهیم بن عبدالحمید نقل میکند: کسی که از امام صادق(ع) شنیده است به من خبر داد که ایشان فرمود: (آنگاه که قائم خروج کند کسی که گمان میشد اهل این امر است از آن بیرون میرود و کسانی شبیه خورشیدپرستان و ماهپرستان وارد آن میشوند)؛(
[73]) و این دلالت دارد بر خارجشدن بسیاری از شخصیتها از دایرۀ یاریدهندگان امام مهدی(ع)؛ شخصیتهایی که مردم گمان میکنند امام(ع) را یاری میدهند. همچنین دلالت دارد بر وارد شدن بسیاری از کسانی که به دینداری توصیف نمیشوند، به دایرۀ یاریدهندگان امام مهدی(ع)؛ البته پسازآنکه خداوند با هدایت به شناخت امام و یاریِ او بر آنها منت نهاد.
-شکست در همراهیِ امام مهدی (ع)
بسیاری از امتها پس از آنکه انبیا را شناختند و به آنها ایمان آوردند در همراهی با آنها شکست خوردند. این روش با امام مهدی (ع) نیز تکرار خواهد شد، بهگونهای که بسیاری از کسانی که به آن حضرت ایمان آورده و وی را تصدیق و یاری نمودهاند، در امتحان، ناکام و از جرگۀ یاریکنندگان امام مهدی(ع) خارج میشوند.
از اباجعفر امام باقر(ع) روایت شده است که فرمود: (قائم بهگونهای قضاوت میکند که برخی از یارانش که در کنارش جنگیدهاند آن را نمیپسندند و آن، قضاوت آدم (ع) است، پس به سمت آنان میرود و گردنشان را میزند؛ سپس برای بار دوم قضاوت میکند و گروهی دیگر از آنان که در صفش جهاد کردند آن را نمیپسندند و آن قضات داوود (ع) است، پس به سمتشان میرود و گردنهایشان را میزند؛ سپس برای بار سوم قضاوت میکند که قضاوت ابراهیم (ع) است، باز گروهی از آنان که با شمشیر در راه او جنگیده بودند قضاوتش را نمیپسندند، پس به آنان رو میکند و همه را گردن میزند؛ سپس برای بار چهارم قضاوت میکند که قضاوت محمد (ص) است که کسی بر او اعتراض نمیکند).(
[74])
از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمود: (گویی قائم را بر منبر کوفه مینگرم که سيصدوسيزده مرد به تعداد ياران رسول خدا در جنگ بدر، اطرافش هستند، آنان صاحبان ولايت و فرمانروایی و حاکمان خدا در زمينش بر خلقش هستند، تا اینکه قائم، نامهای مُهرشده با مُهری طلایی، از قبای خود بیرون میآورد که وصیتی از رسول خدا(ص) است؛ سپس همانند گوسفندان وحشتزده از گِردش میرَمند و جز وزیر و یازده نقیب کسی باقی نمیماند، همانند آنان که با موسی بن عمران (ع) باقی ماندند. آنها در زمین پراکنده میشوند و راهی برای برونرفت از [نزد] او نمییابند، پس بهسوی او بازمیگردند. حقاً که من میدانم او به آنها چه میگوید که به آن کافر میشوند).(
[75])
شایسته است هر مؤمنی وقتی این روایات را میخواند چهارستون بدنش به لرزه درآید؛ زیرا این کسانی که از امام مهدی (ع) روی میگردانند سیصدوسیزده نفر اصحاب خالص آن حضرت هستند. از خداوند متعال میخواهیم که ما را از هر فتنهای نجات بخشد و بر یاریدادن امام مهدی (ع) و ثابتقدمماندن بر آن و پیروزی و حُسن عاقبت موفق گرداند؛ که او شنوای اجابتکنندۀ دعاست.
فضل از عبدالرحمن بن ابیهاشم، از علی بن ابیحمزه، از ابوبصیر، از امام صادق(ع) روایت میکند که فرمود: (یاران موسی (ع) با نهری آزموده شدند که این همان سخن خداوند است که میفرماید: (إِنَّ اللهَ مُبْتَلِيكُم بِنَهَرٍ) (خداوند شما را به جوی آبی میآزمايد) و اصحاب قائم نیز با همانندِ آن آزموده میشوند).(
[76])
امام باقر (ع) فرمود: (... تا به ثعلبیه میرسد که مردی از پشت پدرش که از همۀ مردم ـبهجز صاحبالأمرـ نیرومندتر و شجاعتر است، در مقابلش میایستد و میگوید: فلانی، این چهکاری است که میکنی؟ به خدا قسم! تو مردم را مانند چهارپایان فراری میدهی. آیا این کارها با عهدی از رسول خدا (ص) انجام میشود یا چیز دیگری؟ پس آن مولایی که متصدی امر بیعت است بر او بانگ میزند: در جایت بنشین وگرنه به خدا سوگند سر از بدنت جدا میکنم؛ اما حضرت قائم (ع) به او میفرماید: فلانی ساکت باش. آری، به خدا سوگند عهدنامهای از رسول خدا(ص) همراه من است! بعد صدا میزند: فلانی، آن خورجین یا کیف یا صندوقچه را بیاور؛ پس آن را میآورند و عهدنامۀ رسول خدا(ص) را میخواند. آن مرد عرض میکند: خداوند مرا فدای تو گرداند، سر مبارکت را نزدیک بیاور تا بر آن بوسه زنم. پس آن جناب سر مبارک خویش را پیش میآورد و آن مرد میان چشمان حضرت را میبوسد. سپس میگوید: خداوند مرا فدای تو سازد، بار دیگر از ما بیعت بگیر؛ که آن حضرت بیعت خود را تجدید میکند).(
[77])
از ابوعبدالله امام صادق(ع) روایت شده است که فرمود: (مردی بالای سر قائم به او امر و نهی میکند. ناگهان میفرماید: بیاوریدش. او را پیش پاهایش میآورند و امر میکند گردنش را بزنند، و کسی باقی نمیماند مگر اینکه از او ترسان و خاشع باشد).(
[78])
از امام صادق (ع) از پدرانش از پیامبر (ص) روایت شده است که فرمود: (وقتی مرا به آسمان بردند خداوند جلجلاله به من وحی فرمود:... خداوند عزوجل فرمود: سرم را بالا گرفتم و خود را در برابر نورهای علی، فاطمه، حسن، حسین، علی بن حسین، محمد بن علی، جعفر بن محمد، موسی بن جعفر، علی بن موسی، محمد بن علی، علی بن محمد، حسن بن علی و حجت بن الحسن القائم که در وسط آنها همچون ستارهای درخشان بود دیدم. عرض کردم: پروردگارا! اینان چه کسانی هستند؟ فرمود: اینها امامان هستند و این قائمی است که حلالم را حلال و حرامم را حرام میکند و با او از دشمنانم انتقام میگیرم. او آرامش و آسودگیِ اولیای من است و او همان کسی است که قلبهای شیعیان تو را از ظالمان، منکران و کافران بهبود و شفا میدهد، لات و عزی (اولی و دومی) را تروتازه بیرون میآورد و آنها را میسوزاند؛ که فتنۀ مردم در آن روز با آن دو، شدیدتر از فتنۀ گوساله و سامری است...).(
[79])
از بشر نبال از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمود: (آیا میدانی اولین چیزی که قائم (ع) با آن شروع میکند چیست؟ عرض کردم: خیر. فرمود: این دو را همچون دو گیاه سبز و تازه بیرون میآورد (یعنی اولی و دومی)، آتششان میزند و خاکسترشان را به باد میسپارد و مسجد را ویران میکند». سپس فرمود: که رسول خدا(ص) فرموده است: [مسجد] سقفی چون سقف موسی (ع) [دارد] و بیان فرمود: آستانۀ مسجد رسول خدا (ص) از گِل بود و کنارههایش از شاخههای نخل).(
[80])
از ابوعبدالله(ع) روایت شده است که فرمود: (قائم(ع) پیش میآید و بهسرعت آماده میشود تا دیواری را که بر روی قبر است خراب کند (یعنی قبر اولی و دومی). خداوند بادی شدید و رعدوبرقهایی برمیانگیزاند تا آنجا که مردم گویند اینها به خاطر آن عمل است. یارانش از اطرافش پراکنده میشوند تا آنجا که کسی باقی نمیماند؛ پس آن حضرت کلنگ به دست میگیرد و خود، اولین کسی است که با کلنگ ضربه میزند؛ سپس وقتی اصحابش میبینند که او با دستان خودش با کلنگ ضربه میزند بهسویش بازمیگردند؛ در آن روز فضل و برتری برخی بر برخی دیگر بهاندازۀ مقدار پیشیگرفتنشان بر یکدیگر میباشد. دیوار را خراب میکنند و سپس آن دو نفر را همچون دو شاخۀ تروتازه بیرون میآورند. سپس آن دو را لعنت میکند، از آنها دوری میجوید و به دارشان میکشد؛ سپس آنها را پایین میآورد و میسوزاند و خاکسترشان را بر باد میدهد).(
[81])
میگویم: جا دارد هر مؤمنی از این حوادث عبرت گیرد، به خود بازگردد و با احتیاط تمام مراقب باشد که در دشمنی با اهلبیت (ع) قرار نگیرد و شبانهروز در راه رضای خداوند متعال عمل کند؛ باشد که خدای متعال بر او منت نهد و در شناخت حق و نصرت آن و همچنین شناخت باطل و دشمنی با آن، به او توفیق عطا فرماید، و شایسته است در انتخاب امام و مقتدای خود دقت عمل به خرج دهد؛ که اگر آن شخص بر اخلاق قرآن کریم و اخلاق اهلبیت (ع) انطباق داشته باشد از او پیروی و به او اقتدا کند.
اما اگر آن شخص از دوستداران شهرت و مَنصب باشد و به دنبال بسیار شدن پیروان و اموال باشد و از کسانی باشد که همه را بهسوی خودشان دعوت میکنند درحالیکه دعوت به امام مهدی (ع) را ترک گفتهاند، واجب است چنین اشخاصی را ترک کند و از آنها تبعیت نکند؛ و حتی دشمنی با آنها از واجبات خواهد بود؛ زیرا اینان جامعه را به دستهها و حزبهای مختلف پارهپاره میکنند، بهطوریکه هر حزبی، گروه دیگر را لعنت میکند و در نتیجه، این اشخاص در آینده، جامعه را بهسوی دشمنی با امام مهدی (ع) و عدم یاری و نصرت ایشان سوق میدهند؛ زیرا اختلاف و چنددستگی هیچگاه منجر به وحدت نمیگردد.
-خاتمه:
راهنماییهای اهلبیت (ع) برای نجات از فتنهها
پیش از قیام قائم (ع)
در این مبحث به نوع فتنهها و سختیها و همچنین سرگردانی و حیرت مردم در آنها خواهیم پرداخت؛ تا آنجا که بسیاری از مدعیان علم و دین در آن فتنهها حیران میشوند و در آزمون ناکام میمانند و قربانی شمشیر قائم آل محمد (ع) خواهند شد.
شاید به ذهن چنین خطور کند که این چیزی فراتر از تابوتوان مردم است و بهناچار باید راهی برای نجات مردم از این فتنهها و سرگردانی وجود داشته باشد و آنها را به ساحل امن برساند.
پاسخ این پرسش: تمام مردم در میدان غربال و پاکسازی
پیش از قیام قائم (ع)
قرار دارند و هیچکس ـنه عالم و نه جاهلـ از این غربال مستثنا نیست، بلکه همگی بدون استثنا در این امتحان قرار دارند؛ پس ممکن نیست راه خروج و نجات از فتنههای همعصرِ زمانِ غیبت را بشناسیم، مگر از طریق شخصی که از نقص و لغزش معصوم و تضمینشده باشد که از این فتنهها پیروز و سربلند بیرون خواهد آمد. طبیعتاً چنین اشخاصی یافت نمیشوند مگر چهارده معصوم(ع) یا کسانی که نایب خاص ایشان باشند؛ و ائمه (ع) به بسیاری از راههایی که ممکن است مردم را از آن فتنهها نجات دهد اشاره فرمودهاند، اگر به این ارشادات گردن نهند و تعصب و تقلید کورکورانه بر آنان مسلط نشده باشد.
در اینجا به برخی از مواردی که ائمه (ع) بیان کردهاند اشارهای خواهیم داشت، به این امید که در روشنشدن راه خروج از این فتنهها برای ما و شما سودمند افتد.
1- بازگشت به قرآن کریم
از امام باقر (ع) روایت شده است که فرمود: (... در امر ما و آنچه از ما به شما میرسد نظر کنید، اگر آن را موافق قرآن یافتید آن را برگیرید و اگر موافق نیافتید رهایش کنید و اگر امر بر شما مشتبه شد توقف نمایید و آن را به ما برگردانید تا آنچه برای ما شرح داده شده است برایتان تشریح نماییم؛ و اگر شما چنین باشید که ما سفارش کردهایم و به غیر آن نگرایید، اگر کسی از شما پیش از خروج قائم ما از دنیا برود شهید خواهد بود و اگر کسی قائم ما را درک کند و به همراهش کشته شود اجر دو شهید را خواهد داشت و اگر کسی در پیشگاه او دشمنی از دشمنان ما را به قتل برساند اجر و پاداش بیست شهید را خواهد داشت).(
[82])
دلیل بر اینکه امت، قرآن را طبق خواست دل خودشان تأویل خواهند کرد روایت زیر است که دربارۀ یکی از دستاوردهای امام مهدی (ع) در قیام یا بعد از آن سخن میگوید.
از امیرالمؤمنین (ع) روایت شده است که فرمود: (در زمانی که هدایت بهسوی هواهای نفسانی معطوف شده است، هوا و هوس را بهسوی هدایت معطوف میکند؛ و در زمانی که قرآن را بهسوی رأیها معطوف نمودهاند، آرا و نظرات را به قرآن برمیگرداند)؛(
[83]) یعنی امام مهدی (ع) در زمان ظهورش، امت را چنین مییابد که قرآن را طبق خواستههای نفسانی و آرا و نظرات ناقص خویش تفسیر کردهاند، در نتیجه این جهتگیری فاسد و فاسدکننده را ویران میکند و آرا و خواستهها را تابع قرآن خواهد کرد؛ پس اگر موافق قرآن باشد آن را برمیگیرد و اگر با آن مخالف باشد آن را به دیوار خواهد کوبید. بدیهی است کسانی که قرآن را تفسیر میکنند و آن را طبق خواست و هوای نفْس خویش تفسیر مینمایند، افراد خاص این میدان هستند. اینان علمای بدنهاد و نزدیکانشان هستند، وگرنه عموم مردم، توانایی فهمیدن قرآن یا تأویل و تفسیر آن را ندارند، بلکه در این میدان از علما پیروی میکنند.
رسول خدا حضرت محمد (ص) میفرماید: (برای امتم، پس از خود، تنها از سه خصلت بیمناکم: اینکه قرآن را به غیر از تأویلش تأویل کنند، اینکه از لغزش عالِم پیروی کنند، یا اینکه مال و ثروت چنان در بینشان ظهور کند که به طغیان و سرکشی بپردازند؛ و راه خروج از آن را به شما خواهم گفت: در مورد قرآن، به آیات محکمش عمل کنید و به متشابهاتش ایمان داشته باشید، و اما دانشمند و عالِم، او را با دقت بررسی کنید و از لغزش او پیروی نکنید، و اما در مورد مال و ثروت، راه خروج، شکر نعمت و ادای حق آن است).(
[84])
2- اقتدا به امام مهدی (ع) پیش از قیامش
اباعبدالله امام صادق (ع) فرموده است: (پیامبر خدا (ص) فرمود: خوشا به سعادت کسی که در زمان قائم اهلبیتم زندگی میکند درحالیکه پیش از قیامش به او اقتدا نموده است؛ دوستدار او را دوست داشته باشد و از دشمن او، برائت بجوید و ائمۀ هدایتگر قبل از او را دوست داشته باشد؛ اینها رفیقان من و مورد رحمت و دوستی با من و کریمترینِ امتم، نزد من هستند و [نیز] کریمترینِ آفریدگان خدا، نزد من هستند).(
[85]) این تشویقی است بر تأسّی و اقتدا به اخلاق امام مهدی (ع) پیش از قیامش؛ و دعوتی است برای مردم تا امام مهدی (ع) را بشناسند، انتظارش را بکشند، برایش زمینهسازی کنند و تابع شخصیتهایی نباشند که میکوشند همه را به خویش فرا بخوانند، درحالیکه امام مهدی (ع) را پشت سر خود انداختهاند؛ «انّا لله و انّا إلیه راجعون».
3- اهتمام به یادگیری روایات اهلبیت (ع)
زرارة بن اعین نقل میگوید: شنیدم امام صادق (ع) میفرمود: (ندادهندهای از آسمان ندا میدهد: فلانی همان امیر است؛ و منادی دیگری ندا میدهد: علی و شیعیانش پیروز و رستگارند. عرض کردم: بعد از این چه کسی با مهدی (ع) خواهد جنگید؟ فرمود: شیطان ندا میدهد: فلانی (مردی از بنی امیه) و شیعیانش رستگارند». عرض کردم: چه کسی راستگو را از دروغگو بازمیشناسد؟ فرمود: «کسانی او را میشناسند که احادیث ما را روایت میکنند و پیش از آنکه این امر محقق شود میگفتند محقق میشود، و میدانند که آنان خود بر حق، و راستگو هستند).(
[86])
این دعوتی است از سوی امام صادق (ع) به شیعیان که احادیث آن بزرگواران را برای مردم روایت کنند و فتنههایی که پیش از امام وجود دارد و راه خروج از آنها را برایشان بیان کنند، تا با وقایع و حوادث غافلگیر نشوند و بهگونهای حیران نگردند که نتوانند فرق بین حق و باطل را تشخیص دهند؛ پس بر تمام منبریها و جویندگان علم واجب است که بر قضیۀ امام و فتنههای پیش از قیام ایشان تمرکز داشته باشند و بهجای بحث دربارۀ مواردی که چشم و گوش از آنها پر شده است و فایدۀ خود را از دست دادهاند، بحث و جستوجو در خصوص امام مهدی (ع) را در حد نهایت انجام دهند. مردم هر ساله چیزهایی را پای منبرها میشنوند که در سالهای گذشته مطرح شده و شنیدهاند. آیا کسی که به حق هدایت میکند سزاوارتر است از او پیروی شود یا کسی که خود نیاز به هدایت دارد؟ شما را چه شده است؟ [چرا] اینگونه حکم میکنید؟ و واضحترین مصداق حق در زمان ما، خودِ امام مهدی (ع) است (ارواح ما فدای مقدم پاکش).
4- پناه بردن به دعا و تضرع به پیشگاه خداوند عزوجل
از امام صادق (ع) روایت شده است که فرمود: (شبههای به شما میرسد بهگونهای در آن میمانید که نه نشانهای دیده میشود و نه امام هدایتگری نزد شما خواهد بود. کسی از آن نجات نمییابد مگر آنکس که دعای غریق را بخواند و حضرت فرمود: اینکه بگوید: «یا اللهُ یا رحمنُ یا رحیمُ یا مقلِّبَ القلوبِ ثَبِّت قَلبی علی دینِک...»).(
[87])
زرارة بن اعین میگوید: ابوعبدالله امام صادق(ع) فرمود: (آن جوان ناچار غیبتی خواهد داشت. عرض کردم: چرا؟ ـدر این لحظه حضرت به شکم مبارکش اشاره کردـ فرمود: او منتظر است و او کسی است که مردم در تولدش شک میکنند، بعضی از مردم میگویند: مادرش باردار است، و گروهی میگویند: پدرش از دنیا رفت و فرزندی از خود بهجا نگذاشت، و بعضی دیگر میگویند: دو سال پیش از مرگ پدرش به دنیا آمده است. زراره میگوید: عرض کردم: اگر آن زمان را درک کردم چه دستوری برای من دارید؟ فرمود: خدا را با این دعا بخوان: «الهم عرفنی نفسک فإنک إن لم تعرفنی نفسک لم اعرف رسولک، الهم عرفنی رسولک فإنک إن لم تعرفنی رسولک لم أعرف حجتک، الهم عرفنی حجتک فإنک إن لم تعرفنی حجتک ضللت عنی دینی» «بار خدایا! خودت را به من بشناسان که اگر خودت را به من نشناسانی، فرستادهات را نخواهم شناخت. بارالها! فرستادهات را به من بشناسان که اگر او را به من نشناسانی حجتت را نخواهم شناخت. بار خدایا! حجتت را به من بشناسان که اگر حجتت را به من نشناسانی، دینم تباه خواهد شد»).(
[88])
این حدیث بهوضوح تأکید میکند که برای نجات و رهایی از فتنههای آخرالزمان ـکه پیش از قیام امام مهدی(ع) به وقوع میپیونددـ باید به خدای سبحانومتعال، که راهنمای سرگردانان است، پناه برد؛ پس بر همۀ کسانی که متصدی اصلاح مردم هستند واجب است مردم را متوجه خداوند متعال و امام مهدی (ع) کنند، نه اینکه برای بیشتر شدن اعوان و انصار و مال و جاه و منصبِ خود، توجه مردم را به خودشان جلب کنند.
پس باید پیش از اینکه امام مهدی (ع) تشریففرما شوند فرصت را غنیمت شمارند؛ چراکه در آن روز پشیمانی سودی نخواهد داشت، و آن هنگام که امام مهدی(ع) به آنها بفرماید: چرا امت را متفرق کردید و آنها را تبدیل به فرقهها و طایفههایی نمودید که هریک، دیگری را تکذیب کرده، در روی یکدیگر آب دهان میاندازند، چه عذری خواهند داشت؟!
5- گریختن با دین (حفظ دین)
عبدالعظیم بن عبدالله حسنی میگوید که شنیده است امام جواد (ع) میفرمود: (وقتی پسرم ـعلیـ از دنیا برود چراغی بعد از او آشکار و سپس مخفی میشود، پس وای بر شکاک و خوشا به حال غریبی که با دینش بگریزد؛ سپس حوادثی روی میدهد که در آن، موها سپید و مردان دلاور سست خواهند گردید).(
[89])
عمیرة بن نفیل میگوید: (شنیدم که رسول خدا(ص) درحالیکه به اسامة بن زید رو کرده بود میفرمود: «ای اسامه»... و حدیث ادامه مییابد تا آنجا که میگوید: سپس پیامبر(ص) گریه کرد تا جایی که گریهاش شدت یافت و فریاد و نالهاش بلند شد و مردم از اینکه با وی سخن بگویند ترسیده بودند، زیرا فکر میکردند چیزی در آسمان رخ داده است؛ سپس سرش را بلند کرد و درحالیکه آه میکشید فرمود: آه، آه، بدبختی این امت، کسانی که خدا را اطاعت میکنند چه چیزها که خواهند کشید؛ به خاطر اطاعت از خدا شکنجه میشوند و تکذیب میگردند و برای اطاعت از خداوند خوار و ذلیل خواهند شد. بدانید و آگاه باشید که ساعت برپا نخواهد شد تا مردم نسبت به کسی که خدا را اطاعت میکند کینه ورزند و کسی که با خدا دشمنی مینماید را دوست بدارند). عمر گفت: ای رسول خدا، امروز مردم بر اسلام هستند؟ فرمود: ای عمر، اسلام کجاست؟ مسلمان، مانند فرد غریب و آواره است، در آن زمان اسلام میرود و از آن جز اسمش باقی نمیماند و قرآن کهنه میشود و از آن جز رسمش (لغتش) باقی نمیماند. عمر گفت: ای رسول خدا، چرا کسی که خدا را اطاعت میکند را تکذیب و آواره میکنند و عذاب میدهند؟ فرمود: ای عمر، مردم راه [صحیح] را ترک میگویند و به دنیا متمایل میگردند، آخرت را فراموش میکنند، [روزیهای] پاکیزه را میخورند و لباسهای آراسته میپوشند و فرزندان فارس و روم خدمتشان میکنند... و اولیای خدا از دست آنها از بین رفتند، چهرههایشان از شببیداری اندوهگین و نگران، و پشتشان از ایستادن خمیده شده است. شکمهایشان از شدت روزهداری به پشتشان چسبیده است. آنها خود را رها کردهاند و در طلب رضای خداوند و شوق به ثواب سرشار الهی و از ترس عقاب او (نفْس خود را) سر میُبرند. اگر یکی از آنها به حق سخن گوید یا سخن راست به آنان بگوید، به او گفته میشود: ساکت باش که تو همنشین شیطان و سرچشمۀ گمراهی هستی. کتاب خدا را به غیر از تأویلش تأویل میکنند و این آیه را میخوانند: (قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ)(
[90]) (بگو چه کسی زينتهای الهی را که برای بندگان خود آفريده و روزیهای پاکيزه را حرام کرده است؟).(
[91])
6- پیروی از زمینهسازان برای امام مهدی (ع) پیش از قیامش
یکی از اوصاف امام مهدی(ع) تشبیه ایشان به خورشید است و یکی از خصوصیات خورشید این است که وقتی غروب میکند پشت سر خود سرخیای در آسمان باقی میگذارد که «سرخی مغرب» (حُمرۀ مغربیّه) نامیده میشود و پیش از طلوع خورشید نیز سرخی در آسمان پدیدار میشود که علامت نزدیکشدن ظهور خورشید است؛ به همین ترتیب وقتی امام مهدی(ع) به غیبت صغری وارد شد پشت سر ایشان «سرخی مغرب» در آسمان آشکار شد؛ که همان سفیران چهارگانۀ امام (خدایشان بیامرزد) بودند؛ کسانی که اتصالشان به امام مهدی (ع) مانند متصلبودن «سرخی مغرب» به خورشید است و قسمتی از آن محسوب میشوند. پیش از قیام و طلوع امام (ع) نیز سرخی آشکار میشود که نشانۀ نزدیکشدن قیام ایشان است. مصداق این سرخی، زمینهسازان امام مهدی (ع) هستند که مردم را برای یاریدادن امام مهدی (ع) رهبری میکنند. اینها زمینهسازان متصل به امام مهدی(ع) هستند؛ همانند اتصال «سرخی مشرق» به خورشید پیش از طلوع آن؛ و بدیهی است که این سرخی، از آثار خورشید و قسمتی از نور آن است.
این نشانۀ آفاقی، امر امام مهدی (ع) را بیان و روشن میکند. حقتعالی میفرماید: (سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ)(
[92]) (آيات و نشانههای خود را در آفاق و در وجود خودشان به آنها نمایان خواهیم ساخت تا برايشان آشکار شود که او حق است. آيا اينکه پروردگار تو بر هرچیزی گواه است کافی نيست؟) و این حق ـآنگونه که در تفسیر این آیه از اهلبیت (ع) رسیدهـ همان امام مهدی (ع) است.
روایات بسیاری از اهلبیت (ع) وارد شده است که قیام زمینهسازانی را
پیش از قیام قائم (ع)
بیان میکنند؛ کسانی که مردم را به یاری امام مهدی(ع) فرا میخوانند و انذاردهندگان و بشارتدهندگانی به قیامت صغری ـکه همان قیام امام مهدی(ع) استـ هستند تا حجت را بر مردمان تمام نمایند. حقتعالی میفرماید: (وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً)(
[93]) (و ما هيچ قومی را عذاب نمیکنيم تا آنگاهکه برايشان فرستادهای مبعوث کنیم).
ابوبصیر از امام صادق (ع) نقل کرده است که فرمود: (خداوند، بزرگتر و مکرّمتر و اعظم از این است که زمین را بدون امام عادل وا گذارد. ابوبصیر گفت: فدایت گردم! چیزی به من اطلاع دهید که موجب آرامش خاطرم باشد. فرمود: ای ابا محمد! مادام که بنیفلان بر تخت سلطنت تکیه زدهاند، امت محمد(ص) فرج و راحتی ندارند. وقتی دولت آنها منقرض گردید خداوند مردی را که از دودمان ماست و برای امت محمد(ص) نگاه داشته است ظاهر میگرداند تا دستور به تقوا دهد و به هدایت رفتار کند و در حکمش رشوه نگیرد. به خدا قسم من او را به اسم خود و پدرش میشناسم. آنگاه مردی که بنیهای قوی دارد و دارای دو خال سیاه است بهسوی ما خواهد آمد. او قائم عادل و حافظ امانت الهی است؛ او زمین را پر از عدل و داد میکند، چنانکه فاجران آن را پر از ظلم و ستم کردهاند).(
[94])
از اباعبدالله امام صادق (ع) نقل شده است که فرمود: (خروج سه نفر، خراسانی، سفیانی و یمانی، در یک سال، یک ماه و یک روز است. در میان اینها پرچمی هدایتگرتر از پرچم یمانی نیست؛ [زیرا] بهسوی حق دعوت میکند).(
[95])
از عمار بن یاسر (در خبری طولانی است که نقل میکند: (... و سه نفر در شام خروج میکنند که همگی به دنبال حکومت هستند: مردی ابقع،(
[96]) مردی اصهب(
[97]) و مردی از خاندان ابوسفیان که در بنیکلب خروج و مردم را در دمشق منع میکند... و پیش از آن، شخصی خروج میکند که مردم را به آل محمد (ع) دعوت میکند...).(
[98])
از امام صادق (ع) روایت شده است که فرمود: (قائم قیام نمیکند تا اینکه دوازده مرد قیام کنند که همگی اتفاقنظر دارند که او را دیدهاند و آنها را تکذیب میکنند).(
[99])
از عمار بن یاسر( نقل شده است: (دعوت اهلبیت پیامبرتان، در آخرالزمان است؛ پس به زمین بچسبید و دست نگه دارید تا رهبرانش را ببینید...).(
[100])
از پیامبر(ص) روایت شده است که فرمود: (مردی در قزوین خروج میکند که نامش نام یک پیامبر است. مردم، چه مشرک و چه مؤمن، به اطاعتش میشتابند. او کوهها را پر از ترس میکند).(
[101])
در پایان از اینکه به تمامیِ ارشادات و راهنماییهای اهلبیت (ع)، برای خروج از فتنه، احاطۀ کافی نداشتم عذرخواهی میکنم و اگر خدا بخواهد در آینده، تحقیق مستقلی تحت عنوان «راه خروج از فتنۀ آخرالزمان» به چاپ خواهد رسید؛ که در آن برای کسی که خواهانش است به میزان کفایت مطالب گنجانده خواهد شد؛ انشاءالله.
و نهایت دعای ما اینکه
و سپاس و ستایش تنها از آنِ خداوند، آن پروردگار جهانیان است!
و سلاموصلوات خداوند بر محمد و آل پاک و طاهرش باد!
شیخ ناظم عقیلی
3 ربیعالاول 1425 ه ق
(4 اردیبهشت 1383)(
[102])
[3] - بُنیَّ إنّ منَ الرجالِ بهیمةً/ في صورة الرجلِ السمیعِ المبصرِ
فطنٌ لکلِّ رزیةٍ في مالهِ/ و إذا أُصیبَ بدینهِ لم یشعرِ
[8] - الزام الناصب، ص 241؛ کمالالدین و تمام النعمة، ص 164
[11] - کمالالدین و تمام النعمة، ج 1، ص 168
[12] - غیبت نعمانی، ص 188 (مترجم)
[14] - اکمال الدین و تمام النعمة، ص 145؛ الزام الناصب، ج 1، ص 245
[17] ـ الزام الناصب، ج 1، ص 258، چاپ اول
[19] - الزام الناصب، ج 1، ص 259؛ اکمال الدین و تمام النعمة، ص 159
[20] - ارشد القلوب، دیلمی؛ قصص انبیا، جزایری
[33] - اقبال الاعمال، ج 2، ص 240؛ الزام الناصب، ج 1، ص 130
[48] - الزام الناصب، ج 1، ص 244؛ کمالالدین و تمام النعمة
[50] - الزام الناصب، ج 1، ص 244؛ غیبت نعمانی، ص 217
[54] - الزام الناصب، ج 1، ص 202؛ کافی، ج 1، ص 376
[57] - اصول کافی، ج 1؛ غیبت نعمانی، ص 209
[58] - غیبت نعمانی، ص 212؛ اصول کافی، ج 1، ص 417
[60] - اصول کافی، ج 1، ص 418؛ غیبت نعمانی، ص 210
[66] - غیبت طوسی، ص 283؛ غیبت نعمانی، ص 219
[74] - تاریخ مابعد الظهور، سید صدر، ص 509
[76] - غیبت طوسی، ص 372؛ بحارالانوار، ج 52، ص 332
[96] - شخصی که پیسی دارد. (مترجم)
[97] - شخصی که موها و ریشهای سرخ دارد. (مترجم)