متن کتاب

انتشارات انصار امام مهدى (ع) خوش آمدی ای فرزند فاطمه این کتاب در جهت نصرت و یاری و استقبال قائم اهل البیت (ع)، سید احمد الحسن یمانی (ع) نگاشته شده است. نویسنده: سید علاء اعرجی

-اهداء

به سرور و فرزندِ سرور و مولايم امام مهدی (ع) (خداوند در زمين، تمکين دهد و او را در حکمش، سعادتمند بگرداند و به منزل راستين مقصود برساند و وعده‌ی خويش را محقق سازد) سيد احمد الحسن (ع)، خداوند تسديدش را برای ما، مستدام گرداند و او را برای ما محفوظ بدارد و ما را همراه حضرتش گرداند و دست‌گيرنده به او قرار دهد، و از جمله‌ی کسانی که خداوند آنان را از هر فتنه‌ی گمراهی و ضلالت، مصوّن داشته و آنان را در رسيدن به مقصدشان که همان اعلای کلمه‌ی حق است، مسدد و مؤيد گرداند. و چيزی نمی‌گويم جز فرموده‌ی ايشان: (أما نصراً لدينه أو استشهاد في سبيله)، ((ما را) يا نصرت و ياری دينش برگزيند يا در راه خويش، شهيد گرداند). و همان‌گونه که به عفو و بخشش پدری مهربان، صبور و مربی برای فرزند عجول و بی صبر و نادان اميدوارم، از حضرتش پوزش می‌طلبم. سخنی چند با برادرانم: ای برادران، ای انصار پيامبران و فرستادگان، ای انصار امام مهدی (ع)، از خداوند می‌طلبم که مرا در زُمره‌ی شما و کسانی که برای اعلای کلمه‌ی الله، با دستان و زبان و اموال و جآن‌هايشان جهاد می‌کنند قرار دهد، تا آن‌جا که عدالت منتشر گردد و دين حق که به امر خداوند دير يا زود در زمين گسترش می‌يابد و لو مشرکان کراهيت داشته باشند، آشکار گردد. و به هر آن‌چه در اين کتاب اشاره می‌کنم، اين است که فتنه‌ها بسيارند و برای رهايی از آن‌ها و آسان شدن شدّتش بر ما، دعا گويمان باشيد و از جانب پروردگار مهربان سلام گفته می‌شود. بسم الله الرحمن الرحيم (أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ).([1]) (آيا مردم پنداشتند كه تا گفتند ايمان آورديم رها مى‏شوند و مورد آزمايش قرار نمى‏گيرند).

-نصيحتی نیکو

: (وَلاَ يَنفَعُكُمْ نُصْحِي إِنْ أَرَدتُّ أَنْ أَنصَحَ لَكُمْ إِن كَانَ اللّهُ يُرِيدُ أَن يُغْوِيَكُمْ هُوَ رَبُّكُمْ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ).([2]) (و اگر بخواهم شما را اندرز دهم در صورتى كه خدا بخواهد شما را بيراه گذارد اندرز من شما را سودى نمى‏بخشد او پروردگار شماست و به سوى او باز گردانيده مى‏شويد). به تقليد کنندگان علمای بی عمل گمراه‌شدگان و گمراه کنندگان! به نفس خود بازگردید، به سيرت و سنّت آل محمد (ع) بازگرديد، در مقابل دنيا، به زانو نيفتيد، و تسليم دشمن خود نشويد، چرا که خداوند بر پيروزی و نصر مؤمنان قدرتمند است. نام‌ها و القاب، و کسی که از جانب خودش و بدون اذن خداوند، برای شما پيشوايی قرار داده، مغرورتان نسازد. علمای يهود، همان کسانی بودند که مردم را نسبت به موسی گمراه کردند، و نيز علمای يهود همان کسانی هستند که مردم را نسبت به عيسی گمراه ساختند، سپس همين بزرگان و راهبان يهود و نصاری و حنفی‌ها، مردم را نسبت به محمد گمراه کردند. و امروزه اين علمای يهود و نصاری و مسلمين همگی هستند و دست به کار شده‌اند تا مردم را از قائم آل محمد گمراه سازند، خداوند او را ياری دهد و بر جهالت اين اُمت، غالب سازد. خداوند می‌فرمايد: (لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِّأُوْلِي الأَلْبَابِ مَا كَانَ حَدِيثًا يُفْتَرَى وَلَكِن تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَتَفْصِيلَ كُلَّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ).([3]) (به راستى در سرگذشت آنان براى خردمندان عبرتى است. ‏سخنى نيست كه به دروغ ساخته شده باشد بلكه تصديق آن‌چه [از كتاب‌هايى] است كه بين دستان او بوده و روشنگر هر چيز است و براى مردمى كه ايمان مى‏آورند رهنمود و رحمتى است). و اين احمد الحسن است که با صدای بلند فرياد می‌زند. (قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ).([4]) (بگو اگر خدا را دوست داريد از من پيروى كنيد تا خدا دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشايد و خداوند آمرزنده مهربان است). اما کسی از شما پاسخم را نداد... جز اين گفته‌ی شاعر: من يهن يسهل الهوان عليه مال جرحاً بميتاً أيلامُ. اگر کسی سست و ناتوان شود، خواری و پستی بر او آسان می‌گردد؛ (‌چرا که) هیچ زخمی به مرده دردی نمی‌دهد. علاء اعرجی

-فتنه‌ی تقلید از علمای گمراهی

سخت‌ترين فتنه‌ای که امام مهدی (ع) با آن مواجه خواهد شد، فتنه‌ی تقليد کورکورانه است که بر تقديس و تعظيم مردمی بنّا شده که جايگاهی در ثقگی و احترام و تقديس ندارند، بلکه آنان در توده‌ای مه آلود هستند که نورش تنها به چهره‌ی گروه جاهلی از مردم، تابانده می‌شود و صدای آن (حقيقتش) برای کسانی که به حقيقت رسيده‌اند، آشکار شده. و واقعاً حقيقتی تلخ و ناگوار، و دهشتناک است و من از جمله‌ی مردمی بودم که گمان خير در مورد آن می‌کردم و آن را پناه‌گاه امن برای نجات از فتنه‌ها می‌دانستم، اما چه بسيار سريع اين فرموده‌ی رسول اعظم، محمد (ص) مرا درک کرد. رسول الله (ص) فرمودند: (... سيأتي على الناس زمان لا يبقی من القرآن إلا رسمه، ولا من الإسلام إلا اسمه، يقسمون به وهم أبعد الناس منه، مساجدهم عامرة، وهي خراب من الهدى، فقهاء ذلك الزمان شر فقهاء تحت ظل السماء، منهم خرجت الفتنة، وإليهم تعود).([5]) (زمانی بر امتم می‌آيد که از قرآن جز نوشته‌هايش باقی نمی‌ماند و از اسلام جز اسمش باقی نمی‌ماند. خود را مسلمان می‌خوانند در حالى‌که دورترين افراد از آنند، مساجدشان آباد است ولی خبری از هدايت در آن نيست، فقهای آن زمان شرترين فقهايی هستند که آسمان بر آن‌ها سايه افکنده است، فتنه از آن‌ها خارج می‌شود و به سوی خودشان نيز باز می‌گردد). پس شما را به خدا... شما را به خدا در مورد دينتان... شما را به خدا، شما را به خدا در مورد آل محمد (ع). و من اين بحث را به نقل احاديث از آل محمد (ع) و برخی از علمای با عمل، اختصاص دادم تا مايه‌ی سودمندی و بصيرت واقع گردد و اميد است خداوند ما را از جمله‌ی کسانی قرار دهد که سخن را می‌شنوند و بهترين آن را بر می‌گزينند. مفضل در وصيتی برای شيعه‌ی اهل بيت (ع) گويد: (لا تأكلوا الناس بآل محمد، فإني سمعت أبا عبد الله (ع) يقول: (إفترق الناس فينا على ثلاث فرق: فرقة أحبونا إنتظار قائمنا ليصيبوا من دنيانا، فقالوا وحفظوا كلامنا وقصروا عن فعلنا، فسيحشرهم الله إلى النار، وفرقة أحبونا وسمعوا كلامنا ولم يقصروا عن فعلنا، ليستأكلون الناس بنا فيملأ الله بطونهم ناراً يسلط عليهم الجوع والعطش، وفرقة أحبونا وحفظوا قولنا وأطاعوا أمرنا ولم يخالفوا فعلنا فأولئك منا ونحن منهم).([6]) (نخوريد مال مردم را به وسيله آل محمد (ع)؛ زيرا كه من شنيدم از حضرت ابی عبد الله (ع) كه می‌فرمود: مردم درباره ما سه دسته شدند، عده‌ای دوستدار ما هستند و در انتظار قائم ما به سر می‌برند تا از دنيای ما بر خوردار شوند. اين عده، کلام ما را نقل می‌کنند و حفظ می‌نمايند، اما از عمل به فعل ما کوتاهی می‌کنند. خداوند آن‌ها را‌ به سوی جهنم خواهد برد. عده‌ای ديگر ما را دوست دارند و به کلام ما گوش می‌سپارند و از فرمان ما اطاعت می‌کنند تا از اين طريق، [اموال] مردم را بخورند. پس خداوند درون آن‌ها را پر از آتش می‌کند و گرسنگی و تشنگی را بر آن‌ها چيره می‌گرداند. اما دسته سوم، کسانی هستند که ما را دوست دارند، سخنان ما را به جان می‌سپارند و از ما نافرمانی نمی‌کنند. پس آن‌ها از ما هستند و ما از ايشانيم). و آشکار است که آن سه فرقه، مدّعيان ولايت آل محمد بلکه مدّعی هستند که شيعه‌ی آل محمد (ع) می‌باشند. و به خصوص طبقه‌ی دوم که در نظر عامه، يک طبقه‌ی خاص و مقدس و... است در حالی‌که نه خاص هستند و نه قديس، تنها به فريب و نيرنگی ساده لوحان می‌پردازند، و از خلال روش‌های مختلف عبادی، عملی، علمی، عقلی و... در نيرنگ و فريبشان تمکين می‌يابند. و من هيچ تأثير عبادی يا عملی و عقلی در مردم نمی‌بينم و وجوب اين امر تنها با وجود شخصيّتی با افکار فريبنده‌ی مکارانه و حيله‌گر و رياکارانه و اظهار به مظلوميّت آل محمد (ع) تحقق می‌يابد و همين امر باعث تمکين و عزيز شدن آنان در نزد مردمی می‌شود که کلام و فتوای او را بدون تدبر و بررسی، اخذ می‌کنند. و شخص آزاده را يک اشاره کفايت می‌کند يا همان‌گونه که امام علی (ع) فرمودند: و في العين غنی للعين / ان تنطق افواهُ و للقلب علی القلب / دليل حين يلقاه و چشم در چشم دلیلی [برای شناخت] کافی است اگر دهان بگشاید. و دل به دل راه دارد آن‌گاه كه يك‌ديگر را ملاقات نمايند. و در باب اين معنا، حديثی از امام علی (ع) در نهج البلاغه روايت شده که فرمودند: (إن من أبغض الخلق إلى الله ( لرجلين: رجل وكله الله إلى نفسه فهو جائر عن قصد السبيل، مشعوف بكلام بدعة، قد لهج بالصوم والصلاة فهو فتنة لمن افتتن به، ضال عن هدی من كان قبله، مضل لمن اقتدى به في حياته وبعد موته، حمال خطايا غيره، رهن بخطيئته. ورجل قمش رجلاً في جهال الناس، عان بأغباش الفتنة، قد سماه أشباه الناس عالماً ولم يغن فيه يوماً سالماً، بكر فاستكثر، ما قل منه خير مما كثر، حتى إذا ارتوى من آجن واكتنز من غير طائل جلس بين الناس قاضياً ضامناً لتخليص ما التبس على غيره، وإن خالف قاضياً سبقه، لم يأمن أن ينقض حكمه من يأتي بعده، كفعله بمن كان قبله، وإن نزلت به إحدى المبهمات المعضلات هيأ لها حشواً من رأيه، ثم قطع به، فهو من لبس الشبهات في مثل غزل العنكبوت لا يدري أصاب أم أخطأ، لا يحسب العلم في شيء مما أنكر، ولا يرى أن وراء ما بلغ فيه مذهباً، إن قاس شيئاً بشيء لم يكذب نظره، وإن أظلم عليه أمر اكتتم به، لما يعلم من جهل نفسه، لكيلا يقال له لا يعلم، ثم جسر فقضى، فهو مفتاح عشوات، ركاب شبهات، خباط جهالات، لا يعتذر مما لا يعلم فيسلم، ولا يعض في العلم بضرس قاطع فيغنم، يذري الروايات ذرو الريح الهشيم، تبكي منه المواريث، وتصرخ منه الدماء، يستحل بقضائه الفرج الحرام، ويحرم بقضائه الفرج الحلال، لا ملئ بإصدار ما عليه ورد، ولا هو أهل لما منه فرط، من ادعائه علم الحق).([7]) (محمد بن يحيی از برخی اصحاب و علی بن ابراهيم از پدرش از هارون بن مسلم، از مسعده بن صدقه از ابی عبد الله (ع) و علی بن ابراهيم از پدرش از ابن محبوب از امير المؤمنين (ع) نقل می‌کند که فرمودند: همانا بدترين افراد نزد خداوند دو شخص هستند: مردی که خداوند او را به حال خود گذاشته و او ظالم در قصد سبيل و به کلام بدعت خرسند و به نماز و روزه مهيج می‌شود پس او فتنه‌ای برای کسی است که با او مورد آزمايش قرار می‌گيرد و از هر کس که قبل او بوده گمراه‌تر است، و گمراه شده کسی است که در حيات و مرگش به او اقتداء کرده است و گناهان ديگران را به دوش خود می‌کشد، به دليل گناهی که کرده است. و مردی که در نادانی مردم از مردی پيروی کرد، و در رواج فتنه کمک کند، و انسان نمايانی او را عالم ناميدند و در حالی که يک روز به سلامتی او يقين ندارند، هر روز بيشتر، و در او خيری نيست، همانا که از آب ناپاک سيراب شده است و آن‌چه را که باقی نمی‌ماند را ذخيره نموده، و در بين مردم به عنوان قاضی نشست و خود را تضمينی برای خلاصی کسانی که امری برای آن‌ها ملتبس شده دانست، و هر چند که بر خلاف قاضی ديگری باشد، و امنيتی برای نقض و رد شدن حکم او وجود ندارد، همان طوری که حکم قبل از او نقض شده است، و اگر با امر مبهمی مواجهه شود، آرای خود را در آن دخالت می‌دهد، سپس به آن حکم می‌کند، پس او در پوشاندن شبهات مانند تار عنکبوت که نمی‌داند که اصابت می‌کند يا خطاء، برای دانش نسبت به چيزی که منکر شده حسابی باز نمی‌کند، و برای مذهب ارزشی قائل نيست، و در قياس دو چيز نظر خود را تکذيب نمی‌کند، و اگر امری بر او تاريک آن را کتمان می‌کند، تا جهلش آشکار نشود، تا به او نادان گفته نشود، سپس بر اساس گستاخی قضاوت کرد، و او شاه کليد است، سوار بر شبهات، آميخته‌ای از نادانی‌هاست، اگر نسبت به چيزی ناداناست عذرخواهی نمی‌کند و تسليم نمی‌شود، و به طور قاطع به علم چنگ نزده که دانا و عالم شود، و روايات را همانند خاشاکی در باد تند پراکنده می‌کند، وارثان از او گريه می‌کنند، و خون‌ها از او بيداد می‌کنند، برای گشايش در قضاوت کار حرام آن را حلال می‌کند، و برای گشايش در قضاوت کار حلال آن را حرام می‌کند، توانايی آن چه بر او صادر شده را ندارد، و او اهلی برای ادعايش نيست در حالی که ادعای علم حق را دارد). و بدين شکل، بسياری از فقهاء و به خصوص فقهای آخر الزمان که رسول الله (ص) اين‌گونه توصيفشان می‌کنند: (هم شر فقهاء تحت ظل السماء)، (آنان شرورترين فقهای زير سايه‌ی آسمان هستند). و اين همان مصيبت بزرگ است که مردم از شرورترين خلق خدا اطاعت و تبعيّت کنند با اين گمان که آنان خلق برگزيده‌ی خدايند و افعالشان را ندانسته (چه باطل باشند و چه پنهان) مورد قبول و پذيرش قرار می‌دهند. و اميد است، چيزی از حقيقت اين تصوير برايمان آشکار شود که مساحت‌های زيادی از خانه‌هايمان و خيابان‌هايمان و جزئی از عقولمان را اشغال کرده است و نمی‌دانيم که پشت اين تصوير فرشته پنهان است يا شيطان؟ و خداوند مسؤول است همان‌گونه که روح را از بدن جدا می‌کند، حق را از باطل نيز خلاص می‌کند پس هر چقدر باطل را بپيچانيد، روش‌های الهی برای رسوا ساختنش نيز بدنبالش می‌آيند. رسول خدا (ص) در شب معراج از خداوند سبحان و بلند مرتبه پرسيد: (… قلت الهي فمتى يكون ذلك (أي قيام القائم) فأوحى الي عز وجل يكون ذلك إذا رفع العلم وظهر الجهل وكثر القراء وقل العمل وكثر الفتك وقل الفقهاء الهادون وكثر فقهاء الضلالة الخونة).([8]) (... خداوندا پس آن (قيام قائم) چه وقت خواهد بود؟ خداوند عز و جل وحى فرمود: آن زمانی خواهد بود كه علم برداشته شود و جهل ظاهر شود و قرائت كنندگان (قرآن و احادیث) زياد شوند و عمل كنندگان كم گردند و فقر زياد شود و علماى هدايت كننده كم و فقهاى گمراه كننده خيانت كار زياد گردند). و امام صادق (ع) به حمران (، در حالی‌که در مورد نشانه‌های ظهور سخن می‌گفتند، فرمودند: (... ورأيت الفقيه يتفقه لغير الدين، يطلب الدنيا والرئاسة... ورأيت المنابر يؤمر عليها بالتقوى ولا يعمل القائل بما يأمر).([9]) (... و ديدی که فقيه برای غير از دين تفقه (آموختن دين) کند و طالب دنيا و رياست باشد... و ديدی بر منبر‌ها به تقوا امر کنند و گوينده به آن‌چه امر می‌کند عمل نکند). و ابی فضيل بن يساره گويد: از امام صادق (ع) شنيدم که فرمودند: (إن قائمنا إذا قام استقبل من جهلةِ الناس اشد مما استقبله رسول الله (ص) من الجاهلية فقيل له: كيف ذلك؟ فقال: إن رسول الله (ص) أتى الناس وهم يعبدون الحجارة والصخور والعيدان والخشب المنحوتة وان قائمنا إذا قام أتى الناس كلهم يتأولون عليه كتاب الله، ويحتج عليه به ويقاتلونه عليه، أما والله ليدخلن عليهم عدله جوف بيوتهم كما يدخل الحر والقر).([10]) (زمانی که قائم ما ظهور کند با مردم نادان رو به رو می‌شود شديدتر از زمان پيامبر در عهد جاهليّت. به ايشان عرض کردند چگونه است قضيه؟ فرمود: زمانی که رسول الله مبعوث شد مردم سنگ و صخره‌ها و چوب‌های سوراخ شده و تراشيده شده را پرستش می‌کردند اما زمانی که حضرت قائم ظهور کند با کسانی مواجه می‌شود که قرآن را تأويل و بر کتاب خدا محاجه و مجادله می‌کنند و با امام با همان حجت می‌جنگند و به خداوند سوگند عدل امام در داخل خانه هايشان راه يابد چنان‌که گرما و سرما راه می‌يابند). و نزديک به اين مضمون، روايتی از امام صادق (ع) آمده است که فرمودند: (ان القائم يخرجون عليه فيتأولون عليه کتاب الله ويقاتلونه عليه).([11]) (همانا بر قائم خروج می‌کنند در حالی‌که کتاب خدا را بر ايشان تأويل کرده و به سبب آن، با ايشان مبارزه می‌کنند). پس در وجدان و سيرت مردم با ائمه (ع) شکی نيست، کسانی که توانايی تأويل و تفسير را دارا می‌باشند، نمی‌توانند اهل شغل‌های عامه مثل مغازه دار و مشابه آنان از مردم عادی باشند، بلکه بايد عالِم باشد، اما نه عالِم در هر عملی، بلکه بايد علم او منحصر در دين باشد، يعنی فقيه باشد. و اما فرموده ی امام صادق (ع): ("همه‌ی آنان بر او کتاب خدا را تأويل می‌کنند" تفسير و تأويل قرآن توسط مردم شکل نمی‌گيرد مگر بعد از تأويل و تفسير آن بر امام مهدی و وصی‌اش، توسط علمای دين. پس به موجب آن، ساير مردم نيز به تأويل علمايشان، سخنور می‌شوند). پس بايد در اين‌جا، بصيرت به خرج داد و در آن روايات تدبر و تأمل کرد و اميد است برای شما چيزی از آن‌چه برای خود بزرگ شمرده‌اند و برای خود اربابی از جانب خود، بدون خداوند قرار داده‌اند کشف شود، و هيچ مذهبی از اين قاعده مستثنی نيست؛ زيرا هر گاه امام ظهور کند، تمام اديان و مذاهب را از بين می‌برد. پس بايد برای هر کدام، راه بازگشتی باقی بماند و مصداق اين فرموده‌ی خداوند نگردد: (اتَّخَذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُواْ إِلاَّ لِيَعْبُدُواْ إِلَهًا وَاحِدًا لاَّ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ).([12]) (اينان دانشمندان و راهبان خود و مسيح پسر مريم را به جاى خدا به الوهيت گرفتند با آن‌كه مأمور نبودند جز اين‌كه خدايى يگانه را بپرستند كه هيچ معبودى جز او نيست منزه است او از آن‌چه [با وى] شريک مى‏گردانند). و اگر به تفسير اين آيه از اهل بيت (ع) مراجعه کنيم. وعن ابي بصير عن الصادق (ع)قال: قلت له: ((اتَّخذُوا أَحْبَارَهُمْ وَ رُهْبَانَهُمْ أَرْبَاباً مِنْ دُونِ الله.....).(علماء و راهبان خويش را پروردگار خود گرفتند نه خدا را.....). فقال (ع) أما والله ما دعوهم إلى عبادة أنفسهم ولو دعوهم إلى عبادة أنفسهم ما أجابوهم ولكن احلوا لهم حراماً وحرموا عليهم حلالاً فعبدوهم من حيث لا يشعرون).([13]) ابو بصير گويد: (از امام صادق (ع) دربارهی آيهی فوق پرسيدم. فرمود: به خدا سوگند كه علماء و راهبان، مردم را به عبادت خويش نخواندند و اگر هم مى‌خواندند آن‌ها نمى‌‏پذيرفتند، ولى حرام خدا را براى آن‌ها حلال، و حلالش را حرام كردند. بنا بر اين آن‌ها ندانسته و نفهميده علماء را عبادت نمودند). برای اين‌که مسئله به شکل دقيق‌تر برای شما روشن شود، تقليد نمی‌تواند يک تقليد کورکورانه باشد جز اين‌که امام واجب الطاعه‌ای در ميان باشد که از جانب خداوند تعيين شده؛ زيرا خداوند به صورت مستقيم با او در ارتباط است و هر شخص تعيين نشده از جانب خداوند، در معرض خطاء و اشتباه، عدم بصيرت و شک در افعال و نحوه‌ی اطلاع يابی بر کيفيت آن قرار گرفته. و اين‌چنين يک عبادت کورکورانه و بدون حجت و دليل صورت گرفته و جايگاه ما در پيشگاه خداوند، رسوا کننده گشته و از حاکميّت خداوند خارج شده و ريسمان آويخته‌ای که يک سر آن بدست خداوند و سر ديگرش بدست ماست، را رها کرده‌ايم و هر کس به غير آن چنگ زند، در آتش فرو رفته و گريزی از آن نيست. و همه می‌دانند که هر چند محمد و آل محمد در ميان ما نيستند، اما احاديث و کلام ايشان در ميان ماست و هر کس که خواهان رّد و تکذيب کلام يکی از معصومين (ع) به سبب عدم انطباقش با هوی نفس او باشد، در حقيقت همه‌ی حضرات معصومين (ع) را رّد کرده، يا بهتر است بگوييم حکم خدا را رّد کرده است. و در باب مذمت تقليد کورکورانه مردم عامه از فقهاء و علمايشان، حديثی طولانی ذکر شده: يقول الإمام العسکري (ع): (في قوله تعالی: (فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِندِ اللّهِ)،([14]) إلی أن قال (و قال رجل للصادق (ع) إذا کان هولاء العوام من اليهود لا يعرفون الکتاب إلا بما يسمعونه من علمائهم فکيف ذمهم بتقليدهم وقبول من علمائهم وهل اليهود إلا کعوامنا يقلدون علمائهم الی ان قال. فقال (ع) بين عوامنا وعوام اليهود فرق جهة وتسوية من جهة اما من حيث الاستواء، فأن ذم عوامنا بتقليدهم علماءهم کما ذم عوامهم و اما من حيث افترقوا فأن عوام اليهود کانوا قد عرفوا علمائهم بالکذب الصراح وأکل الحرام والرشاء وتغيير الأحکام واضطروه بقلوبهم الی ان من فعل ذلک فهو فاسق لا يجوز ان يصدق علی الله ولا علی الوسائط بين الخلق وبين الله فلذلک ذمهم. وکذلک عوامنا اذا عرفوا من علمائهم الفسق الظاهر والعصبية الشديدة والتکالب علی الدنيا وحرامها فمن قلّد مثل هولاء فهو مثل اليهود الذين ذمهم الله بتقليد لفسقة علمائهم فأما من کان من الفقهاء صائناً لنفسه حافظاً لدينه مخالفاً لهواه مطيعاً لِأمر مولاه فللعوام أن يقلدوه وذلک لا يکون إلا بعض فقهاء الشيعة لا کلهم فإن من رکب مِنَ القبح والفواحش مراکب علماء العامة فتقبلوا منهم عنا شيئاً ولا کرامة وإنما کثر التخليط فيما يتحمل عنا اهل البيت لذلک لأن الفسقة يتحملون عنا فيحرفونه بأسره لجهلهم ويضعون الأشياء علی غير وجهها لقلّة معرفتهم وآخرون يتعمدون الکذب علينا الحديث).([15]) امام عسکری (ع) فرمودند: (اين آيه (پس واى بر كسانى كه كتاب [تحريف ‏شده‏اى] با دست‌هاى خود مى‏نويسند سپس مى‏گويند اين از جانب خداست). در شأن قوم يهود نازل شده... (تا آن‌جا که گويد) مردی به حضرت عرض کرد: اگر اين عوام (مردم) يهودی که از کتاب چيزی نمی‌دانستند جز بواسطه‌ی شنيدن آن توسط علمايشان، پس چگونه مردم در تقليد و پذيرش حکم آنان مورد مذمت قرار گرفتند؟ حضرت (ع) فرمود: بين مردم ما و مردم يهود از يک جهت تفاوت و از جهتی تشابه وجود دارد. از نظر تشابه، خداوند عوام ما را به تقليد از علمايشان مذمت و نکوهش کرد همان‌گونه که عوامشان را مذمت و نکوهش می‌کند و اما از نظر تفاوت، مردم يهود، علمايشان را در دروغگويی و خوردن مال حرام و رشوه و تغيير احکام می‌شناختند و مردم در قلب خود هراس آن فساد کاری را داشتند و می‌دانستند که هر کس چنين کند فاسق است و نمی‌توان او را صادق بر خداوند و واسطه‌ی بين خلق و خدا قرار داد. پس به همين سبب، خداوند آنان را مورد نکوهش قرار داد. و همين‌طور عوام ما، هنگامی که علمايشان را در بدکاری آشکار و معصيت شديد و حرص ورزی به دنيا و مال حرام شناختند، پس اين مردم همانند يهوديانی که خداوند آنان را از تقليد علمای فاسق مورد مذمت قرار داده، مورد مذمت قرار داد. پس هر کس از فقهاء که زمام نفس خود را بدست می‌گيرد و از دينش حفاظت می‌کند و مخالف هوی نفس خود و مطيع اوامر مولای خود باشد بر مردم است که از او تقليد کنند، و برخی فقهای شيعه چنين خصوصيتی دارند، نه همه‌ی آنان. پس هر کس از آنان سوار بر مرکبی از قبائح و فواحش مانند علمای عامه شود هرگز چيزی درباره ما از آنان قبول نکنيد حتی کرامت؛ چرا که آن‌چه درباره ما اهل بيت است را مورد تحريف قرار می‌دهند و به همين دليل فاسق هستند، سخنان ما را حمل می‌کنند اما به دليل نادانی نسبت به آن‌ها، آن سخنان را مورد تحريف قرار می‌دهند و به خاطر جهل به حقيقت، احاديث را از موضع اصلی خود دور می‌کنند، و برخی، ناقص يا کذب بودن حديث را به ما نسبت می‌دهند). و ائمه (ع) هرگز امر را به تقديراتمان که در هر حال از احوال، نوعی نقص و کاستی به همراه دارند، رها نکرده‌اند بلکه برايمان نقاط و خط مشی را بر شمرده‌اند که چون بر آن‌ها سير کنيم، هرگز گمراه و وارد فتنه نمی‌شويم و اگر کسی از اين نقاط خارج گردد، همانند برّه‌ای‌ست که راه را گم کرده، پس چون گم شود، قطعاً طعمه‌ی گرگ‌ها می‌گردد. و رسول الله (ص) در مورد آخر الزمان می‌فرمايند: (فقهاء ذلک الزمان شر فقهاء تحت ظل السماء منهم خرجت الفتنه واليهم تعود)،([16]) (فقهای آن زمان، شرورترين فقهاء در زير سايه‌ی آسمان هستند که فتنه از آنان خارج می‌شود و به آنان باز می‌گردد). پس اگر اين شرح حال فقيه باشد، پس حال مقلدش چگونه است؟ (إنا لله و إنا إليه راجعون). همانا امر نياز به شرح و توضيح ندارد بلکه به دقت و عنايت و رعايت و نگاهی آزادانه و بدور از هرگونه تقليد و تعصب بی‌جا نياز دارد. و سؤال اول از برای توست: اگر اين آخر الزمان است پس آن هفتاد فقيهی که حضرت حجت سر می‌بُرند، کجايند؟ و آنان شيعه‌ی خاصش هستند! مالک بن ضمره گويد: امير المؤمنين (ع) فرمودند: (يا مالك إبن ضمرة، كيف أنت إذا اختلفت الشيعة هكذا؟ وشبك أصابعه وأدخل بعضها في بعض، فقلت يا أمير المؤمنين، ما عند ذلك من خير. قال (ع): الخير كله عند ذلك، يقوم قائمنا فيقدم عليه سبعون (فيقدم سبعين) رجلاً يكذبون علی الله ورسوله فيقتلهم، فيجمع الله الناس علی أمرٍ واحد).(([17] (حال شما چگونه خواهد بود زمانی که شيعه اين‌گونه اختلاف پيدا کنند سپس انگشتانش را در هم فرو برد. عرض کردم: خيری در آن وقت نيست. فرمود: تمام خير در آن موقع است. ای مالک در آن موقع قائم ما قيام میكند، و هفتاد مرد را كه بر خدا و رسولش دروغ بسته ‏اند، می‏آورد و همه را به قتل میرساند، آن‌گاه خداوند همه مردم را بر يک عقيده جمع می‌کند). و اين متنی است که تو را در تفکر و تأييد معنای آن ياری می‌کند: و آن روايتی است که محدث بزرگوار ابو الحسن مرندی در کتاب نور الأنوار روايت کرده است: قال الصادق (ع): (... فاذا خرج القائم من كربلاء وارد النجف والناس حوله، قتل بين كربلاء والنجف ستة عشر الف فقيه، فيقول من حوله من المنافقين: انه ليس من ولد فاطمة والا لرحمهم، فأذا دخل النجف وبات فيه ليلة واحدة: فخرج منه من باب النخيلة محاذی قبر هود وصالح استقبله سبعون الف رجل من اهل الكوفة يريدون قتله فيقتلهم جميعاً فلا ينجي منهم احد).([18]) امام صادق (ع) فرمودند: (قائم از کربلاء خارج می‌شود در حالی که مردم پيرامون او هستند و وارد نجف می‌شود. و در بين کربلاء و نجف شانزده هزار فقيه را می‌کشد. پس کسانی که از مناقفين پيرامونش هستند می‌‌گويند: او از فرزندان فاطمه نيست و گر نه به آن‌ها رحم می‌کرد. پس وارد نجف می‌شود و در آن‌جا يک شب می‌ماند. سپس از باب النخيله مجاور قبر هود و صالح خارج می‌شود. در آن‌جا هفتاد هزار نفر از مردم کوفه به استقبال او می‌‌آيند و خواهان قتل او هستند. پس همه آن‌ها را می‌کشد و هيچ کدام از آن‌ها نجات نخواهد يافت). و احتمال می‌رود جمله‌ی (هيچ کدام از آنان نجات نخواهد يافت) بر اين دلالت می‌کند که در ميان آنان حتی يک مجروح ديده نمی‌شود بلکه همه سر بُريده شده‌اند. و فزونی عدد هفتاد هزار، بيشتر مرا به حساب بو تخمين می‌برد که هفتاد تن مقلدان علماء به طور حصر هستند آن هنگام که حضرت را مخالف با فتوای علمايشان می‌يابند و در آن تغييری برای آنان در سنّت تبعيّت شده‌شان است. و اين امر باعث شده که آنان خروج خود بر قائم آل محمد (ع)، را نصرت و ياری دين بدانند (دين که چه عرض کنم بهتر است بگويم وردِ زبان). دين خامی که ساليان دراز را در تبعيّت از آن سپری کردند و در گمراهی آن غوطه‌ور شدند بينايی خود را در معرفت امامشان از دست داده و تصور می‌کردند که امر هنوز فرا نرسيده و دنيا هم‌چنان در صلح و صفاست، و آنان همواره در حال نماز و روزه و اعتکاف به سر می‌برند و مطيع امر مراجع اعلی دينی هستند، که آنان را در مرتبه‌ی اسمی امام عصر خود قرار داده‌اند و همه چيز را بر ذمه‌ی علمايشان، بر اساس گفته ی آنان: (ما مانند آنان فکر نمی‌کنيم...)، ترک کردند. و هر کس که يکی از آنان را تبعيت نکند، اعمالش باطل است و تبعيّت از آنان به هر شکلی که باشد، مايه‌ی رهايی از ذمه و... می‌باشد. و خداوند تعالی را فراموش کرده‌اند که می‌فرمايد: (وَقَالَ الَّذِينَ اتَّبَعُواْ لَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ كَمَا تَبَرَّؤُواْ مِنَّا كَذَلِكَ يُرِيهِمُ اللّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَيْهِمْ وَمَا هُم بِخَارِجِينَ مِنَ النَّارِ)،([19]) (و پيروان مى‏گويند كاش براى ما بازگشتى بود تا همان گونه كه [آنان] از ما بيزارى جستند [ما نيز] از آنان بيزارى مى‏جستيم اين گونه خداوند كارهايشان را كه بر آنان مايه حسرت‌هاست به ايشان مى‏نماياند و از آتش بيرون ‏آمدنى نيستند). و به نقل از کتاب فتوحات القدس، اثر ابن عربی در کلامی از او از برای امام مهدی (ع) آمده است: (... ويدعو بالسيف ويرفع المذاهب عن الأرض فلا يبقى إلا الدين الخالص، أعداؤه مقلدة الفقهاء أهل الاجتهاد، لما يرونه من الحكم بخلاف ما ذهب إليه أئمتهم فيدخلون كرهاً تحت حكمه خوفاً من سيفه، يفرح به عامة المسلمين اکثر من خواصهم يبايعه العارفون من اهل الحقائق عن شهود وکشف بتعريف الهي، له رجال الهيون يقيمون دعوته وينصرونه ولو لا سيف بيده لأفتی الفقهاء بقتله. لکن الله يظهره بالسيف والکرم، فيطمعون ويخافون ويقبلون حکمه من غير ايمان، بل يضمرون خلافه ويعتقدون فيه اذا حکم فيهم بغير مذهبهم: انه علی ظلالة في ذلک الحکم، لأنهم يعتقدون ان اهل الاجتهاد في زمانه قد انقطعوا وما بقي مجتهد في العالم وان الله لا يوجد بعد ائمتهم احداً له درجة الاجتهاد، واما من يدعي التعريف الهي بالاحکام الشرعية فهو عندهم مجنون فاسد الخيال لا يلتفتون اليه).([20]) (با شمشير دعوت می‌کند و تمام اديان را منسوخ می‌سازد و تنها دين خالص باقی می‌ماند، دشمنانش مقلدان فقهای اجتهاد هستند، هنگامی که حکمی خلاف حکم مذهب خود می‌بينند دم بر نمی‌آرند و از ترس شمشير و مرگ با اکراه و بی ميلی وارد آن حکم می‌شوند، مردم عامه و به خصوص خاصان مسرور می‌شوند. از ميان‌ اهل‌ حقائق‌، اهل معرفت به‌ خدا از روی‌ مشاهده‌ی باطنی‌ و كشف‌ قلبی‌ كه‌ بواسطه‌ی شناسائی خداوندی‌ صورت‌ می‌گيرد با او بيعت‌ می‌‌نمايند و برای او مردانی الهی‌ست که دعوتش را به پا می‌دارند و او را ياری می‌کنند و اگر شمشير در دستش نبود، فقهاء به قتل او فتواء می‌دادند اما خداوند او را با شمشير و کرم، ظاهر می‌کند. پس به کرم او طمع ورزيده و از روی خوف، حکم او را بدون ايمان می‌پذيرند. بلکه در ضمير خلاف شرعش می‌دانند و معتقدند اگر حکم کند، حکمش غير مذهب ماست؛ زيرا او در آن حکم، گمراه بوده؛ زيرا معتقدند اهل اجتهاد زمان خود را ريشه کن کرده و هيچ مجتهد را در عالم باقی نگذارده و خداوند بعد از ائمه‌شان، هيچ مجتهد صاحب درجه‌ی اجتهادی را بوجود نمی‌آورد. و اما کسی که مدعی تعريف الهی در احکام شرعی شود، در نزد آنان، ديوانه و دارای انديشه‌ی فاسد است و به او توجهی نمی‌کنند). و در بيان ائمه (ع)، ج3 ص99، آمده است: عن الباقر (ع): (اذا خرج الامام المهدي فليس له عدوٌ مبين الا الفقهاء خاصة، ولو لا ان السيف بيده لأفتى الفقهاء بقتله). امام باقر (ع) فرمود: (زمانی که قائم قيام کند دشمنی آشکارتر از فقهاء ندارد و اگر شمشیر به دستش نباشد فقهاء فتوای قتل او را می‌دهند). و هم‌چنين با همين معنا و مضمون در کتاب يوم الخلاص ص 279، آمده است: (أعداؤه مقلدة العلماء أهل الاجتهاد، لما يرونه من الحكم بخلاف ما ذهب إليه أئمتهم فيدخلون كرهاً تحت حكمه خوفاً من سيفه و سطوته و رغبه في ما لديه). (دشمنانش مقلدان فقهای اجتهاد هستند، هنگامی که حکمی خلاف حکم مذهب خود می‌بينند دم بر نمی‌آرند و از ترس شمشير و مرگ و سلطانش و هم‌چنين با رغبت به آن‌چه که دارد، وارد آن حکم می‌شوند). آيا در اين کلام، پند و اندرزی از برای بازگشت به نفس و بازگشتش به راه مستقيم وجود ندارد؟! پس اگر کسی بگويد که امام به من رحم می‌کند و از من در می‌گذرد و عذرم را می‌پذيرد و... تمام اين امور، تصورات باطل است و هيچ اصلی در آن‌ها نيست؛ زيرا قائم (جانم به فدای او) کسی را نکوهش نمی‌کند بلکه حکمش با شمشيرش است و دليل آن، فرموده‌ی الله تبارک و تعالی است: (هَلْ يَنظُرُونَ إِلاَّ أَن تَأْتِيهُمُ الْمَلآئِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ رَبُّكَ أَوْ يَأْتِيَ بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ لاَ يَنفَعُ نَفْسًا إِيمَآن‌ها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَآن‌ها خَيْرًا قُلِ انتَظِرُواْ إِنَّا مُنتَظِرُونَ)،([21]) (آيا جز اين انتظار دارند كه فرشتگان به سويشان بيايند يا پروردگارت بيايد يا پاره‏اى از نشانه‏هاى پروردگارت بيايد [اما] روزى كه پاره‏اى از نشانه‏هاى پروردگارت [پديد] آيد كسى كه قبلا ايمان نياورده يا خيرى در ايمان آوردن خود به دست نياورده ايمان آوردنش سود نمى‏بخشد بگو منتظر باشيد كه ما [هم] منتظريم). يعنی کسانی که در امتحان و غربال، شکست خوردند و قبل از خروج امام مهدی (ع) فرستاده ايشان، سيد احمد الحسن را تکذيب کردند، ديگر در هنگام قيام حضرت (ع)، توبه سودی ندارد بلکه مهدی (ع) او را به قتل خواهد رساند و توبه‌ای از او نمی‌پذيرد. جائی که از حضرت حجت (ع) روايت شده که فرمودند: (پس برای نزديکی به محبت ما کارهای نيک انجام دهيد و از چيزی که باعث کراهت و غضب ما می‌شود، بپرهيزيد؛ زيرا امر ما مانند يک چشم بر هم زدن است، پس چون آيد، توبه به کار نيايد و ندامت و پشيمانی از سوء پيشينه‌ی خود، او را از مجازات ما، نجات نمی‌دهد). (و اما رستگاران مورد آزمايش قرار گرفته در امتحان عمومی کسانی هستند که به مهدی (ع) ايمان دارند، بيعت کنندگان با ايشان و ايمن در دولت ايشان، سعادتمندان در سايه سار عدالت ايشان هستند، آنان کسانی هستند که به قتال در زير رهبری مستقيم ايشان قرار گرفته و به هر يک از آنان نيروی چهل مرد داده می‌شود، دست از شمشير برنمی دارند تا اين‌که خداوند عزوجل خشنود گردد).([22]) و توضيح پيش روی شماست: در خطبه بيان امام علی (ع) آمده است: (... وينتقم من أهل الفتوى في الدين لما لا يعلمون فتُعساً لهم ولأتباعهم، أكان الدين ناقصاً فتمموه؟ أم كان به عوج فقوموه؟ أم الناس هموا بالخلاف فأطاعوه؟ أم أمرهم بالصواب فعصوه؟).([23]) (... و از اهل فتوا در دين انتقام می‌گيرند و آنان و پيروانشان را غافلگيرکرده و عرصه را بر آنان تنگ می‌کند، آيا دين ناقص نازل شده و آنان کاملش کردند؟ يا اين که در آن اشکال بوده و تصحيحش کردند؟ يا اين که مردم برخلاف آن همت کردند و او را اطاعت کردند؟ يا آن‌ها را به راه صواب و درست امرکرده و از او سرپيچی کردند؟). و هم‌چنين فرمودند: (ترد علی احدهم القضيه في حکم من الأحکام فيحکم فيها برأيه، ثم ترد تلك القضيه بعينها علی غيره فيحكم فيها بخلاف قوله...). (هنگامی كه در حكمی از احكام، قضيه‌ای مطرح می‌گردد، با رأی خود در آن قضيه حكم می‌كند، سپس عين همان قضيه به کس ديگری روی می‌آورد، و بر خلاف حكم شخص اولی قضاوت می‌نمايد). تا آن‌جا که حضرت فرمودند: (والههم واحد، ونبيهم واحد، وکتابهم واحد، افأمرهم الله سبحانه بألاختلاف فأطاعوه، ام نهاهم عنه فعصوه، أم انزل الله سبحانه ديناً ناقصاً فأستعان بهم على اتمامه، أم كانوا شركاء له، فلهم أن يقولوا، وعليه أن يرضى؟ أم انزل الله سبحانه ديناً تاماً فقصر الرسول(ص) عن تبليغه وادائه، والله سبحانه يقول: (مَّا فَرَّطْنَا فِي الكِتَابِ مِن شَيْءٍ) و فيه تبيان لكل شیء وذكر ان الكتاب يصدق بعضه بعضا، وانه لا اختلاف فيه، فقال سبحانه: (وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ اخْتِلاَفاً كَثِيراً). وان القرآن ظاهره أنيق، وباطنه عميق، لا تفنى عجائبه، ولاتنقضي غرائبه، ولا تكشف الظلمات الا به).([24]) (در حالی كه خداى آنان يكى و پيامبر آنان يكى و كتابشان يكى است. آيا خداوند آنان را فرمان به اختلاف داد و آنان نيز او را اطاعت كردند؟ يا خداوند آنان را از اختلاف نهى كرد و آنان عصيان ورزيدند؟ يا خداوند دين ناقصى را نازل كرد و از آنان براى اتمام آن يارى خواست؟ يا آنان شركاى خداوند هستند و حق دارند بگويند و خداوند هم بايد راضى باشد؟ يا خداوند دين كاملى را فرو فرستاد و پيامبر در رساندن آن كوتاهى ورزيد؟! در حالی كه خداوند سبحان فرموده (ما هيچ چيزى را در كتاب [لوح محفوظ] فروگذار نكرده‏ايم). نيز فرموده كه: (در اين كتاب همه چيز به روشنی بيان شده است)، و ياد آورى كرده كه اجزاى اين كتاب يكديگر را تصديق می‌كنند و هيچ اختلافی در آن نيست. فرمود: (اگر اين كتاب از ناحيه غير خدا بود، اختلاف بسيارى در آن مى‌يافتند). ظاهر قرآن نيكو و شگفت و باطن آن عميق است، شگفتی‌هاى آن فنا ناپذير و تازگى‌هاى آن بی‎پايان است و تاريكی‌ها كشف نمی‌شود مگر به وسيله آن). و گمان می‌کنم برای حق طلب، همين حديث مايه‌ی بی‌نيازی بوده و همه‌ی بحث را کفايت می‌کرد.

-فقهای آخر الزمان چه کسانی هستند؟

قبل از معرفت و شناخت فقهای آخر الزمان، بر ما است که در ابتدای امر، معنای آخر الزمان و تشخيص و حصر آن را بشناسيم. آخر الزمان: زمانی است برای پايان خلافت کفر و ظلم و ستم و استبداد و هرگونه تجاوز می‌باشد و آن زمان ظهور قائم آل محمد (جانم به فدای او) از غيبت کبری است. روزی که زمين با نور صاحبش روشن می‌گردد و بدی‌ها را کشف کرده و دزدان را آشکار می‌کند. و اين زمان در کلام ائمه (ع)، دارای يک سری نشانه‌ها و حصرهايی می‌باشد، و بر حسب کلام و روايات متواتر و مستند ايشان، آخر الزمان، نشانه‌های خاصی دارد که کسی نگويد اين آخر الزمان نيست، در حالی‌که اين زمانی‌ست که در آن از نصرت قائم آل محمد گريزان است و هراس آن دارد که عدل الهی گسترش يابد يا ببيند که شخص مقدس او با شمشير امام سر بُريده شده پيش روی اوست. و من هنگامی که زمان را برای تو مشخص می‌کنم، نسبت به تشخيص فقهاء و کسی که فتواء می‌دهد و تأويل و تقليد می‌کند و اين‌که مقلّدان کيستند، صبور و بردبار باش... به خدا سوگند که من با حسرت و اندوه اين سطرها را می‌نگارم؛ زيرا بسياری از مردم با ريا کاری و دو رويی فقهای خيانت‌کار و گمراه، فريب خورده‌اند و به زمان و عصر خود بازگشته در حالی‌که می‌گويد: «ای مهدی با مهدی مبارزه و قتال می‌کنی...؟» و اين‌چنين مظلوميّت امام مهدی (ع) به اعتقادم، بزرگترين مظلوميّت به شمار می‌رود جائی که در طول حيات خويش، انواع سوء استفاده و جهل و نادانی از کوچک و بزرگ ديده و هر آن‌چه که در مورد ايشان (ع) نوشته می‌شود، تنها گويای جزئی از مظلوميّت حضرتش می‌باشد. مالک بن ضمره گويد: امير المؤمنين (ع) فرمودند: (يا مالك إبن ضمرة، كيف أنت إذا اختلفت الشيعة هكذا؟ وشبك أصابعه وأدخل بعضها في بعض، فقلت يا أمير المؤمنين، ما عند ذلك من خير. قال (ع): الخير كله عند ذلك، يقوم قائمنا فيقدم عليه سبعون (فيقدم سبعين) رجلاً يكذبون علی الله ورسوله فيقتلهم، فجمع الله الناس علی أمرٍ واحد).([25]( (زمانی که شيعه اين‌گونه اختلاف پيدا کنند سپس انگشتانش را در هم فرو برد. عرض کردم: خيری در آن وقت نيست. فرمود: تمام خير در آن موقع است. ای مالک در آن موقع قائم ما قيام میكند، و هفتاد مرد را كه بر خدا و رسولش دروغ بسته‌‏اند، می‏آورد و همه را به قتل میرساند، آن‌گاه خداوند همه مردم را بر يک عقيده جمع می‌کند(. و الوشاء از علی بن الحسن از ابان بن تغلب نقل می‌کند: ابو عبد الله (ع) فرمودند: (کيف أنت إذا وقعت البطشة بين المسجدين فيأرز العلم کما تأرز الحيه في جحرها واختلفت الشيعة وسمي بعضهم بعض کذابين وتفل بعضهم في وجوه بعض قلت: جعلت فداك، ما عند ذلك من خیر فقال الخير کله في ذلك الزمان ثلاثاً).([26]) (چگونه خواهی بود زمانی که ميان دو مسجد جنگ رخ بدهد. و آن‌گونه که مار به آشيانه خود پناه می‌برد علم و دانش به گوشه‌ای خزيده و نهان خواهد شد و شيعيان با يکديگر اختلاف پيدا کرده و بعضی، برخی ديگر را دروغگو خطاب کرده و برخی، به صورت بعضی ديگر آب دهان خواهند انداخت. عرض کردم: فدايت شوم، آيا آن زمان از خير خبری نخواهد بود؟ سه بار فرمود خير کامل آن زمان خواهد بود). و اين معنا در کتاب غيبة النعمانی ص 306 باب "ما يلحق بالشيعة من التمحيص" آمده است که ابا عبد الله (ع) فرمودند: (آن امر (قيام قائم) محقق نمی‌شود تا اين‌که برخی از شما آب دهان خود را بر صورت ديگری بيندازد و برخی از شما ديگری را دروغ‌گو بنامد). و آيا شيعه‌ی کنونی، يکديگر را صادق و راستگو می دانند؟ و آيا مقطع زمانی بر آن فرا رسيده که شبيه اين مقطع از زمان می‌باشد؟ و آيا می‌دانی که ما اکنون چند فرقه داريم (حائريه، سيستانيه، حکيميه، صدريه، يعقوبيه و... و...) که هر کدام از اين فرقه‌ها، ادعاء می‌کند که راه مستقيم الهی است و حق با اوست و غيرش باطل می‌باشد... و از آن‌جا که بصورت عَلَنی بدان تصريح نمی‌کنند، ما تابع راه‌های زياد و مختلف شديم و خداوند می‌فرمايد: (دنباله رو راه ها نباشيد، چرا که از راه خدا گمراه می‌شويد)، و (اگر از غير خدا بود، در آن اختلاف بسياری می‌يافتند) و خداوند راه‌های گزافه و بی مقصد را مذمت می‌کند. پس اين همه جهالت برای چيست؟ و از آن‌چه که بيان شد، حديث بر زمان کنونی ما از لحاظ و جنبه‌ی اختلاف نظرها و تکفير، بيشتر منطبق گشته نه زمان‌های پيشين! و اکنون و بعد از اين‌که يمانی شخص خود را آشکار کرد، بر ما چيزی نمانده جز پيش‌بينی در شخصيّت سفيانی، و امام صادق (ع) فرمودند: (اذا خرج السفياني فعليکم بنا)، (چون سفيانی خروج کرد، نسبت به ما هوشيار باشيد). پس چه کسی مرا به سوی امام (ع) رهبری و راهنمايی می‌کند؟ (آيا کسی که می‌گويد امام را چه در خواب و چه در بيداری نمی توان ديد، يا کسی که می‌گويد او کسی است که مرا امر می‌کند و خداوند از هر راهی، شما را به سوی او فرا خوانده) و آيا اين‌گونه امر را طلب می‌کنيد که شخصی شما را به سوی خداوند رهبری کند در حالی‌که برای او هيچ مقام و منصب دنيايی يا دينی عهد شده در نزدتان يافته نمی‌شود و شما می‌دانيد که همه بندگان خداوند هستند و خداوند هر کس را بخواهد، بر می‌گزيند و هر کس را بخواهد مورد رحمت قرار می‌دهد و هر کس را بخواهد مورد عذاب قرار می‌دهد و از فضل خود به هر کس که می‌خواهد، می‌بخشد. پس اين همه تکبر و نخوت بر خداوند چيست؟ و يا خداوند با قومی قبل از شما مشورت کرده که چه کسی را به سويشان مبعوث کند؟ و پاک و منزه است خداوند از چنين فعلی! که مشورت دليلی بر نقص فکر می‌باشد و خداوند از اين امور منزه است. پس عذر و بهانه‌ی شما به خدا چيست که می‌گوييد چرا فلانی و فلانی را فرستاده... بر ما است که مانند شتر مرغ نباشيم که هر گاه احساس خطر می‌کند، سرش را زير خاک فرو می‌برد با اين خيال که بقيه‌ی بدنش نيز از خطر مصوّن است. و خداوند آن را نشانه‌ای برای هر روی‌گردان و لجباز قرار داده، همان‌گونه که کلاغ را عبرتی برای فرزند آدم قرار داد. پس تا به کی هر گاه حديث صادق مصدق را می‌بينيم، چهره از آن بر می‌تابيم، گويا بالای سرمان مرغان هجوم آورده و يا نابينا گشته‌ايم يا گويا قرآن هرگز داستانی را بر ما نخوانده و سنّت نخستين بر ما، گذری نکرده است... انا لله و انا إليه راجعون. و اميد است که بادها، پاره ابرهای باران زا را به سوی ما رهسپار کند تا بر صورتمان قطراتی بيفکنند، و برای استقبال و ياری قائم آل محمد (ع) از خواب غفلت بيدار شويم. (وَلَمَّا جَاءهُمْ كِتَابٌ مِّنْ عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ وَكَانُواْ مِن قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُواْ فَلَمَّا جَاءهُم مَّا عَرَفُواْ كَفَرُواْ بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّه عَلَى الْكَافِرِينَ).([27]) (و هنگامى كه از جانب خداوند كتابى كه مؤيد آن‌چه نزد آنان است برايشان آمد و از دير باز [در انتظارش] بر كسانى كه كافر شده بودند پيروزى مى‏جستند ولى همين كه آن‌چه [كه اوصافش] را مى‏شناختند برايشان آمد انكارش كردند پس لعنت‏ خدا بر كافران باد). سدير صيرفی گويد: نزد ابی عبد الله (ع) بودم و جماعتی از اهل کوفه نزد ايشان نيز بودند، به آنان رو کرد و فرمود: (حج کنيد قبل از اين‌که برجانيه شما را از رفتن به حج، منع کند. حج کنيد قبل از اين‌که مسجد بنا شده در عراق، بين نخل و نهرها، ويران شود. حج کنيد قبل از اين‌که درخت نخلی که در زوراء موجود است و مريم از خرمای آن تناول کرد، از بيخ کنده شود. در آن هنگام است که از حج بازداشته می‌شويد و ثمره‌های کشاورزی اندک می‌گردد، و سرزمين‌ها خشک گردد و به گران‌فروشی و فزونی قيمت‌ها و ظلم و ستم حاکم گرفتار شويد؛ و در ميان شما، دشمنان و ظالمان به همراه بلاء و وباء و گرسنگی آشکار می‌شوند و فتنه‌ها از آفاق بر شما می‌بارد. پس وای بر شما ای اهل عراق آن هنگام که درفش‌ها از سمت خراسان به سوی شما می‌آيند، و وای بر اهل ری از ترک‌ها و وای بر اهل عراق از اهل ری سپس وای بر آنان از برای شط. سدير گويد: عرض کردم: ای مولای من شط چيست؟ فرمودند: آنان قومی هستند که گوش‌هايشان مانند موش، کوچک است و لباسشان از آهن و کلامشان هم‌چون کلام شياطين کوچک و شرور است و پناه می‌برم به خدا از شر آنان، آنان کسانی هستند که خداوند دين را بدستشان فتح می‌کند و سببی برای امر ما می‌شوند).([28]) و برای اشاره می‎گويم، آيا حج را به دست (برجانيه) در زمان صدام ملعون، ممنوع نکرديد؟ که يک بار حجاج را در يک هواپيما قرار داده و آنان را به طور تصادفی به سوی مکه دفع کردند... آيا به گرانی و فزونی قيمت‌ها مبتلا نشده‌ايد؟ آيا آمريکا بر شما وارد نشد در حالی‌که سربازان لباس آهنی به تن دارند و کلامشان بوی شيطانی می‌دهد... الی آخر توصيفشان... و چون زمان ثابت گشت، حديث نيز ثابت شده است و الحمد لله. خداوندا به راستی که رسولت و ائمه‌ی هدايت بعد از ايشان، صداقت و راستی را پيشه‌ی خود ساخته‌اند ... خداوندا به راستی که رسولت و ائمه‌ی هدايت بعد از ايشان، صداقت و راستی را پيشه‌ی خود ساخته‌اند، پس ما را از انصار و ياوران قائم آل محمد قرار ده. و برای تناسب بيشتر اين احاديث با عالم و زمان کنونی ما، امری باقی نمانده جز اين‌که بگويم، آزاده را يک اشاره بس است. پس برای روشن و شفاف سازی بيشتر در مورد کيفيّت معامله با اشخاصی مانند اين فقهاء، حديث رسول الله (ص) در خصوص شرح حالشان در اين زمان، ما را کفايت می‌کند در حالی‌که آن را به اين زمان محصور گردانده، می‌فرمايند: (يا ابن مسعود: يأتي علی الناس زمان الصابر فيه علی دينه مثل القابض علی الجمر بكفه، فإن كان في ذلك الزمان ذئباً، وإلا أكلته الذئاب. يا ابن مسعود: علماؤهم وفقهاؤهم خونة فجرة، ألا إنهم أشرار خلق الله، وكذلك أتباعهم ومن يأتيهم ويأخذ منهم ويحبهم ويجالسهم ويشاورهم أشرار خلق الله يدخلهم نار جهنم (صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَرْجِعُونَ)،([29]) (وَنَحْشُرُهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَی وُجُوهِهِمْ عُمْياً وَبُكْماً وَصُمّاً مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ كُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَاهُمْ سَعِيراً)،([30]) (كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَيْرَهَا لِيَذُوقُوا الْعَذَابَ)،([31]) (إِذَا أُلْقُوا فِيهَا سَمِعُوا لَهَا شَهِيقاً وَهِيَ تَفُورُ * تَكَادُ تَمَيَّزُ مِنَ الْغَيْظ)،([32]) (لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَهُمْ فِيهَا لا يَسْمَعُونَ)،([33]) (كُلَّمَا أَرَادُوا أَنْ يَخْرُجُوا مِنْهَا مِنْ غَمٍّ أُعِيدُوا فِيهَا وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِيقِ).([34]) يا ابن مسعود: يدعون أنهم علی ديني وسنتي ومنهاجي وشرائعي إنهم مني برآء وأنا منهم برئ. يا ابن مسعود: لا تجالسوهم في الملأ ولا تبايعوهم في الأسواق، ولا تهدوهم إلی الطريق، ولا تسقوهم الماء، قال الله تعالی: (مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِيهَا وَهُمْ فِيهَا لا يُبْخَسُون).([35]) يقول الله تعالی: (وَمَنْ كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ نَصِيبٍ).([36]) يعني العلماء والفقهاء).([37]) رسول الله (ص) فرمود: (ای پسر مسعود زمانی بر مردم بيايد كه صبر كننده‏ بر دينش مانند كسی است كه آتش در دست خود بگيرد. ای پسر مسعود اگر کسی در آن زمان گرگ بود كه هيچ و اگر نه او را گرگ صفتان می‌خورند. ای پسر مسعود: علماء و فقهای آن‌ها خائن و فاجر هستند. آگاه باشيد كه اينان شرترين خلق خدايند و هم‌چنين پيروان ايشان و كسانی كه پيش آنان می‌روند و از آنان می‌گيرند و آن‌ها را دوست دارند و با آنان هم‌نشينی می‌كنند و با آن‌ها مشورت می‌كنند شرترين مخلوقات خدا هستند. (ايشان را در آتش جهنم وارد می كند. (كرند لالند كورند بنا بر اين به راه نمی‌‏آيند)، (و روز قيامت آن‌ها را كور و لال و كر به روی چهره‌هايشان در افتاده برخواهيم انگيخت)، (جايگاه‌شان دوزخ است هر بار كه آتش آن فرو نشيند شراره‌‏ای تازه برايشان می‌‏افزاييم)، (هر بار پوستشان بسوزد پوست‌های ديگری بر جايش نهيم تا عذاب را بچشند)، (چون در آن‌جا افكنده شوند از آن خروشی می‌‏شنوند در حالی كه می‌جوشد * نزديک است كه از خشم شكافته شود، برای آن‌ها در آن‌جا ناله‌‏ای زار است و در آن‌جا چيزی نمی‌‏شنوند)، (هر بار بخواهند از شدت غم از آن بيرون روند در آن باز گردانيده می‌‏شوند كه هان بچشيد عذاب آتش سوزان را). ای پسر مسعود: آنان ادعاء می‌كنند كه بر دين و سنت و راه و روش من هستند. آنان از من به دور و من از آنان بيزارم. ای پسر مسعود با آنان در اجتماع هم‌نشينی ننمائيد. در بازار با ايشان خريد و فروش مكنيد. راه را نشانشان ندهيد، آبشان ندهيد. خدای تعالی فرموده: (كسانی كه زندگی دنيا و زيور آن را بخواهند جزای كارهايشان را در آن‌جا به طور كامل به آنان می‏دهيم و به آنان در آن‌جا كم داده نخواهد شد)، و خدای تعالی می‌فرمايد: (كسی كه كشت اين دنيا را بخواهد به او از آن می‌‏دهيم ولی در آخرت او را نصيبی نيست)، يعنی علماء و فقهاء). اين حديث در المکارم ج2 ص 348-347-346، چاپ قم روايت شده است. چگونه است حال شما ای حبيبم يا محمد اگر آنان را ببينی که امروز با فرزندت چگونه رفتار می‌کنند، ای حبيب ما ای محمد، قلب‌های ما را برای نصرت و ياری فرزندت استوار گردان و از ما حمايت کن و تو حرز ما و پدر و پيامبر ما هستی، تا اين‌که خداوند شريعت حق خويش را اتمام کند و برای ما دعاء کن که تو صاحب منزلت والا نزد خداوند هستی که هرگز مخلوقی بدان نمی‌رسد و عقول پيامبران و فرستادگان و ملائکه نسبت به عظمت آن، حيران هستند. و مولا و مقتدايمان، سرور اوصياء، امير المؤمنين (ع) فرمودند: (يا معشر شيعتنا المنتحلين مودتنا، إياکم وأصحاب الرأي، فإنهم أعداء السنن، تفلتت منهم الأحاديث أن يحفظوها، وأعيتهم السنة أن يعودها، فاتخذوا عباد الله خولاً وماله دولاً، فذّلت لهم الرقاب، وأطاعهم الخلق أشباه الكلاب، ونازعوا الحق أهله، وتمثلوا بالأئمة الصادقين، وهم من الکفار الملاعين، فسألوا عما لا يعلمون، فأنفوا أن يعترفوا بأنهم لا يعلمون، فعارضوا الدين بآرائهم، فضلوا وأضلوا).([38]) (ای گروه شيعيان و ای کسانی که ادعای دوستی ما را داريد مبادا از صاحبان رأی و نظر پيروی کنيد زيرا آنان دشمنان سيره و روش و طريقه عملی و گفتاری پيامبرند. حفظ احاديث از ايشان فوت شد و ضبط سنّت ايشان را عاجز ساخت و توانائی بر آن نيافتند، پس بندگان خدا را بنده و خدمتگزار خود ساختند و مال خود را در انحصار خود گرفتند و بين خود چرخاندند، سپس گردن‌ها در برابر ايشان فرود آمد و خلقى که شبيه سگ‌ها هستند از آن‌ها اطاعت کردند، حق را از اهل آن گرفتند، خود را مثال پيشوايان راستين قرار دادند و منزلت و مقام آنان را ادعاء کردند، در حالی که از کافران ملعون هستند. و چون از آن چه نمی‌دانند سؤال شدند تکبر ورزيدند که اعتراف به نادانی خود کنند و با آراء خودشان با دين مبارزه کردند، پس خودشان گمراه شدند و ديگران را هم به گمراهی کشاندند). و در کتاب سفينة البحار و مدينة الحکم و الآثار ج2، ص 57، ج4 ص 58 آمده است: (عن الإمام الحسن العسکري (ع)، انه قال: قال لأبي هاشم الجعفري، يا ابا هاشم، سيأتی زمان علی الناس، وجوههم ضاحکة مستبشرة وقلوبهم مظلمة منکدرة، السّنه فيهم بدعة والبدعة فيهم سنّة، المؤمن بينهم محقّر، والفاسق بينهم مؤّقر، أمراؤهم جائرون، وعلماؤهم في ابواب الظلمة سائرون، اغنيائهم يسرقون زاد الفقراء، واصاغرهم يتقدّمون علی الکبراء، کل جاهلٍ عندهم خبير، وکل محيل (يعني الماکر) عندهم فقير، لا يميّزون بين المخلص والمرتاب، ولايعرفون الضأنً من الذئاب، علماؤهم شرار خلق ‌الله علی وجه الأرض، لأنهم يميلون الیٰ الفلسفه والتصوّف، ويضلون شيعتنا وموالينا، فأن نالوا منصباً لم يشبعوا من الرشا، وأن خذلوا عبدوا الله علی الرّياء، الا أنّهم قطّاع طريق المؤمنين، والدعاة الیٰ نحلة الملحدين، فمن ادرکهم: فليحذرهم، وليصن دينه وايمانه. ثم قال: يا أبا هاشم هذا حدثني أبي، عن آبائه عن جعفر بن محمد (ع)، وهو من اسرارنا فأکتمه إلاّ عن أهله). (ای ابا هاشم! زمانی می‌آيد که روی مردم خندان و شادمانند و دل‌هايشان تاريک و گرفته، سنت در نزدشان بدعت است و بدعت سنت، مؤمن در ميان‌شان کوچک است و فاسق محترم، فرمان‌روايان‌شان نادان و ستم‌گرند و دانشمندان در گمراهی‌‌اند، بی‌نيازان راهزن توشه‌ی بی‌نيازان‌اند، کوچکان بر بزرگان پيشی می‌گيرند و هر نادانی را آگاه می‌دانند و هر چاره‎جوئی را بی‌چيز می‌شمرند، ميان مخلص و رياگر تفاوتی نمی‌نهند، گرگ را از ميش نمی‌شناسند، علماء آنان بدترين آفريده‌های خدا روی زمين هستند؛ زيرا به فلسفه و تصوف گرايش دارند، به خدا سوگند، اينان روی‌گردان از دين خدا و اهل تحريف‌اند، در محبت مخالفين ما بزرگ‌نمائی می‌کنند و پيروان و دوستان ما را گمراه می‌کنند، اگر به مقامی رسند گرسنه‌ی رشوه‌اند و اگر خوار شوند رياکارانه بندگی خدا را می‌کنند، همانا ايشان راه‌زنان مؤمنين هستند و دعوت‌کنندگان به شيوه‌ی ملحدين، هر کس آنان را درک کرد از ايشان دوری گزيند و دين و ايمانش را نگه دارد. ای ابو هاشم! اين آن‌چه بود که پدرم از پدرانش از جعفر ابن محمد برايم روايت کرد و اين از اسرار ماست، پس آن را کتمان کن(. و پيامبر اکرم (ص) فرمودند: (لکل نبي حواري فأذا أنتهی الحواريون، يأتون رجال يرکبون رؤوس المنابر يقولون ما لا يعملون، ويعلمون ما ينکرون، فأولئك عليکم جهادهم بالأيدي والألسن والقلوب، فأعظمهم درجة من جاهدهم باليد واللسان والقلب، وأوسطهم ايماناً من جاهدهم بلسانه ويده، وأضعفهم إيمانا من جاهدهم بالقلب. قالو: يا رسول الله، او للقلب جهاد؟ قال نعم أن تنکرو أعمالهم بقلوبکم).([39]) (برای هر پيامبری حواری است، اگر حواريون در گذشتند، بعد از آن‌ها مردانی خواهند آمد که بالای منبرها می‌روند آن‌چه که عمل نمی‌کنند را می‌گویند، و آن‌چه می‌دانند را منکر می‌شوند، بر شما است که با آن‌ها با دست و زبان و قلب جهاد کنيد، عظیم‌ترین درجه از آن کسانی است که با دست و زبان و قلب با آنان جهاد کنند، و میانه‌ترین ایمان هر کس که با آنان با زبان و دست جهاد کند، و ضعيف‌ترین ایمان آن کس که با قلب با آنان جهاد کند. عرض کردند: ای رسول الله، آيا برای قلب جهاد است؟ فرمودند: آری، با قلبهايتان منکر اعمال آن‌ها شويد). و خداوند می‌فرمايد: (وَلِلّهِ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَإِلَيْهِ يُرْجَعُ الأَمْرُ كُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَتَوَكَّلْ عَلَيْهِ وَمَا رَبُّكَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ)،([40]) (و نهان آسمان‌ها و زمين از آن خداست و تمام كارها به او بازگردانده مى‏شود پس او را پرستش كن و بر او توكل نماى و پروردگار تو از آن‌چه انجام مى‏دهيد غافل نيست). به راستی که فاجعه‌ی بزرگی‌ست. اما هر انسانی که صاحب بصيرت باشد، بايد اعمال اشخاصی مثل اين علماء را به قرآن و سنّت ارجاع دهد، پس اگر اعمالشان را مطابق يافت، اين همان آرزوست و اگر آن‌ها را خارج از سنّت ديد، بر اوست که نسبت به آن‌ها تدبر و تأمل داشته باشد و آن‌چه که با اوامر الهی و عدالت مناسبتی نداشته را قبل از اين‌که پيروانش از او بيزاری جويند، ترک کند... علی ابن ابی‌طالب (ع) است که می‌فرمايند: (کی مردم را به عبادت گرفته‌ايد در حالی‌که مادرانشان آنان را آزاد به دنيا آورده‌اند!). و حسين (ع) شيعه‌ی ابی سفيان (لع) را مورد خطاب قرار می‌دهد و می‌فرمايد: (در دنيايتان آزاده باشيد...). اهل بيت (ع) اين‌چنين به ما آموختند که آزاد انديشی، همواره انسان را به حق و راه صحيح سوق می‌دهد و خداوند می‌فرمايد: (الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُوْلَئِكَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ)،([41]) (به سخن گوش فرا مى‏دهند و بهترين آن را پيروى مى‏كنند اينانند كه خدايشان راه نموده و اينانند همان خردمندان). و هيچ سخن نيکوتری از کلام خداوند و اهل بيتش وجود ندارد، تا بدان استدلال کرد و اما ديگر کلام و بحث‌ها، تنها عبارتند از آراء شخصی، و خداوند هيچ ارتباطی با آن‌ها ندارد. و تاريخ شيعه وجود تعارض و اختلاف و روی آوردن فقهای شيعه به انديشه‌ی اجتهاد و اخذ به رأی را تأييد می‌کند، که در اين جايگاه باب بحث در مورد آن شايسته نيست و هر کس خواهان کسب اطلاعات بيشتر است در تاريخ اجتهاد مطالعه‌ای کند که به زودی به صحت و درستی آن‌چه عرض کردم، خواهد رسيد. اما هر آن‌چه که خواهان عرض آن هستم، اين بوده که ثابت کنيم اکنون در عصر آخر الزمان به سر می‌بريم. پس چاره انديشی‌ها و موضع گيری‌های اخذ شده در مقابله با اين زمان، چيست؟ يا تدابير فقهاء برای نصرت و ياری امام چيست؟ آيا ياوران و انصاری برای ايشان جمع کردند؟ آيا سلاح و تجهيزات جنگی برای ايشان مهياء کردند يا حداقل نقطه‌ای از زمين (همچون نجف اشرف) را در اختيار ايشان قرار دادند؟؟؟ يا کلام صادق اهل بيت (ع) را نشنيده‌اند که فرمود: (اگر امور خود به خود و بدون زحمت فراهم می‌شدند، برای رسول الله اين‌چنين فراهم می‌شدند)، يا فرمودند: (به خدا سوگند آن‌چه که آرزوی آن را داريد (قيام قائم) محقق نمی‌شود تا آن زمان که علق و عرق با هم آميخته شود). [و کلام حضرت اشاره به شدّت جنگ و جدال و زحمت فراوان، دارد]، و آيا نسبت به اين روايات، غفلت ورزيده‌اند يا آن‌ها را شنيده‌اند و مصداق اين فرموده‌ی خداوند گشته‌اند: (نشانه‎ها را انکار کردند و نفس‌هايشان به انکار آن يقين حاصل کرد). و آيا ممکن است در قِبال امام تنها با سکوت و سکون مقابله کرد و حرکت و فعاليّتشان تنها در تکذيب فرستاده‌ی امام مهدی (ع) باشد و هرگز جنب و جوش مسؤليّتشان در برابر خدا و مهدی و مردم و درخواست حداقل يک دليل برای دفع شبهه و تبيان يقين به مردم، به جوش نمی‌آيد؟! مردمی که بصيرت خود را به سبب اين فقهای جاهل، از دست داده‌اند. پس جايگاه و موضع گيری اين علماء در برابر امام مهدی (ع) چيست؟! اگر بعد از آن، صحت اين ادعاء (فرستاده‌ی امام مهدی) ثابت شد، آيا عذری در پيشگاه امام مهدی (ع) پذيرفته می‌شود؟ و در بحث پيش ذکر کردم که امام مهدی (ع) کسی را نکوهش نمی‌کند و هيچ عذری را نمی‌پذيرد بلکه با شمشير می‌آيد و آيا خداوند نفرموده: (يَعْتَذِرُونَ إِلَيْكُمْ إِذَا رَجَعْتُمْ إِلَيْهِمْ قُل لاَّ تَعْتَذِرُواْ لَن نُّؤْمِنَ لَكُمْ قَدْ نَبَّأَنَا اللّهُ مِنْ أَخْبَارِكُمْ وَسَيَرَى اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ).([42]) (هنگامى كه به سوى آنان بازگرديد براى شما عذر مى‏آورند بگو عذر نياوريد هرگز شما را باور نخواهيم داشت‏ خدا ما را از خبرهاى شما آگاه گردانيده و به زودى خدا و رسولش عمل شما را خواهند ديد آن‌گاه به سوى داناى نهان و آشكار بازگردانيده مى‏شويد و از آن‌چه انجام مى‏داديد به شما خبر مى‏دهد). اولاً همه‌ی مردم و علماء به خصوص می‌دانند که امر امام يک چشم بر هم زدن است، و در آن لحظه هيچ عذر و حجتی در تکذيب فرستاده‌ی امام (ع) پذيرفته نيست، مگر روايتی که سند ضعيف داشته و در بهترين احوالش يک خبر آحاد می‌باشد (روايت سمری). و بهترين دليل بر نقض آن مشاهدات حاصل شده در طول غيبت کبری توسط عامه و خاصه می‌باشد و ای کاش مقصود حقيقی امام (ع) را از خلال آن متوجه می‌شدند و بر راز اين حديث توقف می‌کردند. به کتاب (قرائتی نوين در مورد روايت سمری) يکی از انتشارات انصار امام مهدی (ع) تأليف استاد ضياء الزيدی، مراجعه کنيد. و اگر به مردم عامه منتقل شويم، تکذيب بر آنان در دو مرحله شکل گرفته است. مرحله‌ی اول: واگذاری امر به علماء (چرا علماء او را قبول ندارند و چرا به آنان هجوم می‌شود) و آنان بر حسب ادعايشان حديث نبوی که به خود نسبت می‌دهند (علماء امتي کأنبياء بني اسرائيل)، (علمای امتم همانند علمای بنی اسرائيل هستند). و جهت تبيان اين حديث برای کسانی که در فرموده خلط کرده و حديث را در موضعی غير از موضع اصلی‌اش قرار داده و آن را راهی برای گمراهی به جای هدايت خود قرار داده است. مقصود از علماء در اين حديث، ائمه‌ی اطهار (ع) صادقين مصدقين يکديگر هستند، پس آنان عالم‌ترين مردم به احوال اُمت و اخبار و امور آن هستند، نزديک‌ترين مردم به خداوند و شجاع‌ترين آنان در انتشار حق، و پيشی گيرنده‌ترين آنان به امر به معروف و نهی از منکر هستند، و برپاکنندگان نماز و روزه‌داران هستند، آنان ريسمان محکم آويخته شده‌ی الهی می‌باشند که يک طرف آن به دست ماست و طرف ديگرش بدست اوست. عن عبيدة السلماني قال سمعت علياً (ع): (يا أيها الناس اتقوا الله ولا تفتوا الناس بما لا تعلمون فان رسول الله (ص) قد قال قولاً آل منه إلى غيره وقال قولاً وضعه غير موضعه كذب عليه فقام عبيدة وعلقمة والأسود وأناس معهم قالوا يا أمير المؤمنين فما نصنع بما قد أخبرنا في المصحف؟ قال: اسألوا عن ذلك علماء آل محمد (ص)).([43]) از عبيده سلمانی گويد: شنيدم امام علی (ع) می‌فرمودند: (ای مردم تقوای الهی پيشه کنيد و مردم را با فتوايی که بدان علم نداريد فتواء ندهيد، همانا رسول الله (ص) فرموده‌ای فرمود که هر يک از کلمه از آن را به هر يک گفت، و فرموده‌ای فرمود که آن را در غیر موضع خود قرار داد که به ايشان دروغ بسته شد. در اين هنگام عبیده و علقمه و الأسود و مردمی که با آنان بودند بلند شدند و گفتند: ای امیر مؤمنان چه کنيم با آن‌چه در قرآن به ما رسيد؟ فرمود: در مورد آن از علمای آل محمد (ع) سؤال کنيد). و در حديث طولانی از امام صادق (ع)، آمده است: (وَجَعَلَ الْجُهَّالَ وُلَاةَ أَمْرِ اللَّهِ وَالْمُتَكَلِّفِينَ بِغَيْرِ هُدًى مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَزَعَمُوا أَنَّهُمْ أَهْلُ اسْتِنْبَاطِ عِلْمِ اللَّهِ فَقَدْ كَذَبُوا عَلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَرَغِبُوا عَنْ وَصِيِّهِ (ع) وَطَاعَتِهِ وَلَمْ يَضَعُوا فَضْلَ اللَّهِ حَيْثُ وَضَعَهُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى فَضَلُّوا وَأَضَلُّوا أَتْبَاعَهُمْ وَلَمْ يَكُنْ لَهُمْ حُجَّةٌ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّمَا الْحُجَّةُ فِي آلِ إِبْرَاهِيمَ (ع) لِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ (وَ لَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ وَ آتَيْنَاهُمْ مُلْكاً عَظِيماً). فَالْحُجَّةُ الْأَنْبِيَاءُ (ع) وَأَهْلُ بُيُوتَاتِ الْأَنْبِيَاءِ (ع) حَتَّى تَقُومَ السَّاعَةُ لِأَنَّ كِتَابَ اللَّهِ يَنْطِقُ بِذَلِكَ وَصِيَّةُ اللَّهِ بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ الَّتِي وَضَعَهَا عَلَى النَّاسِ فَقَالَ عَزَّ وَجَلَّ فِي (بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَع) وَهِيَ بُيُوتَاتُ الْأَنْبِيَاءِ وَالرُّسُلِ وَالْحُكَمَاءِ وَأَئِمَّةِ الْهُدَى فَهَذَا بَيَانُ عُرْوَةِ الْإِيمَانِ الَّتِي نَجَا بِهَا مَنْ نجَاَ قَبْلَكُمْ وَبِهَا يَنْجُو مَنْ يَتَّبِعُ الْأَئِمَّةَ... وَهُوَ قَوْلُ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِنْ تَكْفُرْ بِهِ أُمَّتُكَ فَقَدْ وَكَّلْتُ أَهْلَ بَيْتِكَ بِالْإِيمَانِ الَّذِي أَرْسَلْتُكَ بِهِ فَلَا يَكْفُرُونَ بِهِ أَبَداً وَلَا أُضِْيعُ الْإِيمَانَ الَّذِي أَرْسَلْتُكَ بِهِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِكَ مِنْ بَعْدِكَ عُلَمَاءِ أُمَّتِكَ وَوُلَاةِ أَمْرِي بَعْدَكَ وَأَهْلِ اسْتِنْبَاطِ الْعِلْمِ الَّذِي لَيْسَ فِيهِ كَذِبٌ وَلَا إِثْمٌ وَلَا زُورٌ وَلَا بَطَرٌ وَلَا رِيَاءٌ فَهَذَا بَيَانُ مَا يَنْتَهِي إِلَيْهِ أَمْرُ هَذِهِ الْأُمَّةِ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ وَعَزَّ طَهَّرَ أَهْلَ بَيْتِ نَبِيِّهِ (ع) وَسَأَلَهُمْ أَجْرَ الْمَوَدَّةِ وَأَجْرَى لَهُمُ الْوَلَايَةَ وَجَعَلَهُمْ أَوْصِيَاءَهُ وَأَحِبَّاءَهُ ثَابِتَةً بَعْدَهُ فِي أُمَّتِهِ فَاعْتَبِرُوا يَا أَيُّهَا النَّاسُ فِيمَا قُلْتُ حَيْثُ وَضَعَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ وَلَايَتَهُ وَطَاعَتَهُ وَمَوَدَّتَهُ وَاسْتِنْبَاطَ عِلْمِهِ وَحُجَجَهُ فَإِيَّاهُ فَتَقَبَّلُوا وَبِهِ فَاسْتَمْسِكُوا تَنْجُوا بِهِ وَتَكُونُ لَكُمُ الْحُجَّةُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَطَرِيقُ رَبِّكُمْ جَلَّ وَعَزَّ وَلَا تَصِلُ وَلَايَةٌ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ إِلَّا بِهِمْ فَمَنْ فَعَلَ ذَلِكَ كَانَ حَقّاً عَلَى اللَّهِ أَنْ يُكْرِمَهُ وَلَا يُعَذِّبَهُ وَمَنْ يَأْتِ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ بِغَيْرِ مَا أَمَرَهُ كَانَ حَقّاً عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ أَنْ يُذِلَّهُ وَأَنْ يُعَذِّبَه).([44]) (پس هر كه دست به دامن برتران زند به دانش آن‌ها رسد و به يارى آن‌ها نجات يابد و هر كه واليان امر خداى عز و جل و اهل استنباط علم او را در غير برگزيدگان از خاندان‌هاى پيمبران (ع) داند به حقيقت كه با دستور خداى عز و جل مخالفت كرده و نادانان را سرپرست امر خدا دانسته و هم آنان‌كه بدون هدايت خداى عز و جل به زور خود را به او بسته و پنداشته‌اند كه اهل استنباط علم خدايند، و اينان به راستى كه بر خدا و رسولش دروغ بستند و از سفارش او و اطاعتش روى گرداندند و برترى خدا را در َآن‌جا كه او گذارده بود نگذاردند پس گمراه شدند و پيروان خود را نيز گمراه كردند و در روز رستاخيز هم حجتى (در پيشگاه خداوند) ندارند، و حجت تنها در خاندان ابراهيم (ع) است بدليل گفتار خداى عز و جل: (و همانا به خاندان ابراهيم (ع) كتاب و حكم و نبوت داديم و آن‌ها را ملكى عظيم داديم). ورودى اين حساب حجت خدا پيامبران (ع) و خانواده‌هاى پيمبرانند تا روزى كه رستاخيز بر پا شود زيرا كتاب خدا بدان گويا است، و وصيت خدا است كه حجت‌هاى الهى از همديگر آنان‌كه خداوند بر مردم فرمانروايشان كرده و فرموده است: (در خانه‌هائى كه اجازه داده است خداوند كه بر فراز باشند) و آن‌ها خانه‌هاى پيمبران و رسولان و حكيمان و امامان راهنما است، و اين است بيان دستاويز محكم ايمانى كه پيشينيان شما بدان نجات يافتند و هم بدان نجات يابند آنان‌كه پيروى از ائمه نمايند، و خداى عز و جل در قرآنش فرموده: (و نوح را پيش از اين هدايت كرديم، و از نژاد او (يعنى ابراهيم (ع) است داود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى و هارون(). و چنين پاداش دهيم نيكوكاران را، و زكريا، و يحيى و عيسى و الياس كه همگى از شايستگانند، و اسماعيل و اليسع و يونس و لوط كه همه را بر جهانيان برترى داديم، و از پدران و پسران و برادرانشان (همه را هدايت كرده بوديم) و آن‌ها را برگزيديم و به راه راست هدايتشان كرديم، آن‌ها كسانى بودند كه كتاب و حكم و پيامبرى به آن‌ها داديم، و اگر اين گروه آن را انكار كنند گروهى را بدان گماشته‌ايم كه منكر آن نيستند). پس خداى تعالى (ايمان و علم را) به فاضلان و برتران از خاندان پيغمبر واگذار كرده، و اين است گفتار خداى تبارک و تعالى: كه اگر امت تو آن را انكار كنند من اهل بيت تو را بدان ايمانى كه تو را بدان بر انگيخته‌ام برگماشتم و آن‌ها هرگز بدان كافر نشوند، و ضايع نكنم ايمانى كه تو را بدان فرستادم از ميان خاندانت پس از تو: آن دانشمندان امتت و سرپرستان امر من پس از تو و اهل استنباط علمى كه در آن نه دروغى و نه گناهى و نه زورى و نه سرمستى و نه خودنمائى نيست، و اين بود بيان پايان كار اين امت .همانا خداى عز و جل پاكيزه كرد خاندان پيامبرش (ع) را، و براى ايشان مزد (رسالت را) كه همان دوستى و محبت (ايشان) بود خواست (و مقرر كرد كه آن‌ها را دوست بدارند) و ولايت را درباره ايشان مقرر فرمود، و آن‌ها را اوصياء و دوستان ثابت پس از او در ميان امتش قرار داد، پس عبرت گيريد اى مردم در سخنانى كه گفتم كه خداوند ولايت و طاعت و مودت و استنباط علم و حجت‌هاى خويش را در چه جائى بنهاد، پس از آن‌كس بپذيريد و بدو تمسك جوئيد تا به وسيله‌اش نجات يابيد و در روز قيامت براى شما حجت باشند و راه پروردگارتان جل و عز باشند، و نرسد ولايت خداى عز و جل جز بدان‌ها، و هر كه چنين كرد بر خدا لازم است كه او را مورد اكرام خويش قرار دهد و عذابش نكند، و هر كه به درگاه خداى عز و جل رود به غير آن تربيتى كه او دستور فرموده بر خداى عز و جل لازم است كه خوارش دارد و عذابش كند(. و در اين‌جا استدلال می‌کنيم که اگر اين حديث (حديث علماء) به غير ائمه (ع) منتسب شود، در پی اين انتساب، اشکالاتی پيش می آيد؛ زيرا بسياری از علمای ما يکديگر را تکذيب می‌کنند و برخی از آنان ادعای اعلميّت از ديگری را می‌کنند و بر يکديگر حسد می‌ورزند، سپس آيا پيامبری از انبيای بنی اسرائيل وجود داشته که سکوت پيشه کند و ظالم، پيامبر ديگری را به قتل برساند؟ (همان‌گونه که بر سيد محمد باقر صدر و محمد صادق صدر و غيرشان چنين حاصل شد). آيا پيامبری پيدا می‌شود که در مقابل نجس شدن قرآن با خون، سکوت کند... نمی‌دانم... آيا انبيای بنی اسرائيل بر يکديگر حسد می ورزيدند و آيا ادعا می‌کردند که من از ديگری داناترم يا در مورد او گفته می‌شود زنا زاده‌ست... الخ؟؟ چگونه همه‌ی اين امور را برايم تفسير می‌کنيد و نمی‌دانم چه دامی را برای خود در نفس مردم قرار داده‌اند! و اين برخی سخنان بزرگان است که گويای تناقض و حسادت بين علماء می‌باشد. کلام سيد خمينی (ره) در شب آخری که در نجف اشرف بودند: (و با تمام حسرت و اندوه می‌گويم: چقدر با اين حرم مطهر، اُنس گرفته بودم، اما خداوند خود می‌داند که چقدر در اين ديار مورد دشمنی و معادات قرار گرفتم...).([45]) اين مرد مجاهد و عالم با عمل در دو حوزه‌ی قم و نجف با چه اموری مواجه شده جائی‌که می گويد: (خطر تحجرگرایان و مقدس نمایان احمق در حوزه‌های علمیه کم نیست. طلاب عزیز لحظه‌ای از فکر این مارهای خوش خط و خال کوتاهی نکنند، اینها مروّج اسلام آمریکایی‌اند و دشمن رسول الله. آیا در مقابل این افعی‌ها نباید اتحاد طلاب عزیز حفظ شود؟).([46]) سید نعمت الله جزائری، شاگرد میرزا محمد باقر موسوی خوانساری، در «المقامات» گفته است: (هنگامی که او از تألیف تفسیر فراغت پیدا نمود، به شیخ فاضل بحرانی گفتم اگر این تفسیر قابل آن بود که بنویسم، آن را می‌نوشتم و گر نه آن را رها می‌ساختم. او در پاسخ من گفت: مادام که نویسنده آن زنده است به پشیزی نمی‌ارزد، ولی هنگامی که وفات نمود و از دنیا رفت، نخستین فردی که از آن یاد داشت بر می‌دارد، خودم هستم. این سخن او بازگو کننده حرف دل من بود ... سپس انشاء می نماید: تری الفتی ینکر فضل الفتی مادام حیا فاذا ما ذهب لج به الحرص علی نکته یکتبها عنه بماء الذهب. یعنی منکر می‌شود جوانمردی، فضیلت جوانمرد دیگری را مادامی که زنده است؛ ولی آن گاه که از دنیا رفت، حرص و ولع او را وا می‌دارد که اثر او با آب طلا بنویسد!).([47]) و آن‌چه که سيد خوانساری در روضات الجنان ذکر کرده است. (و او که به احوال علماء و تاريخشان، آگاه بوده- وجود موّدت و صفای حقيقی بين دو تن از علمای قرون معاصر: سيد مير داماد و شيخ بهايی، او را به شگفت در آورده و در مورد آنان می‌گويد: (و نيز ميان آنان اختلاف تام و اخوت عجيبی بود، که نظير آن را در سلسله‌ی علماء و حتی علمای معاصر آنان، هم نديده‌ام).([48]) و داستان‌هايی اين‌چنينی بسيارند و تا به عصر کنونی ما نيز استمرار داشته‌اند، تا آن‌جا که برخی يکديگر را دست نشانده و فرزند زنا و ديگر به صفات رذالت آميز توصيف می‌کنند. آيا اين صفت از اوصاف انبيای بنی اسرائيل است؟ مردم چگونه به انبيای بنی اسرائيل می‌نگرند و در چه جايگاهی قرارشان می‌دهند در حالی‌که آنان پيامبرانی معصوم هستند که به يکديگر حسد نمی ورزند و به يکديگر تهمت نمی‌زنند. مرحله‌ی دوم: آن‌چه که در ذهن مردم و حتی در ميان طلّاب حوزه می‌گذرد، مبنی بر اين‌که علماء دارای عصمت اکتسابی هستند. و کلام پيشين در مرحله‌ی اول برای رّد اين ادعاء کفايت می‌کند. اما سؤال مطرح می‌شود: چه کسی اين عصمت اکتسابی را داده است آيا امام معصومی در ميان بوده که مثلاً اين عصمت را به عنوان پاداش و جزاء به آن عالم داده؟! و اين امری امکان ناپذير است و به خصوص در اين زمان کنونی ما! زيرا بزرگترين مرجع موجود (سيد سيستانی) می‎گويد که امام نه در خواب ديده می‌شود و نه در عالم واقع؛ پس اين جايزه‌ی عصمت اکتسابی از چه راهی بدست او رسيده؟! و عصمت اکتسابی که بدان نايل گشته‌اند از چه نوع است، آيا در نقل روايت است؟! در حالی‌که قبلاً اشاره کردم که آنان امام را نمی‌بينند پس چگونه در نقل از ايشان يا در استنباط احکام، معصوم هستند؟ و اين امری محال است. (به حديث امام صادق (ع) همين بحث رجوع کنيد). ايشان استنباط را به آل محمد (ع) محصور می‌کنند. پس اگر راه عصمت، محصور به اين دو طريق است، نمی‌دانيم شما از کدام طريق وارد شده‌ايد ای علمای بنی اسرائيل؟! و اگر اندکی کوتاهی کنيم و بر اعتبار دوم چنين بگوييم که فرموده‌ی امام معصوم، ثابت است؛ زيرا کلام خداست و نزد معصوم ديگر نيز هيچ تغييری نمی‌يابد. ما امروزه شاهد اختلاف زشت ميان علماء هستيم نه به سبب اختلاف زمانی بلکه در حين آن، درب عصمت اکتسابی برای علماء، دربی تنگ بلکه بسته است. و امکان گذشتن از آن نيست مگر به اذن امام معصوم. و اگر آنان صاحب عصمت اکتسابی هستند چرا رسول الله (ص) آنان را با وصفی ناشايست توصيف می‌کنند مانند اين توصيف: (تحدث فزعه في امتي فيهرعون الی علمائهم فيجدوهم مسخوا الی قرده و خنازير). (حادثه‌ای در امتم رخ می‌دهد، پس به سوی علمايشان روانه می‌شوند و آنان را به شکل ميمون و خوک مسخ شده می‌يابند).([49]) و... و... ديگر احاديث توبيخی و مذمت کننده. نقش علماء را نفی نمی‌کنم، بلکه علمای با عمل و بزرگواری نيز در تاريخ شيعه متأخر و مقدم وجود داشتند که غير معصوم بودند و الحمد لله رب العالمين.

-برائت جویی عقیده‌ی آزادگان

برائت و بيزاری جُستن از دشمنان خدا و رسولش و ائمه‌ی معصومين (ع)، تنها به مردمی که با پيامبر و ائمه‌ی معصومين (ع) معاصر بودند و به دشمنی و ستيز با آنان (ع) پرداختند، و يا در حق ايشان (ع) انواع ظلم‌ها و هتک حرمت‌ها را ‌انجام دادند، هيچ ارتباط و وابستگی ندارد؛ و اين خطايی بزرگ و فاحش است که به راحتی نمی توان از آن چشم پوشی کرد، پس مانند چنين اعتقاد و تفکری، شائبه‌ای ست از غفلت وزری شيعه نسبت به امام زمانش. چگونه ممکن است که انسان عاقل، برائت را محصور به عصر و زمانی معيّن سازد در حالی‌که حق، حق است و باطل، باطل است و حق آشکار نمی‌شود مگر با نقش آفرينی حجت بن الحسن (ع). پس ايشان معدن حق و اصل و حقيقتش می‌باشد. پس برائت از اولين ظالمان در حق محمد و آل محمد (ع)، در همه احوالش چه قلبی چه زبانی و چه عملی بر حسب مضمون آن (برائت گفتاری و عملی) با برائت و بيزاری جُستن از تمام ظالمان در طول روزگاران و تا روز قيامت، مقارن می‌باشد. و برائت در اين زمان ما و در تمام زمان‌ها، موجود است. برائت يعنی؛ بيزاری جُستن از حاکمان ظالم و طاغوت و هر ستمکاران و فرعونيان تاريخ و همه‌ی غاصبان حقوق اهل ايمان و قاتلان ايشان لعنت خدا بر آنان باد و از همه‌ی گمراهان و گمراه کنندگان و منحرفان از سيره‌ی اهل بيت (ع)، سلطه‌داران و علماء و قاريان و واعظان و پيروانشان و کسانی که آنان را در اين امر مشايعت می‌کنند، همه‌ی آنان دشمنان امام زمان ما (ع) هستند. (وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولًا أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ فَمِنْهُم مَّنْ هَدَى اللّهُ وَمِنْهُم مَّنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلالَةُ فَسِيرُواْ فِي الأَرْضِ فَانظُرُواْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ).([50]) (و در حقيقت در ميان هر امتى فرستاده‏اى برانگيختيم [تا بگويد] خدا را بپرستيد و از طاغوت [=فريب‌گر] بپرهيزيد پس از ايشان كسى است كه خدا [او را] هدايت كرده و از ايشان كسى است كه گمراهى بر او سزاوار است بنا بر اين در زمين بگرديد و ببينيد فرجام تكذيب‏كنندگان چگونه بوده است). پس برائت با اين معنا و مضمون، يک عقيده‌ی جاودانه، فعال، عامل قيام جامعه‌ی ايمانی در برابر کفر و بی دينی و تعيين خلاف حق، می‌باشد. و چه بسا ساليان درازی بود که برائت ما در سينه و قلبهايمان محبوس بود تا اين‌که خداوند کسی را برای بيداری و قيام ارکان آن بفرستد تا بنيانش را در اين عصر حاضر ما، با يک فرياد علوی مهدوی در چهره‌ی ضلالت و گمراهی همه‌ی عالم و با يک موضع گيری حسينی وار در ميدان‌های سبقت گمراهی و هدايت استوار گرداند. و آن صدای احمد الحسن، فرستاده‌ی امام مهدی (ع) می‌باشد. پس آيا بايد در خانه‌هايمان بنشينيم و به تحليل پردازی اشتباه خود مشغول باشيم و نسبت به اين فرياد سهل انگاری کنيم و عجز و ضعف را ميان مسلمانان القاء کرده به سمت شيطان و لشگر شيطان رويم و جامعه را از رسيدن به اخلاص لله که غايت و هدف خلقت است، منع کنيم؟ و تصور کنيم که جهاد انبياء با بت پرستی، محدود به زمان بت‌های سنگی و چوبی بوده و انبياء _همچون ابراهيم_ در زمينه‌ی بت شکنی، نخستين نفر بوده _پناه بر خدا_ و جهاد بر ضد ظالمان را ترک کردند؟ در حالی‌که سرورمان ابراهيم (ع) همه‌ی افعال بت شکنی و جهاد و جنگ و جدال را با نمرود و پرستندگان ماه و خورشيد و ستاره پيش گرفت و در مقدمه‌ی هجرتی بزرگ قرار گرفت... و تمام آن هجرت و درد و مشقتی که صاحبش کشيد و سکنی گزيدن در زمينی بی آب و علف و بنّا نهادن کعبه و ذبح اسماعيل، مقدمه‌ای بود برای بعثت و رسالتی که خاتم پيامبران (ص) متصدی آن گشته، و همه‌ی شرک و کفر را براندازد. و اين قائم آل محمد (ع) است که غبار را از دين جدّش مصطفی (ص) بزدايد تا اعلای اين جمله ی جاودان (من از هر چه که می پرستيد، بيزارم). و اگر تحليل آن، اين‌گونه باشد پس به زودی نتيجه می‌گيريم که بت‌ها و بت‌پرستان در عصر حاضر، موجود می‌باشند و چه کسی عاقل است تا بت‌پرستی جديد را تشخيص داده و بشناسد و بواسطه‌ی معرفت و شناخت، هُبَل سوزانده شده و به خاکستر تبديل گشت و همه دريافتند که سنگ نه سودی می‌رساند و نه ضرری. پس شيطان به دنبال جايگزينی در اين زمان تفحص و جستجو کرد، پس جايگزين بهتری نيافت جز اهل طاغوت امثال حُکام ظالم و علمای ضلالت و با همان شائبه‌های کوچک و بزرگ رخ نماياند و اين‌چنين هُبَل (لع) ذريه‌ی نيکوکاری از خود بر جای گذاشت تا با اميال منحرفان، با لباسی جديد و مطابق با هر زمان، که طالب اخلاص برای خداست، همراه باشد. همانند اين بت‌های متحرک.

-زمينه ساز و مهدی (ع)

از خلال روايات آشکار می‌شود که يک حرکت در جهت زمينه سازی، وجود دارد که قائم اول از آل محمد (ع) آن را رهبری می‌کند و او کسی است که راه رسيدن به امام مهدی (ع) را در نفوس مردم هموار می‌سازد و انصار منتظر در دولت عدل الهی او را رها می‌سازند. و اين يک امر بديهی است و نيازمند تعليل و استدلال از جانب عالم و جاهل نيست. جز اين‌که آنان بدان اعتراف می‌کنند و در مقابل وعده‌ای نا محدود، به زانو در آمده‌اند. پس حال آنان مانند کسی است که می‌گويد آری اين خورشيد است ولی ديگر روز فرا نمی‌رسد! و پاسخ دندان شکن به آن، فرموده خداوند است: (إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيدًا * وَنَرَاهُ قَرِيبًا)،([51]) (زيرا آنان او را دور مى‏بينند * و [ما] نزديكش مى‏بينيم). امام باقر (ع) فرمودند: (يکون لصاحب هذا الأمر غيبة في بعض هذه الشعاب – وأومی بيده إلی ناحية ذي طوی – حتی إذا کان قبل خروجه أتی المولی الذي معه حتی يلقی بعض أصحابه، فيقول: کم أنتم ها هنا؟ فيقولون: نحن نحو من أربعين رجلاً. فيقول: کيف أنتم لو رأيتم صاحبکم؟ فيقولون: والله لو ناوی بنا الجبال لناويناها معه، ثم يأتيهم من القابلة ويقول: أشيروا إلی رؤساءکم أو خيارکم عشرة، فيشيرون له إليهم فينطلق بهم حتی يلقو صاحبهم وبعدهم الليلة التي تليها...).([52]) (برای صاحب اين امر در بعضی از اين درهها - و با دستش به جانب سرزمين ذی طوی اشاره فرمود - غيبتی است. تا آن که قبل از خروجش آن مولی که همواره با ايشان همراه است میآيد تا بعضی از اصحابش را ببيند. پس می‌گويد شما در اين‌جا چند نفر هستيد؟ میگويند: حدود چهل نفر. میگويد: چه خواهيد کرد اگر صاحبتان را ببينيد؟ میگويند: به خدا سوگند اگر او بفرمايد اين کوهها را از جا بَر کنيم در رکابش خواهيم کَند. سپس سال بعد نزد آن‌ها میآيد و میگويد: ده نفر از بزرگان و منتخبان خود را معرفی کنيد. پس آن‌ها ده نفر را به او معرفی می‌کنند. پس با ايشان روانه میگردد، تا با صاحبشان ملاقات کنند، و به آن‌ها وعدهی ملاقات در شب آينده را میدهد ...). پس آيا عاقلی هست که از خود سؤال کند، اين شخص کيست؟ و وسيله‌ی ارتباطی او با اصحاب مهدی (ع) چيست و همان‌گونه که از روايت استفاده می‌شود او حضرت را می‌بيند و با ايشان در ارتباط است و آن‌ها ارتباط مستقيمی با حضرت ندارند جز بواسطه‌ی اين شخص. و اين‌که درجه‌ی نزديکی و قرابت او با امام مهدی (ع) چيست و هم‌چنين روايت توضيح می‌دهد که خروج او قبل از امام (ع) می‌باشد و اين امر از خلال ارتباطش با انصار، روشن می‌گردد که طبق روايت، آنان او را می‌شناسند و نزدشان ثقه بوده و بدو اعتماد دارند که به زودی آنان را به سوی امام مهدی (ع) می‌برد. و نمی‌دانم چه اشکال و مانعی هست که اين شخص سيد احمد الحسن (ع) باشد که به سوی امام مهدی (ع) دعوت می‌کند و انصار را گرد هم جمع می‌کند و نزد او وثيقه‌هايی از روايات ثابت و نقل شده از اهل بيت (ع) می‌باشند و او نيز آمادگی خود را جهت اجابت هرگونه درخواست برای معرفت الهی و ملحق شدن به امام مهدی (ع) اعلام داشته، و نه اجابت درخواست‌هايی از روی تمسخر و استهزاء يا عدم درايت بدان باشد، جائی‌که اگر معجزه‌ای ببيند، بگويد اين سحر است و علم را ببيند بگويد اين دست نوشته‌ست و رؤيا ببيند، بگويد اين از شيطان است. و از هيچ راهی نمی‌توان او را قانع کرد و به هيچ چيز ايمان ندارد تا اين‌که مکر و حيله‌اش بر امر ايمان خودش مستولی می‌گردد. و اين همواره حال اسلاف و گذشتگانشان بوده است. (وَمِنْهُم مَّن يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن يَفْقَهُوهُ وَفِي آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِن يَرَوْاْ كُلَّ آيَةٍ لاَّ يُؤْمِنُواْ بِهَا حَتَّى إِذَا جَآؤُوكَ يُجَادِلُونَكَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنْ هَذَآ إِلاَّ أَسَاطِيرُ الأَوَّلِينَ)،([53]) (و برخى از آنان به تو گوش فرا مى‏دهند و[لى] ما بر دلهايشان پرده‏ها افكنده‏ايم تا آن را نفهمند و در گوشهايشان سنگينى [قرار داده‏ايم] و اگر هر معجزه‏اى را ببينند به آن ايمان نمى‏آورند تا آن‌جا كه وقتى نزد تو مى‏آيند و با تو جدال مى‏كنند كسانى كه كفر ورزيدند مى‏گويند اين [كتاب] چيزى جز افسانه‏هاى پيشينيان نيست). عن رسول الله (ص): (... يقتل عند كنزكم ثلاثة كلهم ابن خليفة، ثم لا تصير الى واحد منهم ثم تطلع الرايات السود من قبل المشرق فيقاتلونهم قتالاً لا يقاتله قوم، ثم ذكر شاباً فقال: إذا رأيتموه فبايعوه فإنه خليفة المهدي).([54]) رسول الله (ص) فرمودند: (سه نفر در كنار گنجينه‌تان كشته می‌شوند همه فرزندان خليفه هستند و برای هيچ كدام از آن‌ها نخواهد بود، پس پرچم‌های سياه از طرف مشرق بيرون آيد و با آن‌ها بجنگند جنگی كه تا آن وقت قومی نجنگيده پس از آن از جوانی صحبت كرد و فرمود اگر او را ديديد با او بيعت كنيد زيرا او خليفه مهدی است) . اين حديث ديگر رسول الله (ص) بسيار صريح است که به اين زمينه‌ساز اشاره می‌کند که او خليفه‌ی امام يا بهتر است بگوييم وصی اوست، و رسول الله (ص) مردم را به بيعت با او ملزم می‌دارد؛ زيرا اين بيعت يگانه راه رسيدن به امام مهدی (ع) می‌باشد. بلکه می‌توانی بگويی که اين جوان همان هدايت کننده به سوی امام مهدی (ع) می‌باشد و اين امر از روايت قبلی استفاده می‌شود جائی‌که انصار را به سوی امام مهدی (ع) سوق می‌دهد. و اين امر به تدبر و تأمل اندکی نياز دارد، و نزد ما واضح و ثابت شده ست که امام مهدی (ع) از مدينه خارج می‌شود و به ديوار کعبه تکيه می‌زند و اين حديث، طولانی و معروفی است يعنی اين‌که ايشان از سوی مشرق خروج نمی‌کند. پس معنای اين همه تمرکز بر روی نقطه‌ی مشرق از سوی رسول الله (ص) چيست؟ و چرا نفرمودند اگر درفش‌هايی از سوی مکه و مدينه آمدند و در آن‌ها مهدی در چهره‌ی جوانی است، با او بيعت کنيد و اين‌چنين با خروج مطابقت داشته باشد و به اعتبار اين‌که درفش‌ها از مکه خروج می‌کنند، ما مراقب اين راه می‌مانيم تا امام را ياری کنيم بلکه در حديث ديگر در همين مصدر می‌فرمايند: (با او بيعت کنيد حتی اگر بر برفها بخزيد؛ زيرا خليفة الله مهدی است). و هيچ حديثی از رسول الله (ص) به مانندی اين حديث در مورد هيچ امامی از ائمه‌ی معصومين (ع)، صادر نشده است. و اين حديث می‌تواند به مثابه‌ی يک صاعقه برای بيداری اهل تقيّه و اهل عذر و بهانه باشد... جائی‌که کسی که بر روی يخ‌ها به مسافت کوتاهی را بپيمايد، از شدت سرما، منجمد گشته و می‌ميرد... (يعنی هيچ عذر و بهانه‌ای برای گريز از آن نيست حتی اگر به قيمت مرگ تمام شود) پس اين جوان يک راز و رمز الهی‌ست و ارتباط کاملی با قضيه‌ی امام مهدی (ع) دارد. و اگر اندکی تأمل کنيم، اين جوان را يکی همسان علی به محمد و عباس به حسين (ع) می‌يابيم. جائی‌که اين جوان حامل درفش و پرچم آسمانی‌ست که اهل مشرق و مغرب آن را لعنت می‌کنند و اين امر از کلام امام علی (ع) آشکار می‌شود. (... وتقبل رايات من شرقي الأرض غير معلمة ليست بقطن ولا كتان ولا حرير مختوم في رأس القنا بخاتم السيد الأكبر يسوقها رجل من آل محمد (ع) تظهر بالمشرق وتوجد ريحها بالغرب كالمسك الأذفر. يسير الرعب أمامها بشهر حتى ينزلوا الكوفة طالبين بدماء آبائهم...).([55]) (... پرچم‌هائى بى علامت که از پنبه و کتان و حرير نبوده و نيزه‌هائى هستند که بر بالاى آن‌ها مهر السيد الأکبر خورده است. اينان را مردى از آل محمد رهبرى مى‌نمايد که در مشرق ظاهر شده و بويش بسان مشک خوشبو از مغرب به مشام مى‌رسد. در مقابلش رعب به مسافت يک ماه راه مى‎پيمايد. اينان از شرق حرکت مى‌کنند و براى مطالبه خون پدران خود، خويش را به کوفه مى‌رسانند). و از اين اوصاف، استفاده می‌شود که آن درفش امام مهدی (ع) است که رعب و وحشت يک ماه پيش از آن است... نه از جنس پنبه و نه کتان... و روايت ديگر، جنس آن از برگ‌های بهشت است. (... هي راية رسول الله (ص) نزل بها جبرئيل يوم بدر، ثم قال: يا أبا محمد ما هي والله قطن ولا كتان ولا قز ولا حرير. قلت: فمن أي شيء هي؟ قال من ورق الجنة، نشرها رسول الله (ص) يوم بدرثم لفها ودفعها إلى علي (ع) فلم تزل عند علي (ع) حتى إذا كان يوم البصرة نشرها أمير المؤمنين (ع) ففتح الله عليه ثم لفها وهي عندنا هناك لا ينشرها أحد حتى يقوم القائم فإذا هو قام نشرها فلم يبق أحد في المشرق والمغرب إلا لعنها ويسير الرعب قدامها شهراً ووراءها شهراً وعن يمينها شهراً وعن يسارها شهراً).([56]) (و آن همان پرچم رسول الله است، که جبرئيل در روز بدر آن را فرود آورد. سپس فرمود: ای ابا محمد به خدا قسم آن پرچم نه از پنبه است و نه از کتان و نه از ابريشم و نه از حرير. عرض کردم: پس از چه چيزی است؟ فرمود: از ورق برگ بهشتى است، رسول خدا (ص) در روز بدر آن را بر افراشت، و بعد آن را در پيچيد و به على (ع) داد، پس همچنان نزد على (ع) بود تا هنگامى که روز بصره فرا رسيد آن را بر افراشت، پس خداوند پيروزى نصيب او ساخت، سپس آن حضرت آن را در هم پيچيد و آن نزد ما در آن‌جاست (يعنی بصره) پس هيچکس در مشرق و مغرب باقى نماند مگر اين‌که آن را لعنت کند (يعنى بيزارى از آن جويد) و ترس و هراس به مقدار يک ماهه راه پيشاپيش آن و يک ماه از پس آن و يک ماه از جانب راست آن و يک ماه از چپ آن پرچم در حرکت باشد). پس درفش امام از سوی مشرق به اهتزاز در می‎آيد اما بعد از اثبات پرچم، اثبات حامل آن نيز اهميّت دارد. پس حامل آن در بار اول، محمد (ص) بوده و ايشان معصوم هستند و بار دوم، امام علی (ع) امامی معصوم و مفترض الطاعه، حامل آن بودند و بار سوم حامل آن شخصی‌ست که از سمت مشرق می‌آيد و اين خود يک امتحان می‌باشد؛ يعنی قضيه از دو حالت خارج نيست. 1- اگر حامل آن پرچم به اهتزاز در آمده از سمت مشرق، شخصی غير معصوم و غير وصی امام معصوم باشد، يک بی نظمی در قاعده بوجود می‌آيد و راه خروج از آن، به صراحت در احاديث ائمه آمده است که حامل درفش در نخستين بار، رسول الله (ص) در جنگ بدر و حامل آن در دومين بار، امام علی (ع) در جنگ جمل بودند و امام علی (ع) آن را به مهدی دفع کردند و آن يک پرچم آسمانی است که خداوند برای قائم آل محمد ذخيره کرده و در حديثی از امام صادق (ع) آمده است، جبرئيل با آن بر او نازل می‌شود، پس اين پرچم مسدد و مؤيد بوده و بر کسی نازل نشد جز بر امام يا وصی امام که به درجه‌ی عصمت رسيده و حجت بر خلق باشد. 2- اگر حامل آن معصوم باشد، او شخصيّتی‌ است غير از امام مهدی (ع)؛ چراکه بر حسب روايات بسيار، امام مهدی (ع) از مکه هراسان و مراقب ظهور می‌کند. و اين‌چنين روايت خليفه ی مهدی (ع) صحت می‌يابد که او اولين زمينه سازان و وصی امام مهدی (ع) و حامل پرچم و هم‌چنين ميعادگاه انصار و يمانی و دست راست مذکور امام است که روی‌گردان از او، از اهل آتش است و ايشان همان جوانی‌ست که رسول الله (ص)، ذکر کرده و صاحب بيعتی‌ست که رسول الله (ص) در مورد آن فرمودند با او بيعت کنيد حتی اگر بر برف‌ها بخزيد و او فرزند امام و وصی و خليفه‌ی ايشان است. خداوندا بر محمد و آل محمد فزونی ده و مبارک گردان و ما را از حاملان امرشان و از کسانی قرار ده که جز از خدايشان هراسی ندارند و در راه حق، ملامت ملامتگر در آنان اثری نگذارد. بسم الله الرحمن الرحيم (مُوسَى فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قَالُوا وَكَانَ عِندَ اللَّهِ وَجِيهًا * يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلًا سَدِيدًا).([57]) (اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد مانند كسانى مباشيد كه موسى را [با اتهام خود] آزار دادند و خدا او را از آن‌چه گفتند مبرا ساخت و نزد خدا آبرومند بود * اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد از خدا پروا داريد و سخنى استوار گوييد). صدق الله العلي العظيم

-خاتمه:

ديگر سخنی ندارم جز اين‌که بگويم ای مولای من ابراهيم تبرت را به ما ده تا بت‌های نُو را بشکنيم و نمروديان را شکست دهيم. ای مولای من موسی! عصايت را به ما ده، تا با آن فرعونيان را غرق سازيم و مردم را از مردم پرستی خلاص کنيم. ای مولای من محمد درود خداوند بر تو بار ديگر به مکه‌ی جديد باز آی و بت‌های آن را در هم شکن تا يادمان آوری نخستين روزی که وارد آن شدی و علی (ع) را بر شانه‌هايت سوار کردی و بزرگ بت‌ها را به زمين زد... اين قريش دوران جديد است که آماده‌ی مبارزه با تو است و اين ابو لهب و ابو سفيان و آل مروان همه بازگشتند... به همراه بت پرستيشان، کفرشان، جسارتشان بر خداوند، ديگر کسی نمانده باز نگردد، جز بازگشت و عودت تو که متجلّی در محمد بن الحسن عسکری (ع) می‌باشد... (وَآتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِّبَنِي إِسْرَائِيلَ أَلاَّ تَتَّخِذُواْ مِن دُونِي وَكِيلًا * ذُرِّيَّةَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ كَانَ عَبْدًا شَكُورًا * وَقَضَيْنَا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيرًا * فَإِذَا جَاء وَعْدُ أُولاهُمَا بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَادًا لَّنَا أُوْلِي بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجَاسُواْ خِلاَلَ الدِّيَارِ وَكَانَ وَعْدًا مَّفْعُولًا * ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَأَمْدَدْنَاكُم بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ وَجَعَلْنَاكُمْ أَكْثَرَ نَفِيرًا * إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا فَإِذَا جَاء وَعْدُ الآخِرَةِ لِيَسُوؤُواْ وُجُوهَكُمْ وَلِيَدْخُلُواْ الْمَسْجِدَ كَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَلِيُتَبِّرُواْ مَا عَلَوْاْ تَتْبِيرًا * عَسَى رَبُّكُمْ أَن يَرْحَمَكُمْ وَإِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَافِرِينَ حَصِيرًا).([58]) (و كتاب آسمانى را به موسى داديم و آن را براى فرزندان اسرائيل رهنمودى گردانيديم كه زنهار غير از من كار سازى مگيريد * [اى] فرزندان كسانى كه [آنان را در كشتى] با نوح برداشتيم راستى كه او بنده‏اى سپاسگزار بود * و در كتاب آسمانى[شان] به فرزندان اسرائيل خبر داديم كه قطعاً دو بار در زمين فساد خواهيد كرد و قطعاً به سركشى بسيار بزرگى بر خواهيد خاست * پس آن‌گاه كه وعده [تحقق] نخستين آن دو فرا رسد بندگانى از خود را كه سخت نيرومندند بر شما مى‏گماريم تا ميان خانه‏ها[يتان براى قتل و غارت شما] به جستجو در آيند و اين تهديد تحقق‏ يافتنى است * پس [از چندى] دوباره شما را بر آنان چيره مى‏كنيم و شما را با اموال و پسران يارى مى‏دهيم و [تعداد] نفرات شما را بيشتر مى‏گردانيم * اگر نيكى كنيد به خود نيكى كرده‏ايد و اگر بدى كنيد به خود [بد نموده‏ايد] و چون تهديد آخر فرا رسد [بيايند] تا شما را اندوهگين كنند و در معبد[تان] چنان‌كه بار اول داخل شدند [به زور] در آيند و بر هر چه دست‏ يافتند يكسره [آن را] نابود كنند * اميد است كه پروردگارتان شما را رحمت كند و[لى] اگر [به گناه] بازگرديد [ما نيز به كيفر شما] بازمى‏گرديم و دوزخ را براى كافران زندان قرار داديم). پس حق بايد از غيبت خود بازگشتی داشته باشد تا باطل در هر صورت و شکلی که در طول روزگار خود نمايی کرده، را نابود سازد. و الحمد لله رب العالمين

پا ورقی ها

[1] - العنكبوت: 2.

[2] - هود: 34.

[3] - يوسف: 111.

[4] - آل عمران:31.

[5] - الكافي ج8 ص307 - بحار الانوار ج 52 ص 190 - ثواب الأعمال وعقابها ص 301 - جامع الاخبار ص 129 - منتخب الأثر ص 427.

[6] - تحف العقول ص 385-384.

[7] - الکافي: 54، باب البدع و الرأي و المقاييس.

[8] - بحار الأنوار: 276 52 باب 25، علامات ظهوره.

[9] - الكافی ج 8 ص 36.

[10] - غيبة النعماني ص 297.

[11] - غيبة النعماني ص 297 ح3.

[12] - التوبة: 31.

[13] - الکافي: ج1 ص53.

[14] - البقرة: 79.

[15] - وسائل الشيعه: 10-3-27 باب ذم جواز تقليد غير المعصوم.

[16] - البحار الشريف ج2 ص 190.

[17] - بشارة الإسلام: ص 50 - بحار الأنوار: ج 52، ص115.

[18] - نور الأنوار: ج3، ص345.

[19] - البقرة: 167.

[20] - نور الأنوار ص 354.

[21] - الأنعام: 158.

[22] - تاريخ ما بعد الظهور: ص 575-574.

[23] - بيان الأئمة (، ج3، ص298.

[24] - نهج البلاغه: ج 1 ص 61 – 60.

[25] - بشارة الإسلام: ص50 و بحار الأنوار: 52، ص 115.

[26] - الکافي: ج 1 ص 335.

[27] - البقرة: 89.

[28] - بشارة الإسلام ص 15، (مقصود از البرجانيه: نام جماعتی از روم است).

[29] - البقرة: 17.

[30] - الإسراء: 97.

[31] - النساء: 55.

[32] - الملك: 7-6.

[33] - الأنبياء: 100.

[34] - الحج:22.

[35] - هود: 15.

[36] - الشورى: 19.

[37] - مكارم الأخلاق الطبرسی ص 449. بحار الأنوار ج 74 ص 101 . ألزام الناصب ج2 ص 131.

[38] - المستدرک ج17، ص309 از ح6/21429.

[39] - بيان الائمة (: ج 2 ص 169.

[40] - هود: 123.

[41] - الزمر: 18.

[42] - التوبة: 94.

[43] - الإستبصار: 87 140.

[44] - الکافي: ص 119 ج 8 حديث آدم ( مع الشجرة ص 113.

[45] - کتاب الامام الخمينی قدوه ص 140.

[46] - صحیفه امام خمینی، جلد ۲۱، صفحه ۲۷۸.

[47] - روضات الجنات، ج3، ص 213 و 214. زهر الربيع ج1 ص 68. مقصود از شيخ جعفر در اين قصه، شيخ جعفر بن کمال الدين البحراني، متوفای سال 1091 هـ بوده، او استاد سيد جزائری در شيراز بود سپس بعد از آن به بلاد هند منتقل شده و تا زمان وفاتش، آن‌جا مستقر شد. جائی که در حيدر آباد، مرجع شيعه بود.

[48] - روضات الجنات في احوال علماء و السادات ج2، ص63.

[49] - به حديث وصايای رسول الله ( به ابن مسعود، مراجعه شود.

[50] - النحل: 36.

[51] - المعارج: 7-6.

[52] - غيبة النعماني: ص 182.

[53] - الأنعام: 25.

[54] - بشارة الإسلام ص31.

[55] - بشارة الإسلام: ص69.

[56] - غيبة النعمانی: ص308.

[57] - الأحزاب: 70-69.

[58] - الإسراء: 8-2.