انتشارات انصار امام مهدى (ع) / عدد (63)
واقفيه
عصر ظهور
نويسنده: علاء رزاق اسدى
چاپ دوم
1434 هـ.ق – 2013 م
مهر ماه 1392 هجری شمسی
جهت اطلاعات بيشتر در مورد دعوت مبارک سيد احمد الحسن (ع)
لطفاً از وبسايت ما بازديد فرماييد:
http: //almahdyoon.co
http: //mahdyeen.org
http: //mahdyeen.org/ir
اهداء به:
عبد الله، نوزاد شير خوار حسين
اين سخنان را تقديم شما می کنم...
تقديم به:
مولا و سرورم امام مهدی (ع)
اين سخنان را تقديمتان می کنم که شما همواره ما را مورد قبول خویش قرار میدهید
ای سپر پروردگار ای حجاب و برکت او
ياريم کن تا فردا... نجات يابم... مرا در ياب
مرا به خويش وصل کن و بريدهام مگذار.
-پيشگفتار
حمد و سپاس از آن پروردگار جهانيان است و هيچ قدرت و نيرويی نيست جز با قدرت و نيروی خداوند بزرگ و بلند مرتبه؛ جملهای است که بوسيلهی آن از شر دشمنانم از انس و جن ايمن میشوم و با آن نيرومند گشته و به کافران و ملحدين از جن و انس بر همگی چيره میشوم.(
[1])
مدت سه سال از زمانی میگذرد که به اين دعوت حق (دعوت سيد احمد الحسن (ع)) گرويدهام، همواره اين جمله (لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظيم)، (هيچ نيرو و قدرتی نيست جز با نيرو و قدرت خداوند بزرگ و بلند مرتبه)، در گوشهايم طنين انداز و بر زبانم جاری بود و هنگامی که با انصار سخن میگفتم نا خود آگاه اين جمله بر زبان آنان جاری میشد و در هر موضوع و هر مناسبتی اين جمله زينت دهان های آنان بود به طوری که به تدريج اين سخن به يک شعار در ميان انصار تبديل شد بدون اين که خود متوجه اين موضوع شوند. ای خوانندهی عزيز هنگامی که در ميان جمعی از انصار قرار میگيری، خود را در جمعی ساده و بی آلايش از هر گونه تحريف و رياء میبينی، جمعی که نور خداوند را طريق زندگی و اوليای خدا را راهنمای اين طريق برگزيدهاند. انسانهايی را میيابی که محبت اوليای خدا آنان را به گرد هم در آورده و امر قائم (ع) به آنان وحدت و يکپارچگی بخشيده است. اغراق نمیکنم وقتی میگويم 99% سخنان اين مردان الهی محور اين دعوت الهی و قضيهی امام مهدی (ع) میباشد و صاحب اين امر خوراک و نوشيدنی گوارای وجودشان و نيز هوايی که آن را استنشاق میکنند گشته است. و من و انصار هيچ سخنی زيباتر و دلرباتر از سخن ايشان (امام مهدی (ع)) نمیيابيم و اين سخن دربارهی چيزی است که خوانندهی عزيز، آن را در هيچ مطلبی نخواهد يافت و اگر بگويی تنها شما نيستيد که از امام سخن میگوييد، بلکه تمام مردم از ياد و نام امام مهدی (ع) شاد میشوند و در وصف ايشان مینويسند اگر مرا راستگو می پنداری! میگويم آنان هرگز مانند اينان (انصار) نمیباشند اينان هرگز تنها با زبان به ذکر و ياد امام مهدی (ع) به صورت کنفرانس، آکادميک و بحث در جلسات نمیپردازند بلکه نام و ياد امام لذت بخش، اشتياق و نعمت الهی برايشان به ارمغان آورده که فرد خارج از اين دعوتِ حق، از درک آنها عاجز است؛ آن قدر با امامشان اُنس گرفتهاند که گويی فقط و فقط متعلق به آنان است و ديگر هيچ کسی ذکری از ايشان (ع) ندارد.
رؤياهای صادقه، مکاشفههای ديدار با ائمهی اطهار در نزد آنان مانند نگين الماس میدرخشند و يکديگر را از اسرار و رموز هم با خبر میسازند و همواره در بارهی آنها به بحث و گفتگو میپردازند و هرگز صحبتهای آنان از رؤيای صادقه و مکاشفات خالی نيست. آنان را جمعی ساده زيست میيابی که همانند انبيای الهی در رسيدن به رستگاری الهی از همديگر پيشی میگيرند، يا به آنان از دل و جان خدمت میکنند. خداوند تبارک و تعالی اين اجتماع را برای کسانی مهياء کرده است که خواهان بر پايی دولت عدل الهی بر زمين هستند. آنها را میبينی که زندگی برايشان بدون خدمت به دعوت حق بی معنی و پوچ است و هيچ نفس و وجودی جز با وجود دعوت حق نمیبينند. تا جايی که همواره يکديگر را به سخنان و خطبهی جديد امامشان بشارت میدهند و به واسطهی علوم جديد دربارهی احاديث ائمه اطهار که اسرارشان همواره سر سبز نگه داشته شدهاند بینهايت خوشحال میشوند و اين چنين اين قوم در راه تکامل و نهايت سعادت به سوی خالقشان در حال سير و سلوکند، و اين بازگشت همان فتحی است که خداوند آنان را با قبول و تصديق فرستاده امام مهدی (ع) بر آنان منت گذاشت.
پس بر خداوند توکل میکنند کمر همت میبندند و با ياری پروردگار بر میخيزند، و با اطاعت از او استقامت و پايداری کسب میکنند و جملهی (لا حول ولا قوة الا بالله العلي العظيم) شعار، شيوه، روش و نهضت آنان در زندگی است.
و الحمد لله وحده وحده وحده...
-مقدمه:
قضيه واقفيه يا شک و ترديد نسبت به ولايت يکی از خطرناک ترين قضايا بود که همواره در طول تاريخ تشيع گريبانگير شيعيان نسبت به اهل بيت بوده است و شکل خاص خود را داشت و در زمان بعد به شکل خاص ديگر تبديل میشد اما همواره دارای يک نتيجه بود و آن هم عناد و سرپيچی نسبت به ولی و حجت خدا در هر دوره و زمان بوده است.
در زمان وفات رسول الله گروهی نسبت به خليفه و وصی ايشان علی ابن ابی طالب (ع) مرتد شده و اظهار کردند و گفتند: «رسول الله وفات کردند و به کسی بعد از خود سفارش نکردند، ايشان خاتم پيامبران هستند و هيچ وصی و ولی بعد از خود ندارند». و کاری که کردند میتوان به عنوان «واقفيه، شک و ترديد در ولايت رسول الله بدون امتداد اوصيای بعد از ايشان» و بعد از آنان سبأيه بر ولايت امام علی (ع) شک کرده و بعد از آنان کيسانيه بر علی محمد بن حنفيه و بعد از آن ناووسيه بر امام صادق (ع) و اسماعيليه ولايت و امامت اسماعيل ابن امام صادق (ع) را پذيرفتند. و بعد از امام صادق (ع) نسبت به ولايت امام موسی کاظم (ع) شک کردند و گفتند: او قائم آل محمد (ع) است و هرگز نمیميرد، و در زمان امام رضا (ع) جماعتی که پيرو امام موسی کاظم (ع) بودند به امامت امام رضا (ع) شهادت دادند و گفتند که پدر ايشان به امامت او سفارش کرد! و بعد از امامت امام جواد (ع) مردم به امامت امام علی هادی (ع) دشمنی کردند در حالی که برخی میگفتند: امامت برای برادر ايشان موسی بن محمد که ملقب به مبرقع است میباشد؛ و بعد از وفات امام علی هادی (ع) جماعتی امامت را از آنِ فرزندش محمد ملقب به «سبع الدجيل» که در دوران زندگی پدر خويش (ع) وفات يافت میدانستند؛ و در دوران زندگی امام حسن عسکری (ع) جماعتی امامت بعد از ايشان به برادرش جعفر بن علی هادی ملقب به (جعفر کذاب) میدانستند. اما پس از وفات امام حسن عسکری (ع) شيعيان حتی به بيش از ده فرقه و گروه تقسيم شدند.
اما خطرناکترين مرحلهی اين انحراف از ولی خدا بود که امام رضا (ع) با آن در بدترين شرايط و اعلان مبارزه با وصی رسول الله مواجه شدند. امام (ع) در بدترين شرايط از جمله زير نظر گرفتن ايشان، رفت و آمد ايشان با مردم و ياران خويش و تحت نظر قرار دادن خاندان ايشان از سوی حکومت ظالم هارون رشيد (لع) که امام (ع) تنها از طريق نامه با ياران خويش بر قرار میکردند و آنچه باعث دشواری اين امتحان که شيعيان با آن رو به رو میشده بودند: (فعدل عنه (خلقٌ کثير) کان منهم کبار صحابته وصحابة أبيه (ع)) (بسياری از ياران حتی دوستان نزديک پدرش از ايشان دوری کردند). علاوه بر آن میخواهم منبعی ديگر که در بارهی زندگی امام (ع) در آن روزها که به انقلابی با بزرگان علمای شيعه و وکلای پدر ايشان (ع) بيشتر شباهت داشت اضافه کنم که روی گردانی و مبارزه علنی با امامت امام رضا (ع) بعد از پدر بزرگوارش و نيز به غفلت و فراموشی زدن خود نسبت به احاديث و روايات و وقايعی که از پدران بزرگوارشان نقل شده، که همگی به حقانيت امامت و حق ايشان (ع) شهادت میدادند، علمای شيعه روايات معصومين را بر حسب هوی و هوس خود تأويل و تفسير می کردند را در بر داشت.
و در اين بحث مختصری از فتنههايی که شيعيان به آنها گرفتار شده عرضه میشود که هيچ شک و شبههای در آن نيست و تنها میتوان آن را (شک و ترديد) بسياری از شيعيان نسبت به امامت امام مهدی (ع) و انکار وصيت رسول الله در مورد مهديين از فرزندانش و مبارزهی آشکار بعضی از آنان با وصی و خليفهی امام مهدی (ع)، احمد الحسن (ع) دانست، با وجود اينکه احمد الحسن (ع) با ادله و احتجاجی کوبنده همچون پدران بزرگوارش در اثبات امامت مهديين و وصيت رسول الله در بارهی ايشان آمده است، در اين جا میخواهيم اثباتی مختصر به حول و قدرت الهی بپردازيم:
ابتدا اشارهای به سخن سيد احمد الحسن (ع) در بيان روش خويش در اين دعوت حق میکنيم که میفرمايند: (امروز ادله من مانند ادله ايشان (پيامبران، فرستادگان و ائمه اطهار (ع)) است و هرگز از شيوه و روش ايشان، در اثبات دعوت خويش تجاوز نمیکنم. همانا ائمه فرمودند که صاحب حق با وصيت و شناخت از محکم و متشابه شناخته میشود).(
[2])
بنا بر اين جويندگان حق اگر از قضيه واقفيه در زمان امامت امام رضا (ع) و نيز روش مبارزه امام با ايشان و روش معالجهی اين اثبات حق و امامت از سوی ايشان (ع) اطلاعات کامل دارند، خواهند ديد که همان روش از سوی سيد احمد الحسن (ع) در اثبات حق خويش، که ايشان به حق وصی از اوصيای رسول الله و امام بعد از امامت امام مهدی (ع) است به خوبی شناخته و درک خواهند کرد در پيش گرفته شده است. (... پس اگر وفات ايشان رسيد ولايت را به فرزندش مهدی اول واگذار کند که سه نام دارد نامی همنام من، همنام پدرم و نام سوم او مهدی است و او اولين ايمان آورندگان میباشد).(
[3])
و من پناه میبرم از منيت، هرگز در اين مبحث بدعت و نو آوری نياوردهام بلکه تنها چيزی میآورم که با قضيهی سيد احمد الحسن (ع) و تنها بيانات، کتب و خطبههايی را مینويسم که در آن اشارات و احتجاجاتی میيابم که امام رضا (ع) از روی ظلم و ستم از علمای ضلالت و گمراهی به آن دچار شده بودند، و بسياری ادله در مورد دعوت سيد احمد الحسن (ع) را میيابم که مانند همان ادلهای بود که امام رضا (ع) و ياران راستين ايشان با آنها بر مردم جمع میشوند و آنچه که میخواهم در بارهی آن بحث کنم ياد آوری بعضی از ادلهها و شباهت آشکار آنها با قضيه ی سيد احمد الحسن (ع) است با وجود اين که تنها اشارهای در مورد دعوت مبارک شده است.
***
-شک و ترديد واقفيه در زمان امام رضا (ع) و در زمان ظهور مقدس
اولين کسانی که فکر وقف (شک و ترديد) و اعتقاد به آن را در ميان شيعيان رواج دادند: (علی ابن ابی حمزه بطائنی و زياد بن مروان قفدی و عثمان بن عيسی الرواسی بودند که از ياران امام موسی کاظم (ع) بودند و نسبت به امامت امام موسی کاظم (ع) دچار شک و ترديد شدند و گفتند: که او زنده و جادوان خواهد ماند و نمیميرد، و او قائم آل محمد است و غيبتش مانند غيبت موسی بن عمران از قوم خود میباشد. اين ادعای باطل باعث نرسيدن امامت به امام رضا (ع) شد).(
[4])
اين ادعاء با سر کردگی علمای دين يا کسانی که لباس دين را برای ضلالت و گمراهی مردم و مبارزه با اوليای خدا بر تن کردند، بود؛ و اين سنت خدا در ميان بندگان است که همواره اولياء خدا، پيامبران و فرستادگان در هر دوره و زمان با علمای ضلالت و گمراهی که لباس دين را بر تن کردهاند، مواجه میشدند. ياران امام موسی کاظم (ع) اشخاص عادی نبودند بلکه همواره از سخنان امام و پدر بزرگوارش (ع) روايت میکردند و وکلای امام (ع) در شهرهای دور و نزديک بودند، و اموال و حقوق شرعی به آنان سپرده میشد و واسطه بين مردم و امام (ع) بودند و... و... و اين حال بسياری از علمای اديان در هر دوره و زمان است که همواره شرعيت در نزد آنان بوده و مردم شرعيت را از آنان میگرفتند اما هنگامی که امر خداوند، تسليم در برابر ولی و حجت خدا به سويشان آيد آنان را رویگردان میبينی که بر ولی و حجت خدا استکبار و نخوت میکنند و دين را با دين به مبارزه میطلبند. و آنچه که امروز از علمای شريعت (مجتهدين و پيروانشان) در انتشار دعوت حق برای ظهور امر امام مهدی (ع) که توسط سيد احمد الحسن (ع) به عنوان فرستاده و رسول به سوی همه فرستاده شد، بدست ما رسيد اين است که علمای اين زمان در فتوای خود دچار سرگردانی شده و با سخنان خود، خود را رسوا کردهاند و جهل و نادانی خود را در عقايد و اصول دين بر همگان آشکار کردند، بلکه ناگوارتر از آن در بيابان سر گردانی منتشر شدند و از حد و حدود خود که لازمهی تداوم حکومت آنان است تجاوز میکنند و عقايد و اصول دين را مطابق با هوی و هوس ناقص خود در مورد حرکت امام مهدی (ع) به مردم عرضه میکنند، در حالی که میگويند امام مهدی (ع) را نه در رؤيا و نه در واقعيت میتوان ديد و ديگری میگويند: (بأننا عانيناه ما عانيناه فی زمن الطاغيه)، (چه دردها که در زمان آن طاغوت بر ما نگذشت)، و ديگر برای مهدی (ع) بازگشتی نيست اکنون نزد ما بياييد در حالی که ما رهبر مردم هستيم و همهی مردم از ما حساب میبرند! و ديگری که میگويند: مهدی (ع) ابتر است و هيچ نسلی از خود ندارد. و تجاوزات بسياری که از آنان در مورد ائمه ی اطهار صادر شده که هر کس خواهان اطلاع از آنان است به انصار سيد احمد الحسن (ع) مراجعه کند: ﴿وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيْفَ يَشَاءُ﴾، (و قوم يهود گفتند دست خدا بسته است، دستشان بسته شد و بخاطر آنچه که گفتند مورد لعنت قرار گرفتند بلکه دستان خداوند گشاده است و به هر کس که بخواهد عطاء می کند...).(
[5])
اين از ناحيهی علمای ضلالت و گمراهی که در يک طرف معادله شيطانی قرار گرفتهاند و در طرف ديگر اين معادله مردم ساده لوح و رعيت و اتباع آنان هستند که سبب تقويت موضع علمای ضلالت گمراهی هستند و هر گاه اعراض و روی گردانی مردم در برابر پروردگار و اوليای خدا بيشتر میشود، استکبار و نخوت علمايشان بيشتر و بر محاربه با اوصياء و اصحاب حق پا فشارتر میشوند، درست مانند يک معادله است که همواره دو طرف معادله مساوی میباشند تا روز قيامت که دو طرف اين معادله از يکديگر بيزاری میجويند. ﴿إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُواْ مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُواْ وَرَأَوُاْ الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الأَسْبَابُ*وَقَالَ الَّذِينَ اتَّبَعُواْ لَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ كَمَا تَبَرَّؤُواْ مِنَّا كَذَلِكَ يُرِيهِمُ اللّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَيْهِمْ وَمَا هُم بِخَارِجِينَ مِنَ النَّارِ﴾. (
[6])
(در آن هنگام، رهبران (گمراه و گمراهکننده) از پيروانِ خود، بيزاری میجويند؛ و کيفر خدا را مشاهده میکنند؛ و دستشان از همه جا کوتاه میشود. * و (در اين هنگام) پيروان میگويند: «کاش بار ديگر به دنيا بر میگشتيم، تا از آنها [پيشوايان گمراه] بيزاری جوييم، آن چنان که آنان (امروز) از ما بيزاری جستند! (آری،) خداوند اين چنين اعمال آنها را به صورت حسرت زايی به آنان نشان میدهد؛ و هرگز از آتش (دوزخ) خارج نخواهند شد).
هيچ يک از شيعيان در مقابل خطای بزرگ اين علمای ضلالت و بُز دلی آنها مخصوصاً در اين دوره که صدام ملعون سقوط کرد و اشغال لشکر (شيطان بزرگ) در عراق و بازگشت فتنه انتخابات سقيفه و ويرانی خانههای خدا و مساجد که ياد و ذکر خداوند در آنها بالا میگيرد، قتل و کشتار بیگناهان و تسلط احزاب و فرقههای مختلف بر مردم مسلمان و هتک حرمت اهل بيت و نيز تحريک مردم برای مبارزه با رسول و فرستادهی امام مهدی (ع) هرگز کسی در برابر اين سکوت و تقيهی علمای ضلالت و گمراهی در برابر اين همه ظلم وستم اعتراض نکرد؛ در حالی که میديدند اسلام قطعه قطعه میشود و امر بر وفق مرادشان نبود و در ميان اين همه سال درس خواندن و ريش سفيد کردن در ديانت با کلمهای بنام جهاد يا جهاد با نفس و مال و جان آشنايی نداشتند؛ فقط در برابر اشغالگران، تفکر، احزاب که بر گردنهای مردم تسلط کرده است خاموش بودند و هرگز توانايی اعتراض نداشتند، تا اين که رسولی از نزد خودشان آمد که آنان را برای نصرت امامشان و امام انس و جن دعوت میکرد، و اين همواره آشکار و چيز جديدی نيست که علمای سوء در طول تاريخ را خاموش میبينی چرا که نتيجهی اين خاموشی حفظ منصب، سِمَت، قدرت و جايگاه دلربايشان در قلوب مردم، سالم و محفوظ است اما هنگامی که گفته ی نبی يا وصی را می شنوند که میگويد: ﴿أَنْ أَدُّوا إِلَی عِبَادَ اللَّهِ إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ﴾، (امر بندگان را به من واگذار کنيد که يقين من برای شما رسولی امين هستم).(
[7])
نيابت خويش را اظهار می دارند و مخالفت میورزند و وسيلهای که تنها به اين رسول ضرر و زيان می زند را می طلبند، و اين کار تنها و فقط برای حفظ منصبشان در دنيا و تسلطشان بر مردم است.
-دفع واقفیه در زمان امام رضا (ع) و شباهت های آنها با مردم زمان ظهور مقدس
کسانی که در روايات، تاريخ و کتب رجال مطالعه دارند خواهند فهميد، کسانی که اين امر را به صورت شبهه در ميان خلق گسترش دادند تکليف شدگان به امور امام موسی کاظم (ع) و خزانه داران ايشان بود که بدليل آنچه از حقوق شرعی و خمس در بين دستانش بود طمع ورزيده و ثروت بسياری در طول زمان در نزد آنان انباشته شده داشت، در حالی که امام موسی کاظم (ع) تحت سلطه و زندانی ظالمان بودند پس هنگامی که امام (ع) با زهر به شهادت رسيدند، امام رضا (ع) فرزند آن حضرت آنچه از اموالی که در نزد آنان بود را مطالبه کرد اما آنان به مال دنيا مغرور گشته و مرگ پدر بزرگوارش را انکار میکردند. در نزد علی بن ابی حمزه البطائنی سی هزار دينار، در نزد زياد بن مروان قندی هفتاد هزار دينار، در نزد عثمان بن عيسی الرواسی سی هزار دينار و در نزد احمد بن ابی بشير سراج ده هزار دينار بود؛ پس با نفسشان نزاع کردند و نسبت به عدم تسليم اين اموال به امام رضا (ع) طمع ورزيدند، با حيلهی انکار شهادت امام موسی کاظم (ع) مدعی آن میشدند که ايشان زنده است و روزی میگيرد، بنا بر اين اموال را به هيچ کس نمیدهند تا اين که حضرت باز گشته و به او اموال را تسليم میکنند. و همين طمع و سيری نا پذيری اين اشخاص باعث شد از جاده و مسير هدايت دور شده و در آتش جهنم سقوط کردند. و خلاصهی اين سخن که اين فکر و انشعابات آن، بر ذهن بسياری از شيعيان امام (ع) از مهمترين و خطيرترين عوامل ويرانی در آن زمان بوده است که بايد با تمام امکانات موجود به مبارزه با اين تفکر شوم پرداخت، و عامل ديگر گسترش اين انديشه اعتقاد و قناعت به واقعيت و اصالت اصول آن نيست بلکه تنها ناشی از رغبتهای مادی و عوامل دنيوی است که باعث انحراف ياران خود از صراط مستقيم شده است.(
[8])
پاک و منزه است خداوند، امروز با ديروز چقدر شباهت دارد؟! امام ما غائب و (نايبان عوام که خودشان را نائب ايشان میخوانند) اموال از هر سو به آنان سپرده میشود و بسياری از مردم از راه های دور و نزديک برای تقديم اموال و کسب اطاعت و بندگی تنها به اسم (امام مهدی (ع)) میآيند، و علمای سوء و ضلالت، اموال مردم را به هوی و هوس خود و اميال شخصی صرف کرده و به حال يتيمان و مستمندان رحم نمیکنند، و باعث شکستن سنت رسول الله و ائمه اطهار که همواره اموال را در ميان بينوايان به صورت يکسان توزيع میکردند، شدهاند.
هيچ کس حال زشت و فاحش علمای آخر الزمان را به رخشان نمیکشد که همواره مال ديگران را به بهانه ماليات و... بالا میکشند، و آن را صرف زينت حکومت خود میکنند، از انواع غذاها، خوردنیها و آشاميدنیها بر روی ميز حکومت گرفته تا استفاده از اموال مردم برای نفوز در سلطنت و حکومت؛ و هر کس با اين کارشان به مخالفت بپردازد به معنی اين است که او در برابر ايشان متکبر شده و نسبت به جايگاه و منزلتشان در جامعه جاهل است.
پس زمان زندانی شدن امام کاظم (ع) طول کشيد و در مدت چهار سال زندانی ايشان به دستور هارون (لع) انواع ثروت و اموال در نزد وکلای ايشان (ع) جمع شد و اين امر شباهت بسياری با جمع شدن ثروت نزد علمای آخر الزمان در غيبت امام عصر (ع) دارد، و هنگامی که از شهادت امام کاظم (ع) مطلع شدند و امام رضا (ع) اموال را از آنان مطالبه کرد، فتنههايشان مغرورشان ساخت و نفاق و تکبرشان بر ولی خدا را آشکار ساختند، و ايشان را از حقش دور ساخته و با ايشان (ع) به مبارزه پرداختند. پس فرق علمای آخر الزمان با آنان چيست؟! هر دو گروه دنيا را بر دين ترجيح دادهاند و اگر دين اساس زندگيشان بود پس چرا در برابر آمريکا و مبارزهاش با اسلام در عراق سکوت اختيار کردهاند؟ و چرا در برابر گروههای منافق که بر مردم ظلم و ستم میکنند و اموالشان را سلب میکنند سکوت کردهاند؟ و چرا بر منصب خود باقی ماندهاند در حالی که از مذهب نا اميد شده و بر اهل بيت ظلم روا میدارند و قبور مبارکشان را هتک حرمت میکنند؟ و چرا... و چرا...
روايتی از احمد بن حماد نقل شده که میگويد: (أن عثمان بن عيسى الرواسي كان في مصر، وعنده للإمام مال كثير وست جوار، فبعث إليه أبو الحسن الرضا (ع) فيهن وفي المال، فكتب إليه: أن أباك لم يمت. فكتب إليه الإمام (ع): "إن أبي قد مات، وقد قسمنا ميراثه، وقد صحت الأخبار بموته، واحتج عليه فيه. فكتب إليه عثمان الرواسي: إن لم يكن أبوك قد مات، فليس لك من ذلك شيء، وإن كان قد مات على ما تحكي فلم يأمرنی بدفع شيء إليك، وقد أعتقت الجواري وتزوجتهن).(
[9])
(عثمان بن عيسی الرواسی در مصر بود و در نزد او اموال امام کاظم (ع) و شش کنيز، وجود داشت پس امام رضا (ع) حقوق پدر بزرگوارش را از او مطالبه کرد، پس عثمان برای حضرت نوشت: پدر تو هرگز نمیميرد. پس حضرت (ع) در جواب نامهاش فرمود: همانا پدرم به رحمت ايزد پيوسته و ميراث ايشان را تقسيم کردهايم پس صحت اخبار وفات حضرت منتشر شد، حضرت با او در اين مورد احتجاج کرد. عثمان رواسی برای حضرت نوشت: اگر پدر شما نمرده است پس از آن اموال چيزی به شما تعلق نمیگيرد و اگر پدر شما بر اساس آنچه که فرمودی مرده است هر گونه سفارشی به من نکرده که اموال به دست شما دهم و ايشان کنيزان خود را آزاد نمود و من با آنها ازدواج کردم).(
[10])
و نيز در کتاب غيبت شيخ طوسی آمده است: (أن الحسين بن أحمد بن الحسن بن علي بن فضال قال: كنت أرى عند عمي علي بن الحسين بن فضال شيخاً من أهل بغداد، وكان يهازل عمي، فقال له يوماً: ليس في الدنيا شر منكم يا معشر الشيعة. فقال له عمي: ولم لعنك الله؟ قال: أنا زوج بنت أحمد بن أبي بشر السراج، فقال لي لما حضرته الوفاة إنه كان عندي عشرة آلاف دينار وديعة لموسى بن جعفر (ع)، فدفعت ابنه عنها بعد موته، وشهدت أنه لم يمت، فالله الله خلصوني من النار، وسلموها إلى الرضا (ع)، فوالله ما أخرجنا حبة، ولقد تركناه يَصلی في نار جهنم).
(شيخی از اهالی بغداد را در نزد عمويم علی بن حسين بن فضال ديده بودم که با عمويم شوخی میکرد. روزی به عمويم گفت: ای جماعت شيعه در دنيا شرتر از شما نيست. پس عمويم به او گفت:چرا، خدا تو را لعنت کند؟ گفت: من همسر دختر احمد ابن ابی بشير سراج هستم که در زمان وفاتش به من گفت: پولی به مقدار ده هزار دينار که وديعه ی موسی بن جعفر (ع) است داشتم، و بعد از وفات او وديعه را به فرزندش ندادم و شهادت دادم که پدرش نمرده است؛ شما را به خدا، شما را به خدا مرا از آتش نجات دهيد و آن وديعه را به فرزندش رضا (ع) بدهيد، به خدا سوگند يک دانه را هم از آن خارج ننموديم و او را در حالی که در آتش میسوخت ترک کرديم).(
[11])
و نيز از احمد ابن مفضل روايت شده است که میگويد: (أن يونس بن عبد الرحمن قال: مات أبو الحسن موسى بن جعفر (ع) وليس من قوامه أحد إلا وعنده المال الكثير، وذلك سبب وقوفهم وجحودهم موته، وكان عند زياد القندي سبعون ألف دينار، وعند علي بن أبي حمزة ثلاثون ألف دينار، ومضى يقول: فلما رأيت ذلك، وتبين لي الحق، وعرفت من أمر أبي الحسن الرضا (ع) ما علمت، تكلمت في ذلك، ودعوت الناس إليه، فبعثا إلي وقالا: لا تدع إلى هذا الأمر، فإن كنت تريد المال فنحن نغنيك، وضمنا لي عشرة آلاف دينار على أن أكف وأترك هذا الأمر، فقلت لهما: إنا روينا عن الصادقين أنهم قالوا: "إذا ظهرت البدع، فعلى العالم أن يظهر علمه، فإن لم يفعل سلب الله عنه نور الإيمان"، وما كنت أدع الجهاد وأمر الله على كل حال، فناصبانی وأظهرا لي العداوة). (ابو الحسن موسی ابن جعفر (ع) وفات يافت و کسی قائم به امر ايشان نبود و اموال فراوانی داشت. و اين امر سبب وقوف و انکارشان در مورد شهادت امام کاظم (ع) بود. در نزد زياد قندی هفتاد هزار دينار و در نزد علی بن حمزه سی هزار دينار بود؛ و میگفت: هنگامی که اين وضع را ديدم حق برايم آشکار شد و صاحب اين امر ابی الحسن الرضا (ع) را شناختم در مورد امر ايشان سخن گفتم و مردم را بسوی او دعوت کردم، پس بسوی من آمدند و گفتند: به اين امر دعوت مکن اگر خواهان مال هستی ما تو را بی نياز میسازيم و در صورت ترک اين امر ضامن ده هزار دينار برای من شدند، پس به آنان گفتم: از صادقين روايت شده است که میفرمايند: «هنگامی که بدعت و نو آوری عيان شوند، بر عالم است که علم خود را ظاهر سازد، و اگر چنان نکرد خداوند نور ايمان و هدايت را از او سلب خواهد کرد». و به هر حال جهاد و امر خدا را ترک نگفتم، پس با من به مبارزه و دشمنی برخاستند).(
[12])
پس جوانان مخلص شيعی بايد با برنامهای واضح در برابر اين گروه شيطانی که خود را بصورت علمای ظلالت و گمراهی در آوردهاند مقابله کنند و سيد احمد الحسن (ع) به اين نکته اشاره کرده، فرمودند: (بزرگان علمای شيعه با امام رضا (ع) مبارزه کرده و در صدد دفع ايشان از حقشان (ع) بودند. اين کارها را فقط بخاطر دستيابی به اموال، صدقات، سِمَتْ های دنيايی و دينی باطل کردند، و از ميان اين علمای ضلالت و گمراهی «علی بن حمزه البطائنی» از ياران امام موسی بن جعفر (ع) و از بزرگان علمای شيعه بود، اما هنگامی که امام موسی بن جعفر (ع) وفات يافتند او به مبارزه با امام رضا (ع) پرداخت، اما جوانان شيعی با درايت به مقابله با علمای ضلالت پرداخته و مذهب حق را آشکار کرده و بر علم علماء و فقهای گمراهی خط بطلان کشيدند و از ميان اين جوانان احمد ابن محمد ابن ابی نصر البيزنطی، از ياران امام رضا (ع) که همواره مورد ستايش می باشد، است؛ اما نتيجه اين علمای ضلالت و گمراهی و طغيانگران و پيروانشان و اتباعشان که يتيمان را از مقاماتشان دفع میکنند و اموالشان را بدستشان نمی دهند چيزی جز شقاوت در بر نخواهد داشت).(
[13])
جوانان شيعه امروز حقيقت علمای ضلالت و گمراهی را در يافتند که آنها می خواهند وصی و فرستاده امام مهدی (ع) را از مقامش عزل کرده و از حقش که همان رهبری مسلمانان و بدست گرفتن زمام امور است محروم سازند و از نصرت و ياريشان روی گردانده و او را خوار کردند. و به حيله گری و شيطنتشان مغرور شده اند همان گونه که اهل طائف آن رفتار را با رسول الله کردند، اما اين جوانان هوشيار و بيدار به رسوای تک تک عصيان کشان جاهل و گمراه پرداخته و با احتجاج، دليل و براهين کوبنده از روی ثقلين، قرآن و عترت مذهب حق را اثبات کرده و حق اهل بيت که بدست اين گمراهان پايمال شده بود و قرآن را با هوی و هوس خود استنباط می کردند و بر اساس ولايت امير المؤمنين علی (ع) انتخابات و حاکميت مردم را مشروعيت می بخشند و با عقل ناقص خود فتوا سر می دهند و وصيت رسول الله درباره ی اوصيای بعد از ائمه (مهديين (ع)) را منکر شده اند که گل های سر سبد اين جوانان شيخ ناظم عقيلی و شيخ حبيب سعيدی و استاد ضياء الزيدی و... هستند.
-آنچه باعث شد كه واقفيه در زمان امام رضا (ع) قوی شوند و مشابه آن در زمان ظهور مقدس
شکاکان در ولايت تنها به اين احاديث که از امام صادق (ع) روايت شده اند اکتفاء کرده اند، اما حقيقت اين حديث بر آنان پوشيده شده و محتوای آن را در نيافته اند که مضاد آن امام کاظم (ع) خود قائم به اين امر می باشد و هر کس خبر وفات او را دهد باور نکنيد چرا که او غيبتی مانند غيبت يونس و با غيبت موسی (ع) شباهت دارد و با اين حديث امام صادق(ع) : (أن الإمام لا يكون عقيماً)، (امام هرگز نا زا نمی باشد). قبل از ولادت امام جواد (ع) احتجاج میکردند و به امام رضا (ع) گفتند: چگونه میتوانی امام باشی در صورتی که فرزندی نداری؟! شايد برخی از اين منقولات که به آنها متمسک شدهاند از موضوعات واقفيه و حيلهگری در فکرشان است و ترسيخ مذهبی ساختگی در اذهان مردم باشد، در حالی که امام کاظم (ع) مضاد [به ظاهر] اين حديث و اخبار را در دوران حيات خويش روشن ساخته بود و در احاديثی معتبر تأکيد میکردند که امام رضا (ع) فرزند ايشان میباشد و بيشتر احاديثی که در اين باب سخن گفتهاند واقفيه برای احتجاج به اين که امام رضا (ع) فرزند ايشان نمیباشد، آوردهاند، که صاحبان اين احتجاج ثقههايی از ثقههای زمان پدر بزرگوارش بودند و اين امر خود حجت و ابلاغ بزرگ برايشان است. امام رضا (ع) درک و فهم اشتباهشان از احاديث که به آنها متمسک شدهاند را رسوا کرد و مضامين صحيح آنها را برايشان توضيح داد که مخالف آنچه که میگفتند بود.
کسانی که با امام رضا (ع) مقابله میکردند به اين احتجاج میکردند که ايشان ابتر است و فرزندی بعد از خود ندارد و امام کاظم (ع) قائم است که بعد از او قائمی وجود ندارد.
تو را به خدا سوگند میدهم ای خوانندهی گرامی علمای اين زمان به سيد احمد الحسن (ع) چه گفتند؟! آيا نگفتهاند که امام مهدی قائم (ع) است و قائمی بعد از او نيست؟! نگفتند که مهدی (ع) ابتر است و فرزندی يا اولادی ندارد؟!
-پيروی کورکورانه
پاسخ سيد احمد الحسن (ع) پاسخی است مانند پاسخ پدر بزرگوارش امام رضا (ع) که مشابهش در آن زمان بود، با من همراه شويد تا چگونگی اثبات حق و بطلان باطل را ببينيد.
امام رضا (ع) ثابت کرد که ذريهای دارد که باعث جدايی حق از باطل میباشد: حسين بن بشار میگويد: ابن قياما يکی از رؤسای واقفيه به امام رضا (ع) نوشت: چگونه میتوانی امام باشی در حالی که فرزندی از خود نداری؟ پس ابو الحسن امام رضا (ع) با حالتی خشمگين فرمود: (وما علمك أنه لا يكون لي ولد؟ والله لا تمضي الأيام والليالی حتى يرزقني الله ولداً ذكراً، يفرق به بين الحق والباطل). (از کجا میدانی برايم فرزندی نخواهد بود، به خداوند سوگند روز و شب نمیگذرد مگر اين که خداوند به من فرزندی عطاء میکند که حق و باطل را از هم میشکافد).(
[14])
و اين چنين سيد احمد الحسن (ع) با وصيت رسول الله اثبات میکند که او فرزند امام مهدی (ع) است: (... فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه أول المهديين، له ثلاثة أسامي، اسم كاسمي واسم أبي وهو عبد الله وأحمد، والإسم الثالث المهدي، وهو أول المؤمنين).
(... پس هنگامی که وفاتش (محمد بن حسن عسکری) رسيد ولايت را به فرزندش مهدی اول بسپارد که سه نام دارد نامی همنام من احمد، همنام پدرم عبد الله و نام سوم او مهدی است و او اولين ايمان آورندگان میباشد).(
[15])
و نيز ابن سنان روايت میکند: (دخلت على أبي الحسن موسى الكاظم (ع) من قبل أن يقدم العراق بسنة، وعلي ابنه جالس بين يديه، فنظر إلي وقال: يا محمد، إنه سيكون في هذه السنة حركة فلا تجزع لذلك. قال: قلت: وما يكون جعلني الله فداك فقد أقلقتني؟ قال: أصير إلى هذه الطاغية، أما إنه لا ينداني منه سوء، ولا من الذي يكون من بعده. قال: قلت: وما يكون، جعلني الله فداك؟ قال: يضل الله الظالمين ويفعل الله ما يشاء. قال: قلت: وما ذاك، جعلني الله فداك؟ قال: من ظلم ابني هذا حقه وجحده إمامته من بعدي، كان كمن ظلم علی ابن أبي طالب (ع) إمامته وجحده حقه بعد رسول الله (ص)، قال: قلت: والله لئن مد الله لي في العمر لأسلمن له حقه ولأقرن بإمامته. قال: صدقت يا محمد، يمد الله في عمرك، وتسلم له حقه، وتقر له بإمامته وإمامة من يكون من بعده. قال: قلت: ومن ذاك؟ قال: ابنه محمد. قال: قلت: له الرضى والتسليم).
(بر ابی الحسن موسی کاظم (ع) قبل از يک سال که به عراق مشرف شوند وارد شدم و فرزند ايشان علی را ديدم که در بين دستانش نشسته بود. حضرت به من نگاه کرد و فرمود: ای محمد امسال حرکتی صورت میگيرد اما از آن عاجز مباش. عرض کردم: مولايم فدايت شوم چه میشود نگران شدم؟ فرمود: بدست اين طاغوتيان خواهم افتاد، اما نه از آنها و نه از کسانی که بعد از آنها میآيند به من آسيبی نمیرسانند. عرض کردم: نتيجهی آن چه میشود فدايت شوم؟ فرمود: خداوند ظالمان را گمراه ساخته و هر آنچه را که اراده کرده است انجام میدهد. عرض کردم: فدايت شوم آن چيست؟ فرمود: هر کس در مورد حق فرزندم به او ظلم کند و او را از امامت بعد از من دور سازد همانند کسی است که در مورد امامت علی بن ابی طالب (ع) ظلم کرده و او را از حقش بعد از رسول الله دور ساخته است. عرض کردم: به خداوند سوگند اگر عمری طولانی داشته باشم حق ايشان را تسليم کرده و امامت ايشان (ع) را میپذيرم. فرمود: راست گفتی ای محمد خداوند عمر تو را طولانی کرده تا حق فرزندم را اداء کنی و امامت او و فرزند بعد از او را بپذيری. عرض کردم: او کيست؟ فرمود: فرزندش محمد. عرض کردم: به امامت او راضی گشته و تسليم ايشان هستم).(
[16])
بر حسب سخن امام کاظم (ع) هر کس ذريهی امام مهدی (ع) را در اين زمان منکر شود همانند کسی است که ولايت امير المؤمنين علی (ع) را منکر شده و ايشان را از حق خويش بعد از رسول الله دور ساخته است.
علمای اين زمان به تنها به خروج از ولايت امام علی (ع) و انکار فرزندان امام مهدی (ع) بسنده نکردهاند، بلکه بر ظلم و بی شرمی خود افزوده و سقيفه (انتخابات) را در اين زمان برگزار کردهاند و شريعت مهدی را به دموکراسی و قانون گذاری وضعی و آزادی آمريکا مبدل ساختهاند.
فلا حول ولاقوة الا بالله العلي العظيم وسيعلم الذين ظلموا آل محمد (الأئمة والمهديين) اي منقلب ينقلبون والعاقبه للمتقين.
هيچ قدرت و نيرويی نيست جز با قدرت و نيروی پروردگار. بزودی خواهند دانست کسانی که در حق محمد و آل محمد (ائمه و مهديين) ظلم کردهاند به چه ظلمی گرفتار آيند و عاقبت از آن پرهيز کاران است.
همان گونه که علمای آخر الزمان و پيروانشان میگويند: روايتهايی که نام قائم يا مهدی را ذکر میکند تنها خاص امام مهدی (ع) میباشند، و گفتند قائم و مهدی جز امام مهدی (ع) در آخر الزمان نيست. گويا کلام امام کاظم (ع) را در نيافتهاند که فرمود: (ما من امام يکون قائماً في امة الي وهو قائمهم فاذا مضی عنهم فالذي يليه هو القائم والحجة حتی يغيب عنهم فکلنا قائم). پس معنی جمله امام کاظم (ع) «فکلنا قائم» همگی ما قائم هستيم. اين است که همگی ما در وصيت رسول الله(ص) به امير المؤمنين (ع) «ائمه و مهديين» مذکور هستيم.
همان گونه کلمهی «مهدی» که در روايات اهل بيت ذکر شده است هميشه به معنای امام عصر (ع) نيست و همان طور که در روايتی از رسول الله از زبان مفضل بن شاذان نقل شده است که: (إنه يبايع بين الركن والمقام، اسمه أحمد وعبد الله والمهدي، فهذه أسماؤه ثلاثتها). (از اسماعيل بن عياش، از الأعمش، از ابی وائل از حذيفه نقل شده: شنيدم رسول الله نام مهدی را ذکر کرد و فرمود: کسی که بين رکن و مقام با او بيعت میکنند نامش احمد، عبد الله و مهدی است که اين سه نام او میباشند).(
[17])
پس صاحب اين نامها (احمد، عبدالله و مهدی) مطابق با وصيت رسول الله کيست؟! (... فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه أول المقربين، له ثلاثة أسامي اسم كاسمي واسم أبي وهو عبد الله وأحمد، والإسم الثالث المهدي، وهو أول المؤمنين).
(... پس هنگامی که وفاتش (محمد بن حسن عسکری) رسيد ولايت را به فرزندش مهدی اول بسپارد که سه نام دارد نامی همنام من احمد، همنام پدرم عبد الله و نام سوم او مهدی است و او اولين ايمان آورندگان میباشد).
احتجاج امام رضا (ع) بر قوم خود به وسيلهی همين وصيت پدران بزرگوارش در گذشته (ع) بوده است.
پس سيد احمد الحسن (ع) نيز بر قوم خود به وسيلهی وصيت از پدرانش در گذشته احتجاج میکند.
همهی احاديثی که واقفيين با آنها بر امام رضا (ع) محتج میشدند تنها بدليل درک و فهم غلط آنان از احاديث بوده است.
از مفضل بن شاذان به سندی از حسن بن قياما صريحی از علمای بزرگ واقفيه نقل میکند و میگويد: (سألت أبا الحسن الرضا (ع)، فقلت له: جُعلت فداك، ما فعل أبوك. قال: مضى كما مضي آباؤه. قلت: فكيف أصنع بحديث حدثني به يعقوب بن شعيب، عن أبي بصير: أن أبا عبد الله الصادق (ع) قال: إن جاءكم من يخبركم أن ابني هذا مات وكفن وقبر ونفضوا أيديهم من تراب قبره فلا تصدقوا به، فقال: كذب أبو بصير، ليس هكذا حديثه، إنما قال: إن جاءكم عن صاحب هذا الأمر).
(و گفت که از ابا الحسن رضا (ع) سؤال کرده عرض کردم: فدايت شوم، پدر شما چکار کردند؟ فرمود: در گذشت همان گونه که پدران ايشان در گذشتند. عرض کردم: پس چگونه اين حديث را باور کنم و تصديق کنم که يعقوب بن شعيب از ابی بصير روايت میکند و میگويد: (ابا عبد الله صادق (ع) فرمود: اگر کسی به نزد شما آمد و گفت که فرزند من وفات يافته و اين کفن و قبر اوست و دست نشان را از قبر پاک کنند آنان را باور نکنيد. حضرت فرمود: ابو بصير دروغ گفته و حديث پدرم اين چنين نيست پدرم فرمود: اگر کسی از طرف صاحب اين امر آمد و...).(
[18])
معنی امام صاحب اين امر همان امام دوازدهم میباشد.
................................................بعد از اين که امام رضا (ع) انحراف «ابن قياما الصريفی» در حديث امام صادق (ع) را آشکار و واضح ساخت باز امر خود را به امام (ع) تسليم نکرد و خدا را بخاطر عطای علمی که نمیدانست شکر میکند و به استکبار و کذب با امام (ع) پرداخت و به فهم غلط خود به اين حديث متمسک شده و آن را بعنوان سلاحی برای مبارزه با اهل حق برگزيد تا آنان را از مقامشان دفع کرد و مردم را به آنان تحريک کند. و اين موضوع گذشته کاملاً با علمای آخر الزمان مطابقت دارد آنها نيز با تمسک به فهم غلط روايات ائمه اطهار –روايت سمری- که تنها يک دليل در برابر هزار دليل است به دفع يمانی آل محمد از مقام و حقش پرداختهاند و با اين فهم غلط خود به مبارزه با سيد احمد الحسن (ع) و پدر ايشان امام مهدی (ع) دست زدهاند که به ايشان (ع) ظلم روا داشته و مانع اين حرکت مقدس شده و مردم را از کسانی که ادعای مشاهدهی امام مهدی (ع) در غيبت میکنند را بر حذر میدارند.
نمونه بارز اين امر فتوای سيد سيستانی است:
(شرع حکم میکند هر کس ادعای ديدار با امام مهدی (ع) -ارواحنا فداه- چه در رؤيا و چه در بيداری در غيبت کبری کند او کذاب است و نمیتوان سخنان او را که به امام نسبت میدهد را تصديق کرد).
و اين فتوا، ای خوانندهی عزيز و گرامی چقدر شباهت دارد به جواب زهير بن قين هنگامی که به شمر ذی الجوشن رو کرد و گفت: (... به خداوند سوگند گمان نمیکنم که حتی دو آيه از روی کتاب خدا حکم کنی تو را به خواری و عذابی درد ناک در قيامت بشارت میدهم، شمر گفت: اميدوارم خدا تو و اصحابت را اکنون بکُشد. زهير گفت: مرا از مرگ میترسانی؟! به خدا سوگند مرگ نزد من محبوبتر از زندگی در ميان شما پست فطرتان است).
ای خوانندهی عزيز و گرامی، آيا اين سخن مطابق آن فتوا نيست؟! و اين فتوا تنها از سوی کسانی داده میشود که بر اساس احاديث امام مهدی (ع) حکم نمیکند.
اما دربارهی روايت سمری سيد احمد الحسن (ع) مولا و سرورمان يمانی آل محمد دربارهی آن توضيحات بسياری داده و حقيقت و باطن آن را آشکار ساخته و اظهار فرمودند که اين حديث از جمله احاديث متشابه میباشد، پس ايشان حديث را به محکم برگردانده و توضيحاتی بسيار راجع به آن دادند (توضيحاتی که نمیدانستند اما ياد گرفتند) پس آيا جزاء و پاداش اين همه احسان تکذيب و افترا است؟! و نيز همهی انصار به حقيقت اين حديث پیبرده و آن را به مردم توضيح میدهند آيا پند گيرندهای هست؟!
در مورد اين وقف، سيد احمد الحسن (ع) در مورد اين روايت «سمری» در کتاب نصيحتی برای طلاب حوزه ی علميه نقل میکنند.
و از ميان آنان سيد مهدی بحر العلوم صاحب کتاب کرامات و مقامات در فوائد رجاليه ج3 ص136 در مورد اين حديث سمری از امام صادق (ع) نقل میکند:
(... عرض کردم ای سرورم همانا بزرگان ما از صاحب امر روايت میکنند که فرمودند: بعد از غيبت کبری هر کس بعد از غيبتم مرا ببيند دروغ گفته است پس چگونه بعضی از شما ايشان را ديدهايد؟ فرمود: ايشان اين سخن را به خاطر فراوانی و کثرت دشمنان خويش گفتند و بنی اميه و بنی العباس ايشان را به شدت تحت نظر داشته و حتی مانع بعضی ديگر می شدند که درباره ی ايشان (ع) سخن بگويند، پس نتيجه ی اين امر باعث شد که دشمنان بسياری از يافتن ايشان مأيوس گشته و در سرزمين های مختلف نتوانستند ايشان را ببينند و به برکت همين حديث ايشان ساليان دراز از هر گونه دشمن مصون و در امان هستند).(
[19])
و در جايی ديگر کتاب سيد احمد الحسن (ع) می فرمايند: (من و پناه می برم از منيت و تکبر، سيد سيستانی و اهل کتاب را نصيحت می کنم که با ديده ی انصاف به اين دعوت يمانيه ی مبارک بنگرند و با نفس خود و با جستجو در باره ی حق و اهلش انصاف کنند و آگاه باشند هر کس امروز مانع اين حرکت يمانيه مبارک يا ضد آن باشد مورد لعنتِ لعنت کنندگان آينده قرار خواهد گرفت، همانگونه که شما امروز کسانی که ضد رسول الله بودند را لعنت می کنيد. و در نهايت کتاب های اين مرکز که به سر پرستی سيد سيستانی اداره می شوند بر روی جلد آن نوشته احمد الحسن بدون آنکه متوجه اين موضوع شوند و اين نيز نشانه ای ديگر برای صاحب حق است. همانگونه که پدرم فرمود: پس چيزی نديدم مگر اينکه خدا را قبل از آن، و بعد از آن يا همراه آن ديدم و عاقبت از آن پرهيز کاران است. (خداوند بر تمام امور غالب و چيره است اما بيشتر مردم نمی دانند).
-هشدار ائمه درباره فتنه ى واقفيه در زمان امام رضا (ع)
عيص نقل می کرد: (دخلت مع خالي سليمان بن خالد على أبي عبد الله (ع)، فقال: يا سليمان، من هذا الغلام؟ فقال: ابن أختی، فقال: هل يعرف هذا الأمر؟ فقال: نعم، فقال: الحمد لله الذی لم يخلقه شيطاناً. ثم قال: يا سليمان، عوذ بالله ولدك من فتنة شيعتنا. فقلت: جعلت فداك، وما تلك الفتنة؟ قال: إنكارهم الأئمة ووقوفهم على ابنی موسى. قال: ينكرون موته، ويزعمون أن لا إمام بعده، أولئك شر الخلق)....
(روزی همراه دای ام سليمان بن خالد بر امام صادق (ع) وارد شديم. حضرت فرمود: ای سلمان اين فرزند کيست؟ عرض کردم: خواهر زادهام است. فرمود: صاحب اين امر را میشناسد؟ عرض کردم: آری میداند. فرمود: حمد و ستايش خدای را که او را شيطان (جاهل) نيافريد. سپس حضرت فرمود: ای سلطان فرزندت را از فتنه شيعيان ما به خدا بسپار. عرض کردم: فدايت شوم آن فتنه چيست؟ حضرت فرمود: ائمه را انکار میکنند و نسبت به امامت فرزندم موسی (ع) شک و ترديد میکنند سپس مرگش را انکار میکنند و میگويند بعد از ايشان امامی نيست، آنان شرورترين خلق هستند).(
[20])
2. عمر بن زيد نيز میگويد: (دخلت على أبي عبد الله (ع) فحدثني ملياً في فضائل الشيعة، ثم قال: إن من الشيعة بعدنا من هم شر من النصاب. قلت: جعلت فداك، أليس ينتحلون حبكم ويتولونكم ويتبرون من عدوكم؟ قال: نعم. قلت: جعلت فداك، بين لنا نعرفهم فعلنا منهم. قال: كلا يا عمر، ما أنت منهم، إنما هم قوم يفتنون بزيد، ويفتنون بموسى).
(بر امام صادق (ع) وارد شدم، در مورد فضايل شيعه برايم سخن میفرمود، سپس فرمود: همانا که بعد از ما شيعيانی خواهند بود که از ناصبيان و دشمنان ما بدتر خواهند بود. عرض کردم: فدايت شوم آيا آنان دوستدار و پيروان شما نيستند و از دشمن شما بيزاری نمیجويند؟ فرمود: آری. عرض کرد: فدايتان شوم آنان را برايم وصف کنيد تا بشناسم که من از آنان هستم يا خير؟ فرمود: هرگز تو از آنان نيستی، آنان کسانی هستند که زيد و موسی را دچاره فتنه میکنند).(
[21])
3. ابن ابی يعفور نقل میکند: (كنت عند الصادق (ع) إذ دخل موسى (ع) فجلس فقال أبو عبد الله (ع): يا بن أبي يعفور، هذا خير ولدي وأحبهم إلي، غير أن الله ( يضل قوماً من شيعتنا، فاعلم أنهم قوم لا خلاق لهم في الآخرة، ولا يكلمهم الله يوم القيامة ولا يزكيهم ولهم عذابٌ أليم. قلت: جعلت فداك، قد أزغت قلبي عن هؤلاء. قال: يضل به قوم من شيعتنا بعد موته جزعاً عليه فيقولون لم يمت، وينكرون الأئمة من بعده، ويدعون الشيعة إلى ضلالهم، وفي ذلك إبطال حقوقنا وهدم دين الله. يا بن أبي يعفور، فالله ورسوله منهم برئ، ونحن منهم براء).
(نزد امام صادق (ع) بودم، در اين هنگام موسی (ع) بر ما وارد شد و نشست. امام صادق (ع) فرمود: ای بن ابی يعفور اين بهترين فرزند و دوست داشتنی ترين نزد من است. خداوند قومی از شيعيان مرا گمراه میسازد که در آخرت کسی مانند آنها نيست خداوند در روز قيامت با آنان سخن نمیگويد، و پاکشان نمیکند و برايشان عذابی دردناک و شديدی است. عرض کردم: فدايتان شوم قلبم از حال آنان به درد آمد. فرمود: قومی از شيعيان ما بعد از وفاتش گمراه میشوند و میگويند او نمرده است و ائمهی بعد از ايشان را انکار میکنند و شيعيان را به گمراهيشان میکشند، در آن صورت حقوق ما باطل گشته و دين خدا را ويران میکنند، ای بن يعفور خداوند و رسولش و ما از آنان بيزاری می جوئيم).(
[22])
4. حمزه الزيات میگويد: (قلت لأبي جعفر (ع): أمن شيعتكم أنا؟ قال: إي والله، في الدنيا والآخرة، وما أحد من شيعتنا إلا وهو مكتوب عندنا اسمه واسم أبيه، إلا من يتولى عنا. وقال: قلت: جعلت فداك، أو من شيعتكم من يتولى عنكم بعد المعرفة؟ قال: يا حمران، نعم، وأنت لا تدركهم. قال حمزة: فتناظرنا في هذا الحديث، قال: فكتبنا به إلى الرضا (ع) نسأله عمن استثنى به أبو جعفر (ع)، فكتب: هم الواقفة على موسى بن جعفر (ع)).
(روزی به امام محمد باقر (ع) عرض کردم: آيا من از شيعيان شما هستم؟ فرمود: بخدا سوگند در دنيا و آخرت از شيعيان ما هستی، و از شيعيان ما کسی نيست مگر اينکه نام و نام پدرش نزد ما مکتوب است جز آنان که از ما رویگردان شوند. عرض کردم: فدايتان شوم آيا کسانی هستند که بعد از معرفت از شما رویگردان شدند؟ فرمود: آری ای حمران اما تو آنان را درک نمیکنی. حمران گويد: در مورد اين حديث مناظره کرديم، عرض کردم: برای امام رضا (ع) نامهای نوشتيم که در آن پرسيديم که امام محمد باقر (ع) چه کسی را استثناء قرار داده است؟ پس حضرت نوشت آنان واقفيه بر امامت علی بن موسی بن جعفر (ع) هستند).(
[23])
5. محمد بن سنان گويد: (إن علي بن أبي حمزة أراد أن لا يعبد الله في سمائه وأرضه، فأبى الله إلا أن يتم نوره ولو كره المشركون، ولو كره اللعين المشرك. قلت: المشرك! قال: نعم والله، وإن رغم أنفه، كذلك هو في كتاب الله: ﴿يرِيدُونَ أَن يُطْفِؤُواْ نُورَ اللّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ﴾.(
[24]) وقد جرت فيه وفي أمثاله، إنه أراد أن يطفئ نور الله).
(نام علی بن ابی حمزه را نزد امام رضا (ع) آوردم، حضرت ايشان را لعنت کرد، سپس فرمود: علی بن حمزه نخواست خداوند را در آسمان و زمين عبادت کند پس خداوند به آن شد نورش را کامل کند حتی اگر مشرکان کراهت داشته باشند، حتی اگر لعين مشرک هم اکراه داشته باشد. عرض کردم: مشرک؟! فرمود: آری، به خدا سوگند علی رغم ميل خود، چرا که در کتاب خداست (میخواهند نور خدا را با دهانشان خاموش کنند) و او و امثال او همواره میخواهند نور خدا را خاموش کنند)(
[25])
6. و احمد ابن محمد میگفت: (وقف علي أبو الحسن (ع) في بني زريق، فقال لي وهو رافع صوته: يا أحمد! قلت: لبيك. قال: لما قبض رسول الله جهد الناس فی إطفاء نور الله، فأبى الله إلا أن يتم نوره بأمير المؤمنين (ع)، فلما توفي أبو الحسن (ع) جهد علي بن أبي حمزة وأصحابه في إطفاء نور الله فأبى الله إلا أن يتم نوره. وإن أهل الحق إذا دخل عليهم داخل سروا به، وإذا خرج منهم خارج لم يجزعوا عليه، وذلك أنهم على يقين من أمرهم، وإن أهل الباطل إذا دخل فيهم داخل سروا به، وإذا خرج عنهم خارج جزعوا عليه، وذلك أنهم على شك من أمرهم، إن الله جل جلاله يقول: ﴿فَمُسْتَقَرٌّ وَمُسْتَوْدَعٌ﴾(
[26])، قال: ثم قال أبو عبد الله (ع) المستقر الثابت، والمستودع المعار).
(ابو الحسن (ع) در بنی زريق توقف کرد و با صدايی رسا به من فرمود: ای احمد! عرض کردم: جانم به فدايتان. فرمود: هنگامی که رسول الله وفات يافت مردم در مدد خاموشی نور خود شدند پس خداوند بر آن شد که نورش را با وجود امير المؤمنين (ع) کامل کند، آن گاه که امام موسی کاظم (ع) وفات يافت علی بن حمزه و و يارانش برای خاموش كردن نور خدا كوشيدند، اما خدا نمیگذارد نورش خاموش گردد و اهل حق، هنگامی كه كسی به آنان پيوندد، خوشحال میشوند و چون كسی از آنان جدا شود، ناراحتی نكنند، زيرا به كارشان يقين دارند و اهل باطل، چون كسی به جرگه آنان در آيد، شادمان شوند و چون از آنان پيوند بگسلد، ناله سر دهند، زيرا آنان به كار خود شک دارند. و خداوند در وصف آنان می فرمايد: (و شما دو گروه هستيد: بعضی پايدار [از نظر ايمان يا خلقت کامل] و بعضی نا پايدار). سپس فرمود: مستقر به معنی ثابت، و مستودع به معنی عاريه گيرنده است).(
[27])
7. محمد ابن رجاء الحناط از محمد بن علی الرضا (ع) نقل میکند: (الواقفة هم حمير الشيعة، ثم تلا هذه الآية: ﴿هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً﴾.
حضرت (ع) فرمودند: (واقفيه [در هر زمان] چهار پايان شيعه هستند، سپس اين آيه را تلاوت کردند: (آنان همانند چهار پايان هستند بلکه از آنها گمراه ترند).(
[28]) (
[29])
-هشدار ائمه اطهار در باره فتنه واقفيه در زمان ظهور مقدس
امام علی (ع) میفرمايند: (... والذي نفسی بيده ما ترون ما تحبون حتى يتفل بعضكم في وجوه بعض، وحتى يسمي بعضكم بعضاً كذابين، وحتى لا يبقى منكم - أو قال من شيعتي- إلا كالكحل في العين أو الملح في الطعام).
(... سوگند به کسی که جانم در دست اوست به آنچه که دوست داريد [قيام امام مهدی (ع)] نمیرسيد تا هر يک از شما آب دهان خود را به يکديگر بياندازد. و يکديگر را دروغگو بخوانيد و از شما – شيعه من- چيزی نمیماند جز به اندازه نمک در غذا يا سرمه در چشم).(
[30])
2. امام علی (ع) نيز میفرمايند: (... وإن للغائب غيبتين، إحداهما أطول من الأخرى، أما الأولى فستة أيام أو ستة أشهر أو ستة سنين، وأما الأخرى فيطول أمدها حتى يرجع من هذا الأمر أكثر من يقول به فلا يثبت عليه إلا من قوی يقينه وصحت معرفته ولم يجد في نفسه حرجاً مما قضينا وسلم لنا أهل البيت).
(برای غائب دو غيبت است که يکی طولانیتر از ديگری است. اما اولی به مدت شش روز يا شش ماه يا شش سال است، و دومی آن قدر طول میکشد که افراد بسياری در آن مرتد میشوند و تنها کسانی باقی میمانند که به صحت کلام ما يقين دارند و در نفس خود در مورد امر ما هيچ گلهای ندارند و خود را به ما اهل بيت تسليم کرده اند).(
[31])
3. ابی عبدالله (ع) میفرمايند: (ستصيبكم شبهة فتبقون بلا علم يرى ولا إمام هدى ولا ينجي منها إلا من دعا بدعاء الغريق. قال (ع): تقول: يا الله يا رحمن يا رحيم يا مقلب القلوب ثبت قلبي على دينك...).
(به بزودى شبههاى به شما مىرسد پس بدون پرچم و نشانهاى راهنمايى كند و بدون پيشوايى هدايت نمايد مىمانيد، و کسی از اين شبهه نجات میيابد که دعای غريق را بخواند. فرمود: «ای پروردگار ای رحمان ای رحيم ای دگر گون کنندهی قلبها، قلبم را بر دينت استوار گردان»...).(
[32])
4. ابن عباس میگويد: رسول الله میفرمايند: (إن علي بن أبي طالب إمام أمتي وخليفتی عليها بعدي ومن ولده القائم المنتظر الذي يملئ الأرض قسطاً وعدلاً كما ملئت ظلماً وجوراً بشيراً ونذيراً، الثابتون على القول بإمامته في زمان الغيبة لأعز من الكبريت الأحمر...).
(همانا علی (ع) امام امت و خليفهی من بر آن بعد از من است و از فرزندان ايشان قائم منتظر است که زمين را پر عدل و داد میکند همان گونه که پر از ظلم و ستم شده است. ايشان بشارت دهنده و بيم دهنده میباشد و ثابتان بر قول او در زمان غيبت از کبريت احمر [گوگرد سرخ] نا ياب ترند).(
[33])
5. ابی جعفر (ع) میفرمايند: (إذا فقد الخامس من ولد السابع فالله في أديانكم لا يزيلكم أحد عنها، إنه لابد لصاحب هذا الأمر من غيبة حتى يرجع من هذا الأمر من كان يقول به إنما هي محنة من الله ( امتحن بها خلقه...).
(هنگامی که فرزند پنجم از فرزند هفتم غيبت کرد خدا را به دينتان کسی شما را از آن دور نسازد چرا که برای صاحب امر غيبتی است که در آن افرادی مرتد میشوند که میگويند اين محنتی است که خداوند با آن خلق را امتحان کرده است).(
[34])
اين حديث دل رجال را میهراساند پس به آن اقرار کرده (آن را پذيرفته) به علمش بيفزاييد و هر کس آن را انکار کرد رهايش کنيد تا برايش فتنهای باشد که در آن سقوط کند، و در اين فتنه کسانی که مو را به دو نيم میشکافند (علماء و فقهاء) هم سقوط میکنند و کسی جز ما و شيعيان ما باقی نمیماند.
6. خداوند میفرمايد: ﴿وَلَا يَكُونُوا كَالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِن قَبْلُ فَطَالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَكَثِيرٌ مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ﴾. (مانند کسانی نباشيد بعد از اين که کتاب به آنان داده شد دورهای طولانی بر آنان گذشت پس قلوبشان زنگ زد و بيشترشان فاسق بودند).(
[35])
ابو عبد الله (ع) میفرمايند: (نزلت هذه الآية في أهل زمان الغيبة وأيامها دون غيرهم، والأمد أمد الغيبة).
(اين آيه در مورد اهل زمان غيبت و دورانش و نه غير آن است، و درازا بودن همان دوران طولانی غيبت است). (
[36])
7. در حديث معراج رسول الله میفرمايند: (قلت: إلهي وسيدي متى يكون ذلك (أي قيام القائم)؟ فأوحى الله (: يكون ذلك إذا رفع العلم، وظهر الجهل، وكثر القراء، وقل العمل، وكثر القتل، وقل الفقهاء الهادون، وكثر فقهاء الضلالة والخونة...).
گفتم: (پروردگارا زمان (قيام قائم) چه موقع خواهد بود؟ خداوند عز و جل وحی کرد: زمان آن هنگامی است که علم بالا رود و جهل آشکار گردد، تحصيل گران زياد و عمل اندک و کشتار زياد شود، و فقهای هدايت کننده اندک و فقهای ضلالت و گمراهی و خائن فراوان شوند).(
[37])
8. ابی عبيده الحذاء گويد: (سألت أبا جعفر (ع) عن هذا الأمر، متى يكون؟ قال: إن كنتم تؤملون أن يجيئكم من وجه، ثم جاءكم من وجه فلا تنكرونه).
(از ابا جعفر (ع) در بارهی اين امر پرسيدم که چگونه خواهد بود؟ حضرت فرمود: اگر شما از يک سوء منتظر او بوديد و او از سوی ديگر به نزد شما آمد او را انکار نکنيد).(
[38])
پس بعد از هدايت، جز ضلالت و گمراهی چيزی خواهد بود؟!
-موضع امام رضا(ع) در برابر واقفيه
امام رضا (ع) به راهنمايی اصحاب خويش به راه راست و حق از زمان شکل گيری واقفيه و پيروان آن مبادرت کرد، و تلاش امام (ع) در برابر واقفيه در سه محور اصلی قرار گرفت:
- اثبات حجت بودن خويش.
- مشاهده معجزه.
- پاسخ شرک آلود و بيهوده به امام(ع) .
-گفتگو و اثبات حجیت
همان گونه که پدرش امام رضا (ع) با دليل و براهين کوبنده با ائمه ی ضلالت مقابله کرد، سيد احمد (ع) نيز با دلايل و براهين کوبنده بر اساس سيره و سنت پيامبران و فرستادگان و جدش رسول الله و پدران بزرگوارش با فقهاء و علمای آخر الزمان مقابله نمود. سيد احمد الحسن (ع) و انصار کتابهای متعدد و بسياری نوشتهاند که گويای حق از باطل میباشند و در آنها حقيقت متشابهات قرآن کريم، احاديث اهل بيت عصمت در مورد قضيهی امام مهدی (ع) آشکار کردهاند، و کتابها و تأليفاتشان در مورد آنچه که به قضيهی امام مهدی (ع) و آخر الزمان اختصاص دارد سر آمد بوده و نور حقيقت و توضيح راه هدايت و نجات را به همگان میآموزند.
آنچه که سيد احمد يمانی آل محمد (ع) به آن اشاره کرده است:
(... و در اين مختصر میخواهم دربارهی خطاهای کسانی که در قضيهی امام (ع) کتاب مینويسند بوسيله کتب انصار مناظره کنم، در ميان انصار طلبههای حوزهی مهدويت کفايت میکنند، آنان ان شاء الله آمادگی کامل برای بيان حقيقت به صورت گسترده دارند و کسانی که دربارهی قضيهی امام مهدی (ع) کتاب مینويسند را نصيحت میکنم که کتب انصار را بخوانند از جمله اين کتابها: پاسخ قطعی و پاسخ دندان شکن، نور آشکار و رسالتی آشکار، يمانی موعود حجت الله ، انقلابگر مشرق و جنبنده زمين و... تا چيز اندکی دربارهی قضيهی امام مهدی (ع) بفهمند؛ و اميد است که از هوای نفس و منيت خود باز گشته و حق را در يابيد. گذشت سالهايی طولانی و در تاريخ دين حق، دين اسلام محمدی حقيقی تنها با خاندان آل محمد جلوه گری میکند؛ و يا از زمان غيبت تا به روزی که هرگز روايات رسول الله و ائمه اطهار دربارهی قضيهی امام مهدی (ع) به وضوح شرح و تفصيل داده نشدهاند تا اين که امروز که برای شما حقايق احاديث و روايتها ثابت شده است و مقصود و مضمون اين احاديث را به لطف خدا و اين دعوت حق و مبارکهی يمانيه به همگان آشکار کردم، و اين نيز آيت و نشانهای از دعوت الهی است).(
[39])
-نشان دادن معجزه
معجزات و کرامات از اموری بود که باعث تمايز اهل بيت از ساير مردم در زمان خود بوده اند، و در بيشتر از هزار کتاب و مؤلفات شيعی دربارهی فضايل اهل بيت در طول زندگی شان سخن گفتهاند.
معجزههايی در باب امامت امام رضا (ع) وجود دارند که ياران حضرت با اين معجزات با گروههای واقفيه استدلال میکردند که بسياری از اين افراد که دچار توقف بر امامت ايشان (ع) شده بودند به برکت اين معجزه که برايشان رخ داده خارج شدند و از آنان می توان «عبدالرحمان بن الحجاج و رفاعه بن موسی، يونس بن يعقوب و جميل بن دراج و حماد بن عيسی و احمد بن محمد بن ابی نضر البيزنطی و حسن بن علی وشاء و...» را نام برد.(
[40])
1. صالح ابن ابی حماد از حسن ابن علی الوشاء نقل میکند که حسن بن علی الوشاء میگويد: (قبل از اين که رابطهام با علی بن الحسين (ع) قطع شود مسائل زيادی نوشته و آنها را در کتابی جمع آوری کرده بودم. دربارهی آنچه که پدران حضرت دربارهی ايشان (ع) روايت کرده بودند دوست داشتم که اين امر به من ثابت شود، پس کتاب را برداشته و به خانهی حضرت بردم. خواستم کتاب را از ايشان بگيرم اما فرصت نيافتم تا اينکه روزی به آنها رفتم در گوشهای نشسته و مشغول فکر کردن بودم که چگونه میتوانم در خلوتی بر حضرت وارد شده و مسائلم را مطرح سازم؛ در حالی که جماعت زيادی اطراف در بودند در اين هنگام جوانی از در خارج شد و در دستش کتابی داشت و گفت: کدام يک از شما حسن ابن علی الوشاء است؟ عرض کردم: من حسن ابن علی الوشاء هستم از من چه میخواهی؟ گفت: من مأموريت دارم که اين کتاب را بدست تو برسانم آن را بگير. کتاب را گرفته و در گوشه ای نشستم و شروع به خواندن آن کردم. به خداوند سوگند همان پاسخهای مسائل را يافتم که در پی آنها بودم. از آن بعد بر امامت ايشان يقين پيدا کرده و واقفيه را ترک کردم).(
[41])
2. و نيز البيزنطی روايت میکند: (إني كنت من الواقفة على موسى بن جعفر (ع)، وأشك في الرضا (ع)، فكتبت إليه أسأله عن مسائل، ونسيت ما كان أهم المسائل إلي، فجاء الجواب عن جميعها. ثم قال (ع): وقد نسيت ما كان أهم المسائل عندك، فاستبصرت).
(من از جمله کسانی بودم که به امامت موسی بن جعفر (ع) واقف و به امامت امام رضا (ع) شک داشتم، بنا بر اين مسائلی را نوشتم اما آن مسئله که از همه برايم اهميت داشت را فراموش کردم پس جواب تمام مسائل از سوی امام برايم فرستاده شد. سپس حضرت در پايان فرموده بودند: مسائلی که اهميت زيادی برايت داشت را فراموش کردهای! در آن هنگام من به بصيرت رسيدم).(
[42])
3. جعفر ابن محمد ابن يونس میگويد: (گروهی بسوی حضرت امام رضا (ع) مشرف شدند که در دستانشان نامههايی پر از مسائل بود و در ميان آن گروه شخصی واقفی رسيد. از او پرسيدم که چرا نامهات بدون جواب است؟ به من گفت: امام رضا (ع) مرا نشناخت و مرا نديد، دانست که من به امامت او شک دارم در حالی که با قومی آمده که هيچ کس مرا نشناخته بود، سپس گفت: خداوندا من از وقف توبه کردم و به امامت امام رضا (ع) اقرار میکنم، هنوز کلامش تمام نشده بود که خادم بيرون آمد و نامهاش را از دستش گرفت و به حضرت وارد شد پس از اندکی پاسخ نامه آمد، پس مرد گفت: خدا را سپاس که اين دو برهان در يک زمان برايم آشکار شد).(
[43])
همهی اين معجزهها به دست امام رضا (ع) انجام شده بود که همهی آنها در محور شناخت باطن و درون مردم بوده است که در آن امر از آگاهی از عالم غيب است که خداوند تنها بندگان خاص خود را از آن مطلع میسازد، و مانند آن امور امروز به دست سيد احمد الحسن (ع) بيش از يک بار انجام میشود که اين خبرهای غيبی گويای مقام و منزلت ايشان (ع) در نزد خداوند میباشد که باعث استواری و يقين انصار در مورد ايشان که به حقيقت او يمانی آل محمد همان گونه که در روايات آمده است شد. در اين جا میخواهم جزئی از اين امور غيبی را برايتان تعريف کنم که با معجزات امام رضا (ع) کاملاً مطابقت دارد. و ثابت میکند که سيد احمد الحسن (ع) نيز از اهل بيت میباشد.
1. بشار الفيصلی از شيخ ناظم عقيلی روايت میکند که میگفت: (روزی در منزل يکی از انصار همراه سيد احمد الحسن (ع) نشسته بوديم نشستن ما طول کشيد میخواستم از سيد احمد الحسن (ع) اجازه رفتن بگيرم اما قبل از اينکه اين سخن را بگويم سيد احمد (ع) به من رو کرد و فرمود: تو میخواهی به منزل بروی؟! قبل از اينکه سخن تو را بشنوم، سخن روحت را شنيدم. من و حاضران تعجب کرديم به ياد آن سخن سيد احمد (ع) افتادم که فرمود: قبل از اين که به منزل بروی از خداوند اجازه بگير و خداوند بر آنچه که میگويم گواه است و خدا را سپاس).
2. بشار الفيصلی از شيخ حبيب سعيدی نقل میکند که گفت: (هنگامی که از اين دعوت حق آگاه شدم صادقانه ايمان آوردم، خواستم که بسوی خانواده و خويشاوندانم بروم و آنان را از اين دعوت آگاه سازم. پس سيد احمد (ع) به من فرمود: آنان در آغاز سخن تو را تصديق کرده و تو را پشتيبانی میکنند اما بعد از مدتی از نصرت حق دست میکشند... همان گونه که سيد احمد (ع) به من فرموده بود هنگامی که آنان را ابلاغ کردم خيلی خوشحال شدند و گفتند: همه ی ما با تو هستيم اما بعد از اينکه خداوند آنان را مورد آزمايش قرار داد مرتد شدند و جز اندکی از آنان باقی ماندند و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظيم).
3. بشار فيصلی از زهرا يکی از انصار نقل می کند که می گويد: (در آغاز گرايشم به اين دعوت حق، دعوت امام مهدی (ع) و فرزندش سيد احمد الحسن (ع) دچار شک و ترديد شدم، پس نفس خود را از شيطان رانده شده به خداوند سپردم و نزد خود گفتم: شيطان نمی تواند به مکانی که در آن امام معصوم باشد نزديک شود پس سيد (ع) (بدون ذکر ايشان را مطلع کنم) فرمود: آيا می دانی که شيطان حضرت عيسی (ع) را که در قله ی کوه ايستاده بود نداء داد اما نمیتوانست نزديک ايشان (ع) شود؟).
و هر آنچه که امام رضا (ع) به نفوس مردم آگاهی داشت باعث ثبات قلوب شيعيان و نوعی معجزه ی غيبی بود که امروز با وجود سيد احمد الحسن (ع) تحقق پذيرفته و نيز نتيجه ی آن باز هم ثبات قلوب شيعه ی اهل بيت بر حق است. ای خواننده ی عزيز و گرامی با ديده ی انصاف بنگر.
-رؤيای صادقه و استخاره با قرآن کريم
رؤيای صادقه از جمله امور و يک دليل ملکوتی در اثبات امامت امام رضا (ع) در ميان شيعيان معروف شده بود، و همچنين استخاره با قرآن کريم. رؤيای صادقه به فضل خداوند تبارک و تعالی راهی برای بيداری اشخاص دچار ترديد از هلاک و افتادن در دامهای علمای ضلالت و منحرف است. حسن ابن علی الوشاء در مورد رفع وقف دربارهی امامت امام رضا (ع) از طريق خبرهای غيبی که امام رضا (ع) او را مطلع کرده بود گفت: (نزديک مردم اهل مرو بوديم که همراه ما مردی واقفی بود پس به او گفت: تقوای الهی پيشه کن من هم مثل تو بودم سپس خداوند قلبم را نورانی کرد، روز چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه را روزه بگير و غسل کن و دو رکعت نماز بخوان و از خداوند بخواه که در خواب آنچه که باعث روشن شدن حق میشود را نشانت دهد پس به خانه بازگشتم در حالی که نامهی ابی الحسن را يافتم به خدا که از اين قضيه جز خداوند خبر نداشت).(
[44])
پس کجايند علمای آخر الزمان که ببينند چگونه رؤيای صادقه به صاحب حق شهادت می دهد؟ و کجاست شيخ کورانی که در اين قصه رؤيا را در بهترين حالتش گمان و ظن میپندارد؟ پس هر کس اين مواضع را تکذيب کند يا بر استدلال حسن بن علی الوشاء از طريق رؤيای صادقه از خدا بخواهد، اعتراض کند يا نسبت به ايمان مرد واقفی از طريق رؤيا استهزا کند يا به سخن امام معصوم در رؤيا نسبت به صاحب اعتناء نکن، يا به استخاره با قرآن در مورد صاحب حق شکايت کند و يا... پس بر جايگاهی از آتش نشسته است، جايگاهی که عالم و کور در آن قرار میگيرند. هنگامی که امام رضا (ع) به اصحاب خويش سفارش میکرد که از طريق رؤيای صادقه که بر امامت من شهادت میدهد بر مردم جمع شويد پس اين همه سرکشی چيست؟! و اين سيد احمد الحسن (ع) است که میفرمايد:« همانگونه که پدرم (ع) میفرمايد: از خداوند رؤيای صادقه بخواهيد چرا که آن راهی است که شيطان در آن نفوذی ندارد». و همچنين امام رضا (ع) آنان را به استخاره با قرآن کريم سفارش میکرد «قرآن فريب و حيله ندارد». پس رؤيای صادقه از سوی خداوند و استخاره با قرآن سؤال و جوابی از سوی خداوند است.
اما امروز حال علمای خائن را بنگريد که چگونه اين دو آيت را مورد استهزاء قرار داده و تکذيب میکنند پس در انتظار چه چيزی هستند جز خشم و غضب الهی به سبب تکذيب اين دو آيت؟!
﴿ذَلِكَ جَزَاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِمَا كَفَرُوا وَاتَّخَذُوا آيَاتِي وَرُسُلِي هُزُوًا﴾.
(جزای آنان جهنم است به سبب آنچه که کفران ورزيدند و آيات و رسولان مرا به استهزاء گرفتند).(
[45])
-لعنت و وعده ى امام رضا (ع) در مورد واقفيه زمان ايشان(ع) و در زمان مهدی اول (ع)
از امام رضا (ع) روايت های بسياری در مورد لعنت واقفيه و اتهامشان به کفر و حيلهگری موجود است، اما آنچه در اين روايات وارد شده در مورد واقفيه زمان امام رضا (ع) جای تأمل و انديشه دارد که با واقفيه عصر مهدی اول نيز مرتبط است. از جمله:
سليمان بن جعفر می گويد: (كنت عند أبي الحسن [الرضا] (ع) بالمدينة إذ دخل عليه رجل من أهل المدينة، فسأله عن الواقفة، فقال أبو الحسن (ع): ﴿مَلْعُونِينَ أَيْنَمَا ثُقِفُوا أُخِذُوا وَقُتِّلُوا تَقْتِيلاً * سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلاً﴾، والله إن الله لا يبدلها حتى يقتلوا عن آخرهم).
(در مدينه نزد ابی حسن الرضا (ع) بودم در اين هنگام مردی از اهل مدينه بر حضرت وارد شد و در مورد واقفيه از حضرت سؤال کرد پس حضرت پاسخ داد: (و از همه جا طرد میشوند، و هر جا يافته شوند گرفته خواهند شد و به سختی به قتل خواهند رسيد! * اين سنّت خداوند در اقوام پيشين است، و برای سنّت الهی هيچ گونه تغيير نخواهی يافت!)(
[46]) به خداوند سوگند که خدا آن را تغيير نخواهد داد تا آخرينشان بدست آخرين اهل بيت (ع) کشته شود).(
[47])
در اين جا امام رضا (ع) سوگند ياد میکنند که واقفيه هرگز پايان نمیپذيرد و تا آخر زمان ظهور امام مهدی (ع) موجود است تا اين که هلاکشان به دست مهدی اول (ع) انجام شود و اين دليلی بر آن است درباره سخن پروردگار: ﴿مَلْعُونِينَ أَيْنَمَا ثُقِفُوا أُخِذُوا وَقُتِّلُوا تَقْتِيلاً * سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلاً﴾(
[48]) و نيز سخن امير المؤمنين (ع) که میفرمايند: (فانظروا أهل بيت نبيكم، فإن لبدوا فالبدوا، وإن استنصروكم فانصروهم، فليفرجن الله الفتنة برجل منا أهل البيت، بأبي ابن خيرة الإماء لا يعطيهم إلا السيف هرجاً هرجاً، موضوعاً على عاتقه ثمانية أشهر، حتى تقول قريش: لو كان هذا من ولد فاطمة لرحمنا، يغريه الله ببني أمية حتى يجعلهم حطاماً ورفاتاً، ملعونين أينما ثقفوا أخذوا وقتلوا تقتيلاً، سنة الله في الذين خلوا من قبل ولن تجد لسنة الله تبديلاً).
(به اهل بيت نبی خود بنگريد اگر پنهان شدند، پنهان شويد و اگر از شما نصرت خواستند ياريشان دهيد تا اينکه خداوند فتنه را بوسيله مردی از ما اهل بيت پايان دهد. پدرم به فدايش که فرزند بهترين برگزيده است، سوگند که چيزی جز شمشير به آنان نمیدهد و به مدت هشت ماه شمشير بر دوش خود می نهد. تا اينکه قريش میگويند: اگر او فرزند فاطمه بود به ما رحم میکرد. خداوند او را بر بنی اميه چيره میسازد و آنان را نابود و ويران میکند، ملعونند هر کجا که جمع شوند دستگيری راه میاندازند و قتل و کشتار کردند. سنت خداست که به گذشتگان نيز رواشده و سنت خدا هيچ تبديلی نمیيابد).(
[49])
و اگر بگوييد اين مردی که امام علی (ع) او را وصف میکند که هشت ماه شمشير به دوش می نهد امام مهدی (ع) است و کسی غير از او نيست، اما در واقع اين روايت ثابت میکند که او مردی است که قبل از امام مهدی (ع) میآيد: (يخرج رجل قبل المهدي من أهل بيته من المشرق، يحمل السيف على عاتقه ثمانية أشهر، يقتل ويقتل ويتوجه إلى بيت المقدس...). (مردی قبل از مهدی (ع) از اهل بيت ايشان از سوی مشرق خروج میکند و به مدت هشت ماه شمشير به دوش خود می نهد، کافران را به قتل میرساند تا به بيت المقدس برسد).(
[50])
-علم امام رضا(ع) و علم يمانى آل محمد (ع)
علم امام رضا (ع) تأثير بسيار زيادی در هدايت مردم به صاحب حق داشت و علمش (ع) در آن زمان شهرت پيدا کرد تا جايی که بسياری از بزرگان ملل در مورد شريعت و سيره پيامبران با ايشان گفتگو میکردند و آن را علم رسول الله که مختص اهل بيت بوده است يافتند. خداوند اهل بيت را بواسطه ی علم بی پايان و حکمت يمانيه بر مردم برتری و فضيلت بخشيده است. حضرت (ع) با در خواست مأمون با اصحاب مقالات، که حوادث و رويدادها را وارونه و بر عکس به مردم نشان میدادند، مناظره کردند و همين مناظرهها باعث پشيمانی و ندامت مأمون در مناظره با امام رضا (ع) شد.
حسن بن محمد نوفلی نقل میکند: (هنگامی که امام رضا (ع) بر مأمون مقدم شد فضل بن سهل دستور داد که اصحاب مقالات مانند جاثليق و رأس الجالوت و رؤسای صابئين و هربد بزرگ و اصحاب زرتشت و نسطاس رومی و سخنگويان جمع شوند تا همه کلام حضرت را بشنوند و هم حضرت کلامشان را بشنود. پس فضل بن سهل آنان را گرد هم آورد. مأمون به جمع آنان آگاه شد و دستور داد که اکنون بر او وارد شوند پس از آنان استقبال کرد و گفت: امروز شما را برای کار خيری جمع کردم و دوست داشتم با پسر عمويم مدتی که بر من پيشی گرفته مناظره کنيد.
پس اگر فردا مُعد باشد نزدم بياييد و از امرم تخلف نکنيد. عرض کردم: اطاعت يا امير المؤمنين ما فردا صبح ان شاء الله اينجا هستيم.
حسن بن محمد نوفلی گفت: مشغول سخن با حضرت (ع) بوديم که ياسر خادم بر ما وارد شد او خادم امر حضرت (ع) گفت: ای سرورم! امير المؤمنين به شما سلام میرساند و میگويد: برادرت فدايت باد نزد ما صاحبان مقالات و اهل اديان و سخنگويان از هر ملت جمع شده اند نظر تو چيست که اول وقت نزد ما بيايی اگر کلام آنان را دوست داشتيد و اگر خوشتان نيايد بگوييد و اگر دوست داشته باشيد که ما به ياريتان بياييم آن را از دوش ما برداريد پس ابو الحسن (ع) فرمود: به او سلام برسان و بگو از آنچه که میخواهد آگاهم. ان شاء الله فردا بسوی شما میآيم. نوفلی ادامه داد: وقتی ياسر رفت حضرت (ع) به ما رو کرد و به من فرمود: ای نوفلی تو عراقی هستی و طبع اهل عراق دل نازکی و مهربانی است، نظر تو چيست که پسر عمويم اهل شرک و اصحاب مقالات را جمع کرده است؟ عرض کردم: فدايت شوم قصد امتحان شما را دارد و دوست دارد بداند چه در نزد خود داريد. بنيان خود را بر پايه ای سست بنا کرده است. بخدا سوگند که چه بد بنايی بنا کرده است. حضرت فرمود: در اين باب چه بنا کردهاند؟ عرض کردم: اهل کلام و بدعت مخالف علماء هستند چرا که عالم غير منکر، را منکر نمیکند و اهل مقالات و سخنگويان و اهل شرک، اهل انکار و سفسطهگری هستند اگر بر آنان محتج شوی که خداوند يگانه است میگويند وحدانيت او صحيح است و اگر بگوييد: محمد رسول است میگويند: رسالت او را ثابت کن سپس مردم را دچار حيرت میکنند و در نتيجه نزد آنان ثابت نمیکنند و مغلطه کاری میکنند تا شخصی از گفتهی خود پيشيمان شود. پس، از آنان بر حذر باشيد فدايتان شوم. حضرت لبخندی زد و فرمود: يا نوفلی می ترسی حجتم را باطل کنند؟ عرض کردم: نه به خدا هرگز به شما هراسان نيستم و از خدا میخواهم که شما را بر آنان غالب سازد. حضرت فرمود: ای نوفلی دوست داری بدانی مأمون چه زمانی پشيمان میشود؟ عرض کردم: آری. فرمود: وقتی بشنود که من با اهل تورات با توراتشان، با اهل انجيل با انجيلشان و اهل زبور با زبورشان و با اهل صابئين با عبرانيشان و با اهل هرابذه با فارسشان و با روم با روميشان و بر اهل مقالات با لغاتشان محاججه کردم و با همه اتمام حجت میکنم، مغلطه کاری اش را ترک می کند و به سخن ما باز میگردد و مأمون خواهد دانست راهی که در آن قرار گرفته شايستهی او نيست پس آن زمان است که ندامت او آشکار میشود و لا حول و لا قوة الا با لله العلی العظيم).(
[51])
نهايت مناظره را در مصدرش میيابيد امام رضا (ع) حجت خويش را با زبان شيوا و بلاغتی رسا و احاطهی کامل به علوم الهی به همگان ثابت و استوار کرد و همه را خاموش ساخت و اين مناظره با ايمان آوردن عمران صابئی به دست امام رضا (ع) خاتمه يافت. و اين جدل برای عمران حجتی شد که بعد از آن هرگز چنين جدلی رخ نداد. و اين همان علمی بود که ائمه اطهار به علمای عصر خود تحدی میکردند، سيد احمد (ع) همراه خود آورده است علمی که در بين مردم منتشر کرد و دوستداران به صدق آنان شهادت میدهند و هرگز هيچ مخالفی نتوانسته آن را رد کند. سيد احمد الحسن (ع) همهی علمای اين زمان را در تفسير سورهی فاتحه با پاسخ به سؤالات متشابهات يا تأليفات ديگر به تحدی دعوت میکند و نيز پس از ادعايشان بارها و بارها حضرت از آنان خواست که مناظرهای انجام شود تا صاحب حق شناخته شود. ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْماً وَعُلُوّاً فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ﴾.(
[52]) (و آن را از روی ظلم و سرکشی انکار کردند، در حالی که در دل به آن يقين داشتند! پس بنگر سرانجام تبهکاران (و مفسدان) چگونه بود).
پس عمران صابئی ايمان آورد و بعد از اين که حق را با امام رضا (ع) ديد که او صاحب ولايتی الهی است، و حق وقتی به سراغ او آمد گردن تسليم کرد. شما را چه شده ای منتظران مهدی (ع)؟! آيا نمیدانيد که وقتی ظهور میکند 25 حرف علم را پنهان شده بين مردم گسترش میدهد؟! آيا شما نيستيد که میگوييد او همراه و حامل قرآن میآيد؟! شما نيستيد که می گوييد...
اين همان علمی است که اهل بيت به شما وعده دادهاند که به دستور وصی و فرستاده امام مهدی (ع) ظهور کرده و شما را درباره ی آن به تحدی دعوت می کند که اگر بتوانند آن را به علمی که حمل می کنند، رد کنند و شما نيز آن را رد خواهيد کرد و چيزی از آن نمی فهميد و نمی دانيد. ﴿بَلْ كَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِيجٍ﴾.
(بلكه حقيقت را وقتى برايشان آمد دروغ خواندند و آنها در كارى سر در گم اند).(
[53])
-نامه اى كه امام رضا (ع) در آن واقفیه در هر زمانه را رسوا مى كند
عبد الله بن جندب میگويد: ابو الحسن رضا (ع) نامهای برايم نوشت: (ذكرت رحمك الله هؤلاء القوم الذين وصفت أنهم كانوا بالأمس لكم إخواناً، والذي صاروا إليه من الخلاف لكم والعداوة لكم والبراءة منكم، والذين تأفكوا به من حياة أبي صلوات الله عليه... [وذكر في آخر الكتاب]: إن هؤلاء الأقوام سنح لهم الشيطان اغترهم بالشبهة، ولبس عليهم أمر دينهم، وذلك لما ظهرت فريتهم، واتفقت كلمتهم، وكذبوا على عالمهم، وأرادوا الهدى من تلقاء أنفسهم، فقالوا: لم ومن وكيف؟ فأتاهم الهلاك من مأمن احتياطهم، وذلك بما كسبت أيديهم، وما ربك بظلام للعبيد، ولم يكن ذلك لهم ولا عليهم، بل كان الفرض عليهم والواجب لهم من ذلك الوقوف عند التحير، ورد ما جهلوه من ذلك إلى عالمه ومستنبطه؛ لأن الله يقول في محكم كتابه: ﴿َلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُوْلِي الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ﴾. يعني آل محمد، وهم الذين يستنبطون من القرآن ويعرفون الحلال والحرام، وهم الحجة لله على خلقه).
(خداوند شما را رحمت کند آن قومی که وصف کردی، بياد آوردم آنان ديروز برادر شما بوده و امروز از مخالفان و دشمنان شما گشته و از شما بيزاری میجويند. و آنان کسانی هستند که در دوران زندگی پدرم (ع) نيز کمر به اين بسته بودند... [در آخر کتاب ذکر میکند] اين گروه شيطان آنها را نصيحت میکند و دچار شبهه کرده و امر دينشان را بر آنان پنهان کرده است در آن هنگام وقتی فريبشان ظاهر شد کلامشان بر عکس شده و بر عالمشان دروغ میبندند، و هدايت را از سوی خودشان و به دست خودشان میخواستند و میگفتند: چرا؟ از چه؟ چگونه؟ پس هلاکت از ميان احتياط و اجتنباشان بر آمد و بخاطر همان کارهايی بود که میکردند. پروردگارِ تو هرگز به بندگان ظلم نمیکند. و آن نه برای آنها بود و نه بر ضد آنها، بلکه بر آنها واجب بود که در هنگام حيرت زدگی توقف کنند، و آنچه که نسبت به آن جاهل هستند را به عالم آن باز گردانند، زيرا خداوند در محکم کتاب میفرمايد: (و اگر اين امر را به رسول و اولی الأمر از خودشان باز میگردانند...).(
[54]) يعنی آل محمد همان کسانی هستند که قرآن را استنباط کرده و حلال و حرام آن را میشناسند آنان حجت خدا به خلق هستند).(
[55])
خوانندهی عزيز و گرامی اگر اين کلام را بر علمای اين زمان مطابقت دهی آن را انطباقی کامل و تام میيابی. پيروی از سروران باطل خود همگی آنان بر باطل (ولايت شيطان و دموکراسی آمريکا) و محاربهی رسول امام مهدی (ع) و تکذيب و قتل او اتفاق نظر دارند. آنها هدايت را از سوی خودشان میخواستند يعنی دوست داشتند امام مهدی (ع) از آنجايی نزدشان بيايد که خود حدود آنرا تعيين کرده و در همان زمانی که دوست دارند (همان گونه که میگويند بعد از 30 سال میآيد و آنچه را که قاپانچی گفته حقيقت نداشته) گفتند: چرا امام مهدی (ع) شخص عادی مانند ما نزدمان فرستاده و (شيخ فلانی) را نفرستاده است؟ و چرا امام مهدی (ع) شخصی را به جای خود به سوی مردم میفرستد و واجب اين است که او خودش بيايد و نظر ما را دربارهی تشکيل حرکتش جويا میشود؟! و ديگر سخنان بيهودهای که تنها هدفشان ضلالت و گمراهی و خاموشی نور خدا و حق است.
امام رضا (ع) آنان را نصيحت کرده که در مورد اموری همچون رسول امام مهدی (ع) که قبل از ايشان میآيد به عالم و استنباط گر که همان قرآن و روايات اهل بيت است، واگذار کنند، چرا که آنان راهنمايان به حق و پناهگاه مردم در هنگام فتنه هستند، اما مردم از راهشان دور گشته و راه تفسير به رأی را برگزيدهاند و اهل بيت را از مقامشان دفع کرده و مراتبی که خداوند به آنها داده است را پايمال کردند، همانگونه که بنی اميه بر منبر رسول الله نشسته -بلکه علمای اين زمان- و میگويند: ما در قرآن استنباط میکنيم و حلال را از حرام تشخيص میدهيم پس به امام مهدی (ع) در تدبير امور نيازی نداريم.
﴿وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَی مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ﴾.(
[56])
(و بزودی خواهند دانست کسانی که ظلم کردند به چه ظلمی گرفتار خواهند شد).
-امام رضا(ع) حجیت خويش را اثبات کرد و مهدی اول (ع) نیز حجیت خویش را به اثبات رساند
در روايات آمده است که امام رضا (ع) امامت خود بعد از پدرش (ع) را ثابت میکند و اشاره به خويش دليلی است که علماء و محدثان و هر کس که در سيرهی اهل بيت می نويسد استدلال میکند.
ابن بابويه به استناد از عباس بن نجاشی اسدی روايت میکند که میگويد: (قلت للرضا (ع): أنت صاحب هذا الأمر؟ قال: (إي والله، على الإنس والجن).
به امام رضا (ع) عرض کردم: (شما صاحب اين امر (امامت) هستيد؟ حضرت فرمود: آری به خداوند سوگند بر انس و جن).(
[57])
شيخ کلينی به استناد از ابی جرير قمی در حديثی میگويد: قال: (قلت لأبي الحسن (ع): عليك من إخوتك إمام؟ قال: لا. قلت: فأنت الإمام؟ قال: نعم).
به ابی الحسن (ع) عرض کردم: (از برادرانتان کسی امام شما است؟ فرمود: نه. عرض کردم: شما امام هستيد؟ حضرت (ع) فرمود: آری).(
[58])
شيخ طوسی از حسن بن علی خزاز نقل میکند و میگويد: (دخل علي بن أبي حمزة على أبي الحسن الرضا (ع) فقال له: أنت إمام؟ قال: نعم).
(علی بن ابی حمزه بر ابی الحسن رضا (ع) وارد شد و عرض کرد: شما امام هستيد؟ حضرت (ع) فرمود: آری).(
[59])
4. شيخ صدوق به استناد از عقبه بن جعفر میگويد: (قلت لأبي الحسن الرضا (ع): قد بلغت وليس لك ولد! فقال: يا عقبة بن جعفر، إن صاحب هذا الأمر لا يموت حتى يرى ولده من بعده).
(به ابی الحسن رضا (ع) عرض کردم: پير شديد و فرزندی نداريد. فرمود: ای عقبه بن جعفر صاحب اين امر نمیميرد تا اينکه فرزند بعد از خويش را ببيند).
5. صاحب ثاقب المناقب به استناد از عقبه بن علاء الجرحانی میگويد: (حججت فرأيت علي بن موسى الرضا (ع) يطوف بالبيت، فقلت له: جعلت فداك، هذا الحديث قد روي عن النبي (ص): "من مات ولم يعرف إمام زمانه مات ميتة جاهلية"، قال: فقال: نعم. حدثني أبي، عن جدي، عن الحسين، عن علي بن أبی طالب (ع) قال: قال رسول الله (ص): من مات ولم يعرف إمام زمانه مات ميتة جاهلية... قال: فقلت له: ومن مات ميتة جاهلية؟ قال: مشرك. قال: قلت: فمن إمام زماننا، فإنْ لا أعرفه؟ قال: أنا هو).
(حج کردم و علی بن موسی رضا (ع) را ديدم که دور بيت طواف میکرد به ايشان عرض کردم: فدايتان شوم مضمون اين حديث که از رسول الله روايت شده چيست؟ "هر کس بميرد و امام زمان خويش را نشناخته به مرگ جاهليت مرده است". فرمود: آری از پدر بزرگم از حسين از علی بن ابی طالب (ع) روايت میکند که رسول الله فرمودند: "هر کس بميرد و امام زمان خويش را نشناسد به مرگ جاهليت مرده است..." به ايشان عرض کردم: چه کسی به مرگ جاهليت مرده؟ فرمود مشرک. عرض کردم: امام زمان حال کيست؟ حضرت فرمود: من همان هستم).(
[60])
سيد احمد الحسن (ع) اين چنين مانند پدران خويش حجت خويش را اثبات میکند (و همانا رسول الله در ميان شما اسوهی نيکويی است). سيد احمد (ع) روايات بسياری که به ايشان از جمله با اسم و صفت دلالت دارند را در معرض ديدهگان مخالفان قرار داده است و اين دليل و برهان بزرگی در صدق ادعای ايشان (ع) است که از سوی پدران خويش به حق آمده و به فرزندان مهديين خويش بشارت میدهد.
(همانا جدم رسول الله آمدنم را به شما بشارت داده است و مرا در وصيت خويش با اسم و صفت ذکر کردهاند، و اين وصيت را با اسنادی صحيح و معتبر که علمای شيعه در کتابشان دارند را به دست شما رساندم. و آن همان وصيتی است که جدم در شب وفات به آن سفارش کرده. جدم شما را به پدرانم ائمه دوازده گانه و مهديين دوازده گانه سفارش کرده است... اگر مرا نمی شناسيد من پسر حسن ابن علی ابن ابی طالب، سبط پيامبر اسير و گروگان شده هستم؛ وای بر کسی که در برابرم بايستد و لعنت بر کسی که با من دشمنی نمايد، يارانم بهترين ياورانند؛ زمين از راه رفتن آنها بر خود افتخار می کند، و فرشتگان آنها را در بر می گيرند، و اولین دسته ای خواهند بود که روز قيامت وارد بهشت می شوند، به خدای بزرگ مرتبه سوگند و قسم به يس و طـه و محکمات و کـهـيـعـص و حـمـعـسـق و آن سوگند بزرگ – الـم – به درستی آنان همان فرقه ی رستگار و امت محمد به حق و راستی هستند؛ امر کنندگان به معروف و نهی کنندگان از منکر می باشند، زيرا که به حاکميت خدا بر روی زمينش بر خلاف ديگران اقرار می کنند. فتنه ها در آنان اثری ندارند زيرا غربال گشته اند همانگونه که دانه از کشتزار جدا می شود، آنان راهبان در تاريکی شب و شيرهای در روشنايی روز هستند. کارزار کننده گان دلاور در راه خدا که در راهش ملامت هيچ ملامتگری در آنان اثر ندارد، خوردن نان جو و خوابيدن در مکانهای حقير را به همراه سلامتی و مصونيت دين خويش ترجيح می دهند، مرگ در راه ولايت به اهل بيت را شيرين تر از عسل می بينند، پس خوشا به حالشان و چه خوش سر انجامی که دارند).(
[61])
2. (به خداوند سوگند رسول الله و پدارنم هيچ امری را دربارهی من مخفی نگه نداشته بلکه مرا با دقت وصف کرده نام برده و مسکنم را گفتهاند، بنا بر اين در امر من هيچ شک و شبههای و اين امر همانند خورشيد در سينه آسمان درخشان است و من اول مهديين و يمانی موعود هستم).(
[62])
3. (... من تو را به تحدی دعوت میکنم که در طول تاريخ شخصی را ذکر کنی که ادعاء کرده مهدی اول، يمانی و وصی امام مهدى (ع) است و به دنبال اين ادعاء اسناد و روايات معتبری از ائمه ی اطهار و رسول الله که به نام و صفت ظاهری و مسکن او دلالت میکند را آورده باشد؟!).(
[63])
4. ( من از ذريه ی امام مهدى (ع)، وصی ايشان (ع) و مهدی اول و فرزند امام مهدی (ع) -جانم فدای او باد- هستم).(
[64])
عجبا عجبا، از امتی که امامت امام رضا (ع) را با وجود هزار وصيت از سوی پدران بزرگوارش انکار میکنند و عجبا عجبا بر امت امروز که مهدی اول از آل محمد را با هزار روايت و سند معتبر از پدرانش انکار میکنند.
-خاتمه
:
در طول تاريخ پيامبران خدا و اولياء و اوصيای ايشان همواره مورد دشمنی حاکميت مردم که دائماً با حاکميت خدا به مبارزه میپردازد قرار گرفتهاند که مانع رسيدن مردم به پروردگارشان شده است و سيد احمد الحسن (ع) در کتاب حاکميت خدا نه حاکميت مردم اشاره کردهاند:
)... متأسفانه اولين کسانی که در هاويه جحيم سقوط میکنند همان علمای بی عمل هستند که فرياد حاکميت مردم سر میدهند حاکميتی که همواره پيامبران و فرستادگان و ائمه اطهار مردم را از آن بر حذر میدارند و اين چنين علمای بی عمل ستون محکم دين الهی که همان حاکميت خدا و اولياء و خليفهی خداست را ويران کردهاند).(
[65])
و اين همان واقعهای است که علمای گمراه و خائن مانند (بطائنی و قندی و الرواسی و...) در امامت امام رضا (ع) با آن گمراه شدند، آنان حاکميت خدا بر زمين که همان حاکميت خليفهی ايشان (امام رضا (ع)) بود را نقض کرده و حاکميت را بدست خود گرفتند در حالی که اهل حق و حق را میشناسند، پس در دوزخ جهنم به همراه بسياری از اتباع و پيروان کورشان سقوط کردند.
و سقوط اين اشخاص منحرف درسی برای آيندگان است، آيا پند گيرندهای هست که پند گيرد؟! اما متأسفانه علمای آخر الزمان هرگز از گذشتگان خود پند نمیگيرند و نيز پيروان کر و کورشان که همواره به پرستش و عبادت علمای خود پرداختهاند همگی در دوزخ جهنم (حاکميت مردم) سقوط کردند همانگونه که علمای سوء قبل از آنان سقوط کردهاند.
﴿وَيَا قَوْمِ لاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شِقَاقِی أَن يُصِيبَكُم مِّثْلُ مَا أَصَابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صَالِحٍ وَمَا قَوْمُ لُوطٍ مِّنكُم بِبَعِيدٍ﴾. (
[66]) (و ای قوم من! دشمنی و مخالفت با من، سبب نشود که شما به همان سرنوشتی که قوم نوح يا قوم هود يا قوم صالح گرفتار شدند، گرفتار شويد! و قوم لوط از شما چندان دور نيست!).
از گذشتگان تعجب میکنی و حال امروزيان بر تعجب تو میافزايد! چيز جديدی امروز رخ نداده بلکه تاريخ همواره در حال گردش است، همان امتحان و همان فتنه. (همانا من بر زمين خليفهای میگمارم) و اين خليفه منصبی از سوی خداوند دارد که همواره فتنهای و امتحانی برای مردم است که خداوند بوسيلهی او گروهی را هدايت کرده و گروهی را گمراه میسازد. پس هر کس خود را بندهی خداوند ببيند نور الهی را به وضوح در خليفهی او میبيند و به سبب اين نور هدايت میيابد، اما برای غير او، معرفت پروردگار برای غير او دشوار است چرا که قادر به ديدن نور الهی نيست. رحمت خداوند به بندگان از محبت مادری بيشتر است اما سوء عاقبت از آن کسانی است که به مخالفت با او پرداختهاند و به او بی احترامی میکنند.
(... بعد از اينکه حق آشکار شد و هيچ شک و شبههای در آن نيست از خداوند خواستارم که اين سخنان را حجتی برای علمای بی عمل و پيروانشان که در جهت مبارزه و محاربه با خداوند و آل محمد گام برداشته و به تبعيت از طاغوت اقرار کرده و از وصی امام علی (ع) و ائمه از فرزندانش رویگردانی میکنند، در روز قيامت قرار دهد). (
[67])
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِی الأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوْا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنْ الْمُنْكَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الأُمُورِ﴾.
(و کسانی که بر زمين تمکينشان داديم نماز را به پاداشته وز کات را پرداختهاند و به معروف امر کرده و از منکر نهی میکنند و بازگشت امور نزد خداوند است).(
[68])
امام باقر (ع) میفرمايند: (هذه الآية لآل محمد المهدي وأصحابه يملكهم الله مشارق الأرض ومغاربها، ويظهر الدين ويميت الله به وأصحابه البدع والباطل، كما أمات السفه الحق، حتى لا يرى أثر من الظلم).
(اين آيه در شأن آل محمد است که مهدی و اصحابش به امر خداوند مالک مشارق و مغارب زمين میشوند و دين را گسترش داده و خداوند اهل بدعت و باطل را بوسيلهی آنان هلاک میکند، همان گونه که سفاهت حق را نابود مینمايد تا اثری از ظلم نماند).(
[69])
و آخرين دعايمان: حمد و ستايش از آن پروردگار جهانيان است.
و صلى الله على محمد و آل محمد الأئمة و المهديين و سلم تسليما.
علاء رزاق اسدى
[1] - متشابهات سيد احمد الحسن (ع) – مقدمه.
[2] - بيان حق و سداد از طريق علم اعداد ج 2 ص9.
[3] - بحار الأنوار ج 53 ص147 – غيبت شيخ طوسی ص150 – کتاب غيبت متن عربی - فارسی ص300.
[4] - کتاب امام علی ابن موسی الرضا (ع) تأليف حاج حسين شاکری.
[8] - کتاب امام علی ابن موسی الرضا (ع) تأليف حاج حسين شاکری.
[9] - عيون أخبار الرضا (ع): ج1 ص113 ح 3.
[10] - عيون أخبار الرضا (ع): ج1 ص113 ح 3.
[12] - عيون أخبار الرضا (ع): 112:1/2-غيبت طوسى:43.
[13] - متشابهات: ج1 جواب سؤال در مورد آيه ی (فويلٌ للمصلين).
[15] - غيبت شيخ طوسى: ص 108- متن عربی - فارسی ص300.
[16] - الکافي256:1/16- الإرشاد253:2 - غيبت شيخ طوسى 32/8.
[17] - غيبت طوسى: ص374 - معجم أحاديث الإمام المهدي:- کوراني-مصادر حديث 308 ص453.
[20] - رجال الکشي: 457 الرقم 866- بحار الأنوار: 265:48/ الحديث124.
[21] - بحار الأنوار: 48:266، حديث 27- رجال الکشي:459 رقم 869.
[22] - رجال الکشی: 462رقم881- بحار الأنوار 48:268، حديث 28.
[23] - رجال الکشي: 462رقم 882- بحار الأنوار 48/268حديث28.
[27] - رجال الکشي: 445 الرقم 837 - بحار الأنوار: 48/261/ حديث 15.
[29] - رجال الکشي: 460 الرقم 872 - بحار الأنوار: 48/26.
[38] - الإمامة والتبصرة: ابن بابويه القمي ص94.
[39] - نصيحتی به طلبه حوزه علميه - سيد احمد الحسن (ع) ص23.
[40] - النحلة الواقفية- حاج حسين شاکری.
[41] - عيون اخبار الرضا (ع): 2/288/حديث1 - بحار الأنوار: 49/44حديث 37 - العوالم: 22/97 حديث51.
[42] - الخرائج والجرائح2:/662/حديث5 – بحار الأنوار:49/44/حديث37 - العوالم: 22/97/حديث51.
[43] - هداية الکبرى: ا288/العوالم 22/120 حديث5.
[44] - الخرائج والجرائح: 1/366،حديث23 - بحار الأنوار:49/53 حديث6 - العوالم: 22/104 حديث68.
[49] - معجم احاديث الإمام المهدي: کوراني- ج5 حديث 1786.
[50] - بشارت الإسلام- الممهدون- کوراني.
[57] - الإمامة و التبصره: 77/67- بحار الأنوار:1.6:49- عيون الرضا :(ع) 26:1/10.
[58] - الکافي: 380:1/1- العوالم 62:22/1.
[59] - غيبت شْخ طوسى: 134- بحار الأنوار: 251:25/5 - العوالم: 62:22/1.
[60] - الثاقب في المناقب: 495/424.
[61] - بيان برائت (13رجب) 13 جمادی الثاني 1425 هـ. ق برابر با شهريور ماه 1382.
[62] - بيان سيد احمد الحسن (ع) يمانی موعود برابر با تير ماه 1383.
[63] - بيان حق و سداد الأعداد: ج2 ص9.
[64] - بيان حق و سداد الأعداد: ج2 ص11.
[67] - حاکميت خدا نه حاکميت مردم: مقدمه- سيد احمد (ع).
[69] - معجم أحاديث الإمام المهدي :(ع) ج5/ حديث 1691.