متن کتاب

انتشارات انصار امام مهدی(ع) تفسیر آیه‌ای از سوره‌ی یونس سید احمد الحسن(ع) مترجم گروه مترجمان انتشارات انصار امام مهدی(ع) نام کتاب: تفسیر آیه‌ای از سوره‌ی یونس نویسنده: احمد الحسن(ع) مترجم: گروه مترجمان انتشارات انصار امام مهدی(ع) نوبت انتشار: دوم تاریخ انتشار: 1395 کد کتاب: 2/114 ویرایش ترجمه: دوم جهت کسب اطلاعات بیشتر در خصوص دعوت مبارک سید احمد الحسن(ع) به تارنماهای زیر مراجعه نمایید. www.almahdyoon.co/ir www.almahdyoon.co بِسْمِ الله الرَّحمنِ الرَّحیمِ حق سبحان می‌فرماید: وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرائيلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَجُنُودُهُ بَغْياً وَعَدْواً حَتَّى إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلَّا الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرائيلَ وَأَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ[1] و بنی اسرائيل را از دريا گذرانيديم. فرعون و لشکريانش به قصد ستم و تعدّی به تعقيبشان پرداختند. تا آن هنگام که غرق شدن را درک نمود، گفت: ايمان آوردم که هيچ خداوندی جز آنکه بنی اسرائيل به آن ايمان آورده‌اند، نيست و من از تسليم شدگانم بِسْمِ الله الرَّحمنِ الرَّحیمِ و الحمد لله رب العالمين و صلَّ اللهُ عَلَى مُحمَّد وَ آلِ مُحمَّد الاَئمَّةَ وَ المَهديّين و سلَّمَ تَسْليماً «ابْنَ آدَمَ اُذْكُرْنِي حِينَ تَغْضَبُ أَذْكُرْكَ حِينَ أغْضَبُ فَلاَ أَمْحَقْكَ فِيمَنْ أَمْحَقُ، فَإِذَا ظُلِمْتَ بِمَظْلِمَةٍ فَارْضَ بِانْتِصَارِي لَكَ فَإِنَّ اِنْتِصَارِي لَكَ خَيْرٌ مِنِ اِنْتِصَارِكَ لِنَفْسِكَ»[2] (ای فرزند آدم! مرا هنگام خشمت یاد کن تا هنگام خشمم، یادت کنم، تا همراه آنان که نابودشان می‌کنم، نابودت نکنم، و آن هنگام که ستمی بر تو رفت، به یاری من برای خودت راضی و خوشنود باش؛ چرا که یاری من برای تو، از یاری خودت برای خودت بهتر است). اللهم أنا العَبدُ المِسكين الضَّعيف المُستضعَف رَضيتُ بِانتصارِک لي مِمَّن ظَلَمَني بار الها! من، بنده‌ی بی‌چیزِ ضعیفِ ناتوان شده‌ام، از کسی که به من ستم روا داشته، به یاری و پیروزی تو دل بسته‌ام بسم الله الرحمن الرحيم «وَإِنْ يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ * وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ»[3] (و کافران چون قرآن را شنيدند نزديک بود تو را با خشم چشمان خود به سر درآورند و می‌گویند که او قطعاً ديوانه است، * و حال آنکه قرآن جز اندرزی برای جهانيان نيست).

-پیش از پرداختن به بیان معنای آیه

-اول:

برخی سخنان «صرخی» را که با آنها به من حمله کرده ‌است، نقل می‌کنم: و به این ترتیب، این مدّعی، با عقل و عاقلان، عرفان و اهل عرفان، و انسان سلیم و انسانیّت مخالفت ورزیده است.... اینکه این مدّعی نادانِ ستمگر.... او این دعوتِ باطلِ فاسدِ گمراهِ گمراه کننده را ادعا می‌کند.... بی‌ارزشی، سفاهت، خاموشی، نادانی و تاریکی در فکر و عقل و قلب و جان این مدّعی دیده می‌شود.... آنچه این مدّعی نوشته است، بی‌ارزشِ بی‌ارزشِ بی‌ارزش و کم‌بهای کم‌بهای کم‌بها است و او بی‌ارزش‌تر و کم‌بهاتر از آن است که تصورش را می‌کنید.... نشانه‌ی کوته فکری، کم عقلی و انحراف نفسانی مدّعی است.... این سبْک و روش و کلماتی که «صرخی» نوشته است، بسیار به دور از اخلاق می‌باشد، و از هر نویسنده‌ای که اندکی به صفت ادب آراسته باشد، نیز بعید است، چه رسد به اینکه او ادعا می‌کند پاسخی علمی می‌نویسد! به خدا سوگند او مرا به یاد عمرو عاص انداخت، هنگامی که عورتش را هویدا ساخت، تا خودش را برهاند! و هیچ نیرو و قدرتی نیست، مگر به وسیله‌ی خداوند بلند مرتبه‌ی عظیم، و همین تفاوت میان ما کافی است؛ و از کوزه همان برون تراود که در او است! «صرخی» به وسیله‌ی این کلماتی که ارایه شد، آن حسدی را که از سینه‌اش فریاد برمی‌آورد، خارج نمود، و با این حسادتش دلیل و تأییدی دیگر بر صحّت دعوت مبارک یمانی افزون نمود؛ که ما آل محمد(ع) همان کسانی هستیم که مورد حسادت قرار می‌گیریم. حق تعالی می‌فرماید: «أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُمْ مُلْكاً عَظِيماً»[4] (يا بر مردم به خاطر نعمتی که خداوند از فضل خويش به آنان ارزانی داشته است، حسد می‌برند؟ در حالی که ما به خاندان ابراهيم، کتاب و حکمت داديم و فرمان‌روايی بزرگ ارزانی‌شان داشتيم)[5].

-دوم:

«صرخی» عبارت زیر را از کتاب «روشنگری‌هایی از دعوت‌های فرستادگان» نقل کرده است: اما معجزه‌ی مادى، به تنهايى نمی‌تواند راه ايمان آوردن مردم باشد و حتی خداوند نیز به چنین ایمان مادی محضی راضی نمی‌شود. اگر چنین ایمانی پذیرفته می‌شد، به طور قطع ایمان فرعون پس از مشاهده‌ی معجزه‌ی مادی مقهور کننده که غیر قابل تأویل بود، مورد قبول واقع می‌شد؛ همان معجزه‌ی شکافتن دریا و او دید که هر پاره، چون کوهی عظیم شد و آن را با دستانش لمس نمود و گفت: «آمَنْتُ....» (ايمان آوردم....) که صرفاً توضیحی برای آیه‌ای از قرآن است و تفسیر کاملی برای آن نمی‌باشد، و من در صدد تفسیر آیه نبودم، بلکه آن را صرفاً به عنوان شاهدی برای عدم پذیرفته شدن ایمان در هنگام معجزه‌ی مقهور کننده‌ی غیر قابل تأویل آوردم. و سخن من واضح است؛ در خصوص اینکه این آیه‌ی سوره‌ی یونس به چه چیزی اختصاص دارد، نمی‌توان برداشتی جز مطلبی که در ادامه می‌آید، استنباط نمود؛ اینکه: همان طور که در قرآن آمده است، فرعون پس از دیدن و لمس کردن آب دریا با دست خود که همانند کوه عظیم بود، گفت: «ایمان آوردم»، و اینکه خداوند ایمان فرعون را نمی‌پذیرد؛ چرا که او با یک معجزه‌ی قاهر و مقهور کننده که نمی‌توان آن را تأویل و توجیه نمود، به خداوند پناه آورد. اما صرخی تلاش کرده است چنین ابهامی برای خواننده ایجاد کند که من گفته‌ام فرعون به محض دیدن معجزه گفت ایمان آوردم، با اینکه تمام گفتاری که پیش‌تر از کتاب «روشنگری‌هایی از دعوت‌های فرستادگان» از من نقل کرده است، بسیار واضح و روشن می‌باشد؛ اینکه من گفتم: «و او دید که هر پاره، چون کوهی عظیم شد و آن را با دستانش لمس نمود». همچنین صرخی تلاش کرده است که برای خواننده چنین جلوه دهد که من اینطور گفته‌ام که فرعون، بنی اسرائیل را تعقیب نمی‌کرد.... تا انتهای سخنی صرخی؛ که از صداقت و راستی بسیار به دور است، چه رسید به اینکه به عنوان طرحی علمی قلمداد گردد!

-سوم:

صرخی می‌گوید: به دلیل ضرورت و اهمیّت قضیه و توضیح مطلب و محکم کردن و تثبیت آن، مانعی ندارد که حقیقتِ قرآنیِ الهی یقینی و قطعی را محکم و قطعی کنیم، و مفادش این است که فرعون هنگامی که دریا شکافته می‌شود، چنین بر زبان نمی‌آورد و نمی‌گوید ایمان آوردم، این بر زبان راندن و گفتارش که ایمان آوردم، ناشی از معجزه‌ی شکافته شدن دریا نمی‌باشد؛ یعنی این معجزه‌ی شکافته شدن دریا نیست همان سبب و انگیزه‌ی او نیست و عامل پناه جستن فرعون و وادار کننده‌ی او به اینکه بگوید ایمان آوردم، نمی‌باشد.... تا انتها. و باید این دو مطلب را در این سخن در نظر بگیریم: 1- اینکه ایمان آوردن فرعون تنها با دیدن معجزه‌ی شکافته شدن دریا بود، مطلبی است که از سخنی که صرخی نقل می‌کند واضح و روشن می‌باشد، و من چیزی نمی‌گویم جز اینکه حسد بر دیدگان صرخی پرده‌ای افکنده و او را از خواندن عبارت «و آن را با دستش لمس نمود» منع کرده باشد. حق تعالی می‌فرماید: «أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُمْ مُلْكاً عَظِيماً»[6] (يا بر مردم به خاطر نعمتی که خداوند از فضل خويش به آنان ارزانی داشته است، حسد می‌برند؟ در حالی که ما به خاندان ابراهيم، کتاب و حکمت داديم و فرمان‌روايی بزرگ ارزانی‌شان داشتيم). 2- و همچنین این گفته‌ی صرخی: این سخن فرعون که ایمان آوردم، ناشی از معجزه‌ی شکافته شدن دریا نمی‌باشد و این اعجاز الهی فرعون را وادار نمی‌کند به اینکه بگوید: ایمان آوردم. صرخی چنین می‌پندارد که عاملی که باعث شد فرعون بگوید ایمان آوردم، دریافتن و درک کردن «غرق شدن» می‌باشد، و «صرخی» تفاوت بین «او غرق شدن را درک نمود» و «غرق شد» را تمییز نمی‌دهد، که اگر تفاوت بین آنها را می‌فهمید، می‌فهمید که استوار شدن ایمان فرعون بر درک کردن و دریافتن غرق شدن، به معنی ایمان آوردن فرعون به سبب معجزه‌ی شکافته شدن دریا می‌باشد؛ یعنی پس از لمس کردن دو کوه آبی که او و لشگرش را احاطه کرده بود و فهمیدن اینکه شکافته شدن دریا، حقیقی است و ـ‌همان طور که پیش‌تر موسی(ع) را متهم می‌کرد‌ـ سحر و جادو نمی‌باشد. تفاوت بین «درک کردن و فهمین غرق شدن» و خود «غرق شدن» این است که: ادراک غرق شدن برای فرعون، به معنی نزدیک شدن و دچار شدن او به آن می‌باشد؛ یعنی: رخداد غرق شدن به فرعون نزدیک شده اما هنوز در آن قرار نگرفته است؛ ولی «غرق شدن» یعنی رخداد غرق شدن، اتفاق افتاده است. پس ای صرخی! آیا اکنون متوجه شدی که وقتی فرعون تا آنجا پیش می‌رود که می‌گوید «ایمان آوردم» هنوز رخداد غرق شدن اتفاق نیفتاده است، و در نتیجه جز معجزه (شکافته شدن دریا) که با دستش آن را لمس نمود و یقین حاصل کرد که معجزه است، چیزی باقی نمی‌ماند که علت و سبب این گفته‌ی وی شود: «ایمان آوردم»؟! همچنین آنچه به وضوح دلالت دارد بر اینکه صرخی فرق بین «او غرق شدن را درک نمود» و «غرق شدن» را تشخیص نمی‌دهد، مقدّم داشتن ایمان آوردن فرعون بر خود غرق شدن توسط او (صرخی) می‌باشد؛ همان طور که صرخی، خود می‌گوید: «بلکه آنچه فرعون را وادار نمود که بگوید ایمان آوردم، همان غرق شدن، و درک کردن و فهم او از غرق شدن و نشانه‌ها و علامت‌های مرگ می‌باشد». این پرسش‌های صرخی و پاسخ‌هایی که برای آنها آورده است را تقدیم‌تان می‌کنم: آیا فرعون پیش از غرق شدن ایمان آورد یا پیش از درک کردن غرق شدن؟ و آیا فرعون پیش از غرق شدن بر زبان راند که ایمان آوردم، یا پیش از درک کردن غرق شدن؟ و آیا فرعون پیش از غرق شدن ایمان آورد.... و پس از غرق شدن بر زبان راند و گفت: ایمان آوردم؟ .... بلکه می‌توان گفت که او حتی پس از اینکه غرق شدن را درک نمود، همچنان بر ستم و ظلم و دشمنی خود باقی بود، و بر این وصف و وضعیت باقی بود تا اینکه گفت: ایمان آوردم (ملاحظه کنید که گفتار فرعون به اینکه «ایمان آوردم» بعد از درک کردن و فهمیدن غرق شدن یا بعد از ابتدای درک کردن غرق شدن می‌باشد). .... بلکه آنچه فرعون را وادار نمود که بگوید ایمان آوردم، همان غرق شدن، و درک کردن و فهم او از غرق شدن و نشانه‌ها و علامت‌های مرگ می‌باشد. همان طور که برای کسی که سخنان صرخی را می‌خواند به طور کامل روشن و واضح است که او تفاوت بین «غرق شدن» و اینکه «او غرق شدن را درک نمود» را نمی‌داند، که اگر او این تفاوت را تشخیص می‌داد، می‌دانست که درک کردن و فهمیدن غرق شدن به محض ورود فرعون و لشگرش به کف دریایی که آب آن همانند دو کوه برایش جلوه‌گر شده بودند، و پیش از اینکه فرعون بگوید ایمان آوردم، حاصل شده است. امّا غرق شدن، پس از این گفتار فرعون که «ایمان آوردم» به وقوع پیوست؛ یعنی: گفتار فرعون که «ایمان آوردم» پس از درک کردن غرق شدن و پیش از غرق شدن می‌باشد.

-چهارم:

صرخی گفته است: .... ای خواننده‌ی عاقل، ملاحظه کن! ای با انصاف و ای انسان سلیم و درست ملاحظه کن! ببین که چگونه او گفتار فرعون مبنی بر اینکه ایمان آوردم را جدا می‌کند و نتیجه می‌گیرد؛ آنجا که مدّعی می‌گوید «پس گفت: ایمان آوردم»، آن را از شکافته شدن دریا و دیدن معجزه توسط فرعون و لمس کردن آن با دستش نتیجه می‌گیرد....، و آن را معجزه‌ای مقهور کننده و چیره که تأویل نمی‌پذیرد، تعبیر می‌کند، و این فهم و استنباط از آیات قرآنی و معانی آنها با حقیقت الهی قطعی و یقینی که ما اثباتش نمودیم، در تضاد می‌باشد، و به این ترتیب، این مدّعی، با عقل و عاقلان، عرفان و اهل عرفان، و انسان سلیم و انسانیّت، و قرآن و آیات و معانی اساسی و ذاتی‌اش مخالفت ورزیده است..... تا انتها. یعنی: صرخی چنین اعتقاد دارد که معجزه‌ی شکافته شدن دریا پس از اینکه فرعون آن را دید و دو کوه آب را با دستش لمس کرد، مقهور کننده نیست و می‌توان آن را از دیدِ فرعون تأویل نمود. و خواننده را تنها می‌گذارم تا سؤالی که تا صرخی هرگز پاسخ نگفته و نخواهد گفت، بپریسد؛ اینکه چگونه می‌توانی معجزه‌ی شکافتن دریا را از دید فرعون تأویل کنی، بعد از اینکه اثری عینی شد، هنگامی که آن را با دستش لمس نمود، یا پس از اینکه به کف دریا فرود آمد و بین دو کوه آب قرار گرفت، در حالی که او روی زمینی که آب از آن به صورت دو کوه در چپ و راستش جلوه‌گر شده بود، حرکت می‌کرد؟؟!!

-پنجم:

آنچه صرخی آن را پژوهش یا نوشتاری تعبیرکرده بود ـ‌همان طور که سخن‌گوی وی آن را نقد و پاسخی به احمد الحسن برشمرد‌ـ چیزی جز این همین سطرهایی که در بند چهارم ارایه گردید و صرخی آنها را پاسخ و ردیه می‌پندارد، دربرنمی‌گیرد؛ که اگر او می‌دانست چگونه از این اطاله‌ی کلام خسته کننده و سخنان ناروا دوری گزیند، از توهّماتش نسبت به آنچه آن را اشکالی بر یک آیه‌ی قرآنی که به عنوان شاهدی در کتاب روشنگری‌ها آمده است، تا حد یک سطر کوتاه می‌نمود؛ و آیا این یک سطر (باطل)، نوشتاری در پاسخ به احمد الحسن شمرده می‌شود؟ اما هیچ اشکالی ندارد؛ چرا که شما وارثان طبل و دُهُل‌های معاویه و ابن عاص هستید، و از دیر باز چنین گفته شده: اگر شرم نداری، هر چه می‌خواهی بکُن. به هرحال، صرخی و بسیاری از پیشینان او تفسیری را برای آیه‌ای از قرآن متوهّم می‌شدند، و خطای آنها را در تفسیر و فهم و استنباطی که به سویش رفتند، روشن خواهم ساخت؛ آنجا که عدم صحّت آنها را از طریق تفسیر آیه‌ای از قرآن و پرداختن به برداشت‌های اشتباه در تفسیر و پاسخ دادن به آنها، بیان خواهم نمود.

-تفسیر آیه‌ای از سوره‌ی يونس

حق تعالی می‌فرماید: «وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرائيلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَجُنُودُهُ بَغْياً وَعَدْواً حَتَّى إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلَّا الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرائيلَ وَأَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ»[7] (و بنی اسرائيل را از دريا گذرانيديم. فرعون و لشکريانش به قصد ستم و تعدّی به تعقيبشان پرداختند. تا آن هنگام که غرق شدن را درک نمود، گفت: ايمان آوردم که هيچ خداوندی جز آنکه بنی اسرائيل به آن ايمان آورده‌اند، نيست و من از تسليم شدگانم). ایمان فرعون که در فرمایش حق تعالی آمده است چه هنگامی بود: «آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلَّا الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرائيلَ وَأَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ» (ايمان آوردم که هيچ خداوندی جز آنکه بنی اسرائيل به آن ايمان آورده‌اند، نيست و من از تسليم شدگانم). و برای پاسخ دادن به این پرسش، چند احتمال وجود دارد که عبارت‌اند از: 1- ایمان آوردن فرعون هنگامی است که معجزه‌ی شکافتن دریا را با چشمانش دید. 2- ایمان آوردن فرعون پس از فرود آمدن در کف دریا برای رسیدن به بنی اسرائیل بوده است، ولی پیش از اینکه آب به ناگاه بر او فرو ریزد و او در آن غرق گردد. 3- ایمان آوردن فرعون پس از این بوده است که آب بر او فرو ریخت و او در آن غرق شد، ولی قطعاً پیش از اینکه بمیرد؛ و این همان احتمالی است که صرخی آن را حقیقت قطعی قرآنی بر شمرده است، صرخی می‌گوید: «.... بلکه آنچه فرعون را وادار نمود که بگوید ایمان آوردم، همان غرق شدن است....». حال بیایید این احتمالات سه‌گانه را در بوته‌ی نقد علمیِ مستند به کلام خداوند سبحان و متعال پیش گفته، و رخداد فیزیکی سخن گفتن یا کلماتی که انسان بر زبان می‌راند، قرار دهیم. ابتدا احتمال اول، سپس احتمال سوم را بررسی خواهم نمود و پس از آن به احتما دوم بازخواهم گشت.

-احتمال اول:

ایمان آوردن فرعون با دیدن شکافتن دریا. این احتمال صحیح نمی‌باشد؛ با توجه به سخن حق تعالی: «وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرائيلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَجُنُودُهُ بَغْياً وَعَدْواً حَتَّى إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قَالَ....» (و بنی اسرائيل را از دريا گذرانيديم. فرعون و لشکريانش به قصد ستم و تعدّی به تعقيبشان پرداختند. تا آن هنگام که غرق شدن را درک نمود، گفت: ايمان آوردم....). بنابراین فرعون بنی اسرائیل را تعقیب نمود؛ یعنی او به شکافتن دریا بسنده نکرد، بلکه به لشکرش فرمان داد که به قعر دریا و تعقیب کردن بنی اسرائیل فرود آیند: «فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَجُنُودُهُ» (فرعون و لشکريانش به تعقيبشان پرداختند).

-احتمال دوم:

ایمان آوردن فرعون پس از آن بود که آب بر او فرو ریخت و او در آن غرق شد، ولی به طور قطع پیش از اینکه بمیرد. این احتمال ـ‌که صرخی گمان به درستی آن دارد‌ـ نیز صحیح نیست؛ چرا که سخن گفتن یک انسان در این عالم مادی یعنی تلفّظ کلمات، که این گفتار بدون وجود داشتن واسطه‌ای که بتواند در آن کلمات را ادا کند، امکان پذیر نمی‌باشد، و این واسطه، هوا است. با فرو ریختن ناگهانی آب بر روی فرعون، این واسطه‌ی تلفظ کلمات یعنی هوا، از بین می‌رود و او نمی‌تواند چیزی بگوید. به علاوه این را نیز باید در نظر گرفت که آبی که فرعون را در بر گرفته بود، به سان دو کوه بود: «فَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنِ اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ فَكَانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظِيمِ»[8] (پس به موسی وحی کرديم که عصايت را بر دريا بزن. دريا بشکافت و هرپاره، چون کوهی عظيم گشت). حال چنین تصور کنید هنگامی که دو کوه عظیم به کلی فرو بریزند، چقدر زمان لازم است تا آبِ آنها ارتفاع بلند قدترین انسان و عرضی را که از چند متر تجاوز نمی‌کند، پُر کند. هر کس درس فیزیک خوانده باشد، می‌داند که فشار آب در قاعده‌ی یک کوه آب بسیار زیاد است، و در نتیجه، فرو ریختن و پوشانیدن آب بر فرعون و لشگرش، آن گاه که دو کوه آب فرو ریزند نیاز به چند دقیقه وقت و یا حتی چند ثانیه ندارد، و حتی این رخداد از کسر بسیار کوچکی از یک ثانیه که برای کسی که بخواهد چند حرف را ادا کند، کافی نیست، نیز تجاوز نمی‌کند؛ حال چگونه می‌توان تصور کرد که بیش از یک جمله را بر زبان رانده باشد؟! «قَالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلَّا الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرائيلَ وَأَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ» (گفت: ايمان آوردم که هيچ خداوندی جز آنکه بنی اسرائيل به آن ايمان آورده‌اند، نيست و من از تسليم شدگانم). همچنین باید وضعیت فرعون که همانند سربازانش، وقتی آب بر او یورش می‌برد، با زره آهنی که بر تن کرده بود و سنگین شده بود را نیز دز نظر گرفت؛ چرا که آنها برای جنگ با بنی‌اسرائیل رهسپار شده بودند؛ پس نمی‌توان تصور کرد که او روی آب شناور شده یا شنا کرده باشد تا این فرصت برایش پیش بیاید که چیزی بگوید؛ چرا که زره آهنی اجازه‌ی چنین چیزی به او نمی‌دهد؛ و از آنجا که او با آهن سنگین شده بود، خارج شدن جسمش از آب پس از هلاک شدنش نشانه‌ای از سوی خداوند می‌باشد؛ چرا که به طور معمول آهن او را در قعر دریا نگه می‌دارد: «فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً وَإِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آيَاتِنَا لَغَافِلُونَ»[9] (امروز، بدن تو را حفظ می‌کنیم تا برای آنان که پس از تو می‌مانند نشانه‌ای باشی، و حال آنکه بسياری از مردم از آيات ما غافل‌اند). بنابراین انسان عاقل نمی‌تواند تصوّر کند که فرعون پس از فرو ریختن و به هم پیوستن کوه‌های آب و پوشیده شدنش با آب «قَالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلَّا الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرائيلَ وَأَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ» (گفت: ايمان آوردم که هيچ خداوندی جز آنکه بنی اسرائيل به آن ايمان آورده‌اند، نيست و من از تسليم شدگانم). به علاوه درست نبودن این احتمال را خداوند سبحانه و متعال تأکید می‌کند و نمی‌فرماید: «تا اینکه غرق شد، گفت: ایمان آوردم» بلکه می‌فرماید: «حَتَّى إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنْتُ» (تا آن هنگام که غرق شدن را درک نمود، گفت: ايمان آوردم)؛ یعنی: غرق شدن نزدیک و در حال رسیدن به او بود و نه اینکه او اکنون غرق شده باشد، و هنگامی که فرعون کوه آب را لمس نمود این ادراک غرق شدن برایش محقق گردید، و در حالی که او در عمق دریا روی زمین بین دو کوه آبی که او را احاطه کرده بودند حرکت می‌کرد، این لمس کردن به واقع برایش روی داده بود. برای اینکه تفاوت بین «ادراک غرق شدن» و خود «غرق شدن» بیش‌تر روشن شود، به این آیه توجه کنید؛ حق تعالی می‌فرماید: «فَلَمَّا تَرَاءَى الْجَمْعَانِ قَالَ أَصْحَابُ مُوسَى إِنَّا لَمُدْرَكُونَ»[10] (چون آن دو گروه يکديگر را ديدند، ياران موسی گفتند: ما قطعاً گرفتار آمديم). آنها تأکید می‌کنند که فرعون و لشکریانش آنها را گرفتار ساخته‌اند ﴿إِنَّا لَمُدْرَكُونَ = ما قطعاً گرفتار آمديم﴾، با اینکه فرعون و سربازانش فقط به آنها آن قدر نزدیک شده بودند که دو گروه یکدیگر را می‌دیدند و هنوز با آنها درگیر نشده بودند. احتمال دوم: یعنی ایمان آوردن فرعون پس از فرود آمدن به کف دریا برای رسیدن به بنی اسرائیل بوده است، ولی پیش از اینکه آب به ناگاه بر او فرو ریزد و او در آن غرق گردد. این همان احتمال درست این است. فرعون و سربازانش به کف دریا فرود آمدند و بنی اسرائیل را تعقیب نمودند، ولی هنگامی که او در حال رسیدن به آنها بود، خداوند به باد فرمان داد بر سطح آب بکوبد، که در نتیجه مقداری از آب بر فرعون و لشکرش ریخت، و او متوجه شد که او بین دو کوهِ آب در حال حرکت می‌باشد و هر آن امکان دارد بر سرش فرو ریزند. او دو کوه آب را با دستش لمس نمود و هنگامی که متوجه شد که این یک معجزه‌ی مقهور کننده و چیره است و نمی‌توان آن را جادو یا چیزی دیگر تأویل و تفسیر نمود، نشانه‌های هلاکت خود و سپاهیانش برایش آشکار گردید؛ در این هنگام «قَالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلَّا الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرائيلَ وَأَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ» (گفت: ايمان آوردم که هيچ خداوندی جز آنکه بنی اسرائيل به آن ايمان آورده‌اند، نيست و من از تسليم شدگانم). ایمان، درجات و مراتبی دارد و اولین مرتبه‌اش تصدیق است، و این گفتار فرعون، همان تصدیق می‌باشد، و پس از اینکه خداوندِ جبّارِ آسمان‌ها و زمین درکتابش ـ‌قرآن کریم‌ـ آن را حکایت نمود، دیگر کسی را یارای انکار این مطلب نمی‌باشد. از همین رو حق تعالی پس از فرمایش آن بر این موضوع، مُهر تأکید می‌زند؛ آنجا که می‌فرماید: «آلْآنَ وَقَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَكُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ»[11] (آيا اکنون؟! در حالی که تو پيش از اين، عصيان می‌کردی و از فساد کنندگان بودی!). یعنی: آیا اکنون ایمان می‌آوری؟! پس از اینکه معجزه‌ی قاهر تو را به زور وادار نمود؟! در حالی که پیش از این، ایمان به خدا را نمی‌پذیرفتی! «وَقَدْ عَصَيْتَ» (در حالی که تو پيش از اين، عصيان می‌کردی). این مطلب را هر کسی به سادگی می‌فهمد؛ اگر اینگونه نبود که او امید به نجات دنیوی و اخروی خود از خداوند را داشته باشد، چرا فرعون گفت ایمان آوردم؟! یا حداقل همان طور که برخی از آنها استنباط می‌کنند او فقط امید به نجات دنیووی داشت و به خصوص از غرق شدن. اما او چگونه امید دارد که خداوند سبحان او را نجات دهد در حالی که او وجودش را تصدیق نمی‌کند؟! پس ایمان آوردنِ (تصدیق) فرعون را به هیچ شکلی نمی‌توان انکار کرد، بلکه در چندین روایت ائمه(ع) به ایمان آوردن او (تصدیقش) که نفعی برای او ندارد، گواهی داده‌اند. در کتاب وسایل الشیعه از موسی بن جعفر(ع) روایت شده است که فرمود: «.... آیا نشنیده‌ای که خداوند می‌فرماید: «حَتَّى إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلَّا الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرائيلَ وَأَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ» (تا آن هنگام که غرق شدن را درک نمود، گفت: ايمان آوردم که هيچ خداوندی جز آنکه بنی اسرائيل به آن ايمان آورده‌اند، نيست و من از تسليم شدگانم). اما خداوند ایمانش را نمی‌پذیرد و می‌فرماید: «آلْآنَ وَقَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَ كُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ» (آيا اکنون؟! در حالی که تو پيش از اين، عصيان می‌کردی و از فساد کنندگان بودی!)»[12]. حتی خداوند سبحان و متعال در ابتدای فرستادن موسی(ع) به سوی فرعون (که خداوند لعنتش کند) اشاره می‌فرماید که فرعون پند خواهد گرفت و خواهد ترسید (هرچند این پند گرفتن و ترس از خداوند برای او نفعی ندارد؛ چرا که به سبب معجزه‌ی مقهور کنندهه و چیره‌ای به وجود آمد که او را به ایمان آوردن ( تصدیق) مجبور ساخته بود). محمد بن عماره از پدرش از سفيان بن سعيد نقل کرده است که گفت: شنیدم ابو عبد الله جعفـر بن محمد صادق(ع) که به خدا سوگند همان طوری که نامیده شده است راست‌گو است.... سفيان گفت: به امام عرض کردم: «ای فرزند رسول خدا! آیا جایز است که خداوند عزوجل در مورد چیزی که واقع نخواهد شد به بندگانش امید بیهوده دهد؟» فرمود: «نه». عرض کردم: «پس چگونه خداوند عزوجل به موسی و هارون(ع) فرمود: «لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشى»[13] (شايد پند گیرد، یا بترسد)، در حالی که می‌دانست فرعون نه پند می‌گیرد و نه می‌ترسد؟» امام(ع) فرمود: «فرعون پند گرفت و ترسید، اما هنگام دیدن عذاب، جایی که دیگر ایمان آوردن سودی برایش نداشت. آیا نشنیده‌ای که خداوند می‌فرماید: «حَتَّى إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلَّا الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرائيلَ وَأَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ» (تا آن هنگام که غرق شدن را درک نمود، گفت: ايمان آوردم که هيچ خداوندی جز آنکه بنی اسرائيل به آن ايمان آورده‌اند، نيست و من از تسليم شدگانم). اما خداوند عزوجلّ ایمانش را نمی‌پذیرد و می‌فرماید: «آلْآنَ وَقَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَ كُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ» (آيا اکنون؟! در حالی که تو پيش از اين، عصيان می‌کردی و از فساد کنندگان بودی!). می‌فرماید تو را بر برآمدگی زمین می‌افکنیم تا برای انسان‌های پس از خودت نشانه و عبرتی باشی». و آن عذاب و سختی که فرعون دید همان گونه که امام کاظم(ع) فرمودند: «این طور نیست که (عذاب) بر فرعون واقع شده باشد تا فرعون بگوید ایمان آوردم..... عذاب در آن هنگام بر فرعون واقع نشده بود». آن عذاب، همان معجزه‌ی قاهری است که او را به ایمان آوردن مجبور ساخت؛ همان دو کوه آبی بود که او را احاطه کرده بودند؛ همان که فرعون فهمید که هلاکت او با فرو ریختن آنها می‌باشد: «حَتَّى إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنْتُ» (تا آن هنگام که غرق شدن را درک نمود، گفت: ايمان آوردم). و اگر این معجزه‌ای که فرعون بادست‌هایش لمس کرد و او را وادار به ایمان آوردن نمود، مقهور کننده و چیره نمی‌بود، به طور قطع خداوند سبحان و متعال ایمان فرعون را می‌پذیرفت، آن عذاب را از او برمی‌داشت و او را سالم از دریا خارج می‌فرمود؛ یا حداقل فقط ایمان او را می‌پذیرفت؛ چرا که خداوند سبحان حتی در آخرین لحظه‌ی زندگی انسان، توبه و بازگشت وی را می‌پذیرد. همچنین باید در نظر داشته باشیم که فرعون، سخنان حضرت موسی(ع) را شنیده و دیدار با موسی(ع) و آنچه موسی(ع) از طرف خداوند سبحان با خود آورده بود را پذیرا شده بود؛ پس شرّ فرعون از فرعون‌ها و طغیانگران این زمان که خداوند لعنت‌شان کند و آنها را در دنیا و آخرت خوار و رسوا کند، بسیار کم‌تر بود. «وَقَالَ مُوسَى يَا فِرْعَوْنُ إِنِّي رَسُولٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ * حَقِيقٌ عَلَى أَن لاَّ أَقُولَ عَلَى اللّهِ إِلاَّ الْحَقَّ قَدْ جِئْتُكُم بِبَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ فَأَرْسِلْ مَعِيَ بَنِي إِسْرَائِيلَ * قَالَ إِن كُنتَ جِئْتَ بِآيَةٍ فَأْتِ بِهَا إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ * فَأَلْقَى عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ ثُعْبَانٌ مُّبِينٌ * و نَزَعَ يَدَهُ فَإِذَا هِيَ بَيْضَاء لِلنَّاظِرِينَ * قالَ الْمَلأُ مِن قَوْمِ فِرْعَوْنَ إِنَّ هَـذَا لَسَاحِرٌ عَلِيمٌ * یرِيدُ أَن يُخْرِجَكُم مِّنْ أَرْضِكُمْ فَمَاذَا تَأْمُرُونَ * قالُواْ أَرْجِهْ وَأَخَاهُ وَأَرْسِلْ فِي الْمَدَآئِنِ حَاشِرِينَ * يَأْتُوكَ بِكُلِّ سَاحِرٍ عَلِيمٍ»[14] (و موسی گفت: ای فرعون! من فرستاده‌ای از سوی پروردگار جهانیان هستم * شايسته است که درباره‌ی خدا جز به حق و راستی سخن نگويم. برایتان دلیلی روشن از سوی پروردگارتان آورده‌ام. پس بنی اسرائيل را همراه با من روانه ساز * گفت: اگر آیه و نشانه‌ای آورده‌ای آن را بیاور، اگر از راست‌گویان می‌باشی * عصايش را بیننداخت، به ناگاه اژدهايی راستين شد * و دستش را بيرون آورد، ناگاه در نظر آنان که می‌ديدند سپيد و درخشان بود * مهترانی از قوم فرعون گفتند: بی شک این (مرد) جادوگری است دانا * می‌خواهد شما را از سرزمينتان بيرون کند. به چه حکم می‌کنید؟ * گفتند: او و برادرش را نگه دار و کسان به شهرها بفرست تا گِرد آوردند * تا همه‌ی ساحران دانا را نزد تو بياورند). مسأله‌ی عدم پذیرش توبه و ایمان و بازگشت به اعتراف به ولایت ولیّ خدا و حجت او بر خلقش هنگام وقوع معجزه‌ی قاهری که قابل تأویل و تفسیر نمی‌باشد، مانند عذاب و گرفتاری دنیوی، مسأله‌ای است که در قرآن گفته شده و فقط در خصوص قضیه‌ی ایمان آوردن فرعون و پذیرفته نشدن ایمان او نیامده، بلکه در موارد دیگری نیز گفته شده است. به عنوان مثال مورد زیر، از جمله‌ی آنها می‌باشد: «هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِيَهُمُ الْمَلائِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ رَبُّكَ أَوْ يَأْتِيَ بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ لا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْراً قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ»[15] (آيا انتظاری جز آن دارند که فرشتگان نزدشان بيايند؟ يا پروردگارت؟ يا پاره‌ای از نشانه‌های پروردگارت بر آنها بیاید؟ روزی که برخی نشانه‌های پروردگارت بیایند، ايمان کسی که پيش از آن ايمان نياورده يا در ایمانش خیری به دست نیاورده است، سودی نخواهد داشت. بگو: منتظر باشيد، که ما نيز منتظریم). «قُلْ يَوْمَ الْفَتْحِ لا يَنْفَعُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِيمَانُهُمْ وَلا هُمْ يُنْظَرُونَ»[16] (بگو: در روز فتح و پيروزی، ايمان آوردن کافران سودشان نرساند و مهلت داده نشوند). «فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا قَالُوا آمَنَّا بِاللهِ وَحْدَهُ وَكَفَرْنَا بِمَا كُنَّا بِهِ مُشْرِكِينَ * فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ إِيمَانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا سُنَّتَ اللهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ فِي عِبَادِهِ وَخَسِرَ هُنَالِكَ الْكَافِرُونَ»[17] (و چون سختی عذاب ما را ديدند، گفتند: فقط به خدای يکتا ايمان آورديم و به آن چيزهايی که شريک خدا قرار داده بوديم کافر شديم * اما هنگامی که سختی عذاب ما را مشاهده کردند ديگر ايمانشان برايشان سودی نبخشيد. اين سنت خداوند است که در بندگانش چنین جاری شد، و آنجا است که کافران زيان کردند). در اینجا پرسشی مطرح می‌شود: برای چه كسى «لا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْراً قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ»[18] (ايمان کسی که پيش از آن ايمان نياورده يا در ایمانش خیری به دست نیاورده است، سودی نخواهد داشت. بگو: منتظر باشيد، که ما نيز منتظریم)؟ این در حالی است که خداوند توبه‌ی بندگان را می‌پذیرد، همان طور که در روایات آمده تا آن زمان که (مرگ را) ببیند (پیش از مرگ)؟ از ابا عبد الله(ع) روایت شده است که فرمود: رسول خدا(ص) فرمود: «مَنْ تَابَ قَبْلَ مَوْتِهِ بِسَنَةٍ قَبِلَ اللهُ تَوْبَتَهُ ثُمَّ قَالَ: إِنَّ السَّنَةَ لَكَثِيرٌ مَنْ تَابَ قَبْلَ مَوْتِهِ بِشَهْرٍ قَبِلَ اللهُ تَوْبَتَهُ ثُمَّ قَالَ: إِنَّ الشَّهْرَ لَكَثِيرٌ ثُمَّ قَالَ: مَنْ تَابَ قَبْلَ مَوْتِهِ بِجُمْعَةٍ قَبِلَ اللهُ تَوْبَتَهُ ثُمَّ قَالَ: وَإِنَّ الْجُمْعَةَ لَكَثِيرٌ مَنْ تَابَ قَبْلَ مَوْتِهِ بِيَوْمٍ قَبِلَ اللهُ تَوْبَتَهُ ثُمَّ قَالَ: إِنَّ يَوْماً لَكَثِيرٌ مَنْ تَابَ قَبْلَ أَنْ يُعَايِنَ قَبِلَ اللهُ تَوْبَتَهُ»[19] (هر کس یک سال پیش از مرگش توبه کند، خداوند توبه‌اش را می‌پذیرد. سپس فرمود: یک سال زیاد است، هر کس یک ماه پیش از مرگش توبه کند، خداوند توبه‌اش را می‌پذیرد. سپس فرمود: یک ماه زیاد است، هر کس یک هفته پیش از مرگش توبه کند، خداوند توبه‌اش را می‌پذیرد. سپس فرمود: یک هفته زیاد است، هر کس یک روز پیش از مرگش توبه کند، خداوند توبه‌اش را می‌پذیرد. سپس فرمود: یک روز زیاد است، هر کس پیش از آنکه مرگ را ببیند، توبه کند، خداوند توبه‌اش را می‌پذیرد». از معاویه بن وهب نقل شده است: پیر مردی از مخالفین بود و در هنگام مرگش پسر برادرش ولایت را به او عرضه داشت و او پذیرفت و در حال جان کَندن به آن اقرار نمود و مُرد. بعد از آن بر ابو عبد الله(ع) وارد شدیم. علی بن سَریّ این حکایت را بر ابو عبد الله(ع) عرضه نمود. ایشان(ع) فرمود: «او مردی از اهل بهشت است». علی بن سرّی به ایشان عرض کرد: او غیر از آن لحظه، از ولایت چیزی نمی‌داند! امام صادق(ع) فرمود: «چه انتظار دیگری از او دارید؟ به خدا سوگند که وارد بهشت شد»[20]. صدوق گفته است: از امام صادق(ع) درباره‌ی فرمایش خداوند عزوجل پرسیده شد: «وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتَّي إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّي تُبْتُ الْآنَ» (توبه‌ی کسانی که کارهای زشت می‌کنند و چون مرگِ یکیشان فرا می‌رسد، می‌گويد: اکنون توبه کردم، پذيرفته نخواهد شد). امام(ع) فرمود: «این هنگامی است که امر آخرت را دیده باشد». و پاسخ به پرسش مطرح شده واضح و در خود آیه‌ای که پیش‌تر ارایه شد موجود می‌باشد. حق تعالی حق تعالی می‌فرماید: «.... يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ لا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْراً قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ»[21] (.... روزی که برخی نشانه‌های پروردگارت بیایند، ايمان کسی که پيش از آن ايمان نياورده يا در ایمانش خیری به دست نیاورده است، سودی نخواهد داشت. بگو: منتظر باشيد، که ما نيز منتظریم). بنابراین چه زمانی «لا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْراً قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ» (کسی که پيش از آن ايمان نياورده يا در ایمانش خیری به دست نیاورده است، سودی نخواهد داشت. بگو: منتظر باشيد، که ما نيز منتظریم)؟ پاسخ: «يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ» (روزی که برخی نشانه‌های پروردگارت بیایند). پس اکنون مطلب با آمدن برخی از آیات الهی، واضح گردید؛ یعنی بعضی از معجزاتی که ایمان با آنها سودی ندارد، و حقیقت این است که پذیرفته نیز نمی‌شود؛ چرا که وادار کردن و اجبار بر ایمان آوردن و تسلیم شدن در برابر امری است که به وقوع پیوسته است، و این (ایمان آوردن) نه ایمان است، نه اسلام و نه تسلیم شدن؛ چرا که این دست معجزات، معجزات قاهر و چیره‌ای هستند که تأویل و تفسیر بردارد نمی‌باشند. امّا در مورد سایر معجزات و آیات الهی، حتی اگر پیش بیایند نیز ایمان پذیرفته می‌شود؛ چرا که این دست معجزات جایی برای ایمان به غیب باقی می‌گذارند. آن عصایی که موسی(ع) آورد و دست درخشانش را تأویل کنندگان، تأویل و تفسیرش نمودند، و با وجود اینکه موسی(ع) بر ساحران پیروز شد، ولی: «قَالُوا سِحْرَانِ تَظَاهَرَا وَقَالُوا إِنَّا بِكُلٍّ كَافِرُونَ»[22] (و گفتند که اين هر دو، دو جادو است که یکدیگر را تایید می‌کنند، و گفتند ما همه را انکار می‌کنیم) و فرعون گفت: «إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ»[23] (او قطعاً بزرگ شما است که به شما جادوگری آموخته است). بنابراین با وجود معجزه، مجالی برای ایمان به غیب باقی مانده است. امّا هنگامی که فرعون ایمان آورد در حالی که او در بین دو کوه آب قرار داشت، دیگر هیچ مجالی برای ایمان به غیب وجود نداشت، و حتی این ایمان آوردن (تصدیق) ایمانی صد در صد مادی بود؛ وقتی که آن را از سوی یک قدرت مقهور کننده و مسلط می‌بیند که دریا را به دو نیم شکافته است، و فقط به دیدن با چشم بسنده نمی‌کند تا گفته شود صرفاً جادویی برای او بوده است، بلکه او به کف دریا فرود می‌آید و با دستش دو کوه آب را لمس می‌کند؛ پس برای فرعون با این درجه از معلومات و محقق شدن آن، دیگر امکان آن وجود ندارد که این معجزه تأویل و تفسیر شود؛ پس او حیران و سرگشته در وسط دریا ایستاد و راه گریزی جز ایمان آودن و تصدیق نیافت تا نجات یابد. بنابراین ایمان فرعون پذیرفته نمی‌شود؛ چرا که این ایمان آوردن و تصدیق، صد درصد مادی است، در حالی که خداوند جز ایمان به غیب را نمی‌پذیرد: «الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ»[24] (آنان که به غيب ايمان می‌آورند، نماز را به پا می‌دارند، و از آنچه روزيشان داده‌ايم انفاق می‌کنند). «الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالْغَيْبِ وَهُم مِّنَ السَّاعَةِ مُشْفِقُونَ»[25] (آنان که از طریق غیب از پروردگار خويش می‌ترسند و از روز قيامت هراسناک‌اند). «إِنَّمَا تُنْذِرُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ»[26] (تو فقط کسانی را می‌ترسانی که از پروردگارشان، ناديده، بيمناک‌اند). «إِنَّمَا تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَخَشِيَ الرَّحْمَنَ بِالْغَيْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَأَجْرٍ كَرِيمٍ»[27] (تو فقط کسی را بيم می‌دهی که از قرآن پيروی کند و از خدای رحمان در نهان، بترسد. چنين کس را به آمرزش و پاداشی کریمانه مژده بده). «مَنْ خَشِيَ الرَّحْمَنَ بِالْغَيْبِ وَجَاءَ بِقَلْبٍ مُنِيبٍ»[28] (آنهايی را که در نهان از خدای رحمان می‌ترسند و با دلی توبه‌کار آمده‌اند). «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ»[29] (ما فرستادگانمان را با دليل‌های روشن فرستاديم و با آنها کتاب و ترازو را نيز نازل کرديم تا مردم عدالت را به پا دارند و آهن را که در آن نيرويی سخت و منافعی برای مردم است فرو فرستاديم، تا خدا بداند چه کسی به ناديده، او و فستادگانش را ياری می‌کند؛ که خدا توانا و پيروزمند است). «إِنَّ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ كَبِيرٌ»[30] (برای کسانی که ناديده از پروردگارشان می‌ترسند، آمرزش و مزد فراوان است). و برای بهره‌مندی هر چه بیش‌تر، این چند سطر را که به دست این بنده‌ی فقیر محتاج به رحمت پروردگارش در کتاب «جهاد دَرب بهشت» درباره‌ی مشتبه و پوشیده بودن معجزه نوشته شده است، نقل می‌کنم: اما فقط به صورت جزئی و گذرا درباره‌ی معجزه که انبیا به وسیله‌ی آنها تایید شدند، به دلیل اهمیت آن و غفلتی که مردم در این خصوص دارند، بحثی می‌نمایم: موضوع شبهه و سوء تفاهم در مورد معجزه و هدف از آن. همان طور که مردم می‌دانند از جمله معجزات موسی(ع)، عصا می‌باشد که تبدیل به افعی شد، و این معجزه در زمانی رخ داد که سحر و جادوگری رایج بود، و از معجزات عیسی(ع)، شفای بیماران می‌باشد، در زمانی که طب بسیار شایع بود، و از معجزات محمد(ص)، قرآن می‌باشد، در زمانی که بلاغت بسیار شایع و منتشر شده بود. کسی که درکی از حقیقت ندارد، علت مشابهت معجزه با آنچه در آن زمان شایع بوده است را اینگونه تحلیل می‌کند که هدف از معجزه، صرفاً پیروزی بر ساحران، پزشکان و سخن‌وران می‌باشد تا عجز و ناتوانی‌شان را به ثابت برساند؛ ولی حقیقتی که بر مردم پوشیده مانده ـ‌با اینکه در قرآن ذکر شده است‌ـ این است که معجزه‌ی مادی، همراه با مقداری شبهه و پوشیدگی برای مقهور کردن کسی که جز ماده را نمی‌شناسد، می‌آید. خداوند سبحان، به ایمان مادی رضایت نمی‌دهد، بلکه ایمان باید مبتنی بر غیب باشد. «الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ»[31] (آنان که به غيب ايمان می‌آورند و نماز را به پا می‌دارند و از آنچه روزيشان، داده‌ايم انفاق می‌کنند). «إِنَّمَا تُنذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَخَشِيَ الرَّحْمَٰنَ بِالْغَيْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَأَجْرٍ كَرِيمٍ»[32] (تو، تنها کسی را بيم می‌دهی که از قرآن پيروی کند و از خدای رحمان در نهان بترسد. چنين کس را به آمرزش و مزدی کریم بشارت بده). «منْ خَشِيَ الرَّحْمَٰنَ بِالْغَيْبِ وَجَاءَ بِقَلْبٍ مُّنِيبٍ»[33] (آنهايی را که در نهان از خدای رحمان می‌ترسند و با دلی توبه‌کار آمده‌اند). «لَقَد أَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَيِّناتِ وَأَنزَلنا مَعَهُمُ الكِتابَ وَالميزانَ لِيَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ وَأَنزَلنَا الحَديدَ فيهِ بَأسٌ شَديدٌ وَمَنافِعُ لِلنّاسِ وَلِيَعلَمَ اللهُ مَن يَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالغَيبِ إِنَّ اللهَ قَوِيٌّ عَزيزٌ»[34] (ما پيامبرانمان را با دليل‌های روشن فرستاديم و به همراه آنها کتاب و ترازو را نيز نازل کرديم تا مردم عدالت را به پا دارند و آهن را که در آن نيرويی سخت و منافعی برای مردم است فرو فرستاديم، تا خدا بداند چه کسی به ناديده، او و پيامبرانش را ياری می‌کند که خدا توانا و پيروزمند است). آنچه مطلوب می‌باشد و خداوند سبحان می‌خواهد ایمان به غیب است و معجزه‌ای که خداوند سبحان می‌فرستد باید به گونه‌ای باشد که میدانی برای ایمان به غیب باقی گذارد و از همین رو است که مقداری از شبهه و پوشیدگی در آن وجود دارد و به همین دلیل در بسیاری مواقع با آنچه که در زمان فرستادنش رایج بوده است، مشابهت دارد. «وَلَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَكًا لَّجَعَلْنَاهُ رَجُلًا وَلَلَبَسْنَا عَلَيْهِم مَّا يَلْبِسُونَ»[35] (و اگر (آن پيامبر را) از ميان فرشتگان برمی‌گزيديم باز هم او را به صورت مردی می‌فرستاديم و بر ایشان همان می‌پوشانیدیم که آنها می‌پوشند (اين خلط و شبهه که پديد آورده‌اند بر جای می‌نهاديم)). به همین دلیل مادی‌گرایان و کسانی که جز ماده، چیزی نمی‌شناسند، تشابهی که وجود دارد را بهانه‌ای برای سقوطشان قرار می‌دهند: «فَلَمَّا جَاءهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِندِنَا قَالُوا لَوْلَا أُوتِيَ مِثْلَ مَا أُوتِيَ مُوسَى أَوَلَمْ يَكْفُرُوا بِمَا أُوتِيَ مُوسَى مِن قَبْلُ قَالُوا سِحْرَانِ تَظَاهَرَا وَقَالُوا إِنَّا بِكُلٍّ كَافِرُونَ»[36] (چون حق از جانب ما به سوی آنان آمد، گفتند: چرا آنچه به موسی داده شده به او داده نشده است؟ آيا اينان پيش از اين به آنچه به موسی داده شده بود کافر نشده بودند؟ و گفتند که اين هر دو، دو جادو هستند که پشتیبان یکدیگرند و ما به هيچ يک ايمان نمی‌آوريم). تشابه و شباهت، بهانه‌ای برای آنان بود تا بگویند: «قَالُوا سِحْرَانِ تَظَاهَرَا» (هر دو جادو هستند) و «إِنَّا بِكُلٍّ كَافِرُونَ» (ما به هیچ یک ایمان نمی‌آوریم). امیر المؤمنین(ع) در وصف یکی از منافقان می‌فرماید: «....جعل الشبهات عاذراً لسقطاته»[37] (....تا شبهات را عذری برای سقوط خود قرار دهد). اما اگر معجزه، قاهر و چیره باشد و هیچ تشابه و شبهه‌ای در آن باقی نماند، دیگر هیچ مجالی برای ایمان به غیب باقی نمی‌ماند و نتیجه‌اش ایمانی خواهد بود که با زور و اجبار حاصل می‌شود که در حقیقت، ایمان نیست و چیزی از اسلام در آن وجود ندارد بلکه تسلیم شدنی است که مورد رضایت خداوند نمی‌باشد و خداوند خواهان چنین چیزی نیست و آن را نمی‌پذیرد: «وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَجُنُودُهُ بَغْيًا وَعَدْوًا حَتَّىٰ إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِيلَ وَأَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ»[38] (ما بنی اسرائيل را از دريا گذرانيديم. فرعون و لشکريانش به قصد ستم و تعدی به تعقيبشان پرداختند. تا جایی که فرعون در آستانه‌ی غرق شدن قرار گرفت و گفت: ايمان آوردم که هيچ خداوندی جز آن که بنی اسرائيل به آن ايمان آورده‌اند نيست، و من از تسليم شدگانم). فرعون ایمان می‌آورد و مسلمان می‌شود و یا حداقل، تسلیم می‌شود (درست) پیش از مردنش، ولی خدا از این ایمان راضی نیست و این ایمان و اسلام را نمی‌پذیرد و خدای سبحان اینگونه جوابش را می‌دهد: «آلْآنَ وَقَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَكُنتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ»[39] (آیا اکنون (ایمان می‌آوری)؟! در حالی که تو پیش از این عصیان می‌کردی و از مفسدان بودی). این به آن علت است که ایمانی که به سبب معجزه‌ی مقهور کننده به دست آید، مجالی برای آنان که جز این عالم مادی را نمی‌شناسند باقی نمی‌گذارد تا آن را تأویل کنند یا بر آنان که به آن ایمان آورده‌اند، شبهه وارد نمایند و به این ترتیب مجالی برای ایمان به غیبی که خداوند ایمان را به واسطه‌ی آن و از طریق آن می‌خواهد، بر جای نمی‌ماند. بنابراین چنین ایمانی پذیرفته نمی‌شود، چرا که این نوع ایمان، پناه بردنی از روی قهر و اجبار است و ایمان حقیقی محسوب نمی‌گردد. «هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلائِکَةُ أَوْ یَأْتِیَ رَبُّکَ أَوْ یَأْتِیَ بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ یَوْمَ یَأْتی‏ بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ لا یَنْفَعُ نَفْساً إیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فی‏ إیمانِها خَیْراً قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ»[40] (آيا انتظاری جز آن دارند که فرشتگان نزدشان بيايند؟ يا پروردگارت؟ يا پاره‌ای از نشانه‌های پروردگارت بر آنها بیاید؟ روزی که برخی نشانه‌های پروردگارت بیایند، ايمان کسی که پيش از آن ايمان نياورده يا در ایمانش خیری به دست نیاورده است، سودی نخواهد داشت. بگو: منتظر باشيد، که ما نيز منتظریم). «قُلْ يَوْمَ الْفَتْحِ لَا يَنْفَعُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِيمَانُهُمْ وَلَا هُمْ يُنْظَرُونَ»[41] (در روز فتح و گشایش، ايمان آوردن کافران سودشان ندهد و مهلت نیز داده نشوند). اگر خداوند می‌خواست مردم را از روی ناچاری و به اجبار مؤمن کند، با انبیایش، معجزات قاهر و ناتوان‌کننده می‌فرستاد تا مجالی برای کسی باقی نماند تا بگوید: «قَالُوا سِحْرَانِ تَظَاهَرَا» (هر دو جادو هستند) یا بگویند «أَضْغَاثُ أَحْلَامٍ بَلِ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ فَلْيَأْتِنَا بِآيَةٍ كَمَا أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ»[42] (خواب‌های پريشان است، يا دروغی است که می‌بندد يا شاعری است. پس برای ما از آن گونه که به پيامبران پيشين داده شده بود معجزه‌ای بياورد). حق تعالی می‌فرماید: «وَلَوْ شَاء رَبُّكَ لآمَنَ مَن فِي الأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُواْ مُؤْمِنِينَ»[43] (اگر پروردگار تو بخواهد، همه‌ی کسانی که در روی زمين‌اند ايمان می‌آورند؛ آيا تو مردم را به اجبار وامی‌داری که ايمان بياورند؟). خدای متعال می‌فرماید: «وَإِن كَانَ كَبُرَ عَلَيْكَ إِعْرَاضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَن تَبْتَغِيَ نَفَقًا فِي الْأَرْضِ أَوْ سُلَّمًا فِي السَّمَاءِ فَتَأْتِيَهُم بِآيَةٍ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدَىٰ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِينَ»[44] (اگر اعراض و روی‌برگردانیدن آنها بر تو گران است، خواهی نقبی در زمين بجوی يا نردبانی بر آسمان بنه تا معجزه‌ای برايشان بياوری، اگر خدا بخواهد، همه را به راه راست می‌برد؛ پس، از نادانان مباش). سپاس و ستایش تنها از آنِ خداوند است که به ایمان از طریق غیب، رضایت داد و ایمان را همراه با غیب و از میان غیب قرار داد و به ایمان براساس ماده رضایت نداد و آن را با ماده و از طریق ماده قرار نداد تا به این وسیله صاحبان قلب‌های زنده و چشم‌های بینا از دیده‌های نابینا و قلب‌های مُهر زده شده، متمایز گردند....[45] و حمد و ستایش مخصوص پروردگار جهانیان است. و ازخداوند تقاضا دارم هر کس که این کلمات اندک را می‌خواند، هدایت فرماید، تا حق را بشناسد و آن را یاری کند؛ او یاور من است و سرپرست شایستگان. احمد الحسن محرم 1429 هـ.ق.[46]

پا ورقی ها

[1] - یونس: 90.

[2] - کافی: ج 2 ص 304 ؛ دعائم الاسلام: ج 2 ص 537.

[3] - قلم: 51 و 52.

[4] - نسا: 54.

[5] - کلینی با سندش روایت می‌کند: از حمد بن محمد، از محمد بن ابی عمیر، از سیف بن عمیره، از ابو صباح کنانی، که گفت: ابو عبد الله فرمود: «ما همان گروهی هستیم که خداوند عزّوجل طاعتمان را واجب گردانیده است. انفال برای ما است، پاک شده‌ی اموال برای ما است. ما استواران در علم هستیم و ما همان مورد حسادت قرار گرفتگانی هستیم که خداوند می‌فرماید: «أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى‏ ما آتاهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ» (يا بر مردم به خاطر نعمتی که خداوند از فضل خويش به آنان ارزانی داشته است، حسد می‌برند؟)». کافی: ج 1 ص 186.

[6] - نسا: 54.

[7] - یونس: 90.

[8] - شعرا: 63.

[9] - یونس: 92.

[10] - شعرا: 61.

[11] - یونس: 91.

[12] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 16 ص 90.

[13] - طه: 44.

[14] - اعراف: 104 تا 112.

[15] - انعام: 158.

[16] - سجده: 29.

[17] - غافر: 84 و 85.

[18] - انعام: 158.

[19] - کافی: ج 2 ص 440 ؛ وسایل الشیعه (آل البیت): ج 16 ص 87.

[20] - کافی: ج 2 ص 440 ؛ وسایل الشیعه (آل البیت): ج 16 ص 87.

[21] - انعام: 158.

[22] - قصص: 48.

[23] - طه: 71 ؛ شعرا: 49.

[24] - بقره: 3.

[25] - انبیا: 49.

[26] - فاطر: 18.

[27] - یس: 11.

[28] - ق: 33.

[29] - حدید: 25.

[30] - ملک: 12.

[31] - بقره: 3.

[32] - یس: 11.

[33] - ق: 33.

[34] - حدید: 25.

[35] - انعام: 9.

[36] - قصص: 48.

[37] - مغیرة بن شعبه نقل می‌کند که امیرالمؤمنین( به عمار بن یاسر می‌فرماید: «دعه يا عمار فإنه لم يأخذ من الدين إلاّ ما قاربه من الدنيا، وعلى عمد لبس على نفسه ليجعل الشبهات عاذراً لسقطاته» (ای عمار! او را رها کن. او از دین چیزی نمی‌فهمد جز آنچه او را به دنیا نزدیک می‌کند و به عمد، مطلب را بر خود پوشاند تا شبهات را عذری برای سقوط خود قرار دهد). نهج البلاغه با شرح محمد عبده: ج 4 ص 95.

[38] - یونس: 90.

[39] - یونس: 91.

[40] - انعام: 158.

[41] - سجده: 29.

[42] - انبیا: 5.

[43] - یونس: 99.

[44] - انعام: 35.

[45] - جهاد دربِ بهشت: (ص 47 چاپ دوم از کتاب عربی)

[46] - دی یا یهمن 1386 هـ.ش. (مترجم).