متن کتاب
انتشارات انصار امام مهدى (ع) عدد (۱۶۴)
چهل حدیث
در مورد مهدیین
و فرزندان قائم (ع)
نوشته: شيخ ناظم عقيلى
چاپ اول
۱۴۳۶ هـ.ق – ۲۰۱۵ م
آبان ماه ۱۳۹۳ هجرى شمسى
جهت اطلاعات بيشتر در مورد دعوت مبارک سيد احمد الحسن (ع)
لطفاً از وبسايت ما بازديد فرماييد:
http://almahdyoon.co
http://almahdyoon.co/ir
و الحمد لله رب العالمين، و صلی الله علی محمد و آل محمد الأئمة و المهديين و سلم تسليما
-مقدمه
:
سپاس خداوند جهانيان را و درود بر محمد و آل محمد، ائمه و مهديين (ع) باد.
رسول خدا (ص) فرمودند: (هر کس از امت من، چهل حديث را در مورد آن چه که مردم در امر دينشان به آن محتاج میشوند، حفظ کند، خداوند او را در روز قيامت، فقيهی عالم مبعوث میکند).(
[1])
امام صادق (ع) فرمود: (هرکس چهل حديث از احاديث ما را حفظ کند، خداوند در روز قيامت او را عالمی فقيه مبعوث میکند).(
[2])
ابن عباس از پيامبر اکرم (ص) روايت کرد که حضرت فرمودند: (هرکس از امت من، چهل حديث از سنت حفظ کند، من در روز قيامت شفاعت او را میکنم).(
[3])
امام حسين (ع) فرمودند: (رسول الله (ص) در ميان وصيتهائی که به پدرم امير المؤمنين علی بن ابیطالب (ع) کردند، فرمودند: ای علی! هر کس از امتم، چهل حديث را حفظ کند و در پی حفظ اين حديث خواهان وجه خدا (رضايت خدا) و آخرت باشد، خداوند او را در روز قيامت، به همراه انبيا و صديقان و شهدا و صالحان محشور میکند. و آنان چه خوب رفيقانی هستند).(
[4])
در راستای هدفِ خاصی که اين احاديث شريف دنبال و بدان ترغيب میکنند و اينکه افراد جويای رضای الهی به دنبال احاديث اهل بيت (ع) و جمع و حفظ اين احاديث هستند، به طور اختصاصی عدد چهل حديث را برگزيدم، و از آنجا که اين عدد، دارای رازی بزرگی بوده. لذا بر نوشتن و تأليف کتابی با عنوان «چهل حديث»، بر آمدم و اين هديهی ناقابل را تنها و خالصانه برای وجه الهی، میخواهم. اميد است که خداوند اين نوشتهها را ذخيره و توشهام قرار دهد، در روزی که نه مال سود میبخشد و نه فرزندان، جز آن کس که با قلبی اطمينان يافته به سوی خدايش بشتابد.
من موضوع (چهل حديث در مورد مهديين و فرزندان قائم (ع)) را برگزيدم، زيرا اين موضوع از اهميّت بسياری برخوردار است، و نيز با موضوع امامت و خلافت الهی در زمين نيز ارتباط دارد. اين خلافت همان خلافتی است، که خشنودی و غضب و بهشت و جهنم الهی، بر اساس آن صورت میگيرد. همان طور که امام صادق (ع) فرمودند: (کسی که آخرين امام از ما را انکار کند، همانند اين است که اولين ما را انکار کرده است).(
[5])
بيان و توضيح اين موضوع، از آن جهت عظمت ويژهای پيدا میکند، که علمای آخر الزمان و پيروان آنان، و کسانی که دنبالشان میروند، به انکار وجود امامت بعد از امام مهدی حجت بن الحسن (ع) و يا محصور بودن امامت در دوازده امام (ع) کمر بستهاند و نسبت به وجود متنها و روايات متواتر و شرعی، در جهت اثبات حقانيّت امامت و حجج الهی بعد از وفات امام محمد بن حسن عسکری (ع) غفلت میورزند، گويا گوشهايشان هرگز احاديثی را که در نکوهش انکار امام منصوب از جانب خدا را نشنيده است، يکی از اين روايات را در اين جا ذکر میکنم:
شيخ کلينی با اسناد خود از امام صادق (ع) نقل میکند که فرمودند: (خداوند در روز قيامت با سه کس از مردم نه سخن میگويد و نه پاکشان میسازد و برای آنان، عذابی دردناک و رسوا کننده است، کسی که ادعای امامت کند در حالی که حق او نيست، و کسی که امامی از جانب خدا را انکار کند، و کسی که گمان کند از اسلام، برای دو گروه قبل نصيبی هست).(
[6])
حداقل برای آنان شايسته است، که راه ورع و احتياط را در پيش گيرند و امامت مهديين (ع) را انکار نکنند، حتی اگر به آنان اعتقاد نداشته باشند، همان طور که برخی از علمای گذشته اين کار را در پيش گرفتند. پس عدم اعتقاد به يک امر، دليل بر انکار آن نيست. ممکن است که انسان به چيزی اعتقاد نداشته باشد، اما هرگز آن را انکار نمیکند، بلکه احتمال وقوع آن را همواره در نظر میگيرد و جايز میداند يا اين که علمِ آن را به خداوند، نسبت میدهد.
اما متأسفانه میبينی که با هر گونه ضرر احتمالی که به دنيايشان مربوط میشود، با احتياط کامل برخورد میکنند؛ اما نسبت به آن چه به آخرتشان مرتبط میشود، سهل انگاری میکنند و اين امر از کمی ورع و ترس از خدا در نفوسشان نشأت میگيرد؛ و همانند فرقهی واقفيه،(
[7]) که آخرت خود را با بهائی اندک در مقابل دنيای فانی فروختند، اين فقهاء و پيروانشان خواهان بازگشت به فرقهی واقفيه در آخر الزمان هستند، آن هم با انکار امامت عترت ولی عصر (ع) و اوصيای ايشان (ع)، و گمراه کردن مردم و ريشخند و تمسخر آنان، به خاطر جاه و مقام و منصب و اموال و يافتن پيروان فراوان.
با اين حال، هيچ دليل شرعی برای محصور ماندن امامت در دوازده امام نمیيابيم، بلکه بر عکس دلايل شرعی متواتر و بسياری به استمرار امامت بعد از امام مهدی (ع) در نسل دوازدهگانهی آنان (ع) دلالت میکند. درست است که روايات بسياری مبنی بر اين که امام مهدی (ع)، خاتم ائمه (ع) و يا اوصياء هستند، وجود دارد. اما اين به معنای ختم مطلق امامت نيست. بلکه اين ختم به منزلهی ختم مقام خاص و بلند دوازده امام (ع) میباشد، که از امير المؤمنين (ع) آغاز شده و با امام محمد بن حسن عسکری (ع) خاتمه يافته است، همان طور که امام علی (ع) به عنوان خاتم اوصياء توصيف شده؛ اما ما يقين داريم که ائمه بعد از ايشان (ع)، اوصيای امام علی (ع) میباشند؛ پس در میيابيم که خاتم اوصياء بودن، به مقام خاص يا به لحاظ معينی اشاره میکند، نه به معنای مطلق.
علاوه بر آن، متونی که به امامت نسل امام مهدی (ع) دلالت میکند، حاکم هستند نه محکوم؛ به عبارت ديگر، تفسير کننده و آشکار کننده و بيان کنندهی بقيهی رواياتی هستند که گمان میشده به معنای محصور بودن امامت در دوازده نفر است؛ زيرا آنها به قدری صريح و روشن هستند که در اين مورد قابل تأويل نيستند. در حالی که آنچه در برابر آنها آورده میشود، همه متن صادر شده از معصوم نيست و در کمترين حالت قابل بررسی و اظهار نظر است، تا بتواند در برابر نصوص صادره در مورد مهديين، جمع گردد.
کسی تصور نکند که من خواهان نفی موضوع امامت دوازده امام هستم، هرگز. امر امامت در روايات متواتر آمده است و رسول الله (ص) در وصيت خويش، هنگام وفات به آن اشاره کردهاند، و آن نزد پيروان اهل بيت (ع) از مسلّمات است، اما اشکال وارده اين است که امامت را فقط در دوازده امام محصور میکنند و امامان بعد از صاحب الزمان (ع) را انکار میکنند. لذا اين سخن به عنوان عناد و سرپيچی در برابر متن صريح شرعی، قلمداد میشود.
بسياری از علما را میبينيم که از جواز استمرار امامت بعد از امام مهدی (ع) يا وجوب آن سخن میگويند. هرچند که مسألهی حصر امامت در دوازده امام (ع) امری بديهی و از ضروريات مذهب بوده است، پس چرا اين علما با آن به مخالفت برخاستند؟!
اما کسانی که به امکان استمرار امامت بعد از امام مهدی (ع) يا وجوب آن معتقدند، چه کسانی هستند؟
۱- شيخ صدوق در کتاب (کمال الدين و تمام النعمه) ص ۷۷، میگويد: (تعداد ائمه دوازده تن است و دوازدهمين نفر، کسی است که زمين را پر از عدل و داد میکند، همان طور که از ظلم و جور پر گشته است. و پس از او نيز همان خواهد بود، كه او فرمايد. يا پس از او امامى خواهد بود و يا آن كه قيامت بر پا خواهد شد و اعتقاد ما در اين باب، اقرار به امامت ائمه ی دوازدهگانه است و آن چه كه او در بارهی پس از آن، فرمايد).
سخنان شيخ صدوق ( به صراحت نشان میدهد، که او به محصور بودن امامت دوازده امام (ع) اعتقاد نداشته است؛ زيرا در اين باب گفته است: (و پس از او نيز همان خواهد بود كه او فرمايد. يا پس از او امامى خواهد بود و يا آن كه قيامت بر پا خواهد شد). يعنی اين که شيخ صدوق بين نصب امام يا قيام قيامت، مردد است، پس او نصب امام جديد بيشتر از دوازده امام (ع) را جايز دانسته و به طور قطع به محصور بودن امامت، نزد دوازده امام، سخن نگفته است. پس اگر ايشان يقين قطعی در مورد امامان بعد از ولی عصر (ع) ندارد، يقين و اعتقاد قطعی هم در محصور بودن امامت در دوازده امام (ع) ندارد.
۲- شيخ مفيد، در کتاب ارشاد ج۲ ص۳۸۷ میگويد: (و بعد از دولت قائم (ع) برای هيچ کس دولتی نيست، مگر آن چه که در روايت از قيام فرزندش ان شاء الله به ارمغان آورده است و به صورت قطع و يقين و اثبات به آن پاسخ داده نشده و بسياری از روايات ذکر کردهاند، که مهدی اين امت وفات نمیيابد، مگر چهل روز قبل از قيام قيامت، روزی که در آن هرج و مرج میشود و علامت آن خروج مردگان و قيام ساعت حساب و جزا است، و خداوند داناتر است، که او ولی توفيق و حق است و از او خواهان عصمت از ضلالت هستيم. او است که ما را به راه راست، هدايت میکند...).
آشکار است که شيخ مفيد ( در سخنان خود، بيان میکند امامت با وفات امام مهدی (ع) پايان نمیيابد، بلکه ممکن است فرزندش بعد از ايشان (ع) زمام امامت را به دست گيرد، همانطور که در روايت آمده و البته او در اين امر، به يقين نرسيده. پس شيخ مفيد هم به محصور بودن امامت نزد دوازده امام (ع) اعتقاد نداشته، زيرا در اين مورد به يقين نرسيده بود و بين قيام فرزند امام مهدی (ع) بعد از ايشان، يا قيام قيامت، چهل روز بعد از وفات صاحب الزمان (ع) در ترديد بوده است.
سپس فرمايش رسول الله (ص): (... برای دولت او پايانی نيست، مگر چهل روز قبل از قيام قيامت).(
[8]) اين حديث با حکم مهديين از نسل امام مهدی (ع) هيچ تعارض و تناقضی ندارد؛ زيرا روايت میفرمايد: (برای دولت او پايانی نيست) و هرگز نگفته برای عمر يا زندگی ايشان، پايانی نيست. و دولت امام مهدی (ع) به عمر امام (ع) وابسته نيست، زيرا بعد از حضرت توسط فرزندان ايشان، يکی پس از ديگری، استمرار میيابد و حکم مهديين (ع) حکم پدرشان امام مهدی (ع) است، همان طور که حکم دوازده امام (ع)، حکم رسول الله (ص) بود، همهی آنان (ع) از يک منبع سرچشمه میگيرند. بنا براين مقصود از روايت، اين است که بعد از قيام امام مهدی (ع) تا روز قيامت، دولتی نيست مگر برای آل محمد (ع). و پنهان نيست که مهديين از آل محمد (ع) هستند و آنان عترت قائم (ع) میباشند، که در حديث ديگر بيان شده است:
رسول الله (ص) میفرمايند: (... دنيا هرگز برای احدی قبل از ما و بعد از ما، باقی نمیماند. دولت ما آخرين دولتها است که به جای هر روز، دو روز و به جای هر سال، دو سال میباشد. و از ما اهل بيت (ع) از فرزندانم، کسی است که زمين را پر از عدل و داد میکند، همان طور که پر از ظلم و ستم گشته است).(
[9])
فرمايش ايشان که (دنيا هرگز برای احدی، قبل از ما و بعد از ما باقی نميماند. دولت ما آخرين دولتها است). يعنی تمام دولتهائی که قبل از قيام قائم (ع) هستند، همه به زوال و نابودی میگرايند و بعد از قيام قائم (ع) هيچ دولتی باقی نمیماند، مگر برای اهل بيت (ع)، دولتی که مؤسس آن قائم آل محمد (ع) میباشد و آن آخرين دولتی است که تا روز قيامت بر پا میماند.
و امام باقر (ع) میفرمايد: (دولت ما آخرين دولت ها است و برای اهل بيت (ع) دولتی نخواهد بود، مگر بعد از همهی دولتها، شايد هنگامی که سيرهی ما را ببينند، بگويند: اگر حکومت میکرديم، سيرهی آنان را در پيش میگرفتيم و آن قول خداوند است که میفرمايد: «و عاقبت از آن پرهيزگاران است»).(
[10])
۳- شيخ طبرسی در اعلام الوری باعلام الهدی، ج۲ ص۲۹۵ میگويد: (روايت صحيح السندی هست که میفرمايد: بعد ازدولت قائم (ع) دولتی برای هيچ احدی باقی نمیماند، جز آن که در مورد قيام فرزندش ان شاء الله روايت شده و روايت به قطع و اثبات نرسيده و بيشتر روايات ذکر کردهاند که امام مهدی (ع) وفات نمیيابد، مگر چهل روز قبل از روز قيامت، که در آن روز هرج و مرج میشود و نشانهی آن خروج اموات و قيام ساعت است، و خداوند داناتر است).
سخنان شيخ مفيد و ترديد شيخ طبرسی و عدم قطعيّت در پايان يافتن امامت با وفات امام مهدی (ع) با هم نزديکی دارند.
۴- ابن ابی فتح اربلی درکشف الغمه ج۳ ص۲۶۶ میگويد: (و بعد از دولت قائم (ع) دولتی برای احدی باقی نمیماند، جز آنچه که در مورد قيام فرزندش ان شاء الله روايت شده و روايت به قطع و اثبات نرسيده و بيشتر روايات ذکر کردهاند که امام مهدی (ع) وفات نمیيابد، مگر چهل روز قبل از قيامت، که در آن هرج و مرج میشود، و نشانهی آن خروج اموات و قيام ساعت است و خداوند داناتر است به آن چه هست، و او ولی توفيق برای حق است و از او عصمت از ضلالت، را مسألت میداريم و به وسيلهی او به راه راست، هدايت خواهيم شد).
و اين کلام مانند کلام شيخ مفيد است که قبلاً ذکر کرديم.
۵- شريف مرتضی در رسائل ج۳ ص ۱۴۵و ۱۴۶میگويد: (ما به قطعيّت نرسيديم که بعد از وفات حضرت صاحب الزمان محمد بن حسن (ع) تکليف بر زمين گزارده میشود، بلکه ممکن است که عالم بعد از ايشان، زمانی طولانی را طی کند و جايز نيست که زمان از وجود ائمه بعد از ايشان (ع) خالی باشد، بلکه شايسته است که بعد از ايشان، ائمه ای باشند تا به حفاظت و صيانت از دين و مصالح اهل آن قائم باشند، و اين امر با راه و روش امامت تناقضی ندارد. چراکه از آنچه موجب تعبد ما است، بر میآيد که ما واضح و عيان دوازده امامی هستيم و گفتن اين قول باعث خارج شدن از اصل مذهب دوازده امامی نمیشود، چراکه دوازده امامی کسی است که به دوازده امام اعتقاد داشته باشد و ما اين را ثابت نموديم و اين چيزی است که به طور منحصر به فردی، فقط ما شيعيان به وسيلهی آن از ديگران جدا شدهايم).
کلام شريف مرتضی از هر گونه بيان و توضيح بی نياز است. او نيز به طور قطع و يقين اعتقاد ندارد که امامت با وفات امام مهدی (ع) پايان يابد، بلکه به وجود ائمه ای بعد از حضرت (ع) نيز اشاره میکند.
۶- شيخ علی نمازی شاهرودی در مستدرک سفينه البحار ج۱۰ ص۵۱۷- ۵۱۶ میگويد:
(ابو بصير میگويد: به امام صادق (ع) عرض کردم: يابن رسول الله از پدر بزرگوارتان شنيدم که فرمودند: بعد از قائم دوازده مهدی میباشند. حضرت فرمودند: (پدرم فرمودند دوازده مهدی و نفرمودند دوازده امام، اما آنان قومی ازشيعيان ما هستند ،که مردم را به مودت معرفت حق ما دعوت میکنند).
میگويم: (اين روايت مبين مقصود روايت ابو حمزه و منتخب البصائر است و هيچ اشکالی در آن و غير از آن که بر وجود دوازده مهدی بعد از امام زمان (ع) دلالت میکند، نيست. زيرا آنان هدايت کنندگان از اوصيای قائم و قائمان به امر ايشان (ع) هستند تا زمان و زمين، خالی از حجت الهی نباشد).
و شيخ نمازی در اين جا نه تنها وجود ائمه، بعد از امام زمان (ع) را جايز میداند، بلکه میگويد هيچ اشکالی در آن نيست. زيرا زمان و زمين، خالی از حجت خدا نمیماند.
۷- ميرزای نوری در نجم الثاقب ج۲ ص۷۳، بعد از اين که دوازده دليل، بر وجود ذريهی امام مهدی (ع) ذکر میکند، میگويد: (... و هرگز خبری معارض با اين اخبار نرسيده، جز يک حديث که شيخ ثقه فضل بن شادان نيشابوری به سند صحيح از حسن بن علی خراز، نقل میکند و میگويد: (علی بن حمزه بر امام رضا (ع) وارد شد و به ايشان گفت: آيا شما امام هستيد؟ فرمود: آری. گفت: من از جد شما جعفر بن محمد (ع) شنيدم که فرمودند: هيچ امامی نيست، مگر اين که برای ايشان فرزندی باشد. امام رضا (ع) فرمود: ای شيخ! آيا فراموش کردهای يا خودت را به فراموشی ميزنی؟! جعفر (ع) اين طور نفرمودند؛ بلکه فرمودند: امامی نيست که فرزندی نداشته باشد، جز آن امامی که حسين بن علی در زمان او خروج میکند، زيرا برای او فرزندی نيست. گفت: راست گفتيد، فدايتان شوم، جدتان اين چنين فرمودند).
شيخ طوسی در کتاب غيبت خود، اين خبر را نقل کرده و گفته مقصود از امامی که فرزندی ندارد، يعنی آن امام که فرزندی ندارد که امام باشد، و او همان خاتم اوصياء میباشد و فرزند امامی بعد از خود ندارد، يا کسی که حسين بن علی (ع) در زمان او خروج میکند، فرزندی ندارد و با اخبار ياد شده تعارضی ندارد، و خداوند داناتر است).
کمترين چيزی که ميرزای نوری در کلام خويش گفته است، جايز بودن بيشتر شدن امامان از دوازده امام (ع) است. بلکه هرکس کلام ميرزای نوری در نجم الثاقب را خوانده باشد، به قطعيّت میرسد که ميرزای نوری به امامت مهديين از نسل امام مهدی (ع) اعتقاد داشته و در اين جا دچار ترديد شده است؛ زيرا او در مقام استدلال پاسخ با اين حديث از امام مهدی (ع) که ذريهای ندارد، ناتوان شده، اما با اين وجود ذکر کرده و فرموده که: امامی که حسين بن علی (ع) بر او خروج میکند، فرزندی ندارد؛ يعنی امام حسين (ع) ممکن است بر يکی از مهديين، از ذريهی امام مهدی (ع) که فرزندی ندارد، خروج کند.
۸- شهيد سيد محمد باقر صدر ( در کتاب (جامعهی فرعونی) فرمود: (به زودی مهدی (ع) تمام اسباب فساد و انحراف را که در رأس آن ظلم فراعنه و ستم آنان است، ويران میکند و جامعهی عدل و قسط الهی را تأسيس میکند و در تمام عرصههای حيات بشری راههائی ترسيم میکند. سپس بعد از ايشان دوازده خليفه میآيند، که در ميان مردم با سنت و شيوهای که حضرت (ع) بنيان گزاری کردهاند پيش میروند و در خلال حکومت اين دوازده خليفه، جامعهی انسانی به درجهای از کمال انسانيّت و علم و اخلاق میرسد که به هيچ چيزی جز خداوند ميل و رغبت ندارند و در اين برهه از زمان است که وارثان حقيقی زمين پديدار میشوند که خداوند در مورد آن فرمود: «در زبور، بعد از ذکر نوشته بوديم که زمين را بندگان صالح من به ارث میبرند»).(
[11])
۹- شهيد سيد محمد صادق صدر، در کتاب تاريخ ما بعد از ظهور ج۳ ص۷۷۹ در اين باب میگويد: (و اما سخن ايشان - مقصود طبرسی- و بيشتر روايات که ذکر کردند ايشان (ع) وفات نمیيابد، مگر چهل روز قبل از قيامت... و اين روايات را که میگويد حجت چهل روز قبل از قيامت، رفع خواهد شد - وفات میيابد-؛ پاسخ خواهيم داد که مقصود از حجت، امام مهدی (ع) نيست، بلکه شخص ديگری است که در مدت زمان طولانی بعد از امام مهدی (ع) پيدا شده است.
... و اما از زاويهی کافی بودن روايات اولياء برای اثبات تاريخی، طبق روش ما در بررسی وقايع واضح است و قابل اثبات است، زيرا تعداد روايات در اين مورد زياد است و اين روايات تأييد کنندهی يکديگر هستند و تا حد زيادی معنای مشابه دارند.
... و ما نيز در می يابيم که روايات رجعت غير قابل اثبات است و روايات اوليا را همان طور که شنيديم، قابل اثبات میبينيم. لذا راهی جز تصديق روايات اوليا، همان گونه که هست، نخواهيم داشت).
۱۰- شيخ علی کورانی در کتاب (معجم موضوعی امام مهدی)، فصل (يمانی کعب بعد از مهدی (ع) میباشد و او قريش را نابود میکند). میگويد: (اما احاديث منابع ما، دلالت میکند که دولت موعود الهی، قرنها به دست امام مهدی (ع) ادامه میيابد و بعد از ايشان (ع) به دست مهديين از فرزندان ايشان ادامه خواهد داشت و خداوند در طول حکومت بر زمين برنامههائی خواهد داشت و پيامبر (ص) و ائمه (ع) به مدت طولانی، به زندگی دنيائی (در حال زندگی عادی يا حکومت) باز میگردند و همچنين نزول عيسی (ع) در زمان مهدی (ع) رخ میدهد. ايشان مدتی زندگی کرده و وفات میيابند و نيز دجال، در زمان امام مهدی خروج کرده و حضرت گمراهی او را علاج نموده و او را میکشد).(
[12])
پس ترويج اعتقاد پيروان اهل بيت (ع) منحصر به دوازده امام (ع) صحيح نيست و سخنان علمای متقدم و متأخر و معاصر شاهد ديگری بر اين مدعاست، و علاوه بر سخنان آنان نصوص و متون شرعی بسياری، در مورد اثبات حقانيّت ذريهی امام مهدی (ع) و حکومت و خلافت ايشان بعد از پدرشان (ع) روايت شده است، و نيز قابل تنبه است که اين نصوص به بيش از چهل حديث میرسند، اما من به برکت عدد چهل، به چهل حديث بسنده کردم، که روايات به اين عدد مقدس دلالت میکند.
اما ذيل اين چهل حديث، احاديث ديگری نيز درج خواهم کرد که موضوع برای خوانندگان عزيز آشکار و روشن گردد. و از خداوند ياری و توفيق را خواستاريم.
والحمدلله رب العالمين وصلی الله علی محمد وال الائمه والمهديين وسلم تسليما کثيرا
ناظم عقيلی
شب جمعه ۱۸/ جمادی الاول/ ۱۴۳۲ هجری قمری.
مصادف با ۱۳/۰۶/۱۳۸۹ هجری شمسی.
-حديث اول
:
در کتاب غيبت شيخ طوسی(
[13]) آمده: از ابو عبد الله الحسين بن علی بن سفيان بزوفری، از علی بن سنان موصلی، از علی بن حسين، از احمد بن محمد بن خليل، از جعفر بن احمد مصری، از عمويش حسن بن علی، از پدرش از ابو عبد الله جعفر بن محمد از پدرش باقر از پدرش سيد عابدين از پدرش حسين زکی شهيد از پدرش امير المؤمنين (ع) نقل میکنند که حضرت فرمودند: رسول الله (ص) در شب وفات خويش، به امير المؤمنين (ع) فرمودند: (ای ابوالحسن، صحيفه و دواتی برای من بياور). و پيامبر (ص) وصيت خويش را املا کردند، تا به اين مقطع از کلام رسيدند که فرمودند: (ای علی بعد از من، دوازده امام میباشند و بعد از آنان دوازده مهدی؛ و تو ای علی، اولين دوازده امام میباشی، خداوند تو را در آسمان به اين نامها ناميده است: علی مرتضی، امير المؤمنين ، صديق اکبر، فاروق اعظم، مأمون و مهدی و هيچ کس غير از تو، صلاحيت اين اسامی را ندارد. ای علی! تو وصی من بر اهل بيتم، مرده و زندهی آنها هستی و بر زنانم، هر کدام از آنها را که تو به همسری من، باقی گذاری، فردای قيامت مرا میبيند و هر کدام را که طلاقش دادی، من از او مبرا هستم و هيچ وقت مرا نمیبيند، و من نيز او را درعرصهی قيامت نخواهم ديد؛ و تو بعد از من خليفه و جانشين من بر امتم هستی و اگر زمان وفاتت رسيد، آن را به فرزندم حسن بر وصول تسليم کن، و اگر وفاتش رسيد، آن را به فرزندم حسين شهيد مقتول تسليم کند، و اگر وفاتش رسيد، به فرزندش سيد عابدين ذی الثفنات(
[14]) علی تسليم کند، و اگر وفاتش رسيد، آن را به فرزندش محمد باقر تسليم کند، و اگر وفاتش رسيد، به فرزندش جعفر صادق تسليم کند، و اگر وفاتش رسيد، به فرزندش موسی کاظم تسليم کند، و اگر وفاتش رسيد، آن را به فرزندش علی رضا تسليم کند، و اگر وفاتش رسيد، آن را به فرزندش محمد ثقه تقی تسليم کند، و اگر وفاتش رسيد، آن را به فرزندش علی ناصح تسليم کند، و اگر زمان وفات او رسيد، آن را به فرزندش حسن فاضل تسليم کند، و اگر زمان وفاتش رسيد، آن را به فرزندش، محمد ذخيره شده از آل محمد (ع) تسليم کند، و آنها دوازده امام میباشند. سپس بعد از او دوازده مهدی است ،که اگر زمان وفاتش رسيد، آن را به فرزندش، اول مقربين تسليم کند، که سه نام دارد، نامی همنام من و نام پدرم و آن عبد الله و احمد است و نام سومش نيز مهدی میباشد و او اولينِ مؤمنان است).(
[15])
در مورد وصيت مقدس، از نظر متن و سند در کتابهای (وصيت و وصی احمد الحسن (ع)) و (دفاع از وصيّت) و (انتصار وصيّت) به طور مفصل شرح و توضيح دادهام. هرکس خواهان احاطه به اين مطالب است، به کتب مذکور مراجعه کند. و در اين جا، به همين کلام بسنده میکنم:
اين حديث شريف به صورت آشکار، اعلام میکند که دوازده مهدی بعد از خاتم ائمهی دوازدهگانه امام محمد بن حسن عسکری (ع) میباشند. (ای علی بعد از من، دوازده امام میباشند و بعد از آنان دوازده مهدی) و نيز اين حديث، بر وجود ذريه برای امام مهدی (ع) دلالت میکند؛ که اولين مهديين (احمد) فرزند حضرت میباشد: (سپس بعد از ايشان، دوازده مهدی است؛ که اگر زمان وفاتش رسيد، آن را به فرزندش، اول مهديين تسليم کند، که سه نام دارد، نامی همنام من و نام پدرم و او عبد الله و احمد و نام سومش مهدی میباشد و او اولين مؤمنان است).
آشکار است که نه فقط اولين مهدی، بلکه تمام دوازده مهدی از ذريهی امام مهدی میباشند. روايتی را که بر اين امر دلالت میکنند، ذکر خواهم کرد؛ اين امر نزد اهل بيت (ع) مشخص است و هيچ شکی در آن نيست، زيرا امامتی که از ذريهی امام حسين (ع) تا روز قيامت استمرار يافته است، به عمو يا برادر يا دائی تعلق نداشته است، تا اين که به امام زمان و حجت بر تمام انس و جن امام محمد بن حسن عسکری (ع) رسيده است و حديث وصيت دلالت میکند که امامت بعد از امام مهدی (ع) به فرزندش احمد، اول مهديين واگذار میشود. پس حتماً مهدی دوم، از ذريهی احمد (ع) میباشد. همين گونه تا آخرين مهدی.
شيخ کلينی با اسنادش، از امام جعفر صادق (ع) نقل میکند که فرمودند: (امامت بعد از حسن و حسين، هرگز در مورد دو برادر باز نمیگردد و از علی بن حسين (ع) جاری گشته است، همان طور که خداوند فرموده: (وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِی كِتَابِ الله)، (و مراتب خويشاوندان در کتاب خدا، بعضی بر بعض ديگر مقدم شده است).(
[16]) و بعد از علی بن حسين (ع) ادامه نمیيابد، مگر در اعقاب و اعقاب اعقاب).(
[17])
و نيز حضرت فرمودند: (امامت بعد از حسن و حسين، در دو برادر جمع نمیگردد، بلکه آن در نسل آنان و نسلِ نسل ِآنان، میباشد).(
[18])
و اين کلمهی (اعقاب)، (نسل) که در روايت، تکرار شده است، اشاره به نسل ائمه و نسل مهديين (ع) دارد. يعنی نسل ائمه در اين روايات با کلمهی اعقاب (نسلِ آنان) و نسل مهديين با کلمهی اعقابِ اعقاب (نسلِ نسلِ آنان) مشخص شده است.
-حديث دوم
:
سيد بهاء الدين نجفی، در کتاب خويش منتخب الأنوار المضيئه(
[19]) میگويد: و روايتی ديگر از احمد بن محمد الايادی(
[20]) هست که جايز است آن را نقل کنم: علی بن عقبه(
[21]) از پدرش(
[22]) نقل میکند که ابو عبد الله امام صادق (ع) فرمود: (همانا از ما، بعد از قائم (ع) دوازده مهدی از فرزندان حسين (ع) است).(
[23])
و اين روايت همان معنی روايت وصيت میباشد و از حيث اثبات ائمه ی دوازدهگانه و مهديين دوازدهگانه مانند آن است، زيرا بر اين امر دلالت میکند که بعد از قائم (ع) دوازده مهدی میباشد. يعنی بعد از ائمه ی دوازدهگانه، دوازده مهدی میباشد و اين که وجودشان از ذريهی امام حسين (ع) است، تأکيدی بر اين اصل است که امامت از ذريهی حسين (ع) تا روز قيامت میباشد و از آن جا که امامت به امام مهدی حجت بن الحسن (ع) رسيده است، بعد از ايشان (ع) نيز به ذريهی حضرتش انتقال میيابد. و شايد خداوند به اين جهت، مهديين را تا روز قيامت از ذريهی حسين (ع) قرار داده تا پاداش دنيوی ايشان به خاطر قتل و حرمت شکنی و هتک ساحت مقدس ايشان در روز عاشورا باشد، و اين امر در دعای روز سوم شعبان، روز ولادت امام حسين (ع) ذکر شده است:
(...المعوّض من قتله أنّ الأئمّة من نسله، والشفاء فی تربته، والفوز معه فی أوبته، والاوصياء من عترته بعد قائم هم وغيبته...)
(...در عوض کشته شدن او، امامان از نسل او هستند، و شفا در خاک او است، و رستگاری با او در بازگشتش خواهد بود، و اوصيای بعد از قائم آنان و غيبت او از نسل او خواهند بود،...)
همان طور که ذکر آن، خواهد آمد.
-حديث سوم
:
قاضی نعمان مغربی(
[24]) از علی بن حسين (ع) نقل میکند که حضرت فرمودند: (قائم از ما اهل بيت قيام میکند، (امام مهدی (ع)) سپس بعد از ايشان دوازده مهدی میباشند. (مهديين، از نسل امام مهدی (ع)))(
[25])
هم چنين اين روايت، روايت مقدس وصيت را تأييد میکند و در تصديق دوازده مهدی بعد از امام مهدی (ع) با آن مشترک است و همراه با آن وجود دوازده امام (ع) و دوازده مهدی (ع) را به اثبات میرساند.
-حديث چهارم
:
شيخ صدوق میفرمايد: علی بن احمد بن محمد بن عمران دقاق،(
[26]) از محمد بن ابيعبد الله کوفی،(
[27]) از موسی بن عمران نخعی،(
[28]) از عمويش حسين بن يزيد نوفلی،(
[29]) از علی بن ابیحمزه،(
[30]) از ابوبصير(
[31]) نقل میکند که گفته است: به امام جعفر بن محمد صادق (ع) عرض کردم: (ای فرزند رسول الله، من از پدرتان شنيدم که فرمودند: بعد از قائم، دوازده امام است). حضرت فرمودند: (پدرم فرمودند: دوازده مهدی و نفرمودند دوازده امام، لکن آنان قومی از شيعيان ما هستند، که مردم را به مودت و معرفت حق ما دعوت میکنند).(
[32])
ممکن است کسی که از حقيقت غافل است، تصور کند که امام صادق (ع) امامت مهديين (ع) را نفی کرده است. اما حقيقت اين است که امام (ع) بر کلام پدر خويش امام باقر (ع) تأکيد میکند که فرمودند: (دوازده مهدی) و نفرمودند: (دوازده امام) و اين که امام باقر (ع) نفرمودند: (دوازده امام) به معنی نفی امامت از مهديين نيست. چرا که برای کلام اهل بيت (ع) حکمتها و غايات و رموزی نهفته است و فرمودند که کلام ايشان هفتاد وجه دارد و از هر وجه برای آنان، مقصودی است.
و امام صادق (ع) همواره در حضور برخیها، به صورت تقيّه از امر مهديين، سخن میفرمودند، زيرا ائمه (ع) همواره در کتمان و راز ماندن امر مهديين کوشا بودند، و هرگز از آن سخن به ميان نمیآوردند، مگر به دلايل خاص برای مؤمنان به اين امر. و مقصود از اين سخن امام صادق (ع) در معنای کاملتر و وسيعتر آن است که مقام امامت ائمهی دوازدهگانه (ع) برتر از مقام امامت مهديين دوازدهگانه (ع) است. و امام صادق (ع) خواهان نگهداری و مصونيّت اين امر بودند. زيرا هنوز زمان آن نرسيده بود و ممکن بود که عقلها قدرت درک و فهم و تحمل آن را نداشته باشند.
و ائمه ی اطهار (ع) در اخبار و روايات و دعاهای خويش، از امامت مهديين (ع) سخن به ميان میآوردند، و مهديين را تحت تکفل خود قرار داده بودند. حال اگر بگوييم که اين روايت متشابه است و امامت مهديين را نفی میکند، باز هم اين روايت تصريح قطعی بر اين امر ندارد و روايات ديگری که صراحتاً امامت مهديين را اثبات میکنند، بر اين روايت حاکم خواهند بود و اين روايت را تفسير خواهند نمود.
امام رضا (ع) فرمودند: (هر کس متشابه قرآن را به محکم آن باز گرداند، هدايت يافته و در صراط مستقيم است). سپس فرمودند: (اخبار و روايات ما دارای محکم و متشابه، هم چون محکم و متشابه قرآن است. پس متشابه آن را به محکم آن باز گردانيد؛ و هرگز متشابه را بدون محکم آن تبعيت نکنيد، چرا که گمراه خواهيد شد).(
[33])
از آنچه که ذکر شد، روشن میشود که معنی رواياتی که دلالت میکند که امام (ع) خاتم و آخرين ائمه يا خلفا و اوصياء است، به معنی اين است، که ايشان خاتم مقام امامت و خلافت و اوصيای خاص مربوط به ائمه ی دوازدهگانه (ع) است، نه به معنای نفی امامت و خلافت و وصيت بعد از ايشان (ع). همانطور که امير المؤمنين (ع) در روايات بسيار، به عنوان خاتم اوصياء وصف شدهاند:
علی بن موسی بن جعفر از پدرش از پدرانش از علی بن ابیطالب (ع) نقل فرمودند که حضرت فرمودند: رسول الله (ص) فرمودند: (ای علی، هيچ چيز از خدوند طلب نکردم، مگر اين که مثل آن را برای تو طلب کردم. جز اين که به من فرمود، بعد از تو نبوتی نيست و تو خاتم انبيا هستی و علی خاتم اوصياء است).(
[34])
هم چنين رسول الله (ص) فرمودند: (من خاتم انبيا و علی خاتم اوصياء است).(
[35])
ابیطفيل گويد: حسن بن علی (ع) بعد از وفات علی (ع) خطبهای خواندند و در ذکر امير المؤمنين (ع) فرمودند: (او خاتم اوصياء، وصی خاتم انبياء و امير صديقان و شهدا و صالحين است).(
[36])
حکيم بن جبير میگويد: امير المؤمنين (ع) خطبهای خواندند و در اثنای آن فرمودند: (من بندهی خدا و برادر رسولش هستم. اين سخن را، کسی قبل از من و بعد از من نخواهد گفت، مگر آن که دروغگو باشد. من وارث پيامبر رحمت و همسر سرور زنان اين امت و خاتم اوصياء هستم).(
[37])
ابوذر میگويد: رسول الله (ص) فرمودند: (من خاتم انبيا و تو ای علی، خاتم اوصياء تا روز قيامت هستی).(
[38])
در گفتگوی اصحاب کهف با امير المؤمنين (ع) روايت شده که آنان گفتند: (ای خليفهی رسول خدا...! ما جوانانی هستيم که به خدا ايمان آورديم و خداوند بر ايمانمان افزود، و ما پاسخ سلام کسی را نمیدهيم، مگر آن که پيامبر يا وصی پيامبر باشد و تو وصی خاتم انبيا و خاتم اوصياء هستی...).(
[39])
آيا ممکن است کسی اذعان کند، که اين روايات اوصيای بعد از امير المؤمنين علی بن ابیطالب (ع) را نفی میکند؟
اگر گفته شود: مقصود از خاتم بودن امير المؤمنين (ع) برای اوصياء، به معنای خاتم اوصيای انبيا میباشد، میگويم: اين امر خلاف درک انسان است و در نزد پيروان اهل بيت (ع) ثابت و آشکار است، که ائمه ی دوازدهگانه، همه اوصيای خاتم انبيا هستند و روايات در اين باب متواتر است، که از ميان آنها دو روايت را برگزيدم:
ابو بصير میگويد به امام محمد باقر (ع) عرض کردم: (من با مردی از مختاريه(
[40]) ديدار کردم و او میپنداشت که محمد حنفيه امام است). امام (ع) خشمگين شدند و فرمودند: (آيا به او چيزی نگفتی؟) عرض کردم: (نه، به خدا سوگند، نمیدانستم چه بگويم؟) حضرت (ع) فرمودند: (آيا به او گفتی که رسول الله (ص) به امير المؤمنين علی (ع) و حسن و حسين وصيت کردند و هنگامی که علی (ع) وفات يافتند، به حسن (ع) و حسين (ع) وصيت فرمود و اگر میخواست که امر وصيت را به ديگری بسپارد، همانا حسن و حسين میگفتند: همانا ما مانند شما از سوی رسول خدا (ص) وصی هستيم، با اين که ايشان چنين کاری را انجام نمیداد و همين گونه اگر امام حسن (ع) میخواست به کس ديگری وصيت کند، حتما حسين (ع) به او میگفت که من همانند شما، از سوی رسول خدا (ص) و پدرم وصی هستم گرچه او چنين کاری نمیکند. خداوند متعال میفرمايد: «و مراتب خويشاوندان بعضی بر بعض ديگر مقدم شده است».(
[41]) اين آيه در مورد ما و در مورد فرزندان ما است).(
[42])
اين روايت اشاره میکند که حسن (ع) و حسين (ع) همانند پدرشان علی بن ابیطالب (ع) اوصيای رسول الله (ص) هستند. علاوه بر آن، روايت دلالت میکند که رسول الله (ص) همانطور که به امير المؤمنين وصيت فرمودند، به حسن و حسين نيز وصيت کردند.
از سلمان فارسی ( نقل شده است که گفت: من در هنگام بيماری رسول (ص) که در آن وفات يافتند، در نزد ايشان حضور داشتم. در اين هنگام فاطمه (ع) بر ما وارد شدند. هنگامی که پدرشان را در آن حالت ضعف ديدند، گريستند و اشک بر گونهی مبارکشان جاری گشت. رسول الله (ص) به ايشان فرمود: (فاطمه جان چرا گريه میکنی؟)، فرمود: (يا رسول الله، بر خودم و فرزندانم، بعد از شما میترسم). چشمان رسول خدا (ص) از اشک پر شد. سپس فرمود: (ای فاطمه! میدانی که خداوند برای ما اهل بيت، آخرت را بر دنيايمان برگزيد و نابودی جميع خلق، امری حتمی است و خداوند تبارک و تعالی، نظری بر زمين افکند و مرا از ميان خلق برگزيد و پيامبر قرار داد و برای بار دوم بر زمين نظر افکند و از ميان آن همسرت را برگزيد؛ و به من وحی کرد که تو را به همسری او در آورم، و او را ولی و وزير برای خود برگزينم، و او را جانشين خود، در امتم قرار دهم. پس پدرت بهترين انبيای الهی و رسول او است و همسرت بهترين اوصياء است؛ و تو اولين کس از اهل بيتم هستی،که به من ملحق میشوی. سپس خداوند، برای بار سوم بر زمين نظری کرد و تو و فرزندانت را اختيار نمود. پس تو، سرور زنان بهشتی هستی و فرزندانت حسن و حسين سروران جوانان اهل بهشت هستند؛ و فرزندان همسر تو اوصيای من تا روز قيامت، هستند که همگی هدايتکننده و مهدی و هادی هستند. اولين وصی بعد از من، برادرم علی است و بعد از او حسن و سپس حسين و پس از او نه تن از فرزندان حسين (ع) هستند، که در درجه و رتبهی من هستند و در بهشت، هيچ درجهای مانند درجهی من و درجهی پدرم ابراهيم در نزديکی به خداوند نيست).(
[43])
اين روايت دلالت میکند که ائمه از ذريهی علی (ع) تا روز قيامت، همگی اوصيای رسول الله (ص) هستند. پس چگونه گفته میشود علی (ع)، خاتم اوصيای انبيا (ع) است؟!
در روايت آخر، تفاوت بين مقام امامت دوازده امام (ع) و مقام امامت مهديين (ع) بر اساس فرمودهی رسول الله (ص) مشخص میشود که فرمود: (اولين وصی بعد از من، برادرم علی است و بعد از او حسن و سپس حسين و پس از او نه تن از فرزندان حسين (ع) هستند، که در درجه و رتبهی من هستند و در بهشت هيچ درجهای مانند درجهی من و درجهی پدرم ابراهيم (ع) در نزديکی به خداوند نيست...). يعنی ائمهی دوازدهگانه (ع) دارای درجهای هم چون درجهی رسول الله (ص) هستند،(
[44]) اما مهديين، پايينتر از آنان میباشند.
درجهی رسول الله (ص) در بهشت (وسيله) نام دارد، که دارای هزار پله میباشد و فاصلهی يک پله نسبت به پلهی بعد، به اندازهی يکصد سال دويدن اسب چابک طول میکشد. همانطور که از اهل بيت (ع) نقل شده(
[45]) و به اين معنی است که درجهی (وسيله) هزار مقام دارد، نه يک مقام يا دو مقام.
علاوه بر آن تفاوت، تنها در مقام امامت به طور مطلق نيست، بلکه در مقام ائمه ی دوازدهگانه نيز تفاوت وجود دارد و امير المؤمنين (ع) بالاتر از حسنين (ع) میباشد و حسن (ع) فاضلتر از حسين (ع) و حسين (ع) فاضلتر از نه معصوم (ع) از ذريهی خويش میباشد و امام مهدی (ع) بالاتر از هشت پدر خويش، از ذريهی امام حسين (ع) میباشد. و همان طور که امير المؤمنين (ع) در مقام خويش خاتم اوصياء است، امام حسين (ع) نيز در مقام خويش خاتم اوصياء است و هم چنين امام حسن عسکری (ع). و تمام اين مقامها، در مقام امامت ائمه ی دوازدهگانه (ع) است، که با امير المؤمنين (ع) آغاز میگردد و با حجت بن الحسن (ع) خاتمه میيابد، و بعد از اين مقام، مقام ديگری است که با اول مهديين (احمد الحسن (ع)) آغاز و با دوازدهمين مهدی، از ذريهی امام مهدی (ع) خاتمه میيابد.
و اگر گفته شود: ختم امير المؤمنين (ع) بر اوصياء، اين است که ايشان خاتم اوصيائی است که بلافاصله بعد از انبياء میآيند.
میگويم: رواياتی که دلالت میکنند که امير المؤمنين (ع) خاتم اوصياء هستند، ختم را به طور عام برای تمام اوصيای قبل از ايشان، ذکر میکنند، که شامل اوصيای غير مستقيم انبيا مانند اوصيای حضرت عيسی (ع) نيز میباشد. آيا حضرت امير المؤمنين خاتم اين اوصياء نمیباشند؟ پس اين تخصيص که خود محتاج به تخصيص شده است، از کجا آمده است؟!
و حتی اگر اين معنا را برای خاتم اوصياء بودن امير المؤمنين بپذيريم، يعنی امير المؤمنين (ع) از لحاظ معين به دليل اشتراکی که اوصيای قبل از خود دارند، و نيز به جهت تفاوتی که با اوصيای بعد از خود دارند، به عنوان خاتم اوصياء وصف شدهاند. و اين دقيقاً همان پاسخ ما به ختم امامت توسط حضرت حجت بن الحسن (ع) میباشد. يعنی ايشان (ع) از لحاظ معين خاتم ائمهای میباشند که قبل از ايشان (ع) بودند، اما ائمهی بعد از ايشان (ع) نسبت به آن، متفاوت میباشند. و همانطور که از روی جزم و يقين نمیدانيم که علت خاتم اوصياء بودن امير المؤمنين (ع) چيست، اما دانستيم که حضرتش (ع) خاتم اوصياء در مقامی خاص است، به همين ترتيب به طور قطع و يقين نمیدانيم که علت خاتميت ائمه و اوصياء توسط امام مهدی (ع) چيست، و اگر مقام امام (ع) را به معنای خاص تنها به ائمهی دوازدهگانه اختصاص دهيم، مهديين يا اوصيای بعد از ايشان (ع) شامل اين امر يعنی خاتميت امام مهدی (ع) نمیشوند.
همانطور که ذکر کردم، بايد تفاوتی بين مقام امامت ائمهی دوازدهگانه (ع) و مقام امامت مهديين دوازدهگانه باشد، و آن، همان تفاوت مقام رسول الله (ص) در درجهی وسيله است، که هزار پله دارد و امامان دوازدهگانه (ع) در آنها جای گرفتهاند، با مهديين دوازدهگانه (ع) که به دنبال آنان (ع) میآيند. و هم چنين ائمهی دوازدهگانه (ع) به سبب زندگی در زمان طواغيت و ظلم و ستم آنان به عنوان (شب) وصف شدهاند، اما مهديين (ع) که در دولت عدل الهی، زندگی خواهند کرد، در قرآن از آنان (ع) به عنوان (روز) ياد شده است و در اين مورد رواياتی در باب ائمه و مهديين (ع) وارد شده است، که دو روايت زير از باب نمونه، ذکر شده است:
شيخ نعمانی: از مفضل بن عمر نقل کردهاند که گفته: از امام صادق (ع) در مورد قول پروردگار پرسيدم، که فرمودند: ﴿بَلْ كَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ وَأَعْتَدْنَا لِمَن كَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِيرًا﴾، (بلکه ساعت را تکذيب کردند و ما آتش سوزان دوزخ را، بر کسی که ساعت را تکذيب کرد، مهيا نمودهايم). (
[46]) حضرت فرمودند: (خداوند سال را دوازده ماه و شب را دوازده ساعت و روز را دوازده ساعت و از ما دوازده محدث قرارداد و امير المؤمنين (ع) ساعتی از آن ساعات میباشد).(
[47])
شيخ نعمانی: از ابیسائب گويد: امام صادق (ع) فرمودند: (شب، دوازده ساعت و روز، دوازده ساعت و ماهها، دوازده ماه و ائمه، دوازده امام و پيشوايان دوازده پيشوا (نقيب) هستند و همانا علی (ع) ساعتی از دوازده ساعت، میباشد و در مورد اوست که خداوند فرموده: ﴿بَلْ كَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ وَأَعْتَدْنَا لِمَن كَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِيرًا﴾، (بلکه ساعت را تکذيب کردند و ما آتش سوزان دوزخ را، بر کسی که ساعت را تکذيب کرد، مهيا نمودهايم).(
[48])
پس علی بن ابیطالب (ع) ساعتی از دوازده ساعت میباشد، يعنی ساعتی از ساعات شب، که بر ائمهی دوازدهگانه دلالت میکند، که در زمان ظلم و ستم زندگی میکردند و ساعات روز به دوازده نقيب يا پيشوا (مهديين) اشاره میکند، که در دولت روز يا دولت مساوات و عدل الهی، زندگی خواهند کرد.
و امام مهدی (ع) خاتم ائمه ای میباشد، که مستقيماً از صلب امامان قبل از خود هستند، و بعد از ايشان نيز امامانی هستند که به طور غير مستقيم، از صلب ايشان میباشند. که اين میتواند يکی از معانی ممکن، برای خاتميت ائمه توسط ايشان باشد.
در بازگشت به حديث اصلی به کلام حضرت (ع) میرسيم که فرمودند: (لکن آنان قومی از شيعيان ما هستند، که مردم را به مودت و معرفت حق ما دعوت میکنند). البته تعبير شيعه به اين معنا نيست که مهديين امام نيستند، بلکه عنوان (شيعه) صفتی بسيار عظيم است، که پيامبر خدا ابراهيم (ع) با آن وصف شدهاست؛ در حالیکه خداوند بر امامت وی، تصريح کرده است و نيز حسن (ع) و حسين (ع) با اين صفت، توصيف شدند که آنان (ع) از شيعهی اهل بيت (ع) هستند و اين توصيف هرگز با امام بودن آنان تعارضی ندارد و حسن و حسين (ع) از شيعيان امير المؤمنين (ع) بودند، درحالی که خود نيز امام و حجت الهی هستند.
امام صادق (ع) فرمودند: (اين که خداوند فرمود: ﴿وَإِنَّ مِن شِيعَتِهِ لَإِبْرَاهِيمَ﴾، (و از جملهی شيعيان او، ابراهيم بود).(
[49]) به اين معنی است که ابراهيم (ع) از شيعيان پيامبر (ص) و از شيعيان علی (ع) است و هر کس که از شيعيان علی (ع) باشد، شيعهی پيامبر (ص) نيز هست؛ که درود خداوند بر ايشان و بر ذريهی پاک ايشان باد).(
[50])
و امام رضا (ع) به اشخاصی که مدعی تشيع علی (ع) بودند، فرمود: (وای بر شما، شيعيان علی (ع)، حسن و حسين و ابوذر و سلمان و مقداد و عمار و محمد بن ابوبکر بودند؛ که با هيچ يک از اوامر حضرتش مخالفت نمیکردند، و اقدام به هيچ کاری که موجب رنجش او بود، نمیکردند. پس چگونه میگوئيد که شيعهی ايشان هستيد، درحالی که در بيشتر اعمالتان از ايشان تخلف میکنيد، و در ادای واجبات کوتاهی میکنيد و حقوق بزرگ برادرانتان در راه خداوند، را پايمال میکنيد، و در زمانی که تقيه لازم نيست، تقيه در پيش میگيريد، و زمانی که وقت تقيه فرا میرسد، آن را ترک میکنيد. پس اگر میگفتيد که از موالی و دوستداران او هستيد و با دوستان ايشان دوست و با دشمنان ايشان دشمن هستيد، سخنان شما را انکار نمیکردم. اما اين مرتبهی شريفی که ادعای آن را کرديد، اگر سخن خود را با کردار خود، تصديق نکنيد، هلاک خواهيد شد، مگر آن که رحمتی از جانب پروردگارتان شما را دريابد).(
[51])
-حديث پنجم
:
شيخ طوسی در التهذيب: از محمد بن احمد بن يحيی(
[52]) از محمد بن حسين،(
[53]) از محمد بن اسماعيل،(
[54]) از صالح بن عقبه،(
[55]) از عمرو بن ابي مقدام،(
[56]) از پدرش،(
[57]) از حبه عرنی،(
[58]) نقل میکند که گفته است: امير المؤمنين (ع) به طرف حيره خارج شدند و فرمودند: (اين با اين، متصل میشود). حضرت با دست خويش به سوی کوفه و حيره اشاره کردند. (تا جايی که يک ذراع از زمين بين آن دو، به چند دينار فروخته میشود، و مسجدی در حيره بنا میشود که پانصد در خواهد داشت و جانشين قائم -که خداوند فرجش را نزديک گرداند- در آن نماز خواهد گزارد، چرا که مسجد کوفه برای آنان کوچک است و در آن دوازده امام عدل نماز خواهند گزارد). عرض کردم: (آيا در آن روز، مسجد کوفه که آن را برای مردم وصف نموديد، توسعه خواهد يافت؟) فرمود: (برای کوفه، چهار مسجد ساخته خواهد شد، که کوچکترين آن، مسجد کوفه خواهد بود، و اين مسجد و دو مسجد در دو طرف کوفه، در اين طرف و آن طرف). و با دستشان به دو طرف کوفه، اشاره فرمودند).(
[59])
روايت تصريح دارد که آن مسجد، در آخر الزمان يا در عصر امام مهدی (ع) بنا خواهد شد و به اين دليل، مشخص میشود که دوازده امام عدلی که در اين مسجد نماز میگزارند، همان مهديين دوازدهگانه مذکور در وصيت رسول الله (ص) هستند، که ائمه (ع) در روايات و دعاهای فراوان بر وجود ايشان (ع) اشاره میکردند، و اولين آنان همان خليفه، يا جانشين قائم (ع) میباشد که همان اول مهديين احمد الحسن (ع) است، که وصيت رسول الله (ص)، بر وجود ايشان (ع) تصريح دارد.
-حديث ششم
:
اصل محمد بن مثنی حضرمی(
[60])(
[61]) میگويد: جعفر بن محمد بن شريح حضرمی،(
[62]) از ذريح محاربی(
[63]) روايت میکند که میگويد: از امام صادق (ع) در مورد ائمه ی بعد از پيامبر (ص) پرسيدم. حضرت (ع) فرمودند: (آری، علی بن ابیطالب (ع) و اهل بيت ايشان، امامان بعد از پيامبر (ص) هستند. سپس علی بن حسين (ع)، سپس محمد بن علی (ع)، سپس امام امروز شما، هر کس منکر اين امر شود، همانند کسی است که معرفت خدا و رسولش را انکار کرده است). عرض کردم: (فدايتان شوم، آيا امروز شما امام هستيد؟) اين سؤال را سه بار، تکرار کردم. حضرت فرمودند: (من به اين دليل در مورد آن، با تو سخن گفتم، تا از شاهدان الهی بر زمين باشی. خداوند تبارک و تعالی هيچ چيزی را بر زمين رها نکرده، مگر اين که علم آن را به پيامبرانش داده است. سپس جبرئيل را به سوی ايشان مبعوث ساخت، تا به ولايت علی (ع) در حياتش شهادت دهد، و نام امير المؤمنين را بر او نهد، و رسول الله (ص) نه نفر را فرا خواند و فرمود: شما را فرا خواندم تا از شاهدان الهی باشيد، چه آن را آشکار کنيد و چه پنهان داريد. سپس فرمود: ای ابوبکر! برخيز و بر امير المؤمنين درود فرست. گفت: آيا با امر الهی و رسولش او را امير المؤمنين بناميم؟ فرمود: آری، بر او درود فرست. سپس فرمود: ای عمر، برخيز و بر امير المؤمنين، درود فرست. گفت: آيا با امر الهی و رسولش، او را امير المؤمنين بناميم؟ فرمود: آری. سپس به مقداد بن اسود فرمود: ای مقداد برخيز و بر امير المؤمنين درود فرست. برخاست و بر علی (ع) درود فرستاد و چيزی نگفت. سپس حضرت (ص) به ابوذر غفاری فرمود: برخيز و بر امير المؤمنين درود فرست؛ او برخاست و درود فرستاد. سپس به حذيفه فرمود: برخيز و بر امير المؤمنين درود فرست، برخاست و درود فرستاد. سپس حضرت (ص) به عبد الله بن مسعود فرمود: برخيز و بر امير المؤمنين، درود فرست. برخاست و درود فرستاد. سپس حضرت (ص) به بريده اسلمی فرمود: برخيز و بر امير المؤمنين درود فرست. بريده، کوچکترين آنان بود. سپس رسول الله (ص) فرمود: شما را فرا خواندم، تا از شاهدان باشيد، چه آن را آشکار کنيد و چه پنهان داريد. بعداً ابوبکر شروع به فرمانروائی بر مردم کرد، در حالی که بريده در شام بود. پس هنگامی که بريده بازگشت، در مجلس ابوبکر، حضور يافت و گفت: ای ابوبکر! آيا درود خودمان را به علی فراموش کردی، که ايشان را به عنوان امری واجب از طرف خدا و رسولش، امير المؤمنين بناميم؟ ابوبکر گفت: ای بريده، تو غايب بودی، ما شهادت داديم و خدا امری ديگر را بعد از وقوع يک امر ايجاد میکند و هرگز خدا ملک و نبوت را يک جا به اهل بيت نمیدهد). سپس به من فرمودند: (اين را ذکر کردم، تا از گواهان الهی، بر زمين باشی. همانا از ما، بعد از رسول الله (ص) هفت نفر از اوصياء امام هستند، که اطاعت از آنان (ع) واجب است و هفتمين آنان قائم میباشد. (اگر خدا برايش بخواهد.) همانا خداوند عزيز و حکيم است و هر چه را بخواهد، مقدم میدارد، و يا به تأخير میاندازد و او عزيز و حکيم است. سپس بعد از قائم (ع) يازده مهدی از فرزندان حسين (ع) میباشند). عرض کردم: (مولای من، فدايتان شوم، امر شما بر سر و چشم است. هفتمين امام کيست؟) (اين سؤال را سه بار، تکرار کردم) حضرت فرمودند: (سپس بعد از من امام شما و قائم شما خواهد بود، اگر خدا بخواهد. همانا پدرم –که خوب پدری بود و رحمت خدا بر او باد- ميفرمود: اگر سه شاهد يافتی، که آنان اهل علمی باشند، که اگر برای آنان روايت کنی، نيازی به نظر در حلال و حرام خدا نباشد و مربوط به وقايع تا روز قيامت باشد، علم را به آنان بسپار. همانا حديث ما دشوار است، کسی به آن ايمان نمیآورد، مگر مؤمنی که خداوند قلب او را به وسيلهی ايمان امتحان کرده است). سپس فرمودند: (به خداوند سوگند، ما خزانهداران الهی در زمين و در آسمان هستيم، ما نگهبان خزائنی هستيم، که از طلا و نقره نيستند و حاملان عرش از ما، در روز قيامت محمد و علی و حسن و حسين هستند، همراه با چهار نفر ديگر، هر کس که خداوند بخواهد). (
[64])
شاهد اصلی از اين روايت، فرمايش حضرت است که فرمودند: (همانا از ما، بعد از رسول الله (ص) هفت نفر از اوصياء امام هستند، که اطاعت از آنان (ع) واجب است و هفتمين آنان، قائم میباشد. (اگر خدا برايش بخواهد). همانا خداوند عزيز و حکيم است و هر چه را بخواهد، مقدم میدارد، و يا به تأخير می اندازد و او عزيز و حکيم است. سپس بعد از قائم ، يازده مهدی از فرزندان حسين (ع) میباشند). اين روايت به طور آشکار، بر وجود مهديين از فرزندان حسين (ع) بعد از امام مهدی (ع) دلالت میکند که از اين نظر، با روايات گذشته و رواياتی که بعد به آن خواهيم پرداخت، نقطهی مشترک دارد.
اما امری باقی میماند، که شرح آن نتيجهبخش میباشد و آن فرمودهی حضرت (ع) است که میفرمايند: (همانا از ما بعد از رسول الله (ص) هفت نفر از اوصياء امام هستند، که اطاعت از آنان (ع) واجب است و هفتمين آنان قائم میباشد). که مقصود از ظاهر آن، بعد از امام صادق (ع) هفت امام است که هفتمين امام، قائم (ع) میباشد. ائمه ای که بعد از امام صادق (ع) میباشند، به طور طبيعی بعد از رسول الله (ص) نيز میباشند. و لازم نيست که اين ائمه بلافاصله بعد از رسول الله (ص) باشند، زيرا روايات متواتر وجود دارد که حاکی از آن است که امامان بعد از رسول الله (ص) دوازده امام و بعد از ايشان (ع)، مهديين از نسل امام مهدی (ع) میباشند و امامان فقط به هفت نفر محدود نمیشوند. پس در مورد اين روايت با روايات متواتر ديگر حکم میشود. در حقيقت مقصود امام صادق (ع) در اين کلام اين بود، که ايشان خواستند بر امامت هفت امام، پس از خود تأکيد کنند، زيرا آنان (ع) در آينده میآمدند، اما شيعيان بر امامت ايشان (ع) متفق نبوده يا دچار واقفيت میشدند در حالیکه امامت امام صادق (ع) و پدران بزرگوارشان (ع) امری ثابت، در نزد شيعه بوده است و شيعيان آن زمان، زندگی خود را در ميان آنان گذرانده بودند.
پس مقصود امام (ع) از فرمودهی خويش (از ما) خودشان را میفرمايد، يعنی (از من) که من از وجود و ذريهی رسول الله (ص) هستم.که اين فرمودهی ايشان را، روايات بعدی تأييد و تصديق میکند:
ابو بصير میگويد: امام صادق (ع) فرمودند: (گشايش و فرج بر سر هفتمين ما است).(
[65])
يعنی در طلوع فجر هفتمين ذريه از امام صادق (ع)، فرج و گشايش است و آن قيام قائم (ع) است که در روايات از شهرت کافی برخوردار است؛ و اين همين روايتی است که شيخ طوسی طی احتجاج در مقابل واقفيه، به آنان پاسخ داد و فرمود: (احتمال میرود که هفتمين آنان باشد، زيرا اين امر از فرمودهی حضرت (ع) (از ما) بر میآيد که حضرت به خودش، اشاره کرده و مانند اين است که بگوييم هفتمين امام از ايشان، قائم به امر است و هرگز در خبر نيامده که هفتمين امام از اول ما و اگر آن چه را که احتمال گرفتيم، بگوييم تناقص و تعارض از بين میرود).(
[66])
ولی چون مقصود امام صادق، هفتمين فرزند ايشان است، در اين صورت امام مهدی (ع) هفتمين فرزند ايشان نمیباشند، بلکه او همان مهدی اول (احمد) از ذريهی امام مهدی (ع) است و به اين ترتيب، بر مبنای فرمايش امام صادق (ع) که فرمودند: (همانا از ما، بعد از رسول الله (ص)، هفت نفر از اوصياء امام هستند، که اطاعت از آنان (ع) واجب است و هفتمين آنان قائم میباشد). امام مهدی محمد بن حسن عسکری (ع) ششمين فرزند از ذريهی امام صادق (ع) میباشند و هفتمين آنان (ع)، مهدی اول احمد (ع) خواهد بود.
و به همين دليل حضرت (ع) فرمودند: (سپس بعد از قائم ، يازده مهدی از فرزندان حسين (ع) خواهند بود). چراکه مقصود از قائم، در اين جا امام محمد بن حسن عسکری (ع) نيست و اگر ايشان منظور حضرت (ع) بودند، در حديث فرموده میشد: (همانا بعد از قائم دوازده مهدی خواهند بود). همان طور که وصيت رسول الله (ص) و ديگر روايات در اين باب، سخن فرمودند.
ممکن است امامت اين امامان هفتگانه، سلسلهوار و پی در پی نباشد و حضرت (ع) به خاطر اموری که به حيات و شرايطی که بر آن امامان (ع) عارض میشود، بر امامتشان تأکيد کردند، همانطور که حضرت جعفر بن محمد (ع)، صادق ناميده شد، با وجود اين که همهی آنان صادق بودند و حضرت موسی ين جعفر (ع) کاظم ناميده شد، در حالیکه همهی آنان کاظم بودند و هم چنين بقيهی ائمه (ع) نيز دارای القابی هستند و نيز همانطور که چهار تن از ائمه (ع) به ماههای حرام موصوف شدند، که در اين روايت آمده است:
جابر جعفی گويد: از امام باقر (ع) در مورد قول پروردگار، پرسيدم که فرمود: ﴿إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ الله اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا فِی كِتَابِ الله يَوْمَ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ فَلَا تَظْلِمُوا فِيهِنَّ أَنفُسَكُمْ﴾، (تعداد ماهها، نزد خداوند در کتاب الهی، از آن روز که آسمانها و زمين را آفريده، دوازده ماه است؛ که چهار ماه از آن، ماه حرام است؛ اين، آيين ثابت و پابرجا (ی الهي) است؛ بنابر اين، در مورد اين ماهها به خود ستم نکنيد). (
[67]) حضرت به سختی نفس عميقی کشيدند و فرمودند: (ای جابر، سال، جدم رسول الله (ص) است و ماههای سال، دوازده ماه است و آن ماهها از امير المؤمنين (ع) تا من و فرزندم جعفر و فرزندش موسی و فرزندش علی و فرزندش محمد و فرزندش حسن و فرزندش محمد هادی مهدی هستند، که دوازده امام و حجتهای الهی بر خلق هستند و امينان الهی بر وحی و علم او هستند، و چهار ماه حرام، همان دين قيم میباشند که چهار تن از آنان با يک نام خارج میشوند: علی امير المومنين (ع) و پدرم علی بن حسين (ع) و علی بن موسی (ع) و علی بن محمد (ع). پس اقرار و اعتراف به ولايت آنان، دين قيم است. پس در مورد آنها به نفس خود ستم نکنيد، يعنی به همهی آنان اقرار کنيد، تا هدايت شويد).(
[68])
روايت بعدی نيز در ذکر هفت امام (ع) آمده است، اما دليلی بر تسلسل آنان (ع) نيست.
سماعه گويد امام رضا (ع) در مورد آيهی: ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَاكَ سَبْعًا مِّنَ الْمَثَانِی وَالْقُرْآنَ الْعَظِيمَ﴾، (و به راستی که هفت آيه از مثانی (يعنی سوره حمد) و قرآن بزرگ را به تو عطا کرديم). (
[69]) حضرت فرمودند: (اين هرگز به انبيا داده نشد، جز به محمد (ص) و آنان، هفت امامی هستند که فلک به دور آنان به گردش در آيد و قرآن عظيم محمد (ص) است).(
[70])
و يونس بن عبد الرحمان، از کسی نقل میکند که امام صادق (ع) در مورد تفسير آيهی فوق فرمودند: (ظاهر اين آيه، حمد است و باطن آن، فرزندانِ فرزندان هستند، که هفتمين آنان، قائم (ع) است).(
[71])
و قاسم بن عروه از امام باقر (ع) در مورد تفسير آيهی فوق، نقل میکند که فرمودند: (آنان هفت امام و قائم هستند).(
[72])
در هر حال مقصود ما، از ذکر اين روايات اثبات هفت امام (ع) نيست، بلکه ما فقط درصدد اثبات وجود مهديين از ذريهی قائم (ع) هستيم، که اين روايات و نصوص قرآن، شاهدی برای آن هستند.
-حديث هفتم
:
شيخ طوسی در کتاب الغيبه(
[73]): محمد بن عبد الله بن جعفر حميری،(
[74]) از پدرش،(
[75]) از محمد بن عبد الحميد و محمد بن عيسی،(
[76]) از محمد بن فضيل،(
[77]) از ابوحمزه،(
[78]) از امام صادق (ع) نقل میکند که حضرت (ع) در حديثی طولانی فرمودند: (ای ابوحمزه، از ما بعد از قائم، يازده مهدی از فرزندان حسين (ع) است).(
[79])
مقصود و مراد از قائم، در اين روايت اولين مهدی از ذريهی امام مهدی (ع) است، که بعد از ايشان يازده مهدی هستند؛ همانطور که در روايات قبل توضيح داده شده، بعد از امام مهدی (محمد بن حسن عسکری) دوازده مهدی است، نه يازده مهدی. پس هيچ تعارض و تناقضی بين روايات نيست. چه بسا لقب قائم و يا مهدی بر هر يک از ذريهی امام مهدی (ع) گذاشته شود. همان گونه که امام صادق (ع) در روايتی، در مورد فضيلت کوفه فرمودند: (و در آن قائم و قائمان بعد از او، خواهند بود). پس آنان قائمان بعد از قائم (ع) بر امت میباشند و هر يک از مهديين، قائم و مهدی و امام و حجت واجب الاطاعه میباشد.
-حديث هشتم
:
ابن ابیحاتم در تفسير خود، با استناد از کعب الاحبار میگويد: (آنان دوازده تن هستند. پس هنگامی که زمان آنان به پايان رسيد، خداوند به جای آنان دوازده خليفه همانند آنان قرار میدهد و اين چنين وعدهی خداوند به امت تحقق میيابد که فرمود:﴿وَعَدَ الله الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ﴾، (خدا به کسانی از شما که ايمان آورده و کارهای شايسته انجام داده اند، وعده داده است که حتماً آنان را در زمين جانشين کند، همان گونه که پيشينيان آنان را جانشين کرد). (
[80]) و اين همان کاری است ،که خداوند با بنیاسرائيل نيز انجام داد).(
[81])
اين خبر اگر چه با استناد از رسول الله (ص) نيست، اما موافق احاديث قبلی و بعدی اين کتاب از رسول الله (ص) و اهل بيت (ع) میباشد. و بر وجود دوازده وصی از آل محمد (ع) بعد از ائمهی دوازدهگانه دلالت میکند، و اين قرينهی آن است، که او اين خبر را از پيامبر خدا محمد (ص) شنيده و صحيح و غير مکذوب است. و کمترين چيزی که در مورد آن میتوان گفت، اين است که تأييد کنندهی موضوعی است که در مورد آن سخن میگوئيم و تصريح بر دوازده وصی، بعد از امام دوازدهم از آل محمد (ص) دارد.
شيخ صدوق نيز در کتاب خصال، همين مطلب را با عبارات ديگری، از کعب الاحبار نقل کرده و گفته است: کعب الاحبار در مورد جانشينان پيامبر میگويد: (آنان دوازده تن هستند، پس هنگامی که زمان آنان به پايان رسيد، طبقهی صالحی میآيند، که خداوند عمر آنان را فزونی میدهد؛ و اين چنين وعدهی الهی در مورد امت محقق میشود و اين آيه را خواند: (خدا به کسانی از شما که ايمان آورده و کارهای شايسته انجام داده اند، وعده داده است که حتماً آنان را در زمين جانشين کند، همان گونه که پيشينيان آنان را جانشين کرد). و خداوند با بنی اسرائيل نيز چنين کرد و شايسته نيست که اين امت در يک روز يا نصف روز جمع گردد:﴿وَإِنَّ يَوْمًا عِندَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ﴾، (و همانا يک روز نزد پروردگارت، مانند هزار سال از سالهايی است که شما میشماريد).(
[82])
-حديث نهم
:
قاضی نعمان مغربی میگويد: يحيی بن سلام از قول عبد الله بن عمر میگويد: (بشارت دهيد که نزديک است روزگار جباران و ظالمان پايان يابد. سپس بعد از آنان، زورمندی است که خداوند به وسيلهی او امت محمد (ص) را نيرومند میسازد، مهدی و سپس منصور است و بعد از آن امامان مهديين هستند).(
[83])
عبد الله بن عمر، اين خبر را به رسول الله (ص) نسبت نمیدهد، اما اين روايت، با آنچه که از رسول الله (ص) و اهل بيت (ع) روايت شده، موافق است، زيرا خبر دادن از غيب است که به جانشينی در آخرالزمان مربوط میشود، که معمولاً جز از طريق معصوم روايت نمیشود و با اجتهاد و رأی شخصی قابل دستيابی نيست.
اين خبر نيز به طور آشکار به خلافت تعدادی از مهديين (ع) بعد از امام مهدی (ع) دلالت میکند.
-حديث دهم
:
شيخ طوسی(
[84]) با اسناد خود از يونس بن عبدالرحمان میگويد: امام رضا (ع) به دعا برای صاحب الامر، با اين دعا سفارش میفرمودند: (اللهم ادفع عن وليك وخليفتك وحجتك على خلقك... اللهم أعطه فی نفسه وأهله وَوَلَدِهِ وذريته وأمته وجميع رعيته ما تقر به عينه وتسر به نفسه وتجمع له ملك المملكات كلها قريبها و بعيدها وعزيزها وذليلها... اللهم، صل على ولاة عهده والأئمة من بعده وبلغهم آمالهم وزد فی آجالهم وأعز نصرهم وتمم لهم ما أسندت إليهم من أمرك لهم وثبت دعائمهم واجعلنا لهم أعواناً وعلى دينك أنصاراً فإنهم معادن كلماتك وخزان علمك وأركان توحيدك ودعائم دينك وولاة أمرك وخالصتك من عبادك وصفوتك من خلقك وأولياؤك وسلائل أوليائك وصفوة أولاد نبيك والسلام علیه وعلیهم ورحمة الله وبركاته)، (خداوندا، دفع کن از وليت و خليفه و حجتت بر خلقت...، خداوندا، عطا کن به خود او و اهل او و فرزند او و ذريهی او و امت و رعيت او، چيزی که باعث روشنی چشمش گردد و او را شادمان سازد؛ و حکومت همهی سرزمينهای دور و نزديک و قوی و ضعيف را برای او جمع کن...؛ خداوندا بر واليان عهد او و امامان بعد از او درود فرست، و آنان را به آرزوهايشان برسان و بر اجلهايشان بيفزای و پيروزی آنان را گرامی دار و آن چه از امر خود به آنان محول کردهای، کامل کن و دعای آنان را مستجاب کن و ما را از ياری کنندگان آنان و ياوران دينت قرار ده، که آنان معادن سخنان تو و مخزنهای علم تو و پايههای توحيد تو و برگزيدگان از خلقت و دوستان تو و از نسل دوستان تو و برگزيدهی فرزندان پيامبرت هستند، که درود و رحمت خدا و برکاتش بر او و بر آنان باد).(
[85])
در وصيت رسول الله (ص) درشب وفات ايشان، بر وجود مهديين (ع) وصيت شده و آنان از ذريهی امام مهدی (ع) هستند، همان طور که در روايات گذشته تأکيد و تصريح شده که آنان (ع) بعد از امام مهدی حجت بن الحسن (ع) هستند، و همان طور که رسول الله (ص) و اهل بيت ايشان (ع) مهديين را در سخنانشان ياد میکردند، در دعاها و توسل خويش، به خداوند نيز از درود فرستادن بر آنان و دعا برای حفظ و تمکين آنان چشم پوشی نکردند، همان گونه که در دعائی که آورديم، و در دعاهای بعدی ذکر فرمودند. اين امر بر اهتمام عظيم ائمه (ع) نسبت به اين اوصيای پاک خويش و بزرگداشت شأن آنان (ع) دلالت میکند.
امام رضا (ع) نيز در اين دعا، برای يک فرزند خاص از امام مهدی (ع) دعا کردند و فرمودند: (خداوندا، عطا کن به خود او و اهل او و فرزند او و ذريهی او و امت و رعيت او) و اين امر گويای مقام شامخ و عظيم الشأن اين فرزند مبارک است و اين دعا فرزندی را به ما معرفی میکند که رسول الله (ص) در وصيت شب وفات خويش، از ايشان نام برده و اول مهديين میباشد. امام رضا (ع) همچنين در دعای خويش بر وجود ذريهی امام مهدی (ع) و امامت ايشان (ع) بعد از پدرشان (ع) تأکيد میکند و میفرمايد: (خداوندا، بر واليان عهد او و امامان بعد از او درود فرست). سپس حضرت (ع) فضل و مقام اين اوصياء را اين گونه بيان میکند: (و آنان را به آرزوهايشان برسان و بر اجلهايشان بيفزای و پيروزی آنان را گرامی دار و آن چه از امر خود، به آنان محول کردهای کامل کن و دعای آنان را مستجاب کن و ما را از ياری کنندگان آنان و ياوران دينت قرار ده، که آنان معادن سخنان تو و مخزنهای علم تو و پايههای توحيد تو و برگزيدگان از خلقت و دوستان تو و از نسل دوستان تو و برگزيدهی فرزندان پيامبرت هستند، که درود و رحمت خدا و برکاتش بر او و بر آنان باد).
-حديث يازدهم
:
شيخ طوسی(
[86]) با استناد از ابوحسين محمد بن جعفر اسدی، از يعقوب بن يوسف ضراب غسانی داستانی طولانی نقل میکند، که دارای دعا و درود به حجج الهی به نقل از امام مهدی (ع) است و اين دعا چنين است: (به نام خداوند بخشايشگر مهربان، خدايا بر محمد سرور فرستادگان و خاتم پيامبران و حجت پروردگار جهانيان، درود فرست، برگزيده در روز عهد، انتخاب شده در سايهها، پاک شده از هر آفت، مبرا از هر عيب، قبلهی آمال برای نجات، مقصد اميدواران برای شفاعت، که دين خدا به او واگذار شده است،...). تا آن جا که بر تمام ائمهی دوازدهگانه، درود فرستاده میشود و در مورد امام مهدی (ع) میفرمايد: (اللهم أعطه فی نفسه وذريته وشيعته ورعيته وخاصته وعامته وعدوه وجميع أهل الدنيا ما تقر به عينه وتسر به نفسه، وبلغه أفضل ما أمله فی الدنيا والآخرة إنك على كل شيء قدير)، (خداوندا، عطا کن به خود او و ذريهی او و شيعيان او و رعيت او و افراد خاص و عام او و دشمنان او و همهی مردم دنيا، چيزی که باعث روشنی چشمش گردد و او را شادمان سازد و او را به برترين آرزوهايش در دنيا و آخرت برسان، که تو بر هر چيز توانايی).
تا آنجا که میفرمايد: (وصلَّ على وليك وولاة عهدك [عهده] والأئمة من ولده ومد فی أعمارهم وزد فی آجالهم وبلغهم أقصى آمالهم ديناً ودنيا وآخرة إنك على كل شيء قدير)، (و بر وليت و واليان عهدت [عهدش] و امامان از فرزندان او درود فرست، و عمرهايشان را طولانی گردان، و بر اجلهايشان بيفزای و آنان را به دورترين آرزوهايشان در دين و دنيا و آخرت برسان؛ که تو بر هر چيز توانايی).(
[87])
اين دعاء با دعای امام رضا (ع) در حديث قبل، شباهت بسياری دارد و با آن تأييد میشود و قرينهای بر صحت مضمون وصيت رسول الله (ص) است؛ که اوصيای ايشان دوازده امام و دوازده مهدی از ذريهی امام مهدی (ع) هستند. به اين دليل که امام مهدی (ع) ضراب را امر کرد که به رسول الله (ص) و اوصيای ايشان (ع) با نامهايشان، براساس نامهای که به او داده بودند، درود فرستد. همانطور که در روايت آمده که ضراب اين دعا را از طريق پيرزنی که با امام مهدی (ع) در ارتباط بود، دريافت کرده و آن پيرزن واسطهی بين حضرت (ع) و برخی از شيعيان بوده است: (سپس پيرزن گفت: امام مهدی (ع) به تو میفرمايد: هنگامی که بر پيامبرت درود میفرستی، چگونه درود میفرستی؟ گفتم: میگويم: (اللهم صل علی محمد وآل محمد وبارک علی محمد وآل محمد کافضل ما صليت وبارکت وترحمت علی ابراهيم وآل ابراهيم انک حميد مجيد). پيرزن گفت: نه، هنگامی که درود میفرستی، بايد بر همهی آنان، با نامهايشان درود بفرستی. عرض کردم: بله. سپس فردای آن روز، پيرزن پيش من آمد و در دستش دفتری کوچک بود و گفت: حضرت به تو میفرمايد: هنگامی که خواستی بر پيامبرت و اوصيای ايشان درود فرستی، طبق اين نسخه درود بفرست).
و نسخهای که به او داد، همان دعا و درود بر رسول خدا، محمد (ص) و امير المؤمنين و صديقهی طاهره فاطمهی زهرا (ع) و حسن و حسين (ع) و امامان يکی پس از ديگری، نوشته شده تا به امام مهدی (ع) میرسد و پس از دعا و درود بر حضرتش میفرمايد: (و بر وليّت و واليان عهدت [عهدش] و امامان از فرزندان او درود فرست، و عمرهايشان را طولانی گردان، و بر اجلهايشان بيفزای و آنان را به دورترين آرزوهايشان در دين و دنيا و آخرت برسان، که تو بر هر چيز توانائی).
پس در میيابيم که ذريهی امام مهدی (ع) يا مهديين اوصيای رسول خدا محمد (ص) هستند و ما مأمور به درود فرستادن بر ايشان، بعد از امامان (ع) هستيم و به تصريح کلام امام مهدی (ع) ايشان امام میباشند: (و امامان از فرزندان او)
-حديث دوازدهم
:
شيخ صدوق از امام جواد (ع) نقل میکند که حضرت فرمودند: (هنگامی که از نماز واجب فارغ شدی، بگو: من الله را پروردگار خود برگزيدهام و اسلام را دين خود و قرآن را کتاب خود و محمد (ص) را پيامبر خود و علی و حسن و حسين و علی بن حسين و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی و حجت بن حسن بن علی را امامان خود برگزيدهام و به آنان راضی گشتهام. خداوندا از جانب بالا و پايين و راست و چپ و جلو و پشت حافظ و نگهبان وليت حجت باش؛ و به او عمر طولانی ده و او را قائم به امر خويش، پيروز در دين خود قرار ده؛ و آن چه را که دوست دارد و باعث روشنی چشم او نسبت به خودش و ذريهاش و اهلش و مالش و شيعيانش و دشمنانش میشود، به او بنمايان، و به دشمنانش، آن چه را که از آن دوری میکنند، نشان بده و به او در مورد دشمنانش، آن چه را که دوست دارد و مايهی روشنی چشمش میشود، بنمايان. و دلهای ما و دلهای قوم مؤمنان را به وسيلهی او شفا بده).(
[88])
اين امام جواد (ع) است، که در حق امام مهدی (ع) دعا میکند که خداوند آن چه را مايهی روشنی چشمش میشود، در ايشان و در ذريهی ايشان قرار دهد... و اين امر دلالت میکند که همهی اين دعاها و روايات قبلی و بعدی، همه در اثبات ذريهی امام مهدی (ع) میباشند، و پنهان نيست که برترين مصاديق ذريهی امام مهدی (ع) مهديين و امامان و اوصياء از نسل ايشان (ع) هستند، که اين دعا خصوصاً به آنها و عموماً به ساير ذريهی ايشان (ع) اختصاص داده شده است. و تصريح شده که اين دعا در تعقيب هر نماز واجب، خوانده شود. پس کسانی که منکر ذريهی امام مهدی (ع) و اوصيای ايشان شدند، به چه مسلکی رفتهاند، که اين گونه گمراه شدند؟ در حالی که ائمه (ع) به خواندن ادعيه و درود فرستادن بر امامان (ع) و مهديين (ع) بعد از هر نماز واجب و در هر زمان در دعاهای ديگر سفارش میکردند؟
-حديث سيزدهم
:
سيد بن طاووس میگويد: ما از آن چه که ابن ابی قره(
[89]) در کتاب خود(
[90]) ذکر کرده، برخی را برگزيديم، که با استناد از علی بن حسن بن علی بن فضال،(
[91]) از محمد بن عيسی بن عبيد،(
[92]) با استناد از صالحين (
[93]) میگويد: (در شب بيست وسوم از ماه مبارک رمضان، چه نشسته و چه ايستاده، در هر حال که هستی، و در تمام آن ماه، هر طور که برايت ممکن است، و هر زمان از عمرت که توانستی، بعد از تمجيد و بزرگداشت خدای تعالی و درود بر محمد و آل محمد (ع) میگوئی: (اللهم كن لوليك القائم بامرك محمد بن الحسن المهدی عليه وعلی ابائه افضل الصلاة والسلام فی هذه الساعة وفی كل ساعة ولياً وحافظاً وقائداً وناصراً ودليلاً ومؤيداً حتی تسكنه ارضك طوعا وتمتعه فيها طولاً وعرضا وتجعله وذريته من الائمة الوارثين)، (خداوندا، برای وليت، قائم به امرت، محمد بن حسن مهدی -که بر او و پدرانش برترين درود و سلام باد- در اين ساعت، و در هر ساعت، سرپرست و نگهدارنده و راهبر و ياريگر و راهنما و تأييد کننده باش، تا زمانی که او را در زمينت به رغبت سامان دهی و او را در زمين، از جهت طولی و عرضی بهرهمند گردانی و او و نسلش را از امامان وارث زمين قرار دهي).(
[94])
اين دعای مقدس، در اين جا آمده تا بر ساير دعاهائی که بر وجود امامت مهديين، از ذريهی امام مهدی (ع) دلالت میکنند، تأکيد کند: (و او و نسلش را از امامان وارث زمين قرار دهی). اين دعا، به اين نکته دلالت میکند که مهديين بعد از پدرشان (ع) وارث زمين و امامان و حجج الهی بر مردم خواهند بود.
-حديث چهاردهم
:
علامه مجلسی در دعائی طولانی میگويد: در نسخهای قديمی از تأليفات پيشينيان ما آمده است:
(اللهم كن لوليك فی خلقك ولياً وحافظاً و قائداً وناصراً حتى تسكنه أرضك طوعاً، وتمتعه منها طولاً، وتجعله وذريته فيها الأئمة الوارثين، واجمع له شمله، وأكمل له أمره، وأصلح له رعيته، وثبت ركنه، وافرغ الصبر منك عليه، حتى ينتقم فيشتفى ويشفی حزازات قلوب نغلة، وحرارات صدور وغرة، وحسرات أنفس ترحة، من دماء مسفوكة، وأرحام مقطوعة [وطاعة] مجهولة، قد أحسنت إليه البلاء، ووسعت علیه الآلاء، وأتممت علیه النعماء، فی حسن الحفظ منك له...).(
[95])
(خداوندا، برای ولی خود، در ميان خلقت سرپرست و نگهدارنده و راهبر و ياريگر باش، تا زمانی که او را در زمينت به رغبت سامان دهی، و او را از طول آن بهرهمند سازی، و او و نسلش را از امامان وارث زمين قراردهی، و امکاناتش را برايش جمع کن و امرش را کامل کن و افراد تحت سرپرستيش را اصلاح کن و رکنش را تثبيت کن، و از خودت به او صبری عطا کن، تا انتقام گيرد، و پارههای قلبهای مجروح را شفا دهد و سوزش سينههای خشمگين را تسکين دهد، که بر اثر خونهای ريخته شده و نزديکان قطع ارتباط شده و اطاعت افراد ناشناخته ايجاد شده است. همانا بلا را برای او زيبا ساختهای و روزی را برای او گستردی و نعمتها را بر او کامل ساختی، در نگهداری نيکو از جانب خودت برای او).
اين دعا، نيز شباهت زيادی به دعای قبلی دارد و بر وراثت و خلافت مهديين (ع) از ذريهی امام مهدی (ع) به عنوان ائمه و جانشينان خدا در زمين، دلالت میکند.
-حديث پانزدهم
:
ميرزای نوری در نجم الثاقب ج۲ ص۷۰: چهارم: آخر کتاب (مزار) بحار الانوار از کتاب (مجموع الدعوات) اثر هارون بن موسی، سلام و درودی طولانی برای رسول الله (ص) و امامان (ع) يک به يک نقل کرده که بعد از ذکر سلام و درود بر حجت (ع)، سلام و درود بر واليان عهد حجت (ع) و امامان از فرزندان ايشان (ع) آمده است: (السلام علی ولاة عهده والائمه من ولده، اللهم صل عليهم وبلغهم امالهم وزدفی اجالهم واعز نصرهم وتمم لهم ما اسندت من امرك واجعلنا لهم اعواناً وعلی دينك انصاراً فانهم معادن کلماتك وخزائن علمك وارکان توحيدك ودعائم دينك وولاة امرك وخلصائك من عبادك وصفوتك من خلقك واوليائك وسلاسل اوليائك وصفوة أولاد أصفيائك، وبلّغهم منّا التحيّة والسلام، واردد علينا منهم السلام، والسلام عليهم ورحمة الله وبركاته)، (سلام بر واليان عهد او و امامان از فرزندان او، خداوندا، بر آنان درود فرست، و آنان را به آرزوهايشان برسان، و بر اجلهايشان بيفزای، و پيروزيشان را گرامی دار، و آن چه از امر خود به آنان محول کردهای، کامل کن، و ما را از ياران آنان و ياری کنندگان دينت قرار ده؛ که آنان معادن سخنان تو و مخزنهای علم تو و پايههای توحيد تو و بزرگان دينت و واليان امرت و از نسل دوستان تو و برگزيدهی فرزندان دوستان نزديک تو هستند، و درود و سلام ما را به آنان برسان، و پاسخ سلام آنها را به ما برسان، و سلام و رحمت پيامبرت هستند ،که درود و رحمت خدا و برکاتش بر او و بر آنان باد).(
[96])
میبينيم که اين دعا و نظاير آن تأکيد زيادی بر امامان از ذريهی امام مهدی (ع) دارند و آنان را با صفات بزرگی وصف میکنند که جز در حجتهای الهی و برگزيدگان از اوصيای رسول خدا محمد (ص) در کسی يافت نمیشود: (و پيروزيشان را گرامی دار، و آن چه از امر خود، به آنان محول کردهای، کامل کن و ما را از ياران آنان و ياری کنندگان دينت قرار ده، که آنان معادن سخنان تو و مخزنهای علم تو و پايههای توحيد تو و بزرگان دينت و واليان امرت و از نسل دوستان تو و برگزيدهی فرزندان دوستان نزديک تو هستند). پس آيا کسی که از گمراهيش، اين ائمهی اطهار را انکار میکند، از خدای واحد قهار نمیهراسد؟
آيا از گفتار امام صادق (ع) پند نمیپذيرند که فرمود: (سه گروه هستند که خداوند در روز قيامت با آنان سخن نمیگويد و آنان را پاک نميسازد و برای آنان عذابی دردناک است: کسی که مدعی امامتی از جانب خدا شود، که برای او نيست؛ کسی که امامی از جانب خدا را انکار کند؛ و کسی که برای اين دو گروه، نصيبی از اسلام بپندارد).(
[97])
-حديث شانزدهم
:
در کتاب فقه الرضا (ع) (
[98]) آمده است: اين دعا در نماز وتر، وارد شده است، و در مورد آن گفته شده: دعايی است که ما اهل بيت (ع)،(
[99]) بر آن مداومت میکنيم:
(...اللهم صل عليه وعلى آله من آل طه ويس، واخصص وليك، ووصی نبيك، وأخا رسولك، ووزيره، وولی عهده، إمام المتقين، وخاتم الوصيين لخاتم النبيين محمد (ص)، وابنته البتول، وعلى سيدی شباب أهل الجنة من الأولين والآخرين، وعلى الأئمة الراشدين المهديين السالفين الماضين، وعلى النقباء الأتقياء البررة الأئمة الفاضلين الباقين، وعلى بقيتك فی أرضك، القائم بالحق فی اليوم الموعود، وعلى الفاضلين المهديين الأمناء الخزنة)، (خداوندا، بر او و بر خاندانش از آل طه و يس درود فرست، و وليت را و وصی نبيت و برادر رسولت و وزيرش، امام متقين و خاتم وصیين برای خاتم پيامبران محمد (ص) را به درود خودت، خاص گردان، و نيز دخترش بتول، و نيز دو سرور جوانان اهل بهشت از اولين تا آخرين و نيز امامان رشديافتهی مهديين گذشتگان و نيز پيشوايان با تقوای نيکو، امامان فاضل باقیمانده، و نيز باقیماندهات در زمينت، قائم به حق در روز موعود و نيز بزرگان مهديين، امينان نگهدارنده).(
[100])
اين دعا در ذکر مهديين از ذريهی امام مهدی (ع) واضح و صريح است، به طوری که امام رضا (ع) ذکر کردند، اولاً امامان رشد يافتهی مهديين، گذشتگان قبل از امام مهدی (ع) هستند و سپس امامان فاضل باقیمانده بعد از او هستند؛ سپس ياد مهديين را تکرار میکند و آنان را به عنوان امينان نگهدارنده، توصيف میکند.
-حديث هفدهم
:
علامهی مجلسی، در يکی از زيارتهای امام مهدی (ع) آورده: وقتی نماز زيارت، را به جای آوردی که توضيحش در زيارت اول آمد، پس وقتی از آن فراغت يافتی، بگو: (اللهم صلِّ على محمد وأهل بيته، الهادين المهديين، العلماء الصادقين الاوصياء المرضيين، دعائم دينك، وأركان توحيدك، وتراجمة وحيك، وحججك على خلقك، وخلفائك فی أرضك، فهم الذين اخترتهم لنفسك، واصطفيتهم على عبادك، وارتضيتهم لدينك، وخصصتهم بمعرفتك، وجللتهم بكرامتك، وغذيتهم بحكمتك، وغشيتهم برحمتك، وزينتهم بنعمتك، وألبستهم من نورك ورفعتهم فی ملكوتك، وحففتهم بملائكتك، وشرفتهم بنبيك. اللهم صلِّ على محمد وعلیهم صلاة زاكية نامية، كثيرة طيبة دائمة، لا يحيط بها إلا أنت، ولا يسعها إلا علمك، ولا يحصيها أحد غيرك. اللهم صلِّ على وليك المحيی لسنتك، القائم بأمرك، الداعی إليك، الدليل علیك، وحجتك على خلقك، وخليفتك فی أرضك، وشاهدك على عبادك. اللهم أعز نصره، وامدد فی عمره، وزين الأرض بطول بقائه، اللهم اكفه بغی الحاسدين، وأعذه من شر الكائدين، وازجر عنه إرادة الظالمين، وخلصه من أيدی الجبارين، اللهم أعطه فی نفسه وذريته، وشيعته ورعيته، وخاصته وعامته، ومن جميع أهل الدنيا ما تقر به عينه، وتسر به نفسه، وبلغه أفضل أمله فی الدنيا والآخرة إنك على كل شئ قدير)، (خداوندا، بر محمد و اهل بيتش درود فرست، هدايت کنندگان هدايت شده (مهديين)، عالمان راستگو، اوصيائی که مورد رضايت پروردگارند، بزرگان دينت، و پايههای توحيدت، و ترجمه کنندگان وحيت، و حجتهای تو بر خلقت، و جانشينان تو در زمينت، آنان کسانی هستند که برای خود اختيار کردی، آنان را بر بندگانت برگزيدی، و برای دينت انتخاب نمودی، و به معرفت خود مخصوصشان نمودی، آنان را به کرامت خود بزرگ نمودی، و با حکمت خود تغذيه نمودی، و به رحمت خود در بر گرفتی، و آنان را به نعمتت زينت دادی، و از نورت پوشاندی، و در ملکوت خود بالا بردی، و با فرشتگان خود احاطه کردی، و با پيامبرت شرافت بخشيدی. خداوندا، بر محمد و بر آنان درودی پاک شده و در حال رشد و بسيار زياد و پاک و هميشگی فرست، که هيچ کس غير از تو بر آن احاطه نداشته باشد، و جز علم تو آن را در بر نگرفته باشد، و کسی جز تو آن را به شمارش در نياورد. خداوندا، بر وليت که سنتت را زنده میکند، درود فرست؛ قيام کننده به امر تو، دعوت کننده به سوی تو، راهنما به سمت تو، و حجتت بر خلقت، و جانشينت بر روی زمينت، و شاهد تو بر بندگانت، خداوندا پيروزيش را گرامی دار و عمرش را طولانی کن، و زمين را به طول زندگيش زينت ده. خداوندا، او را از ستم حسد ورزان کفايت کن، و از بدی فريبکاران او را به خود پناه ده، و او را از خواست ستمگران منع کن، و او را از دستان زورگويان نجات ده. خداوندا، عطا کن به خود او و ذريهی او و شيعيان او و رعيت او و افراد خاص و عام او و همهی مردم دنيا، چيزی که باعث روشنی چشمش گردد و او را شادمان سازد و او را به برترين آرزوهايش در دنيا و آخرت برسان، که تو بر هر چيز توانايی سپس با هر دعايی که ميخواهی، خدا را بخوان).(
[101]) و اين زيارت در وجود ذريه برای امام مهدی (ع) و دعا برای آنان، کاملاً صريح است، همان طور که در بسياری از دعاها، تکرار شده است.
-حديث هجدهم
:
قاضی نعمان مغربی در شرح الأخبار ج۲ ص۴۲ از پيامبر اکرم (ص) نقل میکند، که حضرت در مورد مهدی (ع) و آن چه که خداوند از برکات و خيرات و فتوحاتی که به دست او جاری میکند، سخن میگفتند، گفته شد يا رسول الله (ص)، آيا خداوند همهی اين امور را به دست ايشان انجام میدهد؟ فرمودند: (آری، و اما همهی اينها در زمان زندگی او نخواهدبود، بلکه در زمان امامان بعد از او از ذريهی او، خواهد بود).
اين حديث شريف نيز بر وجود امامان از ذريهی امام مهدی (ع) صراحت دارد و در آن تصريح دارد که بسياری از اموری که روايات، انجام آن را به دست امام مهدی (ع) ذکر میکنند، به دست مهديين از نسل او، خواهد بود، و اين امر در مورد تمام تعارض ظاهری بين رواياتی که از افعال و احوال امام مهدی (ع) سخن میگويند، توضيح میدهد که لازم نيست، که اين امور همه در يک شخص جمع و منطبق شوند، و يا فقط محدود به زمان قائم حجت بن الحسن (ع) باشند، بلکه میتوانند در زمان مهديين دوازدهگانه رخ دهند، و به امام مهدی (ع) نسبت داده شوند؛ زيرا اهل بيت (ع) همواره میفرمايند: هر گاه از وقوع امری، در مردی از ما، خبر داديم اگر در فرزندش، يا فرزند فرزندش باشد، آن را انکار نکنيد.
-حديث نوزدهم
:
ابن قولويه(
[102]) میگويد: از پدرم،(
[103]) از سعد بن عبد الله،(
[104]) از ابوعبد الله محمد بن ابوعبد الله رازی جامورانی،(
[105]) از حسين بن سيف بن عميره،(
[106]) از پدرش سيف،(
[107]) از ابوبکر حضرمی،(
[108]) از امام باقر (ع) نقل میکند، که از حضرت پرسيدند: کدامين بقعه، بعد از حرم خدا و رسولش پر فضيلتتر است؟ حضرت فرمودند: (کوفه، ای ابوبکر، آن سرزمين پاک شده و طاهر است؛ و در آن قبور پيامبران مرسل و غير مرسل و اوصيای راستگو است و مسجد سهيل در آن است، که خداوند پيامبری را مبعوث نساخته، مگر اين که در آن نماز گزارده باشد؛ و از آن جا است که عدل الهی ظهور میکند و در آن قائم او و قائمان بعد از او خواهند بود، و آن منزل انبياء و اوصياء و صالحان است).(
[109])
در روايات قبل خوانديم که ذريهی قائم (ع) با نامهائی چون مهديين، ائمه و واليان عهد ياد شدهاند، و در اين روايت، به عنوان قائمان ذکر شدهاند. قائم کسی است که برای امر دين و امامت و فرماندهی مردم و حفاظت از آنان و اصلاح امور مردم، قيام میکند.
همانطور که در گذشته ثابت شد که اوصيای امام محمد بن حسن عسکری (ع) در صفت (مهدی) با هم مشترک هستند و خود حضرت مهدی است و اوصيای ايشان نيز مهديين هستند؛ به همين ترتيب اکنون ثابت میشود که اوصيای ايشان (ع) در صفت قائم نيز، با ايشان (ع) مشترک هستند. خود امام مهدی (ع) قائم است و اوصيای ايشان نيز قائم هستند، و هر يک از آنان (ع) با صفت قائم و مهدی توصیف میشوند و آنان (ع) قائمان بعد از امام مهدی (ع) هستند؛ و آنان همان دوازده امام و خليفهی عادلی هستند که در مسجدی نماز میگذارند، که امام مهدی (ع) بعد از قيام مقدس در کوفه بنا خواهند کرد؛ همان طور که امام علی (ع) خبر میدهند: (و در حيره (حوالی کوفه) مسجدی بنا میشود که دارای پانصد در میباشد، که جانشين قائم درآن نماز میگزارد؛ زيرا مسجد کوفه ظرفيت و گنجايش آن نمازگزاران را ندارد و دوازده امام عادل در آن نماز میگزارند). همان طور که ائمه (ع) قائمان به امر الهی در ميان خلق هستند، مهديين از ذريهی امام مهدی (ع) نيز قُوّام هستند، همان طور که در روايتهای بعدی آمده و شامل تمام اوصيای رسول الله (ص) تا روز قيامت است:
امير المؤمنين (ع) میفرمايند: (و تنها ائمه قائمان به امر الهی در خلق و عارفان الهی بر بندگان هستند. کسی وارد بهشت نمیگردد، مگر اين که آنان را شناخته باشد و آنان نيز او را بشناسند و کسی وارد جهنم نمیشود، مگر اين که آنان را انکار کرده و آنان نيز او را انکارکنند).(
[110])
امام صادق (ع) فرمودند: (...و ما قائمان الهی بر خلق و خزانه داران بر دين او هستيم).(
[111])
امام باقر (ع) به قتاده فرمودند: (وای بر تو ای قتاده، همانا خداوند عزوجل خلقی از خلايق خود را آفريد، و آنها را حجتهای خود بر بندگان قرار داد و آنان خلفای الهی بر زمينند، قُوّام به امر او هستند، در علمش نجيبانند، قبل از آفرينش، آنان را به صورت سايههايی در سمت راست عرشش برگزيد).(
[112])
-حديث بيستم
:
شيخ طوسی با استناد از مفضل بن عمر میگويد از ابوعبد الله امام جعفر صادق (ع) شنيدم که فرمودند: (برای صاحب اين امر دو غيبت است، که يکی از آنها، آن قدر طول میکشد که برخی میگويند مرده و برخی میگويند کشته شده و بعضی میگويند رفته است. تا جايی که هيچ کس از يارانش بر امر او باقی نميماند، مگر عدهی کمی؛ کسی از محل او اطلاعی نخواهد داشت، چه از فرزندانش و چه از غير آنها، مگر آن مولا که امر او را بر عهده دارد (
[113])).(
[114])
اين روايت در مورد وجود ذريه برای امام مهدی (ع) در زمان غيبت کبری، صراحت دارد. و تأکيد میکند که هيچ يک از فرزندان ايشان، يا شخص ديگری از جايگاه و مسکن حضرت مهدی (ع) آگاهی ندارد، جز وليی که زمام امر او را بر عهده دارد.
شيخ نعمانی اين روايت را درکتاب غيبت خود، با لفظ ديگری روايت کرده: (هيچ ولی و غير آن از جايگاه و موضع ايشان، آگاهی ندارد، مگر مولايی که زمام امر ايشان را بر عهده دارد). اگر گفته شود که پس اين روايت در استدلال در مورد ذريهی قائم (ع) مناسب نيست، میگويم: لفظی که شيخ طوسی در کتاب غيبت خود ثابت کرده، احتمال تصحيف(
[115]) يا تحريف آن برخلاف متن موجود در غيبت شيخ نعمانی، وجود ندارد؛ و دلايلی وجود دارد، که ميتواند حاکی از وقوع تحريف و تصحيف در اين روايت در کتاب غيبت نعمانی باشد:
۱- ميرزای نوری در کتاب نجم الثاقب خود، براساس اين روايت بر وجود ذريه برای امام مهدی (ع) استدلال کرده و آن را به شيخ نعمانی و شيخ طوسی در کتب غيبت آنها نسبت داده و گفته: (...شيخ نعمانی شاگرد ثقه السلام کلينی در کتاب غيبت وشيخ طوسی در کتاب غيبت، با استناد به دو سند معتبر از مفضل بن عمر نقل میکنند که گفته: از ابو عبد الله امام صادق (ع) شنيدم که فرمود: (برای صاحب اين امر دو غيبت است، که يکی از آنها آن قدر طول میکشد، که برخی میگويند مرده و برخی میگويند کشته شده و بعضی میگويند رفته است. تا جايی که هيچ کس از يارانش بر امر او باقی نميماند، مگر عدهی کمی. کسی از محل او اطلاعی نخواهد داشت، چه از فرزندانش و چه از غير آنها، مگر آن مولا که امر ايشان را بر عهده دارد). بعيد است که ميرزای نوری دچار توهم يا غفلت شود، آن هم در امری چون استدلال! پس هر محققی در يک موضوع معين، تمام تلاش و همّ خود را در نقل متون و نصوصی که مؤيد و مکمل موضوع او باشد، قرار میدهد؛ و آن چه که مکمل و مؤيد موضوع ميرزای نوری شده کلمهی (از فرزندانش) است ،که در روايت خود ذکر کرده. پس بعيد است که در روايت نعمانی ملاحظهی بيشتر را مبذول نساخته باشد، و اين امری است که باعث میشود ما نسبت به صحت نسخهی موجود، دچار ترديد شويم.
۲- تنها ميرزای نوری نيست که اين روايت را از غيبت نعمانی به لفظ شيخ طوسی (از فرزندانش) نقل کرده، بلکه علامه مجلسی در بحار الانوار، هم آن را نقل کرده و بعد از نقل روايت شيخ طوسی میگويد: (غيبت نعماني: کلينی از محمد بن يحيی، از احمد بن محمد، از حسين بن سعيد، از ابن ابيعصير از هشام بن سالم، از امام صادق (ع) و قاسم بن محمد بن حسين بن حازم، از عبيس بن هشام از ابن جبله، از ابن مستنير، از مفضل از حضرت (ع) نقل کردهاند که حضرت عين مطلب قبلی را فرمودند).(
[116]) يعنی مثل روايتی است که شيخ طوسی ذکر کرده است. در جای ديگر هم میگويد: (و آن چه که اين را تأييد میکند، آن چيزی است که شيخ و نعمانی در دو کتاب غيبت خود از مفضل بن عمر نقل کردهاند که امام صادق (ع) فرمودند: برای صاحب اين امر دو غيبت است، که يکی از آنها آن قدر طول میکشد، که برخی میگويند مرده و برخی میگويند کشته شده و بعضی میگويند رفته است. تا جايی که هيچ کس از يارانش بر امر او باقی نميماند، مگر عدهی کمی. کسی از محل او اطلاعی نخواهد داشت، چه از فرزندانش و چه از غير آنها، مگر کسی که امر ايشان را بر عهده دارد).(
[117])
۳- سيد بهاء الدين نجفی نيز در کتاب (منتخب الانوار المضيئه) اين روايت را با لفظ شيخ طوسی روايت کرده و میگويد: (آن چه به نظر من صحيح است، روايتی است که از شيخ سعيد ابوعبدلله محمد مفيد ( از مفضل بن عمر نقل میکند که از امام صادق (ع) شنيدم که فرمودند: برای صاحب اين امر دو غيبت است، که يکی از آنها آن قدر طول میکشد، که برخی میگويند مرده و برخی میگويند کشته شده و بعضی میگويند رفته است. تا جايی که هيچ کس يارانش بر امر او باقی نميماند، مگر عدهی کمی. کسی از محل او اطلاعی نخواهد داشت، چه از فرزندانش و چه از غير آنها، مگر مولايی که امر ايشان را بر عهده دارد).(
[118])
پس علامه مجلسی و ميرزای نوری، دارای نسخههائی خطی از کتب حديث مانند غيبت نعمانی و امثال آن بودهاند و آنها اين روايت را از غيبت نعمانی با لفظ (از فرزندانش) نقل کردهاند. پس چه بسا نسخهای از غيبت نعمانی که نزد آنان بوده است، و اين لفظ در آن بوده است، با نسخههای امروزی متفاوت باشد. به همين دليل متن غيبت نعمانی مشکوک است و با متن غيبت شيخ طوسی که هيچ شکی درصحت آن نيست، مخالف است. و کمترين چيزی که میتوان گفت اين است که متن غيبت شيخ طوسی، نسبت به غيبت نعمانی ارجحيت دارد. و نيز موافقت صاحب کتاب (منتخب الانوار المضيئه) با متن شيخ طوسی، تأييد کنندهی صحت روايت شيخ طوسی است.
-حديث بيست و يکم
:
کتاب تمحيص(
[119]) از مفضل از امام صادق (ع) نقل میکند، که حضرت فرمودند: (خداوند تعالی ميفرمايد: (من ده فريضه بر بندگانم واجب ساختم که اگر آنها را بشناسند، آنها را در ملکوت خود سکنی میدهم و بهشت خود را برای آنان حلال میکنم:
اول: معرفت من، دوم: معرفت رسولم در خلق و اقرار او و تصديق او، سوم: معرفت اوليايم و آنها حجتهای من بر خلق هستند، هر کس دوست آنان گردد، دوست من است و هر کس دشمن آنان شود، دشمن من است. آنان بزرگان بين من و آفريدگانم هستند، هرکس منکر آنان شود، او را وارد دوزخ میکنم و به عذابش میآفزايم. چهارم: معرفت اشخاصی که از نور قدسی من بر پا خاستهاند و قائمان به قسط من هستند، پنجم: معرفت نسبت به فضيلت قائمان و تصديق آنان ، ششم: معرفت دشمنم ابليس و آگاهی نسبت به ذات وضمير يارانش، هفتم: قبول امرم و تصديق رسولانم، هشتم: کتمان و حفظ سر من و اوليای من، نهم: بزرگداشت افراد برگزيدهی من و قبول کردن ايشان و فرستادن هر چيزی به سوی ايشان ، در آن چه که در مورد آن اختلاف کردند، تا اين که راه آن از سوی آنان (ع) مشخص گردد، دهم: اين که او با برادر دينيش يکسان زندگی کند. پس اگر چنين کردند آنان را وارد ملکوتم میکنم، و آنان را از ترس بزرگ ايمن ميسازم؛ و در نزد من در مقامات بلند مرتبه خواهند بود).(
[120])
در اين حديث شريف قدسی، اسرار الهی عظيم و بسياری نهفته است که تنها در مورد آن چه که به موضوع ما ارتباط دارد تأکيد میکنيم و آن اشاره به مقام مهديين از ذريهی امام مهدی (ع) است، که در گذشته آموختيم مقام مهديين بعد از مقام ائمه (ع) میباشد و مؤيد آن اين است که محمد و آل محمد (ع) در ذکر مهديين، با وجود اين که آنان امام هستند، ولی آنان را با نام مهديين، ذکر میکنند. علاوه بر آن اين تأکيد را در اغلب موارد ذکر شده، در باب اوصيای قائم حجت بن الحسن (ع) میيابيد و اين امر دلالت میکند، که مقام مهديين مقامی پايينتر از مقام امامان (ع) میباشد، اما اين امر امامت را از آنان (ع) نفی نمیکند، بلکه به معنای اين است که آنان حجج الهی بر خلق و معصوم و مطهر هستند و توضيح آن قبلاً گفته شد.
اين که مهديين در مرتبه و مقامی پايينتر از رتبه و مقام امامان (ع) هستند، به اين معنی است که آنان در فريضهی چهارم از اين روايت،بعد از ذکر امامان (ع) در فريضهی سوم، مورد توجه و عنايت پروردگار قرار گرفتهاند و اطاعت از آنان (ع) بر همگان واجب است؛ آن جا که خداوند فرموده: (چهارم: معرفت اشخاصی که از نور قدسی من بر پا خاستهاند و قائمان به قسط من هستند). زيرا آنان فاضلترين خلق بعد از ائمه (ع) میباشند، و اين جا نيز مانند روايت امام باقر (ع) با صفت (قُوّام) ذکر شدهاند، آن جا که در مورد کوفه فرمود: (در آن قائم او و قُوّام بعد از او هستند).
آنچه که بر اين امر تأکيد میکند، اين است که در مورد قائمان به قسط الهی در حديث شريف گفته شده که مردم مکلف به شناخت آنان هستند، بدون ذکر اين که مردم مکلف به پيروی از آنان يا تصديق ايشان هستند. اين صفت نيز تنها مخصوص حجتهای الهی و اوصياء است که مردم مکلف به شناخت آنان هستند، زيرا اوصياء و حجج الهی از مردم بینيازند و اين مردم هستند که به آنها نيازمند میباشند. در اين حديث قدسی، بعد از ذکر قائمان و فضيلت ائمه و مهديين در فريضهی پنجم در مورد آنان میفرمايد: (معرفت نسبت به فضيلت قائمان و تصديق آنان) و آنان را تابع و پيرو حجتهای قبل از خود و تصديق کنندهی آنان قرار داده و اين فريضهی پنجم، شامل تمام ابواب ائمه و اوليايشان میشود که حامل دين و رسانندهی آن به مردم هستند.
پس بعد از مقام الهی، در اين حديث قدسی، مقام نبی خدا محمد (ص) دومين مقام و مقام امامان دوازدهگانه سومين مقام و مقام مهديين دوازدهگانه (قائمان به قسط الهی) چهارمين مقام میباشد. شايد به اين دليل خداوند از آنان (ع) به عنوان (قائمان به قسط) ياد کرده که خداوند به دست آنان (ع) قسط را بر بندگانش اجرا میکند، و عدل الهی را در جای جای سرزمينها و آباديها میگستراند و در زمان آنان (ع) وعدهی الهی که همان پر شدن زمين از عدل و قسط در دولت الهی است، بعد از آن که از ظلم و ستم پر گشته بود، محقق میگردد.
شايد مقصود از (يقههای نور) در اين روايت، آنها باشند:
شيخ صدوق از حسن بن محبوب، از ابوالحسن علی بن موسی رضا (ع) نقل میکند که حضرت به من فرمودند: (ناگزير فتنهای ناشنوا و بدون گوش خواهد بود، که در آن دوستان صميمی و همراز سقوط میکنند و آن هنگام مفقود شدن سومين از فرزندانم از ميان شيعيان خواهد بود، که اهل آسمان و زمين و هر زن و مرد آزادهای و هر اندوهگين و درماندهای بر او میگريند). سپس فرمود: (پدر و مادرم به فدايش، نامش نام جدم و شبيه من و موسی بن عمران (ع) است. برای او يقههائی از نور است،(
[121]) که از شعاع نور قدسی روشن شده است. در وفاتش اهل زمين و آسمان غمگين میشوند. چقدر زنان و مردان آزاده و مؤمن در هنگام فقدان آب گوارا، دچار تأسف و حزن میشوند. گويا من در ميان آنان نا اميد هستم، که ناگهان ندايی از دور به آنان میرسد، چنان که گوئی از نزديک شنيده میشود. آن ندا رحمتی برای مؤمنان و عذابی برای کافران خواهد بود).(
[122])
فرمودهی حضرت (ع) که فرمودند: (برای او يقههايی از نور است که از شعاع نور قدسی روشن شده است). اشارهای رمزی به مهديين (ع) است، (معرفت اشخاصی که از نور قدسی من بر پا خاستهاند و قائمان به قسط من هستند). در متن روايت کلمهی (جيوب) به کار رفته که جمع کلمهی جيب (يقه) است و آن بالای پيراهن و لباس است، که همواره بر سينه و يا کمی بالاتر قرار میگيرد و شايد اشاره به علم امام مهدی (ع) و هدايت ايشان است، که از طريق قائمان به قسط الهی (مهديين) منتشر میگردد؛ همان طور که علم رسول الله (ص) از طريق ائمه ی دوازدهگانه (ع) از ذريهی ايشان منتشر گشت.
اين روايت در منبع ديگر با لفظ (جلابيب) (جمع (جلباب) به معنای پوشش سر) به جای (جيوب) آمده است و آن دو نزديکی زيادی به لباس و پيراهن دارند و ذريه مانند لباس انسان است و همواره گويای ذوق، قريحه و نظافت و پاکی آن میباشد، و به خصوص اين که ذريه موضوعی است که نقش آن از دنيا تا آخرت ادامه دارد، و به خصوص ذريهی اوصيای پيامبران و امامان (ع)، که آنان وارثان پدران خود و حکايت کنندگان از آنان، در زمان حيات و بعد از وفاتشان هستند.
علامه مجلسی در بحار الانوار نسبت به اين روايت، دچار ترديد و تحير شده ومیگويد: (اين که حضرت فرمودند: برای او يقههائی از نور است، شايد مقصود از يقهها، اشخاص نورانی از جمله مؤمنان و فرشتگان مقرب و ارواح رسولان باشد، که از غيبت ايشان و سرگردانی مردم به حزن و اندوه مبتلا میشوند و چه بسا آن نور ايمانشان باشد، که از خورشيدهای عوالم مقدس ساطع میشود و احتمال میرود که مقصود از يقههای نور، يقههائی منسوب به نور باشند، که انوار فيض و فضل الهی از آن ساطع میشود و در نتيجه برای ايشان (ع) لباسهای قدسی و خلعتهای ربانی باشد که از انوار فيض و هدايت الهی نورانی شده و آن چه که در روايت محمد بن حنفيه از پيامبر اکرم (ص) آمده، مؤيد آن است و احتمال میرود جلابيب نور برکت و هدايت و فيض حضرت (ع) باشد، که از جيوب سرشار از علوم ومعارف ربانی ساطع میشود).(
[123])
شيخ کورانی نيز اعتراف میکند که سخن حضرت (ع) (برای او يقههائی از نور است)، ممکن است حاکی از جواهری مکنون باشد، که معرفت حقيقی آن ممکن نيست، اما میگويد: (اما امام مهدی (ع) رساتر از آن وصف شده که برای او يقههائی از نور است، که از شعاع نور قدسی روشن شده است. اما با اين حال، ما توانايی درک و فهم حقيقت يقههای نور برای نبی خدا عيسی (ع) و يقههای نور برای امام مهدی (ع) را نداريم! همانا احاديث اهل بيت (ع) همانند جواهری مخزون و مکنون هستند، که حقيقت آنها را در معرفت الهی تا امروز نمیدانيم! و رسيدن به اين کنوز و گنجهای پنهان، امری دشوار است که با بحث و تفکر عميق که روش بقيهی علوم است، ميسر نمیگردد، بلکه آن عطائی است که خداوند، آن را به هر کس که میخواهد، اختصاص میدهد).(
[124])
-حديث بيست و دوم
:
راوندی در قصص انبيا، با استناد از ابوبصير نفل میکند که: امام صادق (ع) به من فرمودند: (ای محمد، گويا نزول قائم (ع) با اهل و عيال خود را در مسجد سهله میبينم).(
[125]) عرض کردم: (فدايتان شوم، آيا منزل ايشان آن جا است؟) فرمودند: (آری، آن مکانی است که منزل ادريس و ابراهيم خليل الرحمان (ع) در آن است و خداوند پيامبری را مبعوث نساخت، جز اين که در آن نماز گزارده و در آن سکونتگاه است).(
[126])
و اين روايت ثابت میکند که امام مهدی (ع) هنگام نزول در مسجد سهله، دارای اهل و عيال است، يعنی در آغاز قيام مقدس يا ظهور ايشان. آشکار است که مقصود حضرت (ع) از اهل و عيال، همسر و فرزند و ذريه میباشد و به خصوص اين که میدانيم امام مهدی (ع) پدر و مادر و برادر و خواهر ندارد، پس مصاديق اهل و عيال، همسر و فرزندان ايشان، هستند.
-حديث بيست و سوم
:
فضل بن شاذان، از عثمان بن عيسی،(
[127]) از صالح بن ابواسود،(
[128]) از امام صادق (ع) نقل میکند که در ذکر مسجد سهله فرمودند: (اما آن منزل صاحب ما است، هنگامی که با اهل خويش میآيد).(
[129])
و اهل امام مهدی (ع) در اين روايات، شامل همسر و ذريه میباشد. با توجه به آن چه در روايت قبل ذکر شد، آن چه مشهور است اهل به همسر و ذريه و والدين و برادران و خواهران، اطلاق میشود؛ و در مورد امام مهدی ، حجت بن الحسن (ع)، ايشان در هنگام قيام خويش، کسی جز همسر و فرزندان خويش را ندارند.
تأکيد بر اهل و عيال امام مهدی (ع) در روايات ديگری، نيز ذکر شده و شيخ کفعمی در مصباح ذکر کرده که همسر امام (ع) از دختران ابوشيب است،(
[130]) و ميرزای نوری در نجم الثاقب از او نقل کرده، اما گفته ايشان از دختران ابولهب و از ذريهی او میباشد؛ و اين کلام او میباشد: (شيخ کفعمی در مصباح خود، نقل کرده که زوجهی حضرت (ع) يکی از دختران ابولهب است).(
[131])
در اينجا يافتن نسبت همسر امام مهدی (ع) مورد نظر نيست، بلکه آن چه مورد اهميت است، ازدواج ايشان در زمان غيبت است؛ همان طور که شيخ کفعمی آن را ذکر کرده و پيدا است که اين امر بر مبنای اجتهاد و رأی شخصی نبوده که شيخ کفعمی، تيری در تاريکی رها کند، بلکه اين امر جز از طريق رسيدن خبر ثابت نمیگردد و ممکن است شيخ کفعمی از امری مطلع شده که خبرش به ما نرسيده است، يا اين که آن را در نيافتيم، زيرا عالم با ورع و ثقهای مثل شيخ کفعمی، ممکن نيست که بدون دليل، نسبت به وجود زوجه برای امام مهدی (ع) تصريح کند و به خصوص اين که اين مورد را بدون ذکر احتمال يا قول موثقتر به کار برده است، و آن را مانند همسران بقيهی ائمه (ع) ذکر کرده است.
و شيخ کفعمی در مورد تعداد فرزندان امام مهدی (ع) گفته: (علم آن نزد خداوند است)(
[132]) و هرگز وجود ذريه برای امام مهدی (ع) در زمان غيبت را نفی نکرده است، بلکه تعداد آنان را به علم خداوند نسبت داده است و طبيعتاً تا وقتی کسی خبر به خصوصی از آن نداشته باشد، بايستی چنين بگويد.
-حديث بيست و چهارم
:
در روايتی مفضل بن عمر، از امام صادق (ع) در مورد قائم (ع) پرسيده است: (ای پسر رسول الله (ص)، قائم (ع) با اهل مکه چه کار میکند؟) فرمودند: (آنان را با حکمت و موعظهی حسنه دعوت میکند، پس از ايشان (ع) اطاعت کرده و حضرت در ميان آنان، مردی از اهل بيتش را به خلافت قرار میدهد؛ و خود به سوی مدينه رهسپار میشود).(
[133])
اين روايت نيز به وضوح، بيان میکند که امام مهدی (ع) در آغاز قيام مقدس، مردی از اهل بيت خويش را در ميان اهل مکه، جانشين خود قرار میدهد؛ و به طور طبيعی اهل بيت امام مهدی (ع) همان عترت اويند؛ و اين امر بر وجود ذريهی امام مهدی (ع) در آغاز قيام امام (ع) دلالت میکند که مردان شايستهای برای فرماندهی و ولايت هستند. پس ناگزير اين ذريه، بايد قبل از قيام مقدس حضرت به دنيا آمده باشند.
علی بن حسين (ع) در حديثی طولانی به ذکر قائم (ع) پرداختند و فرمودند: (زير درختی تيره رنگ مینشيند، پس جبرئيل به صورت مردی از طايفهی کلب، به سوی ايشان میآيد و میگويد: ای بندهی خدا، چه چيزی تو را اين جا نشانده؟ میگويد: ای بندهی خدا، من منتظرم که غروب شود تا به سوی مکه بروم و اکنون اکراه دارم در اين گرما حرکت کنم. پس آن مرد میخندد و حضرت از روی خندهاش میفهمد که او جبرئيل است. پس بر میخيزد و به او دست میدهد و سلام میکند. جبرئيل میگويد: برخيز، او اسبی با خود آورده که به آن براق میگويند. حضرت سوار آن میشود و ايشان را تا کوه رَضوی میبرد. سپس محمد و علی (ع) میآيند و برای او، عهدی منتشر شده مینويسند، تا آن را بر مردم بخواند. سپس حضرت (ع) به سوی مکه خروج میکند، در حالی که مردم، گرداگرد ايشان هستند. پس مردی از او بر میخيزد و ندا میدهد: ای مردم کسی را که طلب میکرديد، اکنون به سوی شما آمده و شما را به آن چه که رسول الله (ص) دعوت کردند، دعوت میکند. پس بر میخيزند. سپس خود حضرت بلند میشود و میفرمايد: ای مردم، من فلان بن فلان هستم. من پسر پيامبر خدايم. شما را به آن چه که پيامبر خدا دعوت کرد، دعوت میکنم...).(
[134])
و سخن حضرت (ع) (پس مردی از او برميخيزد) يعنی از امام مهدی (ع) و از ذريهی امام میباشد و اين روايت هنگامی که همراه روايات ديگر، خوانده شود، بر اين معنای خاص تأکيد میکند و در توضيح آن سخنی لازم نيست.
-حديث بيست و پنجم
:
فرستادهی امام حسن عسکری (ع) نزد قاسم بن علاء همدانی آمد و خبر داد که حضرت فرمودند: (مولايمان حسين بن علی (ع) روز پنج شنبه در سوم ماه شعبان، به دنيا آمدند. پس اين روز را روزه بدار، و اين دعا را بخوان:
اللهم إنی أسألك بحق المولود فی هذا اليوم، الموعود بشهادته قبل استهلاله وولادته، بكته السماء ومن فيها والأرض ومن عليها، ولما يطأ لابتيها، قتيل العبرة، وسيد الأسرة، الممدود بالنصرة يوم الكرة، المعوّض من قتله أنّ الأئمّة من نسله، والشفاء فی تربته، والفوز معه فی أوبته، والاوصياء من عترته بعد قائمهم وغيبته، حتى يدركوا الأوتار، ويثأروا الثار، ويرضوا الجبار، ويكونوا خير أنصار، صلى الله علیهم مع اختلاف الليل والنهار... واجعلنا ممن يسلم لأمره، ويكثر الصلاة عليه عند ذكره وعلى جميع اوصيائه وأهل أصفيائه الممدودين منك بالعدد الاثنی عشر النجوم الزهر والحجج على جميع البشر...)، (خداوندا، به حق مولود اين روز، که شهادتش از ولادتش، وعده داده شده بود، که آسمان و آن چه در آن است و زمين و آن چه بر آن است، بر او گريستند، کشتهی اشکها و سرور خاندان، آن که در روز بازگشت، پيروزی پايدار خواهد يافت، در عوض کشته شدن او، امامان از نسل او هستند، و شفا در خاک او است، و رستگاری با او در بازگشتش خواهد بود، و اوصيای بعد از قائم آنان و غيبت او از نسل او خواهند بود، تا آن که کمانها را دريابند و به خونخواهی برخيزند و خدای جبار را راضی کنند و بهترين ياران شوند، درود خدا در گردش شب و روز بر آنان باد... و ما را از کسانی قرار ده که تسليم امر او هستند، و در هنگام ياد او، بسيار بر او و همهی اوصيايش و اهل برگزيدهاش درود میفرستند، که تو آنان را دوازده ستارهی درخشان و حجت بر همهی بشر، در شمار آوردهای...).(
[135])
مصداق اين فرموده، نمیتواند کسی جز ذريهی امام مهدی (ع) باشد، زيرا حضرت امام حسن عسکری (ع) فرمودند: (و اوصيای بعد از قائم آنان و غيبت او از نسل او خواهند بود) يعنی اوصيای بعد از امام مهدی (ع) و بعد از غيبت ايشان، از ذريهی امام حسين (ع) و نيز از ذريهی قائم (ع) نهمين فرزند از فرزندان و ذريهی امام حسين (ع) است؛ و عبارت (بعد از قائم آنان و غيبت او) دليلی قاطع بر اين است که مقصود، اوصيای از ذريهی امام مهدی (ع) میباشد.(
[136])
-حديث بيست و ششم
:
شيخ علی يزدی حائری در الزام الناصب میگويد: سيد ثقهی جليل فقيه نعمت الله جزايری (ره) در برخی مؤلفات خود، از ابن عباس در حديثی طولانی، از امير المؤمنين (ع) نقل میکند که: حضرت به ابن عباس فرمود: (بپرس که پاسخ خواهی شنيد). گفت: (يا امير المؤمنين، مرا از قول پروردگار با خبر سازيد که فرمود: ﴿إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَيْلَةِ الْقَدْرِ﴾، (ما آن را در شب قدر نازل کرديم). فرمود: (آری، ای بيهس، از کسی غير از من سؤال میکردی!) گفت: (آنان دانشی ندارند، اين علمی است که جز پيامبر و وصی نمیداند). حضرت فرمود: (ما آن را در شب قدر نازل کرديم، آن نزول نور بر دنيا است). گفت: (چگونه؟) فرمود: (هنگامی که خداوند، بر عرش قرار گرفت، اراده کرد که روشنايی از نور ما روشن گردد، و نور ما از نور او بود. پس خداوند به نور امر کرد تا سخن گويد، نور هم در حول عرش به سخن در آمد. پس فرشتگان آن را شنيده و در برابر شيرينی کلام نور ما، به سجده افتادند. و اين چنين قدر ناميده شد و آن برای ما و برای دوستداران ما است، و برای غير از ما از آن نصيبی نيست. نور ما در عرش الهی نور در حال رشد و درخشان بود، و فرشتگان همواره بر ما سلام و درود ميفرستادند. هنگامی که خداوند آدم (ع) را آفريد، سرش را بالا گرفت و به نور ما نگريست و گفت: خدای من، سرور من، نور آنان از چه زمانی، زير عرش تو است؟ خدای تبارک و تعالی فرمود: ای آدم، بيست و چهار هزار سال قبل از اين که تو و آسمانها و زمين و کوهها و درياها و بهشت و جهنم را خلق کنم، و تو نيز در برخی انوار آنان هستی. پس هنگامی که آدم بر زمين فرود آمد، دنيا تاريک بود. پس آدم گفت: به اذن پروردگارشان. آيا میدانی اين کدام اذن است؟) گفت: (خير). فرمود: (خداوند به [وسيلهی] جبرئيل نازل کرد که: پروردگارا، به حق محمد و علی، مبادا که نور را به من باز نگردانی، پس خداوند تبارک و تعالی او را به دنيا فرو فرستاد و آدم با نور و روشنائی ما روشن گرديد و اينچنين شب قدر ناميده شد؛ و هنگامی که آدم در دنيا به مدت چهارصد سال زندگی کرد، خداوند تابوتی از نور را بر او نازل کرد، که دوازده در داشت، برای هر دری وصيی از قائم بود، که به سيرهی انبياء رفتار میکرد. آدم فرمود: خداوندا، اينها چه کسانی هستند؟ فرمود: ای آدم، اول پيامبران تو هستی، و دومين آنان نوح و سوم آنان ابراهيم و چهارم آنان موسی و پنجم آنان عيسی و ششم آنان محمد خاتم پيامبران است. و اما اوصياء اولشان شيث فرزندت و دوم آنان سام بن نوح و سوم اسماعيل بن ابراهيم و چهارم يوشع بن نون و پنجم شمعون صفا و ششم علی بن ابیطالب (ع) و آخرشان قائم از فرزند محمد (ص) است، که دينم را به وسيلهی او آشکار میکنم؛ و آن را بر همهی اديان چيره میسازم. حتی اگر مشرکان، اکراه داشته باشند. سپس آدم، تابوت را به شيث تسليم کرد و وفات يافت. اين چنين بود، که خداوند فرمود: ﴿إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَيْلَةِ الْقَدْرِ * وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ * لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ﴾، (ما آن را در شب قدر نازل کرديم. * و تو چه میدانی شب قدر چيست؟ * شب قدر برتر از هزار ماه است). و خداوند نور ما را بر زمين نازل کرد، تا به وسيلهی آنان، مؤمنان روشن گردند و کافران کور شوند. و اما قول پروردگار: ﴿تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ﴾، (فرشتگان فرود میآيند). هنگامی که خداوند محمد (ص) را مبعوث ساخت، تابوتی از درّ سفيد و دارای دوازده در، بود به همراه داشت، و در آن نامههائی سفيد بود که در آن، نامهای دوازده تن نوشته شده، پس بر رسول خدا (ص) عرضه شد و امر آن جانب پروردگارش بود، که حق برای آنان است و آنان نورهائی هستند). عرض کرد: (يا امير المؤمنين، آنان چه کسانی هستند؟) فرمود: (من و فرزندانم حسن و حسين و علی بن حسين و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی و محمد بن حسن صاحب الزمان صلوات خداوند بر همهی آنان باد. بعد از آنان، پيروان و شيعيان ما هستند، که به ولايت ما اقرار کرده و منکر ولايت دشمنان ما هستند. و سخن خداوند: ﴿مِّن كُلِّ أَمْرٍ سَلَامٌ﴾، (از هر امری سلامی است).
هر کس در آسمانها و در زمين بود، هر صبحگاه و شامگاه، تا روز قيامت، از نور ما روشن گرديده؛ آن نور ذريهی من است، که دنيا به وسيلهی ما تا طلوع فجر و تا روز قيامت روشن خواهد شد).(
[137])
اين روايت، به استمرار نزول در شب قدر به پيروان و شيعهی اهل بيت (ع)، اقرار کنندگان به ولايت اهل بيت (ع) اشاره دارد، و اين شيعه، اوليای هدايت کننده از ذريهی امام مهدی (ع) میباشند، کسانی که فرماندهی امت را بعد از پدرشان امام مهدی (ع) به دست میگيرند. و دليل بر آن روايت زير است: ابو بصير میگويد: به امام صادق (ع) عرض کردم: (ای پسر رسول خدا (ص) از پدرتان شنيدم که فرمودند: (بعد از قائم دوازده مهدی میباشند). حضرت فرمودند: (آری، فرمودند دوازده مهدی و نفرمودند دوازده امام؛ زيرا آنان قومی از شيعيان ما هستند؛ که مردم را به مودت و معرفت حق ما دعوت میکنند...).
در اين روايت توصيف امام (ع) در مورد مهديين، مانند توصيف آنان در روايت قبلی است: (بعد از آنان (امامان) پيروان و شيعيان ما هستند ،که به ولايت ما اقرار کرده و منکر ولايت دشمنان ما هستند).
آن چه حائز اهميت است، اين که حکم بعد از امام مهدی (ع) توسط مهديين استمرار خواهد يافت. اگر چنين نبود، پس فرشتگان بعد از امام مهدی (ع) در شب قدر، بر چه کسی نازل میشوند؟! پس مصداق روايت اول، نمیتوانند کسانی جز ذريهی امام مهدی (ع) باشند،(
[138]) کسانی که روايات از آنان (ع) به عنوان ائمه و قائمان ياد کردهاند.
-حديث بيست و هفتم
:
علامه مجلسی میگويد: در دعاهای روز عرفه، در کتاب (اقبال) زيارت جامعه از راه دور، را که از امام صادق (ع) روايت شده، يافتم که زيارت آنها در هر روز، با اين زيارت شايسته است:
(...السلام عليك يا مولای يا حجة بن الحسن صاحب الزمان صلى الله علیك وعلى عترتك الطاهرة الطيبة. يا موالی، كونوا شفعائی فی حط وزری وخطايای، آمنت بالله وبما أنزل إليكم، وأتوالى آخركم بما أتوالى أولكم، وبرئت من الجبت والطاغوت واللات والعزى. يا موالی، أنا سلم لمن سالمكم وحرب لمن حاربكم وعدو لمن عاداكم وولی لمن والاكم إلى يوم القيامة، ولعن الله ظالميكم وغاصبيكم، ولعن الله أشياعهم وأتباعهم وأهل مذهبهم، وأبرأ إلى الله وإليكم منهم)، (...سلام بر تو، ای مولای من، ای حجت بن الحسن صاحب الزمان، صلوات خدا بر تو و بر عترت پاکت باد. ای موالی من، در هنگام افتادن بار گناهان و اشتباهاتم، شفيع من باشيد. به خدا و به آن چه که بر شما نازل شده، ايمان آوردم و آخرين شما را پيروی میکنم، همان طور که از اولين شما پيروی میکنم؛ و از جبت و طاغوت و لات و عزی بيزاری میجويم. ای موالی من، با کسی که با شما در صلح است، صلح دارم و با کسی که با شما مبارزه میکند، در ستيزم؛ و دشمن کسی هستم که با شما دشمن است و دوستدار کسی هستم،که دوستدار شما است، تا روز قيامت. خداوند ظالمان و غاصبان حق شما را لعنت کند، و تمام پيروان و ياوران و اهل مذهبشان را لعنت کند و از آنان به سوی خدا و شما پناه میجويم).(
[139])
اين دعا، نيز همانند ساير ادعيّه بر عترت امام مهدی (ع) دلالت میکند و عترت يک فرد، فرزندان و اهل بيتش هستند. از جمع اين دعا با ساير ادعيه و روايات ديگری که بر ذريهی امام مهدی (ع) تصريح دارند، حاصل میشود که عترت امام مهدی (ع) همان ذريهی امام مهدی (ع) يا مهديين دوازدهگانه میباشند.
-حديث بيست و هشتم
:
سيد بن طاووس میگويد: روز جمعه، روز صاحب الزمان و به نام ايشان است و آن روزی است که حضرت (ع) در آن ظهور میکنند. بيت شعری دارم که به محبت آنان (ع) اشاره دارد:
شما را دوست میدارم، حتی اگر زندگيم پايان يابد؛ زائر کوی شمايم، حتی اگر مرکبم کشته شود.
(السلام عليك يا حجة الله فی أرضه، السلام عليك يا عين الله فی خلقه، السلام عليك يا نور الله الذی يهتدی به المهتدون ويفرج به عن المؤمنين ، السلام عليك أيها المهذب الخائف، السلام عليك أيها الولی الناصح، السلام عليك يا سفينة النجاة، السلام عليك يا عين الحياة، السلام عليك صلى الله عليك وعلى آل بيتك الطيبين الطاهرين، السلام عليك عجل الله لك ما وعدك من النصر وظهور الأمر، السلام عليك يا مولای أنا مولاك، عارف بأولك وآخرك، أتقرب إلى الله بك وبآل بيتك، وانتظر ظهورك وظهور الحق على يديك، واسأل الله أن يصلى على محمد وآل محمد وأن يجعلنی من المنتظرين لك والتابعين والناصرين لك على أعدائك والمستشهدين بين يديك فی جملة أوليائك، يا مولای يا صاحب الزمان صلوات الله عليك وعلى آل بيتك، هذا يوم الجمعة وهو يومك المتوقع فيه ظهورك والفرج فيه للمؤمنين على يدك وقتل الكافرين بسيفك، وأنا يا مولای فيه ضيفك وجارك، وأنت يا مولای كريم من أولاد الكرام ومأمور بالضيافة والإجارة، فأضفنی وأجرنی، صلوات الله علیك وعلى أهل بيتك الطاهرين)، (سلام بر تو، ای حجت خدا بر زمين، سلام بر تو، ای چشم خدا در ميان خلق، سلام بر تو، ای نور الهی که هدايت يابندگان، با آن هدايت میشوند؛ و برای مؤمنان مايهی فرج و گشايش است؛ سلام بر تو، ای پاکشدهی ترسان، سلام بر تو، ای دوست خيرخواه، سلام بر تو، ای کشتی نجات، سلام بر تو، ای چشمهی حيات، سلام بر تو، صلوات خداوند بر تو و بر اهل بيت پاکت باد، سلام بر تو، خداوند تعجيل کند، در وعدهای که در مورد پيروزی و ظهور امر به تو داده است، سلام بر تو، ای مولای من، من بندهی تو هستم، که به اول و آخرت معرفت دارم، که به وسيلهی تو و اهل بيتت به خداوند تقرب میجويم. منتظر ظهور تو و ظهور حق به دستان تو هستم و از خداوند میخواهم که بر محمد و آل محمد درود فرستد و مرا در زمرهی منتظران تو و پيروان و ياوران تو بر دشمنت، قرار دهد و از جملهی کشته شدگان در مقابلت قرار دهد. ای مولای من، ای صاحب الزمان، صلوات خداوند بر تو و بر اهل بيت تو باد. امروز جمعه است و آن روز تو است، که انتظار ظهور تو و گشايش برای مؤمنان و قتل کافران به شمشيرت، در اين روز میرود، و من ای مولای من، مهمان و پناه برده به تو هستم؛ و تو ای مولای من، کريم و از فرزندان اهل کرم هستی و مأمور به مهمانپذيری و پناهدهندگی میباشی؛ پس مرا مهمان خود کن و در نزد خود پناه ده، صلوات خدا بر تو و بر اهل بيت پاکت باد).(
[140])
ميرزای نوری در استدلال خود، بر وجود ذريه برای امام مهدی (ع) در کتاب نجم الثاقب ج۲ ص۷۰ میگويد: (سوم: در زيارت مخصومه، که در روز جمعه خوانده میشود و سيد رضی الدين علی بن طاووس در کتاب خود، جمال الأسبوع نقل میکند: صلوات خداوند بر تو و بر اهل بيت پاکت باد و در جای ديگری میفرمايد: (صلوات خداوند بر تو و بر اهل بيت تو باد. اين روز جمعه است و در موضع ديگری میفرمايد: صلوات خدا بر تو و بر اهل بيت پاکت باد).
پس (آل) و (اهل) بيت امام مهدی (ع) همان ذريه و اوصيای حضرت (ع) و حجج الهی و مهديين میباشند، که توضيح آن گذشت.
روايت بعدی، ظاهراً به وجود قبيلهای اشاره میکند که از ذريهی امام مهدی (ع) هستند:
حسين بن حمدان خصيبی میگويد: طبق حديث صحيحی از رسول الله (ص)، روزی ايشان در محراب نشسته بودند و چهرهشان مانند ماه شب چهارده میدرخشيد و گرداگرد ايشان جمعی از انصار و مهاجرين و ايمان آورندگان به نبوت ايشان (ص) بودند، زيد بن حارثه و سعد بن مالک گفتند: يا رسول الله، ديروز در ذکر حسين بن علی و پدرش امير المؤمنين (ع) سخن میفرموديد، حضرت (ص) فرمودند: (به زودی، از قبيلهی فرزندم حسين و نسل او امامی ظهور میکند، که به او امام محمد بن حسن بن علی گفته میشود و به زودی قبيلهای از نسل او (محمد بن حسن) ظهور میکند، که تعدادشان قابل شمارش نيست. در دستانشان شمشيرهائی آبديده است و زره داوودی و لباس عدنانی به تن دارند. آنان برای نصرت و ياری فرزندم حسين قيام میکنند. گويا آنان، همراه ما هستند و من به آنان مینگرم، که به کوچههای کوفه وارد میشوند و شعارشان الملک لله است. (حکومت از آن خدا است). آنان انتقام حسين بن علی و پدرش امير المؤمنين را میگيرند).(
[141])
در فرمودهی حضرت: (به زودی، قبيلهای از نسل او ظهور میکند، که تعدادشان قابل شمارش نيست). مرجع ضمير (او)، امام محمد بن حسن مهدی (ع) است. شايد سخن حضرت (تعدادشان قابل شمارش نيست). اشاره به جهل مردم نسبت به آنان، در زمان غيبت امام مهدی (ع) است، شايد هم به دليل سری و مخفی بودن امر ايشان و در ارتباط با آن باشد، و در راستای حفظ هويت ايشان در زمان غيبت باشد، و گر نه اين قبيله چگونه میباشد که قابل شمارش نيست؟ به خصوص در زمان حاضر؟! و خداوند داناتر است.
-حديث بيست و نهم
:
سيوطی در عرف الوردی با استناد از سالم بن ابوجعد،(
[142]) میگويد: (مهدی، بيست و يک سال يا بيست و دو سال حکومت میکند، سپس فرد شايستهای بعد از او است، که چهارده سال حکومت میکند، و سپس بعد از او فرد شايستهی ديگری است، که نه سال حکومت میکند).(
[143])
اين خبر تأکيد میکند که بعد از امام مهدی (ع) ائمه و حجج الهی هستند، که همان مهديين میباشند، همان طور که در روايات بسيار ديگر بيان شده و مشکلی نيست که اين خبر از رسول الله (ص) نقل نشده است، چون هيچ تعارضی با روايات ديگر ندارد و از روايات مربوط به مسائل آخر الزمان است، که معمولاً از رسول الله، نقل میشوند و به آنها اعتماد میشود.
قاضی نعمان مغربی میگويد: روايتی از دغشی که به ابوحارث نسبت داده شده میگويد: (مهدی و هفت نفر بعد از او، که از فرزندانش هستند، همگی صالح هستند و هرگز مانند آنان ديده نشده است).(
[144])
اين خبر، نيز تأکيد میکند که ائمه و حججی بعد از امام مهدی (ع) وجود دارند، جز اين که در اين خبر آمده که آنان هفت نفر از فرزندانش میباشند، و اين عدد به معنی حصر مطلق نيست، بلکه شايد اين هفت نفر، دارای خصوصياتی متمايز هستند، که اين سخن به آن اشاره میکند: (هرگز مثل آنان ديده نشده است).
-حديث سیام:
فضل بن شاذان، از اسماعيل بن عياش،(
[145]) از اعمش،(
[146]) از ابو وائل،(
[147]) از حذيفه بن يمان(
[148]) نقل میکند که از رسول الله (ص) شنيدم که در ذکر مهدی (ع) فرمودند: (همانا در بين رکن و مقام، با کسی بيعت میشود که سه نام دارد: احمد و عبد الله و مهدی. اين سه نام او میباشند).(
[149])
در گذشته ذکر کرديم که هر يک از ذريهی امام مهدی (ع) را میتوان با صفت مهدی و قائم ذکر کرد. که با ملاحظهی اين امر، میفهميم که مهدی، در اين روايت شخصی غير از امام محمد بن حسن (ع) است، زيرا اگر اين روايت را با اسماء وارده در وصيت رسول الله (ص) مطابقت دهيم، در میيابيم که اول مهديين از ذريهی امام مهدی (ع) (احمد) است، و ثابت میشود که اين همان احمد، وصی امام مهدی (ع) است:
روايت وصيت پيامبر: (سه نام دارد، نامی همنام من و نام پدرم و او عبد الله و احمد و نام سومش، مهدی میباشد).
روايت فعلی : (سه نام دارد: احمد و عبد الله و مهدی، اين سه نام او میباشند).
از اين روايت و غير آن آشکار میشود، که وصی امام مهدی (ع) دارای نقش عظيم و اساسی، قبل از قيام امام مهدی (ع) میباشد و در باب اين موضوع، نيز به طور مفصل در کتاب (بررسی شخصيت يمانی موعود) جلد اول، سخن گفتهام.
سيد بن طاووس از کتاب (ملاحم) اثر بطائنی،(
[150]) روايتی نقل کرده و گفته: اين عين لفظ روايتی است که در نسخهای قديمی، در کتابخانهی حرم امام موسی کاظم (ع) موجود است. ابو بصير نقل کرده که امام صادق (ع) فرمودند: (خداوند جليلتر و بزرگوارتر و عظيمتر از آن است، که زمين خود را بدون امام عادل رها کند). عرض کردم: (فدايتان شوم، مرا از چيزی با خبر کنيد، که آسوده خاطر شوم). فرمودند: (ای ابومحمد، مادامی که حکومت به دست بنیفلان باشد، برای امت محمد، هيچ فرج و گشايشی نيست، تا اين که حکومت آنان پايان يابد. پس هنگامی که پايان يافت، خداوند مردی از ما اهل بيت را به امت محمد (ص) میفرستد، که به تقوا سير میدهد و به هدايت عمل میکند و در حکمش، رشوه راه ندارد. به خدا سوگند، که من او را با نام خودش و نام پدرش میشناسم. سپس به شدت و در طی زمان کوتاهی به سوی ما میآيد، دارای خال و دو علامت در بدنش است. قائم عادل و حافظ آن چه که به او سپرده شده است، زمين را پر از عدل و قسط میکند، همان گونه که پر از ظلم و ستم گشته بود).(
[151])
فرمايش حضرت (ع): (پس هنگامی که پايان يافت، خداوند، مردی از ما اهل بيت را به امت محمد (ص) میفرستد که به تقوا سير میدهد و به هدايت عمل میکند و در حکمش رشوه راه ندارد. به خدا سوگند، که من او را با نام خودش و نام پدرش میشناسم). اين امر، نيز بر وجود مردی از اهل بيت قبل از قيام امام مهدی (ع) دلالت میکند، که نسلش از اهل بيت (ع) میباشد. يعنی از اهل بيت امام مهدی (ع)، به عبارت ديگر از نسل و ذريهی ايشان میباشد؛ نه اين که به طور مطلق به اهل بيت پيامبر (ص) منسوب باشد، و اين معنی همراه با روايات ديگر که به اين امر اشاره میکنند، از جمله روايت وصيت که بر وصی امام مهدی (ع) به عنوان (اولين مؤمنين) دلالت میکند، مشخص و آشکار میگردد. و در کتاب (وصيت و وصی) بيان شده است، که مقصود از اولين مؤمنين، يعنی اولين ايمان آورنده به امام مهدی (ع) در زمان ظهور و قيام مقدسش. و نيز همان طور که روايت گذشته میفرمود: (همانا در بين رکن و مقام، با کسی بيعت میشود که سه نام دارد: احمد و عبد الله و مهدی، اين سه نام او میباشند). اين مهدی، که مردم بين رکن و مقام با او بيعت میکنند، همان مهدی اول از ذريهی امام مهدی (ع) میباشد. به خصوص اين که با تطبيق اين روايت با روايت وصيت، در میيابيم که اسامی در اين دو روايت، مانند هم هستند.
روايت بعدی، اين معنا را تأييد میکند، آن جا که تصريح میکند که (پسر صاحب وصيتها) قبل از قيام امام مهدی (ع) موجود است و بيان خواهد شد که صاحب وصيتها کيست و پسر او چه کسی است:
حذلم بن بشير گويد: به امام سجاد (ع) عرض کردم: (خروج مهدی را برای من وصف کنيد و دلايل و نشانههايش را به من معرفی کنيد). حضرت فرمود: (قبل از خروج مهدی، مردی خروج میکند، که به او عوف سلمی میگويند. او از جزيره خروج میکند، اما محل زندگيش تکريت است و در مسجد دمشق کشته میشود. سپس شعيب بن صالح، از سمرقند خروج میکند، و بعد از او، سفيانی ملعون از سرزمين خشک خروج میکند؛ و او فرزند عتبه بن ابيسفيان است. پس هنگامی که سفيانی ظهور کرد، مهدی مخفی میشود، سپس بعد از آن خارج میگردد).(
[152])
روايت آشکار میکند، که مهدی (ع) قبل از خروج سفيانی از سرزمين خشک، موجود و ظاهر است و در روايات متواتر زيادی، ذکر شده است که سفيانی از نشانههای قيام امام مهدی (ع) است، که چندين ماه قبل از خروج حضرت (ع) خروج میکند. پس اين مهدی که قبل از سفيانی ظاهر و آشکار است، کيست؟ فکر نمیکنم بعد از اين که دانستيم افرادی از ذريهی امام مهدی (ع) و اهل بيت ايشان (ع) آمادهساز ظهور آن حضرت، خواهند بود که با صفت (مهدی) وصف میشوند، يافتن اين پاسخ سخت و دشوار باشد!(
[153])
ابو سعيد خدری میگويد: رسول الله (ص) فرمودند: (قائم از ما است، و منصور از ما است، و سفاح از ما است، و مهدی از ما است. اما قائم، در حالی به خلافت میرسد، که به اندازهی کاسهای خون نريخته است. اما منصور، پرچمی به وی نمیرسد؛ اما سفاح، مال را نابود میکند و خون میريزد، اما مهدی، زمين را از عدل پر میکند، همان سان که از ظلم پر شده بود).(
[154])
آنچه در اين حديث، حائز اهميّت است، اين است که بر دو شخص دلالت میکند: (قائم) و (مهدی) که هر کدام، غير از ديگری است؛ و هر کدام دارای نقشی هستند، که با هم متفاوت است. قائم که خلافت بدون خونريزی، به دستش میرسد، در ظاهر به حجت بن الحسن (ع) اطلاق میشود، اما مهدی، در اين روايت، بر مهدی اول از ذريهی امام مهدی (ع) دلالت میکند که وظيفهی زمينه سازی برای پدر، را به دوش میکشد و به امر پدرش (ع) در جنگها و انتقامها فرو میرود و به کشتن مفسدان، اقدام میکند.
-حديث سی و يکم
:
نعيم بن حماد مروزی با اسنادش از اميرالمومنين (ع) نقل میکند، که فرمود: (زمانی که سفيانی سپاهی را به سوی مهدی گسيل میدارد، در سرزمين بيداء در زمين فرو میرود، و خبر اين واقعه به اهل شام میرسد، به فرمانروای خود میگويند: مهدی قيام کرده است، پس با او بيعت کن و از او پيروی کن، و گر نه تو را میکشيم. پس کسی را برای بيعت به سوی او ميفرستد، و مهدی میرود، تا آن که به بيت المقدس در میآيد، و گنجها به دست او میرسد، و عرب و عجم و اهل حرب و روم و غير آنان بدون جنگ، در اطاعت او در میآيند، تا مساجد در قسطنطنيه (استانبول) و پايينتر از آن بنا میشود. و قبل از او مردی از اهل بيتش به اهل مشرق خروج میکند، که هشت ماه شمشير را بر پشت خود حمل میکند، میکشد و مثله میکند و به سوی بيت المقدس روانه میشود، پس به آن نمیرسد تا آن که وفات کند).(
[155])
اين روايت موضوع جديدی را برای ما به ارمغان میآورد و آن اين که اين مرد شرقی، از اهل بيت امام مهدی (ع) است، و ما میدانيم که امام مهدی در زمان ظهور نمیتواند مردی از اهل بيت خويش جز از فرزندانش، داشته باشد. پس گريزی نيست، جز آن که بگوييم، اين مرد از ذريهی امام مهدی (ع) است. روايت بيان میکند که او همان آماده کنندهی اصلی شرايط و صاحب انتقامها است... بلکه تمام رواياتی که اين آماده کننده را توصيف میکنند، که از آل محمد يا از اهل بيت (ع) است، ناچار بايد معنای آنها، اين باشد، که او از ذريهی امام مهدی (ع) است و مخصوصاً از اوصياء است. چراکه اهل بيت (ع) به هر کس که منسوب به امير المؤمنين (ع) باشد، اطلاق نمیشود، به خصوص وقتی خصوصيات و صفات او را در روايات، وارد شده ملاحظه میکنيم. و مشخص است که آخرين فرد از امامان دوازدهگانه امام مهدی، حجت بن الحسن (ع) است و اين فرد، کسی غير از ايشان است؛ زيرا روايت میگويد: او قبل از ايشان قيام میکند و از اهل بيت ايشان است. و وقتی به وصيت پيامبر (ص) در زمان وفات و روايات ديگر، مراجعه میکنيم، مصداق ديگری برای اين مرد، جز مهدی اول (احمد) از فرزندان امام مهدی (ع) پيدا نمیکنيم، همان کسی که پيامبر او را با صفت اولين مؤمنان، توصيف کرد و او وصی امام و اولين مهديين (ع) است.(
[156])
-حديث سی و دوم
:
فضل بن شاذان، از حسن بن محبوب، از عمرو بن ابیمقدام،(
[157]) از جابر جعفی، چنين نقل میکند: از ابوجعفر امام محمد باقر (ع) شنيدم که فرمود: (به خدا سوگند، مردی از ما اهل بيت (ع) سيصد و نه سال حکومت میکند). عرض کردم: (آن چه هنگام خواهد بود؟) فرمود: (بعد از قائم (ع)) عرض کردم: (قائم چه مقدار حکومت میکند؟) فرمود: (نوزده سال، سپس منتصر به خونخواهی حسين (ع) قيام میکند و میکشد و به بند میکشد تا آن که سفاح قيام کند).(
[158])
اين روايت، نيز خبر از حکومت فردی از اهل بيت، بعد از وفات امام مهدی (ع) به مدت ۳۰۹ سال است. ثابت شده است، که حکومت و جانشينی بعد از امام مهدی، حجت بن الحسن (ع) در ذريهی ايشان، مهديين دوازدهگانه خواهد بود. پس ناچار اين فرد که ۳۰۹ سال حکومت میکند، يکی از مهديين، از ذريهی امام مهدی (ع) خواهد بود.
اين روايت را شيخ نعمانی، با سند صحيح از جابر بن يزيد جعفی، چنين روايت کرده است:
جابر جعفی چنين میگويد: از امام محمد باقر (ع) شنيدم که فرمود: (به خدا سوگند، مردی از ما اهل بيت (ع) سيصد و نه سال حکومت میکند). عرض کردم: (آن چه هنگام خواهد بود؟) فرمود: (بعد از وفات قائم (ع)) عرض کردم: (قائم (ع) پيش از وفات خود چه مقدار حکومت میکند؟) فرمود: (نوزده سال، از زمان قيام تا زمان وفاتش).(
[159])
روايت بعدی، دليل بر اين است که اين مرد يکی از مهديين، از ذريهی امام مهدی (ع) است:
شيخ طوسی، با سند خود از ابوجارود، نقل میکند که امام باقر (ع) فرمودند: (قائم (ع) به مدت سيصد و نه سال، به مقدار سالهائی که اصحاب کهف، در غار خفته بودند، حکومت میکند، زمين را پر از عدل و قسط میکند، همان طور که پر از ظلم و ستم گشته بود. و خداوند مشارق و مغارب زمين را به دست او فتح میکند، و آن قدر از مردم میکشد، تا فقط دين محمد باقی بماند، و به سيرهی سليمان بن داوود، حکومت میکند).(
[160])
اين روايت، تصريح میکند که قائم (ع) ۳۰۹ سال حکومت میکند و او همان کسی است که مدت ۳۰۹ سال، بعد از وفات امام مهدی (ع) حکومت میکند و او از ذريهی امام مهدی حجت بن الحسن (ع) است، در حالی که اکثر روايات، تصريح میکنند که خود امام مهدی (ع) نوزده سال يا هفت سال (که معادل هفتاد سال ما است)، حکومت میکند.
و هرگز کلام امام صادق (ع) را فراموش نکنيم که فرمودند: (اگر در مورد مردی از ما چيزی گفتيم و آن در فرزندش يا فرزند فرزندش بود، آن امر را انکار نکنيد).(
[161])
-حديث سی و سوم
:
شيخ مفيد:(
[162]) فضل بن شاذان،(
[163]) از معمر بن خلاد،(
[164]) از ابوالحسن امام موسی کاظم (ع) روايت میکند، که فرمود: (گويا پرچمهای سبز رنگی میبينم، که از مصر بر افراشته شده، تا به شامات برسد، تا به سوی فرزند صاحب وصيتها هدايت شود).(
[165])
پس لازم است، که ابتدا وصيتها و صاحب آن را بشناسيم، تا بتوانيم فرزندش را شناسايی کنيم.
وصيتها (وصيات) جمع وصيت است؛ و هم چنين جمع ديگر آن وصايا است، و مقصود از وصيتها در اين جا وصيتهای پيامبران و وصيت رسول خدا، حضرت محمد (ص) و وصيتهای ائمه ی اطهار (ع) و ميراث آنان (ع) است. پس وصايای پيامبران به محمد (ص) رسيده است، و ايشان آن را به امير المؤمنين سپردهاند، و بعد از ايشان، اين مواريث از امامی به امام ديگر منتقل شده، تا آن که به دست امام مهدی (ع) رسيده است. پس اين مواريث، اکنون نزد امام مهدی (ع) نگهداری میشود، زيرا ايشان، امام و حجت بر تمام خلق هستند.
و رواياتی که در ادامه میآيد، بر اين امر دلالت میکند:
از درست بن ابیمنصور نقل شده که از امير المؤمنين (ع) پرسيدم: (آيا ابوطالب، بر رسول الله (ص) حجت بوده است؟) حضرت (ع) فرمود: (خير، وصيتها نزد او بود و آن را به رسول الله تسليم کرد). عرض کردم: (آيا از آن رو وصيتها را به ايشان داده، که ابوطالب بر ايشان حجت بوده است؟) فرمود: (اگر ابوطالب بر محمد (ص) حجت بود، وصايا را به او نمیداد). عرض کردم: (پس ابوطالب چه بوده است؟) فرمود: (ابو طالب (ع) به پيامبر و آن چه با او نازل شده، اقرار کرد و وصايا را به ايشان (ص) تسليم کرد و در همان روز وفات يافت).(
[166])
و امير المؤمنين (ع) فرمودند: (رسول الله (ص) هزار در، از حلال و حرام و آن چه بود و هست و تا روز قيامت خواهد بود، به من آموختند، و هر روزی از آن درها، هزار در گشوده میشود، پس آن هزار هزار در است، تا اين که منايا(
[167]) و وصايا و فصل الخطاب، را آموختم).(
[168])
سلمان محمدی ميفرمايد: (آگاه باشيد که منايا و بلايا و ميراث وصيتها و فصل الخطاب، علی بن ابیطالب است...).(
[169])
امير المؤمنين (ع) در نامهای به معاويه (لع) نوشتند: (...ای معاويه، آيا پروردگاری جز الله، برای خود برگزيدهای؟ يا کتابی غير از کتاب او؟... يا حکمی غير از حکم او؟ يا غير مستحفظي(
[170]) غير از ما، به امامت برگزيدهای؟ امامت برای ابراهيم و ذريهی او و مؤمنان پيرو آنان است...).(
[171])
امير المؤمنين (ع) فرمود: (به من الست، علم منايا، و بلايا، و وصايا، و فصل الخطاب داده شده است و منم صاحب بازگشتها و دولت دولتها، و منم صاحب عصا و نشان و جنبندهای که با مردم سخن میگويد).(
[172])
از جمله القاب امام زين العابدين (ع) در دعاها و زيارتهای وارده چنين است: (... و وصی اوصياء، و نگهدارندهی وصايای مرسلين...).(
[173])
پس علم وصايا نزد ائمه (ع) است، و آنان حافظان و نگهبانان وصايای انبيا، هستند و به همين دليل میبينيم که رسول الله (ص) در وصيت خويش، در وصف امام مهدی (ع) عبارت مستحفظ از آل محمد را به کار بردند. (....پس هنگامی که وفاتش رسيد، آن را به فرزندش محمد، مستحفظ از آل محمد (ص) تسليم کند...).
هم چنين امام صادق (ع) در وصف امام مهدی (ع) میفرمايند: (...حافظ و نگهبان آن چه که به او سپرده شده است، زمين را پر از عدل و قسط میکند، همان طور که فاجران، آن را پر از ظلم و ستم کردند).(
[174])
از آنچه که ذکر شد، در میيابيم که صاحب وصيتها امام مهدی (ع) است، پس معنی عبارت (فرزند صاحب وصيتها) فرزند امام مهدی (ع) میباشد، و در اين روايت، او همان کسی است که پرچمها از مصر به سوی اين فرزند، هدايت میشوند. يعنی با ايشان بيعت میکنند، و به اطاعت ايشان در میآيند.(
[175])
-حديث سی و چهارم
:
قصهی جزيرهی خضراء(
[176]): جزيرهای که فرزندان امام مهدی (ع) و شيعيان ايشان (ع) در آن زندگی میکنند، و داستان اين جزيره، طولانی است که علمای متعددی(
[177]) آن را روايت کردهاند، و اين قصه، نيز ذريه برای امام مهدی (ع) را در غيبت کبری، ثابت میکند و اينکه آنان دارای شهر يا شهرهای متعددی هستند.
سيد بن طاووس، در مورد اين داستان میگويد: (روايتی را با اسناد متصل يافتم، که امام مهدی (ع) فرزندان و واليانی در اطراف سرزمينهای دريائی دارند، که در نهايت بزرگی از صفات ابرار میباشند).(
[178])
مدقق اردبيلی میگويد: (حکايتی غريب و روايتی عجيب است، که به گوش کمتر کسی رسيده است، و آن در کتاب اربعين نوشتهی يکی از مؤلفان و بزرگان مجتهدان از علمای امت سيد مرسلين و خادمان امير المؤمنين (ع) میباشد، و آن قصه به طور کامل، به دست ما نرسيده و اين اوراق را با نقل آن زينت میدهيم، تا چشمان ساير مؤمنان روشن گردد. عالم عامل متقی فاضل محمد بن علی علوی حسينی با سند متصل، آن را از احمد بن محمد بن يحيی انباری، روايت کرده است).(
[179])
ميرمحمد لوحی معاصر علامه مجلسی، در کتاب (کفايه المهتدی فی معرفه المهدی) در مورد جزيرهی خضراء میگويد: (آن از اخبار معتبر و نادر است، که در ذکر شهر شيعه و جزيرهی خضراء و دريای سفيد آمده که میگويد: صاحب الزمان (ع) فرزندانی دارد و ما با اين حديث صحيح، در کتاب رياض المؤمنين موافقيم).(
[180])
عالم جليل و دانشمند فاضل، شيخ اسد الله کاظمينی، در توصيف فضايل محقق صاحب شرايع میگويد: (...رئيس علما، حکيم فقهاء، خورشيد فضلا، ماه عرفا که اسم و علمش در قصهی جزيرهی خضراء پر آوازه گشته...).(
[181])
کاظمينی، در اين جا، با ذکر اسم محقق حلی، در داستان جزيرهی خضرا، به مدح او پرداخته، يعنی کاظمينی اين قصه را صحيح و معتبر دانسته و با مضمونش استدلال میکند.
شهيد ثالث قاضی نورالله ( در کتاب (مجالس المؤمنين) میگويد: (...در آن جا قيام میکند و به يقين افعالی را انجام میدهد، که آن را به مقتضای مصلحت دينی، نيکو میبيند، همان طور که اين مضمون از داستان دريای سفيد و جزيرهی خضراء برداشت میشود).(
[182])
ميرزای نوری، بر اساس کلام شهيد ثالث قاضی نورالله میگويد: (و از اين کلام شريف، حاصل میشود که اين داستان، در نزد آن طبقه، بسيار مشهور بوده و احتمال میرود که دربارهی آن به سند ديگری دست يافته باشند...).(
[183])
و ميرزای نوری (ره) در اثبات اين داستان، شرح طولانی داده و به آن اعتماد کرده است. برای اطلاع بيشتر به کتاب (نجم الثاقب) جلد ۲، صفحهی ۲۱۴- ۱۷۲، حکايت سی و هفتم، مراجعه کنيد.
-حديث سی و پنجم
:
احمد بن محمد بن سعيد، از اين چهار نفر، از ابن محبوب و نيز از محمد بن يعقوب کلينی، نقل شده که علی بن ابراهيم بن هاشم، از پدرش، از محمد بن عمران، از احمد بن محمد بن عيسی، از علی بن محمد، و غير او از سهل بن زياد، همه از حسن بن محبوب، از عبدالواحد بن عبد الله موصلی، از ابوعلی احمد بن محمد ابي ناشر، از احمد بن هلال، از حسن بن محبوب، از عمرو بن ابيمقدام، از جابر بن يزيد جعفی، از ابوجعفر محمد بن علی باقر (ع) نقل میکند، که در مورد قيام قائم (ع) بين رکن و مقام از قول حضرت قائم فرمودند: (...آگاه باشيد، هر کس در مورد کتاب خدا با من احتجاج کند، من نزديکترين مردم به کتاب خدا هستم؛ و هر کس در مورد سنت رسول الله (ص) با من احتجاج کند، من اوليترين مردم به سنت رسول الله (ص) هستم؛ و خداوند از کسی که امروز کلامم را میشنود، خواهد پرسيد؛ پس حاضران، سخنان مرا به گوش غائبان برسانند. و همانا من، حق نزديکان رسول الله را بر گردن شما دارم، ولی شما جز دشمنی با ما نکرديد، و ما را از کسانی که به ما ظلم کردند، منع کرديد، پس ما را سبک شمردهاند، و به ما ستم روا داشتهاند، و ما را از ديارمان و فرزندانمان راندهاند، و ظلم بر ما، را از حد گذراندهاند، و حق ما را از ما، دريغ داشتهاند، و اهل باطل بر ما، افترا بستهاند. پس خدا را، خدا را، در حق ما، ما را تنها نگذاريد و ما را ياری کنيد، تا خدا شما را ياری کند).(
[184])
اين اعلام و بيان امام مهدی (ع) در اول قيام خويش است، که به سبب تعقيب ظالمان، از ديار و فرزندان خويش دور گشته و ستمگران در هر زمان و مکان در جستجوی رد ايشان (ع) هستند.
اين قسمت که فرمودند: (ما را از ديارمان و فرزندانمان راندهاند). مصداق عظيم اين روايت امام مهدی (ع) است و انطباق اين روايت بر امام مهدی (ع) بيشتر از پدران حضرت (ع) میباشد، زيرا پدران حضرت، با وجود ظلم و ستمی که درآن زندگی کردند و حق آنان (ع) هميشه غصب میشده، اما بيشتر آنان، در هر حال با فرزندان و در ديار خويش زندگی میکردند؛ و حتی اگر بگوييم اين فقره شامل همهی ائمه (ع) است، باز هم اين امر؛ شامل امام مهدی (ع) نيز میباشد، زيرا ايشان (ع) امام و صاحب کلام است. پس اين کلام؛ ابتدا بر صاحب خود و سپس بر ساير ائمه صدق میکند.(
[185]) پس هر کس در سخن حضرت (ع) (ما را از ديارمان و فرزندانمان راندهاند) و قبل و بعد آن، تأمل کند، در میيابد که امام مهدی (ع) در مورد خويش، سخن میفرمايند.
در داستان ديدار حاج علی بغدادی با امام مهدی (ع) آمده است: (...سپس (همراه امام مهدی) از راه عريضی آمديم که به شهر کاظمين میرسيد و دو طرف آن، باغهای مردم بود و قسمتی از دست راست اين جاده نرسيده به بغداد، ملکی برای سادات يتيم بوده، که حکومت آن را غصب کرده بود و آن را جزو جادهی عمومی قرار داده بود و اشخاص پرهيزکار و باتقوای بغداد و کاظمين در مسير خود، از اين قسمت جاده عبور نمیکردند. در آن مسير، من ديدم که امام (ع) از اين قسمت جاده، دوری نکرد. به ايشان عرض کردم: آقای من، اين جا ملک بعضی از ايتام سادات است، و استفاده از آن جايز نيست. فرمود: اين ملک از آن جدم امير المؤمنين و فرزندان او و اولاد ماست؛ و استفاده از آن، برای دوستداران ما، جايز است...).(
[186])
پس از سخن امام مهدی (ع) آشکار است، که مقصود حضرت فرزندان و ذريهی ايشان (ع) هستند که در اين مورد فرمودند: (اين ملک از آن جدم امير المؤمنين و فرزندان او و اولاد ما است). و اين سخن شامل تمام ذريهی امير المؤمنين (ع) تا روز قيامت میشود، و عبارت (اولاد ما) بعد از آن تخصيصی برای فرزندان امام مهدی (ع) نسبت به عموم فرزندان امير المؤمنين (ع) است.
-حديث سی و ششم
:
سليم بن قيس هلالی، از سلمان فارسی، در حديثی طولانی از رسول الله (ص) نقل میکند که فرمودند: (برادرم علی، فاضلترين امت من است و حمزه و جعفر، فاضلترين امتم بعد از علی (ع) و بعد از تو و بعد از فرزندانم حسن وحسين و بعد از اوصياء از اين فرزندم -رسول الله (ص) با دست خويش، به حسين (ع) اشاره کرد- هستند؛ که مهدی از آنان است و کسی که قبل از او است، بهتر از او است، اولی بهتر از آخری است؛ زيرا امام او است و آخری وصی اولی است. ما اهل بيتی هستيم که خداوند برای ما؛ آخرت را بر دنيا اختيار نمود...).(
[187])
در اين حديث شريف، رسول الله (ص) بيان میفرمايند که مهدی (ع) از اوصياء از ذريهی حسين (ع) است، و مهدی مذکور، در اين حديث نمیتواند حجت بن الحسن، امام دوازدهم باشد، زيرا رسول الله (ص) فرمودند: (و کسی که قبل از او است، بهتر از او است؛ اولی بهتر از آخری است؛ زيرا امام او است و آخری وصی اولی است). و اين در ظاهر؛ به اين معنی است که پدر امام مهدی (ع) برتر از امام مهدی (ع) است، در حالی که روايات بسياری از فضيلت امام مهدی (ع) نسبت به امام حسن عسکری (ع) سخن میگويند، که به برخی از آنها، اشاره میکنم:
شيخ نعمانی با سند خود از ابوبصير، از امام صادق (ع) از پدرانشان (ع) نقل میکنند که رسول الله (ص) فرمودند: (همانا خدای عزوجل، از هر دستهای چيزی را برگزيد؛ از زمين، مکه را برگزيد و از مکه، مسجدی را، و از مسجد، موضعی را انتخاب کرد، که در آن کعبه قرار گرفته؛ و از حيوانات، مادهاش را برگزيد؛ و از چهارپايان، گوسفند را انتخاب کرد؛ از روزها، روز جمعه را اختيار کرد؛ و از ميان ماهها، ماه رمضان؛ و از ميان شبها، شب قدر را برگزيد؛ و از ميان مردم، بنی هاشم را انتخاب کرد؛ و من و علی را از بنی هاشم برگزيد؛ و از من و علی، حسن و حسين و باقی دوازده امام را از فرزندان حسين (ع) برگزيد؛ که نهمين آنان، باطن آنان و ظاهرشان و فاضلترين آنان و قائم شان میباشد).(
[188])
ابو بصير نقل کرده که امام باقر (ع) فرموده: (از ما، بعد از حسين بن علی (ع) نه تن هستند، که نُهُمين آنان قائم است و او فاضلترين آنان (ع) میباشد).(
[189])
سلمان فارسی میگويد: نزد رسول الله (ص) بوديم که حسين بن علی (ع) بر ما، وارد شد، حضرت (ص) او را در بغل گرفت و گونهاش را بوسيد و فرمود: (يا ابا عبد الله، تو سيدی از سادات هستی، و تو امام فرزند امام، برادر امام و پدر امامان نهگانه هستی؛ که نهمين آنان قائمشان، امامشان، داناترينشان و حکيمترين و برترين آنان است).(
[190])
پس ناگزير آن مهدی، که پدرش از او برتر است، نمیتواند امام محمد بن حسن عسکری (ع) باشد، بلکه بايد يکی از مهديين دوازدهگانه، از ذريهی امام مهدی (ع) باشد، و بر مهدی اول (احمد) قابل انطباق است، از آن جا که رسول الله (ص) فرمودند: (اولی برتر از آخری است، زيرا امام او است و آخری وصی اولی است). يعنی حجت بن الحسن (ع) برتر از مهدی اول، از ذريهی خويش است؛ زيرا امام او است و مهدی اول، وصی حجت بن الحسن (ع) است.
و اين جواهرات پنهان، از آن اهل بيت (ع) است، که تا زمان مشخص خودش پنهان شده و در موعد مشخص، نور افشانی میکند.
-حديث سی و هفتم
:
سليم بن قيس، از سلمان محمدی از رسول الله (ص) در حديثی طولانی، نقل میکند که: ...حضرت با دست خويش به پشت حسين (ع) زدند و فرمودند: (ای سلمان، مهدی امتم که زمين را پر از عدل و قسط میکند، بعد از اين که پر از ظلم و ستم گشته، از فرزند اين است؛ امام فرزند امام، عالم فرزند عالم، وصی فرزند وصی، پدرش کسی است که پس از او است، امام وصی عالم). عرض کردم: (ای پيامبر خدا، مهدی برتر است يا پدرش؟ فرمود: (پدرش از او برتر است. برای اولی اجر و پاداشی مثل همهی آنان است؛ زيرا خداوند آنان را به وسيلهی او هدايت کرده است).(
[191])
در اين حديث نيز، مقصود از مهدی، امام محمد حجت بن الحسن (ع) نيست، زيرا رسول الله (ص) فرمودند: (پدرش کسی است که پس از او است، امام وصی عالم). طبيعتاً پدری يافت نمیشود که در وجود، پس از پسرش باشد. پس تنها حالت ممکن، آن است که پدرش در امر ظهور، پس از وی باشد. همانطور که در مورد امام مهدی (ع) و وصيش احمد (ع) اين گونه است. و روايات اشاره میکنند،که مهدی اول، قبل از پدرش امام حجت بن الحسن (ع) ظاهر میشود. پس آن مهدی که پدرش پس از او است، همان مهدی اول، از ذريهی امام مهدی (ع) میباشد.
و رسول الله (ص) در سخن خويش: (پدرش از او برتر است). بر اين امر، تأکيد میکند. همانطور که در حديث قبلی، شرح داده شد که امام مهدی (ع) از پدرش برتر است. پس حديث تنها بر مهدی اول، از ذريهی امام مهدی (ع) منطبق میشود؛ همان کسی که رسول الله (ص) در وصيت خويش او را (احمد) ناميد.
-حديث سی و هشتم
:
محمد بن عبد الله بن جعفر حميری، از پدرش، از علی بن سليمان بن رشيد، از حسن بن علی خزاز نقل میکند(
[192]) که علی بن ابیحمزه بر امام ابوالحسن الرضا (ع) وارد شد و عرض کرد: (آيا شما امام هستيد؟) فرمود: (آری). گفت: (ولی من از جد شما جعفر بن محمد (ع) شنيدم، که فرمود: هيچ امامی نيست، مگر اين که فرزندی داشته باشد). حضرت فرمودند: (ای شيخ فراموش کردهای، يا خود را به فراموشی ميزنی؟ چنين نبود. جعفر (ع) فرمود: هيچ امامی نيست، مگر اينکه فرزندی داشته باشد، جز امامی که حسين بن علی (ع) در زمان او خروج میکند، زيرا او فرزندی ندارد). گفت: (راست گفتيد، فدايتان شوم. شنيدم که جدتان چنين فرمود).(
[193])
اين روايت به وضوح، اعلام میکند که امامی که بعد از او، رجعت آغاز میشود، امامی است که فرزند ندارد و ذريهای برای او نيست؛ در حالی که امام مهدی (ع) دارای ذريهی ائمه و حجج بعد از خود است.
پس امامی که بعد از او، رجعت آغاز میگردد؛ نمیتواند امام مهدی محمد بن حسن عسکری (ع) باشد، و چون صفت (امام) بعد از امام مهدی (ع) به کسی غير از مهديين از ذريهی ايشان، اطلاق نمیگردد؛ بیترديد اين امام يکی از ذريهی امام مهدی (ع) است، و چون آخرين مهدی، مهدی دوازدهم میباشد؛ از آن رو که رسول الله (ص) و امامان (ع) فرمودند که حکومت مهديين، بعد از امام مهدی (ع) خواهد بود، پس بعد از آن رجعت با رجوع حسين بن علی (ع) بر دوازدهمين مهدی، که فرزندی بعد از خود ندارد، آغاز میگردد. پس اين روايت، کاملاً حکم میکند که رجعت آغاز نمیگردد، مگر بعد از حکومت مهديين دوازدهگانه از ذريهی امام مهدی (ع) که به عنوان ائمه، بعد از پدرشان (ع) توصيف شدهاند.
-حديث سی و نهم
:
حسن بن محمد بن سعيد هاشمی، از فرات بن ابراهيم بن فرات کوفی، از محمد بن علی بن احمد بن همدانی، از ابوالفضل عباس بن عبد الله بخاری، از محمد بن قاسم بن ابراهيم بن عبد الله بن قاسم بن محمد بن ابیبکر، از عبد السلام بن صالح هروی، از علی بن موسی الرضا (ع) از پدرش موسی بن جعفر، از پدرش جعفر بن محمد، از پدرش محمد بن علی، از پدرش علی بن حسين، از پدرش حسين بن علی، از پدرش علی بن ابیطالب (ع) نقل میکنند، که رسول الله (ص) در حديثی طولانی فرمودند: (.... زمانی که جبرئيل مرا به آسمان برد، اذان گفت به صورت دو به دو و اقامه گفت به صورت دو به دو، سپس گفت: ای محمد، پيش بايست. گفتم: ای جبرئيل، آيا من جلوتر از تو بايستم؟ فرمود: آری، زيرا خداوند تبارک و تعالی، پيامبرانش را بر تمام فرشتگان، برتری بخشيده و تو را برتری خاصی بخشيده است. پس من پيش ايستادم و به آنان نماز خواندم، بدون هيچ فخر فروشی، پس هنگامی که به پردههای نور رسيديم، جبرئيل به من گفت: ای محمد پيش برو و از من جدا شو. گفتم: ای جبرئيل، آيا در چنين جايگاهی، مرا رها میکنی؟ فرمود: ای محمد، اين آخرين حد من است، که خداوند در اين محل برای من تعيين فرموده، و اگر از حد خود تجاوز کنم، بالهايم به خاطر تعدی از حدود پروردگارم جل جلاله خواهد سوخت. پس هالهای از نور، مرا در بر گرفت و تا آن جا که خداوند اراده کرده بود، به ملکوت برد. پس ندائی بر من آمد: ای محمد، گفتم: لبيک پروردگار من، مرا خوشبخت ساختی، تو خجسته و بلند مرتبه هستی. ندا آمد: ای محمد، تو بندهی من هستی و من پروردگار توام؛ پس مرا بندگی کن و بر من توکل کن. پس تو نور من در ميان بندگانم و رسولم به سوی آفريدگانم و حجتم بر مردمم هستی؛ پس بهشتم را برای پيروان تو و آتشم را برای تخلف کنندگان از تو آفريدم و کرامت خود را بر اوصيای تو واجب کردم و برای شيعهی تو ثواب خود را واجب ساختم. گفتم: ای پروردگار من، اوصيای من چه کسانی هستند؟ ندا آمد: ای محمد ، نام اوصيای تو بر ساق عرش نوشته شده، پس من در پيشگاه پروردگارم، به ساق عرش نظر کردم، سپس دوازده نور ديدم، در هر نور، با خط سبز رنگی نام هر يک از اوصيای من، نوشته شده بود، اول آنان علی بن ابیطالب و آخرشان مهدی امتم بود. سپس عرض کردم: پروردگارا، آيا اينان، اوصيای بعد از من هستند؟ ندا آمد: ای محمد، اينان اوليای من و دوستان من و برگزيدگان من و حجتهای من بعد از تو، بر مردمم هستند و آنان اوصيای تو و خلفای تو و بهترين خلق من بعد از تو، هستند، به عزت و جلالم سوگند، به وسيلهی آنان، دينم را ظاهر میگردانم، و کلمهی خود را با آنان بالا میبرم، و زمين را از دشمنان خود به وسيلهی آخرين آنان، پاک میکنم، و او را مالک مشارق و مغارب زمين، میگردانم، و بادها را مسخر او میگردانم، و گردنکشان را در مقابل او خوار میکنم، و اسباب را به دست او مینهم، و او را با لشگر خود ياری میدهم، و او را با فرشتگان خود کمک میکنم، تا دعوتم را آشکار کند، و خلق را بر توحيدم گردآورد؛ سپس حکومتش را ادامه میدهم و ايام را بين اوليايم، تا روز قيامت به گردش در میآورم).(
[194])
قبلاً بيان شد که دولت امام مهدی (ع) به فرماندهی مهديين از ذريهی ايشان (ع) استمرار خواهد يافت، و در اين حديث قدسی، خداوند تبارک و تعالی در مورد امام مهدی (ع) میفرمايد: (سپس حکومتش را ادامه میدهم و ايام را بين اوليايم، تا روز قيامت به گردش در میآورم). يعنی حکومت امام مهدی (ع) به وسيلهی مهديين، از ذريهی ايشان (ع) تا روز قيامت امتداد میيابد، و روزها در بين آنان به گردش در میآيد. پس اوليای الهی بعد از حجت بن الحسن (ع) مهديين دوازدهگانه از ذريهی ايشان (ع) میباشند.
-حديث چهلم
:
روايات بسياری هستند که دارای سند صحيح میباشند و بر وجود اوصيای بعد از رسول الله (ص) دوازده امام و وصی از ذريهی علی بن ابیطالب (ع) و فاطمه (ع) دلالت میکنند، به عبارت ديگر تعداد اين امامان، با احتساب امام علی (ع) به سيزده امام و وصی میرسند، که اين امر دلالت میکند که آن گونه که از بعضی روايات استفاده میشود، مهدی اول از ذريهی امام مهدی (ع) به دليل ويژگيش در شمار پدرانش، امامان دوازدهگانه به حساب میآيد. که به برخی از اين روايات، بدون توضيح اشاره میکنيم:
روايت اول:
شيخ کلينی: محمد بن يحيی،(
[195]) از محمد بن احمد،(
[196]) از محمد بن حسين،(
[197]) از ابوسعيد عصفوری،(
[198]) از عمرو بن ثابت،(
[199]) از ابوجاورد(
[200]) نقل میکند که امام باقر (ع) فرمود: رسول الله (ص) فرمود: (من و دوازده تن از فرزندانم و تو ای علی، پناهگاههای زمين هستيم؛ يعنی سبب پايداری آن و کوههای آن؛ خدا به وسيلهی ما زمين را پايدار کرد، تا اهلش را فرو نبرد. پس هنگامی که دوازده تن از فرزندانم بروند، زمين اهلش را فرو خواهد برد، و هرگز به آنان مهلت داده نمیشود).(
[201])
روايت دوم:
شيخ کلينی: ابوعلی اشعری،(
[202]) از حسن بن عبيد الله،(
[203]) از حسن بن موسی خشاب،(
[204]) از علی بن سماعه،(
[205]) از علی بن حسن بن رباط،(
[206]) از ابن اذينه،(
[207]) از زراره(
[208]) نقل میکند که از امام باقر (ع) شنيدم که فرمودند: (دوازده امام از آل محمد هستند، که همهی آنان از فرزندان رسول الله (ص) و علی (ع) میباشند، و رسول الله (ص) و علی (ع) دو پدر آنان هستند).(
[209])
روايت سوم:
محمد بن يحيی، از عبد الله بن محمد خشاب، از ابن سماعه، از علی بن حسن بن رباط، از ابن اذينه، از زراره نقل میکند که از امام محمد باقر (ع) شنيدم که فرمود: (دوازده امام از آل محمد (ع) هستند، که همهی آنان، از فرزندان رسول الله (ص) و علی (ع) میباشند، و رسول الله (ص) و علی (ع) دو پدر اينان هستند). علی بن راشد برادر ناتنی علی بن حسين (ع) در آن جا، حضور داشت و اين امر را انکار کرد. پس حضرت (ع) بر اين امر، اصرار کرد و به او فرمود: (اما فرزند مادرت، يکی از آنان است).(
[210])
روايت چهارم:
شيخ کلينی از محمد بن يحيی،(
[211]) از محمد بن حسين،(
[212]) از ابن محبوب،(
[213]) از ابوجارود(
[214]) نقل میکند که ابوجعفر امام محمد باقر (ع) به نقل از جابر بن عبد الله انصاری فرمود: (بر فاطمه (ع) وارد شدم و در مقابل ايشان، لوحی ديدم که بر آن لوح، نام اوصياء از فرزندانش نوشته شده بود. پس آن را شمردم. دوازده تن بودند، که آخرين آنان قائم بود، نام سه تن از آنان محمد و نام سه تن علی بود).(
[215])
روايت پنجم:
شيخ کلينی(
[216]): محمد بن يحيی،(
[217]) از محمد بن حسين،(
[218]) از مسعده بن زياد،(
[219]) از امام صادق (ع) و محمد بن حسين،(
[220]) از ابراهيم، از ابويحيی مدائنی،(
[221]) از ابوهارون عبدی،(
[222]) از ابوسعيد خدری خدری(
[223]) نقل میکنند که: در زمان مرگ ابوبکر و جانشينی عمر از سوی او، من در آن جا، حاضر بودم؛ که مردی يهودی از بزرگان يهود به يثرب آمد. يهوديان مدينه گمان داشتند که او داناترين اهل آن زمان است. تا آن که به سوی عمر رفت و به او گفت: ای عمر، من آمدهام تا در مورد اسلام بدانم. پس اگر پاسخ پرسشهای مرا بگوئی، خواهم دانست که تو داناترين ياران محمد به کتاب و سنت و تمام پرسشهای من هستی. عمر گفت: من چنين نيستم، ولی تو را به سوی داناترين فرد امتمان به کتاب و سنت و تمام پرسشهای تو راهنمايی میکنم، و او آن جا است. و به علی (ع) اشاره کرد. يهودی گفت: ای عمر، اگر چنين است که تو میگوئی، چرا مردم با تو بيعت کردهاند؟ در حالی که او داناترين شماست! عمر او را از خود راند. سپس يهودی به سوی علی (ع) آمد و گفت: آيا شما اين گونه هستيد، که عمر ذکر کرد؟ حضرت (ع) فرمود: مگر عمر چه گفته است؟ يهودی گفتگوی خود را با عمر، بيان کرد و سپس گفت: اگر آن گونه که گفت باشی، از تو در مورد چيزهايی که ميخواهم بدانم، ميپرسم. اگر کسی از شما، آن را بداند، خواهم دانست که در اختلاف بين ما و شما، شما بهترين امتها هستيد و راستگوئيد و در اين صورت به دين اسلام شما در خواهم آمد. امير المؤمنين (ع) فرمود: آری من آن گونه هستم، که عمر برايت گفت. سؤال کن تا اگر خدا بخواهد، پاسخ بشنوی. گفت: مرا از سه و سه و يک چيز، با خبر کن؟ حضرت فرمودند: ای يهودی، چرا نمیگوئی: مرا از هفت چيز با خبر کن؟ گفت: اگر مرا از سه تا، با خبر کنی، در مورد بقيه نيز سؤال میکنم و گرنه سؤالی ندارم. پس اگر در مورد اين هفت چيز، مرا با خبر کردی، تو داناترين اهل زمين و برترين آنان و سزاوارترين مردم به خودشان هستی. حضرت فرمودند: ای يهودی سؤال کن. گفت: اولين سنگی که بر زمين قرار گرفت، چه بود؟ و اولين درختی که بر زمين کاشته شد، چه بود؟ و اولين چشمهای که بر زمين جوشيد، چه بود؟ حضرت (ع) تمام پرسشهای او را پاسخ دادند. سپس مرد يهودی گفت: مرا با خبر ساز، که اين امت چند امام هدايت کننده دارد؟ و مرا از پيامبرتان با خبر کنيد که منزل ايشان، در بهشت کجا است؟ و چه کسی با ايشان در بهشت است؟ پس امير المؤمنين (ع) فرمود: برای اين امت، دوازده (فرزند) امام هدايت کننده از ذريهی پيامبرش است و آنان از من هستند. و اما منزل پيامبرمان، در بهشت در برترين و بالاترين مکان بهشت عدن است و اما کسانی که با ايشان و در منزل ايشان (ص) هستند همان دوازده تن از ذريهی ايشان هستند؛ به همراه مادرشان و مادربزرگشان (مادر مادرشان) و فرزندانشان، که در آن مقام، هيچ کس شريک آنان نيست).(
[224])
روايت ششم:
محمد بن وهبان بصری، از داوود بن هيثم بن اسحاق نحوی، از جدش اسحاق بن بهلول بن حسان، از طلحه بن زيد رقی، از زبير بن عطا، از عمير بن هانی عيسی، از جناده بن ابواميد نقل کرد که گفت: بر حسن بن علی (ع) در آن بيماری که وفات يافتند، وارد شدم؛ در مقابل ايشان لگنی ديدم که در آن خون بالا میآورد و لختههای خون، بر اثر سمی که معاويه به ايشان خورانده بود، در آن لگن بود. گفتم: (ای مولای من چرا خود را معالجه نمیکنيد؟) فرمود: (ای بندهی خدا، با چه چيزی مرگ را معالجه کنم؟) گفتم: ﴿انا لله وانا اليه راجعون﴾ حضرت به من، نگاه کردند و فرمودند: (به خدا سوگند، اين عهدی است که رسول الله (ص) با ما کردهاند، که برای اين امر، دوازده امام از فرزندان علی (ع) و فاطمه (ع) است، و امامی از ما نيست، مگر آن که مسموم گشته يا کشته شود...).(
[225])
روايت هفتم:
ابومفضل محمد بن عبد الله (، از رجا بن يحيی ابوالحسين معربانی کاتب، از محمد بن جلاد در سامرا، از ابوبکر باهلی، از معاد بن معاد، از ابن عون، از هشام بن زيد، از انس بن مالک نقل کرد که گفت: از رسول الله (ص) در مورد حواريون عيسی (ع) پرسيدم. حضرت فرمودند: (آنان از بهترينها و برگزيدههای اويند، که دوازده تن بودند. آنان مجرد و سرسپرده به نصرت خدا و رسولش بودند، که در آنان هيچ سستی و ضعف و شک وجود نداشت، با بصيرت و آگاهی و تا پای جان، با جديت و دشواری، او را ياری میکردند). عرض کردم: (يا رسول الله (ص) حواريون شما چه کسانی هستند؟) فرمود: (امامان بعد از من، دوازده نفر از صلب علی (ع) و فاطمه (ع) هستند. آنان حواريون من و انصار دين من هستند؛ که سلام و تحيت الهی بر آنان باد).(
[226])
روايت هشتم:
از امام صادق (ع) از پدرشان امام باقر (ع) روايت شده که فرمودند: (سلمان فارسی و مقداد بن اسود کندی و ابوذر جندب غفاری و عمار بن ياسر و حذيفه بن يمان و ابوهيثم مالک بن تيهان و خزيمه بن ثابت و ابوطفيل عامر، بر پيامبر وارد شده، نزد ايشان (ص) نشستند. در چهرههای آنان، حزن و اندوه ديده میشد... تا آن جا که فرمود: پدرم و عمويم هرگاه در ملأ عام در کنار هم مینشستند، نور من در صلب پدرم، با نور علی در صلب پدرش نجوا میکرد، تا آن زمان که از صلب پدرانمان و شکم مادرانمان خارج شديم؛ جبرئيل از زمان ولادت علی (ع) آگاه شد و میفرمود: اين اولين ظهور نبوت تو و اعلان وحی تو و کشف رسالت تو است. چراکه خداوند به وسيلهی برادرت و وزيرت و ياورت و جانشينت تأييد کرده، که کمر تو را با او بسته و تو را با او بلند آوازه ساخته است. او علی بن ابیطالب است. پس من شتابان برخاستم، سپس فاطمه بنت اسد، مادر علی بن ابیطالب را يافتم، که زمان وضع حمل او رسيده بود، و زنان و قابلهها اطراف او را گرفته بودند. بعد از ولادت، دوستم جبرئيل پردهای ميان او و زنان آويخت؛ و گفت: وقتی که وضع حمل کرد، او را به دست راستت بگير؛ پس هر چه او گفت، انجام دادم، دستانم را دراز کردم و هنگامی که علی را از مادرش گرفتم، بر دست راست خود قرار دادم، در حالیکه دست راستش را بر گوش قرار داده و اذان و اقامهی حنفيه میگويد، به وحدانيّت خدا و رسالت من شهادت میدهد. سپس به من اشاره کرد و گفت: يا رسول الله، بخوانم؟ گفتم: بخوان، قسم به کسی که جان محمد، در دست او است، با خواندن صحفی آغاز کرد، که خداوند آن را بر آدم (ع) و فرزندش شيث، نازل کرد، از اولين تا آخرين حرف آن را تلاوت کرد، به طوری که اگر شيث حضور داشت، اقرار میکرد که علی از او به خواندن اين صحف، سزاوارتر است. سپس صحف نوح، را تلاوت کرد، که اگر نوح (ع) حضور داشت، اقرار میکرد، که علی از او به خواندن اين صحف، سزاوارتر است؛ سپس صحف ابراهيم، را تلاوت کرد، که اگر ابراهيم (ع) حضور داشت، اقرار میکرد، که به خواندن اين صحف، از او سزاوارتر است. سپس زبور داوود، را تلاوت کرد، که اگر داوود حضور داشت، اقرار میکرد، که علی (ع) به خواندن اين کتاب، از او سزاوارتر است، سپس تورات موسی (ع) را تلاوت کرد، که اگر موسی حضور داشت، اقرار میکرد، که علی (ع) از او به خواندن اين کتاب، سزاوارتر است. سپس انجيل را تلاوت کرد، که اگر عيسی (ع) حضور داشت، اقرار میکرد، که علی (ع) از او به خواندن اين کتاب، سزاوارتر است. سپس هر دو همانند خطاب پيامبران، همديگر را مورد خطاب قرار داديم، پس از آن علی (ع) به کودکی و طفوليت خود بازگشت و اينچنين دوازده امام از فرزندانش نيز، در زمان ولادتشان همين کار را کردند).(
[227])
روايت نهم:
اصبغ بن نباته میگويد: به امير المؤمنين (ع) وارد شدم، ايشان را ديدم، که در حال تفکر، با چوب روی زمين خط میکشيد. عرض کردم: (يا امير المؤمنين چرا شما را متفکر میبينم، در حالی که خود را به زمين مشغول کردهايد؟ آيا در آن ميل و رغبتی داريد؟) فرمود: (خير، به خدا قسم، که هرگز به آن ميل نداشتهام، اما به مولودی فکر میکنم ،که از نسل فرزند يازدهم من میباشد، او مهدی است، که زمين را پر از عدل و قسط میکند، همان گونه که پر از ظلم و ستم گشته بود. برای او حيرت و غيبتی است، که در آن اقوام بسياری گمراه و اندکی در آن، هدايت میشوند). گفتم: مولای من حيرت و غيبت ايشان چقدر طول میکشد؟ فرمود: (شش روز يا شش ماه يا شش سال). گفتم: (آيا اين امر از محتومات است؟) فرمود: (آری، همان گونه که او خلق شده و چگونه چنين امری رخ دهد، ای اصبغ؟ آنان برگزيدگان اين امت، همراه با نيکان اين عترت هستند). گفتم: (بعد از آن چه خواهد شد؟) فرمود: (سپس خداوند آن چه را که اراده کرده، انجام میدهد؛ که برای او بداءها و ارادهها، غايتها و نهايتها است).(
[228])
آشکار است که فرزند يازدهم امير المؤمنين، امام محمد بن حسن عسکری (ع) میباشد و آن مولودی که از نسل ايشان است، مهدی اول، از ذريهی حضرت (ع) است.
ابن شهر آشوب نيز، در مناقب آل ابیطالب ج۳ ص۴۵ در تقارن و شباهت بين موسی بن عمران و امير المؤمنين (ع) میگويد: (برای موسی، دوازده فرزند و برای علی، دوازده امام است).
همچنين در ج۳ ص۴۲ از اين کتاب، در تقارن و شباهت بين يعقوب نبی (ع) و امير المؤمنين (ع) گفته: (يعقوب، دوازده فرزند داشت که برخی از آنان مطيع و برخی عصيانگر بودند؛ اما برای علی (ع) دوازده فرزند است، که همه معصوم و مطهر هستند).
ستايش و سپاس از آن پروردگار جهانيان است، و درود و تحيت الهی بر محمد و آل محمد از ائمه و مهديين باد، که ما امر خويش را تسليم آنان کردهايم.
-ضميمه
:
بعد از اين که روايات و اخبار متواتر بسياری را در اثبات ذريهی طاهرهی امام مهدی (ع) بيان کرديم، که به تصريح يا به اشاره به اين امر میپرداختند، اکنون به روشن کردن دو روايت که برخی از منکران ذريهی امام مهدی (ع) و مهديين از فرزندان ايشان (ع) به آنها استدلال میکنند، میپردازيم:
روايت اول:
افرادی از ابو مفضل محمد بن عبد الله بن محمد بن عبيد الله بن مطلب (، از ابوالحسين محمد بن بحر بن سهل شيبانی رهنی، از علی بن حارث، از سعد بن منصور جواشنی، از احمد بن علی بديلی، از پدرش، از سدير صيرفی نقل میکنند که: (من و مفضل بن عمر و داوود بن کثير رقی و ابو بصير و ابان بن تقلب بر مولايمان امام صادق (ع) وارد شديم. ايشان (ع) را ديديم، که بر خاک نشسته و روی ايشان عبای خيبری بدون يقهی کوتاهی بود، مانند مادر فرزند از دست داده، با جگر سوزان گريه میکرد، در حالی که غم و اندوه از چهرهی او آشکار بود و اشکها بر گونههايش جاری میشد و میفرمود: (مولای من، غيبت شما، تاب و توان را از من ربوده و عرصه را بر من به تنگ آورده و آسايش قلب را از من ربوده؛ مولای من، غيبت شما، مصايب مرا به فجايع جاودان رسانده و يکی پس از ديگری به نابودی و فنای جمعی کشانده؛ پس ديگر اشکهائی را که از چشمانم، جاری میشود و آه و نالهای را که از قلبم بر میخيزد، حس نمیکنم). سدير میگويد: عقل ما در اين باره، متحير گشت، و قلبهايمان از اين خطابههای اسفبار و جزع آور به تنگ آمد، گمان کرديم که ايشان از امر ناگوار کوبندهای در عذاب است؛ يا بلائی از جانب روزگار، بر ايشان رسيده است. پس گفتيم: (ای فرزند بهترين خلق خداوند، چشم شما را گريان نسازد، چه حادثهای باعث ريخته شدن اشکهايتان، شده است؟ و کدام حالت، اين چنين شما رابه ماتم واداشته است؟) حضرت صادق (ع) نفس عميقی از سينه بيرون داد و بر هراسشان افزوده شد. پس فرمود: (خير ببينيد، من صبح امروز، به کتاب جفر که مشتمل بر علم بلايا و منايا و علم به آن چه هست و تا روز قيامت خواهد بود، نگريستم؛ کتابی که خداوند آن را تنها به محمد و امامان بعد از او اختصاص داده است. در آن تولد قائم مان و غيبتش را ديدم و طول غيبت ايشان و انواع بلاها و محنتهائی که دامنگير مؤمنان، در آن زمان میشود، و ريشه دواندن شک و ترديد در قلوب شيعيان، نسبت به طولانی شدن غيبت ايشان، و مرتد شدن بيشتر آنان از دينشان، و در آوردن ريسمان اسلام از گردنشان، که خداوند تعالی در مورد آن فرموده: ﴿وَكُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ﴾، (و نامهی هر انسان را در گردنش قرار داديم). (
[229]) و آن، ولايت ما است. پس اين همه حوادث، قلب مرا در هم فشرد و حزن و اندوه بر من مستولی شد). عرض کردم: (ای فرزند رسول الله، به فضل و کرم خويش ما را نسبت به بعضی از آن چه، میدانيد، شريک گردانيد). فرمود: (خداوند تبارک و تعالی، ذکر کرده که در قائم از ما، سه سنت است که در سه پيامبر از پيامبران گذشته، محقق شده است. خداوند تولد او را همانند تولد موسی (ع) مقدر ساخته و غيبت او را همانند غيبت عيسی (ع) قرار داده و طولانی شدن امر او را همانند طولانی بودن امر نوح (ع) تقدير فرموده و بعد از آن برای او عمر بندهی صالح –يعنی خضر (ع)- به عنوان دليل عمرش قرار داده). عرض کرديم: (ای فرزند رسول الله، برای ما پرده از معنای اين الفاظ، برگشائيد). فرمود: (اما تولد موسی (ع)، هنگامی که فرعون دانست که زوال و نابودی ملک او به دست او است، کاهنان را طلبيد، آنان او را از نسبش آگاه کردند و گفتند که او از بنیاسرائيل است؛ پس فرعون به يارانش دستور داد که شکمهای زنان حاملهی بنیاسرائيل را بدرند و کودکان آنان را بکشند؛ تا اين که برای دستيابی به اين کودک، بيست هزار طفل را به قتل رساند. پس هنگامی که زمان قتل موسی (ع) رسيد، خداوند او را محفوظ داشت و اين حال بنیاميه و بنیعباس است، هنگامی که دانستند، زوال و نابودی حکومت امرا و جابران به دست قائمی از ما میباشد؛ با ما به دشمنی برخاستند و شمشيرهای خود را برای کشتن اهل بيت رسول الله (ص) و نابود کردن نسل او برداشتند، تا قائم را بکشند. پس خداوند ابا داشت که امر خويش را در برابر يکی از ستمگران، ظاهر گرداند، جز اينکه نور خود را کامل کند، حتی اگر مشرکان اکراه داشته باشند، و اما غيبت عيسی (ع)، يهود و نصاری به اين توافق رسيدند، که مسيح کشته شده است، اما خداوند آنان را تکذيب کرد و فرمود: ﴿وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلكِن شُبِّهَ لَهُمْ﴾، (و او را نکشتند و به صليب نکشيدند، بلکه امر به آنان مشتبه شد). (
[230]) و اين، همانند غيبت قائم ما است، که امت به خاطر طولانی بودنش، او را انکار میکنند؛ پس برخی به سبب عدم هدايت، میگويند: او به دنيا نيامده و برخی میگويند: او به دنيا آمده و مرده و برخی با گفتارشان، کفر میورزند که يازدهمين ما عقيم است؛ و ديگری از دين خارج میشود و به سيزدهم يا بيشتر روی میآورد(
[231]) و ديگری که با ادعايش، خدا را نافرمانی میکند و میگويد: روح قائم (ع) در بدن فرد ديگری، سخن میگويد...).(
[232])
اين روايت از دو جهت قابل توضيح است: از جهت سند و از جهت دلالت.
توضيح از جهت سند:
روايت از جهت همهی اين راويان، دارای سندی ضعيف است؛ محمد بن عبد الله بن محمد بن عبيدالله بن المطلب،(
[233]) محمد بن بحر رهنی،(
[234]) علی بن حارث،(
[235]) سعد بن منصور جواشنی،(
[236]) احمد بن علی بديلی(
[237]) و علی بديلی.(
[238]) پس روايت براساس شيوهی اين قوم، از هر گونه استدلال ساقط است.
شيخ صدوق اين روايت را از محمد بن علی بن حاتم نوفلی (معروف به کرمانی)،(
[239]) از ابوعباس احمد بن عيسی وشاء بغدادی، از احمد بن طاهر قمی، از محمد بن بحر و سپس بقيهی راويان شيخ طوسی، جداگانه نقل کرده است.
و از اين نظر، اسناد روايت به (احمد بن عيسی وشاء(
[240]) و احمد بن طاهر(
[241])) و سپس باقی راويان شيخ طوسی، به طور جدی ضعيف است.
توضيح از جهت دلالت:
نکتهی اول: کلام امام صادق (ع) به منکران وجود امام مهدی (ع) و امامت ايشان و بقای ايشان اشاره میکند. پس سخن ايشان (و ديگری از دين خارج میشود و به سيزدهم يا بيشتر روی میآورد).(
[242]) يعنی او از سيزدهمين شخص و يا بيشتر، با وجود مرگ امام مهدی (ع) در غيبت صغری يا کبری سخن میگويد، نه در باب ذريه يا خلفای امام مهدی (ع) که بعد از قيام مقدسش، جانشين ايشان میشوند و اولينشان، فراهم کنندهی شرايط برای ايشان، است.
دليل بر اين امر، اين که امام (ع) در مورد غيبت امام مهدی (ع) و مرتد شدن مردم و انحراف آنان سخن میفرمايند، و مسألهی نکوهش شده، در اين جا، سخن گفتن از مرگ امام مهدی (ع) در غيبت و نصب حجت سيزدهم، به جای ايشان است. و اين يعنی اين که امام مهدی (ع) زنده نمانده، که بخواهد ظهور کند، و زمين را پر از عدل و قسط کند، بعد از اين که پر از ظلم و ستم گشته بود؛ در حالی که دهها و بلکه صدها روايت، در اين مورد سخن گفتهاند. اما سخن از اين که اوصیايی برای امام مهدی (ع) هستند، که با وجود اعتقاد به حضور امام مهدی (ع) به تأسيس دولت عدل الهی بينجامد، با اين روايت هيچ منافاتی ندارد، بلکه دهها روايت تصريح يا اشاره دارند، بر وجود مهديين از ذريهی امام مهدی (ع).
پس اين روايت، در مورد موضوعی غير از موضوع اوصيای امام مهدی (ع) سخن میگويد. به عبارت ديگر در مورد عقيدهی کسانی سخن میگويد که قائل به مرگ امام مهدی (ع) در زمان غيبت و اعتقاد به امام سيزدهم، بعد از مرگ امام مهدی (ع) میباشند، يعنی اعتقاد باطل، ايمان به وجود اوصيای امام مهدی (ع) نيست، بلکه ايمان به اوصيائی، است که با مرگ امام مهدی (ع) در غيبت و عدم حکومت ايشان (ع) همراه است. اين بحث کاملاً از حيطهی موضوع اعتقاد به اوصيای دوازدهگانه از ذريهی امام مهدی (ع) کاملاً خارج است، زيرا ما با وجود اعتقاد به امامت امام مهدی (ع) در غيبت کبری، اعتقاد به مهديين داريم و اين که امام مهدی (ع) همان حجت اصلی، تا زمانی است که زمين را پر از عدل و قسط میکند، همان گونه که پر از ظلم و ستم گشته بود. و ما هرگز از مرگ امام (ع) در غيبت ايشان سخن نگفتيم، تا مصداق اين روايت شويم. در نهايت، کسانی که با اين روايت بر ما اعتراض میکنند، سخت در نادانی و توهم هستند.
همهی اقوال باطلی که امام صادق (ع) ذکر کردند، به معنی اعتقاد به عدم وجود امام مهدی (ع) يا وفات ايشان است... اکنون به سخنانی که در روايت وارد شده، بنگريد: (پس برخی به سبب عدم هدايت، میگويند: او به دنيا نيامده) يعنی؛ آنان از عدم وجود امام مهدی (ع) سخن میگويند.
(و برخی میگويند: او به دنيا آمده و مرده) اينان نيز از عدم وجود حضرت (ع) در زمان غيبت سخن میگويند.
(و برخی با گفتارشان کفر میورزند، که يازدهمين ما عقيم است). يعنی امام حسن عسکری (ع) عقيم بوده و هرگز فرزندی نداشته و نتيجهی اين سخن نيز، عدم اعتقاد آنان به وجود امام مهدی (ع) است.
(و ديگری از دين خارج میشود و به سيزدهم يا بيشتر روی میآورد). يعنی امامت به شخص سيزدهمی میرسد، اين نظريه هم به انکار وجود امام مهدی (ع) و امامت ايشان در دوران غيبت میانجامد. همهی اين اقوال باطل، در روايت به انکار امام مهدی (ع) در زمان غيبت، انجاميده است.
(و ديگری که با ادعايش، خدا را نافرمانی میکند؛ و میگويد: روح قائم (ع) در بدن فرد ديگری سخن میگويد). اين سخن، نيز بطلان محض است که روح قائم (ع) در بدن ديگری، حلول کرده و يا سخن میگويد و مقصودشان اين است، که حجت کسی غير از امام مهدی (ع) است، يا حجت کسی است که روح امام (ع) در بدن وی، حلول کرده است.
نکتهی دوم: اين روايت، در برخی کتب با اين لفظ آمده است: (و ديگری از دين خارج میشود و به سيزدهم يا غير آن، روی میآورد) و به اين معنی است که امامت در غيبت قائم (ع) هرگز از ايشان به شخص سيزدهمی، انتقال نمیيابد و هر کس که میگويد امامت به شخصی، غير از امام مهدی (ع) موکول شده و خود حضرت در زمان غيبت، وفات يافته، از دين خارج شده است.
سخن حضرت (ع) مبنی بر نظر برخی منکران (سيزدهم يا غير آن) اين است، که امامت در زمان غيبت مربوط و مخصوص به امام مهدی (ع) میباشد و ايشان، حجت اصلی بر خلايق است و اين امر نيز به معنای نفی وصی، يا امام بعد از خود (ع) نيست، زيرا قائل شدن به وصی، به اين معنی نيست که امامت از حضرت (ع) به وصی، منتقل شده و يا به دست او، قرار گرفته است. علی بن ابیطالب (ع) وصی رسول الله (ص) در زمان حيات ايشان، نيز بودند، اما هرگز گفته نشد، که حجيّت بر خلق به امام علی (ع) منتقل شده است؛ مگر بعد از وفات رسول الله (ص) و هم چنين حسن (ع) و حسين (ع) در زمان حيات امام علی (ع)، اوصيای او (ع) بودند؛ اما به اين معنی نبوده که امامت در زمان حيات امير المؤمنين، به آنان انتقال يافته و اين شامل تمام ائمه (ع) میشود؛ اوصيای آنها همواره حضور داشتند؛ اما به معنی اين نبوده که امامت و حجيت امام، به وصی انتقال يابد، مگر با وفات امام قبلی. و اعتقاد دارم که اين امر، به قدری واضح است که از هر گونه شرح و تفصيل، بینياز است.
اکنون، نيز ما نمیگوئيم که امامت از امام مهدی (ع) به اوصيای ايشان -مهديين- انتقال يافته است؛ بلکه میگوييم: حجت الهی بر تمام خلق امام مهدی حجت بن الحسن (ع) است و حجيت مربوط به مهديين، بعد از وفات امام مهدی (ع) تحقق میيابد. آشکار است که حسين (ع) در زمان رسول الله (ص) و پدرش امير المؤمنين (ع) و برادرش حسن (ع) امام و وصی بوده، چرا که رسول الله (ص) فرمودند: (حسن و حسين امام هستند، چه بنشينند و چه قيام کنند). اما سخن از امامت امام حسين (ع) به معنای انتقال امامت از حجت الهی بر خلق، از رسول الله يا امير المؤمنين يا امام حسن، به امام حسين نمیباشد، بلکه حجيت انتقال نمیيابد، مگر تنها در دو حالت: در هنگام وفات آنان (ع)، يا در هنگام مکلف شدن، مثلاً امام حسين (ع) به عنوان نائب يا فرستاده از سوی پيامبر اکرم يا علی يا حسن حجيّت داشت. همانطور امام علی در زمان رسول الله حجيّت داشت و آن هم در هنگام غياب رسول الله يا اگر رسول الله ايشان را مکلف به امر خاصی، میکردند، مثلاً فرستاده شدن به سوی اهل يمن، اما اين امر به معنای انتقال حجيت کلی و مطلق از رسول الله به امير المؤمنين نيست. بلکه در حدّ نيابت است، و هرگز حجيّت به طور مطلق، انتقال نمیيابد، مگر با وفات رسول الله (ص).
نکتهی سوم: بعد از اثبات ضعف سند اين روايت و ناتوانی آن در دلالت، اين روايت، هرگز نميتواند با روايات و ادعيهی صحيح و صريح در مورد امامت و حجيت مهديين از ذريهی امام مهدی (ع) که در گذشته ذکر کرديم، تعارضی داشته باشد.
نکتهی چهارم: فرقهای که معتقدند امام مهدی (ع) مرده و امامت به فرزند ايشان، انتقال يافته است، در سالهای بسيار دور منقرض گرديده است. اين فرقه، تقريباً بعد از غيبت صغری، وجود داشته و شيخ طوسی در کتاب غيبت خود،(
[243]) از اين گروه سخن گفته و ذکر نموده که اين فرقه در آغاز غيبت کبری، منقرض گرديده است.
به اين ترتيب کلام امام صادق (ع) تحقق يافته و سخن ايشان در روايت فوق، در مورد اين فرقه، بوده است، که به مرگ امام مهدی (ع) و يا انتقال امامت به فرزندش، در عصر غيبت عقيده داشتند، و هيچ ارتباطی با نفی ذريهی امام يا اوصيای ايشان (ع) نداشته است.
با اين توضيحات، معتقدم که اين امر، همانند خورشيد در سينهی آسمان و حتی روشنتر از آن، واضح شده است.
روايت دوم:
حسين بن حمدان خصيبی، از وی،(
[244]) از محمد بن علی، از محمد بن احمد بن عيسی بن عبد الله بن ابیخدان، از مفضل بن عمر نقل کرده که از ابوعبد الله امام صادق (ع) شنيدم که فرمود: (بر حذر باشيد از سستی ايمان، به خدا سوگند، مهدی شما، سالهای بسياری را غيبت میکند؛ و امر بر شما، آن قدر طول میکشد، که میگوييد: کدام؟ و ای کاش، و شايد، و چگونه، و شک و ترديد در جانهای شما ريشه میدواند، تا جائی که گفته میشود: مرده و هلاک شده، يا میآيد؟ و کجا رفته است؟ و در فراق او چشمان مؤمنين گريان میگردد و تکه تکه میشويد؛ همان گونه که کشتیها در امواج سهمگين درياها، تکه تکه میشوند. و کسی نجات نمیيابد، مگر آن کس که خداوند در عالم ذر از او پيمان گرفته و ايمان را در قلب او نوشته و با روحی از جانب خود تأييد کرده، و دوازده پرچم مشابه به اهتزاز در میآيند، که مشخص نيست هر يک چه خواستهای دارد). من گريه کردم و گفتم: (پس با اين حال، دوستدارانتان چه کار کنند؟) حضرت (ع) به نور خورشيد که به داخل اتاق تابيده بود، نگاه کردند و فرمودند: (ای مفضل، آيا نور خورشيد را میبينی؟) عرض کردم: (آری). فرمودند: (به خدا سوگند، که امر ما از اين خورشيد، درخشانتر و مشخصتر است؛ در حالی که گفته میشود مهدی در غيبتش مرده و در مورد فرزند او سخن میگويند، و بيشترشان ولادت و وجود و ظهور او را انکار میکنند. آنها کسانی هستند که لعنت خدا و فرشتگان و رسولان و همهی مردم بر آنان است).(
[245])
اين روايت از دو جهت، قابل توضيح است: از جهت سند و از جهت دلالت.
توضيح از جهت سند:
اين روايت، براساس سند راويان از جهت اين افراد ضعيف است: حسين بن حمدان خصيبی(
[246])و موسی بن محمد(
[247]) و محمد بن علی(
[248]) و محمد بن احمد بن عيسی بن عبد الله بن ابیخدان(
[249]) و مفضل بن عمر.(
[250]) سلسلهی راويان اين روايت، از آغاز تا پايان يا مجهولند يا ضعيف. پس با در نظر گرفتن علم رجال، که اين قوم به آن معتقدند، اين روايت معتبر نيست.
توضيح از جهت دلالت:
نکتهی اول: اين روايت در منابع قابل اعتماد، با تغييراتی و بدون ذکر قسمت آخر آن (در حالیکه گفته میشود: مهدی در غيبتش مرده و در مورد فرزند او سخن میگويند، و بيشترشان ولادت و وجود و ظهور او را انکار میکنند. آنها کسانی هستند، که لعنت خدا و فرشتگان و رسولان و همهی مردم بر آنان است)، آمده است، و اين قسمت اضافی را، تنها حسين بن حمدان خصيبی در (الهدايه الکبری) آورده است.
در کتابهای معتبر حديث، اين روايت از قول راويان ديگری، به نقل از مفضل بن عمر، به اين صورت آمده است، که امام صادق (ع) فرمودند: (بر حذر باشيد از فاش کردن، به خدا سوگند، مهدی شما سالهای بسياری را غيبت میکند؛ و آزمايش میشويد، تا جائی که گفته میشود: مرده، کشته شده، هلاک شده، کجا رفته است؟ و در فراق او، چشمان مؤمنين گريان میگردد و تکه تکه میشويد، همانگونه که کشتیها در امواج سهمگين درياها، تکه تکه میشوند. و کسی نجات نمیيابد، مگر آن کس که خداوند از او پيمان گرفته و ايمان را در قلب او نوشته و با روحی از جانب خود تأييد کرده، و دوازده پرچم مشابه، به اهتزاز در میآيند، که از يکديگر قابل تشخيص نيست). من گريه کردم و عرض کردم: (پس چه کار کنيم؟) حضرت (ع) به نور خورشيد، که به داخل اتاق تابيده بود، نگاه کردند و فرمودند: (ای مفضل، آيا نور خورشيد را میبينی؟) عرض کردم: (آری). فرمودند: (به خدا سوگند، که امر ما از اين خورشيد، مشخصتر است).(
[251])
پس اين قسمت پايانی، اضافی و مشکوک است و مصادری که اين روايت را بدون آن قسمت، ذکر کردهاند، گواه بر الحاقی بودن اين قسمت اضافی است.
نکتهی دوم: گفتار، منتسب به امام صادق (ع) (در حالیکه گفته میشود مهدی در غيبتش مرده و در مورد فرزند او سخن میگويند، و بيشترشان ولادت و وجود و ظهور او را انکار میکنند. آنها کسانی هستند که لعنت خدا و فرشتگان و رسولان و همهی مردم بر آنان است)، گفتار اشتباهی که در اين روايت ذکر شده است، دو حالت میتواند داشته باشد:
حالت اول: اين که امام مهدی (ع) بالقوه يا بالفعل فرزند دارد. اين امری است که روايت به صراحت به ان اشاره نمیکند، و و با وجود روايات بسياری که دلالت بر وجود ذريه، برای امام مهدی (ع) دارند، چگونه میتوان آن همه روايات صريح را رها کرده و به اين روايت مبهم، استناد کرد؟
حالت دوم: اين که فرزند امام مهدی (ع) نيز امام است. اين حالت، خود نيز دو وجه دارد:
وجه اول: اين که امامت فرزند امام مهدی (ع) بعد از قيام مقدس امام مهدی (ع) و بعد از وفات ايشان، در آن زمان است. که البته اين روايت، نمیتواند اين عقيده را رّد کند، چراکه اولاً اين روايت، در اين مورد صراحت ندارد، و ثانياً روايات بسيار ديگری بر امامت و حجيت و وصايت مهديين از ذريهی امام مهدی (ع) تصريح دارند و اين روايات، نمیتوانند با مضمون يک روايت متشابه (در بهترين حالت)، مورد ترديد قرار گيرند.
وجه دوم: امامت فرزند امام مهدی (ع) و قايل شدن به اين که امام مهدی (ع) در زمان غيبت، وفات نمودهاند. اين معنی دقيقاً منظور همين روايت است، آن هم به قرينهی سياق همين روايت و قرائن خارج از آن. در روايت ذکر شده: (گفته میشود: مهدی در غيبتش مرده و در مورد فرزند او سخن میگويند، و بيشترشان ولادت و وجود و ظهور او را انکار میکنند. آنها کسانی هستند که لعنت خدا و فرشتگان و رسولان و همهی مردم بر آنان است).(
[252]) پس اين روايت سخن از تفرقهی مردم، در زمان غيبت امام و گمراهی آنان میگويد و میفرمايد بعضی منکر ولادت امام (ع) میشوند؛ و بعضی میگويند او در زمان غيبت مرده و امامت به فرزندش منتقل شده است؛ و در جملهی (در مورد فرزند او سخن میگويند) عبارت (سخن میگويند) به معنی (معتقدند) به کار رفته است.(
[253]) و البته اين معنا، در زبان عربی به کار میرود. برای مثال روايتی را ذکر میکنم:
شيخ کلينی نقل کرده است: (عبد الله بن هليل در مورد عبد الله سخن میگفت، به شهر سامرا رفت و از اين عقيده برگشت؛ من از وى سبب آن را پرسيدم، گفت: من تصميم گرفتم، که اين مسأله را از ابوالحسن (ع) بپرسم (ظاهراً مقصود امام دهم است)؛ در راه تنگى آن حضرت به من برخورد، و به سوى من آمد، تا در برابرم رسيد، و چيزى از دهان خود براى من انداخت، كه به سينه من افتاد، من آن را گرفتم، ورقهای بود كه در آن نوشته بود: او در اين مقام نبود و چنان رتبهاى نداشت). در اين روايت، جملهی (در مورد عبد الله سخن میگفت) يعنی (معتقد به [امامت] عبد الله افطح بود).(
[254])
پس واضح است که عبارت (گفته میشود مهدی در غيبتش مرده و در مورد فرزند او سخن میگويند) يعنی به مرگ امام مهدی (ع) در زمان غيبتش و انتقال امامت به فرزندش معتقد میشوند. و اين روايت، ربطی ندارد به اعتقاد به فرزند داشتن امام مهدی (ع) در هر زمانی که مقارن با فوت ايشان در زمان غيبت نباشد. و بنابراين ربطی به وجود امامان و حجتهای الهی از ذريهی امام مهدی (ع)، بعد از قيام مقدس و وفاتش ندارد.
بنا بر اين وجه آخر، در مورد اين روايت، معنی صحيح آن يا معنی برتر آن است. و حتی میتوان گفت تنها معنی ممکن، برای اين روايت است. و اين معنی تمام تلاش مخالفان را برای استدلال، از بين میبرد، همان طور که میگويند: (وقتی احتمال وارد شود، استدلال باطل میگردد).
به اين ترتيب، در نهايت تنها رواياتی باقی میمانند، که بر وجود ذريهی امام مهدی (ع) و امامت ايشان تصريح میکنند، بدون آن که روايت معارضی داشته باشند.
والحمدلله رب العالمين وصلی الله علی محمد وآل محمد الأئمة والمهديين وسلم تسليماً کثيرا
فهرست کتاب
توضيح مترجم ۳
مقدمه ۶
حديث اول ۱۴
حديث دوم ۱۶
حديث سوم ۱۷
حديث چهارم ۱۷
حديث پنجم ۲۴
حديث ششم ۲۵
حديث هفتم ۲۹
حديث هشتم ۲۹
حديث نهم ۳۱
حديث دهم ۳۱
حديث يازدهم ۳۲
حديث دوازدهم ۳۴
حديث سيزدهم ۳۵
حديث چهاردهم ۳۶
حديث پانزدهم ۳۶
حديث شانزدهم ۳۷
حديث هفدهم ۳۸
حديث هجدهم ۴۰
حديث نوزدهم ۴۰
حديث بيستم ۴۱
حديث بيست و يکم ۴۴
حديث بيست و دوم ۴۷
حديث بيست و سوم ۴۷
حديث بيست و چهارم ۴۸
حديث بيست و پنجم ۴۹
حديث بيست و ششم ۵۰
حديث بيست و هفتم ۵۳
حديث بيست و هشتم ۵۴
حديث بيست و نهم ۵۶
حديث سیآم ۵۷
حديث سی و يکم ۵۹
حديث سی و دوم ۶۰
حديث سی و سوم ۶۱
حديث سی و چهارم ۶۳
حديث سی و پنجم ۶۵
حديث سی و ششم ۶۶
حديث سی و هفتم ۶۷
حديث سی و هشتم ۶۸
حديث سی و نهم ۶۹
حديث چهلم ۷۰
ضميمه ۷۶
پا ورقی ها
[1] . خصال، شيخ صدوق: ص۵۴۱.
[2] . کافی: ج۱ ص۴۹.
[3] . خصال، شيخ صدوق: ص۵۴۱ و ۵۴۲.
[4] . خصال، شيخ صدوق: ص۵۴۳.
[5] . اعتقادات، شيخ صدوق: ص۱۰۴.
[6] . كافی: ج۱ ص۳۷۳.
[7] . فرقهی واقفيه، گروهی بودند که بعد از شهادت امام موسی کاظم ( در زندان هارون ادعا کردند که ايشان وفات نکردهاند، بلکه غايب شدهاند و ايشان همان مهدی موعود هستند که در آخر الزمان باز خواهند گشت و به اين صورت، منکر امامت امام رضا ( گرديدند.
[8] . کتاب سليم بن قيس هلالی، تحقيق محمد باقر انصاری: ص ۴۷۸.
[9] . کتاب سليم بن قيس هلالی، تحقيق محمد باقر انصاری: ص ۴۲۷.
[10] . الغيبه شيخ طوسی: ص ۴۷۳ -۴۷۲.
[11] . جامعهی فرعونی: باب ۴، فصل ۳، ص ۱۷۵.
[12] . برنامهی الکترونی انتشارات مرکز تحقيقات تخصصی در زمينهی مهدويّت.
[13] . در مورد سند روايت وصيت در کتابهای (انتصار وصيت) و (دفاع از وصيت) و (وصيت و وصی احمد الحسن () به طور مفصل شرح و توضيح دادهام. در اين جا کافی است که ذکر کنيم، ميرزای نوری در کتاب (النجم الثاقب) ج۲، ص۷۱ حکم به اعتبار سند روايت وصيت داده است. وی در استدلال برای وجود ذريه برای امام مهدی ( آورده است: (شيخ طوسی، به سند معتبر از امام صادق ( روايتی نقل کرده است که در آن بعضی وصايای رسول خدا ( به امير المؤمنين در شب وفاتشان آمده است و از جملهی فقرات آن، اين جمله است: پس چون هنگام وفات وی (امام مهدی) فرا رسد، آن را به فرزندش، اول مقربين تسليم کند).
ميرزای نوری از بزرگان علما است و يد طولايی در علم حديث و رجال دارد و ممکن نيست که در صدور چنين حکمی بدون علم و درايت، اهمال کرده باشد. و اين چنين شهادت چنين عالمی که در علم و تقوايش همه متفق هستند، کلامی مختصر و مقامی عظيم دارد.
برای بررسی احوال رجال سند روايت، هدف آن است که ببينيم آيا آن شخص معتبر است، و در نقل روايت قابل اعتماد هست يا خير. و هنگامی که به اين نتيجه رسيديم که راويان سند روايت معتبر هستند، مقصود حاصل است و بيش از آن اطالهی کلام ضرورتی ندارد. چرا که هدف از بررسی احوال رجال سند يک روايت، وصول به همين نتيجه است.
حکم ميرزای نوری بر مبنای روش علامهی حلی در اعتماد به راويان است. همان گونه که سيد خويی بارها در معجم خود ذکر کرده است، شيوهی علامهی حلی اعتماد به همهی راويان شيعهای است؛ که در مورد آنها مدح يا ذمی وارد نشده است. شيخ طوسی در مورد رجال سند روايت وصيت، شهادت داده است که همهی آنها شيعهی اماميه بودهاند. چرا که اين روايت را در زمرهی رواياتی نقل کرده که از طريق خاصه (يا شيعه) نقل شدهاند. و اين همان شيوهی علامهی حلی است که بنای آن اعتماد بر تمام راويان شيعی است، تا جايی که در مورد آنان مدح يا ذمی وارد نشده باشد.
به همين ترتيب حکم ميرزای نوری، همان مفهومی است که شيخ علی نمازی شاهرودی، در مورد اعتبار وصيت آورده است که بر مبنای اعتبار راويان آن و صحت عقيدهی آنان است، همان گونه که در شرح احوال بعضی از رجال سند وصيت، بر آن تصريح نموده است.
تفصيل همهی اينها و منابع آن همراه با شرح احوال تک تک رجال سند وصيت، در کتاب (انتصار وصيت) آمده است و هر کس بخواهد، میتواند به آن مراجعه کند.
[14] . ذی الثفنات، يکی از القاب امام زين العابدين علی بن حسين ( است؛ که به معنای (صاحب پينهها) است. اين لقب از آن جهت برای ايشان، به کار میرفته که پيشانی ايشان بر اثر سجدههای طولانی پينه بسته بود.
[15] . غيبت شيخ طوسی: ص۱۵۰.
[16] . الأنفال: ۷۵.
[17] . کافی: ج۱، ص ۲۸۶- ۲۸۵.
[18] . کافی: ج۱، ص ۲۸۶.
[19] . کتاب (منتخب الأنوار المضيئة)، کتاب منتخب و مختصری از کتاب (الأنوار المضيئة) نوشتهی سيد بهاء الدين نجفی میباشد و اين کتاب از اصول معتمد به شمار میرود و علامه مجلسی در بحار الأنوار، و ديگر علماء بدان اعتماد دارند همانطور که از حسن بن سليمان حلی در مختصر بصائر الدرجات، همين روايت را از مؤلف (الأنوار المضيئة) نقل میکند. و سيد بهاء الدين نجفی و غيره از کتاب احمد بن محمد الايادی، کتابی تحت عنوان (الشفاء والجلاء) در غيبت امام مهدی ( بوده و شيخ طوسی اين کتاب را (حسن) توصيف کرده و در کتاب غيبه خود از آن نقل کرد پس اين روايت در باب توثيق اعتمادِ متقدمين کفايت میکند و همچنين الايادی از ثقه علی بن عقبه نقل میکند او نيز صاحب کتاب است و ابن عقبه از پدرش که او نيز صاحب کتاب بوده روايت میکند، لذا عدم شناخت واسطهی بين الايادی و ابن عقبه برای جلبِ اعتمادِ ثقات و بزرگان مذهب در خصوص کتابش و نقل و استحسان از آن، به سبب وجود روايات صحيح ديگر با همان متن يا مضمون اين روايت، ضرورتی نداشته است.
[20] . او، ابوعباس- يا ابوعلی- احمد بن علی رازی خضيب الايادی است که نجاشی در ص۹۷ به شماره ۲۴۰ او را ذکر کرده و گويد: (احمد بن علی ابو عباس رازی خضيب الايادی، اصحاب ما گفتند: هرگز آنگونه نبوده و گفته شد: در آن غلوگوئی و بزرگنمائی شده و برای او کتاب (الشفاء والجلاء) در غيبت و کتاب الفرائض، کتاب الآدب است که محمد بن محمد از محمد بن احمد بن داوود ما را از کتبش با خبر کرده). پايان.
و شيخ طوسی در الفهرست ص۷۶ به شماره ۹۱ ذکر کرده و گويد: (احمد بن علی خضيب الايادی مُکنی به ابا العباس است و به او ابوعلی رازی، گفته شده، هرگز در حديث ثقه نبوده و متهم به غلو است و کتاب حسن الشفاء والجلاء در غيبت،کتاب الفرائض، کتاب الآداب را داشته که حسين بن عبيد الله از محمد بن احمد بن داوود و هارون تلعکبری همگی ما را از آنها مطلع کردند.
میگويم: آشکار است که نجاشی هرگز به ضعف آن مرد يا غلو او يقين نداشته بلکه به نقل و قولها نسبت داده و اين به عدم يقين او به آنچه بدو نسبت دادند میباشد.
و نمیتوان به تهمتزنی اهل قم و غيرشان به غلو اعتماد کرد و در مورد آن در تحقيق روايت (و قائمان بعد از او)، سخن گفتم بلکه آن احتمالاً برخاسته از ستايش و مدح متهم بوده؛ زيرا اهل قم و غيرشان، همواره راوی را به مجرد روايت فضايل و کرامات اهل بيت ( که آنها را طبق اجتهاد غلوشان روايت میکردند (راوی را) غلوگو و ضعيف در حديث میشمردند. و ختم کلام در باب اين موضوع از عدهای بزرگان از جمله بهبهانی و غيره ارائه شد.
پس ممکن نيست به تضعيفشان اعتماد شود تا اينکه علّت اتهامشان به غلو و ضعف را کشف کرده و آن را از طريق معتمد، ثابت کند و سيد بهاء الدين نجفی در منتخب الأنوار المضيئة ص۲۵۰، در يکی از اسانيد رواياتش او را به (ثقه) توصيف کرد و گفت: (از ثقه احمد بن محمد الأيادی ( از محمد بن صالح همدانی- يکی از وکيلان مذکور- گويد: برای صاحب الزمان ( نوشتم...). پايان
و محقق (منتخب الأنوار المضيئة) در حاشيهی شماره ۱ ص۳۰ نقل کرده که مؤلف (الأنوار المضيئة) او را به (شيخ فقيه) توصيف کرده و کتاب (الشفاء والجلاء) را بدو نسبت داده و اين متن کلام است: (... احمد بن محمد الأيادی که از او در مواضع متعدد اين کتاب روايت میکند و در الأنوار المضيئة (نوشته شده)- باب امامت، فصل ۲ ضمن ب ۸- از او به عنوان شيخ فقيه احمد بن محمد الأيادی مصنف کتاب الشفاء والجلاء ياد کرده است). پايان
پس شکی در وثاقت اين مرد حداقل در چنين روايات و آن دست که بر حُسن عقيده و موالاتش دلالت دارند، باقی نمیماند.
[21] . نجاشی در ص۲۷۱ به شماره ۷۱۰ آن را ثقه دانسته و گويد: (علی بن عقبه بن خالد اسدی، ابوالحسن مولی کوفی، ثقه ثه است از امام صادق ( روايت کرده، برای او کتابیست که جماعت از آن روايت میکنند، احمد بن محمد جراح از محمد بن همام از حميد بن زياد از محمد بن تسنين از عبد الله بن محمد حجال از علی بن عقبه در کتابش و برای پدرش عقبه نيز کتابیست که سعد ذکر کرده است). پايان
[22] . نجاشی ص۲۹۹ به شماره ۸۱۴ او را ذکر کرده و گويد: (عقبه بن خالد اسدی کوفی، از امام صادق ( روايت کرده، و دارای کتاب است.
حسين گويد: محمد بن علی بن تمام از ابوجعفر احمد بن محمد بن لاحق از احمد بن حسن بن علی بن فضال از پدرش از علی بن عقبه از پدرش عبه بن خالد به ما از آن کتاب خبر داده است). پايان
و شيخ علی نمازی شاهرودی در مستدرکات علم رجال الحديث ج۵ ص۲۴۸-۲۴۷ به شماره ۹۴۳۲ گويد: (عقبه بن خالد: از اصحاب امام صادق ( است که در تفسير العياشی سورهی يونس ص۱۲۵ از او از امام صادق ( در مدح و جلالش روايت شده، وجد ج۶ ص۱۸۶-۱۸۵ و کمبا ج۳ ص۱۴۲-۱۳۲ و در ج۲ ص۲۰۶ سورهی رعد و دارای کتاب است که حسن بن علی بن فضال از پدرش از پسرش علی بن عقبه از پدرش روايت کرده و امام صادق ( بر او رحمت فرستاده، کمبا ج۷ ص۳۷۹، وجد ج۲۷ ص۱۰۳ و در باب حُسن و کمال او در السفينه ذکر شده و در ترجمهی عثمان بن عمران، فرمايش امام صادق ( در مورد او و عثمان و معلی تقديم شده که فرمودند: خوش آمديد، خوش آمديد، چهرههائی که ما را دوست دارد و ما نيز دوستشان داريم، خداوند شما را با ما در دنيا و آخرت قرار دهد. الخ و کلينی در صحيحی فرمايش امام صادق ( را روايت میکند که بدو فرمود: ای عقبه، خداوند در روز قيامت از بندگان چيزی نمیپذيرد جز اين امری که بر آن سير میکنيد). پايان
و کشی روايتی در مدح او ذکر کرده که بر حُسن عقيده و موالاتش دلالت میکند: (محمد بن مسعود از عبد الله بن محمد از الوشاء از علی بن عقبه از پدرش گويد: به امام صادق ( عرض کردم: ما خادمی داريم که نمیداند راه ما چيست پس اگر گناهی کند و بخواهد قسم بخورد میگويد: نه سوگند به چيزی که هرگاه يادش میکنيد، گريه میکنيد. حضرت فرمود: خداوند شما را به واسطهی ما اهل بيت رحمت کند). اختيار معرفة الرجال شيخ طوسی: ج۲ ص۶۳۴.
و شيخ کلينی آنچه بر بزرگی منزلت عقبه بن خالد دلالت داشته را روايت میکند: (من و معلی و عثمان بن عمران بر امام صادق ( وارد شديم وقتی ايشان ما را ديدند فرمودند: (خوش آمديد، خوش آمديد، چهرههائی که ما را دوست دارد و ما نيز دوستشان داريم، خداوند شما را با ما در دنيا و آخرت قرار دهد). الکافي:ج۴ ص۳۴. میگويم: و کلام اهل بيت ( در زکاوت و وثاقت تو را کفايت میکند و عقبه بن خالد و فرزند در اسناد تفسير قمی: ج۱ ص۲۷ در تفسير بسمله ذکر شدند.
[23] . منتخب الأنوار المضيئة: ص۳۵۴-۳۵۳، مختصر بصائر الدرجات: ص۴۹، بحار الأنوار: ج۵۳، ص۱۴۸.
[24] . حر عاملی در أمل الآمل: ج۲ ص۳۳۶-۳۳۵ به شماره ۱۰۳۴، برای او ترجمه کرده و گويد: (ابوحنفيه نعمان بن ابیعبد الله محمد بن منصور بن احمد بن حيوان يکی از ائمهی بزرگوار مشار اليهم میباشد که امير مختار مسبحی در تاريخ او را ذکر کرده و گويد: (از اهل علم و فه و دين و مزيد بر ان بود و تصنيفهای معدودی داشته از جمله کتاب (اختلاف) اصول المذاهب و غيره- پايان. و مذهب مالکی داشته سپس به مذهب امامی منتقل میشود و در ابتدای دعوت کتابی برای بندگان تصنيف کرد و کتاب الاخبار في الفقه وکتاب الاختصار في الفقه و ابن زولاق در کتاب اخبار (قضاة) مصر در ترجمهی ابوالحسن علی بن نعمان مذکور گويد: و پدرش نعمان بن محمد قاضی در نهايت فضل از اهل قرآن و عالم به معانی آن و عالم به وجوه فقه و به اختلاف فقهاء و لغت و شعر، دانا و عارف به احوال مردم با عقل و انصاف بود و از برای اهل بيت، هزاران برگه در نهايت و حُسن تأليف در قالب کتب نگاشت و در مناقب و مثالب کتابی نيکو نوشت و بر مخالفان پاسخهائی میداد، به ابوحنفيه ومالک و علی شافعی و ابن سريج، پاسخ داده، کتاب اختلاف فقهاء و پيروزی از برای اهل بيت ( و از برای او قصيدهی فقهی ملقب به منتخبه بود و ابوحنفيهی مذکور ملازم همنشين عزيز (ابی) تميم (معد) بن منصور بود و هنگامیکه به افريقا به ديار مصری رسيد همراهش بوده و مدتی نگذشت که سر انجام در تاريخ رجب سال ۳۶۳ در مصر وفات يافت و تمام اين ماجرا را ابن خلکان ذکر کرده است.
و سيد بحر العلوم در الفوائد الرجالية: ج۴ ص۱۴-۵، ترجمه کرده و گويد: (نعمان بن محمد بن منصور، قاضی مصر در آغاز امر مذهب مالکی داشت سپس به مذهب امامی منتقل شد و بر طريقهی شيعه کتابی تصنيف کرده از جمله: کتاب (دعائم الإسلام) و در آن و در غيره پاسخهائی بر فقهای عامه همچون ابیحنفيه و مالک شافعی و غيرشان عرضه داشته و صاحب (تاريخ مصر) از قاضی نعمان ذکر کرده: (او بر علم و فقه و دين و خواص و مزيد بر آن بوده و کتاب (الدعائم) کتاب بسيار نيکو و محتوايش قابل تصديق بوده جز اينکه در آن از ائمهی بعد از امام صادق ( به سبب هراس از خلفای اسماعيلی جائی که قاضی منصوب از جانب آنان در مصر حکومت میکرد چيزی روايت نکرده اما او از ورای تقيه به آشکار ساختن مذهب خود اقدام کرده و اين امر بر صاحبدلان پوشيده نيست).
و ميرزا نوری در باب آن و در مورد کتابش (دعائم الإسلام) کلام مفصل را عرض کرده و بر آن مدح و ثنا گفته و اماميّتش را ثابت کرده است. به خاتمة المستدرک: ج۱ ص۱۵۹-۱۲۸ مراجعه شود.
[25] . شرح الأخبار، قاضی نعمان مغربی: ج ۳، ص۴۰۰.
[26] . شيخ علی نمازی شاهرودی در مستدرکات علم رجال الحديث ج۵ ص۳۰۰ به شماره ۹۶۷۳ گويد: (علی بن احمد بن محمد بن عمران دقاق ابوالقاسم يکی از مشايخ صدوق است و شيخ صدوق از وی خشنود بيش از يک روايت ذکر کرده و راضی و رحمتگويان بر اوست. محمد بن ابوعبد الله کوفی و محمد بن هارون صوفی و غيرشان از جمله: العيون: ج۱ص۱۳۸-۱۳۳-۱۲۶-۱۱۹-۱۱۴-۵۹-۱۳ و در ص۱۴۵ از او از محمد بن يعقوب کلينی و از غيردر ص۲۲۵ و۲۵۰و ۲۵۸ و۳۱۳ و بسياری ديگر و همچنين در المعانی ص۶ و ۱۵ و العلل ص۲ و ۱۶-۱۴ و۳۰-۲۹ و ۶۴ و ۸۰ و ۹۵ و غيره و ديگر کتبش که به سبب اختصار از آنها چشمپوشی کرديم و در اکمال الدين باب ۲۶ ص۳۰۳ ح۱۳ و باب ۳۱ و ۳۲: علی بن احمد بن محمد بن موسی بن عمران، با بقيه متحد میشود و از او به عنوان علی بن احمد بن موسی دقاق و به علی بن احمد دقاق که هر دو يکی هستند، ياد میکند). پايان
و خوئی در معجم رجال الحديث: ج۱۲ ص۲۷۸-۲۷۷ به شماره ۷۹۱۵ میگويد: (علی بن احمد بن محمد بن عمران دقاق: ابوالقاسم از مشايخ صدوق، او را با خشنودی ذکر میکند. العيون: جزء۱ باب ۲۸ حديث ۸۶). پايان
و ميرزا نوری در خاتمة المستدرک ج۴ ص۱۹۲ گويد: (اما علی همان دقاق است که صدوق از او بسيار خشنود بوده و روايت میکند و از مشايخی میباشد که بر آنها جاری میشود آنچه بر برادرانشان از مشايخ الاجازه جاری بوده است). پايان
[27] . نجاشی در رجالش ص۳۷۳ به شماره ۱۰۲۰ او را ثقه ياد کرده و گويد: (محمد بن جعفر بن محمد بن عون اسدی ابوالحسين کوفی ساکن ری که بدو محمد بن ابوعبد الله گفته میشود ثقه و صحيح السند بوده جز اينکه از ضعيفان روايت کرده و از جبر و تشبيه میگفت- پدرش سرشناس بوده و احمد بن محمد بن عيسی روايت کرده- کتاب الجبر والاستطاعه از برای او هستند. ابوعباس بن نوح گويد: حسن بن حمزه گويد: محمد بن جعفر اسدی از تمام کتبش گفته و گفت: ابوالحسين محمد بن جعفر شب پنجشنبه دهم ماه جمادی الاول سال ۳۱۲ وفات يافت و ابن نوح گويد: ابوحسن بن داوود از احمد بن حمدان قزوينی ما را از او و تمام کتبش مطلع کرده). پايان
و ابوالهدی کلباسی در سماء المقال در علم رجال ج۱ ص۲۵۲ او را ثقه کرده: (محمد بن جعفر بن محمد بن عون اسدی، ابوالحسين کوفی، ساکن ری به او محمد بن ابیعبد الله گفته میشد، ثقه و صحيح الحديث بوده جز اينکه از ضعيفان روايت میکند و از جبر و تشبيه میگويد) اما ذکرش به (جبر و تشبيه)، ظاهراً او ناشناس و از اجله بوده همانطور که بر دانا آشکار است و جدّمان سيد علامه در اظهار کرده که او از ثقات و بزرگواران معتمد است). پايان
[28] . خوئی در معجم رجال حديث: ج۲ص۶۵ شماره ۱۲۸۴۷ و شماره ۱۲۸۴۸ گويد: (موسی بن عمران: از حسين بن يزيد روايت کرده و موسی بن عمران از وی روايت کرده. تفسير قمی: سوره النحل در تفسير فرمودهی خداوند: (پروردگارم امر کرده که جز او کسی را پرستش نکنيد). و از حسين بن يزيد نوفلی روايت کرده...: میگويد: اين به همراه بعدش متحد شده (۱۲۸۴۸)- موسی بن عمران نخعی: از حسين بن يزيد روايت کرده و محمد بن ابیعبدالله کوفی از وی روايت کرده، کامل الزيارات: باب، في الدلالة علی قبر امير المؤمنين (، حديث ۷. و عموی حسين بن يزيد از وی روايت میکند و محمد بن ابیعبد الله اسدی نيز از او روايت میکند مشيخه الفقيه: در طريقش به يحيی بن عباد مکی. و محمد بن ابوعبد الله کوفی از وی روايت کرده، الفقيه: جزء ۴، باب وصيّت از نزد آدم (...). کلام خوئی به پايان میرسد.
میگويم: وقوع راوی در اسناد تفسير قمی، به سبب گواهی علی بن ابراهيم قمی مبنی بر اينکه تفسيرش را فقط از ثقات روايت کرده، دليلی بر وثاقتش است و محقق خوئی در توثيق راويانی که هرگز وثاقتشان در کتب رجال رّد نشده، اعتماد کرده بر اين قرينه اعتماد کرده است و همچنين وقوع روی در اسناد کتاب کامل الزيارت اثر ابن قولويه، دليلی بر وثاقتش برشمرده میشود؛ زيرا گواهی داشته که کتاب از ثقات روايت شده و محقق خوئی نيز در معجم خود به اين قرينه اعتماد کرده است.
شيخ علی نمازی شاهرودی در مستدرکات علم رجال حديث: ج۸ ص۲۱-۲۰ شماره۱۵۳۴۴ گويد: (موسی بن عبد الله نخعی: در تهذيب باب زيارت جامعه ص۳۳ از صدوق با اسنادش از محمد بن اسماعيل برمکی گويد: به علی بن محمد هادی ( عرض کردم: ای فرزند رسول الله به من دعائی شيوا و کامل بياموزيد که در هنگام زيارت يکی از شما به جای آورم. حضرت ( فرمود: -تا آخر زيارت جامعه کبيره مشهور. و نظير آن در الفقيه از ايشان روايت شده و در العيون با اسنادش از محمد بن اسماعيل برمکی از موسی بن عمران نخعی روايت میکند که: به علی بن محمد هادی ( عرض کردم...الخ. و موسی بن عبد الله نخعی متحد با بن عمران نخعی و يکی از آن دو اسم جدّش بوده و علامه المج در البحار بعد از شرح آن زيارت گفته است: و به سخن خلاصه در مورد آن زيارت بسنده مردم هرچند هرگز حق آن را به سبب اجتناب از درازهگوئی به طور کامل اداء نکردم ؛ دارای صحيحترين سند از زيارات و عمومترين مورد و شيواترين لفظ و دارای معنای بليغ و صاحب شأن بلند است و در کتاب (مقام قرآن و عترت)، آنچه به صحت اين روايت مربوط بوده را ذکر کردم). پايان
[29] . نجاشی در ص۳۸ شماره ۷۷ وی را ذکر کرده و گويد: (حسين بن يزيد بن محمد بن عبد الملک نوفلی نوفل النخع، مولايشان کوفی ابو عبدالله، شاعری اديب بود و در ری سکنی میگزيد و همانجا وفات يافت و قومی از اهل قم گفتند که او در آخر عمرش غلو کرده والله اعلم و روايتی از وی نديديم که بر اين امر دلالت کند، او صاحب کتاب تقيّه است، و ابن شاذان از احمد بن محمد بن يحيی از عبد الله بن جعفر حميری از ابراهيم بن هاشم از حسين بن يزيد نوفلی از وی روايت کرده و کتاب سنّت برای اوست). پايان
و شيخ طوسی در الفهرست: ص۱۱۴ شماره ۲۳۴ وی را ذکر کرده و گويد: (حسين بن يزيد نوفلی، دارای کتاب است که عدهای از اصحاب مان از آن کتاب به ما خبر دادند، از ابومفضل از بن بطه از احمد بن ابیعبد الله از وی روايت کرده است). پايان
خوئی در معجم رجال حديث: ج۷ ص۱۲۲ شمره ۳۷۱۵ او را ثقه دانسته و گويد: (حسين بن يزيد: ... و ابراهيم بن هاشم از وی روايت کرده. کامل الزيارات: باب ۳۰، در دعای الحمام و لعنش بر قاتل حسين ( حديث ۱، و از اسماعيل بن مسلم و از موسی بن عمران در تفسير قمی: سورهی النحل در تفسير فرمودهی خداوند: (خداوند به عدالت و احسان امر میکند...)، روايت میکند). پايان
و خوئی در معجم رجال حديث در مورد ديگری در تصحيح يکی از طرق شيخ طوسی: ج۴ ص۲۳ گويد: (... و چگونه بوده، طريق شيخ همچون طريق صدوق به سوی آن صحيح بوده و هرچند که در آنها حسين بن يزيد نوفلی بوده؛ زيرا ثقه است و در اسناد علی بن ابراهيم بن هاشم در التفسير واقع گشته: مبنی بر آنچه میآيد و طريق صدوق به سوی آن در اسماعيل بن مسلم است). پايان
[30] . میگويم: وجود علی بن ابیحمزه در ميان واقفه، دليلی برای عدم اعتماد به آنچه از ثقات در نقل روايت میکند نيست و اين همان چيز مشهور در بين قوم بوده و لذا شيخ طوسی در عده و ديگر علماء آن را ثقه دانستند:
شيخ طوسی در عدة الأصول (ط.ق): ج۱ ص۳۸۱ گويد: (و به سبب آنچه گفتيم طائفه به اخبار فطحی مثل عبد الله بن بکير و غيره و اخبار واقفه مثل سماعه بن مهران و علی بن ابیحمزه و عثمان بن عيسی و بعد از اينان آنچه بنیفضال و بنیسماعه و طاطريون و غيرشان روايت کردند و آنچه که در مورد آن هيچ خلافی نزدشان نيست). پايان
و محقق حلّی در المعتبر: ج۱ ص۹۴ گويد: (گفته نشده: علی بن حمزه واقفی است و عمار فطحی به رواياتشان عمل نمیکند؛ زيرا میگوئيم: وجهی که به سببش به روايت ثقه عمل شده، پذيرش اصحاب و انضمامش به قرينه است؛ زيرا اگر چنان نبود، عقل از عمل به خبر ثقه در صورتی که در قول ثقه نمیگشت امتناع میورزيد و اين معنا در اينجا موجود است و اصحاب به روايت اينان عمل کردند همانطور که در آنجا عمل کرده بودند و هرچند گفته شود: هر يک از آنان، روايت را در برخی مواضع رّد کرده. بگوئيم: همانطور که روايت ثقه در برخی مواضع متعلل به اينکه خبر واحد بوده را رّد کردند وگرنه کتب اصحاب معتبر میشد آنها را میبينی که مملو از روايت علی مذکور و عمار است و ما هرگز از فقهايمان نديديم که دو روايت را رّد کنند بلکه برخی از مفتيان به مضمونش عمل کردند). پايان
میگويم: علاوه بر وقوع علی بن ابیحمزه در اسناد تفسير قمی که مؤلفش به وثاقت تمام راويانش گواهی داده و ميرزا نوری در کلام طولانی در خاتمة المستدرک: ج۴ ص۴۶۴ و ما بعد آن وی را ثقه اعلام کرده. مراجعه شود.
[31] . بر ثقگی وی اتفاقنظر دارند و او يحيی بن قاسم اسدی است و کسی که با اشتراک غيرش به کنيهی (ابیبصير) اشکال وارد کرده، محقق خوئی در پاسخ اينگونه میگويد: (... ام ما در ترجمهی يحيی بن قاسم ذکر کرديم که ابوبصير هنگامیکه اطلاق يافت مقصود خودش بوده: يحيی بن ابیقاسم و حداقل با صرفنظر از آن، امر بين او و بين ليث بن بختری مرادی مردد میشود که ثقه بوده و اثری برای تردد وجود ندارد و اما غيرشان، به اين کنيه معروف نيستند بلکه هيچ موردی پيدا نمیشود که در آن ابوبصير اطلاق داشته باشد و مقصود آن غير از اين دو باشد). معجم رجال حديص: ج۲۲ ص۵۲ و همچنين شيخ علی نمازی شاهرودی گويد: (... پس اطلاق ابوبصير در روايات باقرين ( منصرف به دوم و سوم و چهارم است و همه ثقات اجله هستند). مستدرک علم رجال حديث: ج۸ ص۳۴۱.
[32] . کمال الدين و تمام النعمة: ص ۳۵۸.
[33] . عيون أخبار الرضا: ج۲، ص۲۶۱.
[34] . عيون أخبار الرضا: ج۱، ص۷۸، بحار الأنوار: ج۳۹، ص۳۶.
[35] . عيون أخبار الرضا: ج۱، ص۷۹.
[36] . امالی، شيخ طوسی: ص۲۶۹ و ۲۷۰.
[37] . اربعين، محمد طاهر قمی شيرازی: ص۶۶.
[38] . اهمية الحديث عند الشيعة، شيخ آقا مجتبی عراقی: ص۲۴۹.
[39] . الروضة فی فضائل امير المؤمنين ، شاذان بن جبرئيل قمی: ص۲۰۵.
[40] . مختاريه عنوان فرقهای است، که خود را پيروان مختار بن ابیعبيد ثقفی میدانند و معتقدند محمد حنفيه (فرزند امير المؤمنين) مهدی اين امت است. البته طبق روايات اهل بيت ( خود مختار چنين عقيدهای نداشته است.
[41] . الأنفال: ۷۵.
[42] . الکافی: ج۱، ص۲۹۱ و ۲۹۲.
[43] . کمال الدين و تمام النعمة: ص۲۶۳-۲۶۲.
[44] . کمال الدين وتمام النعمة: ص۲۶۳-۲۶۲.
[45] . امير المؤمنين ( در خطبهی وسيله فرمودند: (أيها الناس إن اللّٰه تعالي وعد نبيه محمدا ( الوسيلة و وعده الحق و لن يخلف اللّٰه وعده، ألا و إن الوسيلة أعلي درج الجنة و ذروة ذوائب الزلفة، و نهاية غاية الأمنية، لها ألف مرقاة ما بين المرقاة إلي المرقاة حضر الفرس الجواد مائة عام- و في نسخة ألف عام- و هو ما بين مرقاة درة إلي مرقاة جوهرة، إلي مرقاة زبرجدة، إلي مرقاة لؤلؤة، إلي مرقاة ياقوتة، إلي مرقاة زمردة، إلي مرقاة مرجانة، إلي مرقاة کافور، إلي مرقاة عنبر، إلي مرقاة يلنجوج، إلي مرقاة ذهب، إلي مرقاة فضة، إلي مرقاة غمام، إلي مرقاة هواء، إلي مرقاة نور قد أنافت علي کل الجنان و رسول اللّٰه ( يومئذ قاعد عليها. مرتد بريطتين ريطة من رحمة اللّٰه و ريطة من نور اللّٰه، عليه تاج النبوة و إکليل الرسالة قد أشرق بنوره الموقف و أنا يومئذ علي الدرجة الرفيعة و هي دون درجته و علي ريطتان ريطة من أرجوان النور و ريطة من کافور و الرسل و الأنبياء قد وقفوا علي المراقي، و أعلام الأزمنة و حجج الدهور عن أيماننا و قد تجللتهم حلل النور و الکرامة، لا يرانا ملک مقرب و لا نبي مرسل إلا بهت بأنوارنا و عجب من ضيائنا و جلالتنا)، (). الکافي: ج۸ ص۲۵-۲۴.
[46] . الفرقان: ۱۱.
[47] . غيبت، نعمانی: ص۸۷ -۸۶.
[48] . غيبت، نعمانی: ص۸۷.
[49] . الصافات: ۸۳.
[50] . تأويل الأيات، شرف الدين حسينی: ج۲، ص۴۹۵.
[51] . بحار الأنوار: ج۶۵، ص ۱۵۸.
[52] . نجاشی در رجالش ص۲۲۲-۲۲۱ شماره ۶۲۲ در مورد وی گويد: (محمد بن احمد بن يحيی بن عمران اشعری قمی، جليلالقدر و کثير الروايت است...).
[53] . محمد بن حسين بن ابیخطاب است که نجاشی در رجالش ص۳۳۴ شماره ۸۹۷ و شيخ طوسی در الفهرست ص۲۱۵ شماره ۶۰۷ وی را ثقه دانستند.
[54] . وی محمد بن اسماعيل بن بزيغ است که نجاشی در رجالش ص۳۳۰ شماره ۸۹۳ و شيخ طوسی در رجالش ص۳۶۴ شماره ۵۳۹۳ او را ثقه اعلام کردند.
[55] . محقق خوئی در معجم رجال حديث: ج۱۰ ص۸۵-۸۴ شماره ۵۸۴۲ او را ثقه دانسته است.
[56] . نجاشی در ص ۲۹۰ شماره ۷۷۷ او را ذکر کرده و گويد: (عمرو بن ابیمقدام ثابت بن هرمز حداد مولی بنیعجل، از علی بن حسين و امام باقر و امام صادق ( روايت کرده، برای او کتاب لطيف است، حسين بن عبيد الله از ابوالحسين بن تمام از محمد بن قاسم بن زکريا محاربی از عباد يعقوب از عمرو بن ثابت روايت میکند). پايان
و روايتی در حق وی روايت شده که بر عُلُو مقامش و حسن موالاتش از برای اهل بيت ( دلالت میکند. الکشی: حمدويه بن نصير از محمد بن حسين از احمد بن حسن ميثمی از ابیعرندس کندی از مردی از قريش با ما حديث گفته که: (نزديک کعبه بوديم و امام صادق ( نشسته بودند به ايشان عرض شد: چه بسيارند حاجيان! حضرت فرمود: چه اندکند حاجيان (واقعی)! پس عمرو بن ابیمقدام از کنار گذشت و حضرت فرمود: اين حاجی (واقعی) است). اختيار معرفة الرجال- شيخ طوسی: ج۲ ص۶۹۰.
و علامه در قسمت اول از خلاصة الأقوال ص۲۱۲ وی را ذکر کرده و گويد: (عمرو بن ابیمقدام، الکشی با اسنادی متصل به ابیعرندس از مردی از قريش روايت کرده که امام صادق ( در موردش فرمودند: اين امير حاجيان است، و اين روايت از مرجحات میباشد...). پايان
و شيخ علی نمازی شاهرودی در مستدرکات علم رجال حديث: ج۶ ص۲۳ شماره ۱۰۷۲۱ وی را ذکر کرده و گويد: (عمرو بن ابیمقدام: ... و عمرو از اصحاب امام صادق ( بوده. و کشی روايت کرده که به امام صادق ( عرض شد: چه بسيارند حاجيان! حضرت فرمود: چه اندکند حاجيان (واقعی)! پس عمرو بن ابیمقدام از کنار گذشت و حضرت فرمود: اين حاجی (واقعی) است. و محدث نوری و مامقانی وثاقتش را با احتجاج به اموری ذکر کردند از جمله: روايت اجلاء هفده بار آنان را ذکر کرده و به نقل توثيقش از ابن غضائری و علامه در معتمدين وی را ذکر کردند و همچنين صدوق در مشيخه و نجاشی او را از اصحاب امام سجاد و امام باقر و صادق ( برشمرده و دارای کتاب لطيفی است). پايان علاوه بر آن، او در اسند تفسير قمی و کامل الزيارات-کسانیکه خوئی آنان را دليل بر وثاقت راويان دانسته- واقع گشته. به ترجمه عمرو بن ابیمقدام در معجم رجال حديث: ج۱۴ ص۸۱-۸۰ شماره ۸۸۶۳ مراجعه شود.
[57] . او، ثابت بن هرمز است و همچنين ثابت حذاء و ثابت حداد ناميده میشود، بتريه از وی روايت کرده اما يک روايت يا بيشتر وجود دارند که بر رجوعش از آن دلالت میکند و برخی علماء برای دلالت بر رجوعش به سوی حق آن را ذکر کردند علمائی همچون شيخ محمودی در نهج السعادة: ج۸ ص۸۸-۸۶ و وحيد بهبهانی در کتاب (تعليقة علی منهج المقال) ص۱۰۱ و سيد محسن امين در اعيان شيعه: ج۴ ص۱۹.
در هر حال، گرويدن به مذاهب فاسد مستلزم عدم وثاقت در نقل نيست همانطور که نزد قوم مشهور و معروف بوده آنها به آنچه واقفيه و افطحيه و غيرشان نقل میکنند اعتماد دارند مادامی که در نقل ثقه باشند.
نجاشی ص۱۱۷-۱۱۶ شماره ۲۹۸ ذکر کرده و گويد: (ثابت بن هرمز ابومقدام حداد. نسخهای از علی بن حسين ( روايت کرده که پسرش عمرو بن ثابت از وی روايت کرده، ابن نوح گويد: علی بن حسين بن سفيان از علی بن عباس بن وليد از عباد بن يعقوب اسدی از عمرو بن ثابت از پدرش از علی بن الحسين ( روايت کرده).
و خوئب در معجم رجال حديث: ج۴ ص۳۰۷ شماره ۱۹۸۳ وی را ذکر کردهو گويد: (ثابت حذاء= ثابت بن هرمز. از جابر بن يزيد جعفی روايت کرده و عمروبن مقدام از وی روايت کرده. تفسير قمی: سوره البقره در مورد فرمودهی خداوند: (وهنگامیکه به ملائکه گفتيم برای آدم سجده کنيد همه سجده کردند جز ابليس...) میگويم: ظاهراً تحريفی واقع شده و صحيحش عمرو بن ابومقدام است همانطور که در چاپ قديم بوده و ثابت حذاء همان ثابت حداد است همانطور که از برقی تقديم شد). پايان
و آشکار است که محقق خوئی در مورد کسی که در اسناد روايات تفسير قمی واقع میگردد حکم واثق را بر وی جاری میکند و محمد جواهری در تخليصش برای معجم خوئی مسمی به (المفيد من معجم رجال الحديث) ص۹۷ تصريح کرده و گويد: ۱۹۸۳-۱۹۷۶-۱۹۷۵- ثابت حذاء: از تفسير قمی روايت شده که او ثقه است- و صحيح کسیست که عمرو بن ابومقدام از وی روايت کرده همانطور که در چاپ قديم آمده نه عمرو به مقدام). پايان
[58] . از خواص اصحب امير المؤمنين ( است همانطور که شيخ علی نمازی شاهرودی گفته، به مستدرکات علم رجال حديث: ج۲ ص۲۹۱-۲۹۰ شماره ۳۱۲۲ مراجعه کنيد و شيخ طوسی در رجالش ص۶۰ شماره ۵۱۷ ذکر کرده که از اصحاب امير المؤمنين ( است.
[59] . تهذيب الاحکام، شيخ طوسی، ج۳، ص۲۵۳.
[60] . محمد بن مثنی بن قاسم حضرمی، نجاشی در رجالش ص۳۷۱ شماره ۱۰۱۲ وی را ثقه دانسته و ذکر کرده که برای او کتاب است: (محمد بن مثنی بن قاسم کوفی، ثقه و دارای کتاب است، حسين از احمد بن جعفر از حميد از احمد از محمد بن مثنی ما را از کتابش خبر داده). و علامه حلّی در الخلاصه ص۲۶۴ و ابن داوود حلّی در رجالش ص۱۸۲ و شيخ علی نمازی شاهرودی در مستدرکات علم رجال حديث: ج۷ ص۳۰۳ شماره ۱۴۳۸۰ وی را ثقه دانستند و شاهرودی گويد: (محمد بن مثنی بن قاسم حضرمی: کوفی و بر وثاقتش اتفاقنظر و دارای کتاب است).
[61] . اصل محمد بن مثنی بن قاسم حضرمی از اصول معتبر و معتمد بر آن است و اکنون موجود است همانطور که آغا بزرگ تهرانی بدان اعتراف کرده و نزد حر عاملی و علامه مجلسی و غيرشان بوده است.
ضياء الدين محمودی محقق کتاب اصول شانزدهگانه از اصول اوليّه ص۲۰ گويد: (کتب شيخ حر بر پشت نسخهای که در تحقيقاتمان بدان اعتماد کرديم بوده- از مملکاتش بوده-: "بدان من احاديث اين کتب چهاردهگانه را دنبال کردم و مشاهده کردم که بيشتر احاديث آن در کافی يا ديگر کتب معتمده موجود است و باقی مؤيداتی از برای آن هستند و هرگز در آن چيزی غريبی نيافتم جز دو حديث محتمل بر تقيّه و غيرشان" و در زير اين عبارت نوشته شده: "محمد حر آن را آزاد کرده").
علامه مجلسی در بحار الأنوار: ج۱ ص۴۴ گويد: (و کتاب محمد بن مثنی بن قاسم حضرمی، نجاشی مؤلف آن را ثقه دانسته و طريقش به آن را ذکر کرده و در نسخهی قديم سندش اينچنين روايت شده: شيخ هارون بن موسی تلعکبری از محمد بن همام از حميد بن زياد از احمد بن زيد بن جعفر ازدی بزاز از محمد بن مثنی).
و ميرزا نوری در خاتمة المستدرک: ج۱ ص۷۷ گويد: (و اما کتاب محمد بن مثنی بن قاسم حضرمی: سند آن در نسخهی قديم آنچه در سند کتاب جعفر تقديم شده و نجاشی گويد: محمد بن مثنی بن قاسم کوفی، ثقه، صاحب کتاب است از حسين از احمد بن جعفر از حميد از احمد از محمد بن مثنی ما را از کتابش خبر داده است).
[62] . شيخ طوسی در الفهرست: ص۹۳ شماره ۱۴۸ وی را ذکر کرده و گويد: (جعفر بن محمد بن شريح حضرمی صاحب کتاب است که در اسناد اول آن را روايت کرديم از ابن همام از حميد از احمد بن زيد بن جعفر ازدی بزاز از محمد بن اميه بن قاسم حضرمی از جعفر بن محمد بن شريح).
و شيخ علی نمازی شاهرودی در مستدرکات علم رجال حديث: ج۲ ص۲۰۲ به شماره ۲۷۸۱ برای وی ترجمه کرده و گويد: (جعفر بن محمد بن شريح بن سعد حضرمی: صاحب کتابیست که تلعکبری روايت کرده و در بحار از آن نقل کرده و اين کتاب نزد من است و به طور حسن و کمال از آن استفاده میشود و پدرش از ثقات صادقين ( میباشد). و ابن داوود حلی در قسمت اول از رجالش ص۶۵ شماره ۳۲۸ او را ذکر کرده است.
[63] . شيخ طوسی در الفهرست: ص۱۲۸ شماره ۲۸۹ و شيخ علی نمازی شاهرودی در مستدرکاتش: ج۳ ص۳۷۷ شماره ۵۵۲۹ و محقق خوئی در معجمش: ج۸ ص۱۶۰-۱۵۶ شماره ۴۴۷۹ وی را ثقه اعلام کردند.
[64] . اصول شانزدهگانه، اصل محمد بن مثتی حضرمی: ص ۹۱- ۹۰.
[65] . غيبت، شيخ طوسی: ص۵۳.
[66] . غيبت، شيخ طوسی: ص۵۴.
[67] . التوبه: ۳۶.
[68] . غيبت، شيخ طوسی: ص ۱۴۹.
[69] . الحجر: ۸۷.
[70] . بحار الأنوار: ج۲۴، ص۱۱۷.
[71] . بحار الأنوار: ج۸۹، ص۲۳۶.
[72] . بحار الأنوار: ج۲۴، ص۱۱۷.
[73] . طريق طوسی به محمد بن عبد الله بن جعفر حميری صحيح است همانطور که محقق خوئی در معجم: ج۱۷ ص۲۴۹-۲۴۷ در ترجمه حميری شماره ۱۱۱۰۸ بدان اعتراف کرده است.
[74] . نجاشی در ص۳۵۵-۳۵۴ شماره ۹۴۹ او را ثقه دانسته و گويد: (محمد بن عبد الله بن جعفر بن حسين بن جامع بن مالک حميری ابوجعفر قمی، ثقه، سرشناس، نويسندهی صاحب امر ( بوده و از ايشان مسائلی در ابواب شريعت پرسيده. احمد بن حسين به ما گفته: اين مسائل در صل و توقيعاتش بين سطور به من رسيده، و برای او برادرانی بودند جعفر و حسين و احمد، همه دارای مکاتباتی بودند. برای محمد کتبی بود از جمله: کتاب الحقوق، کتاب الأوائل، کتاب السماء، کتاب الارض، کتاب المساحة والبلدان، کتاب ابليس وجنوده، کتاب الاحتجاج...). پايان
[75] . نجاشی در ص۲۲۰-۲۱۹ وی را ثقه دانسته و گويد: (عبد الله بن جعفر بن حسين بن مالک بن جامع حميری ابوعباس قمی، شيخ اهل قوم و سرشناسترينشان، سال ۲۹۰ و اندی وارد کوفه شد و اهل آن از وی شنيدند و کتب بسيار نگاشت، معروفترين آنها: کتاب الامامه، کتاب الدلائل، کتاب العظمة والتوحيد، کتاب الغيبه والحيره، کتاب فضل العرب، کتاب التوحيد والبداء والإراده والاستطاعه والمعرفة، کتاب قرب الاسناد الی الرضا (، کتاب قرب الاسناد الی ابوجعفر بن الرضا (، کتاب ما بين هشام بن حکم وهشام بن سالم والقياس والارواح والجنة والنار والحديثين المختلفين، مسائل رجال و مکاتباتشان با ابوالحسن ثالث (، مسائلی از برای محمد الحسن ( بر دست محمد بن عثمان عمری، کتاب قرب الاسناد الی صاحب الامر (، مسائل ابیمحمد وتوقيعات، کتاب الطب، عدهای اصحاب ما از احمد بن محمد بن يحيی عطار از وی تمام کتب او را به ما اطلاع داده است). پايان
[76] . اين واسطه از دو شخص که هر دو از ثقگان جليلالقدر هستند تشکيل شده و توثيق يکی از آن دو کفايت میکند و فقط به ذکر محمد بن عبد الحميد بسنده خواهم کرده، نجاشی در ص۳۳۹-۳۳۸ شماره ۹۰۶ وی را ثقه دانسته و گويد: (محمد بن عبد الحميد بن سالم عطار ابوجعفر، عبد الحميد از امام رضا ( روايت کرده و از اصحاب ثقهی ما از اهل کوفه بود، برای وی کتاب النوادر است که ابوعبد الله بن شاذان از احمد بن محمد بن يحيی از عبد الله بن جعفر از وی، ما را از کتابش باخبر کرده). پايان
[77] . او محمد بن فضيل بن کثير صيرفی ازدی است که شيخ طوسی ذکر کرده که وی متهم به غلو است و بيش از يک بار بيان کردم که تهمت غلو نمیتواند دليل محکمی برای تضعيف يک راوی باشد به خصوص اينکه از جانب متقدمين همچون اهل قم و امثالشان باشد کسانی که روايات در فضل و کرامات اهل بيت را غلو میدانند؛ زيرا با اجتنهاد و فهم ناقصشان منسجم نمیباشد.
و ميرزا نوری نقل کرده که محمد بن فضيل همان کسیست که از ابوحمزه متحد با محمد بن قاسم بن فضيل روايت میکند همانطور که در خاتمه مستدرک: ج۵ ص۴۲۳ آمده است: (... محمد بن فضيل همان محمد بن قاسم بن فضيل است همانطور دانشمند فاضل اردبيلی در جامع بدان يقين طافته و حکم علامه را با صحت اين طريق تأييد میکند و ابوحمزه همان بزرگواریست که به منزلهی لقمان زمانش بوده، و در نجاشی: از امام صادق ( فرمودند: (او در زمانش نظير سلمان در زمانش است) پايان
و مؤيد دوری محمد بن فضيل از تهمت غلو، عدم تعرض نجاشی به آن در ترجمه محمد بن فضيل است لطفاًبه رجال نجاشی: ص۳۶۷ شماره ۹۹۵ مراجعه شود.
[78] . وی، ثمالی، ثابت بن دينار است که ثقه جليل و مشهور میباشد.
[79] . غيبت، شيخ طوسی: ص۴۷۹- ۴۷۸.
[80] . النور: ۵۵.
[81] . تفسير ابن ابیحاتم: ج ۸، ص۲۶۲۸.
[82] . خصال، شيخ صدوق: ص۴۷۵-۴۷۴، عيون أخبار الرضا: ج۲، ص۵۶-۵۵.
[83] . شرح الأخبار، قاضی نعمان مغربی: ج۳، ص ۴۰۰.
[84] . سيد بن طاووس در جمال الاسبوع ص۳۰۷ ذکر کرده که شيخ طوسی اين دعا را در اسانيد متعدد روايت کرده، از يونس بن عبد الرحمن و اين متن کلامش است: جماعتی که ذکرشان را در مواضع متعدد اين کتاب با استنادشان به جدّم ابوجعفر طوسی ذکر کردم تقديم کرد: ابن ابیجيد از محمد بن حسن بن سعيد بن عبد الله حميری و علی بن ابراهيم و محمد بن صفار همه از ابراهيم بن هاشم از اسماعيل بن مولد و صالح بن سندی، از يونس بن عبد الرحمن و جدّم ابوجعفر طوسی از آنچه از يونس بن الرحمن از طُرُق متعدد روايت کرده من برای اجتناب از اِطناب، ذکرشان در اينجا را ترک کردم. از يونس بن عبد الرحمن روايت میکند که: امام رضا ( امر کردند که برای صاحب امر ( اينچنين دعا کنيم...).
و ميرزا نوری تصريح کرده که اين دعا با عدهای از اسناد معتبر صحيح روايت شده و اين متن کلامش است: (جماعت بسياری از علماء روايت کردند از جمله شيخ طوسی در مصباح و سيد بن طاووس در جمال الاسبوع با اسانيد معتبر صحيح و غيره از يونس بن عبد الرحمن روايت کردند که: امام رضا ( امر کردند که برای صاحب امر ( اينچنين دعا کنيم...). النجم الثاقب: ج۲ ص۴۵۶.
[85] . مصباح متهجد: ص۴۰۹، جمال الأسبوع: ص۳۰۷.
[86] . و سيد بن طاووس در جمال الاسبوع ص۳۰۱ سند آن را بدين صورت مفصل ذکر کرده: (... گفت: حسين بن عبيد الله از محمد بن احمد بن داوود و هارون بن موسی تلعکبری از ابو عباس احمد بن علی رازی خضيب ايادی به ما در بارهی آنچه در کتابش کتاب الشفاء والجلاء روايت کرده خبر داده از ابوالحسين محمد بن جعفر اسدی از حسين بن محمد بن عامر اشعری قمی از يعقوب بن يوسف ضراب غسانی در راهش از اصفهان گويد... خبر).
و ميرزا نوری در مورد اين دعا گويد: (و اين خبر شريف در تعدادی کتب معتبر از قدماء با اسانيد متعدد روايت شده... و هرگز وقت خواندن اين سلام و دعا در خبری از اخبار تعيين نشده جز آنچه سيد رضیالدين علی بن طاووس در جمال الاسبوع بعد از ذکر تعقيبات مأثوره نماز عصر روز جمعه گفته است: (... اگر تعقيب نماز عصر روز جمعه را به هر دليلی ترک کردی هرگز امری که خداوند عزوجل ما را بدان آگاه کرده را ترک مکن).
و از اين کلام شريف مستفاد میشود که از صاحب امر ( امری بر وی در اين باب حاصل شده و عجيب هم نيست همانطور که خودش تصريح کرده که درب به سوی حضرت گشوده است و در باب قبلی تقديم شد). النجم الثاقب: ج۲ ص۴۶۹-۴۶۸.
و توثيق سند بدين صورت است:
الف- حسين بن عبيد الله: او غضائری شيخ شيخ طوسی و نجاشی و ثقه است؛ زيرا از مشايخ نجاشی بوده همانطور که محقق خوئی چنين مفادی عرضه داشته و به وثاقتش يقين يافته. به معجم رجال حديث: ج۷ ص۲۴-۲۲ شماره ۳۴۹۰ مراجعه شود.
ب- محمد بن احمد بن داوود و هارون بن موسی تلعکبری: و اين واسطهی مشترک بين دو مرد بوده و توثيق يکی از آنها کفايت میکند در حالیکه هر دو ثقه و از اجلای ثابت هستند و فقط حال هارون بن موسی تلعبری را ذکر میکنم که نجاشی در ص۳۴۹ شماره ۱۱۸۴ وی را ثقه دانسته و گويد: (هارون بن موسی بن احمدبن سعيد بن سعيد ابومحمد تلعکبری از بنیشيبان و در اصحاب ما سرشناس و ثقه و معتمد بوده و بدو طعنهای نزده شده برای او کتبی است از جمله: الجوامع في علوم الدين. در کلاسش به همراه پسرش ابیجعفر حاضر میشدم و مردم از وی شاگردی میکردند). پايان
ج- ابوعباس احمد بن علی رازی خضيب ايادی: و نام احمد بن محمد ايادی بر او اطلاق يافته و نجاشی در ص۹۷ شماره ۲۴۰ او را ذکر کرده و گويد: (احمد بن علی ابو عباس رازی خضيب الايادی، اصحاب ما گفتند: هرگز آنگونه نبوده و گفته شد: در آن غلوگوئی و بزرگنمائی شده و برای او کتاب (الشفاء والجلاء) در غيبت و کتاب الفرائض، کتاب الآدب است که محمد بن محمد از محمد بن احمد بن داوود ما را از کتبش با خبر کرده). پايان.
و شيخ طوسی در الفهرست ص۷۶ به شماره ۹۱ ذکر کرده و گويد: (احمد بن علی خضيب الايادی مُکنی به ابا العباس است و به او ابوعلی رازی، گفته شده، هرگز در حديث ثقه نبوده و متهم به غلو است و کتاب حسن الشفاء والجلاء در غيبت،کتاب الفرائض، کتاب الآداب را داشته که حسين بن عبيد الله از محمد بن احمد بن داوود و هارون تلعکبری همگی ما را از آنها مطلع کردند).پايان
میگويم: آشکار است که نجاشی هرگز به ضعف آن مرد يا غلو او يقين نداشته بلکه به نقل و قولها نسبت داده و اين به عدم يقين او به آنچه بدو نسبت دادند میباشد.
و نمیتوان به تهمتزنی اهل قم و غيرشان به غلو اعتماد کرد و در مورد آن در تحقيق روايت (و قائمان بعد از او)، سخن گفتم بلکه آن احتمالاً برخاسته از ستايش و مدح متهم بوده؛ زيرا اهل قم و غيرشان، همواره راوی را به مجرد روايت فضايل و کرامات اهل بيت ( که آنها را طبق اجتهاد غلوشان روايت میکردند (راوی را) غلوگو و ضعيف در حديث میشمردند. و ختم کلام در باب اين موضوع از عدهای بزرگان از جمله بهبهانی و غيره ارائه شد.
پس ممکن نيست به تضعيفشان اعتماد شود تا اينکه علّت اتهامشان به غلو و ضعف را کشف کرده و آن را از طريق معتمد، ثابت کند و امر ديگری که ثابت میکند اين دعا از کتابش (الشفاء والجلاء) روايت شده و شيخ طوسی اين کتاب را به (حسن) توصيف کرده و روايات آن کتاب بر حسن و ارزشش دلالت داشته و بسياری از بزرگان علماء همچون تلعکبری و غيره بر آن اعتماد کرده و شيخ طوسی در غيبه خويش از آن روايت کرده. و سيد بهاء الدين نجفی در منتخب الأنوار المضيئة ص۲۵۰، در يکی از اسانيد رواياتش او را به (ثقه) توصيف کرد و گفت: (از ثقه احمد بن محمد الأيادی ( از محمد بن صالح همدانی- يکی از وکيلان مذکور- گويد: برای صاحب الزمان ( نوشتم...). پايان
و محقق (منتخب الأنوار المضيئة) در حاشيهی شماره ۱ ص۳۰ نقل کرده که مؤلف (الأنوار المضيئة) او را به (شيخ فقيه) توصيف کرده و کتاب (الشفاء والجلاء) را بدو نسبت داده و اين متن کلام است: (... احمد بن محمد الأيادی که از او در مواضع متعدد اين کتاب روايت میکند و در الأنوار المضيئة (نوشته شده)- باب امامت، فصل ۲ ضمن ب ۸- از او به عنوان شيخ فقيه احمد بن محمد الأيادی مصنف کتاب الشفاء والجلاء ياد کرده است). پايان
پس شکی در وثاقت اين مرد حداقل در چنين روايات و آن دست که بر حُسن عقيده و موالاتش دلالت دارند، باقی نمیماند. سپس از برای ين دعا، طريق ديگریست و آن در کتاب يا بيشتر کتب قديم غير از کتاب (الشفاء والجلاء) اثر احمد ايادی ذکر شده است.
د- ابوحسين محمد بن جعفر اسدی: بسياری از علماء از جمله شيخ طوسی و نجاشی وی را ثقه میدانند، او از وکلای امام مهدی ( و از ثقههای ايشان است. به معجم رجال حديث: ج۱۶ ص۱۸۰-۱۷۶ شماره ۱۰۴۱۱ مراجعه شود.
هـ- حسين بن محمد بن عامر اشعری قمی: شيخ نجاشی در رجالش ص۶۶ شماره ۱۵۶ او را ثقه دانسته و محقق خوئی در معجم رجال حديث ج۷ ص۸۶ شماره ۳۶۳۰ میگويد: (حسين بن محمد بن عمران بن ابیبکر= حسين اشعری= حسين بن محمد بن عامر). نجاشی گويد: حسين بن محمد بن عمران بن ابوبکر اشعری قمی، ابوعبد الله ثقه و دارای کتاب نوادر است. محمد بن محمد از ابوغالب زراری از محمد بن يعقوب از وی به ما خبر داده و میگويد: تقديم شده که او حسين بن محمد بن عامر است). پايان
و- يعقوب بن يوسف ضراب غسانی: شيخ علی نمازی شاهرودی در مستدرکات علم رجال حديث: ج۸ ص۲۸۰، ۱۶۴۶۶ او را ذکر کرده و گويد: (يعقوب بن يوسف ضراب غسانی: هرگز وی را ذکر نکردند. شيخ در کتاب الغيبه و سيد در جمال الاسبوع از حسين بن محمد بن عامر اشعری قمی از او، در مورد حج سال ۲۸۱ و تشرفش به محضر مولايمان حجت منتظر ( و ورود نسخهی صلوات بر ائمه ( با اسماء و صفات و مناقبشان حديث میکند. ب کمبا: ج۱۳ ص۱۰۸ و کتاب الدعاء ص۸۴ وجد: ج۵۲ ص۱۷ وج: ۹۴ ص۷۸ وجمال الاسبوع ص۴۵۹ ودلائل الطبری ص۳۰۰ مراجعه شود). پايان
و شيخ محمد تقی تستری در قاموس الرجال: ج۱۱ ص۱۴۱ شنره ۸۵۰۵ وی را ذکر کرده و گويد: (يعقوب بن يوسف ضراب اصفهانی، الغيبه را در اخبار (من رأی الحجه () رؤيتی از ايشان () روايت کرده است). پايان
و ممکن نيست کسی بگويد که ثبوت وثاقت ضراب متوقف بر ثبوت اين دعا و ثبوت دعا در گِرُوه وثاقت ضراب بوده و نقشش ممنوع میشود؛ زيرا ما میگوئيم: ثبوت دعا به وثاقت ضراب محصور نبوده بلکه متن و مضامينش به وضوح تام دلالت میکنند که از چشمهی اهل بيت رسول محمد ( نشأت گرفته، علاوه بر آن، اعتماد علمای اُمت و عامهی ايشان به آن صدها سال پيش و تلاوت و توسل به آن نيز مؤيد حقانيّت آن است بلکه از سنخ ادعيّهی اهل بيت ( بوده و شبيه آنچه از امام رضا ( در دعای برای امام زمان ( بوده و همچنين در آن به ذکر خلفای امام مهدی ( و دعا برای ايشان در قالب کلماتی جليل و پر عظمت ذکر شد که در خُور احدی جز اوصيای رسول الله محمد ( نبوده است و تمام اين امور جمع يا مفرد بر امر قطعی دلالت داشته مبنی بر اينکه اين دعا از منبع محمد وآل محمد ( و آنچه صاحب عصر و زمان ( افاضه کرده است). و همچنين وثاقت ضراب غير منحصر به اين دعاست و هرچند که در آن کفايت و زيادت بوده اما اعتماد بزرگان و فضلاء در نقل بدون شک و ترديد اين دعا از وی بر وثاقت اين مرد دلالت میکند و تقديم شد که نقلکنندهی اين دعا از ضراب به واسطهی يکی از وکلای امام مهدی ( و واثق ايشان (ابوحسين محمد بن جعفر اسدی) صورت گرفته و اين دعا را نقل کرده و از وی خشنود شده و علمای بزرگ اُمت بدان معتقد شده و بدان اعتماد داشته مبنی بر اينکه روايت از يعقوب بن يوسف ضراب است و اين دليلی واضح بر وثاقت و جلالت مردم است و اين امر نقش مزعوم در توثيق مزعوم در مورد يعقوب بن يوسف ضراب را نفی میکند).
[87] . غيبت، شيخ طوسی: ص۲۷۳ به بعد، مصباح متهجد: ص ۴۰۶، جمال الأسيوع: ص۳۰۶ -۳۰۱.
[88] . من لايحضره الفقيه: ج۱، ص۳۲۷، کافی: ج۲، ص۵۴۸.
[89] . نجاشی در ص۳۹۸ به شماره ۱۰۶۶ او را ثقه دانسته و گويد: (محمد بن يعقوب بن اسحاق بن ابیقره ابوالفرج قنائی نويسندهف ثقه بوده و بسيار شنونده و نويسندهی حديث بوده و با اصحاب ما همراه بوده و در مجالس با ما بود دارای کتب از جمله؛ کتاب عمل يوم الجمعه، کتاب عمل الشهور، معجم رجال ابیمفضل، کتاب التهجد هستند که مرا از تمام کتب خود خبر و رخصت داده) پايان
و شيخ علی نمازی شاهرودی در مستدرکات علم رجال حديث: ج۶ ص۳۹۴ شماره ۱۲۳۸۳ وی را ذکر کرده و ثقه معرفی کرده و گفته: (محمد بن ابیقره ابوالفرج: صاحب کتاب دعا است و سيد بن طاووس از او بسيار روايت کرده و از وی بسيار خشنود و خرسند بوده و او محمد بن علی بن يعقوب است).
و همچنين در مستدرکات علم رجال حديث: ج۷ ص۲۵۲-۲۵۱ شماره ۱۴۱۱۱ او را ثقه دانسته و گويد: (محمد بن علی بن يعقوب بن اسحاق بن ابیقره ابوالفرج قنانی نويسنده: بر وثاقتش اتفاقنظر است، صاحب روايت بسيار بوده برای او کتبیست از جمله؛ عمل روز جمعه و کتاب عمل ماهها و از وی در البحار بسيار نقل شده است...).
[90] . سيد بن طاووس( تصريح کرده که او اين دعا را از کتاب ابن ابیقره به صورت مستقيم برگرفته و اوی ابوالفرج محمد بن ابیقره، يکی از مشهورترين ثقات مورد اتفاق است و کتبش از اصول يا کتب معتبر برشمرده میشوند و بدين سبب ديگر نيازی به تتابع رجال سند و طريق نيست و به خصوص اينکه متن و مضامين دعا بسيار واضح و گويای صدورش از منبع آل محمد ( میباشد.
و مؤيد آن اين بوده که ابن ابیقره اين دعا را به ثقه امين يعنی علی بن الحسن بن علی بن فضال استناد داده و ابن فضال آن را از ثقه جليل يعنی محمد بن عيسی بن عبيد نقل کرده است.
[91] . نجاشی در رجالش: ص۲۵۸-۲۵۷ شماره ۶۷۶ او را ثنا و ثقه گفته: (علی بن حسن بن علی بن فضال بن عمر بن ايمن مولی عکرمه بن ربعی فياض ابو الحسن، فقيه اصحاب ما در کوفه و سرشناس و ثقه و عارفترينشان و شنوندهترين به حديث بوده، و از وی چيزهای بسيار شنيده و در آن هيچ لغزش و خطائی از برای او ثبت نشده و کمتر از ضعيف روايت میکرد و فطحی بوده...). پايان. و نجاشی سی و چهار کتاب برای او برشمرده از جمله همين کتاب (الدعاء).
[92] . نجاشی در ص۳۳۴-۳۳۳ به شماره ۸۹۶ او را ثقه دانسته و گويد: (محمد بن عيسی بن عبيد بن يقطين بن موسی مولی اسد بن خزيمه، ابو جعفر، در اصحاب ما جليل، ثقه، با بصيرت، صاحب روايت بسيار، حُسن تصانيف است و از ابوجعفر ثانی ( نوشتاری و شفاهی روايت کرده و ابوجعفر بن بابويه از ابن وليد ذکر کرده که گويد: آنچه محمد بن عيسی از کتب يونس و حديثش بدان منفرد گشته، قابل اعتماد نيستند و ديدم اصحاب ما اين گفته را انکار میکنند و میگويند: (کسی چون ابیجعفر محمد بن عيسی، در بغداد سکن گزيد.
ابوعمرو الکشی گويد: نصر بن صباح میگويد: محمد بن عيسی بن عبيد بن يقطين کم سن و سال بوده که از ابن محبوب روايت میکرد.
ابوعمرو گويد: قتيبی گفت: فضل بن شاذان ( عبيدی را دوست میداشت و او را مدح و ستايش میکرد و بدو مايل بود و میگويد: در قرنش نظير او نيست و اين مدح و ستايش از فضل ( تورا کفايت میکند و محمد بن جعفر رزاز را ذکر کرده که در سوق العطش سکنی گزيد...). پايان. و همچنين محقق خوئی در کلام طولانی در معجمش: ج۱۸ ص۱۱۹ و ما بعد آن در شماره ۱۱۵۳۶ او را ثقه دانسته است.
[93] . مقصود از صالحان در اينجا ائمهی معصومين ( هستند.
[94] . اقبال الأعمال: ج۱، ص ۱۹۱، بحار الأنوار: ج۹۴، ص۳۴۹، مکيال المکارم، اصفهانی: ج۲، ص۳۸.
[95] . بحار الأنوار: ج۸۶، ص۳۴۰-۳۳۳.
[96] . بحار الأنوار: ج ۹۹، ص۲۲۸.
[97] . کافی: ج۱، ص۳۷۳.
[98] . تعدادی از مشهورترين علماء به اين کتاب اعتماد داشته و آن را از اصول حديث معتبر دانستهاند برای اطلاع از اقوالشان پيرامون آن به مقدمهی کتاب فقه الرضا ( اثر جواد شهرستانی مراجعه شود.
[99] . دلالت اين فرمايش بسيار آشکار است که فرمايش شخص امام رضا ( میباشد و اين امریست که ميرزا نوری بدان گوشزد کرده و گفته: (... در آن چيزیست که سزاوار نيست از احدی صدور شود جز از حجج معصومين ( و امری که تصريح میکند اين کلام از جانب ايشان ( است، اين امور است: امر اول: در ابتدای کتاب آمده است: عبد الله علی بن موسی رضا ( میفرمايد: اما بعد... تا الخ- دوم: آنچه در اواخر آن آمده: آنچه ما معاشر اهل بيت بدان مداومت میکنيم... الخ). خاتمة المستدرک: ج۱ ص۲۵۵.
[100] . الفقه الرضا ( علی بن بابويه: ص۴۰۲.
[101] . بحار الأنوار: ج۹۹، ص۱۰۱-۱۰۰.
[102] . او، جعفر بن محمد بن موسی بن قولويه و ثقه و جليل و متفقالنظر میباشد.
نجاشی در رجالش: ص۱۲۴-۱۲۳به شماره ۳۱۸ وی را ثقه دانسته و گويد: (جعفر بن محمد بن موسی بن قولويه ابوالقاسم است و پدرش ملقب به مسلمه از بزرگزيدگان اصحاب سعد بوده و ابوالقاسم از ثقات اصحاب ما و بزرگانشان در حديث و فقه بوده و از پدرش و برادرش از سعد روايت کرده و گويد: (از سعد چيزی نشنيدم جز چهار حديث و شيخ ما ابو عبد الله فقه را از دست او خوانده و حمل کرده و هرچه مردم از نيکی از وی توصيف کنند ثقه بوده و او ثقه است و بر وثاقتش اتفاقنظر دارند و کتاب حسان... کتاب الزيارات برای اوست). پايان
[103] . خوئی در معجم رجال حديث: ج۱۸ ص۱۷۵-۱۷۴ به شماره ۱۱۶۴۸ او را ثقه دانسته و گويد: (محمد بن قولويه: جمال پدر ابوالقاسم جعفر بن محمد است که از سعد بن عبد الله و غيره روايت میکند. رجال شيخ: در مورد کسانی که هرگز از ائمه ( روايت نکردند و از نجاشی در ترجمه فرزندش جعفر تقديم شد که وی از برگزيدگان اصحاب سعد است و روايات بسياری از او و فرزندش جعفر در کامل الزيارات روايت کرده و ملزم شده به اينکه در اين کتابش روايت نکند جز از ثقه و الکشی نيز اينچنين ملزم گشته و از وی بسيار روايت کرده است...). پايان
[104] . نجاشی در رجالش: ص۱۷۷ به شماره ۴۶۷ او را ثقه دانسته و گويد: (سعد بن عبد الله بن ابیخلف اشعری قمی ابوالقاسم، شيخ اين طائفه و فقيه و سرشناس آن است...). پايان
[105] . شيخ علی نمازی شاهرودی در مستدرکات علم رجال حديث: ج۷ ص۱۶۵ شماره ۱۳۶۶۹ وی را ذکر کرده و گويد: (محمد بن عبد الله بن احمد رازی جامورانی: هرگز وی را ذکر نکردند. ثقهی جليل، محمد بن حسن صفار در البصائر: ج۸ باب ۱۲ از وی روايت کرده از اسماعيل بن موسی از پدرش از جدّش از عمويش عبد الصمد بن علی حديث شريف و کمبا: ج۱۴ ص۱۴۵ و۸۱، وجد: ۵۷ ص۳۲۸ وج۵۸ ص۲۲۶ و در ختص ص۳۱۹ از وی و عدهای از مشايخ صفار روايت کرده. و در کافی: ج۱ باب ان الارض کلها للإمام ( ص۴۰۹ از محمد بن يحيی از محمد بن احمد از محمد بن عبد الله بن احمد از علی بن نعمان حديث شريف بر حسن عقيدهاش دلالت میکند و کمبا: ج۱۴ ص۲۹۳، وجد: ج۶۰ ص۴۶ و محمد بن احمد بن يحيی از وی روايت کرده. يب ج۲ باب کيفيّت نماز ص۱۲۱) پايان
میگويم: اهل قم وی را تضعيف کردند و تضعيف اهل قم قابل اعتماد نبوده و نبايد بدان اعتنا کرد؛ زيرا هر کسی که ز مقامات اهل بيت ( سخن بگويد را به اين دليل که با اجتهادشان در تضاد بوده تضعيف میکنند و به غلوگوئی متهم میکنند! و همچنين با امور و اسبابی تضعيف میکنند که در تحقيق از عوامل ضعف تلقی نمیشوند و کلام برخی علماء در عدم اعتماد بر تعضيف اهل قم را ذکر میکنم:
بهبهانی در توضيح ص۲۲-۲۱ میگويد: (بدان که ظاهراً بسياری از قدما چه اهل قم از آنان (غضائریها) معتقد بودند که برای ائمه ( منزلت خاصی از عُلُو و رفعت و جلال و مرتبهی معينی از عصمت و کمال بر حسب اجتهادشان و رأيشان و آنچه تعدی از آن را جايز میدانستند، وجود دارد و تعدی از آن خطوط و مرزها را نوعی غلو و بزرگنمائی بر حسب اعتقادشان تلقی میکردند حتی آنان مثلاً نفی سهو از ايشان را غلو قرار دادهاند بلکه احتمالاً مطلق تفويض به ايشان يا تفويضی که در آن دچار اختلاف شدند همانطور ذکر خواهيم کرد يا مبالغه در معجزاتشان و نقل عجائب از خارقالعادهها از ايشان يا اغراق در شأن و جلال و تنزيهشان از بسياری از نقصها و اظهار قدرت بسيار برای ايشان و ذکر علومشان به موجودات آسمان و زمين نزد آنان نوعی غلوگوئی قلمداد میشود و گويندهی آن را به غلو متهم میکنند حال برخی غلاه در ميان شيعه پراکنده بودند و مدلسين با آنها در آميخته شدهند. و در جمله اينکه قدماء در مسائل اصولی دچار اختلافند، احتمالاً يک چيز ممکن بود نزد برخی فاسد يا کافر يا غلو و تفويض، جبر و ماشبه آن تلقی شود و نزد ديگری مستوجب اعتقاد يا نه اين و نه آن و احتمالاً منشأ جراحتشان در امور مذکور وجددان روايت ظاهر شده در آن باشد همانطور که اشاره کرديم عدهای يا ارباب مذاهب ادعا کرده از آنان است يا روايتشان از اوست و شايد منشأ روايتشان، منکران از او تا غيرشان باشد بر اين اساس، تأمل در جراحتشان به امثال امور مذکور و آنچه بر آنچه ما از ملاحظه ذکر کرديم گوشزد کرده و در ترجمههای بسيار ذکر خواهد شد مثل ترجمه ابراهيم بن هاشم و احمد بن محمد بن نوح و احمد بن محمد بن ابینفر و محمد بن جعفر بن عون و هشام بن حکم و حسين بن شاذويه و حسين بن يزيد و سهل بن زياد و داوود بن کثير و محمد بن اورمه و نضر بن صباح و ابراهيم بن عمرو و داوود بن قاسم و محمد بن عيسی بن عبيد و محمد بن سنان و محمد بن علی صيرفی و مفضل بن عمر و صالح بن عقبه ومعلی بن خنيس و جعفر بن محمد بن مالک و اسحاق بن محمد بن بصری و اسحاق بن حسن وجعفر بن عيسی و يونس بن عبد الرحمن و عبدالکريم بن عمرو و غيره و در ابراهيم بن عمر و غيره ضعف و تضعيفاتی خواهد آمد و در ابراهيم بن اسحاق و سهل بن زياد، ضعف تضعيف احمد بن محمد بن عيسی به اضافهی غيرشان از مترجمان. تأمل کن.
و از جمله رميشان به تفويض و برای تفويض دو معناست در برخی تأملی برای شيعه در فسادش نيست و برخی در صحتش تأمل نمیکنند و برخی آن را نمیپذيرند و فساد کفر بوده يا نه ظاهر کفری يا نه و ما به آن به صورت خلاصه اشاره میکنيم...).
و وحيد در توضيحش ص۲۱ گفته: (و شايد از اسباب ضعف نزدشان، کم حافظگی و سوء ضبط و روايت بدون اجازه باشد و روايتی که هرگز از کسی القاء نشده و اضطراب الفاظ روايت و ايراد روايتی که طاهرش غلو و تفويض يا جبر و تشبيه بوده همانطور که در کتب معتبر ما نوشته شده... تا آنجا که میگويد: احتمالاً مثل روايت با معنا نزدشان از اسباب بوده).
و سيد حسن ثدر در نهاية الدراية ص ۴۳۱ تأکيد کرده و گويد: (بدان که بيشتر قدماء چه اهل قم و ابن غضائری با اموری تضعيف میکردند که مستحق فسق نيستند مثل روايت از ضعفاء و مجهولان و اعتماد به مرسل و آن را از موجبات ضعف برمیشمرند).
و از فاضل حائری نقل شده که گويد: (رمی اهل قم به غلو و اخراجشان از قم اصلاً دليلی بر ضعف برشمرده نمیشود چراکه علمای بزرگوار و ثقهی ما به زعمشان غلو کردند و اگر در قم پيدا میشدند اخراج میشدند). ايضاح الاشتباه: ص۱۴۸ حاشيهی شماره ۳.
علاوه بر آن، وی در اسناد کتاب (کامل الزيارات) که مؤلفش گواهی داده جز از ثقه نقل نمیکند، واقع گشته و برخی علماء آن گواهی را بر وثاقت تمام رجال کامل الزيارات معتبر دانستند از جمله حر عاملی صاحب الوسائل، و محقق خوئی کلام حر عاملی را در معجم رجال حديث نقل کرده و از وی خشنود بوده بلکه آن را قرينهای بر توثيق رجالی قرار داده که هرگز در کتب رجال قديمی بر توثيقشان سفارش نشده است). به معجم رجال حديث: ج۱ ص۵۰-۴۹ مراجعه شود.
[106] . او از اصحاب کتب و اصول است همانطور که نجاشی در رجال خود ص۵۶ به شماره ۱۳۰ بدان تصريح کرده و گويد: (حسين بن سيف بن عميره ابو عبد الله نخعی دارای دو کتاب است، يکی به روايت از برادرش علی بن سيف بوده و ديگر به روايت از رجال. علی بن احمد قمی از محمد بن حسن از محمد بن حسن از احمد بن محمد از علی بن حکم از حسين بن سيف به ما خبر داده است). پايان
و ميرزا نوری در خاتمة المستدرک: ج۴ ص۳۵۸-۳۵۶ او را ثقه دانسته و گويد: (... آنچه از احوال دو برادر- علی و حسين ابنا سيف بن عميره- چنين آشکار میشود اما علی: وثاقتش نّصی بوده و اما حسين: با اشاره به آنچه بزرگان همچون؛ احمد بن محمد بن عيسی- ماهر در نقل و احراز از متهمين جدای از ضعيفان- و علی بن حکم و حسن بن علی بن عبد الله بن مغيره و اسماعيل بن مهران و احمد بن محمد بن خالد و ابراهين بن هاشم و محمد بن علی بن محبوب ... تا آنجا که گويد: و جمعی از بزرگان-جم غفير- مثل حماد بن عثمان و بن ابیعمير و فضاله بن ايوب- از اصحاب اجماع- و علی بن حکم و اسماعيل بن مهران و محمد بن عبد الحميد و محمد بن خالد طيالسی و عباس بن عامر و موسی بن قاسم و فرزندش علی و علی بن اسباط وابن بقاح و عبد الله بن جبله و عبد السلام بن صالح و... در مورد وی اشاره کردند). پايان
[107] . نجاشی در ص۱۸۹ به شماره ۵۰۴ او را ثقه دانسته و گويد: (سيف بن عميره نخعی عربی، کوفی، (ثقه) است و از امام صادق و امام کاظم ( روايت کرده و دارای دو کتاب است که جماعاتی از اصحاب ما آنها را روايت میکنند). پايان
و شيخ طوسی در الفهرست: ص۱۴۰ به شماره ۳۳۳ وی را ثقه دانسته و گويد: (سيف بن عميره، ثقه، کوفی، نخعی عربی است). پايان
[108] . و محقق خوئی در معجم رجال حديث ج۱۱ ص۳۱۹-۳۱۷ شمره ۷۱۰۳، و شيخ علی نمازی شاهرودی در مستدرکات علم رجال حديث: ج۵ ص۸۱ شماره ۸۶۱۶ او را ثقه دانستند.
[109] . کامل الزيارات، جعفر بن محمد بن قولويه: ص۷۶.
[110] . نهج البلاغه، نسخهی صبحی صالح: خطبهی ۱۵۲.
[111] . بصائر الدرجات: ص۵۳۸.
[112] . کافی: ج۶، ص۲۵۶.
[113] . عبارت عربی در اين جا اين است: (الا المولی الذی يلی امره) که معانی زير را نيز برای آن میتوان برشمرد: (مگر آن مولا که به او نزديک است) و (مگر آن مولا که در پی امر میآيد) و واضح است که هر يک از اين معانی را در نظر بگيريم، نتيجهی روايت و صدق آن در مورد وجود فرزند برای امام مهدی ( و نيز تعبير عبارت آخر روايت برای مهدی اول ( تفاوتی نخواهد داشت. (مترجم)
[114] . غيبت، شيخ طوسی: ص۱۶۲-۱۶۱، حديث ۱۲۰.
[115] . يعنی اين که نسخه برداران در زمان قديم، به اشتباه متن اصلی را تغيير داده باشند.
[116] . بحار الأنوار: ج۵۲، ص۱۵۳-۱۵۲.
[117] . بحار الأنوار: ج۵۳، ص۳۲۴.
[118] . منتخب الأنوار المظيئة: ص۱۵۵.
[119] . کتاب تمحيص اثر محمد بن همام اسکافی است و يک کتاب معتبر بوده که علماء به آن اعتماد دارند و علامه مجلسی در بارهی آن میگويد: (کتاب تمحيص اثر برخی از قدمای ماست و از شواهد واضح آشکار میشود که از مؤلفات شيخ ثقه ابوعلی بن محمد بن همام است)، بحار الانوار: ج۱ ص۱۷. و همچنين گويد: (جايگاه کتاب تمحيص بر فضل مؤلفش دلالت میکند و هرچند که مؤلفش ابا علی است همانطور که آشکار است و فضل و توثيقش مشهور میباشد). بحار الأنوار: ج۱ ص۳۴.
و سيد خوانساری در مورد آن میگويد: (و نزد ما کتاب (التمحيص) بود که تقريباً با هزار بيت برابری میکرد و در آن احاديث شدت بلا و گرفتاری مؤمن جمعآوری شده و تمحيصی از برای گناهانسش تلقی میشود و در آغاز آن طبق رسم قدمای اصحاب در املاهايشان، نسبت تحديث را به اسم و نسب او مرد دادند و همچنين از جمله تصنيفهای همين مرد- محمد بن همام- را دارم، به ياد آورد). کتاب التمحيص: ص۹.
و ميرزا نوری بعد از ذکر ترديد بين ابن همام و ابن شعبه حرانی در مورد آن گويد: (... و با چشمپوشی از آن، کتاب بين دو عالم جليل القدر و ثقه مردد است و ترديد به اعتبار و اعتماد به آن، هيچ خدشهای وارد نمیکند). خاتمة المستدرک: ج۱ ص۱۸۷.
[120] . تمحيص، محمد بن همام اسکافی: ص۶۹، بحار الأنوار: ج۶۶، ص۱۳، مستدرک سفينة البحار: ج۷، ص۱۷۴- ۱۷۳.
[121] . در مختصر بصائر الدرجات حسن بن سليمان حلّی ص۲۱۴ (جلابيب) آمده است.
[122] . کمال الدين و تمام النعمة: ص۳۷۰ و ۳۷۱.
[123] . بحار الأنوار: ج۵۱، ص۱۵۴- ۱۵۳.
[124] . الحق المبين فی معرفة المعصومين (علی هم السلام): ص۵۵۸.
[125] . اضافه بر آنچه صدوق با سندش از ابیبصير روايت کرده همانطور که راوندی در قصص الأنبياء ص۸۴ ذکر کرده، علامه مجلسی اين روايت را از يکی ازکتب و اصول معتمد يعنی کتاب (المزار) روايت کرده و چنين آورده: (در کتاب مزار اثر برخی از اصحاب قديممان از ابیبصير از امام صادق ( روايت کرده که فرمودند: (ای محمد، گويا نزول قائم ( با اهل و عيال خود را در مسجد سهله میبينم...)، بحار الأنوار: ج۵۲ ص۳۷۶ و اين تسديد قوی بوده و بدين ترتيب روايت معتبر بوده و ممکن نيست بدان طعنه زد و به خصوص اينکه در فضليّت قائم ( و مسجد معظم سهله آمده است.
[126] . قصص الأنبيا، راوندی: ص۸۴، مزار، مشهدی: ص۱۳۴، بحار الأنوار: ج۵۲، ص۳۷۶-۳۱۷، مستدرک الوسايل، ميرزای نوری: ج۳، ص۴۱۷.
[127] . وی رواسی عامری کلابی است، شيخ علی نمازی شاهرودی در مستدرکات علم رجال حديث ج۵ ص۲۲۲-۲۲۱ شماره ۹۳۱۵ گويد: (عثمان بن عيسی رواسی عامری کلابی: از اصحاب امام کاظم (؛ واقفی بلکه از ارکان واقفه بوده و دارای کتب است و از شيخ در العدة آمده: طائفه به سبب وثاقتش و عدم دروغش به رواياتش عمل کرده...). پايان و در کمبا: ج۱۱ ص۳۰۸ وجد: ج۴۸ ص۲۵۳ باب رد الواقفيه، روايات بر مذمت عثمان دلالت میکنند و اينکه يکی از قوام در موقف بوده اما در مستدرک الوسائل ثابت کرده که کتبش معتمد بوده و او موثوق و از اصحاب اجماع بوده است...).
[128] . شيخ طوسی در الفهرست: ص۱۴۷ به شماره ۳۶۱ او را ذکر کرده و در موردش گويد: (دارای کتاب است)، و در رجالش في اصحاب الصادق (: ص۲۲۵ به شماره ۳۰۲۶ او را ذکر کرده و گفت: (صالح بن ابیاسود حناط الليثی، مولايشان کوفی است و بر او استناد کرده).
[129] . غيبت طوسی: ص۴۷۱، ح۴۸۸، کافی: ج۳، ص۴۹۵، باب مسجد السهلة، ح۲، تهذيب الأحکام، شيخ طوسی: ج۳، ص۲۵۲، ح۶۹۲، ارشاد، شيخ مفيد: ج۲، ص۳۸۰، بحار الأنوار: ج۵۲، ص۳۳۱، الأنوار البهية، شيخ عباس قمی: ص۳۸۱.
[130] . مصباح، کفعمی: ص۶۹۲ (تصحيح شيخ حسين اعلمی، مؤسسهی اعلمی، چاپ دوم، ۱۴۲۴ه.ق.).
[131] . النجم الثاقب: ج۲، ص۷۱.
[132] . مصباح، کفعمی: ص۶۹۲ (تصحيح شيخ حسين اعلمی، مؤسسهی اعلمی، چاپ دوم، ۱۴۲۴ه.ق.).
[133] . بحار الأنوار: ج۵۳، ص۱۱.
[134] . بحار الأنوار: ج۵۲، ص۳۰۶.
[135] . مصباح متهجد: ص۸۲۶، مختصر بصائر الدرجات: ص۳۴ و ۳۵، مزار، مشهدی: ص۳۹۷ و ۳۹۸، إقبال الأعمال، سيد بن طاووس: ج۳، ص۳۰۳ و ۳۰۴، مصباح، کفعمی: ص۵۴۳، بحار الأنوار: ج۵۳، ص۹۴ و ۹۵، بحار الأنوار: ج ۹۸، ص۳۴۷.
[136] . به نقل از کتاب (وصيت و وصی) از سيد احمد الحسن ( .
[137] . إلزام الناصب فی إثبات الحجة الغايب، شيخ علی يزدی حائری: ج۱، ص۱۰۱-۱۰۰.
[138] . برگرفته از کتاب (پاسخ قطعی به منکر ذريهی مهدی ().
[139] . بحار الأنوار: ج۹۸، ص۳۷۵، مستدرک الوسائل: ج۱۰، ص۳۷۱-۳۶۹، ح ۱۲۲۰۰، جامع أحاديث الشيعة: ج۱۲، ص۲۹۵-۲۹۴.
[140] . جمال الأسبوع: ص۴۲-۴۱، بحار الأنوار: ج۹۹، ص۲۱۶-۲۱۵.
[141] . الهداية الکبری، حسين بن حمدان خصيبی: ص۵۳۱، تحقيق شيخ مصطفی صبحی خضر حمصی، چاپ اعلمی، بيروت، لبنان، چاپ اول، ۱۴۳۲.
[142] . از ثقات تابع و از رجال صحيحين میباشد لطفاً به ميزان الاعتدال ذهبی: ج۲ ص۱۰۹ به شماره ۳۰۴۵ مراجعه شود.
[143] . العرف الوردی فی أخبار المهدی ، سيوطی: حديث ۲۵۱.
[144] . شرح الأخبار: ج۳، ص۴۰۱.
[145] . شيخ علی نمازی شاهرودی مستدرکات علم رجال حديث: ج۱ ص۶۵۸-۶۵۷، وی را ذکر کرده و گويد: (اسماعيل بن عياش: هرگز او را ذکر نکردند. در راه مفيد واقع گشته، از يحيی بن هاشم غسانی از او از معاذ بن رفاعه، روايت شريف در فضائل. جد ج۴۰ ص۴۱ و کمبا ج۹ ص۴۳۶ و آمالی مفيد: ج۱۰ ص۵۳ و در راه صدوق در خصال باب ۶ واقع گشته و در دو حديث و در غط ص۲۸۹ از فضل بن شاذان از او از اعمش. و در طريق نعمانی از ابراهيم بن حسين بن ظهير از او از اعمش. همانطور که در مورد ابراهيم تقديم شد و از خطيب، اهل حمص همواره به علی ( نقص و کاستی نسبت میدادند تا اينکه اسماعيل (يعنی ابن عياش) به عرصه پا نهاد و از فضايل و مناقب حضرت سخن گفت). پايان
آشکار است که بزرگترين علمای مذهب همچون شيخ مفيد و صدوق و طوسی ( بر وی در نقل حديث اعتمادکردند، علاوه بر ان، رواياتش در فضائل اهل بيت ( که بر وثاقت و اعتدالش دلالت میکند بسيارند حتی اگر گفته شود از عامه است، به راستی که از عامه رجالی هستند که شيعه بر وثاقتشان اتفاقنظر يافته و اعتماد کردند کسانی چون: اصرم بن حوشب و فضيل بن عياض و يحيی بن سعيد قطان و غيرشان کسانی که نجاشی آنان را ثقه دانسته.
و برخی رواياتش در مناقب اهل بيت ( را ذکر میکنم:
اسماعيل بن عياش حمصی از اسدی از ابن عباس از پيامبر ( نقل میکند که حضرت فرمودند: (هر کس دوست دارد شاخههای ياقوت سرخی که خداوند برای پيامبرش در بهشت عدن کاشته را با دست بگيرد، به حب علی بن ابیطالب متمسک شود). شرح احقاق حق سيد مرعشی: ج۱۷ ص۱۷۷.
اسماعيل بن عياش از عبد الرحمن بن زياد افريقی از مسلم بن يسار نقل میکند که رسول الله ( فرمودند: (حسن و حسين سرور جوانان اهل بهشتند و پدرانشان برتر از ايشانند). شرح احقاق حق سيد مرعشی: ج۲۳ ص۸۱ و ديگر روايات بسيار.
[146] . وی، سليمان بن مهران اعمش است و اما آنچه بر آن تأکيد میکند روايتش از ابیوائل است که برادر بن سلمه میباشد و آنان هم معاصرند و اعمش از او بسيار روايت میکرد و در خبری آمده که برادر بن سلمه اعمش را خطاب میکند و او را به نامش میخواند و میگويد: ای سليمان.
اعمش گويد: برادر بن سلمه به من گفت: ای سليمان، اگر ديدی ما از خالد بن وليد روز بزاخه گريختيم و من بر شتر شدمو نزديک بود گردنم را بزند اگر مُردم در آن هنگام آتش است). المصنف ابن ابیشيبه الکوفي: ج۸ ص۴۵.
و همچنين گفته: از برادری شنيدم که میگفت: (هنگامیکه پسر يازده ساله بودم). المصنف لابن ابیشيبه کوفی: ج۸ ص۴۵.
و شيخ علی نمازی اين لقب (اعمش) را در فصل القاب غير منسوبه به سليمان بن مهران اختصاص داده، و در مستدرکات علم رجال حديث: ج۸ ص۵۲۸ به شماره ۱۷۷۸۲ گويد: (اعمش خودِ سليمان بن مهران است). و در نقد الرجال تفرشی نيز چنين آمده.
شيخ طوسی در رجال خود از اصحاب صادق ( ص۲۱۵ به شماره ۲۸۳۴ وی را ذکر کرده و گويد: (سليمان بن مهران، ابومحمد اسدی، مولايشان اعمش کوفی است). پايان و محقق خوئی در معجم رجال حديث ج۹ ص۲۹۵-۲۹۴ به شماره ۵۵۱۸ و شيخ علی نمازی شاهرودی در مستدرکات علم رجال ج۴ ص۱۵۱-۱۵۰ به شماره ۶۶۲۳ وی را ثقه دانستند.
[147] . شيخ طوسی در رجال خود ص۶۸ به شماره ۶۱۸، او را ذکر کرده وگويد: (برادر بن سلمه و مُکنی به ابا وائل است).
و شيخ علی نمازی شاهرودی در مستدرکات علم رجال حديث ج۴ ص۲۱۸ به شماره ۶۸۹۲ او را ذکر کرده و گويد: (برادر بن سلمه مُکنی ابه ابا وداک از اصحاب امير المؤمنين ( است همانطور که در رجال شيخ آمده و مامقانی گويد: (و ظاهراً امامی بوده و همراهانش به حضورش در صفين گواهی دادند و بن عبد البر و ابن منده و ابونعيم از صحابه در مورد وی گفتند: او مأمنی از نی داشت که به همراه اسبش در سايهی آن سکنی میگزيد و وقتی به جنگ میرفت آن را خراب میکرد و چون باز میگشت آن را میساخت و در سال ۹۹ وفات يافت). پايان
و خطيب تبريزی در الاکمال في اسماء الرجال ص۲۰۶-۲۰۵، او را ذکر کرده و گويد: (برادر بن ابیسلمه- برادر بن ابیسلمه و مُکنی به ابا وائل اسدی است، زمان رسول الله ( را درک کرده و هرگز از حضرت چيزی نشنيده بود، میگويد: قبل از اينکه پيامبر ( مبعوث شود، من پسر ده ساله بودم که در گوسفندان خانوادهی باديهنشينم چوپانی میکردم. و از خلق از صحابه از جمله عمر بن خطاب و ابن مسعود روايت شده و در آن خصيص و از بزرگان اصحابش بوده و در حديث بسيار ثقه و حجت بوده و در زمان حجاج وفات يافت. گفته شده: در سال ۹۹.
و محمد جعفر بن محمد طاهر خراسانی کرباسی در اکليل المنهج في تحقيق المطلب ص۵۷۰ به شماره ۱۹۸ او را ذکر کرده و گويد: (برادر بن سلمه: تابعی کوفی، مکنی به ابو وائل و از عابدان اهل کوفه بود که بعد از جماجم وفات يافت).
[148] . شيخ طوسی در رجال خود في اصحاب امير المؤمنين (: ص۶۰ به شماره ۵۱۱ او را ذکر کرده و گويد: (حديفه بن يمان عبسی و در شمار انصار است و از ارکان چهارگانه برشمرده شده است). پايان
[149] . غيبت، شيخ طوسی: ص۴۷۰ و ۴۵۴.
[150] . کتاب ملاحم اثر حسن بن علی بن ابیحمزه بطائنی است و سيد بن طاووس تصريح کرده که اين کتاب را ديده و اين روايت را به طور مستقيم از آن نقل کرده و آقا بزرگ تهرانی در الذريعة: ج۲۲ ص۱۸۸ به شماره ۶۶۲۵ گفته است: ((الملاحم) اثر بطائنی است و او حسن بن علی بن ابیحمزه میباشد که از وی در (الإقبال) در (۱۳/ع۱/۶۲۲) روايت: (زمين از امام عادل تُهی نمیگردد...) را نقل کرده و گويد: (و آن نسخهی عتيقه در خزانهی مشهد کاظم ( است)، و آشکار میشود که در آن عصر، خزانهای برای کتب مشهد کاظميه وجود داشته است).
[151] . اقبال الأعمال: ج۳ ص۱۱۶، بحار الأنوار: ج۵۲ ص۲۶۹.
[152] . غيبت، شيخ طوسی: ص۴۴۴-۴۴۳: ح۴۳۷.
[153] . بررسی شخصيت يمانی موعود، ح۱.
[154] . کنز العمال، متقی هندی: ج۱۴، ص۲۷۰، تاريخ شهر دمشق: ج۳۲، ص۳۰۲.
[155] . الفتن، نعيم بن حماد: ص۲۱۶، الملاحم والفتن، ابن طاووس: ص۱۳۶، کنز العمال: ج۱۴، ص۵۸۹، حديث ۳۹۶۶۹، شرح احقاق الحق، سيد مرعشی: ج۱۳، ص۳۱۳، معجم احاديث امام مهدی (: ج۳، ص۱۱۹.
[156] . بررسی شخصيت يمانی موعود: حديث ۱.
[157] . وثاقت وی تقديم شد.
[158] . غيبت، شيخ طوسی، ص۴۷۹-۴۷۸.
[159] . غيبت، نعمانی: ص۳۵۴.
[160] . غيبت، شيخ طوسی، ص۴۷۴.
[161] . کافی: ج۱، ص۵۳۵.
[162] . شيخ مفيد طريق او در ارشاد به فضل بن شاذان اندکی پيش از اين روايت ذکر کرده سپس بدان اکتفا کرده و با سندش از فضل بن شاذان آغاز کرده و طريقش بدين گونه است:
شيخ مفيد ( گويد: (ابوالحسن علی بن بلال مهلبی مرا با خبر کرده و گويد: محمد بن جعفر مؤدب از احمد بن ادريس از علی بن محمد بن قتيبه از فضل بن شاذان... مرا با خبر کرده...). و ترجمه رجال به طريقهی بعدی است:
الف- ابوالحسن علی بن بلال مهلبی: نجاشی در رجالش ص۲۶۵ به شماره ۶۹۰ او را ثقه دانسته و گويد: (علی بن بلال بن ابیمعاويه ابوالحسن مهلبی ازذی شيخ اصحاب ما در بصره است، وی ثقه، شنوندهی حديث بسيار و کتاب تصنيف میکند، کتاب متعه، کتاب مسح بر دو پا، کتاب مسح علی الخفين، کتاب البيان عن خيرة الرحمن في ايمان ابیطالب و اباء النبی ( است و محمد بن محمد و احمد بن علی بن نوح ما را از کتبش با خبر کرده) پايان
و علامه حلّی در خلاصة الأقوال ص۱۸۷ او را ثقه دانسته و گويد: (علی بن بلال بن ابیمعاويه، ابو الحسن مهلبی ازدی، شيخ اصحاب ما در بصره، ثقه و شنوندهی حديث بسيار است). پايان
ب- محمد بن جعفر مؤدب: محقق خوئی در معجم رجال حديث ج۱۶ ص۱۸۸ به شماره ۱۰۴۳۳ او را ثقه دانسته و گويد: (محمد بن جعفر مؤدب: ثقه است؛ زيرا از مشايخ نجاشی بوده که در ترجمه حسين بن محمد بن سماعه ذکر شده...). به رجال نجاشی: ص۴۱-۴۰ شماره ۸۴ در ترجمه حسن بن محمدبن سماعه ابومحمد کندی.
ج- احمد بن ادريس: رجال نجاشی: ص۹۲-۹۱ به شماره ۲۲۸ او را ثقه دانسته و گويد: (احمد بن ادريس بن احمد ابوعلی اشعری قمی، ثقه، فقيه در اصحاب ما و صاحب حديث بسيار و صحيح روايت بوده و کتاب نوادر برای اوست، عدهای از اصحاب ما از احمد بن جعفر بن سفيان از وی به ما خبر دادند و احمد بن ادريس در قرعاء در سال ۳۰۶ از راه مکه بر راه کوفه وفات يافت). پايان
میگويم: بر وثاقت و جلالش متفق هستند.
د- علی بن محمد بن قتيبه: شيخ طوسی در رجال خود ص۴۲۹ به شماره ۶۱۵۹ او را ذکر کرده و گويد: (علی بن محمد قتيبی، شاگرد فضل بن شاذان، نيسابوری و فاضل است).
و نجاشی در رجالش ص۲۵۹ به شماره ۶۷۸ او را ذکر کرده و گويد: (علی بن محمد بن قتيبه نيشابوری- ابوعمر و کشی در کتاب رجال بدو اعتماد دارند- ابوالحسن صاحب فضل بن شاذان و روايان کتبش بوده، دارای کتب است از جمله: کتابی شامل بر ذکر مجالس فضل با اهل خلاف و مسائل اهل بلدان. حسين از احمد بن جعفر از احمد بن ادريس از وی در مورد کتابش به ما خبر داد).
و علامه حلّی در قسمت اول يعنی قسمت موثقان و معتمد بر آنان، او را ذکر کرده و همچنين ابن داوود در رجالش چنين کرده. علامه حلّی در خلاصة الأقوال: ص۱۷۷ گويد: (علی بن محمد بن قتيبه و قتيبی به نيشابوری معروف بوده، ابوالحسن شاگرد فضل بن شاذان و فاضل بوده و ابوعمر و کشی در کتاب رجال بدو اعتماد دارند.
و محقق بحرانی در الحدائق الناضرة ج۶ ص۴۸ از وی دفاع کرده و گويد: (از کشی در کتاب رجال مستفاد میشود که او از مشايخش کسانی که بيشتر از آنها نقل میکرده بوده و لهذا برخی مشايخ معاصرين ما بر کلام سيد در اين مقام نوشتند: علامه در الخلاصه در ترجمه يونس بن عبد الرحمن بر دو طريقين تصحيح کرده در يکی علی بن محمد بن قتيبه و بوده و الکشی بيشتر از وی در کتاب مشهورش در رجال روايت کرده، پس اعتماد بر حديثش دور از انتظار نيست؛ زيرا از مشايخ معتبری است که از آنان حديث برمیگرفت و فرق بين او و بين عبد الواحد بن عبدوس، تحکم بوده که آشکار است و سؤال فرق موجود است بلکه اين به اعتماد سزاوارتر بوده که علامه در قسمت اول از خلاصه و تصحيح حديش در ترجمه يونس نيازی بدان نداشت پس تأمل کن و منصف باشد. پايان
میگويم: و آنچه که شيخ مذکور ما ذکر کرده را تأييد میکند اين است که علامه در مختلف بعد ذکرش از برای حديث افطار بر محرم هرگز توقف سحت بر حديث را ذکر نکرده جز از طرف عبد الواحد بن عبدوس و گفت که او ثقه و صاحب حديث صحيح بوده و بر توثيقش از برای علی بن محمد بن قتيبه دلالت میکند که به همراه او در سند ذکر شده است).
و شيخ علی نمازی شاهرودی در مستدرکات علم رجال حديث: ج۵ ص۴۶۶-۴۶۵ به شماره ۱۰۴۶۸ او را ثقه دانسته و گويد: (علی بن محمد بن قتيبه نيشابوری ابوالحسن قتيبی: شاگرد فضل بن شاذان فاضل است؛ همانطور که شيخ در رجالش گفته و به صورت اجمالی او ناقل کتب فضل و معتمده و معتمد الکشی در رجالش و عدهای از علامه و غير از معتمدين ديگر بوده لذا ضعف گفتهی کسی که او را تضعيف کرده آشکار شده و قصور گفتهی ناتوان و بلاغتی در ممدوح داشته و قوتی بوده برای کسی که گفته او ثقه است. مثل شيخ امين کاظمی در اشترکات و فاضل جزائری، همانطور که مامقانی از آن حکايت کرده).
[163] . بر وثاقت و جلالش متفق هستند و نقل توثيقش تقديم شد.
[164] . نجاشی در رجالش ص۴۲۱ به شماره ۱۱۲۸ وی را توثيق کرده و گويد: (معمر بن خلاد بن ابیخلاد ابو خلاد بغدادی، ثقه است و از امام رضا ( روايت کرده و کتاب الزهد از برای اوست...). پايان
[165] . ارشاد، شيخ مفيد: ج۲، ص۳۷۶.
[166] . کافی: ج۱، ص۴۴۵
[167] . علم زمان مرگ افراد.
[168] . بصائر الدرجات، صفار: ص۳۲۵.
[169] . بحار الأنوار: ج۲۹، ص۷۹.
[170] . منظور حفظ کنندهی ميراث انبيا است.
[171] . مصباح البلاغة (مستدرک نهج البلاغة)، ميرجهانی: ج۴، ص۶۸، بحار الأنوار: ج۳۳، ص۱۳۸.
[172] . کافی: ج۱، ص۱۹۸-۱۹۷.
[173] . بحار الأنوار: ج۴۶، ص۴.
[174] . بحار الأنوار: ج۲۵، ص۲۶۹.
[175] . کتاب پژوهشی در شخصيّت يمانی موعود: ج۱
[176] . بحار الأنوار: ج ۲۵، ص۲۶۹.
[177] . و آنچه سيد ياسين موسوی محقق کتاب نجم الثاقب در باب نقل اين قصه، ذکر کرده را میگويم: او گفته: (اين قصه در کتاب اصحاب متقدمين مشهور گشته و مؤلف مرحوم در توضيحات خود بعد از اين حکايت، آنان را ذکر کرده و اين مجموعهای از ذکرشان میباشد:
از جملهی ايشان: علاه شيخ عبد الله افندی در: رياض العلماء وحياض الفضلاء: ج۴ ص۳۷۶، شهيد ثالث علامه سيد نور الله تستری در: مجالس المؤمنين: ج۱ ص۷۸، شيخ علی حائری: الزام الناصب في اثبات حجة الغائب: ج۲ ص۸۵ و مقدس اردبيلی: حديقة الشيعة: ص۷۲۹ بدان اشاره کرده و قصه تقديم شده نيز شبيه اين قصه بوده در: ص۷۶۵ و فيض کاشانی: نوادر الاخبار: کتاب انباء القائم ( ص ۳۰۰ چاپ محقق و اين قصهی نخستين در همين کتاب در ص۲۹۵ است، از جمله شهيد اول محمد بن مکی همانطور که شهيد ثالث از وی در مجالس المؤمنين: ج۱ ص۷۹ نقل کرده و در ترجمهاش گفته: (و اين قصه به طور مفصل روايت شده و بسيار طولانی بوده شيخ جليل سعيد شهيد محمد بن مکی يکی از مجتهدان بزرگ شيعه امامی بوده با استناد به آن شخص صالح روايت کرده و برخی در امالی او ثبتش کردند) از جمله سيد جليل، شمس الدين محمد اسد الله شوشتری- همانطور که شهيد ثالث در مجالس المؤمنين: ج۱ ص۷۹ از وی نقل کرده و در ترجمه آن گفته: (و سيد جليل بزرگ شمس الدين محمد اسد الله شوشتری خدايش بيامرزد... در طی نامهای در بيان حکمت و مصلحت در غيبت امام صاحب الزمان ( آن را نوشته است) و از جملهی آنان سيد هاشم بحرانی در: تبصرة الوی في من رأی القائم المهدی و حکايت که پذيرفته، شيخ اسد الله تستری معروف به محقق کاشمی در: کشف القناع عن وجوه حجية الاجماع: ص۲۳۱، چاپ سنگی، و روايت را طبق گفتهاش به شهيد نسبت داده: (و همانطور که از وی در خصوص قصهی جزيره خضرای مشهور روايت شده) ... از جملهی آنان، المير لوحی در: کفاية المهتدی- مخطوط- و علامه ميرزا محمد رضا اصفهانی در: تفسير الأئمة لهداية الامة، همانطور که محقق کاظمی در کشف القناع: ص۲۳۱ و غيره بدو نسبت داده و حر عاملی در: اثبات الهداة بالنصوص والمعجزات: ج۷ ص۳۷۱ چاپ ترجمه شده. شيخ بياضی در: صراط المستقيم في مستحق التقديم: ج۲ ص۲۶۶-۲۶۴ و خلاصهی قصهی قبلی را ذکر کرده. محقق کرکی شيخ نور الدين علی بن حسين بن عبد العالی متوفی سال ۹۴۰ و (جزيرهی خضری) را ترجمه کرده و در هند چاپ شده و منبعش به اسم سلطان شاه طهماسب صفوی بوده همانطور که محقق آغا بزرگ طهرانی در الذريعة: ج۴ ص۹۴-۹۳ نقل کرده و از جمله استاد اکبر مؤسس مدرسهی اصولی وحيد بهبهانی و در ضمن بحث استدلالی فقهی و آنچه بدان اعتبار و اعتماد در حاشيهاش بر مدارک احکام در بحث نماز جمعه ص۲۲۱ میدهد. از جمله شيخ سد الله تستری در: مقابس الانوار: ص۱۶ چاپ سنگی و سيد شبر بن محمد موسوی حويزی در (جزيرة خضری) و آن رسالتی متعلق به حکايت آن جزيره بوده همانطور که محقق آغا بزرگ تهرانی در الذريعة: ج۵ ص۱۰۵ به شماره ۴۴۴ ذکر کرده و علامه خوانساری در: روضات الجنات: ج ۴ ص۲۹۸ و شيخ علی اکبر نهاوندی متوفی سال ۱۳۶۹ هـ در: العبقری الحسان: ج۲ ص۱۳۰-۱۲۷، چاپ سنگی، و سيد عبد الله شبر در: جلاء العيون. و سيد مهدی بحر العلوم صاحب کرامات و مقامات در: الفوائد الرجاليه: ج۳ ص۱۳۶. و ديگر کسانی که مجال ذکرشان در اين فرصت وجود نداشته و آنچه مؤلف مرحوم در اينجا از امثال هزار ريبی و غيره ذکر کرده. و در طرف اين نامهائی که در فهرست نقلکنندگان حکايت با توجه به ذوقهای مختلف در درجهی قبول واقع گشته و بالاترين مرتبهای که آشکار میکند ادعای وحيد بهبهانی در توضيح وی است که: (و از جمله آثار حکايت مازندرانی اين است هنگامی که به جزيرهی صاحب ( رسيد، آن جزيره از تخصيصش به حضرت ندا میدهد...) حاشية المدارک ص۲۲۱.
[178] . جمال الأسبوع، سيد بن طاووس: ص۳۱۰.
[179] . النجم الثاقب، ميرزای نوری: ج۲، ص۶۸-۶۷.
[180] . به نقل از ميرزای نوری در کتاب النجم الثاقب: ج۲، ص۱۹۷.
[181] . به نقل از ميرزای نوری در کتاب النجم الثاقب: ج۲، ص۱۹۸.
[182] . به نقل از ميرزای نوری در کتاب النجم الثاقب: ج۲، ص۱۹۹-۱۹۸.
[183] . النجم الثاقب، ميرزای نوری: ج۲، ص۱۹۹.
[184] . غيبت، نعمانی: ص۲۹۰-۲۸۸.
[185] . برگرفته از کتاب (پاسخ قطعی به منکر فرزندان مهدی).
[186] . مفاتيح الجنان، شيخ عباس قمی: ص۵۲۵، دار المتقين، چاپ اول ۱۴۲۸ ه ق، بيروت لبنان.
[187] . کتاب سليم بن قيس، تحقيق محمد باقر انصاری: ص ۱۳۴-۱۳۲.
[188] . غيبت، نعمانی: ص۷۳.
[189] . دلائل الإمامة، محمد بن جرير طبری (شيعی): ص۴۵۳.
[190] . مقتضب الأثر، احمد بن عياش جوهری: ص ۹-۸.
[191] . کتاب سليم بن قيس، تحقيق محمد باقر انصاری: ص۴۲۹.
[192] . ميرزا نوری به صحت سند اين روايت در کتاب خود النجم الثاقب ح۲ ص۷۳ تصريح کرده جائی که گويد: (... شيخ ثقه، بزرگوار فضل بن شاذان نيشابوری در غيبهی خود با سند صحيح از حسن بن علی خزاز روايت کرده است...).
[193] . غيبت، شيخ طوسی: ص۲۲۴.
[194] . کمال الدين و تمام النعمة: ص۲۵۶-۲۵۴.
[195] . نجاشی در رجالش ص۳۵۳ به شماره ۹۴۵، محمد بن يحيی ابوجعفر عطار قمی را ثقه دانسته است.
[196] . نجاشی در رجالش ص۳۴۸ به شماره ۹۳۹ و همچنين شيخ طوسی در الفهرست ص۲۲۱ به شماره ۶۲۲، محمد بن احمد بن يحيی بن عمران بن عبد الله بن سعد بن مالک اشعری قمی ابوجعفر را ثقه دانسته است.
[197] . محمد بن الحسين بن ابیخطاب ابوجعفر زيات همدانی، نجاشی او را در رجالش ص۳۳۴ به شماره ۸۹۷ ثقه دانسته و ختم کلام در اين باره از محقق خوئی در معجمش ج۱۶ ص۲۴۸ به شماره ۱۰۵۷۶، ص۳۰۸ به شماره ۱۰۵۸۱ ارائه شده است لطفاً مراجعه شود.
[198] . ميرزا نوری در خاتمة المستدرک: ج۱ ص۵۴-۵۳ او را مدح کرده و محقق خوئی در معجم او را ثقه دانسته: ج۱۰ ص۲۲۷ به شماره ۶۱۳۵ و ص۲۳۶ به شماره ۶۱۵۷ و ج۲۲ ص۱۸۴ به شماه ۱۴۳۴۴.
[199] . روايتی در حقش روايت شده که بر عُلُو مقام و حسن موالاتش از برای اهل بيت ( دلالت میکند، به اخيار معرفة الرجال شيخ طوسی: ج۲ ص۶۹۰ مراجعه کنيد و علامه در قسمت اول از خلاصة الأقوال ص۲۱۲ او را ذکر کرده و شيخ علی نمازی شاهرودی در مستدرکات علم رجال حديث: ج۶ ص۲۳ به شماره ۱۰۷۲۱ توثيقش را ذکر کرده علاوه بر آن، او در اسناد تفسير قمی و کامل الزيارات- کسانی که خوئی آنان را دليلِ وثاقت راويان دانسته- واقع گشته است. به ترجمه عمرو بن ابیمقدام در معجم رجال حديث: ج۱۴ ص۸۱-۸۰ به شماره ۸۸۶۳ مراجعه کنيد.
[200] . زياد بن منذر ابوجارود همدانی الاعمی، محقق خوئی در معجم: ج۸ ص۳۳۲ به شماره ۴۸۱۵، او را ثقه دانسته و شيخ علی نمازی شاهرودی در مستدرکات علم رجال حديث: ج۳ ص۴۵۵-۴۵۴ به شماره ۵۸۷۴ به وثاقتش اظهار کرده است.
[201] . کافی: ج۱، ص۵۳۴.
[202] . نجاشی در رجالش: ص۹۲ به شماره ۲۲۸ و شيخ طوسی در الفهرست: ص۷۱ به شماره ۸۱، وی را ثقه اعلام کردند.
[203] . حسين بن عبد الله= حسين بن عبيد الله: نجاشی در ص: ۴۴-۴۲ به شماره ۸۶ او را ذکر کرده و گويد: (حسين بن عبيد الله سعدی ابو عبد الله بن عبيد الله سهل از جمله کسانیست که بدو طعنه زده و متهم به غلوگوئی شده، دارای کتب صحيح حديث است از جمله: توحيد مؤمن و مسلم، المقت والتوبيخ، الامة، النوادر، المزار، المتعه، ابو عبد الله بن شاذان گويد: علی بن حاتم از احمد بن فائدی از حسين ما را از کتاب خاصش المتعه با خبر کرده و محمد بن علی بن شاذان از احمد بن محمد بن يحيی از پدرش از حسين بن عبيد الله ما را از کتبش يعنی ايمان و صفت مؤمن با خبر کرده...). پايان
شيخ علی نمازی شاهرودی در مستدرکات علم رجال حديث: ج۳ ص۱۵۱ به شماره ۴۴۶۳ او را ذکر کرده و گويد: (حسين بن عبيد الله بن سهل سعدی، ابو عبد الله: از جمله کسانیست که بدو طعنه زدند و به غلوگوئی متهم شده و دارای کتب صحيح حديث بوده نجاشی چنين گفته سپس کتبش را برشمرد و ابواب کتاب. و احمد بن ادريس از وی در حالت استقامتش روايت کرده کتاب حسن بن علی بن ابیعثمان و احمد بن علی فائدی از او از ابراهيم بن هاشم کتب مفضل بن عمر را روايت میکند همانطور در جش: ص۲۹۵ آمده و کتابی در باب الامامة داشته همانطورکه در اول شهر معاجز آمده و هرگز اسم جدّش را ذکر نکرده و در برخی نسخهها اسم پدرش عبد الله مکبرا ذکر شده همانطور که تقديم شد). پايان
[204] . نجاشی او را در ص۴۲ به شماره ۸۵ مدح کرده و گويد: (حسن بن موسی خشاب از چهرهی سرشناس اصحاب مشهور ماست که دارای علم بسيار و حديث و تصنيفات است از جمله کتاب: پاسخ به واقفيه، کتاب النوادر و گفته شده: او صاحب کتاب حج و کتاب الأنبياء است. محمد بن علی قزوينی از احمد بن محمد بن يحيی از پدرش از عمران بن موسی اشعری از حسن بن موسی روايت کرده). پايان
و علامه حلّی در خلاصة الأقوال- قسمت اول- ص۱۰۴ وی را ذکر کرده و گويد: (حسن بن موسی خشاب از چهرهی سرشناس اصحاب ماست که دارای علم بسيار و حديث است). پايان
[205] . در غيبه شيخ طوسی: ص۱۵۲ ح۱۱۲ (حسن بن سماعه) به جای (علی بن سماعه) و همچنين در بحار الأنوار: ج۳۶ ص۳۹۳، و علی بن سماعه هرگز در اسانيد کافی وارد نشده جز در سند اين روايت و هرگز در کتب رجال ذکر نشده و مؤيد اين است که نام وی تصحيف شده و صحيحش (حسن بن سماعه) بوده و تأييدگر ديگر اين است که کلينی همين روايت را با اختلاف اندک در ج۱ ص۵۳۱ روايت کرده و در سندش (بن سماعه) ذکر کرده که به حسن بن سماعه مشهور، باز میگردد. لطفاً به معجم رجال حديث محقق خوئی: ج۲۳ ص۱۹۸-۱۹۶ به شماره ۱۵۱۱ مراجعه شود.
و نجاشی در رجالش: ص۴۱-۴۰ به شماره ۸۴، حسن بن سماعه را ثقه دانسته لطفاً به معجم رجال حديث محقق خوئی: ج۵ ص۳۴۲ به شماره ۲۸۶۰ وج۶ ص۱۲۶ به شماره ۳۱۱۵ و ج۲۳ ص۱۹۶ به شماره ۱۵۱۱۵ مراجعه شود.
[206] . نجاشی در ص۲۵۱ به شماره ۶۵۹ وی را ثقه دانسته است.
[207] . نجاشی در رجالش ص۲۸۴-۲۸۳ به شماره ۷۵۲ او را مدح کرده و گويد: (شيخ اصحابمان، صاحب بصيرت و سرشناسترين آنهاست)، و شيخ طوسی در الفهرست: ص۱۸۴ به شماره ۵۰۳ وی را ثقه دانسته است.
[208] . بر وثاقت و جلالتش، متفق هستند.
[209] . کافی: ج۱، ص۵۳۳.
[210] . کافی: ج۱، ص۵۳۱.
[211] . نجاشی: ص۳۵۳ به شماره ۹۴۶، وی را ثقه دانسته است.
[212] . وثاقتش تقديم شد.
[213] . او، حسن بن محبوب است و شيخ طوسی در الفهرست: ص۹۷-۹۶ به شماره ۱۶۲ و همچنين در رجالش: ص۳۳۴ به شماره ۴۹۷۸، او را ثقه دانسته است.
[214] . وثاقت وی، تقديم شد.
[215] . کافی: ج۱، ص۵۳۲، اين روايت در کتب ديگر نيز ذکر شده، از جمله غيبت طوسی با اسناد ديگر.
[216] . شيخ کلينی اين روايت را با دو سند روايت میکند که يکی به امام صادق ( منتهی میگردد و ديگری به امير المؤمنين ( و آشکار است که وثاقت يکی از آن دو در مقام کفايت میکند جز اينکه من وثاقت رجال دو سند را آشکار کنم.
[217] . نجاشی در رجالش: ص۳۵۳ به شماره ۹۴۶ او را ثقه میداند.
[218] . وی محمد بن حسين بن ابیخطاب است و نجاشی در رجال خود: ص۳۳۴ به شماره ۸۹۷ او را توثيق کرده است.
[219] . نجاشی در رجالش: ص۴۱۵ به شماره ۱۱۰۹ و علامه حلّی در خلاصة الأقوال: ص۲۸۱ نيز وی را ثقه اعلام کردند. به معجم رجال حديث خوئی: ج۱۹ ص۱۴۷ به شماره ۱۲۳۰۱ و شماره ۱۲۳۰۲ مراجعه شود.
[220] . توثيق وی در سند اول تقديم شد.
[221] . صحيحتر او (ابراهيم بن ابیيحيی مدائنی) است همانطور که شيخ طوسی و صاحب کتب سهگانه کلينی ص۱۶۶ او را اثبات کردند و در حاشيه گوشزد کرده که وی صحيح است و نجاشی در رجال خود ص: ۱۵-۱۴ به شماره ۱۲، ابراهيم بن ابیيحيی مدائنی را ستايش کرده و گويد: (ابراهيم بن محمد بن ابیيحيی ابو اسحاق مولی اسلم و مدنی است که از امام باقر و امام صادق ( روايت کرده و وی خصيص بوده و عامه بدين علّت او را تضعيف کردند...). و ميرزا نوری در خاتمة المستدرک: ج۴ ص۱۴-۱۲ وی را مدح کرده و گويد: (... و اما ابراهيم او همان ابراهين بن محمد بن ابیيحيی ابو اسحاق مدنی مولی اسلميين از اصحاب امام باقر و امام صادق ( بوده و دارای کتاب در خصوص حلال و حرام از امام صاد ( بوده و از مخصوص وی و در حديث با ما خصيص بود...). پايان
به معجم رجال الحديث محقق خوئی: ج۱ ص۱۸۱ به شماره ۹۲ و ص۱۸۲ به شماره ۹۳ و ص۲۵۰ به شماره ۲۵۰ مراجعه شود. در مورد وی کمترين چيزی که گفته شده حسن بودن اوست.
[222] . بر اساس آنچه محقق خودی از وقوعش در اسناد تفسير قمی، ذکر کرده ثقه است. به معجم رجال حديث ج۲۳ ص۸۲-۸۱ به شماره ۱۴۹۲۱ مراجعه شود و محمد جواهری در المفيد از معجم رجال الحديث: ص۷۲۷ به شماره ۱۴۸۹۵-۱۴۸۹۱-۱۴۹۲۱ بدان تصريح کرده و گويد: (ابو هارون عبدی: در تفسير قمی روايت شده که او ثقه است- و در کافی و تهذيبين و کامل الزيارات روايت شده است). پايان
[223] . علامه حلّی در خلاصة الأقوال در قسمت اول- قسم موثقين و معتمدان- ص۳۰۲، وی را ذکر کرده و گويد: (ابو سعيد خدری از گذشتگانیست که به امير المؤمنين ( رجوع میکردند). پايان
و ابن داوود در رجالش ص۲۱۸ وی را ذکر کرده و گويد: (ابو سعيد خدری از گذشتگانیست که به امير المؤمنين ( رجوع میکردند و خدايش بيامرزد ارتباط مستقيمی با حضرت داشت). پايان
و محمد علی اردبيلی در جامع الرواة: ج۱ص۳۵۲ او را ستايش کرده و گويد: (سعد ابو سعيد خدری (ل) عربی انصاری از اصحاب برگزيدهی امير المؤمنين ( در (صه) و (قی) و در (کش) بوده. فضل بن شاذان گويد: او از گذشتگانیست که به امير المؤمنين ( رجوع میکردند و به طُرُق بسيار صحيح ذکر شده که او به طور مستقيم و به اين امر مشرف و مرزوق شده) پايان
و شيخ علی نمازی شاهرودی در مستدرکات علم رجال حديث: ج۴ ص۲۲-۱۹ به شماره ۶۰۸۶ رجوع شود.
[224] . کافی: ج۱، ص۵۳۱، غيبت، شيخ طوسی: ص۱۵۳-۱۵۲، حديث ۱۱۳، بحار الأنوار: ج۳۰، ص۱۰۸-۱۰۶، بحار الأنوار: ج۳۶، ص۳۸۱-۳۸۰، إعلام الوری: ج۲، ص۱۶۸-۱۶۷، کشف الغمة، إربلی: ج۳، ص۳۱۱-۳۱۰.
[225] . کفاية الأثر: خزاز قمی، ص۲۲۷-۲۲۶.
[226] . کفاية الأثر، خزاز قمی: ص۶۹-۶۸.
[227] . الهداية الکبری، حسين بن حمدان خصيبی: ص۱۰۱-۹۸.
[228] . غيبت، شيخ طوسی: ص۱۶۶-۱۶۴، حديث ۱۲۷، و ص۳۳۶، حديث ۲۸۲، دلائل الأمامة، طبری (شيعی): ص۵۳۰-۵۲۹، حديث ۵۰۴، اختصاص، شيخ مفيد: ص۲۰۹، الهداية الکبری، حسين بن حمدان خصيبی: ص۳۶۲.
[229] . الأسراء: ۱۳.
[230] . النساء: ۱۵۷.
[231] . در برخی منابع با لفظ (وما عدا) آمده از جمله مجمع النورين-شيخ ابوالحسن مرندی: ص۳۴۲-۳۴۰، الزام الناصب في اثبات الحجة الغائب: ج۱ ص۲۶۰-۲۵۹.
[232] . غيبت، شيخ طوسی: ص۱۷۰-۱۶۷، حديث ۱۲۹.
[233] . ضعيف است، نجاشی در ص۳۹۶ به شماره ۱۰۵۹ گويد: (محمد بن عبد الله بن محمد بن عبيد الله بن بهلول به همام بن مطلب بن همام بن بحر بن مطر بن مرة صغری بن همام بن مره بن ذهل بن شيبان ابو المفضل، عمرش را صرف مسافرت در طلب حديث گذراند، کوفی تبار بوده در آغاز امرش ثابت قدم بوده ولی دچار خلط شد و ديدم که اصحاب جليل ما بدو طعنه زده و تضعيفش میکنند و من اين شيخ را ديده و از او بسيار شنيدم سپس از نقل روايت از وی توقف کرده جز با وجود واسطه بين من و او).
[234] . متهم به غلوگوئی و ضعيف بوده و محقق خوئی اقوالی در وی ذکر کرده و به مجهول الحال بودن او پی برده. به معجم رجال حديث: ج۱۶ ص۱۳۳-۱۳۱ به شماره ۱۰۳۲۴.
[235] . مجهول و هرگز موثق نبوده و علی اکبر غفاری در تحقيق خود در مورد کتاب کمال الدين گويد: (علی بن حارث مهمل و سعيد بن منصور جواشنی از رؤسای زيديه بوده و هرگز احمد را بر بديلی و پدرش مهملان نيافتم و حديث غريب است). کمال الدين وتمام النعمة: حاشيه ص۳۵۲.
[236] . مجهول است و هرگز در اصول رجاليه ذکری از او نيست، به مستدرکات علم رجال حديث: ج۴ ص۴۹ به شمار ۶۱۶۹ مراجعه کنيد.
[237] . مجهول است. به مستدرکات علم رجال حديث: ج۱ ص۳۷۱ به شماره ۱۲۰۲ مراجعه شود.
[238] . مجهول است و هرگز ذکری از او نيافتم.
[239] . متقدمين و متأخرون، هرگز از وی چيزی ذکر نکردند اما شيخ علی نمازی شاهرودی او را حسن دانسته، به مستدرکات علم رجال حديث: ج۵ ص۳۲۲ به شماره ۹۷۸۴ مراجعه کنيد.
[240] . متقدمين و متأخرون، هرگز از وی چيزی ذکر نکردند، به مستدرکات علم رجال حديث: ج۱ ص۳۹۷ به شماره ۱۳۳۳ مراجعه کنيد.
[241] . متقدمين و متأخرون، هرگز از وی چيزی ذکر نکردند، به مستدرکات علم رجال حديث: ج۱ ص۳۳۱ به شماره ۱۰۵۷ مراجعه کنيد
[242] . در اصل حديث به جای روی آوردن، کلمهی (تعدی) به کار رفته است. تعدی در لغت، به معنی گذشتن و روی آوردن از چيزی به چيز ديگر است؛ و در اين جا، به اين معنی است که قائلان به اين نظر معتقد خواهند شد که عقيدهی اوليهی آنان به امام مهدی ( صحيح نيست و به فرد سيزدهم، يا بيشتر روی میآورند.
[243] . غيبت، شيخ طوسی: ص۲۲۸.
[244] . ظاهراً مرجع ضمير وی، موسی بن احمد است که هيچ ذکری از او در کتب رجال نيافتم.
[245] . الهداية الکبری، حسين بن حمدان خصيبی: ص۳۶۱-۳۶۰.
[246] . نجاشی و ابن غضائری و غيرشان او را تضعيف کرده و شيخ نمازی شاهرودی از وی دفاع کرده. به رجال نجاشی: ص۶۷ به شماره ۱۵۹۹ و معجم رجال حديث: ج۶ ص۲۴۴ به شماره ۳۳۸۱ مراجعه شود، و محقق خوئی به ضعف او در: ج۱۴ ص۲۵۳ در ترجمهی غياث بن ابراهيم رازمی به شماره ۹۲۹۹ تصريح کرده، همچنين به مستدرکات علم رجال حديث نمازی: ج۳ ص۱۲۳-۱۲۱ به شماره ۴۳۱۶ مراجعه شود.
[247] . ذکری از او در کتب رجال نيافتم.
[248] . با بسياری از آنان از جمله ثقه و ضعيف و مجهول مشترک بوده و نمیتوان بدو اعتماد کرد جز بعد از تعيين و اثبات وثاقتش با دليل واضح.
[249] . مجهول بوده و هيچ نام و يادی برای وی نيافتم.
[250] . نجاشی او را در رجالش: ص۴۱۶ به شماره ۱۱۱۲ تضعيف کرده و گويد: (مفضل بن عمر ابوعبدالله و بدو ابومحمد جعفی گويند، او کوفی، فاسد المذهب، مضطرب الروايه بوده و بدو نمیتوان اعتماد کرد. گفته شده: خطيب بوده و برای وی تصنيفهائی ذکر کردم که نمیتوان بدانها تکيه کرد.
[251] . الامامة و التبصرة، اين بابويه قمی: ص۱۲۶-۱۲۵، کافی، شيخ کلينی: ج۱، ص۳۳۶، کمال الدين و تمام النعمة، شيخ صدوق: ص۳۴۷، غيبت، محمد بن ابراهيم نعمانی: ص۱۵۴-۱۵۳، دلائل الإمامة، محمد بن جرير طبری (شيعی): ص۵۳۳-۵۳۲، غيبت، شيخ طوسی: ص۳۳۸-۳۳۷، حديث ۲۸۵.
[252] . عبارت عربی چنين است: وليقال المهدی فی غيبته مات ويقولون بالولد منه وأكثرهم يجحد ولادته و کونه و ظهوره أولئك علی هم لعنة الله والملائكة والرسل والناس أجمعين
[253] . يعنی در عبارت عربی (يقولون بالولد منه) يقولون به معنای (يعتقدون) يا (اعتقاد دارند) باشد.
[254] . عبد الله افطح فرزند امام صادق ( است که پس از وفات امام ( ادعای امامت کرد؛ و گروهی از شيعيان به وی متمايل گرديدند. البته وی بعد از چند ماه، هلاک گرديد و بسياری از شيعيان، گمراه شده با مراجعه به امام موسی کاظم ( نجات يافتند.