متن کتاب

انتشارات انصار امام مهدى (ع) عدد (191) سفیانی به آستانه‌ی درب‌ها رسيده پس یمانی کجاست؟ نویسنده: عادل سعیدی چاپ اول 1434 هـ.ق – 2013 م نیمه اول سال 1393 هجرى شمسى جهت اطلاعات بيشتر در مورد دعوت مبارک سيد احمد الحسن(ع) لطفاً از وبسايت ما بازديد فرماييد: http://almahdyoon.co http://almahdyoon.co/ir

-اهداء:

به حامل درفش دفاع از حاکميّت الله... علی‌رغم هتک حرمتش و بزرگی مصيبت و گرفتاريش، صدای حق را بلند می‌کند که سفيانی‌های هر دوره و زمان را رسوا کند. به آن‌که اشکم بر او جاريست... به خواهر حسين، شهيد کربلاء (ع) به زينت دُخت علی بن ابی‌طالب (ع) به زينب‌های اين زمان، ياری‌دهندگان حق، حاکميّت الله در زمانی که ياور در آن کم است. تمام سطرهای اين کتاب را هديه می‌کنم و از خداوند به حق آنان مسئلت می‌دارم که در دعاهايشان از يمانی آل محمد و انصارش يادی کنند و در روز حساب شفيعم گردند. و الحمد لله رب العالمين، و صلی الله علی محمد و آل محمد الأئمة و المهديين و سلم تسليما

-تقدیم:

حمد و سپاس از آن خداوندی است که شايسته و سزاوار اوست، کسی که با سلاله‌ی عترت و سّر مادرش فاطمه‌ی زهرا (ع) بر ما منّت نهاد. کسی که از اسرار و رموز بسياری پرده برداشت و از جمله اسراری که به صورت واضح آشکار ساخت، حرکت سفيانی و امور مرتبط با آن است، بعد از اين‌که متصديّان بسياری در امور آن، وارده شده و در نيمه‌ی راه، حيران و سرگردان باقی ماندند لذا به ذکر روايت بدون ميزان پرداخته بلکه برخی روايات را ساقط کرده و برخی ديگر را بدون قاعده مرتب می‌کرده که پذيرشش امکان‌پذير نبوده و علاوه بر آنها، خطاء و اشتباهی که به سبب نتيجه‌ی تحليل و تجزيه بر اساس تصورات و اوهام گرفتارش شده‌اند تصوراتی مبنی بر اين‌که يمانی از يمن است و سفيانی تنها يک شخص بوده و از سرزمين خشک و بی‌آب و علف و اين‌که از فرزند عتبه بن ابی‌سفيان بوده و ديگر امور جزئی که بر اساس راز و رمز شکل گرفته‌اند. و طبيعتاً واژه و کلمات رمزآميز همواره، خاص و ميراث کسی هستند که آنها را بشناسد و اين‌که تنها در جهت مخفی جلوه دادن امری بر شنونده يا خواننده از پس هم می‌همواره، خاص و ميراث کسی هستند که آنها را بشناسد و اين‌که تنها در جهت مخفی جلوه دادن امری بر شنونده يا خواننده از پس هم می‌آيند و در عين حال درک و فهم آنها مُيَسر می‌گردد پس بدين معناست که شخصی در ميان است که با اسرار و رموز اين کلمات آشناست و آنها را می‌شناسد و درک می‌کند وگرنه وجود اين واژه‌ها و کلمات به سبب عدم درک مردم نسبت به حقيقتشان، بيهوده و عبث تلقی می‌شود. و چه بسا اين رموز از سينه‌های سروران خلقت، منتشر شده باشد. بنابراين بايد فقيه و عالمی برای آن تعيين شده باشد همان‌طور که ايشان (ع) خواهان بازگوئی و القای آن به مردم هستند و او يمانی و قائم آل محمد، سيد احمد الحسن (ع) می‌باشد. به راستی که اهل هر دوره و زمان از رسيدن به حقيقت اين روايات و ترتيب‌بندی و نتيجه‌گيری از آنها به شکلی که از عظمت و بزرگی گوينده‌ی آنها يعنی آل محمد (ع) پرده بردارد، عاجز و درمانده شدند و به راستی که در بيانش مبالغه کردند و حقيقت را به شکلی که شخص مُنصف به صدور آن از ايشان حکم می‌کند بدين سبب که امکان خروج از آن حکمت مُيَسر نمی‌گردد مگر به وسيله‌ی ايشان (ع). با وجود اختلاف روايات در تاريخ صدور و راويان و گويندگان و از نظر لغوی، با وجود اين همه اختلاف، در دلالت به يک چيز با هم متحد هستند بلکه وقوع يکی از آنها از يک جهت مخفی، به مثابه‌ی تفسيری برای روايت ديگر است و از جهات ديگر، اشاره‌ی واضح و آشکاری دارد. و همه‌ی اين امور به شکلی که جای هيچ‌گونه شک و ترديدی در حقانيّت اين دعوت مبارک باقی نمی‌گذارد، آشکار می‌گردند و اعلان می‌کنند که وارث حقيقی آل محمد (ع)، سيد احمد الحسن (ع) است که مترجم اين راز و رمزها و کليد حلّشان و ما بينشان بلکه غيرشان می‌باشد. و بعد از اين‌که همگان در کشف حقيقت سفيانی و يمانی و غيرشان و بيان آن به شکل واضح و مستند بر هر آن‌چه از اجداد پاکش به ارث بُرده، عاجز و درمانده گشته‌اند و از نشانه‌ی سفاهت است کسی که شک کند او وارث نبوده و با وجود هر آن‌چه از علوم و معارف حق که بيان کرده و چشم هر رويگردان و اعتراض کننده را کفايت کرده، آشکار می‌شود و تعيين می‌شود که او به صِدق و حقيقت، حق است و انسان مُنصف در آن هيچ شکی نمی‌ورزند. و هر آن‌چه در اين کتاب نگاشته شده، همه از فضل و برکت سيد احمد الحسن (ع) است و اگر ايشان نقشه و حرکت و انقلاب ظهور و نقش‌های شخصيّت‌های مذکور در روايات را تبيان نمی‌کرد اين کتاب نسبت به ساير کتب ديگر که از لفظ سفيانی بدون شناخت هويّتش ياد می‌کنند، اعتبار و امتيازی نداشته است. و خواننده در حيـن مطالعه، تصوير واضحی از حقيقت سفيانی و خطرش بر اُمت اسلامی دريافت خواهد کرد و اين‌که سفيانی يک لفظ بوده و می‌تواند شامل حال بسياری گردد و بر برخی متعلقات شخصيّت‌های ديگر که هم رکاب و هم دوره و هم حرکت هستند، سفيانی، يمانی و خراسانی و نيز وجود يمانی به عنوان شخصيّت بازدارنده از گمراهی و صاحب هدايت‌گرترين پرچم‌ها که رويگردان از آن، گمراه گشته و ديگر امور مربوط به زمان ظهور، خواهيم پرداخت و قبل از خاتمه کلام، از خداوند مسئلت دارم که جزای هر خيری را به برادر بزرگوار عادل سعيدی عطا کند و هر آن‌چه تقديم کرده را ذخيره‌ای شفاعت‌گر او و صدقه‌ای جاری و هدايت‌کننده برای طالب حق، قرار دهد که اوست شنوای اجابت‌کننده و سرپرست مؤمنين. عبد العال المنصوری 15/شعبان المعظم/1434 هـ.ق

-مقدمه:

امام صادق (ع) فرمودند: (قبل قيام القائم خمس علامات محتومات: اليماني و السفياني و الصيحة و قتل النفس الزکيه و الخسف بالبيداء)، (پيش از قيام قائم، پنج علامت و نشانه مهم در پيش خواهد بود: جنبش يمانی، و سفيانی، ندای آسمانی، قتل نفس زکيه و فرو رفتن زمين در بيداء).([1]) صادق عترت (ع) قاطعانه بيان می‌کند که قبل از قيام امام مهدی محمد بن حسن (ع) نشانه‌های حتمی وجود دارد و با يمانی سپس سفيانی و ما بقی نشانه‌ها آغاز می‌کند و علی‌رغم اين‌که انصار امام مهدی (ع)، مقاله‌ها و بحث‌های مفصلی در مورد صيحه و مضمون آن نگاشتند و به بسياری از علماء که در مورد مضمون و گاهی توقيت آن اختلاف يافته‌اند، اشاره داشتند، اما امروزه می‌بينيم که قوم بعد از سال‌های طولانی هنوز به نشانه‌ی صيحه به عنوان نشانه‌ی دالِ بر ظهور امام مهدی (ع) چنگ زده‌اند؛ زيرا معتقدند که کسی در ميان قوم فرياد می‌زند و صيحه بر می‌آورد که ملازمت حتمی داشته و نشانه‌ی غير آن را نمی‌پذيريم و اين‌که صيحه- بر اساس مفهوم مادی- نشانه‌ای است که ما را به سمت امام مهدی (ع) راهنمائی می‌کند!!! روايت ديگر تأکيد، قطعيّت و جزميّت بسياری دارد که صيحه قبل از قائم رخ می‌دهد و يمانی و سفيانی (لع) قبل از قائم هستند پس اينان را چه شده که هيچ سخنی را نمی‌فهمند و گويا در زير منبر علی بن ابيطالب (ع) نشسته‌ام دو ايشان در خطبه‌ای طولانی می‌فرمايند: (... فيا عجبا و ما لى لا اعجب من خطا هذه الفرق على اختلاف حججها فى دينها لا يقتفون اثر نبى و لا يقتدون بعمل وصى و لا يومنون بغيب و لا يفعون عن عيب المعروف فيهم ما عرفوا و المنكر عندهم ما انكروا و كل امرء منهم امام نفسه اخذ منها فيما يرى بعرى و ثيقات و اسباب محكمات فلا يزالون بجور و لم يزداد و الا خطاء لا ينالون تقربا و لن يزداد و الا بعدا من الله عز وجل انس بعضهم ببع ض و تصديق و بعضهم لبعض كل ذلك وحشه مما ورث النبى الأمي ( و نفوراً مما أدى اليهم من أخبار فاطر السموات والأرض اهل حسرات وكهوف شبهات و اهل عشوات و ضلاله و ربيه، من و كله الله الى نفسه و رايه فهو مامون عند من يجهله، غير المتهم عند من لا يعرفه فما اشبه هولاء بانعام قد غاب عنها رعاتها و وا اسفا من فعلات شيعتى من بعد قرب مودتها اليوم، كيف يستدل بعدى بعضها بعضا و كيف يقتل بعضها بعضا المتشته غدا عن الاصل النازله بالفرع المومله الفتح من غير جهه كل حزب منه احذ بغصين اينما مال الغصن مال معه، ان الله و له الحمد يسجمع هولاء لستر يوم لبنى اميه كما يجمع فزع الخريف يولف بينهم ثم يجعلهم ركاما كركام السحاب ثم يفتح لهم ابوابا يسيلون من متشارهم كسيل الجنتين سيل العرم حيث بعث عليهم فاره فلم يثبت، عليه اكمه و لم يرد سننه رض طود يذعذهم الله فى بطون اوديه ثم يسلكهم ينابيع فى الارض ياخذبهم من قوم حقوق قوم و يمكن من قوم لديار قوم تسريدا النبى اميه و ليكلا يغتصبوا ما غصبوا يضعضع الله بهم ركنا و ينقض الله بهم طى الجنادل من ارم و يملاء منهم بطنان الزيتون فو الذى فلق الحبه و برء النسمه ليكونن ذلك و كانى اسمع صهيل خيلهم و طمطمه رجالهم و ايم الله ليذوبن ما فى ايديهم بعد العلو و التمكين فى البلاد كما تذوب الاليه على النار- من مات منهم مات ضالا و الله عز و جل يقضى منهم من درج و يتوب الله عز و جل على من تاب، و لعل الله يجمع شيعتى بعد التشئت لستر يوم لهولاء و ليس لاحد على الله عز ذكره الخيره بل لله الخيره و الامر جميعا ايها الناس ان المنتحلين- للامامه من غير اهلها كيثر و لو لم تتخاذلوا عن مر الحق و لم تهنوا من توهين الباطل لم يتشجمع عليكم من ليس مثلكم و لم يقومن قوى عليكم على هضم الطاعه- و ازرائها عن اهلها تهتم كما تاهت بنواسرائيل على عهد موسى- و لعمرى ليضا عفن عليكم و التيه بعدى اضعاف ما تاهت بنواسرائيل...)، (وا اسفاه از كرده‌هاى شيعيانم پس از نزديكى دوستى آنان امروز چه سان ذليل خواهند مى‌كنند پس از مرگم بعضى بعضى را و چه سان مى‌كشند بعضى بعضى را كه پراكنده خواهند شد از اصل نازل شدگان به فرع- كه در آرزوى فتح مى‎باشند بدون جهت- هر يكى گرفته از شاخه- آن شاخه به هر كجا بر می‌گردد- بر مى‌گرداند با آنان همانا خداوند- و شكر مر او را است حتماً جمع خواهد كرد آنها را براى بدترين روزى كه به بنى اميه است همچنانكه ابر پائيزى را جمع مى‌كند كه ميان ايشان را الفت مى دهد- سپس- ايشان را گرد هم مى‌آورد همانند گرد آمدن ابرها- سپس مى‌گشايد براى ايشان درها را كه همانند سيل فرا زير آيند همانند سيل دو باغ- سيل عرم- از حيث آنكه برانگيخت بر آن موش را كه ثابت نماند در اثر آن كوه و بلندى و بر نگردانيد طريق آن سيل را كوه‌هاى محكم، پراكنده مى كند ايشان را در ميان بيابانها- سپس رهسپار مى‌گرداند آنها را در مراكز زمين اخذ مى‌كند بواسطه آنان از طايفه حق طايفه ديگر را و جايگزين مى‌گرداند جمعى را در شهرستان جماعت ديگر- از جهت پراكنده كردن بنى اميه- و جهت اينكه غصب ننمايند آنچه را غصب كرده اند- متزلزل مى‌نمايد خداوند بواسطه آنان ركن را- و مى‌شكند خداوند بواسطه آنان سنگلاخ‌هاى- ارم را- و پر مى‌كند از ايشان صحراى زيتون را- سوگند- به خدائيكه دانه را شكافته و انسان را آفريده- حتما واقع شدنى است اين گويا كه مى‎شنوم صداى اسب‌هاى آنان را و طمطمه مردان آنها را سوگند به خدا حتما ذابيده خواهد شد آنچه در دست ايشان است پس از بلندى و مكنت در شهرستانها، همچنانكه ذابيده مى شود دنبه در آتش هر كه بميرد از ايشان گمراه است- و خداوند عزوجل حكم مى كند- به كسانيكه توبه و برگشت نموده اند بسوى خدا- و شايد جمع نمايد خداوند شيعيانم را پس از پراگندگى براى بدترين روزى براى آنها و كسى را حق اختيار نيست بلكه اختيار خداى راست و امر همگى مر او را است. اى مردم كسانيكه ادعاء امامت مى‌نمايند بدون اهليت بسيارند اگر از تلخى حق- حق را خوار ننمائيد و سستى از توهين باطل نكنيد- كسى جرات نمى نمايد به شما- آنانكه همانند شما نيست- و قوت نمى‌يابد آنكه به شما چيره گشته به اهانت شما از اطاعت و دورى شما از اهل طاعت- سرگردان شديد همچنانكه بنى اسرائيل در زمان موسى شدند- و سوگند به جانم زيادتر خواهد شد حيرت شما پس از من چند برابر حيرت بنى اسرائيل).([2]) آری در آرزوى فتح مى باشند بدون جهت، لذا برخی از مدعيّان علم نظر می‌کنند و تفکر شناخت سفيانی را قبل از يمانی مطرح می‌کنند و امروز همه از سفيانی سخن می‌گويند که سفيانی به آستانه‌ی درب‌ها رسيده و قتل و کشتار موجود در سرزمين‌های سوريه، يک نشانه‌ی آشکار برای زمينه‌سازی سفيانی (لع) و لشکر آرائی او برای مبارزه با امام مهدی (ع) است و اما در مورد حامل پرچم امام مهدی يعنی يمانی آل محمد (ع) سخنی از کامشان بر نمی‌آيد. بنابراين درصدد بر آمدم که با استعانت از خداوند سبحان و آموخته‌های سيد احمد الحسن، يمانی آل محمد(ع)، مبحثی در مورد سفيانی بنگارم و به برخی روايات اهل بيت (ع) پيرامون سفيانی، اشاراتی داشته باشم. پس بر خداوند توکل کرده‌ام و از او مسئلت دارم که توفيقم دهد حقيقت اين شخصيّت دشمن‌ستيز در طول تاريخ که حامل اشکال و صفات مختلف بوده را برای مردم آشکار سازم و اين‌که منهجش تنها يک منهج بوده و آن دشمنی با منهج الهی يعنی حاکميّت الله است و خواهان تغيير آن با منهج ابليسی يعنی حاکميّت مردم می‌باشد. و از خداوند می‌خواهم که مرا به خاطر خطاهايم و کوتاهيم در فهم و شفاف‌سازی برخی روايات، مورد عفو و غفران قرار دهد به راستی که تمام آن‌چه درک نشود، نبايد به طور کلی ترک شود و الحمدلله رب العالمين و به نستعين. عادل سعيدی

-از نشانه‌های آخر الزمان

آن دسته از مردم که به آخرت خود قبل از دنيای فنا شدنی اهتمام می‌ورزند و در انتظار ظهور امام مهدی (ع) (منجی و رها بخش جهان) هستند و در مورد رويدادها مطالعه می‌کنند که چه نشانه و اشاره‌ای با ظهور حضرت ارتباط دارد و در زمينه‌ی نشانه‌هائی که مختص ظهور حضرت هستند، تحقيق می‌کنند و تا کنون در مورد نشانه يا علامتی که در روايات رسول الله محمد (ص) و اهل بيت ايشان (ع) ذکر شده و به ظهور حضرتش بشارت می‌دهد و شايد از ميان آن نشانه‌ها، ظهور سفيانی است تا جائی وارد شده، مهدی نيست مگر به همراه سفيانی!! و امام مهدی (ع) کسی است که سفيانی و حکومتش را هلاک می‌کند و عراق را از دست او و هر خيانتکار و ظالم رها می‌کند تا اين‌که کوفه مرکز حکومت دولت مهدوی و مرکز گسترش دين حق الهی در سراسر عالم می‌گردد و خداوند می‌فرمايد: ﴿هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ﴾، (او كسى است كه پيامبرش را با هدايت و دين درست فرستاد تا آن را بر هر چه دين است پيروز گرداند هر چند مشركان خوش نداشته باشند).([3]) و ممکن است کسی بگويد: شما در مورد آخر الزمان سخن می‌گوئيد در حالی که مقصود از آخر الزمان اين دوره و سال‌های کنونی ما نيست بلکه صدها سال ديگر است. می‌گوئيم: رسول الله (ص) و اهل بيت ايشان (ع) به دقت برای ما اموری را تعيين کردند که جای هيچ شک و شبهه‌ای در آن نيست، نام‌ برُدن حاکمان موجود در جزيره‌ی عرب و به ما فرمودند که اگر آنان حکومت کنند، قائم در حين حکمرانی‌اشان ظهور خواهد کرد بلکه قيامش با وجود آنان محقق می‌گردد و اين روايات هستند:

1- مرگ عبد الله:

امام صادق (ع) فرمودند: (مَنْ يَضْمَنْ لِي مَوْتَ عَبْدِ اللَّهِ أَضْمَنْ لَهُ الْقَائِمَ ثُمَّ قَالَ إِذَا مَاتَ عَبْدُ اللَّهِ لَمْ يَجْتَمِعِ النَّاسُ بَعْدَهُ عَلَى أَحَدٍ وَ لَمْ يَتَنَاهَ هَذَا الْأَمْرُ دُونَ صَاحِبِكُمْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ وَ يَذْهَبُ مُلْكُ سِنِينَ وَ يَصِيرُ مُلْكَ الشُّهُورِ وَ الْأَيَّامِ فَقُلْتُ يَطُولُ ذَلِكَ قَالَ كَلَّا)، (هرکس برای من مرگ عبدالله را تضمين کند، من ظهور را برای او تضمين می کنم آن‌گاه كه مرگ عبد الله فرا رسد، مردم در جانشينى او نسبت به هيچ‌كس به توافق نمى‌رسند و اين جريان تا ظهور حضرت صاحب الامر همچنان ادامه مى‌يابد،. عمر سلطنت‌هاى چندين ساله به سر آمده‌، نوبت پادشاهى چند ماهه و چندين روزه فرا مى‌رسد. ابوبصير گويد: پرسيدم: آيا اين وضع به طول مى‌انجامد؟ فرمود: هرگز).([4]) روايت اشاره می‌کند که آخرين حاکم حجاز، ملک عبدالله است و بعد از او حکمرانی که سال‌‌های بسيار امتداد داشته به حکمرانی‌های چند ماهه تغيير می‌کند و در روايات آمده که عبدالله کشته می‌شود و خبر مرگش را کتمان می‌کنند اما بعد از مدتی به سرعت منتشر می‌شود. امام باقر (ع) می‌فرمايند: (يکون سبب موته أنه ينکح خصياً له فيقوم فيذبحه ويکتم موته أربعين يوماً فإذا سارت الرکبان في طلب الخصي لم يرجع أول من يخرج حتی يذهب ملکهم)، ().([5]) و نيز فرمودند: (بينا الناس وقوفاً بعرفات إذ أتاهم راکب على ناقة ذعلبة ويخبرهم بموت خليفه , عند موته فرج لآل محمد صلوات الله عليهم و فرج الناس جميعا)، (در حالی‌که مردم در عرفات ايستاده‌اند ناگهان شخصی سوار بر شتری سريع السير می‌آيد و مردم را از مرگ خليفه با خبر می‌کند که در مرگ او، فرج برای آل محمد صلوات الله عليهم و فرج برای همه مردم است).([6]) و اين نشانه و نشانه‌ی مذکور در روايت قبلی از بارزترين نشانه‌هائی هستند که به حکومت امام مهدی (ع) اشاره می‌کنند و نه ظهور امام مهدی (ع) بر حسب تصورات و فهم برخی‌ها، و اغلب محققان اشاره دارند که بعد از مرگ ملک عبد لله، مهدی ظهور خواهد کرد و اين خلاف فرموده‌ی حضرت است _ و اين امر (خلافت) بدون صاحب شما (امام مهدی (ع)) پايان نمی‌يابد. و لجبازانی که گويند ما اکنون در آخر الزمان نيستيم، اين حديث رسول الله (ص) را برای آنان ياد آوری می‌کنم که فرمودند: (يحکم الحجاز رجل اسمه علي اسم حيوان، إذا رأيته حسبته في عينه الحول من البعيد و اذا اقتربت منه لا تري في عينيه شيئاً، يخلفه أخ له إسمه عبدالله، ويل لشيعتنا منه؛ اعادها ثلاثاًً: بشروني بموته ابشرکم بظهور الحج، بشروني بموته ابشرکم بظهور الحجة، بشروني بموته ابشرکم بظهور الحجة)، (مردی در حجاز حکومت خواهد کرد که اسمش چون اسم حيوان است؛ هنگامی که او را از دور ببينی، تصور می‌کنی که در چشمش کژی (انحراف) وجود دارد و هنگامی که به او نزديک می‌شوی، در چشمش چيزی نمی‌بينی؛ بعد از او برادرش که نامش عبدالله است، خلافت می‌نمايد؛ وای بر شيعه ما از او... سپس سه مرتبه تکرار کردند: خبر مرگش را به من بشارت دهيد تا من ظهور حجت را به شما بشارت دهم).([7]) حاکم حجاز که نامش (فهد) مانند نام حيوان (يوزپلنگ) است، حاکم سعوديه است و هر يک از شما می‌تواند چهره‌ی فهد را مورد مو شکافی قرار دهد تا کژی و انحراف چشمش بر شما آشکار گردد و برادرش عبد الله خليفه‌ی بعد از او شد و روايت ذکر کرده که مرا به مرگ فهد بشارت دهيد نه به مرگ عبد الله همان‌طور که برخی‌ها چنين گمان می‌کنند بلکه روايت از حاکم حجاز (فهد) سخن می‌گويد که در هنگام مرگش، امام مهدی (ع) به واسطه‌ی فرستاده و رسولی از جانب خويش، ظهور می‌کند و اين وصی و فرستاده، نماينده و ممثل امر امام مهدی در هنگام مرگ فهد می‌باشد همان‌طور که از خلال بحث آشکار خواهد شد. دو شبهه: در اين‌جا دو شبهه مطرح می‌شود. اول: برخی‌ها به سند روايت طعنه می‌زنند. و در پاسخ می‌گويم: چون مضمون روايت در عالم واقع، تحقق يافت، هر طعنه وخُرده‌گيری بر سندش، ساقط می‌گردد و مادامی که مضمون تحقق يافته، صدور آن نيز قطعی است ولو راويان آن از دروغ‌ترين مردم بوده باشد؛ زيرا تحقق مضمونش دالِ بر صداقت و راست‌گوئی آنان در نقل خبر بوده است. دوم: به مصداق آن طعنه می‌زنند و گفته می‌شود که شايد مقصود از حاکم در اين روايت شخصی غير از فهد باشد که در زمان آينده خواهد آمد. و در پاسخ می‌گويم: اين اعتراض در ساقط است؛ زيرا روايت، علامتی است که رسول الله (ص) آن را قرار داده تا در راستای نزديکی ظهور با آن بر مردم استدلال کند و حالش مانند حال ساير نشانه‌هاست و بايد دارای يک مصداق باشد؛ زيرا تعدد مصداق برای يک نشانه امری لغو و بيهوده است و پناه بر خدا و اين‌که اصلاً نمی‌توانيم مصداقی برای آن تعيين کنيم؛ زيرا ممکن است مقصود از مصداق، آن چيزی که تعيين کرده‌ايم نباشد مثلاً تو می‌خواهی نشانه‌ای از محل زندگی و منزلت بدهی تا بتواند به منزل تو بيايد پس به او می‌گوئی که کنار در خانه‌ات يک درخت خرماست، لذا دوست تو که به آن محل رفت ديد که نخل‌هائی کنار درب منازل ديگری هم وجود دارد پس آيا اين نشانه‌ای که به او داده‌ای، نشانه‌ی دقيقی بوده و برای او مفيد واقع گشت و واقعاً او را به مقصود اصلی راهنمائی کرد يا اين‌که تو باعث فزونی حيرت سرگردانی او شدی؟!! شکی نيست که اگر تو خواهان راهنمائی و ارشاد او هستی، يک نشانه‌ی دقيق و غير قابل تکرار به او معرفی می‌کنی و تو خوب می‌دانی که رسول الله (ص) خواهان ارشاد و راهنمائی اُمت خويش به عصر ظهور است و بر ايشان واجب است که علامت و نشانه‌ی تکرار ناپذير برای آنان انتخاب کند. و روايت ديگر از امام باقر (ع) به ما گوشزد می‌کند که مدت زمانی که عبدالله در آن حکومت می‌کند در آستانه‌ی جنگ و جدال تحقق می‌يابد که برای ظهور قائم (ع) زمينه‌سازی می‌کند و علاوه بر آن، حکومت عبدالله تا زمان ورود نيروی‌های سفيانی به عراق نيز همچنان ادامه دارد و اين روايت در پيش روی شماست: (إذا ظهر السفياني علی الأبقع وعلی المنصور والکندي والترک والروم، خرج وصار إلی العراق، ثم يطلع القرن ذو الشفا، فعند ذلک هلاک عبد الله)، (اگر سفيانی بر ابقع و بر منصور و کندی و ترک و روم ظهور كند، خروج کرده و به عراق می رود، سپس قرن ذو الشفاء ديده می شود، پس در آن هنگام هلاک عبدالله خواهد بود).([8])

2- مهدی (ع) منبری در مصر بنّا می‌کند

حديثی از عبايه اسدی از امام علی (ع) روايت شده: (عن عباية الاسدي قال: سمعت اميرالمؤمنين عليه السلام و هو متكي و انا قائم عليه: لابنين بمصر منبرا منيرا، و لانقضن دمشق حجرا حجرا، و لاخرجن اليهود و النصاري من كل كور العرب، و لاسوقن العرب بعصاي هذه. قال: قلت له: يا امير المؤمنين! كانك تخبر انك تحيي بعد ما تموت! فقال: هيهات يا عباية! ذهبت في غير مذهب، يفعله رجل مني)، عبايه اسدی گويد: (امير المؤمنين (ع) تكيه داده بود و من بالای سر آن حضرت ايستاده بودم، در اين هنگام شنيدم كه فرمود: من در آينده در مصر منبری روشنی‌بخش بنيان خواهم نمود، و دمشق را ويران خواهم نمود، و يهود و نصاری را از سرزمين‌های عرب بيرون خواهم راند، و عرب را با اين عصای خود به طرف حق سوق خواهم داد. عبايه می‏گويد: من عرض كردم: يا امير المؤمنين! گوئی شما خبر می‏دهيد كه بعد از مردن بار ديگر زنده می‏شويد و اين كارها را انجام می‏دهيد! فرمود: هيهات ای عبايه! مقصود من از اين سخنان آن‌گونه كه تو خيال كردی نيست، مردی از دودمان من اينها را انجام خواهد داد).([9]) و از امير المؤمنين (ع) در مورد مهدی و انصارش فرمود: (ثم يسيرون إلى مصر فيصعد منبره فيخطب الناس، فتستبشر الأرض بالعدل، وتعطي السماء قطرها، والشجر ثمرها، والأرض نباتها، وتتزين لأهلها، وتأمن الوحوش حتى ترتعي في طرق الأرض كالأنعام. ويقذف في قلوب المؤمنين العلم، فلا يحتاج مؤمن إلى ما عند أخيه من العلم. فيومئذ تأويل الآية: (يغْنِ اللّهُ كُلاًّ مِّن سَعَتِهِ)، (... آن‌گاه او و يارانش به سوى مصر رهسپار مى‌شوند و او بر منبر آنجا بالا مى‌رود و مردم را مخاطب قرار داده و براى آنها سخن مى گويد؛ زمين در اثر عدالت شاد و خرم مى‌گردد، و آسمان باران رحمت خود را فرو مى‌بارد، و درختان بارور مى‌شوند، و زمين گياهان خود را بيرون داده، و چهره خويش را با گل و گياه براى اهل زمين مى‌آرايد، حيوانات وحشى در امن و امان بسر مى‌برند به طوريكه در راه‌هاى روى زمين مانند چهار پايان اهلى به چرا مى‌پردازند، نور دانش در دلهاى مؤمنان افكنده مى‌شود، به گونه‌اى كه هيچ مؤمنى نياز علمى به برادر خود ندارد، پس در آن روز آيه (خداوند هر يک را از گشايش خود بى‏نياز گرداند) مصداق پيدا مى‌كند).([10]) و از اين دو روايت، مستفاد می‌شود که مصر در گسترش دعوت الهی، نقش به سزائی خواهد داشت با ملاحظه به تعبير (منبری روشنی‌بخش در مصر بنيان خواهم نمود). نخستين مناظره‌ از مناظرات انصار امام مهدی (ع) در مصر تحقق يافت و ميليون‌ها نفر از مردم آن را مشاهده کردند و به راستی منبر نور بخشی به اعتبار پرچم حق بود و تعبير (آن‌گاه او و يارانش به سوى مصر رهسپار مى‌شوند و او بر منبر آنجا بالا مى‌رود). يعنی مهدی و انصارش (ع) به سوی مصر می‌روند تا بر منبری که منصب و مقام اوست نشينند همان‌طور که جدّش امير المؤمنين (ع) چنين وعده داد. و روايت نيز به دمشق (سوريه) و ويرانی‌ها و خرابی‌های حاصل در آن اشاره می‌کند تا آن‌جا که کار به شکافتن سنگ‌ها می‌رسد و اين امری است که امروزه با انهدام و ويرانی بنّاها و مساجد به دست سفيانيون خونخوار و تأسيسات آنها در دمشق حاصل شده است.

3- اعراب از اطاعت بزرگان خود سرباز می‌زنند

عن يعقوب السراج قال: قلت لأبي عبد الله (ع): (متى فرج شيعتکم؟ قال: فقال إذا اختلف ولد العباس ووهى سلطانهم، وطمع فيهم من لم يکن يطمع، وخلعت العرب أعنتها...)، يعقوب سراج گويد: به امام صادق (ع) عرض کردم: (فرج شيعيان شما چه زمانی است؟ امام صادق (ع) فرمود: اگر در بين بنی عباس (يعنی حاکمانی که به اسم دين حکومت می‌کنند) اختلاف اُفتد و قدرت و حکومت آنها ضعيف شود و حتی افرادی از ايشان که طمع نداشتند، در بين آنها طمع ورزند، و اعراب حاکمان خويش را خلع کنند (انقلابها) ...).([11]) و اين تعبير مجازی از انقلاب‌ها وخيزش‌های آن که اکنون در بيشتر دولت‌های عربی به وقوع پيوسته، می‌باشد و اين حالت نادر در تاريخ، نشانه‌ی بارز از نشانه‌های ظهور قلمداد شده است. و اينها برخی روايات ديگر هستند که اين نشانه را ذکر می‌کنند: حضرت امير المؤمنين (ع) فرمودند: (وسيأتي اليهود من الغرب لإنشاء دولتهم بفلسطين، قال الناس يا أبا الحسن أين تكون العرب آنذاك ؟ قال تكون مفكّكة القوى مفكّكة العرى غير متكاتفة وغير مترادفة... حتى إذا أطلقت العرب أعنتّها ورجعت إليها عوازم أحلامها عندئذ يفتح على يدهم فلسطين وتخرج العرب ظافرة وموحدة...)، (يهود از غرب برای تأسيس دولتشان وارد فلسطين می‌شوند، مردم عرض کردند: يا ابا الحسن در آن هنگام اعراب کجا هستند؟ فرمودند: از هم جدا و پراکنده و بدون اتحاد و همسوئی و همکاری هستند ... تا زمانی که اعراب فرمانروايانشان را خلع کنند ... و ثابت است که آزادی فلسطين به دست قائم (ع) صورت می‌گيرد).([12]) امام علی (ع) در خطبه‌ای در خصوص مهدی و رويدادهای بحرين، می‌فرمايند: (علامة خروجه، تختلف ثلاث رايات: راية العرب، فيا ويل لمصر وما يحلّ بها منهم، وراية من البحرين من جزيرة (أوال) من أرض فارس، وراية من الشام فتدوم الفتنة بينهم سنة)، (نشانه‌های خروج او، سه پرچم با هم اختلاف می‌يابد: پرچم عرب و وای بر مصر و هر آن‌چه از آنان به آن مباح می‌گردد و پرچمی از بحرين از جزيره‌ی اورال از سرزمين فارس و پرچمی از شام و فتنه‌ها به مدت يک سال در ميانشان استمرار می‌يابد).([13]) و امير المؤمنين (ع) حوادث بسياری که همگام با حوادث بحرين بوده را ذکر کردند.([14])

4- حوادث واقع در منطقه‌ی انبار

حوادثی که امروزه در منطقه‌ی انبار عراق و ديگر مناطق تابع آن واقع شده، مناطقی که جزء قلمرو يا مثلث سنّی‌ها شمرده شده، و حکمرانی بر آنها را مطالبه می‌کنند همان‌طور که حکومت در دست صدام (لع) بود به همين سبب می‌بينی که شعارهای طايفه‌ای عَلَم کرده‌اند که از نتيجه‌ی تأثير پذيری از حوادث خارجی و مهم‌ترين آنها حوادث موجود در سوريه، شکل گرفته. مجلس منطقه‌ی الانبار از طريق رسانه‌های خبرگذاری تأکيد کرده که برقراری و ايجاد امنيّت در سوريه و رسيدگی و ساماندهی به اوضاع آن به شکل عمومی، تأثير مستقيمی بر اوضاع منطقه‌ی الانبار دارد. و نماينده‌ی رئيس مجلس الانبار، يعنی سعدون عبيد شعلان می‌گويد: الانبار با اوضاع سوريه به طور وسيع و گسترده، مشترک بوده و هر آن‌چه از اوضاع امنيّتی و سياسی در آن رخ می‌دهد، تأثير مستقيمی بر اوضاع الانبار می‌گذارد. منطقه‌ای که در حقيقت از گردش خودروهای جيب‌ مسلّحان در بيابان خود، رنج می‌برد. و افزود که: دليل و علّت مستقيمی که به سرعت بر اوضاع امنيّتی الانبار تأثير می‌گذارد به اوضاع امنی و سياسی سوريه در آينده‌ی نه چندان دور باز می‌گردد و هر آن‌چه امروز در سوريه اتفاق می‌افتد، به شکل قطعی دارای امتداد بوده و تأثيراتی بر عراق خواهد گذاشت و تأثيرش از خلال تصرف تنظيم قاعده برای اغلب مؤسسات امنيّتی و سياسی در عراق، واضح و آشکار است و تنظيم جبهه‌ی النصره بيعت خود را با تنظيم قاعده در عراق، اعلان کرده و جبهه‌ی النصره به عنوان ادامه دهنده و استمرار بخش قانون قاعده ارهاب که بنيان خود را در سوريه و عراق تأسيس کرده، حرکت می‌کند و همه‌ی تلاشش، مبارزه با هر کس که در عقيده با آن مخالفت کند، بوده هرچند که شعارشان مبارزه با تشيع است. در حقيقت تمام شبکه‌های کشوری و رسانه‌ها و کل بشريّت، از اين اجتماعات و حرکت‌های آنان، سلفی سفيانی ياد می‌کنند که هّم و غمی جز قتل و کشتار و سر بريدن مخالفان با عقيده‌ی باطلشان ندارند. توالت الدول التابعة لتنظيم القاعدة في سورية علی قائمة الإرهاب، في ثاني إجراء من نوعه عالمياً ضد هذه المنظمة بعد الولايات المتحدة. يحتاج إعادة صياغة وقال السيناتور بوب کار، وزير الخارجية الأسترالي إنه "لا مکان للجماعات المتطرفة مثل جبهة النصرة سواأ في سورية أو أی مکان آخر" مبيناً أن لجبهة النصرة " روابط مباشرة مع تنظيم القاعدة في العراق، الذي يمدها بالمقاتلين والأسلحة والمعدات" وأضاف إن "أستراليا قررت تصنيف جبهة النصرة کمنظمة إرهابية من أجل حرمانها من الدعم المالي"، مشيراً إلی أن "المنظمة التي تعد أکثر من 5 آلاف مقاتل أصولي قامت بعمليات إرهابيه ليس ضد الجيش السوري فقط بل ضد أهداف مدنية". وقد أدرجت الأمم المتحدة جبهة النصرة التي تقاتل النظام في سوريا علی لائحة المنظمات المرتبطة بالإرهاب وکان زعيم جبهة النصرة أبو محمد الجولاني أعلن في نيسان/ ابريل 2012 مبايعة زعيم القاعدة أيمن الظواهري ليؤکد بذلک العلاقة بين جبهة النصرة والقاعدة. امير المؤمنين (ع) در خبری طولانی فرمودند: (أي يوم للمخيبين بين الأنبر وهيّت([15]) ذلک يوم فيه صيلم الأکراد والشراة، وخراب دار الفراعنة ومسکن الجبارة ومأوی الولاة الظلمة وأم البلاء وأخت العار، تلک ورب علي يا عمرو بن سعد بغداد...)، ().([16]) روايت، نخستين حوادث موجود در انبار را به خرابی بغداد، مرتبط می‌سازد و امروزه همگان با چشمان باز خود نظاره‌گر ويرانی و خرابی بغداد به سبب قتل و کشتارها و انفجارها، عمليّات تروری و انتحاری وهابی‌های سفيانی خون آشام که فساد را در آن گسترش داده‌اند، می‌باشند. و اگر روايتی ديگر از روايات ائمه (ع) را بخوانيم، می‌يابيم که قيام قائم با نشانه‌ و علامت جنبش انبار و در پی آن ورود سفيانی‌ها به بغداد و کوفه که باعث انفجارها و ويرانی پُل‌ها در کوفه و سوزاندن خانه‌ها شده، در ارتباط است. يحيى بن فضل نوفلى گفت: بر حضرت (ابو الحسن امام موسى بن جعفر (ع)) در بغداد وارد شدم وراين در موقعى بود که حضرت تازه از خواندن نماز عصر فارغ شده و دست‌هاى مبارک را به طرف آسمان بالا برده بود و شنيدم که حضرتش در دعاى خود مى‌فرمود: (أنت الله لا اله الا أنت، الاول والاخر والظاهر والباطن) تا آخر دعا که فرمود: بار خدايا از تو مى‌خواهم که بر محمد صلى الله عليه وآله وسلم وآلش رحمت فرستى و در ظهور و فرج آن منتقمى که براى تو از دشمنانت انتقام مى‌گيرد تعجيل فرمائى و آنچه را که به او وعده فرموده‌اى به آن جامه‌ى عمل بپوشانى يا ذا الجلال والاکرام. عرض کردم يا بن رسول الله براى چه کسانى دعا مى‌فرموديد؟ فرمود: براى آن مهدى موعودى که از آل محمد (ع) است (وجهان در انتظار اوست) دعا مى کردم. آنگاه پاره‌اى از اوصاف و خصوصيات روحى او را برشمرد و شمايل نيک آن حضرت را از زردى رنگ چهره وشب‌زنده‌دارى و رکوع و سجودش بيان فرمود. سپس من عرض کردم يا بن رسول الله زمان قيام حضرتش چه وقت خواهد بود؟ فرمود: (اذا رأيت العساکر بالأنبار على شاطىء الفرات والصراة، ودجلة، وهدم قنطرة الکوفة، و احراق بعض بيوتات الکوفة. فاذا رأيت ذلک فان الله يفعل ما يشاء لا غالب لأمر الله ولا معقب لحکمه)، (هرگاه لشکريان فراوانى را در شهر (انبار) در کنار شط فرات و(صراة) و(دجله) مشاهده کردى، و ديدى که (جسر) و پل روى شط کوفه منهدم گرديد، و برخى از خانه‌هاى اهل کوفه سوخت در آن موقع زمان خروج حضرت قائم (ع) فرا رسيده است، پس زمانى که اين علامت‌ها را ديدى آنچه را که خدا بخواهد انجام خواهد داد و فرمان خداوند مغلوب شدنى و تأخيرپذير نيست. (لا غالب لامر الله ولا معقب لحکمه).([17]) پس منطقه‌ی الانبار، آبستن حوادثی درخصوص سفيانی شام است کسی که هّم وغمی جز رسيدن به عراق ندارد و به همين جهت می‌بينيم که اهل بيت رسول الله (ص) اين رويدادها و حوادث را در قالب روايات خويش به تصوير کشيدند و حوادث الانبار را به ظهور مهدی (ع) مرتبط ساخته‌اند. و فراموش نکنم آن خبری که رسانه‌ها نقل کردند و به گوش اغلب مردم رسيده است اما نکات و اشاره‌های موجود در آن، به امور فراتری اشاره می‌کند: (دولت عراق، خندق‌هائی را با هدف جلوگيری از ورود سفيانی شام و اتباعش از حاشيه‌ها به عراق با طول 146 کيلومتر و با عرض 4،3 متر حفر کرده است و حفر اين خندق‌ها از حدود مناطق جنوبی ربيعه در موصل تا نقطه‌ی حدودی به جنوب سنجار آغاز شده است و خاک استخراج شده از اين خندق‌ها نيز به عنوان دومين سنگر و سپر دفاعی بر سنگر قبلی افزوده می‌شود. فضلاً عن بناء عدد من مقرات الأولية ومقرات القيادة العامة لقوات الحدود في محافظتي الموصل والأنبار. وقد أعلنت قيادة عمليات الأنبار في اجتماع أمني ضم القيادات الأمنية لقوات الجيش والشرطة والقوات الأمريکية عن حفر خندق حدودي بين العراق وسوريا لمنع تدفع المسلحين الأجانب الی العراق؛ علماً أنّ محافظة الانبار تربطها حدود مشترکة مع سوريا والاردن والسعودية فيما يصل طول حدودها مع الجمهورية السورية الی نحو 600 کم).([18]) اين تعداد و ديگر علامات بسيار تأکيد می‌کنند که اکنون ما در آخر الزمان به سر می‌بريم بلکه ما در زمان ظهور امام مهدی (ع) هستيم پس آيا ممکن است بعد از اين همه بيان، شک کند که عصر کنونی ما، عصر ظهور است و هر آن‌چه در روايات ذکر شده، مربوط به عصر ظهور بوده و دارای مصادقی در اين عصر ماست؟!! سؤالات که نياز به پاسخگوئی دارند: سؤالات بسيار پيرامون شخصيّت سفيانی: آيا سفيانی يک شخص است يا شخصيّت‌های متعددی دارد؟ آيا برای مفهوم سفيانی، بيش از يک مصداق وجود دارد؟ آيا سفيای کوفه، خودِ سفيانی شام است؟ آيا امکان تمايز و تشخيص سفيانی در هنگام ظهورش، وجود دارد؟ آيا قافله‌های مدعيّان تشيّع نيز در رکاب سفيانی قرار خواهند گرفت؟ ارتباط سفيانی با امام مهدی (ع) چگونه است؟ آيا فرو رفتگی زمين که لشکر سفيانی دچارش می‌شود در نجف اتفاق خواهد افتاد يا در بيابان مدينه؟ ارتباط سفيانی با يمانی چيست؟ ارتباط سفيانی با خراسانی چيست؟ و بعد از مرگ سفيانی چه می‌شود؟ اين‌ها از جمله سؤالاتی هستند که در اين بحث به آنها پاسخ خواهيم داد و چه بسا از ساير سؤالات مربوط به ظهور سفيانی نيز غافل شده‌ايم اما حداقل تمام آن‌چه درک نشود، نبايد به طور کلی ترک شود و بر همگان واجب است که در خصوص چنين موضوعاتی تحقيق کنند و به ويژه کسانی که خواهان ياری و نصرت امام مهدی (ع) و نجات از فتنه‌ی سفيانی هستند چه بسا در اين فتنه‌ها گرفتار آيند و از دشمنان امام مهدی (ع) و ياوران حکومت سفيانی گردند ... چه مصيبت بزرگی‌ست که دشمن امامی شوی که مسلمانان بيش از هزار و چهارصد سال در انتظار ظهور او هستند!!

-رموز موجود در روايات ظهور

روايات بسياری از اهل بيت (ع) ذکر شده که دالِ بر صعوبت کلام ايشان است و کسی آن را تحمل نکرده و نمی‌پذيرد مگر شيعه‌ی حقيقی ايشان اما کسی که صاحب خبث‌طينت بوده و در قلب خود با آل محمد (ع) دشمنی می‌کند، او را می‌بينی که کلامشان بر او بسيار سنگينی می‌کند و قلبش از پذيرفت آن امتناع ورزيده و آن را ناخوش می‌داند بلکه برخی از آنها به صراحت می‌گويند که اين کفر است. لذا کسانی که آل محمد (ع) را انکار کرده و قلب‌هايشان کلام آل محمد را خوش نمی‌دارد، آنان به حقيقت که دشمنان آل محمد در عالم ذر هستند و هرچند به حّب و موالات ايشان (ع) دعوت می‌کنند. و امام باقر (ع) فرمودند: (والله إن أحب أصحابي إليّ أورعهم وأفقههم وأکتمهم لحديثنا وان أسوأهم عندي حالاً وأمقتهم الذي إذا سمع الحديث ينسب إلينا ويروی عنا فلم يعقله اشمأز منه وجحده وکفر من دان به وهو لايدري لعل الحديث من عندنا خرج وإلينا أسند فيکون بذلک خارجاً عن ولايتنا)، (به خدا سوگند که عزيزترين اصحاب نزد من، پرهيزکارترين آنها و فقطه‌ترين و رازدارترين آنان نسبت به احاديث ما هستند و بدترين آنان نزد من کسانی هستند که هرگاه حديثی بشنوند که به ما نسبت داده می‌شود و از ما روايت می‌شود، پس بدون آنکه بينديشد از آن بيزاری می‌جويد و آن را انکار می‌کند و آن کس را که به آن عمل نمايد ، کافر می‌خواند در حالی که نمی‌داند شايد اين حديث از ما صادر شده باشد و سندش از ما باشد پس به سبب اين عملش از ولايت ما خارج می‌گردد).([19]) احاديث اهل بيت (ع) به ويژه آن دست از روايات مربوط به عصر ظهور به طور اجمالی، در ذات خود دلالت رمزی دارند و حمل اغلب آنها بر اساس ظاهرشان جايز نيست. و دليل آن بسيار ساده است، يک فرمانده و رهبر زيرک زمانی می‌تواند بر دشمن خود پيروز و غالب شود که از يک جهت او را درگير نقشه‌ی خود می‌کند و از جهت ديگر، جزئيات امور همچون زمان حرکت، محل حرکت و ... را بر او مخفی می‌دارد تا هيچ فرصتی را برای دستيابی دشمن به حرکت و آگاهی از اسرار و رموز خود، باقی نگذارد. و علاوه بر آن، اهل بيت (ع) هرگز ما را بدون نشانه‌ها و علاماتی که بتوان با آنها در شناخت پرچم حق و هدايت مربوط به ايشان (ع) از ميان پرچم‌های گمراهی و پرچم سفيانی، استدلال کرد، رها نکرده‌اند. امام باقر (ع) فرمود: (بر حذر باشيد از کسانی که خود را به دروغ به آل محمد نسبت می‌دهند. که همانا برای آل محمد و علی (ع) پرچمی (يک پرچم) است و برای ديگران پرچم‌هاست. پس در جای خودت ثابت باش و از هيچ‌ کس ابداً تا مردی را از فرزندان حسين (ع) ببينی که با او وصيت رسول خدا و پرچم او و سلاح او باشد، چراکه عهد رسول الله (ص) نزد علی بن الحسين بود سپس نزد محمد بن علی قرار گرفت و خداوند هر چه خواهد انجام دهد پس در کمين اينان باش و از آن‌چه برايت ذکر کردم برحذر باش).([20]) و اهل بيت (ع) اين امر را از خلال ترسيم واضح و کامل برای عصر ظهور آشکار کردند و اين تصوير را در قالب روايات و خطبه‌های متباعد جز بندی کرده‌اند و برای آنها، رموز، نشانه‌ها و نام‌ شهرها و رويدادها و حوادثی دارای ارتباط کامل با حرکت ظهور دارند و از خلال متون و شناخت مفاهيم و ارتباطش با مصاديق و نيز از خلال جمع اين روايات و خطبه‌ها با حوادث و رويدادها، تصوير واضحی از آن‌چه در عصر ظهور اتفاق می‌افتد را ترسيم می‌کند به همين سبب به زودی اين دلالت‌ها و رموز و حوادث را به طريقه‌ی ربط مفاهيم روايت با مصاديق حقيقی و از جهت ديگر ارتباطش با حوادث جاری تلفيق خواهيم داد و از خداوند ياری را طلب می‌کنيم.

1- آيا سفيانی يک شخص است يا اشخاص متعدد؟

قبل از اين‌که وارد جزئيات شخصيّت سفيانی شويم بر ماست بدانيم که چرا سفيانی ناميده شد؟ برخی روايات از انتسابش به خانواده‌ی شرور و خبيث ابی‌سفيان اشاره دارند ... و گفته شد که نامش عثمان است و گفته شده که عبدالله بوده و جدّ بزرگش ابوسفيان است... و به همين سبب نسبش با انتساب به جدّ بزرگش ناميده شده همان‌طور که برخی‌ها منتسب به علويان يا عباسيان و... هستند و هر کس منهج ابی‌سفيان را در معادات و دشمنی با رسول الله (ص) و اهل بيتش (ع) برگيرد، ملقب به سفيانی می‌گردد هرچند که مدعی ولّای ايشان باشد... و حرکت سفيانی يک حرکت منحرف و نفوذپذير در درون جامعه مسلمان بوده و خط انحراف و دشمنی با امام مهدی (ع) قلمداد می‌شود و زير مجموعه تمام حرکات و عقايد منحرف که مدعی انتساب به اسلام هستند، می‌باشد و ظهورش به معنای تسليم دولت بنی‌عباس در برابر سلطه‌اشان در عراق و تسليم زمام امور به آنان در کوفه و بغداد است همان‌طور که اغلب روايات چنين آمده است.

-معنای کلمه‌ی سفيانی چيست و چرا اين نامگذاری در ذات خود به او اطلاق يافته؟

در حقيقت اين نامگذاری بدين معناست که او از ذريه‌ی ابی‌سفيان بوده يا با سيرتی همانند سيرت آل ابوسفيان در مبارزه با اسلام حقيقی، سير می‌کند و موقف ابی‌سفيان و مبارزه‌ی او با رسول الله محمد (ص) و سپس موقف فرزندش معاويه با امام علی (ع) و موقف بسيار آشکار يزيد بن معاويه تا جائی که حسين (ع) سرور جوانان بهشت را به قتل رساند همان‌طور که رسول الله چنين خبر داد، گويای اين حقيقت است که موقف و موضع‌گيری اين خاندان با آل محمد (ع) موقف دشمنی و عداوت و جنگ‌ستيزی است و اگر محمد و آل محمد (ع) تجلّی حق در نزد مسلمانان جهان هستند، اباسفيان و آل ابی‌سفيان تجلّی باطل به طور کامل هستند و اين حقيقت از خلال آن‌چه از امام حسين (ع) روايت شده، آشکار می‌گردد که در ميان اهل کوفه و غيرشان فرياد زد: (ويلکم يا شيعة آل أبي سفيان)، (وای بر شما ای شيعه‌ی آل ابی‌سفيان).([21]) و در آن اشاره‌ی واضحی از حسين (ع) به دشمنان خود بوده که آنان را شيعه‌ی آل ابی‌سفيان خطاب می‌کند و در مقابل، ياوران و اصحاب حسين (ع) از شيعه‌ی علی بن ابيطالب (ع) هستند، آن ياران اندک که ميدان کرب و بلای حسين (ع) و اصحابش، قصه‌ای بس مشهور است و خداوند می‌فرمايد: ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا﴾، (از ميان مؤمنان مردانى‏اند كه به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا كردند برخى از آنان به شهادت رسيدند و برخى از آنها در [همين] انتظارند و [هرگز عقيده خود را] تبديل نكردند).([22]) و همان سنّت پيشين بار ديگر بر مهدی (ع) تکرار می‌شود آن هنگام که ظهور کند، علمای بی‌عمل و پيروانشان در کوفه به او می‌گويند: ای فرزند فاطمه از همان راهی که آمدی بازگرد به تو نيازی نداريم و دين در خير و عافيت است!! و خداوند می‌فرمايد: ﴿اسْتِكْبَارًا فِي الْأَرْضِ وَمَكْرَ السَّيِّئِ وَلَا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ فَهَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِينَ فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلًا وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلًا﴾، ([انگيزه] اين كارشان فقط گردنكشى در [روى] زمين و نيرنگ زشت بود و نيرنگ زشت جز [دامن] صاحبش را نگيرد پس آيا جز سنت [و سرنوشت‏شوم] پيشينيان را انتظار مى‏برند و هرگز براى سنت‏خدا دگرگونى نخواهى يافت).([23]) ابوجارود، يکی از اصحاب حضرت باقر (ع)، گويد آن حضرت با آگاهی کامل از آينده‌ی قيام حضرت مهدی (ع) فرمودند: (اذا قام القائم عليه السلام سار الي الکوفه فيخرج منها بضعه عشر الف نفس يدعون البتريه عليهم اسلاح فيقولون له ارجع من حيث جئت فلا حاجه لنا في بني فاطمه فيضع فيهم السّيف حتي يأني علي آخرهم ثمّ يدخل الکوفه فيقتل بها کلّ‌ منافق مرتاب و يهدم قصورها و يقتل مقاتليها حتّي يرضي الله عزّوجلّ)، (زمانی که حضرت قائم (ع) قيام کند، به کوفه تشريف فرما می‌شوند و بيش از ده هزار نفر از آنجا بيرون می‌آيند که آنها را «بتريه» می‌گويند. پس، به آن حضرت عرض می‌کنند: برگرد به همان مکانی که بوده‌ای، ما نيازی به فرزندان فاطمه نداريم. پس، شمشير را می‌کشد و همه‌ی آنها را می‌کشد. سپس وارد کوفه می‌شود و تمام افراد منافق و جنگجو را می‌کشد تا خداوند متعال راضی گردد).([24]) آيا اشاره‌ی واضح‌تر و آشکارتری از اين وجود دارد که نخستين کسانی که با امام مهدی (ع) مبارزه می‌کنند، شيعه‌ی آل ابی‌سفيان هستند همان‌‌طور که با پدرش حسين (ع) مبارزه کردند و همان‌طور که اسلافشان با تمام انبياء و مرسلين به جنگ برخاستند و خداوند می‌فرمايد: ﴿سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا﴾، (در باره كسانى كه پيشتر بوده‏اند [همين] سنت‏خدا [جارى بوده] است و در سنت‏خدا هرگز تغييرى نخواهى يافت).([25]) و نيز می‌فرمايد: ﴿سُنَّةَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا﴾، (سنت الهى از پيش همين بوده و در سنت الهى هرگز تغييرى نخواهى يافت).([26]) و اگر اين روايت را با آن‌چه در دست‌نوشته‌ی ابن حماد همراه کنيم، تصوير آن بيشتر آشکار و شفاف می‌گردد: (يدخل السفياني الكوفه فيسبيها ثلاثه ايام و يقتل من اهلها ستين الفاً ثم يمكث فيها ثمانيه عشر (كذا) ليله، يقسم اموالها و دخوله مكه بعد ما يقاتل الترك و الروم بقرقيسيا ثم ينفتق عليهم خلفهم فتق فيرجع طائفه منهم الي خراسان فتقبل خيل السفياني و تهدم الحصون حتي تدخل الكوفه و تطلب اهل خراسان و يظهر بخراسان قوم يدعون الي المهدي، ثم يبعث السفياني الي المدينه فيأخذ قوما من آل محمد حتي يرد بهم الكوفه. ثم يخرج المهدي و منصور من الكوفه هاربين و يبعث السفياني في طلبها فإذا بلغ المهدي و منصور مكه نزل جيش السفياني البيداء فيخسف بهم ثم يخرج المهدي حتي يمر بالمدينه فيستنقذ من كان فيها من بني هاشم و تقبل الرايات السود حتي تنزل علي الماء فيبلغ من بالكوفه من اصحاب السفياني نزولهم فيهربون ثم ينزل الكوفه حتي يستنقذ من فيها من بني هاشم. و يخرج قوم من سواد الكوفه يقال لهم العصب ليس معهم سلاح الا قليل و فيهم نفر من اهل البصره فيدركون اصحاب السفياني فيستنقذون ما في ايديهم من سبي الكوفه وتبعث الرايات السود بالبيعه الي المهدي)، (سفيانى داخل كوفه خواهد شد و سه روز اهل كوفه را اسير می‌كند و شصت هزار از اهل كوفه را خواهد كشت و هجده شب در كوفه اقامت می‌نمايدكه اموال آنها را تقسيم كند، تا اينكه بيرق‌هاى سياهى (براى اخذ بيعت) بسوى مهدى (ع) روانه می‌كند).([27]) پس با دقت عبارت را مطالعه می‌کنيم: (فيبلغ من بالکوفة من أصحاب السفياني نزولهم فيهربون)، (اهل کوفه خبر نزولشان را به اصحاب سفيانی می‌دهند پس فرار می‌کنند). اشاره‌ی واضحی در اين مقطع بوده که اصحاب سفيانی کسانی هستند که کوفه را به تصرف خود درآورده‌اند و آن سنّت خداوند است که هرگز تبديل و تغييری در آن وجود ندارد و همان‌طور که عبيد الله بن زياد (لع) بيش از سی‌هزار نفر از اهالی کوفه برای مبارزه با امام حسين (ع) جمع کرد، سفيانی چند برابر آنها را برای مبارزه با امام مهدی (ع) جمع خواهد کرد.

-قوم موجود در کوفه و از اهل بصره چه کسانی هستند؟

(ويخرج قوم من سواد الکوفة ليس معهم سلاح إلا قليل منهم، ومنهم نفر من أهل البصرة فيدرکون أصحاب السفيانی فيستنقذون ما في أيديهم من سبي الکوفه)، (و قومی از کوفه خروج می‌کنند که تعداد اندکشان سلاح به دست دارند و چند نفر از آنها از اهل بصره هستند و به اصحاب سفيانی رسيده و کوفه را از قتل و کشتار و اسيری نجات می‌دهند). روايت ديگر ما را به حقيقت امرشان بيشتر نزديک‌تر می‌کند: وعن حذيفة بن اليمان (: (أن النبي (ص) ذکر فتنة تکون بين أهل المشرق والمغرب وقال: فبينا هم کذلک يخرج عليهم السفياني من الوادي اليابس في فوره ذلک، حتى ينزل دمشق. فيبعث جيشين جيشا إلى المشرق، وآخر إلى المدينة، حتى ينزلوا بأرض بابل من المدينة الملعونة فيقتلون أکثر من ثلاثة آلاف ويغصبون أکثر من مئة امرأة ويقتلون بها ثلاث مئة کبش من بني (فلان) العباس ثم ينحدرون إلى الکوفة فيخربون ما حولها. ثم يخرجون متوجهين إلى الشام فتخرج راية هدى فتلحق ذلک الجيش، فيقتلونهم ولا يفلت منهم مخبر، ويستنقذون ما في أيديهم من السبي والغنائم. ويحل الجيش الثاني بالمدينة فينهبونها ثلاثة أيام بلياليها، ثم يخرجون متوجهين إلى مکة حتى إذا کانوا بالبيداء بعث الله جبرائيل فيقول يا جبرائيل اذهب فأبدهم. فيضربها برجله ضربة يخسف بهم عندها، ولا يفلت منهم إلا رجلان من جهينة)، (در همان اوج فتنه، عنصر پليدی به نام سفيانی، از دره‌ی خشک وادی يابس، بر ضد آنان خروج می‌کند و در دمشق فرود می‌آيد. آنگاه دو سپاه، يکی به سوی مشرق و ديگری را به سوی مدينه منوره گسيل می‌دارد. سپاه او در سرزمين بابل و شهر بغداد که نفرين شده است فرود می‌آيد و بيش از سه هزار نفر را می‌کشد و فراتر از يک صد زن را به زور تصاحب و هتک حرمت می‌کنند و سيصد نفر از چهره‌‌ها و شخصيت‌های بنی عباس را، نابود می‌سازد. سپس به کوفه سرازير می‌گردد و خانه‌های اطراف آن را تخريب می‌کند و پس از آن به شام روی می‌آورد. از پی آن، پرچم هدايت و نجاتی در کوفه به اهتزاز درآمده و از آنجا به سوی آنان حرکت و در راه به آنها می‌رسد و ضمن پيکار شديدی، همه را نابود می‌سازد به گونه‌ای که يک نفر از سپاه سفيانی باقی نمی‌ماند تا خبر رسان شکست مفتضحانه‌ی آنان برساند و همه‌ی اسيران و غنائم جنگی را نيز آزاد می‌سازد. سپاه ديگر او به مدينه وارد می‌گردد و سه شبانه روز آن را غارت می‌کند. پس از آن از شهر به سوی مکه روی می‌آوردند تا به بيابانی می‌رسند که خداوند جبرئيل را به سوی آنان بر می‌انگيزد و دستور می‌دهد که برود و آنان را نابود سازد و جبرئيل با پای خود ضربتی بر آن زمين فرود می‌آورد که زمين به فرمان خدا همه آنان را فرو می‌برد و جز دو نفر باقی نمی‌ماند).([28]) و يگانه پرچم هدايتی که با سفيانی به مبارزه بر می‌خيزد، پرچم يمانی است که امام باقر (ع) از آن خبر دادند و اکيداً به همراه او عده‌ای از مؤمنان هستند که قدرت و نيروئی ندارند مگر با استعانت از پروردگار و خداوند به وسيله‌ی آنان بر سفيانی ملعون و لشکرش و پيروانش پيروز و غالب می‌گردد.

2- نامگذاری سفيانی

نامگذاری و تسميّه‌ی سفيانی به عثمان يا به اسم ديگر و اين‌که از سرزمين خشک در شام خروج می‌کند و از ذريه‌ی ابی‌سفيان است و اين‌که در اين مکان و سپس در مکانی ديگر فرود می‌آيد و تعدد نقش‌ها و پرچم‌ها همان‌طور که قبلاً به اين امور و اشکال آن اشاره کرديم، امکان تعيين و تشخيص يک مصداق برای اين همه امور و اطلاقش بر آنها وجود ندارد و شخصيّت حقيقی سفيانی از جمله امور مخفی بر مردم است و اگر آشکار بوده، هر قاصی پست به دنبال او به راه می‌افتاد و جمعيّت به دنبال او فوج فوج می‌شد بلکه شخصيّت سفيانی هم بر صاحب خود نيز مخفی است و هرگز چنين نشانه‌هائی از خود آشکار نمی‌کند مگر به دست امام مهدی (ع) و چه بسا کسی بر اين گفته اصرار ورزد که: بايد سفيانی حامل همان اسمی باشد که رسول الله و اهل بيتش (ع) ذکر کردند! می‌گويم: نيازی به اين همه اصرار نيست؛زيرا اسم در حقيقت مرکز و اصل بحث در مورد شخصيّت سفيانی نيست به ويژه اين‌که بدانيم ممکن است اهل بيت (ع) از اسم و نامی استفاده کنند که تنها اهلش رّد و بدّل می‌کنند و در نزد ديگران غير متداول و معروف است. علاوه بر آن، به راحتی امکان تغيير اسم در جهت مخفی کردن حقيقت شخصی که مورد اين تهمت‌ها قرار گرفته، وجود دارد. رواياتی وجود دارند که آنها را با هم جمع‌بندی می‌کنيم تا تصوير واضحی از تعدد شخصيّت‌های سفيانی بلکه تعدد نام‌های او به دست آيد و اين امری است که اغلب محققان در زمينه‌ی حرکت سفيانی يا حرکت ظهور به آن توجه نمی‌کنند و هرگز نتوانستند تصوير واضحی از مهم‌ترين و بارزترين نشانه‌های ظهور ترسيم کنند و بين اين محققان، شيخ کورانی و غيره هستند که تصويری از يک شخصيّت به عنوان سفيانی شام ترسيم کردند و در روايات فرو رفته و خبط کردند و برخی‌ها را ساقط و برخی‌ها را متناقض جلوه دادند تا اين‌که به نتايج غير قابل فهم و غريب رسيدند و آن را به اذن الهی روشن و شفاف‌سازی خواهيم کرد.

3- آيا سفيانی کوفه همان سفيانی شام (سوريه) است؟

برخی روايات ذکر کردند که سفيانی در شام کشته می‌شود و برخی ديگر می‌گويند در کوفه و به دست امام (ع) کشته می‌شود. الف- امام باقر (ع) در دنباله‌ی حرکت مقدس امام مهدی (ع) می‌فرمايند: ((ثُمَّ يسِيرُ حَتَّى يأْتِي الْعَذْرَاءَ([29]) هُوَ وَ مَنْ مَعَهُ وَ قَدْ أُلْحِقَ بِهِ نَاسٌ کَثِيرٌ وَ السُّفْيانِي يوْمَئِذٍ بِوَادِي الرَّمْلَةِ حَتَّى إِذَا الْتَقَوْا وَ هُمْ يوْمَ الْإِبْدَالِ يخْرُجُ أُنَاسٌ کَانُوا مَعَ السُّفْيانِي مِنْ شِيعَةِ آلِ مُحَمَّدٍ ع وَ يخْرُجُ نَاسٌ کَانُوا مَعَ آلِ مُحَمَّدٍ إِلَى السُّفْيانِي فَهُمْ مِنْ شِيعَتِهِ حَتَّى يلْحَقُوا بِهِمْ وَ يخْرُجُ کُلُّ نَاسٍ إِلَى رَايتِهِمْ وَ هُوَ يوْمُ الْإِبْدَالِ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ يقْتُلُ يوْمَئِذٍ السُّفْيانِي وَ مَنْ مَعَهُمْ حَتَّى لَا يدْرَکَ مِنْهُمْ مُخْبِرٌ وَ الْخَائِبُ يوْمَئِذٍ مَنْ خَابَ مِنْ غَنِيمَةِ کَلْبٍ ثُمَّ يقْبِلُ إِلَى الْکُوفَةِ فَيکُونُ مَنْزِلُهُ فيهَا)، (بعد از آن به کوفه می‌آيد و در آنجا مدت طولانی اقامت می‌کند، تا اينکه بر آنجا چيره شود. سپس از آنجا به سوی شام ره می‌سپارد. (و در روايت ديگر: سپس از آنجا حرکت می‌کند تا اينکه به عذراء می‌رسد. (سفيانی در آن هنگام در وادی رمله است. تا اين که (دو لشکر) با يکديگر برخورد کننده و آن هنگام روز جايگزينی است. افرادی از شيعيان آل محمد که با سفيانی بودند، به سپاه حق می‌پيوندند و برخی که همراهی با آل محمد داشتند، به سفيانی ملحق می‌شوند. در آن روز سفيانی و سپاهيانش کشته می‌شوند. محروم آنکه در آن روز از غنيمت قبيله کلب محروم شود. بعد از آن قائم (ع) به کوفه روی می‌آورد و آنجا را قرار گاه خود قرار می‌دهد).([30]) في كلام للمفضل مع الامام الصادق (ع) قال المفضل: (ثم ماذا يفعل المهدي سيدي ؟ فقال (ع): يثور سرايا على السفياني الى دمشق فيأخذونه ويذبحونه على الصخرة ...)، سخنى از مفضل با امام صادق (ع): مفضل گويد: (سپس مهدى (ع) چه كار می‌كند؟ فرمودند (ع) با سفيانى چندين بار می‌جنگد در دمشق و سپس آن را بر روى سنگى ذبح می‌كند).([31]) ومن خطبة لأمير المؤمنين (ع) قال (… فكيف إذا رأيتم صاحب الشام ينشر بالمناشير،ويقطع بالمساطير، ثم لأذيقنه أليم العقاب، ألا فابشروا، فإلي يرد أمر الخلق غدا بأمر ربي، فلا يستعظم ما قلت…). خطبه‌اى از امير المؤمنان على (ع) كه فرمودند: (... چگونه‌ايد اگر صاحب شام (سفيانى شام) را ببينيد، كه مردم را سر ميبرد و آنها را تكه تكه می‌كند ولى آن را عذاب سختى می‌چشانم، و بشارت باد، زيرا كه امر خلق به من بر می‌گردد فردا بامر خداوند و آن‌چه گفتم بزرگ جلوه ندهد).([32]) اين روزها افعال وهابيان نواصب سربرندگان، گويای هر آن‌چه امير المؤمنين (ع) ذکر کردند، می‌باشد، آنان با وجود سلاح پيشرفته و مدرن، مردم را با شمشير و چاقو سر می‌برند و آنان به حقيقت يکی از مصاديق سفيانی هستند و اما فرموده‌ی حضرت: (ولى آن را عذاب سختى می‌چشانم). مقصود اين ست که مردی از صلبش به آنان عذاب را می‌چشاند و او امام مهدی (ع) است که بسيار واضح و آشکار می‌باشد. ب- سفيانى كوفه عن أبي جعفر (ع): (ثم يدخل (يقصد القائم (ع)) الكوفة فلا يبقى مؤمن إلا كان فيها... ثم يقول لأصحابه سيروا إلى هذا الطاغية فيدعو إلى كتاب الله وسنة نبيه (ص) فيعطيه السفياني من البيعة سلماً فيقول له كلب وهم أخواله: ما هذا؟ ما صنعت؟ والله ما نبايعك على هذا أبداً فيقول ما أصنع؟ فيقولون استقبله فيستقبله ثم يقول له القائم (ع): خذ حذرك... فيمنحهم الله أكتافهم ويأخذ السفياني أسيرا فينطلق به ويذبحه بيده ...)، امام باقر (ع) فرمودند: (سپس (قائم (ع)) وارد كوفه می‌شود، و در آن مؤمنى باقى نمی‌ماند مگر اينكه با ايشان بيعت كند... و سپس به يارانش می‌گويد برويد پيش اين طغيانگر برويد و او را به كتاب الله و سنت رسول الله (ص) دعوت كنيد، و سفيانى با امام (ع) بيعت می‌كند، و به آن بنى كلب كه از نزديكانش است می‌گويد: اين چيست؟ چه كار كردى؟ به خدا سوگند كه با تو در اين امر مبايعت نخواهيم كرد؟ سفيانى می‌گويد: چكار كنم ؟ به او می‌گويند: با او بجنگ تا با تو بجنگد. پس می‌جنگد. سپس امام (ع) می‌فرمايد: كه بر حذر باش ... و خداوند به آنها توفيق می‌دهد و آنها را می‌كشند و سپس امام (ع) سفيانى را اسير کرده و می‌كشد ...).([33]) و در اين روايت اشاره شده كه سفيانى با امام مهدى (ع) بيعت می‌كند و اين حوادث در كوفه اتفاق می‌افتند و اين دليل واضحى است كه سفيانىِ كوفه شخصی غير از سفيانىِ شام است. و نکته‌ی مهم دوم اينكه: قول اهل كوفه به سفيانى (اين چيست؟ چه كار كردى؟ به خدا سوگند كه با تو بيعت نخواهيم كرد؟) و اين دليل بزرگى است كه مردم كوفه با سفيانى كوفه بيعت می‌کنند بلكه آنها سفيانى را وادار به جنگ با امام مهدى (ع) می‌كنند، و اين اشاره واضحى است كه اتباع سفيانى، شيعه هستند؛ از طريق شورى (انتخابات) همان‌طور كه اسلافشان در سقيفه چنين کردند، با ايشان بيعت می‌کنند!! و اين روايت، بيعت اهل كوفه با سفيانى را ذكر می‌كند: عن علي بن الحسين (ع) قال: (يقتل القائم (ع) من اهل المدينة حتى ينتهي الى الاجفر وتصيبهم مجاعة شديدة، قال فيصبحون وقد نبتت لهم غره يأكلون منها... ثم يسير حتى ينتهي الى القادسية وقد اجتمع الناس بالكوفة وبايعوا السفياني...). على بن الحسين (ع) فرمود: (قائم (ع) می‌كشد از اهل مدينه تا اينكه به اجفر برسد و آنها را گشنگى شديدى در بر می‌گيرد، و غسل می‌كنند و هر كدام در كنارشان غره‌اى كاشته می‌شود و از آن می‌خورند... سپس به راه می‌افتند تا اينكه به قادسيه رسند و در آنجا مردم كوفه جمع شده‌اند و با سفيانى مبايعه كرده‌اند...).([34])

4- سفيانى عمو زاده‌ی مهدى (ع) است

در روايتی از اهل بيت (ع) مذکور است که سفيانی از فرزند فاطمه (ع) است. عن ابي جعفر (ع): (اذا بلغ السفياني ان القائم قد توجه اليه من ناحية الكوفة فيتجرد بخيله حتى يلقى القائم فيخرج فيقول اخرجوا لي ابن عمي...) امام باقر (ع) فرمودند: (وقتى كه سفيانى رسيد، قائم از ناحيه كوفه به او ميرسد سپس سفيانى سوار بر اسب بيش امام (ع) می‌رود و ميگويد پسر عمويم را به من نشان دهيد...).([35]) و پايان کار سفيانی در حيره است لذا سفيانی که در حيره کشته می‌شود([36]) غير آن سفيانی است که در سرزمين شام به قتل می‌رسد!! عن أبي جعفر (ع): (يهزم المهدي (ع) السفياني تحت شجرة أغصانها مدلاة في الحيرة طويلة)، امام باقر (ع) فرمودند: (مهدى (ع) سفيانى را شكست می‌دهد زير درختى كه شاخه‌هايش در حيره نازل شده است).([37]) تعدد مرگ‌ها که روايات برای شخص سفيانی ذکر می‌کنند گويای همين مطلب است؛ يعنی گويای تعدد سفيانی‌هاست و تعدد پرچم‌هائی که سفيانی‌ها برافراشته می‌کنند و گويای حقيقتی واضح است که سفيانی بيش از يک نفر می‌باشد. عن أمير المؤمنين (ع): (وخروج السفياني براية حمراء وأميرها رجل من بني كلب)، امير المؤمنين (ع) فرمودند: (خروج سفيانى با پرچم سرخ كه فرمانده آن شخصى از قبيله‌ی بنى كلب است).([38]) عن امير المؤمنين (ع): (وخروج السفياني براية خضراء وصليب من ذهب). امير المؤمنين (ع): (خروج سفيانى با پرچم سبز و صليبى از طلا خواهد بود).([39]) اين دو روايت به پرچم سرخ و پرچم سبز اشاره می‌کنند و اين امر دالِ بر وجود سفيانی‌های متعدد، با شخصيّت‌ها و پرچم‌های متعدد است. و اين خلاصه‌ای است که از روايات به دست آورده‌ايم که بيش از يک سفيانی وجود دارد و به وضوح بيان می‌کند و جای هيچ شک و شبهه‌ای باقی نمی‌گذارد که مقصود از سفيانی يک شخص نيست بلکه مجموعه‌ای از اشخاص است و شايد آن‌چه بر يقين و قطعيت اين حقيقت می‌افزايد، نقل‌های موجود در کتاب الملاحم والفتن لإبن طاووس ص50، نعيم گويد: حکم بن نافع از جراح از ارطاه نقل می‌کند که: (در زمان سفيانی دوم فتنه فراگير می‌شود تا جائی که هر قوم گمان می‌کند ضربه خورده است). و اين دلالت واضح و آشکاری است و شکی در آن نيست که سفيانی دومی در ميان است که در شخصيّت و مکان با ديگری متفاوت است و روايات بسياری بر اين معنا دلالت می‌کنند که تنها در حد اختصار به ذکر آنها می‌پردازيم. وعن حذلم بن بشير قال: قلت لعلي بن الحسين (ع): صف لي خروج المهدي وعرفني دلائله وعلاماته فقال: (يكون قبل خروجه خروج رجل يقال له عوف السلمي بأرض الجزيرة ويكون مأواه تكريت وقتله بمسجد دمشق ثم يكون خروج شعيب بن صالح من سمرقند ثم يخرج السفياني الملعون من الوادي اليابس وهو من ولد عتبة بن أبي سفيان فإذا ظهر السفياني إختفى المهدي ثم يخرج بعد ذلك)، حذلم بن بشير گويد: (به على بن الحسين (ع) عرض کردم: خروج مهدى (ع) را برايم وصف كنيد و علامات آن را بگوييد، فرمودند: قبل از اينكه امام (ع) خروج كند شخصى قبل از آن خروج می‌كند كه او را عوف سلمی نام دارد و در زمينى به اسم جزيره ساكن است و مأواى آن تكريت است و در مسجد دمشق كشته می‌شود و سپس خروج شعيت بن صالح است از سمرقند و بعد از او سفيانى ملعون خروج می‌كند از سرزمين خشک و از فرزندان عتبه بن ابی سفيان است و اگر سفيانى ظاهر شد مهدی پنهان می‌شود و دوباره خروج می‌كند).([40]) و فرموده‌ی امام سجاد (ع) در آخر روايت: (وقتى كه سفيانى ظاهر شود مهدى پنهان می‌شود و دوباره خروج می‌كند)، بسيارى از فقهاء و محققين در اين امر حيران و سرگردان شدند؛ زيرا نتوانستند اين امر را بر امام مهدى (ع) تطبيق دهند؛ زيرا اين روايت، وجود امام مهدی (ع) قبل از سفيانی را مستلزم می‌دارد و اين امر با بسياری از روايات که بر خروج سفيانی قبل از امام مهدی (ع) دلالت می‌کنند، در تضاد است و اين‌که برخی روايات از خروج 15ماه يا 8 ماهه سفيانی قبل از امام مهدی (ع) خبر می‌دهند. پس چگونه ممکن است امام مهدی (ع) قبل از سفيانی خروج کرده و در هنگام خروج سفيانی، مخفی شود سپس بعد از آن مخفی گردد؟!! و اين روايت را بگونه‌اى تفسير كرده‌اند كه دور از واقعيت است. و در حقيقت اين از امورى است كه اهل البيت (ع) آن را از مردم پنهان كردند تا به مردم بشناسانند که مهدى در اين روايت و روايت‌هاى ديگر، شخص محمد بن الحسن (ع) نيست؛ زيرا او بعد از سفيانى ظاهر می‌شود نه قبل! وليكن مقصود آن وجود مهدى اول از نسل حضرت مهدى (ع) می‌باشد كه رسول الله (ص) او را در وصيت خود ذكر كرده است و او را اولين مؤمنان و اولين مهديين وصف كردند و کسی كه بعد از حضرت مهدى (ع) خلافت را به عهده می‌گيرد ايشان هستند. حذيفه بن يمان گويد: (از رسول الله (ص) شنيدم که در ذکر مهدی فرمودند: (کسی که در بين رکن و مقام با او بيعت می‌شود نامش احمد و عبدالله و مهدی است و اين سه نام او هستند).([41]) و اين‌چنين پنهانی آشکار می‌گردد و تعارض ظاهری بين اين روايت و ديگر روايات، رفع می‌گردد و مقصود از آن شخص، وصی و فرستاده‌ی امام مهدی (ع) و نخستين مهديين از ذريه‌ی ايشان، يعنی سيد احمد الحسن (ع) است که قبل از سفيانی ظهور می‌کند و در هنگام خروجش، مخفی می‌گردد و بعد از آن بر او خروج کرده و با سفيانی مبارزه می‌کند و بر او غالب می‌گردد و برای قيام پدر بزرگوارش امام مهدی محمد بن حسن (ع) زمينه‌سازی می‌کند.

5- آيا افرادى كه ادعاى تشيع می‌كنند وارد خط سفيانى می‌شوند؟

همان‌طوركه قبلاً اشاره کرديم، حركت سفيانى يک حركت بسيار گسترده و منحرفى است كه حتى در كشورهاى مسلمين نيز نفوذ می‌كند، و اشاره کرديم كه يک سفيانى از شام و ديگرى از عراق خروج می‌كند و از سلطه‌گران بر دولت عراق خواهد بود؛ يعنی اين‌که اقشار گسترده‌ای از عراق او را تأييد کرده و از حکمش حمايت می‌کنند بلکه جزئی از هدفش، انحراف خلق از خط اسلام است، امری که باعث تقويّت حکومتش عليه اهل حق می‌گردد. شايد کسی بگويد: آن اقشار از مردم، اهل سنّت و جماعت موجود در عراق هستند نه شيعه؟ می‌گويم: اين روايت را با هم بخوانيم که تأکيد داشته، طايفه‌ی بزرگی از شيعه در رکاب سفيانی قرار خواهند گرفت و پيرو او خواهند شد و نه بر ضدش. الإمام الصادق عليه السلام أنه قال: (كأني بالسفياني (أو صاحب السفياني) قد طرح رحله في رحبتكم بالكوفة، فنادى مناديه: من جاء برأسٍ من شيعة علي فله ألف درهم، فيثب الجار على جاره ويقول: هذا منهم، فيضرب عنقه ويأخذ ألف درهم. أما إن إمارتكم لا تكون يومئذٍ إلا لأولاد البغايا. وكأني أنظر إلى صاحب البرقع، قلت (يعني الراوي): ومن صاحب البرقع؟ فقال: رجل منكم يقول بقولكم يلبس البرقع فيحوشكم فيعرفكم ولا تعرفونه، فيغمز بكم رجلاً رجلاً. أما إنه لا يكون إلا ابن بغي)، حضرت امام جعفر صادق (ع) فرمود: (گويا من سفيانی يا رفيق سفيانی را مى‏بينم كه در شهر كوفه‏ی شما فرود آمده، و در ميدان گاه كوفه رحل اقامت افكنده، و از جانب او صدا مى‌زنند هر كس سر يک نفر از شيعيان علی (ع) را بياورد هزار درهم به او مى‏دهم. پس كار به آنجا مى‏رسد كه همسايه، همسايه‌ی خود را مى‏گيرد، و مى‏گويد: اين از شيعيان علی (ع) است، پس گردن او را مى‏زند و هزار درهم را مى‏گيرد. آگاه باشيد، آن روز كسانی كه بر شما حكومت مى‏كنند زنازادگان و حرامزاده‌ها هستند، گويا من هم اكنون صاحب نقاب را مى‏بينم راوی مى‏گويد: عرض كردم صاحب نقاب كيست؟ فرمود: او مردی از شماست كه به ظاهر دعوی مسلمانی دارد و به عقيده‏ی شما تظاهر مى‏كند، خود را زير ماسک دينداری و مسلمانی پنهان نموده است. شما را مى‏شناسد و شما او را نمی‌شناسيد، به خانه‏ های شما مى‏آيد و در اطراف شما گردش مى‏كند و يكايک شما را به دام مى‏اندازد و شما را با سعادت مبتلا مى‏سازد و به كشتن مى‏دهد، آگاه باشيد كه او زنازاده است).([42]) اين روايت به وضوح اشاره می‌كند كه در عصر ظهور سفيانى، شيعيان به دو گروه تقسيم می‌شوند، يک قسمت با سفيانى و حكومت ابرقدرت آنها متحد می‌شود و قسمت دوم که مقابل او ايستادگی خواهند کرد، ضعيفان و مستضعفين هستند، كه سفيانى دنبال آنها می‌گردد و هر كس كه در مورد آنها خبرى دهد به او پاداش می‌دهند، و اين تعداد كم از مستضعفين نام شيعه‌ی حقيقى را حمل كرده‌اند... به همين سبب در روايت‌ها به عنوان شيعيان على ياد می‌شوند، در حالی كه ساكنان و اهل كوفه، همه شيعه هستند، وگرنه چرا منادی سفيانی را با چنين اسمی ندا می‌دهد در حالی که همه‌ی ساکنان کوفه، شيعه هستند؟!! و اگر بگوئی: سفيانی کوفه را به تصرف خود درآورده!! می‌گويم: پس چرا همسايه‌های ديوار به ديوار بر ديگر هجوم برده و می‌گويد اين از آنهاست سپس گردن او را می‌زنند، و بعد به كسى كه او را برملا كرده هزار درهم می‌دهند؟؟ و شايد چيزی که بر تقسيم شيعه به دو دسته‌ی مخالف و متضاد حق و باطل، دلالت می‌کند، فرموده‌ی امام (ع) است که فرمودند: (أما إن إمارتكم لا تكون يومئذٍ إلا لأولاد البغايا)، (آن روز كسانی كه بر شما حكومت مى‏كنند زنازادگان و حرامزاده‌ها هستند). لذا تعبير (امارتکم)، (حکومتداران شما) معنای دقيق دهد که می‌توان از فرموده‌ی واضح امام چنين مستفاد کرده که ايشان با اين کلام خاصان از شيعه‌ی خود را مورد خطاب قرار داده و تأويل جمله‌ی (إمارتکم) به سلطنت شما يا حکومت شما... اشاره دارد؛ يعنی حکومت در آن روزهای گروه‌ستيز به دست شيعه است. و رواياتی که ذکر می‌کند مردم در پی سفيانی رفته و تابع او شده‌اند، در پيشروی شماست: عن ابي عبد الله (ع): (يقدم القائم حتى يأتي النجف فيخرج اليه جيش السفياني واصحابه والناس معه ...)، امام صادق (ع) فرمودند: (وقتى كه قائم به نجف وارد می‌شود لشكر سفيانى و اصحابش و مردمان كه پيرو آن هستند خروج می‌كنند ...).([43]) و در حقيقت اين نتيجه تصوير ناخوشايندی را به ما نشان می‌دهد، مبنی بر اين‌که سفيانى از جمله كسانى است كه مدّعی تشيع هستند اما سينه‌اش مملو از حسد و کينه‌توزی نسبت به پيروان حق از شيعه‌ی آل محمد (ع) می‌باشد، بدين سبب که تمام شيعه‌ی موجود در عراق مؤيد شخصی جز حاکم شيعی نيستند و برای ما ثابت شد که مردم عامه همان گروهی‌ست که از حاکميّت سفيانی حمايت خواهند کرد و وجود اين همه حامی و مؤيد در حرکت يا لشکر سفيانی دالِ بر اين است که پشت آن حرکت و انقلاب به اشخاص با نفوذ و قدرتمند گرم است، اشخاصی که تأثير به سزائی در حرکت مردم جامعه‌ی عراقی دارند و اين گروه با نفوذ و قدرتمند، علمای بی‌عمل هستند کسانی که مردم را به برنامه شوراء (انتخابات) سوق دادند تا از خلال آن، جمعی از مردم غافل را وارد مسلک سفيانی کنند. محور حرکت سفيانی- همان‌طور که بيان شد- بر فزونی مدعيّان تشيع در ميان عراق متمرکز خواهد شد، آن هم به سبب انحرافشان از خط مشی اهل بيت (ع). و تعجبی ندارد چراکه تاريخ برای ما حکايت می‌کند که عبيد الله بن زياد (لع) و پيروانش حداقل سی‌هزار نفر در کربلاء همان سرزمينی که اهلش شيعه‌ی علی (ع) بودند را برای جنگ و خونريزی جمع کرد، بلکه برخی از آنها در صفطن با علی (ع) مبارزه کردند و در کربلاء برای ياری و نصرت بن ميسون يزيد (لع) کمر به قتل فرزندش حسين بستند. و حائز اهميّت است که بدانيم در ميان لشکر باطل نيز کسانی بودند که از سوی خداوند مورد رحمت قرار گرفتند و توبه کردند و حرکت سفيانی نيز از چنين رحمتی بی‌نصيب نيست، کسانی نيز در رکاب سفيانی قرار می‌گيرند اما توبه کرده و به رکاب امام مهدی (ع) ملحق می‌شوند و بهترين اسوه‌ی تاريخی، حر بن ريای و فرزندش و برخی از سپاهيان لشکر عبيد الله بن زياد (لع) بودند که بعد از مشاهده‌ی حقيقت و رسوائی باطل و نيرنگ حکومت سفيانی در مقابل ديدگانشان، راه کج کرده و به رکاب حسين (ع) ملحق شدند.

6- سفيانی زرد، سرخ، آبی(أزرق) است.

بسياری از محققان و مفسرين دچار شبهه شده‌اند که مقصود اهل بيت (ع) از زرد، سرخ و آبی بودن چيست و روايت را چپ و راست مورد هجوم قرار دادند و از ميان اين محققان (شيخ کورانی) است که در يکی از گزارش‌های تلوزيونی- شبکه‌ی الکوثر- گفته است که زرقاوی،([44]) مصداقی برای سفيانی است؛ زيرا زرقاوی از اهالی شهر زرقا بوده همان‌طور که سرخی و قرمزی به خون و رنگ زرد به فتنه و آشوب اشاره دارند. جز اين‌که مرگ زرقاوی باعث شد که شيخ علی کورانی از مصداق سفيانی صرف نظر کرده و بگويد رواياتی به آن اشاره داشته و بيان کردند که زرقاوی، سفيانی نيست!! و هرگز نگفت که از درک و فهم روايات عاجز است و در فهم آنها دچار اشتباه شده و حداقل بگويد فهم و درک روايات اهل بيت (ع) در عصر ظهور برای ما مُيَسَر نيست؛ زيرا اغلب آنها، دارای دلالت‌ها و رموز هستند بلکه بدتر از آن، دلالت‌های اشتباهی را متوجه مردم ساختند و آنان را از راه حق دور ساختند. اين اولين بار نيست که شيخ کورانی چنين سوتی می‌دهد بلکه در مورد درفش‌های سياه مشرقی و خراسانی نوشت و آنها را به سيد خمينی ( و پيروانش نسبت داد اما به محض وفات سيد خمينی بار ديگر غزل خود را نقض کرد!! و عجيب است که مردم تاکنون نيز به صحبت‌های او گوش می‌دهند و علی‌رغم خطاها و اشتباهات مکررش در تحليل و تفسير روايات، او را عارف به روايات اهل بيت (ع) می‌دانند. به اصل موضوع باز می‌گرديم و به بيان مقصود از زرد، سرخ و آبی بودن سفيانی می‌پردازيم: حماد از عمر بن يزيد گويد: امام صادق (ع) به من فرمودند: (لو رأيت السفياني رأيت اخبث الناس، اشقر احمر اذرق يقول: ثاري ثم النار و لقد بلغ من خبثه انه يدفن ام ولد له حية مخافة ان تدل عليه)، (اگر سفيانی را ببينی ناپاک‌ترين مردم. سرخ رنگ که به زردی زند. سرخ رنگ کبود چشم می‌گويد: انتقام من است و سپس آتش و خباثت و ناپاکی او بدان درجه باشد که ام ولد خود را (کنيزی که با او همبستر شده و از او فرزند آورده) زنده در گور کند بترس آنکه جاسوسی او کند).([45]) و معنای زرد، سرخ، آبی اين است که (از نظر روحی) مدام در حال تغيير است و سکون ندارد، نيرنگ باز و فريب‌دهنده است و بهترين دليل بر آن تمرکز امام صادق (ع) بر فرموده‌ی خويش است: (خبيث‌ترين مردم) دالِ بر مکر و نيرنگ اوست. و امام (ع) بار ديگر بر اين صفت او در کلامش خويش، تأکيد می‌کند و می‌فرمايد: (ولقد بلغ من خبثه)، (و خباثت و ناپاک او بدان درجه باشد). و در اين تعبير اشاره‌ای به خبث‌طينت سفيانی است که به مکر و نيرنگ او اشاره می‌کند. و منهجش نيز سفاکی و خونريزی‌ست و عصرش، عصر فتنه‌هاست و به همين دليل ست هر که حامل چنين صفاتی شود، سفيانی يا از پيروان سفيانی خواهد بود و اين امکان هم وجود دارد که آن را بر زرقاوی که به دست امريکای سفيانی کشته شد، اطلاق دهيم بلکه تأکيد داريم که يکی از مصاديق سفيانی که روايات اهل بيت (ع) به آن اشاره دارند، می‌باشد. و از آن‌چه ذکر شد، مانعی نيست که اوصاف يکی از سفيانيان با چنين صفات جسمی (زرد، سرخ و آبی) توصيف شود. و به يکی از خطبه‌های امير المؤمنين (ع) باز می‌گرديم که فرمودند: (فكيف إذا رأيتم صاحب الشام ينشر بالمناشير،ويقطع بالمساطير، ثم لأذيقنه أليم العقاب، ألا فابشروا، فإلي يرد أمر الخلق غدا بأمر ربي، فلا يستعظم ما قلت…). خطبه‌اى از امير المؤمنان على (ع) كه فرمودند: (... چگونه‌ايد اگر صاحب شام (سفيانى شام) را ببينيد، كه مردم را سر ميبرد و آنها را تكه تكه می‌كند ولى آن را عذاب سختى می‌چشانم، و بشارت باد، زيرا كه امر خلق به من بر می‌گردد فردا بامر خداوند و آن‌چه گفتم بزرگ جلوه ندهد).([46]) و هرچه امروزه وهابيون نواصب انجام می‌دهند، گويای حقيقت کلام امير المؤمنين (ع) است. آنان علی‌رغم سلاح پيشرفته، مردم را با شمشير به قتل می‌رسانند و زرقاوی و قبل از او يعنی بن لادن و پيروانشان خدا لعنتشان کند نيز از مصاديق سفيانی هستند، او و اتباعش با شمشير و قمه سر از تن مردم می‌برند واجسادشان را مثله مثله می‌کنند. و از اين‌جا استدلال می‌کنيم که هر کس صفاتی همچون مکر و نيرنگ و خبث‌طينت را داشته و با پيروان علی و اهل بيتش (ع) عداوت و دشمنی می‌کند، او سفيانی است و نامگذاری او به اين نام، به دليل انتساب صفاتش به صفات آل ابی‌سفيان می‌باشد؛ يعنی او در گرفتار و کردار سفيانی است و مکار و حيله‌گری است که مدعی تديّن بوده و کذاب دجال است. و اين معنا در کتاب ابن حماد ص 75 وارد شده: (شديد الصفرة به أثر العبادة)، ((سفيانی) به سبب عبادت بسيار و شب‌زنده‌داری، زرد و بور جلوه می‌دهد). و بسيار واضح است که سفيانی مدّعی تدّين است و در زير پرچمی که تظاهر به حفاظت از حريم اسلام می‌کند، حرکت می‌کند تا مردم را فريب دهد و از او تبعطّت کنند و با او به گمان اين‌که انسان مؤمن و مخلصی است و آنان را از شر دشمنان مصون می‌دارد، با او بيعت می‌کنند و در همان مهلکه‌ای می‌افتند که از آن فرار می‌کردند و فعلشان در روز قيامت فقط حسرت است و آرزوی بازگشت دوباره را می‌کنند تا از کسانی که تبعيّت کردند، بيزاری جويند و خداوند می‌فرمايد: ﴿وَقَالَ الَّذِينَ اتَّبَعُواْ لَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ كَمَا تَبَرَّؤُواْ مِنَّا كَذَلِكَ يُرِيهِمُ اللّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَيْهِمْ وَمَا هُم بِخَارِجِينَ مِنَ النَّارِ﴾، (و پيروان مى‏گويند كاش براى ما بازگشتى بود تا همان گونه كه [آنان] از ما بيزارى جستند [ما نيز] از آنان بيزارى مى‏جستيم اين گونه خداوند كارهايشان را كه بر آنان مايه حسرتهاست به ايشان مى‏نماياند و از آتش بيرون‏آمدنى نيستند).([47]) و نمونه‌ی بارز برای آن روز، حرکت و تنظيم جبهه‌ی النصره سلفی وهابی (لع) است که در آغاز حرکتش، در زير لوای لشکر آزادی‎بخش که با نظام بشار اسد در سوريه درگير شد، قرار گرفت اما امروز مواضع و افعال و گردان خاصی را برای خود اتخاذ کرده و اسم يزيد ملعون را بر يکی از گردان مبارزه‌گرش قرار داده (گردان يزيد بن معاويه بن ابی‌سفيان) لذا سزاوار گشت که مصداق بارز و حقيقی برای سفيانی شام که با مهدی (ع) مبارزه می‌کند، باشد. و آن‌چه که جبهه‌ی النصره در سايت رسمی و در بيانات خود بدان دعوت می‌کند، دالِ بر صفت تکفير و وعده و وعيد به قتل شيعه است و همان‌طور که جايز دانسته‌اند که ايران را صفويه بنامند و شعار دولت‌ اسلامی از سرزمين‌های شام و عراق و ايران را عَلَم می‌کنند و به قتل و کشتار و نسل‌کشی وعده می‌دهند و هيچ قبيله‌ای از حقد و کينه‌توزی آنان نسبت به پيروان اهل بيت (ع) در امان نيست حتی به طفلان شيرخواره و زنان باردار نيز رحم نمی‌کنند و حالشان به مراتب بدتر از حال اسلافشان سفيانيون دشمنان آل محمد (ع) هستند و هيچ يک از آنان به خصوص اهل سنّت گمان نمی‌کنند که اينان هّم و غمی جز قتل شيعه داشته باشند بلکه هر کس در رأی با آنان مخالفت کند، آن را دليلی برای قتلش قلمداد می‌کنند و نمونه‌ی بارز آن قتل شيخ دکتر سنّی و مبارز البوطی است، يکی از علمای مسلمين سوريه در حال حاضر بود. و کجا او را به قتل رساندند؟؟ در مسجدی از مساجد خدا!! آنان بی‌صبرانه منتظر هستند که حقد و کينه‌توزی مدفون در سينه‌هايشان و دشمنی قديمی و ارثی جاری در خون و رگ‌هايشان که از ابی‌سفيان و معاويه و يزيد (لع) نسبت به دين اسلام به ارث بردند و ايجاد هرج و مرج و ويرانی با اسم دين را آشکار سازند و بيانی از آنان صادر گشته که گويای دشمنی و عداوت آشکارشان با مخالفان عقيده‌ی باطلشان می‌باشد. جبهه‌ی النصره برای اهل شام؛ يک القاعده‌ی سلفی ارهابی- با موافقت اغلب دولت‌های اروپائی و عربی- در اواخر سال 2011 تشکيل شد و خلال حوادث سوريه، در کمتر از چند ماه قدرت خود را به نمايش گذارد و به قتل و کشتار پرداخته تا آنان را به قتل و کشتار تحريک کند، تعدادی از انفجارها و انتحاری‌های واقع در حلب و دمشق چنين به تصويب رسيدند که هيچ کس به طور دقيق نمی‌داند که اصل اين القاعده چيست جز اين‌که گزارشات اخباری و رسانه‌ای امريکا آن را به القاعده موجود در عراق مربوط ساخت. جبهه در بيان نخست خود که در 24/ ژانويه/ 2012 صادر کرد، سوريه را برای جهاد و حمل سلاح در مقابل نظام سوری دعوت کرد. جبهه از خلال مؤسسه‌ی المنارة البيضاء به نشر بيانات و صدور آنها به شکل حصری پرداخته است، عناصر جبهه در هنگام تأسيسش از سوری‌هائی بودند که پيش از آن در ميادين انتحاری همچون عراق و افغانستان و چچن و ديگر عرصه‌های جنگ و کارزار فعاليّت داشتند و هم‌چنين از مبارزان عرب و ترک و ازبک و چچنی و تاجيک و اندکی از اروپاييان هم بی‌نصيب نيست و علی‌رغم اين‌که حکومت امريکائی به تصنيف جبهه النصره مبنی بر اين‌که جماعت آشوبگر بوده، اقامه کرد جز اين‌که حکومت امريکا با بی‌شرمی تمام به ثبت اين جماعت آشوبگر در خبرگذاری‌های امريکائی دعوت می‌کند و امريکا از جمله سازمان‌های تجهيزگر، حامی و مدافع آن جماعت از خلال سعودی محل فرود وهابيون سفيانی است و در ذيل آن، امير قطر و همسرش موزه و نماينده‌ی آنان شيخ قرضاوی که رأس فتنه‌ی برافروخته در هر مکان بوده و با آن همراهی می‌کند.

7- آيا امکان تشخيص سفيانی در هنگام ظهورش وجود دارد؟

اوصاف بسياری برای سفيانی‌ست که انسان مؤمن می‌تواند آنها را بازشناسد و در اين‌جا اشاره‌ها و نشانه‌های بسياری وجود دارد که می‌توانيم از خلال آنها بر شخصيّتش احاطه يابيم؛ اين‌که او در لباس متدينان ظاهر می‌شود و زير پرچم اسلامی که مدعی اسلام و مصونيّت آن است حرکت می‌کند (رياکار و متظاهر است)، او زرد، سرخ آبی‌ست يعنی رنگارنگ است و مملو از حيله و نيرنگ است همدست با ائمه‌ی کفر غربی‌ها و يهودهاست، هيچ هّمی وغمی ندارد جز قتل و تعقيب شيعه‌ی علی (ع) و در حين حکومتش قتل و کشتار فزونی می‌يابد و حکومت و سلطنت به دست اوست و در حکومتش، فرزندان زنا و حرامزاده‌ها حکومت می‌کنند و اين برخی روايات اهل بيت (ع) در برابر شماست. الف- سفيانی چنين تشخيص داده می‌شود که سلطنت و بزرگان پيروانش از فرزندان زنا و حرامزاده‌ها هستند که هيچ هّم و غمی جز قتل شيعه‌ی علی (ع) ندارند: الإمام الصادق عليه السلام أنه قال: (كأني بالسفياني (أو صاحب السفياني) قد طرح رحله في رحبتكم بالكوفة، فنادى مناديه: من جاء برأسٍ من شيعة علي فله ألف درهم، فيثب الجار على جاره ويقول: هذا منهم، فيضرب عنقه ويأخذ ألف درهم. أما إن إمارتكم لا تكون يومئذٍ إلا لأولاد البغايا. وكأني أنظر إلى صاحب البرقع، قلت (يعني الراوي): ومن صاحب البرقع؟ فقال: رجل منكم يقول بقولكم يلبس البرقع فيحوشكم فيعرفكم ولا تعرفونه، فيغمز بكم رجلاً رجلاً. أما إنه لا يكون إلا ابن بغي)، حضرت امام جعفر صادق (ع) فرمود: (گويا من سفيانی يا رفيق سفيانی را مى‏بينم كه در شهر كوفه‏ی شما فرود آمده، و در ميدان گاه كوفه رحل اقامت افكنده، و از جانب او صدا مى‌زنند هر كس سر يک نفر از شيعيان علی (ع) را بياورد هزار درهم به او مى‏دهم. پس كار به آنجا مى‏رسد كه همسايه، همسايه‌ی خود را مى‏گيرد، و مى‏گويد: اين از شيعيان علی (ع) است، پس گردن او را مى‏زند و هزار درهم را مى‏گيرد. آگاه باشيد، آن روز كسانی كه بر شما حكومت مى‏كنند زنازادگان و حرامزاده‌ها هستند، گويا من هم اكنون صاحب نقاب را مى‏بينم راوی مى‏گويد: عرض كردم صاحب نقاب كيست؟ فرمود: او مردی از شماست كه به ظاهر دعوی مسلمانی دارد و به عقيده‏ی شما تظاهر مى‏كند، خود را زير ماسک دينداری و مسلمانی پنهان نموده است. شما را مى‏شناسد و شما او را نمی‌شناسيد، به خانه‏ های شما مى‏آيد و در اطراف شما گردش مى‏كند و يكايک شما را به دام مى‏اندازد و شما را با سعادت مبتلا مى‏سازد و به كشتن مى‏دهد، آگاه باشيد كه او زنازاده است).([48]) ب- سفيانی يک دست‌نشانده‌ برای کشورهای کافر غربی و يهود است: عن امير المؤمنين (ع): (وخروج السفياني براية خضراء وصليب من ذهب). امير المؤمنين (ع): (خروج سفيانى با پرچم سبز و صليبى از طلا خواهد بود).([49]) امروز پرچم و درفش سياهی که حامل صفت اسلامی است، پرچم سعودی بوده که بر آن لفظ لا اله إلا الله نوشته شده و هم‌چنين وجود نقش دو شمشير بدين معناست که آنان هيچ چيزی از دين نمی‌فهمند مگر با شمشير و قتل و کشتار و آنان رأس و رئيسان آشوبگری بوده و امروز رئيس جبهه‌ی النصر ارهابی است و اما صليب بدان امر اشاره دارد که آنان از يهود و نصاری و سرور بزرگشان امريکا اطاعت امر می‌کنند و خداوند داناتر است. ج- تشخيص حکمرانی سفيانی به سبب فزونی قتل و کشتار و فساد به حدی که زنان در کشورش در امان نيستند: وعن حذيفة بن اليمان (: (أن النبي (ص) ذکر فتنة تکون بين أهل المشرق والمغرب وقال: فبينا هم کذلک يخرج عليهم السفياني من الوادي اليابس في فوره ذلک، حتى ينزل دمشق. فيبعث جيشين جيشا إلى المشرق، وآخر إلى المدينة، حتى ينزلوا بأرض بابل من المدينة الملعونة فيقتلون أکثر من ثلاثة آلاف ويغصبون أکثر من مئة امرأة ويقتلون بها ثلاث مئة کبش من بني (فلان) العباس ثم ينحدرون إلى الکوفة فيخربون ما حولها. ثم يخرجون متوجهين إلى الشام فتخرج راية هدى فتلحق ذلک الجيش، فيقتلونهم ولا يفلت منهم مخبر، ويستنقذون ما في أيديهم من السبي والغنائم. ويحل الجيش الثاني بالمدينة فينهبونها ثلاثة أيام بلياليها، ثم يخرجون متوجهين إلى مکة حتى إذا کانوا بالبيداء بعث الله جبرائيل فيقول يا جبرائيل اذهب فأبدهم. فيضربها برجله ضربة يخسف بهم عندها، ولا يفلت منهم إلا رجلان من جهينة)، (در همان اوج فتنه، عنصر پليدی به نام سفيانی، از دره‌ی خشک وادی يابس، بر ضد آنان خروج می‌کند و در دمشق فرود می‌آيد. آنگاه دو سپاه، يکی به سوی مشرق و ديگری را به سوی مدينه منوره گسيل می‌دارد. سپاه او در سرزمين بابل و شهر بغداد که نفرين شده است فرود می‌آيد و بيش از سه هزار نفر را می‌کشد و فراتر از يک صد زن را به زور تصاحب و هتک حرمت می‌کنند و سيصد نفر از چهره‌‌ها و شخصيت‌های بنی عباس را، نابود می‌سازد. سپس به کوفه سرازير می‌گردد و خانه‌های اطراف آن را تخريب می‌کند و پس از آن به شام روی می‌آورد. از پی آن، پرچم هدايت و نجاتی در کوفه به اهتزاز درآمده و از آنجا به سوی آنان حرکت و در راه به آنها می‌رسد و ضمن پيکار شديدی، همه را نابود می‌سازد به گونه‌ای که يک نفر از سپاه سفيانی باقی نمی‌ماند تا خبر رسان شکست مفتضحانه‌ی آنان برساند و همه‌ی اسيران و غنائم جنگی را نيز آزاد می‌سازد. سپاه ديگر او به مدينه وارد می‌گردد و سه شبانه روز آن را غارت می‌کند. پس از آن از شهر به سوی مکه روی می‌آوردند تا به بيابانی می‌رسند که خداوند جبرئيل را به سوی آنان بر می‌انگيزد و دستور می‌دهد که برود و آنان را نابود سازد و جبرئيل با پای خود ضربتی بر آن زمين فرود می‌آورد که زمين به فرمان خدا همه آنان را فرو می‌برد و جز دو نفر باقی نمی‌ماند).([50]) د- سفيانی درنّده‌خو و در صورتش اثر آبله ديده می‌شود: در کلام امير المؤمنين (ع) در مورد آخر الزمان آمده است: (يخرج ابن آکلة الأکباد من الوادي اليابس، وهو رجل ربعة، وحش الوجه، ضخم الهامة، بوجهه أثر جدري، إذا رأيته حسبته أعور، اسمه عثمان، وأبوه عنبسة، وهو من ولد أبي سفيان، حتي يأتي أرضا ذات قرار ومعين فيستوي علي منبرها)، (فرزند خورنده‌ی جگرها از سرزمين خشکی خروج کرده متوسط القامه بوده و صورتی وحشی و هيکلی بزرگ و چاق داشته که در صورت او اثر آبله ديده می‌شود و زمانی که به او نگاه کنی خيال می‌کنی يک چشم دارد. اسم او عثمان و نام پدرش عنبه و از نسل ابوسفيان می‌باشد و وارد دمشق شده و بر آن مسلّط می‌گردد و بر منبرش قرار می‌گيرد).([51]) بسياری از روايت اشاره دارند که مهدی (ع) با شرورت و طغيان و سلطت‌پرستی بسيار سفيانی و پيروانش مواجه خواهد شد و هم‌چنين اشاره‌ی واضحی در آن است که مهدی (ع) هر آن‌چه قبل او بّنا شده را ويران می‌کند. همان‌طور که رسول الله (ص) در مکه چنين کردند. لذا مکه در اين زمان نجف است اما کسانی که در مقابل مهدی (ع) می‌ايستند و با او به مبارزه بر می‌خيزند چه کسانی هستند؟؟

8- سفيانی و حکم عراق

در بحث‌های گذشته توضيح داديم که برای سفيانی، بيش از يک مصداق وجود دارد. در شام، يک سفيانی است و در عراق سفيانی ديگر و ديگر مصداق‌هائی که عنوان سفيانی بر آنها منطبق می‌گردد پس حکومت عراق که با دعوت مهدی (ع) مقابله می‌کند، چگونه است؟!! اغلب حوادث ظهور و وقايع آن در شهر زوراء (بغداد) و کوفه (نجف) اتفاق می‌ا‌فتند که اشاره‌ی واضحی برای سلطنت بنی‌عباس بوده و اين‌که اهل عراق به جور و ستم حکام و قتل و کشتار در سراسر کشور خود مبتلا خواهند شد. عن محمد بن مسلم عن ابي عبدالله جعفر بن محمد (ع) قال: (ان قدام قيام القائم علامات بلوي من الله تعالي لعباده المؤمنين قلت. و ما هي قال ذلک قول الله عزوجل «و لنبلونکم بشيء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرين»([52]) قال لنبلونکم (يعني المؤ منين) بشيء من الخوف من ملوک بني فلان في آخر سلطانهم (والجوع) بغلاء اسعارهم (و نقص من الاموال) فساد التجارات و قلة الفضل فيها (والانفس) قال موت ذريع (والثمرات) قلة ريع ما يزرع و قلة برکة الثمار (و بشر الصابرين) عند ذلک بتعجيل خروج القائم (ع))، محمد بن مسلم از امام صادق (ع) نقل کرده است که امام فرمودند: (پيش از قيام قائم نشانه‌هائی است جهت آزمايش از جانب خداوند نسبت به بندگان مؤمنش. عرض کردم: آن نشانه‌ها چيست؟ فرمود: آن، گفتار خداوند عزوجل است که فرمود: «و لنبلونکم بشيء». فرمود: «لنبلونکم» يعنی هر آينه بيازماييم شما مؤمنان را «بشيء من الخوف» به مقداری و چيزی از ترس از ملوک بنی فلان (بنی عباس) در پايان زمامداريشان و «الجوع» و گرسنگی به خاطر بالا بودن قيمت‌ها «و نقص من الاموال» و کاستی از مال‌ها (يعنی) فساد تجارت‌ها «والانفس» و جان‌ها (يعنی) مرگ سريع «والثمرات» و محصولات (يعنی) کم شدن کشاورزی و کمبود برکت محصولات «و بشرالصابرين» (يعنی) بشارت ده صابران را در چنين وقت به تعجيل خروج قائم (ع)).([53])

9- شرط‌های (قيام) ساعت

فَإِنَّهُ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ سُلَيمَانَ بْنِ مُسْلِمٍ الْخَشَّابِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ‏ بْنِ جَرِيحٍ الْمَکِّي عَنْ عَطَاءِ بْنِ أَبِي رِياحٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: (حَجَجْنَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (ص) حَجَّةَ الْوَدَاعِ فَأَخَذَ بَابَ الْکَعْبَةِ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَينَا بِوَجْهِهِ فَقَالَ: أَ لَا أُخْبِرُکُمْ بِأَشْرَاطِ السَّاعَةِ وَ کَانَ أَدْنَى النَّاسِ مِنْهُ يوْمَئِذٍ سَلْمَانُ رَضِي اللَّهُ عَنْهُ فَقَالَ بَلَى يا رَسُولَ اللَّهِ. فَقَالَ إِنَّ مِنْ أَشْرَاطِ الْقِيامَةِ إِضَاعَةَ الصَّلَاةِ وَ اتِّبَاعَ الشَّهَوَاتِ وَ الْمَيلَ مَعَ الْأَهْوَاءِ وَ تَعْظِيمَ الْمَالِ وَ بَيعَ الدِّينِ بِالدُّنْيا فَعِنْدَهَا يذَابُ قَلْبُ الْمُؤْمِنِ وَ جَوْفُهُ [فِي جَوْفِهِ‏] کَمَا يذُوبُ الْمِلْحُ فِي الْمَاءِ مِمَّا يرَى مِنَ الْمُنْکَرِ فَلَا يسْتَطِيعُ أَنْ يغَيرَهُ. قَالَ سَلْمَانُ وَ إِنَّ هَذَا لَکَائِنٌ يا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ إِي وَ الَّذِي نَفْسِي بِيدِهِ يا سَلْمَانُ إِنَّ عِنْدَهَا أُمَرَاءَ جَوَرَةً وَ وُزَرَاءَ فَسَقَةً وَ عُرَفَاءَ ظَلَمَةً وَ أُمَنَاءَ خَوَنَةً فَقَالَ سَلْمَانُ وَ إِنَّ هَذَا لَکَائِنٌ يا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ إِي وَ الَّذِي نَفْسِي بِيدِهِ يا سَلْمَانُ إِنَّ عِنْدَهَا يکُونُ الْمُنْکَرُ مَعْرُوفاً وَ الْمَعْرُوفُ مُنْکَراً وَ اؤْتُمِنَ الْخَائِنُ وَ يخَوَّنُ الْأَمِينُ وَ يصَدَّقُ الْکَاذِبُ وَ يکَذَّبُ الصَّادِقُ قَالَ سَلْمَانُ وَ إِنَّ هَذَا لَکَائِنٌ يا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ إِي وَ الَّذِي نَفْسِي بِيدِهِ يا سَلْمَانُ فَعِنْدَهَا إِمَارَةُ النِّسَاءِ وَ مُشَاوَرَةُ الْإِمَاءِ وَ قُعُودُ الصِّبْيانِ عَلَى الْمَنَابِرِ وَ يکُونُ الْکَذِبُ طَرَفاً وَ الزَّکَاةُ مَغْرَماً وَ الْفَي‏ءُ مَغْنَماً وَ يجْفُو الرَّجُلُ وَالِدَيهِ وَ يبَرُّ صَدِيقَهُ وَ يطْلُعُ الْکَوْکَبُ الْمُذْنِبُ قَالَ سَلْمَانُ وَ إِنَّ هَذَا لَکَائِنٌ يا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ إِي وَ الَّذِي نَفْسِي بِيدِهِ يا سَلْمَانُ وَ عِنْدَهَا تُشَارِکُ الْمَرْأَةُ زَوْجَهَا فِي التِّجَارَةِ وَ يکُونُ الْمَطَرُ قَيظاً وَ يغِيظُ الْکِرَامُ غَيظاً وَ يحْتَقَرُ الرَّجُلُ الْمُعْسِرُ فَعِنْدَهَا يقَارِبُ الْأَسْوَاقُ إِذَا قَالَ هَذَا لَمْ أَبِعْ شَيئاً وَ قَالَ هَذَا لَمْ أَرْبَحْ شَيئاً فَلَا تَرَى إِلَّا ذَامّاً لِلَّهِ قَالَ سَلْمَانُ وَ إِنَّ هَذَا لَکَائِنٌ يا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ إِي وَ الَّذِي نَفْسِي بِيدِهِ‏ يا سَلْمَانُ فَعِنْدَهَا يلِيهِمْ أَقْوَامٌ إِنْ تَکَلَّمُوا قَتَلُوهُمْ وَ إِنْ سَکَتُوا اسْتَبَاحُوهُمْ لِيسْتَأْثِرُوا بِفَيئِهِمْ وَ لِيطَؤُنَّ حُرْمَتَهُمْ وَ لِيسْفِکُنَّ دِمَاءَهُمْ وَ لِتُمْلَأَنَّ قُلُوبُهُمْ رُعْباً فَلَا تَرَاهُمْ إِلَّا وَجِلِينَ خَائِفِينَ مَرْعُوبِينَ قَالَ سَلْمَانُ وَ إِنَّ هَذَا لَکَائِنٌ يا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ إِي وَ الَّذِي نَفْسِي بِيدِهِ يا سَلْمَانُ إِنَّ عِنْدَهَا يؤْتَى بِشَي‏ءٍ مِنَ الْمَشْرِقِ وَ شَي‏ءٍ مِنَ الْمَغْرِبِ يلَوَّنُ أُمَّتِي فَالْوَيلُ لِضُعَفَاءِ أُمَّتِي مِنْهُمْ وَ الْوَيلُ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ لَا يرْحَمُونَ صَغِيراً وَ لَا يوَقِّرُونَ کَبِيراً وَ لَا يتَجَاوَزُونَ عَنْ مُسِي‏ءٍ أَخْبَارُهُمْ خَنَاءٌ جُثَّتُهُمْ جُثَّةُ الْآدَمِيينَ وَ قُلُوبُهُمْ قُلُوبُ الشَّياطِينِ. قَالَ سَلْمَانُ وَ إِنَّ هَذَا لَکَائِنٌ يا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ إِي وَ الَّذِي نَفْسِي بِيدِهِ يا سَلْمَانُ وَ عِنْدَهَا تَکْتَفِي الرِّجَالٌ بِالرِّجَالِ وَ النِّسَاءُ بِالنِّسَاءِ وَ يغَارُ عَلَى الْغِلْمَانِ کَمَا يغَارُ عَلَى الْجَارِيةِ فِي بَيتِ أَهْلِهَا وَ يشْبِهُ الرِّجَالُ بِالنِّسَاءِ وَ النِّسَاءُ بِالرِّجَالِ وَ يرْکَبْنَ ذَوَاتُ الْفُرُوجِ السُّرُوجَ فَعَلَيهِنَّ مِنْ أُمَّتِي لَعْنَةُ اللَّهِ قَالَ سَلْمَانُ وَ إِنَّ هَذَا لَکَائِنٌ يا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ صلي الله عليه و آله إِي وَ الَّذِي نَفْسِي بِيدِهِ يا سَلْمَانُ إِنَّ عِنْدَهَا تُزَخْرَفُ الْمَسَاجِدُ کَمَا تُزَخْرَفُ الْبِيعُ وَ الْکَنَائِسُ وَ يحَلَّى الْمَصَاحِفُ وَ تَطُولُ الْمَنَارَاتُ وَ تَکْثُرُ الصُّفُوفُ بِقُلُوبٍ مُتَبَاغِضَةٍ وَ أَلْسُنٍ مُخْتَلِفَةٍ قَالَ سَلْمَانُ وَ إِنَّ هَذَا لَکَائِنٌ يا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ صلي الله عليه وآله إِي وَ الَّذِي نَفْسِي بِيدِهِ وَ عِنْدَهَا تَحَلَّى ذُکُورُ أُمَّتِي بِالذَّهَبِ وَ يلْبَسُونَ الْحَرِيرَ وَ الدِّيبَاجَ وَ يتَّخِذُونَ جُلُودَ النُّمُورِ صِفَاقاً قَالَ سَلْمَانُ وَ إِنَّ هَذَا لَکَائِنٌ يا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ صلي الله عليه و آله إِي وَ الَّذِي نَفْسِي بِيدِهِ يا سَلْمَانُ وَ عِنْدَهَا يظْهَرُ الرِّبَا وَ يتَعَامَلُونَ بِالْغِيبَةِ وَ الرِّشَاءِ وَ يوضَعُ الدِّينُ وَ تُرْفَعُ الدُّنْيا قَالَ سَلْمَانُ وَ إِنَّ هَذَا لَکَائِنٌ يا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ صلي الله عليه و آله إِي وَ الَّذِي نَفْسِي بِيدِهِ يا سَلْمَانُ وَ عِنْدَهَا يکْثُرُ الطَّلَاقُ فَلَا يقَامُ لِلَّهِ حَدٌّ وَ لَنْ يضُرَّ اللَّهَ شَيئاً وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى‏ أَعْقابِکُمْ وَ مَنْ ينْقَلِبْ عَلى‏ عَقِبَيهِ فَلَنْ يضُرَّ اللَّهَ شَيئاً وَ سَيجْزِي اللَّهُ الشَّاکِرينَ قَالَ سَلْمَانُ وَ إِنَّ هَذَا لَکَائِنٌ يا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ صلي الله عليه و آله إِي وَ الَّذِي نَفْسِي بِيدِهِ يا سَلْمَانُ وَ عِنْدَهَا تَظْهَرُ الْقَينَاتُ وَ الْمَعَازِفُ وَ يلِيهِمْ أَشْرَارُ أُمَّتِي قَالَ سَلْمَانُ وَ إِنَّ هَذَا لَکَائِنٌ يا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ صلي الله عليه وآله إِي وَ الَّذِي نَفْسِي يا سَلْمَانُ وَ عِنْدَهَا تَحُجُّ أَغْنِياءُ أُمَّتِي لِلنُّزْهَةِ وَ تَحُجُّ أَوْسَاطُهَا لِلتِّجَارَةِ وَ تَحُجُّ فُقَرَاؤُهُمْ لِلرِّياءِ وَ السُّمْعَةِ فَعِنْدَهَا يکُونُ أَقْوَامٌ يتَعَلَّمُونَ الْقُرْآنَ لِغَيرِ اللَّهِ وَ يتَّخِذُونَهُ مَزَامِيرَ وَ يکُونُ أَقْوَامٌ يتَفَقَّهُونَ لِغَيرِ اللَّهِ وَ يکْثُرُ أَوْلَادُ الزِّنَا وَ يتَغَنَّوْنَ بِالْقُرْآنِ وَ يتَهَافَتُونَ بِالدُّنْيا قَالَ سَلْمَانُ وَ إِنَّ هَذَا لَکَائِنٌ يا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ صلي الله عليه وآله إِي وَ الَّذِي نَفْسِي بِيدِهِ يا سَلْمَانُ ذَاکَ إِذَا انْتُهِکَتِ الْمَحَارِمُ وَ اکْتُسِبَتِ الْمَآثِمُ وَ سُلِّطَ الْأَشْرَارُ عَلَى الْأَخْيارِ وَ يفْشُو الْکَذِبُ وَ تَظْهَرُ اللَّجَاجَةُ وَ يفْشُو الْحَاجَةُ وَ يتَبَاهَوْنَ فِي اللِّبَاسِ وَ يمْطَرُونَ فِي غَيرِ أَوَانِ الْمَطَرِ وَ يسْتَحْسِنُونَ الْکُوبَةَ وَ الْمَعَازِفَ وَ ينْکِرُونَ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْي عَنِ الْمُنْکَرِ حَتَّى يکُونَ الْمُؤْمِنُ فِي ذَلِکَ الزَّمَانِ أَذَلَّ مِنَ الْأَمَةِ وَ يظْهِرُ قُرَّاؤُهُمْ وَ عُبَّادُهُمْ فِيمَا بَينَهُمُ التَّلَاوُمَ فَأُولَئِکَ يدْعَوْنَ فِي مَلَکُوتِ السَّمَاوَاتِ الْأَرْجَاسَ وَ الْأَنْجَاسَ قَالَ سَلْمَانُ وَ إِنَّ هَذَا لَکَائِنٌ يا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ صلي الله عليه واله إِي وَ الَّذِي نَفْسِي بِيدِهِ يا سَلْمَانُ فَعِنْدَهَا لَا يخْشَى الْغَنِي إِلَّا الْفَقْرَ حَتَّى إِنَّ السَّائِلَ لَيسْأَلُ فِيمَا بَينَ الْجُمُعَتَينِ لَا يصِيبُ أَحَداً يضَعُ فِي يدِهِ شَيئاً قَالَ سَلْمَانُ وَ إِنَّ هَذَا لَکَائِنٌ يا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ صلي الله عليه و آله إِي وَ الَّذِي نَفْسِي بِيدِهِ يا سَلْمَانُ عِنْدَهَا يتَکَلَّمُ الرُّوَيبِضَةُ فَقَالَ وَ مَا الرُّوَيبِضَةُ يا رَسُولَ اللَّهِ فِدَاکَ أَبِي وَ أُمِّي قَالَ صلي الله عليه وآله يتَکَلَّمُ فِي أَمْرِ الْعَامَّةِ مَنْ لَمْ يکُنْ يتَکَلَّمُ فَلَمْ يلْبَثُوا إِلَّا قَلِيلًا حَتَّى تَخُورَ الْأَرْضُ خَوْرَةً فَلَا يظُنُّ کُلُّ قَوْمٍ إِلَّا أَنَّهَا خَارَتْ فِي نَاحِيتِهِمْ فَيمْکُثُونَ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ ينْکُتُونَ فِي مَکْثِهِمْ فَتُلْقِي لَهُمُ الْأَرْضُ أَفْلَاذَ کَبِدِهَا قَالَ ذَهَبٌ وَ فِضَّةٌ ثُمَّ أَوْمَأَ بِيدِهِ إِلَى الْأَسَاطِينِ فَقَالَ مِثْلَ هَذَا فَيوْمَئِذٍ لَا ينْفَعُ ذَهَبٌ وَ لَا فِضَّةٌ فَهَذَا مَعْنَى قَوْلِهِ فَقَدْ جَاءَ أَشْرَاطُهَا)، عبد الله بن عباس می‌گويد: (با رسول خدا (ص) آخرين حج يعنی حجه الوداع را به جا می‌آورديم که رسول خدا درب کعبه را گرفت و رو به ما کرد و آنگاه فرمود: آيا می‌خواهيد شما را از نشانه‌های قيامت با خبر کنم؟ در آن هنگام نزديک‌ترين افراد به رسول خدا سلمان بود سلمان عرض کرد: بلی ای رسول خدا. حضرت فرمودند: از نشانه‌های قيامت ضايع کردن نماز و پيروی از شهوت‌ها وگرايش به هوس‌ها و بزرگ داشت مال دنيا و فروش دين به دنيا می‌باشد. در آن زمان قلب مؤمن در سينه‌اش ذوب می‌شود همانگونه که نمک در آب حل می‌شود و علتش اين است که زشتی‌ها و منکراتی می‌بيندکه نمی‌تواند آنها را تغيير دهد. سلمان پرسيد: آيا واقعاً چنين چيزی اتفاق خواهد افتاد يا رسول الله؟ حضرت فرمودند: بله قسم به کسی که جانم در دست اوست اين چنين خواهد شد. سلمان پرسيد: آيا واقعاً چنين چيزی اتفاق خواهد افتاد يا رسول الله؟ حضرت فرمودند: بله قسم به کسی که جانم در دست اوست اين چنين خواهد شد. ای سلمان در آن زمان منکر معروف می‌شود و معروف منکر انسان خائن امين شمرده می‌شود و انسان امين خائن. دروغ گو تصديق می‌شود و راستگو تکذيب. سلمان پرسيد: آيا واقعاً چنين چيزی اتفاق خواهد افتاد يا رسول الله؟ حضرت فرمودند: بله قسم به کسی که جانم در دست اوست اين چنين خواهد شد. ای سلمان در آن زمان زنان حکمران می‌شوند و با دختران مشاوره می‌شود کودکان بر منبرها مينشينند و دروغگوئی يک هنر محسوب می‌شود و زکات غرامت و ضرر شمرده می‌شود و فيء (سهم خدا و رسولش و امام و تمام مسلمين هست) يک نوع غنيمت محسوب می‌شود. فرزندان به پدر و مادرشان جفا و ستم می‌کنند ولی به دوستانشان نيکی و مهربانی وستاره گنه کار طلوع می‌کند. سلمان پرسيد: آيا واقعا چنين چيزی اتفاق خواهد افتاد يا رسول الله؟ حضرت فرمودند: بله قسم به کسی که جانم در دست اوست اين چنين خواهد شد. ای سلمان در آن زمان زن مردش را در تجارت و خريد و فروش همراهی می‌کند در آن زمان باران در فصل گرما می‎بارد و انسان کريم خشمناک و غضبناک است و مرد فقير حقير شمرده می‌شود درآن زمان که بگويد چيزی نمی‌خرم و سودی نمی‌کنم بازارها نزديک می‌شود و تو نمينی مگر کسانی که خدا را مذمت و خوار می‌کنند. سلمان پرسيد: آيا واقعاً چنين چيزی اتفاق خواهد افتاد يا رسول الله؟ حضرت فرمودند: بله قسم به کسی که جانم در دست اوست اين چنين خواهد شد. مَرْهُوبِينَ ای سلمان در آن زمان گروهی سر کار می‌آيند که اگر زيردستانشان صحبت کنند آنها را می‌کشنند و اگر سکوت کنند استفاده از اموال و داراييشان را جايز می‌دانند و حرمت آنها را پای مال می‌کنند و خون‌های آنها را می‌ريزند و قلب‌های آنها را پر از ترس می‌کنند طوری که هميشه تو آنها را در حال ترس و لرز و رعب و وحشت ميبينی. سلمان پرسيد: آيا واقعاً چنين چيزی اتفاق خواهد افتاد يا رسول الله؟ حضرت فرمودند: بله قسم به کسی که جانم در دست اوست اين چنين خواهد شد. ای سلمان در آن زمان چيزی از شرق می‌آيد و چيزی از غرب. امت من را گول می‌زنند. پس وای بر ضعيفان امت من و عذاب خدا بر آنهائی باد که نه به کودکان رحم می‌کنند و حرمت بزرگان را نگه می‌دارند و نه از کسی که اشتباه کرد می‌گذرند (اخبارهم خناء) جثه آنها جثه انسانهاست ولی قلب‌هايشان قلب‌های شيطان‌ها. سلمان پرسيد: آيا واقعاً چنين چيزی اتفاق خواهد افتاد يا رسول الله حضرت فرمودند بله قسم به کسی که جانم در دست اوست اين چنين خواهد شد. ای سلمان در آن زمان مردان در امور جنسی از مردان بهره می‌برند و زنان از زنان و بر پسر بچه ها غيرت می‌ورزند همان گونه که بر دخترانی که در خانه هستند غيرت ورزيده می‌شود مردان شبيه زنان می‌شوند و زنان شبيه مردان. جنس مؤنث سوار بر وسايل زين‌دار می‌شوند (مانند موتور) پس بر اين دسته از زنان امت من لعنت خدا. سلمان پرسيد: آيا واقعاً چنين چيزی اتفاق خواهد افتاد يا رسول الله؟ حضرت فرمودند: بله قسم به کسی که جانم در دست اوست اين چنين خواهد شد. ای سلمان در آن زمان مساجد تزيين می‌شود همانگونه که بيع و کنيسه ها ( مکان عبادت يهود و مسيح ) تزيين می‌شوند . قرآن ها طلا کاری می‌شوند و مناره‌ها بلند. صف‌های نماز شلوغ می‌شود ولی قلبها از هم دارای کينه و غضب. و دو روئی و چند گونه سخن گفتن زياد می‌شود. سلمان پرسيد: آيا واقعاً چنين چيزی اتفاق خواهد افتاد يا رسول الله؟ حضرت فرمودند: بله قسم به کسی که جانم در دست اوست اين چنين خواهد شد. ای سلمان در آن زمان مردان خود را با طلا زينت می‌کنند و ابريشم و ديباج می‌پوشند سلمان پرسيد: آيا واقعاً چنين چيزی اتفاق خواهد افتاد يا رسول الله؟ حضرت فرمودند: بله قسم به کسی که جانم در دست اوست اين چنين خواهد شد. ای سلمان در آن زمان ربا آشکار می‌شود و مردم با غيبت و رشوه‌گيري معامله هايشان را انجام می‌دهند دين رها شده و دنيا بزرگ و بلند می‌شود. سلمان پرسيد: آيا واقعاً چنين چيزی اتفاق خواهد افتاد يا رسول الله؟ حضرت فرمودند: بله قسم به کسی که جانم در دست اوست اين چنين خواهد شد. ای سلمان در آن زمان طلاق زياد می‌شود پس هيچ حدی برای خدا اجرا نمی‌شود و البته ضرری به خدا نمی‌رسد (حضرت اشاره دارند «محمد فقط فرستاده خداست و پيش از او، فرستادگان ديگرى نيز بودند آيا اگر او بميرد و يا کشته شود، شما به عقب بر مى‏گرديد (و اسلام را رها کرده به دوران جاهليت و کفر بازگشت خواهيد نمود؟) و هر کس به عقب باز گردد، هرگز به خدا ضررى نمى‏زند و خداوند بزودى شاکران (و استقامت‏کنندگان) را پاداش خواهد داد». سلمان پرسيد: آيا واقعاً چنين چيزی اتفاق خواهد افتاد يا رسول الله؟ حضرت فرمودند: بله قسم به کسی که جانم در دست اوست اين چنين خواهد شد. ای سلمان در آن زمان زنان آوازه‌خوان و وسايل موسيقی آشکار می‌شوند و بدترين امت من از آنها پيروی می‌کنند. سلمان پرسيد: آيا واقعا چنين چيزی اتفاق خواهد افتاد يا رسول الله؟ حضرت فرمودند: بله قسم به کسی که جانم در دست اوست اين چنين خواهد شد. ای سلمان در آن زمان ثروتمندان به خاطر دوری از بد نامی‌ حج به جا می‌آورند و افراد متوسط برای تجارت و فقراء برای رياء و سمعه (شنواندن به ديگران که ما چنان کاری کرديم) در آن زمان گروه‌هائی قرآن را برای غير خدا ياد می‌گيرند و قرآن را وسيله‌ای برای آهنگ انتخاب می‌کنند و عده‌ای برای غير خدا تفقه می‌کنند و فرزندان زنا زياد می‌شوند و با قرآن غنا می‌خوانند و با صدای رسا و بلند دنيا را صدا می‌زنند. سلمان پرسيد: آيا واقعاً چنين چيزی اتفاق خواهد افتاد يا رسول الله؟ حضرت فرمودند: بله قسم به کسی که جانم در دست اوست اين چنين خواهد شد. ای سلمان اينها موقعی اتفاق خواهد افتاد که محارم هتک شود (قوم و خويشی يا نسبت های محرمی‌ هتک شود به اينکه فرقی بين آنها با نا محرم وجود نداشته باشد). در آن زمان گناه‌ها به کار گرفته می‌شوند و اشرار و بدها بر خوبان مسلط می‌شوند دروغ افشا و ترويج می‌شود لجاجت آشکار می‌شود و انسانها به لباسشان مباهات می‌کنند. در غير موقع باران بارندگی صورت می‌گيرد دف و وسائل موسيقی نيکو شمرده می‌شود و امر به معروف و نهی از منکر انکار و غير لازم شمرده می‌شود تا حدی که مؤمن در آن زمان حتی از يک کنيز ذليل‌تر می‌شود و قاريان و بندگان عابد آنها سرزنش و ملامت را بين مردم آشکار می‌کنند آنها همان کسانی هستند که در ملکوت آسمان‌ها اين چنين صدا زده می‌شوند: ای پليدها ای نجسها. سلمان پرسيد: آيا واقعاً چنين چيزی اتفاق خواهد افتاد يا رسول الله؟ حضرت فرمودند: بله قسم به کسی که جانم در دست اوست اين چنين خواهد شد. ای سلمان در آن زمان ثروتمند از چيزی به جز فقر نمی‌ترسد به طوری که اگر فقيری در بين دو نماز جمعه از او چيزی بخواهد هيچ کس نيست که چيزی در دست او قرار دهد سلمان پرسيد: آيا واقعاً چنين چيزی اتفاق خواهد افتاد يا رسول الله؟ حضرت فرمودند: بله قسم به کسي که جانم در دست اوست اين چنين خواهد شد. ای سلمان در آن زمان رويضبه صحبت می‌کند. سلمان پرسيد: رويضبه چيست ای رسول خدا پدر و مادرم به فدای شما ؟ حضرت فرمودند: کسی که در امر مردم تکلم می‌کند در حالی که او نبايد تکلم کند پس زياد زندگی نمی‌کنند تا اينکه زمين سست می‌شود ولی هر کسی گمان می‌کند زمين‌ قسمت خودش سست شده است. پس توقف می‌کنند به قدری که خدا بخواهد. سپس در همان حالت به تفکر فرو می‌روند و بعد زمين آنچه در درون دارد را به آنها نشان می‌دهد يعنی طلا و نقره و سپس حضرت با دستشان به ستون ها اشاره کردند و فرمودند مانند اين ها . در آن روز نه طلا به درد می‌خورد و نه نقره و اين است معنای خدای تعالی که می‌فرمايد: فقد جاء اشراطها (به درستی که نشانه های قيامت آشکار شده است).([54]) روايت به امور مهم و بسيار حساسی اشاره دارد که در آخر الزمان حاصل می‌شوند اما ما شاهد غفلت مردم عدم توجه‌شان به آخر الزمان است و اين‌که از نشانه‌هائی که رسول الله (ص) توصيف کردند، اغلبشان تحقق يافتند و اين مردم هستند که به دنيا اين‌گونه چنگ زده‌ند و آن شروران هستند که به سبب افعال مردم، بر آنها مسلّط شده‌اند. ﴿ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُم بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ﴾، (به سبب آنچه دستهاى مردم فراهم آورده فساد در خشكى و دريا نمودار شده است تا [سزاى] بعضى از آنچه را كه كرده‏اند به آنان بچشاند باشد كه بازگردند).([55]) اين حديث رسول الله (ص) و ديگر احاديث به شکل قاطع و واضح بيان می‌کنند که اينک در آخر الزمان به سر می‌بريم اما مردم نسبت به اين نشانه‌ها و علاماتی که رسول الله (ص) و اهل بيت ايشان (ع) از تحققشان خبر دادند، غفلت می‌ورزند. و خداوند می‌فرمايد: ﴿مَا يَأْتِيهِم مِّن ذِكْرٍ مَّن رَّبِّهِم مُّحْدَثٍ إِلَّا اسْتَمَعُوهُ وَهُمْ يَلْعَبُونَ﴾، (هيچ پند تازه‏اى از پروردگارشان نيامد مگر اينكه بازى‏كنان آن را شنيدند).([56]) اگر مردم کلام رسول الله و اهل بيت ايشان (ع) تبعيّت می‌کردند و از آن‌چه که نهيشان می‌کردند، دوری می‌گزيدند و واجبات خود را ادعاء می‌کردند حالشان به اين‌جا نمی‌رسيد که اشرار بر آنها مسلّط شوند و ديگر اخيار اجابتشان نکنند. رسول الله (ص) در کلام قبلی خويش به امر مهمی اشاره کردند که در اين روزها در اغلب کشورهای جهان اتفاق می‌افتند اما وقوعش در کشورهای اسلامی بيشتر آشکار است و اين امر، وقوع زمين لرزه‌های مختلف است که شهرهای عراق و نيز جزيره‌ی عرب که متشکل از کشورهای خليجی بوده خالی از آن نيست. رسول الله (ص) در کلام خويش به آن اشاره داشتند و فرمودند: (پس زياد زندگی نمی‌کنند تا اينکه زمين سست می‌شود ولی هر کسی گمان می‌کند زمين قسمت خودش سست شده است). و سستی زمين به وقوع زمين لرزه‌ها و لزلزله‌ها اشاره دارد و در خلال اين کتاب، ارتباط وقوع زلزله‌های بسيار با ظهور مهدی (ع) را ذکر خواهم کرد و اين‌که زمين لرزه‌ها و زلزله‌هائی به زودی اتفاق خواهند افتاد؛ زيرا مردم فرستاده‌ای که به سويشان فرستاده شده را تکذيب کردند و خداوند هرگز قومی را عذاب نمی‌دهد مگر بعد از ارسال فرستاده و اقامه‌ی حجت بر آنان. و خداوند می‌فرمايد: ﴿وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا﴾، (ما تا فرستاده‌اى برنينگيزيم به عذاب نمى‏پردازيم).([57]) و آن‌چه از زمين لرزه‌ها در خلال اين روزها اتفاق می‌افتد تنها يک تنبه و گوشزد برای مردم است که شايد به نفس خود رجوع کنند: ﴿وَكَذَلِكَ نُفَصِّلُ الآيَاتِ وَلَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ﴾، (و اينگونه آيات [خود] را به تفصيل بيان مى‏كنيم و باشد كه آنان [به سوى حق] بازگردند).([58]) مردم امر به معروف و نهی از منکر نمی‌کنند و با ولّی خدا موالات و با دشمن او دشمنی نمی‌کنند پس هر جا که باشند، مستحق عذاب خدا می‌گردند. در فکر کسی نمی‌گنجد که جزيره و شهرهای ما بين نهرين، زمينی است که امکان وقوع زمين‌لرزها يا زلازل در آن است؛ زيرا مردم پيرو و تابع خط مشی پيامبر امی قريشی و اهل بيتش (ع) نيستند و هرگز در جويای حال خود در آخر الزمان نيستند بلکه از شيطان پيروی و اطاعت می‌کنند. و خداوند می‌فرمايد: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ وَمَن يَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكَا مِنكُم مِّنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَلَكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَن يَشَاءُ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾، (اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد پاى از پى گامهاى شيطان منهيد و هر كس پاى بر جاى گامهاى شيطان نهد [بداند كه] او به زشتكارى و ناپسند وامى‏دارد و اگر فضل خدا و رحمتش بر شما نبود هرگز هيچ كس از شما پاك نمى‏شد ولى [اين] خداست كه هر كس را بخواهد پاك مى‏گرداند و خدا[ست كه] شنواى داناست).([59]) و به زودی تابع کلام ايشان (ع) خواهيم شد و به آن‌چه اشاره کردند و هر آن‌چه در زمان ظهور مهدی (ع) اتفاق می‌افتد، و در پی آنها چه خواهد شد به دقت باز می‌شناسيم. و همان‌طور که در صفحات قبلی ثابت کرديم که بيش از يک سفيانی وجود داشته و اين‌که اسم و صفت مهدی تنها به شخص محمد بن حسن (ع) اطلاق نمی‌شود بلکه شامل فرزندان حضرت که بعد از ايشان حکومت می‌کنند، بوده. هم‌چنين از خلال بحث و تتابع کلام رسول الله و اهل بيت ايشان (ع) آشکار خواهيم کرد که بيش از يک خسف در مورد ظالمان و مبارزان با امام مهدی (ع) حاصل خواهد شد که با استعانت از خداوند از خلال اين بحث بيان خواهيم کرد. اغلب مسلمانان علی‌رغم اختلاف مذاهبشان، به ظهور امام مهدی (ع) اعتقاد دارند و ظهورش نزد آنان دارای نشانه‌ها و علامت‌هاست. و اين نشانه‌ها به نشانه‌های غير حتمی تقسيم می‎شوند يعنی امکان بداء در مورد آنها وجود داشته و به طور مطلق اتفاق نمی‌افتند و تحقق آنها قبل از ظهور امام (ع) ضروری نيست بلکه آنها نشانه‌هائی هستند که اگر اتفاق بيفتند بر نزديکی فرج و گشايش دلالت می‌کنند و اگر تحقق نيافتند هرگز به معنای دور بودن فرج و گشايش نيست. و اما نشانه‌های حتمی از نزديکی وعده‌ی حق برای برپائی دولت عدل الهی خبر می‌دهند، همان‌طور که از ائمه (ع) روايت شده. امام صادق (ع) فرمودند: (قبل قيام القائم خمس علامات محتومات: اليماني و السفياني و الصيحة و قتل النفس الزکيه و الخسف بالبيداء)، (پيش از قيام قائم، پنج علامت و نشانه مهم در پيش خواهد بود: جنبش يمانی، و سفيانی، ندای آسمانی، قتل نفس زکيه و فرو رفتن زمين در بيداء).([60])

10- خسف در بيداء

بيداء، زمين مسطحی است که هيچ چيز در آن نيست و در اين‌جا به عنوان نام موضع مخصوص برای مکان وقوع خسف و فرو رفتگی لشکر سفيانی مطرح شده، پس چون در بيداء فرود آمدند خداوند جبرئيل را به سوی آنان می‌فرستد و جبرئيل می‌فرمايد: ای بيداء آنان را در کام خود فرو ببر پس زمين لشکر سفيانی را می‌بلعد و هلاک می‌کند. و شيخ علی نمازی در توضيح آن می‌گويد: («بيد» برگرفته از اباده، يعنی سُست شدن و به معنای هلاک است؛ چراکه زمين در زير پای لشکر سفيانی و سربازانش سست شده و آنها را در کام خود می‌بلعد و اين فرموده‌ی متعال در مورد آنان نازل شده است: ﴿أفأمن الذين مکروا السيئت أن يخسف الله بهم الأرض﴾).([61]) از جمله وصيت‌های رسول الله (ص) به ابن مسعود که به او فرمودند: (ای بن مسعود هر بلايی از دشمنی و بغض وکينه و جدال بر سر امتم می‌آيد از آنها نشأت می‌گيرد، به راستی که آنان باعث آزار امتم در دنيا هستند به خداوندی که مرا به حق مبعوث کرد، خداوند آنان را به بوزينه و خوک ممسوخ کرده و به هلاکشان می‌رساند، رسول الله (ص) گريستند و ما نيز از گريه‌ی ايشان گريستيم، عرض کرديم: يا رسول الله چه چيزی باعث گريستن شما شده است؟ فرمودند: بخاطر رحم بر شقی‌ترين مردم. و خداوند می فرمايد: ﴿وَلَوْ تَرَى إِذْ فَزِعُوا فَلَا فَوْتَ وَأُخِذُوا مِن مَّكَانٍ قَرِيبٍ﴾، (و اى كاش مى‏ديدى هنگامى را كه [كافران] وحشت‏زده‏اند [آنجا كه راه] گريزى نمانده است و از جايى نزديك گرفتار آمده‏اند)، يعنی آنان همان علما و فقها هستند).([62]) و مسخ علمای بی‌عمل که در سفارشات رسول الله (ص) به ابن مسعود ذکر شد، چنان بود و اما خسف يعنی فرموده‌ی ايشان (ص): (به خداوندی که مرا به حق مبعوث کرد، خداوند آنان را به بوزينه و خوک ممسوخ کرده و به هلاکشان می‌رساند). و فرموده‌ی خداوند متعال: ﴿وَلَوْ تَرَى إِذْ فَزِعُوا فَلَا فَوْتَ وَأُخِذُوا مِن مَّكَانٍ قَرِيبٍ﴾، (و اى كاش مى‏ديدى هنگامى را كه [كافران] وحشت‏زده‏اند [آنجا كه راه] گريزى نمانده است و از جايى نزديك گرفتار آمده‏اند). در احاديث اهل بيت (ع) روايت شده که در اين آيه در مورد زمان ظهور و تأويلش در لشکر سفيانی که خداوند زمين را زير پايشان مخسوف می‌کند، اشاره دارد و نيز به ارتباط بين علمای بی‌عمل و لشکر سفيانی اشاره داشته و اگر کلام رسول الله (ص) و کلام امام باقر (ع) در روايت بعدی را در کنار هم قرار دهيم، ارتباط عميق بين علمای بی‌عمل و لشکر سفيانی که مخسوف می‌گردد، آشکار می‌شود و هر دو شامل اين آيه‌ی قرآنی شده‌اند: ﴿وَلَوْ تَرَى إِذْ فَزِعُوا فَلَا فَوْتَ وَأُخِذُوا مِن مَّكَانٍ قَرِيبٍ﴾، (و اى كاش مى‏ديدى هنگامى را كه [كافران] وحشت‏زده‏اند [آنجا كه راه] گريزى نمانده است و از جايى نزديك گرفتار آمده‏اند). عن أبي جعفر (ع): (يكون لصاحب هذا الأمر غيبة وذكر حديثا طويلا يتضمن غيبته وظهوره، إلى أن قال: فيدعو الناس - يعني القائم - إلى كتاب الله وسنة نبيه والولاية لعلي بن أبي طالب (ع) والبراءة من عدوه ولا يسمي أحدا حتى ينتهي إلى البيداء فيخرج إليه جيش السفياني فيأمر الله فتأخذهم من تحت أقدامهم ، وهو قول الله تعالى : (وَلَوْ تَرَى إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ وَأُخِذُوا مِنْ مَكَانٍ قَرِيبٍ * وَقَالُوا آمَنَّا بِهِ …) يعني بقائم آل محمد (ع)...)، (برای صاحب اين امر غيبتی‌ست سپس حديثی طولانی و متضمن به غيبت و ظهور حضرت ذکر کردند تا اين‌که فرمودند: قائم مردم را به کتاب خدا و سنّت رسولش و ولايّت علی بن ابيطالب و برائت از دشمنانش، دعوت می‌کند و نام کسی را نمی‌برد تا اين‌که به بيداء برسد پس لشکر سفيانی بر ايشان خروج می‌کند و خداوند دستور می‌دهد و زمين زيرپايشان آنان را می‌بلعد و اين است فرموده‌ی خداوند متعال: (وَلَوْ تَرَى إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ وَأُخِذُوا مِنْ مَكَانٍ قَرِيبٍ * وَقَالُوا آمَنَّا بِهِ...) ايمان آورديم يعنی به قائم (ع)).([63]) وعن النبي (ص)قال: (أوحى الله إلى بعض أنبيائه قل للذين يتفقهون لغير الدين و يتعلمون لغير العمل و يطلبون الدنيا لغير الآخرة يلبسون للناس مسوك الكباش و قلوبهم كقلوب الذئاب ألسنتهم أحلى من العسل و أعمالهم أمر من الصبر إياي يخادعون و بي يستهزءون لأتيحن لهم فتنة تذر الحكيم حيراناً)، (خداوند متعال بر پيامبرى اين چنين وحى فرستاد: به كسانى كه فهمشان را درغير راه دين صـرف مـى كـنـند, وعلم مى آموزند نه براى آنكه عمل نمايند, ودنيارا طلب مى كنند نه آخرت را, و پوست ميش بر تن مى كنند ولى در واقع مانند گرگ درنده اند,وزبانشان شيرين تر از عسل است وكـارهـايـشـان تـلـخـتـر از صبر بگو كه: آيا با من خدعه ونيرنگ مى كنند آيا مرا مسخره مى نمايند؟ شمارا به فتنه اى دچار كنم كه حكما ودانشمندان از آن به حيرت بيفتند. ونيز فرمود: آن كس كه مى داند ولى عمل نمى كند, مانند چراغى است كه به مردم نورمى رساند, ولى خود را به آتش مى دهد).([64]) وعن رسول الله (ص) قال: (الفقهاء أمناء الرسل ما لم يدخلوا في الدنيا، قيل: يا رسول الله وما دخولهم في الدنيا قال (ص) إتباع السلطان فإذا فعلوا ذلك فأحذروهم عن دينكم)، (دانشمندان فقيه و مجتهد تا هنگامی که وارد دنيا نشده‌اند، امين پيغمبران خدا هستند. عرض شد: معنای ورودشان در دنيا چيست؟ فرمود: پيروی از سلطان، پس چون چنين کنند، نسبت به دينتان از ايشان بر حذر باشيد).([65]) وعن الإمام الصادق (ع) قال: (إن قائمنا إذا قام استقبل من جهلةِ الناس اشد مما استقبله رسول الله (ص) من الجاهلية فقيل له: كيف ذلك ؟ فقال : إن رسول الله (ص) أتى الناس وهم يعبدون الحجارة والصخور والعيدان والخشب المنحوتة وان قائمنا إذا قام أتى الناس كلهم يتأولون عليه كتاب الله، ويحتج عليه به ويقاتلونه عليه، أما والله ليدخلن عليهم عدله جوف بيوتهم كما يدخل الحر والقر)، امام صادق (ع) فرمودند: (همانا قائم ما چون قيام کند نادانها به او رو می‌نهند بسی سخت‌تر از آنچه حضرت رسول اکرم (ص) از جاهليت ديد، عرض شد: چگونه؟ فرمود: رسول خدا به سوی مردم آمد در حالی که مردم سنگ و صخره و چوب و چوبهای تراشيده شده می‌پرستند و چون قائم (ع) قيام فرمايد مردم همه قرآن کريم را بر او تأويل ها می‌کنند و احتجاج نمايند و بر اساس تأويل خود با حضرت قتال می‌کنند هان بخدا قسم عدل قائم (ع) به درونه خانه های آنها داخل می‌شود همانند داخل شدن گرما و سرما).([66]) وعن الحسين بن المختار قال حدثني ابن أبي - يعفور قال قال لي أبو عبد الله (ع): (أمسك بيدك هلاك الفلاني اسم رجل من بني العباس و خروج السفياني و قتل النفس و جيش الخسف و الصوت قلت و ما الصوت أ هو المنادي فقال نعم و به يعرف صاحب هذا الأمر ثم قال الفرج كله هلاك الفلاني من بني العباس)، حسين بن مختار ، از ابن ابی يعفور، از امام صادق (ع) نقل كرده كه به راوى فرمود: (علامتهاى قيام حضرت مهدى عليه السلام را) با دستت بشمار هلاك شدن فلانى (يكى از شخصيتهاى بنى عباس) و خروج سفيانى وكشته شدن نفس (زكيه) وفرو رفتن سپاه (سفيانى) در زمين و ندا . عرض كردم صوت و ندا آيا همان نداى آسمانى است ؟ فرمود : و بوسيله آن صاحب اين امر ( حضرت مهدى (ع)) شناخته مى‌گردد، فرج وگشايش همه اش در گرو هلاك شدن فلانى (از بنى عباس) مى‌باشد).([67]) می‎گويم: آيا از خودتان سؤال كرده‌ايد كه چرا امام (ع) می‌فرمايد فلانى؟ شايد بگوئيد، تقيّه را در پيش گرفته! اگر تقيّه باشد چرا بعد از آن می‌فرمايد از بنى عباس؟ پس تقيه از بهر چيست در حالی‌كه امام (ع) اشاره به بنى عباس كرده است؟!! اما فلانى: کنايه و اشاره به اسم بت بزرگ بنی‌عباس (حنانيا) در زمان ظهور است، وارثِ حناينا، بزرگ علماى يهود بود كه با حضرت عيسى (ع) به جنگ و جدال برخاستند. و او به مثابه‌ی شتر عائشه است که جنگ و جدال در هنگامه‌ی نزولش فزونی می‌يافت و قوم بدون هيچ فهم و شعوری، تمام جهد و تلاش خود را صرف دفاع از آن می‌کردند اما هنگامی که شتر پی شد، فتنه‌ها فروکش کرد و ميدان نبرد پايان يافت و وجود فلانی نيز تنها يک فتنه و هلاکش نيز فتنه است. وعن أبي بصير عن الصادق (ع): (قال قلت له (اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللَّهِ ) فقال (ع): أما والله ما دعوهم إلى عبادة أنفسهم ولو دعوهم إلى عبادة أنفسهم ما أجابوهم ولكن احلوا لهم حراما وحرمواً عليهم حلالاً فعبدوهم من حيث لا يشعرون)، (ابوبصير گويد از امام صادق(ع) در باره آيه: (علما و راهبان خويش را پروردگار خود گرفتند نه خدا را) پرسيدم فرمود: بخدا سوگند كه علما و راهبان مردم را به عبادت خويش نخواندند و اگر هم مى‏خواندند آنها نمى‏پذيرفتند ولى حرام خدا را براى آنها حلال و حلالش را حرام كردند بنابراين آنها ندانسته و نفهميده عبادت ايشان كردند).([68]) و در روايتی ديگر فرمودند: (إذا خرج القائم (ع) فليس له عدوٍ مبين إلا الفقهاء خاصة ...)، (هرگاه قائم (ع) خروج کند، دشمنانی آشکارتر از فقهای خاص ندارد...).([69]) وعن أم سلمة قالت: قال رسول الله (ص): (يبايع لرجل بين الركن والمقام كعدة أهل بدر، فتأتيه عصائب العراق وأبدال الشام، فيغزوهم جيش من أهل الشام، حتى إذا كانوا بالبيداء يخسف بهم، ثم يغزوهم رجل من قريش أخواله كلب فيلتقون فيهزمهم الله، فكان يقال: الخائب من خاب من غنيمة كلب)، (عده‌ای به تعداد اهل بدر با مردی بين رکن و مقام بيعت می‌کنند، و گروهی از عراق و ابدال شام به سويش می‌آيند و لشکری از اهل شام با آنها درگير می‌شود تا اين‌که به بيداء برسند و زمين آنها را می‌بلعد سپس مردی از قريش که دايی‌های از او قبيله‌ی بنی‌کلب بوده با آنها درگير شده و خداوند آنها را شکست می‌دهد. و گفته می‌شود: بی‌بهره آن کسی است که از غنيمت جنگی بنی‌کلب بی‌نصيب بماند).([70]) و در کتاب ابن حماد آمده است: (يخسف بهم فلا ينجو منهم إلا رجلان من كلب اسمهما وبر و وبير ، تقلب وجوههما في أقفيتهما)، (زمين آنان را در کام خود فرو می‌بلعد و کسیاز آنها نجات نمی‌يابد مگر دو مردم از قبيله‌ی کلب که نامشان وبر و وبير است که صورتشان به پشت برگردانده شده).([71]) وعن أمير المؤمنين (ع): (... وخروج السفياني براية خضراء وصليب من ذهب أميرها رجل من كلب ... ويبعث خيلا في طلب رجل من آل محمد (ع) قد اجتمع إليه رجال من المستضعفين بمكة أميرهم رجل من غطفان حتى إذا توسطوا الصفايح البيض بالبيداء يخسف بهم... فيومئذ تأويل هذه الآية: (وَلَوْ تَرَى إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ وَأُخِذُوا مِنْ مَكَانٍ قَرِيبٍ)، (...خروج سفيانی با پرچمی سبز و صليبی طلائی که امير آن ازقبيله‌ی بنی‌کلب است... و سپاهی را به دنبال مردی از خاندان محمد روانه می‌کند که مردمانی مستضعف که اميرشان مردی از غطفان است در مکه گردش جمع شده‌اند و چون به سنگ‌های سفيد در بيداء رسيدند در زمين فرو می‌روند و از آن‌ها جز يک نفر باقی نمی‌ماند... و تأويل اين آيه محقق می‌گردد).([72]) و اين نشانه‌ای که اهل بيت (ع) ذکر کردند در مورد لشکر سفيانی است که زمين آن را می‌بلعد، از آن‌جا که نشانه يکی و زمان (زمان ظهور) يکی است، تأويل آن هم يکی است و رسول الله (ص) به يکی از مکان‌های خسف اشاره کرده است. رسول الله (ص) فرمودند: (تبنی مدينة بين دجلة ودجيل، وقطربل والصراة،([73]) تجبی إليها خزائن الأرض، يخسف بها- يعني بغداد...)، (شهری ساخته می‌شود بين دجله، و دجيل، و قطربل، و صراة که جباران و ستمگران اهل زمين در آن جمع می‌شوند، و اموال فراوانی به سوی آن سرازير می‌گردد، و آن شهر به زمين فرو می‌رود- يعنی بغداد...).([74]) اين‌جا اشاره واضحى است بر مكان خسف بر لشكر سفيانى كوفه؛ زيرا دجله و فرات مدينه بين النهرين می‌باشد و ربطى به مكه و مدينه ندارد و اشاره واضح‌تر آن در اين منطقه اموال مسلمانان مخصوصاً شيعيان فرستاده می‌شود (خمس، زكاه ...) غير از آن‌چه فقهای آخر الزمان كوفه از مردم می‌گيرند.

-انصار امام مهدی (ع)، 313 تن

جابر الجعفي عن أبي جعفر (ع) قال: (يظهر السفياني ومن معه حتى لا يكون له همة إلا آل محمد (ص) وشيعتهم... ويبعث بعثاً إلى المدينة فيقتل بها رجلا ويهرب المهدي والمنصور منها ويؤخذ آل محمد صغيرهم وكبيرهم لا يترك منهم أحد إلا حبس و يخرج الجيش في طلب الرجلين _ ويخرج المهدي منها على سُنة موسى خائِفاً يَتَرَقَّبُ حتى يقدم مكة ويقبل الجيش حتى إذا نزلوا البيداء وهو جيش الهملات خسف بهم فلا يفلت منهم إلا مخبر فيقوم القائم بين الركن و المقام فيصلي و ينصرف و معه وزيره – ثم يخطب فيهم-ثم يخرج من مكة هو ومن معه الثلاثمائة وبضعة عشر يبايعونه بين الركن و المقام معه عهد نبي الله (ص) و رايته و سلاحه ووزيره معه فينادي المنادي بمكة باسمه و أمره من السماء حتى يسمعه أهل الأرض كلهم اسمه اسم نبي ما أشكل عليكم فلم يشكل عليكم عهد نبي الله (ص) ورايته و سلاحه والنفس الزكية من ولد الحسين فإن أشكل عليكم هذا فلا يشكل عليكم الصوت). جابر جعفى از امام باقر (ع) روايت كرده است كه فرمود: (سفيانى و هواداران او پيروز مى‌گردند، تا آنجا كه هيچ اهتمامى ندارند جز آل محمد (ع) و پيروان آنها، سپاهى را به كوفه اعزام مى‌كند و پيروان آل محمد (ع) را در كوفه كشتار نموده و به دار مى‌آويزند، و آنگاه، درفشى از خراسان رو مى‌آورد تا اينكه در ساحل دجله فرود مى‌آيد. مردى ضعيف از غير عرب همراه با يارانش خروج مى‌كند و در پشت كوفه (نجف) كشته مى‌شود، سفيانى گروهى را به مدينه اعزام مى‌كند و در آنجا مردى را تقبل مى‌رساند و مهدى و منصور از آن شهر مى گريزند، كوچک و بزرگ آل محمد دستگير مى‌شوند و بى‌آنكه يک تن از آنها رها شود همگى به زندان افكنده مى‌شوند، سپاه به تعقيب اين دو مرد مى‌پردازد و مهدى به سان روش موسى (ع) بيمناک از آن شهر خارج گشته تا اينكه وارد مكه مى شود، سپاه او آورده تا آنكه در بيداء فرو می روند و آن سپاه هملات (هلال) است كه در زمين فرو مى روند و جز كس كه خبر فرو رفتن آنها را ببرد، هيچ كس زنده نمى‌ماند، و قائم (ع) بين ركن و مقام می ايستد و نماز مى گزارد، و به اتفاق وزيرش راه مى افتد... پس آن حضرت به اتفاق سيصد و سيزده نفر خروج نموده و آنان ميان ركن و مقام با آن حضرت بيعت مى كنند، عهدنامه ی رسول اكرم (ص) و پرچم و سلاح او در دست آن حضرت و وزيرش نيز با اوست، منادى در مكه نام او و ظهورش را از آسمان ندا مى كند، بگونه اى كه همه ی زمينيان آن صدا را مى شنوند، نام او نام پيامبر است، اگر باور برخى چيزها برايتان مشكل باشد، عهدنامه ی پيامبر (ص) و پرچم و سلاح آن حضرت و نفس زكيه از فرزندان حسين بر شما مشكل نخواهد بود، اگر باور اين معنا هم برايتان دشوار باشد، صداى آسمانى به نام و ظهور و قيام او، برايتان دشوار نيست).([75]) و در اين‌جا واضح اشاره شده است كه مهدى از مردم ياری و نصرت را طلب می‌كند اما مردم او را قبول نداشته و تكذيبش می‌كنند و در آغاز امر کسی جز (سيصد وسيزده تن مرد و پنجاه زن) به ايشان ملحق نمی‌شود که برخی تابع برخی ديگر می‌شوند و دالِ بر پيوستنشان به رکاب مهدی (ع) با گذشت زمان بوده، نه بر اساس تصور و خيال برخی محققان که گمان می‌کنند در يک شبانه روز همسفر مهدی می‌گردند و اين امر با رَوَند تمام رسالات الهی مخالف است و اصحاب و ياران پيامبران و فرستادگان در ايمان و التحاق به خلفای الهی يکی بعد از ديگری وارد دعوت‌ها می‌شدند و اين سنّت الهی بوده که هيچ تبديل و تغييری در آن نيست: ﴿سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا﴾، (در باره كسانى كه پيشتر بوده‏اند [همين] سنت‏خدا [جارى بوده] است و در سنت‏خدا هرگز تغييرى نخواهى يافت).([76]) و روايت اشاره می‌کند که مهدی (ع) و اصحابش بلاها و مصيبت‌های بسياری از بنی‌عباس می‌بينند که منجر به قتل و کشتار و زندانی و فراری شدنشان می‌گردد و امروزه اين امر محقق گشته است. وعن رسول الله (ص) قال: (يأتي على أمتي زمان لا يبقى من القرآن إلا رسمه ولا من الإسلام إلا اسمه، يسمون به وهم ابعد الناس عنه مساجدهم عامرة وهي خراب من الهدى فقهاء ذلك الزمان شر فقهاء تحت السماء منهم خرجت الفتنة واليهم تعود)، (زمانى بر امت من خواهد آمد كه از قرآن جز رسم و خط آن و از اسلام جز نام آن، باقى نمانده باشد، آنها را به اسلام نسبت دهند در حاليكه آنها دورترين مردم از اسلام هستند، مساجد آنها آباد ولى بسبب تهى بودن از هدايت، خراب‌اند فقهاى زمان بدترين فقها در زير آسمان خواهند بود، فتنه و آشوب از خودشان شروع شده و به خودشان برخواهد گشت).([77]) و محی‌الدين بن عربی در فتوحات المکية می‌گويد: (... يقيم الدين وينفخ الروح في الإسلام يعز الإسلام به بعد ذلة ويحيى بعد موته، يضع الجزية ويدع إلى الله بالسيف فمن أبى قُتل ومن نازعه خذل، يظهر من الدين ما هو الدين عليه في نفسه ما لو كان رسول الله يحكم به يرفع المذاهب من الأرض فلا يبق إلا الدين الخالص أعداءه الفقهاء أهل الاجتهاد لما يرونه من الحكم بخلاف ما ذهب إليه أئمتهم ...)، (... دين را اقامه می‌کند و روح را در کالبد اسلام می‌دمد و آن را بعد از خواريش، عزيز و بعد از مرگش، زنده می‌کند، جزيه را قرار داده و با شمشير به سوی خداوند دعوت می‌کند پس هر کس خوش‌ ندارد، کشته می‌شود و هر کس نزاع کند، رسوا گردد، دين ناب محمدی را ظاهر می‌کند همان دينی که رسول الله (ص) با آن بايد حکومت می‌کرد پس تمام اديان روی زمين را منسوخ کرده و تنها دين خالص را باقی می‌گذارد و دشمنانش فقهای مجتهد هستند چون ببينند بر خلاف حکم امامانشان، حکم می‌کند...).([78]) عن رسول الله (ص): (… أسعد الناس في الفتن كل خفي نقي، إن ظهر لم يعرف، وإن غاب لم يفتقد، وأشقى الناس فيها كل خطيب مصقع أو راكب مضوع. لا يخلص من شرها إلا من أخلص الدعاء كدعاء الغرق في البحر)، (... خوشبخت‌ترين مردم در فتنه‌ها، آن رخ‌نهان کرده‌ی پاکدامن است که چون ظاهر شود کس او را نشناسد و چون غايب گردد، کسی از او سراغی نگيرد و شقی‌ترين مردم در فتنه‌ها، هر سخنگوی و ياوه‌گوئی زبان‌دراز است، کسی از فتنه‌ها در امان نيست مگر خالصانه‌ دعائی همچون دعای نجات از تلأطم دريا را بخواند).([79]) وعن علي بن إبراهيم عن تفسير القمي: في قوله تعالى (أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَفَلا تَعْقِلُونَ)، نزلت في الخطباء والقصاص وهو قول أمير المؤمنين (ع): وعلى كل منبر خطيب مصقع يكذب على الله وعلى رسوله وعلى كتابه)، (در مورد فرموده‌ی خداوند متعال: (آيا مردم را به نيکی سفارش می‌کنيد و خود از ياد می‌‌بريد و کتاب را تلاوت می‌کنيد آيا تدبر نمی‌کنيد)، در خطبه‌ها و قصص نازل شده و آن فرموده‌ی امير المؤمنين (ع) است که فرمودند: (بر هر منبری زبان دراز (و ياوه‌گوئی) نشسته که بر خدا و رسولش و کتابش افترا می‌بندد).([80]) پس امام مهدی (ع)، سفيانى كوفه را بعد از خسف لشکرش و شکستش اسير کرده و در حيره منطقه‌ای از مناطق نجف، به قتل می‌رساند و سفيانی شام را بر صخره در سرزمين شام سر می‌بُرد و اين روايتی‌ست که قتل را به تصوير می‌کشد: عن أبي جعفر (ع): (يهزم المهدي (ع) السفياني تحت شجرة أغصانها مدلاة في الحيرة طويلة)، امام باقر (ع) فرمودند: (مهدى (ع) سفيانى را شكست می‌دهد زير درختى كه شاخه‌هايش در حيره نازل شده است).([81]) و اين‌چنين ثابت کرديم که خسفی در عراق، لشکر سفيانی و پيروانش را می‌بلعد و خدای محمد بر دشمنان محمد و آل محمد پيروز و غالب خواهد گشت. ﴿فَلاَ تَحْسَبَنَّ اللّهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَهُ إِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ ذُو انْتِقَامٍ﴾، (پس مپندار كه خدا وعده خود را به پيامبرانش خلاف مى‏كند كه خدا شكست‏ناپذير انتقام‏گيرنده است).([82])

-حتمی بودن خروج يمانی و سفيانی

در روايات اهل بيت (ع) چنين ذکر شده: (النداء من المحتوم، والسفياني من المحتوم واليماني من المحتوم، وقتل النفس الزکية من المحتوم، وکف يطلع من السماء من المحتوم، قال وفزعة في شهر رمضان توقظ النائم، وتفزع اليقظان، وتخرج الفتاة من خدرها)، (ندای آسمانى و خروج سفيانى و (خروج) يمانى و كشته شدن نفس زكيه و ظهور دستى از آسمان، همه از رخدادهاى قطعى بوده كه اتفاق خواهند افتاد و حضرت فرمود: همچنين فريادى در ماه رمضان شنيده خواهد شدكه انسان خواب را بيدار، و بيدار را به وحشت انداخته بگونه ايكه دختران جوان را از حرمسرای خود بيرون مى‌كشد).([83]) زياد قندی از يکی از اصحابش از امام صادق (ع) نقل می‌کند: (-عن ابي عبدالله (ع) انه قال: قلنا له: السفياني من المحتوم؟ فقال: نعم، و قتل النفس الزکيه من المحتوم، و القائم من المحتوم، و خسف البيداء من المحتوم، و کف تطلع من السماء من المحتوم و النداءمن السماء من المحتوم فقلت: واي شي ء يکون النداء؟ فقال:مناد ينادي باسم القائم و اسم ابيه (ع))، راوی گويد: به امام صادق (ع) عرض کرديم: (سفيانی حتمی است؟ فرمود: آری و کشته شدن نفس زکيه حتمی است، و قائم (ع) از حتميات است. و فرو رفتن سرزمين بيداء و لشکريان سفيانی حتمی است، و ظاهر شدن کف دستی از آسمان حتمی است، و ندا از آسمان حتمی است. عرض کردم: ندا چه خواهند بود؟ فرمود: ندا دهنده‌ای که به نام حضرت قائم (ع) و نام پدرش را ندا خواهد داد).([84]) دو روايت اشاره می‌کنند که امر يمانی (قائم)([85]) حتمی است همان‌طور که امر سفيانی حتمی بوده و حرکت سفيانی را دنبال کرديم و از روايات اهل بيت (ع) صفات، خصلت‌ها و حرکت سفيانی و پيروانش را شناختيم و دريافتيم که رسول الله و اهل بيت ايشان (ع) بهما نشان دادند و نشانه‌ها و دلايل واضح بر شخصيّت سفيانی که نماينده‌ی جبهه باطل است را به ما نشان دادند تا از افتادن در گودال او و پيروانش بر حذر باشيم و در مقابل يمانی از محتومات بوده و نماينده‌ی جهت نور است که اهل بيت (ع) ما را به پيوستن به او امر کردند. اما آيا امر او را برای ما بيان کردند؟ حرکت او چگونه خواهد بود؟ و پيروانش چه کسانی هستند؟ و ارتباط او با مهدی (ع) چيست؟؟ امام باقر (ع) فرمودند: (قيام سه نفر يعنی خراسانی و سفيانی و يمانی در يک سال در يک ماه در يك روز واحد است، ترتيبشان همانند ترتيب دانه‌های تسبيح است يکی پس از ديگری و شبهه از هر جهت فرود می‌آيد وای بر کسی که در مقابلشان قرار گيرد، و در ميان پرچـمها پرچـمى هدايت يافته‌تر از پرچم يمانى نيست و آن پرچم هدايت است. چون كه شما را به صاحبتان دعوت می‌كند، و اگر يمانى خروج كرد فروختن اسلحه حرام مى‌شود. و اگر يمانى خروج كرد، بپا خيز به سوی او. كه همانا پرچمش پرچم هدايت است. و جايز نيست مسلمانان از او سرپيچى كنند، و اگر كسى اينكار را انجام دهد از اهل جهنم مى‌باشد، زيرا كه او دعوت به حق و هدايت به راه راست مى‌كند).([86]) روايات به سه درفش اشاره دارند که نقش‌ مهمی را در حوادث عصر ظهور، ايفا می‌کنند. پرچم سفيانی، نماد آن ظلم و ستم و گمراهی‌ست همان‌طور که توضيح داديم و اما دو پرچم ديگر، نماد هدايت و اصلاح هستند جز اين‌که يکی از آنها پرچم مبارک مهدوی است و دستور به پيوستن به هيچ پرچمی صادر نشده مگر به هدايت‌گرترين پرچم‌ها و آن پرچم يمانی است. و پرچم خراسانی دعوت کننده به ائمه‌ی هدايت (ع) خواهد بود و شعار تشيع را عَلَم خواهد کرد و از آن‌جا که دعوت به خود می‌کند اين راه را مُيَسَر می‌کند پس پرچم خراسانی از طريق دعوت به خود، همگان را به سوی اهل بيت (ع) دعوت می‌کند اما درفش ديگر، پرچم يمانی است که به سوی حق و صاحبتان امام مهدی (ع) دعوت خواهد کرد، اين دعوت بدون شک و شائبه است لذا اهل بيت (ع) به متابعت و نصرت آن دعوت کرده و خذلان و رويگردانی از آن را تحريم کرده‌اند. پرچم يمانی، پرچم هدايت است؛ (زيرا به سوی صاحبتان دعوت می‌کند) اين عبارت يمانی را متمايز می‌کند علاوه بر آن، به سوی حق هدايت می‌کند يعنی به طور حقيقی و واقعی برای قيام امام مهدی (ع) زمينه‌سازی می‌کند... و انفرادش با اين امتياز دالِ بر برتری او بر ساير پرچم‌های معاصر خود هرچند که مدعی آن شوند، بوده است. و برای ما آشکار می‌شود که يمانی برای امام مهدی (ع) زمينه‌سازی می‌کند نه در لفظ و گفتار بلکه در عمل و جهاد که همه به دست او و با توجيهات و تعليمات مستقيم امام مهدی (ع) انجام می‌شود و اين صفت است که او را از مدعيّان زمينه‌سازی ظهور متمايز می‌گرداند. همان‌طور که روايت به امر مهمی اشاره می‌کند و آن پيوستن به پرچم يمانی می‌باشد که هدايت‌گرترين پرچم‌هاست و رويگردان از او اهل آتش است. سؤالاتی در اين‌جا برای ما مطرح می‌شوند که: اگر اين پرچم دارای چنين اهميّتی است که رويگردانی از آن سبب ورود به آتش جهنم می‌شود و به ياری و نصرت آن امر شده است، آيا در خصوص جزئيات آن چيزی مطرح نشده؟ هيچ اسم و صفتی از يمانی نمی‌دانيم و مکان ظهورش را نمی‌شناسيم جز اين‌که اگر از او رويگردان شويم وارد آتش شده‌ايم در حالی‌که شخصيّت‌های ديگر عصر ظهور جزئيات بسياری دارند. نمونه‌ی آن، کتبی‌ست که در مورد امام مهدی (ع) سخن می‌گويند در آنها شرح و تفصيل بسياری پيرامون شخصيّت‌های عصر ظهور آمده جز شخصيّت يمانی در عين اهميّتش بسيار مبهم است!! چرا حقيقت چنين شخصيّتی مورد کتمان قرار گرفته؟؟ به تحليل روايت خواهيم پرداخت و پس از آن به شخصيّت يمانی می‌پردازيم، لذا می‌گوئيم: روايت دارای امور عديدی است که ملزم به وقوف و تحليل دقيق آنها هستيم تا برخی ويژگی‌ها و سِمَت‌های مهم برای حرکت يمانی را تشخيص دهيم. قبل از شروع جزئيت روايت، بايد به امر مهمی توجه کرد و آن فرق بين خروج و ظهور است. ظهور: مرحله‌ی جمع افراد و آماده‌سازی آنان برای مرحله‌ی خروج است. خروج: مرحله‌ی حمل سلاح و آغاز جنگ است. اين دو نقطه‌ی – ظهور و خروج- را به سبب اهميّتشان بيان کردم. قوم در انتظار خروج و خسف و صيحه که از نشانه‌های حتمی هستند، می‌باشند و به امور قبل از آن که برای اين خروج زمينه‌سازی می‌کنند، توجه و التفات نمی‌کنند. آيا اين امر بر انسان عاقل و بالغ مخفی‌ست که گردآوری ده‌ها هزار سرباز نياز به وقت و زمان طولانی‌ست و به ويژه در مورد دعوت الهی، همچون دعوت امام مهدی (ع) که با تحريف‌های مضاعف پيشينيان در دين الهی، مواجه است و دشمنانش حکامی که نگران مناصب دنيوی خود هستند و علمائی که نگران مناصب باطل دينی خود هستند و شبکه‌های رسانه‌ای که از آگاهی مردم نسبت به حق در هراسند!!

-فتنه و آشوب از هر جهت است

و مقصود از فرموده‌ی (از هر جهت) از جهت سفيانی و خراسانی و يمانی است سپس در تأکيد بيشتر و رّد هرگونه شک و ترديد در مورد اين مفهوم می‌فرمايد (وای بر کسی که در مقابل آنان قرار گيرد)!! يمانی با خطر حمله‌های سفيانی‌ها مواجه خواهد شد و يمانی برای مقابله با آنها و منعشان، به خصوص سفيانی عراق که بنيانگذار ظلم و ستم در عراق بوده تا باعث خرابی در دين و دنيا گردد و شيعه‌ی علی (ع) يعنی پيروان يمانی را مورد هجوم شديد قرار داده، عزيمت خواهد کرد و همين امر باعث حرکت يمانی در دفاع از دين و حمايت پيروان اهل بيت (ع) می‌شود، مؤمنين اندکی که بر منهج اهل بيت (ع) يعنی حاکميّت الله سير می‌کنند، حاکميّتی که حسين (ع) به خاطر آن کشته شد و بين آنان جنگ و جدال و خونريزی خواهد بود. محمد بن خلف حماد از اسماعيل بن ابان ازدی از سفيان بن ابراهيم جريری گويد: از پدرش شنيده که گويد: (النفس الزکية غلام من آل محمّد اسمه محمّد بن الحسن يقتل بلا جرم ولا ذنب فإذا قتلوه لم يبقَ لهم في السماء عاذر ولا في الأرض ناصر. فعند ذلک يبعث الله قائم آل محمّد في عصبة لهم أدقّ في أعين الناس من الکحل. فإذا اُخرجوا بکى الناس لهم لا يرون إلاَّ أنَّهم يختطفون. يفتح الله لهم مشارق الأرض ومغاربها. ألا وهم المؤمنون حقّاً، ألا إنَّ خير الجهاد في آخر الزمان)، (نفس زکيه جوانی است از آل محمد موسوم به محمد بن حسن که بدون جرم وگناهی او را می‌کشند. پس از کشتن او، ديگر در آسمان عذر خواهی و در زمين ياوری برای ايشان باقی نمی‌ماند. در آن هنگام خداوند قائم آل محمد را بر می‌انگيزاند. ياوران او جوانانی هستند که در چشم مردم بسيار خفيف وحقيرند، به حدی که پس از خروج ايشان بر آنان می‌گريند و می‌گويند که مغلوب و مقهور می‌شوند. امام خداوند شرق‌‌ها وغرب‌های عالم را برای آنان فتح می‌کند. هان که آنان مؤمنان راستين هستند. هان که بهترين جهاد در آخر الزمان است).([87]) نفس‌الزکيه، جوانی از ذريه‌ی امام مهدی (ع) می‌باشد همانگونه که روايات ذکر کردند نامش محمد بن الحسن است که بنی فلان او را به قتل می‌رسانند و مقصود از بنی فلان (بنی عباس) هستند که برخی روايات آنان را لشکر سفيانی توصيف کردند. پس چون او را به قتل می‌رسانند خداوند سفيانی را از سمت مغرب و خراسانی را از سمت مشرق بر آنان مسلّط می‌کند و خراسانی يکی از فرماندهان لشکر يمانی است که در پايان کار به رکاب يمانی ملحق می‌شوند و خراسانی همان کسی است که از کرده و تأخير خود در نصرت و ياری يمانی در طول زمان زمينه‌سازی، پشيمان گشته و بعد از انضمامش در لشکر يمانی و مطيع امر ايشان شدن، (به دليل انتسابش به رهبر خويش) نيز يمانی ناميده می‌شود. همان‌طور که علمای گمراهی، بعد از پيوستن به منهج ابی‌سفيان در برابر رسول الله (ص)، سفيانی ناميده می‌شوند. امام صادق (ع) فرمودند: (اليماني والسفياني کفرسي رهان)، (يمانی و سفيانی همانند دو اسب افسار گسيخته هستند).([88]) و نيز فرمودند: (خروج السفياني والخراساني واليماني في يوم واحد ليس فيهم أهدی من اليماني لأنه يدعو إلی الحق)، (خروج سفيانی و خراسانی و يمانی در يک روز است و هدايت‌گری در ميان آنها مانند يمانی نيست؛ زيرا او به سوی حق دعوت می‌کند).([89]) و اين اشاره‌ی واضحی است که در ميان سه درفش سفيانی و خراسانی و يمانی، هيچ پرچم هدايتی ديده نمی‌شود مگر پرچم يمانی و به همين سبب است که خراسانی توبه‌کنان و پشيمان از عدم ياری و نصرت يمانی در برابر سفيانی، به يمانی ملحق می‌گردد. امير المؤمنين (ع) در خبری طولانی فرمودند: (... وتقبل رايات من شرقي الأرض غير معلمة، ليست بقطن ولا کتان ولا حرير، مختوم في رأس القنا بخاتم السيّد الأکبر يسوقها رجل من آل محمّد، تظهر بالمشرق وتوجد ريحها بالمغرب کالمسک في ذلک إذا أقبلت خيل اليماني الأذفر يسير الرعب أمامها شهراً حتَّى ينزلوا الکوفة طالبين بدماء آبائهم. فبينما هم على ذلک إذ أقبلت خيل اليماني والخراساني يستبقان کأنَّهما فرسا رهان، شعث عبر جرد، و أصلاب نواطي وأقداح إذا نظرت أحدهم برجله باطنه فيقول: لا خير في مجلسنا بعد يومنا هذا، اللهم فإنا التائبون وهم الأبدان الذين وصفهم الله في کتابه العزيز: (إنّ الله يحب التوابين ويحب المتطهرين)، (پرچمهائی از مشرق زمين (به سوی عراق) رو می‌آورند که علامت ندارند، جنس اين پرچمها نه از پنبه است و نه کتان و نه از حرير (بلکه جنس آن پرچمها چيز ديگری است) بر روی پوشه‌ی آنها نوشته شده است. و اين نوشته، نقش نگين پيغمبر (ص) (لا اله الا الله محمد رسول الله است). قائد و رهبر و فرمانروايشان مردی از خاندان پيغمبر است (يعنی: سيدی از دودمان رسول الله (ص) می‌باشد، اين پرچمها در مشرق زمين پديد می‌آيد و بوی آن مانند مشکی معطر (که در فضا پراکنده شود) به مغرب زمين می‌رسد (يعنی سراسر دنيا از قيام آنها باخبر می‌شوند) ترس و رعب به اندازه‌ی ‌مسير يک ماه در پيشاپيش آنان، يا پيش از آمدنشان همه جا در دلها قرار می‌گيرد، پيوسته به پيش می‌تازند تا آنکه در کوفه فرود می‌آيند و آنجا را پايگاه خود قرار می‌دهند، آنان خونهای پدران خود را مطالبه می‌کنند. پس در اين ميان که لشکريان سفيانی، در کوفه مشغول قتل و غارت هستند ناگهان لشکريان «يمانی» و خراسانی مانند دو اسبی که مسابقه می‌دهند از راه می‌رسند، و آن دو لشکر عبارآلود، پراکنده و مو پريشان، جوانانی هستند از اصلاب خالص در عرق تشيع که هيچ گونه غل و غشی در وجودشان راه ندارد، اسلحه‌های خود را به دوش افکنده و برای ورود به کوفه آن چنان مسابقه می‌دهند که هرگاه به کف پای هر کدام از آنان نظر بيفکنی می‌بينی که مانند تير تراشيده خود را برای کشتن و نابودی دشمن، سخت آماده و مهيا کرده‌اند. می‌گويند: بعد از اين خير و فايده‌ای در نشستن نيست، ماندن ما (در خانه) ديگر سودی ندارد، و هم می‌گويند: بار خدايا ما توبه کنندگانيم بسوی تو، و ايشانند آن «ابدال» و مردمان بی‌نظيری که از آل محمد (ص) هستند. و خداوند در کتاب عزيز آسمانی خود در وصف ايشان فرموده است «ان اله يحب التوابين و يحب المتطهرين يعنی: خداوند توبه‌کنندگان و کسانی که خود را پاک و پاکيزه کرده‌اند، دوست می‌دارد).([90]) و فرموده‌ی ايشان در روايت: (و آنان ابدال هستند) يعنی کسانی که خداوند در کتاب خويش آنان را ذکر کرده و فرمود: ﴿وَإِن تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُونُوا أَمْثَالَكُمْ﴾، (و اگر روى برتابيد [خدا] جاى شما را به مردمى غير از شما خواهد داد كه مانند شما نخواهند بود).([91]) از رسول الله (ص) روايت شده هنگامی که اين آيه نازل شد، دست بر پشت سلمان فارسی گذاشت و فرمود: (هم قوم هذا يعنی عجم الفرس)، (آنان قوم اين شخص هستند يعنی عجميان فارسی زبان).([92]) ورد عن رسول الله (ص) عندما نزل قوله تعالی: ﴿وَإِن تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُونُوا أَمْثَالَكُمْ﴾، کان سلمان الی جنب رسول الله (ص) فقالوا: يا رسول الله! من هؤلاء القوم الذين إن تولّينا استبدلوا بنا؟! قال: فضرب علی کتف سلمان الفارسي وقال: لو أنّ الدّين تعلّق بالثّريّا لنالته رجال من أهل فارس يضربونکم علی الدين فيدخلونکم فيه في آخر الزمان کما تضربونهم و تدخلونهم فيه في أول الزمان)، (از رسول الله (ص) روايت شده که در هنگام نزول اين آيه سلمان فارسی درکنار پيامبر (ص) بود حاضرين در جلسه پرسيدند: ای رسول خدا آن مردمی که اگر ما از اسلام روبرتابيم جايگزين ما می‌شوند از چه ملتی هستند؟ آنگاه رسول خدا (ص) دست مبارکش را بر شانه سلمان زد و فرمود: از اين و از قوم اين هستند و در ادامه فرمود: اگر دين در ثريا باشد، حتماً مردانی از اهل فارس به آن دست می يابند. و در آخر الزمان بر شما می‌تازند و شما را وارد آن می‌کنند همان‌طور که شما در اول زمان بر آنان تاختيد و وارد آن کرديد). عن أبی هريره، قال: (کنّا جلوساً عند النبيّ (ص) فانزلت عليه سورة الجمعة «وآخرون منهم لمّا يلحقوا بهم...» قال: قلت: من هم يا رسول الله؟ فلم يراجعه حتّی سأل ثلاثاً وفينا سلمان الفارسي، قال فموضع النبيّ رسول الله يده علی سلمان ثم قال: لو کان الايمان عند الثّريّا لنا له رجال أو رجل من هؤلاء. و الترمذي: قال ناس من أصحاب رسول الله (ص): يا رسول الله! من هؤلاء القوم الذين إن تولّينا استبدلوا بنا؟! قال: فضرب رسول الله فخذ سلمان وقال: هذا وأصحابه والذي نفسي بيده لو أنّ الدّين تعلّق بالثّريّا لنالته رجال من أهل فارس). راوی نقل کرده: (ما در محضر رسول خدا (ص) نشسته بوديم که سوره جمعه و از جمله اين آيه «وآيندگان از امت به سابقين می پيوندند...» نازل شد، آنگاه من از آن حضرت پرسيدم منظور از آيندگان کيستند؟ حضرت پاسخ ندادند تا سه مرتبه من سؤالم را تکرار کردم، آنگاه دست مبارکشان را بر سلمان فارسی گذاشتند و فرمودند: اگر ايمان آوردن به خدا نزد ثريا باشد حتماً مردانی از قوم اين سلمان به آن دست می يابند. و ترمذی گويد: مردمی از اصحاب رسول الله (ص) پرسيدند: ای رسول خدا آن مردمی که اگر ما از اسلام روبرتابيم جايگزين ما می‌شوند از چه ملتی هستند؟ آنگاه رسول خدا (ص) دست مبارکش را ران سلمان زد و فرمود: از اين و از قوم اين هستند و در ادامه فرمود: اگر دين در ثريا باشد، حتماً مردانی از اهل فارس به آن دست می يابند). و في حديث ابن عمر عند الحاکم في المستدرک قال: (قال رسول الله (ص) رأيت غنما کثيرة سوداء دخلت فيها غنم کثيرة بيض. قالوا: فما أولته يا رسول الله؟ قال: العجم يشرکونکم في دينکم وأنسابکم. قالوا: العجم يا رسول الله؟ قال: لو کان الإيمان معلقا بالثريا لناله رجال من العجم وأسعدهم به الناس. وقال الحاکم: هذا حديث صحيح علی شرط البخاري ولم يخرجاه) وعند أبي يعلی في مسنده من حديث قيس بن سعد: قال رسول الله (ص): لو کان الإيمان معلقا بالثّريّا لناله رجال من أبناء فارس)، در مستدرک نقل شده: رسول خدا (ص) فرمود: (شبی در خواب ديدم گوسفندان سپيد بسياری بسياری وارد گوسفندان سياه بسيار شدند. عرض شد: يا رسول الله تعبير آن را چگونه يافتيد؟ فرمودند: مردان عجم در دين و نسب با شما شريک می‌گردند. عرض شد: عجم يا رسول الله؟ فرمود: اگر ايمان در ثريای آسمان آويخته باشد مردانی از عجم به آن دست می‌يابند و بالا رونده‌ترين مردم به آن هستند. و حاکم گويد: اين حديث به شرط بخاری صحيح است. و ابی يعلی در مسند خود از حديث قيس بن سعد گويد: رسول الله (ص) فرمودند: (اگر ايمان در ثريای آسمان آويخته باشد مردانی از فرزندان فارس به آن دست می‌يابند). در سرزمين فارسی گنج‌های طالقان نهان است همان‌طور که رسول الله (ص) در توصيفشان فرمودند که نه از جنس طلا و نه نقره بلکه مردانی دارنده‌ی قلب‌های آهنی هستند که اگر بر کوه‌ها بتازند آنها را از جای برکَنند و اين گنج‌ها از انصار قائم (يمانی) می‌باشند.

-و در ميان پرچم‌ها، پرچمی هدايت‌گرتر از پرچم يمانی نيست

يمانی از محتومات است که وجودش حتمی‌ست همان‌طور که روايات بر آن دلالت می‌کنند، لذا تخلّف و تأخير ندارد و همان‌طور که رَوَند سفيانی چنين است به عبارت ديگر دو خط متضادی هستند که وقوعشان حتمی‌ست يکی نماد ظلم و خونريزی‌ست که سفيانی بوده و ديگری نماد اصلاح وعدل و قسط که يمانی است. حاکم در مستدرک خود از عبدالله بن مسعود ( روايت می‌کند: (نزد رسول الله (ص) بوديم که در آن لحظه جوانانی از بنی‌هاشم از کنار ما گذشتند پس هنگامی که حضرت آنان را ديد، رخسارش رنگ باخت. عرض کرديم: يا رسول الله چيزی در چهره‌ی شما می‌بينيم که برايمان ناخوشايند است. حضرت فرمودند: خداوند براى ما اهل بيت، آخرت را بر دنيا اختيار نموده است و اهل بيت من به زودى بعد از من بلاء و سختى مى بينند و طرد و منزوى مى شوند، تا اينكه قومی از اين‌جا از ناحيه مشرق مى آيد. ايشان تحت پرچمهاى سياه، مجد و عظمت، حق و عدالت مى طلبند و دشمن حق ايشان را نمى‌دهد. برای بار دوم و سوم حق خود را می‌طلبند اما به آنان داده نمی‌شود، پس براى احقاق حق و بسط عدالت مى‌جنگند و پيروز مى‌شوند، خواسته هاى به حق خود را با قدرت از دشمن مى گيرند پس هرچه به آنان داده می‌شود را نمی‌پذيرند تا اين‌که آن را به مردی از اهل بيتم دفع می‌کنند پس زمين را پر از عدل و قسط می‌کند همان‌طور که پر از ظلم و ستم گشته لذا هر کس از شما که زمان آنان را درک کرد، به سوی آنان بشتابد ولو با خزيدن بر برف‌ها چراکه او مهدی است). حديث در مورد درفش‌های مشرقی و فرمانده‌ی درفش‌های مشرقی سخن می‌گويد که در حديث امام باقر (ع) صاحب هدايت‌گرترين پرچم‌ها می‌باشد: (قيام سه نفر يعنی خراسانی و سفيانی و يمانی در يک سال در يک ماه در يك روز واحد است، ترتيبشان همانند ترتيب دانه‌های تسبيح است يکی پس از ديگری و شبهه از هر جهت فرود می‌آيد وای بر کسی که در مقابلشان قرار گيرد، و در ميان پرچـمها پرچـمى هدايت يافته‌تر از پرچم يمانى نيست و آن پرچم هدايت است. چون كه شما را به صاحبتان دعوت می‌كند، و اگر يمانى خروج كرد فروختن اسلحه حرام مى‌شود. و اگر يمانى خروج كرد، بپا خيز به سوی او. كه همانا پرچمش پرچم هدايت است. و جايز نيست مسلمانان از او سرپيچى كنند، و اگر كسى اينكار را انجام دهد از اهل جهنم مى‌باشد، زيرا كه او دعوت به حق و هدايت به راه راست مى‌كند). روايت يمانی اشاره دارد که پرچم او، پرچم هدايت است و اهل بيت (ع) به التحاق به آن امر می‌کنند و رسول الله (ص) نيز در روايت خويش مردم را به پيوستن به شخصی از اهل بيتش که پرچم هدايت را از جانب به اهتزاز در می‌آورد، امر کرده و آن درفش تنها درفش يمانی است در نتيجه، دو روايت در مورد يک شخص سخن می‌گويند و پرچم حق با کسی جز امام معصوم و حجتی از حجج الهی ملحق نمی‌گردد؛ زيرا معصوم مردم را از حق خارج نساخته و وارد باطل نمی‌کند. و عبارت: (ولو با خزيدن بر برف‌ها) به نهايّت کوشش در رسيدن و ملحق شدن به رکاب يمانی حتی تحت سخت‌ترين شرايط اشاره دارد. وليد از يزيد بن سعيد از يزيد بن ابی‌عطا از کعب نقل می‌کند که گويد: (فيظهر اليماني ويقتل قريش ببيت المقدس وعلی يديه تکون الملاحم)، (يمانی ظهور می‌کند و قريش را در بيت المقدس قتل عام می‌کند و انقلاب‌ها و حماسه‌هائی به دست خود می‌آفريند).([93]) و قريش اصطلاحی در مورد جبهه‌های مقابل که حامل حقد و حسد و کينه‌توزی نسبت به اهل بيت (ع) و شيعه‌ی ايشان هستند هرچند به محبت و ولای اهل بيت و سير بر منهج ايشان (ع) تظاهر می‌کنند و قريش ديروز فقهای احناف هستند که به رسول الله (ص) آمده‌ای تا دين چندين هزار ساله‌ی ابا و اجداديمان را تغيير دهی!! و امروز نيز فقهای قريش به قائم يمانی می‌گويند ما تابع سنّن پدرانمان هستيم. ﴿وَكَذَلِكَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ فِي قَرْيَةٍ مِّن نَّذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُّقْتَدُونَ﴾، (و بدين گونه در هيچ شهرى پيش از تو هشداردهنده‏اى نفرستاديم مگر آنكه خوشگذرانان آن گفتند ما پدران خود را بر آيينى [و راهى] يافته‏ايم و ما از پى ايشان راهسپريم).([94])

-علّل کتمان بر شخصيّت يمانی

علّت تعميم موجود در روايات بر شخصيّت يمانی، حداقل به دو دليل اصلی است و آن دو: 1- حفاظت و مصونيّت صاحب آن از دشمنان زياد در عصر ظهور، اگر امور به سادگی مطرح می‌شد قطعاً دشمنان قبل از او آمادگی و زمينه‌سازی عليه او اقدام می‌کردند اما آنان در آغاز امر، از هرگونه تکذيب بر شخصيّتش هراسی ندارند تا نيرومند گردد و از خود حمايت کند. 2- تا ادعای آن بر هر مدعی دروغين، آسان نگردد تا باعث تشويش بر مردم نشود. مالک جهنی گويد: به امام باقر (ع) عرض کردم: (ما صاحب اين امر را با صفتی توصيف می‌کنيم که هيچ يک از مردم آن را دارا نباشند، فرمودند: خير به خدا سوگند چنين نيست بلکه او نخستين کسی است که با آن بر شما محتج شده و شما را بدان دعوت می‌کند).([95]) اين روايت به وضوح بيان می‌کند که صاحب امر الهی همان کسی است که با شناساندن خود به مردم بر آنها محتج می‌شود و مردم را به سوی خود دعوت می‌کند و احتجاج بر مردم صورت نمی‌گيرد جز اين‌که او را انکار می‌کنند. و چه بسا يکی از آنان اعتراض می‌کند و می‌گويد: روايت در خصوص صاحب امر است و او امام مهدی (ع) بوده و نه يمانی؟ می‌گوئيم: عبارت صاحب امر ارتباط عميقی با امام مهدی (ع) و خلفای بعد از ايشان و قائمان به امر ايشان دارد و از خلال بحث اثبات خواهيم کرد که يمانی بعد از امام مهدی (ع) خلافت خواهد کرد بلکه او مهدی اول از مهديين دوازده‌گانه از خلفای امام محمد بن حسن عسکری (ع) و صاحب امر است؛ زيرا به امر الهی قيام کرده و توجيهات را به طور مستقيم از امام مهدی (ع) دريافت می‌کند و ممکن نيست که اهل بيت (ع) ما را به پيوستن به يمانی و ياری او امر کنند و اين‌که رويگردانی از او سبب ورود به آتش می‌شود جز اين‌که او صاحب پرچم الهی و حجتی از حجج خداوند می‌باشد که به تفصيل آن خواهيم پرداخت. رواياتی که بر خليفه و حجت بودن يمانی دلالت می‌کنند: در الفتن نعيم بن حماد آمده است: (علی يدي ذلک الخليفة اليماني وفي ولايته تفتح رومية)، (به دست آن خليفه يمانی و ولايتش، روم فتح می‌شود).([96]) روايت بسيار واضح است که يمانی، خليفه‌ی مهدی (ع) بوده و در ولايت خود، روم را فتح می‌کند و اشاره‌ی واضحی شده که او ولّی از واليّان و خليفه‌ای از خلفای الهی بر زمين می‌باشد. حذيفه بن يمان گويد: رسول الله (ص) فرمودند: (...إذ خرج السفياني في ستين وثلاثمائة ... فعند ذلک ينادي من السماء مناد: أيها الناس إن الله عز وجل قد قطع عنکم مدة الجبارين والمنافقين وأشياعهم وأتباعهم. وولاکم خير أمة محمد (ص) فالحقوا به بمکة ، فإنه المهدي وإسمه أحمد بن عبدالله)، (زمانی‌که که سفيانی در ميان سيصد و شصت سوار خروج نموده و به دمشق می‌رود ... پس، در اين موقع منادی از آسمان فرياد می‌زند: ای مردم روی زمين! خداوند به زندگی ستمکاران خاتمه داد و منافقان و پيروان آنها از بين رفتند. خداوند برای شما فرمانروائی از آل محمد (ع) معين فرموده که در مکه است. بشتابيد و از دستورهايش پيروی کنيد و اوست مهدی و نامش احمد بن عبدالله است).([97]) و عمران بن الحصين گويد: (عرض کرديم: يا رسول الله اين مرد و شرح حالش را برای ما توصيف کنيد، حضرت فرمودند: (انه رجل من ولدي كأنه من رجال بني إسرائيل يخرج عن جهد من أمتي وبلاء، عربي اللون ابن أربعين سنة كأنه وجه كوكب دري يملأ الأرض عدلاً كما مُلئت ظلماً وجوراً يملك...)، (او مردی از فرزندان من است گوئی که از مردان بنی اسرائيل است( هيکل اسرائيلی دارد) بر اثر مشقت و خستگی از امتم و بلاء خروج می‌کند، رنگ او عربی است فرزند چهل ساله که صورت او مانند ماهی درخشان است دنيا را پر از عدل و داد می کند بعد از اينکه پر از ظلم و ستم شده باشد...).([98]) و در ملاحم والفتن سيد بن طاووس الحسنی ص27 آمده است: (قال أمير الغضب ليس من ذي و لا ذهو لكنهم يسمعون صوتا ما قاله إنس و لا جان بايعوا فلانا باسمه ليس من ذي و لا ذهو و لكنه خليفة يماني‏)، (گويد: امير الغضب از اين و آن نيست ولى آنها صدايى می‌شنوند كه آن را نه انس گفته و نه جنّ، به اسم فلانى بيعت كردند، كه از اين زن و مرد متكبر نيست بلکه خليفه يمانى است‏). و در ملاحم والفتن سيد بن طاووس الحسنی ص80 آمده است: (فيجتمعون وينظرون لمن يبايعون ، فبينا هم كذلك إذ سمعوا صوتا ما قاله إنس ولا جان: بايعوا فلانا، بإسمه، وليس من ذي ولا ذو، ولكنه خليفة يماني)، (مردم جمع می‌شوند و به آنهائی كه با او بيعت می‌كنند می‌نگرند. و در آن موقع كه مشغول بيعت‌اند صدائى مى‏شنوند كه آن را نه انس گفته و نه جنّ، به اسم فلانى بيعت كردند، كه از اين است و نه از آن، بلکه خليفه يمانى است‏). و شيخ علی کورانی در کتاب معجم احاديث الامام المهدی (ع) ج1 ص299، روايت می‌کند: (ما المهدي إلا من قريش وما الخلافة إلا فيهم غير أن له أصلاً ونسباً في اليمن)، (مهدی نيست مگر از قريش، و خلافتی نيست مگر در ايشان و اصل و نسبی جز در يمن ندارد). و فرموده‌اش: (نه از اين و نه از آن) اشاره‌ی واضحی به بلاد يمن دارد؛ زيرا آنان، ذی و ذه را به جای لام به کار می‌برند و اين روايت اشاره می‌کند که يمانی از يمن نيست؛ زيرا فرموده نه از اين است و نه از آن (ليس من ذي ولا ذه).

-آزمايش و غربال مردم در جدا سازی اهل حق از اهل باطل

آزمايش و گرفتاری‌ها، امتحانی است که خداوند به وسيله‌ی آن بندگان خويش را می‌سنجد و فرموده است: ﴿تَبَارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ * الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَهُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ﴾، (بزرگوار [و خجسته] است آنكه فرمانروايى به دست اوست و او بر هر چيزى تواناست * همانكه مرگ و زندگى را پديد آورد تا شما را بيازمايد كه كدامتان نيكوكارتريد و اوست ارجمند آمرزنده).([99]) و غربال، تشخيص و تمييز مردم است و خداوند می‌فرمايد: ﴿لِيَمِيزَ اللّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَيَجْعَلَ الْخَبِيثَ بَعْضَهُ عَلَىَ بَعْضٍ فَيَرْكُمَهُ جَمِيعًا فَيَجْعَلَهُ فِي جَهَنَّمَ أُوْلَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ﴾، (تا خدا ناپاك را از پاك جدا كند و ناپاكها را روى يكديگر نهد و همه را متراكم كند آنگاه در جهنم قرار دهد اينان همان زيانكارانند).([100]) امام باقر (ع) فرمودند: (ان حديثکم هذا لتشمئز منه القلوب قلوب الرجال، فانبذوا اليهم نبذا فمن أقر به فزيدوه، ومن أنکره فذروه، انه لابد من أن تکون فتنة يسقط فيها کل بطانة ووليجة حتي يسقط فيها من يشق الشعرة بشعرتين حتي لا يبقي الا نحن وشيعتنا)، (گفتار شما (شيعيان) دلهای مردم (نااهل) را ناخوش آيد، احاديثی را بر آنها عرضه کنيد اگر پذيرا بودند زيادترش کنيد و هر کس منکر بود رهايش کنيد؛ زيرا که يقيناً فتنه‌ای به سراغ شما خواهد آمد که هر دوست وهمراهی را از بين ببرد تا آنکه حتی اگر بر يک مو وارد شود آن را به دو مو تبديل کند، در اين فتنه جز ما وشيعيان (خالص) ما باقی نخواهند ماند).([101]) و مقصود شيعه‌ی محمد و آل محمد (ع) در عصر ظهور هستند، يعنی سيصد وسيزده يار و ده‌ها هزار ديگر و معروف بوده که شيعه در هر عصر و دوره‌ای به هفتاد هزار نفر می‌رسيدند و فتنه‌ای که چنين عدد و عده‌ای را از جمهور مدعيّان تشيع باقی نگه‌ می‌دارد، مسلتزم وجود دعوتی است که کسی آن را قبول نداشته مگر آن کس که خداوند در عالم ذر از او عهد گرفته باشد همان‌طور که از اهل بيت (ع) روايت شده است. امام صادق (ع) فرمودند: (أما لو كملت العدة الموصوفة ثلاثمائة وبضعة عشر كان الذي تريدون، ولكن شيعتنا من لا يعدو صوته سمعه ولا شحناؤه بدنه، ولا يمدح بنا معلنا، ولا يخاصم بنا قاليا، ولا يجالس لنا عايبا، ولا يحدث لنا ثالبا، ولا يحب لنا مبغضا، ولا يبغض لنا محبا، فقلت فكيف أصنع بهذه الشيعة المختلفة الذين يقولون إنهم يتشيعون؟ فقال: فيهم التمييز، وفيهم التمحيص، وفيهم التبديل)، (هر گاه تعداد سيصد وسيزده واندى پيرامون حضرت (ع) گرد آيند آنچه را كه مى‌خواهيد بوقوع خواهد پيوست (ظهور انجام خواهد شد) اما شيعيان ما كسانى هستند كه صداى ايشان از گوش خودشان تجاوز نمى‌كند و بغض و اندوه خود را در خود فرو برده، به ديگران اظهار نمى‌نمايند و بطور علنى ما را در برابر دشمنان مدح ننموده و با بدخواهان و مخالفان ما علنا دشمنى نمى‌ورزند وبا عيب جويان ما همنشين و هم صحبت نگشته و دشمن ما را دوست و دوست ما را دشمن نمى‌دارند. عرض كردم با شيعيانى كه چنين مختلف بوده و اظهار تشيع نيز مى‌نمايند چه كنم؟ امام فرمود: در ميان شيعيان ما امتحانى خواهد بود كه سبب جدايى آنها از يكديگر و تبديل آنها خواهد شد).([102]) و کسانی که مدعی تشيع هستند در مرحله‌ی غربال و تمييز يکی پس از ديگری سقوط می‌کنند و جز تعداد اندک از آنها، کسی باقی نمی‌ماند. و امام رضا (ع) فرمودند: (و الله ما يکون ما تمدون أعينکم اليه حتي تمحصوا وتميزوا، وحتي لا يبقي منکم الا الأندر فالأندر)، (به خدا قسم، آنچه چشمهايتان را به آن دوخته‌ايد واقع نمی‌شود مگر بعد از آزمايش وجدائی شما از يکديگر، و تا آن‌جا که جز تعداد بسيار کمی از شما شيعيان باقی نماند).([103]) می‌گويم: برخی‌ها متوهم شدند که آزمايش و غربال‌گری شيعه از زمان آغاز غيبت کبری تا روز ظهور، استمرار دارد و اين درست و صحيح است اما منجر به سقوط قسمت اعظم و خروجشان از ولايّت نشده بلکه بر تعداد شيعيان نيز افزوده است پس لازم است آن غربال‌گری و امتحانی که امام رضا (ع) ذکر کردند، تحقق يابد حادثه‌ای (دعوت الهی) که به خودی خود مردم را از هم تفکيک می‌کند. می‌گويم: اين مصداق فرموده‌ی ايشان (ع) است: (همانا اسلام غريبانه آغاز شد و به همان غربت نخست خود در عهد رسول الله (ص) باز خواهد گشت). يعنی پيروان اندکی به آن ملحق می‌شوند. می‌دانم که اين کلامم سخت بر دل‌ها گران و سنگين است اما چه کنم که روايات از سپاه ده هزار نفری لشکر قائم سخن می‌گويد در حالی‌که شيعه‌ی امروز ميلياردها نفرند!

-چرا يمانی ناميده شد؟ و آيا از يمن است و محور حرکت او از کجاست؟

شيخ سند، خروج يمانی را از يمن توصيف می‌کند: (کما اين‌که علامت ديگری نيز وجود دارد که روايت بدان اشاره کرده و آن خروجش از بلاد يمن ست و به همين سبب يمانی ناميده شده است).)[104]( و شيخ کورانی گويد: (در منطقه‌ی خليج، علاوه بر حجاز، طبيعتاً برای يمانيون نقش اساسی است هرچند که روايات هرگز چنين امری را ذکر نکردند).([105]) از روايات اين دو شيخ مستفاد می‌شود که علت رجوع نسبت يمانی به بلاد يمن به سبب دو امر است؛ اول از نظر لغوی بوده که يمانی برگرفته از بلاد يمن است و دوم از نظر روائی و در قالب جمله‌ای از رواياتی مطرح شده که در مورد ظهور مردی از يمن در عصر ظهور سخن می‌گويند. و در صدد مناقشه‌ی امر اول، می‌گويم: به نسبت لفظ يمانی اين امکان وجود داشته باشد که به يمن بازگردد و بهم به يُمن، مِيمَنَت، مبارکی و فرخندگی و هم‌چنين ممکن است اشاره به دست راست و بازوی راست داشته باشد پس کدام احتمال ارجح‌تر است؟!! و بر فرض مثال اگر به بلاد يمن نسبت داشته شود، بدين معناست نيست که حتماً بايد از اهل آن بلاد باشد، امری که در نزد عموم مردم معروف است اين بوده که مردم به منقطه‌ی خود منتسب می‌شوند در حالی‌که در منطقه‌ی ديگری سکنی می‌گزيند. صهيب رومی بوده و بلال، حبشی‌ست و در سرزمين‌های عرب زندگی کرده و وفات يافتند يا سيد خوئی که به شهر خوی منتسب بوده و بسياری اشخاص ديگر! و چيزی که در فرهنگ‌لغت کشورها مطرح شده اين است که مکه از تهامه بوده و تهامه از يمن. می‌گويم: مکه وطن و سرزمين اهل بيت (ع) هستند و تهامه از يمن بوده پس همه‌ی ايشان (ع) يمانی هستند و از ابی‌حماد روايت شده: (مهدی نيست مگر از قريش و خلافتی نيست مگر در آنان، جز اين‌که اصل و نسبی در يمن داشته باشد).([106]) و در مورد امر دوم؛ برخی روايات ذکر شده که نزد بسياری، مبهم و شبهه‌انگيز جلوه داده و طوسی در الغيبه از محمد بن مسلم روايت کرده: (قبل از سفيانی، مصری و يمانی خروج می‌کنند).([107]) و عبيد بن زاره گويد: (نـزد ابـو عـبـدالله (امـام صـادق (ع) در مـورد سـفـيـانى سخن گفته شد. فرمود: او چـگـونـه خروج مى كند در حاليكه كاسر عينه در صنعاء هنوز خروج نكرده است).([108]) و امام باقر (ع) فرمودند: (... و خروج سفيانی از شام و يمانی از يمن).([109]) و در بحار الأنوار سطيح کاهن نقل شده: (... سپس حاکمی از صنعای يمن خروج می‌کند که همانند پنبه سپيد است و نامش حسين يا حسن است).([110]) هر کس در اين روايات تأمل و تدبر کند به نتيجه‌ی متعدد بودن يمانی‌ها می‌رسد؛ به اين معنا که لقب يمانی ممکن است بر چند شخص قابل انطباق باشد. و از آن‌چه تقديم شد دريافتيم که خروج يمانی و سفيانی در يک روز، در يک ماه و در يک سال اتفاق می‌افتد در حالی‌که روايت منقول، بر تقدم مصری و يمانی بر سفيانی دلالت می‌کند. اين امری است که دالِ بر وجود يمانی غير از يمانی موعود می‌باشد و همين امر نيز در مورد روايت وارده از عبيد بن زراره گفته می‌شود و بر خروج سفيانی پيش از خروج مردی از صنعاء دلالت می‌کند. و شيخ کورانی در کتاب عصر الظهور ص115 در مورد اين روايت می‌گويد: (و احتمال می‌رود شخصی که قبل از سفيانی ظهور می‌کند، برای يمانی موعود زمينه‌سازی می‌کند). و اکنون اگر بيش از يک يمانی در ميان هستند، مقصود روايت: (و خروج سفيانی از شام و يمانی از يمن) کدام است؟ لذا اشاره به يمن بدين معنا نيست که از بلاد يمن خروج خواهد کرد. ابن عمر گويد: (رسول الله (ص) در ميان مهاجرين و انصار بود... تا آن‌جا... پس رسول الله (ص) دست عباس و علی را گرفت و فرمود: از صلب اين، مردی خروج خواهد کرد که زمين را پر از ظلم و ستم می‌کند و از اين (علی (ع)) مردی خروج خواهد کرد که زمين را پر از عدل و قسط می‌کند پس اگر چنين ديديد بر شما باد بر جوان يمنی او از سوی مشرق می‌آيد و صاحب پرچم مهدی است).([111]) و اين حديث به خروج جوان يمنی (يمانی) از جانب مشرق، تصريح می‌کند نه از سوی يمن! و از آن‌جا که رسول الله (ص) به اطاعت از او امر کردند و فرمودند که صاحب پرچم مهدی است پس بايد همان شخص يمانی باشد که ائمه به وجوب اطاعت و حرمت خذلان ايشان امر کردند و او هدايت‌گرترين درفش‌هاست، يعنی صاحب پرچم مهدی است همان‌طور که روايت گذشته چنين ذکر کرده است. و ابن حجر اين حديث را تحريف کرده و به جای (جوان يمنی) جوان تميمی قرار داده و در اين تحريف، شيخ علی کورانی در (معجم احاديث الامام المهدی) نيز تابع او گشت، هرچند برخی مصادر ذکر کرده‌اند که او جوان تميمی بوده اما از خلال قرينه‌ها و دلالتی که روايت خواهيم کرد بيان خواهد شد که او جوان حسينی و يمانی بوده نه تميمی. صاحب پرچم مهدی (ع) که مأمور به تبعيّت از او هستيم، مرد حسينی نسب است. همان‌طور که در برخی روايات آمده است: (و هيچ يک از آنان را تا مردی از فرزند حسين ببينی)، (خداوند مردی از ما اهل بيت را می‌فرستد)، (مردی از فرزند حسين از جانب مشرق خروج می‌کند).([112]) و امير المؤمنين (ع) می‌فرمايد: (مهدی می‌آيد با موهای مجعد و در گونه‌اش خال است و آغاز حرکتش از مشرق می‌باشد و اگر چنين شد، سفيانی خروج می‌کند)،([113]) (سپس برای فرزند حسين (ع) پرچمی برافراشته می‌شود که در آن امر است). در حالی‌که شعيب بن صالح مردی تميمی النسب است نه علوی و بدين جهت نمی‌تواند صاحب هدايت‌گرترين پرچم‌ها يا زمينه‌ساز امام مهدی (ع) باشد.

-يمانی از مشرق حرکت می‌کند

بنابر به دو دليل، حرکت يمانی از سمت مشرق (خراسان) آغاز می‌شود نه از يمن. اول: روايت می‌گويد که جوان يمنی از سمت مشرق می‌آيد و معروف است که حرکت يمانی با هدف رسيدن به کوفه انجام می‌گيرد و روايت شده: (يمانی و سفيانی همانند دو اسب افسار گسيخته به سوی کوفه رهسپارند)، و کسی که از يمن راه بيفتد، کوفه در سمت مشرق او واقع می‌گردد و ره سپردن به آن، از سمت مغرب مُيَسَر می‌گردد. پس نتيجه می‌گيريم که جوان يمنی از بلاد يمن نيست. و هم‌چنين حرکت مذکور در روايت به مسابقه‌ی دو اسب افسار گسيخته اشاره دارد و اين مسابقه نمی‌تواند تحقق يابد مگر در صورتی که مقصدشان يک مکان نزديک باشد تا گفته شود آنها دو اسب افسارگسيخته هستند. دوم: برای کسی که در زمينه‌ی صف‌آرائی و حرکت لشکرها و جنگها مطالعه‌ای داشته، قطعاً وجود يمانی در يمن و حرکت او سوی کوفه را رّد خواهد کرد؛ زيرا سعوديه (مقّر خونخواران وهابی سفيانی) تنها راه عبور او و لشکرش از آن می‌باشد و می‌بايست هزاران کيلومتر مسافت را طی کند و با لشکريان مسلح که از حمايت امريکا برخوردارند و نيز برخی مخالفان موجود در يمن درگير شود. تا به کوفه برسد و اين امر تنها در خيال و توهم انسان عاقل می‌گنجد در حالی‌که ما در مورد واقعيّت حال سخن می‌گوييم نه افتراضی. و کسی که بگويد او از راه دريائی استفاده خواهد کرد، پاسخش نيز چنين داده می‌شود که اين امر مستلزم به دست‌گيری حکم در يمن و تسلّط بر درياها می‌باشد و دوم می‌بايست از تمام نيروهای امريکائی و هم‌پيمانانش بگذرد تا به عراق برسد و اين امری محال است. اما روايتی که ذکر می‌کند که نام يمانی (حسين يا حسن) است در رّد آن همين کفايت می‌کند که از اهل بيت (ع) صادر نشده‌اند بلکه از سطيح کاهن روايت شده‌اند و او قبل از بعثت نبوّی، مُرد و شايد ترديدش در مورد اسم، دالِ بر ياوه‌گوئی اوست. و کسانی که کلام را از موضع اصليش منحرف می‌کنند در گفته‌ها و کتبشان ذکر می‌کنند که اسم يمانی (حسين يا حسن) است و اين نام از هل بيت (ع) روايت شده تا مردم را نسبت به جهت اصلی يعنی يمانی آل محمد (ع)، فريب داده و دور سازند. و حتی اگر رواياتی وجود داشته باشند که بر يمانیاز يمن دلالت کنند؛ در حقيقت به اصل او اشاره داشته‌اند. ائمه (ع) در خصوص قيام قائم؛ روش و منه اشاره و تلميح را به کار بُرده‌اند و برای حفاظت از جناح قيامش و عدم کشف اسرارش در مقابل دشمنان و سد راه مدعيّان چنين کرده‌اند و اين امر برعکس اشاره به حرکت سفيانی بوده که امرش با قصد کشف حقيقتش برای شيعه، بسيار مفصل ذکر شده است. و با چشم‌پوشی از هر چيز، در کلام امام باقر (ع) در مورد امکان وقوع بداء در حديثشان (ع) اشاره شده و شيعه‌ تنها بايد تسليم اوامر و نواهی باشد و در غير اين صورت عار و ننگی دامن‌گيرش خواهد شد و پناه بر خدا. امام باقر (ع) فرمودند: (فاذا حدثناکم بحديث فجاء علي ما حدثناکم (به) به فقولوا: صدق الله، و اذا حدثناکم بحديث فجاء علي خلاف ما حدثناکم به فقولوا: صدق الله تؤجروا مرتين)، (وقتی که ما خبری به شما می‌دهيم و موافق گفته ما به شما برسانند شما بگوئيد خدا راست گفت و اگر حديثی ما گفتيم ولی بر خلاف گفته ما به شما بگويند، شما بگوئيد: خدا راست گفته تا دو بار پاداش بگيريد).([114]) می‌گويم: اگر يمانی با دعوت قيام می‌کرد همان‌طور که ثابت شد؛ و به زعمشان از يمن قيام می‌کند پس چرا هيچ يک از اهل يمن پيرو او نشدند؟؟ آری، هيچ يک از يمنی‌ها تابع و پيرو او نشدند؛ زيرا آغاز دعوتش در آن بلاد مطرح نشده است. جابر جعفی گويد: امام باقر (ع) فرمودند: (يبايع القائم - بين الرکن والمقام - ثلاثمائة ونيف، عدة أهل بدر، فيهم النجباء من أهل مصر والأبدال من أهل الشام والأخيار من اهل العراق)، (با قائم آل محمد (ع) ميان رکن و مقام، 313 شخصيت بزرگ، به شمار ياران پيامبر در بدر، بيعت می‌نمايند در ميان اينان چهره‌های برجسته‌ای از مصر وشايستگانی از شام وخوبانی از عراق هستند).([115]) آيا در ميان اين بيعت‌کنندگان، احدی از اهل يمن را می‌بينيد؟ پس گريزی نيست که دعوتش در عراق گسترش يافته است. و نمی‌دانم آيا شيخ کورانی در رسوائی که خود را در آن انداخته را درک کرده در حالی‌که برای اهل يمن، نقش به سزائی در عصر ظهور مطرح کرده؟! و آيا لغزش خودکار خود را در هنگام نگاشتن آن احساس نمی‌کرد در حالی‌که به حقيقت امر مطلع بود که يمانی در عراق ايفای نقش می‌کند و لا غير! و امری که در آن به تنگنا افتاده جدا از رسوائيش توسط روايات آن هنگام که لشکرش را از يمن به سوی عراق سوق می‌داد! و امر او بسيار عجيب‌تر می‌شود آن هنگام که شيخ کورانی و امثالش برای خروج يمانی چهار ماهه‌ی اول که از ظهور پيشی گرفته، وقت تعيين می‌کنند. و دوست دارم بگويم: مجموعه‌ای از روايات دلالت می‌کنند آن يمانی که از بلاد يمن خروج می‌کند با انحرافش از خط اهل بيت (ع) متمايز گشته است. امام باقر (ع) فرمودند: (... ثم يسير إليهم منصور اليماني من صنعاء بجنوده، وله فورة شديدة يستقبل الناس قتل الجاهلية، فيلتقي هو والأخوص وراياتهم صفر، وثيابهم ملونة، فيکون بينهما قتال شديد، ثم يظهر الأخوص السفياني عليه)، (... سپس منصور يمانی از صنعاء با لشکر خود به سوی آنان می‌تازد و مردم را همانند جاهليّت قتل عام می‌کند، سپس او و اخوص با يکديگر رو به رو می‌شوند و درفش‌هايشان زرد بوده و با هم درگير می‌شوند، پس از آن سفيانی بر او ظهور می‌کند).([116]) و فرموده‌ی حضرت: (مردم را مانند جاهليّت قتل عام می‌کند) دالِ بر خونريز و قاتل بودن يمانی صنعاء بوده و او، بدون اين‌که ذره‌ای از دين و ايمان داشته باشد مردم را به قتل می‌رساند. و شيخ حيدری زيادی در کتاب خود موسوم به (يمانی حجت خدا) يکی از انتشارات انصار امام مهدی (ع) از (شرح أحقاق الحق) اين روايت را نقل کرده است: (و قحطانی از شهرهای يمن خروج می‌کند. کعب الاحبار گويد: در حالی‌که اين سه تن بر مواضع ظلم و ستم قرار گرفته و به گسترش آن پرداختند و سفيانی از دمشق خروج کرد...). و روايتی از مصدر ديگر را نقل می‌کنم: (نزول عيسی (ع) بر زمين حتمی‌ست و در بين دستانش نشانه‌ها و فتنه‌هائی است پس اولين کسی که خروج می‌کند و بر شهرها سيطره می‌يابد، اصهب است که از بلاد جزيره خارج می‌شود سپس بعد از او، جرهمی از شام خروج می‌کند و قحطانی از بلاد يمن. کعب الاحبار گويد: هنگامی که اين سه نفر بر مواضع خود چيره شدند، سفيانی از وادی که به آن خشک گويند، خروج می‌کند).([117]) لذا يمانی يمن يا قحطانی بر حسب روايات، برای رسيدن به اهدافش به جنگ و خونريزی متوسل می‌شود.

-خروج سفيانی، يمانی و خراسانی در يک سال و در يک ماه است

و بر اساس گفته‌ی آنان، پس اگر يمانی ظهور کرده باشد، سفيانی و خراسانی نيز تا بحال ظهور کرده‌اند، آيا ممکن است ما را به آنها راهنمائی کنيد؟؟ اين اشکال يا اين شبهه در حقيقت پايان نمی‌پذيرد مگر با فرض دو امر. 1- معنای خروجی که روايت از آن سخن می‌گويد، ظهور است. پس معنای خروج‌شان يعنی ظهورشان است. اما اگر معنای خروج چيز ديگری غير ظهور باشد؛ همانند اين است که معنای خروج، تعبيری از يک حرکت نظامی و مسلحانه است. پس در اين صورت، شبهه ساقط می‌شود؛ زيرا صاحب شبهه، شبهه‌ی خود را تنها بر اين اساس بيان کرده که به مجرد وجود يمانی به عنوان شخص يا همچون دعوت و در نهايت به ظهور او می‌انجامد لذا سفيانی و خراسانی هم بايد در عصر و دوره‌ی او ظاهر باشند همان‌طور که او ظاهر است. 2- اين خروج (يا بر اساس افتراضشان، ظهور)، نخستين خروج برای اين سه شخص است يعنی خروج و ظهور هيچ يک بر ديگری پيشی نمی‌گيرد؛ مثلاً اگر ثابت شود که برای سفيانی، خروجی پيش از اين خروج باشد، اين امر، امکان خروج را برای يمانی و خراسانی نيز فراهم می‌سازد هرچند که روايات چنين ذکر نکرده باشند و اين‌که چرا ذکر نکردند، اين بحث جدا و مفصلی است که ارتباطی با امکانيّت آن ندارد بلکه مربوط به صلاح در عدم ذکر آن بوده و واضح است که شخصيّت و حرکت سفيانی به عنوان جهت باطل، را برای مردم کشف و آشکار کرد تا در پی او گمراه نشوند. اما يمانی، جهت حق است و از باب حرص بر پيروزی حرکت او، برخی جزئيات را بايد کتمان کرد. نسبت به امر اول: خروج برگرفته از خرج يعنی در مکانی قرار گرفتن يا سير کردن به سوی آن است گفته می‌شود از خانه خارج شد يعنی در خانه بود اما اکنون به مکان ديگری غير از خانه خارج شد و هم‌چنين گفته می‌شود از حالت عادی‌اش خارج شد يعنی رفتار عادی داشته اما عصبانی شده و به حالت غصبناک تغيير کرد. و اگر به روايت بنگريم در می‌يافتيم که مقصود از خروج در آن به معنای ظهور نيست بلکه مقصود توجه به جنگ و کارزار و حرکت نظامی است و اين روايت خروجشان را اين‌چنين به تصوير می‌کشد: (خروج السفياني واليماني والخراساني في سنة واحدة، في شهر واحد، في يوم واحد نظام كنظام الخرز يتبع بعضه بعضا، فيكون البأس من كل وجه، ويل لمن ناواهم. ثم قال: لا بد لبني فلان من أن يملكوا فإذا ملكوا ثم اختلفوا تفرق ملكهم وتشتت أمرهم حتى يخرج عليهم الخراساني والسفياني هذا من المشرق وهذا من المغرب يستبقان إلى الكوفة كفرسي رهان، هذا من هنا وهذا من هنا حتى يكون هلاك بني فلان على أيديهما، أما إنهم لا يبقون منهم أحدا)، (خروج سفيانى و يمانى و خراسانى در يک سال ودر يک ماه ودر يک روز پشت سر هم (مثل دانه هاى تسبيح) واقع شده وگرفتارى وبلا وناراحتى از هر سو روى مى‌آورد، واى بر كسی‌كه با آنها مخالفت نمايد. سپس فرمود: و قائم خروج نمی‌کند و آن‌چه دوست داريد را نمی‌بينيد تا اين‌که بنی‌فلان با هم اختلاف يابند پس اگر چنين شد مردم در آن طمع کرده و باعث تفرقشان می‌شود و سفيانی خروج می‌کند و فرمود: برای بنی‌فلان حکومتی است پس اگر حکمرانی کردند و پس از آن، اختلاف يافتند، ملکشان متفرق و امرشان پريشان می‌گردد تا اين‌که خراسانی و سفيانی بر آنها خروج کنند، يکی از مشرق و يکی از مغرب همانند دو اسب مسابقه به سوی کوفه رهسپار می‌شوند، يکی از اين طرف و آن يکی از آن طرف تا اين‌که هلاک بنی‌فلان به دستشان صورت می‌گيرد و از آنان کسی را باقی نمی‌گذارند).([118]) و واضح است که اين فضاها، به فضای جنگ و قتال شباهت دارد. و در نهايت مقصود از خروج در روايت، يک حرکت هدفمند نظامی بوده و نه يک ظهور عادی بلکه ظهور پيش از خروج و با هدف زمينه‌سازی برای خروج و گردآوری سربازان و نظام نيرومند صورت می‌گيرد. و اين‌چنين شبهه‌ی آنان حل می‌شود و صاحب شبهه نمی‌تواند در يک حرکت نظامی، شناخت فلان و بهمان را از ما مطالبه کند. اما امر دوم: فرض بر اين‌که اين خروج، نخستين خروج برای اين سه تن است و خروج هيچ يک بر ديگری پيشی نمی‌گيرد. در ابطال آن، همين بس کفايت می‌کند که خروج يا حرکت نظامی بوده و روايت حرکت به سوی کوفه را به تصوير می‌کشد و روايت طولانی بوده و تفاصيل بسياری دارد. گويد: احمد بن محمد بن سعيد بن عقده از احمد بن يوسف بن يعقوب ابوالحسن جعفی از کتابش از اسماعيل بن مهران از حسن علی بن ابی‌حمزه از پدرش و وهيب بن حفص از ابی‌بصير نقل می‌کنند که امام باقر (ع) فرمودند: (إذا رأيتم ناراً من المشرق شبه الهردي العظيم تطلع ثلاثة أيّام أو سبعة فتوقَّعوا فرج آل محمّد صلوات الله عليهم... ثم قال: ولن يخرج القائم ولا ترون ما تحبون حتى يختلف بنو فلان فيما بينهم، فإذا كان ذلك طمع الناس فيهم واختلفت الكلمة، وخرج السفياني. وقال: لا بد لبني فلان من أن يملكوا فإذا ملكوا ثم اختلفوا تفرق ملكهم وتشتت أمرهم حتى يخرج عليهم الخراساني والسفياني هذا من المشرق وهذا من المغرب يستبقان إلى الكوفة كفرسي رهان، هذا من هنا وهذا من هنا حتى يكون هلاك بني فلان على أيديهما، أما إنهم لا يبقون منهم أحدا)، (هنگامی که آتش عظيم از سمت مشرق ديديد که همانند لباس سرخ فام بود، وسه يا هفت روز زبانه می‌کشيد، چشم انتظار فرج آل محمد (ع) باشيد، سپس فرمود: ... و قائم خروج نمی‌کند و آن‌چه دوست داريد را نمی‌بينيد تا اين‌که بنی‌فلان با هم اختلاف يابند پس اگر چنين شد مردم در آن طمع کرده و باعث تفرقشان می‌شود و سفيانی خروج می‌کند و فرمود: برای بنی‌فلان حکومتی است پس اگر حکمرانی کردند و پس از آن، اختلاف يافتند، ملکشان متفرق و امرشان پريشان می‌گردد تا اين‌که خراسانی و سفيانی بر آنها خروج کنند، يکی از مشرق و يکی از مغرب همانند دو اسب مسابقه به سوی کوفه رهسپار می‌شوند، يکی از اين طرف و آن يکی از آن طرف تا اين‌که هلاک بنی‌فلان به دستشان صورت می‌گيرد و از آنان کسی را باقی نمی‌گذارند).([119]) پس اين حرکت نظامی، با هدف رسيدن به کوفه شکل می‌گيرد و سه گروه به سوی کوفه مسابقه می‌دهند و اگر دريافته باشيم که سفيانی به سوی عراق و کوفه نمی‌رود مگر با سيطره بر مناطق پنج‌گانه و با جنگ‌های ديگری درگير می‌‌شود. و برای ما آشکار می‌گردد که برای سفيانی قبل از حرکت خود به سوی کوفه، يک حرکت نظامی برای تسلّط آن مناطق داشته و در نتيجه اين امکان به وجود می‌آيد که يمانی و خراسانی هم حرکت‌های نظامی قبل از حرکت اصلی به سوی کوفه، داشته باشند و اين شبهه نيز برای صاحب خود حل شده و ديگر اثری از آن باقی نمانده است. و اکنون ثابت می‌کنيم که سفيانی يک حرکت نظامی قبل از هجوم به سوی عراق، داشته و با هم اين روايت را می‌خوانيم: امام باقر (ع) فرمودند: (ثم يختلفون عند ذلک علی ثلاث رايات: راية الأصهب، وراية الأبقع وراية السفياني، فيلتقي السفياني بالأبقع فيقتتلون فيقتله السفياني ومن تبعه، ثم يقتل الأصهب، ثم لايکون له همة إلا الإقبال نحو العراق ويمر جيشه بقرقيسياء، فيقتتلون بها فيقتل بها من الجبارين مائة ألف، ويعبث السفياني جيشا إلی الکوفة وعدتهم سبعون ألفاً، فيصيبون من اهل الکوفة قتلاً وصلباً وسبياً...)، (سپس در آن هنگام مردم سه گروه خواهند شد و زير سه پرچم گرد خواهند آمد: اول پرچم سرخ و سفيد، دوم پرچم سياه و سفيد و سوم پرچم سفيانی. آن گاه سفيانی با پرچمدار سياه و سفيد برخورد می‌کند و با يک ديگر نبرد می‌نمايند، و او و تمامی همراهانش را به قتل می‌رساند. آن گاه سفيانی شخص سرخ و سفيد را می‌کشد، و ديگر هدفی نخواهد داشت جز اين که به سوی عراق پيشروی کند. لشکريانش از قرقيسيا می‌گذرند و صدها هزار تن از گردنکشان را در آنجا می‌کشند. سفيانی لشکری به سوی کوفه می‌فرستد که تعداد آنها هفتاد هزار مرد جنگی است. پس آنها به کشتن و دار زدن و اسير کردن اهل کوفه می‌پردازند).([120]) ابقع و اصهب در شام با يکديگر درگير می‌شوند. امام باقر (ع) فرمودند: (الزم الأرض ولاتحرک يداً ولا رجلاً حتی تری علامات أذکرها لک، وما أراک تدرک ذلک: اختلاف بني العباس ومنادي ينادي من السماء وخسف قرية من قری الشام تسمی الجابية ونزول الترک الجزيرة ونزول الروم الرملة واختلاف کثير عند ذلک في کل أرض، حتی تخرب الشام ويکون سبب خرابها اجتماع ثلاث رايات فيها: راية الأصهب، وراية الأبقع وراية السفياني)، (بر زمين بنشين و دست و پائی حرکت مده تا علامتهائی که به تو می‌گويم ببينی و تصور می‌کنم همه‌ی آن را نتوانی ادراک کنی: از پی هم آمدن بنی عباس (در زمامداری) و فرياد آسمانی و فرورفتن يکی از روستاهای شام و فرود آمدن ترکها در جزيره (شايد عراق باشد) و فرود آمدن روميان به رمله و بروز اختلاف بسيار در اين هنگام در همه سرزمين ها تا آنجا که منجر به خرابی شام گردد و سبب و انگيزه خرابی شام نيز سه پرچم باشد: يکی پرچم اصهب و پرچم ابقع و پرچم سفيانی است).([121]) جابر از امام باقر (ع) نقل می‌کند که فرمودند: (إذا ظهر السفياني علی الأبقع وعلی المنصور والکندي والترک والروم، خرج وصار إلی العراق، ثم يطلع القرن ذو الشفا، فعند ذلک هلاک عبد الله)، (اگر سفيانی بر ابقع و بر منصور و کندی و ترک و روم ظهور كند، خروج کرده و به عراق می رود، سپس قرن ذو الشفاء ديده می شود، پس در آن هنگام هلاک عبدالله خواهد بود).([122]) و نيز فرمودند: (إذا ظهر الأبقع مع قوم ذوي أجسام فتکون بينهم ملحمة عظيمة، ثم يظهر الأخوص السفياني الملعون فيقاتلها جميعاً فيظهر عليمها جميعاً... ثم يسير إلی العراق وترفع قبل ذلک اثنتا عشرة راية بلکوفة معروفة منسوبة)، (اگر ابقع (نام يک شخص) ظهور کند به همراه قومی که دارای هيکل‌های قوی هستند پس ميان آنها جنگ بزرگی اتفاق خواهد افتاد؛ پس از آن سفيانی ظهور می‌کند و با آنها می جنگد ... سپس به سوی عراق رفته و قبل از آن دوازده پرچم معروف در کوفه منسوب می‌شوند).([123]) و امير المؤمنين (ع) فرمودند: (... فيفاجئهم السفيانى فى عصائب اهل الشام، فتختلف ثلاث رايات، فرايه للترک والعجم وهى سوداء، ورايه للبريين لابن العباس صفراء، ورايه للسفيانى فيقتتلون ببطن الازرق قتالا شديدا فيقتل منهم ستين الف، ثم يغلبهم السفيانى فيقتل منهم خلق کثير، ويملک بطونهم، ويعدل فيهم حتى يقال فيه: والله، ما کان يقال عليه الا کذبا، والله انهم لکاذبون، ولا يعلمون ما تلقى امه محمد صلى الله عليه وآله، ولو علموا لما قالوا ذلک، ولا زال يعدل فيهم حتى يسير، فاول سيره الى حمص، وان اهلها باسوء حال، ثم يعبر الفرات من باب بيعه مصر، وينزع الله عن قلبه الرحمه، ويسير الى موضع يقال له قريه سبا، فيکون له بها وقعه عظيمه فلا تبقى بلد، الا وبلغهم خبره، فيدخلهم من ذلک خوف وجزع، فلا يزال يدخل بلدا بعد بلد، الا واقع اهلها، فاول وقعه تکون بحمص، ثم بالرقه، ثم بقريه سبا، وهى اعظم وقعه يواقعها بحمص، ثم ترجع الى دمشق، وقد دانت له الخلق، فيجيش جيشا الى المدينه، وجيشا الى المشرق فيقتل بالزوراء سبعين الفا ويبقر بطون ثلثماه امراه حامل، ويخرج الجيش الى الکوفة، فيقتل بها خلقاً)، (در اين هنگام است که سفيانى با گروهى از شاميان خروج کند. اهل سه پرچم با يک ديگر اختلاف کنند: پرچم ترک وعجم که رنگش سياه است وپرچم عرب بيابانگرد که از پيروان ابن عباسند ورنگ پرچمشان زرد است وپرچم سفيانى. آن گاه در بطن الازرق نبردى سخت درگيرد که از آنان شصت هزار نفر کشته شود، پس از آن سفيانى بر ايشان غالب آيد وگروه انبوهى از آنان را بکشد وبر مراکز حساس دست اندازد وبناى خود را در ميان ايشان به عدل وداد گذارد تا اندازه اى که در حق او گفته شود: به خدا سوگند، سخنانى که درباره او مى گفتند - که ظالم وستمکار است - دروغ است. هر آينه ايشان از دروغگويانند ونمى دانند که او با امت پيامبر چه خواهد کرد؟ واگر مى دانستند اين سخن را نمى گفتند. او پيوسته به عدالت در ميان ايشان رفتار مى کند تا اينکه به حرکت در آيد. نخستين مرحله سيرش به جانب حمص است. به درستى که اهل حمص در بدترين حالند. پس از فرات از باب بيعه مصر عبور مى کند. خدا رحم وشفقت را از دل او بر مى کند. آن گاه به موضعى که آن را قريه سبا گويند رهسپار مى گردد. در آنجا نبردى بزرگ واقع مى شود. پس شهرى باقى نمى ماند مگر آن که خبر او به ساکنينش برسد وترس وجزع از اين خبر آنها را فرو گيرد. پس پيوسته به شهرى بعد از شهر ديگرى داخل مى شود وبا آنها به نبرد بر مى خيزد. نخستين نبرد او در حمص است وبعد از آن در رقه وپس از آن در قريه سبا که اين نبرد از نبرد در حمص بس بزرگتر است. آن گاه به دمشق بر مى گردد ومردمان به او نزديک شوند. لشکرى تجهيز مى کند وبه مدينه مى فرستد ولشکرى به سمت مشرق (يعنى عراق) مى فرستد. در بغداد هفتاد هزار نفر را مى کشد وسيصد زن حامل را شکم پاره مى کند. لشکر او در کوفه شما قيام کند. چه بسيار مرد وزن که به گريه در آيند. پس در آنجا خلق بسيارى را مى کشد).([124])

-حدود شخصيّت يمانی

سؤالی در مورد شخصيّت يمانی از سيد احمد الحسن (ع) پرسيده شده که در پاسخ فرمودند: (در آغاز بايد بدانيم كه مكه از تهامه مى‌باشد، و تهامه از يمن است. و حضرت محمد و خاندان ايشان همه يمانى می باشند، حضرت محمد (ص) يمانى است، و امام علی (ع) يمانى است، و امام مهدى (ع) يمانى می باشد، و دوازده مهدى بعد از ايشان نيز يمانى هستند. پس مهدى اول يمانى است؛ و اين را علمای با عمل گذشته رحمت خدا بر آنها باد مى دانستند. ﴿فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيّاً﴾، (اما پس از آنها فرزندان ناشايسته اى جانشين شدند كه نماز را تباه كردند، و از شهوات پيروى نمودند، بزودى مجازات گمراهى خود را خواهند ديد).([125]) علامه مجلسی ( در بحار الأنوار کلام اهل بيت را (حكمت يمانيه) ناميده است. بلكه از پيامبر خدا ايراد شده است، همانطور كه عبدالمطلب (ع) نيز خانه كعبه را بنام «كعبه يمانيه» ناميده بود. اما راجع به حدود شخصيت يمانى بايد گفت: در روايتی از امام باقر (ع) اين گونه ايراد شده است: (در پرچـمها پرچـمى هدايت يافـته تر از پرچم يمانى نيست و آن پرچم هدايت است زيرا كه شما را به سوی صاحبـتـان دعوت می کند، و اگر يمانى خروج کرد فروختن اسلحه حرام مى شود، و اگر يمانى خروج کرد، بپا خيز بسوی او، زيرا که پرچمش پرچم هدايت است، و جايز نيست مسلمانان از او سرپيچى كنند، و اگر كسى اينكار را انجام دهد از اهل جهنم است، زيرا که او دعوت به حق و هدايت به راه راست مى كند). در حديث فوق چند نکته‌ی بسيار مهم وجود دارند: 1- «جايز نيست هيچ مسلمانی از او سرپيچى كند، و اگر كسى اين كار را انجام دهد از اهل جهنم مى باشد». بنابراين نتيجه می‌گيريم كه يمانى صاحب ولايت الهى است، و شخصی بر مردم حجت نخواهد بود، به طورى كه روی گردانی از وى، انسان را وارد جهنم كند حتى اگر نماز بخواند و روزه بگيرد، مگر اينكه از خلفاى خداوند بر زمين باشد، و آنها اصحاب ولايت من جمله: پيامبران و فرستادگان و امامان و مهديين مى باشند. 2- «او دعوت به حق و هدايت به راه راست مى كند». دعوت به حق و راه راست (صراط مستقيم) بدين معنا مى‌باشد كه اين شخص اشتباه نمى‌كند، تا مردم را وارد باطل كند يا اين كه آنها را از حق خارج سازد، و اين بدان معناست که ايشان معصوم و منصوص العصمة است. بنابراين، با اين معنا براى اين قيد و حد، ثمره بزرگی در مشخص کردن شخصيت يمانی ايـجـاد مى‌شود، اما برداشت هر معناى ديگری از اين جمله (دعوت به حق و هدايت به راه راست مى كند)، اين فرموده از ائمه را بى فايده قلمداد مى‌كند، پس نه قيد و نه حد برای شخصيت يمانی خواهد بود، و بلا نسبت آنها از گفتن کلام بی معنا که از آن مبراء می‌باشند. پس نتيجه آنچه بدان در موارد اول و دوم اشاره شد اين است كه، يمانى حـجتی از حـجت‌های خداوند بر زمين، و معصومِ منصوص العصمـة است، و در روايات متواتر و متن هاى قطعى ثابت مى‌باشد كه حجت های الهی پس از پيامبر اکرم، دوازده امام و دوازده مهدى مى‌باشند. و غير از آنها هيچ حجت معصوم ديگری بر زمين نيست. و آنها تمام نعمت و كمال دين و ختم رسالت‌های آسمانی هستند، که يازده امام از آنها دار دنيا را وداع گفته، و امـام مـهـدى (ع) بقية الله و دوازده مهدى باقى مانده اند. و يمانى مردم را به سوی امام مهدى (ع) دعوت مى كند، پس يمانى بايد نخستين مهديين باشد، زيرا كه يازده مهدى پس از ایشان از فرزندانش می باشند. ﴿ذرية بَعْضُـهـَـا مِـنْ بَعْــضٍ وَالـلَّـهُ سَـمِـيـعٌ عَـلِيـمٌ﴾، (فرزندانى بعضى از نسل بعضى ديگرند و خداوند شنواى داناست).([126]) و در زمانی بعد از زمان ظهور امام مهدی (ع) خواهند آمد، بلکه آنها در دولت عدل الهی خواهند بود، و آنچه ثابت است، مهدی اول در زمان ظهور امام مهدى (ع) موجود می‌باشد، و ايشان نخستين ايمان آورندگان به امام مهدی (ع) در آغـاز ظهور و آماده ساز زمينه قيام مقدس مى‌باشد، همانطور كه در وصيت رسول الله ذكر شده است. و از اينجا شخص يمانى در شخصيت مهدى اول از دوازده مهدی مذکور در وصيت رسول خدا منحصر می‌شود. و روايات اهل بيت نام و صفات و محل سکونت مهدى اول را با جزئيات بيان نمودند، كه نام ايشان احمد و كُنيه اش عبدالله يا اسرائيل است. و مردم او را اسرائيلى می‌نامند و ناگزيرند او را اسرائيلی بنامند. و پيامبر خدا فرمود: (نامم احمد و من عبدالله هستم. نامم اسرائيل است و هر آنچه که او را بدان امر نموده مرا نيز امر كرده است، و هر آنچه او را اشاره كرده مرا نيز اشاره كرده است). و مهدى اول نخستين فرد، از سيصد و سيزده نفر يار امام مهدی (ع) است، و از بصره مى‌باشد و در گونه‌ى راستش اثر و شوره سر دارد، هيکل ايشان همانند موسى بن عمران (ع) است، و در كمرش مُهر نبوت و در وصيت پيامبر خدا ذكر شده است، و او عالم‌ترين خلق پس از ائمه به قرآن و تورات و انجيل است، و در آغاز ظهورش جوان مى‌باشد، پيامبر خدا فرمود: (...سپس جوانى را ياد كرد و فرمود: اگر وى را ديديد با او بيعت كنيد كه او خليفه مهدى (ع) است).([127]) وصيت رسول الله در شب وفاتش: از امام صادق (ع) از پدرانش از امير مؤمنان [نـقل شده است که فرمود: (پيامبر خدا در شب وفاتش به على (ع) فرمود: ای ابا الحسن صحيفه و دواتى حاضر كن. و پيامبر خدا وصيتش را فرمود، تا بدين جا رسيد: يا على پس از من دوازده امام، و پس از آنها دوازده مهدى می باشند. و تو يا على نخستين دوازده امام مى باشى. تا حديث بدين جا رسيد و فرمود:... و اگر زمان وفات حسن عسگری (ع) رسيد آن را به فرزندش (م ح م د)، نگه‌داشته شده از آل محمد تسليم نمايد و آنها دوازده امام مى باشند، سپس بعد از آنها دوازده مهدى خواهند بود، پس اگر زمان مرگ (حجت ابن الحسن) رسيد امر (خلافت) را به فرزندش اول مهديين تسليم نمايد كه سه نام دارد، نامى مانند نام من و نام پدرم و آن عبدالله و احمد و نام سوّمش مهدى است. و او اولين ايمان آورندگان مى‌باشد).([128]) حذيفه گويد: رسول الله (ص) در ذکر مهدی فرمودند: (کسی بين رکن و مقام با او بيعت می‌شود نامش احمد و عبدالله و مهدی است و اين‌ها سه نام او هستند).([129]) از امام صادق (ع) فرمود: (از نسل ما بعد از قائم (ع) دوازده مهدى از فرزندان حسين (ع) می باشند).([130]) و امام صادق (ع) فرمود: (از نسل ما بعد از قائم (ع) يازده مهدى از فرزندان حسين (ع) مى‌باشند).([131]) و در اين روايت «قائم» همان «مهدى اوّل» مى باشد، نه امام مهدى محمد ابن الحسن العسکری عليه السلام زيرا كه پس از امام مهدی (ع) دوازده مهدى مى باشند. امام باقر (ع) در مشخصات مهدى اول فرمود: (... رنگ پوست او به سرخی می‌گرايد، چشمانش به گودی نشسته، ابروهايش برجسته، و شانه های عريض و پهن بوده و سر و موهايش مجـعد است، و در صورتش اثر و نشانه اى است، خداوند موسى را رحمت كند).([132]) و از امير المؤمنان (ع) در خبرى طولانى در ذكر اصحاب قائم (ع) فرمود: (... اول آنها از بصره و آخر آنها از ابدال مى باشد...).([133]) و از امام صادق (ع) در روايتى طولانى که نام ياران قائم (ع) را ذکر می‌کند آمده است: (... و از بصره... احمد...).([134]) و از امام باقر (ع) نـقل است كه فرمود: (قائم دو نام دارد نامى مخفى و نامى آشكار، نام مخفى احمد و نام آشكار محمد است). و احمد نام مهدى اول و محمد اسم امام مهدى (ع) است همانطور كه در وصيت رسول الله تبـيان شد. و از امام باقر (ع) فرمود: (براى خداى تعالى گنجى در طالقان است که نه از طلاست و نه نـقره، بلکه دوازده هزار نفر در خراسان اند که شعارشان «احمد، احمد» است. رهبر آنها جوانى از بنى هاشم سوار بر قاطرى سپـيد رنگ مى باشد و پيشانى بندی قرمز رنگ بر سر بسته است، گويی به او مى نگرم که از رود فرات هم مى گذرد، اگر دعوت او را شنـيديد به سوى او بشتابيد حتى اگر مجبور شويد سيـنه خيز بر روی يخ ها حرکت کنيد). و احمد نام مهدى اول است. و در كتاب الملاحم و الفتن (فتنه و آشوب ها)، سيد بن طاووس حسنى ص 27 آمده است: (امير غضب نه از اين و نه از آن است بلکه آنها صدائى مى شنوند که هيچ انسان و جنی آن را نگفته: كه با فلانی بيعت كنيد، و او را به نامش می خواند، نه از اين است نه از آن، بلکه او خليفه اى يمانى است. و در همين كتاب شريف صفحه 80 آمده است: (نه از اين و نه از آن، بلکه او خليفه اى يمانى است). و شيخ على كورانى در كتاب معجم احاديث امام مهدى (ع)، ج 1، ص 299 نـقل نموده است: (مهدى نيست جز از قريش، و خلافت نيست جز در آنها، و او اصل و نسبى در يمن دارد). با توجه به اينكه مهدى اول از نسل امام مهدى (ع) است، بنابراين بايد دارای اصل و نسبى نامعلوم باشد، زيرا كه نسل امام مهدى (ع) مجهول و ناشناخته مى باشد، و اين مشخصاتِ يمانى منصور و مطابق با مهدى اول است، زيرا که يک شخصيت می‌باشند. همانطور كه واضح و آشكار شد. و جهت اطلاع بيشتر، می‌گويم که: يمانی زمينه ساز ظهور مقدس می‌باشد، و از سيصد و سيزده تن است و پرچم را به امام مهدی (ع) تسليم می‌کند، و مهدی اول همچنين در زمان ظهور مقدس موجود می‌باشد، و اولين مؤمنان به امام مهدی (ع) در ابتدای ظهور و قبل از قيامش است، بنابراين بايد يکی بر ديگری حجت باشد، و با توجه به اينکه ائمه و مهديين حجت‌های خدا بر همه‌ی خلق می‌باشند و مهدی اول جز آنهاست، پس او حجت بر يمانی است، چنانچه يک شخصيت نباشند، و در نـتـيـجه مهدی اول همان رهبر انقلاب زمينه سازی خواهد بود، پس نـقش يمانی ثانوی خواهد شد، بلکه ياری دهنده‌ی رهبر خواهد گشت و اين غير صحيح می‌باشد، زيرا که يمانی زمينه ساز اصلی و رهبر حرکت ظهور مقدس است، بنابراين، اينکه مهدی اول همان يمانی است و يمانی همان مهدی اول حتمی می‌شود. و با اين حال يمانی: (نامش احمد و از بصره و در گونه‌ی راستش علامت و در ابتدای ظهورش جوان و بر سرش شوره و عالم ترين مردم به قران و تورات و انجيل بعد از ائمه می‌باشد، و دارای نسبی نامعلوم و ملقب به مهدی و امامی واجب اطاعت از خدا، و جايز نيست هيچ مسلمانی از او سرپيچی نمايد و هر کس اين کار را انجام دهد از اهل جهنم خواهد بود و دعوت به حق و راه مستقيم و امام مهدی (ع) می‌کند و... و...). و هر آنچه در مورد مشخصات مهدي اول در روايات محمد و آل محمد آمده است را می‌توانيد در کتاب‌های غيبت شيخ نعمانی، غيبت شيخ طوسی، اکمال الدين و بحار ج52 و ج53، و غير اين کتاب ها مطالعه فرماييد. و آنچه باقی مى ماند اين است كه پيروان يمانى سيصد و سيزده نفر اصحاب امام (ع)، همه نيز يمانى مى باشند به اعتبار اينكه آنها به رهبرشان يمانی نسبت داده مى شوند، و از جمله آنها يمانى صنعاء و يمانى عراق است).([135]) کلام سيد احمد الحسن (ع) تا به اين‌جا پايان می‌يابد. و اگر در حقيقت اين روايت دقت کنيم، امر مهمی برای ما آشکار خواهد شد: امام باقر (ع) فرمودند: (إن لله تعالى كنزا بالطالقان ليس بذهب ولا فضة، اثنا عشر ألفا بخراسان شعارهم: (أحمد أحمد) يقودهم شاب من بني هاشم على بغلة شهباء، عليه عصابة حمراء، كأني أنظر إليه عابر الفرات. فإذا سمعتم بذلك فسارعوا إليه ولو حبوا على الثلج)، (برای خداوند متعال گنجی در طالقان است نه طلا و نه نقره، دوازده هزار نفر شعارشان «احمد احمد» است، جوانی از بنی‌هاشم بر روی قاطری سپيد و با پيشانی بندی قرمز آن‌ها را رهبری می‌کند انگار به آن‌ها نگاه می‌کنم که از رود فرات می‌گذرند و اگر آن را شنيديد به سوی او بشتابيد حتی اگر سينه خيز بر يخ‌ها حرکت کنيد).([136]) و احمد نام مهدی اول است. برگرفتن نام (احمد) به عنوان شعار، دالِ بر شأن و منزلت خاص است که آن جوانان می‌دانند و فرموده‌ی حضرت: (جوانی از بنی‌هاشم آنان را فرماندهی می‌کند)، اشاره به (احمد) همان شخص مذکور در وصيّت رسول الله (ص) بوده که به پيوستن و التحاق به رکاب او ولو با خزيدن بر برف‌ها امر کردند. و طبق عادت، ائمه معصومين (ع) ممکن نيست مردم را به او ملزم کنند مگر اين‌که آن جوان، حجت مفترض الطاعه باشد و حجتی نيست مگر امام مهدی (ع) و فرزندش احمد. و از امام باقر (ع) روايت شده که فرمودند: (کل راية ترفع قبل القائم فصاحبها طاغوت)، (هر پرچمی که قبل از قائم برافراشته می‌شود، صاحبش طاغوت است).([137]) بدين معناست که تمام پرچم‌ها به استثنای پرچم قائم، همه پرچم ضلالت و گمراهی هستند هرچند از جهات معيّنی هستند اما پرچم (جوان بنی‌هاشم) از سوی معصومين (ع) ممدوح است بلکه مأمور به التحاقش هستيم ولو با خزيدن بر برف‌ها پس بايد پرچم او، پرچم قائم باشد و در مقابل اهل بيت (ع) ما را ملحق شده به رکاب يمانی امر کردند و رويگردان از او از اهل آتش است و راه خروجی از آن نيست مگر با تعدد صفات اما او يک شخص است. و به همين جهت يمانی و مهدی اول و قائم، همه صفات يک شخص مذکور در وصيّت رسول الله (ص) است که نامش احمد می‌باشد. اما باقر (ع) فرمودند: (... وَ إِيَّاكَ وَ شُذَّاذاً مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ ص فَإِنَّ لِآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ رَايَةً وَ لِغَيْرِهِمْ رَايَاتٍ فَالْزَمِ الْأَرْضَ وَ لَا تَتَبَّعْ مِنْهُمْ رَجُلًا أَبَداً حَتَّى تَرَى رَجُلًا مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ مَعَهُ عَهْدُ نَبِيِّ اللَّهِ وَ رَايَتُهُ وَ سِلَاحُهُ فَإِنَّ عَهْدَ نَبِيِّ اللَّهِ صَارَ عِنْدَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ثُمَّ صَارَ عِنْدَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وَ يَفْعَلُ اللَّهُ ما يَشاءُ فَالْزَمْ هَؤُلَاءِ أَبَداً وَ إِيَّاكَ وَ مَنْ ذَكَرْتُ لَكَ فَإِذَا خَرَجَ رَجُلٌ مِنْهُمْ مَعَهُ ثَلَاثُ مِائَةٍ وَ بِضْعَةَ عَشَرَ رَجُلًا وَ مَعَهُ رَايَةُ رَسُولِ اللَّهِ (ص)‏)، (پس همانا برای آل محمد و امير المؤمنين علی (ع) پرچمی است و برای غير ايشان پرچم‌هائی دگر پس ملازم زمين باش و بر زمين بچسب و هرگز تبعيت نکن از هيچ کدام از اين پرچم ها تا اينکه ببينی مردی از فرزندان امام حسين (ع) را که با او عهد نبی الله و پرچم و سلاحش است و اين عهد و پرچم و سلاح نزد علی بن الحسين امام سجاد بود و پس از او نزد من محمد بن علی امام باقر و بعد ... تا امام حسن عسکری (ع) پس ملازم اينان باش و بر حذر باش از کسانی که ذکر کردم برای تو (با خروج کنندگان چه از آل محمد و چه غير آل محمد خروج نکن و از آنها تبعيت نکن).([138]) و در روايت سه ميراث ديده می‌شود؛ عهد (وصيّت) و پرچم و سلاح: الف- عهد رسول الله (ص): عهد رسول الله (ص) همان وصيّت ايشان در شب وفات است که اسم فرزند مهدی (احمد) در آن آمده است و او فرزند صاحب وصيّت‌هاست و صاحب وصايا، شخص امام محمد بن حسن عسکری (ع) است. امام رضا (ع) فرمودند: (كأني برايات من مصر مقبلات خضر مصبغات حتى تأتي الشامات فتهدى إلى ابن صاحب الوصيات)، (گويى درفش هاى سبز رنگ آميزى شده‌اى را مى‌بينم كه از مصر مى‌آيند تا به شامات مى‌رسند و از [آنجا] به سمت فرزند صاحب الوصيات هدايت مى‌شوند).([139]) ب- و اما پرچم رسول الله (ص): پرچم بيعت برای خداست (البيعة لله) يعنی بيعت با کسی که خدا منصب کرده، کسی که صاحب عهد است و برعکس مفهوم دموکراسی و انتخابات و شوراهای مردمی‌ست و همان‌طور که سنّت خواندند و گفتند امر به دست شوراست و تمام علمای شيعه اخيراً بدان اقرار کرده و مردم نيز بدون تدبر، از آنان پيروی کردند و مردم را از مذهب اهل بيت (ع) دور و گمراه ساختند. ج- و اما سلاح رسول الله (ص): سلاح، قرآن است يعنی علم و معرفت به آن، پس کسی که سلاح رسول الله (ص) را حمل می‌کند بايد محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ آن را بداند لذا هيچ احدی از اسرار قرآن مطلع نيست جز اهل بيت نبوّت و رسالت؛ زيرا ايشان کفه‌ی ديگر قرآن هستند، ثقلينی می‌باشند که هرگز از هم جدا نمی‌شوند تا اين‌که بر حوض کوثر بر رسول الله (ص) بازگردند. همان‌طور که در حديث رسول الله (ص) چنين آمده است.

-خروج يمانی قبل از سفيانی

هر کس منتظر سفيانی قبل از يمانی بوده اين روايت امام صادق (ع) را بخواند که فرمودند: (قبل از سفيانی، مصری و يمانی خروج می‌کنند).([140]) با مقايسه‌ی اين متون با آن‌چه تقديم شد، آشکار می‌گردد که اين داعی يمانی موعود (لبيک‌گويان دعوت داعی) است؛ زيرا نصرت و ياری اين دعوت‌کننده واجب است و به سوی امام مهدی (ع) دعوت می‌کند (به سوی صاحبتان دعوت می‌کند)، (زيرا به سوی حق و راه راست دعوت می‌کند)، (و قبل از آن، مردی خروج می‌کند که به سوی آل محمد دعوت می‌کند)، (و بدانيد اگر تابع طلوع کننده از مشرق شويد شما را بر مناهج رسول سير می‌دهد)، (و درفش‌های سياهی از مشرق زمين به اهتزاز در می‌آيند که مردی از آل محمد (ع) آنها را رهبری می‌کند)، (در آن خليفة الله مهدی است)، (بر شما باد به جوان يمنی که از سوی مشرق می‌آيد و صاحب پرچم مهدی است)، (و مردی از مشرق با درفش‌های مشکی رنگ کوچک می‌آيد و صاحب شام را می‌کشد و مطيع امر مهدی (ع) می‌گردد)، (مردی از فرزند حسين از جانب مشرق خروج می‌کند که اگر کوه‌ها در مقابلش قرار گيرند، آنها را ويران کرده و راه خود را می‌گشايد)، (و هيچ يک از آنها را تبعيت نکن تا مردی از فرزند حسين ببينی)، (خداوند مردی از ما اهل بيت را می‌فرستد)، (مردی از فرزند حسين از جانب مشرق خروج می‌کند)، (سپس پرچمی از برای فرزند حسين برافراشته می‌شود که امر در آن است). پس اين شخص همان احمد مذکور در وصيّت رسول الله (ص) است و اوست شعار جوانان طالقانی. و از جمع تمام روايات به وضوح آشکار می‌شود که صاحب آنها، احمد يمانی است.

-خراسانی کيست؟

جمعی از روايات رسول الله (ص) و اهل بيت ايشان (ع) وارد شده که برخی‌ها تصريح می‌کنند و پاره‌ای ديگر به ايما و اشاره به قائمی (ع) پرداخته‌اند که از سوی مشرق وارد معرکه می‌شود. امری که عقول از درک آن حيران مانده‌اند در حالی‌که بين قائم با شمشير و امام مهدی (ع) تمايز ايجاد نکرده و هر دو را يکی می‌پندارند. اين قوم در احادث مشار اليهم بر اساس آن‌چه در ذهنشان رسوب کرده که امام مهدی (ع) از سمت حجاز وارد عراق می‌شود در تناقض آشکاری واقع گشته‌اند و برای رهائی از ايت تناقض، راه حل آسانی به ذهنشان رسيده و آن تضعيف شمردن رواياتی که دالِ بر ورود از سمت مشرق است هرچند اين تضعيف خالی از هرگونه دليل شرعی بوده، و در حقيقت نمی‌توان آن را به حساب چيزی گذاشت جز عدم درک مفهوم از اين روايات. و برخی‌ها به تأويل اين احاديث موافق با مفهومی که در مورد مسئله‌ی ظهور مطرح شده، پرداختند و همه‌ی آن احتمالات – با تأسف فراوان- حقيقت محسوب می‌شدند. و اينان از منهج و شيوه‌ی صحيحی که برای طالب حق باقی مانده، غافل گشته‌اند، منهجی که بر به عقل حکم خدمتگذاری می‌دهد نه حاکم متصرف در متون ونصوص! بنا بر اين اگر فهم متمرکز در اذهانشان برگرفته از نصوص باشد، مفهوم ديگرش نيز در نصوص است و برخلاف ياوه‌گوئی‌هايشان، متون تناقضی با هم ندارند بلکه تناقض در نتيجه‌ی توهمات ساختگی به حساب تسليم در برابر احاديث اهل بيت (ع) شکل می‌گيرد، به راستی که ائمه‌ی کتاب گشته‌اند نه اين‌که کتاب امامشان گشته. و در اين‌جا قسمتی از کتاب (المعجم الموضوعی لأحاديث الامام المهدي) به تأليف شيخ علی کورانی نقل خواهم کرد تا نمونه‌ای باشد از طريقه‌ی تعامل اين قوم با حقايق متون. شيخ می‌گويد: (همانا (مبدأش از سوی مشرق) را چنين تفسير کرديم که مقصودش ظهور مهدی (ع) و مبدأ امرش است؛ زيرا ظهور او به طور قطع از سوی مکه است و احتمال می‌رود که معنای آن، مبدأ امرش و حرکت انصارش از جهت مشرق باشد).([141]) اين تفسير به حد اعلائی غريب است حتی اگر به تصور اجمالی که شيخ در مورد حرکت ظهور به آن ملزم گشته، شويم. به اموری بر می‌خوريم از جمله: 1-احاديثی که در راستای موضوع قرار می‌گيرند تصريح می‌کنند که حرکت شخص قائم از جانب مشرق است و نه فقط اصحاب و انصارش. 2- يمانی بنا بر روايات، فرمانده اصحاب و سفير امام می‌باشد همان‌طور که برای شيخ چنين ارجحيّت يافت که حرکتش از يمن آغاز می‌شود نه از مشرق و بر اين اساس حتی طبق تصور شيخ هم چنين تفسيری امکانپذير نيست. 3- منشأ تعارض ميان احاديث، توهم بوده و امکان دفع آن اين‌گونه مُيَسَر می‌گردد که قائمی که حرکت خود را از مشرق آغاز می‌کند، شخص ديگری غير از امام مهدی (ع) می‌باشد. و شيخ کورانی در کتاب خود عصر ظهور، نقش خراسانی را ذکر می‌کند و می‌گويد: (و با وجود اين‌که نقش ايرانيان در زمينه‌سازی برای مهدی (ع)، نقش گسترده و فعالی است و برايشان فضل و فداکاری‌های بسياری است تا جائی که امر مهدی (ع) با حرکتشان آغاز می‌گردد... چرا انقلاب و پرچم يمانی، هدايت‌گر تر از انقلاب ايرانيان و پرچمشان است؟؟ کورانی در توضيح آن می‌گويد: (احتمال می‌رود علّت آن، راه و روش مديريتی است که يمانی در فرماندهی سياسی به کار برده و مديريت يمن صحيح‌تر و نزديک‌تر به شؤونات اسلامی در سادگی است در حالی که دولت ايرانيان از تعقيد روتين و شاخه‌های آن، تهی نيست. لذا فرق بين دو تجربه به طبيعت سادگی قبيله در جامعه‌ی يمانی و طبيعت وراثتی تمدن و ترکيبی در جامعه‌ی ايرانی باز می‌گردد).([142]) کلام کورانی تا به اين‌جا پايان می‌يابد. و حق داريم بپرسيم: آيا عاقلی هست که چنين کلامی را باور کند؟ آيا مديريت يمن مربوط به سبک اسلامی‌ست؟ آيا آن دولتی متمدن مثل ايران است؟ و آيا کورانی معتقد است که يمن دولتی عاری از پيچيدگی و روتين و شاخه‌های آن است؟ و آيا سرزمين‌های فارس صاحب تمدنی مثل تمدن بلاد يمن است؟؟ و آيا وجود قابليت و سادگی در جامعه‌ی يمنی بدين سبب است که يمانی عالمی را از خلال آن فرماندهی می‌کند؟؟ پاسخ‌ها را برای برادران و خواهران باقی می‌گذارم که اين در عين ذات يک ياوه‌گوئی بيش نيست!!! شيخ کورانی در تحيليات خود مبنی بر ظهور يمانی از يمن به تنگنا افتاد، خواست از اين تنگنا خارج شود که مقدمه‌چينی عجيبی به راه انداخت که تجربه در ايران همانند روتين و پيچيدگی تمدن است و به نتيجه‌ی شگفت‌انگيزی رسيد که وجود سادگی و قابليت در جامعه‌ی يمنی، سبب پيروزی انقلاب يمانی که به ظهور او از يمن اشاره می‌کند، داشته است!! (خواست چشم‌ آن را سرمه کشد، اما کورش کرد)!!! محقق منصف، نظر و ايده‌ی شخصی خود را در مقابل روايت صريح رسول الله (ص) و اهل بيت ايشان (ع) قرار نمی‌دهد. تمام روايات اهل بيت (ع) نشانه‌های ظهور و خروج را برای ما آشکار کردند و هيچ امر کوچک و بزرگی را رها نکردند مگر اين‌که بدان اشاره کردند تا جائی که حقيقت همانند خورشيد در يک چهارم روز آشکار می‌گردد اما با اين وجود برخی از نويسندگان می‌آيند تا جهت حقيقی که اهل بيت (ع) ما را به الحاق آن امر کردند، تحريف کنند. همانا رسول الله (ص) به گنج‌هائی از سرزمين فارس اشاره کردند که فرزندش مهدی (ع) را ياری می‌کنند و رسول الله و اهل بيت (ع) هرگز، لشکر يمن يا فرماندهانی از يمن را برای ما ذکر نکردند که مهدی را در آستانه‌ی ظهورش و حتی خروجش، ياری می‌کنند. بنابراين شيخ کورانی و امثالش چگونه به مجرد لفظ اسم يمانی، اين‌گونه بر يمن متمرکز شده‌اند و مردم را به چپ و راست بُردند و پيروان خود را گمراه و پراکنده کرده‌اند.

-نقش پرچم‌های سياه مشرقی

و به ذکر برخی روايات که به نقش خراسانی و پرچم‌های سياه مشرقی اشاره دارند، خواهيم پرداخت، درفش‌هائی که به مبارزه عليه سفيانی طغيانگر در عراق بر می‌خيزند. هنگامی که لشکر سفيانی به سوی کوفه خروج کرد، اهل خراسان در پی او فرستاده می‌شوند و اهل خراسان برای طلب مهدی (برای بيعت با او) خروج می‌کنند، پس او و هاشمی با درفش‌های سياه که در جلويش شعيب بن صالح است، ديدار می‌کنند، او و اصحاب سفيانی در دروازه‌ی اصطخر (منطقه‌ای در جنوب ايران) با هم درگير می‌شوند و جنگ سختی در ميانشان اوج می‌گيرد، در اين هنگام پرچم‌های سياه سربر آورده و باعث فرار لشکر سفيانی می‌شود و در آن هنگام است که مردم مهدی را تمنّا و طلب می‌کنند.([143]) و بحث معرکه‌ی اصطخر را در پايان اين کتاب خواهی يافت، پس شکيبا باش. و معنای (پس او و هاشمی با هم ديدار می‌کنند)، امام مهدی (ع) و هاشمی خراسانی، فرمانده‌ی نيروهای ايرانی با هم ديدار می‌کنند يعنی ملّت ايران در طلب مهدی (ع) خروج می‌کنند تا با حضرتش بيعت کنند. و در روايت آمده: مردی از تميم با محاسنی خفيف که به او شعيب بن صالح گويند، جلودار سپاه مهدی است.([144]) و در نگاره‌های ابن حماد ص84 از محمد بن حنفيه آمده است: (تخرج من المشرق رايات سود لبني العباس، ثم يمکثون ما شاء الله، ثم تخرج رايات سود صغار، تقاتل رجل من ولد أبي سفيان و أصحابه، من قبل المشرق، و يؤدون الطاعة للمهدي (ع))، (پرچم‌های سياهی از مشرق «بني العباس» خارج می‌شوند و تا آن موقعی که خدا بخواهد خواهد ماند، سپس بعد از آن پرچم‌های سياه ديگری نيز که آن پرچمها هم سياه است ولی کوچک است (و با پرچم‌های بنی العباس فرق دارد) قيام می‌کنند و با مردی از فرزندان ابوسفيان (يعنی: سفيانی معروف) و ياران او می‌جنگند، و قيامشان نيز از مشرق زمين است. و سرانجام تسليم حضرت مهدی (ع) می‌شوند و زمام کار (و حکومت) خود را بدست آن حضرت می‌سپارند). امير المؤمنين (ع) در خبری طولانی فرمودند: (... وتقبل رايات من شرقي الأرض غير معلمة، ليست بقطن ولا کتان ولا حرير، مختوم في رأس القنا بخاتم السيّد الأکبر يسوقها رجل من آل محمّد، تظهر بالمشرق وتوجد ريحها بالمغرب کالمسک في ذلک إذا أقبلت خيل اليماني الأذفر يسير الرعب أمامها شهراً حتَّى ينزلوا الکوفة طالبين بدماء آبائهم. فبينما هم على ذلک إذ أقبلت خيل اليماني والخراساني يستبقان کأنَّهما فرسا رهان، شعث عبر جرد، و أصلاب نواطي وأقداح إذا نظرت أحدهم برجله باطنه فيقول: لا خير في مجلسنا بعد يومنا هذا، اللهم فإنا التائبون وهم الأبدان الذين وصفهم الله في کتابه العزيز: (إنّ الله يحب التوابين ويحب المتطهرين)، (پرچمهائی از مشرق زمين (به سوی عراق) رو می‌آورند که علامت ندارند، جنس اين پرچمها نه از پنبه است و نه کتان و نه از حرير (بلکه جنس آن پرچمها چيز ديگری است) بر روی پوشه‌ی آنها نوشته شده است. و اين نوشته، نقش نگين پيغمبر (ص) (لا اله الا الله محمد رسول الله است). قائد و رهبر و فرمانروايشان مردی از خاندان پيغمبر است (يعنی: سيدی از دودمان رسول الله (ص) می‌باشد، اين پرچمها در مشرق زمين پديد می‌آيد و بوی آن مانند مشکی معطر (که در فضا پراکنده شود) به مغرب زمين می‌رسد (يعنی سراسر دنيا از قيام آنها باخبر می‌شوند) ترس و رعب به اندازه‌ی ‌مسير يک ماه در پيشاپيش آنان، يا پيش از آمدنشان همه جا در دلها قرار می‌گيرد، پيوسته به پيش می‌تازند تا آنکه در کوفه فرود می‌آيند و آنجا را پايگاه خود قرار می‌دهند، آنان خونهای پدران خود را مطالبه می‌کنند. پس در اين ميان که لشکريان سفيانی، در کوفه مشغول قتل و غارت هستند ناگهان لشکريان «يمانی» و خراسانی مانند دو اسبی که مسابقه می‌دهند از راه می‌رسند، و آن دو لشکر عبارآلود، پراکنده و مو پريشان، جوانانی هستند از اصلاب خالص در عرق تشيع که هيچ گونه غل و غشی در وجودشان راه ندارد، اسلحه‌های خود را به دوش افکنده و برای ورود به کوفه آن چنان مسابقه می‌دهند که هرگاه به کف پای هر کدام از آنان نظر بيفکنی می‌بينی که مانند تير تراشيده خود را برای کشتن و نابودی دشمن، سخت آماده و مهيا کرده‌اند. می‌گويند: بعد از اين خير و فايده‌ای در نشستن نيست، ماندن ما (در خانه) ديگر سودی ندارد، و هم می‌گويند: بار خدايا ما توبه کنندگانيم بسوی تو، و ايشانند آن «ابدال» و مردمان بی‌نظيری که از آل محمد (ص)هستند. و خداوند در کتاب عزيز آسمانی خود در وصف ايشان فرموده است «ان اله يحب التوابين و يحب المتطهرين يعنی: خداوند توبه‌کنندگان و کسانی که خود را پاک و پاکيزه کرده‌اند، دوست می‌دارد).([145]) و خطبه‌ی امير المؤمنين (ع) در کوفه يعنی عراق صادر شد که فرمودند: پرچمی در مشرق ظاهر می‌گردد و يعنی در سرزمين فارس (ايران) است؛ زيرا ايران نسبت به کوفه، جبهه شرقی را دارد سپس امير المؤمنين (ع) اشاره می‌کند که بوی آن در مغرب ظهر می‌شود و مغرب اشاره به سرزمين‌های شام و دقيق‌تر اشاره به وجود انصار امام مهدی (ع) در سرزمين‌های شام و ابدال شام دارد. ظهور مردی از قم که مردم را به حق دعوت می‌کند پس با او قومی که قلب‌هايشان همچون پاره‌های آهن است بر گرد او جمع می‌شوند که هيچ تندبادی آنان را تکان نمی‌دهد و از جنگ خسته نمی‌شوند و هراسی به دل راه نمی‌دهند و بر خدا توکل می‌کنند و عاقبت ازآن پرهيزگاران است.([146]) و روايات بسياری از کتب اهل سنّت است که اشاره می‌کنند که خروج از سمت مشرق است و چه دور و چه نزديک، هرگز به جهت يمن اشاره نکرده است و اين روايت در مقابل شماست: (المهدی مبدأه من المشرق)، (مبدأ مهدی از مشرق است). مسند احمد و سنن ترمذی و بيهقی در الدلائل. يعنی عمليّات ظهور از مشرق و از شهرهای فارس، آغاز می‌شود. (تخرج من خراسان رايات سود فلايردها شيء حتی تنصب بإيليا القدس)، (از جانب خراسان پرچم‌های سياهی خروج می‌کنند که هيچ مانع آنها نشود تا به قدس منصوب گردند).([147]) اشاره می‌کند که لشکری که به همراه امام حرکت می‌کند، از ايران آغاز می‌گردد و آن همان لشکری است که به همراه امام به سوی کوفه و سپس به سوی قدس رهسپار می‌شود. در شرح احقاق الحق روايتی آمده است: (... فيخرج الله علی السفياني من أهل المشرق وزير المهدي، فيهزم السفياني إلی الشام)، (... پس خداوند از سوی مشرق، وزير مهدی را بر سفيانی خارج می‌سازد و سفيانی را به سوی شام فراری می‌دهد).([148]) بر اساس اين کلام و غيره، آشکار می‌گردد، کسی که با سفيانی می‌جنگد و شکستش می‌دهد، وزير امام مهدی (ع) است و اين وزير، فرمانده اهل مشرق است. می‌گويم: معلوم است که منصب وزارت همواره نصيب اوصيای الهی‌ست، همانند هارون به عنوان وزير موسی، و امير المؤمنين وزير رسول الله (ص) و وزير امام مهدی (ع)، فرزندش و وصيش طبق وصيّت رسول الله (ص)، احمد است. و اين روايت امير المؤمنين (ع)، بر تأکيد آن می‌افزايد: (... مردی قبل از (يعنی امام مهدی (ع)) مردی از اهل بيتش از جانب مشرق خروج می‌کند و به مدت هشت ماه شمشير را بر دوش خود حمل می‌کند...).([149]) و اين روايت ذکر کرده که وزير امام مهدی (ع)، مردی از اهل بيتش است و در آن اشاره‌ی واضحی به فرزندش (مهدی اول) شده است. و سيد بن طاووس در ملاحم خود ذکر کرده: (اذا رايتم الرايات السود من قبل خراسان، فأتوها ولو حبوا علي الثلج، فان فيها خليفه الله المهدي)،([150]) (هنگامی‌که ببينيد پرچم‌های سياه از طرف خراسان به حرکت درآمده، به سويش بشتابيد ولو با سينه خيز رفتن از روی برف‌ها، که خليفه خدا حضرت مهدی در ميان آن است). و اين حديث در الملاحم والفتن با لفظ (خليفة الله المهدی) بر حسب نسخه‌ی فرهنگ‌نامه مکتب اهل بيت (ع) يافت می‌شود اما در برخی کتب عامه موجود است و برخی‌ها با لفظ (خليفة الله المهدی) ذکر کردند و برخی با لفظ (خليفة المهدی) که ذکر لفظ اخير در ميزان الاعتدال للذهبي ج3 ص128 به نقل از مسند احمد و الموضوعات لإبن الجوزي ج2 ص39 و غيرشان با اختلاف لفظ و اتحاد مفهوم، موجود است. اين روايت، تفصيل جديد بر شاهد ذکر کرده که از خلال آن، وزير مهدی، مردی از اهل بيتش که خليفه‌اش می‌باشد يعنی وصی مهدی است، آشکار شد و همان‌طور که می‌دانيد با انتخابات دموکراسی به اين مقام نرسيده بلکه مبدأ آن تنصيب الهی بوده و معلوم است که بعد از حسن و حسين، امامت در دو برادر جمع نمی‌گردد بلکه در فرزندان استمرار می‌يابد. و حديث روايت شده از رسول الله (ص): (يقتتل عند کنزکم ثلاثه کلهم ابن خليفة ثم لا يصير الي واحد منهم ثم تطلع الرايات السود من قبل المشرق فيقاتلونهم قتالا لم يقاتله قوم. ثم ذکر شاباً فقال اذا رأيتموه فبايعوه و لو حبوا علي الثلج فانه خليفة المهدي)، (در کنار گنج‌های شما سه تن از فرزندان خلفاء کارزار می‌کنند و آن گنج به هيچ کدام نمی‌رسد سپس پرچم‌های سياه از جانب مشرق نمودار می‌گردد. و به گونه ای کارزار می‌کنند که هيچ قومی نکرده باشند آنگاه حضرت جوانی را ذکر کرد و فرمود: و چون او را (مهدی) ديدار کرديد با او بيعت کنيد و اگر چه خود را بر روی برف کشيدن باشند خويشتن را به او برسانيد که او خليفه‌ی مهدی (ع) است).([151]) کلمه‌ی شاب (جوان) با لفظ (شيئاً) تغيير يافته و هم‌چنين در بشارة الإسلام در موضع ديگری با لفظ (شيئاً) ذکر شده و در ظاهر مورد تصحيف قرار گرفته و در هر حال مقصود از شی حتماً بايد دالِ بر انسان باشد تا بتوان با او بيعت کرد چراکه بيعت با چيز جامد که مفهومی ندارد. می‌گويم: همان‌طور که به منابع اشاره شد در مورد روايت (خليفة المهدي) شکل ديگری وارد شده که در ذيل آن آمده: (فإنه خليفة الله المهدي) و اين شکل لفظ روايت هيچ امری از مفهوم آن را تغيير نمی‌دهد. مادامی که خروج امام مهدی از مکه قطعی بوده است، در اين صورت بايد حمل تعبير (خليفة الله المهدي) بر شخص ديگری غير از امام مهدی (ع) باشد و بعد از اين‌که وصيّت رسول الله (ص) به بيان حقيقت (احمد) مکلّف شده که سه نام دارد و نام مهدی يکی از آنهاست، بدين جهت تابع و پيرو اين امر، سرگردان نمی‌شود. و برای اين‌که اين امر بيشتر جا بيفتد اين روايت را از غيبة طوسی ص464 نقل می‌کنم: عمار بن ياسر گويد... تا فرمود: (ثم يخرج المهدي (ع) علی لوائه شعيب بن صالح...)، (حضرت مهدی (ع) خروج می‌کند و شعيب بن صالح پرچمدار او می‌باشد). و نعيم بن حماد در نگاره‌های خود از نشانه‌های رسيدن سفيانی به کوفه چنين ذکر می‌کند: نعيم از وليد ورشدی از ابی‌لهيعه از ابوزرعه از ابی‌زرين نقل کند: (إذا بلغ السفياني الکوفة قتل أعوان آل محمد (ع) خرج المهدي (ع) علی لوائه شعيب بن صالح)، (هنگامى که سپاه سفيانى وارد کوفه شوند و دوستان آل محمد (ع) را بکشند حضرت مهدى (ع) خروج مى‌کند وشعيب بن صالح پرچمدار او مى باشد). حالا می‌پرسيم: مقصود روايت کدام مهدی است؟ روايت بعدی پاسخمان را می‌دهد. محمد بن حنفيه گويد: (تخرج راية سوداء لبنى العباس، ثم تخرج من خراسان اخرى سوداء، قلانسهم سود وثيابهم بيض، على مقدمتهم رجل يقال له شعيب بن صالح من تميم يهزمون أصحاب السفيانى، حتى تنزل بيت المقدس، يوطئ، للمهدى سلطانه، يمد اليه ثلثمأة من الشام يکون بين خروجه وبين أن يسلم الأمر الى المهدى عليه السلام اثنان وسبعون شهرا)، (پرچم سياهى از خراسان بسود بنى العباس خارج مى شود، پس از آن، پرچمهاى سياه ديگرى از خراسان خروج مى کنند، که کلاه (صاحبان) آنها سياه، و لباسهايشان (پيراهن‌هايشان) سفيد خواهد بود. سردار سپاه، ويا فرمانرواى آنها مردى است که به او شعيب بن صالح مى گويند، او از طايفه ى بنى تميم است، ولشکريان سفيانى را شکست مى دهد تا اينکه وارد بيت المقدس مى شود وسلطنت را براى حضرت مهدى عليه السلام آماده مى نمايد. سيصد نفر از اهل شام به کمک او خواهند برخاست، بين خروج او وبين اينکه تسليم حضرت مهدى عليه السلام مى شود وزمام کار خود را بدست آن حضرت مى سپارد، هفتاد و دو ماه (يعنى: شش سال کامل) فاصله خواهد بود).([152]) اين روايت تصريح می‌کند که شعيب بن صالح و پرچم‌های سياه، برای حکومت مهدی زمينه‌سازی می‌کنند و بعد از هفتاد و دو ماه، امر را به دست ايشان تسليم می‌کنند. پس مهدی که روايت نخست به او اشاره می‌کند که با درفش‌های سياه می‌آيد، مهدی ديگری است و روايت وارده از رسول الله (ص) تأکيد بيشتری بر آن دارد: (... حتی ترتفع رايات سود من المشرق فيسألون الحق فلا يعطونه، ثم يسألونه فلا يعطونه، ثم يسألونه فلايعطونه، فيقاتلون فينصرون. فمن أدرکه منکم أو من أعقابکم فليأت إمام أهل بيتي، ولو حبواً علی الثلج، فإنها رايات هدی، يدفعونها الی رجل من أهل بيتي يواطئ اسمه اسمي، واسم أبيه اسم ابي، فيملک الأرض فيملؤها قسطاً وعدلاً کما ملئت جوراً وظلما)، (... تا اين که پرچم‌های سياهی از طرف مشرق برافراشته شود که صاحبان آن پرچم ها حق را می‌طلبند ولی به آنها نمی‌دهند و خواسته‌هايشان را اجابت نمی‌کنند و تا دو بار يا سه بار حق را می‌طلبند اما باز هم به آنها نمی‌دهند، پس می‌جنگند و پيروز می‌شوند. آنگاه فرمود: پس هر کس از شما يا از بازماندگان شما آن زمان را درک کند، بايد به سوی امام اهل بيت من بشتابد هرچند افتان و خيزان بر روی برف يا يخ راه برود، زيرا آن پرچم ها، پرچمهائی است که بر طريق هدايت است و صاحبان آن پرچم ها، آن را بدست مردی از اهل بيت من می‌سپرند که نام او نام من و نام پدرش نام پدر من است، و او مالک زمين می‌گردد و آن را پر از عدل و داد).([153]) رسول الله (ص) فرمانده‌ی درفش‌های سياه را (امام اهل بيت خود) توصيف می‌کند، و او شخصی غير امام مهدی که حکم را به دستش می‌دهند، بوده. به عبارت ديگر فرمانده‌ی درفش‌های سياه، امام و از اهل بيت است و شخصی غير از امام مهدی (ع) می‌باشد. لذا شکی نيست که اين فرمانده، وصی امام مهدی (ع) و فرزندش احمد (ع) است. می‌گويم: و اين روايتی از امام باقر (ع) است که می‌فرمايد: (كَأَنِّي بِقَوْمٍ قَدْ خَرَجُوا بِالْمَشْرِقِ يَطْلُبُونَ الْحَقَّ فَلَا يُعْطَوْنَهُ ثُمَّ يَطْلُبُونَهُ فَلَا يُعْطَوْنَهُ فَإِذَا رَأَوْا ذَلِكَ وَضَعُوا سُيُوفَهُمْ عَلَى عَوَاتِقِهِمْ فَيُعْطَوْنَ مَا سَأَلُوا فَلَا يَقْبَلُونَهُ حَتَّى يَقُومُوا وَ لَا يَدْفَعُونَهَا إِلَّا إِلَى صَاحِبِكُمْ قَتْلَاهُمْ شُهَدَاءُ أَمَا إِنِّي لَوْ أَدْرَكْتُ ذَلِكَ لَأَبْقَيْتُ نَفْسِي لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ)، (گويا مى‏بينم قومى را كه درمشرق قيام كرده حق را مى‏طلبند ولى حق را به آنها نمى‏دهند، باز مى‏طلبند، باز حق را به آنها نمى‏دهند، چون چنين ديدند، شمشيرهاى خويش برشانه خود گذاشته قيام مسلحانه مى‏كنند، در اين زمان حق را به آنها مى‏دهند ولى آنها قبول نمى‏كنند و گويند: بايد خود قيام به حق كرده و حكومت تشكيل بدهيم و چون حكومت را تشكيل دادند آن را تحويل نمى‏دهند مگر به صاحبتان (امام زمان (ع)) كشتگان آنها شهيداند، بدانيد اگر من آن زمان را درک مى‏كردم خودم را در اختيار صاحب آن كار مى‏گذاشتم).([154]) (صاحب اين امر) که اين روايت بدان اشاره دارد (امام اهل بيت من) يعنی مهدی اول يا يمانی است و فرموده‌ی حضرت: (اگر من آن زمان را درک مى‏كردم خودم را در اختيار صاحب آن كار مى‏گذاشتم)، اشاره به ضرورت پيروی از يمانی دارد.

-معرکه و ميدان کارزار اصطخر

اصطخر نام منطقه‌ای در حدود بين عراق و ايران و تحديداً جنوب عراق است و راه دريائی بين حدود بصره در عراق و جنوب ايران است و نامش به سبب جنگی که ميان لشکر سفيانی و اهل خراسان (ايران) در می‌گيرد، مقترن شده و اصطخر نام قديمی شهری در جنوب ايران و در منطقه‌ی اهواز است که در صدر اسلام، شهر آبادی بود و آثار آن تاکنون در نزديکی مسجد سليمان باقی مانده است. و آن‌چه حائز اهميّت است حضور امام مهدی (ع) در هنگامه‌ی اين جنگ بوده. در نگاره‌های ابن حماد ص86 از علی آمده است: (إذا خرجت خيل السفياني (عدو الإمام المهدي) إلى الكوفة بعث في طلب أهل خراسان، ويخرج أهل خراسان في طلب المهدي (أي لمبايعته) فيلتقي هو الهاشمي (الخراساني) برايات سود على مقدمته شعيب بن صالح (قائد الجيش) فيلتقي هو وأصحاب السفياني بباب إصطخر (منطقة بجنوب إيران) فيكون بينهم ملحمة عظيمة فتظهر الرايات السود (أي تنتصر) وتهرب خيل السفياني، فعند ذلك يتمنى الناس المهدي (أي لمبايعته كما بايعه اتباعه) ويطلبونه)، (چون لشکريان سفيانی به سوی کوفه، (و در نسخه‌ای از کوفه) خارج شدند. سفيانی آنها را به سوی مردم خراسان گسيل می‌دارد و مردم خراسان قيام می‌کنند و به جستجوی مهدی (ع) می‌پردازند. پس او و هاشمی- که جلودار سپاه او با پرچم‌های سياه شعيب بن صالح است- در باب استخر به يکديگر رسيده و کشتار عظيمی روی می‌دهد. در اين درگيری پرچم‌های سياه پيروز شده و سپاه سفيانی فرار می‌کنند. در اين هنگام مردم آرزوی مهدی را کرده و او را می‌طلبند). و جنگ اصطخر، شباهت بسياری به يک جنگ دريائی دارد يا به عبارت ديگر آغاز جنگ با درگيری فرماندهان دريائی آغاز می‌شود و نيازی به دقت و تدبر در امر نيست و فرماندهان و سلطه‌جويان بر دريا، همان دجال بزرگ امريکا و هم‌پيمانانش هستند که از ناوگان‌ها و کشتی‌ها و زيردريائی‌ها و هواپيماها و غواصّان در منطقه‌ی خليج مدد می‌جويند و مانور دريائی قدرتمند که در محيط اطلس بين نيروی‌های دريائی امريکا و بريطانيا و فرانسه، تحت عنوان (عمليّات بريمستون) شکل گرفت و به دنبال آن، نيروهای هم‌پيمانش بر حصر دريائی عليه ايران اقدام کردند دليلی جز اقدام عليه اين معرکه نداشتند، و اعضای شرکت‌کننده در مانورها متوجه آب‌های خليج و به آن‌چه به اجرای اقدامات احتمالی عليه ايران، بودند. وتقود الأساطيل البحرية حاملة الطائرات التي تعمل علی الطاقة النووية (يو اس اس تيودور روزفل) والتي إلی جانب الطائرات الثمانين التي تنقلها عادة، أضافت عدداً من طائرات (رافال) المقاتلة الفرنسيه التي کانت تعمل علی حاملة الطائرات (شارل ديغول) التي تخضع حالياً لعملية صيانة دورية في فرنسا. کما توجهت إلی مياه الخليج الحاملة (يو أس أس رونالد ريغان) التي تعمل علی الطاقة النووية أيضاً، والحاملة (يو اس اس ايو جيما) وحاملة الطائرات البريطانية (أتش أم أس أرک رويال) الی جانب عدد من القطع البحرية الفرنسية بما فيها الغواصة النووية (أميتيست) بالإضافة إلی الحشود والقطعات البحرية المتواجدة وفور وصول هذه الأساطيل إلی مياه الخليج، ستنضم إلی حاملتي الطائرات العاملتين في المنطقة وهما (يو اس اس ابراهام لينکولن) و (يو اس اس بيليليو) وبين فترة وأخری تبدل حاملة طائرات بأخری وقطعات بحرية بأخری ولکن العدد بتزايد ووتيرة شحن المواقف السياسية ضد ايران تزداد طردياً مع تزايد تلک القطعات. تعداد روز به روز در حال افزايش است و امريکا بر دنيا برتری يافته و اهل زمين را طبقه طبقه کرده همان‌طور که فرعون پيش از آن، چنين کرد: ﴿إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعًا يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِّنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْنَاءهُمْ وَيَسْتَحْيِي نِسَاءهُمْ إِنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ﴾، (فرعون در سرزمين [مصر] سر برافراشت و مردم آن را طبقه طبقه ساخت طبقه‏اى از آنان را زبون مى‏داشت پسرانشان را سر مى‏بريد و زنانشان را [براى بهره‏كشى] زنده بر جاى مى‏گذاشت كه وى از فسادكاران بود).([155]) و از جهت ديگر، حرکت بريطانيا برای موضع‌گيری بر حدود شط عرب، حدفاصل ميان بصره و حدود ايران در حالی‌که آن در گذشته و در طول شش سال استعمار هرگز به دست هم‌پيمانان نيفتاده است و اين امر بدون زمينه‌سازی قبلی، چگونه ممکن است تحقق يابد. به برخی از جهت‌هائی که احتمال می‌رود از ديگران پنهان مانده اشاره می‌کنيم: 1- آثار فتنه‌ها در عراق برای زمينه‌سازی آن معرکه است و اين جای بحثی ندارد. 2- تجهيز نيروها در اين منطقه و فراهم ساختن نيروهای نظامی که قادر به محاصره‌ی ايران از راه‌های خشکی و دريائی از افغانستان و خليج عربی و عراق. 3- تصريحات مکرر دولت‌های خليج، مبنی بر اين‌که شيعيان ايران در شهرهايشان فرستاده می‌شوند و تحريکات دولت امارات بر جزيره‌ها و بين آنها جزيره‌ی ابوموسی و بر آمدن صدايشان در حالی‌که روزگار بسياری را خاموش می‌گذراندند جز اين‌که به تحريک برخی سودجويانشان که دليلی برای آماده‌سازی منطقه برای آينده و تحميل دولت‌های خليج بر جنگ با ايران. 4- دست زدن بر روی نقطه‌ی حساس؛ و آن انرژی هسته‌ای است که مملکت ايران از راه اورانيوم بدان دست‌يافته و حق مشروع ايران است که از اين انرژی برای خدمت به ملّت خود به شکل خاص و ملّت مسلمين به شکل عام استفاده کند و اين امری است که امريکا و کارگزارانش نمی‌پسندند. 5- تلاش برای تغيير وضع بين دشمنان فرضی اسرائيل که ممکن است بر منطقه‌ی مورد نظر در هنگام حصر هوائی و زمينی ايران، مانع‌تراشی کنند و اين امری است که در سوريه اتفاق افتاد و در کار خود موفق شد و آن چيزی نبود جز مسأله‌ی وقت تا اين‌که سفيانی بر اداره‌ی شام تسلّط يافته و امر آن را در دست امريکا قرار دهد و اين‌چنين کمک‌های حزب الله به نظام سوری سنگين گشته و بعد از پايان نظام حاکم در سوريه، قدرت حزب الله نيز کاهش يابد. 6- خروج القاعده نزديک به ظهور علنی در رسانه‌های تلويزونی است مبنی بر اين‌که چين را به علميّات انتحاری با هدف نابود سازی منابعش تهديد کرده است و آن به دليل خواری مسلمانان در کشورشان و آن هم به سبب المپياد و اين يک حرکت خنده‌آور در رسانه‌های امريکائی بوده. اولجهت تأليب رأی عمومی چين و آرای جهانی بر اسلام مبنی بر اين‌که دين ارهابی بوده و در همين حين چين را در جهت مبارزه با اسلام يا سکوت در برابر کشتار مسلمانان جهان در مشرق و مغرب زمين قرار داده است. 7- رسيدن نيروهای دريائی به خليج عربی و عراق، هرگز عهده‌دار مثل آن نبوده حتی در اثنای جنگ اول و دوم خليجی و هرکس در علم نظام و جنگ درايتی داشته باشد، می‌داند که حرکت‌های ساده و کوچک مردمی، باعث تکلّف امر آن می‌شود پس حال نيروهای دريائی متشکل از جنگنده‌ها، هواپيماها و غواصّان که با انرژی نو عمل می‌کنند، چگونه است. و به روايت مذکور در مخطوطه ابن حماد باز می‌گرديم جائی که در آن نقطه‌ی عطفی وجود دارد و آن حضور واضح امام مهدی (ع) در معرکه‌ی اصطخر می‌باشد؛ زيرا مردم به سبب بلاها و مصائبی که از دجال امريکا و هم‌پيمانان خائنش که در لباس دين جولان می‌دهند، خدايشان رسوايشان کند، در تمنّای و طلب مهدی برمی‌خيزند. و شايد مقصود از (فيلتقي هو الهاشمي (الخراساني) برايات سود على مقدمته شعيب بن صالح (قائد الجيش) فيلتقي هو وأصحاب السفياني بباب إصطخر (منطقة بجنوب إيران) فيكون بينهم ملحمة عظيمة فتظهر الرايات السود (أي تنتصر) وتهرب خيل السفياني، فعند ذلك يتمنى الناس المهدي (أي لمبايعته كما بايعه اتباعه) ويطلبونه)، (پس او و هاشمی- که جلودار سپاه او با پرچم‌های سياه شعيب بن صالح است- در باب استخر به يکديگر رسيده و کشتار عظيمی روی می‌دهد. در اين درگيری پرچم‌های سياه پيروز شده و سپاه سفيانی فرار می‌کنند. در اين هنگام مردم آرزوی مهدی را کرده و او را می‌طلبند). مردم مهدی را تمنّا می‌کنند و می‌طلبند يعنی کنايه از دعاء برای ظهور مهدی (ع) ... و آيا عاقلانه است که مردم در طلب مردی غايب باشند؟! می‌گوئيم: خروج اهل خراسان در طلب مهدی چگونه است: (ويخرج أهل خراسان في طلب المهدي (أي لمبايعته) فيلتقي هو الهاشمي (الخراساني) برايات سود على مقدمته شعيب بن صالح)، (و مردم خراسان قيام می‌کنند و به جستجوی مهدی (ع) می‌پردازند. پس او و هاشمی- که جلودار سپاه او با پرچم‌های سياه شعيب بن صالح است، ديدار می‌کند). و آيا مردم جز برای التحاق و پيوستن به هدف، خروج می‌کنند؟!! و مردم خراسان قيام می‌کنند و به جستجوی مهدی (ع) می‌پردازند. پس سفيانی و هاشمی- که جلودار سپاه او با پرچم‌های سياه شعيب بن صالح است- در باب استخر به يکديگر رسيده و کشتار عظيمی روی می‌دهد. در اين درگيری پرچم‌های سياه پيروز شده و سپاه سفيانی فرار می‌کنند. در اين هنگام مردم آرزوی مهدی را کرده و او را می‌طلبند و معنای: (پس او و هاشمی) يعنی مهدی (ع) و هاشمی خراسانی، فرمانده نيروهای ايرانی با يک‌ديگر ملاقات می‌کنند يعنی ملّت ايران در طلب مهدی (ع) خروج کرده تا با او بيعت کنند. امام باقر (ع) فرمودند: (بعث السفيانى جنوده فى الافاق بعد دخوله الکوفة وبغداد، فيبلغه فزعة من وراء النهر من أرض خراسان عليهم رجل من بنى أميه فيکون لهم وقعة بتونس، ووقعة بدولاب الرى ووقعة بتخوم زرنيخ، فعند ذلک تقبل الرايات السود من خراسان، على جميع الناس شاب من بنى هاشم بکتفه اليمنى خال، سهل الله أمره وطريقه)، (سفيانى، بعد از آنکه بکوفه و بغداد وارد مى شود ترس و وحشتى او را از بلاد (ما وراء النهر) از سرزمين خراسان (يعنى: از نهضت خراسانى) فرا مى‌گيرد، و او لشکريان خود را به اطراف مى فرستد سرکرده‌ى آنها مردى از (بنى اميه) مى‌باشد. در آن هنگام کشتارى در (تونس) و جنگى در (دولاب رى) وجنگى در سرزمين (زرنيخ) روى خواهد داد وآن هنگام است که پرچمهاى سياه از (خراسان) يعنى: از ايران، روى خواهد آورد. وپيشاپيش آنان، يعنى: ايرانيان، جوانى از بنى هاشم قرار خواهد داشت که در کتف راست او (خال) و يا علامتى است، وخداوند کارش را سهل وآسان خواهد نمود).([156]) و روايت ديگری از مخطوطه بن حماد ص86، ذکر می‌کند که سفيانی در جنگ عراق (لشکر خود را در آفاق آن می‌گستراند) و آن اشاره به گستردگی انتشار نيروهای او در عراق و حدود عراقی ايرانی دارد و اين امر دالِ بر وجود نيروهای دريائی برای سفيانی و هم‌پيمانان رومی در خليج است و اين منزلگاه تجمع همه‌ی اين کاروان‌های دريائی برای مبارزه با معرکه اصطخر که گريزی از آن نيست، به شمار می‌رود و الله اعلم. اما وجود با وجود اين عوامل، روايات ديگری يافت می‌شوند که در مورد درگيری‌ نيروهای سفيانی در عراق خبر می‌دهند که اين بار با يگانه نيروی امام مهدی (ع) به وقوع می‌پيوندند تا جائی که حضرت شعيب بن صالح را به عنوان فرمانده نيروهای خود که متشکل از نيروی ايرانی و يمانيون هستند، تعيين می‌کند و مقصود از يمانيون انصار يمانی می‌باشند نه اهل يمن و به دليل انتسابشان به فرمانده و لوای امام مهدی (ع)، يمانيون لقب گرفتند. روايات ديگری نيز بر وقوع اين معرکه تأکيد می‌کنند؛ زيرا آن آغاز پيروزی امام مهدی (ع) بر دجال بزرگ امريکای و همدستانش، فقهاء و علمای گمراهی و خائن و طغيانگران که بر برتری امريکا بر زمين، دامن می‌زدند و از آن‌جا که معرکه از راه دريائی خواهد بوده، لذا هر کس به لواء و پرچم امام مهدی (ع) تمسک کند، نجات يافته و تابعان فرعون و لشکرش، از هلاک‌شدگانند: ﴿وَإِذْ فَرَقْنَا بِكُمُ الْبَحْرَ فَأَنجَيْنَاكُمْ وَأَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ﴾، (و هنگامى كه دريا را براى شما شكافتيم و شما را نجات بخشيديم و فرعونيان را در حالى كه شما نظاره مى‏كرديد غرق كرديم).([157]) پس هلاکت فرعون و هامان و قارون، به اذن الهی، نزديک است و آن معرکه‌ی اصطخر است که از لشکر فرعون و لشکرش کسی نجات نمی‌يابد مگر آن کس که به عهد خدا وفا کرده و تابع حق گردد و دستور و انتخابات امريکا و اتباع پيش و پس آن را رّد کند و نجات برای کسی‌ست که در راه دفاع از حق و راه راست که همان حجت الهی، امام مهدی (ع) بوده، کشته شود، يا اسير گردد. و خداوند می‌فرمايد: ﴿وَإِذْ نَجَّيْنَاكُم مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوَءَ الْعَذَابِ يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءكُمْ وَفِي ذَلِكُم بَلاءٌ مِّن رَّبِّكُمْ عَظِيمٌ﴾، (و [به ياد آريد] آنگاه كه شما را از [چنگ] فرعونيان رهانيديم [آنان] شما را سخت‏شكنجه مى‏كردند پسران شما را سر مى‏بريدند و زنهايتان را زنده مى‏گذاشتند و در آن [امر بلا و] آزمايش بزرگى از جانب پروردگارتان بود).([158]) و اين دعوت برای تمام مسلمين جهان است که مهدی را طلب کنند و به رکاب او ملحق شوند؛ زيرا اوست راه نجات و نجات به وسيله‌ی غيرش بس خوابی آشفته است. و خداوند مستضعفانی که سختی کشيده و صبر پيشه کردند و برای اعتلای کلمه‌ی حق، يعنی حاکميّت الله جهاد کردند، و حاکميّت مردم را رّد کرده و از تنصيب مردم تبری جسته و از تنصيب الهی تولّی کردند و از دموکراسی امريکا و توطئه‌های علمای بی‌عمل و تمام جباران که به وضع اين قانون کمک کردند، که نوح فليدمن يهودی امريکائی مؤسس آن بوده، بيزاری جُستند را وارث زمين خواهد کرد. ﴿وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِينَ كَانُواْ يُسْتَضْعَفُونَ مَشَارِقَ الأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنَى عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ بِمَا صَبَرُواْ وَدَمَّرْنَا مَا كَانَ يَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَقَوْمُهُ وَمَا كَانُواْ يَعْرِشُونَ﴾، (و به آن گروهى كه پيوسته تضعيف مى‏شدند [بخشهاى] باختر و خاورى سرزمين [فلسطين] را كه در آن بركت قرار داده بوديم به ميراث عطا كرديم و به پاس آنكه صبر كردند وعده نيكوى پروردگارت به فرزندان اسرائيل تحقق يافت و آنچه را كه فرعون و قومش ساخته و افراشته بودند ويران كرديم).([159])

-مرگ‌ ومير بسيار و فزونی زمين لرزه‌ها در آستانه‌ی ظهور مهدی (ع)

رسول الله (ص) و اهل بيت ايشان (ع) روايات بسياری در مورد زلزله‌های آخر الزمان ذکر کردند و اين‌که از آشکارترين نشانه‌ها، بين دستان امام مهدی (ع) به شمار می‌روند و خداوند متعال در کتاب کريم خويش از وقوع آنها خبر می‌دهد و می‌فرمايد: ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ﴾، (اى مردم از پروردگار خود پروا كنيد چرا كه زلزله رستاخيز امرى هولناك است).([160]) رسول الله (ص) در مورد آخر الزمان خبر داده‌اند و از جمله فرموده‌های ايشان: (إني غير لابث فيکم ولستم لابثين بعدي إلا قليلاً، وستأتوني أفناداً يفني بعضکم بعضاً وبين يدي الساعة موت شديد وبعده سنوات الزلازل)، ().([161]) روايت به دو نقطه‌ی اساسی در نزديکی ساعت، اشاره می‌کند: 1- مرگ ومير شديد: به اطراف خود خوب نگاه کن و در روزنامه‌ها مطالعه کن و به اخبار تلوزيون گوش بده آيا اخباری غير از مرگ و مير فجيع مردم بر اثر هر اتفاق کوچک و بزرگ را می‌بينی؟!! و بارزترين شکل ممکن از مرگ شديد را می‌توان در عراق مشاهده کرد؛ زيرا عراق نخستين تکذيب کننده‌ی مهدی (ع) است که اهلش به ايشان می‌گويند: از همان راهی که آمدی بازگرد که هيچ نيازی به تو نيست و دين در خير و عافيت است. ولا حول ولا قوة إلا بالله العلي العظيم. 2- سال‌های زلزله‌خيز زمين: روايت می‌گويد که بعد از مرگ ومير شديد، سال‌های زلزله‌خيز خواهد آمد و اين امر امروزه در عراق مشاهده می‌شود، زمين رافدين روزی از روزها هرگز دچار زمين لرزه نشود!! اما اکنون زمين لرزه‌های بسياری در طول و عرض زمين اتفاق می‌افتند که هرگز چنين سابقه‌ای نداشته و زلزله‌های بسيار ديگر رخ خواهند داد که واضح‌تر و آشکارتر از قبل بوده؛ زيرا خداوند مهلت می‌دهد اما سستی نمی‌ورزد به اين اميد که مردم به فطرت خود رجوع کنند و از خود سؤال کنند که همه‌ی اين عذاب‌ها به سبب افعال فاسد انسان‌هاست که در مشارق و مغارب زمين به عصيان پرداختند که واضح‌ترين آن در شهرهای ماست و علت را به آنها می‌گوئيم که: ﴿وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا﴾، (و ما تا پيامبرى برنينگيزيم به عذاب نمى‏پردازيم).([162]) برای شما فرستاده‌ای فرستاديم تا شما را به سوی امام مهدی (ع) ملحق کند اما شما او را تکذيب کرديد و عذاب جز به دنبال تکذيب فرستاده و رسول نازل نمی‌شود و اگر بدانيد چه عذاب بزرگ و ناگواری در پيش و روست. عيسی (ع) فرمود: (سآتي أيضاً وآخذکم (ليکن أحقاؤکم ممنطقة وسرجکم موقدة وأنتم مثل أناس ينتظرون سيدهم حتی يرجع من العرس، حتی إذا جاء وقرع يفتحون له للوقت طوبی لهؤلاء العبيد الذين إذا جاء سيدهم يجدهم ساهرين...)، ().([163]) خوشا به حال، شب‌زنده‌دارانی که در انتظار مولايشان هستند به راستی که بر درب می‌کوبد و با دعوت حق آغاز کرده و دست به سوی تمام مردم دراز کرده تا آنان را از ظلم و ستمی که در آن غوطه‌ورند نجات دهد و دست به سوی سفيانی بُرده تا او را به قتل برساند در حالی‌که به آستانه‌ی درها رسيده و صدای بوق و کوس جنگ بر آمده... آيا اجابت‌کننده‌ای هست؟ ﴿وَلَقَدْ جِئْنَاهُم بِكِتَابٍ فَصَّلْنَاهُ عَلَى عِلْمٍ هُدًى وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ * هَلْ يَنظُرُونَ إِلاَّ تَأْوِيلَهُ يَوْمَ يَأْتِي تَأْوِيلُهُ يَقُولُ الَّذِينَ نَسُوهُ مِن قَبْلُ قَدْ جَاءتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ فَهَل لَّنَا مِن شُفَعَاء فَيَشْفَعُواْ لَنَا أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَيْرَ الَّذِي كُنَّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ وَضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُواْ يَفْتَرُونَ﴾، (و در حقيقت ما براى آنان كتابى آورديم كه آن را از روى دانش روشن و شيوايش ساخته‏ايم و براى گروهى كه ايمان مى‏آورند هدايت و رحمتى است * آيا [آنان] جز در انتظار تاويل آنند روزى كه تاويلش فرا رسد كسانى كه آن را پيش از آن به فراموشى سپرده‏اند مى‏گويند حقا فرستادگان پروردگار ما حق را آوردند پس آيا [امروز] ما را شفاعتگرانى هست كه براى ما شفاعت كنند يا [ممكن است به دنيا] بازگردانيده شويم تا غير از آنچه انجام مى‏داديم انجام دهيم به راستى كه [آنان] به خويشتن زيان زدند و آنچه را به دروغ مى‏ساختند از كف دادند).([164]) و الحمدلله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آل محمد الأئمة و المهديين و سلم تسليماً

پا ورقی ها

[1] . إلزام الناصب في اثبات الحجة الغائب: ج2 ص119.

[2] . روضة الکافي: ح22.

[3] . التوبة: 33.

[4] . بحار الانوار: ج52 ص210.

[5] . کمال الدين و تمام النعمة: ص655.

[6] . بحار الانوار: ج52 ص240.

[7] . مئتان وخمسون علامة: ص122.

[8] . کتاب الفتن- لنعيم بن حماد: ص184، کنز العمال- للمتقي الهندي: ج11 ص277 برقم 31511، معجم أحاديث الامام المهدی (ع): ج 3 ص275.

[9] . بحار الانوار: ج53 ص60-59.

[10] . بشارة الإسلام: ص71.

[11] . کتاب الغيبة- للنعماني: ص278.

[12] . مائتان وخمسون علامة: ج1 ص115.

[13] . الزام الناصب: ج2 ص171.

[14] . ماذا قال الامام علی بن ابيطالب (ع) عن آخر الزمان- السيد علی عاشور، ينابيع المودة: ج1 ص213 ح17.

[15] . الانبار: شهری رو به رود فرات غربی بغداد است که سابور ذوالاکتاف آن را بنّا کرد و ابوعباس السفاح آن را يافته و تا هنگام وفاتش در آن اقامت گزيد و بدين سبب الانبار ناميده شده؛ زيرا در آن سيلوهائی برای ذخيره‌ی گندم جو ساخته شده و موضع ذخيره‌سازی قلمداد می‌شد. (معجم البلدان: ج1 ص367). و هيت نيز نام شهری بالاتر از الانبار بوده که رو به رود فرات است. (معجم البلدان: ج4 ص997).

[16] . کتاب الغيبة- للنعمانی: ص 150 و در حاشيه‌ی کتاب ص 150 شرح برخی مفردات آمده است: (الصيلم: الداهية. مقصود اشخاص شروری و از دين برگشته‌ای هستند که اذعان می‌کنند جان خود را برای خشنودی و رضای خداوند، خريده‌اند.

[17] . بحار الانوار: ج83 ص81.

[18] . به لينک مورد نظر مراجعه شود.

[19] . بحار الأنوار: ج65 ص176.

[20] . الزام الناصب: ص296.

[21] . بحار الأنوار: ج45ص51.

[22] . الأحزاب: 23.

[23] . فاطر: 43.

[24] . الإرشاد- الشيخ المفيد: ج2 ص384.

[25] . الأحزاب: 62.

[26] . الفتح: 23.

[27] . عصر الظهور- الشيخ الکورانی: ص125.

[28] . بحار الأنوار: ج52 ص186.

[29] . العذراء: بقعه‌ای در نزديکی دمشق است که معاويه (لع)، حجر بن عدی و اصحابش در آن مدفون هستند؛ زيرا موالات علی (ع) بودند.

[30] . بحار الانوار: ج52 ص224، الزام الناصب: ص176.

[31] . الرجعة- للاسترآبادي: ص100.

[32] . مشارق أنوار اليقين- الحافظ رجب البرسي: ص264.

[33] . بشارة الإسلام: ص305.

[34] . بشارة الإسلام: ص334، بحار الانوار: ج52 ص387.

[35] . بشارة الإسلام: ص335.

[36] . حيره نام شهری در نجف عراق است.

[37] . بحار الانوار: ج52 ص386.

[38] . بحار الأنوار: ج52 ص272.

[39] . بحار الأنوار: ج53 ص81.

[40] . کتاب الغيبة- للطوسي: ص294.

[41] . غيبة الطوسي: ص305 و ص299، 454، 470، بحار الانوار: ج52 ص291.

[42] . بحار الانوار: ج52 ص 215.

[43] . بشارة الإسلام: ص335.

[44] . ابو مُصعَب الزرقاوی با نام اصلی أحمد فاضل النزال الخلايله (تولد ۲۰ اکتبر ۱۹۶۶ شهر زرقای اردن - مرگ ۷ ژوئن ۲۰۰۶) تروريست بنيادگرای اردنی الاصل که در افغانستان اردويی برای تعليم شبه‌نظاميان راه انداخت. او پس از رفتن به عراق و به مسئوليت گرفتن تعدادی بمب‌گذاری در زمان جنگ به شهرت رسيد. او در سال ۱۹۹۰ جماعت توحيد و جهاد را بنيان گذشت و رهبری آن را تا زمان مرگش در ژوئن ۲۰۰۶ برعهده داشت. وی طی پخش نوارهای ويدئويی مسئوليت چندين عمل خشونت بار از جمله کشتن شهروندان و غيرنظاميان مختلف در عراق را به عهده گرفت. زرقاوی مخالف حضور آمريکا و نيروهای غربی در جهان اسلام بود. در اواخر سال ۲۰۰۴ او به اسامه بن لادن و القاعده پيوست و از اين پس جماعت توحيد و جهاد القاعده عراق ناميده شد و زرقاوی توسط القاعده ملقب به «امير القاعده در کشور بين‌النهرين» شد.

[45] . بحار الأنوار: ص205 ج52 باب25- علامات ظهوره (ع).

[46] . مشارق أنوار اليقين- الحافظ رجب البرسي: ص264.

[47] . البقرة: 167.

[48] . بحار الأنوار: ج52 ص 215.

[49] . بحار الأنوار: ج53 ص81.

[50] . بحار الأنوار: ج52 ص186.

[51] . الخرائج والجرائح: ج3 ص1150.

[52] . البقرة: 155.

[53] . بحار الأنوار: ج52 ص203.

[54] . بحار الأنوار: ج6 ص307 ح6.

[55] . الروم: 41.

[56] . الأنبياء: 2.

[57] . الأسراء: 15.

[58] . الأعراف: 174.

[59] . النور: 21.

[60] . إلزام الناصب في اثبات الحجة الغائب: ج2 ص119.

[61] . مستدرک سفينة البحار- الشيخ علی النمازی: ج1 ص454.

[62] . مکارم الأخلاق- الشيخ الطبرسي: ص451-450.

[63] . الزام الناصب في اثبات الحجة الغائب- الشيخ علی اليزدی الحائری: ج2 ص106.

[64] . بحار الأنوار ج1 ص224 ، عدة الداعي ص70.

[65] . أصول الكافي ج1 ص46، بحار الأنوار ج2 ص110.

[66] . بحار الأنوار ج52 ص363 .

[67] . الغيبة للنعماني ص: 258.

[68] . البرهان ج 10 ص120 ، أصول الكافي باب التقليد ج1 ص53 ح1.

[69] . ينابيع المودة ج3 ص 215.

[70] . معجم أحاديث الإمام المهدي (ع) - الشيخ الكوراني ج1 ص442.

[71] . کلب، نام قبيله‌ای مسيحی و معروف است و شايد مقصود از نجات‌يافتگان کسانی هستند که از قبيله‌ی مسيحی توصطف شدند؛ زيرا آنان از تبعه‌های امريکا دجال بزرگ هستند.

[72] . مختصر بصائر الدرجات: ج1 ص207.

[73] . معجم البلدان: ج4 ص371، و ج4 ص399.

[74] . بحار الأنوار: ج18 ص113.

[75] . بحارالأنوار - العلامة المجلسي ج 52 ص 222.

[76] . الأحزاب: 62.

[77] . البحار ج52 ص190 ح21.

[78] . بشارة الإسلام ص297.

[79] . كنـز العمال – المتقي الهندي ج11 ص 144.

[80] . بحار الأنوار ج 69 ص223.

[81] . بحار الانوار: ج52 ص386.

[82] . إبراهيم: 47.

[83] . الغيبة- النعمانی: ص262.

[84] . الغيبة النعمانی: ص265.

[85] . انتشارات انصار امام مهدی (ع)، وحدت شخصيّت يمانی و قائم را اثبات کرده است، لطفاً مراجعه شود.

[86] . الغيبة النعمانی: ص 264.

[87] . بحار الأنوار: ج52 ص217.

[88] . الغيبة النعماني: ص317.

[89] . الصراط المستقيم- النباطي العاملي: ج2 ص250.

[90] . بحار الأنوار: ج52 ص272.

[91] . محمد: 38.

[92] . جامع البيان- الطبري: ج5 ص341.

[93] . کتاب الفتن نعيم بن حماد المروزي: ج1 ص237.

[94] . زخرف: 23.

[95] . الغيبة النعماني: ص220.

[96] . الفتن- نعيم بن حمّاد: ص301 الحديث 1155.

[97] . کتاب ملاحم والفتن- لإبن طاووس.

[98] . الملاحم والفتن، سنن ابی‌داوود: ج4 ص107-106 ح4282، مسند احمد: ص622 ح3563 و ص710 ح4087.

[99] . الملک: 2-1.

[100] . الأنفال: 37.

[101] . کتاب الغيبة- للنعماني: ص210.

[102] . کتاب الغيبة- للنعماني: ص211.

[103] . کتاب الغيبة- للنعماني: ص211.

[104] . فقه علائم الظهور: ص28.

[105] . عصر الظهور: ص113.

[106] . معجم أحاديث الامام المهدي- الشيخ الکوراني: ص616.

[107] . معجم أحاديث الامام المهدي- الشيخ الکوراني: ص620.

[108] . کتاب الغيبة للنعمانی: ص227.

[109] . کمال الدين- الشيخ الصدوق: ص331.

[110] . بحار الأنوار: ج51 ص162.

[111] . المهدی المنتظر الموعود: باب 2 ص107.

[112] . و عبدالله بن عمر گويد: (يخرج رجل من ولد الحسين من قبل المشرق لو استقبلته الجبال لهدها وأتخذها طرقاً)، (مردی از فرزند حسين از سوی مشرق خروج می‌کند که اگر کوه‌ها در مقابلش قرار گيرند آنها را منهدم کرده و راه خود را باز می‌کند). الملاحم والفتن: باب 75.

[113] . الغيبة للنعماني: ص316.

[114] . الکافي: ج1 ص416.

[115] . معجم احاديث الامام المهدی- الشيخ کورانی: ص349.

[116] . شرح أحقاق الحق: ج29 ص: 515.

[117] . لوامع الأنوار البهية: ج2 ص79.

[118] . بشارة الإسلام: ص93، بحار الأنوار: ج52 ص210.

[119] . الغيبة النعماني: ص265-262.

[120] . الغيبة النعماني: ص289-288.

[121] . الإرشاد- الشيخ المفيد: ج2 ص373-372.

[122] . معجم احاديث الامام المهدی (ع): ج3 ص275.

[123] . الفتن لنعيم بن حماد: ص174-173، معجم احاديث الامام المهدی (ع): ج3 ص276-275.

[124] . شرح أحقاق الحق- للسيد المرعشي: ج29 ص572-566.

[125] . مريم: 59.

[126] . آل عمران: 34.

[127] . بشارة الإسلام: ص30.

[128] . کتاب الغيبة الطوسی: ص150، بحار الأنوار: ج36 ص260، بحار الانوار: ج53 ص148. مختصر بصائر الدرجات-للحلي: ص39.

[129] . الغيبة الطوسي: ص454.

[130] . بحار الأنوار: ج53 ص148.

[131] . بحار الأنوار: ج53 ص145.

[132] . الغيبة النعماني: ص215.

[133] . بشارة الإسلام: ص148.

[134] . بشارة الإسلام: ص 181.

[135] . کتاب متشابهات: ج4 ق س:144.

[136] . منتخب الأنوار المضيئة: ص343.

[137] . الغيبة النعماني: ص115

[138] . بحار الأنوار: ج52 ص223.

[139] . الإرشاد- الشيخ المفيد: ج2 ص376.

[140] . بحار الأنوار: ج52 ص210.

[141] . المعجم الموضوعی لأحاديث الامام المهدي: ص596-595.

[142] . اليمن ودورها في عصر الظهور.

[143] . مخطوطة ابن حماد: ص86.

[144] . ابن حماد: ص86.

[145] . الزام الناصب في اثبات الحجة الغائب: ج2 ص103.

[146] . بحار الأنوار: ج6 ص296.

[147] . الملاحم والفتن: ص43.

[148] . شرح إحقاق الحق: ج29 ص620.

[149] . الملاحم والفتن- السيد بن طاووس: ص66.

[150] . ملاحم والفتن- السيد بن طاووس: ص66.

[151] . بشارة الإسلام: ص30.

[152] . المعجم الموضوعي: ص594، کتاب الفتن- نعيم بن حماد: رقم الحديث 884.

[153] . المعجم الموضوعی: ص581.

[154] . الغيبة النعماني: ص281.

[155] . القصص: 4.

[156] . کتاب الفتن-لنعيم بن حماد المروزي: ص192.

[157] . البقرة: 50.

[158] . البقرة: 49.

[159] . الأعراف:137.

[160] . الحج: 1.

[161] . صحيح ابن حبان: ج15، ص180.

[162] . الإسراء: 15.

[163] . لوقا: 12 (37-25).

[164] . الأعراف: 53-52.