انتشارات انصار امام مهدى (ع) عدد (106)
گفتگوی داستانی
درباره دعوت مبارک یمانی
(قسمت چهارم)
نویسنده: شیخ ابو احسان انصاری
ترجمه: کوثر انصاری
چاپ اول
1435 هـ. ق – 2014 م
بهمن ماه1392 هجری شمسی
جهت اطلاعات بیشتر در مورد دعوت مبارک سید احمد الحسن (ع)
لطفاً از وبسایت ما بازدید فرمایید:
http://almahdyoon.co
http://almahdyoon.co/ir
و الحمد لله رب العالمین، و صلى الله على محمد و آل محمد الأئمة و المهدیین و سلم تسلیما
﴿ وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ وَ العَاقبِةُ لِلمُتَقِین﴾
تقدیم به شهیدان سعادتمند
تقدیم به کسانی که خونشان رازی سر به مهر بوده و تنها ملائکه آسمان از آن آگاهند
تقدیم به کسانی که خونشان کلید دولت عدل الهی است
تقدیم به دوستان خدا و رسولش و امت میانه
تقدیم به کسانی که از فراقشان قلب احمد الحسن (ع) در سینه تنگ است و در حق آنان میفرماید: (به کسی که جان احمد در دست اوست سوگند، حزن و اندوهم براى شما هرگز پایانی ندارد تا آن لحظه که در جوار شما آرام گیرم... و بغض گلویم را میفشارد و اشک از چشمانم جاریست تا آن زمان که زندهام... به خدا قسمت در قلب احمد الحسن (ع) زخمی عمیق و کاری قرار دارد که هرگز التیام نمییابد مگر آن روز كه به منزل کریم و شکوهمند شما که به سوی آن انتقال داده شده اید به دیدار شما آیم...
سلام بر شما ای دوستان و روح و قلب احمد الحسن (ع)... تقدیم به مجروحانی که مدال شرف جهاد به سینه آویختند... تقدیم به اسیرانی که در زندآنهای ظالمان مظلومانه اسیر گشتند. تقدیم به برادران انصار و عاملان امام مهدی (ع). خادم شما این تلاش اندک و فقیرانه را متواضعانه به پیشگاه شما تقدیم میکند که به دعاء و شفاعت شما امید داشته باشم.
1/ شعبان/ 1434 هـ. ق
20/ خرداد ماه/ 1392 هـ.ش
-مقدمه
:
بسم الله الرحمن الرحیم
حمد و سپاس خدای را که بر ما نعمتی ناپذیر اضافه کرده و ما را با نعمتهایی غیر قابل وصف و غير قابل شکر گذاری احاطه کرده است و افضلترین و کاملترین درودها بر محمد و آل محمد ائمه و مهدیین (ع) باد که ما امر خویش را تسلیم آنان کردهایم.
ای برادران گرامی قسمت چهارم از گفتگوی ارزنده حول دعوت مبارک یمانی (ع) را تقدیم شما میکنم از خداوند مسئلت میدارم که این تلاش اندک مفید و خالص در راه خداوند کریم سهمی در نشر حق و دفاع از آن و مبارزه با باطل داشته باشد و از برادران خواننده به خاطر هر گونه کم و کاستی در تبیان آن پوزش میطلبم و در اول و آخر حمد و سپاس از آن پروردگار است.
******
- قسمت اول:
روایاتی که بر وجود سیزده امام دلالت میکند:
فرزندان هر شبانه، مشتاقانه در انتظار رسیدن پدر بودند، پدر آمد به آنان سلام کرد و سلام و تحیت از هر دو جانب مقدمهی امر بود.
پدر: از خداوند میخواهم که فرزندان عزیزم خوب باشند آیا در مورد حدیث شب گذشته سؤالی دارید؟
واثق: پدر بزرگوارم از شما ممنونم، پدر شما روایات مهدیین (ع) ذکر کردید که دوازده مهدی از فرزند حسین (ع) میباشند. اما من روایتی را دیدم که میفرماید: مهدیین (ع) یازده تن میباشند نه دوازده مهدی، آیا مهدیین (ع) دوازدهگانه هستند یا یازدهگانه؟
پدر: این همان روایتی است که ابی عبد الله (ع) مىفرماید: (ای ابا حمزه همانا از ما بعد از قائم یازده مهدی از فرزند حسین (ع) هستند).(
[1])
پدر: آفرین به همت و مراجعهات ای فرزندم. ای فرزندان آنچه که برای شما ذکر میکنم ملاحظه کنید. در گذشته گفتم روایاتی که در مورد عدد و تعداد ائمه و مهدیین (ع) آمده است بر پنج قسمت میباشند:
قسمت اول: روایاتی که بر دوازده امام (ع) دلالت میکنند که این قسمت با الفاظ مختلف آمده همانطور که در قسمت اول این گفتگو برای شما بیان کردم و آنچه را در گذشته برایتان ذکر کردم. برای یادآوری دوباره و خلاصهوار به آن میپردازیم این الفاظی است که در آن روایات آمده است:
اول: "دوازده امام" پیامبر اکرم (ص) فرمودند: (ای علی بعد از من دوازده امام و بعد از آنان دوازده مهدی میباشند). (
[2](
دوم: "دوازده خلیفه" عبد الملک بن عمیر از جابر ابن سمره میگوید: (به همراه پدرم نزد رسول الله (ص) بودیم که از ایشان (ص) شنیدم که فرمودند: (بعد از من دوازده خلیفه هستند).
سپس صدای حضرت (ص) شنیده نمیشد و به آرامیسخن میگفتند. به پدرم گفتم ای پدر، حضرت (ص) چه چیزی را آهسته فرمودند؟ پدرم گفت: همه از بنیهاشم هستند).(
[3])
سوم: "دوازده امیر" عبد الملک بن عمیر میگوید: جابر بن ابن سمره السوائی میگوید: از رسول الله (ص) شنیدم که فرمود: (این امر پایان نمییابد تا اینکه دوازده امیر قیام کنند سپس حضرت (ص) با صدایی آرام چیزی فرمودند. من از پدرم پرسیدم که چه فرمودند: پدرم گفت: فرمودند: همه از قریش هستند).((
[4]
چهارم: "دوازده محدث" امام باقر فرمودند: (از ما دوازده محدث هستند).(
[5](
پنجم: "دوازده تن" (ابن ابی عمیر از سفیان از عبد الملک بن عمیر از جابر ابن سمره میگوید: از رسول الله (ص) شنیدم که فرمود: تا زمانی که دوازه تن حکومت میکنند امر مردم را به دست دارند سپس حضرت با صدایی آهسته سخنی فرمودند که من متوجه نشدم. از پدرم پرسیدم چه فرمودند؟ گفت: فرمودند: همه از قریش هستند).(
[6])
ششم: "دوازده نقیب" (در روایت مسروق: مردی از عبد الله ابن مسعود میپرسد: ای ابا عبد الرحمان آیا از رسول الله (ص) نپرسیدهاید که چند خلیفه بر این امت حکومت میکنند؟
عبد الله گفت: پرسیدم و فرمودند: دوازده تن از نقیبان به تعداد نقیبان بنی اسرائیل).( (
[7]
علاوه بر آن لفظ مهدیین نیز بر ائمه (ع) اطلاق شده است که امام حسین (ع) فرمودند: (از ما دوازه مهدی است که اول آنها امیر المؤمنین علی ابن ابیطالب (ع) و آخرین آنان (ع) نهمین فرزند از فرزندان من است او قائم به حق میباشد).(
[8])
همهی این تعبیرات بر ائمه دوازدهگانه (ع) اشاره میکنند و مقصود و مراد از همهی این الفاظ فقط دوازه امام (ع) میباشند که اولشان امیر المؤمنین علی ابن ابیطالب (ع) و آخرشان امام محمد بن حسن عسکری (ع) میباشند.
قسمت دوم: روایاتی که تعداد ائمه را دوازده تن میدانند که شرح مفصل آن بیان خواهد شد.
قسمت سوم: روایاتی که عدد مهدیین را دوازده مهدی بیان کردهاند که در گذشته بیان شد.
قسمت چهارم: روایاتی که تعداد را یازده مهدی ذکر کردهاند فقط یک روایت میباشد که آن را واثق ذکر کرده است که ابا عبد الله (ع) فرمودند: (ای ابا حمزه از ما بعد از قائم یازده مهدی از فرزندان حسین (ع) میباشند).(
[9])
قسمت پنجم: روایتی که بیان کرده تعداد ائمه و مهدیین (ع) دوازده تن میباشند که بر جمع بیست و چهار تن میباشند و آن روایت وصیت است و قرینه آن را در قسمت دوم مییابید که بر تعداد دوازده امام دلالت میکند و سخن در این باب ذکر خواهد شد و نیز با قسمت چهارم بیان میکند که یازده مهدی موجود است و در نهایت حاصل میشود. روایاتی که بر وجود سیزده امام دلالت میکنند مهدی اول (ع) از دوازده مهدی نیز در شمار ائمه (ع) قرار گرفته و تعداد ائمه (ع) به همراه امیر المؤمنین (ع) سیزده امام شده است. پس تعداد مهدیین (ع) نیز یازده تن گشته است. به عبارت دیگر مهدی اول نقطه میانه میان ائمه و مهدیین (ع) قرار گرفته است که گاهی در شمار ائمه (ع) قرار میگیرد و تعدادشان سیزده تن میشود و گاهی در شمار مهدیین (ع) قرار میگیرد که تعدادشان دوازده تن میشود و اینگونه بین پنج قسمت از روایات هماهنگی ایجاد میشود و شاهد این جمع، روایت وصیت میباشد که بیان کرده تعداد ائمه (ع) دوازده و مهدیین (ع) نیز دوازه تن میباشند و این جمع بر خلاف آنچه شیخ حر عاملی بیان کرده صحیح است:
او میگوید: )بر این اساس ائمه (ع) بعد از ایشان همان ائمه (ع) قبل از ایشان هستند که بعد از وفاتشان رجعت کردند. پس با اثبات ائمه دوازدهگانه منافاتی ندارد، زیرا تعداد با رجعت افزوده نمیشود و این وجه با جمع بین دو روایت دوازدهگانه و یازدهگانه حاصل میگردد که در اول احتمال وارد شدن مهدی یا نبی باشد و یا دوم وارد شدن هیچکدام از آنان به خاطر حکمت دیگری ملاحظه نمیشود...).(
[10](
نکتهی اول: میگوید که مهدیین (ع) همان ائمه (ع) میباشند که در عالم رجعت بازگشتند پس کسانی که قبل از امام مهدی (ع) بودند همان کسانی هستند که بعد از ایشان (ع) آمدهاند در حالی که روایت میفرماید: (دوازده امام سپس بعد از ایشان دوازه مهدی هستند) و میگوید: کسانی که بعد از مهدی میآیند همان کسانی هستند که قبل از ایشان (ع) آمده بودند.
نکتهی دوم: بین روایات دوازه مهدی و یازده مهدی اینگونه مقايسه ایجاد میکند با وارد شدن پیامبر (ص) یا امام مهدی (ع) جمع میگردد و اما روایاتی که یازده تن را ذکر میکند با عدم وارد شدن پیامبر (ص) یا امام مهدی (ع) همراه است.
شما ملاحظه میکنید که این جمعبندی بدون دلیل است، بلکه آن جمعبندی گردآوری شده است همانگونه که گفته میشود، پس اگر چنین باشد که مهدیین (ع) همان ائمه (ع) هستند که رجعت کردهاند در حالی که روایت شده مهدیین (ع) از فرزند حسین (ع) هستند، پس آیا علی بن ابیطالب (ع) از فرزندان حسین (ع) یا حسن (ع) از فرزندان حسین (ع) است؟ یا وارد شدن پیامبر (ص) در روایات دوازده فرزند از فرزندان حسین (ع) عاقلانه است؟ این امر از آنچه گفته شگفت انگیزتر است! ای فرزندم از آنچه که ذکر شد متوجه شدید؟
واثق: بله پدر.
پدر: اکنون روایاتی را برایتان ذکر میکنم که بر وجود سیزده امام دلالت میکنند.
روایت اول: شیخ کلینی در سند خود از زراره روایت میکند که از ابا جعفر (ع) شنیدم که فرمود: (دوازده امام از آل محمد (ع) همه محدث هستند از فرزندان رسول الله (ص) و علی (ع) میباشند و رسول الله (ص) و علی (ع) پدرانند).(
[11])
ملاحظه کنید فرزندان من، روایت ذکر میکند که دوازده امام از فرزند رسول الله (ص) و علی (ع) میباشند و میفرماید: (دوازده امام از آل محمد (ع) همه محدث از فرزندان رسول الله (ص) و علی (ع) هستند)، پس با افزوده شدن امیر المؤمنین (ع) ائمه سیزده تن میشوند. پس با وارد شدن مهدی اول (ع) در شمار ائمه (ع) تعدادشان سیزده تن شد.
محمود: آری پدر درست است پس چرا مهدی اول (ع) در شمار ائمه (ع) قرار گرفته در حالی که از مهدیین (ع) است؟
پدر: ای محمود در قسمت اول گفتگوی ما، فضیلت بین حجتهای الهی بیان شد و خداوند رسولان را یکی بر دیگری فضیلت بخشیده است پس ائمه (ع) نیز اینگونه هستند. در روایات فضیلت بین آنان ذکر شده است در میان رسولان فضیلت بر خاتمشان محمد (ص) اطلاق شده است. بلکه ایشان افضلترین بشر بر روی زمین هستند و اما در آل محمد (ع) افضلترینشان علی بن ابیطالب (ع) و فاطمه (ع) و بعد از آنان حسن و حسین (ع) هستند. پس اصحاب کساء افضلترین اشخاص بر ائمه (ع) هستند.
از رسول الله (ص) روایت شده که فرمودند: (بهترین این امت بعد از من، علی بن ابیطالب و فاطمه و حسن و حسین (ع) هستند و هر کس مدعی خلافت آنان شود لعنت خدا بر او باد).(
[12])
روایت شده: روزی سلمان محمدی از رسول الله (ص) پرسید: )افضلترین خلق خدا چه کسانی هستند؟ حضرت با دست خویش به حسن و حسین (ع) اشاره کردند و فرمودند: جد این دو. سلمان پرسید: بعد از جدشان چه کسی است؟ فرمودند: پدر این دو. سلمان پرسید: بعد از پدرشان چه کسی است؟ فرمودند: مادر این دو. سلمان پرسید: بعد از مادرشان چه کسانی هستند؟ فرمودند: خود این دو فرزند هستند). (
[13](
همانطور که بین بقیه آل محمد (ع) برتری پیدا میشود، آشکار است که امام مهدی (ع) افضلترین ائمه (ع) به جز اصحاب کساء میباشند. شیخ نعمانی در کتاب غیبت از ابی بصیر از ابی عبد الله (ع) از پدرانشان (ع) نقل میفرمایند: که رسول الله (ص) فرمودند: (خداوند تبارک و تعالی از هر چیز، چیزی اختیار کرده و از زمین مکه و از مکه مسجد و از مسجد موضعی که در آن کعبه قرار دارد. و از میان چهارپایان اناثها و از میان گوسفندان الفان و از میان روزها جمعه و از میان ماهها رمضان و از شبها شب قدر و از میان مردم بنیهاشم و از میان بنیهاشم من و علی و از من و علی، حسن و حسین را اختیار کرده است. و از حسین دوازده امام از فرزند حسین اختیار کرده که نهمین آنها باطنشان و ظاهرشان و افضلترین آنان و قائم آنان میباشد).((
[14]
و جوهری در مقتضب الأثر میگوید: رسول الله (ص) فرمودند: (خداوند از میان روزها جمعه، و از میان شبها شب قدر، و از میان ماهها ماه رمضان، و من و علی را برگزید، و از علی، حسن و حسین حجتهای بر عالمیان را برگزید که نهمین آنان قائم دانا و حکمترین آنان (ع) میباشد(.(
[15](
و کراجی میگوید: )افضلترین ائمه (ع) امیر المؤمنین (ع) و بعد از ایشان (ع) حسن و حسین (ع) و افضلترین ائمه (ع) بعد از حسین (ع) امام زمان مهدی (ع) میباشد. سپس بقیه ائمه (ع) بعد از ایشان (ع) همانطور که روايات به اين مسئله اشاره داشته و متفق الأثر است).(
[16])
همانطور که در میان انبیاء و ائمه (ع) فضیلت موجود است، بین مهدیین (ع) نیز وجود دارد.
در روایات ذکر شده که مهدی اول (ع) از سایر مهدیین افضلتر است. این امری است که سلیم بن قیس از رسول الله (ص) روایت میکند که فرمودند: (ای سلمان، مهدی امت من که زمین را پر از عدل و داد میکند همانطور که پر از ظلم و ستم گشته از فرزند این است، امام فرزند امام، وصی فرزند وصی، پدری که فرزندش امر او را به دست میگیرد امام وصی عالم است. عرض کردم: ای پیامبر خدا، مهدی افضلتر است یا پدرش؟ فرمودند: پدرش از او برتر است؛ برای اولی اجر و پاداش تمام آنهاست، چرا که خداوند آنان را به او هدایت کرده است).(
[17](
سخن حضرت (ص) در پاسخ به سلمان که مهدی برتر است یا پدرش؟ فرمودند: (پدرش از او برتر است برای اولی اجر و پاداشی مثل تمام آنان است، چرا که خداوند آنان را به او هدایت کرده است).
مقصود از مهدی (ع)، مهدی اول است و پدرش امام محمد بن حسن عسکری (ع) که از ایشان برتر است و مقصود از مهدی امام محمد بن حسن عسکری (ع) نیست! چرا که در روایات ذکر شده که امام محمد بن حسن عسکری (ع) از پدرش امام حسن عسکری (ع) برتر است و امام محمد بن حسن عسکری (ع) بعد از اهل کساء برترین ائمه (ع) است.
و سیلم در حدیثی طولانی نقل میکند که حضرت فاطمه (ع) میفرمایند: (یا رسول الله از میان کسانی که نام بردید چه کسی برتر است؟... تا آنجا که میفرمایند: از آنان مهدی است و کسی که قبل از اوست از او برتر است. اولی برتر است از آخری چرا که امام اوست و آخر وصی اول است ... ).(
[18](
پس مقصود از مهدی در اینجا مهدی اول است همان طور که مقصود از کسی که قبل از اوست، امام محمد بن حسن عسکری (ع) میباشد نه امام حسن عسکری (ع) چرا که روایت به وضوح اشاره میکند که قبل از اوست در حالیکه هرگز ثابت نشده امام حسن عسکری (ع) افضلتر از فرزندش امام محمد بن حسن عسکری (ع) باشد بلکه امام مهدی (ع) افضلتر از پدرش میباشد.
پس بر این اساس تفسیر روایت اینگونه است و کسی که قبل از اوست از او افضلتر است. یعنی کسی که قبل از مهدی اول است از او برتر است و کسی که قبل از اوست پدرش امام مهدی (ع) میباشد که در امامت و در مقام و ترتیب قبل از مهدی او میباشد و نیز میفرمایند: (اول بهتر از آخر است چرا که اول امام آخر است). مقصود از اول امام محمد بن حسن عسکری (ع) و آخر مهدی اول میباشد و به این ترتیب اول برتر از آخر است چرا که اولی امام دیگری است "و آخر وصی اول است" دیگری مهدی اول است و اول همان امام مهدی (ع) است پس مهدی اول وصی امام مهدی (ع) میباشد، محمود جان پاسخ خود را گرفتی؟
محمود: آری پدر.
پدر: پس بقیه روایات را برایتان ذکر میکنم.
روایت دوم: شیخ کلینی در کتاب کافی از ابی جعفر (ع) نقل میکند که حضرت فرمودند: جابر بن عبد الله انصاری میفرماید: (بر فاطمه (ع) وارد شدم بین دستان ایشان لوحی دیدم که بر آن نام اوصیاء از فرزندانش ذکر شده بود آنان را برشمردم دوازده تن بودند که آخرشان قائم (ع) بود نام سه تن از آنان محمد و نام سه تن دیگر علی بود).(
[19])
این روایت امام باقر (ع) را ملاحظه کنید روایت میگوید: )نام سه تن از آنها محمد و سه تن دیگر علی است( اما در منابع دیگر آمده است )و نام چهار نفر آنان علی است( و صدوق در عیون اخبار و الروضه و کمال الدین و مفید در ارشاد: از ابی جارود از ابی جعفر (ع) از جابر بن عبد الله انصاری میگوید: (بر فاطمه وارد شدم بین دستان ایشان لوحی دیدم که بر آن نام اوصیاء بود پس آنان را برشمردم دوزاده تن بودند که آخرشان قائم (ع) بود نام سه تن از آنان محمد و نام چهار تن از آنان علی بود). (
[20])
روایت سوم: شیخ کلینی در کافی از ابی جارود از ابی جعفر (ع) میفرمایند: رسول الله (ص) میفرمایند: (من و دوازده تن از فرزندانم و تو ای علی زِر (ثبات) زمین هستيم یعنی میخ کوههای آن هستند و زمین با وجود ما استوار مانده و از هر گونه ویرانی در امان مانده پس هرگاه دوزازده تن از فرزندانم بروند زمین با اهلش ویران خواهد شد و لحظهای به آنان مهلت داده نمیشود). (
[21])
به این روایت توجه کنید رسول الله (ص) میفرمایند: (من و دوازده تن از فرزندانم و تو ای علی)، مجموع آنان سیزده امام میشوند.
احمد: پدر جان معنی زر زمین چیست؟
پدر: اصل ثبات (زر قلب است) ابن اثیر میگوید: و اصل او به منزله ثبات قلب است و آن استخوان کوچکی است که قلب انسان قوام به آن است(
[22]) پس زمین با وجود آنان قائم و استوار مانده است و به همین دلیل فرمودند: (و آن هنگام که دوازده تن بروند زمین با اهلش ویران میگردد و لحظهای به آنان مهلت داده نمیشود) و شیخ مجلسی در بحار الأنوار در مورد فرموده رسول الله (ص): (او زر زمین بعد از من است) میگوید: الزِر با کسره همراه گشته یعنی قوام آن و عالم به مصالح آن بعد از من است.(
[23])
روایت چهارم: شیخ کلینی در کافی از ابی جعفر (ع) نقل میکند که حضرت (ع) فرمودند: رسول الله (ص) فرمودند: (از فرزندانم دوازده نقیب محدث فهیم و دانا هستند که آخرشان قائم به حق بوده و زمین را پر از عدل و داد میکند همانطور که پر از ظلم و ستم گشته است).(
[24])
این روایت نیز به وجود دوازده تن از فرزندان رسول الله (ص) و علی بن ابیطالب (ع) دلالت میکند و رسول الله (ص) و علی (ع) پدران این فرزندان هستند.
روایت پنجم: شیخ کلینی در کافی به استناد از امیر المؤمنین (ع) نقل میکند که حضرت (ع) فرمودند: (برای این امت دوازده امام هدایتگر از ذریه پیامبرش و من است).(
[25])
این روایت نیز بر وجود دوازده امام از فرزندان علی (ع) دلالت میکند چرا که حضرت (ع) فرمودند: (آنان دوازده تن از من هستند) با اضافه شدن امیر المؤمنین (ع) به آنان (ع) سیزده تن میباشند.
روایت ششم: حزاز قمی در کفایة الأثر به استناد از محمد بن حنفیه میگوید: امیر المؤمنین (ع) میفرمایند: در حدیثی طولانی از رسول الله (ص) شنیدم که فرمودند: (ای علی تو از من و من از تو هستم و تو برادر و وزیر من هستی پس هنگامیکه من وفات مییابم بغض و کینه در سینههای قوم در مورد تو آشکار میشود و بعد از من فتنهای خواهد بود که در آن شکافنده مو (افراد خبره و فقیه) حیران و سرگردان میمانند و آن هنگام فقدان فرزند پنجم از فرزند هفتم در میان شیعهی توست. به دنبال فقدان او اهل آسمان و زمین اندوهگین میشوند. چه مردان و زنان مؤمن بسیاری در فقدان او متأسف و متأثر میشوند. حضرت اندکی خاموش شدند و سر خود را بلند کردند و فرمودند: پدر و مادرم به فدایش او همنام من و شبیه موسی بن عمران است كه بر او نورهایی احاطه دارد، جلالیت از نور که از شعاع قدسی شعلهور شده... ).(
[26])
فرزندانم موضع اصلی این حدیث فرموده حضرت (ص) که فرمودند: (و آن هنگام فقدان فرزند پنجم از فرزند هفتم از میان شیعیانت است) پس فرزند پنجم از فرزند هفتم علی (ع) کیست؟ اگر به شمارش ائمه (ع) از امام علی (ع) آغاز کنیم فرزند هفتم امام رضا (ع) میباشد. پس امام رضا (ع) فرزند هفتم امام (ع) میباشد، و فرزند پنجم امام از فرزند هفتم امام علی (ع) کیست؟
پاسخ: او مهدی اول است چرا که امام محمد بن حسن عسکری (ع) فرزند چهارم از فرزند هفتم امام علی (ع) میباشد و بعد از امام رضا (ع) امام جواد و امام هادی و امام حسن عسکری (ع) میباشند! پس فرزند پنجم از فرزند هفتم امام علی (ع) مهدی اول است و در بسیاری روایت دیگر در شمار ائمه (ع) قرار گرفته است.
روایت هفتم: انس بن مالک میگوید: از رسول الله (ص) در مورد حواریون عیسی (ع) پرسیدم، فرمودند: (آنان از برگزیدگان و بهترین بودند که تعدادشان دوازده تن بود و حدیث تا آنجا ادمه داشت تا فرمودند: ائمه (ع) بعد از من دوازده امام از صلب علی و فاطمه (ع) هستند و آنان حواریون و انصارش هستند سلام و تحیت الهی بر آنان باد).(
[27](
پس این روایت نیز ثابت میکند که تعداد ائمه از صلب علی و فاطمه (ع) دوازده تن میباشند؛ که امام علی (ع) به همراه آنان سیزده تن میشوند.
روایت هشتم: رسول الله (ص) فرمودند: (خداوند بر زمین نظر افکند پس از آن دو مرد را اختیار کرد یکی از آن دو من هستم که مرا به رسالت و دیگری علی بن ابیطالب (ع) میباشد. و خداوند به من وحی کرد که او را برادر و خلیل و وزیر و وصی و خلیفهی خود قرار دهم... خداوند بار دیگر به زمین نظر افکند و بعد از ما دوازده وصی از اهل بیتم انتخاب کرد و آنها را برگزیدگان امتم یکی پس از دیگری قرار داد همانند ستارگان آسمان که هرگاه یکی خاموش شود دیگری روشن میگردد).(
[28])
این روایت نیز ذکر میکند که بعد از رسول الله (ص) و علی بن ابیطالب (ع) دوازده امام هستند. چرا که فرمودند: (و خداوند بار دیگر بر زمین نظر افکند و دوازده وصی از اهل بیتم انتخاب کرد) و (بعد از ما اختیار کرد( یعنی بعد از رسول الله (ص) و علی (ع) دوازده امام (ع) انتخاب کرد پس علی (ع) به همراه آنان سیزده امام میباشند.
روایت نهم: جناده بن ابی امیر میگوید: )من بر حسن بن علی (ع) در آن بیماری که وفات یافت وارد شدم. در مقابل حضرت (ع) طشتی بود که در آن خون و تکههایی از کبد حضرت (ع) بر اثر خوردن زهر توسط معاویه (لع) دیده میشد. عرض کردم: مولای من چرا خود را درمان نمیکنید؟ فرمودند: ای عبد الله با چه چیزی مرگ را درمان کنم؟ گفتم: انا لله و انا الیه راجعون. سپس حضرت (ع) به من توجه کردند و فرمودند: به خداوند قسم این عهدی است که رسول الله (ص) بر ما کردهاند که این امر را دوازده امام از فرزندان علی و فاطمه (ع) به دست میگیرند و از ما امامی نیست مگر مسموم شده و یا کشته شده است).(
[29])
موضع اصلی این روایت فرمودهی حضرت (ع) است که فرمودند: این امر را دوازده امام از فرزندان علی و فاطمه (ع) به دست میگیرند؛ روایت به وضوح بر وجود ائمه سیزدهگانه با حضور امیر المؤمنین علی (ع) دلالت میکند.
روایت دهم: ابی سعید خدری میگوید: من در هنگام هلاکت ابو بکر و به خلافت رسیدن عمر حضور داشتم، مردی یهودی از بزرگان یثرب به سوی او آمد یهود گمان میکردند که در اهل مدینه داناترین اهل زمان خود است. پس به سوی عمر آمد و به او گفت: ای عمر من به سوی تو آمدم و خواهان گرویدن به دین اسلام هستم، اگر در مورد آنچه از تو پرسیدم پاسخ بشنوم به حقیقت تو داناترین اصحاب به کتاب و سنت هستی. عمر به او گفت: من در آن سطح نیستم، اما تو را به کسی راهنمایی میکنم که داناترین امت ما به کتاب و سنت و پاسخگوی تمام سؤالهای تو میباشد و او آنجاست - عمر به علی (ع) اشاره کرد- تا آنجا که حضرت علی (ع) به مرد یهودی فرمودند: (برای این امت دوازده امام هدایتگر از ذریهی پیامبر (ص) و از من هستند و اما منزلت پیامبرمان در بهشت در برترین و اشرفترین مکان در بهشت عدن است و به همراه ایشان در منزل دوازده تن از ذریهی ایشان (ص) و مادرشان و مادر بزرگشان و مادر مادرشان و نسل آنان (ع) میباشد و در این مقام هیچ کس شریک آنان (ع) نیست(.(
[30](
در فرمودهی حضرت آمده است: (برای این امت دوازده امام هدایتگر از ذریهی پیامبر و از من هستند( عبارت بسیار صریح است که بر وجود دوازده فرزند (امام) از نسل پیامبر (ص) و از فرزندان علی (ع) میباشند، از آنجا که فرمودند: "و آنان از من هستند" یعنی از علی بن ابیطالب (ع) دوازده امام میباشند و امام علی پدر این دوازده فرزند میباشند که به همراه آنان سیزده امام هستند.
روایت یازدهم: رسول الله (ص) میفرمایند: )ای علی؛ من، تو را به همسری فاطمه دخترم سرور زنان عالمیان و عزیزترین کس که بعد از تو نزد من است در میآورم، و فرزندان شما سروران جوانان اهل بهشت و شهیدان ستم ديدگان بر زمین بعد از من هستند و آنان نجیبان و نوراهائی هستند که خداوند به وسیله آنان ظلم را از بین برده و حق را زنده میکند و به واسطه آنان باطل را میمیراند و تعدادشان به تعداد ماههای سال است آخرشان قائم است که عیسی بن مریم پشت سر ایشان (ع) نماز میخواند).(
[31])
و موضع اصلی در این روایت فرمودهی حضرت (ص) است که فرمودند: )تعدادشان به تعداد ماههای سال است(. پس ائمه (ع) از ذریهی امام علی و فاطمه (ع) هستند و نیز تعدادشان به تعداد ماههای سال است و هر سالی همراه دوازده ماه دارد پس عدد ائمه (ع) از فرزندان علی و فاطمه (ع) به تعداد ماههای سال است، در نتیجه تعداد ائمه (ع) از فرزند علی و فاطمه (ع) دوازه عدد میباشند، که همراه پدرشان علی (ع) سیزده امام میشوند.
روایت دوازدهم: اصبغ ابن نباته میگوید: به سوی امیر المؤمنین (ع) آمدم ایشان را دیدم که متفکر بود و به زمین خیره شده بودند، عرض کردم: (چه شده، شما را متفکر میبینم و به زمین چشم دوختهاید آیا به آن رغبت دارید؟ فرمودند: خیر، به خدا سوگند هرگز لحظهای به آن رغبتی نداشتهام اما به مولودی میاندیشم که از ذریهی فرزند یازدهم من در آخر الزمان به دنیا میآید او مهدی است که زمین را پر از عدل و داد میکند، همانطور که پر از ظلم و ستم گشته است. برای او غیبت و حیرتی است که اقوام بسیاری در آن گمراه گشته و اندکی هدایت میشوند، عرض کردم: غیبت و حیرت چقدر طول میکشد؟ فرمودند: شش روز یا شش ماه یا شش سال. عرض کردم: آیا این امر حتمی است؟ فرمودند: آری گویا که این امر از اکنون خلق شده است همانطور که من برای این امر نزد تو هستم.
ای اصبغ آنان برگزیدهگان این امت همراه نیکان این عترت هستند. عرض کردم: بعد از آن چه میشود؟ فرمودند: سپس خداوند آنچه را که اراده کرده آنجام میدهد چرا که ارادهها و غایات و نهایات از آن اوست).(
[32])
فرمودهی حضرت که فرمودند: )به مولودی میاندیشم که از ذریهی فرزند یازدهم من در آخر الزمان به دنیا میآید او مهدی است که زمین را پر از عدل و داد میکند همانطور که پر از ظلم و ستم گشته است(، فرزند یازدهم امام علی (ع) امام محمد بن حسن عسکری (ع) میباشند و آن مولودی که از ذریهی امام محمد بن حسن عسکری (ع) متولد میشود، مهدی اول، احمد الحسن (ع) است پس به این ترتیب سیزدهمین امام میباشد.
فرزندان: پدر جان چگونه ممکن است شیعیان از این روایات منقول در کتب معتبر از جمله کتاب کافی و دیگر کتب ذکر شدهاند غفلت ورزند؟
پدر: ای فرزندان من بدانید روایاتی که بر ائمه سیزدهگانه دلالت میکنند برای آنان قابل درک و فهم نبوده پس در آنها وقوف کرده و هر کدام از آنان روایت را بر حسب نظرات خود تفسیر کردند تا ارزش حجیت آنها را ساقط و آنها را بر خود ملزم نسازند و در مورد کلام برخی از آنان در مورد روایات خواهیم پرداخت و بحث ما در این شب پایان مییابد امید است که فردا شب با توفیق خداوند متعال به بحث و گفتگو خواهیم پرداخت و حمد و سپاس از آن خداوند عالمیان است و بهترین درود و تحیت بر محمد و آل محمد ائمه و مهدیین (ع) باد.
******
-قسمت دوم
دفع آنچه که در مورد روایات سیزدهگانه گفته شده:
فرزندان آمدند در حالیکه از روایاتی که پدر در شب گذشته در باب وقوف علمای شیعه بر روایات گفته بود شگفت زده شده بودند، پس با شور و اشتیاق آمدند تا به سخنان پدر گوش فرا دهند که علماء در توجیه روایات داله بر وجود ائمه سیزدهگانه چه گفتهاند. سپس پدر آمد و به فرزندان درود و سلام فرستاد و گفت: شما را از سخنان دیشب خود شگفت زده میبینم! فرزندان گفتند: آری پدر جان از این دچار تعجب شدهایم که این روایات در کجا بودند و چرا علمای شیعه بر آنها وقوف کرده و راه منفی را در پیش گرفتند؟ پدر: اکنون توجیهات آنان را در باب ائمه سیزدهگانه برای شما ذکر میکنم و از چگونگی توجیهاتشان در باب روایات صریح و آشکار در مورد ائمه سیزدهگانه تعجب و شگفتی شما افزايش میيابد! آنها بر دو ادعاء بر روایات صریح در باب ائمه سیزدهگانه وقوف کردند.
ادعای اول: ادعای تحریف یا تصحیف چیست؟ آن را برایتان شرح میدهم. همانطور که تأویلی را که برخی در کلام ما در ادعای دوم گفتند بیان خواهم کرد: تحریف یعنی عدول و متوازن ساختن چیزی از جهت خود، و تحریف حروف کلام و تعدیل آن از جهتش با اضافه یا نقص آن همراه است که با تبدیل برخی کلمات نیز همراه بوده و نهایتش از مقصود و مفهوم اصلی خود خارج میشود. تحریف بدتر از تصحيف است، برای مثال: در حدیث آمده است (تجي یوم القیامه اعز ما کانت" در حالی که الثوری: روایت میکند اغزر ما کانت). یا مثال نقص روایات شده که در زمان فتح چهرهی خود را مسح کرد (برخی آن را تحریف کرده و گفتند: "از قبح" و مثال تبدیل بعضی کلمات آنچه ابو عمر و ابن علاه از خود نقل میکند:
أنشدت الفرزدق، ویده فی یدی، لابن أحمر:
فإما زال سرح عند معد **** وأجدر بالحوادث أن تكونا
فلا تصلي بمطروق إذا ما **** سرى بالقوم أصبح مستكینا
فقال لي: أرشدك أو أدعك؟ قلت: ترشدني. قال: إذا كان ممن یسري بالقوم فلیس بمطروق، وإنما هو: إذا ما سرى في القوم. فعلمت أني أغفلت ذاك وأن الأمر كما قال.
قال أبو أحمد العسكري معلقاً على هذا التغییر(. (
[33])
و این امر تحریف است نه تصحیف و مقصود و مراد آن تغییر کرده است.
مثلاً: رسول الله (ص) بر بُز نماز خواندند و این کلمه میان آنان تحریف شده و دیگری با این معنی روایتش میکند که رسول الله (ص) بر بره نماز خواندند.
تصحیف: تصحیف یعنی دستکاری کردن بین نقطههای حروف یا حرکات آنها بدون تغییر شکل و صورت کلمه، چرا که اخذ و کپی از صحیفهی اصلی نباید با عبارت کلمه و نوع ساخت آن مختلف باشد و کلمهی بی نقطه را بر وجههای مختلف میخوانند.
مثلاً: کلمهی فحمه اگر نقطهای نداشته باشد قحمه یا فخمه و... خوانده میشود(
[34]) و این کلمات از دهان کسی جز شیوخ خارج نمیشود و زمخشری در ربیع الأبرار میگوید: (تصحیف قفلی است که بدون کلید میباشد))
[35]( و در اینجا سید مرتضی عسکری از وقوع خطاء، اشتباه و تصحیف در کتاب کافی خبری داده میگوید:
(... و فعلاً در مشهورترین کتب حدیث در مدرسهی اهل بیت از جمله کتاب کافی اشتباه و خطاء رخ داده، در کتاب کافی همان طور که در احادیث پنج رقم دارد ۷ و۹ و۱۴ و۱۷ و۱۸ از کتاب حجت کافی باب "ما جاء في الاثني عشر والنص علیهم" همانطور که آن را شرح خواهيم داد...).(
[36]) و دانش آموز او سید سامی بدری در کتاب شبهات و ردود راه و روش استادش را پيش میگيرد.
و مقصود او از این احادیث رقم گذاری شده همان احادیثی هستند که بر وجود ائمه سیزدهگانه دلالت میکنند و آنها همان پنج روایتی هستند که در قسمت گذشته برای شما بیان کردم.
ادعای دوم: تأویل این روایات است. ادعای تناقض و تعارض روایات سیزدهگانه با روایات ائمه دوازدهگانه که آنها را درک کردند و تأویل همان تفسیر و نظر دادن در مورد چیزی است. شیخ طریحی میگوید: (ارجاع کلام و صرف نظر از معنای ظاهریاش به معنای مخفی و پنهان کردن آن از (الف و لام) تأویل گرفته شده، پس هنگامی که رجوع داده شود قابل انطباق میشود، فلان آیه تأویل میشود یعنی نظر دادن به آنچه معنایش را تأویل میکند).(
[37]) فرزندانم پس در اینجا روایاتی را ذکر میکنیم که در مورد آنها تأویل شده و یکی دیگری را تفسیر و تأویل میکند، بعد از اینکه تحریف و تصحیف و تأویل را دانستید.
روایت اول: شیخ کلینی با استناد از زراره میگوید: (از ابا جعفر (ع) شنیدم که فرمودند: دوازده امام از آل محمد (ع) همه محدث از رسول الله (ص) و فرزند علی (ع) هستند و رسول الله و (ص) علی (ع) پدران هستند).(
[38])
اولاً: ادعای تصحیف
قال السید مرتضى العسكري في كتابه معالم المدرستین: (تقییم كتب الحدیث بمدرسة أهل البیت (ع) أخطاء في نسخ كتب الحدیث ومع تسلسل الإسناد في جوامع الحدیث بمدرسة أهل البیت إلى رسول الله (ص) كما شاهدنا، فإن فقهاء مدرستهم لم یسموا أي جامع من جوامع الحدیث لدیهم بالصحیح كما فعلته مدرسة الخلفاء وسمت بعض جوامع الحدیث لدیهم بالصحاح، ولم یحجزوا بذلك على العقول ولم یوصدوا باب البحث العلمي في عصر من العصور وإنما یعرضون كل حدیث في جوامعهم على قواعد درایة الحدیث، ویخضعون لنتائج تلك الدراسات، وذلك لأنهم یعلمون أن رواة تلك الأحادیث غیر معصومین عن الخطأ والنسیان اللذین یعرضان لكل بشر لم یعصمه الله، وفعلاً قد وقع الخطأ في أشهر كتب الحدیث بمدرسة أهل البیت وهو كتاب الكافي مثل ما ورد في الأحادیث الأربعة المرقمة: 7 و9 و14 و17 و18 من كتاب الحجة بالكافي باب ما جاء في الاثنی عشر والنص علیهم كما نشرحه في ما یلي:
سيد مرتضی عسکری در کتاب خود معالم المدرستين میگويد: (در ارزشيابی کتب حديث در مکتب اهل البيت (ع) اشتباهاتی در نسخههای کتب حديث ديده میشود، با اين سلسله اسناد در جوامع الحديث مدرسه اهل البيت (ع) به رسول الله (ص) همانگونه که ملاحظه کرديم, همانا فقهای مدرسهشان هيچ جامعی را جوامع الحديث که در نزد خودشان صحيح باشد نناميدند همانگونه که مدرسه خلفاء اين کار را انجام داد و بعضی از جوامع حديث نزدشان را صحاح ناميدند، و با اين کار عقول را به تنگنا وارد نساختند و درب بحث علمی را در هر برههای از زمان نبستند؛ بلکه هر حديثی را در جوامع خود بر قواعد دراية الحديث عرضه میکردند، و پيرو نتائج آن بررسیها میشدند، و اين به خاطر آن است که آنها میدانند راويان آن احاديث از خطاء و فراموشی معصوم نمیباشند که به هر بشری که خدا او را معصوم نکرده عرضه میکنند، و فعلاً در مشهورترین کتب حديث در مکتب اهل البيت (ع) خطاهائی واقع شد و آن کتاب کافی است همانطور که در احاديث شماره: 7 و9 و14 و17 و18 در کتاب الحجة بالكافي باب ما جاء في الاثني عشر والنص علیهم همانگونه که آن شرح آن داده خواهد شد:
اول: حدیث چهاردهم و هفدهم:(
[39]) در هر دو حدیث در اصول کافی با استناد از ابن سماعه از علی بن حسین بن رباط از ابن آذینه از زراره نقل میکند که از ابا جعفر (ع) شنیدم که فرمودند: (دوازده امام از آل محمد همه محدث هستند از فرزندان رسول الله (ص) و علی (ع)، و رسول الله (ص) و علی (ع) پدران هستند).
و در لفظ حدیث هفتم بعد از آن (علی بن راشد گفت: ... حدیث)(
[40]) محتوا و مضمون هر دو حدیث این است که تعداد ائمه از اهل بیت (ع) به همراه امام علی (ع) سیزده امام میباشند. و در روایتی از کافی، و مفید در ارشاد و طبرسی در اعلام الوری نقل شده است که: (دوازده امام از آل محمد محدث هستند علی بن ابیطالب و یازده تن از فرزندانش است و رسول الله (ص) و علی (ع) پدران میباشند).(
[41])
و شیخ صدوق در کتاب خود روایت را از کلینی استخراج کرده: عیون اخبار و الخصال(
[42]) و با این لفظ آمده است: (دوازده امام از آل محمد (ع) همه محدث بعد از رسول الله (ص) میباشند و علی بن ابیطالب (ع) از آنان میباشد).
نتیجه بحث و مقايسه:
عرضه داشتن ما در مورد کافی و هر کس که از آن اخذ کرده یعنی شیخ صدوق و مفید و طبرسی ظاهر میشود که بعد از عصر شیخ مفید در نوشتن حدیث در کافی خطاء کردند و بعد از عصر طبرسی هرگز نقل نشده، زیرا طبرسی اخبار خود را در اعلام الوری از کتاب الإرشاد مفید اخذ کرده و آن بر حسب و روشش نقل میکرده است)(
[43]) سخنانش به پایان میرسد.
توقفی با سید مرتضی عسکری
">
توقفی با سید مرتضی عسکری
:
اولاً: همانطور که احتمال میرود خطاء و اشتباه در نسخهها بعد از عصر مفید است، احتمال میرود که خطاء از نسخههای شیخ مفید حاصل شده و دو احتمال را نمیتوان بر دیگری ترجيح داد بلکه از عدم خطای نسخهها غیر از مفید سخن گفته شده و این امر به خاطر عدم تکرار شدن نسخهها در تمام پنج حدیث که شیخ کلینی در کافی روایت کرده میباشد، و با وجود آن نیز مفاد نسخهها بر وجود ائمه سیزدهگانه دلالت میکند. با وجود اختلاف متون احادیث آیه ممکن است با وجود اختلاف این متون و نیز با توجه به دلالت آنها بر ائمه سیزدهگانه گفته شده و تصحیف مکرر در دلالت آنها بر ائمه سیزدهگانه اتفاقی بوده باشد!
دوماً: و اما گفته او: (شیخ صدوق در کتاب خود روایت را از کلینی استخراج کرده: عیون اخبار الرضا و الخصال و با این لفظ آمده است (دوازده امام از آل محمد (ع) همه محدث بعد از رسول الله (ص) میباشند و علی بن ابیطالب (ع) از آنان میباشد)، ممکن است روایت دوم باشد که با همان منبع آمده است و مثل آن در بسیاری روایت رخ میدهد و بسیاری روایات با سند و منبعی واحد و دو متن آمده که یکی با دیگری قرابت و نزديکی دارد و به همین خاطر تک روایت ذکر نمیشود.
دوماً ادعای تغلیب
:
آنچه سید کاظم حائری گفته را نقل میکنم. با وجود عناد و انکار روایاتی که بر امامت ائمه سیزدهگانه (ع) دلالت میکند او میگوید: (روایاتی که برخیها گمان میکنند ائمه (ع) سیزده تن هستند و آن را بعد از ذکر روایاتی که بر ائمه دوازدهگانه (ع) دلالت کرده ذکر میکند و این همان متن سخنان اوست. (با وجود معرفت تامی که در مورد حصر امامت در دوازده امام که روایات بسیار بر آن دلالت میکنند رسیدیم، اخبار آحاد و نادری نیز وجود دارند که برخیها گمان میکنند بر ائمه سیزدهگانه دلالت میکنند و آنها پنج روایت وارده در کافی هستند که آنها را با ردشان ذکر میکنیم.
حدیث هفتم: محمد بن یحیی از عبد الله بن محمد خشاب - و از او یادی در کتب رجال نیست - از ابن سماعه از علی بن حسین بن رباط از ابن آذینه از زراره میگوید: از ابا جعفر (ع) شنیدم که فرمودند: (دوازده امام از آل محمد (ع) همه محدثند از فرزندان رسول الله (ص) و علی (ع)، و رسول الله (ص) و علی (ع) آن دو پدران هستند). و در ظاهر عبارت بسیار آشکار و باز است که مقصود ائمه دوازدهگانه نیست که برخیها اینگونه تفسیرش کردهاند بلکه ظاهرش دوازده فرزند از فرزندان رسول الله (ص) و علی (ع) است و امام علی (ع) همانند رسول الله (ص) از شمار ائمه (ع) حذف شده و ایشان (ع) و رسول الله (ص) پدران این دوازده فرزند میباشند، و مجلسی نیز به طور مکرر در تغلیب آن ذکر کرده و آن را طوری ذکر کرده که امام علی (ع) تکمیل کننده این دوازده تن میباشد و میگوید: (همه محدث از فرزند رسول الله (ص) و علی (ع) میباشند).
این حدیث بار دیگر در کافی به شماره 14 روایت شده: ابی علی اشعری از حسن بن عبید الله و یا صحیحتر حسین بن عبید الله از حسن بن موسی خشاب از علی بن سماعه از علی بن حسن بن رباط از ابن آذینه از زراره میگوید: از ابا جعفر (ع) شنیدم که فرمودند: (دوازده امام (ع) از آل محمد همه محدثند که علی بن ابیطالب (ع) اول یازده تن از فرزندش میباشد و علی (ع) و رسول الله (ص) پدران آنان هستند).
و صدوق در خصال و در العیون میگوید: محمد بن علی ماجلویه ( از محمد بن یعقوب کلینی از ابو علی اشعری از حسین بن عبید الله از حسن بن موسی خشاب از علی بن حسن بن رباط از پدرش از ابن اذنیه از زراره بن اعین میگوید: (از ابا جعفر (ع) شنیدم میفرمودند: دوازده ائمه از آل محمد (ع) بعد از رسول الله (ص) محدث هستند و علی بن ابیطالب (ع) یکی از آنان است)، پس این امر نیز مؤید نسخهی کافی که به دست شیخ مفید رسیده میباشد.(
[44])
توقفی به همراه مجلسی و حائری
اول: حائری با این کلام خود با روایات به عناد پرداخته و میگوید: روایات که برخیها گمان میکنند به ائمه سیزدهگانه (ع) دلالت میکنند در حقیقت گمان نمیرود که این روایات بر ائمه سیزدهگانه (ع) دلالت میکنند بلکه بدون هیچ شک و شبههای به این امر اشاره میکند و هر کس از تبدیل و انطباق آن بر ائمه دوزدهگانه (ع) سخن گوید دچار توهم و گمان شده نه کسی که آن را دال بر ائمه سیزدهگانه (ع) بداند! پس حائری خود دچار توهم و گمان گشته نه کسی که با او مخالفت کرده و آن را دال بر ائمه سیزدهگانه (ع) بداند.
دوم: حائری ادعاء میکند که روایات تنها فقط بر ائمه دوازدهگانه (ع) منحصر میباشند (در مقابل روایاتی پيدا میشوند که فقط بر ائمه دوازدهگانه اشاره و منحصر میکنند و تعداد آنها قابل شمارش نیست) و فرزندان من لازم است ادوات حصر که از آنها استفاده میکنند را بشناسید و آنها ادواتی هستند. مانند: (انما و استثنی بعد از نفی مانند الا و سوی و علا و تقدیم مفعول. مثلاً: ایاک نعبد که تنها بر حصر عبادت پروردگار دلالت میکند).
و شیخ محمد باقر صدر ( عام را به همراه تعریفش موضوع و خاص را منحصر قرار داده. برای مثال: (فرزند تو محمد). آن با اضافه شدن نبوت به محمد شناخته شده و بعد از این سخن آمده (محمد فرزند تو).(
[45])
پس فرزندانم در اینجا اگر تمام روایاتی که به وجود ائمه سیزدهگانه (ع) در مورد تبعیت قرار دهم هیچ امری در آن نمییابیم که در منحصر شدن ائمه بر دوازدهگانه (ع) اشاره کند؛ سپس اگر روایات در ظاهر به منحصر شدن اشاره میکرد سید مرتضی به این امر اشاره میکند هنگامیکه مسئله بودن امام بعد از امام مهدی (ع) پیش میآمد میگويد: (اگر از وجود امام و خلیفه بعد از حضرت حجت (ع) سخن گوییم، از قول اثنا عشری خارج شدیم و اگر وجود امام بعد از حضرت را نفی کنیم، اصل دین که ستون مذهب است را باطل کردیم و آن قُبح خالی بودن زمان از امام می باشد... جایز است که عالم بعد از ایشان زمان بسیار طولانی امتداد یابد، و خالی بودن زمین و زمان از ائمه بعد از ایشان جایز نیست بلکه باید عدهای از ائمه در این برهه از زمان حضور یابند تا به حفظ دین و مصالح اهل آن بپردازند و این امر در مسلک و طریق امامت، به ما ضرری نمیرساند؛ زیرا آن کس که ما را مکلف ساخت و او را پرستیدیم شناخت امامت دوازده امام را بر ما ملزم ساخت، و آن را با بیان روشن، بیان میکنیم ... و این گفته ما را از نامگذاری اثنا عشری خارج نمیسازد؛ زیرا این اسم نزد ما بر کسی اطلاق میشود که امامت دوازده امام را ثابت کند و ما ثابت کردیم و کسی در این راه هم مسیر ما نیست، پس با این نام از دیگران جدا گشتیم).(
[46])
اگر سید مرتضی میدید که روایات دوازدهگانه بر حصر دلالت میکرد و در مورد نفی و عدم وجود امام بعد از امام دوازدهم (ع) علی رغم حصر موجود سخن میگفت، اما پدر چگونه همبستگی بین روایات دوازدهگانه و روایات سیزدهگانه ممکن است؟
فرزندانم روایات مکمل همدیگر هستند و نه متناقض و متعارض زیرا تعارض همانطور که سید محمد باقر صدر بیان کرده همان (منافات و تناقض بین دلالتهای دو دلیل است).(
[47]) و همچنین گفت: (تعارض بین دو دلیل زمانی تحقق مییابد که هر کدام از آنها مداول دلیل دیگر را نقض و نفی میکند).(
[48]) و اگر در روایات ائمه دوازدهگانه و سیزدهگانه تأمل و توجه میکردید در مییافتید که هیچ منافاتی با دلالتهای یکدیگر ندارند بلکه یکی عددی را میگوید و دیگر عددی بیشتر از عدد مذکور را بیان میکند و اول در حصر ظاهر نشده تا منافات ایجاد شود.
سپس عددی که به سیزده تن تبدیل شده به سبب وارد شدن مهدی اول (ع) به همراه ائمه (ع) است و در گذشته گفتم که مهدی اول (ع) گاهی در شمار ائمه (ع) قرار میگیرد و گاهی در شمار مهدیین (ع) و در این روایات نیز مهدی اول (ع) در شمار ائمه (ع) قرار گرفته که تعدادشان سیزده امام (ع) شده است.
محمود: پدر آیا تو با توجه به این روایت مذکور در ینابیع الموده از کتاب فرائد السمطین اثر ابراهیم بن محمد حموینی شافعی، امامت تنها به ائمه دوازدهگانه (ع) منحصر نمیشود؟ سعید بن جبیر از ابن عباس میگوید: رسول الله (ص) میفرمودند: (اوصیای من حجتهای الهی بر خلق بعد از من دوازده تن هستند اول آنان برادرم و آخر آنان نیز فرزندم است. عرض شد: یا رسول الله (ص) برادر شما کیست؟ فرمودند: علی (ع). عرض شد فرزند شما کیست؟ فرمودند: مهدی (ع) کسی که زمین را پر از عدل و داد میکند بعد از اینکه پر از ظلم و ستم گشته. قسم به کسی که مرا به حق برانگیخت او بشارت دهنده و بیم دهنده است و اگر یک روز تا آخر دنیا باقی مانده باشد خداوند آن روز را آنقدر امتداد میدهد تا فرزندم مهدی (ع) خروج کند. پس روح الله عیسی بن مریم (ع) نازل شده و پشت سر او نماز میخواند و زمین با نورش روشن میگردد و او مالک مشرق و مغرب زمين میشود).(
[49])
پدر در این روایت برای اول و آخر ائمه حصر ایجاد شده است اول آنها علی (ع) برادر رسول الله (ص) و آخر آنان مهدی (ع) است و روایات به وجود دوازده امام دلالت میکند.
پدر: فرزندانم به آنچه میگویم خوب توجه کنید. ما اعتقاد داریم و تسلیم این امر هستیم که امام محمد بن حسن عسکری (ع) آخرین ائمه (ع) و خاتم آنان (ع) میباشد اما میگوییم روایاتی که مهدی اول (ع) را در شمار ائمه (ع) قرار داده است به سبب منزلت و مقام والای اوست و قرار گرفتن او در شمار ائمه (ع) با دوازدهگانه بودن آنان منافاتی ندارد بلکه روایت وصیت به وضوح بر وجود ائمه دوازدهگانه و مهدیین دوازدهگانه (ع) اشاره میکند؛ اما آنچه در این مورد حائز اهمیت است این میباشد که آیا روایاتی که بر ائمه دوازدهگانه دلالت میکند با روایات ائمه سیزدهگانه تعارض دارند؟
پاسخ: هرگز بین آن دو هیچ تعارضی وجود ندارد و حقیقت امر این است که در چیزهای اثبات شده تعارض وجود ندارد یعنی تعارض بین نفی و اثبات به وقوع میپیوندد نه بین دو چیز ثابت. و روایات دوازدهگانه وجود ائمه دوازدهگانه (ع) را اثبات میکند، همانطور که روایات سیزدهگانه چنین اثبات میکنند و در روایات ائمه دوازدهگانه هیچ گونه حصر وجود ندارد که گفته شود با روایات سیزدهگانه منافات دارد.
سوم: و گفته او در مورد روایت: (آشکار است که ظاهر عبارت همان اراده و تفسیر برخیها مبنی بر دوازدهگانه بودن ائمه نیست؛ بلکه ظاهر روایت بر ائمه دوازدهگانه از فرزند رسول الله (ص) و علی (ع) دلالت میکند و علی (ع) همانند رسول الله (ص) از شمار ائمه (ع) حذف شده، ایشان (ع) و رسول الله (ص) پدران این دوازده فرزند میباشند).
میگویم: ظاهر روایت با آنچه که آن را ظاهر ساخته. و اگر روایت ظاهر و آشکار بود پس چرا این روایت در شمار روایاتی قرار گرفته که برخیها گمان میکنند بر ائمه سیزدهگانه دلالت میکند، پس ظاهر چیزی است که به وضوح به گوش شنونده میرسد و با اینگونه ظهور هیچ توهمی حاصل نمیشود بلکه انسان به ظاهر آن نیز عمل میکند.
سپس دلیل گفته او چه بود که گفته: علی (ع) و رسول الله (ص) از شمار ائمه حذف و خارج شدهاند و ایشان (ع) و رسول الله (ص) پدران این فرزندان هستند؟ چگونه ممکن است از شمار ائمه (ع) حذف شوند؟ همهی این امور به خاطر این است که آنان در صدد منحصر ساختن امامت بر ائمه دوازدهگانه (ع) بودند چرا که آن مورد متمرکز در اذهان آنان است پس توجیهات آنان بسیار ضعیف و توهم برانگیز بوده که هیچ ارزشی ندارند.
چهارم: و سخن او: (و سید نزار حسنی میگوید:... این مؤید نسخه کافی است که به شیخ مفید رسیده) پاسخ به این قسمت را در تعریف تصحیف دادم.
پنجم: سید حائری از شیخ مجلسی در کتاب مرآة العقول میگوید: (و مجلسی در مرآة العقول به تغلیب حمل کرده یعنی بيشتر آنها به جز يکی از فرزندان رسول الله (ص) و علی (ع) نیز از آنان میباشد که گفته شده: همه محدث از فرزند رسول الله (ص) و علی (ع) هستند).
واثق: پدر تغلیب یعنی چه؟
پدر: در خلال این مثال تغلیب برایتان شرح میدهم. فرزندانم توجه کنید اگر مردانی آمدند که تعدادشان 10 نفر و به همراه آنان نیز دو زن بودند حال اگر کسی از تو پرسید چه کسی آمده؟ میگویی: قومی آمدند و هرگز با حصر دو زن ذکر نمیکنی بلکه زنان را در شمار مردان قرار میدهی چرا که تعداد مردان بیشتر از زنان است اما بیشتر رجال این امر را اطلاق مینامند – یعنی کلمهای که بر قومیهمراه با زنان اشاره میکند – اگر از باب تغلیب میآید یعنی اغلب عدهی آنان رجال است و این امر مجاز است؛ زیرا اگر عبارت اطلاق را در معنای حقیقی آن به کار ببری اطلاق حقیقی میباشد و اگر در معنای غیر حقیقی به کار رود عبارت اطلاق مجازی میشود، مثلاً اگر بگویی (من شیری دیدم) ذهن مخاطب به شیر جنگل و حیوان ختم میشود که رد معنای حقیقیاش به کار رفته است، اما اگر بگویی (من شیری در میدان جنگ دیدم) مخاطب متوجه میشود که مراد از شیر در اینجا شخص شجاع است زیرا شیر به شجاعت معروف است و آنچه که باعث شد شنونده به کلمه یا به مراد (شخص شجاع) برسد قرینهی آن (میدان جنگ) است؛ پس او به برکت این قرینه به مفهوم و مراد اصلی دست یافت، این عبارت مجازی میباشد زیرا عبارت شیر برای انسان شجاع قرار نگرفته است بلکه برای حیوان درنده و بیباک قرار گرفته، پس استفاده از عبارت شیر برای حیوان حقیقی و برای انسان شجاع مجازی است.
اطلاق عبارت رجال - در مثال قبلی- بر قومیکه شامل زنان هم است عبارتی مجازی است نه حقیقی و این موضوعی است که به آن تغلیب میگويند. بعد از درک و فهم تغلیب گفته سید حائری از کتاب مرآة العقول مجلسی برای شما روشن میگردد که گفته است: (و مجلسی در مرآة العقول بر تغلیب حمل کرده یعنی بيشتر آنها به جز يکی از فرزندان رسول الله (ص) و علی (ع) از آنان یاد شده به تعبیر این گفته (همه محدث از فرزند رسول الله (ص) و علی (ع)) او میخواهد بگوید که ائمه (ع) یازده فرزند از فرزندان رسول الله (ص) هستند که علی (ع) جز آنان شمرده نشده است و علی (ع) از باب تغلیب از فرزندان رسول الله (ص) به شمار رفته است. دفع ادعای تغلیب و توجیه شیخ مجلسی را رد میکند:
اولاً: او توجیه را رد کرده و در مورد برخی روایات که بر وجود ائمه سیزدهگانه (ع) دلالت میکند تصحیح مینمايد و مطابقتی ندارد، همانطور که اعتراف مجلسی را ذکر خواهیم کرد.
دوماً: و اگر این جدل صحیح باشد در برخی موراد صرف توجیه خالی از دلیل است پس هیچ دلیلی بر حل تغلیب نبوده و علاوه بر آن ادعای تعارض بین روایات ائمه دوازدهگانه و سیزدهگانه موجب تأویل و حمل بر تغلیب شده و نیز در گذشته نفی تعارض در عدم ظهور روایات ائمه دوازدهگانه به صوت منحصر بیان شده است و حمل مستلزم داشتن دلیل محکم همانند محل و موضع آن است در حالی که آن از موضع و محل خود مفقود شده و گفتگوی امشب ما تا روایت اول در اینجا پایان مییابد و تکمیل آن را به فردا شب، به مشیت الهی موکول میکنیم و حمد و سپاس از آن پروردگار جهانیان است و بهترین درود و سلامها بر محمد و آل محمد ائمه و مهدیین باد که ما امر خویش را تسلیم آنان کردهایم.
******
-قسمت سوم
رد آنچه که در مورد روایات سیزدهگانه گفته شد
فرزندان از گفتگوی هر شب نهایت شادی و سرور را میبردند و در دنبال کردن گفتگوها به شدت اهتمام میورزیدند، در حالی که با هم در حال سخن گفتن بودند پدر بر آنان وارد شد و بر آنان درود و سلام فرستاد آنان نیز بر او درود و سلام فرستادند.
پدر گفت: شما را از شدت گفتگوها خسته میبینم!
فرزندان: هرگز پدر ما خیلی از این گفتگوها سعادتمند شدهایم و نه تنها خیلی از آنها بهره بردیم بلکه بسیاری از عقایدمان را تغییر دادند.
پدر: خُب موضوع دیشب ما تا آنجا پايان یافت، پس به روایت دوم میپردازیم: شیخ کلینی در کافی به استناد از ابی جعفر (ع) از جابر بن عبد الله انصاری نقل میفرماید: که جابر فرموده: (بر فاطمه (ع) وارد شدم و در دستان ایشان (ع) لوحی دیدم که بر آن نام اوصیاء از فرزندانش نوشته شده بود آنان را برشمردم دوازده تن بودند نام سه تن علی و نام سه تن محمد هستند).(
[50])
سخنان سید مرتضی عسکری
">
سخنان سید مرتضی عسکری
:
سید مرتضی در معالم المدرستین بعد از روایت قبل میگوید: (و مفید این حدیث را با همان لفظ در ارشاد ج 2 ص 346 از کتاب کافی نقل کرد و طبرسی در کتاب اعلام الوری ج 2 ص 166 نیز از او تبعیت کرده است).
و محتوای این حدیث در سه کتاب با این عبارت آمده که تعداد ائمه اوصیای نبی (ص) سیزده تن میباشند و علی (ع) به همراه فرزندانش از فاطمه سیزده تن میباشند.
میبینیم که صدوق خود حدیث را روایت میکند و از کافی نقل نکرده و در عیون اخبار الرضا (ع) با دو منبع خارج میکند، در کمال الدین با منبع دیگر " کمال الدین ص 269" از محمد بن حسین سپس سند با منبع با سند کافی جمع شده و از جابر نقل میکند که فرموده: (بر فاطمه (ع) وارد شدم در دستان ایشان (ع) لوحی دیدم که بر آن نام اوصیاء بود پس آنان را برشمردم دوازده تن بودند آخرشان قائم است، سه تن از آنان محمد و چهار تن علی بودند).
نتیجه بحث و مقايسه: در نسخهی کافی وارد شد "از فرزندش": به آن اضافه بوده و در دیگری وارد شده "سه تن از آنان و آن تحریف شده، و شیخ مفید در مورد آن در ارشاد نقل کرده، و درست مطلب همان چیزی است که شیخ صدوق در عیون و الخصال(
[51]) ذکر کرده که چهار تن از آنان علی است. (بدون ذکر عبارت فرزند او).(
[52])
توقفی به همراه مرتضی عسکری
:
اولاً: نتیجهی اين مقايسه با نتیجهی مقايسه گذشته اختلاف دارد؛ چرا که نتیجهی مقايسه در روایات اول از شیخ مفید بوده در حالی که نتیجهی مقايسه دوم از شیخ صدوق است و در مقايسه روایت اول گفته: (یظهر من استعراضنا الحدیث عن الكافي ومن أخذ منه أي الشیخ الصدوق والمفید والطبرسي، أنّ النساخ قد أخطأوا في كتابة الحدیث في الكافي بعد عصر الشیخ المفید، ولم نقل بعد عصر الطبرسي؛ لأنّ الطبرسي یأخذ أخباره في إعلام الورى من كتاب الإرشاد للمفید وینسج فیه على منواله).(
[53])
میگوید: (در نسخهی کافی وارد شده (از فرزندش) و آن اضافه است و وارد شده (سه تن از آنان) این نیز تحریف شده و شیخ مفید از او در ارشاد نقل کرده و درست و صحیح همان چیزی است که نزد شیخ صدوق در عیون و الخصال ذکر شده چهار تن از آنان علی (بدون ذکر لفظ) از فرزندش).
هر کسی باید از سید مرتضی عسکری بپرسد که آیا مقايسهای که ذکر کرده اضافه عبارت از فرزندش را اثبات میکند و یا تحریف عبارت سه تن از آنان را به تحقیق اثبات کرده که او اینقدر به یقین رسیده است؟ و هر نسخهای که در آن تعداد ائمه (ع) سیزده تن میباشد، خطاء و اشتباه بوده تا عسکری و غیر او در صدد جعل و مطابقت آن با ائمه دوازدهگانه بر آیند؟ و اینکه هر آنچه در نسخههای شیخ مفید در مورد حقانیت ائمه دوازدهگانه آمده درست و صحیح بوده و هر گاه از حقانیت ائمه سیزدهگانه نقل کرده است، در اینجا حق با شیخ صدوق در مورد ائمه دوازدهگانه بوده است؟ آیا این همان بحث علمی است که باید خود روایات سخن گوید نه اینکه بر آنان حکم شود؟
فرزندانم در تمام روایات ملاحظه میشود که بر ائمه سیزدهگانه دلالت میکند با این حال سید مرتضی عسکری میگوید آن تحریف یا تصحيف شده است پس حکم بر آن جایز است اما در حقیقت سید عسکری در میان کیفیت حکم خود حيران گشته و گاهی نسخههای مفید را تأیید میکند و گاهی نسخههای شیخ صدوق را؛ آن هم به خاطر خطاء بودن نسخههای مفید تبعیت میکند!
دوماً: دلیلی که باعث شده سید مرتضی عسکری و غیره که تابع او شدهاند، از تصحیف و تحریف سخن بگویند اعتقاد آنان به منحصر بودن امامت در ائمه دوازدهگانه میباشد، پس در نظر آنان هر روایتی که خلاف این قاعده و قانون یا اعتقاد را بیان میکند به ناچار نقصان، خطاء و تحریف یا تصحیف بوده است و نیز در گذشته ذکر کردیم که روایات ائمه دوازدهگانه به معنای منحصر بودن نیست.
سوماً: ما در صدد نفی تصحیف در روایات نیستیم ولی روایاتی که بر امامت ائمه سیزدهگانه دلالت میکند کاملاً فرق دارند زیرا در مصادیق متون آنها اعتماد بسیاری در مفهوم محتوا دیده میشود که آن هم اثبات ائمه سیزدهگانه است، تنوع متون به طور کلی اما با یک مفهوم به هدف خاص احتمال تحریف و تصحیف را این روایات ساقط میکند.
سخنان سید حائری
بعد از نقل روایت دوم معروف به حدیث لوح میگوید: (از فرزندش، گمان میرود که از فرزندش دوازده تن و به همراه علی (ع) سیزده تن میشوند). و اگر نسخه تمام بود بر تغلیب حمل میشود اما شأن آن در تمامی نسخه است زیرا صدوق همین روایت را بدون هیچ تشویشی با همین سند روایت میکند:
میگوید: (احمد بن محمد بن یحیی عطار از پدرش او از محمد بن حسین بن ابی خطاب از حسن بن محبوب از ابی جارود از ابی جعفر (ع) از جابر بن عبد الله انصاری میفرماید: (بر فاطمه (ع) وارد شدم در دستان ایشان لوحی دیدم که بر آن نام اوصیاء (ع) بود آنان را برشمردم دوازده تن بودند آخرشان قائم بود نام سه تن از آنها محمد و نام چهار تن علی بود) و همچنین روایت کرده: (حسین بن احمد بن ادریس از پدرش از احمد بن محمد بن عیسی و ابراهیم بن هاشم جمیعاً از حسن بن محبوب از ابی جارود از ابی جعفر از جابر بن عبد الله انصاری و همان حدیث را بیان میکند و همان حدیث را با سند دوم در عیون اخبار الرضا ذکر میکند).(
[54])
توقفی به همراه حائری
">
توقفی به همراه حائری
:
اولاً: حائری در تمامی نسخه شک و تردید دارد و علت شک او این است که صدوق هم همان روایات را ذکر میکند. زیرا صدوق این روایات را با همان سندش بدون هیچ تشویشی روایت میکند و میگوید: احمد بن محمد بن یحیی عطار از پدرش از محمد بن حسین بن ابی خطاب از حسن بن محبوب از ابی جارود از ابی جعفر (ع) از جابر بن عبد الله انصاری میفرمایند: (بر فاطمه (ع) وراد شدم و در دستان ایشان لوحی دیدم که بر آن نام اوصیاء (ع) بود آنان را برشمردم دوازده تن بودند آخرشان قائم و سه تن از آنان محمد و نام چهار تن از آنان علی بود).
واثق: پدر مقصود او از تشویش چیست؟
پدر: مقصود از تشویش این است، روایاتی که صدوق ذکر کرده هرگز در آن عبارت (از فرزندش ذکر نشده) و با حذف کلمه (از فرزندش) روایت در صدد بیان اوصیاء به طور مطلق است نه فقط اوصیاء از نسل فرزندش و هنگامیکه نام علی بن ابیطالب (ع) در لوح موجود است – قطعاً ایشان نیز حضور دارد – پس باید چهار تن از آنان علی باشد نه سه تن. و این با روایات صدوق که ذکر میکند هفت نام را ذکر میکند که سه نام از آنان محمد و چهار نام از آنان علی بوده مطابقت دارد نه با روایت کلینی که ذکر میکند نام سه تن از آنان محمد و نام سه تن علی، سپس در آنجا تشویش مدعی رفع میشود.
احمد: آیا ممکن است گفته شود که سند یکی است ولی روایتها دو روایت باشند؟
پدر: آری، احتمال دارد.
دوماً: حائری میگوید: (و اگر نسخهای تمام بود بر تغلیب حمل میشد و همان طور که در گذشته بود). و در گذشته بطلان ادعای تغلیب ذکر شد پس تأویل خلاف ظاهر روایت نتیجه اعتقادشان به منحصر بودن ائمه دوازدهگانه میباشد در حالی که ذکر شد حصر در روایات دوازدهگانه معنایی ندارد!
روایت سوم: شیخ کلینی در کافی با استناد از ابی جارود از ابی جعفر (ع) نقل میکند که حضرت (ع) فرمودند: رسول الله (ص) میفرمایند: (من و دوازده تن از فرزندانم و تو یا علی زر زمین یا میخها و کوههای آن هستیم به واسطهی ما زمین از ویرانی استوار مانده پس آن هنگام که دوازده تن از فرزندانم روند زمین با اهلش از بین میرود و لحظهای به آنان مهلت داده نمیشود). (
[55])
سخنان سید مرتضی عسکری
">
سخنان سید مرتضی عسکری
:
سید مرتضی عسکری این روایت را در معالم المدرستین ذکر کرده و بعد از آن روایت دیگری را ذکر کرده است و به مقايسه بین آن دو پرداخته است و روایت دوم که آن را نقل کرده این است: (محمد بن یحیی از محمد بن احمد از محمد بن حسین از ابی سعید عصفری عباد از عمرو از ابی جارود از ابی جعفر (ع) نقل میکند که حضرت (ع) فرمودند: (رسول الله (ص) میفرماید: من و یازده تن از فرزندانم و تو ای علی زر زمین و میخها و کوههای آن هستیم به واسطهی ما زمین از ویرانی استوار مانده پس آن هنگام که یازده تن از فرزندانم بروند زمین با اهلش از بین میرود و لحظهای به آنان مهلت داده نمیشود).
نتیجه مقايسه: دوازده تن از فرزندانم: (دوازده تن از فرزندانم) در نسخهی کافی تحریف شده است، صحيح آن در اصل عصفری وارد شده: و (یازده تن از فرزندانم) میباشد که کلینی از او حدیث روایت میکند.(
[56])
توقفی با سید مرتضی عسکری
">
توقفی با سید مرتضی عسکری
:
میگویم: مقايسه هنگامی صحیح است که سند دو روایت یکی باشد – اين در حالی است که اگر گفته شود يگانگی دو سند ضرورت متن روايت واحد را ايجاد میکند، و آن بعيد است- مگر اينکه سند مختلف باشد. شیخ در کتاب غیبت نقل میکند و میگوید: جماعتی از ابی مفضل شیبانی از محمد حمیری از پدرش از اشعری از عمرو بن ثابت از ابی جارود از ابو جعفر (ع) نقل میکند.(
[57])
در حالی که مجلسی در مرآة العقول با سند دیگری که شیخ طوسی در غیبت ذکر کرده فرق دارد را نقل و بیان کرده: شیخ در کتاب غیبت با سند دیگری از عمرو بن ثابت از ابی جارود در آن ذکر شده (من و یازده تن از فرزندانم) پس از این جهت روایت دوم چیزی غیر از روایت اول میباشد آن هم به خاطر این جمله (من و یازده تن از فرزندانم) به معنی این نیست که روایت اول تحریف یا تصحیف شده و یا حداقل نمیتوان یقین داشت دچار تصحیف یا تحریف شده بلکه با اخذ موافقت این روایت (من و دوازده تن از فرزندانم و تو ای علی زر زمین هستیم) روایت دیگر با متن این روایت مختلف است و از آنجا که این روایت بر ائمه سیزدهگانه دلالت میکند قوی القول است و تصحیف از آن ساقط است.
سخنان شیخ مجلسی:
شیخ مجلسی در بحار بعد از نقل روایات بعدی از غیبه شیخ طوسی میگوید: (... و این خبر در کافی روایت شده از محمد بن یحیی از محمد بن احمد از محمد بن حسین از ابی سعید غضنفری از عمرو بن ثابت تا آنجا که فرمودند: (من و دوازده فرزندم و تو ای علی...). دوازده تن به همراه فاطمه هستند یعنی با وجود فاطمه دوازده تن میشوند یا عبارت فرزند برای امیر المؤمنین (ع) بر طبق شیوهی تغلیب وارد شده و عطف (تو) بر علی (ع) از جهت عطف خاص بر عام و تأکید و تشریف صورت گرفته مثل عطف جبرئیل بر ملائکه. میگویم: از این سند آشکار میشود که اشعری در سند شیخ طوسی تصحیف غضنفری شده پس در آن تأمل کنید در اینجا کلام مجلسی در بحار پایان مییابد و آنچه که شیخ مجلسی ذکر کرده در سه وجه خلاصه میشود:
اول: میگوید: دوازده تن حضرت فاطمه (ع) و بقیهی ائمه (ع) جز علی بن ابیطالب (ع) میباشند به اعتبار آنکه رسول الله (ص) حضرت علی (ع) را جدا ساخته و فرمودند: (من و دوزاده تن از فرزندم و تو ای علی) پس آن دوازده تن احتمال میرود حضرت فاطمه (ع) و بقیهی ائمه (ع) میباشند. پس نتیجه ائمه دوازدهگانه با وارد شدن حضرت فاطمه (ع) محقق میشود.
دوم: رسول الله (ص) به طور تغلیبی عبارت فرزند را بر علی (ع) اطلاق کرده باشد به اعتبار اینکه بقیهی ائمه (ع) از فرزندان رسول الله (ص) میباشند پس رسول الله (ص) علی (ع) را به شیوهی تغلیبی به عنوان فرزند خود یاد کرده است.
سوم: عطف رسول الله (ص) با لفظ (تو) که فرمودند: (من و دوازده تن از فرزندانم و تو ای علی) این عطف، عطف خاص بر عام برای تأکید و تشریف است همانند عطف جبرئیل بر ملائکه.
توقفی به همراه شیخ مجلسی
:
تمام سه دلایلی که ذکر کرد، تنها تأویل است، و هیچ دلیلی به عنوان تعارض با روایات ائمه دوازدهگانه ندارد و در گذشته ذکر شد که ادعای تعارض به خاطر عدم ظهور روایات دوازدهگانه به صورت منحصر مردود و از اعتبار ساقط است.
سخنان حائری
روایات ارائه شده را نقل میکند و بعد از آن کلامی از شیخ مجلسی در کتاب مرآة العقول نقل میکند و میگوید: مجلسی در مرآة العقول ذکر میکند که احتمالاً مقصود از (دوازده تن) وارد شدن حضرت فاطمه(ع) به همراه یازده تن از فرزندانش (ص) میباشد و در این حدیث به عنوان ائمه ذکر نشدند بلکه به عنوان زر زمین ذکر شدهاند و مجلسی میگوید: شیخ در کتاب غیبت با سند دیگر از عمرو بن ثابت از ابی جارود و... آمده: (من و یازده تن از فرزندانم) و آن به حقيقت نزدیکتر است. پس به پاسخ شیخ مجلسی بسنده کرده و خیال خود را از تحمل خلاف پاسخ راحت کرده، از آنجائی که مجلسی صورت عبارت دوم را بیان کرده و گفته: (من و یازده تن از فرزندانم).
روایت چهارم: شیخ کلینی در کافی با استناد از ابی جعفر (ع) میگوید: (حضرت (ع) فرمودند رسول الله (ص) فرمودند: (از فرزندان من دروازه نقیب نجیب و محدث و حکیم هستند که آخرشان قائم به حق است که زمین را پر از عدل و داد میکند همانطور که پر از ظلم و ستم شده باشد).
سخنان حائری
:
میگوید: (مجلسی در مرآة العقول میگوید: احتمال میرود مقصود فاطمه (ع) و یازده تن از فرزندانش (ع) میباشند و کلمهی نقیب به کلمهی امام قرابت بسیاری دارد اما این امر با احتمال دیگر از جمله تغلیب به وضوح آشکار میشود). در هر حال از دیگر توجیهات گذشته چشم میپوشیم و میگوییم: و اگر برخی از این اخبار کامل شوند این خبر واحد در مقابل آن همه روایاتی که بر ائمه دوازدهگانه دلالت میکنند نادر و غریب بوده است و احادیث در مورد امامت ائمه (ع) طولانی است و تنها به اختصار آن پرداختیم و من توجه خوانندگان گرامی را به مطالعه کتب طولانی جلب میکنم.
توقفی به همراه حائری
">
توقفی به همراه حائری
:
اول: آنچه را که مجلسی نقل کرده را بیان میکند، او به صراحت در مورد ائمه دوازدهگانه میگوید که فاطمه (ع) و یازده تن از فرزندش (ع) میباشند که این احتمال بعید است و آن هم به خاطر کلمه (نقیب) که به معنای امام نزدیک است، در حالی که فاطمه (ع) امام نیست پس مقصود از فاطمه (ع) و یازده تن از فرزندش (ع) نمیباشد و از این جهت به روش دیگر توسل کرده و آن احتمال تغلیب است. یعنی چون تعداد بسیاری از ائمه (ع) فرزند رسول الله (ص) هستند، علی (ع) نیز در شمار آنان قرار گرفته و از باب تغلیب به عنوان فرزند رسول الله (ع) تعبیر شده است. و در اینجا شما را توجیه میکنند که این روایات با روایات ائمه دوازدهگانه (ع) مطابقت دارد در حالی که ظاهر و باطن این روایات بسیار منسجم و منظم است و نیازمند هیچگونه تفسیر و تأویل عمیق نیست!
دوم: آشکار است که حائری نیز با این توجیهات هم توجیه نشده و میگوید: )در هر حال از دیگر توجیهات گذشته چشم میپوشیم و او این سخن را بر عدم قبول آن توجیهات نزد خودش دلالت میکند. و میگوید: اگر برخی از این اخبار کامل میشد این خبر واحد در مقابل آن همه روایاتی که بر ائمه دوازدهگانه دلالت میکند نادر و غریب است(. در ظاهر او نیز به تمامیت این خبر شک دارد و میگوید: (حتی اگر کامل باشد نمیتوانیم از آن سخن بگوییم چرا که آن اخبار آحاد و نادر است و عقیده با اخبار آحاد نزد آنان قابل اثبات نیست(. ای کاش میدانستم که چگونه قطع نیابت خاصه توسط توقیع سمری که آن خبر واحد است نزد حائری ثابت شده در حالی که دلایل و سند آن مختلف بود و چه کسی از فرستاده شدن سخن گفته و چه کسی از مجهولیت وی سخن گفته؟ آیا اثبات نیابت خاصه و عدم آن از امور مرتبط به بحث امامت که عقيدتی میباشد، نیست؟
سپس روایات داله بر امامت ائمه سیزهگانه در مقايسه با روایت ائمه دوازدهگانه نادر و آحاد نیست. همانطور که او بین روایات ائمه دوازدهگانه و ائمه سیزدهگانه تعارض ایجاد کرده عدم تمامیت ادعای تعارض را نیز اثبات کرده است.
واثق: پدر اگر آن را خبر واحد فرض کنیم مجموع آن احاد نمیباشد بلکه به وسیله معنا و مفاد آن انسان در مورد ائمه سیزدهگانه به یقین میرسد به خصوص با آن روش تخصصی که آنها را با دلایلشان مبنی بر ائمه سیزدهگانه بیان فرمودی انسان به یقین میرسد که آن حدث و گمان نیست بلکه همان هدف اصلی و مقصود است.
پدر: آفرین واثق جان. آری خداوند به تو بهترینها عطاء کند و برادرانت را نیز توفیق خیر دنيا و آخرت را عطاء کند. تا اینجا شرح و توضیح آنان در مورد روایات به پایان میرسد و آن همان مناقشه در مورد پنج روایت اول که در کافی ذکر شدند، بوده؛ اما آنان هرگز به وجود روایاتی که بر ائمه سیزدهگانه در کتبی غیر از کافی دلالت میکنند توجه و التفات نکردند که من در جلسات قبل برای شما بیان کردم اما آنان به این روایات توجه نکردند. اما خود را از هر گونه بحث و توجیه دربارهی آن راحت کردند. امشب نیز به همین قدر از بحث در مورد روایات ائمه سیزدهگانه و مناقشه در مورد آنچه در باب آنها گفته شد اکتفاء میکنیم و حمد و سپاس از آن پروردگار جهانیان است و درود و سلام الهی بر محمد و آل محمد ائمه و مهدیین باد که ما امر خود را تسلیم آنان کردهایم.
******
-قسمت چهارم
درسی حول توقیع سمری
فرزندان در دفتر پدر که هر شب در آن بحث و گفتگو میکردند حاضر شدند. به فرزندان سلام و درود فرستاد و از آنان پرسید: نظرتان در مورد بحثهای شبهای گذشته چیست؟
فرزندان گفتند: پدر از جلسهها استفادهی بسیاری بردیم علاوه بر آن شما، ما را به راه راست و حق هدایت کردید در حالی که بسیاری از مردم در گمراهی به سر میبرند و خداوند را حمد و سپاس میگوییم که ما را به ولایت امام مهدی (ع) هدایت کرده و ما را به معرفت وصی ایشان سید احمد الحسن (ع) رهنمون ساخت.
پدر: حمد و سپاس خدای جهانیان. آیا سؤالی دربارهی بحثهای گذشته دارید؟
واثق: آری پدر سؤالی دارم. در برخی کتب خواندم که امام مهدی (ع) در زمان غیبت کبری دیده و مشاهده نمیشود(
[58]) و به دنبال این امر کلامی از امام مهدی نیز ذکر میکنند و آن توقیعی صادر شده از امام مهدی (ع) برای سفیر چهارم خود میباشد، که همچنین کلامی در غیبت طوسی خواندم که در آن ادعای سفارت بعد از سمری را نفی میکند و میگوید: (... زیرا نزد ما هر کس بعد از سمری ادعای امر کند که کافر و فاسد گمراه و گمراهکننده است و توفیق از آن خداوند است).(
[59]) و حائری نیز با توقیع صادر برای سمری به عدم وجود سفارت خاصه در غیبت کبری برای امام مهدی (ع) فتوا داده و در پاسخ دادن به سؤالات اشخاصی که در مورد دعوت سید احمد الحسن (ع) به عنوان رسول و فرستادهی امام مهدی (ع) خواهان حق بودند میگوید:
)بسم الله الرحمن الرحیم، با قطع و یقین ثابت شده است که نواب امام مهدی (ع) تنها چهار سفیر به نامهای عثمان بن سعید عمری، دوم: محمد بن عثمان عمری، سوم» ابو القاسم حسین بن روح و چهارم: علی بن محمد سمری بودند که شش روز قبل از وفات او، حضرت (ع) نامهای با خط و امضای خویش نوشتند: ای علی بن محمد سمری خداوند به برادرانت در فقدان تو صبر و اجر دهد، پس تو در بین شش روز دیگر رحلت خواهی کرد، پس امرت را جمع کن و بر هیچ کس بر قائم مقامی تو بعد از رحلتت وصیت مکن، پس غیبت تامه شروع میشود و ظهوری نیست مگر بعد از اذن خداوند متعال، و آن بعد از طول مدت و قساوت قلبها و پر شدن زمین از ستم، و میآید از شیعیانم کسی که ادعای مشاهده کند، پس هر کس قبل از خروج سفیانی و وقوع ندای آسمانی ادعای مشاهده کرد دروغگوی مفتر است...).
و شیخ محمد السند در کتاب فقه علائم ظهور میگوید:
(دلیل چهارم: قیام ضرورت در نظر طایفهی امامت و یقینشان به انقطاع نیابت خاصه و سفارت از ضروریات مذهب بوده تا آنجا که علمای طایفه در مورد مدعین سفارت به ضلالت محض حکم کرده و آنان را لعنت کرده و بیزاری جستند و آنان را از طایفهی خود طرد کردند و این موقف به طور طبع از توقیعات ناحیهی مقدسه و حول آنان صادر شده است).(
[60]( و این به معنای نفی مطلق سفارت خاصه است.
ای پدر ممکن است حقیقت امر را بر ما آشکار سازی؟
پدر: آری عزیزانم خادم شما هستم. ای فرزندانم بدانید امام مهدی (ع) قبل از قطع شدن سفارت سفیر چهارم علی بن محمد سمری ( توقیع را صادر کردند و به شرح و تفصیل آن میپردازیم. اما قبل از اینکه وارد بحث توقیع و سخنپراکنیها در مورد آن بپردازیم باید از خودمان سؤال کنیم، و شایسته بود یک بار از خود سؤال کنیم و علت این امر و دوری ما از دین به خاطر دل بستن به دنیا و زیور آن است، و سؤالی که شایسته پرسش است: چرا سفارت با وفات سمری ( پایان یافت و غیبت تامه رخ داد؟
پاسخ آن همان پاسخی است که سید احمد الحسن یمانی (ع) در کتاب فتنه گوساله ذکر کرده و فرمودند: )امام لطف الهی به مؤمنین است و وجود او در میان مردم برای التزام بهرهای بیپایان است پس هرگاه به خاطر ترس از کشته شدن در غیبت به سر برد و برای او سفیری وجود داشته باشد این امر در مقایسه با غیبت تامه )مطلق) بسیار بهتر است. زیرا سفیر و وصی فرمانده، قائم به جای امام (ع) میباشد و اوامر ایشان را نقل میکند. پس وجود سفیر نیز لطف الهی است، زیرا وجود او شبیه وجود معصوم است چرا که با وجود سفیر اتصال داشتن با امام (ع) میسر میشود و احکام شرعی صحیح و به خصوص اموری که با گذشت زمان دریافت میشوند انتقال داده میشوند؛ پس اگر امر چنین باشد چرا غیبت تامه رخ داده است؟ و پاسخ این سؤال دارای چند فرض است:
۱- بیم کشته شدن توسط طاغوت: و این امر ممکن است صحیح باشد و اگر در میان مردم ظاهر شود کشته شدن ایشان توسط طاغوتیان نیز ممکن است اما اگر در غیبتی غیر از تامه باشند یعنی سفیری از سوی امام مهدی (ع) باشد در این صورت از چشم طاغوت به دور مانده و مکر و حیلهی آنان بیثمر باقی میماند و به خصوص اینکه ایشان (ع) از سوی خداوند مؤید هستند و از سوی دیگر میتواند با مؤمنان در ارتباط باشد و احکام شرعی و توجیهاتی که به آن نیازمندند را دریافت کنند، پس برای خلاص شدن و رهایی از دام طاغوت غیبت تامه و وجود سفیر کفایت میکند و هیچ ادعایی در غیبت تامه نیست و خداوند داناتر است.
۲- عدم وجود شخص مسئولیتپذیر برای عمل سفارت و نیابت خاصه از سوی امام (ع): تا آنجا که میفرمایند: اما عدم وجود شخص واحد مسئولیتپذیر برای امر سفارت امری بعید است چرا که در حدیث اهل بیت آمده است که فرمودند: امام (ع) در زمان غیبت با وجود سی مؤمن از صالحان تنها و وحشت زده نمیشود.
۳- اعراض امت از امام (ع): و عدم استفادهی حقیقی از ایشان (ع) و عدم همراهی ایشان (ع) به عنوان فرمانده امت. پس غیبت تامه عقوبت و جزای امت میباشد و چه بسا یکی از اهداف غیبت تامه اصلاح امت بعد از عصیان و رویگردانی به سبب غیبت فرمانده معصوم باشد. غیبت کبری چیزی شبیه به گمراهی بنیاسرائیل در صحرای سینا میباشد، یعنی آن عقوبتی اصلاحگر است و هدف از آن خروج عدهای از این امت برای حمل رسالت الهی به سوی اهل زمین است، گروهی که به هیچ چیز رضایتی ندارد جز به رهبری معصوم و به چیزی راضی نمیشوند جز دستور قرآن و آن را شعار و روش و سنت زندگی خود قرار دهد(.(
[61]) آشکار میکنم که حقیقت امر علت غیبت تامه اعراض امت میباشد و این خود امت است که دارای چند امر میباشد. حضرت (ع) میفرمایند: (و علت اصلی و دلالت کننده بر امر غیبت تامه فقط اعراض و رویگردانی امت است که دارای چند امر میباشد:
الف) توقیعات صادر شده از ايشان (ع) از طريق سفرائش بسيار اندکاند، که دلالت بر اين دارد که سؤالات مطرح شده از ايشان نیز اندک بودند... و بر اعراض و رویگردانی مردم از علم و امام دلالت میکند و کلینی در کتاب خود کافی ذکر میکند، در حالیکه کلینی در غیبت صغری زندگی کرده و در شعبان سال ۳۲۹ هـ. ق در همان ماه و سالی که علی بن محمد سمری سفیر چهارم وفات یافته بود، وفات یافت.
کلینی ( فرمود: (أمّا بعد فقد فهمت ما شكوت اصطلاح أهل دهرنا على الجهالة وتوازرهم وسعیهم في عمارة طرقها، ومباینتهم العلم وأصوله، حتى كاد العلم معهم إن یأزر كله، وینقطع مواده، لِما قد رضوا إن یستندوا إلى الجهل، ویضیعوا العلم وأهله).(
[62])
شیخ کلینی رحمه الله می گوید: (اما بعد، همانا فهمیدم چیزی که مورد شکایت اهل زمان ما از جهالت، و همبستگی آنها و سعی بر آن جهالت، و دوری شدن از علم و اصولش بود، تا اینکه تا جایی رسید که علم کلاً با آنها وداع کند، و محتوای علمی آن قطع گردد، آن هنگام که راضی شدند به جهل استناد و تکیه دهند و علم و اهل علم را ضايع کنند).
مقدمه شیخ کلینی در کافی و نیز میفرماید: (و هر کس که خداوند خواهان توفیق اوست و ایمان او ثابت و مستقر باقی بماند اسباب را به گونهای برای او مهیاء میسازد که دین خود را از کتاب خدا و سنت پیامبرش (ص) با علم و یقین و درایت بر میگیرد پس او در دین خود از کوهها استوارتر میگردد و هر کس که خداوند خواهان خذلان اوست و دینش برای او عار و ننگ باشد، اسباب را به گونهای برای او مهیاء میکند که دین خود را بدون بصیرت و علم و تقلید و تأویل بر میگیرد پس آن مشیت الهی است که اگر بخواهد ایمان شخصی استوار میگردد و اگر هم بخواهد ایمانش را سلب میکند و چه بسا شخصی در صبحگاه مؤمن باشد و در شامگاه کافر شود و یا در شامگاه مؤمن باشد و در صبحگاه کافر شود زیرا شخص هر گاه عالمی را از علمای بزرگ میبیند یا همراه او مالی باشد او را مورد توجه خود قرار میدهد و از ظاهر او تشخیص میدهد و عالم (ع) میفرماید: (خداوند انبیاء (ع) را بر نبوت آفرید پس به دنیا نمیآیند مگر به صورت انبیاء و اوصیاء (ع) را بر وصیت آفرید پس نمیتوانند جز اوصیاء باشند و ایمان را بر قوم نهاد پس اگر از آنان سلب شود مایهی ننگ آنان است و اگر خداوند بخواهد آن را کامل و اگر بخواهد آن را سلب میکند و فرموده پروردگار در مورد آنان (فَمُسْتَقَرٌّ وَمُسْتَوْدَعٌ)،(
[63]) (مستقر و بازگردانده شده().(
[64])
پس ای برادر خداوند تو را هدایت کند بدان هیچ کس نمیتواند بین چیزی تمایز ایجاد کند چه بسا علماء بر اساس رأی خود در مورد روایتی اختلاف کنند جز اینکه عالم به آن سفارش میکند و میفرماید: (آن را بر کتاب خدا عرضه بدارید اگر با کتاب خدا مطابقت داشت آن را برگیرید و آنچه که با کتاب خدا مخالفت میکند را رد کنید). و نیز فرمودهی ایشان (ع) (آنچه که قوم با آن موافق بودند را رها کنید زیرا حقیقت در آن است که مخالف آن باشد). و نیز فرمودند: (متواتر را برگیرید زیرا در اخبار متواتر شکی نیست). و ما از همهی آنها چیزی نمیدانیم جز اندک، و ما چیزی شایستهتر و احاطهتر از ارجاع همهی علم به صاحبش یعنی امام صاحب امر (ع) نمییابیم و قبول امر در مورد آن که فرمودند: (از هر کدام که از باب تسلیم بر میگیرد شما را کفایت میکند).(
[65])
ب) از آنان ذکر شده که او مظلوم و فراموش شده است. امام باقر (ع) میفرماید: (امر در کوچکترین ما از نظر سن است و او دارای یادی فراموش شده است).(
[66]( پس ذکر اندک یا فراموش شدهی ایشان (ع) بر اعراض امت از او دلالت میکند.
ج) توقیعی از امام (ع) برای سفیر ایشان سمری فرستاده شد که در آن فرمودند: (... و اما سبب و علت این غیبت خداوند میفرماید: (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَسْأَلُواْ عَنْ أَشْيَاء إِن تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ)،(
[67]( )اى كسانی كه ايمان آوردهايد از چيزهایی كه اگر براى شما آشكار گردد شما را اندوهناک مىكند مپرسيد)). (
[68](
چه بسا از این حدیث دریافت میشود که علت اصلی غیبت شما هستید و شخص آزاده را یک اشاره کافیست و بعد از پاسخ به سؤالات سمری که پرسیده ايشان (ع) فرمودند: (بسم الله الرحمن الرحیم نه به امری تأمل و تعقل میکنید و نه از اولیاء را قبول میکنید (حِكْمَةٌ بَالِغَةٌ فَمَا تُغْنِ النُّذُرُ)،(
[69]) (حكمت بالغه [حق اين بود] ولی هشدارها سود نكرد(. سلام بر ما بندگان صالح خداوند).(
[70])
و آن درد و رنجی که به سبب اعراض امت از حق و از ایشان (ع) بر حضرتش عارض شده در کلامشان پنهان نیست، و ما ای عزیزان اگر یقین داشتیم که ایشان حجت خدا بر ماست روز و شب برای تعجیل فرج ایشان عمل میکردیم و نفس و مال و فرزند را پیشکش ایشان میساختیم.
د) تمايل امت برای طاغوت و کمک کردن به آن از هر طریقی، حتی با اعمال مدنی که مردم به مباح بودن آن اعتقاد دارند و این در صفحات تاریخ آشکار است و به خصوص در غیبت کبری طاغوت به بسیاری از علماء و جاهدان بر امور باطل کمک رساندند با وجود اینکه امام کاظم (ع) بر صفوان ( اعتراض کردند زیرا شتر خود را به طاغوتیان عباسی هارون، قرض داد تا با آن به حج برود خداوند میفرماید: (وَلاَ تَرْكَنُواْ إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُواْ فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُم مِّن دُونِ اللّهِ مِنْ أَوْلِيَاء ثُمَّ لاَ تُنصَرُونَ)،(
[71]) (و در مقابل کسانی که ظلم میکنند به زانو در نیایید چرا که به شما آتش ]عذاب[ میرسد و شما اولیایی جز خداوند ندارید سپس نصرت داده نمیشوید).
... و به این بسنده کردند که سبب غیبت ایشان (ع) تقصیر و کوتاهی است و اگر نه دلایل بسیارند پس هنگامیکه مهمترین علت غیبت امام (ع) اعراض امت از ایشان (ع) است، بر ما واجب است تا همگان برای ظهور حضرتش (ع) عمل کنیم و علت غیبت تام را با بلند ساختن نام ایشان و اعلان و اظهار و دوری از طاغوتیان و پیروانشان که دشمن امام مهدی (ع) هستند را رفع کنیم).(
[72])
بعد از این که دانستیم سبب غیبت تام و انقطاع سفارت اعراض امت و خذلان آل محمد (ع) است، بر ما واجب است که درسی از این سخنان برگیریم تا عاقبت ما نیز مانند پیشینیان نشود، امر در مقابل ما بسیار واضح است و دیگر بر ما حجتی نمانده بعد از اینکه این درس را خواندیم و قرآن کریم عبرتهایی را بر ما بیان کرد و رسول الله (ص) و اهل بیت (ع) که تحیت الهی بر آنان باد نیز حقائق را بر ما آشکار ساختند. اما توقیع سمری دارای نکات متعددی است و قبل از این که بیانات مناقشه در مورد توقیع را ذکر کنم برای شما متن صادره از امام (ع) برای سفیر چهارم را نقل میکنم.
شیخ صدوق روایت میکند: ابو محمد حسن بن احمد المکتب میگوید: در سالی که شیخ علی بن محمد سمری وفات یافت من در مدینه بودم و چند روز قبل از وفات، ایشان توقیعی برای مردم خارج کردند که در آن نوشته شده بود:
(بسم الله الرحمن الرحیم، ای علی بن محمد سمری خداوند به تو و برادرانت جزای عظیم دهد تا وفات تو شش روز باقی مانده است، امور خود را جمع کن و به کسی بعد از خود وصیت نکن تا در مقام تو قرار گیرد، غیبت تامه رخ داده و هیچ ظهوری نیست جز به اذن خداوند و آن بعد از طولانی شدن زمان غیبت و قساوت قلبها و پر شدن زمین پر از ظلم و ستم میباشد و اگر کسی از شیعیان من ادعای مشاهده قبل از خروج سفیانی و صیحه کند کذاب مفتر است و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم).
(پر شدن زمین پر از ظلم و ستم میباشد و اگر کسی از شیعیان من ادعای مشاهده قبل از خروج سفیانی و صیحه کند کذاب مفتر است و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم). میگوید: توقیع را نوشته و این قسمت را خارج ساختیم پس هنگامی که روز ششم فرا رسید نزد سفیر رفتم و پرسیدم: وصی شما کیست؟ فرمودند: امر از آن پروردگار است. او بر آن بالغ است و وفات یافتند این آخرین سخن ایشان بود.(
[73])
از یمانی آل محمد (ع) در مورد توقیع سمری پرسیده شد فرمودند: (مناقشههای بسیاری در مورد این روایت است که کافی میباشند، و آنها اين روايت را میدانند و از زمان بسیار دور آن را ترک کردند زیرا میدانند که احتجاج با آن ارزشی ندارد چرا که سند آن مشکل دارد و حتی اگر نزد آنان دارای سند صحیحی بود اعتقاد به آن بدون اين که روايت دیگری آن را محکم کند تا به صدور آن يقين حاصل شود فائدهای ندارد، علاوه بر آن متن روایت متشابه است و فهم آن در نزد آنان بسیار مختلف است و علاوه بر آن روایت سور ندارد و این بر طبق قواعدشان کلیت روایت را نقض میکند و قواعدشان حالت بازی دارد که هرگاه میخواستند به آنها عمل میکنند و هرگاه نخواستند وقوف میکنند! و نیز با وجود روایات و حوادث دیگر از جمله روایت یمانی و آنچه از نامهها با شیخ مفید روی داده روایت نقض میشود پس مسئله تعلل با این روایت در هر حالت غیر قابل قبول است. علاوه بر آن سمری در هنگام وفات در پاسخ به آنها فرمود: (امر از آن پروردگار است)، او بر امر بالغ است و این بسیار آشکار است که سمری نه وصیت کرده و نه وجود وصی بعد از خود را انکار میکند بلکه معتقد بود امر دوباره باز خواهد گشت).(
[74](
برای توضیح بیانات حضرت (ع) بر چند نکته تمرکز میکنیم تا از مجموع این نکات عدم صحت احتجاج با این توقیع در نفی مشاهده و رؤیای امام صاحب عصر و زمان (ع) ثابت شود و این بحث در شب آینده ان شاء الله ذکر خواهد شد.
حمد و سپاس از آن پروردگار جهانیان است. خداوندا بر محمد و آل محمد ائمه و مهدیین (ع) درود فرست که ما تسلیم ایشان هستیم.
******
-قسمت پنجم
مناقشه توقیع سمری
فرزندان جمع شدند تا به سخنان پدرشان گوش فرا دهند و به ادامه گفتگوهای پدر پيرامون دعوت مبارک يمانی بپردازند. پدر شروع به گفتگو کرد و گفت: در شب گذشته برای شما بيان يمانی آل محمد (ع) را ذکر کردم علیرغم اينکه کلام ايشان از نظر لفظ اندک بود، اما از نظر مضمون و محتوا، بسيار پُربار است. فرزندانم کلام سيد (ع) را برای شما در دو نکته خلاصه میکنم:
نکتهي اول: مناقشه در مورد سند.
و آن مناقشه از بابی که خود را به آن ملزم ساختند، نه از باب پايبند ساختن خودمان به قواعد علم رجال و درايت؛ زيرا برای آن علم، دليل و حجتی نيست. پس شايستهتر اين بوده که دليل شرعی برای حجيّت آن ارائه دهند، قبل از اينکه آن را مرجع و دليل محکم برای رجوع، قرار دهند و از اين نکته، دو امر را بيان خواهم کرد، که از خلال آن در میيابيم که آنها هيچ حقی در نفی رؤيت و ديدار امام محمد بن الحسن (ع) ندارند.
امر اول: پيروان مدرسهی اصول و قواعد رجال، اخبار را به قسمتهائی تقسيم میکنند از جمله: خبر متواتر، و آن خبری است که مستلزم قطع و يقين میباشد. مانند حديث غدير که به طور متواتر در کتب ذکر شده است. و خبر آحاد يا واحد، خبری که در آن ظن و گمان به کار رفته باشد و در خور علم نيست.
و آنچه نزدشان معروف است اين بوده که خبر واحد به دليل مشترط بودن علم در آن، هيچ ارزش و اعتباری در زمينهی عقائد ندارد، بلکه فقط در فقه کاربرد دارد. پس در اينجا به سبب اين توقيع، نفی رؤيا و مشاهده صحيح نيست؛ زيرا يک خبری از روی حدس و گمان و ظن میباشد و نمیتوان با آن در مورد مسئلهی مربوط به امامت که از امور عقائدی است، استدلال کرد و امور عقيدتی نزد آنان، به وسيلهی خبر واحدِ ظنی غير قابل اثبات است.
پس استدلال با اين خبر، در جهت نفی مشاهده، بر حسب آنچه از طريقهی عمل خود در اخبار بيان کردهاند، جايز نيست. و از آنچه تقديم شد برداشت نشود که من به تقسيمشان در اخبار اقرار دارم بلکه فقط آنان را به چيزی پايبند میکنم که خود را به آن پايبند میکنند و ما به اين توقيع اقرار میکنيم اما در تفسير، با آنان اختلاف داريم.
امر دوم: اين توقيع از دو آزمايش برحذر میدارد، يکی مجهول بودن راوی آن و ديگری مرسل بودن آن است. برخی از مجهوليّت راوی میگويند و برخی ديگر از مرسل بودنش، و بر اساس آنچه که در طريقهی عمل خود در اخبار اقرار کردهاند، عمل به آن امکانپذير نيست.
طبق قواعد علم آنان در مورد اخبار امکان عمل به آن وجود ندارد.
نکتهی اول: هويّت مجهول راوی، پس روايت دارای سندی ضعيف میشود و شخصيّت مجهول، شخصيّتی است که هيچ چيزی برای او در کتب رجال، ترجمه نشده. فقط سيد خوئی در معجم رجال حديث، فقط به ذکر توقيع بسنده کرده و هيچ نامی از نقلکنندهی آن نياورده و فقط با نام (احمد بن الحسن المکتب).(
[75] ( ذکر کرده. و در اين ميان، صاحب مکيال المکارم گوشزدی داده و در آن بيان میکند کسی که توقيع از او نقل شده (احمد بن الحسن المکتب) نيست، بلکه او )حسن بن احمد المکتب((
[76] ( است و طبق آنچه که صاحب مکيال المکارم ذکر کرده، از مشايخ صدوق است همانطور که سيد خوئی در معجم رجال الحديث به آن، تصريح کرده است.(
[77])
ضمن اينکه صاحب مستدرکات علم رجال الحديث نّص کرده که روای توقيع (حسن بن محمد المکتب) است، همانطور که صاحب مکيال المکارم گفته است، جز اينکه بر مجهوليّتش اشار داشته!(
[78]) پس در مورد شخص مزبور، دچار اختلاف شدند مبنی بر اينکه او )احمد بن الحسن المکتب( است، که بر اساس نظر برخی مجهول بوده، يا (حسن بن احمد المکتب) است، که بر اساس نظر خوئی و صاحب کتاب مکيال المکارم، از مشايخ صدوق بوده و براساس رأی نُمازی، صاحب مستدرکات علم رجال الحديث، مجهول میباشد.
پس شخص روای مجهول بوده و هرگز در کتب رجال ذکر نشده و طبق مبانی و قواعد آنان در علم رجال، امکان اعتماد بر خبر آن نيست. پس آنان حق عمل به اين توقيع و احتجاج به آن را ندارند؛ زيرا سند آن ضعيف بوده و شخصی که از ضعيف بودن سند آن سخن گفته، سيد محمد صدر ( میباشد که گويد: (و اما وجود آن به عنوان خبر مُرسَل غير صحيح است)(
[79]) با وجود آن، تنها اشکالی که قابل برطرف شدن نبوده، و همواره قائم بوده، سند ضعيف آن است. پس هرگز (برای اثبات حکم شرعی، کافی نيست).(
[80])
نکتهی دوم: ارسال؛(
[81]) و در نزد آنان به آن عمل نمیشود مگر مرسلات برخی راويان، مثل ابی عمير، بر حسب آنچه بعضیها به سوی آن رفتند، به خبر مرسل او عمل میکنند. و حسن بن احمد المکتب يا احمد بن الحسن المکتب از جملهی کسانی نيست که به مراسيل او عمل شود.
سيد مصطفی کاظمی در بشارت الإسلام گويد: (همانا توقيعی که دارای خبری واحد و مرسل است، با قضيههای بسيار و رويدادهای بزرگی که علماء با آنها مواجه شده و پذيرفتند، و غير اموری که در کتابها و تصانيفشان تدوين کردند، در تعارض نيست. علیرغم اينکه با آنچه کلينی و نعمانی و شيخ طوسی با استنادهای معتبر خود از امام صادق (ع) روايت کردند در تعارض است، که فرمودند: (لابد لصاحب هذا الأمر من غيبة ولابد له في غيبته من عزلة وما بثلاثين من وحشة)، (همانا برای صاحب اين امر غيبتی است و ناگزير در اين غيبت، عزلتگزيدن است و با وجود سی نفر، وحشتی از تنهائی نيست). و همانگونه که تفسير و شرح دهندهی احاديث، به آن تصريح کرده، امام (ع) با وجود سی تن از اوليای خويش در زمان غيبتش، مأنوس گشته و لازم است که اين سی نفر در هر قرن و دوره، تغيير کرده و جای خود را به سی نفر ديگر دهند؛ زيرا آنچه از عمر طولانی برای مولايشان مقدّر گشته، برای آنان مقدّر نگشته است که اين امر آشکاریست).(
[82])
و از جمله کسانی که به مرسل بودن اين توقيع، تصريح کرده، علامه مجلسی است.کما اينکه بعد از توضيحش در خصوص حديث شريف، گفته است: (آن خبری واحد مرسل است).(
[83]) و بر اين اساس، عمل به آن در فقه هم جايز نيست، چه رسد به عقائد.
نکتهی دوم: ملحقات مربوط به متن روايت
و چند امر را بيان خواهم کرد:
امر اول: سيد (ع) فرمودند: (علاوه بر متشابه بودن متن روايت، و تعدد فهم آن، بيش از دريافتهای مختلف است).
توقيع شريف، دارای نّص و متن قطعی و صريح نيست، بلکه متشابه و چند وجهی است. لذا به همين خاطر در تفسير لفظ مشاهده، دچار اختلاف شدند و وجوهی که توقيع را متشابه جلوه دادند اينک پيش روی شما هستند:
وجه اول: مقصود از مشاهده، به طور مطلق رؤيا است: و اين تفسير، مستلزم تکذيب روايات و تکذيب بسياری از علماء میباشد.
اما تکذيب روايات: روايات به امکان ديدار و رؤيت امام مهدی (ع) در دوران غيبت کبری، تصريح میکنند و برخی از اين روايات پيش روی شماست:
روايت اول: عدهای از اصحاب ما از احمد بن محمد از حسن بن علی از علی بن ابیحمزه از ابی بصير از ابی عبد الله (ع) نقل میکنند که حضرت (ع) فرمودند: (لابد لصاحب هذا الأمر من غيبة ولابد له في غيبته من عزلة، ونعم المنزل طيبة وما بثلاثين من وحشة)، (برای صاحب اين امر غيبت است و در غيبت نيز عزلت و گوشه نشينی براي اوست و چقدر خوب است منزلی پاک و با وجود سی تن وحشت و تنهائی نيست).(
[84]) فاضل الأمين آسترآبادی گويد: مقصود از آن منزل پاک، محلی است که منزل معروف ايشان (ع) بوده و با سی تن از اوليای خويش (ع) مأنوس میباشد).(
[85] (
روايت دوم: احمد بن محمد بن سعيد از قاسم بن محمد بن حسن بن حازم از کتابش، گويد: عبيس بن هشام از عبد الله بن حيله از ابراهيم بن مستنير از مفضل بن عمر جعفی از امام صادق (ع) نقل میکند که حضرت (ع) فرمودند: (إن لصاحب هذا الأمر غيبتين: إحداهما تطول حتی يقول بعضهم: مات، وبعضهم يقول: قتل، وبعضهم يقول: ذهب، فلايبقی علی أمره من أصحابه إلا نفر يسير لايطلع علی موضعه أحد من ولي ولا غيره إلاّ المولی الذي يلي أمره)، (برای صاحب اين امر، دو غيبت است. دومين غيبت به اندازهاى به درازا مىكشد كه گروهى مىپندارند: وى مرده است و گروهى مىپندارند: كشته شده و گروهى مىپندارند: (ظهور او) گذشته است. پس بر پيروی از او، كسى باقى نماند، مگر مردمی اندک. و کسی از جايگاهش مطلع نمیشوند،(
[86]) مگر کسی که عهدهدار امر ايشان است).(
[87] (
و شيخ طوسی با اختلاف جملهی جزئی )اندکی از اصحابش) اين را نقل میکند، از ابراهيم بن مستنير از مفضل نقل میکند که گويد: از ابا عبد الله (ع) شنيدم که فرمودند: (إن لصاحب هذا الأمر غيبتين إحداهما أطول [من الأخری] حتی يقال: مات، وبعض يقول: قتل، فلايبقی علی أمره إلاّ نفر يسير من أصحابه، ولا يطلع أحد علی موضعه وأمره ولاغيره إلا المولی الذي يلي أمره)، (برای صاحب اين امر دو غيبت است يکی طولانی است که برخی میگويند مرده و برخی میگويند کشته شده و برخی گويند رفته است. کسی از اصحابش بر اين امر باقی نمیماند، جز اندکی از اصحابش، و هيچ ولی و غيره از موضع ايشان (ع) آگاهی ندارد جز آن مولا که امر ايشان (ع) را بر عهده میگيرد).
شيخ طوسی گويد: (اين خبر بسيار صريح است و از آنچه که از اصحاب به دست رسيده، برای ايشان (ع) دو غيبت است که در يکی، از حضرت (ع) اخبار و نامههائی نقل میشد و در غيبت دوم ارتباط به طور کلی قطع میشود و هيچ کس از موضع ايشان آگاهی ندارد جز خاصان حضرتش).(
[88])
پس روايات در اثبات ديدار با حضرت (ع) بسيار واضح و آشکارند و هيچ تعارضی که قابليّت رفع داشته باشد، ديده نمیشود، علاوه بر آن، ديدارهای قطعی و يقينی بسياری از اشخاص با امام مهدی (ع) در دوران غيبت کبری، بيش از بيش مسئلهی رؤيت را به اثبات میرسانند. محدث نوری در کتاب خود )النجم الثاقب( صدها داستان را نقل میکند که صاحبان آنها، با امام محمد بن الحسن المهدی (ع) ديدار داشتند.
وجه دوم: مقصود از مشاهده، رؤيا و نقل امور باطل از جانب امام مهدی (ع) است.
و شهيد محمد صادق صدر ( در اين باره میگويد: )پس مدعی مشاهده، زمانی دروغگو میباشد که اموری منحرف را از سوی امام (ع) نقل کند و اگر غير از اين باشد توقيع شريف نمیتواند دالِ بر بطلان ادعای او باشد و چه بسا امور صحيح و طبق قواعد اسلامی يا حداقل محتمل بر صحت را نقل کند و يا اينکه هيچ چيزی نقل نکرده باشد(.( (
[89]
سپس به اين نتيجه میرسد و میگويد: )پس از هر آنچه که حاصل شد، دريافتيم؛ اشکالی که آنان ذکر کردند، بر توقيع شريف و اخبار مشاهده و نيز به امکانيّت اخذ آن و اخبار مشاهده، غير وارد است و نمیتوان تکذيبشان کرد جز اينکه بر انحراف و خروج از حق دلالت کنند).(
[90] (
وجه سوم: مقصود از مشاهده، رؤيا به همراه ادعای نيابت خاصه.
مجلسی در کتاب بحار الأنوار، بعد از ذکر بيانی در خصوص توقيع شريف، میگويد: (شايد توقيع شريف دالِ بر آن مدعی باشد که مشاهده را به همراه نيابت و رساندن اخبار امام (ع) به سوی شيعيان ايشان، ادعاء کرده، مانند سفيران چهارگانه و ممکن است با اخبار گذشته منافات داشته باشد و کسی خواهد آمد که ايشان (ع) را ديده باشد و خداوند داناست).(
[91])
آنچه مجلسی بيان کرده، صرفاً به عنوان احتمالی است که به دنبال آن خواسته، منافاتی که تصور کردند بين توقيع شريف و اخبار ديگر که بر وقوع مشاهده، دلالت میکنند، وجود داشته را رفع کند و گفته که آنچه در توقيع شريف مورد نفی قرار گرفته، سفارت و نيابت خاصه از جانب امام مهدی (ع) است، تا به سبب اخبار و حکايتهائی که مشاهده را اثبات میکنند، در ورطهی تکذيب قرار نگيرد.
وجه چهارم: و آن، عدم وجود منافات و تضاد بين توقيع و بين اخبار و حکاياتی که مشاهده را اثبات میکنند، ارجحيّت بيشتری دارد. و اين معنا هنگامی آشکار میشود که ما لفظ مشاهدهی نفی شده در توقيع شريف را به عنوان ظهور و حضور علنی و آشکار تفسير کنيم.
و اين موضوعی است که نهاوندی در کتاب خود )العبقري الحسان( ذکر کرده و نيز شيخ ناظم عقيلی در کتاب )پاسخ دندانشکن به منکر رؤيت صاحب الزمان (ع)) ذکر کردند و اين متن سخن نهاوندی، اينک پيشروی شماست: (لا معارضة بين توقيع السمري وقصص القاءات من يحتاج إلی الجمع؛ لأنّ التوقيع الشريف بصدد منع دعوی الظهور، الظهور العلني للإمام، وذکر المشاهدة في التوقيع بمعنی الظهور والحضور کما في الآية: (فَمَن شَهِدَ مِنكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ))،(
[92])(هيچ تعارضی بين توقيع سمری و داستآنها و رواياتی که از ديدارها حکايت میکند نيست؛ زيرا توقيع شريف در صدد منع ادعای ظهور تام و علنی برای امام (ع) است و مشاهده در توقيع به معنای ظهور و حضور آشکار میباشد. همانطور که در آيهی شريفه آمده است: (و هر کس از شما ماه را مشاهده کرد آن را روزه بدارد).
و قرينهی آن در معنا، بر دو امر است:
امر اول: فرمودهی حضرت (ع) هيچ ظهوری نيست، مگر بعد از هرج و مرج و فتنه و فساد و فرمودهی دوم حضرت (ع) جز آن کس که ادعای مشاهده کند – يعنی ظهور امام (ع) – قبل از خروج سفيانی و صيحه که از نشانههای ظهور هستند و بدين ترتيب هيچ تعارضی بين توقيع شريف و بين حکايات ديدار ديده نمیشود ...(.(
[93]) و در اين بحث، از عدم وجود منافات و تعارض بين روايات مشاهده و روايت توقيع شريف را درمیيابيم و اين امر ارجحتر است.
امر دوم: سيد احمد الحسن (ع) فرمودند: (علاوه بر آن اين توقيع غير مسور و طبق قواعد آنان، بر کليّتش اشکال وارد میکند).
و برای توضيح آنچه فرمودند، میگويم:
1- جمله بر اساس منطق به دو قسمت تقسيم میشود: خبر و انشاء.
2- خبر: آن، مرکب تام میباشد که جايز است، آن را به راستی و يا به دروغ توصيف کنيم و مثال خبر: زيد از حج آمد. اين يک جملهی خبری است که احتمال صدق و کذب هم در آن وجود دارد.
3- انشاء: آن، مرکب تام است که نمیتوان آن را به صدق يا کذب توصيف کرد. مثال انشاء: ای کاش ايّام جوانی بر میگشت. پس اين جملهای است که نمیتوان به صدق يا کذب وصفش کرد؛ زيرا از چيزی خبری نمیدهد؛ که آن چيز به طور حتم رخ داده، درست باشد. و اگر غير صادق باشد در اين صورت کاذب است و به راستی که گوينده، نسبت را در لفظ خود میيابد و نمونهها و مثالهای انشاء زياد هستند.(
[94])
4- در علم منطق، به خبر قضيه میگويند پس قضيه خبر است و خبر هم قضيه میباشد.
5- اگر موضوع قضيه، شخصی باشد و آن موضوع (
[95]) بر اشخاص متعدد، قابل انطباق نبوده و تنها بر يک شخص معينی دلالت کند، بر فرض مثل: زيد مرد شجاعی است. اين نوع قضيه را قضيهی شخصی میگويند. و اما اگر موضوع آن کلی باشد، يعنی بر چند شخص و بيشتر از آن قابل انطباق باشد، در اين صورت قضيه به مسوره و مهمله تقسيم میشود. و مقصود از قضيهی مسوره، قضيهای است که سور آن، تعداد و کميّت موضوع را با لفظ دال بر تحديد مشخص میکند. و قضيهی مسوره بر چهار قسمت، تقسيم میشود:
1- موجبهی کليه: مثال: هر انسانی حيوان است و سور آن (همه، هر، همگان و الف و لام استغراق و ديگر الفاظی که بر تعدد افراد موضوع دلالت میکند).
2- سالبهی کليه: مثال: هيچ چيز برای انسان از سنگ نيست. و سور آن (هيچ، هيچکس، هيچچيز الفاظی هستند که بر سلب (منفی) محمول از همهی افراد موضوع دلالت میکند).
3- موجبهی جزئيه: مثال: بعضی انسآنها، حيوان هستند. و سور آن. (برخی، بعضی، يکی، بيشتر، اغلب و ديگر سورها که بر ثبوت محمول بر افراد موضوع دلالت میکنند).
4- سالبهی جزئيه: مثال: برخی انسآنها، نويسنده نيستند و سور آن. (برخی- نيستند، هر کسی - نيست و... ديگر سورهائی که بر سلب محمول از افراد موضوع، دلالت میکنند).(
[96])
قضيهی ديگری نيز وجود دارد که به آن قضيهی مهمله میگويند و در آن کميّت افراد موضوع مبهم است و گوينده در لفظ تعداد و تشخيص افراد موضوع، سستی و بیاهتمامی ورزيده. مثلاً: انسان خندان است.
و قضيهی مهمله در قوهی جزئيه، محقق حلی در مورد آن میگويد: (وهذه- أي المهملة- في قوة الجزئية فالبحث عن الجزئية يغني عن البحث عنها)، (و اين-مهمله- در قوه جزئيه موجود است، پس بحث در مورد جزئيه، از بحث ديگری ما را بینياز میکند).(
[97])
بعد از آنچه گفتيم به روايت توقيع باز میگرديم که امام مهدی (ع) فرمودند: (جز کسی که ادعای مشاهده کند... کذاب مفتر است) و اين قضيه، يک قضيهی مهمله است، کما اينکه در آن هيچ لفظی که دالِ بر کيفيت افراد موضوع بوده، ذکر نشده است، يا به عبارت ديگر غير مسوره است و يک معنا دارد. و بدين ترتيب اين قضيه در قوهی جزئيه قرار گرفته يا به عبارت ديگر در قوهی گفتهی ما:) برخی که ادعای مشاهده کند ... کذاب مفتر است(، نه همه يا هر کسی که ادعای مشاهده کند! پس هر کسی که ادعای مشاهده کند، نبايد به خاطر استناد بر روايت توقيع شريف، او را تکذيب کرد؛ زيرا در آن ثابت نشده که همهی کسانی که ادعای مشاهده کنند، کذاب مفتر هستند. پس هرگاه کسی ادعا کرد، بايد نظری بر دليلش انداخت حال چه صِدق او را ثابت کند و چه کذب او را، نبايد بدون هيچ تفحص و تحقيق و نظر کردن به آنچه میگويد، او را تکذيب کنيم، شايد او در ادعايش صادق باشد و ما هلاک شويم.
و بعد از آنچه تقديم شد، ای فرزندان عزيزم رويگردانی و رّد دعوت سيد احمد الحسن (ع) با استناد بر توقيع سمری، به هيچ وجه جايز نيست؛ زيرا ثابت نشده که هر کسی ادعا کند، تکذيبش واجب است، بلکه مقصود از هدف آن، تکذيب برخی مدعيان، آنهم بعد از تحقيق و جستجو در دلايلی که با خود آورده، صورت میگيرد. بعد از اين بحث، هر آنچه که در حاشيهی کتاب جامع الادله به تأليف استاد، برادر ابومحمد انصاری آمده را نقل خواهم کرد که در آن پاسخی مفيد در مورد عبارتی که ابن قولويه شيخ طوسی آن را نقل کرده، میباشد.
گويد: (قال السيد الشهيد محمد محمد صادق الصدر في موسوعته-الغيبة الصغری ص409-في تاريخ وتسلسل السفرات المزورة: (... وآخرهم في دعوی السفارة الکاذبة-علی مايظهر من عبارة الشيخ- أبو دلف الکاتب، حيث کان علی ذلک إلی ما بعد وفاة السمري السفير الرابع...)، (سيد شهيد محمد محمد صادق صدر در کتاب موسوعه – غيبت صغری ص۴۰۹- در تاريخ و تسلسل سفيران )... و آخرين آنان در ادعای سفارت کاذبه - که از عبارت شيخ آشکار میشود – ابو دلف کاتب بوده و بعد از وفات سمری سفير چهارم و بعد از وفات ايشان کرده...). و آشکار میگردد که ابا دلف، در زمان حيات سفير چهارم، ادعای سفارت کرده و تا بعد از وفات ايشان نيز همچنان مدعی بوده و بدين ترتيب، ابا دلف از مدعيان زمان غيبت صغری بوده نه غيبت کبری. و گفتهی ابن قولويه: (لأن عندنا أن کل من ادعی الأمر بعد السمري ( فهو کافر منمس ضال مضل، وبالله التوفيق)، (زيرا نزد ما، هر کس بعد از سمری ( مدعی شود، او کافر منمس، گمراه و گمراهکننده میباشد و بالله التوفيق). ضرورتی ندارد که مقصود از آن، ادعا بعد از وفات سفير چهارم باشد، بلکه ادعا بعد از تنصيب او به سفارت است. پس هر کس بعد از تنصيب سفارت، ادعای آن مقام را کند، دروغگوی مفتر است. همانطور که حال کسی که مدعی سفارت بعد از تنصيب سفير دوم و سوم شد. پس شيعه همواره مدعی سفارت را بعد از تنصيب سفير حق، مورد تکذيب قرار میدادند. و مؤيد آن ادعای ابو دلف است که مدعی سفارت در زمان حيات سفير چهارم شده، نه بعد از وفاتش، بلکه اين ادعا نيز بعد از وفات سفير چهارم همچنان استمرار يافته بود. و در هر حال، ولو مقصود کلام ابن قولويه، بعد از وفات سفير چهارم بوده پس او به توقيع اخير اعتقاد داشته و بعد از وفات سفير چهارم در آن برهه از زمان، هرگز سفارت را تا ابد و تا قيام قائم (ع) نفی نکرده است. و اين امر، نمیتواند از کلام ابن قولويه مستفاد شود و به خصوص اينکه ملاحظه کنيم او فقط در صدد رّد فتنه معين در آن مقطع زمانی بوده که از آن لحظه تاکنون هزار سال میگذرد و آن فتنهی ابو دلف و و امثال اوست که در زمان سفارت چهار سفير مدعی سفارت میشدند و حتی گفتهی از «همه» از کجا میتوان يقين يافت که مقصود او تا ابديت است. – در حالی که اين سخن او به آن زمان مزبور، نزديکی بسياری دارد، نه تا زمان قيام قائم (ع).
و با چشم پوشی از چيزهای ديگر؛ کلام ابن قولويه – با توجه به جايگاهش– نمیتواند نّص و حکم شرعی باشد چه بسيارند پيشينيانی که معاصران به اشکالات آنان پاسخ دادند، پس عصمت فقط مخصوص اهلش است و امکان دستيابی به آن نيست مگر از طريق تمسک اُمت به ثقلين.
و از آنچه که تقديم شد، دريافتيم که ادعای سفارت فقط محدود به زمان سفيران چهارگانه بوده و بعد از وفات سمری، سفير چهارم، اثری از آن باقی نمانده برعکس تصوری است که برخی غافلان در صدد ترويج آن هستند).(
[98])
امر سوم: سيد احمد الحسن (ع) فرمودند: (علاوه بر آن، آن توقيع به سبب وجود روايات و رويدادهای ديگر، يک توقيع منقوض است. از جمله: روايات يمانی و آنچه که با شيخ مفيد و نامههای از جانب حضرت، حاصل گشته است).
پس روايت توقيع سمری بعد از ذکر روايات و رويدادها که به ذکر آنها خواهيم پرداخت نقض شده است و قسمتهائی از فرمودههای حضرت (ع) را در اين باره ذکر میکنيم.
1- روايت توقيع شريف، با وجود روايت يمانی به طور کلی نقض میشود؛ زيرا يمانی رسول و فرستادهای از جانب امام مهدی (ع) است که حضرت (ع) قبل از ظهور خويش، او را به سوی مردم میفرستد تا آنان را به سوی حضرت (ع) دعوت کند و در شبهای گذشته روايت يمانی را ذکر کرديم.
2- نامههای امام (ع) برای شيخ مفيد (. که شيخ طوسی در تهذيب خود نقل کرده که امام مهدی (ع) در روزهای باقیمانده از ماه صفر سال ۱۴۰۰ نامهای برای شيخ ابو عبد الله محمد بن محمد بن نعمان ( فرستادند که در متن نامه آمده است: (لِلْأَخِ السَّدِيدِ وَالْوَلِي الرَّشِيدِ الشَّيخِ الْمُفِيدِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ النُّعْمَانِ أَدَامَ اللَّهُ إِعْزَازَهُ مِنْ مُسْتَوْدَعِ الْعَهْدِ الْمَأْخُوذِ عَلَى الْعِبَادِ: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ أَمَّا بَعْدُ سَلَامٌ عَلَيکَ أَيهَا الْمَوْلَى الْمُخْلِصُ فِي الدِّينِ الْمَخْصُوصُ فِينَا بِالْيقِينِ فَإِنَّا نَحْمَدُ إِلَيکَ اللَّهَ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَنَسْأَلُهُ الصَّلَاةَ عَلَى سَيدِنَا وَمَوْلَانَا نَبِينَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينَ وَنُعْلِمُکَ أَدَامَ اللَّهُ تَوْفِيقَکَ لِنُصْرَةِ الْحَقِّ وَأَجْزَلَ مَثُوبَتَکَ عَلَى نُطْقِکَ عَنَّا بِالصِّدْقِ أَنَّهُ قَدْ أُذِنَ لَنَا فِي تَشْرِيفِکَ بِالْمُکَاتَبَةِ وَتَکْلِيفِکَ مَا تُؤَدِّيهِ عَنَّا إِلَى مَوَالِينَا قِبَلَکَ أَعَزَّهُمُ اللَّهُ بِطَاعَتِهِ وَکَفَاهُمُ الْمُهِمَّ بِرِعَايتِهِ لَهُمْ وَحِرَاسَتِهِ...)، (به برادر با ايمان و دوست رشيد ما، ابو عبد الله محمد بن نعمان -شيخ مفيد- که خداوند عزت وی را مستدام بدارد. بسم الله الرحمن الرحيم سلام خداوند بر تو ای کسی که در دوستی ما به زيور اخلاص آراستهای و در اعتقاد و ايمان به ما دارای امتياز مخصوص هستی. ما در مورد نعمت وجود تو خداوند يکتا را سپاسگزاريم، و از پيشگاه مقدس خداوندی استدعاء میکنيم که بر سيد و مولايمان حضرت محمد بن عبد الله (و خاندان او درود و صلوات پياپی و بینهايت خويش را نازل فرمايد. از آنجا که در راه ياری حق و بيان سخنان و نصايح ما صادقانه کوشيدی، خداوند اين افتخار را به شما ارزانی داشته و به ما اجازه فرموده است که با شما مکاتبه کنيم. شما مکلف هستيد که اوامر و دستورات ما را به دوستان ما برسانی، خداوند عزت و توفيق اطاعتش را به آنان مرحمت فرمايد و مهمات آنان را کفايت کرده، در پناه لطف خويش محفوظشان دارد).(
[99])
3- آنچه به ديدار با امام مهدي (ع) قبل از قيام حضرتش و تکذيب مردم دلالت میکند، اين حديث است: امام صادق (ع) فرمودند: (لايقوم القائم حتي يقوم اثنا عشر رجلاً کلهم يجمع علی قول إنهم قد رأوه فيکذبونهم)، (قائم قيام نمیکند تا اينکه دوازده نفر گرد آيند و بگويند ما ايشان (ع) را ديدهايم و مورد تکذيب قرار گيرند).(
[100])
4- با رواياتی که در اول امر ذکر شد، توقيع شريف، يک توقيع نقض شده میباشد.
امر چهارم: سيد احمد (ع)ا فرمودند: (سپس سمری در هنگام وفات خويش- آن زمان که در مورد سفير بعدی پرسيده شد- گفت: (لله أمر هو بالغه)، (امر آن از آنِ خداوند است و او بر آن غالب و چيره است)، و بسيار واضح است که سمری نه وصيّت کرده و نه انکار کرده، بلکه تأکيد داشت که امر سفارت، بار ديگر باز خواهد گشت).
امام (ع) به سمری امر کرد که به کسی بعد از خود وصيّت نکند و بدان معنا نيست که امام (ع) وصيت نمیکند. (
[101])
بحث امشب خود را اينجا به پايان میرسانيم و به مشيت الهی فردا به گفتگوی خود ادامه خواهيم داد و حمد و سپاس از آن پروردگار جهانيان است و سلام و درود الهی بر محمد و آل محمد ائمه و مهديين (ع) باد که ما امر خود را تسليم آنان کردهايم.
******
-قسمت ششم
رؤیا و لوازم آن
">
رؤیا و لوازم آن
فرزندان مثل هر شب برای شنيدن هر آنچه که پدرشان در اين شب نقل خواهد کرد، دور هم جمع شدند. پدر آمد و به فرزندان خود درود و سلام فرستاد و به آنان گفت: امشب میخواهم برای شما در مورد دليلی سخن بگويم، که از مهمترين دلايل حقانيِت دعوت مبارک يمانی، رؤيا میباشد، و میخواهم اندکی در مورد حال سهلانگاران در مورد حجيت رؤيا بگويم.
رؤيا از نشانههای نفسی خداوند است و میفرمايد: (سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ).
(به زودى نشانههاى خود را در اُفقها[ى گوناگون] و در دلهايشان به ايشان خواهيم نمود تا برايشان روشن گردد كه او خود حق است آيا كافی نيست كه پروردگارت خود شاهد هر چيزى است).(
[102])
و آن دليل غيبی و قطعی بر حقانيّت دعوت يمانيّه و بيانگر منزلت و مقام والا صاحب آن است علاوه بر آن ارتباط عميقی با صاحب امر دارد که به بيان آن خواهيم پرداخت و برای شما سخنانی که در مورد رؤيا گفته شده و همچنين چگونگی بوجود آمدن آن سخن میگويم تا از خلال کلام اهل بيت (ع) و منهجی که رسول الله (ص) قرار داده را بازشناسيم.
اين بحث را در چند نکته بيان میکنم.
نکتهی اول: چگونگی پيدايش رؤيا
گفتهها در مورد چگونگی به وجود آمدن رؤيا و چگونگی تفسير به وجود آمدن آن، اختلاف يافتهاند. و سه تفسير در چگونگی دستيابی انسان به رؤيا را بيان خواهم کرد.
تفسير اول: تفسير مادی
مادیگرايان علّت به وجود آمدن رؤيا را، معلول چند امر میدانند
اول: رؤيا نتيجهی اعمال روزانهای است که انسان با آنها سر و کار داشته و هر آنچه در روز برای انسان رخ میدهد، آن را در خواب میبيند.
دوم: رؤيا نتيجهی خواستهها و تمايلات انسان در عالم بيداری است. مانند روزهدار تشنهای که در طلب نوشيدن آب است، پس در عالم خواب آن را میبيند و همچنين در آرزوی ديدار شخص عزيزی باشد، او را در رؤيا میبيند.
سوم: نتيجهی ترس و هراس از چيزی است. مثلاً کسی که از دزد واهمه دارد، در عالم خواب میبيند که دزد به خانهی او آمده است.
چهارم: رؤيا، در پی نياز و حاجت بدن شکل میگيرد. و اين امری است که پزشکان به آن اعتقاد دارند، میگويند که بين رؤيا و نياز غذائی بدن ارتباطی است. اگر انسان در خواب ببيند خون از دندانهايش میچکد تعبيرش بر اين دلالت میکند که بدن او نياز به ويتامين (ث) دارد و اگر انسان در خواب ببيند که موهايش سفيد شده بر اين دلالت میکند که او از کمبود ويتامين (ب) رنج میبرد و...
پنجم: رؤيا بر اثر ارضای تمايلات باطنی انسان است که همواره در صدد آشکار شدن، هستند و اين چيزی است که فرويد
[103] و پيروان مذهب مادیگرای او ذکر میکنند.
برای روشنتر شدن بيشتر بحث میگويم:
فرويد و پيروانش میگويند که نفس انسان شامل دو قسمت است.
1- هوشياری کامل: و آن ارتباطی با افکار روزانه و معلومات ارادی و اختياری انسان ندارد.
2- نيمه هوشيار: هر آنچه که در باطن انسان به صورت ميل و رغبت نهفته باشد و هرگز محقق و ارضاء نگشته. اميال و رغبتهای بسياری در باطن انسان نهفته است که هرگز تحقق نيافتهاند، پس انسان در صدد تحقق آنها بر میآيد. اين اميال، خود را در ضمير باطن انسانی جای میدهند و هنگام خواب که سطح هوشياری انسان از کار میافتد، آن اميال بيدار شده و بر تخيلات هوشياری نفس تاثير میگذارند و احياناً بدون تغيير به هوشياری منعکس میشوند و گاهی تغيير کرده و به صورت مناسب متجلی میشوند. بدين ترتيب، رؤيا يک نوع خواندن ضمير هوشياری نزد آنان قلمداد میشود و از اين طريق برای درمان بيماران روحی و روانی مرتبط با ضمير هوشياری، استفاده میکنند.
و آنچه در پاسخ به اين تفسير شايسته است، گفته شود:
اول: ملاحظه میکنيم که تفسير مادی، رؤيائی که از امور آينده خبر میدهد را سست و کم اهميّت دانسته و آنچه که شخص در خواب میبيند را فقط به گذشته محصور ساخته و اين خلاف وجدانی است که به دليل نياز ندارد؛ زيرا هر آنچه در عالم واقع و خارج تحقق يافته، بهترين دليل است، بلکه علاوه بر آن، ادلهی بسياری نزد ما است که واقعيّت اين قِسم از رؤيا را ثابت میکند.
دوم: کلام آنان، فقط جنبهی تحليلپردازی داشته و هيچ دليلی برای اثبات گفتههای خود ندارند. وقتی آنان از حقيقت روح و نفس غافلاند چگونه میتوانند ملحقات و وابستگیهايش را بشناسند؟!
سوم: آنچه که فرويد ذکر کرده يک نظريهی فاسد و هر آنچه بر آن بنا شده نيز فاسد است، علیرغم اينکه آن فقط يک تحليل بود و هيچ دليلی بر تحليل خود ندارد.
تفسير دوم: تفسير معنوی
و آن تفسير فلاسفه متافيزيک میباشد که میگويند: رؤيا بر چند نوع است
اول: رؤيائی که به زندگی گذشته انسان مربوط است که تعبير خاصی ندارد.
دوم: رؤيای پريشان و غير مفهوم که اينها خوابهای آشفتهای هستند که از توهم و خيال نشأت میگيرند و نتيجهی افکار مضطرب و پريشان است. مانند هزيانگوئی که بر انسان مريض و بيمار عارض میشوند، لذا آنان از اين نوع خوابها برای ورود به ذهن و ضمير هوشيار انسان، استفاده میکنند و آن را کليدی برای معالجه بسياری از بيماریهای روحی و روانی میشمارند و تعبير رؤيا نزد آنان، به معنای کشف اسرار درونی نفس و علت اساسی بيماریها میباشد نه کشف حوادث آينده.
سوم: رؤيائی که به آينده ارتباط دارد و از حقائق پرده بر میدارد، به دو صورت است:
1- واضح و صريح است که نيازی به تعبير ندارد و در آينده دور يا نزديک اتفاق میافتد.
2- غير واضح بوده و سبب عدم وضوح آن، اين است که رؤيا به سبب عوامل ذهنی و روحی خاص، تغيير کرده و نياز به تعبير دارد.(
[104])
و در پاسخ به اين تفسير گفته میشود که هرگز به چگونگی پيدايش رؤيای صادقه، نرسيده است. هرگز به منبعی که رؤيای صادقهی صريح و غير صريح از آن خارج شده، پاسخ نداده است. ضمناً اين راه و روش هرگز دليلی برای اثبات عدم وضوح رؤيای غير صريح، مبنی بر نتيجهی تغيير عوامل ذهنی و روحی خاص ارائه نداده است.
تفسير سوم
:
تفسيری که از خلفای الهی و ائمه و معصومين محمد و آل محمد (ع) آمده، بدين شرح است: امام علی (ع) میفرمايند: (سألت رسول الله (ص) عن الرجل ينام فيری الرؤيا، فربما کانت حقاً، وربما کانت باطلاً. فقال رسول الله (ص): يا علي، ما من عبد ينام إلا عرج بروحه إلی رب العالمين، فما رأی عند رب العالمين فهو حق، ثم إذا أمر الله العزيز الجبار برد روحه إلی جسده فصارت الروح بين السماء والأرض، فما رأته فهو أضغاث أحلام)، (از رسول الله (ص) پرسيدم: يا رسول الله مردی که میخوابد و رؤيائی را میبيند چگونه به باطل يا حق بودن آن پی ببرد؟ حضرت (ص) فرمودند: ای علی هيچ بندهای نيست جز اينکه در خواب روح او به سوی خداوند عروج کند پس هر آنچه در نزد پروردگار عالميان ببيند حق است سپس هنگامیکه خداوند به روح او امر میکند که به کالبدش بازگردد و روح بين آسمان و زمين قرار میگيرد، هر آنچه را میبيند خواب پريشانی است).(
[105])
سليم بن عامر گويد: (أنّ عمر بن الخطاب قال: العجب من رؤيا الرجل إنه يبيت فيری الشيء لم يخطر له علی بال، فيکون رؤياه کأخذ باليد. ويری الرجل الرؤيا فلايکون رؤياه شيئاً. فقال علي بن أبي طالب (ع): أفلا أخبرک بذلک يا أمير المؤمنين؟ إن الله يقول: (اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضَى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَيُرْسِلُ الْأُخْرَى إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ).(
[106]) فالله يتوفی الأنفس کلها، فما رأت وهي عنده في السماء فهي الرؤيا الصادقة، وما رأت إذا أرسلت إلی أجسادها تلقتها الشياطين في الهواء فکذبتها وأخبرتها بالأباطيل فکذبت فيها. فعجب عمر من قوله)، (عمر بن خطاب گفت: چقدر شگفت انگيز است انسان گاهی رؤيائی را میبيند که همواره در ذهن او به خوبی ثبت میشود اما گاهی رؤيائی میبيند که هيچ چيز از آن به خاطر نمیآورد. امام علی بن ابیطالب (ع) فرمودند: ای امير المؤمنين (ع) نمیخواهی به تو خبر دهم؟ خداوند میفرمايد: (خدا روح مردم را هنگام مرگشان به تمامى باز مىستاند و روحى را كه در موقع خوابش نمرده است [قبض مىكند] پس آن [نفسى] كه مرگ را بر او واجب كرده نگاه مىدارد و آن ديگر [نفسها] را تا هنگامى معين [به سوى زندگى دنيا] باز پس مىفرستد قطعاً در اين [امر] براى مردمى كه مىانديشند نشانههایی [از قدرت خدا]ست). پس خداوند تمام نفسها را متوفی میسازد و آنچه را در آسمان نزد خداوند ببيند آن رؤيائی صادق است و آنچه را در هنگام بازگشت به کالبدش میبيند شياطين در هوا به آن القاء میکنند پس آن را تکذيب کرده و باطل میداند، عمر از فرمودهی حضرت (ع) شگفت زده شد).(
[107] (
محمد بن قاسم نوفلی گويد: (قلت لأبي عبد الله الصادق (ع): المؤمن يرى الرؤيا فتكون كما رآها وربما رأى الرؤيا فلا يكون شيئا. فقال: ان المؤمن اذا نام خرجت من روحه حركة ممدودة صاعدة الى السماء فكل ما رآه روح المؤمن في ملكوت السماء في موضع التقدير والتدبير فهو الحق وكل ما رآه في الارض فهو أضغاث أحلام. فقلت له: وتصعد روح المؤمن الى السماء؟ قال: نعم. قلت: حتى لا يبقى منه شىء فى بدنه؟ فقال: لا لو خرجت كلها حتى لا يبقى منه شيء اذاً لمات. قلت: فكيف تخرج؟ فقال: أما ترى الشمس في السماء في موضعها وضوءها وشعاعها في الأرض؟ فكذلك الروح أصلها في البدن وحركتها ممدودة)، (به امام صادق (ع) عرض كردم: مؤمن خوابى مىبيند و همانگونه خواهد بود كه ديده است. و چه بسا كه خواب مىبيند و واقعيتى ندارد. امام (ع) در جواب فرمود: مؤمن كه خوابيده است روح او حركتى مىكند كه تا به آسمان كشيده مىشود پس آنچه را كه در ملكوت آسمان در موضع تقدير و تدبير ديده است آن حق است و آنچه را كه در زمين ديده است آن خوابهای آشفته است. نوفلى گويد: به امام عرض کردم: آيا روح مؤمن به آسمان صعود مىكند؟ فرمود: آرى. عرض کردم: آن چنانكه چيزى از روح در بدنش باقى نمى ماند؟ فرمود: نه اينگونه نيست اگر روح به كلى از بدن خارج شود كه چيزى از آن در بدن نماند هر آينه كه بدن مرده است. عرض کردم: پس چگونه خارج مىشود؟ فرمود: آيا آفتاب را نمىبينى كه در جاى خود است و شعاع آن در زمين است؟ همچنين است روح كه اصل آن در بدن است و حركت آن ممدود است).(
[108])
معاويه بن عمار از ابو جعفر (ع) نقل میکند که حضرت (ع) فرمودند: (إِنَّ الْعِبَادَ إِذَا نَامُوا خَرَجَتْ أَرْوَاحُهُمْ إِلَى السَّمَاءِ فَمَا رَأَتِ الرُّوحُ فِي السَّمَاءِ فَهُوَ الْحَقُّ وَمَا رَأَتْ فِي الْهَوَاءِ فَهُوَ الْأَضْغَاثُ أَلَا وَإِنَّ الْأَرْوَاحَ جُنُودٌ مُجَنَّدَةٌ فَمَا تَعَارَفَ مِنْهَا ائْتَلَفَ وَمَا تَنَاكَرَ مِنْهَا اخْتَلَفَ فَإِذَا كَانَتِ الرُّوحُ فِي السَّمَاءِ تَعَارَفَتْ وَتَبَاغَضَتْ فَإِذَا تَعَارَفَتْ فِي السَّمَاءِ تَعَارَفَتْ فِي الْأَرْضِ وَإِذَا تَبَاغَضَتْ فِي السَّمَاءِ تَبَاغَضَتْ فِي الْأَرْض)، (چون بندهها بخوابند روحشان به آسمان بر آيد و آنچه روح در آسمان بيند درست و حقّ است، و آنچه در هوا بيند پرت و پلا است. آگاه باشيد كه ارواح لشكرهاى آمادهاند؛ ارواحی که همديگر را بشناسند با هم الفت گيرند و آنها که با هم ناشناس باشند جدائى گيرند. زمانی که روحها در آسمان باشند با هم آشنا و دشمن شوند. پس چون در آسمان با هم آشنا شوند در زمين آشناى هم باشند، و چون در آسمان همدگر را دشمن دارند در زمين نيز دشمن هم باشند).(
[109])
در اينجا بر حقيقت امر واقف میشويم که روح انسان به سوی خداوند و ملکوت آسمانها عروج میکند و معرفت حق را از آنجا دريافت میکند و در آنجا (هر آنچه نزد خداوند جهانيان ديده شود حق است. پس هنگامی که خداوند جبار روح را امر میکند تا به کالبدش بازگردد بين آسمان و زمين قرار میگيرد و هر آنچه در آنجا میبيند خوابی پريشان است). و اين حقيقتی است که شخص منصف آن را مورد انکار قرار نمیدهد؛ زيرا از آل محمد (ع) که آشنا به راههای آسمان هستند، صادر شده است.
رؤيا رابط بين انسان و عالم غيب میباشد و در ملکوت آسمانها مشاهده میکند و خداوند از خلال آن او را آگاه میکند، همانطور که از طريق رؤيا مادر موسی (ع) را در صدد حفظ حيات پيامبرش برانگيخت و فرمود: (إِذْ أَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّكَ مَا يُوحَى * أَنِ اقْذِفِيهِ فِي التَّابُوتِ فَاقْذِفِيهِ فِي الْيَمِّ فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ يَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِّي وَعَدُوٌّ لَّهُ وَأَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِّنِّي وَلِتُصْنَعَ عَلَى عَيْنِي)، (هنگامى كه به مادرت آنچه را كه [بايد] وحى مىشد وحى كرديم * كه او را در صندوقچهاى بگذار سپس در دريايش افكن تا دريا او را به كرانه اندازد [و] دشمن من و دشمن وى او را برگيرد و مهرى از خودم بر تو افكندم تا زير نظر من پرورش يابی).(
[110])
پس رؤيا روزنهای است که خداوند گشوده، و راهی برای جذب ارواح بندگان به سوی اوست- چه ارواح صالح و چه غیر صالح – و به آن ارواح الهام میبخشد هر آنچه که در صفحهی وجودشان مینگارد و آن از بزرگترين نشانههای نفسانیست و هر کس منکر آن شود آيات خدا را منکر شده و به آن کفر ورزيده است. بدين ترتيب، روح در هنگام خواب به سوی پروردگار خود عروج میکند و بر اساس آنچه از عالم ملکوت به فيض میبرد، میآموزد و آن بهرهای است که کسی جز سعادتمند به آن دست نمیيابد.
علامه طباطبائی میگويد: )قرآن مؤيد آن است و میفرمايد: (وَهُوَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُم بِاللَّيْلِ)، (و او کسی است که آنان را در شب متوفی میسازد(.(
[111]) و میفرمايد: (اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضَى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَيُرْسِلُ الْأُخْرَى)، (خداوند نفسها را در هنگام مرگ متوفی میسازد و آن نفسی که نمیميرد او را در خواب قبض روح میکند و ملک الموت را به سوی روحی که زمان حياتش پايات يافته میفرستد و ديگری را تا مهلتش باقی میگذارد).(
[112]) و ظاهراً؛ نفوس [در هنگام خواب] وفات يافته و از اجساد برگرفته میشوند و تمام حواس ظاهری، قطع شده و به سوی پروردگارشان رجوع میکنند که رجوعی شبيه به مرگ میباشد).(
[113] (
کلام سيد طباطبائي در مورد رؤيا
:
و رؤيا، حقيقتی نهفته دارد و هيچيک از ما نخوابيده مگر اينکه در نفس خويش چيزی از رؤيا و خواب مشاهده کرده که به برخی امور پنهان، يا مشکلات علمی يا حوادث خير و شر که قرار است در آينده رخ دهند، ديده باشد، و يا صدا و ندائی در خوابهائی از اين قبيل، شنيده باشد. و نمیتوان آنها را بر اتفاقی بودن حمل کرد، و رابطهی بين آنها و بين هر آنچه از تأويل بر آنها منطبق بوده را نفی کرد و به خصوص خوابهای صريح که نيازی به تعبير ندارند.
بله، از چیزهای دیگری که راهی برای انکار آن نیست، آن است که در یک امر ادراکی و خیالی، کار وجود دارد و قوهی خیال از قوای فعال همیشگی است. و چه بسا خیال انسان به دلیل اخباری که از جانب حواس مانند لامسه و شنوایی و ... و نیز از عوامل خارجی که بر بدن انسان احاطه دارند، مانند گرما و سرما و عوامل اطراف بدن و عوامل داخلی خاص مانند انواع بیماریها و انحراف مزاج انسان از تعادل و پر بودن معده و رنج و غیر آن به خیال وارد میشود، دائماً فعال باشد و بر قوای مخیله تأثیر بگذارد. و به این دلیل بر رؤیاهای انسان نیز مؤثر واقع شود. پس میبینیم که فردی که در گرما یا سرمای طاقت فرسا کار میکند، در رؤیایش آتش بسیار، یا بر عکس زمستان بسیار سرد و یخ بندان و بارش برف را میبیند و کسی که در میان گرمای شدید کار میکند و عرق میریزد، در رؤیاهای خود حمام و ریزش آب یا باريدن باران و مانند آن را مشاهده میکند، و کسی که مزاجش از تعادل خارج شده، یا معدهاش پر است، رؤیاهای مشوشی که هیچ معنیای ندارند میبیند.
و این چنین اخلاق و سجایای انسانی در نوع خیال انسان تأثیر شدید دارند. لذا کسی که انسانی یا کاری را دوست دارد، در بیداری به آن فکر میکند و در خواب آن را میبیند. فرد ضعیف النفس ترسو وقتی با صدایی به طور ناگهانی رو به رو شود، اثر آن به صورت تخیل امور وحشتناک بدون هدف در ذهن وی میماند. و این چنین عداوت و دشمنی و خود بزرگبینی و عجب و طمع و مانند آن همگی در تخیل انسان اثراتی دنبالهدار و متناسب با این خصوصیات و مقدارشان در تخیل انسان ایجاد میکنند. و کمتر انسانها از غلبهی این خصوصیتها بر طبعشان در امان میمانند. به این دلیل اغلب رؤیاها و خوابها از تخیلات نفسانی که حامل چیزی از اسباب خارجی یا داخلی یا اخلاقی و مانند آن هستند، سرچشمه گرفتهاند و به جز چگونگی عمل این اسباب و آثار آن از حقیقت نفس انسان حکایت نمیکنند، و غیر از این حقیقت دیگری را نشان نمیدهند. این همان چیزی است که منکران حقیقت رؤیا شامل برخی دانشمندان علوم طبیعی آن را ذکر میکنند که تعداد این اسباب مؤثر در خیال که بر روی ادراک انسان تأثیر میگذارند زیاد نمیشود. و این نتیجه گیری نیز بدیهی است، غیر از این که از این مسأله نمیتوان نتیجه گرفت که همهی انواع رؤیا دارای حقیقت نیست و نمیتوان چنین چیزی را ادعاء کرد. بلکه رؤیاهای صالحه و صادقهای وجود دارند که از حقیقت پرده بر میدارند و راهی برای انکار آنها و نفی رابطه بین آنها و حوادث خارجی وجود ندارد. از آنچه گفتیم روشن میشود که همهی انواع رؤیا خالی از حقیقت نیستند، به این معنی که این ادراکات متنوع مختلف که در خواب در معرض نفس انسانی قرار دارند، و رؤیا نامیده میشوند، اصول و اسبابی دارند که وجودش را برای نفس انسان و ظهورش را برای خیال فرا میخواند و اختلاف در آنها حکایت از اصول و آسیابی میکند که برای هر خوابی تأویل و تعبیری فراهم میکند، جز آن که تأویل بعضی از این رؤیاها علت طبیعی عامل در بدن در حالت خواب است، و تأویل بعضی علت اخلاقی، و تأویل بعضی علل متفرقهی تصادفی است، مانند کسی که در حالتی که فکرش به امری مشغول است، به خواب میرود، و رؤیایی متناسب با آن حالت میبیند. این بحث در مورد یک نوع خاص از این رؤیاها است، رؤیاهایی است که به علل و اسباب خارجی طبیعی یا مزاجی یا تصادفی و علل داخلی و اخلاقی یا مانند آن ارتباط ندارد و با حوادث خارجی و حقائق وجودی مرتبط است.
خوابهای حقيقی: خوابهایی که با حوادث خارجی ارتباط دارند، و به خصوص خوابهایی که مربوط به آینده هستند، این طور نیست که یکی از دو طرف ارتباط امری غیر موجود باشد. مانند آن که کسی در خواب ببیند که فلان حادثه اتفاق افتاد و سپس بعد از مدتی آن حادثه همان طور که دیده بود اتفاق بیفتد. در حالی که هیچ نوع معنیای برای ارتباط وجودی بین موجود و معدوم نیست یا امری که به طوری از نفس انسان غائب است که از طریق هیچ یک از حواس دسترسی به آن مقدور نیست. مثل کسی که ببیند در فلان مکان دفینهای است که از فلان مقدار سکهی طلا و فلان مقدار سکهی نقره در ظرفی با فلان خصوصیتها تشکیل شده است و به آن مکان برود و به همان مقدار آن را حفر کند و به دفینهای با همان خصوصیات برسد. و هیچ ارتباط ادراکی بین روح انسان و آن چیزی که از آن غائب بوده وجود ندارد و هیچ یک از حواس ظاهری به آن دسترسی نداشته است. به همین جهت گفته میشود که ارتباطی بین نفس خوابیدهی انسان با حادثهی آینده ایجاد میشود که این ارتباط فوق عالم طبیعت است. پس روح انسان به سبب این حادثه ارتباط برقرار میکند و از طریق سبب آن به خودش میپیوندد.
توضيح آن: عوالم سه طبقه هستند. عالم طبيعت و آن عالم دنيوی است که ما در آن زندگی میکنيم و اشيای موجود در آن به شکل ماده بوده و بر اساس نظم و قانون خاص حرکت و سکون و تغيير و تبديل در جريان هستند.
و عالم دوم، عالم مِثال [عالم ما وراء الطبيعه] است، که در مرتبهای بالاتر از عالم طبيعی قرار گرفته است و وجود اشياء در آن، خاصيّت فيزيکی نداشته و به عبارت ديگر در قالب ماده نيستند. حوادث طبيعی از آن نازل شده و به سوی آن باز میگردند و دارای مقام برتری است و يک نسبت سببی برای حوادث عالم طبيعی (ماده) است.
و عالم سوم، عالم عقل است که در بالای عالم مِثال قرار دارد و در آن حقيقت اشياء و کليّت آنها فاقد ماده، شکل فيزيکی و قابليّت لمس است و نسبت سببی برای عالم مثال است و نفس بشر به سبب داشتن سنخيّت با اين عوالم، يعنی عالم مثال و عالم عقل، در ارتباط است. پس هنگامی که انسان میخوابد و حواس او از کار میافتد و نفسش قطع گردد به طور طبيعی از عالم خارج جدا شده و به عالم خود که با آن سنخيّت داشته، باز میگردد و برخی از حقائق را بر حسب استعداد و امکانِ درک، مشاهده میکند. پس اگر نفس کاملی بوده و در درک مجردات عقلی تمکين داشته، آن را درک کرده و اسباب کائنات و موجودات را بر اساس ماهيّت کلّی و نوری خودشان را مستحضر میکند و الا آن را حکايتی خيالی همچون اَشکال و صورتکهای جزئی موجودات که در عالم ماده با آنها سر وکار داشته، همانگونه که اغلب ما از مفاهيمی سخن میگوييم که مصداق آنها خيلی سريع در ذهنمان متجسم میشود، مثلاً سرعت بالا را با تجسم سرعت ماشين آخرين سيستم، و مفهوم عظمت را در کوه بلند قامت، و مفهوم بلندی و وسعت را در تجسم آسمان و اجرام آن، و مفهوم مکار را روباه، و حسود را گرگ، و شجاع را در شير، و الخ... تجسم و تصور میکنيم، دريافت میکند. و اگر در درک هويّت و ماهيّت اصلی مجردات و ارتقائش به عالم خود ناتوان باشد، در عالم مثال که بالاتر از عالم طبيعی بوده وقوف میکند و احتمال میرود که حوادثی را به همراه علل و اسباب آن، بدون تغيير و يا تصرف در آنها، مشاهده کرده باشد و اين امر، غالباً در نفوس سالم که با صدق و صفا همراه هستند، موافقت دارد؛ و اين نوع خوابها، همان خوابهای صريح هستند و چه بسا آنچه ديده را بر اساس مثلهای مأنوس در نزد خود حکايت کند، مثلاً پوشش و لباس و حجاب را به ازدواج تعبير کند، و تاج را به بزرگی، و نور را به علم، و تاريکی را به جهل، و فراموش شدن را به مرگ تعبير کند؛ يا به تعبيرات ضد هم منتقل شويم همچون انتقال ذهنمان به معنای فقر هنگام شنيدن ثروت، و انتقالمان از تصور آتش به تصور يخ، و از تصور زندگی به تصور مرگ، و از نمونههای اين نوع خوابها، نقل شده که مردی در خواب میبيند انگشتری در دست دارد و با آن انگشتر بر دهان و چشمان مردم مهر میزند، از ابن سيرين تعبير و تأويل آن را پرسيد. ابن سيرين گفت: تو در ماه رمضان مؤذن میشوی و مردم با اذان تو روزه میگيرند.
و از آنچه که تقديم شد، دريافتيم که خوابهای حقيقی به چند دسته تقسيم میشوند، که اولين آنها خوابهای صريح هستند که روح شخص خوابيده در آن تصرفی نمیکند و بر تأويلش بدون طلب، منطبق میگردد. و خوابهای ديگر خوابهای غير صريح هستند که روح آدمی از جهت حکايات امثال و انتقال به مفاهيم مناسب يا ضد آن، در آن تصرف کرده و تعبير چنين خوابهائی نياز به بازگرداندن به اصلی که نفس در اولين بار مشاهده کرده، دارد. همانند: رجوع و تعبير تاج به بزرگی، و مرگ به زندگی، و زندگی به فرج و گشايش بعد از سختی، و تاريکی به جهل وسرگردانی و مشقت.
سپس قسمت دوم به دو دسته تقسيم میشوند: هر آنچه که نفس با حکايت، در آن تصرف کرده، پس تعبير از يک چيز به چيز مناسب يا ضد آن منتقل میشود و يک يا دو بار، موافق آن بوده و تعبير چنين خوابهائی برای خوابگزار سخت است که آنها را به اصل مشهود خود بازگرداند. و اين نوع خوابها را خوابهای پريشان مینامند و به سبب پريشانحالی موجود در آنها، تعبيری ندارند. و اين نوع خوابها، به طور کلی، سه دسته هستند و عبارتند از: خوابهای صريح که نياز به تعبير و تفسير ندارند. خوابهای پريشان که به سبب هذيانگوئی و پريشانحالی، تعبيری ندارند، و خوابهائی که حکايات و مَثَلها در آنها دخل و تصرف میکنند و اين نوع خوابها نياز به تفسير و تحليل دارند.
و اين توضيح اجمالی از تعريف خواب و رؤيا است که محقيقان در زمينهی روانشناسی ارائه دادهاند و برای کسب اطلاعات بيشتر در مورد آراء و نظراتشان، به کتابهای آنان در اين زمينه مراجعه شود... و به کلام الله سبحانه و تعالی در خصوص هر يک از سه قسمتهای ذکر شده، اشاره میکنم.
قسمت اول، آنچه که در مورد رؤيای ابراهيم (ع) و رؤيای مادر موسی (ع) و برخی رؤياهای رسول الله (ص) ذکر کرده، و قسمت دوم در خصوص فرمودهی خداوند متعال: (قَالُواْ أَضْغَاثُ أَحْلاَمٍ)، (گفتند خوابهائی است پريشان).(
[114]) و قسمت سوم، رؤيای يوسف پيامبر (ع) و دو رؤيای دوستان زندانی حضرت و رؤيای پادشاه مصر که در سورهی يوسف آمده است.(
[115])
واثق: از کلام او به چند نکته میرسيم:
اول: اينکه رؤيا، دارای حقيقت است و يک امر وجدانی بوده و هيچ احدی نيست مگر اينکه رؤيائی ديده باشد که بر برخی امور پنهان و حوادثی که قرار است در آينده اتفاق اُفتند، چه خير و چه شر دلالت میکند.
دوم: نمیتوان رؤيا را به اتفاقی بودن نسبت داد و رابطهی بين آن و بين تأويلش از خلال اتفاقاتی که در عالم خارج به وقوع میپيوندند را نفی کرد.
سوم: برخی از اقسام رؤيا، بسيار واضح و روشن هستند و نياز به هيچگونه تفسير و تأويلی ندارشته و برخی از آن، نياز به تأويل و تفسير دارد؛ زيرا رمز و رازهائی در آن نهفته است که نياز به شخصی دارد که با آنها آشنائی داشته و تعبيرشان کند.
چهارم: برخی از رؤياها، از قوهی خيال تأثير میپذيرند و اخلاق و سجايای بينندهی خواب، نيز از اثر عوامل خارجی مرتبط با بدن انسان، تأثير میپذيرند. و اين علت باعث شده که مادیگرايان، حقيقت رؤيا را انکار کنند. اين گفته، باطل محض است؛ زيرا هر رؤيا، دربر دارندهی يک حقيقت محض نيست. بلکه برخی از رؤياها صادق بوده و از حقائق پوشيده، پرده برمیدارند و امکان انکار آنها و نفی رابطهی رؤيا با عوامل و حوادث خارجی و امور کشف شده، همانگونه که در نکتهی اول و دوم ذکر شد، وجود ندارد.
پنجم: رؤياهای متنوع و مختلفی که بر نفس انسان عارض میشوند، دارای اصول و اسبابی هستند که [از خلال آنها] وجود خود را بر نفس عرضه میکند و تنوع و اختلافش، گويا و حکايتگر اصول و اسبابی است که آن را به وجود آوردند. پس هر خواب، دارای يک تأويل و تعبير است که تأويل برخی به سبب عوامل طبيعی بدن در حالت خواب و برخی به سبب خُلق و خوی و برخی ديگر به سبب رويدادهای متفرقه میباشند.
اما سخن در باب تنوع و اختلاف رؤياها نيست، بلکه تنها در باب يک نوع از اين خوابها میباشد، يک نوع از رؤيا که به اسباب طبيعی و خارجی يا مزاجی يا اتفاقات روزمره و نه علل داخلی و خلقی و غير آن استناد نمیکند و ارتباطی خاص با حوادث خارجی و کُنهه حقائق دارد.
نکتهی دوم: تاريخ رؤيا.
کلينی با استناد از حسن بن عبد الرحمن میگويد: ابا الحسن (ع) میفرمايند: (إن الاحلام لم تکن فيما مضی في أول الخلق وإنما حدثت. فقلت: وما العلة في ذلک؟ فقال: إن الله عز ذکره بعث رسولاً إلی أهل زمانه فدعاهم إلی عبادة الله وطاعته فقالوا: إن فعلنا ذلک فما لنا. فوالله ما أنت بأکثرنا مالاً ولا بأعزنا عشيرة: فقال: إن أطعتموني أدخلکم الله الجنة وإن عصيتموني أدخلکم الله النار. فقالوا: وما الجنة والنار؟ فوصف لهم ذلک. فقالوا: متی نصير إلی ذلک؟ فقال: إذا متّم. فقالوا: لقد رأينا أمواتنا صاروا عظاماً ورفاتا، فازدادوا له تکذيباً وبه استخفافا. فأحدث الله عز وجل فيهم الأحلام فأتوه فأخبروه بما رأوا وما أنکروا من ذلک. فقال: إن الله عز وجل أراد أن يحتج عليکم بهذا. هکذا تکون أرواحکم إذا متم وإن بليت أبدانکم تصير الأرواح إلی عقاب حتی تبعث الأبدان)، (در ابتدا كه مخلوقات را آفريد خوابی اصلاً نبود، بلكه بعد از مدتی ايجاد شد. راوی میپرسد: علت خوابيدن و خواب ديدن چيست؟ حضرت فرمودند: خدای سبحان پيامبری به سوی مردم فرستاد او مردم را به طاعت و عبادت دعوت كرد، امّا مردم گفتند: حاصل عبادت و طاعت ما چيست؟ به عبارتی چه چيزی نصيب ما میشود؟ آن پيامبر گفت: اگر شما مطيع حق شويد خدا شما را به بهشت میبرد و اگر معصيت كنيد خدا شما را به سوی جهنم میكشاند. مردم پرسيدند بهشت و جهنم كجا است؟ پيامبر شروع به توصيف بهشت و جهنم كرد. مردم گفتند: چه زمان ما به بهشت يا جهنم میرويم؟ پيامبر فرمودند: وقتی مُرديد. گفتند: مردگان زيادی ديدهايم كه بعد از مرگ استخوانهايشان پوسيده شد و خاكستر گشت حرف تو نسبت به قيامت دروغ است. مردم بر تكذيبشان افزودند چندان كه نه تنها سخنان پيامبرشان را كذب میدانستند بلكه شروع به تكذيب خودِ پيامبر كردند. خدا خواب را خلق كرد و آن جماعت خواب ديدند بعد از خواب به سراغ پيامبرشان آمدند و گفتند: ما چيزهائی ديديدم كه تا به حال نديده بوديم. پيامبر جواب داد: خداوند میخواست به وسيله خواب برای شما قيامت را اثبات كند. روحهای شما وقتی بميريد اينگونه از جسمهايتان خارج میشود و روح به جايی میرود كه جسم نمیرود. روح از بين رفتنی نيست، آنكه پوسيده میشود جسم است، جسمتان خوابيد و روحتان چيزهائی ديد كه هرگز جسمتان نديده بود؛ قيامت چنين است جسمتان پوسيده میشود امّا روحتان به حيات خود ادامه میدهد).(
[116])
علامه طباطبائی در تفسير ميزان در خصوص رؤيا و شأن و منزلت آن میگويد: (بسياری از مردم قديم در مورد رؤيا و خوابها ارزش بسياری قائل بودند و تاريخ مشخصی نمیتوان برای آن قرار داد. هر قوم دارای قوانين و موازين متفرق و متنوعی بودند و به وسيلهی آنها، خوابها و رؤياها را تعبير میکردند و راز و رمزهای آن را کشف میکردند و از طريق اشارهها به خير و شر آن يا نفع و ضرر آن پی میبردند و اهتمام ورزيدن به آن در قرآن کريم نيز مذکور است و خداوند سبحان از رؤيای ابراهيم (ع) حکايت میکند و میفرمايد: (فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ * فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِينِ * وَنَادَيْنَاهُ أَنْ يَا إِبْرَاهِيمُ * قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا)، (و وقتی با او به جايگاه سعى رسيد گفت اى پسرک من، من در خواب [چنين] مىبينم كه تو را سر مىبرم پس ببين چه به نظرت مىآيد گفت اى پدر من آنچه را مأمورى بكن ان شاء الله مرا از شكيبايان خواهى يافت * پس وقتی هر دو تن دردادند [و همديگر را بدرود گفتند] و [پسر] را به پيشاني بر خاک افكند * او را ندا داديم كه اى ابراهيم * رؤيا[ى خود] را حقيقت بخشيدى).(
[117])
و نيز در مورد رؤيای يوسف (ع) میفرمايد: (إِذْ قَالَ يُوسُفُ لِأَبِيهِ يَا أَبتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي سَاجِدِينَ)، (]ياد كن] زمانی را كه يوسف به پدرش گفت اى پدر من [در خواب] يازده ستاره را با خورشيد و ماه ديدم ديدم [آنها] براى من سجده مىكنند).(
[118])
و نيز رؤيای همزندانیهای يوسف که يکی از آنان گفت: (إِنِّي أَرَانِي أَعْصِرُ خَمْرًا وَقَالَ الآخَرُ إِنِّي أَرَانِي أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِي خُبْزًا تَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْهُ نَبِّئْنَا بِتَأْوِيلِهِ إِنَّا نَرَاكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ)، (و دو جوان با او به زندان درآمدند [روزى] يكى از آن دو گفت من خويشتن را [به خواب] ديدم كه [انگور براى] شراب مىفشارم و ديگرى گفت من خود را [به خواب] ديدم كه بر روى سرم نان مىبرم و پرندگان از آن مىخورند به ما از تعبيرش خبر ده كه ما تو را از نيكوكاران مىبينيم).(
[119])
و رؤيای حاکم مصر: (وَقَالَ الْمَلِكُ إِنِّي أَرَى سَبْعَ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعَ سُنبُلاَتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ يَابِسَاتٍ يَا أَيُّهَا الْمَلأُ أَفْتُونِي فِي رُؤْيَايَ)، (و پادشاه [مصر] گفت من [در خواب] ديدم هفت گاو فربه است كه هفت [گاو] لاغر آنها را مىخورند و هفت خوشه سبز و [هفتخوشه] خشگيده ديگر اى سران قوم اگر خواب تعبير مىكنيد در باره خواب من به من نظر دهيد).(
[120])
و نيز رؤيای مادر موسی (ع): (إِذْ أَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّكَ مَا يُوحَى * أَنِ اقْذِفِيهِ فِي التَّابُوتِ فَاقْذِفِيهِ فِي الْيَمِّ)، (هنگامى كه به مادرت آنچه را كه [بايد] وحى مىشد وحى كرديم * كه او را در صندوقچهاى بگذار سپس در دريايش افكن).(
[121])
بر اساس آنچه که در روايات ذکر شده، آن وحی، از طريق رؤيا صورت گرفته است.(
[122])
از جملهی آن روايات رسول الله (ص) در مورد فرمودهی پروردگار که میفرمايد: (إِذْ يُرِيكَهُمُ اللّهُ فِي مَنَامِكَ قَلِيلًا وَلَوْ أَرَاكَهُمْ كَثِيرًا لَّفَشِلْتُمْ وَلَتَنَازَعْتُمْ فِي الأَمْرِ)، ([اى پيامبر ياد كن] آنگاه را كه خداوند آنان [=سپاه دشمن] را در خوابت به تو اندک نشان داد و اگر ايشان را به تو بسيار نشان مىداد قطعاً سست مىشديد و حتما در كار [جهاد] منازعه میکرديد).(
[123])
و نيز فرمود: (لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِن شَاء اللَّهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُؤُوسَكُمْ وَمُقَصِّرِينَ لَا تَخَافُونَ)، (حقاً خدا رؤياى پيامبر خود را تحقق بخشيد [كه ديده بود] شما بدون شک به خواست خدا در حالى كه سر تراشيده و موى [و ناخن] كوتاه كردهايد با خاطرى آسوده در مسجد الحرام در خواهيد).(
[124])
نيز فرمود: (وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلاَّ فِتْنَةً لِّلنَّاسِ)، (و رؤيايی که به تو نشان داديم چيزی جز فتنه برای مردم نيست).(
[125])
بسياری از روايات از رسول الله (ص) و ائمه اطهار (ع) در تصديق و تأييد آن شنيده شده، اما محققان از جمله دانشمندان طبيعت برای آن حقيقتی نمیبينند و در مورد چگونگی به وجود آمدن آن و ارتباط آن با حوادث خارجی از طريق علم خود بحث نمیکنند. جز برخی روانشناسان که به امر آن توجه کرده و به واسطه برخی خوابهای صحيح که از امور غيبی و حوادث آينده بر آنان محتج شدند، حوادثی که امکان حمل آن به عنوان اتفاقی بودن وجود نداشته و آنها خوابهای بسياری هستند که از راههای صحيح و خالی از هرگونه خطاء و شک در مورد حوادث آينده و امور پنهان که در کتبشان وارد شده، حاصل گشتهاند.(
[126])
گفتگوی امشب خود را تا اينجا به پايان میرسانيم و ان شاء الله فردا شب ادامه خواهيم داد. حمد و سپاس خدای عالميان و بهترين درود و تحيت بر محمد و آل محمد ائمه و مهديين (ع) باد که ما امر خود را تسليم آنان کرديم.
******
-قسمت هفتم
رؤیا و لوازم آن
">
رؤیا و لوازم آن
گفتگوها بر فرزندان تأثير به سزائی داشته و آنان همواره با بیصبری در انتظار آغاز جلسه بحث و گفتگو به همراه پدر بودند و برای آن، لحظه شماری میکردند. پدر آمد و به آنان درود و سلام فرستاد و گفت: آيا به ياد داريد در بحث شب گذشته به کجا رسيديم؟
فرزندان: آری پدر، در مورد نکتهی دوم سخن میگفتيم.
پدر: امشب میخواهم در مورد نکتهی سوم سخن گويم.
نکتهی سوم: تقسيم آنچه که شخص خوابيده میبيند. همانا روايات آل محمد (ع) بيان اهتمام رؤيا را بر عهده گرفتهاند پس برای معرفتِ آن اقسام، به روايات آنان (ع) مراجعه میکنم و اين روايات را بر شما عرضه خواهم داشت تا به تقسيم آنچه که شخص در خواب میبيند بپردازيم و مقصود ما از آن حاصل میشود. امام صادق (ع) فرمودند: (الرؤيا من الله والحلم من الشيطان)، (رؤيا از جانب خداوند و خواب پريشان از شيطان است).(
[127])
امام (ع) آنچه را شخص در خواب میبيند به دو قسمت تقسيم میکند.
اول: خواب پريشان که از شيطان است.(
[128])
خداوند میفرمايد: (إِنَّمَا النَّجْوَى مِنَ الشَّيْطَانِ لِيَحْزُنَ الَّذِينَ آمَنُوا)، (چنان نجوايی صرفاً از [القاءت] شيطان است تا كسانی كه ايمان آوردهاند را دلتنگ گرداند).(
[129]) (
[130])
و در اين قسمت چيزی که شخص در خواب میبيند هيچ ارزش و اعتباری ندارد؛ زيرا هر چه از سوی شيطان باشد ارزش ندارد، پس نيازمند توقف بر اينگونه خوابها نيستم همانطور که توقف در آنچه که شخص در خواب میبيند و از حديث نفس میباشد و در بحث ما هيچ ارزشی ندارد، و برادر استاد احمد حطاب خداوند توفيقش دهد در کتاب فصل خطاب در حجيت رؤيای اولی الألباب (صاحبدلان) به تفصيل شرح داده و هر کس نياز به اطلاعات بيشتر دارد به کتاب مذکور مراجعه کند.
آنچه برای ما حائز اهميّت است، بحث ما در مورد رؤيای صادقه بوده که از آن به عنوان وحی الهی و جزئی از نبوت تعبير میشود، و به طور قطع و يقين رؤيای ائمه و معصومين (ع) جائی برای نفوذ شيطان ندارند.
رسول الله (ص) فرمودند: (الرؤيا علی ثلاثة: منها تخويف من الشيطان ليحزن به ابن آدم ومنها المرئ يحدث به نفسه في اليقظة فيراه في المنام، ومنها جزء من ستة واربعين جزء من النبوة)، (رؤيا بر سه قسمت است: برخی از آنان حزن و اندوهی وارده از شيطان به انسان، و برخی شخص از آن در نفس خود سخن میگويد و آن را در خواب میبيند و برخی از آن جزئی از چهل و شش جز نبوت است).(
[131])
احمد: از بسياری از بیصفتان شنيدم که میگفتند اساس دعوت يمانيّه بر مبنای خوابهای پريشان است.
پدر: از آنچه که در آينده میخوانيم برای شما بيان میشود که حال کسی که میگويد اساس دعوت يمانيّه خواب پريشان است چيست، در حقيقت او کسی است که در تشخيص بين رؤيائی که ائمه معصومين (ع) آن را جزئی از نبوت و وحی الهی میدانند و خواب پريشان، عاجز است. همانگونه که در روايت مذکور ذکر شد و در حقيقت اگر امروز مردمی که رؤيا را تکذيب میکنند در زمان حضرت موسی (ع) حضور داشتند و میديدند که مادر موسی فقط به خاطر رؤيائی که ديده بود کودک خود را در صندوق گذارده و در آب رها کرده بیشک او را به ديوانگی متهم میکردند و همچنين اگر در زمان ابراهيم (ع) بودند و تصميم او را در مورد ذبح فرزندش با استناد به رؤيائی که ديده بود، میديدند، قطعاً او را به ديوانگی و نادانی و سفاهت متهم میکردند. و بلا نسبت آن دو بزرگوار.
محمود: پدر در برخی از کتابها خواندم که علم تعبير رؤيا از کم اهميّتترين علوم به شمار میرود؟!(
[132])
پدر: به خاطر جهلی که به حقيقت رؤيا دارند چنين گفتهاند و در غير اين صورت چگونه ممکن است علم تعبير رؤيائی که جزئی از وحی و نبوت است کم اهميت باشد؟ به پيامبر خدا يوسف (ع) بنگريد آنگاه که میفرمايد: (رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَعَلَّمْتَنِي مِن تَأْوِيلِ الأَحَادِيثِ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ أَنتَ وَلِيِّي فِي الدُّنُيَا وَالآخِرَةِ تَوَفَّنِي مُسْلِمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ)، (پروردگارا تو به من دولت دادى و از تعبير خوابها به من آموختی اى پديد آورنده آسمانها و زمين تنها تو در دنيا و آخرت مولاى منی، مرا مسلمان بميران و مرا به شايستگان ملحق فرما).(
[133])
يوسف نبی (ع) نعمتهای بزرگ الهی که به او عطاء شده را در کشف رمزهای رؤيا و تأويل آن میداند.
و جابر جعفی از ابی جعفر (ع) نقل میکند و میگويد: (سألته عن تعبير الرؤيا عن دانيال (ع) أهو صحيح؟ قال: نعم، کان يوحی إليه وکان نبياً وکان ممن علمه الله تأويل الأحاديث وکان صديقاً حکيماً)، (از حضرت (ع) در مورد تعبير رؤيا از دانيال نبی (ع) پرسيدم که آن صحيح است؟ فرمودند: آری او پيامبر بود و به او وحی میشد و از جمله کسانی بودند که خداوند به او علم تأويل احاديث آموخت او صديق و حکيم بود).(
[134])
در ظاهر روايت آمده که علم تأويل احادیث و رؤياها از خداوند است و خداوند از بندگانش هر که را بخواهد میآموزد، همانا خداوند آن را به انبيای خود آموخت، پس آن از دانستنیهای خلفای خداوند میباشد، حال پيامبر باشند يا ائمه، و احدی از آنها يافت نمیشود مگر اينکه به علم تأويل رؤيا مسلح شده باشد، و آن از جمله علومی است که خداوند به وسيلهی آن خلفای خود را از ديگران متمايز میسازد و با اين وجود آنان در مورد کم اهميّت بودن آن سخن میگويند؛ زيرا به حقيقت اين علم عظيم جاهلند.
آيا واقعا امروزه علوم حوزوی نزد آنان بسيار با اهميّتتر است؟ علومی مانند اصول و رجال و درايت و فلسفه و ديگر علومیکه هيچ ارتباطی با دين ندارند؟ معادلهها بر عکس شده، پس در چنين حالتی طبيعی است کسی بگويد که دعوت کننده الهی آن حسابگر شکيبا احمد الحسن (ع) و پيروانش نادانند؛ زيرا مردم حقائقی که همواره در خفا بوده برايشان در حال کشف است و دانستند که اصحاب غيبت کسانی که به آن راضی گشتند. حجتی عظيم بر کسانی که از راه حق و مستقيم دور گشتند، بوده است، و عدم تصديقشان در مورد غيب بر اساس فرمودهی محمد و آل محمد (ع) سرگشتگان در صحرای مادياتاند و رؤيا را همانطور که مادیگرايان به سبب جهل به حقيقت و شرف آن، آن را رّد کردند اينان نيز چنين کردند. رؤيائی که جزئی از هفتاد جزء نبوت است، که قرآن آن را بهترين داستانها ناميده و میفرمايد: (نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ هَذَا الْقُرْآنَ وَإِن كُنتَ مِن قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِينَ * إِذْ قَالَ يُوسُفُ لِأَبِيهِ يَا أَبتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي سَاجِدِينَ)، (ما نيكوترين سرگذشت را به موجب اين قرآن كه به تو وحى كرديم بر تو حكايت مىكنيم و تو قطعاً پيش از آن از بیخبران بودى * [ياد كن] زمانی را كه يوسف به پدرش گفت اى پدر من [در خواب] يازده ستاره را با خورشيد و ماه ديدم ديدم [آنها] براى من سجده مىكنند). (
[135])
دوم: رؤيا که منبع آن از سوی خداوند است بر دو قسمت تقسيم میشود.
اول: بشارت دهندهها:
خداوند متعال میفرمايد: (لَهُمُ الْبُشْرَى فِي الْحَياةِ الدُّنْيَا وَفِي الآخِرَةِ لاَ تَبْدِيلَ لِكَلِمَاتِ اللّهِ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ)، (در زندگى دنيا و در آخرت مژده براى آنان است وعدههاى خدا را تبديلى نيست اين همان كاميابى بزرگ است).(
[136])
شيخ کلينی با استناد خويش از جابر میگويد: از ابی جعفر (ع) فرمودند: (مردی از رسول الله (ص) در مورد قول پروردگار پرسيد: (لَهُمُ الْبُشْرَى فِي الْحَياةِ الدُّنْيَا)، (برای آنها بشارتی در زندگی دنيائی است) فرمودند: آن رؤيا حسنهای است که مؤمن میبيند و به واسطهی آن در دنيا بشارت داده میشود).(
[137])
طوسی روايت میکند: (مردی باديهنشينی که خدمتگزاران و شتر زياد داشت به سوی رسول الله (ص) آمد و عرض کرد: مرا از قول پروردگار با خبر سازيد: (الَّذِينَ آمَنُواْ وَكَانُواْ يَتَّقُونَ * لَهُمُ الْبُشْرَى فِي الْحَياةِ الدُّنْيَا وَفِي الآخِرَةِ)، (کسانی که ايمان آوردند و تقوای الهی پيشه کردند، برای آنان بشارتی است در زندگی دنيايی و اُخروی).(
[138]) فرمودند: (لَهُمُ الْبُشْرَى فِي الْحَياةِ الدُّنْيَا)، (قول پروردگار را برای آنان بشارتی است) در زندگی دنيائی آن رؤيای نيکو است که مؤمن میبيند و به واسطهی آن در دنيا بشارت داده میشود و اما قول پروردگار: (وَفِي الآخِرَةِ )(و در آخرت) آن بشارت در هنگام مرگ و در حالت استحضار مؤمن است که به او بشارت داده میشود که خداوند گناهان تو و هر کس که تو را تا قبر حمل کند میآمرزد).(
[139])
و نيز رسول الله (ص) فرمودند: (ألا إنه لم يبق من مبشرات النبوة إلّا الرؤيا الصالحة يراها المسلم أو تری له)، (آگاه باشيد که از بشارتها نبوت هيچ چيزی باقی نمیماند جز آن رؤيای صالحی که مؤمن میبيند و يا به او نشان داده میشود).(
[140])
نيز با استناد از معمر بن خلاد روايت شده است که امام رضا (ع) فرمودند: (إن رسول الله (ص) کان إذا أصبح قال لأصحابه: هل من مبشرات؟ يعني به الرؤيا)، (رسول الله (ص) در هنگام صبح به سوی اصحاب میرفتند و میفرمودند: آيا بشارتی است؟ يعنی بشارت به رؤيا).(
[141])
سعد ابن ابی خلف از ابی عبد الله (ع) نقل میکند که حضرت (ع) فرمودند: (الرؤيا علی ثلاثة وجوه: بشارة من الله للمؤمن وتحذير من الشيطان وأضغاث أحلام)، (رؤيا بر سه وجه است: بشارتی از جانب خداوند به مؤمن، و هشداری از سوی شيطان و خوابهای پريشان).(
[142])
و از جمله اين رؤياها رؤيای يوسف نبی (ع) است: (إِذْ قَالَ يُوسُفُ لِأَبِيهِ يَا أَبتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي سَاجِدِينَ)، (]ياد كن] زمانی را كه يوسف به پدرش گفت اى پدر من [در خواب] يازده ستاره را با خورشيد و ماه ديدم؛ ديدم [آنها] براى من سجده مىكنند).(
[143])
رؤيای رسول الله (ص) که گويای ورود ايشان به مسجد الحرام بود: (لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِن شَاء اللَّهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُؤُوسَكُمْ وَمُقَصِّرِينَ لَا تَخَافُونَ فَعَلِمَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِن دُونِ ذَلِكَ فَتْحًا قَرِيبًا)، (حقاً خدا رؤياى پيامبر خود را تحقق بخشيد [كه ديده بود] شما بدون شک به خواست خدا در حالى كه سر تراشيده و موى [و ناخن] كوتاه كردهايد با خاطرى آسوده در مسجد الحرام در خواهيد آمد خدا آنچه را كه نمىدانستيد دانست و غير از اين پيروزى نزديكى [براى شما] قرار داد).(
[144])
و ديگر رؤياهای صالحهای که مؤمنان صالح میبينند.
سوم: بيمدهندهها: و آن رؤيائی است که شخص میبيند، به او هشدار داده میشود و از آن بيمناک میشود مانند رؤيای پادشاه مصر در زمان يوسف نبی (ع) که قرآن کريم آن را بيان میکند: (وَقَالَ الْمَلِكُ إِنِّي أَرَى سَبْعَ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعَ سُنبُلاَتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ يَابِسَاتٍ يَا أَيُّهَا الْمَلأُ أَفْتُونِي فِي رُؤْيَايَ إِن كُنتُمْ لِلرُّؤْيَا تَعْبُرُونَ)، (و پادشاه گفت من در خواب ديدم هفت گاو فربه است كه هفت [گاو] لاغر آنها را مىخورند و هفت خوشه سبز و [هفت خوشه] خشکيده ديگر. اى سران قوم اگر خواب تعبير مىكنيد در باره خواب من به من نظر دهيد).(
[145])
و رؤيای فرعون در زمان موسی (ع) که در خواب ديد آتشی ترسناک از بيت المقدس برافروخته شده و خانههای مصر و قبط را سوزاند و آسيبی به بنیاسرائيل نمیرسد، پس فرعون کاهنان خود را فراخواند تا رؤيای او را تعبير کنند، به او گفتند: مولودی در بنی اسرائيل متولد میشود که پادشاهی و حکومتت را از تو میستاند و تو و قوم تو را از سرزمينتان بيرون خواهد راند و زمان تولد او نيز فرا رسيده، فرعون دستور داد که تمام شکمهای زنان باردار بنیاسرائيل را بدرند و نوزادشان را به قتل برسانند.(
[146])
و نيز رؤيای رسول اکرم (ص): (وَإِذْ قُلْنَا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلاَّ فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي القُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلاَّ طُغْيَانًا كَبِيرًا)، (پروردگارت بر مردم احاطه دارد و آن رؤيايی را كه به تو نمايانديم و نيز آن درخت لعنت شده در قرآن را جز براى آزمايش مردم قرار نداديم و ما آنان را بيم مىدهيم ولی جز بر طغيان بيشتر آنها نمىافزايد).(
[147])
ميمونهائی را ديدند که بر روی منبر ايشان بالا و پايين میپرند پس رسول الله (ص) از امری که پيش آمده اندوهگين شدند؛ زيرا اين رؤيا از حوادث آينده مبنی بر اختلاف و انحراف فرماندهی مسلمانان بعد از رسول الله (ص) خبر میدهد. و آن رؤيا به حکومت بنیاميه (لع) اشاره میکرد و با اين حال جاهليّت را بازگرداندند، همانی که رسول خدا (ص) با آن مبارزه نمود.
ديگر قسمت از رؤيا که انسان میبيند دلالت بر زجر او به خاطر عملی که کرده میباشد. امام صادق (ع) میفرمايند: (إذا کان العبد علی معصية الله وأراد به خيراً أراه في منامه رؤيا تروعه فينزجر بها عن تلک المعصية ...)، (هنگامیکه انسانی بر معصيت بر پروردگار قرار گيرد و خداوند خير و صلاح او را بخواهد به او رؤيائی نشان دهد که باعث بر حذر شدن و هوشياری او از آن معصيت باشد).(
[148])
نکتهی چهارم: آيا رؤيای صادقه حجت است؟
در نزد همگان ثابت است که بَيِنه و دليل، ادعای مدعی را ثابت میکند و اگر دو شاهد در مقابل قاضی بر امری شهادت دهند آن امر با شهادت آن دو تن ثابت میگردد. چه بسا اموری يافت میشوند که با وجود بيش از دو شاهد هم ثابت نمیشود! همچنين اموری پيدا میشوند که با دو نفر شاهد کافی نيست بلکه با چهار شاهد، همانطور که در فقه آمده است، انتساب فرزند به پدرش با شهادت مادرش ثابت میگردد و در مورد بينه و شهادات بحث مفصل است و آن بحث فقهی میباشد، که لازم نيست وارد آن شويم. اکنون کدام يک از شهادتها عظيمتر است: خداوند و آل محمد (ع) يا شهادت ساير اشخاص حتی اگر عادل باشند؟
واثق: پدر، اين دو شهادت و گواهی، غير قابل مقايسه هستند! شهادت خداوند و آل خداوند (ع) کجا و شهادت ساير مردم کجاست؟!
پدر: بله و اين امری است که سيد احمد الحسن (ع) يمانی موعود در نصيحتی برای طلاب حوزه در تاريخ هشتم ربيع الثانی سال 1426 احتجاج کردند و فرمودند: (شما میگوييد ما شهادت دو شخص عادل را میپذيريم پس خداوند برای من شهادت میدهد، و محمد برای من شهادت میدهد، و علی برای من شهادت میدهد، و فاطمه و حسن و حسين و علی بن الحسين و محمد و جعفر و موسی و علی و محمد و علی و حسن و محمد به واسطه صدها رؤياهائی که مؤمنان ديدند برای من شهادت میدهند. آيا شهادت و سخن نصيحت آنان برای خود را قبول نمیکنيد؟ آيا به شما خبر نداده بودند که هنگام آمدن صاحب حق به دور او جمع میشوند و فرمودند: (هنگامی که ديديد ما به گرد مردی جمع شديم با سلاح جهت ياری به سوی ما بشتابيد).(
[149])
احمد: پدر چگونه خداوند و آل محمد (ع) برای ايشان شهادت میدهند؟
پدر: فرزندانم به اين آيه توجه کنيد که خداوند میفرمايد: (وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُواْ بِي وَبِرَسُولِي قَالُوَاْ آمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ)، (و [ياد كن] هنگامى را كه به حواريون وحى كردم كه به من و فرستادهام ايمان آوريد گفتند ايمان آورديم و گواه باش كه ما مسلمانيم).(
[150])
پس خداوند از طريق رؤيا به حواريون وحی کرد و آنان را از حقانيّت فرستادهی خويش با خبر ساخت و آنان نيز شهادت خداوند را قبول کرده و هرگز به او کفر نورزيدند و گفتند: (قَالُوَاْ آمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ)، (گفتند ايمان آورديم و برای ما شاهد باش که ما از تسليم شدگان هستيم) و به اين آيات توجه کنيد: (قُلْ أَيُّ شَيْءٍ أَكْبَرُ شَهَادةً قُلِ اللّهِ شَهِيدٌ بِيْنِي وَبَيْنَكُمْ)، (بگو گواهى چه كسى از همه برتر است بگو خدا ميان من و شما گواه است).(
[151])
(وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ كَفَى بِاللّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ)، (كسانی كه كافر شدند مىگويند تو فرستاده نيستی بگو كافي است خدا و آن كس كه نزد او علم كتاب است ميان من و شما گواه باشد).(
[152])
(أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ إِنِ افْتَرَيْتُهُ فَلَا تَمْلِكُونَ لِي مِنَ اللَّهِ شَيْئًا هُوَ أَعْلَمُ بِمَا تُفِيضُونَ فِيهِ كَفَى بِهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ)، (يا مىگويند اين [كتاب] را بربافته است بگو اگر آن را بربافته باشم در برابر خدا اختيار چيزى براى من نداريد او آگاهتر است به آنچه [با طعنه] در آن فرو مىرويد گواه بودن او ميان من و شما بس است و اوست آمرزنده مهربان).(
[153])
(ُقلْ كَفَى بِاللّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ إِنَّهُ كَانَ بِعِبَادِهِ خَبِيرًا بَصِيرًا)، (بگو ميان من و شما گواه بودن خدا كافى است چرا كه او همواره به [حال] بندگانش آگاه و بينا است).(
[154])
خداوند چگونه شهادت خود را بر کافران عرضه میکند؟
و پاسخ: به حقانيّت رسولش از طريق رؤيا شهادت میدهد.
احمد: آری پدر پس به همين خاطر است که در بسياری از روايات خواندم که رؤيا جزئی از نبوت میباشد همانطور که شما برايمان ذکر کرديد.
پدر: آری فرزندم در اين مورد بسياری روايات ذکر شده از جمله:
رسول الله (ص) فرمودند: (رؤيا المؤمن جزء من سبعة وسبعين جزءاً من النبوة)، (رؤيای مؤمن جزئی از هفتاد جزء نبوت است).(
[155])
و نيز پيامبر (ص) فرمودند: (إذا تقارب الزمان لم تکد رؤيا المؤمن تکذب، وأصدقهم رؤيا أصدقهم حديثاً)، (هنگامیکه زمان وعده نزديک میشود، رؤيای مؤمن هرگز به او دروغ نمیگويد و صادقترين آنان در رؤيا صادقترين آنان در حديث است).(
[156])
و پيامبر اکرم (ص) فرمودند: (إذا اقترب الزمان لم تکن رؤيا المسلم تکذب، وأصدقکم رؤيا أصدقکم حديثاً، ورؤيا المؤمن جزء من خسمة وأربعين جزءاً من النبوة)، (هنگامیکه زمان وعده نزديک میشود رؤيای مؤمن هرگز به او دروغ نمیگويد و صادقترين شما در رؤيا صادقترين شما در حديث است و رؤيای مؤمن جزئی از چهل و پنج جزء نبوت است).(
[157])
و امام رضا (ع) نيز میفرمايد: حدثني أبي، عن جدي، عن أبيه، أن رسول الله (ص) قال: (... إن الرؤيا الصادقة جزء من سبعين جزءاً من النبوة)، پدرم از جدم از پدرش نقل میفرمايد: که رسول الله (ص) فرمودند: (رؤيای صادقه جزئی از هفتاد جزء نبوت است).(
[158])
و نيز (ع) میفرمايد: (رؤيا المؤمن تجري مجری کلام تکلم به الرب عنده)، (رؤيا واسطهای است که خداوند به وسيلهی آن با بندهی خود سخن میگويد).(
[159])
به منزلت و مقام رؤيا بنگريد که چگونه خداوند به وسيلهی آن با بندهاش سخن میگويد؟ و اما شهادت آل محمد (ع) از ايشان (ع) روايت شده:
ابی بکر حضرمی گويد: (دخلت أنا وأبان علی أبي عبد الله (ع) وذلک حين ظهرت الرايات السود بخراسان فقلنا: ما تری؟ فقال: إجلسوا في بيوتکم فإذا رأيتمونا قد اجتمعنا علی رجل فإنهدوا إلينا بالسلاح)، (در هنگامهی برافراشته شدن پرچمهای سياه از سمت خراسان، من و ابان بر ابی عبد الله (ع) وارد شديم، عرض کرديم: نظرتان در اين باره چيست؟ فرمودند: در خانههايتان بنشينيد و هنگامیکه ديديد ما به دور مردی جمع شديم با سلاح به سوی ما بشتابيد).(
[160])
بسيار واضح است که روايت در مورد زمان ظهور سخن میگويد و در اين زمان تمام اهل بيت (ع) رحلت فرمودند پس چگونه به دور مردی جمع شوند؟!
پاسخ: از طريق رؤيا به دور او جمع میشوند و به همين خاطر بسياری از مؤمنان کشورهای مختلف از طريق رؤيا به حقانيّت دعوت سيد احمد الحسن (ع) پی بردند. و علاوه بر آن، خداوند از طريق رؤيا به آنان شهادت داد که احمد الحسن (ع) حق است قبل از اينکه در اين عالم نام ايشان را شنيده باشند و قبل از اينکه دعوت حق علنی شود؛ پس اهل بيت (ع) بر صاحب حق در عالم رؤيا جمع شده و به حقانيّت او شهادت میدهند.
بدين ترتيب که شخصی رسول الله (ص) را در خواب میبيند و ديگری امير المؤمنين (ع) و شخص سوم حضرت فاطمه (ع) را میبيند و اينچنين اهل بيت (ع) بر صاحب حق گِرد هم میآيند و به حقانيّت وی شهادت میدهند و کسی در روايات تحقيق میکند و ارتباطی عميق بين رؤيا و صاحب امر میيابد و اين امری است که امام رضا (ع) در پاسخ بيزنطی به صراحت اعلام میکند:
بيزنطی گويد: از امام رضا (ع) در مورد رؤيا سؤال کردم حضرت سکوت نمودند، سپس فرمودند: (اگر هر آنچه را که میخواهيد به شما میداديم، قطعاً برای شما شر میشد و گردن صاحب اين امر برده میشد).(
[161])
اين روايت به وضوح ارتباط عميق رؤيا و صاحب امر اشاره میکند و وجود آن يکی از دلايل اثبات حقانيّت صاحب امر است!
محمود: پدر، شنيدم شخصی از شيخ علی کورانی در مورد اين روايت سؤال کرده: (پس هنگامی که ما را ديديد که به گرد مردی جمع شديم با سلاح به سوی ما بشتابيد)، شيخ علی کورانی در پاسخ به او گفته معنای روايت اين است که بنیفاطمه که سادات هاشمی هستند برای بيعت به دور او جمع میشوند.
پدر: امکان آن نيست؛ زيرا روايت میگويد هنگامی که ما را ديديد يعنی ديدن و رؤيت اهل بيت (ع) نه سادات هاشمی و تفسير آن به عنوان سادات بنیهاشم با متن روايت هيچ مطابقتی ندارد. همانطور که لفظ (ما را ديديد) بر خودِ شخصِ ائمه دلالت میکند که مربوط به عالم رؤيا میباشد و اگر غير از اين بود میفرمودند: (هنگامیکه جمع شديم) بدون آوردن لفظ (ما را ديديد) يا اينکه چيزی غير از آن میفرمودند.
اهل بيت (ع) حکمت و منبع آن میباشند و سخن آنان (ع) هرگز شخص مورد نظر را خطاء نمیکند! سپس خود کورانی در کتاب خود معجم احاديث الامام مهدی (ع) از ابی خالد کابلی روايت میکند و میگويد: (هنگامی که علی بن حسين وفات يافت من بر محمد بن علی باقر (ع) وارد شدم و عرض کردم: فدايتان شوم ارتباطم با پدرتان قطع شده پس در وحشتم از مردم، مونس من باشيد. فرمودند: آری ای ابا خالد راست گفتی از من چه میخواهی؟ عرض کردم: فدايتان شوم پدر شما صاحب اين امر را آن قدر دقيق برای من وصف کردند که اگر در راه ايشان را ببينم، میشناسم. از شما میخواهم نام ايشان را برايم ذکر کنيد تا با نام، ايشان را بشناسم. فرمودند: به خدا قسم ای ابا خالد از من سؤال سنگينی پرسيدی، از من در مورد امری سؤال کردی که اگر در مورد آن با کسی سخن میگفتم به تو نيز میگفتم! در مورد امری از من سؤال کردی که اگر فرزندان فاطمه او را بشناسد بر قطعه قطعه کردن او حرص میورزيدند).(
[162])
روايت به صراحت میگويد که اگر فرزندان فاطمه او را بشناسند او را قطعه قطعه میکنند پس در اين حالت چگونه بر گرد او جمع میشوند؟
احمد: پدرم چگونه بفهمم کسی که در عالم رؤيا نزد من آمده، امام معصوم است؟
پدر: ائمه معصومين (ع) اين امر را تضمين میکنند که هر کس آنان (ع) را ببيند به تحقيق آنان (ع) را ديده است، رسول الله (ص) فرمودند: (من رآني في منامه فقد رآني، فإنّ الشيطان لايتمثل في صورتي ولا في صورة أحد من أوصيائي ولا في صورة أحد من شيعتهم وإنّ الرؤيا الصادقة جزء من سبعين جزء من النبوة)، (هر کس مرا در خواب ببيند به تحقيق مرا ديده است؛ زيرا شيطان هرگز نمیتواند به چهرهی من و اوصيای من و حتی يکی از شيعيان من در آيد؛ و رؤيا جزئی از هفتاد جزء نبوت است).(
[163])
ملاحظه کنيد فرزندان من! شيطان نمیتواند به چهرهی رسول الله (ص) و اوصيای ايشان و حتی به صورت هيچ کس از شيعيان صالحين ايشان (ع) در آيد، و اين رؤيای صادقه بر اساس اين حديث شريف، جزئی از هفتاد جز نبوت است. پس هر کس یکی از معصومين (ع) را ببيند که به حقانيّت سيد احمد الحسن (ع) شهادت میدهد که او حق و يمانی موعود است! هرگز شايسته نيست آن رؤيا را انکار و مخالفت کند، در غير اين صورت عدم سود آن، و بیمعنايش چه لزومی دارد که خدا آن را ارسال کند و چگونه جزئی از نبوت باشد همانطور که در بسياری از روايات تقديم شد و انسان بر حسب آن ترتيب اثر نکند؟
و برای اينکه شبههها دفع شوند و حقيقت امر آشکار شود به کلام برخیها در مورد اينکه فايدهی عدم شباهت شيطان به رسول الله (ص) و اوصيای ايشان (ع) که در برخی روايات ذکر شده میپردازيم.
مجلسی، روايت ذکر شده از امام رضا (ع) را نقل میکند، سپس در بيان آن میگويد: دليل خبر بر عدم شباهت شيطان به رسول الله (ص) و اوصيای ايشان يعنی ائمه (ع) و حتی شيعيان مخلص و پاک ايشان است، مانند سلمان فارسی و ابوذر و مقداد و امثال آنها و مخالفان نيز به مانند آن از ابن عمر و ابی هريره و ابن مسعود و جابر و ابی سعيد و ابی قتاده از رسول الله (ص) روايت میکنند.
و نيز ابی داود و بخاری و مسلم و ترمزی با الفاظ مختلف روايت شده از جمله: (هر کس مرا در خواب ببيند مانند کسی است که مرا در بيداری ديده و شيطان به صورت من در نمیآيد). (هر کس مرا در خواب ببيند به تحقيق مرا ديده؛ زيرا شيطان به شکل من در نمیآيد). (هر کس مرا در خواب ببيند به تحقيق مرا ديده است زيرا شيطان نمیتواند به چهرهی من در آيد). و در روايتی (شبيه من) و برخی: (هر کس مرا ببيند به تحقيق حق را ديده؛ زيرا شيطان به شکل من در نمیآيد). و در نهايت (حق ضد باطل است) و برخی (هر کس مرا ببيند، حق را ديده است) يعنی رؤيای صادقه نمیتواند خواب پريشان باشد و گفته شده: (هر کس مرا ببيند حقيقتی ديده که غير متشابه است).(
[164])
واثق: آيا هر کس رسول الله (ص) و آل ايشان (ع) را در خواب ببيند به صورت و چهرهی حقيقی آنان ديده است همانطور که در اين عالم بودند؟
پاسخ: شيخ مجلسی بعد از آنچه ذکر شد میگويد: (میدانم که علماء در مقصود و مراد رؤيت آنان (ع) دچار اختلاف شدند که چهره و صورت اصلی آنان (ع) است و يا با چهرهای ديگر میتوانند حضور يابند. و مخفی نيست در ظاهر حديث امام رضا (ع) لفظ عمومی به کار رفته؛ زيرا شخص بيننده هرگز رسول الله (ص) را در خواب نديده و هرگز از ايشان (ص) نپرسيده که با کدامين چهره ايشان ديده میشوند؟ و میدانند که ديدن چهرهی اصلی رسول الله (ص) در خواب امری بعيد است و هر کس يکی از ائمه (ع) را در خواب ببيند هرگز به يقين نمیرسد کسی که در خواب ديده است، چهره اصلی ايشان (ع) است و در عُرف گفته میشود او آنان (ع) را ديده و اگر شخصی واحد را با صورت مختلف ببيند و میگويد: او را به صورت فلان ديد و اين کلام هرگز در شمار متناقضات قرار نگرفته است).(
[165])
پس ديدن صورت و چهرهی حقيقی رسول الله (ص) و اهل بيت (ع) به همان شکلی که در دنيا بودند، ضروری نيست. بلکه ممکن است به صورت ديگری ديده شوند و آن را رؤيا بداند و آن را به عنوان ديدن اهل بيت (ع) تعبير میکنند. سپس مجلسی سخنانی از عامه در اين باره میگويد که شناختن برخی خالی از لطف نيست و در مورد برخی نيز شرح میدهيم، او میگويد: (و عامه نيز در اين باره دچاره اختلاف شدند برخی از آنان میگويند: (مقصود از رؤيا ديدن چهره اصلی ايشان (ص) است و قصهی ابن سيرين را مؤيد آن میدانند، آن هنگام که میگويد: مردی برايش تعريف کرده که رسول الله (ص) را ديده است. به او گفته ايشان را برايم وصف کنيد او نيز برای ابن سيرين وصف میکند اما ابن سيرين اوصاف او را مطابق با اوصاف حقيقی نمیداند و به او میگويد که ايشان (ص) را نديدی).(
[166]) و برخی از آنان قاطعانه میگويند و آنچه از ابی هريره روايت شده مؤيد آن است.
رسول الله (ص) فرمودند: (هر کس مرا در خواب ببيند به تحقيق مرا ديده است؛ زيرا من به چهرههای مختلف ديده میشوم).
و قرطبی میگويد: در معنای حديث اختلاف کردند، قومی گفتند: در ظاهر هر کس ايشان (ص) را در خواب ببيند همانند کسی است که ايشان (ص) را در بيداری ديده است. و اين گفته، فساد خود را به واسطهی عقلهای اول (افراد اولیه) و ملزم بر آن است که احدی او را نمیبيند مگر اينکه به چهرهای که داشته است و از دنيا رفت. و نبايد دو خواب ديده در يک آن واحد در دو مکان آن را ببينند، و الان زنده شود و از قبرش خارج شود و در بازارها قدم بزند و با مردم صحبت کند، و اين امر مستلزم خالی شدن قبر از حضور ايشان بوده و جسد ايشان از قبر خارج شده و مردم فقط قبر خالی را زيارت کرده و سلام بر آن میفرستند و جايز است که ايشان در شب و روز همراه با اوقات و زمان مختلف با چهرهای غير از چهرهی حقيقیشان ديده شوند و اين از جمله عقائد جاهلانه است که صاحب عقل و خرد از قبول آن خودداری میکند).(
[167]) طائفهای ديگر میگويد: (مقصود آن روايت حضرت (ص) به همان شکل اصلی میباشد و هر کس ايشان را در صورتی غير از صورت حقيقی حضرت (ص) ببيند اين خوابی پريشان است)،(
[168])
و از مسلّمات او در خواب بر حالتی ديده میشود که خلاف احوال لائق ايشان در دنيا است، و آن رؤيا حق شمرده میشود، و همانگونه که اگر در خواب ببيند که خانه از وجود ايشان پر شد، دال بر آن است که خانه از خير و برکت او پر خواهد شد، و اگر شيطان قادر به تشبيه کردن خود به چيزی که در حق رسول خدا (ص) يا چيزی که به او نسبت داده میشود، مورد تعارض کلی فرموده رسول خدا میباشد، (شيطان به شکل من در نمیآيد)،(
[169]) پس امر اول، رؤيا او را منزه میدارد و نيز رؤيا چيزی از ايشان است و به ايشان (ص) نسبت داده میشود و حضرت (ص) در حرمت بالغ و به عصمت لائقتر است. همانطور که در بيداری از شيطان معصوم بودند. برخی گفتند: تأويل درست حديث اين است که ديدن ايشان در هر حالت، باطل و خواب پريشان نيست، بلکه حق است. و اگر در غير صورت ظاهر شود آن صورت شيطان نيست بلکه از سوی خداوند است.
گويد: و اين گفتهی قاضی ابیبکر و غيره است و مؤيد آن فرمودهی حضرت رسول (ص) است که فرمودند: (هر کس مرا ببيند حق را ديده است)، يعنی حقی را بيان میکند که ببينده خواب قصدی را اعلام نموده است. اگر بر اين وجه باشد بايد در تعبير و تأويل آن کوشا شود؛ زيرا آن بشارتی از خير و يا هشداری از شر و يا يادآوری به حکمی باشد که به دين يا دنيا نفع میرساند.
کرمانی در شرح بخاری میگويد: (مرا ببيند) يعنی اين رؤيت نمیتواند خواب پريشان و تخيلات شيطان باشد همانطور که روايت شد: حق را ديده است...
مجلسی میگويد: در ظاهر آن رؤيت نيست، بلکه آن حاصل شدن صورت در حس مشترک و يا غيره به قدرت الهی میباشد.(
[170])
مقصود از اين عبارت بيان حقيقت رؤيا است و آن از سوی خداوند است، نه از شيطان. و اين معنی در عبارتی مانند اين معروف است. مثلاً مردی گفت: هر کس میخواهد مرا ببيند فلان کس را ببيند يا هر کس فلانی را ببيند، گوئی مرا ديده است. يا هر کس به سوی فلانی برود به سوی من آمده است. پس همهی اين امور بر تجويز و مبالغه محمول است و در معنای حقيقی خود به کار نرفته است.(
[171])
در نهايت شيطان ابداً نمیتواند به شکل پيامبر (ص) و اهل بيت ايشان (ع) در آيد! با وجود اينکه اسماعيل فرزند امام صادق (ع) است، به سبب تمثيل شيطان به او، وصی امام (ع) نشد، و صدوق با آن استدلال میکند.
شيخ صدوق از وليد بن صبيح روايت میکند: (مردی به سوی من آمد و گفت: بيا تا به تو فرزند مردی را بنمايم، من همراه او رفتم. مرا به سوی گروهی برد که شراب میخوردند و در ميان آنان اسماعيل بن جعفر بود. من با ناراحتی از آنجا خارج شدم و به سوی حَجَر الأسود رفتم ناگهان اسماعيل را ديدم که پردهی کعبه را گرفته و گريه میکرد و از شدت گريهی او پرده تَر شده بود. من با خود گفتم اکنون او را در ميان قومی ديدم که شراب میخورد، اما در اينجا او به پردهی کعبه چنگ زده و گريه میکند. در هنگام بازگشت آن قضيه را برای ابی عبد الله (ع) ذکر کردم ايشان (ع) فرمودند: (فرزندم به دام شيطان افتاده و شيطان به شک او در آمده است). و روايت شده که: شيطان نمیتواند به شکل رسول الله (ص) و وصی و نبی در آيد پس با وجود صحت اين قول چگونه او میتواند امامت را به دست گيرد؟(
[172])
واثق: از برخی شنيدم میگويند: شرط آن، شناخت قبلی امام معصوم در عالم بيداری است؟(
[173])
پدر: فرزندم اين سخن با وجود بسياری حوادث، منقوض است، نرگس خاتون، مادر امام مهدی (ع) جانمان فدايش، هرگز امام عسکری (ع) را در عالم بيداری نديده بود، قبل از آن که او را در خواب ببيند، همانطور که وهب نصرانی به واسطهی رؤيای عيسی بن مريم (ع) که او را به نصرت امام حسين (ع) دعوت میکرد وارد دين اسلام شد. و امام حسين (ع) را ياری داد، در حالیکه هرگز در عالم بيداری حضرت عيسی (ع) را نديده بود و نيز هر کس میخواهد در خواب رسول الله (ص) را ببيند در روز جمعه نماز بخواند و دعای مخصوصی را ذکر کند،(
[174]) آيا باز هم شرط ديدن رسول الله (ص) در رؤيا ديدن ايشان در عالم بيداری است؟
و اين امری است که سيد احمد الحسن يمانی موعود (ع) بر گويندگان آن احتجاج میکند و میفرمايد: (مردم را مورد استهزاء قرار میدهيد و به آنان میگوييد: آيا شما رسول الله (ص) را در دنيا ديدهايد تا او را در رؤيا بشناسيد؟ سبحان الله آيا در زمان امام صادق (ع) کسی رسول الله (ص) را ديده است که امام صادق (ع) میفرمودند: هر کس میخواهد رسول الله (ص) را در خواب ببيند چنين و چنان کند؟ روايات در اين باره بسيارند و به دار السلام و ديگر کتب حديث مراجعه کنيد... آيا رسول الله (ص) ايمان خالد بن سعيد اموی را به واسطهی ديدن رؤيا قبول نکرد؟ آيا رسول الله (ص) ايمان مرد يهودی را نپذيرفت که در عالم رؤيا موسی (ع) را ديد و به او خبر داد که محمد (ص) حق است؟ آيا امام رضا (ع) ايمان شخص واقفی را به واسطه رؤيائی که حقانيّت حضرت (ع) را اثبات میکرد، نپذيرفت؟ آيا امام حسين (ع) ايمان وهب نصرانی را به واسطهی رؤيائی که ديده بود نپذيرفت؟ آيا نرجس خاتون مادر امام مهدی (ع) تنها به سبب رؤيائی که ديده بود به سوی امام حسن عسکری نيامد؟! و آيا... و آيا... و آيا... ؟!).(
[175])
احمد: پدر من برخی از کتبی را خواندم که در آن حديث را اينگونه که تفسير کرديد ذکر نکردند: (من رآني نائماً فکأنما رآني يقظاناً)، (هر کس خوابيده، مرا ببيند همانند کسی است که مرا در بيداری ديده است). و با تفسير اين حديث مخالفت میکند: (من رآنا فقد رأنا فإنّ الشيطان لايتمثل بنا)، (هر کس ما را ببيند به حق ديده؛ زيرا شيطان به شکل ما در نمیآيد)، چگونه اين تفسير را باطل کنيم؟
پدر: آری برايتان عبارتی از کراجکی ذکر خواهم کرد که در آن به صراحت ذکر میکند در کنز الفوائد ص212 میگويد: (و اما رؤيای رسول الله (ص) و يکی از ائمه اطهار (ع) برای انسان نزد من بر سه قسمت تقسيم میشود: قسمتی بر صحت آن يقين دارم و قسمتی بر بطلان آن يقين دارم و قسمت سوم صحت و بطلان در آن را جايز میدانم و در مورد آن يقين نمیگذارم. اما آن قسمتی که به صحت آن يقين دارم اين است هر کس رسول الله (ص) و يا يکی از ائمه را در خواب ببيند که او را به حق دستور و از باطل نهی میکند و يا او را نسبت به امری بر حذر میدارند، حق مطلق است(
[176]) و اما آن قسمت که به بطلان آن يقين دارم بر خلاف آنچه که در قسمت اول باشد، زيرا میدانيم پيامبر و امام صاحبان حق هستند و صاحب حق از باطل به دور است. و اما آنچه که صحت و باطل در آن جايز است آن خوابی است که شخص میبيند که پيامبر يا امام در آن خواب به او امر يا نهی نمیکند و ايشان در حالت سواره و يا پياده و يا نشسته و غيره ببيند، اما آن خبری که رسول الله (ص) فرمودند: (هر کس مرا در خواب ببيند مرا ديده؛ زيرا شيطان به چهرهی من در نمیآيد)، اگر مقصود آن خواب باشد حمل بر تخصيص میشود بدون هيچ حالتی مقصود از قسمت اول میباشد؛ زيرا شيطان نمیتواند شبيه رسول الله (ص) در آيد. در حقيقت، حديث دارای دو وجه است يکی مقصود از رؤيا خواب باشد که مانند قسمت اول که بيان کرديم خاص است و دوم اينکه مقصود از رؤيا بيداری بدون خواب است. و فرمودهی ايشان اين است که خوابيدن حالتی است که بر پيامبر (ص) عارض شده نه بر شخص بينندهی خواب و بدين سبب میفرمايند: (هر کس مرا ببيند در حالیکه خفتهام، همانند کسی است که مرا در حالت بيدار باش میبيند). و مقصود از فرمودهی حضرت (ع) نمیگفتند؛ زيرا ايشان (ص) در هر دو حالت هوشيار و به امور آگاهند و در اين تفسير آخر بسيار واضح بيان شده: و توجه به عبارت غير سازنده است، ضمن اينکه به طور عرفی خلاف مفهوم حديث می باشد، و اضافه بر آن وی اقرار نموده که اين قسمت دارای اعتبار است، و حتی اگر اين تقسيم و چيزی که شرط کرده خالی از دليل باشد، اما او در نهايت به جمله حجيّت آن اعتراف کرده، و اين همانی است که ما خواهان آن هستيم که کلام ما در رابطه رؤيا صادقه است. و بحث در باب رؤيا از جوانب مختلف بسيار زياد است که به خاطر هراس از طولانی شدن و دوری از هدف، از آن چشم پوشی کردم و اکنون حديثی را برايتان ذکر میکنم که تمام موضوع را در بر میگيرد امام حسن عسکری (ع) میفرمايند: رسول الله (ص) فرمودند: (کلام ما در خواب همانند کلام ما در بيداری است).(
[177])
پس همانطور که کلام ايشان (ع) در بيداری حجت است، کلامشان در خواب نيز حجت میباشد و معنی حديث اين نيست که حضرت (ع) فرمودند: (کلام ما در آن حالت که خواب هستيم و در حالت خواب سخن میگوييم)، همانند سخنان ما در حالت بيداری است، و صاحب عقل و درايت هرگز چنين تفسيری از کلام امام رضا (ع) دريافت نمیکند؛ زيرا شخص خوابيده در حالت خواب چگونه سخن بگويد؟ بلکه مقصود از کلام ايشان اين است: هر کس در هنگامی که خواب است ما را ببيند و کلام ما را بشنود همانند کسی است که در بيداری کلام ما را شنيده است.
کلام ما در اين باره تا اينجا به پايان میرسد و ان شاء الله به مشيت الهی فردا به بحث و گفتگوی خود ادامه خواهيم داد؛ و حمد و سپاس از آن پروردگار جهانيان است و بهترين سلام و درود بر محمد و آل محمد ائمه و مهديين (ع) باد که ما امر خويش را تسليم آنان کرديم.
******
-قسمت هشتم
صیحه/ندای آسمانی
خداوند میفرماید: (وَاسْتَمِعْ يَوْمَ يُنَادِ الْمُنَادِ مِن مَّكَانٍ قَرِيبٍ * يَوْمَ يَسْمَعُونَ الصَّيْحَةَ بِالْحَقِّ ذَلِكَ يَوْمُ الْخُرُوجِ).(
[178])
(و روزى كه منادى از جایی نزدیک ندا در مىدهد به گوش باش * روزى كه فریاد [رستاخیز] را به حق مىشنوند آن [روز] روز بیرون آمدن [از زمین] است).
(إِن نَّشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِم مِّن السَّمَاء آيَةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِينَ).(
[179])
(اگر بخواهیم معجزهاى از آسمان بر آنان فرود مىآوریم تا در برابر آن گردنهایشان خاضع گردد).
هنگامی که گفتگوی پدر در رابطه با رؤیا به صورت مختصر پایان یافت به فرزندانش گفت امشب میخواهم در مورد صیحهای سخن بگویم که به عنوان نشانههای ظهور امام مهدی (ع) بر ما گذشت.
پدر: گفتگوی ما در مورد صیحه دارای نکات متعددی خواهد بود.
نکتهی اول: تشخیص منادی که از آسمان ندا میدهد، سه طایفه از روایات را بر شما عرضه خواهم کرد که از خلال آن صاحب ندا در آسمان را میشناسیم.
طایفهی اول: به وجود منادى و ندا از آسمان تصریح میکند و در کیفیت ندا و قول و منادی اختلاف کردند و برخی از روایات را ذکر میکنم:
روایت اول: حسین بن خالد میگوید: علی بن موسی الرضا (ع) فرمودند: (کسی که پرهیزگار نیست دین ندارد و کسی که تقیه ندارد ایمان ندارد و گرامیترین شما نزد خداوند عاملترین شما به تقیه است. عرض شد: ای فرزند رسول خدا تا کی؟ فرمودند: تا روز وقت معلوم و آن خروج قائم ما اهل بیت است پس هر کس تقیه را قبل از خروج قائم ترک کند از ما نیست. عرض شد: ای فرزند رسول الله (ص) قائم از اهل بیت (ع) شما کیست؟ فرمودند: چهارمین فرزند از فرزندم، فرزند سرور زنان به وسیله او زمین را از تمام ستمها پاک میسازد و او صاحب غیبت قبل از خروج است و زمین را از هر ظلمی پاک میکند، و کسی است که هنگامی که خروج میکند زمین با نورش روشن میگردد و میزان عدل در میان مردم قرار گذاشته میشود و به هیچ احدی ظلم نمیشود، و او کسی است که زمین در مقابل او خم میشود و برای او سایهای نیست(
[180]) و او همان منادی است که از آسمان ندا میدهد و تمام اهل زمین را دعوت میکند و میفرماید: آگاه باشید که حجت خدا در بیت الله ظهور کرد پس او را تبعیت کنید که حق با او و در اوست و او قول پروردگار است که فرمود: (اگر بخواهیم آیتی از آسمان نازل میکنیم که گردن آنان در مقابل آن خم میشود)).(
[181])
روایت دوم: ربعی بن خراش از حذیفه حدیث سفیانی روایت میکند: (ایشان گردن هر کس که به سوی سرزمین روم فرار میکند در دروازهی دمشق قطع میکند پس اگر چنین شد منادی از آسمان ندا میدهد ای مردم خداوند جباران و منافقان و پیروانشان را از شما هلاک کرد و ولی شما بهترین امت محمد (ص) است پس در مکه به او ملحق شوید چرا که او مهدی (ع) است و نامش احمد بن(
[182]) عبد الله است).(
[183])
روایت سوم: امیر المؤمنین (ع) فرمودند: (در سه نشانه انتظار فرج داشته باشید. عرض شد: آنها چه هستند؟ فرمودند: اختلاف اهل شام بین خود و اختلاف درفشهای سیاه از خراسان و صیحه در ماه رمضان. عرض شد: صیحه در ماه رمضان چیست؟ فرمودند: ندای منادی از آسمان که خوابیده را بیدار میکند و بیدار برمیخیزد و زن حرم سرا از حرم خود خارج میشود و همه میشنوند و هیچ مردی از هیچ افقی از آفاق نمیآید مگر اینکه از این حادثه سخن گوید).(
[184])
محمود: پدر فرق بین صیحه و فزع چیست؟
پدر: فرزندم فزع همان صیحه است و این همان معنی است که سید شهید محمد صادق صدر در مورد آن میگوید: (جهت دوم: فزع و صیحه از جمله حوادث منقول در اخبار است اگر آنها را ترکیب کنیم یک معنی واحد دارند و احتمال میرود مفهوم و معنی واحدی دارند بر اساس آنچه که اشاره خواهیم کرد و در فهم و درک صیحه چند امر مطرح میکنیم تا ببینیم چه چیزی از آن صحیح و چه چیزی غیر صحیح است.
امر اول: صیحه و فزع یک معنا دارند و مراد از آن صدایی عظیم در آسمان است که خوابیده را بیدار و بیدار را از موضع خود خارج میکند و دوشيزه را به خاطر ترس و خوف از حرم خود خارج میکند و به همین علت فزع نامیده شده و این صدا به صورت یک معجزه اتفاق میافتد و برای آن دلیلی همچون دلیل کلامی نیست و آن صدايی رعب انگیز همانند رعد است، اما میتواند این مسئله صحیح نباشد زیرا مهمترین چیزی که در روایات با آن منافات دارد فرمودهاش است: و آن صیحهی جبرئيل بر اهل زمین است و اگر صحت آن موجود باشد – به ناچار- مانند معانی کلام معنا دارد نه اينكه آن تنها صیحه بیصدا است. و آنچه که بر این امر دلالت میکند در اخبار (نداء) تقديم خواهد شد.
امر دوم: مقصود از صیحه ندائی است که ذکر آن خواهد شد و آن ندای جبرئیل است که از مانند اخبار آن را میشنويم و در تعبیر به آن صیحهی جبرئیل (ع) گفته میشود است و علت و سبب در این صورت چیزی از قبیل معجزه است چرا که سبب آن صادر از فوق طبیعی و مادی است زیرا صدای یکی از ملائکه کرام است و در هر دو امر مطرح شده این صدا به خاطر مصالح و اهداف معین از جمله اشاره به نزدیک شدن ظهور و نیز به خاطر ایجاد استعداد نفسی در مخلصان و مسلمانان برای استقبال ایشان به صورت معجزه روی میدهد.
امر سوم: مراد از صیحه و فزع هر دو طبیعی و غیر اعجازی است پس ممکن است فزع به تعبیر دیگر وجود رعب عام به سبب یکی از اسباب مانند بروز جنگ یا وبا باشد و مقصود از صیحه صدایی عظیم ناشی از انفجارها و موشکها یا سوختن برخی منابع که با صدای شدید همراه است میباشد. اما امور ذکر شده به خاطر دلیل این اخبار و سیاق عام و خاص آن به همراه استدلال به این آیه: (اگر بخواهیم معجزهاى از آسمان بر آنان فرود مىآوریم تا در برابر آن گردنهایشان خاضع گردد) از هدف و غایت مورد نظر بسیار بعید است و با این آیه بر فزع استدلال شده همانطور که شنیدیم و در مورد صیحه نیز صافی در منتخب الأثر و قندوزی در ینابیع المودة از ابی عبد الله (ع) نقل میکند و در آخر این آیه تلاوت کردند: (و اگر بخواهیم از آسمان بر آنان آیتی نازل میکنیم. عرض كردم: آیا آن صیحه است؟ فرمودند: آری) اگر صیحه میشد گردنهای دشمنان الهی خم میشد.
پس خم شدن گردنهای دشمنان الهی نتیجهی وقوع حادثهای غیر منتظره و حالتی اعجازی میباشد همچون صدای موشک یا هواپیما. شاید در تفسیر آیه که برخی به عنوان صیحه و برخی به عنوان فزع یاد شدند آن چیزی بود که در امر اول مطرح شد یا فزع به معنی همان صیحه است و آن دو، یک آیت و نشانه میباشند که گردن دشمنان خدا خاضع میشوند. اما برای مؤمنان بشارتی بزرگ از نزدیک شدن فرج و انتظار ظهور است و از این جهت این صدا از اهمیت زیادی برخوردار است و باعث بیدار شدن شخص خوابیده و خروج شخص بیدار از موضعش و خروج دوشيزه از حرمش که مثال این زن بر زنان پاکدامن و عفیف اشاره میکند، میانجامد که از ظاهر این اخبار آشکار است، به ويژه سخن ایشان که فرمودند: پس صیحه و خروج قائم را انتظار داشته باشید و صیحه به مدتی اندک قبل از زمان ظهور رخ میدهد مقصود از صیحه آن است).(
[185])
روایت چهارم: امیر المؤمنین (ع) فرمودند: (آن هنگام که منادی از آسمان ندا میدهد که حق در آل محمد (ع) است پس در آن هنگام مهدی بر افواه مردم خروج میکند و خوشحال میشوند و ذکری جز نامش ندارند).(
[186])
روایت پنجم: علی بن ابی حمزه از ابی عبد الله (ع) نقل میکند که حضرت (ع) فرمودند: (خروج قائم از محتومات است عرض كردم: و ندا چگونه اتفاق میافتد؟ فرمودند: منادی در اول روز از آسمان ندا میدهد: آگاه باشید که حق با علی و شیعهی اوست سپس ابلیس لع در آخر روز ندا میدهد آگاه باشید که حق با عثمان و شیعهی اوست پس در آن هنگام است كه اهل باطل مرتد میشوند).(
[187])
طایفهی دوم: برخی روایات این طایفه در مورد وجود ملک بر سر امام مهدی (ع) اشاره میکنند و در ندای ملک به صورت جزئی اختلاف دارند و این روایات میباشند.
روایت اول: عبد الله بن عمر روایت میکند که رسول الله (ص) میفرمایند: (مهدی خروج میکند و بر بالای سر او پاره ابری است که ملک در آن ندا میدهد: این خلیفه خدا مهدی است از او پیروی کنید).(
[188])
روایت دوم: ابن عمر میگوید: رسول الله (ص) فرمودند: (مهدی خروج میکند و بر بالای سرش ملکی است که ندا میدهد که این مهدی خلیفهی خدا است پس از او تبعیت کنید).(
[189])
روایت سوم: در کتاب مشارق الأنوار میگوید و در برخی روایات آمده است: (در هنگام ظهور، بر بالای سر امام مهدی (ع) ملکی است که ندا میدهد این خلیفه خداست پس از او تبعیت کنید).(
[190])
طایفهی سوم: به صراحت بیان کردند ملکی که ندا میدهد جبرئیل (ع) است.
روایت اول: محمد بن علی (ع) میفرمایند: (ندایی در ماه رمضان در شب جمعه شنیده میشود پس از آن اطاعت کنید و در آخر روز صوت ملعون ابلیس برمیخیزد که ندا میدهد آگاه باشید که فلان مظلوم کشته شد مردم دچار شک و تردید میشوند و در میان آنان فتنه میافتد تعداد شکاکان و متحیر در آن روز بسیار است، پس هنگامی که صوت و ندای اول در ماه رمضان شنیدید هرگز در آن شک نکنید زیرا آن صدای جبرئیل است و نشانه آن این است که مهدی را با نامش و نام پدرش ندا میدهد).(
[191])
روایت دوم: محمد بن مسلم میگوید: (ندایی از آسمان ندا میدهد(
[192]) که با نام قائم (ع) است همه اهل مشرق و مغرب آن را میشنوند و شخص بیدار میایستد و شخص ایستاده از شدت آن مینشیند و نشسته بر دو پایش میایستد و آن صدای جبرئیل (ع) روح الأمین است).(
[193])
و آنچه که خواهان خلاصه آن هستیم صدای منادی از آسمان یا تشخیص صاحب صدای صیحه است و نزد شما آشکار شد که منادی جبرئیل (ع) است، پس روایات طایفهی اول بیان میکنند که منادی از آسمان است و طایفهی دوم ذکر میکنند که منادی ملک است و طایفهی سوم بیان میکنند ملکی که ندا میدهد جبرئیل (ع) است. پس منادیِ ملک که ندا میدهد آشکار شد او ملکی از ملائکه الهی به نام جبرئیل (ع) است پس بین روایات سه طایفه یک مضمون و مفهوم مشترک دریافت شد که جای هیچ شک و شبههای در آن باقی نمانده است.
نکتهی دوم: تشخیص آن کس که ندا به نام او ندا داده میشود.
روایاتی که در مورد صیحه یا منادی آسمانی که جبرئیل ندا میدهد همانطور که در نکتهی اول بیان شدند مختلف بودند و با مضامین و عبارات مختلفی آمدند پس برای معرفت حقیقت باید بر آنها توجه شود. امیر المؤمنین (ع) فرمودند: (حق در آل محمد (ع) است پس در هنگام مهدی ظهور میکند).(
[194])
حذیفه میگوید: (مهدی نامش احمد بن عبد الله است).(
[195])
امام رضا (ع) میفرمایند: (آگاه باشید که حجت خدا در بیت الله ظهور کرده پس از او تبعیت کنید زیرا حق در اوست و همراه اوست).(
[196])
(ملکی بالای سر او ندا میدهد: این مهدی خلیفه خداست از او تبعیت کنید).(
[197])
رسول الله (ص) فرمودند: (ملکی ندا میدهد: این مهدی خلیفهی خداست از او تبعیت کنید).(
[198])
رسول الله (ص) فرمودند: (و بالای سر او ملکی ندا میدهد: این مهدی خلیفهی خداست از او تبعیت کنید).(
[199])
امام باقر (ع) میفرمایند: (منادی از آسمان به نام قائم (ع) ندا میدهد).(
[200])
امام باقر (ع) میفرمایند: (منادی به نام قائم (ع) و نام پدرش ندا میدهد).(
[201])
امام صادق (ع) میفرمایند: (آگاه باشید که حق در علی بن ابیطالب (ع) است).(
[202])
امام باقر (ع) میفرمایند: (مهدی با نامش و نام پدرش از آل محمد (ع) است).(
[203])
امام صادق (ع) فرمودند: (فلان کس امیر است).(
[204])
امام صادق (ع) میفرماید: (منادی ندا میدهد که علی و شیعهی او رستگارند).(
[205])
امام صادق (ع) فرمودند: (منادی با نام صاحب امر است پس برای چه مبارزه و جنگ میکند).(
[206])
امام صادق (ع) فرمودند: (امر برای فلان فرزند فلان است، پس برای چه مبارزه و جنگ میکند).(
[207])
امام صادق (ع) فرمودند: (برای چه جنگ و کشتار میکنید؟ صاحب شما فلان است).(
[208])
امام صادق (ع) فرمودند: (فلان صاحب الأمر است، برای چه جنگ و کشتار میکنید؟).(
[209])
(با فلان کس _و نامش را ياد میکند_ بیعت کنید نه از این است و نه از آن ولی خلیفهای یمانی است).(
[210])
این همان مضامینی هستند که صیحه و ندا ی آسمانی به نام آنها ندا داده میشود.
واثق: پدر بین صیحه و یمانی ارتباطی یافتم.
پدر: آن ارتباط چیست؟ میتوانی توضیح دهی؟
واثق: بله پدر جان در کلام شما ذکر شد که قائم و مهدی و یمانی و صاحب امر الفاظی مشترک برای یک شخصیت واحد به نام مهدی اول هستند که در وصیت رسول الله (ص) نام ایشان ذکر شده است و روایاتی که صیحه را بیان میکنند و به همان الفاظ اشاره میکنند. گاهی روایت میگوید: (منادی از آسمان به نام قائم ندا میدهد) و دیگری میگوید: (ندا با نام صاحب امر ندا داده میشود) و چهارمی میگوید: (با فلان کس بیعت کنید نه از این است و نه از آن ولی خلیفهاى یمانی است)، بسیار واضح و آشکار است که صیحه به نام صاحب و مهدی و قائم و یمانی که نامهای مهدی اول احمد الحسن (ع) میباشند رخ میدهند.
پدر: احسنت، آفرین واثق جان. ای احمد و محمود میتوانید در مورد آن هم بیشتر توضیح دهید؟
محمود: آری پدر آشکار است که این صیحه مادی نیست که همهی مردم آن را میشنوند و اگر نه چرا بسیاری از مردم در نصرت امام مهدی (ع) با وجود شنیدن آن و وضوح حق نزد آنان غفلت میورزند سپس در نکته اول دانستیم منادی که از آسمان ندا میدهد ملکی به نام جبرئیل امین است و او غیر مادی است پس صیحهی او نیز غیر مادی خواهد بود.
احمد: پدر در شب گذشته گفته شد که اهل بیت (ع) بر گرد مردی جمع میشوند (پس هنگامیکه دیدید ما به دور مردی جمع شدیم با سلاح نزد ما بیایید).(
[211]) و این اجتماع همانطور که بیان شد در رؤیا رخ میدهد و هر امامی برای یک شخص یا دیگر اشخاص شهادت میدهد که سید احمد الحسن (ع) یمانی موعود است. پس صیحه همان رؤیا میباشد زیرا امکان جمع آنان به گرد قائم امکانپذیر نیست مگر در عالم رؤیا!
به همین خاطر عبارت و مضامین برای رؤیا ذکر شد زیرا هر معصوم از آنان (ع) برای شخصی شهادت میدهد و او را به حق رهنمون میسازد که با شهادت امام دیگر برای شخص دیگر میتواند متفاوت باشد.
پدر: احسنت فرزندانم. اما برای آنکه بیشتر بر حقیقت امر مسلط شوید بیان یمانی آل محمد سید احمد الحسن یمانی (ع) را ذکر میکنم که برادر استاد احمد الحطاب خداوند توفیقش دهد در کتاب روشنى بيان در حجيت رؤياى صاحبدلان میگوید: (و نه نکته را از سید احمد الحسن (ع) نقل میکنم که در آن علت مطرح ساختن اشتباه صیحه بین مردم و علماء و نیز اثبات رؤیا را در پاسخ به سؤال من در مورد صیحه میفرماید:
1- همانطور که واضح است جبرئیل (ع) در آسمان یعنی ملکوت ندا میدهد و ابلیس ملعون در زمین ندا میدهد یعنی در عالم ماده و اگر جبرئیل در آسمان این زمین ندا میداد هر دو صیحه از زمين و هوا شنیده میشد.
2- صیحه جبرئیل (ع) در عالم خود یعنی ملکوت رخ میدهد، ملک رؤیا را ندا میدهد و ملک رؤیا نیز ملائکه پيرو خود را امر میکند تا به مردم رؤیا را بنمایند و همچنین جبرئیل در آسمان ندا میدهد و ارواح صدای او را میشنوند.
3- صیحهی جبرئیل (ع) در هنگام ضربت امام علی (ع) توسط ابن ملجم را همهی مردم نشنيدند و اگر شنیدند برای همه نقل میکردند و اگر در عالم مادی بود همهی مردم میشنیدند و اگر در عالم ماده بود چه چیزی مانع شنیده شدن آن میشد و آن صیحه مانند این صیحه جبرئیل (ع) در زمان ظهور موعود میباشد.
4- امیر المؤمنین (ع) میفرمایند: (صیحهای در ماه رمضان رخ میدهد که بیدار را حيرتانگيز و خوابیده را بیدار میکند و دختر حرم سرا را از حرم خود خارج میکند).(
[212])
این مضمون در بسیاری از روایات ذکر شده است. آن چیزی که خوابیده را بیدار میکند رؤیا است همانطور که انسان در حالت عادی هنگامیکه رؤیایی میبیند در بیشتر اوقات بیدار میشود.
5- همه با زبان خود رؤیا را میفهمند و درک میکنند اعم از عرب و عجم و سریانی... زیرا آن دارای تصاوير و رمز و راز ثابت شدهای نزد همگان است و همگان آن را میفهمند و رؤیا قرینهی صیحه میباشد که تمام اهل زمین با زبان خود آن را میفهمند.
6- حضرمی گوید: من و ابان بر ابی عبد الله(ع) وارد شديم و آن در هنگام خروج درفشهای سیاه از خراسان است عرض كردیم نظر شما در این باره چیست؟ فرمودند: (در خانههایتان بنشینید و هنگامیکه دیدید ما به گرد مردی جمع شدیم با سلاح نزد ما بیایید).(
[213])
معنا و مفهوم این روایات بسیار واضح و آشکار است و نیازمند هیچ تأملی نیست و آن اجتماع اهل بیت (ع) در عالم رؤیا برای تأیید مرد مورد نظر و به ياری شتافتن مردم به اوست پس سؤال شخص پرسنده در مورد مسئله رؤیا و امام و ارتباط رؤیا با گرفتاری صاحب امر گویای ارتباط عمیق رؤیا و امام مهدی (ع) است و آن علامات حتمی ظهور ایشان و قضیهای مهم در مورد ایشان (ع) است پس نمیتوان آن را به چیزی جز صیحهی جبرئیل (ع) نسبت داد زیرا آن در عالم خود رخ میدهد.
7- از بيزنطی گوید: از امام رضا (ع) در مورد رؤیا پرسیدم، ایشان از پاسخ اجتناب کردند سپس فرمودند: (اگر ما هر آنچه بخواهيد به شما بدهیم برای شما شر خواهد بود و گردن صاحب این امر (ع) زده میشد).(
[214])
8- امام صادق (ع) میفرماید: (و رؤیای مؤمن در آخر الزمان جزئی از هفتاد جز نبوت میباشد).(
[215]) از اهل بیت (ع) ذکر شده که: (رؤیای آخر الزمان به صاحب خود دروغ نمیگوید).(
[216])
پس باید صیحه جبرئیل در عالم خود یعنی ملکوت باشد و صیحه در عالم ملکوت از طریق رؤیایی که در آخر الزمان کذب نیست به انسان انتقال مییابد.
9- اگر صیحه در عالم مادی و در زمین رخ میداد پس دیگر وجه تمایز بین آن و صیحهی ابلیس چه بود آیا آن صدا بود؟ آیا مردم صدای جبرئیل و ابلیس را شنیدهاند تا بتوانند بین آن دو فرق گذارند؟ پس صیحهی جبرئیل در آسمان یعنی ملکوت آسمانها رخ میدهد تا مؤمنان بتوانند فرق بین آن دو را بشناسند. زیرا ملکوت به دست خداوند است. (فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ).(
[217]) (پاک و منزه کسی که ملکوت همه چیز در دست اوست و به سوی او باز میگردید)).
کلام سید احمد الحسن (ع) به پایان رسيد(
[218]) و ما نیز کلام خود را تا اینجا به پایان میرسانیم و امید است فردا شب به حول و قوهی الهی به گفتگو بپردازیم و حمد و سپاس از آن پروردگار جهانیان است و بهترین درود و سلام الهی بر محمد و آل محد ائمه و مهدیین باد که ما امر خویش را تسلیم آنان کردیم.
******
-قسمت نهم
صیحه و لوازم آن
حقیقت در آفاق پدیدار گشت و همواره برای فرزندان سؤالاتی ایجاد میشد، پدر آمد به آنان درود و سلام فرستاد و گفت: فرزندان عزیزم آیا سؤالی دارید؟
محمود: آری پدر، رؤیا در خواب اتفاق میافتد پس چگونه روایت میگوید: (بیدار را سرگشته میسازد و خوابیده را بیدار میکند).(
[219]) کسی که بیدار است قطعاً رؤیا نمیبیند؟
پدر: مقصود از رؤیا برای شخص بیدار همان مکاشفه شهودی است که بر شخص بیدار عارض میشود که باعث دگرگونی حال او میشود.
احمد: پدر اما در برخی روایات آمده است: (و منادی ندا میدهد که حق با علی و شیعيان اوست)، (آگاه باشید که علی و شیعيان او رستگارند)، این روایات برای ما قابل درک نیست امیر المؤمنین (ع) در زمان ظهور وفات یافتهاند؛ آیا دوباره خروج میکنند؟
پدر: مقصود از منادی به اسم علی بن ابیطالب امام علی (ع) به شخصه نیست بلکه مقصود مثال علی بن ابیطالب و ایشان اولین ایمان آورندگان میباشد همانطور که رسول الله (ص) ذکر کردند و همانطور که جدش امیر المؤمنین (ع) اینگونه بود. او نیز در زمان ظهور مقدس مثال علی (ع) است همانطور که پدر امام مهدی (ع) در زمان ظهور مثال رسول الله (ص) میباشد.(
[220])
برای اینکه بیشتر متوجه شوید این روایات را ملاحظه کنید:
روایت اول: ابی مروان میگوید: از ابی عبد الله (ع) در مورد فرموده پروردگار: (إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرَادُّكَ إِلَى مَعَادٍ)،(
[221]) (در حقيقت همان كسى كه اين قرآن را بر تو فرض كرد يقيناً تو را به سوى وعدهگاه باز مىگرداند) پرسیدند؛ حضرت (ع) فرمودند: نه به خدا سوگند این دنیا پایان نمییابد تا اینکه رسول الله (ص) و علی (ع) در ثویه جمع شده با هم دیدار میکنند و در ثویه مسجدی بنا میکنند که دوازده هزار درب ورودی داشته باشد).
ثویه محلی در کوفه است.(
[222])
پس در این مقصود از رسول الله (ص) امام محمد بن حسن عسکری (ع) است همانطور که مهدی اول قائم یمانی صاحب الأمر مانند علی (ع) میباشد و اگر نه رسول الله (ص) و علی (ع) هرگز در ثویه جمع نشده و مسجدی بنا نمیکنند.
روایت دوم: جعفر بن محمد صادق (ع) در حدیثی طولانی فرمودند: (... قائم (ع) خروج نمیکند تا اینکه دو منشور خوانده شوند یکی در بصره و دیگری در کوفه که محتوای آن برائت از علی (ع) میباشد).(
[223])
فرزندانم ملاحظه کنید مقصود برائت از امیر المؤمنین (ع) نیست بلکه برائت از مردی شبیه به او و مثل علی (ع) است که او مهدی اول احمد قائم (ع) به حق است.
روایت سوم: عبایه اسدی میگوید: (از امیر المؤمنین (ع) شنیدم که میفرمودند: ... در مصر منبری میسازم و بر زمین دمشق سنگ به سنگ راه میدهم و یهود و نصاری را از اعراب خارج میکنم و اعراب را با این عصایم چوپانی میکنم. عرض کردم: یا امیر المؤمنین گویا خبر میدهید بعد از وفاتتان دوباره زنده میشوید: فرمودند: هیهات ای عبایه به مذهب دیگری در آمدی! آن کارها را مردی از من انجام میدهد).(
[224])
پس مقصود حضرت (ع) از آن مرد، مهدی اول احمد و مثل او در زمان ظهور است همانطور که برائت از احمد به معنای برائت از امیر المؤمنین علی (ع) است و مقصود از علی (ع) نیز مثل احمد و قائم و مهدی اول و یمانی موعود سید احمد الحسن (ع) است که تمام مضامین و عبارات بر یک شخص دلالت میکنند.
نکتهی سوم: صیحهی حق و صیحهی باطل: روایات در مورد دو نوع صیحه سخن میگوید: صیحهی اول صیحهی حق است: و آن صیحهی جبرئیل روح الأمین (ع) در آسمان میباشد که در نکتهی قبل به خوبی آن را آموختیم؛ و صیحهی دوم صیحهی باطل است که ابلیس آن را ندا میدهد و از زمین میباشد. پس صیحهای که در آسمان است به ملکوت آسمانها یعنی رؤیایی که از ملکوت میآید اشاره میکند و صیحهی ابلیس از زمین بوده و به آسمان بالا میرود تا بر اهل زمین مسلط شود.
هشام بن سالم میگوید: (از ابا عبد الله (ع) شنیدم که فرمودند: آن دو صیحه است صیحهای در اول شب و صیحهی دوم در آخر شب است. عرض کردم: چگونه است. فرمودند: یکی از آسمان و یکی از ابلیس لعنه الله میباشد. عرض کردیم: چگونه میتوان اولی را از دومی مشخص کرد؟ فرمودند: کسی که آن را از قبل شنیده باشد آن را به خوبی میشناسد).(
[225])
و نیز روایت میکند به ابا عبد الله (ع) عرض کردم: جریری برادر اسحاق به ما میگوید شما میگویید آنها دو ندا هستند پس کدام صادق و کدام کاذب است؟ حضرت (ع) فرمودند: به او بگویید آن کس که از آن به ما خبر داده – و تو منکر آن شدی – همان خدای صادق است).(
[226])
و نیز بر اساس روایات بین دو صیحه فاصله است اولی در ماه رمضان در شب جمعه بیست و سوم ماه و دیگری در روز آخر است. امام صادق (ع) در روایاتی طولانی میفرمایند: (... صوتی در شب جمعه بیست و سوم ماه رمضان رخ میدهد پس در آن شک نکنید و آن را شنیده و اطاعت کنید و دیگری در آخر روز است که صوت ابلیس ملعون میباشد).(
[227])
امام صادق (ع) در روایاتی دیگر میفرمایند: (آنها دو صیحه هستند یکی در اول شب و دومی در آخر شب است).(
[228])
واثق: پدر مضمون صیحهی ابلیس چیست؟
پدر: روایت بیان کردند که ابلیس در آسمان بالا میرود و ندا میدهد. و امام باقر (ع) میفرماید: (آگاه باشد که فلانی مظلوم کُشته شد).(
[229])
امام صادق (ع) نیز میفرماید: (با نام فلان کس ندا میدهد که او مظلوم کشته شد).(
[230])
امام باقر (ع) فرمودند: (فلان و شیعهی او بر حق هستند - یعنی مردی از بنی امیه).(
[231])
امام صادق (ع) فرمودند: (آگاه باشید که حق در عثمان بن عفان و شیعهی اوست او مظلوم کشته شده پس به خونخواهی او برخیزید).(
[232])
امام صادق (ع) فرمودند: (فلان و شیعهی او رستگارند – مردی از بنی امیه).(
[233])
این عباراتی است که مضمون صیحهی ابلیس لعنه الله میباشد.
واثق: و این روایات نیز بر نفس خود عثمان اشاره نمیکند بلکه به مثل او در زمان ظهور مقدس اشاره میکند.
پدر: آری واثق جان به همین خاطر در خطبهی یمانی آل محمد (ع) آمده است که حضرت (ع) فرمودند: (هرگز سازش نمیکنم، هرگز کنار نمیآیم، هرگز از مواجههى با عثمان زمان خود و به رسوا ساختن او در مقابل دیدگان همه دست بر نمیدارم).(
[234])
و برای روشن شدن حقیقت عباراتی را از برادر شیخ علاء سالم در کتاب " اعتراض كنندگان به خلفای خدا" نقل میکنم که میگوید: (اما صیحهی ابلیس لعنه الله، سؤالهایی که در آن مورد پرسیديم به دنبال صیحهی حق میآید، اگر کسانی که ادعای ولایت اهل بیت (ع) و شیعهی آنان را میکنند اما از آنان (ع) برائت میجویند چگونه ممکن است تصور شود که شیعه ندای ابلیس را میشنود که از مظلومیت عثمان در مقابل علی (ع) میگوید؟
همانطور که بیان شد صیحهی حق در مثال علی (ع) است [شبيه علی در این زمان] و نیز در صیحهی ابلیس لعنه الله، خدا رسوایش کند مثل عثمان در این زمان است چه بسا در لباس اهل دین. و علم فرهنگ و ریاضت و زهد و امامت امت نمایانگر نشود و امر را بر مردم مشتبه میسازد و همه را گمراه میکند و در آن حال از محمد و آل محمد (ع) بیزاری میجویند بلکه آنان را به سحر هم متهم میسازد و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم. پس به هنگام آمدن صاحبان حق و اعلان دعوت الهی بر آنان چیزی جز ظلمت و جهلِ آشکار اضافه نمیشود و در این میان مردم بیگناه به کشتارگاه برده میشوند با وجود اینکه مظلومان بیشترین هستند. میبینیم که هرگاه صاحبان حق آمدند عدهی اندکی از مستضعفان آنان را یاری میکنند. پس از کجا میتوان فهمید علت وجود طاغوتيان پوشیده و منافقین در داخل جمع چیست؟
آنان حاميان علم هستند که به فرماندهی مردم تمسک جستند و نصب و تعيين و حکومت الهی بر زمین را با حیله و نیرنگ رد کردند تا مردم را متهم سازند. در اینجا منظومهای است که نیازمند توجه است.
آری، طمع ورزیدن به چیزی از حق؛ اما خود اعتقاد دارند که آنان حق نیستند! بلکه نیرنگ و فریب را با شعار و قانع کردن مردم در مورد مشروع ساختن حکومتشان جاری ساختند. پس این چنین مبارزهی ابلیس لعنه الله با تمام زیر بناهای خود بر زمین شکل گرفته و به مبارزه با خلفای الهی برای برپایی حکومت و شریعت الهی مبارزه میکنند و علمای ضلالت همواره در طول تاريخ کسانی بودند که از پشت به امت منتظر خنجر میزنند. و موسی (ع) نمونهی بارز این امر است؛ او برای بنیاسرائیل همان مصلح منتظر بود که همواره آمدن او را به یکدیگر بشارت میدادند، هنگامیکه فرعون و لشکر او آنان را مورد ظلم و ستم قرار داده بودند؛ اما آنگاه که موسی (ع) آمد و دعوت خود را علنی ساخت و قوم را از دریا عبور داد.
سامری یکی از علمای بنیاسرائیل را میبینیم که گوسالهای ساخته و ابلیس لعنه الله در آن وحی کرد تا در غیاب موسی (ع) و خلافت هارون خدای مردم برای عبادت باشد و هنگامیکه هارون (ع) بر آنان خلافت کرد نزدیک بود به خاطر عبادت آن گوساله او را بکشند! آن عالم بیعمل سلاح ابلیس لعنه الله برای مبارزه با خلفای الهی بود.
همچنین حال حضرت عیسی (ع) در هنگام بعثت علمای بنیاسرائیل به خاطر حب مال و دنیا که نمیتوان آنان را وصف کرد. با این حال مردم به آنان اقتداء کردند و این حال امت امروز ماست. پس شریعت موسی (ع) به دست آنان منسوخ گشت و این عمل آنان حرام خدا را حلال و حلال او را حرام کردند، و به تحریف شریعت بر اساس هوی و هوس خود و طاغوتیان از کوچکترین اعمال آنان بود همانطور که قائم آل محمد (ع) در هنگام خروج تمام شریعت آنان را منسوخ کرده و اسلامی جدید را ظاهر میکند(
[235]) و دعوت الهی را بر زمین گسترش میدهد بعد از اینکه قوم او بزرگ و کوچک امیال خود را ارضاء کردند و از جمله شکستها در استقبال عیسی (ع) مبارزه با ایشان (ع) و کشتن و گفتن محل اقامت ایشان به رومیان که سر دسته آنان علمای ضلالت بودند، است.
و نیز حال رسول الله (ص) در هنگام بعثت و مبارزه با ایشان توسط علمای یهود و نصاری و احناف و دیگران با ایشان که برای همگان آشکار است. و نیز حوادثی که بر سرور جوانان اهل بهشت حسین (ع) توسط شریح قاضی که فتوای او مبنی بر خروج حسین از دین و وجوب قتل او در تاريخ مذکور است، با این حال آیا قائم (ع) با سنتی خلاف سنت الهی در حجتهای خویش میآید؟ و سنت الهی در میان دشمنان و اهل حق در هر بار تغییر خواهد یافت؟ به خدا قسمت هرگز در سنت الهی هیچ تغییر و تبدیلی نمییابید!
پس مثل عثمان که شیطان به نام او ندا میدهد عالم بیعمل همانند سامری و بلعم بن باعورا و شریح و عثمان و شمر و... است و هر کس در صف و شمار دشمنان الهی در مقابل قائم آل محمد (ع) قرار گیرد همانند کسی است که در زمان موسی و هارون و عیسی (ع) و رسول الله (ص) و حسین (ع) در صف و شمار دشمنان حقیقی آنان قرار گرفته و مبارزه در رکاب دشمنان آنان را انتخاب کرده است.
مالک بن ضمره گوید: امیر المؤمنین (ع) فرمودند: (ای خالد بن ضمره چگونهای آنگاه که شیعه اینگونه با هم اختلاف یابند و حضرت انگشتان دو دست خود را در هم فرو برد. عرض کردم یا امیر المؤمنین در آن خیری نمیبینم. فرمودند: تمام خیر در آن است زیرا قائم ما در آن هنگام خروج میکند و سر از تن هفتاد مرد که بر خدا و رسولش افترا میبندند را قطع میکند سپس مردم را بر یک امر واحد جمع میکند).(
[236])
کسانی که بر خدا و رسولش افترا میبندد و موجب تفرقه بین مردم شده است همان علمای ضلالت هستند و با قتل آنان زمین پاک میگردد و مردم بر یک امر جمع میشوند، پس آن صیحه ابلیس لعنه الله با فتوای عثمان عصر خودشان که در صدر مبارزه با خلیفه الهی قائم (ع) است میباشد که این نقشهایست که ابلیس به او وحی کرده و به دنبال این وحی بسیاری از مردم در نصرت و یاری آل محمد (ع) به تأخیر میافتند. آیا عاقلی هست که نفس خود را از شراکت با ابلیس لعنه الله و لشکرش نجات دهد؟).(
[237])
پس عبارت واضح است به هیچ توضیحی نیاز ندارد.
احمد: پدر هدف از صیحهی ابلیس چسیت؟
پدر: هدف از صیحهی ابلیس فقط فتنه و ایجاد شک و شبهه در میان مردم است و اهل بیت (ع) از دنبالروی صیحهی دوم به شدت نهی میکنند زیرا تبعیت از آن به معنی خروج از ولایت آل محمد (ع) و کفر و طغیان میباشد و کفر به آخرین آنان کفر به اول آنان (ع) میباشد؛ و به دنبال آن امتحان ضمیر حقیقی مدعیان ولایت آل محمد (ع) از روی کذب و زور هویدا میشود و در این امتحان سقوط میکنند. از خداوند میخواهیم که ما را از شیعيان محمد و آل محمد (ع) قرار دهد.
به این روایات توجه کنید: زراره بن اعین میگوید: (به ابا عبد الله (ع) عرض کردم: ای مولای من، من در عجبم که مبارزه با قائم (ع) با وجود خسف لشکر در بیدا و ندای آسمانی چگونه ممکن است؟ فرمودند: شیطان آنان را رها نمیکند تا اینکه ندا دهد همانند آن ندایی که در روز عقبه در مورد رسول الله (ص) داده شد).(
[238])
ابی بصیر از ابی جعفر محمد بن علی (ع) نقل میکند که حضرت فرمودند: (هنگامی که شعلهی آتشی در مشرق به مدت سه یا هفت روز پدیدار شود شما فرج آل محمد (ع) را انتظار داشته باشید ان شاء الله، که خداوند عزیز و حکیم است. سپس فرمودند: صیحهای نمیشود مگر در ماه رمضان زیرا ماه رمضان ماه خداست و صیحه در آن صیحهی جبرئیل (ع) بر این خلق است. سپس فرمودند: منادی از آسمان با نام قائم ندا میدهد که اهل مشرق و مغرب آن را میشنوند و از شدت آن خوابیده بیدار و نشسته بر دو پای خود میایستد و ایستاده بر زمین مینشیند. پس خداوند رحمت کند کسی که به این ندا پاسخ دهد زیرا صوت و ندای اول ندای جبرئیل روح الأمین (ع) است در شب بیست و سوم ماه رمضان صیحهای میشود، پس از آن شکایت نکنید و هنگامی که شنیدید آن را اطاعت کنید. و در آخر روز صدای ملعون ابلیس سر داده میشود و میگوید: آگاه باشید که فلانی مظلوم کشته شد تا در میان آنان فتنه اندازد، در آن روز بسیاری از مردم دچار شک و حیرت میشوند و در آتش سقوط میکنند. پس هنگامیکه صدای اول در ماه رمضان را شنیدید در آن شک نکنید، زیرا آن صدای جبرئیل (ع) است و نشانهی آن این است که با نام قائم (ع) و نام پدرش (ع) ندا میدهد و دوشيزه در سرا پرده آن را میشنود و پدر و برادر خود را از خروج خبر میدهد).
سپس فرمودند: قبل از خروج قائم دو صیحهی حتمی هستند، صیحهی اول از آسمان و به نام صاحب امر و نام پدرش است و صدای دوم صدای ابلیس ملعون است که میگوید: فلانی مظلوم کشته شد و قصد آن فتنه است پس صدای اول را پیروی کنید و از صدای دوم بر حذر باشید مبادا شما را دچار فتنه کند).(
[239])
فرزندانم در اینجا تمام کسانی که دشمنی آل محمد (ع) را در قلب خود مخفی کردهاند رسوا میشوند و علاوه بر آن آل محمد (ع) را به سحر متهم میسازند!
عبد الله بن سنان میگوید: به ابا عبد الله (ع) عرض کردم: مردی از همدان میگوید: این مردم ما را سرزنش میکنند و به ما میگویند شما میپندارید که منادی از آسمان به نام صاحب امر ندا میدهد؟ حضرت (ع) غضبناک شدند و فرمودند: آن را از من روایت نکنید بلکه از پدرم روایت کنید و در مورد آن بر شما حرجی نیست و شهادت میدهم که از پدرم شنیدم فرمودند: به خدا سوگند آن امر در کتاب خدا بیان شده و خداوند میفرماید: (اگر بخواهیم آیتی از آسمان بر آنان فرود میآوريم که گردن آنان در مقابلش خاضع گردد).
هیچ کس در زمین باقی نمیماند مگر اینکه گردنش در مقابل آن خاضع گردد و اهل زمین هنگام شنیدن صدای آسمانی ایمان میآورند که میگوید، آگاه باشد حق با علی بن ابیطالب (ع) و شیعهی اوست و بعد از آن صیحه ابلیس در آسمان بالا میرود تا از اهل زمین دور شود. سپس ندا میدهد، آگاه باشید که حق با عثمان بن عفان و شیعهی اوست او مظلوم کشته شده پس به خونخواهی او برخیزید پس خداوند کسانی که ایمان آوردند را بر قول ثابت و حق استوار میگرداند و آن ندای اول است و سپس کسانی که در قلوبشان مرض است مرتد میشوند و به خدا سوگند آن مرض دشمنی با ماست. در آن هنگام است که از ما بیزاری میجویند و ما را متهم میسازند که منادی اول سحری از سحر اهل این بیت است. سپس حضرت (ع) این قول پروردگار را تلاوت کردند: (و هنگامیکه نشآنهای میبینند از آن رویگردان میشوند و گویند سحری دائم است)).(
[240])
سبحان الله سید احمد الحسن (ع) را به سحر و جادوگری و تسلط بر جنیان متهم میکنند و این تهمتی است که هيچ حجتی را راها نساخت.
محمود: پدر انسان چگونه میتواند بین صیحهی حق و باطل تمایز ایجاد کند؟
پدر: سید احمد الحسن یمانی (ع) در وجه نهم که ذکر شد بیان کردند و فرمودند: (اگر صیحه در این عالم مادی و از سنخیت و ماده آن بود پس چگونه میشد بین آن دو یعنی صیحهی ابلیس و جبرئیل تمایز ایجاد کرد؟ و آیا صیحه ابلیس هم صدا است؟ و آیا مردم صدای ابلیس و جبرئیل هر دو را میشنوند تا بین آن دو فرق گذارند؟ آری، هنگامیکه صیحهی جبرئیل در آسمان یعنی ملکوت آسمانها باشد مؤمنان توانایی تشخیص آن دو را دارند زیرا ملکوت در دست پروردگار است و میفرماید: (فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ)،(
[241]) (پاک و منزه است کسی که ملکوت همه چیز در دست اوست و به سوی او بازمیگردید)).
همانطور که اهل بیت (ع) در روایات خویش بیان کردند: زراره بن اعین میگوید: (از ابا عبد الله (ع) شنیدم که فرمودند: منادی از آسمان ندا میدهد که فلان امیر (حاکم) است و منادی ندا میدهد: علی و شیعهی او رستگارند. عرض كردم: چه کسی بعد از این نداها با مهدی ( مبارزه میکند؟ فرمودند: شیطان نیز ندا میدهد فلان (مردی از بنی امیه) و شیعهی او رستگارانند. عرض كردم: چگونه راستگو از دروغگو شناخته میشود؟ فرمودند: کسانی که حدیث ما را روایت میکردند آن را میشناسد و میگویند: آن قبل از اینکه رخ دهد بوده است و میدانند که آنان همان اهل حق و صدق هستند).(
[242])
امام (ع) بیان میکند که راویان حدیث ما آن صیحه را میشناسند، پس به این معناست که احادیث آنان (ع) کیفیت و معرفت صیحه راستگو از دروغگو را به طور کامل بیان کرده و کشف کردهاند.
اما فرزندانم بر این جمله تمرکز کنید (راویان حدیث): بسیار آشکار است که راویان حدیث اهل بیت (ع) هرگز از احادیث اعراض نکرده و کسانی که آنها را ساقط میکنند نتیجه عدم تعقل آنها در این احادیث است یا آنها را بدون دلیل شرعی تفسیر و توضیح میدهند. همانطور که علمای امروز رؤیا را به عنوان جزئی از نبوت و وحی الهی تکذیب کردند و آنان رؤیا را تصدیق نمیکنند، زیرا تکذیبش کردند و اساس تکذیب آن و اشتباه آن را بر مبنای دلیل شرعی قرار دادند.
همهی امور نشان دهندهی این است که آنان به حقیقت راویان حدیث اهل بیت (ع) نیستند، بلکه آنان بر صنف خاص یا دو صنف از روایات شک دارند - و هرگز آنها را نفهمیدند- و به عدم اهمیت و حجیت آن منصفان بسیاری را دچار سر در گمیکردند. از جمله احادیث رؤیا علاوه بر آن کسانی که از رؤیا سخن میگویند نزد آنان بیخرد و نادانند که سخنان آنان ارزش شنیدن ندارند. پس چه جنایت بزرگتری از این بر الله و آل الله، محمد و آل محمد (ع) که به رؤیا گوش داده و تفسیرش میکردند میباشد؟
عبد الرحمن میگوید: به ابا عبد الله (ع) عرض كردم: (مردم ما را مورد سرزنش قرار میدهند و میگویند: اگر دو صدا باشند از کجا میتوان فهمید که حق و باطل کدامند؟ فرمودند: پاسخ آنان را اینگونه بدهید قبل از آنکه به وجود آید مؤمن آن را تصدیق کرده و قبل از وقوعش به آن ایمان میآورد. و خداوند میفرماید: (أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّي إِلاَّ أَن يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ)،(
[243]) (پس آیا كسى كه به سوى حق رهبرى مىكند سزاوارتر است مورد پیروى قرار گیرد یا كسى كه راه نمىنماید مگر آنكه [خود] هدایت شود شما را چه شده چگونه داورى مىكنید)).(
[244])
پس روایت به وضوح آشکار میکند کسی به صیحه ایمان میآورد که قبل از وقوعش توانایی تمایز و تشخیص بین صیحه حق و باطل (جبرئیل و ابلیس) را داشته باشد به این معنا است که شرط ایمان به آن، توانایی تشخیص آن قبل از وقوعش میباشد؛ و نیز بیان میشود که صیحههای دیگری بعد از صیحهی شب جمعه بیست و سوم ماه رمضان اتفاق میافتند و این امر تحقق یافته و رؤیاهایی که مؤمنان در حقانیت سید احمد الحسن (ع) دیدهاند بیشتر از آن است که بتوان آنها را جمع کرد. و آشکار است کسانی که به رؤیا اقرار نمیکنند به صیحهای كه در ماه رمضان به وقوع پیوندد ایمان نمیآورند زیرا از قبل هم به آن ایمان نداشتند.
احمد: پدر همانطور که یمانی از علامات حتمی ظهور امام مهدی (ع) است و نیز صیحه چنین است کدام یک قبل از دیگری تحقق مییابد؟
پدر: احسنت احمد جان به نکتهی بسیار مهمی اشاره کردی که در آن بسیار اختلاف شده است. برخیها مدعی شدند که یمانی بعد از صیحه ظهور میکند و دعوت یمانی موعود احمد الحسن (ع) را بعد از آنچه که در وصف یمانی بیان شد تکذیب کردند برخی از آنان شیخ اسحاق فیاض است که میگوید: (و ادعای کسانی که مدعی یمانی یا خراسانی یا نفس زکیه شدند کذب است زیرا این شخصیات مبارک بعد از صیحه ظهور میکنند).(
[245])
و شیخ محمد السند در شرح و توضیح در مورد روایت یمانی که از امام باقر (ع) روایت شده ذکر میکند: (و در روایت چند نکته حائز اهمیت هستند.
اول: روایت یمانی و صیحهی آسمانی را به عنوان نشانههای ظهور تعیین کرده و در اوصاف این صیحه ذکر شده که آن ندای جبرئیل (ع) در آسمان است که اهل زمین همه با زبان خود آن را درک و فهم میکنند و همچنین چيره شدن سفیانی بر شام دلالت میکند).(
[246])
و سید احمد الحسن (ع) به این مسئله مبهم پاسخ واضح و شفاف میدهند و میفرمایند: (توجه کنید در ماه رمضان(
[247]) و خروج یمانی – یعنی قیام او – در ماه رجب است پس اگر بعد از صیحه بود یعنی در ماه رجب بعدی بود بر این اساس خروج یمانی بعد از قیام امام مهدی (ع) میباشد این فکری اشتباه است؛ زیرا قیام امام مهدی (ع) در ماه محرم میباشد و ماه رجب بعد از ماه محرم میباشد).(
[248])
و در پایان جلسه امشب کلامی از سید احمد الحسن (ع) را برای شما نقل میکنم که میفرمایند: (هر پیامبری از پيامبران الهی در هنگام بعثت معجزهای با خود میآورد و معجزه او امری است که شبیه امور زمان خودش است. حضرت عیسی (ع) در زمان انتشار طب و درمان با معجزهای مافوق آن یعنی زنده کردن مردگان و شفای بیماران آمد. و حضرت موسی (ع) در زمان انتشار سحر معجزهای بالاتر از سحر آورد و آن عصای ایشان بود. و امام مهدی (ع) یا مهدی اول نیز که زمینه ساز برای ظهور ایشان است با خود چیزی میآورد که مطابق این زمان میباشد و آن علم به کتاب الهی و معرفت و... و آنچه مناسب این زمان است مثلاً رؤیا میآورد. زیرا همانطور که ائمه (ع) فرمودند در آخر الزمان اثری از نبوت میباشد پس امام مهدی (ع) با رؤیا و تأویل آن میآید همانطور که یوسف (ع) با آن آمد و امام مهدی (ع) در نزد ایرانیان به یوسف آل محمد (ع) معروف است و آنان (ع) با آیات و معجزاتی از سوی پروردگار میآیند که شباهت زیادی به انتشار شدهی آن در زمان دارد، نه شبیه چیزی که در زمان دیگر رخ داده است!
همانطور که برخی از علماء چنین گمان داشتند و در واقع برای ایجاد اشکال بود چرا که نمیتوانند خالی از امتحان باشد پس دنيا دار ابتلاء و امتحان است تا هر کس بخواهد به غيب ايمان بياورد، خداوند میفرماید: (وَلَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَكًا لَّجَعَلْنَاهُ رَجُلًا وَلَلَبَسْنَا عَلَيْهِم مَّا يَلْبِسُونَ)،(
[249]) (اگر او را فرشتهاى قرار مىدادیم حتماً وى را [به صورت] مردى در مىآوردیم و امر را همچنان بر آنان مشتبه مىساختیم)).(
[250])
گفتگوی ما نیز در این شب به پایان میرسد و حمد و سپاس از آن پروردگار جهانیان است و بهترین سلام و درودها بر محمد و آل محمد ائمه و مهدیین باد که ما امر خویش را تسلیم آنان کردیم.
******
-قسمت دهم
گذری بر تاریخ دعوت یمانیه
فرزندان آمدند در حالیکه ایمان و یقین به دعوت حق که پدر با دلایل و براهین عمیق که انکار آنها امری غیر صالح است در قلبهای آنان شعلهور بود. پدر آمد به هم سلام و تحیت گفتند و در مکان خود نشست و گفت: امشب چهلمین شب و آخرین شب از گفتگوی ما میباشد و در گفتگوی امشب میخواهم گذری بر تاریخ دعوت مبارک یمانیه داشته باشیم. علاوه بر تمام چیزهایی که در مورد دعوت حق بیان کردیم میخواهم حقائقی را برای شما روشن سازم تا برای من مایهی چشم روشنی و خاری در چشمان دشمنان باشد.
از خلال گفتگوی امشب ضلالت کسانی که به دعوت قائم احمد (ع) ایمان نیاوردند آشکار میشود و حال اصحاب نسک و زاهدان فریبنده بر شما آشکار میشود که چگونه به مبارزه با دعوت حق از زمان انتشار آن برخاستند و حقائق باطن متعفنآور آنان که مردم را با آن حال خود فریب میدهند و آشکار میشود و مردم سالیان دراز به تبعیت آنان در آمده و مردم را به هر وادی بی آب و علفی رهسپار کردهاند و نیز انکار و شیطنتی که با آن به مبارزه به دعوت حق برخاستند کشف میشود. و نیز پی بردن به مبارزات طولانی مدت که صاحب دعوت حق سید احمد الحسن (ع) همانطور که صادق آل محمد (ع) خبر داده از سوی بی صفتان تحمل کرده است.
فضیل بن یسار میگوید: از ابا عبد الله (ع) شنیدم که فرمودند: (هنگامی که قائم ما قیام میکند با جهالت مردمی رو به رو میشود که شدیدتر از آنچه که رسول الله (ص) با آن مواجه شده میباشد؛ عرض كردم: چگونه؟ فرمودند: هنگامی که رسول الله (ص) به سوی قوم خود آمد مردم را در پرستش سنگها و چوب یافت اما هنگامی که قائم ما قیام میکند با قومی رو به رو میشود که قرآن را تأویل و تفسیر و به او احتجاج میکنند و به خاطر آن با او مبارزه میکنند. سپس فرمودند: اما به خدا سوگند عدالت را وارد خانههایشان میکند همانطور که سرما و گرما وارد آنها میشود).(
[251])
امروز قائم موعود احمد الحسن (ع) با این بتهای متحرک که مدعی علم به کلام محمد و آل محمد (ع) هستند، مبتلا شده که این بتها بیشتر از همه بر شریعت الهی حرص میورزند. در حالیکه از خلال فتواهای باطل و اتهامات سخیف رسوا شدند! چقدر حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام کردند و مردم عصر جهالت خود بازگشته و در مقابل این بتها به زانو در آمده و آنها را عبادت میکنند و به فتوای آنان با جان خود عمل میکنند و به بزرگان و اربابانی تبدیل شدند که مردم به جای پرستش پروردگار آنان را پرستش میکنند.
ابی بصیر میگوید: ابا عبد الله (ع) فرمودند:(اتَّخَذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ).(
[252]) (اينان دانشمندان و راهبان خود را به جاى خدا به الوهيت گرفتند).
(به خدا سوگند آنان مردم را به عبادت خود دعوت نکردند و اگر دعوت میکردند مردم هرگز آنان را اجابت نمیکردند اما حلال خدا را حرام و حرام خدا را برایشان حلال کردند سپس مردم آنان را عبادت کردند بدون اینکه متوجه شوند).(
[253])
امروز خلقْ گوش به فرمان آنان در آمده و هر چه میگویند اطاعت میکنند بدون اینکه خود متوجه و ملتفت شوند.
ابا عبد الله (ع) میفرمایند: (هر کس در معصیت خداوند دیگری را اطاعت کند بندهی او گشته است).(
[254])
پس همانطور که امام صادق (ع) خبر دادند از دین جز اسمش و از قرآن چیزی جز خطش باقی نمانده است.
امیر المؤمنین (ع) فرمودند: رسول الله (ص) میفرماید: (زمانی بر مردم فرا میرسد که از قرآن جز خطش و از اسلام جز اسمش باقی نمیماند. از آن نام میبرند اما دورترین مردم به آن هستند! مساجد آنان آباد است اما از هدایت ویران، فقهای آن زمان شرورترین خلق زیر سایهی آسمان هستند که فتنه از آنان خارج شده و به آنان باز میگردد).(
[255])
بعد از گذر بر این حوادث به جسارت بر حاملان علم الهی مواضع سر او و دروازهی ورود بر او پی خواهیم برد. فقهای امروز که رسول الله (ص) در مورد آنان فرمودند شرورترین خلق خدایند، بر حجت الهی افترا و دروغ میبندند همانطور که پیشینیان آنان چنان کردند. آنان از سید احمد الحسن (ع) معجزهای طلب کردند!
واثق: پدر جان در گذشته نزد ما ذکر شد که حجت الهی فقط با آوردن معجزه شناخته نمیشود پس چگونه آنان معرفت حجت الهی را به معجزه منحصر میسازند؟
پدر: آری فرزندم طلب معجزه میکنند همانطور که گذشتگان آنان طلب معجزه کردند و قرآن این حقیقت را بر ما عرضه میدارد و میفرماید: (وَقَالُواْ لَن نُّؤْمِنَ لَكَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الأَرْضِ يَنبُوعًا * أَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِّن نَّخِيلٍ وَعِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الآنهارَ خِلالَهَا تَفْجِيرًا * أَوْ تُسْقِطَ السَّمَاء كَمَا زَعَمْتَ عَلَيْنَا كِسَفًا أَوْ تَأْتِيَ بِاللّهِ وَالْمَلآئِكَةِ قَبِيلًا * أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِّن زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقَى فِي السَّمَاء وَلَن نُّؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَيْنَا كِتَابًا نَّقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحَانَ رَبِّي هَلْ كُنتُ إَلاَّ بَشَرًا رَّسُولًا).(
[256])
(گفتند تا از زمین چشمهاى براى ما نجوشانی هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد * یا [باید] براى تو باغى از درختان خرما و انگور باشد و آشكارا از میان آنها جویبارها روان سازى * یا چنانكه ادعاء مىكنی آسمان را پاره پاره بر [سر] ما فرو اندازى یا خدا و فرشتگان را در برابر [ما حاضر] آورى * یا براى تو خآنهاى از طلا[كارى] باشد یا به آسمان بالا روى و به بالا رفتن تو [هم] اطمینان نخواهیم داشت تا بر ما كتابى نازل كنی كه آن را بخوانیم. بگو پاک است پروردگار من آیا [من] جز بشرى فرستاده هستم).
شیخ کورانی ساکن قم که مدعی تخصص در روایات مربوط به امام مهدی (ع) است از سید احمد (ع) خواسته که ریش سفید او را به ریش سیاه تبدیل کند! یا آنکه ضمیر و باطن او را بخواند! شما را به خدا قسم آیا این درخواست شبیه درخواست آن مرد از امام علی (ع) نبود که میگفت: ریش من چند تار مو دارد؟
و دیگر اشخاصی که هر کدام طبق هوی و هوس خود به حقانیت رسول و فرستاده امام مهدی (ع) سید احمد الحسن (ع) پی ببرند. همچنین سید احمد (ع) در بیاناتی از آنان خواست که از او طلب معجزه کنند اما با دو شرط:
اول: معجزه باید معجزهای مطلوب و مطابق با ذکر قرآن باشد تا اگر آن را بیاورد و مورد تکذیب واقع شود از قبل در قرآن موجود بوده و قرآن آن معجزه را اثبات کرده باشد.
دوم: باید معجزه در برابر انظار همگان آنجام شود و حقیقت امر بر مردم پوشیده نشود و به معنای این نیست که همهی مردم در آنجا حضور یابند و مشاهده کنند بلکه مقصود این است که عدهی بسیاری از مردم در آنجا حضور یابند تا در نقل به آنان دروغ گفته نشود بلکه معجزه را با چشمان خود ببینند. و این متن فرموده سید احمد الحسن (ع) میباشد:
(بسم الله الرحمن الرحیم، ستایش خاص خدا است که مالک سلطنت و روان کننده کشتی (وجود) و مُسَخِر کننده بادها و شکافنده سپیده صبح و حکمفرمای روز جزا و پروردگار جهانیان است. ستایش خدایى را است که از ترس او آسمان و ساکنانش غرش کنند و زمین و آباد کنندگانش بر خود بلرزند و دریاها و آنانکه در قعر آنها شناورى کنند به جنبش و موج در آید. درود خدا بر محمد و آل محمد کشتیهای جاری در پستی و بلندی، در امنیت است سوارش شود، و کسانی که آنرا ترک کنند غرق میشوند، و کسانی که بر آنها متقدم شوند پیمان شکناند. و کسانی که از آنها عقب ماند هلاک شده به حساب میآیند. و همراهان آنها پس از این میآیند.
(سُورَةٌ أَنزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا وَأَنزَلْنَا فِيهَا آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ لَّعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ).(
[257])
([اين] سورهاى است كه آن را نازل و آن را فرض گردانيديم و در آن آياتى روشن فرو فرستاديم باشد كه شما پند پذيريد).
تا بر اساس متنی که کتابهای صادره از انصار امام مهدی (ع) ذکر شده معجزهای از من طلب کنند، هیچ کدام از آنان برای طلب معجزه قدم پیش نگذاردند! به همین خاطر پدرم امام محمد بن حسن مهدی (ع) به من امر کردند که نشآنهای از موضعم و جایگاهم از ایشان (ع) را بیان کنم که من وصی ایشان و اولین حکومت کننده از فرزندان ایشان (ع) و نهری از نهرهای بهشت هستم که رسول الله (ص) از آن خبر داده بودند.
اولین معجزهای که برای مسلمانان و تمام مردم ظاهر میکنم این است که من از موضع و قبر فاطمه (ع) پاره تن رسول الله (ص) آگاهم در حالی که تمام مسلمانان بر این امر اتفاق نظر دارند که قبر فاطمه (ع) پنهان است و کسی جز امام مهدی (ع) از آن اطلاع ندارد.
پدرم مرا از موضع مادرم فاطمه (ع) خبر دادند و قبر ایشان (ع) در جنب قبر امام حسن مجتبی (ع) به صورت چسبیده است گویی که امام حسن مجتبی (ع) در آغوش ایشان مدفون شدهاند. من حاضرم بر گفتهی خود شهادت دهم، به خدا سوگند، خدا و رسولش محمد (ص) و علی (ع) که فاطمه (ع) را دفن کردند بر آنچه که میگویم شاهد هستند و حمد و سپاس از آن یگانه پروردگار است. هر کس مدعی ارتباط با امام مهدی (ع) شود اگر به تمام چیزهای کوچک و بزرگ من پاسخ ندهد و مرا استجابت نکند کذاب مفتر بر خدا و رسولش است و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم و الحمد لله وحده...
(وَإِن كَادُواْ لَيَسْتَفِزُّونَكَ مِنَ الأَرْضِ لِيُخْرِجوكَ مِنْهَا وَإِذًا لاَّ يَلْبَثُونَ خِلافَكَ إِلاَّ قَلِيلًا * سُنَّةَ مَن قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِن رُّسُلِنَا وَلاَ تَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحْوِيلًا)،(
[258]) (و چيزى نمانده بود كه تو را از اين سرزمين بركنند تا تو را از آنجا بيرون سازند و در آن صورت آنان [هم] پس از تو جز [زمان] اندكى نمىماندند * سنتى كه همواره در ميان [امتهاى] فرستادگانی كه پيش از تو گسيل داشتهايم [جارى] بوده است و براى سنت [و قانون] ما تغييرى نخواهى يافت).
سید احمد الحسن (ع)
وصی و فرستاده امام مهدی (ع) برای عموم مردم
مؤید با جبرئیل مسدد با میکاییل و منصور با اسرافیل
و ذریهی آنان یکی از دیگری است خداوند شنوای داناست
11/شوال/1424هـ.ق – 15/ آذر ماه/ 1382 هـ.ش
و هرگز ایشان (ع) را استجابت نکردند گویا مردهاند. بلکه در طغیان خود فرو رفته و آنچه از حکمت موضعه حسنه بر آنان عرضه میشود به استهزاء و مسخره میگیرند. سید احمد الحسن (ع) هرگز این درب حق را نبست! بلکه از علمای شیعه طلب کرد تا برای معرفت حجت خود به عنوان رسول امام مهدی (ع) در مناظرهای علمی حضور یابند. اما با وجود تحدی علمیکه به آنان تقدیم کرد، هرگز برای مناظره قدم پیش نگذاردند و این متن بیان ایشان (ع) است:
(بسم الله الرحمن الرحیم، ستایش خاص خدا است که مالک سلطنت و روان کننده کشتی (وجود) و مُسَخِر کننده بادها و شکافنده سپیده صبح و حکمفرمای روز جزا و پروردگار جهانیان است. ستایش خدایى را است که از ترس او آسمان و ساکنانش غرش کنند و زمین و آباد کنندگانش بر خود بلرزند و دریاها و آنانکه در قعر آنها شناورى کنند به جنبش و موج در آید. درود خدا بر محمد و آل محمد کشتیهای جاری در پستی و بلندی، در امنیت است سوارش شود، و کسانی که آنرا ترک کنند غرق میشوند، و کسانی که بر آنها متقدم شوند پیمان شکناند. و کسانی که از آنها عقب ماند هلاک شده به حساب میآیند. و همراهان آنها پس از این میآیند.
(قُلْ هَذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ أَنَاْ وَمَنِ اتَّبَعَنِي وَسُبْحَانَ اللّهِ وَمَا أَنَاْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ).(
[259])
(بگو اين است راه من كه من و هر كس پيروىام كرد با بينايى به سوى خدا دعوت مىكنيم و منزه استخدا و من از مشركان نيستم).
سخن من به کسانی که سخن گوش فرا میدهند و بهترين آن را پيروی میکنند، و به کسانی که با حکمت و پند و اندرز نیکو به سوی راهشان دعوت میکنند، و به کسانی که حق را میشناسند و پیرو اهلش میشوند، و به تمام افراد منصف و طالب حقیقت، و به کسانی که بدون علم چیزی را تکذیب نمیکنند.
در بيانيههاى صادره از انصار امام مهدی (ع) تمام علماء را برای مناظرهی علمی در قرآن کریم یا شنیدن آنچه از تفسیر قرآن کریم با خود آوردهاند دعوت کردم تا آشکار شود که آیا این علم اکتسابی است، یا علم خاص اهل عصمت و طهارت یا کسی که با آنان (ع) ارتباط دارد.
هیچکدام از آنان به دعوت من پاسخ نداند علاوه بر آن یکی از علماء بدون آنکه از کلام من چیزی شنیده باشد به تکذیب من فتوا داد، در حالی که هیچ دلیل نقلی و عقلی تکذیب مدعی ارتباط با امام مهدی (ع) یافت نمیشود و هر کس بیان بیشتر در این باره است به کتب (غیبت طوسی) و (غیبت نعمانی) و (کمال الدین صدوق) و (بشارة الإسلام اثر سید مصطفی کاظمی) و (موسوعة الإمام مهدی (ع) اثر سی محمد محمد صادق الصدر) مراجعه کنید که همه این کتب در وثاقت نقل و تحقیق در درجه اول هستند و همهی آنها روایاتی از اهل بیت (ع) را نقل میکنند که بر رؤیت امام مهدی (ع) در زمان غیبت کبری و نیز آمدن زمینه سازانی برای امام مهدی (ع) جانمان فدای ایشان میآیند و حکومت را به دست ایشان میدهند، دلالت میکنند.
و در هر حال حمد و سپاس خدایی را که بر ما سنتهای انبیاء و فرستادگان (ع) را جاری ساخت و چیزی نمیگوییم جز آنچه که امام حسین (ع) فرمودند: (خداوندا اگر این باعث خشنودی تو میشود، پس برگیر تا خشنود شوی).
کلام و سخن من از ضربهی شمشیر هم شدیدتر گشته اما اکنون من بار دیگر دعوت خود را به برخی از مراجع برای مناظره در قرآن کریم تکرار میکنم تا برای آنان ثابت شود که علم من در قرآن کریم از امام مهدی (ع) میباشد و من فرستادهای از جانب ایشان (ع) هستم تا دیگر حجتی برای احتجاج و عذری برای بهانهجو فقط به خاطر حرص ورزیدن برای هدایت این امت که در طول قرنها مورد ظلم و ستم قرار گرفته باقی نماند!
من از تمام علماء و رجال دین و مؤمنین و تمام مردم میخواهم که در استجابت دعوت برای مناظره یاری و کمک کنند تا اینکه مشمول این قول پروردگار نشوند: (حَتَّى إِذَا جَاؤُوا قَالَ أَكَذَّبْتُم بِآيَاتِي وَلَمْ تُحِيطُوا بِهَا عِلْمًا أَمَّاذَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ).
(تا چون [همه كافران] بیایند [خدا] مىفرماید آیا نشانههاى مرا به دروغ گرفتید و حال آنكه از نظر علم بدآنها احاطه نداشتید آیا [در طول حیات] چه مىكردید؟).
خداوند ما و شما را پناه دهد تا از تکذیب کنندگان آیات الهی نباشیم و از خداوند مسئلت داریم که توفیق خدمت به امام مهدی (ع) را به مؤمنان عطاء کند که او شنوا و اجابت کننده است و این دعوت در خصوص سه گروه از علماء میباشد:
گروه اول: سید علی سیستانی یا سید مرعشی به نیابت از سید سیستانی با رضایتنامه مهر و امضاء شده و سید محمد سعید حکیم و شیخ محمد اسحاق فیاض و شروط مناظره با این سه تن از علماء: مناظره باید در مکانی عمومی و با حضور مردم و شاهدان برگزار شود و اگر مناظره با یکی از آنان به تکذیب رسول امام (ع) بیانجامد بر تکذیب کننده واجب است که در آن مکان و در حضور تمام مردم با رسول و فرستادهی امام مهدی (ع) مباهله کند. (لِّيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ وَيَحْيَى مَنْ حَيَّ عَن بَيِّنَةٍ وَإِنَّ اللّهَ لَسَمِيعٌ عَلِيمٌ).(
[260])
(تا هلاک شود آنکس که بر بینه خود باشد و نجات یابد آنکس که بر بینهی خود باشد که خداوند شنوای داناست).
گروه دوم: سید کمال حیدری و سید محمد تقی مدرسی و سید کاظم حائری و شروط مناظره با آن علماء علاوه بر شروطی که برای گروه اول ذکر شده با شیخ ناظم عقیلی در جهت اثبات حقانیت دعوت و معرفت کامل آن، مناظره کنند و اگر میخواهند در علم تفسیر با من مناظره کنند با حول و قوه الهی آماده هستم و مقدم آنان را گرامی میدارم.
گروه سوم: شیخ قاسم طائی و شیخ محمد یعقوبی و سید محمد رضا سیستانی. مناظره با این اشخاص در جهت اثبات حقانیت دعوت و پاسخ تفصیل به آن همراه با شروط برگرفته برای گروه اول بدون مباهله بر عهده شیخ ناظم عقیلی میباشد.
(إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هَذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذِي حَرَّمَهَا وَلَهُ كُلُّ شَيْءٍ وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ * وَأَنْ أَتْلُوَ الْقُرْآنَ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَقُلْ إِنَّمَا أَنَا مِنَ الْمُنذِرِينَ * وَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ سَيُرِيكُمْ آيَاتِهِ فَتَعْرِفُونَهَا وَمَا رَبُّكَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ).(
[261])
(من مأمورم كه تنها پروردگار این شهر را كه آن را مقدس شمرده و هر چیزى از آن اوست پرستش كنم و مأمورم كه از مسلمانان باشم* و اینكه قرآن را بخوانم پس هر كه راه یابد تنها به سود خود راه یافته است و هر كه گمراه شود بگو من فقط از هشداردهندگانم* و بگو ستایش از آن خداست به زودى آیاتش را به شما نشان خواهد داد و آن را خواهید شناخت و پروردگار تو از آنچه مىكنید غافل نیست).
بقیهی آل محمد (ع)
رکن شدید احمد الحسن (ع)
وصی و فرستاده امام مهدی (ع)به سوی همهی مردم
مؤید با جبرئیل مسدد با میکائیل و منصور با اسرافیل
ذریهی آنان برخی از برخی دیگر است و خداوند شنوای داناست
نجف اشرف 17/شوال/1424 هـ. ق.
بار دیگر پاسخی جز انکار و تقصیر و استهزاء شنیده نشد!
احمد: پدر جان با این همه ادله فراوان و درخواست و دعوت حضرت (ع) از آنان در طلب معجزه و مناظرهی علمی دیگر از ایشان چه میخواهند؟ آیا اهل بیت (ع) ذکر نکردند شخصی از آنان (ع) میباشد با علم شناخته میشود و آنان مگر عالم نیستند؟ پس باید آن شخصی را از علمش بشناسند. پدر علت این انکار و رویگردانی که با آن به مقابله با رسول و فرستاده امام مهدی (ع) پرداختند چیست؟
پدر: فرزندم اینان کسانی هستند که بر قلبهایشان مهر زده شده:
(خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عظِيمٌ).(
[262])
(خداوند بر دلهاى آنان و بر شنوایی ایشان مهر نهاده و بر دیدگانشان پردهاى است و آنان را عذابی دردناک است).
و خداوند میفرماید: (أُولَئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ وَأُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ).(
[263])
(آنان كسانیاند كه خدا بر دلها و گوش و دیدگانشان مهر نهاده و آنان خود غافلانند).
و خداوند میفرماید: (وَصَدَّهَا مَا كَانَت تَّعْبُدُ مِن دُونِ اللَّهِ آنها كَانَتْ مِن قَوْمٍ كَافِرِينَ).(
[264])
(و [در حقیقت قبلاً] آنچه غیر از خدا مىپرستید مانع [ایمان] او شده بود و او از جمله گروه كافران بود).
و خداند میفرماید: (وَلَقَدْ مَكَّنَّاهُمْ فِيمَا إِن مَّكَّنَّاكُمْ فِيهِ وَجَعَلْنَا لَهُمْ سَمْعًا وَأَبْصَارًا وَأَفْئِدَةً فَمَا أَغْنَى عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَلَا أَبْصَارُهُمْ وَلَا أَفْئِدَتُهُم مِّن شَيْءٍ إِذْ كَانُوا يَجْحَدُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُون).(
[265])
(و به راستی در چیزهایی به آنان امكانات داده بودیم كه به شما در آنها [چنان] امكاناتى ندادهایم و براى آنان گوش و دیدهها و دلهایی [نیرومندتر از شما] قرار داده بودیم و[لی] چون به نشانههاى خدا انكار ورزیدند [نه] گوششان و نه دیدگانشان و نه دلهایشان به هیچ وجه به دردشان نخورد و آنچه ریشخندش مىكردند به سرشان آمد).
رسول الله (ص) آنان را وصف فرمودند که آنان شرورترین خلق زیر سایهی آسمان هستند و فتنه از آنان خارج شده و به آنان باز میگردد.
همانطور که در حدیث به ابن مسعود میفرمایند: (ای ابن مسعود علماء و فقهای آنان خیانتکار و فاجر هستند و آنان شرورترین خلق خدایند و پیروان آنان و هر کس که به آنان چيزی میدهد و از آنان میگیرد و دوست آنان و معاشر و مشاور آنانند نیز شرورترین خلق خدایند و خداوند وارد جهنم میکند (صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَرْجِعُونَ). (كرند لالند كورند بنابراين به راه نمىآيند). (وَنَحْشُرُهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى وُجُوهِهِمْ عُمْيًا وَبُكْمًا وَصُمًّا مَّأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ كُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَاهُمْ سَعِيرًا). (و در روز قیامت آنان را به صورت کر و کور و لال و بر چهره محشورشان میکنیم و جایگاه آنان جهنم که هرگاه آتش آن فرونشیند بر آنان افزاییم).
(نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودًا غَيْرَهَا لِيَذُوقُواْ الْعَذَابَ). (و هرگاه پوست آنان کنده و سوخته میشود پوستی دیگر بر آنان قرار میدهیم تا عذاب را بچشند).
(إِذَا أُلْقُوا فِيهَا سَمِعُوا لَهَا شَهِيقًا وَهِيَ تَفُورُ * تَكَادُ تَمَيَّزُ مِنَ الْغَيْظِ)، (چون در آنجا افكنده شوند از آن خروشى مىشنوند در حالى كه مىجوشد * نزدیک است كه از خشم شكافته شود).
(لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَهُمْ فِيهَا لَا يَسْمَعُونَ). (براى آنها در آنجا نالهاى زار است و در آنجا [چيزى] نمىشنوند).
(كُلَّمَا أَرَادُوا أَن يَخْرُجُوا مِنْهَا مِنْ غَمٍّ أُعِيدُوا فِيهَا وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِيقِ).(هر بار بخواهند از [شدت] غم از آن بيرون روند در آن باز گردانيده مىشوند [كه هان] بچشيد عذاب آتش سوزان را). ای ابن مسعود آنان ادعاء میکنند که بر دین و سنت و منهج و شریعت من هستند در حالی که من از آنان بیزارم و آنان نیز از من به دور هستند. ای ابن مسعود در ملأ عام با آنان مجالسه نکن و در بازارها به آنان چیزی مفروش. به راه راهنمایشان نکن به آنان آب مده که خداوند میفرماید: (مَن كَانَ يُرِيدُ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِيهَا وَهُمْ فِيهَا لاَ يُبْخَسُونَ)، (هر کس خواهان زندگی دنیایی و زینت آن است تمام پاداش اعمالشان را در دنیا میدهیم و هیچ از آن نمیکاهیم). (مَن كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ وَمَن كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيَا نُؤتِهِ مِنْهَا وَمَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِن نَّصِيبٍ)، (و هر کس خواهان مال دنیاست از آنان به او میدهیم اما از آخرت هیچ نسیبی برای او نخواهد بود)).(
[266])
امام حسن عسکری (ع) به ابی هاشم جعفری میفرمایند: (ای ابا هاشم زمانی بر مردم میآید که مردم آن صورتی خندان دارند اما قلبهایشان تیره و تار و مکدر است. سنت میان آنان بدعت و بدعت میان آنان سنت است. مؤمن در میان آنان حقیر و فاسق میان آنان متین است. امیرانشان جاهل و جائر و علمایشان در ظلمت و تاریکی سیر میکنند. ثروتمندان غذای بینوایان را میربایند و کوچکترها بر بزرگترها مقدم میشوند و نزد آنان هر جاهلی عالم است و مکاران نزد آنان فقیر هستند، قدرت تشخیص بین مخلص و منافق را ندارند. میش را از گرگ نمیشناسند علمایشان شرورترین خلق خدایند! زیرا به فلسفه و تصوف روی میآوردند. خداوند آنان را ریشه کن کند آنان اهل تعدیل و تحریفاند در حب مخالفین ما ابلاغ میکنند و شیعیان و دوستداران ما را گمراه میکنند و اگر به مذهبی رسیدند از رشوهگیری سیر نمیشوند و ریاکارانه خدا را عبادت میکنند. آگاه باشید که آنها سد راه مؤمنان و راعیان به سوی کندوی مکاران هستند! پس هر کس آنان را درک کرد از آنان بر حذر باشد و دین و ایمان خود را از آنان مصون بدارد!.
سپس فرمودند: ای ابا هاشم این امری است که پدرم از پدرانش جعفر بن محمد (ع) به من فرموده و آن از اسرار ماست پس آن را جز از اهلش کتمان کنید).(
[267])
امام (ع) آنان را شرورترین خلق خدا وصف میکند که به سوی فلسفه و تصوف روی میآورند در مورد این فرموده ایشان (ع) میگویم: بسیار معروف است که علوم حوزهها بر علوم فلسفه و منطق و اصول رجال بنا شدهاند! و این علوم بر روایات و کلام اهل بیت (ع) متقدم شده بلکه تبدیل به میزانی شده که از خلال آن به قبول روایت و یا رد آن اقدام میکنند و این علت اصلی رد و انکار بسیاری از روایات اهل بیت (ع) شده است.
سید احمد الحسن (ع) نصیحتی مستند مانند اقوال اجدادش (ع) به آنان فرموده که این بیان در مورد اعلان دعوت حق است و عدم تبعیت دعوت حق را به مثابه خروج از ولایت محمد و آل محمد (ع) اعلام کردند و این متن بيانيهی حضرت (ع) میباشد:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
(ص وَالْقُرْآنِ ذِي الذِّكْرِ * بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي عِزَّةٍ وَشِقَاقٍ * كَمْ أَهْلَكْنَا مِن قَبْلِهِم مِّن قَرْنٍ فَنَادَوْا وَلَاتَ حِينَ مَنَاصٍ * وَعَجِبُوا أَن جَاءهُم مُّنذِرٌ مِّنْهُمْ وَقَالَ الْكَافِرُونَ هَذَا سَاحِرٌ كَذَّابٌ * أَجَعَلَ الْآلِهَةَ إِلَهًا وَاحِدًا إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ عُجَابٌ * وَانطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلَى آلِهَتِكُمْ إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ يُرَادُ * مَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِي الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ إِنْ هَذَا إِلَّا اخْتِلَاقٌ * أَأُنزِلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ مِن بَيْنِنَا بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ مِّن ذِكْرِي بَلْ لَمَّا يَذُوقُوا عَذَابِ * أَمْ عِندَهُمْ خَزَائِنُ رَحْمَةِ رَبِّكَ الْعَزِيزِ الْوَهَّابِ * أَمْ لَهُم مُّلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا فَلْيَرْتَقُوا فِي الْأَسْبَابِ * جُندٌ مَّا هُنَالِكَ مَهْزُومٌ مِّنَ الْأَحْزَابِ * كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَعَادٌ وَفِرْعَوْنُ ذُو الْأَوْتَادِ * وَثَمُودُ وَقَوْمُ لُوطٍ وَأَصْحَابُ الأَيْكَةِ أُوْلَئِكَ الْأَحْزَابُ * إِن كُلٌّ إِلَّا كَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ عِقَابِ * وَمَا يَنظُرُ هَؤُلَاء إِلَّا صَيْحَةً وَاحِدَةً مَّا لَهَا مِن فَوَاقٍ * وَقَالُوا رَبَّنَا عَجِّل لَّنَا قِطَّنَا قَبْلَ يَوْمِ الْحِسَابِ * اصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَاذْكُرْ عَبْدَنَا دَاوُودَ ذَا الْأَيْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ * إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ يُسَبِّحْنَ بِالْعَشِيِّ وَالْإِشْرَاقِ * وَالطَّيْرَ مَحْشُورَةً كُلٌّ لَّهُ أَوَّابٌ * وَشَدَدْنَا مُلْكَهُ وَآتَيْنَاهُ الْحِكْمَةَ وَفَصْلَ الْخِطَابِ).(
[268])
(صاد و سوگند به قرآن پُر اندرز * آرى آنان كه كفر ورزیدند در سركشى و ستیزهاند * چه بسیار نسلها كه پیش از ایشان هلاک كردیم كه [ما را] به فریاد خواندند و[لى] دیگر مجال گریز نبود * از اینكه هشدار دهندهاى از خودشان برایشان آمده در شگفتند و كافران مىگویند این ساحرى شیاد است * آیا خدایان [متعدد] را خداى واحدى قرار داده این واقعاً چیز عجیبی است * و بزرگانشان روان شدند [و گفتند] بروید و بر خدایان خود ایستادگى نمایید كه این امر قطعاً هدف [ما]ست * [از طرفی] این [مطلب] را در آیین اخیر [عیسوى هم] نشنیدهایم این [ادعاء] جز دروغبافی نیست * آیا از میان ما قرآن بر او نازل شده است [نه] بلكه آنان در باره قرآن من دو دلند [نه] بلكه هنوز عذاب [مرا] نچشیدهاند * آیا گنجینههاى رحمت پروردگار ارجمند بسیار بخشنده تو نزد ایشان است * آیا فرمانروایی آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است از آن ایشان است [اگر چنین است] پس [با چنگ زدن] در آن اسباب به بالا روند * این سپاهک دستههاى دشمن در آنجا در هم شكستنیاند * پیش از ایشان قوم نوح و عاد و فرعون صاحب [عمارت و] خرگاهها تكذیب كردند * ثمود و قوم لوط و اصحاب ایكه [نیز به تكذیب پرداختند] آنها دستههاى مخالف بودند * هیچ كدام نبودند كه پیامبران [ما] را تكذیب نكنند پس عقوبت [من بر آنان] سزاوار آمد * و اینان جز یک فریاد را انتظار نمىبرند كه هیچ [مجال] سر خاراندنی در آن نیست * و گفتند پروردگارا پیش از [رسیدن] روز حساب بهره ما را [از عذاب] به شتاب به ما بده * بر آنچه مىگویند صبر كن و داوود بنده ما را كه داراى امكانات [متعدد] بود به یاد آور آرى او بسیار بازگشتكننده [به سوى خدا] بود * ما كوهها را با او مسخر ساختیم [كه] شامگاهان و بامدادان خداوند را نیایش مىكردند * و پرندگان را از هر سو [بر او] گرد [آوردیم] همگى [به نواى دلنوازش] به سوى او بازگشتكننده [و خدا را ستایشگر] بودند * و پادشاهیش را استوار كردیم و او را حكمت و كلام فیصله دهنده عطا كردیم).
حمد و سپاس خدای بر تمام نعمتها و عظمت بلاها، همانا صبح در برابر کسی که چشمان سو دارد پدیدار گشت و امر قائم آل محمد (ع) همانند خورشید در سینهی آسمان ظاهر گشته و برای طالب حق آشکار شده. ای علمای شیعه کسی به سوی شما آمده که او را همانند فرزندانتان در خانه میشناسید و امر او با روایات صحيح از دو صادق آل محمد (ع) بر شما پنهان نمانده است آیا شما نبودید که علمای یهود و نصاری لعنت خدا بر آنها باد سرزنش میکردید که چرا از محمد (ص) مذکور در کتبشان با نام و کنیه و اوصاف و اینکه محل خروج او فاران است تبعیت نکردند و با آن اوصاف و نام بر آنان محتج میشدید؟
پس شما نیز به کتب خود مراجعه کنید و نفس خود را مورد نكوهش قرار دهید. من همان کسی هستم که رسول الله (ص) به آمدن او بشارت دادند و مرا با نام و اوصاف در وصیت خویش ذکر کردند و این وصیت را با سند صحیح و معتبر از کتب علمای شیعه به دست شما رساندم، آیا موردی که رسول الله (ص) در بستر مرگ به آن سفارش و وصیت فرمود برای شما مهم نیست؟ آیا پدرانم، شما را به من و دوازده فرزندان خود وصیت نکرد؟
از امام صادق (ع) ]از پدرانش از امیر مؤمنان [(ع) نقل شده است که فرمود: )پیامبر خدا (ص) در شبی كه وفات او بود به على (ع) فرمود كه یا ابا الحسن صحیفه و دواتى حاضر كن. و پیامبر خدا (ص) وصیتش را فرمود تا این که به این جا رسید كه فرمود: یا على پس از من دوازده امام، و پس از آنها دوازده مهدى میباشند. تو یا على نخستین دوازده امام میباشى... و اگر زمان وفات تو رسید امامت را به فرزندم حسن واگذار کن و اگر زمان وفاتش رسید امامت را به فرزندم حسین شهید مقتول واگذار نماید و حدیث به درازا كشید... و اسامی ائمه (ع) را یکی بعد از دیگری نام برد تا اینكه فرمود: ... پس اگر وقت وفات علی النقی رسید ولایت را به فرزندش حسن ]العسكری(ع) [ میدهد و اگر وقت وفات حسن ]العسكری(ع) [ رسید ولایت را به فرزندش (م ح م د)، مستحفظ از آل محمد (ع) تسلیم مىكند و ایشان دوازده امام میباشند و سپس دوازده مهدى بعد از آنها میباشد، پس اگر مرگ به سویش (حجة ابن الحسن) آمد ولایت را به فرزندش نخستین مهدییین تسلیم مىكند كه سه نام دارد، نامى مانند نام من و نام پدرم عبد الله و احمد و نام سوّم مهدى است كه او اولین ایمان آورنده است تسلیم نماید).(
[269])
امام صادق (ع) فرمود:) از نسل ما بعد از قائم (ع) دوازده مهدى از فرزندان حسین (ع) میباشند).(
[270])
در بحار آمده به امام صادق جعفر بن محمد (ع) گفتم: ای فرزند رسول الله (ص) از پدرتان شنیدم که فرمودند: بعد از قائم دوازده امام میباشند فرمودند: پدرم فرمود: )دوازده مهدی و نه دوازده امام اما آنان قومیاز شیعیان ما هستند که مردم را به مودت و معرفت حق ما دعوت میکنند).(
[271])
و از امیر مؤمنان (ع) در خبرى طولانی که در آن اصحاب قائم (ع) را ذکر میکند آمده است كه ) ... اولین آنها از بصره و آخرین آنها از ابدال مىباشد ...).(
[272])
و از امام صادق (ع) در روایتی طولانی که نام یاران قائم (ع) را ذکر میکند آمده است: (... و از بصره ... احمد ...).(
[273])
و از امام باقر (ع) نقل است كه فرمود:) قائم دو نام)
[274]( دارد نامى مخفى و نامى آشكار، نام مخفى احمد و نام آشكار محمد است(.(
[275])
و نیز فرمودند: )صاحب پیشانی گشاده چشمانی درشت و در چهرهاش اثری است).(
[276])
اهل بیت (ع) شما را از نام و اوصاف و مسکنم با خبر کردهاند آیا بر شما پوشیده مانده بودم اما (قَالَ يَا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِن كُنتُ عَلَى بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّيَ وَآتَانِي رَحْمَةً مِّنْ عِندِهِ فَعُمِّيَتْ عَلَيْكُمْ أَنُلْزِمُكُمُوهَا وَأَنتُمْ لَهَا كَارِهُونَ).(
[277])
)ای قوم دیدید که من بر بینهای از خدایم بودم و به من رحمتی از نزدش داد پس شما کور گشتید تا مبادا شما به آن ملزم کنید و شما به ان کراهت دارید).
گذشتگان شما پدرانم را از حق خود راندند و گفتند علی (ع) به حکومت حرص میورزد چون که طالب حقی گشت که آن را از او غصب کردند تا آنجا که جگر او را آتش زدند و به آنان فرمودند: مال و ملک علی باقی نمیماند و من نیز اکنون به شما میگویم که مال و ملک من باقی نمیماند اما من مأمورم و صبر میکنم تا اینکه خداوند رحمن به من اذن دهد. پدران صالحم در اخبار از پدرم امام محمد بن حسن مهدی (ع) و من مبالغه کردند و فضل خدای رحمن بر من این است که مرا در دعای خویش فراموش نکردند. امام رضا (ع) در دعای خویش فرمودند: خداوند دفع کن از ولی خود... )خداوندا به نفس او و اهل و فرزند و ذریهی او عطا کن...).(
[278])
پس اگر مرا انکار میکنید من فرزند حسن سبط نبی المرتهن هستم وای بر کسی که با من مقابله کند و لعنت بر کسی که با من دشمنی کند انصار من بهترین انصار و یاران هستند و زمین به سیر آنان بر خود افتخار میکند و ملائکه حول آنان گردند و آنان اولین گروهی هستند که در روز قیامت وارد بهشت میشوند.
به خدا قسم به خدای اعلاء و عظیم به یس و طه و محکمات و کهیعص و حمعسق و قسم به سوگند عظیم -الم- آنان به حق فرقهی رستگارند و آنان به حق و صدق امت محمد (ص) امر کننده به معروف و نهی کننده از منکر هستند زیرا هیچ کس جز آنان به حاکمیت خداوند بر زمین اقرار نکرده، فتنهها در آنان اثری ندارد زیرا غربال و تمحیص گشتهاند تا ارزن از کشتزار جدا شد. آنان شیران روز و رهبان در شبند. آنان مهاجرانی شجاع هستند که سرزنش ملامتگر در راه خدا در آنان اثری ندارد آنان خوردن نان جو و خوابیدن بر زبالهها را همراه با سلامت دین ترجیح میدهند و مرگ در حب آل محمد (ص) را شیرینتر از عسل میبینند و بهترین عاقبت از آن آنان است.
اما شما ای کسانی که مدعی شیعه علی بن ابیطالب (ع) هستید حجت بالغ و تام از پروردگار به وسیلهی من بر شما اقامه شد و من صراط مستقیم به سوی بهشت نعیم هستم، پس هر کس همراه من آید نجات یافته و هر کس با من مخالفت کند هلاک شده و این آخرین هشدار از سوی خداوند به امام مهدی (ع) میباشد و بعد از آن چیزی نخواهد بود جز نشانهی عذاب و خاری و رسوایی در دنیا و آخرت که در جهنم سوزانده خواهند شد و آنچه بر جایگاهی است برای کسی که به این دعوت حق ملحق نشود. پروردگارت فرمود: (أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ وَيَجْعَلُكُمْ خُلَفَاء الْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ قَلِيلًا مَّا تَذَكَّرُونَ).(
[279])
(یا [کیست] آن كس كه درمانده را چون وى را بخواند اجابت مىكند و گرفتارى را برطرف مىگرداند و شما را جانشینان این زمین قرار مىدهد آیا معبودى با خداست چه كم پند مىپذیرد).
من آن در راه مانده و یتیم و مسکین هستم پس مرا با فضل و رحمت و عطایت اجابت کن ای اجابت کنندهی دعوت درماندگان خداوند تو را به دشمنت و دشمن من یاری میدهم پس مرا یاری کن که من قدرتی ندارم جز به تو پاک و منزهی. و با نام امام محمد بن حسن مهدی (ع) اعلام میکنم هر کس بعد از سیزده رجب ۱۴۲۵ به این دعوت ملحق نشود و اعلان بیعت با وصی امام مهدی (ع) نکند:
۱- از ولایت علی بن ابىطالب (ع) خروج کرده و به سبب این عمل جایگاه او دوزخ خواهد بود و تمام اعمال عبادی او از جمله نماز روزه و زکات و... باطل هستند.
۲- رسول الله محمد بن عبد الله (ص) از تمام کسانی که به ایشان نسبت دارند و در این دعوت حق وارد نشده و اعلان بیعت نمیکنند بیزاری جسته است (تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ * مَا أَغْنَى عَنْهُ مَالُهُ وَمَا كَسَبَ * سَيَصْلَى نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ * وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ * فِي جِيدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسَدٍ).(
[280])
)بریده باد دست ابو لهب* که مال و آنچه که کسب کرده به مال او سودی نداشت* در اتشی که شعله هایش برافروخته خواهد سوخت* و زن او که حمال هیزم میباشد* که در دستش ریسمانی از لیف است).
و حمد و سپاس از آن پروردگار یگانه است. وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِّنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كَانُوا بِآيَاتِنَا لَا يُوقِنُونَ).(
[281])
(و هنگامیکه قول عذاب بر انان محقق شود بر آنها جنبنده ای از زمین خارج میکنیم که با مردم سخن میگوید همانا مردم برآیینه به نشانه های ما یقین پیدا نمیکنند).
وصی و فرستاده امام مهدی (ع) به سوی تمام مردم
احمد الحسن
۱۳/جمادی الثانی/۱۴۲۵ هـ. ق.
بعد از این همه انکار و اتهامات که وصف آنها مایهی رسوایی است و قلم از شمارش و ذكر آنها عاجز است رحمت آل محمد (ع) به امت را ملاحظه کنید. علیرغم طلب مباهله با علمای بزرگ سه طایفه: مسلمانان و نصاری و یهود مباهلهای که جدش رسول الله (ص) بر نصاری نجران بعد از انکار تمام ادلهای که با خود آورده بلکه از کتبشان که به آنها اعتقاد داشتند آورد عرضه داشت، امروز نیز باری دیگر دشمنی با آل محمد (ع) شدیدتر و قبیحتر شکل گرفت. سید احمد الحسن (ع) از علمای ادیان خواست که با او مباهله کنند و این متن مباهله میباشد:
بسم الله الرحمن الرحیم و حمد و سپاس خدای عالمیان و درود بر محمد و آل محمد ائمه و مهدیین و انبیاء و مرسلین و لعنت دائم بر مخربان شریعت آنان تا روز قیام.
دین حق الهی در هر زمان یکی است و هرگز تعدد نمیپذیرد. همانطور که حجت خدا در هر زمان بر مردم یکی است و هرگز تعدد نمیپذیرد و در این زمان ادیان الهی بر زمين اسلام و مسیحیت و یهودیت میباشند که هر دین به طایفهی خود ارجاع میشود و من بندهی مسکین در پیشگاه خالقش علمای بزرگ سه طایفه و سه دین الهی بر زمین را برای معرفت صاحب حق به مباهله دعوت میکنم و آن قسم و سوگند در پیشگاه خداوند است و لعنت خدا را بر درغگویان قرار میدهیم. (فَمَنْ حَآجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءكُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءكُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةَ اللّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ).(
[282])
)پس هرکس بعد از اینکه آنچه از علم به سوی تو امد با تو احتجاج کند بگو بیایید به همراه فرزندان ما و فرزندان شما و زنان ما و زنان شما و نفس ما و نفس شما در پیشگاه خدا سوگند و قسمت یاد کنیم پس از لعنت خدا بر دروغگویان باشد).
پس اگر هرگز دعوت مرا اجابت نکردند خود و پیروانشان بدانند در گمراهی آشکار به سر میبرند. و خداوند آنان را به عذاب و بلاهایی که ملائکه بر اهل زمین فرود میآورند و ویران خواهد ساخت. در حال حاضر نیز عذاب بر مواضعی از زمین فرود آمده به خدا قسم هیچ عذابی نازل نخواهد شد مگر بعد از وجود رسالت الهی بر آن زمین.
(مَّنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا).(
[283])
(هر کس هدایت یابد به نفع خودش است و هر کس گمراه گردد بر گمراهی خود باقی میماند و کسی بار گناه دیگری را بر دوش نمیکشد و ما از عذاب دهندگان نیستیم تا اینکه رسولی را مبعوث سازیم(.
احمد الحسن
وصی و رسول امام مهدی (ع)
(خداوند بر زمین تمکینش دهد(
شوال/۱۴۲۶ هـ. ق.
علی رغم علم و حکمتی که برای آنان آورد و ادلهی علمیکه با تمام تواضع و انصاف به همان شیوهی اجداد پاکش (ع) صابر و محتسب و راضی به رضای خدا و تسلیم امر او بیان فرمود پاسخی جز انکار و تکذیب به صورتی حقیقی و روشن همانطور که روایات شریفه در مورد صاحب امر بیان کردند نبود. علی رغم مقام والای ایشان (ع) نزد پروردگار شنیده نشده و وقوع آن هم دور از انتظار نبود و این امر اولین بار نیست که در مورد آل محمد (ع) رخ داده و آنان را مورد خذلان قرار دادند، بلکه اجدادشان از این امت که ادعای پیروی از سنت و تشیع را میکنند خوار و رسوا شدند! بعد از ناتوانی در آوردن دلیل برهان علمی کمر همت به قتل ایشان (ع) و انصار ایشان بستند پس برخی از آنان کشته شده و برخی اسیر گشتند. خداوند ما را کفایت میکند که چه خوب وکیلی است و کسانی که به محمد و آل محمد (ع) ستم کردند به زودی خواهند دانست به چه ستمیگرفتار آیند و عاقبت از آن متقیان است.
فرزندانم سخن در باب تاریخ دعوت حق بسیار طولانی است اما من قسمتی از غفلت روح و جهاد صاحب آن (ع) و انصارش را بیان کردم و اگر میخواهید بیشتر بدانید به انتشارات انصار امام مهدی (ع) مراجعه کنید و در پایان از خداوند میخواهم که ما را از خادمان حقیقی محمد و آل محمد (ع) قرار دهد.
یمانی آل محمد (ع) میفرمایند: "حمد و سپاس از آن یگانه خدای بیهمتاست پروردگارا حمد و منت از آن توست.
خداوندا، تو را سپاس میگویم و تو صاحب منت بر من میباشی، خداوندا من نمیدانستم کتاب و ایمان چیست و تو آن را به من آموختی، و گمراه بودم پس هدایتم کردی، خداوندا من سر در گم بودم و تو مرا راهنمایی کردی، خدایا من مریض بودم و تو مرا شفا عنایت کردی، خدایا من عریان بودم و تو مرا پوشاندی، خدایا من گرسنه بودم و تو مرا سیر کردی، خدایا من تشنه بودم و تو مرا سیراب کردی، خدایا من فقیر بودم و تو مرا غنی ساختى، خدایا من یتیم بودم و تو مرا پناه دادی.
طاقت شکر تو را ندارم، زیرا من به هیچ خیری نرسیدم مگر بواسطه منت تو بر من، و هیچ کس از من بدی را دفع نکرد مگر تو، پس سپاس تو را همانگونه که شایسته کرم و عزت و جلالت است.
پس خداوندا حمد و سپاس از آن توست همانطور که کرم و عزت و جلالت از آن توست خداوندا بر محمد و آل محمد (ع) درود فرست و برای ذکر تو گوشهای قلب مرا بگشای تا وحی تو را دریابم و امر تو را تبعیت کنم و از نهی تو دوری گزینم.
خداوندا بر محمد و آل محمد (ع) درود فرست و وجه خود را از من مگیر و فضل خود را از من منع مکن و مرا از بخشش و عفو خودت محروم نساز و مرا از دوستان دوستداران تو و دشمن دشمنان خودت قرار ده.
خداوندا هراس از تو و رغبت به سوی تو و تسلیم امر تو و تصدیق کتاب تو و پیروی از سنت پیامبرت (ص) را روزی من قرار ده. خداوندا مسیرم را عبرت و سکوتم را تفکر و کلامم را ذکر قرار ده و گناه بزرگ را از من ببخشای و مرا به پدران صالحم ملحق کن و در آغاز و پایان و ظاهر و باطن حمد و سپاس از آن توست.
خداوندا سلام مرا به رسول خود مؤید منصور و مسدود حاشر و ناشر محمد (ص) برسان و آمرزش میطلبم و نزد تو توبه میکنم به خاطر کوتاهی در تبلیغ رسالت ولیِ تو و فرزند مظلوم ایشان محمد بن حسن (ع) صلوات تو بر او و بر پدران پاکش باد و سلام و درود و رحمت الهی بر تمام مردان و زنان مؤمن در مشارق و مغارب زمین باد.
درود خداوند بر تو باد ای محتسب صبور ای عبد صالح ای مجمع دو دریای معرفت علی و فاطمه (ع). سلامی از بندهی ذلیل اقرار کننده به تقصیر در پیشگاه تو و اعتراف کننده به عجز و ناتوانی در معرفت تو، ای عبد حکیم اين را میگویم در حالی که قلبم برای تو پرپر میزند و چشمانم به خاطر فاصلهها و دوری از تو میگریند.
ای کاش میدانستم در کدامین کنج در کدامین زمین از تو اثری بیابم در رضوی یا در ذى طوی! بر من گران است که همهی خلق را ببینم و تو را نبینم بر من گران است که از تو نه صدایی شنوم و نه نجوایی. جانم به فدایت ای کسی که همواره غائب اما حاضری. جانم فدایت ای کسی که دوری میگزیند از کسی که از ما دوری میگزیند. بر من گران است که بلاهای من بر تو احاطه کنند و از تو هیچ ناله و شکوایی به من نرسد. جانم به فدای تو آرزوی آرزومندان هستی چه مرد و چه زن مؤمن همه در فراقت آرزوی دیدارت دارند جانم به فدایت.
ای مولای من تا کی بدون تو بمانم تا کی ای مولای من خطاب آصف به توست. بر من گران است که در بدی مرا اجابت کنی. بر من گران است که بر تو اشک بریزم و دیگران تو را خوار کنند. بر من گران است بلاهایی که بر تو آید و بر آنان نیاید، آیا ناصری هست که من با او گریه کنم، آیا درخت بلندی هست که من بر بالای آن بروم و در خلوت خود باشم آیا چشمانی هست که چشمان من در گریستن به آنها کمک کرده باشند؟
ای احمد (ع) آیا برای تو راهی مانده که بازگردی؟ آیا روزی فرا میرسد که ما جانمان را فدایت کنیم؟ چه هنگام چشمان بی سوی یعقوبمان از دیدار یوسفمان بینا میگردد؟ کی تو را میبینیم و تو نیز ما را میبینی؟ هنگامی که پرچم نصرت برافراشته میشود میبینی چگونه بر گرد تو جمع میشویم و تو غائبی زمین پر از عدالت میگردد و دشمنان تو ریشهکن میشوند باطل رفته و حق میآید و ظالمان و متکبران ریشه کن میشوند و اصل ظالمان محو میشوند! و ما میگوییم حمد و سپاس خدای جهانیان.(
[284])
و سلام بر تو ای احمد (ع) مظلوم و سلام بر شهیدان راه حق و انصارت که در بین دستانت پرپر شدند. از خداوند مسئلت میداریم که ما را به طی مسیر همراه تو توفیق دهد و به ولایت تو ثابت قدم گرداند که او شنوای اجابت کننده است.
بندهی تو و خادم انصارت عبد العالى.
فهرست کتاب:
مقدمه 7
قسمت اول 8
روایاتی که بر وجود سیزده امام دلالت میکند 8
قسمت دوم 22
دفع آنچه که در مورد روایات سیزدهگانه گفته شده 22
اولاً: ادعای تصحیف
24
توقفی با سید مرتضی عسکری
">
توقفی با سید مرتضی عسکری
27
دوماً ادعای تغلیب
27
توقفی به همراه مجلسی و حائری
29
قسمت سوم 35
رد آنچه که در مورد روایات سیزدهگانه گفته شد
35
سخنان سید مرتضی عسکری
">
سخنان سید مرتضی عسکری
35
توقفی به همراه مرتضی عسکری
36
سخنان سید حائری
38
توقفی به همراه حائری
">
توقفی به همراه حائری
38
سخنان سید مرتضی عسکری
">
سخنان سید مرتضی عسکری
39
توقفی با سید مرتضی عسکری
">
توقفی با سید مرتضی عسکری
40
توقفی به همراه شیخ مجلسی
42
سخنان حائری
42
توقفی به همراه حائری
">
توقفی به همراه حائری
43
قسمت چهارم 45
درسی حول توقیع سمری
45
قسمت پنجم 53
مناقشه توقیع سمری
53
قسمت ششم 68
رؤیا و لوازم آن
">
رؤیا و لوازم آن
68
تفسير اول: تفسير مادی
69
مادیگرايان علّت به وجود آمدن رؤيا را، معلول چند امر میدانند
69
تفسير دوم: تفسير معنوی
70
و آن تفسير فلاسفه متافيزيک میباشد که میگويند: رؤيا بر چند نوع است
70
تفسير سوم
71
کلام سيد طباطبائي در مورد رؤيا
75
قسمت هفتم 87
رؤیا و لوازم آن
">
رؤیا و لوازم آن
87
قسمت هشتم 110
صیحه/ندای آسمانی
110
قسمت نهم 124
صیحه و لوازم آن
124
قسمت دهم 139
گذری بر تاریخ دعوت یمانیه
139
فهرست کتاب 163
[1] - مختصر بصائر الدرجات:ص ۳۸.
[2] - غیبة الطوسي: ص 150.
[3] - ينابيع المودة لذوي القربى: ج 2 ص 315.
[4] - أخرجه أحمد بن حنبل في المسند: ج 5 ص ٩٧ و ١٠١ ط الميمنية بمصر.
[5] - الإمامة والتبصرة: ص ٢.
[6] - أخرج الحافظ مسلم بن حجاج القشيري في صحيحه: ج 6 ص ٣ ط محمد علي صبيح بمصر.
[7] - أمالي الصدوق: ص 386.
[8] - الإمامة والتبصرة: ص ٢.
[10] - الإيقاظ من الهجعة: ص ٣٧٠.
[11] - الكافي: ج ١ ص 5٣١.
[12] - کنز الفوائد: ص 63، بحار الأنوار: ج 27 ص 228.
[13] - الخصائص الفاطمیة: ج1 ص 562.
[14] - غيبة النعماني: ص ٧٣.
[15] - مقتضب الأثر: ص ٩.
[16] - التعجب: ص 113، بحارالأنوار: ج 25 ص 362، مسترک سفینة البحار: ج 8 ص 220.
[17] - کتاب سلیم بن قیس بتحقیق محمد باقر الأنصاري: ص 429.
[18] - کتاب سلیم بتحقیق محمد باقر الأنصاري: ص 135.
[19] - الکافي: ج 1 ص 532.
[20] - من لا یحضره الفقیه: ج 4 ص 180، عیون أخبار الرضا (: ج2 ص 52، کمال الدین: ص 269، الإرشاد: ج2 ص 346.
[21] - الکافي: ج 1 ص 534.
[22] - النهایة في غریب الحدیث: ج 2 ص 300.
[23] - بحار الأنوار: ج 32 ص 320.
[24] - الکافي: ج 1 ص 534.
[25] - الکافي: ج 1 ص 532.
[26] - کفایة الأثر: ص 156، بحار الأنوار: ج 26 ص 349، غایة المرام: ج 1 ص 47، معجم أحادیث الإمام المهدي (: ج 1 ص 440.
[27] - لمحات الشیخ لطف الله الصافي: ص 220.
[28] - کتاب سلیم بن قیس بتحقیق محمد باقر الأنصاري: ص 379، بحار الأنوار: ج 22 ص 148.
[29] - کفایة الأثر: ص 226.
[30] - غیبة الطوسي: ص 152.
[31] - غیبة الطوسي: ص 58.
[32] - الکافي: ج 1 ص 379، دلائل الإمامة: ص 530، الإختصاص: ص 209، غیبة الطوسي: ص 165، وفي: ص 339 أیضاً، الهدایة الکبری: ص 362، معجم أحادیث الإمام المهدي (: ج 3 ص 62، نهج السعادة: ج 7 ص 464، میکال المکارم: ج 1 ص 113.
[33] - تصحیفات المحدثین: ج 1 ص 40 مقدمة التحقیق.
[34] - به مانند این مسئله در زبان فارسی نیز موجود است. مثال: خدا و جدا، سر و شر، رمان و زمان و الخ... (ويراستار: یوسف الأنصار).
[35] - تصحیفات المحدثین: ج 1 ص 49 مقدمة التحقیق.
[37] - مجمع البحرین: ج 1 ص 132.
[38] - الکافي: ج 1 ص 531.
[39] - قصد او از حدیث هفتم، روایت اول است که در قسمت هفتم ارائه شد، و آن روايتی است که شیخ کلینی به سند خود، از زراره گفت: شنیدم محمد باقر ( فرمودند: (دوازده امام از آل محمد ( همه محدثند از رسول الله ( و فرزند علی (، و رسول الله و ( علی ( پدران هستند). و با روایت چهاردهم آن روایت سومی است که در قسمت سوم تقدیم شد، و آن روایتی است که شیخ کلینی در کافی به سند خود از ابی الجارود، از محمد باقر ( فرمودند: رسول الله ( فرمودند: (من و دوازده تن از فرزندانم و تو ای علی زِر (ثبات) زمین هستيم یعنی میخ کوههای آن هستند و زمین با وجود ما استوار مانده و از هر گونه ویرانی در امان مانده پس هرگاه دوزازده تن از فرزندانم بروند زمین با اهلش ویران خواهد شد و لحظهای به آنان مهلت داده نمیشود).
[40] - اين همان حديث هفتم است كامل آن اين میباشد: 7- محمد بن یحيی، از عبد الله بن محمد الخشاب، از ابن سماعه، از علی بن الحسن بن رباط، از ابن آذينه، از زراره گوید: از امام محمد باقر ( شنیدم که فرمودند: (الاثنا عشر الامام من آل محمد ( كلهم محدث من رسول الله ( ومن ولد علي ورسول الله وعلي ( هما الوالدان، فقال علي بن راشد وكان أخا علي بن الحسين لأمه وأنكر ذلك فصرر أبو جعفر ( وقال: أما إن ابن امك كان أحدهم).الکافي: ج1 ص531.
[41] - شیخ مفيد در ارشاد با این سند روایت میکند: ابو القاسم مرا خبر داد، از محمد بن یعقوب، از علی ابن علی اشعری، از (الحسین بن عبید الله)، از الحسن بن موسی الخشاب، از علی ابن سماعه، از علی بن الحسن بن رباط، از عمر بن آذينه، از زراره گوید: شنيدم محمد باقر ( میفرمايند: (دوازده امام......).الإرشاد: ج2 ص347.
[42] - عیون أخبار الرضا (: ج 2 ص 60، الخصال: ص 40، شيخ صدوق در دو کتاب با این سند روایت کرد: محمد بن علی ماجیلویه ( گفت: محمد بن یعقوب کلینی ما را حدیث کرد و گفت، ابو علی اشعری گفت، از حسین بن عبید الله، از الحسن بن موسی الخشاب، از علی بن سماعه، از علی بن الحسن بن رباط، از پدرش، از ابن آذينه، از زراره بن اعین گوید: شنيدم امام محمد باقر ( فرمودند: (ما دوازده امام هستيم از آل محمد که همه بعد از رسول الله ( محدث هستند و علی بن ابیطالب ( از آنهاست).
[43] - معالم المدرستین: ج 3 ص 259.
[44] - اصول الدین، حائری: ص 196.
[45] - دروس في علم الأصول: ج 2 ص 112.
[46] - رسائل مرتضی: ج 3 ص 145.
[47] - دروس في علم الأصول: ج 3 ص 217.
[48] - دروس في علم الأصول: ج 1 ص416.
[49] - بنابیع المودة: ج 3 ص 383.
[50] - کافی: ج 1 ص 532.
[51] - در الخصال با اين متن و سند ایراد شده است که: ابی ( ما را حديث گفت، سعد بن عبد الله ما را حديث گفت، محمد بن الحسين بن ابی خطاب ما را حديث گفت، از الحسن بن محبوب، از ابی الجارود، از محمد باقر (، از جابر بن عبد الله انصاری گفت: (بر فاطمه ( وارد شدم و در دستان ایشان ( لوحی دیدم که در آن نام اوصیاء نوشته شده بود آنان را برشمردم دوازده تن بودند که يکی از آنها قائم، و نام سه تن علی و نام سه تن محمد بود). الخصال: ص477.
[52] - معالم المدرستين: ج 3 ص 262.
[53] - معالم المدرستين: ج 3 ص 259.
[54] - اصول الدین: ص 198.
[56] - معالم المدرستین: ج 3ص 264.
[57] - غیبة الشیخ الطوسي: ص 137 و صفحات بعدی.
[58] - و از جمله آنها آنچه سیستانی بدان فتوا داد، و این متن فتوائی است که از روی جهل نسبت به حقیقت امر بود: (بسمه تعالی، وظیفه شرعی در برابر کسی که ادعای دیدار با امام عصر ارواحنا فداه میکند، چه به صورت مستقیم و چه از طریق رؤیا در زمان غیبت کبری در ادعائی که میکند نباید راستگو پنداشته شود و هر چه به ايشان ( از اوامر و غیره نسبت داده شود از او (مدعی) اخذ نشود. بلکه آنچه در بارهی ایشان ( از امور معلوم باطل که بعضی در فوق به آنها اشاره شد میگوید باید مورد انکار قرار گیرد، و ما برادران مؤمن خدا آنها را توفیق دهد را ملتفت میکنیم که دنبال مانند چنين ادعاها نروند و در نشر و ترویج آنها به هر نحوی مساهمت نکنند، و آنها را به پرهيز و دوری از اصحاب آنها و پيروانشان نصيحت میکنيم اگر چه این راه را ترک نکنند، و به خدای تبارک و تعالی تضرع میکنیم تا در فرج اماممان صاحب العصر ( تعجيل فرج کند و ما را از انصار و یاوران ايشان قرار دهد. 21/ رمضان/ 1422 هـ.ق برابر با 26/ آبان ماه/ 1380 هـ.ش.
[59] - غیبة الشیخ الطوسي: ص 412، بحار الأنوار: ج 51 ص 378.
[60] - فقه علائم الظهور: ص 11.
[61] - فتنه گوساله: ج 2 ص 61.
[62] - مقدمة الشیخ الکلیني في الکافي.
[63] - الأنعام: 198.
[64] - الکافي: ج 1 ص 8.
[65] - أصول الکافي الکلیني: المقدمة: ص 8.
[66] - غیبة النعماني: ص 175.
[67] - المائدة: 101.
[68] - بحارالأنوار: ج 77 ص 380.
[69] - القمر: 5.
[70] - بحار الأنوار: ج 53 ص 171.
[71] - هود: 113.
[72] - فتنه گوساله: ج 2 ص 63.
[73] - کمال الدین وتمام النعمة: ص 516، رواها الشیخ الطبرسي في الاحتجاج: ج 2 ص 269، غیبة الطوسي: ص 359، بحارالأنوار: ج 53 ص 318.
[74] - همگام با بنده صالح: ص 28.
[75] - معجم رجال الحديث: ج 1 ص 182.
[76] - گويد: يادآوری: دو مورد سهو در دو کتاب از علمای ما، خداوند رحمتشان کند واقع شدهاند که لازم به يادآوری هستند: اول: در کتاب غيبت شيخ الأجل ابي جعفر محمد بن الحسن طوسی ( در نسخهای که در نزد من است اينگونه آمده است که جماعتی از ابی جعفر به ما خبر دادند، محمد بن علی بن الحسين بن بابويه، گويد: ابو محمد احمد بن الحسن مکتب من را حديث گفت که در شهر السلام بودم، و حديث بدين جا رسيد همانگونه که از کمال الدين ابن بابويه ( نقل کرديم، و آنچه دانستم اين است، آن فردی که ابن بابويه از او نقل کرده است حسن بن احمد است، و ظاهراً سهو در کتاب شيخ طوسی از طرف نسخهبرداران صورت گرفته، و آنچه مؤيد وقوع سهو در آن از طرف بعضی از نسخهبرداران است، اين که حاج ميرزا حسين نوری ( اين حديث را در جنة المأوی از غيبت شيخ از الحسن بن احمد المکتب نقل کرده است و الله اعلم.
دوم: در کتاب مستدرک الوسائل عالم محدث حاج ميرزا حسين نوری ( با وجود گشاده دستی، و کثرت اطلاعش، و اهتمامش در درج نامهای مشايخ صدوق، از ذکر نام اين شخص جليل، غافل گشته. کسی که شيخ صدوق با خشنودی و رضايتمندی به طور مکرر روايت کرده و امثال چنين اموری که عالم را به تفحص و دنبالهروی حريص میدارند و ظفر و چيرگی بر آنچه که در گذشته نسبت بدان غافل بوده، را واجب میداند. پس ای برادران من شما را به سعی و اجتهاد سفارش میکنم؛ زيرا خداوند هرگز طالب حق را دست خالی از درگاه خويش نمیراند و همچنين آنچه که بر وقوع سهو و سهلانگاری و اشتباه در کتاب شيخ و غفلت صاحب مستدرک در خصوص ذکر شيخ ( دلالت میکند اين بوده که مولی عناية الله مذکور، حديث مسطور را از کتاب ربيع الشيعه اثر ابن طاووس به نقل از حسن بن احمد المکتب نقل کرده است پس به حمد و سپاس الهی و ياريش، آشکار شد که روايت کننده از ابی حسن سمری (، حسن بن احمدی است که ابن بابويه ( از او روايت کرده و آنچه دال بر صحت اين حديث و صدور آن از جانب امام ( بوده، اين است که شيخ طبرسی ( صاحب کتاب احتجاج، آن را مرسل و بدون ذکر سند روايت کرده و آن را در ابتدای کتاب ملزم داشته و تصريح کرده که در اين کتاب، احاديثی که سندشان مذکور نيست را بدون سند درج میکند، اما به سبب موافقتش با اجماع يا اشتهار بين مخالف و مؤالف يا موافقتش با حکم عقلی، آن را ذکر کرده و نيز آشکار شده که حديث مزبور به سبب موافقتش با اجماع يا اشتهار آن، از هرگونه سند، بینياز است و همچنين دليل ديگر بر صحتش، استناد علمای ما از زمان شيخ صدوق تاکنون بوده و به آن اعتماد دارند و هرگز در مورد آن مناقشه قرار ندادند و هيچ يک از آنان در اعتبار آن تأملی نداشته همانطور که بر متابع و محقق در کتب و تصنيفهای آنان آشکار است. پس از هر آنچه که ذکر کرديم، دريافت شد که حديث مذکور از جملهی روايات قطعی است که در آن هيچ شک و شبههای نيست و از آن دست خبری میباشد که امام ( در مورد آن فرمودند: (فإ المجمع عليه لاريب فيه)، (هر آنچه که بر آن اجتماع حاصل شد، در آن شکی نيست). مکيال المکارم للميرزا محمد تقی اصفهانی ج2 ص334.
[77] - سيد خوئی گويد: الحسن بن احمد المكتب: ابو محمد، از مشايخ صدوق است که به او رحمت فرستاده است، کمال الدين، باب49، حديث41. معجم رجال الحديث: ج5 ص272.
[78] - گويد: (الحسن بن احمد المکتب، ابو محمد: او را ذکر نکردند. صدوق در باب45 حديث حضور او نزد علی ابن محمد سمری چند روز قبل از وفاتش، و خارج ساختن توقيع امام که حاکی از مرگ او بود، و عدم وصيت به هيچ کس از او و ... روايت کرده است. مستدرکات علم رجال الحديث: ج2 ص348.
[79] - تاريخ الغيبة الصغري السيد محمد الصدر: ص 641، دار التعارف: ص 1992.
[80] - تاريخ الغيبة الصغري: ص 641.
[81] - مرسل بر صيغه مجهول در ارسال به معنای اطلاق است، همانگونه که گفته میشود: شتر ارسال شده؛ زيرا راوی آن را مقيّد به چيزی نساخته. و آن: آنچه از معصوم ( روايت کرد و آن را کسی درک ننمود، و اگر آن را در چيز ديگری درک کرد و با آن اجتماع کرد، پس اگر از او روايت کرد در آن هنگام بدون واسطه يا با واسطه از سلسله (از آخر آن- نيز-) ساقط شد، يکی از آنها ساقط شود يا بيشتر (يا همه)، سهواً يا از روی فراموشی و نسيان، (پس مرسل)، از مشهور است. نهاية الدراية سيد حسن صدر: ص189.
[85] - شرح أصول الکافي: ج 6 ص 265.
[86] - شيخ ناظم عقيلی گويد: (لايطلع علی موضعه)، (کسی از موضعش آگاهی پيدا نمیکند). در خصوص نفی مشاهدهی امام ( و ديدار با ايشان در مکانی غير از موضع اصلی حضرت، تصريح نمیکند. بلکه روايت به امکان اطلاع برخی خاصان و ياران دينی، از جايگاه حضرتش، تصريح میکند: (لايطلع علی موضعه فيها إلا خاصة مواليه في دينه)، (کسی از موضعش آگاهی پيدا نمیکند جز ياران خاص در دينش). پس مشاهده و ديدار امام ( در اماکن مختلف بلکه در کشورهای مختلف، ثابت شده است. پس اين روايت، نمیتواند در نفی مشاهده و ديدار با امام مهدی ( به کار رود؛ زيرا نگفته: (لايطلع علی شخصه)، (کسی از شخص حضرت اطلاعی ندارد) بلکه میگويد: (لايطلع علی موضعه)، (کسی از موضعش آگاهی ندارد) و برخی از علمای جليل از جمله شهيد سيد صدر ( در موسوعه مهدوی به اين امر اشاره کردهاند. پاسخ دندانشکن به منکران ذريهی قائم ص33.
[89] - تاريخ الغيبة الصغري ص ۶۵۲.
[90] - تاريخ الغيبة الصغري ص ۶۵3.
[93] - به نقل از کتاب پاسخ دندانشکن به منکران رؤیت صاحب الزمان: ص 36.
[94] - و برای اينکه قضيه برای خوانندهی بزرگوار، روشنتر شود. آنچه که در کتاب منطق شيخ مظفر آمده را نقل میکنم: گويد: خبر و انشاء: هر مرکب تام، دارای يک نسبت قائم و پايدار بين اجزائش میباشد که نسبت تام نيز ناميده میشود و اين نسبت: اول: دارای يک حقيقت ثابت در ذات خود است (بدون در نظر گرفتن لفظ آن) و اينکه لفظ مرکب از حقيقت و کشف حقيقت ثابت شدهی آن، سخن میگويد. مثلاً خبر دادن از حادثهای که رخ داده و يا قبل از رخ دادنش، از آن خبر میدهند. مانند بارانی که از آسمان میبارد. بگوييم: باران باريد، يا فردا باران خواهد باريد. در علم منطق، چنين جملهای، «خبر» و همچنين «قضيه» و «گفته» ناميده میشود و نيازی نيست که خبر حتماً بايد با عالم واقع، مطابقت داشته باشد. پس اگر مطابقت يافت، آن خبر، صادق و اگر مطابقت نيافت، دروغ قلمداد میشود.
خبر: يک مرکب کاملی است که ممکن است نيمی از آن صادق و نيم ديگرش، کذب باشد.
چيزی که برای صاحب منطق اهميّت دارد و در جستجوی آن است، خبری میباشد که صدق محض است.
دوم: برای نسبت تام يا کامل، حقيقتی وجود نداشته (با چشم پوشی از لفظ آن) و چه بسا چيزی که نسبت را تحقق میبخشد، لفظ آن باشد که در مقصود گوينده، يافت میشود و به عبارت صريحتر: گوينده، معنا را در لفظ مرکب میيابد و در ورای نسبت کلامش، حقيقت ثابتی نيست تا کلام باری بر آن مطابقت داشته باشد و يا نداشته باشد. و اين نوع مرکب (إنشاء) ناميده میشود و مثال اين نوع مرکب جملههای امری: درس را حفظ کن. نهی: با دوستان ناباب مجالست مکن. استفهام انکاری: در مريخ زندگی هست؟! جملههای منادا: ای محمد! جملههای خواهشی و تمنائی: اگر بازگرديم از مؤمنان خواهيم بود. جملههای تعجبی: انسان چه خطر بزرگیست! جملههای قراردادی و عقدی همچون عقد قرارداد اجازه، فروش، ازدواج. جملههای ايقاعی: همچون طلاق، رها کردن برده، وقف کردن و... و اين مرکبات همه در لفظ دارای معانی هستند اما دارای حقائق ثابتی نيستند و ممکن است مطابقت داشته باشد و ممکن است نداشته باشد، ممکن است رخ دهند و ممکن است رخ ندهند و معانی آن، تنها با لفظ شکل گرفته و به وجود آمدهاند و توصيف آن به صدق يا کذب، امکانپذير نيست. پس انشاء: مرکب تامی است که نمیتوان آن را به صدق يا کذب توصيف کرد. المنطق شيخ محمد رضا المطفر: ص61.
[95] - قضيه يا جملهای که از موضوع و محمول تشکيل شده: مثلاً در جملهی زيد برخاست. زيد: موضوع و برخاست: محمول میشود و يا برعکس جمله: برخاستن زيد. زيد: موضوع، و برخاستن: محمول جمله است. و محمول همان حکمی است که گوينده در مورد موضوع جاری میکند.
[96] - المنطق الشيخ محمد رضا المظفر: ص 161.
[97] - کشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد بتحقيق الآملي: ص 164.
[101] - و مورد پنجمی که شيخ ناظم عقيلی در کتاب پاسخ قطعی به منکران ذريه امام مهدی ص38، ذکر کرده را اضافه میکنيم. امر پنجم: توقيع شريف از دايرهی بداء خارج نيست و احتمال بداء نيز در آن وجود دارد پس غير قابل قبول است که شخصی توقيع شريف را دليلی بر نفی سفارت خاصه قلمداد کند، آن هم مادامی که خارج از دايره بداء نبوده و برای توضيح بيشتر در خصوص مسئلهی بداء برخی متون کتاب همگام با بندهی صالح را ذکر میکنم، برادری که با بندهی صالح، سيد احمد الحسن ( ملاقات داشته، گويد: آن بار از بندهی صالح، سيد احمد (، در مورد سفيانی و برخی جزئيات مربوط به شخصيتها و رويدادهای ظهور، پرسيدم، ايشان ( فرمودند: (نسبتاً برای تمام جزئيات، بداء، احتمال میرود بلکه آن امر، نسبتاً برای نقشه نظامی ارجخيّت بيشتری دارد، که هدف آن پيروزی و غلبه بر دشمن و آن شيطان و لشکرش میباشد و حتی آن خروچی که در يک روز اتفاق میافتد هم بداء به همراه دارد).
سپس بعد از ذکر برخی روايات شريفه که مضامين آن را اختصاص داشته و فرمودند: (از اين روايات چه دريافت میکنی؟ قائم از محتومات است، قائم، از جملهی ميعادها و وعدههاست، سفيانی از محتومات است و در محتوم بداء نيست، در محتوم بداء است، در ميعاد و وعده بداء وجود ندارد.
-پس در محتوم بداء است بدين معناست که در جزئيات آن بداء رخ میدهد و الا اين روايات بيان میکنند که هيچ بداء در آن وجود ندارد. اما اصل وجود سفيانی حتمی است اما بداء آن در خود شخصيّت سفيانی نهفته است؛ يعنی ممکن است فلانی يا فلانی باشد و ممکن است مبداء او از اينجا يا از آنجا باشد.
-قائم، از جملهی وعدههاست و بداء در او نيست؛ زيرا او امام است و بداء در شخص معصوم اتفاق نمیافتد. پس اصل قيام يمانی و سفيانی و خراسانی در يک روز واحد، در ضمن مساحت بداء قرار گرفته و چگونه ممکن است شخص عاقل آن را دليل قطعی قرار دهد که بايد با جزئيات کامل تحقق يابد و آن از جمله اموری است که خداوند بداء را در آنها اراده کرده است). همگام با بنده صالح ص25.
[103] - زیگموند شلومو فروید (Sigmund Freud)، عصب شناس اتریشی که در زمینههای اختلالات مغزی و گفتار درمانی و کالبدشناسی اعصاب میکروسکوپی در بیمارستان عمومی وین به تحقیق پرداخت. (منبع: ویکی پدیا)، (ویراستار: یوسف الأنصار).
[104] - به تفسير سورهی يوسف در تفسير الأمثل مراجعه شود: ج 7 ص 129، خلاصهواری در عبارات جهت شفافسازی مطلب.
[105] - أمالي الشيخ الصدوق: ص 209.
[108] - أمالي الشيخ الصدوق: ص 208.
[109] - أمالي الشيخ الصدوق: ص 209.
[113] - تفسير الميزان: ج 11 ص 273 – 268.
[115] - تفسير الميزان: ج 11 ص 273 – 268.
[116] - الکافي: ج 8 ص 90.
[117] - الصافات: 105 – 102.
[118] - يوسف: 4.
[119] - يوسف: 36.
[120] - يوسف: 43.
[121] - طه: 39 – 38.
[122] - و بدين ترتيب، قرآن کريم، رؤيا را وحی ناميد. پس وحی تنها مختص انبياء نيست، همانطور که برخی غافلان از حقائق امور، چنين تصور میکنند. وحی دارای اقسام متعددی است، و برای اينکه خواننده بر حقيقت امر واقف آيد، وحی و اقسام آن را به طور مختصر ذکر میکنم: اول: وحی: عبارت است از اشارهی سريع میباشد همانگونه که راغب در مفردات قرآن، میگويد و لذا به اعمال سريع، وحی گفته میشود. سپس اين مفرده را بر معارف الهی که در قلوب انبياء و اوليای صالحش رسوب میکند، اطلاق کردم.
ابن منظور در لسان العرب، گويد: وحی يعنی (اشاره)، (نگاره)، (پيام سريع)، (الهام) و (حديث و نجوای پنهان) است. و از مجموع آنچه تقديم شد، در میيابيم که وحی در اصل به معنای اشارهی سريع و سخن رمزی و خطاب مخفی و رّد و بدل شدن آن با پيام و اشارات سريع است و از آنجا که آموزههای الهی، به صورت اشارهی رمزدار به انبياء، وحی میشد، مفرد کلمهی وحی بر آن اطلاق يافت.
دوم: وحی، اَشکال مختلف و متعددی دارد، خداوند میفرمايد:(وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْيًا أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ(، (و هيچ بشرى را نرسد كه خدا با او سخن گويد جز [از راه] وحى يا از فراسوى حجابى يا فرستادهاى بفرستد و به اذن او هر چه بخواهد وحى نمايد آرى اوست بلند مرتبه سنجيدهكار).الشوری: 51. و امام صادق ( فرمودند: (الْأَنْبِياءُ وَالْمُرْسَلُونَ عَلَى أَرْبَعِ طَبَقَاتٍ فَنَبِي مُنَبَّأٌ فِي نَفْسِهِ لَا يعْدُو غَيرَهَا وَنَبِي يرَى فِي النَّوْمِ وَيسْمَعُ الصَّوْتَ وَلَا يعَاينُهُ فِي الْيقَظَةِ وَلَمْ يبْعَثْ إِلَى أَحَدٍ وَعَلَيهِ إِمَامٌ مِثْلُ مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ عَلَى لُوطٍ ( وَنَبِي يرَى فِي مَنَامِهِ وَيسْمَعُ الصَّوْتَ وَيعَاينُ الْمَلَكَ وَقَدْ أُرْسِلَ إِلَى طَائِفَةٍ قَلُّوا أَوْ كَثُرُوا كَيونُسَ قَالَ اللَّهُ لِيونُسَ- وَ أَرْسَلْناهُ إِلى مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ يزِيدُونَ قَالَ يزِيدُونَ ثَلَاثِينَ أَلْفاً وَعَلَيهِ إِمَامٌ وَالَّذِي يرَى فِي نَوْمِهِ وَيسْمَعُ الصَّوْتَ وَيعَاينُ فِي الْيقَظَةِ وَهُوَ إِمَامٌ مِثْلُ أُولِي الْعَزْمِ وَقَدْ كَانَ إِبْرَاهِيمُ ( نَبِياً وَلَيسَ بِإِمَامٍ حَتَّى قَالَ اللَّهُ- إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً ...)، (انبياء و رسولان بر چهار دسته اند: 1- نبیای كه تنها براى خود نبي است (وظائف شخص خود را از خدا دريافت مىكند) و از نفس خود فراتر نمیرود (برای ديگران تكليفی را معين نمىكند). 2- نبیای كه در خواب مىبيند و صدايش را مىشنود و او (فرشته) را به چشم نمىبيند و به احدى مبعوث نيست. و خود امامى دارد چنآنچه حضرت ابراهيم نسبت به لوط ( امام بود. 3- نبیای كه در خواب ببيند و صدايش را بشنود و فرشته را به چشم ببيند و معاينه كند و به يک گروهی كم يا زياد مبعوث است. مانند يونس ( که خدا درباره يونس ( فرمود: «ما او را براى صد هزار بلكه بيشتر فرستاديم» فرمايد: سى هزار بيشتر بودند و بر او [و اين دسته از انبياء نيز] امامى بود. 4- نبیای كه هم در خواب ببيند و هم صدا[ی فرشته] را بشنود و هم در بيدارى به چشم ببيند و خودش امام است. مانند انبياء اولوالعزم [که بر عدهای از مردم مبعوث شده اند] از جمله ابراهيم ( که مدتى نبی بود، اما امام نبود تا خدا فرمود: «به راستى من تو را امام ساختم). بصائر الدرجات: ص393.
الف. با مشاهدهی فرشتهای از فرشتگان و شنيدن حديث او، همانگونه که حال جبرئيل ( اينچنين بوده و خداوند بواسطهی او به رسول الله ( وحی میکرد.
ب. فقط شنيدن صدای فرشته و عدم مشاهدهی او.
ج. القای وحی به قلب.
د. از طريق رؤيای صادقه که مصداق بحث ماست، شکل گيرد. همانگونه که خداوند متعال از طريق رؤيا به مادر موسی ( وحی کرد. پس از اين آيه، در میيابيم که رؤيای صادقه، وحی الهی است. و خداوند میفرمايد: (وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ(، (و به مادر موسى وحى كرديم كه او را شير ده و چون بر او بيمناک شدى او را در نيل بينداز و مترس و اندوه مدار كه ما او را به تو بازمىگردانيم و از [زمره] پيمبرانش قرار مىدهيم). القصص: 7.
و خداوند متعال به حواريون وحی کرد و فرمود: (وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُواْ بِي وَبِرَسُولِي قَالُوَاْ آمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ(، (و [ياد كن] هنگامى را كه به حواريون وحى كردم كه به من و فرستادهام ايمان آوريد گفتند ايمان آورديم و گواه باش كه ما مسلمانيم). المائدة: 111.
و همچنين وحی خداوند متعال به ابراهيم ( در قضيهی سر بُريدن فرزندش اسماعيل: (فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ(، (و وقتى با او به جايگاه سعى رسيد گفت اى پسرک من من در خواب [چنين] مىبينم كه تو را سر مىبرم پس ببين چه به نظرت مىآيد گفت اى پدر من آنچه را مامورى بكن ان شاء الله مرا از شكيبايان خواهى يافت). الصافات: 102.
و خداوند او را به سبب تصديق رؤيا و اجرای حکم الهی از خلال دستوری که در رؤيا ارائه گرديد، مورد مدح و ثناء قرار داد و در مورد او فرمود: (قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ(، (رؤيا[ى خود] را حقيقت بخشيدى ما نيكوكاران را چنين پاداش مىدهيم). الصافات: 105.
و وحی خداوند به پيامبر عظيم الشأن ما از خلال رؤيای صادقه و آگاه ساختن ايشان به مژدهی ورود مسلمانان به کعبه: (لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِن شَاء اللَّهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُؤُوسَكُمْ وَمُقَصِّرِينَ لَا تَخَافُونَ فَعَلِمَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِن دُونِ ذَلِكَ فَتْحًا قَرِيبًا(، (حقاً خدا رؤياى پيامبر خود را تحقق بخشيد [كه ديده بود] شما بدون شک به خواست خدا در حالى كه سر تراشيده و موى [و ناخن] كوتاه كردهايد با خاطرى آسوده در مسجد الحرام در خواهيد آمد خدا آنچه را كه نمىدانستيد دانست و غير از اين پيروزى نزديكى [براى شما] قرار داد). الفتح: 27.
الف. و همچنين مفردهی وحی، به معنای خلق غريزه نيز آمده است همانطور که آيهی کريمه چنين نشان میدهد: (وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ(، (پروردگار تو به زنبور عسل وحى [=الهام غريزى] كرد كه از پارهاى كوهها و از برخى درختان و از آنچه داربست [و چفتهسازى] مىكنند خانههايى براى خود درست كن). النحل: 68.
ب. و وحی به معنای تقدير و اندازهگيری قوانين الهی در عالم تکوين نيز آمده است: (وَأَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاء أَمْرَهَا(، (و در هر آسمانى كار [مربوط به] آن را وحى فرمود). فصلت: 12.
و در خصوص شهادت و گواهی زمين در روز قيامت: (بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا(، ([همانگونه] كه پروردگارت بدان وحى كرده است). الزلزلة: 5.
ج. به معنای خطاب و اشاره آمده است همانطور که در قصهی زکريا ( با قومش حاصل گشته است: (فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ فَأَوْحَى إِلَيْهِمْ أَن سَبِّحُوا بُكْرَةً وَعَشِيًّا(، (پس از محراب بر قوم خويش درآمد و ايشان را آگاه گردانيد كه روز و شب به نيايش بپردازيد). مريم: 11.
د. و به معنی القاءات و نجواهای پنهان شيطانی نيز آمده است: (وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الإِنسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا(، (و بدين گونه براى هر پيامبرى دشمنى از شيطآنهاى انس و جن برگماشتيم بعضى از آنها به بعضى براى فريب [يكديگر] سخنان آراسته القا مىكنند). الأنعام: 112.
[123] - الأنفال: 43.
[124] - الفتح: 27.
[125] - الإسراء: 60.
[126] - تفسير الميزان: ج 11 ص 268.
[128] - نکتهی قابل توجه اين است که اسم شيطان، خاص ابليس نيست، که برخیها چنين میپندارند، بلکه مفهوم عام دارد. پس آن اسم جنس است و شامل هر موجود مخرب و عصيانگر است چه انس باشد و چه جن يا هر چيز ديگر. و در اصل مفرده، دو گفته است.
گفتهی اول: شيطان، مفرد کلمهی شطون است، يعنی عمق، بلندی و به همين سبب آن را در مورد چاه عميق و بعيد به حدی که انتهايش قابل دسترس نيست، به کار رفته. و خليل بن احمد گويد: شَطَن به معنای طناب طويل و بلند است و از آنجا که شيطان از رحمت الهی و حق به دور است، اين مفرد کلمه در مورد او به کار رفته است.
و گفتهی دوم: از مادهی (شَيط) گرفته شده؛ به معنای التهاب و سوختگی و احتراق است و از آنجا که شيطان از آتش آفريده شده و هنگامی که خداوند او را به سجده در مقابل آدم ( دستور داد، از شدت عصبانيت گُر گرفت. و اين مفرده بر او و هر موجود شبيه به او اطلاق يافت. نفحات القرآن ج1 ص382. و در اينجا، آنچه که برخیها از امکان نسيان انبياء ( با تمسک به فرمودهی الهی: (إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغَاوِينَ(، (در حقيقت تو را بر بندگان من تسلطى نيست مگر كسانى از گمراهان كه تو را پيروى كنند).الحجر: 42. وارد کردهاند، باطل میگردد. نسبت دادن نسيان و فراموشی به ابليس، يعنی نفی تسلط او بر بندگان صالح خداوند، انبيا و صالحان. و از عدم فراموشی انبيای الهی میگويند در حالیکه قرآن کريم، فراموشی و نسيان را به ايشان نسبت میدهد و از حال يوسف بن يعقوب برای ما، حکايت میکند: (وَقَالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِّنْهُمَا اذْكُرْنِي عِندَ رَبِّكَ فَأَنسَاهُ الشَّيْطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ(، يوسف: 42. (و [يوسف] به آن كس از آن دو كه گمان مىكرد خلاص مىشود گفت مرا نزد آقاى خود به ياد آور و[لی] شيطان يادآورى به آقايش را از ياد او برد در نتيجه چند سالى در زندان ماند). و از يوشع بن نون، وصی موسی ( حکايت میکند: (قَالَ أَرَأَيْتَ إِذْ أَوَيْنَا إِلَى الصَّخْرَةِ فَإِنِّي نَسِيتُ الْحُوتَ وَمَا أَنسَانِيهُ إِلَّا الشَّيْطَانُ أَنْ أَذْكُرَهُ وَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ عَجَبًا(، (گفت ديدى وقتى به سوى آن صخره پناه جستيم من ماهى را فراموش كردم و جز شيطان [كسى] آن را از ياد من نبرد تا به يادش باشم و به طور عجيبى راه خود را در دريا پيش گرفت). الکهف: 63.
خوانندهی گرامی به دو آيه بنگرد، فراموشی و نسيان را ثابت کرده و منبع و منشأ آن را آشکار میکنند و منشأ آنها، شيطان است. و قبلاً ذکر شد که شيطان، خاص ابليس نيست تا گفته شود، نسيان و فراموشی از ابليس، مخلوق جنی که از سجده در مقابل آدم ( ابا داشت، نشأت گرفته؛ خداوند به او میفرمايد: (إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغَاوِينَ(، (در حقيقت تو را بر بندگان من تسلطى نيست مگر كسانى از گمراهان كه تو را پيروى كنند). الحجر: 42.
فراموشی از ظلمت و تاريکی نفس نشأت میگيرد که هيچ مخلوقی در زمين، عاری از اين ظلمت نيست جز کسانی که ابليس بر آنان ( تسلطی ندارد. و هر کس خواهان کسب اطلاعات بيشتر است به کتاب، سفر حضرت موسی به مجمع البحرين، نوشته يمانی آل محمد، سيد احمد الحسن ( مراجعه کند.
[130] - علی بن ابراهيم در تفسير خود و فرمودهی خداوند: (إِنَّمَا النَّجْوَى مِنَ الشَّيْطَانِ لِيَحْزُنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَلَيْسَ بِضَارِّهِمْ شَيْئاً إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ). گويد: پدرم از محمد بن ابیعمير از ابیبصير از ابیعبدالله ( نقل میکند که فرمودند: (علت نزول اين آيه اين بود که فاطمه ( در خواب میبيند که رسول الله ( قصد دارد به همراه فاطمه و علی و حسن و حسين ( از مدينه خارج شود، چون خارج شدند و از ديوارهای مدينه دور شدند، به يک مسير دو راهی برخوردند پس رسول الله ( جانب راست را گرفت تا در آن رفتند تا اينکه به مکان سبزه زاری رسيدند که پر از درختان خرما و جوی آب بود، رسول الله ( برّهای بزرگ خريدند که در يکی از گوشهايش خالهای سفيد داشت، حضرت دستور دادند که آن را سر ببرند، چون مهيای خوردن شدند در هنگام خوردن در آن مکان در دم مُردند. فاطمه ( گريان از خواب بيدار شد، و هرگز رسول الله را از خوابی که ديده بود، با خبر نساخت. وقتی صبح فرا رسيد، رسول الله ( به همراه دراز گوشی آمدند و فاطمه را بر آن سوار کردند و امر کردند که امير المؤمنين و حسن و حسين از مدينه خارج شوند، همانگونه که فاطمه در خواب ديد. هنگامی که از ديوارهای مدينه خارج شدند، به يک مسير دو راهی رسيدند و رسول الله ( جانب راست را برگرفت و رفتند تا اينکه به مکان سبزه زاری رسيدند که پر از درختان خرما و جوی آب بود، رسول الله ( برّهای بزرگ خريدند که در يکی از گوشهايش خالهای سفيد داشت، حضرت دستور دادند که آن را سر ببرند و کباب کردند، چون مهيای خوردن شدند، فاطمه برخاست و به گوشهای رفت و از هراس مبادا اينکه بميرند، میگريست. رسول الله ( به دنبال او رفت و بالای سرش ايستاد در حالیکه اشک بر گونههايش سرازير بود، پرسيد: تو را چه شده دخترم؟ فرمود: يا رسول الله ديشب خواب ديدم چنين و چنان و هر آنچه من در خواب ديدم، شما انجام داديد، پس در مورد شما بسيار دلواپس شدم؛ زيرا نمیخواهم شما بميريد. رسول الله ( برخاست و دو رکعت نماز خواند و با خداوند نجوا کرد، لحظهای بعد جبرئيل بر ايشان نازل شد و فرمود: ای محمد! اين شيطان است که به او زها (الرهاط) گفته میشود، او کسی است که آن رؤيا را به فاطمه نشان داد و مؤمنان را در خوابهايشان نگران و محزون میکند. رسول الله از جبرئيل خواست که او را نزد خود فرا خواند. جبرئيل او را به محضر رسول الله ( آورد. سپس رسول به او گفت: تو آن رؤيا را نشان فاطمه دادی؟ گفت: آری ای محمد. حضرت سه بار آب دهان خويش را به او انداخت و در سه موضع، او را زد. سپس جبرئيل به محمد ( فرمود: ای محمد اگر خوابی ديدی يا هر يک از مؤمنين خوابی ببيند که از ضرر آن هراسناک شود، بگويد: (أعوذ بما عاذت به ملائکة الله المقربون وأنبياء الله المرسلون وعباده الصالحون من شر ما رأيت من رؤياي) و حمد و معوذات و قل هو الله احد را بخواند و سه بار آب دهان خود را به سمت چپ بندازد، بدو ضرری از آنچه که ديده، نخواهد رسيد. خداوند بر رسولش اين آيه را نازل کرد: (إِنَّمَا النَّجْوَى مِنَ الشَّيْطَانِ...). تفسير القمي: ج2 ص355.
سؤالی در خصوص رؤيای حضرت فاطمه ( به يمانی آل محمد، سيد احمد الحسن ( در جوابهای روشن کننده جلد سوم شد که جهت سودمندی، قسمتی از آن را به طور خلاصهوار ذکر میکنم و خلاصهی سؤال اين است که شيطان چگونه تمکين يافت به فاطمه ( رؤيا نشان دهد؟ مگر ملکوت در دست خداوند نيست؟
در پاسخ فرمودند: (اما سؤال شما در مورد رؤيای زهرا (، آيا معتقدی که شيطان غيب را میداند تا به او غيب نشان دهد و خداوند میفرمايد: (فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الْجِنُّ أَن لَّوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ مَا لَبِثُوا فِي الْعَذَابِ الْمُهِينِ(، (پس چون [سليمان] فرو افتاد براى جنيان روشن گرديد كه اگر غيب مىدانستند در آن عذاب خفتآور [باقى] نمىماندند). سبأ: 14. تنها يک چيز میماند: شيطان، در انتهای رؤيای فاطمه از راه میرسد و اين امر با مرگ رسول الله ( محقق میشود اما با وجود عصمتی که همراه اوست و آن رسول الله ( است، خداوند تشخيص و تبيين آن (رؤيا) را به حضرتش واگذار میکند و آن نجوا و صدائی که در انتهای رؤيا شنيده از خودِ رؤيا نيست بلکه از شيطان بوده تا او را محزون سازد و الحمد لله رب العالمين). جوابهای روشنگرانه: ج3 ص47.
[131] - بحار الأنوار: ج 58 ص 193.
[132] - در کتاب نفحات القرآن، اثر مکارم شيرازی، ج1 ص61 آمده است: الطليف در اينجا به معنای علم تعبير خواب است که از کماهميتترين علوم به شمار میرود. و علیرغم اينکه قصهی يوسف ( در قرآن کريم به وضوح آشکار میکند که علم او باعث نجاتش از زندان عزيز مصر شد، همانطور که مصر را از قحطی نجات داد؛ زيرا پادشاه مصر خواب عجيبی میبيند که مفسران از تأويل آن درمانده و عاجز بودند، تا اين که يکی از زندانيان که پيش از اين همبند يوسف بود و رؤيای او را تعبير کرده بود، يوسف را به ياد آورد و گفت: من کسی را میشناسم که علم رؤيا را به خوبی میداند، و هنگامی که يوسف تعبير خواب پادشاه که مربوط به امور اقتصادی هفت سالهی مصر بود، را گفت. پادشاه زمينه را در جهت ياری او و مبارزه با قحطی آينده مهياء ساخت و از جهت ديگر يوسف با ارائهی برنامهی دقيق توانست مصر را از قحطی هفت ساله نجات دهد.
[139] - من لا يحضره الفقيه: ج 1 ص 133.
[140] - بحار الأنوار: ج 58 ص 192.
[144] - الفتح: 27.
[156] - أمالي الشيخ الطوسي: ص 386، بحار الأنوار: ج 85 ص 172.
[157] - شرح أصول الکافي: ج 11 ص 476.
[158] - من لا يحضره الفقيه: ج 3 ص 585، بحار الأنوار: ج 49 ص 284.
[159] - بحار الأنوار: ج 85 ص 210.
[160] - غيبة النعماني: ص 203، بحار الأنوار: ج 52 ص 138. معجم أحاديث الإمام المهدي (: ج 3 ص 465.
[161] - الکافي: ج 2 ص 224، قرب الإسناد: ص 380، مختصر بصائر الدرجات: ص 104.
[162] - الغيبة النعماني: ص 299، بحار الأنوار: ج 51 ص 31، معجم أحاديث الإمام المهدي: ج 3 ص 229.
[163] - بحار الأنوار: ج 85 ص 176.
[164] - بحار الأنوار: ج 58 ص 234.
[165] - بحار الأنوار: ج 58 ص 235.
[166] - دانستيد که حديث امام رضا ( به اقتضای تعميم است، و آن حق تعيين شدهای است که بر گرفتنش واجبتر از اخذ کلام ابن سيرين میباشد و ابن سيرين شخص منصوب و عالم به ملکوت آسمانها نيست تا رؤيا را نفی يا اثبات کند و علاوه بر آن، ذکر خواهد شد که رسول الله ( فرمودند: (هر کس مرا در خواب بيند، به تحقيق که مرا ديده؛ زيرا من به هر صورتی ديده میشوم).
[167] - و اين کلام، گويای جهل و ناآگاهی گويندهی آنان به حقيقت خلفای الهی و صالحين از بندگانش است، و برخیها با استناد بر اين گفتههای جاهلانه بر مسئلهی حاجتروائی مردم با توسل به ائمه ( شبهه افکنی میکنند که در اينجا شايسته نيست به بحث در بارهی آن بپردازيم، اما توهم ناشی از جهل به قدرت خلفای الهی که قرآن کريم به برخی از آنها اشاره داشته، همانطور که در داستان سليمان نبی ( آمده، که تخت بلقيس را در يک چشم بر هم زدن آورد و پيراهن يوسف نبی که چشمان يعقوب را بيناء کرد. از خداوند مسئلت داريم که نعمت شناخت خلفای خويش را به ما ارزانی دارد.
[168] - اين کلام، هيچ دليلی ندارد. بلکه از خلال رواياتی که از راه عامه و خاصه تقديم شد، اين تفسير خلاف اطلاق روايات مذکور است. کما اينکه رد اين گفته، در نقل شيخ مجلسی در خصوص کلام کرمانی، ذکر خواهد شد. سپس از کجا با صفات و ويزگیهای جسمانی ايشان در زمان حياتشان آشنائی داريد؟ آيا اينگونه نيست که هر کدام از معصومين با صفاتی توصيف شدهاند که شخص قادر به تشخيص مرئی ايشان يا الهام به او در رؤيا مبنی بر اينکه فلان يا فلان است؟ آری کلام ايشان در خصوص پيامبر است که موصوف به صفاتی متمايز از غير در روايات میباشند.
[169] - يعنی کلام قبلی رسول الله (.
[170] - هيچ دليلی برای اين سخن وجود ندارد، اما برای نقض آن، به جهت اينکه ما را از موضوع اصلی خارج نسازد، ظاهری که از روايات مستفاد میشود، تحقق رؤياست نه ايجاد شکل و صورت... الخ.
[171] - بحار الأنوار: ج 58 ص 237.
[172] - کمال الدين و تمام النعمة: ص 70.
[173] - وحيد بهبهانی در الفوائد الحائرية، ص317 گويد: میدانم که اختلاف پيش آمده در مورد اين که: حکمی که امام معصوم در عالم رؤيا بدان حکم کرده، حجت است يا خير؟ برخیها با استناد بر فرمودهی حضرت: (هر کس مرا ببيند، به درستی که مرا ديده و شيطان به شکل من در نمیآيد) از حجيّت آن گفتند. و برخی ديگر از عدم حجيّتش گفتند؛ زيرا بايد در ابتدا به شکل واقعی حضرت در عالم جسمانی آگاهی داشته باشند تا ايشان را در خواب، بشناسند. و در رّد آن میگويم: در زمان ائمه همچون امام رضا ( روايت شده که راوی گويد: (آيا رسول الله ( را در خواب ديدهايد؟ فرمودند: او رسول الله ( است هر کس ايشان را ببيند، به درستی که ديده است). و راوی زمان امام رضا ( هرگز رسول الله (را در زمان حياتش نديده است. اما چه بسا برخی از آنان را در خواب به صورت عالم يا صالح ببينيم، بعد از بيداری به حقيقت امر آن عالم يا صالح واقف گرديم. همانند رؤيائی که شيخ مفيد ( ديده و ديگر رؤياهای بسيار که ما میبينيم، چيزی نگفته شده جز اينکه، آن صورت، صورت و چهرهی ايشان ( بوده که در جلال آن عالم يا صالح متجلّی شدهاند. چه بسا در پی بسياری از خوابها، معجزههائی آشکار شده که مؤيد وجود و چهرهی ايشان ( بوده و حکم، حکم ايشان ( است، به شرط اينکه آن حکم مخالف احکامی که به دست ما رسيدهاند، نباشد.
[174] - مجلسی از کتاب مجموع الدعوات روايت کرده: هر کس میخواهد رسول الله ( را در خواب ببيند، شب جمعه را زندهداری کرده و نماز مغرب را بخواند سپس بر نماز خواندن مداومت يافته تا اينکه به خواندن نماز العتمه برسد، سپس با احدی سخن نگويد و در دو رکعت سلام کند و در هر رکعت، سورهی حمد یک مرتبه و قول هو الله را سه بار بخواند، چون از نماز خواندن فارغ گشت سپس دو رکعت را بخواند در آنها سورهی فاتحه يک مرتبه و قل هو الله احد هفت بار، و بعد از تسليم، سجده کرده و هفت مرتبه بر محمد و آل محمد درود فرستد و گويد: سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر. و هفت مرتبه: لا حول و لا قوة الا بالله. سپس سرش را از سجده برداشته و بنشيند و دستان خود را بالا گيرد و بگويد: يا حي يا قيوم، يا ذا الجلال و الإکرام، يا إله الأولين و الآخرين يا رحمن الدنيا و الآخرة و رحيمهما يا رب يا رب. سپس برخيزد در حالیکه دستهای خود را بالا گرفته و بگويد: يا رب سه مرتبه، يا عظيم الجلال سه مرتبه، يا بديع الکمال يا کريم الفعال، يا کثير النوال يا دائم الأفضال، يا کبير يا متعال، يا أول بلا مثال، يا قيوم بغير زوال يا واحد بلا أنتقال، يا شديد المحال يا رازق الخلائق علی کل حال، أرني وجه حبيبي و حبيبک محمد ( في منامي يا ذا الجلال و الإکرام. سپس در بستر خود در حالیکه رو به قبله و بر سمت راستش خوابيده، بر محمد و آل محمد صلوات بفرستد تا اينکه به خواب فرو رود ان شاء الله رسول الله ( را در خواب خواهد ديد.
[175] - نصيحتی برای طلاب حوزهی علميه تاريخ 8/ربيع الثاني/1426 برابر با 27/ ارديبهشت/ 1374 هـ.ش.
[176] - واضح است که گواهی رسول الله ( و ائمهی معصومين ( بر حقانيّت سيد احمد الحسن (، شهادت و گواهی به حق است. همانگونه که در روايات قسمت سوم تقديم شد و شخصيت ايشان را به عنوان يمانی و صاحب هدايتگرترين پرچمها به همراه قانون شناخت حجتهای الهی که هرگز تبديل و تحريف نداشته، ثابت کرديم.
[177] - سفينة البحار: ج 10 ص 199.
[178] - ق: 42 – 41.
[179] - الشعراء: 4.
[180] - مهم است که به معنای سایهی نفی شده در روایت ملتفت شد که بعضی از جاهلان برای نفی امامت سید احمد الحسن ( به آن چنگ جستند به این ادعاء که حجت و امام معصوم برای او سایهای نیست، و از سایه جاهلانه از تعبیر سادات خلق محمد و آل محمد ( این برداشت را کردند که آن سایه مادی است، و اگر ائمه همیشه سایه نداشتند به فراوانی نقل میشد، اما این نوع نقل قول موجود نیست، آری از بعضیها روایت شده است که برای ایشان ( این مسئله به عنوان معجزه یا کرامت در مناسبتهای بسیار اندک واقع شده، و از این جهت متوجه میشویم که آن مانند کراماتی هستند که خدا آن را ویژه اولیای خود قرار داد که بر آن صدقشان متوقف نمیشود.
[181] - کمال الدین و تمام النعمة: ص 371.
[182] - میگویم: به احتمال بسیار قوی در این روایت و غیر آن تصحیفی صورت گرفته است، و اصل آن (و) میباشد، در نتیجه روایت و اسم ایشان اینگونه خواهد بود: (احمد و عبد الله). و آنچه ما را مطمئن میسازد:
اولاً: در وصیت مقدس آمده است: سپس بعد از ایشان دوازده مهدی خواهند بود، (پس اگر مرگ او فرا رسید آن را به فرزندش اولین نزدیکان بسپارد که سه نام دارد: نامی مانند نام من و نام پدرم و آنها عبد الله و احمد، و نام سوم او مهدی است، و او اول مؤمنان میباشد). غیبت شیخ طوسی ص151، متن فارسی ص300. روایت تصریح میکند که عبد الله یکی از نامهای اوست، بلکه در حقیقت آن صفتی برای او است همانگونه که مهدی صفت میباشد.
دوماً: این نامها در روایت دیگری نیز آمده است که حذیفه آن را روایت میکند: او گفت: شنیدم رسول الله ( در حالی که مهدی را ذکر میکنند فرمودند: (بین رکن و مقام با او بیعت میشود، نامش احمد و عبد الله و مهدی است، و این سه نام اوست). غیبت شیخ طوسی: ص454.
سوماً: مهدی که همزمان با خروج سفیانی میباشد همان مهدی اول است، که نام ایشان: احمد و عبد الله و مهدیست، و در روایات مهدی که همزمان با خروج سفیانی باشد غیر از مهدی اول که همان یمانی ( موجود نمیباشد. و با این حال احتمال تصحیف بسیار قوی خواهد بود.
[183] - الملاحم و الفتن لابن طاووس: ص 287.
[184] - عقد الدرر: فصل سوم – حدیث 143.
[185] - تاریخ ما بعد الظهور: ص 123.
[186] - الملاحم و الفتن لابن طاووس: ص 129.
[187] - الغیبة الطوسي: ص 454.
[188] - الفصول المهمة: ج 2 ص 1117.
[189] - بحار الأنوار: ج 36 ص 369، و ج 51 ص 81.
[190] - عصر الظهور: ص 369.
[191] - شرح إحقاق الحق: ج 29 ص 597.
[192] - اين روايت را به خاطر این در قسمت طائفه سوم قرار دادم که اسم منادی که او جبرئیل ( است، ذکر شده، به اعتبار وارد شدن عبارت: (منادی از آسمان ندا میدهد) و ممکن است از روایات طائفه دوم حساب شود.
[193] - غیبة الطوسي: ص 454.
[194] - روايت در نکتهی اول، طائفهی اول در متن ذکر شد.
[195] - روايت در نکتهی اول، طائفهی اول در متن ذکر شد.
[196] - روايت در نکتهی اول، طائفهی اول در متن ذکر شد.
[197] - روايت در نکتهی اول، طائفهی دوم در متن ذکر شد.
[198] - روايت در نکتهی اول، طائفهی دوم در متن ذکر شد.
[199] - روايت در نکتهی اول، طائفهی دوم در متن ذکر شد.
[200] - از ابی بصیر، از ابی جعفر محمد بن علی ( فرمودند: (هرگاه ديديد كه آتشی عظيم از جانب مشرق روشن شد و عمر آن سه روز يا هفت روز ادامه پيدا كرد، منتظر فرج آل محمّد باشيد، البتّه اگر خداوند حكيم و مقتدر بخواهد. سپس فرمودند: صيحه آسمانی حتماً در ماه رمضان است، زيرا ماه رمضان ماه خداوند است و اين صيحه هم صدای جبرئيل ( است كه از طرف خداوند براي اين مردم فرستاده میشود. منادی از آسمان حضرت قائم ( را به اسم صدا میكند. پس هر كسی كه در مشرق و مغرب زمين است اين صدا را میشنود و هر كه ايستاده است مینشيند و آن كسی كه نشسته است برمیخيزد و سرپا میايستد. خداوند رحمت كند كسی كه آن صدا را بشنود و عبرت بگيرد و عملاً اين صدا را جواب بگويد (اطاعت كند)، برای اينكه اين صدا، صدای جبرئيل روح الأمين است. سپس فرمودند: صدای آسمانی در شب بيست و سوّم ماه رمضان خواهد بود. برای شما ترديدی پيدا نشود، بشنويد و اطاعت كنيد. و در آخر روز ابليس معلون فرياد میزند، ای مردم! آگاه باشيد كه فلانی مظلوم كشته شده است. برای اينكه مردم در شك بيفتند و گرفتار امتحان بشوند. چه بسا اشخاصی كه در آن روز به خاطر شنيدن اين صدا سرگردان و در آتش غضب خداوند سرنگون خواهند شد. پس، وقتی كه در ماه رمضان صدا را شنيديد در آن شک نكنيد و بدانيد آن، صدای جبرئيل ( است و علامت حقّانيّت آن صدا اين است كه حضرت قائم ( را به نامش و نام پدرش ذكر میكند. اين صدا چنان فراگير است كه حتّی دختران پردهنشين نيز آن را میشنوند و پدر و برادر خود را ترغيب میكنند كه از منزل بيرون برويد. دو صدا بايد قبل از ظهور شنيده شوند: يک صدا از آسمان كه صدای جبرئيل است و صاحب اين امر را به نام او و نام پدرش معرفی میكند؛ صدای دوّم صدای شيطان است كه به نام فلانی است و میگويد او را مظلوم كشتند و میخواهد مردم را گمراه كند. پس، از صدای اوّل متابعت كنيد؛ امّا بترسيد از اينكه صدای دوّم (صدای شيطان) شما را به گمراهی كشاند). غيبة النعماني: ص262.
[201] - به روايت سابق در پینوشت مراجعه شود.
[202] - عبد الله بن سنان میگوید: به ابا عبد الله ( عرض کردم: مردی از همدان میگوید: این مردم ما را سرزنش میکنند و به ما میگویند شما میپندارید که منادی از آسمان به نام صاحب امر ندا میدهد؟ حضرت ( غضبناک شدند و فرمودند: آن را از من روایت نکنید بلکه از پدرم روایت کنید و در مورد آن بر شما حرجی نیست و شهادت میدهم که از پدرم شنیدم فرمودند: به خدا سوگند آن امر در کتاب خدا بیان شده و خداوند میفرماید: (اگر بخواهیم آیتی از آسمان بر آنان فرود میآوريم که گردن آنان در مقابلش خاضع گردد).
هیچ کس در زمین باقی نمیماند مگر اینکه گردنش در مقابل آن خاضع گردد و اهل زمین هنگام شنیدن صدای آسمانی ایمان میآورند که میگوید، آگاه باشد حق با علی بن ابیطالب ( و شیعهی اوست و بعد از آن صیحه ابلیس در آسمان بالا میرود تا از اهل زمین دور شود. سپس ندا میدهد، آگاه باشید که حق با عثمان بن عفان و شیعهی اوست او مظلوم کشته شده پس به خونخواهی او برخیزید پس خداوند کسانی که ایمان آوردند را بر قول ثابت و حق استوار میگرداند و آن ندای اول است و سپس کسانی که در قلوبشان مرض است مرتد میشوند و به خدا سوگند آن مرض دشمنی با ماست. در آن هنگام است که از ما بیزاری میجویند و ما را متهم میسازند که منادی اول سحری از سحر اهل این بیت است. سپس حضرت ( این قول پروردگار را تلاوت کردند: (و هنگامیکه نشآنهای میبینند از آن رویگردان میشوند و گویند سحری دائم است).غيبة النعماني: 267.
[203] - از ناجیه القطان گوید که از امام محمد باقر ( شنیدم فرمودند: (منادی از آسمان ندا سر میدهد که مهدی آل محمد فلان پسر فلان است؛ و نیز شیطان فریاد میزند و نام یکی از بنی امیه را میبرد که فلانی و پیروان او بر حق هستند). غيبة النعماني: ص272.
[204] - از زراره بن اعین گوید: شنیدم امام صادق ( میفرمایند: (منادی از آسمان ندا میدهد که فلانی امیر است، و منادی ندا میدهد که علی و شیعیانش رستگارانند. راوی میگوید پرسیدم: پس از آن چه کسی با حضرت مهدی میجنگد؟ فرمودند: مردی از بنی امیه و شیطان هم ندا میدهد که فلانی و شیعیانش رستگارانند. راوی میپرسد: چه کسانی راستگویان و دروغگویان را از هم تمیز میدهند؟ فرمودند: کسانی که احادیث ما را روایت میکرده اند و میگفتند که این امر اتفاق خواهد افتاد پیش از آن که واقع شود و میدانستند که بر حق و راستگویند).غیبة النعماني: ص272.
[205] - به دو روايت سابق در پینوشت مراجعه شود.
[206] - از عبد الله بن سنان گوید: شنیدم ابا عبد الله ( فرمودند: (منادی از آسمان به نام صاحب اين امر ندا سر میدهد: امر برای فلان فرزند فلان است، پس در رکاب که میجنگيد؟). غيبة النعماني: ص274.
[207] - به روايت سابق در پینوشت مراجعه شود.
[208] - به روايت سابق در پینوشت مراجعه شود.
[209] - به روايت سابق در پینوشت مراجعه شود.
[210] - سيد ابن طاووس گوید: نعیم ما را حدیث گفت: ولید گفت: (جراح از ارطأة من را با خبر ساخت که: گرد هم میآیند و به شخصی که با او بیعت میکنند نظر میکنند، در حالی که آنها مشغول این کار هستند صدایی میشنوند که نه انس آن را گفته است و نه جن: با فلان _و نام او را میآورد_ بیعت کنید، نه از این است و نه از آن، بلکه خلیفهای یمانی است). الملاحم والفتن سيد ابن طاووس: ص168.
[215] - دار السلام: ج 1 ص 18.
[216] - شرح أصول الکافي: ج 11 ص 476.
[217] - یس: 83.
[218] - روشنى بيان در حجيت رؤياى صاحبدلان: فصل پنجم. بعد از اینکه سید احمد الحسن ( این نُه وجه را برای استدلال صحت رؤیا روشن کردند، به ایشان _نویسنده کتاب روشنی بیان_ فرمودند: (ان شاء الله برای بیان نُه وجه دیگر موفق خواهی شد)، و در حقیقت آن برادر آن نُه وجه دیگر را بدون کم و کاستی همانگونه که سید احمد الحسن ( خبر دادند بیان کرد، پس خدا خواست تا اولیاء و حجج خود را راست پندارد. جهت اطلاع از نُه وجه و مطالب ديگر به کتاب ذکر شده مراجعه شود.
[220] - جهت اطلاعات بیشتر به شرح کتاب متشابهات ج 1 مراجعه شود.
[221] - القصص: 85.
[222] - بحار الأنوار: ج 53 ص 113.
[223] - بحار الأنوار: ج 52 ص360.
[224] - بحار الأنوار: ج 53 ص 59.
[225] - غیبة النعماني: ص 273.
[226] - غیبة النعماني: ص 273، بحار الأنوار: ج 52 ص 295.
[227] - غیبة النعماني: ص 262.
[228] - غیبة النعماني: ص 273.
[229] - از امام صادق ( در روایتی طولانی تا جائی که فرمودند: (صدا در شب جمعه بيست و سوم ماه رمضان خواهد بود. درباره آن شک نكنيد و گوش فرا دهيد و اطاعت كنيد. در انتهای روز صدای ابليس ملعون [شنيده میشود] كه ندا میدهد آگاه باشيد كه فلانی مظلومانه كشته شد تا مردم را به شک بيندازد و آنها را مبتلا به فتنه كند. چقدر شک كنندگان متحير، در آن روز زيادند كه در آن آتش افكنده شدهاند. وقتی صيحه را در ماه رمضان شنيديد، شک نداشته باشيد كه آن صدای جبرئيل است و نشانهی آن اين است كه به نام قائم و پدرش ندا میدهد. به طوری كه حتی دوشيزگان در خلوتگاهايشان در خانه آن را میشنوند و پدر و برادر خويش را برای خروج تشويق میكنند. و فرمودند: به ناچار اين دو صدا بايد پيش از قيام قائم باشد: صدايی از آسمان كه صدای جبرئيل است و به نام صاحب اين امر و نام پدرش، و صدايی كه از زمين شنيده میشود و آن صدای ابليس است كه به نام فلانی ندا میدهد كه مظلومانه كشته شد...).غيبة النعماني: 262.
[230] - به روايت قبل در پینوشت مراجعه شود.
[231] - غیبة النعماني: ص 272.
[232] - در روایتی طولانی از امام صادق ( آمده است، تا جائی که فرمودند: (فردای آن روز، ابليس در هوا بالا میرود؛ به صورتی كه از اهل زمين پنهان میشود، سپس ندا میدهد: همانا حق با عثمان بن عفان و شيعيانش است، او مظلوم کشته شد، خونخواه او باشيد). غیبة النعماني: ص267.
[233] - از زراره بن اعین گوید: شنیدم امام صادق ( میفرمایند: (منادی از آسمان ندا میدهد که فلانی امیر است، و منادی ندا میدهد که علی و شیعیانش رستگارانند. راوی میگوید پرسیدم: پس از آن چه کسی با حضرت مهدی میجنگد؟ فرمودند: مردی از بنی امیه و شیطان هم ندا میدهد که فلانی و شیعیانش رستگارانند. راوی میپرسد: چه کسانی راستگویان و دروغگویان را از هم تمیز میدهند؟ فرمودند: کسانی که احادیث ما را روایت میکرده اند و میگفتند که این امر اتفاق خواهد افتاد پیش از آن که واقع شود و میدانستند که بر حق و راستگویند).غیبة النعماني: ص272.
[234] - خطبه حج – سيد احمد الحسن (، ذی العقده/ 1427 هـ. ق.
[235] - از امام صادق ( فرمودند: (چون قائم ( بپا خيزد، مردم را مجدداً به سوی اسلام فرا میخواند و آنان را به امری هدايت میکند که از ميان رفته و اکثريت مردم از آن منحرف شدهاند. قائم ( از اين رو مهدی ناميده شده که به امری هدايت میکند که مردم از آن انحراف پيدا کردهاند. و قائم ناميده شد، چون قيام به حق میکند). بحار الأنوار: ج51 ص30.
[236] - غیبة النعماني: ص 206.
[237] - معترضان بر خلفای الهی ص52.
[238] - الغیبة النعماني: ص273.
[239] - الغیبة النعماني: ص262.
[240] - الغیبة النعماني: ص267.
[241] - یس: 83.
[242] - الغیبة النعماني: ص272.
[243] - یونس: 35.
[244] - غیبة النعماني: ص 274.
[245] - به کتاب بلکه هدايت شويد یکی از انتشارات انصار امام مهدی ( مراجعه شود.
[246] - در کتاب فقه علائم الظهور: ص 15.
[247] - از ابی بصیر گويد: امام صادق ( فرمودند: (به اسم قائم ( در شب بیست و سوم ندا داده میشود، و روز عاشوراء روزی که در آن حسین بن علی ( کشته شد قیام میکند). غيبة الطوسي: ص452.
[248] - نصیحتی به طلبههای حوزه علمیه و طالبان حق 1/رجب/1426 هـ.ق.
[249] - الأنعام: 9.
[250] - برگرفته از کتاب روشنى بيان در حجيت رؤياى صاحبدلان... ص93.
[251] - غیبة النعماني: ص307.
[252] - التوبة: 31.
[253] - الکافي: ج 1 ص 53.
[254] - الکافي: ج 2 ص 398.
[255] - الکافي: ج 8 ص 307.
[257] -النور: 1.
[258] - الإسراء: 77 – 76.
[259] - یوسف: 108.
[260] - الأنفال: 42.
[261] - النمل: 93 – 91.
[262] - البقرة: 7.
[263] - النحل: 108.
[264] - النمل: 43.
[265] - الأحقاف: 26.
[266] - مستدرک الوسائل: ج 12 ص 330.
[267] - مستدرک الوسائل ج11ص380.
[268] - ص: 20 – 1.
[269] - غیبة الطوسي: ص 150، بحار الأنوار: ج 53 ص 145.
[270] - الغیبة الطوسي: ص 385، البرهان: ج 3 ص 310، بحار الأنوار: ج 53 ص 148.
[271] - کمال الدین: ص 358، بحار الأنوار: ج 53 ص 145.
[272] - بشارة الإسلام: ص 148.
[273] - بشارة الإسلام: ص 181.
[274] - نام در زبان عربی کنايه از شخصيت میباشد ومعنی کلام امام ( اين است که قائم دو شخصيت دارد يعنی دو نفر از اهل بيت بنام قائم ناميده شدهاند.
[275] - کمال الدین: ص 653.
[276] - إلزام الناصب: ج 1 ص 417.
[277] - هود: 28.
[278] - مفاتیح الجنان: ص 618.
[279] - النمل: 62.
[280] - المسد: 5 – 1.
[281] - النمل: 82.
[282] - آل عمران: 61.
[283] - الإسراء: 15.
[284] - دعای ندبه اقبال اعمال ج۱ص۵۱۰.