متن کتاب

گفتگوی داستانی درباره ی دعوت مبارک یمانی (قسمت اول) مولف شیخ عبد العالى منصورى تقدیم به ... علت وجود، کسی که اگر نبود خداوند افلاک را نمی آفرید، محمد بن عبد الله (ص) به سرورموحدین ویعسوب دین ورهبر سالکان نور، علی بن ابیطالب(ع) به سرور زنان جهانیان ، قرین امیرمومنان؛ فاطمه الزهرا (س) به سروران جوانان بهشت، حسن و حسین (ع) به ذریه ی پاک وسروران خلق از آغاز تا پایان علی بن حسین،محمدبن علی، جعفر بن محمد وموسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی (ع) به صاحب وصایا و محافظ آنچه به او سپرده شده، محمد بن حسن مهدی(ع) وبه فرزندش مجمع البحرین وصاحب درفش سیاه وبنده حکیم ، امام احمد الحسن یمانی(ع) این تلاش اندک ومتواضعانه را به ساحت مقدس شما تقدیم می کنم امید وارم که با فضل و کرم خویش آنرا بپذیرید.

-مقدمه :

حمد وستایش در ابتدا قبل از آفرینش و در انتها بعد از زوال و فنا ازآن خداوند است، علیمی که یادکننده خود را فراموش نمی کند واز سپاسگذاری او نمی کاهد و دعا کننده ی درگاه خود را بی پاسخ نمی گذارد و امید به خود را قطع نمی کند. درود و سلام بر سرور فرستادگان ، و پیامبر رحمت محمد و بر خاندانش ائمه و مهدیین ، چراغهای روشن و عروه الوثقی. من نفس خویش را در سپاس و قدردانی از نعمت های الهی عاجز می یابم خداوندی که به من توفیق داده تا نوشته هایی هرچند قلیل برای یاری حق و نصرت سرور و مولایمان قائم آل محمد (ع) یمانی موعود احمد الحسن (ع) بنویسم. اما من در حقیقت آن را توفیقی بزرگ می دانم که مستحقش نیستم ، بلکه این الطاف الهی نسبت به بندگان است که هرگز پایان نمی یابد و عطاء و بخشش او بر همگان چه مستحق و چه غیر مستحق افاضه می کند وچیزهای زیاد را دربرابر چیز اندک عطاء می کند ،پاک ومنزه است خداوندی که همه ی زبان ها از ادای شکرش قاصرند. و در اینجا سخنان مولایم زین العابدین(ع) در مناجات متوسلین رابه یاد می آورم : (إلهي ليس لي وسيلة إليك إلاّ عواطف رأفتك، ولا لي ذريعة إليك إلاّ عوارف رحمتك وشفاعة نبيك، نبي الرحمة، ومنقذ الأمة من الغمة فاجعلهما لي سببا إلى نيل غفرانك، وصيرهما لي وصلة إلى الفوز برضوانك، وقد حل رجائي بحرم كرمك، وحط طمعي بفناء جودك، فحقق فيك أملي، واختم بالخير عملي، واجعلني من صفوتك الذين أحللتهم بحبوحة جنتك، وبوأتهم دار كرامتك، وأقررت أعينهم بالنظر إليك يوم لقائك، وأورثتهم منازل الصدق في جوارك. يا من لا يفد الوافدون على أكرم منه، ولا يجد القاصدون أرحم منه، يا خير من خلا به وحيد، ويا أعطف من آوى إليه طريد. إلى سعة عفوك مددت يدي، وبذيل كرمك أعلقت كفي، فلا تولني الحرمان، ولا تبلني بالخيبة والخسران، يا سميع الدعاء يا أرحم الراحمين) .خدايا مرا بسوى تو وسيله جز عواطف مهربانيت نيست ،و دست آويزى غير عطاهاى رحمانيتت و شفاعت پيغمبر رحمتت که نگهدار امت از رنج و آلام دو عالم است نخواهد بود ،پس تو اين دو را براى من وسيله آمرزش و سبب وصول به مقام سعادت و بهشت رضوانت قرار ده ،قافله اميد من وارد حريم کرمت گرديده و راحله طمعم به آستان احسانت فرود آمده پس تو اى خدا آرزويى که به کرمت دارم بر آور و کارم را ختم به خير گردان ،و مرا از آن بندگان خاص باصفاى خود قرار ده که در ميان بهشت خود در آوردى و در منزل کرامت و عزتت جايگاه بخشيدى ،و به مشاهده حسن و جمالت در روز ملاقاتت ديده‏هايشان روشن کردى و آنان را وارث منزلهاى حقيقت در جوار خود گردانيدى ،اى خدايى که هيچکس وارد بر کسى کريمتر از تو نشده است و حاجتمندى شخصى رحيم و مهربانتر از تو نيافته است ،اى بهترين کسى که بیکسان در خلوت عنايتت راه يافتند و مهربانتر شخصى که گريختگان بسويت پناه گرفتند اى خدا من بسوى وسيع مقام عفوت دست اميد دراز کرده‏ام ،و به ذيل کرم و احسانت چنگ زده‏ام پس اى خدا مرا به نا اميدى بر مگردان و مبتلا مساز به زيان و حرمان اى شنواى دعاى خلق اى مهربانترين مهربانان عالم.) واما بعد: امروز بر اهل بصیرت پوشیده نیست که امت ها در آستانه ی خطری بزرگ و آتشکده عمیق و فتنه هایی تاریک قرار گرفته اند که راه نجاتی برای هیچکس نیست،جز کسانی که ثقلین را راهنمای مسیر خود قرار داده اندواز فرمایشات خاندان محمد (ص) پیروی نموده و آنها را میزانی برای قبول حقایق یا نفی آنها قرارمی دهد، زیرا اهل بیت (ع) عاقبت نیکو و پیروزی و رستگاری را برای تابعان کلام خود تضمین کرده اند . امام صادق (ع) می فرمایند: (تزاوروا فإنّ في زيارتكم إحياء لقلوبكم وذكراً لأحاديثنا، وأحاديثنا تعطف بعضكم على بعض، فإن أخذتم بها رشدتم ونجوتم وإن تركتموها ضللتم وهلكتم ، فخذوا بها وأنا بنجاتكم زعيم( (به دیدار يکديگر برويد زيرا زيارت شما از يکديگر زنده کننده ی دلهاى شما و ياد نمودن احاديث ماست ، و احاديث ما شما را بهم متوجه مى سازد، پس اگر به آنها عمل کنيد، هدايت و نجات يابيد. و اگر آنها را ترک کنيد گمراه و هلاک شويد، پس به آنها عمل کنيد و من ضامن نجات شمايم .) . و در این دوره از زمان که قرآن وعترت مهجور و مطرود شده اند و هیچ مونس و مرهمی ندارند، آل محمد(ع) که امت ها ادعامی کردند منتظر قدوم قائمشان (ع) با شوق واشتیاق هستند، آمدند، اما هنگامیکه به نزدشان آمدند تکذیبشان کردند و بر آنان تهمت زدند همانطور که اقوام پیشین پیامبران خود را متهم ساختند بلکه با آنان هم مبارزه کردند. و قال تعالی: ﴿فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكَافِرِينَ﴾ ([1])﴿ فَلَمَّا جَاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنَا قَالُوا إِنَّ هَذَا لَسِحْرٌ مُبِينٌ﴾ ([2])﴿فَلَمَّا جَاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنَا قَالُوا لَوْلَا أُوتِيَ مِثْلَ مَا أُوتِيَ مُوسَى أَوَلَمْ يَكْفُرُوا بِمَا أُوتِيَ مُوسَى مِنْ قَبْلُ قَالُوا سِحْرَانِ تَظَاهَرَا وَقَالُوا إِنَّا بِكُلٍّ كَافِرُونَ ) ([3]) ﴿وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ لَئِنْ جَاءَهُمْ نَذِيرٌ لَيَكُونُنَّ أَهْدَى مِنْ إِحْدَى الْأُمَمِ فَلَمَّا جَاءَهُمْ نَذِيرٌ مَا زَادَهُمْ إِلَّا نُفُورًا) ([4]) ﴿ فَلَمَّا جَاءَهُمْ بِآَيَاتِنَا إِذَا هُمْ مِنْهَا يَضْحَكُونَ﴾ ([5]) ﴿ وَإِذْ قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جَاءَهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُبِينٌ﴾ ([6]) پس هنگامیکه آنچه را می شناختند به نزدشان آمد به آن کفر ورزیدند پس لعنت خدا بر کافرآن) ونیز فرمود: (پس هنگامیکه حق از سوی ما نزدشان آمد گفتند: این سحری آشکار است) (مشرکان عرب محکم ترین قسم به نام خدا یاد میکردند که اگر پیغمبری از جانب خدا برای هدایت آنها بیاید از هریک از امم یهود ونصاری بهتر هدایت یابند و آنگاه که رسول آمد بر آنها چیزی جز مخالفت و نفرت نیفزود) (چون آیات ما را بر آنها آورد او را مسخره کرده و بر او خندیدند) (و هنگامی که عیسی بن مریم به اسرائیل گفت : من همانا رسول خدا بسوی شما هستم و به حقایق تورات که مقابل من است تصدیق می کنم و نیز شما رابشارت می دهم که بعد از من رسول بزرگواری که نامش احمد است بیاید چون آن رسول با آیات و معجزات برایشان آمد گفتند: این سحری آشکار است) با تأسف و افسوس فراوان این امت پا در جای پای امتهای گذشته قرار داده و با وجود دلایلی آشکار و اتمام حجت گام به گام با آن ها حرکت نمودند ،واین امت همه حجت ها ودلایل را منکر شدند،همانطوری که امت های گذشته منکر بودند. و به شبهات متمسک شده و آن را عذری برای سقوط خود قرار دادند، وآن را بهانه ای برای عدم پیروی از حق روشن و آشکار که همان دعوت کننده بسوی خدا احمد الحسن یمانی موعود(ع) قرار داده اند، وصی که آل محمد (ع) هیچ چیز راجع به ایشان و شخصیتش فرونگذاشتند،مگر اینکه آن را بطور آشکار در روایات و بیانات متعدد بیان کردند،و آنچه سبب شبهات می شودرا از چهره ی این شخصیت مبارک زدودند، گاهی بااستفاده ازقانون معرفت حجت الهی که همان وصیت، علم و بیعت برای خدا وگاهی با بیان نامش و صفات جسمی وغیره که در این گفتگوی مجازی خواننده محترم آن ها را خواهد یافت . سید احمد الحسن، یمانی آل محمد(ع) می فرمایند: (والله ما أبقى رسول الله (ص)، وآبائي الأئمة (ع) شيئاً من أمري إلا بيّنوه، فوصفوني بدقة، وسمّوني، وبيّنوا مسكني، فلم يبق لبس في أمري، ولا شبهة في حالي، بعد هذا البيان. وأمري أبين من شمس في رابعة النهار، وأني: أول المهديين واليماني الموعود) .( به خداوند سوگند رسول الله (ص) و پدرانم ائمه اطهار(ع) هیچ چیز از امرم را فرو نگذارده اند جز اینکه با دقت مرا وصف کرده اند و نام و مسکنم را بیان کردند و هیچ چیز از امرم را مخفی نکردند و بعد از این همه بیانات هیچ شبهه ای در من نیست و امر من از خورشید در میان روز آشکار تر است و من اول مهدیین و یمانی موعود هستم) . لیک اقتضای حکمت این بود که این مرد از جانب بد سرشتان مورد تکذیب قرار گیرد. امام صادق (ع) در باره ی امتحان امت در زمان حضرت نوح(ع) در حدیثی طولانی می فرمود: (وكذلك القائم عليه السلامفإنه تمتد غيبته ليصرح الحق عن محضه ، ويصفوا الايمان من الكدر بارتداد كل من كانت طينته خبيثة من الشيعة الذين يخشى عليهم النفاق إذا أحسوا بالاستخلاف والتمكين والامن المنتشر في عهد القائم عليه السلام) ([7]) ( همان گونه قائم (ع) چنین است که ایام غیبتش طولانی شود تا حق محض عیان شود و ایمان از کدورت جدا گردد بواسطه ارتداد آن کس از شیعیان که بد طینت باشند و نفاقی از آنها در موقعی که استخلاف و تمکین و امن در زمان قائم منتشر گردد، احساس می شود) . و این چنین است که امروز یمانی به قومی گرفتار شده که انگشتانشان را در گوششان قرار داده و از کسی که خواهان نجاتشان است می گریزند و ازکسی که شیطان او را گمراه کرده ،پیروی می کنند، و اورا وسیله ایدر دستش قرار داده تا بندگان خدا را با او گمراه کند، همانطور که جدش علی(ع) در گذشته چنین گرفتار شده بود . و سید احمد الحسن(ع) به آن اشاره کردند و فرمود: ( لقد ابتلي أمير المؤمنين علي (ع) بمعاوية بن هند (لعنه الله) ، وجاءه بقوم لا يفرقون بين الناقة والجمل، وقد ابتليت اليوم كما ابتلي أبي علي بن أبي طالب (ع)، ولكن بسبعين معاوية (لعنه الله) ، ويتبعهم قوم لا يفرقون بين الناقة والجمل، والله المستعان على ما يصفون) ([8]) ( همانا امیر المومنین (ع) به معاویه بن هند (لع) و قومی که توانایی تشخیص شتر ماده و نر را ندارند، گرفتار شد ومن امروز همانند پدرم علی (ع) گرفتار شدم اما به هفتاد معاویه بن هند(لع) و پیروشان قومی است که فرق بین شتر نر وماده را نمی دانند و خداوند از آنچه که وصف می کنند پاک و منزه است) . و این چنین صاحب درفش سیاه رنگ هدایت به بت هایی گرفتار شده اند که قرآن را به رای خود تأویل می کنند و جلوی ایمان آوردن مردم را می گیرند و آنها همانند فراعنه در هر عصر و زمان هستند. پس انصار امام مهدی (ع) که خداوند توفیقشان دهد کتاب های زیادی برای روشن نمودند حقیقت دعوت الهی احمد الحسن (ع) نوشته مبنی بر این که ایشان قائم و یمانی موعوداست ،ومن هم تصمیم گرفتم که مناظره ای تخیلی(فرضی) بین پدری و فرزندانش بنویسم ، در این گفتگو از صفت پدراستفاده نمودم و تنها به آوردن نام فرزندان که سه تن هستند بسنده کردم ،: واثق فرزند بزرگ وبعد از ایشان محمود و احمد هستند. بخش اول از این مناظره ها را به ده قسمت تقسیم کردم وبعداز بیان این بخش با حول وقوه ی الهی به بخش دوم خواهیم پرداخت انشاء الله . واز خداوند سبحان وکریم خواستارم که این کتاب اندک را به عنوان سهمی در بیان دعوت حق قرار دهد و آن را جزء کتاب هایی که در کشف حقیقت برای مردم مشارکتی داشته اند، قرار دهد. وبعد از این ،خود را در پیشگاه پروردگار قاصر می بینم و هیچ لفظی را برای بیان شکر از خداوند نمی یابم و زبانم در وصف این نعمت ها بسته می شود. و همچنین از سید و سرورم یمانی آل محمد (ع) به خاطر کوتاهی در امرایشان پوزشمی خواهم و از خداوند می خواهم که ایشان را حفظ کند –جانم فدایش- ودر زمین تمکینش دهد و وعده ی حق را برایشان محقق سازد که خداوند هرگز خلاف میعاد (عهد) عمل نمی کند . و از زحمات تمامی برادران انصاری که برای بیان دعوت حق کتاب ها نوشتند،که باعث شد نوشتن این مناظره رابرایم بسیار آسان سازد ، تشکر کنم و از خداوند می خواهم که آنها را حفظ و پایدار گرداند. والحمد لله رب العالمین و افضل الصلاه والسلام علی محمد وآلمحمد الائمه والمهدیین وسلم تسلیما. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.

-پیش درآمد:

لزوم رستگاری امتبازگشت آن به حجج الهی که خداوند آنان(ع) را،راهنمایی برای اطاعت خود قرارداده است ودوری از چیزهایی که در دین از طریق علوم ناشناخته وارد شدهکه هیچ صله و ارتباطی با دین ندارند،و این همان چیزیست که منجر به انقلاب موازین واختلاف آن ها از حالتی به حالت دیگرشده است ،که گویی خداوند سبحان آنان را قائمان بر دین خود قرار داد وبه این دین نظر می کنند وقوانین و قواعد موروثی از یونان را دری برای فهم دین خدا قرار می دهند،بلکه کلام ثقلین را با این موازین که نتیجه ی ذهن ناقص بشریست که از ادراک علل و حکم الهی عاجز است ، مورد سنجش قرار میدهند ،که باعث شدهآن ها را ازثقلین بی نیاز کند ، پس در مقدماتی که مدعی شدندفهم دین بر آن ها استوار است ، سرگردان ماندند وبه حقیقت دینی که بر ثقلین استواراستپناه نبردند، پس ثقلین مهجور گشته و از آنها چیزی جز اسم و خط باقی نماند. واین همان سرگردانی است که امام علی (ع) آن را در عالم غیب می دید ودر وصف آن فرمودند: (...لكن تهتم كما تاهت بنو إسرائيل على عهد موسى [بن عمران] (ع) ولعمري ليضاعفن عليكم التيه من بعدي أضعاف ما تاهت بنو إسرائيل) ([9]) .( ... اما سرگردان شدید همانطور که بنی اسرائیل در عهد موسی بن عمران (ع) سرگردان شدند،وبدانید که بعد از من سرگردانی شما نسبت به بنی اسرائیل مضاعف خواهد بود) . امید است خداوند تبارک وتعالی بر بندگانش در رحمت خود را بگشاید، ومردم به اصالت و فطرتشان و کلمات سروران خلق ، محمد و خاندان محمد (ص) –که بهترین سلام ها بر آن ها باد- بعد از آن هجرت طولانی باز گردند، خواستم که خطبه ای از خطبه های امیر المومنین (ع) در مورد این سر گردانی ذکر کنم که امید است در آغاز این بحث ساده برای اهلش سود مند باشد. فرمودند : (إنّه سيأتي عليكم من بعدي زمان ليس في ذلك الزمان شيء أخفى من الحق ولا أظهر من الباطل ولا أكثر من الكذب على الله تعالى ورسوله (ص) وليس عند أهل ذلك الزمان سلعة أبور من الكتاب إذا تلي حق تلاوته ولا سلعة أنفق بيعاً ولا أغلى ثمنا من الكتاب إذا حرف عن مواضعه وليس في العباد ولا في البلاد شيء هو أنكر من المعروف ولا أعرف من المنكر وليس فيها فاحشة أنكر ولا عقوبة أنكى من الهدى عند الضلال في ذلك الزمان فقد نبذ الكتاب حملته، وتناساه حفظته حتى تمالت بهم الأهواء وتوارثوا ذلك من الآباء وعملوا بتحريف الكتاب كذباً وتكذيباً فباعوه بالبخس وكانوا فيه من الزاهدين، فالكتاب وأهل الكتاب في ذلك الزمان طريدان منفيان وصاحبان مصطحبان في طريق واحد لا يأويهما مؤو، فحبذا ذانك الصاحبان واهًا لهما ولما يعملان له، فالكتاب وأهل الكتاب في ذلك الزمان في الناس وليسوا فيهم ومعهم وليسوا معهم وذلك لان الضلالة لا توافق الهدى وان اجتمعا، وقد اجتمع القوم على الفرقة وافترقوا عن الجماعة، قد ولوا أمرهم وأمر دينهم من يعمل فيهم بالمكر والمنكر والرشا والقتل كأنهم أئمة الكتاب وليس الكتاب إمامهم، لم يبق عندهم من الحق إلاّ اسمه ولم يعرفوا من الكتاب إلاّ خطه وزبره، يدخل الداخل لما يسمع من حكم القرآن فلا يطمئن جالساً حتى يخرج من الدين ينتقل من دين ملك إلى دين ملك، ومن ولاية ملك إلى ولاية ملك، ومن طاعة ملك إلى طاعة ملك، ومن عهود ملك إلى عهود ملك، فاستدرجهم الله تعالى من حيث لا يعلمون وإن كيده متين بالأمل والرجاء حتى توالدوا في المعصية ودانوا بالجور والكتاب لم يضرب عن شيء منه صفحاً ضلالاً تائهين، قد دانوا بغير دين الله عز وجل وأدانوا لغير الله. مساجدهم في ذلك الزمان عامرة من الضلالة، خربة من الهدى [قد بدل فيها من الهدى] فقراؤها وعمارها أخائب خلق الله وخليقته، من عندهم جرت الضلالة وإليهم تعود، فحضور مساجدهم والمشي إليها كفر بالله العظيم إلا من مشى إليها وهو عارف بضلالهم فصارت مساجدهم من فعالهم على ذلك النحو خربة من الهدى عامرة من الضلالة قد بدلت سنة الله وتعديت حدوده ولا يدعون إلى الهدى ولا يقسمون الفيء ولا يوفون بذمة، يدعون القتيل منهم على ذلك شهيدا قد أتوا الله بالافتراء و الجحود واستغنوا بالجهل عن العلم ومن قبل ما مثلوا بالصالحين كل مثلة وسموا صدقهم على الله فرية وجعلوا في الحسنة العقوبة السيئة وقد بعث الله عز وجل إليكم رسولا من أنفسكم عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم بالمؤمنين رؤوف رحيم وأنزل عليه كتاباً عزيزاً لا يأتيه الباطل من بين يديه ولا من خلفه تنزيل من حكيم حميد قرآناً عربياً غير ذي عوج لينذر من كان حياً ويحق القول على الكافرين فلا يلهينكم الأمل ولا يطولن عليكم الأجل، فإنما أهلك من كان قبلكم أمد أملهم وتغطية الآجال عنهم حتى نزل بهم الموعود الذي ترد عنه المعذرة وترفع عنه التوبة وتحل معه القارعة والنقمة وقد أبلغ الله عز وجل إليكم بالوعد وفصل لكم القول و علمكم السنة وشرح لكم المناهج ليزيح العلة وحث على الذكر ودل على النجاة وإنه من انتصح لله واتخذ قوله دليلا هداه للتي هي أقوم ووفقه للرشاد وسدده ويسره للحسنى، فإن جار الله آمن محفوظ وعدوه خائف مغرور، فاحترسوا من الله عز وجل بكثرة الذكر واخشوا منه بالتقى وتقربوا إليه بالطاعة فإنه قريب مجيب قال الله عز وجل: ﴿وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُواْ لِي وَلْيُؤْمِنُواْ بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ﴾ ([10]) ، فاستجيبوا لله وآمنوا به وعظموا الله الذي لا ينبغي لمن عرف عظمة الله أن يتعظم فإن رفعة الذين يعلمون ما عظمة الله أن يتواضعوا له وعز الذين يعلمون ما جلال الله أن يذلوا له وسلامة الذين يعلمون ما قدره الله أن يستسلموا له، فلا ينكرون أنفسهم بعد حد المعرفة ولا يضلون بعد الهدى، فلا تنفروا من الحق نفار الصحيح من الأجرب والبارئ من ذي السقم. واعلموا أنكم لن تعرفوا الرشد حتى تعرفوا الذي تركه ولم تأخذوا بميثاق الكتاب حتى تعرفوا الذي نقضه، ولن تمسكوا به حتى تعرفوا الذي نبذه، ولن تتلوا الكتاب حق تلاوته حتى تعرفوا الذي حرفه، ولن تعرفوا الضلالة حتى تعرفوا الهدى، ولن تعرفوا التقوى حتى تعرفوا الذي تعدى، فإذا عرفتم ذلك عرفتم البدع والتكلف ورأيتم الفرية على الله وعلى رسوله والتحريف لكتابه ورأيتم كيف هدى الله من هدى فلا يجهلنكم الذين لا يعلمون، إن علم القرآن ليس يعلم ما هو إلا من ذاق طعمه، فعلم بالعلم جهله وبصر به عماه وسمع به صممه وأدرك به علم ما فات وحيي به بعد إذ مات وأثبت عند الله عز ذكره الحسنات ومحى به السيئات وأدرك به رضوانا من الله تبارك وتعالى فاطلبوا ذلك من عند أهله خاصة فإنهم خاصة نور يستضاء به وأئمة يقتدى بهم وهم عيش العلم وموت الجهل هم الذين يخبركم حكمهم عن علمهم وصمتهم عن منطقهم وظاهرهم عن باطنهم لا يخالفون الدين ولا يختلفون فيه فهو بينهم شاهد صادق وصامت ناطق فهم من شأنهم شهداء بالحق ومخبر صادق لا يخالفون الحق ولا يختلفون فيه، قد خلت لهم من الله السابقة ومضى فيهم من الله عز وجل حكم صادق وفي ذلك ذكرى للذاكرين فاعقلوا الحق إذا سمعتموه عقل رعاية ولا تعقلوه عقل رواية فإن رواة الكتاب كثير ورعاته قليل والله المستعان..) ([11]) (همانا پس از من روزگاري بر شما فرا خواهد رسيد که چيزي پنهانتر از حق، و آشکارتر از باطل، و فراوانتر از دروغ به خدا و پيامبرش، نباشد، و نزد مردم آن زمان، کالايي مهجورتر از قرآن نخواهد بود اگر آن را درست بخوانند و تفسير کنند، و متاعي پرسودتر از قرآن يافت نمي‏شود آنگاه که آن را تحريف کنند و معاني دلخواه خود را رواج دهند. در شهرها چيزي ناشناخته‏تر و مجهول تر از معروف و نیکی ، و شناخته‏تر از منکرنخواهد بود، و در آن زمان زشتی آشکار وعقوبت و (بدبختی) بدتراز هدایت در اوج ضلالت نیست ،در آن زمان حاملان کتاب کم شوند، و حافظان قرآن، آن را فراموش مي‏کنند،وبه هوی وهوس میل می کنند وآنرا از پدران خود به ارث برده وبا دروغ وافترا به تحریف کتاب عملمی کنند وآن را با کمترین قیمت فروختند در حالیکه در آن از پرهیزکاران بودند و پس در آن روز قرآن و پيروانش از ميان مردم رانده و مهجور مي‏گردند، و هر دو غريبانه در يک راه ناشناخته سرگردانند، و پناهگاهي ميان مردم ندارند، پس قرآن و پيروانش در ميان مردمند اما گويا حضور ندارند، با مردمند ولي از آنها بريده‏اند، زيرا گمراهي و هدايت هرگز هماهنگ نشوند گرچه کنار يکديگر قرار گيرند. مردم در آن روز، در جدايي و تفرقه همداستان، و در اتحاد و يگانگي، پراکنده‏اند، و مردم به فرقه گرایی اجتماع می کنند واز اجتماع جدا می شوند ،و امر و دین خود را به کسی که آنان به مکر وحیله و منکر و رشوه وقتل دعوت می کند ؛رها کردند، گويي آنان پيشواي قرآن بوده و قرآن پيشواي آنان نيست، پس از قرآن جز نامي نزدشان باقي نماند و آنان جز خطي از قرآن نشناسند، کسی که داخل دین می شود و حکم قرآن را بشنود مطمئن نیست که از دین خارج شود که از دین پادشاهی به دین پادشاه دیگر منتقل می شود واز اطاعت حکومت پادشاهی به اطاعت حکومت دیگردر آید،پس خداوند آنان را عذاب افکند بدون آنکه احساس کنند و چاره خداوند در امید و آرزو محکم است تا اینکه به معصیت وجور وستم گرفتار شدند و کتاب هرگز در صفحه ای در مورد چیزی به ضلالت و گمراهی مَثلَ نمی زد پس آنان به دین غیر از دین خدا تمسک می کنند و برای غیر خدا دیانت می کنند ، مساجدشان در آن زمان از گمراهی آباد ولی از هدایت وحق خالی است وبدترین خلق خدا در آنها چیده شدند که ضلالت از آنان نشأت می گیرد وبسوی آنان باز می گردد پس حضور و رفتن به مساجدشان کفر به خداوند است مگر کسی بسوی آنها می رود به گمراهی آنان داناست پس مساجدشان از افعالشان به ضلالت آباد وبه هدایت خراب گشته وسنت خدا تبدیل شده و حدود او را پایمان شده به هدایت دعوت نمی کنند.اموال را درست تقسیم نمی کنند وبه عهد خود وفا نمی کنند ، وکشته ی خود را شهید می نامند و به خداوند افترا می بندند و از اين پيش چه کيفرها که بر نيکوکاران روا نداشتند، و سخن راست آنان را بر خدا دروغ پنداشتند، و کار نيکشان را پاداش بد دادند.وخداوند عزوجل رسولی بر شما از خودتان مبعوث کرد که نسبت به هدایت شما حریص است و به مومنان بسیار مهربان است و بر او کتابی عزیز نازل کرد که باطل از میان دستانش و پشت سرش نمی آید چیزی که از خداوندی حکیم نازل شده وآن قرآنی عربی که در آن هیچ کجی نیست تا کسی را که زنده است راانذار دهد وسخن حق را بر کافران القا کند پس آرزو ها شما را سرگرم نکند وبر مرگ بر شما طولانی نشود و همانا آنان که پيش از شما زندگي مي‏کردند، به خاطر آرزوهاي دراز، و پنهان بودن زمان اجلها، نابود گرديدند، تا ناگهان مرگ وعده داده‏شده بر سرشان فرود آمد، مرگي که عذرها را نپذيرد، و درهاي باز توبه را ببندد، و حوادث سخت و مجازاتهاي پس از مرگ را به همراه آورد. وخداوند وعده را به شما ابلاغ کرده وسخن رابر شما اتمام کرده وبه شما سنت را یاد داده و دین ها را برای شما شرح داده تا علت را کنار بگذارد، و به ذکر (قرآن) تأکید کرد و به راه نجات راهنمایی کرده و هر کس از خدا خيرخواهي طلبد، توفيق يابد، و آن کس که سخنان خدا را راهنماي خود قرار دهد به راست ترين راه، هدايت شده است، پس همانا همسايه خدا در امان، و دشمن خدا ترسان است، پس با ذکر بسیار به خداوند حریص باشد و با تقوی از او بترسید وبا اطاعت و بندگی به او نزدیک شوید چرا که اونزدیک است واجابت می کند وخداوند متعال می فرماید: ﴿وإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُواْ لِي وَلْيُؤْمِنُواْ بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ﴾ ([12]) (و هنگامي که بندگان من، از تو در باره من سؤال کنند، (بگو) من نزديکم! دعاي دعا کننده را، به هنگامي که مرا می خواند ، پاسخ مي‌گويم! پس بايد دعوت مرا بپذيرند، و به من ايمان بياورند، تا راه يابند (و به مقصد برسند) ،... پس خداوند را اجابت کنید وبه او ایمان آورید و عظمت خدا را دریابید آن کس که عظمت خدا را مي‏شناسد سزاوار نيست خود را بزرگ جلوه دهد، پس بلندی قدر کساني که بزرگی پروردگار را می‏دانند در اين است که برابر او فروتنی کنند، و سلامت آنان که می دانند قدرت خدا چه اندازه می‏باشد در اين است که برابر فرمانش تسليم باشند،پس بعد از معرفت نفس خود را انکارنمی کنند، وبعد از هدایت گمراه نمی شوند،پس، از حق نگريزيد چونان گريز انسان تندرست از فرد گر(بیماری پوستی) گرفته، يا انسان سالم از بيمار، و بدانيد که هيچگاه حق را نخواهيد شناخت جز آن که ترک کننده آن را بشناسيد. هرگز به پيمان قرآن وفادار نخواهيد بود مگر آنکه پيمان‏شکنانش را بشناسيد، و هرگز به قرآن چنگ نمی‏زنيد مگر آن که رهاکننده آن را شناسايی کنيد.و نمی توانید کتاب را به حق ، تلاوت کنید تا اینکه تحریف کننده ی آن را بشناسید و ضلالت را نمی شناسید تا اینکه هدایت را بشناسید و تقوی را نمی شناسید تا اینکه تعدی تجاوز را بشناسید پس اگر آن را شناختید بدعت وتکلف را هم شناختید وافترا بر خدا ورسولش وتحریف کتابشان را خواهید دید،وخواهید دیدکه چگونه خدا هدایت یافته را هدایت نمود وکسانی که جاهل ونادان هستند شما را فریب ندهند،به این که علم قرآن را کسی نمی داند جز کسی که طعم آن را چشیده باشد، وعمل کردن به علم جاهل وکمک گرفتن از انسان کور وگوش دادن به انسان لال کار بیهوده است ،وعلم را از آن گذشته فرار گیرد، وعلمی که او را بعد از مرگ زنده کند ونامش در نزد خدا با نیکی ثبت کند وبدی هایش را پاک کند،ورضوان خداوند را در ک کند، پس رستگاري را از اهل آن جستجو کنيد، که اهل بيت پيامبر (ص) رمز حيات دانش، و راز مرگ جهل و نادانی هستند، آنان که حکمتشان شما را از دانش آنان و سکوتشان از منطق آنان، و ظاهرشان از باطنشان، اطلاع مي‏دهد، نه با دين خدا مخالفتي دارند، و نه در آن اختلاف می‏کنند، دين در ميان آنان گواهی صادق، و ساکتی سخنگوست.و در نزد خداوند سابقه ای درخشان از آنان باقی مانده و از خداوند بین آنان حکم صادق ماند و در آن پندی است برای پند گیرندگان پس بیندیشید هنگامیکه حق را شنیدید در آن تعقل وتفکر درست بکنید وتعقل وتفکر گذرا نکنیدکه روخوانی کتاب وگذرای آن زیاد ورعایت اصول آن کم است ، وخداوند دانا وتواناست) . پس خوشا به حال کسی که کلام سروران خلق را میزان خود قر ار دهد و از خداوند می خواهم تمام خلق را به آنچه که دوست دارد و راضی است توفیق دهد. دو مقدمه :

-مقدمه ی اول :

در نهی از تکذیب روایات ورد آنها

از جمله اموری که آل محمد (ع) توجه فراوانی از خلال احادیث و روایات بدان داشتند مساله ی تکذیب احادیث وارده از آنها(ع) است. محمد بن حسین از محمد بن اسماعیل از حمزه بن بزیع از علی سائی از ابی حسن (ع) نقل کرده اند که حضرت در نامه خویش به او نوشتند: (ولا تقل لما بلغك عنا أو نسب إلينا هذا باطل وإن كنت تعرف خلافه، فإنك لا تدري لم قلنا، وعلى أي وجه وصفة) ([13]) .(درمورد چیزی که از ما ابلاغ شده ویا به ما نسبت داده شده نگو: این باطل است حتی اگر خلاف آن را فهمیدی زیرا نمی دانی چرا این سخن را گفتیم وبر چه نحوی وصف نموده ایم) . و از ابی عبیده حذاء از ابی جعفر(ع) نقل می کند که فرمودند: (أما والله إنّ أحب أصحابي إلي أورعهم وأفقههم وأكتمهم لحديثنا، وإن أسوأهم عندي حالا وامقتهم إلي الذي إذا سمع الحديث ينسب إلينا ويروى عنا فلم يعقله ولم يقبله قلبه، اشمأز منه وجحده، وكفر بمن دان به، وهو لا يدري لعل الحديث من عندنا خرج، و إلينا أسند، فيكون بذلك خارجا من ولايتنا) ([14]) . (به خداوند سوگند دوستدارترین اصحاب من زد من کسانی هستندکه نسبت به حدیث ما صبورترین، فقیه ترین و رازدارترین باشند و بدترین آنان نزد من کسانی هستند که هرگاه حدیثی بشنوند که به ما نسبت می دهند و از طرف ما روایت می کنند هرگز در مورد آن تعقل نمی کند و قلبش آن را نمی پذیرد و از آن متنفرمی شود و انکارش می کند و به صدق آن کفر می ورزد و او نمی داند که شاید حدیث از ما باشد و سند آن از ماست پس به همین سبب از ولایت ما خارج می شود) . وسفیان بن سمط می گوید: از ابی عبد الله(ع) پرسیدم : فدایتان شوم، مردی از سوی شما با امر عظیمی بر ما وارد میشود و ما را با خبر می سازد تا جایی که سینه هایمان به تنگ می آید و او را تکذیب می کنیم ، گفت : ابو عبدالله (ع) فرمودند: ( أليس عني يحدثكم؟) آیا ازجانب من به شما خبر می دهد ؟ گفتم آری ،فرمودند: فيقول لليل: إنه نهار، وللنهار: إنه ليل؟) قال: فقلت له: لا، قال: فقال: ( رده إلينا ، فإنك إن كذبت فإنما تكذبنا) ([15]) .به شب ، روز ، وبه روز، شب می گوید ؟ گفتم : خیر فرمودند: آن را به ما رجوع دهید ، زیرا اگر آن را تکذیب کردی (در حقیقت) ما را تکذیب کرده ای) . رسول الله (ص) فرمودند(من رد حديثا بلغه عني فأنا مخاصمه يوم القيامة، فإذا بلغكم عني حديث لم تعرفوا فقولوا: الله أعلم) ([16]) هرکس حدیث که از جانب من ابلاغ شده را رد کند، من روز قیامت با او دشمنی خواهم نمود، پس اگر حدیثی از من به شما ابلاغ شد که آن را ندانستید بگویید: خداوند دانا تر است. و راز آن است – همان طورکه بیان فرمودند- که کلامشان هفتاد باطن، منظور و وجه دارد. صفار در بصائر درجات روایت می کند: محمدبن عيسى ازمحمدبن أبي عميرازجميل ازأيوب برادرأديم ازحمران بن أعين از ابي عبدالله(ع) نقل می کنند که(قال إني أتكلم على سبعين وجهاً لي من كلها المخرج) ([17]) . فرمودند: من بر هفتادوجه سخن می گویم که از هروجه آن راه خروجی دارم . ونیز از عبد الله ازحسن بن حسين لؤلؤي ازابن سنان ازعلي بن أبي حمزه نقل می کنند که می گوید : من و ابو بصیر بر ابی عبدالله(ع) وارد شدیم در هنگام نشستن ابو عبد الله(ع) یک سخنی گفتند،که با خودم گفتم آن همان چیزی که برای شیعه نقل خواهم کرد، به خدا که هرگز چنین حدیثی نشنیده ام ، پس حضرت به چهره ی من نگاه کرد و (إني لأتكلم بالحرف الواحد لي فيه سبعون وجهاً إن شئت أخذت كذا وان شئت أخذت كذا) ([18]) .فرمود: من اگر با یک حرف سخن گفتم در آن هفتاد مفهوم دارم که هرکدام را خواستم بیان می کنم...([19]) ونیز : محمدبن عيسى ازمحمدبن أبي عميرازمحمدبن حمران ازمحمدبن مسلم از ابی عبدالله (ع) نقل می کنند که فرمودند: (إنّا لنتكلم بالكلمة بها سبعون وجها لنا من كلها المخرج) ([20]) ما با کلمه ای سخن می گوییم که در آن هفتاد وجه دارد که برای هر کدام از آن بیاناتی داریم (مخرج). واز أحمدبن محمدازحسن بن محبوب ازاحول ازأبي عبدالله(ع) نقل می کند که حضرت فرمودند: (قال أنتم أفقه الناس ما عرفتم معاني كلامنا إنّ كلامنا لينصرف على سبعين وجهاً) ([21]). اگر شما معانی کلام ما را شناختید فقیه ترین مردم هستید زیرا کلام ما دارای هفتاد وجه است. و احادیث دیگری هم هستند که این حقیقت را بیان می کنند . و به طبیعت حال انسان توانایی شناخت تمامی آن وجوه و معانی را ندارد و اگرکسی این امکان راداشته باشد که به معنای تمامی این مفاهیم دست یابد پس چه احتیاجی به عترت اهل بیت (ع) خواهیم داشت ، ودر نهایت کلام رسول (ص) بی معنا می شود -در حالیکه ایشان (ص) از این توصیفات منزه هستند - زیرا ایشان هدایت را در تمسک به قرآن و عترت قرار داده و آنان (ع) را نجات دهندگان از گمراهی نامیدند ،و اگر برای کسی امکان وصول(نجات) بدون عترت را باشد ،ضرورتی برای قرار دادن عترت به عنوان ثقل دوم وجود نخواهد داشت . پس از این جا می فهمیم که خداوند علم قرآن و تأویل و تفسیر آن را به ایشان (ع) اختصاص داده است . خداوند متعال می فرماید ﴿هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُتَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ﴾ ([22]) . او کسي است که اين کتاب (آسماني) را بر تو نازل کرد، که قسمتي از آن، آيات «محکم» [صريح و روشن‌] است؛ که اساس اين کتاب مي‌باشد؛ (و هر گونه پيچيدگي در آيات ديگر، با مراجعه به اينها، برطرف مي‌گردد.) و قسمتي از آن، «متشابه» است [آياتي که به خاطر بالا بودن سطح مطلب و جهات ديگر، در نگاه اول، احتمالات مختلفي در آن مي‌رود؛ ولي با توجه به آيات محکم، تفسير آنها آشکار مي‌گردد.] اما آنها که در قلوبشان انحراف است، به دنبال متشابهاتند، تا فتنه‌انگيزي کنند (و مردم را گمراه سازند) ؛ و تفسير (نادرستي) براي آن مي‌طلبند؛ در حالي که تفسير آنها را، جز خدا و راسخان در علم، نمي‌دانند. (آنها که به دنبال فهم و درک اسرار همه آيات قرآن در پرتو علم و دانش الهي) مي‌گويند: «ما به همه آن ايمان آورديم؛ همه از طرف پروردگار ماست.» و جز صاحبان عقل، متذکر نمي‌شوند (و اين حقيقت را درک نمي‌کنند). ابی جعفر (ع) می فرمایند : (نحن الراسخون في العلم، ونحن نعلم تأويله) ([23]) . (ما راسخون در علم هستیم و ما تأویل آن را می دانیم ) . وابی عبد الله(ع) می فرمایند:(الراسخون في العلم أمير المؤمنين (ع) والأئمة من ولده بعده (ع))([24]) (راسخون در علم امیر المومنین و ائمه (ع) بعد از ایشان از فرزندانش هستند.) و از ابی جعفر (ع) در قول خدا: ﴿وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُوْلِي الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ﴾ ([25])(در حالي که اگر آن را به پيامبر و پيشوايان -که قدرت تشخيص کافي دارند- بازگردانند، از ريشه‌هاي مسائل آگاه خواهند شد) فرمودند: (هم الأئمة المعصومون (ع)) ([26]) .( آنان ائمه معصومین هستند .) هرول بن حمزه از ابی عبد الله (ع) شنیده که حضرت فرمودند : ﴿بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ قال: هم الأئمة خاصة ) ([27]) . بلکه آن آیاتی آشکاراست در سینه های کسانی که به آنان علم داده شد، حضرت فرمودند: آنان ائمه خاصه هستند. شعیب بن انس از بعضی اصحاب ازابی عبد الله (ع) ،می گوید: نزد ابی عبد الله (ع) بودم جوانی بر ایشان وارد شد ، ودر مورد مسئله ای فتوا خواست واما م فتوا نمودند؛ مرد جوان و مسئله فتوا در ذهنم ماند،به سوی کوفه رفته و بر ابی حنیفه وارد شدم ،خودآن مرد جوان را دیدم که از همین مسئله از ایشان فتوا می خواست ، وبر خلاف آن چه امام فتوا داده بودند ، فتوا داد ؛بر خواستم وبه او[ ابی حنیفه] گفتم: وای بر تو ؛ من سال گذشته به حج رفته بودم وجهت ادای احترام بر ابا عبد الله (ع) وارد شدم واین جوان را دیدم که در مورد همین مسئله ای که از تو پرسیده بود ، از امام سئوال نمود وبر خلاف آن چه که تو فتوا دادی ، ایشان فتوا نمودند.ابی حنیفه گفتند: من از آنچه که جعفر ابن محمد می داند ، بیشترمی دانم من با مردان بزرگی ملاقات داشتم و سخنانشان را شنیدم در حالی که جعفر بن محمد صحفی (کتاب خوان) است . با خودم گفتم: به خدا سوگند به حج خواهم رفت حتی اگر به حالت سینه خیز باشد؛ به دنبال فرصت حج رفتن بودم که فرصتش پیش آمد، وحج نمودم وبه نزد ابا عبد الله رفتم وجریان را تعریف نمودم ، امام لبخندی زندند وفرمودند : : لعنت خدا بر او باد اما در گفته اش که گفت: که من مردی صحفی هستم درست گفتند؛ من صحف ابراهیم و موسی را خواندم ؛پرسیدم : چه کسی مانند آن صحف دارد ؟ وگفت: مدتی نگذشت که در زده شد ونزدایشان جماعتی از اصحاب بودند به جوانی فرمود: ببین چه کسی است؟ جوان بازگشت و گفت: ابو حنیفه است .فرمود: او را راهنمایی کن ابو حنیفه وارد شد بر حضرت ابی عبد الله سلام کرد و حضرت جواب سلام او را دادند.سپس حضرت گفتند: خداوند امر تو را اصلاح کند به من اجازه ی نشستن می دهیددر حالی که حضرت روبه اصحاب بود وبا آنان سخنمی گفت وبه او توجه ای نکرد. ابو حنفیه برای بار دوم و سوم ازایشان اجازه نشستن خواست وحضرت به ایشان توجه نمی کردند،پس بدون اجازه نشست وحضرت وقتی که فهمید که ایشان نشستند رو به ایشان نمودند وفرمود : ابو حنیفه کجاست؟ گفت: من هستم فرمود: تو فقیه اهل عراق هستی ؟ گفت: آری فرمود: براساس چه چیزی به مردم فتوا می دهی؟ گفت: بر اساس کتاب خدا وسنت رسول خدا. فرمود: ای ابا حنیفه آیا کتاب خدا را به حق معرفتش می شناسی و ناسخ و منسوخ آن را می دانی؟ گفت: آری . فرمود: ابو حنیفه وای بر تو ادعای علمی را کردی که خداوند آن راتنها نزد اهل کتاب کسانی که کتاب را بر آنهانازل کرد؛قرار داده است ، وای بر تو وآن تنها نزد افراد خاصی از فرزندان پیامبر است ،و خداوند حتی یک حرف از آن را به تو نداده است- و تو آن طورکه ادعا می کنی نیستی - از قول پروردگار به من خبر ده که می فرماید : درآن روز وشب با امنیت سفر کنید؛ این سرزمین کجاست؟ گفت : گمان می کنم آن بین مکه ومدینه است. ابو عبد الله (ع) رو به اصحاب نمود و فرمود: همه شما می دانید که در مسیر مکه ومدینه راهزنان راه را بر مردم می بندند واموالشان را می برند وبر نفس خود از مرگ در امان نیستند؟اصحاب گفتند : بله . ابی حنیفه ساکت شدوامام فرمودند: ای ابی حنفیه مرا از فرموده خداوند متعال خبر بده که فرمودند : هر کس وارد آن جا شود امنیت خواهد داشت . که این سر زمین کجاست ؟ ابی حنیفه گفتند : کعبه حضرت فرمودند : مگر حجاج بن یوسف بامنجنیق کعبه را بر ابن زبیر ویران نکرد و او را کشت در حالی که در آن جا در امان بود؟ ابو حنیفه خاموش ماند سپس فرمود: یا ابو حنیفه اگر با موضوعی بر خوردی که درمورد آن چیزی در کتاب و سنت نبود چه می کنی؟ گفت: خداوند امر شما را اصلاح کند ،خود آن رامقایسه می کنم ونظر خود را بیانمی کنم فرمود: ای ابو حنیفه اولین کسی که مقایسه کرد ابلیس ملعون بود که بر پروردگار جسارت نمود وگفت: من بهتر از او هستم مرا از آتش خلق کردی و او را از گِل آفریدی پس ابو حنیفه ساکت شد سپس فرمود: یا ابو حنیفه؛ بول (ادرار) یا جنابت نجس تر است؟ گفت: ادرار. فرمود: مردم از جنابت غسل می کنند و از ادرار غسل نمی کنند. پس ساکت شد . حضرت فرمود: یا اباحنیفه کدام فضیلت بیشتری دارد نماز یا روزه؟ گفت نماز. فرمودند: پس چرا زن حائض (عادت ماهانه زنان) قضای روزه هایش را به جامی آورد اما قضای نمازش را به جا نمی آورد ؟ خاموش شد ) .([28]) وخداوند قرآن و عترت را با هم قرار داد که تایید و تسدید یکدیگر باشند همانطور که در عصر وزمان حجتی بر خلق قرار داد تا آنان را بسوی راه راست هدایت کند. شیخ کلینی روایت می کند که محمد بن یحیی ازأحمدبن محمد،ازحسين بن سعيد،ازقاسم بن محمد ازعلي بن أبي حمزة، از أبي بصير،از أبي عبدالله(ع) نقل می کنند که فرمودند: (انّ اللّه اجل و اعظم من ان يترك الارض بغيرامام عادل ) ([29]) (خداوند عز وجل عظیم تر از آن است که زمین خود را بدون امام عادل رها کند.) ونیز: علي بن محمد،ازسهل بن زياد،ازالحسن بن محبوب،ازأبي أسامةوعلي بن ابراهيم،ازپدرش ،ازحسن بن محبوب، از أبي أسامة وهشام بن سالم،از ابی حمزه از ابی اسحاق از جمعی از اصحاب امیر المومنین(ع) که موثوق هستند نقل می کند که حضرت فرمودند: (اللهم إنك لا تخلي الارض من حجة لك على خلقك ) ([30]) خداوندا تو زمین را بدون حجت بر خلق رها نمی کنی. اما کسانی که در قلبشان مرض دارند به آل محمد (ع) به سبب اختصاصشان به علم الهی واین که ایشان وسیله سنجش مردم هستند ،حساد ت می ورزند ، وهریک از آنان جدا کننده حق وباطل وتفکیک پلیدی از پاکی در هر زمان هستند. ویمانی آل محمد (ع) در جواب سوالی که متوجه ایشان شده ،می فرمایند: (إذا وجدتم حب علي في قلوبكم فاحمدوا الله علي أوائل النعم وهي طيب المولد، وما كان ولن يكون علي(ع) مجرد اسم أو شخص جاء إلى هذهالدنيا وعاش بين أهلها قبل أكثر من ألف عام، بل كان ولا يزال وسيبقى علي (ع) حقاً قارع الباطل،علي (ع) هو المصداق الأمثل لقوله تعالى: ﴿بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّعَلَى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ وَلَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّاتَصِفُونَ﴾ ([31]) .فطوبى لمن وجدوا حب علي (ع) في قلوبهم فنهضوا يحملونالحق المر الثقيل ويقارعون الباطل ولا تأخذهم في الله لومة لائم، ثم لا يبالون بكثرةعدوهم وعدته، فإنّ أثخنتهم الجراح في طريق ذات الشوكة حمدوا الله سبحانه وهم يتمثلون قوله: ﴿وَلا تَهِنُوا فِي ابْتِغَاءِ الْقَوْمِ إِنْ تَكُونُوا تَأْلَمُونَفَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ كَمَا تَأْلَمُونَ وَتَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ مَا لايَرْجُونَ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً﴾ ([32]) .فطوبى لمن نذروا أنفسهم لله في سبيل الله فكانوا مع أنبياء الله ورسله (ص)...) . هنگامی که محبت علی(ع) را در قلبهایتان یافتید خداوند را به خاطر این نعمت سپاسگذاری کنید که آن نتیجه ی پاکیولادت است .امام علی تنها یک اسم ویا شخصی که قبل از هزار سال پیش به این دنیا آمده ودر بین مردم زندگی نموده نیست،بلکه بوده و هست و همواره خواهدبودوبه راستی که علی(ع) زننده باطل است . وامام علی (ع) مصداق فرموده خداوند متعال است که می فرماید : (بلکه ما حق را بر سر باطل مي‌کوبيم تا آن را هلاک سازد؛ و اين گونه، باطل محو و نابود مي‌شود! اما واي بر شما از توصيفي که (درباره خدا و هدف آفرينش) مي‌کنيد!) . پس خوشا به حال کسانی که حب علی(ع) را در سینه هایشان یافتند ،بر خاستند و حقی که بسیار تلخ و سنگین بود را بردوش کشیدن و به مبارزه با باطل پرداختند و در راه خدا، سرزنش ملامت کننده در آنان اثری ندارد،و بخاطر زیادی دشمنان دلسرد نمی شوند و هنگامیکه در آن راه پر از خار زخمی شوند، خداوند را حمد وستایش می کنند وآن ها مثال این فرموده پروردگارند: (و در راه تعقيب دشمن، (هرگز) سست نشويد! (زيرا) اگر شما درد و رنج مي‌بينيد، آنها نيز همانند شما درد و رنج مي‌بينند؛ ولي شما اميدي از خدا داريد که آنها ندارند؛ و خداوند، دانا و حکيم است.) پس خوشا به کسانی که جان خود را برای خدا و در راه خدا نذر کردند و با انبیاء و مرسلین همیشه بودند. واز این جاست که مردان نظرشان را در مورد حکمت یمانیه که خداوند آن را مختص آن ها نمود،دادند ، ونتیجه ی آن تحریف دین ودور کردن مردم از ائمه شان است ، واهتمامشان بیشتر به علومی که آن ها را به نبرد با فرموده های حجج خدا و ترک آن ها سوق می دهد ،شده است . و این همان علتیست که باعث شد که از دین وقرآن در نزد آنها فقط اسمی باقی بماند . امیر المومنین (ع) می فرماید : ( يأتي على الناس زمان لا يبقى فيه من القرآن إلاّ رسمه ومن الإسلام إلاّ اسمه، مساجدهم يومئذٍ عامرة من البنى خراب من الهدى، سكانها وعمارها شر أهل الأرض، منهم تخرج الفتنة وإليهم تأوي الخطيئة يردون من شذ عنها فيها، ويسوقون من تأخر عنها إليها، يقول الله تعالى: فبي حلفت لأبعثن على أولئك فتنة أترك الحليم فيها حيران) ([33]) زمانی بر مردم می آید که از اسلام وقرآن جزء اسم چیزی از آن باقی نمی ماند . مساجد آن زمان از نظر بنا آباد واز نظر هدایت ویران است ،ساکنان وآباد کنندگان آنها اشرار زمین هستند فتنه از آن ها خارج می شود وخطا وگناه به آن ها باز می گردد که می خواهند از آن خارج شوند ولی نمی تواند . وتاخیر کننده از آن را بسویش می رانند خداوند متعال می فرماید : ( به خودم قسم می خورم همانا بر آنان آزمون و امتحانی خواهم فرستاد که در آن حتی صبور ترين و با تجربه ترين آنان حيران در آن شود) ([34]) . ودر این موقعیت تلخ خداوند متعال بر بشیریت منت گذاشت که برای آن ها نجات دهنده ای فرستاد تا آن ها را از آن سر گردانی وحیرت نجات بدهد وآن ها را به فطرتشان باز گرداند. اما این امت - با کمال تاسف – همانطور که گذشتگان قبل از آن ها خواسته بودند ، در برابر این منجی ایستادند ومنکر شدند همان طور که گذشتگان منکر بودند ،بلکه این امت از گذشتگان خود پا فراتر گذاشتند. فانا لله وانّا الیه راجعون . *** مقدمه دوم

چگونگی راهبرد این بحث :

همان طور که آگاهید کلام آل محمد (ع) و احادیث این بزرگواران مانند قرآن است که یکدیگر را تفسیر وتبیین می کند، زیرا کلامشان یکی است ،ودر اینجا قاعده ی مقرری در علم اصول حدیث در نزد ایشان(ع) می یابیم به این که هر حدیثی، حدیث دیگری تفسیر وشرح می دهد و بر اساس این اصل بسیاری از محققین رامی یابیم که در تفسیر احادیث مجهول به آن استناد می کنند، و ابهام ومجهول بودن آن ها با احادیث دیگر بر طرف می شود ، محمد ریشهری می گوید: (نکته ی دوم که در حین تحقیق هایم متوجه آن شدم این است که آیات قرآن کریم یکدیگر را تفسیر می کنند و بخاطر همین امر هرکس به متون کامل آن احاطه داشته باشدمی تواند بعضی ازآیات را باآیات دیگر تفسیر کند .ونیز این امر برای احادیث و روایات هم صادق است) ([35]) و اگر می گوییم آیات یکدیگر را تفسیر می کنند به این معنی نیست که بگویم (پس کتاب خدا کفایت می کند) بلکه غیر ممکن است کسی به این نوع از تفسیر دست یابد جز از طریق آل محمد (ع) ، کسانی که خداوند علم قرآن ، تفسیر و تاویل آن وشناخت محکم از متشابه رابه آنان (ع) اختصاص داده ،و علم کتاب نزد آنان (ع) است. عیاشی در تفسیر خود از زرقان نقل می کند: در آن روز ابن ابی داوود از نزد معتصم با حالتی گرفته باز گشت. در مورد آن از او پرسیدم گفت: ای کاش بیست سال پیش مرده بودم ،گفتم: برای چه ؟ گفت: از دست این سیاه چهره ابا جعفر محمد بن علی بن موسی (ع) –امام جواد (ع) -که امروزدر حضور امیر المومنین معتصم بود ،گفتم : مگر چه شد ؟ گفت: در آن هنگام سارقی (دزدی) وارد شدو به دزدی خود اعتراف کرد واز خلیفه خواسته شده که با اعمال حد او را پاک کند. پس فقها را در مجلس گرد آورد و محمد ابن علی (ع) نیز حضور داشت ، پس در مورد موضوع قطع عضو از ما سوال کرد که از کدام قسمت دست باید قطع شود ، گفتم از مچ دست قطع کنیم ، گفت: چه حجتی برای آن داری ؟ گفتم: دست شامل انگشتان و کف دست تامفصل است و خداوند در تیمم می گوید: (بر صورتها ودستان خود مسح کنید ) وهمه قوم نظرم را قبول کردند، و قوم دیگر گفتند: لازم است از آرنج دست او را قطع کنیم گفت: چه دلیلی برای کارتان دارید؟ گفتند: وقتی که خدا می فرماید: و دستانتان تا آرنج در وضو بشویید منظورش این بود که نهایت دست تا آرنج است گفت : وبه محمد بن علی(ع) نظرکرد وگفت: یا ابو جعفر در این امرچه می گویی؟ فرمود: یا امیرالمومنین ،قوم در مورد آن نظر دادند. گفت : از آن چه گفتند امری نیست بگو نظر شما چیست ؟فرمودند : مرا معاف کن یا امیرالمومنین ، گفت: تورا به خدا سوگند می دهم مرا از نظرت باخبرساز، حضرت فرمود: چون مرا به خدا قسم دادید به شما می گویم ، آنان در سنت خطا کرده اند زیرا قطع از مفاصل انگشتان انجام می گیرد و کف دست باقی می ماند . معتصم گفت: چه حجتی بر آن داری؟ فرمود: رسول الله (ص) فرمودند: سجده برهفت عضو انجام می گیرد؛ صورت ، دستان ، دوزانو وپاها است ،پس اگر دستانش از مچ دست یا آرنج دست قطع شود دستی باقی نمی ماند که بر آن سجده کند، خداوندمتعال می فرمایند : ﴿وان المساجد لله﴾ ( مساجد برای خداست) یعنی مساجد همان هفت عضوی که در شخص با آنان سجده می کند﴿فلاتدعوا مع الله احداً﴾ (پس کسی را همراه خدا نخوانید) و چیزی که برای خداست هرگز قطع نمی شود. وگفت : پس معتصم از سخنان حضرت به شگفت آمد و دستور داد که تنها انگشتان دزد قطع شود ابن ابی داود گفت: من در این هنگام قیامتم برپاشد و آرزو کردم که ای کاش هرگز زنده نبودم ...) ([36]) به رغم اینکه آیات قرآن یکدیگر را تفسیر می کنند همانطور که امام جواد(ع) قصاص از انگشتان راازقرآن تفسیر کرد این تفسیر به عقل مردان نمی رسد، همانطورکه روایت شده است از معلی ابن خنیس می گوید: ابو عبدلله (ع) میفرماید: ( مامن امر يختلف فيهاثنان الّا وله اصل فی کتاب الله ولکن لا تبلغه عقول الرجال ) ([37]) ( ابو عبد الله (ع) فرمودند: هیچ امری نیست که دوتن در آن اختلاف پیدا کنند جز اینکه اصلی از آن در کتاب خدا وجودداشته باشد لیکن عقول رجال به درک آن نمی رسد) وابی جعفر (ع) می فرمایند: (ليس شئ أبعد من عقول الرجال من تفسير القرآن إن الآيةینزل أولها في شئ واوسطها فی شیء وآخرها في شئ) ( هیچ چیزی از عقول مردان دورتر از تفسیر قر آن نیست زیرا ابتدای آیه در چیزی و وسط آن در چیزی ، و آخر آن در چیزی دیگر نازل می شود) .([38]) پس به همین دلیل از تفسیر به رأی قرآن نهی شده است. ابی بصیر ازابی عبدالله (ع) نقل می کند؛ که امام فرمودند: (من فسر القرآن برأيه إن أصاب لم يؤجر، وإن أخطأ خر أبعد من السماء) ([39]) (هرکس قرآن را تفسیر به رأی کند اگر درست تفسیر نمود پاداشی نمی گیرد واگر خطاء نمود، به فاصله ای دورتر از آسمان سقوط می کند) . وعمار بن موسی از ابی عبدالله (ع) در مورد حکم پرسید که حضرت فرمودند(من حكم برأيه بين اثنين فقد كفر، ومن فسرآية من كتاب الله فقد كفر)([40]) «هرکس بین دو نفر با رای خود حکم نمود کافر می شود وهرکس آیه ای از قر آن را با رای خود تفسیر نمود کافر خواهد شد» وچیزی که امروز خیلی عجیب است این که اختلاف زیادی درآرای تفسیر قرآن می یابیم بلکه تفسیر خطارا بعنوان خطا نمی شناسندوصاحب آن را گناهکار نمی دانند ، بلکه برای خطا کننده در تفسیر یک پاداش وبرای تفسیر درست دو پاداش قلمداد می کنند .؟! و در این گفته شیعه و سنی یکسان شدند: اهل سنت خطای صحابه خود را با اجتهادمبراء دانستند ونیز شیعه امروز خطاهای علمایشان را در تفسیر و فتوا به اجهتاد مبراء می کنند ،با توجه به این که دلیلی بر خود اجتهاد وجود ندارد! پس کلامشان (ع) یکدیگر را تفسیر و تبیین می کند و آنرا در بسیاری از شواهد می یابیم بعضی از این شهود را بیان می کنیم . شاهد اول: درحدیث آمده: ( الصدّيقون ثلاثة: حبيب النجّار مؤمن آل ياسين الذي قال: ﴿يَاقَوْمِ اتَّبِعُواْ الْمُرْسَلِينَ﴾ وحزقيل مؤمن آل فرعون الذي قال: ﴿أَتَقْتُلُونَ رَجُلاً أَن يَقُولَ رَبِّىَ اللَّهُ﴾ وعليّ بن أبي طالب الثالث، وهو أفضلهم ) ([41]) ( صادقان سه کس هستند: حبیب نجار ایمان آورنده از آل یس که گفت: (ای قوم ازفرستاده شدگان پیروی کنید) و حزقیل ایمان آورنده از آل فرعون که گفت: (مردی را می کشید که می گوید خدا پروردگار من است) و علی بن ابی طالب والاترین آنان است) . ودر لفظ دیگر آمده: (ثلاثه ماكفروا بالله قط: مومن أل ياسين ،وعلی بن ابی طالب وآسیه امراه فرعون) ؛ (سه کس هرگزبه خداوند کفر نورزیدند: مومنی از آل یس و علی ابن ابی طالب(ع) وآسیه همسر فرعون) ([42]) و حافظ سیوطی در دّر المنثور دو لفظ مذکور از تعدادی مصادر در تفسیر آیه ای از سوره ی یس و قبل از آنها حدیثی از ابن عباس از رسول الله (ص) روایت می کند که فرمودند: (السُّبَّق ثلاثة: فالسابق إلى موسى يوشعُ بن نون، والسابق إلى عيسى صاحب ياسين ، والسابق إلى محمّد عليُّ بن أبي طالب ) ([43]) ( پیشی گرفتگان سه شخص هستند: پیشی گرفته بسوی موسی ، یوشع بن نون، پیشی گرفته به سوی عیسی،صاحب یس ،و پیشی گرفته به سوی محمد (ص) علی بن ابی طالب(ع) است) . ازآنچیزی که نقل کردیم دریافتیم که اتحاد مضمونی (معنایی) با وجود اختلاف الفاظ قابل مشاهده است، و بر اساس آن لقب صدیق برای امیر المومنین (ع) بود زیرا ایشان به اندازه یک چشم به هم زدن به خداوند کافر نشد وایشان (ع) اولین ایمان آوردنده به رسول الله (ص) بود .در حالیکه ابو بکر تمام عمر خود را در کفر به خدا به سر برد، وبعد از ایمان آوردن پنجاه نفر مسلمان شد،پس چگونه ممکن است صاحب لقب صدیق غیر از امام علی (ع) باشد؟! شاهد دوم: حدیث غدیر است که با این لفظ آمده : ( من كنت اولي به من نفسه فعلی ولیه) ([44]) ( هرکس که من از نفس او به او اولاتر هستم اینک علی ولی اوست) ودر روایت دیگر طبرانی از ابی طفیل از زید بن ارقم (ره) با این لفظ روایت کرده اند: (من كنت أولى به من نفسه فعلى وليه، اللهم وال من والاه وعاد من) ([45]) (هرکس که من از نفسش براو اولاتر باشم، اینک علی ولی اوست ،خداوند دوست دار او را دوست بدار و دشمن او را دشمن بدار) . واین لفظی که در دو حدیث آمده به طور صریح بر امامت و خلافت امام علی(ع) دلالت می کند و از خلال آن دو لفظ به مقصود رسول الله (ص) از فرموده اش: (هرکس من مولای او هستم اینک علی مولای اوست) آشکار می شود که مقصود از مولی در این حدیث(ولی) همان مقصود از دو حدیث قبلی است یعنی ولی . و هیچ معنی دیگری که برای لفظ مولی گفته شده ، ندارند زیرا حدیث ها یکدیگر را تفسیر می کنند . سید علی میلانی می گوید: قاعده ای در علم حدیث است که از آن بعنوان قاعده ی حدیثی که همدیگر را تفسیر وتوضیح می دهند ،نام می برند .زیرا که احادیث همانند آیات قرآن یکدیگر را تفسیر می کنند. و ما در این دو لفظ مذکور و روایت شده با دو سند صحیح می بینیم که یکی از آنها می فرماید: (هرکس من مولای اویم علی مولای اوست) ودیگری می فرماید: ( هرکس من ولی اویم اینک علی ولی اوست) پس اگر در این کلمه ی مولی ابهامی باشد ومعنی این کلمه (ولی) ولکن این کلمه در معنی ابتدایی است اگر در آن ابهام است لفظ دوم لفظ اولی را تفسیر می کند .و در این امر شواهد بسیاری در احادیث داریم که دارای سندی صحیح هستند و تفسیر مولی را شرح می دهد اگر نیاز به تفسیر داشته باشد) ([46]) . شاهد سوم: ابن حجر عسقلانی در شرح حدیث عایشه که می گوید: (هاله دختر خویلد خواهر خدیجه از رسول خدا اذن دخول خواست،پیامبر به یاد اذن دخول خواستن خدیجه کبری افتاد و متاثر شد و گفتند: خدایا هاله. عایشه گفت: ( به غیرتم بر خورد وگفتم : هنوز پیرزنی از پیرزنان قریش رابه یاد می آوری که دو دهانش سرخ شده بود و روزگار او را هلاک گرداند ،و خداوند بهتر از او به تو داده است). و گفت: (گفته اش: خداوند بهتر از او به تو داده است . ابن التین می گوید: سکوت پیامبر در این مقاله دلیلی بر افضلیت عایشه بر خدیجه است جز اینکه مراد از بهتر بودن در اینجا حسن صورت و کوچکی سن است. ) . ابن حجر می گوید: ولا يلزم من كونه لم ينقل في هذه الطريق أنه (ص) رد عليها عدم ذلك ، بل الواقع أنه صدر منه رد لهذه المقالة. ففي رواية أبي نجيح عن عائشة عند أحمد والطبراني في هذه القصة، قالت عائشة: فقلت: قد أبدلك الله بكبيرة السن حديثة السن، فغضب حتى قلت: والذي بعثك بالحق لا أذكرها بعد هذا إلا بخير. وهذا يؤيد ما تأوله ابن التين في الخيرية المذكورة. والحديث يفسر بعضه بعضاً) ([47]) .لزوم و دلیلی نیست به این که چون در این روایت ایشان جوابی ندادند دلیل بر عدم جواب از ایشان میباشد ، بلکه در واقع از ایشان در این مقام جوابی صادر شده است . وآن روایت ابی نجیح از عایشه در احمد وطبرانی در این داستان که عایشه می گوید:که خداوندبه جای بالای سن ( پیر زن ) دختر کم سن (جوان ) به شما داده است ، ناراحت شدندطوری که به ایشان گفتم : قسم به خدایی که شما را به حق مبعوث کرد ، از این به بعد از ایشان به نیکی یاد خواهم کرد. واین همان چیزی که ابن التین در خیریه خود تاویل می کند. وحدیث خودش ، خودش را تفسیر می کند وچهارمین شاهد: از امیر المومنین (ع) نقل شده که فرمودند: (يا مالك بن ضمرة كيف أنت إذا اختلفت الشيعة هكذا وشبك أصابعه وادخل بعضها في بعض؟! فقلت: يا أمير المؤمنين ما عند ذلك من خير. قال (ع) : الخير كله عند ذلك يقوم قائمنا فيقدم عليه سبعون فيقدّم سبعين رجلاً يكذبون على الله ورسوله فيقتلهم، فيجمع الله الناس على أمر واحد) ([48]) . ( ای مالک بن ضمره چگونه خواهی بود وقتی که شیعه چنین باهم اختلاف کند( پس انگشتان دستان خود را در هم گره زد) گفتم: یا امیر المومنین هیچ خیری در آن نیست فرمود: تمام خیر در آن است . زیرا در آن هنگام قائم ما قیام می کند و هفتاد تن از کسانی که به خدا و رسول افترا می بندند را می کشد سپس خداوند مردم را بر یک امر واحد جمع می کند ) . واز ابی بصیر می گوید: ( از ابی عبدالله (ع) پرسیدم اموری بر ما رجوع داده می شود که آنها را در کتب خدا و سنت نمی یابیم پس درباره آن هانظر بدهیم؟ حضرت فرمودند: (لا، أما إنّك إن أصبت لم تؤجر، وإنأخطأت كذبت على الله (عزوجل) ) ([49]) . هرگز برای اینکه اگر درست گفتی پاداشی نخواهی داشت و اگر خطا کردی به خدای عزوجل دروغ بستی) .از أبی عبدالله(ع) می فرماید: که أمير المؤمنين(ع) می فرماید که رسول الله (ص) می فرماید : ( قال رسول الله (ص): سيأتي على الناس زمان لا يبقى من القرآن إلاّ رسمه ومن الإسلام إلاّ اسمه، يسمعون به وهم أبعد الناس منه، مساجدهم عامرة وهي خراب من الهدى، فقهاء ذلك الزمان شر فقهاء تحت ظل السماء منهم خرجت الفتنة وإليهم تعود) ([50]) (زمانی بر مردم بیاید که از قرآن چیزی باقی نمی ماند مگر رسمش واز اسلام فقط نامش می ماند به آن نامیده می شوند (یعنی مسلمان گفته می شوند ) درحالی که آن ها دورترین مردم از آن هستند مساجد آن ها به ظاهر آباد ولی از نظر هدایت خراب وویران است ، فقهای آن زمان شرورترین خلق در زیر سایه ی آسمان هستند که فتنه ها از آنان خروج کرده و بسوی آنان باز می گردد ) پس اگر خواستیم در حدیث اول کسانی که به خدا دروغ می بندند را بشناسیم این کار از خلال حدیث دوم ممکن می باشد زیرا حدیث دوم بر کسانی که بر خدا دروغ می بندند دلالت می کند،و آنان همان کسانی هستند که تفسیر به رأی می کنند و استنباطشان بر حدس و گمان و تخمین است بخاطر همین امام صادق (ع) ابی بصیر را از آن نهی می کرد . همانطور که حدیث سوم عبارت اخیر حدیث اول را تفسیر و تشریح می دهد و آن ( خداوند مردم را بر یک امر واحد جمع می کند) در ظاهر آنان خود سبب تفرقه و فتنه شده اند پس با قتل آنان مردم بر یک امر جمع می شوند و حدیث اشاره می کند که مسبب تفرقه و فتنه همان فقه های آخر الزمان هستند(فقهاء ذلك الزمان شر فقهاء تحت ظل السماء منهم خرجت الفتنة وإليهم تعود) .(فقهای آن زمان شرورترین خلق در زیر سایه ی آسمان هستند که فتنه ها از آنان خروج کرده و بسوی آنان باز می گردد) . پس بر این نوع بررسی هادر این گفتگوی داستانی اعتماد کردیم وخواننده هنگامی که روایات اهل بیت (ع) که به شخصیت یمانی (ع) اشاره می کند را مشاهده می کند خواهد فهمید که همه ی روایت یا دو یا سه روایت همواره چیز هایی از شخصیت یمانی (ع) را بیان می کنند،وهمچنین روایات دیگری می یابی که مقصود و مراد این روایات را روشن می کند و از همین جا روایت هایی را می یابیم که به شخصیت یمانی و مهدی اول (ع) اشاره می کنندو دارای عناوین متنوع هستند در حالی که همه آن ها بر یک شخص خاص دلالت می کنند البته اگر آنها را در قاعده تفسیری موجود در روایات اهل بیت (ع) قرار دهیم. در حقیقت این تنوع عناوین و اختلاف زبان روایات از یک جهت و اتحاد مفهومی بر یک شخص از جهتی دیگر است که دلایلی قوی به این دعوت مبارک می دهد.پس غیر ممکن است وضع موجود دراین روایات راتصور نمود،وگرنه بین آن ها با توجه به زیاد بودن آن ها و اختلاف زبان ها (ظاهری) تضارب ایجاد می شد ،علاوه بر این که آنها در یک زمان واحد صادر نشده اند بلکه صدورشان در زمان های مختلف می باشد ،برخی ها از زبان رسول الله (ص) و برخی دیگر از زبان امام صادق (ع) و برخی دیگر از زبان امام رضا(ع) می باشند و علی رغم این اختلاف زمانی هیچ تعارض وتناقض در آن نمی یابید،واین بر حکمت گوینده آن دلالت دارد گویا همه آن هااز یک شخص صادر شده اند، بلکه حتی گفته هایی که از یک شخص صادر می شود( غیر امام ) بیشتر اوقات آنها را متناقض می بینی، جز اینکه گوینده ی آن انسانی غیر عادی باشد،بلکه برای معصوم نمی تواند تصور نمود که در گفته اش با گفته های دیگرمعصومان تناقض وجود داشته باشد،همان طور که نمی توان در گفته های خودش تناقض را نیز تصور نمود. پس طریقه بیان در روایات دعوت مبارک یمانی انسان منصف را به یقین می رساند که این روایات از آل محمد (ص) صادر شده است، بلکه برای غیر آن ها ممکن نیست که حق را به این شکل واضح بیان کننددر حالی که سعی در مخفی نمودن این گنج بزرگی تا آمدن صاحبش بکنند خداوند می فرماید: ﴿ وَأَمَّا الْجِدَارُ فَكَانَ لِغُلَامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَكَانَ تَحْتَهُ كَنزٌ لَّهُمَا وَكَانَ أَبُوهُمَا صَالِحاً فَأَرَادَ رَبُّكَ أَنْ يَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَيَسْتَخْرِجَا كَنزَهُمَا رَحْمَةً مِّن رَّبِّكَ وَمَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِي ذَلِكَ تَأْوِيلُ مَا لَمْ تَسْطِع عَّلَيْهِ صَبْراً﴾([51]) .(و اما آن ديوار، از آن دو نوجوان يتيم در آن شهر بود؛ و زير آن، گنجي متعلق به آن دو وجود داشت؛ و پدرشان مرد صالحي بود؛ و پروردگار تو مي‌خواست آنها به حد بلوغ برسند و گنجشان را استخراج کنند؛ اين رحمتي از پروردگارت بود؛ و من آن (کارها) را خودسرانه انجام ندادم؛ اين بود راز کارهايي که نتوانستي در برابر آنها شکيبايي به خرج دهي!») ***

-قسمت اول

عمر وصیّت رسول الله (ص) را رّد می کند

گفتگو بین واثق و برادرانش محمد و احمد و پدرشان شروع شد و بحث با سوالی از سوی واثق آغازگردید، به پدرش گفت: پدر بین من و دوستانم در دانشگاه بحثی در مورد سبب تشیع و گرایشم به مذهب شیعه بوجود آمد، ومن هم به آنان پاسخ دادم و اکنون می خواهم پاسخ آن سوال را از شما بشنوم. پدر: بله ای فرزندم این خواسته من بود که در مورد موضوعی مهم با شما بحث کنم، اما چون تو از من سوال کردی پاسخت را می دهم و سپس به سراغ موضوعی که می خواستم باشما در میان بگذارم می روم . پاسخ را از اختلاف امت بعد از رسول الله (ص) وقبول نکردن نوشتن وصیت آغاز خواهم کرد ، واین همان حقیقت است – ردن نمودن وصیت پیامبر - از دو جهت (دو گروه ) روایات بسیاری بیان شده هم از طرف اهل سنت و هم شیعه وارد شده و هر دو حوادثی را هنگامی که رسول الله (ص) خواستند وصیتی بنویسد که بعد از ایشان (ص) مردم تاروز قیامت گمراه نشوند، ورد نمودن آن توسط قوم ،را نقل کرده اند. وبرای این که موضوع برای شما روشن شود به نقل بعضی از آن روایات که آن حادثه را ذکر کرده اند ،می پردازم. عبدالله بن عباس روایت می کند: وقتی که درد بر پیامبر شدت یافت ، فرمودند : (ائتوني بكتاب أكتب لكم كتابا لا تضلوا بعده. قال عمر: إن النبي (ص) غلبه الوجع، وعندنا كتاب الله حسبنا، فاختلفوا وكثر اللغط. قال: قوموا عني، ولا ينبغي عندي التنازع، فخرج ابن عباس يقول: إن الرزية كل الرزية ما حال بين رسول الله (ص) وبين كتابه ..) ([52]) (ورقه ای برایم بیاوریدتا چیزی بنویسم که بعد از من گمراه نشوید . عمر (لع) گفت : همانا درد بر پیامبر غلبه نمود ،وما کتاب خدا را داریم که کفایت می کند،وباهم اختلاف نمودند ونزاع کردند. رسول الله (ص) فرمودند: از اینجا بروید و پیش من نزاع نکنید، ابن عباس خارج شد در حالیکه می گفت: بالاترین مصیبت، مصیبتی است که بین رسول الله و نوشتن کتاب (وصیت) اتفاق افتاد ...) . وعبید الله بن عبد الله از ابن عباس(ره) می گوید: (لما حضر رسول الله (ص) وفي البيت رجال فيهم عمر بن الخطاب قال النبي (ص): هلم أكتب لكم كتابا لا تضلوا بعده، فقال عمر: إن النبي (ص) قد غلب عليه الوجع وعندكم القرآن، حسبنا كتاب الله . ) .([53]) (هنگامیکه وفات رسول الله (ص) فرارسید مردانی که عمر بن خطاب نیز همراه آنان بود حاضربودند،رسول الله (ص) می فرمایند: برای شما وصیتی می نویسم که بعد از من هرگز گمراه نخواهید شد، عمر گفت: همانا بیماری بر پیامبر غالب شده و نزد شما قرآن است کتاب خدا برای ما کفایت می کند) ودر سند دیگر از عبید الله بن عبدالله بن عتبه از ابن عباس(ره) می گوید: ( لما حضر رسول الله (ص) وفي البيت رجال فقال النبي (ص): هلموا أكتب لكم كتاباً لا تضلوا بعده، فقال بعضهم: إنّ رسول الله (ص) قد غلبه الوجع وعندكم القرآن حسبنا كتاب الله . .([54]) ( هنگامیکه وفات ر سول الله (ص) رسید ودر خانه ایشان مردم بودند فرمودند: می خواهم برای شما وصیتی بنویسم که بعد از من هرگز گمراه نشوید. برخی گفتند: همانا بیماری بر رسول الله (ص) غلبه کرده و نزد شما قرآن است و برایتان کفایت می کند.) . وسعید بن جبیر از ابن عباس (ره) می گوید: (يوم الخميس، وما يوم الخميس، ثم بكى حتى خضب دمعه الحصباء،فقال:اشتد برسول الله(ص) وجعه يوم الخميس، فقال ائتوني بكتاب أكتب لكم كتابا لن تضلوا بعده أبدا، فتنازعوا ولا ينبغي عند نبي تنازع فقالوا هجر رسول الله(ص))([55]) ( روز پنجشنبه و آن پنجشنبه چه روزیست (چه روز شومی است) سپس گریه نمود و بطوری که محاسنش خیس شد، و گفت: روز پنج شنبه درد بر رسول الله (ص) شدت یافت ، و فرمودند: برایم کاغذی بیاورید تا وصیتی برای شما بنویسم که بعد از من هرگز گمرا نشوید پس منازعه کردند وتنازع نزد پیامبر (ص) جایز نسیت و گفتند: رسول الله (ص) هذیان می گوید) در صحیح بخاری آمده : سعید بن جبیراز ابن عباس (ره) شنیده که می گفت: (يوم الخميس وما يوم الخميس، ثم بكى حتى بل دمعه الحصى، قلت: يا ابن عباس ما يوم الخميس، قال: اشتد برسول الله (ص) وجعه، فقال: ائتوني بكتف أكتب لكم كتابا لا تضلوا بعده أبدا، فتنازعوا ولا ينبغي عند نبي تنازع فقالوا ما له أهجر استفهموه، فقال: ذروني فالذي أنا فيه خير مما تدعوني إليه . .) ([56]) . (پنج شنبه ،روز پنجشنبه چه روز شومی است سپس گریه کرد به طوری که زمین جلویش خیس شد گفتم : یا ابن عباس : روز پنجشنبه چه روزیست؟ گفت: بیماری بر رسول الله (ص) شدید شد و فرمودند: برایم کتفی بیاورید تا بر آن نوشته ای بنویسم که بعد از من هرگز گمراه نشوید پس باهم نزاع کردند ودر حالی که درنزد پیامبر نزاع کردن شایسته نیست پس گفتند: او هذیان می گوید می فهمید، حضرت فرمود: مرا به حال خود واگذارید که من در آنچه هستم بهترم از آنچه که مرا به آنمی خوانید) وبخاری درباره ی بیماری ووفات رسول الله (ص) دو روایت ذکر نموده: سعید بن جبیر گفت : ابن عباس می گوید: (يوم الخميس وما يوم الخميس اشتد برسول الله (ص) وجعه فقال: ائتوني أكتب لكم كتاباً لن تضلوا بعده أبدا، فتنازعوا فلا ينبغي عند نبي تنازع فقالوا ما له أهجر استفهموه فقال: ذروني فالذي أنا فيه خير مما تدعوني إليه . .) ([57]) . (روز پنجشنبه چه روز شومی است بیماری بر پیامبر غلبه کرد و فرمودند: برایم کاغذی بیاورید که بعد از من هرگز گمراه نمی شوید پس با هم نزاع نمودند که آن در نزد رسول الله (ص) شایسته نیست و گفتند: رسول الله (ص) هذیان می گوید،می فهمید، حضرت فرمود: مرا به حال خود واگذارید که من در آنچه هستم بهترم از آنچه که مرا به سوی آن می خوانید) ودر مسند احمد ابن حنبل از جابر نقل می کند: ( أن النبي (ص) دعا عند موته بصحيفة ليكتب فيها كتاباً لا يضلون بعده، قال: فخالف عليها عمر بن الخطاب حتى رفضها) ([58]) .(رسول الله (ص) در هنگام وفات صحیفه ای خواست تا در آن وصیتی بنویسد تا بعد از ایشان (ص) هرگز گمراه نشوند وگفت: عمر بن خطاب مخالفت کرد و آن را رد کرد) . ابناثیر در نهایه فی غریب حدیث والاثر در معنی هجر(هذیان) می گوید: (ومنه حديث مرض النبي (ص): قالوا ما شأنه أهجر؟ أي اختلف كلامه بسبب المرض على سبيل الاستفهام، أي هل تغير كلامه واختلط لأجل ما به المرض؟ وهذا أحسن ما يقال فيه ، ولا يجعل إخبارا، فيكون إما من الفحش أو الهذيان، والقائل كان عمر، ولا يظن به ذلك ) ([59]) . (واز آن حدیث بیماری پیامبر (ص) است گفتند : هذیان چیست؟یعنی به سبب بیماری کلامش نامفهوم باشد،ویعنی در کلامش تغییر واختلافی به خاطر بیماری به وجود آمد؟ واین بهترین تعبیریست که در مورد آن گفته می شود ،وبه عنوان امتحان گذاشته نمی شود وان دشنام یا هذیان خواهد بود ، وگوینده آن عمر بود) . پدر: آن چه که عمر (لع) به رسول الله (ص) گفت شنیدید، آن زمانی که ایشان (ص) را به هذیان و بیهوده گویی متهم ساخت،کسی که خداوند در قرآن کریم ما را به اطاعت محض ایشان امر می کند و می فرماید: ﴿وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ﴾ (و خدا و پيامبر را اطاعت کنيد، تا مشمول رحمت شويد!) ([60]) ونیز می فرماید: ﴿وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَاحْذَرُوا فَإِنْ تَوَلَّيتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ﴾ (اطاعت خدا و اطاعت پيامبر کنيد! و (از مخالفت فرمان او) بترسيد! و اگر روي برگردانيد، (مستحق مجازات خواهيد بود؛ و) بدانيد بر پيامبر ما، جز ابلاغ آشکار، چيز ديگري نيست (و اين وظيفه را در برابر شما، انجام داده است ) ([61]) . وخدا برای همگان آشار کرد که اطاعت از رسول در حقیقت اطاعت از خداست ،در فرموده اشکه می فرماید : ﴿مَنْ يطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ﴾ (کسي که از پيامبر اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده است؛..) ) ([62]) وخداوند ایشان را بر دین خود گماشت و ایشان (ص) امین خدا بر دینش بود ،به همین خاطر فرمودند: ﴿إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ﴾ (مسلما من براي شما پيامبري امين هستم!)([63]) . پس چگونه گفته می شود او هذیان می گوید؟! و بیماری بر او غالب شده ؟! پس عمر می خواست بگوید کلام رسول الله (ص) را گوش ندهد، زیرا بیماری بر او غلبه کرده و هذیان می گوید در حالیکه قرآن کریم می فرماید: ﴿َمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا﴾ ( آنچه را رسول خدا براي شما آورده بگيريد (و اجرا کنيد) ، و از آنچه نهي کرده خودداري نماييد؛) ([64]) ونیز می فرماید: ﴿وَمَنْ يعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا﴾ (و هر کس نافرماني خدا و رسولش را کند، به گمراهي آشکاري گرفتار شده است!) ([65]) و﴿وَمَنْ يعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدً﴾ (و هر کس نافرماني خدا و رسولش کند، آتش دوزخ از آن اوست و جاودانه در آن مي‌مانند!) ([66]) وخداوند می فرماید: ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يكُونَ لَهُمُ الْخِيرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ ﴾ ( هيچ مرد و زن با ايماني حق ندارد هنگامي که خدا و پيامبرش امري را لازم بدانند، اختياري (در برابر فرمان خدا) داشته باشد؛) ([67]) ﴿مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى * وَمَا ينْطِقُ عَنِ الْهَوَى﴾ ( که هرگز دوست شما [محمد «ص»] منحرف نشده و مقصد را گم نکرده است، * و هرگز از روي هواي نفس سخن نمي‌گويد!) ([68]) .فرزندان من واضح است که این آیات مبارک بر حقایق مختلفی اشاره دارند اما مفهوم کلی آن ها این است که رسول الله (ص) امین بر وحی است و هر آنچه که میگوید اطاعتش واجب است.پس عمر چگونه می گوید: بیماری بر او غلبه کرده و هذیان می گوید؟! آیا این هذیان با مفهوم صریح این آیات که ما را به اطاعت آن چه می گوید امر می کند،منافات ندارد؟! اگر رسول الله (ص) در زمانی هذیان می گفت چگونه خداوند می فرماید: ﴿مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا﴾. هم چنین اگر هذیان می گفت چگونه خداوند متعال می فرماید: ﴿مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى * وَمَا ينْطِقُ عَنِ الْهَوَى﴾. فرزندان من گمراهی عمر و همه کسانی که به همراه عمر بر نبی (ص) اعتراض کردند. را ملاحظه کنید قلب پیامبر را به درد آوردند،به طوری که به آن ها فرمودند: ( از نزد من بیرون بروید) در حالی که رسول الله (ص) به اخلاق نیکو معروف است وهر گاه کسی در کنارش می نشست ،بلند نمی شد تا این که مهمان بلند شود و یا کسی که به ایشان دست می داد تا زمانی که دست خود را رها نمی کرد ،رسول الله (ص) دست ایشان را به گرمی می فشرد، و ایشان در قرآن با فرموده خدا : ﴿وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾ (و تو اخلاق عظيم و برجسته‌اي داري!) ([69]) ستایش شده است،با این همه فضایل اخلاقی به آنان فرمود: ( از نزد من بیرون بروید) !!!آن حادثه چقدر تلخ ورنج آور بود که باعث رنجش رسول الله (ص) از آنها شده است!!. وخداوند می فرماید: ﴿َالَّذِينَ يؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾ ( و آنها که رسول خدا را آزار مي‌دهند، عذاب دردناکي دارند!) ([70]) ونیز می فرماید: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيا وَالْآخِرَةِ﴾ ( آنها که خدا و پيامبرش را آزار مي‌دهند، خداوند آنان را از رحمت خود در دنيا و آخرت دور ساخته است) ([71]) . واثق: چه رنج ها و سختی هایی بر پیامبر گذشت!! محمود: هدف از بعثت رسولان و انبیا ونازل نمودن کتب آسمانی به منظور شناخت خداوندونجات انسان از تاریکی ها وقرار دادن آن در مسیر هدایت بوده است ﴿هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ﴾ (او کسي است که رسولش را با هدايت و آيين حق فرستاد، تا آن را بر همه آيين‌ها غالب گرداند، هر چند مشرکان کراهت داشته باشند!) ([72]) و ما مسلمانان شب و روز دعا می کنیم ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ * صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيهِمْ غَيرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيهِمْ وَلَا الضَّالِّينَ﴾ ( ما را به راه راست هدايت کن... * راه کساني که آنان را مشمول نعمت خود ساختي؛ نه کساني که بر آنان غضب کرده‌اي؛ و نه گمراهان.) ([73]) ورسول الله (ص) با نوشتن وصیت خواستند امت را از گمراهی حفظ کنند و فرمودند: ( برای شما وصیتی می نویسم که بعد از من هرگز گمراه نشوید) پس چرا آن سخنان به ایشان گفته شد ؟!! پدر: رسول الله (ص) تمام فتنه های بعد از خود را می دید و نسبت به امت ترحم داشت و خواست تا آن وصیت را بنویسد،ولی عمر و جماعت او با نوشتن وصیت درآن مجلس موافق نبودند، و این امر با نوشتن وصیت در زمانی دیگر منافات ندارد. فرزندانم هوشیار باشید. احمد: پیامبر (ص) فرمودند: (برای شما نوشته ای می نویسم که بعد از من هرگز گمراه نشوید) به این معنی است که عمل کننده به آن نوشته اواز هرگونه ضلالت وگمراهی محافظت خواهد نمود. ای پدر ازاین سخنان اینگونه احساس می کنم که رسول الله (ص) را در لحظات پایانی عمرش وصیتش رانوشت ،آیا رسول الله (ص) آن وصیت بعد از آن حادثه نوشت یا نه؟! پدر: آری فرزندم نوشته را نوشت ،وآن همان وصیت ایشان است که در شب وفات به آن وصیت نمود،که در وقت مناسب در باره ی آن با شما سخن خواهم گفت. محمود: من اولین بار است که می شنوم رسول الله (ص) قبل از وفات خویش وصیتی نوشتند!!؟ پدر: آری فرزندم رسول الله (ص) در شب وفات خویش به علی بن ابی طالب(ع) وصیت کرد واز سه نفر بر وصیت ایشان شهادت گرفت که آنها: سلمان و ابوذر و مقداد بودند،در مورد این وصیت به تفصیل بحث خواهم کرد، وبه تعجب شما هنگامی که شنیدید که رسول الله (ص) در شب وفات وصیت نمودندپاسخ خواهم داد . واثق: پدر چگونه می گویند کتاب خدا برای ما کافی است در حالیکه کتاب خدا می گوید: ﴿َمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا﴾همچنین اگر کتاب خدا کافی است فایده ی احادیث رسول الله (ص) که افرادزیادی آن ها را تدوین کرده اندچه خواهد بود؟! پدر : آفرین ای واثق شما با این مقوله جواب روشن وشفاء دهنده دادی! وبدین خاطر است که حدیث ثقلین که عامه و خاصه با الفاظ مختلف آن را روایت می کنند،وآن فرموده رسول الله (ص) است که می فرماید: (إني تارك فيكم الثقلين ما إن تمسكتم به لن تضلوا بعدى أحدهما أعظم من الآخر كتاب الله عز وجل حبل ممدود من السماء إلى الأرض وعترتي أهل بيتي ولن يفترقا حتى يردا على الحوض فانظروا كيف تلحقوا بي فيهما) ([74]) . ( من میان شما دو چیز گرانبها می گذارم که اگر به آنها متمسک شوید بعد از من هرگز گمراه نخواهید شد، یکی برتر از دیگری است ،کتاب خدا همان ریسمان آویخته از آسمان به زمین و اهل بیتم ، هرگز از هم جدا نمی شوند تا اینکه بر من بر حوض باز گردند، بنگرید که چگونه بوسیله ی آنها به من ملتحق می شوید) . پس تمسک به ثقلین باعث جلو گیری گمراهی می شود،و هرکس بگوید کتاب خدا برایمان کافیست از راه حق گمراه و نابود می شود، و می بینیم که رسول الله (ص) می خواست امکان عصمت از گمراهی تنها با پیروی از ثقلین را برای مردم روشن کند.و ثقل (وزنه یا چیز گرانبها) اول قرآن کریم کتاب خدا وثقل دوم عترت رسول الله (ص) هستند. ای واثق اکنون به پاسخت رسیدی ؟؟ این که من به این خاطرشیعه شدم ،زیرا پیامبر (ص) به من امر کردند که از مذهب اهل بیت (ص) پیروی کنم. و امشب سخنانمان را به پایان می رسانیم و فردا شب همین وقت باز هم گفتگو می کنیم . والحمد لله رب العالمین و افضل التحیه و السلام علی خیر الانام محمد وآله الطاهرین الائمه و المهدیین وسلم تسلیما. *** -

قسمت دوم

گفتگودرموردلفظ یمانی وسفیانی

پدر و فرزندان بعد از صرف شام گرد هم آمدند، واثق شروع کرد وگفت: پدر مفهوم بحث و گفتگویی که دیشب داشتیم، را برای دوستانم در دانشگاه که بعضی از آن ها مذهبی غیر از مذهب اهل بیت (ع) داشتند ،نقل کردم ،که خیلی خوشحال شدند ،و اصرار داشتند که به دیدن شما بیایند و از سخنانتان استفاده کنند . پدر در این مورد چه می گوید. پدر: انشاء الله اگر خدا بخواهد با آنان هم جلسه ای در زمان مناسب خواهیم داشت ،زیرا حالا می خواهم با شما در مورد موضوع مهمی گفتگو کنم تا دانستنی هایی از دعوت مبارک یمانی برای شما شرح بدهم و نشستمان را با دوستانت به وقت آخر موکول می کنیم ،زیرابه طبیعت حال سخن با آنان با سخن گفتن در بین ما فرق می کند پس ملاقات با آنها را به وقت دیگر موکول کن. واثق : ان انشاء الله به آن ها خبر می دهم که در زمان مناسب با آنها ملاقات خواهیم داشت ،و زمان ملاقات را بعد از هماهنگی لازم با شما به آن ها خبرخواهم داد. پدر : سخنانم را در مورد دعوت یمانیه آغاز می کنیم، با بسم الله الرحمن الرحیم والحمد لله رب العالمین و الصلاه والسلام علی محمد و آل محمد الائمه و المهدیین وسلم تسلیما. واثق: پدر بفرمایید . پدر: روایتهایی را برایتان ذکر می کنم که در آنها نام هایی وجود دارند،که امشب می خواهیم آن ها را بشناسیم. در آن روایات دو لفظ (یمانی و سفیانی ) موجود است . وشما فرزندانم چیزی در مورد یمانی خوانده اید؟ واثق: آری خوانده ایم ، ایشان قبل از امام مهدی(ع) ظهور خواهد کرد . محمود: ومن می دانم که ایشان قبل از امام مهدی (ع) ظهور خواهد کرد و روایات وی را نشانه ای از نشانه های ظهور امام مهدی (ع) قرار داده اند. احمد: آری پدر یمانی قبل از امام مهدی (ع) ظهور خواهد کرد ،وبه یادمی آورم که روایاتی درباره ی آن خوانده ام ،امیدواریم که شما آن را روایات را برایمان بازگو کنید . پدر: بله حتماً روایاتی که مختص یمانی است را برای شما بیان خواهم کرد تا با چگونگی ظهور یمانی قبل از امام مهدی (ع) آشنا شوید. روایت اول : ابی عبد الله (ع) فرمودند: (خمس قبل قيام القائم من العلامات: الصيحة، والسفياني، والخسف بالبيداء، وخروج اليماني، وقتل النفس الزكية) ([75]) . (پنج نشانه قبل از قیام قائم (ع) است : صیحه و سفیانی و خسف در بیداء و خروج یمانی و قتل نفس زکیه) روایت دوم: ابی عبد الله (ع) می فرمایند : (النداء من المحتوم، والسفياني من المحتوم، واليماني من المحتوم، وقتل النفس الزكية من المحتوم، وكف يطلع من السماء من المحتوم، قال: وفزعة في شهر رمضان توقظ النائم، وتفزع اليقظان، وتخرج الفتاة من خدرها) ([76]) . (ندا از حتمیات است ، و سفیانی از حتمیات است، و یمانی از حتمیات است، و قتل نفس زکیه از حتمیات است و پیداشدن کف دست در آسمان از حتمیات است ،و فرمودند : آشفتگی در ماه رمضان اتفاق میافتد که خوابیده را بیدار و بیدار را هراسان و دختر را از سرا پرده خارج می کند) روایت سوم: ابی حسن رضا(ع) می فرمایند: (قبل هذا الأمر السفياني واليماني والمرواني وشعيب بن صالح، فكيف يقول هذا وهذا) ([77]) . قبل از این امر سفیانی و یمانی و مروانی و شعیب بن صالح می باشد پس چگونه است گفته می شود این وآن ) . پدر: فرزندانم ملاحظه کنید؛ روایت اول پنج نشانه وعلامت را ذکر می کند که حتمی هستند ،یعنی احتمال وقوع آنها صد در صد است اما در بعضی تفاصیل ممکن است پس و پیش شوند - یا دچار تغییر شوند –و اصل سفیانی هم از نشانه های محتوم است . سپس از میان علامات حتمی قبل از قیام قائم محمد بن حسن عسکری (ع) خروج یمانی را ذکر نموده اند، پس یمانی قبل از خروج قائم(ع) خروج می کند. عزیزانم در روایت دوم هم مفهوم ومعنی روایت اول را می یابید که بیان می کند یمانی از علامات حتمی قبل از قیام امام مهدی محمد بن حسن عسکری (ع) می باشد . امادر روایت سوم لفظ حتمی به کار نرفته فقط ثابت کرده که قبل از این امر-یعنی ظهور امام مهدی محمد بن حسن عسکری (ع) – سفیانی و یمانی و.. خواهند آمد ، ... نمی خواهم اذهان شما در ذکر غیر آن کسانی که روایت آن ها را ذکر کرده ، مشوش و پریشان کنم. پدر: کدام یک از شما می تواند مفهوم کلی از روایات را برای ما توضیح دهد؟ احمد: پدر از میان سه روایت دریافت می شود که سفیانی و یمانی دو جبهه هستند، جبهه ی حق که با شخصیت یمانی شکل گرفته، و جبهه باطل با سفیانی شکل گرفته و هر دو از محتوم می باشند. پدر: احمد جان از کجا فهمیدی که جبهه ی حق با یمانی و جبهه ی باطل با سفیانی شکل گرفته است؟ احمد: پدر از امام باقر (ع) در وصف پرچم یمانی خواندم که می فرمایند: پرچم یمانی هدایتگر ترین پرچم هاست، و او به حق و راه راست دعوت می کند ، همان طور در آن وصف شده که ایشان به سوی امام مهدی (ع) دعوت می کند. پدر : آفرین بر احمد ، در مورداین روایتی که ذکر کرده ای در وقت مناسبی توضیح خواهیم داد. آیا بعد از آنچه که برادرتان احمد گفت کسی سئوالی درباره این روایات دارد؟ محمود: پدر؛چرا سفیانی نماد جبهه ی باطل و یمانی نماد جبهه ی حق است؟ پدر: یمانی به این دلیل لقب یمانی گرفته ،زیرا او از آل محمد (ع) است و آل محمد (ع) همگی یمانی هستند ،زیرا مکه از توابع یمن است نه حجاز ،برای اینکه آن در صحرای تهامه است وتهامه از یمن می باشد ودر معجم البلدان یاقوت حموی آمده : و مدائنی می گوید: (تهامة من اليمن وهو ما أصحر منها إلى حد في باديتها ومكة من تهامة) ([78]) . ( تهامه از یمن است كه از صحرا شروع و تا باديه امتداد دارد و مكه از تهامه است. ودر کتاب اعانه طالبین بکری الدمیاطی آمده که وی می گوید: (اليمن، وهي اسم للأرض المنخفضة، ويقابلها نجد، فإن معناه الأرض المرتفعة، واليمن الذي هو إقليم معروف، مشتمل على نجد وتهامة) ([79]) . ( یمن،نامی است برای زمین پست كه در مقابل آن نجد قرار دارد، وآن به معنای زمین مرتفع است و یمن که سرزمینی معروف است ازنجد و تهامه تشکیل شده است ) . ودر کتاب (کشف القناع) آمده که: ( ومكة من تهامة. سميت تهامة من التهم - بفتح التاء والهاء - وهو شدّة الحر، وركود الريح([80]) .( مکه از تهامه است و تهامه از التَهَم گرفته شده - فتحه ای بر (تا) و(هـ) - وآن شدت گرما وآرام وساکت بودن بادها است) . پس مکه از تهامه است ،وتهامه از یمن است ،به همین خاطر از زبان بعضی از آن ها (ع) آمده که میگفتند : (ونشهد أن سيدنا محمداً عبده ورسوله، المبعوث من تهامة، المظلل بالغمامة، الخ([81]) . (گواهی می دهیم که آقای ما محمد بنده و رسول خداست که از تهامه مبعوث شده و ابرها بر وی سایه انداخته اند.) الخ. فرزندانم برایتان قصه ای که به موضوع ما ربط دارد را تعریف می کنم که راوی آن شیخ کلینی در کافی می باشد: (از ابى جعفر(ع) نقل میشود که می فرماید: رسول الله (ص) برای دیدن اسبها خارج شد و از کنار قبر أبي احيحة گذشت ،أبوبكر گفت: خدا صاحب این قبر را لعنت کند،به خدا که وی از راه حق دوری می کرد و رسول الله (ص) را تکذیب می نمود، پس فرزندش خالد گفت : بلکه خدا ابا قحافه را لعنت کند که مهمان را نمی پذیرفت وبا دشمن نبرد نمی کرد، و لعنت خدا بر کسی که فقدانش بر عشیره آسان باشد ،رسول الله (ص) افسار اسب را جمع نمود وبر گردن آن انداخت ،سپس فرمودند : اگر شما خواهان لعن مشرکین هستید بطور عموم آنها را لعن کنید و نه خاص تا فرزندش ناراحت و خشمگین نشود،سپس ايستاد واسبهارا از جلويشان گذراندند،عيينه بن حصن درباره یکی از اسبها نظر داده و گفت : كه اين اسب اين گونه وآن گونه است ،رسول الله (ص) فرمودند : من از تو در شناخت اسبها ماهرتر هستم ، عيينه گفت : ومن هم در شناخت جنگ جويان از شما بهترم ، پيامبر عصبانی شد بطوریکه صورتشان سرخ گردید ، سپس پرسيد كه كدام مردان بهتر هستند؟ عینه بن حصن گفت : مرداني در نجد كه شمشيرهايشان را روي شانه هايشان مي گذارند ونيزه هاي خودرا روي پاي اسب هایشان قرار میدهند و سپس قدم به قدم در جنگ از آنها استفاده میکنند، پيامبر فرمود : دروغ گفتي ، همانامردان يمن بهتر هستند و خواستگاه ايمان از يمن است وحكمت از يمن است واگر هجرت نبودمن هم مردي از اهل يمن مي ماندم. وبه همین دلیل علامه مجلسی کلام اهل بیت(ع) رادر بحار الانوار را حکمت یمانیه نامید: (.....، و مهد أراضي قلوب المؤمنين لبساتين الحكمة اليمانية فدحاها،... الخ) ([82]) . ( ... ودرزمین قلوب مومنان را باغ های حکمت یمانیه قرار داد وآنها را لبریز کرد ...) و علامه مجلسی در بحار الانوار از جزری نقل می کند که جزری می گوید: ( في الحديث الإيمان يمان، والحكمة يمانية، إنما قال (ص) ذلك، لأن الأيمان بدأ من مكة وهي من تهامة، وتهامة من أرض اليمن، ولهذا يقال: الكعبة اليمانية.([83]) . ( در حدیث آمده که ایمان یمان و حکمت یمانیه است،آن را حضرت (ص) فرمودند زیرا ایمان از مکه شروع شده وآن از تهامه و تهامه از سرزمین یمن است وبه همین دلیل گفته می شود، کعبه یمانیه. ورسول الله (ص) فرمودند: (خير الرجال أهل اليمن والإيمان يمان وأنا يماني) ([84]) . ( بهترین مردان اهل یمن هستندو ایمان یمانی و من یمانی هستم ) . واز این جا در می یابیم که رسول الله (ص) و اهل بیت ایشان(ع) همگی یمانی هستند،به این معنا که آن ها به یمن باز می گردند بهتر بگوییم که اصلشان از یمن می باشد، حتی اگر در اماکن دیگری به دنیا آمده باشند، پس امام محمد بن حسن عسکری (ع) با وجود اینکه در عراق در شهر سامراء متولد شد، یمانی است. و چون یمانی از اهل بیت (ع) است آنان این لقب را به ایشان دادند،یعنی او را ملقب به یمانی کردند ،زیرا که اصلش از یمن است ، و با ولادت در منطقه ای دیگر منافات ندارد. زیرا لقب به اصل و نسب بر می گردد و اصل ایشان از یمن است. و این امر واضحی است حتی در کلام ما : زمانی که یکی از ما به اروپا برود و در آنجا ازدواج کند و خداوند به او فرزندانی عطا کند فرزند او عراقی باقی می ماند با اینکه در سرزمین غرب به دنیا آمده. ونیز مشاهده می کنیم که القاب فرزندان علما ی که در نجف متولد شده اند به لقب پدرانشان باز می گردد ،مثلاً فرزندان سید خوئی که در نجف متولد شده اند خودشان را به خوی منسوب میکنن در حالیکه شاید حتی نمی دانند که شهرو زادگاه پدرشان در کجا قرار دارد . ودر کتاب الفتن اثر نعیم بن حماد مروزی از شریح بن عبید از کعب نقل می کند که می گوید: (ما المهدي إلاّ من قريش وما الخلافة إلاّ فيهم غير أن له أصلاً ونسباً في اليمن) ([85]) .( مهدی نیست مگر از قریش و خلافتی نیست مگر درمیان آنان غیر از این که اصل ونسبی در یمن دارد) . فرزندان من چه نظری دارید آیا مفهوم به شما رسید؟ واثق: آری پدر دانستیم واز مفهوم لفظ یمانی فهمیدم که ایشان از یمن است ، پس چگونه از بصره خواهد بود،همان طور که قبلا ازسخنی که با شما داشتیم شنیدم؟ پدر: ای واثق ،اگر با توهم عقیده شوم وقبول کنم که مفهوم ،عرف میباشد، اما اگر بیانی آمد و آن لفظ و مفهوم را بر خلاف مفهوم عرفی آن، تفسیر کرد آیا آن را قبول می کنیم یا نه ؟ واثق: آری پدر آن را قبول می کنیم اگر موضوع خود بیان باشد.. پدر : پسرم توجه کن ؛در مسئله خمس غنیمت بین اهل سنت وشیعه اختلاف هست ،اهل سنت می گویند: که آن چه لشکر در جنگ به دست می آورد غنیمت است، واین همان مفهوم عرفیست از لفظ غنیمت می باشد. اما شیعه غنیمت را به هرگونه فائده ای که انسان به آن برسد، تفسیر کردند ویکی از مصادیق لفظ غنیمت ، همان غنیمت جنگی است. سوال: چرا شیعه این گونه غنیمت را تفسیر کردند؟ جواب: اهل بیت (ع) غنیمت را به مطلق فائده آن تفسیر کردند، و شیعه نیز برخلاف مفهوم عرفی از لفظ غنیمت به دنبال متن (بیان،نص) رفتند ،و این در مورد سخن ما همینطور است، پس اگر متن آتی مقصود و مفهوم را روشن سازد وبگوید: (مهدی نیست مگر از قریش و خلافتی نیست مگر درمیان آنان غیر از این که اصل ونسبی در یمن دارد) . پس متن و بیان برایمان شرح داد شد به این که مهدی از قریش است اما اصلی در یمن دارد . واثق: اما پدر ما از شما شنیدیم که لفظ مهدی بر دو شخص اطلاق می شود ،شاید در اینجا مقصود امام مهدی منتظر(ع) باشد نه یمانی؟ پدر: فرض می کنیم که مقصود از مهدی در اینجا امام محمد بن حسن(ع) باشد،اما ایشان در عراق در شهر سامرا متولد شدند، پس معنی این روایت چیست؟! پس مهدی محمد بن حسن(ع) حتی اگردر عراق متولد شده باشد اصلی در یمن دارد و یمانی همان گونه خواهد بود یعنی: حتی اگر در عراق متولد شده اصلی در یمن دارد و به همین خاطر یمانی نامیده شد. بلکه این لقب در مورد تمام ائمه (ع) صادق است، ودرهرکجا که متولد شده اند باز یمانی هستند، زیرا اصلی در یمن دارند. فرزندانم؛ در اینجا نکته ای هست که می خواهم برای شما روشن کنم . واین که لفظ یمانی که در روایات اطلاق شده غیر از آن یمانی است ، که امام باقر (ع) در مورد ایشان فرمودند: ( سرپیچی کننده از او از اهل جهنم خواهد بود) بلکه به یمانی دیگر اشاره دارد،و یمانی شخصیت های متعدد هستند . و لفظ یمانی گاهی بصورت مطلق می آید وگاهی همراه یک شهر معین می آید پس اگر بصورت مطلق آمد به یمانی اشاره دارد که عقوبت سرپیچی از او آتش دوزخ است. و اگر بصورت مضاف به مدینه معینی آمد پس مقصود از آن یمانی نیست که سرپیچی از آن مستوجب آتش باشد ، بلکه شخص دیگری است. و تشخیص شخصیت یمانی را از خلال روایات در می یابیم ،به این که یمانی وصی امام مهدی(ع) و او همان مهدی اول از مهدیین دوازده گانه است ، و همانطور که روشن خواهد شد که اولین انصار امام مهدی(ع) از بصره خواهدبود، و از آن جایی که برای ما ازبین روایات ثابت خواهد شد که یمانی همان اولین ایمان آورنده به حرکت امام مهدی(ع) وقیام ایشان است ،همانطور که در وصیت رسول الله (ص) آمده است پس ایشان از بصره خواهد بود نه از یمن. احمد: پدر پس چرا آنان هم یمانی خوانده می شوند؟ پدر: به دلیل انتساب به فرمانده ی خود، گاهی نسبتها به وطن داده می شود مثلاً کسی که در عراق زندگی می کند ،عراقی است، گاهی اوقات شخص به شغلش نسبت داده می شود، مثلاً به کسی که نان می پزد ،نانوا می گویند، وبرخی اوقات به قبیله باز می گردد وبه کسی که متمایل به قبیله بنی هاشم باشد : هاشمی می گویند،واز آن جایی که فرمانده آن ها یمانی است ،بدین جهت به فرماندهشان نسبت داده شدند . اکنون دو روایت را برایتان ذکر می کنم که از جمع کردن آن ها می فهمیم که یمانی بیشتر از یک نفر است . روایت اول: طوسی در کتاب غیبه ازمحمد بن مسلم نقل می کند: (يخرج قبل السفياني مصري ويماني) ([86]) قبل از سفیانی مصری و یمانی خروج می کنند) .به این معناست که یمانی قبل از سفیانی خروج می کند، اما روایت دوم را بشنوید: روایت دوم : شخ نعمانی در کتاب غیبت در روایتی طولانی از امام باقر (ع) نقل می کند: (...خروج السفياني واليماني والخراساني في سنة واحدة، في شهر واحد، في يوم واحد، نظام كنظام الخرز يتبع بعضه بعضاً فيكون البأس من كل وجه ...) ([87]) . ( ... خروج سفیانی و یمانی و خراسانی در یک سال، در یک ماه و در یک روز اتفاق می افتد ترتیب آنان همانند ترتیب دانه های تسبیح است که یک دیگر را دنبال می کنند و مشکلات از هر طرف نمایان می شود...) . این روایت راملاحظه کنید. که می گوید: خروج سفیانی و یمانی در یک سال، در یک ماه و در یک روز خواهد بود،وآن مخالف روایت اولی که می گوید مصری و یمانی قبل از سفیانی خروج می کنند! در حقیقت مراد از یمانی در روایت اول شخص یمانی مورد نظر در روایت دوم نیست و به این دلیل اختلاف بین دو روایت رفع می شود. همین موردبه نسبت روایت عبید ابن زراره نیز گفته می شود که می گوید: پیش ابی عبد الله (ع) ذکر سفیانی شد، فرمودند: (أنى يخرج ذلك ولما يخرج كاسر عينيه في صنعاء) ([88]) . ( چگونه او خروج می کنددر حالی که خوار کننده او از صنعا ء خروج نکرده است ) . یعنی در صنعای یمن خروج می کند و خروج او قبل از خروج سفیانی است همان طور که روایت بیان می کند. و شیخ کورانی در مورد این روایت می گوید : (ويحتمل أن يكون هذا الذي يظهر قبل السفياني يمانياً ممهداً لليماني الموعود) ([89]) .( واحتمال می رود که یمانی که قبل سفیانی ظهور می کند، زمینه سازی برای یمانی موعود باشد) . ای فرزندانم همان طور که برای شما بیان کردم شخصیت یمانی متعددخواهد بود. اما سفیانی،او رمزیست برای هر جبهه ی باطلی که بر ضد یمانی به مبارزه برمی خیزد و شامل چند شخص می باشد وتنها یک شخص نیست، و آن همان چیزیست که در روایات اهل بیت(ع) می یابیم ،برخی از این روایات را برایتان نقل می کنم . روایت اول: امام باقر(ع) در وصف پیروان حرکت مقدس امام مهدی(ع) می فرمایند: (ثم يسير - أي القائم - حتى يأتي العذراء، هو ومن معه وقد الحق به ناس كثير، والسفياني يومئذٍ بوادي الرملة. حتى إذا التقوا يخرج أناس كانوا مع السفياني من شيعة آل محمد، ويخرج أناس كانوا مع آل محمد إلى السفياني فهم من شيعته حتى يلتقوا بهم، ويخرج كل أناس إلى رايتهم، وهو يوم الأبدال. ويقتل يومئذٍ السفياني ومن معه حتى لا يدرك منهم مخبر. والخائب يومئذٍ من خاب من غنيمة كلب. ثم يقبل إلى الكوفة فيكون منزله فيها ([90]) . ( سپس به حرکت در می آید (قائم) تا به العذرا برسد و بسیاری از مردم به او می پیوندند در حالیکه سفیانی در زمین رمله است .هنگامی که باهم روبه رو می شوند مردمی از شیعه آل محمد (ص) از لشکر سفیانی ونیز پیروان سفیانی از شیعه آل محمد (ع) خارج می شوند،و هر یک از مردم به سوی پرچمشان خارج می شوند،و آن روز ابدال است. ودر آن هنگام سفیانی و تمام همراهانش کشته می شوند و هیچ پیام رسانی از آنان باقی نمی ماند .وآن روز کسی پشیمان خواهد شد که ازغنیمت جنگ با قبیله ی کلب بهره مند نشده است. پس بسوی کوفه می رود و در آنجا مسکن می گزیند . منزل ایشان در آنجاست) . روایت دوم: در سخنان مفضل با امام صادق (ع) مفضل عرض می کند : ای مولایم سپس مهدی چه می کند ؟ (يثور سرايا على السفياني إلى دمشق، فيأخذونه ويذبحونه على الصخرة ...) ([91]) ( گروه هایی را برعلیه سفیانی در دمشق انقلاب می کنند، و سفیانی را گرفته و سر او را بر صخره می برند ...) . پدر: از این دو روایت چه چیزی فهمیدید؟ محمود: فهمیدم که سفیانی در دمشق شام کشته می شود. پدر: احسنت محمود جان روایت سومی را برایتان نقل می کنم. روایت سوم: ابی جعفر (ع) می فرمایند: (ثم يدخل - أي القائم (ع) - الكوفة فلا يبقى مؤمن إلاّ كان فيها ... ، ثم يقول لأصحابه سيروا إلى هذا الطاغية، فيدعو إلى كتاب الله وسنة نبيه (ص)، فيعطيه السفياني من البيعة سلماً، فيقول له كلب وهم أخواله: ما هذا؟ ما صنعت؟ والله ما نبايعك على هذا أبداً فيقول ما أصنع؟ فيقولون استقبله فيستقبله ثم يقول له القائم صلوات الله عليه: خذ حذرك... فيمنحهم الله أكتافهم ويأخذ السفياني أسيراً فينطلق به ويذبحه بيده...)([92]) ( سپس – قائم وارد کوفه می شود هیچ مومنی نیست جز اینکه آنجا باشد ... سپس به اصحاب خویش می فرمایند: بسوی این طغیانگر بروید و وی را به کتاب خدا و سنت رسول الله (ص) دعوت کنید، و در ظاهر سفیانی برای حفظ جان خود بیعت می کند، قبیله ی کلب که فامیلهای مادری او هستند به وی می گویند: این چیست؟ چه کار کرده ای ؟ به خدا سوگند که ما بر این با تو بیعت نمی کنیم پس می گوید: چه کار کنم؟ می گویند: مقابله کن ، پس باحضرت قائم (ع) مقابله می کند،سپس حضرت قائم (ع) وبه او می فرماید: بر حذر باش....پس خداوند یاران قائم پیروز می شوند و قائم سفیانی را به اسیری می گیرد و می برد وبا دست خویش سر او را می برد ...) . پدر : از این روایت چه فهمیدید؟ واثق: فهمیدم که سفیانی در کوفه است . پدر: احسنت واثق . و این معنایش این است که ما دو سفیانی داریم، یکی در دمشق و دیگری در کوفه کشته می شود. روایت چهارم را برایتان نقل می کنم. روایت چهارم: ابی جعفر (ع) می فرمایند: (إذا بلغ السفياني أنّ القائم قد توجّه إليه من ناحية الكوفة، فيتجرّد بخيله حتى يلقى القائم (ع) ، فيخرج فيقول اخرجوا لي ابن عمي ...) ([93]) .(هنگامی که به سفیانی ابلاغ می شود که قائم (ع) از کوفه بسوی ایشان در حرکتند، با لشکرش می آید تا این که با قائم(ع) رو برو می شود ،وخارج می شود و می گوید : پسر عمویم را برایم بیاورید...) . پدر: فرزندانم از این روایت چه می فهمید . احمد: پدر من فهمیدم که روایت می گوید که سفیانی پسر عموی قائم(ع) است وبه همین معناست که سفیانی هاشمی است. پدر: آری احسنت احمد جان و روایت پنجمی را برایتان نقل می کنم: روایت پنجم: حذلم بن بشیر می گوید: به علی بن حسین (ع) گفتم ، خروج مهدی (ع) و نشانه ها و علامات خروج ایشان را برایم وصف کنید؟ فرمودند: (يكون قبل خروجه خروج رجل يقال له عوف السلمي بأرض الجزيرة، ويكون مأواه تكريت، وقتله بمسجد دمشق، ثم يكون خروج شعيب بن صالح من سمرقند، ثم يخرج السفياني الملعون من الوادي اليابس، وهو من ولد عتبة بن أبي سفيان، فإذا ظهر السفياني اختفى المهدي (ع) ، ثم يخرج بعد ذلك) ([94]) . (قبل از خروج ایشان مردی به نام عوف سلمی در جزیره خروج می کند وزندگی او در تکریت می باشد ودر مسجد دمشق کشته می شود سپس خروج شعیب بن صالح از سمرقند است ،سپس سفیانی ملعون از وادی خشک خروج می کند ،او از نوادگان عتبه ابن ابی سفیان است ،پس هنگامیکه سفیانی خروج می کند، مهدی مخفی می شود ، سپس بعد از آن خروج می کند) . پدر: از این روایت چه چیزی دستگیر تان شد؟! واثق: از این روایت فهمیدیم که سفیانی از نوادگان عتبه ابن ابی سفیان است و هاشمی (پسر عموی قائم(ع) ) نیست .همانطور که در روایت چهارم مرور شد. پدر: آری احسنت فرزندم محمود: اما پدر چیزی در این روایت نظرم را جلب کرد و آن فرموده ی امام (ع) است که فرمودند: (و مهدی مخفی می شود) چگونه مهدی مخفی می شود در حالیکه سفیانی از نشانه های ظهور امام مهدی (ع) است ، وحتماًباید سفیانی قبل از امام مهدی (ع) باشد ، اما ظاهراً این روایت بیان می کند که مهدی (ع) قبل از سفیانی خروج کرده و در هنگام ظهور سفیانی ، مهدی مخفی می شود؟! زیرا روایت می فرماید: ( هنگامیکه سفیانی خروج می کند مهدی مخفی می شود) . وچگونه ممکن است در حالیکه من روایات بسیاری را خواندم که امام مهدی(ع) دو غیبت دارد؛اولی : غیبت صغری، که دارای نواب چهارگانه بودند، و دومی غیبت کبری،که تا به امروز ادامه دارد،وامام در آن پنهان است وظهور نمی کند تا ظهوری که خداوند آن را به اهل زمین وعده داده است وآن همان ظهوری که خداوند بوسیله امام مهدی(ع) زمین را پر از عدل و قسط می کند. و بدین معناست که امام فقط دو غیبت دارد، اما پدر در ظاهر این روایت ،امام مهدی(ع) سه غیبت دارد نه دو غیبت ؛ زیرا خروج امام مهدی(ع) بعد از غیبت کبری است ودر هنگام ظهور سفیانی مخفی می شود؟! واین به این معناست که ایشان غیبت سومی هم دارند. پدر: احسنت محمودجان و هنگامیکه به توضیح لفظ مهدی(ع) که مدتی قبل آن را بیان کردم ،رسیدم به این سئوالت پاسخ می دهم. اما به صورت کوتاه می گویم که منظور این روایت امام محمد بن حسن عسکری(ع) نیست، بلکه مقصود آن مهدی دیگری است ودر مورد شخصیت آن به طور کامل توضیح خواهم داد. وبعد ازاین ای فرزندان عزیزم برای شما روایت ششم و هفتم بیان می کنم که آن ها را با هم مقایسه کنید: روایت ششم: امیر المومنین(ع) فرمودند: (وخروج السفياني براية حمراء وأميرها رجل من بني كلب) ([95]) . ( سفیانی با پرچمی سرخ خروج می کند که صاحب آن درفش ،مردی از بنی کلب است) . روایت هفتم: امیر المومنین(ع) می فرمایند: (وخروج السفياني براية خضراء وصليب من ذهب) ([96]) . ( و سفیانی با پرچمی سبز و صلیبی از طلا خروج می کند ) . از این دو روایت چه می فهمید؟ احمد: فهمیده می شود که سفیانی یک شخص نسیت، زیرا روایت ششم توصیف می کند که پرچم او سرخ و روایت هفتم بیان می کند که پرچم وی سبز است، پس نتیجه می گیریم که آن ها دو شخص هستند که دو پرچم مختلف دارند. واثق: این امکان هم وجود دارد که روایت ششم و هفتم به یک شخص اشاره می کنند. پدر: چگونه فرزندم؟ واثق: احتمال دارد که کلمه(سرخ) در کتاب ها تغییر یافته وبه سبز تبدیل شده یا برعکس. پدر: توجه زیبایی بود واثق جان ،ولی اگراین احتمالی که در روایات ششم و هفتم آمده در روایات دیگر نیامده باشد. واثق: آری پدر. پدر: فرض را بر این میگذاریم که احتمال تغییر در کتاب ها باشد،پس این دو روایت باید بریک شخص ازسفیانی هااشاره داشته باشند،، و اگر این فرض را نکنیم هر یک از این دو روایت به یکی از دو سفیانی اشاره می کند، و از آنجا که در روایات گذشته بر وجود دو سفیانی تاکید شده و نه یکی . پس از این رو فرض احتمال تغییر در کتاب ها ضعیف می شود ،و آنچه که قبلا ذکر شد برای اثبات کافیست. واثق: آری پدر . پدر: خوب فرزندانم از چیزی که گفتیم به چه نتیجه ای رسیدید؟ واثق محمود و احمد: نتیجه گرفتیم که شخصیت سفیانی بیشتر از یک نفر است . پدر : این همان چیزی که می خواستم برای شما روشن کنم ای فرزندان عزیزم . وبرای شما دو خبر صریح بیان می کنم به این که سفیانی متعدد خواهد بود،بلکه بیشتر بر سفیانی دوم تأکید می کند، و ابن حماد مروزی نقل می کند: (حدثنا الوليد بن مسلم عن شيخ عن الزهري قال في ولاية السفياني الثاني ترى علامة في السماء) ([97]) . ولید بن مسلم از شیخ از ازهری نقل می کند و می گوید: ( در حکومت (ولایت) سفیانی دوم علامتی در آسمان دیده می شود) . و سید ابن طاووس(ره) در کتاب ملاحم و الفتن ذکر می کند: در آن چه که نعیم ذکر کرده ،می گوید: (حکم بن نافع از جراح از ارطات می گوید: (فی زمان السفیانی الثانی تکون الهده حتی یظن کل قوم أنه ضرب ما یلیهم) ([98]) . در زمان سفیانی دوم چنان آشوب به پا مي شودكه هر قوم فكر خواهند كرد كه به آنان حمله خواهد شد.) پس اگر تعدد به دو شخص جایز باشد تعددبر بیشتر نیز جایز خواهد بود ،و باتوجه به آن چه که قبلا گفتیم به این که سفیانی نماد جبهه ی باطلی که مقابل یمانی می ایستد، پس در اینجا هرکس بر ضد یمانی بر خیزد ، سفیانی خواهد بود، اگر چه بیشتر ازدو نفر شدند. فرزندانم بحثمان را در این شب به پایان می رسانیم و به خواست واراده ی الهی فرداهم به بحث و گفتگو می پردازیم .والحمد لله رب العالمین و الصلاه والسلام علی محمد و آل محمد الائمه والمهدیین وسلم تسلیماً. ***

-قسمت سوم

توضیح لفظ (مهدی) و ( قائم) :

پدر آمد ومشاهده نمود که فرزندان باشور وشوق منظر آمدنش بودند، پس به آنان سلام کرد و فرزندان با ادب و احترام بسیار به پدر جواب سلام را دادند . و به آنها گفت: درباره ی موضوعات دیشب سوالی باقی مانده است؟ پاسخ دادند: هیچ سوالی نیست. پدر : بسم الله الرحمن الرحیم و الصلاه والسلام علی محمد و آل محمد الائمه والمهدیین وسلم تسلیمأ . امشب می خواهم درباره دو لفظ باهم گفتگو کنیم تا مقصود ومفهوم آن ها را بشناسیم وآن الفاظ مهدی وقائم(ع) است. چه می گویید؟ واثق: آیا مقصود از آن ها غیر امام محمد بن حسن عسکری(ع) است در حالی که ایشان قائم و مهدی(ع) می باشد. پدر: اکنون روایاتی را ذکر می کنیم تا ببینیم که مقصود ومنظور این دولفظ همیشه امام محمد بن حسن عسکری (ع) هست یا کسی دیگری هم هست؟ روایت اول: محمد بن مسلم از ابی جعفر محمد بن علی(ع) می فرمایند: (السفياني والقائم في سنة واحدة) ([99]) . (سفیانی و قائم در یک سال است) . پدر: فرزندانم از این روایت چه می فهمید؟ واثق: پدر منظور از این روایت ظهور و یا خروج قائم(ع) و سفیانی در یک سال است ،یعنی هر دو در یک سال خروج می کنند. احمد: پدر درحقیقت من چیزی نفهمیدم ،زیرا سفیانی از علامات ظهور قائم (ع) است ، آیا می توانم برداشت کنم ، سفیانی که از نشانه های ظهور قائم (ع) است یک سال از ظهورش نمی گذرد، سپس قائم(ع) ظهورمی کندتا این که امام باقر(ع) این را فرموده : ( سفیانی و قائم در یک سال است ) ؟ پدر : نه پسرم ، منظور آنچه که فهمیدی نیست ،بلکه مقصود و منظور بستگی دارد به تشخیص اینکه لفظ قائم (ع) برای چه کسی است ؟ محمود: پدر آیا قائمان دیگری هم وجود دارند؟ پدر: آری فرزندانم آن را در آینده انشاء الله ذکر خواهم کرد. روایت دوم: ابی هریره می گوید: (يخرج السفياني والمهدي كفرسي رهان فيغلب السفياني على ما يليه والمهدي على ما يليه) ([100]) . ( مهدی و سفیانی مانند دو اسب (رها شده) مسابقه خروج می کنند پس سفیانی بر آنچه که می رسد چیره می شود و مهدی نیز به آنچه که می رسد چیره می شود) . پدر: از این روایت چه می فهمید؟ واثق: میشه فهمید که مهدی(ع) همانند سفیانی خروج می کند و سفیانی و مهدی بر آنچه که آن ها را به خود مشغول کرده ،از هم پیشی می گیرند. اما پدر همان سوال احمد که ذکر کرد در اینجا بازهم مطرح می شود،وآن این که سفیانی از نشانه های ظهور امام مهدی(ع) است پس چگونه سفیانی با مهدی (ع) رقابت می کنند، و به خصوص اینکه روایتی خواندم که می فرماید:(لايخرج المهدي حتى يقوم السفياني على أعوادها)([101]) (مهدی خروج نمی کند تا اینکه سفیانی بر حکومت چیره می شود) . و روایت خروج مهدی را نفی می کند مگر تااینکه سفیانی قیام کرده و حکومت را بدست گیرد!! در حالیکه روایت گذشته می گوید سفیانی و مهدی(ع) مانند اسبان مسابقه خروج می کنند. واین همان چیزی که در حقیقت نمی توانم درک کنم . پدر: پسرم حق با توست اما جواب تو همان جواب محمود است،وقتی که گفت یعنی آیاقائمان دیگری هم داریم؟ ! در اینجا همینطور است،در حقیقت منظور از لفظ مهدی در روایات اول باروایت دوم فرق دارد. واثق: پدر یعنی ما دو مهدی داریم.!! پدر: آری پسرم،ما دو مهدی داریم،بلکه دوازده مهدی داریم که بعد از امام مهدی(ع) می آیند که از نسلش می باشند و بعد از پدرشان امام مهدی(ع) برزمین حکومت می کنند، همانطور که در بسیاری از روایات ذکر شده که در آینده ان شاء الله شرح خواهم داد. و این همان سوالی که محمود در شب گذشته از من پرسید،و به او گفتم که وقتی به شرح لفظ مهدی رسیدیم،پاسخ می دهم . توجه کنید فرزندانم هنگامیکه لفظ مهدی در روایات می آید ،گاهی به امام محمد بن حسن عسکری(ع) و گاهی به مهدی اول(ع ) اشاره دارد که ایشان اولین مهدی (ع) از دوازده مهدی می باشد که بعد از امام مهدی(ع) حکومت می کنند . و او وصی امام (ع) می باشد که به بیان آن انشاء الله می پردازیم وگاهی لفظ مهدی به غیراز آنان اشاره دارد. اما موضوع ما تنها به امام محمد بن حسن عسکری(ع) و مهدی اول(ع) بعد از ایشان ارتباط دارد. و روایت دوم به مهدی اول(ع) اشاره دارد، اگر ایشان در زمان ظهور امام مهدی(ع) موجود باشد و اوست که با سفیانی رقابت می کند وبا او نبرد می کند و او را می کشد، پس مراد از مهدی در این دو روایت ایشان هستند. روایت اول: نعیم بن حماد مروزی از ابی عبدالله بن مروان از سعید بن زید تنوخی از الزهری روایت می کند و می گوید: (إذا التقى السفياني والمهدي للقتال يومئذٍ يسمع صوت من السماء: ألا إنّ أولياء الله أصحاب فلان، يعني: المهدي) ([102]) .( هنگامیکه سفیانی و مهدی برای مبارزه با هم روبه رو می شوند صوتی از آسمان شنیده می شود که می گوید: اولیای خدا اصحاب فلانی هستند یعنی مهدی هستند) . پدر: پس کسی که باسفیانی مبارزه می کند مهدی اول است نه امام محمد بن حسن عسکری(ع) . روایت دوم: حذلم بن بشیر می گوید: به علی بن حسین (ع) گفتم: خروج مهدی و نشانه ها و علامات ایشان را برای ما توصیف کنید؟ فرمودند: يكون قبل خروجه خروج رجل يقال له: عوف السلمي بأرض الجزيرة، ويكون مأواه تكريت، وقتله بمسجد دمشق ثم يكون خروج شعيب بن صالح من سمرقند. ثم يخرج السفياني الملعون من الوادي اليابس وهو من ولد عتبة بن أبي سفيان، فإذا ظهر السفياني اختفى المهدي ثم يخرج بعد ذلك) ([103]) .قبل از خروج ایشان مردی به نام عوف سلمی از جزیره خروج می کند و محل زندگیش در تکریت است و در مسجد دمشق کشته می شود وسپس شعیب بن صالح از سمرقند خروج می کند سپس سفیانی ملعون از وادی خشک خروج می کند او از فرزند عتبه بن ابی سفیان است پس هنگامیکه سفیانی خروج کرد مهدی مخفی می شود سپس بعد از آن خروج می کنند) . پدر: به این قسمت روایت توجه کنید: (هنگامیکه سفیانی ظهور کرد مهدی مخفی می شود و بعد از آن خروج می کند ) . همگی شمامی دانید که سفیانی از نشانه های ظهور امام مهدی (ع) است. پس چگونه روایت می گوید: (هنگامیکه سفیانی ظهور کرد مهدی مخفی می شود) ! آیا مهدی قبل از سفیانی ظهور کرده است؟ پاسخ: هرگز، زیرا به یقین امام مهدی(ع) دوغیبت دارد و ظهور ایشان (ع) از غیبت کبری صورت می گیرد و اهل بیت (ع) همانطور که بیان کردیم برای ظهور ایشان نشانه های حتمی ذکر کردند، ویکی از این علامات خروج سفیانی خواهد بود، و خروج سفیانی پیشتر از ظهور امام مهدی محمد بن حسن عسکرى (ع) اتفاق می افتد،درحالی که امام زین العابدین(ع) می فرمایند: (هنگامیکه سفیانی ظهور کرد مهدی مخفی می شود ) وبه صراحت دلالت بر این می کند که آن جایک مهدی هست که قبل از سفیانی ظهور کرده ، و هنگامیکه سفیانی خروج می کند آن مهدی مخفی می شود، پس ممکن نیست که آن مهدی امام محمد بن حسن عسکری(ع) باشد و از آنچه در گذشته گفته شدهبه این که خروج سفیانی جلوتر از ظهور امام مهدی(ع) خواهد بود، که در غیر این صورت باید برای امام مهدی سه غیبت در نظر بگیریم ، که غیبت سوم بعد از ظهور سفیانی رخ می دهد، واین امکان ندارد، زیرا برای ما ثابت شده که امام مهدی(ع) دو غیبت دارد نه سه غیبت و اگر غیبت سومی باشد قبل از ظهور سفیانی اتفاق می افتد، و این ممکن نیست ،و با خودکلام امام مهدی(ع) که در توقیع سمری نائب چهارم امام کاملاً منافات دارد ،هنگامی که فرمودند: (...ألا من ادعى المشاهدة قبل خروج السفياني والصيحة فهو كذاب مفتر، ولا حول ولا قوة إلاّ بالله العلي العظيم) ([104]) . ( .... جز اینکه کسی قبل از خروج سفیانی و صیحه ادعای مشاهده کند دروغگوی مفتر است ولاحول ولا قوه الا بالله العلی العظیم) .. واز همین جا فرزندانم به شما گفتم که مقصود از لفظ مهدی(ع) در برخی روایات امام محمد بن حسن عسکری (ع) نیست ،بلکه مقصود از مهدی اول(ع) است که در زمان ظهور امام مهدی(محمد بن حسن عسکری(ع) ) موجود است. در حالی که آن روایتی که واثق نقل کرد، می گوید: ( مهدی خروج نمی کند تا اینکه سفیانی بر حکومت مسلط شود) .شاید منظورش از این مهدی ،امام محمد بن حسن عسکری(ع) باشد و با روایات تعارض ندارد،زیرا مقصود از لفظ (مهدی) در این روایت غیر از مقصود این لفظ در روایات دیگر است. و مُفاد روایتی که واثق نقل کرده-این است که سفیانی حکومت را بدست می گیرد- این روایت است ، محمد بن مسلم می گوید: از ابی عبد الله (ع) شنیدم که می فرمایند: (إنّ السفياني يملك بعد ظهوره على الكور الخمس حمل امرأة، ثم قال أستغفر الله حمل جمل، وهو من الأمر المحتوم، الذي لا بد منه،....) ([105]) .( وقتی که سفیانی بر پنج منطقه مسلط شدبه مدت بارداری زن حکومتداری می کند ،سپس فرمودند استغفر الله بارداری شتر و او از امر محتوم است کسی که چاره ای از آن نیست ..) . محمود: پدر اکنون فهمیدم که ما دوازده مهدی داریم و روایات بسیاری آنان رانقل کرده اند،و لفظ مهدی گاهی به امام محمد بن حسن عسکری(ع) اشاره دارد و گاهی به مهدی اول وسوم به غیر از آنان اشاره دارد. اما به من وعده دادید که به سوالم پاسخ دهید که چگونه ما دوقائم داریم؟ پدر : آری فرزندم اکنون پاسخت را می دهم و قبل از اینکه روایاتی برایتان ذکرمیکنم که از خلال آن حقیقت را بشناسید: ابی جعفر وابی عبد الله (ع) در ذکر کوفه در طی حدیثی فرمودند: (...فيها مسجد سهيل الذي لم يبعث الله نبياً إلاّ وصلّى فيه، ومنها يظهر عدل الله، وفيها يكون قائمه والقوّام من بعده، وهي منازل النبيين والأوصياء والصالحين) ([106]) . ( ... در آن مسجد سهله است که خداوند پیامبری را مبعوث نکرده جز اینکه آن در این مسجد نماز خواند، و عدالت از آن ظهور می کند ودر آن جا قائم و قائمان بعد از او میباشند و آن جا منازل انبیاء و اوصیا و صالحین است) . فرزندانم این روایت بر وجود جانشینان بعد از قائم محمد بن حسن عسکری(ع) دلالت می کند،و آنان قائم به امر پدرشان امام مهدی(ع) می باشند،و هر امامی در زمان خود قائم به امر است اما در اینجا قائمی هست که زمین را پر ازعدل و قسط می کند و این همان معنی است که امام کاظم (ع) برایمان روشن می کنند: یونس بن عبدالرحمن می گوید: بر موسی بن جعفر(ع) وارد شدم و از ایشان پرسیدم: یا ابن رسول الله شما قائم به حق هستید؟ فرمودند: (أنا القائم بالحق، ولكن القائم الذي يطهر الأرض من أعداء الله عز وجل ويملأها عدلاً كما ملئت جوراً وظلماً، هو الخامس من ولدي له غيبة يطول أمدها خوفاً على نفسه، يرتد فيها أقوام ويثبت فيها آخرون. ثم قال: طوبى لشيعتنا، المتمسكين بحبلنا في غيبة قائمنا، الثابتين على موالاتنا والبراءة من أعدائنا، أولئك منا ونحن منهم، قد رضوا بنا أئمة، ورضينا بهم شيعة، فطوبى لهم، ثم طوبى لهم، وهم والله معنا في درجاتنا يوم القيامة ([107]) . ( من قائم به حق هستم اما قائمی که زمین را از دشمنان خدا پاک می کند و آن را پر ازعدل و قسط می کند همانگونه که از ظلم و ستم پرشده ، همان پنجمین از فرزندانم است ،به خاطر ترس از کشتن خود برای او غیبت طولانی خواهد بود، که اقوامی در آن مرتد شده و اقوامی ثابت قدم می مانند. سپس فرمودند: خوشا به حال شیعیان ما که به حبل ما در غیبت قائم چنگ زننده ،وبر محبت ما و بیزار از ظلم وستم دشمنان ما ثابت مانده اند، آنان از ما و ما از آنان هستیم ،و راضی بهامامت ما هستند، وما به شیعه بودن آنان هم راضی هستیم، پس خوشا به حال آنان ، سپس خوشا به حال آنان ،به خداوند سوگند آنان در قیامت نزد ما و هم رتبه ما هستند) . پس هر امام قائم به امر امام قبل از خود می باشد اما آن قائمی که زمین را پر از عدل وقسط می کند شخص خاصی از قوام است . پس روایات می گوید که بعد از امام مهدی(ع) قائمانی می آیند واز همین جا لفظ قائم(ع) گاهی بر امام محمد بن حسن عسکری (ع) اشاره دارد و گاهی نیز به غیر از ایشان اشاره می کند . بعد از این مقدمه ،روایاتی که این حقیقت را روشن می کنند را بیان می کنم که در آن لفظ قائم بر دو شخص دلالت می کنند : روایت اول: محمد بن علی حلبی می گوید: از ابی عبد الله(ع) شنیدم که فرمودند: (اختلاف بني العباس من المحتوم والنداء من المحتوم وخروج القائم من المحتوم، قلت: وكيف النداء؟ قال: ينادي مناد من السماء أول النهار: ألا إن علياً وشيعته هم الفائزون، قال: وينادي مناد [في] آخر النهار: ألا إن عثمان وشيعته هم الفائزون) ([108]) . ( اختلاف بنی عباس از محتوم است و نداء از محتوم است و خروج قائم(ع) از محتوم است. گفتم: و نداء چگونه است ؟ فرمودند: منادی در اول روز ندا می دهد و می گوید: همانا که علی و شیعیانش پیروزند سپس منادی در آخر روز ندا می دهد و می گوید: همانا که عثمان و شیعیانش پیروزند) . روایت دوم: ابی عبد الله (ع) می فرمایند: (خروج القائم من المحتوم . قلت: وكيف يكون النداء؟. قال: ينادي مناد من السماء أول النهار: ألا إنّ الحق في علي وشيعته. ثم ينادي إبليس لعنه الله في آخر النهار: ألا إنّ الحق في عثمان وشيعته، فعند ذلك يرتاب المبطلون) ([109]) . ( خروج قائم از محتوم است. پرسیدم: نداء چگونه است؟ فرمودند: در اولِ روز منادی ندا می دهد و می گوید: همانا که حق با علی و شیعه اوست سپس در پایان روز ابلیس (لع) ندا می دهد و می گوید: همانا که حق با عثمان و شیعه اوست و آن هنگام است که باطلان مردد می شوند) . روایت سوم: ابو حمزه ثمالی می گوید: از ابی عبد الله (ع) پرسیدم که ابوجعفر(ع) می فرمودند: ( خروج سفیانی از محتوم است ونداء از محتوم است و طلوع خورشید از مغرب از محتوم است و در مورد حتمیات سخن میگفتند ... سپس ابو عبد الله (ع) فرمودند: (واختلاف بني فلان من المحتوم، وقتل النفس الزكية من المحتوم وخروج القائم من المحتوم. قلت: وكيف يكون النداء؟ قال: ينادي مناد من السماء أول النهار يسمعه كل قوم بألسنتهم: ألا إن الحق في علي وشيعته. ثم ينادي إبليس في آخر النهار من الأرض: ألا إنّ الحق في عثمان وشيعته فعند ذلك يرتاب المبطلون) ([110]) . و اختلاف بنی فلان از محتوم است و قتل نفس زکیه از محتوم است. و خروج قائم از محتوم است ، پرسیدم: ندا چگونه است؟ فرمودند: در اول روز منادی از آسمان ندا می دهد و تمام اقوام به زبانهایشان آن را می شنوند و منادی می گوید: همانا که حق با علی و شیعه اوست سپس ابلیس (لع) در آخر روز از زمین ندا می دهد و می گوید: همانا که حق با عثمان وشیعه اوست ودر آن هنگام است که باطلان مردد می شوند) .. پدر: از این روایات چه فهمیدید بخصوص از لفظ قائم؟ واثق: آنچه از این روایات فهمیدم که لفظ قائم به کسی غیر از امام مهدی محمد بن حسن عسکری(ع) اشاره می کند، زیرا این روایات همواره به نشانه هایی اشاره می کنندکه مقدم تر ازظهور امام مهدی محمد بن حسن عسکری(ع) هستند ودر اینجا قائم را از علامات ظهور امام مهدی(ع) ذکر کرده اند،و مقصود از قائم امام محمد بن حسن عسکری(ع) نیست،بلکه شخص دیگری است وگرنه یکی از نشانه های ظهور قائم، ظهور قائم خواهد بودبا عقل جور نیست. پدر: احسنت واثق جان اما از این روایتی که می گویم چه خواهی فهمید؟ روایت چهارم: ابی عبد الله (ع) فرمودند: (خمس قبل قيام القائم من العلامات: الصيحة، والسفياني، والخسف بالبيداء، وخروج اليماني، وقتل النفس الزكية) ([111]) .(قبل از قیام قائم پنج نشانه و علامت است. صیحه و سفیانی و خسف (فرو رفتن زمین) در بیدا و خروج یمانی و قتل نفس زکیه) . واثق: از این روایت دریافت می شود که لفظ قائم به امام مهدی(ع) اشاره دارد و علامات و نشانه های مذکور مقدمه ی ظهور مقدس هستند و این روایت اشکال سابق را در خود ندارند و آن اینست که چگونه قائم از نشانه های ظهور قائم (ع) می باشد؟ پدر : احسنت ای واثق .اما سوالی دارم؟! چه فرقی بین این روایت و روایات گذشته بود؟ واثق: فرق در این جاست که در این روایت به جای لفظ قائم(ع) لفظ یمانی آمده ولی درسه روایات گذشته لفظ قائم آمده ولفظ یمانی نیامده است . پدر: احسنت واثق جان. اکنون سوال دیگری دارم مگر یمانی جز نشانه های حتمی ظهور امام مهدی (ع) نیست؟! پس چرا آن روایات لفظ یمانی را ذکر نکردند و قائم را ذکر کرده اند ، وآیابه این معناست که قائم ویمانی در آن روایات دولفظی هستند که به شئ واحدی اشاره می کنند؟ واثق: آری پدر . پدر: آفرین واثق جان ،به نتیجه ای صحیح رسیدی و توانستی از میان روایات به حقیقت برسی . و ای محمود ،آیا جواب سوالت روشن است ، به این که چرا ما دو قائم داریم ؟ محمود : بله ، احسنت پدر جان پدر: بعد از اینکه فهمیدید در زمان ظهور دو قائم داریم و سخنانمان حول آنان می باشد این روایت را هم بشنویید. ابی جارود زیاد بن منذر از ابو جعفر محمد باقر(ع) از پدرش از جدش (ص) فرمودند: ( امیر المومنین (ع) برمنبر فرمودند: (يخرج رجل من ولدي في آخر الزمان أبيض اللون، مشرب بالحمرة، مبدح البطن عريض الفخذين، عظيم مشاش المنكبين بظهره شامتان: شامة على لون جلده وشامة على شبه شامة النبي (ص)، له اسمان: اسم يخفى واسم يعلن، فأمّا الذي يخفى فأحمد، وأمّا الذي يعلن فمحمد ،.....) ([112]) . مردی از فرزندم در آخر الزمان خارج می شود که چهره ای سفید مایل به سرخی و شکمی فراخ و ران های عریض و شانه هایی پهن دارد و به کمرش دو خال دارد خالی به رنگ بدنش و دیگری شبیه به خال پیامبر (ص) است برای او دونام است نامی مخفی می شود ودیگری آشکار می شود پس آن نام مخفی احمد و نام آشکار محمد است ...) . از این روایت چه می فهمید؟ محمود: امیر المومنین علی(ع) مردی از فرزندان خویش در آخر الزمان را وصف می کند سپس اوصاف بدنی آن مردی که در آخر الزمان خروج می کند را بیان می نمایند،- کسی که در روایت به نامش تصریح نشده - سپس فرمودند: آن مرد دارای دونام است نامی مخفی ونامی آشکار و معلوم اما نام آشکار و معلوم محمد و اما مخفی احمد است. پدر: ملاحظه کنید فرزندانم به این که محمد بن حسن عسکری(ع) قائم است و همان طور احمد هم قائم است اما احمد همان قائمی است که نامش مخفی مانده و اهل بیت(ع) از ذکر نامش محافظت می کردند و آن همه به خاطر اهمیت این شخصیت در ظهور مقدس است. واز همین جا فرزندانم می فهمید که چرا اهل بیت (ع) مردم را از نامیدن قائم (ع) منع می کردند،ودربرخی موارد هرکس نام وی را بگوید کافر نامیده می شود،با توجه به اینکه خودآنان (ع) در روایات بسیاری نام ایشان را ذکر کرده اند ،وکسی که این روایات را با هم مقایسه نمود حیران وسر گردان ماند و نتیجه ی آن تناقضات بسیاراست و هرگز به مفهوم ومقصود اهل بیت(ع) از این روایات دست نیافتند، زیرا متوجه نبودند که لفظ مهدی و قائم بر دو شخص اطلاق می شود. اما در حقیقت برای آنان امکان رسیدن به حقیقت امر نبوده تا اینکه صاحبش بیاید و حقیقت را کشف نماید، واین حقیقت مانند گنجی پنهان است که برای صاحبش پنهان شده ومانند گنجی می ماندکه خداوند آن را برای دو غلام یتیم در داستان موسی وعبدصالح(ع) محفوظ داشته بود و هیچکس به این گنج نرسید جز صاحبش و این همان معنی است که روایات اهل بیت(ع) بیان کردند، رسول الله (ص) فرمودند: (... له علم إذا حان وقته انتشر ذلك العلم من نفسه) ([113]) . ( ... برای او علمی است که اگر زمانش فرا رسد آن علم را از خودش منتشر خواهد کرد) . ومالک جهنی می گوید: ( از ابی جعفر(ع) پرسیدم : صاحب این امر را با صفتی برایمان توصیف کنید که هیچ یک از مردم مانند آن وصف نداشته باشند؟ فرمودند: لا والله، لا يكون ذلك أبداً حتى يكون هو الذي يحتج عليكم بذلك، ويدعوكم إليه) ([114]) . نه به خدا سوگند چنین نیست تا زمانی که او خود بسوی شما بیاید وبا شما احتجاج می کنند و شما را به خود دعوت می کند) . بعد از آن برایتان روایاتی را ذکر می کنم که هرکس در آن ها تحقیق کرده، حیران مانده است. روایت اول: محمد بن زیاد ازدی از موسی بن جعفر(ع) نقل می کند که در ذکر قائم فرمودند: (تخفى على الناس ولادته، ولا يحل لهم تسميته حتى يظهره عزّ وجل فيملأ به الأرض قسطاً وعدلاً كما ملئت ظلماً وجوراً) ([115]) . ( ولادت او برهمگان مخفی می ماند و نامیدن ایشان بر هیچکس جایز نیست تا اینکه خداوند عزوجل زمین را با وجود او پر از عدل و قسط می کند همانطور که از ظلم و ستم پر شده بود) . پدر: توجه کنید فرزندانم چگونه امام می فرمایند: (برمردم جایز نیست نام وی را بگویند). احمد: پدر شاید عدم حلال بودن آن بر مردم باشد به این معنی که امام میتواند اسمش را بگوید و بر مردم(بر آن ها جایز نیست). پدر: بلکه حتی اهل بیت(ع) شیعیان را از نامیدن او منع کرده اند. لذا این روایت را بشنوید: روایت دوم: ابی خالد کابلی می گوید: (لما مضى علي بن الحسين (ع) دخلت على محمد بن علي الباقر (ع) فقلت جعلت فداك قد عرفت انقطاعي إلى أبيك وأنسي به ووحشتي من الناس. قال: صدقت يا أبا خالد تريد ماذا؟ قلت: جعلت فداك قد وصف لي أبوك صاحب هذا الأمر بصفة لو رأيته في بعض الطرق لأخذت بيده: قال: فتريد ماذا يا أبا خالد؟ قال: أريد أن تسميه لي حتى اعرفه باسمه. فقال: سألتني والله يا أبا خالد عن سؤال مجهد ولقد سألتني بأمر ما كنت محدّثاً به أحداً لحدثتك، ولقد سألتني عن أمر لو أن بني فاطمة عرفوه حرصوا على أن يقطعوه بضعة) ([116]) . هنگامیکه علی بن حسین(ع) وفات یافتند بر محمد بن علی باقر(ع) وارد شدم وگفتم فدایتان شوم من دیگر به پدر شما دسترسی ندارم ووحشتم از مردم را با انس با ایشان بر طرف میکردم، فرمودند: راست گفته ای یا ابا خالد چه حاجتی داری؟ گفتم: پدر شما صاحب امر را برایم با صفتی توصیف کردند که اگر ایشان را در خیابان می دیدم دست ایشان را می گرفتم. فرمودند: یا ابا خالد چه حاجتی داری؟ گفتم: می خواهم نام ایشان را برایم ذکر کنید تا ایشان را با نامش بشناسم. فرمودند: یا ابا خالد به خدا سوگند سوال سختی پرسیده ای، در مورد امری پرسیدی که با هیچکس در میان نگذاشته ام تا با تو در میان بگذارم و در مورد امری پرسیدی که اگر فرزندان فاطمه او را شناختند بر قطعه قطعه کردن او حرص می ورزند) . پدر: فرزندانم ملاحظه کنید که چگونه امام از نام بردن ایشان امتناع می ورزد و چگونه سوال ودرخواست ابا خالد را به دشوار و سخت وصف می کند در حالی که آنان(ع) به حقیقت امر آگاهند و هریک از آنان(ع) سِرّ(راز) ووصیتش را به امام بعد از خود می سپارد ،اما از بردن نام صاحب امر امتناع می ورزند . آری آنان (ع) او را توصیف کرده انداما هرگز نامش رانگفتند، همانطور که امام باقر(ع) در این روایت او را وصف می کند: حمران بن أعین گفت: (قلت لأبي جعفر الباقر(ع) جعلت فداك إني قد دخلت المدينة و في حقوي هميان فيه ألف دينار و قد أعطيت الله عهداً أنني أنفقها ببابك ديناراً ديناراً أو تجيبني فيما أسألك عنه، فقال: يا حمران سل تجب و لا تنفقن دنانيرك، فقلت: سألتك بقرابتك من رسول الله (ص) أنت صاحب هذا الأمر و القائم به؟ قال: لا. قلت: فمن هو بأبي أنت و أمي؟ فقال: ذاك المشرب حمرة الغائر العينين المشرف الحاجبين العريض ما بين المنكبين برأسه حزاز و بوجهه أثر رحم الله موسى) ([117]) . از ابو جعفر باقر(ع) پرسیدم: فدایتان شوم در مدینه وارد شدم ودر بارم کیسه ای است که در آن هزار دینار استبه خدا عهد بستم که آنها را دینار به دینار در راه خدا به ثواب تو انفاق کنم اگر شما به سئوالم پاسخ دهید حضرت فرمود: ای حمران سوال کن که پاسخ را خواهی شنید و لازم نیست دینارهای خود را انفاق کنی،پس گفتم: شما را به نزدیکی بودنت به رسول الله (ص) سوگند می دهم، شما صاحب این امر و قائم به آن هستید؟ فرمودند: خیر. پرسیدم : پدر و مادرم فدایتان، او چه کسی است؟ فرمودند: او همان سفید روی مایل به سرخی است که چشمانی درشت، پیشانی عریض ، شانه های پهن دارد و در سر او شوره ای (نشانه ای ) دارد و در صورت او اثری است خداوند رحمت کند موسی بن عمران را) . پدر: فرزندانم توجه کنید که امام باقر(ع) به حمران بن اعین اسم ایشان را نمی گوید بلکه مشخصات جسمی صاحب امر و قائم را وصف می کندواگر منظور سوال امام مهدی(ع) باشد چرا امام باقر(ع) از ذکر نام ایشان امتناع می ورزد در حالیکه رسول الله (ص) و اهل بیت(ع) بارها و بارها نام ایشان را ذکر کردند . روایت سوم: علی بن رئاب از ابو عبد الله(ع) نقل کرده که می فرمایند: (صاحب هذا الأمر لا يسميه باسمه إلاّ كافر) ([118]) ،([119]) . (نام صاحب این امر کسی ذکر نمی کند مگر این که کافر باشد) ملاحظه کنید چگونه از ذکر نام ایشان نهی می کنند به حدی که، گوینده نام ایشان را کافر می داند. محمود: اما پدر، اهل بیت(ع) نام ایشان را ذکر کردند و فرمودند(احمد) است پس چگونه گفته می شود که آن ها نام ایشان را نگفته اند ؟ پدر : آفرین محمود جان ، اما اگر در امر تامل و اندیشه کنی خواهی یافت که تصریح به اسم مهدی اول وقائمی که خود احمد است در زمان رسول الله (ص) اتفاق افتاده و در شب وفاتتشان نیز نام او را ذکر کردند، اکنون قسمتی را که به آن نیازمندیم را نقل می کنم وشرح کامل آن را به وقتی دیگر موکول می کنم: (.... فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه محمد المستحفظ من آل محمد عليهم السلام. فذلك اثنا عشر إماماً، ثم يكون من بعده اثنا عشر مهدياً، فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه أول المقربين له ثلاثة أسامي: اسم كاسمي واسم أبي وهو عبد الله وأحمد، والاسم الثالث: المهدي، هو أول المؤمنين) ([120]) .( ... هنگامیکه وفات او رسید(امام حسن عسکری(ع) ) آن را به فرزندش محمد مستحفظ از آل محمد (ع) تسلیم کند که آنان دوازده امام هستند و سپس بعد از آنان (ع) دوازده مهدی می باشند پس هنگامیکه وفات او رسید آن را به فرزندش اول مهدیین تسلیم کند که سه نام دارد نامی همنام من(احمد) همنام پدرم(عبدالله) و نام سوم او مهدی است او اولین مومنین می باشد) . ونیز امیر المومنین(ع) فرمودند: (..أمّا اسمه فإنّ حبيبي عهد إلي أن لا أحدث باسمه حتى يبعثه الله) . ( ... اما نام او حبیبم(رسول الله (ص) ) از من پیمان گرفت که در مورد آن با هیچکس سخن نگویم تا خداوند او را مبعوث سازد) . جابر جعفی می گوید: از ابا جعفر (ع) شنیدم می فرمایند: ( عمر بن خطاب به امیر المومنین گفت: مرا از مهدی آگاه کن نام او چیست؟ پس فرمودند: أمّا اسمه فإن حبيبي عهد إلي أن لا أحدث باسمه حتى يبعثه الله، قال: فأخبرني عن صفته قال: هو شاب مربوع حسن الوجه، حسن الشعر، يسيل شعره على منكبيه، ونور وجهه يعلو سواد لحيته ورأسه، بأبي ابن خيرة الإماء([121]) .اما نام او حبیبم از من خواست که در مورد آن با هیچکس سخن نگویم تا خداوند او را مبعوث سازد پرسیدم : مرا از صفات او با خبر کن؟ فرمودند: او جوانی برازنده چهره ای زیبا و موهایی روان دارد که بر شانه هایش ریخته است و نور چهره ی او بر سیاهی موهایش چیره است ، پدرم به فدایش او فرزند نیک ترین زنان است) . پس امیر المومنین(ع) عدم ذکر نام ایشان را به دلیل عهد گرفتن رسول الله (ص) از خود می داند آری ایشان (ع) نام احمد را ذکر کردند اما نه بعنوان مهدی اول یا قائم یا یمانی یا صاحب امر بلکه تنها یاد کردند که او از انصار امام مهدی (ع) می باشد و فرمودند: ( واز بصره ...احمد ...) . یا به عبارت دیگر خواننده یا شنونده ی آن گمان می کند که مقصود امام مهدی (ع) می باشد، وهمه آن به خاطر حفاظت از این سرّ عظیم است. احمد: اما پدر روایاتی وجود دارند که اشاره به حرام بودن نامگذاری امام محمد بن حسن عسکری(ع) دارند مانند این روایت : از محمد بن عثمان عمری نقل می شود که می گوید یک توقیع با خطی که می شناسم خارج گردید: (من سماني في مجمع من الناس فعليه لعنة الله) ([122]) . ( هرکس نام مرا در اجتماعی از مردم بگویید پس لعنت خدا بر او باد) . پدر : آری فرزندم روایاتی هستند که برعدم اسم بردن امام محمد بن حسن عسکری (ع) تأکید می کنند اما آنها به زمان خاصی مربوط می شد و آن از زمان ولادت ایشان تا زمان آغاز غیبت کبری بوده ،و این غیر از روایاتی است که در مورد عدم نامگذاری قائم و مهدی اول تا اینکه خداوند او را مبعوث سازد، می باشد[123]. فرزندانم تا اینجا فهمیدیم که لفظ مهدی دربعضی روایات به غیر از امام مهدی محمد بن حسن عسکری(ع) اطلاق می شود و همچنین لفظ قائم . امشب سخنانمان را تا اینجا به پایان می رسانیم تا فردا به توفیق واراده خدا بازهم باهم ملاقات کنیم .والحمد لله رب العالمین وصلی الله علی محمد و آل محمد الائمه و المهدیین وسلم تسلیما. ***

-قسمت چهارم

اول: وحدت الفاظ مهدی و یمانی و قائم بر یک شخصیت

هنگامی که زمان بحث و گفتگو بین پدر و فرزندان فرا رسید ، فرزندان در اتاق پدرشان حاضر شده و منتظر پدر بودند، پدر با خوشرویی بسویشان آمد و از اهتمام و میل و رغبت فرزندان در مورد دعوت حق و اثبات حقانیت آن با دلیل و برهان بسیار خوشحال بود. بعد از تبادل سلام و درود بین پدروفرزندان گفتگوشروع گردید. ابتدا پدر شروع کرد وگفت : آیا از آن چه که دیشب بیان کردیم سوالی دارید؟ واثق ، محمود واحمد : نه پدر جان . پدر : موضوع بحث امشب ما درباره کشف وجود ارتباط بین سه لفظ (مهدی،یمانی وقائم) که در شب های گذشته بیان شد، که آیا بین آنها ارتباطی هست یا خیر؟ اگر رابطه ای باشد چگونه است ؟ و دلیل آن چیست؟ واثق و محمود واحمد: بفرمایید پدر گوش می دهیم. پدر: از گذشته فهمیدیم که لفظ مهدی تنها به امام محمد بن حسن عسکری (ع) اطلاق نمی شود بلکه به مهدی اول از دوازده مهدی هم اطلاق می شود و نیز لفظ قائم همان طور است. اکنون می خواهیم روایاتی را ذکر کرده و با دلایل آنها را برایتان کشف کنم،که آیا رابطه ای بین مهدی اول و قائم و یمانی هست یا خیر؟ واز شما می خواهم در نتیجه گیری این روایات با من همراهی کنید تا بدانم در شبهای گذشته چه اطلاعاتی کسب کردید. اول: روایاتی که در آن ها نام مهدی(ع) ذکر شده : روایت اول: ابی هریره می گوید: (يخرج السفياني والمهدي كفرسي رهان فيغلب السفياني على ما يليه والمهدي على ما يليه) ([124]) . (سفیانی و مهدی مانند دو اسب مسابقه خروج می کنند وسفیانی و یمانی بر آن چه جلویشان قرار می گیرد، چیره می شوند) . روایت دوم: نعیم بن حماد مروزی با استناد از زهری می گوید: ( إذا التقى السفياني والمهدي للقتال يومئذٍ يسمع صوت من السماء:ألا إنّ أولياء الله أصحاب فلان، يعني: المهدي([125]) . (هنگامی که سفیانی و مهدی(ع) با هم رو می شوند صدایی از آسمان می آید و می گوید: آگاه باشید که اولیای خدا اصحاب فلان یعنی مهدی هستند) . روایت سوم: حذلم بن بشیر می گوید: به علی بن حسین (ع) گفتم: خروج مهدی و نشانه ها و علامات ایشان را برایم توصیف کنید؟ فرمودند: يكون قبل خروجه خروج رجل يقال له: عوف السلمي بأرض الجزيرة، ويكون مأواه تكريت، وقتله بمسجد دمشق ثم يكون خروج شعيب بن صالح من سمرقند. ثم يخرج السفياني الملعون من الوادي اليابس وهو من ولد عتبة بن أبي سفيان، فإذا ظهر السفياني اختفى المهدي ثم يخرج بعد ذلك) ([126]) .قبل از خروج ایشان مردی به نام عوف سلمی از جزیره خروج می کند و محل زندگیش در تکریت است و در مسجد دمشق کشته می شود وسپس شعیب بن صالح از سمرقند خروج می کند سپس سفیانی ملعون از وادی خشک خروج می کند او از فرزند عتبه بن ابی سفیان است پس هنگامیکه سفیانی خروج کرد مهدی مخفی می شود سپس بعد از آن خروج می کنند) . در جلسات گذشته فهمیدیم که لفظ مهدی در این روایات ممکن نیست که مقصود امام محمد بن حسن عسکری(ع) باشدوآن را بابرهان و دلیل ذکر کردیم.ونیازی به توضیح مجدد وجود ندارد، در اینجا سوالی مطرح می شود که مقصود از لفظ مهدی در این روایات چیست؟ و پاسخ این سوال با مطابقت روایات بایکدیگر امکان پذیراست زیرا روایات یکدیگر را تفسیر می کنند پس روایاتی رابرایتان در نکته دوم نقل می کنم.

دوم: روایاتی که در آن لفظ یمانی ذکر شدهاست:

روایت اول: شیخ نعمانی در کتاب غیبه در روایتی طولانی از امام باقر (ع) فرمودند: (...خروج السفياني واليماني والخراساني في سنة واحدة، في شهر واحد، في يوم واحد، نظام كنظام الخرز يتبع بعضه بعضاً فيكون البأس من كل وجه، ويل لمن ناواهم، وليس في الرايات راية أهدى من راية اليماني، هي راية هدى، لأنه يدعو إلى صاحبكم، فإذا خرج اليماني حرم بيع السلاح على الناس وكل مسلم، وإذا خرج اليماني فانهض إليه فإنّ رايته راية هدى، ولا يحل لمسلم أن يلتوي عليه، فمن فعل ذلك فهو من أهل النار، لأنه يدعو إلى الحق وإلى طريق مستقيم) ([127]) . ( ... خروج سفیانی و یمانی و خراسانی در یک سال، در یک ماه ودریک روز اتفاق می افتد ترتیب خروجشان همانند ترتیب دانه های تسبیح است که یکی دیگری را تبعیت وپیروی می کند ومشکلات از هر سو خواهدبود وای برکسی که از آنان سرپیچی کند و در میان پرچم ها پرچمی هدایتگرتر از پرچم یمانی نیست آن پرچم هدایت است زیرا بسوی صاحبتان (امام مهدی (ع) ) دعوت می کند پس هنگامی که یمانی خروج کرد فروش سلاح بر مسلمان حرام می شود پس هنگامیکه یمانی خروج کرد بسوی او بشتابید زیرا پرچم او پرچم هدایت است و بر هیچ مسلمانی جایز نیست که از او سر پیچی کند و هرکس چنین کاری کند از اهل آتش است زیرا او بسوی حق و راه مستقیم دعوت می کند) . روایت دوم: شیخ طوسی با استناد از ابی عبد الله (ع) نقل می کند که حضرت فرمودند: (خروج الثلاثة: الخراساني والسفياني واليماني في سنة واحدة في شهر واحد في يوم واحد، وليس فيها راية بأهدى من راية اليماني يهدي إلى الحق)([128]) . ( خروج سه شخص: خروج سفیانی و یمانی و خراسانی در یک سال، در یک ماه ودریک روز است ودر میان پرچم ها، پرچمی هدایتگرتر از پرچم یمانی نیست او به سوی حق دعوت می کند) روایت سوم: شیخ طوسی با استناد از محمد ین مسلم نقل می کند: (يخرج قبل السفياني مصري ويماني) ([129]) . ( قبل از سفیانی، مصری و یمانی خروج می کنند) . روایت چهارم: ابی عبد الله صادق (ع) می فرمایند: (خمس قبل قيام القائم (ع) : اليماني والسفياني والمنادي ينادي من السماء وخسف بالبيداء وقتل النفس الزكية) ([130]) .( قبل از قیام قائم(ع) پنج علامت است: خروج یمانی و سفیانی و منادی از آسمان ندا می دهد و خسف در بیداء و قتل نفس زکیه) روایت پنجم: عمر بن حنظله می گوید شنیدم که ابا عبد الله (ع) می فرماید: (قبل قيام القائم خمس علامات محتومات: اليماني، والسفياني، والصيحة، وقتل النفس الزكية، والخسف بالبيداء) ([131]) . (پنج نشانه قبل از قیام قائم از حتمیات هستند ؛یمانی و سفیانی و صیحه و قتل نفس زکیه و خسف در بیداء) مقایسه بین روایات نکته اول و دوم: در روایات نکته ی اول این تعابیر آمده: ( مهدی و سفیانی مانند دو اسب (مسابقه ) خروج می کنند) ( هنگامی که سفیانی و مهدی برای مبارزه باهم روبه رو می شوند) ( خروج مهدی و نشانه ها و علامات ایشان را برای من توصیف کنید؟ فرمودند: قبل از خروج ایشان مردی ... سپس سفیانی ملعون از وادی خشک خروج می کند او از فرزند عتبه بن ابی سفیان است پس هنگامیکه سفیانی خروج کرد مهدی مخفی می شود سپس بعد از آن خروج می کنند)([132]). پدر: از شما سوالی بپرسم؟؟. واثق ، محمود و احمد: بفرمایید پدر. پدر: مقصود ومنظور ازمهدی در این تعابیر و عبارات چیست؟ واثق: پدر معلوم است که منظور آنهاامام محمد بن حسن عسکری(ع) نیست زیرا ایشان همراه سفیانی ظهور نمی کند بلکه سفیانی قبل از او(ع) ظهور می کند وظهور سفیانی از نشانه های ظهور امام مهدی(ع) است. و این همان چیزی که روایات نکته دوم به آن اشاره کردند؛در حالی که در روایت چهارم آمده: (پنج نشانه قبل از قیام قائم(ع) می باشند: خروج یمانی و سفیانی و...) . ودر روایت پنجم آمده:(پنج نشانه قبل از قیام قائم از حتمیات هستند ؛یمانی و سفیانی و...) واین دو روایت بیان می کنند که سفیانی از نشانه های ظهور امام محمد بن حسن عسکری(ع) است و خروجش- نه ظهورش- در همان سالی که یمانی خروج می کند، خواهد بود؛ بلکه در همان ماه و روز هم همراه هستند، همانطور که در روایت اول از نکته دوم آمده (خروج سفیانی و یمانی و خراسانی در یک سال، در یک ماه ودریک روز اتفاق می افتد ترتیب خروجشان همانند ترتیب دانه های تسبیح است که یکی پس دیگری خواهند آمدو سختی ها از هر سو پیش می آیند ...) . پس ممکن نیست که بگوییم منظور از مهدی (ع) همان امام محمد بن حسن عسکری(ع) می باشد، بلکه باید شخص دیگری باشد که لفظ مهدی بر او اطلاق شده است زیرا در جلسات گذشته آموختیم که لفظ مهدی بر بیش از یک شخص اطلاق می شود و منظور از آن ، همان مهدی اول از دوازده مهدی می باشد. پدرجان به خصوص در روایت دوم از نکته اول که درآن این عبارت آمده : ( خروج مهدی و نشانه ها و علامات ایشان را برای من توصیف کنید؟ فرمودند: قبل از خروج ایشان مردی از ... سپس سفیانی ملعون از وادی خشک خروج می کند او از فرزند عتبه بن ابی سفیان است پس هنگامیکه سفیانی ظهور کرد مهدی مخفی می شود سپس بعد از آن خروج می کنند) . وروایت در آغاز خروج مهدی(ع) را وصف می کند، و امام سجاد(ع) پاسخ داده اند: به این که قبل از خروجش خروج مردی ... تا اینکه فرمودند، سپس سفیانی خروج می کند،و به این معناست که سفیانی قبل از امام مهدی(ع) خروج می کند، اما در آخر روایت امام (ع) جمله ای بیان کردند که در آن لفظ مهدی را ذکر می کند اما مقصود از مهدی همان مهدی اول روایت نیست ، وآن عبارت: (و هنگامیکه سفیانی ظهور کرد مهدی مخفی می شود سپس بعد از آن خروج می کنند) پس اگر تفسیر از لفظ مهدی در اینجا همانند لفظ مهدی در ابتدای روایت باشد در این روایت تناقض وجود خواهد داشت. پدر : تناقض آن در کجاست؟ واثق: به این دلیل که در ابتدای روایت ذکر شده که سفیانی قبل از مهدی(ع) خروج می کند اما در آخر روایت می فرماید: که مهدی قبل از سفیانی ظهور کرده وهنگامیکه سفیانی ظهور کرد مهدی مخفی می شود ،وابتدای روایت می گوید: سفیانی قبل از مهدی (ع) خروج می کند اما در آخر ذکر می کند که مهدی قبل از سفیانی خروج کرده، پس درمتن روایت تناقض بوجود آمده است. پدر : چه چیزی این تناقض را بر طرف می کند؟ واثق : چیزی که این تناقض را بر طرف می کند این است که لفظ مهدی که در آخر روایت آمده ،را به غیر از امام محمد بن حسن عسکری (ع) تفسیر ومعنا کنیم ، بعد از این که فهمیدیم که منظور از لفظ مهدی غیر از امام مهدی (ع) می باشد. پدر: چرا ای واثق لفظ مهدی، در آخر روایت را به غیر از امام مهدی(ع) نسبت دادی و چرا لفظ مهدی که در آغاز روایت آمده را به غیراز امام مهدی (ع) نسبت ندادی؟ واثق: زیرا تقدم خروج سفیانی و یمانی و غیره از نشانه های ظهور امام محمد بن حسن عسکری(ع) واز امور یقین و ثابت در روایات است ، و این همان چیزی است که در روایات نکته دوم آمده،و لفظ مهدی موافق امام محمد بن حسن عسکری(ع) درآن روایات خواهد بود،در حالی که تفسیر لفظ مهدی که در آخر روایت آمده اگربه امام محمد بن حسن عسکری(ع) نسبت داده شود، مسلتزم دو اشکال خواهد بود: اول: مستلزم آن است که امام مهدی (ع) سه غیبت داشته باشد نه دو غیبت که غیبت سوم بعد از ظهورش ازغیبت کبری و بعد از ظهور سفیانی می باشد، زیرا که روایت می گوید: (هنگامی که سفیانی خروج کرد مهدی مخفی می شود) واین به این معناست که امام قبل از خروج سفیانی ظهور کرده و سپس مخفی می شود پس غیبت هایش سه غیبت ونه دو غیبت خواهد بود،و این مخالف روایاتی است که می گویند امام مهدی (ع) دو غیبت دارد. دوم: تفسیر لفظ مهدی در آخر روایت به امام محمد بن حسن عسکری(ع) مستلزم آن است که امام مهدی محمد بن حسن عسکری(ع) قبل از سفیانی ظهور کرده باشد و این امر با روایاتی که در نکته ی دوم ذکر کردم تناقض دارد و بسیاری ازروایات ثابت کردند که خروج سفیانی بر ظهور ایشان مقدمتر بوده واز نشانه های ظهور امام مهدی(ع) محمد بن حسن عسکری(ع) است . پدر: آفرین واثق جان برای این توضیح جالب وزیبایی که دادی.آیا چیز دیگری داری که بر آن اضافه کنی؟ واثق: بله پدر در حقیقت من درروایات نکته اول وروایات نکته دوم انسجام کامل می بینم. پدر : چگونه واثق جان ؛ آیامی توانی آن انسجام را برایمان بیان کنی؟ واثق: بله پدر؛ اما این انسجام تنها با تعبیر لفظ مهدی به یمانی در این روایات امکان پذیر است. پدر: چگونگی آن انسجام را برایمان بیان کن. واثق: در روایات نکته اول لفظ مهدی آمده است ،و در گذشته فهمیدیم که گاهی لفظ مهدی دربعضی روایات بر امام محمد بن حسن عسکری(ع) صدق نمی کند،واگر روایات نکته ی دوم را با متن روایات نکته اول مقایسه کنیم خواهیم فهمید که منظور از مهدی همان یمانی است زیرا آنچه روایات نکته اول برای مهدی ثابت کرده ، روایات نکته دوم برای یمانی ثابت کرده است. پدر: چگونه می توانی آن را ثابت کنی؟ واثق: در روایات نکته اول این تعابیر آمده(سفیانی ومهدی مانند دو اسب مسابقه خروج می کنند) (هنگامی که سفیانی و مهدی برای مبارزه با هم روبه رو می شوند) ودر مقابل آنها ازروایات نکته دوم روایت اول وروایت دوم قرار می گیرد: ( ... خروج سفیانی و یمانی و خراسانی در یک سال، در یک ماه ودریک روز اتفاق می افتد ترتیب خروجشان همانند ترتیب دانه های تسبیح است که یکی دیگری را تبعیت می کند پس سختی ها از هر سو اتفاق می افتد،وای برحال کسی که در مقابل آن قرار گیرد....) وجریان این حوادثی که این سه روایات بیان کرده اند یکی می باشد، اما با این تفاوت که دردو عبارت اولی نام مهدی ذکر شده اما در عبارت سوم لفظ یمانی ذکر شده است ، و نیز از آنجایی که فهمیدیم که لفظ مهدی تنها به امام محمد بن حسن عسکری(ع) تعلق نمی گیرد، پس مقصود از لفظ مهدی در این دو عبارت یمانی خواهد بودکه جریان حوادث به یک قرینه هستند،پس چیزی که بر آن توافق شده این است که کسی که با سفیانی همانند اسب مسابقه رقابت می کند و با او مبارزه می کند، همان یمانی است، و به همین دلیل در عبارت اول آمده (همانند اسب مسابقه) و در عبارت سوم با تأکید بر نزدیکی خروجشان( در یک سال، دریک ماه ودر یک روزهمانند ترتیب دانه های تسبیح است که یکدیگر را تبعیت می کنند) ، که هر چند تعبیر مختلف است اما به یک چیز اشاره دارند،و آن نزدیکی به هدف (مقصد ) بین پرچم سفیانی و یمانی است و هرکدام به سوی مقصد خود می رودکه همانند دو اسب مسابقه که برای رسیدن به مقصد خود از هم دیگر سبقت می گیرند. واما دوم: ( خروج سه شخص: خروج خراسانی و سفیانی و یمانی در یک سال، در یک ماه ودریک روز است ودر میان پرچم ها ، پرچمی هدایت تر از پرچم یمانی نیست، او به سوی حق دعوت می کند) واین همان مضمون اولی است. اما این روایت از نکته اول مقدم ترمی باشد(خروج مهدی و نشانه ها و علامات ایشان را برای ما توصیف کنید؟ فرمودند: قبل از خروج ایشان مردی از ... سپس سفیانی ملعون از وادی خشک خروج می کند او از فرزند عتبه بن ابی سفیان است پس هنگامیکه سفیانی ظهور کرد مهدی مخفی می شود، سپس بعد از آن خروج می کنند) و روایت سوم از نکته ی دوم با آن مقارنت دارد: (قبل از سفیانی، مصری و یمانی خروج می کنند)، که به صراحت اعلام می کند که یمانی قبل از سفیانی خروج می کند،وهر گاه سفیانی خروج نمود یمانی مخفی می شود سپس بعد از آن خروج می کند، پس در این صورت با این عبارت منسجم می شود: ( پس هنگامیکه سفیانی خروج کرد مهدی مخفی می شود سپس بعد از آن خروج می کنند) ،وبر اساس این روایت منظور از مهدی در این روایات یمانی خواهد بود. پدر: احسنت واثق جان، برای همه شما از خداوند منان توفیق روز افزون مسئلت دارم. محمود: همانطور که منظور از مهدی ، همان مهدی اول از دوازده مهدی که همان یمانی است ، خواهد بود. پدر: احسنت محمود جان، خداوند توفیق هر خیری را به شما بدهد. این همان نکته ای است که علماء از فهم آن عاجز ماندند ودر اشتباه بزرگی افتادند،زیرا از یک جهت روایات می گویند: ( هنگامیکه سفیانی خروج کرد مهدی مخفی می شود ) واز جهت دیگر سفیانی از نشانه های ظهور امام مهدی(ع) است و خروجش مقارن با خروج یمانی خواهد بود پس چگونه می توانستند بین دو امر توافق ایجاد کنند؟! وبه این خاطرمی بینید که سید محمد صادق صدر(ره) در موسوعه خود می گوید: (إن ظاهر بعض الأخبار التي سمعناها كون الإمام المهدي (ع) قبل ظهوره معروفاً للسفياني، ويبدو أن الهدف الرئيسي للجيش الذاهب إلى الحجاز هو قتل المهدي (ع) ومن هنا يخاف الإمام (ع) ويهرب من المدينة إلى مكة على سنة موسى بن عمران (ع) حين هرب إلى مدين … ويفهم السفياني بهرب المهدي (ع) فيرسل خلفه جيشاً فيخسف به …) ([133]) . (در ظاهر برخی از اخباری که از آن ها شنیدیم به این که امام مهدی(ع) قبل از ظهورش برای سفیانی شناخته شده است ودر ظاهر هدف اصلی لشکری که به سوی حجاز می رود همان قتل امام مهدی(ع) است،وبه این دلیل امام مهدی (ع) هراسان شده و از مدینه بسوی مکه می گریزد همانند موسی که بسوی مدین گریخت ... و سفیانی از فرار امام مهدی (ع) آگاه شده و لشکری را به دنبال ایشان می فرستدو لشکر در سرزمین بیداء فرو می رود.) . و اگر سید محمد صادق صدر(ره) می دانست که مقصود از مهدی در این روایات امام محمد بن حسن عسکری(ع) نیست بلکه یمانی است گره ی امر باز می شد و صورت مسئله پیش وی آشکار می شد. فرزندان من ،یک چیزی باقی مانده و آن این است که روایاتی را در آنها لفظ قائم(ع) به کار رفته ذکر کنیم که تا ببینیم دراین بررسی این روایات به کجا می رسیم.

سوم: روایاتی که قائم(ع) را از نشانه های محتوم ذکر می کنند:

روایت اول: محمد بن علی حلبی می گوید: از ابی عبد الله(ع) شنیدم که فرمودند: (اختلاف بني العباس من المحتوم والنداء من المحتوم وخروج القائم من المحتوم، قلت: وكيف النداء؟ قال: ينادي مناد من السماء أول النهار: ألا إنّ علياً وشيعته هم الفائزون، قال: وينادي مناد [في] آخر النهار: ألا إن عثمان وشيعته هم الفائزون) ([134]) . ( اختلاف بنی عباس است و ندا از محتوم است و خروج قائم از محتوم است. پرسیدم: ندا چگونه است؟ فرمودند: منادی در اول روز از آسمان ندا می دهد و می گوید آگاه باشید که علی و شیعه ی او رستگارنند وسپس فرمودند: و در آخر روز منادی ندا می دهد و می گوید: آگاه باشید که عثمان و شیعه ی او رستگارنند) . روایت دوم: ابی عبد الله (ع) می فرمایند: (خروج القائم من المحتوم . قلت: وكيف يكون النداء؟. قال : ينادي مناد من السماء أول النهار: ألا إنّ الحق في علي وشيعته. ثم ينادي إبليس لعنه الله في آخر النهار: ألا إنّ الحق في عثمان وشيعته، فعند ذلك يرتاب المبطلون) ([135]) . ( خروج قائم ازمحتوم است. پرسیدم: ندا چگونه رخ می دهد؟ فرمودند: در اولِ روز منادی ندا می دهد و می گوید: آگاه باشید که حق با علی و شیعه اوست سپس در پایان روز ابلیس (لع) ندا می دهد و می گوید: آگاه باشید که حق با عثمان وشیعه اوست ، پس در آن هنگام است که باطلان مردد می شوند) . روایت سوم: ابو حمزه ثمالی می گوید: از ابی عبد الله (ع) پرسیدم که ابوجعفر(ع) می فرمودند: (خروج السفياني من المحتوم ، والنداء من المحتوم، وطلوع الشمس من المغرب من المحتوم، وأشياء كان يقولها من المحتوم. فقال أبو عبد الله (ع) : واختلاف بني فلان من المحتوم، وقتل النفس الزكية من المحتوم وخروج القائم من المحتوم. قلت: وكيف يكون النداء؟. قال: ينادي مناد من السماء أول النهار يسمعه كل قوم بألسنتهم: ألا إن الحق في علي وشيعته. ثم ينادي إبليس في آخر النهار من الأرض: ألا إنّ الحق في عثمان، وشيعته فعند ذلك يرتاب المبطلون) ([136]) . ( خروج سفیانی از محتوم است، ندا از محتوم است، و طلوع خورشید از مغرب از محتوم است، و درباره چیزهای دیگری که از محتوم بود سخن می گفتند. سپس ابو عبد الله (ع) فرمودند: و اختلاف بنی فلان از محتوم است ، و قتل نفس زکیه از محتوم است ، و خروج قائم از محتوم است. پرسیدم: ندا چگونه است؟ فرمودند: در اول روز منادی از آسمان ندا می دهد و تمام اقوام با زبانهایشان آن را می شنوند که : همانا که حق با علی و شیعه اوست سپس ابلیس (لع) در آخر روز از زمین ندا می دهد که: همانا که حق با عثمان وشیعه اوست ودر آن هنگام است که اهل باطل مردد می شوند) . مقایسه بین روایات سه نکته: پدر: بین این روایات وبین آن چه که درنکته اول و دوم که در گذشته گفتم ، باهم مقایسه کنیم. اما قبل از مقایسه یک چیزی را توضیح دهم، و آن این است که لفظ قائم ذکر شده در روایات از نشانه ها ظهور است ،در حالی که روایات در جهت بیان علامات حتمی برای ظهور امام محمدبن حسن عسکری (ع) آمده اند، و ازمیان آن نشانه های خروج قائم (ع) که معطوف به قتل نفس زکیه و اختلاف بنی فلان می باشد ،وچیزی که معلوم است اختلافات بنی فلان و قتل نفس زکیه از نشانه های ظهور امام محمدبن حسن عسکری (ع) می باشند و هم چنین خروج قائم نیز چنین است،وازهمین جا سوالی مطرح می شود: چگونه از نشانه های ظهور قائم، ظهور خود قائم است؟ آیا سوال برای شما واضح شد؟ احمد : بله پدر جان ،راست گفتی : چگونه قائم یکی از نشانه های ظهور قائم به حساب می آید؟ این ممکن نیست. زیرا روایات در صدد بیان نشانه های ظهور قائم منتظر محمد بن حسن عسکری (ع) هستند، چگونه قائم را ذکر می کنند واورابعنوان یکی از نشانه های ظهور قرار می دهند؟ پدر: محمود چه می گویی؟ محمود: پدر جواب واضح است ،زیرا ما بعد از این که فهمیدیم که لفظ قائم به غیر از امام محمد بن حسن عسکری(ع) نیز اطلاق می شود پس مقصود از قائم در این روایت امام محمد بن حسن عسکری(ع) نیست بلکه شخص دیگریست. پدر: بله راست گفتی محمود جان ،اکنون روایاتی را بیان می کنم تا بین آنهاوروایات گفته شده یک مقایسه ای داشته باشید. ابوعبدالله(ع) فرمودند: (خمس قبل قيام القائم (ع) : اليماني والسفياني والمنادي ينادي من السماء وخسف بالبيداء وقتل النفس الزكية) ([137]) .( پنج نشانه قبل از قیام قائم(ع) است یمانی و سفیانی ومنادی از آسمان و خسف در بیدا و قتل نفس زکیه) . عمر بن حنظله می گوید : از ابا عبدالله (ع) شنیدم که می فرماید : (قبل قيام القائم خمس علامات محتومات: اليماني، والسفياني، والصيحة، وقتل النفس الزكية، والخسف بالبيداء) ([138]) . (قبل از قیام قائم پنج نشانه حتمی وجود دارد : یمانی وسفیانی وصیحه وقتل نفس زکیه و فرو رفتن زمین در بیداء است ) پدر: فرزندانم این دو روایت ملاحظه کنید در آن ها لفظ قائم آمده است،منظور قائم در این دو روایت چه کسی است؟ احمد: پدر واضح است مقصود از قائم(ع) امام محمد بن حسن عسکری(ع) است و دو روایت علامات ظهور مقدس ایشان را ذکر کرده اند. پدر: بعد از آن میخواهیم به مقایسه بین روایات گذشته و این روایت بپردازیم. شیخ نعمانی در کتاب غیبه خود روایت می کند که ابو عبد الله (ع) فرمودند: (النداء من المحتوم، والسفياني من المحتوم، واليماني من المحتوم، وقتل النفس الزكية من المحتوم، وكف يطلع من السماء من المحتوم، قال: وفزعة في شهر رمضان توقظ النائم، وتفزع اليقظان، وتخرج الفتاة من خدرها) ([139]) . (نداء ازمحتوم است، و سفیانی از محتوم است، و یمانی از محتوم است،و قتل نفس زکیه از محتوم است، و پیدا شدن کف دست در آسمان از محتوم است، و ترسی در ماه رمضان که خوابیده را بیدار، وبیدار شدگان را پریشان می کند و دوشیزه گان را از حرم سرای خود خارج می کند) . فرق بین این روایت با روایات قبلی چیست؟ محمود: این روایات نشانه های ظهور امام مهدی(ع) را ذکر می کند و خروج یمانی راجزء آنها برمی شمرد، اما تنها تفاوت بین آن و روایات نکته سوم این است که روایات نکته سوم خروج قائم را جزء حتمیات قرار داده اما این روایت یمانی را از حتمیات قلمداد کرده ،و لفظ قائم را به یمانی تغیر داده است ،قبلا برایمان ثابت شده که لفظ قائم در بعضی روایات همواره به امام محمد بن حسن(ع) اشاره نمی کند،ومقصود از قائم در نشانه های ظهور خود یمانی می باشد وچیزی که آن را تاکید می کند روایت قبلی است که یمانی را از محتومات قرار داده است و لفظ قائم را به لفظ یمانی تغییر داده وبه این معنی است که لفظ قائم به یمانی اطلاق می شود. پدر: و آنچه باعث تأکید بیشتر آنها می شود رابرای شما فرزندان عزیزم بیان خواهم کرد، روایتی را برایتان نقل می کنم درآن خوب تدبر کنید. کلینی در کتاب کافی و نعمانی در کتاب غیبه روایت کرده اند ؛و آنچیزی که در غیبه نعمانی ذکر شده: مالک بن اعین جهنی می گوید: از ابو جعفر باقر(ع) شنیدم که فرمودند: (كل راية ترفع - أو قال: تخرج - قبل قيام القائم (ع) صاحبها طاغوت) ([140]) .( هرپرچمی که برافراشته - یا فرمودند: خارج شود-قبل از قیام قائم (ع) صاحب آن طاغوتاست) . توجه کنید فرزندانم این روایت می گوید: (هرپرچمی که قبل از قیام قائم(ع) برافراشته شود صاحب آن طاغوت است) . مازندرانی در شرح خود در مورد این روایت می گوید: (الشرح: (كل راية ترفع قبل قيام القائم(ع) ) وإن كان رافعها يدعو إلى الحق (فصاحبها طاغوت يعبدون من دون الله) الطاغوت: الشيطان والأصنام وكل ما يعبد من دون الله ويطلق على الواحد والجمع ويعبدون بالضم وصف له) ([141]) .( هرپرچمی که قبل از قائم برافراشته شودهر چند که بر افراشته آن به سوی حق دعوت می کند(صاحب آن طاغوتی است که بجای خدا پرستیده می شود) طاغوت: شیطان وبت ها و هرچیز دیگری که غیر از خدا پرسیده می شود وبر جمع و یک شخص نیز اطلاق می شود وبه آن توصیف می شوند ،) . وصفار روایت می کند که امام صادق (ع) به مفضل فرمودند: (يا مفضل كل بيعة قبل ظهور القائم (ع) فبيعة كفر ونفاق وخديعة؛ لعن الله المبايع لها والمبايع له ،.....) ([142]) .( ای مفضل هر بیعتی قبل از ظهور قائم (ع) کفر و نفاق و ریاست،لعنت خدا بر بیعت کننده و بیعت گیرنده باد ...) . پس در لفظ قائم در دو روایت توقف می کنیم و مقصود و مراد از آنها را بیان می کنیم که آیا منظور آن امام محمد بن حسن عسکری(ع) است یاشخص دیگری است؟ واثق: منظور از لفظ قائم در این جاامام مهدی(ع) نیست. پدر: چگونه متوجه آن شدی؟ واثق: پدر اگر لفظ قائم را به امام محمد بن حسن عسکری(ع) تفسیر کنیم مستلزم آن می شود که هرپرچمی قبل از پرچم ایشان برفراشته شود، طاغوت است و غیر از خدا عبادت می شود. پس در این حالت پرچم یمانی هم نیز طاغوت بشمار می رود ،در حالیکه امام باقر(ع) پرچم یمانی را با وصف هدایت ترین پرچم ها ، که دوری از آن سبب ورود به آتش جنهم می شود ، توصیف نموده است. پس نتیجه می گیریم که منظور از لفظ قائم(ع) همان یمانی(ع) می باشد. پدر: احسنت واثق. و امر در روایت دوم نیز چنین است ،و کسی که با یمانی بیعت می کند بیعت او کفر ونفاق وصاحبش ملعون نیست ، بلکه کفایت می کند به اینکه روایت سرپیچی کننده از او و کسی که یاریش نکند را از اهل آتش قلمداد کرده؟! در ضمن روایت بیعت کننده و بیعت گیرنده را لعنت می کند،وغیر ممکن است که منظور این روایت قائم امام محمد بن حسن (ع) باشد، بلکه منظور یمانی قائم ،احمد (ع) می باشد ، که در این صورت مستلزم دو نکته مهم خواهد بود: به این که یمانی و پرچم او ملعون باشند، وممکن نیست که کسی این را بگوید. ویا این که دو روایت گفته شده یا روایت یمانی را رد کنیم ،واین نیز ممکن نیست که به آن ملزم باشیم، وآن به خاطر عدم تکذیب روایاتی که از آن ها صادر شده است و وجود امکان جمع بستن بین آنهاست . وتا این جا حقیقت برای شما واضح و روشن گردید،به این که لفظ قائم به یمانی اطلاق می شود. وبا این به نتیجه رسیدیم به این که لفظ مهدی وقائم در بعضی روایات بر یمانی اطلاق می شود. و موضوع سخنانمان را امشب تا اینجا به پایان می رسانیم و انشاء الله فردا به بحث و گفتوگوی جدید می پردازیم . والحمد لله رب العالمین وصلی الله علی محمد و آل محمد الطیبین الطاهرین الائمه والمهدیین وسلم تسلیما. *** -

قسمت پنجم

بررسی روایت یمانی(ع)

همانطور که فرزندان هرشب به سخنان پدرشان در مورد دعوت فرخنده ی یمانی با جان و دل گوش می دهند. پدر نشست و به آنان گفت امشب می خواهم روایت یمانی را برایتان شرح دهم تا بر دلایل آن واقف شویم. فرزندان: پدر هر آنطور که می خواهی آغاز کن که ما گوش می دهیم. پدر: بسم الله الرحمن الرحیم و الصلاه و السلام علی افضل الخلق محمد و آله الطیبین الطاهرین الائمه والمهدیین وسلم تسلیما. اهل بیت(ع) در موردشخصی که زمینه رابرای امام مهدی(ع) فراهم می کند،خبر داده اند و برای این زمینه ساز نامهای بسیاری ذکر کردند که به تفصیل آنها خواهیم پرداخت از جمله نام هایش ، نام یمانی است. واین اسم از سوی امام باقر(ع) ذکر شد که شیخ بزرگوار محمد بن ابراهیم نعمانی متوفی در سال 380هـ و یکی از شاگردان شیخ کلینی(ره) در کتاب معروف خود (غیبه نعمانی) ذکر کرده که امام باقر(ع) در حدیثی طولانی فرمودند: (... خروج السفیانی والیمانی والخراسانی فی سنه واحده ،فی شهرواحد ، فی یوم واحد، نظام کنظام الخرز یتبع بعضه بعضا فیکون الباس من کل وجه ، ویل لمن ناواهم ، ولیس فی الرایات رایه اهدی رایه من رایه الیمانی ، هی رایه هدی ،لانه یدعوالی صاحبکم ،فاذا خرج الیمانی حرم بیع السلاح علی الناس وکل مسلم ،واذا خرج الیمانی فانهض الیه فان رایته رایه هدی ،ولایحل لمسلم ان یلتوی علیه ، فمن فعل ذلک فهو من اهل النار ، لانویدعو الی الحق والی طریق مستقیم...) ([143]) امام محمد باقر (علیه السلام) می فرماید: ( ... خروج سفیانی ویمانی وخراسانی در یک سال و در یک ماه و در یک روز می باشد ، ترتیب خروجشان همانند دانه های تسبیح می باشد ،و مشکلات و سختی های از هر جهت روی می آورند، وای برکسی که با آن ها دشمنی کند ، ودر میان این پرچم ها ، پرچمی هدایتگر از پرچم یمانی نیست ، وآن پرچم هدایت است ، واو شما را بسوی امامتان دعوت می کند، واگر یمانی خروج کند فروش سلاح برمردم وهمه مسلمانان حرام می شود، واگر یمانی خروج کند ،بسوی اوبشتابید ، که پرچم او، پرچم هدایت است ، وبرهیچ مسلمانی جایز نیست که از او سرپیچی کند، و هر کس این کاررا بکند از اهل جهنم خواهد بود ، چون او به سوی حق وراه مستقیم دعوت می کند.) . براین روایت توقف کرده وبرخی دلایل آن را شرح می دهیم . اول: بین دو مفهوم فرق وجود دارد که شایسته است به معرفت و فرق آن ها پی ببریم. مفهوم اول: ظهور مفهوم دوم: خروج . روایت به خروج اشاره کرده نه به ظهور، و ظهور مرحله ای است که قبل از خروج اتفاق مي افتد، و خروج بعداز ظهور مي باشد،براي فراهم نمودن مقدمات خروج ( و آن در آغازخودبه صورت يك اعلام تبليغاتي صلح آميز كه هدف آن احتجاج واقامه حجت با دلايل و براهین و تحدی با مناظره همان طور كه سنت خداوند در بین اولین ها و آخرین ها از انبیاء و مرسلین و ائمه و صالحین اتفاق افتاده است ) ([144]). به خصوص این که روایت در بيان نبرديست كه بین پرچم سفیانی و یمانی اتفاق مي افتد، اشاره مي كند، پس حتما بايد براي آنها يك مرحله اعدادی(جمع آوری) برای لشکر یمانی ونیز سفیانی وجود داشته باشدتادر این مرحله هریک از آنان به جمع كردن پیروان خود بپردازند و مقدمات خروج را مهیا کنند؟ واز اینجا می فهمیم به اين كه خروجي كه روايت از آن یاد میکند كه مانند( ترتیب دانه های تسبیح است) . به اين معنا ست كه التزام در خروج خواهد بود نه در ظهور. بلكه مي توان گفت منظور ازالتزام در خروج كه آن مانند ترتيب نظم تسبيح است كه منظور آن خروج براي نبرد وتوجه به سوي كوفه ونه فقط براي نبرد مطلق است، ورقابت پرچم ها براي رسيدن به كوفه خواهد بود. ومنافاتي وجود ندارد اگر يكي از آن ها قبل از ديگري ظاهر شده باشد، بلكه در روايات آمده كه يماني قبل از سفياني ظهورخواهد كرد،همان طور كه اين روايت به آن اشاره می کند ، حذلم بن بشیر می گوید: از علی بن حسین(ع) پرسیدم خروج مهدی علیه السلام و نشانه های آن و دلایلش را برایم توصیف کن، پس فرمودند: (يكون قبل خروجه خروج رجل يقال له عوف السلمي بأرض الجزيرة، ويكون مأواه تكريت، وقتله بمسجد دمشق، ثم يكون خروج شعيب بن صالح من سمرقند، ثم يخرج السفياني الملعون من الوادي اليابس، وهو من ولد عتبة بن أبي سفيان، فإذا ظهر السفياني اختفى المهدي (ع) ، ثم يخرج بعد ذلك) ([145]) .( قبل از خروج او مردی به نام عوف سلمی از جزیره خروج می کند و مسکنش در تکریت است و او در مسجد دمشق کشته می شود سپس شعیب بن صالح از سمرقند خروج می کند و پس از آن سفیانی ملعون از سرزمین خشک خروج می کند او از فرزند عتبه ابن ابی سفیان است پس هنگامیکه سفیانی خروج کرد مهدی مخفی می شود و پس از آن دوباره خروج می کند) . پس روایت اولي بيان مي كند كه يماني در ظهورکردن از سفیانی پیشی می گیرد وسپس هنگام ظهور سفياني پنهان مي شود و بعد از آن خروج می کند . و فرزندانم فراموش نکنید که در شبهای گذشته براي ما ثابت شده که مقصود از مهدی در این روایت همان یمانی است. دوم: امام باقر(ع) در قسمتهای اوليه روایت آتی نبردی را شرح می نمایند كه در زمان ظهور امام مهدی(ع) اتفاق می افتد، بیان کردند،پس این خروج ، خروج برای مبارزه است ودر این زمان سه پرچم برافراشته می شوند وطبیعی است که اهل بیت(ع) نسبت به هدایت مردم به شدت حریص هستند و از اینجاست که امام باقر(ع) پرچم حق را با صفاتی متمایز وصف کردند تا مردم را از گمراهی و سرگردانی دور نگه دارند، و سردرگمی را از آنها دفع کنند: ( در میان پرچم ها هیچ پرچمی هدایت گرتر از پرچم یمانی نیست آن پرچم هدایت است) سپس امام باقر(ع) برای آن دلیل می آورد و می فرمایند: (زیرا آن به سوی صاحبتان دعوت می کند ... زیرا آن به حق و راه راست دعوت می کند) واین هدایت از جانب یمانی به سوی حق وراه راست مختص زمان خاصي نیست بلکه او همواره و تا ابد بسوی حق دعوت می کند به همین دلیل اين روایت بصورت مطلق آمده است و هرگز بیان نکرد که ایشان تنها در وقت خاصی به حق دعوت می کند پس اگر شخصی باشد که همواره وتا ابد به حق دعوت کند باید که معصوم باشد تا مردم را از حق خارج و وارد باطل نکند پس این قسمت از روایت به معصوم بودن یمانی دلالت دارد . واثق: پدر قرآن کریم به بسیاری از اشخاص اشاره می کند که به حق هدایت می کنند اما معصوم نیستند، مثلاً خداونددرمورد مومن آل فرعون می فرماید: ﴿وَقَالَ الَّذِي آمَنَ يَا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِكُمْ سَبِيلَ الرَّشَادِ﴾ ([146]) ،(و کسی که ایمان آورده گفت: ای قوم از من تبعیت کنید تا شما را به راه درست هدایت کنم) و همچنین این فرموده خدای تعالی : ﴿وَضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً رَّجُلَيْنِ أَحَدُهُمَا أَبْكَمُ لاَ يَقْدِرُ عَلَىَ شَيْءٍ وَهُوَ كَلٌّ عَلَى مَوْلاهُ أَيْنَمَا يُوَجِّههُّ لاَ يَأْتِ بِخَيْرٍ هَلْ يَسْتَوِي هُوَ وَمَن يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَهُوَ عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ﴾ ([147]) .(و خدا مثلی زده (بشنوید): دو نفر مرد یکی بنده‌ای باشد گنگ و از هر جهت عاجز و کلّ بر مولای خود که از هیچ راه، خیری به مالک خویش نرساند و دیگری مردی (آزاد و مقتدر) که به عدالت و احسان فرمان دهد و خود هم به راه مستقیم باشد، آیا این دو نفر یکسانند؟ ) . پس افرادبسیاري هستند که به حق دعوت می کنند اما معصوم نیستند پس هرکس که بحق هدایت می کند نمی تواند معصوم باشد،بله معصوم بايد همواره و تا ابد به حق دعوت کند. پدر: احسنت فرزندم، اما ملاحظه کن آياهرکسي که از مومن آل فرعون سرپیچی کند از اهل آتش خواهد بود؟ واثق: نه پدر جان. پدر : اما امام باقر(ع) در وصف یمانی می فرمایند: (سرپیچی کننده از او از اهل دوزخ است) ،پس معلوم مي شود كه يماني باید معصوم باشد.وبه همين دليل روايت بيان كرده : (و برمسلمانی جايز نيست كه از وي سر پيچي كند وهركس اين كار را بكند از اهل جهنم خواهد بود ) پس سرپیچی از وی شخص را از اهل آتش می کند و این ممکن نیست جز درمورد حجج الهی و صاحبان ولایت الهی پس هرکس که از آنان سرپیچی کند از اهل دوزخ است ، هرچند که نماز بخواند وروزه بگيرد. محمود: پدر روایت می گوید: (اگر یمانی خروج کرد بسوی او بشتابید) به این معنی است که قبل از خروج ایشان شتاب به سویشان واجب نسیت. پدر: فرزندم بدان که پرچم یمانی پرچم هدایت و حق است و کسی که از ایشان پیروی و تبعیت نکند قطعاً از غیر او تبعیت می کند، و این یعنی او از باطل تبعیت کرده، خواه یمانی خروج کرده باشد و يا نكرده باشد، و امر شتاب به سوی او چگونه بدون معرفت پیشین میسراست؟ پس باید مردم از قبل،ایشان راشناخته باشند تا در هنگام خروج بسوی ایشان بشتابند، و گرنه چگونه بسوی ایشان خواهند رفت؟ پس امر در شتاب بسوی ایشان به معنای تاکید بر پيروي ، یاری و دوری از غیر ایشان است ،پس معنی این عبارت اين نیست که نصرت و یاری ایشان بعد از خروجش باشد بلکه تاكيد برنصرت و حمايت وی و دوری از غیر ایشان در زمان خروج است. سوم: یمانی بسوی صاحبمان دعوت می کند-یعنی امام مهدی(ع) - وشیخ کورانی در کتاب عصر ظهور خود می گوید: ( اما اساسی ترین امري که باعث استحکام انقلاب یمانی بعنوان هدایت گر شده ارتباط مستقيم با امام مهدی(ع) است وایشان جزئی از حرکت امام (ع) می باشد و یمانی به دیدار امام (ع) شرفیاب شده و توجيهات و اوامر را از ایشان (ع) دريافت می کنند. و بسیاری از احادیث در مورد انقلاب یمانیون به مدح وستايش شخص یمانی، فرمانده ی این انقلاب مقدس تمركز كرده اند و ایشان را اینگونه وصف کردند(به حق هدایت می کند) (به صاحبتان دعوت می کند.) ( وجایز نیست مسلمانی از او سرپیچی کند و هرکس آن کار را کرد از اهل دوزخ است) ([148]). علی رغم این سخنانش،وی در اشتباه بزرگی افتاد، وقتي كه گمان كرد که یمانی از یمن خروجمي كند در حالی که حقیقت همانطور است که برایتان بیان کردم ، به اين كه اصل و نسبی از یمن(یمنی) دارد نه اینکه از یمن خروج می کند، و روایات به صراحت بیان می کنند که اولین انصار امام مهدی(ع) از اهل بصره می باشد. اصبغ ابن نباته می گوید: امیر المومنین(ع) در خطبه ای که در آن امام مهدي (ع) و نام اشخاصی که با امام خروج می کنند را ذکر کردند... تا اين كه فرمودند: (سمعت رسول الله (ص)، قال : أولهم من البصرة ، وآخرهم من اليمامة) ([149]) . (از رسول الله (ص) شنیدم که فرمودند: اولشان از بصره و آخرشان از یمامه است) . ودر روایت دوم امام صادق (ع) می فرمایند: (ألا وإن أولهم من البصرة وآخرهم من الأبدال)([150]) . ( همانا که اولشان از بصره و آخرشان از ابدال است) . همان طور که روایات روشن ساختند كه اولین مومنین (به ظهور امام مهدی(ع) ) نیز همان یمانی است كه از خلال بررسي وصيت رسول الله (ص) خواهیم فهميد. چهارم: فروش سلاح بر مردم بصورت عمومی و برمسلمین بصورت خاص حرام مي شود وامام فرمودند: ( هنگامی که یمانی خروج کرد فروش سلاح بر مردم و هر مسلمانی حرام می شود) وسبب آن به این برمی گردد كه یمانی تنها مختص مسلمانان نیست بلکه یهود ونصاری را نیزشامل مي شود،لذا فروش سلاح به صورت مطلق بر مردم حرام شده ،اما ذکر مسلمانان برای تأکید بیشتراست ، یا بخاطرعطوفت خاص برعموم که در بسیاری تعابیر یاد شده است. پس خرید و فروش سلاح حرام شده ، تا سلاح به دست دشمنان امام نیفتد كهبا آن با ایشان مبارزه کنند. و معنی حرام بودن در اینجا امری تکلیفی است مانند حرمت ترک نماز و روزه است نه همانگونه که برخی از جاهلان می گویند؛ اگر احمد الحسن(ع) یمانی است چرا خرید و فروش سلاح صورت مي گيرد؟! تصورمی کنند كه تحريم دراينجا تحريم تکوینی است مانند تحريم زنان شيرده كه بر حضرت موسي بن عمران(ع) ) حرام شدند و خداوند می فرمایند: ﴿وَحَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِعَ﴾([151]) .(و شیردهی دایه ها را بر او حرام کردیم) . درحالي كه این نادانی محض است كه خداوند مارا از آن دور كند. پنجم: روایت، برخواستن بسوي ايشان را واجب کرده است، امام باقر(ع) فرمودند : (وهنگامی که یمانی خروج کرد بسوی او بشتابید) پس برخواستن بسوي او و نصرت وی را واجب،و در آخر عدم یاری و رویگردانی از ایشان را حرام کرده است. محمود: پدر در شب اول حدیث ثقلین را ذکر کردید و آنها قرآن وعترت پیامبر (ص) هستند،همانطور که رسول الله (ص) خبر دادند معصومیت از گمراهي در گرو تمسک به آن دو است ، و هرگز ازهم جدا نمی شوند تا بر حوض بر پیامبر وارد شوند، و این به معنای آن است که هدایت منحصر به قرآن وعترت است ، وبر اساس آن هركس که از سوی عترت نباشد نمي تواند هادي وراهنما باشد، و تمسک و پیروی از آن ما را ازگمراهي محفوظ نمی کند. پس یمانی باید از عترت طاهره باشد که هرکس به آن و قرآن تمسک جوید از گمراهی نجات می یابد . پدر: احسنت فرزندم ، پس یمانی از عترت طاهره است و او اولین مهدیین است که بعد از وفات امام محمد بن حسن عسکری(ع) بر زمین حکومت می کنند و یمانی از نسل امام مهدی (ع) و از عترت هدایتگر است. ششم: یمانی مذکور در روایت امام باقر(ع) در زمان ظهور دارای اهمیت عظیمی می باشد برای اين كه او تنها زمینه ساز برای قیام مقدس امام مهدي (ع) می باشد، پس باید اهل بیت (ع) شخصیت و حد وحدود ایشان را به دقت بیان كنند و هرگونه شبهه از شخصیت ایشان را بزدایند،امادر روایت امام باقر(ع) شخصیت یمانی روشن و واضح نشده است ، بله حجت الهی بودن ایشان را بیان کرده وسرپیچی کننده از او را از اهل دوزخ خوانده ، اما روایت نام ایشان را نمی برد و فقط لقب وی را كه همان یمانی است ،ذكر کرده است. وازاینجا روشن می شود که اهل بیت(ع) شخصیت یمانی را طوری بیان کردند که هرگز کسی مانند آنها بیان نكرده است، هنگامی كه آن ها شخصیت و علائم و نشانه های ایشان را بیان کردند تا هیچ گونه شبهه ای در مورد ایشان باقی نماند، اين از يك جهت اما از جهت دیگر این امر را مخفی نگه داشتند تا هرکسی ادعای آن را نکند، با وجود اینکه می دانستند که این امر را جز صاحبش کسی ادعا نمی کند،و دلیل برآن اينست كه وی تنها كسي است كه به قانون حجت خدا مختص شده است،كه تفصیل آن در آینده بیشتر خواهد آمد. امشب بحثمان را تا اینجا به پایان می رسانیم و انشاء الله به خواست و اراده ی الهی فرداهم به بحث و گفتگو می پردازیم والحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد وآل محمد الائمه والمهدیین وسلم تسلیما. ***

-قسمت ششم

یمانی صاحب درفش های مشرقی.

فرزندان نشسته و به بحث و مناظره بین خود مي پرداختند ،احمد به برادرش واثق گفت: امروز كتابي را خواندم که در آن ذکر شده که قبل از امام مهدی(ع) مردی خروج می کند که از اهل بیت امام (ع) می باشد، این مردی که از اهل بیت امام مهدی(ع) می باشد ،کیست؟! در این هنگام پدرآمد و فرزندان خود را در حال بحث و گفتگو دید، پس به آنان سلام کرد و جواب سلام را دادند،و ساکت شدند ،پدر به آنان گفت: فرزندانم به گفتگویتان ادامه دهید. واثق گفت: پدر احمد سوالی پرسید درمورد مردی که روایات ذکر کرده اند به اینکه قبل از امام مهدی(ع) خروج می کند و نیز از اهل بیتش می باشد ، این مرد چه کسی است؟ پدر: بله امشب در مورد روایاتي که خروج مردی از اهل بیت امام مهدی(ع) در مشرق را بیان می کنند، به بحث و گفتگو می پردازیم. در شب گذشته به شما گفتم که روایت یمانی اسم ایشان را بیان نکرده وفقط حجت بودن او را ثابت نموده پس از آنجایی که حجت الهی است ،باید قانونی برای معرفي حجيت خود داشته باشد، قانون معرفت حجت را به شب های آینده موكول مي كنيم انشاء الله تعالي. اما امشب مي خواهم براي شما بيان كنم كه چگونه اهل بيت (ع) يماني را با عناوين مختلفي كه همه به آن اشاره دارد، ذكر نمودند. و بعضي از رواياتي كه به بيان شخصيت يماني (ع) پرداختند را برایتان شرح میدهم : روایت اول: رسول الله (ص) فرمودند: (... ثم تطلع الرايات السود من قبل المشرق فيقتلونكم قتلاً لم يقتله قوم ثم ذكر شيئاً لا أحفظه . قال رسول الله (ص): فإذا رأيتموه فبايعوه ولو حبواً على الثلج فإنّه خليفة الله المهدي) ([152]) . ( ... سپس درفش های سیاهی از سوی مشرق برافراشته می شوند که با شما مبارزه ای می کنند که هیچ قومی چنین مبارزه ای نکرده سپس چیزی را ذکر کردند که حفظ نکردم، رسول الله (ص) فرمودند : اگر او را دیدید با او بیعت کنید حتی اگر بر برف ها بخیزید زیرا او خلیفه خدا مهدی است) . فرزندانم دقت کنید به اين كه روایت در مورد شخص معین سخن می گوید اما روای می گوید: (سپس چیزی را ذکر کردند که حفظ نکردم) وبعد از آن فرمودند: اگر او را دیدید با او بیعت کنید حتی اگر بر برف ها بخیزید زیرا او خلیفه خدا مهدیاست به این جزءدر روایت توجه کنید : ( اگر او را دیدید ... ) بر اين دلالت می کند که پیامبر (ص) در مورد یک شخصی معین سخن می گفتند : و بصورت ضمير مفرد آمده ، و این دلالت مي كند به اینكه چيزیکه حذف شده در صدد بيان شخص بوده است، به همين خاطربصورت مفرد آمده ( اگر او را دیدید) ،(با او بیعت کنید) ،وشايد اسم شخص حذف شده باشد، ويا ممكن است سخن بعدی روايت دومی باشدکه روای آن را به روایت اولی اضافه كرده است . ولیکن به اینکه گفته شده كه اسمي حذف شده است ، به واقعيت نزديكتر است. سپس او را در آخر روایت آشکار می سازد و فرمودند ( خلیفه ی خدا مهدی است) . روایت دوم : از عبدالله ابن مسعود که می گوید: ( كنا جلوسا عن النبي (ص)ذات يوم، إذ أقبل فتية من بني عبد المطلب، فلما نظر إليهم رسول الله (ص) أغرورقت عيناه، فقلنا: يا رسول الله، لا نزال نرى في وجهك شيئا نكرهه؟ قال: إنا أهل بيت اختار الله لنا الآخرة على الدنيا، وإن أهل بيتي سيلقون بعدي بلاء وتطريداً وتشريداً، حتى يجيء قوم من هاهنا - وأشار بيده إلى المشرق - أصحاب رايات سود، يسألون الحق فلا يعطونه - حتى أعادها ثلاثاً - فيقاتلون فينصرون، ولا يزالون كذلك حتى يدفعونها إلى رجل من أهل بيتي، فيملأها قسطاً وعدلاً، كما ملئت ظلماً وجوراً، فمن أدركه منكم فليأته ولو حبواً على الثلج ([153]) ) (آن روز نزد رسول الله (ص) نشسته بودیم ،جوانانی از بنی عبد المطلب بسوی ما آمدند، و هنگامی که رسول الله (ص) به آنان نگاه کرد چشمانشان اشک آلود شد، گفتیم : یا رسول الله در چهره ی شما چيزي مي بينيم كه ما دوست نداريم آنرا در شما ببينيم ؟ فرمودند : ما اهل بيت (ع) خداوند آخرت بر دنیا را برای ما انتخاب کرده و اهل بیتم بعد از من با بسیاری از آزارها ، گرفتاریها و گریزان ها رو به رو خواهند شد، تا اینکه قومی از این سو- و با دست به سوی شرق اشاره کردند-یاران درفش های سیاه . حق را درخواست می کنند اما به آنان داده نمی شود – سه بار آن را تکرار کرد- پس با دشمنان، مبارزه می کنند و بر آنان پیروز می شوند، هرگز شکست نمی خورند تا اینکه حق را به مردی از اهل بیتم تسلیم می کنند،و زمین را پر از قسط و عدل می کند همانگونه که پر از ظلم و جور گشته است ، هر کس از شما آن زمان را درک کرد بسوی او بشتابد حتی اگر مجبور به سینه خیزرفتن بر برفها شود. روایت سوم:سید ابن طاووس درملاحم وفتن از رسول الله (ص) روایت می کند که فرمودند: (خرج من المشرق رايات سود لبني العباس، ثم يمكثون ما شاء الله، ثم تخرج رايات سود صغار تقاتل رجلاً من ولد أبي سفيان وأصحابه من قبل المشرق، ويؤدون الطاعة للمهدي) ([154]) . (پرچم های سیاهی برای بنی عباس از سوی مشرق برافراشته می شوند سپس ماشاءالله حكومت مي كنند،سپس پرچم های کوچک سیاهی خروج می کنند که با مردی از فرزندان ابی سفیان مبارزه مي كنند كه اصحابش از سوی مشرق مي باشد، وبه اطاعت مهدی (ع) در می آیند .) روایت چهارم:رسول الله (ص) فرمودند: (ثم تطلع الرايات السود من قبل المشرق فيقاتلوهم قتالاً لا يقاتله قوم ثم ذكر شاباً فقال إذا رأيتموه فبايعوه فانه خليفة [ الله ] المهدي) ([155]) .( سپس درفش هايی سیاه از سوی مشرق به اهتزاز در می آیند،سپس مبارزه اي می کنند،كه هیچ قومی چنين مبارزه اي نكرده است ، سپس جوانی را ذکر نمودو فرمودند اگراو را دیدید با او.بیعت کنید زیرا اوخلیفه(خدا) مهدی است) روایت پنجم: (.... فيخرج الله على السفياني من أهل المشرق وزير المهدي فيهزم السفياني إلى الشام ) ([156]) : (..و خداوند وزیر مهدی از سوی مشرق را برای سفیانی خارج می كندكه اورا تا شام شکست می دهد) . روایت ششم: رسول خدا (ص) فرمودند: (تجيء الرايات السود من قبل المشرق كأن قلوبهم زبر الحديد فمن سمع بهم فليأتهم فبايعهم ولو حبوا على الثلج) ([157]) .پرچمهای سیاهی از سوی مشرق می آیند که صاحبان آنها قلب هايی همچون آهن دارند پس هرکس درباره ی آنان شنید بسوی آنان بشتابد و باآنها بیعت کند،حتی اگرمجبوربه سینه خیزرفتن بر برفها شوید) . روایت هفتم: رسول الله (ص) : فرمود: (... ثم تجئ الرايات السود فيقتلونهم قتلاً لم يقتله قوم ثم يجيء خليفة الله المهدي فإذا سمعتم به فأتوه فبايعوه فإنه خليفة الله المهدي) ([158]) . (سپس پرچم های سیاه رنگی می آیند وبا آنان مبارزه اي می کنند که هیچ قومی اینگونه مبارزه نکرده سپس خلیفه خدا مهدی می آید، پس هنگامیکه در مورد او شنیدند بسوی او بشتابید و با او بیعت کنید زیرا اوخلیفه خدا مهدی است. روایت هشتم: عبدالله ابن عمر می گوید: (يخرج رجل من ولد الحسين من قبل المشرق لو استقبلته الجبال لهدمها واتخذ فيها طرقاً) ([159]) . (مردی از فرزندان حسین از سوی مشرق خروج می کند که اگر کوه ها مانع او شوند.آنها را منهدم می کند و راه خود را پیش می گیرد) . و از کنارهم گذاشتن اين روايات چند امر را مي توان فهمیدد: أمراول: همه ی روایات مشترک در یک معنی واحد هستند و آن اشاره به خروج قومی است از سوی مشرق، واین پرچم های مشرقی زمینه ساز قیام امام محمد ابن حسن مهدی (ع) هستند همان طور که از رسول الله (ص) روايت شده كه فرمودند: (يخرج ناس من المشرق فيوطئون للمهدي، يعني سلطانه) ([160]) .(مردمی از مشرق خروج می کنند وبه مهدی عطا می کنند یعنی حکومتش را به.) امردوم : روایت هفتم و هشتمذکر می کنند،كسي که ازسمت مشرق خروج مي کندمردي از فرزندان امام حسین (ع) است اما روایت هفتم اسم شخصی که از مشرق خروج می کند را ذکر می کند كه او مهدی است.و مراد از آن،مهدی اول ذكر شده در وصیت رسول الله (ص) است به اینکه او اولین مؤمن به حرکت امام مهدی (ع) و اولین یاور پدر خویش می باشد و اوصاحب پرچمهای مشرقی است و پرچمهای مشرقی قبل از امام محمد ابن حسن عسکری (ع) ظهور می کنند.همانطور كه معلوم است . امر سوم: فرمانده این پرچمها يي که ازسوی مشرق مي آيند، مردی از اهل بیت (ع) مي باشد، بلکه از اهل بیت امام مهدی (ع) است،وبراي اين كه موضوع بیشتر آشکار شود و دلایل مشترکدر این روایات را جمع بندیم کنیم. مي گويم : روایت اول: امیر المؤمنین (ع) فرمودند: (يخرج رجل قبل المهدي من أهل بيته بالمشرق يحمل السيف على عاتقه ثمانية أشهر يقتل ويمثل ويتوجه إلى بيت ...) ([161]) . (قبل از مهدی(ع) ،مردی از اهل بیتش از سوی مشرق خروج می کند ،كه به مدت هشت ماه شمشیر بر دوش مي گيرد و می کشد و از بين مي بردو به سوی بیت المقدس پیش می رود...) روایت دوم: امیرالمومنین(ع) بعد از جنگ نهروان خطبه ای طولانی ایراد کردند که در آن اینچنین آمده: (إنّ الله تعالى يفرج الفتن برجل منا أهل البيت كتفريج الأديم، بأبي ابن خيرة الإماء يسومهم خسفاً ويسقيهم بكأس مصبرّة، فلا يعطيهم إلاّ السيف هرجاً هرجاً، يضع السيف على عاتقه ثمانية أشهر، ودت قريش عند ذلك بالدنيا وما فيها لو يروني مقاماً واحداً قدر حلب شاة أو جزر جزور لأقبل منهم بعض الذي يرد عليهم حتى تقول قريش: لو كان هذا من ولد فاطمة لرحمنا، فيغريه الله ببني أمية فيجعلهم ملعونين أينما ثقفوا أخذوا وقتلوا تقتيلاً ﴿سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلاً ﴾ ([162]) ،([163]) .همانا خداوند متعال فتنه ها را بوسيله مردي از ما اهل بيت، برطرف مي كند مانند آزاد نمودن برده ها ،پدرم فداي او باد وی فرزند بهترين زنان است ، آنها را ازبين مي برد وجام تلخي به آنها مي نوشاند، جزء شمشير چيزی به آنان نمي دهد،و شمشير رابه مدت هشت ماه بر دوش مي گذارد،قريش در آن هنگام ، در دنيا وآن چه كه در آن است ، دوست مي داشتند كه یک بار ديگرمرا ببيند و آن به اندازه مقدار دوشيدن يك ميش ويا به اندازه زمان سر بريدن يك قربانكه از آنها بپزيرم بعضي از چيزهایی را که با آنها منسوب است، تا اين كه قريش بگويد: اگر اين از فرزندان حضرت فاطمه (س) بود به ما رحم مي كرد، وخداوند بني اميه را ذليل او مي كند وآن ها را ملعون می کند هر كجا يافت شوند گرفته و كشته مي شوند(این سنّت خدا (و طریقه حقّ) است که در همه ادوار امم گذشته برقرار بوده (که منافقان و فتنه انگیزان را رسولان حق به قتل رسانند) و بدان که سنّت خدا هرگز مبدّل نخواهد گشت) . روایت سوم: امام باقر(ع) میفرمایند: (في صاحب هذا الأمر سنن من أربعة أنبياء: سنة من موسى، وسنة من عيسى، وسنة من يوسف ، وسنة من محمد صلوات الله عليهم أجمعين، فقلت: ما سنة موسى؟ قال: خائف يترقب. قلت: وما سنة عيسى؟ فقال: يقال فيه ما قيل في عيسى، قلت: فما سنة يوسف؟ قال: السجن والغيبة. قلت: وما سنة محمد (ص)؟ قال: إذا قام سار بسيرة رسول الله (ص) إلا أنه يبين آثار محمد، ويضع السيف على عاتقه ثمانية أشهر هرجا هرجاً، حتى يرضي الله قلت: فكيف يعلم رضا الله؟ قال: يلقي الله في قلبه الرحمة ) ([164]) . در صاحب این أمر سنتهایی از چهار پيامبروجود دارد،سنتی ازموسی، و سنتی از عیسی، و سنتی از یوسف، وسنتی از محمد (درود خدا بر همه آنها باد) ،پرسیدم: سنت موسی چیست؟فرمودند: هراسان ومراقب.گفتم: سنت عیسی چیست؟ فرمودند: آن چه در مورد عيسي گفته شد ، به او گفته می شود. پرسیدم: سنت یوسف چیست؟ فرمودند: زندان و غیبت.پرسیدم سنت محمد (ص) ،چیست؟ فرمودند: هنگامی که قیام کند،به روش و سنت رسول الله (ص) عمل ميكند زيرا وى (ع) و آثار محمد (ص) را آشکار می کند، و شمشیر را به مدت هشت ماه بردوش خود می گذارد آنقدر می کُشد تا خداوند را راضی كند،پرسیدم: چگونه می فهمد که خداوند راضی شده؟ فرمود: زمانی که خداوند رحمت و عطوفت را در قلب او قرار می دهد. روایت چهارم: عیسی خشاب می گوید: از حسین ابن علی (ع) پرسیدم: شما صاحب این أمر هستید؟ فرمودند: (لا، ولكن صاحب هذا الأمر الطريد الشريد الموتور بأبيه، المكنى بعمه، يضع سيفه على عاتقه ثمانية أشهر)([165]) .خیر اما صاحب این امرهمان كه مورد تعقيب وگريز وخواهان خون پدرش است، مي باشد،كه به عمویش ملقب شده، به مدت هشت ماه شمشیر را بردوش قرار می دهد. روایت پنجم: از ابی بصیر که گفت: ابو عبد الله (امام صادق) علیه السلام فرمود: لا يخرج القائم (ع) حتى يكون تكملة الحلقة قلت و كم تكملة الحلقة قال عشرة آلاف جبرئيل عن يمينه و ميكائيل عن يساره ثم يهز الراية و يسير بها فلا يبقى أحد في المشرق و لا في المغرب إلاّ لعنها و هي راية رسول الله (ص) نزل بها جبرئيل يوم بدر ثم قال يا أبا محمد ما هي و الله قطن و لا كتان و لا قز و لا حرير. قلت: فمن أي شي‏ء هي؟ قال: من ورق الجنة نشرها رسول الله (ص) يوم بدر ثم لفها و دفعها إلى علي (ع) فلم تزل عند علي (ع) حتى إذا كان يوم البصرة نشرها أمير المؤمنين (ع) ففتح الله عليه ثم لفها و هي عندنا هناك لا ينشرها أحد حتى يقوم القائم فإذا هو قام نشرها فلم يبق أحد في المشرق و المغرب إلاّ لعنها و يسير الرعب قدامها شهراً و وراءها شهراً و عن يمينها شهرا و عن يسارها شهراً. ثم قال: يا أبا محمد إنه يخرج موتوراً غضبان أسفاً لغضب الله على هذا الخلق، يكون عليه قميص رسول الله (ص) الذي عليه يوم أحد و عمامته السحاب و درعه درع رسول الله ص السابغة و سيفه سيف رسول الله (ص) ذو الفقار يجرد السيف على عاتقه ثمانية أشهر يقتل هرجاً فأول ما يبدأ ببني شيبة فيقطع أيديهم و يعلقها في الكعبة و ينادي مناديه هؤلاء سراق الله ثم يتناول قريشاً فلا يأخذ منها إلا السيف و لا يعطيها إلا السيف و لا يخرج القائم (ع) حتى يقرأ كتابان كتاب بالبصرة و كتاب بالكوفة بالبراءة من علي)([166]). قائم علیه السلام خروج نکند تا آنگاه که حلقه کامل گردد. عرض کردم: حلقه[کامل شدنش] چقدر است؟ فرمود: ده هزار که جبرئیل از سمت راستش و میکائیل از سمت چپش باشد، سپس پرچم را باهتزاز در آورد و با پرچم حرکت کند یک نفر در خاور و باختر نماند مگر آنکه پرچم را لعنت کند و آن پرچم رسول خدا صلی الله علیه و آله است که جبرئیل آن را روز بدر فرود آورد. سپس فرود: ای ابا محمد آن پرچم بخدا قسم نه از پنبه است و نه از کتان و نه از ابریشم و نه از حریر . عرض کردم: پس از چیست؟ فرمود: از ورق بهشتی است، رسول خدا (ص) آن رادرروز بدر گشود سپس باز درهم پیچیده و بعلی علیه السلام سپرد و همواره نزد علی علیه السلام بود تا آن که روز بصره فرا رسید پس امیر المومنین علیه السلام آن را گشود و خداوند فتح را نصیب علی کرد سپس آن را درهم پیچید وآن در همان جا نزد ماراست هیچ کس آن راباز نخواهد کرد تا آن که قائم قیام کند و چون او قیام کرد آن پرچم را باز کند و کسی در خاور و باختر نماند مگر آن که آن رالعنت کند و رعب و ترس یک ماه راه از پیشاپیش و از پشت سر و از سمت راست و سمت چپ آن حضرت در حرکت باشد. سپس فرمود: آی محمد او خروج می کند در حالی که خونخواه و خشم ناک و متاسف به خاطر غضب خداوند بر این خلق ، و بر تن او پیراهن رسول خدا صلی الله علیه و آله که روز احد بر تن داشت ، خواهد بود، و عمامه سحاب و زرهش ،زره بلند رسول خدا (ص) و شمشیر او شمشیر رسول خدا صلی الله علیه و آله که ذو الفقار است، شمشیر را برهنه کرده هشت ماه بر دوش می گیرد و بی مهابا می کشد نخستین آغازش از بنی شیبه خواهد بود " دستانشان را می برد و در کعبه می آویزد و سخن گویش اعلام می کند که اینانند دزدان [اموال]خدا سپس به قریش می پردازد و بجز شمشیر رد و بدل نمی شود و قائم علیه السلام خروج نمی کند تا آن که دو نوشته (قطعنامه) یکی در بصره و دیگری در کوفه، در برائت از علی خوانده می شود) ودلایل مشترکی که از روایت امر سوم می فهمیم، آن: اول: وجود مردی است که مدت هشت ماه شمشیر را بر دوش حمل می کند. دوم: روایت اول می گوید که ،مردی قبل از مهدی (ع) از اهل بیت ایشان(ع) از سوی مشرق خروج می کند. سوم: روایت دوم بیان می کند که خداوند عزوجل فتنه ها رابا خروج مردی از اهل بیت(ع) خاتمه می دهد ،و امیرالمؤمنین (ع) در موردایشان فرمودند: پدرم فدایش فرزند بهترین زنان ،آنها را از بین می برد وجام تلخ به آن ها می نوشاند، و جوابی جزء شمشیر که بی مهابا باشد ، به آن ها نمی دهد) . چهارم: روایت سوم بیان می کند که برای اصحاب این أمر چهارسنت از چهار پیامبر است سپس آن سنتها را بیان کردو بعد از آن روایت می گوید: شمشیر را به مدت هشت ماه بر دوش می گذارد) . و از همین جا روایت سوم با تمام روایات در یک امر مشترک است ، ولی در امری دیگراختلاف دارد،اما امر مشترک همان بیان مدت زمان حمل شمشیر در هشت ماه است. واما امر مورد اختلاف ؛ این که ؛کسی که شمشیر را به مدت هشت ماه حمل می کند همان صاحب امر است،و از این جا سوالی بوجود می آید: منظور از صاحب امر(در این روایت)چه کسی است؟ پنجم : روایت چهارم با تمامی روایات به اینکه مدت حمل شمشیر هشت ماه خواهد بود مشترک است ،همان طور که با روایت سوم در امری که باقی روایات نداشتن اشتراک دارد و آن : کسی که شمشیر حمل می کند همان صاحب امر است، واز همین جا سوال دوباره تکرار می شود: صاحب امر چه کسی است ؟ به خصوص که روایت چهارم بیان کرده که صاحب امر کسی که : شخصی كه مورد تعقيب وگريز وخونخواه خون پدرش است، مي باشد،كه به عمويش ملقب شده!! ششم : روایت پنجم بیان کرده کسی کهشمشیر را به مدت هشت ماه حمل می کند همان قائم (ع) می باشد،و دلیل اینکه از بقیه روایاتهای گفته شده مستثنی می شود، این است که حمل نمودن شمشیر در مدت زمان ذکر شده را به قائم (ع) نسبت میدهد. همان طور که روایت اول بر خروج مردی در مشرق از اهل بیت مهدی (ع) که زمینه را برای امام مهدی (ع) مهیا می سازد ، تا کید می کند. لذا از همه نکات گقته شده نتیجه می گیریم کسی که شمشیر را به مدت هشت ماه حمل می کند، مردی است از اهل بیت امام مهدی (ع) که صاحب امر نیز خوانده می شود، وهمچنین قائم نیز نامیده می شود، ودلیل آن نسبت حمل نمودن شمشیر به مدت هشت ماه برای همه با وجود متغیر بودن عنواین در روایات است،و گاهی نسبت حمل شمشیر به مدت هشت ماه به مردی از اهل بیت (ع) ودوم توسط مردی از از اهل بیت امام مهدی (ع) وسوم توسط مردی که از مشرق خروج می کندوچهارم توسط صاحب امر، وپنجم توسط قائم (ع) است، واگر نگوییم که مراد، وحدانیت شخص در تمام این روایات است، پس باید حکم به تعارض روایات بدهیم،در حالی که روایات واضح وروشن هستند و همدیگر را تفسیر وشرح می دهند، در صورتی که هر روایت به زبان تفسیر دیگری ومکمل دلایل آن آمده است . وکسی نمی توانداین بیان تفسیری که در روایات آمده را روشن کند، و در همان زمان در سخنش تناقضی نباشد به خصوص که متکلمین یکی نیستند. وازهمین جا حکمتی که از زبان پاکان اهل بیت (ع) سر چشمه می گیرد ، شناخته می شود، همان گونه که روشن می گردد برای کلامشان هفتاد وجه است و همان طور که برای هر وجه مخرجی وجود دارد. و برای ما روشن می شود که چرا آنها (ع) ما را از رد نمودن روایات نهی کرده اند. سفیان بن سمط می گوید : قلت لأبي عبد الله (ع) : جعلت فداك، إنّ الرجل ليأتينا من قبلك فيخبرنا عنك بالعظيم من الأمر، فيضيق بذلك صدورنا حتى نكذبه، قال : فقال أبو عبد الله (ع): أليس عني يحدثكم؟ " قال: قلت: بلى، قال : فيقول لليل: إنه نهار، وللنهار: إنه ليل؟ قال: فقلت له: لا، قال: فقال: رده إلينا ، فإنك إن كذبت فإنما تكذبنا ([167]) . به ابی عبد الله (ع) گفتم : فدایت شوم ،مردی از طرف شما ، به سوی ما می آیدوما را به امر بزرگی از طرف شما خبر می دهد که به خاطر آن خبر سینه های ما تنگ می شود بطوری که تکذیبش می کنیم ،فرمودند : مگر از جانب من با شما حرف نمی زند ؛ گفتم : بله . فرمود : آیا به شب، روز و به روز، شب می گوید؟ گفتم : نه فرمود : آن را به ما بر گردانید،که اگر شما آنرا تکذیب نمودید انگار که ما را تکذیب کرده اید. ای فرزندان عزیزم تا این جا بحث ما تمام می شود و به امید خدا فردا شب کامل می کنیم. والحمد لله رب العالمین ،والصلاه والسلام علی محمد وآل محمد الطاهرین الائمه و المهدیین وسلم تسلیما . ***

-قسمت هفتم

:

صاحب أمر همان قائم(ع) است.

بعد از پایان یافتن بحث و گفت گو در شب گذشته سؤالاتی در ذهن احمد و برادرانش باقی ماند و قصد داشتند که در این شب سؤالات خود از پدر خود بپرسند، پدر آمد و به آنها سلام نمود وجواب سلامش رادادند،پدر گفت: در چهره شما سؤلاتی می بینم ،سؤال کنید تا به شما پاسخ دهم. احمد: از دیشب سوالی در مورد صاحب امر در ذهنم مانده است پدر: صاحب أمرچه کسی است؟ پدر : صاحب امر را روایت چهارم توصیف کرده به این که ایشان شخصی است كه مورد تعقيب و گريز و خونخواه پدرش مي باشد، و به عمويش ملقب است!! ونیز آنجا روایاتی هستند که این اوصاف را بیان کردند، که برای شما دوروایت ذکر می کنم : روایت اول: عبدعلی ابن حسین ثعلبی از پدرش نقل می کند: (لقيت أبا جعفر محمد بن علي عليهما السلام في حج أو عمرة (فقلت له: كبرت سني، ودق عظمي فلست أدرى يقضى لي لقاؤك أم لا فاعهد إلي عهداً وأخبرني متى الفرج؟ فقال: إنّ الشريد الطريد الفريد الوحيد، المفرد من أهله، الموتور بوالده، المكنى بعمه هو صاحب الرايات، واسمه اسم نبي) ([168]) .که ابو جعفر محمد بن علی(ع) را در سفر حج یا عمره دیدم و از ایشان پرسیدم: سنم بالا رفته و استخوانهایم سست شده نمی دانم که بار دیگر شما را خواهم دید یا خیر پس با من عهدی ببندید و راهنمائیم کنید که زمان فرج کی خواهد بود؟ فرمود: کسی که مورد تعقيب وگريز و تنها و بی یاور، دور افتاده از اهلش، خونخواه پدرش و ملقب به عمویش او صاحب پرچم هاست و نام او هم نام پیامبر است.) روایت دوم: ابی جارود ازابی جعفر محمدبن علی(ع) ،نقل می کند که فرمودند: (صاحب هذا الأمر هو الطريد الشريد الموتور بأبيه، المكنى بعمه، المفرد من أهله، اسمه اسم نبي) ([169]) . (صاحب این أمر همان کسی که مورد تعقيب و گريز و خون خواه پدرش و ملقب به عمویش از اهل خود دور شده و نام او هم نام پیامبر است.) وچیزی که از این دو روایت استفاده می شود: اولا : صاحب امری که روایات ایشان را توصیف کردند سه خصوصیت دارد و آن ملقب به عمویش وخونخواه پدرش وصاحب پرچم هاست ، یعنی پرچم های سیاه مشرقی و این تنها ذهنیتی است که به فکر خطور می کند، و آن به خاطرعدم اطلاق لفظ پرچمها مگر بر آن است، همانطور که از روایات مشاهده می شود.. دوم: مراد و مقصود از صاحب امر در این روایاتهمان قائم است ،و قبلا روشن شد که لفظ قائم بر دوشخص،بلکه بر اشخاصی اطلاق می شود،اما چیزی که برای ما مهم است این است که الان صاحب امر در این روایات همان قائم (ع) است . و منظور از لفظ صاحب أمر وقائم (ع) در اینجا محمد ابن حسن عسکری (ع) نیست بلکه مقصودشخص دیگریست که زمینه را برای امام مهدی محمد ابن حسن عسکری (ع) فراهم میسازد، که ایشان با وصف اینکه از اهل بیت امام مهدی (ع) است،توصیف شده ، همان طور که در قسمت گفته شده است ، در آینده بیشتر برای شما روشن خواهد شد. واثق: پدر معنی ملقببه عمویش چیست؟ پدر: مقصود از عمویش ،همان حضرت ابوالفضل عباس(ع) است ،واین همان چیزی که امیرالمؤمنین (ع) در خطبه ای که در کوفه بیان نموده، روشن کرده و شیعه و سنی آن را نقل کرده اند که حضرت فرمود: (بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله بديع السموات وفاطرها،... ثم قال: لو شئت لأوقرت من تفسير فاتحة الكتاب سبعين بعيراً،... سبحان القديم، يفتح الكتاب ويقرأ الجواب: يا أبا العباس أنت إمام الناس، سبحان من يحيي الأرض بعد موتها وترد الولايات إلى بيوتها. يا منصور تقدم إلى بناء السور ذلك تقدير العزيز العليم) ([170]) . بسم الله الرحمن الرحیم حمد و سپاس از آن پروردگاری که بدیع و شکافنده ی آسمان هاست ... سپس فرمود: اگرمی خواستم ، به مقدار بار هفتاد شتر فاتحه کتاب را تفسیر میکردم... سبحان قدیم،کتاب را باز می کند وجواب را می خواند: ای ابا عباس : شما امام(جلودار) مردم هستی،منزه است خدایی که زمین را بعد از مرگش زنده می کند و حکومت ها به صاحبان آنها بر میگردد. ای منصور برای ساخت دیوار جلو بیا که آن خواسته خدواند عزیز و علیم است .) . پس کنیه صاحب امر همان ابا عباس است ، وعباس عمویش می باشد ، زیرا که صاحب امر از نسل امام حسین (ع) می باشد که در این صورت حضرت عباس (ع) عمویش خواهد بود، لذاملقب به عمویش می باشد. واثق: پدر این لقب خیلی از ذهن مردم دور است،و به ذهن کسی خطور نمی کند که منظور از ملقب به عمویش همان حضرت عباس بن علی(ع) باشد. احمد: پدر چگونه نام صاحب أمر مانند نام پیامبر می باشد؟ پدر: بله نامش نام پیامبراست، و او احمد است که در وصیت رسول خدا (ص) در شب وفاتش ذکر شده وآن نام رسول الله (ص) می باشد و در روایت آمده: عبدالله ابن مسعود می گوید: رسول الله (ص) فرمودند: (لو لم يبق من الدنيا إلاّ يوم لطول الله تعالى ذلك اليوم حتى يبعث رجلاً مني يواطئ اسمه اسمي واسم أبيه اسم أبي يملأ الأرض عدلاً كما ملئت ظلماً) ([171]) . (اگر از دنیا فقط یک روز باقی بماند خداوند آن روز را آنقدر طولانی می کند تا مردی از من را مبعوث کند که نامش هم نام من ونام پدرش، نام پدرم می باشد زمین را پر از عدل و داد می کند همانطور که پر از ظلم و ستم گشته است) . و مراد و مقصود در این روایت امام محمد ابن حسن عسکری(ع) نیست ،زیرا نام پدرشان مانند نام پدر رسول الله (ص) نیست بلکه منظور آن احمدالحسن(ع) می باشد، که ان شاء الله در مورد این حدیث در آینده بیشتر توضیح می دهیم. محمود: پدر منظور از خونخواه پدرش چیست؟ پدر: خونخواه(الموتور بأبيه) کسی است که کشته ای دارد اما نتوانسته انتقام خون او را بگیرد ومقصود از پدر ایشان - بر اساس فهم خودم- همان امام حسین (ع) است . و چیزی که مرا بر این فهم وا داشته چند امر هستند: اول: امام حسین(ع) ،همان کشته شده ای که برای او انتقام نگرفته شده و در زیارت آمده: (السلام عليك يا ثار الله وابن ثاره و الوتر الموتور)([172]) . (درود بر تو ای کسی که خون خواه او خدا است و ای فرزند کسی که خون خواه او نیز خداوند است و یگانه کسی که قصاص او از قاتلانش گرفته خواهد شد.) پس صاحب امر خونخواه پدرش امام حسین (ع) می باشد. دوم: در این روایت قرینه ای وجود داردکه بیان می کند که منظور از پدرش همان امام حسین(ع) است ،وقرینه همان فرموده (ملقب به عمویش ) می باشد ، و در تفسیر آن آمده که مراد به عمویش در خطبه امیر المومنین (ع) همان حضرت عباس(ع) است در فرموده اش : (ای ابا عباس شما امام مردم هستی ) ، وبا این قرینه که عمویش حضرت عباس (ع) تفسیر شده پس قطعاً مراد از پدرش امام حسین (ع) است؛زیرا صاحب أمر از نسل امام حسین (ع) است. سوم: روایات ذکر کرده که قائم یا صاحب پرچم های مشرقی از فرزند امام حسین (ع) است، عبدالله بن عمر می گوید : (يخرج رجل من ولد الحسين من قبل المشرق لو استقبلته الجبال لهدمها واتخذ فيها طرقاً) ([173]) . (مردی از فرزندان امام حسین (ع) از جهت مشرق خروج می کند که اگر کوه ها در برابرش قرار بگیرندآنها را متلاشی می کند وراه خود را باز می کند) ابی جعفر (ع) می فرماید : (وأشهد على رجل من ولد الحسين لا يسمى ولا يكنى حتى يظهر أمره فيملأها عدلاً كما ملئت جوراً ...) ([174]) . (بر مردی از فرزندان امام حسن (ع) گواهی می دهم که نامیده وملقب نمی شود تا اینکه امرش ظهور کندوزمین را پر از عدل می کند همان طور که از ظلم وجور پرشده است ... ) ودر گذشته ذکر کردیم که منظور از آن امام مهدی (ع) نیست ،بلکه مهدی اول وقائم و صاحب أمر و صاحب پرچمهای مشرقی است. و همچنین (ع) می فرماید: (... إياك وشذاذ من آل محمد (ع) فإن لآل محمد وعلي راية ولغيرهم رايات فالزم الأرض ولا تتبع منهم أحداً أبداً حتى ترى رجلاً من ولد الحسين (ع) معه عهد نبي الله ورايته وسلاحه فإن عهد نبي الله صار عند علي بن الحسين ثم صار عند محمد بن علي ويفعل الله ما يشاء فالزم هؤلاء أبداً وإياك ومن ذكرت لك ...) ([175]) . (... بر حذر باش و نسبت به خاندان محمد (ص) هوشیار باش زیرا برای آل محمد (ص) و علی پرچم است وبرای غیرآن ها پرچمهایی است پس در کمین باش و هیچکس از آنان را پیروی نکن تا اینکه مردی از فرزندان امام حسین(ع) را ببینی که همراه ایشان عهد رسول الله (ص) و پرچم و سلاح ایشان است زیرا عهد پیامبر در نزد علی ابن حسین (ع) قرار گرفت و سپس نزد محمد ابن علی (ع) و خداوند هر چه را إراده کند انجام میدهد همیشه از آنان پیروی کن و نسبت به چیزی که برایت ذکر کردم هوشیار باش. محمود: پدر ازآن چه که برایمان ذکر کردید چند مورد برایم روشن شدکه برایتان ذکر می کنم تا بدانم آیا چیزی که فهمیدم درست است؟ اول: مردی از مشرق خروج می کند که صاحب پرچمهای سیاهی است که از سمت مشرق می آیند ،وشمشیر را به مدت هشت ماه بر دوش می گیرد. دوم: این مرد از فرزندان امام حسین(ع) بلکه از اهل بیت امام مهدی(ع) است و در هنگام ظهورش جوان خواهد بود. سوم : نام ایشان مهدی (ع) است ، و منظور آن امام مهدی ابن حسن عسکری (ع) نیست ،زیرا که پرچم های مشرقی قبل از ظهور امام مهدی(ع) می باشند.منظور از لفظ مهدی ،همان مهدی اول(ع) است که در وصیت رسول الله (ص) ،در شب وفاتش ذکر شده است. چهارم: او خلیفه ی امام مهدی (ع) یا خلیفه خدا مهدی (ع) است،با وجود اختلاف در دو روایت ؛ بر اساس هر دو تعبیر مقصود همان مهدی اول و یمانی موعود خواهد بود. پنجم: همانا که مهدی اول،صاحب پرچمهای مشرقی است که با وصیت و عهد رسول الله (ص) شناخته می شود. ششم: تمام این الفاظ،خلیفه مهدی یا خلیفه خدا مهدی یا وزیر مهدی یا ازفرزندان امام حسین(ع) ،یا از اهل بیت امام مهدی (ع) ،وملقب به عمویش ، همه آن هابه یمانی اشاره دارند همان طور که جدش امیرالمؤمنین (ع) ،ایشان را طالع مشرق نامیدند و در خطبه ایی فرمودند: (وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ إِنِ اتَّبَعْتُمْ طَالِعَ الْمَشْرِقِ سَلَكَ بِكُمْ مَنَاهِجَ الرَّسُولِ (ص) فَتَدَاوَيْتُمْ مِنَ الْعَمَى وَ الصَّمَمِ وَ الْبَكَمِ وَ كُفِيتُمْ مَئُونَةَ الطَّلَبِ وَ التَّعَسُّفِ وَنَبَذْتُمُ الثِّقْلَ الْفَادِحَ عَنِ الْأَعْنَاقِ وَ لَا يُبَعِّدُ اللَّهُ إِلَّا مَنْ أَبَى وَ ظَلَمَ وَ اعْتَسَفَ وَ أَخَذَ مَا لَيْسَ لَهُ وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ) ([176]) . (و بدانید اگر تابع و پیرو خارج شده از مشرق شوید شمارا در مسیر سنت های رسول الله (ص) سیر می دهدو از هرگونه کوری،کری،لالی،نا بینایی خلاص می شوید و خواسته ها یتان پایان می یابد و باری سنگین که برگردن شما بوده را بر زمین می گذارید و هیچ کس از خداوند دور نمی شود جز کسی که دوری کند و چیزی را برگزیند که حق نباشد و چیزی را بر میدارد که حقش نیست و آنا که ظلم وستم کردند به زودی خواهند دانست که به چه کیفرگاهی و دوزخ انتقامی بازگشت می کنند. هفتم: صاحب پرچمها خود یمانی است که با مردی از فرزندان ابی سفیان مبارزه می کند(سپس پرچمهای کوچک سیاه رنگی خروج می کنند که با مردی از فرزندان ابی سفیان مبارزه می کند واصحابش از مشرق هستند، واطاعت وبعیت را به امام مهدی (ع) می دهند.) - یعنی سفیانی همانطور که گفته شد – وقبلا بیان کردیم که کسی که با سفیانی نبرد می کند همان یمانی است . هشتم: روایات به پیروی از صاحب پرچمهای مشرقی و بیعت با ایشان دستور داده اند،و فرمودند: ( پرچم های سیاهی از سوی مشرق می آیند که قلوبشان مانندآهن است پس هرکس درباره آنها شنید بسوی آنان بشتابد و بیعت کند حتی اگر مجبور به خزیدند روی برفهاباشد.) پدر: فرزندانم ؛ من دراینجا توضیحی دارموآن : اینست که روایات نصرت و یاری و بیعت با پرچمهای مشرقی را واجب دانسته اند، و این ممکن نیست مگر این که در میان آنهاحجتی وجود داشته باشد.همان طورکه روایات قبلی آن را بیان کردند،و خلیفه وحجت همان یمانی است ،وگرنه هرگز به بیعت با آنان ورفتن به سویشان حتی با وجود سختی خزیدن بر برف ها را أمر نمی کردند، با توجه به دید اعتباری به روایتی که برای شما بیان کردم که بیان می کند : (كل راية ترفع - أو قال: تخرج - قبل قيام القائم (ع) صاحبها طاغوت) ([177]) . ( هر پرچمی که قبل از قیام قائم برافراشته – یا فرمودخروج کند- صاحبش طاغوت است). و مشخص می شود که صاحب این پرچمها همان قائم یمانی است؛زیرا روایات أمر به پیوستن به پرچمهای مشرقی کرده اند،(بسوی آنان بشتابید و با آنان بیعت کنید حتی اگر مجبوربه خزیدن بر برفها باشید ) ،وآنها رابا وصف طالب حق توصیف کردند(حق خود را خواستار می شوند امابه آنان نمی دهند.تا سه مرتبه آنرا تکرار می کند-پس با آنان مبارزه کرده و پیروز می شوند و در این حال باقی می مانند تا اینکه آن را به مردی از اهل بیتم تسلیم کنند) ،و وصف شده اند که بسوی خود دعوت نمی کنند بلکه به آل محمد (ع) دعوت می کنند ، بلکه به مردی از اهل بیت پیامبر (ع) که زمین را پر از عدل و داد میکند، به امام مهدی (ع) امر حکومت راتسلیم می کنند واین همان معنای روایت یمانی است در آن آمده که به سوی حق وصاحبتان (امام مهدی (ع) ) دعوت می کند،واز آن فهمیده می شود که فرمانده پرچمهای مشرقی همان یمانی (ع) است واوقائم است. واثق: پدر مقصود و مراد از مشرق کجاست؟ پدر: برایتان روایت را بیان می کنم که منظور از مشرق را برای شماآشکار می کند، رسول الله (ص) فرمودند: (إذا رأيتم الرايات السود قد اقبلت من خراسان فأتوها ولو حبواً على الثلج فأن فيها خليفة الله المهدي) ([178]) .هنگامی که دیدید پرچمهای سیاه از سوی خراسان به اهتزاز در آمدند به سوی آنها بروید حتی اگر مجبوربه خزیدن بر برفها باشید زیرادر میان آن ها خلیفه خدا مهدی است) . عزیزانم توجه کنید این روایت اشتراکات بسیاری با روایات قبلی دارد اما یک چیز جایگزین شده است ، وآن بجای مشرق، خراسان ذکر شده است ، فرزندانم از آن چه می فهمید؟ احمد: فهمیدیم که مشرق همان خراسان است به اعتبار اینکه روایات یکدیگر را تفسیر می کنند. پدر: بله پسرم .اما برای این که بیشتر متوجه شویداین روایات را برایتان ذکر می کنم. روایت اول: احمد در مسند خود از رسول الله (ص) نقل کرده که فرمودند: (إذا رأيتم الرايات السود قد جاءت من قبل خراسان فائتوها فان فيها خليفة الله المهدي) ([179]) . هنگامیکه دیدید پرچمهای سیاه از سوی خراسان به اهتزاز در آمدند بسوی آنها بشتابید. زیرا در میان آنها خلیفه خدا مهدی(ع) است. روایت دوم: مقریزی در امتاع الاسماع خود ، ومتقی هندی در کنز عمال از رسول خدا محمد (ص) روایت می کند که فرمودند: (تخرج من خراسان رايات سود فلا يردها شيء حتى تنصب بإيلياء) ([180]) .(پرچمهای سیاهی از سوی خراسان خروج می کند هیچ چیز مانع آن ها نمی شود تا اینکه در ایلیا(بیت المقدس) منصوب گردد) . روایت سوم: سید ابن طاووس در کتاب ملاحم والفتن خود از پیامبر اکرم (ص) روایت می کند که فرمودند: (إذا رأيتم الرايات السود خرجت من قبل خراسان، فأتوها ولو حبواً على الثلج، فإن فيها خليفة الله المهدي) ([181]) . (هنگامیکه دیدید پرچمهای سیاه از سوی خراسان به اهتزاز در آمدند بسوی آنها بشتابید حتی اگر بر برف ها سینه خیز بروید زیرا در میان آن ها خلیفه خدا مهدی(ع) است) . روایت چهارم: ازامام باقر (ع) نقل شده که می فرمایند: (إنّ لله تعالى كنزا بالطالقان ليس بذهب ولا فضة، اثنا عشر ألفاً بخراسان شعارهم ( أحمد أحمد ) يقودهم شاب من بني هاشم على بغلة شهباء، عليه عصابة حمراء، كأني أنظر إليه عابر الفرات. فإذا سمعتم بذلك فسارعوا إليه ولو حبوا على الثلج) ([182]) .برای خداوند در طالقان گنج است که نه از طلاونه از نقره است بلکه دوازده هزار نفر در خراسان که شعارشان احمد احمد است.که جوانی از بنی هاشم سوار بر اسبی سفید آنان را فرماندهی می کند و سربندی قرمز بر سر دارد گویا او را می بینیم که از فرات عبور کرده پس هنگامی که درباره ی او شنیدید بسوی او بشتابید حتی اگر بر برف ها سینه خیز بروید) . فرزندانم ملاحظه کنید این روایات رابا روایات قبلی مقایسه کنیدخواهید یافت که در برخی موارد با آنها مطابقت دارند، و جوانی را که ازاهل بیت امام مهدی (ع) است، از آن با عنوان(جوانی از بنی هاشم ) یاد کرده ، ونیز روایت بر وجوب شتاب به سوی آن ذکر کرده وگفته (پس هنگامیکه آنرا شنیدید بسوی او بشتابید حتی اگر بر برف ها سینه خیز بروید ) و جهت شرق که همان خراسان است را ذکر کرده وگفته (دوازده هزار نفر در خراسان ) و (خلیفه خدا مهدی (ع) ) راذکر کرده ،و تمام این ها در روایاتقبلی ذکر شده بودند. وبیان کرده که او از فرات عبور می کندو به سوی عراق پیشروی می کند،(گویا او را می بینم که از فرات عبور کرده است). سپس برخی مواردی که سبب تمایز از دیگر روایات شده ،بیان کرده است،وجهت مشرقی را که آن جوانی که از اهل بیت مهدی (ع) استاز سویش می آید، بیان کرده که همان خراسان است ، و روایات کلمه خراسان را به جای مشرق ذکر کردند،واز همین جاست که جهت مشرق مشخص می شود. ومعلوم می شود که خراسان عنوانی است که به مشرق اطلاق می شود نه به منطقه ای معروف در ایران. محمود: از آن روایات دریافت می شود که برای امام مهدی (ع) فرزندانی است به این دلیل که آن شخصی که از مشرق خروج می کنداز اهل بیت امام مهدی (ع) توصیف شده است. پدر: آری پسرم برای امام مهدی (ع) فرزندانی است ،واین همان چیزی که در روایات بسیاری ذکر شده که برخی از آنها را به امید خدابرایتان در شب آینده نقل خواهم کرد اما برایتان چیزی نقل می کنم که به خارج شده از مشرق و صاحب پرچمهای سیاه و یمانی بر می گردند، به این که ایشان داری اصل مجهول می باشد، به این روایت توجه کنید: امام باقر(ع) در حدیثی طولانی می فرماید: ( لابد من وجود رحی تطحن فاذا قامت علی قطبها وثبتت علی ساقها بعث الله علیها عبدا عنیفا خاملا اصله یکون النصر معه اصحابه الطویله شعورهم اصحاب السبال سود ثیابهم اصحاب رایات سود ویل لمن ناواهم یقتلونهم هرجا والله لکانی انظر الیهم والی افعالهم ومایلقی الفجار منهم والاعراب الجفاه یسلطهم الله علیهم بلا رحمه فیقتلونهم هرجا علی مدینتهم بشاطی الفرات البریه والبحریه جزاء بما عملوا وما ربک بظلام للعبید)([183]) (آسیابی باید بگردش درآید و همین که کاملا بر محور خود نشست و پا برجا شد، خداوند بنده‏ای شدیدبا اصل و نسبی مجهول را برانگیزد که پیروزی بهمراه او باشد یارانش با موهای بلند و لباس های بلند و جامه های سیاه ، صاحب پرچم های سیاه ، وای بر کسانی که با آنان ستیزند که بی ملاحظه آنان را بکشند. بخدا قسم گویی آنان را می بینم و کارهایشان و آنچه بدکاران وعربهای ستمگر از دست آنان می بینند در پیش چشم من است خداوند آنان را که مهری در دلشان نیست برایشان مسلط می کند و در شهر خودشان که در کنار فرات خشکی و و دریایست آنها را بی محابا میکشند جزای آنچه که کرده‏اند و پروردگار تو به بندگانش ستم روا نمی دارد. ) ومعنی مجهول نسب این است که اصل و نسبش برای مردم نا معلوم بوده و توانایی رسیدن و کشف سلسله نسبش راندارند؛ ودلیل آن این است که نسبش به امام مهدی (ع) باز می گردد،لذا روایت بیان کرده(مردی قبل از مهدی از اهل بیتش خروج می کند) ، وهمان طور که معلوم است که نسل امام مهدی (ع) به سبب غیبت وآن چه که ازشرایط بر آن حاکم است ، باعث پنهان و مجهول ماندن نسب نسلی است که به وی منتهی می شود , و تا اینجا سخنمان را به پایان می رسانیم به حول وقوه الهی فردا دوباره به بحث و گفتگو می نشینیم والحمدالله رب العالمین و الصلاه و السلام علی محمد و علی آل محمد الأئمه الائمة والمهديين وسلم تسليما. ***

-قسمت هشتم

نسل امام مهدى (ع)

پدر آمد و فرزندان را درحال بحث و گفتگو در مورد آنچه که پدرشان در شب گذشته گفته بود،یافت و به آن ها گفت: فرزندانم آیا سؤالی دارید؟ محمود: پدر دیشب به ما وعده دادید که امشب بحثمان در مورد نسل امام مهدی (ع) باشد و آیا امام مهدی (ع) همسر و فرزندانی دارند؟ چگونه می توانیم آن را با دلیل ثابت کنیم؟ پدر: بله فرزندم ان شاء الله برایتان بیان خواهم کرد. اما در مورد اثبات ازدواج امام مهدی(ع)، و این امری است که می توان آن را ثابت نمود،وبعد از آن چگونگی اثباتش را بیان می کنم مگر این که شناخت تفاصیل ازدواج برای کسی ممکن نباشد، وکسی که طالب شناخت تفاصیل باشد به حقیقت غیبت امام (ع) و شرایطی که با آن مواجه میشود جاهل بوده. همچنین این قضایا شخصی است و ربطی به آن چه که ما می خواهیم ثابت کنیم نداردوآن همان نسل وفرزندان است ،زیرا که سخن ما در مورد آن است که اینک وسیله امتحان ما قرار گرفته ، همان طور که قبلا گفته شده مهدی اول (ع) از نسل امام مهدی (ع) است وایشان همان یمانی که سرپیچی از وی موجب ورود به آتش جهنم می شود،وامتحان ما در این جا در تفاصیل ازدواج امام مهدی (ع) که در غیبت حاصل شده نیست. اما به نسبت اصل ازدواج می توان آن را از دو راه ثابت نمود: راه اول: که آن براساس سخن اصولیون بنا شده است که می گوید: که امام مستحب را ترک نمی کند، و واضح است که ازدواج أمری مستحب در شرع اسلامی است ،پس چگونه ممکن است امام مهدی (ع) از آن روگردانی کند؟! رسول الله (ص) فرمودند: (النكاح من سنتي، فمن رغب عنه فقد رغب عن سنتي) ([184]) . (ازدواج از سنت من است پس هرکس از آن دوری کند از سنت من دوری کرده.) . وابی عبد الله(ع) فرمودند : رسول الله (ص) فرمودند : (من تزوج أحرز نصف دينه وفي حديث آخر فليتق الله في النصف الآخر أو الباقي) ([185]) (کسی که ازدواج کند نصف دین خود را حفظ کرده است ودر حدیث دیگری ، ودر نصف دیگر تقوای خدا را پیشه کند) و از ابی عبدالله (ع) روایت می شود که فرمودند: امیرالمؤمنین (ع) ،می فرمایند: (تزوجوا فإنّ رسول الله (ص) قال : من أحب أن يتبع سنتي فإن من سنتي التزويج)([186]) (ازدواج کنید که رسول الله (ص) فرمودند: هرکس دوست دارد تابع سنت من باشد ، ازدواج از سنت من است،) . وابی عبدالله (ع) می فرماید: (ركعتان يصليهما المتزوج أفضل من سبعين ركعة يصليها أعزب)([187])(دو رکعت نماز شخصی متأهل از هفتاد رکعت نماز شخص مجرد با فضیلت تر است) با این همه تاکید به ازدواج ،چگونه امام مهدی (ع) با فضیلت ترین بناء در اسلام و سنت جدش پیامبر مصطفی (ص) را ترک کند.؟!! آری آن ممکن است اگر دلیلی باشد که امام مهدی (ع) را مستثنی کند،مگر این که ایشان در مقام مفقود باشند،بر این اساس آن روایات که فضیلت ازدواج را بیان می کنند شامل امام مهدی (ع) هم می شوند،به خصوص آنچه که در علم اصول مقرر کردندبه این که امام مستحب را ترک نمی کند. راه دوم : بر مبنای روایاتی است که بر وجود فرزندانی برای ایشان (ع) تأکید کردند، وواضح است که فرزندان جزء از طریق ازدواج بوجود نمی آید ودلیلی وجود نداردکه امام مهدی (ع) را ازاین قاعده خارج کند مانند داستان حضرت مریم (س) که حضرت عیسی(ع) را بدون ازدواج به دنیا آورد، یا حضرت آدم (ع) که خداوند ابتدا او را آفرید. وبر این اساس اثبات داشتن فرزند برای ایشان به معنی ازدواجشان می باشد. بلکه بعضی از آنها می گویند که نسب متنبی شاعر معروف به امام مهدی (ع) برمیگردد. امادر مورد نسل امام مهدی(ع) ، می توان از طریق روایاتی که نشان میدهند برای ایشان (ع) فرزندانی وجود دارند ،ثابت نمود ،واین روایات بر دو قسم هستند: قسمت اول: آنچه که وجود نسل را برای ایشان (ع) روشن میکند وآن روایات زیادی است: روایت اول: شیخ طوسی در کتاب غیبه ،صلواتی که به صلوات ابی الحسن ضراب معروف است را روایت می کند، آن صلوات طولانی و دارای فضیلت بزرگی است و ما برخی از این قسمتها را بیان می کنیم: (.... اللهم أعطه في نفسه وذريته وشيعته ورعيته وخاصته وعامته وعدوه وجميع أهل الدنيا ما تقر به عينه، وتسر به نفسه، وبلغه أفضل أمله في الدنيا والآخرة، إنك على كل شيء قدير .....) ([188]) .(خداوندا ، در مورد خودش وفرزندانش وپیروانش وزیر دستانش ونزدیک ترین ودورترین ودشمنانش وهمه اهل جهان ، آن چه که چشمش را روشن کند ودلش را شادمان گرداند به او عطاء فرما ، واورا به برترین آرزو هایش در دنیا وآخرت برسان ؛ که تو بر هر چیز توانایی...) ونیز در آن آمده : (...اللهم صل على محمد المصطفى، وعلي المرتضى، وفاطمة الزهراء، (و) الحسن الرضا، والحسين المصطفى، وجميع الأوصياء، مصابيح الدجى، وأعلام الهدى، ومنار التقى، والعروة الوثقى، والحبل المتين، والصراط المستقيم، وصل على وليك وولاة عهده، والأئمة من ولده، ومد في أعمارهم، وأزد في آجالهم، وبلغهم أقصى آمالهم [ديناً]، دنيا وآخرة إنك على كل شيء قدير..) ([189]) .(خداوندا ، درود فرست بر محمدمصطفی ،علیّ مرتضی ، فاطمه زهرا،حسن پسندیده ،حسین برگزیده وهمه جانشینان او ،[آنان که ] چراغ های روشن گر تاریکی ونشانه های هدایت ومشعل های تقوی ، ودستگیره استوار ورشته ناگسستنی وراه راست،وبر ولیّ خودت ، و والیان عهد او ، و امامان از فرزندانش درود فرست ، وعمر آنان را طولانی وبر مدّت زندگی شان بیفزای ودر دنیا وآخرت به آخرین آرزو هایشان برسان ؛ که تو بر هر چیز توانایی....) ابن طاووس در جمال الأسبوع این امر را روایت می کند و درباره آن می گوید: (إذا تركت تعقيب عصر يوم الجمعة لعذر فلا تتركها أبداً، لأمر أطلعنا الله عليه) ([190]) .(اگرتعقیب عصر روز جمعه را به خاطر عذری ترک کردی ،ابداً آن را ترک نکن ، وآن به خاطر امری ست که خدا ما را از آن مطلع کرده است ) ومیرزا محمد تقی اصفهانی در کتاب مکیال المکارم خود برآن توضیح داده ومی گوید: ( ويستفاد من قوله (: فلا تتركها أبداً لأمر أطلعنا الله جل جلاله عليه، صدور أمر إليه من مولانا صاحب الزمان عجل الله تعالى فرجه في ذلك، فهو دليل لصحة الرواية، والله ولي النعمة والهداية ([191]) .از گفته اش : آنرا هرگز ترک نکنیدبه خاطر أمری که خداوند مارا از آن مطلع کرده ، استفاده می شود که که آن امر از مولای ما صاحب الزمان (عج) صادر شده ،و آن دلیلی بر صحت روایت می باشد، و خداوند صاحب نعمت و هدایت است. روایت دوم: شيخ طوسی در مصباح متهجد در اعمال روز سوم ماه شعبان،که آن روز ولادت امام حسين (ع) است و دعا این است : (اَللّهُمَّ اِنّى‏ اَسْئَلُک بِحَقِّ الْمَوْلُودِ فى‏ هذَا الْيوْمِ، الْمَوْعُودِ بِشَهادَتِهِ‏ قَبْلَ اْستِهْلالِهِ وَوِلادَتِهِ، بَکتْهُ السَّمآءُوَمَنْ فيها، وَالْأَرْضُ وَمَنْ‏ عَلَيها، وَلَمَّا يطَاْ لابَتَيها قَتيلِ الْعَبْرَةِ، وَسَيدِ الْأُسْرَةِ الْمَمْدُودِ بِالنُّصْرَةِ يوْمَ الْکرَّةِ الْمُعَوَّضِ مِنْ قَتْلِهِ اَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ نَسْلِهِ، وَالشِّفآءَ فى‏ تُرْبَتِهِ، والْفَوْزَ مَعَهُ فى‏ اَوْبَتِهِ، والْأَوصِيآءَ مِنْ عِتْرَتِهِ بَعْدَ قآئِمِهِمْ‏ وَغَيبَتِهِ، حَتّى‏ يدْرِکوا الْأَوْتارَ، وَيثْاَروُا الثَّارَ، وَيرْضُوا الْجَبَّارَ، وَيکونُوا خَيرَ اَنْصارٍ، صَلَّى اللَّهُ عَلَيهِمْ مَعَ اْختِلافِ اللَّيلِ وَالنَّهارِ، اَللّهُمَّ فَبِحَقِّهِمْ اِلَيک اَتَوَسَّلُ، وَاَسْئَلُ سُؤالَ مُقْتَرِفٍ مُعْتَرِفٍ مُسيئٍ‏ اِلى‏ نَفْسِهِ، مِمَّا فَرَّطَ فى‏ يوْمِهِ وَاَمْسِهِ، يسْئَلُک الْعِصْمَةَ اِلى‏ مَحَلِ‏ رَمْسِهِ اَللّهُمَّ فَصَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَعِتْرَتِهِ، وَاحْشُرْنا فى‏ زُمْرَتِهِ، وَبَوِّئْنا مَعَهُ دارَ الْکرامَةِ وَمَحَلَّ الإِقامَةِ، ) ([192]) (خدايا از تو خواهم به حق مولود در اين روز آن مولودى که به او وعده شهادت داده شده بود پيش از اينکه بانگش در اين دنيا بلند شود و به دنيا آيد آسمانها و هر که در آنها است و زمين و هرکه‏ بَر آن است برايش گريستند پيش از آنکه قدم در اين جهان گذارد کشته اشک و آه و آقاى طائفه بشر آن کس که در روز رجعت به يارى مدد شده و آن که پاداش کشته شدنش اين بود که امامان از نسل اويند و درمان در تربت او است و پيروزى در زمان رجعت با اوست و اوصياء از عترت او هستند پس از حضرت قائم‏ و پس از دوران غيبتش تا اينکه انتقام گيرند و خونها را باز گيرند و خداى جبار را خوشنود سازند و بهترين ياران دين خدا باشند درود خدا بر ايشان در هر زمان که رفت و آمد دارد شب و روز خدايا پس به حق آنها به سوى تو دست نياز دراز کنم و از تو خواهم خواستن شخص گناهکار و اعتراف کننده بدکردار به نفس خويش از کوتاهيهايى که در امروز و ديروزش کرده و اکنون از تو پناه خواهد تا هنگام رفتن در گور خدايا پس درود فرست بر محمد و عترتش و ما را در زمره او محشور گردان‏ و جاى ده ما را با او در خانه کرامت (بهشت) و جايگاه ماندن هميشگى) روایت سوم: در زیارت امام مهدی (ع) در روز جمعه خوانده می شود ،که سید ابن طاووس در کتاب جمال الاسبوع آن را ذکر کرده که درقسمت هایی از آن آمده (صلى الله عليك وعلى آل بيتك الطيبين الطاهرين) ، وتكررت هذه الفقرة في ثلاث مواضع، وفي أخرها قال: (صلوات الله عليك وعلى أهل بيتك الطاهرين) ([193]) (خداوند بر شما واهل بیت پاک وطاهر شما درود بفرستد ) واین قسمت در سه جا تکرار شده است ، ودر آخر آن می فرماید : (درود های خداوند بر شما وبر اهل بیت پاک شما باد) روایت چهارم: امام صادق(ع) به ابی بصیر می فرمایند: (كأني أرى نزول القائم (ع) في مسجد السهلة بأهله وعياله…) ([194]) (گویا می بینم که قائم (ع) به همراه اهل و عیالش در مسجد سهله فرود می آیند...) (وصل على وليك وولاة عهده، والأئمة من ولده، ومد في أعمارهم، وأزد في آجالهم، وبلغهم أقصى آمالهم [ديناً]، دنيا وآخرة إنك على كل شيء قدير...(وبر ولیّ خودت ، ووالیان عهد او ، و امامان از فرزندانش درود فرست ، وعمر آنان را طولانی وبر مدّت زندگی شان بیفزای ودر دنیا وآخرت به آخرین آرزو هایشان برسان ؛ که تو بر هر چیز توانایی....) و روایت آنها را والیان عهد امام مهدی(ع) و امامان از فرزندانش توصیف می کند .همانطور که روایت دوم آنان رااوصیای امام مهدی (ع) بیان نموده است: (والْأَوصِيآءَ مِنْ عِتْرَتِهِ بَعْدَ قآئِمِهِمْ ) (واوصیای از عترتش که بعد از قائم آنها می آیند ) وبیان کرده که آنان انتقام را می گیرند و بهترین انصار می باشند: (حتی یدرکوا الاوتار ویثاروا الثار ویرضوا الجبار ویکونوا خیر انصار) (تا اينکه انتقام گيرند و خونها را باز گيرند و خداى جبار را خوشنود سازند و بهترين ياران دين خدا باشند) وبرای بزرگ کردن منزلت وشان آنهادعا کننده بر آن ها صلوات می فرستد وبه آنان متوسل می شود : (صَلَّى اللَّهُ عَلَيهِمْ مَعَ اْختِلافِ اللَّيلِ وَالنَّهارِ، اَللّهُمَّ فَبِحَقِّهِمْ اِلَيک اَتَوَسَّلُ، وَاَسْئَلُ سُؤالَ مُقْتَرِفٍ مُعْتَرِفٍ مُسيئٍ‏ اِلى‏ نَفْسِهِ، مِمَّا فَرَّطَ فى‏ يوْمِهِ وَاَمْسِهِ) ( درود خدا بر ايشان در هر زمان که رفت و آمد دارد شب و روز خدايا پس به حق ايشان به سوى تو دست نياز دراز کنم و از تو خواهم، خواستن شخص گناهکار واعتراف کننده بدکردار به نفس خويش از کوتاهي هايى که در امروز و ديروزش کرده)

قسمت دوم

: روایاتی که تنها به ذکر فرزندان امام مهدی (ع) پرداخته اند: روایت اول: شیخ طوسی در مصباح المتهجد دعایی از امام رضا(ع) درحق امام مهدی(ع) ذکر می کند، ودر قسمت های آن آمده است : (اللهم أعطی فی نفسه و اهله و ولده و ذریته وامته وجمیع رعیته ماتقر به عینه وتسر بهنفسه) ([195]) .(خداوندا در نفسش واهلش وفرزندش ونسلش وامتش وتمام پیروانش عطا کن آن چه که مایه مسرت چشمانش وخوشحالی او می شود.) . روایت دوم: شیخ نعمانی در کتاب غیبه خود از ابی عبدالله صادق(ع) روایت می کند که فرمودند: (إنّ لصاحب هذا الأمر غيبتين: إحداهما تطول حتى يقول بعضهم: مات، وبعضهم يقول: قتل، وبعضهم يقول: ذهب، فلا يبقى على أمره من أصحابه إلا نفر يسير، لا يطلع على موضعه أحد من ولي ولا غيره، إلاّ المولى الذي يلي أمره) ([196]) . (برای صاحب این أمر دو غیبت است یکی از آنها آنقدر طول می کشد که برخی می گویند مرده و برخی می گویند: کشته شده و برخی گویند: رفته پس هیچکس بر أمر وی باقی نمی ماندجز یک نفر و از موضع ایشان کسی اطلاع ندارد جزمولای که سرپرستی أمر عهد ایشان است ) این روایت را شیخ طوسی در کتاب غیبه خود با این سند و با این لفظ نیز روایت نموده است ؛احمد بن ادریس ، از علی بن محمد از فضل بن شاذان از عبد الله بن جبله ، ازعبد الله بن مستنیر از مفضل بن عمر که می گوید از ابا عبد الله شنیدم که می فرماید : (إنّ لصاحب هذا الأمر غيبتين: إحداهما تطول حتى يقول بعضهم: مات، ويقول بعضهم: قتل، ويقول بعضهم: ذهب، حتى لا يبقى على أمره من أصحابه إلاّ نفر يسير، لا يطلع على موضعه أحد من ولده ولا غيره إلاّ المولى الذي يلي أمره([197]) . (برای صاحب این أمر دو غیبت است یکی از آن ها آن قدر طول می کشد که برخی می گویند مرده و برخی می گویند: کشته شده و برخی گویند: رفته پس هیچ کس بر أمر ایشان باقی نمی ماندجز یک نفر و از موضع ایشان کسی از فرزندانش اطلاع ندارد جز مولای که سرپرستی أمر عهد ایشان است) . روایت سوم: شیخ طوسی از امام صادق (ع) روایت می کند که ایشان (ع) بعضی از وصیت رسول الله (ص) به امیرالمؤمنین (ع) در شبی که وفاتش بوده راذکر می کندو فرمودند: ( فإذا حضرته الوفاة - أي الإمام المهدي (ع) - فليسلمها إلى إبنه أول المقربين… الخ) ([198]) . (هنگامیکه وفات او(امام مهدی«ع») فرا رسید،خلافت را به فرزندش اول مقربین تسلیم کند....) روایت چهارم: امام رضا(ع) می فرمایند: (كأني برايات من مصر مقبلات، خضر مصبغات، حتى تأتي الشامات فتهدى إلى ابن صاحب الوصيات)([199]) .گویا پرچمهای سبزی را می بینم که از مصر بسوی شامات می آیند وآن را به فرزند صاحب أوصیاء تسلیم می می کنند) روایت پنجم: در بشارت السلام به نقل از بحارالأنوار ازسطیح کاهن در خبری طولانی که در قسمت های آن حوادث پیش از قیام مهدی (ع) ذکر شده روایت می کند: (… فعندها يظهر ابن المهدي (ع) …) ([200]) . (پس در آن هنگام است که فرزند مهدی ظهور می کند) . عزیزانم روایت اول را ملاحظه کنید که دعا به فرزند امام مهدی اختصاص داده شده با توجه به این کهبه نسل آن نیز دعا نموده است، لیکن به یکی از فرزندانش اختصاص داده شده،همانطور که در روایت دوم که شیخ نماني آن رانقل کرده است به مولای که أمر پدرش امام مهدی (ع) را بر عهده می گیرد،اختصاص داده شده و همچنین آنچیزی که شیخ طوسی نیز نقل کرده با یک فرق جزئی که در لفظ روایت نعمانی (ولی) ،ذکر شده اما در روایت طوسی لفظ فرزندش ذکر شده است.اما هردو ثابت می کنند کسی که در زمان غیبت مسول امر ایشان است کسی است که عهده دار أمور امام (ع) می شود. و همان شخصی که درروایت سوم ذکر شده است،(آن را به فرزندش، اول مقربین تسلیم کند) ؛ و او نیز در روایت چهارم است: (و به فرزند صاحب وصیتها تسلیم می کنند) ؛یعنی فرزند امام مهدی(ع) است. در روایت پنجم نیز فرزند امام مهدی (ع) ذکر شده است. واثق : اما پدر من این روایت را در یکی از مصادر(منبع ) خواندم ،اما در آن لفظ پیامبر آمده است (یعنی فرزند پیامبر مهدی) و براین اساس،روایت به امام محمد ابن حسن عسکری نظر داده نه فرزندش!واز آن جایی که ما بر متن صحیح روایت، به سبب اختلاف نوشتاری ،آگاه نیستیم ،ممکن نیست از آن برای اثبات خواسته خود، استدلال کرد. پدر: پسرم اکنون بر اساس جواب یکی ازانصار که در مورد این روایات داده پاسخت را خواهم داد، به طور خلاصه در هر دو مورد روایت بر امام مهدی (ع) منطبق نمی شود، وآن به خاطر سلسله حوادث وارده در خبر است ،و برای شما متن پاسخ را می گویم: در آن خبرحمل نمودن لفظ بر امام مهدی (ع) اصلا امکان ندارد اگر به تسلسل حوادث در خود خبر توجه کنیم وآن: : الف- خروج سفیانی بنا به گفته اش : (فيخرج رجل من ولد صخر، فيبدل الرايات السود بالحمر، فيبيح المحرمات، و يترك النساء بالثدايا معلقات، وهو صاحب نهب الكوفة، فرب بيضاء الساق مكشوفة على الطريق مردوفة، بها الخيل محفوفة، قتل زوجها، وكثر عجزها ، واستحل فرجها). (مردی از فرزندان صخر خروج می کند وپرچم های سیاه را به قرمز تبدیل می کند و محرمات را هتک می کند ،و زنان را از سینه هاآویزان می کند واو صاحب غارت کوفه است ، و زني كه بدنش عريان است را در كنار جاده در حالي رها مي كندكه وي را با اسب آورده اند،شوهرش را به قتل می رساند وناتوان می شود و به آن تجاوز می شود. ب- سپس خروج فرزند مهدی یا در نوشته دیگر (فرزند پیامیر مهدی ) را ذکر می کند و می گوید: (در آن هنگام فرزند مهدی ظهور می کند) واین موافق روایاتی که بیان می کنند که بر خروج یا قیام یمانی و سفیانی در یک زمان خواهد بود. ج- خروج پادشاهی از صنعا بنا به گفته اش: ؛(ثم يخرج ملك من صنعاء اليمن، أبيض كالقطن اسمه حسين أو حسن، فيذهب بخروجه غمر الفتن) پادشاهی از صنعا (یمن) خروج می کند که مانند پنبه سفید است اسم او حسین یا حسن است که با خروجش فتنه ها از بین می روند) ،وممکن نیست کسی بگوید که این پادشاه بعد از قیام امام مهدی (ع) خروج می کند، وبراین اساس ممکن نیست حمل به گفته (فرزند مهدی (ع) ) شود براین که منظور آن امام مهدی (ع) باشد،وحتی اگر کوتاه بیائیم و بگوییم که لفظ همان لفظ (فرزند پیامبر مهدی) می باشد، آن نیز بر امام مهدی (ع) منطبق نمی شود، به خصوص اگربه گفته اش توجه کنیم (سپس پادشاهی از صنعاء يمن خروج می کند) و واژه سپس در اینجا همانطور که معلوم است برای درنگ بکار می رود زیرا پادشاه صنعاء قبل از قیام امام مهدی(ع)خروج می کند نه بعد از او. د- و بعد از آن قیام امام مهدی (ع) را ذکر می کند(پس در آن هنگام زکی مبارک،مهدی هادی،و سیدعلوی ظهور می کند و مایه ی رهایی مردم می شود.و به آنچه که از هدایت خداوند به آنها منت گذاشته ، و با نورش تاریکی ها را روشن کند و حق را بعد از پنهانی آشکار کند واموال را بطور مساوی بین مردم تقسیم می کند و شمشیر خود را در نیام می گذارد و هیچ خونی ریخته نمی شود و مردم در خوشی و خرمی زندگی می کنند و با آب عدالت خود چشم روزگار را از ناپاکی غسل می دهد و حق را به اهل خویش باز می گرداند وضیافت ومهمان نوازی در میان مردم افزایش می یابد وبا عدل خود گمراهی وکوری را می زداید گویی غباری بیش نبود که از بین رفت پس زمین را پر از عدل و قسط می کند وروزها سپری می شوند و اوست (علم) نشانه برای ساعت (قیامت) بدون شک خواهد بود) وهمهی اینها دلالت می کند بر اینکه سخن گذشته (فرزند مهدی) یا اگر گفتیم : (فرزند پیامبر مهدی (ع) ) برامام مهدی(ع) صدق نمی کند، ومصداقی غیر از مهدی اول از نسل امام مهدی (ع) که همان یمانی موعود است نخواهد داشت، وی نیز از فرزندان پیامبر است ، زیرا از نسل امام مهدی (ع) است. پدر: نتیجه حاصل از تمامی آنچه گفته شده این است که وجودنسلی برای امام مهدی(ع) به شکل عام ، وودر میان آنها فرزندی است که روایات در بیان ایشان اهتمام خاصی صرف کردند و بیان کردند که پرچمها بسوی ایشان هدایت می شوند و او تنهاکسی است که برموضع امام مهدی(ع) در زمان غیبت مطلع می باشد، زیرا او همان ولی است که سرپرست امور ایشان (ع) می باشد وپدر در زمان وفات(امامت) را به او تسلیم می کند، در غیر این صورت تمام درها بر امام(ع) بسته می شوند جز از طریق فرزندش که در زمان غیبتش بر وی مطلع می شود وایشان وصی و رسولش (ع) بسوی مردم می باشد، و در این امر به جدش امیر مومنین (ع) شباهت دارد که ایشان تنها درب ورودی بسوی مدینه رسول الله (ص) بودند وهرکس خواهان پیروی از رسول الله (ص) بود باید از درب آن عبور کند ودرب آن علی بن ابیطالب (ع) بود ،پس هر کس خواهان پیروی از مهدی (ع) است باید از درب آن عبور کند ودرب ایشان (ع) وصی ورسولشان (ع) بسوی مردم است و او مهدی اول و یمانی موعود می باشد. و این چنین شیعه و سنت در کفه ترازو قرار می گیرند ، به این دلیل که اهل سنت به رسول الله (ص) ایمان دارند همان طور که گمان می کنند ،اما آنها ازایشان (ص) پیروی نمی کنند واز طریقی که همان امام علی (ع) است ، به سوی ایشان (ص) نمی روند، و همچنین شیعه ، به امام مهدی (ع) ایمان دارند ، لکن از راه روشی که ایشان خواسته اند بر وی وارد نمی شوند و آن راه همان اتباع از وصی و رسولش، مهدی اول(ع) و یمانی موعود احمد الحسن (ع) است پس هردو در یک گودال افتادند. محمود: پدر چگونه مهدی اول همان یمانی می باشد؟ پدر: سوال مهمی پرسیدی اما پاسخ آنرا هنگام وارد شدن به بحث وصیت رسول الله (ص) در شب وفات ایشان ترک می کنیم ،پس فرزندم منتظر باش. احمد: پدر بین من و بعضی از دوستانم بحثی شد و به او گفتم که امام مهدی(ع) نسلی وجود دارد، او موضوع را نفی کرد و گفت برای ایشان هیچ نسلی نیست ، وحدیثی که بر عدم وجود نسل برای امام مهدی(ع) دلالت می کرد ،را برایم ذکر کرد، و این حدیث را شیخ نعمانی در کتاب غیبه خود روایت کرده ـ محمد بن عبدالله بن جعفر حمیری از پدرش از علی بن سلیمان بن رشید از حسن بن علی خزاز نقل می کند که: (دخل علي بن أبي حمزة على أبي الحسن الرضا (ع) فقال له: أنت إمام ؟ قال: نعم، فقال له إني سمعت جدك جعفر بن محمد عليهما السلام يقول: لا يكون الإمام إلاّ وله عقب. فقال: أنسيت يا شيخ أو تناسيت؟ ليس هكذا قال جعفر (ع) ، إنما قال جعفر (ع) : لا يكون الإمام إلاّ وله عقب إلاّ الإمام الذي يخرج عليه الحسين بن علي عليهما السلام فإنه لا عقب له، فقال له: صدقت جعلت فداك هكذا سمعت جدك يقول ([201]) علی بن ابی حمزه بر ابو حسن رضا(ع) وارد شدن و گفتنآیا شما امام هستید؟ فرمودند: آری ، پس به ایشان گفتند: من از جد شما جعفر بن محمد (ع) شنیدم که فرمود: هیچ امامی نیست جز اینکه فرزندی داشته باشد.فرمود: ای شیخ فراموش کردی یا خود را به فراموشی می زنی؟!پدرم این چنین نگفت،ایشان فرمودند؛هیچ امامی نیست جز این که برایش فرزندی باشد جز آن امامی که حسین بن علی (ع) بر او خروج می کند زیرا او فرزندی و(عقبی) بعداز خود ندارد . گفت ، راست گفتید فدایتان شوم جدتان این چنین فرمودند.) . و گفت: چگونه از اثبات نسلی برای امام مهدی(ع) سخن می گویی در حالیکه این روایت آن را نفی می کند،زیرا امام حسین (ع) بعد از امام مهدی (ع) خروج می کند و رجعت آغاز می شود. پدر: پسرم توجه کن ،منظور از امامی که برای او فرزند و عقبی نیست دوازدهمین مهدی از نسل امام مهدی (ع) است که امام حسین (ع) بر ایشان خروج می کند و این موضوع را انشاء الله در هنگام بررسی روایات مهدیین آنرا بطور مفصل بیان می کنم ،بلکه این حدیث بر ائمه بودن مهدیین دلالت می کند، و خلاف گمان برخی که بر خلاف آن می گویندوتفصیل آن را در آینده ودروقت مناسب بیان خواهم کرد. فرزندانم ،پس به آن چه می گویم، توجه کنید: اولاً : اگر شخصی از ما غائب شود و در هنگام غیبش بیست سالش بود و از زمان غیبت او بیست سال دیگر سپری شود و ارتباط او با اهلش بطور کامل قطع شود و چیزی در مورد او نمی دانند در این صورت آیا برای خانواده اش امکان نفی یا اثبات نسل، برای او وجود دارد؟ محمود: نه پدر ، نمی توانند وجود نسلی را برای وی ثابت یا نفی کنند. واثق: چرا پدرمی توانند وجود نسل رااز طریق استصحاب نفی کنند ، به این معنا که حال و وضعیت او را در گذشته مد نظرگرفته به اینکه بدون ازدواج آنها را ترک کرده،وبه این دلیل رای به عدم ازدواج وی داده و در نتیجه داشتن نسل نفی می شود. پدر: ای واثق این چیزی را که گفتی به آن علم اصول فقه می گویند که درپيش آنها استصحاب است و آن اصل عملی است و اصل عملی نمی توان بر آن اعتماد کرد مگربا عدم وجود دلیل روایی بر خلاف آن،اما با وجود دلیل روایی،دلیل روایی بر آن مقدم می شود پس دراین مسئله مااستصحاب(همراهي) جاری نیست تاوجود ازدواج و درآخر وجود نسل را برای امام مهدی (ع) نفیکند، و آن دلیل وجود بسیاری از روایات است که در جهت اثبات نسل برای امام مهدی(ع) آمده است، که بعضی از آنها را قبلا گفته ایم. محمود: حالا ثابت شد که برای امام مهدی (ع) نسلی وجود دارد،اما چگونه این نسل را بشناسیم؟ پدر: نسل امام مهدی (ع) را تنها با اخباری از طرف ایشان(ع) می شناسیم ،و سبب آن غیبت امام و به این که شخصیت ایشان بر مردم پنهان است ،و حتی خانواده اش شاید نمی دانند که ایشان امام مهدی (ع) باشند، وبر این اساس نسلش شناخته نمی شود جز از طریق اخباری که از ایشان می رسد. محمود: داشتم با دوستم در مورد دعوت سید احمد الحسن (ع) صحبت می کردم وگفتم که ایشان فرزند امام مهدی (ع) است.از من سلسه نسب (شجره نامه ) ایشان را خواست ،به ایشان گفتم نمی دانم، گفت: چگونه به کسی ایمان می آوری که نسبت او را نمی شناسی، و فقط به صرف اینکه گفته فرزند امام مهدی (ع) است به او ایمان آوردی، نباید ابتدا نسبش را ثابت کند بعد از او تبعیت کنی؟ پدر: فرزندانم این مسئله را برایتان بیان خواهم کرد. اولاً: یوسف پیامبر خدا در مصر بود که دعوتش را علنی کرد وقبل از دعوتش در زندان بود و اطرافیانش نسب او را نمی دانستند. پس آیا هر کس به یوسف ایمان آورد بدون آنکه نسبش را بشناسد خطا کرده است؟ جواب: خیر هرگز خطا نکردند، پس اگر ایمان آوردن بر پای معرفت و شناخت نسب بود همه ی کسانی که به یوسف قبل از دانستن نسبش ایمان آورده بودند اشتباه و خطا کرده بودند،در حالی که آنها خطا نکرده بودند ، ومعنی آن عدم توقف ایمان بر دانستن سلسه نسب است، بلکه یوسف پیامبر خدا مقصر بود که نسبش را برای قومی که به او ایمان آورند بیان نکرده بود. دوم: احمد الحسن (ع) نسبش نزد خودش معلوم و آشکار بود و امام مهدی (ع) او را از نسبش آگاه کرد اما اگر اکنون سید احمد الحسن (ع) نسب خود را برای مردم بیان وآشکار کرد آیا مردم سلسه نسبی را که آورده تصدیق می کنند؟! جواب: هرگز ، آنان درمورد صحت این سلسله دلیل و برهان می خواهند.امااگر برای آنهاثابت شد که وی حجت است و نسبش را روشن کرد،بطور طبیعی بعد از اقرار به حجیت سخنش کلامش را قبول خواهند کرد. سوم : اهل بیت (ع) آن میزان هایی که صاحب امر با آنها شناخته می شودرا در روایات متعددی بیان کردند،و بر انسان واجب است که ازمیزان ثقلین تجاوز نکند در غیر این صورت هلاک خواهد شد . و اگر به میزان ثقلین مراجعه کنیم و اهل بیت (ع) که ثقل ( گران بهاء ) دوم ، که امت رااز هر گونه ضلالت و گمراهی نجات می دهند همه آن میزانهایی که به کمک آن ها صاحب الأمر شناخته می شود، را بیان کرده اند .بعضی از روایات را ذکر می کنیم: روایت اول: حارث بن مغیره نصری می گوید : از أبو عبدالله (ع) گفتم: صاحب امر با چه چیزی شناخته می شود ؟ فرمود (ع) : (بالسكينة والوقار، والعلم، والوصية)([202]) . با وقار و آرامش و علم و وصیت ) . روایت دوم: از أبی عبد الله (ع) در روایتی طولانی فرمود : ( ... يعرف صاحب هذا الأمر بثلاث خصال لا تكون في غيره: هو أولى الناس بالذي قبله وهو وصيه، وعنده سلاح رسول الله (ص)، ووصيته ...) ([203]) . صاحب امر با سه خصلت شناخته می شود که در کسی جز آن دیده نخواهد شد ؛ او مقدم ترین مردم به کسی که قبل از او بوده است و او وصی اوست و نزد او سلاح پیامبر (ص) و وصیتش می باشد ) روایت سوم؛امام باقر(ع) می فرمایند: (... إياك وشذاذ من آل محمد (ع) فإن لآل محمد وعلي راية ولغيرهم رايات فالزم الأرض ولا تتبع منهم أحداً أبداً حتى ترى رجلاً من ولد الحسين (ع) معه عهد نبي الله ورايته وسلاحه فإن عهد نبي الله صار عند علي بن الحسين ثم صار عند محمد بن علي ويفعل الله ما يشاء فالزم هؤلاء أبداًً ًوإياك ومن ذكرت لك ...)([204]) (... بر حذر باش و نسبت به خاندان محمد (ص) هوشیار باش زیرا برای آل محمد (ص) و علی فقط یک پرچم است وبرای غیرآنها پرچمهایی فراوان است پس در کمین باش و هیچ کس از آنان را پیروی نکن تا این که مردی از فرزندان امام حسین(ع) را ببینی که همراه ایشان عهد رسول الله (ص) و پرچم و سلاح ایشان است همانا عهد پیامبر در نزد علی ابن حسین (ع) قرار گرفت و سپس نزد محمد ابن علی (ع) بوده و خداوند هر چه را إراده کرد انجام می دهد همیشه از آنان پیروی کن نسبت به کسی که برایت ذکر کردم هوشیار باش ) روایت چهارم: امام باقر (ع) می فرمایند: (... ما أشكل عليكم فلم يشكل عليكم عهد نبي الله ورايته وسلاحه ...) ([205]) . (... آنچه که برای شما مبهوم ونا آشکار شود، آن عهدوپرچم و سلاح رسول الله (ص) برای شما مبهم ومجهول نخواهد ماند) . روایت پنجم : ابی جارود می گوید: از ابی جعفر (ع) پرسیدم: هنگامی که قائم اهل بیت(ع) رفتند کسی که بعد از ایشان می آید را چگونه بشناسیم؟ فرمودند: (بالهدى، والإطراق، وإقرار آل محمد له بالفضل، ولا يسأل عن شيء بين صدفيها إلاّ أجاب ) ([206]) (با هدایت و متانت و اقرار آل محمد (ص) به فضیلت او واز او در مورد چیزی در میان در جهان سؤال نشود مگر این که پاسخ آنرا بدهد ) وبا این موازین داعی الله وصاحب این أمر شناخته می شود، اما اصل ونسب در معرفت حجج الهی نقشی ندارد. وهم چنین معجزه راهی برای شناخت و معرفت صاحب حق نیست ،آیادر بین این موازین ، چیزی در مورد معجزه گفته شده است ؟پاسخ: هرگز. تا این جا گفت وگویمان را امشب پایان می دهیم وبا توفیق و مشیت الهی فردا بازهم به بحث و گفت گو می پردازیم والحمدالله رب العالمین وافضل الصلاۀ واتم السلام علی محمد وآله الطیبین الأئمه والمهدیین وسلم تسلیما ***

-قسمت نهم

زمینه سازی برای ذکر روایات مهدیین (علیهم السلام)

زمان بحث و گفت وگو فرارسید و برادران در مورد سخنان دیشب پدر بحث و گفت وگو می کردند، احمد به برادرانش گفت: صورت أمر برایم آشکار و واضح شد و فقط یک چیز برایم باقی مانده ، وآن همان که پدرم گفت که بعد از امام مهدی(ع) ،دوازده مهدی می آیند، واین که یمانی ،اول مهدیین است، نظرتان چیست که از پدر بخواهیم امشب در مورد دوازده مهدی برایمان بگوید؟ واثق: بله خیلی خوب است. در این هنگام پدر وارد شد و به آنان سلام کرد و فرزندان به پدر خوش آمد گفتند و پدر از احوالشان، و از گفتگوی شبهای گذشته که چه استفاده ای کردند، پرسید، آنان جواب دادند که استفاده زیادی کردیم، و به آنها گفت: آیا سؤالی در مورد بحث شب گذشته دارید؟ احمد: پدر سؤالات بسیاری داریم اما از آنجا که بحثمان تمام نشده است،شاید سؤالات ما در شبهای آینده پاسخ داده شوند. پدر: امشب در مورد دوازده مهدی (ع) که بعد از پدرشان امام محمد ابن حسن عسکری (ع) بر زمین حکومت می کنند و در روایات آل محمد (ص) ذکر شده اند، گفتگو خواهم کرد. و قبل از این که روایات دوازده مهدی که بعد از امام مهدی می آیند را بیان کنم دو نکته راذکر می کنم: نکته اول: لفظ مهدیین در روایات اهل بیت (ع) آمده و منظور آنها ائمه دوازده (ع) می باشد که اولین آنان امیر المؤمنین(ع) وآخرین آنان امام مهدی محمد ابن حسن عسکری(ع) می باشد، و گاهی اوقات منظور از لفظ مهدیین ،دوازده مهدی از نسل امام دوازدهم امام محمد ابن حسن عسکری، می باشد که اولین آنان (ع) احمد که در وصیت رسول الله (ص) در شب وفات ایشان، ذکر شده و آخرین آنان مهدی که روایات توصیف کردند فرزند و باز مانده ای بعد از خود ندارد. شیخ طوسی در کتاب غیبه روایت می کند که محمد ابن عبدالله ابن جعفر حمیری از پدرش از علی ابن سلیمان ابن رشید از حسن ابن علی خزاز که روایت می کند و می گوید: دخل علي بن أبي حمزة على أبي الحسن الرضا (ع) فقال له: أنت إمام؟ قال: نعم، فقال له: إني سمعت جدك جعفر بن محمد عليهما السلام يقول: لا يكون الإمام إلاّ وله عقب. فقال: أنسيت يا شيخ أو تناسيت؟ ليس هكذا قال جعفر (ع) ، إنما قال جعفر (ع) : لا يكون الإمام إلاّ وله عقب إلاّ الإمام الذي يخرج عليه الحسين بن علي عليهما السلام فإنه لا عقب له، فقال له: صدقت جعلت فداك هكذا سمعت جدّك يقول ([207]) علی ابن ابی حمزه بر ابوحسن رضا(ع) وارد شد به حضرت گفتند: شما امام هستید؟فرمودند: بله ،به ایشان گفت: من از جد شما جعفر ابن محمد(ع) ،شنیدم که فرمودند: هیچ امامی نیست جز آنکه برای او فرزند و بازمانده ای باشد. فرمودند: ای شیخ فراموش کردی یاخود را به فراموشی می زنی؟این چنین امام جعفر(ع) نفرمودند: بلکه امام جعفر فرمودند : هیچ امامی نیست جز اینکه برای ایشان فرزند و بازمانده ای باشد جز آن امامی که امام حسین ابن علی(ع) برایشان خروج می کند، زیرا فرزند و بازمانده ای بعد از خود ندارد.گفت: راست گفتید فدایتان شوم جدتان چنین فرمودند. پس روایات از لفظ مهدیین استفاده می کنند ومقصود آنها أئمه دوازده است،به این روایت توجه کنید: ابن عباس می گویند: رسول الله (ص) ،فرمودند هنگامیکه خداوند مرا بسوی خویش عروج داد،(.....فأوحى الله إلي: يا محمد اخترتك من خلقي، واخترت لك وصياً من بعدك، وجعلته منك بمنزلة هارون من موسى إلاّ أنه لا نبي بعدك، وألقيت محبته في قلبك وجعلته أبا لولدك فحقه بعدك على أمتك كحقك عليهم في حياتك، فمن جحد حقه فقد جحد حقك، ومن أبى أن يواليه فقد أبى أن يواليك، ومن أبى أن يواليك فقد أبى أن يدخل الجنة، فخررت لله عز وجل ساجداً شكراً لما أنعم علي، فإذا مناديا ينادى ارفع يا محمد رأسك، وسلني أعطك، فقلت: إلهي أجمع أمتي من بعدي على ولاية علي بن أبي طالب ليردوا جميعا علي حوضي يوم القيامة؟ فأوحى الله تعالى إلي يا محمد إني قد قضيت في عبادي قبل أن أخلقهم، وقضائي ماض فيهم، لأهلك به من أشاء وأهدي به من أشاء. وقد آتيته علمك من بعدك وجعلته وزيرك وخليفتك من بعدك على أهلك وأمتك، عزيمة مني (لأدخل الجنة من أحبه) ولا ادخل الجنة من أبغضه و عاداه وأنكر ولايته بعدك، فمن أبغضه أبغضك، ومن أبغضك أبغضني، ومن عاداه فقد عاداك، ومن عاداك فقد عاداني، ومن أحبه فقد أحبك، ومن أحبك فقد أحبني، وقد جعلت له هذه الفضيلة، وأعطيتك أن أخرج من صلبه أحد عشر مهدياً كلهم من ذريتك من البكر البتول، وآخر رجل منهم يصلي خلفه عيسى بن مريم، يملأ الأرض عدلاً كما ملئت منهم ظلماً وجوراً،....) ([208]) (... خدا بمن وحی کرد من تو را از خلق خود انتخاب کردم و برای تو یک وصی بعد از تو انتخاب کردم و او را نسبت بتو چون هارون به نسبت موسی قرار دادم جز آن که بعد از تو پیغمبری نیست، محبتش را در دل تو انداختم و او را پدر فرزندانت ساختم، پس بعد از تو حق او بر امت تو چون حق تو است بر آنها در زمان حیاتت می باشد، هر کس حق او را منکر شود حق تو را منکر شده، هر کس از ولایتش ابا کند ابا از ولایت تو کرده و ابا از رفتن در بهشت کرده است، من بشکرانه نعمتی که بمن داده برای خدای عز و جل بسجده افتادم ،بناگاه یک منادی فریاد کرد ای محمد سربردار و بخواه از من تا بتو بدهم، عرض کردم معبودا همه امت مرا بعد از من در ولایت علی بن ابی طالب جمع کن تا همه روز قیامت وارد سر حوض من گردند، خدا بمن وحی کرد ای محمد من پیش از آن که بندگان خود را بیافرینم نسبت به آن ها پیش بینی ها داشتم و قضای من نسبت به آنها گذر است تا آن که هر که را خواهم بدان هلاک کنم و هر که را خواهم بدان هدایت کنم من علم تو را بعد از تو بوی دادم وایشان را وزیر وخلیفه بعد از شما برخانواده ات وامتت قرار دادم ،بر عزم من است که به در بهشت درآورم هر کس او را دوست دارد و به بهشت نبرم هر کس او را دشمن دارد و با او عداوت ورزد و بعد از تو منکر ولایت او باشد، هر که او را دشمن گیرد تو را دشمنی کرده هر کس تو را دشمنی کند با من دشمنی کرده، هر کس با او عداوت ورزد با تو عداوت ورزیده هر کس با تو عداوت ورزد با من عداوت ورزیده، هر کس او را دوست دارد تو را دوست داشته و هر کس تو را دوست دارد مرا دوست داشته است، این فضیلت را باو دادم و بتو عطا کردم که از پشت او یازده مهدی بیرون آورم که همه از نسل تو باشند واز نسل دختر تو، آن دختر مطهر و پاک هستند و آخرین مرد از آنها کسی باشد که عیسی بن مریم پشت سرش نماز گذارد و زمین را پر از عدل کند چنانچه پر از ظلم و جور شده باشد.. ) . و روایت از ائمه (ع) به لفظ مهدیین یاد کرده است، و همچنین نیز غیراز آنها. اما روایاتی که می خواهم برایتان بیان کنم مقصود از لفظ مهدیین دوازده أئمه (ع) نیست، بلکه به مهدیین از نسل امام مهدی(ع) اشاره دارد. پدر: همانا که مهدیین از نظر حجیت همانند أئمه(ع) هستند ،همان طور که أئمه (ع) حجج هستند ،مهدیین نیز حجج الهی هستند ونیز انبیاء ورسولان همگی حجج الهی بر خلق هستند،اما تفاوت آنها در مقام است خداوند متعال می فرماید : ﴿تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِّنْهُم مَّن كَلَّمَ اللّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ﴾ ([209]) (برخى از آن پيامبران را بر برخى ديگر برترى بخشيديم از آنان كسى بود كه خدا با او سخن گفت و درجات بعضى از آنان را بالا برد) ﴿وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلَى بَعْضٍ وَآتَيْنَا دَاوُودَ زَبُورًا﴾ ([210]) (ما بعضي از پيامبران را بر بعضي ديگر برتري داديم؛ و به داوود، زبور بخشيديم.) از نظرحجیت همگی بر خلق خدا حجت هستند اما در مقام و منزلت باهم تفاوت دارند و به همین دلیل انبیاء از لحاظ مقام و منزلت به دو قسمت تقسیم شدند پیامبران اولوالعزم و پیامبران غیر اولو العزم. اما مقام ومنزلت اهل بیت (ع) از انبیای الهی بجز جدشان رسول الله (ص) بالاتر و والاتراست،لذا از ابی عبدالله (ع) روایت می شود که فرمودند : (إنّ الله فضّل أولي العزم من الرسل بالعلم على الأنبياء. وورثنا علمهم، وفضلنا عليهم في فضلهم، وعلم رسول الله (ص) ما لا يعلمون، وعلمنا علم رسول الله (ص) فروينا لشيعتنا. فمن قبل منهم فهو أفضلهم، وأينما نكون فشيعتنا معنا)([211]) ( همانا خداوند عزوجل پیامبران اولوالعزم را به خاطر علمشان بردیگر پیامبران فضیلت بخشید.و خداوند ما را وارث علمشان قرار داده و به فضلش ما را بر آنان فضیلت داده است ،و به رسول الله (ص) چیزهای آموخت که آنان (ع) نمی دانستند و رسول الله (ص) آن علم را به ما آموختند و ما برای شیعیان خود روایت کردیم.و هرکس از آنانآن را قبول کند افضل تر از بقیه است،و ما هر کجا باشیم شیعیانمان با ما خواهند بود) اما خاندان محمد (ص) نیز در مقام متفاوت هستند،ومقام اول متعلق به محمد رسول الله (ص) که کسی در فضل ومقام ابدا کسی به آن نمی رسد، وهم چنین اصحاب کساء که از تمام ائمه (ع) با فضیلت تر هستند، و افضل ترین اصحاب کساء علی وفاطمه (ع) هستند ،و امام مهدی(ع) (محمد ابن حسن(ع)) غیر از اصحاب کساء (ع) افضل ترین أئمه هستند،به همین جهت به ایشان لقب طاووس أئمه (ع) داده شده است ،فرزندانم این روایت راملاحظه کنید که مهدی محمد ابن حسن عسکری (ع) راستاره ای درخشان درمیان أئمه (ع) توصیف میکند. شیخ نعمانی درکتاب غیبه روایت می کند عن رسول الله (ص): إنّ الله أوحى إلي ليلة أسري بي: يا محمد، من خلفت في الأرض في أمتك - وهو أعلم بذلك - ؟ قلت: يا رب، أخي. قال: يا محمد، علي بن أبي طالب؟ قلت: نعم، يا رب. قال: يا محمد، إني اطلعت إلى الأرض اطلاعة فاخترتك منها، فلا أذكر حتى تذكر معي، فأنا المحمود وأنت محمد، ثم إني اطلعت إلى الأرض اطلاعة أخرى فاخترت منها علي بن أبي طالب فجعلته وصيك، فأنت سيد الأنبياء وعلي سيد الأوصياء، ثم شققت له اسما من أسمائي فأنا الأعلى وهو علي. يا محمد، إني خلقت عليا وفاطمة والحسن والحسين والأئمة من نور واحد، ثم عرضت ولايتهم على الملائكة، فمن قبلها كان من المقربين، ومن جحدها كان من الكافرين. يا محمد، لو أن عبداً من عبادي عبدني حتى ينقطع ثم لقيني جاحدا لولايتهم أدخلته ناري. ثم قال: يا محمد، أتحب أن تراهم؟ فقلت: نعم. فقال: تقدم أمامك، فتقدمت أمامي فإذا علي بن أبي طالب، والحسن، والحسين، وعلي بن الحسين، ومحمد بن علي، وجعفر بن محمد، وموسى بن جعفر، وعلي بن موسى، ومحمد بن علي، وعلي بن محمد، والحسن بن علي، والحجة القائم كأنه الكوكب الدري في وسطهم، فقلت: يا رب، من هؤلاء؟ قال: هؤلاء الأئمة، وهذا القائم، محلل حلالي، ومحرم حرامي، وينتقم من أعدائي. يا محمد، أحببه فإني أحبه وأحب من يحبه) ([212]) . که رسول الله (ص) ؛فرمودند،خداوند در آن شبی که مرا به معراج برد وحی کرد ای محمد چه کسی را خلیفه ی خود درزمین در امت خود قرار دادی-وخداوندبه آن آ گاه است - گفتم: پروردگارا برادرم: فرمود: ای محمد علی بن ابیطالب را قرار دادی؟گفتم: آری یا رب،فرمود: ای محمد براستی من یک نظری بزمین کردم و تو را از آن برگزیدم و تو را پیغمبر نمودم و از نام خودم برای تو نامی باز گرفتم من محمودم و تو محمدهستی، سپس دوباره نظری افکندم و علی را از میان آن ها انتخاب کردم و او را وصی تو قرار دادم وتو سید انبیاء وعلی سید اوصیاء است، و برای او هم نامی از نام های خود برگفتم من اعلایم و او علی است .ای محمد ، من علی و فاطمه و حسن و حسین وائمه را ازیک نور آفریدم، سپس ولایت آنها را برفرشتگان عرضه داشتم، هر کس پذیرفت نزد من از مقربین شد،وهرکس سرپیچی نموداز کافران گردید، ای محمد اگر بنده مرا عبادت کند تا بریده شود و مانند مشک پوسیده گردد و منکر ولایتشان شود من او را درجهنم جای می دهم.سپس فرمود: ای محمد دوست داری آنها را ببینی؟ عرض کردم آری پروردگارا خدای عز و جل فرمود سر بلند کن سر بلند کردم و ناگاه انوار علی و فاطمه و حسن و حسین و علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و الحسن بن علی و محمد بن الحسن قائم را دیدم و قائم در وسط آنها مانند ستاره درخشنده بود، عرض کردم پروردگارا اینها چه کسانی هستند؟ فرمود: آنان ائمه هستند،واین همان قائمی که حلال مرا حلال کند و حرام مرا حرام کند و بوسیله او از دشمنانم انتقام می گیرم.ای محمد ، او را دوست بدار که من اورا وکسی که اورادوست داشته باشد را دوست دارم.) . به طور کلی مقام مهدیین از مقام دوازده أئمه (ع) ،پایین تر است و مقام و منزلت مهدی اول از مقام مهدیین دیگر افضلتر و بالاتر است.و به خاطر بزرگی مقامش اهل بیت (ع) ایشان (ع) را در عدد أئمه (ع) بعنوان سیزدهمین امام قرار دادند واین تفسیر به جز صاحبش به ذهن کسی نرسید و اوهمان یمانی و مهدی اول احمد (ع) است واین روایت به این أمر اشاره می کند: سلیم در حدیثی طولانی روایت می کندکه در آن آمده است : (قالت فاطمة (س) يا رسول الله، فأي هؤلاء الذين سميت أفضل؟ فقال رسول الله (ص): أخي علي أفضل أمتي، وحمزة وجعفر هذان أفضل أمتي بعد علي وبعدك وبعد ابني وسبطي الحسن والحسين وبعد الأوصياء من ولد ابني هذا - وأشار رسول الله (ص) بيده إلى الحسين (ع) - منهم المهدي. والذي قبله أفضل منه، الأول خير من الآخر لأنه إمامه والآخر وصي الأول...) ([213]) . (حضرت فاطمه (س) ،فرمودند: یا رسول الله از میان کسانی که نام بردید کدام یک افضلتر است؟رسول الله (ص) فرمودند: برادرم علی از امتم افضلتر است و حمزه و جعفر از امتم افضل تر هستند بعد از علی و تو وبعد از فرزندان وسبطانم حسن وحسین وبعد از اوصیاء از این فرزندم -رسول الله (ص) با دست مبارک خویش به امام حسین (ع) اشاره می کنند- که از آنان مهدی است.و کسی که قبل از اوست از او افضل تر است ،اولی بهتر از آخر است زیرا او امامش است وآخری (دیگری) وصی اول است). وشاهد این عبارت (مهدی از آنان است. وکسی که قبل اوست از او افضل تر است.اولی بهتر از آخری است. زیرا او امامش است و آخری(دیگری) وصی اول است...) ومراد از مهدی؛ همان مهدی اول است، و مراد از کسی که قبل از اوست امام محمد ابن حسن عسکری(ع) می باشد.و ایشان از مهدی اول افضل تر است.و فرموده اش: (اولی بهتر از آخری(دیگری) است؛زیرا- یعنی اولی - امامش و آخری وصی اولی است...) و مراد از اول همان امام مهدی محمد ابن حسن عسکری(ع) کسی که از آخری بهتر است وآخرهمان مهدی اول است ،و دلیل آن به این که امام محمد ابن حسن عسکری (ع) امام مهدی اول است،و فرموده اش: (وآخری وصی اول است ) مقصود از آخر مهدی اول است.و مقصود از اول همان امام محمد بن عسکری (ع) است و معنی (وآخری ) یعنی مهدی اول(و وصی اول) ،یعنی مهدی اول وصی امام مهدیمحمد ابن حسن عسکری(ع) است که اوهمان مقصود به لفظ اول خواهد بود. و از رسول الله (ص) که می فرماید: (يا سلمان، مهدي أمتي الذي يملأ الأرض قسطاً وعدلاً كما ملئت جوراً وظلماً من ولد هذا. إمام بن إمام، عالم بن عالم، وصي بن وصي، أبوه الذي يليه إمام وصي عالم. قال: قلت: يا نبي الله، المهدي أفضل أم أبوه؟ قال: أبوه أفضل منه. للأول مثل أجورهم كلهم لأن الله هداهم به ) ([214]) . (ای سلمان؛ مهدی امتم کسی که زمین را پر از قسط و عدل می کند بعد از این که پر از ظلم وستم شده از فرزند این است.امام فرزند امام،عالم فرزند عالم ،وصی فرزند وصی ،پدرش که بعد از او می آید امام وصی عالم است.گفتم: یا رسول الله (ص) مهدی افضل تر است یا پدرش؟فرمودند: پدرش از او افضل تر است.برای اولی پاداشی مانند تمام آنان(ع) است.زیرا خداوند آنان را با او هدایت کرد) شاهد روایت این قسمت است: پدرش که بعد از می آید امام وصی عالم است.گفتم: یا رسول الله (ص) مهدی افضل تر است یا پدرش؟فرمودند: پدرش از او افضل تر است.برای اولی پاداشی مانند تمام آنان(ع) است.زیرا خداوند آنان را با او هدایت کرد) همچنین در این روایت منظور از لفظ مهدی،همان مهدی اول است و مقصود از پدرش که بعد از او می آید همان امام محمد ابن حسن عسکری (ع) است وگرنه چه کسی از أئمه پدرش بعد از او می آید؟! سپس سلمان در موردافضلیت از رسول الله (ص) می پرسد و می فرماید: (پدرش از او افضل تر است) ، ومقصود از پدرش همان امام محمد ابن حسن عسکری (ع) است ، وایشان از فرزندش مهدی اول افضل تر است،امام مهدی اول از تمام مهدیین بعد از خود افضل تر است ،لذا روایت میگوید: (برای اولی – یعنی مهدی اول (ع) – مانند پادش همه آنهاست ، زیرا خداوند با آنهدایشان کرد) . پس فرزندانم تفاوت بین حجج الهی در مقام ومنزلت است،نه ازنظر حجیت بودن آنان، همانطور که أئمه حجج الهی هستنند ،مهدیین هم حجج الهی هستند ، همانطور که رویگردانی از ائمه (ع) موجب دخول دوزخ می شود. همانطور نیز رویگردانی از مهدیین باعث ورود به دوزخ می شود؛به همین دلیل امام باقر(ع) در مورد یمانی فرمودند: (رویگردان از او از اهل جهنم خواهد بود) ودلیل آن همان حجت بودن ایشان بر خلق است. به طور کلی بخاطر اینکه مهدیین از ائمه(ع) مقام کمتری دارن، اهل بیت (ع) از آنان بعنوان قومی از شیعیان خود یاد کرده اند،چیزی که سبب شده بسیاری گمان کنندکه آنها ائمه نیستندکه خداوند اطاعت آنها را واجب کرده است ، در حالیکه بسیاری از روایات بیان کردند که آنان أئمه هستند، که آن را توضیح خواهم داد. نکته دوم : اگر روایات اهل بیت (ع) را مورد مطالعه قرار دهیم آنها را از لحاظ عدد أئمه و مهدیین به پنج قسمت خواهیم یافت: اول : روایاتی که دلالت می کنند عدد أئمه دوازده نفر هستند،وبا لفظ مختلفی آمده اند: (دوازده خلیفه) ،(دوازده امیر) ،(دوازده امام) ،(دوازده محدث) ،(دوازده مرد) ، بلکه با لفظ مهدیین نیز یاد شده اند که منظور آن همان دوازده ائمه است ،که همگی بر ائمه دوازده گانه اشاره دارند. دوم: روایاتی که دلالت میکنندبه این که ائمه (ع) سیزده نفر هستند. سوم : روایاتی که دلالت دارند به این که مهدیین که بعد از امام مهدی (ع) بر زمین حکومت می کنند دوازده نفر هستند. چهارم: روایاتی که دلالت می کنند که مهدیین یازده نفر هستند.وآن فقط یک روایت است. پنجم: روایاتی که بر وجود دوازده امام و دوازده مهدی دلالت می کنند، و آن روایت وصیت است. تقابلی بین قسم دوم و چهارم پیدا می شود ،وآنهم در مورد مهدی اول است که گاهی در شمار أئمه (ع) قرار می گیرد و عددشان سیزده تن می شود و مهدیین یازده تن می شوند و گاهی در شمار مهدیین قرار می گیرد و عددشان دوازده تن می شود ،وهمانطورکه روشن است أئمه دوازده تن (ع) و نه سیزده تن می باشند. وچیزی که سبب می شود که مهدی اول با ائمه قرار می گیردبه خاطر بالا بودن مقامش است ، همان طور که در نکته گذشته به آن اشاره شده است . و این روایات را در وقتی دیگر بیان خواهم کرد اما آنچه را که می خواستم الان برایتان بیان کنم این است که روایتی وجود دارد که می گوید به این که مهدیین یازده نفر هستند وجواب را در موردش فهمیدید و روایت می گوید : ابی عبدالله (ع) در حدیثی طولانی فرمودند: (يا أبا حمزة إنّ منا بعد القائم أحد عشر مهدياً من ولد الحسين (ع) ) ([215]) . (ای ابا حمزه از ما بعد از قائم (ع) یازده مهدی از فرزند حسین (ع) خواهد بود ) . فرزندانم در اینجا تأکید می کنم که تنهاروایتی کهتمامی روایات را جمع کرده همان روایت وصیت مبارک است ، وآن مادری خواهد بود که همه بسوی وی باز می گردند. وتا اینجا به بحثمان پایان می دهیم و در شب آینده با حول و قوه الهی بحثمان را کامل می کنیم . و الحمدالله رب العالمین والصلاه والسلام علی آل محمد الأئمه والمهدیین وسلم تسلیما ***

-قسمت دهم

در بیان روایات مهدیین (ع)

شبی دیگر فرا رسید و پدربا فرزندان ملاقات نمود و با هم سلام و احوال پرسی کردند؛پدر گفت : فرزندانم اکنون روایات مهدیین را برایتان بیان می کنم. روایات از آنان (ع) با الفاظ مختلف یاد کرده اند گاهی با لفظ مهدیین ، گاهی با لفظ قوامین و سوم بعنوان والیان عهد امام مهدی (ع) و أئمه بعد ایشان (ع) و چهارم بعنوان این که آنان شیعه أئمه (ع) هستند،از آنان تعبیر کرده است ، و برایتان روایاتی بر حسب عناوینی که از أئمه اطهار (ع) از آنان یاد می کنند ذکر می کنم. اول : روایات مهدیین ؛ روایت اول: در وصیت شب وفات رسول اکرم (ص) که بعداً در مورد آن سخن خواهم گفت این عبارت آمده : (... يا علي انه سيكون بعدي اثنا عشر إماماً ومن بعدهم اثنا عشر مهدياً ...) ([216]) . ( یاعلی بعد از من دوازده امام و بعد از آنها دوازده مهدی خواهند بود ...) . . روایت دوم: امام سجاد (ع) می فرماید : (يقوم القائم منا ثم يكون بعده اثنا عشر مهدياً) ([217]) .(قائم از ما قیام می کند سپس بعد از او دوازده مهدی می باشد .) روایت سوم: امام صادق (ع) می فرماید : ( أنّ منا بعد القائم (ع) اثنا عشر مهدياً من ولد الحسين (ع) )([218]) .(از ما بعد از قائم دوازده مهدی از فرزند حسین خواهند بود .) . روایت چهارم: عمر از رسول خدا (ص) نقل می کند که رسول خدا فرمود : (: (ابشروا فيوشك أيام الجبارين أن تنقطع، ثم يكون بعدهم الجابر الذي يجبر الله به أمة محمد (ص)، المهدي ، ثم المنصور ، ثم عدد أئمة مهديين) ([219]) .بشارت دهید که پایان حکومت جباران نزدیک است ، سپس بعد از آنان خداوند جباری بر امت محمد (ص) مسلط می کند ،که آن مهدی است ،سپس منصور سپس تعداد مهدیین (ع) را برشمرد) . یعنی پس از امام مهدی (ع) مهدیینی هستند که تعدادشان به همان تعداد دوازده أئمه (ع) خواهند بود. دوم : بعنوان قوامین بعد از پدرشان: أبی جعفر و أبی عبد الله (ع) در ذکر کوفه فرمودند : (... فيها مسجد سهيل الذي لم يبعث الله نبياً إلاّ وصلّى فيه, ومنها يظهر عدل الله، وفيها يكون قائمه والقوّام من بعده، وهي منازل النبيين والأوصياء والصالحين) ([220]) (...در آن مسجد سهله است که خداوند هیچ پیامبری را مبعوث نکرد مگراین که در آن مسجد نماز خواند . عدل الهی از آن جا ظهور می کند و در آن قائم او و قائمان بعد از ایشان (ع) خواهد بود، و آن منزلگاه انبیاء و أوصیاء و صالحین است. سوم : به این که مهدیین أئمه و والیان عهد امام مهدی (ع) . روایت اول: در دعای امام رضا (ع) در حق امام مهدی (ع) آمده است. : یونس بن عبد الرحمن نقل می کند که امام رضا (ع) به ما دستور داده بود که برای صاحب الامربا این دعا ، دعا کنیم- که آن دعا طولانی است که از آن مورد نیاز را بر گزیدیم: (.... اللهم ! صل على ولاة عهده والأئمة من بعده وبلغهم آمالهم وزد في آجالهم وأعز نصرهم وتمم لهم ما أسندت إليهم من أمرك لهم وثبت دعائمهم واجعلنا لهم أعوانا وعلى دينك أنصارا فإنهم معادن كلماتك وخزان علمك وأركان توحيدك ودعائم دينك وولاة أمرك وخالصتك من عبادك وصفوتك من خلقك وأولياؤك وسلائل أوليائك وصفوة أولاد نبيك والسلام عليه وعليهم ورحمة الله وبركاته ) ([221]) ( .. خداوندا ! بر والیان عهد وائمه بعد ایشان درود بفرست وآنان را به آرزو هایشان برسان وعمر آن ها را زیادوبه پیروزی آنها را عزت بده وآن چه که از امرت به آنان وعده دادی به آنان برسان ویاری دهندگان آن ها را ثابت نگه داروما را اعوان ویاری دهنده آنها قرار بده وانصاری برای دینت قرار بده که آنها معادن کلمات ومخازن علم وارکان توحید و پشتوانه دینت هستند ووالیان امرت وخالصان بندگانت وپاک شده گان خلقت واولیاء وسرچشمه اولیاءوپاک شدگان فرزندان پیامبرت هستند. و السلام علیه وعلیهم ورحمه الله و برکاته ) . روایت دوم : حبه عرنی می گوید ، امیر المؤمنین علی (ع) بسوی حیرة رفتند و فرمودند : (لتصلن هذه بهذه وأومى بيده إلى الكوفة والحيرة حتى يباع الذراع فيما بينهما بدنانير وليبنين بالحيرة مسجد له خمسمائة باب يصلي فيه خليفة القائم عجل الله تعالى فرجه؛ لأنّ مسجد الكوفة ليضيق عنهم، وليصلين فيه إثنا عشر إماماً عدلاً ،....) ([222]) . ( این به این متصل می شودوبا دستش به کوفه وحیره اشاره نمود؛حتی در آنها ذراعی با دنانیر خرید وفروش می شودودر حیره مسجدی ساخته خواهد شد که برای آن پانصد در خواهد بود که در آن خلیفه قائم (ع) نماز می گذارد . زیرا مسجد کوفه بر آنان تنگ می شود . و دوازده امام عادل در آن نماز می خوانند .... ) واضح است که روایت در مورد زمان ظهور امام مهدی (ع) سخن می گوید زیرا فرموده : ( در آن خلیفه قائم نماز می خواند ) سپس آنان چه کسانی هستند ( دوازده امام عادل ) مگر دوازده مهدی ، که اولین آنان خلیفه امام محمد بن حسن (ع) که در وصیت شب وفات رسول الله (ص) نام ایشان ذکر شده است. چهارم: به این که آنان اوصیای امام مهدی (ع) هستند. شیخ طوسی در مصباح مجتهد در اعمال شب سوم ماه شعبان که روز ولادت امام حسین (ع) .است روایت می کند که در این دعای شریف آمده: ( اَللّهُمَّ اِنّى‏ اَسْئَلُک بِحَقِّ الْمَوْلُودِ فى‏ هذَا الْيوْمِ، الْمَوْعُودِ بِشَهادَتِهِ‏ قَبْلَ اْستِهْلالِهِ وَوِلادَتِهِ، بَکتْهُ السَّمآءُوَمَنْ فيها، وَالْأَرْضُ وَمَنْ‏ عَلَيها، وَلَمَّا يطَاْ لابَتَيها قَتيلِ الْعَبْرَةِ، وَسَيدِ الْأُسْرَةِ الْمَمْدُودِ بِالنُّصْرَةِ يوْمَ الْکرَّةِ الْمُعَوَّضِ مِنْ قَتْلِهِ اَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ نَسْلِهِ، وَالشِّفآءَ فى‏ تُرْبَتِهِ، والْفَوْزَ مَعَهُ فى‏ اَوْبَتِهِ، والْأَوصِيآءَ مِنْ عِتْرَتِهِ بَعْدَ قآئِمِهِمْ‏ وَغَيبَتِهِ، حَتّى‏ يدْرِکوا الْأَوْتارَ، وَيثْاَروُا الثَّارَ، وَيرْضُوا الْجَبَّارَ، وَيکونُوا خَيرَ اَنْصارٍ، صَلَّى اللَّهُ عَلَيهِمْ مَعَ اْختِلافِ اللَّيلِ وَالنَّهارِ، اَللّهُمَّ فَبِحَقِّهِمْ اِلَيک اَتَوَسَّلُ، وَاَسْئَلُ سُؤالَ مُقْتَرِفٍ مُعْتَرِفٍ مُسيئٍ‏ اِلى‏ نَفْسِهِ، مِمَّا فَرَّطَ فى‏ يوْمِهِ وَاَمْسِهِ، يسْئَلُک الْعِصْمَةَ اِلى‏ مَحَلِ‏ رَمْسِهِ اَللّهُمَّ فَصَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَعِتْرَتِهِ، وَاحْشُرْنا فى‏ زُمْرَتِهِ، وَبَوِّئْنا مَعَهُ دارَ الْکرامَةِ وَمَحَلَّ الإِقامَةِ، )([223]) از اين که بانگش در اين دنيا بلند شود و به دنيا آيد آسمانها و هر که در آنها است و زمين و هرکه‏ بَر آن است برايش گريستند پيش از آنکه قدم در اين جهان گذارد کشته اشک و آه و آقاى طائفه بشر آن کس که در روز رجعت به يارى مدد شده و آنکه پاداش کشته شدنش اين بود که امامان از نسل اويند و درمان در تربت او است و پيروزى در زمان رجعت با او و اوصياء از عترت او است پس از حضرت قائم‏ و پس از دوران غيبتش تا اينکه انتقام گيرند و خونها را باز گيرند و خداى جبار را خوشنود سازند و بهترين ياران دين خدا باشند درود خدا بر ايشان در هر زمان که رفت و آمد دارد شب و روز خدايا پس به حق ايشان به سوى تو دست نياز دراز کنم و از تو خواهم ،خواستن شخص گناهکار اعتراف کننده بدکردار به نفس خويش از کوتاهيهايى که در امروز و ديروزش کرده و اکنون از تو پناه خواهد تا هنگام رفتن در گور خدايا پس درود فرست بر محمد و عترتش و ما را در زمره او محشور گردان‏ و جاى ده ما را با او در خانه کرامت (بهشت) و جايگاه ماندن هميشگى ) پنجم: به این که آنان بعنوان شیعه اهل بیت (ع) معرفی شدند. ابی بصیر می گوید: از صادق جعفر ابن محمد (ع) پرسیدم: ای فرزند رسول الله از پدرتان(ع) شنیدم که فرمودند: (يكون بعد القائم اثنا عشر إماماً فقال الصادق (ع) : إنما قال: اثنا عشر مهدياً، ولم يقل: اثني عشر إماماً، ولكنهم قوم من شيعتنا يدعون الناس إلى موالاتنا ومعرفة حقنا) ([224]) . (بعد از قائم دوازده امام می باشد پس امام صادق (ع) فرمودند: پدرم فرمودند دوازده مهدی ونفرمودند : دوازده امام، ولی آنان از شیعیان ما هستند که مردم را به مودَّت و معرفت حق ما دعوت می کنند) تمام این تعابیر به فرزندان امام محمد ابن حسن عسکری(ع) وخلفای ایشان (ع) که بعد از ایشان بر زمین حکومت می کنند ودولت آنان دولت امام (ع) می باشد وآنان (ع) جانشینان و أوصیای امام(ع) هستند،اشاره می کند. فرزندم به این روایاتی که به وجود دوازده امام و دوازده مهدی دلالت دارند ، توجه کنید، وائمه با امامت دوازدهمین امام (محمد ابن حسن عسکری) منتهی می شود،و بعد از آنان (ع) دوازده مهدی(ع) می آیند که دورشان بعد از امام مهدی (ع) خواهد بود و آنان حجج الهی بر خلق هستند که بعد از امام مهدی(ع) ، حکومت می کنند. احمد: اماپدر روایت آخری ، آنان را بعنوان شیعیان تلقی کرده که مردم را به مودت معرفت حق اهل بیت (ع) دعوت می کنند، آیا مستلزم آن نیست که آنان انسانهای عادی باشند؟ پدر: نه فرزندم مستلزم نیست بعد از آنکه دانستی که روایات آنان را بعنوان والیان محمد امام مهدی (ع) و أئمه وقائمان بعد از ایشان (ع) معرفی کرده است، واما به خصوص این تعبیرکه روایت یاد کرده ،که آنان قومی از شیعیان اهل بیت (ع) هستند که مردم را به ولایت و معرفت حق آنها دعوت می کنند، و آن مانند جریان تعبیر قرآن در مورد حضرت ابراهیم است که در آن می فرماید: ﴿وَإِنَّ مِن شِيعَتِهِ لَإِبْرَاهِيمَ﴾ ([225]) ،( و از پيروان او ابراهيم بود؛) واین روایت را ازرسول الله (ع) برایتان نقل خواهم کرد تااین آیه مبارکه برایتان واضح شود.(لما خلق الله تعالى إبراهيم الخليل، كشف عن بصره، فرأى نوراً إلى جنب العرش، فقال: إلهي ما هذا النور؟ قال: يا إبراهيم هذا نور محمد صفوتي من خلقي - إلى أن ذكر أنوار الأئمة (ع)ثم قال - فقال إبراهيم: إني أرى أنواراً قد أحدقوا بهم لا يحصي عددهم إلاّ أنت، فقال: يا إبراهيم هذه أنوار شيعتهم، شيعة علي بن أبي طالب أمير المؤمنين (ع) ، قال إبراهيم: فبما تعرف شيعة علي بن أبي طالب (ع) ؟ قال: بصلاة إحدى وخمسين، والجهر ببسم الله الرحمن الرحيم، والقنوت قبل الركوع، وتعفير الجبين، والتختم باليمين، فقال إبراهيم: اللهم اجعلني من شيعة أمير المؤمنين علي بن أبي طالب(ع) ، قال تبارك وتعالى: قد جعلتك منهم، فلهذا أنزل الله تعالى فيه في كتابه: ﴿وَإِنَّ من شِيعَتِهِ لَإِبْرَاهِيمَ﴾([226]) . هنگامی که خداوند تبارک و تعالی ابراهیم خلیل را خلق کرد پرده را از مقابل چشمانش برداشت،و نوری در کنار عرش دید و فرمود: خدایا این چه نوری است؟خداوند وحی کرد: ای ابراهیم این نور محمد بر گزیده ی من از خلقم است - تا این که انوار أئمه (ع) را ذکر کرد سپس فرمود -ابراهیم(ع) فرمود: انواری را دیدم که دورشان را احاطه کرده اندکه قابل شمارش نیستند جز آنکه تو-خدایا-براین کار توانا هستی ؛خداوند فرمود: ای ابراهیم این انوار شیعیان آنان (ع) است ، شیعه ی علی ابن ابی طالب (ع) ،ابراهیم فرمود: شیعه ی علی ابن ابیطالب (ع) با چه چیزهایی شناخته می شوند؟فرمود: با نماز پنجاه و یک،و بلند گفتن بسم الله الرحمن الرحیم ،و قنوت قبل از رکوع و پیشانی را در سجده برخاك گذاشتن وانگشتر نهادن در دست راست است ،پس ابراهیم(ع) فرمود: خدایا مرا از شیعیان علی ابن ابی طالب قرار بده.خداوند تبارک و تعالی فرمودند: همانا تورا از آنان قرار دادم پس به این دلیل آیه شریفه در قرآن کریم نازل شد واز شیعیانش ابراهیم بود.) . و امام صادق (ع) ، در صدد نفی مطلق امامت از نسل امام مهدی (ع) نیست، بلکه در صدد تصحیح اشتباه گوینده بود، واز جهت دیگرتوجه کردن به این که مهدیین ائمهای مانند امامت آبایشان(دوازده امام) نیستند،بلکه در مرتبه ای پایین تر از آنان (ع) قرار دارند،وگرنه آنها ائمه ای هستند که مردم را بعد از پدرشان امام مهدی(ع) هدایت و رهبری می کنند،همانطور که کمی قبل گفتیم . پس این مهدیینی که تعدادشان به تعداد أئمه (ع) هستند همان دوازده مهدی ازنسل ی امام مهدی(ع) هستند. واثق: پدر در کتاب بحارالأنوار برخی از این روایات را مطالعه کردم و دیدم که شیخ مجلسی این روایات رابر رجعت حمل می کند، وآنچه که شیخ مجلسی ذکر کرده را یاداشت نمودم ،که بعد از ذکر این روایت گفتند : ( این اخبار خلاف آنچه که مشهور است و تنها راه تأویل آنها دو جهت است: اول: به این که منظور از دوازده مهدی ،پیامبر (ص) و وبقیه أئمه غیر ازقائم(ع) خواهد بود، به این که حکومتشان بعد از قائم (ع) خواهد بود. وقبلا گفته شده که حسن ابن سلیمان آن را به تمام ائمه تأویل نمود،وبه رجعت قائم بعد از مرگش گفته است ،وبه کمک آن نیز می توان بین بعضی اخبار مختلفی که در مدت زمان حکومتش (ع) آمده اجتماع نمود. و دوم: ممکن است این مهدیین از اوصیاء قائم باشند که مایه ی هدایت خلق در زمان بقیه أئمه (ع) باشندکسانی که بازگشتند تا اینکه زمان از حجت الهی خالی نباشد، واگر چه اوصیای انبیاء وأئمه نیزحجج الهی هستند و خداوند متعال اعلم است؛(بحارالأنوار ج53ص148) پدر پس چگونه با مشهورات مخالف است وآیا تاویل آن صحیح است؟ پدر: زیرا آنچه که مشهوراست اینست که آنان به رجعت بعد امام مهدی(ع) اعتقاد دارند، در حالی که این روایات آن را ثابت نمی کند، بلکه ثابت می کند که بعد از امام مهدی(ع) دوازده مهدی(ع) خواهند بود.وبر این اساس شیخ مجلسی خواست آنها را بر اساس موافقت چیزی که مشهوراست ، تاویل کند، ودر حقیقت تاویل آن بهتر از رد کردن وسقوط آن(روایت) از حجیت است آنطوری که فقهای امروز انجام می دهند؟؟ پس توجه به یک نکته مهم،حائز اهمیت است. وآن : این که شیخ مجلسی وغیره تصور می کردند که روایات مهدیین مخالف روایاتی که بر رجعت دلالت می کنند،است در حالی که این طور نیست ؛پس بین روایات مهدیین (ع) و روایات رجعت تعارضی وجود ندارد. بلکه مهدیین (ع) بعد از امام مهدی (ع) می آیند وتا دوازدهمین مهدی (ع) بر زمین حکومت می کنند وهنگامی که دوازدهمین مهدی (ع) وفات نمودامام حسین (ع) خروج می کند ومرحله رجعت شروع می شود.شاید سبب توهم و گمان در مورد این روایات،همین روایت باشد: علی ابن ابی حمزه از امام رضا (ع) نقل می کند که به ایشان (ع) گفت: شما امام هستید؟فرمودند آری،گفت: من از جد شما جعفر ابن محمد(ع) شنیدم که فرمودند: هیچ امامی نیست مگر اینکه برای ایشان فرزندی باشد.حضرت فرمود: فراموش کرده ای- ای شیخ- یا خود را به فراموشی می زنی ؟ جدم امام جعفر (ع) چنین نفر مودند، بلکه ایشان فرمودند،هیچ امامی نیست مگر اینکه برای او فرزندی باشد بجز آن امامی که حسین ابن علی (ع) بر او خروج می کند، زیرا فرزندی بعد از خود ندارد.گفت: راست گفتید فدایتان شوم اینچنین جد شما فرمودند.) همان طور که حر عاملی به آن اشاره کرده، زمانی که لفظ امام در روایت را بر امام مهدی (ع) حمل نمودوگفت : ( (وقد تقدم في الحديث السادس والتسعين من الباب السابق ما هو صريح في أنّ المهدي (ع) ليس له عقب)([227]) .،ودر حدیث 96 از باب گذشته .... اعلام کرده که ،مهدی(ع) بعد از خود فرزند و بازمانده ای ندارد) . وچیزی که سبب توهم وگمان شده ، همین روایت است وگفته می شود: مقصود از مهدی در این روایت امام محمد ابن حسن عسکری (ع) نیست ،وچگونه ممکن است که مقصود آن امام محمد بن حسن (ع) خواهد بودوآن روایت وجود نسل را برای امام مهدی (ع) نفی می کند، در حالیکه روایات بسیار وجود دارد که وجود نسل رابرای امام مهدی(ع) ثابت می کنند، پس حتما ًبر حسب قواعدشان بین این روایت که وجود بازمانده را نفی می کند وآن روایاتی که وجود نسل وبازمانده را ثابت می کنند ،تعارض و تناقض حاصل می شود. در این جا سوالی مطرح می شود: انسان در تعارض یکی را باید انتخاب کند، - طبق مبانی آنها - یا دو دلیل متعارض را ساقط می کند ،که بر اوست دلیل دیگری را نیاورد ویا یک دلیل رابر دیگری ترجیح دهد،صورت واقعی ترجیح در این روایت که وجود نسل را نفی می کندبر آن روایاتی که وجود نسل را ثابت می کنند، چه خواهد بود!! بلکه ترجیح دادن روایاتی که وجود نسل را ثابت می کنند مشخص است وآن به خاطر زیاد بودن آنهاست .و در حقیقت هیچ تعارض بین روایت نفی نسل امام مهدی(ع) و روایات اثبات ذریه برای ایشان (ع) وجود ندارد.پس روایت نفی کننده (نافی) وجود ذریه ای برای امام مهدی محمد ابن حسن عسکری (ع) رانفی نمی کند بلکه وجود ذریه ی برای دوازدهمین مهدی از مهدیین که بعد از امام محمد ابن حسن عسکری می آیند را نفی می کند.بلکه نهایت چیزیکه میشود گفت که شیخ مجلسی (ره) وغیره به وجود مهدیین بعد از امام محمد ابن حسن عسکری (ع) اعتقاد نداشتند، لذا هم هروایات مهدیین را سعی کردند، یا از میان بردارندویا تأویل کنند، ولذا مجلسی (ره) آنهارا تأویل کرده است .وسید محمد صادق صدر(ره) وجه تأویل شیخ مجلسی را مورد بررسی قرار داده و بعد از ذکر کلام شیخ مجلسی می گوید: ( دوست داریم اول در مورد کلام شیخ مجلسی تعلیق کنیم : او اعتراف کرد که هر دو وجه در مورد تأویل فرق می کنند و همواره تأویل بر خلاف ظاهر است،و نمی توان برآن اصرار نمود مگر در مواقع ضروری و نمی توان به مجرد امکان یا احتمال آنرا ثابت کرد.در هر حال وجه اول: مجلسی سعی کرده بود که بگوید: اولیای دوازده بعد از مهدی (ع) همان أئمه معصومین هستند ،پس تعارض بین روایات اولیاء وروایات رجعت بر طرف می شود،ومقصود ازهمه آنها خود ائمه معصوم (ع) خواهد بود. مگر این که این وجه به دلیل چند وجه دیگر قابل مناقشه است، که از آن ها دو تا را ذکر می کنیم: وجه اول: تعدادی از روایات اولیاء - منظورش مهدیین - که آنها را شنیدیم ،که بیان می کنند که اولیا ء دوازده نفر از فرزندان امام مهدی (ع) هستند... تا اینکه گفتند: باوجود اینکه أئمه معصومین(ع) خود پدران امام مهدی(ع) هستند. وجه دوم : ما در میان روایت هرگزبه روایتی بر نخوردیم که در مورد بازگشت دوباره ی دوازده معصوم سخن بگوید.نه به شکل معکوس ونه به شکل مبهم،اما تنها به بازگشت امیر المؤمنین(ع) - بعد ازرسول الله (ص) - و فرزندش امام حسین (ع) تاکید شده است. پس اگر رجعت تمام أئمه معصومین (ع) ثابت نشده است پس چگونه این اخبار را اینگونه تفسیر نمود. امام وجه دوم: که مجلسی آن را ذکر کرده در حقیقت به وجود أئمه معصوم و اولیای صالح در اجتماع بعد از امام مهدی(ع) خلاصه می شود، اما حکم عام برای معصومین (ع) خواهد بود .واما اولیای صالح تنها هادیان مردم در مرتبه ی پایین تر خواهند بود. وبه این شکل تناقض بین روایات رفع می شود. و واضحتیرین چیزی که سبب رد آن وجه شده همان : به این که روایات اولیاء -منظور مهدیین – به صراحت بیان می کنند که آنان حکومت می کنند ،در حالی که کوتاه آمدن از این دلایل تاویل باطل خواهد بود، مانند فرموده اش : (مردی از ما اهل بیت (ع) حکومت می کند) ،وفرموده اش: (هنگامیکه وفات ایشان رسید آنرا- یعنی امامت وخلافت – به فرزندش اول مهدیین (ع) تسلیم کند.) و فرموده اش : (خداوندا بر والیان عهد و أئمه بعد از او درود فرست) .مانند دعای آخری .... تا این که گفتند : بعد ازاین همه توضیحات وقبل ازاعطای فهم کامل برای حکومت اولیای صالحین، برماست که به این سؤال که در ذهن خواننده خطور می کند ،پاسخ دهیم .وآن این که ما چگونه توانستیم به حساب بیاوریم که روایات اولیاء برای اثبات تاریخ کافی هستنددر حالی که روایات رجعت برای اثبات کافی نمی دانیم،در حالیکه تعداد آن روایت (رجعت) بسیار است .... تا جاییکه می گوید: اما از جهت کافی بودن روایات اولیاء برای اثبات تاریخی ،وآن طبق منهج وراه ما در این تاریخ روشن است ؛ زیرا آن ها زیاد و پیوسته ودارای راهنمای متشابه در حد دور است. اما از جهت تعارض آن با روایات رجعت ، بعداز این شکستی که آن دو وجهی که مجلسی از اجتماع کردن بین اخبار آنها ذکرنمود، روشن خواهد بود ؛ به این که اگرامر درمورداین که امر حکومت بعداز امام مهدی (ع) به معصومین ویا به اولیای صاحین عطا می شود، بچرخد. و ما در حالی که یافتیم اخبار رجعت غیر قابل اثبات هستند– همان طور که فهمیدیم - و اخبار اولیا را قابل اثبات می یابیم – همان طور که شنیدیم - به طور طبیعی راه گریزی نداریم مگر اینکه دلالت اخبار اولیاء را قبول کنیم. و علا رغم آن که قبول آن در سیر برهانی کافی است ،مگر این که دوست داشته باشیم که آن را به شکل گسترده توضیح دهیم. نکته اصلی و اساسی که در اخبار اولیاء است در اخبار رجعت گم شده ،وآن این ست که اخبار اولیاء دارای مضمون مشترک هستند ،و بشتر از اخبار رجعت ، می توان بر آنها اعتماد کرد ،حداقل به ده دلیل ، که برای هر دلیلی عدد کمی از اخبار که گاهی وقتها از یک خبر تجاوز نمی کند ، وجود دارد. واز همین جا به کسی که اخبار مربوط به رجعت را بیشتر قبول دارد ، می گوییم : آیا شما اخباری که که دارای یک دلیل معین هستند را برتر می دانی، مانند رجعت امام حسین (ع) ، ویا مجموع اخبار مربوط به رجعت را برتر می دانی. واگر قسمت معینی از اخبار رجعت را برتر میبینی، در آن شکی نیست که عدد آنها کمتر وسندشان از اخبار اولیاء ضعیف تر خواهد بود،بلکه شهرت و معروفیتشان نیز کمتر است، وحتی هر قسمت معین از آنها ، به طور یقیین خارج از این قاعده نیست ،غیراز رجوع امام علی(ع) که به آن نیز اشاره خواهیم نمود. واگر مجموع اخبار رجعت را برتر از اخبار اولیاء می بینی، که در این صورت اخبار رجعت با این دیدگاه متعارض و دارای دلیل های مختلفی خواهند بودهمانطور که فهمیدیم .... ) کلامش (ره) به پایان رسید. . وبر گفته هایش دو ملاحظه وجود دارد: اول: شهید صدر (ره) گمان می کرد که بین روایت صالحین و روایات رجعت تعارض وجود دارد، همان طور که آنها را نام برد، و عدم وجود تعارض قبلا بیان شد ، واین تعارض از تصور این که رجعت بعد از وفات امام مهدی محمد ابن الحسن(ع) صورت اتفاق می افتد نشات گرفته است.واین چیزی است که روایات مهدیین برخلاف آن را ثابت کردند. دوم: گفته ایشان که أمر (حکومت) بعد از امام مهدی (ع) به اولیای صالحین یا معصومین موکول می شود.. می گویم: حکم بعد از امام مهدی(ع) ؛همچنان از آن معصومین خواهد بود،واین در حالی است که اولیای صالحین- همان طور که آنها را نام گذاری نمود - همچنین حجج و اوصیای امام مهدی(ع) خواهند بود وآن هامعصوم هستند ،و هیچ دلیلی بر این که این امر (معصومیت) مختص دوازده أئمه (ع) باشد، وجود نداردتا این که این امر از اولیای صالحین نفی شود. فرزندان عزیزم جلسه امشب را تا اینجا به پایان می رسانیم و امیدوارم که فردا شب به مشیت واراده ی الهی دوباره باهم ملاقات و به بحث و گفت گو بپردازیم. والحمدالله رب العالمین وافضل الصلاه والسلام علی حبیب اله العالمین محمد وآله الطاهرین الأئمه والمهدیین و سلم تسلیما *** 11 محرم 1433 تدقیق ربیع الثانی 1433 پایان فهرست مقدمه : 3 پیش درآمد: 8 مقدمه ی اول :

در نهی از تکذیب روایات ورد آنها

14

مقدمه دوم :

چگونگی راهبرد این بحث :

21 قسمت اول

عمر وصیّت رسول الله (ص) را رّد می کند

28

قسمت دوم

گفتگودرموردلفظ یمانی وسفیانی

35 قسمت سوم

توضیح لفظ (مهدی) و ( قائم) :

48 قسمت چهارم

اول: وحدت الفاظ مهدی و یمانی و قائم بر یک شخصیت

62

دوم: روایاتی که در آن لفظ یمانی ذکر شدهاست:

63

سوم: روایاتی که قائم(ع) را از نشانه های محتوم ذکر می کنند:

69

قسمت پنجم

بررسی روایت یمانی(ع)

75 قسمت ششم

یمانی صاحب درفش های مشرقی.

82 قسمت هفتم

صاحب أمر همان قائم(ع) است.

91 قسمت هشتم

نسل امام مهدى (ع)

100 قسمت نهم

زمینه سازی برای ذکر روایات مهدیین (علیهم السلام)

113 قسمت دهم

در بیان روایات مهدیین (ع)

122

پا ورقی ها

[1] - بقره : 89.

[2] - یونس : 76.

[3] - قصص : 48.

[4] - فاطر : 42.

[5] - زخرف : 47.

[6] - صف : 6.

[7] - کمال الدین وتمام النعمه : ص 356/ غیبت طوسی : ص 172/ بحارالانوار : ج51/ص222

[8] - بیان یمانی در کتاب متشابهات ج 4

[9] - الكافي: ج8/ص 66.

[10] - بقره: 186.

[11] - الكافي: ج8/ص 387، بحار الأنوار: 74/ص366.

[12] - البقرة: 186.

[13] - بصائر الدرجات: ص558،بحار الأنوار: ج2/ص186.

[14] - بصائر الدرجات: ص557،بحار الأنوار: ج2/ص186.

[15] - بصائر الدرجات: ص557، بحار الأنوار: ج2/ص187.

[16] - منية المريد: ص372، بحار الأنوار: ج2/ص212.

[17] - بصائر الدرجات : ص 349.

[18] - بصائر الدرجات : ص 349.

[19] - بصائرالدرجات : ص349 .

[20] - بصائر الدرجات : ص 349.

[21] - بصائر الدرجات : ص 349.

[22] - آل عمران: 7.

[23] - وسائل الشيعة طبعة آل البيت: ج27/ص179.

[24] - الكافي : ج1/ص315.

[25] - النساء: 83.

[26] - وسائل الشيعة طبعة آل البيت: ج27/ص200.

[27] - وسائل الشيعة طبعة آل البيت: ج27/ص180.

[28]  بحار الانوار ج2 ص292.

[29] - الكافي : ج١/ص١٧٨.

[30] - الكافي ج١/ص١٧٨.

[31] - انبياء: 18.

[32] - نساء: 104.

[33] - نهج البلاغه بشرح محمد عبده : ج 4 /ص 87

[34] - نهج البلاغة بشرح محمد عبده: ج 4/ص 87.

[35]  میزان حکم ج1 ص8 .

[36] - تفسيرالعياشي: ج١/ص٣١9.

[37] - الكافي: ج١/ ص٦0

[38] - المحاسن: ج٢/ص٣٠٠،وسائل الشيعة طبعة آل البيت: ج٢٧ /ص١92

[39] - وسائل الشيعة طبعة آل البيت: ج27/ص203،بحار الأنوار: ج89/ص110.

[40] - بحارالأنوار: ج٨٩ /ص110.

[41] - الدرالمنثورللسيوطي: ج٥/ص٢٦٢،كترالعمال: ج١١ /ص٦٠١.

[42]  تاريخ دمشق: ج٤٢ /ص٣١٣،الدرالمنثورللسيوطي: ج٥/ص٢٦2.

[43] - الدرالمنثورللسيوطي: ج٥/ص٢٦٢.

[44] - مجمع الزوائد للهيثمي: ج٩/ص١٦٤

[45] - الكبيرللطبراني: ج٥/ص١٦٧،كترالعمال: ج١/ص١٨٨

[46] - حديث الغدير: ١٤.

[47] - فتح الباري: ج٧/ص١٠٦،عمدة القاري للعيني : ج١٦ /ص٢82

[48] - غيبت نعماني: ص214،بحار الأنوار: ج52/ص115،معجم أحاديث الإمام المهدي (ع): ج3/ ص30.

[49] - الكافي: ج1/ ص56 ، المجاسن : ج1/ص213،وسائل الشيعة : ج27/ص40.

[50] - الكافي : ج٨/7٣٠

[51] - كهف : 82.

[52] - صحيح البخاري: كتاب العلم ، باب كتابة العلم: ج1/ص 37.

[53] - صحيح البخاري: باب قول المريض قوموا عني: ج 7/ص 9، وباب كراهية الخلاف: ج 8/ص161.

[54] - صحيح بخاري، باب بیماری پیامبر (ص) ج 5 ص 137. که این حدیث - با مضمون درد بر وی غلبه نمود - در مصادردیگر آن ها، مانند: مسند أحمد: ج 1/ ص 325 و 326، صحيح مسلم: ج 5/ ص 76، مجمع الزوائد: ج4/ص 214، السنن الكبرى للنسائي: ج 3/ص 433 إلى 435، صحيح ابن حبان: ج14/ص 562، المعجم الأوسط: ج5/ص 288، الطبقات الكبرى: ج 2/ص 242 و 244، المصنف لعبد الرزاق: ج 5/ص 438.

[55] - صحيح البخاري، باب آیا برای اهل ذمه ومعامله آن ها شفعت می دهد: ج4/ص31.

[56] - صحيح البخاري، باب إخراج يهود از جزيرة العرب: ج4/ص 65.

[57] - صحيح البخاري، باب بیماری پیامبر (ص) : ج 5/ص 137.

[58] - مسند أحمد بن حنبل: ج 3/ص 346.

[59] - النهاية في غريب الحديث والآثار: ج 5/ص 245.

[60] - آل عمران : 132.

[61] - مائدة: ٩٢ .

[62] - نساء: ٨٠.

[63] - شعراء: ١.

[64] - حشر: ٧.

[65] - احزاب: ٣.

[66] - جن: ٢.

[67] - احزاب: ٣٦.

[68] - نجم: ٢-3.

[69] - قلم: ٤.

[70] - توبه: ٦١.

[71] - احزاب: ٥.

[72] - توبه : 33.

[73] - فاتحه : 5-6.

[74] - ذخائر العقبى: ص 16.

[75] - شيخ طوسي در کتاب غيبت روایت کرده با این اسناد: از ابن فضال، از حماد، از إبراهيم بن عمر، از عمر بن حنظلة (غيبت طوسي : 436) .

[76] - شيخ نعماني در کتاب غيبت با این سند روایت کرده: به ماخبر داد علي بن أحمد بندنيجي، گفت: ماراحدیث کرد عبيد الله بن موسى علوي، از يعقوب بن يزيد، از زياد بن مروان، از عبد الله بن سنان (ص261) .

[77] - شيخ نعماني در کتاب غيبت با این سند روایت کرده : به ماخبر داد محمد بن همام، گفت: مرا حدیث نمود جعفر بن محمد بن مالك، گفت: مرا حدیث نمود علي بن عاصم، از أحمد بن محمد بن أبي نصر (ص262) .

[78] - معجم البلدان : ج2/ص63.

[79] - إعانة الطالبين للبكري الدمياطي : ج2/ص 342.

[80] - كشاف القناع للبهوتي: ج 3/ص 154.

[81] - جواهر العقود للمنهاجي الأسيوطي : ج 1/ص 260.

[82]  بحار الأنوار للعلامة المجلسي: ج 1/ص 1.

[83] - بحار الأنوار للعلامة المجلسي: ج 22/ص 137. أبو طالب ( در دعایش کعبه را یمانیه نانید: ، فقال: اللهم رب الكعبة اليمانية والأرض المدحية ، والجبال المرسية ..الخ (بحار الأنوار : ج15/ص310) .

[84] - الأصول الستة عشر : ص 81، بحار الأنوار : ج 57/ ص 232.

[85] - كتاب الفتن لنعيم بن حماد المروزي: ص 231.

[86] - غيبت طوسى: ص447

[87] - غيبت نعمانى: ص264، بحار الأنوار: 52/ص232.

[88] - غيبت نعمانى : ص277.

[89] - صر الظهور : ص 115.

[90] -بحار الأنوار: ج 52/ص 224.

[91] -الرجعة للاسترآبادي: ص 100

[92] - بشارة الإسلام ص 305.

[93] - بشارة الإسلام ص 335.

[94] -غيبت طوسى: ص294.

[95] -بحار الأنوار: ج52/ص272. وبني كلب یکی از قبائل عرب است.

[96] -بحار الأنوار: ج53/ص 81.

[97] - كتاب الفتن لنعيم بن حماد المروزي: ص 205.

[98] - ملاحم وفتن ابن طاووس: ص٥٠.

[99] - شيخ نعماني در کتاب غيبه آنرا روایت نمود: ص 275 با این سند : ماراحدیث نمود أحمد بن محمد بن سعيد ، گفت : : ماراحدیث نمود قاسم بن محمد بن الحسن ابن حازم ، گفت : : ماراحدیث نمود عبيس بن هشام ، از عبد الله بن جبلة ، از محمد بن سليمان ، از العلاء ، از محمد بن مسلم، الخ . بحار الأنوار: ج 52/ص 239، معجم أحاديث الإمام المهدي (ع): ج 3/ص 273.

[100] - كتاب الفتن لنعيم بن حماد المروزي: ص 205، معجم أحاديث الإمام المهدي (ع): ج 1/ص424. قال كوراني می گوید: توجه: معنى حديث به این که مهدي عليه السلام وسفياني برای سیطره بر منطقه هر کدام از جهتی رقابت می کنندهمان طور که اسبان با هم مسابقه می دهند.واین مضمون با تعبیر اسبان مسابقه برای سفیانی وخراسانی گفته شده نه امام مهدی (ع) ،ودر احادیث ائمه اهل بیت عليهم السلام خواهد آمد، که ایشان منظور این روایت است که سندش به پیامبر (ص) نمی رسد .

[101] - كتاب الفتن لنعيم بن حماد المروزي: ص 205.

[102] - كتاب الفتن لنعيم بن حماد المروزي: ص 209، الملاحم والفتن للسيد ابن طاووس: ص 133، معجم أحاديث الإمام المهدي (ع): ج 3/ص 36.

[103] - غيبت طوسى: ص 443، بحار الأنوار : ج 52/ ص 213.

[104] - رواها الشيخ الطبرسي في الاحتجاج: ج2/ص296 ، غيبة الطوسي: ص395 ، بحار الأنوار ج52/ ص318 .

[105] - غيبت طوسى: ص449، بحار الأنوار: ج52/ص215.

[106] - تهذيب الأحكام: ج6/ص31،كامل الزيارات: ص76،مختصر بصائر الدرجات: ص178.

[107] - كمال الدين وتمام النعمة: ص 361، كفاية الأثر: ص269، بحار الأنوار: ج51/ص151.

[108] - الكافي: ج 8/ ص 310، بحار الأنوار: ج 52 - ص 305، معجم أحاديث الإمام المهدي (ع) : ج3/ ص 458.

[109] - غيبت طوسى: ص 454، بحار الأنوار: ج 52/ ص 290.

[110] - غيبت طوسى: ص 435، بحار الأنوار: ج 52/ ص 288.

[111] - غيبت طوسى: ص 436، الإمامة والتبصرة: ص128،الخصال: ص303.

[112] - كمال الدين وتمام النعمة: ص653، الخرائج والجرائح: ج3/ص1150،بحار الأنوار: ج51/ص35.

[113] - كمال الدين: ص 268، بحار الأنوار: 36/ص208،الأنوار البهية: ص367.

[114] - غيبة النعماني: ص 337، بحار الأنوار: ج52/ص366.

[115] - كمال الدين: ص368، بحار الأنوار: ج51/ص32، مستدرك الوسائل: ج12/ص282.

[116] - غيبت نعمانى: ص299، بحار الأنوار: ج51/ص31.

[117] - غيبت نعمانى: ص215، بحار الأنوار: ج51/ص40،معجم أحاديث الإمام المهدي (ع): ج3/ص237 .

[118] - پوشیده نیست که روایت به صورت مطلق ومقید به زمان خاصی نیست ، وممکن نیست که آن را به امام مهدی(ع)ربطش بدهیم زیرا که امام مهدی (ع)از قبل از زمان امام صادق(ع) وبعد از ایشان نام گذاری شده ... بله در ابتدای غیبت وجست وجوایشان توسط ظالمان به این که ذکر نامش (ع)موجب کشف ورسیدن به ایشان می شد، صدق می کرد . همان طور که روایات آن را بیان کردند ،اما روایات زیادی نامش را ذکر کرده اندکه ایشان نامیده می شود ومنیه اش گفته می شودوبر نامیدن نامش نهی نشده است ... واز روایات اهل بیت(ص) روایت شده که آنان بر چند صورت سخن می گویند بلکه بر هفتاد صورت سخن می گویندوشاید این روایت ومانند آن بر امام مهدی (ع)ووصیش مهدی اول (ع)باشداما انطباق آن بر امام مهدی (ع)جزی خواهد بود،ویا در مدت زمان خاصی باشد... یعنی منظور آن در حقیقت همان مهدی اول ( احمد) (ع) باشد زیرا نهی در آن مطلق است ومحد دبه زمان خاصی نیست ، وبه علت واصح نبود این امرپیش علماء ، که باعت وهم وگمان آن ها شده که که مصدقی غیر از امام محمد بن حسن عسکری(ع) ندارد، به همین خاطر بعضی از متقدمین به حرام بودن نامیدن امام مهدی فتوا دادندوبعضی ها به هنگام ذکر نامش حروف اسم را بصورت منقطع ذکر می کنداین طور(م ح م د) .

[119] - الكافي: ج1/ص333، الإمامة والتبصرة: ص117، كمال الدين: ص648.

[120] - غيبة الطوسي: ص150.

[121] - الإرشاد: ج2/ص382، غيبة الشيخ الطوسي: ص470، بحار الأنوار: ج 51/ص 36، كشف الغمة : ج 3/ ص 263، الإمامة والتبصرة: ص117 باختلاف يسير.

[122] - كمال الدين: ص438، وسائل الشيعة طبعة آل البيت: ج16/ص242.

[123] موجز ادله دعوه سید احمد الحسن (ع) اثر دکتر ابی محمد انصاری

[124] - كتاب الفتن لنعيم بن حماد المروزي: ص 205، معجم أحاديث الإمام المهدي (ع): ج 1/ ص 424.

[125] - كتاب الفتن لنعيم بن حماد المروزي: ص 209، الملاحم والفتن لابن طاووس: ص133، معجم أحاديث الإمام المهدي (ع): ج3/ص36.

[126] - غيبة الشيخ الطوسي: ص 443، بحار الأنوار : ج 52/ ص 213.

[127] - غيبة النعماني: ص262، بحار الأنوار: ج52/ص232، معجم أحاديث الإمام المهدي (ع): ج3/ص255.

[128] - غيبة الشيخ الطوسي ص 445 – 447.

[129] - غيبت طوسي ص 447. این روایت را این جا آوردم به این دلیل است که اگر لفظ یمانی بر غیر از یمانی موعودفرض کنیم وآن به این که یمانی موعود همراه سفیانی خروج می کند که قبلش همان طور که گشتواز آن ها استفاده کردیم به این که چند بودن یمانی است ، اما این جا به این سبب دیگرذکر کردم وکه یمانی خروج می کند وسپس سفیانی ظهور می کند خواهد بود، که آن گاه یمانی مخفی می شود وسپس دوباره ظهور می کند، وبعد از آن خروجی که در روایت امام باقر (ع)به این که آن مانند نظام تسبیح است صحیح خواهد بود..

[130] - كمال الدين: ص 649.

[131] - كمال الدين: ص 650.

[132] - غيبت: ص٤٤٣،بحارالأنوار : ج٥٢ / ص٢١٣

[133] - تاريخ ما بعد الظهور: ص167.

[134] - الكافي: ج 8/ص 310، بحار الأنوار: ج 52/ ص 305، معجم أحاديث الإمام المهدي (ع): ج 3/ص 458.

[135] - غيبت طوسى: ص 454، بحار الأنوار: ج 52/ص290.

[136] - غيبة الشيخ الطوسي: ص 435، بحار الأنوار : ج 52/ص 288 – 289.

[137] - كمال الدين: ص 649.

[138] - كمال الدين: ص 650.

[139] - غيبت نعمانى: ص262، بحار الأنوار: ج2/ص233.

[140] - الكافي: ج 8/ص 295، غيبة النعماني: ص 115، وسائل الشيعة طبعة آل البيت : ج 15/ص 52، الفصول المهمة في أصول الأئمة: ج 1/ص 451،بحار الأنوار : ج 52/ ص 143، جامع أحاديث الشيعة: ج 13/ ص 66، معجم أحاديث الإمام المهدي(ع) : ج 3/ص 431.

[141] - شرح أصول الكافي: ج 12/ ص 411.

[142] - مختصر بصائر الدرجات : ص 183.

[143] غيبت نعمانى: ص٢٦2،بحارالأنوار: ٥٢ /ص32٢

[144] کتاب طالع مشرق استاد احمد حطاب ص55

[145] - غيبة الطوسي: ص294 .

[146] - غافر: 38.

[147] - نحل : 76

[148] - عصر ظهور: ص 147

[149] - الملاحم والفتن للسيد ابن طاووس: ص 288، معجم أحاديث الإمام المهدي (ع): ج 3/ص104.

[150] - مجمع النورين : ص 331.

[151] - قصص: 12.

[152] - بحار الأنوار: ج 51/ص 87، تاريخ ابن خلدون: ج1/ص 320. وقال الحاكم في المستدرك بعد ذكره لهذا الحديث: هذا حديث صحيح على شرط الشيخين. (مستدرك الحاكم النيسابوري: ج 4 / ص 463 ) . ولم ترد في رواية الحاكم (لا أحفظه) .

[153] - دلائل الإمامة: ص 442.

[154] - الملاحم والفتن للسيد ابن طاووس: ص 122.

[155] - بشارة الإسلام : ص37.

[156] - شرح إحقاق الحق: ج29/ص62.

[157] - بحار الأنوار: ج51/ ص84.

[158] - بحار الأنوار : ج 51 / ص 83.

[159] - كتاب الفتن لنعيم بن حماد المروزي: ص229، الملاحم والفتن للسيد ابن طاووس: 179.

[160] - بحار الأنوار: ج 51/ ص 87.

[161] - كتاب الفتن لنعيم بن حماد المروزي: ص 198، معجم أحاديث الإمام المهدي (ع): ج 3/ ص119، كنز العمال: ج 14 / ص 589) . وفي رواية السيد ابن طاووس في الملاحم والفتن: ص 139: (.. بأهل الشرق ..) .

[162] - احزاب: 62.

[163] - الغارات: ج1/ص12، عصر الظهور: ص341. قال ابن أبي حديد می گوید ـبعد نقل خطبهای که در متن آمده – اگر گفته شود که این مرد موعود چه کسی است ؟ می گوییم به این که امامیه ادعا می کنند که ایشان امام داوزدهم وایشان مادرش نرگس می باشد، اما اصحاب ما می گویند ادعا می کنندکه ایشان فاطمی هستند که در آینده به دنیا می آیدکه هنوز به دنیا نیامده وفعلا موجود نیست . واگر گفته شود : چه کسی از بنی امیه در آن وقت موجود است تا این که فرمود (ع) در امرشان که آن مرد از آن ها انتقام می گیرد؟ امامیه می گویند : در رجعت وادعا می کنند که همه آن ها از بنی امیه وغیر آن ها به این دنیا بر می گردند هنگامی که امام منتظرشان ظهور کند وایشان دست وپای می برد وچشمانشان را در می آورد وبعضی از آن ها به دار می زند واز دشمنان خاندان محمد (ص) از اولین وآخرین انتقام می گیرد . اما اصحاب ما ادعا می کند که خداوند آن را در آخر زمان مردی از فرزندان فاطمه (س) خلق می کندکه در حال حاضر موجود نیست وبه وسیله او انتقام می گیرد وزمین را پر از عدل می کند همانطور که پر از ظلم وجورظالمان شده است وبد ترین غذاب ها را با آن ها انجام می دهد،وایشان به دنیا نیامده همان طور که در این بیان وغیر آن آمدهونام ایشان همانند اسم رسول الله (ص) وایشان بعد ملوکی از بنی امیه بر اسلام حکومت کردندوایشان همان سفیانی موعود وبا سند صحیح از فرزندان ابی سفیان بن حرب از بنی امیه است که فرزند فاطمه ایشان ویارانش را از بین می بردوبعد از آن عیسی از آسمان نزول می کند وشرایط قیامت شروع می شودوخزنده زمین ظاهر می شود وتکلیف باطل می شودوزنده شدن اجسام تحقق می یابد وآن هنگام دمیدن در صور خواهد بود همانطور که در کتاب عزیز آمده است .. (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج7/ص59، بحار الأنوار: ج 51/ص 121) .

[164] - غيبة النعماني: ص168، بحار الأنوار: ج52/ص347.

[165] - الإمامة والتبصرة: ص115،كمال الدين: ص318.

[166] - غيبت نعمانى: ص 19، بحار الأنوار : ج52/ص360.

[167] - بصائر الدرجات: ص557، بحار الأنوار: ج2/ص187.

[168] - غيبت نعمانى: ص 178.

[169] - غيبت نعمانى: ص 179.

[170] - إلزام الناصب في إثبات الحجة الغائب: ج 2/ ص 209.

[171] - غيبة الشيخ الطوسي: ص180.

[172] - المزار لمحمد بن المشهدي: ص430.

[173] - كتاب الفتن لنعيم بن حماد المروزي: ص229، الملاحم والفتن لابن طاووس: ص179، معجم أحاديث الإمام المهدي (ع): ج1/ص393.

[174] - غيبة النعماني: ص68، دلائل الإمامة: ص176، وسائل الشيعة طبعة آل البيت: ج16/ص238.

[175] - تفسير العياشي: ج1/ص65، بحار الأنوار: ج52/ص223،إلزام الناصب : ج2/ص101.

[176] - الكافي : ج8/ ص66.

[177] - الكافي: ج 8/ص 295، غيبة النعماني: ص 115، وسائل الشيعة طبعة آل البيت: ج 15/ص 52، الفصول المهمة في أصول الأئمة: ج 1/ص 451،بحار الأنوار: ج 52/ص 143، معجم أحاديث الإمام المهدي(ع) : ج3/ص 431.

[178] - كشف الغمة : ج 2 / ص 472.

[179] - مسند أحمد بن حنبل: ج 5/ ص 277 الجامع الصغير للسيوطي: ج 1 / ص 100 ، كنز العمال: ج 14/ ص 261 ، كتاب الفتن لنعيم بن حماد المروزي : ص 188. وأورد الرواية السابقة الحاكم في المستدرك : وقال : هذا حديث صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه .وفيه : خرجت بدل ؛ جاءت . (ج 4 / ص 502) .

[180] - إمتاع الأسماع للمقريزي : ج 12 / ص 297،كنز العمال: ج 14 / ص 261.

[181] - الملاحم والفتن للسيد ابن طاووس : ص 119، بحار الأنوار: ج 51 / ص 82.

[182] - منتخب الأنوار المضيئة: ص 343.

[183] - غيبة النعماني: ص 265، بحار الأنوار: ج 52/ ص 232، إلزام الناصب في إثبات الحجة الغائب: ج2/ص 141، معجم أحاديث الإمام المهدي (ع): ج 3/ص 255.

[184] - مستدرك الوسائل: ج 14/ص 152.

[185] - الكافي : ج 5/ص 329.

[186] - الكافي : ج 5/ص 329.

[187] - الكافي : ج 5/ ص 328.

[188] - مصباح المتهجد: ص408.

[189] - غيبت طوسى: ص 277.

[190] - جمال الأسبوع للسيد ابن طاووس: ص301.

[191] - مكيال المكارم : ج2/ص 68.

[192] - مصباح المتهجد: ص 826.

[193] - جمال الأسبوع : ص42، الصحيفة الهادية والتحفة المهدية : ص200، آداب عصر الغيبة : ص69.

[194] - مستدرك الوسائل: ج3/ص414، المزار للمشهدي: ص134، بحار الأنوار: ج52/ص317.

[195] - مصباح المتهجد: ص410، جمال الاسبوع: ص309، مصباح الكفعمي: ص550، بحار الأنوار : ج92/ص332، معجم أحاديث الامام المهدي (ع): ج4/ص173.

[196] - نعماني با این سندروایت می کند: به ما خبر دادند أحمد بن محمد بن سعيد ، گفت: ما را حدیث نمود القاسم بن محمد بن الحسن بن حازم از کتابش ، گفت: ما را حدیث نمود عبيس بن هشام،از عبد الله بن جبلة، از إبراهيم بن المستنير، از المفضل بن عمر الجعفي، از امام صادق (ع) . وبر آن تعلیق کردند : اگر در مورد غیبت حدیث روایت نمی شد این حدیث کفایت می کندبرای کسی که در آن تامل کنید (غيبة النعماني : ص176) .

[197] - غيبة الشيخ الطوسي: ص 161.

[198] - غيبتطوسي: ص151.

[199] - بشارة الإسلام: ص158.

[200] - بشارة الإسلام: ص186، المطبعة الحيدرية، النجف الأشرف، سنة 1963 م – 1382 هـ ،.

[201] - غيبت طوسى: ص 224، دلائل الإمامة : ص 435.

[202] - الخصال للشيخ الصدوق ص 200.

[203] - إثبات الهداة 1/88 ، الكافي 1 /428.

[204] - بحار الأنوار: ج52/ص223،إلزام الناصب : ج2/ص101.

[205] - بحار الأنوار: ج52/ص223،إلزام الناصب : ج2/ص101.

[206] - الإمامة والتبصرة: ص137، الخصال: ص200، غيبة النعماني: 250.

[207] - غيبت طوسى: ص 224، دلائل الإمامة: ص 435.

[208] - كمال الدين: ص 250.

[209] - بقره : 253.

[210] - اسراء : 55.

[211] - الإمامة والتبصرة: ص139، الخرائج والجرائح: ج2/ص796، بحار الأنوار: ج2/ص205.

[212] - غيبتنعمانى: ص 94، بحار الأنوار : ج 36 / ص 281،غاية المرام : ج 2/ص 241.

[213] - كتاب سليم بتحقيق محمد باقر الأنصاري: ص 135 .

[214] - كتاب سليم بتحقيق محمد باقر الأنصاري: ص429.

[215] - مختصر بصائر الدرجات: ص 38.

[216] - غيبة الشيخ الطوسي: ص151.

[217] - شرح الأخبار: 3/ص400، علق عليه القاضي النعمان المغربي في شرح الأخبار، فقال: ( يعني من الأئمة من ذريته) .

[218] - بحار الأنوار: ج 53/ص 148.

[219] - شرح الأخبار: ج3/ص400.

[220] - وسائل الشيعة الإسلامية 3 /524.

[221] - مصباح المتهجد : ص 409، مختصر بصائر الدرجات : ص 192، جمال الأسبوع: ص309. يقول السيد ابن طاووس ـ بعد أن أورد هذا الدعاء ـ: وقد تضمن هذا الدعاء قوله (ع): (اللهم صل على ولاة عهده والأئمة من بعده) ، ولعل المراد بذلك أن الصلاة على الأئمة يرتبهم في أيامه للصلاة بالعباد في البلاد، والأئمة في الأحكام في تلك الأيام، وان الصلاة عليهم تكون بعد ذكر الصلاة عليه صلوات الله عليه بدليل قوله: (ولاة عهده) لأن ولاة العهود يكونون في الحياة، فكأن المراد: اللهم صل بعد الصلاة عليه على ولاة عهده والأئمة من بعده. وقد تقدم في الرواية عن مولانا الرضا (ع): (والأئمة من ولده) ، ولعل هذه قد كانت: (صل على ولاة عهده والأئمة من ولده) ، فقد وجدت ذلك كما ذكرناه في نسخة غير ما رويناه، وقد روى أنهم من أبرار العباد في حياته ووجدت رواية متصلة الإسناد بأن للمهدي صلوات الله عليه أولاد جماعة ولاة في أطراف بلاد البحار على غاية عظيمة من صفات الأبرار، وروى تأويل غير ذلك مذكور في الأخبار . ووجدت هذا الدعاء برواية تغني عن هذا التأويل وما ذكرها لأنها أتم في التفصيل، وهي ما حدث به الشريف الجليل أبو الحسين زيد بن جعفر العلوي المحمدي قال: حدثنا أبو الحسين إسحاق بن الحسن العفراني ، قال: حدثنا محمد بن همام بن سهيل الكاتب ومحمد بن شعيب بن أحمد المالكي، جميعا، عن شعيب بن أحمدالمالكي، عن يونس بن عبد الرحمن، عن مولانا أبي الحسن علي بن موسى الرضا عليهما السلام أنه كان يأمر بالدعاء للحجة صاحب الزمان ( فكان من دعائه له صلوات الله عليهما: اللهم صل على محمد وآل محمد، وادفع عن وليك وخليفتك وحجتك على خلقك ، ..... إلى أن يقول: اللهم فصل عليه وعلى آبائه وأعطه في نفسه وولده وأهله وذريته وأمته وجميع رعيته ما تقر به عينه وتسر به نفسه وتجمع له ملك المملكات كلها ، ....إلى أن يقول: اللهم وصل على ولاة عهوده، وبلغهمآمالهم وزد في آجالهم وانصرهم وتمم لهم ما أسندت إليهم أمر دينك، واجعلنا لهم أعوانا وعلى دينك أنصارا وصل على آبائه الطاهرين الأئمة الراشدين، .....) . وقال أيضاً بعد هذه الرواية: فهذه الرواية قد اشتملت على ما لم تشتمل عليه الرواية الأولى من الرواية فادع إن شئت أن تكون من أهل السعود، وأحفظ فيها جانب المعبود، وتأدب بين يديه كما كنا قدمناه وأشرنا إليه.

[222] - تهذيب الأحكام : ج 3/ص 253، بحار الأنوار: ج 52/ص 374، معجم أحاديث الإمام المهدي (ع): ج 3/ص 112.

[223] - مصباح المتهجد: ص 826.

[224] - كمال الدين: ص358، مختصر بصائر الدرجات: ص212، بحار الأنوار: ج53/ص115.

[225] - الصافات : 83.

[226] - مستدرك الوسائل: ج 4/ص398.

[227] - الإيقاظ من الهجعة بالبرهان على الرجعة : ص368.